آنروز نيز چندان وارد نبودند ، شكست خوردند ، پس قطعا اين شكست را طبق‏
اظهارات اين نويسنده بايد به حساب پفيوزی ملت ايران گذاشت نه به‏
حساب نارضايی آنها از حكومت و آيين و نظامات داخلی خود و نه به حساب‏
جاذبه آيين و ايدئولوژی جديد به نام اسلام .
ثانيا شهرهای ايران به وسيله اعراب مسلمان با خاك يكسان شده است .
اين شهرها در كجا بوده و چه نامی داشته است و در كدام كتاب تاريخ نام‏
آنها برده شده است ؟ جوابش را خود سرجان ملكم بايد بدهد .
ثالثا موبدان و مباشران معبدها از دم تيغ گذرانده شده‏اند و آتشكده‏ها با
آتش سوخته شده است ، اما اينكه مورخينی مانند مسعودی و مقدسی و غير
آنان نوشته اند كه تا زمان آنها ( در حدود قرن چهارم ) هنوز آتشكده‏ها
باقی و پا بر جا بوده است و حتی امرای مسلمان ضمن پيمان عهد متعهد
می‏شدند كه معابد اهل كتاب و از آن جمله مجوس را حفظ كنند ، مطلبی است‏
كه آقای سرجان ملكم نمی‏خواهد بحثی در آن باره بكند .
رابعا كتابهای علمی و مذهبی ايران و كسانی كه اين كتابها در تصرفشان‏
بوده است يكجا در معرض تلف واقع شده‏اند .
ما بعدا تحت عنوان كتابسوزی در اين باره مفصلا بحث خواهيم كرد .
خامسا اعراب مسلمان موبدان را ساحر و كتب مجوس را كتاب سحر
می‏ناميدند اين نيز مطلبی است كه برای اولين بار از زبان اين مورخ بی‏
غرض بايد شنيده شود .
اين بود دو نظر متضادی كه درباره اسلام و ايران اظهار می‏شود اكنون ما
كدام نظر را بپذيريم ؟ آيا آن نظر را بپذيريم كه مدعی است ايران و غير
ايران در جاهليت عميقی فرو رفته بود ، افكار و عقايد به پستی گراييده‏
بود ، حكومتها