عمال ايرانی می‏شده‏اند . عيسويان اصول دينی خود را در انجمنهايی كه در
سنوات 410 و 420 در پايتخت كشور ايران تشكيل يافت با حضور دو نفر
نماينده دولت امپراطوری بيزانس برقرار نمودند كه يكی " ماروثا "
اسقف ميافارقين بود و ديگر " آكاس " اسقف آميدا . " فرعت " خطب‏
و مواعظ خود را در سختترين ايام جور و تعدی ، كه نسبت به عيسويان در
زمان شاهپور دوم جاری بود ، نوشته است و معذلك اثری در اين رسالات ديده‏
نمی‏شود حاكی از اينكه اجرای مراسم ديانت عيسوی در آن عهد به طور عادی و
بدون مانع جريان نداشته باشد . فشار هميشه متوجه علمای دين مسيح بوده اما
هيچ گفته نشده است كه عامه مسيحيان را زجر يا مجبور به ارتداد نموده‏
باشند ظاهرا عيسويان چه در كشور ايران ، چه در دولت امپراطوری روم ، در
روابط حقوقی بين خود تابع قانون سريانی و رومی بودند كه ظاهرا آن را با
عرف محل وفق می‏داده‏اند كشتارهای بزرگ ندرتا اتفاق می‏افتاد و غالبا
عيسويان می‏توانستند به آرامی تحت هدايت معنوی جاثليقان و اسقفان خود
زيست كنند ( 1 ) .
بطور كلی مذهب مسيح به عنوان يك اقليت مذهبی آزاد بوده است و در
عين حال مكرر از آزار مسيحيان در فواصل مختلف تاريخ ياد ميشود ، و ظاهرا
بيشتر ريشه سياسی داشته است يعنی اقليت مسيحی ايران غالبا در كشمكشهای‏
ايران و امپراطوری روم به حكم وابستگی مذهبی جانب هم مذهبان خود را نگاه‏
می‏داشته‏اند و به همين جهت مورد خشم سلاطين ايران قرار می‏گرفته‏اند .
كريستن سن درباره يزد گرد اول می‏گويد :
. . . مسالمتی كه يزدگرد اول در روابط خود با عيسويان اظهار می‏كرد
بلاشك معلول جهات سياسی بود ، زيرا با استوار كردن بنيان

پاورقی :
( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، صفحه . 321