خرد و دانش و فرهنگ و ادب به قدر كفايت بهره داشت ، با اين همه اين‏
قوم كه ( به صد زبان سخن می‏گفتند ) وقتی با اعراب مسلمان روبرو گشتند (
آيا چه شنيدند كه خاموش شدند " ؟
آقای دكتر زرين كوب كه سؤال بالا را طرح كرده‏اند ، خود بدان پاسخ‏
داده‏اند .
می‏گويند : " زبان تازی پيش از آن زبان مردم نيمه وحشی محسوب می‏شد و
لطف و ظرافتی نداشت . معهذا وقتی بانك اذان در فضای ملك ايران پيچيد
، زبان پهلوی در برابر آن فروماند و به خاموشی گراييد . آنچه در اين‏
حادثه زبان ايرانيان را بند آورد سادگی و عظمت ( پيام تازه ) بود و اين‏
پيام تازه ( قرآن ) بود كه سخنوران عرب را از اعجاز بيان و عمق معنی‏
خويش به سكوت افكنده بود . پس چه عجيب كه اين پيام شگفت‏انگيز تازه ،
در ايران نيز زبان سخنوران را فروبندد و خردها را به حيرت اندازد ؟
حقيقت اين است كه از ايرانيان آنها كه دين را به طيب خاطر خويش‏
پذيرفته بودند شور و شوق بی‏حدی كه در اين دين مسلمانی تازه می‏يافتند چنان‏
آنها را محو و بيخود می‏ساخت كه به شاعری و سخنگويی وقت خويش به تلف‏
نمی‏آوردند " ( 1 ) .
كوچكترين سندی در دست نيست كه خلفا حتی خلفای اموی مردم ايران را به‏
ترك زبان اصلی خود ( البته زبانهای اصلی خود ، زيرا در همه ايران يك‏
زبان رائج نبوده ، در هر منطقه‏ای زبان مخصوص بوده است ) مجبور كرده‏
باشند . آنچه در اين زمينه گفته شده است مستند به هيچ سند تاريخی نيست‏
، و هم و خيال و غرض و مرض است . زيبايی و جاذبه لفظی و معنوی قرآن و
تعليمات جهانوطنی آن ، دست به دست هم داد كه همه مسلمانان اين تحفه‏
آسمانی را با اينهمه لطف از آن خود

پاورقی :
( 1 ) دو قرن سكوت ص 107 - . 108