خصائل نشأت گرفته اند ، و آنها كه از جهل و دنياپرستی و روابط ظالمانه‏
اجتماعی سرچشمه می‏گيرند . حاصل سنتهای دسته اول زنده ماندن و حركت و
رقاء و شكوفايی ملتهاست ، و محصول دومی عقب ماندن و انحطاط و تحقيق و
اسارت مردم است در دست ارباب ثروت و حكومت .
از آنجا كه بنای هستی ، عدالت و تقوی و ترقی و تكامل است ، سنتهای‏
پسنديده انسانی عامل حيات و دوام و قوام بخش مليتها می‏شود . و سنتهای‏
ناپسند مايه انحطاط و مرگ و نيستی امتها ، برای مثال كافی است نگاهی به‏
سرگذشت امتهای پيشين از قوم لوط و عاد و ثمود و مصر و روم و يونان تا
ملتهای حاضر بنماييد .

شرايط اقليمی و طبيعی :

اصولا تكامل موجودات زنده در جهت آزادی از طبيعت و محيط بيرونی و نيز
از غرايز درونی بوده است . انسان اوليه ، كه در منتهای اين خط تكاملی‏
قرار داشت ، آزادترين موجود از اسارت طبيعت بود . ولی اين آزادی نه‏
چيزی مطلق بلكه بالنسبه به جانداران قبل از انسان بوده . بشرهای ابتدايی‏
هنوز هم تحت تأثير محركات غريزی و طبيعی بودند و به تدريج كه شعور و
قوای ارادی در آنها رشد يافت از تعلق و اسارت طبيعت آزادتر گرديدند .
در جامعه انسانی نيز در اولين مراحل تكوين و تكامل وابستگيهای افراد به‏
هم ناشی از غرايز درونی يا عوامل طبيعی و محيطی بود . در اجتماعات اوليه‏
عناصر اقليمی و طبيعی و بعدها عاطفی و خانوادگی و قبيلگی ، در بافت‏
وجدان جمعی عامل اساسی بود . ولی در جامعه رشيد و تكامل يافته كه عناصر
ديگری وارد صحنه تأثيری بر روی روابط وجدانی و اجتماعی افراد انسان می‏شود
، نقش و اثر عوامل طبيعی من جمله شرايط اقليمی ناچيز و ناچيزتر می‏گردد .
امروزه كشورها و ملتهای بسياری را در منطقه‏ای معين و شرايط اقليمی و
طبيعی مشابه می‏يابيم كه نه فقط با هم يك مليت را نمی‏سازند بلكه‏
اختلافات و تضادهای زيادی نيز دارند ، مليت هند و را با مليت مسلمان در
شبه قاره هندوستان می‏يابيم كه با شرايط اقليمی و طبيعی مشابه زيست‏
می‏كنند ولی هرگز آن پيوند جمعی را كه حاكی از يك مليت باشد