اين واحد قرار گيرد خودی و دوست دانستن و بقيه را بيگانه و دشمن خواندن‏
.
در قرن نوزدهم ، سه واكنش يا گرايش اساسی در برابر شعارهای انقلاب‏
فرانسه ظهور كرد :
1 - واكنش ناسيوناليستی .
2 - واكنش محافظه كاری .
3 - واكنش سوسياليسم .
دو گرايش نخستين را ، فلاسفه سياسی ، منحرف از اصول يا ضد انقلابی و
گرايش سومين را ، عدالت طلبانه خوانده‏اند ( 2 ) .
ناسيوناليسم پس از فيخته ، متفكرانی چون شارل موراس و بارس را داشت‏
كه روی هم ، افكار و عقايد ناسيوناليستی ، كشورهای گوناگون اروپا را
تدوين و تنظيم كردند . موراس ، فكر " واحد ملی تفكيك ناپذير " را تا
آنجا پيش برد كه برای مجموعه ملت يك شخصيت واقعی حاكم بر شخصيت و
اراده فرد قائل شد . و اين شخصيت جمع را در وجود دولت پياده كرد . همين‏
فكر بود كه منشأ پيدايش رژيمهای توتاليتر ، و مرام نازی در آلمان و
فاشيسم در ايتاليا گرديد .
از آن پس ، سراسر قرن نوزدهم تا نيمه اول قرن بيستم ، دوران ظهور و
بروز و تكامل افكار ناسيوناليستی در جوامع اروپايی گرديد . گرايش های‏
سوسياليستی يا محافظه كاری در اروپا ، گرچه در زمينه های اجتماعی و سياسی‏
روی افكار روشنفكران آثار فراوانی گذاشت معذلك رنگ ناسيوناليستی‏
دولتهای اروپايی آنچنان شديد بود كه هرگونه رنگ ديگر را ، اعم از رنگ‏
ليبرال ، رنگ كنسرواتيسم يا رنگ سوسياليستی ماركس را تحت الشعاع قرار
داد . همين ناسيوناليسم ملتهای اروپايی بود كه در شكل افراطی خود ، به‏
صورت نژاد پرستی و راسيسم جلوه كرد و دو جنگ جهانی را به وجود آورد .
بالاتر از آن ، همين ناسيوناليسم اروپايی بود كه عليرغم همه شعارهای آزادی‏
و برابری نوع انسان ، استعمار ملل شرق و آفريقا و آمريكای جنوبی را توجيه‏
و تصديق كرد ، و قرن نوزدهم و نيمه قرن بيستم يا دوران شدت وحدت‏
استعمار اروپا در

پاورقی :
2 - Les grandes oeuvres : J . J . Chevallier
Politiques Troisieme Partie