پيروزی آنان جزو همانها باقی بمانند و با آنان ملت نوينی بسازند .
از طرف ديگر ، در داخل يك كشور جماعت گوناگونی را می‏يابيد كه از يك‏
نژاد و اسلاف و با يك زبان و سنت و فرهنگ و شرايط جغرافيايی هستند ،
ولی ابدا با هم پيوند و ارتباطی ندارند ، آرمانهای عالی و آينده آنان با
هم تطابقی ندارد و متناقض است ، اگر روابطی هست فقط ظاهری و مكانيكی و
در قالب احتياجات روزمره زندگی است . چه بسيار جنگها كه دولتها و
هيأتهای حاكمه در بسياری از كشورها با هم داشته اند ولی توده مردم از آن‏
بيخبر و نسبت بدان كاملا بی تفاوت بودند . در تاريخ كشور ما نمونه ها و
شواهد زيادی از اين بی تفاوتی مشاهده می‏شود .
بسيار اتفاق افتاده است كه هندی يا آفريقايی برای پيروزی مردم فلسطين‏
يا الجزيره يا ويتنام . . . علاقه مندی و شور و حرارت بيشتری به خرج‏
می‏دهند ، پس اين مرزهای تاريخی و جغرافيايی و سياسی و رنگ و زبان نه‏
می‏تواند مرز بين افراد آدمی شود و نه مايه پيوند افراد گردد .

درد مشترك

اين مردمی كه در اطراف و اكناف عالم ارتباطات قلبی و آرمانی با
يكديگر پيدا می‏كنند ، چه چيز مشتركی دارند كه آنان را به هم پيوند می‏دهد
، و در مقابل ، آنان را از همسايه‏ها و هموطنهای خود می‏برد ؟
اين عامل درد مشتركی است كه آنها دارند : درد از ظلم و تجاوز و
استعمار .
اتفاقا پيدا شدن و تولد ناسيوناليسم ملتها كاملا مصادف با زمانی بوده‏
است كه توده مردمی يك احساس درد يا خلاء عمومی و مشترك كردند ،
ناسيوناليسم آلمانی همان زمان متولد شد كه از تبعيضها و دخالت فرانسويان‏
احساس درد كردند ، ناسيوناليسم ايتاليا يا مجار يا هند يا هندوچين و
الجزاير نيز زمانی به وجود آمدند كه يك احساس خلاء و درد ، همه يا
اكثريتی از مردم را فرا گرفت .
محققان غربی تاريخ ايران می‏گويند در حقيقت ناسيوناليسم يا احساس جمعی‏
مليت در ايران از زمانی متولد شد كه نهضت تحريم تنباكو به راه افتاد ،
يعنی آن زمان كه جماعتی از مردم ايران احساس درد