را كه مأمور مواظبت امور و مباشرت خدمات معبدها و هيكلها بودند از دم‏
تيغ گذراندند و كتب فضلای ملت اعم از آنكه در مطلق علوم نوشته شده بود
يا در تاريخ و مسائل مذهبی با كسانی كه اينگونه كتابها در تصرف ايشان‏
بود در معرض تلف آوردند ، عرب متعصب به جز قرآن در آن ايام نه كتابی‏
می‏دانست و نه می‏خواست بداند . موبدان را مجوس و ساحر می‏دانستند و كتب‏
ايشان را كتب سحر می‏ناميدند . از حال كتب يونان و روم می‏توان قياس كرد
كه كتب مملكتی مثل ايران چقدر از آن طوفان باقی خواهد ماند ( 1 ) .
آنچه اين به اصطلاح مورخ می‏گويد خيلی تازگی دارد ، زيرا در هيچ سند و
مدرك تاريخی يافت نمی‏شود ، ناچار بايد فرض كنيم كه اين مورخ به سند و
مدركی دست يافته كه چشم هيچ حلالزاده‏ای آن را نديده و دست احدی به آن‏
نرسيده و مصلحت هم نبوده است كه آن سند و مدرك افشا شود . آری ناچاريم‏
چنين فرض كنيم زيرا اگر چنين فرض نكنيم ناچاريم خدای ناخواسته در حسن‏
نيت و كمال صداقت و نهايت راستگويی اين مورخ عظيم الشأن كه البته هيچ‏
مأموريتی از طرف وزارت امور خارجه انگلستان برای تأليف اين كتاب‏
نداشته است اندكی ترديد روا داريم و چنين چيزی چگونه ممكن است ؟
آنچه اين مورخ در اسناد و مدارك غير مرئی كه جز در آرشيو وزارت امور
خارجه انگلستان پيدا نخواهد شد ، يافته است اينست كه اولا بر خلاف گفته‏
همه مورخين ، ايرانيان در دفاع از ملك و مذهب خويش پايداری و لجاج‏
می‏نمودند و با آن همه پايداريها و لجاجها و با آن جمعيت فراوان كه بالغ‏
بر صد و چهل ميليون در آن عصر تخمين زده شده است و با آن همه ساز و
برگها از يك جمعيت چهل پنجاه هزار نفری عرب پا برهنه كه از لحاظ عدد
كمتر از يك دهم سربازان تحت السلاح ايران بودند و از لحاظ ساز و برگ‏
جنگی طرف مقايسه نبودند و به فنون جنگی

پاورقی :
( 1 ) به نقل كتاب مزديسنا و ادب فارسی ، صفحه . 13