فرستاده برگشت و شد با درم
دل كفشگر زان درم پر زغم
( 1 )
كريستن سن می‏گويد :
به طور كلی بالا رفتن از طبقه‏ای به طبقه ديگر مجاز نبود ، ولی گاهی‏
استثناء واقع می‏شد ، و آن وقتی بود كه يكی از آحاد رعيت ، اهليت و هنر
خاصی نشان می‏داد ، در اين صورت بنابر نامه " تنسر " آن را ( بايد ) بر
شهنشاه عرضه كنند ، بعد تجربت موبدان و هرابذه و طول مشاهدات ، تا اگر
مستحق بدانند به غير طائفه الحاق فرمايند . . . مردمان شهری نسبه وضع‏
خوبی داشتند ، آنان هم مانند روستائيان ماليات سرشماری می‏پرداختند ولی‏
گويا از خدمات نظامی معاف بودند و به وسيله صناعت و تجارت صاحب مال‏
و جاه می‏شدند . اما احوال رعايا به مراتب از آنان بدتر بود ، مادام‏
العمر مجبور بودند در همان قريه ساكن باشند و بيگاری انجام دهند و در
پياده نظام خدمت كنند به قول آميانوس مارسلينوس : " گروه گروه " از
اين روستائيان پياده از پی سپاه می‏رفتند گويی ابدالدهر محكوم به عبوديت‏
هستند ، به هيچ وجه مزدی و پاداشی به آنان نمی‏دادند " . . . در باب‏
احوال رعايايی كه در زير اطاعت اشراف و ملاك بوده‏اند اطلاع بيشتری‏
نداريم . اميانوس گويد : " اشراف مزبور خود را صاحب اختيار جان غلامان‏
و رعايا می‏دانستند " . وضع رعايا در برابر اشراف و ملاك به هيچ وجه با
احوال غلامان تفاوتی نداشت . . . با وجود اين نظر به اهميت فوق العاده‏ای‏
كه زراعت در دين زردشت داشته ، چنانكه كتابهای مقدس در ستايش اين كار
مبالغه كرده‏اند ، مسلم است كه حقوق قانونی زارعين از روی كمال دقت معين‏
بوده است ، چند نسك

پاورقی :
( 1 ) شاهنامه فردوسی ، چاپ سازمان كتابهای جيبی ، جلد ششم ، صفحات‏
258 - 260