ديگر آن مركزيت پيش را نداشت .
بعدها وسيله ابوالعباس لوكری شاگرد شاگرد ابن سينا حوزه فلسفه كه در
زمان ابن سينا ، قسمتهای مركزی و احيانا جنوبی ايران بود ، تا خراسان‏
گسترش يافت .
8 - با آمدن مغول ، از يك طرف ، و حملات امثال غزالی از طرف ديگر ،
بساط فلسفه از غير ايران كم و بيش برچيده شد ، در ايران شعله كمی باقی‏
بود ، ولی تدريجا همين شعله ضعيف رو به قوت نهاد . اين كار بيشتر در
حوزه فارس صورت گرفت ، با طلوع دولت صفويه و نهضت جديد علمی و فلسفی‏
در اصفهان ، بار ديگر وسيله ميرداماد و صدرالمتألهين فلسفه رونق جديدی‏
يافت .
9 - از زمان صفويه به اين طرف كه فلسفه اسلامی در انحصار شيعيان ايرانی‏
قرار می‏گيرد همه نواحی ايران به نسبت متساوی سهيم نيستند .
بعضی منطقه‏ها ، با اينكه در علوم نقلی سهم قابل توجهی دارند ، در علوم‏
عقلی يا سهمی ندارند و يا سهم قابل توجهی ندارند . خوزستان با اينكه در
ادب و حديث و فقاهت سهم مهمی دارد ، در فلسفه و حكمت و علوم عقلی‏
سهمی ندارد ، همچنين استان سيستان و بلوچستان . ابوسليمان منطقی سجستانی‏
را بايد يك استثنا در منطقه سيستان شمرد ، بعضی استانها سهم اندكی دارند
مثل آذربايجان . از آذربايجان بهمنيار ، شمس‏الدين خسروشاهی ، ملارجبعلی ،
ملاحسين اردبيلی و آقاعلی حكيم زنوزی و در عصر ما علامه طباطبائی را بايد
نام برد ، ولی بعضی ديگر از ايالات و استانهای ايران سهم بيشتری دارند از
قبيل خراسان ، اصفهان ، فارس . . .
آنچه ممكن است غيرمنتظره تلقی شود اينست كه بيشترين سهم را در علوم‏
عقلی از زمان ميرداماد تا عصر ما ، شمال ايران ، يعنی گيلان و مازندران و
گرگان دارد . در حدود سی‏نفر از معاريف اساتيد فلسفه از اين ناحيه‏اند و
در ميان آنها فيلسوفان بسيار بزرگ و نامداری وجود دارند از قبيل‏
ميرداماد ، ملا اسماعيل