البته توحيدی كه از نظر عارف ، قله منيع انسانيت به شمار می‏رود و
آخرين مقصد سير و سلوك عارف است ، با توحيد مردم عامی ، و حتی با
توحيد فيلسوف ، يعنی اينكه واجب‏الوجود يكی است نه بيشتر ، از تا آسمان‏
متفاوت است . توحيد عارف ، يعنی موجود حقيقی منحصر به خدا است ، جز
خدا هر چه هست ( نمود ) است نه ( بود ) توحيد عارف يعنی جز خدا هيچ‏
نيست . توحيد عارف ، يعنی طی طريق كردن و رسيدن به مرحله جز خدا هيچ‏
نديدن اين مرحله از توحيد را مخالفان عرفا تأييد نمی‏كنند و احيانا آنرا
كفر و الحاد می‏خوانند . ولی عرفا معتقدند كه توحيد حقيقی همين است و
ساير مراتب توحيد خالی از شرك نيست . از نظر عرفا رسيدن به اين مرحله‏
كار عقل و انديشه نيست ، كار دل و مجاهده و سير و سلوك و تصفيه و
تهذيب نفس است .
به هر حال اين بخش از عرفان ، بخش عملی عرفان است ، از اين نظر
مانند علم اخلاق است كه درباره ( چه بايد ) ها بحث می‏كند با اين تفاوت‏
كه :
اولا عرفان درباره روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بحث می‏كند
و عمده نظرش درباره روابط انسان با خدا است و حال آنكه همه سيستمهای‏
اخلاقی ضرورتی نمی‏بينند كه درباره روابط انسان با خدا بحث كنند ، فقط
سيستمهای اخلاقی مذهبی اين جهت را مورد عنايت و توجه قرار می‏دهند .
ثانيا سير و سلوك عرفانی ، همچنانكه از مفهوم اين دو كلمه پيدا است‏
پويا و متحرك است ، برخلاف اخلاق كه ساكن است . يعنی در عرفان سخن از
نقطه آغاز است و از مقصدی و از منازل و مراحلی كه بترتيب سالك بايد طی‏
كند تا به سرمنزل نهائی برسد . از نظر عارف واقعا و بدون هيچ شائبه مجاز
، برای انسان صراط وجود دارد و آن صراط را بايد به‏پيمايد و مرحله به‏
مرحله و منزل به منزل طی نمايد ، رسيدن به منزل بعدی بدون گذر كردن از
منزل قبلی ناممكن است .
لهذا از نظر عارف ، روح بشر مانند يك گياه و يا يك كودك است و
كمالش در نمو و رشدی است كه طبق نظام مخصوص بايد صورت گيرد ، ولی در
اخلاق صرفا