عجب ، نديدن عيب خود ( البته عيبهای ملی در مقياس ملت ) . بزرگتر
ديدن خوبيهای خود ، تفاخر و امثال اينها را همراه دارد .

ناسيوناليسم

گرايش به جنبه‏های قومی و ملی در زبانهای اروپايی " ناسيوناليسم "
خوانده می شود كه برخی از دانشمندان فارسی زبان آنرا " ملت پرستی "
ترجمه كرده اند .
ناسيوناليسم مطابق بيان گذشته بر عواطف و احساسات قومی و ملی متكی‏
است نه بر عقل و منطق . ناسيوناليسم را نبايد به طور كلی محكوم كرد .
ناسيوناليسم اگر تنها جنبه مثبت داشته باشد ، يعنی موجب همبستگی بيشتر
و روابط حسنه بيشتر و احسان و خدمت بيشتر به كسانی كه با آنها زندگی‏
مشترك داريم بشود ضد عقل و منطق نيست و از نظر اسلام مذموم نمی‏باشد .
بلكه اسلام برای كسانی كه طبعا حقوق بيشتری دارند ، از قبيل همسايگان و
خويشاوندان ، حقوق قانونی زيادتری قائل است .
ناسيوناليسم آنگاه عقلا محكوم است كه جنبه منفی به خود می‏گيرد ، يعنی‏
افراد را تحت عنوان مليتهای مختلف از يكديگر جدا می‏كند و روابط
خصمانه‏ای ميان آنها به وجود می‏آورد و حقوق واقعی ديگران را ناديده می‏گيرد
.
نقطه مقابل ناسيوناليسم ، " انترناسيوناليسم " است كه قضايا را با
مقياس جهانی می‏نگرد و احساسات ناسيوناليستی را محكوم می‏كند . ولی‏
همچنانكه گفتيم اسلام همه احساسات ناسيوناليستی را محكوم نمی كند ،
احساسات منفی ناسيوناليستی را محكوم می‏كند ، نه احساسات مثبت را .

مقياس مليت

در ابتدا چنين به نظر می‏رسد كه لازمه ناسيوناليسم و احساسات ملی اين‏
است كه هر چيزی كه محصول يك سرزمين معين يا نتيجه ابداع فكر مردم آن‏