اولا در اين داستان ، قهرمان ، يحيی نحوی فيلسوف معروف است . طبق
اسنادی كه اخيرا تحقيق شده وی در حدود صد سال قبل از فتح اسكندريه در
گذشته است و ملاقات وی با عمرو افسانه است ( 1 ) عجيب اينست كه شبلی
نعمان با اينكه مینويسد كه وی يكی از حكمای هفتگانهای است كه در اثر
فشار ژوستی نين از روم به ايران آمدند و خسرو انوشيروان از آنها پذيرائی
كرد ، اصل ملاقات يحيی با عمرو را مورد تائيد قرار میدهد . توجه نمیكند
كه از مهاجرت آن حكما به ايران تا فتح اسكندريه بيش از صد و بيست سال
فاصله است ، عادتا امكان ندارد يحيی كه در حدود صد و بيست سال قبل از
فتح اسكندريه حكيمی نامبردار و معروف بوده است ، هنگام فتح اسكندريه به
صورت يكی از نديمان عمرو به حيات خود ادامه دهد . بنابراين نقلهائی كه
ملاقات يحيی با عمرو را ذكر كردهاند هر چند نامی از كتابخانه نبردهاند بی
اساس است .
داستان ملاقات يحيی با عمرو در روايت ابوالفرج نظير داستان تدريس
ارسطو در اسكندريه در روايت عبداللطيف است . و ضاعان و قصه پردازان به
انطباق قصه با تاريخ توجه نكرده اند .
پاورقی :
( 1 ) عجيب اينست كه آقای دكتر ذبيح الله صفا با اينكه در صفحه 6
تاريخ علوم عقلی در اسلام ميگويد : يحيی نحوی از شخصيات بزرگ مدرسه
اسكندريه در اواخر قرن پنجم و نيمه اول قرن ششم ( در حدود يك قرن قبل از
هجرت نبوی ) بوده و در صفحه 18 آن كتاب تصريح میكند : " میگويند تا
فتح مصر به دست عمرو بن العاص ( 641 ميلادی ) زنده بود و اما چنانكه
قرائن تاريخی برمیآيد اين مرد از رجال اواخر قرن پنجم و نيمه اول قرن ششم
ميلادی است و زنده بودنش از اواخر قرن پنجم تا اواسط قرن هفتم بكلی دور
از عادت و عقل است " .
در عين حال خلاصه همين داستان را كه دو قهرمانش يحيی نحوی و عمرو بن
العاص میباشند به عنوان دليل بر كتابسوزی اسكندريه آورده است !