اجتماعی پيدا شده و مايه جمع شدن و وحدت ايشان گرديده است " « و كنتم
اعداء فألف بين قلوبكم »" و بعكس آن ، امتهايی كه اهل سازگاری و
مسالمت بودند نه تنها با خود و شرايط زندگی و محيطی خود بلكه با سايرين
حتی مهاجمين نيز از در سازش و مسالمت و تطابق و آميزش در آمدند ،
مليت و نژاد مشخص و مستقلی بنا نكرده و يا اگر داشته اند بكلی بی رنگ
و خالی از خصيصه و امتياز و گراينده به سوی ضعف و انحطاط بوده است .
اصولا اين از خصايص هر فرد بشری است كه در روابط منطقی و عاطفی خود
هميشه به دنبال آن موجودی میگردد كه كسريهای وجود و هستی يعنی نيازهای
درونی و بيرونی او را تأمين و تكميل نمايد . محكم ترين پيوندهای عشقی
آنهاست كه عاشق نيازهای عميق و اساسی خود را در وجود معشوق بيابد و اين
چيزی است كه در زندگانی روزمره شاهد و ناظر آنيم . استحكام روابط
اجتماعی و پيوندهای وجدانی جماعت هم آن زمان تأمين میشود كه واحدهای
جامعه هر يك مكمل و تأمين كننده نيازهای ديگری باشند و اين شرط چيزی
است كه مقتضيات و خصوصيات جبری نژادی را در آن نقشی نيست .
سنن
در بين ملتهای گوناگون سنتهای ملی مشترك بسيار ديده میشود . سنتهايی
كه گاه همچون زبان و نژاد وسيله شناخت و تميز مليتها از هم میگردد . اما
اين سنن تا چه اندازه در تكوين ملتها نقش و تأثير داشته اند ؟ رسوم و
سنن و حتی فرهنگها نتيجه و محصول فعاليت ارادی و آگاهانه انسانهای گذشته
است و اگر از گذشته تا حال رابطه و پيوندی بين افراد و واحدهای جامعه
نبود ، اين سنن هرگز نسلا بعد نسل منتقل نمی شدند . تا مليت و وجدان جمعی
نباشد ، سنت و فرهنگی منتقل نمی گردد ، پس سنتهای ملی موجود هم خود
محصول مليت است و حيات و فعاليت انسانها ، نه مايه و پايه آن .
وانگهی ، سنتهای اجتماعی موجود در يك ملت بر دو گونهاند : آنهايی كه
از معالی اخلاق و مجاهدات و مبارزات گذشته كه از خصايص مقدس انسانی
است ، و تلاشهای او برای حاكم ساختن عدل و نيكی و