تمام ما يملك منقول و غير منقول خود را صرف نيازمندان كرد و تا پايان‏
عمر درويشانه زيست .
حكيم قمشه‏ای در اوج شهرت آقاعلی حكيم مدرس زنوزی و ميرزا ابوالحسن‏
جلوه به تهران آمد و با آنكه مشرب اصليش صدرائی بود ، كتب بوعلی را
تدريس كرد و بازار ميرزای جلوه را كه تخصصش در فلسفه بوعلی بود شكست .
به طوری كه معروف شد : ( جلوه از جلوه افتاد ) .
حكيم قمشه‏ای هرگز جامه روستائی را از تن دور نكرد و درزی و جامه علما
در نيامد ، مرحوم جهانگير خان قشقائی كه سالها شاگرد او بوده است نقل‏
كرده كه به شوق استفاده از محضر حكيم قمشه‏ای بتهران رفتم ، همان شب اول‏
خود را به محضر او رساندم ، وضع لباسهای او علمائی نبود ، به
كرباسفروشهای سده می‏مانست . حاجت خود را بدو گفتم ، گفت ميعاد من و تو
فردا در خرابات . خرابات محلی بود در خارج خندق ( قديم ) تهران و در
آنجا قهوه‏خانه‏ای بود كه درويشی آنرا اداره می‏كرد ، روز بعد اسفار ملاصدرا
را با خود بردم ، او را در خلوتگاهی ديدم كه بر حصيری نشسته بود . اسفار
را گشودم او آن را از بر می‏خواند سپس بتحقيق مطلب پرداخت ، مرا آن‏
چنان به وجد آورد كه از خود بی‏خود شدم ، می‏خواستم ديوانه شوم . حكيم‏
حالت مرا دريافت گفت آری : ( قوت می‏بشكند ابريق را ) ( 1 ) .
حكيم قمشه‏ای از ذوق شعری عالی ، برخوردار بود و به ( صهبا ) تخلص‏
می‏كرده است . او در سال 1306 ، در كنج حجره مدرسه ، در تنهائی و خلوت و
سكوتی عارفانه از دنيا رفت . قضا را آنروز مصادف بود با فوت مفتی‏
بزرگ شهر ، مرحوم حاج ملاعلی كنی و در شهر غوغائی برپا بود . دوستان و
ارادتمندانش ساعتها پس از فوت او از درگذ شتش آگاه شدند ، آن گروه‏
معدود او را در سر قبر آقا به خاك سپردند ( 2 )

پاورقی :
( 1 ) مقدمه رساله ولايت حكيم قمشه‏ای ص . 14
( 2 ) مقدمه آقای همائی بر كتاب برگزيده ديوان سه شاعر اصفهان .