عربستان كاملا ضروری بود ، به همين دليل هم ظهور كرد ، اين مذهب كه‏
معجونی بود از افكار و اديان سابق آن شبه جزيره و حاوی تعاليم دو پهلو و
كشدار ، پس از ورود به ايران يك انحراف ناگهانی در سير اجتماعی اين‏
كشور وارد آورد ، و به همان اندازه كه برای يك اجتماع ابتدائی مثل‏
عربستان مفيد واقع گرديد ، منشا آثار شوم و مخربی در ايران گشت ،
ايرانيان نيز به نوبه خود بيكار ننشستند و مدت بهت و حيرت و زمان‏
تماشای آنان كم طول كشيد و از هر طرف نغمه های مخالف ساز نموده غالبا
طريقه و مشی خود را با آيات ناسخ و منسوخ قرآن مدلل می‏كردند .
. . . ولی رفته رفته در نتيجه انتشار و رسوخ آن قسمت از تعاليم اسلام‏
كه دنيا را جيفه ای فانی و زندان مومن می‏دانست و رواج فلسفه هندی با آن‏
اصول منفی و فناء فی اللهی ، ملت ايران به يك بيعلاقگی به زندگانی مادی‏
خو گر شد كه تسلی بخش انديشه چاره جوی او بود بدين ترتيب می‏بينيم كه‏
تعاليم اسلام مثل گناه شمردن جمع ثروت و مال ، تحريم صنايع مستظرفه ،
روزی را مقسوم و سرنوشت بشر را مقدر و محتوم شمردن و متوسل به قضا و قدر
شدن ، با فلسفه اشراق و اصول تصوف كه در بدو امر بصورت يك مقاومت‏
منفی از طرف مخالفين اسلام جلوه گر شده بود در هم آميخت . اعتقاد به‏
فلسفه تقدير در ايران رواج بسيار گرفت و در نتيجه آن حيات مادی ايران‏
به پريشانی و ويرانی گراييد قطع علائق دنيوی ، تنبلی ، ويرانه نشينی ،
خراباتيگری ، گدايی و دريوزگی همه از نتايجی بود كه درست يا نادرست از
مذهب اسلام گرفتند ، اين تعاليم در ايران رونق يافته مقدمه يك انحطاط
اجتماعی را فراهم می‏نمود .
اين نويسنده از طرفی می‏گويد دين اسلام برای ايجاد