در درجه اول هفت خانواده اشراف و پس از ايشان طبقات پنجگانه‏
امتيازاتی داشتند و عامه مردم از آن محروم بودند تقريبا مالكيت انحصار
به آن هفت خانواده ( هفت فاميل ) داشت ايران ساسانی كه از يك سو به‏
رود جيحون و سوی ديگر به كوههای قفقاز و رود فرات می‏پيوست ، ناچار حدود
صد و چهل ميليون جمعيت داشته است . اگر عده افراد هر يك از هفت‏
خاندان را صد هزار تن بگيريم ، شماره ايشان به هفتصد هزار نفر می‏رسد ، و
اگر فرض كنيم كه مرزبانان و دهگانان كه ايشان نيز تا اندازه‏ای از حق‏
مالكيت بهره مند بوده‏اند نيز هفتصد هزار نفر می‏شده‏اند تقريبا از اين صد
و چهل ميليون ، يك ميليون و نيم حق مالكيت داشته و ديگران همه از اين‏
حق طبيعی خداداد محروم بوده‏اند ناچار هر آيين تازه‏ای كه اين امتيازات‏
ناروا را از ميان می‏برد و برابری فراهم می‏كرد و به اين مليونها مردم‏
ناكام حق مالكيت می‏داد و امتيازات طبقاتی را از ميان می‏برد ، همه مردم‏
با شور و هيجان بدان می‏گرويدند ( 1 ) .
در شاهنامه فردوسی كه منابعش همه ايرانی و زردشتی است داستان معروفی‏
آمده است كه به طور واضح نظام طبقاتی عجيب و طبقات بسته و مقفل آن‏
دوره را نشان می‏دهد ، كه تحصيل دانش نيز از مختصات طبقات ممتاز بوده‏
است .
می‏گويد در جريان جنگهای قيصر روم و انوشيروان ، قيصر به طرف شامات كه‏
در آنوقت در تصرف انوشيروان بود قشون كشيد ، و سپاه ايران به مقابله‏
پرداخت . در اثر طول كشيدن مدت ، خزانه ايران خالی شد ، انوشيروان با
بوذر جمهر مشورت كرد ، قرار بر اين شد كه از بازرگانان قرضه بخواهند
گروهی از بازرگانان دعوت شدند ، در آن ميان يك نفر " موزه فروش "
بود كه از نظر

پاورقی :
( 1 ) تاريخ اجتماعی ايران ، جلد دوم ، صفحه 24 - . 25