می‏گويند اول كسی است كه صريحا از فناء فی‏الله و بقاء الله سخن گفته است‏
. بايزيد گفته است : ( از بايزيدی خارج شدم مانند مار از پوست ) .
بايزيد به اصطلاح شطحياتی دارد كه موجب تكفيرش شده است . خود عرفا او
را از اصحاب ( سكر ) می‏نامند . يعنی در حال جذبه و بی‏خودی آن سخنانرا
می‏گفته است . با يزيد در سال 261 درگذشته است . بعضی ادعا كرده‏اند كه‏
سقای خانه امام صادق عليه‏السلام بوده است . ولی اين ادعا با تاريخ جور
نمی‏آيد يعنی با يزيد عصر امام صادق را درك نكرده است .
ب - بشر حافی . اهل بغداد است و پدرانش اهل مرو بوده‏اند از مشاهير
عرفا است ، او نيز در ابتدا اهل فسق و فجور بوده ، و بعد توبه كرده است‏
علامه حلی درمنهاج الكرامه داستانی نقل كرده است مبنی بر اينكه توبه او
به دست حضرت موسی بن جعفر عليه السلام صورت گرفته است و چون در حالی‏
تشرف به توبه پيدا كرد كه ( حافی پا برهنه ) بود به بشر حافی معروف شد
بعضی علت ( حافی ، ناميدن او را چيز ديگر گفته‏اند . بشر حافی در سال 226
يا 227 در گذشته است .
ج - سری سقطی . اهل بغداد است . نمی‏دانيم اصلا كجائی بوده است وی از
دوستان و همراهان بشر حافی بوده است . سری سقطی اهل شفقت به خلق خدا و
ايثار بوده است . ابن خلكان در وفيات الاعيان نوشته است كه سری گفت‏
سی‏سال است كه از يك جمله ( الحمدلله ) كه بر زبانم جاری شد استغفار
می‏كنم . گفتند : چگونه ؟ گفت : شبی حريقی در بازار رخ داد ، بيرون آمدم‏
ببينم كه به دكان من رسيده يا نه ؟ به من گفته شد به دكان تو نرسيده است‏
، گفتم الحمدلله . يك مرتبه متنبه شدم كه گيرم دكان من آسيبی نديده باشد
آيا نمی‏بايست من در انديشه مسلمين باشم .
سعدی به همين داستان ( با اندك تفاوت ) اشاره می‏كند آنجا كه می‏گويد :
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنيدم كه بغداد نيمی بسوخت
يكی شكر گفت اندر آن خاك و دود
كه دكان ما را گزندی نبود