امير پس از ضربت خوردن .
ه - افسانه يكی از قاصدان كوفه كه نامهای آورد برای امام حسين و جواب
خواست . حضرت سه روز مهلت خواستند ، روز سوم عازم سفر شدند . آن شخص
گفت : برويم ببينيم جلالت شأن پادشاه حجاز را كه چگونه سوار میشود . آمد
ديد حضرت بر كرسی نشسته ، بنی هاشم دورش را گرفته و مردان ايستاده و
اسبان زين كرده و چهل محمل كه همه را به حرير و ديباج پوشانيدهاند . . .
تا عصر عاشورا كه عمر سعد امر كرد شتران بی جهاز را حاضر كردند برای سوار
شدن اسيران . . .
و - صفحه 177 : حضرت زينب در شب عاشورا به جهت هم و غم و خوف از
اعداء در ميان خيمهها سير میكرد برای استخبار حال اقربا و انصار ، ديد "
حبيب بن مظهر " اصحاب را در خيمه خود جمع كرده و از آنها عهد میگيرد
كه فردا نگذارند احدی از بنی هاشم قبل از ايشان به ميدان برود . . . آن
مخدره مسرورا آمد پشت خيمه ابوالفضل ، ديد آنجناب نيز بنی هاشم را جمع
كرده و به همان قسم از ايشان عهد می گيرد كه نگذارند احدی از انصار پيش
از ايشان به ميدان برود . مخدره مسرور در خدمت حضرت رسيد و تبسم كرد .
حضرت از تبسم او ( در اين وقت ) تعجب كرد و سبب پرسيد . آنچه ديده
بود عرض كرد . . .
ز - داستان اينكه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بيت و اصحاب ،
حضرت به بالين امام زين العابدين عليهما السلام آمد . پس از پدر حال
معامله آنجناب را با اعداء پرسيد . خبر داد كه به
|