بيعت ، و هم اينكه دست از اعتراض و انتقاد بردارد .
از كتاب آقای صالحی برمی آيد كه مطلب همينطور است ، در صورتی كه‏
چنين نيست . اشتباه بزرگ آقای صالحی همين است . امام نه حاضر شد به‏
بيعت و تسليم ، و خود گفته بود به هر حال من بيعت نخواهم كرد « و لو لم‏
يكن ملجا و لا ماؤی » ، يعنی خواه كوفه مرا بپذيرد و خواه نپذيرد بيعت‏
نخواهم كرد ، و هم اينكه پس از يأس از ياوری كوفيان نيز دست از انتقاد
نكشيد . خطبه‏های داغش را پس از برخورد با " حر " و اطلاع از وضع كوفه‏
ايراد كرد . بعد از اطلاع از شهادت " مسلم " يا " قيس بن مسهر " يا
" عبدالله بن يقطر " تازه اين آيه را می‏خواند : « من المؤمنين رجال‏
صدقوا ما عاهدوا الله عليه »( 1 ) . . . پافشاری امام پس از تغيير
اوضاع كوفه شايد بيشتر برای اين بود كه بفهماند امتناع از بيعت و هم‏
اعتراض و انتقادش مقدمه به قدرت رسيدن و تسلط بر كوفه نيست . و اما
اعلام انصراف امام ، فقط انصراف از رفتن به كوفه است نه از امتناع از
بيعت و نه از اعتراض و انتقاد و امر به معروف و نهی از منكر . برخلاف‏
عقيده صالحی ، ترك بيعت و اقدام به اعتراض امام منوط به زمينه كوفه‏
نبود كه با سقوط اين زمينه ، هم حاضر به بيعت شود و هم ترك اعتراض كند
. و خطر اعتراض را هم می‏دانست و به اثر اين اعتراض خونين هم واقف بود
، می‏خواست اعلام جرم خود را با خون بنويسد كه هرگز پاك نشود . و هم‏
اينكه راهی پيش نگرفت كه لااقل از كشته شدن فرزندان و يارانش جلوگيری‏
كند ، زيرا

پاورقی :
1 - سوره احزاب ، آيه . 23