بخواهد سخنی به تصديق يا تكذيب بگويد گردنش را بزن ( 1 ) .
بعد از اين مقدمه معاويه به منبر رفت و بعد از حمد و ثنای پروردگار !
[ گفت : ] اين جماعت بزرگان مسلمين و نيكان مسلمين می‏باشند . هيچ كاری‏
بدون رأی و نظر و عقيده اينها انجام نمی‏شود و بدون مشورت اينها كاری‏
نبايد انجام شود . اينها عقيده دارند كه با يزيد بيعت شود و خودشان هم‏
بيعت كردند : هؤلاء الرهط ساده المسلمين و خيارهم لا يبرم أمر دونهم ، و لا
يقضی الا علی مشورتهم و انهم قد رضوا او بايعوا ليزيد ، فبايعوه علی اسم‏
الله . فبايع الناس ! ( 2 )
معاويه در عين حال می‏دانست كه اين بيعت اساسی ندارد ، لهذا وصيت كرد
به يزيد كه بعد از مردنش از اينها بيعت بگيرد - به ترتيبی كه در "
نفس المهموم " هست - ولی يزيد كه جوانی و بی تجربه بود و مستشارهائی‏
مثل مستشارهای پدرش از قبيل

پاورقی :
1 - انتخاب آزاد ! بی شباهت به انتخابات زمان ما نيست ( 1 ) هم‏
می‏خواست يزيد را به ولايت عهد نصب كند و هم می‏خواست از مردم بيعت‏
بگيرد . در آنوقت قانونی نبود كه اگر خليفه كسی را در زمان حيات به‏
ولايت عهد نصب كرد بعد از مردنش او خليفه است - استثناء در مورد عمر
عملی شد - ناچار می‏بايست پای مردم را هم به ميان بكشند و از مردم بيعت‏
بگيرند . بيعت آنروز مثل رأی دادن امروز بود يعنی عمل و انتخابی بود از
مردم . معاويه به زور می‏خواست رأی بگيرد . در زمان ما نيز كه حكومت به‏
حسب قانون مشروطه است و كيل بايد انتخاب شود ولی چماق بالای سر رأی‏
دهنده‏ها است و چون تمدن بالا رفته و رأی نوشتن و صندوق به ميان آمده يعنی‏
ابزارها عوض شده نه روحيه‏ها گاهی صندوق را می‏دزدند و رأيها را عوض‏
می‏كنند .
1 - [ بايد توجه داشت كه اين يادداشتها در زمان رژيم منفور پهلوی‏
نگارش يافته است . ]
2 - ابوالشهداء ، ص . 32