بوده ، در رديف اشياء گرانبها ، و آن همان منطق كنج خانه و خدمت به مرد
و زائيدن و شير دادن ، بدون آنكه استعدادهای روحی او رشد كند ، بدون‏
اينكه تعليم و تربيت واقعی بيابد و شخصيت پيدا كند [ می‏باشد كه ] هر چه‏
دست و پا شكسته‏تر بهتر و گرانبهاتر ، هر چه بی زبان‏تر بهتر و گرانبهاتر
، هر چه بی‏خبرتر گرانبهاتر و بهتر ، و هر چه بی‏اراده‏تر بهتر ، هر چه‏
ناآگاه‏تر بهتر ، هر چه اسيرتر و مسلوب الاراده‏تر بهتر ، و هر چه منفعلتر
و بی هنرتر بهتر . يعنی از سه اصلی كه شخصيت انسانی انسان را تشكيل‏
می‏دهد : آگاهی ، آزادی ، خلاقيت ، هر چه نداشته باشد بهتر . ولی در اين‏
نقش ، زن ملعبه فرد مرد هست اما ملعبه جامعه مردان نيست .
نقش دوم اينست كه اساسا تفاوت مرد و زن را نديده بگيريم ، و هر گونه‏
حريم را كه احترام زن بسته به او است برداريم و زن را مورد دستمالی و
بهره‏برداری كامل قرار دهيم ، فاصله و حريم را بكلی از ميان ببريم . در
اين نقش ، زن ، شخص بوده و عامل تاريخ اما بی بها و نقشش بيشتر در
جهت فساد تاريخ بوده است . به عبارت ديگر زن در آن نقش تا حدی عزيز و
محبوب و گرانبها بود ، اما ضعيف ، يك ضعيف گرانبها و يك " شی‏ء "
گرانبها و در نقش دوم يك " شخص " بود اما شخص بی بها .
نقش سوم و يا مكتب سوم آن است كه " شخص گرانبها " باشد و آن به‏
دو چيز وابسته است : يكی رشد استعدادهای خاص انسانی يعنی علم ، اراده ،
قدرت ابتكار و خلاقيت ، و ديگر دوری از ابتذال و مورد بهره گيری مرد
بودن ، پس رشد استعدادها در عين نگهداشتن حريم . در اين مكتب ، حريم و
نه محبوسيت و نه اختلاط