و يوم فتحت سيفك من بعيد |
أضعت و كل أمرك للضياع |
پاورقی : > و شعر معروف :
الا ليت اللحی كانت حشيشا |
فتعلفها خيول المسلمينا |
و او ارجاع به جلد 17 اغانی ص 56 و طبری سلسله 2 ص 192 و 193 و طبقات الشعراء ابن قتيبه ص 120 میدهد ، و در بيست مقاله مختصر شده . ايضا در اين قصه رجوع شود به جلد 5 ابن خلكان ص . 384 1 - [ ترجمه : در نسب خود ميان قريش متهم بود زيرا پدرش زياد نسبش ناشناخته بود لذا او را زياد بن ابيه میخواندند . سپس معاويه او را فرزند ابوسفيان قرار داد داستانش معروف است . . . و مادر عبيدالله كنيزی مجوسی بود كه مرجانه نام داشت ، و مردم وی را به خاطر او سرزنش میكردند و وی را به او منتسب میدانستند . او زبانش لكنت داشت و حروف عربی را به خوبی ادا نمیكرد ، و چون میخواست يكی از حروريان خارجی را عيب گويد میگفت : هروری ، و شنوندگان همه به او میخنديدند . يكبار خواست بگويد : شمشيرهاتان را بركشيد ، گفت : شمشيرهاتان را باز كنيد ، و يزيد بن مفرغ او را به اين بيت هجو كرد : و روزی كه شمشيرت را از دور باز كردی خود را ضايع نمودی ، و همه كارهايت ضايع است ] . 2 - [ و او انسان بیگناه را به محض خشم و دشمنی و بدگمانی میكشت و با اين حال به لهو و لعب میپرداخت كه گويی اصلا عمل زشتی مرتكب نشده است ] . 3 - در جلد ( 1 ) " ضحی الاسلام " ص 175 : قال يزيد بن معاوية يعدد فضل بيته علی زياد بن ابيه : لقد نقلناك من ولاء ثقيف الی عز قريش ، و من عبيد الی أبیسفيان ، و من القلم الی المنابر . [ ترجمه : يزيد بن معاويه فضائل خاندان خودش را بر زياد بن ابيه بر میشمرد و >