میخواهد هر طور شده آن نقص را جبران كند و فعاليت زيادی میكند ( 1 ) و
احيانا جبران نقص خود را در پائين آوردن و منكوب نمودن ديگران میخواهد
بنمايد تا تعادل برقرار شود . درباره شمر گفتهاند : كان أبرص كريه
المنظر ، قبيح الصورش و كان يصطنع المذهب الخارجی ( چون در سايه اين
مذهب بهتر میشود از اجتماع انتقام گرفت ) يحارب بها عليا و أبناءه ، و
لكن لا يتخذه حجة ليحارب بها معاوية و أبناءه ( 2 ) . درباره مسلم بن
عقبه گفتهاند : كان أعور أمغر ، ثائر الرأس ، كأنما يقلع رجليه من وحل
اذا مشی ( 3 ) .
درباره عبيدالله گفتهاند : كان متهم النسب فی قريش ( عرب به افتخار
نسبی قطع نظر از حلال زاده بودن اهميت زيادی میداد ) لان أباه زيادا كان
مجهول النسب فكانوا يسمونه زياد بن أبيه . ثم ألحقه معاوية بأبیسفيان
القصة . . . و كانت أم عبيدالله جارية مجوسية تدعی مرجانة ( ظاهرا
ايرانی بوده و شايد در مدت ولايت فارس او را پيدا كرد ) فكانوا يعيرونه
بها و ينسبونه اليها ، كان الكن اللسان لا يقيم نطق الحروف العربية ،
فكان اذا عاب الحروری من الخوارج قال " هروری " فيضحك سامعوه ، و
أراد مرش أن يقول : اشهروا سيوفكم فقال : افتحوا سيوفكم فهجاه يزيد بن
مفرغ ( 4 ) :
پاورقی :
1 - در روانشناسی جديد مكانيسم جبران اصطلاح شده است .
2 - [ ترجمه : او پيس و زشت رو و بدقيافه بود ، مذهب خوارج را
اختيار كرده بود تا به اين بهانه با علی و فرزندانش بجنگد ، ولی آنرا
حجت و دليل قرار نمیداد تا با معاويه و اولادش بجنگد ] .
3 - [ ترجمه : يك چشم و گلگون و سپيدموی بود ، و چون راه میرفت گويی
دو لنگش را میخواهد از گل بيرون آورد ] .
4 - رجوع شود به بيست مقاله قزوينی ص 39 داستان يزيد بن مفرغ و عباد
بن زياد >