" منظور از غيب معهود و شناخته شده ( 1 ) ، همان مراحل ابتدايی رشد
انقلاب توحيدی و زمان انجام تحولات كمی است " .
خلاصه مدعی هستيد كه مقصود از ايمان به غيب كه در قرآن آمده ، اين است‏
كه مؤمنين بدانند انقلاب مرحله پنهانی دارد و در آن مرحله مبارزه بايد
پنهانی باشد ، اين مرحله مرحله‏ای است كه نظام حاكم هنوز مسلط است و
انقلاب مرحله رشد تدريجی را می‏پيمايد تا تغيير تدريجی كمی تبديل به تغيير
كيفی دفعی شود ( اصل چهارم ديالكتيك ) و نظام جديد مستقر گردد و انقلاب‏
از مرحله غيب به مرحله شهادت برسد .
من سخنم اين نيست كه انقلاب مرحله غيب و شهادت دارد يا نه ، قطعا
دارد . انقلاب اسلامی كه برخلاف تصور شما انقلاب سر بود نه انقلاب شكم ،
انقلاب انسانی و فطری بود نه انقلاب طبقاتی مرحله پنهان را در مكه طی كرد
و مرحله آشكار را در مدينه . سخن من اين است كه آيا شما واقعا در وجدان‏
خودتان احتمال می‏دهيد كه منظور اين آيه همين مطلب باشد ؟ آيا انقلابيون‏
عصر پيغمبر از قبيل سلمان و ابوذر و مقداد مفهومشان از ايمان به غيب‏
همين معنی بود ؟ آيا آنها در دوره مدينه موضوع ايمان به غيب را منتفی‏
شده تلقی می‏كردند ؟ ! شما در تفسير جمله " « و با×خره هم يوقنون »" (
2 ) می‏گوييد :
" اينان به نظام برتر در مرحله شهادت انقلاب يقين دارند و می‏دانند كه‏
اين موضعگيريهای خاص و اين روش انقلابی ، سرانجام آنان را به هدف خويش‏
كه رسيدن به نظام برتر است ، می‏رساند . . " .
شما هر جا كه نام دنيا آمده آن را با كلمه " زندگی پست‏تر " ترجمه‏
كرده‏ايد ، كه اصل ترجمه درست است ، ولی مقصود از زندگی

پاورقی :
. 1 يعنی الف و لام " الغيب " ، الف و لام عهد است .
. 2 بقره / . 4