باطل شناخته شده و فرضيه‏ای ديگر جانشين آن شده است . يا اينچنين‏
فرضيه‏هايی نمی توان مطلبی را كه در يك كتاب آسمانی آمده است ، اگر به‏
صورت صريح و غير قابل توجيهی بيان شده باشد ، مردود شناخت و آن را دليل‏
بر بی اساسی اصل مذهب شمرد و بی اساسی مذهب را دليل بر نبودن خدا گرفت‏
.
ثانيا علوم در اين جهت سير كرده است كه تغييرات اساسی كه در
جانداران پيدا شده ، خصوصا مراحلی كه نوعيت تغيير يافته و ماهيت عوض‏
شده است ، به صورت جهش يعنی سريع و ناگهانی بوده است . ديگر مسأله‏
تغييرات بسيار ربطی‏ء و نامحسوس و كند و متراكم مطرح نيست . وقتی كه‏
علم ممكن دانست كه طفل يكشبه ره صد سال برود ، چه دليلی در كار است كه‏
چهل شبه ره صدها ميليون ساله را نرود ؟ آنچه در كتب مذهبی آمده است‏
فرضا صراحت داشته باشد كه " آدم اول " مستقيما از خاك آفريده شده‏
است ، به شكلی بيان شده كه نشان می‏دهد ملازم با نوعی فعل و انفعال در
طبيعت بوده است . در آثار مذهبی آمده است كه طينت آدم چهل صباح سرشته‏
شد . چه می‏دانيم ؟ شايد همه مراحلی را كه به طور طبيعی اولين سلول حياتی‏
بايد در طول ميلياردها سال طی كند تا منتهی به حيوانی از نوع انسان بشود
، سرشت و طينت " آدم اول " به اقتضای شرايط فوق العاده‏ای كه دست‏
قدرت الهی فراهم كرده بوده است ، در مدت چهل روز طی كرده باشد ،
همچنانكه نطفه انسان در رحم در مدت نه ماه تمام مراحلی را كه می‏گويند
اجداد حيوانی انسان در طول ميلياردها سال طی كرده‏اند ، طی می‏كند .
ثالثا فرض می‏كنيم آنچه در علوم در اين زمينه آمده است بيش از حد
فرضيه است و از نظر علوم قطعی است ، و هم فرض