ترتيب نظرش را جلب می‏كند ، اما با اندك ملاحظه ، آثار مربوبيت و
مقهوريت و دست پروردگی را در آنها كه درخشنده‏ترين موجودات‏اند و مردم‏
عصر و زمان ابراهيم آنها را مدير و مدبر جهان می‏دانستند و در ساير
موجودات جهان طبيعت مشاهده می‏كند ، سودا را يكجا می‏كند و روی دل را به‏
سوی قدرت قاهره‏ای می‏آورد كه " رب " مطلق و قاهر مطلق است و نشانه‏ای‏
از مربوبيت و مقهوريت و حدوث و فنا و فقر و ناداری در او نيست . از
اين فقر و فناها و حدوث و زوالها و مربوبيتها و مقهوريتها به وجود آن‏
قاهريت و كمال پی می‏برد .

توحيد و تكامل

از جمله مسائلی كه به نظر من تأثير زيادی در گرايشهای مادی داشته است‏
، توهم تضاد ميان اصل " خلقت و آفرينش " از يك طرف و اصل "
ترانسفورميسم " يعنی اصل تكامل خصوصا تكامل جانداران از طرف ديگر است‏
. و به عبارت ديگر ، توهم اينكه " آفرينش " مساوی است با " آنی و
دفعی الوجود " بودن اشياء ، و " تكامل " مساوی با " خالق نداشتن‏
اشياء " است .
آنچنانكه از تاريخ بر می‏آيد در مغرب زمين بخصوص اين انديشه وجود
داشته است كه لازمه اينكه جهان به وسيله خداوند به وجود آمده باشد اين‏
است كه همه اشياء ، ثابت و يكنواخت بوده باشند و تغييری در كائنات ،
خصوصا در اصول كائنات يعنی " انواع " ، رخ ندهد . پس تكامل خصوصا
تكامل ذاتی يعنی تكاملی كه مستلزم اين باشد كه ماهيت يك شی‏ء تغيير كند
و نوعيت