گرفته بود ، در رديف اصول عقايد مذهبی قرار داد و مخالفت با آن " علوم
رسمی " را جايز نمی شمرد ، بلكه به شدت با مخالفان آن عقايد مبارزه
میكرد .
ما فعلا به مسأله آزادی مذهب و عقايد مذهبی و اينكه اصول عقايد مذهبی
اجبارا بايد آزادانه مورد تحقيق واقع شود و گرنه با روح مذهب كه هدايت
و راهنمايی است منافی است ، كاری نداريم . اينكه اصول دين بايد تحقيقی
باشد نه تقليدی و يا تحميلی ، تزی است كه اسلام طرفدار آن است ، برخلاف
مسيحيت كه اصول دين را برای عقل ، " منطقه ممنوعه " اعلام كرده است .
خطای عمده كليسا در دو جهت ديگر بود : يكی اينكه كليسا پارهای
معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفه پيشين و علمای كلام مسيحی را در رديف
اصول مذهبی قرار داد و مخالفت با آنها را موجب ارتداد دانست ، ديگر
اينكه حاضر نبود صرفا به ظهور ارتداد اكتفا كند و هر كس كه ثابت و محقق
شد مرتد است ، او را از جامعه مسيحيت طرد كند ، بلكه با نوعی رژيم
پليسی خشن در جستجوی عقايد و مافی الضمير افراد بود و با لطائف الحيل
كوشش میكرد كوچكترين نشانهای از مخالفت با عقايد مذهبی در فردی يا جمعی
پيدا كند و با خشونتی وصف ناشدنی آن فرد يا جمع را مورد آزار قرار دهد .
اين بود كه دانشمندان و محققان جرأت نداشتند برخلاف آنچه كليسا آن را
علم میداند بينديشند ، يعنی مجبور بودند آنچنان بينديشند كه كليسا
میانديشد . اين فشار شديد بر انديشهها كه از قرن 12 تا 19 در كشورهای
فرانسه ، انگلستان ، آلمان ، هلند ، پرتغال ، لهستان و اسپانيا معمول بود
، بالطبع عكس العمل بسيار بدی نسبت به
|