و از دلايل آن جرم ، بی خبر می‏گذاشتند . چنان فرض و قبول می‏شد كه اين‏
مردم ، گناهكار و بزهكارند و برايشان بود كه گناهكاری خود را ثابت كنند
. داوران هرگونه وسيله فكری و بدنی را برای وادار كردن ايشان به اعتراف‏
به گناه و شناساندن همدستان خود به كار می‏بردند . برای تشويق متهمين به‏
اعتراف ، وعده بخشش يا تخفيف به ايشان می‏دادند . ولی آن داوران چنان‏
می‏پنداشتند كه برای وفا كردن به عهدی كه با جادوگران و بد دينان بسته‏اند
، هيچ الزام اخلاقی ندارند و اين وعده را برای مدت مختصری كه در آن فاصله‏
متهم آنچه گفتنی است بگويد ، مراعات می‏كردند . هر عمل خارج از حدود
شرافتمندی را كه نسبت به آن متهمان انجام می‏شد ، چون به منظور مقدسی‏
می‏دانستند ، روا می‏داشتند . هرچه بيشتر مردم را عذاب و شكنجه می‏دادند ،
اين كار را ضروری تر تصور می‏كردند . اينها كه گفتيم ممكن است به آسانی‏
با مراجعه به چكش و كتابهای ديگر و نيز به صورت مجسم تر با مطالعه‏
صورتمجلسهای محاكمات كه عددشان فراوان است ، تأييد شود " ( 1 ) .
جرج سارتون پس از سه چهار صفحه بحث در اين زمينه ، می‏گويد :
" اعتقاد به جادوگری به راستی يك بيماری دماغی بود كه از سفليس‏
خطرناك تر بود و سبب مرگ وحشت انگيز هزاران مرد و زن بيگناه شد . از
آن گذشته ، توجه به اين امر جنبه تاريكی از رنسانس را نشان می‏دهد كه‏
معمولا فريبندگی آن از چيزهای ديگری كه معمولا درباره اين دوره گفته می‏شود
كمتر است ،

پاورقی :
. 1 شش بال ، ص 296 - . 298