اين استدلال ، بنابر " اصالت ماهيت " نيز استدلال تمامی است .
افرادی نظير بوعلی سينا از همين راه رفتهاند . سؤالی اگر باقی بماند در
جای ديگر است و آن اينكه اگر حقيقت ذات واجب ، وجود محض است ،
حقيقت ساير اشياء چيست ؟ آيا حقيقت ساير اشياء ، ماهيت آنهاست و
وجود در آنها امر اعتباری است و در نتيجه جهان هستی دو حقيقتی است ، و
يا حقيقت در ساير اشياء نيز همان بهره آنها از وجود است ؟
پاسخ صحيح اين سؤال به آن است كه شق دوم را انتخاب كنيم و اين همان
اصالة الوجود است .
و البته امثال ابن سينا منكر اصالت وجود نبودهاند . در زمان آنها هنوز
مسأله اصالت ماهيت و اصالت وجود در ميان فلاسفه و غير فلاسفه طرح نشده
بوده است . لهذا اين سؤال بر بيان ابن سينا سؤالی است كه در آن وقت
طرح نشده بوده است ، نه اشكالی بر بيان وی . به هر حال ، قطع نظر از
اصالت وجود نيز ايراد امثال كانت و هگل و سپنسر ايراد درستی نيست .
اكنون درباره " ملاك نياز معلول به علت " توضيحی میدهيم .
ريشه نيازمندی اشياء به علت
قانون عليت و رابطه سببی و مسببی اشياء نسبت به يكديگر از قطعی ترين
معارف بشری است . پيوند و ارتباط معلول به علت ، صوری و ظاهری نيست ،
عميق است و در متن واقعيت معلول نفوذ دارد . يعنی معلول به تمام
واقعيت خود وابسته و متكی به علت است و به طوری است كه اگر واقعيت
علت نبود ، محال بود كه واقعيت معلول