پايه گذار وجود خودش باشد ، نمی گويد اگر همه چيز را علت نخستين به‏
وجود آورده است ، خود علت نخستين را چه چيز به وجود آورده است ؟ نمی‏
گويد مشكل علت نخستين لا ينحل است ، نمی گويد اگر قائل به خدا شويم برای‏
زمان بايد ابتدای زمانی قائل شويم ، نمی‏گويد اگر خدا را اثبات كنيم بايد
آزادی را نفی كنيم ، نمی گويد يا خدا يا آزادی و امثال اينها .
در گذشته تاريخ اسلامی ، اشعريان و حنبليان ، جمود و قشريتی به وجود
آوردند كه الهيات اسلامی را تهديد می‏كرد ، ولی نتوانست در مقابل تحرك و
تعالی‏ای كه معارف عميق اسلامی در بر داشت مقاومت كند . متأسفانه اخيرا
گروهی از نويسندگان به اصطلاح روشنفكر مسلمان عرب ، تحت تأثير فلسفه حسی‏
غرب از يك طرف و سوابق اشعريگری از طرف ديگر ، نوعی جمود فكری و لا
ادريگری در الهيات را تبليغ می‏كنند و يك نوع اشعريگری پيوند خورده با
فلسفه حسی را رواج می‏دهند . فريد و جدی و تا حدی سيد قطب ، محمد قطب ،
سيد ابوالحسن ندوی از اين طبقه‏اند . كم و بيش موج اين طرز تفكر به ميان‏
ما هم رسيده است .
اين طبقه تحت عنوان اينكه ماوراء الطبيعه واديی است ناشناخته و برای‏
بشر مجهول است و از حدود توانايی عقل و انديشه بشر خارج است و ما هم‏
شرعا مكلف نيستيم وارد اين واديهای ناشناخته بشويم ، به طور كلی باب‏
معارف را سد می‏كنند . اينها خيال می‏كنند حد نهايی الهيات اين است كه‏
در نظامات خلقت مطالعه كنيم و انگشت حيرت به لب بگيريم ، انگشت‏
حيرت به دندان گزيدن حداكثر خداشناسی است ، بنابراين يك دوره تاريخ‏
طبيعی مطالعه كردن برای همه مسائل الهيات كافی است ، كتابهای