" به هنگام جوانی درباره اين مسائل ژرف نمی انديشيدم و برهان علة العلل
را تا مدتی مديد پذيرفتم ، تا اينكه روزی به سن هيجده سالگی ضمن خواندن
اتوبيوگرافی جان ستوارت ميل بدين جمله برخوردم : " پدرم به من میگفت
كه اين پرسش : چه كسی مرا آفريده است ؟ جواب ندارد ، زيرا بلافاصله اين
سؤال مطرح میشود چه كسی خدا را آفريد ؟ " جملهای بدين سادگی ، دروغ
برهان علة العلل را برايم آشكار ساخت و هنوز هم آن را دروغ میدانم .
اگر هر چيز بايد علتی داشته باشد ، پس خدای را نيز علتی بايد . اگر چيزی
بدون علت وجود تواند داشت ، اين چيز میتواند هم خدا باشد و هم جهان
پوچی اين برهان به همين جهت است " .
سخنان گذشته ما پوچی سخن راسل را روشن میكند . سخن در اين نيست كه آيا
هر چيز بايد علت داشته باشد يا استثنائا يك موجود بدون علت وجود تواند
داشت ، و اگر يك چيز بدون علت میتواند وجود داشته باشد چه فرق میكند
كه خدا باشد يا جهان . سخن در اين است كه هر چيز و هر موجود از آن جهت
كه چيز است و به نوعی دارای هستی است ، نه ملاك نياز به علت است و نه
ملاك بی نيازی ، تاگفته شود چه فرقی در اين جهت ميان چيزهاست . سخن در
اين است كه در ميان چيزها و موجودات ، چيزی و موجودی هست كه وجود صرف
و كمال مطلق است و هر كمالی از اوست و به سوی اوست و او چون هستی عين
ذاتش است ، بی نياز از علت است ، برخلاف چيزهايی كه هستی را به صورت
عاريت دارند . آنچنان موجودی نه وجود و نه كمالات وجود را فاقد است تا
طلب كند و به سوی آن بشتابد ، و نه اين كمالات را از دست
|