می كنيد كه فلاسفه مادی تفسير كرده و می‏كنند ، كه خلاصه‏اش اين است كه اگر
فرد در طريق تكامل جامعه فانی گردد ، جاودان می‏گردد ، زيرا راه جاودان‏
است و تكامل جاودان است ، هر چند فرد فانی است .
بگذريم از همه اشكالات ديگر ، قرآن خلود و جاودانگی را مخصوص مؤمنان و
پيشتازان تكامل ، و انقلاب نمی داند ، كافران و منافقان را هم جاويد و
خالد می‏داند . خلود و جاودانگی آنها را چگونه توجيه می‏كنيد ؟
شما از يك طرف در تفسير سوره حمد می‏گوييد :
" مسأله خداخواهی اصل اساسی در قرآن است . الله يعنی ذات مقدسی كه‏
همه موجودات ، مات و مبهوت و ديوانه او می‏باشند و برای پيوستن و رسيدن‏
به او تلاشی پيگير و خستگی ناپذير دارند . . . مگر نه اين است كه اسم‏
حاكی از مسمی و كاشف از اوست ؟ آيا [ انسان ] چگونه با نام الله به‏
مسمای خداوند می‏تواند پی ببرد ؟ مگر خداوند ، آفرينش را احاطه نكرده‏
است و مگر الله در جزء جزء موجودات راه ندارد و حكومت نمی كند ؟ مگر
چگونه با نام الله به ذات او می‏توان راه يافت ؟ آيا با به كار گرفتن‏
همين نام ، چشم انداز انسان مؤمن به قرآن به اندازه پهنای همه آفرينش‏
گستردگی و انبساط نمی يابد و آيا ظرف وجودی او از همه آفرينش گسترده‏تر
و منبسط تر نمی شود ؟ آيا از همين جا به مفهوم اين سخن زيبای خدايی پی‏
نمی بريم كه : " تنها دل بنده مؤمن جايگاه خداست " ؟ پس ضمن آنكه‏
عنصر مؤمن نام خدا می‏برد و خود را و اله و حيران عظمت و بزرگی و جبروت‏
او می‏بيند و برای رسيدن به او و در قلب خود جای دادنش تلاش می‏كند ، به‏
آفرينش و موجودات آن هم می‏انديشد كه همه جويای الله و پويای او می‏باشند
و تنها دل بدو بسته و پيوند بندگی را با او محكم كرده و رو به سوی او
دارند " .
اينها همه صحيح و درست و قابل تحسين ، اما از طرف ديگر در ضمن تفسير
آيه 9 از سوره بقره " « يخادعون الله و الذين آمنوا و ما يخدعون الا
انفسهم ». . . " كلمه الله به گونه‏ای تفسير می‏شود كه