جاذبه شهوات كار خود را میكند ، بلكه علت ديگری هم در كار است و آن
اينكه انديشههای ماترياليستی درباره جهان و حيات و خلقت ، آدمی را سخت
در رنج و فشار میگذارد و در آدمی حالت ميل به فرار از اين انديشهها و
پناه بردن به امور فراموشی آور ، اعم از عيش و عشرتها و يا مخدرات و
مسكرات ، به وجود میآورد . تأثير دافعه اين انديشههای سهمناك كمتر از
تأثير جاذبه لذت ماديات نيست .
عكس اين حالت نيز ممكن است . يعنی همانطور كه ماديت اعتقادی منجر
به ماديت اخلاقی میشود ، ماديت عملی و اخلاقی نيز در نهايت امر منجر به
ماديت اعتقادی میشود ، يعنی همان طور كه فكر و انديشه بر روی اخلاق و عمل
اثر میگذارد ، اخلاق و عمل نيز روی فكر و اعتقاد و انديشه اثر میگذارد .
مقصود اصلی در اين بحث كه از علل گرايشهای مادی بحث میكنيم و سخنمان به
مسأله جو نامساعد روحی و اخلاقی رسيده است همين قسمت است .
ممكن است سؤال شود چه رابطهای ما بين عمل و فكر هست ؟ مسأله فكر از
مسأله عمل مجزاست . ممكن است انسان جوری فكر كند و نظام فكریاش ثابت
بماند ، اما عمل و اخلاقش مطابق آن نباشد و به نحو ديگری سير كند .
جواب اين است كه ايمان و اعتقاد ، يك فكر مجرد و خشك نيست كه
گوشهای از ذهن را اشغال كند و با ساير قسمتهای هستی انسان سرو كاری
نداشته باشد . در بين افكار انسان ، افكار بی ارتباط به عمل ، بسيار است
، مانند افكار و اطلاعات رياضی انسان و قسمتهای بسياری از اطلاعات طبيعی
و يا جغرافيايی . اما بعضی از افكار است كه وقتی در انسان پيدا شد ، به
حكم اينكه با سرنوشت انسان پيوند دارد ، میخواهد بر سراسر وجود انسانی
تسلط
|