دانستند و ريشه بی نيازی يك شی‏ء از علت را " قدم " و دائمی بودن وجود
دانستند . متكلمين گفتند اگر موجودی وجودش مسبوق به عدم بوده و نيستی بر
هستی اش پيشی داشته باشد ، و به عبارت ديگر اگر موجودی در يك زمان‏
نبود و در زمان ديگر بعد از آن زمان " بود " شد ، چنين موجودی به اين‏
دليل كه نبوده و بعد " بود " شده ، نيازمند به علتی است كه او را پديد
آورد و وجودش يك وجود وابسته به غير خواهد بود . و اما اگر موجودی فرض‏
شود كه هميشه بوده است ، هيچ گاه نبوده كه نبوده است ، چنين موجودی‏
مستقل و بی نياز از علت است و به هيچ وجه وابسته به غير خود نخواهد بود
. متكلمين گفتند كه اساسا معنی عليت چيزی برای چيزی ، مثلا عليت " الف‏
" برای " ب " ، اين است كه " الف " ، " ب " را از نيستی به‏
هستی آورده است و اين در صورتی متصور است كه " ب " سابقه نيستی‏
داشته باشد ، و اما اگر فرض شود كه " ب " هميشه بوده است ، هيچ گاه‏
نبوده كه نبوده باشد ، عليت " الف " برای آن معنی ندارد .
در حقيقت ، متكلمين آن نقصی كه منشأ نيازمندی اشياء و وابستگی آنها به‏
غير خودشان می‏شود ، نيستی پيشين يعنی نيستی مقدم بر هستی از حيث زمان‏
دانستند و منشأ كمال و بی نيازی و استقلال از غير را " قدم " و نداشتن‏
سوء سابقه نيستی دانستند . پس از نظر متكلمين موجود يا ناقص است و
نيازمند است و حادث است و وابسته به غير است ، و يا كامل است و بی‏
نياز است و قديم است و مستقل از غير است .

ب . نظريه قدمای فلاسفه اسلامی مانند بوعلی تا دوره صدرالمتألهين :

اين فلاسفه بر نظريه متكلمين كه حدوث و عدم پيشين