مادی ، واقعيت و وجود را در انحصار آنچه مادی است - يعنی در انحصار
آنچه جسم و جسمانی است ، آنچه به نحوی دارای ابعاد مكانی و زمانی است ،
آنچه دستخوش تغيير و تحول است ، آنچه قابل اشاره حسيه است ، آنچه
محدود و نسبی است - میداند و به واقعيتی ورای اين واقعيتها قائل نيست .
اما الهی ، واقعيت و وجود را در انحصار اين امور نمی داند ، اين امور را
بخشی از واقعيت میشمارد نه تمام واقعيت . الهی بر خلاف مادی به
واقعيات غير مادی و نامحسوس و مجرد از زمان و مكان و حركت ، به
واقعيت ثابت و جاودانه ، ايمان دارد . پس مكتب مادی مكتب انحصار
است و مكتب الهی مكتب ضد انحصار .
ولی وقتی كه به كتب ماديين مراجعه میكردم میديدم مطلب به شكل ديگر
طرح میشود . مثلا به اين شكل طرح میشود كه مسأله اساسی فلسفه - كه فلاسفه
را به دو اردوی كاملا مختلف تقسيم میكند - اين است كه آيا ماده مقدم
است يا شعور ؟ آيا عين مقدم است يا ذهن ؟ آنان كه ماده را مقدم بر شعور
و عين را مقدم بر ذهن میدانند ، يعنی ماده را خالق شعور و عينيت را منشأ
ذهنيت میشمارند ، گروه ماترياليستها هستند و آنان كه شعور را خالق ماده
و ذهن را آفريننده عين میدانند ، گروه ايده آليستها و متافيزيسينها و
مذهبيها هستند . و يا آنجا كه منطق ديالكتيك را شرح میدهند میگويند :
ديالكتيك برخلاف متافيزيك ، طبيعت را مجموعه تصادفات اشياء و
پديدههايی كه از يكديگر مجزا و منفرد بوده و به يكديگر وابستگی ندارند ،
نمیداند ، ديالكتيك برخلاف متافيزيك كه برای طبيعت يك حالت آرامش و
ركود و سكون تغيير ناپذير قائل است ، آن را متحرك و در حال تحولات پی
در پی میداند ، ديالكتيك برخلاف متافيزيك . . .
وقتی كه طرح اين مسائل را در كتب ماديين به اين شكل و به اين صورت
میديدم ، در انديشه فرو میرفتم كه چرا مسائل به اين صورت
|