امثال موريس مترلينگ يك الهيات كامل است .
اينها نمی دانند كه مطالعه نظام خلقت ، قدم اول است نه قدم آخر ،
حداكثر اين است كه با اين قدم تا مرز ميان طبيعت و ماورای طبيعت
میرسيم نه بيشتر .
ما در جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئاليسم راههای مختلف خداشناسی و از
آن جمله راه حس و علم ، يعنی راه مطالعه طبيعت را ارزيابی كردهايم و
حدود آنها را مشخص كردهايم و ثابت كردهايم كه اولا راه انسان برای تحصيل
معارف الهی و ماوراء الطبيعی به مانند يك علم متقن و مبرهن باز است و
بسته نيست ، ثانيا از نظر اسلام ، انسانها مكلف اند و يا لااقل مجازند كه
با معارف ماوراء الطبيعی به مانند مسائل تحقيقی و استدلالی و برهانی ، نه
تقليدی ، آشنا بشوند ، و ثالثا راه حس و علم يا راه طبيعت ، جادهای
است كه از طبيعت تا مرز ماورای طبيعت كشيده شده است و نه بيشتر . نمی
گويم جادهای است كه از طبيعت تا مرز الوهيت كشيده شده است و به اصطلاح
برای سفر " من الخلق الی الحق " كافی است ، بلكه میگويم جادهای است
كه تا مرز ماورای طبيعت كشيده شده است ، يعنی همين قدر ثابت میكند كه
طبيعت ، ماورايی دارد و مسخر آن ماوراء است ، اما خود آن ماوراء ،
مخلوق است يا نه ؟ يعنی آيا قدرت ماوراء الطبيعی ، همان خالق كل است
يا خود او نيز به نوبه خود مخلوق و مسخر ماورای خود است ؟ فرضا او خود
ماورايی ندارد ، آيا او خودش بسيط است يا مركب ؟ واحد است يا كثير ؟
علم و قدرتش متناهی است يا غير متناهی ؟ فيضش محدود است يا نامحدود ؟
بشر در برابر او مجبور است يا آزاد ؟ . . . و دهها پرسش ديگر ، به هيچ
يك از اين پرسشها نمیتوا ند پاسخ دهد .
|