پاورقی : . 1 پل فولكيه : اگزيستانسياليسم ، ترجمه فارسی ، ص . 96
علل چيست ، كه آنها نيازمند به علتاند و او بی نياز از علت است . يا
به عبارت خود او ، نمی توان فهميد كه چرا علت نخستين ، علت نخستين شده
است ، ولی اگر به دنبال وجه و غايت برويم میرسيم به وجه و غايتی كه وجه
و غايت بودن آن عين ذات اوست و احتياجی به وجه و غايت ديگر ندارد .
نظير آنچه هگل در باب علت نخستين گفته است كانت و سپنسر نيز
گفتهاند . سپنسر میگويد :
" مشكل اينجاست كه عقل بشر از يك طرف برای هر امری علت میجويد و
از طرف ديگر از دور و تسلسل امتناع دارد ، علت بی علت را هم نه میيابد
و نه فهم میكند ، چنانكه كشيش چون به كودك میگويد دنيا را خدا خلق كرده
است ، كودك میپرسد خدا را كی خلق كرده است ؟ "
و همچنين نظير اينها و بلكه بی پايهتر از اينهاست آنچه ژان پل سارتر
در اين باره گفته است . وی به نقل پل فولكيه درباره علت نخستين میگويد
:
" تناقض است اينكه وجودی خودش علت خودش باشد " .
پل فولكيه در توضيح گفته سارتر چنين میگويد : " برهان مزبور كه سارتر
آن را تشريح نمی كند معمولا اينچنين عرضه میگردد : اگر ادعا كنيم كه خود
وجود خويش را پايه گذاردهايم ، بايد اين را نيز باور داشت كه پيش از
وجود خود وجود داشتهايم ، و اين همان تناقض آشكاری است كه رخ میگشايد
" ( 1 ) .
پاورقی : . 1 پل فولكيه : اگزيستانسياليسم ، ترجمه فارسی ، ص . 96 |