دخالت قوه‏ای مدبر و هادی و راهنما را در وجود موجودات زنده نشان می‏دهد
و ارائه دهنده اصل غائيت است .
داروين شخصا درباره اصل انطباق با محيط آنچنان اظهار نظر كرد كه به او
گفته شد تو درباره اين اصل مانند اصلی ماوراء الطبيعی سخن می‏گويی .
حقيقت هم همين است كه نيروی تطبيق با محيط در جاندارها كه نيرويی بسيار
مرموز و حيرت انگيز است ، نيرويی است ماوراء الطبيعی ، يعنی در تسخير
يك نوع هدايت و شعور به هدف است و به هيچ وجه نيرويی كور و بی هدف‏
نيست .
دلالت اصل تكامل بر وجود متصرفی غيبی در كار جهان از هيچ اصلی كمتر
نيست . علت اينكه شخص داروين و همچنين بسياری از زيست شناسان بعد از
او موحد و الهی هستند همين است كه اصول و نواميس طبيعی از قبيل اصل‏
كوشش برای بقا ، اصل وراثت ، اصل انتخاب اصلح ، اصل انطباق با محيط را
( اگر صرفا به يك عكس العمل عادی كوركورانه طبيعی در مقابل محيط تفسير
شود ) به هيچ وجه برای توجيه خلقت موجودات زنده اعم از گياه و حيوان‏
كافی ندانسته‏اند . البته نمی گويم لازم ندانسته‏اند و بار ديگر به نظريه‏
دفعی الوجود بودن جانداران بازگشت كرده‏اند ، بلكه می‏گويم كافی
ندانسته‏اند .
حقيقت اين است كه علت اينكه نظريه تكامل بر ضد استدلال معروف الهيون‏
از راه ارتقان صنع بر وجود خدا تلقی شد ، همانا ضعف دستگاههای فلسفی و
حكمت الهی بود . آنها به جای اينكه از پيدايش نظريه تكامل به نفع مكتب‏
الهيون استفاده كنند ، آن را چيزی بر ضد مكتب الهی تلقی كردند ، زيرا
چنين فرض كردند كه تنها با دفعی الوجود بودن جهان است كه جهان نيازمند
به علت و