آنچه او ميداند كل دانش است و از اينرو به دانش خود مغرور می‏گردد . و
اين غرور يك دنيا جهل و تاريكی بوجود می‏آورد . دانش بشر هميشه نسبت به‏
آنچه حقيقت است ، يعنی نسبت به كل دانش اندك است : " « و ما
أوتيتم من العلم الا قليلا » " عالم واقعی هميشه به نادانی و جهل خود
اعتراف دارد ، عالم واقعی بدون دليل چيزی را انكار نمی‏كند و بدون دليل‏
چيزی را نمی‏پذيرد . عالم اگر جامد و مغرور بود عالم نيست . عالم اگر بی‏
دليل چيزی را پذيرفت يا بی دليل چيزی را انكار كرد روح علمی ندارد ، او
خزانه و انباری است از يك سلسله فورمولها و اطلاعات ، هر چه باو داده‏
شده ياد گرفته و ضبط كرده است اما در روح خودش يك روشنائی و يك‏
مقياس برای قبول و انكار وجود ندارد . پس روحش روح علمی نيست .
اگر شخصی را ديديد كه در همه رشته‏ها گواهی نامه تحصيلی دارد ، در عين‏
حال سخنی را بدون دليل قبول يا انكار می‏كند بدانيد عالم واقعی نيست .
علم در ذات خود هرگز مستلزم جمود يا غرور نيست ، علم بشر را در مقابل‏
حقايق خاضعتر و تسليم تر و در قبول و انكار محتاطتر می‏كند .
پس جمود كه بدتر از جهالت است عبارت است از روح ضد تحقيق ، عبارت‏
است از حالتی كه مقدس ترين روحيه را كه روحيه تحقيق و كاوشگری است از
بشر ميگيرد ، شايد بشود گفت همانطوريكه جمود از جهل زشتتر است ، حس‏
تحقيق از خود علم مقدس‏تر است . علم آنگاه مقدس و قابل احترام است كه‏
با روح تحقيق توأم باشد . روح تحقيق آنگاه وجود دارد كه بشر به