ديگری هم نتواند جای او را بگيرد ، يعنی بايد چنين فرض كنيم كه بشر يك
رشته احتياجات دارد كه آن احتياجات را فقط دين تأمين میكند ، چيز ديگری
غير از دين و مذهب قادر نيست آن احتياجات را تأمين كند . و الا اگر
چيزی در اين دنيا پيدا شد كه توانست مثل دين يا بهتر از دين آن حاجت و
آن خواسته را كه دين تأمين میكرده است تأمين كند ، آن وقت دين از ميان
میرود ، خصوصا اگر بهتر از دين هم تأمين كند .
در پيشرفت تمدن چقدر چيزهاست كه به چشم خودمان میبينيم زود به زود
عوض میشود ، يك چيزی میآيد و فورا جای آنرا میگيرد يك مثال محسوس
عرض كنم ، خيلی ساده ، تا چند سال پيش همه ما جوراب نخی میپوشيديم ،
يك مرتبه اين جورابهای نايلونی آمد . تا آمد بلا درنگ جورابهای نخی از
بين رفت ، و حتی كاسبها و آن كسانی كه كارشان و شغلشان كار جوراب نخی
فروشی بود ، اگر به كار ديگری تغيير شغل ندادند همه از بين رفتند ، چون
بشر عاشق چشم و ابروی جوراب نخی نيست ، جوراب میپوشد برای اينكه
جوراب داشته باشد ، پوششی برای پاداشته باشد ، میخواهد دوام داشته باشد
، قشنگ و زيبا باشد ، لطيف باشد ، وقتی يك چيزی آمد كه دوامش از اين
بهتر و خودش هم لطيف تر و صرفهاش نيز بيشتر است ؟ اين بايد برود
دنبال كارش زيرا زمانی خواستههای بشر را تأمين میكرد و تا آن زمان هم جا
داشت ، حالا چيزی ديگری پيدا شده كه آن خواسته را خيلی بهتر از آن تأمين
میكند .
چگونه است كه وقتی چراغ برق آمد چراغ موشی
|