مسيحی اغلب اطفال در اوائل عمر به وجود خدائی شبيه انسان ايمان میآورند
مثل اينكه بشر بشكل خدا آفريده شده است . اين افراد هنگامی كه وارد محيط
علمی میشوند و بفرا گرفتن و تمرين مسائل علمی اشتغال میورزند اين مفهوم
انسانی شكل و ضعيف خدا نمیتواند با دلائل منطقی و مفاهيم علمی جور در
بيايد و بالنتيجه بعد از مدتی كه اميد هر گونه سازش از بين میرود مفهوم
خدا نيز بكلی متروك و از صحنه فكر خارج میشود . علت مهم اين كار آن
است كه دلائل منطقی و تعريفات علمی وجدانيات يا معتقدات پيشين اين
افراد را عوض نمیكند و احساس اينكه در ايمان بخدا قبلا اشتباه شده و
همچنين عوامل ديگر روانی باعث میشوند كه شخص از نارسائی اين مفهوم
بيمناك شود و از خداشناسی اعراض و انصراف حاصل كند " .
اين دانشمند دو علت برای اعراض از دين و خدا ذكر كرده است : يكی
نامساعد بودن بعضی از محيطهای اجتماعی كه الزاما ماترياليسم را يك عقيده
رسمی ميشناساند . ديگر سوء تفاهمی كه در مسئله خدا برای دانشمندان پيدا
میشود . علت اين سوء تفاهم آن است كه فكر و عقيده خدا را در كودكی از
كسانی فرا میگيرد كه مدعی خداشناسی هستند ولی خدا را نمیشناسند ، ذات
خدا و صفات خدا و طرز دست اندركار بودن خدا در كار عالم را طوری تعليم
میكنند كه با عقل و علم و منطق جور نمیآيد ، يك مفهوم نامعقولی از خدا و
دين بمردم تعليم میكنند ، بديهی است كه دانشمند پس از آنكه با عقل و
علم و منطق آشنا شد نمیتواند
|