به آنها حق بدهيم كه بدبين باشند . چرا بدبين نباشند ؟ در دنيائی كه‏
سرنوشتش بستگی پيدا كرده به دگمه‏ای كه انسانی فشار دهد و پشت سرش‏
وسائل مخرب كه قدرت آنها را خدا ميداند بكار بيفتد ، در دنيائی كه‏
براستی بر روی انباری از باروت قرار گرفته و جرقه‏ای كافی است كه يك‏
حريق جهانی بوجود بياورد ، چه جای خوشبينی به آينده است ؟
راسل در كتاب اميدهای نو ميگويد :
" زمان حاضر زمانی است كه در آن حس حيرت توأم با ضعف و ناتوانی‏
همه را فرا گرفته است . می‏بينيم بطرف جنگی پيش می‏رويم كه تقريبا
هيچكس خواهان آن نيست . جنگی كه همه می‏دانيم قسمت اعظم نوع بشر را
بديار نيستی خواهد فرستاد . و با وجود اين مانند خرگوشی كه در برابر مار
افسون شده باشد خيره خيره بخطر نگاه می‏كنيم بدون آنكه بدانيم برای‏
جلوگيری از آن چه بايد كرد ؟
در همه جا داستان‏های مخوف از بمب اتمی و هيدروژنی و شهرهای با خاك‏
يكسان شده و خيل قشون روس ( 1 ) و قحطی و سبعيت و درنده خوئی برای‏
يكديگر

پاورقی :
1 - در زمانی كه كتاب اميدهای نو نوشته ميشد ، غرب از روس وحشت‏
داشت ، اما اكنون عامل چين بميان آمده و هر دو از آن ميترسند ، مثل‏
معروفی است در خراسان : ( ديوانه بجه كه مست آمد ) .