هميشه جهان روشن بود . بطور يكنواخت هم روشن بود ، سايه و تاريكی نبود ،
افول و غروبی نبود ، در اين وقت چيزی را كه هرگز نمی‏شناختيم و بوجودش‏
پی نمی‏برديم همين نور بود كه ظاهرترين اشياء است و ظاهر كننده چيزهای‏
ديگر است . پس ما نور بود را بكمك ضدش كه ظلمت است می‏شناسيم و
وجودش را تصديق می‏كنيم :
محمود شبستری عارف معروف می‏گويد :
اگر خورشيد بر يك حال بودی
شعاع او بيك منوال بودی
ندانستی كسی كاين پرتو اوست
نبودی هيچ فرق از مغز تا پوست
جهان جمله فروغ نور حق دان
حق اندر وی ز پيدائی است پنهان
چو نور حق ندارد نقل و تحويل
نيايد اندر او تغيير و تبديل
اينكه ميگويند : " تعريف الاشياء باضدادها " در مورد چيزهائی است كه‏
ما از راه حواس به وجود آنها پی می‏بريم .
اهل معرفت و عرفان ميگويند: حق متعال از كثرت ظهور در خفا است، يعنی‏
حيثيت ظهور و خفا در او يكی است ، او از اين جهت مخفی است كه هيچگونه‏
غياب و افول و غروبی ندارد و هيچ چيز و هيچ جا از او خالی نيست .