ناميد و خدائی كه در اين مذهب پرستيده می‏شود خدای واقعی نيست منجر به‏
نوعی بت پرستی می‏شود " .
می‏گويد : " خصيصه اجتماعی بشر نيز يكی از تبلورات مذهب است . يك‏
فرد می‏بيند پدر و مادر ، خويشان و رهبران و بزرگان ميميرند يك يك‏
اطراف او را خالی می‏گذارند ، پس آرزوی هدايت شدن ، دوست داشتن ،
محبوب بودن و اتكاء و اميد داشتن بكسی ، زمينه قبول عقيده بخدا را در او
ايجاد می‏كند " .
به عقيده اينشتاين خدائی كه ناشی از اين احتياج است نيز خدای واقعی‏
نيست ، صفاتی كه برای او فرض می‏شود همه صفات انسانی است ، كتاب‏
مذهبی يهوديان و همچنين انجيل اين چنين خدائی را معرفی می‏كنند ، اين‏
مذهب نسبت بمذاهب ترس يك درجه تكامل يافته است . آنگاه چنين می‏گويد
: " ولی فراموش نشود كه در اين بين عده قليلی از افراد و اجتماعات‏
يافت می‏شوند كه يك معنی واقعی از وجود خدا را ورای اين اوهام
دريافته‏اند كه واقعا دارای خصائص و مشخصات بسيار عالی و تفكرات عميق و
معقول بوده بهيچ وجه قابل قياس با آن عموميت عقيده نيستند " .
مقصودش اينست كه گمان نرود در ميان اجتماعاتی كه آن دو نوع مذهب‏
وجود داشته و دارد همه افراد فكرشان در باره خدا سطحی است ، افرادی هم‏
در همان جماعات يافت می‏شوند كه خدا را آنچنان كه شايسته قدس و جلال او
هست در نظر مياورند و پرستش می‏نمايند .
آنگاه چنين می‏گويد : " يك عقيده و مذهب ثالث