هم روشن میشود ، شما كه در اينجا نشستهايد يك نقطه معين و يك مقدار
معين از فضا را اشغال كردهايد و در نقطه ديگر و جای ديگر نيستيد ، و اگر
بخواهيد در نقطه ديگر در روی صندلی ديگر بنشينيد ، ناچار بايد اين نقطه
را رها كنيد و با حركت ، خود را به نقطه ديگر منتقل نمائيد ، يعنی
نمیتوانيد در عين اينكه در اين نقطه هستيد در آن نقطه باشيد ، شما از نظر
مكان محدود به مكان خاصی هستيد .
همينطور است از لحاظ زمان ، ما در اين زمان هستيم و در زمانهای پيش
نبودهايم همچنان كه در زمانهای بعد نخواهيم بود .
حالا اگر موجودی از نظر مكانی و زمانی نامحدود باشد بمعنی اينست كه هيچ
مكانی و هيچ زمانی از او خالی نيست و در همه زمانها و همه مكانها هست ،
بلكه محيط بر مكان و زمان است . و در اين وقت است كه حواس ما از درك
چنين موجودی عاجز و ناتوان است . و ما به اين دليل يك شيئی خاص را
میبينيم كه محدود است و در جهت معين قرار دارد ، قابل اشاره است ، و
شكل دارد . اگر نامحدود باشد و شكل و جهت نداشته باشد قهرا نخواهيم
توانست او را ديد .
ما يك آواز را به اين دليل میشنويم كه گاهی هست و گاهی نيست ، اگر
يك آواز ممتد و يك نواخت هميشه با پرده گوش ما سر و كار داشته باشد
هرگز او را نخواهيم شنيد . غزالی میگويد ما از آن جهت نور را میشناسيم
كه گاهی هست و گاهی نيست ، در يك جا هست و يك جا نيست ، اگر وضع
نور چنين میبود كه
|