در بار پادشاهان ايران را ديدهام ولی پيشوائی مانند اين مرد كه در ميان
مردم و اجتماع خود اين چنين نفوذ داشته باشد نديدهام !
جنگ تبوك ، جنگی است كه در شرايط بسيار سخت ، در وقتيكه قحطی شديدی
مدينه را از پا در آورده بود واقع شد . مردم در فقر و گرسنگی سختی بسر
میبردند . فصل خرما پزان بود ، تازه خرماها رسيده و مردم انتظار میكشيدند
كه از قحطی در آيند و باصطلاح شكمی از عزا در آورند . در همين شرايط ،
داستان تهديد حوزه اسلام از ناحيه شمال يعنی روم پيش آمد . پيغمبر اكرم
مصلحت ديدند كه بمرز روم لشكركشی كنند . و اعلام بسيج عمومی كردند ،
منافقين سعی بسيار كردند كه كارشكنی كنند ولی موفق نشدند . در چنين
شرائطی پيغمبر سی هزار نفر را بسيج كرد ، اين سپاه از بس دچار مضيقه و
سختی بود " جيش العسرش " ( سپاه سختی ) لقب يافت . مسلمانان مركب
كافی نداشتند يعنی هر سه چهار نفر يك مركب داشتند ، آنقدر آذوقه كم
داشتند كه گاه با يك خرما قناعت میكردند و گاه يك خرما را يك نفر
بدهان میگذاشت ، مقداری میمكيد و باقی را بديگری ميداد . ولی چون رهبر
گفته بود برويم ، بدنبالش به راه افتادند .
ابوذر سوار شتر لاغری بود با اين شتر لاغر هر چه میآمد نمیرسيد . سه نفر
قبلا تخلف كرده بودند ، به پيغمبر گفته شد فلانكس رفت . فرمود : اگر
خيری در او باشد خدا او را بما میرساند و اگر خيری در او نيست بهتر كه
اين نقطه ضعف در ميان ما نباشد ، نفر دوم
|