رسيدن به آن آرزو و از تصور فنا و نيستی رنج ببرند .
راستی هم اگر بنا بشود انسان فانی شونده باشد عدم تعادل و عدم تناسب
عجيبی ميان افكار و تمايلات روحيش از يك طرف و ميان استعداد و
توانائيش از طرف ديگر وجود دارد ، اين سئوال پيش میآيد كه اگر بنا
است اين موجود مات وفات شود اين تفكرات و تصورات و تمايلات وسيع و
پهناور چقدر بيهوده و موذی و خردكننده است .
بسياری از تلاشهای بشر برای جاويد ماندن نام و عنوان و يادگارهايش بعد
از خودش ، مولود همين احساس و آرزو است ، ولی البته به صورت غير
منطقی ، خيال میكند اگر كاری كند كه نامش ، مجسمهاش ، يادگارهايش ،
آثارش ، سرگذشتهايش بعد از خودش جاويد بماند خودش جاويد مانده است ،
و خود را از چنگال فنا و نيستی نجات داده است ، بسياری از جنايتها را
بشر برای رسيدن به اين نوع جاودانه شدن انجام میدهد ، اما كيست كه در
همان وقت نداند كه اين تلاشها بيهوده است ، من كه نيست و نابود باشم ،
شهرت و نام من چه لذتی میتواند برای من داشته باشد ؟ !
لذت از شهرت و افتخار و نام و عنوان فرع بر بقا . و حيات خود من
است .
تنها چيزی كه اين احساس و اين احتياج را به صورت كامل و مطمئن تأمين
میكند احساسات و عقائد مذهبی و پرستش است .
مرحوم فروغی در جلد دوم كتاب آئين سخنوری ، سخنرانيها و خطابههای
بزرگی را كه در دنيا ايراد شده
|