حوادثی آن دسترنج از دستش می‏رود ، سرمای فقر او را بی برگ و نوا می‏سازد
، متاع دنيا ربوده شدن و سوختن و غرق شدن و هزاران آفت ديگر دارد ، در
عين اينكه اين حوادث موجب تأسف است ، برای يك روحيه سالم و با نشاط
و اميدوار جای نگرانی نيست . همان طوری كه اگر يك بدن ، جوان و سالم‏
بود وارد شدن جراحتی چندان نگرانی ندارد زيرا دوباره نسجها به هم می‏آيد
ولی بدن ناسالم و مبتلا به مرض قند مثلا ، مدتها وقت لازم است تا بتواند
يك زخم كوچك را جبران كند ، روحيه سالم و با نشاط و اميدوار نيز چنين‏
است ، هر نقصی را جبران می‏كند . مصيبت آن وقتی است كه آفت به ريشه‏
درخت بخورد ، اگر آفت به ريشه خورد محفوظ ماندن شاخه و ميوه و برگ و
شكوفه اثر ندارد . اگر خدای ناخواسته آدمی در ناحيه روح و قلب و
احساسات پژمرده و افسرده باشد ، ناراضی و ناخشنود باشد ، به جهان بدبين‏
باشد ، خودش را تك و تنها و بی غمخوار و مدد كاری ببيند ، ديگر همچو
شخصی نه برای خودش و نه برای ديگران مفيد نخواهد بود ، آنچنان زندگی با
مرگ چندان تفاوتی ندارد هر چند هزاران برگ و نوا داشته باشد .
در قرآن كريم اين تعبير زياد آمده كه خسران و بدبختی آنجاست كه آدمی‏
در ناحيه معنی و روح ببازد ، باختن اثرات و ثمرات زندگی چندان اهميت‏
ندارد . زندگی اگر باشد ، هميشه اثرات و ثمرات دارد ، ولی خدای‏
ناخواسته اگر آدمی مثلا اميد و رجاء خود را ببازد و از دست بدهد اهميت‏
فوق العاده دارد . بالاتر از آن ، هنگامی است كه ايمان و معرفت خود را
ببازد ، زيرا ايمان است كه منبع اميد و رجاست ، ايمان است كه توكل و
اعتماد و اميدواری