است كه مصلحت جمع همان مصلحت اكثريت افراد اجتماع است و لهذا هميشه‏
در قوانين جهان ، توجه اول به مصالح جمع است نه به منافع فرد و نوادر .
و اما آن توافقی كه بايد در زندگی خصوصی يك فرد نسبت به اجتماع باشد
همانا حالت تسليم و رضا و خرسندی به مصالح اجتماع است كه با خوشوقتی در
هنگام تصادم منافع شخصی با مصالح عاليه اجتماعی ، از منافع شخصی چشم‏
بپوشد و در خود احساس ناراحتی و نارضايتی نكند . اگر اجتماع به محور
عدالت بچرخد و قانون عادلانه حاكم بر اجتماع باشد يعنی طبع اجتماع و
عوامل اجتماعی با زندگی اكثريت متوافق و هماهنگ باشد و از آن طرف هم‏
روحيه يك فرد در مواطن تصادم منافع فردی با مصالح اجتماعی توافق و سازش‏
و هماهنگی نشان بدهد با مصالح اجتماعی ، آن وقت است كه به سعادت واقعی‏
بايد اميدوار بود .
اينجاست كه لزوم و اهميت دين كه اساسش توحيد و ايمان به خدای يگانه‏
است روشن می‏شود . دين در هر دو مقام لازم و ضروری است ، هم برای سازگار
ساختن محيط اجتماعی با زندگانی فرد ، يعنی ايجاد عدالت اجتماعی و سازمان‏
متوافق با مصالح عموم ، و هم در ايجاد عدالت اجتماعی و سازمان متوافق با
مصالح عموم ، و هم در ايجاد توافق و انطباق در روحيه فرد با مصالح عاليه‏
اجتماع .
توافقی كه می‏گوييم بايست در روحيه فرد نسبت به مصالح اجتماع باشد
همان است كه از آن به گذشت و اغماض و حتی ايثار و فداكاری و نيكوكاری‏
تعبير می‏كنيم . چه چيزی قادر است مانند دين به انسان حالت قناعت به حق‏
و رضا به قسمت و بهره خود و تسليم در برابر مقررات اجتماعی و خشنودی‏
نسبت به ديگران بدهد ؟