گرفت . از همين جا می‏توان فهميد كه آرزو در ذات خود منطق و قاعده ندارد
يعنی تابع منطق و قاعده عمل نيست ، تابع قوانين عقل و فكر نيست و به‏
همين دليل لازم است اصلاح شود و تحت نظم و قاعده در آيد . آرزوهای بی نظم‏
و قاعده همانهاست كه در زبان دين " آمال شيطانی " ناميده شده ،
همانهاست كه آدمی را می‏فريبد و وقت و عمر او را تباه می‏سازد ، نيروی‏
خيال و فكر او را ، وقت و فرصت او را بيهوده صرف می‏كند ، عينا باز
مانند همان درخت كه مثال زديم ، درخت احتياج به باغبان دارد اما نه‏
تنها برای اينكه به او آب برساند و مواظبت كند كه آفت به او نرسد ،
علاوه بر اينها وجود باغبان برای اصلاح و زدن شاخه‏های زيادی ضرورت دارد ،
همان شاخه‏های زيادی كه بی جهت نيروی حياتی درخت را مصرف می‏كند .
آرزوهای باطل و بی ثمر هم در وجود انسان مثل همان شاخه زيادی است ، اين‏
شاخه‏ها كه زده شود بهتر اميدهای واقعی و عملی قوت و وسعت می‏گيرد . لهذا
اگر بشر بخواهد در ناحيه اميدهای صادق و واقعی خود موفقيت پيدا كند و در
آن ناحيه خود را رشد و نمو دهد چاره‏ای ندارد از اينكه با آرزوهای كاذب و
خيالات واهی شيطانی مبارزه نمايد كه آنها جز غرور و فريب چيزی نيست .
قرآن كريم می‏فرمايد : " شيطان وعده‏ها می‏دهد و آرزوهايی را در مردمی بر
می‏انگيزد ، اما آن آرزوها اميدهای صادق و واقعی نيست ، فقط غرور است و
فريب " .