مصلحت و سعادت اوست و می‏تواند در راهی گام بر دارد كه بر خلاف سعادت‏
و مصلحت خودش است ، به اين جهت است كه احتياج به هدايت و راهنمايی‏
دارد و به او گفته می‏شود كه عمل بايد صالح باشد . مثلا مغز و روح هميشه در
حال فعاليت است . اين فعاليت ممكن است صالح [ باشد ] و ممكن است غير
صالح باشد . اگر روح را به حال خود بگذاريم دائما در ميان خاطرات گذشته‏
خود در گردش و حركت است ، مثل اين است كه به دور خود بچرخد ، گامی به‏
جلو بر نمی‏دارد ، ولی اگر روح را از لحاظ فكر كردن تحت نظم و قاعده در
بياوريم ، عمل روح را صالح گردانيم ، به اينكه وادار كنيم منظم فكر كند ،
علمی فكر كند ، طوری فكر كند كه هميشه فكر نو و انديشه نو و صحيح توليد
كند ، و بالاخره كاری كند كه مصداق سخن رسول اكرم واقع شود كه فرمود : "
يك ساعت فكر كردن از شصت سال عبادت بالاتر است " در اين وقت عمل‏
روح صالح است . بشر چه در ناحيه روح و چه در ناحيه بدن بيكار نمی ماند ،
تلاش می‏كند ، عمده اين است كه چگونه تلاش كند و چگونه عمل كند . اين‏
است كه قرآن مجيد هيچگاه عمل را به طور مطلق ذكر نمی‏كند ، " عمل صالح‏
" ذكر می‏كند .
پس معلوم می‏شود سعادت انسان دو ركن دارد : ركن ايمان و ركن عمل ، اما
نه مطلق ايمان و نه مطلق عمل ، بلكه ايمان به مقدس ترين و عالی ترين‏
حقايق كه شامل ايمان به همه حقايق است ، يعنی ايمان به ذات يگانه كه‏
مبدأ علم و قدرت و نظم و حكمت و حيات و سعادت است ، و عمل صالح و
شايسته ومفيد كه انسان را جلو ببرد و كامل كند و آثار خوب به بار آورد .