از طرف ديگر می‏دانيم كه وجود انسان يك نسخه جامعی است از جهان بزرگ‏
، از هر چه در جهان بزرگ هست نمونه‏ای در وجود انسان هست . روی همين‏
اصل است كه می‏بينيم حالات و قوای معنوی بشر در يكديگر تأثير مخالف‏
می‏كنند ، بعضی كه قوت يافتند و رشد نمودند اثر بعضی ديگر را خنثی می‏كنند
.
اميرالمؤمنين عليه السلام جمله‏ای دارد كه مضمونش اين است : " يكی از
اموری كه با عقل انسان حسادت می‏ورزد و دشمنی می‏كند خود پسندی اوست " و
هم آن حضرت می‏فرمايد : " بيشتر زمين خوردنهای عقلها آنجاست كه برق طمع‏
جستن می‏كند " . امام صادق عليه السلام می‏فرمايد : " هوا و هوس دشمن عقل‏
است " . از اين قبيل بيانات در آثار دينی ما باز هم هست . از همه‏
اينها اين حقيقت عالی استفاده می‏شود كه هوسرانی و خود پسندی و طمع و
تعصب و لجاج و خشم همه دشمنان عقل می‏باشند ، يعنی چه دشمنان عقل می‏باشند
؟ يعنی اثر عقل را خنثی می‏كنند ، روح بشر را تاريك می‏كنند ، جلو بصيرت‏
و نور قلب را می‏گيرند . اين همان نمونه نزاع و تصادم جهان بزرگ است كه‏
در وجود آدمی موجود است . قرآن كريم عده‏ای را ذكر می‏كند و می‏گويد چشم‏
دارند و نمی‏بينند ، گوش دارند و نمی‏شوند ، دل دارند و فهم نمی‏كنند ، يا
اينكه می‏فرمايد : " چشمها نابينا نيست بلكه دلها نابيناست " . مقصود
از همه اينها اين است كه در اين مردم حالات و صفاتی روحی موجود است كه‏
اثر عقل و دانش و بينش را در آنها خنثی كرده است ، در اينها ميل به‏
تقليد از روش پدران و مادران است ، تعصب و حميت و لجاج دارند ، منافع‏
مادی و مطامع دنيوی آنها به آنها اجازه نمی‏دهد كه در برابر حق تسليم شوند
.