شأن و حيثيت ، هر كسی زود میفهمد كه چقدر در جامعه آبرو و حيثيت دارد و
چقدر از اين لحاظ كسری دارد و لهذا دائما در فكر جبران اين كسريها بر
میآيد . و همچنين است فقر و نقصهای عضوی و اندامی . ولی فقرهای معنوی از
قبيل فقر در تربيت و ادب كمتر برای خود شخص قابل ادراك است . كسی كه
فاقد ادب معاشرت و اخلاق انسانی و تربيت صحيح اجتماعی است خودش كسری
خودش را از اين لحاظ نمی فهمد خصوصا اگر اخلاق زشت وی در روحش رسوخ
يافته باشد و به اصطلاح ملكه شده باشد ، و بالاخص اگر آن طرز اخلاق در
اجتماع هم معمول و شايع باشد ، ديگر در اين صورت آن خلق زشت در نظر او
مستحسن و قابل دفاع است و هميشه از طرز رفتار خودش و هم مسلكانش
حمايت هم میكند . و از همين قبيل است فقر علمی و فكری آدم جاهل و كم
خرد ، چيزی را كه هرگز احساس نمیكند همان جهالت و كم خردی است .
پس علت اين كه بشر درباره مأكولات و خوردنيهای خود میانديشد و تلاش
میكند اما درباره معقولات و تحصيل انديشه صحيح تلاش و كوشش نمیكند همان
منتهای جهالت و كم خردی اوست . اساسا اولين درجه دانش و علم توجه به
فقر علمی و احتياج علمی است يعنی اين كه انسان خودش متوجه گردد كه كسری
و كمبود علم دارد ، به هر اندازه كه پايه علم و معرفتش بيشتر بالا رود ،
بيشتر جهالت و نادانی خود را احساس میكند ، بلكه وقتی كه حكيمی آزموده
و فيلسوفی پخته و كامل گشت میگويد :
" تا بدانجا رسيد دانش من كه بدانم همی كه نادانم "
|
يا میگويد :
" هفتادو دو سال فكر كردم شب و روز
|
معلومم شد كه هيچ معلوم نشد ".
|