ياری آدمی بيايد و به او ظفر و موفقيت بدهد بخت و تصادف است ، گمان
میكنند هر كسی با يك بخت و شانس مخصوص به دنيا آمده است ، اگر
خوشبخت به دنيا آمده باشد هيچ چيز نمیتواند او را بدبخت كند ، او برود
راحت بخوابد كه بخت و اقبالش بيدار است ، و اما اگر بدبخت و بدشانس
به دنيا آمده باشد هيچ چيز قادر نخواهد بود او را خوشبخت سازد ، نه علم
و نه ايمان و نه عمل و نه اخلاق و ملكات فاضله ، به هر راه راست و صراط
مستقيم كه قدم بگذارد آن بخت بد و سياه مانند سايه همراه اوست ،
نمیگذارد به نتيجه برسد :
بدبخت اگر مسجد آدينه بسازد
|
يا سقف فرود آيد و يا قبله كج آيد
|
به گمان اين اشخاص هيچ قدرتی در جهان قادر نيست كه خوشبخت را بدبخت
و بدبخت را خوشبخت نمايد زيرا :
گليم بخت كسی را كه بافتند سياه
|
به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد
|
اين يك طرز تفكر است در ميان بسياری از مردم كه متأسفانه شيوع دارد .
بديهی است كه اگر بشر اندكی واقع بين باشد و روابط علی و معلولی حوادث
و قضايای عالم را درك كند ، اگر اندكی در مسائل جهان علمی فكر كند ، اگر
كمی عقل و انديشه خود را به كمك بخواهد میفهمد كه مساله شانس و بخت ،
يك خيال و يك واهمه شيطانی بيش نيست . نه عقل مساله شانس و بخت را
به رسميت میشناسد و نه دين . خداوند احدی را خوشبخت بالذات و بدبخت
بالذات نيافريده ، گليم بخت هيچ كس نه آنچنان سفيد بافته شده است كه
قابل سياه شدن نباشد و نه آنچنان سياه بافته شده است كه قابل سفيد شدن
نباشد ، گليم بخت هر كس همان صفحه روح و آئينه قلب خود اوست ، اين
صفحه ، هم قابل سفيد شدن و