را عوض میكند ، مثلا هواپيما سقوط میكند و او جان به سلامت میبرد و يا
آنكه كشتی طوفانی میشود و او به كمك امواج به ساحل میرسد ولی خاطره آن
منظره وحشتناك كه مرگ را در جلو چشم خود میديده هيچگاه از ذهنش محو
نمیشود . سستی و بی بنيادی كاخ امل و آرزو در اين گونه مواقع خوب ظاهر
میگردد . آری اگر كاخ روحيه آدمی كاخ امل و آرزو باشد سست بنياد است ،
تصور مرگ و فكر نزديك شدن مرگ مانند بمبی آن را فرو میريزد ، ولی اگر
اين كاخ كاخ ايمان و عقيده و علم باشد ، تصور مرگ و بلكه خود مرگ
كوچكترين تأثيری در آن نخواهد داشت . كاخ ايمان بنيادی محكم دارد ،
مانند كاخ امل و آرزوسست بنياد نيست . افلاطون میگويد : " سقراط ، حكيم
الهی و بزرگوار جهان در آخرين لحظات حيات و دم مرگ باز هم دست از
افاضه و تعليم بر نمیداشت . حتی در روز آخر و لحظات آخر عمرش كه ساعتی
بعد میبايست جام زهر را بنوشد و شاگردان دورش جمع بودند همچنان به
افاضه و تعليم و بيان اينكه آدمی با مردن تمام نمیشود و بعد از آن مرگ
باقی میماند ادامه میداد . ما شاگردان عقده گلويمان را گرفته بود ولی به
ملاحظه استاد كه ما را از گريه منع میكرد جرئت نمیكرديم صدا به گريه بلند
كنيم . بالاخره درس خود را به اتمام رسانيد و سپس جام زهر را با كمال
گشاده رويی نوشيد " .
آری مرگ تا شكل و صورت عدم و نيستی و فنا دارد آدمی از آن وحشت دارد
، زيرا آن چيزی كه وحشتناك است عدم و نيستی است ، فنا و زوال است ،
ولی همينكه تغيير شكل و قيافه داد و به صورت انتقال و جا بجا شدن در آمد
ديگر وحشتناك نيست ، بلكه برای
|