بی جهت خواب خوش اين را بر هم بزنيم و او را دچار ترديد كنيم . علت
شيوع اين امور هم اين است كه يك عده مردم ساده لوحاند و مستعد قبول اين
امور و يك عده ديگر هم تابع اين فلسفه هستند كه نبايد آسايش خيال مردم
را به هم زند ، نتيجه اين است كه زمينه رشد اين عقيده ها كه غالبا بی
اساس است فراهم میشود .
در جواب عرض میكنم كه اولا اين مقايسه صحيح نيست كه همان نتيجهای كه
در عقل و فهم و بصيرت است در بی خبری و جهالت است يعنی آسايش و
آرامش ، زيرا فرق است بين آسايشی كه نتيجه بی خبری و درك نكردن است و
بين آن آسايش كه نتيجه عقل و درك و بصيرت است ، اولی ناشی از لختی و
بی حسی و به تعبير ديگر از مرده وشی است ، بر خلاف دوم كه ناشی از
حساسيت در زندگی است ، و حتی درد و رنج ناشی از حساسيت ترجيح دارد بر
آسايش ناشی از لختی و بی حسی ، تا چه رسد به آسايشی كه انسان از حساسيت
و دراكيت خود به دست بياورد .
در ادبيات ما گاهی میبينيم از درد و غم و سوز و گداز ستايش شده و در
مقابل بی دردی و لختی و افسردگی :
هر آن دل را كه سوزی نيست دل نيست
|
دل افسرده غير از آب و گل نيست
|
حقيقت همين است كه آسايش ناشی از درك نكردن هرگز مطلوب يك انسان
كه واقعا انسان باشد نيست ، مثلا بعضی افراد هر چند ذليل و خوار و زبون
باشند ، احساس رنج نمیكنند ، فشار تملق و چاپلوسی را احساس نمیكنند ،
سنگينی محكوم بودن را احساس نمیكنند . درد ديگران را احساس نمیكنند ،
شريك غم آنها نيستند ،