معنا ندارد ، هر كس در آنجا به هر حالت و با هر درجه و هر مقام كه رفت
برای هميشه در همان حالت باقی است و نمیتواند در خودش تصميماتی و
تغييراتی ايجاد كند . در آنجا هم توبه و انصراف واقعی پيدا نمیشود نه
اينكه انصراف واقعی پيدا میشود و مورد قبول واقع نمیگردد .
آدمی ميوه درخت طبيعت است . ميوه تا در درخت است از طريق همان
درخت و از راه ريشه و رگهای همان درخت تغذی میكند ، مواد زمين را به
خود میگيرد ، آب میخورد ، از نور و هوا و حرارت استفاده میكند ، ولی
همينكه به علت رسيده شدن و گذشتن اجل و مدت معلوم و يا به علت كندن آن
ميوه رابطهاش با درخت قطع شد ديگر برای اين ميوه راه تكامل و ترقی و
اصلاح و مبارزه با آفت و همه چيز بسته است ، اگر كال و نارس از درخت
جدا شده ديگر چاره پذير نيست ، و اگر پژمردگی و افسردگی پيدا كرده ديگر
از طريق آب دادن و نور و هوا به آن درخت نمیشود آن پژمردگی را اصلاح كرد
. انسان هم در جهان طبيعت همين حال را دارد ، هر اصلاح و تكميلی كه
بايست بكند تا وقتی است كه روی درخت طبيعت است و جدا نشده ، و اما
همينكه از اين درخت با دست مرگ جدا شد ديگر راه اصلاح به روی او بسته
است .
البته اين نكته را هم بايد در نظر داشت كه هر چند آدمی در آن جهان
دستش از اصلاح و تكميل خود كوتاه است در عين حال گاهی به واسطه سببی از
اسباب از اين جهان رحمتهايی به او میرسد . رسول خدا فرمود : همينكه آدمی
میميرد دفتر عمل وی بسته میشود ، ستونهای حسنات و همچنين ستونهای سيئات
به كلی بسته میگردد
|