نفس میكشد و قلب و نبضش منظم حركت میكند و خونش جريان و دوران دارد
و سلولهای اعصاب و خون و نسجها و استخوانش به طور طبيعی و جبری كارهای
خود را انجام میدهند خود آدمی هم نسبت به وظائف اجتماعی همين طور بود ،
يعنی مردم به حكم طبيعت دسته دسته شده بودند و هر دستهای بدون چون و چرا
به فرمان غريزه و به طور خودكار وظايف خود را انجام میدادند ، ديگر
احتياج به قانون و مقررات و پاداش و كيفر و اين همه دستور و فرمان و
كتاب و نطق و خطابه و بيان نبود ، همه اين احتياجات را آزادی طبيعی و
فطری انسان به وجود آورده است . و باز همين آزادی است كه مبنای فضيلت
و تقدم انسان بر فرشتگان است ، زيرا فرشتگان طوری آفريده شدهاند كه جز
يك راه نمیشناسند و جز در يك راه نمیتوانند گام بردارند و آن ، راه
قدس و عبادت و طهارت است ، اما آدمی هم استعداد بالا رفتن و پيوستن به
ملا اعلی را دارد و هم استعداد فرو رفتن در طبيعت و استغراق در پستی و
دنائت ، و اگر راه كمال و ترقی را گرفت و با مجاهدت و سعی و عمل با
هواپرستی مبارزه كرد ارزش بيشتری دارد ، كه بايد با نيروی تصميم راه
صحيح خود را انتخاب كند .
|