از منبع عظيم علم سرچشمه می‏گيرد . انسان ماشين نيست كه قدرتش بستگی به‏
ميزان بخار و برق و حرارت داشته باشد ، حيوان هم نيست كه مانند اسب و
فيل همه قدرتش همان باشد كه در دست و پا و پشت اوست ، قدرت بيشتر
انسان قدرت فكری و مغزی است ، به موجب اين قدرت است كه چنين تمدنی‏
عظيم به وجود آورده ، قدرتهای برق و بخار و قدرتهای عضلانی اسب و فيل و
هر حيوان ديگر را به استخدام خويش در آورده است .
اگر كار از علم و دانش جدا شود حداكثر اثر و ارزش كار اين است كه‏
كارگر از زمين ، جو و گندم و سبزی و پنبه توليد می‏كند ، از معدن زغال و
فلزات استخراج می‏كند ، به وسيله دامداری شير و كره و ماست و پنير و پشم‏
به وجود می‏آورد ، و ديگر از اين حد تجاوز نمی‏كند ، ولی اگر كار و دانش‏
به كمك يكديگر آمدند و دست يكديگر را فشردند علاوه بر همه اينها از همان‏
پنبه و از همان پشم كه با واحد تن و خروار می‏فروخت و از همان ابريشم كه‏
به بهای مناسب به بازار می‏آورد ، پارچه‏های گران قيمت كه با واحد متر
خريد و فروش بشود به وجود می‏آورد و از همان فلز كم قيمت ماشينهای گران‏
قيمت به وجود می‏آورد . اين است معنای اينكه دانش اثر و ارزش كار را
بالا می‏برد ، و اين است معنای هنر و صنعت و كار توأم با دانش . سعدی در
اول باب هفتم گلستان می‏گويد :
" حكيمی پسران را پند همی داد كه جانان پدر هنر آموزيد كه ملك و
دولت دنيا اعتماد را نشايد و سيم و زر در سفر بر محل خطر است ، يا دزد
به يك بار ببرد يا خواجه به تفاريق بخورد ، اما هنر چشمه زاينده است و
دولت پاينده و اگر هنرمند