نظريه ديگر ماترياليسم تاريخی است در قرن نوزدهم يك مكتب مادی ظهور
كرد كه ادعای خوش بينی به تاريخ آينده و جامعه را داشت ، اين مكتب‏
ماركسيسم بود .
هگل منطق و فلسفه‏ای بنياد گزارد كه اعتقاد به تكامل و رشد و توسعه ،
اساس آن بود هر چند هگل مادی نبود ، اما ماركس با استفاده از منطق‏
ديالكتيك او بينش مادی خود را بنا نهاد ( ماترياليسم ديالكتيك ) او
هويت تاريخ را هم مادی معرفی كرد ( ماترياليسم تاريخی ) ( 1 ) فلسفه‏
تاريخ ماركس بر چند اصل مبتنی است :

1 - نفی فطرت و غريزه

انسان در ذات خودش نه خوب است و نه بد ماركسيسم در انسان شناسی‏اش‏
فطرت و غريزه برای انسان نمی‏شناسد و هرگونه ذات و سرشت درونی را نفی‏
می‏كند ، چون قبلا در جامعه شناسی قرن نوزدهم اين مسئله مطرح شده بود كه‏
جامعه شناسی انسان بر روانشناسی او تقدم دارد ، چيزهائی كه می‏پنداريم‏
برای انسان غريزی و فطرت است ، در واقع جامعه به او عطا كرده و اصولا هر
چه انسان دارد جامعه به او داده است اين جامعه است كه به همه جهازات‏
روحی و روانی انسان شكل می‏بخشد ، جامعه است كه غريزه اخلاقی را به فرد
تحميل می‏كند و او

پاورقی :
1 - تعبير ماترياليسم تاريخی در هيچ يك از آثار ماركس بكار نرفته ،
اين تعبير سالها بعد از مرگ ماركس ، توسط " ميخانف " بكار گرفته شد
و از آن پس رايج گشت آنچه در اين مورد در آثار ماركس مشاهده می‏شود ،
" تلقی مادی از تاريخ " است به معنای تلقی معيشتی .