اگر در عالم راستی وجود نداشته باشد دروغ نمی‏تواند وجود داشته باشد ،
يعنی اگر در دنيا يك نفر وجود نداشته باشد كه راست بگويد و همه مردم‏
دروغ بگويند ( پدر به پسر ، پسر به پدر ، زن به شوهر ، شوهر به زن ، رفيق‏
به رفيق ، شريك به شريك ) ، دروغ نمی‏تواند كار خود را انجام دهد ، زيرا
هيچكس باور نمی‏كند امروز چرا دروغ مفيد است و گاه يك جائی بدرد آدم‏
می‏خورد ؟ چون در دنيا راستگو زياد است چون از خودش و از ديگران راست‏
می‏شنود و اگر دروغ بگويد طرف مقابل خيال می‏كند راست است و فريب‏
می‏خورد يعنی اين دروغ نيروی خود را از راستی گرفته است ، اگر راستی نبود
كسی دنبال دروغ نمی‏رفت چون اين دروغ را راست می‏پندارد ، گولش را
می‏خورد والا اگر دروغ را دروغ بداند هيچ دنبالش نمی‏رود ، ظلم هم همين‏
است .
اگر عدلی در دنيا وجود نداشته باشد امكان ندارد ظلم وجود داشته باشد
اگر هيچكس به ديگری اعتماد نكند و همه بخواهند از يكديگر بدزدند آن وقت‏
ظالم ترين اشخاص هم نمی‏تواند چيزی بدزدد ، زيرا او هم از وجدان ، شرف ،
اعتماد و اطمينانی كه مردم به يكديگر دارند و رعايت انصاف و برادری و
برابری را می‏كنند سوء استفاده می‏كند ، چون اينها هستند كه اساس جامعه را
حفظ می‏كنند ، او در كنار اينها می‏تواند دزديش را بكند .
اگر شما راديوهای مختلف دنيا را گوش كنيد از هيچيك از اين راديوها
نمی‏شنويد كه اسم زورگوئی را ببرد يا بگويد ما می‏خواهيم ظلم كنيم يا منافع‏
كشورهای ديگر را بدزديم و غارت كنيم ، بلكه همه