اروپا دنباله فرهنگ اسلامی است .
" ترس ما تنها از اين است كه ظاهر خيره كننده فرهنگ اروپائی از
حركت ما جلوگيری كند و از رسيدن به ماهيت واقعی آن فرهنگ عاجز بمانيم
" .
میگويد : آنچه من میترسم اين است كه ما اين ظاهر را ببينيم ، صنعت و
علوم طبيعی را ببينيم ، اما آن باطنی كه بشر را به سوی آن سوق میدهد را
نبينيم ، نتوانيم تجزيه و تحليل كنيم در جای ديگر كتاب خودش میگويد :
" عقل به تنهائی قادر نيست كه بشر رانجات بدهد و بزرگترين عيب
فرهنگ اروپا اين است كه میخواهد با عقل به تنهائی بدون اينكه با روح ،
با وجدان ، با ايمان پيوندی داشته باشد ، فقط با نيروی عقل ، كشتی بشريت
را از مهلكه نجات بدهد " .
میگويد : " مثاليگری اروپا هرگز به صورت عامل زنده ای در حيات آن در
نيامده است " .
مثالیگری اروپا يعنی ايده آليسم اروپا ، كمال مطلوبهائی كه فرهنگ
اروپائی به بشر میدهد ، مسلكهائی كه به وجود میآورد ، ايسم هائی كه به
وجود میآورد و خيال میكند ملحق شدن به اين ايسم ها بشر را میتواند نجات
بدهد .
میگويد : اين ايسم ها واقعا نتوانسته است ماهيت اروپائی را عوض كند
، انسانيش كند ، و از مرحله لفظ و زبان جلو نيامده است به عبارت ساده
تر ، اروپائی و اروپا زياد از احسان و انساندوستی در كلام خودش ، در
نوشته خودش ، در اعلاميه های خودش دم میزند ولی چون
|