عالم دو چهره دارد : چهره از اوئی و چهره به سوی اوئی ، چهره از اوئی‏
رحمانيت خداست و چهره به سوی اوئی رحيميت خدا ساير اسماء الهی ،
اسمهای تبعی هستند ، درجه دوم و سوم اند خداوند ، جبار و منتقم هم هست ،
اما اصالت از رحمانيت و رحيميت خداست صفات ديگر در واقع از اين‏
اسماء ناشی می‏شوند حتی قهر هم از لطف ناشی می‏شود ، آن اصالتی كه لطف‏
دارد ، قهر ندارد ديد توحيدی نمی‏تواند غير از اين باشد ، ديد واقعی فلسفی‏
هم همين است و هستی شناسی واقعی غير از اين نيست .

حق و باطل در جامعه و تاريخ

قسمت دوم بحث حق و باطل مربوط می‏شود به بشر و جامعه و تاريخ در اين‏
قلمرو كاری نداريم به كل عالم هستی كه آيا نظامش خير است ، كامل است ،
احسن است يا نيست ، بلكه سؤال در خلقت خود بشر است كه اين چه موجودی‏
است ؟ يك موجود حق جو ، عدالت خواه ، ارزش خواه و نور طلب است يا
برعكس يك موجود شرير ، مفسد ، خونريز ، ظالم و ؟ و يا آنكه انسانها
برخی طرفدار حقند و برخی طرفدار باطل و اينها با هم در ستيزند ؟
در اينجا هم چند نظريه وجود دارد : يك نظر اين است كه انسان بحسب‏
جنس ، موجودی است شرور و بدخواه و ظالم كه جز قتل و غارت و دزدی و
حيله و دروغ از او سر نمی‏زند ، طبيعت او شرارت است و فساد ، استثمار
است و ظلم اگر هم در تاريخ بشر خير و اخلاق و ارزشهای انسانی ديده می‏شود
، اينها اموری جبری است كه طبيعت