بيماری و سلامت گياهان را میشناسد ، بعد ، از اين دانسته ها استفاده
میكند ، جريان طبيعت را كشف میكند و خود را با آن وفق میدهد بر طبيعت
آن مقدار میتوان مسلط شد كه بتوان آن را شناخت ولی باغبان نمیتواند
درختی را كه به صورت نهال است يك روزه بارور كند ، اين ديگر در اختيار
او نيست سير طبيعت خارج از اختيار انسان است و انسان حداكثر میتواند
آن را بشناسد و خودش را با آن تطبيق دهد .
ماركسيستها مدعی شدند كه ماركسيسم علم است ، يعنی سير جبری جامعه را
كشف میكند همان طور كه درخت يك سير طبيعی و جبری لايتغير دارد ، جامعه
هم يك سير جبری لايتخلف دارد ، همان طور كه طبيعت اگر بخواهد به منزل
پنجم برسد بايد از منزل اول و دوم و سوم و چهارم بگذرد و نمیتواند دو
منزل يكی كند و مثل جنين بايد مراحل را در رحم مادر پشت سر يكديگر به
ترتيب طی كند ، جامعه نيز در سير تكاملی خود بايد طی مراحل كند ، و همان
طور كه انسان در حد يك پزشك و يك ماما تنها میتواند سلامت جنين را
بهتر حفظ كند ، اگر كج بود راستش كند ، درد زايمان را كم كند ، نگذارد
مادر زياد استراحت كند ، تا بچه درشت نشود و احتياج به سزارين پيدا
نشود و دخالت پزشك تا اين حدود است اما در جريان طبيعی نمیتواند
دخالت داشته باشد ، جريان جبری جامعه هم يك چنين جريانی است .
جامعه بايد مراحلی را جبرا طی كند ، از دوره اشتراك اوليه به برده
داری و از آن به فئوداليسم و از آن به بورژوازی و كاپيتاليسم برسد و از
اين مراحل بگذرد تا به سوسياليسم و كمونيسم نهائی برسد .
|