اشتراكيت هر چه بود خوبی بود و خير و صلاح و برادری و عدالت چون ثروتی‏
در كار نبود در دوره های بعد چون مالكيت پيدا شد هر چه آمد ، بدی بود و
ظلم و فساد و نابرابری .
پس تنها در دوره اشتراك ، حق بر جامعه حكومت داشته و بعد از آن دوره‏
، حق و عدالتی وجود نداشته و نمی‏توانسته هم وجود داشته باشد چون مطابق‏
اصل اول انسان اصالت ندارد ، فطرت ندارد ، وجدان و اختيار ندارد ،
فكرش ، روحش ، ذوقش ، وجدانش و همه چيزش تابع جامعه است و جامعه هم‏
اساسش سازمان توليدی است ، و وضع توليدی و جبر تاريخ هر جور ايجاب كند
انسان به همانگونه ساخته می‏شود ، نور بدهد نور می‏گيرد ، ظلمت بدهد ظلمت‏
می‏گيرد .
در پس آينه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو می‏گويم
اينجا ، آينه ابزار توليد است اين شر و فساد و باطل از ابزار توليد
پيدا شده و جبرا هم پيدا شده ، و هست و هست تا وقتی كه باز دوباره‏
ابزار توليد آنقدر رشد كند كه مالكيت خصوصی امكان نداشته باشد و مالكيت‏
، اشتراكی و عمومی گردد در اين صورت باز انسانها جبرا خوب می‏شوند ، حق‏
، سايه گستر می‏شود ، همه برادر می‏شوند ، " من " ها " ما " می‏شوند ،
نور و خير و عدالت پيدا می‏شود در اين بينش ، انسان ، محكوم جبر تاريخ‏
است و ابزار بر انسان تقدم دارد يك روزی ابزار اقتضا می‏كرد كه انسان‏
خوب باشد ، خوب بود ، يك روز اقتضا می‏كرد بد باشد بد بود ، الان دوره‏
بدی انسان است . يك روز هم آينده