پاورقی : 1 - سوره اعراف ، آيه . 32
داستانی است از يكی از بزرگان علمای شيعه ، مرحوم وحيد بهبهانی (
محمدبن باقربن محمد اكمل ) از بزرگان علما و استاد بحرالعلوم و ميرزای
قمی و كاشف الغطاء و از كسانی است كه حوزه علمی او در كربلا حوزه بسيار
پربركتی بوده و در كربلا هم زندگی میكرده است ايشان دو پسر دارد يكی به
نام آقا محمد علی صاحب كتاب " مقامع " و ديگری به نام آقا محمد
اسماعيل در شرح حال اين مرد بزرگ نوشته اند روزی عروسش ( زن آقا محمد
اسماعيل ) را ديد كه جامه های عالی و فاخر پوشيده است ، به پسرش
اعتراض كرد كه چرا برای زنت اينجور لباس میخری ؟ پسرش خيلی جواب
روشنی داد ، گفت : « قل من حرم زينة الله التی اخرج لعباده و الطيبات
من الرزق »( 1 ) مگر اينها حرام است ؟ لباس فاخر و زيبا را چه كسی حرا
كرده است ؟ گفت پسركم نمیگويم كه اينها حرام است ، البته حلال است ،
من روی حساب ديگری میگويم ، من مرجع تقليد و پيشوای اين مردم هستم ، در
ميان اين مردم غنی هست ، فقير هست ، متمكن هست ، غير متمكن هست ،
افرادی كه از اين لباسهای فاخر و فاخرتر بپوشند هستند ولی طبقات زيادی
هم هستند كه نمیتوانند اينجور لباسها بپوشند ، لباس كرباس میپوشند ، ما
كه نمیتوانيم اين لباسی را كه خودمان میپوشيم برای مردم هم تهيه كنيم و
نمیتوانيم كه آنها را در اين سطح زندگی بياوريم ولی يك كار از ما ساخته
است و آن همدردی كردن با آنهاست آنها چشمشان به ماست ، يك مرد فقير
وقتی زنش از او لباس فاخر مطالبه میكند ، يك مايه تسكين خاطر دارد ،
پاورقی : 1 - سوره اعراف ، آيه . 32 |