را بر پا دارد .
مثلا دوركهيم جامعه شناس معروف فرانسوی شديدا به اصالت اجتماع معتقد
است ، او در كمال صراحت می‏گويد : جبر بر انسان حاكم است و اختيار و
آزادی خيال محض است از نظر اينها انسان حالت نوار خالی ضبط صوت را
دارد كه هر صدائی روی آن ضبط شود ، جبرا عين همان را پس می‏دهد نوار ،
ديگر نمی‏تواند عكس العمل مخالف نشان دهد و بگويد روی من اين مطلب را
ضبط كرده اند اما من عكسش را می‏گويم يا اصلاحش می‏كنم انسان هم در هر
موقعيت اجتماعی كه قرار بگيرد جامعه او را به آن گونه پر می‏كند و هر جور
هم پر كرد ، او همان را پس می‏دهد نتيجه اين اصالت اجتماعی بودن ، نفی‏
هرگونه اختيار و آزادی از بشر است اختيار و آزادی جز با قبول آنچه در
اسلام به نام فطرت ناميده می‏شود و قبل از اجتماع در متن خلقت به انسان‏
داده شده است معنی پيدا نمی‏كند بنابراين مسئله تز اصلاحی بر دو پايه‏
استوار است : يكی اينكه طبيعت بشر را شرير ندانيم ، ديگر اينكه برای‏
بشر آزادی و اختياری قائل شويم كه بتواند بر اوضاع اجتماعی خويش مسلط
شود و خود و جامعه خود را هر طور كه می‏خواهد بسازد .

تز اصلاحی و علمی بودن ماركسيسم

می‏گويند ماركسيسم علم است اين سخن به معنی آن است كه ماركسيسم يك تز
اصلاحی نيست يك باغبان ، قوانين گياه شناسی ، قوانين رشد و نمو گياهان ،
قوانين تغذيه و توليد مثل گياهان ، قوانين