ميان زندگی دنيا و عبادت خدا باشد آن غلط است ، زهد مرده است ولی‏
اينها زهدهای زنده است .

زهد گاندی

گاندی ، اين مرد هندو وقتی می‏خواهد هند را رهبری كند ، وقتی می‏خواهد
چهارصد ميليون جمعيت هندوستان را از چنگال استعمار رها كند ، چاره ای‏
ندارد جز اينكه راه پيغمبران را پيش بگيرد ، يك زندگی ساده برای خودش‏
انتخاب كند ، پارچه ساده ای روی دوشش بيندازد و لنگی بكمر بندد و تمام‏
دارائيش يك بز باشد و بگويد من با همين می‏توانم زندگی كنم .
فلسفه زهد گاندی چه بود ؟ گاندی از يك طرف در متن اجتماع وارد است ،
می‏خواهد جامعه ای را از چنگال استعمار نجات بدهد و از طرف ديگر آنچنان‏
زاهدانه زندگی می‏كند كه با دو پارچه و يك بز بسر می‏برد و به ملت هند هم‏
دستور می‏دهد كه اگر می‏خواهيد از چنگال استعمار رهائی پيدا كنيد بايد زاهد
باشيد ، يعنی يك زندگی ساده پيشه كن تا بتوانی آزاد شوی بعد كه آزاد شدی‏
، اگر می‏خواهی زندگيت را پر تجمل بكنی ، بكن ولی تا خودت را از قيودی‏
كه خودت برای خودت ساخته ای آزاد نكرده ای ، نمی‏توانی آزاد شوی اين نوع‏
ديگر زهد است كه فلسفه آن آزادی و آزادگی است .

زهد و مقتضيات زمان

يك مسئله ديگر هست ، اين را هم از نظر اسلامی برايتان تشريح