ماركس منتظر نشسته بود تا حامله های زمان خودش بچه را بزايند حامله
هايی كه او پيش بينی میكرد يكی انگلستان بود ، يكی آلمان ، يكی امريكا ،
يكی فرانسه ، چون كاپيتاليسم در آنها به عالیترين مراحل رشد و تكامل
رسيده بود و آنها نه ماهه بودند و بايد بزودی بچه های سوسياليسم يكی از
انگلستان ، يكی از فرانسه ، يكی از امريكا متولد میشدند اين نه ماهه ها ،
نه ساله شدند و نزائيدند ، نود ساله شدند هنوز هم نزائيده اند ! ديگر
اميدی هم به زائيدن اينها نيست ، برعكس كشورهايی سوسياليسم زائيدند كه
روز اولی بود كه نطفه در رحمشان منعقد شده بود الان عقب مانده ترين
كشورها ، كشورهائی هستند كه به سوسياليسم گرايش دارند .
مائو در " چهار رساله فلسفی " در كمال صراحت ، بدون اينكه اسم
ماركس را بياورد ، میگويد : اينكه تضاد عمده را تضاد اقتصادی بدانيم در
همه جا درست نيست ، در يك جا تضاد عمده تضاد فكری است ، يك جا با
اقتصاد میتوان رو بناها را درست كرد و يك جا هم اول بايد نظام اجتماعی
را تغيير داد بعد نظام اقتصادی عوض میشود ، و اين يعنی پوچ .
امروزه حرفی پوچ تر از حرف زيربنا و روبنا نيست و با كمال تأسف بعضی
از جوانهای ما هنوز اين حرف را يك حرف علمی تلقی میكنند ، و عجيب تر
اين است كه عده ای میخواهند اسلام را هم با اين حرفها تطبيق بدهند ،
میگويند اسلام هم اقتصاد را زيربنا میداند ! اينها نه اسلام را میشناسند نه
ماركسيسم را اين حرف در ميان خودشان و در دنيا پنبه اش زده شده است و
تنها جنبه تبليغی آن باقی مانده است .
|