راهها جز راه عمل را بسته است .
حديثی از پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم الان يادم آمد و يادم‏
هست كه در 17 - 18 سال قبل كه اين حديث را خواندم تحت تأثير آن قرار
گرفتم و ديدم براستی در زندگی پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم چه‏
تابلوهای عجيبی پيدا می‏شود كه در تاريخ زندگی احدی چنين تابلوهائی و چنين‏
جنبه های عالی و پرمغزی را نمی‏توانيد پيدا كنيد وقتی انسان فكر می‏كند و
می‏بيند كه يك مرد امی در چنان محيطی اين طور جمله ها در زندگی خودش‏
ساخته است ، غرق در حيرت می‏شود و جز اينكه به خارق العاده بودن او
اقرار كند ، راه ديگری ندارد .
اين حديث را در كتاب داستان راستان هم نقل كرده ام ، حديث اين است‏
: پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم در يكی از مسافرتهائی كه با
اصحابشان می‏رفتند ( نقل نشده كه در كدام مسافرت بوده است ) موقع ظهر كه‏
شد دستور دادند قافله پائين بيايند ، هر كسی از مركب خودش پائين آمد ،
رسول خدا صلی الله عليه وآله وسلم هم پائين آمدند و جهتی را گرفتند و به‏
آن سو می‏رفتند اصحاب فكر كردند كه لابد حضرت برای قضاء حاجت به آن سو
می‏روند ، همه اصحاب پياده شدند و بعد ديدند كه حضرت پس از آنكه مقداری‏
از شتر خودشان دور شده بودند ، برگشتند ، اصحاب خيال كردند كه حضرت اين‏
محل را مناسب فرود آمدن تشخيص نداده‏اند و آمده اند دستور دهند كه برويم‏
در جای ديگر پائين بيائيم حضرت در حالی كه برمی‏گشتند به طرف مركب‏
خودشان ، با احدی حرف نمی‏زدند ، آمدند تا به مركب خودشان رسيدند ،
اصحاب ديدند كه حضرت دست بردند در خورجين و توبره ای كه بر شترشان بود
و عقال ،