ولی علت مادی و علت فاعلی را يكی می‏گيريم ، كه جوابش همان است كه‏
گفتيم در مورد فاعل و قابل و فرق آنها .
2 - اما ممكن است كسی بگويد كه در طبيعت اصلا چيز جديد حاصل نمی‏شود .
نظريه چهار علت بر اين امر مبتنی است كه اول قبول كنيم كه يك امر
جديدی پيدا می‏شود ، مثلا صورت جديدی برای ماده پيدا می‏شود ، . . . بعد در
اين باره سخن بگوئيم كه اين امر جديد چگونه حاصل می‏شود و اين رابطه عليت‏
به چه نحوی است و بر چند قسم است . اما اگر بگوئيم كه هيچ موجودی معدوم‏
نمی‏شود و هيچ معدومی موجود نمی‏شود و . . . ، هر چه هست همان است كه‏
بوده است ديگر بحث علل چهارگانه مطرح نمی‏شود .
مثلا هنگامی كه نطفه ، انسان می‏شود می‏گوئيم كه در نطفه واقعا انسان وجود
نداشت و بعد انسانيت بعنوان يك واقعيت و يك صورت جديد پيدا شد .
آيا همان كه نطفه بود خودش ، خودش را انسان كرد ؟ آيا شونده همان كننده‏
است ؟ آيا قابل همان فاعل است ؟ . . . يا اينكه نه ، كننده غير از
شونده است ؟ در اين صورت است كه بحث علل چهارگانه مطرح می‏شود اما اگر
كسی بگويد كه اينها اسم گذاری است ، اسمها است كه فرق می‏كند ، واقعيت‏
يكی است ( مانند نظريه بسيار قديمی ذيمقراطيس كه معتقد بود كه آنچه كه‏
واقعيت دارد همان ذرات صغار است ، بقيه تحولات ، تحولات سطحی است .
مانند اينكه از يك عده دانه‏های گندم يك خرمن درست كنيم . آيا واقعا
چيز جديدی پيدا شده است ؟ نه ) در اين صورت اصلا بحث علل چهارگانه مطرح‏
نمی‏شود . همين فلسفه در قرون جديد هم به صورت جديدی درآمده است و حتی‏
دكارت نيز همين عقيده را داشت و فقط برای انسان ، قائل به روح شد ولی‏
برای هيچ موجود ديگر و حتی برای حيوانات نفس قائل نيست . به نظر
دكارت حيوان حتی حس هم ندارد ، بلكه همچون يك ماشين بسيار دقيق است .
. .
در اين نظر هيچ صورتی حادث نمی‏شود و لذا با نظريه علل ارسطوئی موافق‏
نيست .
اكنون پاسخ اين اشكال چيست ؟ آيا واقعا هيچ امر جديدی رخ نمی‏دهد ؟