اشكال بزرگتر در اين مورد مربوط به قسمت دوم تشويهات يعنی زوائد
میشود ، مثل انسان شش انگشتی . اين را هم میگويند به فاعليت فاعل مربوط
نيست ، بلكه اينها نيز به قابليت قابل مربوط میشود ، منتهی در مورد
نقائص ماده قابل نيست يعنی اين امكان برايش نيست كه مثلا 5 انگشت شود
بلكه 4 انگشتی میشود و يك انگشت برايش ناقص میماند . اما در اينجا
قابليت اضافی يعنی ماده اضافی وجود دارد . البته تا يك علل تصادفی و
اتفاقی در كار نباشد اين بی نظمی رخ نمیدهد . اگر ما درست دقت كنيم و
ريشههای علی و معلولی توارث او را بررسی كنيم ، در نطفه مرد يا نطفه زن
يا رحم زن يا غذاهائی كه زن در دوره بارداری خورده يا آن خصوصياتی كه در
ژن او بوده بالاخره يك فعل و انفعالی در جنبههای قابلی رخ داده كه اين
حالت پيدا شده است . حالا بعنوان مثال اگر طبيعت يك حجم معينی از ماده
برای ساختن يك مصنوع خاصی احتياج دارد كه اگر كمتر از آن بشود امكان
ندارد و بيشتر از آن بشود زائد است ، در اينجا طبيعت ممكن است دو گونه
عمل كند . در بعضی از موارد ممكن است طبيعت اصلا آنرا حذف كند ، كما
اينكه در بسياری از موارد اينطور رخ میدهد يعنی وقتی چيزهای زائد پيدا
میشود اگر مورد نياز طبيعت نباشد حذف میشود . اين نظريه استعمال و عدم
استعمال كه " لا مارك " آنرا مطرح كرده نظريه خيلی خوبی بود . البته او
میخواست با اين نظريه تكامل را توجيه كند و آنرا برای توجيه تكامل كافی
میدانست ، در حاليكه اين نظريه برای توجيه تكامل كافی نبود ، ولی اين
مقدار درست است كه يك عضو كه مفيد بوده است اگر چند نسل بگذرد و مورد
نياز حيوان نباشد تدريجا حذف میشود ، اين هيچ علت و توجيه ديگری هم
ندارد كه چرا اين عضو حذف میشود جز اينكه بگوئيم طبيعت خودش متوجه به
غايت است يعنی اين اعضاء را میخواهد برای هدفی . البته طرز كار طبيعت
مثل طرز كار يك صنعتگر انسانی نيست كه بگوئيم همين الان كه احساس شد كه
اين مورد نياز نيست بلافاصله چاقو را بردارد و آنرا قطع كند ، طبيعت
خودش يك نظامی دارد شايد در طول هزار سال آنرا حذف میكند . مثلا فرض
كنيد يك موجودی به قول آنها دم داشته و به دم احتياج داشته ، اين دم
مورد نياز طبيعت بوده ، بعدها در اثر
|