شده است كه يكی حال است و ديگری محل و يا يكی قابل است و ديگری مقبول
بعد بحثهای ديگری دارند كه ماده و صورت به يكديگر محتاجند ، صورت
بلاماده و ماده بلا صورت غير ممكن است كه وجود داشته باشد . ماده در تحصل
نيازمند به صورت است و صورت در عوارض مشخصه محتاج ماده است . اعتقاد
مشائين بر اين است كه ماده يك ماهيت ناقص است يعنی ماده بخودی خود ،
شيئی از اشياء و نوعی از انواع نيست ، بر خلاف صورت كه يك ماهيت كامل
است و میتواند نوعی از انواع باشد . میگويند شيئيت يك ماهيت به صورت
آن است نه به ماده آن ، بطوريكه اگر فرض كنيم فقط ماده تغيير كند شیء
عوض نمیشود ولی اگر صورت تغيير كند ماهيت شیء عوض میشود .
در مسأله مورد بحث گفتگو درباره صورت و ماهيت يك شیء است . شيخ
میگويد صورت به اعتبار اينكه حال در ماده است بايد همين " حال بودن در
ماده " در تعريف صورت وارد شود پس در تعريف صورت ، ماده هم بايد
ذكر شود . صورت بودن صورت به اين است كه حلول در ماده داشته باشد .
اكنون سؤال ديگری مطرح میشود و آن اينكه ماهيت چيست ؟ تعبير شيخ در
مورد ماهيت تا اندازهای مشوش است . ( مرحوم آخوند تعبيرات شيخ را در
اينجا خيلی روشنتر از عبارات " شفا " بيان كرده و البته پس از آن به
اعتراضات وارد بر آن پرداخته است ) . ماهيت اساسا مجموع ماده و صورت
است . پس در تعريف ماهيت ، ماده دو بار ذكر میشود ، يكی به اعتبار
خود ماده و ديگری برای تعريف صورت كه جزء ماهيت است . شيخ میگويد در
اين مورد ما بايد بگوئيم ماده و صورت به قيد اقتران .
بعد شيخ به تناسب وارد مطلب ديگری میشود و آن اينكه آيا تعريف و
تحديد اختصاص به كليات دارد يا شخصيات را هم میتوان تحديد كرد و آيا
حد شخص همان حد كلی است يا خير . يك وقت انسان را كه كلی است تعريف
میكنيم و يك وقت زيد را كه يك شخص است از آن جهت كه زيد است
تعريف میكنيم . به يك اعتبار تعريف زيد ، همان " انسان " است ،
يعنی در جواب سؤال " زيد ما هو ؟ " بايد گفت همان انسان است . حال
آيا میتوان شخص را تعريف
|