نياز به علت دارد در آن بعد و در تمام آنات نيز همينطور است و به علت‏
محتاج است . پس معنايش اين می‏شود كه اين ذات هميشه محتاج به علت‏
است .
بيانی از اين بهتر ، بيان اصالت وجودی‏ها است . هنگامی كه علتی معلولی‏
را ايجاد می‏كند ذهن ما می‏گويد كه علت ، وجود دهنده به معلول است و به‏
آن هستی می‏دهد . آن وقت تحليل می‏كنيم : اگر " الف " علت و " ب "
معلول است ، " الف " به " ب " چه می‏دهد ؟ وجود و هستی . در همه‏
اعطاءها پنج چيز وجود دارد : معطی ، معطی اليه ، معطی ، اعطاء و اخذ .
اما در باب علت و معلول چگونه است ؟ نمی‏شود كه معطی ( هستی ) با معطی‏
اليه دو چيز باشد . معطی و معطی اليه عين يكديگرند ، پس مسأله اخذ هم از
بين می‏رود . پس سه مفهوم از اين پنج مفهوم در علت و معلول انتزاعی ذهنی‏
هستند ، تكثری است كه ذهن ما می‏سازد ، حقيقت نمی‏تواند كثرت داشته باشد
. اكنون ببينيم كه آيا اعطاء و معطی دو چيزند ؟ اگر معطی ( كه در اينجا
هستی است ) قبل از اعطاء وجود داشته باشد پس وجود معلول ، وجود داشته‏
است . پس ديگر مسأله ايجاد كردن و علت و معلول وجود ندارد . پس اعطاء
عين معطی است . پس فقط دو چيز داريم : ذات معطی و ذات معطی اليه كه‏
اين دومی هم معطی است و هم اعطاء . . .
پس اگر در دنيا چيزی باشد كه چيز ديگری را ايجاد كند اين ايجاد فقط به‏
معنای فوق می‏تواند باشد . به همين جهت است كه ملاصدرا وجود معلول را
اضافه اشراقی علت می‏داند . و حاجی سبزواری نيز در منظومه می‏گويد : "
واثر الجعل وجود ارتبط
" . بنابراين بيان اساسا محال است كه شی‏ء در حدوث نيازمند به علت‏
باشد ولی در بقاء بی نياز از علت باشد . زيرا اساسا نفس وجود معلول عين‏
اضافه و ايجاد كردن علت است . هر جا كه ايجادی باشد ، ايجاد عين وجود و
عين معلول است .
با تعبيری شبيه بهمين بيان ، بعضی‏ها می‏گويند كه عليت اصلا معنی ندارد .
فخر رازی هم چنين حرفی دارد كه امروزی‏ها هم خيلی به آن اهميت می‏دهند .
اصل شبهه در اين است كه می‏گويند علت به معلول معدوم ، وجود می‏دهد يا به‏
معلول موجود . اگر به معلول موجود ، وجود می‏دهد كه تحصيل حاصل است و اگر
به معلول