و بعد به حالتی در می‏آيد كه يك موجود ناقص و وامانده‏ای در گوشه‏ای‏
افتاده است . اين هم به صورت نظام در طبيعت وجود دارد . آيا می‏توانيد
بگوئيد طبيعت در اينجا هم هدف دارد ؟ اگر بگوئيد هدف دارد ، ديديد كه‏
هدفش نقص است و تناقص ، نقص و عدم كه نمی‏تواند هدف طبيعت باشد .
پس آن كمال هم هدف طبيعت نيست . اگر صرف نظام داشتن را دليل بر هدف‏
داشتن طبيعت بگيريم ، ما در طبيعت دو نظام در كنار يكديگر داريم ، نظام‏
سامان دادن و نظام پراكندن . طبيعت از يك طرف می‏دوزد و از طرف ديگر
پاره می‏كند . اگر دوختن را بگوئيد هدف طبيعت است ، پاره كردن را كه‏
نمی‏توانيد هدف طبيعت بدانيد ، پس بنابراين وجود نظام دليل بر غايت‏
داشتن طبيعت نيست .

دليل ديگر بر نفی غائيت :

قالوا كيف يكون الطبيعه فاعله لاجل شی‏ء والطبيعه الواحده يختلف‏
افعالها لاختلاف المواد كالحراره يحل شيئا كالشمع وتعقد شيئا كالبيض‏
والملح ومن العجايب ان يكون الحراره تفعل الاحراق لاجل شی‏ء بل انما يلزمها
ذلك بالضروره لان الماده بحال يجب لها فيها عند مماسه الحار الاحتراق .
فكذلك حكم ساير قوی الطبيعيه .
می‏گويند طبيعت واحد در مواد مختلف دو گونه عمل می‏كند و از اين نحوه‏
عمل معلوم می‏شود كه طبيعت غايت مشخص ندارد . اگر غايت مشخص داشت دو
گونه عمل نمی‏كرد و هميشه به سوی همان غايت حركت می‏كرد . طبيعت اگر
هدف داشته باشد بايد به هر ماده‏ای كه برسد هدف خودش را جستجو كند و
احيانا اگر در آن ماده هدفش تأمين نمی‏شود روی آن كار نكند ، نه اينكه به‏
هر ماده‏ای كه برسد ، روی آن يك نوع كار انجام دهد و به سوئی ديگر حركت‏
كند . مثلا ما بعضی افراد را می‏گوئيم ، اشخاص بی هدف و بعضی ديگر را
می‏گوئيم هدف‏دار . آدمهای هدف‏دار در هر شرايطی كه قرار می‏گيرند باز هم‏
دنبال هدف خودشان می‏روند . اما آدمهای بی هدف در هر محيطی قرار گيرند
با آن هم جهت می‏شوند . به اين اشخاص كه از هر طرف باد بيايد ، بادش‏
می‏دهند ، می‏گوئيم