جاودانیام ، بدون اينكه اينها به خدائی ، به وحیای ، به قبر و برزخ و
قيامتی قائل باشند ، به گمان خودشان ، جاودانگی اثبات كردهاند .
جاودانگی انسان و اخلاق را توجيه كردهاند !
ريشه اين طرز فكر همين است كه گفته شود : كلی طبيعی وجود دارد در خارج
، ولی له وجود خاص مفرد فی الاعيان ، وجودی است كه گوئی افراد ، عوارض
آن هستند . مثل خيمهای كه روی ستونها و عمودها بر پاست .
حكمای ما اين قول را قول " رجل همدانی " ناميدهاند . چون شيخ در جائی
به مسخره میگويد : در همدان رجلی را ديدم كه چنين عقيده داشت . اصوليون
ما هم گويا همه رجل همدانی هستند .
پس مطلب چيست ؟ مطلب اين است كه كلی طبيعی ، اصلا كلی نيست . اين
يك حقيقتی است لا بشرط ، نه كلی است و نه جزئی ، در خارج وجوددارد به
وجود افراد هر فردی خودش جداگانه يك طبيعی است كلی طبيعی عين هر فرد
است ، نه اينكه قائم به فرد است . اين حرف باطلی است . كلی طبيعی هيچ
حكمی ندارد غير از حكم افراد . آيا طبيعی حادث است يا قديم ، واحد است
يا كثير ؟ میگوئيم بستگی به افرادش دارد .
ليس الطبيعی مع الافراد كالاب [ بالاولاد ] ، بل الاباء بالاولاد .
قول شيخ و قول صحيح اين است كه كلی طبيعی وجود خارجی دارد ولی بنحو
كثرت ، در خارج ، " انسانها " وجود دارند . شيخ میگويد افراد كه نوع و
صنف دارند بعضی مختصات مربوط به فرد خاص است و برخی اينطور نيست
عمومیتر است . انسان كه ( از نظر مكانی ) هم در اصفهان است و هم در
تهران ، اگر يك واحد باشد كه نمیشود هم در تهران باشد هم در اصفهان .
گفتيم كه پارهای متجددين میگويند من دارای دو " من " و دو شخصيت
هستم . يكی جنبه فرديت و خصوصيات شخصی من . در عين حال من ديگر ، " من
" انسانی است كه بحسب آن ، من زيد فرزند عمرو نيستم . بحسب آن من ،
من انسان هستم . در اينجا يك كثرت وجود دارد ( كثرتهای فردی ) ، و يك
وحدت ، كه همان من انسانی است . ديگر در آن من انسانی جدائی نيست .
|