طبيعيات هم غيرمتناهی باشد . چون اين مفارقات مظهری هم در طبيعت دارند
. با اين بيان شما بايد انواع را هم در طبيعت غيرمتناهی بدانيد ، كه اين
را شما نمیتو انيد بگوئيد . چون طبيعت متناهی است ، پس مجردات هم
متناهیاند ، چون آنها دليل طبيعتاند ، نه طبيعت دليل آنها . طبيعت فقط
میتواند دليل باشد بر متناهی بودن آنها ، نه علت باشد برای متناهی بودن
آنها .
پس اگر شما آن مفارقاتی را كه از اين اعداد تشكيل شدهاند ، متناهی
بدانيد يك نوع ترجيح بلامرجح قائل شدهايد ، و اگر غيرمتناهی بدانيد لازم
میآيد كه انواع عالم را نه افراد را نيز غيرمتناهی بدانيد .
اين حرف شيخ ممكن است بر اساس طبيعيات امروز ايرادی داشته باشد .
بر اين اساس طبيعيات قديم مسلم بود كه ابعاد عالم غير متناهی است و
همه انواع در مادون فلك قمر واقع شدهاند ، در نتيجه شك نداشتند كه
انواع طبيعت متناهی است . مثلا اگر هزار نوع معدن يا يك ميليون نوع
معدن هم داشته باشيم بالاخره متناهی است . آنها انواع را محدود به همين
زمين میدانستند ، غير از زمين چيزی نبود كه انواع داشته باشد . زمين هم
بالاخره محدود است . انواع گياهان متناهی بود ، انواع حيوانات متناهی
بود ، و همه انواع ديگر . حالا ممكن است كسی بگويد اين بر اساس طبيعيات
قديم بود كه طبيعت را منحصر در همين زمين میدانستند ، ولی اكنون معلوم
شده كه طبيعت دامنهاش گسترده است و بلكه شايد عالم طبيعت نامتناهی
باشد . وقتی عالم طبيعت ابعادش غير متناهی باشد اين احتمال هم هست كه
انواع هم غير متناهی باشد ، بنابراين بر اساس اين احتمال اشكال وارد
نيست .
[ فرض تكرار وحدت در همه اعداد ]
آنگاه شيخ وارد مطلب ديگری از آنها میشود . آنها وحدت را عدد اول و
دو تائی را عدد دوم و سهتائی را عدد سوم میدانستند ، به اين معنا كه قبول
كردهاند كه دو تائی يعنی وحدتی و وحدتی ، سه تائی هم يعنی وحدتی و وحدتی
و وحدتی . از طرف ديگر هر كدام از اين اعداد را نوع جداگانه میدانند و
هر نوعی از