كه علت وجود داد به معلول ، و حدوث از اين وجود مسبوق به عدم انتزاع شد
و علت ، علت وجود است نه علت اين خصوصيت " كونه بعد العدم " .

الفصل الثانی فی حل ما يتشكك به من أن كل عله هی مع معلولها وتحقيق

الكلام فی العله الفاعليه ( 1 )

آيا شی‏ء فقط در حدوث محتاج به علت است يا در بقا نيز محتاج به علت‏
است ؟ از نظر برخی از متكلمين ( نه همه آنها ) شی‏ء در حدوث محتاج به‏
علت است و بس ، عالم در حدوث محتاج به علت است : لوجاز عدمه لم يضر
عدمه . شيخ مثال می‏زند كه بنائی ، بنا را می‏سازد و وقتی آنرا ساخت ديگر
در بقاء محتاج به بنا نيست . فرزند نسبت به پدر هم همين طور است و . .
. شيخ مطلبی را كه قبلا ذكر كرد پايه قرار می‏دهد برای حل اين مطلب .
شيخ در اينجا برهان خاصی اقامه می‏كند بر اينكه شی‏ء در بقاء هم محتاج به‏
علت است . ولی فلاسفه ديگر بيان نزديكتری دارند كه اول آنرا بيان می‏كنيم‏
:
می‏گويند وقتی شی‏ء را حادث می‏كنيم ذاتی كه نبود و بعد موجود شد خود اين‏
ذات چگونه است ؟ يا آنست كه وجود لازمه ذاتش است يا عدم برايش ضروری‏
است يا اينكه وجود و عدم هر دو برايش ممكن است . در صورت اول ، چنين‏
موجودی نمی‏تواند حادث باشد ، بلكه قديم است . در صورت دوم هم محال‏
است كه موجود باشد . پس فقط شق سوم باقی می‏ماند . به تعبير ديگر ، ذات‏
حادث ، ممكن الوجود است ، اين ذات نسبتش به وجود و عدم علی السويه‏
است ، و چون اينطور است نيازمند علت است و حالا كه علت به آن وجود
می‏دهد باز هم نسبت اين ذات با وجود همان امكان است . پس اين ذات‏
همانطور كه در آن اول