مادی است .
تا اينجا شيخ نظر افلاطون را ذكر كرده است كه بحسب نظر از مبادی‏ء
تعليميه ، يعنی تعليميات ، مجرد از ماده نيستند ، و فقط صور مجرد از
ماده هستند . شيخ در اينجا فقط به نقل اقوال می‏پردازد بدون اينكه بخواهد
از طرف خودش قول خاصی را رد كند . آنجا هم از قول افلاطون بود كه بعد
مجرد را نفی كرد .

قول به تجرد مبادی‏ء تعليميه

بعد می‏گويد كه قوم ديگری معتقد شدند كه تنها تعليميات هستند كه‏
معقولند و تنها تعليميات هستند كه مبادی‏ء هستند و بلكه تنها تعليميات‏
هستند كه مجردند . اين خود عبارت شيخ است . در اين عبارت سه مسأله‏
مطرح شده است : يكی اينكه معقول حقيقی ما در اشياء چيست ؟ غير از آنچه‏
كه به حس ما در می‏آيد و غير از آنچه كه به خيال ما در می‏آيد ، آنچه كه‏
به عقل ما در می‏آيد و معقول حقيقی ما است چيست ؟ عده‏ای معتقد شدند كه‏
آنچه از اشياء كه برای ما معقول است خواص تعليمی اشياء است . غير از
خواص تعليمی اصلا معقول نيست ، محسوس و متخيل است .
مسأله ديگر مفارق بودن و مجرد بودن از ماده است . همين قوم گفته‏اند كه‏
خواص تعليمی و جنبه‏های تعليمی اشياء است كه از ماده مفارق و مجردند .
البته شيخ خواهد گفت كه ريشه اين از كجا است و اين اشتباهات از كجا
پيدا شده است . شيخ بعدا پنج نوع خيال و ظن ذكر می‏كند و می‏گويد اينها
منشأ اين اشتباهات شده است . بهر حال ، يكی از حرفهای اين قوم اين است‏
كه اين امور كمی اشياء مفارقند و از ماده مجردند . اين نظر خود تابع فكر
اول است . گوئی اين افراد نمی‏توانستند اين جهت را تصور كنند كه عقل روی‏
صور حسيه و صور خياليه ذهن كار می‏كند و صورت عقلی را می‏سازد . امری كه‏
بعدها در فلسفه ارسطو روشن شده و برای ما فعلا مسلم است كه حواس ما يك‏
سلسله صور را از خارج می‏گيرند و بعد قوه خيال ما اين صور را يك آرايشی و
پيرايشی می‏دهد و در خزانه حافظه جمع می‏كند و بعد عقل ما همين صوری را كه‏
از راه حس و خيال آمده‏اند تجريد