قبيل اتومبيل و ديگر دستگاهها ، ساختمانشان اينگونه است كه يك طبيعت‏
واحد خاصی بر ماشين حاكم نيست . ماشين عبارت است از مجموع طبيعت‏هائی‏
كه انسان بطور مصنوعی آنها را به هم پيوند زده و كنار هم قرار داده است‏
. مانند دانه‏های ز نجير ، دانه‏های زنجير و حلقه‏های آن به يكديگر متصلند ،
نتيجه‏اش اين است كه اگر ما حلقه اول را بكشيم حلقه آخر هم كشيده می‏شود
. اين لازمه قهری و جبری اتصال و پيوندی است كه ميان اين حلقه‏های زنجير
بر قرار است . منتهی اين يك نمونه ساده است . وقتی كه روی يك اصولی‏
اجزای طبيعت به طور مصنوعی برای هدف خاصی به يكديگر پيوند زده شوند ما
به آن ماشين می‏گوئيم . خصوصيت ماشين اين است كه بر مجموع آن يك طبيعت‏
واحد حكومت نمی‏كند ، يعنی فرق ميان طبيعت و صنعت در اين است كه در
طبيعت يك نيروئی ، يك چيزی كه می‏خواهيد اسمش را صورت بگذاريد ، يا
اسمش را طبيعت بگذاريد بر همه اجزاء حاكم است ، و او اين اجزاء را
استخدام كرده و در جهت هدفی كه دارد بكار می‏برد . يا مثلا در حيوانات و
موجودات زنده تمام نيروهای مادی و موادی كه در وی موجود است در استخدام‏
آن امر واحدی است كه اسمش را صورت يا طبيعت يا در انسان و حيوان نفس‏
می‏گذاريم . تمام اين نيروها مسخر يك ذات است و آن ذات است كه همه‏
اينها را در جهت هدف خود استخدام كرده است . اين می‏شود طبيعت .
ولی در صنعت اينطور نيست . در صنعت فقط پيوند ميان طبيعتهاست ،
بدون اينكه يك وحدت طبيعی ميان اينها به وجود آمده باشد ، بدون اينكه‏
يك طبيعت واحد همه اينها را استخدام طبيعی كرده باشد . در صنعت اگر
دستگاهی خراب شود آيا خود اين مجموعه ماشينی اقتضای اين را دارد كه‏
خودش شروع كند به فعاليت كردن و تعمير كردن خود ؟ البته ممكن است‏
دستگاه ديگری در كنار اين ساخته باشند كه آن دستگاه بدون اينكه قصد تعمير
اين را داشته باشد ، يك كاری انجام دهد كه لازمه‏اش تعمير اين دستگاه‏
باشد ، و اين گونه پيش بينی‏ها را در دستگاههای دقيق صنعتی می‏كنند ، ولی‏
طبيعت خود دستگاه اين نيست كه وقتی يك نقص و كسری در اجزايش پيدا شد
، فورا در صدد جبران