فصل دوم مثل افلاطونی ( 4 )

ادامه بحث در وحدت و عدد و مبدئيت آنها

بنابر تحقيقاتی كه كرده‏اند مسلم شده كه اين عقايدی كه به فيثاغورث‏
نسبت می‏دهند ، عقايد يك نفر نيست ، چه اينها را عقايد او بدانيم يا
غير او . برای اينكه عقايد ضد و نقيضی می‏باشد . به همين جهت می‏گويد : "
وربما يقول . . " . . معلوم می‏شود كه اين افكار ميان اتباع فيثاغورث در
طول پانصد سال يا هزار سال پيدا شده است . قبلا خوانديم كه مقابل وحدت‏
ذات حق است و خدا با واحد مساوی است . ولی اينجا می‏گويد كه مقابل واحد
عنصر أول است كه هيولای أولی می‏باشد . به همين جهت اين واحد ، واحد
مستفاد از غير است . زيرا قبلا گفته بوديم كه وحدت بر دو قسم است :
وحدت مستفاد از غير ، و وحدت غير مستفاد از غير . واحد غير مستفاد
كالاحاد است و هر كثرتی از او صادر شده .
بنابراين واحد غير مستفاد اصل مبدأ است ، خارج از آن است كه عددی در
مقابل آن قرار گيرد ، او خود مبدأ اعداد است .
مبنای اين فكر چنين بود كه گفتند ميان اعداد و مقادير رابطه‏ای است ، و
لهذا در بعضی تعبيراتشان می‏گفتند كه عدد واحد برابر با نقطه است ، يعنی‏
همين نقطه عدد واحد است ، و واحد نفطه است ، كأنه مظهر آن است . و خط
با عدد دو مساوی است ، يعنی عدد دو همان خط است و خط همان عدد دو است‏
. و سطح با عدد سه برابر است و جسم با عدد چهار . در بعضی تعبيراتشان‏
آمده چنانكه در