شناختيم وجهی ندارد كه ما چيزی را به نام بخت و اتفاق فرض كنيم . شيخ‏
می‏گويد آن قائل ممكن است اينگونه پاسخ دهد كه نمی‏خواهد بگويد امری و رای‏
اسباب وجود دارد كه بگويند وراء اسباب ما چيزی نمی‏توانيم بشناسيم ،
بلكه می‏گويد كه در بعضی از موارد . شيئی وجود دارد كه نام او سبب اتفاقی‏
است . می‏خواهد بگويد كه خود اتفاق سبب است ، نه اينكه او سبب نيست و
در عين اينكه سبب نيست معذلك مؤثر در اين شی‏ء است .
البته تا آنجا كه مرحوم آقا جمال در حاشيه گفته است ، اين نظر را دو
جور می‏شود تعبير كرد . چون خود شيخ هم نقل كرد كه بعضی‏ها خواستند بگويند
غير از علت فاعلی و علت غائی و علت صوری و مادی چيزی ديگری وجود دارد
كه هيچ يك از اينها نيست و نام آن بخت و اتفاق است . اين تعبير از
اتفاق را مخالفين اتفاق می‏گويند " لا نعقله " نمی‏توانيم آنرا تعقل كنيم‏
كه يك شی‏ء هم علت باشد و هم هيچ يك از علل اربعه نباشد . ولی به آن‏
معنا كه خود شيخ گفت كه سبب اقلی را ما سبب اتفاقی می‏دانيم ، اين قابل‏
تصور است و وجودش را نيز نمی‏شود انكار كرد . يعنی سبب اقلی يك سببی‏
از نظر وجود نادرالوجود است نه اكثری الوجود و نه دائمی الوجود و آن‏
غايت را گفتيم غايت بالعرض است نه غايت بالذات . به اين معنا شايد
آن شخص مخالف هم انكار نكند .
نظر ديگر مخالفين اتفاق ، وجود " غايات متعدد برای يك شی‏ء " است .
مثلا در مثال " دفين " می‏گويد چه مانعی دارد حفر زمين غايات متعددی‏
داشته باشد . يعنی رسيدن به آب در نتيجه كندن زمين يك غايت است ، و
رسيدن به گنج غايت ديگری است . چه دليلی دارد كه بگوئيم رسيدن به گنج‏
غايت نيست .
شيخ می‏گويد شما در اينجا به يك اشتراك لفظی دچار شده‏ايد . فرق است‏
ميان غايت به معنای ما اليه الحركه در باب حركت و غايت به معنای ما
لاجله الحركه ، يا غايت به معنای ما لاجله الشی‏ء . اين نحوه از غايت به‏
فاعل مربوط می‏شود يعنی آن چيزی كه فاعل قصد رسيدن به او را دارد ، يعنی‏
در ذات فاعل طلب اوست و او را طلب می‏كند . حركت كه می‏كند برای رسيدن‏
به اوست . فرق هم نمی‏كند كه آن حركت طبيعی باشد يا حركت ارادی باشد .
بعد خواهيم گفت