مطرح میشود . گاهی اوقات دو طرف كه دو نظريه خلاف يكديگر دارند ، دليلی
كه بر مدعای خود اقامه میكنند ، دليلی است كه مستقيما ادعای خودشان را
اثبات میكند . ولی گاهی نه ، دليل بطور مستقيم مدعای آنها را اثبات
نمیكند . دليل مدعای طرف مخالف را نقض میكند . ولی اين مقدمه هم در
ذهن هست كه از اين دو مدعا يكی را بايد قبول كرد . وقتی آن يكی باطل
باشد ، پس اين درست است . چون هر دو نمیتواند درست باشد و هر دو هم
نمیتواند باطل باشد ، اگر آن باطل بود پس اين درست است .
اين بيانی هم كه اينها ( انباذقلس و اتباعش ) در اينجا میگويند
همينطور است . دليلی ندارند كه اينطور بوده بلكه اين فرضيه است ،
دليلشان بر نفی صحت قول مخالف است .
میگويند اگر ما بخواهيم بگوئيم غير از اين است ، بايد بگوئيم كه
طبيعت كارهايش را از روی قصد انجام میدهد . مگر طبيعت رويه و فكر و
شعور دارد كه كاری را برای هدفی انجام دهد ؟ معنی ندارد كه بگوئيم طبيعت
اينكار را برای غايتی انجام میدهد ، زيرا طبيعت رويه و شعور ندارد .
دليل ديگرشان اينستكه اگر طبيعت كارها را از روی برنامه و غايتی انجام
میداد ، اينهمه چيزهائيكه با هيچ غايتی قابل توجيه نيست نبايد موجود
میشد . اين تشويهات " زشتيها " نمیبايست در طبيعت وجود داشته باشد .
مثلا در طبيعت انسان بوجود میآيد كه دو تا سر دارد ، سه تا پا دارد چهار
تا دست دارد ، يا چشمش مثلا يك وضع خاصی دارد ، خلقتهای مشوهی كه حتی
نگاه كردن به آنها هم ناراحت كننده است . اگر طبيعت فعلش برای غايتی
بود نمیبايست اينها بوجود میآمد .
بعلاوه در طبيعت زوائد هم بوجود میآيد ، يعنی چيزهائی بوجود میآيد كه
اصلا اضافه و زائد است . مثلا اينكه ممكن است شخصی دارای دو قلب باشد ،
در حاليكه انسان با يك قلب هم زندگی میكند ، و اينطور هم نيست كه دو
قلب لازم باشد وگرنه بايد گفت همه كسانی كه يك قلب دارند ناقصاند .
بنابراين زوائد در طبيعت وجود دارد [ و اگر افعال طبيعت غايت داشت
اينها بوجود نمیآمدند ] .
|