به عبارت ديگر انسانها در عين اينكه از نظر انسانی مثل مجموعه گياه‏ها
يا حيوانات نيستند ، و تأثير و تأثر واقعی در يكديگر دارند ، اما آن طور
نيست كه افراد انسان ماهيتشان از بين برود و فقط ماهيت اجتماع و جمع‏
باقی بماند . بطوريكه شخصيت واحد جامعه در يكايك افراد حلول كند ( شبيه‏
به آنچه كه مثلا در تركيب كلر و سديم واقع می‏شود ) اين يك نوع تركيب‏
خاصی است كه در عين اينكه تأثير و تأثر زياد و شديد هست در عين حال‏
شخصيت افراد محو نمی‏شود و وجود خواهد داشت .

مسئله انسانيت اخلاقی

مسئله ديگر ، برخی مكتبهای اخلاقی جديد است كه می‏گويند ، هدف بايد "
بشريت كلی " باشد . خدمت به انسانيت كلی [ غايت افعال اخلاقی بشر
است ] . زيرا افراد می‏ميرند و از بين می‏روند ، اين انسان كلی است كه‏
نمی‏ميرد و جاويد است .
اين مسئله به بحث كلی و جزئی مربوط می‏شود .

[ الماهيه ليست من حيث هی الا هی ]

تحقيق در معنای طبيعی

تمام صفاتی كه بر ماهيت حمل می‏شود ولو از لوازم ذات ماهيت باشد ،
عارض بر ذات است . مثلا اگر برای مثلث لازم لا ينفكی داشته باشيم باز هم‏
خود مثلث چيزی است و اين لازم لا ينفك چيز ديگری كه برای خودش شيئيت‏
ديگری دارد . مثلا لاز م لا ينفك مثلث اين است كه مجموع زوايای مثلث‏
برابر با دو قائمه