عالم را به بخت دانستند چنانكه ذيمقراطيس و پيروان او بر اين بودند كه‏
مبادی كل عالم اجرای كوچكی هستند كه بواسطه سختی و مصمت بودن قابل تقسيم‏
نيستند و بيشمارند و در خلاء نامتناهی پراكنده‏اند و طبيعت و جوهر آنها
يكسانست و شكلهاشان مختلف و دائما در خلاء متحركند پس بعضی از آنها بر
حسب اتفاق به بعضی ديگر برمی‏خورند و بصورتی با هم مجتمع می‏شوند و عالمی‏
از آنها ساخته می‏شود و نظير اين عالم در وجود بسيار است و عوالم‏
نامتناهی‏اند و در خلاء نامتناهی مرتب‏اند . اين جماعت با اين عقيده وجود
امور جزئی را از قبيل حيوانات و نباتات به بخت و اتفاق نسبت نمی‏دهند.

قول ذيمقراطيس

جماعت ديگر وجود عالم را بطور مطلق منتسب به اتفاق نكرده‏اند و
كائنات را ساخته از مبادی عنصری دانسته‏اند و ليكن ساختمان آنها را از
اتفاق شمرده‏اند و گفته‏اند چنين پيش آمده و گرد آمدن آنها چنان افتاده كه‏
قابل بقا و تناسل گرديده است ، و بعضی هم اينحال را نداشته و نسلی باقی‏
نگذاشته‏اند . و در آغاز آفرينش بسا جانوران وجود داشته‏اند كه اعضاء آنها
مختلط و از انواع مختلف بود مثلا نيمی گوزن و نيمی بز بوده‏اند و اعضا
جانوران به قسمی كه هست از جهت خلقت و كميت و كيفيت برای اغراضی‏
نيست بلكه بر حسب اتفاق چنين شده است . مثلا تيزی ثنايا برای بريدن و
پهنی طواحن برای خرد كردن نيست بلكه چنين روی داده كه ماده برای اين‏
صورت فراهم شده است و اين صورت برای بقا سودمند شده است و موافق‏
مصلحت درآمده است و به اين واسطه شخص برای بقا استفاده كرده ، و اتفاق‏
افتاده است كه آلات تناسل داشته و از او نسلی به وجود آمده اما محفوظ
ماندن نوع غرض نبوده بلكه بر حسب اتفاق