سبب عوارضی باشد كه آن عوارض آخر وجودا هستند از او ؟ آيا می‏شود يك‏
شی‏ء به واسطه عوارضش به علت خودش محتاج باشد كه اگر اين عوارض نبود
احتياجی به آن علت هم نبود و از آن علت غنی بود ؟ اگر چنين باشد ، در
واقع اين عوارضند كه آن علتها را علت كرده‏اند ، كه اگر اين عوارض‏
نبودند اصلا آن علتها وجود نداشتند . و به تعبير شيخ ، آيا می‏توان گفت كه‏
يك شی‏ء در ما قبل خودش عمل كرده است ؟ آيا می‏شود عوارض يك شی‏ء منشأ
احتياج در همان شی‏ء شود كه اقدم وجودا از خودش می‏باشد كه اگر اين عوارض‏
نباشد آن علتش هم وجود ندارد ؟ . اين قهرا برهان ديگری غير از برهان اول‏
است . برهان اول بر اين اساس بود كه فرد مادی و فرد معقول چون در
ماهيت مشترك هستند و دارای يك حد هستند ، بنابراين هر دو يك نوع‏
اقتضا دارند . اگر اقتضا دارند كه مجرد باشند هر دو بايد مجرد باشند و
اگر اقتضا دارند كه مادی باشند هر دو بايد مادی باشند . ولی در اين برهان‏
از اين راه وارد شده كه آيا فرد محسوس احتياج به فرد معقول و مثالی دارد
يا نه ؟ اگر دارد يك اشكال پيش می‏آيد و اگر ندارد هم اشكال ديگر .
گفتيم اگر ندارد در واقع از محل كلام خارج است ، چون فرض بر اين است كه‏
احتياج دارد . و اگر احتياج دارد منشأ احتياج يا ذات است يا عوارض‏
ذات . هر كدام كه باشد محال لازم می‏آيد .
آنگاه شيخ می‏گويد كه عجيب اينست كه اينها آمده‏اند در تعليميات بجای‏
اينكه مثلا جسم را منشأ سطح بدانند و سطح را منشأ خط و خط را منشأ نقطه ،
آمده‏اند يك وجود مجردی برای نقطه قائل شدند مستقل از خط ، و وجود مجردی‏
برای خط قائل شدند مستقل از سطح ، و وجودی مجردی برای سطح قائل شدند
مستقل از جسم ، كه اصلا اين حرفها قابل فرض نيست . خط خودش قائم به سطح‏
است ، يعنی اگر سطحی نباشد خطی نمی‏تواند وجود داشته باشد ، همچنانكه اگر
خطی در عالم نباشد نقطه نمی‏تواند وجود داشته باشد .
يا اينكه در باب اعداد گفته‏اند منشأ هر چيزی عدد است . شيخ می‏گويد
لازمه اين حرف اينست كه تفاوت انسان و فرس به عدد است . اين بيان شيخ‏
درست است و قابل رد نيست . نظر اينها مثل مؤسسات و گروههائی می‏ماند
كه