فرزند به اين معنی كه نطفه در وجود او تكون پيدا كرده است يعنی فقط ظرف
است و عليتی ندارد . پدر را از اين جهت علت فاعلی میدانيم كه همان عمل
نقل نطفه به رحم مادر را انجام میدهد . در رحم ديگر پدر نيست كه نطفه را
رشد میدهد يا صور جديد به آن میدهد . با اين تحليل است كه روشن میشود كه
هر علتی همزمان با معلول وجود دارد . . .
اكنون شيخ در اينجا بحثی را مطرح میكند كه علل حقيقی چيست و علل عرضی
چيست . گاهی يك چيز علت میشود ولی علت بالعرض . مثلا اگر " الف "
علت " ب " باشد اما بواسطه مانعی كه وجود دارد " الف " در " ب
" اثر نمیكند ، حال اگر علت ديگری مانند " ج " پيدا شود كه اين مانع
را برطرف كند در اين صورت " الف " ، " ب " را ايجاد میكند ، آن
وقت ممكن است ما اشتباه كنيم و " ج " را علت بدانيم در صورتی كه
علت واقعی " ب " همان " الف " است .
برای توضيح مطلب ، مثالی ذكر میكنيم : انسان میگويد داروئی را خوردم
مثلا منيزيم را خوردم و حالم خوب شد . اكنون جريان امر را مورد تحليل
قرار میدهيم : اغلب اينها يعنی اين داروها چيزهائی است كه با مزاج
ناسازگار است و هنگامی كه انسان آنرا میخورد معده میخواهد كه هر چه
زودتر آنها را دفع كند و لذا مقدار زيادی ترشح میكند و میخواهد دارو را
با سرعت و فشار بيرون كند ، در نتيجه اخلاط و كثافات ديگر معده نيز دفع
میگردد . پس اولا دفع اخلاط را خود طبيعت كرده است نه دارو . ثانيا صحت
بدن هم بطريق اولی معلول دارو نيست بلكه به اين علت است كه حالا اخلاط
دفع شده است و مزاج خوب كار میكند ، غذا را خوب تحليل میكند و آن وقت
خود بدن و خود طبيعت خود را تصحيح میكنند . پس اگر بگوئيم دارو علت
صحت است اين بطور مجاز و بالعرض است .
|