هوهويت و وحدت
میگويند كه هو هويت از لواحق وحدت است . هر جا كه وحدت هست هوهويت هم هست ، و هر جا كه وحدت نيست هوهويت هم نيست . و اگر در جائی كثرت مطلق باشد قهرا هوهويت هم در آنجا نمیتواند وجود داشته باشد . پس با اين حساب ما نمیتوانيم اين چند چيز را از يكديگر جدا كنيم : وجود و وحدت را عملا نمیتوانيم جدا كنيم . نمیتوانيم بگوئيم يك شیء اصلا وحدت ندارد ولی وجود دارد . يا نمیتوانيم بگوئيم هوهويت به هيچ معنا ندارد ولی وجود دارد ، اگر هوهويت ند ارد وجودش مطلقا اعتباری است . همچنين وحدت و هوهويت را هم نمیتوانيم از يكديگر تفكيك كنيم . اگر جائی وحدت هست هوهويت هست و اگر وحدت نيست هو هويت هم نيست . و اگر هوهويت را در جائی نفی كرديم وحدت را هم نفی كردهايم ، و اگر وحدت را نفی كنيم كثرت حقيقی را بجای آن نشاندهايم و در چنين صورتی حقيقت را از او نفی كردهايم . وجود حقيقت است و با نفی حقيقت گفتهايم كه آن شیء اعتباری است . آن مطلبی كه عرض كرديم در فلسفههای امروز آمده و مهم هم شده همين مسأله است . بعضی آمدهاند و هوهويت را نفی كردهاند بدون اينكه بخواهند وحدت را نفی كنند يا بدون توجه به اينكه وحدت هم بدينوسيله نفی میشود . اينها وجود را هم به يك معنا نفی كردهاند و به يك معنی ديگر نفی نكردهاند . بگذاريد قبل از اين يك مطلب ديگر را هم عرض بكنم كه اشتباه نشود : هوهويت يعنی هوهو ، و اين همان حمل است . يك مسأله در كتب حكمای خودمان مطرح است كه آيا در حمل ، كثرت من وجه و وحدت من وجه ضرورت