حال آيا در باب علت غائی هم همينطور است كه گاهی غايت فعل تحصيلی
است و گاهی حصولی ؟ يعنی آيا فاعل ، گاهی فعل را ايجاد میكند برای تحصيل
چيزی و گاهی فعل را ايجاد میكند برای حصول و وجود چيزی ؟ پاسخ اين است
كه بلی ، علت غائی بر دو نوع است :
1 - نوع تحصيلی ، كه واضح است . مانند تمام مثالهائی كه تا كنون
ديدهايم .
2 - نوع حصولی ، كه در اينجا آنچه در فعل ، مطلوب بالذات است امری
است كه الان بالفعل موجود است . در عشقها و محبتهای عارفانه اينطور
است . انسان در فعلهای طبيعی خود كاری میكند تا چيزهائی را كه ندارد
تحصيل كند اما عشق يعنی اينكه حقيقتی است كه الان وجود دارد و چون او
هست و بخاطر او چنين میكنيم . در يك عشق خالص نه عشقی كه در آن طمع
باشد كه عاشق ، معشوق را وسيلهای كرده باشد برای رسيدن به لذتی و عشق
حقيقی هر آنچه كه عاشق میكند برای معشوق میكند ، همان نفس وجود معشوق و
زيبائی معشوق ، محرك و مشوق و انگيزه است برای كار كردن او . اينها كار
فكری نيست .
هر جا كه پای فكر در كار باشد همان مسأله حصول و منظور كردن هدفی پيش
میآيد . اين البته مسأله عرفانی دقيق هم هست .
هر جا كه كار ، كار طبيعت است و حتی طبيعت به معنای اعم كه كار فكر
هم باشد در اين موارد هميشه غايت تحصيلی است . طبيعت سعی میكند كه به
آنچه ندارد برسد و فكر هم در اينجا وسيله برای طبيعت است . ولی يك
وقت است كه نفس مشاهده وجود محبوب بطور خودكار ، متحرك اوست . بطور
مثال حالت تقليد كه امروز محاكاه مینامند اينطور است . هنگامی كه انسان
تحت تأثير شخصيت فردی باشد و در وقتی كه انسان حالت ناآگاهی دارد آن
شيئی كه توجه او را جلب كرده است هر حالتی كه بگيرد عين آن حالت در
اين شخص متأثر منعكس میشود . در آنجا غايت چيست ؟ آيا غايتش رسيدن
به چيزی است ؟ يا نه ، همان نفس مشاهده شیء كه محبوب و مطلوب اوست
باعث كار میشود برای تشبه به او . اما نه اينكه تقليد و تشبه آگاهانه
باشد ، بلكه ناآگاهانه است . در مورد
|