نسبت می‏دهيم و حال آنكه اكثری است مانند آنكه می‏گويند قصد فلان را كرده‏
بودم برای حاجتی و اتفاقا او را در خانه‏اش يافتم و حال آنكه آن شخص‏
غالبا در خانه است . جواب اين ايراد اينست كه آن گوينده اين سخن را بر
حسب واقع نمی‏گويد بلكه بحسب الاعتقاد خود می‏گويد . چه ، اگر ظن غالب او
اين باشد كه آن شخص در خانه است نمی‏گويد اتفاق بود بلكه اگر او را در
خانه نيابد می‏گويد اتفاق بود و ليكن اگر گمان او اين باشد كه آن شخص در
اين وقت و اينحال بودن و نبودنش در خانه يكسان است گمان او حكم به‏
تساوی می‏كند نه اكثريت و دوام اگر چه بقياس به مطلق وقت اكثر باشد و
در اين صورت اگر او را در خانه بيابد خواهد گفت اتفاق بود .
گاهی اوقات در بسياری از امور طبيعی نادرالوجود گمان می‏رود اتفاقی و
از امور اقلی است ، مانند اينكه قطعه طلائی يافت شود كه از وزن ثابت‏
خود بيشتر داشته باشد يا ياقوتی از مقدار معهود خود متجاوز باشد و ليكن‏
اين گمان صحيح نيست زيرا كه اقلی بودن امر كه آنرا داخل در اتفاقيات‏
می‏كند آن نيست كه بوجود مطلق قياس شود بلكه آنست كه نسبت به سبب‏
فاعلی خود اقلی باشد يعنی وجود آن امر با آن سبب دائم يا اكثری نباشد و
اقلی باشد و ليكن در مورد طلا و ياقوت سابق الذكر سبب فاعلی سنگينی آنها
قوت و وافر بودن ماده آنهاست و هر وقت چنين باشد آن امر بالذات دائما
يا اكثر اوقات بطور طبيعی صادر می‏شود .
و نيز گوئيم سبب اتفاقی ممكن است مؤدی به سبب ذاتی خود بشود و ممكن‏
است نشود . مثلا مردی كه به دكان خود می‏رفت و وامدار را ملاقات كرد گاهی‏
باين واسطه از غايت ذاتی خود كه دكان رفتن باشد باز می‏ماند و گاهی باز
نمانده به دكان می‏رود و می‏رسد ، و سنگی كه سر را می‏شكند گاهی در راه‏
می‏ماند و گاهی به محل سقوط خود می‏رسد . حال اگر بغايت طبيعی خود رسيد
نسبت