افلاطون چنين حرفی را در باب عدالت گفته بود . ولی او عدالت را به‏
معنای موزونيت مجموع قوای انسان بكار برده بود . يعنی برای هر قوه‏ای‏
نسبت به قوه ديگر حقی قائل شده و گفته است كه عدالت عبارت است از
اينكه هر قوه‏ای به آن حق و بهره‏ای كه دارد ، نه كمتر و نه بيشتر ، برسد .
آنوقت عدالت را صفت مجموع قوا گرفته است . ولی در اين تعبير ارسطو هر
قوه‏ای خودش يا عادل است يا عادل نيست . اين اساس اين سخنان در علم‏
اخلاق بوده است .
ايراد گرفته‏اند كه در ميان صفات اخلاقی تضادی برقرار است در حاليكه آن‏
تضادی كه در علم اخلاق می‏گويند با آنچه كه در فلسفه تعريف می‏كنند كه دو
صفتی باشند كه در جنس قريب با يكديگر شركت داشته باشند تطبيق نمی‏كند .
خود آن دو صفت متضاد جنس هستند و با يكديگر اختلاف دارند و يا اگر يك‏
جنس هستند و با هم اختلاف دارند اختلافشان در فصل قريب نيست .