فيحصل من هذا ان جميع ما ليس بكمی فهو متعلق بالماده ، والمتعلق بالماده‏
مبدؤه ما ليس متعلقا بالماده ( 1 ) ، فتكون التعليميات هی المبادی‏ء ، و
تكون هی المعقولات بالحقيقه ، و سائر ذلك غير معقول ، ولذلك فليس واحد
يحد اللون والطعم وغير ذلك حدا يعبأ به ، انما هو نسبه الی قوه مدركه فلا
يعقلها عندهم العقل انما يتخيلها الخيال تبعا للحس ( 2 ) .
قالوا و أما الاعداد و المقادير و أحوالها فهی معقوله لذاتها ، فهی اذن‏
المفارقه . و قوم جعلوها مبادی‏ء ولم يجعلوها مفارقه ، وهم اصحاب‏
فيثاغورث ، وركبوا كل شی‏ء من الوحده والثنائيه ( 3 ) ، وجعلوا الوحده فی‏
حيز الخير والحصر ، وجعلوا الثنائيه فی حيز الشر و غير الحصر . ( 4 )
وقوم جعلوا المبادی‏ء الزائد والناقص والمساوی ، وجعلوا المساوی مكان‏
الهيولی ، اذ عنه الاستحاله الی الطرفين ( 5 ) .

پاورقی :
1 - هر چه كه به ماده تعلق دارد ناچار منشأ دارد كه اين منشأ به ماده‏
تعلق ندارد .
2 - غير كميت اصلا به عقل در نمی‏آيد ، فقط محسوس و متخيل است . رنگ‏
و طعم و نظير آن به همين دليل قابل تحديد نيستند ، چون تحديد تعقل است .
اينها اساسا به عقل در نمی‏آيند . البته همه اينها بر خلاف سخنانی است كه‏
حكما می‏گويند كه لون و طعم و نظير آن تحت يك مقوله كلی عقلی در می‏آيد .
3 - ما اينجا سه خصلت بيان كرديم : يكی اينكه امور تعليميات مبادی‏ء
هستند ، يعنی تشكيل دهنده امور مادی هستند ، ديگر اينكه معقول منحصرا
اينها هستند ، سوم اينكه وجود عينی اينها وجود مجرد است نه مادی . شيخ‏
می‏گويد ولی قومی به مبدئيت تعليميات برای اشياء قائل هستند ولی به مجرد
بودن آنها قائل نيستند . اينها اصحاب فيثاغورث می‏باشند ، كه هر چيزی را
مركب از وحدت و دو تائی دانسته‏اند . ظاهرا اينجا مقصود فرديت و زوجيت‏
است .
4 - خير و شر را چنين توجيه كرده‏اند كه از وحدت خير بر می‏خيزد و از
ثنائيت شر . ظاهرا از [ مطالعات ] سابق چنين يادم هست كه فيثاغورث‏
گفته است كه عدد فرد خير است و عدد زوج شر . و خير و شر را هم در عالم‏
به فرد و زوج نسبت می‏دهد .
5 - قوم ديگری از وحدت صحبت نكرده‏اند ، بلكه زائد و ناقص و مساوی را
كه ما از خواص تعليميات می‏دانيم مبدأ دانسته‏اند . يعنی گفته‏اند آنچه كه‏
در خارج وجود دارد يا مساوی وجود دارد از آن >