شفا نيز از آنها نقل شده كه خط مساوی با عدد دو است و سطح مساوی است با
عدد چهار . . . پس از نظر اينها از يك طرف ميان اعداد و مقادير
رابطه‏ای است ، و از طرف ديگر ميان اعداد و اشياء واقعی در عالم نيز
رابطه‏ای است . يعنی آنها هر يك از اشياء را متناسب با يك عددی‏
می‏دانستند . دليل آن را شيخ در شفا آورده كه فلان شی‏ء را اگر شما تجريد
كنيد و به ذهن ببريد می‏بينيد كه در هنگام تجريد ذهنی همان عددی است كه‏
شی‏ء با او رابطه دارد . اين سخن نظير انقلاب ماهيت است كه بعضی‏ها
درباره وجود ذهنی قائل بودند و خيال می‏كردند كه انقلاب ماهيت ممكن است‏
. فرض كنيد كه شما عدد دوازده را به ذهن می‏بريد ، اگر تجريدش بكنيد
همان عدد دوازده‏ای است كه شما تصور می‏كرديد . همين عدد دوازده وقتی در
خارج وجود عينی پيدا می‏كند مثلا فرس می‏شود . بنابراين اينها قائلند كه‏
شی‏ء وقتی در خارج وجود عينی پيدا می‏كند همان وجود خاص است و وقتی كه در
عالم ذهن تجريد شود به عدد تبديل می‏گردد . كما اينكه رابطه‏ای هم باز ميان‏
اينها و ارباب انواع يعنی مثل كه شيخ در تعبير خودش در اينجا آورده‏
قائل هستند . البته همانطور كه عرض كردم لازم نيست كه اينها همه سخنان‏
يك نفر باشد ، مطالب پراكنده و ضد و نقيضی است كه نمی‏شود از آن فلسفه‏
منظمی را در آورد . فيثاغورث و اتباعش در قديمی‏ترين دوران يونان بودند
. فيثاغورث با طالس ملطی كه او نيز از قديمی‏ترين ف لاسفه يونان است‏
معاصر می‏باشد ، يعنی تقريبا در قرن ششم قبل از ميلاد ، و در آن دوره‏ها
عقائد فلسفی با عقائد مذهبی بت پرستانه آنها خيلی مخلوط بوده و ظاهرا
بجای تعبير كلمه مثل كه افلاطون بكار برده از كلمه خدايان و ارباب انواع‏
استفاده كرده‏اند . بهرحال رابطه‏ای ميان اعداد و آن خدايان قائل بودند .
مجموعا آنچه كه شهرستانی در اينجا نقل می‏كند با آنچه كه جديديها نقل‏
می‏كنند فرق دارد . و معلوم است كه شهرستانی با قلم خودش رنگ معلومات‏
زمان خودش را به آن افكار می‏دهد . ولی آنطوری كه نقل كرده‏اند ترجمه‏هائی‏
كه به متون اصلی آنها نزديكتر است موجود می‏باشد .
به مطالب كتاب برگرديم . گفته شد كه هيچ موجودی نيست كه به قدر