الفصل الاول : فی الامور العامه و كيفيه وجودها
بحث در كلی است
اينكه میگوئيم انسان حيوان ناطق است مقصود اين است كه انسان مدرك كلی است . چون خود نطق و سخن هم بدون درك كلی ممكن نيست . چون بايد اول فكر كرد ، و بعد سخن گفت ، و فكر كردن بر اساس ادراك كلی است . در قرون وسطی در اروپا بحث كلی خيلی زياد مطرح شده است و بطور كلی بر سه دسته شدهاند : 1 - گروهی معتقد شدند كه معنی كلی در خارج وجود دارد . [ رئاليسم به اصطلاح قديم ] . 2 - گروهی معتقد شدند معنی كلی در خارج وجود ندارد [ و در ذهن وجود دارد ] ، [ ايدهآليسم به اصطلاح قديم ] . 3 - گروهی گفتند كلی صرفا يك لفظ خالی است . نوميناليسم . در ميان فلاسفه اسلامی ، بحث كلی در مجرائی قرار دارد كه اصولا خلاف انگيز نبوده است . امروزه بحث كلی باز به شكل ديگری مطرح شده است ، البته از جنبههای ديگر .طرح چند مسئله
شيخ تعريف بسيار دقيقی از كلی كرده است : " كلی طبيعتی است كه