آن قوای عضلانی ، علت قريب است و آن شوق‏ها يا خوف‏ها ، علت بعيد است‏
. تازه اين خوف‏ها و شوق‏ها پس از يك سلسله ادراكات ، تصورها و تصديقها
بوجود می‏آيد . مثلا ما اينجا نشسته‏ايم كسی می‏آيد و می‏گويد در مدرسه‏
سپهسالار فلان آقائی كه مورد علاقه ماست صحبت می‏كند . از اينجا در ما
ادراك و علم و تصوری بوجود می‏آيد و سپس تصديقی به فايده رفتن به مدرسه‏
و آنگاه از روی اين تصور و تصديق ، ميل و شوق بوجود می‏آيد . . . پس سه‏
عامل داريم : 1 - قوه عامله 2 قوه شوقيه 3 قوه مدركه . عامل ادراكی ( =
قوه مدركه ) ، شوق مخفی را تحريك می‏كند و ميل و شوق كه پيدا شد اعصاب‏
ما را بحركت در می‏آورد . قوه عامله تحت قوه شوقيه و قوه شوقيه تحت قوه‏
مدركه است .
بعد شيخ می‏گويد : فربما كانت الصوره المرتسمه فی التخيل أو . . .
گويند گاهی وقتی انسان شوق پيدا می‏كند متشوق اليه ، نفس ما ينتهی اليه‏
الحركه است و گاهی هم " ما ينتهی اليه الحركه " چيزی است و " متشوق‏
اليه " چيز ديگری است كه مترتب بر ما ينتهی اليه الحركه است .
بعد می‏گويد در هر حركت اختياری ، تحرك قوه عامله حتما ضرورت دارد
كما اينكه تحرك قوه شوقيه يا خوفيه هم ضرورت دارد = والواجبه ضروره :
هی القوی المحركه فی الاعضاء ، والقوه الشوقيه . ولی مبدأ ادراكی انسان دو
شاخه دارد و يكی از اين دو تا لا اقل بايد وجود داشته باشد . گاهی مبدأ
ادراكی ، مبدأی تخيلی است و گاهی مبدأی فكری است . تخيل ، اين است كه‏
انسان يك وقت چيزی را تصور و تخيل كرده و بلافاصله بدون فكر كردن شوقش‏
به آن چيز جذب می‏شود . ولی فكر در موردی است كه انسان پس از تصور و
تصديق از روی حساب و عقل به موضوعی علاقه پيدا می‏كند . گاهی هم هر دو
مبدأ وجود دارد ، اما نمی‏شود كه هيچيك از دو مبدأ وجود نداشته باشد .
اصولا مقدمات يك كار اختياری عبارت است از :
1 - اول بار انسان تصور می‏كند ، كه ممكن است اين تصور تصديقی از پی‏
داشته باشد يا نداشته باشد .
2 - بعد ممكن است تصديق به فائده آن شی‏ء بشود .