" ناطق " اضافه ميشود و مجموعا يك ذات را تشكيل می‏دهند كه همان "
انسان " است . و به حيوان ، " ضاحك " اضافه می‏شود اما يك ذات را
تشكيل نمی‏دهند . اكنون مطلب مهم اين است كه اموری را كه لاحق جنس می‏شود
با چه ملاكی تشخيص دهيم كه فصل است و مجموعه‏اش با جنس يك ذات را
تشكيل می‏دهد و يا غير از اين است ، و اين يكی از دو اصل مهم منطق است .
زيرا منطق علمی است كه راه رسيدن به مجهولات از طريق معلومات را نشان‏
می‏دهد و اين كار به وسيله دو باب مهم انجام می‏گيرد :
1 - باب حدود : برای رسيدن از تصورات معلوم به تصورات مجهول .
2 - باب قياس : برای رسيدن از معلومات تصديقی به مجهولات تصديقی .
در باب قياس ، راه برهان است ، راه تحصيل قياس ، برهان است . اما
راه تحصيل حد چيست ؟ از كجا بفهميم كه جنس و فصل اين شی‏ء چيست ، مثلا
حد انسان چيست ؟ راه يافتن تمام اجناس و فصول انسان چيست ؟ گفته‏اند :
الحد لا يكتسب بالبرهان . می‏گويند يگانه راه تحصيل حد ، تقسيم و تحليل‏
است . تحليل در منطق از يك مقام عالی برخوردار است . فلاسفه يونان نيز
تحليل اول داشته‏اند ، تحليل دوم داشته‏اند ، . . . و آنالوطيقا همان‏
آناليتيك است .
راه بدست آوردن حدود واقعی اشياء ، يعنی حد تام ، يا تعريف كامل ،
تحليل و تقسيم است . در اينجا كميت منطق تا حد زيادی لنگ است . و در
بين فلاسفه و منطقيين اين بحث بوده است كه آيا راهی برای بدست آوردن حد
تام اشياء وجود دارد يا نه ؟ برخی از آنها مانند شيخ و فارابی و خلاصه‏
اكثر اعاظم معتقدند كه ما بايد به رسوم اكتفا كنيم و يافتن حد تام اشياء
برای ما ممكن نيست . اگر بگوئيم يافتن حد تام مقدور فلسفه نيست آنگاه‏
اين اشكالی است بر فلسفه، كه نتوانسته است يكی از وظائفش را عملی كند.
پس آن معانی خارج از جنس كه لاحق جنس می‏شود هم شامل فصول است هم‏
شامل عرضی‏ها ی عام و هم شامل عرضی‏های خاص . اكنون ما می‏خواهيم ملاك و
قانونی پيدا كنيم كه تشخيص دهيم اين معانی كی يا كداميك فصل است و كی‏
يا كداميك عرضی خاص و كی يا كداميك عرضی