اينكه يك وحدت واقعی در كار باشد اصلا معنی ندارد . و لهذا مكرر گفتهايم
كه نه تنها تركيب ماده و صورت تركيب اتحادی است نه انضمامی ، حتی
تركيب موضوع و عرض هم تركيبی است به نوعی اتحاد . البته اتحاد اينجا
با اتحاد آنجا فرق دارد . فرقشان اينست كه تركيب ماده و صورت در يك
مقام و اين در مقام ديگری است . در عين حال در تركيب موضوع و عرض يك
نوع وحدت هست . يعنی وقتی كه جسم سفيد میشود معنايش اينست كه جسم
مانند يك ماده صورت سفيدی را میپذيرد ، اين او شده است ، سفيد شده
است . و نمیتواند كه در آن واحد خودش دو تا باشد ، يك عرض ديگر هم كه
غير از اين است و به منزله صورت ديگری است ، اگر آنهم بخواهد در
حيثيت واحد عارض بر همان ماده شود محال است . زيرا اگر دو عرض در
جنس با يكديگر متحد نباشند میتوانند در شیء واحد جمع شوند . يك شیء هم
میتواند سفيد باشد و هم شيرين . شيرينی و سفيدی چون از دو جنس هستند با
يكديگر تضاد ندارند . و نيز جسم میتواند هم شيرين باشد و هم كروی يا هم
شيرين باشد و هم مكعب . اينها به چه علت است ؟ علتش اينست كه وقتی
جنس شد حيثيت در واقع مختلف میشود ، و مثل اينست كه ماده مختلف
میشود . اين يعنی چه ؟ يعنی اينكه اين جسم از آن حيث كه شيرين میشود غير
اين جسم است از آن حيث كه سفيد میشود ، يعنی آن استعدادش برای سفيدی
غير از استعدادش برای شيرينی است . پس آن مادهای كه متحد میشود با
شيرينی غير از مادهای است كه با سفيدی متحد میشود ، آن حيثيتی كه بخواهد
سفيد شود غير از همان حيثيتی است كه بخواهد شيرين شود . به همين جهت
میگوئيم آنجا كه تضاد برقرار است در جنس با يكديگر شريكند يعنی در واقع
در ماده شريكند ولی اينجا در جنس شريك نيستند . اين بحثی است كه اينها
در باب اجتماع ضدين آوردهاند ، آن ضدينی كه اصطلاحا از متقابلين میشمارند
. پس روح مطلب در مورد اين ضدين كه اجتماعشان را محال دانستهاند بر
میگردد به اينكه ماده واحد از حيثيت واحد نمیتواند دو صورت مختلف را
بپذيرد . حتی در باب اعراض هم بازگشت مطلب در آخر به همين است كه
ماده واحد از حيثيت واحد دو صورت مختلف را
|