كرده است . از طرف ديگر چطور شما می‏گوئيد جسم از سطح درست شده و اين‏
تعليميات را علل و مبادی می‏دانيد ؟ و آنها را منشأ اصلی قرار داده‏ايد ؟
چطور می‏گوئيد كه تعليميات منشأ جواهر است ، در حاليكه خط نه مبدأ صوری‏
است و نه مبدأ غائی و نه مبدأ فاعلی . اگر بشود غايتی فرض كرد جسم را
بايد غايت خط فرض كرد نه خط را غايت جسم . خط عارض جسم می‏شود از آن‏
جهت كه جسم متناهی است ، اگر جسم غيرمتناهی باشد خط هم ندارد .
" و أيضا يلزما لقائل بالاعداد أن يجعل التفاوت بين الامور بزياده كثره‏
ونقصانها ، فيكون الخلاف بين الانسان والفرس أن أحدهما أكثر والاخر أقل ،
والاقل دائما موجود فی الاكثر ، فيكون فی أحدهما الاخر ، فيلزم من ذلك دخول‏
بعض المتباينات تحت بعض وهو خلف فاسد " .
[ كسانی كه قائل به اعداد هستند تفاوت بين موجودات را به زيادت‏
كثرت و نقصان آن دانسته‏اند ] اين تعبير زيادت و نقصان هم يك تعبير
نارسائی است و جالب نيست . در اين صورت مثلا انسان در واقع می‏شود عدد
7894 و فرس يك عدد ديگر كه از اين عدد كمتر است . از عدد انسان كه كم‏
كنيم می‏شود فرس و بر عدد فرس اگر بيفزائيم می‏شود انسان . و هميشه آن كه‏
اقل است در اكثر موجود است . مثلا هميشه فرس در انسان موجود است . پس‏
هميشه اقلها در اكثرها موجودند ، و بر اين اساس هميشه همه حيوانات در
انسان وجود دارند . اما بنابر عقيده شيخ و مانند او اعداد امری اعتباری‏
است و ناچار هرعددی نوعی مستقل دارد و هيچ عددی داخل در عدد ديگر نيست.
" و من هؤلاء من يجعل الوحدات متساويه فيكون ما خالف به الاكثر الاقل‏
جزءا من الاقل ، و لكن منهم من يجعل الوحدات أيضا غير متساويه ، فان‏
كانت تختلف بالحد فليست وحدات الا باشتراك الاسم ، و ان كانت لا
تختلف بالحد لكنها بعد اتفاق فی الحد تزيد وتنقص ، فاما أن يكون زياده‏
الزائد منها بشی‏ء فيها بالقوه كالمقادير ، فتكون الوحده مقدارا لا مبدأ
مقدار ، وان كانت زياده الزائد بشی‏ء فيها بالفعل كالاعداد فتكون الوحده‏
كثره " .