فصل می‏كنيم و . . . و لذا تسلسل پيش می‏آيد . در جواب اين اشكال گفته‏اند
كه شما اشتباه مفهوم با مصداق كرده‏ايد ، آنچه كه تحت مقوله قرار می‏گيرد
مصاديق خارجی است نه مفاهيم . پس آيا مفهوم ناطق جوهر است ؟ نه .
اشكال فوق و راه حل آن شبيه اشكالی است كه در مورد مسأله علم و وجود
ذهنی شده است و آن اينكه شما از طرفی می‏گوئيد كه ماهيت اشياء خارجی‏
عينا در ذهن می‏آيد . اكنون اگر ما يك جوهری مثل انسان را تعقل كنيم از
يك طرف آن شی‏ء تعقل شده جوهر است و از طرف ديگر چون علم از مقوله‏
كيف است آن شی‏ء تعقل شده تحت مقوله كيف قرار دارد . حال ، اين اشكال‏
چگونه حل می‏شود ؟ آيا يك چيز می‏تواند هم از مقوله جوهر باشد و هم از
مقوله كيف ؟ جواب اين است كه آن جوهر در عقل ، مفهوما جوهر است و
مصداقا كيف است .
" ناطق " هم داخل در هيچ مقوله‏ای نيست چون ناطق ، مفهوم است نه‏
مصداق . مقولات اساسا در مورد مصاديق بكار می‏رود .