ولی در غير ذی شعورها مسئله انتخاب در ميان نيست . البته در طبيعت بی‏
جان هم گاهی در بعضی موارد مسئله انتخاب را مشاهده می‏كنيم ولی آن‏
انتخاب خود طبيعت نيست . اگر در طبيعت ديديم كه از ميان چند مورد يكی‏
را انتخاب می‏كند ، دليل بر اين است كه طبيعت مسخر يك نيروی انتخابگری‏
است ، كه آن نيروی انتخابگر برای طبيعت انتخاب می‏كند . مثلا ممكن است‏
ميان طبيعت بيجان و طبيعت جاندار انطباق و پيوستگی‏ای باشد ، حال اگر
انتخابی صورت گرفت اين انتخاب مال جاندار است نه بی جان . يا مثلا اگر
جنين را در نظر بگيريم ، يعنی طبيعت مادی جنين و موادی كه اين جنين از
آنها تشكيل شده است ، اين مواد نمی‏توانند انتخابگر باشند ولی نفس مادر
يا نفس خود همين جنين يا قوه فوق نفس كه همه اينها را در تسخير دارد
مانع ندارد كه او انتخاب كند .
البته ممكن است بگوئيم كه وجود غايت در موجودات نشانه وجود نوعی‏
شعور در آنهاست ، ولی اينطور نيست كه هر جا شعور باشد انتخاب هم باشد
. در شعور انسانی اينچنين است ولی در بسياری از حيوانات كه شعور را هم‏
می‏توان سراغ گرفت انتخاب در كار نيست . حيوان از روی غريزه مستقيم‏
بسوی چيزی كه برای او نافع است می‏رود نه اينكه بررسی و سنجش كند و بعد
از ميان موارد مختلف يكی را انتخاب كند .
شعور درجات مختلف دارد كه بعضی از درجات آن نزديك به افق لاشعوری‏
است . و به اين معنا ما شعور را حتی از جمادات هم نمی‏توانيم نفی كنيم .
اگر ما ملاك شعور را هر يك از فعاليتهای اشياء در نظر بگيريم گاهی‏
اوقات در جمادات هم آنرا می‏بينيم ، كه بايد نامش را " عشق " بگذاريم‏
. عشق هر ناقصی به كمال خودش ، يعنی هر ناقصی متوجه كمال خود است ، او
را می‏خواهد ، توجه به او دارد . حالا اين را اسمش را می‏توان شعور گذاشت‏
. شعور تعريف ندارد . شيخ بحثی دارد در طبيعيات كه آخوند هم آنرا در "
اسفار " نقل می‏كند . می‏گويد بعضی آمده‏اند بحثی را عنوان كرده‏اند تحت‏
عنوان شوق هيولی به صورت ، شوق ماده به صورت ، در واقع شوق ناقص به‏
كامل ، ماده می‏شتابد به سوی صورت . شيخ می‏گويد من معنی اين حرف را
نمی‏فهمم . معنی اينكه ماده ،