است .
يا تخته چوبی را فرض كنيد كه بر روی امواج دريا قرار گرفته است ، اين‏
امواج روی جبر طبيعی دائما اين را از اينطرف به آنطرف می‏برند ، يك موج‏
تخته را به روی موج ديگر پرتاب می‏كند و آن موج او را به سوی ديگری می‏برد
و باز در اختيار موج ديگری قرار می‏گيرد . خوب حالا ممكن است اين تخته به‏
ساحل كشيده شود ، ولی نه اينكه اين طبيعت تخته است كه خودش را به ساحل‏
كشانده است ، و يا آب يك طبيعت خاصی داشته كه می‏خواسته آن تخته را از
روی امواج عبور دهد و برساند به ساحل . بلكه جز اين نبوده كه هر موجی آن‏
را به طرفی افكنده و بطور جبری رسيده به ساحل و اينطور نيست كه بگوئيم‏
اينجا يك طبيعت خاصی است كه از آن ساعتی كه اين چوب روی اين امواج‏
قرار گرفت از اول متوجه اين هدف بوده يعنی او می‏خواسته كه خود را يا
اين چوب را برساند به ساحل و لذا آنرا از لابلای اين موجها عبور داد تا
رساند به ساحل ، نه چنين نيروئی و طبيعتی نبوده و بطور جبری حركات موج‏ها
او را به ساحل كشانده است .
يا مثلا يك طلبه ابتدا كه از خانه‏اش حركت می‏كند می‏رود حوزه علميه چيز
ديگری قصد دارد فكر كرده مثلا شيخ مرتضی انصاری بشود ، می‏گويد برويم درس‏
بخوانيم بشويم شيخ مرتضی انصاری ، ولی بعد كه در حوزه قرار می‏گيرد آن‏
جريانها او را از جائی بجائی می‏كشاند . يك وقت آن كسی كه می‏خواسته شيخ‏
مرتضی انصاری بشود می‏بيند از دادگستری سر در آورده ، ( قاضی دادگستری شده‏
است ) می‏پرسند چطور شد اينجا آمديد ؟ می‏گويد خود ما هم نمی‏خواستيم ،
كشيده شديم به اينجا ، حالا می‏بينيم آمده‏ايم به اينجا .
بالاتر از اين مثالها ، مثال كارخانه‏هاست . اين كارخانه‏ها بهترين مثال‏
برای جبر مادی است بدون اينكه هيچ غايتی در كار باشد . اگر انسان وارد
يك كارخانه ريسندگی و بافندگی شود ، از ابتدا كه انسان شروع كار را نگاه‏
می‏كند ، می‏بيند در يك جا پنبه‏ها و پشم‏ها را آورده‏اند و يك دستگاهی دارد
آنها را می‏شويد . آن دستگاه با نيروئی كه دارد حركت می‏كند . پشمها را
بالا و پائين می‏برد و شستشو می‏دهد و بعد آنها را بيرون می‏ريزد . يك‏
دستگاه ديگر آنها را