آنوقت بحث را میبريم روی آن صورت و به همين ترتيب الخ كه تسلسل پيش
میآيد ، كه بحث مهمی هم هست و خود شيخ هم میگويد أفضل أجزاء الحكمه
است . و اتفاقا بحثی است كه در فلسفههای امروزی بكلی فراموش و متروك
شده است . ما بايد اين بحث را خيلی جدی مطالعه كنيم .
خلاصه ، ارسطو ، مراحل چهارگانه علی را كه در هر مصنوع بشری وجود دارد
به تمام عالم طبيعت تعميم داده و برای هر پديدهای در عالم طبيعت ، اين
چهار علت را اثبات میكند . بدين قرار :
گفتيم كه هر مادهای ، هر صورتی را نمیپذيرد ، مثلا از پشم ، چراغ و از
فلز ، پيراهن درست نمیشود . آن صورتی كه ما به چراغ میدهيم ، كی چراغ ،
بالفعل چراغ میشود ؟ همان وقتی كه صورت چراغی بوجود میآيد . پس صورت
ملاك بالفعل بودن چراغ است . اما آن ماده قبل از صورت چراغ ، هم چراغ
بود و هم چراغ نبود . " چراغ نبود " كه واضح است اما در عين حال با
پشم هم فرق داشت ، اين استعداد را داشت كه چراغ بشود . پس میگوئيم
چراغ بالقوه است . پس علت مادی ملاك بالقوه بودن چراغ است .
اكنون اگر بتوانيم عين همين موضوع را در عالم طبيعت اثبات كنيم
آنوقت ديد ديگری نسبت به جهان پيدا میكنيم . يك نطفه در صورتی است كه
میتواند انسان بشود ، اما يك سنگ نمیتواند انسان بشود مگر از مسيری كه
هست جدا شده و به مسير ديگری بيفتد .
و در مورد دليل چهار قسم بودن علل میگويند علت شیء يا جزء وجود شیء
هست و يا نيست ( يعنی يا داخل در قوام شیء هست و يا داخل در قوام شیء
نيست ) . اگر جزء وجود شیء باشد يا " جزء " ی است كه ملاك بالقوه
بودن او است كه " ماده " نام دارد و يا " جزء " ی است كه ملاك
بالفعل بودن اوست كه " صورت " نام دارد . اگر هم علت شیء خارج از
وجود شیء باشد يا " علت غائی " است يا " علت فاعلی " .
بحث : در اين ميان آنچه كه صددرصد مورد قبول است علت فاعلی است ،
اما علت غائی شديدا مورد انكار قرار گرفته است ( البته در طبيعت ) و
از نظر
|