واحد اعتبارا ، و كل ما هو واحد اعتبارا ، موجود اعتبارا . نمی‏شود كه يك‏
شی‏ء حقيقه واحد باشد و اعتبارا موجود باشد و نمی‏شود كه يك شی‏ء حقيقه‏
موجود باشد و اعتبارا واحد . ايندو از يكديگر تفكيك پذير نيستند . هر جا
كه كثرت حقيقی است وحدتی وجود ندارد و وحدت اعتباری است و قهرا
وجودش هم اعتباری است . اين مطالب را ما قبلا به مناسبتهائی كه راجع به‏
كلی بحث می‏كرديم آورده‏ايم . البته شيخ در ضمن كلام خودش جمله‏ای دارد كه‏
آن جمله قابل خدشه است . الان دقيق يادم نيست ولی به ذهنم می‏آيد كه اين‏
جمله در كلمات ملاصدرا هم مورد خدشه و مناقشه قرار گرفته است ، و با
مدعای خود شيخ هم چندان جور در نمی‏آيد .
سؤال : اگر افراد كثير حقيقی است ، كثير هم كه او از واحدها بوجود
آمده حقيقی است .
استاد : واحدها حقيقی‏اند ولی كثير حقيقی نيست . و كثير بما هو كثير
امری اعتباری است . كثرت اعتباری است و وجود كثير بما هو كثير هم‏
اعتباری است و الا افرادش كه مسلما حقيقی است .
مواردی كه عرض كردم مربوط به مطالب شيخ در اينجا بود . آنچه كه لازم‏
است در اينجا بگويم و با فلسفه‏های امروز خيلی تماس دارد و مسأله مهمی‏
هم هست ، اين مسأله است : بنای كلام شيخ بر اين است كه هر چه حقيقه‏
وجود دارد حقيقه وحدت دارد ، و هر چه حقيقه وحدت دارد ، و هر چه حقيقه‏
وحدت دارد حقيقه وجود دارد . پس اگر چيزی واقعا وحدت ندارد واقعا وجود
ندارد ، يعنی وجودش امری اعتباری است . بنابراين بنای كلام شيخ و قدما
بر اين مطلب است كه وجود و وحدت متساوق و همدوش يكديگرند . يعنی‏
مصداقا متساويند . نه به اين معنی كه مفهوما مترادفند . فرق است ميان دو
كلی متساوی كه مصداقا با هم متساويند يعنی كل ما يصدق عليه هذا يصدق عليه‏
ذاك و كل ما يصدق عليه ذاك يصدق عليه هذا و بين دو كلی كه مفهوما
مترادفند و اختلافشان فقط در لفظ است . شيخ در اينجا می‏گويد كه اشتباه‏
نكنيد ، ما می‏گوئيم وجود و وحدت متساوقند نه مترادف . اينها مفهوما يكی‏
نيستند ، مفهومشان دو تا است . ما از وحدت يك معنا می‏فهميم و تصور
می‏كنيم و صورت