نمی‏تواند بپذيرد . اما اين اصطلاح را در باب جواهر ندارند و مطلب را به‏
همين صورت بيان نمی‏كنند . در باب جواهر مثلا تضاد را بكار نمی‏برند و
نمی‏گويند كه مثلا آب با هوا يا آب با آتش متقابلين هستند از باب اينكه‏
ماده واحد در آن واحد نمی‏تواند دو صورت را بپذيرد . زيرا در مورد قبلی‏
ماده استقلال ندارد ولی در اينجا ماده استقلال دارد . در مورد قبل ماده عين‏
صورت و اصلا فرض اجتماعش هم يك فرض بی معنی است ، ولی در اينجا چون‏
ماده‏اش استقلال دارد و موضوعش محل مستغنی است فرض اجتماع لا اقل می‏شود
. اين اصل بحث .
شيخ يك سلسله بحثهای استطرادی ديگر را در اينجا مطرح كرده است .
آقايان گفته‏اند كه ميان اجناس متضاد تضاد نيست ، چه اجناس بعيده و چه‏
اجناس قريبه . متضادها هميشه انواع هستند كه در جنس قريب با يكديگر
شريك‏اند .

ادامه موارد نقض

ماده نقضهائی را ذكر كرده‏اند كه مثلا در مورد خير و شر چه می‏گوئيد ؟ خير
و شر دو جنسند و تحت اينها انواعی هست با اينكه اين دو با هم متضادند .
جواب می‏دهند كه اولا خير و شر جنس نيستند ، ثانيا فرضا هم كه جنس‏
باشند تقابلشان تقابل تضاد نيست چون وجوديين نيستند ، يكی وجودی و ديگری‏
عدمی است .
ماده نقض ديگری ذكر می‏كنند و می‏گويند مثلا شجاعت و جبن ضدين هستند و
حال اينكه جنس آنها هم ضدين می‏باشند . گفته شده كه تضاد هميشه ميان‏
انواع است و حال اينكه اينها در جنس با همديگر مشتركند . اين را چه‏
می‏گوئيد ؟ شجاعت و جبن با هم ضدند و جنس هر دو يعنی فضيلت و رذيلت‏
نيز با هم تضاد دارند . در حاليكه تحت جنس واحد نيستند . پس چطور شما
گفتيد ضدين بايد تحت يك جنس باشند ؟
خوب ، اينها يك سری اشكالات بی سر و ته و حساب نشده و تحليل نشده‏ای‏
است . چون ماهيت اين حرفها را تحليل نكرده‏اند چنين حرفهائی را زده‏اند .
جواب می‏دهيم كه : وقتی می‏گوئيم شجاعت فضيلت است و جبن رذيلت‏