بتواند با شرايط نامناسب محيط مبارزه كند . و حتی اگر اسبهای استوائی را
به مناطق سردتر نزديك قطب ببرند به شرط اينكه مثلا يك دفعه نبرند كه
اين اسبها خوی بگيرند به آنجا اصلا معنای خوی گرفتن اين است كه تدريجا
انجام شود لااقل در يكی دو نسل به كلی وضع خود را عوض میكنند و با محيط
جديد منطبق میشوند .
اين امر از چه چيز حكايت میكند ؟ آيا از اين حكايت نمیكند كه طبيعت
يك غايت و هدفی دارد و آن هدف را جستجو میكند و وضعيت وجودی خودش را
به گونهای هماهنگ میكند و ميزان میكند كه با محيط سازگار باشد و بتواند
حيات خود را در محيط جديد يا محيط قديم ادامه دهد .
مسئله ديگر آنچيزی است كه در مورد خود درمانی موجود زنده گفته میشود .
میگويند " الطبيب خادم الطبيعه ، كما أن النبی خادم العقل " . اينكه
میگويند طبيب خدمتگزار طبيعت است ، يعنی كار طبيب كمك دادن به
طبيعت است . میخواهند بگويند طبيعت خود اساسا در پی صحت است ، خود
طبيعت هميشه در حال مبارزه با بيماری است. طبيب به كمك طبيعت میآيد.
لهذا گاهی وقتها طبيب بجای اينكه با بيماری مبارزه كند ، طبيعت را
تقويت میكند ، و آنگاه خود طبيعت بيماری را زائل میكند و از بين میبرد.
ولی در مصنوعات اينطور نيست . در يك ماشين ، متخصص به كمك يك
ماشين نمیآيد . يعنی ماشين نسبت به آن حالتی كه ما آنرا صحت و درستی
ماشين میدانيم بی تفاوت است ، برای اينكه ماشين طبيعتی ندارد كه در
جستجوی حالت اعتدال و مناسبی كه هدف صنعتكار است برود . آن هدف
صنعتگر و سازنده است نه هدف خود ماشين .
سقراط در باب تعليم و تربيت چون معتقد به فطريات بود اسم روش خود
را " روش مامائی " گذاشته بود . ظاهرا مادر وی ماما بوده است . وی
میگفت من همان كاری را با عقول مردم میكنم كه مادرم با زنهای حامله
میكرد . میگفت ماما بچه را نمیزاياند ، آن طبيعت زن است كه میخواهد
بزايد . ماما فقط كمك میكند كه اين بچه از طريق و مجرای طبيعی خودش
منحرف نشود و سالم زائيده
|