شبههائی كه از [ عدم ] فرق ميان معدوله و غير معدوله پيدا میشود
ما قضيه موجبه داريم ، قضيه سالبه داريم . اگر قضيه سالبه را نشناسيم ، دچار اشتباهات پی در پی میشويم . سالبه واقعی : سالبه واقعی آن است كه میآيد وارد میشود بر موجبه ، اصلا آن را بر میدارد ، زيد قائم میشود : ليس زيد بقائم . سالبه هيچ قيدی نمیپذيرد ، همه قيدها در موجبه است . پس اگر بيائيم نفی و ليس را به محمول بزنيم بعد دوتائی يعنی نفی باضافه محمول را حمل بر موضوع كنيم ، ديگر اين سالبه واقعی نيست ، اين موجبه است نه سالبه . يك نوع قضيه داريم به نام موجبه معدوله المحمول . اين نوع موجبه ، در بعضی آثار با سالبه مشترك است ولی در عين حال اينها دو قضيه مختلفند و در بعضی جاها فرق میكنند . مقصود شيخ اين است كه اگر " ليس " را پس از " حيث " بياوريم سالبه واقعی نخواهد بود . مثلا در مورد ماهيت انسان فقط وقتی خود ماهيت را بياوريد جواب نعم ، است ، اما هر چه ديگر بياوريد جواب نفی است . اگر بگوئيد " الماهيه من حيث هی ليست الا هی " ، در واقع اين سلب را مثل اينكه در تعريف ذات ماهيت آوردهايم . مثل اينكه بگوئيم ماهيت در حد ذات كلی نيست ، اين كلی نيست يا فلان چيز نيست را در اينجا حمل بر ذات كردهايم در صورتی كه