كه طبيعت جستجو میكند و به سوی او میرود كه ما نام آنها را غايات
میگذاريم ، آن هميشه برای طبيعت خير است و برای طبيعت كمال است .
يعنی چنين چيزی امكان ندارد كه آن چيزی كه طبيعت بطبعه او را جستجو
میكند و به سوی او میرود شر خودش و نقص خودش باشد و آنها همان غايات
ذاتی طبيعت است كه طبيعت يا دائما يا اكثرا به دنبال آن است . و اما
آنجائی كه طبيعت به غاياتی میرسد كه آن غايات مضربه طبيعت است و خير
طبيعت نيست و شر طبيعت است ، اينها همان غايات بالعرض است نه
غايات بالذات ، و اينها همان است كه ما اسمش را اتفاقی گذاشتيم و
معنايش را توضيح داديم .
از همين روست كه در مواردی كه طبيعت به سير و كمال خود میرسد هيچگاه
كسی نمیگويد چرا چنين شد ؟ اين يك امر عادی و طبيعی است يعنی مقتضای
ذاتی طبيعت است و ذاتی است ولا يسئل ولا يعلل است . ولی وقتی به غايات
ضاره میرسد آنوقت است كه جای سؤال پيش میآيد و سؤال میكنند چرا چنين
شد ؟ مثلا فرض كنيد اگر يك درختی در زمين كاشته شود و بعد برگ بدهد و
شكوفه بدهد و سبز و خرم بشود اينجا اين سؤال پيش نمیآيد و اين تعليل
نمیآيد كه به چه علت اينطور شد ؟ چه علتی در كار است ؟ جواب اين است
كه علت خاصی نمیخواهد ، علتش خودش است ، نه علت ديگری . اما اگر مثلا
يك درختی را ، شاخهای را در جائی كشت كنند ، بعد ببينند اين رشد كرد
پژمرده شد جای اين سؤال است كه چرا اين طور شد ؟ پس معلوم است كه
طبيعت اگر معارض پيدا نكند نبايد اينطور بشود . معلوم میشود كه اين
واقعه مولود يك علل خارجی است ، و مولود اين معارضها يا عائقها و
مستند به آنها است لهذا سؤال میشود كه اين فسيل يعنی اين شاخه درخت
خرما را كه كشت كردهاند ، چرا اينجور جمع شد و منقبض شد اينها ؟ يا اگر
يك زن حامله شود و وضع حمل كند كسی نمیگويد چرا اينطور شد ؟ چرا وضح حمل
كرد يعنی يك علت خارجی را جستجو نمیكند . ولی اگر سقط جنين كند جای اين
سؤال است كه چرا سقط جنين كرد ؟ اين معنايش اين است كه خود طبيعت به
خودی خود اقتضای سقط ندارد اقتضای خود طبيعت اين است كه اين بچه را به
حد رشد برساند و وضع حمل كند . پس
|