آخر چگونه است كه اين طبيعت در اصل پيدايش عالم هدف نداشت و قصد
نداشت و اين اجزاء هم متفق الماهيه و متفق الطبيعه بودند بعد كه اينها
متشكل شدند طبيعت ثانوی به وجود آمد . طبيعت ثانوی از كجا به وجود آمد
؟
شيخ توجيهش از حرف ذيمقراطيس اين است كه ذيمقراطيس گفته است اين
ذرات در ذات خودشان در ابتداء ، در ازل كه همينطور حركت میكردند و
حركات بی نظم و بی نظام و ناهماهنگی داشتهاند ، يك اتفاق سبب اين تجمع
و تشكل شده است . پس آنچه پيدا شده است مقصود يك طبيعت نبوده ،
مقصود يك اراده هم نبوده است . يعنی يك اراده حاكم بر طبيعت هم وجود
نداشته كه بگوئيم طبيعت چنين قصدی نداشت ولی آن اراده طبيعت را مسخر
كرده بود و چنين كارهائی را انجام داد .
حالا اگر كسی بگويد شايد ذيمقراطيس منظورش اين نبوده است كه اين
ذرات طبايع متحدی دارند و متشكل شدند شايد میخواسته بگويد ذرات طبايع
مختلفی دارند . اين مسئله مهمی است . همان مسئله صور نوعيه است . بنابر
قول ذيمقراطيس صور نوعيه در ابتدا اصلا وجود نداشتهاند چون صور نوعيه ،
يعنی طبايع و قوای جوهری كه منوع هستند ، يعنی اجسام را ، محل خود را نوع
نوع میكنند ، مختلف الطبيعه میكنند ، مختلف الماهيه میكنند . بنابر نظر
ذيمقراطيس ذرات اوليهای كه عالم را تشكيل دادهاند همه يك نوع هستند ،
يك طبيعت دارند و يك ماهيت ، اختلافاتشان اختلافات فردی است نه
اختلافات نوعی و ماهوی همه يك ماهيت و يك طبيعتند . افراد از نظر
خصوصيات فردی ، اين در اين مكان است آن در آن مكان ، اين در اين زمان
است آن در آن زمان ، اين مثلا كروی است ، آن ديگری مكعب . . . بعد كه
اينها متشكل میشوند تنوع پيدا میشود . تنوع در مرحله بعد از تركب پيدا
میشود . اينجاست كه اين سؤال پيش میآيد كه اين تنوع از كجا پيدا شد ؟
از حيث اجتماع اينها به دور هم ديگر آن شیء واحد به وجود نمیآيد . اين
يك ايتلاف است . از ايتلاف چند فرد در يك جا كه نوع جديد به وجود
نمیآيد . ارتباطی مثل ارتباط اجزاء يك ماشين با يكديگر ارتباط مكانيكی
است نه ارتباط ذاتی و طبيعی و از آن يك طبيعت جديد به وجود نمیآيد .
چند
|