غايت خود رسيده است . پس باز هم طبيعت ذی غايت است . پس طبيعت در
همه جا ذی غايت است ، منتهی گاهی به غايت خود می‏رسد و گاهی نمی‏رسد .
عائقی پيدا می‏شود و از غايت خود معطل می‏ماند اين عائق گاهی طبيعت را
برای هميشه از غايتش باز می‏دارد و گاهی در عين حال كه آن عائق پيش آمده‏
طبيعت آن را از ميان برمی‏دارد و او دوباره به غايت خودش می‏رسد .
پس به همين جهت است كه شيخ می‏گويد ما وجود اتفاق را در بعضی از
موارد منكر نيستيم . منتهی بايد گفت اين بعضی از موارد كجاست . می‏خواهد
بگويد ، اولا موارد اتفاقی نادر است . در طبيعت اصل جريان يافتن خود
طبيعت است يعنی جريانهای غير اتفاقی ، بلكه همين جريانهای اتفاقی هم در
ضمن جريانهای طبيعی رخ می‏دهد .
شيخ در بعضی از موارد كه می‏خواهد پاسخ به اتفاق را در بحث غائيت بيان‏
كند اينطور می‏گويد كه : غالبا اين طور است كه طبيعت از نظر كلی خواهان‏
يك غايت است ولی خصوصيات فردی امور اتفاقی است . خصوصيات فردی نه‏
مقتضای طبيعت كلی است نه مقتضای طبيعت فردی . برای مثال اين گونه بيان‏
می‏كند كه : يك دانه گندم زمينه مساعدی برای روئيدن طلب می‏كند : زمينی‏
كه اگر اين دانه در آنجا كشته می‏شود به صورت يك محصول درآيد ، زمينی كه‏
اگر در آن قرار گيرد اجزائی را جزء خودش كند تا رشد كند . اين دانه بطور
كلی يك چنين جائی را می‏خواهد اما اگر ما آمديم آنرا در يك زمين بخصوصی‏
قرار داديم آيا می‏توانيم بگوئيم كه اين دانه گندم فقط همين جا را
می‏خواسته ، يعنی غايتش همين جا بوده ؟ نه ، اين ديگر نيست . كسی‏
نمی‏تواند اين حرف را بزند دليلی هم ندارد و جهتی هم ندارد كه اين حرف‏
را بزند . يا مثلا نطفه يك انسان اقتضاء می‏كند رحمی را كه در آن رحم قرار
گيرد ، مواد را جذب كند و تدريجا رشد كند و بعد بصورت يك جنين درآيد .
نطفه اقتضای چنين رحمی را دارد ولی اگر اين نطفه در رحم بالخصوصی ريخته‏
شود ، آيا طبيعت خاص و جزئی اين فرد از اول اقتضايش همين رحم بالخصوص‏
بوده است يعنی اين رحم بالخصوص جزء مقتضای اين طبيعت بوده است يا نه‏
، ممكن است اينها مربوط به علل اتفاقی باشد ، از همانگونه علل