علت كلی است واقف هستيم و می‏دانيم كه هر جا علت هست معلول هم هست ،
در آنجا نمی‏گوئيم اتفاق . ولی در آنجا كه علت فاعلی بما هو كلی ، نيست‏
و وجود فرد از آن جهت كه وجود آن كلی است نيست ، بلكه وجود فرد از آن‏
جهت كه وجود خاص است ، علت است ، چون آنرا انسان نمی‏شناسد و بر
جهات آن اطلاع ندارد ، اسم آنرا اتفاقی می‏گذارد و لذا اگر علم انسان عوض‏
شود ديگر نمی‏گويد اتفاق است . يعنی اگر جهل تبديل به علم بشود ديگر
نمی‏گويد اتفاق است . در حاليكه جهل واقعيت را عوض نمی‏كند .
پس بنابراين بيان آن نظر كه می‏گفت " نسبت نتيجه با مقدمه نسبت‏
امكان است ، چون فرض اين است كه اين نتيجه بر اين مقدمه مترتب نمی‏شود
، پس حالا كه نسبت اين نتيجه به اين مقدمه بالامكان است پس يك عامل‏
ديگری بايد دخالت كرده باشد و آن عامل در مورد انسانها بخت است و در
جاهای ديگر اسمش اتفاق است " مغالطه است . و جواب اينستكه نسبت اين‏
حادثه با علت واقعی خودش كه فرد است نسبت ضرورت است نه نسبت امكان‏
. پس مسئله امكان كه از رابطه امكانی نتيجه با مقدمه نتيجه‏گيری می‏شود ،
معلوم می‏شود رابطه رابطه امكانی نيست رابطه ضروری است .
تكرار می‏كنم كه ضرورت با غايت تفاوت دارد . حتی امثال ذيمقراطيس كه‏
قائل به اتفاق شدند نفی غايت خواستند بكنند نه نفی ضرورت . اين بحثی‏
است كه بايد در بيانات آقايان تجزيه شود . يك وقت كسی می‏خواهد قائل‏
به اتفاق شود بدينگونه كه شيخ در اينجا آورده به عنوان اينكه اتفاق را
يك سبب از اسباب بشناسد و بگويد اين مقدمه كه منتهی به اين نتيجه‏
می‏شود اين مقدمه متعلق به اين نتيجه نيست ، نسبت اين مقدمه و نتيجه‏
نسبت امكان است و بايد عامل ديگری دخالت داشته باشد ، اسم آن عامل را
اتفاق می‏گذاريم ولی امثال ذيمقراطيس و امروزی‏ها نمی‏خواهند اينرا بگويند
. اينها