تركيب اشياء از وحدت و ثنائيه
" وقوم جعلوها مبادیء ولم يجعلوها مفارقه ، وهم أصحاب فيثاغورث ، وركبوا كل شیء من الوحده والثنائيه ، وجعلوا الوحده فی حيز الخير والحصر ، وجعلوا الثنائيه فی حيز الشر وغير الحصر " . اينها هر چيزی را مركب دانستهاند از وحدت و ثنائيه . در اينجا بجای ثنائيه بايد چيزی نظير كثرت باشد ، و ظاهرا هم ثنائيه منظور كثرت است نه خصوص عدد دو . احتمال هم میرود كه اگر مثلا بجای وحدت و ثنائيه ، فرد و زوج را هم بياوريم باز درست باشد . ولی خوب ، در متن همان وحدت است ، پس اگر بجای ثنائيه كثرت بياوريم بهتر است . در اينجا دو مطلب است : يكی اينكه همانطور كه حكما خير را به وجود تحليل میكنند و شر را به عدم ، او خير را به وحدت تحليل كرده و شر را به كثرت . هر چه وحدت بيشتر باشد خير آن اكثر است و هر چه كثرت رسوخ بيشتر پيدا كند شر بيشتر میشود . كما اينكه اين تعبير با آنچه كه فلاسفه ما در باب مساوق بودن وحدت و وجود میگويند جور در میآيد [ كه هر چه وحدت بيشتر باشد كمال وجودی آن شیء بيشتر است ] . مطلب ديگر محدود و نامحدود است . يعنی از وحدت تعبير به محدود كردهاند و از كثرت به نامحدود تعبير كردهاند . و نيز وحدت رامساوی با فرد میدانستند و كثرت را مساوی زوج . در كتابهای تاريخ فلسفه بجای كلمه " حصر " كه شيخ در اينجا آورده است ، كلمه محدود میآورند . يعنی آن گروه میگفتند يك نوع تضاد ميان محدود و نامحدود است و عالم از تركيب محدود و نامحدود درست شده است كه مقصودشان از محدود وحدت است و از نامحدود كثرت است .