اين قابليت تحيز مسبوق به صورت جسميه است . پس اين تقسيم ، تقسيم
اولی نيست ، تقسيم اولی جوهر اين است كه تقسيم میشود به ذی بعد و غير
ذی بعد . . . و يا جسم نامی را تقسيم میكنيم به قابل مشی و غير قابل مشی
، اين تقسيم هم اولی نيست ، بلكه تقسيم اولی اين است كه جسم نامی تقسيم
میشود به ذو نفس حساس و غير ذونفس حساس و بخاطر نفس حساس ، قابل
مشی است .
6 - اكنون سؤال ديگری مطرح میشود و آن اينكه عارض ذات يعنی اگر عروض
معنای لاحق بخاطر خود ذات باشد چطور است ؟ میگويند عارض ذات هم بر دو
قسم است : زيرا جوهر ، مركب از ماده و صورت است ، برخی از عوارض
است كه منشأ آنها انفعالات ماده است و برخی ديگر منشأشان فعليت صورت
است . و لذا اتصاف يك شیء به يك چيز ممكن است به جهت صورت آن باشد
و يا بجهت ماده آن .
مثلا منشأ انقسام حيوان به مذكر و مؤنث چيست ؟ ماده حيوان يا صورت
حيوان ؟ آيا از جهت صورت ( نفس حساس ) است يا از جهت ماده ( مزاج
انسان ) ؟ پاسخ اين سؤال برمیگردد به طبيعيات قديم . طبيعيات قديم بر
اساس چهار طبع بنا شده بود و معتقد بودند كه علت طبيعی مذكر يا مؤنث
شدن غلبه حرارت يا برودت در نطفه است ، پس منشأ انقسام نفس حيوانی
نيست ، بلكه ماده و مزاج حيوان است . شيخ میگويد : تقسيماتی كه منشأ
آنها انفعالات ماده است نمیتواند فصل باشد .
اين فلاسفه اصولا معتقدند كه طبيعت يك سير اصلی به سوی كمال دارد و
كمال طبيعت عبارت است از همان صوری كه طبيعت آنها را جستجو میكند .
غايت برای يك طبيعت جوهری هميشه صورت است . مثلا اگر مادهای از صورت
اوليه حركت كرده و به صورت انسان درآمده ، پس انسانيت همان غايت
طبيعت است ، همان صورت ناطقيت . حال در اين مراحل يك چيزهای ديگر هم
برای انسان رخ میدهد مثل رنگ سياه يا رنگ سفيد ، و حتی مذكر و مؤنث
بودن . اينها به علت شرائط مادی است . لذا اموری كه بواسطه انفعالات
مادی عارض جنس میشوند نمیتوانند فصل باشند . شيخ اول اين حرف را بطور
قاطع میزند و بعد
|