و در غير اين مورد چه در مورد ذات باری و چه در غير ذيشعورها و چه در
مورد اعمال غير اختياری انسان وجود ندارد ، حتی در مورد افعال اختياری
انسان نيز در پارهای موارد علت غائی وجود ندارد .
در مورد ذات باری ، علت غائی وجود ندارد زيرا هر كاری را كه میكنيم
تحت تأثير علت غائی است كه انگيزهای در ما ايجاد میكند و ما تحت اين
انگيزه قرار گرفته و كاری را انجام میدهيم اما ذات باری كه تحت تأثير و
محكوم انگيزه نمیتواند باشد لذا علت غائی در اين مورد صادق نيست .
در مورد موجودات غير ذيشعور نيز گفتهاند كه علت غائی وجود ندارد ، به
اين دليل كه انگيزه و علت غائی داشتن فرع بر شعور است . طبيعت كه شعور
و ادراك ندارد پس علت غائی هم ندارد . پس مجردات از آن جهت كه
مافوق انگيزه و غايت داشتن هستند بدون علت غائیاند و طبيعت بی شعور هم
از آن جهت كه مادون انگيزه و غايت داشتن است بدون علت غائی است .
گاهی هم انسان فكری و يا كاری را انجام میدهد و هنگامی كه میپرسيم چرا
كردی ؟ میگويد بيهوده و بيخودی اين كار را كردم ، يعنی در واقع هدف و
غايتی نداشتم . مثلا خيلی از كارهای بيهوده را انسان از روی عادت انجام
میدهد .
در پاسخ اين اشكال شيخ در اينجا بحثی میكند كه در واقع يك بحث
روانشناسی است ، و آن اينكه هر كاری را كه انسان اختيار میكند يك منشأ
نزديك دارد ، يك منشأ بعيد و يك منشأ ابعد . فاعل اقرب يا قريب را
كه در نظر بگيريم ، خود همان فاعل احتياج دارد به فاعل ديگری كه آنرا
تحريك كند و بسا هست كه آن فاعل فاعل هم به فاعل ديگری برای تحريك
احتياج دارد . مثلا فرض كنيد كه انسان از اينجا حركت میكند و به اختيار
خود میرود توی ايوان . علت مباشر برای اين حركت چيست ؟ علت مباشر ،
قوه محركهای است كه در عضله وجود دارد . يك قوه عضلانی وجود دارد كه اين
بدن را میكشاند و به آنجا میبرد . ولی اين قوای عضلانی چرا الان اين حركت
را بوجود آورده است ؟ جواب اين است كه هميشه در انسان شوقها يا خوفها
است كه قوه را بوجود میآورد . پس
|