پرداختيم معلوم خواهد شد كه در مرگ هم غايت واجبی هست . و اما زيادات‏
آنها هم غايت دارند زيرا كه ماده چون زايد شد طبيعت او را به سوی صورتی‏
كه آن ماده بر حسب استعداد مستحق آن است حركت می‏دهد و آنرا معطل‏
نمی‏گذارد پس فعل طبيعت برای غايتی است اگر چه تقاضای آن به واسطه رخ‏
دادن سبب غير طبيعی باشد .

رفع اشكال راجع به باران

و اما مسئله باران ، لازم نيست آنچه در آن باب گفته‏اند مسلم بداريم‏
بلكه می‏گوئيم نزديك شدن خورشيد و حدوث گرمی از اين جهت و دور شدن‏
خورشيد و سردی كه از آن نتيجه می‏شود چنانكه بعدها خواهيم گفت در طبيعت‏
برای بسياری از غايات جزئی سببی است با نظام و همينكه خورشيد در ضمن‏
حركت مايل خود به زمين نزديك شود سبب می‏شود كه از ذات او تبخير حاصل‏
آيد كه بخار را بالا برده بجائی می‏رساند كه آنجا سرد شده و بالضروره فرود
آيد و در اين باب ضرورت مادی كفايت نمی‏كند بلكه سبب آن فعل الهی است‏
كه در ماده بكار می‏رود و منتهی به ضرورت می‏شود و غايت هم همراه اوست‏
زيرا كه همه غايات يا اكثر آنها در ماده همراه ضرورتی می‏باشند و ليكن‏
علت محركه ماده را می‏طلبد و آنرا قسمی می‏كند كه بالضروره منتهی به صورتی‏
كه در آن واقع می‏شود می‏گردد در حاليكه آن صورت غايت مقصود باشد . و اين‏
فقره از تأمل در همه صناعات معلوم می‏شود .

هر غايتی غايت لازم ندارد

و نيز می‏گوئيم اگر حركت و فعل غايتی دارد واجب نيست كه هر غايتی هم‏
غايتی داشته باشد و حد وقوفی در سبب نبوده باشد زيرا غايات حقيقی آنست‏
كه مقصود بالذات باشد و چيزهای ديگر برای او قصد كرده شود و چيزی كه‏
مقصود بالذات نيست و برای امر ديگری است می‏توان سبب او را پرسيد تا
در جواب غايت او را ذكر كنند و ليكن آنچه مقصود بالذات است نمی‏توان‏
پرسيد