ولن تنفعل الصوره الا لمادتها ، فتكون مفارقه و غير مفارقه ، و هذا محال‏
فيجب أن تكون متوسطه ( 1 ) .
و أما الاخرون فانهم جعلوا مبادی‏ء الامور الطبيعيه أمورا تعليميه ( 2 )
وجعلوها المعقولات بالحقيقه ( 3 ) ، و جعلوها المفارقات بالحقيقه ( 4 )
، وذكروا أنهم اذا جردوا الاحوال الجسمانيه عن الماده لم يبق الا اقطار و
أشكال و اعداد ، و ذلك لان المقولات التسع فان الكيفيات الانفعاليه و
الانفعالات منها والملكات ( 5 ) والقوه واللاقوه أمور تكون لذوات‏
الانفعالات والملكات والقوی ، و أما الاضافه فما يتعلق بأمثال هذه فهی‏
ايضا ماديه ، فيبقی الاين ( 6 ) و هو كمی ، و متی و هو كمی ، والوضع وهو
كمی ( 7 ) ، وأما الفعل والانفعال فهو مادی ،

پاورقی :
> چون نمی‏شود گفت كه طبيعت جسمی چنين اقتضا كرده ، ناچار بايد بگوئيم‏
بواسطه علل خارجيه است .
1 - يعنی وجودا مادی است و حدا غير مادی است .
2 - اين خصوصيت اول امور تعليمی است كه گفته‏اند امور طبيعی از امور
تعليمی بوجود آمده‏اند . افلاطون چنين حرفی نزده است .
3 - اين خصوصيت دوم امور تعليمی است كه گفته‏اند آنچه از اشياء كه عقل‏
درك می‏كند فقط تعليميات است . غير تعليميات را عقل اساسا درك نمی‏كند
، فقط حس و خيال درك می‏كند . مثلا عقل آن جنبه‏هائی از انسان را درك‏
می‏كند كه مربوط به مقدارش است يا مربوط به عددش و از اين قبيل ، ولی‏
خصوصيات ديگر مثل اينكه در اين مكان است را عقل درك نمی‏كند ، مگر
اينكه وابستگی به كميت داشته باشد و الا اگر وابستگی نداشته باشد عقل‏
درك نمی‏كند .
4 - [ خصلت سوم ] : اين تعليميات در واقع مجردند ، زيرا چنانكه گفتيم‏
اينها ميان معقول بودن و مجرد بودن وجود عينی اشياء تلازم قائل بودند و
قبول نداشتند كه معقولات منتزع از محسوسات باشند . . . اينها فكر
می‏كردند كه هر چه عقل درك می‏كند مستقيم درك می‏كند ، و آنچه را كه عقل‏
درك می‏كند جنبه‏های مادی ندارد و مجرد از ماده است .
5 - منظور از ملكات در اينجا استعدادهاست كه همان عدم و ملكه باشند ،
و قوه و لا قوه از كيفيات استعداديه است . همه اينها به انفعالاتی بستگی‏
دارد كه وابسته به ماده است .
6 - گفته‏اند كه أين جنبه مادی دارد . زيرا أين به مكان مربوط است و
مكان هم به ابعاد ارتباط دارد .
7 - متی به زمان ارتباط دارد و آنهم كم است ، وضع هم به ابعاد جسم‏
بستگی و ارتباط دارد .