نگرفت كه در حركت كه شدن هست وجود و عدم با همديگر جمع شدهاند ، كه
خود اين فكر هگل و امثال اينها ريشهاش اصالت ماهيتی است . بر عكس ،
گفت كه اساسا اين ماهياتی كه ذهن ما میسازد همه اعتباری است و آنكه
حقيقت دارد خود هستی است و هستی ماوراء ذهن بشر است ، و آنچه ذهن بشر
از اشيا میگيرد صورتها و ماهيات است . يعنی حداكثر تعمق ذهن انسان ،
اگر برسد ماهيات است و الا اغلب به عناوينی دست میيابد و به ماهيت
نمیرسد و ماهيت هم اعتباری است . آنچه كه حقيقت دارد چيزی است كه
عينيت خارجی عين ذاتش است ، نه چيزی است و ماهيتی است كه عينيت
خارجی پيدا كرده ، آنچه وجود دارد چنين نيست كه چيزی است كه وجود دارد
، يعنی ذاتی باشد و عينيت ، اصلا نفس عينيت است . آنچه را كه در ذهن
میآيد و شما میبينيد غير از عينيت است ، آن ، چيزی است كه عينيت را
بايد به او بار كنيم ، آن ماهيت و اعتبار است . آن كه وجود دارد نفس
عينيت خارجی است ، نفس وجود است .
ملا صدرا بعد به اينجا رسيد كه وجود تقسيماتی به خود میگيرد ، الوجود
علی قسمين : اما واجب او ممكن ، الوجود علی قسمين : اما حادث او قديم ،
اما بالقوه او بالفعل ، اما عله او معلول ، و از آن جمله : الوجود اما
ثابت و اما سيال ، وجود در ذات خودش و در حقيقت خودش يا ثابت است
يا سيال . وجود سيال را گفت : هو عين السيلان ، نه ذات له السيلان . يعنی
حقيقت وجود سيال چنين است كه حقيقته السيلان ، حقيقته الصيروره . او با
تعبير فارسی بيان نكرده كه بگويد حقيقتش شدن است . و همه سخنها همين را
میگويند ، يعنی حقيقت اين وجود شدن است . آنوقت در اين فلسفه ، شدن
خود مرتبهای از مراتب وجود است ، نه اينكه وجود و عدم در شدن تركيب
شدهاند . بعد میگويد كه به يك اعتبار وجود و عدم در شدن با يكديگر
تركيب شدهاند ، اما اين وجود و عدمی كه در شدن با همديگر تركيب شدهاند
آن وجود و عدم ناسازگار نيست تا كسی خيال نكند كه پس اصل امتناع اجتماع
نقيضينی كه منطقيين گفتهاند ديگر از ميان رفته است . میگويد اينكه در
حركت وجود و عدم هم آغوش يكديگرند ، عدم نقيض نيست ، هر كسی كه چنين
خيال كند آن را نشناخته است . پس بايد توجه به اين بيانات و با گير
|