زيرا غايت هم به معنی آن چيزی است كه شی‏ء به آن منتهی می‏شود بهر نحو
باشد و هم به معنی آن چيزی است كه وقتی فعلی می‏كنند قصد آنرا دارند . و
مقصود چه در حركت طبيعی و چه در حركت ارادی محدود است و منظور ما در
اينجا از غايت ذاتی همان چيزی است كه قصد آنرا كرده باشند .
و نيز گفته‏اند غايت به جعل جاعل لازم نيست غايت شود تا اينكه چون كسی‏
به دكان می‏رود اگر ملاقات وامدار را غايت قرار داد غير بختی محسوب شود
و اگر نه بختی باشد . جواب گوئيم اين سخن هم مسلم نيست كه امور تابع‏
جعل جاعل نباشد زيرا كه جعل جاعل يكی از دو امر را اكثری می‏كند و ديگری‏
را اقلی . مثلا كسيكه محل وامدار را می‏داند و به سوی او می‏رود كه به او
برسد اكثر اوقات به او می‏رسد و آن كه نمی‏داند و به دكان می‏رود غالبا به‏
وامدار نمی‏رسد . پس در صورتيكه اختلاف نيت اكثری و غير اكثری بودن امر
را تغيير دهد اتفاقی و غير اتفاقی بودن را هم مختلف می‏سازد .

رأی ذيمقراطيس در باب اتفاق باطل است

و اما ذيمقراطيس كه تكون عالم را به اتفاق می‏داند و معتقد است كه‏
كائنات به طبيعت موجود می‏شوند ، فساد رأی او از توضيحی كه در باب‏
حقيقت اتفاق خواهيم داد ظاهر خواهد شد ، به اين معنی كه اتفاق غايتی‏
است عرضی برای امر طبيعی يا ارادی بلكه قسری ، و هم منتهی به طبيعی يا
ارادی می‏شود زيرا واضح خواهيم كرد كه هيچ قسری ، الی غير النهايه بحال‏
قسری باقی نمی‏ماند . پس ذات طبيعت يا اراده بر اتفاق مقدم است . پس‏
سبب اول عالم ، طبيعت يا اراده است . از اين گذشته ذيمقراطيس معتقد
به اجرام صلب است كه جوهرشان يكی و اشكالشان مختلف است و ذاتا در خلاء
متحرك می‏باشند ، و بقوه و صورت هم قائل نيست پس اين اجرام هر گاه‏
مجتمع شوند و با هم تماس كنند اجتماع آنها و مقتضای شكلهای آنها اين‏
نخواهد بود كه بعضی به بعضی بچسبند بلكه بايد ذاتا از هم جدا بوده و
حركت ذاتی آنها مستمر باشد . پس واجب می‏شود كه ذاتا متحرك و منفصل‏
باشند و اتصال آنها باقی نماند ، و اگر چنين بود وجود آسمان