است كه در عقل عملی انسان ، يعنی دستگاه فكری مربوط به عمل انسان كه
بايدها و نبايدها ، خوب و بدها ، اينكه اينجا لذت است ، اينجا رنج
است از آن حاصل میشود . تمام اينها يك سلسله اموری است كه برای انسان
ضروری است . انسان تا اين لذتها و رنجها در كامش نباشد هرگز دنبال رفع
نيازهای طبيعت نمیرود .
پس در اينجا ما دو مطلب را گفتيم . يكی اينكه رويه نقشش در انسان در
مقابل حيوان و در مقابل نبات و در مقابل جماد اين است كه در ميان چند
غايتی كه برای انسان مطرح است ، انسان يكی از آنها را انتخاب میكند ولی
حيوان كه رويه ندارد و انتخاب در وی نيست ، تغيير مسير میدهد ولی
انتخاب و ترجيح و محاسبه و اصلح را برگزيدن برای حيوان مطرح نيست . در
نبات نيز چند غايت ممكن است پيش بيايد كه در اثر ويژگيهای طبعی بسوی
يكی میرود . در جمادات نيز يك غايت بيشتر نيست . جماد دارای و تيره
واحد است .
مطلب دوم اينكه دستگاه فكری انسان در استخدام دستگاه طبيعی انسان است
. يعنی آن طبيعت است كه برای هدفهای خودش میخواهد حركت بكند و اين
دستگاه فكری و اين موجود متحرك بالاراده را استخدام میكند .
شيخ میگويد اگر ما طبيعتی را در نظر بگيريم كه اصلا غايت ندارد فقط فكر
و رويه وجود دارد آيا فكر و رويه میتواند طبيعت غير ذی غايت را ذی
غايت كند ؟ نه اصولا غايت داشتن به فكر داشتن مربوط نيست . كار فكر اين
است كه طبيعت را كه غايت دارد و چند غايت دارد ، يكی از آنها را
انتخاب كند . لهذا اگر ما موردی را در نظر بگيريم كه انسان هم مانند
جمادات در آن مورد يك غايت بيشتر در پيش رو نداشته باشد و غايات
ديگری نباشد كه بخواهد انتخاب كند ، قهرا احتياجی به رويه ندارد . بدون
رويه بسوی او میرود . آيا حالا چون رويه ندارد پس اين حركت بدون غايت
است ؟ خير ، غايت بودن چيزی تابع رويه نيست ، و رويه غير ذی غايت را
ذی غايت نمیكند .
بعد شيخ اين موضوع را كه در روانشناسی امروز هم مطرح است بيان میكند و
آن اينستكه در صنعت و مهارتها هر چه كه انسان ماهرتر شود از رويه و
فكرش كاسته میشود . بعنوان مثال گفته میشود اگر ما بخواهيم زبان
بيگانهای
|