در حالت اول يا 1 - اين است كه برای پيدايش شی‏ء ديگر نيازی به هيچ‏
گونه تغييری در اين شی‏ء ، از زيادت و نقصان جوهری يا عرضی و حتی حركتی‏
نباشد كه در اين مورد ماده را " موضوع " نيز می‏گويند مثل استعدادی كه‏
در كاغذ برای نوشتن بر روی آن وجود دارد = فتاره يكون كما للوح الی‏
الكتابه 2 - يا آنكه علت مادی برای پيدايش و ايجاد احتياج به چيزی دارد
كه آن ، يا زيادت است يا نقصان . مثلا كودك استعداد دارد كه مرد شود =
و تاره يكون كما . . . وللصبی الی الرجل . روی مبنای شيخ ، كودك همان‏
مرد و مرد همان كودك است و تفاوت آنها فقط در حجم و كميت است ( كه‏
اين سخن البته مبنی بر اين عقيده شيخ است كه نفس از كودكی تا بزرگی‏
يكسان است ) . 3 - وجه ديگر آن است كه بايد چيزی از شی‏ء كم شود كه خود
چندين وجه دارد : الف مانند هنگامی كه مثلا سيب سبز بخواهد سرخ شود .
اين سيب مستعد است برای سرخ شدن ولی بايد سبزی از آن زائل شود ( نقصان‏
و تغيير عرض ) = تاره يكون مثل ماللاسود الی الابيض . ب يك وقت زوال‏
جوهری است . مثلا وقتی بخواهيم چوب را صندلی بسازيم بايد از همان جوهر
چوب بتراشيم . ج گاهی بايد صورت از بين برود مثل آب كه بخواهد هوا شود
= و تاره يكون كما للماء الی الهواء . د گاهی چندين صورت بايد عوض شود
. . . = و تاره يكون كما للمنی الی الحيوان ، فانه يحتاج . . .
در حالت دوم ( كه احتياج به ضميمه است ) باز دو حالت وجود دارد : 1
- حالتی كه تغيير كيفی لازم است مثل تركيب چند ماده شيميائی كه شی‏ء
ديگری را بوجود می‏آورد . 2 - حالتی كه فقط " ائتلاف " است يعنی مخلوط
بودن .
مسأله : در رابطه با علت صوری و علت مادی ، در اينجا مسأله‏ای مطرح‏
می‏شود مربوط به منطق صوری و آن مسأله قياس است . ما در قياس دو مقدمه‏
داريم و يك نتيجه ( صغری كبری نتيجه ) مثلا :
زيد اهل شيراز است - صغری .
شيرازی‏ها مردمی خون گرمند - كبری .
پس زيد آدم خون گرمی است - نتيجه .