بحث اتفاق از جهت علت غائی
بحث انباذقلس به علت غائی مربوط میشود . بحث اتفاق از آن جهت كه به علت غائی مربوط بود حرف اينها اين بود كه گفتند هر اتفاقی غايت بالعرض است . وقتی اتفاق را نفی كردند به اين معنا نفی كردند ، آنكس كه قائل به اتفاق بود قهرا به اين معنا قائل به اتفاق بود . گفت طبيعت به هر جا كه میرسد اتفاقا به آنجا میرسد نه اينكه طبيعت بخواهد به آنجا برسد و به جائی برسد . يعنی ما اگر وضع موجود را در نظر بگيريم چنين نيست كه طبيعت به سوی اين وضع حركت میكرد . يعنی از اول طبيعت قصد داشته به اين سو حركت كند و رفته و رسيده به اينجا ، بلكه طبيعت بدون اينكه هيچ به سوئی باشد و بدون اينكه هدفی داشته باشد بدون اينكه مقصدی داشته باشد ، كورمال كورمال حركات جبری از ناحيه ماده به قول اينها ، نه از ناحيه صورت ، كرده است و خود بخود كشيده شده به اينجا . در اينجا بايد مثالهائی ذكر نمود . شما انسانی را در داخل يك ازدحام جمعيت در نظر بگيريد ، ازدحام جمعيتی كه انسان را از چهار طرف چنان فشار میدهد كه هيچ اختياری برای او نمیماند كه به راست بپيچد يا به چپ به جلو برود يا به عقب . در يك نقطه معينی او به اين جمعيت ملحق میشود و بعد خودش نمیفهمد كه به كجا میرود . چون در اختيار خودش نيست . يك وقت خودش را در محلی میبيند كه اصلا او نخواسته در آنجا باشد . اين جبری كه بر او احاطه كرده است او را به اينجا كشانده