علت غائی : شيخ اكنون به علت غائی می‏پردازد و می‏گويد : وأما الغايه‏
فهی ما لاجله يكون الشی‏ء . انسان در كارهای خود غايت دارد ، مثلا اين فعل‏
را برای آن نتيجه انجام می‏دهيم . پس در اينجا دو چيز وجود دارد : 1 -
يكی اينكه اين فعل بايد رساننده به آن چيز باشد . 2 - ديگر اينكه فاعل‏
اين كار را برای آن غايت انجام داده است ، يعنی اگر آن غايت نبود اين‏
فعل را انجام نمی‏داد .
فعل در خارج منتهی به غايت می‏شود ولی اگر برای غايت نبود اساسا اين‏
فعل بوجود نمی‏آمد . در افعال اختياری انسان ، چنين است اما در مورد بقيه‏
موجودات و افعال چطور ؟ شيخ می‏گويد يك وقت غايت در فاعل است و يك‏
وقت در خارج فاعل . مثلا انسان مسابقه می‏دهد برای اينكه غلبه كند ، غلبه‏
را دوست دارد برای اينكه شادمان می‏شود ، حس برتريش ارضاء می‏شود .
غايت ، سرور است كه در خود فاعل وجود دارد . يك جا غايت در قابل وجود
دارد . فعل‏های طبيعی اينطور است . سنگی كه حركت می‏كند و پايين می‏آيد
برای اينكه خود سنگ كه حركت را قبول كرده است به زمين برسد . يا مثلا
گياه كه رشد می‏كند . يك وقت غايت در شی‏ء سوم است ، مثل اينكه كاری را
انجام می‏دهيد برای بدست آوردن رضايت شخص سومی ، مثلا فرهاد كوه می‏كند
برای اينكه شيرين راضی بشود .
مرحوم آخوند به اينها خدشه وارد می‏كند و می‏گويد غايت در همه جا به‏
فاعل بر می‏گردد و . . . چون مثلا رضای شيرين را برای چه می‏خواهد ؟ اگر
نسبت به رضای او بی تفاوت می‏بود و از خويش شادمان نمی‏شد كوه نمی‏كند .
شيخ بعد وارد فصل ديگری می‏شود كه فصل مهمی است .