مواردی كه ميتوان به اتفاق نسبت داد يا نمیتوان
حاصل اينكه اگر امری كه واقع شده دائمی و اكثری نباشد
بر حسب شرايطی كه در آن شرط شود و احوالی كه اعتبار كنند . مثلا میگوئيم
در موقعی كه كف جنين تشكيل میيابد هر گاه مادهای كه پنج انگشت از آن
ساخته میشود زايد بيايد و قوه فائضه الهی با استعداد تامی در اجسام برای
صورتيكه ماده مستحق اوست مصادف شود البته آن قوه فائضه آن صورت را
تعطيل نمیكند و واجب میشود كه در آنجا انگشت زائدی خلق شود . و اين امر
اگر چه به قياس به طبيعت كليه اقلی و نادر است و ليكن به قياس به
اسبابيكه ذكر كرديم اقلی و نادر نيست بلكه واجب و دائم میباشد . و
استقصاء در بحث بر ما معلوم خواهد كرد كه هر چيزی تا از طبيعت امكان
خارج نشده و وجودش به واسطه اسباب واجب نشود موجود نخواهد شد و ليكن
بيان اين مسئله و مانند آن در فلسفه اولی خواهد آمد .
بنابراين دور نيست كه طبيعت واحد به قياس بيك امر اكثری باشد و به
قياس به امر ديگر متساوی . چه فاصله ميان متساوی و اكثری كمتر است از
فاصله ميان واجب و اقلی . عليهذا خوردن و راه رفتن چون قياس به اراده
شود و فرض كنيم اراده حاصل است از حد امكان تساوی خارج شده و اكثری
میگردد و همينكه اكثری شد البته صحيح نيست كه بگويند از اتفاق يا بخت
بود . اما اگر نسبت به اراده ملحوظ نشود و خود آنرا نظر كنند در حالی كه
خوردن و نخوردن يكسان باشد ميتوان گفت مثلا بر فلان وارد شدم و اتفاقا
خوراك میكرد . و اين در صورتی است كه نسبت به ورود بر آن شخص ملحوظ
شود نه نسبت به اراده او . و همچنين است اگر بگويند به او برخوردم و
اتفاقا راه ميرفت يا اتفاقا نشسته بود . و اين سخنها همه مقبول و درست
است .
مواردی كه ميتوان به اتفاق نسبت داد يا نمیتوان حاصل اينكه اگر امری كه واقع شده دائمی و اكثری نباشد |