می‏گويند وحدتی كه در واحد است عين همان است كه در اثنين است . نه‏
اينكه در اثنين وحدتی و وحدتی باشد ، بلكه همان وحدت است . معنای تكرار
هم جز اين نيست كه شيئی كه عين اول است بالذات دوباره ايجاد شود .
البته شيخ ذكر نكرده كه بالذات عين اول باشد ولی می‏دانيم كه اگر چنين‏
نباشد تكرار گفته نمی‏شود ، می‏شود مثل آمدنی و خوردنی .

[ فرض انشاء عدد با تكرار و عدم ثبات وحدت ]

" فان كان العدد يفعله التكرير وليس كل واحد من الاول والثانی فيه‏
وحده فليس الوحده مبدأ تأليف عدد ، فان كان الاول من حيث هو أول وحده ،
والثانی من حيث هو ثان وحده ، فهناك وحدتان ، فان الوحده لا تتكرر الا
بأن تكون هناك مره بعد مره " .
[ اگر تكرار عدد را ايجاد كند ، ] چيزی نظير دور لازم می‏آيد ، زيرا اگر
چنين نباشد كه بگوئيم در اول يك وحدتی است كه همان وحدت بار ديگر در
دوم هم آمده است سنخيتی بين ايندو وحدت نيست كه بگوئيم آن كه در اول‏
است در دوم هم تكرار شده ، اينها دو امر متغايرند كه شما اسمش را وحدت‏
گذاشته‏ايد . [ اگر اول از آن حيث كه اول است وحدتی باشد و دوم نيز از
آن حيث كه دوم است وحدت ديگری باشد ، ] پس اينجا دو وحدت است ، نه‏
اينكه وحدت اول تكرار شده است . [ پس در حقيقت وحدت تكرار نمی‏شود
مگر اينكه به صورت مرتبه‏ای بعد از مرتبه ديگر باشد ] .
ببينيد ، صحبت ما در عدد تركيبی نيست ، در مطلق عدد است . درست‏
است كه اگر ما عدد يك و دو و سه و چهار و پنج را در نظر بگيريم ، عدد
دو به يك معنا دوم هم هست و عدد سه ، سوم هم هست ، عدد چهار و پنج نيز
به همين ترتيب . يعنی وقتی يك را اول بگيريم ، دو می‏شود دوم و سه می‏شود
سوم . اما خود عدد اثنان از آن جهت كه اثنان است با اثنان از آن جهت‏
كه ثانی است فرق دارد . چون ثانی بودن مثل آمدن دوم است . ما آمدن اول‏
و دوم و سوم داريم و هر يك از اين آمدنها خودش يك واحدی است . ولی‏
صحبت ما در اينجا در اصل عدد است