فصل است . حيوان ناطق يعنی حيوانی كه عين ناطق است و از ناطق استخراج
میشود ، در واقع همان ناطق است كه از آن حيوان هم انتزاع میشود . در اين
صورت ديگر نمیشود كه يك جنس در آن واحد هم ناطق باشد هم غير ناطق و
نمیشود كه يك شیء نا متعين هم به اين تعين متعين باشد و هم به آن تعين .
اين معنايش اينست كه يك واحد در عين اينكه واحد است كثير باشد . از
اين جهت است كه میشود بر اين مطلب اقامه برهان كرد . در باب ماده هم
همانگونه است . ماده واحد در خارج در آن واحد نمیتواند دو صورت پيدا
كند . برای اينكه رابطه ماده و صورت هم در واقع رابطه هوهويت است ،
رابطه اين اوئی است . وقتی اين ماده متصور به اين صورت شده معنايش اين
نيست كه اين صورت را در كنار خودش دارد و میتواند صورت ديگر هم در
كنارش داشته باشد . معنايش اين است كه ماده اين صورت شده است ، اين
او شده است . وقتی ما میگوئيم نطفه انسان شده است معنايش اين نيست كه
نطفه در همان حال كه نطفه است صورت انسانيت را هم در كنار خودش دارد
. بلكه نطفه ، انسان شده است . حالا همين ماده نمیتواند در عين اينكه
انسان شده يك واقعيت ديگری كه ماهيتش غير انسان است هم شده باشد ، كه
اگر چنين شود معنايش اين است كه خودش در عين اينكه واحد است كثير
باشد .
در باب اعراض هم عين همين مطلب است . اين را درست توجه بفرمائيد .
موضوع كه عرض را قبول میكند موضوع به منزله ماده است برای عرض و عرض
به منزله صورت است ، لذا در بعضی اصطلاحات كلمه صورت را در همين موارد
اطلاق میكنند . حال اگر يك قسمت ماده خاص و يك جسم خاص كه سفيد است
بخواهد سياه باشد ، يعنی هم سفيد و هم سياه ، دوباره همان حكم را دارد كه
ماده واحد در آن واحد هم آن صورت شده باشد هم اين صورت . يعنی میخواهم
بگويم نوعی او شدن در موضوع و عرض هم هست ، به اين معنا كه اگر چه ما
میگوئيم كه عرض به موضوع ضميمه میشود و نسبت عرض به موضوع معمولا نسبت
انضمام است ، ولی در عين حال عرض يك مرتبهای از مراتب موضوع است .
انضمام به اين معنا كه شيئی را كنار شیء ديگر گذاشته باشند بدون
|