كه در حركت طبيعی هم قصد به آن معنا يعنی طلب آن غايت وجود دارد ،
يعنی غايت ما اليه الحركه و يا لاجله الحركه . يعنی آن نياز و خصوصيتی كه
در ذات فاعل هست كه میخواهد به يك مقصود و مطلوبی برسد و حركت برای
او وسيله است . در طبيعت بايد گفت حركت و در غير طبيعت ممكن است
غير حركت هم وسيله قرار بگيرد . اين غايت به معنای ما لاجله الحركه يا
ما لاجله الوجود است .
يك غايت ديگری هم ما داريم به معنای " ما ينتهی اليه الحركه " يعنی
چيزی كه حركت به او كه رسيد به پايان میرسد ، ولو اينكه اين به پايان
رسيدنش به علت يك مانع باشد و به علت يك قاسر باشد . البته يك
حركت طبيعی اگر به مانعی برخورد نكند وقتی به پايان میرسد كه به ما
لاجله الحركه رسيده باشد . يعنی حركتی كه مقدمه است برای طبيعت يا اراده
و برای رسيدن به يك مقصودی است و لاجل يك مقصودی است معلوم است كه
اين حركت ادامه دارد تا وقتی فاعل به آن غايت خود برسد كه در آنجا در
حقيقت ما لاجله الحركه و ما ينتهی اليه الحركه ، يكی است . ولی اكثرا
اتفاق میافتد كه حركت در يكجا به پايان میرسد ولی آنچه كه حركت به او
منتهی شده است غير از ما لاجله الحركه است . بسا هست كه اصلا به آن ما
لاجله الحركه نمیرسد . همانطور كه گفتيم نسبت به او حركت طبيعت باطل
است ، چون گفتيم كه باطل آن است كه طبيعت به مقصد و هدف خود نرسد .
شيخ میگويد در مثالی كه شما ذكر میكنيد ، میگوئيد كسی كه چاه را حفر
میكند برای آب ، همان طور كه رسيدن به آب غايت است ، رسيدن به آن
دفينه و گنج هم غايت است . شما اين دو غايت را با هم اشتباه كردهايد
چون اين حركت حركت ارادی است . آن چيزی كه اين فاعل مريد اراده كرده
است ، رسيدن به آب است . پس غايت به معنای ما لاجله ، رسيدن به آب
است ، ولی وقتی به گنج میرسد ، گنج چيزی است كه حركت به او منتهی شده
است ، نه اينكه حركت برای او بوده است و بحث ما در باب غايات ،
غايت به معنای " وما لاجله الحركه " است . وقتی كه ما بحث میكنيم و
میگوئيم فلان چيز آيا غايت دارد يا بلاغايت است ، مقصودمان اينست كه در
باب عبث معنايش اينست كه آيا فعلی
|