مباين مفهوم قدرت است و هر دو مباين مفهوم حيات است و . . . اما در
ذات حق تركبی وجود ندارد ، اينطور نيست كه بعضی وجود به علم ، بعضی به‏
قدرت و . . . اختصاص داشته باشد ، او بسيط است . در آنجا می‏گوئيم كه‏
صفات باری تعالی عين ذات او است . ولی باز اين مسأله مطرح می‏شود كه‏
چگونه چنين است . . .
البته در باب ممكنات مسأله به آن صورت كه در مورد ذات واجب مطرح‏
است مطرح نيست ، زيرا آنها بسيط نيستند ، مركبند . در مورد آنها می‏توان‏
گفت كه دارای حيثيات مختلفند و به هر حيثيتی ، مصداق معنائی هستند .
ولی معذالك در اينجا هم اشكال وجود دارد . اشكال اين است كه ما همه اين‏
معانی را به اين مجموع حمل می‏كنيم . وقتی می‏گوئيم زيد حيوان نه اين است‏
كه فقط به قسمتی از وجود او حيوان می‏گوئيم . حيوان به او اطلاق می‏شود من‏
رأسه الی بدنه و بتمام هويته ، و همينطور عالم و ناطق و . . . مناط اين‏
حمل چيست ؟
شيخ می‏گويد يك وقت اعتبار لا بشرط أن يكون معه شی‏ء است ، در اين‏
صورت معنا به تمام مجموع اطلاق می‏شود . اما يك وقت اعتبار بشرط لائيت‏
است كه در اين صورت ، معنا فقط به همان يك حيثيت اطلاق می‏شود . مثلا
عالم ، ديگر نظر به قدرت ندارد و . . . اين مطلب البته چندان ساده‏
نيست .
البته علم و قدرت مثلا ، در خارج يك نوع اتصال و اتحادی دارند يعنی در
وجود نسبت به يكديگر افتقار دارند . لذا به اين جهت است كه هر دو با
هم ديده می‏شوند ، يكی را كه می‏بينی ديگری را هم می‏بينی اما به هر حال اگر
يكی را بشرط لا اعتبار كنيم ديگری خارج از اعتبار می‏شود . . .
يكی از حرف‏های بسيار خوبی كه آخوند دارد در همين جا است . ايشان يك‏
حرفی در باب وجود دارد كه ريشه‏اش همان اصالت وجود است كه اين مطلب‏
اساسا در فلسفه شيخ نيست و آن اينكه اگر وجود اصالت نداشته باشد اصلا
وحدتی حاصل نمی‏شود . يكی از مطالبی كه حاجی سبزواری در منظومه گفته ، اين‏
است كه ماهيت ، مناط تباين و كثرت است و اگر وجود اصالت نداشته باشد
اصلا وحدتی حاصل نمی‏شود . اگر وجود ، اصيل نباشد با اعتبار لا بشرطی و بشرط
لائی وحدت حاصل نمی‏شود . اين حرف ، كه با اعتبار لا بشرطی