ذات باشند فقط به اين صورت ممكن است كه يكی از آن دو مبهم باشد
بطوريكه آن " مبهم " در شكم آن " غير مبهم " وجود داشته باشد . جنس‏
بخودی خود حقيقی نيست ، بلكه با فصل ، حقيقی می‏شود و مجموع جنس و فصل‏
حقيقت نوع را تشكيل می‏دهد .
اكنون اگر جنس را بدست آورديم ( حالا كاری نداريم كه چگونه بدست آمده‏
است ) معانی‏ای بر آن عارض می‏شود كه همه آن معانی نمی‏تواند فصل باشد .
چون يك ماهيت فقط يك فصل دارد يا بعبارت ديگر فقط يك نوع و يك ذات‏
است نه ذوات متعدده . حيوان است كه راه می‏رود ، صدا می‏كند ، می‏خندد ،
ابيض است ، متحرك است ، ساكن است ، درك كليات می‏كند ، . . . همه‏
اين معانی بر حيوان كه جنس است عارض می‏شود . حال كداميك از اينها
است كه وقتی بر حيوان لاحق می‏شود انسان را بوجود می‏آورد ؟
آيا تشخيص فصول از غير فصول برای بشر مقدور است ؟
آيا پيدا كردن حد تام برای بشر مقدور است يا نه ؟
اين بحث در فلسفه قديم بكمال بوده ، شيخ و فارابی و ملاصدرا هم بحث‏
كرده‏اند . در فلسفه‏های امروز هم خيلی بحث شده است ، كه امروزی‏ها بكلی‏
گفته‏اند كه چنين چيزی مقدور و ممكن نيست و ما فقط به چيزهائی اكتفا
می‏كنيم كه مميز يك ماهيت از ماهيت ديگر است . شيخ هم معترف به عجز
است اما نه بطور كلی . و ( در شفا ) می‏گويد ممكن است برای بعضی از
ذوات بتوانيم حد تام را پيدا كنيم و در بسياری از اشياء نتوانيم حد تام‏
را پيدا كنيم . شيخ می‏گويد ما می‏توانيم قوانينی كه فصل را از غير تشخيص‏
می‏دهد پيدا كنيم اما پياده كردن اين قوانين در موارد و مصاديق يا تشخيص‏
حصول اين ملاكها در يك مورد مشكل و احيانا غير مقدور است .
اكنون اين ملاك‏ها چيست ؟ اين ملاك‏ها عبارتند از :
1 - مقسم باشد ، يعنی جنس ، حاصر آن معنا باشد .
2 - لازم باشد ، يعنی چيزی نباشد كه گاه در يك شی‏ء باشد و گاه نباشد .
فصل هيچگاه از جنس خود انفكاك ندارد ، چون جنس و فصل موجودند بوجود