برهان دوم شيخ
اين برهان به اين صورت شروع میشود كه از اول سراغ فرد مادی میرود كه توأم با اين عوارض است و به آن فرد مجرد محتاج است البته میدانيد كه او از مجرد به مفارق تعبير میكند ، و مثل اينكه در ترجمه به عربی اول كلمه مفارق را بكار میبردند ولی بعدها كلمه مجرد هم استفاده شده است . بهرحال منظور از مفارق و مجرد يك معنا است . شيخ میگويد اين فرد مادی كه توأم با ماده و عوارض ماده است ، يا محتاج به آن مفارق است يا نيست . اگر محتاج به آن مفارق باشد يا اين محتاج لذاتها است و لماهيتها است يا اين احتياج لماهيتها نيست بل لامر مفارق عن ماهيتها و ذاتها است . اگر بگوئيم محتاج به آن مفارق نيست ، پس بايد اين مفارق را علت و مبدأ اين مادی ندانيم و حال آنكه نظر شما اينست كه آنها علل و مبادی اشياء مادی هستند . فرضا مفارقاتی باشند كه در نوعيت با اين محسوسات شريك باشند و افرادی از همين نوع باشند ولی آنها هيچ رابطه علت و معلولی با اين محسوسات نداشته باشند ، خود نظريه ديگری است كه غير از نظريه شما است كه معتقديد فرد مفارق علت فرد محسوس است . اگر كسان ديگری بيايند اين نظريه را بدهند و بگويند كه هر نوعی كه در اين عالم افراد محسوس دارد افراد معقولی هم در عالم عقل دارد ولی هيچ رابطهای ميان افراد معقول و افراد محسوس نيست و آنها علت اينها نمیباشند ، نظريه ديگری را ارائه كردهاند . كه اگر كسی اين نظر را انتخاب كند ، میگوئيم : اولا ، وقتی افراد محسوس احتياجی به آن مفارقات