تقسيم كنيم ، آيا ممكن است اين ديوار واقعا كثير باشد ؟ در آنصورت‏
وحدت كل آن يك امر اعتباری می‏شود يعنی اين ديوار مجموعه ده جزء است كه‏
ذهن ما به آنها وحدت داده است . و چون وحدت حقيقی ندارد " كل " آن‏
وجود حقيقی ندارد .
در جائی كه كل حقيقت دارد و اجزاء اعتباری است اين واضح است كه ذهن‏
ما فعاليت می‏كند و در خود تقسيماتی می‏كند ، اما اگر برعكس باشد آنگاه‏
برای اعتبار كل بايد " غرض " در كار باشد . مثلا نماز را يك كل فرض‏
می‏كنيم . اما در واقع اجزاء آن [ تعدادی اقوال و افعال ] وجود دارند .
اما چون همه‏اش برای يك " هدف " ، يعنی عبادت خاصی است ، لذا واحد
اعتبار می‏شود . همين طور " اتومبيل " را مثلا واحد اعتبار می‏كنيم در
حالی كه اجزاء آن حقيقت دارند ولی هدف همه آن اجزاء حركت است و همان‏
وحدت هدف باعث اعتبار كل می‏شود .