زشتيها نقص و زيادت است
اما مسئله زشتيها و مانند آن بعضی از آنها نقض و قبح و كوتاهی از مجرای طبيعی است و بعضی زيادتی است . نقص و قبح عدم فعل است به واسطه امتناع ماده ، و ما قائل نشديم كه طبيعت میتواند هر مادهای را به سوی هر غايتی حركت دهد و نيز مدعی نيستيم كه عدم فعل طبيعت هم برای غايتی است بلكه ادعای ما اينست كه طبيعت در موارد طبيعی كه مطيع او هستند غايت دارد و اين بار آن منافات ندارد و مرگ و لاغری قصور طبيعت تن است از اينكه صورت را به ماده بقبولاند و به واسطه رسانيدن بدل ما يتحلل صورترا برای آن ماده نگهدارد . و ترتيب لاغری هم بی غايت نيست زيرا كه آنهم سببی دارد غير از طبيعتی كه موكل تن است و آن سبب حرارت است ، و نيز سببی دارد ناشی از طبيعت تن ولی غايت آن بالعرض است . و هر كدام از اين دو طبيعت غايتی دارند . حرارت غايتش تحليل رطوبت و تغيير حال دادن اوست و ماده را از روی نظام به سوی اين عمل میراند و اين خود غايت است . طبيعت تن هم غايتش حفظ تن است حتی الامكان به امداد پس از امداد و ليكن در امداد دوم استمدادی كه اخيرا از او میشود كمتر از استمدادی است كه در آغاز شده است و علت آنرا هم در علوم جزئيه ذكر خواهيم كرد . و اين نقصان امداد بالعرض سبب لاغری میشود . پس لاغری هم از حيث اينكه نظام دارد و متوجه به سوی غايتی است كار طبيعت است اگر چه كار طبيعت بدنی نيست و ليكن ما قائل نشديم به اينكه هر حالتی از امور طبيعی بالضروره غايت باشد برای طبيعتی كه در آن امور هست بلكه قائليم به اينكه هر طبيعتی كه كار خود را به جا میآورد برای غايتی است اما كاری كه غير از اين باشد ممكن است برای غايت طبيعت نباشد . و مرگ و تحليل و لاغری و همه اين امور اگر چه نسبت به تن شخص مخصوص غايت سودمند نيستند در نظام كل غايت واجبند . و سابقا به اين امر اشاره كردهايم و چون به علم نفس