است . بازهم راه حل همان راه حل است . يعنی آنچه در ذهن ما می‏آيد ،
مرتبه خيال ، يك مرتبه‏ای است كه گو اينكه از مرتبه مادی و عينی بالاتر
است ، اما يك مرتبه بالاتر هم داريم كه مرحله وجود عقلی است . وجود
عقلانی به واسطه اكمليتی كه دارد وجودش وجود يك فرد نيست بلكه بوحدته‏
كل افراد غيرمتناهی است .
از حرفهای شيخ معلوم شد كه كليت فقط در ذهن لا حق می‏شود كلی را ، و الا
در خارج وجود ندارد .
گفتيم طبيعت را لا بشرط در نظر می‏گيريم مثل انسان . يك وقت با قيد در
نظر گرفته می‏شود مثل قيد كليت . طبيعی همان لا بشرط است . اگر در ذهن‏
بيايد كلی است و اگر در خارج بيايد جزئی است ، خودش نه كلی است و نه‏
جزئی است .
انسان به اضافه وصف كليت انسان كلی
كلی طبيعی كلی منطقی كلی عقلی

نحوه وجود كلی طبيعی

آيا كلی طبيعی در خارج وجود دارد يا نه ؟
يك قول می‏گويد ، اصلا وجود ندارد .
قول ديگر اين است كه وجود دارد .
بعضی می‏گويند : له وجود مفرد فی الخارج يوجد بوجود فرد ما وينعدم‏
بانعدام كل الافراد .
بعضی از فلاسفه امروزی هم همين عقيده را دارند كه می‏گويند فرد فانی است‏
ولی نوع باقی است . حكم آن كلی يا حكم افراد متفاوت است . " من " ،
دارای دو من هستم . من فردی زائل می‏شود ، من انسانی و كلی است كه باقی‏
می‏ماند . پس من اگر فعاليت خود را برای من فردی نگذاشتم بلكه برای‏
انسان كلی گذاشتم كارم كار اخلاقی می‏شود . فعل اخلاقی من ريشه و مبنا پيدا
می‏كند . چون خود من در آينده هم وجود دارم . آن من انسانی كلی در من و تو
و او ، در همه وجود دارد پس وقتی برای نوع انجام دادم برای خودم كرده‏ام‏
، برای خود