سه مسأله مهم زير در باب عليت مطرح می‏شود :
1 - يك مسأله‏ای كه در فلسفه هست اين است كه آيا شی‏ء فقط در حدوث‏
احتياج به علت دارد يا در بقاء نيز نيازمند به علت است . آيا هر چيزی‏
كه نيازمند به علت است فقط در حدوث ، اين نياز را دارد يا در بقاء نيز
چنين است ؟
2 - مسأله ديگر اين است كه اگر قائل به احتياج به علت در بقاء شديم‏
آيا علت مبقيه بايد همان علت محدثه باشد يا ممكن است اين دو متفاوت‏
باشند .
3 - مسأله ديگر كه در واقع شايد ريشه هر دو مسأله فوق باشد اين است كه‏
اصلا بايد ببينيم كه علت يا ملاك نيازمندی يك شی‏ء به شی‏ء ديگر چيست .
چرا يك شی‏ء به شی‏ء ديگر نيازمند است ؟ " ب " كه معلول " الف "
است در حدوثش به " الف " محتاج است ، اگر " الف " نبود " ب "
هم نبود . خوب ، چرا " ب " بی نياز از " الف " نيست ؟ و بعد اين‏
سؤال مطرح می‏شود كه چرا علت العلل بی نياز از علت است ؟ چرا اصلا همه‏
چيز بی نياز از علت نيست ؟ در فلسفه‏های غربی می‏گويند اين سؤالی است كه‏
اصلا جواب ندارد . ولی ما در كتاب " علل گرايش به ماديگری " اين‏
مسأله را توضيح داده‏ايم .
اين مسأله اصلا در فلسفه يونان وجود نداشته است و در اثر كشمكش بين‏
فلاسفه و متكلمين اسلامی بوجود آمده است . متكلمين گفتند كه مناط احتياج‏
به علت حدوث است كه حرف نادرستی بود . ولی فلاسفه برای جواب به آن‏
تلاش كردند تا ريشه صحيح آنرا پيدا كردند .
حرفی كه شيخ در اينجا گفته است مقدمه‏ای است برای آن مطالب ، شيخ‏
می‏گويد فاعل گاهی افاده می‏كند وجود چيزی را كه قبلا افاده نكرده است ،
يعنی گاهی فاعل ، فاعل چيزی است ازلا ولی ممكن است گاهی مفيد چيزی نبوده‏
و بعدا مفيد شود . اين همان " فاعل بالقوه " و " فاعل بالفعل " است‏
كه گفتيم . مثلا من وقتی از منزل آمدم تا ساعتی كه اينجا نشستم متكلم‏
بالقوه بودم و هم اكنون متكلم بالفعل شدم . پس گاهی فاعل افاده می‏كند
وجودی را كه قبلا نبوده، يعنی وجود مسبوق به عدم را ، يعنی وجود حادث را.
خوب ، شيخ می‏گويد كه ذهن ما در اينجا به سه چيز توجه می‏كند . مثلا در