است . پس :
1 - گاهی انسان حركت می‏كند به سوی نقطه‏ای و غايت هم صرف همان بودن‏
در آن نقطه است .
2 - يك وقت هم مطلوب بالذات ، آن غايت و نهايت حركت نيست مانند
اينكه به نقطه‏ای برود برای ديدن دوستی . پس غايت در اينجا لقاء صديق‏
است .
3 - گاهی هم ، شی‏ء سوم است . كاری را انجام می‏دهد نه برای خود آن كار
و نه برای چيزی در خودش يعنی در خود فاعل ، بلكه برای چيزی كه در موضع‏
سومی وجود دارد .
البته در نظر دقيق همه اينها ( اين سه قسم ) به فاعل بر می‏گردد .
اكنون در اينجا به يك نحو ديگری نيز تقسيم‏بندی می‏كنند كه با تقسيم‏بندی‏
قبلی منافاتی ندارد و بلكه قابل تطبيق بر آن است . اين تقسيم‏بندی به اين‏
نحو است كه می‏گويند :
1 - گاه غايت در فاعل است و 2 - گاه غايت در منفعل است .
قوای طبيعت كه نطفه را به سوی انسان می‏برند غايتشان در منفعل است كه‏
همان ماده انسان است ، اما بنا كه ساختمان می‏كند غايت كه استكبان است‏
در خود او است ( غايت در فاعل ) .
شيخ بعد می‏گويد چطور است كه در بعضی از موارد غايت در فاعل است و
گاه در منفعل ؟ ملاك و ضابطه چيست ؟ می‏گويد ملاك ، فاعل بعيد و فاعل‏
قريب است . در فاعل قريب غايت در منفعل است ولی در فاعل فاعل يا
فاعلهای بالاتر كه فاعل بعيد هستند ممكن است كه غايت در خود فاعل باشد .
مثلا در مثال بنا ، مراتبی از فاعل ، عوالمی از فاعل وجود دارد ، امر
ساده‏ای نيست . در درجه اول قوای ادراكی او تحريك می‏شود كه اين منشأ
تحريك ، قوای شوقی است . بعد قوای اخير بر روی قوای عضلانی تأثير
می‏گذارد و بعد قوای عضلانی كار می‏كنند .
بطور ساده‏تر بگوئيم ، اين بنا دو عنوان دارد : 1 - يكی " طالب الكن‏
" 2 - يكی هم عنوان " بنا " . از جهت اول خودش علت است برای خودش‏
از آن جهت