يعنی شيئی كه لا غايه له . البته نه به معنائی كه در عبث تعبير كرديم .
در باب عبث يك كار را پوچ می‏گويند ، يعنی اين كار برای هيچ هدفی به‏
وجود نيامده ، بلا هدف به وجود آمده است ، كار اتفاقی كاری را می‏گويند
كه آن كار خود می‏توانسته است كه هدف باشد ولی عامل آن را برای اين هدف‏
به وجود نياورده است . اتفاقا به وجود آمده است . ممكن بود يك فاعلی‏
آن را هدف خود قرار دهد ، ولی آن بدون آنكه هدف فاعلی باشد به وجود
آمده است .
بنابراين عبث معنايش اينستكه اين كار برای هيچ و پوچ به وجود آمده‏
است ، بيهوده است . ولی در اتفاق معنايش اين است كه اين شی‏ء كه به‏
وجود آمده است دارای خصوصياتی است كه می‏توانست آن خصوصيات هدف فاعل‏
باشد و برای آن خصوصيات به وجود آمده باشد ، ولی فاعل آن را برای اين‏
خصوصيات به وجود نياورده است .
بنابراين در اين سه تعريفی كه كرديم ، يك تعريف كه محل كلام شيخ است‏
، اينگونه كه شيخ از بعضی از قدما نقل كرده اصلا تعريف ندارد ، يعنی معنی‏
معقول ندارد . نوع دوم ، تصورش معقول و معنی‏دار است ولی بديهه عقل حكم‏
می‏كند به محال بودنش ، نوع سوم ، تصورش معنی‏دار است و بديهه عقل هم‏
حكم می‏كند به محال بودن آن ، بلكه با استدلال بايد محال بودن آن را ثابت‏
كرد و حتی عده‏ای طرفدار هم دارد .

غايت داشتن طبيعت از نظر فلاسفه ، متكلمين و طبيعيون امروز

بحثی كه در اين زمان ما با ماديون در مسئله اتفاق و تصادف داريم ،
مسئله علت غائی است . و منظور از غايت ، غايت بالذات است . غايت‏
بالذات از نظر فلاسفه الهی يعنی غايتی كه طبيعت از اول به سوی آن غايت‏
حركت می‏كرده و برای رسيدن به آن هدف حركت می‏كرده است ، و رسيدنش به‏
آن هدف ضروری است . يعنی