میكنيم بعد میگوئيم " ليس زيد بقائم " ، يعنی اين ارتباط را رفع
میكنيم ، يك بار قيام را برای زيد اثبات میكنيم و در ليس زيد بقائم
قيام را از روی زيد برمیداريم و رفع میكنيم . پس مفاد قضيه سالبه هميشه
سلب الربط است نه ربط السلب . ربط السلب آنجائی است كه خود سلب
محمول قرار گيرد ، مثل اينكه بگوئيم " زيد لا قائم " ، اينجا ديگر سلب
الربط نيست ، ربط السلب است ، يعنی شما سلبی را كه لا قائم است ، اين
عدم را ، برای زيد اثبات كردهايد . نه اينكه قيام را از زيد رفع كردهايد
. اينجا شما به نحوی عدم القيام را برای زيد اثبات كردهايد به هر اعتبار
كه هست ، يعنی زيد را متصف به عدم القيام كردهايد و عدم را مانند يك
صفت برای زيد اثبات كردهايد . لهذا در اينجا نمیتواند زيدی وجود نداشته
باشد . در حاليكه در قضيه " ليس زيد بقائم " میتواند اصلا زيدی وجود
نداشته باشد ، زيرا شما ارتباط زيد به قيام را رفع میكنيد ، رفع ارتباط
زيد به قيام احتياج به وجود زيد در خارج ندارد ، اما اثبات لا قيام برای
زيد به وجودزيد در خارج احتياج دارد . و لهذا آن قضيه را میگوئيم معدوله
المحمول و اين قضيه را سالبه محصله میگوئيم . البته مطلب ديگری هم لازم
است كه بايد گفته شود و آن اينكه : متأخرين از منطقيين ، يعنی بعد از
بوعلی ، مثل تفتازانی يا صاحب شرح مطالع ، در مفاد قضيه سالبه با اينكه
ميان سالبه و معدوله فرق میگذارند در عين حال معمولا چنين تعبير میكنند كه
میگويند : نسبت بر دو قسم است : نسبت ايجابی و نسبت سلبی . يعنی در
نسبت سلبی ، نه سلب الربط میگويند و نه ربط السلب ، بلكه میگويند ربط
هو السلب . نه ربط السلب است كه سلب ربط داشته باشد و نه سلب الربط
است كه در ربط ، چيزی باشد و سلب بر ربط وارد شده باشد ، بلكه " ربط
هو السلب " است . يعنی گفتند خود نسبت عين سلب است . در حاشيه
ملاعبدالله چنين آمده كه : النسبه علی قسمين : نسبه ثبوتيه و نسبه سلبيه .
اين [ مطلب ] بعدها در منطق در خيلی از قضايا نتايج خيلی زيادی دارد كه
ما مفاد [ قضيه سالبه ] را سلب الربط بدانيم يا سلب هو الربط . در
منطقيين كسی چنين اشتباهی نكرده كه ربط السلب بداند . اما در غير
منطقيين چنين اشتباهی هست ، آنهائی كه معدوله را با سالبه اشتباه میكنند
[ چنين گفتهاند ] ولی منطقيين چنين
|