فصل چهاردهم در نقض دلائل كسانی كه در باب بخت و اتفاق بخطا رفتهاند
و رد مذاهب آنان
چون ماهيت اتفاق و وجود آنرا توضيح داديم سزاوار است كه دلائل مذاهب فاسدی را كه در باب بخت و اتفاق بوده است نقض كنيم اگر چه سزاوار اين بود كه آنرا به ما بعد الطبيعه و فلسفه اولی محول نمائيم زيرا مقدماتی كه در اين كار به كار میبريم غالبا مصادرات است ليكن در اين مسئله هم مانند بعضی مسائل ديگر بنای ما بر متابعت عادات جاری است . پس گوئيم :رد منكران اتفاق
يكی از مذاهب اينست كه اتفاق را اصلا باطل میداند و میگويد هر چيزی سبب معلومی دارد و احتياج نيست به اينكه سببی مانند اتفاق برای آن بتراشيم و ليكن اين استدلال مؤدی به نتيجه مطلوب نيست . زيرا صحيح نيست كه بگوئيم چون هر چيزی سببی دارد پس اتفاق وجود ندارد چه سببی كه موجب چيزی میشود اگر دائمی يا اكثری نباشد همان سبب اتفاقی خواهد بود از جهت اينكه دائمی يا اكثری نيست .غايات متعدد مغالطه است
و اما اينكه میگويند يك امر در يك آن ممكن است غايتهای چند داشته باشد ، مغالطه است به اين معنی كه غايت را به اشتراك اسمی استعمال میكنند