يك شی‏ء واحد در عين حال دارای صفات متضاد باشد . [ يعنی هم فرد باشد و
دارای تشخص و تعين شخصی و هم فاقد تعين و تشخص به نحوی كه مقتضای كليت‏
است ] .
ولی حقيقت اين است كه اينطور نيست ، طبيعی در خارج به صفت كثرت‏
موجود است و كثرت آن تابع افراد است . به تعداد افراد ، كلی طبيعی‏
وجود دارد .
نسبت طبيعی به افراد نسبت " أب " به " اولاد " نيست بلكه نسبت‏
" آباء " به " اولاد " است .
بايد توجه داشت كه كلی و جزئی ، و كل و جزء با يكديگر فرق دارند [ به‏
تفاوت آنها در آخر فصل آينده اشاره خواهد شد ] .

وجه تسميه طبيعی به كلی طبيعی

طبيعی را كه می‏گوئيم كلی طبيعی ، در واقع به اعتبار شأنيت آن است .
اين شأنيت را دارد كه اگر در ذهن قرار بگيرد صفت كليت را دارد ، و الا
در خارج كليت ندارد و امر متشخص است ، وجودش عين وجود افراد است ،
افراد اگر كثير باشد كلی طبيعتی كثير و اگر منحصر به فرد باشد واحد است.
كلی طبيعی خودش نه كلی است و نه جزئی است [ اينكه می‏گوئيم وجودش‏
عين وجود افراد است ] به اين معنا نيست كه می‏گويند " يوجد بوجود فرد
واحد وينعدم بانعدام جميع الافراد " اين قول بعضی فلاسفه امروزی و تقريبا
قول اصوليون ماست و خواهيم گفت [ در فصل آينده تحت عنوان : كيفيه‏
اللحوق الكليه للطبايع الكليه ] كه اين حرف غلطی است و شامل همه مفاسد
سخن " رجل همدانی " است كه شيخ آنرا به مسخره می‏گيرد .

مسئله اصالت فرد يا اجتماع

يك مسئله امروزه اين است كه آيا فرد اصالت دارد يا اجتماع ؟ در شكل‏
فلسفی‏تر مسئله به اين شكل مطرح می‏شود كه : آيا فرد وجود دارد و اجتماع‏