پس گويند علل بر دو قسمند : علل ذاتی طولی ، علل عرضی عرضی . علل طولی
، علل بالذات هستند و علل عرضی ، علل بالعرض هستند . پس فلسفه در واقع
دو امتداد و دو بعد علل میشناسد : 1 - يكی عللی كه علوم طبيعی آنها را
علل میداند كه فلاسفه حاضر نيستند باسانی كه حتی نام علل را بر آنها اطلاق
كنند . 2 - و ديگر همان علل طولی ذاتی كه ماوراء زمان و مكان است .
اگر گفته شود كه ما اين علل عرضی مانند پدر و فرزند ، بنا و خانه ، . .
. را حس میكنيم ولی آن علل طولی و ماورائی را چگونه اثبات میكنيد ؟ در
پاسخ میگوئيم همين قدر كه اين را شناختيم كه معلول است و غير قائم
بالذات و از طرفی بحكم برهان عقلی ثابت كرديم كه معلول نمیتواند از
علت جدا شود و بعد میبينيم كه اين معدات جدا میشوند ، پس نتيجه
میگيريم كه بايد علت ديگری در طول وجود داشته باشد . آنگاه میبينيم كه
كل اين عالم طبيعت ، معلول است ، مگر اينكه آنرا غير معلول بدانيم ( كه
چنين فرضی را هم نمیشود كرد . چه ، معلوليت از همه جايش میبارد . هر
قطعهاش را مشاهده میكنيم كه نبوده و حادث میشود ) . آن وقت علتش كه
نمیتواند در خود طبيعت باشد ، چون در آن صورت در عرض خود طبيعت خواهد
بود . . . پس علت ماوراء طبيعی وجود دارد .
مسأله ربط حادث به قديم : ولكن الاشكال ههنا فی شیء ، وهو . . . در
اينجا اشكالی پيش میآيد و آن اينكه لازم میآيد كه علل اعدادی هم معيت
داشته باشند . توضيح اينكه : اين معلول كه در اين زمان حادث شد چرا از
قبل و اصلا از ازل موجود نبود ؟ میگوئيم چون علتش وجود نداشت . آنگاه
سؤال میكنيم از همان آخرين جزء علت كه قديم است يا حادث . اگر آن
آخرين جزء علت قديم باشد كه باز بايد معلول از قديم موجود بود و اگر
حادث باشد نقل كلام در آن حادث میكنيم كه چرا از قبل موجود نبود و
همينطور الی غير النهايه و اين دو اشكال دارد : 1 - يكی اينكه به قديم
منتهی نمیشود 2 - و ديگر اينكه تسلسل لازم میآيد . و اين است كه يك
اشكال مهم پيش میآيد و آن " مشكل ربط حادث به قديم " است .
اين اشكال اصلا در فلسفه مطرح است كه هنگامی كه معلول بوجود
|