بر بيايد . ولی ما اين حالت را در هر جا كه طبيعت هست می‏بينيم لااقل در
طبيعتهای جاندار اين را بخوبی می‏بينيم . اين نشانه اين است كه طبيعت به‏
سوی همان مقصد خود حركت می‏كند و تا يك كسری‏ای پيدا می‏شود كه مضر به‏
تأمين آن مقصد باشد ، فورا اين كسری را بر طرف می‏كند .
مسئله ديگری كه شيخ اين تعبير را بيان نكرده و من آنرا عرض می‏كنم ،
آنچيزی است كه اسمش را " قابليت انطباق با محيط " می‏گذارند . اين‏
يكی از حيرت انگيزترين فعاليتهای طبيعت است .
مسئله انطباق اين است كه طبيعت وقتی در محيطی قرار دارد با آن محيط
هماهنگ است . فرضيه داروين و امثال او می‏گويد اين موجود هماهنگ با
محيط است چون ساخته اين محيط است ، چون عوامل محيط اين را ساخته‏اند
جبرا اينطور است كه اين شی‏ء بگونه‏ای ساخته شود كه متناسب با آن عوامل‏
محيط باشد . به قول شيخ " ولنسامح " ، فرض می‏كنيم كه مطلب از اين‏
قرار است . اگر فرض كنيم اينطور باشد .
طبيعت خصوصيتی دارد كه همين قدر كه او را از محيط خودش خارج كنيم و
به محيطی ببريم كه ناهماهنگ باشد طبيعت شروع می‏كند به فعاليت كردن‏
برای اينكه وضع جديدی برای خودش بوجود بياورد كه متناسب با محيط موجود
باشد و برای او امكان بقاء را فراهم آورد . البته اين تطابق نامتناهی‏
نيست و اگر عوامل محيط خيلی مخالف باشد و شديد باشد ، و برای طبيعت‏
امكان تحمل آن نباشد ، قهرا طبيعت از ميان می‏رود .
مثلا اسبهائی كه در منطقه استوائی متولد می‏شوند خصوصيات متفاوتی دارند
با اسبهائی كه در مناطق معتدل متولد می‏شوند و يا اسبهائی كه در مناطق‏
نزديك به قطب زندگی می‏كنند مثل سيبری يا اسبهای روسی ، يك اندام و
هيكل و رنگ و قيافه‏ای دارند و اسبهای عربی و استوائی رنگ و قيافه و
هيكل ديگری .
حالا اگر همين اسبهای عربی را به مناطق معتدل بياورند ، ديده می‏شود كه‏
تدريجا آنها خودشان را در جهتی كه متناسب با محيط موجود باشد تغيير
می‏دهند . يعنی يك عامل درونی در آنها شروع می‏كند به فعاليت در جهت‏
ايجاد وضعی كه