محسوب میشود ، البته نه از آن حيث كه خود انفعال فی حد ذاته بر خود عدم
انفعال فی حد ذاته رجحان داشته باشد كه در اين مقام برعكس است ولی از
آن حيث كه لازمه آن كمال يعنی قساوت ( از آن حيث كه مقاومت است ) اين
است كه چون سد محكمی در برابر خيراتی كه میتوانند از انسان بروز كنند
ايستادگی مینمايد و مانع بروز میشود ، و همانطور آن عاطفه گر چه از آن
حيث كه انفعال است ضعف و شر میبا شد ولی ضعفی كه فتح باب خيرات در
وجود انسان میباشد و آدمی بلحاظ وجود همين عاطفه است كه به ديگران توجه
میكند . و مقايسهای طبيعی بين ايندو را میتوان در مرد و زن نمود كه مرد
از آن حيث كه قوی القلب بوده ، احساسات نمیشود و صدای بچه او را متأثر
نمیسازد از زن كه در جهت مخالف اوست كاملتر است ولی همين صفات برای
زن كه در طبيعت رسالت نگهداری از كودك به او واگذار شده ، كمال محسوب
میشود . نه از آن حيث كه ضعف است بلكه از آن حيث كه ضعف و نقصی است
كه باعث قوتها و كمالات بيشمار میگردد . پس توجيه ارسطوئی انسان قسی
القلب و رقيق القلب چنين است كه اولی خير قليلی است با شر كثير و
دومی شر قليلی است با خير كثير .
پس آنچه كه در اخلاق ماكياولی وجود دارد و میگويد يك سياستمدار نبايد
متأثر شود اگر چه ميليونها نفر زير پای او جان دهند ، كمال نبوده ، (
بالعرض نه بالذات ) بلكه قساوت قلب و نهايت نقص است . مثال ديگر
اين بحث سگ و خاك میباشد كه در اينجا اگر طبيعت سنگ را از آن جهت
كه سخت و مقاوم است ( كمال ) با طبيعت خاك و كلوخ از آن جهت كه نرم
و آسيب پذير است ( نقص ) مقايسه كنيم ، سنگ بر خاك ترجيح دارد ولی
اگر ايندو را از جهت خيرهای صادره از آنها در نظر بگيريم طبيعت خاك به
دليل اثر پذيری و انفعالش منشأ خيرات شده و باعث خيلی از كمالات
میگردد و زمين سخت به دليل طبيعت اثر ناپذير خود بيحاصل باقی میماند .
سؤال : استاد ، اين محل ترديد است كه تأثر و اثر پذيری شر و ضعف باشد
و اينكه ما سنگ سختی را بر زمين سست ترجيح میدهيم شايد به نوعی سرايت
دادن حالات درونی ما به حقايق عالم وجود و يك جور قياس به نفس باشد ،
بعضی
|