مسأله جبر و اختيار و ارتباط آن با مسأله عليت : از جمله مسائلی كه‏
مورد اختلاف فلاسفه و متكلمين است اين است كه متكلمين در مورد فاعل‏
مختار نسبت به فعل خودش ابا دارند از اينكه او را علت بدانند ، بلكه‏
او را فاعل می‏نامند . مثلا انسان را در كارهای اختياری خودش فاعل می‏نامند
ولی علت نمی‏دانند . گوئی اگر انسان را علت فعلش بدانند او را از مختار
بودن سلب كرده‏اند و همچنين در مورد خدا . بعد اگر بگوئيم چه فرقی می‏كند
كه لفظ را عوض كنيم ؟ در جواب می‏گويند مسأله فقط لفظ نيست بلكه معنا
مورد نظر ما است . می‏گويند معلول نسبت به علت ضرورت دارد و لذا عليت‏
با فاعل مختار بودن مغايرت دارد . می‏گويند اختيار در آنجائی است كه‏
رابطه بين اثر و مؤثر ، رابطه ضرورت نباشد .
برخی از متكلمين اصل ضرورت را در جهان انكار می‏كنند اما برخی ديگر
می‏گويند مانعی ندارد كه بين اثرها و مؤثرها ضرورت وجود داشته باشد ،
اما هر جا كه فاعل مختار باشد اين ضرورت وجود ندارد . در مورد فعل مختار
می‏گويند آن كه مؤثر است ذات فاعل است اما ضرورت ندارد نسبت به اثر ،
وقتی فاعل مقارن با چيز خاصی ( مثل زمانی ، مكانی ، . . . ) شد فعل‏
ضرورت می‏يابد . ولی حكماء اين حرفها را هيچ قبول ندارند .
زيرا ضرورت بين فاعل و فعل او منافاتی با اختيار فاعل ندارد . مثلا
انسانی را فرض كنيد كه دارای ملكه تقوی و عدالت نيست ، گاهی گناهی را
مرتكب می‏شود و گاهی مرتكب نمی‏شود . آيا اين شخص را مختار می‏دانيم يا
نه ؟ قطعا مختار می‏دانيم . اكنون فرض كنيد كه همين شخص در اثر مصاحبت‏
با اتقيا و صلحا دارای ملكه تقوی می‏شود ، می‏شود مانند ابوذر ، يعنی شأن و
مقام و روحيه‏اش آنچنان بالا می‏رود كه هرگز دروغ نمی‏گويد يا مثلا شرب خمر
نمی‏كند ، به مرحله‏ای می‏رسد كه انتخاب كار خوب تقريبا حكم ضرورت پيدا
می‏كند و ترك فعل بد نيز ضروری می‏شود . چنين شخصی به مرحله‏ای می‏رسد كه‏
هرگز مرتكب گناه نمی‏شود ، او مراتب معنوی را شهود می‏كند ، شهود مراتب‏
معنوی برای معصوم مثلا ، مانند شهود آتش است برای ما ، برای ما محال‏
است كه دست