خلق ، مبارزه با هوای نفس ، تقديس میشود ، اخلاق بندگان و بردگان است
كه بر بشر تحميل گشته و دو تن از كسانيكه با افكار ارتجاعی خود باعث
وجود و رواج و تقويت ضعيف پروری و حمايت از آنها گشتهاند ، يكی عيسی
مسيح و ديگری سقراط میباشد ، و طرح اينگونه قواعد اخلاقی سبب انحطاط نوع
بشر گرديده ، چه كه باعث شده مقداری از قدرت و نيرو و وقت اقويا صرف
حمايت از ضعفا گشته و برای مبارزه با فقر و غيره نيروها بسيج گردد و
بالنتيجه فرد كامل و ابر مرد بوجود نيايد ، از اينروست كه میگويند ،
مبارزه با نفس يعنی چه ؟ نفس را بايد پرورش داده ، قوی نمود و هر چه
میطلبد در دسترش قرار داد ، ضعفا را بايد حمايت كرد چيست ؟ برای ضعيف
هيچ گناهی بدتر از ضعفش نيست . آنكس را كه به چاه افتاده ، سنگی هم
برويش بيفكن . مهمترين استدلال اين اخلاقيون جديد همين مسأله شفقت است ،
كه آيا ترحم و شفقت ، تأثر و انفعال نيست ؟ و اين انفعال ناشی از ضعف
نمیباشد ؟ چه ، متأثر شدن يعنی در مقابل عامل خارجی مقاومت نكردن و
بعكس متأثر نشدن يعنی ابراز مقاومت . در اشياء اين جهان در مقابل متأثر
شدن و نشدن ، شيئی را اگر واجد كدامين و فاقد كداميك باشد ، ترجيح
میدهيم ؟ آيا كدام شيشه خوب است ، شيشهای كه بمحض برخورد با جزئی عامل
خارجی بشكند ؟ و يا آن كه در مقابل عوامل سخت هم مقاوم باشد ؟ در انسان
نيز همينطور تأثر شكستن و ضعف است و مقاومت و بی اعتنائی كمال و خير ،
و بر عكس اينكه گفتهاند :
شيشه چو شكست ، شود ابتر
|
جز شيشه دل كه شود بهتر
|
شيشه دل هم با شكستن ناقص و خراب میشود . پاسخ مطالب فوق بحثی است
در مورد خير و شر كه مرحوم آخوند فی الجمله به آن پرداخته است بدين
ترتيب : شكی نيست كه بازگشت خير و شر به وجود و عدم است يعنی خير
وجود ، و شر عدم است ، خير بالذات وجود است ، اما بواسطه ملابست با
يك شر ، بالعرض متصف به شر میشود . كما اينكه شر نيز بالذات عدم است
و لكن بجهت مجاورت با يك خير ، بالعرض خير دانسته میشود و سخنی كه
ارسطو در باب خير و شر گفته و آنرا با حرف افلاطون در اينمورد كه افلاطون
خير را وجود و شر را عدم