غايتی حركت میكند . باران كه میآيد روی كوهی میبارد و اين كوه را میشويد
. لازمه قهری اينكه باران بريزد روی كوه و خاكهای روی سنگها اين است كه
اين خاكها شسته شود . بعد آب كه روی زمين شيبدار قرار گرفت لازمهاش
اين است كه آب گل آلودی پائين برود و بغل كوه هم كم كم تراشيده شود .
فرض كنيد گنجی هم در آنجا هست . آن گنج هم پيدا شود . اين لازمه اين
حركت باران روی اين كوه است و امری ضروری است ، اما غايت طبيعت
نبوده . يعنی باران كه از آن بالا نيامده كه اين گنج را ظاهر كند . طبيعت
نيامده كه آب گل اينجا راه بيفتد . او برای غايتی ديگر كار خود را انجام
داده است ، ولی لازمه آن غايتش اين بوده است .
تمام شرور عالم از اين قبيل است ، يعنی تمام شرور عالم غايت بالعرض
هستند ، يعنی ضرورتهای عالم طبيعت هستند . يعنی طبيعت روی نظام خودش
به سوی غايات خودش حركت میكند و از نظر غايات خودش كار حكيمانه
انجام میدهد ، ولی يك دسته امور ضروری كه لازمه لا ينفك طبيعت است آنها
نيز رخ میدهد كه آنها غايت اصلی طبيعت نيستند .
سخن ما در اينست كه جواب ذيمقراطيس و به خصوص پاسخ ماديون جديد را
ما به اين بيان شيخ نمیتوانيم بدهيم . اين بيانی كه ما تا اينجا كرديم
اين است كه هر چه در طبيعت رخ میدهد ضرورت است ، اتفاق نيست . ولی
طرف ما میگويد بسيار خوب بگوئيد ضرورت ، ولی اين امر ضروری آيا غايت
ضروری است يا غايت ضروری نيست . اگر هم آن را غايت بناميد ، غايت
بالعرض است نه غايت بالذات .
نتيجه اين است كه اين نظريه میگويد درست است كه انسان در طبيعت به
وجود آمده و لازمه حركات طبيعت همين بوده و لازمه قهری حركات طبيعت اين
بوده كه انسان به وجود بيايد ، و بنابراين
|