میبرد و به دستگاهی كه مخصوص حلاجی است تحويل میدهد ، بعد در جائی ديگر
پنبهها لوله میشود و در محل ديگری فتيلهها و لولههای پنبه بصورت نخ در
میآيد . در نقطه ديگری نخها به صورت رشتههای طولانی در میآيد . در يك
دستگاه تار میشود و در قسمت ديگر به صورت پود میشود . آنوقت يك
دستگاه آنها را شانه میزند و محكم میكند . مرحله به مرحله انسان جلو
میرود ، و آنگاه در آخر كار میبيند يك توپ چلوار يا فاستونی با نقشهای
عالی از كار درآمد .
شما اگر به طبيعت نگاه كنيد ، آيا اين پشم خودش از ابتدا حركت كرد
به اين سو ؟ يا اينكه پشم جبرا به اين سو حركت كرده است . آيا آن
دستگاه اولی كه داشت اين را میشست ، دستگاه دومی كه داشت اين را حلاجی
میكرد ، دستگاه سومی كه فتيله میكرد ، دستگاه چهارمی كه اين را نخ میكرد
، دستگاه پنجمی كه اين را به صورت تار و پود در میآورد . همينطور دستگاه
. . . هر كدام را كه شما در نظر بگيريد ، آهنی كه بالا میرود و پائين
میآيد ، آيا برای اين است كه اين پشم را به صورت پارچه در آورد ، يا
اينكه او كار خودش را میكند او تحت فشار يك نيرويی است كه جبرا او را
بالا میبرد و پائين میآورد ؟
و همه اينها هيچكدام مقصود طبيعت نيست . نه طبيعت خود پشم كه محصول
است و نه طبيعت آن اجزاء و دستگاههای كارخانه كه اين محصول را به اين
صورت در میآورد . سراغ هر كدام كه برويم در آنجا قصد ندارد ، غايت
ندارد . ولی همين كارهای بدون غايت و بدون قصد در نهايت امر منتهی
میشود به يك امر منظمی . البته شما در اينجا میتوانيد يك حرفی بزنيد و
در اين مثال خدشه كنيد و بگوئيد ، درست است كه نه پشم غايت دارد و نه
هيچ جزئی از اجزای اين كارخانه كارش را برای اين هدف انجام نمیدهد ولی
در اينجا يك موجود شاعری به نام انسان هست كه اين دستگاهها را به نحو
خاصی به يكديگر مربوط كرده است ، كه نتيجه همه كارهای بی هدف و غرض
آنها در اين مجموعه نظام داده شده هدفی است كه آن انسان ناظم آن هدف را
میخواسته است . اين حرف ديگری است ولی من در اينجا اين را بعنوان مثال
مطرح كردم و اين را میخواهم بگويم آنهائی كه میگويند اصل عليت غائی در
كار نيست ، میخواهند بگويند اتفاق در
|