شیء بر نفس حمل بديهی است ، يعنی مطلب جديدی به انسان نمیفهماند .
بنابراين در حمل بايد مغايرتی ميان موضوع و محمول باشد و لو مغايرت از
قبيل اجمال و تفصيل باشد ، موضوع مجمل باشد و محمول مفصل . مثل اينكه
بگوئيم " الانسان حيوان ناطق " . در همه تعريفها معرف عين معرف است ،
حتی از جهت مفهوم . اما فرق معرف با معرف در اين است كه معرف مجمل
معرف و معرف مفصل معرف است . پس اين ميزان مغايرت ميان معرف و
معرف و ميان تعريف و معرف هميشه وجود دارد و همين برای مفيد بودن حمل
و وجود كثرت ميان موضوع و محمول كافی است .
گفتيم كه در باب حمل اين مطلب مطرح است كه آيا كثرت من جهه شرط
مفيد بودن حمل است يا شرط صحيح بودن آن ؟ و گفتيم كه شرط مفيد بودن است
. در واقع قضيه " انسان انسان است " غلط نيست ، بلكه مفيد نمیباشد ،
نه تنها غلط نيست بلكه بديهی است . برای اينكه اگر انسان انسان نباشد
نقيضش كه همان سلب شیء از نفس باشد صادق میشود ، در صورتی كه سلب شیء
از نفس محال است . اين مطلبی است كه گفته شد . مطلب ديگری كه در آن
جلسه عرض كرديم اين بود كه گفتيم يكی از مسائلی كه امروز شايع است
انكار اصل هوهويت میباشد كه از اصول مسلم فلسفه قديم بوده است . يعنی
يكی از موارد اختلاف بسيار شديد فلسفه امروز با فلسفه قديم همين اصل
هوهويت است . اينها میگويند اصل هوهويت غلط است ، او او است غلط
است . چرا ؟
گفتيم كه از زمان هگل به اين طرف اين حرف پيدا شده كه گفتهاند دنيای
قديم عالم را ثابت میپنداشت ، و بر اين اصل ثبات اصول ديگری را مبتنی
كرده بودند كه از آن جمله اصل امتناع اجتماع نقيضين و اصل هوهويت میباشد
. اين طرز تفكر میگفت كه اشياء ثابت امرشان داير است ميان بودن و
نبودن ، يا هست و يا نيست . يك شیء نمیتواند هم باشد و هم نباشد . هم
بودن و هم نبودن يعنی اجتماع نقيضين ، و نه بودن و نه نبودن يعنی ارتفاع
نقيضين هر دو محال است . و بنابر اصل ثبات هر چيزی خودش خودش است ،
در اين لحظه خودش و در لحظه بعد هم همان خودش است . اما بعد از اينكه
اصل ثبات فرو ريخت و معلوم
|