ذهن ) آن چيزی كه در اين نوع هست در آن نوع هم هست ، لذا الجنس مغمور
بكل الاوعيه . در عقل اگر جنس را از فصل جدا كرديم ، مثلا تصور حيوان را ،
آن جنس واقعی نيست بلكه چيزی نزديك به جنس است . خلاصه جنس چيزی‏
است كه در ضمن تصورات مختلف انواع هست اما بالاستقلال نمی‏تواند موجود
باشد ( در ذهن ) .
اين مطلب از آن مطالب در هم و پيچيده فلسفه است .
اما نظر خود ما حالا به صورت يك فرضيه اين است كه :
اين حكماء بيانی دارند در باب تشكيك تشكيك تقريبا به معنای زياد و
كم است ، می‏گويند تشكيك در ماهيت جائز نيست . مثلا ماهيت انسان را در
نظر بگيريد ، نمی‏شود گفت يك فرد انسان‏تر است و آن يك كمتر انسان است‏
. پس تشكيك در چيست ؟ می‏گويند تشكيك در اتصافات است ، يكی عالم‏
است يكی عالم‏تر است و يا تعبيری كه می‏گويند فلانی انسان‏تر است . به‏
معنی اينكه اخلاقش عالی‏تر است . حكمائی مثل بوعلی كه راجع به اصالت‏
وجود بحثی نداشته‏اند بحثشان به همين جا ختم می‏شود . اما شيخ اشراق گفت‏
تشكيك در خود ماهيت جائز است . ولی حكماء بعد از او اين مطلب را
نپذيرفتند . صدر المتألهين كه به اصالت وجود قائل شد تشكيك در وجود را
قبول كرد ، يعنی تشكيك فقط در اتصافات و در " وجود ناعت " نيست ،
در خود وجود هم می‏تواند باشد . ولی ايشان هم در مسأله تشكيك ماهيت‏
نظريه بوعلی را قبول كردند .
اما نظر ما اين است كه بنابراين سخن كه اصالت از آن وجود است و
ماهيت ، اعتباری و از هر جهت تابع وجود است پس تشكيك در ماهيت بتبع‏
وجود اشكالی ندارد . اگر وجود مشكك شد ماهيت هم مشكك می‏شود . با اين‏
حساب بطور كلی بساط كليات خمس برچيده می‏شود . اساسا بين جنس و نوع‏
هيچ تفاوتی نيست مگر تفاوت تشكيكی ، يعنی دو ماهيت يكی است ،
اختلافشان به شدت و ضعف است مخصوصا در باب فصل كه ما يك ماهيت نوعی‏
را ذهنا به جنس و فصلی تقسيم می‏كنيم ، ولی بين اين دو تفاوتی نيست ،
ماهيت جنس منغمر در ماهيت فصل است ، همانطور كه وجود جنس منغمر در
وجود فصل است .