كه معدات متناهی باشند . يعنی اين دو نوع علل دو تفاوت با يكديگر دارند
. مسأله مهمی كه بوجود آمد ربط حادث به قديم بود . زيرا به دليل معيتی‏
كه گفتيم بين علت و معلول وجود دارد پس اگر حادثی بوجود آيد علت او
نيز حادث است ، نقل كلام در آن علت می‏كنيم و . . . حال يا اين حادث‏ها
متناهی هستند و يا غيرمتناهی . فرض دوم كه باطل است و فرض اول نيز
منتهی می‏شود به حادث و اين نيز محال است زيرا اين حادثها بالاخره بايد
به قديم منتهی شود . برای حل اين مسأله گفتند بايد موجودی باشد كه از يك‏
حيث قديم باشد و از يك حيث ديگر حادث ، از جهت قدمش مربوط به قديم‏
و از جهت حدوثش مربوط به حادثات است كه گفتند آن ، يك حركت دوری‏
فلك است . تا اينجا تكرار بحث‏های قبل بود .
بعد شيخ می‏گويد اگر بگوئيد هر مخلوقی وجودش مسبوق به عدم است ، اين‏
حرف درستی است . ولی ما دو جور عدم داريم : 1 - يكی عدم خود اين معلول‏
است در زمان قبل ( عدم مقابل ) 2 - عدم ذاتی . يعنی اين معلول بذاته‏
وجود ندارد يعنی ذاتش اقتضای وجود ندارد ، پس وقتی وجود دارد اين وجود
مسبوق است به عدم ذاتی ، اما اين مسبوق بودن زمانی نيست ( عدم مجامع يا
عدم مطلق ) . موجودی كه وجودش مسبوق به عدم مقابل يا صريح يا . . . باشد
وجود كه پيدا می‏كند وجود مطلق نيست ، وجودش ، وجود در شی‏ء ديگر است ،
و قهرا عدمش هم عدم در شی‏ء ديگر است ( مسبوق به ماده ) كه اين نوع را
" كائن " می‏گويند . همين " كائنات " را نيز دو قسم گفته‏اند :
معلولهائی را كه از ازل بوده‏اند و مسبوق به عدم مقابل ( عدم زمانی )
نيستند " مبدعات " گويند . در مبدعات قائل به عقول عشره شده‏اند كه از
فلاسفه اسلامی مشائی ، بوعلی اين قول را قبول كرده و روی آن اصرار نموده‏
است . مسأله عقول عشره از ارسطو و حتی از افلاطون نبوده است بلكه شايد
اولين كسی كه به آن قائل شده است افلوطين باشد .