بوده است . می‏گويند مقداری در كتاب شرح ابن رشد و مقداری هم در كتاب‏
ارسطو هست كه او بهترين ناقل آراء فيثاغورث و مانند او است .
دوباره به عبارات شيخ برمی‏گرديم :

تركيب اشياء از وحدت و ثنائيه

" وقوم جعلوها مبادی‏ء ولم يجعلوها مفارقه ، وهم أصحاب فيثاغورث ،
وركبوا كل شی‏ء من الوحده والثنائيه ، وجعلوا الوحده فی حيز الخير والحصر
، وجعلوا الثنائيه فی حيز الشر وغير الحصر " .
اينها هر چيزی را مركب دانسته‏اند از وحدت و ثنائيه . در اينجا بجای‏
ثنائيه بايد چيزی نظير كثرت باشد ، و ظاهرا هم ثنائيه منظور كثرت است‏
نه خصوص عدد دو . احتمال هم می‏رود كه اگر مثلا بجای وحدت و ثنائيه ، فرد
و زوج را هم بياوريم باز درست باشد . ولی خوب ، در متن همان وحدت است‏
، پس اگر بجای ثنائيه كثرت بياوريم بهتر است .
در اينجا دو مطلب است : يكی اينكه همانطور كه حكما خير را به وجود
تحليل می‏كنند و شر را به عدم ، او خير را به وحدت تحليل كرده و شر را به‏
كثرت . هر چه وحدت بيشتر باشد خير آن اكثر است و هر چه كثرت رسوخ‏
بيشتر پيدا كند شر بيشتر می‏شود . كما اينكه اين تعبير با آنچه كه فلاسفه‏
ما در باب مساوق بودن وحدت و وجود می‏گويند جور در می‏آيد [ كه هر چه‏
وحدت بيشتر باشد كمال وجودی آن شی‏ء بيشتر است ] .
مطلب ديگر محدود و نامحدود است . يعنی از وحدت تعبير به محدود
كرده‏اند و از كثرت به نامحدود تعبير كرده‏اند . و نيز وحدت رامساوی با
فرد می‏دانستند و كثرت را مساوی زوج . در كتابهای تاريخ فلسفه بجای كلمه‏
" حصر " كه شيخ در اينجا آورده است ، كلمه محدود می‏آورند . يعنی آن‏
گروه می‏گفتند يك نوع تضاد ميان محدود و نامحدود است و عالم از تركيب‏
محدود و نامحدود درست شده است كه مقصودشان از محدود وحدت است و از
نامحدود كثرت است .