باشد .
" أو يجعلوه غير متناه فيجعلوا صور الطبيعيات غير متناهيه " .
يا آن مجردات را غير متناهی می‏دانند ، كه در اين صورت لازم می‏آيد صور
طبيعيات هم غير متناهی باشد . اين هم از نظر شيخ و هم در طبيعيات قديم‏
مسلم بوده كه انواع عالم طبيعت متناهی نيست .
" و هؤلاء يجعلون الوحده الاولی غير كل وحده من الوحدتين اللتين فی‏
الثنائيه ، ثم يجعلون الثنائيه الاولی غير الثنائيه التی فی الثلاثيه وأقدم‏
منها ، وكذلك فيما بعد الثلاثيه ، و هذا محال " .
[ اينها وحدت اول را غير از هر يك از دو وحدتی دانسته‏اند كه در
ثنائيه است و اولين دوتا را غير از آن دو تائی قرار داده‏اند كه در ثلاثيه‏
است . و همچنين بعد از ثلاثيه را ] . اين مطلب جداگانه‏ای است و
ايرادهائی هم بر اين وارد است و چنين چيزی محال است . زيرا :
" فانه ليس بين الثنائيه الاولی والثنائيه التی فی الثلاثيه فرق فی‏
الذات ، بل فی عارض ، وهو مقارنه شی‏ء له . ومقارنه الشی‏ء للشی‏ء لا يجوز
أن تبطل ذاته ، ولو أبطل ذاته لم يكن مقارنا ، لان المقارن مقارن للموجود
، وأما المفسد فغير مقارن ، وكيف تكون الوحده مفسده للوحدتين الا
بافسادها واحدا واحدا منهما ، وكيف تكون الوحده مفسده للوحده ؟ ولو
أفسدتها لم تكن ثنائيه ، بل الثنائيه بمقارنه الوحده اياها لاتصير مباينه‏
فی الذات للثنائيه بوجودها غير مقارنه للوحده ، فان الوحده لا تتغير
بالمقارنه حالا ، بل تجعل الكل أكثر وتذر الجزء علی حاله " .
دوتائی اول - يعنی دو تائی در مقابل يكی و سه تائی - با آن دو تائی كه‏
در ضمن سه تائی هست ، اينها دو حقيقت متباين نيستند ، يك حقيقتند .
وقتی كه وحدتی به آن دو تائی ضميمه شود ، ثلاثی تشكيل می‏گردد و اگر وحدت‏
ضميمه نشود همان دو تائی است ، نه اينكه اگر ما يك دو تائی داشتيم و
وحدتی به آن ضميمه كرديم برای اينكه سه تائی شود آن دو تائی كه خود
حقيقتی است معدوم