موارد نقض : خير و شر
شيخ در اينجا مسائل ديگری را هم ذكر كرده كه مسائل مهمی نيست ولی چون ممكن است مورد نقد واقع شود در اينجا ذكر شده است . گفتيم كه اجناس با يكديگر تضاد ندارند ، انواعی كه در جنس قريب شريكاند و در فصل اختلاف دارند با يكديگر تضاد دارند . حال اگر كسی بگويد كه خير و شر چطور ؟ خير و شر دو جنس هستند زيرا انواعی از خيرات و انواعی از شرور داريم . خير و شر حسی داريم و خير و شر عقلی داريم ، شر حيوانی داريم و غير حيوانی . خير و شر با آنكه جنساند برای انواع خيرات و شرور معذلك خود خير و شر از آن جهت كه خير و شر هستند با يكديگر تضاد دارند . جواب اين است كه خير و شر اساسا رابطهشان تضاد نيست ، عدم و ملكه است . ضدين در موردی گفته میشود كه " امرين وجوديين " باشد و " بينهما غايه الخلاف " باشد . اما در مورد خير و شر ، شر بر میگردد به امر عدمی . شيئی كه امكان داشتن يك وجود يا كمال يك وجودی را داشته باشد و آن را نداشته باشد و يا اينكه داشته و به علتی آن را فاقد بشود ، اين را شر میگوئيم . و نيز يك امر وجودی كه منشأ شر در ديگری بشود به او شر میگوئيم . مثلا وقتی طوفان میآيد منشأ قطع اشجار میشود يعنی اين شر را در آنها ايجاد میكند و موجب عدم میشود . وبا و طاعون را ما شر میناميم به اعتبار اينكه منشأ فقدانات در اشياء ديگر میگردد . ماهيت شر در آخر به امر عدمی بر میگردد . پس نسبت خير و شر نسبت عدم و ملكه است ، و سلب و ايجاب نيست ، چون هر عدم الخيری را به آن شر نمیگويند . مثلا اين ديوار كه فاقد قوه نطق است ، نداشتن نطق برايش شر نيست . شيئی كه ظرفيت وجوديش داشتن كمالی را اقتضا نمیكند ، نداشتن آن كمال را شر نمیگويند . و لهذا موجودات دانی كه كمالات عالی را ندارند ، مثلا طبيعت كمالات نفس را ندارد و نفس كمالات عقل را ندارد و عقل كمالات ذات باری را ندارد ، به اينها شر گفته نمیشود . شر در جائی گفته میشود كه شأنيتی در كار