خيالی داشته است . قوه خيالی وجود داشته و غايتش هم وجود دارد . پس آن
فاعلی كه وجود دارد غايت او هم هست . قوه عاقله به غايتش رسيده است ،
قوه شوقيه و خياليه هم غايت داشته و بغايت رسيده است . ولی قوه فكری و
عقلانی وجود نداشته است تا اينكه غايت عقلانی داشته باشد .
گفتيم كه معنی عبث اين نيست كه فاعلی ، فعلی را بدون غايت انجام دهد
. فعل ارادی سه مبدأ دارد در طول يكديگر : مبدا ادراكی ، مبدأ شوقی و
خيالی ، مبدأ عاملی . گاهی غايت هر سه مبدأ منطبق بر يكديگر است كه در
اين صورت عبث نيست . اما اگر غايت قوه محركه چيزی و غايت قوه شوقيه
چيز ديگری باشد ولی غايت قوه ادراكی نيز با غايت قوه شوقيه يكی باشد
باز در اين صورت عبث نيست . . . عبث در آنجائی است كه قوه خيال آنرا
تأييد كند ولی عقل آنرا تأييد نكند .
بيان مرحوم شيخ و آخوند در مورد عبث
مرحوم آخوند در حاشيه شفا در مورد عبث بيان ديگری دارد كه در واقع غير
از بيان شيخ است و از بيان شيخ هم بهتر است . اكنون ما هر دو بيان را
ذكر میكنيم .
شيخ در اينجا گفته است ( و در " اسفار " و نيز در " منظومه " هم
همينطور آمده است ) كه انسان در فعاليتهای اختياری خودش گاهی تدبير
دارد ، يعنی اول فكر میكند ، جوانب كار را در نظر میگيرد و سود و
زيانها را جمع و تفريق میكند و لذا كاری را كه پس از اين مقدمات انجام
میدهد عبث نيست . شرط عبث بودن يك كار ، نبودن مبدأ فكری و تطابق
غايت قوه شوقی و قوه عامله است . ولی اگر مبدأ فكری نباشد و تطابق
مذكور هم نباشد چند وجه ممكن است وجود داشته باشد :