اين لا بشرط خيلی بحث است ، من حالا حرف آنها را نقل می‏كنم . خيلی سخنان‏
در اينجا آمده [ كه بحث نمی‏كنم ] .
پس وقتی كه اينها درباب ماهيات می‏گويند ماهيت مطلقة ، يعنی ماهيتی‏
كه مطلق از تجرد و مطلق از اختلاط ، يعنی نه مقيد به عدم يك شرط است و
نه مقيد به وجود يك شرط ، مطلق از هر دو است ، گواينكه خود اطلاق قيدش‏
می‏شود .

واجب‏الوجود مجردالوجود است يعنی حقيقتش بشرط لا است

اگر ما باشيم و همين اصطلاح در اينجا ، كه شيخ هم تا اينجا بيشتر نيامده‏
است ، [ بايد ببينيم كه ذات واجب‏الوجود كدام يك از اين سه قسم است ]
. مسلما ماهيت مخلوطه نيست . اگر واجب‏الوجود موجودی دارای ماهيت‏
می‏بود و دارای آن خصلتهای عدمی كه در هر ممكنی است ، ماهيت مخلوطه می‏شد
، يعنی ماهيت بشرط شی‏ء می‏شد . ولی واجب‏الوجود غير وجود را طرد می‏كند ،
يعنی ذاتش مقيد و مشروط است . پس بشرط لا است ، پس مجرد است . او
ماهيت مطلقه نيست [ كه لابشرط باشد ] . زيرا ماهيت مطلقه اعم است از
ماهيت مجرده و ماهيت مخلوطه . پس در واجب‏الوجو د فقط بايد بگوئيم‏
ماهيت مجرده است ( 1 ) .

آيا واجب‏الوجود مطلق است ؟

اما خود شيخ هم گاهی در مورد حق‏تعالی كلمه وجود مطلق را بكار می‏برد .
الان اگر ما باشيم و اين بيان شيخ ، واجب‏الوجود موجود مجرد است نه موجود
مطلق ، و حال آنكه ما در مورد واجب‏الوجود گاهی اصطلاح موجود مطلق را بكار
می‏بريم . پس اين چطور می‏شود ؟ اين كه تقريبا نوعی تناقض درمی‏آيد . ما
از

پاورقی :
1 - [ استاد لفظ ماهيت را در اينجا مسامحه بكار برده‏اند ، برای اينكه‏
مشخص كنند كه ذات واجب‏الوجود ، حقيقت بشرط لا است ] .