" « من قرآن و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه و ما
يعزب عن ربك من مثقال ذره فی الارض و لا فی السماء و لا أصغر من ذلك و لا
أكبر الا فی كتاب مبين " ( 1 ) " و قل أنزله الذی يعلم السر فی‏
السموات و الارض »" ( 2 ) .
در اين جهت از راههای متعدد استدلال می‏شود . يكی از راه برهان انی است‏
. يعنی وقتی كه به آثار و معلولات و مخلوقات او نظر می‏كنيم ، آثار و
نشانه‏های عالم بودن خالق و علت و آفريننده آنها را می‏بينيم . يعنی خالق‏
، اينها را از روی علم و حكمت و تدبير آفريده است . معلول و مخلوق و
اثر ، همانطور كه بر اصل وجود مؤثر دلالت می‏كند ، گاهی نيز بر خصوصيت‏
وجود مؤثر دلالت می‏كند . مثلا خصوصيت اثر بر درجه قدرت مؤثر دلالت می‏كند
. مثل اين كه ما از روی ويرانی زياد يك شهر می‏گوئيم بمب منفجر شده و
قدرتش خيلی زياد بوده است . و يا كتابی كه اثر يك مؤلف است ، علم و
اطلاع و آگاهی مؤلف را نشان می‏دهد . ما هم وقتی به نظام عالم نگاه می‏كنيم‏
، از كتاب عالم ، به علم خالق و آفريننده آن پی می‏بريم . اين راهی است‏
كه فلاسفه هرگز از اين راه نمی‏روند . متكلمين از اين راه می‏روند ، راه‏
غلطی هم نيست ، راه درستی است . ولی فلاسفه از اين راه نمی‏روند . چرا ؟
برای اين كه آن اندازه را كه منظور فلاسفه است ، اثبات نمی‏كند . اين‏
برهان فقط اثبات می‏كند كه خداوند به آنچه آفريده است عالم است . و حال‏
آن كه آنچه فيلسوف می‏خواهد بيش از اين است . او می‏خواهد علم غيرمتناهی‏
اثبات كند . در برهان انی ، در همان دايره‏ای كه موجودات را می‏بينيم ،
به عالم بودن او پی می‏بريم . مثلا چون اين شی‏ء را آفريده ، می‏فهميم كه به‏
اين عالم بوده اين كافی نيست . در عين حال كه اين خود راهی است ولی‏
فلاسفه از اين راه نمی‏روند .

پاورقی :
1 - سوره يونس / . 61
2 - سوره فرقان / . 6