شيخ در اينجا ان قلت قلتی را مطرح میكند . و بعد از بيان ان قلت
جواب را به بحثی كه در جای ديگر بطور مفصل بيان كرده احاله میدهد . [ در
بيان اشكال ] میگويد به اينكه شما درباره ذات واجبالوجود گفتهايد كه
اضافات و نسبت به مورد ذات واجبالوجود درست و معقول است و اشكالی
نيست كه بين ذات واجبالوجو د و اشياء اضافهای باشد ، و بين او و
مخلوقات چنين اضافهای هست و اين اضافه از مرتبه فعل انتزاع میشود و در
واقع از صفات فعل است يعنی از صفاتی است كه بدون در نظر گرفتن فعل
واجبالوجود ، آن صفت قابل انتزاع نيست . مثل خالقيت و عليت .
خالقيتصفت فعل است ، يعنی با در نظر گرفتن فعلش اين صفت بر او صادق
است . اوليت را هم كه ديديم و فهميديم كه با درنظر گرفتن غير است كه
اوليت صدق میكند و لذا اين را هم صفت فعل میناميم . اشكال اين است كه
در چنين صورتی تسلسل لازم میآيد . برای اينكه ما میتوانيم نقل كلام به خود
اضافه كنيم ، خود اضافه هم از صفات فعل است و به منزله فعل واجبالوجود
میباشد . پس بايد بين اضافه و واجبالوجود هم يك اضافهای وجود داشته
باشد. دوباره نقل كلام به اين اضافه میكنيم [ و اين تسلسل ادامه میيابد ].
حل اشكال
اين شبههای است كه درباب مضاف گفتهاند و ما در محل خودش آن را حل
كردهايم . اضافه اساسا از خودش وجودی ندارد كه مستقل از وجود طرفين باشد
تا بتوانيم بگوئيم بين شیء و اضافه هم رابطهای است . اضافه در واقع معنی
حرفی است . ببينيد ، به مورد ديگری غير از واجبالوجود توجه كنيد :
میگوئيم زيد قائم است . ذهن ما در اينجا بين زيد و قيام نسبتی برقرار
میكند ، زيرا اين يك تصديق است و با تصور " زيد " و " قيام "
تفاوت دارد . يك وقت " زيد " و " قيام " يا " قائم " را به
صورت دو تصور داريم و يك وقت به صورت يك تصديق بين آنها