خود ، آن را شهود می‏كنيم . خودمان را هم اگر شهود می‏كنيم به تبع حضور
خودمان در پيش خودمان است . و اگر غير خودمان را هم شهود می‏كنيم ، به‏
سبب صورتی از او است كه پيش ما حاضر است ، و آن صورت مشهود واقعی ما
است ، و آن صورت با خارج تطابقی دارد .
همه اين جهت را قبول دارند و هيچ كس منكر نيست كه وقتی اشياء را
درك می‏كنيم ، [ وجود عينی آن نزد ما حاضر نيست ] . حتی ماديين هم‏
می‏گويند كه درك در مغز صورت می‏گيرد ، و آن درك تصويری است كه مثلا
براثر رابطه‏ای كه ميان خارج و سلسله اعصاب ما برقرار می‏شود ، آن تصوير
پيدا می‏شود و يك تركيبات شيميائی هم احيانا صورت می‏گيرد ، يا مثلا يك‏
صورت فيزيكی در مغز هست ، يك فعل و انفعالی در آنجا هست . ولی [ همين‏
ماديين ] هم می‏گويند آنچه شما درك می‏كنيد ، همان است كه در مغز شما
است . بعد ناچار است كه بگويد يك نوع تطابق ميان اين تصوير و آن خارج‏
هست ، غير از اين راهی ندارد .
خيلی وقتها اين اشتباه پيش می‏آيد كه [ گفته می‏شود ] تا آنجا كه علم‏
حضوری است غفلت است ، وقتی علم حصولی می‏آيد تنبه و آگاهی و شهود هست‏
. نه ، اصلا علم و تنبه و آگاهی و شهود همه از آن علم حضوری است . علم‏
حصولی هم همه آن [ آگاهی و شهود ] را دارد ، ولی به تبع آن علم حضوری ، و
به قول حكما آنها را دارد ولی بالعرض نه بالذات .
سؤال : می‏توانيم بگوئيم كه تجلی‏گاه علم حضوری در انسان ، وقتی از مرحله‏
كودكی تكامل می‏يابد ، علم حصولی است ؟
استاد : نه ، ببينيد : يك مطلب اين است كه ما چگونه به خود علم‏
حضوری پيدا می‏كنيم ، و مطلب ديگر اين است كه چه موقع علم پيدا می‏كنيم‏
كه علم حضوری داريم ، كه اين يك علم ديگری است ، خود اين يك حضور ديگر
است . حيوان به خود علم حضوری دارد ، ولی شايد هيچ وقت هم علم پيدا
نكند به اين كه