تقسيم بندی كرد ، اين حرف از اساس باطل می‏شود [ كه دو واجب‏الوجود بايد
وجود داشته باشند ] .
سؤال : در آنجا كه ماهيت را اصيل بدانيم آيا ممكن است كه حتميت و
وجوب وجود فرض شود ؟
استاد : اگر هم فرض نشود ، اين معنايش اين است كه اصالت ماهيت را
قبول نداريم . ولی آنهائی كه آن فرض را كرده‏اند ، می‏گويند همانطور كه‏
امكان وجود لازمه ذات بعضی از ماهيات است ، وجوب وجود هم لازمه ذات‏
بعضی ديگر است . ماهيت [ واجب‏الوجود ] به نحوی است كه يك ماهيت‏
مجهول‏الكنهی است ، و اين ماهيت مجهول‏الكنه مستلزم موجوديت است ، به‏
اين معنی كه موجوديت از حاق ذاتش انتزاع می‏شود . آنها چنين می‏گويند .
البته اين مطلب فی‏حد ذاته مطلب غلطی است .
شما يك وقت می‏خواهيد بگوئيد كه اصلا بنابر اصالت ماهيت معنی ندارد
كه يك ماهيت واجب‏الوجود باشد . اين مسأله به وحدت و كثرت كار ندارد
، آن امر بنابر وحدتش هم اشكال دارد . آن حرفی است كه اصالت وجوديها
با اصالت ماهيتی‏ها دارند ، و به وحدت و كثرت ارتباط ندارد . يعنی اين‏
حرف را اساسا اصالت وجودی‏ها می‏گويند كه اصلا معنی ندارد كه ما يك‏
ماهيت را در نظر بگيريم و بگوئيم اين ماهيت به حيثی است كه موجوديت‏
از حاق ذاتش انتزاع می‏شود . هيچ وقت موجوديت از حاق ذات ماهيت‏
انتزاع نمی‏شود . آنها نمی‏توانند بگويند ماهيت واجب‏الوجود ، يعنی ماهيتی‏
كه وجود خود را اقتضا كرده و به قول امروزيها خود سامان است . آنهائی كه‏
می‏گويند واجب‏الوجود يعنی ذاتی كه خودش به خودش وجود داده اصالت‏
ماهيتی فكر می‏كنند كه يك حرف نامربوط است ، بعلاوه يك حرف نامربوط
ديگر ، و آن اين است كه يك شی‏ء خود علت خود است . و خود به خود وجود
می‏دهد . آنها منظورشان از علت نخستين اين است كه علت نخستين آن است‏
كه خود به خود وجود می‏دهد و خود سامان است . اگر