گوئی از عاج كه سفيد است وجود داشته باشد ، و چوگانی هم از آبنوس وجود
داشته باشد كه بخواهند با آن چوگان با گوی عاج بازی كنند ، آن وقت آن‏
پستان يار در خم زلف تابدار شبيه به آن است .
البته شاعر فقط صورت را خلق می‏كند بدون اين كه بخواهد آن را در خارج‏
پياده كرده باشد . ولی صنعتكار آن صورتی را كه خلق می‏كند ، بعد همان را
در خارج پياده می‏كند .
اين را علم فعلی می‏گوئيم . يعنی علمی كه بر معلوم تقدم دارد . گواينكه‏
موادش را اول از خارج گرفته ، ولی فرض اين است كه تركيبش را خودش‏
خلق كرده است . مواد اوليه را بدون شك از خارج می‏گيرد . پس در اينجا
اين علم منشأ خلق معلوم می‏شود .
شيخ می‏خواهد بگويد كه علم واجب تعالی به اشياء علم فعلی است ، نه علم‏
انفعالی . و اينجا ديگر كوشش دارد اين مطلب را بگويد كه ما خيال نكنيم‏
كه نسبت معقولات به ذات واجب نسبت حلولی است . همين را به عبارات‏
مختلف می‏گويد .
سؤال : اين فرق نمی‏كند به هر حال كه چه حلولی باشد و چه صدوری ، وقتی‏
كه با صورت علميه باشد ، علمش حصولی می‏شود .
استاد : بله ، حصولی می‏شود . نمی‏خواهد بگويد حصولی هست يا نيست . شيخ‏
اصطلاح علم حصولی را هم نداشته ، به اين اسم هم ما كاری نداريم ، می‏خواهد