بدون او تحقق پيدا می‏كند . عرض در مرتبه بعد از ماهيت و وجود معروضش .
عارض آن می‏شود .
رابطه فصل با نوع چون در مرحله ماهيت است ، تشكيل دهنده ماهيت و
معنی آن است . بدون فصل ، معنی و ماهيت حتی در ذهن هم قابل تصور نيست‏
. ولی رابطه فصل و جنس چنين نيست كه بدون فصل نتوان ماهيت جنس را
تصور نمود . بلكه جنس بدون فصل تحقق ندارد. عرض خاص هم كه مشخص است.
حالا می‏گوئيم اگر دو واجب‏الوجود داشته باشيم كه جنس مشتركشان وجوب‏
وجود باشد ، بايد ما به الامتيازهائی داشته باشند كه آن ما به الامتيازها
فصول اين دو خواهند بود . رابطه جنس و فصل چيست ؟ فصل رابطه‏اش تحصل‏
دادن است نه تشكيل دادن محض . شيخ می‏گويد اين در جائی درست است كه در
خود آن معنا وجود و تحقق عين ماهيت معنی نباشد . خود آن معنی ، كه ما آن‏
را جنس فرض كرديم ، خود آن از نوع وجود و سنخ وجود است . يعنی همان‏
وجوب وجود . آن وقت اگر اين بخواهد فصل داشته باشد ، لازم می‏آيد كه چيزی‏
كه مقسم است مقوم واقع شود . " اذ قلب المقسم مقوما " ( 1 ) يعنی لازم‏
می‏آيد به اين كه آن چيزی كه شأنش تحقق بخشيدن جنس است ، تشكيل دهنده‏
ماهيت آن واقع شود .
بقيه مطلب برای روز بعد . عبارتهای آن طولانی و زياد ، و اين برهان‏
خيلی مشوش است . در روايات نيز همچو مطلبی به شكل ديگری آمده .
بنابراين بايد اين را آن جوری كه حكما گفته‏اند خوب توضيح بدهيم ، تا بعد
ببينيم آنچه را كه در روايات آمده چگونه می‏توانيم معنی بكنيم .
سؤال : با اين بحثی كه در پيرامون فصل كرديم ، اين معنی را نمی‏دهد كه‏
صورت هم در اشياء يك واقعيت اصيلی است ؟

پاورقی :
1 - [ شرح منظومه ، المقصدالاول ، الفريده الاولی ، غررفی احكام‏
سلبيةللوجود ] .