فرض را در نظر میگيريم كه علت خارج از ذات باشد . اگر علتی خارج از
ذات باشد ، پس ذات ، واجبالوجود نيست و ممكنالوجود است . چه چيزی
به ذات همه ممكنالوجودهای ديگر هستی میدهد ؟ میگوئيم يك علتی . اين
درخت را چه كسی هست كرده است ؟ بالاخره علتی يا علتهائی وجود دارد كه
به درخت هستی داده است و به تعبير خودمان به اين درخت جامه هستی
پوشانده است . هر ممكنالوجودی كه در عالم موجود میشود يك علتی هست كه
وجود را به او میبخشد و به او وجود میدهد . لازمه اين امر اين است كه
واجبالوجود ، واجبالوجود نباشد . اگر علتی كه اين وجود را به اين
ماهيت میدهد خارج از ذات باشد ، اين ذات ممكنالوجود میشود .
ممكن است بگوئيد واجبالوجود وجودش عارض ماهيت است و علت هم دارد
، ولی علت ، خود ماهيت است . میگوئيم پس ماهيتی داريم و وجودی ، و
ماهيت میخواهد ب ه خودش وجود بدهد . يك اصل ديگری در اينجا هست كه ما
از شما سؤال میكنيم : در اينجا كه ماهيت علت شده و وجود معلول ، آيا
علت در مرتبه قبل از معلول بايد وجود داشته باشد ؟ يا علت میتواند در
حالی كه وجود ندارد به معلول وجود بدهد ؟ چنين چيزی محال است كه در حالی
كه وجود ندارد به معلول وجود بدهد . پس ماهيت بايد در مرتبه قبل از
وجود ، وجود داشته باشد تا وجود را بدهد . حال میگوئيم اين وجود در مرتبه
قبل همان وجود در مرتبه بعد است كه میخواهد بدهد ؟ اگر چنين باشد كه
تقدم شیء بر نفس لازم میآيد . بايد وجود در مرتبه قبل برای ماهيت باشد
تا ماهيتی را كه در مرتبه بعد وجود بدهد . " فسابق مع لاحق قداتحد " .
اگر بگوئيد كه ماهيت در مرتبه قبل وجودی دارد و در مرتبه بعد وجودی را
میدهد كه اين وجود غير از وجود مرتبه قبل است ، میگوئيم نقل كلام به آن
وجود مرتبه قبل میكنيم . آن وجود هم عارض ماهيت است . حال يا خود
ماهيت اين وجود عارض را میدهد يا غير . غير كه محال است . اگر خودش
بخواهد بدهد ،
|