چنين چيزی است . كسی كه در يك علم يا در يك فن به حدی رسيده باشد كه
ملكه او شده باشد ، و به تعبير ما به درجه اجتهاد رسيده باشد ، يعنی
ضوابط و قواعد و اصول آن فن و كيفيت استخراج فروع از اصول در او به حد
ملكه باشد ، هر مسأله فرعی مربوط به آن علم را كه بر او عرضه بداريد ، به
حكم آن ملكه ، جواب آن مسأله را میدهد ، بدون آن كه نيازی باشد كه قبلا
با خود اين مسأله سابقه داشته باشد . مثلا فقيهی كه قواعد و ضوابط فقهی به
نحو ملكه و اجتهاد در وجود او هست ، اگر يك مسأله خيلی تازه و جديد كه
اساسا تا حالا به گوش او نخورده است ، بر او عرضه شود ، بدون آن كه
نيازی به تعلم داشته باشد ، جواب آن را میداند و میگويد . بر چه اساس ؟
براساس همان ملكه بسيطه اجماليه كه در روح او هست . براساس آن جواب
میدهد .
آن وقت اگر بپرسيم كه آيا جواب اين مساله را قبلا میدانست يا
نمیدانست ؟ جواب میدهيم كه به يك معنا نمیدانست ، برای اين كه اين
مسأله برای اولين بار بر او عرضه شده است و اصلا تا به حال چنين مسأله و
فرعی به گوشش نخورده است . و در عين حال میدانست ، برای اين كه آن را
به صورت اجمال و به صورت ملكه بسيطه میدانست . ملكهای كه اين مسأله و
غيرمتناهی مسأله مشابه اين را دربر میگير د . پس به آن صورت اين را
میدانست .
اين خودش يك مرتبهای از عقل است . مقصود از عقل هم در اينجا همان
ادراك مجرد است . پس اين خودش مرتبهای از ادراك مجرد است كه در
انسان هست . و لهذا ما سه جور انسان داريم : يك انسان كه جاهل به اين
مسأله است ، و تا حالا نه اين مسأله را شنيده و نه آن ملكه استخراج و
استنباط را دارد . يكی ديگر آن كسی است كه هم اين ملكه را دارد و هم اين
مسأله بر او عرضه شده است ، و اين مسأله را هم به تفصيل میداند . سوم آن
كسی است كه ملكه دانستن اين مسأله در او هست ، بدون آن كه صورت تفصيلی
اين مسأله در ذهن او منعكس شده باشد ، به اين معنا در وقتی هم كه او
خواب است ، میداند . آقای بروجردی [ ره ] در وقتی هم
|