چنانكه شيخ بيان كرده است تناهی يا عدم تناهی علت غائی از تعريف آن‏
آشكار می‏گردد . يا ما قائل به علت غائی هستيم يا نيستيم . اگر قائل به‏
علت غائی نيستيم [ ، ديگر تناهی يا عدم تناهی آن مطرح نمی‏شود ، ] و اگر
قائل به علت غائی هستيم ، از خود تعريف آن برمی‏آيد كه فرض عدم تناهی‏
برای آن نمی‏توان كرد . يعنی در چنين فرضی خلف لازم می‏آيد . می‏خواهيم‏
بگوئيم كه متناهی بودن علل غائية از متناهی بودن علل فاعلية واضح‏تر و
روشنتر است . به قول امروزيها خود لاتناهی بودن مستلزم تناقض است . چرا
؟ برای اينكه در تعريف علت غائی می‏گوئيم : علت غائی آن است كه فعل‏
برای او ايجاد شده است ، اين شی‏ء برای او ايجاد شده است ، به تعبير
ديگر " مالا جله الشی‏ء " در اين صورت سؤال می‏كنيم :
آيا خود آن غايت برای فاعل خير است ؟ خود آن مطلوب فاعل است ؟ آيا
فاعل اين " مالاجله " را برای خود آن می‏خواهد يا برای خودش نمی‏خواهد ؟
( توضيح اينكه : ) فرض كنيم اسم فاعل " الف " باشد و اسم فعل " ب‏
" . " الف " كه