ماده در اصطلاح فيزيك
[ به اين نكته نيز بايد توجه كرد ] كه ماده در اصطلاح فلسفه با ماده در اصطلاح طبيعيات و فيزيك فرق میكند . ماده در اصطلاح فيزيك مجموع ماده و صورت است در اصطلاح فلسفه . زيرا ماده در اصطلاح فيزيك آن چيزی است كه جرم داشته باشد ، ابعاد داشته باشد . ولی از نظر فلاسفه هر چيزی كه جرم و بعد دارد خود تحليل میشود به صورتی كه همان جرم بودن و امتداد داشتن است و اسمش صورت جسميت است ، [ و مادهای كه همان هيولای اولی است ] . يعنی اين صورت جسميت بر حقيقتی عارض شده كه آن حقيقت امكان ندارد كه تنها بتواند موجود باشد ، هميشه در ضمن يك صورت موجود است ، محال است كه آن حقيقت حس شود و محال است كه آن حقيقت لمس گردد . با قوه استدلال میتوان وجود او را كشف كرد . بنابراين ماده فلسفی قابل لمس و حس نمیباشد ، چيزی است كه فقط برهان وجودش را كشف میكند ، بدون آنكه ما بتوانيم آن را مجزا [ از صورت حس كنيم ] . اصلا خود آن مجزا از صورت نمیتواند وجود داشته باشد تا بتوان آن را مجزا حس كرد . آيا مثلا میتوانيم در لابراتوار به آن هيولای فلسفی برسيم ؟ چنين چيزی محال است .تشابه ماده اولی با حرف
شايد اين مثال را در اينجا ذكر كردهام كه ما الان دارای حروف صوتی هستيم كه با آن تلفظ میكنيم ، حرف " الف " ، " باء " ، " تاء " ، الی آخر . هر وقت میخواهيم مثلا حرف " باء " را تلفظ كنيم با يكی از صداهای مختلف تلفظ میكنيم میگوئيم " ب " يا " ب " يا " ب " يا " بو " يا " بی " يا " با " و يا " ب " . حتی صداهائی در وسط اين صداها هم داريم . مثلا در لهجهها ی مختلف ايران اگر نگاه كنيم میبينيم كه تلفظ صوتها همه يك جور نيست . مثلا فرض كنيد در خراسان " ب " را خيلی خشنتر تلفظ میكنند ولی بعضی از اقوام ديگر خيلی نرمتر و