معنای مطلق و لابشرط است . و اگر به اعتبار ملحوظ در نظر بگيريم به معنای‏
بشرط لا است . در اين صورت شيخ می‏گويد كه تفسير ما از مجردالوجود اين‏
است كه يعنی موجود بشرط لا ، نه موجود لابشرط .

ماهيت نداشتن واجب تعالی در تعبيرات مذهبی

همانطور كه در روزهای اول عرض كردم ، اين تعبير كه می‏گوئيم "
واجب‏الوجود لاماهية له " ، در تعبيرات دينی و مذهبی نداريم . آنطور كه‏
يادم هست و كمی الان در ذهنم هست ، ما در بعضی دعاها داريم كه حق تعالی‏
لامائية له ، حق تعالی منزه است از مائيت ، حق تعالی منزه است از لم ،
حق تعالی منزه است از كيف ، منزه است از اين ، منزه است از متی .
وقتی می‏گوئيم منزه است از أين ، يعنی منزه است از اينكه بگوئيم كجاست‏
. و وقتی می‏گوئيم منزه است از متی ، يعنی منزه است از اينكه بگوئيم در
چه زمانی است . منزه از كيف است ، يعنی منزه از اين است كه بگوئيم‏
چگونه است . منزه از كميت است ، يعنی منزه از اين است كه بگوئيم چقدر
است . زيرا همه اين وصفها وصف موجودات معلول است ، وصف موجودات‏
محدود است ، و در ذات واجب تعالی هيچ يك از اينها نمی‏آيد . اجمالا
بطور مبهم در ذهنم هست كه در بعضی از دعاها كلمه " ما " ی استفهامية
هم آمده است . خداوند منزه از " مائيت " است ، منزه از اين است كه‏
بگوئيم چيست . اگر چنين تعبيری داشته باشيم ، كه الان بطور مبهم در ذهنم‏
عين اين تعبير است ، [ برای اثبات مطلب ما كافی است ] . حالا فرض‏
می‏كنيم كه چنين تعبيری هم ما نداشته باشيم ، ولی تعبيرات ديگری كه در
معنا مانند همين تعبير است درباب واجب‏الوجود داريم . اين تعبير را
داريم كه واجب‏الوجود از هر حدی منزه است ، اين تعبير در " نهج‏البلاغه‏
" خيلی زياد است . بعضی از اين تعبيرات را در كتاب " سيری در
نهج‏البلاغه " آورده‏ام ، كلمات آن درست يادم نيست ، اينكه واجب‏الوجود
از هر حدی و هر عددی منزه است در " نهج‏البلاغه " هست ، يعنی عدد و حد
از مرتبه فعل او