است . لازم میآيد كه آن صور معقول آن عقل يا نفس باشند علی أنها فيه ، و
معقوله للاول علی أنها عنه .
پس حرف شيخ اين است كه شما فكر نكنيد كه بايد صور در شیء باشند تا
با او ارتباط پيدا كنند و بتوانيم به آن شیء عاقل بگوئيم . و اگر ما
میگفتيم كه آن صور در ذات حق تعالی وجود دارد ، سؤال نمیكرديد كه پس
چگونه حق تعالی [ به او علم دارد ؟ ] میگفتيد كه چون در او وجود دارد ،
ديگر از او منفصل نيست .
اما وقتی میگوئيم اين صور در چيزی وجود دارند كه آن چيز معلوم ذات اول
است ، و قهرا خود صور هم معلوم ذات اول هستند ، اين سؤال پيش میآيد كه
به چه مناسبت اينها علم واجب تعالی تلقی میشوند ؟ شيخ میگويد كه آن صور
معقوله للعقل بما انها فيه و معقوله للاول تعالی بما أنها عنه . يعنی وقتی
كه شيئی از شیء ديگر است و رابطه آنها واقعا رابطه علی و معلولی است و
آن معلول هم از سنخ علم است ، قهرا آن علت كه به ذات خودش آگاه است
، همين مناط علمش به معلول میشود . يعنی اينجا ديگر احتجابی در كار
نيست ، در عالم مفارقات اصلا احتجابی نيست . پس سخن شيخ اگر چه از
جنبههای ديگر قابل مناقشه است ولی از اين جهت قابل مناقشه نيست .
سؤال : علم به معلول بايد در مرتبه علم به علت باشد .
استاد : بله ، هست .
- : میگويد در ذات مرتسم نيست و در مرتبه عقل مفارق مرتسم است .
استاد : سؤالتان در چه جهت است ؟ آيا میخواهيد بگوئيد كه پس اين
چطور مناط علم میتواند باشد ؟ يا میخواهيد بگوئيد كه لازم میآيد علم حق
تعالی به همه اشياء در مرتبه ذات نباشد ؟ اين سؤال ديگری است . جواب
اين سؤال اين است كه علم حق تعالی به اشياء در مرتبه ذات علم اجمالی
است نه علم تفصيلی . علم تفصيلی نمیتوا ند باشد . آنچه مسلم و ضروری
است اين است كه حق تعالی علم تفصيلی به همه اشياء دارد . و باز مسلم
است كه در مرتبه ذات هم علم به همه اشياء دارد ، ولی
|