در زير آن قرار گرفته ، و با مقايسه با اين فرش برروی آن قرار گرفته .
حال اگر شما ضبط را از اينجا بيرون ببريد يا سقف را خراب كنيد و از روی‏
اين برداريد آيا اكنون كه زير سقف نيست چيزی از او كسر شده است ؟ نه ،
چنين نيست . يا اينكه مثلا اين كتاب اكنون زير دست من است و بنابراين‏
عنوان تحت بر او صدق می‏كند و اين صفت واقعا برای او هست كه اين كتاب‏
زير دست من است . من دستم را برمی‏دارم و اين كتاب از زير دست من خارج‏
می‏شود . آيا باز هم صفت تحنيت بر او صدق می‏كند ؟ آيا اكنون كه اين صفت‏
بر او حمل نمی‏شود چيزی از آن كم شده است ؟ خير . پس چه بوده است ؟ اين‏
شيئی كه در اين جا بود ، بودن آن در اينجا وضع و معادلاتی بوجود آورده بود
كه مثلا در مقايسه با مركز زمين ، نسبت به اين دست ، به آن مركز نزديكتر
بود و اين دست دورتر قرار می‏گرفت . به همين جهت گفتيم كه كتاب در زير
است و دست بر روی آن . وقتی كه ما دست را برمی‏داريم درست است كه‏
دست حركتی كرده است ولی تغيير و تبديلی در كتاب پيدا نشده است ، وضع‏
و نسبتش عوض شده است .
بنابراين چنين نيست كه هر جا بخواهد صفتی بر چيزی صدق كند بايد چيزی‏
بر ذات او علاوه شود تا آن صفت صدق نمايد .
ممكن است كسی بگويد : چطور شما می‏گوئيد ذات واجب‏الوجود بسيط است ؟
مگر شما نمی‏گوئيد ذات واجب‏الوجود اول است ؟ پس چيزی است كه اول است‏
، پس ذاتش و حقيقتش يك امر است و اول بودنش يك امر ديگر .
بنابراين در اينجا تركيب پيدا شد و او واحد نيست .
جواب اين است كه اوليت به معنی مقايسه است . همينقدر كه
واجب‏الوجود باشد و واحد باشد و همه موجودات از او صادر شده باشند .
كافی است كه اوليت انتزاع شود .
سؤال : در مورد علت و معلول چه ؟
استاد : عليت هم همين‏جور است . عليت مبدئيت است برای فعل .