طبيعت كمال خودش را در كيفيات و يا در كميات و يا در أينيات و يا در
وضع جستجو می‏كند . و چون آنها معتقد به حركت در همين اعراض بودند پس‏
طبيعت نمی‏توا ند كمال ديگری در امور ديگر جستجو كند . و چون همه اينها
برای طبيعت جوهری عرضند بنابراين هر غايت و كمال طبيعت جوهری از نوع‏
عرض است . البته هر تغيير عرضی از نوع كمال برای يك جوهر نيست ، يعنی‏
ممكن است دگرگونيهای كيفی و كمی ايجاد بشود ولی از قبيل غايات نباشد .
مثلا شما می‏توانيد با يك علت قسری كميت يك طبيعت را عوض كنيد .
مانند اينكه درختی كه اقتضا می‏كند كميتش فلان قدر باشد تحت يك سلسله‏
عوامل تغييرش بدهيد ، درخت استعداد اين تغيير را دارد ، ولی اين تغيير
چيزی نيست كه خود طبيعت آن را جستجو كند . شما آن كميت را بر او تحميل‏
می‏كنيد .
اما اگر كسی قائل به حركت در جوهر شد لازمه‏اش اين است كه معتقد باشد
كه اصلا غايات ذاتی طبيعت همان غايات جوهريه است - كه اين يك مسأله‏
فوق‏العاده مهمی درباب حركت جوهريه است . و ( در اين صورت ) غايات‏
عرضيه غايات درجه دوم هستند . به اين معنا كه طبيعت چند حركت دارد :
حركتی در جوهر و حركاتی در اعراض . غايت حركت در جوهر هم جوهر است و
غايت حركات عرضی هم عرضی است . غايات كيفی و كمی و أينی و وضعی‏
غايات هستند ولی غايات حركات عرضی طبيعت هستند . ولی همانطور كه‏
حركات عرضی طبيعت طفيل حركات جوهری طبيعت است و چون در جوهر حركت‏
پيدا شود در اعراض هم حركت پيدا می‏شود ، غايات عرضی هم تابع و طفيل آن‏
غايات جوهری است . آن وقت معنای اين سخن چنين می‏شود كه طبيعت هميشه‏
به سوی يك كمال جوهری در حركت است . كمال جوهری چيست ؟ اشتداد در
جوهر است . اكنون جای بيان آن نيست ، ولی آنها كه به اين حركت معتقدند
می‏گويند كه طبيعت هر چه بيشتر اشتداد پيدا كند جنبه‏های طبيعی و مادی‏
يعنی مكانی و زمانی و بعدی خود را از دست می‏دهد و به عبارت ديگر
جنبه‏های عدمی