چيز ديگر باشد . به قول مولوی :
زهرمار آن مار را باشد حيات
ليك آن مرآدمی راشد ممات ( 1 )
زهر مار برای مار موجب بقای حيات او است ، برای او خير است . و
همان زهر چون برای آدمی موجب ممات است بد است .
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد اين را هم بدان ( 2 )
اين حرف درستی است . حالا كه اين مساله را دانستيم ، پس اساس خير
برمی‏گردد به مطلوبيت ، ريشه‏اش آنجا است .
گفتيم كه هر موجودی طالب كمال خودش است و از نقص خودش فرار می‏كند
. حال برمی‏گرديم و تحليل می‏كنيم كه اين كمال و نقص‏ها به چه چيز برمی‏گردد
؟ خوب و بدها و كمال و نقص‏ها به چه چيز برمی‏گردد ؟

خير به وجود برمی‏گردد و شر به عدم

خير به وجود برمی‏گردد و شر به عدم . يعنی هر چيزی از آن جهت شر است‏
كه يا خودش نيستی است ، يا اگر خودش نيستی نيست ، نوعی از هستی است‏
كه سبب نيستيها می‏شود ، يعنی بديش بدان جهت است كه سبب نيستيها
می‏شود .
يك وقت می‏گوئيم جهل بد است . چرا بد است ؟ چون نيستی علم است .
علم چون كمال است خوب است ، و جهل از آن جهت كه نيستی علم است بد
است . فقر بد است ، چون ناداری است ، نداشتن است . نداشتن چه چيز ؟
نداشتن ثروت است ، و ثروت امكان قدرت است ، و چون امكان قدرت است‏
خوب است . و فقر چون فقدان آن امكان قدرت است بد است .
يا مثلا می‏گوئيم كوری بد است ، چون فقدان بينائی است و بينائی خوب‏
است . اين موارد چون عدمند ، خودشان بد هستند .

پاورقی :
1 و 2 - [ مثنوی معنوی ، دفتر چهارم ، چاپ كلاله خاور ، ص 217 ] .