ادامه شرح و توضيح متن شفا

و قول القائل انها - اعنی العلل قبل العلل - تكون بلا نهاية مع تسليمه‏
لوجود الطرفين ، حتی يكون طرفان و بينهما وسائط بلانهاية ، ليس بمنع‏
غرضناالذی نحن فيه ، و هو اثبات العلة الاولی .
فرض كنيم كه كسی چنين حرفی را بزند كه ( وسائط غيرمتناهی هستند در عين‏
اينكه دو طرف دارند ، ) اين مضربه سخن ما در اينجا نيست . زيرا ما
اينجا فقط در مقام اثبات علت اولی هستيم ، نه در مقام نفی علل‏
غيرمتناهی .
علی أن قول القائل : أن ههنا طرفين و وسائط بغير نهاية قول يقوله‏
باللسان دون الاعتقاد ، و ذلك لانه اذا كان له طرف فهو متناه فی نفسه ،
فان كان المحصی لاينتهی الی طرفه ، فان ذلك معنی فی المحصی لامعنی فی‏
الشی‏ء نفسه ، وكون الامر فی نفسه متناهيا ، هو أن يكون له طرف ، و كل ما
بين الطرفين فهو محدود ضروره بهما .
بعلاوه ، انسان نمی‏تواند چنين مطلبی را تصور كند كه ( وسائط بی‏نهايت‏
دارای طرفين باشند ) . گاهی افرادی بين عددی كه غير قابل احصاء باشد با
عددی كه واقعا غيرمتناهی است اشتباه می‏كنند و خيال می‏كنند كه اگر وقتی‏
چيزی غير قابل احصاء باشد با چيزی كه فی حد ذاته غيرمتناهی است ، يكی‏
است . در حاليكه غيرقابل احصاء بودن يك امر مربوط به انسان است . مثلا
اگر ذراتی را از اينجا تا كره ماه كنار هم بگذاريم قابل احصاء نيست ،
ولی همين را كسی نامتناهی نمی‏گويد ، غيرقابل احصاء بودن مربوط به ظرفيت‏
انسان است و غير از مسأله نامتناهی بودن است . حال اگر احصاء كننده كه‏
انسان است نتواند خودش را با شمردن به آخر برساند معنائی در خود انسان‏
است و تفاوت می‏كند با اينكه خود آن چيز فی حد ذاته غير متناهی باشد .
فقد تبيين من جميع هذه الاقاويل أن ههنا علة أولی ، فانه و ان كان ما
بين الطرفين غيرمتناه ، و وجدالطرف ، فذلك الطرف أول لما لايتناهی ،
وهو علة