پاورقی :
> است كه روی ماهيت می‏رود .
اما اگر كسی برای خود وجود حقيقت قائل شد ، می‏گويد وجود حقيقت دارد .
در اين صورت ماهيت در اينجا چيست ؟ می‏گوئيم ماهيت انتزاع ذهن است .
چطور انتزاع ذهن است ؟ می‏گوئيم وجودها مختلفند ، بعضی وجودها به نحوی‏
هستند كه اين ماهيت از آنها انتزاع می‏شود ، و وجود ديگر به نحوی است كه‏
ماهيت ديگری از آن انتزاع می‏شود ، و يك وجود هم به نحوی است كه ماهيتی‏
از آن انتزاع نمی‏شود .
اينكه واجب‏الوجود ماهيت دارد يا ندارد ، در واقع اين بحث است كه‏
آيا نحوه وجود واجب‏الوجود به نحوی است كه می‏شود ماهيتی را بر آن حمل‏
كرد و انتزاع كرد يا نمی‏شود ؟ همانطور كه اين شی‏ء را عدد می‏ناميم ، آن‏
ديگری را كيفيت ، ديگری را اضافه ، ديگری را جوهر ، يكی را انسان‏
می‏گوئيم ، و يكی را نوع می‏ناميم ، آيا واجب‏الوجود را هم می‏شود گفت كه‏
يك چيزی است ؟ چيزی غير از واجب‏الوجود ؟
آنچه كه درباره او در مرتبه ذات گفته می‏شود اين است كه او وجود است‏
، وجود محض ، واقعيت محض . او واقعيت مطلق است ، و اگر بخواهيم غير
از اين ، معنی ديگر و ذات ديگر را به او نسبت بدهيم محدودش كرده‏ايم ،
و وجود او ازاين محدوديت ابا دارد .