انفعال و از قوه به فعليت رسيدن است . ولی در ذات حق تعالی اين‏
خصوصيت نيست . اين يك فرضيه كه می‏گويد نظام علمی لوازم ذات حق و نظام‏
اعراض ذات حق است .

فرضيه دوم : نظام علمی از قبيل صور مفارقه مجرده است

فرض ديگر اين است كه وجود اين صور علمی از قبيل وجود صور مفارقه‏
مجرده است . يعنی وجود اينها لوازم و اعراض ذات حق نيست . بلكه يك‏
وجودات مستقل هستند . يعنی نظير همان وجود عينی اشياء هستند . همانطور
كه وجود عينی اشياء ، مثل صادر اول ، از عوارض و لواحق ذات حق نيستند ،
بلكه معلول ذات حق هستند ، و موجود قائم به نفس هستند ، [ آن صور هم‏
چنين می‏باشند ] . اگر بگوئيم لاحق هستند ، يعنی الموجود فی‏غيره . و اگر از
لواحق نباشند ، الموجود لافی‏غيره می‏شوند .
يعنی در واقع كأنه دو نظامی كه هيچ كدام از اينها اعراض ذات حق‏
نيستند ، وجود دارد : نظام علمی و نظام عينی . در نظام عينی ، جوهر و
عرض و همه چيز هست . ولی در نظام علمی فقط صور علميه قائم به ذات‏
هستند . يعنی عارض شيئی نيستند .

فرضيه سوم : نظام علمی در ذات شاعر بالذاتی مرتسم است

نظريه سوم اين است كه اينها صور مرتسمه هستند ، ولی اين صور مرتسمه در
ذات حق نيستند . بلكه اين صور مرتسمه در عقل يا در نفسی هستند . يعنی‏
عقل يا نفسی ، كه موجود شاعر بالذاتی است ، وجود دارد كه اين صور مرتسم‏
در آن عقل يا نفس هستند ، و مناط علم حق تعالی به اشياء اين صوری است‏
كه در آن عقل يا در آن نفس مرتسم است .
اين فرضيه را علی‏الظاهر از اين جهت بيان كرده كه ظاهرش با بعضی از
مسائل