مشروط به وجود فلان شرط ، واجب‏الوجود با لذات باشد و اگر آن شرط نباشد
واجب الوجود نيست . در واجب‏الوجود بالغير اين حرفها درست است . يعنی‏
ممكن است كه يك شی‏ء كه ممكن بالذات است مشروط به فلان شرط واجب باشد
و اگر آن شرط موجود نباشد واجب نيست . اين در واجب بالغير می‏آيد .
شيئی كه واجب بالذات است امكان ندارد كه وجوب وجودش مشروط به شی‏ء
ديگر باشد .
شيخ می‏گويد تازه اين هم دو گونه است - در اينجا نيز دوباره عبارت شيخ‏
بيشتر مجمل می‏شود . می‏گويد : يك وقت هست كه ما وجوب وجود را بطور
مطلق اعتبار می‏كنيم . و يك وقت هست كه آن را بطور مطلق اعتبار نمی‏كنيم‏
، بلكه او را به وجود محض مقيد می‏كنيم .
در اينجا محشينی مثل محقق سبزواری - نه مرحوم حاجی سبزواری - گفته‏اند
مقصود از وجود محض يعنی وجودی كه در او اعتبار وجوب نشده است ، وجودی‏
كه به اصطلاح خالی است .
شيخ می‏گويد يك وقت هست كه شما می‏گوئيد اصل وجوب وجود بطور مطلق‏
مشروط به اين ماهيت است ، اين واضح است كه محال می‏باشد . يك وقت‏
هست كه شما مطلب را جور ديگر بيان می‏كنيد ، به اين صورت كه ديگر
نمی‏گوئيد وجوب وجود مشروط به اين ماهيت است ، می‏گوئيد وجوب وجود اين‏
ماهيت مشروط به اين ماهيت است . وقتی می‏گوئيم وجوب وجود اين ماهيت ،
به اين معنی است كه وجود را در حالی كه اضافه به اين ماهيت شده فرض‏
كرده‏ايم . وجود اين ماهيت اگر بخواهد واجب باشد مشروط به اين ماهيت‏
است .
شيخ می‏گويد اين هم محال است . در صورتی كه ما وجوب وجود را مطلق‏
اعتبار كنيم محالی لازم می‏آيد ، ولی آن محال اينجا لازم نمی‏آيد و محال‏
ديگری لازم می‏آيد . آن محال ديگر اين است : شما كه قائليد كه وجود
واجب‏الوجود غير از ماهيت او است ، مگر می‏توانيد در همان جا ذات را
مشروط به چيزی بدانيد ؟ كسانی هم كه می‏گويند ذات واجب‏الوجود تحليلا غير
از وجود واجب‏الوجود