میشود . مثلا شما با دستتان سنگی را پرتاب میكنيد ، دست شما حركت میكند
و بعد از حركت دست شما سنگ پرتاب میشود ، اول دست شما حركت میكند و
بعد سنگ حركت میكند . در زمانی كه دست شما حركت میكند سنگ هنوز
حركتی ندارد ، از وقتی حركت سنگ شروع میشود كه دست شما حركت نمیكند و
شروع حركت سنگ مقارن با توقف دستشما است . يا اينكه مثلا با انگشت
خود به گلولهای كه روی صفحه صافی قرار دارد میزنيد ، زدن شما سبب حركت
او میشود و مقداری از صفحه را طی میكند . زدن شما به گلوله و ضربهای كه
به آن وارد میشود علت حركت آن است . ولی معلوم است كه آن حركت
همزمان با اين ضربه نيست ، متعاقب اين ضربه حركت پيدا میشود . اين
ضربه كه وارد شد و تمام شد حركت پيدا میشود . وارد شدن ضربه و تمام شدن
كار ضربه همان و پيدايش حركت بعد از آن همان . هر چه ما در عالم خارج
میبينيم چنين است : باران میآيد و بعد گياهان میرويند . اگر باران نيايد
كه گياهان نمیرويند و همه خشك میشوند و از بين میروند . اما باران امروز
میآيد و گياه تدريجا شروع به روئيدن میكند و مثلا تا يك ماه بعد تدريجا
ظاهر میشود و رشد میكند . چنين مثالهائی يكی دو تا نيست . گلوله به شخصی
اصابت میكند و علت مردن او میشود . گلوله اگر حتی به قلب يا مغز هم
اصابت كند چنين نيست كه مقارن با اصابت آن مردن حاصل شود . بلكه گلوله
كه اصابت كرد مقدمات مردن شروع میشود . و اگر يك ثانيه هم تا مردن طول
بكشد باز هم معيت نيست و مردن بعد از اصابت گلوله پيدا میشود ، نه
همزمان با آن .
حكما اينها را جواب دادهاند كه اينگونه علل همه از علل طبيعی هستند نه
علل فلسفی . گاهی نيز از علل فلسفی به علل الهی تعبير میكنند . علل الهی
يعنی عللی كه الهيات آنها را علت میداند ، نه به معنی اينكه خدا علت
است . اينگونه علل طبيعی علل الهی نيستند كه در فلسفه علت محسوب شوند
. اينها عللی هستند كه حكمت طبيعی و فيزيك آنها را علت میشمارد . آنچه
را كه فيزيك علت
|