خارج ذكر می‏كنم : هسته خرمائی را در نظر بگيريد ، اين هسته استعداد درخت‏
شدن را دارد ، می‏تواند درخت شود ، استعداد خاكستر شدن را هم دارد . ولی‏
اين دو استعداد با هم تفاوت دارند ، در استعداد درخت شدن طبيعت هسته‏
خرما است كه به سوی درخت شدن در حركت است و متوجه او است ، نياز به‏
شرايط مساعد دارد كه خود طبيعت آن سير خودش را انجام دهد ، لازم نيست‏
كه عامل خارجی آن را به سوی درخت شدن پيش ببرد ، اين هسته فقط به‏
معاونت و معاضدت احتياج دارد ، نور و آب و خاك و هوا به او برسد به‏
سوی درخت شدن حركت می‏كند ولی آنكه او را به آن سو حركت می‏دهد طبيعت‏
خودش است نه چيز ديگر . اين را كمال می‏گوئيم . درخت شدن هسته و ميوه‏
دادن آن را كمال می‏گوئيم .
ولی هر چيز ديگری را كه هسته قابليت شدن به او را دارد كمال نمی‏ناميم‏
. در اين قابل خاكستر شدن هم هست ، يعنی اين قابليت را دارد كه يك‏
عامل ديگر از خارج بيايد و او را تحت تأثير خود قرار دهد و آن هسته را
به خاكستر تبديل كند ، ولی اين طبيعت هسته خرما نيست كه به سوی خاكستر
شدن حركت كرده باشد . شيخ استعداد عالم شدن انسان را هم از همين قبيل‏
می‏داند . انسان مستعد عالم شدن است . مستعد هنرمند شدن است ، مستعد
صنعتگر شدن است . منظور اين است كه امكان دارد كه اگر عوامل خارجی به‏
سراغش بيايند عالم بشود ، هنرمند بشود ، صنعتگر بشود . اما اين طبيعت‏
انسان نيست . كه خودش به آن سو حركت می‏كند .
بنابراين ، اينكه بعضی از شدنها را از نوع كمال می‏شماريم و بعضی ديگر
را نمی‏شما ريم تفاوتشان در اين است كه كمال يعنی غايت ، يعنی آن چيزی‏
كه طبيعت به جبلت خودش به سوی آن در حركت است . اگر غير از اين باشد
ما به او كمال نمی‏گوئيم اگر چه استعداد آن را داشته باشد .
علاوه بر اينكه جبلت ذاتی طبيعت بايد به سوی كمال حركت كند ، از جمله‏
خصلتهای ديگری كه برای غايت يا كمال هست اين است كه اموری كه طبيعت‏
به