ناقص‏تر است از نبات ، و نبات ناقص‏تر است از حيوان ، حيوان ناقص‏تر
است از انسان ، و متقابلا انسان كاملتر است از حيوان . اما وقتی ما
می‏گوئيم جماد از نبات ناقص‏تر است مقصود اين نيست كه يك كمالی هم‏
برای جماد و هم برای نبات ممكن است ، و آنچه كه برای هر دو ممكن بوده ،
نبات آن را واجد است و جماد فاقد است . نه ، جماد به حسب طبيعت و
امكان استعدادی خودش ، اگر در همان شرايطی كه نبات قرار گرفته ، قرار
هم بگيرد امكان آن كمال برای او نيست . پس ناقصی كه در اينجا می‏گوئيم‏
با اين اصطلاح خاص و معنی خاص منظور است .

موجود مكتفی بذاته

موجود مكتفی در اصطلاح اين فلاسفه عبارت است از موجودی كه فاقد كمالی‏
است ، ولی امكان رسيدن به آن كمال هم در او هست ، اما در رسيدنش به‏
اين كمال ممكن ، نيازمند به علل خارج از وجود خود نيست . همان علل درونی‏
كه در خود دارد كافی است برای اين كه او را از قوه به فعليت برساند .
ولی موجود ناقص ، علل درونيش كافی نيست و علل بيرونی بايد داشته باشد
. اين فلاسفه كه قائل به افلاك بودند و معتقد به نفوس فلكی بودند ،
اعتقاد داشتند كه اين نفوس فلكی ، نفوسی هستند كه دائما در حال تكاملند
. ولی آن كمالی را كه ندارند و واجد می‏شوند ، فقط از علل درونی خود كسب‏
می‏كنند ، نه از علل خارج از وجود خود . مقصود از علل درونی ، آن عللی‏
است كه بوجود آورنده آنها است ، مثلا عالم عقول كه نسبت به اين نفوس‏
باطن هستند ، و اينها نسبت به آن عقول ظاهر . آن نفوس از همان باطن‏
خودشان مدد می‏گيرند ، نه از بيرون وجود خود ] . آن نفوس فلكی ، چون نفس‏
هستند ، كمال معقول و كمال معنوی پيدا می‏كنند ، ولی با انسان اين فرق را
دارند كه انسان اگر بخواهد به كمالات خودش برسد از علل بيرونی استفاده‏
می‏كند . يك بچه وقتی بخواهد باسواد شود ، نيازمند به معلم است ،
نيازمند به مربی است ، از نظر جسمی هم نيازمند به غذای