می‏شمارد حكمت الهی معد ، و به تعبير شيخ ، معين می‏شمارد و مجرا محسوب‏
می‏كند .
گفتيم كه در اينجا يك مسأله ديگر مطرح می‏شود و آن اينست كه : علتی كه‏
طبيعيات آن را علت می‏داند شناختنش خيلی ساده است . برای اينكه هم‏
علت محسوس است و هم معلول و رابطه ميان آنها نيز كم و بيش محسوس‏
است . وقتی ضربه را به گلوله می‏زنيم می‏گوئيم با وارد شدن ضربه ما گلوله‏
حركت می‏كند ، و ما شك نداريم كه اگر ضربه را آهسته‏تر وارد كنيم حركت‏
گلوله كندتر و آهسته‏تر و كمتر خواهد شد و اگر ضربه را شديدتر وارد كنيم‏
حركت شديدتر و طولانی‏تر خواهد شد . و نيز هر چقدر كه موانع سر راه بيشتر
باشد باز هم حركت كمتر است و اگر موانع كمتر باشد حركت بيشتر است .
اينها چيزهائی است كه طبيعيات درباب علت و معلول می‏شناسد و همانهائی‏
است كه برای ما محسوس است . پدر و مادر برای فرزند نيز چنين است .
علم الهی آنها را علت نمی‏داند و معد می‏شمارد ، ولی علم طبيعی همينها را
علت می‏داند و عليت اينها برای فرزند محسوس است . پس ما چه دليلی‏
داريم كه برای اين معلولها علتی وجود دارد كه آن علت مصاحب با معلول‏
است ؟ چه دليلی در كار داريم كه بايد غير از اين علل كه حكمای الهی اسم‏
علت روی آنها نمی‏گذارند و آنها را معد و معين می‏شمارند ، يك علل ديگری‏
هم بنام علل ايجادی وجود داشته باشد ؟ اين معدات را حكمای الهی احيانا
علل معده و علل معينه نيز می‏نامند ، در مقابل علل ايجادی . بحث امتناع‏
تسلسل علل يعنی امتناع علل غير متناهيه نيز خود فرع بر اين است كه وجود
آن علل را قبول داشته باشيم . آن عللی كه طبيعيات وجودشان را قبول دارد
و وجودش برای آن علم محرز و ثابت است مورد قبول حكما نيست و نام علت‏
روی آنها نمی‏گذارند و آنها را خارج از بحث خود می‏شمارند ، و می‏گويند ما
كه می‏گوئيم تسلسل علل غيرمتناهيه محال است منظور معدات نيست ، معدات‏
غيرمتناهی محال نمی‏باشد . اين را حكما صريحا می‏گويند كه علل معده‏
غيرمتناهی محال نيست . پس چه