حال اتحاد عاقل و معقول هم هست . آنها می‏گفتند ما دو معقول داريم :
معقول بالذات و معقول بالعرض . معقول بالعرض كه وجود عينی اشياء است‏
، هيچ وقت با ذهن ما متحد نيست . معقول بالذات عبارت از همان دنيای‏
ذهن خود ما و صورتهای ذهن است كه با آن معقولهای خارجی انطباق دارد و با
آن منطبق می‏شود . نفس انسان با صورتهای ذهنيه خودش نوعی وحدت و اتحاد
دارد . يعنی اين صور ذهنيه را شما امر عارضی برای ذهن تلقی نكنيد . يعنی‏
اين جور خيال نكنيد كه صور ذهنی برای ذهن نظير نقش است برای ديوار ، يا
نظير رنگ است برای جسم . نه ، بلكه ذهن در عمق خودش با اين صورتها
متحد می‏شود ، و از حالتی به حالت ديگر متحول می‏شود و به آن صورت‏
درمی‏آيد . يعنی اگر الان مثلا انسان دنيا را تعقل می‏كند ، وجودش عين وجود
خارجی آن اشيائی كه تعقل كرده نيست . ولی نفسش در عالم ذهن خودش متصور
به آن ماهيتهائی می‏شود كه آنها را تعقل كرده است . اين جا است كه‏
می‏گويند :
ای برادر تو همه انديشه ای
مابقی تو استخوان و ريشه‏ای
گر بود انديشه‏ات گل ، گلشنی
وربود خاری تو هيمه گلخنی ( 1 )
اين همان اتحاد عاقل و معقول است . می‏گويد اگر انديشه‏ات گل باشد ،
تو خيال نكن كه خودت چيزی هستی و ماهيت گل چيز ديگر . توبه همان‏
ماهيت گل درآمده‏ای . اگر انديشه تو امور متعالی و خيلی مقدس و عالی‏
باشد ، تو همانها هستی ، و اگر امور پست باشد باز هم تو همان امور پست‏
می‏باشی .

پاورقی :
1 - [ مثنوی معنوی ، دفتر دوم ، ص 14 ] .