ارسطو نقل میكنند .
بنابراين شيخ در تفسير " كون شیء من شیء " گفت كه اين تعبير يا به
نحو بعديت صرف است ، مثل بودن ميوه از درخت ، يا به نحو بعديت نيست
. اگر به نحو بعديت نباشد خود دو قسم میشود : يا تمام جوهر اولی در دومی
باقی است يا جزء جوهر . شيخ بار ديگر برمیگردد و همين قسم دوم را به
تعبير ديگر بيان میكند ، اما در عبارت شيخ در اينجا تشويشی هست .
میگويد : قسم دوم كه در مقابل بعديت قرار داشت خود شامل دو قسم است :
در تبديل يك شیء به شیء ديگر ، يك وقت هست كه ماهيت شیء اول چنان
است كه به سوی شیء دوم حركت میكند و بدان مستكمل میشود و شیء اول با
تمام وجود خود حركت میكند و به سوی شیء دوم میرود . اما گاهی چنين نيست
، اگر شيئی به شیء ديگر تبديل شود شیء اول به سوی او حركت نمیكند ، بلكه
شیء اول دارای صورتی متضاد با شیء دوم است . حال اگر علتی از علل خارجی
اين صورت را فاسد كرد ، آن صورت متضاد جای خالی او را میگيرد . در اين
صورت شیء اول و دوم دو چيز هستند نه يك چيز . صبی و رجل از نوع اول اين
قسم است و آب و هوا نوع دوم آن . صبی با تمام وجودش به سوی رجوليت
حركت میكند ، يعنی رجوليت كمالی است كه صبی آن را جستجو میكند و به
سوی او میرود . اما طبيعت آب چنان نيست كه بسوی هوائی برود ، يا هوا
نيز چنان طبيعتی ندارد كه به سوی آبی برود . آب و هوا دو صورت متضاد
هستند و متقابل . اما ماده آن هم استعداد اين را دارد كه صورت آبی را
بپذيرد و هم استعداد پذيرفتن صورت هوائی را دارد . اگر علتی خارجی مثل
حرارت آمد و صورت آبی را فاسد كرد و آن را تبخير نمود ، ماده آب صورت
آبی را از دست میدهد و صورت هوائی به خود میگيرد . و برعكس ، اگر علت
خارجی ديگری پيدا شد و صورت هوائی را از بين برد ، همان ماده دو مرتبه
صورت آبی را میپذيرد . ( البته اين مثال مطابق با طبيعيات قديم است )
كه چنين اعتقاد داشتند كه هم آب به هوا تبديل میشود و هم هوا به آب
تبديل میشود . يعنی شايد آنها چنين
|