كثير خودش خير كثير است . يعنی هر چيزی كه شر قليل باشد ، و آن شر قليل‏
مقدمه خير كثير باشد ، آن شر قليل خودش خير است .
مثلا در همين قضايائی كه امثال هگل خيلی روی آن تكيه كرده‏اند و گفته‏اند
كه شری در عالم وجود ندارد ، بلكه همه شرها پله‏ها و نردبان تكامل‏ها و
خيرها هستند ، يك حرف درستی است . يعنی گفته‏اند در نظام عالم اگر شری‏
وجود نداشته باشد تكامل هم رخ نمی‏دهد . چون عالم ، عالم تزاحم است .
برای اين كه طبيعت مسير خودش را طی كند و مثلا درختی به رشد خود ادامه‏
دهد ، لازم است كه شاخه‏های اضافی آن جدا گردد ، اگر ما آنها را نزنيم جلو
تكامل آن درخت را می‏گيرد . اين زوائد را ما می‏زنيم تا كمك به رشد آن‏
دهد .
سؤال : تلازم اينها را توجيه نمی‏كنيد ؟
استاد : تلازم آنها را توجيه نمی‏كنند ، ولی اين تلازم را هم دارد . اين‏
مطلب را ما در " اصول فلسفه " كامل بحث كرده‏ايم . يك بحث ديگر هم‏
اين است كه خير و شر از يكديگر تفكيك ناپذيرند ، كه آن مسأله ديگری‏
است . شايد در " عدل الهی " بيشتر بحث كرده باشم .
فالخير بالجملة هو ما يتشوقه كل شی‏ء فی حده و يتم به وجوده ، والشر
لاذات له ، بل هو أما عدم جوهر ، أوعدم صلاح لحال الجوهر . فالوجود خيرية
، و كمال‏الوجود خيريه الوجود . والوجود الذی لايقارنه عدم - لاعدم جوهر ،
ولا عدم شی‏ء للجوهر ، بل هو دائما بالفعل - فهو خير محض ، والممكن الوجود
بذاته ليس خيرا محضا ، لان ذاته بذاته لايجب له‏الوجود بذاته ، فذاته‏
تحتمل العدم ، وما احتمل‏العدم بوجه ما فليس من جميع جهاته بريئا من‏الشر
والنقص ، فاذن ليس‏الخير المحض الاالواجب الوجود بذاته .
پس از جهت خير بالذات خير است . و از جهت خير بالعرض هم می‏گويد :
وقد يقال أيضا : خير ، لماكان مفيدا لكمالات الاشياء و خيراتها ، وقدبان‏
أن واجب‏الوجود يجب أن يكون لذاته مفيدا لكل وجود ، ولكل كمال وجود ،