تعقل كننده است ، يعنی ملاك تعقل در وجود او هست ، ملاك عاقل بودن در
وجود او هست . عكس نقيض اين چه میشود ؟ میشود كل ما ليس بعاقل ليس
بمجرد ، اگر چيزی عاقل نباشد قهرا مجرد نيست ، مادی است . اگر چيزی
نتواند خود يا چيزی را تعقل بكند ، پس آن مجرد نيست . و مادی است . از
طرف ديگر باز برهان میگويد كل عاقل مجرد ، هر ذات تعقل كنندهای مجرد
است .
يك وقت هست كه اول تجرد را فرض میكنيم و از تجرد ، عاقل بودن را
نتيجه میگيريم . و يك وقت هست كه اول عاقل بودن را فرض میكنيم و بعد
از عاقل بودن ، مجرد بودن را اثبات میكنيم . مثلا ببينيد :
در انسان ، از عاقل بودن او مجرد بودنش اثبات میشود . چون آنچه كه در
مورد انسان محرز و واضح است و احتياج به برهان ندارد ، اين است كه
انسان عاقل است و اشياء را تعقل میكند . بعد اگر برهان برای ما ثابت
كند كه هر عاقلی مجرد است ، نتيجه میگيريم كه نفس انسان مجرد است .
ولی در موجودات عاليه مثل ذات حق و عقول ، از مجرد بودن آنها ، عاقل
بودنشان اثبات میشود . گفتيم كه در محل خودش برای هر دو برهان اقامه
كردهاند . يعنی كل مجرد عاقل ، و قهرا عكس نقيض آن چنين میشود كه كل ما
ليس بعاقل ليس بمجرد . و نيز برهان اقامه شده است كه كل عاقل مجرد ، و
قهرا عكس نقيض اين هم چنين میشود كه كل ما كان ماده ليس بعاقل ، فلا
يعقل ذاته .
درباب واجب تعالی میگوئيم به دليل اين كه واجب تعالی مجرد است ،
وكل مجرد عاقل ، پس واجب تعالی عاقل است ، كه حالا عاقل ذاتش يا غير
ذاتش باشد ، فعلا كار نداريم .
گفتيم كه ما در علم ذات دو مسأله داريم : يكی اين كه واجبالوجود علم
به ذات خودش دارد . و ديگر اين كه واجبالوجود علم به ساير اشياء دارد
. مدعای ما فعلا اثبات علم به ذات است .
ما اگر ثابت كرديم كه واجبالوجود مجرد است ، ثابت میشود كه واجب
|