مانند نسبت افعال نفس است به نفس . اين [ قوا و افعال ] بذاتها و
وجوداتها العينی در نزد نفس وجود دارند . نه اين كه بوجودها العينی مخفی‏
باشند . مثلا لذت كه مدرك نفس است ، همان وجود عينی لذت عين ادراك‏
آن می‏باشد . نه اين كه لذت يك وجود عينی دارد و بعد انسان وجود لذت را
كشف می‏كند . درد و اراده و هم‏چنين خود علم هم همين‏طور است . علم خودش‏
در نفس حاضر است .

آخرين قدم شيخ در نزديكی به اتحاد عاقل و معقول در علم واجب به غير

اين مطلب البته در كلمات شيخ نيامده كه وجودات عينی اشياء عين‏
وجودات علمی آنها باشد . ولی يك مطلبی نزديك به اين مطلب در كلام شيخ‏
آمده كه می‏شود به شيخ گفت : شما كه تا اينجا رسيدی چرا يك قدم جلوتر
نرفتی ؟ و آن مطلب اين است :
شيخ می‏گويد به اين كه يك سلسله صور ارتسامی مناط علم حق‏تعالی به‏
وجودات عينی اشياء است . می‏پرسيم : خود آن صور ارتسامی چطور ؟ آنها
معلوم بالذات حق هستند يا نه ؟ آن صور ارتسامی هم مثل خود اشياء معلول‏
ذات حق هستند نه عين ذات حق . پس وقتی معلول ذات حق هستند ، خود آنها
معلوم ذات حق می‏باشند يا نه ؟
شيخ به اين نكته توجه دارد ، می‏گويد : بله ، آنها نفس عقله للخير
هستند . يعنی در آنجا قبول می‏كنند كه عاقل و معقول يكی است . يعنی در
نظام علمی قبول كرده كه عاقل و معقول يكی است ، البته اسم وحدت عاقل و
معقول را نمی‏برد ، ولی از لابلای حرفهايش پيدا است . می‏گويد [ آن صور
مرتسمه ] نفس عقله للخير هستند ، نه اين كه عقله للخير مبدا وجود الخير
. پس [ با اين بيان ] يك نظام از وجود خير داريم ، و يك نظام ديگر از
عقله للخير . نظام وجود خير معقول ذات حق تعالی هستند به تبع صور
معقوله‏ای كه از اين نظام وجود دارد . ولی خود صور معقوله