ايجاد نمی‏كند .
علم و قدرت و حيوه درما به صورت تفرق وجود دارند . و سرش اين است‏
كه در ما به صورت عرض است . شيخ می‏گويد در خود ما هم ممكن است علم‏
عين قدرت باشد . يك معمار ، قبل از تجربه آدمی است كه در كار عاجز
است . ولی بعد از تجربه قدرت پيدا می‏كند . خط نوشتن نيز چنين است .
انسان اول كه می‏خواهد بنويسد نمی‏تواند ، در اوائل نوشتن كج می‏نويسد . وی‏
در اثر ممارست ، قدرت و توانائی پيدا می‏كند كه اين صنعت را انجام دهد.
اين چيست ؟ اين قدرتی كه نبود و بعد پيدا شد چيست ؟
حكما معتقدند كه اين جز علم چيز ديگری نيست . شخص اشتباه می‏كند كه‏
اول عالم است ولی قادر نيست . آن علم هر چه بيشتر در نفس رسوخ می‏كند ،
توانائی بيشتر می‏شود .
البته در صنعتگر ، وجودش طوری است كه اگر علم بخواهد در طبيعت پياده‏
شود ، نياز به وسائل و طبيعت بيرون دارد . ولی ممكن است صورت علمی به‏
قدری راسخ و قوی شود كه با همان علم ، بدون احتياج به چيز ديگر ، شی‏ء را
ابداع كند . يعنی علم عين قدرت باشد .

متن

واذا كانت تلك الاشياء المرتسمه فی‏ذلك الشی‏ء من معلولات الاول ، فتدخل‏
فی جملة ماالاول يعقل ذاته مبدألها ، فيكون صدورها عنه ليس علی ما قلنا
من أنه اذا عقل خيرا وجد ، لانها نفس عقله للخير ، أو يتسلسل الامر لانه‏
يحتاج أن يعقل أنها عقلت ، و كذلك الی مالانهاية ، وذلك محال فهی نفس‏
عقله للخير . فاذا قلنالما عقلها وجدت ، ولم يكن معها عقل آخر ، ولم يكن‏
وجودها الا أنها تعقلات ، فانما يكون كأنا قلنا لانه عقلها عقلها ، أو لانها
وجدت عنه وجدت عنه .