آحادی جدا از يكديگرند ، ذهن در عالم اعتبار خودش به اينها يك صورت
واقعی میدهد و يك وحدت به اينها میدهد كه هر فردی جزء آن كل میشود ، و
آن وقت مجموع را يك كل اعتبار میكند ، آن وقت در مورد مجموع حكم میكند
، نه در مورد اين فرد ، و نه آن فرد ، و نه فرد ديگر ، بلكه در مورد
مجموع من حيث المجموع . يعنی ذهن اين آحاد را به منزله يك ماده اعتبار
میكند و در عالم اعتبار خودش يك صورت وحدت به آنها میدهد و اين مجموع
میشود . ولی اين در عالم ذهن است . در عالم واقع دو چيز وجود ندارد :
آحاد و مجموع ، آحادی بصورت اشياء مستقل و آحادی بصورت يك مجموعه
موادی كه صورت وحدتی به آنها دادهايم . در عالم خارج چنين چيزی وجود
ندارد ، اينها اعتبارات ذهن است . ذهن برای مجموع وجودی اعتبار میكند ،
بعد از اعتبار اين حرفها درست است و میتوان پرسيد اين مجموع معلول
چيست ؟ میگوئيم معلول اجزای خودش است . مثل اينكه میگوئيم جزء علت كل
است . اگر جزء كلی داشته باشيم ، آيا جزء علت كل است يا كل علت جزء ؟
آيا كل بواسطه جزءها بوجود میآيد يا جزءها بواسطه كل ؟ میگوئيم در حكم
عقل وجود جزء بر وجود كل تقدم دارد ، چون وجود كل اعتباری است و وجود
اعتباری بعد از وجود اجزا اعتبار میشود . در عالم عدم هم عدم جزء علت
عدم كل است ، نه عدم كل علت عدم جزء باشد . انتقی الجزء فانتفی الكل ،
نه اينكه انتفی الكل فانتفی الجزء . همه اينها درست است ولی به شرط
اينكه بدانيم با عالم اعتبارات ذهنی بحث میكنيم . بشر اين اعتبارات را
داردو نمیتواند اين اعتبارات را نداشته باشد . فايده شناختن اين
اعتبارات اين است كه ما امور اعتباری را با امور واقعی اشتباه نكنيم .
يكی از فوايد فلسفه اين است كه وجودهائی را كه ذهن با اعتبار خودش
میسازد از وجودهائی كه قطع نظر از اعتبار ذهن عينيت دارند با مقياس و
معيار صحيح تفكيك میكند . از جمله آن يكی همينجا است . هر جا كه يك
سلسله اجزا هست ، ذهن يك كل اعتبار میكند و صدها حكم هم روی كل میبرد .
ولی با ديده تيزبين میفهميم كه كل وجود
|