می‏شود . البته مسأله اصالت وجود در مطلق اشياء طرح می‏شود ، ولی شيخ در
اينجا مسأله را جوری طرح كرده كه افق آن خيلی به اصالت وجود نزديك شده‏
است .
می‏گويد : فرض می‏كنيم كه مطابق با قول خصم واجب‏الوجود هم مانند
ممكن‏الوجودها ذاتی باشد كه از برای او وجودی است ، ولی اين وجود واجب‏
است . اكنون سؤال اين است كه آيا اين وجوب وجود خودش حقيقت دارد يا
حقيقت ندارد ؟ اگر حقيقت نباشد يك امر انتزاعی می‏شود كه ذهن آن را
انتزاع كرده است .
ممكن است گفته شود ما در اينجا سه كلمه داريم : ذات ، وجوب ، وجود .
وقتی می‏پرسيد آيا وجوب وجود حقيقت دارد يا نه ، منظور چيست ؟ آيا
وجوب مورد نظر است يا وجود ؟

وجوب وجود ، تأكد وجود است

شيخ اين امر را با بيان نكته‏ای توضيح می‏دهد كه قبلا هم در جای ديگر در
اوايل كتاب بيان كرده است . در آنجا می‏گويد كه وجوب‏الوجود ليس الا
تأكدالوجود ، وجوب وجود امری غير از خود وجود نيست ، تأكد وجود و شدت‏
وجود را وجوب وجود می‏گوئيم .
حرف شيخ در اينجا است كه خيلی بوی اصالت وجود می‏دهد ، لااقل در ذات‏
واجب . ببينيد : در هر جا كه حقيقتی قابل شدت و ضعف باشد ، شدت آن‏
حقيقت امری مغاير با آن حقيقت نيست . آيا شدت نور غير از نور است ؟
نه ، شدت نور همان نور است . يا اينكه مثلا تراكم نور چيست ؟ ممكن كسی‏
بگويد كه نور و يك چيز ديگر با هم جمع شده‏اند و تراكم نور را تشكيل‏
داده‏اند . نه ، چنين نيست ، نور اگر با چيز ديگر جمع شود اختلاط نور است‏
با شی‏ء ديگر ، نه تراكم نور ، نه شدت و قوت نور . اصلا قوت و شدت يعنی‏
اينكه همان حقيقت در ذات خودش بيشتر شده است ، نه اينكه چيزی با او
مخلوط شده باشد . اين مثل حركت و سرعت