اثبات يك امر ايجابی همواره مستلزم نفی يك امر ايجابی نيست

يكی اينكه بعد از قبول اين اصل كه هر جا تصديق هست ، انكار هم هست ،
و هر جا ايجاب هست ، سلب هم هست ، خيال نكنيم كه هر جا ايجاب يك‏
امر اثباتی است ، سلب يك امر اثباتی هم هست . امثال اسپينوزا و هگل‏
دچار چنين اشتباهی هستند . در حالی كه ممكن است آن سلب ، سلب السلب‏
باشد ، نه سلب ايجاب .

سلب يك امر نياز به مناط وجودی مستقل در شی‏ء ندارد

می‏دانيم كه هر جا ايجاب هست پس يك مناط وجودی و يك خصوصيت وجودی‏
در آن شی‏ء بايد باشد . ما نبايد دچار اين اشتباه شويم كه پس سلب هم يك‏
مناط جداگانه‏ای در شی‏ء اقتضا می‏كند ، و به عدد سلبها خصوصيتهای جداگانه‏
در شی‏ء هست . اگر سفيد باشم ملاكی در من هست ، اگر بلند باشم ملاكی در من‏
دارد . نبايد فكر كنيم كه پس " زيد نيستم " هم يك ملاكی در من دارد ،
" عمرو نيستم " ، يك خصوصيت ديگر در من هست . نه ، اينها ديگر
خصوصيتهای جدا از يكديگر نيستند كه قابل اثبات و قابل نفی و اين حرفها
باشد .
مسأله اين بود كه يكی از واجب الوجودها امتيازش از ديگری به عدم باشد
. شيخ گفت كه اين عدم خودش خصوصيتی نيست ، والا هر چيزی عدمهای‏
غيرمتناهی درباره‏اش صدق می‏كند . پس نمی‏شود گفت عدم خودش يك خصوصيتی‏
است كه می‏تواند مناط چيزی باشد . عدم فقط رفع است ، به اين معنا است‏
كه اين ، آن نيست . عدم ، اثبات نيست . اگر می‏گوئيم مثلا فلان چيز سبز
نيست ، منظور اين نيست كه يك خصوصيتی در او است به نام نيستی سبز ،
بلكه منظور اين است كه فلان خصوصيت اثباتی را ندارد .
شيخ می‏گويد كه ما از شما سؤال می‏كنيم كه آن امر زياده كه در يكی از
واجب‏الوجود ها است ، آيا دخلی در وجوب وجود كه همان امر مشترك است‏
دارد ؟ يعنی آيا آن زياده شرط وجوب وجود است ؟ يا شرط وجوب وجود نيست‏
؟