كه خواب است مجتهد است . نه اين كه در وقتی كه او خواب است ، چون
غافل از همه چيز است ، مجتهد نيست و فقط در وقتی كه بيدار است و فكر
میكند مجتهد است . نه ، او وقتی هم كه خواب است ، يا وقتی كه بيدار
است و فرض كنيم مشغول غذا خوردن يا مشغول خنديدن است باز هم مجتهد
است . يعنی آن ملكه به هر حال به صورت بسيط در او هست .
اين جور ملكات میتواند غيرمتناهی صورت تفصيلی داشته باشد . يعنی اگر
غيرمتناهی مسأله هم شما عرضه بداريد كه مصداق آنها بخواهد باشد ، اين
غيرمتناهی فروع را براساس همان ملكات جواب میدهد و هيچ محدوديتی ندارد
كه مثلا هزار تا يا دو هزار تا يا صد هزار تا میتواند عرضه شود . ممكن
است غير متناهی فروع بر او مترتب شود . يك نفر رياضی دان كه ضوابط
رياضی در دستش باشد ، قادر است مسائل نامحدودی را حل بكند . ديگر محدود
نيست كه بگوئيم صورت مسألهاش بايد هزار تا باشد ، و هزار و يكمين
مسأله را نمیتواند . نه ، مسائلی كه تحت اين ضوابط درمیآيد ، ممكن است
غيرمتناهی باشد . و رياضیدان هم براساس همين ملكات غيرمتناهی را جواب
میدهد .
از اين جهت است كه میگويند نسبت اين علوم تفصيلی به آن علم اجمالی و
نسبت اين علوم مركب به آن علم بسيط ، و اين علوم متكثر به آن علم واحد
، با اندك تفاوتی كه حالا تفاوتش را هم عرض میكنم ، نسبت جوهری است
كه در مخزن يك قلم جمع شده است به صورت تفصيلی خطوطی كه با آن قلم
نوشته میشود . با يك مداد يا خودكار يا خودنويس ، شما بيست صفحه مطلب
مینويسيد . اين مطالبی كه مینويسيد به صورت الفاط و كلمات و عباراتی
است كه شما فعلا اينجا نوشتهايد . فرض كنيد كه مثلا " گلستان سعدی " را
از " منت خدای را عز وجل " تا آخر استنساخ كردهايد . آيا اين مركبها
و جوهرها كه الان اينجا وجود دارند قبلا وجود داشت يا وجود نداشت ؟ اينها
كه از عدم بوجود نيامدهاند ، همه اينها قبلا وجود داشت . ولی همه اينها
به صورت وحدت در آن مخزن خودنويس يا در
|