پاورقی : 1 - سوره عنكبوت / . 64
مثال را از اين حكم مستثنی میكنند ، " « و ان دار الاخره لهی الحيوان
" ( 1 ) . آنها میگويند كه آنجا حی محض است ، يعنی ممات و موت و
ناآگاهی و بیخبری و بیحسی و لختی و اين حرفها در آنجا نمیتواند وجود
داشته باشد . همه اين لختیها و بیحسیها و بیخبريها و دوربودنها ، جهلها و
ظلمتها از مختصات طبيعت است . و در طبيعت هم آن موجودی به مرحله
آگاهی میرسد كه باز اين مراحل را در اين طول طی كرده ، يعنی خودش را به
افق غيرمادی بودن نزديك كرده است . هرقدر كه موجود در اثر همان
تركيبات كامل شود ، از مرتبهای به مرتبه بالاتر میرود ، تا میرسد به جائی
كه ذی حيات میشود . حيات هم خودش مراتبی دارد ، هر چه كه قوس صعود
بالاتر میآيد ، به مرتبه بالاتری میرسد تا به مرتبه شعور و آگاهی میرسد .
در طبيعت نيز ، هر چه كه مرتبه طبيعت پائينتر و پستتر است ، مثل
طبيعت بیجان ، از آگاهی دورتر است . و هر چه كه مرتبهاش بالاتر میآيد و
تكامل پيدا میكند ، به آگاهی نزديكتر میشود . البته يك مطلب ديگر هم
هست كه اين حكما برای طبيعت هم يك درجه بسيار بسيار ضعيفی از آگاهی ،
در نهايت امر قائل هستند ، اما آن درجهای است كه اصلا غير قابل تصور
است . همانجور كه وجود طبيعت آن چنان با عدم آميخته است كه جدائی
ناپذير است ، و نمیشود مرزی برای آن قائل شد و مشخص كرد كه اينجا وجود
است و آنجا عدم ، و چون آگاهی هم از وجود برمیخيزد و ناآگاهی از عدم ،
به همين ترتيب هم اين آگاهی ، آن چنان آگاهی است كه به هيچ وجه نمیشود
بين آن و ناآگاهی مرز قائل شد . اين است كه اين آگاهی برای انسان قابل
تصور نيست . با برهان فلسفی میشود اثبات كرد كه در تمام ذرات هستی
آگاهی هست . اما اين آگاهيها آن چنان آميخته با ناآگاهيها است ، و آن
چنان انوار ضعيفی هستند كه برای انسان قابل
پاورقی : 1 - سوره عنكبوت / . 64 |