واحد معان بلانهاية فان فيه اختلاف أشياء بلانهاية .
اگر چنين است [ كه آن مابه‏الامتياز غير موجود در هر كدام است ، ] پس‏
اينها با هم اساسا اختلاف ندارند ، و حال آن كه فرض ما اين است كه‏
اينها مختلف الحقايق هستند . مرحوم سيد احمد كه فرض كرده كه بيان سابق‏
درباره امور متفق‏الحقيقه است ، به اين عبارت كه رسيده گفته است كه‏
اين " فالاختلاف بينهما فی‏الحقائق " يعنی " فی الحقائق الشخصية " كه‏
اين بيان درستی نيست .
خلاصه اين كه : اگر بگوئيم كه اينها اموری مختلف الحقيقة هستند و وجوب‏
وجود به منزله جنس است برای اين امور مختلف‏الحقيقة ، پس بايد در فصل‏
با يكديگر اختلاف داشته باشند . در يك چيزی بايد با يكديگر اختلاف داشته‏
باشند كه ما اسم آن چيز را فصل می‏گذاريم . حالا آن چيزی كه ما به الاختلاف‏
است ، يا در هر دو امر عدمی است ، يعنی ذات هر دو فقط وجوب وجود است‏
ليس الا ، يا در هر دو امر وجودی است ، يا در يكی وجودی است و در ديگری‏
عدمی .
اگر در هر دو امر عدمی باشد ، پس چرا گفته می‏شود كه اينها با يكديگر
در حقيقت اختلاف دارند ؟ حقيقت اين وجوب وجود است ، حقيقت آن هم‏
وجوب وجود است . پس اينها در چيزی با هم اختلاف ندارند .
اگر كه يكی وجودی است و ديگری عدمی ، بيان ديگری دارد . آن وقت‏
جوابش اين است كه اين شبيه به همان مثال دو خط می‏شود . گفتيم كه يك خط
نيم متری و يك خط يك متری اختلافشان اين است كه آنچه خط نيم‏متری دارد
خط يك متری هم دارد ، [ ولی آنچه كه خط يك متری بيش از نيم متر دارد ،
خط نيم متری آن را ندارد ] . فرقشان در نداشتن است ، آنچه كه يك متری‏
دارد ، اين نيم متری ندارد ، ولی هر چه كه نيم متری دارد ، يك متری هم‏
دارد . اين تقريبا از قبيل تشكيك می‏شود . شيخ می‏گويد : اگر از اين قبيل‏
باشد ، [ اين سؤال را مطرح

پاورقی :
> بهتر است . اگر " فان‏العدم " می‏بود از هر دو بهتر بود .