بعد يصير جزءا . مثلا مصالح ساختمانی در ابتدا جزء چيزی نيستند ، آب‏
خودش مستقل است ، سيمان هم وجود مستقلی دارد ، آنگاه اينها را می‏آورند
و جزء اين ساختمان قرار می‏دهند . عناصر به اصطلاح طبيعيات نيز ابتدا
مستقلا در طبيعت وجود دارند ، بعد با يكديگر تركيب می‏شوند و جزء يك‏
مركب می‏گردند . يا مثلا انسان ابتدا عالم نيست ، بعد عالم می‏شود ،
آنوقت انسان عالم پيدا می‏شود ، كه انسان و علم دو جزء انسان عالم هستند
. شيخ می‏گويد مقصود اين نيست ، مقصود جزئی است كه لايمكن أن يوجد الاجزءا
، نمی‏تواند حالت غير جزئی داشته باشد . وقتی كه می‏گوئيم علت مادی يا
علت عنصری به اين معنا است و همين است كه خارج از همين دو قسم نيست .
يا به شكلی است كه در مثل " كون الماء هواء " است ، يا به شكلی است‏
كه در مثل " كون الصبی رجلا " می‏باشد . آن اقسامی كه ايراد كنندگان مطرح‏
كردند داخل در اينجا نيست . آن اقسام كه گفته شد آن چيزهائی است كه در
ابتدا جزء نيستند و بعد جزء می‏شوند .

ادامه نقد بيان شيخ

در اينجا ما ايرادی بر بيان شيخ وارد كرديم كه به قوت خود باقی است .
گفتيم كه چرا ارسطو آن تقسيم دو گانه را كرده است با اينكه بحث او در
مبادی جوهر است ؟ چرا مبادی جوهر را دوگونه دانسته ، يكی علی سبيل‏
الاستحاله و ديگری علی سبيل الاستكمال ؟ آن قسمی كه علی سبيل الاستحاله است‏
داخل در همين تعريفی است كه شيخ بيان كرده است . اما آن قسمی كه علی‏
سبيل الاستكمال است

پاورقی :
> طبيعيات خود دارای علت مادی و علت صوری است ، خود همان عنصر
دارای ماده و صورت است . عنصر به اصطلاح فلاسفه را به جسم بسيط تعريف‏
نمی‏كنند ، عنصر به اين اصطلاح را حامل استعداد شی‏ء می‏نامند ، " حامل قوه‏
لشی‏ء عنصره " ( المقصدالاول ، الفريده السابعه / غرر فی العلة الساديه )
. پس عنصر در اينجا به معنی ماده يا علت مادی است و با عنصر به معنی‏
جسم بسيط اشتباه نشود .