نقد بيان مرحوم حاجی سبزواری

بنابراين حاجی از اول بحث را روی مجموع می‏برد . می‏گويد يك معلول اخير
داريم با يك سلسله غيرمتناهی ، يك مجموع كه اين مجموع وسط بلاطرف است‏
. يعنی لازم می‏آيد كه اين مجموع هم علت باشد و هم معلول ، بدون اينكه‏
علت داشته باشد . اما اينكه مجموع علت است به اين دليل می‏باشد كه‏
مجموع علت اين شی‏ء اخير است . اما به چه دليل معلول است ؟ مرحوم حاجی‏
می‏گويد چون كه مجموع معلول آحاد است و آحاد معلولند پس مجموع هم معلول‏
است .
اگر چنين باشد مجموع ( بدون طرف نيست ) و علت آن واضح است . اين‏
مجموع از يك طرف علت برای اخير است و از طرف ديگر معلول است برای‏
آحاد خودش . وقتی مجموع معلول آحاد خودش باشد اين وسطی است كه طرف هم‏
دارد . يك طرف اين وسط معلول اخير است و طرف ديگرش هم آحاد خودش‏
می‏باشد . بنابراين از كجا وسط بلاطرف لازم می‏آيد ؟
اصلا مجموع وجود حقيقی ندارد و وجودش اعتباری است . بنابراين غلط است‏
كه از اول مطلب را بصورت مجموع بياوريم و بگوئيم كه اين مجموع معلول‏
آحاد است . و درست نيست كه بگوئيم مجموع ، علت معلول اخير است .
معلول اخير معلول علت ماقبل خود است ، و آن هم معلول ماقبل خود ، و آن‏
هم به همين ترتيب . اگر هم بخواهيم می‏توانيم بگوئيم معلول اخير معلول‏
جميع آن علتها است ، نه معلول مجموع است . يعنی معلول جميع آن آحاد
است . معلول خود آحاد است ، نه معلول مجموعی كه آن را از آحاد انتزاع‏
می‏كنيم .
پس مرحوم حاجی حكم را روی مجموع می‏آورد . ميان آحاد و مجموع فرق است‏
. ما اگر در اينجا ده نفر هستيم ، ذهن دو اعتبار می‏كند - والا دو واقعيت‏
نيست . يك وقت آحاد را بدون اينكه جمع بودن آن را اعتبار كند در نظر
می‏گيرد و اعتبار می‏كند ، و همه را در كنار يكديگر می‏بيند . يك وقت هم‏
ذهن می‏آيد و جمع را اعتبار می‏كند . يعنی اين افراد را كه واقعا در خارج‏
مركب نيستند و