نمیمانند . همين كه صورت از مقابل او رد میشود آن تصوير هم از بين میرود
. پس اصل بر سر آگاهی اول است . اينكه میماند يا نمیماند مسأله
جداگانهای است .
- : حافظه سه چهار مرحله است كه مرحله اول آن گرفتن است .
استاد : اين كه حافظه نيست . اين ديگر اسم گذاری است ، ممكن است كسی
بخواهد اسم بگذارد ، ولی آن حافظه نيست . حافظه به قوه نگهدارنده و
حالت نگهداشتن میگويند .
بحث در اين است كه انسان هر چيزی غير از نفس خود را به تبع يك
صورت و به واسطه يك تصوير آگاه میشود . اما نفس خودش را امكان ندارد
كه به تبع تصوير آگاه شود . و در اين آگاهی انسان بر نفس خود ، هر مبدئی
كه برای آن فرض كنند و بگويند مبدئش چنين بود يا چنان بود ، هيچ كدام
از اينها معنی ندارد ، جز اين كه نفس ، خودش ، يكپارچه شعور باشد .
يعنی خودش يك حقيقت و يك جوهری باشد از سنخ علم ، خودش يك جوهری
باشد علمی . همين كه میگوئيم اين جوهر مجرد است ، يعنی جوهر علمی . آن
وقت نحوه وجود شیء يك نحوه وجود خاص است .
به عبارت ديگر مسأله علم ، مسأله پديده نيست ، همانطور كه پديدهای به
نام سفيدی و پديدهای به نام سياهی داريم ، پديدهای هم به نام علم داشته
باشيم ، چنين نيست . اين برمیگردد به عمق جوهر اشياء . يعنی اشيائی كه
در عمق جوهرشان به مرحله تجمع رسيدهاند و وجودشان رسيده به مرتبه وجود
جمعی ، يعنی نحوه وجودشان از پراكندگی خارج شده است ، خود به خود علم
شدهاند . يك شیء مادی مادامی كه وجودش ، وجود تفرقهای است ، آگاهی در
آن نيست . همان وجود وقتی كه كم كم تبديل به يك وجود جمعی میشود ، آن
وقت علم میتواند داشته باشد .
|