كردند . و برای اينكه نمی‏خواستند بطور مطلق نفی كرده باشند ، نگفتند كه‏
ذات واجب‏الوجود عالم نيست و قادر نيست و حی نيست ، بلكه گفتند علم‏
به اين معنائی كه الان در موجوداتی كه آگاه هستند بكار می‏رود ، به اين شكل‏
از مختصات ممكنات است . ذات واجب‏الوجود در مرتبه ذات خود فاقد اين‏
صفات است ، ولی بر ذاتش آثار اين صفات مترتب می‏شود ، بايد بگوئيم كه‏
علم و قدرت و حيات از صفات ممكنات است ، ولی ذات او ذاتی است كه‏
مانند يك عالم عمل می‏كند و مانند يك قادر عمل می‏كند . اين حرف را به‏
همين صورت هم اگر به خداوند نسبت دهند ، در آخر به نفی واقعی صفات‏
برمی‏گردد و اينكه اصلا صفتی در كار نيست . بعضی‏ها معتقدند كه معتزله چنين‏
منظوری ندارند بلكه همان نظريه سوم را می‏خواهند بگويند كه اكنون عرض‏
می‏كنم .

نظريه صواب

نظريه سوم اين است كه ذات و صفات وحدت دارند ، ذات و صفات عينيت‏
دارند ، يعنی ذات واجب‏الوجود حقيقة و بدون هيچ گونه شائبه مجازی مصداق‏
علم هم واقعا هست . يعنی ذاتش حقيقت علم است و در همان حال حقيقت‏
قدرت است و در همان حال حقيقت حيات است . علم و قدرت و حيات اموری‏
هستند . كه حتی در ممكنات هم به يك معنا كثرت ندارند و اگر هم فرضا
بتوانيم كثرتی برای آنها در ممكنات فرض كنيم ولی هيچ مانعی ندارد كه در
مرتبه ذات واجب‏الوجود همه يك حقيقت داشته باشند ، يعنی آن حقيقت در
آن واحد هم حقيقت علم است و هم حقيقت حيات است و هم حقيقت قدرت‏
است و هم حقيقت اراده است و هم حقيقت سمع است و هم حقيقت بصر است‏
. يك ذات در آن واحد عين همه حقايق است . اين يكی از آن مسائل خيلی‏
عالی و خوب فلسفه است كه بايد با حساب و دقيق در آن وارد شد تا كم‏كم‏
حل بشود .
پس در اينجا سه نظريه داشتيم : نظر اشاعره ، نظر منسوب به معتزله [ و
نظريه