اين اصطلاح در آن زمانها رايج نبوده است .
مقاله هشتم نيز فصولی دارد . فصل اول آن در تناهی علل است . البته
آنچه بيشتر به اينجا مربوط میشود تناهی علل فاعليه است . ولی بعد خواهيم
گفت كه از يك جهتتناهی ساير علل هم به تناهی علل فاعليه منتهی میشود .
آنچه در اينجا مقصود است تناهی علل فاعليه است . میگفتند كه يك شیء
مادی دارای چهار علت است : علت فاعلی ، علت مادی ، علت صوری ، علت
غائی . در اينجا میخواهند بگويند تمام اين علل متناهی است . يعنی اگر
يك شیء فاعلی داشته باشد و فاعل آن هم فاعلی داشته باشد و باز فاعل آن
هم فاعلی داشته باشد ، اين سلسله نمیتواند غيرمتناهی باشد ، منتهی میشود
به فاعلی كه لافاعل له . و نيز اگر شیء غايتی داشته باشد و آن غايت هم
غايتی داشته باشد و آن غايت هم غايتی داشته باشد ، باز بايد منتهی بشود
به غايتی كه لاغاية له ، و آن غاية الغايات است كه در مبحث غايات از
آن بحث میشود . و همچنين اگر شیء مادهای داشته باشد و آن ماده هم مادهای
داشته باشد و آن ماده هم مادهای داشته باشد ، باز در نهايت امر بايد
منتهی شود به مادهای كه لاماده له . و بالاخره اگر شیء صورتی داشته باشد و
آن صورت هم صورتی داشته باشد، باز بايد منتهی شود به صورتی كه لاصوره له.
همه اينها از لحاظ اصل مدعا نيازمند به توضيح است . زيرا ممكن است
كسی چنين فرض كند كه چه مانعی دارد كه فاعل دارای فاعلی باشد و آن فاعل
هم فاعلی داشته باشد الی غيرالنهاية ، بعد هم استشهاد كند به اينكه خود
حكما چنين قائل هستند . و نيز ممكن است درباب علت غائی و علت مادی و
علت صوری همين حرف را بزند . ولی چنانكه بعد بيان خواهيم كرد محل بحث
كاملا روشن خواهد شد .
|