می‏كند .
از " فيكون من جملة تلك المعقولات . . . " بنظرم می‏آيد كه خود
عبارت تا اندازه‏ای مشوش است . ظاهر لفظ و عبارت اين است كه [ دنباله‏
شق سوم را توضيح می‏دهد ] . از آنجا كه گفت : " أوهی موجوده فی عقل‏
أونفس . . " تا رسيد به آنجا كه گفت " فيكون ذلك العقل أوالنفس‏
كالموضوعة . . . " و به اينجا رسيد كه گفت " وتكون معقولة له علی أنها
فيه ، و معقولة للاول علی أنها عنه " ، تا اينجا همان شق سوم را توضيح‏
می‏دهد [ كه آن صور در عقل يا نفسی باشند ] . ظاهر عبارت بعد ، يعنی "
ويعقل الاول من ذاته أنه مبدأ لها الی آخر " دنباله شق سوم است . در
صورتی كه اينجا ديگر دنباله شق سوم نيست و اول مطلب است . می‏گويد كه‏
ذات حق تعالی از ذات خودش مبدئيتش برای اين صور را تعقل می‏كند . [
بعد می‏گويد : " فيكون من جملة تلك المعقولات . . . " درباره اين‏
عبارت به بعد دو احتمال هست :
يك احتمال اين است كه چون در خود صور هم ترتيب هست ، پس حق تعالی‏
مبدأ بعضی از اينها است بلاواسطه ، و مبدأ بعضی ديگر است مع‏الواسطه .
چون فرض اين است كه همان جور كه مثلا صادر اول علت از برای صادر دوم‏
است ، و صادر دوم علت از برای صادر سوم ، علم به صادر اول هم علت از
برای علم به صادر دوم است ، و علم به صادر دوم علت از برای علم به صادر
سوم است . پس قهرا مبدئيت حق تعالی برای صور علميه نظير مبدئيت او
برای وجودات عينی است . يعنی بعضی بلاواسطه و بعضی مع‏الواسطه از او
هستند . اين يك احتمال ، ولی اين احتمال در اينجا بعيد است . از سابق‏
هم يك چيزی اينجا نوشته‏ام كه غير از اين مقصود بوده ، كه حالا عرض می‏كنم‏
:
مطلبی راجع به علم حضوری و علم حصولی گفتيم كه : هم امور عينی معقول حق‏
تعالی هستند و هم اين صور معقول . ولی صور معقول ، بلاواسطه معقول او
هستند و وجودات عينی مع‏الواسطه معقول او هستند . برای اينكه وجودات‏
عينی