اين كلمه گاهی در معنی آن چيزی بكاربرده می‏شود كه از آن بشرط لاتعبير
می‏كنند . وقتی می‏گويند مجردالانسان يا الانسان المجرد ، يعنی الانسان بشرط
لاشی‏ء ، به شرط اينكه چيز ديگری نباشد .
ولی گاهی اين كلمه را بكار می‏برند و مقصودشان لابشرط است . مثلا می‏گويند
الانسان المجرد ، يعنی انسان بماهو هو مع قطع‏النظر عن شی‏ء آخر . اين‏
نكته‏ای كه عرض می‏كنم خوب توجه بفرمائيد كه درست فهميده شود . ممكن‏
است بگوئيد چطور می‏شود كه اين لفظ مجرد دو معنا پيدا می‏كند ، و حال آنكه‏
لفظ مجرد يعنی خالی ، يعنی بدون ، كلمه " بدون " كه بايد مفهوم مشخصی‏
داشته باشد ؟
اين اصطلاح از آن جهت ابهام پيدا می‏كند كه وقتی انسان يك معنا و
ماهيتی را در نظر می‏گيرد ، [ به دو صورت به آن نظر می‏كند : ] يك وقت‏
هست اين " بدون " را در مقام واقع می‏بيند ، يعنی آن ماهيتی كه در واقع‏
بدون فلان شرط است ، بدون فلان شی‏ء است . مثلا انسان عالم و در مقابل آن‏
انسان غير عالم را در نظر بگيريد . اگر انسان را بدون علم در نظر بگيريد
، انسان بدون علم مورد نظر شما است ، منظور شما انسانی است كه عالم‏
نباشد . در اين صورت انسان عالم از حوزه منظور شما خارج می‏شود .
يك وقت هست كه شما انسان را در نظر می‏گيريد بدون آن كه غير از انسان‏
چيز ديگری را در نظر بگيريد . يعنی اين " بدون " قيد نظر شما می‏شود ،
يعنی شما انسان را در نظر گرفتيد بدون آن كه علاوه بر انسان چيزی را در
نظر بگيريد از عالم يا غير عالم . يعنی اين انسان در مقام لحاظ شما مجرد
است ، در لحاظ شما غير از خودش چيز ديگر در نظر گرفته نشده است . آن‏
وقت معنايش اين است كه پس منظور شما فقط انسان است و بس .
وقتی كه منظور شما فقط انسان باشد ، چه عالم باشد و چه غير عالم ، در
اين صورت انسان مورد نظر شما در اين مرحله دوم اعم است از انسان در
مرحله اول . در اول شما انسان بدون علم را در نظر گرفتيد ، ولی در اينجا
انسان را اعم از اينكه