- : نه ، منظور من جای ديگر است . آيا وجوب وجود لازمه واجب‏الوجود
نبوده است ؟ يعنی در آن استدلال كه بيان كرديم و می‏خواستيم وحدت را
اثبات كنيم ، وجوب وجود را لازمه ذات واجب‏الوجود گرفتيم . ما اينجور
اشكال می‏كنيم كه در مكتب اصالت ماهيت وجوب وجود اصلا درست نيست ،
يعنی اگر ما تصور كرديم كه ماهيت اصيل است وجود اصلا صادق نمی‏شود .
استاد : پس اين صادق می‏شود كه اصلا واجب‏الوجودی وجود ندارد .
- : بله ، وجود ندارد .
استاد : خيلی خوب ، واجب‏الوجودی نداريم . می‏گوئيد در اين صورت‏
واجب‏الوجودی نداريم . خوب ، اين غير از بحث اينجا است . بحث ما در
توحيد است . يعنی ما فرض كرده‏ايم كه واجب‏الوجود داريم . بحث ما در
اين است كه آيا واجب‏الوجود واحد است يا كثير .
- : بله ، ما می‏خواهيم بگوئيم در مكتب اصالت ماهيت واجب‏الوجود در
كار نمی‏آيد .
استاد : در كار نيايد ، آن بحث غير از اين بحثها است . ما يك بحث‏
داريم در اثبات واجب‏الوجود ، يك بحث هم داريم در توحيد واجب‏الوجود .
يعنی در اين بحث دوم فرض كرده‏ايم كه واجب‏الوجود ثابت است . پس‏
اينجا شما برنگرديد به بحث آنجا . ما به آن بحث ديگر برنمی‏گرديم ، ما
در آنجا فرض كرديم كه واجب الوجود هست . با فرض اين كه واجب‏الوجود
هست ، ديگر شما نمی‏توانيد به آن اصل ايراد بگيريد .
- : اصالت ماهيتها اينجور نمی‏گويند كه وجود اعتباری در خود
واجب‏الوجود هست . آنها در ممكنات بحث می‏كنند .
استاد : نه ، عرض كرديم كه آن موقع بحث اصالت وجود و اصالت ماهيت‏
مطرح نبوده كه آنها چنين حرفی بزنند . آنها آمده‏اند از يك طرف در يك‏
سلسله مسائل جوری گفته‏اند كه با اصالت ماهيت جور درمی‏آيد ، مثلا درباب‏
واجب