میگوئيم علت معطی وجود معلول است . آيا در اينجا معطی يك امر است
كه موجود است ، و معطی يك چيز است كه وجود است ، و معطی اليه يك
عامل سوم است ؟ مثلا میگوئيم " الف " به " ب " اعطاء وجود كرد .
آيا بايد يك " الف " باشد و يك " وجود " باشد و يك " ب " باشد
كه " الف " " وجود " را به " ب " بدهد ؟ اگر " ب " باشد كه
خودش ديگر وجود دارد ، معنی ندارد كه " الف " به او " وجود " بدهد
. اعطاء وجود به " ب " معنی ندارد . پس معطی اليه در اينجا پايش
میلغزد ، و نمیتوان يك معطی اليه به آن صورت كه در اعطاء پول داشتيم در
اينجا داشته باشيم . حالا میآئيم بر سر اعطا . آيا همانطور كه در پول دادن
، معطی يك چيز است و اعطاء چيز ديگری است ، در اينجا هم چنين است ؟
در آنجا پول چيزی است كه مثلا در جيب است و اعطاء آن عملی است كه پول
را برمیدارد و از آنجا به جای ديگر منتقل میكند . آيا درباب اعطاء وجود
هم چنين است كه قبل از عمل اعطاء ، وجود " ب " در يك كناری گذاشته
شده و بعد معطی میآيد و آن وجود را برمیدارد و به " ب " میدهد ؟ اگر
وجود " ب " قبل از اعطاء وجود داشته باشد كه ديگر وجود دارد اعطاء
معنی ندارد ، و به طريق اولی پذيرش هم معنی ندارد . پس باقی میماند
موجد و ايجاد . يعنی تمام معانی ديگر در اين دو جمعند . يك وجود علت
است و يك وجود معلول . حقيقت وجود معلول همان حقيقت ايجاد است .
يعنی وجود معلول ، وجود تعلقی است . آن معلول هم ايجاد است و هم موجد ،
هم معطی است و هم اعطاء و هم معطیاليه . منتها به اعتبار آن ماهيتی كه
از او انتزاع میشود ، آن ماهيت هميشه معطی اليه است . اما ماهيت يك
امر اعتباری است كه در مرحله بعد از وجود انتزاع میشود . نه اينكه قبل
از وجود از خودش تحققی دارد .
ببينيد كه با اينكه لفظ اعطاء وجود با لفظ اعطاء پول از نظر مفهوم هم
سنگ هستند ولی خصوصيت مورد چقدر تفاوت ايجاد كرده است ! در آنجا
اقتضای كثرت میكند و در اينجا كثرتش اعتباری است . آنجا كثرت حقيقی
است و در
|