تا اينجا ما اصل مسأله را طرح كرديم كه لازم هم بود . بعد از اين‏
می‏خواهيم ببينيم كه چه برهانی برای اين مطلب هست . ما برهانی را كه‏
ساده‏تر است اول ذكر می‏كنيم و بعد به برهان شيخ كه يك خورده مشكل است‏
می‏پردازيم .

برهان اول

اين برهان را حاجی سبزواری در منظومه آورده است . البته قبل از حاجی‏
هم اين برهان را گفته‏اند و از خود حاجی نيست . حاجی در منظومه می‏گويد :
" الحق ماهيته انيته
اذ مقتضی العروض معلوليته "
" فسابق مع لاحق قد اتحد
او لم تصل سلسله الكون لحد "
برهان را چنين اقامه می‏كنند كه می‏گويند ذات واجب‏الوجود عين وجودش‏
است ، و او ذات متصف بالوجود نيست ، بلكه ذات هی عين‏الوجود است .
زيرا اگر ذاتی باشد و وجودی و اتصافی ، لازم می‏آيد كه اين وجود بر اين‏
ذات عارض شده باشد ، به دليل اينكه ذات غير از وجود است . بنابراين :
الحق ماهيته انيته
اذ مقتضی العروض معلوليته
مقتضای عروض وجود برذات معلوليت وجود است ، و وجود بايد معلول باشد
. معلول چيست ؟ اگر چيزی معلول باشد واجب‏الوجود نيست و ممكن‏الوجود
است . پس اگر موجودی وجودش را علت خارجی به ماهيتش داده باشد ،
خودش ممكن‏الوجود است . حال می‏گوئيم آيا اين ذات كه منشأ عروض وجود
برای خودش شده است ، قبل از عروض وجود داشت يا نه ؟ محال است كه‏
علت موجود نباشد و در عين حال منشأ يك معلول بشود . پس ذات بايد وجود
داشته باشد . حال اگر وجود داشته باشد ، آن وجودی كه در مرتبه قبل است‏
عين وجودی است كه در مرتبه بعد عارض خواهد گشت : فسابق مع لاحق قداتحد
. يا اينكه وجودی كه برای ذات آمده است از ذاتی است كه آن ذات قبلا
موجود بوده است به وجودی غير از اين وجود ، آنگاه نقل كلام به آن وجود
می‏كنيم كه