تصور نيست . فقط با برهان فلسفی از وجودش خبر می‏دهد . كه چنين چيزی‏
هست .
سؤال : ملاك و مناط غيبت در جسم ، همان صورت جسميه است ؟
استاد : بله .
- : اين وقتی كه ماده هم نداشته باشد و مثلا جسم مثالی هم باشد كه در
آنجا بعد نيست ، باز هم صورت جسميه هست .
استاد : سؤالتان ، سؤال خوبی است . اين سؤال برای مثل ملاصدرا هم مطرح‏
است . آن بيانی كه عرض كردم جواب اين سؤال هم هست . هر مرتبه‏ای از
مراتب وجود ، حتی مرتبه طبيعت ، گفتيم از نوعی آگاهی كه برای ما قابل‏
تصور نيست برخوردار است ، و هر چه تكامل پيدا می‏كند از درجه بيشتری از
آگاهی برخوردار می‏شود . بنابراين اگر ما جسمی داشته باشيم كه اين جسم ،
جسم باشد ولی پايش در ماده فرو نرفته باشد ، به همان نسبت كه از ماده‏
فارغ است ، می‏تواند از درجه‏ای از آگاهی برخوردار باشد . ولی باز به همان‏
نسبت كه از جسميت خارج نيست ، در نوعی ناآگاهی است . يعنی يك موجود
مثالی هم هرگز به آن درجه از شدت آگاهی نيست كه يك موجود مجرد محض‏
است . آن وقت در ديگر مراتب وجود ، هر چه وجود كاملتر می‏شود ، پله‏های‏
آگاهی بالا می‏رود و از ناآگاهی كاسته می‏شود . مثلا فرض كنيد كه يك موجودی‏
دو بعد داشته باشد - البته حكما چنين چيزی را نمی‏پذيرند - به همان نسبت‏
كه از ابعادش كاسته شده ، اين می‏تواند يك درجه خاصی از آگاهی داشته‏
باشد . و اگر يك موجود يك بعدی داشته باشيم ، باز به همان نسبت كه از
ابعادش كاسته شده ، از آگاهی بيشتری برخوردار است . آن وقت وجودی كه‏
هيچ بعد نداشته باشد ، يعنی وجودش جمع‏تر و آزادتر باشد ، قهرا از آگاهی‏
بيشتری برخوردار است .
سؤال : اين طبيعت چون دارای ماده است دارای حركت است . و اين بعد
حركت هم در واقع [ باعث ناآگاهی می‏شود ؟ ]
استاد : بعد حركت ، از طبيعت جدا نيست . يعنی حركت آن وقت به‏
انتها