استاد : درباب وحدت و كثرت می‏خوانيم كه انواعی از وحدت داريم . و
هر وحدتی در مقابل يك كثرت است . مثلا وقتی دو عنصر با هم تركيب‏
می‏شوند ، [ يك صورتی پيدا می‏شود ] كه به تبع آن صورت يك وحدت در اين‏
جا پيدا می‏شود . يعنی دو شی‏ء كه بكلی با يكديگر مباين بودند [ يكی می‏شوند
، ] و كثرت تبديل به وحدت می‏شود . اما آن كثرتی كه [ مربوط به اصل وجود
مادی آنها است ] و يك كثرت آميخته به وحدت است سرجای خودش است .
آن نوع وحدتی كه در اثر تركيب پيدا می‏شود ، كثرت مقابل خود را نفی‏
می‏كند . و اين كثرت ، غير از آن كثرتی است كه در ماده وجود دارد . اين‏
را ما درباب وحدت و كثرت بحث می‏كنيم ، و انواع كثرتها و در مقابل‏
آنها انواع وحدتها را بيان می‏كنيم .
بنابراين مانعی ندارد كه يك كثرت از يك شی‏ء نفی شود ، و در همان حال‏
يك كثرت ديگر كه در مقابل [ وحدت بدست آمده ] نيست ، برايش اثبات‏
شود .
سؤال : در علم حصولی كه ما در استدلالات خود به واجب تعالی پيدا می‏كنيم‏
، آيا در واقع يك ماهيت برای واجب می‏سازيم و بعد علم حصولی ؟
استاد : نه ، لازم نيست كه علم حصولی ما ماهيت بخواهد .
- : چون ما به وجود كه نمی‏توانيم علم داشته باشيم .
استاد : نه ، همانطور كه در كتاب " اصول فلسفه " گفته شده ، ما يك‏
سلسله مفاهيم انتزاعی يا اعتباری داريم ، [ كه ماهيات نيستند ] . مثلا
مفهومی از وجود ، وجوب و ضرورت داريم . آنگاه دو مفهوم وجوب و وجود را
تركيب می‏كنيم و مفهوم واجب‏الوجود را می‏سازيم . اگر بخواهيم انطباق‏
مفهوم واجب‏الوجود بر خداوند را تشبيه كنيم ، چون مثالی نداريم ، مثل اين‏
است كه ما انسانی را با نشانه كلاه قرمز بشناسيم . اين كلاه قرمز ماهيت‏
آن شخص را نشان نمی‏دهد . ولی با كلاه قرمز او را در ميان انسانهای ديگر
مشخص می‏كنيم .
- : يعنی اين يك انطباق [ كامل نيست ] ؟