ناچار بايد خودش در مرتبه قبل از اين وجود دوم هم وجود سومی داشته باشد
. نقل كلام به آن وجود سوم میكنيم ، " لم تصل سلسلةالكون لحد " ، لازم
میآيد كه يك شیء غيرمتناهی وجود داشته باشد و آخرش هم به جائی منتهی
نشود ، و آخرش هم وجود پيدا نكند .
پس حرف اين شد كه اگر وجود واجبالوجود غير از ماهيتش باشد ، بايد
وجود عارض ذات شده باشد . اگر وجود عارض ذات شود بايد معلول باشد ،
چون هر عارضی معلول است ، عروضش علت میخواهد . آن علت يا ذات است
يا خارج از ذات ، اگر خارج از ذات باشد با وجوب وجود سازگار نيست ،
بايد ممكنالوجود باشد . اگر علت خود ذات باشد ، در اين صورت يا خود
ذات وجود دارد كه وجود را میدهد يا وجود ندارد . شيئی كه وجود ندارد
محال است كه چيزی را بدهد ، پس بايد وجود داشته باشد . اگر وجود داشته
باشد ، يا آن وجودش عين اين وجود است يا غير اين وجود . اگر عين اين
وجود باشد تقدم شیء بر نفس لازم میآيد ، و اگر غير اين وجود باشد تسلسل
لازم میآيد .
همين را شيخ به بيان مشكلتری گفته است : [ اگر وجود عارض ماهيت باشد
] . يا اين وجود لازمه ذات است و خود ذات اين وجود را داده يا معلول
شیء خارج است . محال است كه خود ماهيت وجود را بدهد . تابع فقط موجود
را تبعيت میكند . يعنی اگر وجود تابع ذات باشد ، بايد خود ذات قبلا
موجود باشد . [ پس لازم است كه ماهيت قبل از وجودش وجودی داشته باشد ،
و اين محال است ] .
و نقول ان كل ماله ماهية غيرالاءنية فهو معلول ، وذلك لاءنك علمت أن
الاءنية والوجود لايقوم من الماهية التی هی خارجه عن الانية مقام الامر
المقوم ، فيكون مناللوازم ، فلايخلو :
اما أن يلزم الماهية لانها تلك الماهية .
و اما أن يكون لزومها اياها بسبب شیء . ومعنی قولنا اللزوم اتباع
الوجود ، ولن يتبع موجود الا موجودا ، فان كانت الانية تتبع الماهية
وتلزمها لنفسها ،
|