كه وجود مطلق نمی‏تواند وجود داشته بلكه بدتر از اين ، می‏گويند كه وجود
پس از اينكه آميخته با عدم شد ، از آميختگی‏اش با عدم ، شدن تحقق می‏يابد
. شدن بوجود می‏آيد . [ معنی سخن اينها اين است كه ] وجود مطلق با عدم‏
برابر است ، ولی وجودی كه با نيستی يكی شده و شدن را بوجود آورده است ،
[ متحقق است ] پس وجود مطلق از نظر اينها يعنی بودن ، و بودن تحقق‏
ندارد . وجودی می‏تواند موجود باشد كه توأم با عدم است ، چنين موجودی‏
حركت و شدن است .
در كلمات بوعلی و امثال او مسائل اصالت وجود هنوز طرح نشده بود و
هنوز فلسفه خالی از اين مسائل بود ، اوائل پيدايش اين مسائل بوده و تازه‏
بوئی از آن در آثار بوعلی آمده است . ولی بعدها در كلمات ملاصدرا و
متأخرين اين مسأله طرح شده كه تشخص وجود به چيست . آيا وجود به ذات‏
خودش متشخص است ؟ يا به چيز ديگر ؟ به عبارت ديگر : اولا ، آيا وجود
امری اصيل است يا نيست ؟ وجود مقيد ، آيا تحققش به اعتبار متعلقش‏
است ؟ يا تحقق متعلقش به واسطه او است ؟ جواب اين است كه وقتی وجود
به الف تعلق پيدا كرد ، الف به تبع اين وجود محدود تحقق پيدا كرده است‏
، والا وجود به ذاتش متحقق است و به ذات خودش متشخص است . وقتی چنين‏
شد كه وجود محدود به ذات خود متشخص است ، وجود نامحدود به طريق اولی‏
به ذات خود متشخص است .
اكنون به سراغ شدن می‏آئيم ، خود شدن هم نوعی از هستی است ، مرتبه‏ای از
هستی است . البته اينكه ما در اينجا نوعی از هستی را بيان می‏كنيم كه با
نيستی آميخته است ، بايد توجه كرد كه اين نيستی كه در اينجا انتزاع‏
می‏شود غير از آن نيستی است كه در مقابل هستی قرار دارد و نقيض هستی‏
است . هستی و نيستی در شدن با يكديگر متحدند ، اما آن نيستی كه با هستی‏
متحد است غير از آن نيستی است كه نقيض هستی است ، و لهذا جمع نقيضين‏
هم نيست .
سؤال : آيا اين نيستی همان ماهيت است كه چنين از آن تعبير می‏كنند ؟
استاد : نه ، ماهيت نيست . خود نيستی است . ما اين مطلب را در آن‏
مقاله اصل