چيزی محال است ؟ علل ايجادی غيرمتناهی محال است .
پس اول بايد وجود اين علل ايجادی را بتوانيم اثبات كنيم تا بعد برويم‏
بر سر متناهی يا عدم تناهی آن . آنچه وجودش در طبيعيات ثابت است‏
تسلسل و ترتيب غيرمتناهی آنها را محال نمی‏دانيم ، و آن چيزی را كه بايد
حكما با برهان ثابت كنند ، تسلسل غيرمتناهی آنها محال است . ما چه‏
دليلی بر اصل وجود آن علل داريم تا بعد وارد اين مطلب بشويم كه آيا
تسلسل آنها محال است يا نيست . اين يك نكته مهم و اساسی و سؤال مهم و
اساسی است . اين سؤال البته از لابلای كلمات علمای طبيعی مفهوم است نه‏
اينكه با صراحت روی آن بحث كرده باشند .

اثبات علل فاعلی

جواب سؤال چنين است كه وقتی فيلسوف درباره علت بحث می‏كند اتكاء او
به آنچه كه در حس می‏بيند نيست . ( البته آن را هم انكار نمی‏كند ) و به‏
جای خود هم قبول دارد . فيلسوف با نظر عميق خودش و از راه تحليل عقلی‏
وجود علت را كشف می‏كند نه از راه احساس كه وسيله كشف علل معده برای‏
عالم طبيعی و فيزيكدان است . فيلسوف اول اشياء را در عقل خويش با يك‏
تقسيم عقلی يعنی مردد بين اثبات و نفی تقسيم‏بندی می‏كند . می‏گويد هر
ماهيتی و ذاتی را كه در نظر بگيريم به حصر عقلی از اين خارج نيست كه يا
واجب‏الوجود است يا ممكن الوجود و يا ممتنع الوجود . اين يك حصر عقلی‏
است ، ممكن است كسی از اين سه فرض يكی را قبول داشته باشد ولی به هر
حال همين سه فرض است . يا هستی برای او ضروری است و عدم بر ذاتش محال‏
است ، كه ما او را به حسب تعريف واجب‏الوجود اصطلاح می‏كنيم . يا برعكس‏
، نيستی برای او ضروری است و هستی بر او محال است كه اصطلاحا
ممتنع‏الوجود می‏گوئيم . و يا آن ذات بگونه‏ای است كه فی حد ذاته نه‏
اقتضای وجود را دارد و نه اقتضای عدم را ، نه ضروری الوجود است و نه‏
ضروری العدم ، نه وجود برايش امتناع دارد و نه عدم . اين را