نه صفت را بطور كلی . آنچه كه باذات واجب‏الوجود منافات دارد صفت‏
محدود است ، صفت متناهی است ، نه صفت غيرمتناهی . آن صفتی كه با
موصوفش مغاير است همان صفت محدود است . وگرنه نمی‏شود كه در فاصله يك‏
سطر دو جمله متناقض يكديگر آمده باشد . پس وقتی كه می‏فرمايد " « فمن‏
وصف الله سبحانه » " منظور وصف محدود است . زيرا صفتی كه بشر با آن‏
توصيف می‏كند به محدوديت توصيف می‏كند .
سؤال : در قرآن هم داريم كه " « سبحان الله عما يصفون »" ، اشاره به‏
همين مطلب است ؟
استاد : بله ، همان است .
اين است كه بشر هر چه كه بخواهد خدا را توصيف كند نمی‏تواند ذهن خود
را از محدود خارج سازد و بنابراين به نحو محدود توصيف می‏كند . به همين‏
جهت بعد از هر وصفی می‏گويد " سبحان الله " تو منزه‏تری از آنچه كه من‏
در توصيف تو می‏گويم . توصيف من درخور فهم خودم است و من محدودم و ترا
با يك صفات محدود توصيف می‏كنم . همين است كه در قرآن می‏فرمايد : "
« سبحان ربك رب العزه عما يصفون »" ، در يك جا هم دارد كه " « الا
عباد الله المخلصين »" عباد مخلص خدا آن افرادی هستند كه توصيف آنها
ديگر توصيف خودشان نيست ، اين خدا است كه به زبان آنها دارد توصيف‏
می‏كند . آنجا كه پای " من " در ميان می‏آيد نمی‏شود توصيف كرد . اما در
آنجا كه عباد مخلص خدا را توصيف می‏كنند در واقع خدا است كه توصيف‏
می‏كند . مثل آنجا كه خدا ( از زبان انسانی ) می‏گويد " « انی أنا الله
" ، آنجا ديگر يك انسان نيست كه با اراده و فهم و درك و " من "
خودش اين را بگويد . در آن انسان ديگر اين " من " وجود ندارد . " من‏
" او حق است . چنين شخصی از عبادالله المخلصون می‏شود .
بنابراين آن جمله نهج‏البلاغه نبايد سوء تفاهمی ايجاد كند و خيال كنيم كه‏
نظر معتزله را تأييد می‏كند . اين به دو دليل است :