الوجود عاقل است . عاقل چه چيزی ؟ اين را هنوز اين برهان به ما نمیگويد
. فقط میگويد : المجرد عاقل . بعد میخواهيم ببينيم آيا ذاتش را تعقل
میكند ؟ آيا به خودآگاه است ؟ آيا به خود عاقل است ؟ آيا به ذات خودش
علم دارد ؟
بعد ثابت میكنند كه هر مجردی معقول هم هست ، كه اگر يادتان باشد در
منظومه برهانی اقامه كرده كه هر مجردی معقول هم هست . نه به معنی اين كه
معقول بالقوه است ، بلكه بالفعل معقول است . يك برهان میآيد و میگويد
ذات واجبالوجود . عاقل بالفعل است ، و يك برهان ديگر میآيد و میگويد
ذات واجبالوجود معقول بالفعل است .
نتيجه اين میشود كه واجبالوجود عاقل ذاته . اگر در جای خودش به
اثبات برسد ، كه به اثبات هم میرسد ، كه واجبالوجود چون مجرد است
عاقل است و واجبالوجود چون مجرد است معقول است ، ثابت میشود كه
واجبالوجود عاقل ذات خودش است ، يعنی ذاتش عاقل ذات خودش است .
آن وقت ممكن است شما بگوئيد : مگر میشود يك شیء عاقل ذات خودش
باشد ؟ اگر شیء بخواهد عاقل ذات خودش باشد ، عاقل غير از معقول میشود .
هميشه دو چيز بايد باشد : يكی عاقل و ديگر معقول .
میگويد : اتفاقا قضيه اينجور نيست . هيچ برهانی اقتضا نمیكند كه عاقل
و معقول دو چيز باشد . بلكه برهان اقتضا میكند كه در آنجا كه شیء ذات
خودش را تعقل میكند ، در آنجا عاقل و معقول يكی باشد .
آنگاه میگويد آن چيزی كه سبب شده اين توهم پيدا شود كه عاقل و معقول
دو چيز هستند ، چيست ، و به بيان اين سبب میپردازد . كه بعد ديگران
آمده و گفتهاند نه تنها در تعقل ذات به ذات ، عاقل و معقول يكی است ،
بلكه در همه جا عاقل و معقول يكی است . تا اتحاد ميان عاقل و معقول
برقرار نشود محال است كه تعقلی در عالم رخ دهد .
|