آن لوله خودكار وجود داشت . نه به صورت كثرت كه يكی " الف " باشد و
ديگری " ب " و ديگری " سين " و . . . آن مركب داخل خودنويس نه شكل‏
دارد و نه به صورت تفصيل است . پس اين در آن وقت هم وجود داشت و هم‏
وجود نداشت . به نحو جمعی و بساطت وجود داشت ، و به نحو كثرت وجود
نداشت .
اين كه گفتيم با اندك تفاوت ، آن تفاوت اندك هم نيست . در اينجا
مركب از جای خودش تنزل می‏كند و دومی را خلق نمی‏كند . يعنی همان مركب‏
نقل مكان می‏كند و [ از داخل خودنويس به سطح كاغذ می‏آيد ] . وقتی كه‏
اينجا آمد ديگر آنجا خالی شده و آنجا وجود ندارد . ولی در اين مثالهائی‏
كه [ در مورد علم ] می‏گوئيم ، [ علم بسيط ] مبدأ خلاق و مبدأ آفريننده‏
است . المال ينقص بالنفقة والعلم يزكو بالاء نفاق . مال چون مادی است ،
وقتی كه خرج می‏شود ، از مخزنش كاسته می‏شود ، از آن جائی كه جمع بوده كم‏
می‏شود . ولی خصوصيت علم اين است كه هر مقدار هم كه انفاق بشود ، اگر
زياد نشود كم نمی‏شود . چون نسبت آن نسبت خلاقيت و آفرينندگی است .
اين تشبيهی است كه البته در اين جهت بيان می‏كنند ، كما اين كه درباب‏
اصل وجود و آفرينش هم همين حرف زده می‏شود . مولوی می‏گويد :
متحد بوديم و يك گوهر همه
بی سرو بی‏پا بديم آن سر همه
يك گهر بوديم همچون آفتاب
بی‏گره بوديم و صافی همچوآب
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سايه‏های كنگره
كنگره ويران كنند از منجنيق
تا رود فرق از ميان اين فريق ( 1 )
به هر حال اين را عقل بسيط می‏گويند . يعنی معقول بودن اشياء متكثر به‏
نحو بساطت در يك مرتبه‏ای ، كه هم در آن مرتبه موجود است و هم در آن‏
مرتبه موجود نيست . به نحو بساطت و اجمال و وحدت موجود است ، و به‏
نحو تفصيل

پاورقی :
1 - [ مثنوی مولوی / دفتر اول ، صفحه 16 چاپ كلاله خاور ] .