جبلت ذاتی خودش به سوی آنها در حركت است ، كافی است كه مانع را از
سر راه حركتش برداريم تا او خود حركت را انجام دهد . اگر مانع و عائقی‏
در ميان باشد . طبيعت كارش را انجام نمی‏دهد ، ولی همينقدر كه مانع‏
برداشته شد او كارش را انجام می‏دهد . اين برخلاف اموری است كه در جبلت‏
طبيعت نيست ، در آن موارد نبودن مانع كافی نيست . زيرا حركت اين‏
طبيعت از درون خودش سرچشمه نمی‏گيرد . لهذا می‏گويند كه حركت بر دو قسم‏
است : طبعی و قسری . می‏گويند حركت طبعی حركتی است كه اگر طبيعت را به‏
خود واگذاريم و همه موانع را از جلو او برداريم نيازی به عامل بيرونی‏
برای حركت ندارد ، اين از درون خودش اين حركت را ايجاد می‏كند . در
قديم كه هنوز قوه جاذبه را كشف نكرده بودند اين جور فكر می‏كردند كه‏
می‏گفتند اگر ما سنگی را از بالا رها كنيم و مانعی هم سر راه او نباشد ،
يعنی جسمی سنگينتر و محكمتر از خودش سر راه نباشد ، اين سنگ به طبيعت‏
خودش به سوی پائين می‏آيد و طبيعتش آن را به پائين می‏كشاند . حركت قسری‏
اينچنين نيست ، عدم مانع برای اين حركت كافی نيست ، بلكه يك عاملی از
بيرون بايد بيايد و او را به سوی آن هدف بكشاند . پس از جمله خصوصيات‏
حركت استكمالی اين است كه نبودن عوائق و موانع كافی است كه طبيعت‏
حركت خودش را به سوی آن كمال و غايت انجام دهد ، و به همين جهت هم‏
حركت گفته می‏شود ، يعنی طبيعت تدريجا می‏كوشد كه خودش را به آن غايت‏
برساند .

غايات و كمالات جوهری و عرضی

قهرا در اينجا يك مطلب خيلی مهمی طرح می‏شود ، اگر چه آنها اين مطلب‏
را در اينجا مطرح نمی‏كنند ، آن مطلب مهم اين است كه آيا غايات طبيعت‏
هميشه غايات عرضی است ؟ آيا كمالاتی كه طبيعت آنها را جستجو می‏كند
كمالات عرضی است ؟ البته همه اعراض طبيعت كمالات نيستند ، ولی آيا
آنچه كه از نوع