گفتيم اصطلاح علم انفعالی و فعلی در كلمات شيخ نيامده است . اين اصطلاح‏
از متأخرين است . شيخ می‏خواهد ثابت كند كه چگونه واجب تعالی ، علمش‏
فعلی است و مقدم بر معلوم است . چون ذات واجب‏الوجود مبدأ همه وجودات‏
است و علت تامه همه موجودات است . او ذاتش را به تمام ذاتش تعقل‏
می‏كند ، و به تمام ذاتش علت تامه است . پس علمش به ذاتش عين علم به‏
علت است .

بيان خواجه در ادامه نظر شيخ

همين‏جا است كه خواجه يك بيان خيلی خوبی دارد . يعنی از همين طريق سخن‏
بوعلی ، سخن شيخ اشراق را ثابت می‏كند . می‏گويد :
شما می‏گوئيد كه ذات حق تعالی علت از برای اشياء است ، و از طرف‏
ديگر هم می‏گوئيد علم به علت ، علت است از برای علم به معلول ، يعنی‏
می‏گوئيد چون واجب تعالی علم به ذات خودش دارد ، علم او به ذاتش علت‏
از برای علم او به معلول است . ولی شما اين علم را غير از خود معلولات‏
می‏گيريد . خواجه می‏گويد : من به همين برهان ثابت می‏كنم كه نتيجه بايد
چيز ديگر شود ، و آن اين است كه حق تعالی ذاتش علت است از برای‏