موجودات عينی به ذات حق نظير نسبت موجودات عينی به نفس ما است كه
به تبع يك سلسله صورتها بر ما مكشوف است . يعنی بر او هم به تبع يك
سلسله صورتها مكشوف است .
سؤال : وقتی علمش فعلی باشد ، چگونه با تبعيت جور درمیآيد ؟
استاد : منظور از تبعيت در اينجا اين است كه با لذات نيست ،
بالعرض است . علم فعلی هم همينجور است . در علم فعلی هم كه علم شما به
آن عين خارجی منشأ آن عين خارجی است ، باز هم معلوم بالعرض است . يعنی
معلوم بالتبع است . يعنی باز هم شما صورت علمی خودتان را میبينيد و
همان ديدن صورت علمی به وسيله شما مناط ديدن آن صورت عينی است ، نه
اين كه مستقيما صورت عينی را ببينيد . شما خالق و آفريننده فعل خودتان
هستيد . شما الان تصور تكلم را بكنيد : اين تكلم فعل شما است و عمل شما .
اول شما تكلم را تصور میكنيد و بعد تكلم میكنيد . پس علم شما بر تكلم
تقدم دارد . و اين علم منشأ كلام است ، نه كلام منشأ علم . البته در اينجا
انسان دو علم به كلام خود پيدا میكند : يك علمی كه در اول تكلم را تصور
میكند و تصميم به تكلم میگيرد و بعد از آن تكلم میكند . يكی هم علمی كه
بعد از تكلم پيدا میكند . چون سخن خودش را میشنود و بار ديگر اين كلام در
ذهن او میآيد . حالا فرض میكنيم كه آدم كلام خود را نمیشنود و آن علم
مرتبه دوم را ندارد ، و همان علم مرحله اول است . باز هم كلام خود را
تصور كرده . اين وجود عينی كلام و وجود خارجی آن ، يعنی همان موجی كه در
فضا پيدا میشود ، اين هرگز مستقيم و بلاواسطه معلوم نفس نيست . يعنی او
به تبع صورتی كه قبلا در نفس آمده معلوم نفس است . و باز هم معلوم
بالعرض میشود . پس فرق نمیكند . در اين جهت كه علم فعلی باشد يا علم
انفعالی .
شيخ اشراق میگويد كه مطلب چنين نيست كه علم حق تعالی به اشياء نظير
علم ما باشد به اشياء و فقط از جنبه فعلی و انفعالی فرق داشته باشد .
بلكه نسبت اشياء به ذات حق مانند نسبت قوای نفس است به نفس ، با
تفاوتهائی كه در كار است ، و
|