عبارت است از صورتی كه به نحوی با آن شی‏ء خارجی تطابق دارد ، و عالمی‏
داريم كه آن ذاتی است كه آن صورت نزد او حاضر است . البته بعد خواهيم‏
گفت كه در واقع معلوم بالذات همين علم است ، در حالی كه ما معمولا به‏
علم ، معلوم نمی‏گوئيم . يعنی وقتی كه ما علم داريم ، علم به همين صورت‏
داريم ، ولی چون صورت مطابق با آن وجود خارجی است علم به آن هم هست .
يعنی وجود خارجی معلوم بالعرض است ، با اينكه به حسب عرف معلوم واقعی‏
همان وجود عينی تلقی می‏شود . كه اين از بحث ما خارج است . پس در اين‏
مورد علم حصولی امكان پذير است .
اكنون تحليل می‏كنيم كه آيا در مورد علم ذات به ذات هم علم حصولی‏
امكان دارد ؟ آيا جز علم حصولی ، راه ديگری نيست ؟ هر چه هست همين علم‏
حصولی است ؟ آيا چنين علم حصولی امكان دارد ؟
اگر بخواهد علم حصولی باشد به اين معنا می‏شود كه : ذات عالم ، من هستم‏
چون منم كه می‏خواهم آگاه باشم . و ذات معلوم هم من هستم . ولی خود من‏
پيش من حاضر نيست و مثل يك ديوار پنهان است . پس چه حاضر است ؟
تصويری از من . اين تصويری از من پيش چه كسی حاضر است ؟ پيش منی كه از
خودش پنهان است حاضر است ؟ من كه همان معلوم است ، فرض بر اين است‏
كه اصلا از حريم علم خارج است . در آن صورت ما می‏مانيم و فقط يك علم ،
علمی كه غير از عالم است ، علمی كه غير از معلوم است . در آن صورت اين‏
تصوير فقط مثل يك تصوير مطلق است ، تصوير مطلقی كه درجائی وجود دارد ،
در يك جای خالی از ادراك و شعور . و آن وقت ديگر هيچ فرق نمی‏كند كه‏
اين تصوير در وجود من ، اين من مخفی از خود و پنهان از خود ، باشد يا در
چيز ديگر . مثل تصوير يك ديوار می‏شود كه در اين جا افتاده باشد ، يا در
جای ديگر . و حال آنكه وجود مطلق اين تصوير محال است كه مناط خودآگاهی‏
من باشد . والا اگر صرف وجود تصوير يك شی‏ء در هر جا قرار گرفت مناط
خودآگاهی باشد ، پس تصوير ديوار در ذهن هم بايد