غلط است كه ما اين جور تعبير كنيم كه بگوئيم فكر محض است . چون فكر به‏
معنی نوعی عمل است . يك سلسله تصورات و تصديقات در ذهن ما هست كه‏
وقتی انسان اين تصورات و تصديقات را تركيب و تجزيه كند ، نوعی عمل‏
ميان اينها صورت می‏دهد كه به آن عمل فكر می‏گويند . و اين عمل ميان آن‏
سلسله از تصورات است كه علم حصولی می‏باشند . در غير علم حصولی فكر معنی‏
ندارد . و در مورد واجب‏الوجود يا صادر اول غلط است كه ما آنها را از
سنخ فكر بدانيم . ولی مثلا ممكن است در يك ترجمه غلط همين فكر را به جای‏
عقل محض بگذارند ، و اين اشتباه برای هميشه تثبيت شود .

ذات واجب‏الوجود خودآگاه است

در اينجا ابتدائا دو مسأله مطرح می‏شود ، كه راجع به يكی از آنها شيخ‏
مخصوصا خيلی بسط كلام می‏دهد و از جاهائی است كه با عبارات مختلف آن را
بيان می‏كند و يك عبارت را زياد توضيح می‏دهد . يكی اين كه ما چه دليلی‏
داريم بر اين كه ذات واجب‏الوجود ، ذات خودآگاه است . غير آگاهی مسأله‏
ديگری است . اينكه انه يعقل كل شی‏ء ، مسأله ديگری است . به چه دليل‏
ذات واجب‏الوجود خودآگاه است ؟ چه برهانی بر اين مطلب هست ؟
دوم اينكه آيا اگر ذاتی خودآگاه باشد ، خودآگاهی مستلزم نوعی كثرت‏
است ؟ زيرا معنی خود آگاهی اين است كه خود ، آگاه به خود است ، يعنی‏
خود هم عالم است و هم معلوم ، خود عالم به ذات خود است و خود معلوم‏
ذات خود است . آيا اينجا كثرتی لازم است ؟ آيا ذات واجب‏الوجود از آن‏
جهت كه عالم است غير ذات واجب‏الوجود است از آن جهت كه معلوم است ؟
او به حيثيتی عالم است و به حيثيتی معلوم ؟ يا نه ، در آنجا عالم و
معلوم و علم هر سه يكی است ، يعنی اتحاد علم و عالم و معلوم ، يا به‏
تعبير ديگر اتحاد عقل و عاقل و معقول . می‏گويند اين دومی است .