ذات واجب تعالی است . پس او عاقل است به اين جهت كه ماهيت مجرده‏ای‏
كه برای شيئی است و آن ماهيت ذات خودش است ، برايش حاضر است . و
معقول است به اين جهت كه ماهيت مجرده‏اش كه برای شيئی حاضر است ذات‏
خودش می‏باشد ] .
وكل من تفكر قليلا علم أن العاقل يقتضی شيئا معقولا ، و هذاالاءقتضاء
لايتضمن أن ذلك الشی‏ء آخر أوهو ، بل المتحرك اذا اقتضی شيئا محركا لم‏
يكن نفس هذاالاءقتضاء يوجب ان يكون شيئا آخر أوهو ، بل نوع آخر من‏
البحث يوجب ذلك ، و تبين أنه من المحال أن يكون ما يتحرك هو ما يحرك‏
، و لذلك لم يمتنع أن يتصور فريق لهم عدد أن فی‏الاشياء شيئا متحركا عن‏
ذاته ، الی وقت أن قام البرهان علی امتناعه ، ولم يكن نفس تصور المحرك‏
و المتحرك يوجب ذلك ، اذا كان المتحرك يوجب أن يكون له شی‏ء محرك‏
مطلقا بلا شرط أنه آخر أو هو ، والمحرك يوجب أن يكون له شی‏ء متحرك عنه‏
بلاشرط انه آخر أوهو .
اين جملات عباره أخری از همان مطلب قبلی است كه با تعابير ديگری‏
آورده است . اصلا كتاب شفا املاء شيخ بوده ، خود شيخ می‏گفته و شاگردها
می‏نوشته‏اند . اين عبارات هم مشكل بوده و شاگردان به عبارات مختلف‏
می‏نوشته‏اند . به همين جهت اين احتمال هست كه گاهی عبارت با قلم‏
شاگردان تغيير هم كرده باشد .
آنگاه شيخ به محرك و متحرك مثال می‏زند . ممكن است كسی بگويد اگر اين‏
سخنی كه شما می‏گوئيد درست باشد پس محرك و متحرك هم می‏تواند يكی باشد
. شيخ جواب می‏دهد كه دو چيز بودن محرك و متحرك هم به اعتبار اسم فاعلی‏
و اسم مفعولی نيست كه اينها چنين اقتضائی داشته باشند . آن به اعتبار
جهت

پاورقی :
1 - چون قبل از اين " يوجب " آمده بود ، " تبين " بهتر است و اگر
" يبين " بود هنوز هم بهتر بود .