حقيقتی جز استعداد محض بودن و قوه محض بودن و امكان محض بودن ندارد .
او است كه اين صورتها را دارد ، او آن بت عياری است كه هر روز به شكلی‏
درمی‏آيد ، گاهی به اين شكل ، گاهی به آن شكل وگاهی به شكل ديگر .
و لهذا آنچه كه امروز تحت عنوان تبديل ماده به انرژی ( و بالعكس )
مطرح است ، از نظر فيلسوف ( نشان دهنده اينست كه حقيقتی وجود دارد كه‏
استعداد ماده بودن و يا انرژی شدن را دارد ) . آيا می‏شود كه اين ماده (
در اصطلاح فيزيك ) معدوم شود و بعد انرژی پيدا شود بدون اينكه هيچ‏
ارتباطی با گذشته داشته باشد ؟ يا اينكه می‏گوئيد او است كه تبديل به اين‏
شد ؟ ( اگر چنين است ) پس بايد يك حالت بسيط تر از حالت ماده بودن و
انرژی بودن وجود داشته باشد ، كه آن حالت بسيط تر وقتی اين شكل را
می‏گيرد اسمش را ماده ( در اصطلاح فيزيك ) می‏گذارند و چون آن شكل را
بگيرد اسمش را انرژی می‏گذارند . پس ماده و انرژی دو صورت برای ماده‏ای‏
بسيط تر هستند . فيلسوف نمی‏گويد كه آن ديگر ماده محض است ، می‏گويد آخر
كار بايد به ماده محض برسيم .
بنابراين در بحث تناهی علل مادی ، اين علل را با آنچه كه اكنون در
فلسفه اروپائی مطرح است اشتباه نكنيد . اين علل مادی در فلسفه اروپائی‏
همان علل زمانی است . مثلا بگوئيم علت مادی اين ميوه درخت است و علت‏
مادی درخت هسته است و علت هسته هم چيز ديگر ( تا اينكه منتهی شويم )
به تناهی علل ، كه در اين صورت بايد برسيم به درختی كه آن درخت از هسته‏
نيامده يا هسته‏ای كه آن هسته از درخت نيامده باشد . مثل تخم مرغ و مرغ‏
كه مرغ از تخم بوجود می‏آيد و تخم از مرغ ، بعد بگوئيم كه مرغ ماده‏ای دارد
بنام تخم مرغ و اين تخم مرغ هم ماده‏ای دارد كه مرغ ديگر است ، و اين‏
بايد متناهی باشد . نه ، اين محل بحث فلاسفه نيست . شيخ از اول عنوان‏
می‏كند كه بعديت محض از محل بحث ما خارج است . حرف فلاسفه اينست كه‏
اين شی‏ء كه الان ماده و صورتی دارد ، ممكن است كه ماده او هم مركب از
ماده و صورتی باشد و ماده اينهم مركب از ماده و صورتی