عالم باشد يا غير عالم .
ببينيد ، [ در اينجا سه چيز است : ] يك انسان است ، يك در نظر
گرفتن ، يك " بدون " . اگر شما انسان بدون علم را در نظر گرفتيد ، نظر
شما آمده روی انسان بدون علم ، و در اين صورت به هر حال منظور شما انسان‏
خاص می‏شود . اما يك وقت هست كه شما انسان را در نظر می‏گيريد و اين "
بدون " قيد نظر شما می‏شود ، بدون آن كه غير از انسان چيز ديگر را در نظر
بگيريد . پس منظور شما انسان مطلق خواهد بود ، يعنی انسان است بدون‏
آنكه در نظر شما غير از انسان چيز ديگر آمده باشد . پس در مورد اول ،
منظور شما و آنچه كه نظر شما به آن تعلق گرفته انسان مجرد از علم است .
اما در مورد دوم ، انسان است در حالی كه در مقام نظر ، نظر شما مجرد
است از اين كه چيزی غير از انسان را در نظر بگيريد ، در اين صورت منظور
شما انسان مطلق می‏شود ، انسان اعم از آن مرحله اول .
در مرحله اول شما عدم را اعتبار كرديد ، يعنی عدم علم معتبر است . اما
در مرحله بعد علم را اعتبار نكرده‏ايد . فرق است بين اعتبار عدم‏العلم و
عدم اعتبارالعلم . با اين توضيح می‏خواستم ببينيد كه اين كلمه مجرد چگونه‏
است .

مجردالوجود

اين مجردالوجود كه اينجا می‏گوئيم يعنی الوجودالمجرد . يك وقت می‏گوئيم‏
الوجود المجرد و منظور ذات پروردگار است ، يعنی آن وجودی كه در نظر ما
مطلق است ، وجودی است كه غير از وجود چيزی ديگر نيست ، وجود صرف است‏
، وجود محض است بشرط عدم غير وجود . يعنی در آن مقام غير از وجود هيچ‏
چيز ديگر اساسا معنی ندارد . هر معنی ديگری در آن مقام بايد به خود وجود
برگردد . عدم در آنجا به هيچ معنا اعتبار ندارد ، در حالی كه در
ممكن‏الوجود عدم خيلی اعتبار دارد . در آنجا ماهيت اعتبار ندارد . او
وجود بدون غير وجود است . اين می‏شود اعتبارالعدم ، يعنی غير از وجود چيز
ديگری نيست ، و به اصطلاح می‏شود .