پس " و الذی يحتمل نيله " يعنی آنكه نيل آن را حمل میكند ، آنكه
میتواند نائل به آن معقول شود ، ولی بالامكان میتواند نائل شود ، همان عقل
بالقوه است . پس به معنای " يحتمل نيله " درست توجه داشته باشيد .
البته شيخ و اين حكما حرف ارسطو را كه توجيه میكنند ، به آن شكل توجيه
نمیكنند كه نفس از ابتدا تا انتها به حسب جوهرش در او تغييراتی پيدا
شده باشد . اين را در بحثهای گذشته هم در يك جا خوانديم . شايد خود
ارسطو نمیتوانسته چنين حرفی را بزند ، يعنی مبانی او اجازه نمیداده كه
چنين نظری را بگويد . برای اينكه اينها میتوانستند در طبيعت قائل به كون
و فساد شوند ، ولی در عقل نمیتوانستند . زيرا عقل را مجرد میدانستند ، و
در اين صورت نمیتوانستند قائل به كون و فسادش باشند . به همين جهت
سؤال شما [ خطاب به يكی از شاگردان ) درست و بجا بود .
آن چيزی كه اين برای او ذات او است ، يعنی آن چيزی كه تعقل عين ذاتش
است او را عقل بذاته میناميم . آن چيزی كه نائل میشود ، چه بالقوه و چه
بالفعل ، عاقل میگوئيم ، و نائل شده را معقول میگوئيم ، و نيل را عقل
میگوئيم . پس ضمير " والذی هو له ذاته . . . " به نيل برمیگردد : آن
چيزی كه اين نيل خاص ذات او است ، آن اسمش عقل است . حالا همين بحث
را میكنيم كه آيا نيل و نائل و نائل شده لزوما بايد سه چيز باشند يا
میتوانند يك چيز باشند .
قدتبين لك هذا فالبری عن الماده والعلائق ، المتحقق بالوجود المفارق ،
هومعقول لذاته ، ولانه عقل بذاته و هو أيضا معقول بذاته فهو معقول ذاته ،
فذاته عقل و عاقل و معقول ، لا أن هناك أشياء متكثره .
ببينيد : گفتيم كه شيخ با " قدعرفت " اين مطلب را بيان كرده كه در
گذشته گفتهاند : كل عاقل مجرد و كل مجرد عاقل . قضيه را از دو طرف بيان
كردهاند ، و گفتهاند كه اين از باب عكس نيست . كه بگويند عكس موجبه
كليه ، موجبه كليه نيست . هر كدام برهان مستقل دارد . كل مجرد عاقل يعنی
هر امر مجرد غير مادی
|