اينجا است كه تصريح می‏كند به علل در تمام وجوه ، يعنی حتی علت غائی و
صوری ، اگر چه در اول فصل به تناهی علل فاعلی و قابلی اشاره كرد . علاوه‏
بر اين اينجا ثابت می‏كنيم كه چنين نيست كه علت فاعلی مستقل باشد ،
علت غائی هم مستقل ، علت مادی و صوری هم هر كدام مستقل . بلكه همه آن‏
سه علت به علت فاعلی منتهی می‏شود .
اكنون آن مقدمه يك سطری را كه ما توضيح داديم و گفتيم كه حتما بايد به‏
نكته در آن توجه كرد بيان می‏كند :
فنقول : أما أن عله الوجود للشی‏ء تكون موجوده معه فقد سلف لك و تحقق.
همانطور كه گفتيم اين نكته را در فصل دوم از مقاله ششم آورده است .
ثم نقول : انا اذا فرضنا معلولا ، و فرضناله علة ، ولعلته علة ، فليس‏
يمكن أن يكون لكل علة علة بغير نهاية ، لان المعلول و علته و عله علته اذا
اعتبرت جملتها فی‏القياس الذی لبعضها الی بعض كانت عله العلة علة اولی‏
مطلقة للامرين ، وكان للامرين نسبة المعلولية اليها ، و ان ختلفا فی أن‏
أحدهما معلول بمتوسط والاخر معلول بغير متوسط ، ولم يكن كذلك الاخير ولا
المتوسط لان المتوسط - الذی هوالعلة المماسة للمعلول - عله لشی‏ء واحد فقط
، والمعلول ليس عله لشی‏ء ) . )
اگر معلولی داشته باشيم مثل " ج " كه معلول " ب " است و " ب "
نيز معلول " الف " باشد ، چنين فكر نكن كه بدان جهت به " الف "
می‏گوئيم علت اولی كه چون علت معلول اول است . نه ، بدان دليل به "
الف " می‏گوئيم علت اولی است كه هم علت " ب " است و هم علت " ج‏
" ، اما در طول يكديگر . يعنی علت علت هميشه علت است . و نيز نه‏
تنها معلول بلاواسطه علت اولی معلول او است بلكه معلول مع‏الواسطه‏اش هم‏
معلول او است . اما نه اخير می‏تواند علت مطلقه باشد و نه متوسط ، زيرا
متوسط فقط علت يك شی‏ء واحد است و اخير نيز اصلا علت