پيدايش مسأله علم حضوری و علم حصولی
[ از جمله مسائلی كه بايد تحقيق شود ] و اگر كسی فرصت آن را داشته باشد كه به دنبال آن بگردد اين مسأله است كه تقسيم علم به علم حضوری و علم حصولی از چه موقع مطرح شده است . چنين بنظر میرسد اين مسأله از خيلی پيشترها و شايد در دوره ارسطو مطرح نبوده است . آنها علم را بدون اينكه به علم حضوری و علم حصولی تفكيك كنند بكار میبردند . ولی قدر مسلم اين است كه در كلمات مثل بوعلی درباب علم شیء به ذات خود و درباب علم نفس به ذات خود و درباب علم باری به ذات خود مطرح است ، يعنی در اين حد مطرح است كه اين نحوه علم به خود علم حضوری است . تا اين مقدار در كلمات بوعلی مطرح بوده است . ظاهرا اول كسی كه علم حضوری را به مراتب ديگر علم هم تعميم داد ، شيخ اشراق بود . اين امر برای شناختن و شناساندن ماهيت و واقعيت علم خيلی كمك كرده است ، به همان معنی كه عرض كردم كه اصلا ماهيت ندارد . يعنی به اين مسأله كمك كرده است كه اصلا علم از چه سنخ است ، از سنخ وجود است ياپاورقی : > استاد : عرض كردم كه برهان برخلافش نداريم . نمیشود گفت كه ابعاد منحصر است در همين سه بعد مكانی و يك بعد زمانی . ولی به غير از اين هم هنوز بشر نرسيده است . حالا امروزيها حرفهائی میزنند كه بيشتر تعبيرات شاعرانهای است كه میكنند ، میگويند موجودات پنج بعدی ، شش بعدی ، تا دوازده بعدی . و يا از طرف ديگر بگوئيم دو بعدی و يك بعدی . ولی اين ابعاد را اينها به اعتبار بعضی از عوارض اينجور فرض میكنند . هنوز روشن نيست كه مثلا موجود شش بعدی داريم يا نداريم .