حكما می‏گويند شما قبول داريد كه قدرت صفت ذات است ، و می‏گوئيد
حق‏تعالی در ذات خود واجب است . ولی می‏گوئيد فاعليت و تاركيت او ممكن‏
است . نه ، واجب‏الوجود واجب من جميع‏الجهات والحيثيات است .
می‏گويند در تعريف قدرت بايد گفت : ان شاء فعل و ان لم يشألم يفعل .
البته نفس مشيت او واجب است ، و نفس لامشيت او هم واجب است .
پس در حق‏تعالی بايد گفت : عقل نظام‏الخير و فعل

حيات در حق‏تعالی

در اين مورد متكلمين بحث خاصی ندارند . حيوه چيست ؟ بعضی آن را غير
قابل تعريف دانسته‏اند ، و آن را به آثارش تعريف می‏كنند . مثلا در مورد
نباتات می‏گويند حيوه آن چيزی است كه اگر در موجودی باشد آن موجود حساس‏
و فعال است . " كون‏الموجود بحيث يدرك و يفعل "
اگر درباب حق‏تعالی علم و اراده را ثابت كرديم ، پس به اين ترتيب او
حيوه هم دارد .
صدرالمتألهين همانطور كه در علم و قدرت نظر خاصی دارد ، درباره حيوه‏
هم نظر خاصی دارد . او می‏گويد اساسا وجود مساوی حيوه است . او می‏گويد هر
چيزی كه از شؤون وجود باشد اساسا قابل تعريف نيست . تعريف در مورد
ماهيات است .

وحدت صفات در حق تعالی

برای يك حكيم اصيل‏ترين چيزها درباب باريتعالی بساطت و وحدت است .
يعنی بايد فلسفه‏اش طوری باشد كه ذره‏ای به بساطت و وحدت او آسيب نرسد
. شيخ می‏گويد همه اين صفات در نهايت امر يا به سلوب برمی‏گردند يا به‏
اضافات . مقصود از سلوب ، سلوب‏السلوب است . در واقع سلب و اضافه‏
هيچ وقت كثرت