يك طرف میبينيم كه خود شيخ میگويد واجبالوجود موجود مجرد است ، يعنی
موجود بشرط لا است . معنای اين سخن اين است كه او موجود مطلق نيست . از
طرف ديگر میبينيم كه خود شيخ هم در بعضی از كلمات خود ، همانطور كه در
گذشته خوانديم ، واجبالوجود را موجود مطلق میشمارد .
اگر ما باشيم و همين مطلبی كه تا اينجا خوانديم ، موجود مطلق موجود
لابشرط است . اما مقصود شيخ از وجود مطلق [ در مواردی كه به حق تعالی
نسبت میدهد ، ] اين وجود مطلقی كه ما الان در اعتبارات ماهيت گفتيم و
منظور ماهيت لابشرط است ، نمیباشد . اين مطلب بعدها در كلمات ديگران و
مخصوصا در كلمات ملاصدرا خيلی شكافته شده . در آخر باب علت و معلول "
اسفار " فصول خيلی زيادو مفصلی هست كه به عرفانيات " اسفار " مشهور
است ، در آنجا نظريات مختلف حكما و عرفا همه را درباب وجود ذكر
میكنند ، و وقتی كه به اين باب میرسد كه آيا به واجبالوجود بايد وجود
مطلق گفت يا وجود مجرد ، و اگر وجود مطلق بگوئيم به چه معنا بايد بگوئيم
آنجا ديگر خيلی مفصل بحث كرده است .
وجود مطلق در فلسفه ملاصدرا
اصل اين مطلب برمیگردد به همان مسأله اصالت وجودی كه مرحوم آخوند به
آن رسيده است . يعنی همان اصالت وجود است كه مشكلاتش را در همه جا حل
میكند . مطلب اين است كه آنچه درباب اعتبارات ماهيت گفتهاند ،
درباره خود ماهيت به آن شكل صادق است . آنجا كه ماهيتی باشد و ذهنی ، [
ذهن آن احكام را صادر میكند ] . زيرا ماهيت است كه میشود در مورد آن
گفت كه هم در خارج وجود دارد و هم در ذهن . اين مسائل اصلا برای وجود
مطرح نيست ، برای ماهيت است كه اين گونه اعتبارات فرض میشود :
ماهيت بشرط شیء ، ماهيت لابشرط ، ماهيت مطلق . اما آنجا كه پای حقيقت
وجود در كار میآيد مطلق و مقيد در آن معنی ديگری پيدا میكند . در آنجا
بجای وجود بشرط شیء يا وجود مخلوط ، اغلب