للكون ، لافی الذی للقوام ، فيكون انما أخذ العنصر بالعرض لو أخذالعنصر
الذی للكون مبدأ للقوام ، فان الصبی ليس عنصرالقوام الرجل ولا يكون منه
قوام الرجل ، ولكنه عنصر للكون الرجل و يكون منه كون الرجل .
فان قال قائل : ان المعلم الاول انما يتكلم فی مبادی الجوهر مطلقا فلم
أعرض عن العنصر الذی للجوهر فی قوامه ، مثل موضوع السماء ، واقتصر علی
العنصر الذی للجوهر فی كونه .
چنانكه مكررا گفتهايم اينها ماده را در دو اصطلاح بكار میبرند كه نبايد
آنها را با يكديگر اشتباه كرد ، حالا اين را شيخ به تعبيری خاص بيان
میكند . گاهی ماده را به معنای حامل استعداد شیء میگويند و گاهی به معنای
حامل وجود شیء و حامل فعليت شیء . مثلا گاهی میگويند آب ماده است برای
هوا . معلوم است كه در اينجا حامل وجود هوا نيست ، هوا كه بيايد ديگر
آبی وجود ندارد ، صورت مايع وجود ندارد ، بلكه در اينجا به معنی حامل
استعداد هوا است . البته آب مادهای دارد و صورتی ، ماده آن حامل
استعداد هوا است نه صورت آن . با آمدن فعليت هوا صورت آب زايل میشود
. بنابراين وقتی میگويند ماده و منظورشان حامل استعداد شیء است ، در
همين موارد است . اگر گفتند آب عنصر هوا است ، يعنی عنصر تكون او است
، توجه كنيد : عنصر تكون او است . گاهی نيز كلمه عنصر يا ماده را به
معنی حامل فعليت شیء بكار میبرند ، يعنی آنچه كه الان حامل فعليت شیء
است . مثلا همين آب را در نظر بگيريد ، خود آب مركب است از صورتی و
مادهای . مادهاش آن است كه قبل از اينكه آب تشكيل شود هم وجود داشته
است ، و صورتش آن فعليتی است كه الان هست ، و هم اكنون اين صورت آب
با ماده خودش متحد است . هم اكنون همين مادهای كه در آب است ، هم
ماده آب است و هم ماده هوا . به اين معنا ماده آب است كه حامل فعليت
آب است ، و به اين معنا ماده هوا است كه حامل استعداد هوا است . اين
دو اصطلاح در نزد حكما هست . آنچه در منظومه آمده بوده كه : " حامل قوه
لشیء عنصره " منظور حامل استعداد بود .
|