راه علم است . آن ديگری يك افزون طلب بزرگ است كه هميشه دنبال ثروت‏
می‏رود و ثروت برای او هدف است ، يك شهوت بزرگ است ، يك حرص‏
بزرگ است . ديگری يك رقابت بزرگ است ، ديگری يك كينه توزی بزرگ‏
است ، ديگری يك حسات بزرگ است ، ديگری يك جاه طلبی بزرگ است .
تمام اينها خود پرستيهای بزرگ هستند . هيچيك از اينها را نمی‏شود
بزرگواری گفت . بزرگی هست ولی بزرگواری نيست .
مساله‏ای است كه از جنبه روانی و فلسفی بسيار قابل توجه است و آن‏
اينكه انسان در ضمير و روح و روان خودش و به تعبير قرآن در فطرت خودش‏
غير از اينگونه بزرگيها كه بازگشتش به خود پرستيهای بزرگ است يك نوع‏
احساس بزرگی ديگری در وجود خود می‏كند كه از اين نوعها نيست . آنرا بايد
گفت انسانيت بزرگ . و من هنوز نتوانسته‏ام بفهمم كه اين آقايان ماديين‏
، ماترياليستها ، اينها را چگونه می‏توانند توجيه بكنند ؟ آخر اين چه‏
احساسی است در بشر يا لااقل در بعضی از افراد بشر ( البته در عموم افراد
بشر هست ولی در بعضی اين چراغ يا خاموش است يا خيلی ضعيف و در بعضی‏
ديگر كاملا روشن است ) كه گاهی در روح خودش احساس شرافت می‏كند يعنی‏
بزرگی را بصورت شرافت احساس می‏كند . اين يك انسان بزرگ است نه يك‏
خود پرست بزرگ . بالاتر از خود پرستی است . به خاطر احساس يك شرافت‏
و بزرگواری پا روی خود پرستی می‏گذارد . چطور ؟ اين آدم می‏خواهد بزرگ‏
باشد اما دنبال اين نيست كه بزرگتر ازفلان آدم باشم ، فلان آدم فلان مقدار
ثروت دارد من از او بيشتر داشته باشم ، فلان آدم فقط