میدهند و فقط مركب وجود دارد ، يعنی هويت مركب وجود دارد و آنها هيچ
هويتی ندارند ، هويت آنها معدوم و تبديل به هويت مركب شده است ؟ يا
نه ، در عين اين كه هويت مركب هويت جديدی است ، هويت اين اجزاء هم
در ضمن محفوظ است ، از بين نرفته ، و لهذا وقتی كه مركب تجزيه میشود
همان عناصر عينا به حالت اوليه بر میگردد .
در جامعه [ حفظ هويت افراد ] از اين هم بيشتر است عده ای میگويند
جامعه اساسا مركب نيست ، هر چه هست فرد است اگر چنين گفتيم اصلا تاريخ
نمیتواند فلسفه داشته باشد چون در اين صورت ، زندگی فقط از آن افراد
است نه از آن جامعه ، ولی اگر گفتيم جامعه [ مركب است ، اين سؤال مطرح
میشود كه ] آيا همين طور كه در طبيعت ، اجزاء لااقل استقلال خودشان را از
دست میدهند [ اگر مطابق آن نظريه نگوييم هويتشان را نيز از دست میدهند
] در جامعه نيز افراد استقلالشان را از دست میدهند ؟ پاسخ اين است كه
خير ، استقلال و آزاديشان را از دست نمیدهند ، يعنی اين يك حالت خاصی
است كه در عين اينكه جامعه به عنوان انسان الكل كه ما از جامعه به "
انسان الكل " تعبير میكنيم خودش شخصيت دارد ، فكر دارد ، روح دارد ،
احساس و عاطفه دارد ، در عين حال فرد هم در جامعه هويتش از بين نرفته
است به اين معناست كه ما میگوييم تاريخ يك بعد فردی دارد ، چون افراد
در جامعه خالی از استقلال نيستند ، و يك بعد اجتماعی دارد چون معتقديم
جامعه شخصيت دارد كه راجع به اينها جداگانه بحث خواهيم كرد و در عين
حال تاريخ يك بعد سوم دارد كه آن ، بعد جهانی يا بعد الهی باشد .
پس " ديد مذهبی تاريخ " يعنی علاوه بر آن دو بعد يك بعد جهانی داشتن
، يعنی مجموع جهان نسبت به جامعه انسان بیتفاوت نيست ، به اين معنی كه
اولا جامعه انسان رسالتی دارد و آن رسالت به سوی غائيت و به سوی تكامل
است و در اين مسير اگر درست گام بردارد عكس العمل جهانی نسبت به او
يك عكس العمل موافق است ، و اگر منحرف بشود عكس العمل
|