مسيحيت با مشرق زمين پيدا كرد ، يعنی عكس اين چيزی كه ويل دورانت
اظهار نظر میكند خيلی مقاله خوب و عالمانه ای است .
. . . میگويد " افراد ممكن است برای انگيزه های غير اقتصادی كار كنند
مثلا خود را برای فرزندانشان يا دوستانشان و يا خدايانشان فدا كنند ، اما
اين قهرمانيها و حماقتهای پراكنده در تعيين سقوط و يا اعتلای اقوام اهميتی
ندارد " .
بنابراين اگر كسی برای فرزندش فداكاری كند حماقت است ، و به طريق
اولی اگر برای بيگانه فداكاری كند حماقت است پس به طور كلی فداكاريها
حماقت است فداكاری كه نمیتواند علل اقتصادی داشته باشد ، يعنی شخص
فداكاری كند كه بعد به يك هدف اقتصادی برسد ؟ ! اينطور كه نيست طبق
اين منطق هر كس كه فداكاری میكند حماقت میكند .
الان خودشان در آنگولا دارند حماقت میكنند .
بله ديگر البته میگويد از نظر رؤسا همينطور هم هست آن رؤسا يك عده
احمق را به كار واداشته اند و آنها استفاده اش را میبرند اصلا توجيه اين
فلسفه اين است كه اين كار حماقت است .
. . . میگويد در كمين هر حادثه بزرگی عوامل اقتصادی نشسته است . . . و
آنجا كه لينكلن برده ها را آزاد ساخت اقدام جنگی بود برای ضعيف ساختن
جنوب . . .
اين منطق ، همان منطق گربه میشود خلاصه مطلب اين میشود كه همه انسانها
مثل گربه ها هستند ، همانطوری كه هيچ گربه ای محض رضای خدا موش نمیگيرد
، انسانها هم [ به خاطر نوعدوستی و اخلاق ، كاری انجام نمیدهند ، ] قصه ،
قصه گربه است و موش گرفتن در زير هر جريان كه
|