ولی هيچ پيش نرفته است او هم كار می‏كند ، با طبيعت و با ابزارهايی كه‏
خودش می‏سازد سر و كار دارد ، ولی يك قدم جلو نمی‏آيد ، اما انسان جلو
می‏آيد ، ابزار توليد را متكامل می‏كند اين ناشی از همان استعداد خاص يعنی‏
ابتكار است كه در انسان هست ، چون انسان با عقل و فكر كار می‏كند و
حيوان با غريزه غريزه يعنی قيمومت خود طبيعت ، ولی فكر برای انسان يك‏
عمل آزادانه است ، و چون يك عمل آزادانه است ، تدريجا بر فكر انسان‏
افزوده می‏شود ، و به عبارت ديگر فكر تكامل پذير است اين است كه انسان‏
با يك ابزاری مثلا با سنگ كار می‏كند ، در خلال عمل يك جرقه ای هم در
مغزش پيدا می‏شود كه اين سنگ را آنطور بكنم ، به اين شكل در بياورم ، و
تدريجا اين ابزار را متكامل می‏كند . اين مسأله ابتكار .
پس خود تكامل ابزار توليد ، معلول همان چيزی است كه ما آن را تكامل‏
دانش می‏دانيم و به عبارت ديگر حس ابتكار و حس تقدم و اين كه بشر
همواره می‏خواهد پيش برود و نمی‏خواهد در يك حد درجا بزند اين يك جهت‏
آن ، كه در اين جهت تقريبا می‏شود گفت كه با نظريه صنعت و اختراع يك‏
نظريه است با اين تفاوت كه آنها مطلق اختراعات را مطلق ابزار سازی را
عامل می‏دانند و اينها فقط ابزار توليد را عامل می‏دانند و برای ابزارهای‏
ديگر نقشی قائل نيستند جهت ديگر ، يك نوع بينش خاصی است كه اينها
درباره انسان دارند كه همان جهت است كه نظريه اينها را از نظريه ديگران‏
جدا می‏كند اينها نمی‏گويند مطلق ابزار ، می‏گويند " ابزار توليد " و [
اين ناشی از ] آن خصلت مادی ای است كه اينها در انسان سراغ دارند كه‏
معتقدند آن انگيزه اصلی‏ای كه در انسان هست فقط و فقط انگيزه تأمين حوائج‏
مادی است ، آن كه انسان را وادار به كار می‏كند و بعد هم منتهی به تكامل‏
می‏شود ، اين انگيزه است ، انگيزه های ديگر امور فرعی و امور تزئينی و
بلكه اموری هستند به منزله روبنا و برای توجيه اين انگيزه ، و به تبع و
طفيل آن به وجود می‏آيند ، اساس اين است .
پس اين نظريه همان نظريه دانش و اختراع است ( كه گفتيم دو نظريه‏