اجازه می‏دهی كه در خدمت تو باشم تا قسمتی از آنچه را كه می‏دانی به من‏
جاهل بياموزی ؟ « هل اتبعك علی ان تعلمن مما علمت رشدا »( 1 ) آيا
اجازه می‏دهی دنباله رو تو باشم برای اينكه معلم من باشی به برخی از آنچه‏
كه به تو داده‏اند ؟ نمی‏خواهد بگويد آنچه بلدی به من ياد بده خيلی‏
متواضعانه می‏گويد " . . . از آنچه آموخته شده ای از ناحيه حق " او هم‏
صريح می‏گويد : « انك لن تستطيع معی صبرا »( 2 ) تو تحمل نداری ، ظرفيت‏
نداری به يك پيغمبر می‏گويد : تو تابش را نداری می‏گويد اميدوارم كه‏
ظرفيت داشته باشم و بتوانم بيايم .
سوار كشتی می‏شوند . موسی می‏بيند خضر دارد كشتی را سوراخ می‏كند تصرف در
مال غير بدون اذن او حرام است خلاف شرع بين است ، و علاوه بر اين خطر
غرق شدن هست : « ا خرقتها لتغرق اهلها »( 3 ) ؟ بندگان خدا را غرق‏
می‏كنی ؟ ! خضر گفت : نگفتم تو تاب نداری ، تحمل و ظرفيت نداری ؟ !
موسی به خود آمد و گفت : انشاء الله بعد از اين می‏آيند بيرون موسی پسر
بچه ای را می‏بيند بی‏گناه و بدون تقصير خضر می‏زند او را می‏كشد داد موسی‏
بلند شد كه قتل نفس بدون تقصير و جرم ؟ ! چرا اين كار را كردی ؟ ! خضر
گفت : نگفتم تو تاب نداری ؟ بعد گرسنه و تشنه وارد دهی شدند غذا
خواستند به حول و قوه الهی هيچ كس حاضر نشد لقمه ای به آنها غذا بدهد
گرسنه بيرون آمدند يك ديوار كج می‏بينند خضر می‏گويد ما بايد به اين مردم‏
خدمت كنيم ، پاچه ات را بالا بزن گل بسازيم و اين ديوار را درست كنيم‏
موسی ديد وقتی به غلام بی‏تقصير رسيد زد او را كشت ، اين مردم بد جنس كه‏
حاضر نيستند از مهمان پذيرايی كنند ، حال گل درست كرده كه من می‏خواهم به‏
اينها خدمت كنم ! بار سوم اعتراض كرد خضر گفت : نگفتم كه تو قادر به‏
صبر نيستی ؟ ! « هذا فراق بينی و بينك »( 4 )

پاورقی :
1 و . 2 كهف / 66 و . 67
. 3 كهف / . 71
. 4 كهف / . 78