قرار گرفت ، يعنی از همان ماشينهای بسيار قوی برای توليد وسائل ديگر
استفاده شد .
پس جنگها منشأ تحولات هست و اين ، نظريه ماركسيسم را نقض می‏كند ،
يعنی جنگها علت تكامل ابزار توليدند نه تكامل ابزار توليد علت [ وقوع ]
آنها باشد آنها علت تكامل ابزار توليدند و به نوبه خود علت چيزهای ديگر
يعنی می‏گويند خود همين جنگ معلول روابط توليد بوده ، يعنی خودش در
درجه اول معلول به دست آوردن شرايط اقتصادی بهتر است ، بعد می‏تواند
علت تغيير ابزار هم باشد .
درست است ، ولی ما اين مطلب را از جنبه ديگر بحث كرديم اولا كه خود
اين مسأله به اين سادگی قابل قبول نيست هرگز همه جنگهای دنيا برای مقاصد
اقتصادی نيست آيا واقعا همين جنگ جهانی دوم را می‏شود اينطور توجيه كرد
؟ يك وقت شما می‏بينيد كه يك ديوانه‏ای در رأس يك كشور قرار می‏گيرد ،
اصلا سرنوشت دنيا را عوض می‏كند آيا آن جاه طلبی هيتلر و موسولينی ،
شخصيت خاص آنها و فكر " نژاد ژرمن برترين نژادهاست " [ در وقوع اين‏
جنگ ] بی‏اثر بوده ؟ اينها همه فقط شعار بوده و در زير اينها مقاصد
اقتصادی بوده است ؟ يا او می‏خواست امپراطور جهان بشود ، جنون امپراطوری‏
جهان در كله اش پيدا شده بود و همينها بود كه اين جنگ را به وجود آورد
همان طور كه عرض كردم بعدها روی اينها بحث می‏كنيم .
. . . می‏گويد تمام جنگها به خاطر رسيدن به وضع اقتصادی بهتر است و
خلاصه ، جنگ اقتصادی است نه جنگ سياسی مثال می‏زند به اينكه قدرت مصر
قديم به خاطر داشتن معادن آهن بود . . .