مريد و مرادی ، كه فلان شخص مثلا تلقين ذكر را از استادش گرفته ، و او از
استاد خودش ، يا استادش او را به قطبيت معرفی كرده ، و همينطور همين
جهت سبب بوده كه اينها هم شرح حال زياد مینوشتند .
اين است كه اين دو گروه شرح حالشان خوب نوشته شده و حتی بيش از
مقداری كه بودند بزرگ معرفی شدند ، چون معلوم است ، مثلا يك محدث اگر
چه اعمال غرض نمیكند ولی مطابق شناختی كه دارد شرح حال مینويسد حاج شيخ
عباس قمی ، مثلا " مجلسی " را میشناسد آنچنانكه هست ، اما ابوريحان
بيرونی را كه حاج شيخ عباس قمی نمیشناسد و نمیتواند هم بشناسد در نتيجه
وقتی كتاب " كنی و القاب " حاج شيخ عباس را میخوانيم ، به مجلسی
برسيم میبينيم چهار صفحه درباره اش بحث كرده با القاب خيلی زياد ، به
ابوريحان بيرونی برسيم میبينيم چهار سطر نوشته اگر ما از جای ديگر اطلاع
نداشته باشيم میگوييم اين ابوريحان بيرونی كسی نبوده ، غافل از اينكه
نويسنده كسی است كه مجلسی را میشناخته و به او علاقه مند بوده و ارادت
داشته است ، هيچ هم دروغ نگفته ، هر چه كه راجع به فضيلت او سراغ داشته
نوشته ، ولی ابوريحان را نمیشناخته ، علاقه ای هم به او نداشته و شرح حال
او را طردا للباب نوشته است .
در مورد عرفا هم همين جور است میبينيد شرح حال دراويش به دقت نوشته
شده ، گذشته از كشف و كرامت هايی كه غير قابل قبول هم هست ، جزئيات
زندگی آنها نوشته شده و خلاصه هر چه فضيلت داشته اند رو آمده اين دو طبقه
خوب شناسانده شده اند اما طبقات ديگر آنچنان كه بايد شناسانده نشده اند
مثلا فلاسفه سخنگو نداشته اند ، در ميان فلاسفه ، ترجمه نويس وجود نداشته ،
اگر وجود میداشت اينها هم از طبقه خودشان خوب دفاع میكردند غير از چند
تايی مثل بوعلی سينا كه شهرت جهانی داشته اند ، باقی ديگر اسمشان را هم
به زور میتوان از لابلای كتابها پيدا كرد چرا ؟ چون اينها در طبقه خودشان
مترجم نداشتهاند . اين است كه يك
|