در زمان گذشته وجود داشته است . اين كار درستی نيست .
مسأله ديگر كه بحث خوبی است اين است كه گرچه گاهی به بهانه پيشرفت
، جنايت میشود ، يعنی در واقع هدف جنايت است و پيشرفت بهانه ، ولی
اين واقعيت را نبايد فراموش كرد كه گاهی واقعا پيشرفت واقعی مستلزم
چيزی است كه سلب حق برخی افراد است به طوری كه سلب حق آن افراد را
نكردن مستلزم سلب حق بيشتر افراد ديگر است ، و اين واقعيتی است مسأله
ای در فقه درباب جهاد مطرح است [ تحت عنوان ] " تترس به مسلمين "
اگر كافر متترس به مسلمين شد تكليف مسلمان چيست ؟ " ترس " يعنی سپر
) يعنی در حالی كه كافر مهاجم است و خطر بزرگی ايجاد كرده است ولی اين
مهاجم گروهی از مسلمين را به شكل اسير گرفته و اين در قديم خيلی معمول
بوده و آنها را پيشاپيش سپاه خود حركت میدهد و سپر كرده و پيش میآيد
لشكر مسلمان امرش دائر است ميان دو چيز : يا بايد به خاطر حفظ خون
مسلمانانی كه سپر قرار گرفته اند عقب نشينی كند و به كفار ميدان بدهد كه
پيش بيايند ( و در اين صورت ده برابر آنها را میكشند ، غارت میكنند و
ضرری به بار میآيد هزار برابر آن ) و يا به كفار حمله كند و آن مسلمانان
بیگناه را بكشد و آنها شهيدند و مثل اين است كه به دست كفار كشته شده
اند در اينجا فقه در كمال صراحت اجازه میدهد [ كه آن مسلمانان بیگناه
كشته شوند ، ] بايد هم اجازه بدهد ، اگر اجازه ندهد جنايت بيشتری را
اجازه داده است .
اينجا مسأله ای است در قرآن كه از اول تعبير عرفانی قضيه را گرفتند و
به تعبير تاريخی و اجتماعی آن توجه نكردند و اگر توجه میكردند يك فلسفه
بزرگ تاريخی اسلام روشن میشد و آن داستان موسی و خضر است كه از
داستانهای زيبا و عميق قرآن میباشد به موسای اهل شريعت و اهل قانون و
آنكه واجب و حرام و مستحب و مكروه برايش حساسيت خاصی دارد میگويند تو
مأموری بروی نزد بنده ای از ما كه از پيش خودمان به او علم آموخته ايم
موسی ( ع ) همراه يوشع میرود . با ادب به خضر میگويد :
|