" هگل گفته است : مرد بزرگ دوران كسی است كه بيان كننده اراده زمان‏
خود باشد " .
قائل به مرد بزرگ شده ، ولی قائل شده كه خود زمان اراده ای دارد مرد
بزرگ آن كسی است كه بيان كننده اراده زمان خود باشد ، يعنی آنچه كه‏
زمان اراده كرده ، او مظهر اراده زمان باشد
" به عصر خود بگويد كه اراده آن چيست ( اراده زمان چيست ) و آن را
عمل كند اعمال چنين فردی جان و ذات عصر اوست وی به زمان خويش فعليت‏
می‏بخشد " .
يكچنين حرفی هگل داشته است اين هم خودش نظريه ای است و قابل بحث‏
است .
بعضی تعبيرشان " مشيت الهی " است كه تاريخ را به سوی هدفی سوق‏
می‏دهد ، تاريخ مقصدی و هدفی دارد كه به آن سو می‏رود البته همه اينها فرع‏
بر اين است كه ما برای جامعه شخصيت و روح قائل باشيم ، روح اجتماعی‏
قائل باشيم و يا فرد را انتزاعی محض بدانيم ، يا اگر فرد را هم انتزاعی‏
نمی‏دانيم و برايش شخصيت مستقل قائل هستيم ، برای جامعه هم شخصيت قائل‏
باشيم .
يكی از مطالب اين است كه : اين كه نظريه قهرمانان به اين شدت در
اروپا محكوم شد ، به واسطه پا گرفتن نظريه اصالت جامعه و انتزاعيت فرد
بود به هر نسبت كه از قدرت اين نظريه كاسته شود به همان نسبت نظريه‏
قهرمانان احياء می‏شود نويسنده ، اين بحث را در واقع برای دو چيز طرح‏
كرده است ، يكی همان مطلبی كه در فصل پيش گفتيم : هر مورخی ساخته جامعه‏
خودش است ، روحش همان روح زمان خودش است ، نمی‏تواند از روح زمان‏
خودش خارج شود و بنابراين تاريخ هر عصری را كه بنويسد با