معلم بگويد [ همان را می‏پذيرد ] يك عده استاد و يك عده معلم ، يك عده‏
نويسنده ، يك عده روزنامه نويس ، يك عده واعظ و يك عده مؤلف ، يك‏
عده افرادی كه استقلال فكری دارند ، اينها هستند كه روح جامعه را می‏سازند
باقی مردم نقشی ندارند ممكن است آدمی باشد كه پول خيلی زياد هم داشته‏
باشد ، يك ملاك فوق العاده يا يك تاجر درجه اول باشد ولی از نظر فكری و
فرهنگی صددرصد منفعل و تأثيرپذير است ، تحت تأثير يك روشنفكر يا آخوند
محل خودش قرار می‏گيرد بنابراين نقش افراد را در ساختن تاريخ و جامعه‏
نمی‏توان يكسان دانست .
بنابراين يك مطلب هست كه تعبير از يك واقعيتی است كه اينجور هست‏
ولی آيا اين واقعيت صحيح است يا غير صحيح . . . .
ما به صحيح و غير صحيحش كار نداريم صحبت اين است كه واقعا چی هست ؟
آيا تاريخ را نوابغ ساخته اند يا نوابغ نساخته اند ؟ عرض كرديم [ اين‏
نظر كه تاريخ را نوابغ ساخته اند ] اگر به معنی اين است كه می‏خواهد همه‏
چيز را حتی جهت تاريخ را هم از نوابغ بداند ، يعنی نوابغ منهای نياز و
عدم نياز ، بدون اين كه نيازها را در نظر گرفته باشند ، بدون اينكه جهت‏
تكامل جامعه را در نظر گرفته باشند ، بدون اينكه جهت تكامل جامعه را در
نظر گرفته باشند و بدون اينكه توده ها را هيچ دخالتی بدهند ، اگر چنين‏
بخواهيم بگوييم مسلم اين دروغ است نابغه ترين نابغه ها پيغمبران بودند
قيام پيغمبران نه بر اين اساس بوده كه به مردم بگويند شما برويد در خانه‏
هاتان بنشينيد ، تنها من هستم ، با معجزه های خودم می‏آيم كار می‏كنم ، و
نه برخلاف نيازهای واقعی جامعه بوده است ، بر عكس : « فاما الزبد
فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث فی الارض »( 1 ) . حرفشان اين‏
بوده كه سخن من به دليل اين كه حق و حقيقت است و با واقعيت منطبق است‏
، باقی می‏ماند . « يريدون ان يطفؤا نور الله بافواههم و يأبی الله الا ان‏
يتم نوره و لو كره الكافرون ، »

پاورقی :
. 1 رعد / . 17