اغراض و تعصبات و منافع خود وقايع را آنچنان كه هست می‏نويسند .
در آن قضايای تقريبا چهل سال پيش مسجد گوهرشاد چون در فريمان ما هم‏
بلوا و آشوبی شد ، بعد از آن قضايا جزء كسانی كه گرفتند و بردند زندان ،
ابوی ما بودند البته بعد از حدود يك ماه قرار منع تعقيب صادر شد و آزاد
شدند ، بعد دو مرتبه ، يك بار ديگر همان اشخاص را تحت تعقيب قرار
دادند ، يعنی آن محاكمه ها همه مورد اتهام قرار گرفت دفعه دوم را اخوی‏
بزرگ ما می‏گفت من آنجا بودم ( دفعه اول را من هم يادم است ، بچه بودم‏
) وقتی ابوی ما آمدند گفتند من رفتم آنجا و آنها گفتند بردار بنويس با
خود گفتم : « النجاش فی الصدق » حقيقت را بايد نوشت ، هر چه بود نوشتم‏
( ابوی ما اينجور بودند كه غير از راستی اصلا به زبانشان نمی‏آمد ) اين‏
دفعه دوم كه يك بازرس مخصوص از تهران آورده بودند و خود رضاشاه يك‏
بازرس مورد اعتماد را فرستاده بود چون به او گزارش داده بودند كه‏
محاكمات مشهد كه اسدی را محكوم كردند همه قلابی بوده ، اين دفعه آن‏
بازرس به ابوی ما گفته بود شما خودتان هر چه وقايع بوده بنويسيد ، به‏
اخوی ما هم گفته بود تو هم هر مقدار اطلاع داری بردار بنويس ابوی ما خطش‏
خوب بود ، اخوی ما هم خطش بد نبود ايشان می‏گفتند بعد از آنكه نوشتيم ،
ابتدا اين دو ورقه را برداشت نگاه كرد و گفت به به ! پدر از پسر بهتر
می‏نويسد ، پسر از پدر بهتر بعد ورقه مرا برداشت خواند ، وقتی خواند يك‏
نگاهی كرد و گفت : " آقا ! از لحن اين نوشته پيداست كه شما آدم‏
راستگويی هستيد چون هر چه بوده ولو به ضرر خودت بوده نوشته ای " ( در
واقعه ای كه خود ايشان ذينفع بودند آن واقعه را همان طور كه واقع شده بود
نوشته بودند اعم از اين كه به ضرر خودشان بوده يا به نفع خودشان ) بعد
گفت : چون تو يكچنين آدم صديق و راستگويی هستی من قرار منع تعقيب صادر
می‏كنم .
غرض اين كه نمی‏شود بشر را متهم كرد كه هميشه مطابق منافع خودش [
وقايع را نقل می‏كند ] .