مثلا يك عوامل وراثتی [ در او وجود دارد ] ، يك سلسله پدرهای چنينی‏
داشته ، مادرهايش اينجور بوده اند ، و يك ژنهايی از آنها به او به ارث‏
رسيده و بعد يك تركيبی در ژن اين شخص صورت گرفته و يك ساختمان خاصی‏
به وجود آمده كه او يك فرد فوق العاده شده است دارای يك مغز خيلی فوق‏
العاده ، يك اعصاب خيلی فوق العاده و يك اراده خيلی فوق العاده پس در
واقع مسأله " مردان بزرگ " از يك جهت برمی‏گردد به عوامل زيستی .
حال می‏رويم سراغ عامل ديگر : " نيروی بر هم انباشته دانش " اين را
شايد بشود عامل مستقلی به حساب آورد ولی اين عامل برمی‏گردد به اينكه‏
انسان يك خصوصيت نوعی دارد و آن خصوصيت نوعی انسان كه او را از نظر
تاريخی هم متكامل می‏كند اين است كه می‏تواند تجارب و اندوخته های علمی‏
خود را حفظ و نگهداری كند در حيوانات چنين استعدادی [ استعداد علمی ]
نيست و آن اينكه بتواند علم را به نسل ديگر منتقل كند كه علم نسل قبلی‏
با علم نسل بعدی كه او چيزی بر سرمايه نسل قبل می‏افزايد روی همديگر
انباشته می‏شود ، جمع می‏شود ، متكامل می‏شود ، نسل ديگری می‏آيد ، باز
تجربيات و معلومات بيشتری دارند و اينها با آنچه كه در نسل پيشين بوده‏
جمع می‏شود [ و به همين ترتيب دانش بشر متكامل می‏شود ] در ميان حيوانات‏
، اين انسان است كه [ اين خصوصيت نوعی را دارد و ] اين برمی‏گردد به‏
همان استعداد كتابت ، نوشتن ، « علم بالقلم ، علم الانسان ما لم يعلم
(1) و ديگر : « علمه البيان »( 2 ) . انسان از وقتی كه انسان شده اين دو
توانايی در او بوده است ، يكی توانايی بيان ، [ و ديگر توانايی كتابت و
نوشتن ] حال انسان كی و به چه شكل انسان شد ، كاری نداريم ، بالاخره يك‏
مرحله ای هست كه در آن مرحله ، انسان به همين مرحله انسانيت خود رسيده‏
كه می‏تواند ما فی‏الضمير خودش را ، انديشه خودش را ، اندوخته و

پاورقی :
. 1 علق / 4 و . 5
. 2 الرحمن / . 4