ميخ بكوبی ولی به شرط اينكه در آنوقت گرگ سياه در ذهنت نيايد ، اگر
بيايد فايده ندارد اگر اين جادوگر نمیگفت " گرگ سياه " در ذهنش
نمیآمد ولی تا میرود آنجا میخواهد ميخ را بكوبد به ياد گرگ سياه میافتد
بعد میگويد دعای او خوب بود ، من نتوانستم شرطش را عمل كنم همچنين است
نيت شخصی وسواس پيدا كرده بود ، رفت نزد مجتهد و گفت من در نيت
وسواس دارم ، هر كار میكنم نمیتوانم نيت كنم مجتهد گفت تو مقلد كی
هستی ؟ گفت مقلد شما هستم گفت : اگر مقلد منی بر تو نيت كردن واجب
نيست ، اصلا نماز بینيت از تو قبول است ، نيت نكن گفت خدا پدرت را
بيامرزد رفت چند ساعت ديگر برگشت و گفت هر كار میكنم [ نيت به ذهنم
] میآيد گفت چه بيايد چه نيايد نمازت صحيح است كارش درست شد .
حال در تاريخ هم همين طور است ، چون انسان میتواند مانع وقوع [ پيش
بينی شود ] زيرا از گذشته درس میگيرد و به علت پيش بينی ، بعضی از
پيش بينیها در تاريخ غلط از آب در میآيد و اتفاق نمیافتد .
دو مسأله ديگر را طرح كرده يك مسأله را به اسم مذهب آورده كه اگر
میگفت ( ( خدا " يا " ماوراء الطبيعه " بهتر بود بحث اين است كه
آيا ما ماوراء الطبيعه را در تفسير تاريخ بايد دخالت دهيم يا نه ؟ يا
اگر دخالت دهيم مضر است يا مضر نيست ؟ میگويد دو جور است : يكوقت
اينجور دخالت میدهيم [ كه میگوييم ] " خدا " يعنی آن حقيقتی كه انسان
را آفريده و قوانينی برای خلقت مقرر كرده است اين مضر به تاريخ نيست و
يكوقت ما به خدايی قائل میشويم كه در حوادث تاريخی دخالت بيجا میكند ،
مثلا در تاريخ فلان قوم تقلب میكند به اين معنی نمیتوانيم خدا را در تاريخ
دخالت دهيم .
اين حرفش تا اين اندازه حرف درستی است ، يعنی خدا را به عنوان
|