از تاريخ در قلمرو حكمت الهی يا مقوله رستاخيز میپندارد يعنی نظريه
نويسندگانی چون برديااف و توين بی كه آخرين مورخ زمان ما بوده است
مقصود از مشرب كلبی عقيده ای است كه تاريخ را بیمعنی يا واجد مفاهيم
بالسويه متغير يا نامتغير يا معنايی خودسرانه كه ما بدان میدهيم میداند و
من نمونه آن را چندين بار نقل كردم " .
مؤلف روی يك جمله تكيه میكند ، اينكه " ما بايد بينش سازنده ای از
تاريخ داشته باشيم " اين را ما در گذشته ، خودمان طرح كرديم كه بينش
سازنده از تاريخ يعنی چه ؟ گفتيم يعنی تاريخ چگونه جريانی دارد كه اگر ما
آن جريان را آگاه بشويم بعد میتوانيم تاريخ آينده را با استفاده از
تجربيات گذشته بسازيم .
بعد نظرياتی را طرح میكند كه طبق اين نظريات بينش ما از تاريخ بينش
سازنده نخواهد بود يكی را بينش كلبی و ديگری را بينش عرفانی مینامد
میگويد بينش كلبی اصلا برای تاريخ معنايی قائل نيست و تاريخ را تقريبا
مجموعه حوادث بیسنت و بیقاعده و [ مقرون به ] هرج و مرج میداند كلبيون
گروهی از يونانيان هستند كه يك روش زهدمنشی خيلی افراطی داشته اند
شخصيت خيلی معروفشان ديوژن است و قبل از او استاد ديوژن به نام انتيس
تنس است اينها در واقع از منشعبين سقراط شمرده میشوند كه بخشی از روش
سقراط را به نحو افراطی دنبال میكردند ، و چون سعادت را از درون خود
انسان جستجو میكنند ملاك سعادت را درون خود انسان و بینيازی از بيرون
میدانند كه خيلی به فكر بودايی نزديك میشود و اينكه بايد كوشش كرد تا
حد امكان ، نيازها را از بيرون قطع كرد تا انسان از ناحيه درون خودش
حالت غنا و بینيازی پيدا كند .
داستان ديوژن و اسكندر معروف است كه بعد از آنكه اسكندر در جايی فاتح
شده بود همه طبقات و از جمله دانشمندان به ديدن او میآمدند و تبريك
میگفتند ديوژن نيامد اسكندر گفت : حال كه او نيامده ما به سراغ
|