در نتيجه نويسنده توجهش به مسأله آگاهی است و اين را به گونه ای بيان‏
كرده است كه تقريبا می‏گويد از فجر تاريخ تا امروز بشر در پی ازدياد
آگاهی بوده است و در آينده هم به سوی آگاهی بيشتری خواهد رفت گو اين كه‏
ما نتوانيم آن خود آگاهيهای آينده را مشخص كنيم كه چيست ولی اينقدر
می‏توانيم بگوييم كه اگر ما گذشته را مفسر آينده بدانيم بايد بگوييم كه‏
اين گذشته نشان می‏دهد كه چه افقی برای ما گشوده خواهد شد [ و افق ] وسيع‏
تر خواهد شد مطلب را اينچنين آغاز می‏كند ، می‏گويد كه تاريخ انسان از
روزی آغاز شد كه انسان به آگاهی خودش در برابر طبيعت رسيد ، يا بگوييد
به خود آگاهی در برابر طبيعت رسيد " تاريخ " را گاهی به معنی اعم‏
می‏گويند ، يعنی سرگذشت اگر تاريخ به معنی سرگذشت باشد همه چيز تاريخ‏
دارد ، زمين هم تاريخ دارد ، حيوانات هم تاريخ دارند ، گياهان هم تاريخ‏
دارند ، به اين معناست كه ما " تاريخ طبيعی " اطلاق می‏كنيم ، می‏گوييم‏
" تاريخ طبيعی زمين " ، " تاريخ طبيعی معدنها " ، " تاريخ طبيعی‏
گياهان " و " تاريخ طبيعی حيوانات " ولی زمين كه سرگذشت دارد در
مقابل شرايطی كه به او احاطه پيدا كرده است خود آگاهی ندارد اگر زمين‏
مثلا از خورشيد جدا شده است نسبت به اين رابطه اش با خورشيد آگاهی‏
ندارد ، و همچنين گياهان و حيوانات ، و انسان هم تا دوره ای كه ما آن‏
دوره را دوره ماقبل تاريخ می‏ناميم تقريبا در اين جهت همين جورهاست يعنی‏
همين جور با حوادث پنجه نرم می‏كرده است بدون آن كه خودش توجهی داشته‏
باشد ، و يك حيات تقريبا گياهی و حيوانی داشته است آغاز تاريخ به معنی‏
واقعی برای بشر از وقتی است كه بشر به آگاهی خودش در برابر طبيعت رسيد
، يعنی خودش را چيزی حس كرد و طبيعت را چيزی ، و احساس كرد كه اين‏
طبيعت را بايد تحت تسلط خودش در بياورد حيوان با طبيعت

پاورقی :
> پيش رفته و پيش می‏رود ، ولی در دو جهت ديگر ، يكی آزادی از اسارت‏
انسانهای ديگر و آزادی از اسارت هوای نفس خود ، و همچنين در جهت‏
متلبس بودن به فضيلتهای عالی انسان از قبيل روح تعاون ، عاطفه و احسان ،
ايثار و قوت اراده و تقوا و طرد عقده ها پيش نرفته است .