رخ میدهد و به علاوه زندگی اجتماعی ، زندگی طبيعی را از حالت اوليه خود
خارج كرده و در نتيجه تا حد زيادی اين هماهنگی دستگاه ميل با دستگاه
طبيعت در زندگيهای اجتماعی از بين میرود در اثر عادات زياد ، كه عادات
طبيعت ثانوی برای انسان میشود ، يعنی انسان دو طبيعت پيدا میكند :
طبيعت اولی و طبيعت ثانوی ، و طبيعت دوم بر ضد طبيعت اول است بعد
انسان ميلهايی را كه ناشی از طبيعت دوم است ارضاء میكند بر ضد ميل
طبيعت اول مثلا انسان وقتی به سيگار كشيدن عادت كرد ميل بسيار شديد به
سيگار پيدا میكند اين ميل يك طبيعت دوم و عرضی است و با آن طبيعت
اولی هماهنگی ندارد ، و اين انسان است كه اينطور برای خودش طبيعتهای
ثانوی ايجاد میكند در حيوانات اين چيزها نيست مگر اينكه انسان به زور
خودش حيوان را معتاد به عادتهايی كند ، مثل مارهايی به نام " عوامر "
در عراق كه به وسيله انسان ، ترياكی میشوند .
انسان موجود عجيبی است ، قادر است استثنائاتی در طبيعت خود به وجود
آورد ، و لهذا انسانهای ابتدائیتر كمتر اينگونه ناهماهنگی در تمايلات و
طبايعشان هست انسان هر چه متمدن تر میشود از طبيعت خودش دورتر میشود
به عنوان مثال میتوان از عادت كردن به غذاهای غير طبيعی نام برد در
حيوانات مسأله پرخوری معنی ندارد ولی انسان گاهی بيش از ظرفيت خود
میخورد ، چون با وسائل مصنوعی اشتهای كاذب برای خودش به وجود میآورد و
اتساع معده ايجاد میكند و بعد از تكميل ظرفيت و رفع احتياج واقعا گرسنه
است ولی اين گرسنگی كاذب است ، میخورد و ناراحت میشود ، و اگر عقل و
اراده و اختيار نداشت نمیتوانست از مسير اصلی منحرف شود .
|