تقوا كه همان مسير هماهنگی با نظام خلقت است حركت كند مثل اين است كه
يك نوع آشتی ميان انسان و طبيعت برقرار میشود ولی وقتی كه انسان يك
حالت تمرد پيدا میكند مثل عضوی از بدن میشود كه از مسير خود خارج شده و
ساير اعضای بدن و اندامها تدريجا او را از خودشان طرد میكنند اين غير از
اين مسأله است كه بگوييم خدا از بالای آسمانها میآيد در كارها دخالتی
میكند و برمیگردد میرود اين حرف ، عوامانه است اگر كسی قائل بشود كه
عامل ماوراء الطبيعه را در تاريخ بايد دخالت داد يا نداد اين مسأله از
جنبه علمی قابل مطالعه است كه ما تاريخ را از اين بعد مطالعه كنيم كه
آيا جوامعی كه در مسير صحيح و تكاملی و اخلاقی و انسانی قدم برداشته اند
زندگیهاشان هميشه مقرون با نوعی هماهنگی خلقت و طبيعت با آنها بوده و
كسانی كه در جهت عكس بوده اند مواجه با يك عكس العمل مخالف شده اند
يا نه ؟ چرا مورخ از اين جهت مطالعه نكند ؟
مسأله دومی كه طرح كرده ، مسأله هدف داشتن و هدف نداشتن تاريخ است (
خيلی از مسائل از لحاظ فلسفی برای اينها روشن نيست و خوب تجزيه و تحليل
نمیكنند ) اين مسأله ، هم به مسأله ای كه اكنون گفتيم مربوط میشود و هم
به مسأله تكامل اول آنكه تاريخ رو به تكامل است يا رو به تكامل نيست ؟
اين را در بخش آينده ( تاريخ به منزله پيشرفت ) خواهد گفت در صورت
اول آيا تاريخ كه متكامل هست هدف دارد يا هدف ندارد ؟ يعنی آيا متكامل
شدنش امری است تصادفی يا نه ؟ عين حرفی كه در زيست شناسی گفته میشود
كه در اين تكاملی كه تاكنون رخ داده آيا طبيعت هدف داشته و میخواسته به
اين هدف برسد ، متوجه اين هدف بوده و راه خودش را گرفته تا رسيده به
اين حد ، يا طبيعت همين طور در دست تصادفات كور بوده و اتفاقا رسيده
به اينجا ، [ عين همين حرف در مورد تاريخ مطرح است ] میدانيم كه امروز
در زيست شناسی مسأله " تكامل و هدفداری " يك مسأله اساسی است كه
كتاب " حيات و هدفداری " رووير ترجمه دكتر شيبانی و كتاب " خلقت
انسان " دكتر سحابی بحثی در اين زمينه
|