گذشته يك " نوع " می‏دانيم كه افرادش عوض می‏شوند ، افرادش اين جامعه‏
است ، آن جامعه است ، اين ملت است ، آن ملت است ، ولی افرادی هستند
در يك سطح ، يعنی آن هم جامعه ای است از نوع اين جامعه ، اين هم جامعه‏
ای است [ از نوع آن جامعه ] ، جامعه امروز با جامعه پنج هزار سال پيش [
در نوعيت ] فرقی نكرده ، يعنی يك " نوع " جامعه انسانی است در اين‏
صورت درباره اينها مسأله " محرك اصلی تاريخ " قابل بحث است كه‏
حوادث با ارزش تاريخ ( 1 ) [ علت اصلی آنها چيست ؟ و به عبارت ديگر
] محرك اصلی تاريخ چيست ؟ يعنی همين تحولات هم سطح را كه تحولات ، همه‏
هم سطح است [ چه چيز به وجود می‏آورد ؟ ] می‏گرديم دنبال علت اصلی اين‏
تحولات هم سطح ، يكوقت می‏گوييم دين است ، يك وقت می‏گوييم عامل‏
جغرافيايی است . . .
اما يك وقت هست كه همين طور كه برای انواع ، از نظر زيست شناسی ،
تحول و تطور قائل هستيم و می‏گوييم يك نوع متطور و متحول می‏شود به نوع‏
ديگر ، برای جوامع هم تحول و تطور قائل می‏شويم ، می‏گوئيم اصلا جامعه‏
انسانی اسمش جامعه انسانی است ، جامعه امروز ماهيتش با جامعه پانصد يا
هزار سال پيش فرق دارد ، جامعه سوسياليستی ماهيتا با جامعه سرمايه داری‏
متفاوت است ، و جامعه سرمايه داری با جامعه فئودالی دو ماهيت دارد ،
با جامعه قبلش دو ماهيت دارد ، ماهيتهای مختلف است ، آنگاه در فلسفه‏
اين تطور بحث می‏كنيم ، يعنی آن چيزی كه سبب می‏شود كه جامعه از نوعی به‏
نوع ديگر متحول بشود ، و به عبارت ديگر عامل اين تحول چيست ؟ اين مطلب‏
در اين كلمات ( 2 ) اندكی مغشوش است ،

پاورقی :
. 1 در كتاب " تاريخ چيست " نيز هست كه حوادث تاريخ دو گونه است‏
: حوادث بی‏ارزش و حوادث با ارزش حوادث بی‏ارزش حوادثی است كه‏
تأثيری در رويدادهای بعدی نداشته ، و در واقع بود و نبود آن تأثيری در
حوادث بعدی نداشته است حوادث با ارزش حوادثی است كه در اوضاع بعد
تأثير داشته است .
. 2 [ مقصود ، مطالب كتاب مورد بحث ( لذات فلسفه ) است ] .