حجم ، چنين چيزی وجود ندارد اين كه وجود دارد به عنوان يك عضو وجود دارد
، و آن كه عضو است همان كل است فرق جزء و كل فرق اعتباری است جزء همان
كل است اگر شخصيت فرد را شما بخواهيد به عنوان يك امر مستقل در نظر
بگيريد اين وجود ندارد ، انتزاع و اعتبار ذهن شماست .
آيا از لحاظ فلسفی میتوانيم قبول كنيم كه در " كل " خاصيتی باشد كه
در هيچيك از اجزاء نباشد ؟
بله ، اين اتفاقا خيلی هم قابل قبول است بايد هم همين جور باشد البته
مسأله " روح زمان " را بعد بحث میكنيم در مركبات طبيعی ، عقيده فلاسفه
قديم همين است و میگويند غير از اين چيزی نيست آنها كه قائل به مسأله
ماده و صورت و اين حرفها هستند میگويند وقتی كه دو عنصر با هم تركيب
میشوند و يك شیء سومی به وجود میآيد اين شیء سوم ، درست است كه از نظر
مادی چيزی افزون از آن دو عنصر نيست ، عين همان است ، نه چيزی كم شده و
نه چيزی زياد ، ولی يك چيز ديگر كه اسمش را میگذارند " صورت " يا "
قوه " يا " مبدأ اثر " يا " فعليت " هر چه میخواهيد بگوييد افزوده
شده يعنی نبوده و پيدا شده است ، منتها آن چيز اگر چه مادی هست يعنی در
ماده حلول دارد اما چون خودش يك ماده جدای از اين ماده نيست بلكه به
منزله كيفيتی است كه در اين ماده پيدا شده است ( از كيفيت هم البته
بالاتر است ) نمیشود يك شیء را به صورتی و ماده ای تجزيه كرد ولی صورت
وجود دارد و اوست ملاك شخصيت واقعی مثلا آب كه آب است به اعتبار
صورتش آب است نه به اعتبار مادهاش .
در مورد جامعه هم اگر كسی قائل به تركيب حقيقی شد بايد به چيزی به
منزله حيات و روح جامعه قائل بشود كه جامعه خود حياتی دارد و حيات
جامعه مجموع حيات افراد نيست ، حيات جامعه به منزله آن صورتی
|