پاورقی : . 1 توبه / 32 و . 33
« هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دين الحق ليظهره علی الدين كله »(1) . به
دليل " هدی " بودن آن باقی میماند " هدی " يك واقعيت است "
راهنمايی " يعنی راهی وجود دارد او آن راه را نشان میدهد نه راه را خلق
میكند او كه راه را خلق نمیكند هادی است هادی يعنی راهنما ، يعنی راهی
را كه در ذات خودش وجود دارد نشان میدهد نه اينكه راهی وجود ندارد راه
را خلق میكند ، و به علاوه روش او روش حق و حقيقت ( در مقابل پوچ )
است ، به راهی نمیبرد و آئينی نمیدهد كه آخرش دست خالی و پوچی باشد ،
حق است و واقعيت .
بنابراين [ نظريه تأثير نوابغ ] اگر به آن معنا بخواهد باشد مسلم حرف
پوچی است ولی اگر به اين معنا در نظر بگيريم بدون شك [ سخن درستی است
] ما نمیخواهيم نوابغ را تنها عامل بدانيم و بگوييم فقط نوابغ هستند كه
سازنده تاريخ و جامعه میباشند ، ولی بدون شك نوابغ نقش بسيار بسيار
اساسی داشته اند ، فوق العاده هم نقش داشته اند منتها ماركس و پيروانش
نمیخواهند به عوامل زيستی و اين حرفها توجه كنند ، میگويند خود نابغه
محصول شرايط توليد است ( چون استقلال را از انسان میگيرند ) اين انديشه
را نابغه از كجا پيدا كرد ؟ الهامی است كه وضع اقتصادی به او كرده همين
طور كه نابغه مثل غير نابغه در يك شرايط خاص طبقاتی زندگی میكند و
نمیتواند غير از اين باشد ، همچنين نمیتواند غير از آنچه كه شرايط
اجتماعی و زندگی اقتصادی و پايگاه طبقاتيش به او الهام میكند فكر كند و
بينديشد بنابراين نابغه ديگر نبوغی ندارد ، يعنی باز انسان را از اصالت
میاندازند ولی آن نظريه میگويد : خير ، انسان يك اصالتی دارد كه میتواند
مافوق طبقه اش بينديشد ، بر ضد طبقه خود و بر ضد فرد خودش نيز قيام كند
به هر حال نظريه تأثير نوابغ را نمیشود به كلی رد كرد و گفت نابغه و غير
نابغه يكی است و همه مردم يكجورند مثلا آيا نادر در تاريخ اين
پاورقی : . 1 توبه / 32 و . 33 |