جهانی يك عكس العمل مخالف است ، پس جامعه از جهان جدا نيست ولی‏
نظريات ديگر چنين نيست ، جامعه را يك چيز جدای از جهان می‏دانند ، لااقل‏
به اين معنا كه جهان نسبت به جامعه انسانی بی‏تفاوت است ، مثلا برای اين‏
زمين و هوا و ابر و خورشيد ، برای اين زندگی و برای اين كون و هستی و
آفرينش ، هيچ فرق نمی‏كند كه جامعه بشر را يكسره فسادها و تباهيها و
ظلمها و جهلها گرفته باشد يا اينكه يكسره صلاحها ، تقواها ، عدالتها و
پاكيها گرفته باشد ولی او می‏گويد فرق می‏كند بنابراين آن مطلب [ كه "
توجيه تاريخ بر اساس دين " به معنی نفی قانون علت و معلول است ] چه‏
ربطی [ به ديد مذهبی تاريخ ] دارد ؟ ! بله ، اصل غائيت را بچگانه يا
احمقانه توجيه كردن است كه [ چنين برداشتهايی را به دنبال دارد ، ] مثل‏
همان مثلی كه می‏آورد فلان كشيش به بچه هايش يا به ديگران می‏گفت شما
ديده ايد كه طالبی خط خط است ، مثل اينكه هر خطش جای يك قاچ است ،
می‏دانيد چرا طالبی خط خط شده ؟ برای اينكه وقتی ما می‏خواهيم در خانواده‏
آن را تقسيم كنيم قبلا تقسيم شده باشد ، ما كارد كه می‏كشيم درست قسمت‏
كنيم و دعوا نشود حال غائيت را در اين حد تنزل دادن و اينجور چيزها را
بر اين اساس توجيه كردن ، جوابش هم همين جور حرفهاست مثل آن بابای‏
واعظی كه در بالای منبر می‏خواست در حكمت اشياء بحث بكند ، می‏گفت :
ايهاالناس ! هيچ می‏دانيد خداوند چرا به شتر بال نداد ؟ برای اينكه اگر
شتر بال می‏داشت می‏آمد روی خانه های گلی ما می‏نشست و خانه های ما خراب‏
می‏شد ! اگر انسان بخواهد خلقت را بر اساس اين حكمتها توجيه كند همين‏
حرفهای اينها در می‏آيد اما اگر كسی بخواهد مطلب را آنطور كه هست درك‏
بكند غير از اين حرفهاست .
يك مسأله اين است كه عامل دينی را از نظر تاريخ می‏خواهيم بسنجيم و
يك مسأله اين است كه می‏خواهيم ببينيم تاريخ عامل دين است .
شما يك وقت می‏خواهيد بگوييد دين خودش در جامعه ها چه نقشی