برتری طلبی انسان است و هيچ محرك اقتصادی يا جنسی ندارد ، بعضی صرفا
محرك جنسی دارد و هيچ محرك اقتصادی يا برتری طلبی ندارد ، و بعضی فقط
محرك اقتصادی دارد آيا ما می‏توانيم حرف ماركس را ناشی از اين جهت‏
بدانيم ، بگوييم كه چون قائل به ماديت فلسفی در تاريخ بوده است قائل به‏
ماديت اخلاقی در انسان هم شده است ؟ البته اينها حتما ملازمه ندارند ،
كما اينكه راسل از نظر فلسفی مادی است ولی از نظر اخلاقی به اين شكل مادی‏
نيست آيا نظريه ماركس ناشی از اين جهت است كه قائل به ماديت اخلاقی‏
است و چون انسان از نظر اخلاقی مادی و اقتصادی است و يگانه محركش [
امور اقتصادی ] می‏باشد پس قهرا تمام وجدانهايی كه در جامعه هست تابع‏
اين جهت است ؟ مسلم چنين چيزی در نظريات ماركس هست ، اگر تمام‏
نظريات ماركس نباشد قسمتی از نظريات ماركس متوجه اين مطلب هست‏
برداشت ديگر اين است كه نظريه اصالت اقتصاد در فلسفه ماركس جنبه‏
روانشناسی نداشته باشد بلكه جنبه جامعه شناسی داشته باشد ، به اين معنا
كه جامعه به خيلی چيزها نياز دارد ، به قانون نياز دارد ، به اخلاق نيكو
نياز دارد ( حال موقت يا غير موقت ) ، به فلسفه نياز دارد ، به هنر
نياز دارد ، به توليد و توزيع هم نياز دارد آنها معنوی هستند و اين مادی‏
روابط اقتصادی خشن است ، يعنی يك نوع جبر بر آن حاكم است انسان‏
نمی‏تواند از قوانين اقتصادی تخلف كند ، برخلاف امور معنوی كه اموری‏
فانتزی و تا حد زيادی اختياری و انتخابی است مثلا بشر می‏آيد با دست قالی‏
توليد می‏كند ابتدا بايد پشم يا پنبه را با دست پاك كند ، بعد رشته‏
نمايد و سپس با دست ببافد اين امر مقداری نيروی كار می‏برد ، كه وقتی‏
اين فرش بيرون می‏آيد اگر به پول امروز مثلا ده هزار تومان كمتر باشد صرف‏
نمی‏كند ، يعنی لااقل ده هزار تومان نيروی كار روی آن صرف شده است‏
يكمرتبه يك اختراع صورت می‏گيرد ، يك ماشين ساخته می‏شود كه قدرت دارد
همين فرش را با صرف نيروی كار خيلی كمتر به وجود آورد كه برای آن توليد
كننده بجای