است ، از جمله مكتب راسل است ، همين راسل معاصر خودمان شعارهای او همه
، شعارهای انسانی است ولی فرضيه هايش درباره انسان ، ضد انسانی است ،
مثلا فرضيه اش درباره اخلاق ، تقريبا تمام مظالم دنيا را تجويز میكند همين
شخص كه طرفدار مظلومان و محرومان است فلسفه اش در اخلاق بر اساس
هوشياری است و میگويد اخلاق هيچ مبنايی ندارد جز هوشياری ، يعنی انطباق
منافع جامعه با منافع فرد انسان نمیتواند از منافع خود صرف نظر كند آنها
تخيل است اخلاق معنايش اين است كه من اين قدر بفهمم كه نفع من در نفع
ديگران است ، من بايد اينقدر شعور داشته باشم كه در جامعه ، نفع من در
نفع همه انسانهای ديگر است مثال میزند كه اگر من گاو همسايه ام را بدزدم
، همسايه هم میآيد گاو مرا میدزدد ، پس بهتر اين است كه من گاو او را
ندزدم تا او هم گاو مرا ندزدد اين منطق برای منی كه با همسايه ، هم زور
هستم يا كم زورتر از او هستم درست است ولی اگر من در سطحی باشم كه از
هزار احتمال ، نهصد و نود و نه احتمال اين است كه همسايه هيچ زوری ندارد
[ درست نيست ] وقتی كه من بشوم خروشچف ، يا نيكسون و يا جرالدفورد و
آن طرف ديگر آدمی باشد كه میبينم او هرگز به اندازه من قدرت ندارد ، من
میتوانم گاوهای او را ببرم و او هرگز نخواهد توانست گاوهای مرا ببرد من
میتوانم نفتهای ديگران را ببرم و احتمال اينكه آنها بيايند نفت مرا
ببرند اصلا وجود ندارد ، در اين صورت چه تضمين اخلاقی هست كه من اين كار
را نكنم ؟ ! چه تكليفی است كه به آنها میكنيد [ كه اين كار را انجام
ندهيد ، زيرا مطابق اين منطق كه اخلاق بر اساس هوشياری توجيه میشود ، عمل
اخلاقی آن است كه اين كار را انجام دهند ] .
غرض اين است كه اين كه شعار يك مكتب ، انسانی باشد با اين كه
اصولش انسانی باشد دو تاست ماركسيسم خيلی دم از انسانيت میزند ولی
اصولش ابدا انسانی نيست يكی از مواردی كه انسان در اين فلسفه نفی میشود
در مسأله اصالت [ يا عدم اصالت ] قضاوت انسان است اصالت قضاوت
انسان يعنی توانايی انسان بر حقيقت انديشی و بر آزادانديشی مستقل
|