كوشش دارد كه بگويد اينطور نيست ، درست است كه غرب به نسبت تمدن‏
مادی خود كه در آن پيشرفت كرده است در مسائل معنوی و اخلاقی پيشرفت‏
نكرده ولی آنقدرها هم كه اينها دم از انحطاط می‏زنند انحطاط پيدا نكرده‏
است ، و حرفهای هوچی‏گری می‏زند كه مثلا آن استاد دانشگاه كه قبلا حقوق‏
زيادی می‏گرفت و در خانه اش نوكر و كلفت داشت برای اينكه يك عده مردم‏
بيكار بودند و مجبور بودند بيايند بخور و نميری از اين آقا بگيرند و در
خانه او يكی به نام كلفت و يكی به نام نوكر خدمت كنند ، حالا كه آنها
نيستند و خودش بايد كارش را انجام بدهد او بايد هم بگويد اين جامعه‏
خراب شده است بله ، از نظر او جامعه خراب شده است ولی از نظر آن نوكر
و كلفت كه اكنون آزادی به دست آورده و خودشان برای خودشان آقا هستند
اينطور نيست يك سلسله از اينگونه مسائل را مطرح و خلط مبحث می‏كند .
مسأله تكامل جامعه يك مسأله بسيار اساسی است من در آنوقت كه مقاله‏
" قيام و انقلاب مهدی ( ع ) را می‏نوشتم ، بدون اينكه توجه زيادی به اين‏
كتاب داشته باشم مسأله تكامل را طرح كردم حالا كه فكر می‏كنم می‏بينم با
اينكه اين چيزها را نديده بودم مسأله در آنجا با اساس خوبی طرح شده است‏
.
جنبه های زيادی هست كه اين جنبه ها را بايد از اين كتاب ببينيم اول‏
چيزی كه اينجا طرح می‏كند اين است كه از شخصی به نام پروفسور پوويك نقل‏
می‏كند كه او گفته است :
" اشتياق به تفسير تاريخ چنان ريشه دار است كه اگر فاقد بينش سازنده‏
ای از گذشته باشيم به عرفان يا مشرب كلبی كشانده می‏شويم " .
بعد خودش توضيح می‏دهد كه :
" مقصود از عرفان خيال می‏كنم نظريه ای است كه مفهوم تاريخ را خارج‏