موضوع داوری قرار دهيم ، بايد جامعه را مورد داوری قرار دهيم .
مسأله ديگر مسأله مشكل بودن داوری است میگويد با چه معياری و با چه
مقياسی ما میتوانيم داوری كنيم در حالی كه غالبا پيشرفتهای تاريخ ملازم
بوده با يك سلسله جنايتها و در واقع تاريخ هيچگاه گامی به جلو نگذاشته
است مگر اينكه پايش را روی يك سلسله قربانيان گذاشته است اگر ما با
مقياس آن قربانيها نگاه كنيم بايد از نظر اخلاقی آن اعمال را محكوم كنيم
ولی از نظر پيشرفتهايی كه بعد حاصل شده بايد آن را تحسين نماييم اين همان
چيزی است كه در كتب ما مثلا در علم اصول باب " اهم و مهم " میگويند و
در فلسفه امروز هم خيلی مطرح است گويا در جايی خواندم كه بين آلبر كامو
و سارتر اين اختلاف نظر هست كه سارتر اين نظريه دوم را انتخاب میكند ،
میگويد میتوان ارزش كوچكتری را فدای ارزش بزرگتری كرد ، و كامو میگويد
نه ، چرا ارزش كوچكتر را فدا كنيم ؟ ! ارزش ، ارزش است و مطلق است
اين همان بحث " تزاحم " ما در علم اصول است كه بحث شيرين و لطيفی
است .
اما مسأله داوری اخلاقی كه درباره فرد نبايد اعمال كرد ، در اينجا يك
دليل [ بر اثبات آن ] ذكر میكند كه آن دليل خيلی نامربوط است نقل میكند
از كروچه كه گفته است :
" اتهام مورخان اين اختلاف بزرگ را ناديده میگيرد كه دادگاههای ما چه
قضائی و چه اخلاقی دادگاههای امروزی اند و برای افراد زنده ، فعال و
خطرناك تعبيه شده اند و حال آنكه آن كسان ديگر قبلا در برابر دادگاه زمان
خويش حاضر گشته و نمیتوان آنها را دو مرتبه محكوم يا تبرئه كرد آنها را
نمیتوان در پيشگاه هيچ دادگاهی مسؤول قرار داد زيرا در زمره گذشتگانند و
به آرامش گذشته تعلق دارند اين اشخاص تنها میتوانند موضوع تاريخ باشند
و بجز قضاوتی كه روح كار آنان را درك و دريافت كند قضاوت ديگری درباره
آنها نبايد روا داشت " .
|