در هيچ جای دنيا وجود ندارد اگر آن كمالاتی را كه حكما و عرفا می‏گفتند در
نظر بگيريم كه كمال انسان در حكمت و در وصول به حق است ، آنجور مسائل‏
كه ديگر هيچ چيزش برای انسان نيست .
اين است كه در اين بحثهايی كه اينها می‏كنند ابتدا بايد خود كمال و
استعدادهای انسان را تعريف كنند و بعد بيايند كمال جامعه را كه همان‏
كمال انسان است مشخص كنند كه جامعه در چه نظامی می‏تواند انسان را به‏
نهايت استعدادهای خودش ، به كمال فرهنگی خودش ، به كمال اخلاقی خودش ،
به كمال معنوی خودش برساند گذشته از اينكه برای پيشرفت و كمال هيچ‏
تعريفی ندارند ، ( ( پيشرفت " برای اينها مثل يك امر كوركورانه است‏
كه تدريجا بشر [ به نقطه ای ] می‏رسد يكوقت هست كه انسان از اينجا كه‏
حركت می‏كند يك هدف مشخص و يك مسير مشخصی دارد ، می‏رود و يكوقت‏
انسان همين قدر جلويش يك مقدار باز است ، می‏گوييد كجا می‏روی ؟ می‏گويد
عجالتا به آنجا بروم تا بعد ببينم كجا بروم آنجا كه رفت تصميم می‏گيرد
بعد كجا برود ، و همين طور لهذا [ مؤلف ] می‏گويد هدفها تدريجا متغير
است هدف كه متغير است راه مشخص نيست حال از كجا كه اين پيشرفت باشد
؟ ! آيا به دليل اينكه ما به آنجا كه رسيديم آنجا تصميم می‏گيريم ؟ ! اگر
پيشرفت را يك امر جبری می‏دانست آنچنان كه ماركسيستها دانسته اند كه‏
اين قبول ندارد يعنی می‏گفت هر مرحله بعدی جبرا نسبت به مرحله قبلی‏
پيشرفت است و نمی‏تواند پيشرفت نباشد ، آنطور كه آنها برايش فرمول‏
درست كرده اند ، اگر چنين می‏بود نوعی برهان فلسفی بود بر پيشرفت بدون‏
آنكه خود پيشرفت محسوس و ملموس باشد يا آثارش مشاهده شود ، می‏گفتيم‏
بسيار خوب ، به دليل اينكه آن مرحله ، بعد از اين مرحله است حتما
پيشرفت است در آن صورت مسأله زمان ( زمان تقويمی ) به اين شكل بود كه‏
هميشه ما تاريخ را بايد در نظر بگيريم ، هر چه بر حسب تقويم ديرتر پيدا
شده نسبت به آنچه كه تقويما مقدم است كاملتر است ، و اين اولا حرف‏
مفتی است و ثانيا خود اين شخص قبول ندارد . در آن صورت