مطرح نيست كه آيا فرهنگ هميشه ملی است يا فرهنگ بين المللی هم هست ،
يا لااقل همه فرهنگهای ملی ، يك اصول مشترك بين المللی دارند اين خودش‏
يك مطلبی است در همه فرهنگهای ملی ، ملتها نمی‏توانند خود را از يك‏
سلسله اصول مشترك بين المللی خالی كنند مثلا توجه به بسياری از مسائل‏
معنوی از قبيل آزادی و عدالت و صلح و بشر دوستی كه كم و بيش در همه‏
فرهنگهای دنيا هست ، وجوه مشترك فرهنگهاست .
اين چيزی كه در مورد رابطه مكانيكی فرموديد ، البته از نظر توجيهش‏
نتيجه همان چيزی است كه فرموديد ، ولی اينطور كه من شنيده ام خود
ماركسيستها معتقدند كه دو نوع رابطه در جهان می‏تواند وجود داشته باشد ،
يكی رابطه مكانيكی و ديگر رابطه ارگانيك ( به اصطلاح رابطه عضوی ) و
خودشان معتقدند به رابطه ارگانيك ، يعنی می‏گويند انسانها در اجتماع با
همديگر رابطه ارگانيك دارند ، يعنی اصلا فرد منهای اجتماع هيچ ارزشی‏
ندارد ، مثل اينكه اگر معده را از انسان جدا كنيم ديگر اصلا معده نيست و
چيزی است كه هيچ ارزشی ندارد البته نتيجه اش همان چيزی است كه فرموديد
، يعنی ابتكار را از فرد سلب می‏كند .
بله ، اين را من توجه دارم ، هر وقت به حرف آنها برسيم [ بحث می‏كنيم‏
] ولی لازمه رابطه مكانيكی اين نيست كه جزء ، استقلال داشته باشد اگر شما
يك ابزار مربوط به اتومبيل را از اتومبيل بگيريد هيچ به درد نمی‏خورد .
يعنی آنها اين را می‏گويند كه اگر يك پيچ را از يك ماشين جدا كنيم باز
هم پيچ است .
اگر پيچی را از يك ماشين جدا كنيم ديگر به درد غير آن ماشين نمی‏خورد ،
يعنی به درد غير جای خودش نمی‏خورد فقط مربوط به همان جاست اين لازمه‏
جزئيت و عضويت است نه لازمه به اصطلاح ارگانيك بودن به معنای حياتی‏
بودن آنها چون برای حيات اصالت قائل نيستند ،