دربار سلاطين و پادشاهان بودند ، هميشه به گونه ای وقايع را می‏نوشتند كه‏
مطابق ميل دل آنها باشد ، و حتی مورخينی كه انسان از آنها انتظار ندارد ،
اينجور چيزها از آنان ديده می‏شود مثلا صاحب " ناسخ التواريخ " تا حدی‏
كه سراغ داريم مرد متدينی بوده ، اما تاريخش زياد اعتبار ندارد چون‏
يكتنه بوده و كار ديگر هم داشته و اينهمه تاريخ نويسی كار يك نفر نيست‏
كه بخواهد تاريخ دنيا را بنويسد ، ولی باز هم شايد معتبرترين تاريخی كه‏
او از نظر خودش نوشته تاريخهای دور است تاريخ زمان خودش را هم نوشته :
" تاريخ قاجاريه " اما هيچ اعتبار ندارد چون معاصر با پادشاهان قاجار
بوده تاريخ را طوری نوشته كه مطابق ميل آنها بوده است فتحعلی شاه از آن‏
طرف ، شهرهای ايران را از دست می‏داد ، او می‏گويد " در ذكر جهانگشايی‏
خاقان فتحعلی شاه " كدام جهانگشايی ؟ ! درباره اميركبير كه ناصرالدين‏
شاه او را می‏كشد می‏گويد به فلان بيماری مبتلا شد ، شكمش آماس كرد ، مرد ،
نمی‏نويسد كه اميركبير را كشتند .
البته مسأله ديگری هست و آن اين است كه آيا حقيقت تاريخی برای هميشه‏
قابل كتمان است ؟ و يا اينكه نه ، حقيقت بالاخره خود را ظاهر می‏كند ولو
بطور موقت رويش را بپوشانند ، بعد از مدتها هر جور باشد ، خودش خودش‏
را آشكار و ظاهر می‏كند ، به يك شكلی بيرون می‏آيد كه برای اين قضيه ،
نمونه خيلی زياد است و اين خود يك اصلی است .
پس درباره مسأله ارزش تاريخ نگاری ، گفتيم بسياری از مورخين كه اصلا
دروغ نويس اند و نمی‏شود به آنها اعتماد كرد كه عالما عامدا حقيقت را
كتمان نكرده باشند تازه تاريخ نويسهای راستگو كه حاضر نبوده اند يك كلمه‏
دروغ بنويسند باز هم به علت اينكه تاريخ را برای يك منظور خاص‏
می‏نوشتند ، انتخاب می‏كردند ، يعنی حوادثی كه در خارج واقع شده به منزله‏
ماده بوده برای اينكه او به اين ماده ، صورت و شكل بدهد ، هيچ دروغ هم‏
نگفته است مثلا اگر شما به آقای بروجردی ارادت داشته باشيد ، در زندگی‏
آقای بروجردی اينقدر نقاط نورانی و خوب هست كه شما می‏توانيد يك‏