طاهر خوشنويس از اول يك عشقی به خط داشته جز با يك عشق فوق العاده‏
امكان ندارد كه يك انسان اينهمه چيز بنويسد ، مثلا چهل قرآن به خطوط
مختلف ، درشت تر ، ريزتر و امثال اينها بنويسد ذوق هنری در همه افراد
هست اما در يكی بيشتر در يكی كمتر ، و خصوصيتش هم فرق می‏كند ، در يكی‏
به اين شكل است و در يكی به آن شكل .
يا مثلا همين علاقه به تعلم در همه افراد هست ولی خيلی شدت و ضعف دارد
فردی را شما می‏بينيد به صورت يك آدمی در می‏آيد كه اصلا ديوانه علم است‏
يعنی همه چيز را در مقابل علم فراموش می‏كند ، هيچ چيزی برايش اصالت‏
ندارد و فقط می‏خواهد بفهمد ولی ديگری در عين اين كه او هم به تعلم عشق‏
می‏ورزد اما به آن شدت نيست اختلافات در ميان افراد هست بدون آن كه در
اصل اصول با همديگر اختلاف داشته باشند همه ، همه استعدادها را دارند .
قبلا اشاره ای كرديم ، گفتيم در اين مسأله كه آيا انسان ، اجتماعی‏
آفريده شده يا فردی و اجتماع به او تحميل شده ، دو نظريه است : يكی همان‏
نظريه معروف ارسطو و يكی هم نظريه ای كه در عصر اخير پيدا شده ، كه شايد
بيشتر همان نظريه [ ارسطو ] را تأييد می‏كنند و اين حرف هم تا حدی همان [
نظريه است ] نظريه ارسطو نظريه درستی است ، يعنی انسان در فطرتش ، هم‏
فطرت فردی دارد و هم فطرت اجتماعی ، به اين معنا كه در عين اين كه‏
استعدادهای انسانی را همه افراد دارند ولی اين استعدادها طوری تعبيه شده‏
است كه همه مشابه و همسطح نيستند و اگر چنين می‏بود اساسا زندگی اجتماعی‏
غير ممكن بود اصل " « كل حزب بما لديهم فرحون »( 1 " ) را دو جور
می‏شود معنی كرد يكی اين كه هر گروهی هر چه را دارند ، چون دارند به آن‏
شادمانند يعنی اين شادمانی بعد از داشتن پيدا می‏شود : هر كسی هر چه دارد
به دليل اين كه دارد به آن دلخوش است . ديگر اين كه نه ، اشخاص‏

پاورقی :
. 1 روم / . 32