ناخواه در تفكر اثر میگذارد ، كه اين ناشی از همان اصل تأثير متقابل است
وقتی كه ما اصل تأثير متقابل را تعميم بدهيم حتی به افكار ، نتيجه اش
اين است كه اصالت را از فكر بگيريم آنگاه فكر انسان از اين جهت صددرصد
حكم همان آينه را پيدا میكند كه جز منعكس كردن صورتها و شكلها و اوضاعی
كه بر آن احاطه دارد كار ديگری برای او امكان پذير نيست حال اين راه (
راه فلسفه الهی در اين باب از راه فلسفه مادی ) چگونه جدا میشود ، مسأله
ای است كه ما در " اصول فلسفه " طرح كرده ايم اينجا مسأله منطق طرح
میشود و بعد روشن میگردد كه چگونه خود اين نظريه ، اين منطق را نفی میكند
.
بشر متوجه اين مطلب شده است كه ذهن خطاپذير است در اين جهت ذهن مثل
آينه است آينه نيز خطاپذير است ، اگر كج يا شكسته باشد ، صورت را كج
يا شكسته نشان میدهد ولی يك خصلت برای ذهن بشر شناخته شده است [ كه
آينه دارای چنين خصلتی نيست ] و آن خصلت خطايابی و خطاسنجی و خطا اصلاحی
است ، يعنی انسان میتواند خطای خودش را بيابد و بعد با معيارهايی آن
خطاها را اصلاح كند از اين جا منطق به وجود آمده آينه ديگر اين كار را
نمیتواند انجام دهد آينه خطا میكند ولی چون موجود " خودآگاه " نيست [
نمیتواند خطای خود را اصلاح كند ] .
يكی از فرقهای آينه و ذهن اين است كه ذهن خودش را میيابد ولی آينه
خودش را نمیيابد ، خودش را منعكس نمیكند فرق ديگر آينه و ذهن اين است
كه آينه كه خطا میكند ، نه به خطای خودش آگاه است و نه میتواند خودش
خطای خودش را اصلاح كند ، حال اگر به وسيله آينه ديگر بشود اصلاح كرد باز
انسانها هستند كه اصلاح میكنند ، خودش اين خصلت را ندارد ، ولی ذهن
انسان میتواند خطاهای خودش را اصلاح كند كه " منطق " كوششی است برای
اين كار ، يعنی برای اصلاح قسمتی از خطاها نه همه خطاها ، چون منطق ( منطق
صورت يا منطق ارسطو ) اصلاح
|