آری ، در حالی كه تمام شرايط اجتماعی بر ضد يك جريان است می‏بينيد آن‏
چيزی كه فطرت فرد و فطرت جامعه است و نبايد از بين برود از يك جای‏
ديگر و بلكه از جاهای ديگر طلوع می‏كند ، چنانكه دهها نفر امثال من در آن‏
زمان همين طور بودند .
غرض اين است كه اين فطرت در همه افراد هست اما گاهی می‏بينيد در يك‏
فرد جوشش بيشتری دارد ، و عللش را هم انسان نمی‏تواند به دست بياورد كه‏
چگونه است كه در اين فرد جوشش بيشتری دارد اجمالا انسان می‏فهمد كه حساب‏
ديگری در كار است ماورای [ حس و ظاهر ] .
آيا انسان می‏تواند فطرت را به دست خودش از بين ببرد يا آن را رشد
بدهد ؟
بله ، اتفاقا اين در انسان هست و مسأله خيلی خوبی هم هست ، مسأله ای‏
است كه از نظر معارف اسلامی فوق العاده قابل تأمل است و من يادداشتهای‏
زيادی در اين زمينه دارم و فلاسفه و عرفا در اين زمينه خيلی بحث كرده اند
اين به صورت يك استعداد است در انسان و مانند هر استعداد ديگری قابل‏
رشد دادن است و باز مانند هر استعداد ديگری قابل محو كردن و از بين بردن‏
است كه اين در واقع به منزله خشكاندن است و حتی قابل اين هست كه ضدش‏
بر آن تحميل شود كه در نتيجه صورت روح انسان [ دگرگون می‏شود ] چون‏
شخصيت انسانی انسان به همان فطرتهای انسانی اوست ، هر چه انسان آن‏
فطرتها را رشد بدهد ، به قول حضرات ، آن صورت ملكوتی انسانی خودش را
رشد داده ، يعنی همان طور كه جسما و بدنا انسان است روحا هم انسان خواهد
بود ولی ممكن است درست در جهت عكس باشد ، يعنی بر ضد فطرت خودش‏
رفتار كند . [ در اين حالت ، صورت ضد

پاورقی :
> دقيقه استاد شهيد داستان مهاجرت خود در سنين نوجوانی به مشهد و قم‏
برای تحصيل علوم دينی عليرغم مخالفت شديد رضاخان و اربابانش با
روحانيت را نقل كرده‏اند ] .