حرفها خوب بود و بعضی ايراد داشت بحثی كرده بود راجع به تمدن و فرهنگ
كه فرقی میگذارند ميان تمدن و فرهنگ و میگويند تمدن ، همگانی است ،
يعنی تمدن به هيچ قومی اختصاص ندارد ، ولی فرهنگ رنگ ملی دارد ، يعنی
هر ملتی فرهنگ خاص خود را دارد و فرهنگ هر ملتی همان روح آن ملت است
اين مبتنی بر همان نظريه خاص دور كهيم و امثال او درباب جامعه است كه
جامعه خودش يك روح دارد ، روحش همان فرهنگش است ، و هر ملتی مادامی
كه فرهنگش باقی باشد باقی است و اگر فرهنگش از بين برود او ديگر از
بين رفته است ، و اين است كه میگويند برای اينكه ملتی را از بين ببرند
اول فرهنگش را از او میگيرند ، فرهنگش را كه از او بگيرند ، روحش را
از او گرفته اند ، وقتی روحش را از او بگيرند ديگر او مرده است ، يك
لاشه بيشتر نيست و ديگر نمیتواند باقی بماند منتها بعد اين بحث مطرح
است كه آيا ما يك فرهنگ بشری داريم يا فرهنگ ، هميشه ملی است ؟
اينهايی كه دارند ناسيوناليزم را در دنيا ترويج میكنند كه البته خود اين
، ريشه سياسی دارد يعنی برای حفظ يك منافعی است كه اين نظريه را ابراز
میدارند ، میخواهند بگويند اصلا فرهنگ بشری وجود ندارد و فقط فرهنگ ملی
وجود دارد ، و اين است كه میخواهند به ملتها بگويند : تو اگر میخواهی
باقی بمانی فقط بايد فرهنگ ملی خودت را حفظ كنی و ديگر دنبال يك
فرهنگ بشری نروی ( يكچنين حرفی ) .
او ( نويسنده مقاله ) هم از جمله مواردی كه خيلی حرفهايش مورد اعتراض
بود همين بود كه ما فرهنگ بشری و عمومی و بين المللی نداريم بعد مسأله
اسلام را طرح كرده بود در تعبيراتش نسبت به اسلام بیاحترامی نمیكند ،
میگويد درست است كه اسلام يك فرهنگ بين المللی داشت و هيچ رنگ ملی
نداشت ولی ديديم كه اين هم در عمل به صورت يك امر ملی در آمد و عربها
آن را به خودشان نسبت دادند و از اين حرفها كه البته حرف بیاساس است
.
به هر حال فرهنگ يعنی روح جامعه حال آن مسأله فعلا برايمان
|