می‏برد . اين نشان می‏دهد كه آگاهی سرمايه دار هم در كار خودش آگاهی كاذبی‏
نيست ، و به همين دليل در كشورهايی مثل انگلستان و آمريكا با پيش‏
بينی‏های خيلی زيركانه ای كه كردند توانستند جلو انقلابها را بگيرند
بنابراين ، اين كه ماركس گفته بود طبقه سرمايه دار آگاهيش همه كاذب ،
خيالات و موهوم است و اين طبقه ، طبقه مرتجع كوتاه فكری هست و واقعيات‏
را درك نمی‏كند ، معلوم شد اينطور نيست .
خود كمونيستها هم اين را تكذيب كردند زيرا اگر اينها می‏خواستند به‏
حرفهای ماركس قانع باشند بايد صبر می‏كردند قضيه خود به خود رخ دهد ، مثل‏
بچه ای كه از مادر بايد متولد بشود ، ماما باشد يا نباشد بچه بالاخره‏
متولد می‏شود لهذا ماركس تكيه اش فقط روی طبقات بود چون آگاهی را از
طبقه می‏دانست لنين كار بزرگی كه كرد اين بود كه آمد حزب تشكيل داد
منتها گفت حزب است كه بايد آگاهی طبقات را منعكس كند اين اصلاحی است‏
در ماركسيسم از نظر ماركسيسم وجود حزب لغو است اين يك نارسايی در
ماركسيسم بود ، ولی لنين بدون اين كه به روی خودش بياورد كه اين اصلاحی‏
است در ماركسيسم و تخطئه ای است از ماركسيسم و مكمل آن است ، گفت‏
بايد حزب وجود داشته باشد ( 1 ) .
نكته ديگر مسأله ايدئولوژی داشتن است برای ماركس مسأله ايدئولوژی يك‏
ايدئولوژی منظم مرتب مطرح نبود طبق طرز تفكری كه داشت خواه ناخواه اين‏
فكر به طور خودكار و طبيعی در افراد پيدا می‏شد ولی اين كه يك ايدئولوژی‏
لازم است ، حتی تعليم و تربيت كمونيستی و اين كه افراد بايد تعليمات‏
ببينند با تعليمات ماركس جور در نمی‏آيد ( 2 ) . اينها كارهايی بود كه‏
لنين كرد و در واقع نبوغ لنين اين كارها را كرد و ماركسيسم را لنين در
دنيا نجات داد و الا در همان قلمرو خودش هم به كلی

پاورقی :
. 1 لنين ثابت كرد كه آگاهی را حزب می‏دهد نه طبقه .
. 2 كار دوم لنين عرضه يك ايدئولوژی حساب شده بود كه ماركس نكرده‏
بود .