است . گذشته از دلايل ديگری كه می‏توان بر ضد اين مطلب اقامه كرد ، خود
اين دليل كه اكنون عرض كرديم كه روی اين حساب اصلا منطق ، ديگر در دنيا
غلط است ، بلكه اساسا صحيح و خطا در دنيا غلط است ، [ برای رد اين‏
مطلب كافی است ] اينها مجبور شدند كه مسأله حقيقت نسبی و خطای نسبی را
كه ما در " اصول فلسفه " طرح كرده ايم مطرح كنند ، و ما در آنجا گفته‏
ايم كه اين به هيچ وجه قابل توجيه نيست ما يا بايد مسأله خطا و حقيقت‏
را بدون مسأله نسبيت [ در نظر بگيريم ] يعنی برای ذهن آن ارزش را قائل‏
باشيم كه بدون مسأله نسبيت ، خطا و حقيقت را درك می‏كند ، و يا اگر
همين قدر گفتيم خطا نسبی و حقيقت نسبی است ، ديگر ذهن را از اعتبار
انداخته ايم به علاوه ، " حقيقت نسبی است " يعنی چه ؟ اگر حقيقت نسبی‏
باشد ، كاخ نشين آنچه فكر می‏كند حقيقت است ، چون [ مطابق اين نظريه ]
معنی " حقيقت " مطابقت با واقع و نفس الامر نيست بلكه مطابقت با
شرايط محيط است و آن با شرايط محيط او منطبق است و او آينه ای است كه‏
شرايط خودش را خوب منعكس می‏كند آن آدمی هم كه در ويرانه نشسته حرفش‏
حقيقت است ، زيرا او هم شرايط خودش را بازگو می‏كند و درست بازگو
می‏كند طبق اين منطق ، كسی كه در كاخ است نمی‏تواند مانند يك ويرانه نشين‏
اظهار نظر كند اگر چنين چيزی ممكن بود نظر او خطا بود ، ولی چنين چيزی‏
ممكن نيست يك ويرانه نشين هم نمی‏تواند مانند يك كاخ نشين قضاوت كند
اگر ممكن بود ، قضاوت او خطا بود ولی طبق فرض اينها چنين چيزی محال‏
است البته عملا خلافش پيدا شده ، ولی ما طبق فرضيه اينها سخن می‏گوييم .
بنابراين ، مسأله ای كه خيلی بايد به آن توجه كرد ، مسأله انسان است‏
هميشه انسان و خدا با هم نفی می‏شوند و با هم اثبات می‏شوند ، يعنی هر جا
كه شما ديديد خدا نفی شده است ، انسان به نحوی نفی شده است نگاه نكنيد
به شعارهای آن مكتب كه از انسانيت دفاع می‏كند ما خيلی مكتبها داريم كه‏
شعارشان ، شعار دفاع از انسانيت است ولی اصولشان ضد انسانی