پاورقی : . 1 روم / . 30
قبول نداشته باشد . او برخی تمايلات ماركسيستی دارد . نشان میدهد . ولی
مطلب اين است .
بعد میگويد : " اين عنصر فريبنده طبيعت انسانی آنقدر از قرن به قرن و
كشور به كشور تغيير كرده كه مشكل میتوان آن را جز پديده ای تاريخی متأثر
از شرايط و حدود اجتماعی موجود به حساب آورد " يعنی حرف شما میشود در
مورد فطرت .
بله همين است اين ضد آن حرف است ما اين حرفش را به همين جهت قبول
نداريم ما در مسأله جامعه و فرد گفتيم كه در اينجا اصالت فرد است در
عين اصالت جامعه معنايش اين است كه قسمتی از شخصيت انسان نه آن جنبه
جسمانی كه جنبه به اصطلاح بيولوژيك دارد اصالتهای فطری است كه اينها به
دست خلقت صورت گرفته و تغيير پذير هم نيست : « فطرش الله التی فطر
الناس عليها لا تبديل لخلق الله »( 1 ) و بر روی اين است كه تأثيرات
اجتماعی پيدا میشود مثلا حال در غير مسأله دين و مذهب در انسان به طور
فطری غريزه علم جويی وجود دارد اين يك حالت روحی معنوی فطری است ،
يعنی جويندگی علم را جامعه به انسان نداده است طبق نظريه اينها انسان در
ذات خودش يك موجود بیتفاوتی است ، حتی تمايل به علم را هم محيط به او
میدهد و اين عشق را هم محيط برای او میآفريند ولی طبق نظريه فطری چنين
نيست ، در انسان اساسا ميل به جويندگی ، كاوشگری و عقب زدن پرده جهالت
و نادانی ، يك ميل طبيعی است ، فورانی است كه از درون انسان هميشه
میجوشد ، و يك اصل علمی است ، ولی اين كه اين ميل چگونه بايد هدايت
شود به جامعه مربوط است مثلا در محيطی كه جامعه در مرحله ای است كه در
آن فقط مكتبخانه وجود دارد و در مكتبخانه هم فقط میآيند از الفبا و الف
زبر ان و الف سرگردان و ابجد سخن میگويند او قهرا غريزه اش به اين شكل
ارضاء و اشباع میشود و در
پاورقی : . 1 روم / . 30 |