[ مطلب را ] می‏فهمد ولی عرفا اين دريافتها را دريافتهای ناقص تلقی‏
می‏كنند و می‏گويند دريافت حقيقی دريافت حضوری و شهودی است ، دريافتی‏
است كه انسان بتواند با تصفيه خود ، هستی را در درون خودش شهود كند .
و ثانيا گذشته از اينكه نوع دريافت را قبول ندارند نوع كمال را هم در
صرف دريافت از آن جهت كه دريافت است نمی‏دانند ، در رسيدن به حقيقت‏
می‏دانند آنها می‏گويند اولا كشف حقيقت كمال انسان نيست ، وصول به حقيقت‏
كمال انسان است ، و ثانيا وصول به حقيقت است نه حقايق ، و حقيقت مطلق‏
هم ذات خداوند است ، پس كمال انسان در اين است كه حلقه هستی انسان‏
متصل بشود به حلقه ربوبيت ، يعنی اين قطره به آن دريا متصل بشود آنها هم‏
حرفهايی دارند كه در اين زمينه ما در همان جلسات مفصل بحث كرديم .
در نظرياتی كه بعد جديدی ها آوردند نظريات مختلفی ظهور كرد بعضی اساسا
كمال انسان را در قدرت تشخيص دادند ، گفتند كمال يعنی قدرت و قدرت‏
يعنی كمال ، انسان كامل يعنی انسان قدرتمند ، و قهرا جامعه كامل يعنی‏
جامعه قدرتمند ، انسانيت كامل يعنی انسانيت قدرتمند و امثال بيكن از
علم تعبير قدرت كردند ، يعنی علم را فقط به عنوان يك قدرت شناختند و
گفتند هر علمی كه به انسان قدرت ندهد آن ، علم نيست آن علمی كه به تو
قدرت و توانايی می‏دهد [ علم است ] در نتيجه " توانا بود هر كه دانا
بود " شعار قرار گرفت و قهرا دانايی آن دانايی است كه توانايی باشد
اگر يك دانايی ولو اينكه دانايی خيلی زيادی باشد به تو توانايی ندهد اين‏
دانايی به دردت نمی‏خورد ، بايد دانايی‏ای داشته باشی كه به تو توانايی‏
بدهد ، و اين بود كه مسأله علوم تجربی و علوم فنی و علومی كه به بشر
توانايی داد مطرح شد .
آيا اين توانايی ، توانايی معنوی را هم شامل می‏شد ؟
خير ، آنها به توانايی معنوی نظر نداشتند از " كمال " به توانايی‏
تفسير كردند و قهرا علمی را علم دانستند كه توانايی باشد بعضی نيز گفتند
كمال