خود مؤلف ، مسأله انحطاط را قبول دارد و از اين جهت است كه نظريه
ماركسيستها را قبول ندارد .
راجع به اين مسأله كه فرموديد انسان در رابطه اش با طبيعت تكامل پيدا
كرده ، اگر ما يك بعدی در نظر نگيريم و بگوييم اگر ما از اين جهت تكامل
پيدا كردهايم لازمه اين تكامل يك چشم پوشیهايی از آزاديهای اين طرف است
. . .
نه ، بحث ما اين بود كه آيا اين تكامل همه جانبه است يا نه ؟ ما كه
نگفتيم هيچ جانبه است ما گفتيم اگر جنبه های مختلف تكامل را در نظر
بگيريم ، در حالی كه از آن جنبه تكامل پيدا كرده ، از اين جنبه كمال
خودش را از دست داده است .
در مجموع تكامل پيدا كرده .
صحبت مجموع نيست كه جمع و تفريق كنيم ببينيم آيا در مجموع تكامل پيدا
كرده يا تكامل پيدا نكرده اتفاقا در مجموع هم اينطور نيست يك وقت هست
كه ما میگوييم جامعه رو به تكامل است يعنی دائما در همه جنبه ها سود
میبرد ، و يك وقت شما میگوييد نه ، از يك جنبه سود میبرد و از جنبه
ديگر زيان ، بعد مجموع سود و زيانها را حساب كنيم ، ببينيم سود بيشتر
بوده يا زيان حال اگر ما برسيم به همين مسأله سود و زيان ، چنانچه انسان
در آنچه كه به جنبه های انسانی و ماهيت انسانيش مربوط است انحطاط پيدا
میكند و در اموری كه به ماهيت انسانيش مربوط نيست بلكه به يك امر
عارضی و خارج از انسانيتش مربوط است پيشرفت كند ، آيا كداميك كمال
است ؟ آزادی جوهر انسان است ، واقعيت انسان است ، خود واقعی انسان
است مثلا آدم بخيل و ممسك دائما پول جمع میكند ولی برای او يك حالت
خودفراموشی پيدا شده و پول برای او هدف شده است ،
|