می‏كند . بسا هست كه آن عكس العمل صددرصد مخالف وضع آن جامعه است كه‏
عليه جامعه خودش قيام می‏كند ، يا تركيبی است از آنچه كه جامعه داده و
آنچه كه شخصيت خودش اقتضا كرده ، كه به قول اينها می‏شود " سنتز " .
اين حرفی كه بعضی درباب افراد می‏گويند حرف درستی است می‏گويند ذكورت‏
و انوثت همين طور كه در اجسام هست در ارواح هم هست ، يعنی همين طور كه‏
انسانها از نظر جسمی بعضی مذكرند و بعضی مؤنث ، بعضی فاعلند و بعضی‏
منفعل ، از نظر روحی هم بعضی افراد هميشه فاعلند يا بيشتر از آن كه منفعل‏
باشند فاعلند و بعضی افراد بيشتر منفعلند مثلا افرادی استعداد رهبری دارند
اينها را تحت رهبری هر كس قرار دهيد خودشان را فاسد می‏كنيد آنها را هم‏
فاسد می‏كنيد اصلا اينها بايد رهبر باشند و افراد ديگری فقط استعداد مريدی‏
و تبعيت دارند گويی خدا اينها را ساخته كه مريد كسی باشند ، حال مريد
اين نشد مريد يك نفر ديگر ، مريد آن نشد مريد يك نفر ديگر ، هميشه بايد
كسی را پيدا كند كه او را برای خودش پيشوا و رهبر و مطاع بداند و خودش‏
را فانی در او بكند ، يعنی از او بخواهد بگيرد ، ولی هيچ قدرت آن را
ندارد كه او يك كس ديگر را رهبری كند و ديگری را در خودش فانی كند .
اين اختلافات در افراد هست . چگونه می‏توان منكر اينها شد ؟ ! همين كه‏
بعضی افراد بيشتر رهبر و فاعل آفريده شده اند و بعضی افراد بيشتر منفعل‏
آفريده شده اند نقش قهرمانان را روشن می‏كند قهرمانها آنهايی هستند كه‏
بيش از ديگران حال در همه جنبه ها يا در يك جنبه مثلا در جنبه سياسی [
فاعل و رهبر می‏باشند ] ناپلئون يا نادر افرادی هستند رهبر و سياسی و مدير
و اين گونه كه ديگران را دور خودشان جمع كنند ، اراده خودشان را بر
ديگران تحميل نمايند و ديگران را در اراده تابع خودشان كنند ، اين طور
آفريده شده اند و لذا نيرو ايجاد می‏كنند و می‏توانند همه اراده ها را در
جهت خواست خودشان حركت بدهند چطور می‏شود نقش اينها را انسان انكار