میتواند سرمايه دار باشد و سرمايه داری را تقبيح كند ، يا میتواند كارگر
باشد و اشتراك را تقبيح كند ولی حرف اينها اين است كه [ چنين چيزی
امكان ندارد ] نمیگويند كه مفهوم خوب و بد وجود ندارد ، بلكه میگويند
مفهوم خوب و بد كه وجدان انسان را تشكيل میدهد يك خصلت جبری از
انعكاس وضع طبقاتی است بگذاريد مثالی برايتان ذكر كنم . البته اين مثال
بين طلبه ها به صورت يك شوخی نقل میشود .
زمانی كه ما در قم بوديم اين شوخی را بعضی طلبه ها میكردند آن سالهای
اولی كه به قم رفته بوديم هنوز آقای بروجردی نيامده بودند و آقای حجت و
آقای صدر و آقای خوانساری بودند آنها مرجع خيلی تام و كامل نبودند و
شهريه ای هم كه میدادند شهريه كمی بود قهرا يك ماه اين آقا بيشتر میداد
و ماه ديگر آن آقا طلبه ها شوخی میكردند ، اين ماه كه مثلا آقای حجت
بيشتر میداد میگفتند اين ماه آقای حجت اعلم است ، آن ماه كه آقای
خوانساری بيشتر میداد میگفتند اين ماه آقای خوانساری اعلم و اعدل است ،
و طلبه ای میگفته هر كسی كه به من پول بدهد من فقط پشت سر او نماز
میخوانم و اين نماز هم درست است و باطل نيست چون تا به من پول میدهد
اصلا خود به خود اعتقادم اين میشود كه اين عادل است و هر ماه كه به من
پول نمیدهد خود به خود اعتقادم اين است كه اين فاسق است بنابراين اگر
كسی به من پول بدهد و من بروم به او اقتدا كنم نمازم درست است زيرا
گفته اند نماز را پشت سر كسی بخوان كه اعتقادات اين است كه او عادل
است و او را عادل میدانی من واقعا هر كسی كه به من پول میدهد فورا
اعتقادم اين میشود كه او عادل است .
حرف اينها نظير همين است . سعدی میگويد : "
" در اين فلسفه مايه همه چيز آدمی شكم است ، مايه فكر آدمی هم شكم است
، مايه اخلاق آدمی هم شكم است و خلاصه مطلب همه راهها به شكم منتهی میشود
.
بنابراين ، بايدها و نبايدها به معنايی كه ما میگوييم و خوب و بد به