چنين میكردند ما هم بايد چنين كنيم ، مگر میشود چنين نكرد ؟ ! رسم است
در طبقات ضعيف [ از نظر فكری ] اين حرفها هست تا میگويی فلان كار را
نكن ، میگويد " آقا رسم است ديگر " مثلا در عروسی يا عزايشان تا يك
چيزی میگويی میگويد " آقا رسم است ديگر ، رسم را كه نمیشود كاری كرد "
در طبقه متجدد نيز " مد " يعنی رسم جديد مطرح است او هم تابع رسم و
سنت است ، اين هم تابع رسم و سنت در اين كه هر دو اسير سنتها هستند
فرقی نيست منتها او به سنت كهن چسبيده ، اين به سنت جديد ، و هر دو
اسارت است .
میگويد : " اين مرحله آزادی به آنجا رسيد كه انسان سنتهای كهن را برای
خودش كافی نديد و تصميم گرفت كه خود ، آگاهانه برای خود وضع قانون كند
" يعنی با به كار بستن عقل ببيند اين سنتهايی كه وجود دارد درست است
يا درست نيست بعد قوانين را بر اساس آنچه كه عقل تشخيص میدهد و
میپذيرد قرار بدهد اين هم يك مرحله از آگاهی . بعد میگويد :
" انتقال از قرن هجدهم به دنيای كنونی ، طولانی و تدريجی بود فيلسوفان
مبرز اين تحول ، هگل و ماركس بودند و عقايد هر كدام از يكی از مكاتب
فكری دوگانه الهی و عقلی سرچشمه میگرفت ريشه افكار هگل در قوانين آسمانی
متمدن و قوانين عقلی استوار بود روح جهانی هگل با يك دست پروردگار و با
دست ديگر عقل را محكم چسبيده است " .
میگويد كه فيلسوفان مبرز اينها اين دو نفر هستند كه استاد و شاگرد
میباشند : هگل و ماركس میخواهد بگويد كه گرايش هر دوی اينها به قوانين
عقلی است ، يعنی اينها گرايش به عقل پيدا كردند ، گرايششان هر چه بيشتر
به عقل شد و قهرا اين گرايش به سوی آگاهی بود با اين تفاوت كه گرايش
هگل گرايش الهی و عقلی است [ و گرايش ماركس گرايش صرفا
|