مورد روشن كنم . بعضی از دوستان سؤالاتی مطرح كردند كه احساس كردم ترديد
دارند كه اصلا آيا قرآن اين منبع و ابزار را به رسميت میشناسند ، يا
اساسا قرآن فقط و فقط اقبال به طبيعت كرده است و اينها يك افكاری بوده
است كه قبل از قرآن در ميان مردم رايج بوده و اهميت قرآن به اين است
كه افكار و انديشههای بشر را از توجه به اين به اصطلاح " درون گرائیها "
و به يك اصطلاح بسيار غلط " ذهنيت گرائیها " منصرف كرده و او را
عينيت گرا و طبيعت گرا كرده است . ديگر كم كم حتی ابائی هم نيست كه
اسمش را مثلا اوهام ، ذهنيت ، خرافات ، نامعقول و امثال اينها بگذارند
. نه ، اينطور نيست . قرآن نه در يك يا دو آيه و نه در ده آيه ، بلكه
در دهها آيه خودش بشر را متوجه مطالعه عالم میكند ، متوجه مطالعه تاريخ
و نظامات اجتماعی میكند ، متوجه مطالعه نفس و درون خودش به عنوان يك
شیء از اشياء طبيعت میكند ، و در اين بحثی نيست ، ولی اين به معنای روی
گرداندن از هر چه معنويت و هر چه درونی و باطنی است نيست . قرآن به
ظاهر توجه كرده است بدون آنكه از باطن اعراض كرده باشد . اين حرف كه
توجه قرآن فقط به ظاهر و محسوس و طبيعت است بسيار غلط است اگر ما آن
را به صورت اعراض قرآن از ماوراء الطبيعه و باطن و غيب و معنويت تلقی
كنيم .
قبلا فقط به يك آيه از آيات قرآن در اين موضوع تمسك كردم و آن آيه :
« و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا »بود . بعضی از دوستان پرسيدند كه
چرا ما جهاد در اين آيه را به معنای مجاهده درونی بگيريم ؟ عرض كردم اصلا
در قرآن مجاهده درونی از مجاهده بيرونی حساب جدائی ندارد ، نه اينكه يك
سری كارها كارهای
|