پاورقی : . 1 باب اول ، حكايت اول .
علاقهای دارد در نظر بگيريد . پسرش را برای تحصيل به يك كشور دور دست
فرستاده و از او خبری ندارد و پسرش مرده است . اينجا ديگر حقيقت را به
او بگويند به حالش زيان دارد ، حقيقت است اما به حال او مضر است ،
ولی اگر به او بگويند بچهات زنده و مشغول تحصيل است [ به حال او مفيد
است ] .
پس در اينجا مسئله حق بودن و مفيد بودن ، از يكديگر جدا میشوند . گو
اينكه در مسائل كلی ، حق بودن و مفيد بودن ، دو مسئلهاند كه از يكديگر
انفكاك نمیپذيرند اما در مسائل جزئی ، حق و مفيد ، حقيقت و مصلحت از
يكديگر انفكاك میپذيرند .
سعدی در گلستان حكايت معروفی دارد :
پادشاهی را شنيدم به كشتن اسيری اشارت كرد ، بيچاره در حالت نوميدی
ملك را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن ، كه گفتهاند هر كه دست از جان
بشويد هر چه در دل دارد بگويد . . . ملك پرسيد چه میگويد ؟ يكی از وزرای
نيك محضر گفت : ای خداوند ! همی گويد : « و الكاظمين الغيظ و العافين
عن الناس »، ملك را رحمت آمد و از سر خون او گذشت . وزير ديگر كه ضد
او بود گفت : ابنای جنس ما را نشايد در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن
گفتن ، اين ، ملك را دشنام داد و ناسزا گفت . ملك روی از اين سخن در
هم آورد و گفت : دشنام داد و ناسزا گفت . ملك روی از اين سخن در هم
آورد و گفت : مرا آن دروغ وی پسنديدهتر آمد از اين راست كه تو گفتی كه
روی آن در مصلحتی بود و بنای اين برخبثی ، و خردمندان گفتهاند : دروغی
مصلحتآميز كه راستی فتنه انگيز ( 1 ) .
چنانكه عرض كردم در امور جزئی گاهی يك امر حقيقت
پاورقی : . 1 باب اول ، حكايت اول . |