اينها يك سلسله ايرادهاست كه بر تعريفی كه علمای قديم و قدمای ما در
مورد حقيقت ارائه داده‏اند ، وارد كرده‏اند و بعد گفته‏اند به خاطر وجود
اين اشكالات بايد از اين تعريف دست برداشت . آيا اين ايرادها وارد
است يا وارد نيست ؟ آيا علمای قديم متوجه اين ايرادها بوده‏اند يا
نبوده‏اند ؟ مطلبی است كه اگر فرصت كردم در همين مباحث عرض می‏كنم .
البته هيچكدام از اين ايرادها وارد و درست نيست .

تعاريف ديگر حقيقت

چون اين ايرادها را وارد می‏دانستند گفتند بايد برای شناخت راستين ،
راستين بودن و حقيقت بودن ، تعريف ديگری ارائه دهيم . حال تعريف "
حقيقت " چيست ؟ عده‏ای گفتند - اگر يك فرد تنها را در نظر بگيريم -
حقيقت عبارت است از انديشه‏ای كه در ذهن آن فرد وجود دارد و با
انديشه‏های ديگر او سازگار است ، يعنی انديشه‏ای كه در ذهن شما پيدا می‏شود
اگر با ساير انديشه‏های شما سازگار در آيد و تناقض نداشته باشد حقيقت‏
است ولی اگر انديشه‏های ديگر شما را نفی كند و با آنها سازگار نباشد غلط
است ، و اگر جمع و جامعه را در نظر بگيريم [ تعريف حقيقت چنين می‏شود ]
: هر انديشه‏ای كه در يك زمان ، اذهان دانشمندان بر آن توافق داشته باشند
حقيقت است ، اگر مردم در يك زمان ، ولو برای مدت يك نسل [ حتی ]
برای چند سال ، انديشه‏ای را بپذيرند و همه روی آن توافق كنند ، آن انديشه‏
حقيقت است . پس ، از نظر اينها تعريف حقيقت