مطابق است و ديگری مطابق نيست . با اصطلاح كه نمی‏شود [ حقيقت را تغيير
داد و گفت ] : " من حقيقت را اينطور تعريف می‏كنم " . مگر اختياری‏
است كه بتوانی اينگونه تعريف كنی ؟ ! به هر شكل كه تو حقيقت را تعريف‏
كنی سؤال [ مزبور ] به جای خود هست .
اين سخن را در مورد احساسات و در مورد حقوق می‏توان گفت نه در مورد
علم و حقيقت ( يك اشتباه هم اينجا كرده‏اند ) . بسياری از مسائل حقوقی‏
ممكن است كه با احساسات و خواسته‏های مردم بستگی داشته باشد يعنی به‏
مردم زمان بستگی پيدا كند . يعنی چه ؟ مثلا اكثريت قريب به اتفاق مردم‏
يك زمان ، خواسته‏ای در مسائل اجتماعی دارند ، اين خواسته ، حقوقی‏
برايشان ايجاد می‏كند . حال اگر صد سال گذشت و خواسته مردم عوض شد يعنی‏
به جای اينكه آن را بخواهند ، چيز ديگری خواستند [ باز حقشان همان خواسته‏
جديد است ] . مثلا فرض كنيد يك روز مردم ، خودشان يك رژيم حكومتی از
نوع استبدادی می‏خواهند ، چون خود مردم اين را می‏خواهند ، پس حق مردم اين‏
است كه خواسته‏شان را به آنها بدهند . يك قرن می‏گذرد و فكر همه مردم‏
عوض می‏شود ، يعنی به جای استبداد ، " مشروطيت " می‏خواهند . اين ،
مسئله حقوق است و تابع خواسته مردم است . خواسته مردم از يك حقيقت‏
بيرونی حكايت نمی‏كند ، [ لذا عوض شدن آن ] مانعی ندارد ، ولی انديشه از
يك واقعيت بيرونی حكايت می‏كند . اساسا اينكه انسان رئاليست است به‏
اين دليل است كه انديشه‏اش حكايتگر واقع است . بنابراين باز بايد دنبال‏
حقيقت و واقع برويم . پس اين تعريف غلط است .