« والقمر اذا تليها 0 و النهار اذا جليها 0 و الليل اذا يغشيها 0 والسماء
و ما بنيها 0 و الارض و ما طحيها 0 و نفس و ما سويها 0 فالهمها فجورها و
تقويها 0 قد افلح من زكيها 0 و قد خاب من دسيها »( 1 ) . اول طبيعت را
ذكر میكند : سوگند به تابش صبحگاه خورشيد ، سوگند به ماه چون پيروی
آفتاب كند ، سوگند به روز چون خورشيد را جلا دهد ، سوگند به شب آنگاه كه
جهان را فرا میگيرد ، سوگند به آسمان و آنكه آن را بنا كرد ، سوگند به
زمين و آنكه آن را گسترد ، سوگند به نفس و جان انسان ، سوگند به اعتدال
روح انسان ( چه زيبا میگويد قرآن ! به خدا انسان اشكش جاری میشود از
زيبائی و لطف اين آيات ) ، قسم به جان انسان ، قسم به اعتدال جان انسان
، به اين اعتدال خلقت ، كه فجور و تقوای [ نفس را به او الهام كرد ( 2
) ] . بعد میگويد : « قد افلح من زكيها »رستگار شد آنكه نفس خودش را
پاك كرد . ای آقای عالم ! ای آقای فيلسوف ! ضعفهای خودت را بايد بر
طرف كنی . اينكه من در لابراتوار هستم كافی نيست ، بايد آدم بود . اگر
میخواهی شناخت داشته باشی ، شرط شناخت صحيح داشتن آدم بودن است . آدم
باش ، برو در لابراتوار ، آدم باش برو سر كلاس ، آدم باش و فكر كن ،
آدم باش و تدريس كن ، آدم باش و سر كلاس استاد بنشين .
پاورقی :
. 1 سوره شمس ، آيات 1 تا . 10
. 2 فجور يعنی انفجار ، تقوی يعنی پاكی . قرآن گناه را نوعی انفجار
میبيند لذا فجور میگويد . تعبير كردن به فجور در مورد گناه خيلی معنی
خاص دارد . تعبيراتی كه قرآن راجع به ثواب و گناه دارد خيلی مهم است ،
گاهی گناه را " فجور " مینامد ، گاهی " اثم " مینامد و گاهی " وزر
" ( بار سنگين ) . به قدری نكات لطيف و دقيق روانشناسی [ در اين
تعبيرات ] هست كه اصلا سابقه ندارد .