شايد تعجب كنيد كه حتی دكارت كه يكی از دو فيلسوفی ( 1 ) است كه علم
را در مسير جديد انداختند ، با اينكه يك فيلسوف طبيعت گراست و با
اينكه يك مردی است كه بشر را دعوت به مطالعه طبيعت كرده است ، ( 2 )
برای طبيعت از نظر منبع شناخت بودن و برای حواس از نظر ابزار شناخت
بودن ارزشی قائل نيست . میگويد طبيعت را بايد مطالعه كرد و از طريق
حواس هم بايد مطالعه كرد ولی اين ما را به حقيقتی نمیرساند ، علمی به ما
میدهد كه به كار ما میخورد بدون اينكه بتوانيم مطمئن باشيم كه آن چيزی كه
ما میشناسيم همانطور است كه ما میشناسيم ، ارزش عملی دارد نه ارزش
نظری و شناختی ( 3 ) .
ولی اينها در ميان صاحبنظران جهان كم هستند . اكثر صاحبنظران ، طبيعت
را منبعی برای شناخت میدانند .
حال آيا علم جديد كه انسان میبيند از نظر فنی و صنعتی و تكنولوژی
اينقدر پيشرفت كرده است ، از نظر شناخت به معنی واقعی آن هم همينطور
است ؟ يعنی جهان را ، واقعيت و عين را آنچنان كه هست به ما ارائه
میدهد ؟ يا همان حرف دكارت درست است : به ما
پاورقی :
. 1 دكارت و بيكن .
. 2 زمانی كه دكارت افكارش را منتشر میكرد مردی به سراغش رفت و به
او گفت : تو اين افكار تازه را از كجا و از چه كتابی به دست آوردهای ؟
من میخواهم كتابخانه تو را ببينم ، دكارت او را به باغچهای كه پشت
دفترش قرار داشت و در آن گوسالهای را تشريح كرده بود . برد ، گوساله را
به او نشان داد و گفت : اين است كتابخانه من !
. 3 برگسون هم برای حواس و حتی برای قوه استدلال و تعقل و قياس ،
ارزش عملی قائل است ، ارزش نظری قائل نيست .