رابطه ذهن با خارج نيست . ذهن در درون خودش يك نوع عملياتی انجام‏
می‏دهد كه شناخت سطحی تبديل به شناخت منطقی می‏شود ، شناخت از يك درجه‏
پائين به يك درجه بالا می‏رود در حالی كه هيچ مربوط به رابطه مستقيم ذهن‏
با عين نيست .
مثل اين است كه يك دستگاه عكسبرداری از صحنه‏ای عكس بردارد ، بعد
عكاس در تاريكخانه عكاسی يك سلسله چيزها را برعكس بيفزايد . مثلا اگر
در مقابل دوربين ده نفر قرار گرفته‏اند و عكس برداشته شده است ، عكاس‏
در تاريكخانه ، اين ده نفر را تبديل به هزار نفر ، ده هزار نفر ، و بلكه‏
تبديل به نامتناهی كند .
ذهن ، اين دستگاه خارق العاده و عجيب - كه تعبير عكسبرداری برايش‏
كوچك است - با دستگاههای فيلمبرداری خودش ( يعنی با حواس ) از يك‏
عده معدود و محدود عكسبرداری می‏كند ، سپس در تاريكخانه ( 1 ) خودش اين‏
فيلم را كه مربوط به يك صحنه كوچك است به يك صحنه بزرگ و وسيع و در
حد نامتناهی گسترده تبديل می‏كند در حالی كه اعتبار آن نديده‏ها و گسترده‏
شده‏ها - كه خود ذهن [ قطع نظر از خارج با عمل تعميم به آنها دست يافته‏
است ] از اعتبار آن مقداری كه اين دستگاه فيلمبرداری فيلم برداشته است‏
يك ذره كمتر نيست ، بلكه برابر است .

نظريه ماركسيسم و منتهی شدن آن به ايده‏آليسم

درباره علم " شناخت شناسی " خيلی‏ها نوشته‏اند ولی باور

پاورقی :
. 1 اگر من " تاريكخانه " می‏گويم در اين تعبير مناقشه نكنيد .