اشكال سوم
اين اشكال ، بالاتر است و راسل هم متوجه آن است ، و آن اين است كه اصلا آن شناختی كه میگويد " معيار عمل است " غلط است ، اين خود ، يك شناخت خود معيار در نظر گرفته شده كه داخل در منطق ارسطو میشود ، چرا ؟ زيرا تو میگوئی اگر شناخت درست باشد در عمل نتيجه میدهد . ( راسل میگويد اين را من قبول دارم ) بعد میگوئی چون اين در عمل نتيجه داد پس درست است . میگويد اين حرف ، غلط است . " اگر شناخت درست باشد در عمل نتيجه میدهد " درست است ولی " اگر در عمل نتيجه داد پس شناخت درست است " درست نيست . چطور ؟ به اصطلاح منطقيين به آن " لازم اعم " میگويند . مثلا از اين سخن كه " اگر اين شیء گردو باشد گرد است " چهار صورت میتوان نتيجه گرفت . به چهار شكل میتوان روی آن انديشيد : اگر گردو باشد گرد است لكن گردوست ، نتيجه اين است : " پس گرد است " كه اين نتيجه درست است . دوم