بن بست می‏رسد ( 1 ) .
در مورد رابطه شناخت و عمل چند مسئله ديگر هم هست كه چون به اينجا
رسيده‏ايم ، حيف است در جلسات بعد به آنها نپردازيم . يك مسئله اينكه‏
آيا عمل كليد شناخت است ؟ ( معيار شناخت يك مسئله است و كليد شناخت‏
مسئله ديگر ) . مسأله خيلی عالی ديگری كه در اينجا هست كه اين مسئله از
مختصات فلسفه هگلی به بعد است و بالخصوص در ماركسيسم [ مطرح است ]
اين است كه می‏گويند : تنها كسانی حق اظهار نظر در مسائل بالخصوص در
مسائل اجتماعی - را دارند كه درگيری عملی اجتماعی داشته باشند ، كسانی كه‏
در كنار هستند حق اظهار نظر ندارند . آنهايی كه در " برج عاج " اصطلاح‏
معروف ، اين شده است - نشسته‏اند حق ندارند درباره مسائل اجتماعی اظهار
نظر كنند ، فقط افرادی كه از برجها پائين آمده‏اند و در جمع رفته‏اند و با
مردم هستند ، حق اظهار نظر دارند . از نظر ماركسيسم مثلا يك كارگر وارد
در اجتماع و فعاليتهای اجتماعی ، شناخت بهتری از يك فيلسوف خيلی بزرگ‏
در حد برتراند راسل دارد اگر او در كاخ خودش نشسته باشد و بيايد پشت‏
تريبون دانشگاه اظهار نظر كند . آن وقت اين مسئله را با مسئله مهم "
رابطه علم و عمل در اسلام " ( 2 ) كه علم به انسان عمل می‏دهد و [ همچنين‏
] در مواردی جز از راه عمل انسان به علم دست نمی‏يابد - [ مقايسه می‏كنيم‏
] كه خيال می‏كنم مسأله بسيار جالبی باشد ، يعنی - چنانكه

پاورقی :
. 1 علاوه بر اين ، يك سلسله اشكالات ديگری در " منطق عمل " به اصطلاح‏
وجود دارد كه چون نمی‏رسيم همه آنها را عرض كنيم به جلسه بعد موكول‏
می‏كنيم .
. 2 در " اسلام " می‏گويم نه در " منطق اسلامی " ، آن يك مسئله ديگری‏
است .