پاسخ شبهه پيرهون
پس مسئله اول شناخت ، مسئله امكان شناخت است كه آيا
ولی اگر در همه چيز شك میكنم ، در اينكه شك میكنم ، شك نمیكنم . در
وسط زمين و آسمان روی يك صخره ايستاد ، گفت : يك جا پيدا كردم : [
اينكه ] در حواس خودم شك میكنم راست است ، در معقولات خودم شك میكنم
راست است ، حتی در وجود خودم شك میكنم راست است ، در خدا شك میكنم
راست است ، در جهان و در مذهب و زندگی شك میكنم راست است ، ولی در
يك چيز هر چه بخواهم شك كنم شك نمیكنم و آن اين است كه در اينكه شك
میكنم شك نمیكنم ، چون اگر شك كنم باز میدانم كه دارم شك میكنم . در
وسط زمين و آسمان روی اين نقطه ايستاد ، يعنی يك مركز و يك پايگاه برای
شناخت پيدا كرد . تا اين پايگاه را پيدا كرد ، فورا روی اين پايگاه يك
آجر گذاشت و گفت : من شك میكنم و چون شك میكنم پس وجود دارم كه شك
میكنم ، پس من هستم . روی صخره اولی كه پيدا كرد يك سنگ گذاشت و آن
اينكه " من وجود دارم " . در اينكه شك میكنم شك نمی كنم و در اينكه
خودم وجود دارم شك نمی كنم . از اينجا شروع به حركت كرد . حال آيا حرف
دكارت درست است يا نه ؟ مچ دكارت را اينجا گرفتهاند . بوعلی هفتصد
سال قبل از دكارت همين حرف دكارت را مطرح كرده و مچ او را گرفته است
كه حال نمیخو اهيم آن را طرح كنيم .
پاسخ شبهه پيرهون پس مسئله اول شناخت ، مسئله امكان شناخت است كه آيا |