كنيد كه بسياری از اينها كه نوشتهاند اصلا نمیدانند درباره چه نوشتهاند و
معما چيست . يك عده میگويند كه ذهن تعميم میدهد . اصلا اشكال سر همين
تعميم ( 1 ) است . تنها و تنها معدودی از فيلسوفان جهان به اين نكته
مربوط به شناخت شناسی توجه كردهاند . از قدمای ما نظير بوعلی سينا ،
خواجه نصيرالدين طوسی و چند نفر مانند اينها ، و از فلاسفه جديد افرادی
نظير كانت و بعضی ديگر به اين نكته توجه كردهاند و الا اكثر اساسا
نمیدانند معما در مسأله شناخت شناسی چيست .
ماركسيستها راه حل خوبی پيدا كردهاند ! راه حل خوبشان اين است كه
میگويند اين شناخت احساسی سطحی ( خودشان هم توجه دارند كه شناخت احساسی
، سطحی است ) كه معلول رابطه مستقيم ذهن با عالم عين است ، در عالم ذهن
، در مغز ، از راه قانون " گذار از كميت به كيفيت " ( 2 ) تبديل به
شناخت منطقی میشود . همين جمله را میگويند و رد میشوند به خيال اينكه
ديگر معما حل شد . گذار از مرحله كميت به كيفيت چيست ؟ اگر يك سلسله
تغييرات تدريجی روی مواد طبيعی صورت گيرد ، اين شیء در حالی كه تغيير
تدريجی میكند ماهيت و ذاتش هنوز محفوظ است ، ولی اين
پاورقی :
. 1 نه تعميم در مرحله تصور ( آن چندان اشكالی ندارد ) ، تعميم در
مرحله تصديق است كه ايجاد اشكال میكند ، يعنی حكم مربوط به ده نفر يا
هزار نفر را كه دستگاه فيلمبرداری احساس ، آن را ديده است ، تعميم دادن
به غير متناهی .
. 2 قانونی است كه ابتداء هگل و بعد ديگران خيلی روی آن تأكيد كردند .
پس از آن در علومی نظير زيست شناسی ، اين مسئله ثابت شد . البته اين
حرفی است كه قدما هم قبول داشتهاند ولی نه به اين نحو .