تبديل شناخت سطحی به شناخت منطقی

انسان يك رابطه ابتدائی و مستقيم با عالم عين دارد كه همان رابطه‏
احساسی است . بعد از مرحله احساس ، اين خود ذهن است كه در درون خودش‏
احساس را تا مرحله تعقل ، و شناخت احساسی و سطحی را تا مرحله شناخت‏
منطقی و عمقی بالا می‏برد . اينجاست كه مشكل بزرگ به وجود می‏آيد و آن‏
اينكه مرحله دوم چگونه می‏تواند اعتبار داشته باشد ؟
اعتبار مرحله اول لااقل در ابتدای نظر روشن است . من می‏گويم اين سالن‏
مستطيل است ، چرا ؟ چون می‏بينم كه مستطيل است ، ديگر دليل نمی‏خواهد .
من اينچنين احساس می‏كنم كه اين سالن مستطيل است ، پس مستطيل است . تا
در مرحله شناخت سطحی هستيم ، چون شناخت سطحی معلول رابطه مستقيم دستگاه‏
ادراكی من با عالم عين است ، جای اشكال و ترديد نيست . [ انسان در
مرحله شناخت سطحی ] مثل يك دستگاه دوربين فيلمبرداری است كه در مقابل‏
يك صحنه قرار می‏گيرد و از آن آنچنانكه هست عكس برمی‏دارد .
همه اين را قبول دارند كه مرحله بعد يعنی مرحله تفكر ، مرحله شناخت‏
منطقی - كه شناخت ما ، هم عمقی است ( 1 ) و هم وسيع و گسترده ( كه وضع‏
گستردگی آن را عرض می‏كنم ) و اين در حالی است كه اين گستردگی را خود
ذهن انجام می‏دهد - معلول

پاورقی :
. 1 [ درباره تبديل شناخت سطحی به شناخت عمقی در جلسه بعد توضيح داده‏
می‏شود ] .