می‏بينم كه اشتباه است ، جای ديگر كه می‏بينم نمی‏توانم به آن اعتماد كنم .
عقل چطور ؟ می‏گويد آن كه از حس بيشتر خطا می‏كند . در استدلالهای عقلی‏
علما و فلاسفه دائما اشتباه رخ می‏دهد . پس حس خطا می‏كند ، عقل هم خطا
می‏كند ، و ما غير از اين دو ، چيز ديگری نداريم . پس هر چه را كه فكر
می‏كنيم و درباره هر چه كه می‏انديشيم ، يا حواس ما دخالت دارد يا عقل ما
، و يا هر دو ، و اين هر دو جايزالخطا هستند ، پس به هيچكدام از اينها
نمی‏توان اعتماد كرد .

شك غزالی

می‏دانيد در ميان علمای اسلامی آن كسی كه فكر خودش را و فلسفه و مكتب‏
خودش را از شك شروع كرده است غزالی است . غزالی كار خودش را از شك‏
شروع كرده است ، مانند كار معروف دكارت . هر دو نفر از يك نقطه‏
عزيمت كرده‏اند . هر دو كارشان را از شك شروع كرده‏اند و هر دو مدعی‏
هستند كه به يقين دست يافته‏اند ، ولی هستند افرادی كه از شك شروع‏
كرده‏اند و در شك هم مانده‏اند ، چه در دنيای اسلام و چه در دنيای غرب ،
كه اين تاريخچه را شايد وقت ديگری عرض كنم . غزالی وقتی می‏خواست علم‏
خودش را شروع كند در همه چيز شك كرد ، يعنی به هر جايی كه دست انداخت‏
، ديد قابل شك كردن است . سراغ حواس آمد ، گفت من الان اينجا نشسته‏ام‏
، كتاب جلويم هست و اين قلم و كاغذ