است ، اگر عرفان نفس باشد عرفان رب هم هست . اينقدر عرفان نفس با
عرفان رب يكی است ! مثل نگاه كردن به آينه است . در عين اينكه آينه‏
غير از صورتی است كه در آن است اما اگر آينه را ببينی نمی‏توانی صورت‏
درون آن را نبينی .
وقتی انسان اين نكات قرآن را تدبر می‏كند واقعا حيرت می‏كند . آيت‏
بودن يعنی اين . شما حساب كنيد پيغمبر يك مرد عرب امی ، يك دهاتی ،
در مكه كه مثلا به اندازه سولقان ما بوده است و چهار تا تاجر رباخور در
آنجا بوده ، مكتب نديده است ، استاد و معلم نديده است ، باسوادهای‏
جامعه‏اش در سطح كلاس سوم امروز بوده‏اند ، فقط يك خطی می‏خوانده‏اند و كج‏
و كوله‏ای می‏نوشته‏اند ، آيا به زبان چنين مردی اينچنين سخنان لطيف و
ظريف جاری بشود باوری است ، بدون اينكه يك ارتباط معنوی با عالم ديگر
در كار باشد ؟ سخنی بگويد كه سقراطها هرگز نتوانسته‏اند به اين لطافت سخن‏
بگويند ؟ اينقدر ديد وسيع داشته باشد . يك مرد عرب امی كه معلومات‏
خودش ( معلومات بشريش ) از يك چوپان ما كمتر بوده است [ بگويد ] :
²قل انظروا ما ذا فی السموات و الارض‏غ : نظر كنيد در اين آسمانها و زمين‏
( به زمين هم قناعت نمی‏كند ) ، ببينيد در تمام اين جهان چيست ! تمام‏
جهان را بشناسيد . پس قرآن كه دعوت به شناخت می‏كند ، امكان شناخت‏
برايش مطرح نيست يعنی امكان شناخت [ از نظر او ] مسلم است .
البته راجع به امكان شناخت برخی مسائل جزئی هست كه اگر لازم باشد بعد
عرض می‏كنم .
و صلی الله علی محمد و اله الطاهرين .