بوعلی كه گاهی شعر میگفته ) ، شاعر هم وقتی ذوق شعريش گل میكند يا سر به
سر اين میگذارد يا سر به سر آن . بالاخره شعر زبان شعر است ، زبان شعر
غير از زبان حكمت است ، غير از زبان علم است . حال ببينيد در اين
رباعيات كه به نام خيام است چه حرفها كه وجود ندارد . اين را میگويند
دس ، میگويند تحريف . قرآن چه زيبا تعريف كرده است ! میگويد : ای
انسان ! تو يك كتابی ، در اين كتاب حرف غلط ننويس ، يعنی درست
بنويس ، هر جا كه شناخت تو صحيح است [ بنويس ] ، هر حرف غلطی بر لوح
نفس خودت ثبت كنی به اين كتاب خيانت كردهای ، هر چه لغو و چرند و
مزخرف ياد بگيری كه نه به درد دنيايت میخورد و نه به درد آخرتت [ به
اين كتاب خيانت كردهای ] . « و قد خاب من دسيها »قرآن میگويد حيف
اين جان تو نيست كه شعرهای فروغ فرخزاد را در فكر خودت راه بدهی ؟ « قد
افلح من زكيها 0 و قد خاب من دسيها »هر دروغی كه در ذهنت بيايد و هر
خلافی كه فكرش را بكنی به اين كتاب خيانت كردهای . ای انسان ! خيانت
نكن ، به جان خودت سوگند ، به اعتدال روح خودت سوگند كه رستگاری تو در
پاك نگهداشتن اين جان ، و بدبختی تو در آلوده كردن آن است .
پس قرآن اين ابزار را هم مثل آن [ دو ابزاری ] كه قبلا عرض كرديم به
رسميت میشناسد اما هرگز مثل يك صوفی ، مثل يك عارف ( البته همه عرفا
اينطور نيستند ، بعضی از آنها خيلی اهل فكر و علم هستند ) ، مثل بعضی از
آنها كه در دنيای هند وجود داشتهاند نمیگويد دنبال علم نرو ، برو دنبال
تزكيه نفس . قرآن میگويد دنبال علم برو ، دنبال عمل هم برو ، دنبال علم
برو ، دنبال تقوی هم برو ،
|