كه يكديگر را جذب می‏كنند و مقدار اين جذب به جرم و فاصله آنها بستگی‏
دارد . تجاربی كه بسياری به مدت صد سال ، دويست سال می‏كردند با اساس‏
قانون جاذبه‏ای كه نيوتون ابراز داشته بود تطبيق می‏كرد ، يعنی اين قانون‏
راهنما بود و تمام تجارب ، آن را تأييد می‏كرد ، پس حقيقت آن بود . بعد
دانشمندان ديگری پيدا شدند و نظريات جامعتری پيدا كردند . نظريه نسبيت‏
عامه پيدا شد . اين قانون در تجربيات وسيعتری قابل انطباق بود و قانون‏
نيوتون را [ از عموميتش ] نقض كرد و به جای آن نشست . آن حقيقت بود ،
اين هم حقيقت است ، چون آن را تجربه‏های زمان خودش تأييد می‏كرد و اين‏
را تجربه‏های زمان خودش بيشتر تأييد می‏كند ، حقيقت هم جز اين نيست كه‏
تجربه تأييد كند . اگر فردا نظر ديگری پيدا شود كه باز تجربه‏های وسيعتری‏
آن را تأييد كند و آن تجربه‏های وسيعتر نتواند نسبيت عامه را تأييد كند ،
آن هم حقيقت است و از اين ، حقيقت‏تر است .
اينها يك سلسله تعريفها در زمينه شناخت راستين است . چهار تعريف‏
اساسی در اينجا عرض كرديم كه با تعريفی كه علمای قديم می‏كردند - كه‏
حقيقت يعنی انديشه مطابق با واقع و نفس الامر - در مجموع پنج تعريف‏
عجالتا برای حقيقت به دست آورديم . حال كداميك از اين تعريفها درست‏
است و كداميك غلط ؟ اجازه بدهيد كه ما بحث دوم خودمان را هم مطرح كنيم‏
، بعد اگر فرصتی بود آن را هم برايتان طرح می‏كنيم ( 1 ) .

پاورقی :
. 1 امشب آخر آن هشت شبی است كه بنا بود در اينجا صحبت كنيم ، و
خيال می‏كردم >