می‏گويد رهايش كن ، اين حرف مثل حرفهای عارفهاست ، مثل حرفهای‏
صوفيهاست . عارف وقتی به حرف فيلسوف می‏رسد می‏گويد رهايش كن ، او در
عالم خيال خودش سر در گم است ، او مثل كرم ابريشمی است كه دائم دور
خودش تنيده و در خانه خيال خودش خفه شده و خودش خبر ندارد . اين‏
می‏گويد آن را رها كن و آن می‏گويد اين را رها كن ، گو اينكه بوعلی در آخر
عمر تمايلاتی به عرفان پيدا كرد و " مقامات العارفين " را كه جزء آخرين‏
آثارش می‏باشد نوشت و به يك مقدار مسائل عرفانی اعتراف كرد .
قرآن چه می‏گويد ؟ قرآن نه اين را می‏گويد و نه آن را . قرآن نمی‏گويد فقط
حس و عقل ، دل هيچ و همچنين نمی‏گويد كه همه‏اش دل ، و عقل هيچ ، چون‏
قلمروهای اينها را از يكديگر جدا می‏داند . قلمروها و موضوعات فرق می‏كند
. برای اينكه خودت را بشناسی ، می‏گويد تزكيه نفس كن . هيچ روانشناس و
روانكاوی نمی‏تواند به اعماق ضمير انسان آن مقدار [ آشنا شود ] كه تزكيه و
تصفيه نفس ، انسان را به خودش آشنا می‏كند ، با تزكيه و تصفيه نفس ،
يك سلسله حكمتهای الهی ، راه را و سلوك را به انسان نشان می‏دهد و
غبارها را از جلوی چشم انسان برمی‏گيرد .
حقيقت ، سرائی است آراسته
هوی و هوس گرد برخاسته
نبينی كه هر جا كه برخاست گرد
نبيند نظر گر چه بيناست مرد
قرآن نمی‏گويد اگر می‏خواهی طب ياد بگيری تزكيه نفس كن طب در دلت‏
نقش می‏بندد . اين ، حرف مفت است . درس طب را بايد خواند ، بايد
رفت روی بيماريها مطالعه كرد ، روی داروها