الهی ؟ يكی يك پاره استدلالات و دلائل ترتيب میدهد و آن جهانبينی را
نتيجهگيری میكند و ديگری دلائل ديگری ترتيب میدهد و جهانبينی ديگری را
نتيجهگيری میكند ؟
جواب اين است كه او جهان را به گونهای میشناسد و اين به گونه ديگر ،
شناخت او از جهان اينگونه است و شناخت اين از جهان به گونه ديگر ، و
نمیشود هم شناخت اين صحيح باشد و هم شناخت آن . از اين دو لااقل يكی
اشتباه است و يكی صحيح . همين جاست كه مسئله شناخت صحيح و شناخت غلط
مطرح میشود . پس اول برويم سراغ مسئله شناخت و ببينيم كه شناخت صحيح
چه شناختی است ، يعنی قبل از آنكه برويم سراغ جهان و بگوئيم جهان
اينگونه است يا آنگونه ، و قبل از آنكه برويم سراغ ايدئولوژی و بگوئيم
اين ايدئولوژی صحيح است يا آن ايدئولوژی ، بايد برويم سراغ شناخت ،
ببينيم كدام شناخت صحيح است و كدام غلط ، و اصلا شناخت صحيح يعنی چه و
شناخت غلط يعنی چه .
اهميت و قدمت مسأله شناخت
دنيا ، دنيای مكتب و ايدئولوژی است . مكتب و ايدئولوژی بر پايه
جهانبينی است و جهانبينی بر پايه شناخت . از اينجا انسان به اهميت
مسئله شناخت پی میبرد . آنكه ايدئولوژيش مثلا بر اساس جهانبينی مادی
است جهانبينی ماديش بر اساس نظريه خاصی در باب شناخت است . آن
ديگری ايدئولوژی ديگری دارد بر اساس جهانبينی ديگری و آن جهانبينی بر
اساس نظريهای است كه در