خدا حسوديش شد كه به تو گفت نخور ، نه ، برو از اين درخت بخور " (
آنها گفتهاند آدم به اين صورت وسوسه شد ) و من بخورم ولی بعد آن درخت ،
درخت معرفت از كار درآيد . نه ، ای آدم ! تو آدمی ، تو شناخت داری ،
تو جهانبينی داری ، تو ايدئولوژی داری ، ايدئولوژی در نهايت امر عمل
میخواهد ( عمل هم دو جنبه دارد : جنبه منفی و جنبه مثبت ) ، تقوی و خود
نگهداری میخواهد ، مگر میشود انسان ايدئولوژی داشته باشد ولی تاب تحمل
كوچكترين محروميت را نداشته باشد ؟ ! هم ايدئولوژی داشته باشم و هم هر
جا هر چه ديدم [ دنبالش بروم ] ، مثلا چشمم به يك خوراكی بيفتد ، آب
دهانم راه بيفتد و ديگر نتوانم نخورم ! آدم بودن تقوی و خ ود نگهداری
میخواهد .
اين است كه در منطق اسلام آدم به اين دليل از بهشت رانده شد كه به آن
درجه چهارم شناخت خود عمل نكرد ، يعنی شناخت ، بعد جهانبينی پيدا كرد ،
بعد ايدئولوژی پيدا كرد ، و بعد ايدئولوژی ، او را به عمل ملتزم كرد ، به
اينجا كه رسيد ، پايش لغزيد ، گفتند : برو بيرون . ولی تورات میگويد از
اول به او گفتند شناخت پيدا نكن ، چون شناخت پيدا كرد و چشمهايش باز
شد به او گفتند برو بيرون ، و آن درخت ، درخت معرفت بود .
اين است كه عرض میكنم كمتر انديشهای ، فكری ، نظريه تحريف شدهای ،
به اندازه اين تحريفی كه در تورات وارد شده است به بشريت و به عالم
دين ضرر زده است . هنوز كه هنوز است ، در دنيا اين موج مطرح است كه يا
علم يا دين ، يكی از اينها .
پس قرآن قائل به ممنوعيت شناخت نيست بلكه قائل به امكان شناخت
است . به چه دليل قرآن قائل به امكان شناخت
|