نيستم . به چه مناسبت [ اينطور گفت ؟ ] [ آيا ] اين مثل اين است كه‏
آقای زيد را [ به كسی ] نشان بدهند بعد بگويند آيا عمرو را نمی بينی ؟ نه‏
، اين حساب ديگر است . در مقام مثل ، مثل اينست كه كسی به دوستش‏
می‏گويد آن آينه را نگاه كن ، او در آينه نگاه می‏كند ، صورت رفيقش را
می‏بيند ، تا به آينه نگاه كرد می‏گويد من زيبا هستم يا نه ؟ چرا ؟ چون به‏
آينه نگاه كرده است . اگر به ديوار نگاه كرده بود اينطور نبود . اينقدر
خدا با بشر نزديك است ! اينقدر خودشناسی و خداشناسی با يكديگر آميخته‏
است ! می‏گويد بشر ! خودت را ببين ، تا خودش را می‏بيند می‏گويد آيا من‏
پروردگار تو نيستم ؟ تو خودت را ببينی مرا ديده‏ای ، خودت را بشناسی مرا
شناخته‏ای . جمله " « من عرف نفسه فقد عرف ربه » هر كس خودش را
بشناسد خدا را شناخته است " از جملات معروف جهان است ، قبل از اسلام‏
هم اين جمله گفته شده است ، سقراط هم گفته است ، در هند هم خيلی‏ها
گفته‏اند ولی احدی به زيبائی قرآن بيان نكرده است . اميرالمومنين از اين‏
تعبيرات ، زياد در كلماتش هست ، در كلمات پيغمبر اكرم ( ص ) نيز
هست ، ولی به اين زيبايی كه در اين آيه قرآن آمده احدی بيان نكرده است‏
، با آن لسان رمزآميز قرآن : بشر را به بشر ارائه داد و گفت خودت را
ببين ، تا خودش را ديد گفت مرا خوب می‏بينی ؟ گفت : آری ، تو را خوب‏
می‏بينم . نمی‏گويد " « من عرف نفسه فقد عرف ربه » " دو تا معرفت‏
رديف نمی‏كند : معرفت خودت ، تا بعد از آن منتقل بشوی به معرفت خدا .
اينقدر اين دو معرفت به هم نزديك است كه اگر اين را ببينی آن را
ديده‏ای . ديگران دو تا معرفت در كنار هم قرار داده‏اند ، قرآن به يك‏
تعبير می‏گويد همان عرفان نفس كافی