چنين است : " انديشهای كه مردم يك زمان بر آن توافق دارند " .
میگوئيم اگر مردم زمان ديگر آمدند و انديشهای خلاف آن پيدا كردند ، [ در
اين صورت كداميك حقيقت است ] ؟ میگويند : در زمان اينها حقيقت چيز
ديگر است ، در آن زمان چون مردم روی آن مسئله به آن شكل توافق داشتند
همان حقيقت بوده است ، حال كه مردم به صورت ديگری فكر میكنند اين
حقيقت است ( نه اينكه آن خطا بوده اين حقيقت است ، يا اين خطاست و
آن حقيقت ) . مثلا تا دو هزار سال بعد از بطلميوس ( 1 ) ، علمای نجوم و
هيئت اعتقادشان بر اين بود ( 2 ) كه زمين مركز عالم است و افلاك نه
گانه به دور زمين میچرخند ، و خورشيد به تبع فلكی كه از همه افلاك بزرگتر
است ( فلك الافلاك ) و فلكهای ديگر را با خود میچرخاند - و هر فلكی نيز
خودش جداگانه گردشی دارد - هر بيست و چهار ساعت يك بار [ دور زمين ]
میچرخد و از آن ، شبانه روز پديد میآيد . اقلا دو هزار سال علمای نجوم و
غير نجوم اعتقادشان بر اين بود . بنابراين دو هزار سال حقيقت اين بوده
كه خورشيد به دور زمين میچرخد . از زمان كپرنيك و ( 3 ) و گاليله ( 4 )
گفتند : " خير ، زمين به دور خورشيد میچرخد "
پاورقی :
1 . Ptolemaios
. 2 البته به ندرت افرادی هم در يونان قديم و هم در ميان علمای اسلامی
پيدا شدهاند كه لااقل به صورت احتمال گفتهاند كه اين مطلب ثابت نيست .
مثل ابوريحان بيرونی . شيخ بهائی نيز در يكی از نوشتههايش میگويد اين
حرف ثابت نيست ، ولی اين افراد نادرند ، در هر چند صد سال يك عالم
پيدا شده است ، با صد سال ، دويست سال ، سيصد سال گذشته و همه اتفاق
نظر داشتهاند .
3 . Copernic
4 . Galilei