نظر بوعلی و خواجه نصير
بوعلی و خواجه نصيرالدين طوسی وقتی به اين مشكل رسيدهاند ، آن را اينطور حل كردهاند : در هر تجربهای ( 1 ) يك قياس مخفی ، يعنی يك تعقل و استنباط مستقيم كه هيچ پايهای از احساس و تجربه ندارد وجود دارد و آن اينست : يك اصل اولی بديهی جاودانی در عقل هر انسانی به حكم بالفطره وجود دارد . ( بالفطره معنايش اين نيست كه از هنگام تولد وجود داشته است ، بلكه به اين معناست كه در جريانی كه ذهن از راه حواس نيرو میگيرد آن اصل در درون انسان رشد پيدا میكند ( 2 " . اين اصل بديهی كه همه افرادپاورقی : . 1 اينها استقراء نمیگويند چون فرق ميان تجربه و استقراء را - كه راسل و امثال او نتوانستهاند دريابند - دريافتهاند . . 2 گاهی در اين زمينه سؤال میشود كه وقتی انسان از مادر متولد میشود هيچ چيز نمیداند ، پس آن چيزهايی كه میگويند بالفطره میداند چيست ؟ پاسخ اين سؤال را مكرر گفته و نوشتهايم : بالفطرهای كه مسلمين میگويند با بالفطرهای كه اروپائيها میگويند فرق میكند . اگر دكارت میگويد " بالفطره " يعنی وقتی انسان متولد میشود با اين اصول علمی متولد میشود . اما بالفطرهای كه مسلمين میگويند به اين معنی استكه انسان وقتی متولد میشود هيچ چيز را نمیداند ولی شناختهای حسی به منزله تغذيه روح است ، مثل يك درخت كه تغذيه میكند و پس از مدتی در اثر تغذيه ، ميوهای از آن به عمل میآيد . يك وقت شما میگوئيد اين درخت از ابتدا كه از زمين سر زد اين ميوه را داشت ، و يك وقت میگوئيد نه ، از اول اين ميوه را نداشت ، تدريجا تغذيه كرد و پس از مدتی ، از اين تغذيه ميوهای پيدا كرد . از نظر آنها شناختهای حسی برای روح و عقل به منزله تغذيه است كه به انسان استعداد و آمادگی میدهد كه در خلال زندگی ، آن اصول اولی بديهی عقلی فطری در روح او جوانه بزند .