علاقه‏ای دارد در نظر بگيريد . پسرش را برای تحصيل به يك كشور دور دست‏
فرستاده و از او خبری ندارد و پسرش مرده است . اينجا ديگر حقيقت را به‏
او بگويند به حالش زيان دارد ، حقيقت است اما به حال او مضر است ،
ولی اگر به او بگويند بچه‏ات زنده و مشغول تحصيل است [ به حال او مفيد
است ] .
پس در اينجا مسئله حق بودن و مفيد بودن ، از يكديگر جدا می‏شوند . گو
اينكه در مسائل كلی ، حق بودن و مفيد بودن ، دو مسئله‏اند كه از يكديگر
انفكاك نمی‏پذيرند اما در مسائل جزئی ، حق و مفيد ، حقيقت و مصلحت از
يكديگر انفكاك می‏پذيرند .
سعدی در گلستان حكايت معروفی دارد :
پادشاهی را شنيدم به كشتن اسيری اشارت كرد ، بيچاره در حالت نوميدی‏
ملك را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن ، كه گفته‏اند هر كه دست از جان‏
بشويد هر چه در دل دارد بگويد . . . ملك پرسيد چه می‏گويد ؟ يكی از وزرای‏
نيك محضر گفت : ای خداوند ! همی گويد : « و الكاظمين الغيظ و العافين‏
عن الناس »، ملك را رحمت آمد و از سر خون او گذشت . وزير ديگر كه ضد
او بود گفت : ابنای جنس ما را نشايد در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن‏
گفتن ، اين ، ملك را دشنام داد و ناسزا گفت . ملك روی از اين سخن در
هم آورد و گفت : دشنام داد و ناسزا گفت . ملك روی از اين سخن در هم‏
آورد و گفت : مرا آن دروغ وی پسنديده‏تر آمد از اين راست كه تو گفتی كه‏
روی آن در مصلحتی بود و بنای اين برخبثی ، و خردمندان گفته‏اند : دروغی‏
مصلحت‏آميز كه راستی فتنه انگيز ( 1 ) .
چنانكه عرض كردم در امور جزئی گاهی يك امر حقيقت

پاورقی :
. 1 باب اول ، حكايت اول .