ولی با حس هيچ چيز را نمی‏شود شناخت . شناخت فقط و فقط با عقل است .
برگسون هر چه را دكارت در باب حواس گفته است در باب عقل هم به كار
می‏برد ، می‏گويد اشتباه كردی كه می‏گويی عقل ابزار شناختن است ، نه ، خدا
همينطور كه حس را ابزار زندگی قرار داده نه برای شناختن ، عقل را هم‏
وسيله ديگری برای زندگی روز مره قرار داده است ، عقل هم وسيله شناخت‏
نيست ، آنچه كه وسيله شناخت است احساس عرفانی است ، آنچه كه عرفا آن‏
را دل می‏نامند .

تمثيل مولوی

می‏دانيد كه چنين نظريه‏ای در ميان عرفا بسيار رايج بوده است . جنگ‏
ميان فلاسفه و عرفا
پای استدلاليان چوبين بود
پای چوبين سخت بی تمكين بود
، كه ملا می‏گويد - همين است . ملای رومی مثلهای خيلی شيرين و زيبايی برای‏
اين مطلب آورده است ، از جمله می‏گويد : يك وقتی يك مسابقه بين المللی‏
نقاشی در دنيا بر قرار بود . چينی‏ها مدعی بودند كه نقاشی و تمدن ما بالاتر
است و روميها معتقد بودند كه نقاشی و تمدن ما بالاتر است . قرار شد در
يك سالن بزرگی چينی‏ها در يك طرف و روميها در طرف ديگر ، هر دو يك‏
صحنه را نقاشی كنند ، بعد داورها نقاشی‏ها را با يكديگر تطبيق دهند و
قضاوت كنند ، پرده‏ای هم ميان آنها كشيدند كه كار يكديگر را نبينند .
مدتها طول كشيد ، چينی‏ها به نقاشی مشغول بودند ، اما رومی‏ها به جای اينكه‏
نقاشی كنند رفتند يك آينه بسيار