نفس است ، يعنی قوهای است كه از ذات نفس جوشيده و به وجود آمده است
، جزء نفس است ، در عين اينكه طبيعت است . و يك طبيعت ديگر هست كه
اطاعت او از نفس از روی كره است ، يعنی همان حالت نيمه كره [ تسخير ]
. يعنی يك امری است كه به واسطه اتصال با نفس مسخر است و مادام كه
اين اتصال محفوظ است چون وحدت ذاتی با نفس دارد مطيع است ، اتصال كه
برداشته بشود فورا به حالت اوليه برمیگردد .
اين مطلب بنابر همان مبنای مرحوم آخوند در حركت جوهريه میباشد ، يعنی
ايشان چون قائل به حركت جوهريه است قائل به دو طبيعت است . در ابتدا
، مثلا جنين انسان يك طبيعت محض است مثل همه طبايع عادی عالم يك
مركب صد در صد طبيعی است ، ولی تدريجا صورت وقوه جوهری همان طبيعت ،
تكامل پيدا میكند ، همين طبيعت كه برای نفس به منزله ماده است ،
تدريجا نفس از او پيدا میشود و تكامل پيدا میكند ، به اين معنی كه اين
مرتبهای كه مرتبه اول نفس است و خود او صورت است برای مرتبه طبيعی ،
در مراتب بعد برای مراتب عاليتر نفس ماده میشود . طبيعت آنجا كه
متحول به نفس میشود ( نفس به عقيده ايشان جسمانی الحدوث و روحانی
البقاء است ) ، اين چنين نيست كه يك امر مادی محض محض و يك امر
مجرد مجرد وجود داشته باشد . بلكه يك واقعيت متصل است و به يك معنی
مادی و مجرد با هم مخلوط هستند ، يعنی مراتب يك شیء تدريجا از ماديت
به تجرد میرسد . مثل اينكه يك جسم سبز اگر زرد میشود اين چنين نيست كه
تا اين لحظه سبز باشد و يك مرتبه خط زردی پيدا بشود ، بلكه از اين
مراتب میگذرد و بسوی زردی میرود به طوری كه اصلا مرزی برای آن نمیشود
تصور نمود .
نتيجه اين میشود كه نفس در مراحل ابتدائی خودش و مراتب نزديكی كه با
طبيعت بدن دارد ، خودش يك نوع طبيعت است ، يعنی احكام اين طبيعت را
دارد كه دارای ابعاد طول و عرض و عمق است . اين همان است كه به آن بدن
مثالی يا
|