سفيدی چيزی است كه در اينجا وجود دارد و قائم به جسم است . علم امروز
می‏گويد : نه ، سفيدی چيزی نيست كه اينجا وجود داشته باشد ، بلكه نور كه‏
يا موج است يا ذرات ، وقتی می‏افتد روی اجسام ، عكس العمل اجسام نسبت‏
به نور مختلف است . بعضی از اجسام نور را به تمام اجزائش ( چون اين‏
نور سفيد ، چند نور است كه با هم تركيب شده است ) می‏بلعد ، در واقع ما
چيزی از آنرا نمی‏بينيم ، اسم اين می‏شود جسم سياه . يك جسم هست تمام‏
آنرا پس می‏دهد ، می‏شود سفيد . برخی اجسام بعضی را پس می‏دهند و بعضی را
می‏بلعند و به اين ترتيب رنگهای ديگر را تشكيل می‏دهند . در واقع آنرا كه‏
ما می‏بينيم خود نور است ، نه چيزی كه قائم به اين جسم است . پس كيفيت‏
قائم به جسم نيست ، نور را اگر ذرات بدانيم كه خودش جوهر می‏شود ، و
اگر هم موج بدانيم ، باز كيفيتی می‏شود قائم به آن ماده‏ای كه حامل موج‏
هست .
ولی در عين حال ، مقوله كيف به كلی از اعتبار نمی‏افتد ، يعنی ما
كيفياتی داريم كه جسم نمی‏تواند خالی از آنها باشد . يكی از آنها شكل است‏
، چه اينكه جسم را ما ذرات بدانيم يا ندانيم ، بالاخره اگر جسمی در عالم‏
وجود داشته باشد ، شكل هم وجود خواهد داشت .

نفی اثنينيت جوهر و عرض در بيان آخوند

مرحوم آخوند از راه ديگری اثنينيت جوهر و عرض را از بين می‏برد .
ايشان در اين دو برهان آخر ، كوشش دارد هر چه بيشتر جوهر و عرض را در
يكديگر ادغام بكند . در برهان اول تحت عنوان اينكه : اين همه اعراضی كه‏
ما خيال می‏كنيم اينها اعراض هستند و چنين و چنانند ، اينها مراتب خود
جوهر هستند ، جزء شخصيت جوهرند . آن حرفها كه رابطه جوهر و عرض را يك‏
رابطه انضمامی می‏دانست كه دو شی‏ء به يكديگر منضم می‏شوند و وجود عرض در
وجود جوهر حلول می‏كند ، تا حد زيادی در اين بيان ادغام می‏شود ، و اين‏
حرف يك گامی است