چيزی نيست ، چرا آنرا به صورت يك امر جداگانه‏ای می‏شمارند ؟ جواب اين‏
است كه : ماده از آن نظر كه ماده است خودش نوعی مستقل است و همچنين‏
صورت ، ولی همين دو نوع به اعتبار ديگری نوع ديگری به وجود می‏آورند كه‏
به آن اعتبار ديگر هيچكدام نوع نيستند . اينها كلياتی بود كه در باب‏
ماده و صورت و از نظری در باب ماهيت مطرح است .

آيا جوهر مركب از دو جوهر ، استقلال دارد ؟

اكنون يك مسأله ديگر مطرح می‏شود : می‏گويند جسم در خارج مركب از ماده‏
و صورت است و ماهيت در ذات خودش مركب است از جنس و فصل ، و از
طرفی يك اصل مسلمی داريم كه : هر مركبی يوجد بوجود جميع اجزائه و ينتفی‏
بانتفاء احدا جزائه . آيا در اين مورد هم مطلب از همين قبيل است ؟ يعنی‏
جسم كه مركب است از ماده و صورت به انتفاء هر يك از اين دو ، معدوم‏
می‏شود ؟ ماهيت كه مركب است از جنس و فصل آيا با انتفاء هر يك از اين‏
دو منتفی و معدوم می‏شود ؟ يا نه ، اين يك مركبی است كه وضع استثنائی‏
دارد . يعنی ممكن است كه ماده منتفی بشود ولی كل كه مركب است منتفی‏
نشود . حال سؤال می‏كنيم مگر قاعده " الكل يوجد . . " در آن جاری نيست‏
؟ مگر قاعده عقلی استثناء پذير است ؟ چطور ممكن است ماده كه جزء جسم‏
است با انعدام آن جسم منعدم نشود ؟ و چطور می‏شود جنس كه جزئی از ماهيت‏
است با انتفاء آن ماهيت معدوم نشود ؟
جواب اين است كه نه ، استثناء در قاعده نيست ، با دو تعبير می‏توانيم‏
مطلب را ادا بكنيم يك تعبير تعبيری است كه مرحوم آخوند در اين جا روی‏
آن تكيه كرده است و تعبير دوم را در جاهای ديگر گفته و حاجی هم در اين‏
جا آورده است . تعبيری كه در متن آمده است اين است كه علت اينكه با
تبدل ماده ، مركب از بين نمی‏رود اين است كه ماده به نحو خصوص اعتبار
نمی‏شود بلكه به نحو عموم اعتبار می‏شود ، جنس به نحو خصوص اعتبار نمی‏شود
بلكه به نحو عموم و ابهام