است متجدد و متصرم . اكنون می‏بينيم همان حرفهائی كه در باب حركت‏
گفته‏ايم در اينجا می‏آيد . از جهتی واحد و از جهتی كثير است . وقتی سؤال‏
می‏شود كه آيا زمان وجود دارد يا ندارد ؟ می‏گوئيم وجود دارد ، و اگر سؤال‏
شود زمان از كی وجود داشته است ؟ فرضا می‏گوئيم قديم است و " كی " در
مورد زمان معنی ندارد ، زمان هميشه بوده و وجود خواهد داشت . و اگر قائل‏
به حدوث زمان باشيم ، می‏گوئيم فرضا از يك ميليارد سال پيش وجود داشته‏
و تا يك ميليارد سال ديگر هم وجود خواهد داشت . از اين نظر به زمان‏
يعنی اين شی‏ء متصل غير قارالذات به صورت يك امر واحد نگاه كرده‏ايم و
آن را به عنوان امری ثابت لحاظ كرده‏ايم ، اين وجهه نظير همان وجهه حركت‏
توسطی در حركت است و در آينده می‏گوئيم كه اين دو چگونه با هم منطبق‏
می‏شوند .
به اعتباری ديگر زمان باقی نيست ، اصلا بقاء در زمان فرض نمی‏شود ،
حدوثش عين زوالش است و بقايش عين فنايش است . در اينجا ديگر زمان‏
باقی است يعنی چه ؟ زمان يعنی ديروز و پريروز و ساعت قبل و دقيقه قبل ،
در اينجا ديگر بقاء معنی ندارد .

جهت تجدد در حركت حقيقی است

اكنون كه در زمان دو اعتبار و جهت ثبات و تجدد و تصرم تشخيص داديم ،
كدام اعتبار واقعی است و كدام يك انتزاعی است ؟ اگر در باب حركت‏
گفتيم آنچه وجود دارد حركت قطعی است و حركت توسطی اعتباری است ، پس‏
ثبات برای زمان امری اعتباری و تجدد و تصرم امری حقيقی است . اگر عكس‏
اين را بگوييم ، ثبات حقيقی است و تجدد و تصرم اعتباری است . ولی اگر
حرف مرحوم آخوند را بپذيريم ، برای هر دو می‏توانيم واقعيت قائل شويم ،
يعنی زمان در آن واحد هم باقی است و هم فانی است .
به هر حال هر نظر را كه بپذيريم ، قدر مسلم اين است كه زمان دارای دو
جهت