واقعی دارند بدون اينكه نيازی باشد از ماده خارجی تغذيه بكنند . اين‏
معنای تخلخل و تكاثف حقيقی است .
پس در اينجا ، نقل و انتقال‏هائی كه در مورد نمو و ذبول لازم است ، لازم‏
نيست . ولی يك چيز ديگر هست ، اجسام به خودی خود كه تخلخل و تكاثف‏
پيدا نمی‏كنند ، يك علتی بايد در خارج وجود داشته باشد كه منشأ تخلخل يا
تكاثف بشود . قدما معتقد بودند كه حرارت و برودت منشأ تخلخل و تكاثف‏
می‏شود . همين حرفی كه امروزه می‏گويند كه مثلا آهن در اثر حرارت انبساط
پيدا می‏كند و در اثر برودت انقباض پيدا می‏كند ، ولی امروزه اينها را
تخلخل و تكاثف حقيقی نمی‏دانند ، بلكه معتقدند كه در ميان ذرات آهن خلل‏
و فرجهائی وجود دارد كه در اثر حرارت بر حجم آنها افزوده و يا از آنها
كاسته می‏شود .
قدما معتقد بودند كه در اثر حرارت و برودت ، بدون اينكه خلل و فرجی‏
در كار باشد بر حجم خود شی‏ء حقيقتا افزوده می‏شود ، و انبساطی واقعی و يا
انقباض واقعی پيدا می‏شود . پس ، اگر چه خود تخلخل احتياج به تغذيه از
خارج ندارد كه به او منتقل شود ، ولی ناچار بايد يك علت خارجی به آن‏
نزديك بشود ، مثلا علت مبرده‏ای يا مسخنه‏ای به آن نزديك بشود ، تا در آن‏
تخلخل يا تكاثف ايجاد كند . پس بايد نقل و انتقالی در ناحيه علت رخ‏
بدهد ، در حالی كه در نمو و ذبول نقل و انتقال در ناحيه ماده غذايی بايد
رخ بدهد . اگر فرض بكنيم كه عالم ساكن بشود و قدرت نقل و انتقالها و
حركتهای أينی سلب بشود ، تخلخل و تكاثفی هم در كار نخواهد بود ، چون‏
هميشه علت تخلخل يك امر حادثی است ، يعنی مثلا حرارت از آهن دور بوده‏
و بعد به آن نزديك شده و سبب انبساط گشته است .
بنابراين معلوم شد كه تمام حركات كميه متوقف بر يك سلسله حركات‏
آينيه و انتقاليه است .