پاورقی : > مبصرات را میبيند و . . . و اساسا طبيعت فلك و نفس فلك را هم يك چيز میدانستند ، نه اينكه قائل باشند در جرم فلك قوهای به نام طبيعت حلول دارد و در ماورای اين طبيعت يك قوه ديگری به نام نفس وجود دارد ، بلكه نفس فلك و طبيعت فلك را متحد میدانستند . 1 - وقتی كه وضع نحوه وجود جسم باشد يا لازمه وجود جسم باشد و از طرفی ديگر تمام حركات وضعی طبيعی باشد نه قسری ، بنابراين حركت وضعی فلك نوعی از حركت جوهری است . ما قبلا مطلبی را گفتيم كه شايد در لابلای كلمات مرحوم آخوند هم باشد و آن اينكه بنابر عقيده كسانی كه جسم تعليمی و جسم طبيعی را در وجود ، يك چيز میدانند و فرقشان را فقط تحليلی و عقلی میدانند ، هر حركت كمی نوعی حركت جوهری است . اصلا نبايد باب حركات كمی را از باب حركات جوهری جدا بدانيم . وقتی قائل شديم كه جسم تعليمی عين جسم طبيعی است ، افزايش در ابعاد جسم تعليمی عين افزايش جوهر است و نه چيزی ديگر . همان حرف را مرحوم آخوند در اينجا در باب " وضع " زده است . اما اين نكته مهم را كه قبلا نيز تذكر داديم فراموش نكنيد و آن اينكه اگر حركت جوهری را از اين دو طريق قائل شديم ( از حركت وضعی يا حركت كمی ) ، اين حركت جوهری با آن حركت جوهری كه در صورت نوعيه پيدا میشود متفاوت است . يعنی در واقع چند نوع حركت جوهری قائل هستيم . حركت وضعی نوعی حركت جوهری است و حركت كمی نوعی حركت جوهری است . همانطور كه اقدميين حركت فلك را نوعی حركت أينی حساب میكردند و شيخ ماهيت آن را تغيير داد و حركت فلك را نوعی حركت وضعی دانست ، در اينجا مرحوم آخوند خود حركت وضعی مورد اعتقاد شيخ را در باب فلك به حركت جوهری برگردانده است . ارسطو حركت فلك را أينی میدانست ، شيخ گفت حركت فلك وضعی است و مرحوم آخوند میگويد حركت فلك حركت وضعی است ولی حركت وضعی نوعی حركت جوهری است . 2 - در اينجا مرحوم آخوند به شيخ میگويد شما چطور قائليد كه تمام اين اوضاع طبيعی >