علی موضوع واحد و بينهما غايه الخلاف ) ، اين شامل جوهر نمی‏شود . و اما
اگر مقصود از ضد معنای اعم باشد ، به اين معنا كه شی‏ء از مرتبه‏ای به‏
مرتبه ديگر حركت می‏كند كه با مرتبه قبل ناسازگار باشد ، يعنی در آن واحد
نمی‏تواند هر دو مرتبه را با هم داشته باشد ، به اين معنی در جواهر هم‏
هست . ولی در باب حركت هيچ دليلی نداريم كه شی‏ء بايد به حالت ضد
خودش به معنائی كه اصطلاح كرده‏اند حركت بكند ، بلكه در حركت آن مقدار
كه دليل داريم اينست كه شی‏ء تغيير حالت می‏دهد از وضعی به وضع ديگر كه‏
آن وضع عين وضع سابق نيست و با وضع سابق ناسازگار است . ضديت به اين‏
معنی در جواهر هم هست . مثلا بين آب و هوا هم هست يعنی يك شی‏ء در آن‏
واحد نمی‏تواند هم مايع باشد و هم گاز باشد .
سابقا هم گفتيم كه اين اصطلاح تضاد خيلی سبب اشتباه می‏شود تضادی كه در
منطق اصطلاح كرده‏اند و گفته‏اند اجتماع متضادين محال است همان تضاد به‏
معنای اول است ، يعنی " أمر ان مشتركان فی جنس قريب متعاقبان علی‏
موضوع واحد بينهما غايه الخلاف " اينجاست كه می‏گويند جمع ميان متضادين‏
محال است ، چون هر دو در موضوع واحد می‏خواهند حلول بكنند . مثل اينست‏
كه بگوييم بين شكل كره و شكل مكعب تضاد است ، چون هر دو ، دو عرضی‏
هستند كه می‏خواهند بر موضوع واحد حلول بكنند ، يعنی يك شكل واحد در يك‏
زمان نمی‏تواند هم مكعب باشد و هم كره . جسم واحد در آن واحد نمی‏شود هم‏
سفيد باشد و هم سياه . آن متضادين كه جمعشان محال است متضادين به اين‏
معنی است و اختصاص به اعراض دارد و مناط امتناعش هم اينست كه در عين‏
اينكه بينشان غايه الخلاف است هر دو می‏خواهند محل واحد را اشغال بكنند و
اين محال است .
اصطلاح ديگری در باب تضاد داريم كه در باب شرور مطرح است و آن در
جواهر هم می‏آيد : هر دو چيزی كه با هم به نوعی ناسازگار باشند ، يعنی اثر
يكديگر را خنثی بكنند . مثلا آب و آتش به اين معنی متضاد هستند ، يعنی‏
اثر يكديگر را خنثی می‏كنند . اگر آنها را پيش هم قرار بدهيم يا آتش آب‏
را تبخير می‏كند و يا آب