پاورقی : > بر فرد و برای جنس بر نوع تقدم قائل شويم . ( اين مطلب در كلمات افلاطون مخصوصا زياد است ) . لازمه اين قول اين است كه مثلا بگوئيم جنس مطلوب است كه وجود پيدا كند و به تبع جنس نوع وجود پيدا كرده است و به تبع نوع است كه فرد وجود پيدا كرده است . و اين حرف صحيح نيست . برعكس ، نوع به تبع فرد وجود میيابد و جنس به تبع نوع . مبهم به تبع معين وجود پيدا میكند . مطلوب طبيعت امر نامتعين نيست كه متعين به تبع نا متعين تحقق يابد . هميشه مطلوب طبيعت امر متعين است و نا متعين ( كه قهرا امر انتزاعی خواهد بود ) به تبع امر متعين و بالعرض وجود میيابد . مرحوم آخوند در اثبات اين قول استناد میكند به گفتهای از خود اين آقايان ، حكما در باب مقولات سه اصطلاح جواهر اولی و جواهر ثانيه و جواهر ثالثه دارند و اين را مؤيد نظر خود میداند . افراد را جواهر اولی و انواع را جواهر ثانيه و اجناس را جواهر ثالثه دانستهاند . و معنای آن اين است كه افراد در مرتبه اول جوهرند و انواع به تبع افراد و اجناس به تبع انواع . اين قول كه مطلوب امر مطلق است ، در امور اعتباری چنين اقوالی میتواند صحيح باشد ولی در حركت طبيعت بیمعناست . در امور اعتباری و در قرار دادها ، مثل آنچه كه در علم اصول میگوئيم كه آمر و مولی مطلق را میخواهد ولی از باب اينكه مطلق جز در ضمن مقيد وجود نمیيابد ، مقيد وجود پيدا میكند . يعنی شخص مأمور و عبد ، مقيد را ايجاد میكند ، ولی مولی و آمر مطلق را خواسته است . و نيز میگوئيم مولی و آمر فرد ما را میخواهد ، مثلا میگويد : " أعتق رقبه " در اين حكم فرد ما خواسته شده است ولی فرد ما هيچ وقت در خارج ايجاد نمیشود ، در خارج فقط فرد متعين و خاص ايجاد میشود . فرد ما در ضمن همين فرد خاص ايجاد میشود . ولی در امور طبيعی چنين نيست كه طبيعت امر مبهم را بخواهد و امر متعين در ضمن امر مبهم موجود شود . بيان دوم : بيان دوم در عين حال مكمل بيان اول است . ايشان میفرمايد بنابراينكه وجود اصيل است و نه ماهيت ، هدف هميشه وجود است نه ماهيت . وجود امری است متعين . بنابراين همين تعبيری كه شيخ در اينجا كرده است درست است كه تمام اوضاع طبيعی است ، يعنی تمام افراد اين اوضاع طبيعی هستند ، نه اينكه وضع طبيعی كه مقتضای طبيعت است ، وضع مطلق است و اين اوضاع جزئی و فردی به تبع مطلوب طبيعت باشند .