است و علت اعدادی است . و به اين صورت اين اشكال حل و آن مطلب ما
تأييد می‏شود .
خلاصه اينكه همان بحث‏هائی كه برای حركت مطرح است برای زمان هم هست‏
گو آنكه بحث حركت نداريم . زمان هم چون يك حقيقت متجدد بالذات و
متصرم بالذات است له ثبات وله وحده وله كثره ، و كليه چيزهائی كه در
باب حركت گفتيم در اينجا هم می‏گوييم . لذا مرحوم آخوند در آن واحد برای‏
زمان دو فاعل قائل شود يكی فاعل متبرء الذات عن الماده يعنی فاعل مجرد و
ديگری فاعل مادی . و از طرفی اين معلوم است كه يك شی‏ء در آن واحد
نمی‏تواند دو فاعل داشته باشد مگر اينكه يكی فاعل ايجادی باشد و ديگری‏
فاعل اعدادی .

غايت حركت

مطلبی كه در اين فصل [ فصل 31 ] درباره آن بحث می‏شود مبحث غايت است‏
و مسأله خيلی مهمی است و شايد بتوان گفت به اندازه كافی در آن بحث‏
نكرده‏اند . حكما معتقدند كه حركت به شش چيز نياز دارد : فاعل كه به آن‏
" ما عنه " می‏گويند ، قابل كه به آن " مابه " می‏گويند ، مبدأ كه به‏
آن " مامنه " می‏گويند ، منتهی كه به آن " ما اليه " می‏گويند ، موضوع‏
كه به آن " مافيه " و زمان كه به آن " ما عليه " می‏گويند . پس غايت‏
يا ما اليه يكی از شش ركنی است كه حركت بدان نياز دارد . آيا غايت را
به معنی انتهی اليه الحركه بگوئيم يا ما لاجله الحركه ؟ اين بحثی است كه‏
در باب غايات " منظومه " هم آمده و در آينده نيز بحث می‏شود . به هر
حال حركت بدون غايت نمی‏شود ، چه حركت طبيعی يعنی بلا اراده و چه حركت‏
ارادی . مطلب ديگر اين است كه آيا غايات تدريجی الوجودند يا دفعی‏
الوجودند ؟ آيا چنين است كه تمام مراتب حركت طلب است و غايت مطلوبی‏
است كه در منتهای حركت واقع شده است ؟ در بسياری از حركات ، لااقل‏
حركات انسانی ، اين قضيه مشهود است . مثلا می‏خواهيم شخصی را در تهران‏
ملاقات كنيم . حركت ما از اينجا [ يعنی قم ] تا