الاشخاص الجوهريه بالجواهر الاولی و أنواعها بالثانيه و أجناسها بالثالثه‏
أن الوجود يتعلق بالشخص أولا و بالنوع ثانيا و بالجنس ثالثا .
و أما ثانيا فلما علمت فی مباحث الوجود أن الموجود فی كل شی‏ء بالذات‏
هو الهويه الوجوديه المتشخصه بنفسه . أما الماهيات التی يقال لها
الطبائع الكليه فليس لها وجود لا فی الخارج و لا فی الذهن الا بتبعيه‏
الوجود .
و الحاصل ان الوضع و الاين من جمله المشخصات و لوازم الوجودات ، و
التبدل فيهما اما عين التبدل فی نحو الوجود أو لازم له .

[ تعيين فاعل الزمان ]

و ليس كما ظن فی المشهور ( 1 ) أن هذا الجرم بشخصه عله مطلقه للزمان‏
الحركه و الا ( 2 ) لم يكن زمانيا و كل جسم و جسمانی زمانی فهو متشخص‏
بالزمان و فاعل الشی‏ء غير متشخص به و لا مفتقر فی وجوده الی ذلك الشی‏ء .
فعله الزمان من جهه وحدته الاتصاليه نسبتها ( 3 ) الی أجزائه المتقدمه و
المتأخره نسبه واحده ، و يفعل

پاورقی :
1 - از اينجا بحث باز می‏گردد به بحث هائی كه در نيمه دوم فصل پيش‏
آمده بود . همان بحث كه در مقام اثبات اين مطلب بود كه موجد و علت‏
زمان جرم فلك نيست ، زيرا می‏بايست متشخص به معلول خود باشد و . . .
2 - اين " و الا " جواب " ليس " است . يعنی اين چنين نيست ، چرا
اين چنين نيست ؟ زيرا اگر اين چنين بود نمی‏بايست زمانی باشد ، نمی‏شود
يك شی‏ء جسم و جسمانی باشد و زمانی نباشد ، و جرم فلك جسم است ، پس‏
بايد زمانی باشد . و بنابراين ، اين قول كه جرم فلك زمانساز است حرف‏
صحيحی نيست .
3 - در اينجا عبارت به نظر من اشتباهی دارد و در چاپ‏های سنگی هم همين‏
طور است . مقصود از عبارت " فعله الزمان من جهه وحدتها الاتصاليه نسبته‏
الی أجزائه المتقدمه و المتأخره نسبه واحده " روشن است ، مقصود اين‏
است كه علت زمان از آن جهت كه زمان وحدت اتصالی >