وجود پيدا نكرد و حادث نشد ؟ او هم لابد علتی دارد ، بی‏علت كه نبوده ،
محال است كه شی‏ء بدون علت وجود پيدا كند . اگر بلا علت موجود بود پس‏
نظام علت و معلولی در عالم نداشتيم . پس نقل كلام می‏كنيم به علت اين‏
حادث . چرا علتش در هزار سال قبل وجود پيدا نكرد ؟ اگر بگوئيم علت اين‏
علت وجود داشت و وجود پيدا نكرد ، باز انفكاك معلول از علت تامه است‏
. اگر مجددا بگوئيم چون علت علت اين علت وجود نداشت ، ما نيز در آن‏
علت علت نقل كلام می‏كنيم و همين طور . . غير متناهی هم كه علت فرض‏
كنيم باز نمی‏تواند مطلب را توجيه بكند . چون ما غير متناهی هم علت‏
حادث فرض كنيم باز اين سؤال رخ می‏نمايد كه چرا اين غير متناهی حادث ،
حادث شده است ؟ يعنی نهايتا ما بايد به يك علت قديم برسيم . و اگر كه‏
به علت قديم برسيم باز هم اشكال حل نمی‏شود ، زيرا در اين حالت علتی‏
داريم قديم كه معلولش حادث است . علت قديم و معلول حادث مستلزم‏
انفكاك معلول از علت تامه است . پس چگونه اين مسائل را توجيه كنيم ؟
اين جا است كه فلاسفه رسيده‏اند به آن نظريه خيلی دقيق كه ميان حادث و
قديم بايد رابطی وجود داشته باشد . رابطی كه قديم باشد كه از جهتی و
حادث باشد از جهت ديگر ، از آن حيثی كه قديم است مربوط شود به علت‏
قديم و از آن حيث كه حادث است علت است برای حوادث جديد . در عين‏
حال اين دو حيثيت ، دو حيثيت جدای از يكديگر نمی‏توانند باشند . يعنی‏
نمی‏تواند آن كه رابط ميان حادث و قديم است مركب باشد از دو حيثيت .
اگر مركب باشد اشكال عود می‏كند . اگر مركب باشد از جزء قديم و جزء
حادث ، آن وقت در جزء حادث اين حرف می‏آيد . آنچه خيلی ظريف و لطيف‏
است اين است كه در عين اينكه بسيط است ، دو حيثيتی و دو وجهه‏ای است ،
در كمال بساطتش دو حيثی و دو وجهی است .
قدما برای حل اين مشكل دنبال يك حركت دائم می‏گشتند چون رابط بايد يك‏
حركت دائم باشد . و آن حركت دائم را حركت فلك می‏دانستند ، و آنهم‏
حركت وضعی فلك و می‏گفتند حركت وضعی فلك است كه رابط است . مرحوم‏