اعتبار وحدت و كثرت در زمان
همين حقيقت دارای دو اعتبار ديگر است : اعتبار وحدت و اعتبار كثرت . مثل هر متصل واحدی كه هم اعتبار وحدت برای آن میشود ، چون متصل واحد است و يك واحد است ، و هم اعتبار كثرت برای آن میشود ، چون متصل است و قابل انقسام به اجزاء است ، يعنی میتوان در آن اعتبار كثرت و تجزی كرد . میفرمايند : حال كه زمان جهت ثبات دارد ، نياز دارد به فاعلی ثابت كه حافظ زمان باشد . از اين جهت زمان مثل هر ممكن الوجود ديگری نيازمند به فاعل است ( 1 ) . از آن جهت كه امری است ثابت و دائم نيازمند به فاعلی است ثابت و دائم و از آن جهت كه امری است متصرم و متجدد نيازمند به قابلی است كه آن قابل در قابليت خودش دائما متجدد و متصرم باشد . اين مطلب روی همان مبنای مرحوم آخوند است كه هم حركت توسطی را قبول دارد و هم حركت قطعی را . يعنی دو حيثيت واقعی در يك شیء قائل است ، ثبات و تجدد را كه دو امر متضاد و متناقض هستند ، در آن واحد دو حيث واقعی در حركت و زمان میداند و میفرمايد : حيثيت ثبات به فاعلش و حيثيت تجدد و تصرم به قابلش وابسته است . و نيز میفرمايد : از جنبه وحدتش نيازمند به يك فاعل مبرا و منزه از كثرت است . معنای اين سخن اين است كه فاعل زمان نمیتواند امری جسمانی باشد . اين مسألهای است كه آيا فاعلپاورقی : 1 - درباره زمان نظريهای به محمد بن زكريای رازی نسبت دادهاند كه وی به قدمای خمسه قائل بوده و زمان را يكی از قدما میدانسته است . اگر مقصود وی از قدمای خمسه ، قدمای ذاتی باشد بنابراين زمان را بدون فاعل و موجود میداند و مثل خدا آن را واجب بالذات میداند . جواب به وی همين است كه زمان مثل هر ممكن الوجودی نيازمند فاعل است . از آن جهت كه امری است ثابت و دائم نيازمند فاعلی ثابت و دائم است و از آن جهت كه امری است متصرم و متجدد نيازمند به قابلی است كه آن قابل در قابليت خودش دائما متجدد و متصرم است .