پاورقی : > اصيل نباشد و ماهيت اصيل باشد و تشكيك هم از ذات خودش برخيزد . ولی يك نوع ديگر از تشكيك در ماهيت اشكال ندارد و آن تشكيك در ماهيت به تبع وجود است . يعنی ماهيت به ذات خود قابل تشكيك نيست ولی به تبع وجود قابل تشكيك هست . و مانعی ندارد در صورتی كه وجود قابل شدت و ضعف باشد ، ماهيت هم به تبع وجودش يعنی بالعرض و المجاز قابل شدت و ضعف باشد . در اين صورت فرق جنس و فصل تقريبا از قبيل فرض ضعيف با شديد میشود در مرتبه ماهيت . [ علاوه بر مطلب فوق ] اين بيانی كه ايشان در اينجا میگويد كه تمام حقيقت شیء قائم به فصل است و مادامی كه فصل اخير شیء محفوظ است و به يك اعتبار صورت شیء محفوظ است ، تمام معانی آن شیء در آن فصل اخير محفوظ است ، به نوعی انكار كليات خمس است . [ توضيح اينكه ] : روی اين بيان ، اگر اين بيان را قبول بكنيم و میتوانيم هم قبول بكنيم ، به نظر ما بنيان كليات خمس بهم میريزد ، و بريزد . يعنی حساب كليات خمس كه قدما مسلم گرفتهاند و حتی خود مرحوم آخوند مسلم گرفته است [ بهم میخورد ] و ديگر كليات خمس در ميان نخواهد بود ، يعنی فرق ميان نوع و فصل اعتباری خواهد بود ، نه حقيقی . زيرا اگر بنا شود كه فصل را متضمن جنس بدانيم ديگر فرقی با نوع نخواهد داشت . آن وقت فصل را میتوانيم فصل بدانيم كه مثل قدما فصل را عرضی جنس بدانيم و جنس را عرضی فصل ، يعنی دو ذات خارج از يكديگر . اما اصالت وجود مرحوم آخوند كه كار را به اينجا كشانده كه " ان حقيقه الشیء فصله الاخير " و فصل اخير را متضمن تمام حقايق اجناس و فصول قبلی دانسته ولی بنحو اجمال ، باعث شد كه اين فصل با فصلهائی كه قدما بيان میكردند از زمين تا آسمان فرق داشته باشد . شايد علت اينكه مرحوم آخوند بعد حرف ديگری زده است اين باشد كه ديده تمام احكامی كه برای فصل میگوئيم ، برای يك ماهيت خيلی زياد است ( چون فصل از سنخ ماهيت است ) و چطور ممكن است كه يك ماهيت ، در عين بساطت ، بتواند در مرتبه ذات خود متضمن همه فصول و اجناس ديگر باشد ؟ لذا حرف ديگری زده است كه بنحو ديگری از كليات خمس عدول كرده است ، گفته است كه فصول در واقع به انحاء وجودات بر میگردد . اگر فصول به وجودات برگردد ، وجود كه از سنخ ماهيت نيست . در نتيجه به شكل ديگری كليات خمس بهم میخورد و فصل به معنای معروف [ يعنی ماهيت بودن آن را ] منكر شدهايم . بهر حال مسئله داستان فصل در باب ماهيات داستان مفصلی است .