در راه وحدت جوهر و عرض .
در برهان سوم يك مقدار بيشتر كوشش شده است كه اين اثنينيت ميان‏
جوهر و عرض را از بين ببرد . ولی بر خلاف فلسفه اروپا كه به نفع عرض‏
عمل شده است و در وجود جواهر تشكيك شده است ، در اين فلسفه بيشتر از
عرض مايه گذاشته شده است ، يعنی كم كم به صورت جلوه‏ای از جوهر و يك‏
امری كه از مراتب جوهر است در آمد كه خودش عنوانی از عناوين جوهر است‏
. يعنی جوهر از سر تا پا جوهر است ، و در عين حال از سر تا پا متكمم و
متكيف و . . . است ، نه آن حرف معروفی كه گفته می‏شود مقام عرض يك‏
مقام جدائی است ، و مثلا بياض است كه ابيض بالذات است و جوهر ابيض‏
بالعرض است . نه ، اين طور نيست ، اين جوهر به تمام وجودش متكمم و
متكيف است . اين يك قدم بزرگی است در راه يگانگی جوهر و عرض .
اينكه مرحوم آخوند صحبت از يگانگی می‏كند ، معنايش اين نيست كه‏
بالكليه نفی عرض بشود . همچنانكه در باب كم به همان معنی كه ما گفتيم ،
باز به يك معنی برای كم يك شخصيتی قائل هستيم ، اما نه به آن معنی كه‏
وجودش در خارج عروض داشته باشد ، بلكه لااقل به صورت تعين جوهر وجود
دارد . يعنی جوهر در خارج تعينها دارد ، نه اينكه وجودهائی عارض جوهر
شده باشد . تعين شی‏ء بيرون از وجود شی‏ء نيست ، در عين حال عين وجود شی‏ء
هم نيست ، چون تعينها عوض می‏شود ولی خود شی‏ء هست . در عين حال تعين‏
بيرون از آن هم نيست ، مثلا اگر جسم نرمی مثل شمع ، شكلها و تعين‏های‏
مختلف پيدا كند ، يك چيز است كه تعين‏های مختلف پيدا كرده ولی تعين‏های‏
گوناگون بيرون از آن جسم نيست . مثلا كروی و يا مكعب كه می‏شود چيزی از
بيرون به آن ضميمه نمی‏شود ، بلكه خود همان شی‏ء است كه به اين شكلها در
می‏آيد . از كجا تمام كيفيات از اين قبيل نباشد ، همچنانكه كيفيت شكلی‏
چنين است . با اينكه اين اشكال عوض می‏شوند و تعينی می‏رود و تعين ديگر
می‏آيد ، ولی جوهری نرفته است كه جوهر ديگر بيايد .