متخلل شده بين علت و معلول بلكه خود علت جاعل معلول خودش است .

جعل حركت برای متحرك چگونه است ؟

حال كه اين مطلب روشن شد ، مطلب ديگری نيز روشن می‏شود و آن اين است‏
كه : گاهی اوقات يك مسأله‏ای كه مطرح می‏شود ، می‏گويند اين امر علت‏
نمی‏خواهد . مثلا در باب حركت می‏گويند فلان شی‏ء حركت می‏كند ، كسی می‏گويد
چرا حركت می‏كند ؟ در جواب می‏گويند : " چرا " ندارد ، علت نمی‏خواهد ،
حركت لازمه آن شی‏ء است ، لازمه ذاتش است . در اين قبيل موارد اگر "
الف " حركت می‏كند يك تصور اين است كه الف كه متحرك است و قابل ،
حركت را قبول می‏كند ، در عين اينكه قابل است فاعل نيز هست . يعنی منكر
فاعل حركت نيست ولی قابل را " فی عين انه قابل " فاعل هم می‏داند ، هم‏
مفيض حركت است هم مستفيض حركت . اين يك نوع تصور از مطلب است كه‏
در گذشته گفتيم محال است يك شی‏ء در آن واحد هم مفيض باشد و هم مستفيض‏
.
يك نوع تعبير ديگر از مطلب اين است كه اصلا حركت نيازی به علت‏
ندارد . چرا ؟ چون لازمه ذات متحرك است . يعنی اينجا قابل است و فاعل‏
نيست ، نه اينكه خودش هم فاعل است هم قابل . بلكه اينجا قابل است و
فاعل نيست . همين طور كه در زوجيت و اربعه ، اربعه قابل زوجيت است .
البته اين قبول ، قبول عينی و خارجی نمی‏تواند باشد . چون كثرت كه ذهنی‏
باشد قبول هم ذهنی است . اربعه معروض زوجيت است و زوجيت قابل آن ،
ولی ديگر فاعل ندارد . گفتيم كه لايتخلل الجعل بين الملزوم و لازمه . جواب‏
اين بيانی كه گفتند روشن است كه : در جائی می‏توانيم بگوئيم دو چيز ملزوم‏
و لازم يكديگرند و بعد بگوئيم جعل متخلل ميان ملزوم و لازم نمی‏شود ، كه لازم‏
وجودی غير از وجود ملزوم نداشته باشد . آنجا كه ملزوم وجودی دارد و لازم‏
هم وجودی ، يعنی ملزوم فی حد ذاته می‏تواند اين لازم را داشته باشد و
می‏تواند نداشته باشد ، ولی اين لازم را دارد و وجود لازم