روحی از بدنی رفته باشد به حالت اوليه خودشان برگشتند .
پس چيست ؟ اينجا نوعی تسخير است ، يعنی بدون اينكه جبر در كار باشد
يا زوری در كار باشد به اين كار دست می‏زنند . يعنی اراده و ميل اينها و
طبيعت نفسانی اينها در اثر وضع تسخيری هماهنگی پيدا می‏كند با خواسته‏
تسخير كننده . حكما معتقدند كه طبيعت مادی وقتی با روح و نفس متحد
می‏شود ، مسخر نفس می‏شود ، اين چنين تسخيری كه نفس در حالی كه موجود
زنده است و تحريك می‏كند ، مثلا دست را حركت می‏دهد ، نه اين است كه‏
نفس مجبور كرده است طبيعت را ، آن چنانكه انسانی انسان ديگر را مجبور
می‏كند ، و نه اين است كه اين حركت مقتضای ذات طبيعت باشد لو خلی و
نفسه ، بلكه مقتضای ذات طبيعت است در حال اتصال به نفس ، يعنی يك‏
چنين حالت بين بينی هست .

عدم خستگی در آخرت

پس سخن مرحوم آخوند اين است كه ما دو طبيعت داريم ، يكی آن طبيعتی‏
كه ناشی از ذات نفس است ، در آنجا ملال و خستگی و كسالت و اين حرفها
معنی ندارد ، و به همين جهت در عالم برزخ و قيامت هيچ متنعمی از تنعمش‏
دل زده نمی‏شود . يكی از ايرادهائی كه بعضی افراد می‏گيرند اين است كه‏
می‏گويند : اين بهشتی كه شما می‏گوييد ، بايد خيلی جای خستگی آوری باشد ،
چون آدم وقتی بطور دائم غرق در همه نعمتها باشد ، خسته می‏شود و دل آدم را
می‏زند . وقتی به انسان خوش می‏گذرد كه چيزی را نداشته باشد و به او بدهند
و مرتب كمبودهائی باشد و فراهم شود و گرنه خسته خواهد شد .
قرآن جواب می‏دهد كه نه ، خسته نمی‏شوند " « و لا يبغون عنها حولا » "
اتفاقا آنجا يك جائی است كه انسان از آن خسته نمی‏شود و در پی بدل آن‏
نمی‏افتد . يكی از علل اين وضع اين است كه آنچه آنجا هست مقتضای ذات و
طبيعت نفس است . خستگی در آنجا مثل اين است كه قوه جاذبه يا مغناطيس‏
از كار خودش خسته