اما دليل بر اين مطلب كه می‏گويد " اعلم الطبيعه الموجوده فی الجسم لا
يفيد . . . لذاتها " چيست ؟ قياسی استثنائی تشكيل می‏دهد كه در آن تالی‏
ابطال می‏شود و بطلان مقدم را نتيجه می‏گيرد . می‏گويد : اگر طبيعت موجود در
جسم علت آثار طبيعی در خود جسم باشد ، لازم می‏آيد طبيعت از ماده‏ای كه در
آن حلول دارد مستغنی باشد ، و التالی باطل فالمقدم مثله . تالی باطل است‏
، چون طبيعت صورت است و صورت مستغنی از ماده نمی‏تواند باشد ، و اساسا
طبيعت به چيزی می‏گوييم كه در وجود محتاج به ماده باشد ، و الا اگر محتاج‏
به ماده نباشد كه آن عقل يا نفس است ، و حتی نفس هم لااقل در فعل محتاج‏
به ماده است .
مدعی را درست روشن كنيم : قبلا هم گفتيم ، اينكه می‏گوييم طبيعت مفيد
آثار است مقصود اين است كه اگر جسمی حركت كند ، ( حركتهای جبری و قسری‏
را كنار بگذاريد اگر چه در حركت قسری هم مطلب همين جور است ) علت‏
حركتش طبيعت خود جسم است ، علت بيرونی نيست . مثلا اگر سيب تدريجا
زرد يا شيرين می‏شود ، اين آثار معلول طبيعتی است كه در درون خودش است‏
. پس كسانی ( از جمله خود مرحوم آخوند در سابق ) كه می‏گويند طبيعت مفيد
اين آثار است مقصود همان است كه بيان كرديم ، يعنی خيال نكنيد نظام‏
عالم اين چنين است كه اين آثار به وسيله علتهائی از بيرون بر اشياء
تحميل می‏شود ، بلكه علتها در درون خود اشياء است ، منتهی آن علت درونی‏
چون خودش طبيعت است ، باز از درون خودش متكی به علت ديگری است كه‏
می‏رسد به محرك اول . اين حرف سابق مرحوم آخوند است .
ولی در اينجا مدعی اين است كه اگر طعم يا رنگ سيب تغيير می‏كند علتش‏
طبيعت نيست ، يا مثلا اگر سنگ به طرف پائين حركت می‏كند علت حركتش‏
طبيعت سنگ نيست . در اثبات اين مدعی گفتند : اگر طبيعت علت باشد
لازم می‏آيد كه طبيعت در وجود خودش از ماده مستغنی باشد ، دليل اين ملازمه‏
چيست ؟