ولی به اين شكل است كه ذهن میتواند برای آن نيمی و نيمی اعتبار كند .
پس اين شيئی است كه وحدت دارد واقعا و كثرت دارد واقعا و معنای اينكه
كثرت دارد واقعا اين است كه به حيثی است كه ذهن میتواند آن را به
مراتب تجزيه بكند . در مقابل ، چيزهائی هستند كه واحدند واقعا و ذهن هم
نمیتواند آنها را تجزيه بكند واقعا . مجردات از اين قبيل هستند ، مجرد
واحد است واقعا و ذهن هم نمیتواند آن را تجزيه بكند . نقطه هم چنين است
، خط هم از نظر عرضی در خارج چنين حالتی را دارد .
تركيب جسم از ماده و صورت چنين تركيبی است ، تركيب اينها تركيب
اتحادی است ، يعنی واقعا در خارج وجود واحد است ، و در عين حال عقل
میتواند از آن دو حيثيت واقعی انتزاع بكند ، حيثيت صورت و حيثيت ماده
. يعنی نحوه وجود نحوهای است كه : للعقل ان ينتزع له حيثيتين ، حيثيه
القوه [ ماده ] و حيثيه الفعليه [ صورت ] ( 1 ) .
معنای بشرط لائيت و لا بشرطيت
معنای بشرط لائيت و لا بشرطيت در اينجا اين است كه : اين چيزهائی كه
واقعا وحدت دارند و قابليت انتزاع كثرت دارند ، ذهن برای آنها دو گونه
لحاظ دارد : يك لحاظ اين است كه اين شیء را همانطور كه واحد هست
میبيند . يك لحاظ ديگر تجزيه و تكثير آن است . مثلا اين شیء كه میگوييم
مركب است از قوه و فعل ، در خارج اينطور نيست كه نيمش قوه باشد و
نيمش فعليت ، بلكه معنايش اين است كه اين شیء به تمامه ماده است و
به تمامه صورت است . يعنی دو حيثيت
پاورقی :
1 - البته اينجا يك سؤال پيش میآيد و آن اينكه : آيا در اثر حركت
جوهريه طبيعت است كه در شیء دو خصلت قوه و فعليت میتواند توأما وجود
داشته باشد ( كه ما خود هميشه همين را گفتهايم ) يا حتی بنابر قول قدما
هم نحوه وحدت شیء نحوه وحدتی است كه وحدت است واقعا و در عين حال
منشأ انتزاع اين كثرت است واقعا ؟