میگويند : ما ثابت كرديم و ديگران هم قبول دارند كه طبيعت هر جا كه
بخواهد مؤثر باشد در فعل خود نيازمند به اوضاع خاص است . يعنی چه ؟
توضيح اينكه : اثر طبيعت را در ماده خودش در نظر نگيريد ، اثر طبيعت
را در غير خودش در نظر بگيريد ، مثلا آتشی میخواهد چيز ديگری را بسوزاند
، مغناطيس میخواهد آهن را جذب كند ، آيا فی ای وضع اتفق ، اثر میكند ؟
يعنی آتش در هر جا و هر شرائطی میسوزاند ؟ يا نه ، وضع و شرائط مخصوص
لازم است . تا تلاقی و اتصالی و وضع و محاذاتی ميان دو شیء برقرار نشود ،
چنين چيزی محال است . بعد میگوييم به چه برهان اين را میگوييد ؟ میگويند
به اين برهان كه : اگر جسم در تأثير كه ايجاد است بینياز از وضع و
محاذاتی باشد لازمهاش اين است كه در وجود هم بینياز از وضع و محاذات
باشد . چون ايجاد فرع وجود است ، و چون شیء در وجود نيازمند به ماده
است در ايجادش هم نيازمند به ماده است ، و چون در ايجاد هم نيازمند به
ماده است ، پس بايد ميان فاعل و منفعل وضع و محاذات مخصوص و نسبت
مخصوص برقرار بشود .
میگويد : وقتی ميان فاعل طبيعی و منفعل آن وضع و محاذات مخصوص شرط
است ، طبق قاعده عقلی كه استثناء پذير نيست ، اگر بخواهد در ماده خودش
اثر بكند ، لازم میآيد اول ميان خودش و خودش وضع و نسبت مخصوص برقرار
بشود بعد اثر بكند . در صورتی كه شیء خودش با خودش كه نمیتواند وضع و
نسبت مخصوص داشته باشد . چون فاعل در همان وضع است كه منفعل هم در
همان جا است .
پس ثابت شد فاعل طبيعی اگر بخواهد علت طبيعت خودش باشد ، لازم
میآيد در تأثير و فاعليتش نياز به شرائط و وضع و محاذات نداشته باشد و
مستغنی از ماده باشد ، و استغناء در ايجاد مستلزم استغناء در وجود است .
به اين دليل است كه گفتيم اگر طبيعت در خودش اثر بگذارد ، لازم میآيد
بینياز از ماده باشد ، و حال آنكه بطور قطع طبيعت در وجودش بینياز از
ماده نيست .
|