پاورقی : 1 - اولا جواب نقضی میدهيم كه شما در كون و فساد چه میگوئيد ؟ زيرا در كون و فساد هم صورت عوض میشود ولی به صورت دفعی به قول شما . البته توجه داشته باشيد كه اين غير از آن حرفی است كه خود ايشان كون و فساد را در واقع تدريجی میدانند و نه دفعی . حرف اينجا بر مبنای قوم است . 2 - " عدمها " يعنی عدم الصوره . 3 - اگر مقصود اين است كه عدمش موجب عدم مجموع است نه عدم جميع ، به اين معنا كه موجب عدم صورت است نه عدم ماده ، حرف درستی است . پس صورت معدوم شده ، ماده كه خودش باقی است و ماده حافظ وحدت است . اگر بگوئيد ماده به تنهايی نمیتواند حافظ وحدت باشد ، میگوييم مع صوره ما حافظ وحدت است . 4 - يعنی عدم جميع كه حتی ماده هم معدوم میشود . اگر ماده معدوم شود پس اين كه موجود شده من رأس موجود شده است و با اولی رابطهای ندارد و حال آنكه اين طور نيست . ثانيا اگر من رأس موجود شود بنابر اصل " كل حادث مسبوق بماده و قوه " اين مجموع ماده و صورت نيازمند به مادهای است ، يعنی ماده به ماده نياز دارد و نقل كلام به اين ماده میكنيم و هكذا تسلسل . 5 - فرضا اگر اين محال هم صورت بگيرد حافظ وحدتی نداريم . چون فرض حافظ وحدت در صورتی است كه مادهای باقی باشد ، يعنی فرض میكنيم تسلسل محال نيست ، میگوئيم اين شیء صورتش معدوم میشود و مادهاش هم معدوم میشود ، از نو كه به وجود میآيد يك صورت و ماده جديد به وجود میآيد و آن صورت و ماده جديد هم باز احتياج به يك ماده جديد دارد كه آن هم به وجود میآيد و . . . الی غير النهايه . فرضا اگر اين امر محال نباشد حافظ وحدت نخواهيم داشت . يعنی آن چيزی كه اول معدوم شده با اين كه موجود شده با يكديگر تباين دارند .