حركات آن جسم است . به حكم قانون " عله المتغير متغير و عله الثابت
ثابت " چون معلولها متغير هستند و اعراض متغير هستند ، پس بايد علتش
هم كه طبيعت است متغير باشد كه اين را مرحوم آخوند تحت عنوان ربط
المتغير بالثابت مطرح كردند . و بعد كه برهان دوم را ذكر میكنند در كمال
صراحت میگويند كه طبيعت علت برای اعراض نيست ، بلكه نوعی وحدت ميان
طبيعت و اعراض خودش حكمفرماست . علت اعراض همان علت طبيعت است و
علت طبيعت همان علت اعراض است ، منتهی : الفيض تمر من الطبيعه الی
الا عراض و من الصوره الی الا عراض . يعنی در اين اعتبار ، طبيعت به كلی
از عليت برای اعراض خارج شد ، و اين با برهان اول كاملا مغاير به نظر
میرسد .
تناقض در جائی ممكن است كه كسی يك حرفی را بزند و در جای ديگر پس
از مدتی حرف خودش يادش برود و بعد نقيض آن را بگويد ، ولی حرفی را
الان زده و هنوز عرقش خشك نشده ، خيلی بعيد است كه فورا نقيضش را
بيايد بگويد ، اين را كه نمیشود گفت تناقض گفته است ، و به همين دليل
حاجی فرمودند كه مماشات كرده و بنابر مبنای ديگران گفته است . ولی ما
گفتيم كه اينطور نيست ، اين دو عليت در طول يكديگرند .
طبيعت علت است ولی نوع عليت طبيعت با عليت ماوراء طبيعی در مورد
خود اعراض فرق میكند . نوع عليت طبيعت برای اعراض كه علت مباشر است
، عليت اعدادی است نه عليت ايجادی ، همان تفاوتی كه خود حاجی هم در
جاهای ديگر قبول دارد . حالا اين بيان مرحوم آخوند در اينجا همان توجيهی
را كه ما آنجا از طرف مرحوم آخوند كرديم كاملا تأييد میكند . اين معلوم
است كه يك شیء در آن واحد نمیتواند دو فاعل داشته باشد مگر اينكه يكی
فاعل ايجادی باشد و ديگری فاعل اعدادی . و اين معنی كه الفيض تمر من
الصوره الی الا عراض يعنی فاعل ايجادی ماوراء الطبيعی است و اين فاعل
طبيعت را ايجاد میكند و به طفيل وجود طبيعت اعراض نيز وجود پيدا
میكنند ، يعنی طبيعت مجرای وجود اعراض
|