مسأله زمان مشترك
ولی مسألهای كه بيشتر فكر فلاسفه را به خود متوجه كرده است ، مسأله " زمان مشترك " است كه مسأله فوق العاده مهمی است و انديشه انسان را به طور جدی به خود جلب كرده است . اگر ما صرفا در باب زمان تصورمان همين مقدار باشد كه : در دنيا حركت و بلكه حركات وجود دارد ، و هر حركتی هم به اعتبار اينكه يك كميت است و از نوع كميات است پس خودش مقدار است ، يا لااقل حركت دارای مقدار است ، و خودش فی حد ذاته امری مبهم است ، همين طور كه جسم فی حد ذاته امری مبهم است ولی متقدر به كميت میشود ، حركت هم همين طور است يعنی متقدر به يك كميت میشود . اگر از زمان و حركت چنين تصوری داشته باشيم ، به عدد حركات عالم زمانها خواهيم داشت . ولی امر ديگری ماوراء اين احساس میكنيم و میبينيم كه وجود دارد ، و از همين جا مسأله مشخص بودن زمان پيدا شده است . يك وقت است كه دو امر متقدر و ذی مقدار را با يكديگر مقايسه میكنيم . مثلا در مقادير قارالذات ، بدن انسان را فرض كنيد كه ابعاد و مقداری دارد ، اين فرش هم مقداری دارد ، اين پارچه هم مقداری دارد . بعد دو چيز را با يكديگر مقايسه و تطبيق میكنيم . مثلا يك لباس را به بدن خود میپوشانيم و میگوئيم اين لباس برای بدن من كوچك است يا بزرگ است . يعنی اين دو مقدار را وقتی كه با هم تطبيق میكنيم ، بعد از تطبيق ميان اين دو مقدار يك نسبتی پيدا میشود . به اين معنی ، تمام حركات عالم با يكديگر قابل مقايسهاند . فرض كنيد كه يك حركتی در اين مكان واقع شده و يك حركتی در مكانی ديگر ، اين دو حركت را میتوانيم با يكديگر منطبق كنيم و بگوئيم اين حركت از آن حركت بيشتر است و يا آن حركت از اين حركت كمتر است و يا اين دو حركت مساوی يكديگرند . غير از اين جهت كه اينها با هم برابرند يا نا برابر ، مسأله ديگری هم در كار