جوهر است . مثلا اين گلوله است كه از مبدأ تا منتهی حركت میكند . در
اين حركت موضوع گلوله است . جوهر گلوله در تمام اين مدت يك امر باقی
مستمر است . پس حركت در اعراض بلامانع است . ولی اگر بنا باشد حركت
در جوهر واقع بشود و مافيه الحركه خود جوهر باشد ، يعنی آنچه كه جوهر اين
جسم است بخواهد نظير " أين " باشد ، همانطور كه " أين " متدرج در
مسافت و زمان است ، جوهر هم همين طور باشد . لذا اشكال میشود كه آن
چيست كه مراتب اين جوهر را طی میكند ؟ آن امر باقی كه از اول تا به آخر
اين حركت جوهری باقی است و مانند يك رشتهای كه به دانههای تسبيح وحدت
میبخشد ، مراتب اين حركت را وحدت میبخشد چيست ؟
اين حاصل اشكال شيخ است . مسأله بقاء موضوع حركات جوهريه از اهم
مسائل است ، مخصوصا با توجه به اينكه مرحوم آخوند در اين زمينه بيانات
مختلفی دارد كه ممكن است كسی بگويد مرحوم آخوند نظرش در اين مورد
استقرار پيدا نكرده است . مثل كسی كه در جواب اشكال محتملاتی ذكر میكند
بدون آنكه هيچ يك را اختيار كند . يا همانطور كه مرحوم آقا علی حكيم
میگويد ، اين وجوه مختلف در طول يكديگرند . يعنی همه اين وجوه در آن
واحد درست است . خصوصا اين كه اين مسأله در ميان متأخرين مورد بحث و
فحص و أخذ و رد است كه آيا مقصود آخوند از اين وجوه چيست و آيا حرفش
درست است يا نه ؟ اين مسأله در بعضی ديگر از كتابهای مرحوم آخوند و
متأخرين از او مطرح شده كه شايد قسمتهايی از آنها را عرض بكنيم .
در اينجا يك نظريه اين است كه اساسا ما از اول نبايد قبول كنيم كه
همه حركتها و حتی حركت در جوهر ، نياز به متحرك دارند . میتوانيم اين
اصل را قبول نكنيم ، چون دليلی بر اين مطلب نداريم . اگر ما از نظر لغت
چنين نيازی داريم ، از جهت اينكه در حركت جوهريه هم متحرك داريم و هم
حركت ، پس حركت بايد غير از متحرك باشد ، اين يك بحث لغوی است و
تازه از نظر لغت هم چندان ثابت
|