أين من ايونه ( 1 ) طبيعی و مع كونه طبيعيا ينتقل منه الی غيره فلا يستقم‏
ذلك الا بأن يكون طبيعه الفلك أمرا متجدد الذات ذا وحده جمعيه و كثره‏
اتصاليه ( 2 ) و كذا ما يقتضيه من الاوضاع و الا يون و سائر اللوازم . و
هذا و ان لم يكن يذهب اليه الشيخ و متابعوه الا أنه الحق الذی لا محيص‏
عنه .

[ ان مقصود الطبيعه لا يكون الا متعينا شخصيا ]

و الذی يناسب آرائهم ان طبيعه الفلك تقتضی أولا و بالذات الوضع‏
المطلق و الاين المطلق من غير خصوصيه لشی‏ء منهما و انما يراد تلك‏
الخصوصيات لاجل بقاء النوع بالعرض لا بالذات . و هذا عند التحقيق غير
مستقيم ( 3 ) .

پاورقی :
> است . اگر طبيعت غير از وضع باشد و طبيعت يك امر ثابت باشد ،
چطور ممكن است يك امر واحد و ثابت ، اوضاع مختلف طبيعی داشته باشد ؟
1 - حاجی در حاشيه متذكر شده است كه تعبير " أيون " تسامح در تعبير
است زيرا شما يك " أين " بيشتر قائل نيستيد .
2 - با اين فرض است كه می‏توان اوضاع مختلف در فلك را تماما طبيعی‏
دانست يعنی هر مرتبه از اين كثرت اتصالی يك وضع طبيعی دارد .
3 - مطلبی را در اينجا مطرح می‏كنند كه در رابطه با فلسفه‏های امروز خيلی‏
وقتها مورد احتياج واقع می‏شود . مرحوم آخوند می‏گويد كه : شيخ در اينجا
قائل شده كه جميع اوضاع طبيعی است ، در حالی كه اين قول جز با حركت در
جوهر جور در نمی‏آيد . بعد می‏گويد : " و الذی يناسب آرائهم . . . "
آنچه مناسب آراء شيخ است اين نيست كه اوضاع همه طبيعی هستند ، بلكه‏
اين است كه طبيعت طالب وضع مطلق است و تابع أين مطلق است . يعنی‏
مطلوب طبيعت امر مطلق است ، همانطور كه در حرف شيخ هم ديديم كه گفت‏
طبيعت نوع انسان را می‏خواهد ، فرد مطلوب بالعرض است . اين حرفی است‏
كه هم در ميان يونانيان و هم در ميان امروزی‏ها نيز زياد ديده می‏شود كه‏
آنچه كه مطلوب است امر مطلق است .
مرحوم آخوند می‏گويد معنی ندارد كه مطلق و كلی مطلوب باشد . رأی خود را
به دو بيان ذكر می‏كند . يك بيان بنابر ممشای قوم است و بيان ديگر بنابر
اصالت وجود است . البته آن بيان اول هم با حرفهای خودشان بيشتر قابل‏
توجيه است .
بيان اول : ايشان می‏فرمايد بنابر رأی مذكور بايد مطلق را بر مقيد مقدم‏
بدانيم و برای كلی >