گذشته از آن اشكال ، اشكال بالاتری هم هست . گفته است كه طبيعت حركت ،
مقصود حركت نيست ، بلكه هر مرتبه از حركت غايتش مرتبه بعد است ، و
غايت مرتبه بعد نيز مرتبه ديگر است . يعنی مانند همان حرفی كه در آنجا
گفته [ و رد كرده ] در اينجا گفته است . اين يك ايراد كه حاجی اين را
ذكر نكرده است .
و ايراد بالاتر اين است كه فرضا اگر اين حرف را در غير حركت بتوانيم
بگوئيم ، در حركت نمیتوانيم بگوئيم . چون در حركت ، كمال اول است و هر
كمال اولی ، كمال ثانی میخواهد . مرتبهای از حركت برای مرتبه ديگر از
حركت نمیتواند كمال ثانی باشد . و به تعبيری كه حاجی میكند حركت از سنخ
طلب است ، مرتبهای از طلب برای مرتبه ديگر نمیتواند غايت باشد . اين
اشكال ، اشكال عليحدهای است كه شما در غير حركت هم قائل به چنين مطلبی
نبوديد ، حال چطور شده است كه شما در حركت كه اين اشكال هم اضافه میشود
به آن قائل شدهايد . چون اين بحث در آينده میآيد ما در اينجا زياد به آن
نمیپردازيم .
ممكن است در باب حركت اين مطلب گفته شود و قابل طرح باشد كه حركت
هم طلب است و هم مطلوب . بنابراين چه مانعی دارد كه هر مرتبهای از
|