ممكن است كسی بگويد كه ملاك اين تقدم ذات متقدم است ، خود اين ذاتها
ملاك تقدم‏اند ، يعنی زيد متقدم بالذات است بر عمرو و عمرو متأخر
بالذات است از زيد . می‏گوئيم : آن كه زمانا متقدم است در عين اينكه‏
متقدم است می‏تواند وجودش امتداد پيدا كند تا زمان متأخر ، يعنی در عين‏
اينكه متقدم بود اكنون مقارن می‏شود . مثل تقدم اب بر ابن ، هر پدری بر
فرزند خود تقدم زمانی دارد ولی ممكن است معيت زمانی هم داشته باشد .
پدری كه قبل از تولد بچه‏اش زنده است ، متقدم بر او است و بعد از تولد
بچه‏اش مقارن با اوست . بنابراين ذات ملاك تقدم نيست ، زيرا اگر اب‏
متقدم بالذات بود محال بود كه همزمان شود و معيت داشته باشد . و بالاتر
اينكه اب ممكن است نسبت به فرزند خود متأخر گردد و اين وقتی است كه‏
فرزند قبل از پدر بميرد ولی پدر هنوز زنده باشد .
ممكن است طور ديگری گفته شود ، يعنی كسی بگويد كه ملاك تقدم نفس آن‏
عدم است ، يعنی عدم عمرو بالذات تقدم داشته باشد بر وجود عمرو ، و علت‏
اينكه زيد بر وجود عمرو مقتدم است اين است كه وجود زيد مقارن با عدم‏
قبلی عمرو است و از اين جهت بالعرض وجود زيد بر وجود عمرو مقدم شده‏
است ، ولی آنكه بالذات بر وجود عمرو مقدم است خود عدم عمرو است .
می‏گوئيم [ بطلان اين امر ] واضح است چون عدم عمرو ممكن است حتی متأخر از
خود عمرو هم بشود ، همين عمرو كه قبلا عدمش بود ( يعنی عدمش صادق بود )
بعد از معدوم شدن عمرو دو مرتبه عدمش شروع می‏شود يعنی همين عدمی كه‏
متقدم بود همان متأخر می‏شود اگر چه مقارن نمی‏تواند باشد ولی متأخر می‏شود
. بنابراين عدم بالذات ملاك تقدم نيست .
بنابراين در اينجا بايد چيزی باشد كه قبليت عين ذاتش است ، يعنی يك‏
چيزی بايد وجود داشته باشد كه قبليت و بعديت ميان مراتبش عين ذات اين‏
مراتب باشد و ذاتش عين قبليت و عين بعديت باشد ، نه چيزی كه به ملاك‏
ديگر غير از ذات خودش قبل يا بعد شده است . مثلا می‏گوئيم سلمان مقدم‏
است بر اباذر