موضوع است خود ماده است .

در حركت جوهريه نيازی به موضوع نيست

بعد مرحوم آخوند يك مطلبی دارد كه اين مطلب را اگر چه در ادامه همين‏
بحث گفته است ولی آن مطلب اساس مطالب در اين باب است و آقای‏
طباطبائی هم بر آن تكيه كرده‏اند ، و آن اين است كه :
اصلا مسأله موضوع چه نقشی می‏تواند داشته باشد ؟
در باب حركت اين جور گفته‏اند و مرحوم آخوند هم اين جور می‏گويد كه‏
معنای حركت در شی‏ء اين است كه كون المتحرك له فی كل آن فرد مما فيه‏
الحركه . مثلا اگر جسم در مكان حركت می‏كند معنايش اين است كه در هر آنی‏
يك مكان دارد غير از مكان اول ، و همچنين ساير مقولات . اين مطلب درست‏
است ، ولی اين مطلب را ما بايد بشكافيم كه آيا واقعا متحرك در هر آنی‏
يك فرد از مقوله را بطور جدا جدا دارد ، كه بالفعل از يكديگر متمايزند ؟
و در هر آنی يك فرد پيدا می‏شود و معدوم می‏شود ، و بين آنها هيچ گونه‏
وحدتی نيست ؟ آيا مقصود اين است ؟
اگر مقصود اينست ، اين محال است و از وحدت موضوع هم كاری ساخته‏
نيست . چون لازمه آن اين است كه غير متناهی محصور بين حاصرين باشد ، و
يكی از ادله بطلان اصالت ماهيت همين است "
كون المراتب فی الاشتداد
انواعا استنار للمراد
"
و اگر هم محال نباشد ، موضوع واحد نمی‏تواند وحدتش را حفظ كند ، چون‏
مفروض اين است كه ما فيه الحركه مثلا مراتب سواد متعدد هستند و وقتی‏
نفس ما فيه الحركه در ذات خودش متعدد است وحدت موضوع برای آنها
وحدت درست نمی‏كند . چه بسيار موضوعات واحدی كه اعراض متعددی دارند .
و اما اگر معنای اين مطلب كه للمتحرك فی كل آن فرد من المقوله التی‏
فيها