میآيد ؟ هوا به كلی معدوم میشود و آب به وجود میآيد ؟ شما خودتان
میگوييد : نه . میگوييد : صورتی معدوم میشود و صورتی كائن ، اما ماده
باقی است . يعنی يك ماده است كه صورت مائيه را دارد و صورت مائيه از
آن منعدم میشود و بعد همان ماده صورت هوائيه را میپذيرد . و لهذا اين
هوايی كه اينجا است همان آب سابق است و اين آب فعلی همان هوای سابق
است .
میگوييم : خيلی خوب ، از شما میپرسيم : آيا ماده میتواند بلاصورت باقی
باشد ؟ اينكه محال است . خودتان میگوييد كه محال است كه ماده بتواند
يك آن و يك لحظه بلا صورت باشد ، و میگوييد ماده تشخصش به صورت است
.
میگوئيم : پس اينجا چگونه شد كه اين صورت معدوم شد و صورت ديگر آمد
؟ میگويند : ماده متشخص است به واحد بالعموم صورت ، نه به واحد خاص .
يعنی ماده در تشخصش به صوره ما احتياج دارد ، نه اينكه ماده به صورت
مائيه يا صورت هوائيه احتياج دارد . مثل خيمهای كه نيازمند به عمود مايی
است .
میگوييم : پس شما قبول كرديد كه در كون و فسادهايی كه قائل هستيد ،
يك امر باقی مستمر متشخص داريم و آن ماده اولی است كه تشخص آن به
صوره ما است . آنچه را كه شما در باب كون و فساد میگوييد ما در باب
حركت میگوييم . حركت تغيير تدريجی است و كون و فساد تغيير و انعدام
دفعی است . ما میگوييم موضوع باقی مستمر در حركت جوهريه هم ماده اولی
است .
اگر بگوييد موضوع بايد متشخص باشد ، ماده اولی كه تشخصی ندارد ،
میگوييم تشخصش به صوره ما است . پس ماده مع صوره ما موضوع است .
البته موضوع بايد غير از ما فيه الحركه باشد . ما فيه الحركه چيست ؟
صورت است . پس آيا موضوع عين صورت شد ؟ میگويد : نه ، ماده مع صوره
ما موضوع است . ولی خصوصيات صور است كه ما فيه الحركه است . در واقع
اين ماده اولی است كه در اين صور حركت میكند . ماده به اعتبار اينكه
هميشه در ضمن مراتب صورت است ، پس صوره ما دارد . ماه اولی به اعتبار
اينكه در تمام اين مدت مع صوره ما است ،
|