البته موضوع بحث اينست كه چه چيز از قوه به فعل خارج می‏شود ؟ اگر
يادتان باشد اين بحث را در سابق كرديم و در ربط حادث به قديم هم تكرار
می‏كنيم و خيلی مسأله مهم و لازمی هم هست . در وقتی كه حركت ، حركت‏
جوهری باشد ، در اينجا متحرك و ما فيه الحركه جوهر است ، مسلما آنچه كه‏
از قوه به فعل خارج می‏شود خود جوهر است . ولی در وقتی كه حركت در
اعراض باشد چطور ؟ مثل وقتی كه جسم در " أين " يا در " كيف " حركت‏
می‏كند ، آن چيزی كه از قوه به فعل خارج می‏شود موضوع است ؟ يعنی جسم است‏
؟ يعنی جسم است كه بالقوه می‏تواند در اين مكان و آن مكان باشد و بودن‏
جسم در اين مكان و آن مكان و مكان ديگر است كه تدريجا از قوه به فعل‏
می‏رسد ؟ يا نه ، خود مقوله مثلا " أين " تدريجا از قوه به فعليت می‏رسد
؟
در آنجا گفتيم كه اين دو تا در واقع به يك مطلب برمی‏گردد ، برای‏
اينكه وجود عرض فی نفسه عين وجوده لغيره است ، يعنی در آن واحد هم "
أين " از قوه خارج می‏شود و هم جسم در " أين " و يا " تأين " خودش‏
از قوه به فعل خارج می‏شود ، و اينها دو چيز نيست ، چون " أين " وجود
مستقل از جسم ندارد . پس خواه تعبير بكنيم كه جسم از قوه به فعل می‏رسد و
خواه مقوله ، هر دو يكی است . و لذا مرحوم آخوند هم گاهی اين جور و گاهی‏
آن جور تعبير می‏كند و حقيقت مطلب يكی است .
تا اينجا " ثالثا " مرحوم آخوند تمام شد و ثابت شد كه اصلا خود حركت‏
يك امر نسبی است .

قائلان ديگر حركت جوهری

رابعا ، می‏گويد : شما می‏گوييد كه اين قولی است كه لم يقل به أحد من‏
الحكماء ، اين قول شما قولی است زور و ظلم و باطل . چطور لم يقل به أحد
من الحكماء ؟ خداوند در قرآن اين را گفته است و هو أصدق الحكماء ، و كفی‏
به قائلا .