است . فضل او و فيض او هميشه بوده است و خواهد بود . و لازمه سخن
متكلمين اين است كه ما از ازل واجب الوجود را ممسك الفضل بدانيم و در
يك محدودهای او را فياض و مفضل بدانيم و بعد از اين محدوده باز هم منع
فيض و فضل كنيم . اين امكان ندارد ، كه در فصلهای بعد در اين باره
مشروحا سخن خواهيم گفت ، فعلا برای روشن شدن اجمالی مطلب گفتيم .
چون بحث با متكلمين است ، در همان حد كه متكلمين قائلند كه زمان و
حركت مسبوقند به چيزی يعنی مسبوقند به عدمی كه آن عدم بر وجودشان تقدم
دارد ، تقدمی كه متقدم با متأخر غير مجامع هستند . چون متكلمين با اين
بيان حدوث زمانی عالم را قائلند ، حكما نيز در رد حدوث زمانی عالم اين
عقيده را مورد نقد و حمله قرار دادهاند و مسلم است كه رد كردن اين نظريه
خيلی ساده و آسان است . يعنی اگر قائل شويم كه زمان حادث است ( خواه
زمان را اصل بدانيم و حركت را منتزع از زمان كه به قول بعضی چنين بوده
است ، يا حركت را اصل بدانيم و زمان را مقدار حركت ، ولی به هر حال به
يك معنی يك چيزند و به معنای ديگر غير قابل انفكاكند ) برای زمان عدمی
فرض میشود كه آن عدم تقدم دارد بر زمان ، تقدمی كه غير مجامع است . اگر
چنين بگوئيم و چنين تصويری از حدوث زمانی ارائه گردد ، پاسخ آن خيلی
ساده است .
بيان مرحوم آخوند در رد حدوث زمانی عالم
اگر چيزی مسبوق باشد به چنين عدمی ، همان برهانی را كه در فصل شانزده
تحت عنوان " كل حادث مسبوق بقوه و ماده تحملها " ذكر كردند ، عين
همان را با بيان ديگر و مفصلتر در اينجا میآورند و آنچه اينجا ذكر
كردهاند عينا از كتاب " شفای " بوعلی اقتباس شده ، همين فصلی كه در
اينجا تحت عنوان " لا يتقدم علی الزمان و الحركه شیء الا الباری " آمده
در طبيعيات " شفاء " هم با اختلاف مختصری در تعبير كه در بعضی موارد
ديده میشود ، آمده است .