باشيم ، به عقيده حكما ، حتما بايد حركت ارادی باشد نه حركت طبيعی .
البته اين مطلب را نيز می‏گويند كه اگر هم حركت طبيعی باشد نتيجه يك‏
نيرو نيست ، بلكه نتيجه دو سه نيرو است . دو سه نيروی مختلف طبيعی‏
می‏توانند يك حركت دوری بوجود آورند ، امكان ايجاد حركت دوری نيست .
ولی اگر حركت ارادی باشد چنين چيزی امكان دارد . و علت اينكه در افلاك‏
قائل به نفس بودند همين بود كه حركات افلاك را دوری و نتيجه وجود اراده‏
در افلاك می‏دانستند .

اشواق و تصورات غايات حركات دوری است

در اين صورت بايد پرسيد كه مسئله غايات چه می‏شود ؟ می‏گفتند چون حركت‏
ارادی است غاياتشان هم از نوع اراده است ، غايات حركات افلاك ،
پيدايش تصورات و اشواق جديد است . يعنی حركات افلاك را ( بلكه حركت‏
همه طبيعت را ولی بالخصوص حركت افلاك را ) از قبيل حركت عاشق در
مقابل معشوق تصور می‏كردند " كتحريك المعشوق للعاشق " . نفوس افلاك‏
هميشه موجودات عاليتر از خودشان را تصور می‏كنند . و اينكه در اثر هر
حركتی از يك وضع خاص خارج می‏شوند و به وضع جديد در می‏آيند ، يك تصور
جديد و يك معرفت جديد در آنها پيدا می‏شود ، باز هم با وضع جديد ،
معرفت جديدتر و وضع جديد ، معرفت جديدتر . مثل انسان كه چيزی را می‏بيند
و می‏خواهد آن چيز را كشف كند ، به سوی آن حركت می‏كند و به آن نزديك‏
می‏شود . وقتی كه نزديك شد ، باز يك شی‏ء جديدی پيدا می‏شود . و همين كه‏
قدری ديگر به آن نزديك شد باز يك شی‏ء جديد ديگر برايش پيدا می‏شود و به‏
هر اندازه كه حركتی انجام شود به يك كشف جديد و يك معرفت جديدتری‏
نائل می‏شود . پس غايت اين حركت حصول تصورات و اشواق جديد است . قدما
معتقد بودند كه دائما برای افلاك ، معرفت نو حاصل می‏شود و اين تغيير
وضعی كه می‏دهند به همين دليل است . بنابراين غايات در حركات افلاك يك‏
غايات تدريجی الوجود است .