پاورقی : . 1 نهج البلاغه ، خطبه . 147
در اثر تكرار و انس روح با آن ، توأم با آرامش میگردد . آنچه قبلا حالت
بيگانه داشت و مانند يك " ربايش " ظهور میكرد ، تبديل به امر مأنوس
میشود . برق جهنده تبديل به شعلهای روشن میگردد . نوعی آشنائی ثابت بر
قرار میگردد . گوئی او هميشه همنشين حق است . با بهجت و سرور از آن
بهرهمند میگردد . هرگاه آن حالت از او دور میشود سخت ناراحت میگردد .
و لعله الی هذا الحد يظهر عليه ما به فاذا تغلغل فی هذه المعارفة قل
ظهوره عليه فكان و هو غائب ظاهرا و هو ظاعن مقيما .
شايد به اين مرحله كه عارف برسد ، باز آثار حالات درونی ( بهجت و يا
تأسف ) بر او ظاهر شود و اگر كسی نزديك او باشد از روی علائم ، آن حالات
را احساس كند . اگر اين آشنائی بيشتر و بيشتر شود تدريجا آثارش در ظاهر
نمايان نمیگردد . وقتی كه عارف به مرحله كاملتر برسد جمع مراتب میكند ،
در حالی كه غائب و پنهان است از مردم ( روحش در عالم ديگر است ) در
همان حال ظاهر است ، و در حالی كه كوچ كرده و به جای ديگر رفته ، نزد
مردم مقيم است .
اين جمله ما را به ياد جمله مولای متقيان میاندازد كه در مخاطبهاش با
كميل بن زياد راجع به " اولياء حق " كه در همه عصرها هستند فرمود :
هجم بهم العلم علی حقيقة البصيرش و باشروا روح اليقين و استلانوا ما
استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الناس با
بدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی ( 1 ) .
علم و معرفت توأم با بصيرتی حقيقی از درون قلب آنها بر آنها هجوم
آورده است ، روح يقين را لمس كردهاند ، آنچه كه بر اهل لذت سخت و
پاورقی : . 1 نهج البلاغه ، خطبه . 147 |