طرف و اختيار و عدل از طرف ديگر ديده می‏شد .
بحث عدل ، بحث حسن و قبح ذاتی افعال را به ميان آورد ، و اين بحث به‏
نوبه خود بحث عقل و مستقلات عقليه را به ميان كشيد ، و اينها همه بحث‏
" حكمت " يعنی غايت و غرض حكيمانه داشتن ذات باری را موجب شد ( 1
) و كم كم بحث به توحيد افعالی و سپس به توحيد صفاتی كشيده شده كه‏
بعدها در اين باره توضيح خواهيم داد .
صف آرايی ميان بحثهای كلامی بعدها خيلی توسعه و دامنه پيدا كرد ، به‏
بسياری از مسائل فلسفی كشيده شد از قبيل بحث در جواهر و اعراض و تركب‏
جسم از اجزاء لا يتجزی و مسأله " خلأ " و غيره . زيرا متكلمين طرح اين‏
مسائل را به عنوان مقدمه‏ای برای مسائل مربوط به اصول دين خصوصا مسائل‏
مربوط به مبدأ و معاد لازم می‏شمردند .
از اينرو بسياری از مسائل كه در قلمرو فلسفه بود در قلمرو علم كلام هم‏
قرار گرفت . فلسفه و كلام مسائل مشترك زيادی دارند .
اگر كسی كتب كلام را - خصوصا كتب كلاميه‏ای كه از قرن هفتم به بعد
تأليف شده - مطالعه كند می‏بيند اكثر مسائل كلامی اسلامی همانها است كه‏
فلاسفه - خصوصا فلاسفه اسلامی - در كتب خود طرح كرده‏اند .
فلسفه اسلامی و كلام اسلامی در يكديگر زياد تأثير كرده‏اند . يكی از آن‏
تأثيرات اين است كه كلام برای فلسفه مسائل جديدی جبرا مطرح ساخت و
فلسفه نيز موجب شده دائره كلام وسعت

پاورقی :
. 1 رجوع شود به مقدمه كتاب " عدل الهی " تأليف مرتضی مطهری .