و حكمت عملی ذكر كنيم اين است كه حكمت نظری عبارت است از علم به
احوال اشياء آنچنانكه اشياء هستند يا خواهند بود . ولی حكمت عملی عبارت
است از علم ب ه اينكه افعال بشر ( 1 ) ( افعال اختياری او ) چگونه و به
چه منوال خوب است و بايد باشد ، و چگونه و به چه منوال بد است و نبايد
باشد ( 2 ) . مثلا اينكه جهان از مبدئی عليم صادر شده است ، يا اينكه همه
مركبات طبيعی به چند عنصر محدود منتهی میشوند و يا اينكه قاعده در ضرب
يا تقسيم اعشاری چنين يا چنان است جزء حكمت نظری است . اما اينكه :
مرد بايد كه در كشاكش دهر
|
سنگ زيرين آسيا باشد
|
جزء حكمت عملی است .
در يك كلام : حكمت نظری از " هست " ها و " است " ها سخن میگويد
، و حكمت عملی از " بايد " ها و " شايد و نشايد " ها . مسائل حكمت
نظری از نوع جملههای خبريه است و مسائل حكمت عملی از نوع جملههای
انشائيه .
حكمت عملی عبارت است از علم به تكاليف و وظايف انسان ، يعنی چنين
فرض شده كه انسان يك سلسله تكاليف و وظايف انسان ، يعنی چنين فرض
شده كه انسان يك سلسله تكاليف و وظايف دارد ، نه از ناحيه قانون اعم
از قانون الهی يا بشری كه آن داستان ديگری است ، بلكه از ناحيه خرد محض
آدمی .
پاورقی :
. 1 البته بحث ديگری درباره نظام احسن هست كه آيا آنچه هست و جريان
میيابد . آنچنان است كه بايد ، و افضل و علی احسن و اكمل ما يمكن است
يا نه ؟ ولی آن بحث ، خود ، حكمت نظری است نه عملی .
. 2 در مقاله ششم اصول فلسفه ، بحث از خود " بايد " ها شده است ،
ولی بحث از چگونه بايد و افضل و اكمل افعال در آن مقاله كه شأن عقل عملی
و حكمت است نشده است .