ظهور مكتب اشعری بدين دو جهت مورد استقبال عموم قرار گرفت . بعد از
ابوالحسن اشعری شخصيتهای بارز ديگر در اين مكتب ظهور كردند و پايههای
آنرا مستحكم كردند . از آن ميان قاضی ابوبكر باقلانی معاصر شيخ مفيد و
متوفای در سال 403 و ابواسحاق اسفراينی كه در طبقه بعد از باقلانی و سيد
مرتضی به شمار میرود ، و ديگر امام الحرمين جوينی استاد غزالی وخود امام
محمد غزالی صاحب " احياء علوم الدين " متوفا در 505 هجری و امام
فخرالدين رازی را بايد نام برد .
البته مكتب اشعری تدريجا تحولاتی يافت و مخصوصا در دست غزالی رنگ
كلامی خود را كمی باخت و رنگ عرفانی گرفت ، و وسيله امام فخررازی به
فلسفه نزديك شد . بعدا كه خواجه نصيرالدين طوسی ظهور كرد و كتاب تجريد
الاعتقاد را نوشت ، كلام بيش از نود درصد رنگ فلسفی به خود گرفت . پس
از " تجريد " همه متكلمين اعم از اشعری و معتزلی از همان راهی رفتند كه
اين فيلسوف و متكلم بزرگ شيعی رفت .
مثلا كتابهای " مواقف " و " مقاصد " و شروح آنها همه رنگ " تجريد
" را به خود گرفتهاند . در حقيقت بايد گفت هر اندازه فاصله زمانی
زيادتر شده است اشاعره از پيشواشان ابوالحسن اشعری دور شده و عقايد او
را به اعتزال يا فلسفه نزديكتر كردهاند . اكنون فهرست وار عقايد ة
اشعری " را كه از اصول اهل السنه دفاع كرده و يا به نحوی عقيده اهل
السنه را تأويل و توجيه كرده است ذكر میكنيم :
الف . عدم وحدت صفات با ذات ( بر خلاف نظر معتزله و فلاسفه ) .
|