عدل میدانند .
از اينرو معتزله درباره انسان به اصل آزادی و اختيار قائلند و سخت از
آن دفاع مینمايند ، بر خلاف اشاعره كه منكر آزادی و اختيار بشرند .
معتزله به دنبال طرح اصل عدل - كه به معنی اين است كه برخی افعال فی
حد ذاتها عدلند و برخی فی حد ذاتها ظلم ، و عقل حكم میكند كه عدل نيك
است و بايد انجام داد و ظلم بد است و نبايد انجام داد - يك اصل كلی
ديگر طرح كردند كه دامنه و سيعتری دارد و آن اصل حسن و قبح ذاتی افعالی
است . مثلا راستی ، امانت ، عفت ، تقوا ذاتا نيك است ، و دروغ ،
خيانت ، فحشاء ، لا اباليگری ذاتا بد است . پس افعال در ذات خود و قبل
از آنكه خدا درباره آنها حكمی بياورد دارای حسن ذاتی و يا قبح ذاتی
میباشند .
از اينجا به اصل ديگری درباره عقل انسان رسيدند ، و آن اينكه : عقل
انسان در ادراك حسن و قبح اشياء استقلال دارد ، يعنی قطع نظر از بيان
شارع نيز میتواند حسن و قبح برخی كارها را درك كند . اشاعره با اين نيز
مخالف بودند .
مسأله حسن و قبح ذاتی و عقلی كه معتزله طرفدار و اشاعره منكر بودند ،
بسياری مسائل ديگر را به دنبال خود آورد كه برخی به الهيات مربوط بود و
برخی به انسان ، از قبيل اينكه آيا كارهای خداوند و به عبارت جامعتر ،
خلقت و آفرينش اشياء هدف و غرض دارد يا نه ؟ معتزله گفتند اگر هدف و
غرضی در كار نباشد " قبيح " است و عقلا محال است . تكليف مالا يطاق
چطور ؟ آيا ممكن است خداوند بندهای را به كاری مكلف سازد كه فوق طاقت
|