و خدمت . زيبائی معقول همان است كه از آن به " نيكی " يا " حسن عمل‏
" يا " خير اخلاقی " تعبير می‏كنيم . زيبائی عدالت از نوع زيبائی معقول‏
است نه محسوس . پس باز گشت عدالت به " خير " و " نيكوئی " است.
از طرف ديگر : عدالت ، ناموس اصلی جهان است . در همه نظام هستی ،
اصل عدالت و انتظام و تناسب به كار رفته است . جهان به عدل و تناسب‏
برپا است . لهذا اگر كسی از عدالت تخطی كند و " اگر فردی از حد
استعداد و قابليت طبيعی خود پا فراتر گذاشت ، می‏تواند برای مدت معينی‏
امتيازات و منافعی تحصيل كند ، ولی خداوند عدالت و انتقام ، او را
تعقيب خواهد كرد . . . طبيعت مانند راهنمای يك اركستر است كه با
باتون مخوف خود ، هر سازی را كه سرناسازگاری داشته باشد به جای خود
می‏نشاند ، و صدا و آهنگ طبيعی او را باز می‏گرداند " ( 1 ) .
عليهذا حقيقت عبارت است از درك عدالت جهانی، و درك عدالت اخلاقی.
از نظر افلاطون ، خير ( حتی خير اخلاقی ) حقيقتی است عينی ، مستقل از
ذهن ما ، يعنی مانند واقعيتهای رياضی و طبيعی كه قطع نظر از ذهن ما وجود
دارد ، خير اخلاقی نيز وجود دارد ، محصول رابطه ذهن ما با يك واقعيت‏
خارجی نيست كه امر نسبی باشد ، بلكه وجود فی نفسه دارد و مطلق است .
خير كه خود حقيقتی است مستقل از ذهن ما ، از نظر " شناخت " امری‏
بديهی نيست ، بلكه نظری است ، يعنی بايد در تحصيل شناخت آن ، با نيروی‏
منطق و فلسفه كوشيد . لهذا تنها

پاورقی :
. 1 همان كتاب ، ص 35 - . 36