به وی دست میدهد .
در اين هنگام ميان دو نظر مردد است : نظری به حق ، و نظری به خود ،
مانند كسی كه در آينه مینگرد گاهی در صورت منعكس در آينه دقيق میشود و
گاهی در خود آينه كه آن صورت را منعكس ساخته است .
ثم انه ليغيب عن نفسه فيلحظ جناب القدس فقط ، و ان لحظ نفسه فمن
حيث هی لا حظة لا من حيث هی بزينتها . و هناك يحق الوصول .
در مرحله بعد ، خود عارف نيز از خودش پنهان میگردد ، خدا را میبيند و
بس . اگر خود را میبيند از آن جهت است كه در هر ملاحظهای ، لحاظ كننده
نيز به نحوی ديده میشود ، درست مانند آينه كه در حالی هم كه توجه به
صورت است و به آينه توجهی نيست باز نظريه به صورت مستلزم نظر به آينه
هست هر چند مستلزم توجه به او و ديدن كمالاتش نيست . در اين مرحله است
كه عارف به حق واصل شده و سير عارف از خلق به حق پايان يافته است .
اين بود كه خلاصهای از قسمتی از نمط نهم " اشارات " .
نكتهای كه لازم است ياد آوری شود اين است كه عرفا به چهار سير معتقدند
: سير من الخلق الی الحق ، سير بالحق فی الحق ، سير من الحق الی الخلق
بالحق ، سير فی الخلق بالحق .
سير اول از مخلوق است به خالق . سير دوم در خود خالق است ، يعنی در
اين مرحله با صفات و اسماء الهی آشنا میشود و بدانها متصف میگردد . در
سفر سوم بار ديگر به سوی خلق باز میگردد بدون آنكه از حق جدا شود ، يعنی
در حالی كه با خدا است به سوی خلق برای ارشاد و دستگيری و هدايت باز
میگردد . سير چهارم سفر در ميان خلق است با حق .
|