صورت گرفته است و چون در حالی تشرف به توبه پيدا كرد كه " حافی =
پابرهنه " بود به بشر حافی معروف شد . بعضی علت " حافی " ناميدن او
را چيز ديگر گفته‏اند . بشر حافی در سال 226 يا 227 درگذشته است .
ج . سری سقطی . اهل بغداد است . نمی‏دانيم اصلا كجايی بوده است . وی از
دوستان و همراهان بشر حافی بوده است . سری سقطی اهل شفقت به خلق خدا و
ايثار بوده است .
ابن خلكان در " وفيات الاعيان " نوشته است كه سری گفت : سی سال‏
است كه از يك جمله " الحمد الله " كه بر زبانم جاری شد استغفار می‏كنم‏
. گفتند : چگونه ؟ گفت : شبی حريقی در بازار رخ داد ، بيرون آمدم ببينم‏
كه به دكان من رسيده يا نه ؟ به من گفته شد به دكان تو نرسيده است .
گفتم : الحمد لله . يك مرتبه متنبه شدم كه گيرم دكان من آسيبی نديده‏
باشد ، آيا نمی‏بايست من در انديشه مسلمين باشم ؟ ! سعدی به همين داستان‏
( با اندك تفاوت ) اشاره می‏كند آنجا كه می‏گويد :
شبی دود خلق آتشی بر فروخت
شنيدم كه بغداد نيمی بسوخت
يكی شكر گفت اندر آن خاك و دود
كه دكان ما را گزندی نبود
جهانديده‏ای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خويشتن بود و بس ؟
پسندی كه شهری بسوزد به نار
اگر خود سرايت بود بر كنار ؟