نمی‏خواهی يك قاعده عمومی باشد ، پس معلوم می‏شود كه آن فرمان ، ناشی از
يك تمايل شخصی است نه از احساس تكليف .
معيار ديگر اين است كه :
" چنان رفتار كن كه گوئی انسانيت ( نوع انسان ) را خواه در شخص‏
خودت ، خواه در ديگری ، در هر مورد همچون غايت می‏انگاری ونه فقط به‏
عنوان وسيله " ( 1 ) .
نظريه كانت تا حد زيادی دقيق است . در عين حال حاوی جزئی از حقيقت‏
است نه تمام آن .
نظريه كانت تا آنجا كه به وجود يك سلسله فرمانها و " بايد " های‏
غير مشروط و كانون الهام بخش اين فرمانها مربوط است صحيح است ، ولی‏
نواقصی دارد كه ذيلا توضيح می‏دهيم :
الف . كانت كوشش كرده كه رفتارهای اخلاقی را ناشی از هيچ ميلی نداند
. اين مطلب نمی‏تواند درست باشد . جای اين پرسش است كه آيا انجام‏
دهنده تكليف اخلاقی مايل به انجام تكليف هست يا نه ؟ اگر مايل نيست‏
آيا از انجام ندادن هراس دارد يا نه ؟ و آيا ممكن است انسان فرمانی را
اطاعت كند كه نه مايل به اطاعت آن است و نه هراس از مخالفت آن دارد؟
ب . كانت مفهوم " خوبی " و " خير " را از اخلاق حذف كرده است .
او كار اخلاقی را كاری نمی‏داند كه به دليل خوبی ذاتی و خير ذاتيش انجام‏
يافته باشد ، بلكه كار اخلاقی را كاری می‏داند كه تنها به دليل احساس‏
تكليف انجام يافته باشد . به تعبير

پاورقی :
. 1 همان كتاب .