مولوی در ديباچه مثنوی سخن خود را با دعوت به گوش فرا دادن به درد
دلهای " نی " آغاز میكند كه از جدائی و دور شدن از نيستان مینالد و
شكايت میكند .
مولوی در حقيقت در اولين ابيات مثنوی اولين منزل عارف يعنی " اراده
" به اصطلاح عرفا را طرح میكند كه عبارت است از شوق و ميل به بازگشت
به اصل كه توأم با احساس تنهائی و جدائی است . میگويد :
بشنو ازنی چون حكايت میكند
|
از جدائيها شكايت میكند
|
كز نيستان تا مرا ببريدهاند
|
از نفيرم مرد و زن ناليدهاند
|
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
|
تا بگويم شرح درد اشتياق
|
هر كه او مهجور ماند از اصل خويش
|
باز جويد روزگار وصل خويش
|
مقصود بوعلی در عبارت بالا اين است كه " اراده " ميل و اشتياقی است
كه در انسان پديد میآيد پس از احساس غربت و تنهائی و بی تكيه گاهی ،
برای چنگ زدن و متصل شدن به حقيقتی كه ديگر با او نه احساس غربت و
تنهائی است و نه احساس بیتكيه گاهی .