پاورقی : . 1 ابراهيم / . 48
توفی میشوند و آن كه ملاك شخصيت واقعی شان است همان كه قرآن " روح "
و " از امر خود " ناميده و يك حقيقت خودآگاهی است باقی است ولی بدن
متلاشی میشود ؟ ولی از كجا میتوانيم اين را نفی كنيم كه دنيا در يك سير
عمومی و تكاملی خودش ، بعد از ميليونها سال ، بعد از ميلياردها سال ،
بعد از ميلياردها ميليارد سال كه ما نمیدانيم [ به جايی میرسد ] كه
طبيعت و ماده به سوی روح بالا میرود ، نه اينكه روح میآيد در اينجا ، اين
به سوی آن بالا میرود و با آن يكی میشود ، نه اينكه آن میآيد در قالب اين
؟ چون بنای معاد قرآن بازگشت به سوی خداست ، يك حركت صعودی است نه
يك حركت نزولی كه روح دو مرتبه میآيد اينجا . اگر بگويد روح میآيد
اينجا كه دنيا باز تكرار شده است .
آن مستشكلينی كه قبل از شما اين ايراد را كردهاند كه در قرآن نامی از
كلمه عود روح به بدن نيست ، گفتهاند قرآن اصل آخرت را به عنوان يك
نشئه و دنيای ديگر نام میبرد كه ما به سوی آخرت صعود میكنيم و قوانينش
هم فرق میكند . قرآن اسم میبرد كه در آنجا همه چيز زنده است : دست زنده
است ، پا زنده است ، جلود زنده است ، همه چيز زنده است ، همه چيزی حی
است ، همه چيز ناطق است ، ديگر موتی در آنجا وجود ندارد ، تبدل و تحول
در آنجا وجود ندارد ، پيری در آنجا وجود ندارد . اگر بنا باشد روح دوباره
بيايد به همين قالب دنيا و بخواهد در همين وضع با همين قوانين زندگی كند
، پس دنيا تكرار شده و اين همان تناسخ است . اين به حرف تناسخیها
شبيهتر است . عرض كردم كه يك لا بديتی بوده كه از مجموع ايندو مجبور
شدهاند بگويند [ روح به جسم عود میكند ] . ما چنين لابديتی نداريم . قرآن
هم كه اسمی از چنين حرفی نبرده است . قرآن آن قيامت كبری را كه بعد از
نشئه برزخ است توأم با يك تغييرات كلی در همه عوالمی كه ما میشناسيم
از ستارگان و خورشيد و ماه و زمين ، و در زمين هم از كوه و دريا ذكر
میكند : " « يوم تبدل الارض غير الارض »" ( 1 ) اصلا اين زمين غير زمين
میشود ، زمين چيز ديگری میشود . ما نمیدانيم ، شايد به جای آنكه روح
برگردد به اين بدن ، اين دنيا میرود به آن طرف ، يعنی دنيا در سير
تكاملی خودش میرسد به جايی كه همان خواصی كه شما برای روح از جنبه امری
میگوييد ، [ در آن پديد میآيد و ] جنبه امری پيدا میكند . در اين صورت
ما ، هم قائل به روح شدهايم ،
پاورقی : . 1 ابراهيم / . 48 |