وجود داشته باشد همين طوری كه بر حسب ظاهر هم وجود دارد ( 1 ) ، ما در
طول عمرمان هر روز هزارها خاطره در ذهنمان می‏آيد و جزء شخصيت ما از نظر
روانشناسی می‏شود ولی دو روز ديگر همه را فراموش می‏كنيم ، تمام جزئيات‏
امروز فردا فراموش می‏شود ، حتی چيزهايی هم كه در حافظه ما جايگير می‏شود
و خيال می‏كنيم در حافظه‏مان م انده ، بعد تدريجا فراموش می‏شود . بنابراين‏
جنبه‏های روحی ما مرتب تغيير و تبديل پيدا می‏كند ولی اينها به منزله‏
اعراض و عوارضی است كه بر من وارد می‏شود و از من گرفته می‏شود ولی خود
من هيچ وقت محو نمی‏شود ، خود من هميشه هست و به چيز ديگر هم تبديل‏
نمی‏شود .
روی حساب اينها ، مسأله بقای شخصيت به مفهوم هويت فردی [ مطرح است‏
] كه اگر من در قيامت با همين بدن باشم ، با بدن ديگر باشم ، به هر شكلی‏
باشم ، ديگر صد در صد همان من هستم منتها ممكن است شكل من عوض شده باشد
. حتی اگر من را در قيامت به تناسب ملكات روحی من مسخ كنند و اگر من‏
را به صورت حيوانی هم محشور كنند ، باز من هستم كه در آنجا دارای اندام‏
حيوانی هستم ، من من است .

نظريه مقابل : انسان به منزله يك دستگاه

اما اگر مسأله بقای روح را مطرح نكنيم ، آنوقت ما از نظر هويت شخصی‏
برای انسان چه می‏توانيم بگوييم ؟ يك وقت ممكن است ما اصلا برای انسان‏
هويت شخصی قائل نشويم ، بگوييم اصلا اينكه می‏گوييد " هر انسانی يك شخص‏
است و يك هويت فردی است و غير از شخصيت كه امتيازات آن شخص است ،
يك واقعيت واحد فردانه‏ای به نام انسان وجود دارد " چنين چيزی وجود
ندارد ، اين يك خيال است و به عبارت ديگر انسان يك واحد اعتباری است‏
نه يك واحد حقيقی ، چون انسان مجموعا يك دستگاه است مانند هر دستگاه‏
ديگری . شما دستگاه اتومبيل را در نظر بگيريد . هر دستگاهی يك واحد
اعتباری است ، يعنی ديگر خود دستگاه واقعيتی ندارد بلكه اجزاء واقعيت‏
دارند ، دستگاه يعنی اين چرخ ، اين لوله ، اين پيچ و اين جور چيزها .
انسان هم يك دستگاه است منتها دستگاهی كه مجموعه‏ای است از اجزای مادی‏
و اجزای

پاورقی :
. 1 در ابتدا خيال می‏كنيم [ كه فراموشی وجود دارد ] و الا از نظر علمی‏
خلاف آن را می‏گويند .