پاورقی : . 1 زمر / . 42 . 2 سجده / . 11
حقيقتش اين است كه من در بعضی از موارد غير از اينكه بگويم تسليم مقاصد
واقعی قرآن هستم راه ديگری ندارم ، يعنی برای خودم مطلب ( بحث راجع به
مسأله معاد و اين چيزها بود ) آنقدرها مكشوف نيست و حالتی كه برای خودم
احساس میكنم اين است كه بايد تسليم مقاصد قرآن باشم .
به هر حال ، ما اول از اينجا وارد شديم ، گفتيم آياتی كه از آن میتوان
ماهيت مرگ را از نظر قرآن استفاده كرد ذكر كنيم ، كه يك سلسله آيات
بود كه من قسمت عمدهاش را در جلسه پيش برای شما خواندم . در اين جلسه
روايتی از اميرالمؤمنين ( عليهالسلام ) نقل میكنم . بنای ما فعلا بر استناد
به روايات نيست ، ولی چون در آن روايت استدلال به آيه قرآن شده است ،
من آن را فقط برايتان میخوانم . از بحث خودمان هم خارج نشدهايم كه
بگوييد صحبت در قرآن است نه در روايات ، بلكه چون در اين روايت همان
استدلالی كه ما میخواستيم بكنيم شده است ، آن را خدمتتان عرض میكنم .
گفتيم كه اولا از آيات قرآن به طور كلی ، چه درباره سعدا و چه درباره
اشقيا اينچنين استنباط میشود كه مردن به طور كلی " توفی " است . "
توفی " يعنی استيفا كردن ، قبض به صورت كامل كردن ، تحويل كامل گرفتن
كه از ماده " وفی " است و در آيات زيادی از قرآن آمده است : "
« الله يتوفی الانفس حين موتها »" (1) يا " « قل يتوفيكم ملك الموت
الذی وكل بكم »" ( 2 ) كه خود اين تعبير ، بيان ماهيت مرگ است :
مرگ يعنی تحويل گرفتن و بردن . كلمه " نفس " هم كه در قرآن آمده است
در عربی يعنی خود . وقتی میخواهند بگويند خود اين چوب ، میگويند نفس
اين چوب . " جائنی زيد نفسه " يعنی زيد آمد ، خودش آمد ( همان عين
خودش نه چيزی ديگری ) . اگر قرآن به آن چيزی كه از انسان گرفته میشود
تعبير " نفس " میكند ، از آن نظر است كه از نظر قرآن خود واقعی انسان
همان است كه گرفته و برده میشود .
غير از اين ، سلسله آيات زيادی داريم كه قرآن بيان میكند در فاصله
مردن تا قيامت حياتی باقی است . گاهی درباره خصوص سعدا و اتقيا اين
مطلب گفته شده است و گاهی درباره اشقيا ، مثل آياتی كه در دو جای قرآن
است كه يك جا صريحتر
پاورقی : . 1 زمر / . 42 . 2 سجده / . 11 |