كارگر بوده است . اما داستان محمد از اين قاعده مستثنی است . وی در
جامعه‏ای كه تنها در بزرگترين شهر تجارتی و باز و پيشرفته‏اش هفت " خط
نويس " بيش نبوده است و جز به " فخر و شمشير و كالا و شتر و پسر "
نمی‏انديشيده است " معجزه " خويش را " كتاب " اعلام می‏كند و اين خود
يك معجزه است . كتاب ! در كشوری كه تاريخ يك نسخه كتاب در آن سراغ‏
ندارد ! خدايش به مركب ، " قلم " و " نوشته " سوگند می‏خورد در ميان‏
مردمی كه قلم را ابزار كار چند مرد زبون و عاجز و بی افتخار می‏دانند ، و
اين خود يك " معجزه " است . . . كتاب تنها معجزه‏ای است كه همواره‏
می‏توان ديد ، هر روز آن را معجزه آساتر می‏توان يافت و تنها معجزه‏ای است‏
كه بر خلاف ديگر معجزات ، هر كه خردمندتر و دانشمندتر است و هر جامعه‏ای‏
كه پيشرفته‏تر و متمدن‏تر است ، اعجاز آن را درست‏تر و عميقتر خواهد يافت‏
، تنها معجزه‏ای است كه اعتقاد بدان تنها به معتقدان امور غيبی منحصر
نيست و اعجاز آن را هر انديشمندی معترف است ، تنها معجزه‏ای است كه نه‏
برای عوام بلكه برای روشنفكران است . . . ، تنها معجزه‏ای است كه بر
خلاف ديگر معجزات ، تنها برای تحريك حس اعجاب و اعجاز بينندگانش‏
نيست ، مقدمه‏ای و وسيله‏ای برای پذيرش يك رسالت نيست ، برای تعليم و
تربيت گروندگان وی است ، خود هدف پذيرش است . خود رسالت است . و
بالاخره معجزه محمد از مقوله امور " غير بشری " نيست گرچه يك عمل غير
بشری است ، و از اين رو بر خلاف معجزات پيشين كه تنها عاملی برای "
باور " مردم به كار می‏رفت ( آن هم مردم معدودی كه آن را می‏ديدند ) و جز
آن هيچ سودی نداشت ، معجزه محمد از نوع عالی‏ترين استعداد انسانی است و
می‏تواند به عنوان