پاورقی : . 1 اصول فلسفهج / 5 ص 25 - . 35
القا كند كه خدا آن موجودی است كه جهان را آفريده است ، اولين و
سادهترين پرسشی كه به ذهن میآيد اين است كه خدا را كی آفريده است ؟ اگر
بنا شود در همين جا لنگ بمانيم خداشناسی مفهومی نخواهد داشت . بعلاوه در
اين صورت چه تفاوتی است ميان توحيد اسلامی و تثليث مسيحی از جنبه
ناتوانی عقل به پاسخگويی به سادهترين سؤالات ؟
بنابر بيان فوق هرگاه گروه ماديين ايراد و اشكالی را در مورد خدا طرح
كنند و از ما بپرسند ، ما بايد بر روش قدمای اهل حديث شانهها را بالا
بيندازيم و ابروها را درهم كشيم و بگوييم : السؤال بدعه ! روی حنابله
سفيد .
وانگهی بنابر منطق گذشته كه هر راه ديگر غير راه علوم حسی و تجربی باطل
است و علوم هم تنها كاری كه میكند اين است كه نظام بی نهايت علت و
معلول جهان را به ما میشناساند ، ديگر " فاعل كل " و " ناظم اصلی "
معنی ندارد . بنابراين منطق هرچه هست فعلها و فاعلهاست كه در بستر زمان
و مكان پشت سر هم و در كنار هم قرار گرفتهاند ، نظم و قانون نيز چيزی جز
ترتب منظم فعلهای بی نهايت بر فاعلهای بی نهايت نيست . بنابراين منطق
، جايی برای فاعل كل و صانع كل كه طبعا خود ، فاعل و صانعی ندارد باقی
نمیماند ( 1 ) .
پاورقی : . 1 اصول فلسفهج / 5 ص 25 - . 35 |