قرار گيرد ، تجزيه و تحليل شود . يك وقت هست خورشيد يا ماه يا ساير
موضوعات طبيعی سوژه شعر قرار میگيرد ، در آنوقت مطلب شكل ديگر به خود
میگيرد . مثلا توجيه زبان بنفشه در پشت سر از نظر طبيعت شناسی يك چيز
است و از نظر شعری چيزی ديگر ، از نظر شعری اينچنين توجيه میشود :
زعم النسج انه كعذاره
|
حسنا فسلو من قفاه لسانه
|
و همچنين ريزش آب چشم در پيری از نظر طبيعی يك توجيه دارد و از نظر
شعری توجيه ديگر ، كه شاعر میگويد :
من شيب رأسی جرت عينی و لا عجب
|
تجری العيون لوقع الثلج فی القلل
|
راست بودن سرو از نظر طبيعی يك توجيه دارد و از نظر شعری توجيه ديگر
:
زير بارند درختان كه تعلق دارند
|
ای خوشا سرو كه از بار غم آزاد آمد
|
و همچنين . . .
اسلام شناسی نيز غير از اسلام سرايی است . آنچه در اين جزوه آمده اين
است كه اسلام سوژه قرار گرفته برای يك سلسله تخيلات و حداكثر انديشههای
ديگر .
اگر ما بخواهيم اسلام را بشناسيم ، مانند هر مورد ديگر بايد محتوای اسلام
را از كتاب و سنت قولی و عملی قطعی طرح كنيم و مورد تجزيه و تحليل قرار
دهيم . در اين جزوه آن چيزی كه طرح نشده است متون اصلی اسلام است . ما
نمیتوانيم از پيش خود سخنی درباره توحيد اسلام ، معاد اسلام ، انسان از
نظر اسلام ، جامعه از نظر اسلام بگوييم بدون آنكه متون اصلی اسلام را در اين
زمينه طرح كنيم .