اندك مطالعه و توجهی به روش پيامبران و اوليای خدا نشان میدهد كه
پيامبران بر خلاف مصلحان و يا مدعيان اصلاح بشری از فكر و عقيده و ايمان و
شور معنوی و عشق الهی و تذكر به مبدأ و معاد آغاز میكنند . ترتيب سورهها
و آيههای نازل شده قرآن كه از چه مسائلی شروع شده و همچنين مطالعه سيره
رسول اكرم ( ص ) كه در سيزده سال مكه به چه مسائلی پرداخت و در ده سال
مدينه به چه مسائلی پرداخت ، كاملا روشنگر مطلب است .
خامسا : اينكه مخالفان پيامبران منطق محافظه كارانه داشتهاند امری
طبيعی است . البته اگر از قرآن استنباط میشد كه مخالفان پيامبران بلا
استثناء . چنين منطقی داشتهاند معلوم میشد كه مخالفان پيامبران همه از
طبقه برخوردار و مرفه و استثمارگر بودهاند ، ولی آنچه از قرآن استنباط
میشود اين است كه اين منطق ، منطق سردمداران مخالفان بوده است كه همان
ملأ و مستكبرين بودهاند و آنها كه به قول ماركس مالك كالاهای مادی جامعه
بودهاند ، اين كالای فكری را برای ديگر مردم صادر میكردهاند . و اينكه
منطق پيامبران منطق تحرك و تعقل و بیاعتنايی به سنن و تقاليد باشد ، باز
هم طبيعی است و بايد اينچنين باشد ، اما نه بدان جهت كه محروميتها و
مغبونيتهای طبقاتی و استضعفاف شدگیها وجدان آنها را به اين شكل میساخته
است و اين منطق ، انعكاسی قهری و طبيعی از محروميتهای آنهاست ، بلكه
بدان جهت كه در انسانيت ، يعنی در منطق و تعقل و عواطف و احساسات
انسانی ، به رشد و كمال رسيدهاند . و بعدا خواهيم گفت كه بشر به هر
اندازه در انسانيت به رشد و كمال برسد از وابستگیاش به محيط طبيعی و
محيط
|