مسائل درك كند و به اصطلاح عرفا ذوق خاص در همه مسائل به انسان می‏دهد (
رجوع شود به ورقه‏های " توحيد ، مكتب ، جهان‏بينی " .
همان طور كه در ورقه‏های " توحيد ، مكتب ، جهان‏بينی " ص 5 گفته‏ايم‏
يك نقص بزرگ در كار اين اسلام سراييها اين است كه از طرفی به توحيد به‏
عنوان يك اصل علمی و عقلی و فلسفی و استدلالی مستقل از دين و هم از
طبيعت اعتراف ندارند و صريحا انكار می‏كنند ، خدا را حداكثر در آينه‏
طبيعت می‏بينند كه اندكی از چهره الوهيت را نشان می‏دهد ، حاضر نيستند
خدا را دليل بر عالم و انسان و جامعه قرار دهند ، از طرف ديگر درباره‏
جهان ، انسان ، تاريخ ، جامعه اظهار نظر می‏كنند ، چون اظهار نظرها از
فلسفه توحيد ناشی نشده است طبعا از جاهای ديگر گدايی شده و يك نظام‏
ناهماهنگی را به وجود آورده است ، يعنی جهان‏بينی توحيدی با فلسفه تاريخ‏
ماترياليستی و انسان اگزيستانسياليستی و جامعه سوسياليستی .
امكان ندارد كه ما بتوانيم توحيد را به عنوان يك پايه جهان‏بينی معرفی‏
نماييم بدون آنكه توحيد اسلام را به عنوان يك اصل عميق فلسفی كه بتوان از
آن ، جهان را شناخت ، بشناسيم . توحيد اسلام از خود انسانی دارد و
جامعه‏ای و تاريخی و جهانی ، نيازی به انسان اگزيستانسياليسم و فلسفه‏
تاريخ ماترياليسم و جامعه سوسياليسم و جهان بی قواره و ناهماهنگ ندارد .