در جهت ضد آن ، و نمیتوانست جز اين باشد ، اما خدمتی كه علوم به توحيد
نمود از راه " نظام غائی " بود نه " نظام فاعلی " كه مؤلف دانشمند
كتاب راه طی شده به آن استناد جستهاند . خدمات علوم به توحيد از اين
راه بود كه علوم تا حدود زيادی در دل طبيعت راه يافت و تا هر جا كه
رفت بيش از پيش به نظم دقيق ساختمان اشياء و رابطه تشكيلات داخلی
اشياء با يك سلسله هدفهای پيش بينی شده پی برد ، و به عبارت ديگر علوم
هر اندازه كه بيشتر به راز درونی اشياء پی برد بيشتر به مسخر بودن طبيعت
و به خود و اگذار نبودن آن ايمان و اذعان پيدا كرد . هدف قرآن هم از
دعوت به مطالعه حسی و تجربی طبيعت از نظر خداشناسی اين است كه به
مخلوق و مسخر بودن طبيعت و اينكه قوهای ما فوق قوای طبيعی ، طبيعت و
قوای طبيعت را اداره و تدبير میكند پی ببريم و ايمان پيدا كنيم .
مطالعه حسی طبيعت و تفكر در زمين و آسمان و آنچه در آنهاست از نظر
توحيد و خداشناسی كيفيت و ماهيتی دارد و حد و رسالتی . كيفيت و
چگونگیاش اين است كه نظامات داخلی اشياء مورد دقت قرار گيرد تا روشن
شود كه قوای طبيعت برای تأمين يك سلسله هدفها فعاليت میكنند و ميان
فاعلها و غايتها رابطه مستقيم برقرار است . اما حد و رسالتش اين است
كه مخلوقيت طبيعت و وجود قوه يا قوايی شاعر و حاكم بر طبيعت را بر ما
روشن میكند و بيش از اين رسالتی ندارد و نمیتواند داشته باشد . اين است
كه گفتيم راه مطالعه طبيعت از نظر توحيد و خداشناسی جادهای است كه تنها
تا مرز ماوراء طبيعت كشيده شده است .
اما نظام فاعلی كه مؤلف دانشمند آن كتاب بدان تمسك جستهاند
كوچكترين خدمتی به توحيد نكرده و نمیتوانسته است
|