اجتماعی و شرايط مادی كاسته می‏شود و به وارستگی و استقلال می‏رسد . منطق‏
مستقل پيامبران ايجاب می‏كرده كه پای‏بند سنن ، و عادات و تقاليد نباشند
و مردم را نيز از پيروی كوركورانه از آن سنن و تقاليد رهايی بخشند .
سادسا : آنچه در مورد استضعاف گفته شد نيز قابل قبول نيست ، چرا ؟
برای اينكه اولا قرآن در آيات ديگر خود با صراحت تمام سرانجام و سرنوشت‏
تاريخ را - كه ضمنا بستر تكامل تاريخ را نيز توضيح می‏دهد - به صورت و
شكل ديگر بيان كرده است و آن آيات مفاد اين آيه را - بر فرض اينكه‏
مفادش آن باشد كه گفته شد توضيح می‏دهد و تفسير می‏كند و مشروط می‏نمايد ،
و ثانيا بر خلاف آنچه رايج و معمول است اساسا آيه استضعاف هيچ اصلی كلی‏
بيان نكرده تا در مقام مقايسه با آياتی كه در اين زمينه آمده نيازی به‏
تفسير و توضيح و احيانا مشروط شدن داشته باشد . اين آيه مرتبط است به‏
آيه پيش و آيه بعد از خودش . با توجه به آن دو آيه روشن می‏شود كه اين‏
آيه در مقام بيان اصل كلی به گونه‏ای كه به آن استدلال شده نيست . پس‏
بحث ما درباره اين آيه در دو قسمت است : در قسمت اول فرض بر اين‏
است كه اين آيه را از دو آيه قبل و بعدش جدا كرده و از آن يك اصل كلی‏
تاريخی استفاده كرده‏ايم و آن را با آيات ديگری كه اصلی تاريخی بر خلاف‏
اصل مستفاد از اين آيه بيان می‏كنند مقايسه می‏كنيم تا ببينيم از مجموع چه‏
به دست می‏آيد ، و در قسمت دوم بحث در اين است كه اين آيه اساسا در
مقام بيان اصل كلی تاريخی به گونه‏ای كه به آن استدلال شده نيست .
اما قسمت اول : در آياتی چند از قرآن سرانجام و سرنوشت