عالی‏ترين سرمشق وی به كار آيد ، سرمشقی كه همواره در دسترس اوست . . .
محمد می‏كوشد تا كنجكاوی مردم را از امور غير عادی و كرامات و خوارق‏
عادات ، به مسائل عقلی و منطقی و علمی و طبيعی و اجتماعی و اخلاقی متوجه‏
سازد و جهت حساسيت آنها را از " عجايب و غرايب " به " واقعيات و
حقايق " بگرداند ، و اين كوشش ساده‏ای نيست ، آن هم با مردمی كه جز در
برابر هر چه غير طبيعی است تسليم نمی‏شوند و آن هم به دست مردی كه خود
را در ميان آنان پيغمبر می‏خواند . خود را پيغمبر خواندن و مردم را به‏
رسالت خدايی خويش دعوت كردن و در عين حال رسما اعتراف كردن كه " من‏
از غيب آگاه نيستم " ، كاری شگفت است و جز ارزش انسانی آن ، آنچه‏
سخت شورانگيز است ، صداقت خارق العاده‏ای است كه در كار او احساس‏
می‏شود و هر دلی را به تقديس و هر انديشه‏ای را به تعظيم و تحسين وامی‏دارد
. از او می‏پرسند اگر تو پيغمبری ، قيمت كالاها را از پيش به ما بگو تا
در تجارتمان سود بريم . قرآن به وی دستور می‏دهد كه بگو : جز آنچه خدا
خواسته است ، من مالك نفع و ضرری برای خود نيستم و اگر از غيب خبر
می‏داشتم خير را زياد می‏كردم و شر به من نمی‏رسيد ، من جز بيم‏دهنده و
بشارت گويی برای مردمی كه ايمان دارند نيستم ( اعراف / 188 ) 0 اما
پيغمبری كه غيبگو نباشد و با ارواح و پريان و جنيان گفتگو نكند و هر روز
كرامتی از او سرنزند ، در چشم مردم صحرا چه جلوه‏ای می‏تواند داشت ؟ محمد
آنان را به تفكر در كائنات ، به پاكی و دوستی و دانش و وفا و فهم معنی‏
هستی و حيات و سرنوشت آدمی می‏خواند و آنان از او پياپی معجزه می‏طلبند و
غيبگويی و كرامت می‏خواهند ، و خدا از زبان او با لحنی كه گويی چنين كاری‏
از او هرگز انتظار