آلودگی و عادت به وضع موجود است ، او بايد از زير خروارها بار آلودگی ،
خود را آزاد سازد ، و افراد كمی اين موفقيت نصيبشان می‏شود ، اما طبقه‏
مستضعف چنين مانعی در جلو ندارد ، بلكه او علاوه بر اينكه به ندای فطرت‏
خود پاسخ می‏گويد ، به حقوق از دست رفته خود نيز نائل می‏گردد . برای او
پيوستن به گروه اهل ايمان ، هم فال است و هم تماشا . اين است كه اكثر
گروندگان به پيامبران از مستضعفان‏اند و اقليت از غير اينها . اما مسأله‏
تطابق ، به شكلی كه بيان شد ، پوچ محض است .
مبانی قرآن درباره هويت تاريخ با مبانی ماترياليسم تاريخی متفاوت‏
است . از نظر قرآن روح اصالت دارد و ماده هيچ گونه تقدمی بر روح ندارد
، نيازهای معنوی و كششهای معنوی در وجود انسان اصالت دارد و وابسته به‏
نيازهای مادی نيست ، انديشه در برابر كار نيز اصيل است ، شخصيت فطری‏
روانی انسان بر شخصيت اجتماعی او تقدم دارد .
قرآن به حكم اينكه به اصالت فطرت قائل است و در درون هر انسانی ،
حتی انسانهای مسخ شده‏ای مانند فرعون ، يك انسان بالفطره كه دربند كشيده‏
شده سراغ دارد ، برای مسخ شده‏ترين انسانها امكان جنبش در جهت حق و
حقيقت ، و لو امكانی ضعيف ، قائل است ، از اين رو پيامبران خدا
مأمورند كه در درجه اول به پند و اندرز ستمگران بپردازند كه شايد انسان‏
فطری دربند كشيده شده در درون خود آنها را آزاد سازند و شخصيت فطری آنها
را عليه شخصيت پليد اجتماعی آنها برانگيزند ، و می‏دانيم كه در موارد
فراوانی اين موفقيت دست داده شده است كه نامش " توبه " است .
موسی در اولين مرحله رسالتش مأموريت می‏يابد كه به سراغ