قبل | فهرست | بعد |
مسئله غسل كه گاهى براى انسان اتفاق مى افتد ، از مسائل مهم الهى و شرعى است ، در مسئله غسل بايد تمام بدن شسته شود ، زيرا تمام بدن در امر شهوت دخالت داشته .
غسل معمولا در حمام انجام مى گيرد ، و لازم است انسان به هنگام ورود به حمام نظر عبرت بين خود را باز كرده از حمام و وضع آن براى بيدارى و توجه خود عبرت بگيرد ، فيض در حقايق مى فرمايد :
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده : حمام خوب خانه اى است ، زيرا حرارت آن آتش جهنم را به ياد مى آورد و چرك بدن را مى برد .
اين فرموده اشاره به اين است كه انسان خردمند هيچگاه آخرت را فراموش نمى كند ، و هميشه به فكر آن دنيا و ورود به آن مى باشد ، بنابراين با ديدن هر آب و آتش و تاريكى ، براى خود آئينه عبرت بسازد ، و بالاتر از آن هرچه مى بيند از آن درس و پند بگيرد ، اگر تاريكى ببيند به ياد تاريكى گور افتد ، اگر مار ببيند به ياد افعى جهنم افتد ، اگر صداى خوفناك بشنود به ياد نفخه صور افتد ، اگر زيبائى ببيند به ياد نعمت بهشت افتد ، اگر كلمه رد و قبول استماع كند متذكر رد و قبول حساب آخرت شود .
حمام شبيه ترين اماكن به جهنم است چون زير آن آتش فروزان است ، بنابراين سزاوار است كسى كه وارد حمام مى شود به ياد حرارت آتش دوزخ افتد و حال خود را در ظرف ساعتى كه به اختيار خودش در خانه گرمى محبوس است با حبس در آتش دوزخ كه بدون اختيار است مقايسه كند .
امام ششم مى فرمايد چون وارد صحن حمام شدى بگو :
نَعُوذُ بِاللهِ مِنَ النَّارِ وَنَسْأَلُهُ الْجَنَّةَ .
خدايا از آتش جهنم پناه به تو مى برم و از تو مى خواهم كه مرا لايق بهشت گردانى .
حاج ملا هادى سبزوارى حكيم بزرگ در اسرار غسل مى فرمايد : غسل ترتيبى سلوك را ماند ، و ارتماسى جذبه را كه : جَذْبَةٌ مِنْ جَذَباتِ الْحَقِّ تُوازي عَمَلَ الثَّقَلَيْنِ .
فيض مى فرمايد : در غسل بايد تمام بدن شسته شود زيرا نزديك ترين حالات انسانى و استوارترين آنها به ملكات شهوانى ، حال نزديكى با زنان و فراهم كردن اسباب غسل است ، و شكى نيست كه تمام اعضاى بدن در اين عمل مداخله مى كنند ، به همين جهت رسول اكرم فرمود : زير هر موئى موجبات جنابت موجود است و چون در حال هم خوابى با زنان تمام بدن از مرتبه روحانى خود دور افتاده و به لذت ناچيز دنيوى متوجه گرديده بايستى تمام بدن را غسل داد و اين مهم شرعى را عملى ساخت تا بتواند متوجه حضرت حق گشته به عبادت بپردازد .
و نظر به اينكه قلب آدمى بيش از اعضاى ديگر از نعمت عبادت بهره ور مى گردد ، بايستى آن را شستشوى كامل داد و آن را به تمام معنى از رذائل و امورى كه مانع از وصول به حقيقت است پاكيزه نگاه داشت ، و اگر نتوانستيم او را از خوى هاى ناپسند باز داريم آن را در مقام سرزنش و استهزاء در آوريم و به عتاب و تحقير تأديبش كنيم ، زيرا ممكن است هنگامى مولاى رحيم و سيد كريم بدان التفاتى كند و او با كمال انكسار و فروتنى باشد و بدين مناسبت افاضه اى از نور درخشان او به وى تابش كند ، چون فيض او به طورى كه در خبرى آمده در دلهاى شكسته است .
با توجه به اين بيانات مدارج ترقى و كمال را طى كن و موجبات خوشبختى خود را تحصيل و اعمال گذشته را جبران كن .
عارف بالله مرحوم حاج ميرزا آقا در «اسرار الصلاة» در باب غسل مى فرمايد : انسان از شستشوى تمام بدن در غسل به اين حقيقت بايد برسد كه تطهير به قدر نجاست و كثافت است ، و از اين امر تكليفش را در تطهير قلب و روح و باطن خود از آنچه كه باعث پليدى است در مى يابد .
در غسل مستحب است كه ابتدا بسم الله گفته شود و در اثناء آن اين دعا را متذكر گردد .
اللّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي وَاشْرَحْ لِي صَدْرِي وَأَجْرِ عَلَى لِسانِي مِدْحَتَكَ وَمَحَبَّتَكَ وَالثَّناءَ عَلَيْكَ اللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي شِفاءً وَنُوراً إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ .
خداوندا قلبم را پاك كن ، شرح صدرم عطا كن ، مدح و ثنايت را بر زبانم جارى ساز ، غسلم را پاكى و شفا و نور قرار بده ، تو بر هر چيز توانائى .
در همين دعا دقت كنيد ، فلسفه و حكمت غسل از متن دعا پيدا است ، اين مكلف است كه با توجه كامل به عمل غسل و حقيقت غسل بايد خود را به واقعيت برنامه ها برساند ، از غسل به طهارت قلب ، شرح صدر ، مدح و ثناى حق ، طهارت نفس ، شفاى امراض روحى و منور شدن به نور الهى !!
و پس از فراغت از غسل بگويد :
اللّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي وَزَكِّ عَمَلِي وَتَقَبَّلْ سَعْيي وَاجْعَلْ ما عِنْدَكَ خَيْراً لي اللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ التَّوابِينَ وَاجْعَلْنِي مِنَ المُتَطَهِّرينَ .
پروردگارا دلم را پاك كن ، عملم را خالص كن ، سعى و كوششم را قبول كن ، خير را براى من قرار بده ، مرا جزء توبه كنندگان و پاكيزگان مقرر فرما .
و دعاهاى ديگرى هم در اين زمينه رسيده ، و اين دعاها همان گونه كه مى بينى نشان دهنده اين حقيقت است كه غرض و مقصود مهم تر از همه اينها ، طهارت قلب و شرح صدر است ، و آن بنابر آنچه كه از رسول خدا روايت شده ، نورى است كه در دل افكنده مى شود و شرح صدر ثمره و ميوه آن است ، و علامت آن نور كناره گيرى از دار غرور ، و آماده شدن براى بازگشت به سراى جاودانى است .
بعضى از اهل معرفت فرموده اند : مراد از آن نور همانا نور معرفت نفس است و آن عبارت از اين است كه آدمى حقيقت نفس خود را كه مجرد از صورت و ماده است و نورى داراى زندگى و علم است ببيند ، و همين نور است كه در آخر مناجات شعبانيه به آن اشاره فرموده :
وَأَلْحِقْني بِنُورِ عِزِّكَ الأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عارِفاً .
و مرا به نور عزتت كه فروزنده تر است ملحق كن تا عارف به تو گردم .
بعضى از مشايخ فرموده اند : هرگاه به عبد نور معرفت نفس كه به توسط آن امكان وصول به معرفت ذات اقدس حق براى انسان حاصل مى شود عطا شد ، با اين نور ملكوت همه اين عوالمى كه براى مردم محسوس است خواهد ديد ، و انسانى ملكوتى خواهد شد ، و به خاطر غلبه روحانيت بر او در دار خلود وارد خواهد گشت ، و مراد از انابه و بازگشت به سراى جاويد همين است .
و همان گونه كه طهارت اعضا و ججوارح موانعى را كه بر سر راه انسان براى دخول در مساجد و نماز است بر مى دارد ، همچنين طهارت سر و درون هم از آنچه كه اين عالم محسوس كه عالم طبيعت و عالم ظلمانى است آن را اقتضا مى كند ، كه موانع بازگشت انسان به دار الخلود كه دار السلام و سراى زندگى و جوار حضرت حق تعالى است از ميان بر مى دارد ، و با دخول عبد در آن سراى ، عبد به خدا نزديك شده و از طريق كشف و شهود معرفت برايش حاصل مى شود ، و آن زمان است كه آنچه را كه نزد خدا است ، بهتر از آنچه نزد خود او و ديگران است مى بيند ، و در مى يابد كه اين عالم و اين سرائى كه در او زندگى مى كند و به آن دل بسته دار غرور است .
به قول فيض آن شوريده مست :
عارف بيدار دل ، حكيم فرزانه مرحوم سيد حيدر آملى مسئله غسل را به سه كيفيت ترسيم كرده ، غسل بر طريق آنان كه جز به ظاهر قواعد نمى نگرند ، غسل بر طريق آگاهان ، غسل بر طريق حقيقت بينان .
امام غسل اهل شريعت : غسل نزد آنان مشتمل بر واجبات و مستحبات و محرمات و مكروهات است ، كه شرح هريك مفصل است .
مقصود اصلى از غسل ، غسلى است كه بر انسان ايجاد طهارت جهت اعمال واجبه مى كند . در چنين غسلى بايد نيت كرد . سپس ترتيب فقهى غسل كه سر و گردن ، و طرف راست و طرف چپ بدن است در شستشو مراعات نمود .
و اما غسل آگاهان و اهل طريقت ، يعنى آنان كه به معنويت مسائل نظر دارند : طهارت آنان پس از غسلى كه شستشوى سر و گردن و راست و چپ بدن است ، طهارت از جنابت حقيقى است .
و آن جنابت محصول عشق غلط به دنيا است ، دنيائى كه در حقيقت مانند زنى است كه هر ساعت در آغوش شوهرى است ، آن دنيائى كه براى على (عليه السلام) به مانند يك زن عشوه گر ممثل شد و حضرت به او خطاب كرد .
قَدْ طَلَّقْتُكَ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فيها .
من تو را سه طلاقه ردم و رجوعى در كار نيست .
و اگر دنيا مانند زن يا در حكم زن نبود ، شخصيتى چون حضرت مولى الموحدين اينچنين به آن خطاب نمى كرد !
بر اساس اين حقيقت هركس با چنين دنيائى جمع شود ، و اين مجامعت به كمك نفس يا روح يا قلب باشد جنب حقيقى است و اين جنابت در حقيقت عبارت از دورى از حضرت اوست ، آرى عاشق دنيا بعيد از خدا است كه به محبت و قرب دنيا با محبت و قرب خدا دو ضدى هستند كه قابل جمع نيستند ، چنانچه قرآن آمده :
( مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاْخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِن نَصِيب ) .
هركس حاصل مزرعه آخرت را بخواهد ما بر تخمى كه كاشته مى افزائيم ، و هركه تنها حاصل كشت دنيا را بخواهد او را هم از آن نصيب مى دهيم ولى در آخرت هيچ نصيبى نخواهد يافت .
و امام عارفان و سرحلقه عاشقان اينچنين مى فرمايند :
إِنَّ الدُّنْيا وَالآخِرَةِ عَدُوّانِ مُتَفاوِتانِ وَسَبيلانِ مُخْتَلِفانِ ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيا وَتَوَلاّها أَبْغَضَ الآخِرَةِ وَعاداها وَهُما بِمَنْزَلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَماش بَيْنَهُما كُلَّما قَرُبَ مِنْ واحد بَعُدَ مِنَ الآخَرِ وَهُما بَعْدُ ضَرَّتانِ .
دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلفند ، كسى كه عاشق دنيا است ، دشمن آخرت است ، دنيا و آخرت به مانند مشرق و مغربند ، رونده بين اين دو به هريك نزديك شود از ديگرى دور مى گردد ، اين دو مانند دو هوو هستند .
غسل و طهارت از اين جنابت به ترك دنيا و مافيها است ، به طورى كه به اندازه يك مو تعلقى در انسان نسبت به دنيا نماند .
مگر نمى دانيد كه در غسل ظاهرى اگر بر بدن يك موئى باشد كه مانع از رسيدن آب به پوست گردد آن غسل صحيح نيست و صاحبش از جنابت بيرون نمى آيد ، براى تعلق به دنيا هم همين حكم جارى است ، اگر ذره اى علقه غلط با انسان باشد بعيد از خدا است ، تعلق در هر صورت تعلق است چه كم چه زياد چنانكه گفته اند : محجوب بالاخره محجوب است مى خواهد بين او و محبوب يك حجاب باشد يا هزار حجاب .
اما ترتيب اين غسل : سالك اول بايد قلبش را به آب حقيقى كه از درياى قدس نازل مى شود از آلودگيهاى اهواء مختلفه و آراء متشتته متعلقه به دنيا و محبت دنيا بشويد ، آن محبتى كه موجب ورود به هاويه است .
هوا وقتى بر دل غالب شد ، صاحبش را به بندگى بتان داخلى و خارجى مى كشد ، خارجى مانند عبادت و بندگى نسبت به ستمگران ، مال ، جاه و داخلى مانند عبادت غرائز و اميال و شهوات چنانچه حق فرموده :
( أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ ) .
آرى عاقبت هواپرست دخول در آتش است ، چنانچه حضرت حق مى فرمايد :
( وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ ) .
كسى كه ميزانش از علم و عمل صالح كه محصول عقل شرعى و نفس الهى است سبك باشد در قعر هاويه جهنم است .
اله الله كه اهل علم حقيقى و عمل صالح اند و از عقل سالم الهى برخوردارند دائماً موصوف به سكينه و وقار و طمأنينه واجبات و امثال اين حقايق اند ، چنانچه قرآن دارد :
( فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِي عِيشَة رَاضِيَة ).
اما اهل هوا و بدعت موسوم به خفت و كم عقلى و عدم سكينه و وقارند ، و همين حالات در انسان از اخبث خبائث و از پليدترين پليديهاست و آلوده به اين رذائل از هر جنبى جنب تر و از هر آلوده اى آلوده تر است .
قرآن مجيد راه مستقيم الهى را به عباد نشان مى دهد ، و راه عمل صالح را به آنان مى آموزد ، و طريق بهشت رفتن را به آنان ، تعليم مى دهد :
( وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى ) .
خداوند مهربان به مصلحت انسان ، در اين آيه تشويق به منع نفس از هوا مى كند ، و راه دخول در بهشت را به آدمى ارائه مى دهد ، بهشتى كه ماوراى اصلى و وطن حقيقى انسان است ، بهشتى كه جاى سبكباران و پاكان است ، چنانچه على (عليه السلام) مى فرمايد :
تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا .
از سنگينى هواى نفس ، خويشتن را سبك سازيد تا به كاروان بهشتيان ملحق شويد .
سپس طرف راست وجود را غسل بدهد ، يعنى روحى كه از جانب يمين به اودميده شده ، يمينى كه در روايات از آن تعبير به روحانيات يا تعبير به آخرت يا تعبير به جنت شده .
سپس چپ را غسل دهد ، آن جانبى كه از آن تعبير به جسمانيات و سفليات و نفسانيات يا تعبير به دنيا شده .
در اين دو شستشو آب ترك و تجريد لازم است كه از علقه به دنيا و آخرت پاك شده و فقط اتصال به مولا پيدا كنى ، چرا كه دنيا مخصوص اهل شمال و آخرت مخصوص اهل يمين است ، اما خدا مخصوص به سابقون و مقربون است .
اما غسل اهل حقيقت : و آن طهارت از جنابت حقيقى است كه عبارت از مشاهده غير است مطلقاً .
در قسمت قبل گذشت كه جنابت به معناى بعد و دورى از حق است ، و كدام دورى بدتر از مشاهده غير حق است ، امكان ازاله اين دورى جز با قرب نيست ، آن هم قرب به توحيد حقيقى كه مشاهده حق است با چشم دل من حيث هو هو ، در قرآن نخوانده اى :
( شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) .
ترتيب اين غسل چنين است : شستن رأس و سر حقيقى كه روح مجرد است به آب توحيد ذاتى از آلودگى مشاهده غير .
زيرا عشق به حق وظيفه باطن است كه از آن تعبير به نفس مطمئنه شده و معرفت اين عشق و محبت و توحيد وظيفه قلب و مشاهده اش وظيفه روح است چنانچه وصول وظيفه سر است كه باطن روح مى باشد و به همين ترتيب امام ششم (عليه السلام) در يكى از دعاهايش اشاره فرموده :
اللّهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِري بِطاعَتِكَ وَبَاطِني بِمَحَبَّتِكَ وَقَلْبي بِمَعْرِفَتِكَ وَرُوحي بِمُشاهِدَتِكَ وَسِرّي بِاسْتِقْلالِ إِتِّصالِ حَضْرَتِكَ يَا ذَا الْجَلالِ وَالإِكْرامِ .
و اين غسل تحقق نمى يابد مگر به فناء عارف در معروف و شاهد در مشهود كه از آن تعبير به فناء در توحيد شده و آن مشاهده حق است من حيث هو هو يعنى مشاهدى به نحوى كه غير ديده نشود ، يعنى در وجود جز وجود واحد و ذات واحده كه مجرد از جميع اعتبارات و تعينات است نبيند و به همين معنا قرآن اشاره دارد :
( كُلُّ شَىْء هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ) .
و در آيه ديگر :
( كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالإِكْرَامِ ) .
توحيد ، در حقيقت همان صراط مستقيمى است كه شخصيتى مانند پيامبر بزرگ اسلام مأمور به ايستادگى و استقامت در راه آن بود ، و آن حد وسطى است كه قرآن مجيد مردم را به آن دعوت مى كند .
توحيد اجمالى طرف تفريط و تفصيل طرف افراط است ، طهارت در اينجا دورى از دو جانب افراط و تفريط است كه افراط جانب ايمن و تفريط جانب ايسر است و هر دو را بايد خلاص شدن از افراط و تفريط و قرار گرفتن در راه وسط كه جمع بين اين دو است پاك نمود و آراسته به طهارت كبرى شد .
به قول فاضل بزرگ ، حكيم فرزانه حاج ميرزا حبيب الله خراسانى :
وضو از اعظم مسائل شرعى ، و از اهم مسائل الهى است ، وضو علت طهارت ، و ايجاد كننده نورانيت ، و مقدمه اى براى ورود در واجبات و در نتيجه عاملى معنوى براى لايق شدن انسان براى ورود در بساط قرب است .
از ميان سه نوع طهارت ، انسان با وضو بيش از دو نوع ديگر سر و كار دارد ، و چه بهتر كه ملكف هميشه با وضو باشد .
به هنگام انجام وضو پس از مفروض بودن اباحيت آب و داشتن نيت خالص ، بايد مسائلى را توجه كرد ، تا به قول رسول عزيز اسلام انسان موفق به وضوى اسباغى شود .
در رساله هاى عمليه آمده :
كسى كه وضو مى گيرد ، مستحب است به هنگام نگاه به آب بخواند :
بِسْمِ اللهِ وباللهِ وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَلَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً .÷
به نام خدا ، و به خدا و شكر خداى كه آب را پاك كننده قرار داد نه نجس .
و پيش از وضو كه دست را مى شويد بگويد :
اللّهُمَّ اجْعَلني مِنَ التّوّابينَ واجْعَلني مِنَ المُتطهّرينَ .
پروردگارا مرا از توبه كنندگان و پاكان قرار ده .
و به هنگام گرداندن آب در دهان بخواند :
اللّهُمَّ لَقِّني حُجَّتي يَومَ القاكَ واَطْلِقْ لِساني بِذِكْرِكَ .
پروردگارا روز ملاقات حجتم را بر من تلقين كن و زبانم را با ذكرت آزاد بگذار .
و زمان استنشاق آب در بينى بگويد :
اللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عليَّ رِيحَ الجَنَّةِ واجْعَلني مِمَّنْ يَشُمُّ ريحَها وَرَوْحَها وَطِيبَهَا .
خداوندا بوى بهشت را بر من حرام مكن ، و مرا از آنان قرار ده كه بو و نسيم بهشت را استشمام كنم .
و در وقت شستن صورت بگويد :
اللّهُمَّ بَيّضْ وجْهي يَومَ تَسْوَدُّ فِيهِ الوُجُوهُ ولا تُسَوِّدْ وجْهي يومَ تَبْيَضُّ فِيهِ الوُجُوهُ .
پروردگارا روزى كه چهره ها سياه مى شود رويم را سپيد گردان، و روز سپيدى چهره ها رويم را سياه مكن .
و در وقت شستن دست راست بخواند :
اللّهُمَّ اَعْطِني كِتابي بِيَميني والخُلْدَ في الجِنانِ بِيَساري وحاسِبْني حِساباً يَسيراً .
خداوندا كتابم را به دست راستم ده و خلد در جنان را در دست چپم قرار ده و به آسانى از من حساب بگير .
و در موقع شستن دست چپ بخواند :
اللّهُمَّ لا تُعْطِني كِتابي بِشِمالي ولا مِنْ وَرآءِ ظَهري ولا تَجْعَلْها مَغْلُولةً اِلى عُنُقي وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّيرانِ .
پروردگارا پرونده ام را به دست چپم مگذار ، و كتابم را از پشت سر به من مده ، و دستم را به گردنم غل مكن و از قطعات آتش جهنم به تو پناه مى برم .
و به وقت مسح سر بگويد :
اللّهُمَّ غَشِّني بِرَحْمَتِكَ وبَرَكاتِكَ وعَفْوِكَ .
پروردگارا مرا در پرده رحمت و بركات و عفوت بپوشان .
و به وقت مسح پا بگويد :
اللّهُمّ ثَبِّـتْني عَلى الصِّراطِ يَومَ تَزِلُّ فيهِ الأقدامُ واجْعَلْ سَعْيي فيما يُرضِيكَ عَنّي يا ذا الجلالِ والإكرامِ .
خداوندا مرا بر صراط ثابت قدم بدار ، در آن روزى كه قدمها مى لغزد ، و كوشش مرا در راه خشنودى خود قرار ده اى صاحب جلال و اكرام .
حاجى در اسرار الحكم در باب اسرار وضو مى فرمايد :
از آلودگى دنيا و الواث اخلاق رذيله دست قلب را بشوى .
و آبروئى نزد حبيب پيدا كن و متفطن شو به اينكه هرگاه تطهير جوارح كه مانند خوادمند براى قلب به جهت حضور در نزد سلطان لازم باشد ، پس تطهير سپهدار الزم خواهد بود ، كه اقبح چيزى است كه بزرگى به خدمت سلطان عظيمى مشرف شود و خدم و حشم او منظف و مطهر باشند ولى خود او ملوث باشد !!
و نيز ملتفت شو كه هرگاه قشر اقرب كه بدن باشد و قشر ابعد كه جامه باشد واجب التطهير باشد ، لب كه قلب باشد تطهيرش از هواجس و وساوس اوجب خواهد بود .
على (عليه السلام) مى فرمايد : چگونه است كه دينت را به هر رجسى نجس مى پسندى ، اما لباس بى ارزش دنيائيت را هميشه پاك نگاه مى دارى ؟!!
و معلوم است كه محل ايمان و ايقان قلب و فؤاد است فى الحديث .
إِنَّ اللهَ لا يَنْظُرُ إلى صُوَرِكُمْ وَإِنَّما يَنْظُرُ إلى قُلُوبِكُمْ .
و مضمضه ، اذاقه حلاوت ذكر است ، و استنشاق ، استشمام روايح نسيم حديقه اوست ، فى الحديث .
إِنَّ للهِِ في أَيّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحاتٌ أَلا فَتَعَرَّضُوا لَها .
چنان كه اخشم صورى مى باشد ، اخشم معنوى نيز مى باشد .
بدان كه چنانكه قالب را روئى است ظاهر ، و صورت همه مشاعر پنجگانه در آن آشكار است ، و بايد اينها را در نزد اراده حضور ، به محضر نور النور تعالى شست كه توجه به غير كرده اند ، همچنين قلب را روئى است كه مقاطع باشد ، چه حروف و كلماتى كه معرب عما فى الضميرند به مقاطع و مخارج انجام پذيرند ، و حروف روى معانى قلبند ، و زينت و آرايش مقاطع اند ، و مقاطع منابع آب حيات جارياتند ، كه حروف و كلماتند و به وجهى منازل بيست و هشت گانه قمر دم و نفس مكرم آدمند كه ماده حروف است : (وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ) .
و كلمه از كلم به معنى جرح و تأثير است و مظهر قدرت است كه امور سياست و افادت و استفادت در كشف ضماير به اين بيست و هشت حرف و تركيب از اينها است ، بلكه در فرس مستحدث به سى و دو حرف چنان كه بيايد .
پس بايد به مضمضه ، مقاطع را كه روى قلبند و مؤدى حروفند از ياد غير شستشو داد .
و بينى را نيز به استنشاق ، چه بينى چون دهان مجراى هوا است كه ماده نفس است كه نفس حامل حروف لفظيه است ، چون وجود منبسط كه نفس رحمانى است و حامل حروف تكوينيه است كه عقول كليه اند كه غير مستقل بالانيه اند و حامل كلمات اسميه است كه نفوسند و حامل كلمات فعليه است كه موجودات متجدده زمانيه اند ، و بعد دست راست و چپ را بشويد از تصرف در دنيا ... بلكه اهل الله و طالبان قربت محضه هر دو دست را بشويند از مطلوبات اصحاب يمين و اصحاب شمال .
مسح سر اشارت است به اينكه سر و دماغ راتر و تازه مى كنيم در طلب دوست ، و مسح پا به اينكه پاى استقامت مى خواهم در پيمودن راه دوست كه تلوين مردود است و استقامت و تمكين مقبول ، كه در هر مقامى خطرها است و حال و ملكه و استقامت اين است كه در مسح پا گوئى : اللّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمَىَّ عَلَى الصِّراطِ .
و تر كردن پا به مسح اشارت است به آنكه لينت و سرعت مى خواهم در پيمودن راه دوست كه لينت در اعضاء موجب سهولت حركت و ارسال و انعطاف آنهاست كه : الْمُؤْمِنُونَ لَيِّنُونَ هَيِّنُونَ وَالْمُؤْمِنُ لَيِّنُ الْعَريكَةِ .
و اينكه بايد دست راست را تا ميان شست كه مرفق باشد كه آلت رفق و مدارا است اشارت است به ميانه روى در امور دنيا كه بالمره دست از امور دنيا كشيدن كه متضرر شود خوب نيست .
عارف بزرگ سيد حيدر آملى پس از بيان وضو بر طبق مسائل شرعى و فقهى مى فرمايد :
وضو در نزد اهل راه پس از وضوى فقهى عبارت است از پاك كردن نفس از رذائل اخلاقى و برنامه هاى پست و فرومايه ، و پاك كردن عقل از افكار هلاك كننده ، و آنچه باعث گمراهى و گمراه كردن است ، و نيز عبارت است از پاك كردن سر درون از نظر اغيار ، و پاك كردن تمام اعضاء از كارهائى كه عقلا و شرعاً ناپسند است .
اما افعال اين وضو : در مرحله اول بايد مكلف به قل و سرش نيت كند كه كارى مخالف رضاى دوست انجام ندهد ، و تمام عباداتش براى حضرت يار خالص باشد چنانچه در قرآن مجيد آمده :
( إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لاَ شَرِيكَ لَهُ وِبِذلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ ) .
سپس روى قلب را از آلودگى تعلق به دنيا و آنچه در اوست بشويد ، كه دنيا جيفه است و خواهنده او سگ و خواهان و خواسته شده هر دو نجس اند ، به همين خاطر حضرت رسالت پناهى فرمودند : حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة وَتَرْكُ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ عِبادَة .
و على (عليه السلام) فرمود : يا دُنْيا غُرّي غَيْري فَإِنّي قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فيها .
و شستن دو دست به اين است ، كه دست از نقود دنيا و جنس مربوط به دنيا و آخرت بشويد ، كه دو دست جز به اين نحو پاك نخواهد شد .
«معناى شستن دست از دنيا و جنس و نقد آن جدائى محض از حرام دنيا و اكتفا به ضرورت ، و معناى شستن دست از آخرت ، بريدن طمع از نعمت هاى اوست ، كه عبد واقعى كسى است كه جز به خشنودى حضرت دوست به چيزى فكر نكند .»
به قول نظام وفا :
مسح سر در حقيقت مسح سر حقيقى است كه از آن تعبير به عقل يا نفس مى كنند ، و وقتى مسح واقعى انجام مى گيرد كه از محبت دنيا و مال و جاهش چيزى در بساط وجود نماند .
مسح دو پا به اين است كه هر دو از حركت در راه غير خدا ظاهراً و باطناً منع شوند ، البته مراد از دو پاى ظاهر معلوم است ، و مراد از دو پاى باطن به نظر عده اى عبارت از دو قوه نظريه و عمليه است و به نظر عده اى ديگر عبارت از دو قوه شهوت و غضب است .
آرى وقتى وضوى فقهى را گرفتى و اين وضو را نيز به آن ضميمه كردى ، مصداق آن روايت مى شوى كه پيامبر بزرگ اسلام فرمود : الْوُضُوءُ عَلَى الْوُضُوءِ نُورٌ عَلى نُور .
يعنى وقتى صفاى ظاهر با باطن جمع شود نور على نور است ، به عبارت ديگر وقتى نور شرع كه از وضوى فقهى حاصل مى شود ، و نور بصيرت كه از توحيد و توجه و عمل خالص بدست مى آيد نور على نور و سبب ثبات و استقامت سالك در طريق مستقيم در دنيا و آخرت است چنانچه در قرآن كريم آمده :
( يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ ) .
اما وضو نزد اهل حقيقت ، كه از آن به طور مطلق تعبير به طهارت شده ، عبارت است از طهارت سر از مشاهده غير مطلقاً .
نيت در آن به اين است كه سالك در سرش نيت كند براى ابد غير او نبيند ، و به غير او توجه نكند ، زيرا هركس در باطن به غير او توجه كند مشرك به شرك خفى است و مشرك چنانچه در قرآن آمده نجس است ، و طهارت جز به اين نيت و عمل به آن كه عبارت از تحقق توحيد حقيقى است ميسر نيست ، توحيدى كه با تمام قدرت شرك را از همه نواحى وجود دفع و رفع مى كند .
اما شستن صورت در حقيقت شستن صورت حقيقى وجود يعنى سر باطن از آلودگى توجه به غير است ، همانطورى كه غير وجه كريم حضرت او مشاهده نشود كه در قرآن آمده :
( فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ ) .
و غير ذات محيط او را نشناسد ، ذاتى كه قرآن مى فرمايد :
( أَلاَ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْء مُحِيطٌ ) .
از چنين توحيدى است كه قرآن از زبان ابراهيم خبر مى دهد :
( إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ) .
و غسل و شستن دو دست عبارت است از بى التفاتى نسبت به متاع دنيا و آخرت . متاع دنيا مانند مال و جا ، و اهل و ولد ، و متاع آخرت مثل علم و زهد و طاعت ، البته آن التفاتى كه عبد را از مولا دور كند .
زيرا التفات به طاعت و خود را به خاطر آن مستحق تعظيم شمردن نزد اهل الله معصيت است ، كه در روايات آمده ، گناهى كه تو را ناراحت كند ازعبادتى كه عجب آور باشد بهتر است ، و تو اگر پس از گناه داراى توبه شوى ، داراى بهترين عمل شدى و دنيا بر اهل آخرت حرام و آخرت بر اهل دنيا حرام ، و هر دو بر اهل الله حرام است .
و مسح سر عبارت از تنزيه سر و تقديس باطن كه سر حقيقى است از انانيت و حدث غيريت است ، غيريتى كه حاجز بين انسان و بين محبوب است ، چنانچه بعضى از عارفين فرموده اند :
بَيْني وَبَيْنَكَ إِنّيّي يُنازِعُني *** فَارْفَعْ بِفَضْلِكَ إِنّيّي مِنَ الْبَيْنِ
بين من و تو انيت من فاصله است ، به فضل و لطفت اين انيت را از ميان من و خود بردار . گفته اند : وُجُودُكَ ذَنْبٌ لا يُقاسُ بِهِ ذَنْبٌ .
با اين آلودگيها ، بخصوص آلودگى انيت ، راهى براى ورود به حريم عالم قدس نيست .
و مسح دو پا عبارت از تنزيه قوه علميه و عمليه از سير در غير الى الله و بالله و فى الله است ، كه انسان با اين دو قوه سعى در طلب حق مى كند و با آن دو قوه به مقام وصل محبوب مى رسد ، اگر دچار آلودگى باشد ، چگونه به طلب برخيزد ، و چگونه به مقام وصل برسد ؟
و با ديده تحقيق بايد گفت : ( فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ) .
اشاره به اين دو قوه است ، به اين معنا كه وقتى به واسطه اين دو قوه به ما رسيدى از هر دو خالى شو ، زيرا با رسيدن به مقام وصل احتياج به توجه به غير نيست ، و در صورت عدم احتياج توجه به غير اگر توجه شود عين شرك است !!
و نزد بعضى مراد از نعلين دنيا و آخرت است و نزد بعضى عالم ظاهر و باطن است ، و نزد بعضى نفس و بدن است و تمام اين نظريات به طور مسلم صحيح است ، و نسبت به چنين حالتى است كه در حديث قدسى آمده :
لا يَزالُ الْعَبْدُ يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتّى أُحِبُّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَلِسانَهُ وَيَدَهُ وَرِجْلَهُ ، فَبِيَ يَسْمَعُ وَبِيَ يَبْصُرُ وَبِيَ يَنْطِقُ وَبِيَ يَبْطُشُ وَبِيَ يَمْشي .
عبد هميشه با اجراى مستحبات به من نزديك مى گردد ، تا حدى كه من به او علاقه پيدا كنم ، چون محبوب من شد ، گوش و چشم و زبان و دست و پاى او مى شوم ، آن هنگام است كه به من مى شنود ، و به من حرف مى زند و به من كار انجام مى دهد و به من راه مى رود .
به قول عارف مؤمن علاء الدوله سمنانى :
فَكَما أَنَّ رَحْمَتَهُ تُطَهِّرُ ذُنُوبَ الْعِبادِ كَذلِكَ نِجاساتُ الظَّاهِرِ يُطَهِّرُهَا الْماءُ لا غَيْرُ . قالَ اللهُ تَعالى : ( وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً ) ( وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْء حَيٍّ ) . فَكَما أَحْيا بِهِ كُلَّ شَيْي مِنْ نَعيمِ الدُّنْيا كَذلِكَ بِرَحْمَتِهِ وَفَضْلِهِ جَعَلَهُ حَياةَ الْقُلُوبِ .
امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد : همچنان كه رحمت آن جناب گناهان بندگان را از پرونده آنان پاك مى كنند ، به همان صورت نجاسات ظاهر را آب پاك مى كند و لاغير . حصر لاغير به احتمال زياد حصر اضالى است .
خداوند متعال فرموده : و او خدائى است كه بادها را به مژده باران رحمت خويش در پيش فرستد و از آسمان آبى طاهر و مطهر براى شما نازل كرديم و هر موجود زنده اى را از آب قرار داديم .
و به تناسب اينكه هر موجود زنده اى از آب است ، پس براى ادامه حيات و زندگى ، نياز ضرورى به آب دارد ، در حقيقت مى توان گفت حيات موجودات مساوق با آب است .
و همان طورى كه به وسيله آب هر نعمتى از نعيم دنيا را زنده كرد همچنان به فضل و رحمتش آب را از جهت اينكه مقدمه بسيارى از عبادات واجب است ، و بدون آن نمى توان راه به بساط قرب پيدا كرد ، حيات قلوب قرار داده .
حكيم بزرگوار ملا عبدالرزاق گيلانى در تشريح اين جمله مى فرمايد :
و انديشه كن در خلقت آب كه حكيم على الاطلاق به حكمت كامله خود آن را خلق كرده ، و به چند صفت آنرا موصوف كرده ، كه هر كدام از آن صفات براى ترتب فوايد آب دخل عظيم دارد :
اول : صفاى آب است ، كه اگر چركين و كثيف خلق مى شد ، باعث تنفر طبع مى بود ، و صلاحيت وساطت حيات قلب كه جوهر لطيف است نمى داشت ، چه تناسب ميان سبب و مسبب شرط است .
دوم : رقت و تنكى است ، كه اگر غليظ القوام مى بود مثل عسل ، تطهير چيزها خصوص چيزهاى لزج به او نمى شد و آب هم محتاج به آب ديگر مى شد و نيز غلظت مانع مى شد از نفوذ كردن در عمق اجسام شخيه با وجود احتياج به نفوذ ، و نيز بردن آن به جاهاى دور نيز متعسر بلكه متعذر مى شد !!
سوم : وفور و بسيارى اوست كه اگر عياذاً بالله با عموم احتياج خلايق به او كم مى بود و به زحمت بدست مى آمد فقرا و ارباب حاجت در تحصيل آن به زحمت مى افتدند و رنج مى كشيدند .
چهارم : پاك بودن ، كه اگر در اصل خلقت طهارت نمى داشت ، تطهير نجاسات به او نمى شد و بر وجودش فايده تمام مترتب نمى بود و به اين فوايد عظيمه در روايت اشارت رفته ، چنانچه حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد :
وَتَفَكَّرْ في صَفاءِ الْماءِ وَرِقَّتِهِ وَطَهُورَتِهِ وَبَرَكَتِهِ وَلَطيفِ امْتِزاجِهِ بِكُلِّ شَيء وَفي كُلِّ شَيء .
انديشه كن در صفا و رقت و تنكى آب و در پاكى و پاك كنندگى آن و نفوذ كردن و ممزوج شدن آن به هر چيزى و در هر چيزى .
و اين همه گفتار لطيف و مسائل عالى در جنب آب براى اين است كه به انسان توجه داده شود ، كه در صفاى باطن و رقت قلب و آميزش با مردم مؤمن همچون آب باش و از همه مهم تر همچنان كه آب اصل مطهرات و بهترين عامل براى پاكى و پاكيزگى است ، تو نيز در جامعه پاك و پاك كننده باش ، به اين معنى كه در تمام شئون زندگى سعى كن پاك باشى و با عمل و اخلاق و امر به معروف و نهى از منكر ديگران را نيز از آلودگيها پاك نمائى .
جلال الدين در زمينه مطهريت آب و قلب چنين مى فرمايد :
وَاسْتَعْمِلْهُ في تَطْهيرِ الأَعْضاءِ الَّتي أَمَرَكَ اللهُ بِتَطَهُّرِها وَاْتِ بِأَدائِها فَرائِضَهُ وَسُنَنَهُ فَإِنَّ تَحْتَ كُلِّ واحِد مِنْها فَوائِدٌ كَثيرَةٌ إِذا اسْتَعْمَلْتَها بِالْحُرْمَةِ انْفَجَرَتْ لَكَ عَيْنُ فَوائِدِهِ عَنْ قَريب .
و به جاى آور فرائض و واجبات و مستحبات تطهير را ، مثل ازاله نجاست از بدن و لباس و مواضع وضو از براى نماز و طواف .
در كنار هريك از صفات و آثارى كه براى آب گفته شد فوائد بسيارى است كه به شرط فكر و تأمل و عدم قساوت قلب فايده هر كدام از اين صفات براى متأمل منفجر و ظاهر مى گردد .
ثُمَّ عاشِرْ خَلْقَ اللهِ كَامْتِزاجِ الْماءِ بِالأَشْياءِ يُؤَدّي كُلَّ شَيْئي حَقَّهُ وَلا يَتَغَيَّرْ عَنْ مَعْناهُ مُعْتَبِراً لِقَوْلِ رَسُولِ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : مثَلُ الْمُؤْمِنِ الْخالِصِ كَمَثَلِ الْماءِ .
اين جمله اشارت است به فوائدى كه از براى اهل بصيرت از جوهر آب ظاهر مى شود ، امام (عليه السلام) مى فرمايد : لطف امتزاج آب به همه چيز اشارت است به طريق سلوك هر شخص انسان با بنى نوع خود ، يعنى اختلاط و معاشرت هر شخص با مردم بايد مثل امتزاج آب باشد به اشياء ، يعنى معاشرت بايد در نهايت هموارى و آسانى باشد ، و چنان كه ملاقات آب به هر چيزى مناسب آن چيز است و از حقيقت خود به در نمى رود مثلا با اجسام متخلخله كه ملاقات مى كند مثل دوشاب و گل و غير اينها به ظاهر و باطن ملاقات مى كند و اثر خود را به هر جزء آن مى رساند ، و به اجسام صلبه كه ملاقات مى كند مثل سنگ و مانند آن به ظاهر آن ملاقات مى كند و بس ، پس آدمى نيز بايد چنين باشد و اختلاطش با هركس مناسب حال آن كس باشد ، اگر اختلاطش با مؤمنين خلص و صحيح الاعتقاد و يا با دوستان صادق العقيده باشد مجارات ظاهرى و باطنى مجوز است يعنى به ظاهر و باطن با او مى توان آشنائى و رفاقت و ملاقات داشت و اگر با غير اينان پس ملاقات ظاهرى كافى است تا وقتى كه بر اثر اين ملاقات ظاهرى آنان هم مانند انسان اهل باطن و عقيده و دين شوند .
خلاصه انسان بايد مانند آب نسبت به خودش طاهر و نسبت به فرزندان و خانواده و اجتماعش مطهر باشد ، تا روى سعادت بيند ، و به خير دنيا و آخرت برسد .
خداوند بزرگ انسان را در اصل خلقت برابر با آيه فطرت پاك خلق فرموده ، و انسان وظيفه و مسئوليت دارد كه اين پاكى را در سايه توحيد و عمل به دستورات الهى حفظ كرده و در مقام پاك كردن ديگران نيز فعاليت كند .
واى به حال كسى كه در قيامت در محضر حضرت دوست حاضر شود ، در حالى كه با گناه و عصيان ، خود را نجس و ديگران را نيز نجس كرده باشد !!
نجس و منجس زندگى كردن از شأن انسان به دور است ، كه انسان در زمين جانشين خدا است و بايد در گردونه طهارت بگردد و اين طهارت را با دو بال امر به معروف و نهى از منكر به ديگران هم سرايت دهد و با تربيت و تزكيه كردن مردم اثر نيكى از خود در عالم بگذارد .
به قول شاعر خوش بيان عباس شهرى :
وَلْتَكُنْ صَفْوَتُكَ مَعَ اللهِ تَعالى في جَميعِ طاعاتِكَ كَصَفْوَةِ الْماءِ حينَ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّماءِ . وَطَهِّرْ قَلْبَكَ بِالتَّقْوى وَالْيَقينِ عِنْدَ طَهارَةِ جَوارِحِكَ بِالْماءِ .
امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد : بايد طاعت و بندگى تو براى خدا ، در صفا و خلوص و پاكى و عدم غش به اغراض مزيفه مضيعه مثل صفاى آب باشد در وقت فرود آمدن از آسمان ، چرا كه عمل مغشوش مقبول درگاه حضرت او نيست ، چنانكه در حديث آمده روز قيامت به رياكار مى گويند : مزد عملت را از كسى كه به خاطر او اين عمل را انجام دادى بگير !!
و پاك كن دل خود را از آلايش كدورات و اوساخ ذنوب و معاصى ، و محلى و مزين ساز آن را به تقوا و يقين ، خلاصه در وقت تطهير اعضاء از كثافات ظاهرى غافل از تطهير كثافات باطنى نباش ، چنانكه آلودگيهاى ظاهر را به خاطر نظر خلايق پاك مى كنى ، آلودگيهاى باطن را به خاطر نظر حق پاك كن كه پاكى باطن اهم از ظاهر و قابل مقايسه با آن نيست .
از خداوند بزرگ بخواهيم كه بعد از فراگيرى اين روايات پر قيمت كه از درياى مواج علم حضرت صادق (عليه السلام) به ما رسيده به عمل به اين روايات اقدام كنيم ، كه اثر در عمل است نه در علم تنها .
گروهى فرا مى گيرند و مى آموزند ، براى اينكه به ديگران بياموزند ، اينان تيره بخت و بيچاره اند ، حمالى علم كار مهمى نيست ، فرا گرفتن و عمل كردن و ياد دادن ارزش دارد .
قالَ الْخِضرُ لِمُوسى (عليهما السلام) : يا مُوسى تَعَلَّمِ الْعِلْمَ لِتَعْمَلَ بِهِ وشلا تُعَلِّمْهُ لِتُعَلِّمَهُ فَيَكُونُ بُورُهُ وَلِغَيْرِكَ نُورُهُ ثُمَّ تُوارِى الْخِضْرُ وَبَقِيَ مُوسى يَبْكي .
خضر به موسى فرمود : علم را براى عمل بياموز نه براى ياد دادن تنها ، كه در ياد دادن تنها براى تو هلاكت و براى دانش آموز تو نور است ، آنگاه خضر موسى را رها كرد و رفت و موسى در تنهائى گريه كرد .
قبل | فهرست | بعد |