قبل | فهرست | بعد |
چه بسيار مردمى كه ، عمرى به خود زحمت مى دهند و به اجراى برخى از احكام خدا قيام مى كنند ، ولى زحمات آنان به قول قرآن مجيد هباء منثورا مى گردد .
اينان كسانى هستند كه يا از ايمان برخوردار نيستند مانند منافقين ، يا اهل هر نوع گناه و معصيت اند مانند فاسقين ، يا شرايط صحت و قبولى عمل را رعايت نمى كنند مانند مردمى كه به احكام الهى اهميت نمى دهند .
قرآن مجيد در سوره ماعون مى فرمايد :
( فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُرَآءُونَ * وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ )(1) .واى بر نمازگزاران ، آنان كه از نماز و حقيقت و شرايط صحت و قبولى آن بى خبرند ، آنان كه در نماز رياكارند و مانع زكاتند .
بدون شك منافقان و فاسقان و آنان كه شرايط صحت و قبولى نماز را رعايت
1 ـ سوره ماعون (107) : 4 ـ 7 .
نمى كنند از مصاديق بارز آيات سوره ماعون هستند .
نماز را هر كسى در فراخور قدرت و استعدادش ، بايد با صورت و سيرت كامل به محضر حضرت حق ببرد ورنه از طرف معبود عالم مردود است .
امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :
وقتى عبد نماز را به وقت خودش بجاى آورد ، و بر شرايط و حقيقت آن محافظت نمايد به صورت نورى پاكيزه به مقام قرب حركت مى كند ، و به صاحبش مى گويد : مرا حفظ كردى خداوند تو را حفظ كند .
و اگر نماز را به وقتش نخواند و بر آن و شرايطش محافظت ننمايد ، به صورت سياه و تاريكى به او برمى گردد و مى گويد : مرا ضايع كردى خداوند ضايعت كند .
پيامبر اسلام فرمودند :
دو نفر از افراد امت من براى نماز بپا مى خيزند و ركوع و سجود نماز هر دو يكى است ولى بين دو نماز آنان فاصله هم چون بين آسمان و زمين است ، آنگاه اشاره به مسئله خشوع شد .
در قسمتى از يك روايت قدسى آمده :
وَرُبَّما صَلَّى الْعَبْدُ فَاَضْرِبُ بِها وَجْهَهُ وَاَحْجُبُ عَنّي صَوْتَهُ اَتَدْري مَنْ ذلِكَ ؟
يا داوُدَ ذاكَ الَّذي يَكْثُرُ الاِْلْتِفاتَ اِلى حَرَمِ الْمُؤمِنينَ بِعَيْنِ الْفِسقِ وَذاكَ الَّذي يُحَدِّثُ نَفْسَهُ اَنْ لَوْ وُلّىَ اَمْراً لَضَرَبَ فيهِ الرِّقابَ ظُلْماً(1) :چه بسا عبدى كه نماز مى خواند و من آن نماز را به صورتش مى زنم ، و بين خود و صدايش حجاب قرار مى دهم ، مى دانى چنين عبدى كيست ؟
1 ـ كلمة الله ص 72 ، وعدة الداعي ابن فهد حلي .
اى داو د آن نمازگزار كسى است كه به ناموس مردم مؤمن زياد با ديده گناه نظر مى كند ، و به خودش مى گويد اگر صاحب قدرتى شدم گردن مردم را مى زنم آنهم به ستم ! !
يا مُوسى لا اَقْبَلُ الصَّلاة اِلاّ مِمَّنْ تَواضَعَ لِعَظَمَتي وَاَلْزَمَ قَلْبَهُ خَوْفي وَقَطَعَ نَهارَهُ بِذِكْري وَلَمْ يَبُتْ مُصِرّاً عَلَى الْخَطيئَةِ وَعَرِفَ حَقَّ اَوْليائي وَاَحِبّائي(1) :اى موسى نماز قبول نمى كنم مگر از كسى كه براى عظمت من فروتنى كند ، و دلش ملازم با خوف من باشد ، و روزش به ياد من تمام شود ، و شب را در حال اصرار بر گناه صبح نكند ، و عارف به حق اوليا و عاشقان من باشد .
مى توان گفت نماز مردمى كه حقوق خدا و انبيا و امامان و شهيدان و امت اسلام را پايمال مى كنند قبول است ؟
مى توان گفت نماز اهل فسق و فجور و غرق شدگان در درياى معصيت و گناه نماز است ؟
تا پيوند ايمانى و اتصال اسلامى انسان به پروردگار عزيز عالم و شئون حضرت حق محكم نباشد ، تا انسان در تمام شئون حيات تقوا و خويشتن دارى از گناه را مراعات ننمايد ، تا آدمى عملا به شرايط صحت و قبولى نماز توجه نكند ، نماز او قابل قبول حضرت حق نخواهد بود ! !
اميرالمؤمنين بنا بر نقل خصال صدوق مى فرمايد :
از شما با حالت كسالت يا خواب آلودگى يا با افكارى كه او را به خود مشغول مى سازد ، به نماز نايستد ، زيرا او در پيشگاه پروردگار مى باش دو جز اين نيست كه بهره و نصيب عبد از شمارش به همان اندازه است كه از روى قلب توجه به خدا داشته ، و نيز آن حضرت از رسول اسلام نقل مى كند : كه دو
1 ـ كلمة الله ص 97 به نقل از امالي صدوق .
ركعت نماز مختصر ولى با تفكر بهتر است از يك شب زنده دارى !
وضو يا غسل ، يا تيمم را مطابق با فتواى مرجع واجد شرايط بجاى آريد و به قول معروف ، برابر با دستورات رساله عمليه طهارت تحصيل كنيد ، آنگاه در مكان مباح يا بهتر از آن در مسجد جاى بگيريد ، سپس وقت را بخصوص اول وقت را مراعات كنيد ، آنگاه با تمام هستى يعنى با عقل و روح و قلب و نفس و بدن به طرف قبله بايستيد ، سپس دل و جان را همانجا و براى هميشه از رذائل اخلاقى از قبيل ريا ، حسد ، بخل ، حقد ، كينه ، عجب ، نفاق و ... پاك كنيد ، و مواظب باشيد كه شكم و شهوت و لباستان آلوده به حرام نباشد ، آنگاه تمام حواس خود را در نيت خالص متمركز كرده با قرائت صحيح تكبيرة الاحرام را گفته و با عربى صحيح و حال الهى مسير نماز را حركت كرده و با غم و غصه به خاطر پايان گرفتن نماز سلام نماز را ادا نموده از نماز خارج شويد و تصميم قاطع شما بر اين باشد كه تا رسيدن به نماز ديگر از هر گناهى دورى جوئيد ، آن وقت بطور حتم اميدوار به قبولى اين چنين نماز باشيد .
امام خمينى آن عارف عالى شأن در زمينه يكى از حالات معنوى نماز يعنى خشوع كه در قرآن مجيد آمده و از شرايط قبولى نماز است بيانى دارند كه مى خوانيد :
حقيقت خشوع عبارت است از خضوع تمام ممزوج با حب يا خوف و تفصيل اين اجمال آن است كه : قلوب اهل سلوك به حسب جبلت و فطرت مختلف است ، پاره اى قلوب عشقى و از مظاهر جمالند و به حسب فطرت متوجه به جمال محبوب هستند ، و چون در سلوك ادراك ظل جميل يا مشاهده اصل جمال كنند ، عظمت مختفيه در سر جمال ، آنها را محو كند و از خود بيخود نمايد ، چون در جمالى جلالى مختفى و در هر جلالى جمالى مستور است ، چنانچه ممكن است اشاره به اين معنى داشته باشد گفتار حضرت مولى العارفين
و اميرالمؤمنين و السالكين صلوات الله عليه وعلى آله اجمعين آنجا كه مى فرمايد :
سُبْحأنَ مَنِ اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لاَِوْلِيائِهِ في شِدَّةِ نِقْمَتِهِ وَاشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ لاَِعْدائِهِ في سِعَةِ رَحْمَتِهِ .پس هيبت و عظمت و سطوت جمال آنها را فرو گيرد ، و حالت خشوع در مقابل جمال محبوب براى آنها دست دهد .
و اين حالت در اوائل امر موجب تزلزل قلب و اضطراب شود و پس از تمكين ، حالت انس رخ دهد و وحشت و اضطراب حاصل از عظمت و سطوت مبدل به انس و سكينه شود و حالت طمأنينه دست دهد چنانچه حالت قلب خليل
الرحمان چنين بوده .
و پاره اى از قلوب خوفى و از مظاهر جلالند ، آنها هميشه ادراك عظمت و كبريا و جلال كنند و خشوع آنها خوفى باشد ، و تجليات اسماء قهريه و جلاليه بر قلوب آنها شود ، چنانچه حضرت يحيى على نبينا و آله و عليه السلام چنين بوده ، پس خشوع گاهى ممزوج با حب است و گاهى ممزوج با خوف و وحشت است گرچه در هر حبى وحشتى و در هر خوفى حبى است .
و مراتب خشوع به حسب مراتب ادراك عظمت و جلال و حسن و جمال است و چون امثال ما با اين حالات پستى كه داريم از نور مشاهدات محروميم ناچار بايد در صدد تحصيل خشوع از طريق علم يا ايمان برآئيم :
( قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ )(1) .خشوع در نماز را از حدود و علائم ايمان قرار داده ، پس هر كس در نماز خاشع نباشد به حسب فرموده ذات مقدس حق از زمره اهل ايمان خارج است . و نمازهاى ما كه پيچيده به خشوع نيست از نقص ايمان يا فقدان آن است ، و چون اعتقاد و علم غير از ايمان است ، از اين جهت اين علمى كه به حق و اسماء و صفات او و ساير معارف الهيه در ما پيدا مى شود غير از ايمان است .
شيطان به شهادت ذات اقدس حق علم به مبدء و معاد دارد و مع ذلك كافر است .
( خَلَقْتَنِي مِن نَار وَخَلَقْتَهُ مِن طِين )(2) .گويد پس حق تعالى و خالقيت او را طبق اين آيه اقرار دارد و :
1 ـ سوره مؤمنون (23) : 1 ـ 2 .
2 ـ سوره اعراف (7) : 12 .
( أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ )(1) .گويد پس طبق اين آيه معاد را معتقد است ، علم به كتب و رسل و ملائكه دارد با اين وصف خداوند او را كافر خطاب كرده و از زمره مؤمنين خارج نموده است ! !
پس اهل علم و ايمان از هم ممتازند ، هر اهل علم اهل ايمان نيست ، پس بايد پس از سلوك علمى ، خود را در سلك مؤمنين داخل كرده و عظمت و جلال و بهاء و جمال حق جلت عظمته را به قلب رساند ، تا قلب خاشع شود ، ورنه مجرد علم خشوع نمى آورد ، چنانچه در خود مى بينيد كه با اعتقاد به مبدء و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حق قلب شما خاشع نيست !
بالجمله سالك طريق آخرت مخصوصاً با قدم معراج صلاتى ، لازم است قلب خود را با نور علم و ايمان خاشع كند و اين رقيقه الهى و بارقه رحمانيه را در قلب هر اندازه ممكن است متمكن نمايد ، بلكه بتواند در تمام نمازهايش و در سراسر هر نماز اين حالت را حفظ نمايد .
حالت تمكن و استقرار در اول امر گرچه براى امثال ما قدرى دشوار و مشكل است ولى با مقدارى ممارست و ارتياض قلب امرى ممكن است .
عزيزم ، تحصيل كمال و زاد آخرت ، طلب و جديت مى خواهد ، و هر چه مطلوب بزرگ تر باشد جديت در راه آن سزاوارتر است ، البته معراج قرب الهى و تقرب جوار رب العزة با اين حال سستى و فطور و سهل انگارى دست ندهد ، مردانه بايد قيام كرد تا به مطلوب رسيد .
اين فقير دل غمين با حالت عجز و انكسار در پيشگاه رب العزة به مناجات برآمده و از آن حضرت اين چنين مسئلت كرده ام :
1 ـ سوره اعراف (7) : 14 .
در نعمت هاى مادى و معنوى حضرت رب العالمين انديشه كنيد و ببينيد ، خداوند مهربان در اعطاى اين دو گونه نعمت چيزى از انسان فروگذار نكرده است .
از زمانى كه نطفه انسان بسته مى شود ، تا روزى كه نوبت زندگيش در اين جهان به اتمام مى رسد ، بر اساس تمام نيازهايش ، بر سفره كرم و احسان حضرت و نعمت مى بيند .
وجود مقدس حضرت حق بر اساس اسم رحمان ، تمام موجودات كارگاه
هستى را مشمول نعم مادى و انسان را علاوه بر نعم مادى ، بر اساس رحيميش مشمول نعم معنوى قرار داده است .
در جائى از قرآن مجيد مى فرمايد نعمت هاى مادى و معنوى را بر همه شما كامل و تمام قرار داده ام :
( وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً )(1) .و در جاى ديگر مى فرمايد ، از آنچه به طور فطرى و طبيعى يا به صورت دعا و درخواست از من خواستيد ، به شما عنايت كردم ، و اگر در مقام شمارش نعمت هاى من برآئيد قدرت شمردن آن را نداريد :
( وَآتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُـمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهَ لاَ تُحْصُوهَا )(2) .آنگاه در بسيارى از آيات قرآن مردم را نسبت به مصرف كردن نعمت ها بر دو دسته تقسيم مى كند :
آنان كه هماهنگ با قوانين عالى الهى نعمت ها را به مصرف گذاشته و در نتيجه تمام نعمت هاى حق را تبديل به عقايد صحيحه ، اخلاق حسنه ، و اعمال صالحه كردند و از اين راه به خير دنيا و آخرت نائل شدند ، و به عبارت ديگر بر اساس برنامه هاى الهى ، نعمت هاى حق را شكرگذارى كردند ، به اين معنا كه هر نعمتى را در همان موردى به مصرف گذاشتند كه دستور حضرت رب الارباب بود .
و آنان كه نعمت هاى مادى و معنوى حق را بر اساس هواها و هوس ها ، و در راه محافظت با قوانين الهى خرج كردند ، و در نتيجه نعمت حق را تبديل به عقايد باطله ، اخلاق رذيله ، و بدترين عمل كردند ، و به عبارت ديگر به كفران نعمت برخاستند ، و خود و عده اى را به هلاكت دچار كرده ، و از زندگى جز ننگ
1 ـ سوره لقمان (31) : 20 .
2 ـ سوره ابراهيم (14) : 34 .
و عار و شقاوت و بدبختى چيزى نصيب آنان نشد ، قرآن مجيد در اين زمينه مى فرمايد :
( أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهَ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ )(1) .آيا نديدى آن كسانى كه نعمت هاى خدا را در تمام شئون زندگى تبديل به برنامه هاى كافرانه كردند ، و قوم خود را به سراى هلاكت فرود آوردند ؟ !
بر اساس اين آيات ، بى نماز آن انسانى است كه در انواع نعمت هاى مادى و معنوى غرق است ، و قدرت شمردن عطاى حق را نسبت به خويش ندارد ، ولى چهره كثيف و پليدى است كه نعمت هاى الهى را به جاى اينكه به دايره شكر بكشد ، به مرحله كفر آورده است .
در معارف ما در ضمن بيان علل احكام در كتاب « علل الشرايع » جناب صدوق آمده كه حضرت رضا (عليه السلام) فرمودند : علت و فلسفه نماز ، اداى شكر حق تعالى نسبت به اين همه نعمت هاى اوست .
بى نماز چه موجود نمك به حرامى است ، مفت و مجانى بر سر سفره الهى و خوان كرم حق تعالى نشسته ، و به هر كيفيت كه مى خواهد از نعمت استفاده مى كند . آنگاه به جاى تبديل نعمت به عبادت ، كه در حقيقت شكر نعمت است ، نعمت را تبديل به كفر و مخالفت مى كند ، در اينجا لازم است چهره آلوده و وضع نكبت بار بى نماز را از آيات قرآن و روايات عالى اسلامى بنگريد .
( كُلُّ نَفْس بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ * إِلاَّ أَصْحَابَ الْيَـمِينِ * فِي جَنَّات يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُـجْرِمِينَ * مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ * وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ *1 ـ سوره ابراهيم (14) : 28 .
حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ * فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ )(1) .هر كسى در گرو كارى است كه در دنيا انجام داده مگر اصحاب يمين كه در بهشت ها از مجرمين مى پرسند ، علت به سقر آمدن شما چيست ؟ پاسخ مى دهند ، از نمازگزاران نبوديم ، و درماندگان را اطعام نكرديم ، و با بازيگران و مردم بيهوده معاشر و هم مسلك بوديم ، و روز قيامت را از باب عناد و تكبر تكذيب كرديم تا مرگ ما رسيد ، شفاعت شافعين در بازار قيامت به حال آنان سودى ندارد ! !
در روايت آمده روزى پيامبر عزيز اسلام همراه جمعى از اصحاب از راهى مى گذشتند ، ناگهان سگى شروع به صدا و پارس كرد ، حبيب خدا ايستاد تا سر و صداى آن حيوان تمام شد ، آنگاه روى مبارك به جانب ياران كرد ، و فرمود دانستيد اين سگ چه گفت عرضه داشتند نه ، فرمود : اين حيوان گفت يا رسول الله من هميشه خداى مهربان را شكر مى كنم كه بهره ام از هستى ، سگ شدن بود ، اگر انسان بى نماز بودم چه مى كردم ؟ ! !
در كتاب لئالى در باب نماز آمده ، يك كشتى با جمعى سرنشين در زمان انبياء بنى اسرائيل بر درياى نيل در حركت بود ، ناگهان ماهيان دريا احساس حرارت و فشار كردند ، به درگاه حضرت حق ناليدند ، و عرضه داشتند الهى مگر قيامت رسيده ؟ خطاب رسيد نه ، در ميان مسافران اين كشتى كه به روى آب در حركت است يك بى نماز نشسته ، دندان او درد گرفت و سپس از دهانش جدا شد ، و او آن دندان را در آب انداخت ، نحسى و نجسى دندان يك بى نماز باعث شد ، كه بر شما هم فشار وارد شود ! !
در يك قسمت از حديثى بسيار مهم از حضرت باقر آمده :
1 ـ سوره مدثر (74) : 38 ـ 48 .
اِنَّ تارِكُ الْفَريضَةِ كافِرٌ(1) :به حق كه ترك كننده نماز واجب كافر است .
شخصى از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد ، چرا زناكار را با آن گناه بزرگ كافر نمى گويند ولى تارك الصلاة را كافر مى گويند ، دليل بر اين مسئله چيست ؟
حضرت فرمود :
زناكار و هر كس مشابه با اوست ، عملش را به خاطر شهوت و فشار و غلبه هوا انجام مى دهد ولى كسى كه ترك نماز مى كند به خاطر سبك گرفتن اين امر عظيم الهى آن را ترك مى كند ، زناكار در بستر يك زن به خاطر لذت شركت مى كند ، ولى بى نماز ترك نمازش براى لذت بردن نيست چون ترك عمل لذت ندارد ، بلكه به خاطر استخفاف به نماز است ، وقتى لذت نبود ، پس سبك انگاشتن است ، و وقتى سبك گرفتن عمل باعث ترك شد ، اين حالت سبك گرفتن كفر است(2) .
عَنْ اَبي عَبْدِاللهِ قالَ : اِنَّ تارِكَ الصَّلاةِ كافِرٌ(3) :امام ششم (عليه السلام) فرمود : به تحقيق كه ترك كننده نماز كافر است .
شخصى به نبى اسلام عرضه داشت : مرا سفارشى بفرمائيد حضرت فرمود : عمداً نماز را رها مكن ، كسى كه عمداً ترك نماز كند ملت اسلام از او بيزار است(4) .
خداى بزرگ براى هدايت بندگان ، صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و صد و چهارده كتاب آسمانى و دوازده امام ، و هزاران عالم ربانى و حكيم صمدانى
1 ـ وسائل 3 / 28 .
2 ـ وسائل 3 / 28 ـ 29 .
3 ـ وسائل 3 / 28 ـ 29 .
4 ـ وسائل 3 / 28 ـ 29 .
و عارف عاشق قرار داده ، و نماز را در رأس تمام برنامه هاى آنان معرف فرموده ، چه پست و زبون است و چه پليد و زشت است و چه شقى و آلوده است ، آن انسانى كه در محاصره اين همه عوامل هدايت باشد ، و ببيند كه نماز در رأس احكام راهنمايان راه الهى است ، ولى او به همه بانيان هدايت پشت كرده و دستورات آنان به خصوص مسئله نماز را چنان سبك انگارد ، كه از اداى آن رو برگرداند .
مگر تمام دنيا چقدر ارزش دارد ، كه آن را با عافيت طلبى و خوشگذرانى با آخرت دائم و عيش جاودان معامله كرد ؟
بخدا قسم اگر همه افلاك و تمام عالم و همه روى زمين را به تو ببخشند ، و تو آن چنان غرق در آن شوى كه در تمام مدت عمرت دو ركعت نماز واجب از دستت برود ، ارزش ندارد .
بلاى بى نماز در برزخ و عالم آخرت بلاى بزرگى است ، و عذاب تارك نماز در برزخ و در قيامت عذاب عظيمى است .
آرى همه دنيا در مقابل ترك يك سجده مستحب ارزش ندارد ، چه رسد كه واجبى از واجبات حضرت معبود را از باب تكبر يا غرور يا عناد ، يا عجب ترك كنى .
هلالى در اين زمينه كه تمام افلاك خود سرگشته ديگرى هستند ، و انسان بالاتر از اين است كه سرگشته مشتى جماد شود ، بلكه بر انسان است كه در راه حضرت حق حركت كند بيانى به مضمون زير دارد :
در راه حركت انسان به سوى نماز ، اين واقعيت پر بركت الهى ، موانعى هست ، كه لازم است ، عاشق نماز ، با تمام وجود با اين موانع به مبارزه برخيزد ، سستى در مقابل اين موانع ، انسان را از فيض با عظمت نماز باز داشته و از رحمت حضرت حق محروم مى كند ، در متن قرآن مجيد در باره موانع نماز در ضمن چند آيه مى خوانيم :
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالاَْنْصَابُ وَالاَْزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ * إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ )(1) .اى كسانى كه ايمان آورده ايد جز اين نيست كه شراب و قمار و بت ها و تيرهاى قرعه ، برنامه هاى پليدى است از عمل شيطان ، دورى از آنها بر شما واجب است ، كه رستگارى شما در گرو دورى از آنهاست .
بطور حتم شيطان مى خواهد ميان شما در مسئله خمر و قمار دشمنى و كينه بيندازد و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد ، آيا اين كارها را ترك مى كنيد ؟
( قُلْ أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِينَ * وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ كُسَالَى وَلاَ يُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ )(2) .به منافقين دو رو و پست بگو :
انفاق كنيد به حال رغبت يا اكراه ، اين انفاق از شما پذيرفته نخواهد شد ، به حقيقت كه شما گروهى فاسق هستيد .
چه مانع شد اينان را كه انفاقشان پذيرفته نشود مگر كفرشان به خدا و رسول خدا ، اينان به نماز حاضر نمى شوند مگر با حال كسالت ، و انفاق نمى كنند مگر از روى بى رغبتى !
آنچه به عنوان موانع نماز از آيات ذكر شده استفاده مى شود مى توان در چهار قسمت خلاصه كرد :
1 ـ شراب
2 ـ قمار
3 ـ بت پرستى
1 ـ سوره مائده (5) : 90 ـ 91 .
2 ـ سوره توبه (9) : 53 ـ 54 .
4 ـ تظاهر و خودنمائى
در اينجا لازم است به توضيح هر يك از اين چهار مانع اقدام شود ، باشد كه گمراهى با خواندن آن از خواب غفلت بيدار گردد .
مشهور است كه مخترع شراب شيطان رجيم بود ، او با اختراع اين ماده فساد كه اهل دل آن را ام الخبائث ناميده اند ، به عقل و قلب و روح و ايمان و عمل و ادب و تربيت انسان حمله برد ، و در اين حمله ناجوانمردانه هم در طول تاريخ موفق بود ، زيرا آنان كه به اين ماده فساد آلوده شدند ، قواى عاقله را از دست دادند ، و در نتيجه تبديل به حيوانى بى فكر شدند ، و چون از انديشه در عواقب امور بازماندند ، از اثر بى فكرى به انواع گناهان و معاصى آلوده شدند ، و در آلودگى به معاصى حركت الهى قلب و روح را از دست داده خود را به هلاكت ابدى دچار كردند !
امتياز انسان بر ساير موجودات عالم به عقل اوست ، چون عقل را از دست بدهد ، از تمام موجودات بى ارزش تر و پست تر مى گردد .
عقل حوزه جاذبه ، تكاليف و مسؤوليت هاى الهى و انسانى است ، وقتى جاذبه اين حوزه نورانى از دست برود ، خود بخود ظرف وجود و صفحه حيات از تابش نور پر فروغ تكليف و مسئوليت محروم مى گردد .
كسى كه از نور عقل و تفكر بهره مند است ، جز به سوى خير دنيا و آخرت حركتى ندارد ، عقل محبوب ترين خلق خداست ، و عاقل كه عقلش را بكار گيرد محبوب ترين بنده الهى است .
در آثار « طبسى » صفحه سى و يك آمده :
بدان كه تفكر سير انسانى است از مبادى به مقاصد ، و نظر را همين معنا
گفته اند .
و هيچ كس از مرتبه نقصان به مرتبه كمال نتواند رسيد الا به سيرى ، و به اين سبب اول واجبات تفكر و نظر است .
و بدان كه مبادى سير ، كه از آنجا حركت بايد كرد ، آفاق و انفس است ، و سير استدلال است از آيات هر دو ، يعنى از حكمت هائى كه در هر ذره از ذرات هر يكى از اين دو كون يافته شود ، بر عظمت و كمال مبدع هر دو ، تا مشاهده نور ابداع او در هر ذره ذره كرده شود :
( سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الاْفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ )(1) .تفكر اسباب را به حق قائم ديدن است ، و فاضل ترين اعمال ، فكرت است و ورع .
بدان كه هر كه را سخن نه از سر حكمت است آن عين آفت است ، و هر كه را خاموشى نه از سر فكرت است آن همه شهوت و غفلت است ، و هر نظر كه نه از سر عبرت است آن همه سهو و زلت است .
قالَ النَّبِيُّ تَفَكُّرُ ساعَة خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعينَ سَنَةً .بعثت انبياء و امامت امامان بنا به فرموده على 7 در خطبه اول نهج البلاغه براى حركت فكرى انسان بوده .
اگر بخواهيد آثار و نتائج و محصولات و ثمرات انديشه و فكر را در طول تاريخ به حساب بياوريد ، در هيچ كتاب و كتابخانه اى گنجايش نخواهد داشت .
تمام كتب علمى ، و تمدن با عظمت انسانى بر اين صفحه خاك و در اين ميدان تابناك نتيجه انديشه انسان در امور مادى و معنوى است .
شما خود فكر كنيد كه شراب اين دو ماده فساد ، چه تيشه اى به ريشه
1 ـ سوره فصلت (41) : 53 .
انسانيت ، كه عبارت از قوه انديشه اوست مى زند ، و چگونه آدمى را از دست راه راست الهى و صراط مستقيم ربانى به كجى و ضلالت مى برد ، حركت در راه راست چه سودها ، و سير در راه ضلالت چه ضررها و خسارتها براى انسان دارد ؟
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد :
شراب خوار با روى سياه ، دهان كج ، زبان بيرون آمده ، و با ناله و فرياد سخت از شدت تشنگى وارد قيامت مى شود ، و از چاهى كه چرك بدن زناكاران در آن است به او مى آشامانند !
امام ششم (عليه السلام) به يونس بن ظبيان فرمود :
از طرف من كه به مردم لطف و محبت دارم بگو : هر كس يك جرعه شراب بنوشد ، خداوند و ملائكه و انبياء و مؤمنان او را لعنت مى كنند ، مستى شراب روح ايمان را از كالبد برده و بجايش روح پست و كثيف و لعنت شده قرار مى دهد .
پيامبر بزرگ در مسئله شراب ده طائفه را لعنت كردند :
غرس كننده مُو ، نگهبان آن ، فشار دهنده انگور جهت شراب ، خورنده ، ساقى ، حمل كننده ، تحويل گيرنده ، خريدار ، فروشنده ، دريافت كننده پول .
پيامبر فرمودند :
از اولين برنامه هائى كه خداوند منع فرمود ، عبارت است از بت پرستى ، شرابخوارى .
و نيز آن حضرت فرموده :
شراب خوارى مبدء تمام گناهان است(1) .
امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :
شراب منع تمام آلودگى هاست و شراب خوار ، تكذيب كننده قرآن است ، زيرا اگر قرآن را باور داشت ، حرامش را حرام مى دانست ! !
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد :
خداوند به چيزى همانند شرابخوارى معصيت نشده ، براى شراب خوار مست زناى با مادر و دختر و خواهر امرى است عادى ، زيرا به هنگام مستى ، آنان را
1 ـ تمام اين روايات در وسائل 17 / است .
تشخيص نمى دهد كه چه كسى هستند و نيز براى مشروبخوار ترك نماز برنامه اى است سهل و آسان .
به اميرالمؤمنين (عليه السلام) عرضه داشتند ، شما فرموده ايد شراب از دزدى و زنا بدتر است فرمود : آرى ، زناكار ممكن است گناه ديگرى مرتكب نشود ، ولى شراب خوار چون مست شد زنا مى كند ، آدم مى كشد ، و نماز را ترك مى نمايد(1) .
در اين روايات ملاحظه كرديد ، كه از جمله موانع راه نماز آلوده بودن به شراب است .
مضرات شراب و شرابخوارى ، و خسارتهائى كه از اين ناحيه به تاريخ حيات خورده قابل شمردن نيست ، همين بس كه در باره شراب در روايات خوانديد كه شراب ريشه همه خبائث و آلودگى ها و گناهان است .
1 ـ وسائل 17 / 250 .
قمار عمل پليدى است كه مانند شراب مخترعش شيطان است ، و از جمله علل كينه و دشمنى بين مردم است .
مالى كه از قمار بدست مى آيد بر اساس آيات و روايات حرام است ، و با آن مال هيچ برنامه اى نمى توان داشت ، و بر بدست آورنده مال واجب است ، آن مال را به صاحبش بازگرداند .
قمار برنامه كثيفى است كه براى دو طرف آن مايه دشمنى و علت رنجش ، و كينه توزى است .
قمارباز اگر ببازد دشمن برنده مى شود و اگر ببرد ، بازنده دشمن او مى گردد ، كمتر مجلسى براى قمار تشكيل مى شود كه در آن نزاع و كينه برنخيزد ، و چه بسا بازنده مال به خاطر مالى كه با حسرت و اندوه نسبت به باختنش مواجه شده دست به خودكشى بزند . قمارباز موجودى به تمام معنى بى رحم است ، زيرا مالى
كه بايد نفقه زند و فرزند شدو ، و در راه خداى مهربان به انفاق و صدقه و خيرات و مبرات خرج گردد ، مفت به يك مفت خوارى مانند خودش مى بازد ، و زن و فرزند را از نفقه و خويش را از رحمت حضرت حق محروم مى كند .
بعيد نيست كه قمارباز بخاطر باختن مال و بدست آوردن مايه جديد ، دست به دزدى ، خدعه ، مكر و حيله و آدم كشى بزند .
ساختن و نگاه داشتن و خريد و فروش جميع ادوات قمار از نظر مكتب عالى اسلام حرام است .
روايات حرمت قمار ، همانند حرمت شراب در كتاب وسائل قرار دارد ، شما مى توانيد به اين منبع ارزنده الهى مراجعه كنيد :
امام ششم مى فرمايد :
فروش شطرنج و خوردن پولش و نگاه داشتنش كفر و بازى با آن شرك ، و سلام به بازى دهنده اش گناه و ياد دادن آن به مردم معصيت بزرگ است .
كه دست به شطرنج مى زند ، همانند اين است كه دست در گوشت خوك فرو برده ، و كسى كه به آن بنگرد ، همانند نظر كردن بر عورت مادر است ! !
بازى كننده با وسيله قمار و سلام دهنده بر بازيگر ، و تماشاگر بازى ، در گناه مساوى هستند ، و هر كس به بازى با شطرنج بنشيند براى خود در دوزخ جا تهيه مى كند ، و در زندگى آن جهان دچار حسرت مى گردد .
از همنشينى با قماربازان بپرهيزيد ، زيرا اهل آن مجلس محل خشم خدايند و هر ساعت در معرض غضب حقند ، اگر عذاب خدا نازل شود ، شما را هم خواهد گرفت(1) .
قمار بازان چون به قمار بنشينند همه حواس آنان متوجه بردن مال و ثروت
1 ـ وسائل 6 / 241 باب 103 .
طرف مقابل است ، و اين برنامه اكثراً از سر شب تا صبح يا از صبح تا شب به طول مى انجامد و پس از پايان كار قمار ، قماربازان با خستگى مفرط و اعصاب كوبيده و فكر از كار افتاده مواجهند و مجبورند براى جبران اين همه رنج و خستگى به خواب روند و مدتها در بستر غفلت و خواب مرگ بمانند و نماز آنان ضايع گردد .
و چه بدبخت انسانى با اتصال به اين عمل شيطانى دچار رجس روحى و پليدى نفس شود و از طرف ديگر به خاطر ضايع شدن نمازش از بركات و عنايات الهى محروم گردد .
بت پرستى يعنى بريدن از حق و تعلق قلبى و عملى پيداكردن به اشياء يا احوال .
بت هائى كه معمولاً مورد پرستش قرار گرفته اند بر دو دسته اند :
1 ـ بيجان
2 ـ جاندار
جاندار همانند طواغيت و ستمگران تاريخ كه خويش را بر جان و مال ملت ها مالك مى دانستند ، و گروهى بدنبال اين رشته غرق در پيروى از آنان مى شدند ، البته كسى آنان را خالق نمى دانست ، بلكه از خالق دست برداشته و خود را مملوك آنان مى كرد ، و به هر چه آنان امر مى كردند اينان بدون چون و چرا از امر آن پليدان و ستمگران پيروى مى كردند .
اينگونه بت هاى جاندار ، هميشه بوسيله پيروانشان به راه كثيف و تحميل اراده خود بر مردم ادامه مى دادند ، و اگر در ميان ملت ها اينگونه پيروان و مطيعان و بقول قرآن بت پرستان را نداشتند ، هرگز حكومت و سلطه آنان پايه نداشت
و ادامه زندگى ننگين و شيطانى آنان برايشان ميسر نبود .
بت ، جاندار يا بى جانش بخودى خود قدرت ندارد ، فرعون يك نفر بود ، نمرود يك شخص بود ، معاويه و يزيد ، ابوسفيان و ابولهب هر كدام يك نفر بودند ، آنچه باعث حكومت و سلطه و جنايت و خيانت آنان شد ، بت پرستى بت پرستان بود .
امام ششم (عليه السلام) به مردى كه از كارگزاران حزب كثيف اموى بود ، فرمودند ، شما پيروان بنى اميه باعث اين همه جنايت در ميدان حيات مردم شديد ، ورنه بنى اميه قدرتى نداشتند و عده زيادى نبودند ! !
با توجه به اين واقعيت ببينيد بت پرست چه گناه عظيمى را مرتكب مى شود و حمايت چه گناهان عجيب و غريبى در عالم مى شود . امروز شرق و غرب به مثابه همان فرعون و نمرود و ابو سفيان و معاويه و يزيد هستند يعنى بت جاندار .
ما براى قدرتهاى ظالم جهان معنائى جز اين نمى توانيم داشته باشيم ، قرآن مجيد اينان را ائمه كفر مى داند و امام كفر طاغوت و طاغوت صنم يا بت است و پيرو طاغوت و امام كفر بت پرست و كثيف ترين موجود روى زمين است ! !
بت بى جان همانند خورشيد ، ماه ، ستاره ، درخت ، پول ، رياست ، و از همه بدتر هواى نفس و غرائز و شهوات است .
آرى انسان وقتى دچار بت بيرونى يا درونى شود از حركت فكرى و روحى باز مانده و در تمام عبادات كه باعث سعادت دنيا و آخرت آدمى است به روى انسان بسته مى شود .
اينكه به هنگام گرفتار آمدن به پرستش بت هاى جاندار و بى جان ، يا درونى و بيرونى ، آدمى از همه فضائل مخصوصاً عبادت حق و بخصوص نماز باز مى ماند جاى ترديد نيست .
ولى در ميان اينها ، بت هواى نفس از همه زيانبارتر و خسارت آورتر است ،
و دچار شدن به پرستش هواى نفس و شهوات و غرائز ، و زيانهاى اين پرستش ، مسئله اى است كه عميقاً در خور تحقيق است و كتابى جداگانه مى خواهد .
زيرا به طور قطع مى توان گفت منشأ پرستش بت هاى جاندار و بيجان درون خود انسان است .
آدمى اول هواپرست مى شود سپس فرعون پرست يا آمريكاپرست يا شوروى پرست يا شاه پرست يا پول پرست يا زن پرست ! !
اين قلب و روح است كه اگر با قواعد عالى الهى و معارف حقه و قرآن مجيد و بيانات پيامبران و ائمه و اولياء تزكيه نشود ، آدمى دچار بت پرستى مى گردد و اگر تصفيه شد و با تعاليم الهى زنده گردد ، آدمى را از اسارت بت هاى درون و برون حفظ كرده و به اوج كمال مى رساند . اما با خواب رفتن دل و افسردگى جان ، وجود آدمى در تنگناى پرستش هاى غلط قرار خواهد گرفت ، و در اين صورت است كه از انسان نبايد توقع نيكى و شرف و فضيلت و انسانيت داشت ، چگونه مى توان پس از اسارت در بند بت پرستى در مدار عبادت و به خصوص نماز كه رمز حريت و آزادى است قرار گرفت ؟ !
خوش ترين حال انسان ، حال آزادى و حريت از بت هاى درونى و بيرونى است و اين حال بدست نمى آيد ، مگر با دنبال كردن خط با عظمت معرفت .
معرفت به اينكه در دار وجود اصالت از خداست و بقيه موجودات چه غيبى و چه شهودى نمودى بيش نيستند ، و هيچ كدام لياقت آن را ندارند كه انسان آنان را اصل بداند چه رسد به اينكه دست وجود خويش را به پرستش سنگ و چوب يا يك ظالم ستمگر يا حيوانى همانند گاو و گوساله آلوده و نجس كند ! !
معرفت به اينكه در دار حقيقت فقط و فقط حق مطلب خداست و كل موجودات سايه و تجلى اسماء و صفات او هستند ، و حيثيتى جز علت و سبب آنهم نه علت و سبب مستقل ، ندارند .
معرفت به اينكه او اگر بخواهد وجود موجود اثر مى بخشد و اگر نخواهد از هيچ موجودى هيچ اثرى ظاهر نمى شود .
معرفت به اينكه وجود مقدس حضرت او ، موجودات و بخصوص جنس انسان را در اين صفحه پهناور هستى ، سرخود و عبث رها نكرده ، بلكه حكمت بالغه او اقتضا كرده كه هر موجودى براى ظهور آثار وجوديش در چارچوب شرايط و مقررات خداوندى باشد .
و اين چهارچوب و شرايط در كنار حيات انسان عبارت از كتاب و نبوت و امامت و فقاهت است .
معرفت به اينكه اين دنياى چند روزه بى اعتبار و كم ارزش پايان حيات نيست ، بلكه اين زندگى محدود اگر مطابق با روش انبياء و قواعد قرآن و سنت امامان و فقه فقيهان پايه گذارى شود مقدمه اى براى پديد آمدن سعادتى ابدى در جهان بعد است كه جهانى است جاويدانى و هميشگى .
معرفت به اينكه عشق و محبت در قلب انسان بايد وقف حريم مقدس او باشد و بقيه محبت ها سايه اى و ظلى از اين محبت باشد .
معرفت به اينكه مقصود و محبوب و معبود و معشوق يكى است و بايد دل و جان و قلب و روح و نفس و عقل در گرو عشق و محبت او باشد ، و تمام حركات و اعمال انسان پرتو آن محبت و شعله فروزان آن عشق باشد ، كه بدون اين عشق ، پيداكردن معناى حيات محال و آدم شدن و به انسانيت رسيدن و مقصد اصلى را پيدا كردن امرى صد در صد غير ممكن است .
ريا علامت نفاق است ، و قرآن و روايات به شدت به رياكاران حمله آورده و آنان را از حريم انسانيت دور مى دانند .
كسى كه آلوده به ريا است بدون شك اگر بيننده اى نباشد ، به نماز برنمى خيزد ، و چون نماز بخواند بقول قرآن ظاهرش با كسالت و باطنش محضر جلب توجه ديگران است .
آرى ريا هم چون شراب و قمار و بت پرستى از موانع راه نماز است و به خواست خدا ، اين مسئله در ضمن ابواب آينده مصباح الشريعه كه يك فصلش مخصوص ريا است توضيح بيشترى داده خواهد شد .
در ميان احكام با عظمت اسلام كمتر حكمى را مى توان يافت كه به اندازه حكم نماز در وضع دنيا و آخرت ، اعتقاد و عمل و اخلاق و روحيه انسان همانند
نماز اثر بگذارد .
يك نمازگزار واقعى ، از طريق اتصال به نماز به فضائل و محسنات بسيار زيادى آراسته مى گردد ، كه هر يك از آن فضائل و محسنات ، بابى و منبعى براى واقعيات ديگر هستند .
به آيات سوره مباركه معارج دقت كنيد :
( إِنَّ الاِْنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً * إِلاَّ الْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ * وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَـحْرُومِ * وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ * وَالَّذِينَ هُم مِنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُشْفِقُونَ (1)) .
( وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِينَ هُم بِشَهَاداتِهِمْ قَائِمُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ * أُولئِكَ فِي جَنَّات مُكْرَمُونَ )(2) .قبل از توضيح آيات چه نيكوست مقدمه كوتاهى را كه در ذيل اين آيات از مفسر بزرگ قرن ، فيلسوف عالى قدر ، حكيم صمدانى ، عارف عاشق حضرت علامه طباطبائى رسيده نقل شود :
اين آيات مباركات به حسب ظاهر مى خواهند اين مطلب را برسانند كه :
خلقت و آفرينش اوليه انسان هلوعيت است كه همان بى صبرى و بى ثباتى و شتاب زدگى و بى قرارى است .
كه لازمه اش در مواردى كه به او عنايتى شود و مالى به دست آورد و يا صاحب
1 ـ سوره معارج (70) : 19 ـ 27 .
2 ـ سوره معارج (70) : 29 ـ 35 .
قدرت و اعتبارى گردد منوعيت است ، كه همه را براى خود برداشته و از اعطاء به ديگران امساك مىورزد .
و در مواردى كه شرى به او برسد و مصيبتى وارد گردد و يا مالى از دست بدهد جزوعيت است كه ناله و غوغا سر مى دهد و فريادش بلند مى گردد .
فقط نمازگزاران هستند كه از اين قاعده كليه و خلقت اوليه انسان استثناء شده اند .
كدام نمازگزاران ، آنان كه چنين و چنانند ، در نماز و زكات اهتمام دارند ، و از عذاب خدا در هراسند و به روز قيامت و باز پسين تصديق دارند و خود را از زنا و اعمال شنيعه حفظ مى كنند و امانت دار بوده و عهد خود را مراعات مى نمايند و بر گواهى و شهادت استوار و قائم هستند .
در اين آيات تمام اعمال حسنه را يكايك شمرده است و چيزى را فروگذار نكرده است .
در آيات بعد بلافاصله مى فرمايد :
( فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ * عَنِ الْيَـمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ * أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئ مِنْهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيم كَلاَّ )(1) .اين كفارى كه اطراف تو را گرفته اند ، و از اين فضائل و اخلاق انسانى و اعمال روحى و حقيقى خبر ندارند چه مى گويند ؟ و چه مى خواهند ؟
آيا اينان چنين مى پندارند كه بدون نمازى كه داراى چنين آثار و خصائصى بوده باشد ، مى توانند به مقام انسانيت رسيده و داخل در بهشت نعيم گردند ؟ نه چنين نيست ، آنان هرگز به چنين مقامى راه نخواهند يافت .
در اين آيات مصلين از قاعده خلقت اوليه انسان كه هلوعيت است و لازمه آن
1 ـ سوره معارج (70) : 36 ـ 39 .
منوعيت و جزوعيت است استثنا شده اند بنابراين در ذات انسان عنوان صلاة كه داراى چنين آثارى است به نحو سرشت و فطرت نهاده شده و بايد به مقام بروز و ظهور رسد و حس خفته الهيه بيدار گردد .
و بنابراين مراد از خلقت انسان به حالت هلوعيت ، خلقت يكى از حالات و مقامات انسان است نه حاق سرشت اصلى انسان ، و آيه بيان آفرينش حالات عادى و عمومى انسان را مى نمايد نه اصل نفس ناطقه و روح قدسى را .
به نظر علامه بزرگوار ، عنوان صلاة به نحو سرشت در وجود تمام انسانها نهاده شده و اين انسان است كه بايد اين قوه الهيه را به فعليت برساند ، تا به آن آثارى كه از تبع صلاة است برسد ، و اگر انسان اين راه را طى نكند ، با دست خودش تيشه به ريشه خودش زده ، و خويش را از سعادت دنيا و آخرت محروم كرده است .
اما آثارى كه در آيات سوره مباركه معارج به عنوان آثار نماز ذكر شده است عبارت است از :
1 ـ دوام در نماز
2 ـ انفاق مال در راه خدا به محروم
3 ـ تصديق به روز جزا
4 ـ ترس از عذاب قيامت
5 ـ حفظ شهوت جنسى از محرمات
6 ـ رعايت امانت
7 ـ وفاى به عهد
8 ـ قائم به گواهى و شهادت بر اساس عدل
9 ـ محافظت بر آداب ظاهريه و باطنيه نماز
در اين آثار نه گانه دقت كنيد ، ببينيد هر يك از اين آثار و حسنات مايه حسنات
ديگر است و در حقيقت ببينيد يك نماز واقعى انسان را چگونه تصفيه و تزكيه مى كند ، و او را با حسنات الهيه همراه كرده و از اين طريق چه بهره هائى در دنيا و آخرت نصيب انسان مى نمايد ، اينك ترجمه آن آيات :
بدرستى كه انسان بى صبر و ثبات و بى تحمل و حريص آفريده شده است ، زمانى كه به او بدى و شرى اصابت كند ، سخت جزع كرده و فرياد برمى آورد ، و زمانى كه به او خوبى و خيرى برسد به شدت منع كننده و بازدارنده آن خير از ديگران است .
مگر نمازگزاران ، آنان كه به طور پيوسته بر نماز دوام دارند ، و آنان كه در اموال خود حقى براى فقير و سائل و فقير محروم معين مى كنند و آنان كه به روز پاداش تصديق دارند ، و آنان كه از عذاب پروردگارشان در بيم و ترسند ، چون كسى از عذاب پروردگار در امان نيست .
و آنان كه شهوت جنسى خود را از آميزش با ديگران محفوظ و مصون نگاه مى دارند ، مگر براى جفت هاشان يا براى كنيزى كه مالك هستند ، كه در اين صورت به خاطر آميزش با آنان مورد ملامت قرار نمى گيرند ، و كسانى كه با شهوت جنسى غير از اين معامله كنند حقا از متجاوزان هستند .
و آنان كه رعايت حق امانت و عهد را مى نمايند و آنان كه به شهادت هاى خود استوار و قائم هستند و آنان كه بر نمازهاى خود محافظت دارند ، اين گروه هستند كه در بهشت منعم و مكرم بوده و با اعزاز و اكرام سكونت دارند .
قرآن مجيد عقيده دارد ، در بسيارى از مشكلات « اخلاقى ، اجتماعى ، خانوادگى ، طبيعى ، مادى ، معنوى » مى توان از نماز كمك گرفت ، آرى عملاً ثابت شده كه نماز يارى دهنده انسان براى رفع و دفع و حل بسيارى از مشكلات است .
( وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ )(1) .از خداوند مهربان بوسيله صبر و نماز در برخورد با مشكلات و حوادث مدد جوئيد و نماز بر دوش مردم بس گران است مگر آنان كه دل خاشع دارند .
پرتوى از قرآن توضيح مختصرى نسبت به اين آيه دارد كه تا اندازه اى گرچه خيلى مختصر است ولى از رخسار الهى آيه پرده مى گشايد .
يارى جستن و كمك خواستن در برابر قدرت ، وصف و هجوم دشمن است .
گرچه در ظاهر اين آيات ميدان جنگ و جهادى محسوس نيست ، ولى در خلال معانى و اشارت آن ميدان جنگ هراس انگيزى مشهود است ، كه جنگ هاى بيرونى شراره و ظهور اين جنگ هاى درونى است ، و پيروزى و شكست آن هم اثر پيروزى و شكست در همان جنگ هاى نفسانى است . كارزارى كه ميان عقيده و ايمان و هواهاى نفسانى و عصبيت ها و علاقه به مقام و برترى درگير است ، آن عقيده و ايمانى كه بيشتر محصول وراثت و تقليد است نه اثر برهان و درك درست .
اين عوامل نفسانى در برابر چنين ايمان و عقيده اى سنگرهاى محكم وصف مجهزى دارند و تا آنجا ميدان را به حكم و حكومت ايمان مى دهند و دستورات آن را مى پذيرند ، كه سنگرهاى هواها و شهوات به جاى خود باشد .
در آيات قبل از اين آيه ، تذكر نعمت ، وفاى به عهد خداوند ، تنها ترس از او ، حق را چنان كه هست آشكار كردن ، اقامه نماز ، ايتاء زكات ، ركوع يا راكعين ، عمل به آنچه خود مى داند و به ديگران مى گويد ، از خود غافل نشدن ، همه نمونه هاى حكومت كامل ايمان بر نفوس است .
آمال و هواهاى نفسانى متضاد همى خواهد تا مراكز نفسانى اين امور را بيشتر
1 ـ سوره بقره (2) : 45 .
به دست گيرد ، تا هواها نعمت ها را از ياد ببرد ، و آرزوها عهدها را سست و بى پايه گرداند ، و سنگر اراده را شكست دهد و دل را پر از ترس و هراس براى دنيا كند .
شرط و علت پيروزى در ميدانهاى جنگ بيرونى و پيروزى در اين جنگ داخلى نفسانى است ، سلاح و سپاه وسيله محدودى است كه ضامن فتح نهائى نيست .
براى اينكه ايمان فطرى ، يا ميراثى و تقليدى بر اين عوامل نفسانى حاكم و نافذ گردد ، بايد به صبر و صلاة امداد گردد .
پس اين صبر نه به معناى تسليم شدن و ناله سر ندادن است ، چنان كه عامه مردم مى پندارند ، نه چشم پوشى و ناديده گرفتن پيش آمدها است ، صبر قدرت اراده ايمانى و تسلط آن است بر هيجانها و انفعال هاى نفسانى كه منشأ آن آمال و آرزوها و تأثرات بيرون از نفس مى باشد .
هر چه هدف و چشم انداز ذهن بالاتر باشد قدرت و مقاومت در برابر عوامل نفسانى بيشتر مى گردد ، چنان كه هر اندازه مقصد رهروان دورتر باشد دشواريهاى راه آسان تر مى گردد .
صلاة ، گشودن چشم عقل ، تجديد عهد و استمداد از مبدء است ، اين صلاتى كه قدرت صبر بيفزايد و عوامل نفسانى و هيجانها را محكوم سازد بسى دشوار و سنگين است .
اين سنگينى بر كسانى است كه چشم انداز ذهنشان بسى محدود است و دنيا و نمايش هاى آن آنان را چنان گرفته كه مغرور و خودباخته اند ، و استعداد باطنى شان از حركت افتاده ، آنها كه چنين نيستند و داراى خشوعند صبر و صلاة بر آنها آسان و سبك است .
در كتاب شريف كافى از امام صادق (عليه السلام) آمده : هنگامى كه موضوع وحشتناكى
على (عليه السلام) را به وحشت مى انداخت ، مشغول نماز مى شد . سپس اين آيه را تلاوت مى كرد :
( وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ )(1) .دانشمند بزرگ شيخ الرئيس ابو على سينا مى گويد :
هر زمان برايم مشكلى علمى پيش مى آمد و از حل آن عاجز مى ماندم به مسجد شهر رفته و دو ركعت نماز بجاى مى آوردم ، سپس از خداوند مى خواستم مرا به وسيله نور آن نماز يارى دهد تا گره از مشكلم باز كنم ، پس از اداى آن دو ركعت ، راه حل مشكل برايم آسان مى گشت و به آنچه مى خواستم مى رسيدم .
شهر قم در گير و دار جنگ دوم از قحطى و خشكسالى ناله داشت ، زمين ها خشك بود ، باغات در شرف انهدام قرار داشت ، مردم دچار مضيقه و سختى بودند ، عوامل مادى از حل مشكل به عجز نشسته بودند ، تنها راهى كه براى نزول باران وجود داشت ، يكى از دستورات بسيار مهم اسلامى بود و آن هم نماز باران .
كمتر كسى بخود جرأت مى داد به اين مهم اقدام كند ، كسى را مى خواست كه قلبش به نور يقين منور و جانش در اتصال با عالم ملكوت باشد .
آن كس كه به خويش با كمال اطمينان جرئت قدم نهادن در اين ميدان را داد ، مرجع بزرگ آن زمان مرحوم آيت الله العظمى حاج سيد محمد تقى خوانسارى بود ، مردى كه بارها براى دفع استعمارگران ، غرق در اسلحه به ميدان جهاد رفته بود ، و براى احقاق حق مسلمين پافشارى داشت .
1 ـ سوره بقره (2) : 45 .
جمعيت زيادى با چشم گريان و دلى بريان و سر و پاى برهنه به رهبرى و پيشوائى آن مرد الهى به سوى خاك فرج قم حركت كردند .
زمانى است كه متفقين در شهر قم قوا دارند ، و از نزديك ناظر اوضاعند . ارتش كفر تصور ديگر اشت و حزب حق مقصدى ديگر ، قواى كفر پس از خبر شدن از حقيقت حال ، سخت در تعجب شد ، مگر ممكن است جمعيتى به سرپرستى يك مردى عالم با انجام عملياتى چند از آسمان باران به زمين بياورد ؟ ! !
پس از انجام مراسم باران در سه روز ، اشك آسمن بر زمين هم چون سيل باريدن گرفت ، به عنوان خبرى مهم در همه جا پخش شد ، من خودم چند نفر از آنهائى كه در آن نماز شركت داشتند ديده ام و از زبان آنان داستان را شنيده ام ، بر سنگ مزار او در مسجد بالاى سر حرم حضرت معصومه اين واقعه را ثبت كرده اند ، تا همه بدانند كه نماز اين دستور بسيار مهم الهى قدرت حل بسيارى از مشكلات را دارد ، چه اگر نداشت خداى متعال امر نمى فرمود :
( وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ )(1) .
قبل | فهرست | بعد |