قبل فهرست بعد

كدام نماز مردود است ؟

چه بسيار مردمى كه ، عمرى به خود زحمت مى دهند و به اجراى برخى از احكام خدا قيام مى كنند ، ولى زحمات آنان به قول قرآن مجيد هباء منثورا مى گردد .

اينان كسانى هستند كه يا از ايمان برخوردار نيستند مانند منافقين ، يا اهل هر نوع گناه و معصيت اند مانند فاسقين ، يا شرايط صحت و قبولى عمل را رعايت نمى كنند مانند مردمى كه به احكام الهى اهميت نمى دهند .

قرآن مجيد در سوره ماعون مى فرمايد :

( فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُرَآءُونَ * وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ )(1) .

واى بر نمازگزاران ، آنان كه از نماز و حقيقت و شرايط صحت و قبولى آن بى خبرند ، آنان كه در نماز رياكارند و مانع زكاتند .

بدون شك منافقان و فاسقان و آنان كه شرايط صحت و قبولى نماز را رعايت

1 ـ سوره ماعون (107) : 4 ـ 7 .

نمى كنند از مصاديق بارز آيات سوره ماعون هستند .

نماز را هر كسى در فراخور قدرت و استعدادش ، بايد با صورت و سيرت كامل به محضر حضرت حق ببرد ورنه از طرف معبود عالم مردود است .

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :

وقتى عبد نماز را به وقت خودش بجاى آورد ، و بر شرايط و حقيقت آن محافظت نمايد به صورت نورى پاكيزه به مقام قرب حركت مى كند ، و به صاحبش مى گويد : مرا حفظ كردى خداوند تو را حفظ كند .

و اگر نماز را به وقتش نخواند و بر آن و شرايطش محافظت ننمايد ، به صورت سياه و تاريكى به او برمى گردد و مى گويد : مرا ضايع كردى خداوند ضايعت كند .

پيامبر اسلام فرمودند :

دو نفر از افراد امت من براى نماز بپا مى خيزند و ركوع و سجود نماز هر دو يكى است ولى بين دو نماز آنان فاصله هم چون بين آسمان و زمين است ، آنگاه اشاره به مسئله خشوع شد .

در قسمتى از يك روايت قدسى آمده :

وَرُبَّما صَلَّى الْعَبْدُ فَاَضْرِبُ بِها وَجْهَهُ وَاَحْجُبُ عَنّي صَوْتَهُ اَتَدْري مَنْ ذلِكَ ؟

يا داوُدَ ذاكَ الَّذي يَكْثُرُ الاِْلْتِفاتَ اِلى حَرَمِ الْمُؤمِنينَ بِعَيْنِ الْفِسقِ وَذاكَ الَّذي يُحَدِّثُ نَفْسَهُ اَنْ لَوْ وُلّىَ اَمْراً لَضَرَبَ فيهِ الرِّقابَ ظُلْماً(1) :

چه بسا عبدى كه نماز مى خواند و من آن نماز را به صورتش مى زنم ، و بين خود و صدايش حجاب قرار مى دهم ، مى دانى چنين عبدى كيست ؟

1 ـ كلمة الله ص 72 ، وعدة الداعي ابن فهد حلي .

اى داو د آن نمازگزار كسى است كه به ناموس مردم مؤمن زياد با ديده گناه نظر مى كند ، و به خودش مى گويد اگر صاحب قدرتى شدم گردن مردم را مى زنم آنهم به ستم ! !

يا مُوسى لا اَقْبَلُ الصَّلاة اِلاّ مِمَّنْ تَواضَعَ لِعَظَمَتي وَاَلْزَمَ قَلْبَهُ خَوْفي وَقَطَعَ نَهارَهُ بِذِكْري وَلَمْ يَبُتْ مُصِرّاً عَلَى الْخَطيئَةِ وَعَرِفَ حَقَّ اَوْليائي وَاَحِبّائي(1) :

اى موسى نماز قبول نمى كنم مگر از كسى كه براى عظمت من فروتنى كند ، و دلش ملازم با خوف من باشد ، و روزش به ياد من تمام شود ، و شب را در حال اصرار بر گناه صبح نكند ، و عارف به حق اوليا و عاشقان من باشد .

مى توان گفت نماز مردمى كه حقوق خدا و انبيا و امامان و شهيدان و امت اسلام را پايمال مى كنند قبول است ؟

مى توان گفت نماز اهل فسق و فجور و غرق شدگان در درياى معصيت و گناه نماز است ؟

تا پيوند ايمانى و اتصال اسلامى انسان به پروردگار عزيز عالم و شئون حضرت حق محكم نباشد ، تا انسان در تمام شئون حيات تقوا و خويشتن دارى از گناه را مراعات ننمايد ، تا آدمى عملا به شرايط صحت و قبولى نماز توجه نكند ، نماز او قابل قبول حضرت حق نخواهد بود ! !

اميرالمؤمنين بنا بر نقل خصال صدوق مى فرمايد :

از شما با حالت كسالت يا خواب آلودگى يا با افكارى كه او را به خود مشغول مى سازد ، به نماز نايستد ، زيرا او در پيشگاه پروردگار مى باش دو جز اين نيست كه بهره و نصيب عبد از شمارش به همان اندازه است كه از روى قلب توجه به خدا داشته ، و نيز آن حضرت از رسول اسلام نقل مى كند : كه دو

1 ـ كلمة الله ص 97 به نقل از امالي صدوق .

ركعت نماز مختصر ولى با تفكر بهتر است از يك شب  زنده دارى !

وضو يا غسل ، يا تيمم را مطابق با فتواى مرجع واجد شرايط بجاى آريد و به قول معروف ، برابر با دستورات رساله عمليه طهارت تحصيل كنيد ، آنگاه در مكان مباح يا بهتر از آن در مسجد جاى بگيريد ، سپس وقت را بخصوص اول وقت را مراعات كنيد ، آنگاه با تمام هستى يعنى با عقل و روح و قلب و نفس و بدن به طرف قبله بايستيد ، سپس دل و جان را همانجا و براى هميشه از رذائل اخلاقى از قبيل ريا ، حسد ، بخل ، حقد ، كينه ، عجب ، نفاق و ... پاك كنيد ، و مواظب باشيد كه شكم و شهوت و لباستان آلوده به حرام نباشد ، آنگاه تمام حواس خود را در نيت خالص متمركز كرده با قرائت صحيح تكبيرة الاحرام را گفته و با عربى صحيح و حال الهى مسير نماز را حركت كرده و با غم و غصه به خاطر پايان گرفتن نماز سلام نماز را ادا نموده از نماز خارج شويد و تصميم قاطع شما بر اين باشد كه تا رسيدن به نماز ديگر از هر گناهى دورى جوئيد ، آن وقت بطور حتم اميدوار به قبولى اين چنين نماز باشيد .

امام خمينى آن عارف عالى شأن در زمينه يكى از حالات معنوى نماز يعنى خشوع كه در قرآن مجيد آمده و از شرايط قبولى نماز است بيانى دارند كه مى خوانيد :

حقيقت خشوع عبارت است از خضوع تمام ممزوج با حب يا خوف و تفصيل اين اجمال آن است كه : قلوب اهل سلوك به حسب جبلت و فطرت مختلف است ، پاره اى قلوب عشقى و از مظاهر جمالند و به حسب فطرت متوجه به جمال محبوب هستند ، و چون در سلوك ادراك ظل جميل يا مشاهده اصل جمال كنند ، عظمت مختفيه در سر جمال ، آنها را محو كند و از خود بيخود نمايد ، چون در جمالى جلالى مختفى و در هر جلالى جمالى مستور است ، چنانچه ممكن است اشاره به اين معنى داشته باشد گفتار حضرت مولى العارفين

و اميرالمؤمنين و السالكين صلوات الله عليه وعلى آله اجمعين آنجا كه مى فرمايد :

سُبْحأنَ مَنِ اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لاَِوْلِيائِهِ في شِدَّةِ نِقْمَتِهِ وَاشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ لاَِعْدائِهِ في سِعَةِ رَحْمَتِهِ .

پس هيبت و عظمت و سطوت جمال آنها را فرو گيرد ، و حالت خشوع در مقابل جمال محبوب براى آنها دست دهد .

پرتو شمع رخت عكس بر افلاك انداخت *** قرص خورشيد شد و سايه برين خاك انداخت
برقى از شعشعه طلعت رخشان تو سوخت *** شعله در خرمن مشتى خس و خاشاك انداخت
خوش بر آن رخش كه عشقت فلك سركش را *** طوق در گردن از آن حلقه فتراك انداخت
مى خراميدى و ارواح قدس مى گفتند *** اى خوش آن پاك كه سر در ره اين پاك انداخت
ذوق مستان صبوحى زده بزم تو ديد *** صبح در اطلس فيروزه خود چاك انداخت
طوطى ناطقه را سير خط و عارض تو *** زنگ تشوير در آئينه ادراك انداخت
جامى اهليت انديشه عشق تو نداشت *** همتش رخت درين موج خطرناك انداخت

و اين حالت در اوائل امر موجب تزلزل قلب و اضطراب شود و پس از تمكين ، حالت انس رخ دهد و وحشت و اضطراب حاصل از عظمت و سطوت مبدل به انس و سكينه شود و حالت طمأنينه دست دهد چنانچه حالت قلب خليل

الرحمان چنين بوده .

و پاره اى از قلوب خوفى و از مظاهر جلالند ، آنها هميشه ادراك عظمت و كبريا و جلال كنند و خشوع آنها خوفى باشد ، و تجليات اسماء قهريه و جلاليه بر قلوب آنها شود ، چنانچه حضرت يحيى على نبينا و آله و عليه السلام چنين بوده ، پس خشوع گاهى ممزوج با حب است و گاهى ممزوج با خوف و وحشت است گرچه در هر حبى وحشتى و در هر خوفى حبى است .

و مراتب خشوع به حسب مراتب ادراك عظمت و جلال و حسن و جمال است و چون امثال ما با اين حالات پستى كه داريم از نور مشاهدات محروميم ناچار بايد در صدد تحصيل خشوع از طريق علم يا ايمان برآئيم :

( قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ )(1) .

خشوع در نماز را از حدود و علائم ايمان قرار داده ، پس هر كس در نماز خاشع نباشد به حسب فرموده ذات مقدس حق از زمره اهل ايمان خارج است . و نمازهاى ما كه پيچيده به خشوع نيست از نقص ايمان يا فقدان آن است ، و چون اعتقاد و علم غير از ايمان است ، از اين جهت اين علمى كه به حق و اسماء و صفات او و ساير معارف الهيه در ما پيدا مى شود غير از ايمان است .

شيطان به شهادت ذات اقدس حق علم به مبدء و معاد دارد و مع ذلك كافر است .

( خَلَقْتَنِي مِن نَار وَخَلَقْتَهُ مِن طِين )(2) .

گويد پس حق تعالى و خالقيت او را طبق اين آيه اقرار دارد و :

1 ـ سوره مؤمنون (23) : 1 ـ 2 .

2 ـ سوره اعراف (7) : 12 .

( أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ )(1) .

گويد پس طبق اين آيه معاد را معتقد است ، علم به كتب و رسل و ملائكه دارد با اين وصف خداوند او را كافر خطاب كرده و از زمره مؤمنين خارج نموده است ! !

پس اهل علم و ايمان از هم ممتازند ، هر اهل علم اهل ايمان نيست ، پس بايد پس از سلوك علمى ، خود را در سلك مؤمنين داخل كرده و عظمت و جلال و بهاء و جمال حق جلت عظمته را به قلب رساند ، تا قلب خاشع شود ، ورنه مجرد علم خشوع نمى آورد ، چنانچه در خود مى بينيد كه با اعتقاد به مبدء و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حق قلب شما خاشع نيست !

بالجمله سالك طريق آخرت مخصوصاً با قدم معراج صلاتى ، لازم است قلب خود را با نور علم و ايمان خاشع كند و اين رقيقه الهى و بارقه رحمانيه را در قلب هر اندازه ممكن است متمكن نمايد ، بلكه بتواند در تمام نمازهايش و در سراسر هر نماز اين حالت را حفظ نمايد .

حالت تمكن و استقرار در اول امر گرچه براى امثال ما قدرى دشوار و مشكل است ولى با مقدارى ممارست و ارتياض قلب امرى ممكن است .

عزيزم ، تحصيل كمال و زاد آخرت ، طلب و جديت مى خواهد ، و هر چه مطلوب بزرگ تر باشد جديت در راه آن سزاوارتر است ، البته معراج قرب الهى و تقرب جوار رب العزة با اين حال سستى و فطور و سهل انگارى دست ندهد ، مردانه بايد قيام كرد تا به مطلوب رسيد .

اين فقير دل غمين با حالت عجز و انكسار در پيشگاه رب العزة به مناجات برآمده و از آن حضرت اين چنين مسئلت كرده ام :

1 ـ سوره اعراف (7) : 14 .

اى محرم قلب راز داران *** اميد دل نياز داران
اى گرمى روح پاك بازان *** مشتاق رخ تو عشق بازان
اى يار و رفيق مستمندان *** محبوب قلوب دردمندان
برگم شدگان تو ره گشائى *** بر اين دل تار من ضيائى
خالى زعمل ببين دو دستم *** از قيد گنه دلم نرستم
يا رب چه كند ضعيف خسته *** اين عبد ذليل دل شكسته
برگو به كجا برد غم دل *** رحم ار نكنى بر او چه حاصل
افتاده بار ذلتم من *** غرق گنه مذلتم من
كس نيست چو من دچار عصيان *** محتاج و گدا به لطف و غفران
بنواز كه بنده اى فقيرم *** بر دامن لطف مستجيرم
غرق است به ننگ و عار نامم *** تلخ است زدورى تو كامم
اى غوث و غياث ره نشينان *** اى نور و صفاى دل غمينان
از من تو ببخش هر گناهى *** اى رب غفور يا الهى
مسكين تو و فقير كويم *** از جرم و گناه زشت رويم

چهره پليد و زشت بى نماز

در نعمت هاى مادى و معنوى حضرت رب العالمين انديشه كنيد و ببينيد ، خداوند مهربان در اعطاى اين دو گونه نعمت چيزى از انسان فروگذار نكرده است .

از زمانى كه نطفه انسان بسته مى شود ، تا روزى كه نوبت زندگيش در اين جهان به اتمام مى رسد ، بر اساس تمام نيازهايش ، بر سفره كرم و احسان حضرت و نعمت مى بيند .

وجود مقدس حضرت حق بر اساس اسم رحمان ، تمام موجودات كارگاه

هستى را مشمول نعم مادى و انسان را علاوه بر نعم مادى ، بر اساس رحيميش مشمول نعم معنوى قرار داده است .

در جائى از قرآن مجيد مى فرمايد نعمت هاى مادى و معنوى را بر همه شما كامل و تمام قرار داده ام :

( وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً )(1) .

و در جاى ديگر مى فرمايد ، از آنچه به طور فطرى و طبيعى يا به صورت دعا و درخواست از من خواستيد ، به شما عنايت كردم ، و اگر در مقام شمارش نعمت هاى من برآئيد قدرت شمردن آن را نداريد :

( وَآتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُـمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهَ لاَ تُحْصُوهَا )(2) .

آنگاه در بسيارى از آيات قرآن مردم را نسبت به مصرف كردن نعمت ها بر دو دسته تقسيم مى كند :

آنان كه هماهنگ با قوانين عالى الهى نعمت ها را به مصرف گذاشته و در نتيجه تمام نعمت هاى حق را تبديل به عقايد صحيحه ، اخلاق حسنه ، و اعمال صالحه كردند و از اين راه به خير دنيا و آخرت نائل شدند ، و به عبارت ديگر بر اساس برنامه هاى الهى ، نعمت هاى حق را شكرگذارى كردند ، به اين معنا كه هر نعمتى را در همان موردى به مصرف گذاشتند كه دستور حضرت رب الارباب بود .

و آنان كه نعمت هاى مادى و معنوى حق را بر اساس هواها و هوس ها ، و در راه محافظت با قوانين الهى خرج كردند ، و در نتيجه نعمت حق را تبديل به عقايد باطله ، اخلاق رذيله ، و بدترين عمل كردند ، و به عبارت ديگر به كفران نعمت برخاستند ، و خود و عده اى را به هلاكت دچار كرده ، و از زندگى جز ننگ

1 ـ سوره لقمان (31) : 20 .

2 ـ سوره ابراهيم (14) : 34 .

و عار و شقاوت و بدبختى چيزى نصيب آنان نشد ، قرآن مجيد در اين زمينه مى فرمايد :

( أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهَ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ )(1) .

آيا نديدى آن كسانى كه نعمت هاى خدا را در تمام شئون زندگى تبديل به برنامه هاى كافرانه كردند ، و قوم خود را به سراى هلاكت فرود آوردند ؟ !

بر اساس اين آيات ، بى نماز آن انسانى است كه در انواع نعمت هاى مادى و معنوى غرق است ، و قدرت شمردن عطاى حق را نسبت به خويش ندارد ، ولى چهره كثيف و پليدى است كه نعمت هاى الهى را به جاى اينكه به دايره شكر بكشد ، به مرحله كفر آورده است .

در معارف ما در ضمن بيان علل احكام در كتاب « علل الشرايع » جناب صدوق آمده كه حضرت رضا (عليه السلام) فرمودند : علت و فلسفه نماز ، اداى شكر حق تعالى نسبت به اين همه نعمت هاى اوست .

بى نماز چه موجود نمك به حرامى است ، مفت و مجانى بر سر سفره الهى و خوان كرم حق تعالى نشسته ، و به هر كيفيت كه مى خواهد از نعمت استفاده مى كند . آنگاه به جاى تبديل نعمت به عبادت ، كه در حقيقت شكر نعمت است ، نعمت را تبديل به كفر و مخالفت مى كند ، در اينجا لازم است چهره آلوده و وضع نكبت بار بى نماز را از آيات قرآن و روايات عالى اسلامى بنگريد .

( كُلُّ نَفْس بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ * إِلاَّ أَصْحَابَ الْيَـمِينِ * فِي جَنَّات يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُـجْرِمِينَ * مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ * وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ *

1 ـ سوره ابراهيم (14) : 28 .

حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ * فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ )(1) .

هر كسى در گرو كارى است كه در دنيا انجام داده مگر اصحاب يمين كه در بهشت ها از مجرمين مى پرسند ، علت به سقر آمدن شما چيست ؟ پاسخ مى دهند ، از نمازگزاران نبوديم ، و درماندگان را اطعام نكرديم ، و با بازيگران و مردم بيهوده معاشر و هم مسلك بوديم ، و روز قيامت را از باب عناد و تكبر تكذيب كرديم تا مرگ ما رسيد ، شفاعت شافعين در بازار قيامت به حال آنان سودى ندارد ! !

در روايت آمده روزى پيامبر عزيز اسلام همراه جمعى از اصحاب از راهى مى گذشتند ، ناگهان سگى شروع به صدا و پارس كرد ، حبيب خدا ايستاد تا سر و صداى آن حيوان تمام شد ، آنگاه روى مبارك به جانب ياران كرد ، و فرمود دانستيد اين سگ چه گفت عرضه داشتند نه ، فرمود : اين حيوان گفت يا رسول الله من هميشه خداى مهربان را شكر مى كنم كه بهره ام از هستى ، سگ شدن بود ، اگر انسان بى نماز بودم چه مى كردم ؟ ! !

در كتاب لئالى در باب نماز آمده ، يك كشتى با جمعى سرنشين در زمان انبياء بنى اسرائيل بر درياى نيل در حركت بود ، ناگهان ماهيان دريا احساس حرارت و فشار كردند ، به درگاه حضرت حق ناليدند ، و عرضه داشتند الهى مگر قيامت رسيده ؟ خطاب رسيد نه ، در ميان مسافران اين كشتى كه به روى آب در حركت است يك بى نماز نشسته ، دندان او درد گرفت و سپس از دهانش جدا شد ، و او آن دندان را در آب انداخت ، نحسى و نجسى دندان يك بى نماز باعث شد ، كه بر شما هم فشار وارد شود ! !

در يك قسمت از حديثى بسيار مهم از حضرت باقر آمده :

1 ـ سوره مدثر (74) : 38 ـ 48 .

اِنَّ تارِكُ الْفَريضَةِ كافِرٌ(1) :

به حق كه ترك كننده نماز واجب كافر است .

شخصى از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد ، چرا زناكار را با آن گناه بزرگ كافر نمى گويند ولى تارك الصلاة را كافر مى گويند ، دليل بر اين مسئله چيست ؟

حضرت فرمود :

زناكار و هر كس مشابه با اوست ، عملش را به خاطر شهوت و فشار و غلبه هوا انجام مى دهد ولى كسى كه ترك نماز مى كند به خاطر سبك گرفتن اين امر عظيم الهى آن را ترك مى كند ، زناكار در بستر يك زن به خاطر لذت شركت مى كند ، ولى بى نماز ترك نمازش براى لذت بردن نيست چون ترك عمل لذت ندارد ، بلكه به خاطر استخفاف به نماز است ، وقتى لذت نبود ، پس سبك انگاشتن است ، و وقتى سبك گرفتن عمل باعث ترك شد ، اين حالت سبك گرفتن كفر است(2) .

عَنْ اَبي عَبْدِاللهِ قالَ : اِنَّ تارِكَ الصَّلاةِ كافِرٌ(3) :

امام ششم (عليه السلام) فرمود : به تحقيق كه ترك كننده نماز كافر است .

شخصى به نبى اسلام عرضه داشت : مرا سفارشى بفرمائيد حضرت فرمود : عمداً نماز را رها مكن ، كسى كه عمداً ترك نماز كند ملت اسلام از او بيزار است(4) .

خداى بزرگ براى هدايت بندگان ، صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و صد و چهارده كتاب آسمانى و دوازده امام ، و هزاران عالم ربانى و حكيم صمدانى

1 ـ وسائل 3 / 28 .

2 ـ وسائل 3 / 28 ـ 29 .

3 ـ وسائل 3 / 28 ـ 29 .

4 ـ وسائل 3 / 28 ـ 29 .

و عارف عاشق قرار داده ، و نماز را در رأس تمام برنامه هاى آنان معرف فرموده ، چه پست و زبون است و چه پليد و زشت است و چه شقى و آلوده است ، آن انسانى كه در محاصره اين همه عوامل هدايت باشد ، و ببيند كه نماز در رأس احكام راهنمايان راه الهى است ، ولى او به همه بانيان هدايت پشت كرده و دستورات آنان به خصوص مسئله نماز را چنان سبك انگارد ، كه از اداى آن رو برگرداند .

مگر تمام دنيا چقدر ارزش دارد ، كه آن را با عافيت طلبى و خوشگذرانى با آخرت دائم و عيش جاودان معامله كرد ؟

بخدا قسم اگر همه افلاك و تمام عالم و همه روى زمين را به تو ببخشند ، و تو آن چنان غرق در آن شوى كه در تمام مدت عمرت دو ركعت نماز واجب از دستت برود ، ارزش ندارد .

بلاى بى نماز در برزخ و عالم آخرت بلاى بزرگى است ، و عذاب تارك نماز در برزخ و در قيامت عذاب عظيمى است .

آرى همه دنيا در مقابل ترك يك سجده مستحب ارزش ندارد ، چه رسد كه واجبى از واجبات حضرت معبود را از باب تكبر يا غرور يا عناد ، يا عجب ترك كنى .

هلالى در اين زمينه كه تمام افلاك خود سرگشته ديگرى هستند ، و انسان بالاتر از اين است كه سرگشته مشتى جماد شود ، بلكه بر انسان است كه در راه حضرت حق حركت كند بيانى به مضمون زير دارد :

خطايى دوش كردم با دل ريش *** كه اى مشغول فكر باطل خويش
نشايد جهل خود اثبات كردن *** فلك را قبله حاجات كردن
زنان مر چرخ را سازند گردان *** چرا سرگشته اى چرخند مردان
گر او كس را به مقصود رساندى *** درين سرگشتگى چندين نماندى
فلك جام است و ساقى خالق دهر *** وزو در كام ما كه نوش و گه زهر
ترا گر تلخ و گر شيرين شود كام *** هم از ساقى شناس او را نه از جام
بدستت گر ، مى اميد دادند *** مگو كز ساغر خورشيد دادند
جوى كز مزرع بيچون رسيدست *** مگو كز خرمن گردون رسيدست
نه جوزا جو دهد نه كهكشان كاه *** نه كس را خوشه بخشد خرمن ماه
فلك را اختيارى هست شك نيست *** ولى اين كارها كار فلك نيست
فلك گوئى است دائم در تك و پوى *** فضاى لامكان چوگان آن گوى
بخود اين گوى در ميدان نگردد *** كه هرگز گوى بى چوگان نگردد
بود چوگان او در دست تقدير *** درين گشتن ندارد هيچ تقصير
ولى زين نكته واقف نيست هر كس *** همين اهل هدايت داند و بس
خداوندا دليل راه ما شو *** به اقليم هدايت رهنما شو
هدايت را رفيق راه ما كن *** محمد را شفاعت خواه ما كن

موانع نماز

در راه حركت انسان به سوى نماز ، اين واقعيت پر بركت الهى ، موانعى هست ، كه لازم است ، عاشق نماز ، با تمام وجود با اين موانع به مبارزه برخيزد ، سستى در مقابل اين موانع ، انسان را از فيض با عظمت نماز باز داشته و از رحمت حضرت حق محروم مى كند ، در متن قرآن مجيد در باره موانع نماز در ضمن چند آيه مى خوانيم :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالاَْنْصَابُ وَالاَْزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ * إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ )(1) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد جز اين نيست كه شراب و قمار و بت ها و تيرهاى قرعه ، برنامه هاى پليدى است از عمل شيطان ، دورى از آنها بر شما واجب است ، كه رستگارى شما در گرو دورى از آنهاست .

بطور حتم شيطان مى خواهد ميان شما در مسئله خمر و قمار دشمنى و كينه بيندازد و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد ، آيا اين كارها را ترك مى كنيد ؟

( قُلْ أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِينَ * وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ كُسَالَى وَلاَ يُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ )(2) .

به منافقين دو رو و پست بگو :

انفاق كنيد به حال رغبت يا اكراه ، اين انفاق از شما پذيرفته نخواهد شد ، به حقيقت كه شما گروهى فاسق هستيد .

چه مانع شد اينان را كه انفاقشان پذيرفته نشود مگر كفرشان به خدا و رسول خدا ، اينان به نماز حاضر نمى شوند مگر با حال كسالت ، و انفاق نمى كنند مگر از روى بى رغبتى !

آنچه به عنوان موانع نماز از آيات ذكر شده استفاده مى شود مى توان در چهار قسمت خلاصه كرد :

1 ـ شراب

2 ـ قمار

3 ـ بت پرستى

1 ـ سوره مائده (5) : 90 ـ 91 .

2 ـ سوره توبه (9) : 53 ـ 54 .

4 ـ تظاهر و خودنمائى

در اينجا لازم است به توضيح هر يك از اين چهار مانع اقدام شود ، باشد كه گمراهى با خواندن آن از خواب غفلت بيدار گردد .

1 ـ شراب

مشهور است كه مخترع شراب شيطان رجيم بود ، او با اختراع اين ماده فساد كه اهل دل آن را ام الخبائث ناميده اند ، به عقل و قلب و روح و ايمان و عمل و ادب و تربيت انسان حمله برد ، و در اين حمله ناجوانمردانه هم در طول تاريخ موفق بود ، زيرا آنان كه به اين ماده فساد آلوده شدند ، قواى عاقله را از دست دادند ، و در نتيجه تبديل به حيوانى بى فكر شدند ، و چون از انديشه در عواقب امور بازماندند ، از اثر بى فكرى به انواع گناهان و معاصى آلوده شدند ، و در آلودگى به معاصى حركت الهى قلب و روح را از دست داده خود را به هلاكت ابدى دچار كردند !

امتياز انسان بر ساير موجودات عالم به عقل اوست ، چون عقل را از دست بدهد ، از تمام موجودات بى ارزش تر و پست تر مى گردد .

عقل حوزه جاذبه ، تكاليف و مسؤوليت هاى الهى و انسانى است ، وقتى جاذبه اين حوزه نورانى از دست برود ، خود بخود ظرف وجود و صفحه حيات از تابش نور پر فروغ تكليف و مسئوليت محروم مى گردد .

كسى كه از نور عقل و تفكر بهره مند است ، جز به سوى خير دنيا و آخرت حركتى ندارد ، عقل محبوب ترين خلق خداست ، و عاقل كه عقلش را بكار گيرد محبوب ترين بنده الهى است .

در آثار « طبسى » صفحه سى و يك آمده :

بدان كه تفكر سير انسانى است از مبادى به مقاصد ، و نظر را همين معنا

گفته اند .

و هيچ كس از مرتبه نقصان به مرتبه كمال نتواند رسيد الا به سيرى ، و به اين سبب اول واجبات تفكر و نظر است .

و بدان كه مبادى سير ، كه از آنجا حركت بايد كرد ، آفاق و انفس است ، و سير استدلال است از آيات هر دو ، يعنى از حكمت هائى كه در هر ذره از ذرات هر يكى از اين دو كون يافته شود ، بر عظمت و كمال مبدع هر دو ، تا مشاهده نور ابداع او در هر ذره ذره كرده شود :

( سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الاْفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ )(1) .

تفكر اسباب را به حق قائم ديدن است ، و فاضل ترين اعمال ، فكرت است و ورع .

بدان كه هر كه را سخن نه از سر حكمت است آن عين آفت است ، و هر كه را خاموشى نه از سر فكرت است آن همه شهوت و غفلت است ، و هر نظر كه نه از سر عبرت است آن همه سهو و زلت است .

قالَ النَّبِيُّ تَفَكُّرُ ساعَة خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعينَ سَنَةً .

بعثت انبياء و امامت امامان بنا به فرموده على 7 در خطبه اول نهج البلاغه براى حركت فكرى انسان بوده .

اگر بخواهيد آثار و نتائج و محصولات و ثمرات انديشه و فكر را در طول تاريخ به حساب بياوريد ، در هيچ كتاب و كتابخانه اى گنجايش نخواهد داشت .

تمام كتب علمى ، و تمدن با عظمت انسانى بر اين صفحه خاك و در اين ميدان تابناك نتيجه انديشه انسان در امور مادى و معنوى است .

شما خود فكر كنيد كه شراب اين دو ماده فساد ، چه تيشه اى به ريشه

1 ـ سوره فصلت (41) : 53 .

انسانيت ، كه عبارت از قوه انديشه اوست مى زند ، و چگونه آدمى را از دست راه راست الهى و صراط مستقيم ربانى به كجى و ضلالت مى برد ، حركت در راه راست چه سودها ، و سير در راه ضلالت چه ضررها و خسارتها براى انسان دارد ؟

بيا اى صبح دولت را طلبكار *** چو صبح اهل دولت صدق پيش آر
به راه راست رو تا مى توان رفت *** كه مى بايد بجاى راستان رفت
مرو كج اين حديث راست بشنو *** كه بر يك جانب افتادست كج رو
كجا را ره نباشد در ميانه *** كه تير راست آيد بر نشانه
الف بر آسمان نون بر زمين است *** زكج تا راست فرق آرى همين است
به است از زلف كج آن قامت راست *** بلى هر كس بقدر راست برپاست
هميشه راست كاران رستگارند *** كه غير از راستى كارى ندارند
شود دل در حضور راستان جمع *** حضور جمع باشد پرتو شمع
زبان آبدار سوسن تر *** نمايد از كجى شمشير و خنجر
چو دم زد صبح كاذب از گواهى *** كشيد از دعوى خود روسياهى
تجلى كرد صبح صادق از طور *** بيك دم كرد عالم را پر از نور
بلى از صدق بهتر نيست كارى *** اگر دم مى زنى از صدق بارى
الهى از چه كذبم برون آر *** براه كشور صدقم درون آر
كه در هر حالتى بهبودم اين است *** ره سر منزل مقصودم اين است

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد :

شراب خوار با روى سياه ، دهان كج ، زبان بيرون آمده ، و با ناله و فرياد سخت از شدت تشنگى وارد قيامت مى شود ، و از چاهى كه چرك بدن زناكاران در آن است به او مى آشامانند !

امام ششم (عليه السلام) به يونس بن ظبيان فرمود :

از طرف من كه به مردم لطف و محبت دارم بگو : هر كس يك جرعه شراب بنوشد ، خداوند و ملائكه و انبياء و مؤمنان او را لعنت مى كنند ، مستى شراب روح ايمان را از كالبد برده و بجايش روح پست و كثيف و لعنت شده قرار مى دهد .

پيامبر بزرگ در مسئله شراب ده طائفه را لعنت كردند :

غرس كننده مُو ، نگهبان آن ، فشار دهنده انگور جهت شراب ، خورنده ، ساقى ، حمل كننده ، تحويل گيرنده ، خريدار ، فروشنده ، دريافت كننده پول .

پيامبر فرمودند :

از اولين برنامه هائى كه خداوند منع فرمود ، عبارت است از بت پرستى ، شرابخوارى .

و نيز آن حضرت فرموده :

شراب خوارى مبدء تمام گناهان است(1) .

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :

شراب منع تمام آلودگى هاست و شراب خوار ، تكذيب كننده قرآن است ، زيرا اگر قرآن را باور داشت ، حرامش را حرام مى دانست ! !

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد :

خداوند به چيزى همانند شرابخوارى معصيت نشده ، براى شراب خوار مست زناى با مادر و دختر و خواهر امرى است عادى ، زيرا به هنگام مستى ، آنان را

1 ـ تمام اين روايات در وسائل 17 / است .

تشخيص نمى دهد كه چه كسى هستند و نيز براى مشروبخوار ترك نماز برنامه اى است سهل و آسان .

 

به اميرالمؤمنين (عليه السلام) عرضه داشتند ، شما فرموده ايد شراب از دزدى و زنا بدتر است فرمود : آرى ، زناكار ممكن است گناه ديگرى مرتكب نشود ، ولى شراب خوار چون مست شد زنا مى كند ، آدم مى كشد ، و نماز را ترك مى نمايد(1) .

در اين روايات ملاحظه كرديد ، كه از جمله موانع راه نماز آلوده بودن به شراب است .

دانا نخورد شراب و مستى نكند *** با طبع بلند ميل پستى نكند
خوشبخت كسى بود كه اوقات عزيز *** صرف هوس و هواپرستى نكند

مضرات شراب و شرابخوارى ، و خسارتهائى كه از اين ناحيه به تاريخ حيات خورده قابل شمردن نيست ، همين بس كه در باره شراب در روايات خوانديد كه شراب ريشه همه خبائث و آلودگى ها و گناهان است .

ابليس شبى رفت به بالين جوانى *** آراسته با شكل مهيبى سر و بر را
گفتا كه منم مرگ اگر خواهى زنهار *** بايد بگزينى تو يكى زين سه خطر را
يا آن پدر پير خودت را بكشى زار *** يا بشكنى از مادر خود سينه و سر را
يا آن كه بنوشى و سه جامى تو از اين مى *** تا آن كه بپوشم زهلاك تو نظر را

1 ـ وسائل 17 / 250 .

لرزيد از اين بيم جوان بر خود و جا داشت *** كز ترس فتد لرزه بتن ضيغم نر را
گفتا پدر و مادر من هر دو عزيزند *** هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را
لكن چو به مى دفع شر از خويش توان كرد *** نوشم دو سه جامى و كنم دفع خطر را
نوشيد دو جامى و چو شد خيره زمستى *** هم مادر خود را زد و هم كشت پدر را
اى كاش شود خشك بن تاك ، خداوند *** زين مايه شر حفظ كند نوع بشر را

2 ـ قمار

قمار عمل پليدى است كه مانند شراب مخترعش شيطان است ، و از جمله علل كينه و دشمنى بين مردم است .

مالى كه از قمار بدست مى آيد بر اساس آيات و روايات حرام است ، و با آن مال هيچ برنامه اى نمى توان داشت ، و بر بدست آورنده مال واجب است ، آن مال را به صاحبش بازگرداند .

قمار برنامه كثيفى است كه براى دو طرف آن مايه دشمنى و علت رنجش ، و كينه توزى است .

قمارباز اگر ببازد دشمن برنده مى شود و اگر ببرد ، بازنده دشمن او مى گردد ، كمتر مجلسى براى قمار تشكيل مى شود كه در آن نزاع و كينه برنخيزد ، و چه بسا بازنده مال به خاطر مالى كه با حسرت و اندوه نسبت به باختنش مواجه شده دست به خودكشى بزند . قمارباز موجودى به تمام معنى بى رحم است ، زيرا مالى

كه بايد نفقه زند و فرزند شدو ، و در راه خداى مهربان به انفاق و صدقه و خيرات و مبرات خرج گردد ، مفت به يك مفت خوارى مانند خودش مى بازد ، و زن و فرزند را از نفقه و خويش را از رحمت حضرت حق محروم مى كند .

بعيد نيست كه قمارباز بخاطر باختن مال و بدست آوردن مايه جديد ، دست به دزدى ، خدعه ، مكر و حيله و آدم كشى بزند .

ساختن و نگاه داشتن و خريد و فروش جميع ادوات قمار از نظر مكتب عالى اسلام حرام است .

روايات حرمت قمار ، همانند حرمت شراب در كتاب وسائل قرار دارد ، شما مى توانيد به اين منبع ارزنده الهى مراجعه كنيد :

امام ششم مى فرمايد :

فروش شطرنج و خوردن پولش و نگاه داشتنش كفر و بازى با آن شرك ، و سلام به بازى دهنده اش گناه و ياد دادن آن به مردم معصيت بزرگ است .

كه دست به شطرنج مى زند ، همانند اين است كه دست در گوشت خوك فرو برده ، و كسى كه به آن بنگرد ، همانند نظر كردن بر عورت مادر است ! !

بازى كننده با وسيله قمار و سلام دهنده بر بازيگر ، و تماشاگر بازى ، در گناه مساوى هستند ، و هر كس به بازى با شطرنج بنشيند براى خود در دوزخ جا تهيه مى كند ، و در زندگى آن جهان دچار حسرت مى گردد .

از همنشينى با قماربازان بپرهيزيد ، زيرا اهل آن مجلس محل خشم خدايند و هر ساعت در معرض غضب حقند ، اگر عذاب خدا نازل شود ، شما را هم خواهد گرفت(1) .

قمار بازان چون به قمار بنشينند همه حواس آنان متوجه بردن مال و ثروت

1 ـ وسائل 6 / 241 باب 103 .

طرف مقابل است ، و اين برنامه اكثراً از سر شب تا صبح يا از صبح تا شب به طول مى انجامد و پس از پايان كار قمار ، قماربازان با خستگى مفرط و اعصاب كوبيده و فكر از كار افتاده مواجهند و مجبورند براى جبران اين همه رنج و خستگى به خواب روند و مدتها در بستر غفلت و خواب مرگ بمانند و نماز آنان ضايع گردد .

و چه بدبخت انسانى با اتصال به اين عمل شيطانى دچار رجس روحى و پليدى نفس شود و از طرف ديگر به خاطر ضايع شدن نمازش از بركات و عنايات الهى محروم گردد .

3 ـ بت پرستى

بت پرستى يعنى بريدن از حق و تعلق قلبى و عملى پيداكردن به اشياء يا احوال .

بت هائى كه معمولاً مورد پرستش قرار گرفته اند بر دو دسته اند :

1 ـ بيجان

2 ـ جاندار

جاندار همانند طواغيت و ستمگران تاريخ كه خويش را بر جان و مال ملت ها مالك مى دانستند ، و گروهى بدنبال اين رشته غرق در پيروى از آنان مى شدند ، البته كسى آنان را خالق نمى دانست ، بلكه از خالق دست برداشته و خود را مملوك آنان مى كرد ، و به هر چه آنان امر مى كردند اينان بدون چون و چرا از امر آن پليدان و ستمگران پيروى مى كردند .

اينگونه بت هاى جاندار ، هميشه بوسيله پيروانشان به راه كثيف و تحميل اراده خود بر مردم ادامه مى دادند ، و اگر در ميان ملت ها اينگونه پيروان و مطيعان و بقول قرآن بت پرستان را نداشتند ، هرگز حكومت و سلطه آنان پايه نداشت

و ادامه زندگى ننگين و شيطانى آنان برايشان ميسر نبود .

بت ، جاندار يا بى جانش بخودى خود قدرت ندارد ، فرعون يك نفر بود ، نمرود يك شخص بود ، معاويه و يزيد ، ابوسفيان و ابولهب هر كدام يك نفر بودند ، آنچه باعث حكومت و سلطه و جنايت و خيانت آنان شد ، بت پرستى بت پرستان بود .

امام ششم (عليه السلام) به مردى كه از كارگزاران حزب كثيف اموى بود ، فرمودند ، شما پيروان بنى اميه باعث اين همه جنايت در ميدان حيات مردم شديد ، ورنه بنى اميه قدرتى نداشتند و عده زيادى نبودند ! !

با توجه به اين واقعيت ببينيد بت پرست چه گناه عظيمى را مرتكب مى شود و حمايت چه گناهان عجيب و غريبى در عالم مى شود . امروز شرق و غرب به مثابه همان فرعون و نمرود و ابو سفيان و معاويه و يزيد هستند يعنى بت جاندار .

ما براى قدرتهاى ظالم جهان معنائى جز اين نمى توانيم داشته باشيم ، قرآن مجيد اينان را ائمه كفر مى داند و امام كفر طاغوت و طاغوت صنم يا بت است و پيرو طاغوت و امام كفر بت پرست و كثيف ترين موجود روى زمين است ! !

بت بى جان همانند خورشيد ، ماه ، ستاره ، درخت ، پول ، رياست ، و از همه بدتر هواى نفس و غرائز و شهوات است .

آرى انسان وقتى دچار بت بيرونى يا درونى شود از حركت فكرى و روحى باز مانده و در تمام عبادات كه باعث سعادت دنيا و آخرت آدمى است به روى انسان بسته مى شود .

اينكه به هنگام گرفتار آمدن به پرستش بت هاى جاندار و بى جان ، يا درونى و بيرونى ، آدمى از همه فضائل مخصوصاً عبادت حق و بخصوص نماز باز مى ماند جاى ترديد نيست .

ولى در ميان اينها ، بت هواى نفس از همه زيانبارتر و خسارت آورتر است ،

و دچار شدن به پرستش هواى نفس و شهوات و غرائز ، و زيانهاى اين پرستش ، مسئله اى است كه عميقاً در خور تحقيق است و كتابى جداگانه مى خواهد .

زيرا به طور قطع مى توان گفت منشأ پرستش بت هاى جاندار و بيجان درون خود انسان است .

آدمى اول هواپرست مى شود سپس فرعون پرست يا آمريكاپرست يا شوروى پرست يا شاه پرست يا پول پرست يا زن پرست ! !

اين قلب و روح است كه اگر با قواعد عالى الهى و معارف حقه و قرآن مجيد و بيانات پيامبران و ائمه و اولياء تزكيه نشود ، آدمى دچار بت پرستى مى گردد و اگر تصفيه شد و با تعاليم الهى زنده گردد ، آدمى را از اسارت بت هاى درون و برون حفظ كرده و به اوج كمال مى رساند . اما با خواب رفتن دل و افسردگى جان ، وجود آدمى در تنگناى پرستش هاى غلط قرار خواهد گرفت ، و در اين صورت است كه از انسان نبايد توقع نيكى و شرف و فضيلت و انسانيت داشت ، چگونه مى توان پس از اسارت در بند بت پرستى در مدار عبادت و به خصوص نماز كه رمز حريت و آزادى است قرار گرفت ؟ !

خوش ترين حال انسان ، حال آزادى و حريت از بت هاى درونى و بيرونى است و اين حال بدست نمى آيد ، مگر با دنبال كردن خط با عظمت معرفت .

معرفت به اينكه در دار وجود اصالت از خداست و بقيه موجودات چه غيبى و چه شهودى نمودى بيش نيستند ، و هيچ كدام لياقت آن را ندارند كه انسان آنان را اصل بداند چه رسد به اينكه دست وجود خويش را به پرستش سنگ و چوب يا يك ظالم ستمگر يا حيوانى همانند گاو و گوساله آلوده و نجس كند ! !

معرفت به اينكه در دار حقيقت فقط و فقط حق مطلب خداست و كل موجودات سايه و تجلى اسماء و صفات او هستند ، و حيثيتى جز علت و سبب آنهم نه علت و سبب مستقل ، ندارند .

معرفت به اينكه او اگر بخواهد وجود موجود اثر مى بخشد و اگر نخواهد از هيچ موجودى هيچ اثرى ظاهر نمى شود .

اگر تيغ عالم بجنبد زجاى *** نبرد رگى گر نخواهد خداى
برد كشتى آنجا كه خواهد خداى *** اگر جامه بر تن درد ناخداى

معرفت به اينكه وجود مقدس حضرت او ، موجودات و بخصوص جنس انسان را در اين صفحه پهناور هستى ، سرخود و عبث رها نكرده ، بلكه حكمت بالغه او اقتضا كرده كه هر موجودى براى ظهور آثار وجوديش در چارچوب شرايط و مقررات خداوندى باشد .

و اين چهارچوب و شرايط در كنار حيات انسان عبارت از كتاب و نبوت و امامت و فقاهت است .

معرفت به اينكه اين دنياى چند روزه بى اعتبار و كم ارزش پايان حيات نيست ، بلكه اين زندگى محدود اگر مطابق با روش انبياء و قواعد قرآن و سنت امامان و فقه فقيهان پايه گذارى شود مقدمه اى براى پديد آمدن سعادتى ابدى در جهان بعد است كه جهانى است جاويدانى و هميشگى .

معرفت به اينكه عشق و محبت در قلب انسان بايد وقف حريم مقدس او باشد و بقيه محبت ها سايه اى و ظلى از اين محبت باشد .

معرفت به اينكه مقصود و محبوب و معبود و معشوق يكى است و بايد دل و جان و قلب و روح و نفس و عقل در گرو عشق و محبت او باشد ، و  تمام حركات و اعمال انسان پرتو آن محبت و شعله فروزان آن عشق باشد ، كه بدون اين عشق ، پيداكردن معناى حيات محال و آدم شدن و به انسانيت رسيدن و مقصد اصلى را پيدا كردن امرى صد در صد غير ممكن است .

جهان يك قطره از درياى عشق است *** فلك يك سبزه از صحراى عشق است
مقام عشق بس عالى فتادست *** اساسش از خلل خالى فتادست
زكار عشق بهتر پيشه اى نيست *** به از سوداى عشق انديشه اى نيست
اسير عشق آزادى نخواهد *** گر از غم جان دهد شادى نخواهد
زيان و سود عالم سر بسر هيچ *** همين عشق است در عالم دگر هيچ
محبت گر چه شورانگيز باشد *** غم و دردش نشاط آميز باشد
بهار عشق را پژمردگى نيست *** شراب شوق را افسردگى نيست
دلا پروانه اى شمعى برافروز *** بداغ عشق او مى ساز و مى سوز
گداى عشق و شاه انجمن باش *** برو سلطان وقت خويشتن باش
چو عشق آمد مخور غم شاد بنشين *** زغم هاى جهان آزاد بنشين
خطاب عاشقان دور از عتاب است *** نواى عارفان عين صواب است

4 ـ ريا

ريا علامت نفاق است ، و قرآن و روايات به شدت به رياكاران حمله آورده و  آنان را از حريم انسانيت دور مى دانند .

كسى كه آلوده به ريا است بدون شك اگر بيننده اى نباشد ، به نماز برنمى خيزد ، و چون نماز بخواند بقول قرآن ظاهرش با كسالت و باطنش محضر جلب توجه ديگران است .

آرى ريا هم چون شراب و قمار و بت پرستى از موانع راه نماز است و به خواست خدا ، اين مسئله در ضمن ابواب آينده مصباح الشريعه كه يك فصلش مخصوص ريا است توضيح بيشترى داده خواهد شد .

نماز يا مهم ترين تجارت پرسود

در ميان احكام با عظمت اسلام كمتر حكمى را مى توان يافت كه به اندازه حكم نماز در وضع دنيا و آخرت ، اعتقاد و عمل و اخلاق و روحيه انسان همانند

نماز اثر بگذارد .

يك نمازگزار واقعى ، از طريق اتصال به نماز به فضائل و محسنات بسيار زيادى آراسته مى گردد ، كه هر يك از آن فضائل و محسنات ، بابى و منبعى براى واقعيات ديگر هستند .

به آيات سوره مباركه معارج دقت كنيد :

( إِنَّ الاِْنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً * إِلاَّ الْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ * وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَـحْرُومِ * وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ * وَالَّذِينَ هُم مِنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُشْفِقُونَ (1)) .

( وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِينَ هُم بِشَهَاداتِهِمْ قَائِمُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ * أُولئِكَ فِي جَنَّات مُكْرَمُونَ )(2) .

قبل از توضيح آيات چه نيكوست مقدمه كوتاهى را كه در ذيل اين آيات از مفسر بزرگ قرن ، فيلسوف عالى قدر ، حكيم صمدانى ، عارف عاشق حضرت علامه طباطبائى رسيده نقل شود :

اين آيات مباركات به حسب ظاهر مى خواهند اين مطلب را برسانند كه :

خلقت و آفرينش اوليه انسان هلوعيت است كه همان بى صبرى و بى ثباتى و شتاب زدگى و بى قرارى است .

كه لازمه اش در مواردى كه به او عنايتى شود و مالى به دست آورد و يا صاحب

1 ـ سوره معارج (70) : 19 ـ 27 .

2 ـ سوره معارج (70) : 29 ـ 35 .

قدرت و اعتبارى گردد منوعيت است ، كه همه را براى خود برداشته و از اعطاء به ديگران امساك مىورزد .

و در مواردى كه شرى به او برسد و مصيبتى وارد گردد و يا مالى از دست بدهد جزوعيت است كه ناله و غوغا سر مى دهد و فريادش بلند مى گردد .

فقط نمازگزاران هستند كه از اين قاعده كليه و خلقت اوليه انسان استثناء شده اند .

كدام نمازگزاران ، آنان كه چنين و چنانند ، در نماز و زكات اهتمام دارند ، و از عذاب خدا در هراسند و به روز قيامت و باز پسين تصديق دارند و خود را از زنا و اعمال شنيعه حفظ مى كنند و امانت دار بوده و عهد خود را مراعات مى نمايند و بر گواهى و شهادت استوار و قائم هستند .

در اين آيات تمام اعمال حسنه را يكايك شمرده است و چيزى را فروگذار نكرده است .

در آيات بعد بلافاصله مى فرمايد :

( فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ * عَنِ الْيَـمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ * أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئ مِنْهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيم كَلاَّ )(1) .

اين كفارى كه اطراف تو را گرفته اند ، و از اين فضائل و اخلاق انسانى و اعمال روحى و حقيقى خبر ندارند چه مى گويند ؟ و چه مى خواهند ؟

آيا اينان چنين مى پندارند كه بدون نمازى كه داراى چنين آثار و خصائصى بوده باشد ، مى توانند به مقام انسانيت رسيده و داخل در بهشت نعيم گردند ؟ نه چنين نيست ، آنان هرگز به چنين مقامى راه نخواهند يافت .

در اين آيات مصلين از قاعده خلقت اوليه انسان كه هلوعيت است و لازمه آن

1 ـ سوره معارج (70) : 36 ـ 39 .

منوعيت و جزوعيت است استثنا شده اند بنابراين در ذات انسان عنوان صلاة كه داراى چنين آثارى است به نحو سرشت و فطرت نهاده شده و بايد به مقام بروز و ظهور رسد و حس خفته الهيه بيدار گردد .

و بنابراين مراد از خلقت انسان به حالت هلوعيت ، خلقت يكى از حالات و مقامات انسان است نه حاق سرشت اصلى انسان ، و آيه بيان آفرينش حالات عادى و عمومى انسان را مى نمايد نه اصل نفس ناطقه و روح قدسى را .

به نظر علامه بزرگوار ، عنوان صلاة به نحو سرشت در وجود تمام انسانها نهاده شده و اين انسان است كه بايد اين قوه الهيه را به فعليت برساند ، تا به آن آثارى كه از تبع صلاة است برسد ، و اگر انسان اين راه را طى نكند ، با دست خودش تيشه به ريشه خودش زده ، و خويش را از سعادت دنيا و آخرت محروم كرده است .

اما آثارى كه در آيات سوره مباركه معارج به عنوان آثار نماز ذكر شده است عبارت است از :

1 ـ دوام در نماز

2 ـ انفاق مال در راه خدا به محروم

3 ـ تصديق به روز جزا

4 ـ ترس از عذاب قيامت

5 ـ حفظ شهوت جنسى از محرمات

6 ـ رعايت امانت

7 ـ وفاى به عهد

8 ـ قائم به گواهى و شهادت بر اساس عدل

9 ـ محافظت بر آداب ظاهريه و باطنيه نماز

در اين آثار نه گانه دقت كنيد ، ببينيد هر يك از اين آثار و حسنات مايه حسنات

ديگر است و در حقيقت ببينيد يك نماز واقعى انسان را چگونه تصفيه و تزكيه مى كند ، و او را با حسنات الهيه همراه كرده و از اين طريق چه بهره هائى در دنيا و آخرت نصيب انسان مى نمايد ، اينك ترجمه آن آيات :

بدرستى كه انسان بى صبر و ثبات و بى تحمل و حريص آفريده شده است ، زمانى كه به او بدى و شرى اصابت كند ، سخت جزع كرده و فرياد برمى آورد ، و زمانى كه به او خوبى و خيرى برسد به شدت منع كننده و بازدارنده آن خير از ديگران است .

مگر نمازگزاران ، آنان كه به طور پيوسته بر نماز دوام دارند ، و آنان كه در اموال خود حقى براى فقير و سائل و فقير محروم معين مى كنند و آنان كه به روز پاداش تصديق دارند ، و آنان كه از عذاب پروردگارشان در بيم و ترسند ، چون كسى از عذاب پروردگار در امان نيست .

و آنان كه شهوت جنسى خود را از آميزش با ديگران محفوظ و مصون نگاه مى دارند ، مگر براى جفت هاشان يا براى كنيزى كه مالك هستند ، كه در اين صورت به خاطر آميزش با آنان مورد ملامت قرار نمى گيرند ، و كسانى كه با شهوت جنسى غير از اين معامله كنند حقا از متجاوزان هستند .

و آنان كه رعايت حق امانت و عهد را مى نمايند و آنان كه به شهادت هاى خود استوار و قائم هستند و آنان كه بر نمازهاى خود محافظت دارند ، اين گروه هستند كه در بهشت منعم و مكرم بوده و با اعزاز و اكرام سكونت دارند .

قرآن مجيد عقيده دارد ، در بسيارى از مشكلات « اخلاقى ، اجتماعى ، خانوادگى ، طبيعى ، مادى ، معنوى » مى توان از نماز كمك گرفت ، آرى عملاً ثابت شده كه نماز يارى دهنده انسان براى رفع و دفع و حل بسيارى از مشكلات است .

( وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ )(1) .

از خداوند مهربان بوسيله صبر و نماز در برخورد با مشكلات و حوادث مدد جوئيد و نماز بر دوش مردم بس گران است مگر آنان كه دل خاشع دارند .

پرتوى از قرآن توضيح مختصرى نسبت به اين آيه دارد كه تا اندازه اى گرچه خيلى مختصر است ولى از رخسار الهى آيه پرده مى گشايد .

يارى جستن و كمك خواستن در برابر قدرت ، وصف و هجوم دشمن است .

گرچه در ظاهر اين آيات ميدان جنگ و جهادى محسوس نيست ، ولى در خلال معانى و اشارت آن ميدان جنگ هراس انگيزى مشهود است ، كه جنگ هاى بيرونى شراره و ظهور اين جنگ هاى درونى است ، و پيروزى و شكست آن هم اثر پيروزى و شكست در همان جنگ هاى نفسانى است . كارزارى كه ميان عقيده و ايمان و هواهاى نفسانى و عصبيت ها و علاقه به مقام و برترى درگير است ، آن عقيده و ايمانى كه بيشتر محصول وراثت و تقليد است نه اثر برهان و درك درست .

اين عوامل نفسانى در برابر چنين ايمان و عقيده اى سنگرهاى محكم وصف مجهزى دارند و تا آنجا ميدان را به حكم و حكومت ايمان مى دهند و دستورات آن را مى پذيرند ، كه سنگرهاى هواها و شهوات به جاى خود باشد .

در آيات قبل از اين آيه ، تذكر نعمت ، وفاى به عهد خداوند ، تنها ترس از او ، حق را چنان كه هست آشكار كردن ، اقامه نماز ، ايتاء زكات ، ركوع يا راكعين ، عمل به آنچه خود مى داند و به ديگران مى گويد ، از خود غافل نشدن ، همه نمونه هاى حكومت كامل ايمان بر نفوس است .

آمال و هواهاى نفسانى متضاد همى خواهد تا مراكز نفسانى اين امور را بيشتر

1 ـ سوره بقره (2) : 45 .

به دست گيرد ، تا هواها نعمت ها را از ياد ببرد ، و آرزوها عهدها را سست و بى پايه گرداند ، و سنگر اراده را شكست دهد و دل را پر از ترس و هراس براى دنيا كند .

شرط و علت پيروزى در ميدانهاى جنگ بيرونى و پيروزى در اين جنگ داخلى نفسانى است ، سلاح و سپاه وسيله محدودى است كه ضامن فتح نهائى نيست .

براى اينكه ايمان فطرى ، يا ميراثى و تقليدى بر اين عوامل نفسانى حاكم و نافذ گردد ، بايد به صبر و صلاة امداد گردد .

پس اين صبر نه به معناى تسليم شدن و ناله سر ندادن است ، چنان كه عامه مردم مى پندارند ، نه چشم پوشى و ناديده گرفتن پيش آمدها است ، صبر قدرت اراده ايمانى و تسلط آن است بر هيجانها و انفعال هاى نفسانى كه منشأ آن آمال و آرزوها و تأثرات بيرون از نفس مى باشد .

هر چه هدف و چشم انداز ذهن بالاتر باشد قدرت و مقاومت در برابر عوامل نفسانى بيشتر مى گردد ، چنان كه هر اندازه مقصد رهروان دورتر باشد دشواريهاى راه آسان تر مى گردد .

صلاة ، گشودن چشم عقل ، تجديد عهد و استمداد از مبدء است ، اين صلاتى كه قدرت صبر بيفزايد و عوامل نفسانى و هيجانها را محكوم سازد بسى دشوار و سنگين است .

اين سنگينى بر كسانى است كه چشم انداز ذهنشان بسى محدود است و دنيا و نمايش هاى آن آنان را چنان گرفته كه مغرور و خودباخته اند ، و استعداد باطنى شان از حركت افتاده ، آنها كه چنين نيستند و داراى خشوعند صبر و صلاة بر آنها آسان و سبك است .

در كتاب شريف كافى از امام صادق (عليه السلام) آمده : هنگامى كه موضوع وحشتناكى

على (عليه السلام) را به وحشت مى انداخت ، مشغول نماز مى شد . سپس اين آيه را تلاوت مى كرد :

( وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ )(1) .

دانشمند بزرگ شيخ الرئيس ابو على سينا مى گويد :

هر زمان برايم مشكلى علمى پيش مى آمد و از حل آن عاجز مى ماندم به مسجد شهر رفته و دو ركعت نماز بجاى مى آوردم ، سپس از خداوند مى خواستم مرا به وسيله نور آن نماز يارى دهد تا گره از مشكلم باز كنم ، پس از اداى آن دو ركعت ، راه حل مشكل برايم آسان مى گشت و به آنچه مى خواستم مى رسيدم .

مشكل قحطى را با نماز گشود

شهر قم در گير و دار جنگ دوم از قحطى و خشكسالى ناله داشت ، زمين ها خشك بود ، باغات در شرف انهدام قرار داشت ، مردم دچار مضيقه و سختى بودند ، عوامل مادى از حل مشكل به عجز نشسته بودند ، تنها راهى كه براى نزول باران وجود داشت ، يكى از دستورات بسيار مهم اسلامى بود و آن هم نماز باران .

كمتر كسى بخود جرأت مى داد به اين مهم اقدام كند ، كسى را مى خواست كه قلبش به نور يقين منور و جانش در اتصال با عالم ملكوت باشد .

آن كس كه به خويش با كمال اطمينان جرئت قدم نهادن در اين ميدان را داد ، مرجع بزرگ آن زمان مرحوم آيت الله العظمى حاج سيد محمد تقى خوانسارى بود ، مردى كه بارها براى دفع استعمارگران ، غرق در اسلحه به ميدان جهاد رفته بود ، و براى احقاق حق مسلمين پافشارى داشت .

1 ـ سوره بقره (2) : 45 .

جمعيت زيادى با چشم گريان و دلى بريان و سر و پاى برهنه به رهبرى و پيشوائى آن مرد الهى به سوى خاك فرج قم حركت كردند .

زمانى است كه متفقين در شهر قم قوا دارند ، و از نزديك ناظر اوضاعند . ارتش كفر تصور ديگر اشت و حزب حق مقصدى ديگر ، قواى كفر پس از خبر شدن از حقيقت حال ، سخت در تعجب شد ، مگر ممكن است جمعيتى به سرپرستى يك مردى عالم با انجام عملياتى چند از آسمان باران به زمين بياورد ؟ ! !

پس از انجام مراسم باران در سه روز ، اشك آسمن بر زمين هم چون سيل باريدن گرفت ، به عنوان خبرى مهم در همه جا پخش شد ، من خودم چند نفر از آنهائى كه در آن نماز شركت داشتند ديده ام و از زبان آنان داستان را شنيده ام ، بر سنگ مزار او در مسجد بالاى سر حرم حضرت معصومه اين واقعه را ثبت كرده اند ، تا همه بدانند كه نماز اين دستور بسيار مهم الهى قدرت حل بسيارى از مشكلات را دارد ، چه اگر نداشت خداى متعال امر نمى فرمود :

( وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ )(1) .

 

قبل فهرست بعد