قبل | فهرست | بعد |
تكيه بر مال و مغرور شدن بر ثروت كار مردم نادان و بى خبر از حقايق است ، ثروت امانتى الست الهى ، كه از آن بايد به عنوان وسيله براى رسيدن به لقاء حق استفاده كرد .
از مال و ثروت اگر در راه خدا استفاده نكنيد ، جز وزر و وبال براى شما نخواهد داشت ، قرآن مجيد در آيات نورانى و سعادت بخشش براى مال و ثروت برنامه هاى بسيار مهم و مفيدى قرار داده ، كه اگر با ثروت و مال هماهنگ با آن آيات عمل شود ، علت تأمين خير دنيا و آخرت مى گردد .
با خواست حضرت حق در باب سى ام مصباح الشريعه كه در ارتباط با حرص است ، توضيح مفصلى در باب مال و ثروت خواهد آمد ، اين قسمت را با شعر حكيمانه اى از سعدى خاتمه مى دهم .
وَاسْتَعِدْ إسْتِعْدادَ مَنْ لا يَرْجُو الرُّجُوعَ وَأحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَراعَ أوْقاتِ فَرائِضِ اللهِ وَسُنَنِ نَبِيّهِ (صلى الله عليه وآله) وَما يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الأدَبِ وَالإحْتِمالِ وَالصَّبْرِ وَالشُّكْرِ وَالشَّفَقَةِ وَالسَّخاءِ وَايثارِ الزّادِ عَلى دَوامِ الأوْقاتِ .
امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :
در اين سفر وضع خود را آنچنان قرار بده ، كه انگار براى تو بازگشتى از اين سفر نيست ، كسيكه خبر مرگش را مى دهند ، چگونه به تدارك و جبران گذشته بر مى خيزد ، و سعى مى كند از حقوق الله وحقوق الناس خود را پاك كند ، تو هم با سفر حج همين معامله را انجام بده .
اوقات واجبات حضرت حق را با كمال جديت رعايت كن ، كه چيزى در اين عالم ارزش واجبات الهى را ندارد ، كه هركس به هر جا رسيد از اداى واجبات و ترك محرمات رسيد .
به تمام برنامه هاى پيامبر و آداب و سنن آنجناب احترام كن ، كه نجات و سعادت در سايه هماهنگى با برنامه هاى پيامبر گرامى ميسر است .
سختى ها و مشقت هاى اين سفر را چه سختى راه ، چه آزادى كه از هم سفران مى بينى براى خدا تحمل كن ، و راه صبر و شكر و مهربانى و سخا پيشه كن ، و در تمام اوقات آنچه در قدرت دارى در گردونه ايثار قرار بده .
ثُمَّ اغْسِلْ بِماءِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ ذُنُوبِكَ وَألْبِسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَالصَّفاءِ وَالْخُضُوعِ وَالْخُشُوعِ .
سفر بسيار مهمى در پيش دارى ، نتيجه اين سفر دخول در حرم قدس دوست ، و ملاقات با حضرت اوست ، ورود به آن حرم با معنى ، و رسيدن به نقطه با عظمت لقاء كار هر كس نيست ، اين سفر و نتيجه آن كه وصول به مقام لقاء است مقدماتى لازم دارد ، اولى مقدمه آن پاك شدن از گناهان نهان و آشكار بوسيله آب توبه خالص است ، پس به حقيقت توبه كن ، توبه اى كه قابل پذيرش دوست باشد و ترا از تمام گناهان اخلاقى و عملى و مالى پاك كند ، كه اگر بدين صورت توبه كنى به حريم حضرت يار راه پيدا نمى كنى و از لقاء آن حضرت محروم خواهى ماند ، و از سفر خويش جز خرج كردن مقدارى مال و خستگى راه ، چيزى نصيبت نخواهد شد .
امروز اين سفر به نظر آسان مى آيد ، تهيه پول ، حركت با هواپيما ، قرارگرفتن در خانه هائى شبيه هتل ، پذيرائى شدن به وسيله خدمه كاروان با بهترين ميوه و غذا ، انجام مراسم و مناسك و اعمالى آسان و پس از بيست و چند روز دور بودن از شهر و ديار برگشتن به شهر و ديار ، ولى اين حج نيست ، حج را اگر از ديدگاه قرآن و روايات بخصوص آيات و روايات عرفانى نظر كنيد ، درياى پر موجى از معنويت مى بينيد كه ساحلش ناپيداست ، و سفرى مى بينيد كه پايانش مهمانى حضرت حق است و هر كس به طور عادى لايق اين مهمانى نيست ، مهمان بايد داراى شرايطى باشد ، كه لياقت حضور براى او متحقق گردد ، و آن شرايط يا آن مقدمات به قول امام ششم غسل فكر و نفس با توبه خالص است ، و پوشيدن لباس صدق و صفا و خضوع و خشوع .
در اينجا لازم است به واقعياتى از اين سفر و مناسك آن اشاره رود تا بر زائران بيت يا در حقيقت زائران صاحب بيت معلوم مى شود كه كجا مى روند و براى چه مى روند و به خاطر كه مى روند .
مناسك را به نحو حقيقت بجا نياورده اى
در اين زمينه خسرو قصيده بسيار مهمى دارد كه ذكر آن قصيده بدون سود نيست .
عالم بزرگ ، محدث خبير ، مرحوم حاج ميرزا حسين نورى در كتاب مستدرك جلد دوم صفحه 186 خبر بسيار مهمى نقل مى كند كه در آن خبر وجود مقدس حضرت زين العابدين به توضيح حج حقيقى و معناى مناسك برخاسته و از اين راه زائران خانه حق را به بسيارى از واقعيات آشنا فرموده است .
زائر با توجه به اين روايت تكليفى ديگر پيدا مى كند ، و سعى مى نمايد قبل از رفتن به اين سفر با آب توبه غسل حقيقى كند ، و وجود خويش را به لباس صدق و صفا و خضوع و خشوع بپوشاند .
چهارمين رهبر بزرگ شيعه ، گهر گرانبهاى صدف هستى ، زينت بخش عبادت عباد حضرت سجاد پس از اداى مراسم حج به مدينه باز مى گشتند ، مردى بنام شبلى به استقبال آن پيشواى عارفان و امام آگاهان آمد .
پس از اداى مراسم احترام به پيشگاه حضرت سجاد ، اين چنين از طرف امام مورد پرسش قرار گرفت :
آيا هيچ به حج خانه رفته اى ؟
عرضه داشت : آرى :
فرمود : در آن هنگام كه به ميقات رفتى ، و از لباسهاى دوخته خود درآمدى ، و غسل كردى ، در نيتت بود كه خود را از اشتباهات و لغزش ها در دو مرحله ظاهر و باطن براى همشه پاك كنى ؟
گفت : نه .
فرمود : آه پس نه به ميقات وارد شدى و نه از لباس دوخته بيرون آمدى و نه غسل حقيقى بجاى آوردى .
فرمود : آيا خود را پاكيزه كردى و سپس احرام بستى و پيوند خود را مبدء عالم بوسيله حج استوار نمودى ؟
گفت : آرى .
فرمود : در آن هنگام در نيت داشتى كه خود را از تمام آلودگيها به نور توبه برهانى ؟
گفت : نه .
فرمود : بوقت احرام هر برنامه اى را كه دوست نمى پسندد و به خاطر مصلحت بربندگانش ممنوع نموده بر خود حرام دانستى ؟
گفت : نه .
فرمود : به وقت بستن پيوند حج و هنگاميكه آن را با عمره محكم مى كردى در نيت داشتى كه هر عقد و پيمان و هرگونه قرار داد غير خدائى را از برنامه هايت باز كرده و جز با حضرت دوست پيوند و قرار داد نداشته باشى ؟
گفت : نه .
فرمود : پس در حقيقت خود را پاكيزه نكرده و احرام نبسته و پيمان حج را محكم و استوار نكردى .
فرمود : به ميقات وارد شدى و دو ركعت نماز احرام به جاى آوردى و تلبيه گفتى ؟
عرض كرد : آرى .
فرمود : بهنگام ورود به ميقات در نيت تو بود كه به زيارت حق آمده اى ، و اين نماز و احرام و تلبيه ، مقدمات لقاء اوست ؟
گفت : نه .
فرمود : وقتى دو ركعت نماز خواندى در اراده داشتى كه به ارزنده ترين برنامه ها و بزرگ ترين حسنات و بهترين اعمال وسائل قرب به آن حضرت را آماده كنى ؟
گفت : نه .
فرمود : وقتى تلبيه گفتى در نيت داشتى كه به هر برنامه صحيحى در پيشگاه حق به اقرار آمده اى در حال پيمان بستن با اوئى ، كه در تمام جوانب حيات از فرمانش پيروى كنى و از هر معصيت و خطائى روى بگردانى ؟
گفت : نه .
فرمود : پس در حقيقت وارد ميقات نگشته و نماز احرام بجاى نياورده و تلبيه نگفتى .
سپس فرمود : آيا وارد مسجد الحرام شدى و پاى در حرم مبارك حق گذاشتى و كعبه را با ديده خود ديدى و در برابر آن نماز گذاردى ؟
گفت : آرى .
فرمود : بهنگام ورود در حرم آيا در ضميرت بود كه از هر گونه بدگوئى پشت سر برادران مسلمان دورى جوئى ، و عيب گفتن اهل قبله را ترك نمائى ؟
گفت : نه .
فرمود : زمانى كه وارد مسجد خيف شدى و نماز خواندى آيا اراده كردى كه از هيچ برنامه اى جز مخالفت با امر خداوند نترسى و به چيزى جز رحمت الهى اميد نداشته باشى ؟
گفت : نه .
فرمود : وقتى گوسپند قربانى را سر بريدى آيا نيت كردى كه حلقوم طمع را جدا كنى و آيا به هنگام قربانى توجه داشتى كه راه ابراهيم را مى روى آن بزرگ انسانى كه يگانه فرزند عزيز خود را به قربانگاه آورد تا براى محبوب خود فدا كند ؟
گفت : نه .
در اين حال بود كه صداى گريه امام بلند شد و شدت تأثر و ناراحتى او به اندازه اى بود كه گوئيا مفارقت روح از بدنش نزديك شده ، مى گريست و پى در پى مى گفت آه آه !
آنگاه فرمود : اى شبلى آن كس كه دست به حجر الاسود بگذارد بمانند آنست كه با خداى خود دست داده .
نكو بنگر اى بنده ناچيز شكسته و اى موجود ضعيف افتاده كه كجائى و چه مى كنى ، پاداشى را كه خداى بزرگ بر اين برنامه عالى قرار داده ضايع مكن و عهدى كه با دوست بسته اى مشكن ، آگاهى و ميدانى كه روى گردانى از امر او گناه و معصيت است و مخالفت با فرمانش بزرگترين عامل شكستن پيمان تو با اوست .
سپس فرمود : اى شبلى آن زمان كه در مقام ابراهيم ايستادى ، اراده داشتى كه از آن هنگام به بعد كنار هر فانى از فرامين الهى ايستادى مقاومت كنى و تا فرمانش را نبرى از پاى ننشينى و از هر گناهى دورى جسته و خويشتن دار باشى ؟
گفت : نه .
فرمود : به هنگام نماز در آن مقام بزرگ عزم داشتى كه از خطوط بندگى ابراهيم پيروى كنى و دماغ شيطان را به خاك بمالى ؟
گفت : نه .
فرمود : پس در حقيقت در مقام ابراهيم نايستاده و در آن جاى مقدس نماز بجا نياورده اى .
فرمود : كنار آب زمزم رفتى و از آن چشمه آب نوشيدى ؟
گفت : آرى .
فرمود : نيت داشتى كه هم اكنون كنار مرز عبادت رسيده و بايد از آن پس چشم از گناه پوشيد ؟
گفت : نه .
فرمود : در واقع بر سر آن چاه نرفته و از آبش نياشاميده اى .
آنگاه فرمود : بين صفا و مره سعى كردى ؟
گفت : آرى .
فرمود : در آن وقت نيت داشتى كه در حال بيم و اميد در پيشگاه الهى قدم مى زنى ، در انديشه اين كه آيا مرا مى پذيرند يا نه رفت و آمد مى كردى ؟
گفت : نه .
فرمود : در حقيقت سعى صفا و مروه نكرده و در آن جايگاه با عظمت قدم نزده اى .
سپس فرمود : اى شبلى آيا به سرزين منى رفتى ؟
گفت : آرى .
فرمود : در آنجا توجه داشتى كه مردم مسلمان را از خطر دست و زبانت ايمن بدارى ؟
گفت : نه .
فرمود : پس به منى نرفتى .
آنگاه فرمود : به زمين عرفات وقوف كردى و خود را آماده پذيرفتن رحمت الهى نمودى و وادى نمره را شناختى ، و حضرت دوست را در نزد علائم و نشانه ها خواندى ؟
گفت : آرى ، اين برنامه ها را انجام دادم .
فرمود : آيا موقف عرفا كه مقام عرفان و شناسائى است دانستى كه خداى عزيز چه برنامه هاى فوق العاده اى از علوم و معارف را براى رشد و تكامل انسان قرار داده ، و بيدار بودى كه يار بر تمام اسرار تو آگاه است ، و فرداست كه نامه اعمال و پرونده كردارت را به دستت خواهد داد ؟
گفت : نه .
فرمود : چون كنار جبل رحمت رفتى ، بنظر آوردى كه خداى مهربان هر مرد و زن با ايمان را مورد لطف قرار مى دهد و مشمول عنايت خود مى كند و همه مردم مؤمن را دوست دارد .
گفت : نه .
فرمود : وقتى وارد وادى نمره شدى به اين مسئله توجه داشتى تا خود بنده حق نباشى ديگرى را به بندگى او مخوان و تا خود از گناه باز نايستى ديگرى را نهى مكن ؟
گفت : نه .
پرسيد ، به هنگامى كه نزد نشانه ها و علائم ، توقف كردى ، هيچ در نظر آوردى كه خالق عالم و نگهبان آفرينش ، آسمان و زمين و ملائكه مأمور برنامه هاى هستى را مراقب برنامه هاى تو قرار داده ؟
گفت : نه .
فرمود : در حقيقت به عرفات وقوف نكرده و به جبل رحمت برنيامده و وادى نمره را نشناخته و خداى مهربان را نخوانده اى !
سپس فرمود : آيا در وادى مزدلفه وارد شدى و سنگ ريزه هاى جمره را از آنجا برداشتى و به سرزمين مشعر درآمدى ؟
گفت : آرى .
فرمود : در آنجا نماز خواندى و متوجه بودى كه آن شب ، ليله عيد است ، و نماز مخصوص به آن شب كليد حل هر مشكلى است ؟
گفت : نه .
فرمود : زمانى كه بين دو شانه راه مى رفتى و از منحرف شدنت به جانب راست و چپ نگران بودى و سعى داشتى مستقيم حركت كنى ، در نظر داشتى كه از راه حق انحراف حاصل نكرده و از دل و دست و زبانت خطائى سر نزند ؟
گفت : نه .
فرمود : وقتى در وادى مزلفه قدم مى زدى و سنگ ريزه هاى جمره را جمع مى كرى توجه داشتى كه خود را از هر گناه و پليدى بركنار داشته و در تمام برنامه هاى حق ثات و استوار بمانى ؟
گفت : نه .
فرمود وقتى وارد مشعر شدى آيا درونت را به شعار اهل تقوى بيدار كردى ؟
گفت : نه .
فرمود : پس در واقع به نشانه هاى حرم مرور نكرده و در آن بقاع متبركه نماز بجاى نياورده و از آن سرزمين مقدس سنگ ريزه بر نچيده و به مشعر گذر نكرده اى .
سپس فرمود : به زمين منى رفتى ، و رمى جمرات كردى ، و سر خود را تراشيدى و قربانى نمودى و در مسجد خيف نماز خواندى و براى بقيه اعمال به مكه بازگشتى ؟
گفت : آرى .
فرمود : چون به منى رسيدى و رمى جمرات كردى ، به نظر آوردى كه به هدف خود رسيده و هر خواسته صحيحى داشتى خدايت اجابت فرمود ؟
گفت : نه .
فرمود : وقتى رمى جمره مى كردى ، در نيت داشتى كه دشمن ديرين خود ابليس و سپاهش را از خود مى رانى ؟
گفت : نه .
فرمود : وقتى موى سر را زدى توجه داشتى كه خود را از هرگونه پليدى و ناپاكى تميز كرده و از گناهان بيرون آئى ، آنچنان كه فرزند از مادر متولد مى شود ؟
گفت : نه .
فرمود : در حقيقت به منى نرفتى ، و رمى جمرات نكرده ، و حلق رأس ننموده اى ، و قربانى سر نبريده ، و در مسجد خيف نماز نخوانده اى ، و به سوى حضرت حق حركت ننموده اى !
فرمود : پس از بازگشت به مكه آيا در دل اين چنين قصد داشتى كه به سوى او در حركتى و به خاطر تقرب به مقام او از خانه خود بيرون آمده اى ؟
گفت : نه .
فرمود : پس در حقيقت وارد حرم نشده و خانه كعبه را نديده و در آنجا نماز بجاى نياوردى ؟
فرمود : پس از ورود به مكه طواف خانه نمودى و دست بر اركان گذاشتى و آخرين سعى صفا و مروه نمودى ؟
گفت : آرى .
فرمود : وقت سعى در نظر داشتى كه از همه روى تافته و به سوى او گريخته و به بارگاه قدس او آمد وشد مى كنى ؟
گفت : نه .
فرمود : در حقيقت طواف خانه نكرده و استلام اركان ننموده و سعى صفا و مروه بجاى نياورده اى ، برگرد دوباره حج بجاى آر ، زيرا تو اين سفر را به معنائى كه از تو خواسته اند نرفته اى و مطابق با اهداف عاليه اين برنامه بزرگ الهى قدم برنداشته اى ، و خود را مستعد و آماده ورود به حريم قدس يار ننموده اى !
شبلى سخت گريست و از آن ساعت به كوشش برخاست تا خدايش براى سال بعد موفق به آن سفر روحانى و سير الهى ، و مشى ملكوتى كرد ، و به آنچه بوسيله حضرت زين العابدين (عليه السلام) آگاه شده بود در آن سفر عمل كرد .
آرى آنجا حرم امن ، حريم قدس ، بارگاه معنى ، ومهبط ملائكه ، و منبع هدايت ، و مشعل نور محبوب است ، مگر هر كسى در آنجا راه دارد ، و هر بى سر و پائى را در آنجا مقام و محل است ، آنجا جايگاه پاكان و موقف صالحان ، و پناه اولياء و تكيه گاه نيكان ، و جاى ورود پاكان است .
آنجا از نظر معنى ، بلندترين نقطه اوج حقيقت ، و با ارزش ترين محل صدق و صفاست ، كه اهل دل از همانجا با چشم دل نگران جمال پاك محبوب و ناظر حضرت يارند و با زبان حال در محضر آن يكتا به قول عارف بزرگ و فيلسوف عظيم الشأن حاجى سبزوارى عرضه مى دارد :
در كتاب با عظمت الهى مى خوانيم :
إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِلْعَالَمِينَ .
در توضيح اين آيه بايد گفت :
ارزيابى عظمت ، واهميت برنامه هاى اسلامى ، و نقشى كه براى بپا داشتن يك نظام عادلانه در مجتمع انسانى قواعد و مقررات الهى دارند ، تنها از طريق دقت در آيات قرآن مجيد و رواياتى كه در معتبرترين مدارك دينى تدوين شده ميسر است .
مى توان از نتائجى كه از عمل به اصول الهى عايد جامعه بشرى مى گردد به اصالت و حقيقت حقوق اسلامى در تمام جوانب حيات پى برد .
قرآن مجيد حاوى كليات مسائل اسلامى ، و روايات و ا خبار ، شرح و توضيح آن كليات است .
حفظ حقوق انسان در تمام زمينه هاى زندگى ، و تأمين سعادت دنيا و آخرت بشر از عمل به برنامه هاى الهى به دست مى آيد .
مسئله حج و روى آوردن به كعبه به شرط خلوص و معرفت ، از مسائلى است كه در دنيا و آخرت مسلمانان را دوا مى كند .
در آيه اى كه ذكر شد مى خوانيم :
همانا اول خانه اى كه براى مردم به جهت عبادت و بندگى قرار داده شد خانه ايست كه در مكه برپاست ، آنجا مركز خير و بركت ، و منبع نفع و سود و محور هدايت و راهنمائى است .
آرى هدف حق از قراردادن آن خانه در شهر مكه و در وسط مسجد الحرام براى اجراى مراسم بندگى و عبوديت از طرف مردم است ، و براى اين كه مردم در اتصال به آن جايگاه عظيم خود را به مقام قرب برسانند و از تمام علائق و وابستگى هاى غلط برهانند ، و حاكميت معبودهاى باطل را از زندگى خود ريشه كن كرده ، تمام توجه خود را متوجه حضرت حق نمايند .
در كعبه نشانه هاى روشنى از خداوند قرار دارد ، مقام ابراهيم آنجاست ، آنكس كه خود را بدان جايگاه برساند در حيم امن قرار گرفته ، بر بندگان است كه در حال توانائى به سوى آن مكان بشتابند ، و اعمال و مناسك آنجا را طبق دستور الهى با خلوص و معرفت بجاى آرند ، هر كس از اجراى اين دستور سعادتبخش سرباز زند ، به دايره ناسپاسى قدم گذاشته ، همانا خداى بى ا نباز از همه عالميان بى نياز است .
آرى هدف حضرت حق از قرار دادن آن خانه در شهر مكه ، جهت اجراى مراسم بندگى و عبوديت در آن شكل خاص از طرف مردم است ، و اينكه خداخواهان و حق پرستان و حق جويان و اهل عشق آن را وسيله اى براى تحصيل بندگى قرار دهند ، و بواسطه اجراى مقررات و مناسك آن ، به پرستش خداوند و عبادت خالصانه برخاسته و رسوم بندگى را در محضر حضرت دوست بجاى آرند . مگر نه اين است كه تاريخ حيات بشر نشان داده ، كه به دست آوردن سلامت دو جهان و خوشبختى و سعادت در تمام زواياى حيات از طريق درك توحيد توجه به شؤون حق ميسر است ، مگر جز از راه آشنائى با حق و حفظ حقوقى كه براى حفظ كيان انسان و انسانيت بر عهده آدمى نهاده شده خيرى به دست مى آيد ، كعبه و شؤون آن جهتى است براى نشان دادن عمق توحيد و به دست آوردن فضائل انسانى و اخلاق الهى از طريق اداى مناسك آن .
عاشقانه به آن وادى سفر كنيد ، و عاشقانه در آن حريم قدم نگذاريد ، و عارفانه در آن جايگاه ، كه جاى سر به خاك گذاشتن انبيا و امامان و اولياء بوده قرار بگيريد و چون به كعبه نزديك شديد خالصانه در مطاف قرار گرفته و دور خود او بگرديد و با زبان حال در محضر آنجناب عرضه بداريد :
مُبَارَكاً وَهُدىً لِلْعَالَمِينَ .
آن روز كه ابراهيم بزرگ آن قهرمان توحيد و معنى ، هاجر و اسماعيل را به سرزمين مكه آورد، از قطره اى آب و ذره اى علف سبز در آن منطقه خبرى نبود ، بنا به نقل قرآن مجيد عرضه داشت :
پروردگارا ! من زن و فرزندم را نزد خانه تو ، در سرزمينى خشك و غير قابل كشت ، سكونت دادم ، خداوندا ! به خاطر اين كه نماز به پاى دارند ، تو اى آگاه بر تمام احوال ، دل مردمان را به ايشان توجه ده و از انوع ميوه ها و نعمت هايت آن مردم را بهره ده تا به شكر تو برخيزند .
نتيجه مبارك بودن آن جايگاه ، و قبول شدن خواسته ابراهيم را در وضع قريب به يك ميليون مسافرى كه در اين سالها به آن جايگاه مبارك مى روند مى بينيد .
اين مسئله از يك جهت و از جهت ديگر مبارك بودن اين خانه در اين است ، كه با كشش معنويش هزاران دل را منقلب كرده ، و هزاران نفس را از آلودگى پاك ، و هزاران معصيت كار را به صحنه با عظمت توبه مى كشد .
هدف از هادى بودن آن جايگاه هم در اين است ، كه مردم در آن محل و در محيط مسجد الحرام و در مقامات ديگر ، به شرط اجراى مناسك بطور صحيح ، راه تحصيل خير دنيا و آخرت رايافته ، و به مقام قرب حق و خوشنودى آنجناب نزديك مى شوند .
مسلم است كه از زمان بناى كعبه ، كه همزمان شروع حيات آدم در كره خاك بوده ، اين مركز مبدء و منبع پخش نور و بركت و مركز هدايت بندگان و راهنمائى ايشان به سوى حقايق عالى بوده ، و همانجاست كه قرآن مجيد براى هدايت بشر و دستگيرى انسان ، و ايجاد تحول همه جانبه در حيات ، نازل شده ، و راه بينش وسيع به وسعت ظاهر و باطن جهان را به روى آنان گشوده است .
كعبه ، آرى كعبه ، همان مركزى كه در آن و از بركت و هدايت آن مناسك عالى حج انجام مى گيرد ، و با توجه به مناسك آن و دقت در اسرارش ، آدمى از شرك و زندقه ، نفاق و دوروئى ، قوميت و عصبيت ، تكبر و نخوت ، اسارت و ذلت ، وساير پليديها دور شده ، و به جميع مراتب هدايت اگر بخواهد مى رسد .
كعبه ، به آدمى مى آموزد ، كه بنده پاك از شوائب محبوب خداست ، تعليم مى دهد كه جامعه اسلامى بايد در تمام شئون زندگى داراى وحدت كلمه باشد ، و به اهل استطاعت درس مى دهد ، كه از استطاعت مالى و بدنى خود در راه اعلاى كلمه حق بكوشيد ، و به نداى تمام مظلومان و مستمندان و دردمندان جواب مثبت داده ، و همه ساله با تشكيل دادن اين اجتماع عظيم ، به رفع نيازها و گرفتاريهاى ملل اسلامى اقدام كنيد ، و گرفتاران در بند اسارت را برهانيد ، و براى حفظ استقلال مادى و معنوى امت اسلامى ايجاد ضمانت نمائيد .
كعبه درس محبت و دوستى و درس اخوت و برادرى و درى عدل و موسات و صفا و صميميت مى دهد .
كعبه در پرتو عظمت و معنويتى كه دارد ، راهنماى مسلمين به سوى سعادت دناى و آخرت است ، و به غير مسلمانان هم راه ايجاد اتفاق و اتحاد را آموخته ، و به آنان مى گويد : براى رفع مشكلات اجتماعى ، نياز مبرم به يك مجتمع سالم و پاك دارند
قبل | فهرست | بعد |