فهرست | بعد |
ألْمَغْرُورُ فِى الدُّنْيا مِسْكينٌ وَفِى الآخِرَةِ مَغْبُونٌ ، لاِنَّهُ باعَ الأفْضَلَ بِالأدْنى .
وَلا تَعْجَبْ مِنْ نَفْسِكَ فَرُبَّما اغْتَرَرْتَ بِمالِكَ وَصِحَّةِ جِسْمِكَ اَنْ لَعَلَّكَ تَبْقى .وَرُبَّما اغْترَرْتَ بِطُولِ عُمْرِكَ وَاَوْلادِكَ وَاَصْحابِكَ لَعَلَّكَ تَنْجُوبِهِمْ .
وَرُبَّمَا اغْتَرَرْتَ بِحالِكَ وَمُنْيَتِكَ وَاِصابَتِكَ مَأمُولَكَ وَهَواكَ وَظنَنْتَ اَنَّكَ صادِقٌ وَمُصيبٌ .وَرُبَّمَا اغْتَرَرْتَ بِما تُرِى الْخَلْقَ مِنَ النَّدَمِ عَلى تَقْصيرِكَ فِى الْعِبادَةِ وَلَعَلَّ اللهَ تَعالى يَعْلَمُ مِنْ قَلْبِكَ بِخِلافِ ذلِكَ .
وَرُبَّما اَقَمْتَ نَفْسَكَ عَلَى الْعِبادَةِ مُتَكَلِّفاً وَاللهُ يُريدُ الاِْخْلاصَ ، وَرُبَّمَا افْتَخَرْتَ بِعِلْمِكَ وَنَسَبِكَ وَاَنْتَ غافِلٌ عَنْ مُضْمَراتِ ما فى غَيْبِ اللهِ . وَرُبَّمَا تَدْعُو اللهَ وَاَنْتَ تَدْعُو سِواهُ .وَرُبَّمَا حَسِبْتَ اَنَّكَ ناصِحٌ لِلْخَلْقِ وَاَنْتَ تُريدُهُمْ لِنَفْسِكَ اَنْ يَميلُوا اِلَيْكَ .
وَرُبَّمَا ذَمَمْتَ نَفْسَكَ وَاَنْتَ تَمْدَحُها عَلَى الْحَقيقَةِ .وَاعْلَمْ اَنَّكَ لَنْ تَخْرُجَ مِنْ ظُلُماتِ الْغُرُورِ وَالتَّمَنّى اِلاّ بِصِدْقِ الاِْنابَةِ اِلَى اللهِ تَعالى وَالاِْخْباتِ لَهُ وَمَعْرِفَةِ عُيُوبِ اَحْوالِكَ مِنْ حَيْثُ لا يُوافِقُ الْعَقْلَ وَالْعِلْمَ ، وَلا يَحْتَمِلُهُ الدّينُ وَالشَّريعَةُ وَسُنَنُ الْقُدْوَةِ وَأَئِمَّةِ الْهُدى وَاِنْ كُنْتَ راضِياً بِما اَنْتَ فيهِ فَما اَحَدٌ اَشْقى بِعِلْمِهِ مِنْكَ وَاَضْيَعَ عُمْراً وَاَوْرَثَ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ .
قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :ألْمَغْرُورُ فِى الدُّنْيا مِسْكينٌ وَفِى الآخِرَةِ مَغْبُونٌ ، لاِنَّهُ باعَ الأفْضَلَ بِالأدْنى .
غرور از صفات بسيار ناپسند ، و از رذائل اخلاقى و سيّئات نفسانى است .
غرور حالتى است در وجود انسان ، كه از بينش غلط او نسبت به مظاهر زندگى و امور دنيائى و مادّى پيدا مى شود ، و گاهى هم محصول غفلت انسان از واقعيّات الهيّه است ، كه بر اثر كثرت كار مادى و توسعه يافتن مال و زر و زيور پديدار مى گردد ، و در هر صورت رابطه انسان از حق و توجّه او به آبادى آخرت و بسيارى از واقعيّات قطع مى گردد ، و علّت شقاوت دنيا و آخرت و خرابى خانه سعادت مى شود .
كتب اصلى لغت اين چنين لغت مغرور را معنا مى كنند : مغرور يعنى : فريب خورده ، كسى كه به باطل چشم طمع دوخته ، آن كس كه فريفته شده .
با توجه به آيات و روايات و نظر محققين از اهل لغت ، مغرور كسى است كه فريفته دنيا و ظاهر زندگى ، و مال و اولاد ، و مقام و رياست و علم و شهرت و شكم و شهوت شده ، و به اين امور آنچنان دل بسته و فريفته شده ، كه گوئى حيات و زندگى همين است ، و هميشه بر اين منوال جارى است و آنچه از دنيا در دست اوست براى او هميشگى است ، در حالى كه روزى چشم باز مى كند و به اين حقيقت متوجّه مى شود ، كه هر چه در اختيارش بوده ، از دنيا و زر و زيور و مال و اولاد و مقام و رياست ، و شكم و شهوت و دانش و شهرت از دستش رفته ، و چيزى جز بدنى مريض و عليل و گوشت و استخوانى پوسيده ، و قلب و روحى مرده ، و پرونده اى سياه و باطل ، برايش نمانده و دقايقى چند با مرگ فاصله ندارد در حاليكه ، پاسخى براى سؤالات دادگاه هاى برزخ و قيامت در اختيارش نيست ، و جاى عذرى در برابر غفلت و غرور و بدبختى و سياه روزى اش ندارد ! !
روز بيداريش روزى است كه باد دماغش را فرو نشنانده اند ، پنجه مرگ تمام هويّتش را گرفته است ، بين او و برزخ پرده برداشته شده است ، تمام اموال او به اولاد ناخلف و بى تربيتش منتقل شده است ، و كارى از دست احدى ، حتى عزيزترين افرادش برنمى آيد ، كه آن بيدارى در آن موقعيت كمترين سودى براى او ندارد ، گرچه حالت توبه به او دست دهد ، در اين زمينه به قرآن مجيد با كمال دقت توجّه كنيد :
) وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ((1) .كسى كه تمام عمرش را بر اثر غفلت و غرور و فريفته شدن به ظاهر زندگى به اعمال زشت و معصيت و گناه تمام كند ، تا وقتى كه مرگ را به يقين مشاهده نمايد ، در آن ساعت پشيمان شده و گويد : اكنون توبه كردم ، توبه چنين كسى پذيرفته نيست ، چنان كه هر كس بحال كفر بميرد او هم توبه اش قبول نيست ، براى اين گروه عذابى بس دردناك مهيا كرده ايم .
آرى وقتى چشم دل از تماشاى حقيقت ببنديم ، و از ديدار حضرت دوست ديده برداريم ، و فراموش كنيم كه صاحب جهان و مالك همه آشكار و پنهان ، وجود مقدّس الله است كه صفاتش در قرآن مجيد تحت اين عناوين آمده :
حىّ ، قيّوم ، مالك ، خالق ، بارى ، مصوّر ، قدير ، محيط ، سميع ، عليم ، بصير ، خبير ، كريم ، حكيم ، عزيز ، غفور ، رحيم ، لطيف...
خود را همه كاره و مالك پنداشته ، فريفته مظاهر شده ، و به آنچه در دست داريم كه بطور حتم همه آنها از دست رفتنى است ، مغرور شده و گول مى خوريم ، و بهر چيزى چشم طمع دوخته براى بدست آوردن و يافتنش دين و دل و جان و نفس و عقل و فطرت فدا مى كنيم ! !
چون در فضاى فريفته شدن و مغرور شدن و گول خوردن قرار بگيريم ، درهاى رحمت و روزنه هاى عنايت به روى ما بسته مى شود ، و مرگ عقل و روح ما مى رسد ، و از هويّت و حيثيت ما جز بدنى كه شهوت و شكم بر آن حاكم و غالب است چيزى نمى ماند ، و در پايان اين راه است كه درمى يابيم بود و نبود ما از دست رفته و در درون جز حسرت سخت و در برون جز عذابى دردناك حاصلى از تمام عمر براى ما باقى نمانده است ، آن وقت است كه با كمال ذلت و زارى و خضوع و خشوع و ترس و وحشت از حضرت حق مى خواهيم ما را به دنيا بازگردان تا به تدارك اين همه خسارت برخاسته و به عمل صالح روى آوريم ، در پاسخ ما مى گويند : هرگز ، كه اين زمان آماده ورود به برزخ براى پاسخگوئى به جنايات و اشتباهات و غرور و غفلت خود باش .
) حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ((1) .علّت ستم ستمگران و زورگوئى قلدران ، و اجحاف متجاوزان ، و جنايت جانيان ، و ظلم ظالمان ، و گناه بدكرداران ، و خطاى خطاپيشگان ، و معصيت نابكاران همين صفت ناپسند غرور بوده .
و از طرفى علّت حكمت حكيمان ، عرفان عارفان ، عبادت مشتاقان ، عشق عاشقان حق ، بندگى سر مستان از معرفت ، فضيلت بيداران ، كمال نابينايان ، تواضع متواضعان ، خشيت خاشعان ، توجه به حق و فريفته نشدن به زر و زيور دنيا ، و گول نخوردن از مظاهر زندگى مادى بوده است .
يكى از عرفاى قرن هفتم بنام مؤيد الدين جندى در نصيحت به نفس و برحذر داشتن او از خطرات مى فرمايد :
نفس را مؤدب به آداب حق كنيد تا از غرور در امان بمانيد .
مقدمه مؤدب شدن به آداب ، معرفت است ، معرفت حلال و حرام ، واجب و مستحب ، خير و شرّ ، دنيا و عقبى ، حسنات و سيّئات .
و اين معرفت از طريق تحصيل علوم دينيه ، يا شاگردى در پيشگاه يك عالم واجد شرايط ميسّر است .
چون آگاهى به واقعيات مكتب الهى حاصل شد ، آن واقعيات بايد به مرحله عمل و اجرا درآيد ، و در مسئله عمل خلوص و اخلاص مراعات شود ، تا انسان از خطر غرور و ساير رذايل در امان بماند .
نفس را اگر بگذاريد ، و توجه خود را از وى برداريد ، مركز هجوم خطرات و زيانها و خسارت ها خواهد شد .
اگر به تربيت نفس و آراستنش به حقايق اقدام نكنيد ، مركز تاخت و تاز انواع شرور و بديها مى گردد .
نفس را در حصار بلند عقايد حقّه ، و در پناه عمل صالح و خالص ، و اخلاق الهى ببريد ، تا از هر شرى در دنيا و آخرت در امان بمانيد .
ضياء الدين ابو نجيب در اين زمينه مى فرمايد :
و جهد كند كه نفس را مراعات كند ، و معرفت اخلاق نفس بداند ، كه نفس فرماينده باشد به بدى ، و غافل نشود از نفس و اگر چه به انتهاى معرفت رسيده باشد كه مصطفى عليه الصّلاة پناه گرفت به خداى از شرّ نفس .
و اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى گويد : نيستم من و نفس من ، مگر شبانى كه گوسفند را مى چراند ، هرگاه كه از جائى گوسفندان را بهم مى آورد ، از ديگر جانب پراكنده مى شود .
ورّاق (رحمه الله) گفت : نفس رياكننده است بر جمله احوال ، و نفاق كند در بيشترين احوال ، و شرك آورنده است در بعضى احوال .
واسطى (رحمه الله) گفت : نفس بتى است و بدان نظر كردن شرك است و نظر نكردن در آن عبادت است . و گفته اند : مثل نفس در پيدا كردن نيكى و پوشيده داشتن بدى همچون اخگر است ، كه رنگ اخگر نيكو باشد ولكن سوزاننده .
و اگر نفس را برنجانند زود توبه كند ، و اگر او را فرو گذارند از پى مرادها برود ، و از خداى اعراض كند ، خداى تعالى مى گويد :
) وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الاِْنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِيض ((1) .هرگاه به انسان نعمتى عطا كرديم رو گرداند و از شكر دورى جست ، و هرگاه شرّ و بلائى به او رو آورد دائم زبان به دعا گشود .
و گفته اند مَثَل نفس چون آبى ايستاده است كه صافى شده باشد ، اگر آب را بجنبانى هر چه در زير آن باشد از لوش و نتن پديد آيد .
و بداند كه خداى تعالى از نفس همان طلب مى كند كه از بندگان طلب مى كند ، و در هر چه خداى تعالى از بندگان كه خداى را ثنا گويند و خداى را شكر كنند نفس را همين مى فرمايد ، و خداى تعالى بندگان را مى فرمايد تا مخالفت امر و نهى او نكنند و نفس را همچنين مى فرمايد .
و از بندگان در مى خواهد كه موصوف شوند به سخا و كرم و از نفس همين طلب مى كند .
و گفته اند : نفس لطيفه اى است كه آن را به وديعت در قالب نهاده اند ، و نفس محلّ اخلاق نيك است ، همچنان كه بصر محل رؤيت است ، و گوش محلّ سمع است و بينى محلّ شمّ .
و گفته اند : روح كان خير است و نفس معدن شر و عقل و روح را در زندان كند و آرزو نفس را در زندان كند ، و توفيق خداى مدد روح كند ، و خذلان خداى مدد نفس كند ، و دل با يكى باشد كه غالب تر بود از دو لشگر .
و مريد را بايد دانست كه كارها سه گونه باشد : يكى آن كه راستى آن هويدا است ، متابعت آن واجب باشد ، و كارى كه بى راهى آن روشن است ، واجب باشد دورى از آن ، و كارى كه در مشيّت باشد يعنى كه نداند خير است يا شرّ ; واجب باشد ترك كردن آن تا هويدا گردد نيك و بد از جهت علم يا از جهت عقل .
و بر مريد واجب است كه تبديل اخلاق بد كند ، چون كبر و كينه و حرص و اميد و حسد و منازعت و غيبت ، و در برادران افتادن و بدگمان شدن و شوخى كردن و جز اينها از اخلاق بد كه او را ضدّ كند به اخلاق پسنديده(1) .
آرى وقتى دل به نور معرفت روشن شد ، و روح با جرقّه الهى به حرارت عشق محترق شد ، و نفس از رذايل تخليه و به حسنات محلّى شد و معلوم شد كه انسان محكوم به حكومت خدا ، و مغلوب دست حضرت ربوبيّت است ، و روشن شد كه مظاهر زندگى مادّى امانتى چند روزه در دست انسان است ، و اين بدن عنصرى به سوى متلاشى شدن و درهم پاشيدن در حركت است ، و دير يا زود در خانه گور رفته و از تمام ما يَمْلَكَش جدا مى گردد ، و در آن خانه غربت بند از بندش جدا ، و گوشت و پوست و مفاصلش به دندان مار و مور از هم گسيخته مى گردد ، جائى براى غرور و چشم طمع دوختن به غير حق خود و گول خوردن از اندكى از عناصر مادى باقى نمى ماند .
آنان كه نسبت به زندگى و وسائل آن بيشن صحيح نداشتند ، يعنى با كمك معارف جان پرور الهيه به جهان و حيات چند روزه آن نظر نكردند ، جدّاً از زندگى و حيات خود كامى نجسته و بهره اى نگرفتند ، آلوده بودن به گناه و عصيان لذت نيست ، كمال بدبختى و هجوم بردن به انسانيت و پايمال كردن حق ديگران است .
آنان كه در تمام دوره تاريخ بدينسان زيست و زندگى داشتند ، قبل از افتادن به كام مرگ پشيمان شدند ، و با كوله بارى از حسرت و اندوه و ماتم و شقاوت و بدبختى ، در بستر رنج و مرض و ناكامى جان به مالك دوزخ سپردند ! !
آنان چند روزى به جوانى و نشاط و به سلامت بدن و به زر و زيور و به اندكى مال و تعدادى اطرافى جاهل و نادان و بدبخت مغرور شده و گول خورده و فريفته شدند و پس از صرف عمر در باطل و از دست دادن وقت پرقيمت در برابر كارهاى لغو و بيهوده ، تك و تنها و با دلى پرغصه همراه با پرونده اى سياه و دچار بودن به غضب الهى از دنيا رفتند !
حكيم فرزانه ، عاشق دلداده ، بلبل گلزار معنى ، مرحوم الهى قمشه اى در باره دنياى اين گونه مردم بدبخت ، كه دنيائى فريبنده و مغرور كننده است ، و اين فريبندگى و غرورآفرينى معلول كج بينى و غلط بينى خود آنان است مى فرمايد :
قرآن مجيد غرور مغرورترين را محصول فريب خوردگى آنان از مظاهر زندگى مادى ، و آرزوهاى غلط ، وساوس شيطانهاى انسى و جنّى مى داند ، و در صورت ادامه غرور تا روز مرگ ، حاصلى جز عذاب دردناك براى مغرورترين بيان نمى كند .
اينان دون همتان و پست فطرتانى هستند كه واقعيات الهى و نبوت انبيا و امامت امامان و قواعد حضرت حق را به استهزاء گرفته و وجود پليدشان خارى در راه الهى و سدّى در برابر اولياء حق و مؤمنان است ، كه بندگان دوست براى عبور از راه الهى جهت دست يافتن به مقام قرب و لقا ، بايد با اين نابكاران به جنگ و مبارزه برخيزند ، و در راه رسيدن به هدف متحمّل زحمات و مشقّات فراوان گردند .
اين بى خبران بى خرد ، همان ياوه گويان و سفسطه گران ادوار تاريخ اند كه با شمشير بى خبرى به عقول و ارواح مى تازند و مى خواهند چون چنگيز و تيمور ارواح طيبه را درو كرده و اين شاخه هاى طوبى را از ريشه قطع كنند !
اين مفت خوران پليد و نادان آلوده ، در تمام شئون مزاحم عباد حقّند ، و جز شكم و شهوت معبدى نداشته ، و غير از رسيدن به لذات آرزو و هدفى ندارند .
اينان همانان هستند كه خداوند مقتدر ، ناگهان گلوى كثيفشان را با پنجه قدرت مى گيرد ، و بدون اينكه مهلتى به آنان داده شود همه را روانه دوزخ مى نمايد .
اينان آتش افروزان معركه ها ، سخن چين ، غيبت كن ، تهمت زن ، و عاصيان جوامع بشرى و شايعه افكنان ، و منافقان و متكبران و مغروران اند ! همانانى هستند كه به حقايق مى خندند ، و در قضاى غرور تاريك نمى دانند كه از پس اين خنده بى معنى گريه ابدى و حسرت و اندوه هميشگى است .
) وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ ( .) وَقِيلَ الْيَوْمَ نَنسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِن نَاصِرِينَ ( .
) ذلِكُم بأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آيَاتِ اللهَ هُزُواً وَغَرَّتْكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ لاَ يُخْرَجُونَ مِنْهَا وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ((1) .و در آن هنگام بر آنان نتيجه اعمال بدشان پديد آيد و عذابى كه به آن تمسخر مى كردند به آنها احاطه پيدا كند .
و به آنان به قهر و عتاب خطاب شود كه امروز شما را از رحمت خود فراموش دهيم و محروم كنيم ، چنانكه شما در دنيا سرگرم شهوت و غفلت بوديد و ملاقات اين روز سخت را فراموش كرديد ، اينك منزل شما آتش دوزخ است و بر نجات خود هيچ يار و ياورى نداريد ; اين عذاب شما كيفر آن است كه به آيات و دعوت رسولان حق تمسخر كرديد و مغرور زندگانى دنيا شديد و فريب مظاهر مادى را خورديد و از زر و زيور و موهومات پست آن گول خورديد ، پس اينان از آتش دوزخ رهائى ندارند و به هيچوجه توبه و عذر ايشان پذيرفته نيست !
) يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الاَْمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللهَ وَغَرَّكُم بِاللهَ الْغَرُورُ ((2) .اين مردم پست و منافق و زشت سيرت بدكردار بهشتيان را ندا كنند ، كه آخر نه ما هم در دنيا با شما بوديم و مانند شما نماز و طاعت بجا آورديم چه شد شما بهشتى و ما دوزخى شديم ؟
بهشتيان جواب دهند ، آرى شما با ما بوديد ، ولى به نفاق با خدا خود را چنين به فتنه و هلاك انداختيد ، شما بوديد كه در دنيا انتظار شكست و نابودى مردم مؤمن را كشيديد ، شما بوديد كه در كار دين به شك و ريب نشستيد تا آنجا كه آرزوهاى مادى و غلط و اميدهاى پوچ كه آثار ننگينى بر اعمالتان داشت شما را فريب داد تا وقتى كه مرگتان فرا رسيد ، شما آن آدمى بوديد كه شيطان فريبكار شما را تا وقت مرگ از خدا غافل و دچار غرور كرد !
بدبختى را ببينيد براى چند روز بسيار محدود و براى وقتى بسيار بسيار كم ، بعضى از فرزندان آدم دچار چه وساوس و شيطنت ها ، و غرورها مى شوند ، و چگونه در چاه مظاهر مادى سرنگون شده به بخت خود و ديگران پشت پا مى زنند !
سيه روزى را ببينيد كه بشر از اين همه نعمت هاى مادى و معنوى حق سوء استفاده كرده ، آنها را در راه مطامع شيطانى و هواهاى نفسانى مصرف كرده و مى خواهد از اين راه جلوى پيشرفت حقايق و واقعيّات مسلّم الهى را بگيرد !
چه سيه دل و تاريك روح و افتاده و بدبخت اند ، اين مزدوران هواى نفس و عمله هاى شيطان ، كه مى خواهند با فوت دهان نور خورشيد جهان افروز را خاموش كنند !
خوشا به حال آن انسانهائى كه عقل را بكار گرفته و از طريق آن به دريافت حقايق و واقعيات نائل شدند ، و قلب را بكار گرفته ، و از طريق آن به كسب معرفت و نور دست يافتند ، و اعضا و جوارح را با كمك علم و معرفت به استخدام عبادت و بندگى كشيده و از ظرف وجود خود منبعى از بركت و كرامت و درستى و فضيلت براى خود و ديگران فراهم آوردند ، و در اين راه تا مرز قرب و لقا و رسيدن به حريم دوست شتافتند ، اينان با تمام هستى به راه معشوق حقيقى روان شده و در اين مسير به گناهى آلوده نگشتند ، و ثوابى از آنان فوت نشد ، به دنيا و زر و زيور آن ، به شيطان و مكر و فريب او مغرور نشده ، بلكه عمرى را با تواضع و خشوع زيستند ، و دنيا را براى آخرت و آخرت را براى حضرت يار خواستند ، اينان با تمام وجود به محضر مقدس دوست ـ به قول شوريده گلزار معنى ، شيداى مست ، فيض حق پرست ـ عرضه داشتند و مى دارند :
اى رسول من ، آنان كه دين خود را بازيچه و هوس رانى گرفتند ، و زندگى دنيا آنها را فريب داد و دچار غرور كرد ، بحال خود واگذار ، همين مقدار به آنان گوشزد كن كه هر كس عاقبت به عمل خود گرفتار مى شود ، و هيچ كس جز خدا دادرس و شفيع نيست ، براى نجات خود از عذاب قيامت هر چه فدا دهد پذيرفته نيست ، آنان همان كسانى هستند كه عاقبت به هلاكت مى رسند و به كيفر كفرشان به شرابى از حميم جهنّم و عذابى دردناك گرفتار مى شوند .
مسئله غرور كفار و اعجاب آنان به كثرت مال و منال و اولاد و خدم و حشم ، و عشيره و اقارب كراراً در قرآن مجيد و روايات نقل شده ، و اين صفت مولّد كبر شناخته شده ، و كبر مولّد بسيارى از گناهان و معاصى . كبر كفار از طرفى در برابر خلق خدا قرار گرفته ، تا جائى كه خود را از همه بالاتر دانسته ، و عباد حق را در همه شئون كوچك شمرده و آنان را مخلوقى در راه خدمت بخود به حساب مى آورند ، و از اين طريق نسبت به عباد حق ، آنچه بتوانند تاخت و تاز كرده و تا مرحله فرعون شدن و شدّاد و نمرود و معاويه و يزد و چنگيز و تيمور و هيتلر از آب در آمدن پيش مى روند .
و از طرف ديگر ، در برابر حق گرفته ، به اينصورت كه خدا را در همه حالات فراموش كرده و گناه را گناه ندانسته ، و عظيم ترين جنايت را كوچك شمرده ، و تا روز بيرون رفتن از دنيا در صدد تدارك آن همه سياه كارى برنمى آيند !
و امّا غرور اهل عبادت به اين صورت بازگو شده ، كه آنان اعمال عبادى خود را با همه ناچيزى و با آن كه معلول توفيق حضرت ربّ العزّة است بسيار بزرگ ديده و به خاطر انجامش بر حضرت رب العالمين منّت گذارده ، و فراموش مى كنند كه حيات و قدرت و امكان عمل و تمام ابزارى كه بواسطه آن داخل عبادت شده اند از حضرت اوست ، و اينان كمترين چيزى از خود نداشته و ندارند !
اين تهيدستان فراموشكار ، و اين مغروران از خدا بى خبر توجه ندارند ، كه غرور حائلى و پرده اى بين آنان و بين آفات شيطانى اعمال عبادى است ، و هر كس توجه به آفات نداشته باشد اكثر زحماتش ضايع و اجتهاد و كوشش او بر باد است .
بيداران و بينايان در عين اينكه تمام لحظات خود را صرف طاعت و عبادت خالصانه كردند ، و در هيچ زمينه اى دچار شيطان و شيطنت نشدند ، به عمل خود نظر نكرده ، و بطور دائم در فضاى حيا و شرمسارى از مولاى خود بسر بردند و هر بار در محراب عبادت ، با آن همه عظمتى كه عبادت آنان بخاطر معرفت و خلوصشان دانشت با دو چشمى پر از اشك و دلى پر از خوف و خشيت ، به محضر حضرت حق عرضه داشتند :
مَا عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ وَما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ .اين بزرگواران ، و اين چهره هاى خالص و پاك ، و اين مردانى كه كرامت و شرافت و اصالت و معرفت و عقل و وجدان و عشق و محبّت سراسر وجودشان را گرفته بود ، يك بار بخود و به آنچه با آنان در ارتباط بود نظر نكردند ، آنچه ديدند از خدا ديدند ، و حاضر نشدند به اندازه يك آن به چيزى به نظر استقلال بنگرند ، آنان فقط خدا را ديدند و از خدا شنيدند ، و از خدا گفتند و براى خدا انجام دادند ، و براى خدا بودند و براى خدا از دنيا رفتند .
دنيا و زر و زيور آن ، در نظرشان موهوم و بى اعتبار ، و زن و فرزند و خدم و حشم و يار و ياور در نظرشان نعمت حق ، و موجوديّت خود و همه عباداتشان در برابر عظمت بى نهايت در بى نهايت حق غير قابل نظر بود .
فيض بزرگوار كه راه معرفت و عشق و تواضع و خشوع را با دلى خالص طى كرده بود در اين زمينه به پيشگاه حضرت يار عرضه مى دارد :
مغرور به عبادت تصور مى كند در نزد حضرت رب العزّة ، داراى مقام و اعتبار است ، و شأنى عظيم و كرامتى فوق العاده دارد ، روى اين حساب و به خاطر اين توهّم بيجا به برنامه هاى غلطى از قبيل تعريف و تمجيد از خود ، و پاكيزه دانستن خويش از آلودگى و گناه ، و تكيه بر رأى و عمل و عقل خود كشيده مى شود ، و اين حالت شيطانى وى را از استفاده از اهل حق و مشورت كردن با بيداران بازداشته ، دچار استبداد رأى و نظر ، و استنكاف از سؤال از رهروان طريق كه اعلم از او هستند نموده ، وى را به افتادن در چاه بدبختى و ضلالت نزديك مى كنند ! !
اينان بخاطر صفت ناپسند غرور ، دچار قبول رأى تنهاى خود شده گرچه غلط باشد و به آن رأى بعنوان يك كشف علمى و عقلى نگريسته خوشحال و خندان مى شوند ، و به رأى ديگران گرچه حق باشد نظر نمى كنند .
اين تيره بختان بر آراءِ خود اصرار ورزيده ، و حاضر نيستند نصيحت ناصح و وعظ واعظ را شنيده و خود را از مهلكه غرور و اصرار بر خطايشان نجادت دهند ، از اين بدتر به ديگران به عنوان كم سواد و جاهل نگريسته و حاضر نيستند ديده حقارت بين خود را بربندند ، بر خطايشان اصرار مىورزند و بر گناه نفسشان پافشارى دارند ، و در زندان غرور و عجب و خودرأيى اسيرند ! !
اينان اگر نفس خود را متّهم به ضعف و كوچكى و آلودگى و ناپاكى كنند ، و بر آراءِ خويش اعتماد ننمايند ، به دنبال نور ايمان رفته و از علماى دين كمك بگيرند ، و بر درس و بحث و طلب علم مواظبت نمايند ، و دائم در حال پرسش از اهل بصيرت باشند ، به حق واصل شده و از عجب و غرور و خودرأيى نجات پيدا كنند .
اگر كسى به عين معرفت به خود و به دنيا و به زن و فرزند و به مال و خدم و حشم و به يار و ياور ، نظر كند در هيچ زمينه اى دچار غرور نمى گردد ، و به عجب و خودنمائى آلوده نمى شود .
آن كس كه با چشم معرفت به حقايق بنگرد ، هيچ چيز را از هيچ كس جز خدا نداد ، در اين حال است كه با كمال حيا و شرمسارى به پيشگاه مبارك او سر ذلّت بر خاك نهاده و با ديده اى پر از اشك به محضر مباركش عرضه مى دارد :
در هر صورت همچون عباد شايسته حق ، و بيداران راه به چيزى از جمال حسب و نسب و مال و فرزند و زن و عشيره و قدرت و علم و قوت و صحّت و ياور و يار و هر چه در ارتباط با دنياست مغرور نشويد كه تمام اين امور بر فرض ماندن تا لب گور مى ماند ، از آنجا به بعد همه اين امور از تو جدا شده ، و تنها تو مى مانى و اعمالت ، و صراط و ميزانت و حساب و كتابت و بهشت و جهنمت ، چنانچه با هر چه داشتى به حق معامله كرده باشى اهل بهشت ، ورنه به عذاب ابد حق دچار خواهى شد ، و در عذاب حسرت و اندوه سودى به تو نخواهد داد .
از جمله موارد غرور و عجب ، غرور معصيت كاران از اهل ايمان است ، كه از بدترين موارد غرور و بلكه علّت افتادن به هلاكت ابدى و عذاب سرمدى است .
اينان آلوده به انواع گناه و معصيت اند ، و علّت دچار بودنشان به معصيت و آلودگى اشتباهى است كه نسبت به كرم و لطف خدا دارند ، و بر اثر اين خطا و اشتباه معصيت كرده و به خطا و گناه آلوده مى شوند و دامن عفت و عصمت و روح اصالت و كرامت را از دست داده و مى گويند : خدا كريم است ، به عفوش اميدواريم ، كرمش عميم و لطفش قديم است ، معصيت ما كجا و درياى رحمت و لطف و كرم او ، ما موحد و مؤمنيم و اميدواريم به سبب اين ايمان اهل نجات باشيم ! !
اينان در حقيقت به كرم حق مغرور شده ، غرورى كه خداوند در صريح قرآن اجازه نمى دهد كسى به آن آلوده شود ، زيرا آلودگى به اين حال علّت افتادن در هر نوع گناهى است .
قرآن مجيد از چنين حالتى تعبير به امن مِنْ مَكْرِالله كرده ، و آلوده به آن را مستحق عذاب الهى مى داند .
) أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ * أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحىً وَهُمْ يَلْعَبُونَ ( ) أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ ((1) .آيا اهل شهر و ديار كه بنافرمانى خدا و اعمال زشت و نكوهيده مشغولند ، از آن ايمنند كه شبانگاه كه در خوابند عذاب ما آنها را فرا گيرد .
آيا اهل شهر و ديار كه از ياد خدا و طاعت او غافلند از آن ايمنند كه به روز كه سرگرم بازيچه زندگى مادى هستند عذاب ما آنان را فرا رسد ؟
آيا از مكر خاد « عذاب و عقاب » ايمن گرديده اند ؟ كه از آن مكر ( يعنى انتقام حق ) كسى غافل نشود مگر مردم جاهل و مغرور !
اينكه مردم از حق غافل شوند و به انواع معاصى دامن آلوده كنند ، و از طاعت و عبادت روى برگردانند و تنها تكيه آنان به اين باشد كه ما خدا را قبول داريم جدّاً حرف معقول و هماهنگى و سخنى منطقى نيست ، زيرا با هيچ يك از قواعد و مقررات الهى موافقت و هماهنگى ندارد ، اينگونه مردم بايد بدانند كه اين چنين حالت از القاءات شيطانى است ، و ابليس و جنودش آنان را به مسخره گرفته اند ، چرا ؟ كه بر اساس آيات صريح قرآن و روايات عالى اسلامى ايمان بدون عمل فاقد نفع و سود كامل است ، و ايمان آنگاه ايمان است كه به حقيقت عمل و زيور اجتهاد آراسته باشد ، مؤمن كسى است كه با تمام وجود تسليم امر حق و فرارى از نواهى حضرت ربّ العزّه باشد .
به قول عارف شوريده ، حكيم دل سوخته صفاى اصفهانى :
قرآن مجيد اميد به كرم حق را از كسانى صحيح مى داند ، كه ايمان را به حليه عمل و جهاد و كوشش در راه حق بيارايند .
) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللهِ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ((1) .آنان كه آراسته به ايمان شدند و از وطن خود به خاطر حق هجرت كردند ، و در راه خدا به جهاد برخاستند ، اينان اميدوار به رحمت خدا باشند ، كه خدا بر آنان بخشاينده مهربان است .
قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : ألْكَيِّسُ مَنْ دانَ نَفْسَهُ وَعَمِلَ لِما بَعْدَ الْمَوْتِ ، وَالاْحْمَقُ مَنِ اتَّبفعَ نَفْسَهُ هَواها وَتَمَنَّى عَلَى اللهِ(2) :رَسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : زرنگ و زيرك كسى است كه از خود حساب بكشد و براى پس از مرگ عمل كند ، و نادان فردى است كه كه نفسش پيرو هوا باشد و بدون عمل بر خداوند اميد ببندد .
اينگونه اميد ، اميدى شيطانى است كه ابليس براى گول زدن افراد نادان اختراع كرده و از اين راه آنان را به انواع معاصى به اميد آمرزش پاى بند مى كند ، و نمى گذارد به معالجه خود برخاسته و از چاه عميق آلودگى نجات پيدا كنند .
به معصوم گفتند ، گروهى مى گويند : به خداوند اميدواريم ، اما به علم صالح روى ندارند ، پاسخ داد : هيهات ، هيهات ، اين است آزروى بيجا و اميد بيهوده و حالى شيطانى ، كسى كه به چيزى مثل عفو و كرم حق اميد دارد بايد آن را به وسيله عمل طلب كند ، و هر كس از چيزى مانند عذاب خدا در وحشت است بايد با ترك گناه از آن بگريزد ، تكيه بر آرزوى بدون عمل سرمايه بى خرد و احمق است ! !
مغرورترين از اين صنف چون به برزخ برسند ، و تمام پرده ها از پيش چشمشان برداشته شود ، فرياد برآرند : الهى ديديم و شنيديم ، ما را به دنيا برگردان تا عمل صالح بجاى آريم ، ما اكنون فهميدم ، كه ثواب آخرت و اجر و مزد آن به زلف عمل صالح گره خورده و به اين حقيقت واقف شديم كه :
) وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى ((1) .بايد بدانيم كه نقطه اميد صحيح مربوط به بعد از عمل ، يا در رابطه با وقت توبه و ترك تمام گناهان است ، آرى كسى كه واجبات حق را ادا كرده و از گناه خوددارى نموده ، يا كسى كه با جرّقه الهى بيدار شده و به تمام معنا توبه كرده ، و از هر گناهى كه به آن آلوده بوده دست برداشته ، چنين كسى بايد اميد به رحمت حق داشته باشد ، آيات و روايات هم ، اميد اين دو گروه را صحيح مى داند .
در طول تاريخ قومى بودند كه بر تمام عبادات مواظبت داشتند ، و امرى از اوامر حضرت دوست را از دست نمى گذاشتند ، دلهاشان از خوف مقام حضرت حق مالامال بود ، طول روز و شب را در طاعت حق بودند ، در تقوا و ترس از عذاب پافشارى داشتند ، از بند شهوات غلط آزاد مى زيستند ، در خلوت شب غرق در گريه بودند ، و پس از اين همه جهد و كوشش و پاكى و خلوص اميد به رحمت حق داشتند ، سزاوار است كه ما از اين بزرگواران ، كه در رأس آنها انبياء و امامان و اولياء حق بودند پيروى كنيم ، نه مانند گروهى كه خود را از عذاب در امان دانسته و خوش و خرّم روزگار مى گذرانند ، اطمينان عجيبى به نجات خود دارند ، و بر خويش با آن همه آلودگى نمى ترسند ، از همه طرف آلوده به گناهند ، و همانند ماهى دريا در دنيا غرقند ، و به تمام معنى از حضرت حق اعراض دارند ، آنگاه مى گويند به رحمت و كرم حق اميدواريم ، اينان تصور مى كنند آنچه در باره كرم و رحمت حق مى دانند ، انبيا نمى دانند تا به مردم خبر دهند ! !
در حقيقت اينان به قول مثل بسيار معروف از پاپ كاتوليك تر و كاسه از آش داغ ترند .
آه آه اينان كجا و صالحين از عباد خدا كجا ، آنان كه تمام عمر را به پاكى و درستى و فضيلت گذراندند و مصداق اين روايت بسيار بسيار مهم بودند كه در جوامع حديث آمده :
ألْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ ، وَالشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ .خيرى از آنان فوت نمى شد و به احدى و به جاندارى از آنان شرّ و ضرر و زيان و خسارت نمى رسيد !
الهى قمشه اى كه از شربت عشق دوست كام جانش شيرين شده بود و در مسلك عشق و عرفان به حقيقت و خلوص قدم زده بود ، در باره اوصاف اين بيداران و بينايان راه دوست مى فرمايد :
بيائيد از آنچه در رابطه با خدا نيست به خدا پناه ببريم ، و از تنبلى و سستى در عمل بپرهيزيم ، و راه خود را از راه شياطين و شيطان صفتان و مغروران و متكبران جدا كنيم ، و از حضرت دوست بخواهيم كه توفيق آراسته شدن به ايمان واقعى و عمل صالح به همه عنايت بفرمايد كه طى طريق سخت ، و سلوك خلوصانه مشكل ، و راه دور ، و مرگ برابر ، و ميزان سنجش برپا و ديوان محاسبات الهى باز ، و آتش پيش رو و بهشت در انتظار آن كسانى است كه اهل ايمان و عمل صالحند .
قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : أللّهُمَّ إنّي أعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْم لا يَنْفَعُ وقَلْب لا يَخْشَعُ ، وَعَمَل لا يُرْفَعُ ، وَدُعاء لا يُسْمَعُ ، وَنَفْس لا يَشْبَعُ !چه حديث عجيبى است و چه فرازهاى آموزنده اى ، از عظمت اين جملات نورانى است ، كه اكثر كتب حديث آن را نقل كرده اند : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :
خداوندا به وجود مقدس تو پناه مى برم از دانشى كه سود نداشته باشد ، و قلبى كه آراسته به خشوع نباشد ، و عملى كه به حريم قبولى تو نرسد ، و دعائى كه مستجاب نشود ، و نفسى كه از ماديّت سير نشود .
بيائيد به دنبال بيدارى و بيداران به حركت آئيم ، مسئوليت ما بسيار زياد و وقت بسيار كم است ، از راه باز نمانيم ، كه بازماندگان از راه از تمام حيوانات بدتر و ارزششان كمتر است !
سالك راه حق شويد ، و دست به دامن مرد راه بزنيد ، و از خداوند مهربان توفيق همه جانبه بخواهيد ، كه حضرت او محال است ، گداى سالك را از درگاه براند ، و خواهنده خالص را از حريم حرمش طرد نمايد .
شما سلوك در راه دوست را با اداى واجبات عبادى و اخلاقى و روحى و نفسى و ترك تمام محرمات درونى و برونى آغاز كنيد ، آنگاه ببينيد كه چگونه توفيق رفيق راه مى شود ، و شما را به سر منزل مقصود مى رساند ، كه عنايت و لطفش شامل آنان است كه ترك همه كرده و رو به او آورده اند .
فهرست | بعد |