قبل | فهرست | بعد |
اينان در مرحله اوّل اهل معرفت اند ، و معرفت و آگاهى خويش را از قرآن و رسالت و امامت بدست آورده و چراغ جان به آن نور برافروخته اند ، سپس اهل عمل و كوشش و ملازم با رياضت و مجاهدت اند و در اين راه از خستگى و سستى و تنبلى و كسالت بدورند .
اينان صفحات روشن كتاب حياتند و ظرف شب و روز آنان از عبادت قلبى و بدنى و روحى و نفسى و مالى و قدمى و قلمى پر است .
عاشق جمالند و طالب كمال ، ماه شبند و خورشيد روز ، مصداق حقايقند ، و مرغ باغ ملكوت .
وجودشان بر اثر ايمان درياى بى ساحلى است كه خورشيد تربيت حق بر آن مى تابد و از آن ابر گهربارى برمى خيزد ، كه به هر كجا ببارد هم چون باران رحمت دوست در فصل بهاران به رويش چمن سبز و لاله زار سرخ و پديد آمدن ميوه شيرين مى انجامد .
چون به خانه روند براى زن شوهرى وفادار و براى فرزندان پدرى كاملند ، چون به محل كسب روند اهل صفا و وفا و وجدان و انصافند ، چون به جبهه نبرد حق عليه باطل روند شير حقند ، چون بين مردم روند چراغ پرفروغ هدايتند ، و چون به شب رسند عابدان سحرخيز و مناجاتيان عاشقند .
اينان زندگى را با مجاهدت شرعى سپرى كنند ، و دنياى خود را دروازه اى براى ورود به رحمت حق و جلب رضاى دوست و قدم گذاشتن در بهشت ابدى قرار دهند .
اندر مجاهدت كه سير اينان و سفر ايشان است گفته اند :
بدان كه هيچ راهى كه آدمى در وى قدم زند ، نيكوتر و پاك تر از مجاهدت نيست و مجاهدت مخالفت است . هر چيزى را كه رقم انسانيت بر وى باشد ، و ثمره ى او راه نمودن است به حق تعالى :
( وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا )(17) .چون كسى براى او همه چيزها را دست بدارد ، لابد او نيز همه نيكوئيها به وى رساند .
قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : مَنْ كانَ للهِِ كانَ اللهُ لَهُ .هر راه كه آدمى بر آن رود وى را در آن طمع باشد ، و هواى او در آن مجال يابد ، و نفس او را در آن نصيب بود ، الاّ راه مجاهدت كه هوا در ديگر راه ها زنده باشد و در مجاهدت بميرد ، پس مجاهدت سبب عزل ولايت انسانيت است و تخم كشف اسرار حقيقت .
نهاد آدمى آنگه پاك شود كه در درياهاى مجاهدت افتد ، كسى كه درب مجاهدت بر خود بسته دارد ، لشگر هوا وى را به غارت پردازد و بر وى غالب شود ، و ملازم طمع و متابع شهوت و موافق غضب گردد ، و ريا بر احوال او مستولى شود ، تا هر چه كند براى خلق كند ، و اين چنين كس هرگز حلاوت ايمان نيابد .
اما چون به مجاهدت درآيد ، و در بدايت روزگار ، خود را تربيت كند به مراقبت ، و ظاهر خود را به پيرايد به مجاهده ، شجره حقيقت در دل او رسته شود ، و خارستان معصيت در درون سوخته گردد ، فتوح غيب حاصل آيد ، و بر مردم مبتدى در راه ارادت ، مجاهدت فريضه است ، از آن كه نفس زمام او را گرفته باشد و از هوا آيينه او ساخته تا مذاق مراد او خيالات فاسد بدو نمايد و باطل را در كسوت حقيقت بر وى عرضه مى كند ، چندان هوس در نهاد او پديد آيد كه يك باره از حق پرستيدن بيفتد و به عقوبت ريا مبتلا شود ، و بدن شك و شرك بر نهاد او افتد ، تا بت پرستى تمام از ميان كار بيرون آيد و آن ارادت وبال او گردد .
در خبر است كه يكى پيش رسول (صلى الله عليه وآله) آمد گفت : يا رسول الله از جهادها كدام فاضل تر تا آن كنم ؟ گفت :
جَاهِدْ نَفْسَكَ وَهَواكَ فِى اللهِ .آن عارف بزرگ گفت : حق سبحانه و تعالى بنده خود را هيچ عزّى ندهد وراى آن كه او دلالت كند بر خوار كردن نفس خود در چشم خود ، از آن كه شرع نفس را دشمن ترين دشمنان خوانده است :
أعْدا عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْكَ .كه مذّلت جستن دشمن رعايت جانب دوست و بجاى آوردن حرمت حريم محبوب است .
عارف نيشابورى مى فرمايد :
مجاهدت را فايده هاست ، يكى آن كه رعونت ببرد ، اگر وى را به نام مجرّد خوانند در خشم نشود ، و ريا ببرد تا هر عمل كه كند براى خدا كند ، و غفلت ببرد تا هميشه جمع باشد ، غيبت زايل كند تا پيوسته حاضر باشد ، شهوت و غضب منقطع كند تا مروّت بر جاى ماند ، بخيلى ببرد تا پيوسته جوانمرد بود ، تكبّر از وى دور كند ، تواضع و همّت عالى در وى موجد شود ، و خوشروى و صادق و راسخ قدم و مستقيم دل و فلك طبع گردد .
اين همه اوصاف نتيجه مجاهدت است و مجاهدت كار متعبّدان و اين گونه سير و سلوك البته خستگى بدن آرد ، و خستگى بدنى خواب ، و اين خواب خود جزيى از عبادت و مجاهدت است و تمام منظور حضرت صادق (عليه السلام)اين است كه خواب شيعيانش اين گونه خواب باشد ، تا از خواب از پس عبادت هم بهره معنوى و ثواب آخرتى برند .
بعضى گفتند كه بندگى بجاى آوردن آن است كه آنچه حق تعالى بر تو وظيفت نهاد آن را بجاى آورى بر آن شرط كه واجب است ، يعنى شرط واجب آن استكه تقصير نكنى و از حد فرمان اندر نگذرى و مر امر او را ضايع نگذارى .
باز گفت : شرط واجب آن است كه وظايف حق تعالى را بجاى آورى بى آنكه مر خويشتن را عوضى طمع دارى ، و توفيق آن از حق تعالى مر خويشتن را فضل بينى ، يعنى امر حق تعالى از بهر وجوب حق خداوندى او را بجاى آورى نه از بهر طمع عوض ، و آن كه مر تو را سزاوار خدمت خويش گردانيد از وى فضلى بزرگ دانى كه بر تو بدين فضل شكر واجب شود .
چون از ميان چندين دين هاى مختلف و اعتقاد مختلف تو را توفيق ايمان و صراط مستقيم داد . و بر جاده متابعت حبيب وى تو را به خدمت خود مشغول كرد .
اين محض فضل خداوند است ، اگر همه خلق را با خويشتن به شكر اين فضل يار كنى شكر اين بجاى نتوانى آوردن ، با وجود اين فضل طمع عوض داشتن محال باشد .
اين عالى ترين مرحله عبادت است و خواب اين عابدان خوابى با ارزش و استراحتى با قيمت است .
الهى ما را از فضل و عنايت خويش محروم مدار ، و باب طاعت و عبادت خالصانه را تا به وقت خروج از دنيا به روى ما مفتتوح دار ، بر دل ما از انوار محبت و اشراق جمال بتابان ، و از گذشته ننگين ما به كرم و لطف درگذر ، و در تمام لحظات آينده از اين افتادگان در وادى ظلمت دستگيرى فرما .
امام ششم حضرت صادق (عليه السلام) در پايان جملات اول روايت نقل مى كنند كه پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود : دو چشمم مى خوابد ولى دلم بيدار است .
و اين كنايه از اين است كه تمام هويت و موجوديت رسول گرامى اسلام غرق در عبادت بوده و لحظه اى از لحظات عمر شريفش را جداى از عبوديت زندگى نكرده است .
سخن در شخصيت اين چراغ بزم آفرينش از توان و قدرت همه كس خارج است ، و جز خداى عالم و خاصان از اوليانش از ذات بى مثالش هيچ كس را خبر نيست ، كه قلب او و وجود او و هويت او كتاب مكنون است .
( لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ )(18) .او را هويت آنچنان عظيم و بزرگ است كه به وقت ولادتش بانگ دلنواز رحمت حق برآمد : كه اى آمنه اى گنجور گنجينه رحمت و رأفت و اى خازن خزانه عنايت و هدايت ، كودك خجسته طالع و فرخنده طلعت خويش را محمد بنام كه از هر زشتى پيراسته است و به هر زيبائى آراسته از هر رذيلتى منزّه است و مبرّى و به هر فضيلتى مشرّف است و محلاّ .
او را محمد بنام كه مرضيّة السجايا و محمودة الفضائل است ، او را محمد بنام كه در آسمان و زمين ستوده و ممدوح است ، و به حقيقت كه در بين جمله تن ها ، تنها اوست كه بديع شمائل است ، او را محمد بنام كه راهبر نژادها و مير قبائل است ، او را محمد بنام كه ستايش جانش فريضه جانها و پس از اقرار به توحيد شهادت بر رسالتش شعار اسلام و نشان ايمانهاست ، او را محمد بنام كه بياد او ذكر اوائل منسوخ است و به حرمت كمال بنياد او ، پس از او كه بوجود اوّل و به شهود آخر است ، ديگر جلوه اواخر موقوف . او را محمد بنام كه آيت قدرت آفريدگار است و دليل به سمت سر منزل معرفت پروردگار .
خوابت از پى گناه و معصيت نباشد ، كه ملائكه حافظ اعمال آن را بعنوان استراحت جهت گناه بعد بنويسند ، بلكه برنامه خوابت براى تمدّد اعصاب جهت فعاليت مثبت براى بعد از خواب باشد ، كه اين گونه خواب زحمتى براى ملائكه نيست .
و نيز خواب را جهت اين مسئله قرار بده كه از مشتهيات نفسانى و تمايلات غريزى دور مانده و از آن فاصله پيدا كنى و بوسيله خواب در مقام امتحان خود برآى كه در نهايت عجز و تقصيرى و مستقلاً بر هيچ كارى قدرت و توانائى ندارى و تمام حركات تو فقط و فقط به اذن حضرت اوست .
در حكايت خواب ظاهر مى گردد ، كه بيچاره آدمى به چه مرتبه ضعيف و چقدر ناتوان است كه به انقضاى زمان قليلى و اشتغال به شغل يسيرى سستى و ناتوانى به بدن او راه مى يابد ، كه اگر تا مدتى استراحت نكند و حواسّ و قواى او تا مدتى از كار خود معطّل نشوند و دست از كار خود نكشند متوجه كار ديگر نمى توانند شد ، و ديگر اين كه خواب منبّهى است اهل بصيرت را از براى موت و تأييد قوى است از براى ثبوت معاد چنان كه حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد :
فَاِنَّ النَّوْمَ أخُ الْمَوْتِ فَاسْتَدِلَّ بِها عَلَى الْمَوْتِ الَّذي لا تَجِدُ السَّبيلَ اِلَى الاِْنتِباهِ وَالرُّجُوعِ اِلى اِصْلاحِ ما فاتَ عَنْكَ .بدون شك خواب برادر مرگ است ، چنان كه در مرگ تعطيل حواس و قواى آدمى است ، خواب نيز چنين است ، يا آن كه به اعتبار قرب و نزديكى خواب به موت فرموده اند خواب برادر مرگ است ، چرا كه در عالم خواب علاقه روح به بدن كم مى شود و در تعلق قوى گرفتن به بدن و بيدار شدن محتاج رخصت است ، كه اگر از جناب احديت مرخص شود و تعلّق به بدن گيرد بيدار شود ، و گرنه بالكلّيه قطع تعلّق نمايد ، آن هنگام است كه انسان مرده .
حكيم على الاطلاق به حكمت كامله خود خواب را نمونه مرگ كرد ، تا اهل بصيرت استدلال كنند از خوابى كه شبيه به موت است و امكان بيدارى در آن هست به موتى كه خداوند امكان بيدارى از آن را در قيامت قرار داده و هر كس خويش را اصلاح نكرده باشد بعد از بيدارى از مرگ جاى اصلاح ندارد و آنچه براى او ظهور مى كند پشيمانى و ندامت و حسرت و اندوه است .
روى اين حساب از پس هر بيدارى تصور كن از خواب غفلت برخاسته اى پس براى جبران ما فات و تدارك برنامه هاى از دست رفته اقدام كن و قبل از اينكه به حساب برسند به حساب خويش برس ، تا در دنيا از حيات طيبه برخوردار گردى و در آخرت به اجر و پاداش ابدى برسى .
هر كس به وقت برنامه واجب يا سنّت يا نافله بخوابد ، و بخاطر آن خواب چنان برنامه مهمى از دستش برود ، خوابش خواب غافلان و طريقه خاسران و عمل زيانكاران است و چنين بدبختى مفتون نفس و هواست ، كه خواب را بر عبادات مقدم داشته و لذت و شهوت نفس را با لذت قلب معامله كرده و راستى چه بد معامله اى است .
آيا آن همه ثواب عبادت و بخصوص واجبات الهيه را مى توان با چيزى عوض كرد ؟ ! چنين انسانى بايد بداند مريض است و محتاج به معالجه قطعى .
و هر كس پس از فراغ از واجبات و اداى حقوق الهى و خلق خدا بخوابد چنين خوابى پسنديده و صاحب آن به رحمت و عنايت الهى نزديك است .
وَاِنّي لا أعْلَمُ لاِهْلِ زَمانِنا هذا شَيئاً اِذا أتَوْا بِهذِهِ الْخِصالِ أسْلَمَ مِنَ النَّوْمِ لاِنَّ الخَلْقَ تَرَكُوا مُراعاةَ ديِنِهِمْ وَمُراقَبَةَ أحْوالِهِمْ وَأخَذُوا شِمالَ الطَّريقِ .
وَالْعَبْدُ اِنِ اجْتَهَدَ أنْ لا يَتَكَلَّمَ كَيْفَ أمْكَنَهُ أنْ لا يَسْتَمِعَ اِلاّ مالَهُ مانِعٌ مِنْ ذلِكَ ، وَاِنَّ النَّوْمَ خَيْرٌ مِنْ أخْذِ تِلْكَ الاْلاتِ فِى مَعاصِى اللهِ ، قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ :( إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً )(19) . واِنَّ في كَثْرَتِهِ آفات وَاِنْ كانَ عَلى سَبيلِ ما ذَكَرْناهُ :
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : براى اهل زمان پس از اداى فرائض و سنن و اتيان به اوامر و نواهى ، چيزى را سالم تر از خواب نمى دانم .
اكثر مردم از رعايت دين دست كشيده اند ، احوالات خويش را مراقب نيستند ، اكثر اوقاتشان در حركت بيراهه و گناه و معصيت مى گذرد ، از راه نجات دست كشيده و به راه هلاك رو آورده اند ، براى اهل خدا احتراز از اين برنامه هاى ضدالهى بسيار مشكل است ، سعى مى كند نگويد اما چگونه نشنود ؟
بنابراين خواب كه وسيله و علّت فراغت از گفتن و شنيدن است ، براى مؤمن راه فرار بسيار خوبى است ، چه خوب است كه پس از انجام برنامه هاى الهيه بخوابد و خويش را از شر هر گناهى دور بدارد كه خداوند فرموده :
روز قيامت از گوش و چشم و دل هر كسى سئوال مى شود ، از آنچه شنيده و ديده و يا بخاطر گذرانده ، اگر مشروع بوده به اجر رسد و اگر مخالف برنامه حق مجازات و مكافات بيند .
اين نكته را هم بايد توجه داشت ، كه خواب زياد ، هر چند پس از اداى تكاليف الهيه باشد مذموم و مورث قساوت قلب و مرض بدن است .
الهى آن فرزانه دوران و عاشق حضرت دوست مى فرمايد :
خواب زياد محصول آشاميدنى زياد ، و آشاميدنى زياد نتيجه پرخورى است و هر دو موجب سخت شدن و سنگين گشتن انسان در برابر طاعت و قيامند ، و نيز موجب قساوت قلبند تا قلب از كار تفكر در آيات خدا و خضوع در برابر محبوب باز ماند .
امام صادق (عليه السلام) در پايان روايت مى فرمايد :
به هر خوابى كه در شب دارى ، فكر كن آخرين خواب است و از اين خواب سر بر نخواهى داشت . به دل و زبان از ياد خدا فارغ مباش و خوف الهى از دل بيرون مكن و آگاهى او را بر جميع احوالاتت مركوز خاطر نما ، و در اين نيت باش كه بيارى حضرت حق از خواب برخيزى و مشغول بندگى او شوى ، چرا كه شيطان ملعون بعد از هر بيدارى تو را وسوسه مى كند كه هنوز شب طولانى است خوابت را ادامه بده ، و مى خواهد كه تو را در وقت مناجات با حضرت حق بخصوص بوقت سحر محروم از بهترين فيض كند .
به حضرت حق عرض حاجت كن ، و از استغفار به دربار دوست غافل مباش ، چرا كه دعا را بوقت سحر كيفيت ديگر و داعى را در آن وقت شوقى غير از وقت ديگر است .
قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :
حُسْنُ الْمُعاشَرَةِ مَعَ خَلْقِ اللهِ تَعالى في غَيرِ مَعْصِيَتِهِ مِنْ مَزيدِ فَضْلِ اللهِ عِنْدَ عَبْدِهِ ، وَمَنْ كانَ خاضِعاً للهِِ فِى السِّرِّ كانَ حَسَنَ الْمُعاشَرَةِ فِى الْعَلانِيَةِ .فعاشِر الْخَلْقَ للهِِ تَعالى وَلا تُعاشِرْهُمْ لِنَصيبِكَ مِنَ الدّنْيا وَلِطَلَبِ الْجاهِ وَالرِّياءِ وَالسُّمْعَةِ .
وَلا تَسْقُطَنَّ بِسَبَبِها عَنْ حُدُودِ الشَّريعَةِ مِنْ بابِ الْمماثَلَةِ وَالشَّهْوَةِ فَاِنَّهُمْ لا يُغْنُونَ عَنْكَ شَيْئاً ، وَتَفُوتُكَ الاْخِرَةُ بِلا فائِدَة .وَاجْعَلْ مَنْ هُوَ اَكْبَرُ مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ الاَْبِ وَالاَْصْغَرَ بِمَنْزِلَةِ الْوَلَدِ وَالْمِثْلَ بِمَنْزِلَةِ الاَْخِ .
وَلا تَدَعْ ما تَعْلَمُهُ يَقيناً مِنْ نَفْسِكَ بِما تَشُكُّ فيه مِنْ غَيْرِكَ ، وَكُنْ رَفيقاً في اَمْرِكَ بِالْمَعْروفِ وَشَفيقاً في نَهْيِكَ عَنِ الْمُنْكَرِ .وَلا تَدَعِ النَّصيحَةَ في كُلِّ حال ، قالَ اللهُ تَعالى : وَقُولُوا لِلناسِ حُسْناً .
وَاقْطَعْ عَمَّنْ تُنْسيكَ وُصْلَتُهُ ذِكْرَاللهِ وَتَشْغَلُكَ اُلْفَتُهُ عَنْ طاعَةِ اللهِ فَاِنَّ ذلِكَ مِنْ اَوْلِياءِ الشَّيْطانِ وَاَعْوانِهِ وَلا يَحْمِلَنَّكَ رُؤْيَتُهُمْ عَلىَ الْمُداهَنَةِ عِنْدَ الْخَلْقِ فَاِنَّ في ذلِكَ الْخُسْرانَ الْعَظيمَ .قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :
حُسْنُ الْمُعاشَرَةِ مَعَ خَلْقِ اللهِ تَعالى في غَيرِ مَعْصِيَتِهِ مِنْ مَزيدِ فَضْلِ اللهِ عِنْدَ عَبْدِهِ ، وَمَنْ كانَ خاضِعاً للهِِ فِى السِّرِّ كانَ حَسَنَ الْمُعاشَرَةِ فِى الْعَلانِيَةِ .حضرت صادق (عليه السلام) در اين فصل ، به يكى از مهمترين مسائل انسانى ، كه شديدترين تأثير را در وضع دنيا و آخرت انسان دارد اشاره مى فرمايند و به جهانى از اين مسئله بسيار بسيار مهم توجّه مى دهند ، و آن مسئله رفاقت و معاشرت و رفيق و معاشر است .
به نظر حضرت صادق (عليه السلام) ، كسى كه واجد شرايط انسانى و متّصف به صفات الهى نيست لياقت دوستى و رفاقت ندارد ، كه اينگونه افراد نه اين كه رفيق و دوست نيستند ، بلكه دشمن خطرناك انسانند كه قرآن و روايات از آنان تعبير به شيطان و عدوّ كرده است .
آن كس كه انسان را به معصيت بياندازد و يا تشويق به گناه كند و يا مانع از رشد و كمال آدمى گردد ، در عين اظهار اظهار محبت و علاقه اى كه به انسان مى كند ، آشنا و دوست انسان نيست ، او دشمنى خطرناك در لباس دوست است ، و بر آدمى است كه با تمام وجود از او بپرهيزد ، كه دورى از چنين افرادى خير دنيا و آخرت انسان ، و معاشرت با آنان خرابى دنيا و آخرت و هلاكت ابدى آدمى است .
آرى از جمله مواردى كه رعايت تقوا ، آن هم با كمال شدت لازم و واجب اس باب رفاقت و معاشرت است ، كه تأثير رفيق بر انسان از تأثير هر چيزى سريع تر و عميق تر است .
اين راه بدون شك راه پرخطرى است ، كه سپردن اين جاده بيدارى و معرفت فوق العاده لازم دارد .
انسان بدون شك نيازمند به رفاقت و رفيق و دوست و دوستى است ، چيزى كه هست بايد اين غريزه الهى دگر دوستى را در راه صحيح بكار برد ، و اين نيروى عالى انسانى را صرف اشخاصى كند ، كه از آن طريق خير دنيا و آخرت نصيب انسان شود ، و درخت وجود آدمى به شكوفه ها و ميوه ها الهى بنشيند .
دوست حقيقى و دوستان واقعى ، كسانى هستند كه به رشد و تكامل و شرف و منزلت انسان بيفزايند و جز خير آدمى هدفى نداشته باشند .
ملاك دوستى در آئين محمدى شريعت اسلامى اين است ، كه عقل و وجدان ، فطرت و ادب و تربيت آدمى در جنب رفيق و دوست و يار و همنشين با تمام حيثيت رو به كمال برود ، و انسان را تا جائى سير دهد ، كه نقطه جلب رضايت خداست .
با توجه به اين ملاك و با تتّبع در معارف بلند آسمانى و ملكوتى اسلام كه منعكس در قرآن و روايات است ، به اين نتيجه مى رسيم كه دوستان حقيقى انسان عبارتند از :
1 ـ خداوند جهان آفرين
2 ـ انبيا .
3 ـ امامان
4 ـ عارفان واقعى
5 ـ حكيمان الهى
6 ـ مؤمنان حقيقى
اين شش طايفه در تمام امور و مراحل زندگى ، انسان را دعوت به رشد و كمال و حركت به سوى يك زندگى پاك و آراسته شدن به تمام فضائل و پيراسته شدن از همه رذائل مى كنند .
خداوند جهان آفرين
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا للهِِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ )(20) .اى اهل ايمان دعوت خدا و رسول را اجابت كنيد ، كه اين دعوت به برنامه اى است كه براى زنده كردن شما است .
صاحب تفسير پر ارزش الميزان در ذيل اين آيه مى فرمايد :
زندگى گرانبهاترين متاعى است كه يك موجود زنده براى خود سراغ دارد و چگونه چنين نباشد و حال آن كه در ماوراى زندگى غير از عدم و بطلان چيزى ديگرى نيست و معلوم است كه اين ارزش را براى زندگى بخاطر اثر آن قائل است كه عبارت باشد از شعور و اراده كه نشاط و سعادت زندگى انسانى به آن است و براى همين جهت است كه لايزال از جهل و نداشتن حرّيت اراده و اختيار مى گريزد .
انسان كه يكى از موجودات زنده است مانند همه موجودات مجهز به سلاحى كه زندگى معنوى او را كه حقيقت وجود اوست تأمين مى كند مى باشد ، همانطورى كه تمامى انواع موجودات مسلّح به سلاحى كه حافظ و بقايشان باشد هستند .
سلاح انسانى همين اراده و اختيار اوست كه خيرات و منافع او را از شرور و مضارش مشخص نموده و او را به آن يكى سوق و از اين يكى زنها مى دهد .
و از آنجايى كه اين هدايت الهيه كه نوع انسانى را به سوى سعادت و خير و به سوى منافع وجودش دلالت مى كند هدايتى است تكوينى و از مشخصايت نحوه خلقت اوست ، و محال است كه نظام آفرينش در يك مورد دچار خطا و اشتباه شود لاجرم بايد بطور قطع گفت : كه انسان سعادت وجود خود را بطور قطع درك مى كند و در اين دركش دچار ترديد نمى شود ، هم چنان كه ساير انواع مخلوقات بدون اينكه دچار سهو و اشتباه شوند به جبلّت و فطرت خود راهى را كه منتهى به سعادت و منفعت و خيرشان مى شود مى پيمايند ، و اگر در جايى دچار خبط مى شوند بخاطر تأثير عوامل و اسباب نامناسب ديگرى است كه موجودى را از مسير خيرات و منافعش منحرف ساخته بسوى ضرر و شرش سوقش مى دهد ، مانند جسم ثقيل زمينى كه به حسب طبع زمينيش بايد در روى زمين قرار بگيرد ، ولكن فشار نيرويى او را مجبور بدور شدن از زمين نموده و به رفتن به سمت بالا وادارش مى سازد ، و آن جسم تا آنجا كه مجبور است بر خلاف طبع خود بالا مى رود ، وقتى آن فشار تمام شد دوباره به سوى زمين باز مى گردد ، و اين بازگشتن هم اگر فشار ديگرى نباشد بطور طبيعى يعنى به خط مستقيم انجام مى گيرد ، مگر اينكه در بازگشتن هم محكوم به يك نيروى مخالفى باشد كه در آن صورت بطور مخفى صورت مى گيرد .
اين معنا همان معنايى است كه در قرآن كريم روى آن پافشارى نموده و مى فرمايد : راه سعادت و علم و عملى كه منتهى به آن مى شود بر هيچ انسانى پوشيده و مخفى نيست . هر انسانى به فطرت خود مى فهمد كه چه معارفى را بايد معتقد باشد و چه كارهايى را بايد انجام دهد .
آرى گاه مى شود كه انسانى در اعتقاد و يا عملش از طريق حق منحرف شده و دچار اشتباه گردد ، لكن اين خطا و اشتباه مستند به فطرت انسانيه او و هدايت الهيّه نيتس ، بلكه به خاطر اين است كه او خودش عقل خود را ديده و در اثر پيروى هواى نفس و تسويلات جنود شيطان راه رشد خود را گم كرده است .
پس اين امور و علم و عملى كه فطرت انسانى ، انسان را به سوى آن دعوت مى كند لوازم زندگى سعيد انسانى و آن زندگى است كه جا دارد نامش را زندگى گذاشت و چنين زندگى به چنين علم و عملى نيازمند است ، همچنان كه چنين علم و عمل مستلزم چنان زندگى است ، و زندگى را از اين كه دچار منافيات شده و در نتيجه اثرش خنثى گردد حفظ نموده و دوباره به مسير اولش باز مى گرداند .
از اينجا نتيجه مى گيريم كه اگر انسان از راه راستى كه فطرتش او را بدان دعوت نموده و هدايت الهيه بسوى آتش سوق مى دهد منحرف شود ، قطعاً لواز سعادت زندگى را از دست داده است ، يعنى در علم نافع و عمل صالح كوتاهى كرده و با گرائيدن به سوى جهل و فساد ، خود را به مردگان ملحق كرده و ديگر زنده به آن زندگى نمى شود مگر اينكه علم حق و عمل حق را دوباره كسب كند و اين آن معنايى است كه آيه مورد بحث به آن اشاره نموده و مى فرمايد :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد اجابت كنيد دعوت خدا و رسول را وقتى شما را دعوت مى كنند به چيزى كه شما را زنده مى كند .
آرى اين عالى ترين و پر منفعت ترين نوع دوستى است ، كه بطور دائم خدا و رسولش مى خواهند در حق انسان ، آن هم در تمام جوانب حياتش را اعمال كنند .
به قول عماد فقيه آن عارف شوريده حال :
همانا براى هدايت و سعادت شما آياتى روشن نازل كرديم ، و داستانها از كسانى كه قبل از شما بودند ، براى عبرت و پند و نصيحت جهت اهل تقوا .
آرى در قرآن كه حضرت حق براى هدايت عباد فرستاد ، آنچه در دنيا و آخرت بنفع آنان و يا به ضرر ايشان است بيان فرموده ، و در حقيقت براى علاج مردم از تمام عيوب و نواقص نسخه اى كامل و جامع فرستاده است .
نسخه اى كه در آن شفا و رحمت براى اهل ايمان است ، و زيان و خسران براى متجاوزان ، بدين معنى كه هر كس با اعتقاد به حق آراسته به معرفت به كتاب و عمل به برنامه هاى آن شد به شفا و رحمت مى رسد ، و هر كس در جهل به آن باقى بماند و اعمالش هماهنگ با آن نباشد در دنيا و آخرت دچار زيان و خسران خواهد شد .
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ )(22) .اى اهل ايمان ركوع و سجود آوريد و حضرت حق را خالص بپرستيد و كليه كارهاى خير را انجام دهيد تا رستگار شويد .
( إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللهَ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ )(23) .آنان كه كتاب خدا را براى كسب معرفت تلاوت كنند ، و نماز بپاى دارند و از آنچه خدا به آنان داده در پنهان و آشكار در راه خدا انفاق كنند ، اميد تجارتى دارند كه زيان و زوال نخواهد يافت .
آرى هر كس با دقت و توجه و از روى قلب و فهم قرآن بخواند با معرفت به خدا و خود و دنيا و آخرت همراه مى شود ، آنگاه بر اساس آن معرفت به برپا كردن نمازى واجد تمام شرايط برمى خيزد ، سپس از آنچه به او عنايت شده از مال و علم و مقام در راه خدا انفاق مى كند و بدين برنامه ها به كسب تجارتى كه تا ابد در آن زيان و خسران نيست موفق مى گردد .
الهى آن عارف شيفته در قصيده اى مى فرمايد :
شما براى پى بردن به محبّت و دوستى حضرت حق نسبت به انسان لازم است يك بار تمام قرآن مجيد را با دقت و حوصله قرائت كنيد ، تا از طريق قرآن به اين حقيقت واقف شويد ، و بر شما معلوم گردد كه حضرت دوست فقط و فقط خير دنيا و آخرت شما را در تمام زمينه هاى زندگى مى خواهد و راضى نيست كه شما دچار كمترين زيان و ضررى چه در امور مادى و چه در امور معنوى بشويد .
در زمينه عنايت و محبت حضرت حق نسبت به عباد معارفى در معتبرترين كتب رسيده كه لازم است به قسمتى از آنها اشاره رود .
أهْلُ طاعَتي في ضِيافَتي ، وَاَهْلُ شُكْري في زِيارَتي ، وَاَهْلُ ذِكْري في نِعْمَتي ، وَاَهْلُ مَعْصيَتي أؤْيِسُهُمْ مِنْ رَحْمَتي ، إنْ تابُوا فَاَنَا حَبيبُهُمْ ، وَاِنْ مَرِضُوا فَاَنَا طَبيبُهُمْ اُداويهِمْ بِالْمِحَنِ وَالْمَصائِبِ لاُِطَهِّرَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَالْمَعائِبِ(24) .آنان كه اهل طاعت از من هستند در ضيافت و مهمانيم قرار دارند ، و آنان كه نعمت هايم را شكرگذارند در زيارت من هستند ، و آنان كه بياد منند در نعمتم آرميده اند ، و آنان كه اهل معصيت اند از رحمتم تا در معصيت اند بى نصيب اند ، چون توبه كنند من دوست آنانم و وقتى بيمار شوند من طبيب آنهايم ، با رنج ها و مصائب آنان را مداوا كنم تا از ذنوب و معايب پاكشان كنم .
خداوند به موسى فرمود : آنچه خير است بياموز ، و به آن كه نمى داند ياد بده ، من قبور معلمان و دانش آموزان خير را روشن مى كنم تا از جاى برزخى خود وحشت نكنند .
به موسى (عليه السلام) وحى كرد :
شش چيز را در شش چيز قرار داده ام ولى مردم در شش چيز ديگر مى طلبند ولى نمى يابند ، راحتى را در بهشت قرار داده ام مردم در دنيا مى طلبند ، دانش علم را در گرسنگى قرار داده ام مردم در سيرى و پرى شكم مى خواهند ، عزّت را در قيام به عبادت در شب قرار داده ام مردم در پيشگاه سلاطين مى خواهند ، بلندى مرتبه و مقام را در تواضع و فروتنى گذاشته ام مردم در تكبّر مى طلبند ، اجابت دعا را در لقمه حلال گذاشته ام مردم در قيل و قال جستجو مى كنند ، غنا و ثروت را در قناعت نهاده ام مردم در زيادى اجناس مى خواهند در حالى كه تا ابد به آن دسترسى پيدا نمى كنند(26) .
قالَ اللهُ تَعالى : يا عِبادي سِتَّةٌ مِنّي وَمنْكُمْ : الْمَغْفِرَةُ مِنّي وَالتَّوْبَةُ مِنْكُمْ وَالْجَنَّةُ مِنّي وَالطّاعَةُ مِنْكُمْ ، وَالرِّزْقُ مِنّي وَالشُّكْرُ مِنْكُمْ ، وَالْقَضاءُ مِنّي وَالرِّضا مِنْكُمْ ، وَالْقَضاءُ مِنّي وَالرِّضا مِنْكُمْ ، وَالْبَلاءُ مِنّي وَالصَّبْر مِنْكُم ، وَالاِجابَةُ مِنّي وَالدُّعاءُ مِنْكُمْ(27) .اى بندگان من شش چيز از من است ، شش چيز هم از شماست ، مغفرت و آمرزش از من است در برابر آن بايد شما توبه از گناه بياوريد ، بهشت از من است ، طاعت و بندگى از شما ، روزى از من است . شكر و سپاس هم از شما ، حكم و قضا از من است و رضايت به آن از شما ، بلا و آزمايش از من است صبر و استقامت از شما ، اجابت از من است و دعا از شما .
شب معراج به رسول گرامى اسلام فرمود :
اى احمد ، اهل خير و اهل آخرت صورتشان رقيق ، و آزرم و شرمشان زياد است ، نادانى آنان كم ، و نفعشان نسبت به مردم بسيار زياد است . مكرشان كم و مردم در كنار آنان راحتند در حاليكه خودشان از كثرت عمل خير در رنج و زحمتند ، كلامشان هماهنگ با حق و نسبت به تمام برنامه هايشان حسابگرند ، و به نفس خود عتاب دارند .
چشمشان مى خوابد ولى دلشان بيدار است ، ديدگانشان گريان و دلشان غرق در ياد خداست ، چون مردم جزء گروه غافلان قرار گيرند ، اينان از ذاكرانند ، در ابتداى نعمت سپاس گذار و در پايان آن شاكرند .
دعايشان مستجاب و كلامشان قابل شنيدن است ، ملائكه از آنان شادند ، دعايشان زير پرده هاى ملكوت مى چرخد كه خدا همانند پدرى كه فرزندش را دوست دارد ، شنيدن صداى آنان را دوست دارد .
يك چشم به هم زدن از خدا غافل نيستند ، دنبال زيادى طعام و سخن نمى باشند ، با كثرت و فراوانى لباس كارى ندارند .
دنيا و آخرت نزدشان يكى است ، مردم يك بار مى ميرند ، ولى آنان بر اثر مجاهده با نفس روزى هفتاد بار مى ميرند .
چون به عبادت قيام كنند همانند بنيان مرصوص اند ، در دل آنا نسبت به مخلوق چيزى نمى بينم ، پس به عزّت و جلالم به آنان حيات طيبه عنايت مى كنم ، چون روحشان بخواهد از جسد برود ، ملك الموت را براى قبض روح آنان نمى فرستم ، بلكه خودم روح پاك آنان را قبض مى كنم و در برابر روح آنان تمام درهاى رحمت را باز كرده و هر حجابى را از پيش روى روحشان برمى دارم ، بهشت را امر مى كنم براى آنان زينت شود و حور العين جهت آنان آماده گردد ، و ملائكه برايشان نماز بگذارند و درختان جهت آنان ثمر و ميوه دهند(28) .
در هر صورت خداوند مهربان براى انسان بهترين دوست و عالى ترين يار و پرمنفعت ترين رفيق است ، خوشا بحال كسى كه با حضرتش دست دوستى دهد و راهنمائيهاى او را در تمام جوانب حيات بكار گيرد ، كه از اين طريق تمام ابواب سعادت را به روى خود باز كرده و با خير دنيا و آخرت همراه شود كه :
اِنَّهُ خَيْرُ رَفيق وخَيْرُ ناصِر وَمُعين .عارف معارف و عاشق وارسته داعى شيرازى فرمايد :
قبل | فهرست | بعد |