next page

اصلاحات آمريكايي (محمد باقر ذوالقدر)

پيش گفتار
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
انقلاب عزيز عزيزتر از جانمان كه بر بنياد اسلام پاك و مصفّا جان گرفت ، همچون همان حقيقت ناب ، از يكسو باجاذبه ها و جذبه هاى الهى خود دلهاى ميليونها انسان مشتاق و علاقمند را بخود معطوف داشت و اميدها و آرزوهاى بى شمارى را برانگيخت و حيات و حركت را درجانهاى افسرده و دلهاى ياس ‍ آلوده ريخت . عقده هاى فروخورده بسيارى را گشود و عشق ها و عاطفه هاى بى شمارى را به ايران ؛ كانون همه اميدها و عشق ها و جلوه گاه همه ايمانها و حماسه ها پيوند داد. از ديگر سو ميدان ظهور و صحنه بروز ناجوانمردانه ترين كينه توزيها بود و دشمنى هاى بسيارى را برانگيخت . دشمنىِ آنها كه صبح و روشنائى ، عشق و زندگى ، رهائى و پرواز را برنمى تافتند. آنها كه ساليان سال بر اين مرز و بوم خيمه زده و به غارت ثروت ، دزدى هويت و لگد كوب كردن عزتمان مشغول بودند. همانها از اولين روزهاى پيروزى ، لشكريان خود را از داخل و خارج فرا خواندند، بما هجوم آوردند و تا امروز بى امان بر ما تاخته اند و دمى از فتنه گرى و كينه ورزى نياسوده اند.
آنچه پيش رو داريد شرح قطره اى است از درياى اين دشمنى هاى رنگارنگ و آخرين آن كه سخت بدان دل بسته اند؛ اصلاحات بعنوان راهبردى براى توقف انقلاب و فروپاشى نظام برآمده از انقلاب !
اين نوشتار ويراسته يك بيان شفاهى است كه به همت برادرانم در روابط عمومى فرماندهى سپاه تنظيم و مستند گرديده است . بى گمان آنچه كه بيش از هر اقدامى مى تواند دشمن را از دست يابى به هدفهايش باز دارد و او را در رسيدن به نيّات شومش ناكام گذارد. روشنگرى و تبيين و افكندن نور و روشنائى بر تاريك خانه اى است كه بر بنياد بى خبرى و در فضاى غبارآلود فتنه و فريب بنا نهاده است .
اميدوارم كه اين مختصر بتواند به بخش كوچكى از اين مسئوليت بزرگ پاسخ گفته باشد.
ذوالقدر
اسفند ماه 79
گفتارى پيرامون اصلاحات و امنيّت ملّى
موضوع گفتار، بررسى تعامل اصلاحات و امنيّت ملّى و تاءكيد بر تقابل نگرش ‍ خاصى از اصلاحات با امنيّت ملّى است . بر اين اساس ابتدا لازم است مفاهيم اصلاحات و امنيّت ملّى را جداگانه تعريف كنيم و روشن شود كه منظور از امنيّت ملّى و اصلاحات چيست ؟
و سپس به تبيين رابطه بين اين دو بپردازيم .
امنيّت ملّى
امنيّت آن هم در سطح ملّى داراى تعاريف و تعابير متنوع و گوناگونى است ، در حوزه علوم انسانى و اجتماعى ، اجماع نظرى در مورد تعريف امنيّت ملّى وجود ندارد و تاكنون تعاريف گسترده اى در اين خصوص ارائه شده است . هرچند هيچيك از اين تعاريف كامل و جامع نيست امّا عواملى همچون ، ارزشهاى حياتى ، منافع ، اهداف ملّى و تهديد، در اين تعاريف تكرار شده اند.
برخى امنيّت ملّى را عدم تهديد نسبت به ارزشهاى حياتى يك كشور و حفاظت از يك ملّت در مقابل انواع تجاوزات خارجى ، جاسوسى ، عمليات خصمانه ، خرابكارى ، براندازى ، عمليّات ايذايى و نفوذهاى دشمنانه ديگر مى دانند و برخى ديگر آن را حالتى مى دانند كه ملّتى فارغ از تهديدِ از دست دادن ارزشهاى بنيادين ، تمام يا بخشى از جمعيّت ، دارايى و يا خاك خود بسر برد. برخى ديگر نيز در تعريف آن گفته اند، امنيت ملّى مصونيت نسبى يا مطلق يك كشور از حمله مسلحانه يا خرابكارى سياسى يا اقتصادى همراه با وارد كردن ضربه كارى و مرگبار است .
شايد نگاهى كه در برگيرنده همه ديدگاهها و تصوّرات نسبت به امنيّت ملّى باشد اين تعريف است كه مى گويد:
امنيّت ملّى به وضعيّتى گفته مى شود كه طى آن يك ملّت قادر است اهداف ، منافع و ارزشهاى حياتى مورد نظر خود را در سطح ملّى و فرا ملى گسترش ‍ دهد و يا حداقل در برابر تهديدات بالقوه و بالفعل داخلى و خارجى از آنها حفاظت كند.
بنابراين ، اگر اهداف ، منافع و ارزشهاى حياتى مورد نظر يك ملّت مورد خطر و تهديد واقع شد و آن ملّت نتوانست از اين امور در مقابل دشمن حفاظت كند يا از تداوم و بقاء و استمرار آنها مطمئن بشود، امنيّت ملّى در اين شرايط مخدوش است و بايد چاره انديشى شود.
بر اساس اين دريافت كلى ، مى توان گفت امنيّت ملّى مهمترين اصل در ثبات سياسى ، استقلال و موجوديت يك ملّت و يا يك واحد سياسى است . بقاى هر كشور، تماميت ارضى و استمرار حكومت آن ، بستگى به امنيّت ملّى آن كشور دارد. اهميّت اين موضوع به حدّى است كه برخى امنيّت ملّى را پيش ‍ شرط تاءمين ساير اهداف ملّى مى دانند.
تهديد امنيّت ملّى
با توجه به تعريف و ابعاد امنيّت ملّى ، مى توانيم بگوئيم هر عاملى كه اهداف ، منافع و ارزشهاى حياتى يك ملّت را تهديد كند، به آن عامل تهديد امنيّت ملّى مى گوييم كه ممكن است آن تهديد به صورت نظامى توسط يك قدرت مهاجم خارجى و از طريق اعمال زور صورت بگيرد و يا با روشهاى ديگرى انجام شود. هر عاملى كه امنيّت ملّى را در معرض خطر قرار دهد يعنى ملّتى را از دست يابى به هدفهايش و حفاظت از ارزشها و منافعش باز دارد، تهديد امنيّت ملّى قلمداد مى شود.
با نگاهى به گذشته انقلاب و مرورى بر سابقه تهديدات امنيّت ملّى جمهورى اسلامى ايران ، در مى يابيم كه در دهه اوّل انقلاب اين تهديدات عمدتا بروش ‍ نظامى و بطور مسلّحانه طرّاحى و اجرا شده است و اگر يكى از اهداف ملّت ما در انقلاب ، ايجاد يك جامعه دينى مستقل و تشكيل يك نظام سياسى اسلامى باشد، در گذشته كليه تحركات و اقدامات دشمن كه بصورت تحميل جنگ نظامى ، به شكل كودتا و براى ايجاد يك حركت مسلحانه داخلى انجام شد، براى تغيير حاكميت دينى ، سلب استقلال و بازداشتن ملت از وصول به هدفها و حصول منافع ملى اش بوده است و به همين دليل اين اقدامات را تهديدات امنيّت ملّى مى ناميم .
شكل و صورت بندى اين تهديدات كه در دهه اوّل عمدتا جنبه نظامى و سخت داشت در دهه دوم ، بدون اينكه هدف خود را از دست بدهد تغيير يافته و ماهيت غير نظامى و نرم به خود گرفت . يعنى دشمن براى براندازى نظام اسلامى و سلب استقلال و هويّت انقلابى ملّت ما، با توسل به قوه قهريّه و بكارگيرى نيروى مسلّح عمل نكرد بلكه براى دست يابى به همان هدف ، از روشها و ابزار ديگرى سود جست . در اين مرحله نيز هدف دشمن براندازى نظام دينى ، سلب استقلال و متوقف كردن روند انقلاب ، يعنى بازداشتن مردم از دسترسى به اهدافشان و تغيير ارزشهاى حياتى موردنظر جامعه بود. لكن با روشهاى جديد و متفاوت از آنچه در دهه اوّل بكارگرفت .
اين يك تصور كلّى درباره امنيّت ملّى و تهديد امنيّت ملّى بود، به اين ترتيب هر عاملى كه كشور و ملّت ما را از دسترسى به اهداف متعالى و حفاظت از منافع و ارزشهاى حياتى اش باز بدارد ، تهديد امنيّت ملّى ناميده مى شود. از جمله اين تهديدات به شرحى كه خواهيم گفت ، مى تواند تفسير خاصى از اصلاحات باشد. اگر اصلاحات اجتماعى با نگرش و تفسيرى كه منطبق بر خواست و اهداف دشمن است صورت گيرد مى تواند ملّتى را از تحقق اهدافش باز دارد. اگر اصلاحات با اهداف و منافع ملّى يعنى آن چيزى كه يك ملّت براى بقاء خود به آن احتياج دارد تعارض پيدا كند و ارزشهاى حياتى ملتى را مخدوش ‍ نموده و در تعارض با آن قرار گيرد، تهديد امنيّت ملّى تلقّى مى گردد. لذا اصلاحات كه اساسا تلاشى است براى سامان دادن به نابسامانيها و كاستى ها و از بين بردن نواقص و بهسازى امور، اگر در يك نظام در تعارض با مصالح و منافع و اهداف ملّى آن قرار گيرد، اين خود تهديد است و در اين گفتار خواهيم ديد كه چرا و چگونه يك برداشت انحرافى از اصلاحات و رويكرد غلط بدان ، مى تواند در نقطه مقابل امنيّت ملّى كشور ما واقع شود و با آن در تعارض ‍ قرار مى گيرد. 1
اصلاحات اجتماعى
تعريف اصلاح
اصلاح كلمه اى عربى و از ريشه ص ل ح و داراى دو معنى است كه يكى از ماده صُلح و ديگرى از ماده صَلاح برگرفته شده است .
اصلاح از ماده صُلح به معنى آشتى دادن و رفع اختلاف ، دعوا و مشاجره بين دو فرد و يا دو گروه است . واژه اصلاح به اين معنى در قرآن كريم و احاديث ، تحت عنوان اصلاح ذات البين بين دو نفر يا دو گروه بكرّات بكار رفته است . 2
و اما اصلاح از ماده صَلاح ، در مقابل فَساد است كه در زبان فارسى به شايستگى ترجمه مى شود. عمل صالح يعنى كار شايسته و انسان صالح يعنى فرد شايسته و اصلاح به اين معنا در مقابل اِفساد است و به دو معنى بكار رفته ؛ يكى انجام كار شايسته و ديگرى برطرف كردن فساد و جلوگيرى از تبهكارى .
اين معنى از اصلاح كه مفهوم اجتماعى گسترده ترى دارد نيز در قرآن مجيد و كلمات معصومين (عليهم السلام ) و در ادبيات سياسى و اجتماعى ما به كار مى رود كه به معنى انجام كارهاى شايسته ، اصلاح مفاسد و مبارزه با كاستيها و نابسامانيهاست .
بدين ترتيب كسانى كه بدنبال رفع مفاسد و اصلاح امور جامعه اند مصلح و آنها كه كارشان ايجاد فساد و نابسامانى است مفسد نام دارند.
اصلاحات در فرهنگ غرب
اصلاح و اصلاحات در مفهوم رايج فرهنگ سياسى غرب ، معادل رفرم 3 و در مقابل انقلاب 4 به كار مى رود. بدين معنى كه تغييراتى كه در جامعه ايجاد مى شود گاه تدريجى ، آرام و با آهنگ كند است كه در اين صورت به آن رفرم مى گويند و كسانى را كه درصدد چنين تغييراتى در جامعه برآيند اصلاح طلب يارفرميست 5 مى نامند و گاه اين تغييرات بصورت تند، ناگهانى و اغلب همراه با خشونت و برخورد صورت مى گيرد كه بدان انقلاب مى گويند و كسانى كه به اين روش عمل مى كنند را انقلابى مى نامند. در انقلاب كه بصورت پيكار و مبارزه ظاهر مى شود نظامات و ساختارهاى كلّى جامعه ، موضوعِ تحوّل و تبديل واقع مى شوند لذا در انقلاب تمامى پيوندها با گذشته نفى مى شود. در حالى كه اصلاح در چارچوب ساختارها و نظام اجتماعى موجود، در استمرار گذشته و در عين حال با تفاوتهايى از آن ، معنى پيدا مى كند و صورت مى گيرد. طبق اين تعريف اصلاحات ، تحوّل ساختارى و بنيادى (انقلابى ) را نمى پذيرد بلكه رفع اشكالات موجود در ساختار را مورد توجّه قرار مى دهد. بدين ترتيب اصلاح در جايى معنا پيدا مى كند كه اولا يك نظام و ساختار وجود داشته باشد، ثانيا وجود آفت و آسيب و فساد در آن محرز باشد. بنابراين اصلاح گران يا اصلاح طلبان سعى دارند كه ضمن حفظ چارچوب كلّى و ساختار آن نظام ، آفتها و آسيب هاى آن را ترميم كنند. بدين ترتيب در مفهوم رايج فرهنگ سياسى غرب اصلاحات ساختار را تغيير نمى دهد بلكه درون ساختارى و در چارچوب نظام صورت مى گيرد.
اصلاحات در فرهنگ اسلامى
در قرآن ، روايات و متون دينى ما، به اصلاحات اجتماعى اينگونه نگاه نشده است . در ادبيات دينى ، مطلقِ اصلاح مدنظر است كه ممكن است تند يا كند و دفعى يا تدريجى باشد. در اين نگرش ، انقلاب خود نوعى اصلاح است . همانطور كه مقام معظم رهبرى فرمودند انقلاب اسلامى ما، خود يك اصلاح بود چرا كه براى انجام يك اصلاح عظيم و جلوگيرى از يك فساد بزرگ انجام شد.
قرآن كريم بعضى از پيامبران را به عنوان مصلح معرّفى مى كند، از زبان شعيب پيامبر آمده است كه مى فرمايد:...اِنْ اُريدُ الاَّالاِْصْلا حَ مَااَسْتَطَعْتُ وَ مَا تَوْفِيقِى اِلا بِاللّه ... 6 من هيچ اراده و قصدى جز اصلاح ، هر آن قدر كه بتوانم - تا آخرين حد توانم - ندارم پس مقام پيامبرى يك مقام اصلاح گرى نيز هست .
اصلاح طلبى به اين معنا يعنى انجام كار شايسته ، رفع فساد و برطرف كردن كاستى ها و نابسامانى ها، جزء متن دين و اعتقادات ما است . هر مسلمانى به حكم مسلمان بودن اصلاح طلب و طرفدار اصلاحات است . چرا كه اولا اصلاح طلبى و اصلاح گرى يك شاءن پيامبرى است ، ثانيا يكى از مصاديق امر به معروف و نهى از منكر است ؛ معروف يعنى كار خوب و عمل صالح و شايسته ، منكر يعنى كار بد و ناشايست . يك مسلمان موظّف است به عنوان يكى از واجبات (و در بعضى از كلمات اهل بيت (عليهم السلام ) مهمترين امر واجب ) با امور ناشايست كه در چارچوب نظام ارزشى ما بعنوان منكَر تعريف شده است مقابله و به امور صحيح و اعمال شايسته كه بدان معروف مى گوئيم دعوت كند و اين يكى از تكاليف دينى است كه صرفا زبانى و لسانى هم نيست و تا مرحله اقدام مسلحانه و جهاد نيز ممكن است پيش برود. بنابراين هر مسلمان متديّنى با اين نگرش ، طرفدار اصلاحات و اصلاح طلب است . بدين ترتيب اصلاح طلبى در متن نگرش دينى نهفته است يك فرد مسلمان و جامعه اسلامى بطور مدام مى بايست بسوى كمال حركت كند و خودش را از وضع موجود بوضع مطلوب نزديك كند و اين حركت ، اصلاح گرى است . 7 تعابيرى از ائمّه اطهار (عليهم السلام ) وجود دارد كه بيانگر همين معنى است .
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: مَن ساوايَوماهُ فَهُوَ مَغْبُون 8 يعنى اگر كسى دو روزش باهم مساوى باشد زيانكار است ، چه رسد به اينكه روز دومش بدتر از روز اول باشد!
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در بيانات خود از اصلاح ، گاه در حد فلسفه تشكيل حكومت و ماءموريت نظام دينى ياد مى كنند؛ در خطبه اى كه بر منبر كوفه بيان كردند و به خطبه منبريّه معروف مى باشد و گفته مى شود كه اين آخرين سخنرانى حضرت بوده است در بيان فلسفه پذيرش حكومت و مبارزات خود مى فرمايند :
اَلّلهُمَّ اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ يكن الذى كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِى سُلطان وَلاَالْتِمَاسَ شَىٍْ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ، وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاَحَ فِى بِلاَدِكَ، فَيَأْ مَنَ الْمَظلُومُون مِنْ عِبَادِكَ، وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ 9 .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در اينجا، فلسفه قيام خود را يكى بازگرداندن علائم و نشانه ها و شعائر دينى و ديگرى انجام اصلاحات در بلاد اسلامى ذكر مى كنند و فلسفه اصلاح را نيز برقرارى امنيّت براى بندگان مظلوم خدا و پياده شدن حدود و احكام بر زمين مانده الهى مى دانند. و بدين ترتيب حضرت فلسفه اصلاحات را در جامعه اسلامى بوضوح بيان مى دارند: فراهم شدن شرائطى كه طى آن بندگان خدا در امنيّت باشند(امنيّت سياسى - اقتصادى - اجتماعى - فرهنگى و...) و حدود و احكام الهى در جامعه محقّق گشته و پياده شوند. بنابراين اگر جهت گيرى اصلاحات در جامعه ما چيزى غير از اين باشد مى بايست در اصالت و اسلاميت آن شك نمود.
آن حضرت در نامه اى تند و آتشين به معاويه بااستناد به آيه مباركه قرآنى ...اِنْ اُريدُ الاَّالاصْلاحْ مَااَسْتَطَعْتُ و ما توفيقى الاّ باللّه ... 10 از اقدامات خود بعنوان اصلاح گرى ياد مى كنند و در عهدنامه مالك اشتر هنگامى كه وى را به زمامدارى كشور بزرگ مصر منصوب فرمودند اصلاح امور مردم آن كشور را جزء وظايف تخلف ناپذير وى برشمردند. 11
شبيه اين معنى را در كلمات امام حسين (عليه السلام ) نيز مى بينيم ، ايشان در وصيّت خود به برادرشان محمّدابن حنفيه كه در حقيقت بيان فلسفه قيام ايشان است مى فرمايند: اِنّى لَمْ اَخْرُج اشرا وَلا بطرا ولا مُفْسِدا وَلا ظالِما و اِنّما خَرَجْتُ لِطَلَبِالاِصلاَحَ فى اُمة جدّى ، اُريدُ اَن آمُرَ بالمعروف و اَنهى عَنِ المُنَكرِ وَ اسيرُ بِسيرَةِ جَدّى و اَبى عَلى بنِ ابيطالب 12
نهضت شيعى و اصلاحات
با نگاهى كلى به تاريخ اسلام درمى يابيم كه اساسا نهضت شيعى از ابتدا تاكنون يك نهضت اصلاح طلبى بوده است . بدين معنى كه از زمان رحلت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شيعه در مقابل انحرافات و فساد طبقات حاكم قيام كرد و براى مقابله با بزرگترين انحرافى كه در امت اسلامى پيش آمد يعنى انحراف در رهبرى و امامت جامعه و حكومت اسلامى ، تاكنون ايستاده است . جوهر و جانمايه اصلى اين مبارزه نيز بازگشت به اصول ، ارزشها، آرمانها و سرچشمه زلال اسلام اوليه بود، همان چيزى كه شيعه معتقد است بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دست خوش تغيير شد و حضرت على (عليه السلام ) بهمين دليل فرمود: لِنَرِد المَعالِمَ مِنْ دِينِكَ. در نهضت اصلاح گرى شيعه ، اصلاحات براى بازگشت به آن اصول ، پايه ها و مبانى اصيل و صحيح اوّليه و پيرايش و پالايش آن چيزى بود كه به عنوان اسلام مطرح مى شد.
در صد ساله اخير نيز در كشور ما، يعنى مهد حركت تشيع ، نهضت هاى گسترده اصلاح طلبى با آرمانهاى دينى و اسلامى صورت گرفت . اين نهضتهاى اصلاحى كه در مقابل استبداد داخلى و استعمار خارجى با حضور گسترده مردمى و پيشتازى نيروى مذهبى به رهبرى روحانيت شيعه انجام شد، عميقا از انديشه ها و اعتقادات شيعى الهام مى گرفت .
نهضت امام خمينى (قدس سره ) نيز يك نهضت اصلاح طلبى بود كه در تداوم قيام تاريخى شيعه و نهضت هاى صدساله اخير بوجود آمد و درنهايت توانست با يك انقلاب بزرگ نظام سياسى سلطنتى و شاهنشاهى را با 2500 سال سابقه كه خود يك انحراف و فساد بزرگ بود شكست دهد و يك نظام دينى مستقل بر ويرانه هاى آن بنياد نهد.
با پيروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن سال 1357 نهضت اصلاح گرى شيعى به اتمام نرسيد بلكه در آن مرحله ، نظام سياسى تغيير يافت و اصلاح شد ولى انقلاب براى انجام اصلاحات در ساير عرصه ها مى بايست ادامه يابد. اصلاح تنها منحصر به جنبه ها و اركان سياسى نيست ؛ اصلاحات فرهنگى ، اجتماعى ، اقتصادى ، اصلاحات در قوانين و نظامات و ساير عرصه ها مى بايست ادامه يابد و به يك معنى مى شود گفت كه تغيير نظام سياسى حاكم و تشكيل نظام سياسى جديد، زمينه ساز انجام ساير اصلاحات است . يعنى وقتى مانع اصلى برداشته شود راه براى انجام اصلاحات در ساير زمينه ها باز شده و توسعه و تحكيم آرمانهاى انقلاب و انجام اصلاحات انقلابى در همه عرصه هاى زندگى فردى و اجتماعى استمرار مى يابد. و اين يك فرايند دائمى است . زيرا يك جامعه انقلابى مدام بايد در حال تحرك و تحول باشد و از وضع موجود، خود را به وضع مطلوب برساند و براى وضع مطلوب نيز حد نهايت و خط پايانى وجود ندارد.
واقعيّت آنست كه ما براى انجام اصلاحات اساسى همواره گرفتار مشكل بوده و براى تحقّق هدف هاى انقلاب ، با چالش هاى جدّى مواجه بوده ايم . دشمن در هر مرحله مانع ايجاد كرده است تا ما نتوانيم اصلاحات اساسى را مبتنى بر آموزه هاى دينى و آرمانهاى انقلابى خود انجام دهيم . اينكه در جامعه ما نابسامانى هائى وجود دارد، بخشى ناشى از كاركردهاى ضعيف ما است ، بخشى ساختارى و مربوط به گذشته است و بخش زيادى هم ناشى از كاركرد دشمن و رفتار خصمانه و دخالت هاى دشمنانه او براى بازداشتن ما از اصلاحات واقعى است . دليل آن هم اين است كه اگر ما بتوانيم به هدف هاى انقلاب يعنى تشكيل يك نظام پيشرفته دينى و ايجاد يك جامعه آرمانى اسلامى و يك كشور قدرتمند، آزاد، آباد مستقل و به دور از وابستگى و سلطه اجانب دست پيدا كنيم ، اين انقلاب مى تواند براى ملت هاى مظلوم جهان يك الگوى عملى و قابل قبول باشد و اين همان چيزى است كه با منافع و حتى موجوديت آمريكا و ساير قدرتهاى استكبارى در تعارض است . آنها به خاطر جلوگيرى از آن حادثه بزرگ ، نمى گذارند اين الگو شكل بگيرد. آنان نمى خواهند ما نظام مطلوب و جامعه آرمانى خود را آنچنانكه بايد تشكيل دهيم و اين الگو پيش روى همه ملت هاى جهان قرار گيرد!و همه مسئله همين است !.
دو رويكرد متضاد به اصلاحات
در يك نگاه كلى دو رويكرد مختلف نسبت به اصلاحات وجود دارد. يكى رويكرد دينى ، ايمانى و انقلابى كه مقام معظّم رهبرى چارچوب و خصوصيّات آنرا بيان كردند و تعريف و توصيفى كه در اين گفتار آمده است بر آن مبتنى است و ديگر رويكردى كه مى تواند كاملا در تعارض با هدفهاى انقلاب و امنيّت ملّى كشور واقع بشود و در نقطه مقابل رويكرد اول قرار دارد و از آن به اصلاحات آمريكايى تعبير مى كنيم .
از اصلاحات در همه كشورها و بين همه ملت ها و فرهنگها، يك تلقّى واحد و يكسان وجود ندارد، بدليل اينكه صلاح و فساد از مفاهيم ارزشى هستند و در نظام هاى ارزشى مختلف ، مصاديق مختلف دارند. از اين رو اصلاحات ، امور عام و مطلقى نيستند كه همه از آن تصور يكسانى داشته باشند. لذا در جامعه دينى ممكن است اصلاح را چيزى بدانيم كه با مفهوم اصلاح در جامعه غيردينى و در نظام ارزشى غير الهى كاملا مغاير باشد. بعنوان مثال در نظام ارزشى دينى طبق فرموده اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بر زمين ماندن حدود الهى فساد تلقى مى شود و اصلاح آنست كه حدود الهى اقامه شود. در حالى كه در يك جامعه غيردينى كه معتقد به حدود الهى نيستند و نظام ارزشى خود را بر مبانى ديگرى استوار كرده اند و با ما اَنْزَلَ اللّه و احكام و قوانين الهى رابطه اى ندارند، اصلاحات به هيچ وجه با هدف اجراى احكام الهى صورت نمى گيرد. در اين جوامع ممكن است قوانين آسمانى و احكام دينى ، خود نوعى فساد تلقى شوند! و حذف آن از قلمرو جامعه نوعى اصلاح باشد ! و اين همان چيزى است كه در غرب اتفاق افتاده است . غرب در جريان رنسانس ‍ راه نجات جامعه و رفع نابسامانيهاى خود را در حذف آنچه كه به نام حدود الهى مطرح بود و كنار گذاشتن احكام ، شعائر و سنت هاى كليسا دانست . دين زدايى يا دنيوى كردن امور كه بدان سكولاريسم يا لائى سيزم 13 مى گويند، همان شعارى است كه روشنفكران اروپا در جريان رنسانس و پس ‍ از آن سر دادند و به حذف دين از حيات سياسى و اجتماعى مردم منجر شد. در يك نظام غير دينى و لائيك ، قوانين الهى ، معنويت و اخلاق دينى ، احكام حقوقى و جزايى دين كه در يك نظام سياسى - اجتماعى دينى مثل كشور ما صَلاح و عمل شايسته تلقى مى شوند، ممكن است بد، نامطلوب ، خشن و فسادآميز بحساب آيند. و لذا اصلاح جامعه به معنى حذف اين قبيل موارد است !
از اين روست كه مى توان گفت اصلاحات بين ما و غربى ها مشترك لفظى است و از لحاظ معنا در بسيارى از موارد در نقطه مقابل هم قرار دارند. به عنوان مثال شراب خوردن در يك نظام دينى كارى ناپسند و حرام است در حاليكه در يك نظام غير دينى ممكن است شراب نخوردن امرناپسند، خلاف عرف و خلاف ادب تلقّى شود. كما اينكه وقتى رئيس جمهور ما را به فرانسه دعوت كردند به عنوان عرف جامعه خود گفتند براى احترام به ايشان و براى اينكه بهترين پذيرايى صورت گرفته باشد بايد شراب در پذيرايى وجود داشته باشد در حاليكه ما اين را امرى ناپسند و توهين آميز قلمداد كرديم .
حدود، ديات ، قصاص و احكام جزائى اسلام از جمله موارد ديگرى است كه بشدّت اختلافى است . مثلا قصاص و اعدام جنايتكاران ، سنگسار زناكاران ، قطع انگشتان دست سارقين و... كه مبتنى بر حقوق جزا و نظام ارزشى اسلام است و ما اين قوانين را حدود الهى مى دانيم و معتقديم اگر اين حدود پياده نشوند، بسيارى از نابسامانى ها در امنيّت اجتماعى و تربيت انسانى بروز مى كنند، از نظر غرب اين اعمال خشونت و برخورد خشن و خلاف حقوق بشر تلقّى مى شوند و ما را همواره به خاطر همين احكام متهم به عدم رعايت حقوق بشر كرده اند. چون حقوق بشرى كه آنها مدّعى آنند مبتنى بر تفسير اومانيستى از انسان و نگرش سكولاريستى به جامعه است كه در آن ، قوانين و حدود الهى محلى از اِعراب ندارند. ولى در حقوق بشر اسلامى اجراى حدود الهى تضمين كننده امنيّت و اصلاح و تربيت جامعه است .
بسيارى از مفاهيم علوم انسانى جنبه عام و جهان شمول بگونه اى كه كليه ملّتها از آن تبعيّت كنند ندارند. اين مفاهيم اساسا ريشه در جهان بينى ها، ايدئولوژيها و نظامهاى ارزشى و بطور كلى فرهنگ هاى مختلف دارند لذا در بسيارى موارد باهم متفاوت اند. اعلاميه معروف حقوق بشر نيز مبتنى بر يك جهان بينى و نظام ارزشى خاصى است كه منطبق با نگرش اصالت انسانى و اومانيستى و جهان بنى مادى تنظيم شده و متعلق به يك مكتب و ايدئولوژى خاصّى است ؛ ايدئولوژى كه در آن خدا جايى ندارد و اصالت با نفس امّاره انسانى است . لذا حقوق بشر در مكتب و ايدئولوژى مبتنى بر اصالت خدا و كرامت انسان ، كاملا با آن متفاوت است . بنابراين يك منشور حقوق بشر واحد و جهانشمول نداريم و اعلاميه حقوق بشر معروف ، چيزى است كه غرب آنرا ساخته و پرداخته است و به زور آنرا بر ملّتهاى ديگر تحميل مى كند.
بنابراين در نظامهاى مبتنى بر ارزشهاى دينى و وحيانى كه از جهان بينى و انسان شناسى الهى ريشه مى گيرند، اصلاحات تعريف و مصاديقى دارد كه با آن چه در نظامهاى مبتنى برجهان بينى هاى مادى و نگرشهاى اومانيستى بيان مى شود كاملا متفاوت است . پس مى توان دو نوع اصلاحات را تصور كرد؛ يكى اصلاحات دينى ، ايمانى و انقلابى كه در پرتو دين خدا و احكام و ارزشهاى الهى و مصالح جامعه اسلامى ممكن مى گردد و ديگرى اصلاحات غيردينى و مبتنى بر جهان بينى مادى و الحادى (غيرالهى ) كه ما از آن به عنوان اصلاحات آمريكايى ياد مى كنيم و بنابه شرحى كه خواهد آمد غربيها و بويژه آمريكايى ها سردمدار انجام چنين اصلاحاتى در جهان هستند و تلاش مى كنند همين الگوى اصلاحات را با ايجاد انحراف در مسير اصلاحات واقعى بر كشور ما نيز تحميل كنند.
اصلاحات دينى ، مشخصات و مصاديق آن
اگر به مفاد و حقيقت رويكرد دينى به اصلاحات توجّه كنيم درمى يابيم كه در يك جامعه دينى اصلاحاتى كه بمنظور رفع نابسامانيها و كمبودها و رشد و اعتلا بخشيدن به حيات فردى و اجتماعى انسانها و تاءمين سعادت جامعه صورت مى گيرد، از آموزه هاى دينى و ارزشهاى الهى الهام مى گيرد و اساسا اصلاح جامعه جز از طريق پياده شدن احكام و ارزشهاى دينى و اصلاح امور دنيا جز با اصلاح امر آخرت انسانها ممكن نيست . على (عليه السلام )مى فرمايند: مَنْ اَصْلَحَ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللّه اَصْلَحَ اللّهُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْن َالنّاس وَ مَنْ اَصْلَحَ اَمْرَ آخِرَتِه اَصْلَحَ اللّهُ لَهُ اَمْرَ دُنْياه . 14
امام (عليه السلام ) بما تعليم مى فرمايد كه اگر بدنبال اصلاح وضع دنيايتان و اصلاح امور اجتماعى خود هستيد رابطه خود را با خداوند و با آخرت اصلاح كنيد.
در رويكرد دينى ، اصلاحات واقعى اصلاحاتى است كه ريشه در رابطه با خداوند، دين و آخرت داشته باشد. اصلاحاتى كه به اين حقايق و ارزشها پشت كند اصلاحات واقعى نيست . در نگرش دينى كسى كه بين خود و خدايش را اصلاح كند خداوند بين او و مردم را اصلاح مى كند، كسى كه امر آخرت خود را اصلاح كند خداوند امر دنياى او را اصلاح مى كند. بنابراين اصلاح واقعى در گرو اصلاح رابطه فرد و جامعه با خداوند است . اگر جامعه اى مى خواهد وضع دنيايش به سامان برسد بايد وضع خود را با آخرت درست و اصلاح كند. اينها با يكديگر در ارتباط هستند. اين ارتباط بايد يك ارتباط تكوينى و حقيقى باشد نه صورى و اعتبارى . امام (عليه السلام ) در جاى ديگر مى فرمايند:
وَلا تُصْلِحْ دُنْياكَ بِمَحقِ دِينِكَ فَتَكُوُنَ مِنَ الاَْخْسَرِينَ اَعْمالا 15 .
فكر نكنيد كه با پشت كردن به دين و كنار گذاشتن آن ، دنيايتان اصلاح مى شود كه در اين صورت بيشترين خسارت را خواهيد كرد و هم دنيا، هم دين و هم آخرت خود را از دست خواهيد داد.
در جاى ديگر مى فرمايند:
لا يَتْرُكُ النّاسُ شَيئا مِنْ اَمْرِ دِيْنِهِمْ لِلاصلاحِ دُنْياهُمْ اِلاّ فَتَحَ اللّهُ عَلَيْهِمْ ما هُوَ اَضّرُ مِنْهُ 16 . مردمى كه دنبال اصلاح امور خود هستند اگر بخواهند با ترك كردن دين و كم گذاشتن از آن ، دنياى خود را اصلاح كنند، نه تنها اصلاح حاصل نخواهد شد بلكه خدا شرايطى را براى آنها فراهم مى كند كه بدتر از وضع گذشته آنان است ! و اين امر خداوند و سنّت الهى است كه از زبان امام معصوم بيان مى شود و در صحت و درستى آن جاى هيچ ترديدى نيست . تعابير ديگرى هم در كلمات اهل بيت (عليهم السلام ) وجود دارد كه نشان مى دهد اصلاح واقعى از مجرا و از معبر دين عبور مى كند و پشت كردن به تعاليم و ارزشهاى دينى ، جامعه را از اصلاحات واقعى باز خواهد داشت .
ديدگاه مقام معظّم رهبرى نسبت به اصلاحات نيز بر همين پايه استوار است ، اصلاح از منظر ايشان آن است كه هر نقطه خراب ، هر نقطه نارسا و هر نقطه فاسدى به يك نقطه صحيح تبديل شود. ايشان اصلاحات را يك حقيقت ضرورى و لازم و جزء ذات هويت انقلابى و دينى نظام ما دانستند كه اگر اصلاح به صورت نو به نو انجام نگيرد نظام فاسد خواهد شد و به بيراهه خواهد رفت . وقتى اصلاحات نشود، برخى از نتايجى كه ما امروز با آنها دست بگريبانيم ، پيش مى آيد. توزيع ثروت ناعادلانه مى شود، نوكيسه گان بى رحم برگوشه و كنار نظام اقتصادى جامعه مسلّط مى شوند، فقر گسترش پيدا مى كند، زندگى سخت مى شود، از منابع كشور بدرستى استفاده نمى شود، مغزها فرار مى كنند و از مغزهايى كه مى ماند حداكثر استفاده نمى شود. وقتى كه اصلاحات باشد، اين آفتها و اين آسيب ها و دهها مورد از قبيل آنها پيش ‍ نمى آيد. 17 اين يك تصوير روشن از مفهوم اصلاحات از ديد مقام معظم رهبرى است كه در جايى ديگر به برخى مصاديق فورى و ضرورى آن اشاره فرموده اند:
در ميان جامعه مواردى هست كه بايد اصلاح شود؛ اصلاح قضائى ، اصلاح امنيّتى ، اصلاح ادارى ، اصلاح اقتصادى ، اصلاح در قوانين و مقررات 18 هم چون :
O مقابله با فساد در دستگاههاى ادارى مثل رشوه و ارتشاء،
O رفع مقررات تبعيض آميز و استقرار مقررات يكسان براى همه در دستگاه ادارى كشور.
O بستن راههاى نامشروع كسب ثروت و جلوگيرى از امتيازات بيجا و انحصارى ثروتهاى بادآورده .
O رفع ناامنى و برقرارى امنيّت شغلى و ثبات مقررات براى كار و تلاش .
O مقابله با گرايش به مصرف و مصرف زدگى و ترجيح دلالى بر توليد در عرصه اقتصاد جامعه .
O رفع بى انضباطى در جامعه به خصوص در مسؤ لان بخشهاى اداره كشور و تحقق انضباط اجتماعى .
O رشد ملكات انسانى مثل شجاعت ، صفا، صدق ، نشاط، فعاليت و كار در جوانان .
O نفى روابط جنسى ناسالم در جامعه .
O مبارزه با اعتياد و از بين بردن آن .
O افزايش سطح معرفت و شعور عمومى و رساندن آن بحدّ مطلوب .
O ايجاد حس وظيفه شناسى در مسؤ لان .
O مقابله با عوامل ناامنى خانواده ها، شهرها، خيابانها، جاده ها و روستاها.
O مقابله با جرم و جنايت و استقرار قضاوت عادلانه ، كوتاه كردن زمان رسيدگى به پرونده هاى قضائى .
19
O و بطور كلى رفع تبعيض ، فساد و فقر در جامعه . 20
O و استقرار امنيت كه بستر و زمينه انجام ساير اصلاحات است . 21
از منظر رهبر معظم انقلاب كه از لحاظ قانونى مسئوليت تعيين سياست هاى كلان كشور بر عهده ايشان است و از لحاظ شرعى حُجّيت و مشروعيت اقدامات حكومت و نظام موكول به خواست ، اراده و تاءييد ايشان است ، اصلاحات صحيح و اصولى چنين مصاديقى دارند كه همگى مبتنى بر نياز واقعى جامعه بوده و از دستورات و آموزه هاى دينى الهام مى پذيرند.
ساير مسؤ ولان دلسوز كشور نيز اظهار نظرهاى مشابهى دارند، از جمله رئيس ‍ جمهور محترم كه ايشان هم اصلاح گرى را جزء دين دانسته و درجايى مى گويند : اصلاح گرى در ذات دين نهفته است ، نهضت امام حسين (عليه السلام ) كه يك نهضت خونبار بود و به آن حادثه تبديل گشت ، اين خود يك نهضت اصلاحى بود يا در تعابير ايشان اصلاحات به معنى تقويت لايه هاى استوار ديندارى ، معنويّت و تقويت و نهادينه كردن نظارت مردم بر قدرت آمده است . در تعبير ديگرى پياده كردن كامل قانون اساسى به خصوص فصل حقوق ملّت ، تشجيع مردم به نصيحت و انتقاد از دولت به معناى اصلاحات ذكر شده است كه اين نيز خود مصداقى از اصلاحات دينى است و در كلمات پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و به خصوص امام على (عليه السلام ) فراوان مى يابيم كه مسلمانان و پيروان خود را از اينكه صرفا زمامداران را مدح كنند و از آنها انتقاد و بدانها نصيحت نكنند، نهى مى فرمايند. اساسا در بعضى جوامع روائى شيعه ، فصلى تحت عنوان بابُ النَصيحَةِ لاَِئِمَّةِ الْمُسْلِمين داريم كه نصيحت به معنى انتقاد سازنده و مشفقانه و خيرانديشى و خيرخواهى در مورد آنها با بيان صادقانه اشكالات است . رفع بدبينى بين دولت و ملّت از مصاديق ديگر اصلاحات در نگاه آقاى خاتمى است كه اين نيز ريشه دينى دارد. در عهدنامه مالك اشتر تاءكيد جدى بر لزوم حسن ظن و اعتماد متقابل بين زمامدار و مردم و رفع سوء تفاهمات و بدبينى ها وجود دارد.
رئيس محترم جمهور بيشتر بر روى اين جنبه از اصلاحات تاءكيد مى كند و اين شايد از اين روست كه فكر مى كند كه بر روى جنبه هاى ديگر به اندازه كافى تاءكيد شده است و بايد گفت همه اين موارد از مصاديق اصلاحات دينى است .
آنچه گفته شد مرورى بر برخى بيانات و انديشه هاى رهبران و پيشوايان دينى و مسئولان جامعه درباب اصلاحات بود كه ملاحظه مى شود كاملا در راستاى منافع و اهداف ملّى و ارزشهاى حياتى جامعه ما است . تحقّق اين اصلاحات مى تواند به رفع نابسامانى ها و ايجاد يك جامعه آرمانىِ منطبق بر فلسفه انقلاب كمك كند و بطور كامل امنيّت ملّى را در كشور تحكيم نمايد.
اصلاحات آمريكايى
تلقّى ديگرى از اصلاحات ، درست در نقطه مقابل رويكرد اوّل وجود دارد كه صرفا در لفظ با هم مشترك اند و در معنى و محتوا معارض و متضاد با هم مى باشند. در اين گفتار بر آنيم تا اثبات كنيم كه تلقى دوم از اصلاحات كه بدليل جانبدارى آمريكاييها از آن و سردمدارى آنها از اين نوع اصلاحات در جهان ، بدان اصلاحات آمريكايى مى گوئيم ، نه فقط در تعارض با امنيّت ملّى كشور ماست بلكه طرحى است كه توسط آمريكاييها براى فروپاشى و براندازى نظام جمهورى اسلامى و حكومت دينى در ايران تعقيب مى شود.
اصلاحات آمريكايى همان چيزى است كه مقام معظّم رهبرى فرمودند كه آمريكا با تمسّك به آن مى خواهد نظام ما را با الگوگيرى و بازسازى طرحى كه در شوروى به كار برد، دچار فروپاشى كند. براى ورود به اين بحث ابتدا ذكر چند نكته لازم است :
اوّلا اصلاح گرى و اصلاحات مفاهيم ارزشمندى هستند كه مثل هر مفهوم و حقيقت ارزشمند ديگر مى توانند مورد سوء استفاده واقع شوند و اصولا چيزهاى ارزشمند هستند كه مورد سوء استفاده واقع مى شوند. چرا اسكناس ‍ تقلبى و جواهرات بدلى وجود دارد؟ به خاطر اين كه پول و جواهر داراى ارزش اند و قيمتى بر آن ها مترتب است . اگر پول ، زمان آن گذشت و از سكه افتاد ديگر ارزش مبادلاتى بر آن مترتب نيست و كسى آنرا جعل نمى كند. از هر امر ارزشى و هر حقيقت ارزشمندى سوء استفاده مى شود و بدل آن بكار مى رود و از جمله اين مقولات ارزشمند، اصلاحات است كه اتفاقا اين موضوع پيشينه تاريخى نيز دارد. يكى از موارد سوء استفاده از اصلاحات ، تحريف آن از سوى منافقان است كه به تعبير قرآن كريم آنان رفتار فسادانگيز خود را اصلاح گرى نام گذاشته بودند و خود را اصلاح طلب و مصلح مى ناميدند!؟
و اذا قيلَ لَهُمْ لا تفسِدوا فى الارضِ قالوُاإِنَّما نَحنُ مُصلحونَ اَلا اِنِّهم هُمُ المفسدونَ ولكنْ لا يَشعُرونَ 22
وقتى به منافقين گفته مى شود كه در زمين فساد نكنيد مى گويند ما مصلح هستيم يعنى رفتار فسادآميز خود را تعبير به اصلاح مى كنند. آگاه باشيد كه اينها خود مفسد هستند ...

next page

اصلاحات آمريكايي (محمد باقر ذوالقدر)