next page

fehrest page

back page

293 خيال مى كرديم اين كار از هر كس بر مى آيد ... 


يكى از شعراى عرب درباره ى اهل بيت - عليهم السلام - چنين سروده است :
مشردون نفوا عن عقر دارهم
كاءنهم قد جنوا ما ليس يغتفر(453)

چنان پراكنده اند و از منازلشان دور افتاده اند كه گويى جنايت غير قابل بخشش از آنان سر زده است .
آيا واقعا كار ما بايد به جايى برسد كه اوصياى پيغمبر - عليهم السلام - اين قدر در ميان ما خوار باشند؟!
ما امتحان خود را درباره ى امامانى كه در ميان مردم حاضر بودند، پس داده ايم ، اگر امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - هم ظهور كند، معلوم است كه با او چه خواهيم كرد؟!از سوء رفتار خود با امام اول تا يازدهم - عليهم السلام - توبه نكرديم . آيا براى امام دوازدهم توبه مى كنيم ؟!نقل شده كه آقاى زاهدى مى گفت : براى تعجيل فرج دعا نكنيد؛ زيرا دعا براى معصيت است ، آيا مى خواهيد بيايد تا او را هم بشكنيم !
اگر بدانيم دعاى ما اثر دارد و باز دعا نكنيم ، مقصريم ؛ ولى خدا مى داند اهل دعا چه كسانى هستند؟ خيال مى كرديم اين كار از هر كس ‍ بر مى آيد و كار عجزه است .(454)، ولى معلوم شد كه كار هر كس نيست ، بله لقلقه ى زبان زياد است و از هر كس بر مى آيد، اما دعاى حقيقى با شرايط دعا و اجابت آن بسيار اندك است !


294 هيچ حيوانى به جهنم نمى رود ولى ... 


ديدن عالم وحوش و حيوانات براى اهلش مايه ى عبرت است ، هر چند از عالم انس هم مى شود عبرت گرفت .
حيوانات با اين كه مقامشان از انسان پست تر است ، به جهنم نمى روند؛ ولى انسان با عظمت به جهنم مى رود، بلكه محكوم به خلود در نار مى گردد؛ با اين كه مى تواند با يك گام برداشتن به ملك برسد، و به بهشت و خلود در بهشت دست يابد!
حشر حيوانات براى اثبات تكليف مكلفين و مملوكيت آن هاست ، و شايد در رابطه ى با عالم خودشان چيزهايى داشته باشند؛ اما جهنم و خلود در آن براى نوع با شرافت انسانى است .
با همه ى جهالت و غفلت ، بيشتر مردم مى خواهند خوشى و راحتى ، و همه خوبى ها را در دنيا داشته باشند و مى گويند: يزيد از حسين - عليه السلام بهتر بود - براى دنياى ما هم ، بهتر از يزيد است ، چه رسد به آخرت . و زبان حال اهل دين به دنيا پرستان اين است :
ان تسخروا منا فانا نسخر منكم كما تسخرون (455)
اگر ما را به باد ريشخند بگيريد، همان گونه كه شما ما را تمسخر مى كنيد، ما نيز شما را مسخره خواهيم نمود.


295 اين همه غلغله ، همه از ماءكل و مشرب است  


از آيات : و لا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظلمين (456)؛ ( به اين درخت نزديك نشويد، كه از ستمكاران مى گرديد.) و نيز: فلا يخرجنكما من الجنة فشقى (457)؛ (مبادا شما را از بهشت بيرون كند، تا مبادا دچار شقاوت شوى .) و هم چنين ان لك اءلا تجوع فيها و لا تغرى و اءنك لا تظمؤ ا فيها و لا تضحى (458)؛ (تو در بهشت ، گرسنه و برهنه و تشنه و آفتاب زده نمى شوى .) و نيز: (فوسوس لهما الشيطن )؛ (459)(پس شيطان آن دو را وسوسه نمود.) استفاده مى شود كه تمام فساد و افساد و غلغله و سر و صدايى كه در روى زمين بوده و هست و خواهد بود از همين ماءكل و مشرب است ؛ زيرا تكاليف متوجه غضب و شهوت است ، و تناول غذا و نوشيدنى موجب آن هاست .
واى بر ما كه خود را اشرف مخلوقات مى دانيم ولى از حيوانات پست تريم ، و گرنه اين همه هزينه براى معاشرات و مراجعات نامشروع معنا نداشت . اگر ماءكل و مشرب را تعديل كنيم ، چه قدر غضب ها و شهوت ها تعديل مى شود . خدا مى داند كفار در شبانه روز براى به فساد كشاندن مسلمان ها و مؤ منين چه قدر پول خرج مى كنند. ما هم گويا خود را ناچار و مضطر و گرفتار مى دانيم . آيا با وجود ضعف حال و گرسنگى باز به اين همه فسادهاى اخلاقى و اختلاطات مضر و نامشروع و اين همه رياست طلبى ها و كشتار و ظلم محتاجيم ؟!


296 و لكن ليطمئن قلبى  


سئوال : در جريان سؤ ال حضرت ابراهيم - عليه السلام - از كيفيت احياى موتى از خداوند متعال (460)، چگونه ايشان اطمينان نداشت ، با آن كه پيغمبر الوالعزم بود؟
جواب : مقصود قلب او بما اءنه من اءفضل الاءنبياء؛ (از آن جهت كه از افضل پيامبران - عليهم السلام - بود) نيست .
سؤ ال : چگونه ايمان با عدم اطمينان جمع مى شود؟
جواب :لا بما اءنه من اءولى العزم ، بل بما اءنه من المؤ منين ؛ (نه از آن جهت كه پيامبر اولوالعزم بود، بلكه از آن جهت كه مؤ من بود.) و نيز براى اطمينان قلب مؤ منين ديگر و ترقى درجات ايمان آن ها بود .
سؤ ال : مگر مؤ منين نيز در آن حضور داشته اند؟
جواب : لازم نيست همه در نزد او باشند. ايمان و اطمينان مؤ منان درجاتى دارد، و امكان دارد كه از درجات عاليه ى ايمان به مرحله ى عيان برسد، و اطمينان و يقينشان بالا رود. حضرت موسى - عليه السلام - اگر به كوه طور هم نمى رفت ، باز از همه افضل بود، ولى درجه ى بالاتر را طلب مى نمود.


297 برتر از ملايكه و پست تر از بهايم ! 


انسان چگونه استعداد دارد كه به سمت بالا يا پايين سير كند. انبيا و اوصيا - عليهم السلام - هم افرادى مثل سلمان و مقداد و ابى ذر و عمار و ... هم معاويه و عمروعاص ، عتبه برادر معاويه ، خالد بن وليد و مروان را كه از بهايم هم بدتر بودند، به جا گذاشتند . و اين ها همگى همدرس يكديگر و در مدرسه ى كبراى مكتب اسلام درس خواندند و استاد همه حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - بود؛ ولى مقام دسته ى اول به طور يقين از ملايكه بالاتر است ، و طايفه ى دوم از تمام بهايم بدترند.


298 از آثار به جا آوردن مداوم غسل جمعه  


سؤ ال : آيا در روايت داريم كه هر كس چهل روز جمعه غسل نمايد، بدنش در قبر نمى پوسد؟
جواب : بنده چهل روز نديده ام ، ولى تعبير به مداومت دارد، البته استبعادى هم ندارد، خيلى از اجساد علما و صلحا ديده شده كه پس ‍ از سال ها هم چنان تازه مانده است .


299 ماجراى پيدا شدن قبر قطب راوندى با بدن تازه در قم  


زمانى كه باغ ملى قم را - كه در كنار شهردارى سابق واقع است ، و قبرستان و محل دفن علما بوده است - احداث مى كردند، چه قدر اجساد تازه پيدا شد!از جمله وقتى نزديك قبر قطب راوندى را حفارى كردند و به نزديكى قبر رسيدند، شكافى پيدا شد و ديدند بدن ايشان بلكه كفن او هم چنان تازه باقى مانده است !با اين همه ، عده اى ممكن است اين واقعيت را حتى درباره ى اجساد انبيا و اوصيا - عليهم السلام - هم قبول نداشته باشند . ما از كجا مى توانيم مقام آن ها را در نزد خدا درك نماييم .


300 اجتهاد و مقام رفيع آن  


از مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى (461)نقل شده كه مى فرمود: از بس اقوال متخالف فقهى به نظرم مى رسد، به طورى كه گويا محال است كه بتوانم به ى ك قول جازم شوم .و اين كار كاءنه براى ايشان هميشه اتفاق مى افتاده است و شايد در هيچ موردى قاطع به حكم نبودند.
آقاى سيد محمود شاهرودى (462) رحمه الله - هم مى فرمود: مكرر مى نويسم و قلم مى زنم ، دوباره مى نويسم و قلم مى زنم ، كاءنه محال است به ى ك فكر و نظر جازم شوم .
از اين مطالب و اشباه آن انسان مى فهمد كه مداد العلماء اءفضل من دمآء الشهدآء؛ (463)(مداد دانشمندان از خون شهيدان برتر است .) بايد به ى ك معناى عالى تفسير شود؛ زيرا دماء الشهدآء هم با مداد العلماءبا ارزش مى شود، و گرنه باطل است و منزلت و حرمتى ندارد.
البته مداد علما كنايه از معلوماتشان مى باشد نه مكتوبات و مؤ لفات آن ها،و الا برخى مثل مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهانى اهل مداد و تاءليف نبودند، به گونه اى كه از بعضى معاصرين ايشان نقل شده كه ايشان فرموده بود: در نظر داشتم كتابى در وقف يا قضا بنويسم ، ولى فقط اسم كتاب را نوشتم و بس !
به گمانم حاج آقا حسين قمى (464) - رحمه الله - هم نتوانسته چيزى بنويسد، از معلم ملا مكتبى حاج آقا حسين در ايام طفوليتشان ، نقل شده كه مى گفته است : خيلى ها را خوش خط كردم ، ولى براى ايشان بسيار زحمت كشيدم تا خطش را بد كردم ! بعضى ها نيز امضاهايى دارند كه مثل خط جن مى ماند، اما در بحث و حافظه و استحضار در مسايل علمى ممتاز بودند.


301 عمل به واضحات و احتياط در مشتبهات  


اى كاش مى فهميديم كه چاره ى كار ما در يك چيز منحصر است ، و آن اين است كه تكليف الهى را تشخيص بدهيم و بدانيم كه چه كار را بايد بكنيم و چه كار را نبايد بكنيم . اگر دانستيم اءلحمدلله ، و اگر ندانستيم بايد بدانيم كه انسانى كه نمى داند چه كند و چه نكند، بايد احتياط كند . و در اين صورت - يعنى در صورت نداشتن تكليف واقعى - اگر ندانيم چه كنيم ، از ما پذيرفته نمى شود و ما در نزد خدا معذور نيستيم . آيا اگر عينك نداشتيم ، نبايد براى راه رفتن عصاى احتياط به دست بگيريم ؟!آيا ندانستن تكليف عذر مى شود كه با دست نگرفتن عصاى احتياط خود را در چاه عميق بيندازيم ؟!بنابراين ، با تمكن از احتياط، كار ما مشكل نيست ، و در اين صورت اگر احتياط را ترك كنيم معذور نيستيم .


302 مهارت حاج اشرفى در عمل به احتياط  


خدا رحمت كند حاج اشرفى را كه خوب موارد احتياط را مى دانست !مردمى كه در اطراف حاج اشرفى (465)بودند مثل اين كه اطراف رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم بودند. شهرهاى ايران از علما نورباران بودند، ولى چون قدردان آن ها نبوديم ، اين طور لا الى بدل (466)از ما گرفته شدند . گويا ما غنى بوديم و خود را نيازمند و محتاج به آنان نمى ديديم !آرى ، آخرين ملجاء و منجى (467)كه بايد به آن تمسك كنيم از ما گرفته شد . خداوند سبحان مى فرمايد:
اءنا ناءتى الاءرض ننقصها من اءطرافها(468)
ما رو به زمين آورده و از گوشه هاى آن [ عالمان ربانى ] مى كاهيم .


303 اگر از علما دور شويم ، كار ما علاج ناپذير است . 


مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهانى - كه در سال 1305 ه ق از اصفهان به نجف اشرف منتقل شد - مى فرمود: در آن وقت تنها در اصفهان پنجاه نفر مجتهد صالح الحكومه و نافذ الحكم (جامع الشرايط) بودند. شما - خطاب به فضلا و مدرسين حوزه ى علميه نجف كه شبى در مجلس و محضر ايشان جمع بودند - سعى كنيد از كارخانه ى فقاهت و اجتهاد نجف بيرون بيايد. ولى متاءسفانه ما قدردان علما نبوديم لذا آن ها را اين طور لا الى بدل از ما گرفتند. اگر ما از علما دور شويم ، كار ما از علاج گذشته است .


304 عالم بالله ، نه معمم  


منظور از عالم ، عالم بالله و عالم دينى است ، نه معمم ؛ زيرا بين اين دو نسبت عموم من وجه است . در هر امرى از امور (دينى يا دنيايى ) بايد از خدا بخواهيم ، كه ى ا عالم باشيم يا متعلم و يا محتاط، اگر عالم نيستيم يا متصل به عالم باشيم و يا محتاط، و گرنه بايد خاطر جمع باشيم كه در شقاوت غرق خواهيم شد . اما اگر انسان عالم يا محتاط باشد رو به سعادت است و چنان چه بلايى به او برسد و حتى او را از دنيا ببرد، باز طورى نيست ؛ زيرا بالاخره هر كسى به سببى از دنيا مى رود و مى ميرد. و عمده ، هلاكت و شقاوت ابديه و آخروى است ، نه نابودى دنيايى .


305 امتحان ناموفق مسلمانان ! 


تجربه نشان داده كه هر وقت دولت هاى كفر خواسته اند دولت هاى كوچك اسلامى را براى انجام مرام دنيوى خود، عبد محض ‍ خود كنند، آنان لبيك گفته و مطيع آن ها بوده اند، نظير اين كه ارتش عراق را به لبنان فرستادند تا عليه حكومت اسلام و له حكومت نصرانى ها (مسيحى ها) وارد معركه شوند.
هم چنين زمانى نزد مرحوم سيد يزدى (469)آمدند و از ايشان خواستند كه عليه دولت اسلامى عثمانى و له بريتانيا حكم كند، البته با اين توجيه كه عثمانى ظالم است و از ايشان درخواست نمودند كه براى از بين بردن ظالم و ستمگر، عليه آن حكم جهاد دهد، ولى ايشان زير بار نرفت .
آيا اگر ظالمى از بين برود و ظالم ديگر بيايد، اوضاع درست مى شود؟!تمام جنبش مشروطه براى نجات از ظلم و استبداد دولت قاجار بود، و اسم مجلس را مى بايست عدالتخانه مى گذاشتند، نه مجلس شورا، ولى از كجا معلوم كه عدالتخانه ، ظلمخانه نباشد؟!بله ، رشوه بر تمام اداره ها حكومت مى كند، ولى كدام دولت است كه اقرار كند و يا بتواند اصلاح كند؟!


306 خدا مى داند چه ذخايرى را از دست ما ارزان گرفتند! 


كتاب هايى كه صد سال پيش در زمان ناصر الدين شاه چاپ شده ، در دست نيست ، در حالى كه حفظ كتب شيعه از مقاصد مهمه است ؛ هر چند ما از آن ها حفظ نمى كنيم ، خدا مى داند چه كتاب هايى را از دست ما ارزان گرفتند و به خارج بردند.
ما قدردان علم و عالم نيستيم .در فرانسه نام بعضى از خيابانها را به نام خواجه نصير الدين و شيخ طوسى و شيخ صدوق گذاشته اند، ولى در ايران اسلامى ، به نامهاى ...!


307 به ايشان و به هيچ كس ديگر نگوييد كه من گفته ام ! 


مرحوم آقا شيخ على اكبر تبريزى واعظ معروف و عجيب ، مرد جليل ، و در نهى از منكر و امر به معروف قوى و سرآمد بود، و در سخنانش آيات مناسب را ذكر و استدلال هاى قوى به آن ها داشت . زمانى كه ما در قم بوديم ، فوت كرد. از او نقل كرده اند كه با بعضى از بزرگان در كربلا نزد مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهانى رفتيم و ديديم نانوا آمده و طلبش را كه زياد شده بود، مطالبه مى كند. براى ما معلوم شد كه ايشان به طلاب كربلا هم نان مى داد و ما نمى دانستيم . شايد در اواخر مرجعيت ايشان بوده استت . در هر حال ، آن مرحوم هم به نانواى طلب كار مى فرمود: درست مى شود . به رفقاى تبريزى گفتم : آقا خيلى در فشار است ، آيا مى توانيد وجهى براى ايشان تهيه كنيد؟ تا اين كه سه هزار تومان از سهم جمع شد و به خدمت ايشان برديم . ولى ايشان فرمود: حاج آقا حسين قمى هم همين كار من را - يعنى تدريس - مى كند ولى مثل بنده مشهور نيست ، همه ى ا نصف وجه را براى ايشان ببريد، و به ايشان و به هيچ كس ديگر نگوييد كه اين مطلب را من گفته ام !


308 توبه و تخليه و تحليه  


ان الله ى حب التوبين و يحب المتطهرين (470)
به راستى كه خداوند توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست مى دارد.
كل تائب متطهر لاءن التوبة تخلية و تطهير من الذنوب ؛ فالتوبة تخلية و تحلية بالطهارة ، و التطهير و التوبة تحلية . و التحلية لبس للمتطهر، فهو لبس بعد لبس .؛ (هر توبه كننده اى پاكيزه است ، زيرا توبه تخليه و پاكيزگى از گناهان است ، پس توبه ، تخليه و تحليه و آراسته شدن به طهارت است ، و پاكيزگى و توبه تحليه است . و تحليه ى ك نوع پوشش براى شخص پاكيزه است ، پس توبه پوشش بعد از پوشش است .)
نوع پوشش براى شخص پاكيزه است ، پس توبه پوشش بعد از پوشش است .)
گويا حرف هاى ديگران را مى زنيم !


309 تقوا، ملاك قبولى اعمال  


عجب ، كبر و حسد مانع قبولى اعمال است ؛ زيرا خداوند سبحان مى فرمايد:
(انما يتقبل الله من المتقين )(471)
خداوند تنها از تقوى پيشگان قبول مى كند.
هر مرتبه اى از تقوا براى انسان باشد، قبولى عمل او هم به همان مرتبه است .


310 افراط و تفريط در عمل موجب هلاكت است  


در روايت آمده است :
يسروا و لا تعسروا (472)آسان بگيريد و سخت مگيريد.
شخصى كه مسلمانى او را وارد دين كرده ، و در همان روز اول بدون مراعات رفق و مدارا، او را به انجام نوافل و تعقيبات و مستحبات وا داشته بود، گفت :
اءطلب لهذا الدين من هو اءفرغ منى .؛ (473)
براى اين دين ، شخص بيكارى غير از من را جست و جو كن .
افراط و تفريط در عمل موجب هلاكت است .


311 هرگز معصيت خدا را نكردم ! 


از حضرت زيد (474) - رحمه الله - نقل شده كه فرمود:
از آن زمان ، كه دست راست و چپ را تشخيص دادم ، معصيت خدا نكرده ام .
ائمه - عليهم السلام - از حال ما غافل نيستند، اگر چه ما از آن ها غافل باشيم ، هم يعلمون كل ما نعلم و لا نعلم كل ما يعلمون .؛ (آنان تمام آن چه را كه ما مى دانيم مى دانند، و ما تمام آن چه را كه آنان مى دانند نمى دانيم .) امام سجاد - عليه السلام - به زيد - رحمه الله - فرمود:
انى اءعيدك اءن تكون المصلوب فى الكناسة .(475)
به خدا پناه مى برم از اين كه تو را در محله ى كناسه [ كوفه ] به دار آويزند.


312 ائمه ى معصومين - عليهم السلام -  وسايطنيل به مطالب عاليه


اگر به آن واسطه (476)دسترسى داشتيم ، در احكام فقهيه احتياج به نظر نداشتيم ، اما اكنون كه به ايشان دسترسى نداريم ، در همين تعليمات و تعلمات حوزوى مطالبى است كه نهايت ندارد با اين وجود، با همين چيزهايى كه در دسترس ما است و با آن وسائط (477) به آن مطالب عاليه مى رسيم . البته نه اين كه به واسطه ى اين علوم ، غبى اى (478) را واجب الطاعه كنيم و عيب او را بپوشانيم و به دروغ او از او تبليغ و ترويج كنيم و اميرالمؤ منين - عليه السلام - و واجب الطاعة را كنار بگذاريم و خانه نشين نماييم .


313 نابرده رنج ، گنج ميسر نمى شود 


چه قدر مسايل است كه از راه علم و معرفت و خداشناسى حل مى شود، و ما به جهت ضعف در معرفت ، با يكديگر اختلاف داريم !آقاى آيت الله خويى كه نزد آقاى شيخ محمد رشتى (479)رحمه الله - حاشيه خوانده بود، مى فرمود: آقاى رشتى سر درس به ما مى فرمود:
نابرده رنج ، گنج ميسر نمى شود
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

آرى ، عمرى را بدون انحراف و به دور از طغيان و سركشى و بدون دروغ طى كردند!آقاى رشتى - رحمه الله - جامع علم و عمل و از زهاد زمان خود بود و از زياد مصرف كردن بيت المال و سهم امام - عليه السلام - منزه بود،(480) مثل اين كه كيميا هم مى دانست ، ولى به كار نمى گرفت . هميشه خوشحال ، با نشاط، بشاش و خوش برخورد بود.


314 شكايت از جنيان به حضرت مسلم - عليه السلام -  


شخصى گفت : در تاريكى - به گمانم - بر روى يكى از جنيان پا گذاشتم و آن جنى در اثر آن تلف شد از اين رو آن ها مرا اذيت مى كردند، تا اين كه در راه نجف و كوفه با آن ها برخورد كردم و گفتم : شكايت شما را به حضرت مسلم عليه السلام - مى كنم . بسيار اصرار كردند كه نكن ، ولى من شكايت كردم و شنيدم كه حضرت مسلم - عليه السلام - آن ها را تعزير مى كند!و مى فرمايد: كه بايد به گونه اى ظاهر شويد كه او بر سر راهش نفهمد و شما را نبيند و ...


315 خودش مى داند چه وقت ظهور مى كند  


در روايتى از امام صادق - عليه السلام - آمده است كه فرمود:
شيعتنا اءصبر منا، ... لاءنا نصبر على ما نعلم ، و شيعتنا يصبرون على ما لا يعلمون .(481)
شيعيان ما از ما صابرتر هستند ... زيرا ما براى آن چه مى دانيم صبر مى كنيم ، ولى آن ها بر آن چه نمى دانند، صبر مى كنند .
حضرت غائب - عجل الله تعالى فرجه الشريف - عجب صبرى دارد!با اين كه از تمام آن چه كه ما مى دانيم و يا نمى دانيم اطلاع دارد و از همه ى امور و مشكلات و گرفتارى هاى ما با خبر است . خود حضرت هم منتظر روز موعود است و خودش مى داند كه چه وقت ظهور مى كند اين كه گفته مى شود كه آن حضرت وقت ظهورش را نمى داند، درست نيست .


316 پروانه را نيازى به آموزش محبت و توجه به نور نيست  


كسى كه عاشق جميله اى است و مى خواهد با او ارتباط برقرار كند (شخص  باتقوا از راه مشروع ، و غير متقى از هر راهى كه شد ) هميشه فكر وخيال او به كوى و خانه ى او است . و بايد صارف و مانعى باشد كه او را به خود متوجهكند . پروانه نيازى به ى اد دادن محبت و توجه به نور ندارد، لذا بايد محبت را به منبعكمالات ( خدا) و آن عالم (= آخرت ) افزود.


317 قساوت دل ها از علايم ظهور قائم آل محمد - عليه السلام -  


با اين كه اندوه و شادى مؤ من به ديگر مؤ منان سرايت مى كند چرا ما با اين همه بلاها و مصايب كه بر اهل ايمان وارد مى گردد، بى تفاوت هستيم .يا ما ايمان نداريم يا آن ها، و يا قلب ها قسى شده است . در روايت است كه ظهور قائم آل محمد - عليه السلام - بعد قسوة القلوب (482)؛ (بعد از قساوت دل ها ) خواهد بود.


318 شما همان طلبه ى سابق هستيد 


فحش و توهين نااهل نبايد ما را ناراحت كند، و از راه و مقصد سست و دل سرد نمايد. خانه نشستن و عمل به تكليف كردن هيچ ناراحتى ندارد، ولى اشتهار باطل و شادى ، در صورت عمل بر خلاف تكليف و وظيفه ، خطرناك است و ناراحتى دارد . اگر شخص ‍ محترم و عالم معروف شهر وارد مجلسى شود و مورد بى اعتنايى و بى حرمتى قرار گيرد (هر چند نبايد چنين باشد)، چنان چه ناراحت شود، بايد به خود بگويد كه شما همان طلبه ى سابق هستيد، و اين حالات و عوارض ظاهرى قابل تغيير است .


319 تقيه در عمل آرى ، ولى اضطراب باطنى هرگز! 


در روايت آمده است :
اءلتقية دينى و دين آبائى .(483)
تقيه آيين من و پدران من است .
لذا ما در همه جا تقيه را لازم و واجب مى دانيم و در قرآن هم آمده است ،(484)يعنى در ظاهر، قولا و عملا اظهار دوستى يا دشمنى نمايد، ولى قلبا بايد مخالف باشد . اضطراب باطنى پيدا كردن و دست از ايمان برداشتن موجب هلاكت ابدى است .
هر چه بلا بر ميثم تمار شديدتر مى شد، ايمان او به ولايت قوى تر مى شد!(485)آيا اگر ايمان را از ما بگيرند، اسلام را نمى گيرند؟!آيا اگر روح اسلام را از ما بگيرند، صورت اسلام را نمى گيرند؟!


320 خدا كند نعمت ولايت را مفت از دست ندهيم ! 


قم به اهل بيت - عليهم السلام - منسوب است . آقاى بروجردى - رحمه الله مى فرمودند: روايتى كه در طريق آن قمى نباشد، يا نيست يا كم است !خدا كند اين توجه و ارادت و محبت نسبت به اهل بيت - عليهم السلام - در ما باقى بماند!اهل مكه و مدينه هم نعمت ولايت و اهل بيت - عليهم السلام - را داشتند، ولى در روايت آمده است كه آن ها از نعمت ولايت قدردانى نكردند، لذا به اعاجم متتقل گرديد.(486)خدا كند ما عجم هم نعمت مفت به دست آمده ، را مفت از دست ندهيم !


321 مقام اهل بيت - عليهم السلام - در روايات عامه  


در روايات عامه ، عالى ترين مقام براى اهل بيت م عليهم السلام - موجود است .


322 احتياط در اختيار مذهب اماميه است ! 


اختلاف بين ما و عامه در فروع قابل ذكر نيست و نبايد به آن دامن زد، بلكه اختلاف ما و آن ها در اصول است .با اين همه مودت ذى القربى در قرآن منصوص و صريح است . و ما تابع قرآن هستيم ، لذا هر كه مودت ذى القربى را دارد ما او را قبول و دوست داريم ، و هر كه آن را ندارد، ما او را قبول نداريم بنابراين ، اختلاف ما و آن ها در امامت با حكميت قرآن حل مى شود. اما در فروع ، ما فقه اهل بيت - عليهم السلام - را به دليل حديث متواتر ثقلين اختيار نموده ايم ، و عامه هم بايد بدان التزام داشته باشند؛ بلكه مرحوم شيخ جواد بلاغى مى فرمود: احتياط براى جاهل ، اختيار مذهب اماميه است .
در واقع اهل بيت - عليهم السلام - احتياط را براى ما بيان نموده اند، و راه احتياط را براى درك احكام واقعيه باز كرده اند .


323 خدا مى خواهد ما هميشه به سرچشمه متصل باشيم و ما ...


خدا مى خواهد ما هميشه با او بوده و به سرچشمه متصل باشيم ، و اين به نفع ما است ، مانند پدرى كه مى خواهد به فرزندش ‍ شيرينى بدهد و او مى گويد: ما را كشتى ، هميشه حلوا... و گرنه او كه غنى است :
و لو شآء ربك لاءمن من فى الاءرض كلهم جميعا(487)
و اگر پروردگارت بخواهد قطعا تمام آنان كه در روى زمين هستند ايمان مى آورند.


324 وظيفه ى ما امر به معروف و نهى از منكر است ... 


هر كس كه خود مهتدى است ، مى تواند يكى را مهتدى كند، و تدريجا اين يكى يكى ها جماعت را تشكيل مى دهند. و وظيفه ى ما همين است كه در صورت امكان امر به معروف و نهى از منكر كنيم . اما اين كه چه طور نتيجه بدهد، مقدرات دست ما نيست .


325 فرار از فتوى دادن  


در بعضى از اجازات (488)، استاد مجيز (اجازه دهنده ) براى مجاز (كسى كه اجازه گرفته ) نوشته است :
و احذر من الفتيا،، و فر من الفتيا فرارك من الاءسد .انما هى دماء و اءعراض تستباح ، و اءملاك و اءموال تغصب .
از فتوى دادن بپرهيز و مانند گريختن از شير، از آن بگريز، زيرا با فتوى دادن خون ها و آبروها حلال و جايز، و املاك و اموال غصب و تصاحب مى گردد.


326 ابتلائات شرط افاضات  


ما چه مى دانيم ، خدا مى داند كه بعضى ابتلائات ، شرط بعضى افاضات است . شخصى مى گفت : به فلان مشكل مبتلا شدم ، خيلى بر معلوماتم افزوده شد.


327 اطلاع محمد حسين اصفهانى صاحب تفسير از تاريخ فوت پدرش  


زمانى ديدند پدر مرحوم شيخ محمد حسين اصفهانى صاحب تفسير، كه از علما و بزرگان اصفهان بود، تمام كارهايش را كنار گذاشت و براى زيارت عتبات به سوى نجف و كربلا حركت كرد. بستگان و آقازاده ها مقدارى لباس تهيه كردند و در پى ايشان رفتند و در منزل اول خارج از اصفهان به او رسيدند و گفتند: اين چه حركت و مسافرت است كه با خود چيزى نمى بريد و همراه هم نداريد؟ ايشان به آن ها فهماند كه آماده ى سفر آخرت است . مرحوم شيخ محمد حسين (489)كه فرزند ارشد ايشان بود و اعلميت ايشان در ميان معاصرينش به حدى بود كه مى گويند: بعد از مرحوم شيرازى ، لايق مرجعيت است ، فرمود: من شش ماه پيش مى دانستم كه روز سيزدهم رجب تاريخ فوت ايشان است . روز اول حركت ايشان به سوى نجف و كربلا، اول رجب بود.


328 از اول تكليف تا به حال معصيت نكرده ام ، ولى ... 


مرحوم شيخ محمد حسين اصفهانى صاحب تفسير مى فرمايد: كه از اول تكليف تا به حال معصيت نكرده ام ، و ما اءبرى ء نفسى من التجرى !؛ (ولى خود را از تجرى و نيت معصيت پاك و منزه نمى دانم !)(490)
و نتيجه ى آن اين بود كه در تاريكى ، قرآن يا هر كتاب ديگر را مى خوانم ، و هرگاه محتاج به غذا باشم از غيب برايم حاضر مى شود تا به حدى كه مى خورم و سير مى شوم ، و مسايل و مشكلات با توسل براى من حل مى شود.
آيا براى ما مايه ى سرافكندگى و غبطه آور نيست كه غير معصوم ، در زمان تكليف هيچ معصيت نكند!و ما ...


329 نحوستش را با دعاى شب از بين مى برم  


به مرحوم حجت الاسلام سيد محمد باقر شفتى (491) پدر سيد محمد صاحب مناهل - گفتند: خانه اى كه بابت وجوهات به شما داده اند، منحوس و محل سكونت جن است ، و علت اين كه صاحبش آن را به شما داده ، همين است زيرا نمى توانسته از آن استفاده كند . ايشان فرمود: نحوستش را با دعاى شب از بين مى برم . تا اين كه كار به جايى رسيد كه مردم براى تيمن و تبرك عقدهاى ازدواج را در آن خانه برگزار مى كردند.


330 نماز شب يا گريه بر سيد الشهدا - عليه السلام -  


حجت الاسلا سيد محمد باقر شفتى - رحمه الله - به نماز شب بسيار معتقد بود، و بيش از ساير مستحبات به آن اهميت مى داد، به خلاف مرحوم سيد بحرالعلوم كه صبر مى كرد تا هوا مقدارى روشن شود و آن گاه نماز صبح را مى خواند. حجت الاسلام سيد محمد باقر شفتى - رحمه الله - در اصفهان درست اول فجر نماز صبح را به جماعت اقامه مى نمود، با اين كه اگر نماز جماعت را به تاءخير مى انداخت ، افراد بيشترى حاضر مى شدند؛ ولى ايشان دستور مى داد دو عادل بالاى مناره بروند و پس از مشاهده ى طلوع فجر، بلافاصله اذان صبح بگويند. به ايشان گفتند: چرا مقدارى صبر نمى كنيد تا جمعيت زيادى براى درك فيض جماعت حاضر شوند؟ در جواب فرمودند: در ميان مستحبات افضل از نماز شب سراغ ندارم . لذا ايشان براى اين كه مردم نماز شب را به جا آورند، اينچنين چاره انديشى نموده بود كه به دو نفر شخص عادل دستور داده بود تا به طور دقيق وقت فجر تعيين شود و كسانى كه در نماز جماعت حاضر مى شوند، پيش از فجر بيدار شوند و نماز شب بخوانند . بدين ترتيب ، قطعا كسانى كه در نماز جماعت ايشان شركت مى كردند نماز شب را هم مى خواندند، و با اين كار مردم را به نماز شب وادار مى كرد.
بنده (492)خيال مى كنم فضيلت بكا بر سيدالشهدا - عليه السلام - بالاتر از نماز شب باشد؛ زيرا نماز شب عمل قلبى صرف نيست بلكه كالقلبى است ، ولى حزن و اندوه و بكا عمل قلبى (493)است ، به حدى كه بكا و دمعه (494) از علايم قبولى نماز وتر است .


331 تعطيلى درس براى به پا داشتن نماز شب  


زمانى سيد بحرالعلوم - رحمه الله - درس را تعطيل نمود، آقا سيد جواد(495) - رحمه الله - از ايشان - كه استاد او و استاد همين آقا (يعنى حجت الاسلام شفتى ) هم بودمى پرسد: چرا درس را تعطيل كرده ايد؟ مى فرمايد: آخر شب از مدرسه اى مى گذشتم ديدم طلاب خوابيده اند و براى نماز شب و تهجد بيدار نيستند . آرى ، سيد بحرالعلوم رحمه الله - از شدت ناراحتى به اصطلاح قهر كرده و براى تنبيه ، درس را تعطيل كرده بود كه چرا مستحب به اين مهمى را به جا نمى آورند.


332 مستحبى كه هزار واجب در آن است ! 


معلوم مى شود نماز شب مستحبى است نظير روضه خوانى ، كه وقتى در زمان رضاخان منع كردند، يكى از اصحاب و اطرافيان حاج شيخ عبدالكريم حايرى - رحمه الله - به ايشان عرض كرد: چيزى نيست ، روضه خوانى يك عمل مستحب است كه پهلوى آن را منع كرده است . حاج شيخ ‌ رحمه الله - فرمود: بله مستحبى كه هزار واجب در آن است .
خدا مى داند كه چه قدر احكام واجب و چه چيزهايى از حالات ، سيره و كلمات سيد الشهدا و ساير معصومين - عليهم السلام - كه در مقدمه ى روضه نقل مى شود، كه سبب تقويت دين و موجب افزايش ايمان مردم است !


333 اگر ندهيد از گرسنگى و سرما مى ميرم ! 


مرحوم شربيانى از مراجع قريب عصر ما در نجف اشرف بود و بنده نوه هايش را ديده بودم ، در بذل و بخشش مرد عجيبى بود، اخلاقش هم به حدى خوب بود كه حتى اگر چيزى هم نمى داد، شخص درخواست كننده از نزدش راضى و خوشحال بر مى گشت ، چه رسد به اين كه مى داد، و چه خوب هم مى داد.
با اين حال ، يك شب هنگامى كه آقا پس از به جا آوردن نماز به طرف خانه بر مى گشت ، پيرمردى مى رسد و مى گويد: آقا، چيزى مرحمت كن . و مكرر مى گويد: آقا چيزى بدهيد . هوا سرد است - و اتفاقا هوا هم سرد بود - گرسنه ام ، اگر چيزى به من ندهيد مى ميرم . تقريبا تحدى مى كرد كه اگر ندهى هوا سرد است از گرسنگى و سرما مى ميرم ، ولى آقا اعتنا نكرد و داخل خانه شد . آقا زاده و اهل بيت آقا هم تابع آقا بودند، چون آقا چيزى نفرموده بود آن ها هم ساكت بودند.ناقل مى گفت : تا بيدار بوديم ، مى شنيديم كه صدايش بلند بود، تا اين كه بيدار شديم ديديم صدايى نيست ، رفتيم ديديم مرده است خودش هم گفته بود كه گرسنه ام ، هوا سرد است ، اگر ندهيد مى ميرم . در هر حال ، آقا دستور دادند كه تجهيزش كنند، ولى اطرافيان با خود مى گفتند: آقا اين شخص را كشت !آن شخص پوستين بسيار كهنه اى در برداشت ، وقتى كه خواستند آن را جا به جا كنند، پوستين شكافى خورد و ليره ها (496)سرازير شد، شمردند و ديدند هفتصد ليره داشته است و با اين وجود مى گفته : گرسنه ام ، هوا سرد است ، اگر ندهيد از گرسنگى و سرما مى ميرم ، و همان طور هم شد!
آرى ، وى از آقا پول مى خواست تا بر هفتصد ليره اش بيفزايد و پول هايش زيادتر شود. از اين داستان مى فهميم كه محال نيست انسان گوهر شب چراغ داشته باشد و گدايى كند!به طورى كه نه خودش بفهمد ثروتمند و بى نياز است و نه مردم ، زيرا اگر مى فهميدند، اين قدر به او نمى دادند كه پس انداز كند . پس معلوم مى شود استغنا اعم از غناست . ما مسلمانان هم با جود غنا و ثروتى كه داريم (497) خود را مستغنى و بى نياز نمى دانيم و پيوسته دست گدايى به كفار دراز مى كنيم !


334 چه كنم ؟ خشمم نمى آيد! 


مرحوم شربيانى كه در بخشش و انفاق كم نظير بود، زمانى مى خواست از كوفه با كشتى به قصد زيارت به كربلا برود، طلاب محتاج دور او را گرفته بودند و ايشان هر چه داشت به آن ها داده بود، فقط مقدارى براى هزينه ى راه براى خود برداشته بود، و با ملاطفت به طلاب مى گفت : اگر خدا برساند، باز هم مى دهم !خادم آقا كه اصرار طلاب را ديده بود ، گفته بود، آقا!به اين ها خشم كنيد تا بروند . ايشان فرموده بود: چه كنم ؟ خشمم نمى آيد!در هر حال ، ايشان خيلى حليم بود، اگر به كسى چيزى هم نمى داد، طرف با رضايت از پيش ايشان مى رفت ، به خلاف آقاى ديگرى كه با اين كه مى داد نمى توانست تحمل كند و از نزدش ناراحت بر مى گشتند.


335 نيازمندى فطرى انسان به خداوند سبحان  


فقيرى بر در خانه اى ايستاده بود، و نان مى خواست ، بچه ى همسايه وقتى ديد او نان مى خواهد، با تعجب از او پرسيد: مگر مادر ندارى ؟ پيرمرد فقير در جواب او گفت : نه . بچه گفت : برو براى خودت مادر بخر.
جل الخالق !انسان از ملكات اين بچه ها چيزهايى مى فهمد، چون خود بچه هر وقت نان مى خواسته از مادر مى گرفته ، لذا به فقير هم مى گويد از مادر بگيرد و اگر هم مادر ندارد تهيه كند. او مى فهمد كه به كسى محتاج است كه حوايج او را برآورد، و چه كسى بهتر از مادر و پدر؟!و اگر آن ها نبودند، خوب است كس ديگرى به جاى آن ها باشد.
سر و كار انبيا - عليهم السلام - با خدا بود، و هر جا گير مى كردند زود به خدا متوجه مى شدند، و در خوشى هم خدا را به ى اد مى آوردند، به گونه اى كه گويا مى ديدند همه چيز از آن جا سرچشمه مى گيرد.
زمانى حضرت عيسى - عليه السلام - در بيابان مى گذشت و باران به شدت مى باريد، و جايى نداشت كه به آن جا پناه برد، گفت : خدايا، براى هر چيز جا و مسكنى قرار داده اى ، پس مسكن و ماءواى من كجاست ؟ (498)
با آن عظمت كه مرده را زنده مى كرد، گويا قادر نبود جايى براى خود تهيه كند و لذا به خدا متوجه مى شد. چه خوب است انسان مطيع خدا باشد و ببيند رضاى او در چيست تا آن را انجام دهد.


336 خدايا بيش از اين خوارى فرزند حضرت زهرا - عليها السلام - را  مپسند!


حجت الاسلام سيد محمد باقر شفتى - رحمه الله - وقتى مى خواست از جايى به جايى برود با صداى بلند قرآن مى خواند، و با دست خود حدود را اجرا مى نمود . وقتى ايشان تازه وارد اصفهان شده بود، شخصى را تعزير كرد، حكومت وقت حبسش كرد و امام جمعه ى وقت براى آزادى ايشان وساطت نمود و سرانجام آزاد شد، ولى تا آخر عمر به كار خود ادامه مى داد تا اين كه شاه با ساز و آواز به خانه ى ايشان آمد.نوشته اند: ايشان براى ملاقات شاه از اندرون به بيرونى نيامد و فرمود: خدايا، بيش از اين خوارى فرزند زهراعليها السلام - را نپسند!
و بعد از سه روز وفات نمود . چه دعايى !شاه هم براى انتقام از اين كه ايشان به ملاقات وى نيامده ، سى هزار تومان ، به ورثه ى او ضرر وارد كرد.


337 من تابع كفر، و من خالف قتل 


اين جمله هر چند حديث نيست ، ولى به حديث مى ماند، روايت نيست ولى درايت است ، كه :
من تابع كفر، و من خالف قتل !
هر كس متابعت كند كافر مى گردد، و هر كس مخالفت كند كشته مى شود.
اين همان سيد شفتى است كه زمان شمش طلا براى ايشان آوردند، و ايشان جلو چشمان صاحبش ، شمش را قطعه قطعه كرد و بين كسانى كه اطرافش بودند تقسيم نمود، و در روز غديرى بيست هزار تومان در آن زمان به مردم عيدى داد!زمانى نيز با فيل براى ايشان وجوهات آوردند و فتح على شاه خيال كرد براى او مى آورند . ايشان پول ها را وصول كرد و فيل را براى شاه فرستاد!


338 قرآن و عترت ، ماءمن مؤ منان  


هدايت عامه از ناحيه ى خداوند متعال صورت گرفته است و هر فرد صلاحيت اصلاح را دارد، ولى ما در فكر ماءمن نيستيم و با اين كه در حال نزول هستيم ، قاصد صعوديم !و از خود راضى ، و گرفتار معاصى و كوچك شمردن آن ها و عدم استغفار از آن ها هستيم . ماءمن و پناهگاه ما قرآن و عديل آن ، عترت هستند.


339 نماز، بالاترين وقت ملاقات و استحضار و حضور  


نماز، بالاترين وقت ملاقات و استحضار و حضور در محضر خداست . چه قدر مردم در مراتب قوس صعود و نزول با هم تفاوت دارند!نماز براى خضوع و خشوع جعل شده است با همه ى مراتب خضوع و خشوع ، ولى چه قدر تفاوت دارد نماز و حال كسى كه حقيقتا نمازگزار و حاضر است ، با نماز و حال كسى كه اداى نمازگزار را در مى آورد و شبيه نمازگزار است . البته بلاكلام چنين كسى نيز تكليفش ساقط است و عقاب ندارد، ولى نماز او آثار و خواص نماز را ندارد . ما شبيه و صورت نماز را به جا مى آوريم و فايده ى آن فقط اسقاط تكليف است ، به خلاف نماز سلمان - رحمه الله - كه آن همه خواص و آثار در تنوير قلب داشت .


340 علمايى را ديده ايم  


همين نماز را كه ما با تهديد به چوب و تازيانه و عقوبت جهنمى شدن در صورت ترك آن ، انجام مى دهيم ، آقايان مى فرمايند: از همه چيز لذيذتر است ، نماز جامى است از الذ لذايذ(499) كه چنين خمرى خوش گوار در عالم وجود، نيست . حال انبيا - عليهم السلام - و اطرافيان آن ها چگونه بوده است ؟!خداوند متعال توفيق دهد كه عمل به وظيفه كنيم ، از عمل ممنوع نشويم ، نه از داخل خود، و نه از خارج .بعضى از علما را ديده ايم كه اگر نديده بوديم آن طور كه تعبديات و حالات آنان را نقل مى كردند، باور نمى كرديم ، انوارى را در ميان اشخاص ديده ايم كه نمى توانيم درباره ى آن ها حرف بزنيم ، گويا از حالات معنوى آن ها و يا بيان آن ممنوع هستيم !


341 انگيزه ى قوى مى خواهد كه انسان از گرمى كار دست بكشد  ومشغول نماز شود


سؤ ال : در اوصاف مؤ من در روايت آمده است كه : و صلاة فى شغل .(500)معناى اين عبارت چيست ؟
جواب : يعنى در وقت اشتغال به كار، نمازش را هم به موقع مى خواند.
سؤ ال : اين براى مؤ من چه امتيازى مى تواند باشد؟
جواب : يعنى اين كه به واسطه ى شغلش از نماز منصرف نمى شود.(501) قطعا داعى و صارف قوى لازم دارد كه از بازار و گرمى آن و كار در وقت نماز، دست بردارد هر چند ديگران هم نماز مى خوانند، ولى ممكن است تاءخير بيندازند و مواظب اول وقت و وقت فضيلت و درك آن نباشند،و از آن ها فوت شود.


342 بهترين عمل ، عملى كه بيشتر متوجه خدا مى شويم  


ان لربكم فى اءيام دهركم نفحات .(502)
در روزهاى عمر شما از سوى پروردگارتان نسيم هايى است .
بر اساس اين روايت ممكن است شخصى از راه دعا، حال خوش پيدا كند، و ديگرى در نماز و يا به واسطه ى تلاوت قرآن لذت حضور بيابد و ...
بنابراين ، به هر عملى كه به واسطه ى آن و از راه آن ، حال ما مساعدتر است و توجه ما به خدا بيشتر است ، بايد به همان بيشتر بپردازيم و خود را با آن به ذكر و مراقبه و توجه به حضرت حق مشغول سازيم .


343 هادى به مقصد اعلى براى عده ى خاصى فراهم است  


اصل مطالب ، ماديات و معنويات ، براى بر و فاجر، سفره اش پهن است ، ولى هدايت به مقصد اعلى براى عده ى خاصى فراهم است .


344 نبوغ شرط تحصيل علوم نيست  


در درس خواندن و تحصيل علوم نبوغ شرط نيست . ملا صالح مازندرانى (503) رحمه الله - هنگامى كه براى درس از خانه بيرون مى رفت ، از در خانه تا مدرسه كاه مى ريخت تا هنگام بازگشت راه را گم نكند . با اين كندى حافظه ، بر اصول كافى شرح نوشت كه از بهترين ، يا بهترين شروح است .
شكوت الى وكيع سوء حفظى
فاءرشدنى الى ترك معاصى

و قال اعلم باءن العلم فضل
و فضل الله لا يؤ تاه عاصى (504)

از كندى حافظه به وكيع (505)گله نمودم ، او مرا به ترك گناهان رهنمون گرديد، و گفت : بدان كه علم ، تفضل الهى است و فضل الهى به گناهكار عطا نمى شود و نمى رسد.


345 مى خواهم از اين جا بروم برزخ و ديگر برنگردم  


آقاى علامه طباطبايى - رحمه الله - از استاد ما، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى نقل مى كردند كه فرموده بود: از خدا خواسته ام از اين جا بروم برزخ ، و از بزرخ ديگر برنگردم .
مقصود ايشان را نمى دانستيم . ايشان قبل از اذان صبح بيدار مى شد. رفتيم ديديم وفات كرده است ، آن وقت فهميديم كه از اين جا بروم برزخ و برنگردم ، يعنى چه .


346 خواب ، همان وفات موقت است  


از عجايب اين كه همه از وفات وحشت دارند. معلوم هم نيست كه همه از لوازم آن (506)مستوحش باشند، بلكه از مقارناتش ‍ (507) وحشت دارند و حال اين كه همه هنگام خواب برايشان اين امر اتفاق مى افتد، به طورى كه اگر نگذارند بخوابد يا بيدارش ‍ كنند، ناراحت مى شود و از خوابيدن و يا ادامه ى آن لذت مى برد، و خواب همان وفات موقت است .


347 پاداش مخصوص روزه  


در حديث قدسى آمده است :
اءلصوم لى و اءنا اءجزى به .(508)
روزه براى من است ، و من خود پاداش آن را مى دهم .
يعنى خداوند متعال ثواب آن را بدون واسطه مى دهد، علاوه بر ثواب هايى كه در كتاب و سنت ذكر شده است :
فلا تعلم نفس ما اءخفى لهم من قرة اءعين (509)
پس هيچ كس نمى داند كه چه چشم روشنى هايى براى آنان مخفى شده است . يعنى قابل وصف و توصيف نيست .


348 لذت طعام را صائمين مى دانند  


هم چنين در روايت است كه :
للصائم فرحتان : فرحة عند افطاره ، و فرحة عند لقاء ربه .(510)
روزه دار دو خوشحالى دارد: يكى هنگام افطار، و ديگرى هنگام ديدار پروردگار .
البته اين در صورتى است كه در فطور و سحرى ، نخوردن در روز را تدارك نكند. دوازده روز از رمضان گذشته بود، روزه دارى در مسجد كوفه مى گفت : تا به حال گرسنه نشده ام ، صوم هم براى او جوع آور نيست !با اين كه بعضى طالب چلومرغ و غذاهاى لذيذند.
درباره ى مقدار خوردن در روايات آمده است : وقتى كه گرسنه شدى ، بخور.(511)
اگر انسان گرسنه باشد، نان خالى هم براى او لذيذ است ، لذت طعام را صائمين مى دانند.


349 نيمى ملك و نيمى حيوان  


ممكن است گفته شود: از آن جا كه انسان از دو جزء (جسم و روح ) مركب است ، كافى است گاهى به آن جزء ملكوتى و روحى نظر كند، و گاهى به جزء جسمانى ، يعنى با يكى به بالا، و با ديگرى به پايين نظر كند، هم روحانيت و لوازم آن را تقويت كند، و هم جسمانيت و لوازم آن را، نه اين كه به تمام معنا از خود بگذرد، زيرا نيمى ملك است ، و نيمى حيوان . منتهى بشر امروز رو به حيوانيت مى رود. در جنگ جهانى دوم با اين كه جنگ اتمى بود، جنگ بين دولت هاى بزرگ شش سال طول كشيد . هدف از جنگ و خونريزى و آن همه ويرانى و نسل كشى چه بود؟ آيا عقلانى و منطقى بود؟!


350 سرگردانى انسان منحرف از صراط مستقيم  


واقعا اگر انسان از صراط مستقيم معرفت گم يا منحرف شود، حالش مانند زنبور عسل است كه از ملكه اش جدا شده باشد كه قرار و آرام ندارد، سرگردان محض است و ناچار بايد در سوراخ جانورهاى ديگر برود و طعمه اين و آن گردد.


351 در سرداب به من الهام شد! 


اگر علم انسان مطابق ايمانش باشد خيلى خوب است . علماى سابق علم را از ايمان جدا نمى دانستند، مرحوم ميرازى شيرازى بزرگ (512)در قضيه ى تحريم تنباكو فرموده بود: علت اين حكمى كه كردم ، آن بود كه در سرداب سامرا حضرت صاحب - عجل الله تعالى فرجه الشريف - را زيارت كردم و در آن جا به من الهام شد!
آيا مى شود كسى معنويت نداشته باشد و به او افاضه شود كه به سرداب برود؟ لذا در جواب آقا سيد محمد فشاركى - رحمه الله - كه زياد داد و بيداد مى كرد، با اجازه و اسقاط مقام استاد و شاگردى ، گفت : سيد اولاد پيغمبر،چرا شما حكم نمى كنيد؟ آيا مى ترسيد در اين راه كشته شويد؟!و ايشان پاسخ دادند: كشته شدن افتخار ما است !


352 اگر مجهولاتم را زير پايم بگذارم ... 


نقل شده كه آقاى شيخ شريعت اصفهانى - رحمه الله - مى فرمود: اگر مجهولاتم را زير پايم بگذارم ، سرم به فك مى رسد.
در حالى كه آن همه تحصيل نموده بود، و از جمله ده ، دوازده سال در درس ميرزا حبيب الله رشتى - رحمه الله - شركت نموده بود. البته همه ى علماى عصر به درس آقا ميرزا حبيب الله مى رفتند، به جز مرحوم آخوند خراسانى و سيد محمد كاظم يزدى - رحمهما الله - كه بعد از ميرزاى بزرگ - رحمه الله به درس كسى نمى رفتند، مگر درس آقاى شيخ راضى عرب - رحمه الله تا زمانى كه در قيد حيات بوده است .


353 اين همه عمر براى شش ماه رياست ! 


آقاى پارسا از آقاى طباطبايى (513)نقل كرد كه مرحوم شريعت اصفهانى مريض مريض مى شود، درويشى را از كوفه براى دعا جهت شفاى ايشان مى آورند، درويش مى گويد: اين همه عمر براى صرف در شش ماه رياست ؟!
آرى ، اين همه عمر براى شش ماه .(ليكونوا لهم عزا)(514)؛ (تا سرافرازى و عزت آنان را فراهم آورند.) البته ، علما مايه ى عزت اسلام و مسلمانان اند. همين آقاى شريعت - رحمه الله - كلامى پيش شريف مكه گفته بود كه او آمده بود زانويش را بوسيده بود.


354 خدا مى داند كه خالص هر چيزى چه قدر است  


اخيرا كشف كرده اند كه اتم در اجسام متساوى است . خدا مى داند كه اجسام چه قدر از لحاظ قدرت و نيرو با هم تفاوت دارند، و خدا مى داند كه خاصيت و خالص هر چيز در وقت سنجش ميزان ها چه اندازه است و چه قدر انسان ها با هم تفاوت دارند كه اصلا به سنگينى و سبكى بدن مربوط نيست !


355 انواع ارواح  


ممكن است ابداء احتمال شود كه پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه ى اطهار - عليهم السلام - داراى دو روح اند: يكى روحى كه كان ينسى ، (فراموش مى نمود.) و روح ديگر كه ملتفت و ذاكر بود.(515) و اين روح هم دو روح بوده : يكى روحى كه در هر سال يك بار در شب قدر بر قلب امام - عليه السلام - همراه با فرشتگان نازل مى شود:
(تنزل الملئكة و الروح )(516)
ملايكه و روح فرود مى آيند.
كه روح غير از ملايكه است .(517)
و روح ديگرى كه انبيا - عليهم السلام - را تسديد مى كند، كه همان روح القدس است : (518)
(و اءيدنه بروح القدس )(519)
و او را به روح قدس مؤ يد نموديم .
قل نزله روح القدس على قلبك بالحق (520)
بگو: روح امين آن را بر قلب تو نازل نمود.(521)


next page

fehrest page

back page