fehrest page

back page

578 هر قدر اين درك حضور تقويت شود ... 


به حكم اءلحكمة ضآلة المؤ من ، فلياءخذها ولو من الكافر.؛(729)(حكمت گمشده ى مؤ من است ، لذا مؤ من بايد آن را ولو از كافر فرا گيرد.) با تاءمل در احوال ديگران حتى كافران براى انسان تنبه حاصل مى شود.
نقل شده كه دو نفر مرد و زن از كفار محض ، با يكديگر مواعده ى خلاف دين و شرع مى گذارند و جاى خلوتى پيدا مى كنند كه هيچ مانعى وجود نداشته است ، با اين وجود يكى از آن ها (مرد يا زن ) مطلع مى شود كه روى صورت بت آن ها باز است و مثلا ما را نگاه مى كند . لذا بلند مى شود و جامه اى بر صورت بت مى اندازد تا به اصطلاح آن ها را نبيند.
اين داستان چه قدر عبرت است براى مؤ من !آن كافر صورت بتى را كه هيچ نمى داند مى پوشاند. بنابراين ، ما اگر خدا را همه جا حاضر و ناظر ببينيم چگونه بايد باشيم ؟!از نگاه ى ك انسان عادى هراس داريم ، و به خاطر عدم اطلاع افراد معمولى در را مى بنديم ، بلكه از طفل حيا مى كنيم چه رسد به نظر خدا.
با توجه به فلياءخذها و لو من الكافر. از اين ماجرا بايد عبرت بگيريم كه در برابر ذاتى كه حيلولت و جدايى او از ما محال است و در همه جا حاضر و بر ما ناظر است ، چگونه بايد باشيم و مرتكب معاصى نشويم ؟!
هر قدر اين درك حضور تقويت شود، انسان محفوظتر و ماءمون تر است ؛ و هر قدر تضعيف شود، مصونيت و ماءمونيت او كمتر است .


579 ماهى يك نماز بخوانيد كافى است ! 


آقايى به بمبئى رفته بود و ديده بود در يك محله همه شيعه هستند ولى نماز نمى خوانند، به آن ها گفته بود: طورى نيست اگر ماهى يك نماز بخوانيد كافى است !البته چنين فتوى و دستورى نياز به جراءت و يقين دارد . لذا همه گفتند: اين كه چيزى نيست ، و ماهى يك نماز خواندند. مدت ها بدين منوال ماهى يك نماز مى خواندند تا اين كه آن آقا به آن ها گفت : هفته اى يك نماز. مدت ها گذشت تا اين كه فرمود: شبانه روزى يك نماز.كم كم صبح و شام ، تا اين كه نمازهاى يوميه را با كمال سهولت و بدون هيچ صعوبتى به آن ها تعليم نمود و آنان را را نمازخوان كرد و نتيجه ى مطلوب و نهايى را گرفت .
به ايشان گفته بودند: چگونه آن ها را در اين مدت بى نماز گذاشتى ؟ گفته بود: آن ها خود بى نماز بودند، من بى نماز نكردم ، من با اين روش آن ها را تدريجا نمازخوان كردم .


580 محبت نمى گذارد محب آرام بگيرد 


زمانى كه ما در كربلا بوديم ، آقا شيخ عبدالله مامقانى - رحمه الله - در قيد حيات بودند.گفته مى شد كه ايشان شبانه روزى چهار ساعت مى خوابيد، ولى در كتاب رجالش نوشته است : تاءليف اين كتاب سه سال طول كشيد و من در اين مدت ، شبانه روزى سه ساعت مى خوابيدم !
اين ها اتمام حجت است براى كسانى كه خيال مى كنند اگر خوابشان مقدار اندكى از هشت ساعت كم شود، مى ميرند.
شيخ آقا بزرگ تهرانى - رحمه الله - هم در وقت تاءليف ، نشسته مى خوابيد. ايشان هر روز مقدارى مى نوشت ، حتى روزى كه وفات كرده بود، به ى ك پهلو تكيه نموده ومقدارى نوشته بود.
آقايى نيز از پدرش نقل مى كرد كه سه سال نشسته مى خوابيدم و در اين مدت رختخواب خود را براى خواب باز نكردم .
اين گونه عاشق علم و عاشق عمل بودند!آيا اين كم خوابى و پر كارى ها بدون محبت ممكن است ؟!البته امكان دارد كسى از ناراحتى نخوابد، اما آن كجا و راه محبت كجا كه اصلا نمى گذارد محب آرام بگيرد!


581 هر كه در طوفان بگيرد دامن تسليم يار ... 


عده اى هميشه مى خواهند چيز تازه اى به آن ها ارايه شود، غافل از اين كه ما همه چيز داريم و همه چيز در نزد ما وجود دارد، بايد بدانيم كه هر كدام از ما تا هدف و مقصد اعلى مسافتى داريم ، و اين مسافت در افراد متفاوت است و هر كس مسافتى تا مقصد خود دارد، لذا بايد سعى كنيم اين مسافت را زياد و بار خود را گران تر و سنگين تر نكنيم . گناهان موجب ازدياد بار و بعد مسافت تا مقصد است ، و گرنه بسيار بايد استغفار و تلاش نمود تا به جاى اول و مسافت اولى برگرديم .
ملاحظه ى اين مطلب خيلى مهم است كه به واسطه ى آن ، راه هاى سعادت به روى ما گشوده مى شود: هر كه در طوفان بگيرد دامن تسليم يار ...


582 پول حمام را از زير فرش بردار و  بروغسل كن


آقايى مكاسب مى گفته است : شخصى جنبى وارد محل درس مى شود.استاد مى فرمايد: امروز ديگر درس نمى گويم . و شايد علتش را بيان كرده بود.
مرحوم وحيد بهبهانى بعد از درس به ى كى از شاگردان خود فرمود: بمان . سپس به ايشان فرمود: بعد از اين بدون غسل در مجلس ‍ درس حاضر مشو.زير فرشى كه نشسته اى پول حمام است ، بردار و برو حمام و غسل كن .
ولى حال ما فرق كرده است و ما پسران آن پدران محسوب نمى شويم و هيچ سنخيتى با آن ها نداريم .


583 لزوم رسيدگى به حال نيازمندان و جمع آورى اعانه ها  


در روايت آمده است :
انما يرحم الله من عباده الرحمآء(730)
خداوند تنها به بندگان مهربانش ، رحم مى كند.
بايد همه از حال يكديگر باخبر باشند، نه اين كه خصوص اهل علم از همديگر تفقد كنند و از احوال يكديگر باخبر باشند.
شايد يكى از حكم حضور در جماعت هم اين باشد كه از حال يكديگر باخبر باشند و به همديگر رسيدگى كنند، و از هم دور نشوند و از يكديگر غافل نباشند، تا اگر بيچاره اى در ميان آن ها پيدا شد، در فكر رفع بيچارگى او باشند.
اگر براى اين منظور از هر نفر در يك روز يا يك ماه ، يك تومان مثلا گرفته شود - كه چيزى نيست - خدا مى داند مثلا از يك شهر چند ميليونى چه قدر جمع مى شود و چه قدر گرفتارى ها از محرومان جامعه رفع مى شود.اين ها توفيقاتى است كه شايد اگر مرحوم كاشف الغطا بود آن را واجب مى كرد، زيرا او جراءت داشت كه چنين فتواى كثير الانتفاع را بدهد.زيرا خدا مى داند اين گونه جمع آورى ها چه قدر فايده دارد، و چه قدر رفع مضار مى كند!روزى يك تومان چيزى نيست و براى هر كس ميسور است ؛ ولى چه كنيم كه اطمينان از همديگر سلب شده و از يكديگر خاطر جمع نيستيم !


584 لزوم تشكيل هيئت ها براى كمك به محرومان  


بايد بنشينيم و فكر كنيم كه چه كار كنيم تا محروميت ها به تدريج از جامعه رفع شود.در بعضى از شهرها هياءت هايى تشكيل شده بود و افرادى به ايتام و بى سرپرست ها كمك مى كردند. از ادامه اش خبر ندارم .اين افراد هنگام كمك كردن نمى گفتند از كجاست ، و فقط مى گفتند: از طرف امام زمان - عليه السلام - است .


585 اگر نعمت فراوان نيست ، قطعا بدانيم كه شكر نكرده ايم  


اين همه ابتلائات و گرفتاريهاى ما در اثر ناشكرى وكفران نعمت هاى ما است ؛ زيرا خداوند سبحان مى فرمايد:
(و لئن كفرتم ان عذابى لشديد)(731)
اگر سپاسگزارى كنيد، قطعا نعمت خود را براى شما زياد مى كنم ؛ و اگر ناسپاسى كنيد، به راستى كه عذاب من سخت و شديد است .
يعنى : شكر، موجب ازدياد نعمت هاست ، و اگر شكر نكرديد خبرى از ازدياد نيست ، لذا اگر ديديم ازدياد نيست ، شك نكنيم و بدانيم كه شكر نيست ؛ چرا كه ازدياد نعمت معلول علت است كه همان شكر است . پس اگر معلول (يعنى ازدياد) نيست ، براى آن است كه علت آن - كه شكر است - نيست .
شكر، معناى وسيعى دارد و منظور از آن طاعت خداست ، فقط الحمدلله زبانى نيست ، هر چند آن هم يكى از مراتب شكر است . طاعت خدا، شكر خدا است . بنابراين ، (لن شكرتم لاءزيدنكم )يعنى : (لئن اءطعتم لاءزيدنكم )و (و لئن كفرتم ) يعنى لئن عصيتم و خالفتم ، (ان عذابى لشديد).
سپاسگزارى از نعمت به معناى طاعت خداست كه موجب افزايش نعمت مى شود، كفران نعمت هم به معناى عصيان الهى و موجب عذاب از ناحيه ى او است .پس هر جا گرفتارى و بلايى و عذابى بر سر ما آمد، بدانيم جلوتر از آن ، زمينه ى گره و گرفتارى و ابتلا را خود فراهم كرده ايم ؛ يا با ترك واجب ، و يا با ارتكاب كار حرام ، و يا ترك مستحب خيلى شديد و مؤ كد، و يا با انجام شبهات .
اگر ما الآن به حسب ظاهر همين كه بدانيم تارك واجب يا فاعل حرام نيستيم ، جا دارد كلاهمان را از شادمانى به هوا بيندازيم .


586 مشخص كردن وقت ظهور 


در تفسير برهان سيد هاشم بحرانى - رحمه الله - در ذيل آيه ى شريفه (المص )(732)و نيز در غاية المرام (733)به مناسبتى درباره ى وقت و علايم ظهور روايت مشكلى به حساب حروف نقل مى كند كه با قواعد نظرى عقلى بايد بررسى شود، و در آخرش دارد:
فافهم ذلك و اكتمه الا من اءهله .(734)
پس آن را بفهم و جز از اهلش نهان كن .
اگر اين روايت وضعياتش (از حيث صدور، روايت و سند) درست باشد از آن استفاده مى شود كه كذب الوقاتون (735)يعنى مشخص كنندگان وقت ظهور، براى غير اهل ، دروغگو هستند، نه به طور مطلق .
اين روايت روز و ماه و سال و محل و ساعت ظهور را يك جا بيان مى كند. بنده روايتى نظير اين روايت كه به اين صورت حساب و شماره ى سال و ... را ذكر نموده باشد، نديده ام .
حسابى هم از تاريخ انقراض بنى العباس تا زمان ظهور براى راوى بيان كرده كه خيلى زحمت مى خواهد كه انسان از آن نتيجه ى مطلوب را بگيرد . مى فرمايد: در فلان سال حكومت بنى اميه زايل مى شود، راوى مى گويد: تصديقش را فهميدم و ...
اگر كسى بتواند در اين روايت زحمت بكشد، حتى سال و ماه و ... را به دست مى آورد منتهى محتاج اعمال دقت و فكر و قراين عقليه است .
سؤ ال : حضرتعالى از آن روايت چه سالى را به دست آورده ايد؟
جواب : روى حسابى كه بنده به دست آورده ام احتمال مى دهم بين سال هاى 1414 يا 1415 ه .ق مستقر باشد . شايد مقدمه و زمينه ى ظهور در آن سال ها فراهم شود، چنان كه سال انقراض حكومت بنى اميه را تعيين مى كند كه بعد از سى سال اتفاق افتاده ، و آن سال كه تعيين شده سال مقدمه ى انقراض و تزلزل حكومت آن هاست نه انقراض فعلى .نقل كردند: يكى از علما كه مدت هاست وفات كرده فرموده است : ظهور آن حضرت در سال دو چهارده كنار هم - يعنى 1414 ه .ق - است .


587 كشتار قبل از ظهور 


بعضى خيال مى كنند، وقتى كه حضرت ظهور مى كند، كشتار واقع مى شود، ولى چنين نيست بلكه كشتار قبل از ظهور آن حضرت است .(736)
در روايتى آمده است : سفيانى . صد و هفتاد هزار نفر را در فلان محله ى ا منطقه ى عراق مى كشد.(737)


588 لزوم دعاى فرج حتى براى اهل شقاوت و گناهكاران  


خيال مى كرديم كه دعاى تعجيل فرج ، تعليق به عدم شقاوت دعاكننده است ، ولى چنين نيست ؛ زيرا اگر حضرت غائب - عليه السلام - ظهور كند مگر انسان از شقاوت بيرون مى آيد؟!ولى ظهور آن حضرت براى مؤ منين فرج و گشايش خواهد بود. وقتى انسان خودش در آب و گل فرو رفته باشد، اگر عالم را آب فرا گيرد، آيا او نجات مى يابد؟!وقتى حضرت ظهور مى كند مى پرسد: اين كار آشكار را چرا انجام دادى ؟ معلوم نيست از كارهاى پنهانى جست و جو كند.


589 ترك واجبات و ارتكاب محرمات ، حجاب و نقاب ديدار ما از حضرت غائب -  عليهالسلام


كجا رفتند كسانى كه با صاحب الزمان - عليه السلام - ارتباط داشتند؟ ما خود را بيچاره كرده ايم كه قطع ارتباط نموده ايم و گويا هيچ چيز نداريم ، آيا آن ها از ما فقيرتر بودند؟!اگر بفرماييد: به آن حضرت دسترسى نداريم ؟ جواب شما اين است كه چرا به انجام واجبات و ترك محرمات ملتزم نيستيد، و او به همين از ما راضى است ؛ زيرا:
اءورع الناس من تورع عن المحرمات .(738)
پرهيزگارترين مردم ، كسى است كه از كارهاى حرام بپرهيزد.
ترك واجبات و ارتكاب محرمات ، حجاب و نقاب ديدار ما از آن حضرت است .


590 چه مى شد اگر كسى را داشتيم كه ... 


چه قدر محروميت است براى ما كه كه براى فهم يك مساءله چهل روز درس را طول مى دهيم ؟!آن آقا شانزده روز مباحثه ى درس خارج از ايام تحصيلى را كه با محاسبه ى تعطيلى ها يك ماه مى شد، براى يك مساءله طول دادند، و آخرش با احتياط از مساءله خارج شدند و نتوانستند حكم واقعى آن را به دست آورند و فتوى بدهند!
چه مى شد اگر كسى را داشتيم كه عالم به حقايق و شريعت بود و فيض حضور او را نيز داشتيم تا در زمان كم ، احكام را به ما تعليم مى كرد، و نمى گفت : نمى دانم و يا اين كه : آيا چنين است و يا نيست ، و احتياط كنيد! و به جاى اين همه سرگردانى و حيرت و صرف وقت در تحصيل و تعليم ، به عمل مى پرداختيم و مشغول عمل مى شديم !و به معرفت خدا كه براى او آفريده شده ايم دست مى يافتيم . كارى كرديم كه خود را از منابع فيض و رحمت و چشمه هاى نور و حكمت محروم ساختيم و از روز اول تا به حال عترت را كنار گذاشتيم و نخواستيم از آن ها پيروى كنيم و در راه آن ها باشيم !


591 دعاى فرج ، دواى دردهاى ما است  


دعاى تعجيل فرج دواى دردهاى ما است ، در روايت است كه : در آخر الزمان همه هلاك مى شوند،
الا من دعا بالفرج .(739)
مگر كسانى كه براى [تعجيل ] فرج دعا كنند.
ائمه ى ما - عليهم السلام - با اين بيان خيلى به اهل ايمان و شيعيان عنايت كرده اند تا خود را بشناساند . علامت گذارى براى آن ها است ، يعنى اگر براى فرج دعا مى كنيد، علامت آن است كه هنوز ايمانتان پابرجاست .
دستورهاى عجيب و غريب ديگر هم داده اند، زيرا در آخرالزمان گرفتارى اهل ايمان خيلى سخت مى شود به حدى كه در روايت آمده است :
بعد ما ملئت ظلما و جورا.(740)
بعد از آن كه زمين از جور و ستم پر مى شود.
و شايد در روايت وارد شده باشد كه :
ينكره اءكثر من قال بامامته !(741)
بيشتر كسانى كه اعتقاد به امامت آن حضرت دارند، او را انكار مى كنند . يعنى بيشتر مردم از اعتقاد و ايمان به امامت بر مى گردند.
هم چنين فرموده اند كه در آخر الزمان اين دعاى فرج را كه دعاى تثبيت در دين است ، بخوانيم :
يا الله ، يا رحمان ، يا رحيم ، يا مقلب القلوب ، ثبت قلبى على دينك .(742)
اى خدا،اى رحمت گستر،اى مهربان ،اى زير و رو كننده ى دل ها،دل مرا بر دينت ثابت و استوار گردان .
يعنى آن مرتبه اى از ايمان را كه به من منت هادى ، حفظ كن ، نه اين كه مسلمان باشد و به همان باقى باشد، چون اين معنا تثبيت در دين نيست .
اين توسلات ، عزادارى ها، سوگوارى ها و زيارت قبور اهل بيت - عليهم السلام - علامت آن است كه اهل ايمان به آن ها اتصال و الصاق دارند و هنوز از آن ها منحرف نشده اند؛ لذا كفار و دست نشانده هاى آن ها دستور داشتند كه بين مسلمانان و قرآن - تا چه برسد به مساجد و تكايا و مجالس عزا و روضه خوانى - جدايى بيندازند، زيرا همه ى اين ها ضد خواسته هاى سلاطين جور بود، لذا فرمان هدم قبور يا تعطيلى مجالس روضه خوانى را دادند .
روز هشتم ماه شوال كه روز هدم قبور ائمه ى بقيع - عليهم السلام - است قاعدتا روز تعطيلى حوزه ى علميه نجف بود، ولى ما كم كم عادت كرديم و براى ما عادى شد .!


592 هر چند از فيض حضور غايبيم ، ولى ... 


هر چند حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشريف - از ما غايب و ما از فيض حضور آن حضرت محروميم ، ولى اعمال مطابق يا مخالف دفتر و راه و رسم آن حضرت را مى دانيم و اين كه آيا آن بزرگوار را با اعمال و رفتار خود خشنود، و سلامى هر چند ضعيف خدمتش مى فرستيم ، و يا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضى و ناراحت مى كنيم .
با اين كه در مال آن حضرت (743)تصرف مى كنيم ، ديده و شنيده شده كه حضرت در تصرف ما ترتيب اثر داده و در حيف و ميل آن به كسى اعتراض نموده باشند . گويا مال آن حضرت را مال او نمى دانيم و گويا آن حضرت اين مال را مال خود نمى داند كه به ما اعتراض نمى كند!


593 حديث كسا و حضور حضرت غائب - عليه السلام -  


شخصى نقل كرد كه : نسخه اى از حديث كسا را پيدا كرده است كه از شرايطش روشن كردن عود در مجلس است ، هر كس آن را بخواند، حضرت حجت - عليه السلام - و انوار خمسه ى طيبه در آن مجلس حاضر مى شوند، و الآن يك سال است كه آن شخص وفات كرده است .
آيا ما نبايد در توجه به خدا، به سفير و ولى او متوسل شويم ؟!


594 همه بايد سايه ى ظلم و جور را احساس كنند 


از اين خونريزى هايى كه پيش از ظهور حضرت حجت - عليه السلام - واقع مى شود، معلوم مى گردد كه ظهور آن حضرت مانع از خونريزى است ، چون همه طوعا يا كرها(744)تابع آن حضرت خواهند شد . و نيز معلوم مى شود كه آن قدر بايد ظلم و خونريزى صورت بگيرد كه براى همه روشن گردد كه ملئت ظلما و جورا؛ (745)(زمين از جور و ستم پر شد .) و همه ى اهل زمين در هر كجا كه باشند احساس كنند سايه ى ظلم و جور بر سر آن هاست و همه ى جهانيان حتى كفار، در فشار ظلم و ستم به سر ببرند و به انتظار و ظهور فرج و مصلح باشند.
ائمه ى ما - عليهم السلام - در روايات به ما خبر داده اند كه : خيلى از اهل ايمان و عقيده در اثر ابتلائات بر مى گردند.(746) خدا كند ايمان ما تا آن وقت باقى بماند، و گرنه اگر ظهور هم نزديك باشد ولى ايمان ما زايل شده باشد، ديگر ما را چه با ظهور آن حضرت و حضرت را چه با ما؟!
حضرت استاد - مدظله - در جاى ديگر فرمودند: براى مؤ منين تثبيت در دين و ايمان و ثبات قدم تا ظهور آن حضرت ، از ظهور آن حضرت مهم تر است .


595 تضرع به هنگام بلا  


خداوند، بلاها را بدون مصلحت و ملاك نمى فرستد، و براى رفع آن ها دعا لازم است . خداوند سبحان مى فرمايد:
فلولا اذ جآءهم باءسنا تضرعوا(747)
پس اى كاش آن هنگام كه سختى اى از سوى ما براى آن ها مى آمد، تضرع و زارى مى نمودند.
يعنى باءس و سختى و فشار، باءس ما و از طرف ما است و ما آن را براى شما فرو مى فرستيم براى اين كه به درگاه ما تضرع كنيد و به ما روى آوريد و از ما درخواست كنيد و دعا نماييد. چرا چنين نيستيد؟!


596 دعا مشروط به توبه است يا نه  


سؤ ال : چرا اين همه دعا مى كنيم و مستجاب نمى شود و ملايكه باز مى گويند: چرا دعا نمى كنيد؟!
جواب : زيرا استجابت دعا شرطش توبه است ، لذا ملايكه مى گويند: اين مشروط (دعا) را با شرطش (توبه ) چرا به جا نمى آوريد تا مستجاب شود؟ و چرا دعاى تائب و دعاى با توبه نمى كنيد؟!


597 دعايى كه مشروط به توبه نيست ! 


البته فرق است بين كه با حالت تمرد و سركشى بگوييم : توبه نمى كنيم ولى آن چه را كه مى خواهيم به ما بده ، زيرا اين خلاف عبوديت و بندگى است ؛ و بين اين كه بگوييم :خدايا، ما تائب به توبه ى حقيقى نيستيم ، ولى طاقت بلا را هم نداريم و رفع آن را از تو مى خواهيم ، ما گناه كاريم و به گناه خود اقرار مى كنيم ، از ما توبه بر نمى آيد و توبه مان حقيقى و دائمى نيست .مسلما منكر و متمرد با مقر و معترف و منقاد فرق دارند؛ چرا كه اين گونه خواستن و اجابت و عطا كردن خداوند از باب تفضل است ، و جداى از باب شرط و مشروط، و مشروط بودن دعا به توبه است . به اين صورت كه بگوييم : بارالها، ما مستوجب رحمت نيستيم و اقرار مى كنيم كه اهليت آن را نداريم ، ولى : تو اهليت آن را دارى و :
تجد من تعذبه غيرى .و لا اءجد من يرحمنى سواك .(748)
تو كسى جز من را پيدا مى كنى كه عذاب كنى ، ولى من غير از تو كسى را نمى يابم كه به من رحم كند.


598 شيعه غرق در نور است ! 


دعاهايى كه در ماه شعبان وارد شده ، كمتر از دعاهاى ماه رجب نيست . شيعه را با داشتتن اين همه ادعيه ى ماءثوره از اهل بيت - عليهم السلام - غرق در نور مى بينيم .


599 معانى و لذكر الله اكبر 


در آيه ى شريفه ى ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اءكبر(749)؛ (نماز انسان را از كارهاى زشت و ناپسند باز مى دارد، و قطعا ياد خدا بزرگتر است .) جمله ى (تنهى عن الفحشآء) اشاره به تخليه ، و عبارت (و لذكر الله اءكبر)يعنى ياد كردن بنده از خدا، اشاره به تحليه است . در روايت آمده است :
لذكر الله العبد اءكبر من غير ذكره [يا] من ذكر غيره .(750)
كه مصدر اضافه به فاعل شده است يعنى : ياد كردن خدا از بنده ، از غير ذكر او، يا از ذكر غير او بزرگتر است .
و در بعضى از روايات ، ذكر الله (751) در مقابل ذكر الناس ذكر شده است ، يعنى ذكر الله اءكبر من ذكر الناس ‍ ؛ (ياد خدا از ياد كردن مردم بزرگتر است .)
بنابراين ، هر كس مردم را ياد كند و از آن ها بترسد و يا دوست داشته باشد و يا به سوى آن ها بگريزد و يا از آن ها فرار كند، به ى اد خدا نيست .
در نماز و عبادات عنايت به ذكر الله و توجه به خدا نيست ، بلكه عنايت به عدم توجه به غير شده كه توجه به او است ، زيرا اگر بنده توجه و ارتباطش را از غير خدا قطع كند، ارتباطش با خدا قهرى است .
ممكن است ( و لذكر الله اءكبر) اشاره به تعرض (752)آيات انفسى در ( و فى انفسهم )(753)باشد، در مقابل آيات آفاقى (فى الاءفاق )(754)براى استدلال به وجود غيبى واجب ، هر چند وجود نفس هم از آيات آفاقى و از موجودات خارجى است ، نظير آفتاب ، ماه ، ابر، باران ، كواكب ، زمين و آسمان .
اگر (و لذكر الله اءكبر)به معناى ذكر العبد لله باشد، (755)منظور ذكر قلبى است .و بهترين لفظى كه در مقام لفظ حكايت از آن ذكر قلبى كند، از ميان تمام اسماى حسنى لفظ جلاله ى الله است ؛ بلكه به حسب لغت مى شود گفت : ذكر الله از قبيل اضافه ى مصدر به مفعول است ، و مذكور به ذكر، در آيه ذكر شده است ، كه لفظ جلاله ى الله حاكى از آن است .


600 وز ياد او چنان شدم كه او شدم  


در ذكر الله و ياد خدا، اهلش مى دانند كه چه اتفاقى مى افتد. همين قدر خودش ، خودش مى شود، وز ياد او چنان شدم كه او شدم چنان كه خداوند سبحان مى فرمايد:
(كل شى ء هالك الا وجهه .)(756)
هر چيز جز روى [ يعنى : ذات و يا اسما و صفات ] او نابود است .
و نيز مى فرمايد:
فلا تعلم نفس ما اءخفى لهم من قرة اءعين ...(757)
هيچ كس نمى داند كه چه چشم روشنى هايى براى آن ها مخفى شده است .
و آيه ى شريفه ى (اءلا بذكر الله تطمئن القلوب )(758)؛ (هان !تنها با ياد خدا دل ها آرام مى گيرند) به حسب حصر مستفاد از تقديم ما حقه التاءخير، سبب اطمينان و آرامش دل ها را منحصرا ذكر الله مى داند، و از ميان اسما هم خصوص الله ذكر شده است . عجب آيه اى است كه جامعيت و مانعيت دارد!
بنابراين ، آيا ما كه آرامش نداريم ، مى توانيم بگوييم ذاكريم ؟!آيا مى شود تمام بزرگان و علما در دعوى اين گونه مطالب اشتباه كرده باشند؟!آيا در امور تكوينيه اين همه اشتباه از عقلا ممكن است ؟!آيا ممكن است عاقلى به جاى حمام ، لباس هاى خود را در مسجد بيرون بياورد؟ و يا در حمام ، به جاى مسجد به نماز بايستد؟!و به ماست بگويد چه فسنجان خوبى ؟!يا به فسنجان بگويد چه ماست شيرينى ؟!آيا ممكن است چنين اشتباهاتى در امور تكوينيه از عقلا صادر شود؟ اگر ممكن نيست ، پس مشاهدات و حالاتى كه آن ها از مراتب شهود و معرفت ادعا مى كنند، نيز خطا و اشتباه نيست ، بلكه واقعيت دارد، و ما كه از حالات و مشاهدات آن ها محروميم نبايد منكر آن ها باشيم .


fehrest page

back page