تكميل مطلب
1: جمله : حى على خير العمل توسط عمر بن الخطاب از اذان و اقامه برداشته شد
وگرنه در اصل تشريع ، اين جمله از طرف خدا
نازل گرديده است شيعه و اهل سنت اتفاق دارند كه حذف آن از طرف عمر بود و تا زمان او
به طور شايع گفته مى شد، لذاست كه شيعه از
اول آن را ترك نكرد، اكنون نيز ترك نكرده است ، حتى وقتى كه در زمان هادى عباسى ،
حسين بن على بن حسن ، صاحب فخ ، در مدينه خروج كرد و مدينه را زير فرمان درآورد مؤ
ذن مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله را وادار كردند كه حى على خير
العمل را بالاى بام مسجد بگويد: (60)حلبى در سيره اش
نقل كرده كه عبد الله بن عمر و على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام ) حى على
خير العمل را در اذان مى گفتند (61)
علاء الدين قوشچى كه از بزرگان متكلمين بر مذهب اشاعره است در اواخر بحث امامت در
شرح تجريد نقل كرده كه عمربن الخطاب بالاى منبر رفت و گفت : سه چيز در عهد
رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم بود، ولى من از آنها نهى كرده و تحريم مى كنم
و هر كس كه مرتكب شود تنبيه و عقوبت خواهم كرد: متعه زنان و حج تمع و حى على خير
العمل : قال ايهاالناس ثلاث كن على عهد
رسول الله صلى الله عليه و آله انا نهى عنهن و احرمهن و اعاقب عليهن و هى متعة انساء و
متعة الحج و حى على خير العمل
حالا بايد ديد چرا عمر بن الخطاب اين امر را تحريم كرد؟ مرحوم علامه شرف الدين
الحسينى در النص و الاجتهاد فرموده : عمر و همفكران او ديدند: اگر اين كار را بكنند، مردم
به جهاد بيشتر تشويق خواهند شد وبه جاى اينكه نماز را بهترين
عمل بدانند جهاد را بهترين عمل خواهند دانست (62)نگارنده گويد: اين همان حكايت
كاسه از آش داغ تر است . چرا اين فكر را
رسول خدا نكرد؟چرا اين مصلحت را خدا ملحوظ نداشت ، خدا و
رسول مى گويند: نماز خير العمل است ، ولى خليفه مى گويد: جهاد خير
العمل است .
باز حلبى در سيره خود نقل كرده : مؤ دن پيش عمر آمد تا او را براى نماز بخواند، ديد
خليفه خوابيده است ، گفت : الصلوة خير من النوم ، عمر خوشش آمد و گفت : اين را در اذان
صبح بگو(63)اين هم از آن زمان رسميت يافت .
2: ما شيعيان در اذان و اقامه بعد از شهادت بر رسالت مى گوييم اشهدان علياولى
الله ناگفته نماند شهادت بر ولايت در
اصل اذان نيست ، و بعدها به اذان افزوده شده است ولى تاريخش حتى از هزار
سال بيشتر است زيرا صدوق در سيصد و هشتاد ويك (381) هجرى وفات يافته و نيز
شيخ طوسى در مبسوط و ديگران مطرح كرده اند، ولى از اين كه مرحوم كلينى در كافى
نقل نكرده به نظر مى آيد بعد از زمان او به وجود آمده است .
وفات كلينى در 328 يا 329 است ، بنابراين مى شود تخمين زد كه بعد از كلينى و
قبل از صدوق عملى شده است (64)
مرحوم آية الله حاج سيد احمد زنجانى در (الكلام ، يجر الكلام ) فرموده است : شيعيان
خواستند با اين عمل آن همه ناسزاها را كه در زمان بنى اميه به على عليه السلام در
منابر گفته شد، جبران نمايند.
ناگفته نماند: شيعيان آن را از جانب خويش خلق نكرده اند، بلكه از روايات الهام گرفته
اند، مثلا در روايات قاسم بن معاويه از امام صادق عليه السلام
نقل شده كه فرمود: فاذا قال احدكم لااله الاالله ، محمد
رسول الله صلى الله عليه و آله فليقل على اميرالمؤ منين (65)
مرحوم مجلسى در بحار، ج 81 ص 111 فرموده : بعيد نيست كه شهادت بر ولايت از اجزاء
مستحبه باشد زيرا كه شيخ طوسى و علامه و شهيد و ديگران گفته اند: در اين زمينه
رواياتى است مرحوم علامه سيد شرف الدين (66)فرموده : و كذلك الشهادة لعلى
عليه السلام بعد الشهادتين فى الاذان فانما هى
عمل بادلة عامة تشملها
مرحوم حاج آقا رضا همدانى (67) فرموده : فالاولى ان يشهد لعلى عليه السلام
بالولاية و امرة المؤ منين بعد الشهادتين قاصدا
امتثال العمومات الدالة على استحابه
بنابراين اين عمل ظاهرا با صلاحديد فقها و استدلال آن ها بوده است اين سخن را
باترجمه كلام مرحوم آية الله حكيم در مستمسك عروة به پايان مى برم : مانعى ندارد كه
شهادت بر ولايت را به قصد استحباب مطلق بگوييم ... بلكه اين
عمل در اين روزگار از شعائر ايمان و رمز تشيع به شمار آمده از اين جهت رجحان شرعى
دارد و بلكه مى شود گفت : واجب است اما نه به عنوان جزئيت (68) ناگفته نماند جمله
حى على خير العمل و شهادت بر ولايت گاهى
معمول و گاهى قدغن مى شد، از زمان سلطان طغرل سلجوقى مدت پانصد و بيست
سال قدغن بوده تا به دستور شاه اسماعيل صفوى هر دو رسمى گرديد.
صلاح الدين ايوبى و خيانت او
در اينجا به مناسبت كلمه حى على خير العمل مناسب است يادى از اصلاح ايوبى و
خيانت او نسبت به تشيع شود، خلفاى فاطمى دويست و هفتاد و يك
(271)سال يعنى از سال 296 تا سال 567 قمرى سلطنت كردند، در عصر آنها تشيع در
آفريقا چنان زياد شد كه يك نفر از اهالى فلسطين گفت : اگر ده تير داشته باشم 9 عدد
عدد آن را به طرف مغرب (مراكش ) مى اندازم ، چون شيعيان فراوانى دارد و يك عدد آن را
در فرنگ .
تشيع با حكومت آنها در مصر و شام و مغرب و غيره گسترش يافت . دانشگاه الازهر مصر
توسط جوهرالصيقلى فرمانده لشكر خليفه فاطمى ساخته شد، و با برنامه شيعى در
آن تدريس مى شد، و اولين كتابى كه در آن خوانده شد كتاب الاقتصاد در فقه
آل رسول بود، و پس از آن كتاب دعائم الاسلام درباره
حلال و حرام و قضايا و احكام اهل بيت تدريس شد. چنان كه محمد عبدالنعم خفاجه در كتاب
الازهر فى الف عام ، ج 1، ص 15 به بعد گفته است :
آخرين خليفه فاطمى العاضدلدين الله كه در قاهره حكومت داشت با اروپا مى
جنگيد، او از نورالدين محمودبن زنگى حاكم شام كمك خواست نورالدين لشكر بزرگى را
به فرمانهدى شيركوه به كمك العاضد شيركوه پس از پيروز شدن
وزير العاضد شد، و پس از دو ماه از دنيا رفت و وزارت به پسر او صلاح الدين
رسيد(69) صلاح الدين به جاى تشكر از خليفه فاطمى
مشغول نقشه عليه او گرديد و سلطنت را از دست او ربود و همه
اموال او را مصادره نمود؛ تا جايى كه اسب سوارى او را نيز گرفت . و پس از چندى او را
زندانى نمود و اقوام خويش را از شام به مصر آورد و خانه هاى درباريان فاطمى و املاك
آنها را به اقوام خويش داد.
صلاح الدين قاضيان شيعه را عزل كرد وبه جاى آنان قاضيان شافعى را منصوب نمود،
حى على خيرالعمل را از اذان برداشت و مردم را به مذهب مالكى و شافعى دعوت
كرد؛ لذا مذهب تشيع مخفى شد تا آن كه در مصر فراموش گرديد. او مردم را وادار به
عقيده تسنن واشاعره مى كرد، هركس مخالفت مى نمود، او را مى كشت ، صلاح الدين دستور
داد: گواهى كسى بايد قبول شود كه معتقد به مذاهب اربعه باشد، و نيز فقط كسى حق
سخنرانى و تدريس دارد كه از يكى از آن مذاهب را تقليد نمايد. خفاجى ، مى نويسد،
ايوبيها، در مطلق آثار شيعه دخالت كرده و آن ها را نابود نمودند(70)
صلاح الدين باقى مانده اولاد على عليه السلام را در مصر زندانى كرد، ميان مردان و
زنان آنها جدايى انداخت تا نسل على عليه السلام منقرض گردد؛ روز عاشورا كه بنى
اميه و حجاع عيد مى گرفتند و تعطيل شده بود، مجددا عيد قرار داد، او كتابخانه اى
بزرگ از جمله كتابخانه فاطميان را كه گويند قريب دويست هزار جلد كتاب داشت از بين
برد.
البته ما منكر مبارزات صلاح الدين با صلبيها نيستيم و شهامت وى را در متلاشى كردن و
راندن آن ها ناديده نمى گيريم ، ولى از اين خيانت بزرگى كه بر ولايت و تشيع كرد
نيز نمى شود صرف نظر نمود؛ خداوند به او سزاى مناسب كردارش را بدهد؛ عجيب است
كه بسيارى از مردم جنايتهاى او را ناديده گرفته و از وى به نيكى ياد مى كنند؛ آنچه
درباره صلاح الدين نقل شد همه از كتاب شيعه و زمامداران خودسر تاءليف مرحوم
محمد جواد مغنيه ترجمه مرحوم زمانى ، ص 214 - 217 است .
روز عاشورا
مرحوم مجلسى در بحار فرموده : رسول خدا صلى الله عليه و آله در
سال اول هجرت روز عاشورا را روزه گرفت و دستور داد آن را روزه بگيرند: وفى
هذه السنة صام عاشورا و امر بصيامه (71) ولى چون روز رمضان واجب شد، آن را
ترك نمود، اين مطلب از ولايت كافى و فقيه بخوبى روشن مى شود، نجمة بن حارث مى
گويد: سئلت ابا جعفر عليه السلام عن صوم يوم عاشورا
فقال : صوم متروك بنزول شهر رمضان و المتروك بدعة (72).
و در فقيه نقل كرده كه آن حضرت در جواب محمد بن مسلم و زراه فرمودند: كان صومه
قبل شهر رمضان فلما نزل شهر رمضان ترك (73) مرحوم شيخ طوسى در
استبصار، ج 2 ص 135 باب صوم يوم عاشورا بعد از
نقل روايتى در مدح و ذم آن فرموده است : وجه جمع ميان اين اخبار همان است كه مفيد رحمه
الله فرموده : هر كه روز عاشورا براى حزن و اندوه بر مصائب
اهل بيت روزه بگيرد كار خوبى كرده ، و هركه مانند مخالفان به عنوان تبرك و اعتقاد به
بركت آن ، روزه بگيرد، خطا و گناه كرده است .
نگارنده گويد، روزه عاشورا تا شهادت امام حسين عليه السلام مخير بوده است و چون
بنى اميه آن را مبارك دانسته و روز گرفتند لذا ائمه اطهار عليهم السلام از روزه آن نهى
كرند. مرحوم شيخ طوسى فرموده : ويستحب صوم هذا العشر فاذا كان يوم عاشورا،
امسك عن الطعام و الشراب الى بعد العصر ثم
يتناول شيئا يسيرا... (74) احكامى كه در
سال اول و دوم نازل شد
ناگفته نماند: سوره بقره از نظر تاريخ و روايات در
سال اول و دوم هجرت نازل شده است ، مگر بعضى از آيات آن نظير آيات حج تمتع :
ذلك لمن لم يكن اءهله حاضرى السمجد الحرام بقره ؛ 196 و آيه واتقوا يوما
ترجعون فيه الى الله (75)؛ كه هر دو در حجة الوداع
نازل شدند و بعضى يا همه آيات ربا، به
نقل تفاسير، بنابراين حدود بيست وپنج حكم يا بيشتر كه در بقره آمده است همه در
سال اول و دوم تشريع شده اند كه لازم است به آنها اشاره شود.
تحريم ازدواج با كفار
امين الاسلام طبرسى در مجع البيان فرموده :
رسول خدا صلى الله عليه و آله يكى از ياران خود را به نام مرثدبن ابى مرثد الغنوى
به مكه فرستاد تاگروهى از مسلمانان را كه در مكه مانده بودند، از آن جا خارج كند؛ او
مردى قوى و شجاع بود، زنى به نام عناق كه در جاهليت با او آشنايى داشت از
وى تقاضاى ازدواج نمود، مرثد گفت : بايد در اين كار از
رسول خدا صلى الله عليه و آله اجازه بخواهم كه تو مشركى و من موحد، او چون به
مدينه بازگشت از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اجازه خواست ، آيه تحريم
نازل گرديد:
ولا تنكحوا المشركات حتى يؤ من ولاءمة مؤ منة خير من مشركة ولو اعجبتكم ولا تنكحوا
المشركين حتى يؤ منوا و لعبد مؤ من خير من مشرك ... (76)
و بازنان مشرك ازدواج مكنيد، تا ايمان بياورند. قطعا كنيز با ايمان بهتر از زن مشرك
است . هرچند (زيبايى ) او شما را به شگفت آورد. و به مردان مشرك زند ندهيد، تا ايمان
بياورند قطعا برده با ايمان بهتر از مرد آزاد مشرك است ....
ناگفته نماند: قبل از نزول آيه فوق در اين رابطه منعى نبود، حتى
رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكه دخترش زينب را به ابى العاص و دخترش رقيه
را به عتية بن ابولهب و دخترش ام كلثوم را به عقبة بن ابولهب تزويج كرده بود و هر
سه نفر مشرك بودند و نيز در قرآن مى خوانيم كه زن لوط و زن نوح عليهماالسلام هر
دو كافر بودند درسال اول يا دوم هجرت كه آيه فوق
نازل شد اين عمل حرام گرديد جريان : ولاتمسكوا بعصم الكوافر (77)
و به پيوندهاى قبلى كافران متمسك نشويد(و پايبند نباشيد)
ظاهرا مربوط به سالهاى بعد است كه مسلمانان ماءمور شدند زنان كافر خود را ترك
گويند و شايد هم در عرض آيه بقره نازل شده باشد؛ والله علم .
تحريم مقاربت در حال حيض
يهود و نصارى و مشركان درباره زنان حائض عقايد گوناگون داشتند،
اهل جاهليت و مشركان با زن حائض طعام نمى خورند و از يك ظرف آب نمى آشاميدند و با او
در يك جا نمى نشستند، احكام يهود خيلى سخت تر بود، در سفر لاويان باب 15 آمده :
رختخواب ز حائض نجس است و هرچه زن حائض بر آن نشيند نجس خواهد بود، هر كه دست
به بستر حائض زند بايد لباس خود را شسته و
غسل كند، و تا شب نجس خواهد بود، اگر حائض به چيزى دست زند، تا شب نجس خواهد
بود، و اگر مرد با او هم بستر شود تا هفت روز نجس خواهد بود.
نصارى امر حيض را ساده گرفته و فرقى ميان حيض وعدم آن
قائل نبودند مردم جاهليت با زنان حائض مثل يهود رفتار مى كردند(78) اين جريان سبب
شده كه مسلمانان نظر اسلام را از آن حضرت بپرسند، آيه زير
نازل گرديد:
و يسئلونك عن المحيض قل هو اذى فاعتزلوا النساء فى المحيض ولاتقربوهن حتى
يطهرن فاءتوهن من حيث امركم الله ... (79)
از تو درباره عادت ماهانه (زنان ) مى پرسند، بگو: آن رنجى است ، پس هنگام عادت
ماهانه از (آميزش با) زنان كناره گيرى كنيد، و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند.
پس چون پاك شدند، از همان جا كه خداوند به شما فرمان داده است ، با آنان آميزش
كنيد...
اين آيه مى گويد كه با زنان در حال حيض نزديكى نكنيد، تا پاك گردند و نيز مى
رساند ك بعد از پاك شدن و قبل از غسل مقاربت مانعى ندارد ولى بعد از
غسل بهتر است ونيز بعضى احكام ديگر دارد از
قبيل سقوط نماز و غيره كه كاملا طبيعى و ارفاقى و غير حرجى است ، و اسلام پيوسته
احكام را روى فطرت و طبيعت وضع كرده است ، چون واضع احكام خالق فطرت و طبيعت است
.
حكم ايلاء
ايلاء آن است كه كسى قسم بخورد با زنش نزديكى نخواهد كردو بگويد: والله
لاجامعتك در جاهليت اين كار را براى به فشار گذاشتن و اذيت زنان مى كردند، قرآن
آن را تحت قانون مخصوص درآورد و فرمود:
للذين يؤ لون من نسائهم تربص اربعة اشهر فان فاءو فان الله غفور رحيم و ان
عزموا الطلاق فان الله سميع عليم (80)
براى كسانى كه به ترك همخوابگى با زنان خود سوگند مى خورند(:ايلاء) چهار ماه
انتظار (و مهلت ) است پس اگر به (آشتى ) باز آمدند، خداوند آمرزنده مهربان است و اگر
آهنگ طلاق كردند، در حقيقت خدا شنواى داناست .
و خلاصه آن كه : اگر زن صبر كرد و چيزى نگفت هيچ ، و اگر به حاكم شكايت كرد،
حاكم از وقت شكايت چهار ماه به مرد مهلت مى دهد كه يا طلاق بدهد و يا كفاره داده و به زن
خويش بازگردد وگرنه او را زندن مى كند تا به يكى از دو كار تن در دهد و اگر ممكن
نشد، زن را طلاق يك طرفه مى دهدو
در بحار آمده : و روى عن اميرالمؤ منين عليه السلام انه بنى حظيرة من قصب و
جعل فيها رجلا الى من امرئته بعدالاربعة اشهر،
فقال له : اما ان ترجع الى المناكحة و اما ان تطلق والا احرقت عليك الظيرة (81)
عده وفات
از احكامى كه در سال
اول و يا دوم هجرت وضع گرديد و تشريع شد عده وفات است ، يعنى اين كه : زن شوهر
مرده تا چهار ماه و ده روز بايد عده نگاه دارد، يعنى در آن مدت شوهر نكند و در بدن و
لباس زينت ننمايد؛ مانند: پوشيدن لباسهاى زينت و
استعمال عطر و سرمه و خظاب و زينت با جواهرات و...
حكمت اين دستور آن است كه : اولا حامله بودن و نبودن زن معلوم شود، ثانيا: اقوام مرد
جريحه دار نشوند؛ ثالثا: زن وقار و احترام و وفادارى خويش را حفظ كند؛ و اگر
بلافاصله ازدواج نمايد در نظر مردم سبك و بى وفا شمرده خواهد شد؛ رابعا احترام
شوهر متوفى محفوظ ماند.
اقوام جهان براى زن شوهر مرده عقائد گوناگون داشتند، بعضى ها زن را زنده با شوى
مرده اش مى سوزاندند؛ بعضى ها او را كشته و با مرد دفن مى كردند؛ و بعضى ها مانند
نصارى تا آخر عمر از ازدواج وى منع مى كردند؛ عربهاى جاهليت تا يك
سال او را از شوهر كردن باز مى داشتند؛ ولى اسلام روى مصالحى اين كار را فقط در
صدو سى روز قرار داد و چنين فرمود:
والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربص بانفسهن اربعة اشهر و عشرافاذا اجلهن
فلا جناح عليهن فيما فلعن فى انفسهم بالمعروف والله بما تعلمون خبير (82)
و كسانى از شما كه مى ميرند و همسرانى بر جاى مى گذارند (همسران ) چهارماه وده روز
انتظار مى برند؛ پس هرگاه عده خود را به پايان رساندند در آنچه آنان به نحو
پسنديده درباره خود انجام دهند، گناهى بر شما نيست ، و خداوند به آنچه مى كنيد آگاه
هست
در تفسير عياشى از امام صادق عليه السلام
نقل شده : چون آيه فوق نازل شد، زنان به محضر
رسول الله آمده و مخاصمه كرده و گفتند: ما به چهار و ده روز صبر نتوانيم كرد، حضرت
فرمود: در جاهليت چون شوهر يكى از شما مى مرد،
پشكل شترى را برداشته به پشت سر مى انداخت و در خانه اش نگاه مى داشت و در خانه
مى نشست و يك سال بعد همان پشكل را به صورت سرمه بر چشم خود ميكشيد، آنگاه با
ديگرى ازدواج مى كرد ولى خدا هشت ماه را از شما برداشت (83)
در حديث ديگرى آمده كه آن حضرت صلى الله عليه و آله به زنان فرمود: اف بر شما
پيش از بعثت من يكى از شما چون شوهرش فوت ميشد، پشكلى را به پشت سر مى انداخت ،
بعد مى گفت : تا يك سال سرم را شانه نخواهم كرد، سرمه نخواهم كشيد و خضاب
نخواهم نمود، من فقط به چهار ماه و ده روز امر كردم و آنگاه صبر نمى كنيد(84)
احكام طلاق و عده
و نيز احكام طلاق از جمله تشريعات سال
اول و دوم هجرى است و آن ها عبارتند از اين كه : 1 - زنان مطلقه بايد سه طهر عده نگاه
دارند و تا عده تمام نشده حق ازدواج ندارند، و شوهران مى توانند در ايام عده به زنان
رجوع كرده و طلاق را باطل كنند
والمطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثة قروء... (85)
و زنان طلاق داده شده بايد مدت سه پاكى انتظار كشند...
2 - ايضا مرد اگر سه دفعه زن خود را طلاق بدهد ديگر حق رجوع ندارد مگر آن كه زن
با مرد ديگرى ازدواج كرده و احيانا طلاق بگيرد:
فان طلقها فلاتحل له من بعد حتى تنكح زوجا غيره (86)
و اگر (شوهر براى بار سوم ) او را طلاق گفت ، پس از آن ديگر، (آن زن ) براى او
حلال نيست تا اينكه با شوهرى غير از او ازدواج كند (و با او همخوابگى نمايد)
3 - مادران لازم است به فرزندان خود دو سال
كامل شير بدهند، اگر بخواهند شير كامل باشد، وگرنه بايد بيست و يك ماه بدهند:
والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين (87)
و مادران (بايد) فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند...
4 - نيز اگر مردى زنى را قبل از دخول طلاق بدهد، بايد نصف مهر را به او بپردازد:
و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فريضة فنصف ما فرضتم
(88)
و اگر پيش از آنكه با آنان نزديكى كنيد، طلاقشان گفتيد، در حالى كه براى آنان مهرى
معين كرده ايد، پس نصف آنچه را تعيين نموده ايد (به آنان بدهيد)...
همچنين است احكام ديگر كه در آيات 236، 240 و 241 آمده است .
ناگفته نماند: عده اى از احكام طلاق و عده در سوره طلاق آمده است . از ابوسعيد خدرى
نقل شده : سوره طلاق كه سوره شصت و پنجم قرآن است هفت
سال بعد از سوره بقره نازل گرديده (89). ولى در مجمع البيان از عبدالله بن مسعود
نقل كرده كه گويد: هر كه بخواهد با او مباهله مى كنم كه سوره طلاق بعد از آيه
والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا (90) ؛
نازل شد و نيز نقل كرده كه : پس از نزول احكام طلاق در سوره بقره ، ابى بن كعب به
رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم عرض كرد كه زنان مى گويند: مقدارى از احكام
طلاق و عده گفته نشده ؛ در جواب آنها سوره طلاق
نازل گرديد، بنابراين سوره طلاق در سال
اول يا دوم هجرت نازل گشته است كه مى بايد احكام آن را در اينجا بررسى نماييم .
احكامى كه در اين سوره بيان شده به قرار ذيل است :
اول : زن را بايد در حالى طلاق داد كه بمجرد وقوع طلاق ،
داخل در عده شود يعنى بايد: او را در طهر غير مواقعه طلاق داد،
يا ايهاالنبى اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن (91)
اى پيامبر چون زنان را طلاق گوييد، در(زمان بندى ) عده آنان طلاقشان گوييد.
دوم : بايد عده را بشمارند، تا تمام شدن آن معلوم باشد، زيرا در
حال عده كسوة و نفقة به عهده زوج است ، و نيز معلوم باشد كه زن حملى در شكم ندارد:
فطلقوهن لعدتهن و احصوا العدة (92)
در (زمان بندى ) عده آنان طلاقشان گوييد و حساب آن عده را نگه داريد.
سوم : زن در ايام عده نبايد از منزل مرد بيرون رود يا مرد او را بيرون كند مگر آن كه مثلا
اهل خانه را بسيار اذيت كند:
لاتخرجوهن من بيوتهن ولايخرجهن الاان ياءتين بفاحشة مبينة (93)
آنان را از خانه هايشان بيرون مكنيد و بيرون نروند مگر آنكه مرتكب كار زشت آشكارى
شده باشد.
چهارم : به وقت ايقاع طلاق بايد دو نفر شاهد
عادل حضور داشته باشند وگرنه طلاق باطل است :
و اءشهدوا ذوى عدل منكم (94)
و دو تن (مرد) عادل را از ميان خود گواه گيريد.
پنجم : چون عده به شرف تمام شدن برسد، مرد مى تواند رجوع كند و طلاق
باطل شود، و يا صبر كند تا عده تمام شود و از زن جدا گردد:
فاذا بلغن اجلهن فاءمسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف (95)
پس چون عده آنان به سر رسيد (يا) به شايستگى نگاهشان داريد، يا به شايستگى از
آنان جدا شويد...
ششم : زنان يائسه در صورت مطلقه بودن عده ندارند و اگر شك شود كه عدم حيض به
علت يائسگى يا علت ديگر دارد، بايد سه ماه عده نگاه دارند:
و اللائى يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلاثة اشهر (96)
و آن زنان شماكه از خون ديدن (ماهانه ) نوميدند، اگر شك داريد(كه خون مى بينند يانه
؟) عده آنان سه ماه است ..
هفتم : زنى كه در سن كسى است كه قاعدتا بايد حيض ببيند ولى حائض نمى شود، در
صورت طلاق بايدسه ماه عده نگاه دارد:
واللائى يئسن من المحيض ... فعدتهن ثلاثة اشهر واللائى لم يحضن (97)
و آن زنان شما كه از ديدن حيض نااميد هستند... عده آنان سه ماه است ؛ نيز زنانى كه حيض
نديده باشند (هم بايد سه ماه عده بگيرند)
هشتم : زنان حامله كه طلاق داده مى شوند: تمام شدن عده آنها با وضع
حمل است كه باشد يا زياد: واولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن (98)
و زنان آبستن مدتشان آن است كه وضع حمل كنند....
نهم : تاوقت وضع حمل نفقه زن به عهده مرد است ؛
و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتى يضعن حملهن (99)
و اگر بار دارند خرجشان را بدهيد، تا وضع
حمل كنند.
دهم : اگر زن بعد از وضع حمل حاضر به شير دادن باشد مى تواند براى آن اجرت
بگيرد:
فان ارضعن لكم فاءتوهن اجورهن (100)
و اگر براى شما (بچه ) شير ميدهند مزدشان را به ايشان بدهيد.
به اين ترتيب در آن روز مشكلات بسيارى در رابطه با خانواده
حل گرديد.
حكم قصاص
جريان قصاص و انتقام در جاهليت بسته به قدرت و ضعف طرف بود، طبرسى فرموده :
قومى كه از قبيله ديگر قومى بودند قسم خوردند كه به جاى بنده ، شخص آزادى را از
طرف مقابل بكشند، و به جاى زنى مردى را و به جاى يك نفر دو نفر را به جاى يك زخم
دو زخم بزنند (101) و نيز نقل شده كه به جاى يك نفر گاهى ده نفر را مى كشتند ولى
قرآن مجيد اصل قصاص را حق دانست و اسراف و تعدى درآن را حرام كرد و آن را تحت احكام
مضبوطى درآورد و فرمود:
يا ايهاالذين آمنوا كتب عليكم القصاص فى القتلى الحر بالحر
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، درباره كشتگان ، بر شما (حق ) قصاص مقرر شده ، آزاد
عوض آزاد...
و آنگاه در علت تشريع آن فرمود:
ولكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب لعلكم تتقون (102)
و اى خردمندان ، شما را در قصاص زندگانى است ، باشده به تقوا گراييد. آرى اگر
در جامعه قصاص نباشد، حيات اجتماعى به خطر خواهد افتاد ولى اگر
قاتل بداند كه او را در مقابل قتل خواهند كشت پى آدم كشى نخواهد رفت ، دولتهاى غربى
كه انتقام قصاص را ممنوع كرده اند، اكنون بعضى آن را از سرگرفته و ديگران در فكر
از سرگرفتن آن هستند.
تحريم ضمنى مشروبات الكلى و قمار
گروهى از صحابه محضر رسول الله آمده و گفتند: درباره شراب و قمار چه مى
فرماييد كه يكى عقل را ميبرد و ديگرى مال را؟ خطاب آمد:
يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيها اثم كبير و منافع للناس و اثمها اكبر من نفعهما
(103)
درباره شراب و قمار از تو مى پرسند بگو: در آن دو، گناهى بزرگ و سودهايى
براى مردم است (اولى ) گناهشان از سودشان بزرگتر است ....
اين آيه گرچه آن دو را صريحا تحريم نميكند، اما ضمنا نشان مى دهدكه اين دو
عمل مرضى خدا نيست و در سالهاى بعد صريحا تحريم وقدغن گرديدند.
از ربيع الابرار زمخشرى نقل شده : درباره خمر سه آيه
نازل شد، اول آيه يسئلونك عن الخمر و الميسر ؛ بعد از اين آيه بعضى از
مسلمانان شرب خمر مى كردند و بعضى ترك نمودند، تا اين كه مردى شراب خورد و به
نماز ايستاد و پريشان گفت ، لذا آيه :
يا ايها الذين آمنوا لاتقربوا الصلوة وانتم سكارى (104)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، در حال مستى به نماز نزديك نشويد...
نازل گرديد، آنگاه باز بعضى شراب خوردند، حتى عمر بن الخطاب روزى در
حال مستى با استخوان شترى سرعبدالرحن بن عوف را بشكست ! بعد نشست و شروع به
نوحه خواندن بر كشتگان بدر از مشركان نمود و اشعار را اسودبن يغفر را مى
خواند و آن چنين است :
من القنيات و الشرب الكرام
|
3 - ايوعدناابن كبشة ان نحيى
|
4 - ايعجز ان يرد الموت عنى
|
5 - الا من مبلغ الرحمن عنى
|
6 - فقل لله : يمنعنى شرابى
|
وقل لله : يمنعنى طعامى ؟!
|
1 - چه بسا كنيزان نغمه سرا و هم پياله اى گرامى در چاه بدر پنهان شدند.
2 - و چه بسا بزرگان كه با بزرگترين خود در چاه بدر زير خاك رفتند و خوابيدند.
3 - آيا ابن كبشه (105) مارا به زنده شدن بعد از مرگ وعده مى دهد؟! و چه معنا دارد كه
انسان پس از آنكه صدى و هام (106) شد دوباره زنده شود؟!
4 - او اگر راست مى گويد مرگ را از من بگرداند، نه اينكه بعد از پوسيدن
استخوانهايم بار ديگر زنده ام كند
5 - آيا كسى هست پيامى از من بسوى رحمان ببرد و به او بگويد كه من روزه رمضان تو
را نمى گيرم
6 - آرى به خدا بگو: اگر مى تواند مرا از نوشيدن منع كند! به خدا بگو: اگر مى
تواند مرا از خوردن جلوگير كند.
اين ماجرا به رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم رسيد، آن حضرت در
حال غضب از منزل بيرون آمد، ردايش به زمين كشيده مى شد، چيزى در دست داشت خواست آن را
بر سر عمر كوبد، عمر گفت : به خدا پناه مى برم از غضب خدا و رسولش ، پس خدا
نازل فرمود:
انما يريد الشيطان ... فهل انتم منتهون ؛
عمر گفت : بس كرديم (107)آيه پيش از آن چنين فرمايد:
انما الخمر و الميسر والانصاب والازلام رجس من
عمل الشيطان فاجتنبوه (108).
شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند (و) از
عمل شيطانند... پس از آنها دورى گزينيد.
اين دو آيه با هم يك جا نازل شده است .
رسمى شدن ماههاى قمرى
در احكام اسلامى قمرى رسميت ، دارد، جريان حج ، رمضان ، عده وفات مهلت ايلاء، مكلف
شدن پسران و دختران و... با ماههاى قمرى بايد باشد، نظرى به ماههاى شمسى نيست و
اين با يك سؤ ال كه راجع به هلالها كردند
نازل گرديد:
يسئلونك عن الاهله قل هى مواقيت للناس والحج ... (109)
درباره (حكمت ) هلالها(ى ماه ) از تو مى پرسند بگو: آنها (شاخص ) گاه شمارى براى
مردم و (موسم ) حج اند
و با آيه 36 از سوره توبه اين مطلب كاملا تثبيت گرديد و آن اين است كه :
ان عدة الشهور عندلله اثنى عشر شهرا فى كتاب الله يوم خلق السموات و الارض
منها اربعة حرم ... (110)
در حقيقت ، شماره ماهها نزد، خدا از روزى كه آسمانها و زمين را آفريده در كتاب (علم ) خدا،
دوازده ماه است ، از اين (دوازده ماه ) چهار ماه ، (ماه ) حرام است ....
جنگ با كفار
درست است كه جنگ تاريخى و سرنوشت ساز بدر در
سال دوم هجرت واقع گرديد ولى قبل از آن سريه هايى (111) از طرف آن حضرت به
اطراف رفتند واين نشان مى دهد كه اجازه جنگ در
سال اول آمده بوده است ، گويا اولين آيه اى كه اجازه جهان در آن
نازل گرديد اين بود:
اذن للذين يقاتلون باءنهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير (112)
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده ، رخصت (جهاد) داده شده است ، چرا كه مورد ظلم
قرار گرفته اند، و البته خدا بر پيروزى آنان سخت تواناست .
درمجمع البيان فرموده : مشركان در مكه مسلمين را اذيت مى كردند، پيوسته زخمى و
مضروب محضر آن حضرت آورده و زبان به شكايت گوشه و اجازه جهاد مى خواستند
حضرت مى فرمود: صبر كنيد من به قتال امر نشده ام اصبروا فانى لم اءءومر
بالقتال .
تا اين كه جريان هجرت پيش آمد، خدا در مدينه آيه فوق را بر او
نازل فرمود و آن اولين آيه است كه در رابطه باجهاد
نازل شد.
ابن شهر آشوب در مناقب فرموده : بعد از هفت ماه از هجرت
جبرئيل آيه اذن للذين يقاتلون را آورد و شمشيرى برگردن آن حضرت انداخت و
گفت : حارب بهذا قومك حتى يقولوا لااله الاالله (113) واقدى در مغازى
گويد: آن حضرت در راءس هفتمين ماه هجرت حمزة بن عبدالمطلب را براى تعرض به
كاروان قريش فرستاد و در ماه هشتم عبيدة بن حارث را به رابغ و در راءس ماه نهم
سعدبن ابى وقاص را به خرار فرستاد و در ماه يازدهم خود به جنگ
ابواء رفت ولى جنگى واقع نشد (114)
بنابرانى حكم جهاد در سال اول هجرت نازل شده و به محض
نزول با ارسال سريه به گروههاى تعرضى ؛ آن حضرت جهاد را شروع كرده است .
آيات ديگر جهاد نظير؛
كتب عليكم القتال و هو كره لكم ... (115)
برشما كارزار واجب شده است ، در حالى كه براى شما ناگوار است .
و آيه :
وقاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلونكم ولاتعتدوا... (116)
و در راه خدا با كسانى كه با شما مى جنگند، بجنگيد، ولى از اندازه در نگذريد...
و آيات ديگر كه در سوره بقره واقع اند همه بعد از آيه اذن للذين
يقاتلون ؛ نازل شده است
ولى حرمت قتال در ماههاى حرام ظاهرا در سال دوم هجرت
نازل گرديد كه فرمود:
يسئلونكن عن الشهر الحرام قتال فيه قل
قتال فيه كبير و صد عن سبيل الله و كفر به (117)
از تو درباره ماهى كه كارزار در آن حرام است مى پرسند، بگو: كارزار در آن ، گناهى
بزرگ و بازداشتن از راه خدا و كفر ورزيدن به او...
زيرا كه آن در سريه عبدالله بن جحش بود كه در ماه هفدهم هجرت پيش آمد (مجمع البيان )
بقيه احكام
احكام و دستورهاى ديگرى كه در سال اول و دوم تشريع شد به طور خلاصه چنين است :
1: وصيت درباره اقوام و در كارهاى نيك :
كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين والاقربين
بالمعروف (118)
بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالى برجاى گذارد،
براى پدر و مادر و خويشاوندان (خود) به طور پسنديده وصيت كند؛...
امام صادق عليه السلام فرموده : ماينبغى لامرء مسلم ان يبيت الا و وصية تحت راءسه
(119)
2: نوشتن اسناد در معاملات و قروض و شهادت گرفتن و حرمت كتمان شهادت
يا ايهاالذين آمنوا اذا تداينتم بدين (120)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هرگاه به وامى تا سر رسيدى معين ، با يكديگر معامله
كرديد...
3: مهلت دادن به شخص مقروض در صورت تنگدستى :
و ان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة (121)
و اگر (بدهكارتان ) تنگدست باشد، پس تا (هنگام ) گشايش ، مهلتى (به او دهيد)
4: حرمت ربا و مقدارى از احكام آن :
الذين ياءكلون الربا لايقومون (122)
كسانى كه ربا مى خورند، (از گور) برنمى خيزند...
5: تحريم گوشت ميته ، خون ، گوشت خوك ، و ذبيحه اى به نام غير خدا بر آن برده
شده است :
حرمت عليكم الميته والدم و لحم الخنزير و
مااهل لغيرالله به ؛
بر شما حرام شده است : مردار و خون ، و گوشت خوك و، و آنچه به نام غير خدا كشته شده
باشد....
تفصيل اين كلام در سوره مائده آيه 3 است ، ظاهرا علت اين مطلب همان بود كه در مجمع
البيان فرموده قبائل ثقيف و خزاعنه و بنى عامر و بنى مدلج بعضى از زراعت و
چهارپايان را برخود حرام كرده و مسائل بحيره و سائبه و وصيله وحام از خود ساخته
بودند(123)، اين مسائل از حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله سؤ
ال شد و در نتيجه آيات 168 تا 173 نازل گرديد و حلالها و حرامها را معين گردانيد
(124)
6: جريان حج ، عمره تمتع نيز در سوره بقره آمده است كه از آيه مباركه واتموا الحج
و العمرة لله
و براى خدا حج و عمره را به پايان رسانيد.
196 شروع شده و در 203 ختم مى شود مساءله احصار(125) وقربانى ، كفاره ماههاى
حج ، مقدارى از احكام احرام ، حج تمتع ، مقدارى از
اعمال عرفات و مشعر و... چيزهايى است كه در اين آيه بيان شده است .
به نظر مى آيد كه آيه 196 (واتموا الحج و العمرة ) در
سال ششم هجرت در جريان حديبيه نازل شده باشد چنان كه در تفسير ابن كثير،
ذيل آيه (فان احصرتم ) نقل شده است ولى در بحار از المنتقى
نقل شده كه فريضه حج در سال پنجم نازل شد اما حضرت آن را به تاءخير انداخت و در
سال هفتم براى قضاء عمره به مكه آمد لكن حج نكرد. در
سال هشتم مكه فتح گرديد؛ در سال نهم ابوبكر را امير حاج كرد و در
سال دهم خودش حج آورد(126) ولى جريان حج تمتع كه در؛
ذلك لمن لم يكن اهل حاضرى المسجد الحرام (127)
اين ( حج تمتع ) براى كسى است كه اهل مسجد الحرام (: مكه ) نباشد؛
ذكر شده ، يقينا در حجة الوداع آمده است چنان كه خواهد آمد.
بررسى پرونده يهود
آنگاه رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم وارد مدينه شد سه طائفه از يهود در مدينه
بودند، چنان كه گذشت حضرت با آنها پيمان عدم تعرض بستند، ولى آنها پيوسته
سمپاشى كرده و دين خود را صحيح تر از اسلام مى دانستند، لذا لازم بود كه پرونده
يهود از زمان موسى تا اسلام بررسى شود، تا هم آنها عقب نشينى كنند و به شبهاتشان
جواب داده شود و هم مسلمانان ماهيت آنها را بدانند و به تلقينات
باطل آنها فريفته نگردند، و تا قيامت چهره كريه يهود از زير پرده بيرون آيد،
بنابراين ، در سوره بقره حدود صد و يازده آيه يعنى از آيه چهلم تا صد و پنجاه و يك
راجع به حالات و طغيانهاى آنها و بدعتهايشان
نازل گرديد.
سريه حمزة بن عبدالمطلب
رسول خدا صلى الله عليه و آله در بيست و شش جنگ خودش شركت فرمود (128) كه
آنها را غزوه نامند و براى سى و شش عمليات نيرو فرستاد كه آنها را سريه
خوانند (129) و چون عده اى از آن سريه ها در
سال اول هجرت بود لذا به آنها اشاره مى شود، گويند: اولين آنها سريه حمزة بن
عبدالمطلب عموى آن حضرت بود كه با سى نفر از مهاجران و انصار به طرف سيف
البحر(130)رفت و خواست به كاروان قريش كه از شام برمى گشت تعرض نمايد،
رئيس كاروان ابوجهل بود با سيصد سوار، چون دو گروه به هم رسيدند، آماده جنگ شدند.
مردى به نام مجدى بن مرور كه هم پيمان هر دو طرف بود، به وساطت برخاسته ، آن قدر
ميان دو گروه رفت و آمد كرد تا هر دو را از جنگ منصرف كرد، حمزه به مدينه برگشت و
ابوجهل به مكه رفت ، حمزه در گزارش خودش به حضرت از انصاف و عدالت مجدى
تعريف كرد، چون گروه مجدى به مدينه آمدند حضرت به آنها لباس پوشانيد و احسان
كرد(131)
سريه عبيدة بن حارث
در ماه شوال راءس ماه هشتم هجرت عبيدة بن حارث عموزاده
رسول خدا صلى الله عليه و آله باشصت نفر از مهاجرين به طرف رابغ كه در
ده مايلى حجفه به طرف قديد است ؛ رفت و در كنار آبى به نام احياء با
مشركان روبرو گرديد، فرمانده مشركان ابوسفيان بود، مدتى ميان دو طرف تيراندازى
بود آنگاه هر دو گروه از معركه برگشتند (132)
سريه سعد وقاص
در ماه ذى القعده كه نه ماه از هجرت مى گذشت سعد بن ابى وقاص با بيست نفر به
طرف خرار رفت تا كاروان قريش را كه بنا بود از آنجا بگذرد مصادره نمايد،
شبها، راه رفته ، و روزها مخفى مى شدند، ولى چون به خرار رسيدند، ديدند
كاروان گذشته است و در ماه صفر كه يازدهمين ماه هجرت بود، حضرت خودش به طرف
ابواء براى تعرض به كاروان قريش حركت فرمود ولى به كاروان نرسيدند و در آنجا
با قوم بنى نضير پيمان عدم تعرض بستند (133)
چند واقعه ديگر
در اولين سال هجرت ، زيد بن حارثه و ابورافع از طرف آن حضرت ماءمور شده و
دختران آن حضرت و زنش سوده را از مكه به مدينه آوردند، و نيز بعد از هفت ماه از هجرت
با عايشه كه او را سه سال قبل از هجرت به عقد خود درآورده بود وصلت
فرمود(134)و در آن سال عاص بن وائل سهمى پدر عمروبن عاص و وليدبن مغيرة كه
از دشمنان سرسخت اسلام بودند در مكه به درك
واصل شدند، نقل است كه چون مرگ وليد در رسيد ناله كرد؛
ابوجهل گفت : عموجان چرا ناله مى كنى ؟ گفت : به خدا از مرگ ناله نمى كنم ولى از
پيروزى دين ابن ابى كبشه (رسول الله صلى الله عليه و آله ) در مكه بيمناكم ؛
ابوسفيان گفت : نترس ايمن بمير من ضمانت مى كنم كه نگذارم دين او پيروز شود
(135)
سال دوم هجرت
تشريع صلوة قصر
در ماه اول از سال دوم ، هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم براى تعرض به
كاروان قريش به طرف بواط از ناحيه ذى خشب تشريف برد در ذى
خشب نماز راشكسته خواند. (136)
مرحوم صدوق از امام صادق عليه السلام نقل كرده : وقد سافر
رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم الى ذى خشب و هى مسيرة يوم من المدينة يكون
اليها بريدان - اربعة وعشرون ميلا فقصر و افطر فصارت سنة (137)
واقدى در مغازى گويد: رفتن آن حضرت به ذى خشب در
اول ماه سيزدهم هجرت در ماه ربيع الاول بود (138) ابن اسحاق نيز ماه ربيع
الاول گفته است : از كلمه فصارت سنة معلوم ميشود كه تاآن موقع نماز قصر
تشريع نشده بود و اين عمل از آن وقت شروع گرديد و رسميت يافت و سپس فروعات آن
توسط آن حضرت و امامن عليهم السلام مفصل توضيح وتبيين گرديد (139)
ناگفته نماند: نماز قصر در قرآن مجيد عنوان نشده بلكه
دليل آن سنت قطعيه است در قرآن مجيد فقط صلوة خوف عنوان شده ... كه مى فرمايد:
و اذا ضربتم فى الارض فليس جناح عليكم ان تقصروا من الصلاة ان خفتم ان يفتنكم
الذين كفروا...
و چون در زمين سفر كرديد، اگر بيم داشتيد كه آنان كه كفر ورزيده اند به شما آزار
برسانند، گناهى بر شمانيست كه نماز راكوتاه كنيد...(140)
امين الاسلام طبرسى فرمود: طاهر آيه حاكى است كه قصر فقط در
حال خوف جايز است ولى ما جواز قصر رادر صورت نبودن خوف با بيان
رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم دانسته ايم ، فقها
اهل سنت درباره قصر اختلاف كرده اند شافعى گويد: انسان مخير است كه نماز را در سفر
شكسته بخواند و يا تمام بخواندولى ابوحنيفه گويد: قصر واجب است مذهب
اهل بيت عليهم السلام نيز وجوب است .
مرحوم شيخ الطائفه در خلاف فرموده : تقصير در سفر واجب است ، ابوحنيفه نيز وجوب
گفته است ولى شافعى گويد: مسافر مخير است مى تواند تمام بخواند و يا شكسته ، و
گويد: اما قصر افضل است ... عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه
فرمود: الصلاة فى السفر ركعتان ليس قبلها ولابعد هما شى ء الاالمغرب ثلاث
؛ و حلبى روايت كرده كه به امام صادق عليه السلام گفتم : ظهر را در سفر چهار
ركفت خواندم فرمود: اعاده كن (141)
مخفى نماند: مرحوم صدوق در فقيه از امام باقر عليه السلام
نقل كرده كه درصمن حديثى فرمود: وجوب قصر در نماز خوف از قرآن معلوم مى شود و در
نماز مسافر از فعل رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم . (142)نگارنده گويد:
اين اختلاف در اثر ناديده گرفتن ثقلين است ، كه به فرمان
رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم بايد بعد از وى از آن دو جدا نشد، اگر مسلمانان
، به حكم انى تارك فيكم الثقلين : كتاب الله وعترتى
اهل بيتى ... توضيح شريعت را از اهل بيت مى خواستند، همه به وجوب قصر در سفر
فتوى مى دادند.
وفى الخلاف : روى عمران بن الحصين قال : حججت مع النبى صلى الله عليه و آله
وسلم فكان يصلى ركعتين حيت ذهب و كذلك مع ابى بكر و كذلك مع عمر حتى ذهبا... و روى
عن ابن عباس قال : فرض الله الصلاة على لسان نبيكم فى السفر ركعتين و فى الخوف
ركعتين (143)در اين حديث در صحيح مسلم ، ج 1، ص 278 نيز آمده است ولى در آن
وفى الخوف ركعة است .
|