next page

اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف

back page

من امروز آمده ام در ميان شما دانشجويان عزيز به دو منظور: يكى بزرگداشت روز شهادت جوان هاى عزيز در دانشگاه در اثر هجوم وحشيانه مامورين جبار و يكى براى پيوند بين قشر روحانى و قشر دانشگاهى و دانشجويان ، من اين پيوند را تبريك عرض مى كنم به روحانيون و تبريك عرض مى كنم به دانشگاهيان . من آمده ام تا پيوند خدمتگزارى خودم را به شما عزيزان عرضه كنم كه تا حيات دارم خدمتگزار همه هستم ، خدمتگزار ملت هاى اسلامى ، خدمتگزار ملت بزرگ ايران ، خدمتگزار دانشگاهيان و روحانيون ، خدمتگزار همه قشرهاى كشور و همه قشرهاى كشورهاى اسلامى و همه مستضعفين جهان . 236
دولت ها بايد خدمتگزار ملت ها باشند
پليس و همين طور ژاندارمرى و همين طور ارتش ، اينها به حسب وضع اولى كه وجود آمده است ، اين است كه اينها براى كشور و براى ملت خدمتگزار باشند، نه حاكم . اصل دولت هم همين است حتى مثل دولت حقه حضرت امير سلام الله عليه كه ولى امر بر همه چيز بود معذلك آن حكومتى كه در صدر اسلام بود، در خدمت مردم بود، اينطور نبود كه حكومت بخواهد حكومت كند و مردم همين طور بيخود اطاعت كنند. اينطور نبود كه حكومت بخواهد به وسيله قدرتى كه دارد اجحاف كند به مردم و ظلم كند كه مردم به واسطه آن ظلم از او متنفر باشند و الان هم كه وضع تغيير كرده است و انشاءالله اميدوارم كه ديگر اين وضع بر نگردد به آن اوضاعى كه در سابق بود، وظيفه همه ما و همه شما و همه كسانى كه دست اندركار امور مردم هستند، از دولت و از همه ، اين وضع را پيدا بكنند كه خودشان را خدمتگزار بدانند. 237
دولت ها توجه كنند به اينكه بايد در خدمت ملت ها باشند و ملت ها پشتيبان دولت ها و اينكه شاه سابق نتوانست حفظ خودش را بكند براى اينكه ملت با او نبود، ملت پشت به او كرد و او هم به ملت خيانت كرد. دولت ها بايد توجه كنند به اينكه آنها در خدمت ملت بايد باشند اگر در خدمت ملت باشند ملت ها پشتيبان آنها خواهند بود.
و من از خداى تبارك و تعالى مى خواهم كه همه ملت هاى عالم و همه مستضعفين سعادتمند باشند و همه دولت ها در خدمت ملت ها باشند تا سعادت همه بشر تاءمين شود. 238
اگر مردم سادگى و خدمتگزارى از مسؤ ولين ببينند، فطرتا علاقه مند به آنها مى شوند
در هر صورت مثل اين ملتى كه الان ما داريم ، كم نظير است ، بى نظير است . بايد گفت كه در جائى الان گمان ندارم هيچ كدام از شما سراغ داشته باشيد كه يك ملتى با دولت خودش اينطور بشود، كه كارها را مشتركا انجام بدهند. سابق كه طاغوت بود كه هر چه مى توانستند كارشكنى مى كردند، هيچ همراهى تو كار نبود، براى اينكه مردم ديده بودند كه دولت به فكر آنها نيست ، شما بايد آنطورى كه به حسب واقع هم همين طور است به مردم حالى كنيد كه ما براى خدمت آمديم ، ادارات براى خدمت آمدند، مردم با دل راحت بيايند تو ادارات ، من آن تلخى هايى كه در زمان سابق بود، در زمان رضاخان بود، بعدش هم در زمان اين ، آنوقت آن تلخى ها را زمان رضاخان خود من چون جوان بودم توى اين مسائل مى رفتم گاهى ، كه اگر يك وقت ابتلاء به كلانترى پيدا مى شد، آنوقت براى جاهايى هم كه از اينجا مى خواستند بروند فرض كنيد به آذربايجان هم ، بايد بروند كلانترى و آنجا يك ورقه اى ، چيزى بگيرند، مردم وقتى مى خواستند به كلانترى بروند با يك ترس و رعب و وحشتى كانه مى خواهند به حبس بروند. اينها عادت نباشد در ادارات كه مردم وقتى مى خواهند تو اداره بروند بترسند. اين بيچاره دهاتى ها سابقا اينطور بوده ، حالا خيال مى كنند باز هم اينطور است . حالا بايد ادارات به روى مردم باز باشد و با آغوش باز مردم را بپذيرند، دردهائى كه مردم دارند بگويند به آنها، بتوانند بگويند، آنها هم كوشش ‍ كنند در اينكه حل بشود مسائل شان كه مردم احساس كنند كه يك دولتى است كه مال خودشان است و براى خودشان دارند خدمت ميكنند. هيچ اشكال ندارد كه وقتى ملت فهميد كه يك جمعى دارند خدمت مى كنند و خودشان هم آن قبه و بارگاه هائى كه زمان سابق بود ندارند، آنها هم مثل مردم عادى دارند زندگى مى كنند، لكن شايد وضعشان خيلى هم كمتر باشد، مردم وقتى ببينند به حسب فطرتشان فطرت صحيح است ، خوب به حسب فطرت ، عاشق يك همچو دولتى خواهند شد. خصوصا كه بعد از يك همچو قضايايى كه در زمان سابق بوده است اين قضاياى زمان سابق ، خوب خيلى از اشخاص هست كه يادشان هست آن مسائل را. حالا بعد از آن قضايائى كه در زمان سابق بوده اگر ديدند يك دولتى آمده و عكس آن مسائل الان هست ، همه اش خدمت است ، همه اش اين است كه مى خواهند روح مردم آرامش داشته باشد مى خواهند مردم به چيزهائى كه احتياج دارند برسند در همه جهات ، هم در جهت فرهنگى ، هم در جهت اقتصادى ، از همه جهاتى كه دارند. 239
محبت به مردم ، محبت متقابل مى آورد
شما آقايان كه الان پاسدار انقلاب هستيد (يعنى انقلاب اسلامى ) همانطورى كه از انقلاب پاسدارى مى كنيد، تكليف بالاتر اين است كه از اسلام پاسدارى بكنيد و آن به اين است كه از خودتان پاسدارى كنيد، از هواهاى نفسانى خودتان ، از شهوات خودتان ، از ميل هائى كه ميل هائى است كه در هر انسان هست و ميل شيطانى است ، از اينها پاسدارى بكنيد به طورى كه وقتى كه شما پاسدارها را مردم مى بينند و يا آن چشم هائى كه مى خواهند يك اشكالى بكنند ببينند، ببينند كه شما مردمى هستيد كه سلامت هستيد، در عين حالى كه قدرت داريد، در عين حالى كه با اشخاصى كه فاسدند قدرتمندى هم نشان مى دهيد لكن با مردم رحيم هستيد، با مردم رفيق هستيد. رژيم سابق و رژيم هاى شيطان ، اينهائى كه مردم را به داغ مى كشند، داغ مى كردند ملت را، اذيت مى كردند، ارعاب مى كردند با هر طورى بود مردم را مى خواستند از خودشان بترسانند، اين نكته اثر اين بود كه خودشان خيانتكار بودند و از مردم مى ترسيدند و هر چه زيادتر ارعاب مى كردند، دليل بر اين بود كه زيادتر مى ترسند، براى حفظ خودشان چاره نمى ديدند الا اينكه مردم را اذيت كنند و ارعاب كنند كه مردم بترسند از اين و لهذا نمى توانستند اينها چهره خودشان را در جامعه نشان بدهند. اسلام سردارهايش هم توى مردم هستند پيغمبر اسلام (ص )، خوب سردار همه بود، بزرگ همه بود توى مردم بود، با مردم مى آمد مى نشست ، توى مسجد مى نشست مثل ساير مردم حضرت امير (سلام الله عليه ) آنوقت كه حكومت يك مملكتى بود كه چندين مقابل ايران بود، مصر بود، حجاز بود، عراق بود، ايران بود، سوريه بود - عرض كنم - يمن بود، همه اينها تحت سيطره او بود، مثل ساير مردم مى آمد با مردم مى نشست ، معاشرت مى كرد براى اينكه از مردم نمى ترسيد، ظلم نكرده بود به مردم تا بترسد، خلافى نكرده بود كه از مردم بترسد، براى مردم بود، مردم او را حامى خودشان مى دانستند. مردم شما را بايد حامى خودشان بدانند. شما جورى رفتار كنيد كه مردم شما را تشخيص بدهند كه يك برادرهاى دلسوزى هستيد براى آنها و براى حمايت آنها شما شب ها بيدار هستيد و شب ها كشته مى دهيد. اگر خداى نخواسته يك جوانى در بين شما پيدا شد (از باب اينكه جوان است گاهى بى توجه به مسائل است ) يك وقت خواست يك كارى بكند كه كج رفتارى باشد، با مردم يك خشونتى بخواهد به دست بدهد، حالا كه يك تفنگى دارد، روى مردم مثلا چه بكند نصيحتش كنيد به اينكه اسلام است ، ديگر قضيه ، قضيه رژيم طاغوت نيست كه سربازش با مردم دعوا بكند، سربازش برادر مردم است و براى مردم است . وقتى اينطور شد مردم هم براى شما مى شوند. محبت متقابل است ، وقتى شما محبت به مردم كرديد مردم به شما محبت مى كردند. آن روزى كه ارتش ايران شمشير كشيده بود دنبال مردم ، مردم هم با تمام قوا با آنها ميجنگيدند. آن روزى كه ارتش آمد توى مردم و با مردم چيز كرد، گل سرش مى ريختند، محبت متقابل است . 240
خدمت به بندگان خدا، خدمت به خداست
اينجانب انشاءالله تعالى به زودى به شما مى پيوندم تا در خدمت شما باشم و با همت شجاعانه شما به رفع مشكلات كوشا بوده و با همصدا و هم قدم شدن همه اقشار ملت بر فسادها غلبه كنيم . دوستان عزيزم ! خود را براى خدمت به اسلام و ملت محروم مهيا كنيد، كمر به خدمت بندگان خدا كه خدمت به خداست ببنديد. من با توفيق خداوند تعالى پس از چند روزى در خدمت شما خواهم بود و در پشت سر شما به سربازى خود ادامه خواهم داد. 241
خودتان را خدمتگزار بندگان خدا بدانيد و به آنان بزرگى نفروشيد
توجه به او را از ياد نبريد، توجه به او منشاء همه خيرات است براى دنياى شما، براى آخرت شما. به ذكر خدا مطمئن مى شود قلب ها الابذكر الله تطمئن القلوب قلب ها اگر بخواهد مطمئن باشد. كه بهترين نعمت اين است كه انسان مطمئن باشد. الان شما كه اينجا نشسته ايد، نه شما از من مى ترسيد، نه من از شما، برادريم همه ، اين اطمينان است . ديگر خوب ، اين با آنوقت فرق دارد كه اگر يك اجتماعى در يك جائى ميشد همه دلشان لرزه داشت . خوب ، ما حالا اينجا هستيم ، بيرون برويم چه مى شود و حتما اگر يك اجتماع اينطورى در اينجا بود، بيرون كه مى رفتيد سرنوشت شما هم حبس بود و سرنوشت ماهم حبس . و اين الان يك نعمتى است كه خدا به ما داده كه همه مطمئنا برادروار پيش هم نشسته ايم ، حرف هايمان را مى زنيم ، اين را حفظش كنيد، توجه به خدا را حفظش ‍ كنيد. توجه به ملت را حفظ كنيد. خودتان را خدمتگزار بدانيد به بندگان خدا، بزرگى نفروشيد به اين مردم ، اين مردم بزرگند، بنده خدا هستند، به اينها بزرگى نفروشيد، علو بر اينها نكنيد، خداوند دار آخرت را براى كسانى قرار داده است كه به مردم نه علوى كنند نه فساد بكنند، اصلا اراده علو نمى كنند لايريدون علوا فى الارض و لا فسادا نه اراده مى كنند كه يك بزرگى كنند به مردم و بزرگى بفروشند و مستكبر باشند و نه مفسد باشند، كشورى را به فساد بكشانند چنانچه ديديد. 242
و من اميدوارم كه انشاءالله موفق باشيد و همه مان موفق باشيم و همه مان عازم خدمت به مردم . اينها بندگان خدا هستند ما به خدا بخواهيم خدمت كنيم ، به اين بندگان خدا بايد خدمت بكنيم و خدا احتياج به خدمت ما ندارد. اينها عيال مردمند و شماها پرستار آن عيال . بايد حفظ بكنيد آنها را - و خودتان - تا حفظ بشويد خودتان .
انشاءالله خداوند همه شما را تاييد كند و توفيق بدهد، موفق و مويد باشيد و براى مملكت خودتان خدمت بكنيد و در ذهنتان هميشه اين باشد كه اين شرق و غرب دشمن ماست و هر چيزى كه او به ما بدهد دشمنى است كه براى هلاك ما به ما مى دهد و ما بايد كارى بكنيم كه دستمان پيش دشمن مان دراز نباشد. 243
مسؤ ولين بايد با مردم هماهنگ باشند
الان اين تحولى كه در ايران است اين مساءله را از بين برده ، مساءله اين است كه ما رئيس جمهورى داريم كه بايد حتما به مردم حكومت كند و نخست وزير و هيات دولتى داريم كه همه امور دست اينهاست و ملت چكاره است ، ما هستيم كه هستيم . اين مساءله در ايران مطرح نيست و يكى از تحولات بزرگى است كه ايران به خواست خداى تبارك و تعالى به دست آورده و اين تحول موجب اين شده است كه كارهاى شما پيش برود. شما نمى توانيد كارهائى كه الان در ايران هست انجام بدهيد الا با هماهنگى ملت ، هماهنگى با ملت هم اين است كه شما توجه كنيد به خواست هاى اينها. مردم يك استاندار خوب مى خواهند، اين كه تقاضاى صحيحى است ، خوب ، شما يك استاندارى كه فرض كنيد در فلان جا هست و با مردم نمى سازد، اين استاندار را برداريد يك استاندار ديگر بگذاريد، تفاهم كنيد. علما هم فرض كنيد كه در بلاد هستند، آنها نمى خواهند كه سلطنتى بكنند، حكومتى بكنند، آنها مصالح مردم را ملاحظه مى كنند، فرض كنيد مى گويند فلان رئيس كه در اينجا هست اين با مصالح مردم سازگار نيست ، اين كارى ندارد، خوب اين را آنجاى ديگر مى گذارندش يا اگر آدمى است كه واقعا هر جا بگذارند خراب است ، كنارش مى گذارند و چه مى كنند. مقصود من اين است كه تفاهم بين دولت و ملت و تفاهم اساس بين ملت و دولت وقتى است كه بين روحانيت و ملت باشد. اينكه ديديد كه در همه اين زمانها روحانيت مورد هجمه بود، زمان رضا شاه را شايد هيچ يك از شما ادراك نكرده باشد درست كه بداند چه مى كردند. تمام صدمه ها بر روحانيت بود، اين روى همين معنا بود كه آنها مى ديدند كه روحانيت با ملت دست شان توى هم است و اگر چنانچه اينها زنده بمانند و اينها داراى يك هويتى باشند، اگر يك كارى بخواهند بكنند، اينهايند كه مى توانند صدا كنند، خوب رضا شاه هم ديد كه در خيلى از جاها قيام از طرف روحانيت شد، از خراسان شد، از اصفهان شد، از جاهاى ديگر هم شد، از آذربايجان شد، از اين جهت اينها مى خواهند، اساس مطلب اين است كه ملت را از مسائل روز كنار بگذارند، تماس با ملت نداشته باشد هم مسائل روز و اين يك ضررى است كه بر دولت ها وارد مى شود و خودشان ملتفت نيستند. شمائى كه الان متوجه اين مطلب هستيد و احساس اين مطلب را كرديد كه هر چه داريد از مردم است ، اگر مردم نبودند، اگر اين مردم خصوصا اين مستضعفين ، خصوصا اين جنوب شهرى هاى به اصطلاح پابرهنه ها اگر اينها نبودند شماها يا در حبس الان بوديد يا در تبعيد بوديد يا در انزوا، همه شما. يا بايد بنشينيد توى خانه هايتان و نتوانيد يك كلمه صحبت بكنيد يا اگر صحبت كرديد بايد حبس برويد، زجر بكشيد، بايد تبعيد بشويد و امثال ذلك . اين ملت است كه آمد شما را از اينهمه گرفتارى ها بيرون آورد و آورد با راى خودش مجلس درست كرد و جمهورى اسلامى را تنفيذ كرد و رئيس جمهور درست كرد و آنها هم دولت درست كردند، همه چيزهائى كه ما داريم از اين مردم است خصوصا از اين مستضعفين ، آن بالائى ها به مردم كارى ندارند، آنها مشغول كار خودشان هستند، آنها ناراضى مى خواهند درست كنند و نكته اش هم معلوم است كه از آن شهواتى كه به طور آزاد داشتند حالا نمى توانند داشته باشند، آن شهوات آزادانه اى كه آنها داشتند، هر كارى دلشان بخواهند بكنند، هر مجلسى بخواهند تهيه كنند، هر بساطى بخواهند درست كنند، حالا ديگر در جمهورى اسلامى نمى شود اين معنا، از اين جهت آنها يا كارشكنى مى كنند يا كارى به شماها ندارند. اما آنى كه شما را از آن رنج و از آن عذاب و از آن گرفتارى بيرون آورد و آورد به مقام دولت رساند اين مردم بودند، تا اين مردم را داريد خوف اينكه بتوانند به شما آسيب برسانند، هيچ نداشته باشيد، براى اينكه آنها آسيب را با يك نقشه هائى درست مى كنند، نمى آيند بريزند ملت را بكشند، آنها ملت را مى خواهند از آن كار بكشند، نمى خواهند مملكت ، خراب كنند، مى خواهند مملكت آباد باشد از آن چيز ببرند. آنها با يك نقشه هائى بين دولت و ملت شكاف ايجاد مى كنند، بين دولت و روحانيت شكاف ايجاد مى كنند، اين شكاف كم كم اگر زياد شد، اسباب نارضايتى شد، مردم از دولت منحرف مى شوند. شما يا بايد با سرنيزه با مردم رفتار كنيد يا برويد كنار. اين موهبت الهى كه به شما شده است و به همه ما شده است و به همه مسلمين شده است . اين موهبت الهيه را همين طور بگيريد و محكم نگه داريد. هم به آقاى رئيس جمهور اين را عرض مى كنم و هم به آقاى نخست وزير و هم به همه شما، هر كدام شما در هر جائى كه هستيد مامورينى كه مى خواهيد بفرستيد به اطراف ، اين مامورين را درست توجه كنيد كه با ساخت مردم موافق باشند، همانطورى كه خود شما مى خواهيد با مردم همفكر باشيد، اينها هم با مردم همفكر باشند، با روحانيون همفكر باشند طورى باشد كه هماهنگى داشته باشد و عمال دولت هماهنگى با مردم داشته باشد، با روحانيت كه داشته باشد با مردم هم دارد و اين اسباب اين مى شود كه بين دولت و ملت هميشه همبستگى هست و اين مى شود كه ايران مصون بماند، نتواند كسى در آن كارى بكند. عمده آنچه كار مى شود از آن ايجاد اختلاف است ، حالا توانستند بين اين ملت و ملت ديگر و ملتهاى ديگر، ملتها را نتوانستند، بين ملت ها و دولتهايشان . خيلى آسان است ، اين دولت ها را امر مى كنند كه شما طرح فلان را بده . مردم ناراضى مى شوند از اين ، كارى هم از آنها نمى آيد اختلاف پيدا مى شود، كم كم اين اختلاف مى رسد به آنجائى كه ممكن است سقوط بيايد. 244
انبياء خودشان را خدمتگزار مى دانستند، نه حاكم
الان در منطقه اينطورى است كه يك عده معدودى مى خواهند بر همه منطقه حكومت كنند و هيچ كار نداشتند چنانكه ملت چكاره است و ملت چه مى خواهد و ما با ملت ، بايد همه ملت ها بايد اين مطلب را بدانند كه امروز مثل ديروزها نيست ، امروز مردم توجه پيدا كردند به اينكه نبايد يك اقليتى بر يك اكثريتى قاطع حكومت كنند. اين مطلب پيدا شده در ذهن مردم ، در بلاد اسلامى اين مساءله طرح است الان كه بايد ما يك جمهورى اسلامى داشته باشيم ما نبايد يك جمهورى دموكراتيك داشته باشيم به اصطلاح اينها، يك مساءله غربى داشته باشيم ، اسمش را عوض كنيم ، سال شاهنشاهى را برداريم يك شاهنشاهى ديگرى جايش بگذاريم به طور مسائل غربى . الان همه ملت ها، تقريبا ملتهاى اسلامى همه توجه به اين مساءله پيدا كرده اند كه آنى كه در ايران هست ما مى خواهيم ، آنى كه در ايران پيدا شده است . شما اين را حفظش كنيد. آنى كه در ايران شده است ادامه اش مشكل است ، بايد اين ادامه را با همه اشكالاتى كه دارد بدهيد اين ادامه را و بايد انشاءالله همه تان خودتان را احساس كنيد كه ، واقعا احساس كنيد خدمتگزاريد، انبيا اينطور احساس ‍ را داشتند، انبيا خودشان را خدمتگزار مى دانستند نه اينكه يك نبى اى خيال كنند حكومت دارد به مردم ، حكومت در كار نبوده ، اولياء بزرگ خدا، انبياء بزرگ همين احساس را داشتند كه اينها آمدند براى اينكه مردم را هدايت كنند، ارشاد كنند، خدمت كنند به آنها، شما هم احساس قلبى تان اين مطلب باشد كه واقعا ما آمديم كه به اين مردم خدمت كنيم و اين خدمت به مردم ، خدمت به خودمان است . 245
تفاهم بين ملت و دولت بايد در راءس برنامه هاى دولت باشد
ما اگر اين مملكت را با اين وضعى كه الان دارد به پيش ببريم ، با اين حاضر بودن مردم در صحنه به پيش ببريم و با اين همراهى مردم با دولت ، هر قصه اى كه براى دولت پيش مى آيد مردم پيشقدم هستند، شما ملاحظه بفرمائيد پيشترها با فشار (الان هم جاهاى ديگر اينطور است با فشار) يك سربازى را مى بردند در جبهه ، شما ديديد كه به من گفته بودند كه شما بگوئيد، من نشده يك وقت صحبت كنم ، خودشان گفتند، به مجرد اينكه گفتند به اينكه ما سرباز لازم داريم ، ما اشخاص لازم داريم ، آنجا اينقدر جمعيت رفت اسم نوشت كه صدايشان در آمد كه نه نمى خواهيم ديگر بس مان است . در صورتى كه مى روند به جنگ ، مى روند به قتال ، مى روند به كشته شدن . يك همچو مملكتى كه اينطور شده است و به خواست خدا اين مطلب شده است ، با تاييد خدا اين مطلب شده است ، اين را بايد حفظش كرد، بايد قدرش را دانست . ما بايد خدمت كنيم به اينها. من واقعا گاهى وقت ها كه مى بينم بعضى از اين جوانها اينطور هستند، من خجلت مى كشم كه اينها چه مى گويند ما چه مى گوئيم ، اينها چه حالى دارند و ما چه حالى داريم . اينها را خدا به دست ما داده . اين كار، كارى است الهى ، كارى نيست كه يك بشر بتواند انجام بدهد، همه بشر هم جمع بشوند يك نفر را نمى توانند داوطلب مرگ كنند، آن خداست كه اين كار را كرده .
بنابراين آن چيزى كه در راس برنامه هاى دولت است تفاهم بين ملت و دولت و آن هم نه اينكه هى بگوئيم تفاهم داريم . شمائى كه وزير دارائى هستيد آن افرادى كه مى فرستيد به اطراف ، افرادى باشند كه صالح باشند، افرادى باشند كه با مردم بسازند نخواهند بروند آنجا مثل سابق انجام بدهند. آن كسى هم كه وزير كشور است مى خواهد بفرستد، حكومت هائى كه مى فرستند، استاندارى ها كه مى فرستند، استاندارى هائى باشند كه با علما، با مردم بسازند نه اينكه اختلاف پيدا كنند، آن اختلاف كمكم زياد بشود، در يك جائى اختلاف بين حاكم و ملاى آنجا بشود، باز اختلاف - بين - بيايد به سطح پائين تر، مردم با آن اختلاف پيدا كنند، مردم هم هيچ وقت حاكم را نمى گيرند و ملا را دست از او بردارند. مردم ملاها را مى خواهند براى اينكه اساس اسلام هستند، مردم اسلام مى خواهند، اينها هم معرفى هستند، معروفند به اينكه اينها اسلامى هستند. بنابراين هر يك از شما كه مى خواهيد يك مامورى در يك جائى بفرستيد مامور را درست ملاحظه كنيد ببينيد چكاره است و چه بوده است و چه بايد باشد و به او سفارش كنيد كه تو ماموريتت تا آن حدود است كه با مردم بسازى ، با روحانيون بسازى ، نروى آنجا معارضه بكنى . و ما بايد همين مسائل را حفظ بكنيم ، اگر چنانچه اين مسائل حفظ بشود، شما خيال نكنيد از خارج بتوانند به شما يك صدمه اى بزنند، انشاءالله كه نمى توانند و انشاءالله خداوند شما را حفظ مى كند. و شما اگر در خدمت مخلوق باشيد، در خدمت اين بندگان خدا كه خدا علاقه به آنها دارد باشيد، خداوند هم حفظ مى كند شما را. 246
بايد همه خدمتگزار باشيم براى ملت
بحمد الله كشور ما، كشور شما، كشورى است كه امروز بايد بگوييم نمونه است . آنچه كه مى خواستم عرض كنم اين است كه اين اقبال مردم بر امور معنوى و بر امور ظاهرى ، خصوصا اين جوان هاى ما در جبهه ها و اين روز قدس كه امسال من هر چه نگاه كردم به نظرم عظيم تر از سال قبل بود و نمى تواند انسان قدر اين نعمت را و شكر اين نعمت را به اندازه كافى بجا بياورد، اينها براى ما تكليف درست مى كند، تكليف ما را زياد مى كند، تكليف قوه مقننه را دوچندان مى كند، تكليف قوه مجريه را همين طور، قضاييه را همين طور، تكليف براى روحانيت عظيم الشاءن زياد مى شود. ما نميتوانيم از عهده شكر اين نعمت برآييم لكن بايد حتى الامكان شكرگزارى كنيم . شكرگزارى به اين نيست كه ما بگوييم الحمدلله ؛ آن هم يك شكر است ، شكرگزارى به اين است كه ما مقام اين ملت را بشناسيم و اين جبهه و پشت جبهه را هميشه در نظر داشته باشيم كه حجت را بر ما اينها تمام كرده اند. خدا مى داند كه من هر وقت نظرم به اين جوان هايى كه عازم جبهه هستند و به شور و شعف دارند به جبهه ها مى روند، وقتى من آنها را نگاه مى كنم ، از خودم خجالت ميكشم ، ما كى هستيم ، ما چى هستيم ؟ / ما/ قريب هشتاد و چند سال در اين دنيا (خودم را مى گويم ) بودم و به قدر اين چند روزى كه اينها مشغول خدمت هستند، ما خدمت نكرديم ، ما خودمان را نساختيم . از من گذشت لكن شما توجه كنيد كه خود را بسازيد، توجه كنيد كه دنيا را به چيزى نگيريد، توجه كنيد كه همه رفتنى هستيم و بايد به خداى تبارك و تعالى نزديك بشويم تا آن جا ما را راه بدهند. شما ادعيه ائمه اطهار را ملاحظه كنيد،/ اينها/ ادعيه شلاق هايى است كه بر فرق ماها زده مى شود، اينهايى كه به واقعيت و به عقيده ما معصوم از هر خطا هستند، ببينيد كه در ادعيه ها چه جور عجز و ناله مى كنند، براى اين كه مطلب بزرگ است . مقام بشر هر چه باشد، مقام خاتم النبيين بالاترين مقام ، لكن وقتى كه اين مقام را با مقام الوهيت ملاحظه بكنيم كه خود آنها مى بينند، هيچ است در مقابل همه چيز. آنى كه آنها فهميدند از عظمت خدا، آنها را وادار كرده است آن طور راز و نياز كنند و اعتراف به تقصير. شما در ادعيه اميرالمومنين ، خود رسول خدا، حضرت سجاد سلام الله عليه ، ساير ائمه ملاحظه كنيد چه جملاتى هست و ما چطور بعيديم از اين معانى ، چه معارفى در اين ادعيه هست كه ما محروميم از آن معارف ، چه سوزى در قلب اين خاصان خدا بوده است كه براى فراق خدا مى سوختند و آتش جهنم را مى گفتند اگر صبر كنيم ، صبر در فراق را چه كنيم ؟ اينها براى ما مثل يك افسانه است لكن واقعيت است ، واقعيتى است كه آنها فهميده اند و ما نفهميديم . ما الان تكليف زياد داريم ، ما مواجه هستيم با يك ملتى كه همه چيز خودش را در طبق اخلاص گذاشته است و براى اسلام دارد صرف مى كند؛ جوان ها را مى دهد، جوان ها جان خودشان را مى دهند، زن ها جوان هاى عزيز خودشان را مى دهند و با آن شور و شعف آنها به ميدان مى روند و مردم با آن شور و شعف در جبهه و خارج جبهه دارند فداكارى مى كنند. تكليف ما با اينها چى هست ؟ ما چه جواب بدهيم از اين همه جهاتى كه اينها عرضه مى دارند؟ ما چى داريم كه در جواب آنها بدهيم ؟ معذلك بايد آن مقدارى را كه توان هست انجام بدهيم . شكر اين نعمت به اين است كه ما مردم را شريك بزرگ بدانيم در اين حكومت حكومت نيست ، بايد همه خدمتگزار باشيم براى اين ملت ، براى اين جوان ها و براى اين پيرها و زن ها و مردها. 247
بايد به مردم ارزش بدهيم
من نظرى به ديگران ندارم ، راجع به خودم مى گويم از اين وضع راديو تلويزيون خوشم نمى آيد. واقع آن است كه آن قدر كه پابرهنه ها به راديو تلويزيون حق دارند، ما نداريم . اين يك واقعيت است و تعارف نيست ، واقع اين است كه آنها اين نظام را درست كرده اند و اين نهضت را به وجود آوردند، همين جمعيت هستند كه پيروزى ها را به دست آوردند، از قشر بالا كسى در اين مساءله حقى ندارد. البته ما هم در اصل مطلب شركت داشته ايم ، اما حق با آنهاست . من مدت هاست كه وقتى مى بينم راديو تلويزيون را هر وقتى بازش ‍ مى كنم از من اسم مى برد، خوشم نمى آيد. ما بايد به مردم ارزش بدهيم ، استقلال دهيم و خودمان كنار بايستيم و روى خير و شر كارها نظارت كنيم . ولى اين كه تمام كارها دست ما باشد، راديو تلويزيون دست ماها باشد اما آن بيچاره ها كه كار مى كنند هيچ چيز دستشان نباشد، ولى ما كه هيچ كاره هستيم دست ما باشد، به نظر من اين صحيح نيست . 248
نحوه ارزش نهادن رهبران اسلام و كفر به مردم
و من يك نكته ديگرى هم به شما عرض مى كنم كه توجه كنيد كه اينهائى كه از كارگرها پشتيبانى مى خواهند بكنند و آنهائى كه مى خواهند كشور را به سوى غرب بكشند به اسم شرق و خود كشورهاى كمونيستى و سرمايه دارى ، اين دو بلوك سرمايه دارى و كمونيستى ، نسبت به كارگر چه جور هستند و اسلام نسبت به كارگر چه جور است اول شخص اسلام را من عرض كردم ، اول شخص اسلام ، مسبب اسلام بود و شارع اسلام از قبل خداى تبارك و تعالى ، رفتار او با كارگر، آن بود كه عرض كردم كه كف دست كارگر را با تواضع بوسيد و اين نشان كارگرى را بوسيد و براى كارگران افتخار ايجاد كرد. ارزش انسانى را توجه داشت كه كارگر، كارگر آن روز استقلال داشت و هر چه كار مى كرد براى خودش بود و استقلال داشت و ارزش داشت و آن ارزش را، محل ارزش ‍ را بوسيد پيغمبر اكرم و اعلام كرد ارزش كارگر را و دوم شخص اسلام على ابن ابيطالب سلام الله عليه ايشان خودش يك كارگر بوده يعنى قنات حفر مى كرده ، مى رفته است قنات مى كنده است آب بيرون مى آورده ، لكن براى خودش نه ، بعد از آنكه بيرون مى آمده وقف مى كرده براى مستمندان ، براى آنها يك نفر كارگر بوده است كه براى اعاشه خودش هم كار مى كرده و در عين حالى كه آنطور قنات ها را (چندين قنات از ايشان هست ) كنده با دست خودش و همان روز (به حسب نقل ) همان روزى كه بيعت به امامت كردند براى او، به خلافت ، وقتى بيعت تمام شد، همان روز بيل و كلنگ خودش را برداشت دنبال كار ... اين دو نفر شخص اول اسلام كه كارشان بايد سرمشق باشد براى همه ما شما مقايسه كنيد اين احترامى كه كارگر در اسلام به واسطه عمل اين دو بزرگمرد تحقق پيدا كرده و اين ارزشى كه به شما داده است كه خودش هم در عرض شما آمده است و اين فقط على ابن ابيطالب سلام الله عليه نيست ، حضرت صادق ، حضرت باقر، آنها هم ، از آنها نقل كرده اند كه در يك محلى كه داشتند، مى رفتند كار مى كردند. به حضرت صادق بعضى مى گفتند آقا (حضرت صادق شغلش خيلى بود شغل معنويش زياد بود و كار تبليغاتى و كار تعليماتى اش زياد بود، معذلك خودش تشريف مى برد به حسب اين نقل و در آن جائى كه داشت كار مى كرد) به او عرض كردند كه خوب ، اين را به ما واگذار كن فرمود من ميل دارم كه كارى كه مى خواهم براى خودم بكنم ، حرارت آفتاب را در بدن خودم حس كنم . اين ، چقدر ارزش مى دهد كه يك نفر كه در زمان خودش شخص اول بود و داراى آن مقامات بود، خودش كار مى كند و تعليم مى دهد كه ارزش كار چى است شما در بلوك كمونيستى سران اينها را ببينيد، ادعاها و شعارها زياد است ، در طول زمان اينها شعار داده اند و ادعا كرده اند، لكن وقتى كه مى بينيد كه خود آنها وضعشان چه جورى است ، سلوكشان با كارگر چى است ، به كارگر چه نظرى دارند، چه جور نگاه مى كنند، سرمايه دارى هم ملاحظه كنيد آنها چه مى كنند، هر دو اينها كارگر را آلت استفاده خودشان قرار داده اند. اين هر دو بلوك اينها را، آن به يك وضعى ، آن به وضع ديگر آلت قرار داده اند و ابزار قرار داده اند براى منافع خودشان و براى چى . در كشورهاى كمونيستى اصل براى كارگر (من نمى توانم كه نسبت به كارگر اين تعبير را بكنم ) اينها را مثل يك حيوان كارگر را فرض كردند كه هيچ نبايد داشته باشند، فقط خوراك به شما مى دهند، شما بايد كار كنيد خوراك بگيريد، آنوقت كه كارى ازشان نمى آيد، طردشان ميكنند و به راى بعضى شان بايد ريختشان به دريا آن دسته ديگر هم شما را بازى داده اند كارگرها را بازى داده اند و از راه ديگر مى چاپند آنها را.
اسلام براى كارگر ارزش قائل است ، براى كارگر و كار ارج قائل است و احترام قائل است ، يعنى همانطورى كه يك شخص عالم ، يك شخص مجاهد را توصيف مى كند، شخص كارگر، زارع ، هر كارگرى را، مى گويد همه شان مثل همند، مثل شانه اى كه اين رده هائى كه دارد، همه هم قد هستند، مثل هم هستند، آن شانه هاى آنوقت اينطور بودند، اينها همين طور همه برابر هستند. در قرآن كريم هم تصريح مى كند كه امتيازها به اين مسائلى كه سرمايه داشتن ، قدرت داشتن - نمى دانم - و امثال اينها نيست ، ارزش ها و بزرگى ها به تقواست ، به ارزش انسانى است . ارزش انسانى را اين دو بلوك اصلا فراموش كرده اند، توجه به اينكه اينها انسانند مثل خود ما هستند. آنوقتى كه استالين متولد شده ، با يك رعيت ديگرى ، يك رعيتى فرقى با هم نداشتند، بعدا او به قدرت رسيده آنطور عمل كرده و اين بيچاره ها تحت ستم ، اينطور بايد عمل كنند براى آنها. يا آن بلوك سرمايه دارى هم همين طور ارزش براى انسان ها قائل نيستند، آنها ارزش براى قدرت خودشان قائل اند، هر كشورى كه تحت قدرت آنها باشد به او كمك مى كنند. 249
مردم را از خودتان بدانيد
و آن چيزى كه من بايد به شما سفارش كنم اين است كه بايد مراكزى كه دست هر كس هست ، مراكز دولتى كه دست ارتش ، دست ژاندارمرى يا دست شماهاست ، اين مراكز بايد مراكزى باشد كه اشخاصى كه در آن مراكز وارد مى شوند ببينند كه دارند در يك جائى وارد مى شوند كه آنجا مورد اطمينان آنهاست شما مى دانيد كه سابق اگر بيچاره اى مى خواست وارد كلانترى بشود، تا بيايد و برود چقدر ناراحتى روحى داشته ، اين ناراحتى هاى روحى اسباب يك عقده هائى شده است كه بعد از اينكه آن رژيم هم ساقط شد تا اين عقده ها از بين برود طول مى كشد. بايد اعمال و رفتار شما با مردم خوب باشد مردم را از خودتان بدانيد و خودتان را از مردم بدانيد. الان وضع اينطورى است كه شماها وقتى در آغوش مردم مى رويد با كمال خوشروئى و كمال رافت با شما رفتار مى كنند، براى شما شعار مى دهند، براى ارتش شعار مى دهند و اين بهترين چيزى است كه براى يك ملتى هست كه استقلال يك ملتى را حفظ مى كند كه همه قوا با هم باشند آنطور نباشد كه ملت خودش را از مردم جدا ببيند، قواى انتظامى هم خودش را از مردم جدا ببيند. اين جدائى ها اسباب اين مى شود كه تزلزل پيدا بشود و هر چه با هم مجتمع تر باشيد طماءنينه بيشتر حاصل مى شود و به مقصود زودتر مى رسيد من اميدوارم كه همه ما تكليف خودمان را بدانيم و همه ما احساس كنيم كه ما در يك مملكتى با يك عده برادر داريم زندگى مى كنيم انشاءالله همه تان موفق و سالم باشيد. 250
برخورد تحقيرآميز با مردم از خصوصيات طاغوتيان است
شايد ميان شماها كسى نباشد كه زمان قاجار را درك كرده باشد، اگر هم باشد بسيار كم است . و همين طور اوايل سلطنت پهلوى ، اواخرش را كه بسيار تغيير كرده بود با آن اوايل ملاحظه كرديد. بافت حكومت در آنوقت و بافت كسانى كه در دستگاه دولتى كارى به دست شان بود چه استانداران و چه فرمانداران و چه بخشداران و چه ديگران يك بافت خاصى بود كه مناسب بود با دستگاه شاهنشاهى . ممكن نبود كه يك نفر بخشدار حتى در يك مجمعى كه مردم عادى هستند، كشاورزان هستند، بازارى ها هستند آن هم حاضر بشود، با آنها در صف واحد بنشيند. يك بافت خاصى بود كه هر يك از آنهايى كه در آنوقت حتى فرماندار يك جاى كوچكى بودند اگر مقايسه كنيم با رئيس جمهور امروز ما و نخست وزير نمى توانيد بدانيد كه آنها چه وضعى داشتند و اينها چه وضعى در رفت و آمدهايشان ، در نشست و برخاست هايشان ، در معاشرتشان يك وضع عجيبى بود. وقتى كه يك حكومتى ولو جاى كوچكى وارد مى شد فراش ها و آنهائى كه اطراف او بودند را كنار مى زدند كه اين آقا مى خواهد عبور كند از اينجا، چه برسد به اينكه يك وزير باشد كه ديگر او بالاتر از همه ، يا يك نخست وزير باشد و آنها همه در پيش خودشان آنطور يال و كوپال داشتند لكن در مقابل كشورهاى ديگر ضعيف و ناتوان بودند. با رعيت آن رفتار غيرانسانى را مى كردند و رعيت را از هر طرف تحقير مى كردند، توهين مى كردند، اذيت و آزار مى كردند. از آنها استفاده هاى مادى مى كردند ولى در مقابل يك سفير همه شان خاضع بودند. امروز ما مى بينيم كه فرماندارهاى سرتاسر كشور به طورى كه آقا گفتند و بخشدارها و بعضى از كشاورزها و بعضى از مردم عادى در يك جا نشستند اگر نخست وزير و وزير كشور هم كه اينجا تشريف دارند و رئيس جمهور و اينها هم بودند آنها هم در بين اينها همانطور نشسته بودند كه اگر كسى از خارج بيايد تشخيص نمى دهد كه كدام وزيرند و كدام فرماندارند و كدام بخشدارند و كدام از مردم عادى كشاورز است . اين همان بود كه در روايات ما هست كه اگر كسى وارد مى شد در مسجد رسول الله و ايشان با اصحاب نشسته بودند تميز نمى داد، مى گفت كدام يكى تان هستيد. سابق معلوم بود هر كه مى آمد در مجلسى ، در يك جائى وارد مى شد معلوم بود كه حكومت كى هست براى اينكه آن در آن بالا نشسته بود با يك يال و كوپال و يك طور وضع خاص ، مردم مى فهميدند كه اين است كه بايد چه باشد اما رسول خدا در مدينه كه مركز حكومت ايشان بود و سعه حكومتش هم آنوقت زياد بود عرب مى آمد مى ديد كه چند نفر نشستند دور هم با هم صحبت مى كنند، او نمى توانست بفهمد كه كدام يكى اينها در راس واقع است و حاكم است و كدام يكى از اينها پائين تر هستند. وضع زندگى اين بود كه تعليم بدهد به ما كه بايد اينجور باشيد كه ما بفهميم تكليف مان چى است . 251
رضاى خدا، در رضايت مردم است

next page

اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف

back page