 | اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف | 
|
و من باز هم به آقايان عرض مى كنم كه توجه بكنيد كه مقام ، شما را نگيرد. - شما يك -
ارزش انسانى انسان به مقام نيست ، به اين نيست كه من نخست وزيرم ، من رئيس جمهورم ، من
رئيس مجلسم ، من وكيل مجلسم اينها ارزش نيست . ارزش انسان به اين است كه توجه بكند
كه چه بايد در مقابل خداى تبارك و بندگان خداى تبارك و تعالى بكند، چه تكليفى
انسان دارد در مقابل خدا و در مقابل بندگان خدا كه از خدا هستند. اين ارزش است مادامى كه
شما اين ارزش را حفظ بكنيد، ارزش اسلامى و انسانى را حفظ كرده ايد و اگر از اين ،
انحراف حاصل بشود، شما هم هر مقامى پيدا كنيد، در علم بشويد بالاترين علما، در زهد هم
هر چه مى شويد، بشويد اما ارزش را از دست داده باشيد، شما نه پيش خدا ديگر ارزش
داريد، نه پيش خلق خدا بايد فكر اين معنا بكنيد كه خدمت كنيد به كشور. خدمت كنيد به
ملت كه بعد از خود شما كه انشاءالله حالا طولانى باقى مى مانيد،
مثل مرحوم رجائى كه مردم اينطور برايش به سر و سينه مى زنند، مردم شهادت فعلى و
عملى بدهند بر اينكه شما خوبيد، تا خداى تبارك و تعالى در محضرش شما را
قبول كند براى اينكه آدمى بوده است كه يك عده اى شهادت دارند مى دهند، عملا توى
سرشان مى زنند از رفتن او. اين شهادت فعلى است بر اينكه اين آدم
مقبول است و خداى تبارك و تعالى همين طور قبول مى كند و اگر گناهى هم داشته باشيد،
به همين مى گذرد خداى تبارك و تعالى . 415
فروتنى در برابر مردم و ايستادگى در
مقابل طاغوت سيره انبياست
و من اميدوارم كه شما همه تان همين طورى كه سيره انبيا بوده است ، كه سيره انبيا براى
اين بوده است كه در مقابل طاغوت محكم مى ايستادند و در
مقابل ضعفا و فقرا و مستضعفين و مستمندان فروتن بودند، آنطورى كه وقتى عرب وارد مى
شود در مسجد رسول الله ، مى گويد كدام يكى تان هستيد در وقتى كه
رسول الله آنوقت حكومت بود، آنوقت در مدينه بودند، در مدينه
تشكيل حكومت بود بساط، لكن وضعش اينطورى بود، از آن طرف در
مقابل هيچ قدرتى خاضع نبود براى اينكه او خدا را مى ديد كسى كه توجه دارد به اينكه
قدرت هر چه هست مال خداى تبارك و تعالى است و ديگران هيچ نيستند، اين ديگر نمى
تواند خاضع بشود در مقابل يك قدرتمندى .
شما ملاحظه كرده ايد، تاريخ مرحوم مدرس را ديده ايد كه يك سيد خشكيده لاغر - عرض مى
كنم - لباس كرباسى (كه يكى از فحش هائى كه آن شاعر به او داده بود، همين بود كه
تنبان كرباسى پوشيده ) يك همچو آدمى در مقابل آن قلدرى كه هركس آنوقت را ادراك كرده
مى داند كه زمان رضاشاه غير زمان محمدرضا شاه بود، آنوقت يك قلدريى بود كه شايد
تاريخ ما كم مطلع بود، در مقابل او همچو ايستاد، در مجلس ، در خارج فلان كه يك وقت
گفته بود سيد چه از جان من مى خواهى ؟ گفته بود كه مى خواهم تا تو نباشى ، مى
خواهم تو نباشى اين آدم كه - مى آمد - (من درس ايشان يك روز رفتم ) مى آمد در مدرسه
سپهسالار كه مدرسه شهيد مطهرى است حالا، درس مى گفت ، من يك روز رفتم درس ايشان ،
مثل اينكه هيچ كارى ندارد، فقط طلبه اى است دارد درس مى گويد. اينطور قدرت روحى
داشت ، در صورتى كه آنوقت در كوران آن مسائل سياسى - و چيز - بود كه بايد حالا
بروند مجلس و آن بساط را درست كند از آنجا، پيش ما، رفت مجلس ، آنوقت هم كه مى رفت
مجلس ، يك نفرى بود كه همه از او حساب مى بردند. من مجلس آنوقت را هم ديده ام ، كانه
مجلس منتظر بود كه مدرس بيايد با اينكه با او بد بودند ولى مجلس كانه احساس نقص
مى كرد. وقتى مدرس نبود وقتى مدرس مى آمد
مثل اينكه يك چيز تازه اى واقع شده اين براى چه بود؟ براى اينكه يك آدمى بود كه نه
به مقام اعتنا مى كرد و نه به دارائى و امثال ذلك ، هيچ اعتنا نمى كرد، نه مقامى او را
جذبش مى كرد. ايشان وضعش اينطور بود كه (براى من
نقل كردند اين را كه ) داشت قليان خودش را چاق مى كرد، خودش اينطور بود، فرمانفرماى
آن روز (حالا كه من مى گويم فرمانفرما، شما به ذهنتان نمى آيد كه يعنى چه )
فرمانفرماى آن روز وارد شده بود منزلش ، گفته بود كه به او حضرت والا من قليان را
آبش را مى ريزم تو اين را، آتش سرخ كن را درست كن ، يا بعكس از اينجا همچو او را كوچك
مى كرد كه ديگر نه ، طمع ديگر نمى توانست بكند وقتى اينطور با او رفتار كرد كه
بيا اين آتش سرخ كن را گردش بده ، آن آدمى كه همه برايش تعظيم مى كردند، همه
برايش چه مى كردند، اين وقتى اينطورى مى رسيده ، اين شخصيت ها را اينطورى از بين
مى برد كه مبادا طمع كند كه از ايشان چيزى بخواهد من بودم آنجا كه يك كسى يك چيزى
نوشته بود، زمان قدرت رضاشاه ، زمانى كه آنوقت باز شاه نبود، آنوقت يك قلدر نفهمى
بود كه هيچ چيز را ابقا نمى كرد، يك كسى آمد گفت من يك چيزى نوشتم براى عدليه ،
شما بدهيد ببرند پيش حضرت اشرف (يك همچو تعبيرهائى ) كه ببينند. گفت ، رضاخان
كه باز نمى داند اصلش عدليه را با (الف ) مى نويسند يا با (ع ) مى نويسند، من
بدهم اين را او ببينند؟ نه اينكه اين را در غياب مى گفت ، در حضورشان هم مى گفت
اينجورى بود وضعش اين چه بود؟ براى اينكه وارسته بود، وابسته به هواهاى نفس
نبود، اتخذ هوى الله نبود اين ، هواى نفسانى خودش را اله خودش قرار نداده بود،
اين اله خودش را خدا قرار داده بود. اين براى مقام و براى جاه و براى وضعيت كذا نمى
رفت عمل بكند، او براى خدا عمل مى كرد. كسى كه براى خدا
عمل مى كند، وضع زندگيش هم آن است ، ديگر از آن وضع بدتر كه ديگر نمى شود
برايش ، براى چه ديگر چه بكند، از هيچ كس هم نمى ترسيد وقتى كه رضا شاه ريخت
به مجلس كه چيز مى كردند، فرياد مى زدند آن قلدرهاى اطرافش كه زنده باد كذا و زنده
باد كذا، مدرس رفت ايستاد و گفت كه مرده باد كذا، زنده باد خودم خوب ، در
مقابل او شما نمى دانيد حالا، در مقابل او ايستادن يعنى چه و او ايستاد اين براى اين بود
كه از هواهاى نفسانى آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود. 416
تمام وابستگى ها وابستگى اى است كه انسان به خودش دارد
تمام وابستگى ها وابستگى اى است كه انسان به خودش دارد، تمام وابستگى ها از خود آدم
پيدا مى شود وقتى انسان وابسته است ، نفسش وابسته است به جهاتى كه
مال خودش است ، به نفسيت خودش ، به وضعيت خودش ، اين تمام وابستگى هائى كه در
خارج هم برايش پيدا مى شود - از - منشاش اينجاست . وقتى اين وابستگى باشد، اگر
بخواهند برايش تحميل كنند، چون اين وابستگى هست ،
تحميل مى كند، قبول مى كند. وقتى ببينند يك چيزى با اين آمالى كه دارد مخالف است ،
اگر نكند، يك وقت به هم مى خورد، اين خاضع خواهد شد. اگر انسان از اين وابستگى
وارسته شد، آزاد شد از اين ، اين ديگر آزاد است ، اين ديگر از كسى نمى ترسد، همه
قدرت هاى عالم جمع بشوند، اين نمى ترسد، براى اينكه آخرش اين است كه من از بين مى
روم ، ديگر بالاتر از اين كه نيست ، همانى كه الان ملت ما دنبالش دارند مى روند كه
بيائيد دعا كنيد من شهيد بشوم . روزى چند نفر شايد من اينجا بعضى روزها مى بينم كه
مى گويند كه دعا كنيد من شهيد بشوم من مى گويم دعا مى كنم شما پيروز بشويد
انشاءالله . انشاء الله خداوند همه شما را موفق كند، مويد كند و همه آن اشخاصى كه به
شهادت رسيدند و براى اين ملت خدمت كردند مثل مرحوم رجائى كه اين روز، اين روزها
سالش است ، مرحوم باهنر و ديگر اشخاصى كه از همين
قبيل بودند و رفتند از دست ما و البته ما خيلى ضرر ديديم ، لكن باز همان مساءله است .
جانشين آنها براى اين بود كه ملت بود، مردم بودند، اعيان و اشراف نبودند. آنوقت اگر
يك نخست وزير را مى كشتند، يك بساطى مى شد، شاه مردگى همان و به هم ريختن
سرتاسر ايران اينطور بود، تا شاه مردگى مى شد سرتاسر ايران به هم مى خورد
حالا رئيس جمهورش نباشد، خوب ، نبود، يكى ديگر بسم الله ... همه ايران بهشتى است
خوب ، مردم طرحشان اين است كه بهشتى از خود ماست ، يك چيز خارجى نيست ، از خارج يك
چيزى صادر نكرده ايم ، وارد نكرده ايم ، از خود ما هست ، خود ما يكى مان رفت يكى ديگر
مى آيد رجائى رفت يكى ديگر مى آيد، آن هم برود يكى ديگر مى آيد هر كدام از ماها و
شماها بروند، يكى ديگر مى آيد. اينجورى است وضع ايران امروز و اين وضع را بايد ما
حفظ كنيم ، دعا كنيم كه خداوند اين وضع را براى ما حفظ كند و با حفظ اين ، هر يك از ما از
بين برويم جا داريم ، عوض داريم ، مى آيند جايش را پر مى كنند و اگر اينطور نباشد،
يك وقتى به طور سابق بشود، ديگر آنجا جورى است كه وقتى يكى رفت به هم مى خورد
اوضاع . 417
قدرت طلبى از هر كه باشد از شيطان است
قدرت طلبى در هر كه باشد، اين اسباب اين مى شود كه زمين بخورد. قدرت طلبى از هر
كه باشد از شيطان است ، مى خواهد رئيس جمهور امريكا قدرت طلبى كند يا يك طلبه اى
در مدرسه بخواهد قدرت طلبى بكند يا يك امام جمعه اى در مركزى كه دارد اگر وضع
اين باشد كه قدرت طلبى در كار بيايد و كار اين كه : من اين طور بايد باشم ، بشود،
بداند كه اين از شيطان است ، شيطان اين تزريق را از ابتدا كرده است و ما را هم از اين راه
بيشتر از جاهاى ديگر مى تواند بازى بدهد، كه تو فلانى هستى ! تو چه هستى !
ديگران چى اند! از اين معانى . هيچ فرقى مابين آن آدمى كه به حسب ظاهر قدرتمند
دنياست و دارد باز هم دنبال قدرت مى گردد، با آن آدم زاهدى كه توى يك صومعه نشسته
است ، در اين جهت فرق نيست كه اگر هر دوشان بگويند من اين طور اين زاهد بگويد: من اين
زاهد هستم ! من چه ! يا آن بگويد: من قدرتمند هستم ! هر دويش از شيطان است ، بلكه اين
فسادش بيشتر از آن است ، خودخواهى هميشه اسباب اين است كه انسان را به فساد بكشد.
تمام فسادهايى كه در عالم پيدا مى شود، از خودخواهى پيدا مى شود، از حب جاه ، از حب
قدرت ، از حب مال ، از امثال اينهاست و همه اش برمى گردد به حب نفس و اين بت از همه
بزرگتر است و شكستنش هم از همه مشكل تر است . تعقيب كنيد كه اگر نمى توانيد به
تمام معنا بشكنيد كه مى توانيد انشاءالله مشغول باشيد به شكستن دست و پاى يك همچو
بتى . اگر رهايش كنيد شما را به هلاكت مى كشاند. اين طور نيست كه ما را رها كند، ما يك
معصيتى بكنيم ما را رها كند، يك كار ديگرى بكنيم زيادتر ما را رها كند. درجه به درجه
پيش مى برد تا آن جايى كه دين انسان را از دست انسان مى گيرد. 418
با قدرت طلبى مملكت اسلامى را به طاغوت نكشيد
اينها خيال نكنند كه ما حكومت هستيم و ما راس هستيم و ما وزير هستيم و ما نخست وزير هستيم و
ما رئيس جمهور هستيم و ما بايد هر كارى دلمان بخواهد بكنيم . نه ، مملكت اسلامى است ، نه
طاغوتى . مملكت اسلامى را به طاغوت نكشيد. من خوف اين را دارم كه خداى نخواسته اگر
چنانچه اين امور زياد انباشته بشود، يك وقت همان مسائلى پيش بيايد كه مردم با طاغوت
عمل كردند. طاغوت براى خاطر اينكه پسر كى بود و نوه كى بود كه نبود، براى
اعمالش بود. گر اعمال ما هم يك اعمال طاغوتى باشد، براى خود باشد، نه براى ملت ،
دعوا بكنيم سر خودمان ، نه براى مصالح ملت ، اين همان طاغوت است منتها به يك صورت
ديگرى درآمده اما طاغوت است ، طاغوت هم مراتب دارد، يك طاغوت
مثل رضاخان و محمدرضا خانمان و يك طاغوت هم
مثل كارتر و امثال آنهاست ، يك طاغوت هم مثل ماهاست . همه از جند ابليس مى شويم . شما
فكر اين ملت ، فكر اين زاغه نشين ها، فكر اين مردمى كه همه چيزشان را دادند و شما را
به مسند نشاندند، فكر آنها را بكنيد. شب وقتى خلوت مى كنيد فكر بكنيد كه من امروز كه
كار كردم براى خودم كردم يا براى مردم ، امروز كه صحبت مى كنم براى خودم صحبت مى
كنم يا براى مصالح كشور. 419
دعوا كردن بر سر مسند بر خلاف انصاف است
اگر اينها را فكر بكنيد، توجه بكنيد و خطراتى كه در كشور ما الان در موجود است فعلا
و در... موجوديت است ، خطراتى كه از خارج و از
داخل براى ما دارد پيش مى آيد، اگر اينها را ما توجه به آن بكنيم و يك ملتى كه يك
مملكت را به شما سپرده است براى اينكه حفظش را بكنيد و مصالحش را ايجاد بكنيد و متحقق
بكنيد، اگر بنا باشد كه شما با هم شروع كنيد به جنگ و نزاع و آن هم نه براى خاطر
اينكه يكى مصلحت را اين مى داند يكى نمى داند، اينها شعر است ، همه خودمان را مى خواهيم
، اگر من يك دفعه گفتم به اينكه بيائيد فلان كار را بكنيد براى مصلحت و انتقاد از شما
كردم براى اينكه شما چنين مى كنيد، اين از نفس اماره است كه بروز مى كند و لهذا مقايسه
اش همين است كه اگر آن ديگرى همين كار را بكند، اين آقايى كه مثلا حالا اعتراض كرده او،
ديگرى همين كار او را بكند، اگر او همين اعتراض را بكند،
اشكال مى كنند به او. اين حيله هاى نفسانى ، حيله هاى شيطانى بسيار دقيق است و بسيار
مشكل است شناختنش كه ما بتوانيم بفهميم ، لكن خوب ، حالا اين چيزهاى واضح ترش كه
انسان مى تواند بفهمد. خوب ، شما انصاف مى دهيد كه يك مملكتى كه خونش را داده و شما
را به مسند نشانده ، سر مسند جنگ بكنيد، دعوا بكنيد، هر روز صحبت بكنيد، هر روز انتقاد
بكنيد، روزنامه ها هر روز انتقاد بكنيد، روزنامه ها هر روز انتقاد بكنند، هم را بكوبند، به
هم تهمت بزنند، به هم افترا بزنند، آخر اين انصاف است ؟ پيش خدا چه مى خواهد شد اين
؟ پيش ملت چه انعكاسى دارد؟ خارجى ها چه استفاده از آن مى كنند؟ آنها همه دلشان مى
خواهد كه شما سروكله هم بزنيد و از مصالح مملكت
غافل باشيد و آنها يك وقتى كار خودشان را، ضربه خودشان را بزنند. آنها در
طول تاريخ و خصوصا در اين پنجاه سال كوشش كردند كه جوان هاى ما و ملت ما را
غافل كنند و احيانا به جان هم بريزند و خدا خواست كه آن خدعه آنها تا اين حد باشد و از
بين بروند و رفتند. اگر حالا هم آن مسائل را ما تكرار كنيم ، يعنى مسائلى كه امريكا
براى ما پيش مى آورد كه ما را از مسائل اصلى
غافل كند، به مسائل ديگر متوجه كند، به هروئين متوجه كند، به فحشا متوجه كند، براى
اينكه از آن راهى كه بايد برود منحرف بشود، برود
دنبال عشرتخانه ها. امريكا - در - يا ابرقدرت هاى ديگر، آنهائى كه مى خواستند ما را
غارت كنند، در طول تاريخ و در طول اين پنجاه و چند
سال كوشش كردند كه جوان هاى ما را بى تفاوت بار بياورند. آن روز آنها مى كردند،
حالا دست شما افتاد. 420
دعوا كردن بر سر مسند و غافل شدن از مردم ، خواست قدرتهاى بزرگ است
اگر حالا هم شما كارهايى بكنيد كه توجه مردم را از مصالح و توجه خودتان را از
مصالح به چيز ديگر متوجه بشود، عوض اينكه فكر
حل مشكل كردستان را بكنيد بنشينيد و با هم دعوا بكنيد، عوض اينكه براى اين پابرهنه ها،
براى اين ضعفا، براى اينهايى كه زحمت كشيدند و شما را به اينجا رساندند و حالا هم
توقع از شما خيلى ندارند براى اينكه يك آب و نانى ، يك آبى ، يك نانى ، يك برقى ،
آن چيزهاى اوليه را به اينها برسانيد، از اين غفلت كنيد و برويد سراغ جنگ نمى دانم
اعصاب و بساط، خوب ، اين همان است كه آنوقت امريكا مى كرد، حالا شما مى كنيد، آنوقت آن
طاغوت مى كرد، حالا شما مى كنيد. شما هم طاغوتيد، آنها هم طاغوتند، فرقى نمى كند،
يكى شيطان است ، يكى شيطان كوچكتر. اگر بنا باشد كه شما به جاى اينكه اقتصاد
مردم را درست كنيد، به جاى اينكه اين كشور را بررسى كنيد ببينيد كجاهاست كه مخروبه
است و مردم از همه چيز ساقط هستند، به جاى اين اگر چنانچه بنشينيد سر مسند و با حرف
و با فحاشى به هم مسائل را غفلت از آن بكنيد، اين همان است كه قدرت هاى بزرگ مى
خواهند تا اين مملكت خرابه بماند و صداى مردم در آيد، اين همان است . شما هم
عمال آمريكائيد منتها ملتفت نيستيد. يك عاملى داريم كه مستقيما از سفارت امريكا دستور مى
گيرد، يك عاملى داريم كه براى او كار مى كند و خودش نمى فهمد، خود آدم نمى فهمد كه
براى كى دارد كار مى كند. اگر شما به مردم كار نداشته باشيد، به مصالح مردم ، به
مصالح كشور كار نداشته باشيد، فقط مشغول اين باشيد كه من چطور، شما چطور، من
چطورم ، شما چطوريد، مردم با من هستند، مردم با شما هستند، اگر فكر اين باشيد، اين
همان است كه امريكا مى خواهد و شما از عمال امريكا هستيد و در عذاب با آنهائى كه از
عمال امريكا بودند با توجه ، مشترك هستيد با كم و زيادش . 421
قدرت طلبى ريشه در خودخواهى دارد
در هيچ پيروزى اى به مقدار خارج از متعارف كه مربوط به خدا نباشد، غرور و
خوشحالى پيدا نكنيم و در هيچ شكستى سرشكستگى نداريم ، براى اين كه ما نمى
خواستيم خودمان يك چيزى بشويم كه سرشكستگى پيدا كنيم ، ما مى خواستيم اطاعت امر خدا
را بكنيم . خدا فرموده است : برويد دست ظالم را قطع كنيد. ما مى رويم ، آن قدرى كه
قدرت داريم ، دست ظالم را، بتوانيم قطع ميكنيم ، نتوانستيم ، كار خودمان را انجام داده ايم
. به ما فرموده است كه (قاتلوهم )، خداوند تعزيرشان مى كند به دست شما. ما مقاتله
مى كنيم ، اطاعت است ، يعنى سربسته و دربسته در اختيار او بايد باشيم ، اطاعت بكنيم ،
دنبال هر چى مى رويم اطاعت بكنيم . اگر موعظه مى كنيم براى اطاعت خدا باشد و اگر
موعظه مى شنويم هم براى اطاعت خدا باشد. اگر جنگ مى كنيم براى خدا باشد، اطاعت خدا
باشد و اگر صلح مى كنيم ، اطاعت خدا. هر جا فرموده آن كار را بكنيد، آن كار را مى كنيم
، هرجا فرموده اين كار را بكنيد، اين كار را مى كنيم . اگر اين طور شديم كه از خودمان
يك چيزى را مايه نگذاشتيم ، هرچه هست از اوست ، چيزى هم نداريم كه مايه بگذاريم ،
خيال مى كنيم چيزى داريم ، هرچه هست از اوست . هرچه ما
خيال مى كنيم داريم ، نه ! از اوست پيش ما، امانت است اين امانت هم يك وقتى رد مى شود به
خودش اگر هم داشته باشيم به خيال خودمان ، از ما نيست ، اشتباه مى كنيم . همه عذاب
هايى كه در آن عالم هست براى نفهمى آدم است .
خيال مى كند خودش چيزى است ، چون خيال مى كند خودش چيزى است ، مى خواهد به همه
تفوق پيدا كند. چون براى خودش هست ، مى خواهد همه چيز را براى خودش
تحصيل بكند، و اين است كه انسان را به شقاوت مى رساند. و سعيد اين است كه هم چيز را
براى او بخواهد و براى او خواستن ، يعنى براى بندگان خدا، براى احكام خدا. 422
هر چه قدرت زيادتر شود، نگرانيها بيشتر مى شود
همه انبيا آمده اند كه ما را نجات بدهند از اين چيزى كه خودمان با دست خودمان درست كرديم
و كم موفق شدند كه هواهاى نفسانى ما غلبه كرد بر دعوت هاى آنها. مقصودم از اين مزاحمت
اين بود كه گمان نكنند ابرقدرتها و گمان نكنند دولتمردها و گمان نكنند هيچ كس از
افراد كه من قانعم به اينكه حالا بشوم فلان رئيس . آشوبى كه در قلب شماست بيشتر
مى شود حالائى كه اين حد را داريد اگر به آن يك قدرى توجه كنيد و قانع بشويد
آشوب هست اما كم است وقتى هر چه زيادتر شد آشوب زيادتر مى شود، نگرانى ها
زيادتر مى شود پس چرا انسان دست و پا بزند براى زياد كردن آشوب خودش براى
اينكه ناراحتى خودش را زياد بكند. دست و پا بزند براى اينكه
مثل عنكبوت تار دور خودش بتند تمام كارهائى كه ما مى كنيم
مثل همين عنكبوت ها در آن عالم ظاهر مى شود كه ما خودمان داريم با دست خودمان خودمان را
به بند مى كشيم . چرا مى خواهيد اين مقام را پيدا كنيد كه اين مقام براى شما يك چيزى است
كه صورتش مشوه است در آنجا. چرا دنبال اين هستيد كه زحمت هاى خودتان را زياد كنيد؟
سلمان هم حكومت مدائن بود وقتى سيل آمد و زلزله آمد
سيل آمد، سيل آمد، پوستى كه زيرش بود برداشت رفت بالا گفت
(نجعل مخففون 423 ) من چيزى ندارم كه آب ببرد يك پوستى هست آن هم برداشتم ،
حاكم آنجا بود اما آنهائى كه زياد كردند، روى هم گذاشتند، روى هم گذاشتند، چه
اموال دنيا را روى هم گذاشتند و چه رياست ها را روى هم گذاشتند آنجا آنهائى هستند كه
در آن عالم گرفتارى شان زياد است و چرا ما اينقدر زياد كنيم گرفتارى ها را. 424
مقام را براى امت خرج كنيم
ما براى اين ملت عمل بكنيم ما تمام هممان را صرف كنيم كه اين كشورى كه به اين
حال درآمده است و همه هم با ما دشمن هستند اين را نجاتش بدهيم و همه به فكر نجات
باشيم نه به فكر اينكه براى خودمان باشد. براى نجات يك بشر، براى نجات يك
ملت ، براى نجات اسلام از شر اين قدرت ها همه كوشش كنيم ، شما اگر يك خانه هم
داشته باشيد بخواهيد تدبير كنيد اين خانه را، تا زن و مرد و بچه و كلفت و اينهائى
كه هستند، همفكر نباشند، نمى توانيد يك خانه را اداره كنيد. يك كشور را وقتى بخواهيد
اداره بكنيد، اگر همفكر نباشيد، اگر همت همه اداره اين نباشد، اگر همه در فكر مردم
باشيد، آنها عباد خدا هستند، بنده هاى خدا هستند. اينهائى كه در مرزها دارند كشته مى شوند
و اينهائى كه گرفتار اوضاع جنگ هستند و اينهائى كه آواره شدند و در اين زمين ها و در
اين چادرهاى بى همه چيز دارند زندگى مى كنند اينها بنده هاى خدا هستند و از ماها از من
افضلند و محتمل است كه از شماها هم افضل باشند چرا ما به فكر آنها نباشيم ؟ فكر
نجات امت نباشيم ؟ چرا يك ذره از آن چيزى كه در
دل انبيا بود در دل ما نباش (و لعلك باخع نفسك 425 ) شايد تو مى خواهى خودت
را هلاكت كنى ! غصه مى خورد از بس براى اين مردم ، غصه پيغمبر براى اين كفار بود،
اين كفار، غصه مى خورد كه اينها نمى فهمند دارند چه مى كنند، اينها دارند براى خودشان
جهنم مى سازند. چرا ما يك ذره اى ، يك بارقه كوچكى از اين نفس هاى مطمئنه شريف در
قلب مان نباشد كه براى اين امت كار بكنيم نه براى خودمان ؟ اگر همه كوشش كنيد كه
براى امت كار بكنيد همه چيز اصلاح مى شود، همه ما بناى مان بر اين باشد كه اين
سال جديد انشاءالله كه به خير برايتان باشد. بياييد به فكر اين باشيم كه ما
براى اين امت هر كارى مى خواهيم بكنيم ، اين مقام را براى امت خرج كنيم اين پست را براى
امت بگيرم . اگر اين مطلب حاصل بشود، ولو به يك مرتبه نازلش هم باشد، اين
سال جديد سال صلح و سال صفا واقع مى شود. 426
قدرت اگر دست اشخاص غير مهذب برسد خطر دارد
قدرت اگر چنانچه به دست اشخاص غير مهذب برسد خطر دارد. قدرت خودش يك
كمال است . خداى تبارك و تعالى قادر است ، لكن اگر چنانچه قدرت به دست اشخاص
فاسد برسد همين كمال را به فساد مى كشانند. دنيا امروز گرفتار اين است كه قدرت در
دست اشخاصى است كه از انسانيت بهره ندارند. ابر قدرت ها، قدرت هاى بزرگ جز به
فكر اضافه كردن قدرت خودشان و پايمال كردن مظلومان هيچ فكرى ندارند. آنهائى هم
كه پيوسته به آنها هستند، آنها هم چون سنخ ذاتشان همان است نظير آنها
عمل مى كنند. قدرت اگر در دست انسان كامل باشد،
كمال براى ملت ها ايجاد مى كند. اگر قدرت در دست انبيا باشد، اوليا باشد باعث مى
شود كه سلامت در جهان تحقق پيدا كند، كمال در جهان تحقق پيدا بكند و اگر چنانچه در
دست زورمندانى باشد كه عاقل نيستند، مهذب نيستند مصيبت بار مى آورد. امروز كه مشاهده
مى كنيد كه اين دو قدرت بزرگ يا چند قدرت بزرگ در عالم حكمفرمايى مى كنند و براى
خودشان حق اين امر را قائل هستند كه ملت هاى ديگر بايد در تحت سلطه ما باشند، اين
فكر اگر همراهش قدرت باشد مصيبت بار مى آورد. قدرت در دست ظالم دنيا را به فساد
مى كشاند و اگر چنانچه در رتبه هاى پائين هم بياييم قدرت در دست يك نفر انسانى كه
از آن قدرت هاى بزرگ بهره ندارد، در همان محيطى كه قدرت دارد آنجا را به فساد مى
كشاند آنها عالم را به فساد مى كشانند. اينها يك كشور را يا دو كشور را. و پائين تر
بياييم ، اگر قدرت در دست يك آدمى باشد كه در يك محله هست ، آن محله را به فساد مى
كشد، در يك خانواده هست آن خانواده را به فساد مى كشد. 427
قدرت در دست عاقل ، كمال است
قدرت در وقتى كمال است و مى تواند كه كمال خودش را بروز بدهد كه در دست دانشمند
باشد، در دست عاقل باشد.
مرحوم مدرس رحمت الله عليه آنطورى كه من شنيدم كه ايشان گفتند ايشان گفتند كه شيخ
الرئيس مى گفته است كه من از گاو مى ترسم براى اينكه شاخ دارد و
عقل ندارد. اين يك مساءله است . حالا فرضا هم شيخ نگفته باشد اما مساءله است . گاو شاخ
دارد و عقل ندارد، قدرت دارد عقل ندارد. اينهائى هم كه در دنيا الان فساد راه مى اندازند از
همان سنخ هستند كه شاخ دارند عقل ندارند، قدرت دارند انسانيت ندارند. شما ملاحظه بكنيد
كه آمريكا در جهان چه دارد مى كند و شوروى هم از آن طرف و خدا خواسته است كه اين دو
قدرت مزاحم هم هستند، مقابل هم هستند، اگر يكى شان بود دنيا را مى بلعيد. اين دوتا
قدرتمندند و در مقابل هم ايستاده اند، آن از او مى ترسد و او از او مى ترسد. اگر اينها از
هم نترسند دنيا را از بين مى برند. نه اين است كه ادعاهاى آنها كه ما براى صلح مى
خواهيم چه بكنيم . اينها راه افتاده اند آمده اند به بيروت ، به لبنان براى اينكه ما مى
خواهيم صلح در لبنان باشد. شما صلح طلب نيستيد، بر فرض اينكه باشيد، آمدن شما
به چه مناسبت در كشورهاى ديگر؟ حكومت هايى كه در بعضى از اين كشورها هستند، حكومت
هاى ملى نيستند، به ملت مربوط نيستند. اگر شما انسان بوديد و انسانيت را و امور
اخلاقى اى كه در انسان و ارزشمندهايى كه در انسان معتبر است پيش شما هم مقدارى از آن
بود، ملاحظه حال مستمندان و ملت هاى ضعيف را مى كرديد. نه اينكه يك دولتى را كه بر
خلاف ميل يك ملتى است ، سركار آمده است . شما او را به عنوان اينكه مى خواهيم دولت را
تقويت كنيم ، در كشورشان به طور غصب وارد بشويد. اين براى اين است كه مهذب
نيستند، انسانيت را در كار نيست ، قدرت هست شاخ دارند
عقل ندارند.
شما ملاحظه بكنيد در هرجاى دنيا كه يك فسادى وارد مى شود براى همين معنا است كه آن
كسى كه در آنجا، در آن نقطه قدرت دارد، اين قدرت دارد
عقل ندارد، قدرت دارد انسانيت ندارد. اين عقلى كه من عرض مى كنم آن عقلى است كه (ما عبد
به الرحمن 428 ) والا - تدبير - شيطنت و تدبير را اينها هم دارند. اما آن عقلى كه
عقل سالم باشد و بتواند انسان را به ارزش هاى انسانى برساند ندارند. مجرد دانشمند
بودن به يك معنا، اين فايده ندارد. ممكن است يك كسى دانشمند بسيار بزرگى باشد لكن
آن عقل را نداشته باشد، دانش خودش را صرف فساد بكند، صرف تباه كردن ملت ها
بكند. 429
تحت تاءثير مقام واقع شدن از ضعف نفسانى است
... آقاى رجايى يك نفر آدمى بود كه ، دستفروشى در بازار از قرارى كه گفتند، من در
مطالعاتى كه در ايشان كردم به نظرم آمد كه از
حال دستفروشى اش تا حال رياست جمهور، در روح او تاثيرى
حاصل نشد. چه بسا اشخاصى هستند كه اگر كدخداى ده بشوند، تغيير مى كنند به
واسطه ضعفى كه در نفسشان هست ، تحت تاثير آن مقامى كه پيدا مى كنند واقع مى شوند
و اشخاصى هستند كه مقام تحت تاثير آنهاست از باب قوت نفسى كه دارند. و آقاى
رجايى ، آقاى باهنر در عين حالى كه خوب يكى شان رئيس جمهور بود، يكى شان نخست
وزير بود، اين طور نبود كه رياست در آنها تاثير كرده باشد، آنها در رياست تاثير
كرده بودند يعنى آنها رياست را آورده بودند زير چنگ خودشان ، رياست آنها را نبرده
بود تحت لواى خودش . و اين يك درسى است كه انسان بايد از اينها ياد بگيرد و
الحمدلله در اين جمهورى بسيارند همچو اشخاص كه تفاوتى به حالشان نكرده است ، آن
وقتى كه در طلبگى بودند يا در بازار بودند/ يا چيزها/ يا وقتى كه مقام پيدا كردند
فرقى نكرده است كه انسان ببيند كه خير حالا يك بادى به غبغب بيندازد و يك هياهويى
بجا بياورد و اينها نشده است و اين مساءله اى است كه اهميت دارد. آن كه تحت تاثير مقام مى
رود، نه اين است كه يك مقامى دارد، اين از باب اين كه بسيار آدم ضعيفى است ، مقام به او
تسلط پيدا مى كند و دنبال او هم مى رود آن وقت . 430
دنبال مقام رفتن بسيار ضرر دارد
و اين دنبال رفتن مقام بسيار ضرر دارد براى خود انسان و براى كسانى كه در كار هستند
براى كشورشان ، از آن طرف اگر چنانچه عكس شد، تاثير خوب دارد، هم براى خودشان
و هم براى كشور. و لهذا من با اين كه ما ابرى ء نفسى ان النفس لاماره
بالسوء 431 به شما آقايان عرض مى كنم كه توجه به اين معنا داشته
باشيد، اين مقامات بعد از چند روزى ديگر تمام مى شود، آنهايى كه در اريكه قدرت هاى
بزرگ بودند بعد از چند روز تمام شد، آنهايى هم كه به درويشى و به قناعت زندگى
كردند آنها هم تمام شد، اين امور تمام مى شود، آن چيزى كه هست ، ما در حضور حق تعالى
هستيم و ثبت است در نامه اعمال ما همه امور، همه خلجانات نفسانى و ما بايد آن فكر آن جا
باشيم . 432
نخوت قدرتمندى به دليل ضعف قدرت روحى و مفلوكى انسان است
شاه مخلوع كه الان يك موجود مفلوكى است و به نظر من آن وقت كه در اريكه قدرت بود
مفلوكتر بود، مفلوك از جهت ادراكات كه نمى توانست بفهمد وظيفه او با ملت چيست و ملت چه
مقامى دارد در هر كشورى ، اين معنا را ادراك نكرده بود، از اين جهت مفلوك بود و حالا هم مفلوك
است . چنانچه آقاى كارتر هم مفلوك است ، آنهائى كه خودشان در اريكه قدرت نشستند و
اين نخوت قدرتمندى در مغزهائى كه كوچكند، اين اسباب اين مى شود كه هر كارى كه مى
خواهند انجام بدهند، هر چه دستشان مى رسد به او انجام بدهند، هر ظلمى كه مى توانند
بكنند، هر ملتى را كه مى توانند زير پاى خودشان له كنند. اينها جزء مفلوك هاى عالم
هستند براى اينكه قدرت روحى ندارند كه هر چه وارد در مغزشان مى شود بتوانند
كنترلش كنند، همانطور كه آدم مفلوك نمى تواند يك راه صحيحى را پيش بگيرد، آدم
عليل نمى تواند يك راه صحيحى را پيش بگيرد، آدم
عليل نمى تواند يك راه صحيحى برود، آنهائى كه براى خاطر قدرتمندى ، كوچك بودن
مغز و قدرت زياد، در آن وارد شدند نمى توانند
كنترل كنند خودشان را و حفظ كنند مغزشان را، اينها جزء مفلوك ها هستند. 433
قدرت در روح انسانهاى بزرگ تاءثير نمى كند
انبيا و اوليا كه هر چه وارد مى شد، هر چه قدرت در عالم وارد مى شد، در اينها هيچ ، در
آنها تاثيرى نمى كرد. آن كسى كه زمام يك مملكتى از حجاز گرفته تا مصر و اينجاها
را، ايران و ساير جاها تحت سلطه او بود و قدرت جسمى و روحى خودش آنطور بود، مى
بينيم از يكى از افراد پائين و متوسط متواضعتر است و اين قدرت ها ابدا در روح او
تاثير نكرده براى اينكه روح اينقدر بزرگ است كه همه عالم را مى گيرد، يك روح
مجردى كه از آن آلايش ها تجرد پيدا كرده است اينقدر وسيع است كه همه عالم
مثل يك نقطه مى ماند در او، آنها لايق زمامداريند، اسلام آنها را زمامدار كرده است ، وقتى هم
كه دست به دامن آنها نمى رسد بايد آن اشخاص كه نزديكتر به آنها هستند از ساير
افراد، آن اشخاص كه بهتر مى توانند هضم كنند قدرت ها را، كمتر قدرت مآبى در كله
آنها تاثير بكند، بايد زمامدار باشند، مع الاسف دستمان كوتاه است .
امثال اينهائى كه تا يك رياست پيدا مى كنند، تا يك قدرت رياست پيدا مى كنند، تا يك
قدرت پيدا مى كنند، مثل حيوان هاى چموش شروع مى كنند به شرارت ، اينها مفلوكند،
همانطورى كه اينها الان اسم محمدرضا را مى گويند يك مريض مفلوكى كه ، من مى گويم
در آن زمان كه قدرتمند به نظر شما بود مفلوكتر بود از حالا، حالا هم شما مفلوكيد و همه
قدرتمندهائى كه به واسطه يك قدرت نمى توانند خودشان را
كنترل كنند و نمى توانند هضم كنند آن قدرتى كه بر ايشان وارد مى شود، اينها جزء
همان مفلوك ها هستند و لهذا اين مفلوك ها هستند كه دور هم مى نشينند و به تبع اين مفلوك
اصلى يك ملتى را محكوم مى كنند. 434
نظر انسان اگر محدود باشد مقام و رياست ، انسان را از خود بيخود مى كند
امروز بايد همانطورى كه در سابق به رئيس جمهور سابق بعضى مطالب را تذكر دادم ،
به آقاى رجائى هم تذكراتى بدهم . قضيه مقام و رياست هر چه باشد، اين وقتى كه
نظر انسان يك نظر محدود دنيائى باشد، اين مقامات ، انسان را از خودش بيخود مى كند،
اينها را مقام مى داند. شما حساب كنيد كه اين سياره اى كه ما در آن زندگى مى كنيم به
اسم زمين ، در مقابل منظومه شمسى چقدر است و اين منظومه شمسى كه ما يكى از سيارات
كوچكش را در آن زندگى مى كنيم ، در مقابل كهكشان چقدر است و اين كهكشان هائى كه
تاكنون كشف شده است كه گفته مى شود كه تا آنقدر كه از ستاره هاى نورانى كشف شده
است به مقدار شش ميليارد سال نورى است . يعنى اگر نور آن ستاره اى كه در آخر است
بخواهد بيايد به پيش ما، شش ميليارد سال نورى
طول مى كشد و آن چيزى كه ماوراى اينهاست و باز كشف نشده است ، حتما بدانيد كه بيش از
اين معانى است . اينها هم در مقابل عظمت خالق ناچيزند. ما بايد چقدر ضعيف باشيم كه در
اين ذره اى كه خودش و آن منظومه اى كه اين يكى از ستاره هاى كوچكش است ، اصلا به
حساب نمى آيد و اگر گم بشود نمى توانند پيدايش بكنند در اين غائله بزرگ عالم ، ما
چقدر از اين سياره در اختيارمان هست ؟ يك ايران . ايران يك قطعه كوچكى است در
مقابل اين سياره و حكومت ايران هم يك حكومت ناچيز كوچكى است در اين سياره و سياره ما هم
يك چيز كوچكى است در مقابل منظومه شمسى و منظومه شمسى ما هم يك چيز بسيار كوچك است
در مقابل منظومه هاى ديگر و همه آنها از خداست و خالق او خداست . 435
ما اگر بندگى خدا را بپذيريم اين مقام ها نبايد در ما تاءثير كند
ما اگر بندگى خدا را بپذيريم و قلب ما منور بشود به نور بندگى خدا و عبوديت ، اين
امر ناچيزى كه به حساب در عالم نمى آيد، در ما تاثير نبايد بكند. شما ديروز نخست
وزير بوديد و پريروز وزير بوديد و قبل از او معلم بوديد و
قبل از او هم يك شاگردى بوديد و بعد از اين هم معلوم نيست كى از اينجا برويد، ممكن است
خداى نخواسته همين حالا كه بيرون رفتيد يا همين حالا يك بمبى اينجا باز منفجر بشود و
فاتحه همه را بخوانند. وقتى مطلب اين است چرا بايد انسان
قبل از رياست جمهور و بعدش فرق بكند؟ مگر رياست جمهور چه هست ؟ كسى كه دلش به
نور توحيد روشن است مگر عالم چه هست ؟ همه عالم چه هست ؟ همه عالم در
مقابل عظمت خداى تبارك و تعالى چيزى نيست . تمام اين عالم مادى در
مقابل عالم هاى معنوى كه هست قدر محسوسى ندارد، آنوقت ما براى يك كدخداى ده يا يك
كدخداى شهر، يا كدخداى يك كشور خيال بكنيم كه خير، ما الان يك چيزى هستيم و ديگران -
را - به نظرمان كوچك بيايند و خودمان را بزرگ . 436
اگر تحت تاءثير مقام واقع شويد، در دنيا و آخرت تباه خواهيد شد
اگر شما ملاحظه كرديد در نفس خودتان كه غير از خدا از او كسى اطلاع ندارد و خودتان
هم تا يك حدودى اطلاع داريد، اگر ديديد كه اين مقامى كه خداى تبارك و تعالى مردم را
دلشان را متوجه كرده است به شما و به شما داده اند، اين مقام شما را محكوم خودش مى
كند و شما مركوب او و او راكب شما هست ، برويد خودتان را تصفيه كنيد و بدانيد اين را
كه با دست خودتان خداى نخواسته خودتان را در دنيا و آخرت تباه نكنيد. خداى تبارك و
تعالى حاضر است ، همه اين عالم در محضر حق تعالى است و تمام خطرات قلبى ما و تمام
لحظات عمر ما و تمام آنچه كه در باطن ما مى گذرد، در مغز ما مى گذرد در محضر حق
تعالى است و ما بايد برگرديم به محضر حق تعالى و آن جا در آن محضر ديگر حساب
پس بدهيم . هر چه آراء زيادتر باشد مسؤ وليت زيادتر است . اگر آراء شما پنج ميليون
بود، مسؤ وليت تان كمتر بود، حالا كه سيزده ميليون بيشتر است مسؤ وليت شما حجمش
زيادتر است ، براى اينكه شما جواب يكى يكى از اين افرادى كه به شما راى دادند و
شما را به عنوان رئيس جمهور اسلام ، رئيس جمهورى كشور اسلامى تعيين كردند، هر يك از
اينها فردا مى آيند شما را مى گيرند، جواب از شما مى خواهند، من شما را تعيين كردم رئيس
جمهورى اسلامى باشيد و اسلام را در اين كشور تاءييد كنيد و پياده كنيد و خداى نخواسته
شما نكرديد. اقلا حدود سيزده ميليون و هزار و چند صد نفر مى آيند سراغ شما و شما
ببينيد كه مى توانيد جواب اين را پيش خدا بدهيد؟ اين جمعيتى كه آنجا در حساب جمع شدند
و از شما بازخواست مى كنند، اگر مى توانيد، جواب بدهيد و نمى توانيد و ما هيچ نمى
توانيم . 437
بايد بنا را بر اين بگذاريد كه ديروز شما و امروزتان با هم فرقى نداشته
باشد
 | اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف | 
|
|