next page

اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف

back page

در هر صورت عمده اين است كه همه ماها بدانيم كه مسؤ ول هستيم پيش خداى تبارك و تعالى و همه بدانيم كه عقل هم اقتضاء مى كند كه به همانطورى كه اسلام دستور داده با مردم رفتار بشود، حكومت ها همانطور رفتار بكنند. وقتى كه در صدر اسلام مامورين را مى فرستادند، همان كه سردار بود، همان كه استاندار بود امام جماعت هم بود يعنى اينقدر مورد اعتماد مردم بود و مردم او را به عدالت مى شناختند كه به او اقتدا مى كردند و با او نماز مى خواندند و همان هم جنگ مى رفت و مردم هم به او احترام مى كردند. اگر يك همچو چيزى بشود و ما بتوانيم كه يك دستگاه دولتى اى كه دولت اسلامى باشد، با مردم باشد. شما الان الحمدلله تا يك حدودى پيش رفته است اين . مى دانيد كه ارتش همچو با مردم دور بود كه در يك جمعيتى ارتش وارد نمى شد براى اينكه اگر مى آمد تا او مى آمد مثل اينكه لشكر مغول حمله كرده مردم مى رفتند كنار و اگر مردم مى خواستند بيايند توى اينها با سرنيزه كنارشان مى كردند اينجور بود وضع ، حالا ما اينجا هر چند روز يك دفعه يك عده اى از ارتش مى آيند، يك عده اى از ژاندارمرى مى آيند، يك عده مردم ديگر، همه مردم مخلوط به هم ، داخل در هم و همه با هم مخلوط و همه با هم يكصدا و همه اظهار اسلام ، اظهار اطاعت به احكام اسلام مى كنند و اين چقدر خوب است من به آنان مى گفتم كه شما حالا برايتان بهتر است كه با دل راحت اينجا نشسته ايد و نمى ترسيد كه كسى شما را اذيت كند و مردم هم نمى ترسند كه شما اذيتشان كنيد، حالا وجدان شما راحت تر است يا آنوقتى كه مى ريختيد و با سر نيزه مردم را، خود آن آدمى هم كه سرنيزه مى كشد ناراحت است و وجدانش ناراحت است ، نمى شود انسان اينطور باشد. بله ، ممكن است يك وقت يك كسى اينقدر جنايت بكند كه عادى بشود برايش ، لكن مردم عادى نمى توانند. اين ارعابى كه اينها ايجاد مى كردند براى اين بود كه از ملت مى ترسيدند. اصلا اساس ، ارعاب مردم و ترساندن مردم و عرض بكنم كه دور كردن مردم از خودشان ، اساس اين بوده است كه اينها از بس كه به مردم تعدى كرده اند، از مردم مى ترسند. حالا كه از مردم مى ترسند چه بكنند كه مامون باشند؟ ايجاد رعب مى كردند، مى ريختند - عرض بكنم كه - توى مردم يك بساطى درست مى كردند كه مردم از آنها بترسند، اين مردم از آنان بترسند، براى حفظ خودشان بود. خودشان به مردم بد كرده بودند، حالا اينطور مى كردند كه بترسند. 217
جديت كنيد با مردم رفتارتان خوب باشد
اين شاه سابق جراءت نمى كرد بيايد توى مردم ، هيچ امكان نداشت برايش كه بيايد با مردم بنشيند. دوگل بود كه آمده بود اينجا، رفته بودند نزديكى هاى بازار و با آنهمه حفاظت و اينها، دوگل پياده شده بود رفته بود توى جمعيت ، براى اينكه او نميترسيد از جمعيت ايران ، شايد در جمعيت خودش هم آنجا نمى ترسيد. وقتى كه اينطور بشود كه بتواند يك سلطان مملكت ، فرض كنيد يا يك نخست وزير مملكت بتواند برود توى مردم ، با مردم باشد، صحبت بكند، حرف بزند، چه بكند، وقتى اينطور باشد خوب اساس به احترام ... حكومتى اش اضافه اينكه مردم پشتيبان او هستند، مردم او را چون پاسبان خودشان مى دانند پشتيبانشان هستند اما وقتى كه بگويند پاسبان عقرب است و ميزند آدم را، به اسم پاسبانى اخاذى مى كند، مردم را مى چاپد خوب اين ديگر معلوم است كه مردم به او بدبين مى شوند. اگر ديدند كه روساى ماليه مثلا، اينها يك قدرى ماليات مى گيرند يك قدرى هم زيادتر از ماليات براى خودشان ، يك قدرى هم مامورشان مى رود چه مى كند، مردم حتى الامكان ماليات نميدهند، حتى الامكان بتوانند از زير بارش فرار مى كنند اما وقتى ديدند آنكه آمده است براى حفظ خودشان و براى حفظ مملكتشان و براى حفظ دارايى شان ، براى حفظ جانشان اينها دارند زحمت مى كشند، خوب قهرا آدم وقتى ديد يك كسى به او كمك مى كند به او محبت مى كند، آنوقت ماليات ها را با رضا و رغبت و با صورت گشاده به آنها مى دهد. جديت بكنيد كه با مردم رفتارتان خوب باشد. اينها بندگان خدا هستند، با اينها رفتارتان خوب باشد. همه جا و همه كس همه مردم با هم جديت بكنند كه همه با هم خوب باشند، يك محيط برادرى ايجاد بشود. در مملكت اگر يك محيط برادرى ايجاد شد، محيطى كه قرآن كريم مى فرمايد كه مومنين اخوه هستند، برادر هستند، همه مومن ها با هم برادر هستند، وقتى يك محيط برادرى پيدا شد، صلح و صفا پيدا شد ديگر اينطور ناراحتى ها و اينطور چيزها در كار بشود، نميشود. 218
راههاى جلب رضايت مردم
1- جلوگيرى از ايجاد نارضايتى
مساءله ديگرى كه عرض مى كنم اين است كه آقايانى كه الان راى اعتماد گرفتند از مجلس و احساس مى كنند كه مسؤ وليتشان زيادتر شده است براى اين كه خوب راى دادند - اين - راى بالايى مجلس دارد و من بايد از مجلس تشكر كنم راجع به اين ، اينها بايد حالا فكر اين معنا باشند كه مردم را داشته باشند و يكى از راه هايش اين است كه وزارتخانه ها و ادارات يك جورى باشد كه نارضايى ايجاد نكند. به نظر مى آيد كه اگر چنانچه در هر وزارتخانه اى از طرف - يا آقاى رئيس جمهور يا فرض كنيد كه آقاى نخست وزير - يك چند، دو سه نفرى باشند براى اين معنا كه اگر چنانچه در آن اداره ، در آن وزارتخانه از خود اهالى وزارتخانه شكايت داشتند، به اينها بگويند. اين اصل - نفس اين كار - موثر است در اين كه در وزارتخانه ها اگر بنا باشد يك كارى انجام بشود، برخلاف نشود. شما مى دانيد كه ما وارث - يك كسى هستيم - يك رژيمى هستيم ، كه سر تا پاى اداراتش ، الا يك عده اى ، دنبال اين بودند كه منافع خودشان را حفظ كنند و دنبال اين بودند چه بكنند. از آنها، هستند الان در جمهورى اسلامى ، نمى توانيم بگوييم نيستند، همه جا هستند و ممكن است كه اينهايى كه هستند بخواهند مردم را ناراضى كنند. اصل خطش اين باشد كه مردم را ناراضى كنند، چه ، بهتر اين است كه مردم را در ادارات ناراضى كنند. اصل خطش اين باشد كه مردم را ناراضى كنند، چه بهتر اين است كه مردم را در ادارات ناراضى كنند. فرض كنيد يك نفر برود در يك اداره اى ، اين جا كارش را خوب انجام ندهند، اين به او مراجعه كند، آن به او مراجعه كند. من نمى گويم كه هست اين جور، لكن متوجه باشيد كه مبادا يك همچو مسائلى واقع بشود. و بهتر اين است كه يك همچو عملى انجام بگيرد كه مردم هم توجه به اين داشته باشند كه يك مرجعى دارند كه اگر در اداره يك كسى - يك ضد انقلابى - بود، خواست يك فضولى اى بكند، يك مرجعى دارند كه به آن مرجع بروند مراجعه كنند. و هم ، خود اين عمل فى نفسه موثر در اين است كه جلوگيرى كند از بعضى از امور. و بالاخره ما مردم را لازم داريم ، يعنى ، جمهورى اسلامى تا آخر مردم را مى خواهد. اين مردمند كه اين جمهورى را به اين جا رساندند و اين مردمند كه بايد اين جمهورى را راه ببرند تا آخر، و اين شما آقايان هستيد كه مردم را مى توانيد؛ وزارتخانه هايتان مى تواند، اداراتتان مى تواند راضى نگه دارد و مى تواند - خداى نخواسته - اشخاصى در آن باشند كه ناراضى باشند. و اين را با قاطعيت عمل كنيد. التزام شما نداريد كه هر كس از سابق در اين اداره بوده ، حالا اگر چنانچه ضد انقلاب هم باشد، بايد باشد. اين را بيرونش كنيد برود سراغ كارش ، اگر يك كسى است مى خواهد ضد انقلاب باشد، اما اگر كسانى هستند كه از روى نادانى - از - چى خوب ارشادشان كنيد، توجيه شان كنيد كه كارها را انجام بدهند و مردم را ناراضى نكنند. در هر صورت ما بايد دنبال اين معنا باشيم كه مردم را نگه داريم و همين طورى كه آقايان مى گويند بدون پشتيبانى مردم نمى شود كار كرد. 219
2- عمل به موازين اسلامى
راه به دست آوردن قلوب ملت اين است ، دل مردم مسلم ، با اسلام به دست مى آيد. رگ خوابشان را ما فهميديم ، قلوب مسلمين را بايد توسط اسلام جلب كرد الى الله تطمئن القلوب تمام قلوب دست خداست مقلب القلوب خداست به خدا متوجه شو تا دل هاى مردم به تو متوجه شود، اهل علم اين كاره است ، شما هم اينطور باشيد، نمى گويم عمامه بگذار، مى گويم آنچه را او درك كرده است تو هم ادراك كن .
ما ميگوئيم دولت ها بايد مردم را خوب اداره كنند كه مردم بفهمند دولت خيرخواه ملت است ولى اگر ديدند اينطور نيست مى گويند كى باشد از بين برود. اى دولتها، اى بيچاره ها فتح مملكت كه چيزى نيست (آن را هم كه الحمدلله نداريد) فتح قلوب مهم است ، اگر مى خواهيد بكنيد، اگر نخواستيد نكنيد والامر اليكم . 220
3- اخلاق و رفتار خوب
شما نمى خواهيد با زور موفقيت پيدا كنيد شما مى خواهيد با اخلاق خوب و كردار خوب با مردم رفتار كنيد تا پيش خدا و خلق آبرومند باشيد و مردم را از خودتان بدانيد و اگر تفنگ و اسلحه هم در دست شماست ، با اخلاق مردم را خاضع كنيد و خضوع قلبى ميزان است و اگر بتوانيد قلب مردم را همراه خود كنيد، اين چيزى است كه پيش خداوند دوام و ثبات دارد من دعاگوى شما هستم . و اميدوارم انشاءالله به وظايف دينى و اسلامى و كشورى خودتان عمل كنيد. 221
4- سخت گيرى نكردن با مردم
مساءله ديگر رفتار نهادها با مردم است . بايد حركت ما به صورتى باشد كه مردم بفهمند كه اسلام براى درست كردن زندگانى دنيا و آخرت آمده است تا ملت احساس آرامش كنند. اين كه آمده است الاسلام يجب ماقبله اين يك امر سياسى است . اسلام ديده است اگر بخواهد با كسانى كه تازه مسلمان شده اند، سختگيرى كند، هيچ كس به اسلام رو نمى آورد. جب ماقبل كرده است و از آنچه در قبل كرده اند، گذشته است . در جايى ديدم كميته صنفى گفته است تمام اصنافى كه از چند سال قبل از انقلاب گرانفروشى كرده اند بايد بيايند و مجازات شوند. اين برخلاف اسلام و رضاى خداست ما بايد اين قدر سخت نگيريم و به فكر مردم باشيم . مردم ما خيلى زحمت كشيده اند، مردم عادى غير از طبقه مرفه هستند، مردم عادى ما اسلام را پياده كرده اند و تمام زحمات حكومت را متحمل مى شوند. پس ما بايد بسيار به فكر مردم باشيم و بر آنان سخت نگيريم كه از صحنه خارج شوند. البته فاسدين را رها نكنيد، اما اين كه اين فرد با كى عكس انداخته است يا اسمش در كجاست و يا به استقبال چه كسى رفته است ، نبايد به اين سبب ها براى مردم ناراحتى درست كرد. در قرآن هم كارها به تدريج انجام گرفته است . ما چهل و چند ميليون هستيم كه اگر با هم باشيم مطمئنا نه شوروى و نه آمريكا هيچ كارى نمى توانند بكنند. پس بايد مردم را حفظ كرد. مجلس ، دولت ، شوراى نگهبان و بقيه بايد دست در دست يكديگر بگذاريم تا ايران و اين جمهورى را حفظ كنيم . 222
5- جبران تلخيهاى رفتار نظام سابق
بحمدالله انقلاب اين جدايى را از ميان برداشت . ايران امروز يك گروه و يك حزب الهى شده است و دولت و قواى نظامى و انتظامى و روحانيون و همه اقشار مردم در يك صف واحد و طولانى قرار گرفته و مى خواهند به اسلام و مردم خدمت كنند. و شما هم بايد كارى بكنيد كه آن ذائقه تلخى كه مردم در گذشته از ديگران داشته اند به ذائقه شيرينى مبدل سازيد، كه اگر چنانچه خداى نخواسته مشكلى برايتان پيدا شد، همين مردم كوچه و بازار بيايند و مشكل شما را رفع كنند، كه الان هم بحمدالله وضع همين طور است . چون مردم احساس شان اين است كه همه چيز از خودشان است و هيچ چيز را غريبه نمى دانند و شما را فرزندان خودشان مى شناسند. پس شما بايد به وظيفه فرزندى خود و آنها هم به وظيفه پشتيبانى و پدرى عمل كنند. و مطمئن باشيد تا اين نعمت هست شما قوى و قدرتمند هستيد و هيچ قدرتى نمى تواند شما را از بين ببرد، خدا هم شما را تاييد مى كند. 223
6- شركت دادن مردم در كارها
وقتى مردم ديدند كه شما در صدد خدمت به آنها هستيد، طبيعى است كه آنها هم كمك به شما مى كنند و اين به اين است كه همه وزارتخانه ها، هركسى كه متصدى يك وزارتخانه است ، وزارتخانه خودش را بنابراين بگذارد كه اصلاح كند به نفع مردم ، به جورى كه مردم وقتى كه در آن وزارتخانه وارد مى شوند با رضايت خاطر، با اطمينان خاطر بيرون بيايند. اگر اين طور بشود، بلا اشكال مردم حاضرند. مردم ، مردم خوبى هستند. ما از مردم تشكر بايد بكنيم ، ما همه مرهون آنها هستيم . عمده اين است كه ما هم بتوانيم خدمت متقابل بكنيم و بايد ما از مرحله لفظ و شعار بيرون برويم و به مرحله عمل برسيم يعنى هر وزيرى در وزارتخانه خودش واقعا بين خودش و خدا، خودش را موظف بداند به اين كه آن پرسنل آن جا را، هركس در تحت نظر او هست ، آنها را بسيج كند به اين كه با مردم رفتار خوب بكنند و با مردم رفتار سالم داشته باشند. و همين طور شركت دادن مردم را در امور، اين را كرارا گفتم ، شما هم خودتان گفتيد كه يك كشورى را كه بخواهيد اداره بكنيد، يك دولت تا شركت مردم نباشد نمى شود اداره صحيح بشود. وقتى بنا شد كه مردم شركت كردند در كارها، شما شركت داديد مردم را، آنهايى كه الان خدمت مى كنند و سابق هم خدمت كردند به شما، به ما، به همه ، به اسلام و شما را رساندند به اين جا، آنها را كنار نگذاريد، رد نكنيد، آنها را وارد كنيد در كار. وقتى وارد كرديد در كار و آنها ديدند كه شما مى خواهيد همكارى كنيد با آنها، آنها هم همكارى مى كنند با شما و بى همكارى امثال بازار، كارگرها نمى دانم زارعين ، بدون اين قشرهاى مختلفى كه هستند كار از پيش نمى رود، بايد آنها هم وارد باشند در كار و كمك كنند، كارهايى كه آنها مى توانند انجام بدهند، انجام بدهند مثلا، بازرگانانى كه مى توانند كارهاى ، بازرگانان متعهد، نه هرچيز، آنهايى كه در صدد اينند كه براى كشور خدمت بكنند، آنها را دستشان را باز بگذاريد خدمت بكنند و دنبال اين نباشيد كه هى هر چيزى را دولتى اش كنيد. نه ، دولتى در يك حدودى است ، آن حدودى كه معلوم است ، قانون هم معين كرده وليكن مردم را شركت بدهيد، بازار را شركت بدهيد، در كارخانه ها خيلى نظارت بكنيد به اين كه هيچ اجحافى به كارگرها در آن جا نشود كارمندان خودتان را، همه اينها را وقتى كه با هم بكنيد و محبت ببينند از شما، عمده اين است كه روح محبت از شما ببينند، وقتى ديدند شما محبت به آنها داريد، آنها هم به شما محبت پيدا مى كنند، يك امر طبيعى است اين معنا. و من اميدوارم كه اين امر متحقق بشود و ما شاهد اين باشيم كه بعد از يك چند ماهى رضايت همه قشرها را به دست آورده باشيد. و من از خداى تبارك و تعالى مى خواهم كه همان طورى كه شما مى خواهيد خدمت بكنيد، مردم هم همه به شما خدمت بكنند. 224
11 - خدمت گزارى و مردمى بودن
شرط عدم جدايى ملت از مسؤ ولين ، خدمتگزارى به مردم است
دولت و همه ارگان هاى دولتى كه شما آقايان هم در هر استانى در راس هستيد، بايد فكر اين مسائل را، اين تاريخ آخر اين زمان ها را يك قدرى مطالعه كنيد. نه آن تاريخى كه براى شاه نوشتند آنها تاريخ نيستند، آنها دروغ هستند، مشاهده كنيد و كارهاى اينها را ببينيد و ببينيد كه چرا ملت از اينها جدا بود چرا كارشكنى مى كرد ملت ؟ من يادم است اين را، شايد خيلى شما يادتان است اينها هم خيلى هايتان يادتان است كه وقتى اين متفقين از اطراف ريختند به ايران و زمان رضاخان ريختند به ايران و آن مردم آنقدر خوف داشتند از اينها كه آيا چه خواهند كرد لكن خوشحال بودند از اينكه رضاخان را بردند، يكى از بركات اين هجوم را با اينكه همه اشكالات را مردم درنظرشان اين بود كه چه خواهد شد و چه خواهند كرد، لكن اين معنا مثل اينكه يك هديه اى بود آسمانى براى اينها رسيده بود كه رضاخان رفت و مع الاسف آنوقت اشخاصى كه خود ملت يك راءسى كه بتواند آنها را جمع بكند، نبود كه پسر رضاخان را آنها گذاشتند اينجا و در صورتى كه اگر آنوقت در دو سه تا شهر تظاهر مى شد به ضد، نميگذاشتند او را، لكن هيچ كس ‍ حرف نزد تا اينكه آن خوف سابق بود و ريخته نشده بود آن خوف ، از اين جهت مردم جرات نمى كردند، كسى هم نبود كه آنها را وادار كند به يك همچو مسائلى ، شايد اگر مرحوم مدرس در آنوقت بود، آن كار را ميكرد لكن كسى نبود كه اين كارها را بكند. اين قصه ها كه من براى شما مى گويم خيلى هم خودتان مى دانيد، اين راهى است براى همه شماها و همه كسانى كه دست اندركار هستند و امور مملكت را مى گردانند به هر جورى كه هست كه بفهمند كه حكومت ها از بالا گرفته ، رئيس جمهور گرفته تا آنجاهائى كه در ده ، يك نفرى ، فرض كنيد بخشدار است اينها بايد در خدمت ملت باشند. اگر اينها در خدمت ملت نباشند باز كم كم همان خواهد شد كه در زمان آنها شد. حالا بدتر از آنوقت است ، براى اينكه حالا مردم ديگر آن خوف را ندارند از هيچ كس . اينها تا آمدند خوف ايجاد كنند، يكى دو نسل بعدش شايد ثمر برسد، خيال نكنند كه مثلا اگر بخواهند يك نفر يا چند نفر ديكتاتورى بكنند در اين نسل ، مى شود، نه نمى شود. اين يك مطلبى است كه اگر حالا پايه اش ريخته شد، در دو نسل ديگر آنوقت نتيجه گرفته مى شود يعنى اينها كارش را ميكنند، آنها نتيجه اش را مى گيرند. از اين جهت ما بايد درست همه ملت و همه استاندارها و همه كسانى كه دست اندركار هستند اينها، مواجهه با ملت اينطور نباشد كه در آنوقت بود كه يك بيچاره اى اگر مى خواست استاندار را ببيند نتواند تا آخر، يك كسى كه به او ظلم شده است اگر مى خواست حكومت يك شهرى را ببيند، فرض است كه استاندار يك - فرض كنيد - ناحيه باشد اصلا قدرت اين را نداشت كه ، همچو جراءتى به خودش نمى داد كه من ببينم ايشان را. جرات نبود يك همچو چيزى ، نمى شد يك همچو چيزها، از اين جهت عقده ها در دل مردم همين طور انباشته شد تا يك وقتى كه آن عقده ها باز شد و آن كار را انجام دادند. 225
بايد لفظا و عملا به مردم حالى نمود كه ما خدمتگزاريم
ماها بايد متوجه اين مسائل باشيم كه حالا اينكه دست شما آقايان آمده است حكومت و دست بالاترى آمده است حكومت خوى مثلا، توجه به اين معنا باشد كه بايد اينها در خدمت مردم باشند و به مردم حالى كنند كه ما خدمتگزاريم ، حالى كنند لفظا، حالى كنند عملا. در عمل اينطور باشد كه مردم ببينند كه اين استاندارى كه آمده است در اينجا، آمده است خدمت كند به مردم ، مشغول خدمت به مردم است و وقتى مردم ببينند كه كسى مشغول به خدمت است ديگر دعوا ندارند با او، دعوا آنجا پيدا مى شود كه ببينند آمده است كه مردم را داغ كند، آمده كه با هر وسيله اى اخاذى بكند، آمده است قدرت خودش را تثبيت كند. وقتى مردم ببينند كه يك نفرى مى خواهد قدرت خودش را تثبيت كند، مردم با او مخالف مى شوند و حالا هم مى گويند مردم ، مثل آنوقت نيست كه عقده بشود، حالا ديگر عقده ها شكافته شده است ، حالا ديگر اجازه نمى دهند به كسى كه بخواهد اين كارها را بكند، اين جز آبروريزى خود آنها چيز ديگرى بار نمى آورد. آدم عاقل فرضا اگر يك نفرى باشد كه در باطنش يك ديكتاتوريى باشد، خوب ، در شرق تقريبا اينجورى هست ، خيلى ، غرب هم هست ، همه جا هست ، انسان اينجورى است . بر فرض اينكه باشد لكن بايد اگر عقل دارد اين را حالا ذخيره كند براى يك وقتى كه اگر وقت باشد، نه براى - هم - (حالا) عجله نكند در كار، اين عجله اسباب اين است كه انسان را از بين ببرد. در هر صورت من عرضم به آقايان اين است كه منحصر به شما هم نيست ، به هر كس كه هست اين است كه توجه كنيد به اينكه هم صلاح خود شماست و هم صلاح كشور شماست و هم صلاح ملت است كه شما با مردم دوست
باشيد، مردم احساس كنند كه اينها دوست هاى آنها هستند كه آمده اند براى اينكه مثلا فرض كنيد كه ژاندارمرى مثل آنوقت نباشد كه مردم از ترس او نمى توانستند عبور كنند نه از دست دزدها، مثل عرض مى كنم كه شهربانى نباشد كه مردم از ترس آنها نمى توانستند اظهار بكنند كه يك كسى به ما چه كرده است . شايد شما آنوقت در شهربانى نرفته باشيد يا رفته باشيد شايد هم ، در اين كلانترى ها كه مردم كار داشتند عزا مى گرفتند. اگر مى خواستند بروند توى كلانترى ، آيا چه خواهد شد؟ يك مظلومى مى خواهد برود آن چيزى كه به او شده است آن ظلمى كه شده است به اينها بگويد، عزا مى گرفتند چطور ما برويم توى اينجا، اين مثل از حبس بدتر بودند اينها، اينها يك چيز عجيبى بود، يك ارعاب عجيبى كرده بودند، بنابراين بود كه ايجاد خوف بكنند در مردم ، ارعاب كنند مردم را كه كسى در ذهنش هم نيايد كه مخالفت كند. اين بساط بنابراين بوده است ، حالا يا تعليم بالاترها بوده است يا خودشان ، شيطنت خودشان . در هر صورت ما براى خاطر حفظ يك كشورى ، براى خاطر استقلال يك كشورى كه باز يك قدرت هائى نيايند دوباره در كشور ما و بخواهند چه بكنند، بايد مردم را نگه داريد. هر كدام در هر جا كه هستيد مردم را همراه خودتان نگه داريد و مردم را با هم جوش ‍ بدهيد يعنى صحبت هائى كه مى كنيد، در مجالسى كه مردم دارند، برويد صحبت كنيد براى مردم و مردم را آگاه كنيد كه اين بساطى كه فرض كنيد كه بعضى از روشنفكرها مى خواهند درست بكنند، اين بساط، بساطى است كه اگر اشتباه كرده اند خوب ، اشتباه است يا اگر يك نقشه اى در كار هست كه يك همچو كارهايى بشود، نقشه اش را به هم بزنند، مردم با هم باشند. آقا مردم تا حالا در اين چند سال آخر كه چقدر اينها زحمت كشيده اند، مردم خيلى خوبند، مردم ما واقعا خوبند شايد نظير ملت ايران در هيچ جا نباشد، ماها بديم ، آنها خيلى خوبند. من گاهى در ذهنم اين معنا مى آيد كه اگر چنانچه در آخرت من خودم را مى گويم من جهنم بروم آن كسى كه براى من يك كارى كرده ، به خيال اينكه من آدم هستم براى من يك كارى كرده است در بهشت باشد، مى گويند بهشت مشرف به جهنم است ، مى بينند آنها را، خوب من چه جواب بدهم به او، اينها به من بگويند كه ما براى تو مثلا (الله اكبر) گفتيم تظاهر كرديم تو جورى بودى كه رفتى جهنم و ما براى خاطر تو بهشت رفتيم تو خودت ملعون بودى ، رفتى جهنم . 226
حكومت اسلامى حكومت خدمت است
اين مردم خوبند، اين خوب ها را نگه داريد، اين مردم خوب را با خودتان همراه كنيد. وقتى تمام استان ها، اشخاصى كه در استاندارى هستند، تمام استاندارها بنا را بر اين بگذارند كه كارهاى خودشان را خوب انجام بدهند، در خدمت مردم باشند، حالى كنند به مردم كه حكومت اسلامى ، حكومت خدمت است ، پيغمبر اكرم خدمتگزار مردم بود با آنكه مقامش آن بود ولى خدمتگزار بود، خدمت مى كرد. آن قصه مالك اشتر را من كرارا گفته ام : عبور مى كرد از يك جائى سردار اول اسلام بود، از يك جايى عبور مى كرد يك كسى نشناخت و يك فحشى داد، يك چيزى گفت ، وقتى رد شد آن كسى كه آنجا نشسته بود گفت : تو او را شناختى ؟ گفت نه . گفت : مالك اشتر بود، دويد مردك ، ديد رفته مسجد، رفته مسجد نماز مى خواند، رفت عذرخواهى كرد. گفت : من نيامدم مسجد الا اينكه براى تو طلب مغفرت بكنم ، اين يك كلمه ببينيد چه مى كند با قلب آن آدم . 227
اذيت مردم جرم نابخشودنى است
اين قلب هاى صاف پاك مردم را نگه داريد، اين كشاورزها و نمى دانم كارگرها و اينها بودند كه شما را به استاندارى رساندند و الا شما را استاندار نمى كردند. زمان رضاشاه هيچ كدامتان استاندار بوده ايد؟! راه نمى دادند شما را، اين مردم بودند كه اين دولت را بوجود آوردند و اين رئيس جمهور را، رئيس جمهور كردند و عرض مى كنم اين مملكت را برگرداندند از آن حالى كه يك حاكمى كه وارد يك جايى مى شد هزار جور فساد مى كرد حالا آنجور نباشد. ما بايد درست توجه داشته باشيم به اين مسائل و خدا را حاضر ببينيم همه جا، در قلوب ما حاضر است ، در هر مجلس حاضر است ، ما در محضر خدا هستيم ، وقتى ما در محضر خدا هستيم ، بندگان خدا كه عزيز خدا هستند در محضر خدا ما به آنها اذيت بكنيم اين جرم بخشودنى نيست . بايد نگه داريد اين مردم را. اگر بخواهيد كشور شما دوباره اسير نشود و همه چيز را از شما نگيرند و اين پنجاه سال اختناقى كه بعضى از شماها يادتان هست و ده ، پانزده سال كه بعضى يادتان هست ، همه يادتان هست ، آن اختناق دوباره بوجود نيايد و آن ذلتى كه براى همه بود، براى بزرگان بيشتر بود منتها نمى فهميدند، اينها اينقدر قلبشان ظلمانى شده بود كه نمى توانستند ادراك كنند. من خدا مى داند اين مطلب هيچ از يادم نمى رود كه وقتى ديدم يك كسى كه خودش را شاه يك كشورى مى داند، ما البته هيچ وقت او را نپذيرفته بوديم به اينكه اين شاه است ، اين يك دزدى بود آمده بود اينجا به زور، اما يك كسى كه به عنوان شاهى ، مردم ممالك ديگر شناخته بودند او را، در مقابل نيكسون بود، نيكسون گمان مى كنم بود، جانسون بود، او آنجا ايستاده بود و او اينجا ايستاده بود، او اصلا توى صورت او نگاه نمى كرد، از شاءن خودش ، عينكش را برداشته بود، چشمش را از آن طرف دوخته بود، اين هم مثل يك بچه مكتبى كه مقابل آن معلم هاى سابق بود نه حالا، معلم هاى سابق ، اينطور ايستاده بود. من خجالت مى كشيدم از اينكه ، خوب ، ما در مملكتمان يك نفر مقامى كه عالم او را شناخته اند به اينكه او مثلا شاه ايران است ، او در مقابل يك رئيس جمهور آنطور ذليل هست ، چرا بايد باشد؟ براى اينكه مى خواهد از آنجا اجازه حكومت بگيرد و اينجا بچاپد، همان كارى كه خود آن سلاطين سابق هم مى كردند و نخست وزيرهاى آنوقت و نمى دانم فرمانفرماهاى آنوقت مى كردند كه به تيول مى دادند كشور چيز را، حكومت هاى تكه تكه را، همين كار را مى خواهد او بكند كه آنها اجازه غارت بدهند، بيايد هر كارى بكند آنها هم نگذارند كسى صدايش در بيايد. خوب ، اگر بخواهيد كه برنگردد اين اوضاع ، من چند روز ديگر بيشتر نيستم اما مملكت ، مملكت شماست ، مملكت ، مملكت ايران است ، اگر ايرانى ها از آن صدر تا آن ذيل بخواهند كه اين مملكت شان اينطورى كه حالا پيش خودشان هست و انشاءالله اين غائله ها هم ختم مى شود، به خير ختم مى شود انشاءالله ، اگر بخواهيد مملكت تان مال خودتان باشد و مال خود اين ملت باشد، بايد اين ملت را به همان گرمى اى كه هست نگه داريد و تخيل اينكه ما يا به شرق متمايل باشيم يا به غرب متمايل باشيم اين در ذهنتان اصلا ديگر وارد نشود و نگذاريد در ذهن كسان ديگرى كه با شما تماس دارند يا ملت وارد بشود، اينها را همين طور منسجم نگه داريد. 228
بايد به مردم خدمت كرد
يك ملت اصلا نظير ندارد اين ، اگر زمان محمدرضا يك جنگى واقع مى شد، آن در مثلا فرض كنيد در اهواز واقع مى شد، در خراسان برايش زن ها نان مى پختند؟! دعا مى كردند كه انشاءالله شكست بخورد، حالا وضع اينطورى است . در كجاى دنيا شما سراغ داريد يك همچو مطلبى يك همچو پشتيبانى مردم از حكومت ، از ارتش ، سراغ نداريم ما جائى در اين ، نظير نداشته است اين ، در تاريخ هم نمى توانيد پيدا بكنيد، از بچه هاى كوچكى كه ده تومان دارند مى دهند به ، براى ارتشى كه آنجا، قواى مسلحه اى كه آنجا كار مى كنند با آن پيرزن هشتاد ساله اى كه چند تا تخم مرغ دارد، اين ارزش دارد، ارزش اينها زياد است اما بايد حفظ كنيم اين ارزش را. پيروزى مملك ما براى همين ارزش هاست ، اين پيروزى قلوب ، بالاتر از پيروزى كشور است . از قلوب اينطور، اينطور فتح قلوب بالاتر از فتح كشورهاست ، اين را حفظش بكنيد و دائما در نظرتان باشد كه ما يك بنده خدايى هستيم كه اين مردم ما را به اين محل رساندند و ما براى آنها بايد خدمت بكنيم . رئيس جمهور بايد فكر بكند كه اين مردم كوچه و بازار من را از پاريس آوردند اينجا و رئيس جمهور كردند، من بايد خدمت بكنم به مردم . نخست وزير بايد فكر همين معنا باشد كه اين مردم بودند كه من را از حبس ها و زجرهاى آنجا بيرون آوردند و نخست وزير كردند، من بايد خدمت به آنها بكنم . شما آقايان هم همين طور، هر كدام كه در آنوقت زجر كشيديد و حبس رفتيد همين ملت شما را نجات داده است ، هر كدام هم كه نبوديد، اصلش مملكت يك حبسى بود، تمام كشور يك زندانى بود براى همه ، بنابراين آن چيزى كه اساس است در اين مملكت ، هم سياست اقتضا مى كند، هم ديانت اقتضا مى كند، هم انصاف و وجدان اقتضا مى كند، اين است كه اين خدمتگزارهايى كه مجانى براى شما دارند خدمت مى كنند و براى حكومت دارند خدمت مى كنند، اينها را ارجشان را بدانيد و بدانيد كه اگر خداى نخواسته اين پيوند سست بشود و گسسته بشود، خداى نخواسته كار همان است كه اول بود، حالا نشود چند وقت ديگر، چند وقت ديگر از حالا بايد اين بنيان محكم باشد، اين بنيان بايد هميشه دنبال استحكامش باشيد و اين استحكام را هر كدام شما در محل تان عهده دارش هستيد، يعنى يك تكليف شرعى ، وجدانى است كه شما نگذاريد در هر جايى كه هستيد آن كسانى كه در زير نظر شما وزير - عرض كنم - حكومت شما هست به مردم بد سلوكى كنند، مردم را بپذيريد براى خودتان ، برويد توى مردم ، جدا نشويد از مردم . آنوقت اينطور بود كه مردم را نمى پذيرفتند، جدا بودند از مردم . اگر محمدرضا مى خواست از يك راهى برود، چند روز از قبلش بايد همه آنجا را، خانه ها را كنترل كنند تا بتواند از آنجا عبور كند، اين سلطنت نيست كه ، اين ذلت است ، اسمش را سلطنت مى گذارند. بايد جورى باشيد كه مردم مثل برادر شما را در آغوش بگيرند، الان اينجورند مردم ، اين را حفظش كنيد، مملكتتان با اين ترتيب حفظ خواهد شد، هر روزى براى مملكت مشكل پيدا مى شود، حلالش خود مردم . الان اين مشكلى براى كشور ما پيدا شده است خوب مردم دارند كمك مى كنند. حلّالش خود اين مردم هستند، اين پشتيبانى هاى عظيمى كه مردم مى كنند و آن حضورى كه خودشان دارند و خودشان هست ، از خودشان مى دانند همه چيز را، ارتش را از خودشان مى دانند، همه چيز را از خودشان مى دانند اين بايد حفظ بشود تا حفظ بشويم ، تا كشورتان حفظ بشود و اگر خداى نخواسته اين از دست ما برود، ما برمى گرديم به آنطورى كه اول بوديم . 229
حاكم بايد مردمى باشد
ما امروز مى خواهيم همه ملت را وارد در دولت كنيم ، جدا نباشد، همه با هم اعانت كنند، معاون هم باشند نه اينكه يك اجنبى باشد كه مردم از آن بترسند، او را نگاه كنند نتوانند با او حرف بزنند. ما يك كسى را مى خواهيم كه (البته نمى شود، اينكه من مى گويم مى خواهيم ، شبيه است آنهم نه شبيه نزديك ، شبيه بسيار دور) مثل حضرت على سلام الله عليه باشد كه زمان سلطنتش (استغفر الله كه سلطنت مى گويم ) امارت او، امارت شرعيه اش ، خلافتش كه آنقدر طول و عرض داشت ، حجاز و مصر و عراق و ايران و نمى دانم همه اينها را داشت ، آنوقت پا مى شد، خودش راه مى افتاد در خانه اين زن و آن زن و آن زن . بعد از اينكه خانه يك زنى رفت به حسب اينطورى كه تاريخ نقل مى كند، آقايان نقل مى كنند و دلجوئى كرد و بچه هايش را چه كرد، بعد كارى مى كند كه اين بچه كوچك ها بخندند، يك كارى كه آدم هاى متعارف عادى نمى توانند، يك ماوراء الطبيعت اين كار را مى تواند بكند يك صدائى در مى آورد كه اين بچه مى خندد، مى گويد اينها داشتند گريه مى كردند مى خواستم با خنده اينها از خانه بيرون بيايم . ما يك همچو آدمى مى خواهيم ، نه يك كسى كه از سايه اش بترسيم . ما يك حاكمى مى خواهيم كه توى مسجد وقتى آمد نشست ، بيايند دور او بنشينند صحبت كنند، با او حرف بزنند، اشكال دارند، اشكالشان را بگويند ما يك اميرى ميخواهيم كه وقتى يهودى آمده ادعا كرده ، قاضى مى فرستد سراغ امير كه بيا، مى آيد مى نشيند در مجلس قضا (همان قاضى كه خودش نصب كرده ) در مجلس قضاوت مى نشيند، طرح دعوا مى شود و راى بر خلاف حضرت امير سلام الله عليه مى دهد شما مى توانيد كه اينهمه چيزى كه از بنياد پهلوى برده ، حكومت ها مى توانند ادعا كنند؟ (حتى حالا) مى توانند اين مرديكه را بياورند اينجا كه آقا بنياد پهلوى را بيا حسابش پس بده ؟ پانزده ميليون دلار فلان ، ده ميليون دلار فلان ، پنج ميليون دلار فلان ، سى ميليون دلار فلان ، همه از اجرا و بستگان و پسر و دختر شاه .
ما يك حكومت عادل مى خواهيم ، عادل يعنى دزد نباشد لااقل ، نميخواهيم اقتدا به حاكمان بكنيم . (البته بايد اينطور باشد) ما مى خواهيم اينطور باشد كه اين مال ملت را ندزدد، برندارد برود. 230
اسلام حكومتها را موظف به خدمت كرده است
اسلام در مقابل همه دولت هاى طاغوتى ، براى انسان سازى آمده است ، قرآن كتاب انسان سازى است . انسان اگر چنانچه در اين ممالك اسلامى تحقق پيدا بكند و اسلام برنامه دولت ها و ملت ها باشد امكان ندارد كه ديگران بتوانند استفاده هاى نامشروع از ما بكنند. ما بايد اقتصادمان تابع اسلام باشد، فرهنگمان تابع اسلام باشد، ارتشمان ، ارتش اسلام باشد. در صدر اسلام ارتش يك پناهگاهى براى ملت ها بوده است ، محيط ارتش از محيط مردم جدا نبوده است ، محيط رعب نبوده است ، محيط وحشت نبوده است ، اگر چنانچه ارتش ، دولت ، به وظايف ارتشى خودشان ، به وظائف دولتى خودشان ، به وظائف اسلامى عمل كنند، محيط در يك كشور، محيط محبت مى شود، محيط آرامش روحى ميشود و اين هم براى ملت مفيد است و هم براى دولت و هم براى ارتش ، و اگر محيط، محيط ارعاب باشد، چنانچه در حكومت هاى طاغوتى است ، محيط وحشت باشد، اين براى ملت و خود دولت و خود ارتش ‍ بد است . و اينكه طاغوتى ها محيط ارعاب ايجاد مى كنند، براى اين است كه آنها براى ملت كار نكرده اند و خودشان را از ملت جدا كرده اند و از ملت وحشت دارند، از اين جهت محيط را ارعاب ، محيط ارعابى درست مى كنند كه مردم را سركوب كنند. در صدر اسلام اين معانى نبوده است ، ارتش اسلام از مردم جدا نبوده است محيط هيچ وقت محيط ارعابى نبوده است ، حكومتى كه در راس ‍ جامعه بوده است ، با مردم ديگر فرقى نداشته است بلكه زندگيش پائين تر بوده است . حكومت ها نمى خواستند كه به مردم حكومت كنند، مى خواستند خدمت كنند. اسلام حكومت ها را موظف به خدمت كرده است ، ارتش در خدمت ملت بايد باشد. حكومت ها در خدمت مردم بايد باشند، اگر يك چنين برنامه اى تحقق پيدا بكند، محيط رعب از بين مى رود، محيط دوستى پيش مى آيد، مبدل به محيط برادرى مى شود، يك چنين محيطى كه محيط برادرى باشد ملت پشتيبان دولت است ، و اگر ملت پشتيبان يك دولتى شد، دولت سقوط نمى كند. 231
علت سقوط شاه عدم خدمت به مردم است
اگر شاه به نصايح روحانيون توجه كرده بوده و خدمت به اين ملت كرده بود، سقوط نمى كرد لكن خدمت نكرد و خيانت كرد و پشتوانه مردمى را از دست داد و وقتى كه مردم شنيدند رفت شادى كردند، چنانچه در رفتن پدرش هم شادى كردند. حكومت ها بايد عبرت بگيرند از اين وضعى كه در ايران پيش آمد و بدانند كه وضع براى اين بود كه محيط اختناق به طورى پيش آوردند كه اختناق انفجار آورد. برادر باشند با هم ، با ملت دوست باشند، ملت احساس كند كه دولت از خود اوست ، دولت خدمتگزار اوست . ملت ها احساس ‍ كنند كه ارتش از خود آنهاست ، ارتش كه در خيابان مى آيد براى او گل بريزند، نه از او فرار كنند. آن عمده در برنامه هاى حكومتى ، در برنامه هاى دولتى اين معناست كه محيط اخلاقى درست كنند. محيط برادرى درست كنند. اين در راس همه برنامه هاست ، اگر اين برنامه درست شد، اگر دولت بخواهد كارى بكند، همه ملت با او همراهى مى كنند. اگر دولت بخواهد برنامه اى را، اگر دولت بخواهد برنامه اى را اجرا بكند، ملت در خدمت او هست ما اين دو حكومت را كه در ايران بود، الان با هم مقايسه ميكنيم ، دولت سابق اگر مى خواست برنامه اى را اجرا بكند، مردم با او موافق نبودند بلكه حتى الامكان كارشكنى مى كردند. الان دولت ما وقتى مى خواهد برنامه اى را اجرا كند، از اطراف به ما پيشنهاد مى شود كه ما در خدمت حاضريم ، طبقات مختلف مردم ميگويند: كه ما در اجراى اين برنامه حاضريم ، از جان و دل حاضريم كه كمك بكنيم . الان كه بعض برنامه ها را مى خواهد دولت اجرا بكند، ملت همچو اظهار همراهى مى كند كه اعجاب آور است .
اين يك مطلبى است كه در عين حال كه به تمام معنا الان ما نتوانستيم اسلام را در ايران پياده بكنيم لكن همان نسيمى كه از اسلام به ايران وزيده است ، نتيجه اش اين شده است كه دولت ما يك دولتى است كه ملى است ، ملت او را مى خواهد. نخست وزير ما هيچ وحشت ندارد كه توى مردم برود و با مردم بنشيند و صحبت بكند، برخلاف نخست وزيرهاى رژيم سابق كه امكان نداشت كه توى مردم بيايند براى اينكه مردم با آنها دشمن بودند، چنانكه آنها با مردم دشمن بودند. دولت ها اگر چنانچه اينطور بشوند كه به اسلام توجه كنند و روح اسلام را در مردم ايجاد كنند و در خودشان ، اين هم به صلاح خودشان هست و هم به صلاح كشورشان و هم همه برنامه ها را با آسانى مى توانند انجام بدهند. 232
در نظام اسلامى خدمتگزارى مطرح است
شما الان مستقليد و آقاى خودتان هستيد و اسلام هم اين طور نيست كه طبقاتى باشد و بخواهد يك طبقه اى را حاكم كند، يك طبقه اى را محكوم . اسلام خدمتگزار دارد و كسانى كه به - آنها - خدمت مى كنند، ملت بايد با اين خدمتگزارها همراهى كند و دولت ما يك دولت خدمتگزارى است ، مجلس ما يك مجلس خدمتگزارى است ، رئيس جمهور ما يك خدمتگزارى است نسبت به همه كشور. و همان طورى كه اسلام مقرر فرموده است كه طبقات در كار نباشد. ان اكرمكم عندالله اتقيكم 233 ؛ آنى كه تقوايش ‍ بيشتر است آنى كه ترسش از خدا بيشتر است ، آنى كه خدمت براى خدا مى كند، او مقدم است . من اميدوارم كه شما كوشش كنيد كه وارد بشويد در اين جمعيت متقين كه خداى تبارك و تعالى بفرمايد: ان اكرمكم عندالله اتقيكم و شما هم از آنها باشيد. 234
من دعاگوى همه هستم و شما احتمال اين را بدهيد كه اگر به من بگويند كه خدمتگزار، بهتر از اين است كه بگويند رهبر. رهبرى مطرح نيست ، خدمتگزارى مطرح است . اسلام ما را موظف كرده كه خدمت كنيم ، خدمتگزارى مطرح است . ما همه با هم ، همه مجتمعا با هم دست به دست هم ، از پاسدارهاى عزيز تا اهل علم عزيز، تا اهل منبر عزيز، تا اهل كميته ها، تا اهل همه ، ما همه ملت با هم . يك مملكتى است مال همه ، يك مملكتى مال همه است ، همه موظفيم اين مملكت را خودمان اداره بكنيم . حال ديگر مال خودمان ، منافع مملكت ما را ديگر امريكا نميتواند ببرد، منافع مال خودتان است ، مملكت هم مال خودتان ، خودمان بايد زحمت بكشيم و كشت بكنيم و منافعش مال خود ملت ما باشد. 235

next page

اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف

back page