 | اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف | 
|
اسلام مثل حكومتهاى ديگر نيست ، اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومت هاى ديگر اين است
كه اين عادل است و آنها غير عادل ، خير فرقها هست يكى اش همين است ، فرقهاى زياد بين
حكومت اسلام و بين اسلام هست و ما بين رژيم هاى ديگر، يكى از فرقهايش هم اين است كه
حكومت اسلام يك حكومت عادل است . آن اوصافى كه در حاكم است چيست ، آن اوصافى كه در
پليس است چيست ، آن اوصافى كه در لشگرى است چيست ، آن اوصافى كه در مثلا ساير
كارمندان دولتى است بايد چه باشد، اين يكى از فرقهاست ، يك فرق نازلى است و
بالاتر از اين آن چيزهايى است كه انسان را رو به معنويت مى برد. اسلام آمده است كه اين
طبيعت را بكشد طرف روحانيت ، مهار كند. طبيعت را به همان معنايى كه همه مى گويند، آن هم
مى گويند اينجور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد، تمدن را به درجه اعلايش اسلام
قبول دارد و كوشش مى كند براى تحققش و لهذا حكومت هايى كه در اسلام بوده اند يك
حكومتهايى بوده اند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است اما نظر به اين نبوده است كه
در عين حالى كه همان چيزهايى كه در ممالك متمدن باشد، اسلام هم آنها را
قبول دارد و كوشش هم برايش مى كند، در عين
حال آنها به اين نگاه مى كنند و همين است ، او به اين نگاه مى كند كه بكشدش طرف
روحانيت ، بكشدش طرف توحيد. از اين جهت فرق است مابين اسلام و غيراسلام ، بين
حكومتهاى اسلامى و حكومتهاى غيراسلامى ، بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده بامكتبهاى
ديگر، مكتبهاى ديگر يك مكتبهاى ناقص هست كه خودشان
خيال مى كنند خيلى كامل است لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند، بيشتر از اين نيست
. 171
انبيا مى خواهند كه انسان درست كنند
مكتب اسلام ديدش تا آخر است ، طبيعت را به آن دنيا مى گويند، در لسان انبيا دنيا يعنى
خيلى پست ، پس كلمه دنيا خيلى پست اسفل سافلين هم كه در قرآن هست همين طبيعت است و
آثار طبيعت ، بالاتر است اعلى عليين است ، خدا مى خواهد مردم را به اعلى عليين برساند از
اسفل سافلين بكشاندشان تا اعلى عليين و اين در غير رژيم هاى انبيا جاى ديگر اصلا
مطرح نيست . چكار دارند به اينكه مردم بشوند يك مردم الهى ، به ما چه ربط دارد، اينجا
خلاف نظم نكنند، اينجا كارى نكنند به حكومت ما ضرر بزند، هر چه مى خواهند باشد.
انبيا اينطور نيستند، انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه هم كه هستى به تو كار
دارند. هيچ كس نيست ، لكن حكم خدا هست دنبال شما. آنها مى خواهند يك انسانى تربيت كنند
كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد، همانطورى كه خيانت نمى كند در جلوت و در
پيش مردم براى اينكه از مردم ملاحظه مى كند، انبياء مى خواهند كه انسانى درست كنند كه
پيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نباشد، هر درويش آدم باشد، وقتى كه آدم شد، چه
در خلوت آدم است ، چه در بين مردم هم آدم است . نظرشان به اين معنا هست و ما ميلمان اين است
، آرزومان اين است كه يك همچو مكتبى در خارج بشود، تحقق پيدا كند،
ميل انبياء هم همين بوده است ، ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم ، همانجور
حكومتهائى در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همه اش عدالت بود و زائد بر او آن
مسائلى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد. 172
اسلام آمده كه بشر را از ظلالت به راه مستقيم هدايت ببرد
اسلام مال همه بشر است نه مال مسلمين ، اسلام آمده است تا بشر را از ضلالت به راه
مستقيم هدايت ببرد، و اسلام مثل مكتب هاى ديگر نيست كه فقط براى يك حكومت مادى و دنيائى
برنامه داشته باشد.
تمام حكومت هاى بشرى ، تمام سيستم هاى غير توحيدى برنامه شان همين است كه در اينجا،
در اين دنيا يك كارهائى بكنند، آنهائى كه فرض كنيد خوب هم هستند يك نظم دنيايى
ايجاد كنند، و اكثرا كه منحرف هستند براى اين كار مى كنند كه سلطه جوئى كنند و
ديگران را تحت سلطه خودشان بياورند و استثمار كنند.
الان شما نمى توانيد در تمام حكومت ها پيدا كنيد. يك حكومتى كه روى عدالت ولو در همين
حيطه اى كه خودش دارد روى عدالت رفتار كند، كم است ، كم مى توانيد سراغ كنيد يك
حكومتى كه حكومت عدل باشد ولو راجع به نظم دنيا، ادعا زياد است ، ادعاى اينكه مى
خواهيم براى عدالت عمل بكنيم زياد است . 173
بايد عملا و واقعا حكومت حضرت امير (ع ) را الگو قرار داد
و ما در اين روز، اين روز مبارك كه از اعياد بزرگ اسلام است و بر حسب نفوس ما بالاترين
عيد است و نكته اش هم اين است كه اين ادامه نبوت است ، ادامه آن معنويت
رسول الله است ، ادامه آن حكومت الهى است ، از اين جهت از همه اعياد بالاتر است و ما در اين
روز سعيد يكى از چيزهايى كه وارد شده است اين است كه بگوييم ، بخوانيم : الحمدلله
الذى جعلنا من المتمسكين بولايه اميرالمومنين و
اهل بيته 174 . تمسك به ولايت اميرالمومنين چى هست ؟ يعنى ما همين اين را بخوانيم
و رد بشويم ؟ آن هم تمسك به ولايت اميرالمومنين در روزى كه ولايت به همان معناى واقعى
خودش بوده است ، نه تمسك به محبت اميرالمومنين ، تمسك به محبت اصلا معنا هم ندارد،
تمسك به مقام ولايت آن بزرگوار به اينكه گرچه ما و بشر نمى تواند به تمام معنا آن
عدالت اجتماعى و عدالت حقيقى را كه حضرت امير قدرت بر پياده كردنش داشت ، نمى
توانيم ماها و هيچ كس قدرت نداريم كه پياده كنيم لكن اگر آن الگو پيدا شده بود و
حالا هم ما بايد به يك مقدار كمى كه قدرت داريم تمسك كنيم . تمسك به مقام ولايت معنايش
اين است ، كه يكى از معانى اش اين است كه ما
ظل آن مقام ولايت باشيم ، مقام ولايت كه مقام توليت امور بر مسلمين و مقام حكومت بر مسلمين
است ، اين است كه اگر چنانچه حكومت تشكيل شد، حكومت تمسكش به ولايت اميرالمومنين اين
است كه آن عدالتى كه اميرالمومنين اجرا مى كرد، اين هم اندازه قدرت خودش اجرا كند. به
مجرد اينكه ما بگوئيم ما متمسك هستيم به اميرالمومنين ، اين كافى نيست ، اين تمسك نيست
اصلش . وقتى كه حكومت الگو قرار داد اميرالمومنين سلام الله عليه را در اجراء حكومتش ،
در اجراء چيزهايى كه بايد اجرا بكند، اگر او را الگو قرار داد، اين تمسك كرده است به
ولايت اميرالمومنين . اگر چنانچه او الگو نباشد يا اينكه تخلفات
حاصل بشود از آن الگوى بزرگ ، هزار مرتبه هم روزى بگويد خدا ما را از متمسكين قرار
داده است ، جز يك كذبى چيزى نيست . و اگر مجلس كه از مقامات بلند يا بلندترين مقام
كشورى است اگر چنانچه الگو قرار داد آن چيزى كه اميرالمومنين مى خواست و آن عدالتى
را كه او در همان برهه كمى كه به او مجال دادند، خيلى كم
مجال پيدا كرد، اگر الگو قرار بدهند آن را براى اينكه احكام را و امورى كه بايد
محول به آنهاست به آن نحو اجرا بكنند، به آن نحو تصويب بكنند و دقت بكنند، آنوقت
مى شود گفت كه مجلس ما هم از متمسكين به اميرالمومنين هستند و ما اگر چنانچه مجلس نتواند
اين كار را بكند يا خداى نخواسته نخواهد اين كار را بكند، يا بعض افراد نگذارند كه
اين كارها بشود آنوقت ما نمى توانيم بگوئيم كه يك مجلس متمسك به ولايت اميرالمومنين
داريم . و هكذا قوه قضائيه ، اگر قوه قضائيه هم تبعيت نكند از آن قضاء اميرالمومنين كه
اقضاكم على و اگر تبعيت نكند از قضاوت اسلام ، متشبث به همان قضاوت اسلامى
نباشد، آن هم هر چه بگويد ما متمسك هستيم ، بر خلاف واقع است . تمسك وقتى است كه قوه
قضائيه هم كارهائى كه مى كنند از روى الگوى علوى باشد كه همان الگوى اسلامى
است . و مردم ما هم كه اين دعا را با اين فقره را مى خوانند آنها هم بايد توجه كنند به
اينكه تمسك به ولايت حضرت امير براى آنها تبعيت از مقاصد اوست . 175
آن وقت جمهورى ما اسلامى مى شود كه همه جاى آن حكومت الهى باشد
جمهورى اسلامى محتاج به تربيت و تزكيه است ، تمام قشرهاى ملت ما و همه ملت ها احتياج
به تربيت و تزكيه دارند، احتياج به تعليماتى كه از ناحيه انبيا آمده است دارند، مجرد
اينكه ما ادعا بكنيم كه جمهورى ما اسلامى است اين ادعا پذيرفته نيست . آنوقت جمهورى ما
اسلامى مى شود و به كمال خودش مى رسد كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت و در اين
كشور حاكم باشد يعنى از آن نقطه اولى تا آن آخر حكومت ، حكومت الهى باشد، سردمداران
همه الهى باشند، كسانى كه در راس حكومت هستند، كسانى كه در راس امور هستند، الهى
باشند، از نفسانيت خارج شده باشند، خود را نبينند، شخصيت خود را نبينند چون نه خودى
دارند و نه شخصيتى ، هر چه هست از خداست . اگر انسان الهى بشود و ادراك بكند كه اين
بندگان راه خدا، اينها بندگان خدا هستند و بايد با آنها آن كرد كه خدا راضى است ،
اگر ما بيدار بشويم و بفهميم كه ما از خدا هستيم و به او رجوع مى كنيم انالله و انا
اليه راجعون 176 ، اگر اين دو كلمه را ما در زندگى بفهميم كه ما از او هستيم و
همه از اوست و ما هيچ هستيم و هيچ نداريم و هر چه داريم از اوست و ما به سوى او برگشت
مى كنيم و از ماحساب مى برند، ما را در حساب واقع مى كنند، اين دو كلمه را اگر ما بفهميم
، با بندگان خدا آنطور كه خدا راضى است و آنطور كه امر خداست
عمل مى كنيم . در همه ارگان هاى دولتى ، در همه بازارهاى اسلامى ، در همه كوچه و
خيابان هاى ممالك اسلامى و در همه جا اگر اين كلمه الهى وارد بشود، در كارخانه ها وارد
بشود، در مزارع وارد بشود، در مدارس وارد بشود، در وزارتخانه ها وارد بشود، در
مجالس شورا و شوراها اين دو كلمه اگر وارد شد و ايمان به او آمد و انسان ادراك كرد اين
را و ايمان به او آورد يعنى در قلبش واقع شد كه ما و همه از خدا هستيم و به او رجوع مى
كنيم ، همه موجودات از خداست و بايد با عدل الهى با آنها رفتار كرد و همه ما بر مى
گرديم به خداى تبارك و تعالى و اگر با عدل الهى رفتار كرديم ، خداى تبارك و
تعالى به ما رحمت بزرگ را وارد مى كند و اگر با
عدل الهى رفتار نكرديم ، آنجا خدا با ما با عدل رفتار مى كند كه هيچ كس نمى تواند از
زير آن بار بيرون بروند. 177
روح ايمان و اسلاميت را در پرسنل زنده نگه داريد
نكته اى كه بايد تذكر دهم اين است كه اولا هيچ گاه از حجم كار زياد نترسيد كه كار
هرقدر هم زياد باشد در مقابل اراده انسان ناچيز است و اگر انسان بخواهد، مى تواند همه
كارهاى عظيم را با حجم هر قدر هم زياد به انجام برساند.
دوم اينكه سعى كنيد روح ايمان و اسلاميت را در
پرسنل زنده نگه داريد. اگر روح اسلام در افراد باشد همانطور كه امروز در سرتاسر
جبهه ها مى بينيد، همه مسائل حل مى شود. همه مى خواستند ژاندارمرى را از اخلاق اسلامى و
ايمان جدا كنند و آنها را بد تربيت كنند. انشاءالله سعى شود كه تربيت اسلامى در بين
افراد احيا شود. امروز مردم از هر لحاظ كمك خواهند كرد و به همين جهت مشكلات
حل خواهد شد. 178
به عدالت با مردم رفتار كنيد
من اميدوارم كه همه تان سلامت و با سعادت باشيد و همه مان و همه تان خدمتگزار به اين
مردم خصوصا به مستمندان ، به ضعفا، عمده توجهات به اين طبقه اى باشد كه اين طبقه
احتياج دارند. اينطور نباشد كه مثل رژيم سابق كه يك دسته بالاها را برايشان همه چيز
فراهم كردند به علاوه كه جيب هايشان راهم پر كردند و فرستادند و يك دسته هم زاغه
نشين اطراف تهران كه الان هم باز به همين طور هستند. اينها بايد
تبدل پيدا كنند، بايد فرق باشد ما بين دولتى كه ميگويد من اسلام هستم و دولت
اسلامى هستم با دولت هائى كه طاغوتى هستند. يك فرقش هم اين است كه عنايت شما
فرماندارها يا خدمتگزاران به خلق ، به اين طبقه ضعيف بيشتر باشد تا طبقه بالا. مبادا
يك وقتى يك نفر آدمى كه مثلا متمكن است و چيزدار است و با يك نفر آدم ضعيف ، او را با
آنكه آن يكى بايد جلو باشد او را جلو بيندازيد. من نمى گويم آن يكى را جلو بيندازيد،
مى گويم عدالت بايد باشد. البته در يك فرماندارى كه با آن احتياج دارند، نمى
تواند همه را يكدفعه بپذيرد لكن روى عدالت باشد كه آن آدمى كه ضعيف است هم
بپذيريد، آن يكى هم كه غير ضعيف است او را هم بپذيرد. حضرت امير سلام الله عليه در
يك محاكمه اى كه مابين آنوقتى بود كه خليفة الله بود و خليفه مسلمين بود و قضات هم
خودش تعيين مى كرد، يك محاكمه اى بود بين حضرت امير و يك نفر غير مسلم (يهودى ظاهرا
بود) و قاضى خواست حضرت را، وقتى كه رفت ، تشريف بردند، آنطور است كه با
كنيه اسم حضرت را برد، گفت نه حق ندارى ، بايد مساوى باشيم ، در نشستن مساوى ، در
همه چيز مساوى وقتى هم كه حكم بر خلاف كرد، پذيرفت . آن خليفه بحق خدا بود و شماها
بايد به او اقتدا بكنيد. همه ما بايد اقتدا بكنيم . البته هيچ كدام طاقت نداريم
مثل او باشيم لكن اينقدر كه اگر نامه ما را بردند، آنجا بگويند اينها هم شيعه هستند،
اينها هم تابعند. وقتى نامه هاى ما را بردند پيش امام زمان سلام الله عليه (در روايات
است كه هر هفته مى برند، هفته اى دو دفعه ) وقتى كه مى برند،
اعمال ما جورى باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم ، ما آنطور نيست كه خود سر
بخواهيم يك كارى را انجام بدهيم . 179
عدالت در قضاوت
قاضى يك نفر آدمى است كه بدون اينكه هيچ نظرى داشته باشد راجع به قضيه ، اگر
برادرش را آوردند پيشش كه قضاوت كند، همانطور باشد كه اگر دشمنان را آوردند،
يعنى در قضا آنطور باشد، حكمى كه مى خواهد بكند بين برادرش و بين دشمنش ، در حكم
فرق نگذارد. نمى گويم در عوارض نفسانى ، نخير، در حكم يعنى همانطورى كه براى
برادرش حكم بحق بايد بكند، براى دشمنش هم همانطور، على السواء باشد پيشش همه .
شما شنيده ايد كه حضرت امير با آن ظاهرا يهودى بود كه در محضر قاضى واقع شدند
در صورتى كه حضرت امير رئيس بود، وقتى كه احضارش كرد رفت پيش قاضى ،
قاضى وقتى كه (ابا الحسن ) به ايشان گفت ،
اشكال كرد به او كه نه ، به آن هم هر چه مى گويى به من هم همين طور بگو. اين
دستورى است براى همه ماها كه بايد در مسند قضا يكى كه نشست ، همه ملت پيشش با يك
نظر باشد، تمام نظرش به اجراى عدالت باشد. عدالت ، در دشمنش هم به طور عدالت ،
در دوستش هم به طور عدالت . نه اينجا مسامحه بكند و نه آنجا سختگيرى . 180
8 - رعايت عدالت و امانت
پاسدار عدالت بايد خودش داراى عدالت باشد
همانطورى كه انقلاب اسلامى ما وجهه هاى مختلف دارد: انقلاب براى برانداختن رژيم
فاسد، انقلاب براى بپاداشتن رژيم حق ، و اميد است كه انقلاب برا ى ساختن انسان و يك
مملكت انسانى ، پاسداران هم بايد پاسداريشان به طرز و
شكل انقلاب باشد. تا آنوقت كه انقلاب براى شكستن سد رژيم بود، پاسداران ،
پاسداران آن انقلاب بودند، يعنى آن جهت انقلاب ، بايد قيام كنند و كردند و فرياد زدند
و مقابله كردند با همه جنود ابليسى و بحمد الله از اين جهت در انقلاب پيروز شديد. لكن
انقلاب يك جهتش پيروز، آن هم نه تمام پيروز، بيشتر اين سد از بين رفته است و ريشه
هاى مختصرى مانده است كه اميد است از بين برود. انقلاب براى تحقق حكومت
عدل و جمهورى اسلامى كه قدم بعد است ، پاسدارها هم بايد از اين معنا پاسدارى كنند و
همه بايد پاسدارى بكنند. همه پاسداراسلام و حكومت حق بايد باشيد. دراينجا پاسدارى
اين است ، كه اين حكومت ، حكومت عدل باشد، پاسدارى از عدالت باشد. پاسدارى از
عدالت اين است كه پاسدار خودش داراى عدالت باشد تابتواند پاسدارى از عدالت كند.
اگر خداى نخواسته يك گروهى در جامعه ما داراى عدالت نيستند و همانطورى كه دستگاه
سابق ، دستگاه تعدى و ظلم و تجاوز به مردم بود، اين گروه يا اين پاسدار يا اين جمعيت
هر كس باشد، اين هم تا آن اندازه كه دستش مى رسد همان كارهاى رژيم سابق را مى كند،
اين پاسدار نمى تواند باشد. اگر فرض كنيد كه ماها كه مدعى هستيم پاسدار اسلام
هستيم و در اين انقلاب ، اين جهت انقلاب كه برقرارى حكومت
عدل اسلامى است اگر بنا باشند ما مدعى پاسدارى هستيم از انقلاب (لكن از آنجائى كه
خراب كردن و زدن و كشتن ، كشته شدن بود، درست آمديم و به انقلابمان وفادار بوديم )
اما در اين مرحله كه مرحله سازندگى يك حكومت
عدل اسلامى است ، خداى نخواسته پاسداريمان از يك همچو حكومت
عدل اسلامى به طور صحيح نباشد، يعنى خودمان در اين مرحله انقلابى نباشيم ، در اين
مرحله خودمان را نساخته باشيم كه موصوف به عدالت باشيم ، كه پاسدار عدالت
باشيم ، پاسدار حكومت عادلانه چنانچه اگر حكومت ما هم يك حكومت
عدل نبود نمى توانيم بگوئيم كه اين جهت انقلاب ما تحقق پيدا كرده است ، كه جهت حكومت
عدل اسلامى بود. اگر در ادارات ما، در بازارها، در ساير جاهاى ديگرى كه اين افراد
ايرانى نشيمن دارند و مشغول به كارهاى خودشان هستند، اگر اينها هم
عدل اسلامى كه بايد باشد مراعات نكنند، باز افراد انقلابى - اسلامى نيستند. 181
عدالت اسلامى از خود انسان شروع مى شود
پاسدار، چه شماها كه با اسم پاسدارى مشغول خدمت هستيد و چه ساير قشرها (يكى هم
قشر روحانيت است ، آنها هم پاسدار هستند ولو لفظ پاسدار بر آنها اطلاق نمى شود،
لكن به حسب واقع پاسدار اسلام هستند) اگر اين جمعيت آنطورى كه بايد اين وجهه از
انقلاب را كه انقلاب ، آمدن يك رژيم عادل جاى يك رژيم فاسد، اگر در اين مرحله كه آمدن
يك رژيم ، نشستن به جاى يك رژيم فاسد، مراعات نكند آن جهت انقلابى را، مراعات نكند
آن عدالت اسلامى را، كه عدالت اسلامى از خود انسان شروع مى شود تا هدايت در خود
انسان ، عدالت با رفيق ، عدالت با همسايه ، عدالت با هم محله ، عدالت با همشهرى ،
عدالت با هم استانى ، عدالت با هم كشورى ، عدالت با همسايه هاى كشورهائى كه با ما
هستند و با همه بشر، اگر حاصل نشود، نه حكومت اسلامى است و نه پاسدار اسلامى . به
مجرد اينكه من ادعا كنم كه پاسدار اسلام هستم ، از باب اينكه يك نفر طلبه هستم و طلبه
شغلش پاسدارى است ، مجرد اين تا يك نمونه اى نداشته باشد، نشانه و علامتى نداشته
باشد، اين ادعاست ، ولو بتوانيم اين ادعا را به مردم جا بزنيم ، پيش خدا واضح است كه
درست نيست . كوشش كنيد كه در اين مرحله دوم كه ما الان هستيم و بعد هم مرحله هاى ديگر
هست ، پاسدار باشيد. شماها كه الان پاسدارى كرديد تا حالا (و خداوند همه تان را
تاءييد كند) كوشش كنيد در اين مرحله دوم كه مرحله حكومت
عدل است ، رژيم عادلانه است ، رژيم اسلامى است ، جمهورى اسلامى است ، در اين مرحله به
وظائف پاسدارى در اين مرحله قيام كنيد. 182
مواظب باشيد رفتارتان عادلانه باشد
پاسدارى در اين مرحله اين است كه از عدالت پاسدارى كنيد، از حكومت
عدل پاسدارى كنيد. اگر خداى نخواسته فرض كنيد يك نفر جوان مسماى پاسدار به
دوستش ، به منزل يك كسى ، به خانه يك كسى ، به
مال يك كسى تعدى بكند، آن از پاسدارى خودش همين طورى مخلوع است ، لكن شماها جديت
كنيد، او را هدايت كنيد يا از صف خودتان كنارش بزنيد، كه ممكن است يك كار خلاف از يك
نفر در يك جمعيت تحقق پيدا بكند و همه جمعيت به او آلوده بشود و بگويند پاسدارها
اينطور هستند. يك وقت مى گفتند كه فلان آدم اينطورى است ، يك وقت است مى گويند
پاسدارها اينجورى اند. كوشش كنيد كه مبادا يك همچو مطلبى پيدا بشود كه گفته بشود
كه پاسدارها فلان جور هستند. خيلى كوشش لازم دارد. چنانچه ما آقايان هم بايد كوشش
كنيم به اينكه گفته نشود روحانيون اينجور هستند، آخوندها اينجورند امروز همه چشم ها
دوخته به اين كشور است و بيشتر چشم آنها كه مى خواهند مناقشه كنند، مى خواهند
اشكال تراشى كنند، مى خواهند اين نهضت ما را يك نهضت صحيح ندانند، چشم ها الان به
اين مطلب دوخته شده است و مناقشه مى كنند، مى نويسند در روزنامه هاى خارج ، زياد مى
نويسند. اينجا در روزنامه ها شايد با اشاره و اين چيزها باشد، اما آنجاها با صراحت مى
نويسند. بايد ما بهانه به دست آنها ندهيم . آنها خلاف مى نويسند لكن اگر ما يك قدم
خلاف برداريم ، بهانه به دست آنها مى آيد و يك كار را هزار كار نمايش مى دهند.
تكليف امروز براى شما پاسدارها و ما هم كه مدعى پاسدارى هستيم تكليف زياد است ،
مشكل است . ببينيد از اين تكليف الهى چطور امتحان خودتان را مى دهيد. حالا كه پاسدار
هستيد، حالا كه داراى اسلحه هستيد، حالا كه قدرتمند هستيد ببينيد كه با اين اسلحه خودتان
، با اين قدرت خودتان چطور با مردم رفتار ميكنيد، چطور با برادرانتان كه همه كشور
است ، همه مردم است ، رفتار مى كنيد، رفتار، رفتار عادلانه است و آنطور كه اسلام
ميخواهد، تا بشويد پاسدار انقلاب اسلامى ، يا خداى نخواسته از بعضى اشخاص بر
خلاف باشد تا بشود پاسدار جنود شيطان و از پاسدارى اسلام ، مخلوع باشد و خدا او
را قبول نكند. خداوند همه شما را و همه ملت ما را به وظايف خودمان آشنا كند و همه انشاء
الله خدمتگزار باشيم به اين ملت و به اين كشور. 183
اگر عدالت بين زمامداران باشد اين مفاسد پيش نمى آيد
اسلام خدايش عادل است ، پيغمبرش هم عادل است و معصوم ، امامش هم
عادل و معصوم است ، قاضى اش هم معتبر است كه
عادل باشد، فقيهش هم معتبر است كه عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است كه
عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جمعه اش هم بايد
عادل باشد، از ذات مقدس كبريا گرفته تا آن آخر، زمامدار بايد
عادل باشد. ولات آن هم بايد عادل باشند، اين ولاتى كه در اسلام مى فرستادند، والى
هايى كه مى فرستادند به اين طرف و آن طرف امام جماعت آنها هم بوده اند، بايد
عادل باشد، اگر عادل نباشد، اگر عدالت در بين زمامداران نباشد، اين مفاسدى است كه
داريد مى بينيد، اسلحه دست اشخاص غير صالح ، اسلحه دست اشخاص ناصالح ،
اشخاص بى انصاف ، بى عدالت . 184
ما دولتى مى خواهيم كه به عدالت رفتار كند
البته ما دستمان به حكومتى كه مثل پيغمبر باشد كه ديگرنميرسد، تمام شد. دستمان
به يك حاكمى مثل على بن ابيطالب كه نميرسد. اينها را ما حالا نمى خواهيم بگوئيم كه ما
مى خواهيم على بن ابيطالب (سلام الله عليه ) ما از كجا پيدا كنيم يك همچو چيزى اما ما
ميخواهيم يك حكومتى باشد كه لااقل تبع قانون باشد، تبع قانون اسلام باشد، تبع
قوانين مجعوله صحيح باشد. اينها از اول كه آمدند برخلاف قانون آمدند و تا آخر هم
برخلاف قوانين رفتار ميكنند. از اول نه شرع مقدس با اينها موافق بود نه قوانين جارى
مملكت موافق با اينها بود، تا حالا هم هرچه كردند، بر خلاف قوانين كردند، برخلاف
شرع مقدس كردند، بر خلاف رضاى خدا كردند، برخلاف رضاى مردم كردند،. ما مى
خواهيم يك دولتى تشكيل بدهيم ، دولتش مشكل نيست كه
خيال ميكنند كه اين را ما از آسمان مى خواهيم يك دولتى بياوريم ، نخير توى همين زمين
اشخاصى هستند كه مى توانند به عدالت رفتار كنند، اشخاصى هستند كه شريف هستند،
در همين زمين ، در همين ايران ، در همين خارج ، در همين
داخل ما داريم اشخاصى كه اينها ميتوانند اداره بكنند مملكتشان را، مى توانند كه عدالت
كنند بين مردم ، مى توانند مردم را به عدالت وادار كنند، مى توانند تنظيم كنند امور مملكت
را (نه به اين اختلاف و اين به هم خوردگى اى كه الان هست ) مى توانند اقتصاد مملكت را
مهار كنند. 185
هر كس در هر كارى بايد امين باشد
هر كارى را كه انسان عهده دار شد، مسؤ ول آن كار است ، مسؤ
ول است در اينكه به راستى و امانت عمل كند و مسؤ
ول است در اينكه با جديت و فعاليت عمل كند و با خلوص براى خداى تبارك و تعالى
. 186
و هر كس در هر جا هست و هر جا خدمت مى كند، يكى از امورى كه بسيار براى او لازم است
امانت است ، امين بايد باشد. اگر خداى نخواسته در يك گروهى اشخاص غير امين و
اشخاص خائن پيدا بشود، يك وقت مى فهميم كه تمام آن گروه را اينها به بدنامى
كشيدند يا به فساد. از امور لازم ، امانت است در امور. براى بازرس ها امانت از امور بسيار
لازم است . آنهايى كه در شغل بازرسى هستند، آنها بايد امين باشند و مطلبى كه دست
آنها مى آيد به احدى غير از آنجايى كه بايد گفته بشود نگويند. عرض مردم ، حيثيت مردم
از امورى است كه خداى تبارك و تعالى درباره او بسيار تاكيد كرده است و اسلام درباره
او بسيار پافشارى كرده است . قاضيهاى محترم دادسراها و ساير جاها، كسانى كه
متكفل قضا هستند يا بازرسى هستند، در هر جا كه هستند اينها بايد امين باشند و انشاءالله
هستند و بايد مطالبى كه از اشخاص ، آنها كه سروكارشان با اعراض مردم است ، سرو
كارشان با حيثيات مردم است ، با جان مردم است ، با ناموس مردم است ، اگر بنا باشد كه
به غير آن راهى كه خدا تعيين كرده است يك راه ديگرى بروند و خداى نخواسته افشاء
اسرار مردم را بكنند ولو يك انسانى باشد معصيت كار، آن را افشا بخواهند بكنند، الا
آنهائى كه معصيت را علن مى كنند، آنها ديگر احترامى ندارند در اسلام . آن كسى كه علنا
آمده است در خيابان و كار خلاف مى كند اين ديگر احترام ندارد، اما آنهائى كه تحفظ مى
كنند بر اين مسائل ، در خلوت يك كار خلاف مى كنند، بر فرض اينكه شما مطلع شديد،
جايز نيست برايتان كه اين را افشا كنيد حتى براى برادرتان ، حتى براى
اهل منزلتان بنابراين از امور مهمى كه براى قاضى ، براى آن اشخاص كه بازپرس
هستند، براى سازمان بازرسى ، از امور مهمى كه بايد مراعات كنند اين است كه امين
باشند در آن امرى كه به آنها محول شده است و اينطور نباشد كه سازمانى باشد براى
بازرسى و آنوقت خودش معصيت خداى نخواسته بكند و افشا كند اسرار مردم را و همان
جائى كه بايد گزارش بدهد، بيش از او تعدى اى به هيچ وجه نبايد بكند. 187
9 - انجام تكليف
همه ما ماءمور به اداى تكليف هستيم
من در اين جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان
به خاطر تحليل هاى غلط اين روزها رسما معذرت مى خواهم و از خداوند مى خواهم مرا در
كنار شهداى جنگ تحميلى بپذيرد. ما در جنگ براى يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد
خود نيستيم . راستى مگر فراموش كرده ايم كه ما براى اداى تكليف جنگيده ايم و نتيجه
فرع آن بوده است . ملت ما تا آن روز كه احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد به
وظيفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنان كه تا لحظه آخر هم ترديد ننمودند، آن ساعتى
هم كه مصلحت بقاى انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد، باز به وظيفه خود
عمل كرده است ، آيا از اين كه به وظيفه خود عمل كرده است نگران باشد؟ نبايد براى
رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيده ها به گونه اى غلط
عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولى اش
عدول مى كند. تحليل اين مطلب كه جمهورى اسلامى ايران چيزى به دست نياورده و يا
ناموفق بوده است ، آيا جز به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمى شود؟! تاءخير در
رسيدن به همه اهداف دليل نمى شود كه ما از
اصول خود عدول كنيم . همه ما مامور به اداى تكليف و وظيفه ايم نه مامور به نتيجه . اگر
همه انبيا و معصومين - عليهمالسلام - در زمان و مكان خود مكلف به نتيجه بودند، هرگز
نمى بايست از فضاى بيشتر از توانايى عمل خود فراتر بروند و سخن بگويند و از
اهداف كلى و بلند مدتى كه هرگز در حيات ظاهرى آنان جامه
عمل نپوشيده است ذكرى به ميان آورند. در حالى كه به لطف خداوند بزرگ ، ملت ما
توانسته است در اكثر زمينه هايى كه شعار داده است به موفقيت
نايل شود. ما شعار سرنگونى رژيم شاه را در
عمل نظاره كرده ايم ، ما شعار آزادى و استقلال را به
عمل خود زينت بخشيده ايم ، ما شعار مرگ بر آمريكا را در
عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمانان در تسخير لانه فساد و جاسوسى آمريكا تماشا
كرده ايم ، ما همه شعارهايمان را با عمل محك زده ايم . البته معترفيم كه در مسير
عمل ، موانع زيادى به وجود آمده است كه مجبور شده ايم روش ها و تاكتيك ها را عوض
نماييم . ما چرا خودمان و ملت و مسؤ ولين كشورمان را دست كم بگيريم و همه
عقل و تدبير امور را در تفكر ديگران خلاصه كنيم ؟ 188
ما مى خواهيم به امر خدا عمل كنيم
مولاى ما اميرالمومنين سلام الله عليه آن مرد نمونه عالم ، آن انسان به تمام معنا انسان ، آن
كه در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور و در رحم و مروت آنطور و با مستضعفين
آنطور بود، با مستكبرين وبا كسانى كه توطئه مى كنند - شمشير را - مى كشت هفتصد نفر
را در يك روز (چنانچه نقل مى كنند) از يهود بنى قريضه كه نظير
اسرائيل بود و اينها از نسل آنها شايد باشند، ازدم شمشير گذراند. خداى تبارك و تعالى
در موضع عفو و رحمت ، رحيم است و در موضع انتقام ، انتقامجو. امام مسلمين هم اينطور بود،
در موقع رحمت ، رحمت ، و در موقع انتقام ، انتقام . ما نمى ترسيم از اينكه در روزنامه هاى
سابق ، در روزنامه هاى خارج از ايران براى ما چيزى بنويسند ما نمى خواهيم وجاهت در
ايران در اسلام در خارج از كشور پيدا بكنيم ، مامى خواهيم به امر خدا
عمل كنيم و خواهيم كرد. 189
بايد هر فردى خودش را مكلف به خدمت بداند
و مهم اين است كه ما همه مان و هر فردى خودش را مكلف بداند به اينكه بايد حالا خدمت
بكند. يك وقت مثلا بود كه ما ميگفتيم چه كارداريم به اينكه مرزها چه است ، اين با ارتش
است . شما مى گفتيد ما چه كار داريم كه در داخل شهر، بين شهرها چه رخ مى دهد، بين
شهرها ژاندارمرى بايد حل بكند. ژاندارمرى مى گفتند چه كار داريم كه
داخل شهر چه مى گذرد، اين را بايد شهربانى
حل كند. هر كدام به ديگرى واگذار مى كردند. البته در مواقعى كه مواقع عادى است
مساءله همين طور است ، هر رشته از اينها مامور يك فتنه هستند، اما در مواقعى كه غير عادى
است مملكت عادى نيست ، مثلا فرض بفرمائيد كه جلوگيرى از خرابكاريهائى كه در قشر
زارع و قشر دهقان مى شود، ژاندارمرى بايد جلويش را بگيرد، اما وقتى كه شما ديديد كه
كشورتان اگر زراعت نداشته باشد، اگر نتوانند اينها زراعتى را كه كرده اند جمع
بكنند، كشور به خطر مى افتد، احتياج زياد مى شود، گرسنگى زياد مى شود. اينجا
ديگر نبايد وقتى كه گفته مى شود كه ارتش هم به كمك ژاندارمرى برود، روسا
بگويند به ما مربوط نيست . ما بايد سر حدات را نگه داريم . يا اگر ديديم كه سر
حدات ما الان طورى است كه از آن طرف اسلحه وارد مى كنند، اشخاص فاسد وارد مى
شوند، يا اسلحه وارد بشود و دست اشخاص فاسد بيفتد، اين باعث مى شود كه يك وقت ما
بفهميم كه يك دسته فاسد مخالف با كشورى ، مخالف با ملتى ، مخالف با اسلامى
مسلح شده اند. يك وقت بيدار بشويم كه ديگر نتوانيم جلو آنها را بگيريم ، اينجا نبايد
ديگر ژاندارمرى فكر اين را بكند كه من مال بين شهرها هستم ، ژاندارمرى بايد كمك كند
به ارتش و سپاه انقلاب هم كمك بكند به اينها. يك وقت هائى كه وقت آشفتگى است مثلا
فرض كنيد كه يك وقت زلزله بيايد، زلزله بيايد و جائى را خراب بكند، شما ببينيد
كه برادرانتان زير خرابى ها مانده اند و دارند جان مى دهند شما نمى توانيد بگوئيد اين
كار مال شير و خورشيد سرخ است و به من ربطى ندارد، هر انسانى خودش را مكلف مى
داند به هر طورى كه باشد برود اينها را نجات بدهد. 190
امروز، روز خدمت و انجام مسؤ وليت الهى است
امروز روز خدمت است فقط، امروز هيچ يك از افراد، شما نمى توانيد از زير بار مسؤ وليت
خارج بشويد، يك مسؤ وليت وجدانى و دينى است ، الهى و ملى است . امروز شما نمى
توانيد بگوئيد كه خوب ، من زحمت بكشم آنوقت يك كس ديگرى منفعتش را ببرد، من هم
بگويم كه خوب ، ما زحمت بكشيم و يك كس ديگر منفعتش را ببرد و چه كار بكند. امروز
ديگر آن روز نيست ، آنهائى كه منافع شما را از بين مى بردند و شما را استثمار مى
كردند نيستند، الا شايد كمى كه نمى توانند كارى بكنند. الان كسى شما را نمى تواند
استثمار كند، الان مملكت مال خود شماست يعنى الان شما هر يكى تان نظرتان
مثل نظرتان به عائله تان باشد، بلكه بيشتر. همه را ما عائله خود مى دانيم و مملكت
مال همه ماست و اين آشفتگى بايد به دست ماها درست بشود. هر فرد با اينكه يك است لكن
به اندازه يك فرد از او كار مى آيد، اين اجتماع از افراد درست شده واز فرد كار بر نمى
آيد و يك سنگ صد خروارى را يك نفر نمى تواند بلند كند بايد هزار نفر جمع بشوند
لكن هر يك اينها يك مقدار قوه ايجاد كرده اند، اينطور نيست كه من كارى نداشته باشم ، من
به اندازه خودم فشار دادم ، شما هم به اندازه خودتان ، آن هم به اندازه خودش و اين قوا
رويهم رفته جمع شد آنوقت اين سنگ چند خروارى بلند مى شود. يك قطره باران ، يك
قطره است ، هيچ كارى هم از قطره بر نمى آيد لكن اين قطره ها وقتى با هم جمع شدند مى
شود سيل ، اين سيل ها وقتى با هم جمع شدند مى شود دريا. افراد حكمشان اين است ،
مثل قطره ها مى مانند وقتى تنها هستند كار از او بر مى آيد اما نه آن كار بزرگ ، از او يك
مقدار كار برمى آيد. اگر يك قطره بنشيند كنار و بگويد من قطره هستم كار از من نمى
آيد، اين قطره هم بنشيند كنار بگويد من هيچ كار ندارم ، كارى انجام نمى گيرد. هر قطره
اى اگر هر كار از او بر مى آيد انجام بدهد، وقتى اينطور يك همچو حسى در يك ملتى
پيدا شد كه همه افراد خودشان را موظف دانستند به اينكه هر كسى در هر جا هست كار بكند
براى كشور خودش ، 35 ميليون آدمى مى شود كه دارند كار مى كنند براى كشور خودشان
. ما تا حالا كارى كه نكرديم همه . اگر شما بگوئيد كه به من چه ، من كارى ندارم به
اين كارها، من هم بگويم كه خوب ، من طلبه هستم ، آن يكى هم همين طور، كارگر هم همين
طور، خوب كارها مى ماند، سرجاى خود مى ماند. همه ما موظفيم به اينكه هر كدام به اندازه
اى كه كار مى آيد به همان اندازه كار بكنيم الان
محول نكنيد شما به ما و ما به شما، ما همه به ژاندارمرى و ژاندارمرى به ديگر، بلكه
هر كس در هر جا كه هست و هر پستى كه دارد در همان جا
مشغول به كارش باشد و تقويت كنند همديگر را. 191
مهم اين است كه افراد هر يك خودشان را مسؤ
ول بدانند
آنهائى را كه نمى گذاشتند كار انجام گيرد، مرتفع شدند حالا ديگر دست خودمان است و
بايد همت كنيد، براى ساختن يك كشورى كه خرابه بود، همت لازم دارد و مهم اين است كه
افراد هر يك خودشان را مسؤ ول بدانند، هم مسؤ
ول خودشان بدانند، هم مسؤ ول كارهاى ديگران ، مسؤ
ول خودشان كه كارى كه به آنها محول مى شود
مثل مثلا شماها كه در شهردارى اهواز هستيد، هر كارى كه
محول به هر فردى است ، منتظر اين نشود كه يك كس ديگرى كارى بكند، اين بايد كار
خودش را خوب انجام بدهد و اگر چنانچه ديد آن برادرش ، آن رفيقش كارش را خوب انجام
نمى دهد، مسؤ ول او هم هست بايد او را هدايت كنند. كلكم راع ، همه بايد مراعات بكنيد
و همه تان هم مسؤ وليد، همه ما مسؤ وليم ، يك مملكتى را بايد خود شما اداره كنيد، بايد
خود ملت اداره كنند. 192
ملاك شكست يا پيروزى انجام تكليف الهى است
من آنچه كه لازم است به طور نصيحت به آقاى رئيس جمهور و به همه دست اندركاران
جمهورى اسلامى از لشكرى و كشورى عرض كنم اين است كه آنچه كه به سر انسان مى
آيد از خير و شر، از خود آدم است . آنچه كه انسان را به مراتب عالى انسانيت مى رساند
كوشش خود انسان و آنچه كه انسان را به تباهى در دنيا و آخرت مى كشد خود انسان و
اعمال خود انسان است . اين انسان است كه خداى تبارك و تعالى به طورى خلق فرموده
است كه راه راست و كج را مى تواند انتخاب كند و تمام انبيا از صدر عالم تا آخر براى
اين آمده اند كه اين آدم را از آن راه كج و راه هاى
باطل هدايت كنند به صراط مستقيم انسانيت كه يك سرش اينجاست و سر ديگرش عندالله
است . ماخودمان را اگر توانستيم اصلاح كنيم ،
كنترل كنيم و تربيت كنيم خودمان را، مراقبت كنيم از خودمان ، در همه امور موفق خواهيم شد و
اگر چنانچه خداى نخواسته در آن مقاصد اسلامى يا انسانى كه داريم ، موفق نشويم ،
معذلك آن توفيق الهى كه براى اشخاص صحيح و متعهد هست براى ما هم هست . ما نبايد
نگران اين باشيم كه آيا در كارهايى كه انجام مى دهيم ، چه كارهاى شخصى و دربين
خودمان و خداى خودمان و چه در كارهاى اجتماعى كه به عهده كسانى هست ، نبايد نگران
باشيم كه مبادا شكست بخوريم ، بايد نگران باشيم كه مبادا به تكليف
عمل نكنيم . نگرانى از خود ماست . اگر ما به تكاليفى كه خداى تبارك و تعالى براى ما
تعيين فرموده است عمل بكنيم ، باكى از اين نداريم كه شكست بخوريم ، چه از شرق و چه
از غرب و چه داخل و چه خارج و اگر به تكاليف خودمان
عمل نكنيم ، شكست خورده هستيم . خودمان ، خودمان را شكست داديم . 193
ما مى خواهيم تكليفمان ادا بشود
اين هياهوها كه در عالم هست ، اينها هميشه بوده است و هميشه هم خواهد بود لكن اين كه
باقى است خداست و اعتماد به خدا، شما اين اعتماد را حفظ كنيد و مشكلات را با تدبيرهايى
كه داريد حل كنيد و اميدوارم كه خداوند همه را تاييد كند. وقتى براى خدا باشد، تاييد مى
كند. وقتى كار براى خدا باشد، ما چه پيروز بشويم و چه نشويم ، (كارمان براى خداست
) ما تكليف ادا كرديم ، ما مى خواهيم تكليفمان ادا بشود،
دنبال اين نيستيم كه يك منصبى به دست بياوريم ، شماها نيستيد. 194
قرآن همه ما را مكلف كرده كه كار كنيم
 | اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف | 
|
|