 | اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف | 
|
آن حالتان را ياد بياوريد. آن حال - حال - حالى است كه ولى شما خدا بود يعنى همه
چيزتان الهى بود، همه حركت ، حركت الهى بود، شماها يدالله بوديد در آنوقت و اين
جماعت ، اين جماعت هائى كه با هم يكصدا فعاليت مى كردند اينها يدالله بودند يدالله
مع الجماعة آن حال را يادتان باشد، همان حال را حفظش كنيد، نگوئيد حالا تمام شد
قضيه و حالا بيائيم سر تقسيم ، تقسيمى توى كار نيست ، تقسيمى كه نيست ، تقسيم
مال آنهائى است كه براى آمال دنيايى كار كردند، شما رفتيد جانتان را در طبق اخلاص
گذاشتيد و هديه كرديد، براى شكم رفتيد اين كارها را كرديد كه حالا مى خواهيد تقسيم
كنيد؟! تقسيمى توى كار نيست ، از خدا بخواهيد، از خدا اجر بخواهيد. آن چيزهائى كه در
دنياست اجر اين نيست كه شما جانتان را فدا كرديد و در طبق اخلاص گذاشتيد حالا بعوض
اينكه جانتان را فدا كرديد يك خانه مى خواهيد، يك دكان مى خواهيد، يك پست مى خواهيد،
اصلا مى شود اين عوض او باشد؟! كسى كه همه چيزش را، خودش را، جوانش را، همه
چيزش را فدا كرده است اين حالا بيايد بگويد كه يك خانه اى بدهيد عوض اين ، اين عوض
دارد اصلش ؟! اين فداكارى جز خدا كسى نمى تواند عوض بدهد، اگر همه اين دنيا را به
شما بدهند، عوض او نيست . آن حال را حفظ كنيد، برگرديد به آن
حال ، دوباره شما تحت رهبرى شيطان نباشيد، ولى شما طاغوت نباشد. آن
حال اگر حفظ بشود، الان هم شما، همان ولايت خدا در شما حكومت مى كند و هيچ چيز هم عوض
اين نمى شود. شمائى كه مى رويد در كردستان و فداكارى مى كنيد، اين فداكارى در دنيا
عوض ندارد كه شما عوض بگيريد. اگر توى ذهن تان آمد برويم يك عوضى بگيريم ،
معلوم مى شود براى خدا نبوده ، براى دنيا بوده اگر قضيه تقسيم
اموال است اين معلوم شد مال دنيا بوده كه حالا مى خواهند تقسيم
اموال بكنند. در جنگ حنين كه مسلمين پيش بردند و غنائمى به دست آوردند، پيغمبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم ) تمام اين غنائم را داد به همين اهالى مكه و ابوسفيان و
امثال اينها، همه غنائم را به آن كسانى كه مخالفش بودند داد بعضى ها گله كردند كه
آخر مثلا چه ، ما هم بوديم فرمود كه شما حاضر نيستيد كه آنها شترها را ببرند و شما
پيغمبر همراهتان باشد آنها شتر بردند، قسمت شما پيغمبر است . حيف است انسان فداكارى
بكند آنوقت شتر بخواهد. شمائى كه الان بعضى تان در، شايد خودتان هم بوديد در
كردستان و آن وقايع كردستان و آن فداكارى ها، حالا كه برگرديد شتر مى خواهيد؟!
براى خودتان يك چيزى مى خواهيد؟! چيزى مى تواند
مقابل اين فداكارى باشد؟! بگذريد از اين علائق ، اينها، اين علائق همه اش ظلمت است ،
همان ظلماتى است كه خدا مى فرمايد والذين كفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من
النور الى الظلمات . 84 فطرت همه بر نورانيت است . فطرت شما فطرت
نورانى است ، فطرت توحيد است ، به دست خود ما اين فطرت به جهالت ها، به ظلمات
كشيده مى شود و ما بايد خودمان را مواظبت كنيم ، بايد مجاهده بكنيم خودمان را، بايد حساب
خودمان را بكشيم قبل از اينكه آنجا حساب از ما بكشند. خودتان حسابتان را بكشيد
قبل از اينكه حسابگرها حساب شما را بكشند. همه لحظات چشم هاى شما، همه خاطرات ذهن
شما، تمام تفكرات باطن شما در حضور خداست و در نامه ها هم در پرونده ها ثبت است . هر
لحظه اى كه در لحظات چشم شما بر خلاف آن چيزى كه دستور است واقع بود، در حضور
خداست و ثبت است و در روايات همه است كه اينها هفته اى دو مرتبه
اعمال عرضه مى شود بر ولى امر، بر امام زمان سلام الله عليه . توجه داشته باشيد
كه در كارهايتان جورى نباشد كه وقتى عرضه شد بر امام زمان سلام الله عليه خداى
نخواسته آزرده بشود و پيش ملائكة الله يك قدرى سرافكنده بشود كه اينها شيعه هاى من
هستند، اينها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا
عمل كردند. رئيس يك قوم اگر قومش خلاف بكند، آن رئيس
منفعل مى شود. اى پاسدارهاى عزيز و اى سربازهاى اسلام ! در هر جا هستيد از خودتان هم
پاسدارى كنيد تا به پيروزى بر نفس خودتان و پيروزى بر همه شياطين
نائل شويد. من اميدوارم كه شماهائى كه در اين نهضت با آن جوش و با آن خروش و با آن
فداكارى شركت كرديد، در اين بين راه ، يك كسى نباشيد كه نارفاقتى بكنيد و بين راه
رها كنيد. اين قافله راه افتاده است و دارد طرف خدا مى رود، همه با هم باشيد در اين راه ،
وقتى همه با هم شديد در اين راه ، خداوند با شماست ، تفرقه نكنيد، با هم برادرند همه
انما المومنون اخوه 85 برادريد. - بايد - باز اين يك محكى است كه ما ببينيم
كه به ديگران به چشم برادرى نگاه مى كنيم و برادروار با همه هستيم يا نه خداى
نخواسته يك خصومتى توى كار هست و يك گرفتارى هائى هست . مومن آن است كه با مومن
ديگر برادر باشد، اين عقد برادرى را خدا در
اصل براى شما ايجاد كرده . برادرها! ما بين راه هستيم و دشمن در كمين . يك راهى است كه
شخصى ما داريم مى رويم كه اين صراط الهى است دشمن ابليس است و مى خواهد نگذارد
شما اين راه را طى كنيد، مراقبت از خودتان بكنيد كه اين راه را با سلامت طى كنيد و در آنجا
كه مى رويد با سلامت وارد بشويد. يك راهى هم ، راهى است كه اجتماعى بايد برويم و
برويد و او پيشبرد اهداف اسلامى است كه بحمدالله تا اينجا كه آمديد، خوب آمديد و از
اينجا به بعد هم با سلامت و خوبى پيش برويد. اگر چنانچه همان حالى كه در زمان
انقلاب و آنوقتى كه همه تان در خيابان ها و در ميدان ها وارد مى شديد آن
حال را به نظر بياوريد، حالا هم همان حال را در خودتان احياء كنيد، ايجاد كنيد آن
حال را اگر چنانچه در خودتان ايجاد كنيد، همه با هم برادر خواهيد بود و اين آمالى كه در
همه ممكن است خداى نخواسته باشد اينها از بين مى رود و به جاى او صفا، برادرى مى
نشيند. 86
4- عدم باخت و دلسردى
شما در اين كارهائى كه انجام مى دهيد، چه در جهاد سازندگى ، چه در پاسدارى و چه در
دادگاه ها و هر جا هستيد، ادارات ، توجه تان به خدا باشد. كى كمك به من مى كند كى
نمى كند خيلى مطرح نباشد پشتيبان . شما داريد يك
عمل انسانى - اسلامى براى خدا انجام مى دهيد، توانستيد انجام بدهيد كه به آن نتيجه هم
رسيديد، اگر نتوانستيد هم انجام بدهيد باز شما برد داريد، براى اينكه پيش خداست ،
مطلب الهى است . كسانى كه براى خدا كار مى كنند هيچ وقت باخت در آن نيست آنهائى كه
براى دنيا كار مى كنند باخت دارند كه اگر نرسيدند خوب ، باختند و عمرشان هم هدر
دادند، اگر برسند هم باخت دارند لكن آنهايى كه براى خدا قيام مى كنند، اطاعت امر خدا را
مى خواهند بكنند، نهضت براى خدا، قيام براى خدا،
عمل براى خدا، اين هيچ وقت شكست ندارد. در ظاهر هم اگر
خيال بشود كه ما نتوانستيم عمل بدهيم پس شكست خورده ايم ، به حسب واقعش شكستى
نخورديم ، براى اينكه ما براى خدا كار كرديم و كسى كه براى خدا كار بكند همين دنيا
نيست قضيه ، جاهاى ديگر ما داريم ، برد آنجا است . 87
5- عدم ياءس و شكست
خودتان بايد حالا از اول بسازيد خودتان را براى اينكه كشور خودتان را خودتان اداره
بكنيد خيلى هم دنبال اين نباشيد كه حالائى كه داريد كار مى كنيد خير بايد حتما همه
ادارات هم با شما همراهى كنند، شما براى خدا كار بكنيد البته آنها بايد اين كار را
بكنند لكن اگر يك وقتى يك لنگى پيدا شد هيچ ابدا خوف به خودتان راه ندهيد و ياءس
به خودتان راه ندهيد. خودتان قدرتمنديد، خودتان مى توانيد
عمل بكنيد.
من اميدوارم كه خداوند همه شما را توفيق بدهد و همه ما را توفيق بدهد كه براى خدا كار
بكنيم تا شكست در آن نباشد اين از همه توفيق ها بالاتر است كه ما خودمان طورى بكنيم
كه كارهايمان براى او باشد. خدمت به ملت خدمت به او است . خدمت به مملكت خود شما خدمت
به خداست . مملكت ، مملكت خداست خدمت كردن براى اينكه ما محتاج به اجانب نباشيم ، اين
خدمت بزرگى است ، خدمت الهى است ، براى خداست اين . كوشش كنيد كه كارتان براى خدا
باشد وقتى براى خدا باشد از هيچ چيز باك نداشته باشيد، خدا همراه شماست و كسى كه
خدا همراهش است از هيچ نبايد باك داشته باشد. 88
3 - ساده زيستى
روش حكومت انبياء و اولياء
راه انبيا الگوى راه ما
و انشاء الله باقدرت شما و با قدرت ايمان شما، با قدرت اسلام اين نهضت به آخر مى
رسد و بوى اسلام را آنوقت مى شنويد كه چه معطر است اسلام . چه نظامى است اين اسلام
كه آن كه در راس واقع شده است مثل خود پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و آنهائى
كه در پائين به اصطلاح شما يا مردم ، واقع شده اند، اينها در يكجا با هم مجتمع مى
شوند و مى نشينند و صحبت مى كنند و - عرض مى كنم - قصه و صحبت تجييش جيوش مى
كنند اينها، اين بناى پيغمبر اينطور بود. پيغمبر كه خليفة الله بود، همه او را
قبول داشتند، وقتى كه توى مسجد مى نشست نمى شناختندش ، كسى كه از خارج مى آمد،
نمى شناخت براى اينكه بالا و پائينى در كار نبوده ، آنوقت حتى يك همچو چيزى هم نبوده
است كه بيندازد زيرش ، آن روى يك حصير اگر خوب ، بود حصير، والا روى زمين مى
نشست ، اسلام اين است . ما دلمان مى خواهد يك همچو، البته قدرت ما نداريم كه اين كه هست
عرضه كنيم اما هر چه ، هر چه آدم بخواهد به مبداء خير نزديك بشود، بايد خودش را
نزديك كند، حالا من نتوانستم مثل مالك اشتر عمل كنم خوب ، هر چه بتوانم خودم را نزديك
كنم به آنها، باز خوب است و من اميدوارم كه مملكت ما يك مملكت اسلامى بشود، جوانهاى ما،
يك جوان هاى مسلم ، معتقد به اسلام بشود و اگر اين ايمانى كه ما را پيش برد، باقى
باشد، احدى ديگر نمى تواند به شما تعدى كند و انشاء الله نخواهد توانست . 89
شيوه سرداران اسلام
وحدت كلمه و اسلامى بودن يك مملكت اين است كه از آن رئيس جمهورش كه آن بالا هست به
حسب اعتبار تا آن كسى كه آن پائين هاست اينها يك جور باشند، نه اين از او بترسد نه او
توقع داشته باشد كه اين از او بترسد. اسلام اينطورى است .
حضرت امير سلام الله عليه كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتى كه شايد ده
مقابل مملكت ايران بود از حجاز تا مصر، آفريقا، كذا، كذا، يك مقدار هم از اروپا، اين
خليفه الهى وقتى توى جمعيت بود مثل همه ما كه نشسته ايم با هم ، اين هم زير پايش
نبود، همين بود كه يك پوست داشتند به حسب
نقل . يك پوست داشتند كه شب خودش و حضرت فاطمه رويش مى خوابيدند و روز روى همين
پوست علوفه شترش را مى ريخت ، پيغمبر هم همين شيوه را داشت . اسلام اين است ، آن كه
ما مى خواهيم اين است . البته هيچ كسى قدرت ندارد
مثل او باشد اما ما مى خواهيم يك خرده نزديك ، يك بوئى از اسلام بيايد در ايران ، ما مى
خواهيم اينطور بشود كه وقتى رئيس يك مملكتى ، فرض كنيد رئيس جمهور، نخست وزيرش
توى جمعيت مى آيد همچو امتيازى نباشد كه مردم كنار بروند، آى آه واه بشود. زمان رژيم
سابق اگر مى خواست اين شخص از يك خيابانى عبور كند، سازمان امنيت و مامورها
قبل از اينكه بيايد، دو روز، سه روز قبل اين جاها را همه را تحت نظر مى گرفتند، خانه
ها را اين خانه ها را خالى مى كردند از مردم تحت نظر ميگرفتند كه ايشان مى خواهد يك
عبورى از اينجا بكند. چرا؟ براى اينكه خودش خائن بود و خائن مى ترسد. خيانت به
مملكت كرده بود و خائن خائف است ، از خودش مى ترسد، ميترسد بكشندش . اما مالك اشتر
هم اينطور بود؟ توى مردم بودند، حضرت امير تو مردم بود، با مردم بود پيغمبر اكرم
توى مسجد به حسب نقل وقتى نشسته بودند با اصحابشان يك عربى كه از خارج مى آمد
نمى شناخت اينها كدام يكى پيغمبرند، كدام يكى ديگران هستند. مى پرسيد كه : كدام يكى
تان هستيد؟ پيغمبر كدام ها هستيد؟ وضع اينطور بود كه دور مى نشستند، يك صدرى يك
ذيلى نبود دور هم مى نشستند، وقتى يك كسى مى آمد، خوب اينها كه دور هم نشسته اند كدام
يكى شان هستند. وضع حكومت اسلام اين است . 90
كيفيت زندگى حاكمان اسلامى
اسلام آن اسلامى است كه در نيم قرن فتح كرد تمام اين ممالك را براى اينكه آدمشان كند،
نه فتح اسلام مثل فتح سلطنتهاى سلطان هاى ديگر،
مثل فتح نادرشاه است ، خير. آن طرز حكومت اسلام ، طرز حكومت آدمسازى است . شما خود رؤ
ساى اسلام را بايد ملاحظه كنيد، مثل پيغمبر اكرم كه رئيس اسلام است ، اميرالمومنين كه
بعد از او رئيس اسلام بود. شما خود آنها را ببينيد كه وضع شان چه جورى بوده است ،
ديكتاتورى بوده است ؟ پيغمبرى كه با مردم ديگر وقتى مى نشست معلوم نبود آقا كدام است
و نوكر كدام است و عرض بكنم كه اصحاب كدام است و خود پيغمبر كدام است پيغمبرى كه
با مردم همانجور مى نشست و با همه همانطور جلسه ميكردند و همانطور جلسه شان ،
جلسه بنده ها و فقرا بود و زندگيش ، زندگى فقرا بود و بيت
المال ، مال مردم بود و هيچ تصرفى نمى كرد،
مثل يكى از فقرا زندگى مى كرد و با مردم وقتى كه معاشرت مى كرد، اعلام كرد به
اينكه هركس حقى دارد به من بگويد، يكى پيدا نشد (غير يك نفر آدمى كه اشتباها گفت
براى غرضى ) كه بگويد تو ده شاهى از ما برداشتى ، كه بگويد يك ظلمى تو به من
كردى اين آخر عمر مى فرمود هر كه حرفى دارد به من بگويد، هيچ كس پيدا نشد كه
بگويد تو به ما يك ظلمى كردى ، يك بدى گفتى - عرض ميكنم كه - به اين ملت يك
(نعوذ بالله ) خيانتى كردى ، فقط يكى در بين اينها پا شد گفت كه شما يك شلاق به
من زده ايد. گفت به او بيا عوض آن را بزن گفت به اينجاى من . گفت بيا عوض آن را
بزن . گفت نه اينجورى نبود برهنه بودم برهنه شد بعد رفت بوسيد آنجا را، گفت كه
من اين را گفتم كه اينجا را ببوسم يعنى دروغ گفتم ، نه نكرده ايد. شما در حكومت هاى
دنيا يك همچنين حاكمى پيدا كنيد، ما يك همچنين حاكم ،
دنبال يك همچنين حاكم مى گرديم ، البته نمى توانيم پيدا كنيم اينجور اما
دنبال اين مى گرديم كه لااقل به بعضى احكام اينها خوب
عمل بكند، خيانت نكند به اين ملت ، نخورد مال اين ملت را، برندارد
مال اين ملت را ببرد به آمريكا و به ساير ممالك و ويلا براى خودش و بچه هايش و
طايفه اش درست بكند. 91
نمونه هايى از ساده زيستى حضرت امير (عليه السلام )
1- زندگى ساده
پيغمبر وقتى كه از دنيا رفت هيچ چيز نداشت . اين هم آن حاكم دوم كه ديگر توسعه
حكومتش سرتاسر شرق را گرفته بود و تا اروپا هم رفته بود تقريبا، آن هم آن حاكم
كه زندگيش يك پوست داشت ، آنجا شب ها روى آن دوتايى زن و شوهر مى خوابيدند كه
حضرت امير باشد و فاطمه زهرا سلام الله عليها و روزها علف شتر را روى آن مى ريختند
كه علف بخورد آن . اين بارگاه ، تخت و بارگاه اعليحضرت سلطان بود. كار مى كرد،
مثل ساير عمله ها كار مى كرد، نداشت اين جايى را، آدم و دستگاه نداشت نه اينكه كار مى
كرد كه جمع بكند، كار مى كرد و وقف مى كرد. همان روزى كه با او بيعت كردند
بيل و كلنگش را برداشت و رفت سراغ كارى كه انجام مى داد آنجا يك چشمه اى را مى
خواست حفر كند، خودش با دست خودش حفر كرد، وقتى درآمد، تبريكش كو؟ گفت كه اين
تبريك را براى ورثه بگو، بياور قلم و كاغذ، و قلم و كاغذ آوردند، همان وقت وقف كرد
براى يك جهتى . آن هم زندگى و خوراكش كه از نان و جو نگذشت ، بالاتر نبود، آن هم
چند تا لقمه بود. ما يك همچنين حاكمى ، دنبال اين مى گرديم پيدا نمى كنيم البته ، خود
ايشان هم فرموده كه (خوب شما طاقت نداريد اينقدر، لكن تقوا داشته باشيد). 92
2- كار كردن مثل ديگران
اسلام اگر خدا بخواهد انشاءالله با خواست خدا در خارج تحقق پيدا كند ولو به يك وجود
كوچكى نازلى ، غير از اين مسائل است كه اينها
خيال مى كنند، غير از اين مطالبى است كه مردم
خيال مى كنند و اينهائى كه خيال مى كنند كه ما اسلام را مى فهميم ، غير از اين
مسائل است . اگر اسلام پيدا بشود، اسلام آن است كه همان روزى كه بيعت كردند با
حضرت امير سلام الله عليه ، همان روز (در تاريخ هست ) كه بيعت كردند، بيعتى كه
طول و عرض مملكتش آنقدر بود كه عرض كردم ، بيعت تمام شد
بيل و كلنگش را برداشت رفت يك چشمه اى بود كه
مشغول بود براى كندنش ، رفت آنجا براى سر كارش ، كارگر بود. حالا چشمه درآمد مى
گويند كه چشمه هم وقتى كه كلنگ آخر را زدند
مثل گردن شتر آب بيرون آمد. يك كسى گفت خوب است ، گفت كه اين ورثه را چيز بده .
بعد آن را وقفش كرد. يك همچو سردارهائى اسلام داشته است . يك همچو لشگرى اسلام
داشته كه جنگ وقتى كه مى كردند (تاريخ هست اين ) گرسنه بودند، اين جهازات جنگى
در كار نبود، هر چند نفرشان يك دانه شمشير و هر چند نفرشان يك دانه شتر داشتند اين
حرف ها نبود كه خيال كنيد كه حالا ساز و برگ چيز. يك دانه خرما گير اين مى آمد مى
گذارد دهانش ، همان شيرينى اش كه به دهانش مى رسيد در مى آورد مى داد به رفيقش آن
بگذارد دهانش ، مى داد رفيقش آن مى داد رفيقش تا آن آخر. اينطور اسلام را اينها نگه
داشتند و حالا ما بايد نگه داريم اين اسلام را اسلام خيلى عزيز است . 93
3- غذاى ساده
ما البته نمى توانيم يك حاكمى مثل حضرت امير پيدا كنيم كه حكومت كند، كه وضع
زندگيش آنطور باشد اما خوب ما توقع نداريم كه برسيم به يك حاكمى كه زندگيش
آنطور باشد كه وقتى شب آخرى كه شبى است كه (خوب سلطنت دارد بر، حالا من جسارت
ميكنم بگويم سلطنت ، خلافت دارد بر يك همچو ممالك
طويل و عريض ) مى خواهد كه شهيد بشود حضرت ، يعنى ضربت خورد، مهمان بود به
منزل يكى از دخترها، دخترهاى خودشان ، وقتى كه برايش به حسب تاريخ نمك آوردند و
شير آوردند رو كرد كه تو چه وقت ديده بودى كه من دو تا چيز داشته باشم ، مى آيد
نمك را بردارد، مى فرمايد كه نه شير را بردار، من همان نمك را مى خورم . البته ما نمى
توانيم يك همچنين حكومتى پيدا بكنيم اما مى توانيم كه يك حكومتى كه دزد نباشد پيدا كنيم
، يك حكومتى كه مال مردم را اينقدر نخورد، اينقدر نچاپد، اينقدر ندهد به مردم . ما
دنبال اين هستيم كه حالا يك حكومتى پيدا كنيم كه اينطور نباشد كه
اموال مسلمين را خرج خودش و عائله اش بكند و يك مقداريش را، زيادترش را هم بدهد به
آمريكا، بدهد به شوروى و بدهد به ساير ممالك ديگر تا آنكه تخت و تاجش محفوظ
بماند. 94
اينها با هفت معاء مى خورند با هفت معاء، اصلا اعتنا به اين كه يك ملتى است كه اين ملت
بايد زندگى بكند، ندارند، هر روز، هر روز نه البته ، بسيارى از اوقات به ما مى
نويسند كه اجازه بدهيد فلان جا حمام درست كنيم پس چه شد اين حرف هاى شما كه مى
گوئيد همه ايران در رفاه هستند؟ همه ايران در رفاه هستند و بچه هايشان را مى
فروشند؟! براى گرسنگى در رفاهند همه ايران ؟ چه رفاهى الان براى ايران هست ؟
بازار ايران را دارند الان چپاول مى كنند كه يك مقداريش را خرج اين جشن مفتضحانه بكنند،
باقيش هم خودشان مصرف كنند يا مامورين مصرف كنند. سرمايه هاى مردم و مسلمين بيچاره
را صرف اين مى كنند واز بودجه خود مملكت چقدرها، چقدر ميليون ها، ده ها ميليون خرج يك
همچنين ملعبه اى ، يك همچنين مضحكه اى مى كنند، براى چه ؟ براى هواى نفس ، همين كه
گفته بشود كه ما آنيم كه جشن گرفتيم و ما مفاخرمان اين است كه آقا محمد قجر داشتيم ،
مفاخرمان اين است كه نادر قلى داشتيم يك آدم مزخرف سفاك اين آدم بود كه خدا مى داند چه
ها كرد. اينها جشن دارند؟! مسلمين بايد عزا بگيرند براى اين طور حكومتها. 95
4- رفتار حضرت امير (عليه السلام )
جشن براى آنى بايد بگيرند كه وقتى كه احتمال اين را مى دهد كه در آخر مملكت يك
گرسنه اى باشد، به خودش گرسنگى مى دهد. كسى كه كنار مسجد، دارالاماره اش و دكة
القضاه . او، همين مسجد كوفه يك گوشه اى از مسجد كوفه دكه القضاه او در آن هست و
روى زمين مى نشيند و ياءكل كما ياءكل العبيد و يمشى كما يمشى العبيد وقتى هم
پيراهن گيرش مى آيد پيراهن نو را به قنبر مى دهد، پيراهن كهنه را خودش بر مى دارد و
آستينش هم كه بلند است پاره ميكند همان طور مى پوشد و مى رود خطبه مى خواند، يك
مملكتى هم دارد كه ده مقابل مملكت ايران است ، اين جشن دارد. 96
5- پوشاك ساده
ما در تولد حضرت امير جهات معنويش / را از/ دست ما ازش كوتاه است ما نمى توانيم از اين
جهات معنوى اى كه در ايشان بوده است حتى يك جمله موافق با واقع نمى توانيم عرض
كنيم ، لكن بعضى از جهات كه مربوط به خود جهت مادى است و جهات اجتماعى است ، آن را
مى شود گفت . شما ملاحظه كنيد كه يك نفر كه خليفه مسلمين است ، زمامدار امور است ،
خليفه است ، اين چه وضعى داشته است ، در حالى كه خليفه است مى خواهد نماز جمعه
بخواند، لباس زيادى ندارد، مى رود بالاى منبر، آن لباسى كه دارد حركت مى دهد - به
حسب نقل - تا خشك بشود، دو تا لباس ندارد. يك كفشى را كه خودش وصله مى كرده است ،
كفاشى مى كرده است ، ازش مى پرسند/ مى گويد/، حضرت مى فرمايد كه اين كفش به
نظر شما چقدر ارزش دارد، مى گويند هيچ مى گويد كه : (امارت بر شما هم ، خلافت هم
، در نظر من مثل اين كفش و پايين تر از اين كفش است ، مگر اين كه اقامه عدالت كنم ). شما
كجا سراغ داريد كه يك نفر خليفه باشد و وضعش اين طور باشد؟ حضرت امير سلام
الله عليه حقيقتا مظلوم است و مظلوم بوده است ، حتى در بين شيعيان هم مظلوم است . وقتى مى
خواهند تعريف كنند از حضرت امير، تعريف مى كنند به چيزهايى كه بر خلاف واقع است و
توهين به حضرت است ، مثلا مى گويند كه انگشترش را كه مى خواسته هديه بدهد به
فقير، قيمتش خراج شامات بوده است ! آن كسى كه لباسش آن است ، انگشتر مى پوشد كه
قيمتش خراج باشد؟! اين يك دروغى است كه اگر روايت هم داشته باشد، دروغ است - در
صورتى كه ندارد - وقتى ميخواهند معرفى كنند حضرت امير را، به اين جهات معرفى مى
كنند، به همين جهات چيز يا آنهايى كه عارف لفظى هستند - عرفان حقيقى كه كم است در
دنيا - آنها هم وقتى كه مى خواهند از حضرت نقل كنند، يك حرف هاى درويشى
نقل مى كنند. آنى كه هست واقعيتش را كه نمى دانند، و اين جهات ظاهرى هم كه حضرت داشته
است براى جهالت هائى كه بوده است ، منحرف كردند از واقعيتش ،
خيال كردند تعريف حضرت امير به اين است كه انگشترش چقدر قيمت داشته باشد و مثلا
چه باشد. يك زندگى عجيب و غريبى براى حضرت امير.
شما خلافت در آن وقت يك وضع خاصى داشته است ، خصوصا آن خلفاى از معاويه به
پايين ، يك سلطنتى بوده است و در / همين عصر كه / در همان عصر كه معاويه آن بساط
سلطنتى را راه انداخته بود، حضرت امير مثل يك فعله مى رفت كار مى كرد،
مثل يك عمله مى رفت كار مى كرد و آب راه مى انداخت و بعد همان جا مى گفت اين آب صدقه
است . آب راه نمى انداخت براى خودش ، وضع زندگى اين بوده است . ما اگر بخواهيم از
ايشان تقليد كنيم نمى توانيم ، حقيقتا نمى توانيم تقليد كنيم ، قدرت اين معنا را ما
نداريم . اما خود ايشان هم فرمودند كه شما نمى توانيد، اما تقوا مى توانيد داشته
باشيد. مى توانيد كه تقوا داشته باشيد، مى توانيد كه با خدا باشيد، توجه به خداى
تبارك و تعالى داشته باشيد. 97
6- پايين ترين سطح زندگى
ما تا اين راه مستقيمى كه راه انسانيت است ، راه اسلام است و از حكومت هايش ما فرق را مى
فهميم ، آنوقتى كه اسلام به دست ماها نيفتاده بود كه
مثل يك پوستين اين طرف ، آن طرف باشد آن وقتى كه اسلام صريح بود، زمان خود
پيغمبر (ص ) و زمان على ابن ابيطالب (سلام الله عليه ) شما وقتى آنوقت را ملاحظه
كنيد و سران قوم را در آنوقت ، سردارهاى اسلام را در آنوقت ، آن كه در راس واقع شده
بود به حسب نظم مملكتى ، وقتى كه ملاحظه بكنيد چه جور زندگى مى كردند، وضع
خودشان چه جور بود، آن كه پيغمبر اسلام بود در يك مسجدى كه نه
مثل اين مسجد ماها، مساجدى كه حالا هست ، يك مسجدى كه شايد حصير هم نداشتند، يك ديوار
يك مترى آنقدرى تقريبا بوده است و با اين چيزهاى ، چوب هاى خرما يك جائيش را سقف زده
بودند. مسجد، آن مسجد و اطاق ها، يك دانه اطاق براى يك عده بود وقتى كه نشسته بودند
(در مسجد مى نشستند با اصحابشان ) كسى كه از خارج مى آمد نمى فهميد اينها كدام يكى
پيغمبرند و كدام يكى ديگرانند، مى پرسيد كدام يكى شما او هستيد. اينطور مى نشستند،
مثل ، مثل سايرين حتى يك همچو پتوئى نبوده است كه زيرشان بيندازند كه يك امتيازى در
كار باشد و آن كه حضرت امير (سلام الله عليه ) است و تاريخش را همه مى دانيم ، همان
روزى كه بيعت كردند با حضرت امير و راى دادند به ايشان ، همان روز وقتى فارغ شد
از اين قضيه بيل و كلنگش را برداشت رفت پى كار. كار مى كرد، يك جا رفت آنجا سراغ
كارش . يك همچو حكومتى ، خودش كار مى كرد. اين حكومت يك حكومتى است كه اگر بگويد
ما برادر هستيم ، راست مى گويد يعنى يك برادرى است كه از برادر ديگرش ، از ساير
برادرهاى ديگرش در زندگى پائين تر است . - حضرت امير سر آن - آنطور كه در
تاريخ است آن چيزى كه تويش آرد جو درست كرده بود براى اينكه از آرد جو
ميل مى فرمود سرش را مهر زده بود كه مبادا دخترهايش به واسطه عطوفتى كه به او
دارند يك روغنى ، يك چيزى داخلش بكنند، مثلا چيزى كه تغيير مزه داشته باشد. زندگى
اين زندگى بود و مى فرمود كه من مى ترسم كه در آن طرف مملكت نمى دانم كجا، يك
كسى باشد كه گرسنه باشد، نان نداشته باشد و من مى خواهم همانطور باشم اين
حكومت يك حكومتى است كه مى تواند حاكم بگويد كه ما با ديگران برادر هستيم ، ما همه
هستيم ، همه باهميم ، با اينكه وضعش كمتر از ديگران است . يك پوستى داشتند كه شب
زير خودش و عيالش حضرت زهرا مى انداختند مى خوابيدند روى آن ، روز همين پوست را
يك قدرى علف مى ريختند براى شترشان . اين زندگى بود. 98
آن حكومتى كه ما مى خواهيم مصداقش يكى خود پيغمبر اكرم است كه حاكم بود. ما بناست كه
رؤ سا را بگيريم ، رؤ سا را نظر بكنيم ، سيره رؤ سا را نظر بكنيم ، يكى از آنها هم
حضرت امير بود، يكى هم عمر بود، ما ببينيم اينها
مثل عمر هم هستند؟ خود پيغمبر را هر كس كه سيره نوشته است از
رسول اكرم نوشته ، وضعش در زندگى كمتر بوده است از اين مردم عادى كه آن وقت در
مدينه زندگى مى كردند. اطاق گلى اينها داشتند توى مسجد يك اطاق گلى داشتند، سوار
الاغ مى شده است يك كسى هم دنبالش ، پشت سرش مى نشسته و مى رفته ، آنوقت هم
براى او مساءله مى گفته ، او را تربيت مى كرده . شما بياوريد يك حاكمى ، يك رئيس -
عرض مى كنم - كلانترى ، يك كدخداى يك شهرى ، يك دهى بياوريد كه اينطورى باشد،
سلوكش با ملت اين باشد كه وقتى توى مسجد - مسجد
محل اداره حكومت ، مى آمدند آنجا - وقتى كه پيغمبر توى مسجد نشستند - و عرض مى كنم كه
- چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته اند و دارند صحبت ميكنند، اشخاصى كه نمى
شناختند، از خارج مى آمدند، نقل شده است كه نميشناختند اينها كدام يكى عرض مى كنم كه
حاكم است و كدام يكى محكوم ، كدام يكى پيغمبر است ، كدام يكى مردم ديگر. يك زندگى
اشرافى و يك زندگى عرض مى كنم چيزى نداشته در عين
حال كه خودش اينطور بوده ، آنقدر به اين فقرا رسيدگى مى كرده و به اين ضعفا
رسيدگى مى كرده است كه مردم همه از ذكرش (فرض كنيد) عاجز بودند.
آن هم حضرت امير با سلطنت (جسارت است كه من سلطنت به ايشان بگويم ) با خلافت
چندين مملكتى كه ايران يكى از آنها، حجاز يكى از آنها، نمى دانم عراق يكى از آنها، اردن
يكى از آنها، مصر يكى از آنها، اين يك همچو دامنه اى آنوقت داشته سلطنت ايشان ، با اين
دامنه سلطنت ، زندگى خودش را ببينيم كه آيا اين غمخوار ملت است يا آنهائى كه اينها مى
گويند؟ مقايسه بكنيد و زندگى شان را در تاريخ ببينيد آن چيزى كه
نقل ميكنند، يك پوستى ايشان داشته است ، يك پوست گوسفندى داشته شب ها خودش و
عيالش رويش ميخوابيدند، روز هم اين را مى گذاشتند آنجا براى شترشان علف مى
ريختند. اين زندگى حضرت امير. در عمرش شايد يك دفعه يك نان سيرى نخورده باشد.
اين وضع خوراك حضرت امير كه در آن چيز را (برحسب نقد) مهر ميكرده ، آنجايى كه توى
آن نان جو بوده است مهر مى كرده است ، كه مبادا اينها باز كنند يك چيز ديگر توى آن
بريزند (يك چربى ، يك چيزى كه مثلا به حسب ترحمى كه فرزندانش مى خواستند به
پدر بكنند و زينب مثلا مى خواسته به پدر بكند، چيزى
داخل اين بكند) مهر مى كرده كه دست نخورده باشد. اين خوراك حضرت امير سلام الله عليه
بود.
آن شبى كه شب فوت ايشان است شب ضربت خوردن ايشان هست ، آن شب مهمان ام كلثوم مى
گويند بوده است ، وقتى كه برايش غذا مى آورند، ايشان غذا براى افطار مى آورد، مى
بيند كه نمك آورده و شير، مى گويد تو چه وقت ديدى من دو تا خورش داشته باشم ؟
يكيش را بردار، مى گويند كه رفته است نمك را بردارد، گفته است به جان من شير را
بردار، دو لقمه نمك دست برد و خورد. اين حكومت ماست ، حكومت اسلام است ، حاكم اسلام
است ، آن هم حاكم كمونيست و ماركسيسم و اينها. 99
7- نحوه معاشرت با ديگران
خداى تبارك و تعالى هيچ احتياجى به اعمال ما و خود ما ندارد، انبياء هم احتياج به من و شما
و به اعمال ما ندارند. تمام زحماتى كه انبيا كشيدند، وقتى كه ما كيفيت زندگى آنها را
مطالعه كنيم ، زندگى حضرت موسى ، حضرت عيسى سلام الله عليهما را و خصوصا
زندگى حضرت رسول اكرم پيغمبر خودمان را اگر ملاحظه كنيد و به تاريخ اسلام و
به تواريخى كه حكايت از اينها كردند و از زندگيشان كردند ملاحظه كنيد و مى فهميد
كه اينها تشكيل حكومت بعضى شان دادند حكومت بعضى شان دادند، احكام حكومتى دارند لكن
خودشان وقتى به زندگيشان مراجعه كنيد مى بينيد كه اصلا
مثل رؤ ساى جمهورى يا سلاطين اين عالم اصلا نبودند، يك
شكل ديگر، يك وضع ديگر داشتند. در ممالك ديگر، هم در زمانشان تحت لواى ايشان بوده
است در عين حال وقتى زندگيشان را، كيفيت معاشرتشان را ملاحظه مى كنيم مى بينيم كه
اصلا اين طور مسايلى كه رئيس كلانترى يك ناحيه داشته ، ايشان ندارد چون كه با
وجودى كه الان سلطان حجاز است و فرمانفرماى حجاز است وقتى كه توى مسجد نشسته است
و رفقاى خودش ، اصحاب خودش نشسته اند، آدم هائى كه از خارج مى آيند نمى توانند
بفهمند كه كدام يكى از اينها آن پيغمبرى است كه رئيس اينهاست و كدام سايرين هستند.
معاشرتش اين طور بوده است . خيال نكنيد يك همچو مسندى كه حالا من پيرمرد را شما نشانده
ايد، او هم روى مسند نشسته باشد، او روى همانجايى كه شما نشسته ايد، همانجورى
نشسته بوده است كه وقتى از خارج مى آمدند نمى فهميدند كه اين پيغمبر است يا آن يكى
. وضعش اينطور بوده است ، اين طور نبوده كه
مثل رئيس جمهورهاى حالا اگر كسى بخواهد خدمتشان برسد بايد مدتها زحمت بكشد، آن هم
چه شخصى باشد، همه مردم كه نمى توانند بروند پيش او در مسجدش باز بود و همه مى
آمدند، غنى و فقير و درويش و مسكين و همه مى آمدند پيش ايشان حرف هايشان را مى زدند و
جواب هايشان را مى شنيدند ومسائل شان را گوش مى كردند و اينها، وقتى هم
منزل داشتند يك مسجدى اينها داشتند، خيال مى كنيد
مثل مسجد حالاى مدينه بوده ، يك تكه زمين بوده و دورش را با چوبهايى از درخت و شاخه
هائى از درخت محفظه اى گرفته بودند كه حيوانات نروند آنجا. آن مسجدشان بوده است و
يك دوسه تا هم ، چند تا هم خانه ، اطاق گلى درست كردند در آن و در آن هم ابدا هيچ از اين
تجهيزات كه حتى منزل تو و من دارد نداشته . اين پيغمبر اكرم وقتى مى آييم سراغ
حضرت امير سلام الله عليه كه وصى به حق اوست آنوقتى كه حضرت امير سلطنت ، حالا
من جسارت مى كنم بگويم سلطنت ، امام يك ممالك بزرگ بوده است و تمام حجاز و تمام
عراق و تمام سوريه و لبنان و مصر و ايران و همه اينها تحت لواى او و تحت حكومت او
بوده است ، خودش زندگيش چه جور بوده است ؟ باز
مثل اميرالامرا بوده است ؟ يك پوستى داشتند، پوست گوسفندى داشتند كه شب ها (آن طور
كه نقل مى كنند و تاريخ دارد) مى انداختند و خودشان و همسرشان روى آن ميخوابيدند،
روزها همين پوست گوسفند را علف مى ريختند توى آن براى آن شترشان كه علف بخورد.
اين حكومت اسلام . حضرت امير سلام الله عليه با دست خودشان ، با كلنگ خودشان قنات
درست ميكردند. در تاريخ هست همان روزى كه بيعت كردند با حضرت امير به خلافت آن هم
خلافتى كه دامنه اش اين قدر زياد بود همان روز بعد از اين كه بيعت تمام شد، ايشان
بيل و كلنگش را برداشت رفت سراغ آن كارى كه مى كرد، كار مى كرد، آن وقت كار كه
ميكرد نه اين كه كار مى كرد براى استفاده خودش كه قنات داشته باشد، وقتى كه آب زد
بيرون آن وقت قلم و كاغذ را گرفت وقفش كرد براى فقرا - و براى مثلا چيز وقف كرد - ما
يك چنين حاكمى مى خواهيم . 100
8- رفتار با بيت المال
ما كه اينقدر زحمت مى كشيم و فرياد مى زنيم و ملت اسلام را دعوت مى كنيم ، دعوت مى
كنيم كه ما يك حاكمى مى خواهيم ، يك سلطانى مى خواهيم كه خيانتكار نباشد. داشت حساب
بيت المال را مى كرد، حساب زكات و چيزهائى كه ، ماليات هائى كه به بيت
المال بايد مردم بدهند، چراغ روغنى اش (آن وقت چراغ
مثل اينكه با روغن روشن مى شده ) پيه سوز به اصطلاح ما، اين چراغ روشن بود و
حضرت مشغول نوشتن حساب بود، يك كسى آمد (به حسب آن چيزى كه
نقل شده است ) كسى آمد با حضرت صحبت بكند حضرت آن چراغ را خاموش كرد گفت آن وقت
كه اين روشن بود براى حساب بيت المال مسلمان ها بود حالا كه مى خواهيد با من صحبت
كنيد مربوط به اين نيست من چراغ را خاموش كردم ،
مال مردم ، مال بيت المال است ، من حق ندارم .
حالا شما ملاحظه كنيد كه اين رئيس جمهورها چه ميكنند، اين سلاطين چه ميكنند، چون از آنها
اطلاع نداريم برگرديد ايران را نگاه كنيد، برگرديد ببينيد كه اين آقا كه حالا اين همه
فساد كرده چه مى كند، با بيت المال مردم چه مى كند، با بيت
المال مسلمين ما يك چنان حاكمهايى رامى گوئيم كه ، هى مى پرسند اسلام چيست ، اسلام
چيست ؟ اسلام يك چيزى نيست كه بخواهد همه چيز را به هم بزند. اسلام تمام نظام طبيعت را
حفظ ميكند، فسادهايش را جلوگيرى مى كند. حكومت باشد اما حكومت چپاولگر نباشد، حكومت
خائن نباشد، نه اين كه مى خواهد حكومت را به هم بزند، خوب آنها خودشان حكومت داشتند.
سلطنت به معناى حكومت (نه به اين معناى خلافكارى و اينها) به معناى حكومت اسلامى هست ،
حاكم اسلامى است ، نظام اسلامى هست لكن اين
چپاول ها و اين دزدى ها و اين خيانت ها نيست ، منهاى اينهاست .
فرياد ما كه مى گوئيم ما حكومت اسلامى مى خواهيم و مرگ بر اين سلطنت كثافت كارى ،
براى اين است كه ما مى بينيم كه (خودمان ميدانيم و هم يك وقت تاريخ مى خوانيم ) سلاطين
سابق هر چه بودند، جبار بودند لكن خيانت در آنها كم بوده جبار بودند، تبهكار بودند،
تعدى مى كردند به مردم اما مملكتشان شان را به يك مملكت ديگرى ، منافع مملكتشان را
به مملكت ديگرى نمى دادند. من نديدم كه يكى از سلاطين سابق مملكتش را فروخته باشد
به يك كسى ، منافع مملكتش را تقديم ديگرى كرده باشد، اين اخيرا شده و خصوصا در
زمان اين آقا، در زمان اين سلطان مفسد اين مسائل پيدا شده است كه هر چيزى كه ما داريم
اينها از بين برده اند. زندگى خودشان اين زندگى است ، زندگى شما اين است كه مى
بينيد، توى اينجا بنشينيد، توى اين جاهاى نم . اين زندگى اينهاست . من اين را دو سه
دفعه گفته ام تا حالا (كه نوشته بود كسى براى من و يا در مجله اى خواندم ، الان يادم
نيست ) كه يكى از خواهرهاى اين آقا يك ويلايى در كجا تهيه كرده كه
پول آن ويلا را من الان يادم نيست ، خيلى قلم درشت محير العقولى بود، آنى كه يادم هست
اين كلمه اش است كه پنج ميليون دلار خرج گلكارى و تزئينات گلكاريش شده يعنى 35
ميليون تومان . ما يك همچنين سلطانى ديده ايم كه چراغ را خاموش مى كند كه آن چراغ به
قدر دو دقيقه كه با اين شخص مى خواهد صحبت عادى بكند، صحبت رفاقتى مثلا بكند اين
ديگر روشن نباشد، خودش هم دستگاه بارگاهش اين مسجد است ، توى اين مسجد مى آيد مى
نشيند، همه مى آيند حرف هايشان را به او مى زنند، از مسجد هم لشگر درست ميكند ميفرستد
به اين طرف آن طرف براى - عرض مى كنم - پيشرفت اسلام لكن زندگيش همين است كه
عرض كردم كه يك پوست هست و وقتى كه شب مردنش ، شب شهادت حضرت ، وقتى كه
مهمان بود منزل دخترش نمك آوردند و شير، گفت تو چه وقت ديده بودى كه من (بر حسب
نقل ) دو تا چيز همراه بخورم ، رفت نمك را برداشت فرمود كه به جاى نمك شير را
بردار، نان با نمك را خورد آن سلطان حجاز، ايران ، سوريه ، لبنان ، عراق ، ماوراى
اينها، اردن و امثال ذلك . اين شب آخر زندگى ايشان در
حال آن قدرتمندى . 101
عواقب خروج مسؤ ولين از زندگى ساده
1- شكست اسلام
من قبلا عرض مى كنم كه من از اينكه اينجا نشسته ام و آقايان در آنجا هستند (نه شما آقايان
، شما كه تاج سرمان هستيد، ديگران هم همين طور) من از اين شرمنده هستم و اميد عفو از
محضر آقايان دارم و از آقايان تشكر مى كنم كه تشريف آوردند و از نزديك ما خدمت شان
مى رسيم و بعضى مسائلى كه مناسب با اين جلسه است عرض مى كنم . من به سهم خودم
هيچ نگرانى ندارم راجع به انقلاب . انقلاب راه خودش را پيدا كرده و به پيش مى رود و
بستگى به وجود هيچ كس هم ندارد اين انقلاب انشاءالله محفوظ مى ماند و آسيبى از خارج
به او نخواهد رسيد لكن آن چيزى كه انسان را يك قدرى نگران مى كند، دو تا مطلب است
كه اين مربوط به عموم روحانيت است . يك مطلب اينكه من خوف اين را دارم كه در اين
انقلاب كه بايد روحانيت تقويت بشود و آنچه كه شده است به هدايت آقايان بوده است ،
مبادا خداى نخواسته به واسطه بعضى از اعمالى كه از بعضى از اين روحانيون و معممين
صادر مى شود، اين موجب اين بشود كه يك وقتى يك سستى در روحانيت پيدا بشود. يكى
قضيه اينكه از آن زى روحانيت و زى طلبگى بوده است ، اگر ما خارج بشويم ، اگر
روحانيون از آن زى كه مشايخ ما در طول تاريخ داشته اند و ائمه هدى سلام الله عليهم
داشته اند، ما اگر خارج بشويم خوف اين است كه يك شكستى به روحانيت بخورد و شكست
به روحانيت شكست به اسلام است . اسلام با استثناء روحانيت
محال است كه به حركت خودش ادامه بدهد. اينهايند كه اسلام را معرفى مى كنند و به پيش
مى برند و از اول هم همين طور بوده . اگر چنانچه ما از زى متعارف روحانيت خارج بشويم
و خداى نخواسته توجه به ماديات بكنيم ، در صورتى كه خودمان را با اسم روحانى
معرفى مى كنيم ، اين منتهى ممكن است بشود به اينكه روحانيت شكست بخورد. من اين
نگرانى كه هميشه هى در دلم هست اين است كه من خوف اين را دارم كه مردم به واسطه
امثال من به بهشت بروند. آنها براى خدا توجه به آقايان دارند و ما هم و شما هم دعوت
مى كنيد مردم را به خير و صلاح . من خوف اين را دارم كه آنها براى خاطر ما و شنيدن
حرف ما به بهشت بروند و ما براى خاطر اينكه خودمان مهذب نبوديم به جهنم . و آن خوف
زيادى كه من دارم اين است كه ما روبرو بشويم با آنها، ما در جهنم باشيم ، آنها در بهشت
باشند. 102
2- مطرود شدن از طرف مردم
البته آقايان بايد بنده را موعظه كنند، ليكن از آنجا كه حق برادرى موعظه است ، مسائلى
را عرض مى كنم . تحقيقا احياى نماز جمعه در ايران از
مسائل بسيار مهم است . نماز جمعه موجب مى شود تا
مسائل فراموش شده در اسلام به بهترين وجه براى مردم گفته شود. در قديم اگر يك
روحانى راجع به امور سياسى مردم صحبت مى كرد مى گفتند رهايش كنيد او سياسى است ،
كه اين نوع فكر بلا اشكال از شياطين داخل و خارج بوده است . آنها به ما باورانده
بودند كه روحانى بايد عبايش را سر بكشد و فقط برود مسجد نماز معمولى اش را
بخواند. روحانى حق دخالت در هيچ امرى را نداشت . ولى واقعيت اين است كه ما تابع
حضرت رسول و ائمه عليهم السلام هستيم كه همه امور دست آنها بود، حكومت
تشكيل دادند و مردم را هدايت نمودند. بحمدالله امروز وارد
مسائل سياسى شدن ديگر عيبى ندارد، ولى بايد توجه كنيد كه همه متوجه شما هستند، لذا
زى اهل علم خودتان را حفظ كنيد. درست مانند علماى گذشته ساده زندگى كنيد. در گذشته
چه طلبه و چه عالم بزرگ شهر زندگى شان از سطح معمولى مردم پائين تر بود و يا
مثل آنها بود امروز سعى كنيد زندگى تان از زى آخوندى تغيير نكند اگر روزى از نظر
زندگى از مردم عادى بالاتر رفتيد بدانيد كه دير يا زود مطرود مى شويد. براى اينكه
مردم مى گويند ببينيد آنوقت نداشتند كه مثل مردم زندگى مى كردند، امروز كه دارند و
دست شان مى رسد از مردم فاصله گرفتند. بايد وضع
مثل سابق باشد بايد طورى زندگى كنيم كه نگويند طاغوتى هستيم . 103
3- دور شدن از ارزشهاى معنوى
 | اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف | 
|
|