2 - پاسخ به يك سؤال ، و زمينه سازى براى ظهور قائم (عج )
شخصى از امام صادق (ع ) پرسيد: مگر على (ع ) در دين خدا، قوى و قدرتمند نبود؟ قتيبه اعشى مى گويد: شنيدم پسرى از پسران كودك امام صادق (ع ) بيمار و بسترى
است ، براى عيادت او به خانه امام صادق (ع ) حركت كردم ، وقتى كه به در خانه رسيدم
، ديدم امام صادق (ع ) كنار در، ايستاده و بسيار غمگين است ، گفتم :
(حال كودك چگونه است ؟) عمربن مسلم يكى از شاگردان امام صادق (ع ) بود، چند روز غايب شد، امام صادق (ع )
از شاگردان ديگر جوياى حل او شد، و فرمود: عمر بن مسلم كجا است ؟ سفيان ثورى از صوفيان عصر مام صادق (ع ) بود، روزى به حضور امام صادق (ع )
آمد، ديد لباس سفيد براقى پوشيده كه سفيدى آن مانند پوسته نرم تخم مرغ ، سفيد و
شفاف است ، به عنوان اعتراض به امام گفت : (چنين لباسى ، لباس تو نخواهد بود)،
(يعنى اين لباس ، مناسب زهد و پارسايى نيست ) دومين طاغوت بنى عباس منصور دوانيقى در ضمن نامه اى براى امام صادق (ع ) نوشت :
(چرا تو به اطراف ما، مانند ساير مردم نمى آيى ؟) امام صادق (ع ) دوستى داشت كه همواره باهم بودند، و به طور صميمى انيس و مونس
هم بودند، روزى دوستش به غلامش تندى كرد و گفت : (اى زنازاده كجا بودى ؟) مراسم حج فرا رسيده بود، امام صادق (ع ) در مكه بود، و مسلمانان از مقام علمى آن
حضرت بهره مند مى شدند، عده بسيارى در مسجدالحرام به محضرش آمده ، و احكام الهى و
مسائل حج و تفسير آيات قرآن را از آن حضرت مى آموختند. امام صادق (ع ) هرگز تسليم طاغوت زمانش (منصور دوانيقى ) نشد، و هرگز او را
تاءييد نكرد، بلكه در هر فرصت مناسبى ، بر ضد برنامه هاى او، سخن مى گفت و
رفتار مى كرد. سرانجام منصور، توسط افراد مرموزى ، با انگور زهرآلود امام صادق (ع ) را مسموم
كرده ، و آن حضرت بر اثر آن به شهادت رسيد، او در دنيا سخن بسيار فرمود، حوزه
علميه تاءسيس كرد، و چهارهزار شاگرد تربيت نمود، يكى از شاگردانش بنام زراره (ره
) چندين هزار حديث از او آموخت و... ولى هنگامى كه در بستر شهادت افتاد، به دو چيز
سفارش مخصوص كرد: 1 - نماز (پيوند نيك با خدا) 2 - صله رحم (پيوند نيك با
خويشاوندان ) در خصوص به اين دو داستان توجه كنيد: نام :امام موسى كاظم عليه السلام ابوحنيفه رئيس مذهب حنفى مى گويد: به خانه امام صادق (ع ) رفتم ، پسرش موسى
(ع ) را در دالان حياط ديدم كه آن وقت كودك خردسال بود، پرسيدم : اگر شخص غريب
خواسته باشد قضاء حاجت كند (به دستشويى برود) كجا برود؟ محمد بن عبدالله بكرى مى گويد: در سفرى وارد مدينه شدم ، پولم تمام شده بود،
بسيار پريشان بودم ، تصميم گرفتم از كسى قرض بگيريم ، كسى را نيافتم ، به
فكرم رسيد به حضور امام كاظم (ع ) بروم ، و وضع خود را بيان كنم . مردى از نواده هاى عمر بن خطاب ، در مدينه با امام كاظم (ع ) دشمنى مى كرد و هر وقت
به او مى رسيد، با كمال گستاخى به على (ع ) و خاندان رسالت ناسزا مى گفت ، و
بدزبانى مى كرد. هارون الرشيد (طاغوت بزرگ عباسى ) در سفر حج به مدينه آمد، كنار قبر
رسول خدا(ص ) رفت ، و از روى افتخار و خودستايى و برترى جويى گفت :
السلام عليك يا بن عم : (سلام بر تو اى پسر عمو) على بن ابوحمزه (ره ) از شاگردان امام كاظم (ع ) بود، روزى امام كاظم (ع ) به او
فرمود: بزودى شخصى از مردم مغرب ، با تو ملاقات مى كند، و از تو درباره من سوالى
مى كند در پاسخ بگو؛او امام ما است كه امام صادق (ع ) او را به امامت بعد از خود تعيين
نموده است ، و مسائلى از حلال و حرام مى پرسد، جواب
مسائل او را بده . فقيرى به حضور امام كاظم (ع ) آمد و عرض كرد: (تهيدست هستم مرا از تهى دستى و
فقر نجات بده ، اگر صد درهم پول داشته باشم ، با تجارت و خريد و فروش خود را
از فقر و نادارى نجات مى دهم ). امام كاظم (ع ) از منى (نزديك مكه ) عبور مى كرد، ديد بانويى گريه مى كند و چند
كودك در اطراف او نيز گريه مى كنند. روزى امام كاظم ع از كنار مردى ژوليده و خاك نشين عبور نمود، به او سلام كرد و نزد
او نشست و با او مدتى طولانى به گفتگو پرداخت ، سپس به او فرمودن (من براى
خدمتگذارى حاضرم ، هرگونه كارى دارى بگو انجام دهم !). محمدبن مغيث از كشاورزان سالخورده مدينه بود مى گويد:
يك سال خربزه و خيار و كدو در زمين مزروعى خود در كنار چاه (عظام )
كاشتم ، زراعت خوب شد، ولى وقت فرارسيدن
محصول نزديك گرديد، ملخ هاى بسيار آمدند، و همه زراعت مرا خوردند، دو
شترم نيز از بين رفت و در مجموع 120 دينار خسارت ديدم . امام كاظم (ع ) در طول 35 سال امامت ، به زندگى اجتماعى و سياسى جامعه مسلمين
توجه ، عميق داشت ، همواره تلاش مى كرد كه مسلمانان را از زير يوغ طاغوت ها نجات
بدهد، و حقوق از دست رفته آنها را به آنها بازگرداند آن بزرگمرد آزاده ، در اين راستا
بسيار صدمه ديد، بخصوص در عصر حكومت طاغوتى هارون همواره در زندانهاى تاريك و
سخت ، تحت شكنجه و فشار بود، سرانجام بدستور هارون او را در زندان مسموم نموده و
به شهادت رساندند. نام :على بن موسى (ع ) دو نفر مسافر به خراسان آمدند، در آنجا به حضور حضرت رضا (ع ) رفته و
پرسيدند: ما از فلانجا آمده ايم ، آيا نماز ما شكسته است يا تمام ؟ سليمان جعفرى (ره ) ميگويد: باحضرت رضا (ع ) در باغى بوديم ، ناگاه گنجشگى
آمد و در نزد آن حضرت صيحه مى زد، و هرچه توان داشت فرياد مى كشيد و اظهار
پريشانى مى كرد. هنگامى كه حضرت رضا (ع ) در خراسان بود، جمعى از شيعيان از راه دور براى
زيارت رضا ع به در خانه آن حضرت آمدند دربان به نزد حضرت رضا (ع ) رفت تا
اجازه ورود آنها را بگيرد، جريان را به حضرت عرض كرد، امام رضا (ع ) به او فرمود:
(فعلا كار دارم ، به آنها بگو بروند). روزى ماءمون (هفتمين خليفه عباسى ) از حضرت رضا (ع ) پرسيد: چرا جد تو على (ع )
قسيم الجنة و النار (تقسيم كننده بهشتيان و بهشت و دوزخيان به دوزخ است ؟!
|