در موعظه حضرت لقمان بفرزندش بچهار چيز:
حضرت لقمان فرمود بفرزندش اى فرزند عزيز من بدانكه من چهار صد پيغمبر را خدمت
نمودم و از كلام آنها چهار جمله فرا گرفتم و آن چهار كلمه اين است .
هر وقت در نماز باشى پس حفظ كن دل خود را. و هر وقت در خانه غير باشى پس حفظ كن
چشم خود را. و هرگاه در ميان مردم باشى پس حفظ كن زبان خود را.
مولف گويد كه كلمات حكمت آميز لقمان بسيار و ضرب
المثل است . و خداوند متعال يك سوره تمام در قرآن بنام سوره لقمان بر حبيبش حضرت
رسول اكرم (ص ) نازل فرموده و در آن سوره شش آيه راجع بكلمات حكمت آميز آن
بزرگوار بيان شده است . و در اخبار كلمات حكمت آميز آنحضرت مختلف
نقل شده .
بنا بر نقلى هفت هزار كلمه و بنا بر نقل ديگر چنانچه در نفخات الرحمن است ده هزار كلمه
كه هر كلمه از آن مساوى است با آنچه در اين عالم است . و ما براى تكثير فايده
بنقل چند كلمه از كلمات حكمت آميز آن حضرت تبرك ميجوئيم
در قصص الانبياء مرحوم سيد نعمت الله جزائرى است كه فرمود حضرت لقمان بفرزندش
.
اى فرزند عزيزم ياد گرفتم هفت هزار كلمه از حكمت را پس حفظ كن چهار چيز از آنها را و
سير كردن با من بسوى بهشت .
اول محكم كن كشتى خود را زيرا دريا عميق است . دوم سبك كن بار خود را زيرا گردنه ها و
منازل بسيار دشوار و هولناك است . سوم زياد كن زاد و توشه خود را بدرستيكه سفر دور
است .
چهارم خالص كن عمل خود را زيرا فاقد و بازرس
عمل بينا است .
در تفسير نفخات الرحمن است كه حكايت شده كه حضرت لقمان فرمود خدمت چهار هزار
پيغمبر رسيدم و اختيار نمودم از كلمات ايشان هشت كلمه را.
اگر در نماز باشى حفظ كن دل خود را. و اگر در طعام و سر سفره باشى حفظ كن حلق
خود را و اگر در خانه غير باشى حفظ كن دو چشم خود را. و اگر در ميان مردم باشى حفظ
كن زبان خود را. و متذكر باش دو چيز را و فراموش كن دو چيز را. و اما آندو كه بايد
متذكر باشى آنها را پس آن ياد خداوند و مردن است .
و اما آندو كه بايد فراموش كنى آنها را پس آن احسان تو در حق غير و ديگرى بدى غير
در حق تو است .
گفته شد بلقمان كه بچه چيز رسيدى باين پايه از حكمت .
گفت براستگوئى و اداء امانت كردن و ترك نمودن گفتار و كردار بى فايده
گفته شد كه اول چيزيكه از حكمت لقمان ظاهر شد اين بود كه مولاى او گفت اى لقمان
گوسفندى را ذبح كن و پاكيزه ترين چيز او را بياور. حضرت لقمان زبان و
دل را آورد. گفت گوسفند ديگرى ذبح كن و بدترين چيز او را بياور. لقمان زبان و
دل را آورد. پس مولاى او تعجب كرد و گفت اين چگونه مى شود؟ لقمان فرمود كه هيچ چيز
پاكيزه تر از اين دو نيست اگر پاك باشند.
و بدتر از اين دو نيست اگر خبيث و بد باشند. پس تحسين كرد كلام او را و آزادش نمود
بعضى گفتند لقمان بسفرى رفت چون برگشت غلام خود راه ديد. از پدر خود جويا شد
گفت مرد گفت اختيارم با خودم شد. از مادر خود پرسيد گفت مرد همى كه داشتم بر طرف
شد. گفت خواهرم چه شد گفت مرد گفت عورتم پوشيده شد. گفت زنم چه شد گفت مرد گفت
بسترم تازه شد. گفت برادرم چه شد گفت مرد گفت كمرم دوتا شد و پروبالم شكسته
شد. گفت پسرم چه شد گفت مرد گفت دلم پاره شد.
مولف گويد كه از فرمايش حضرت لقمان معلوم شد كه هيچ مصيبت و داغى در بزرگى
بداغ فرزند و برادر نمى رسد
در روز عاشورا بالين سر فرزندش حضرت على اكبر فرمود.
بعد از تو خاك بر سر دنيا و زندگانى دنيا.
و چون برادر خود ابى الفضل العباس (ع ) را با بدن پاره پاره و مجروح و فرق
شكافته و دستهاى مقطوع ديد بگريست و فرمود:
اكنون كمرم شكست و تدبير و چاره ام گسسته شد و اميدم منقطع گرديد. و چه خوب گفته
است در اين مقام :
از من دو دست بر كمر و از تو بر زمين
|
دست دگر كجاست كه خاكى بسر كنم
|
از من شكسته قامت و از تو بروى خاك
|
كوقامت دگر كه خواهر زارت خبر كنم
|
چشم تو غرقه خون شده از من ز خوندل
|
كو ديده دگر كه برويت نظر كنم
|
عباس خوس بخواب شدى راحت از جهان
|
اما بگو چه چاره من خونجگر كنم
|
|