بسم الله الرحمن الرحيم
حق حمد به جميع السنه حامد و محمود، حق آفريننده
دل است كه دريافت وجود مساوق با حق است . و صلوات و سلام نامعدود بر صاحب لواى حمد
و پاسبان حرم دل و نائل مقام محمود، سيد انبياء محمد و احمد كه
ادل شاهد و مشهود است .
و بر آل او كه اولش آدم اولياء الله ، سيد اوصياء نقطه بسمله كتاب موجود است ، و
خاتمشان واسطه فيض جود، مركز دائره شهود، بقية الله صاحب و قدوه قلوب عارفان است
.
و بعد اين صحيفه اى است مسمى به (شرح دفتر
دل ) كه شرح و تفسير و جيزه نوريه و عرشى (دفتر
دل ) شيخ عارف ، كامل مكمل ، واصل به مقام منيع قرب فريضه ، حضرت راقى به قله
هاى معارف الهى ، و نائل به قله بلند و رفيع اجتهاد در علوم عقليه و نقليه ، صاحب علم و
عمل ، و طود عظيم تحقيق و تفكير، حبر فاخر و بحر زاخر و علم علم ، عارف مكاشف ربانى ،
فقيه صمدانى ، عالم به رياضيات عاليه از هيئت و حساب و هندسه ، عالم به علوم
غربيه ، و متحقق به حقائق الهيه و اسرار سبحانيه ، مفسر تفسير انفسى قرآن فرقان ،
استاد اكبر، معلم اخلاق ، مراقب ادب مع الله ، و
مكمل نفوس شيقه الى الكمال آية الله العظمى حضرت علامه ذوالفنون جناب حسن زاده
آملى (روحى فداه ) كه حقيقت علم را از كوثر ولايت عظماى الهى ، يعنى از دهن مطهر و منبع
آب حيات انسانى ، ثامن الحجج حضرت ولى الله الاعظم على بن موسى الرضا
عليهماالسلام چشيده است .
عارف مكمل ما، از اولياء الهى است كه مائده پرفائده حضرتش عاشقانى ارتزاق نموده
اند، و در طول ولايت كبرى اوصياى حق ، سالكانى در كوى ولايتش شجره وجوديشان را
بارور كرده اند و از منبع آب حيات علوم و معارف حقه الهيه اش بهره مند شدند كه طوبى
لهم و حسن مآب .
توفيق الهى رفيق شد تا اين كمترين را گذارى به دفتر
دل نصيب گردد. اما از باب اينكه : در نيابد حال پخته هيچ خام پس سخن كوتاه بايد
والسلام ، بارقه اى بود كه از كلمات عرشى و نوريه صاحب دفتر
دل و ارباب شهود وصول در صحف نوريه عرفانيه قبساتى جهت شرح دفتر
دل بقلم آيد.
زيرا همانگونه كه اولين مفسر قرآن كريم صاحب مصحف
منزل است كه بعضى از آيات كتابش را به بعضى از آيات ديگر آن بيان فرموده است
(ان القرآن بعضه بعضا)؛ و پس از آن جناب
رسول الله صلى اللّه عليه و آله و اهل بيت عصمت - عليهم الصلاة و السلام - كه هر يك
خود قرآن ناطق اند و سپس اكابر صحابه و تابعين و علماء الى زماننا هذا كه از ماءدبه
آنان بهره مندند؛ همچنين اولين مفسر دفتر دل خود حضرتش است كه بعضى از كلمات
نوريه اش بعض ديگر را بيان فرموده است .
دفتر دل برخاسته از قلب مباركى است كه محل تجلى انوار ملكوتى است و از بطنان
عرش وجود عرفانيش در نوزده باب به عدد حروف كريمه مباركه (بسم الله الرحمن
الرحيم ) تنظيم يافت .
آنچه را كه حضرتش در دفتر دل در حال شهود و ذوق يافته است به تفسير لفظى و
مفهومى در نمى آيد، بلكه در حقيقت مفسر حقيقى و شهودى و ذوقى آن صاحب اوست . آنهم
براى انتقال آن به غير خودش از الفاظ و مفاهيم بايد استفاده شود كه شنونده در حجاب
الفاظ و معانى نمى تواند آنچه را كه حقيقت و عينيت است دريابد.
قهرا بايد صاحب دل شد و قلب عرشى انسان مؤ من را در خويش فراهم ساخت كه (الا
يسعنى ارضى و لا بل يسعنى قلب عبدى المؤ من ) تا بشود به تفسير انفسى دفتر
دل راه يافت .
بسيار روشن است كه دفتر دل شرح تطورات و تقلبات وجودى قلب انسان عارف است كه
اگر كسى بخواهد اطوار وجودى قلب خويش را بشناسد از كوثر دفتر
دل سيراب گردد كه :
كه خود آرام نمى گردد زمانى
|
دفتر دل تفسير انفسى كتاب قلب عارف و اطوار ظهورات آن است تا كدام نيكبختى به دام
گيرد و بدو بال پرواز دهد و از عالم ناسوت به ملكوت كشور وجود در قوس صعود
سير دهد و از نقطه باء بسم الله وحدتش بخشد.
دفتر دل گنجينه اسرار عارف است ، و مخازن ذخائر معارف عرفانيه است و درياى عظيم و
عميقى است كه داراى درهاى الهيه گرانبها است كه غواصان را براى استخراج درهاى آن
به غواصى دعوت مى كند و ساحل نشينان را بدون راهنما و سفينه نجات و مصباح هدى ، از
نزديك شدن بدان بر حذر مى دارد؛ البته در
ساحل آن نشستن و از تماشاى جمال دلربايش بهره جستن ، و از هيبت جلالش به دهشت و
حيرت افتادن امرى است ممكن چه براى همگان لازم مى نمايد اما قطع اين مرحله بى همرهى
خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهى .
دفتر دل حاوى همه اصول و امهات معارف حقه الهى است كه براى هر عارف صاحب دلى
بكارد آيد و ياد و خاطره شيرين (گلشن راز) شيخ شبسترى رحمة الله عليه را در دلهاى
مستعد زنده مى سازد.
حق ان است كه ارباب قلم و فضل و حقايق هر يك به مقدار ادارك و يافته هايشان به شرح
آن بپردازند تا مائده پرفايده آن عام گردد.
وزان دفتر دل بوزان فصوص الحكم جناب شيخ اكبر محيى الدين بن عربى است زيرا كه
در فصوص از بيست و هفت كلمه تامه الهيه سخن به ميان آورده است كه مراد بيست و هفت
كلمه نوعيه است نه شخصيه زيرا كه هر سال ولى درحد و قدر خود به حكمى از احكام
يكى از آن انواع نوريه محكوم و منسوب است كه از آن به مشهد و مشرب و قدم تعبير مى
كنند و گويند فلانى مثلا موسوى مشهد، و يا عيسوى مشهد و يا محمدى مشرب و مشهد است
دفتر دل نيز بيانگر تطورات دل و قلب عارف در نوزده مشهد و مشرب به عدد حروف
بسمله است كه مثلا گوييم فلانى بر مشرب و مشهد كن است و يا بر مشهد اسم شريف
محيى است و يا بر اسم شريف فتاح ، فتاحى مشرب است تا يار كه را خواهد و ميلش به
كه باشد.
محور مطالب و مسائل دفتر دل كه حاوى هزار و پانصد و يك بيت است ، كريمه بسم الله
الرحمن الرحيم است كه در نوزده فصل در نوزده موضوع به عدد حروف آن بحث كرده است .
لذا دفتر دل تمثل همه حقايق حكمى و عرفانى است كه بيانگر اسرار نظام هستى به عنوان
شرح تطورات بسم الله الرحمن الرحيم است .
اين دفتر بيان اطوار شهودى و حالات عينى صاحب اوست كه به عنوان يك شخص نيست
بلكه حالات هر صاحب دلى را در شوونات غير متناهيه او بيان مى كند.
دفتر دل ، صادر شده از بطنان عرش تحقيق قلب انسان عارفى است كه يونسى مشرب
است و از لابلاى سختى ها و عبور از كتلهاى طاقت فرسا، به بارگاه ملكوتى حق بار
يافته است ؛ و اين دفتر نازل شده از قلب عارفى و
اصل وكاملى مكمل است كه يعقوبى مشرب است و نيش و نوش بر او نيكو جلوه نموده است كه
بر همين مشرب سخن از اشكو بثى وحزنى الى الله دارد؛ و تحقق يافته از
دل عرشى مشرب است كه از گران جانى مردم به القاءات سبوحى دست پيدا مى كند و
سراسر عالم را در سفر روحانى علمى خويش علم انباشته روى هم مى بيند و خود را در
منظر جمال غير متناهى ربوبى مشاهده مى كند ./
صاحب اين دفتر شاهدى مشهود و لقمانى مشرب است كه براى بدان همان حقى را
قائل است كه براى مردم پاكيزه دار، و از جزر و مد روزگار بدان را بدان پايه آموزگار
خود مى يابد كه خوبان را.
اين دفتر صدور يافته از قلب ملكوتى است كه اگر چه در مقام كن قرار مى گيرد وليب
صاحب كليد و كليد دار را داراست نه كليد و مفتاح را كه در الهى نامه اش گويد: (الهى
عارف را به مفتاح بسم الله مقام كن عطا كنى ، كه با كن هر چه خواهى كنى كن . با اين
جاهل بى مقام هر چه خواهى كنى كن ، كه كليد دارد و اين كليد دار.) لذا همان منزه از هر اسم
و رسمى است كه يك نقطه است كه گويد: (اين حرف بى اسم و رسم بلكه كمتر از
نقطه بدون حرف ، ساير در خط مشى امام الكل فى
الكل على وصى ولى حسن بن عبدالله طبرى آملى ..) و اين اصلى است كه در باب حروف
همه از الف آغاز مى شود و او نيز از الف آغاز مى شود و نيست در قامت او جز الف قامت يار؛
لذا طعم توحيد صمدى قرانى را مى چشد و بار سنگين توحيد را
حمل مى كند كه از استادش التوحيدان تنسى غير الله را مى آموزد و در قوس صعود بدان
مقام والايى دست مى يازد كه جناب استاد عارفش آن بحر ذخار، بر خاك پاى وى بوسه
مى زند و بر اين بوسه افتخار مى ورزد و خاك پايش را توتياى چشم خويش مى يابد.
دفتر دل
تحقق از حقيقتى است كه همه اساتيد و استوانهاى علوم عقلى و نقلى و شهود و عرفانى بر
آن مى شوند تا اين گنجينه اسرار الهى را بشكافند و استخراجش نمايند؛ چه اينكه
حضرت آيت حق و حجت دين آسيد مهدى قاضى قدس سره از نجف براى شكوفايى او به قم
مى آيد و جناب آقا محمد حسن الهى طباطبايى از تبريز به قم تشريف فرما مى گردد كه
تا با وى هر روز به معراج رود، و نيز علامه شعرانى و علامه رفيعى قزوينى و علامه
آقا شيخ محمد تقى آملى و علامه آقا ميرزا مهدى الهى قمشه اى قدس الله اسرار هم در پى
استخراج دررمخزونه وجود اين طلبه بظاهر نو پاى تهران آن روز كه مخزن اسرار الهى
بود بر مى آيند تا آن حقايقى را كه در غار ايرا در او بنحو جمعى احدى بسيط مستجن مى
شود را براى اهل معرفت شكوفا كنند و اسرار وجودى رضوى وى را بر ملا كنند و
بشناسانند.
دفتر دل يك دوره مباحث عرفان اسلامى و عملى است كه كشتى نشستگان در درياى طوفانى
دل را به طريق علم و عمل به مقصود نهايى انسانى كه همانا رسيدن به توحيد صمدى
قرانى و سر بسم الله الرحمن الرحيم و اطوار وجودى آن است
نائل مى نمايد.
اين دفتر و ديگر صحف نوريه برهانيه و عرفانيه و قرانيه از منبع فيضى سرچشمه
مى گيرد كه ذوق و چشيدن اوست يعنى همه اين حقايق از دارايى او سرچشمه مى گيرد نه
از دانايى آن ، كه او را قرب فريضه است كه در بيت دوم قصيد ينبوع الحياة (1)
گويد:
زيرا آن كه فقط بر اساس دانايى حرف زند نه دارايى و ذوق ، چه بسا به گمراهى
هاى عجيبى افتد و در ورطه ضلالت گرفتار آيد كه از بيت بيست و دوم به بعد همين
قصيده مى خوانى :
و بالذوق ان شاهدته كنت صادقا
|
و كم صل من ظن الوصول بفكرة
|
و انى لك الاعراب عن وصف ذاته
|
و لما تذق من كاسه نحو جرعة
|
و من لم يذق ما ذاقه العاشق الوفى
|
آرى او را معرفت شهودى اصل است كه معرفت فكرى اگر مقدمه و معد معرفت شهودى و ذوق
قرار گيرد زيباست و گرنه همان حجاب اكبر موجب انحرافاتى مى شود. لذا چون حقايق
صحف نوريه اش از آن قلب شهوديش نازل شده است بعنوان دفاتر گوهر معانى و
گنجينه هاى گنج آسمانى است و همه معدن چيان گوهر نفس را به استخراج اين معادن
آسمانى دعوت مى نمايد و گويد:
و ما ذقت فى دهرى منانواع لذة
|
فلا تعدل معاشر اوقات خلوتى (2)
|
او چون ترك ما سوا كرد معشوقش با تكريم او را بار داد و وارد در وادى ولايت گردانيد
كه در بيت چهل و هشتم و نهم قصيده آمده است :
وقد اكرم المعشوق نجح عزيمتى
|
هدانى الى وادى الولايه بعد ما
|
رمانى عن اوطانى و سكان بلدتى
|
لذا در باب دفتر دلش گويد:
ز شعرى ناگهان زير و زبر شد
|
چو گو گردى كز آتش شعله ور شد
|
چو يكسر تارك نفس و هوا شد
|
از اين هجرت بدان اجرت رسيده است
|
كه چشم بنموده من آن را نديده است .
|
اين اجرت بدست آمده همان وصول به شمس حقيقت وحدت حقه حقيقيه صمديه و توحيد
صمدى قرآنى است كه بر او متجلى گشت و با تجليات ذاتى و اسمايى او دمساز گشته
است كه اهل راز و صاحب دفتر دل گرديده . و همه اين بركات را از قلب شكسته اش مى
يابد كه حق در آن جاى گرفت . (الهى حسن را همين فخر بس كه مقام واقعى حلقه به
گوشى ابدى ، از چون تو سلطان حقيقى سرمدى دارد)
خلاصه آنكه دفتر دل جلوه هايى پى در پى نگار است كه در
غزل تازه بتازه نو به نو فرمود:
جلوه كند نگار من ، تازه بتازه نو بنو
|
دل برد از ياد من تازه بتازه نو بنو
|
چهره بى مثال او، وهله بوهله روبرو
|
برده ز من قرار من ، تازه بتازه نو بنو
|
زلف گره گشاى او، جلقه بحلقه مو بمو
|
موجب تار و مار من ، تازه بتازه نو بنو
|
عشوه جان شكار او، خانه بخانه كو بكو
|
در صدد شكار من ، تازه بتازه نو بنو
|
لشكر بى شمار او، دسته بدسته صف بصف
|
مى گذرد كنار من ، تازه بتازه نو بنو
|
شكر و ثناى او بود، كوچه بكوچه در بدر
|
شيوه من شعار من ، تازه بتازه نو بنو
|
محضر او ستاد من رشته برشته فن بفن
|
عزت و افتخار من ، تازه بتازه نو بنو
|
دشمن بى خرد برد، گونه بگونه پى به پى
|
سنگدلى بكار من ، تازه بتازه نو بنو
|
حسن حسن فزود زد از سينه به سينه دل بدل
|
ز نوز هشت و چاره من ، تازه به تازه نو بنو
|
اكنون ياد آور مى شويم كه آنچه به عنوان شرح دفتر
دل در پيش روى داريم كه تقديم محضر مشتاقان به ولايت ، و نفوس شيقه به
كمال مى گردد حقايقى است كه از فيوضات محضر قدسى مولاى مكرم روحى فداه استفاده
شده است و كليات و اصولى است از صحف نوريه حضرتش (و ديگر صحف نوريه و
حكميه حكماى متاله و عرفانى شامخين رضوان الله عليهم ) به عنوان شرح ابيات ابواب
نوزده گانه قرار گرفته است ؛ و قهرا كمالاتى كه در شرح مشاهده ميگردد از آن آن نور
الهى و بحر ذخار معارف حقه الهيه است . و نقائص و عيوب متوجه اين كمترين ، لذا با
بضاعت مزجاة اين كمينه بى مقدار تدوين يافت و بايد به محضر عرشى صاحب دفتر
دل عرض كنم كه : (يا ايها العزيز جئنا بيضاعة مزجاة ) اميد است
مقبول ارباب تحقيق و علم قرار گيرد و براى مشتاقان صحف عرفانيه و قرآنيه راه گشاى
باشد.
ثواب اين شرح را به روح والدين گرامى استاد مولى حسن زاده روحى لتراب مقدمه
الفداء اهدا مى كنم ، همان پدر گرامى كه كاسب حبيب الله بود و با كسب
حلال خود حلاوت حلال را در كام مولايم بيالود، و مادر مومنه طيبه و طاهره اى كه بحق غرق
در نور ولايت بود و فاطميه مشرب و سميه حضرت بقية النبوة ، زجاجه الوحى ، فاطمه
العارفة بالاشياء عليهما السلام بود كه از دامن مطهر و نورانى و پاك از ارجاس حين
الولادة خود فرزندى اينچنين كه بحق از اولياء الله است را به نظام هستى اهدا نمود اميد
است حق متعال همگان را در مسير تكامل انسانى به درجات عاليه علم و
عمل واصل گرداند و نور وجود مولاى مكرمم را براى مشتاقان علم و
كمال بسط وافر عطا كند. داود صمدى آملى
باب اول : بحثى پيرامون بسم الله الرحمن الرحيم است
هو:
1 - به بسم الله الرحمن الرحيم است
|
كه عارف در مقام كن مقيم است
|
بحثى پيرامون بسم الله الرحمن الرحيم است :
بدانكه اين كريمه به عدد (جامع ) كه يكى از نامهاى قرآن ، و اشاره به عدد سوره هاى
آن است يكصد و چهارده بار نازل شده است ؛ و اگر چه در
اول سوره نمل دوبار نازل شده است .
و جناب ابن عربى در فتوحات گويد كه در نزد علماى بالله ، بسم الله الرحمن الرحيم
جزو هر سوره است و جناب طبرسى در مجمع آن را به اصحابنا يعنى طائفه اماميه نسبت مى
دهد.
اين كريمه در قرآن هر چند مكرر نازل شد ولى هر بسم الله الرحمن الرحيم را معنايى
خاص و مهمترين آنها بسم الله الرحمن الرحيم سوره مباركه فاتحه است .
از حضرت وصى امام امير المومنين - عليه السلام - روايت شد كه فرموده است :
(اسرار كلام الله فى القرآن ، و اسرار القرآن فى الفاتحة فى بسم الله
الرحمن الرحيم ) الحديث . چه اينكه در دفتر
دل هر چند نوزده بار اين كريمه تكرار شد يعنى به تعداد حروف آن ، ولى در هر يك از
نوزده باب آنرا معنايى خاص و تجلى اى ويژه است ، و در هر جا با كليد بسم الله
الرحمن الرحيم خزينه اى از خزائن دل عارف گشوده مى شود. چه اينكه جناب ابن عربى
فرمايد: (تمام علوم اولياء الهى در بسم الله به وديعه نهاده شده ؛ فيقوم له ذلك
مقام جميع الاسماء كلها) و عارف را با هر يك از اين بسمله كارى خاص و شانى به
خصوص خواهد بود.
البته بسم الله در فاتحه در تمام كائنات على الاطلاق است ، و بسمله ساير سور قران
براى امور مخصوصى است .
كمل اهل توحيد قائل به وحدت شخصيه وجودند كه وجود واحد است . در
جمل ابجدى (وجود و واحد) به عدد حروف بسم الله الرحمن الرحيم اند كه در نتيجه بسم
الله الرحمن الرحيم وجود واحد است ، و وجود واحد است و جز او نيست فافهم و تدبر
چه اينكه مقام اشمخ توحيد صمدى قرآنى يعنى وحدت حقه حقيقه صمديه ذاتيه عارف را
سزاست كه بالاترين مرتبه توحيد است و موحد
كامل نيز عارف است همان گونه كه وحدت حقه حقيقه صمديه ذاتيه از اسماء متاثر حق مى
باشد عارف را توحيد صمدى قرآنى و در تجلى سلطان بسم الله الرحمن الرحيم بر
قلب وى مقام استثار است كه غير عارف را به اين مقام راهى نيست زيرا اين مقام اعلى و ارفع
از آن است كه غير عارف بتواند آن را اقتناص نمايد.
در روايت آمده است : (ان اول شى كتبه الله تبارك و تعالى فى اللوح المحفوظ،
بسم الله الرحمن الرحيم انى انا الله لا اله الا اللّه الا انا لا شريك لى انه من استسلم
لقضائى و صبر على بلائى و رضى بحكمى كتبته صديقا و بعثته مع الصديقين يوم
القيامه ) اخرجه ابن النجار عن على عليه السلام
پس اى برادر چون لوح از هر گونه تغير و
تبدل و محو و زوال محفوظ است ، بسم الله الرحمن الرحيم براى هميشه محفوظ است ، در
قرآن تدوينى هم اول چيزى است كه نوشته شده است و عارف را با
اول مكتوب در لوح محفوظ الهى سر و سرى است .
اسم اعظم از تو دور نيست تو از او دورى لذا گفته شده است : (ان الانسان هو الاسم
الاعظم فمن عرف نفسه فقد عرف ربه ) و همانگونه كه بسم الله الرحمن الرحيم
غير از فاتحه مندرج در بسمله سوره فاتحه است ، بسم الله الرحمن الرحيم غير عارف
نيز مندرج در بسمله عارف است . در روايتى كه جناب ملا عبد الصمد همدانى در صفحه
374 بحر المعارف نقل كرده است :
(قال على عليه السلام ظهرت الموجودات عن بسم الله الرحمن الرحيم ) چه
اينگونه در روايت ديگر فرمود: (ظهرت الموجودات عن باء بسم الله و انا نقطه
تحت الباء) (3) الموجودات ، جمع محلى به الف و لام است كه مفادش بر اساس
روايت اولى اين است : هيچ موجودى در جميع عوالم از ذره تا بيضاء از قطره تا دريا، از
كران تا كران دار هستى نيست مگر اين كه همه و همه از بسم الله الرحمن الرحيم ظاره شده
اند كه همه مظاهر اين كلمه مباركند بدون اينكه يك نقطه تكوينى يا تدوينى از آن خارج
باشد.
و اين آيه نوزده حرف است و در هر حرف آن بسيار حرف است كه عبدالكريم جيلى به عدد
حروف اين آيه مباركه درباره اين حروف كتاب نوشت ؛ چنان كه دفتر
دل بر همين مبناى عارفانه است .
در فاتحه تفسير مجمع آمده است كه : (و (روى ) عن ابن مسعود
قال : من اراد ان ينجيه الله من الزبانيه التسعة عشر فليقرا بسم الله الرحمن الرحيم
فانها تسعة عشر حرفا ليجعل الله كل حرف منها جنة من واحد منهم )
در حديث شريف فوق زبانيه را موصوف به نوزده كرده است ، در قرآن مجيد زبانيه در
آخر سونره علق فليدع ناديه سندع الزبانيه و در قرآن همين يك زبانيه است و تسعة
عشر در سوره مدثر است (ساصليه سقر و ما ادريك ما سقر لاتبقى و لا تذر لواحة
للبشر عليهما تسعة عشر) الايه و در قرآن همين يك (تسعة عشر) است .
اين نوزده زبانيه به بيان آيه بعد آن ملائكه اند كه از آنها به ملائكه (غلاظ شداد و
خزنه جهنم و اصحاب نار) تعبير شده است لذا در روايت ضمير بصورت (منهم ) آمدكه
(كل حرف منها جنة من واحد منهم )
جناب نراقى در خزائن آورده است كه : (البسملة تسعة عشر حرفا و قلما كلمه فى
القرآن تخلو من واحدة منها و ربما تحصل النجاة من شرور القوى التسعة عشر التى فى
البدن اعنى الحواس العشرة الظاهرة و الباطنه و القوى الشهوية و الغضبية و البسع
الطبيعية التى هى منبع الشرور و لهذا جعل الله سبحانه خزنة النار تسعة عشر بازاء
تلك القوى فقال : عليها تسعة عشر)
جناب ميرداماد در جذوات فرمايد: (العقل و النفس و الا فلاك التسعة و الاركان الاربعة
و المواليد الثلاثه و عالم المثال فهذه تسعة عشر بعدد حروف البسملة )
نور: چنانكه در علم حروف فرموده اند: (العدد ارواح و الحروف اشباح ) لذا
صاحب در مكنون فرموده است : (من تلى بسم الله الرحمن الرحيم عدد قواه الظاهره و
هى 786 ثم صلى على النبى و آله 132 فانه لا
يسال الله شيئا الا اعطاه و ان واظب على ذلك يوشك ان يكون مستجاب الدعوة وفى بعض
النسخ من تلى اعظم آية فى القرآن عدد قواه الظاهرة ...)
حضرت استاد عارف شاعر مفلق در اشعار تبرى فرمود:
بسم الله كه شافع عرصاته (4)
|
لطيفه اى نورى و عرشى در (باء) در (به بسم الله الرحمن الرحيم است )
اول هر يك از باب هاى نوزده گانه دفتر دل : (به بسم الله ...) همانگونه كه در باء
بسم الله الرحمن الرحيم در رساله مدارج قرآن و معارج انسان و انسان و قرآن ، لطائفى
مطرح شده است ، دفتر دل نيز در تمامى باب هايش مصدر به باء است . فتدبر
امادر مورد باء (بسم الله ..) بدانكه فواتح سوره قرآن يعنى حروف مقطعه پس از
حذف مكررات از آنها چهارده حرف باقى مانند كه در اين تركيب (صراط على حق نمسكه )
يا (على صراط حق نمسكه ) جمع شده اند و در اصطلاح علما عدد به (حروف نورانيه )
تعبير شده اند
و مقابل آنها را حروف ظلمانيه خوانند و به عدد چهارده بودن حروف نورانى را اشاره به
سر قرآن دانند كه قرآن ظاهر وتمام و واضح نشد مگر به هيا
كل نوريه چهارده نفر كه اهل بيت عصمت و وحى اند ودر كلمه مباركه (طه ) جمع اند.
در ميان حروف مقطعه (الف ) قطب حروف است و براى ذات حق است . (الف ) مقوم حروف
و (حروف ) مقوم آيات و آيات مقوم سور و سور مقوم كتاب اند، چه كتاب تكوينى و چه
كتاب تدوينى .
و اين الف كه حرف ذات متعاليه حق است اول چيزى كه تالى او است (باء) كه حرف
صادر نخستين عقل اول است (و اذا كان العقل كان الاشياء) زيرا كه مجموع عالم صورت
(عقل كل ) است و وى واسطه فيض حق است كه همه موجودات و فيوضات به اذن حق تعالى
از وى ظاهر شده اند. در روايت آمده است : (ظهرت الموجودات عن باء بسم الله الرحمن
الرحيم ). لذا جناب اين عربى گفته است : (بالباء ظهر الوجود و بالنقطه تميز
العابد عن المعبود) كه مرادش از نقطه ، سواد امكان است كه بدان عابد از معبودتميز
يافت (الفقر سواد الوجه فى الدارين ).
شبسترى گويد:
و به عبارت ديگر (الف ) صورت وجود باطن عام مطق است و (باء) صورت وجود ظاهر
متعين مضاابوالفضل العباس
لذا عارف نامدار ابو مدين گفته است : (ما رايت شيئا الا ورايت الباء مكتوبه عليه )
چه اينكه هر موجودى به وجود مضافى اختصاص دارد.
و اول موجودى كه وجود مطلق به او اضافه شد، آن (روح اعظم ) است كه همان
(عقل اول ) است كه واسطه تكوين و رابطه وجود از واجب و ممكن . و موجب الصاق حادث
به قديم است .
و نقطه اى كه تحت (باء) است صورت ذات ممكن است چنانكه (باء) به آن نقطه تعين
مى يابد و از (الف ) متميز مى شود، همچنين مضاف به ذات ممكن تعين مى يابد و از وجود
مطلق متميز مى شود.
پس (باء) تعين اول است كه اول مراتب امكان است و آن نور حقيقى محمدى است چنانكه خاتم
فرمود: (اول ماخلق الله نورى المسمى بالرحيم ) اين نور را رحيم ناميد، براى اينكه
(رحمن ) مفيض وجود و كمال است بر كل ، به حسب آنچه حكمتش اقتضاء مى كند و
قوابل مى پذيرد بر وجه بدايت .
و (رحيم ) مفيض كمال معنى مخصوص به نوعى انسانى است به حسب نهايت .
پس (حقيقت محمديه ) ذات با تعين اول است بنابراين وى (اسم اعظم ) است و او را اسماء
حسينى كه مجموع عالم صورت او است .
پس (الف ) كه صورت وجود باطن عام مطلق است ، (باء) كه حرف صادر نخستين است
از آن متعين نمى شود مگر به نقطه و به اين نقطه ، عابد كه انسان است از معبود كه حق
است تميز يافته است كه تركيب در (باء) آمده است و فرد على الاطلاق الف است
(كل ممكن روج تركيبى ).
و اين اولين تركيب است كه در عالم امكان قدم نهاده است و حادث از قديم تميز يافته است
چه اينكه ظهور حق تعالى در صور موجودات چون ظهور الف است در صورت حروف ، پس
تعين حق مطلق كه معبود است به صورت خلق مقيد كه عابد است نيست مگر به سبب نقطه
تعينيه وجوديه اضافيه مسمى به امكان و حدوث كه تحت وجود (باء) است كه صورت
عقل اول است و انسان كامل تعين اول است .
نخستين آيتش (عقل كل ) آمد
|
كه در وى همچو (باء) بسمل آمد
|
و چون (وجود) اصيل است و (ماهيت ) اعتبارى ، پس از آنچه در خارج متحقق است همان
وجودات متعينه و متشخصه اند، لذا تعين را كه نقطه بائيه تميزيه اعنى نقطه امكانيه
حدوثيه است متفرغ بر ذات اصيل وجود است و بعد از او است تعبير به تحت فرمود كه
(انا نقطة تحت الباء). يعنى (نقطه ) موجود متعين تالى الف است كه همان
عقل و صورت انسان كامل است هر كه بدين نقطه وجوديه اطلاع يافت به جميع حقايق و
اسرار و همه كتب سماوى دست يافت ، چنانكه نبى صلى اللّه عليه و آله بدان اطلاع يافت
و در شب معراج فرمود: (علمت علوم الاولين و الاخرين ) و نيز فرمود: (اوتيت جوامع الكلم
)، و وصى بدان اطلاع يافت و فرمود: (انا نقطه تحت الباء). لذا از اين (نقطه ) به
نبى و ولى نيز تعبير مى كنند.
آنچه كه درباره باء بسم الله و نقطه تحت آن از عوارض درياى علوم و معارف ، جامع همه
علوم و فنون معقول و منقول ، و مشهود شاهد، در رساله (مدارج )
نقل شد اين كمترين ، داود صمدى را بر آن واداشت كه حدس ثاقب و صائب پيدا كند كه
(باء) در اول باب هاى نوزده گانه (دفتر
دل ) با (باء) (بسم الله الرحمن الرحيم هماهنگ است و تمام بركات و القاءات ملكوتى
كه در دفتر دل منشى دفتر دل ، در دهه آخر شهر الله المبارك و بعد از آن از حقيقت نظام
هستى ، و مقام شامخ ولايت مطلقه ، و ليلة القدر فاطميه ،
تنزل يافته است از باء و نقطه تحت آن است ، لذا هر بابى را مصدر فرمود به مصراع
عرشى و الهى : (به بسم الله الرحمن الرحيم است ) فتدبر جيدا ترشد.
در رساله گرانسنگ (وحدت از ديدگاه حكيم و عارف ) مى فرمايد: (چون در حديث ، حقايق
قرآن را در باء بسم الله الرحمن الرحيم جمع مى داند، پس سوره برائت قرآن هم در واقع
مبدو به بسم الله الرحمن الرحيم است ، زيرا حرف
اول آن (باء) است ، (برائة من الله و رسوله الايه )
فتاءمل .
تمام حقايق (دفتر اول ) در بسم الله هر باب و همه آنها در بسم الله الرحمن الرحيم
باب اول جمع است كه انسان ذاتا و صفاتا و افعالا به وزن ذات حق و صفات و
افعال حق است . (من عرف نفسه فقد عرف ربه ).
در رساله اى كه در وجوه معانى (من عرف نفسه ) بقلم عرشى حضرتش پياده شده است ،
در وجه سى و ششم آن آمده است : (من عرف نفسه باءنه خلقها تعالى مثالا له ذاتا و
صفة و فعلا: اءما ذاتا فباءن يعرف اءنها مجردة عن الاحياز و الجهات و الازمنة و الاوضاع و
نحوها، و اءنها لا داخلة فى البدن و لا خارجة عنها، و اءما صفه فيعرف كيفيه علمها بنفسها
و غيرها، و قدرتها و فاعليتها بالرضا او بالعنايه لقواها و منشئاتها و كيفيه تكلمها
العقلى الوجودى ، و كيفيه عشقها و ارادتها لذاتها و لاثارها على وجه العنايه الخاليه عن
النقص و الالتفات بالذات الى ما سواها و غير ذلك من صفاتها، و اما فعلا فيعرف كيفيه
ابداعها و اختراعها و خلقها لما يشا و يختار بمجرد الهمه فى مملكتها فحينئذ عرف ربه
ذاتا و صفه و فعلا) (5)
بحث اسم و صفت و اينكه آيا اسم عين مسمى است و يا غير آن است در شرح باب ششم خواهد
آمد انشاء الله
بحث در اسم شريف (الله )
بحث لغوى آن كه آيا مشتق نيست ؟ و در صورت اشتقاق آيا مشتق از (لاه يليه ) اى ارتفع
است ؛ و يا از ماده (اله ) فزع و يا از ريشه (اله ) اى تحير او سكن و يا از ماده (وله )
اى طرب و يا از اصل و ريشه (لاها) بالسرنانيه فعرب و يا از (هاء) اى الضمير
الغايب كناية عن عدم امكان اعتبار الاسم بجنابه تعالى فى الظاهر؛ و يا مشتق از (الوهية )
و يا از (الهت ) و يا از (الهت اليه ) اى سكنت اليه فى حوائجهم و يا از ماده (اله )؛ و
يا از ماده (ولاه ) و يا از امور ديگر است را بايد در كتب لغوى و تفسيرى جستجو كرد.
اما بحث عرفانى اسم جلاله (الله )
همه اسماى حسناى الهى به اسم شريف (الله ) برمى گردند كه الله مستجمع همه
اسماء و صفات حق است . چه اينكه اصول اسما نود و نه تا هست كه اسم شريف جلاله
(الله ) اصل همه اين اصول است .
اگر دو طرف (الله ) به جمل ابجدى جمع شود و مجموع اين دو كه مى شود شش را
تقسيم بر حروف چهارگانه (الله ) كنيم خارج قسمت را كه يك و نيم است در عدد (الله
) كه شصت و شش است ضرب كنيم مى شود نود و نه كه عدد اسماى حسنى است . صورت
عمل 1+5 مساوى است با 6-4 مساوى است با 5/66*1 مساوى است با 99.
و نيز گفته شده است كه (الله ) اسم اعظم است و كعبه همه اسماء انسان
كامل است يعنى انسان كامل است كه (عبدالله ) است و مظهر اتم و
اكمل او است .
اسم شريف (الله ) در همه اسماى الهى متجلى است و لذا آن را نسبت به ديگر اسما دو
اعتبار است ؛ يك آنكه ذات او را در هر يك از اسماء ظهورى و اعتبار ديگر
اشتغال او مر همه اسما را از حيث مرتبه الهى است .
پس به اعتبار اول مظاهر همه اسماى الهى مظهر اين اسم اعظم اند چون ظاهر و مظهر در
وجود يك حقيقتند كه كثرت و تعدد را در آن راهى نيست اگر چه در
عقل هر يك از اين دو از ديگرى ممتاز است ، همانند آنكه
اهل نظر در مورد وجود ماهيت چنين گويند كه در خارج يك شى ء اند ولى در
عقل متميزند.
و به اعتبار دوم همانگونه كه كل مجموعى مشتمل بر همه اجزايى است كه عين آن
كل اند، اسم شريف (الله ) هم در مرتبه الهيه
مشتمل بر همه اسماء است و لذا گفته شده است كه اين اسم مستجمع همه اسماء و صفات
كماليه حق است به همين مطلب جناب محقق قيصرى در
فصل هشتم از مقدماتش بر شرح فصوص الحكم تنصيص كرده است .
در نكته سيزدهم هزار و يك نكته آمده است :
(الله ذاتى و صفاتى است الله ذاتى واجب الوجود متسجمع جميع صفات كماليه است
بسم الله الرحمن الرحيم . الله صفاتى الهيت او است . الهيت به لحاظ تدبير و رب بودن
است (الحمد الله رب العالمين ) پس الله در فاتحه تكرار نشد. چنانكه روح انسان را من
حيث هو مدبر بدن خود است نفس گويند ذات واجب الوجود را به لحاظ تدبير و رب
بودنش در مظاهر غير متناهيش اله گويند. (هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله ).
از اسم شريف (الله ) به جامع و امام الائمه نيز تعبير مى كنند كه جناب صدر المتالهين
در فصل 29 از مرحله 6 اسفار آورده است .
جناب مولى صدرا در تفسير فاتحه ذيل بسمله فرمود: (فاسم الله عند اكابر
العرفاء عبارة عن مرتبه الالوهية الجامعه لجميع الشوون و النعوت و الكمالات ، المندرجه
فيها جميع الاسماء و الصفات التى ليست الا لمعات نوره و شوونذاته و هى
اول كثره وقعت فى الوجود برزخ بين الحضرة الاحديه و بين المظاهر الامريه و الخلقيه و
هذا الاسم بعينه جامع بين كل صفتين متقابلتين او اسمين مقابلين ...
قال بعض اهل الله : الوجود الحق هو الله خاصه من حيث ذاته و عينه لا من حيث اسمائه )
(6)
سپس در فصل ديگرى در ادامه بحث (الله ) مى گويد: (اعلم يا وليى - نور الله
قلبك بالايمان - ان اكثر الناس لا يعبدون الله من حيث هو الله و انما يعبدون معتقداتهم فى
ما يتصورونه معبودا لهم فالهتهم فى الحقيقه اصنام وهمية يتصورونها و ينحتونها بقوة
اعتقاداتهم العقلية او الوهمية و هذا هو الذى اشار اليه عالم من
اهل البيت عليه السلام و هو محمد بن على الباقر عليه السلام : (كلما ميز تموه باوها مكم
فى ادق معانيه فهو مصنوع مثلكم مردوداليكم - الحديث اى فلا يعتقد معتقد من المحجوبين
الذين جعلوا الاله فى صور معتقدهم فقط الها الا بما
جعل فى نفسه و تصوره بوهمه فالهه بالحقيقة
مجعول لنفسه ... و اما اكمل من العرفاء فهم الذين يعبدون الحق المطلق المسمى باسم الله
... و اما الانسان الكامل فهو الذى يعرف الحق بجميع المشاهد و يعبده فى جميع المواطن و
المظاهر فهو عبد الله ...) (7)
جناب مويد الدين جندى كه اولين شارح فصوص الحكم است در شرح فصوص الحكم در ده
مبحث در اسم جلاله (الله ) بحث كرده است در مبحث خامس آن از ديدگاه و مشرب تحقيق اين
اسم را علم براى ذات غيبيه غنى از عالمين يعنى علم براى موجد از حيث ارتباط عالم به او،
و ارتباط او به عالم است . و در بحث سادس ، آنرا تتميم مى كند كه ذات حق را دو اعتبار
است و اسم (الله ) به اعتبار ثانى است و نتيجه مى گيرد كه (فهو علم لذات
الالوهيه لا للذات المطلقه عن الاعتبارات و ساير النسب و الاضافات فانهم ) و در
مبحث سابع در اختصاص اين اسم به تقدم و موصوفيت بر غير و اينكه او مسماى همه
اسماء و صفات و نسب و اضافات است بحث مى كند كه چون اسم (الله ) الوهيت دارد لذا
مشتمل بر حقايق كليه است كه امهات همه اسمايند كه آنها را امهات جميع گويند و آن حيات
و علم ، و اراده و قدرت است و لذا مستحق آن است كه مقدم بر همه و موصوف همه اسماء و
صفات باشد. پس الله را احديت جمع است .
و در بحث ثامن به حقايق حرفى اين اسم از حروف و تركيبشان در طور تحقيق اشاراتى
در ده مبحث مطرح مى كنند كه مشابه همين بحث را جناب صدر الدين قونوى در تفسير سوره
فاتحه در اعجار البيان مطرح مى فرمايند.
جناب محققق جندى در بحث اول از مبحث ثامن مى فرمايد كه اين اسم در قاعده مشرب كمالى
ختمى ، مركب از شش حرف است : (همزه ) و دو (لام ) و (الف ) بعد از دو لام و (هاء) و
(واو) بعد ازها و صورت آن چنين است : (ال ا ه و) سپس در بحثهاى بعدى در مورد هر يك
از اين حروف شش گانه بحث نسبتا مبسوطى در وادى علم حروف مطرح مى نمايد كه طرح
آن از حوصله مقام خارج است كه بايد از استاد زبان فهم محقق متحقق فرا گرفت . ولى در
پايان مبحث دهم كه معنون به عنوان : (تكمله و خاتمه للتكمله فى الاسم الاعظم )
است به اسم اعظم بودن اسم شريف (الله ) اشاره مى نمايد و گويد:
(اعلم : ان الاسم الاعظم الذى اشتهر ذكره و طاب خبره و نشره و وجب طيه عن علوم الخلق
و حرم تعريفعه و نشره ، من عالم الحقايق و المعانى حقيقه و معنى ، و من عالم الصوره و
الالفاظ صوره و معنى ؛ اما حقيقه فهى احديه جمع جمع الحقايق الجميعه الكماليه و اما
معناه فهو الانسان الكامل فى كل عصر و هو قلب الاقطاب
حامل الامانه الالهيه خليفه الله و نائبه الظاهره بصورته التى خلق عليها آدم عليه
السلام اما صورته حسا فهو صوره كامل ذلك العصر...) تا اينكه مى فرمايد
علماى ظاهر اختلاف در اسم اعظم نموده اند ولى صحيح آن است كه خداوند علم به آن را از
اكثر امت پنهان نمود و به كملين و اقطاب نيز اذن تعريف آن به خلق را نداده است مگر
بعضى از اسما و حروف آن را كه : (فمن اسما الله هذا الاسم . هو الله و المحيط و
القدير و الحى و القيوم و من حروفه - ادذرزولا - كما ذكره الشيخ رضى الله عنه )
(8)
جناب صدر الدين قونوى در تفسير فاتحه اش گويد: (و الاسم الله اذا جمعت
حروفه الظاهره و الباطنه كانت سته على راى شيخنا رضى الله عنه الالف و اللامان و
الالف الظاهره فى النطق لا فى الخط و الهاء والواو الظاهره باشباع الضمه و اذا ضفت
الى هذه السته الحقيقه التى يدل عليها هذا الاسم الالوهيه التى هى عباره عن نسبه تعلق
الحق من حيث ذاته بالاسماء المتعلقه بالكون كانت سبعه فافهم ) (9) سپس وارد
بحث در اين شش حرف مى شود و حقايقى را اظهار مى نمايد و مى فرمايد: (ثم
اقول و لست اسلك هذا المسلك فى تفسير هذه السوره و انما ذكرت هذا القدر تعريفا بما
اودع الحق كتابه العزيز و سيما هذه السوره التى هى انموذج و نسخه لكتابه الكريم
بل لسائر كتبه من الاسرار الغريبه و العلوم العجيبه ليعلم انه رتب حروفه و كلماته
تربيت مدبر خبير فما فيه حرف بين حرفين او متقدم او متاخر الا و هو موضوع بقصد خاص
و علم كامل و حكمه بالغه لا تعدى العقول الى سرها و من لا يكشف له هذا الطور لم يعرف
سر بطون القران التى ذكرها رسول الله صلى اللّه عليه و آله بقوله : (للقرآن
ظهر و بطن الى سبعه ابطن ) و فى روايه الى سبعين بطنا و لا سرقوله (يدبر الامر)
و لا سر قوله صلى اللّه عليه و آله (خصت بست ) و تعيينه فى جملتها الفاتحه و
خواتم البقره الداله على كمال ذوقه و جمعيته و لا سر قوله تعالى
(تنزيل من حكيم حميد) و لا سر قول على رضى الله عنه (لو اذن لى فى تفسير
الفاتحه لحملت منها سبعين و قرا) و لا سر
قول الحسن رضى الله عنه (انزل الله مائه كتاب و اربعه كتب فاودع المائه فى
الاربعه ) و هى التوراه و الانجيل و الزبور و الفرقان و اودع الجميع فى القران و
اودع جميع ما فى القرآن فى المفصل و اودع ما فى
المفصل فى الفاتحه و بنهتك على اندراج الجميع فى هذه الاسماء الثلاثه اندراج
الاسمين و ما تحت حيطتهما فى الاسم الله ثم اندراج
كل شى فى حرف الهاء من الاسم الله )
بحث در مورد (الرحمن ) كه رحمت امتنايى است و (الرحيم كه رحمت وجويى است در
ذيل شرح بيت هشتم همين باب خواهد آمد
جناب صدر المتالهين در پايان شرح و تفسير بسم الله الرحمن الرحيم در تفسير فاتحه
گويد:
(و اعلم ان معرفه اسماء الله تعالى علم شريف ذوقى و مشرب عظيم دقيق
قل من الحكماء من تفطن بعلم حقايق الاسماء الا من كوشف بكون وجوده تعالى باحديته
الجمعيه كل الموجودات قبل حصولها و ان عالم اسمائه عالم عظيم الفسحه فيه صور جميع
الاعيان و المهيات .) (10)