از ارزشهاى دنيوى
صحيح است كه خداى جهان آفرين دوستان خاصّ خويش را فراتر از دنيا و ارزشهاى مادّى
نگريسته است ، با اين وصف به خاطر شقاوت سپاه اموى در بستن آب و غذا به اردوگاه
امام حسين عليه السلام و بر خاندان و كودكانش و به خاطر وانهادن پيكر به خون خفته
اش بر روى خاك ، خداوند سه نعمت از همانهايى كه از او دريغ داشتند، در بعد وصف
ناپذيرى به آن حضرت ارزانى داشت كه تا روز رستاخيز هم چنان به ياد و نام مبارك او
باقى خواهد بود. اين سه چيز عبارتند از:
1 آب رسانى به تشنگان ، به ياد او،
2 سير كردن گرسنگان به نام او،
3 و ديگر سازندگى و آبادانى شهادتگاه او.
آب رسانى و اطعام
خداوند، براى اين كار انسان دوستانه به ويژه در كنار حرم او وشبانه روز جاودانه
عاشورا، پاداش خاصّى مقرّر فرمود.
در روايت آمده است كه :
(هر كسى در شبانه روز عاشورا، در كنار حرم آن حضرت به مردم آب بدهد، همانند كسى
است كه به اردوگاه حسين عليه السلام آب رسانده است .)(303)
و نيز اين واقعيّت دريافت مى گردد كه نخستين پاداش كه در روز رستاخيز داده مى شود
پاداش آبى است كه به نام و به ياد او داده شود؛ به همين جهت است كه شيعيانش در همه
جا مى كوشند تا آبى به نام او به جريان اندازند و از اين راه سقاخانه هاى بى شمارى
بنياد گشته است .
اطعام
در محافل و مجالس سوگوارى او، به ويژه در ماه او، غذا دادن به مردم به ياد و نام مقدّس
او، يك شيوه پسنديده و مردمى است كه اگر بخواهيم آنچه را كه سالانه در مجالس
سوگوارى او اطعام مى گردد، محاسبه كنيم ، به طور متوسّط روزانه ميليونها، انسان
گرسنه سيرمى گردد.
سازندگى هميشگى
از آن هنگامى كه سپاه پليد اموى ، آن گرامى را به جرم دفاع از عدالت و انسانيّت به
خاك و خون كشيد، خداوند به پاداش آن عظمت و شكوه حماسه سازش ، سازندگى و
آبادانى هميشگى شهادتگاهش را بدو ارزانى داشت ، هم سازندگى ظاهرى و هم سازندگى
معنوى و روحانى .
اين حقيقت را فرشته امين الهى ، از جانب خدا گزارش كرد و زينب دخت گرانمايه اميرمؤ منان
از سيّد السّاجدين عليهم السلام روايت كرد.(304)
آرى ! خداوند در برابر آن آزمايش بزرگ تاريخى و شكيبايى قهرمانانه بر آن و به
پاداش به خاك و خون كشيده شدن در راه احياى دين و ارزشهاى آسمانى ، اين بارگاه
ملكوتى را به آن حضرت ارزانى داشت و مقرّر فرمود كه تا روز رستاخيز همچنان بر
شكوه عزّت و عظمتش خواهد افزود و آنجا را كعبه
آمال و قبله گاه دلهاى بامعرفت و انديشه هاى بلند و سرهاى پرشور خواهد ساخت .
از شگفتيهاى روزگار، اين است كه خانه خدا و ديگر مشاهد مشرّفه ، همگى به دست
شيفتگان و علاقمندان بدانها ساخته و آباد شده و سازندگى آنها پايان مى پذيرد. امّا
بارگاه ملكوتى آن حضرت از روزى كه بنياد گشته و تا روزى كه به دست
متوكّل ، خليفه مغرور و استبدادپيشه عبّاسى ويران گشته و بار ديگر توسّط همان عنصر
ويرانگر، ساخته شد از همان وقت پيوسته به دست سلاطين و خلفا، در دست سازندگى و
توسعه و تكميل و تزيين است و همواره نقّاشان چيره دست و هنرمندان ماهر در آن
مشغول كارند و نگارنده از پنج سالگى تاكنون كه به شصت سالگى رسيده ام ، حتّى
يك روز نديده و نشنيده ام كه اين سازندگى متوقّف گردد و اين وضعيّت تا دامنه قيامت
نيز ادامه خواهديافت .
قسم هشتم : احترام در همه مراحل
آن حضرت ، از سرآغاز زندگى و پيش از ولادت تا روز رستاخيز و پس از آن در همه
مراحل ، پيوسته مورد تكريم و احترام خاصّ آفريدگار خويش بود، براى نمونه :
1 از لحظاتى كه مادر گرانقدرش نور وجودش را در خود احساس كرد پيوسته شرايط
ويژه اى را در خود مى يافت و پيامبر گرامى در اين مورد مى فرمود:
(دخترم ! من در پيشانى بلندت ، نور و درخشندگى خاصّى مى نگرم .
تو را بشارت باد كه به زودى حجّت خدا بر زمينيان و آسمانيان را به دنيا خواهى
آورد.)(305)
و نيز خود فاطمه عليها السلام مى فرمود:
(من در دوران باردارى به حسين عليه السلام شبانگاهان در خانه تاريك ، احساس نياز
به چراغ نمى كردم .)
و مى فرمود:
(در آن دوران ، همواره نداى جانبخش تقديس و ستايش خدا، از او مى شنيدم و هرگاه مى
خوابيدم در عالم رؤ يا، دو شخصيّت نورانى و گرانقدر را مى نگريستم كه بر من دعا مى
خوانند.)(306)
2 ولادت او نيز از جانب خدا، سخت گرامى داشته شد و پيامهاى تبريك و گراميداشت ، به
سبكهاى ويژه اى بدين صورت مخابره شد:
به بهشت رضوان از جانب خدا وحى گرديد كه زيبايى و آراستگى بهشت و بوى خوش و
دل انگيزش ، كرامت و بخششى است به نوزاد مباركى كه براى محمّد صلى الله عليه و
آله تولّد يافته است .
به حوريان بهشتى وحى گرديد كه خويشتن را آراسته سازيد و براى گراميداشت
نوزادى كه براى محمّد صلى الله عليه و آله ولادت يافته است ، به ديد و بازديد
بپردازيد.
و به فرشتگان ، وحى شد كه بپاخيزيد و صف زده ، براى گراميداشت مولودى كه براى
محمّد صلى الله عليه و آله ديده به جهان گشوده است ، به تسبيح و بزرگداشت و
تمجيد و ستايش خدا بپردازيد.
و به امين وحى الهى ، پيام آمد كه همراه هزاران گروه از فرشتگان ، سوار بر اسبهاى
سفيد و زينهاى زرّين و جواهرنشان و با سرنيزه هايى از نور، به سوى پيامبر
گرانقدرم فرودآييد و تولّد نور را بر آن حضرت تهنيت بگوييد.(307)
دقّت در كيفيّت گراميداشت و تهنيت و بسيج و آمادگى و آراستگى زمين ، زمان ، بهشت ،
رضوان ، حوريان و فرشتگان ، نشانگر عظمت امام حسين عليه السلام است .
3 در نامگذارى آن حضرت نيز احترام و بزرگداشت خاصّى را مى نگريم .
خداى جهان آفرين پس از ولادت امام حسين عليه السلام و مخابره پيامهاى تبريك ، به
جبرئيل وحى كرد كه : (من نام او را حسين نهادم .)(308)
و اينگونه نامگذاريش از جانب خداست و او را در كتاب خودش نام مى نهد و به اوصاف
خاصّى وصف مى كند و در آسمانها نيز، همان گونه كه روايات نشانگر آن است براى آن
حضرت نامهاى ويژه اى برمى گزيند.
4 پس از نامگذارى نوزاد مبارك به حسين به
جبرئيل دستور داده شد كه پس از تبريك و تهنيت ولادتش به پيشواى بزرگ توحيد، به
او تسليت گويد و به او خبر دهد كه ستمكاران امّتش ، اين انسان والا را، به شهادت
خواهند رسانيد.(309)
5 خداوند به هنگام ولادت آن حضرت ، حوريّه ويژه اى را كه برتر از همه حوريان است
، همراه همدستانش به عنوان قابله فرستاد، تا در احترام و
تجليل او و مادر گرانقدرش ، فروگذارى نكنند.(310)
6 به گاهواره آن حضرت نيز احترام و ارزش خاصّى داده شد، تا آن جايى كه پناهگاه و
زيارتگاه فرشتگان بود.(311)
7 ميكائيل و فرشتگان را گاهواره جنبانِ او ساخت .(312)
8 جبرئيل ، ضمن به حركت آوردن گاهواره اش برايش زمزمه مى كرد و اشعار حكيمانه و
سنجيده اى مى خواند.(313)
9 براى تغذيه و شيردادنش ، احترام ويژه اى به
عمل آمد و با اينكه سينه و شير مادرش ارزنده ترين و پرشرافت ترينها بود، خداوند از
زبان وانگشت پيامبر نيز او را تغذيه كرد،(314) چرا كه پيامبر برتر و والاتر است .
واين امتياز نيز به حسين عليه السلام داده شد، همان گونه كه در زيارت جابر آمده است
كه :
... غذّتك يد الرحمة و رضعت من ثدى الايمان
به راستى كه دست توانمند پيامبر رحمت ، تو را تغذيه كرد و از پستان ايمان شير
نوشيدى و در دامان پاك اسلام پرورش يافتى .
10 در مورد لباس آن گرامى نيز همين بس كه لباس مخصوص از جانب خدا بدو هديه
شد و به هنگام پوشاندنش پيامبر گرامى فرمود:
(اين هديه اى است از جانب پروردگارم به گرامى فرزندم حسين كه من به دست خود آن
را مى پوشانم ، چرا كه تار و پود آن از پر
جبرئيل است .)(315)
11 سرزمينى كه شهادتگاه و قبر شريف آن حضرت گرديد، همواره مورد احترام بود و
با اينكه هيچ قبرى را پيش از دفن صاحبش زيارت نمى كنند، همه پيام آوران خدا از آدم تا
خاتم ، آرامگاه شريف او را پيش از شهادت ، زيارت كردند.(316)
12 احترام خاصّ به اشك ديدگان او همانگونه كه در روايات آمده است .(317)
13 به خون مطهّرش كه در راه حقّ و عدالت ريخته شد، احترام خاصّى بخشيد، به
گونه اى كه فرستاده خدا، خون پاكش را در شيشه سبز رنگى جمع كرد و از ملكوت اعلى
، فرشته اى براى اين كار فرود آمد.(318)
14 به اشكهايى كه نثار او مى گردد و در مجالس سوگ او ريخته مى شود، بهاى
خاصّى داده شد به گونه اى كه فرشتگان آنها را جمع مى كنند و به خزانه داران بهشت
مى دهند تا با آب گواراى حيات ، در هم آميزند.(319)
15 به مسير جريان اشكهاى جارى بر آن حضرت نيز، احترام خاصّى شد به طورى كه
نه گرد و غبار ذلّت بر آنها خواهد نشست و نه اندوه و غم .(320)
16 مجلس و محفل آن حضرت نيز از ارزش خاصّى برخوردار شد كه در بخشهاى آينده
خواهد آمد.
17 به شفاعت آن حضرت نيز احترام خاصّى داده شد كه به هنگام ولادت ، شفاعت كننده
فرشتگان و در قيامت ، شفاعت كننده آدميان قرارش داد.(321)
18 و ديگر اينكه احترام خاصّى به تربت پاكش
قائل شد كه از 25 مترى قبر شريف تا چهار فرسخى آن ، به تناسب نزديكى به
مرقدمطهّرش فضيلت خاصّى دارد(322) همان گونه خود آن حضرت به هنگام حركت از
مدينه فرمود:
(خداوند، اين نقطه از زمين را به هنگام آفرينش و گسترش بخشيدن به كره زمين ،
براى او برگزيد و براى آن ويژگيهايى قرار داد.)(323)
ويژگيهاى تربت امام حسين عليه السلام
خداوند بر سرزمين مقدّس كربلا و تربت پاك آن حضرت امتيازاتى قرار داد:
1 تربت پاك او را بر كعبه برترى و شرافت بخشيد.(324)
فمن حديث كربلا والكعبة برخى كربلا را برتر از نجف ارزيابى كرده
اند با اينكه مرقد مطهّر اميرمؤ منان عليه السلام را استثنا كرده و آن را از نظر فضيلت و
قداست ، همپايه تربت امام حسين عليه السلام نگريسته اند.
2 در روايت از امام باقر عليه السلام آمده است كه :
(خداوند اين سرزمين مبارك را بيست و چهار هزار
سال پيش از آفرينش كعبه پديد آورد و بدانجا نظر رحمت افكند و بركت
بخشيد.)(325)
3 و نيز با اسناد بسيارى روايت شده است كه اين سرزمين پيش از آفرينش موجودات به
اراده آفريدگارش ، مقدّس و مبارك بود و همچنان خواهد بود تا خداوند آن را برترين
نقطه بهشت سازد و بهترين مسكن و جايگاه براى دوستانش را، در آن قراردهد.)(326)
4 خداوند، اين تربت پاك را چشمه اى از چشمه هاى بهشت و نهرى از نهرهاى جارى آن
قرار داد.(327)
5 از سيّدالسّاجدين عليه السلام است كه : (در آستانه رستاخيز، آن گاه كه زمين به
سخت ترين لرزهايش ، لرزانده شود و به سختى به حركت آيد؛ كربلا، اين سرزمين
بابركت با همان صافى و گستردگى اش بالا مى رود و از بهترين و زيباترين باغ ،
از باغهاى بهشت مى گردد و در ميان همه بوستانهاى بهشت مى درخشد، درست بسان ستاره
درخشنده اى در ميان ستارگان ، به گونه اى كه درخشندگى اش ديدگان بهشتيان را
خيره مى سازد و در همان حال فرياد شادمانه سر مى دهد كه :
هان ! منم سرزمين مقدّس خدا! سرزمين پاك و پربركتى كه پيكر پاك و بارگاه ملكوتى
سالار شهيدان و سرور جوانان اهل بهشت را دربرداشتم .)(328)
6 اين خاك پاك ، به گونه اى است كه ذكر گفتن با تسبيح ساخته شده از آن ، ثواب
ذكر و استغفار را تا هفتاد برابر افزايش مى دهد.(329)
7 به دست داشتن تسبيح ساخته شده از اين خاك و گرداندن بدون ذكر آن ، پاداش ذكر
خدا دارد(330) و بدين گونه تسبيحى كه به جاى صاحب آن ، ذكر خدا گويد و پاداش
ذكر خدا براى گرداننده اش بياورد، چقدر ارزشمند است .
8 هنگامى كه فردى تسبيح ساخته شده از تربت پاك او را به دست گيرد و صبحگاهان
بگويد:
اللّهمّ انّى اصبحت اُسبّحك واُمجّدك
خدايا! در اين صبحگاه تو را به مقدار گردش اين تسبيح سپاس ، تمجيد و ستايش مى كنم
و تو را به وحدانيّت مى خوانم .
به بركت تربت امام حسين عليه السلام تا هنگامى كه در دست اوست ، ثواب ذكر خدا
برايش نوشته مى شود.(331)
9 سجده بر خاك كربلا، حجابهاى پديد آمده از گناه را دريده (332)، زنگارهاى
دل را زدوده ، موانع قبولى اعمال و استجابت دعا را كنار زده ، زمين و زمان را نور باران مى
سازد.
و اينكه آيا اين فضيلت تنها در سجده بر تربت پاك اوست يا
شامل مهرهاى ساخته شده از خاك معمولى آنجا نيز مى شود؟ ديدگاهها متفاوت است ، امّا در
روايت است كه : (امام صادق عليه السلام مقدارى از آن تربت مقدّس را در يك ظرف
مخصوصى به همراه داشت كه آن را مى گسترانيد و بر آن سجده مى كرد.)(333)
و اين كار و دلايل ديگر نشانگر آن است كه اين فضيلت و برترى برتربت پاك اوست
نه ديگر مصنوعات ساخته شده از خاك عادى آن سرزمين مقدّس .
10 خوردن خاك ، تحريم شده است و در روايت آمده است كه بسان خوردن گوشت خوك است
(334) و كسى كه بر اثر خوردن خاك بميرد بر او نماز نمى گذارند با اين وصف
تربت امام حسين عليه السلام براى شفا استثناء شده است .(335) البتّه تربت امام حسين
عليه السلام و دريافت اثرات آن در گرو تهيّه آن از جاى مناسب و چگونگى نگهدارى و
خوردن آن و از همه مهمتر، درون و نيّت پاك و خداجويانه داشتن ، ضرورى است .
يكى از شيعيان مى گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم : (برخى از تربت
پاك حسين عليه السلام برمى دارند و از آن نتيجه دلخواه خويش را مى گيرند و برخى از
همان تربت بر مى دارند و سودى نمى برند، رمز اين كار چيست ؟)
حضرت فرمود: (سوگند بخدايى كه جز او خدايى نيست ، از اين تربت پاك ، انسان
صادق و خالصى كه به صاحب قبر و خداى او معتقد است برنمى دارد، جز اينكه همان را
كه مى نگريسته است ، دريافت مى دارد.)(336)
و نيز نگهدارى آن به صورت سربسته توصيه شده است ، چرا كه در صورت عدم
رعايت شرايط نگاهدارى تربت ، كه يكى سربسته بودن آن است باعث مى شود تا
شياطين آن را مسح كنند و اثر آن زايل گردد.(337)
11 با خود داشتن تربت پاك آن حضرت ، اگر با نيّت مصون ماندن از خطرات و بلايا
باشد، مؤ ثّر است و همانگونه كه در روايت آمده است : (پناهگاهى است مطمئن .)(338)
12 قرار دادن آن در ميان اجناس و كالاهاى تجارتى طبق روايت ، آن را پربركت مى
سازد.(339)
13 در روايت آمده است كه : (كودكانتان را با تربت مقدّس او كام برداريد، چرا كه
ايمنى بخش آنان خواهد بود.)(340)
14 به هنگامى كه از آن تربت مقدّس به همراه ميّت ، در قبر گذارند، ايمنى بخش او
خواهد بود.(341)
در روايتى آمده است كه : (زنى مرتكب فحشا مى گشت و كودكان خود را كه ثمره گناه او
بودند، مى سوزانيد. هنگامى كه مُرد و جسدش را در قبر نهادند، زمين پيكر او را نپذيرفت
و بارها بيرون انداخت ، با راهنمايى يكى از ائمه عليهم السلام اندكى تربت حسين عليه
السلام به همراه بدن در قبر نهادند كه ديگر بيرون نينداخت .)(342)
15 مخلوط ساختن حنوط به اين تربت مطهّر توصيه شده است .(343)
16 دفن ميّت در آن سرزمين ، باعث مى شود كه شرايط ورود به بهشت فراهم
گردد.(344)
17 حوريان بهشتى از فرشتگانى كه به زمين فرود مى آيند، از اين تربت مطهّر براى
تبرّك جستن بدان ، هديه مى طلبند.(345)
18 فرشتگان از اين تربت معطّر، به پيامبر گرامى هديه آوردند و پيامبر از آن براى
خويش برداشت و حسين عليه السلام نيز پيش از شهادت از اين هديه براى خود برداشت
كه در اين مورد روايت خواهد آمد.
19 براساس روايت معتبرى ، در اين سرزمين پيش از شهادت حسين عليه السلام دويست
پيامبر و دويست جانشين پيامبر و دويست تن ازنوادگان پيامبران به شهادت رسيده ، در
آنجا خفته اند.(346)
20 بوييدن خاك اين سرزمين ، باعث جريان يافتن سيلاب اشك مى گردد و شگفت اين است
كه پيش از شهادت آن حضرت نيز اين مساءله براى پيامبر و خود حسين عليه السلام تحقّق
يافت و آن دو بزرگوار با بوييدن آن تربت پاك ، اشك از ديدگانشان جارى
شد.(347)
21 از اين تربت مقدّس ، هر كجا نگهدارى مى شد، با به زمين ريخته شدن خون پاك
حسين عليه السلام آن هم به خون تبديل شد، همان گونه كه در روايات بسيارى ، از جمله
اين روايت آمده است كه :
به هنگام سفر آسمانى معراج و نيز به هنگام شرفيابى امين وحى به محضر پيامبر،
مقدارى از آن تربت پاك پيش از شهادت امام حسين عليه السلام به پيامبر صلى الله
عليه و آله هديه شد و آن حضرت آن را به امّ سلمه داد و فرمود:
(اين را خوب نگه دار، هنگامى كه به خون
تبديل شد بدان كه فرزندم حسين را كشته اند.)
اين بانو مى گويد: (من آن تربت سرخ رنگ را در شيشه اى نهادم و هر روز بر آن مى
نگريستم و گراميش مى داشتم . صبح روز عاشورا آن را به حالت طبيعى يافتم ، اما
هنگامى كه پس از نيم روز به سراغ آن رفتم به ناگاه ديدم به صورت خون تازه اى
در آمده است ، بى اختيار ضجّه زدم و از دل فرياد كشيدم ... .)
و بانوى ديگرى اضافه مى كند كه : (همان شيشه را در دست همسر پيامبر ديده است كه
خون تازه اى در درونش در حال جوشش است .)(348)
22 اين سرزمين مقدّس ، حزن انگيز است و به مجرّد ورود بدان غم و اندوه انسان را فرامى
گيرد، به ويژه با نزديك شدن به قبر شريف و با نظاره به قبر فرزند گراميش در
پايين پاى او.(349)
آرى ! هر كسى به قبر فرزندش در پايين پاى او نظاره كند و شرايط آن پدر و پسر
گرانقدر را در ذهن خويش مجسّم سازد، عواطف انسانى او شعله ور مى گردد و امواج مهر و
محبّت نثارشان مى كند، آيا تو نيز اينگونه اى ؟
23 هر فرشته اى كه پيامبر را زيارت نمود از اين تربت برگرفت .
در روايت است كه : (هر فرشته اى كه به سوى پيامبر آمد از تربت امام حسين عليه
السلام به همراه داشت .)(350)
همين گونه هر پيامبرى از پيام آوران خدا، كه كربلا را زيارت نمودند از تربت او
برگرفتند و آن را بوييدند و پوست بدن خويش را با آن متبرّك ساختند.(351)
آرى ! كربلا تا روز رستاخيز همين گونه زيارتگاه و جايگاه همه پيامبران خواهد بود.
24 از الطاف و احترامات ويژه ، بر امام حسين عليه السلام اين است كه خداوند چنين مقدر
فرمود كه :
هر خودكامه اى به او و تربت او جسارت كرد، همو يا ديگرى ، به تكريم و احترام و
تجليل او برمى خيزد و اين واقعيّت را خداوند به گونه اى پيش مى آورد كه پيوسته
تجليل و احترام بر حرمت شكنى وجسارت غالب مى گردد و اثر حرمت شكنى را از ميان
برمى دارد.
نويسنده ، اين واقعيّت را از دقّت در جريانات متعدّدى ، حدود
چهل حادثه دريافت داشته و خداى را بر اين الهام قلبى سپاس مى گذارد. شما نيز با
نگرش بر سرنوشت حرمت شكنان و جسارت كنندگان به آن حضرت ، واقعيّت مورد نظر
را دريافت خواهيد كرد.
قهرمانان سرافراز
در مورد پيامبران و امامان نور عليهم السلام دو نكته دقيق را بايد از هم جدا ساخت ، يكى
تلاش دشمن در وارد آوردن صدمات و لطمات جسمى بر آنان و ديگر تلاش در راه هتك حرمت
و در هم شكستن شخصيّت معنوى و تحميل ذلّت بر آن سرفرازان .
خودكامگان سياهكار، در طول تاريخ امكان يافته اند كه بسيارى ازآنان را در سخت ترين
شرايط، محاصره و به شهادت رسانند، امّا هرگز نتوانسته اند ذلّت و خفّت را بر آن
قهرمانان افتخارآفرين تحميل نمايند، چرا كه بر خداست كه بندگان غيرتمند و عدالت
خواه خويش را از هر پديده نفرت انگيزى ، از آن جمله ذلّت و خفّت كه به طور فطرى
تنفّرانگيز است ، مصون دارد.
به همين دليل است كه اگر نيك بينديشيم خواهيم ديد كه :
به راستى صولت و وقار و شكوه و محبوبيّت اين بندگان برگزيده خدا، با وجود فقر
و عدم امكانات ظاهريشان در طول قرون و اعصار دلها را لبريز ساخته و قلبها را مسخّر
كرده است و براى سيّد و سالار عدالت خواهان ، حسين عليه السلام در اين ميدان
ويژگيهايى ارزانى داشته است كه شنيدنى است براى نمونه :
1 معاويه نخستين خودكامه اى بود كه آرزوى كشتن حسين عليه السلام را داشت و در همان
حال ناگزير فرمان احترام به آن حضرت را صادر كرد و به هنگام وصيّت به يزيد،
گفت : (من بر سلطنت تو از حسين بيمناكم ، امّا اگر با او درگير شدى و به ظاهر بر او
چيره شدى احترام او را رعايت و حرمتش را نگه دار، چرا كه پاره جگر پيامبر است
.)(352)
2 وليد اوّلين كسى بود كه از جانب دربار پليد اموى ، فرمان
قتل حسين عليه السلام را دريافت كرد، امّا در مقام فرماندارى مدينه گفت :
(به خدا پناه مى برم اگر به ريختن خون مقدّس حسين آزمايش گردم و بدان مبتلاشوم
.)(353)
3 عمر سعد فرمانده سپاه پليد اموى به هنگام تصميم بر پيكار با او، اينگونه او را
تجليل كرد:
ءاَترك ملك الرّى والرّى منيتى ليس دونها
|
حجاب ولكن لى فى الرّى قرّة عين (354)
|
آيا استاندارى رى را كه نهايت آرزوى من است رها كنم ؟ يا خويشتن را به جنايت سهمگين
ريختن خون حسين عليه السلام آلوده و گناهكار سازم ؟خود نيك مى دانم كه كيفر دردناك و
غير قابل تحمّل به شهادت رساندن حسين عليه السلام ، آتش شعله ورى است كه
فراتر از آن نيست ، امّا حكومت رى روشنى چشم من تيره بخت است ... . پس ، چه خاكى به
سر كنم ؟
و اينگونه از حسين عليه السلام تجليل مى كرد.
4 و نيز دوّمين مهره پليد يزيد، شمر، به هنگام صدور فرمان هجوم ددمنشانه به
اردوگاه نور، از آن حضرت اينگونه تجليل كرد كه :
(او قهرمان گرانقدر و هماورد بى همتايى است كه كشته شدن به دست او افتخار است و
نه مايه عار،
انّه كفو كريم .(355)
5 و نيز مهره پليدى از سپاه دشمن كه به كشتن او كمر بسته بود، خود آن حضرت را
تجليل مى كرد كه :
(هان يا حسين ! تو را خواهم كشت با اينكه نيك مى دانم كه خداى بزرگ ، دشمن من خواهد
بود.)(356)
6 و نيز نيزه دار سر مقدّسش به هنگام ورود به كاخ شوم ابن زياد، اينگونه ناخواسته
حق به زبانش جارى شد و پيشواى انسانيّت را ستود:
املا ركابى فضّة و ذهبا واباً
|
ركابم را از طلا و نقره لبريز ساز، چرا كه جنايت بزرگى به نفع شما كرده ام و
براى بقاى ستم شما، بزرگمردى گرانمايه و بى نظير را به خاك وخون كشيده ام .
آرى ! من فرزند بهترين پدر و والاترين مادران گيتى را كشته ام .
كه ابن زياد نيز، بى درنگ حكم اعدام او را صادر كرد.(357)
7 و نيز شقاوت پيشگانى كه پيكر مقدّسش را
پايمال ساختند، با نظم و نثر شخصيّت والاى او را ستودند.(358)
8 و شگفت انگيزتر از همه اين بود كه يزيد، عنصر خودكامه اموى ، در حالى كه
سرنورانى آن حضرت در برابر ديدگانش بود، به ناچار به ستايش و احترام آن
حضرت پرداخت و بر دشمنان خونخوارش لعن و نفرين كرد.(359)
كيفر فورى حرمت شكنان
خداوند، گويا چنين مقرّر فرمود كه اهانت كنندگان به آن حضرت و حرمت شكنان يا خود،
ناگزير به تجليل و احترام او گردند و بر همدستان خود لعن و نفرين كنند و از شقاوت
خود بيزارى جويند يا شرايطى پيش آورد كه بلافاصله ، طعم تلخ حرمت شكنى خويش را
بچشند تا همواره بر صولت و عظمت و وقار او افزوده شود. براى نمونه :
1 از جمله كسانى كه حرمت آن حضرت را شكست ، يكى آن عنصر پليدى بود كه روز
عاشورا در اوج بى شرمى و گمراهى به او بشارت آتش داد كه بلافاصله به اراده خدا
اسب او لغزيد و او در حالى كه واژگون شد، پايش در ركاب به دام افتاد و در غوغاى جنگ
، اسبش او را به اين سو و آن سو كشيد تا به
گودال آتش پرتاب شد و اينگونه دردم كيفر حرمت شكنى اش را دريافت كرد.(360)
2 ديگرى ، جنايتكارى بود كه در روز عاشورا حرمت آن حضرت را انكار كرد و براى
فريب ساده دلان فرياد كشيد كه : (اى حسين ! تو را چه به پيامبر؟) و شگفت آور است
كه همان وقت به سرنوشت نفرت انگيزى دچار شد و در حالى كه براى رفع
مشكل خود به كنارى رفته بود، مارى او را گزيد و همچنان به كثافت خود غلطيد تا به
آتش دوزخ افكنده شد.(361)
3 و ديگرى تيره بختى بود كه فرياد كشيد: (هان ! يا حسين ! به اين آب
زلال و گوارا نظاره كن ، از آن نخواهى نوشيد تا تشنه بميرى .) اين اهانت بر او
گران آمد و او را اين گونه نفرين كرد: (بار خدايا! او را در
حال تشنگى نابود ساز.) كه در دم ، حالت دردناكى به او دست داد كه از شدّت عطش مى
سوخت و پيوسته آب مى طلبيد تا آنجايى كه آنقدر آب نوشيد كه شكمش پاره شد و باز
هم با همان عطش به دوزخ وارد شد.(362)
25 براى آن حضرت هر گاه اراده مى فرمود ميوه هاى گوناگون و نعمتهاى جاودانه
بهشت هديه مى شد از آن جمله : خرما، گلابى ، سيب و نيز هر غذايى كه از بهشت به
پيامبر و على و فاطمه و حسين عليهم السلام هديه شد، بيشتر به خواست آن حضرت يا
به خاطر او بود.(363)
26 خداوند حسن و حسين عليهما السلام را در مورد لباس و پوشاك نيز مورد عنايت خاصّ
خويش قرار داد و بارها از لباسهاى زيباى بهشت در رنگهاى ويژه ، به آنان هديه داد،
كه سرّ تفاوت رنگ لباس آنان نيز مشهور است .(364)
همسر پيامبر صلى الله عليه و آله ، امّسلمه مى گويد:
پيامبر را ديدم كه لباس مخصوصى كه در دنيا نظيرش را نديدم ، بر اندام حسين عليه
السلام مى پوشاند در مورد آن سؤ ال كردم كه فرمود:
(اين هديه خدا به حسين است و من آن را بر اندامش مى پوشانم ، از ويژگيهاى آن اين است
كه تار و پودش از كرك بال جبرئيل است .)(365)
و نيز خداوند به دست فرشتگان بر بدن به خون خفته و عريانش كه برخاك افتاده بود
از لباسهاى بهشتى پوشانيد.
عنوان پنجم : جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به حسين عليه السلام
بالاترين درجه لطف
در اين بخش سخنى پيرامون جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به حسين عليه السلام است كه
در روايات از آن به نهادن دست خدا بر سر آن حضرت تعبير شده است .
فوضع اللّه يده على رأ س الحسين
از آنجايى كه اين تعبير، در فرهنگ اسلامى بيانگر بالاترين درجه لطف خدا به آن
گرامى است ، جلوه هايى از اين لطف ويژه در دو محور آشكار مى گردد: نخست در رابطه با
خود حسين عليه السلام و ديگر در رابطه با مردم .
الف : آنچه خود آن حضرت در پرتو اين لطف خاصّ خدا بدان
نايل گرديد، مقام والا و منزلت شكوهمندى است كه نه تنها توان ترسيم آن نيست ، بلكه
از تصوّر آن هم ناتوانيم و در عظمت و شكوه اين مقام والا همين بس كه ، از شاخه هايش اين
است كه امامت و پيشوايى انسانها را درنسل او قرار مى دهد.
ب : امّا ره آورد آن براى مردم نيز بسيار است ، از آن جمله خداوند درتربت پاك حسين عليه
السلام براى مردم شفا قرار داد و اجابت دعاهايشان را در حرم مطهّر او تضمين
فرمود.(366) امّا پرشكوه ترين ره آورد لطف خاصّ خدا به حسين عليه السلام اين است
كه : آن حضرت را سبب رحمت گسترده و فراگير خويش قرار داد؛ همان چيزى كه مردم را
به خاطر آن آفريد و حسين عليه السلام را وسيله آن ساخت و چون برترين و والاترين
پيام آورش را به عنوان رحمتى براى جهانيان فرستاد، حسين عليه السلام را از نور
وجود او و او را از نور وجود ريحانه زندگى اش حسين عليه السلام قرار داد كه خود
پيامبر مى فرمود:
حسين منّى و انا من حسين .
براين باور است كه حسين عليه السلام جايگاه فرود رحمت خداست و نور وجودش از رحمت
است و رحمت از نور وجود گرامى او، دست رحمت ، حسين عليه السلام را تغذيه كرد و در
دامان قهرمان پرور و پاك رحمت ، پرورش يافت و از زبان رحمت شير نوشيد و گوشت و
پوست و خون غيرتمندش از رحمت روييد و پديد آمد و از رحمت رشد كرد.
او نور ديده پيامبر رحمت بود و گل خوشبوى بوستان معطّر رحمت .
مجلس او، در سينه رحمت بود و مَرْكبش روى شانه رحمت .
و تكيه گاهش بر پشت رحمت و مسير و هدفش ، به سوى رحمت .
او معدن و مركز خاصّ رحمت است و مجمع اسباب آن .
او جامع وسايل رحمت است و منبع جوشان چشمه هاى رحمت .
او راه ورود به درياى رحمت است و نهر جارى رحمت و كِشتگاه باغها و بوستانهاى رحمت .
او جلوه گاه ميوه هاى رحمت است و رشدگاه شاخه هاى آن .
او به حركت درآورنده ابرهاى باران زاى آن .
به بركت وجود آن گرامى ، جهان هستى در قلمرو بخشايش رحمت قرار مى گيرد و در
گستره دايره رحمت وارد مى شود و با رحمت بر او رحمت واسعه الهى تحقّق مى يابد.
آرى ! او رحمت پياپى و بى وقفه و پايان ناپذير خداست .
اينك آيا محبّت آن گرامى را در دل دارى تا از سر مهر و معرفت از سوگواران او باشى ؟
و بر مظلوميّت قهرمانانه او سيلاب اشك جارى سازى ؟ تا پروردگار رحمت به پاداش آن
بر تو درود بفرستد و به تو گفته شود:
درود خدا بر تو اى دوستدار پيشواى عدالت !
درود خدا بر تو اى مهر ورزنده به درياى رحمت !
دو نكته ظريف
سخن ، در ترسيم فشرده وسايل نجات بخش حسين عليه السلام و ترسيم تعدّد آن
وسايل و ديگر، مقايسه ثمره و اثر آنها با ديگر كارهاى شايسته است كه نخست نگرش
بر دو نكته ظريف ضرورى مى نمايد.
نكته اول :
اَ يَحْسَبُ الاِْنْسانُ اَنْ يُتْرَكَ سُدًى
آيا انسان به راستى چنين مى پندارد كه او را به
حال خود رها ساخته اند؟
هان اى انسان ! هرگز چنين مپندار كه بيهوده آفريده شده اى و چنين مينديش كه تورا به
حال خود رها كرده اند و در آفرينش تو هدف وغرضى در كار نبوده و تو بيهوده و
سرگردان و بى هدف راه زندگى را مى پيمايى ، چرا كه آفريدگار تو حكيم و
فرزانه و توانا و بى نياز است و از كارهاى بيهوده ، بازى و بازيگرى ، پاك و منزّه
است .
پيامها و فرمانهاى تكوينى
هان ! اى انسان ! تو پس از آنكه موجودى در خور ذكر شدى ، در
مراحل گوناگون خلقت و در عوالم مختلف وجود، پيامها و فرمانهاى تكوينى آفريدگارت
را دريافت داشتى ؛ هم زمانى كه به صورت خاك و نبات و غذا بودى و هم آنگاه كه
مراحل مختلف عالم رحم را از آغازين مرحله آن ، از نطفه گرفته تا علقه ، مضغه ، استخوان
بندى و رويش گوشت بر روى استخوانهايت را، مرحله به مرحله پشت سر نهادى و هم
آنگاه كه به صورت انسان كاملى پديدار شدى و نعمت گرانبهاى
عقل و نيروها و استعدادها و تواناييها و قابليّتهاى بسيار جسمى و روحى به تو ارزانى
شد.
آرى ! تو در همه اين مراحل و عوالم وجودت ، مورد خطاب آفريدگارت قرار گرفته ،
فرمانهاى تكوينى او را دريافت مى داشتى .
آنگاه كه به مقتضاى اين خطابها و پيامهاى تكوينى ، موجوديّت يافتى ، اقسام چندگانه
پيامها و فرمانهاى مسئوليّت آفرين از جانب آفريدگارت بدين گونه كه خواهدآمد، به
سوى تو صادر شد.
پيامها و فرمانهاى تشريعى
تو از يك سو مخاطب پيامهاى عقيدتى ، اخلاقى ، اقتصادى ، بدنى ، روحى و عبادى واجب و
مستحبّ هستى و از دگر سو، مخاطب هشدارهايى به منظور اجتناب از ضدّارزشها در ابعاد
انديشه و عقيده وامور مالى و رفتار و كردارت . و نيز پيامهاى ديگرى كه بايد نخست آنها
را به طور شايسته فرا گيرى و پس از آموختن آنها، به كارشان بندى .
آنگاه ، پس از اين پيامها، تازه پيامهاى ديگرى به سويت متوجّه مى گردد، تا تو را به
سوى آراستگى به ارزشهاى اخلاقى ، ارشاد نمايد. پيامهايى كه تو را به
فرمانبردارى از خدا، به مسابقه در كارهاى پسنديده ، به يافتن وسيله تقرّب به خدا،
به گشودن راه به سوى او، به اجابت دعوت ، دعوت كننده به سوى او، به آماده ساختن
زاد و توشه براى سفر آخرت ، به تقوا و پرهيزكارى ، به جهاد در راه حق و عدالت ،
به سرعت گرفتن به سوى بخشايش خدا و به ديگر كارهاى شايسته و خداپسندانه
فرمان مى دهد.
پس از اين فرمانها نيز فرمانهاى ديگرى به سوى تو متوجّه مى گردد، امّا اين بار
فرمانهاى تكوينى ، كه به مجرّد پايان يافتن عمر يكى پس از ديگرى صادر و اجرا مى
گردد، براى نمونه :
با فرا رسيدن واپسين لحظات زندگى ، به روح ، فرمان جدايى از كالبد صادر مى
گردد وبه بدن فرمان افتادن ، به نيروى جسمى و روحى فرمان سقوط و خاموشى مى
رسد و به چشم و گوش و زبان فرمان تاريكى و كرى و گنگى .
آنگاه فرمانت مى دهند كه تمامى اموال و امكانات و هر چه در دست دارى و دنيا و ارزشهاى آن
را كه با چشمانت مى نگرى ، همه و همه را، يك مرتبه رها كنى و تو بى هيچ قدرت مقاومت
و چون و چرا، خواهى پذيرفت و هنگامى كه اين مرحله نيز تحقّق يافت ؛ اينك در معرض
خطابهاى ديگرى قرار خواهى گرفت كه آثار و ره آورد خطابهاى مسئوليّت آفرينى است
كه در دنيا متوجّه تو گرديد.
و اينجاست كه به تناسب عملكرد و انجام مسئوليتها، يا ترك وظايف ، وضعيّت و شرايط
گوناگون مى شود و برخى رو سفيد مى گردند و برخى روسياه .
عالم پس از مرگ
فرمانهاى تكوينى اين مرحله ، بسيار است از آن جمله دستوراتى است كه پس از مرگ و
متلاشى شدن و گذرانيدن عالم برزخ ، به سويت متوجّه مى گردد كه به موجب آنها بايد
اعضا و اندامهايت از هم پاشيده و وجودت به هم بپيوندند و كالبد خاكى ات را از نو
بسازند. آنگاه روح ، آن حقيقت الهى ، بار ديگر به كالبدت باز گردد و تو همان
گونه كه اينك هستى پديدار گردى و جالب اينجاست كه به مجرّد صدور چنين فرمانى ،
در يك لحظه همه چيز عوض مى شود و تو همان گونه كه اراده شده است ، از رحم خاك
سربرآورده و به سوى صحراى سوزان محشر به راه مى افتى .
روز سهمگين رستاخيز
مرحله ديگرى فرا مى رسد و به صورت ديگرى مخاطب مى شوى اين بار بدين صورت :
اِقْرَاءْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ
هان اى انسان ! كارنامه عمل خويش را بخوان . امروز تو خود براى حسابرسى از خويشتن
بسنده اى .
و تو كارنامه ات را به دست راست يا چپ و يا از پشت سرت ، دريافت مى دارى و آن را به
دست خود مى گشايى و مى خوانى ، امّا چه خواندنى ؟ يا با حالتى اندوهبار و شرمسار
خواهى گفت :
يالَيْتَنى لَمْ اُوتَ كِتابِيَهْ
اى كاش هرگز كارنامه زندگيم را به دستم نداده بودند و ندانسته بودم كه حسابم
چيست .
و يا برق شادى از ديدگانت درخشيدن خواهد گرفت و فرياد خواهى كشيد كه :
فَيَقُولُ هاَّؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ
هان اى مردم ! بياييد كارنامه زندگى مرا بخوانيد، من يقين داشتم كه حساب خويشتن را
ملاقات خواهم كرد.
باز مرحله ديگرى از راه مى رسد، اين بار به برخى ندا مى رسد كه :
يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ
هان اى بندگان من ! اينك ، امروز نه بيم و هراسى بر شما خواهد بود و نه اندوهگين
خواهيد شد.
و به برخى بدين صورت كه :
وَ امْتازُوا الْيَوْمَ اَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ
هان اى جنايتكاران ! اينك روز جدايى است ، كناره گيريد و از هم جدا شويد.
باز هم صحنه ديگر رستاخيز پديدار مى گردد و اين بار خطاب به فرشتگان در
برخورد با بندگان است .
در مورد گناهكاران فرمان مى رسد كه :
وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ
آنان را بازداشت كنيد، چرا كه آنان مسئول عملكرد خويش اند و بايد بازخواست گردند.
امّا در مورد ايمان آورندگان دستور مى يابند كه با مهر و محبّت بسيار با آنان روبرو
گردند و به آنان اطمينان دهند كه :
اَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ
نترسيد و اندوهگين مباشيد اينك شما را به بهشتى كه وعده داده شده ايد بشارت باد.
و باز مرحله ديگر و دستورات ديگرى و اين بار فرمان كيفر شديد برخى سردمداران
جنايتكار صادر مى گردد و به فرشتگان ندا مى رسد كه :
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ
او را بگيريد و به زنجيرش بكشيد.
و راستى كه چه بازداشت و به زنجير كشيدن وحشتناكى ! كه نه عشيره اش مى تواند
نجاتش دهد و نه خاندانش و نه راه نجات ديگرى برايش خواهد بود و نيز خطاب مى شود
كه :
ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ
اينك او را به آتشهاى شعله ور دوزخ بكشانيد.
و ندا مى رسد كه :
ثُمَّ فى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعوُنَ ذِراعاً
اينك او را در زنجيرى به درازاى هفتاد ذراع به بند بكشيد.
و تو چه مى دانى كه اينگونه به زنجير كشيده شدن يعنى چه ؟ آن هم نه زنجيرى بسان
زنجيرهاى دنيا و نه آنگونه كه فردى را در دنيا به زنجير مى كشند، بلكه در شرايط
بسيار دردناك و هراس انگيزى ، جز آنگونه كه در دنيا ديده و يا شنيده ايم .
و نيز به فرشتگان در مورد انسان خطاب جديدى مى رسد كه : يا با توى انسان روبرو
شوند و اينگونه سخن گويند:
وَقالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ
درود بر شما، بهشت برايتان خوش باد بدانجا وارد شويد و در آنجا جاودانه بمانيد.
و يا طبق اين دستور عمل كنند كه :
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ اِلى سَواءِ الْجَحيمِ
او را بگيريد و با خشونت تمام به درون شعله ها و شراره هاى دوزخش كشيد و برسرش
آب جوشان بريزيد.
و باز مرحله ديگرى فرا مى رسد، اين بار در برابر خطابهايى كه سخت عتاب آميز است
و تو را در حضيض ذلّت و ناتوانى و در كمند دلهره و هراس قرار مى دهد؛ ندامى رسد كه
:
يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ اِنِ اسْتَطَعْتُمْ اَنْ تَنْفُذُوا
هان ! اى گروه جنّيان و آدميان ! اگر مى توانيد كه از كرانه ها و كنارهاى آسمانها و زمين
بيرون رويد، برويد ... .
و ندا مى رسد كه :
...اَخْرِجُوا اَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ
(هان اى گناهكاران !) روح خويشتن را (اينك ) از كالبدتان خارج سازيد كه امروز عذاب
خوار كننده اى را پاداش خواهيد گرفت ، چرا كه نسبت به خدا سخنان ناروا مى گفتيد و خود
را بزرگتر از آن مى پنداشتيد كه آيات خدا را بپذيريد.
و ديگر خطابهاى درهم كوبنده اى كه متوجّه دوزخيان مى گردد و بدانها گفته مى شود كه
:
اِصْلَوْها فَاصْبِرُوا اَوْ لا تَصْبِرُوا
اينك به دوزخ در آييد كه در آن شكيبايى بورزيد يا شكيبايى نورزيد، براى شما
يكسان است ؛ چرا كه تنها به آنچه در دنيا انجام مى داديد، كيفر مى شويد.
و اينگونه مورد خطاب قرار خواهى گرفت كه :
ذُقْ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ
بچش كه تو (مى پنداشتى ) بسيار عزيز و گرانمايه هستى !
آرى ! اين خطابها و نداهاى هفتگانه اخير، برخاسته از دو سلسله خطابها و فرمانهاى
تكليفى و ارشادى خدا، به خلق است كه در آغاز بحث ترسيم شد. اينك وضعيّت خويش را
نيك بنگر كه آن فرمانها را به خوبى به كار بستى يا براى اين كيفرهاى دردناك آماده
شده اى ، كداميك ؟
نكته دوّم :
تو اينك ، آماج مصيبتهاى سهمگين هستى كه اگر بدانها نيك بينديشى ، بسيار بزرگ
هستند؛ به گونه اى كه بزرگتر از آنها نشايد. و اين به دو
دليل است :
1 نخست اينكه ، تو آماج مصيبتها، اسير مرگ ، هدف بلاها و گرفتاريهاى گوناگونى
هستى و هر لحظه در آسياى گردان به سوى مرگ .
تو بر كشتى طوفان زده اى نشسته اى كه غرق شدنش قطعى ، به نظر مى رسد، تنها
نمى دانى چه زمانى غرق خواهى شد، تو را از هرسو اشرار و اوباش احاطه كرده اند، كه
ناگزير به دست يكى از آنان به هلاكت خواهى رسيد، تو در حلقه محاصره دشمنان و
بدخواهانى درآمده اى كه هر كدام تو را به يك سو مى كشانند.
2 فاجعه ديگرى سر راه توست كه هرگز در موردش نمى انديشى و آن را احساس نمى
كنى ، در حالى كه اميرمؤ منان عليه السلام هرگاه آن را به ياد مى آورد، همانند انسان مار
گزيده بر خود مى پيچيد و بسان مادر داغديده مى گريست و آن فاجعه ، عبارتست از: سفر
طولانى ، منزلگاههاى هراس انگيز، فرودگاه وحشتناك ، زاد و توشه اندك ، پاى برهنه
و نداشتن مَرْكب و دستهاى تهى از عمل صالح و راه پر خوف و خطرخيز است .(367)
3 آرى ! واقعيّت اين است كه اگر نيك بينديشى ، مصيبت تو بزرگ و شرايطت بسيار
نامطلوب و غمبار است . تو هستى كه در كام شعله هاى سركش و شراره هاى هستى سوز
آتشهاى گوناگون گرفتار آمده اى .
آرى ! تو همان كسى هستى كه جسم و جان ، زبان و شكم ، دست و پا و ديگر اعضا و
اندامهايت به شعله هاى جانسوز گناهانت شعله ور شده است . تو هستى كه در ميدان گناه
به زمين خورده اى .
تو هستى كه در دام هواهاى دل و در كمند شيطان به اسارت رفته اى .
تو هستى كه كران تا كران وجودت را شعله ها و شراره هاى آتش فراگرفته است و در
درون و برون و جسم و جانت زبانه كشيده و شخصيّت معنوى و انسانى ات به يكصدهزار
زخم كارى گناه و جنايت و تبهكاريهاى خودت مجروح و تكّه تكّه شده و سپاهيان ضلالت و
گمراهى ، تمامى اعضاى هدايت و دستگاههاى هدايت پذيرت را،
پايمال ساخته اند.
4 بلاى سهمگين ديگرى كه نه از آن گريزى خواهد بود و نه راه نجات ، اين است كه
اگر در اين جهان ، عمرى طولانى كنى و بمانى ، از دو
حال خارج نيست : يا دچار كابوس فقر و فلاكتى ، يا ثروتمندى و احساس بى نيازى مى
كنى .
در صورت نخست با فرا رسيدن پيرى و اضافه شدن فقرِ نيرو و توان جسم و جانت به
فقر مالى و اقتصادى ات ، يكباره همه اقتدار و احترام و جاه و مقامت هيچ و پوچ مى گردد و
كارت از نظر توده مردم تمام است .
امّا اگر ثروتمند باشى و صاحب امكانات ، در آن صورت هم با فرا رسيدن پيرى و
فرسودگى و از كار افتادگى ديگر نه قدرت بهره ورى و لذّت بردن از ثروت و
امكانات را خواهى داشت و نه توان حفظ و حراست آنها را و درست همين جاست كه علاوه بر
رنج و گرفتارى خودت ، فقر و گرفتارى كسانى كه به كمك آنان نيازمندى بر غمهايت
افزون مى گردد و كارت به جايى مى رسد كه محبوبترين عزيزانت از وجود تو رنج مى
برند و همانانى كه شما به زندگى و سعادت و رفاه آنان علاقمندى ، در آرزوى مرگ
تو لحظه شمارى مى كنند ... .
بگذريم ... اينك ، اگر از اين جهان رخت بربندى و كوچ كنى چه خواهى كرد و به كجا
خواهى رفت ؟ جز به سوى منزلگاه قبر؟ به سوى آرامگاهى كه نه براى آرامش و آسايش
خويش آماده اش ساخته اى و نه با اعمال شايسته ، فرش و چراغى از پيش بدانجا
فرستاده اى .
با ورود به منزلگاه قبر، اگر در آنجا درنگ كنى چهره نازپرورده ات گرفته و پژمرده
، لبانت آماس كرده و پرچين و چروك ، كالبدت از هم پاشيده و به هم ريخته و اعضا و
اندامهايت كبود و از كار افتاده مى شود و همدم خانه قبرت ، مورچگان و كرمها و عقربها و
سوسكها خواهند بود و اگر از آنجا نجات پيدا كنى ، به كجا خواهى شتافت ؟ جز به
صحراى سوزان محشر خواهى رفت كه زير پا و فراز سر و چهار سويت را شراره ها و
شعله هاى هستى سوز آتش گناهانت فرا گرفته است و تو با اين شرايط سهمگين ، اگر
بخواهى بمانى چگونه خواهى ماند؟ و اگر نخواهى به كجا خواهى رفت ؟
به راستى كه اگر بدانى با چه فاجعه و رنج عظيم و جانكاهى دست به گريبان
خواهى بود، بى ترديد هم اكنون لباس ماتم بر تن نموده ، زن ، زندگى ، فرزند،
خاندان ، ثروت ، امكانات ، علايق و بستگان خويش را رها كرده ، خاكسترنشينى را
برخواهى گزيد.
آرى ! در اين مورد است كه پيشواى پرواپيشگان على عليه السلام هشدار مى دهد كه :
ولوتعلمون ما اءعلم ممّا طوى عنكم على اءنفسكم ، ولتركتم اءموالكم لا حارس لها و
لا خالف عليها ....(368)
هان اى مردم ! اگر آنچه من از آينده و سرنوشت شما مى دانم و بر خودتان پنهان است مى
دانستيد در آن صورت سر به بيابانها نهاده و خويشتن را آماج نكوهش و سرزنش مى
كرديد. بر عملكرد خويش مى گريستيد و ثروت و امكانات خود را بدون نگهبان و بى
صاحب رها مى نموديد و مى رفتيد و هر كسى تنها در انديشه نجات خود بود و مصيبتها و
گرفتاريهاى سهمگين خودش او را از انديشه ديگران ، حتّى فرزند دلبند و برادر از
جان عزيزترش باز مى داشت .
با نگرش دقيق بر نكاتى كه در دو مقدّمه اين بخش از نظر گراميتان گذشت ، اينك بايد
بدين نكته سرنوشت ساز انديشيد كه :
سالار شهيدان حسين عليه السلام با انجام شايسته و بايسته فرمان خاصّ خدا كه آن را
در صحيفه ويژه اى بدان حضرت مرقوم و توسّط امين وحى به پيامبر، آنگاه اميرمؤ منان و
امام حسن عليهم السلام به امانت سپرده شده و بدو تسليم گرديد؛(369) به گونه اى
مورد الطاف خاصّ آفريدگارش قرار گرفت كه هر كس از سر عرفان و ايمان و اخلاص
، به راههاى نجات و وسايل هدايت و رهايى او چنگ زند، هم مى تواند وظايف و مسئوليتهاى
خويش را كه از جانب خدا بدو متوجّه شده است ، دريابد و انجام دهد؛ و هم در برابر آن
پاداشى دريافت دارد كه نه تنها از خطراتى كه برشمرديم نجات يابد، بلكه از همه
گردنه هاى سخت و مشكلات طاقت فرسايى كه سر راه انسانها است ، نجات يابد.
آرى ! با توسّل و اقتداى به آن حضرت ، نه تنها دستورات خدا در مورد نماز، روزه ، حجّ
و عمره ، جهاد و مرزدارى و ساير تكاليف ، جامه
عمل مى پوشد و پاداش انجام آنها در حساب انسان نوشته مى شود، بلكه به بركت وجود
او، بهترين و بالاترين پاداشها، حاصل مى شود. گاه از اين مرحله هم فراتر مى رود و
انسان به عمل و پاداشى ، غير قابل تصوّر همانند نماز و حجّ به همراه پيامبر صلى الله
عليه و آله دست خواهد يافت و گاه به عمل و پاداشى مى رسد كه از نظر شمار و محتوا،
اصولاً انجامش براى او امكان پذير نيست ، همانند انجام يكصد بار حجّبيت اللّه .(370)
در توسّل و تمسّك به وسايل هدايت و نجات حسين عليه السلام گاهى پاداش هزار حجّ
خواهد بود، آن هم نه حجّ عادى ، بلكه حجّى با آن حجم عظيم و شكوهمند از پاداش ، كه هر
گام نهادن در انجام آن ، پاداشى معادل يكصد هزار حجّ بلكه بيشتر از آن خواهد داشت
.(371) و بالاخره فراتر از همه اينها، گاه در پيروى و
توسّل عارفانه به آن حضرت ، انسان به پاداش كار پرشكوهى مى رسد كه اساساً
انجام آن بيش از يك بار برايش ممكن نيست ، همانند شهادت در راه خدا كه براى يك انسان
تنها يك بار ممكن است و بس ؛ امّا به بركت حسين عليه السلام و
توسّل و اقتداى به راه و رسم او، گاه انسان مى تواند به پاداش هزار بار شهادت
هدفدار و خالصانه وآگاهانه نايل آيد.(372)
آرى ! با توسّل به حسين عليه السلام هم مصايب و رنجهاى كنونى برداشته مى شود و
هم بلاها و گرفتاريهايى كه در معرض ورود آنها هستى ، هم عبور آسان از گردنه هاى
سهمگين مرگ و جهان ديگر كه اينك بر آنها مشرّف هستى ، ممكن مى شود و هم امن و امان از
هول و هراس از مسير وحشتناكى كه اينك در آن گام مى سپارى ، هم دستورات خدا به خوبى
انجام مى پذيرد و هم ارزشها و صفات پسنديده در كران تا كران وجودت پديدار مى
گردد و هم ريشه و ميكروب گناه و ضدّ ارزشها و آثار ويرانگر آنها نابود مى شود، هم
گناهانى كه با شكستن قوانين خدا انجام شده ، مورد بخشايش و توبه قرارمى گيرد و هم
درهاى بهشت پرطراوت و زيبا كه با كارهاى ناپسند مسدود ساخته اى به رويت گشوده
مى شود. هم درهاى آتش دوزخى را كه بر روى خود گشوده اى بسته مى شود و هم آتشهاى
شعله ورى كه تو را احاطه ساخته است ، به خاموشى مى گرايد.
با توسّل عارفانه به حسين عليه السلام و با اقتداى به راه و رسم او، هم درجات والا
كسب مى گردد و هم درجات ، والا، والاتر و بلند مرتبه تر مى شود و انسان به
پرفرازترين قلّه شكوه و عظمت و به جايى كه فكرش را هم نمى كرد، پر مى كشد.
با نگرشى ديگر
مطلب را، با بازگشتى ديگر و تكرار و تذكّرى مجدّد توضيح مى دهيم تا گوشهاى
نگهدارنده اندرز، آن را فرا گيرند.
بنابراين شما خواننده گرامى با حضور قلب و گوش شنوا به آنچه خواهد آمد، گوش
فرا ده .
آگاه باش ! آگاه ...! كه از جانب پروردگارت دستورات بسيارى بر تو صادر شده است
، كه تو در انجام آنها مسئولى .
بيدار باش ! بيدار...! كه پس از اين زندگى چند روز دنيا، مرحله سختى در پيش رو
خواهى داشت ، مرحله مرگ و سكرات آن ، عالم برزخ و مشكلات آن و ....
زنهار! زنهار! كه پس از اين مراحل ، تازه رستاخيز برپاى مى گردد و خطابهاى سهمگين
آن خواهد بود كه چقدر بزرگ و هراس انگيز و فاجعه بار است ، به گونه اى كه
سهمگينتر و دردناكتر و دلهره آورتر از آنها نشايد.
امّا! ... امّا! با توسّل و اقتداى عارفانه و خالصانه و عاشقانه به پيشواى شهيدان ، مى
توان انجام دستورات و آسان ساختن خطابات و برطرف ساختن مشكلات و گرفتاريها را،
ميسّر ساخت .
امّا، اينكه چگونه مى توان بدان نايل شد، خود در خور سه بحث است :
بحث اوّل
نداها و خطابهاى خدا به بندگان ، بر چند بخش
قابل تقسيم است :
پيام عبادى
نخست نداهايى كه عبادى است و همگان را به عبادت و يكتا پرستى فرا مى خواند:
يا اَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ
هان اى مردم ! پروردگارتان را كه شما و پيشينيانتان را آفريد، بپرستيد، باشد كه
پرهيزگار گرديد.
اين ندا، در حقيقت ندا و پيامى است كه بر زبان يكصد و بيست هزار پيام آور بزرگ خدا و
جانشينان آنان و تمامى شايستگان و فرشتگان و فرزانگان و عارفان و پيروان مذاهب و
مكاتب ، جارى شده است .
اينك ، تو دوست عزيز! آنگونه كه شايسته است به خود آى و بينديش كه : آيا به
راستى پرورگارت را به گونه اى كه پيروان يكى از اديان يا همان دينى كه مدّعى
پيروى از آن هستى پرستيده و عبادت نموده اى ؟
و نيز بينديش كه در همه دوران عمر يا بخشى از آن و يا ماهى و يا حتّى روزى از عمر
خويش آنگونه كه شايسته و بايسته است ، بندگى خداى را پيشه ساخته اى ؟
به راستى بنگر كه از كدام دسته از بندگان خدا هستى ؟
از بندگان گرامى داشته شده ؟
از بندگان برگزيده ؟
از بندگان مخلص ؟
از بندگان بيمه شده در برابر شيطان ؟
از بندگان باايمان ؟
از بندگان پرواپيشه و با تقوا؟
از بندگان توبه كار؟
از كدام دسته هستى ؟ كداميك ؟
تو كه با اين انديشه و عملكردت ، نه از گروه نخست هستى و نه از گروه دوّم و نه از
بيمه شدگان در برابر وساوس و دسايس شيطانى كه در تكريم آنان به شيطان هشدار
داد كه :
اِنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ
تو را بر بندگان من هيچ تسلّطى نيست .
نه از بندگان باايمان او هستى و نه از بندگان با تقواى او، چرا كه نه صفتى از
گروه باايمان دارى و نه نشانى از تقوا و تقوا پيشگان .
از بندگان اسرافكار او هم نيستى كه پس از گناه با يك
تحوّل درونى و توبه و بازگشت و جبران گذشته بدانان خطاب شد كه :
لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ
از رحمت خدا مأ يوس و نوميد نشويد.
چرا كه به آنان هم فرمود:
وَ اَنيبُوا اِلى رَبِّكُمْ وَ اَسْلِموُا لَهُ
پيش از آنكه عذاب فرا رسد و كسى به ياريتان برنخيزد به پيشگاه پروردگارتان
روى آوريد.
و تو سوگمندانه ، از روى آورندگان و بازگشت كنندگان و جبران نمايندگان سياهيهاى
گذشته نبودى و هنوز هم در بيراهه ها سرگردانى !!!
اينك ، به عبادت خويش در برابر پروردگارت بينديش ، خواهى ديد كه عبادت تو نه
تنها عبادت بندگان مخلص و عارف نيست ، كه آن را شايسته سپاس و ستايش شناخته و او
را آنگونه كه مى بايد عبادت مى كنند، بلكه همچون عبادت بردگان و تجارت پيشگان و
مزدبگيران هم نيست كه براى نجات از آتش و يا رسيدن به بهشت و دريافت مزد، خدا را
عبادت مى كنند.(373)
آرى ! به عبادت خويش در برابر پروردگارت بنگر، خواهى ديد كه عبادت و پرستش
تو نه تنها همچون عبادت بندگان خالص و عارف ، تنها به خاطر سپاس از او نيست ،
بلكه بسان بندگان برده صفت و تجارت پيشه هم نيست كه براى نجات از آتش يا به
طمع دريافت بهشت و رسيدن به كاميابى انجام شود.
اى كاش ! ما به همين اكتفا كرده بوديم و در اين مرحله توقّف ، كه خداى را در هيچ جلوه و
بعدى از ابعاد و جلوه هاى عبادت و بندگى نپرستيده باشيم و بس . امّا بدبختانه نه
تنها نپرستيده ايم ، بلكه دشمن خود و خداى خود را پرستيده ايم . تازه به پرستش
شيطان هم بسنده نكرديم ، بلكه در كنار او هواهاى
دل ، دينار و درهم ، بتها و معبودهاى بى شمار ديگرى را هم عبادت كرديم .
اى كاش ! به همين اكتفا مى كرديم كه آنها را به نوعى بپرستيم ، امّا اين درد را بايد به
كجا برد كه ما اين معبودهاى پوشالى را به انواع و اقسام پرستشها و تمامى جلوه هاى
عبادت و بندگى پرستيديم و طوق بندگيشان را به گردن انداختيم و هر رطب و يابسى
يافتيم ، پذيرفتيم !!!
اينك كه به رابطه خود و پروردگارت نگريستى و حقيقت عبادت خود در پيشگاه او را
شناختى ، آگاه باش كه در پرتو نور وجود حسين عليه السلام ممكن است به همه ابعاد و
اقسام عبادت و پرستش خدا، كه بدانها مخاطب شده اى ،
نايل آيى و نيز ممكن است به بركت پيروى و اقتداى به او، به بالاترين مرتبه
بندگى خدا برسى .
خواهى گفت : چگونه و از چه راهى ؟
پاسخ اين است : اينگونه و از اين راهها:
1 هنگامى كه شما به زيارت عارفانه و عاشقانه حسين عليه السلام توفيق يابى به
پاداش آن ، به مرتبه اى از مراتب بندگان گرامى او كه فرشتگانند،
نايل خواهى آمد، چرا كه بلندى درجه و مقام آنان به خاطر مراتب عبادت و بندگى آنهاست
و زائر حسين عليه السلام به نماز و تسبيح و تقديس فرشتگان تا روز رستاخيز بهره
مند است .(374)
در روايات ، پاداش زائر آن حضرت فراتر از اين است و تصريح شده است كه
فرشتگان تا روز رستاخيز به نيابت از او، بارگاه پيشواى محبوبش را زيارت مى
كنند.(375) و از اينجا پيام برخى روايات آشكار مى گردد كه مى فرمايد:
(كسى كه حسين عليه السلام را عارفانه زيارت كند از بندگان گرامى خدا
خواهدبود.)(376)
بنابراين ، در پرتو وجود حسين عليه السلام مى توان به مقام بندگى خدا رسيد و از
بندگان گرامى او شد.
2 اگر انسان به زيارت عارفانه او توفيق يابد، به درجه اى از درجات بندگان
برگزيده خدا كه پيامبران هستند نايل خواهد شد، چرا كه برخى از اثرات و خواصّ و
پاداش زيارت آن حضرت ، نوعى همنشينى با پيامبر و جانشينان او و متنعّم شدن به نعمتها
و برخوردار شدن از مهر و دعاى خير آنان و همصحبت شدن و درود گفتن آنان به زائر حسين
عليه السلام است ، كه در اين مورد روايات خواهد آمد.(377)
با اين بيان ، در پرتو اقتدا و توسّل به حسين عليه السلام مى توان به همنشينى
بندگان برگزيده خدا مفتخر شد.
3 در پرتو توسّل و اقتداى به آن حضرت ، مى توان به مرتبه اى از مراتب بندگان
شايسته و خالص و باايمان و تقواپيشه و پارسا و خائف او،
نايل آمد و نيز همانگونه كه مى توان در پرتو
توسّل به او، به مراتب ودرجات همه بندگان خدا كه برشمرديم ، پركشيد. مى توان
به پاداش انواع و اقسام عبادتها نيز همچون نماز، روزه ، زكات ، حجّ، عمره ، جهاد،
مرزدارى ، انواع وقف و صدقه ، واجبات و مستحبّات و نيز پاداش برترين و بالاترين
درجات نيّت پسنديده و پاداش عبادت يك عمر، بلكه عبادت همه روزگاران ، دست يافت
.(378)
4 در پرتو وسايل نجات بخش آن حضرت ، مى توان به رتبه و مقام بندگان
گناهكارى رسيد كه با توبه و بازگشت خالصانه به سوى خدا، به جايى اوج
گرفتند كه مورد بخشايش او قرار گرفتند و به آنان خطاب شد كه :
قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ اَسْرَفُوا
هان ! اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده ايد، از رحمت خدا نوميد نشويد چرا
كه او همه گناهان را مى بخشايد.
و اين مقام با سوگوارى عارفانه بر حسين عليه السلام و زيارت خالصانه و عاشقانه
او، حاصل مى شود؛ چرا كه اين دو، نه تنها باعث بخشايش گناهان گذشته انسان مى
شود، بلكه گاه گناهان آينده را هم مى بخشايد و نه تنها موجب بخشايش گناهان پدر و
مادر انسان مى گردد، بلكه گاه گناهان همه كسانى را كه دوست بدارى ،(379) ... كه
روايات آن خواهدآمد.
پيام تقوا
دوّمين پيام خدا به بندگان اين است كه :
يا اَيُّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ
هان اى مردم ! از پروردگارتان پروا كنيد كه زلزله رستاخيز حادثه سهمگينى است .
اين نداى الهى نيز، درست همانند نداى پيشين است كه مردم را به عبادت فرامى خواند و
همانگونه كه نداى عبادت و خداپرستى سرلوحه برنامه هر پيامبر و عصاره محتواى هر
كتاب آسمانى است ، اين نيز همانگونه است و داراى ابعاد و اقسامى است كه ثمره و نتيجه
همه آنها اين است كه در روز رستاخيز به تقوا پيشگان خطاب مى گردد كه :
يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ
هان اى بندگان من ! اينك نه بر شما ترسى خواهد بود و نه اندوهگين خواهيد شد.
و طبق روايات به زائر عارف و عاشق حسين عليه السلام نيز همين گونه ندا خواهد رسيد
كه روايات آن خواهد آمد.
پيام انفاق
نداى سوّم در مورد انفاق در راه خدا است .
وَ اَنْفِقُوا فى سَبيلِ اللّهِ
و بدين كار پسنديده با همه ابعاد و اقسامش ، از سير كردن گرسنگان تا سيراب ساختن
تشنگان و پرداخت زكات و صدقات و كارهاى پسنديده ديگر، مى توان به بركت حسين
عليه السلام توفيق يافت ، بلكه به فراتر از آنها مى توان
نايل آمد كه جز در پرتو نور وجود او دست يافتن بدانها، ناممكن است ؛ براى نمونه :
در پرتو توسّل
عارفانه به حسين عليه السلام مى توان به پاداش پرشكوهى ، همانند پاداش سيراب
ساختن اردوگاه توحيدى حسين در روز عاشورا دست يافت .
در روايات آمده است كه :
(هر كس در روز عاشورا، در كنار حرم او، تشنگان را سيراب سازد، همانند كسى است كه
در روز عاشورا به اردوگاه حسين عليه السلام آب رسانده است .)(380)
اينك آيا دوست مى دارى كه اردوگاه تشنه آن حضرت را با اينكه عاشورا نيست و در كنار
حرم او قرار ندارى ، سيراب سازى ؟
فكل موضع يرى قبره آرى ! اگر شرايط جانسوز اردوگاه حسين عليه
السلام را در انديشه ات مجسّم ساختى و بر بيدادى كه در راه حق و عدالت بر او رفت ،
قلبت شعله ور شد، اينك سراى دلت حرم اوست و تو با اين سوگوارى خالصانه در
حقيقت حسين عليه السلام و اردوگاه و خاندان و كودكانش را با قطرات
زلال اشك ديدگانت ، سيراب ساخته اى .
پيام جهاد
نداى چهارم خدا به بندگان ، نداى جهاد است :
وَ جاهِدُوا فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ
در راه خدا آنگونه كه شايسته اوست ، جهاد كنيد.
جهاد بر دو قسم است : جهاد اكبر و جهاد اصغر.
پيروزمند در هر دو ميدان ، به راستى پيروز و قهرمان است و كشته ميدان جهاد اصغر،
شهيد، ولى كشته ميدان جهاد اكبر بر خاك افتاده اى شكست خورده و مطرود و مردارى متعفّن
خواهد بود.
تو كه نه ، در راه حقّ به شرف شهادت نايل آمده ، نه دشمن را از پا در آورده اى و نه در
ميدان پيكار با هواى دل مدال افتخار و قهرمانى گرفته اى تا پاداش آنها را دريافت
دارى ؛ امّا ممكن است در پرتو نور وجود حسين عليه السلام با يك
تحوّل عميق درونى و عملى ، به پاداش همه اينها دست يابى ؛ بدين صورت :
1 هنگامى كه به راستى بااخلاص و عرفان ، شهادت به همراه حسين را آرزو نمايى و
صادقانه رو به آستان مقدّس او آورى كه : (اى خداوندگار شهادت ! كاش من در روز
جاودانه عاشورايت به همراهت بودم .) با اين
حال و هواى ملكوتى به پاداشى همانند شهادت با او خواهى رسيد.(381)
و نيز هنگامى كه شاهكار بزرگ شهيدان راه عدالت و آزادى را در روز حماسه ساز عاشورا
به راستى دوست بدارى و بر فداكارى آنان خشنود و به شركت در پيكار قهرمانانه به
همراه آنان مشتاق باشى ، باز هم پاداشى چون پاداش آنان خواهى داشت . همانگونه كه
جابر در برابر قبر مطهّرش گفت : (گواهى مى دهم كه ما در نبرد قهرمانانه اى كه
شما در آن گام نهاديد، با شما شركت داشتيم .)(382)
3 و نيز هنگامى كه شب عاشورا، حسين عليه السلام را با عرفان و اخلاص زيارت كنى و
در كنار مرقد پاكش تا بامداد، شب زنده دارى و عبادت خداى او كنى ، چنانى كه گويا با
پيكرى به خون آغشته خدايت را ملاقات نمودى و به پاداشى همانند پاداش كسى دست
خواهى يافت كه به همراه پيشواى شهيدان به شهادت رسيده است .(383)
4 اينگونه ارادت عارفانه و خالصانه بر حسين عليه السلام از نظر پاداش ، سرآمدِ
جهاد در راه خداست ، چرا كه در ميدان جهاد، گاه براى مجاهد در راه حقّ شهادت ارزانى مى
گردد و گاه نمى گردد، امّا در آستان پرفيض حسين عليه السلام هم پاداش جهاد خواهد
بود و هم پاداش شهادت در راه خدا و هم پاداش به خون آغشته شدن در راه او.
5 و سرآمد همه پاداشها، اين است كه به خون غلطيدن در راه حقّ براى هر شهيدى تنها
يكبار ميسّر است و طبيعى است كه پاداش آن هم يكبار خواهد بود، امّا در آستان حسين عليه
السلام مى توان در پرتو ايمان و اخلاص و هدف بلند، بارها و بارها به اين پاداش
پرشكوه دست يافت .
پيام هشدار دهنده
پنجمين نداى خدا به بندگان اين است كه آنان را به فراهم آوردن زاد و توشه و
عمل صالح فرا مى خواند، به زاد و توشه معنوى ، اخلاقى ، عبادى ، فرهنگى و انسانى .
... وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى
و به آنان هشدار مى دهد كه زاد و توشه اى در خور سفر رستاخيز برگيريد و يادآورى
مى كند كه بهترين و نيكوترين زاد و توشه آن است كه هم پاك و پاكيزه باشد و هم
انسان را سريعتر و بهتر به هدف برساند وزيارت عارفانه و هدفدار حسين عليه
السلام براى اين سفر پرخطر، زاد و توشه پر بار و پاكيزه اى است ؛ چرا كه در هر
منزلگاهى از منزلگاههاى عالم برزخ و جهان ديگر، سودمند و نجات بخش است و توشه
پاكيزه و پاكى است كه سرآمد هر زاد و توشه اى است .
پاداش زيارت حسين عليه السلام نه تنها براى خود انسان توشه راه است ، بلكه براى
ديگران نيز رهايى بخش است ؛ چرا كه زائر عارف او، گاه به مقامى اوج مى گيرد كه مى
تواند دست هر كه را دوست داشت بگيرد و او را از آتش سوزان دوزخ نجات بخشد.(384)
قرض الحسنه يا وام نيكو
ششمين نداى خدا به بندگانش اين است كه آنان را به تعاون و همكارى و ايثار وفداكارى
در حق يكديگر فرا مى خواند و آن را وام نيكو و قرض الحسنه دادن به خدا عنوان مى كند:
... وَ اَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً
و توسّل به حسين عليه السلام وام نيكويى به خدا و پيامبر و على و دخت گرانمايه
پيامبر، فاطمه و حسن و خود حسين عليهم السلام است و روشن است كه قرض الحسنه دادن
به هر كدام از اين بندگان برگزيده خدا، پاداشى مضاعف و چند برابر كه شمارش آن
را تنها خدا مى داند، خواهد داشت .
پيام زندگى
هفتمين نداى خدا به بندگان اين است كه مى فرمايد:
يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به چيزى فرامى خوانند
كه به شما زندگى مى بخشد، به دعوت آنان پاسخ مثبت دهيد.
و پيامبر گرامى در رابطه با حسين عليه السلام ما را به
توسّل و اقتداى به او و راه ورسم زندگى ساز او فرا خواند از آن جمله :
به محبّت و مهر به او.
يارى رسانى به اهداف بلند و آرمان والاى او.
به سوگوارى شايسته و بايسته بر او.
و به زيارت عاشقانه و عارفانه او.
بر ماست كه اجابت كنيم .
آيا در انديشه فردا هستى ؟
هشتمين نداى خدا به بندگان اين است كه :
... وَ قَدِّمُوا لاَِنْفُسِكُمْ
اين حيوان باوفا در تشنگى صاحبش بدو تأ سّى جست و روز عاشورا هنگامى كه امام حسين
عليه السلام پس از پيكار شديد و قهرمانانه اى ، ستونهايى از سپاه اموى را درهم شكست
و به آب دست يافت ، اين حيوان نيز لب بر آب نهاد، امّا منتظر بود كه نخست صاحبش
بنوشد. آن حضرت خطاب به آن حيوان فرمود:
(تو تشنه اى و من نيز تشنه ، خداى را سوگند تا تو آب ننوشى من نخواهم نوشيد.)
حيوان سرش را بلند كرد بدين معنا كه ، تا تو ننوشى من نمى نوشم .
امام حسين عليه السلام فرمود: (بنوش ! من هم مى نوشم .)
آنگاه دست مبارك ، به سوى آب گشود تا بنوشد كه سپاه شوم اموى به سوى خيمه ها
هجوم برد و آن حضرت آب را ريخت و براى دفاع از حرم خدا و پيامبر به عجله از شريعه
خارج شد.(300)
آرى ! اين حيوان حقّ شناس به اراده الهى از بيدادگرى سپاه اموى ناله جانسوز سر داد و
فرياد مظلوميّت و دادخواهى او را، از شقاوت كسانى كه فرزند پيامبر خويش را به جرم
دفاع از حقّ و عدالت به خاك و خون كشيدند، طنين افكن ساخت و در حالى كه پس از شهادت
او از آن حضرت دفاع مى كرد خبر شهادتش را به خاندانش آورد.(301)
و نيز شتر ويژه پيامبر به آن حضرت اختصاص يافت ، كه روز عاشورا بر آن نشست و
براى دشمن سخن گفت . آن گاه دستور داد حيوان را به جايگاه خود بردند و تا شهادت
امام حسين عليه السلام آنجا بود. امّا، پس از انتشار خبر شهادتش اين حيوان آنقدر سرش را
بر زمين كوبيد كه جان داد.(302)
اين حيوان باوفا در تشنگى صاحبش بدو تأ سّى جست و روز عاشورا هنگامى كه امام حسين
عليه السلام پس از پيكار شديد و قهرمانانه اى ، ستونهايى از سپاه اموى را درهم شكست
و به آب دست يافت ، اين حيوان نيز لب بر آب نهاد، امّا منتظر بود كه نخست صاحبش
بنوشد. آن حضرت خطاب به آن حيوان فرمود:
(تو تشنه اى و من نيز تشنه ، خداى را سوگند تا تو آب ننوشى من نخواهم نوشيد.)
حيوان سرش را بلند كرد بدين معنا كه ، تا تو ننوشى من نمى نوشم .
امام حسين عليه السلام فرمود: (بنوش ! من هم مى نوشم .)
آنگاه دست مبارك ، به سوى آب گشود تا بنوشد كه سپاه شوم اموى به سوى خيمه ها
هجوم برد و آن حضرت آب را ريخت و براى دفاع از حرم خدا و پيامبر به عجله از شريعه
خارج شد.(300)
آرى ! اين حيوان حقّ شناس به اراده الهى از بيدادگرى سپاه اموى ناله جانسوز سر داد و
فرياد مظلوميّت و دادخواهى او را، از شقاوت كسانى كه فرزند پيامبر خويش را به جرم
دفاع از حقّ و عدالت به خاك و خون كشيدند، طنين افكن ساخت و در حالى كه پس از شهادت
او از آن حضرت دفاع مى كرد خبر شهادتش را به خاندانش آورد.(301)
و نيز شتر ويژه پيامبر به آن حضرت اختصاص يافت ، كه روز عاشورا بر آن نشست و
براى دشمن سخن گفت . آن گاه دستور داد حيوان را به جايگاه خود بردند و تا شهادت
امام حسين عليه السلام آنجا بود. امّا، پس از انتشار خبر شهادتش اين حيوان آنقدر سرش را
بر زمين كوبيد كه جان داد.(302)
|