مقرّرات ويژه
زيارت آن حضرت ، داراى احكام خاصّى است از آن جمله اين كه ، هر كار واجب و مستحبّى به
هنگام ترس ، وجوب و استحبابش را از دست مى دهد، امّا زيارت حسين عليه السلام به
دليل روايات متعدّد كه برخى ترسيم مى گردد، اينگونه نيست .
براى نمونه :
1 امام صادق عليه السلام به يكى از شيعيان فرمود: (زيارت حسين عليه السلام را
به خاطر هراس از دشمنانش ترك مكن ، چرا كه هر كس زيارت او را بدين خاطر ترك كند،
به حسرت و افسوس دچار خواهد گشت به گونه اى كه آرزو خواهد كرد: اى كاش ، همواره
در كنار قبر مُطّهر او اقامت داشت و تا آخر عمر او را زيارت مى كرد و آرامگاهش نيز در كنار
حرم حسين عليه السلام بود.)(730)
2 محمّد بن مسلم آورده است كه :
امام باقر عليه السلام به من فرمود: (آيا به زيارت حسين عليه السلام شرفياب مى
گردى ؟)
گفتم : (آرى ! امّا با ترس و دلهره .)
فرمود: (كار پسنديده اى سخت تر از اين نيز شايد، آگاه باش كه پاداش آن به اندازه
سختى و هراس آن است .)
آنگاه فرمود: (هر كس در راه زيارت حسين عليه السلام ترس و هراس را به جان بخرد،
خداوند او را از هراس روزى كه مردم براى حسابرسى بپامى خيزند، امنّيت خواهدبخشيد و
مورد بخشايش خدا و مشمول ديدار پيامبر و دعاى خير او مى گردد و آنچنان غرق در نعمت و
لطف خدا مى گردد كه بدى به او نخواهد رسيد.)(731)
3 در روايت ديگرى است كه يكى از شيعيان مى گويد:
به امام صادق عليه السلام گفتم : (من در منطقه اى دور از كربلا سكونت دارم ، امّا شور
و شوق قلبى مرا به سوى شهادتگاه پدرت مى كشاند، امّا هنگامى كه به سوى آن مى
روم تا هنگام بازگشت قلبم همچنان از اشرار و جاسوسان و گماشتگان حكومت ، ترسان
است .)
حضرت فرمود: (آيا دوست ندارى كه خداوند شما را در راه ما خاندان وحى ترسان و
نگران بنگرد؟ مگر نمى دانى كه هر بنده وارسته اى براى ما بترسد خداوند او را در
سايه عرش خويش جاى خواهد داد و حسين عليه السلام در زير عرش همسخن او خواهد بود و
خداوند او را از ترس و دلهره هاى روز رستاخيز كه همه دچار آن هستند، امنيّت خواهد بخشيد
و اگر هراسان شود، فرشتگان او را قوّت قلب خواهند داد و قلب او را با بشارت و مژده
به نعمتها و رحمت خدا، آرامش خواهند بخشيد.)(732)
انگيزه الهى
زيارت آن حضرت ، علاوه بر شرايط لازم در برنامه هاى عبادى ، شرط ديگرى را مى
طلبد و آن عبارت است از اين كه : انگيزه و هدف از زيارت او، تنها انگيزه خداجويانه و
خداخواهانه باشد و همانگونه كه او خون پاكش را تنها براى خدا و در راه او نثار كرد،
زيارت او نيز تنها براى خدا و خشنودى او و در راه زنده ساختن مقرّرات و احكام او انجام
شود و از هر گونه انگيزه و هدف جاه طلبانه و برترى جويانه و گردن فرازانه و
رياكارانه به دور باشد، البته زيارت او به انگيزه پيوند معنوى با پيامبر يا مهر
ورزيدن به خود حسين عليه السلام نيز همان انگيزه الهى است .
ونيز روايات نشانگر آن است كه آثار و خواصّ و پاداشهاى زيارت آن حضرت ، به
تفاوت عرفان و ارادت در حقّ اوست و همه روايات دريافت آثار آن را، در گرو معرفت به
حق آن گرامى و تقوا و عمل به راه و رسم او مى دانند.
بنابراين ، شرايط زيارت عارفانه و عاشقانه او عبارتند از:
1 كليّه شرايط لازم در برنامه هاى عبادى .
2 اخلاص كامل .
3 عارف بودن به حقّ آن حضرت و اقتداى به راه و رسم رهايى بخش او.(733)
شيوه ها و آداب
در انبوه روايات كه ترسيم كننده آداب زيارت آن حضرت است به اين نكته دقيق توجّه داده
شده است كه : زائر كوى او، بايد با فروتنى ، تواضع ، وقار و متانت ، سوگوار،
اندوهگين ، پريشان ، غم زده ، ... و با حالت تشنگى و گرسنگى ، آهنگ زيارت پيشواى
محبوب خود نمايد و بكوشد تا زيارت او هدفدار و داراى محتوا و پيام باشد، تا هر چه
بيشتر يادآور هدفهاى بلند و انديشه هاى تابناك و نورانى و نشانگر شرايط سخت و
ظالمانه اى باشد كه در راه برانداختن بدعتهاى شوم و شيوه بيدادگرانه رژيم تبهكار
حاكم و احياى ارزشهاى الهى برآن حضرت پيش آوردند.(734)
امام صادق عليه السلام فرمود: (هنگامى كه آهنگ زيارت حسين عليه السلام نمودى ، غم
زده و سوگوار، دل افسرده و پريشان ، تشنه و گرسنه ، به كوى او بشتاب ، چرا كه
او را در اين شرايط به شهادت رساندند.)(735)
و نيز فرمود: (شنيده ام كه برخى به هنگام رفتن به زيارت حسين عليه السلام سفره
هاى رنگين مى كشند و خواروبار چرب و شيرين و حلوا و شيرينى به همراه مى برند، مى
پندارند كه به تفريح و تفريحگاه مى روند به طورى كه اگر كنار قبر دوستان و
افراد مورد علاقه خويش بروند، آنگونه نمى روند.)(736)
و نيز در بيان ديگرى به گروهى فرمود: (براى زيارت او سفره هاى آنچنانى برمى
گيريد؟)
پاسخ دادند: (آرى !)
فرمود: (اگر كنار قبور گذشتگان خود برويد، چنين نمى كنيد.)
و آنگاه آنان را به غذاهاى ساده اى چون نان و شير و اجتناب از روحيّه
تجمّل گرايى و شرايطى كه بُعد معنوى و روحانى زيارت حسين عليه السلام را كمرنگ
مى كند، توصيه فرمود ....(737)
و در بيان ديگرى ضمن انتقاد شديد، گروهى را به باران نكوهش گرفت و فرمود:
(با شرايط و به شيوه اى او را زيارت كنيد كه بهتر از زيارت نكردنتان باشد و به
سبكى زيارت نرويد كه نرفتن بهتر از رفتن باشد ... .)
آنگاه فرمود: (شما به هنگام رفتن به سوى آرامگاه پدرانتان اندوهگين و ماتم زده مى
رويد، امّا براى زيارت حسين عليه السلام با
تجمّل گرايى و شادمانى و تفريح . نه ! هرگز پذيرفته نخواهد بود؛ مگر اينكه به
گونه اى بياييد كه يادآور شرايط و وضعيّت او باشد و ترسيم كننده پيام و اهداف
انسانساز مكتب او.)(738)
و نيز از آداب زيارت آن حضرت ، آدابى است كه در زيارت جابر، در روز اربعين آمده است
كه مهمترين آنها غسل زيارت با آب فرات است كه يادآورى خواهد شد.
آثار زيانبار ترك زيارت آن حضرت
ترك زيارت آن حضرت كه نوعى روى گردانى از ارزشهاى والاى اسلامى و انسانى است
، آثار زيانبار و عواقب ناگوارى در ابعاد گوناگون حيات به بار مى آورد كه برخى
عبارتند از:
1 نافرمانى پيامبر
ترك زيارت حسين عليه السلام همانند مخالفت پيامبر و نافرمانى اوست .
امام صادق عليه السلام فرمود: (هر كس قادر بر زيارت حسين عليه السلام باشد و آن
را ترك كند به پيامبر و خاندانش ، ستم روا داشته و آنان را نافرمانى كرده است
.)(739)
2 ترك اداى حقّ پيامبر
و نيز در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است كه : (اگر يكى از شما در همه عمر در
مراسم حجّ شركت كند، امّا زيارت حسين عليه السلام را ترك نمايد، گويى حقى از حقوق
پيامبر را ترك كرده است .)(740)
و در روايت ديگرى آمده است كه : (اگر يكى از شما هزار حجّ انجام دهد، آنگاه به كوى
حسين عليه السلام نشتابد، حقّ خداوند را ادا نكرده است .)(741)
3 نقصان در ايمان
امام باقر عليه السلام به يكى از شيعيان فرمود: (هر كس از پيروان ما به زيارت
حسين عليه السلام توانا باشد و آن را ترك كند از نظر دين و ايمان
كامل نيست .)(742)
4 روى بر تافتن از حسين عليه السلام
در اين مورد روايات بسيار است از آن جمله :
اميرمؤ منان عليه السلام ضمن نثار مهر به حسين عليه السلام و پيش بينى آينده ، فرمود:
(پدرم فداى او باد كه در نزديكى كوفه به شهادت مى رسد گويى با چشمان خويش
مى نگرم كه حيوانات بيابان خود را به خون او آغشته و بر او سوگوارى مى كنند.)
آنگاه فرمود: (هنگامى كه همه موجودات حتّى حيوانات ، به اراده خدا، حقّ بزرگ او را مى
شناسند شما از روى برتافتن از او بپرهيزيد.)(743)
5 سه بدبختى بزرگ
يكى از شيعيان از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود: (به من گزارش شده
است كه برخى از شيعيان ما، گاهى يك سال و گاهى دو
سال يا بيشتر بر آنان مى گذرد و به كوى حسين عليه السلام نمى شتابند.)
گفتم : (آرى ! برخى اينگونه اند.)
فرمود: (آگاه باش ! بخداى سوگند كه آنان بهره پرشكوه خويش را از دست داده و از
پاداش الهى محروم شده و از همسايگى پيامبر در بهشت برين دورى جسته اند.)
پرسيدم : (اگر فردى ديگر را به جاى خويش به كوى آن حضرت به قصد زيارت
روانه سازد، او را بسنده است ؟)
فرمود: (آرى ! امّا پاداش پرشكوه تر در آن است كه اگر مى تواند خود به زيارت
حسين عليه السلام بشتابد.)(744)
آنچه از آثار زيانبار ترك زيارت آن حضرت برشمرديم ،
شامل همه ترك كنندگان مى شود، چه آنان كه نزديك شهادتگاه او هستند و چه آنان كه
دورند؛ امّا توانايى رفتن به زيارت او را دارند و سه
سال زيارت او را ترك مى كنند.
6 كاهش عمر
در روايات بسيارى آمده است كه ترك زيارت آن حضرت باعث مى شود كه بركت از عمر
انسان برداشته شود.
و در برخى روايات كاهش يك سال از عمر قطعى شمرده شده است .(745)
7 سه محروميّت
بنا به روايتى ، ترك كننده زيارت او، اگر وارد بهشت گردد از نظر مقام ، از هر انسان
باايمانى فروتر است (746) و بنا به روايت ديگرى از ساكنان اصلى بهشت نخواهد
بود، بلكه به منزله ميهمان و به طور موقّت در آنجا خواهد بود.(747) و بنا به
روايت ديگرى از همسايگى پيامبر محروم خواهد بود.(748)
8 شيعه واقعى نيست
در روايت ديگرى به صراحت آمده است كه : (هر كس زيارت حسين عليه السلام را با وجود
امكانات ترك كند، شيعه واقعى خاندان رسالت نيست .)(749)
9 از دوزخيان
روايت ديگرى بيانگر آن است كه هر كس زيارت آن حضرت را به انگيزه تحقير و اهانت
به مقام ولايت و امامت و عظمت كار بزرگ او ترك كند، از دوزخيان خواهدبود.(750)
به هر صورت روايات در مورد پاداش و فضايل و خواصّ زيارت آن گرامى و در مورد
نكوهش و هشدار از ترك آن بسيار است ، به گونه اى است كه علاّمه مجلسى و پدر
بزرگوارش ، بدين نظر تمايل نشان داده اند كه براى فردى كه توانايى و امكانات
داشته باشد، زيارت آن حضرت بسان حجّ، يك بار در عمر واجب است .(751)
اوقات ويژه شتافتن به كوى دوست
زيارت عاشقانه و خالصانه آن حضرت ، يك
عمل پسنديده عبادى است و در اختيار عاشقان كوى اوست ، درست همانند نمازهاى مُستحبّ، كه
هر كسى خواست بيشتر نماز مى گذارد و هر كسى خواست كمتر(752) و به اين اعتبار
بر دو بخش تقسيم مى گردد:
1 بخش نخست از زيارت آن حضرت به زمان و ساعت مخصوص قيد نشده است كه در
صفحات گذشته به پاداش و خواصّ و آثار آن اشاره رفت .
2 بخش ديگر از زيارت آن حضرت به اوقات و زمانهاى مخصوص مقيّد شده است كه با
اين قيد علاوه بر پاداش بخش نخست ، پاداش ديگرى نيز بدان اضافه مى شود، گرچه
خود پاداش زيارت حسين عليه السلام از نظر كثرت ، نهايتى برايش ذكر نشده است .
اين بخش از زيارت آن حضرت با توجّه به زمان و اوقات ويژه اى كه براى آن ذكر شده
است به سى زيارت مخصوص مى رسد ... كه هر كدام از آنها هم اثر خاصّ خود را دارد كه
خواهد آمد.
1 زيارت هفتگى
روز جمعه وقت مخصوص زيارتى آن حضرت براى كسانى است كه امكانات و توانايى
شتافتن به كوى او را دارند و در روايات ترك آن به عنوان جفاى شديد در حقّ آن حضرت
آمده است .(753)
از خواصّ زيارت در روز جمعه اين است كه : زائر او، مورد بخشايش خدا قرار مى گيرد و
با دريغ و افسوس از دنيا نمى رود و در بهشت با حسين عليه السلام خواهدبود.(754)
2 ماهانه
در هر ماه يك مرتبه زيارت او توصيه شده است ، به ويژه براى كسانى كه نزديك
شهادتگاه او هستند و ترك آن نوعى روى گردانى از آن حضرت است .
امام صادق عليه السلام در پاداش اين زيارت ماهانه فرمود: (هر كس او را در هرماه
زيارت كند، پاداش يك صد هزار شهيد در راه خدا خواهد داشت .)(755) (و كسى كه
نزديك باشد و حضرت را ماهى يك مرتبه زيارت نكند، در حقّ او ستم كرده است
.)(756)
3 سالانه
زيارت سالانه به صورت هر سال ، دو يا سه بار توصيه شده است .
امام صادق عليه السلام در بيانى فرمود: (بر هر دارنده امكانات ، شايسته است كه هر
سال دو بار به كوى او بشتابد و با عرفان و اخلاص او را زيارت كند.)(757)
4 سالانه سه بار
و در برخى روايات ، سالانه سه بار به زيارت او توصيه شده و به علاوه پاداش
پرشكوهى كه براى زيارت آن حضرت وعده داده شده ، امنيّت از فقر نيز آمده است
.(758)
5 براى توده محروم
در پانزده روايت ، زيارت آن حضرت براى كسانى كه از امكانات محروم هستند، سالى يك
بار توصيه شده است . و تاكيد گرديده است كه بر آنكه فاقد امكانات است و توانايى
شتافتن به كوى او را ندارد زيبنده است سالى يك بار زيارت حسين را ترك نكند چه در
غير اين صورت در حقّ پيشواى محبوب خود جفا كرده است .(759)
6 از راه دور
آنان كه بايد براى رسيدن به كوى محبوب ، خود راه دورى را طى نمايند، هر سه
سال يك بار سفارش شده است ، چه در غير اين صورت مخالفت پيامبر كرده اند.(760)
7 عيدها
در اعياد اسلامى همانند روز مبعث ، غدير، عيد فطر، عيد قربان و نيز عيد نوروز و ولادت
پيامبر و امامان نور عليهم السلام زيارت آن حضرت توصيه شده است و همه اين روزها،
روزهاى زيارتى اوست .(761)
8 در ماهها
هر ماهى ، وقتهاى خاصّ زيارتى آن حضرت را دارد و براى هر كدام علاوه بر پاداش
عمومى زيارت امام حسين عليه السلام پاداش و آثار خاصّى است .
براى نمونه :
1 ماه رجب ، اوقات زيارتى مخصوصى دارد كه عبارتند از: شب و روز
اوّل ماه و شب و روز پانزدهم آن و پاداش ويژه آن اين است كه باعث ريزش گناهان انسان
مى گردد؛ اين را خدا وعده فرموده است .(762)
2 در ماه شعبان ، اوقات خاصّ زيارتى آن حضرت عبارت است از: روز سوّم و شب و روز
پانزدهم ماه و مهمترين پاداش آن شرفيابى به حضور صد و بيست و چهارهزار پيامبر خدا
در جهان آخرت است (763) و هر كس سه سال پياپى در پانزدهم شعبان آن حضرت را
زيارت كند، گناهانش مورد بخشايش قرار مى گيرد.(764)
3 در ماه مبارك رمضان اوقات خاصّ زيارتى آن حضرت بيشتر است . برخى روايات همه
روزها و شبهاى اين ماه را اوقات زيارتى آن حضرت و برخى ده وقت زيارتى خاصّ براى
اين ماه شمرده است .
در مورد ديدگاه نخست ، از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
(هر كس قبر حسين عليه السلام را در ماه رمضان زيارت كند و در راه از دنيا برود، به
دادگاه رستاخيز و پاى حساب احضار نمى گردد و با امنيّت
كامل به بهشت راه خواهد يافت .)(765)
امّا وقتهاى دهگانه عبارتند از: شب اوّل و پانزدهم و شب آخر، كه درروايت معتبرى آمده است
.(766)
و شش فرصت زيارتى ديگر شبها و روزهاى سه گانه قدر است .
در روايات بسيارى آمده است كه : (در شب گرامى قدر كه هر فرمانى براساس حكمت
صادر مى گردد از قلب عرش به آسمانهاى هفتگانه ندا مى دهند كه خداوند همه زائران
حسين عليه السلام را مورد بخشايش قرارداد.)(767)
4 اوقات زيارتى ماه شوّال عبارت است از شب عيد فطر و روز آن و ويژگى آن هم علاوه
بر پاداش عمومى زيارت ، بخشايش گناهان گذشته و آينده است .(768)
5 در ماه ذيحجّه ، هشت تا ده وقت خاصّ براى زيارت او آمده است كه عبارتند از: شب و روز
عرفه ، شب و روز عيد قربان ، روزهاى تشريق ، روز
نزول سوره مباركه انسان ، روز مباهله و روز غدير.(769)
فضيلت زيارت عرفه و گامهايى كه پس از
غسل در فرات براى زيارت حضرت برداشته مى شود، به گونه اى است كه با پاداش
اصل زيارت برابرى مى كند، پاداشى نظير انجام يك ميليون مرتبه حجّ خالصانه و
عارفانه به همراه امام عصر عليه السلام و همين مقدار عمره با پيامبر و آزادساختن همين
شمار، بنده در راه خدا و حركت دادن و آماده ساختن همين شمار مركب و تجهيزات براى جهاد در
راه حقّ و عدالت .(770)
و در مورد گامهايى كه پس از غسل در فرات ، به سوى زيارت آن حضرت برداشته مى
شود، براى هر گامى ، پاداش انجام يك حجّ كامل (771) و در بعضى از روايات براى
هر گامى پاداش صد حج ،(772) مقرّر شده است .
و پاداش مخصوص زيارت آن حضرت در عيد قربان ، علاوه برپاداش عمومى محفوظ ماندن
از شرور و آفات آن سال (773) و بخشايش گناهان گذشته و آينده است .(774)
6 در ماه محّرم ، اوقات زيارتى او عبارتند از: شب و روز عاشورا و روز سيزدهم كه پيكر
مطهّر او و يارانش به خاك سپرده شد و پاداش ويژه آن هم ، وارد شدن در زمره شهيدان است
و هر كسى شب عاشورا او را زيارت كند و شبانگاه در كنار حرم او نيايش و شب زنده دارى
نمايد پاداشش بسان آغشته شدن به خون پاك سالار شهيدان است (775) و اگر درآنجا
مردم را سيراب سازد، بسان كسى است كه در روز عاشورا اردوگاه حسين عليه السلام را
در اوج محاصره دشمن ددمنش ، سيراب ساخته است .(776)
7 اوقات ويژه زيارتى آن حضرت در ماه صفر، روز اربعين است و علاوه بر پاداش
عمومى آن ، از نشانه هاى ايمان است .(777)
پاسخ به يك سؤ ال
با نگرش در فضايل و پاداش گوناگون و پرشكوه هر كدام از زيارتهاى ويژه آن
حضرت ، در اوقاتى كه برشمرديم ، اين سؤ
ال پديد مى آيد كه كداميك از نظر پاداش برتر است ؟ گرچه در همه اينها عرفان ،
اخلاص ، ايمان ، تقوا، شور و شعور زائر، نقش اساسى را دارد، امّا مى توان با توجّه
به برخى روايات ، پاداش زيارت پانزدهم شعبان و رجب (778) را پرشكوه تر
دانست ، امّا با توجّه به همه جوانب و زوايا، پاداش زيارت شبانه روز عاشورا پرشكوه
تر است ، چرا كه در روايات از جمله پاداش آن ، آغشته شدن به خون مقدّس حسين عليه
السلام ، در زمره شهيدان كربلا قرار گرفتن و زيارت او در عرش است و اينها هر كدام
پاداشى است كه فراتر از يك ميليون مرتبه انجام حجّ پيامبر است .(779)
جايگزينيها
خداوند در پرتو الطاف خاصّ خود به حسين عليه السلام و رهروان راه او، براى اين كه
به هر حال پاداش زيارت آن حضرت از آنان سلب نشود، جايگزينهايى براى زيارت او
قرار داده است ، كه عبارتند از:
1 نايب گرفتن براى زيارت او از راه دور يا نزديك . و اين پاداش زيارت او را دارد
گرچه اگر خود انسان به كوى دوست پركشد، پاداشش پرشكوه تر است .(780)
2 آماده ساختن و حركت دادن زائران آن حضرت نيز پاداش زيارت او را دارد و اين كار با
برطرف ساختن موانع ، دادن هزينه سفر و هر كارى كه سفر زيارتى بدان بستگى دارد،
همه را شامل مى شود.(781)
3 زيارت عارفانه و خالصانه او از راه دور براى فردى كه نمى تواند بدانجا
بشتابد نيز هم از نظر زيارت و پاداش بسان زيارت حسين عليه السلام از نزديك است و
هم اداى حقوق پيامبر و فرزند گرامى اوست .(782)
و زيارت از راه دور هم به صورتهاى چندگانه اى انجام مى شود كه پاداش آنها هم
گوناگون است بدين صورت :
الف : نخست اين كه ، شخصى ارادتمند به آن حضرت ، به نيّت زيارت بر بالاى بام
مى رود، سپس با توجّه خاصّى سرخويش را به جانب آسمان بلند مى كند و پرشور و
عاشقانه به طرف شهادتگاه او توجّه مى يابد ومى گويد:
السّلام عليك يا ابا عبداللّه !
السّلام عليك يابن رسول اللّه !
السّلام عليك ورحمة اللّه وبركاته !(783)
ب : گاه به مرتفعترين بام خانه اش مى رود و به نيّت زيارت او، دو ركعت نماز مى
خواند و با اشاره به شهادتگاه سالار شايستگان ، بدو درود و سلام نثار مى
نمايد.(784)
ج : صورت سوّم اين كه ، غسل زيارت مى كند و پاكيزه ترين لباس خويش را مى پوشد
و به بلندترين نقطه يا صحرا مى رود و رو به سوى قبله يا شهادتگاه حسين عليه
السلام يا به ترتيب رو به هر دو موضع مقدّس ، مى كند و عارفانه و عاشقانه مى
گويد:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ وَسَيِّدى وَابْنَ سَيِّدى !
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ الشَّهيدَ ابْنَ الشَّهيدِ وَالْقَتيلَ ابْنَ الْقَتيلِ!
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ!
اءَنَا زائِرُكَ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ بِقَلْبى وَلِسانى وَجَوارِحى وَاِنْ لَمْ اءَزُرْكَ بِنَفْسى
مُشاهَدَةً، فَعَلَيْكَ السَّلامُ.
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللّهِ، وَ وارِثَ نوُحٍ نَبِىِّ اللّهِ، وَ وارِثَ اِبْراهيمَ خَليلِ
اللّهِ، وَ وارِثَ مُوسى كَليمِ اللّهِ، وَ وارِثَ عيسى رُوحِ اللّهِ وَكَلِمَتِهِ، وَ وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبيبِ اللّهِ
وَ نَبِيِّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ وارِثَ عَلِي اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ وَصِىِّ رَسُولِ اللّهِ وَ خَليفَتِهِ، وَ وارِثَ
الْحَسَنِ بْنِ عَلِي وَصِىِّ اَميرِالْمُؤْمِنين .
لَعَنَ اللّهُ قاتِليكَ وَ جَدَّدَ عَلَيْهِمُ الْعَذابَ فى هذِهِ السّاعَةِ وَكُلِّ ساعَةٍ.
اَ نَا ياسَيِّدى ! مُتَقَرِّبٌ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاِلى جَدِّكَ رَسُولِ اللّهِ، وَاِلى اَبيكَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ،
وَاِلى اَخيكَ الْحَسَنِ، وَاِلَيْكَ يامَوْلاىَ، عَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَرَحْمَتُهُ بِزِيارَتى لَكَ بِقَلْبى
وَلِسانى وَجَميعِ جَوارِحى .
فَكُنْ يا سَيِّدى ! شَفيعى لِقَبُولِ ذلِكَ مِنّى وَاءَنَا بِالْبَرائَةِ مِنْ اءَعْدائِكَ وَاللَّعْنَةِ لَهُمْ
وَعَلَيْهِمْ اءَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ وَاِلَيْكُمْ اءَجْمَعين ، فَعَلَيْكَ صَلَواتُ اللّهِ وَرِضْوانُهُ
وَرَحْمَتُهُ.
درود بر تو اى آقاى من و فرزند آقاى من !
درود بر تو اى كشته راه خدا و پسر كشته راه حقّ !
درود بر تو اى شهيد و اى پسر شهيد !
درود بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو باد، اى پسر پيامبر !
من زائر شما هستم با قلب و زبان و همه اعضاى وجودم ، اگر چه خود افتخار ديدار شما را
نداشتم .
پس سلام بر تو باد !
سلام بر تو اى وارث آدم برگزيده خدا
و وارث نوح پيام آور خدا
و وارث ابراهيم دوست خدا
و وارث موسى همسخن خدا
و وارث عيسى روح خدا و كلمه او
و وارث محمّد صلى الله عليه و آله حبيب خدا و پيامبر او
و وارث اميرمؤ منان عليه السلام جانشين پيامبر خدا وخليفه او
و وارث حسن بن علّى عليه السلام
خداوند، قاتل تو را لعنت كند و عذاب را همواره بر او تجديد وتشديد نمايد.
اى آقاى من ! به وسيله زيارت تو، با قلب و زبان و همه اعضاى وجودم ، به سوى خدا و
نياى گرانقدرت پيامبر خدا و پدرت اميرمؤ منان و برادرت حسن و به سوى تو اى مولاى
من كه درود و رحمت خدا بر شما باد، تقرّب مى جويم .
پس ، بزرگى كن و شفيع من باش ، اى مولاى من ! براى پذيرفتن اين زيارت از من و من
با بيزارى جستن از دشمنانت و لعن و نفرين آنان به خدا و همگى شما اولياى خدا، كه درود
خدا و خشنودى و رحمت او برهمگى شما باد، تقرّب مى جويم .
آنگاه با اندكى گردش به چپ ، متوجّه قبر فرزندش على ، كه در كنار پاى اوست مى
گردد و بر او نيز همانگونه درود خالصانه نثار مى نمايد. آنگاه در مورد دين و دنياى
خويش ، خدا را مى خواند و چهار ركعت نماز مى گذارد چرا كه نماز زيارت دو، چهار، شش
يا هشت ركعت است و باز به شهادتگاه حسين عليه السلام متوجّه مى شود و مى گويد:
اءَنَا مُوَدِّعُكَ يامَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ وَسَيِّدى وَابْنَ سَيِّدى ، وَمُوَدِّعُكَ ياسَيِّدى وَابْنَ
سَيِّدى يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُوَدِّعُكُمْ يا ساداتى يامَعْشَرَالشُّهَداءِ، فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ
وَرَحْمَتُهُ وَرِضْوانُهُ.
من از شما خداحافظى مى كنم .
اى آقاى من ! و پسر آقاى من ! ... اى علىّ بن الحسين ! و از همه شما اى گروه شهيدان به
خون خفته خداحافظى مى كنم .
درود و رحمت و رضوان خدا، بر همگى شما باد!(785)
4 چهارمين جايگزين زيارت آن حضرت ، ديدار و
استقبال از زائران عارف و عاشق او به هنگام بازگشت از كوى اوست ، كه به واسطه اين
كار، همچنانكه روايات نشانگر است پاداش زيارت از نزديك دريافت مى گردد.(786)
خطابهاى ويژه
در زيارتهاى معتبرى كه از پيشوايان نور، طىّ قرون و اعصار براى زيارت آن حضرت
رسيده است ، خطابهاى ويژه اى وجود دارد كه نسبت به ديگر امامان و پيامبران عليهم
السلام اينگونه خطابها، نرسيده است .
براى نمونه :
خطاب اوّل : در بيان صفات آن حضرت ، بيشتر روى مصائب و گرفتاريهايى كه او براى
نجات اسلام و مسلمانان به جان خريد، تكيه شده است و اين
دليل اين نكته است كه شهادت و عاشوراى او، امتياز ويژه اوست .
خطاب دوّم : در زيارتهاى رسيده ، ويژگيهاى آن گرامى ، همواره به خدا پيوند خورده
است . كه ثاراللّه ، قتيل اللّه ، وتر اللّه ، ذبيح اللّه و ... ازآن جمله اند.(787)
خطاب سوّم : تنها در زيارت اوست كه به همراه درود بر آن حضرت به پيامبران خدا نيز
با نام و نشان درود و سلام نثار مى گردد، چرا كه او جلوه گاه و عصاره همه ارزشها و
صفات برجسته و درخشندگى وجود همگى آنان است .
خطاب چهارم : تنها در زيارت اوست كه لبّيك گفتن توصيه شده و در متن زيارت قرار
گرفته است ، چرا كه او دعوت كننده به سوى خدا، پس از نياى گرانقدرش محمد صلى
الله عليه و آله است .
او با قيام الهى خويش ، بشريّت را به اسلام فراخواند و به توحيد و معاد دعوت كرد و
خداوند با يارى خويش و افكندن رعب و وحشت بر دلهاى حقّ ستيز و با يارى رساندن به
وسيله فرشتگان و شمشير شهسوار اسلام على عليه السلام و تلاش برخى مجاهدان
پاكباخته ، دعوت او را پيروزى بخشيد و در همه جا طنين افكن ساخت .
و فرزندش حسين عليه السلام نيز، به گونه ديگرى به سوى خدا فرا خواند. اين بار
به سوى ايمان و اعتقاد به امامت امامان نور عليهم السلام دعوت كرد و دعوت توحيدى و
شهامتمندانه اش با خون و مظلوميّت و تحمّل درد و رنج همراه بود.
همانگونه كه اجابت دعوت پيامبر لازم است ، لبيك گويى به دعوت حسين عليه السلام و
اقتداى به او نيز، در همه ميدانها لازم و حياتى است ، به همين جهت در زيارت او تا هفت
بار، تكرار لبيك توصيه شده است (788) كه تكرار لبيك به صورت هفت بار، خود
راز و رمزى دارد.
دلايل تكرار لبّيكهاى هفتگانه
دليل اول : نخستين دليل آن نگرش ، به شرايط اجابت كننده دعوت است ، چرا كه اجابت
دعوت با قلب ، چشم ، گوش ، زبان ، دست ، پيكر، انديشه ، مهر و محبّت و با همه وجود
است نه با ادّعا و هر لبّيك ازلبّيكهاى هفتگانه جلوه اى از اجابت راستين نداى ملكوتى و
انسان ساز اوست ، از متن زيارت آن حضرت نيز، اين مفهوم دريافت مى گردد؛ به ويژه پس
از اين جمله بلند و پرمحتوا كه مى فرمايد:
لبّيك داعى اللّه سبعاً، وقل : إ ن كان لم يجبك بدنى عند استغاثتك فقد اءجابك
قلبى وسمعى وبصرى و راءيى ....(789)
(لبّيك ! اى دعوت كننده به سوى خدا! نه يك بار بلكه هفت بار لبّيك .
اگر چه پيكرم نتوانست دعوت تو را به هنگام دادخواهى تو پاسخ گويد و زبانم
نتوانست به هنگام نداى يارى طلبانه ات به تو لبّيك گويد، اينك قلب ، گوش ، چشم
، انديشه ، دل و جانم تو را پاسخگوست ....)
آرى ! اينك قلبم با مهر تو و گوشم با شنيدن سوك تو و چشمانم با نثار اشك بر تو
و دلم با دوست داشتن كار بزرگ يارانت و حال و هوايم بدينگونه كه پيوسته با تو
هستم و پيكرم با آمدن به سوى شهادتگاهت و زبانم با درود بر تو.
دليل دوّم : دليل ديگر لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام اين است كه
پاسخى باشند در برابر نداهاى هفتگانه يارى طلبانه آن حضرت در شرايط
گوناگون و مراحل مختلف دعوت توحيديش كه بدينگونه طنين افكند:
1 نخستين نداى يارى طلبانه را، به هنگام حركت از مكّه ضمن سخنرانى جاودانه و
پرشورى ، در مسجد الحرام به گوش انبوه مردمى كه از اقصى نقاط جهان اسلام ، به
آنجا آمده بودند رساند و فرمود:
... ومن كان فينا باذلاً مهجته
هر كس آماده فداكارى و از جان گذشتگى در راه ما و مهيّاى ملاقات پروردگار است همراه ما
بيايد. من فردا به هنگام صبح حركت خواهم كرد، ان شاء اللّه .
2 نداى يارى طلبانه دوّم خويش را، پس از حركت از مكّه به گوش همگان رساند. بامداد
اعلان حركت كه كاروان رهايى بخش حسين از مكّه خارج شد. عبداللّه بن عباس ، عبداللّه بن
جعفر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير، به ديدار او شتافتند، تا او را از حركت به
سوى عراق بازدارند و هركدام در اين مورد ديدگاه خويش را ارائه كردند؛ امّا آن حضرت
ضمن بيانات روشنگرانه و ستم ستيز خود، آنان را به رسالت خطير خويش توجّه داد و
فرمود: (من در راهى كه گام نهاده ام ، پيش خواهم رفت .)
آنگاه آنان را به يارى حقّ و جهاد در راه نجات اسلام و مسلمانان ، از خطر سهمگين جاهليّت و
بيداد حاكم فراخواند كه از آنان عبداللّه بن جعفر، فرزندان خويش را به يارى او
گسيل داشت و گفت خود نيز به كاروان رهايى بخش حسين عليه السلام خواهد پيوست
.(790)
آن حضرت به عبداللّه بن عمر فرمود: (هان اى اباعبدالرّحمان ! پرواى خدا پيشه ساز و
از يارى ما، كوتاه نيا.) كه او بهانه ها تراشيد و خداحافظى كرد و در لحظات جدايى
تقاضا كرد تا آن حضرت پيراهن خويش را كنار زند تا جايگاهى را كه پيامبر بوسه
باران مى كرد ببوسد و بدينگونه فراتر ازقلب او را بوسيد و گريه كرد و
خداحافظى نمود و رفت .(791)
سوّمين نداى يارى طلبانه را به منظور اتمام حجّت در راه كربلا به صورتهاى
گوناگونى به گوشها رساند، گاهى با زبان و گاه با
گسيل داشتن سفير ... امّا مردم سست عنصر و در فشار سياه استبداد، هنگامى كه ددمنشى حكومت
را از يك سو و ياران اندك او را از سوى ديگر نگريستند، در برابر نداى يارى طلبانه
او به عذرها و بهانه هاى پوچ ، متوسّل شدند.
برخى به بهانه امور اقتصادى و تجارى و برخى به بهانه وحشت از سرنوشت املاك و
باغها، گروهى به بهانه به خطر افتادن زن و فرزند و خاندان و گروهى با اين وعده
هاى دروغين كه به اردوگاه او خواهند پيوست و جمعى با كناره گيرى و گريز از روبرو
شدن با آن حضرت كه مبادا دعوت الهى و نداى يارى خواهانه او را بر ضد كفر و زندقه
بشنوند، كه خود بدين وضعيّت دردناك تصريح كرده اند ... .(792)
دقّت در شرايطى كه آن حضرت در آن قرار گرفته بود، نشانگر عظمت فاجعه است و
بدتر از آن اين بود كه گاه آن گرامى برخى از افراد و دسته جات را مى ديد كه به
مجرّد ديدن كاروان نور در پيشاپيش خود از راه ، انحراف مى جسته و به سوى ديگر مى
رفتند تا سالار انسانيّت آنان را نبيند و آنان را به يارى حقّ فرانخواند، همانگونه كه
اتفاق افتاد و دردناك تر از همه اينها، بهانه تراشى عبيداللّه بن حرّ در پاسخ دعوت
يارى خواهانه آن حضرت بود.
هنگامى كاروان نور به نقطه اى به نام قصر بنى
مقاتل رسيدند و براى استراحت فرودآمدند، در آنجا خيمه اى را برافراشته ديدند كه
معلوم شد از آن عبيداللّه است .
حسين عليه السلام او را به نزد خويش دعوت كرد، امّا هنگامى كه سفير آن حضرت پيامش را
ابلاغ كرد آن مرد گفت :
انّا للّه وانّا اليه راجعون واضافه كرد: (من بدين خاطر از كوفه خارج
شدم ، كه خوش نداشتم در آنجا باشم و حسين عليه السلام وارد كوفه گردد، نه ديدار
آن حضرت الا ن براى من مُيسّر است و نه آمدن او به خانه من .)
جريان به حسين عليه السلام گزارش گرديد و خود برخاست و به خيمه عبيداللّه رفت ،
پس از سلام و جواب ... او را به يارى حقّ فرا خواند كه بار ديگر همان توجيه را مطرح
ساخت .
حسين عليه السلام فرمود: (عبيداللّه ! تو در زندگى خويش خطاها و گناهانى مرتكب
شده اى ، اينك اگر به راستى بازگشت به سوى خدا نكنى ، مورد بازخواست خواهى
بود. پس ، بپاخيز و به يارى حقّ شتاب كن تا در پيشگاه خدا مورد شفاعت پيامبر
قرارگيرى .)
امّا آن نگونبخت ضمن بهانه تراشى ، شانه از زير بار مسئوليّت تاريخى و اسلامى و
انسانى خويش ، خالى كرد و گفت : (اگر به يارى تو برخيزم ، نخستين قربانى
خواهم بود، ولى اين مركب خويش را تقديم شما مى كنم كه تاكنون به وسيله آن آهنگ هر
چه كردم بدان رسيدم و هرگاه مورد سوء قصد قرار گرفتم ، به وسيله آن نجات يافتم
.)
حسين عليه السلام از او روى گردانيد و فرمود: (نه به تو نيازى داريم و نه به
مركبت ، چرا كه من گمراهان (نگونبخت ) را به يارى خويش نمى گيرم .
... وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلّينَ عَضُدا
پس ، اينك كه نه يار مايى و نه بر ضد ما، از اينجا دور شو؛ چرا كه هر كسى نداى
دادخواهى و درماندگى ما را بشنود و به يارى ما نشتابد، خداوند او را بر چهره اش به
آتش دوزخ سرنگون خواهد ساخت .) و بدين ترتيب او را ترك كرد و رفت .(793)
امّا اين عنصر دنياپرست و سياست باز، پس از چندى از سست عنصرى خود، سخت پشيمان
شد، به گونه اى كه جانش به لب رسيد و تا پايان عمر بر خود دريغ مى خورد و
زمزمه مى كرد:
فيا لك حسرة مادمت حيّاً نصرى
|
على اءهل الضّلالة والنّفاق
|
فقد فاز الاولى نصروا حسيناً
|
وخاب الاخرون اولوالنّفاق (794)
|
چه دريغ و افسوس غمبارى تا زنده هستم گريبانگيرم شده و پيوسته گلويم را مى
فشارد.
حسين پيشواى عدالت از من دعوت كرد تا او را در راه حقّ و بر ضدّ گمراهى و نفاق يارى
رسانم .
آنگاه كه در آن منزلگاه قصر بنى مقاتل مى فرمود: (عبيداللّه ! آيا ما را ترك نموده و
آهنگ فراق كرده اى ؟)
اگر با جان و همه وجودم با او همكارى مى كردم .
آرى ! با او، با پسر پيامبر، كه جانم فدايش باد، بى ترديد در روز رستاخيز به مقام
پرشكوهى نائل آمده بودم .
امّا چه سود كه من دعوت او را بى پاسخ نهادم و او بر ما پشت كرد و ما را وداع نمود و با
شتاب رفت .
اگر شور و شوق و سوز و گداز قلب زنده اى را مى شكافت بى ترديد قلب من تاكنون
شكافته شده بود.
به راستى كه گروهى حسين عليه السلام را يارى كردند و برنده شدند و گروهى
ديگر سخت باختند و به نفاق درغلطيدند.
آرى ! نداهاى يارى طلبانه آن حضرت در راه مكّه و كربلا در دلهاى زنگار گرفته مردم ،
اثرى نداشت . تنها مردى بزرگ به نام زهير، دگرگون شد و به اردوگاه نور پيوست
.
زهير، در ميان گروهى بود كه در منزلگاههاى بين راه از كاروان آن حضرت دورى برمى
گزيدند تا نداى دادخواهى پيشواى انسانيت را نشنوند و چشمشان بر چشمان حسين عليه
السلام نيفتد؛ امّا در يكى از منزلگاهها كه آنان در نقطه اى دور از اردوگاه امام ،
مشغول خوردن غذا بودند، بناگاه سفير آن حضرت وارد شد و پيام حضرت را كه زهير را
به ديدار او فرامى خواند، ابلاغ كرد.
آنان حيرت زده هر چه در دست داشتند به زمين ريختند و ساكت شدند، امّا همسرش پيش آمد و
گفت :
(
سبحان اللّه ! پسر پيامبر تو را دعوت نموده و تو پاسخ مثبت نمى دهى ؟
كاش سخن آن گرامى را از نزديك مى شنيدى .)
زهير به پاخاست به محضر آن حضرت شرفياب شد، امّا اندكى بعد، با چهره اى شكوفا
و شادمان بازگشت و دستور داد خيمه اش را در كنار اردوگاه نور برافراشتند و با يك
دنيا صفا و مهر، همسرش را وداع كرد و از او جداشد تا مبادا بيدادگران بر او حادثه اى
بسازند و گفت :
(گرامى همسرم ! من همراهى و همگامى حسين عليه السلام را بر جهان و جهانيان
برگزيدم و جان در گرو عشق او نهادم ... .)
ثروت خويش را به همسرش هديه كرد و او را به كسانش سپرد، امّا آن بانوى روشنفكر و
باايمان گريست و ضمن بدرقه او، پرشور و پراخلاص از او پيمان گرفت تا در روز
رستاخيز و در حضور نياى بزرگ حسين عليه السلام او را فراموش نكند.
او به يارانش گفت : (من راه حسين را برگزيدم هر كس مى خواهد با ما باشد و هر كس
حاضر نيست ، لحظات جدايى است .)
آنگاه گفت : (هان اى مردم ! ما در يكى از پيكارها بر ضد دشمنان حقّ و عدالت بر آنان
يورش برديم و پس از تحميل شكست به آنان ، غنائم بسيارى گرفتيم .)
سلمان گفت : (آيا به پيروزى و غنائمى كه اينك خدا به شما ارزانى داشت ،
شادمانيد؟) گفتيم : (آرى !) گفت : (هنگامى كه برخى از شما سالار جوانان خاندان
محمّد صلى الله عليه و آله را درك نموديد و با او بر ضد شرك و زندقه و ستم و بيداد
پيكار كرديد، از امروز شادمانتر خواهيد بود....)
و آنگاه زهير خدا نگه دار گفت و همچنان با حسين عليه السلام بود تا به فوزشهادت با
او، نايل آمد.(795)
4 چهارمين نداى حقّ طلبانه و يارى خواهانه خويش را متوجّه مردم بصره ساخت و ضمن
گسيل سفيرانى به سوى آنان پيامهاى خويش را بدانان ابلاغ كرد كه يكى از آنها
اينگونه بود:
بسم اللّه الرحمن الرّحيم
از حسين به سوى سران و بزرگان شهر بصره :
مردم بصره ! من شما را به سوى خدا و تعاليم آسمانى او دعوت مى كنم و به سوى
پيامبرش فرا مى خوانم و اينكه سنّت و سيره پيامبر از ميان رفت و بدعتهاى جاهلى حاكم
شد، اگر دعوت توحيديم را پاسخ گوييد و فرمانبردارى در راه حقّ نماييد، شما را به
راه رشد و پيروزى رهمنون خواهم شد.
والسّلام (796)
با رسيدن پيام يكى از شيعيان ، سران چند قبيله بزرگ از جمله تميم ، قحطبه و بنى
سعد را گرد آورد و ضمن سخنانى پرشور و پرمحتوا آنان را اندرز داد و گفت :
(هان اى سران قوم ! اين حسين است پيشواى عدالت ! فرزند گرامى پيامبر! قهرمان
محبوب و پرشرافت ! و بزرگمردى با اصالت و ريشه و صاحب راءى بلند و استوار
است .
ارزشهاى والاى او وصف ناپذير و دانشش بى كرانه و پايان ناپذير است ، بدو حجّت
خدا بر شما تمام و موعظه و اندرزش رساست ... .
هان اى بزرگان بصره ! شما در جنگ جمل گناهى بزرگ بر دوش كشيديد، اينك آثار
سياه آن را با يارى فرزند گرانقدر پيامبر، از چهره خود بشوييد و غبار آن را
بزداييد.)
شورى پديد آمد، نداى او را پاسخ مثبت دادند و آهنگ حركت به سوى حسين عليه السلام
كردند، امّا دريغا كه پس از آمادگى نفرات و تجهيزات و آهنگ حركت ، خبر جان سوز شهادت
پيشواى عدالت همه را به سوگ نشاند.(797)
5 پنجمين نداى يارى طلبانه خويش را متوجّه مردم كوفه ساخت و اين هنگامى بود كه
هنوز خبر شهادت سفير گرانقدرش مُسْلم و جنايت رژيم اموى را در آنجا دريافت نكرده
بود در نامه اش به مردم كوفه نوشت :
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
امّا بعد: هان اى مردم مسلمان ! شما مى دانيد كه پيامبر گرامى فرمود:
(هر كس زمامدار بيدادگرى را بنگرد كه حرام خدا را
حلال مى كند، عهد او را مى شكند با سيره و سنّت پيامبر مخالفت مى ورزد در ميان مردم به
گناه و استبداد حكومت مى كند و اين نظاره گر بر اين فجايع با گفتار و كردارش براى
تغيير روند جامعه و تاريخ و اصلاح امور گامى برندارد برخداست كه او را از همان
راهى وارد دوزخ سازد كه زمامدار ستمكار را.)
و اينك شما اى مردم ! نيك مى دانيد كه رژيم اموى و گردانندگان آن فرمانبردارى شيطان
را برگزيده و از اطاعت خداى پرمهر روى برتافته و تبهكارى را در اركان و ابعاد و
قلمرو اسلامى آشكار ساخته و مقرّرات خدا را
تعطيل نموده ، قدرت و ثروتهاى ملّى را به انحصار خويش گرفته ،
حلال خدا را حرام و حرام او را حلال ساخته اند و من در اين شرايط زشت و ظالمانه حاكم بر
جامعه ، به خاطر اين كه فرزند پيامبرم و از همگان بدو نزديكتر، براى امر به معروف
و نهى از منكر و هشدار به حكومت و به راه حقّ دعوت كردن آن و نجات اسلام و جامعه از
همگان سزاوارترم .
علاوه بر اين واقعيّات و دلايل قيام اصلاحى من ، نامه ها و پيامهايى كه از شما به دست من
رسيده و پيكهايى كه از جانب شما، به سوى من شتافته كه شما با من بيعت نموده ايد و
پيمان بسته ايد كه مرا در برابر دشمن تجاوزكار تنها مگذاريد و از يارى حقّ و عدالت
دست برنداريد، هم اكنون اگر همچون روز دعوت و پيام ، بر عهد خود وفادار باشيد به
نيك بختى دست يافته و به رشد و فلاح رسيده ايد، چرا كه جان و سرنوشت من با جان و
سرنوشت شما گره خورده و سرنوشت فرزندان و بستگانم نيز به حكم اسلام و قرآن
با سرنوشت خاندان و فرزندان شما گره خورده است و قيام و فداكارى من براى نجات
اسلام و مسلمانان براى شما الگوست و بر شماست كه از من پيروى كنيد.
امّا اگر عهد خود را شكستيد و بر بيعت خويش پايدارى و پايمردى نورزيديد، خداى را
سوگند كه اين عهدشكنى شما نيز سابقه دار است و پديده جديدى نيست ، شما با پدر و
برادر گرانقدرم و نماينده ام مسلم ، اينگونه
عمل كرديد، از اين پس ، هر كس كه به حرف شما اعتماد كند اوست كه فريب خورده است .
شما مردمى هستيد كه در راه كسب ارزشهاى اسلامى خويش راه خطا پيموده و بهره خويش را
به رايگان از كف داده ايد و آگاه باشيد كه هر كس پيمان شكنى كند، بر ضدّ خويش كرده
است وبه زودى خداوند مرا از يارى شما بى نياز خواهد ساخت ....)
آنگاه نامه را پيچيد و مهر كرد و به قيس سپرد تا به آنان برساند، هنگامى كه اين نامه
رسان شجاع به كوفه نزديك شد، يك گروه از گشتيهاى دشمن ، به منظور بازرسى
راه را بر او بستند كه او نامه را از بين برد تا اسرار سياسى حسين عليه السلام را
دشمن به دست نياورد.
فرمانده گروه گشتى ، او را نزد ابن زياد گسيل داشت ، او مشخّصاتش را پرسيد كه با
افتخار و سرفرازى گفت : (من مردى از شيعيان على عليه السلام و فرزندش حسين هستم
.)
پرسيد: (چرا نامه را پاره كردى ؟)
گفت : (براى اينكه دشمنان حقّ و عدالت نخوانند.)
پرسيد: (نامه از سوى چه كسى بود و براى چه كسانى ؟)
گفت : (از سوى پيشواى محبوبم حسين عليه السلام به گروهى از مردم كوفه كه نام
آنان را نمى دانم .)
عنصر خون آشام اموى دنيا بر سرش خراب شد نعره زد كه : (جز با انجام يكى از دو
پيشنهاد رهايى نخواهى يافت : يا بايد نام كسانى را كه نامه به سوى آنان بود، افشا
كنى يا بر فراز منبر رفته ، بر حسين عليه السلام و پدر و برادر و خاندانش اهانت و
نفرين كنى در غيراين صورت ، قطعه قطعه خواهى شد.)
نامه رسان غيرتمند گفت : (پيشنهاد اوّل نشايد، امّا دوّمى چرا.)
بر فراز منبر رفت و در برابر سيل جمعيّت ضمن سپاس خدا و درود بر پيامبر در عظمت و
شكوه شخصيّت على عليه السلام داد سخن داد و از درود و بخشايش و مهر خدا، بر او و
فرزندانش بسيار گفت و بر حاكم خون آشام كوفه و پدرش و بر گردنكشان ستمكار
اموى لعن و نفرين فرستاد.
سپس گفت : (هان اى مردم كوفه ! من نامه رسان و سفير پسر پيامبرم ! اورا در راه كوفه
، ترك و به سوى شما شتافته ام . اينك نداى حقّ طلبانه وعدالت خواهانه او را پاسخ
مثبت دهيد و دعوت رهايى بخشش را لبّيك گوييد.)
ابن زياد با سرافكندگى و قساوت وحشيانه اى حكم اعدام او را صادر كرد و از فراز
قصر بيداد، پايين افكنده شد.
آورده اند كه : (پس از پايين افكنده شدن ، دست و پايش بسته و استخوانهايش درهم
شكسته بود، امّا هنوز رمقى داشت كه جنايتكارى سر او را از بدنش جدا ساخت و در برابر
سرزنش برخى ، اين توجيه رسوا را تراشيد كه : خواستم او راحت شود.)(798)
6 ششمين نداى حقّ طلبانه خويش را، به منظور اتمام حجّت متوجّه مردم سست عنصرى ساخت
كه به پيكار بر ضدّ او گسيل شده بودند.
در اين مورد بود كه حُرّ و همراهانش را، پس از برخورد با آن حضرت و جلوگيرى از
بازگشت او، به يارى حقّ فراخواند و شب ششم محرّم نيز، فرمانده كلّ سپاه يزيد را
مخاطب ساخت و او را به يارى رسانى به حقّ و عدالت دعوت كرد، كه هر دو مورد به طور
فشرده ترسيم مى گردد:
الف گفتارى با حُرّ
پيشقراولان سپاه كوفه ، به فرماندهى حرّ تشنه و سرگردان ، با كاروان حسين عليه
السلام روبرو شدند. آن حضرت آنان را سيراب ساخت و از خطر تشنگى نجاتشان
بخشيد.
آنگاه ، اندكى راه را طىّ كردند كه وقت نماز فرا رسيد. حسين عليه السلام به يكى از
ياران دستور اذان داد و با برپايى نماز، آن حضرت را ديدند كه با لباس مخصوص
عبادت و نيايش وارد شد، سپاس خداى را به جا آورد و او را ستايش نمود.
آنگاه خطاب به صدنفر از سپاهيان حُرّ فرمود:
(اى مردم ! من به سوى شما نيامدم تا نامه هاى شما به من رسيد و پيام آوران شما پيش
من آمدند. پيام شما اين بود كه : (به سوى ما رهسپار باش كه ما پيشوايى نداريم ؛
شايد خداوند ما را به وسيله تو به راه حقّ وعدالت گرد آورد.)
اينك اگر شما بر اين سخنانتان پايدار هستيد، من به سوى شما آمده ام ، از اين رو با
تجديد پيمان به من اطمينان دهيد وگرنه از همانجا كه آمده ام ، برمى گردم .)
آنان در برابر سخنان حكيمانه آن حضرت ، سكوت را برگزيدند و سخنى بر زبان
نياوردند. آن حضرت به مؤ ذّن دستور اعلان نماز را داد و مؤ ذّن برپايى نماز را اعلان
كرد. آنگاه به فرمانده سپاه دشمن فرمود: (شما با يارانت نماز مى گذاريد يا با
ما؟)
پاسخ داد: (با شما نماز مى خوانيم .)
نماز به امامت حسين عليه السلام و شركت همگان برپاشد. آنگاه حرّ ياران خويش را گرد
آورد و به قرارگاه خويش رفتند و خود در مقرّفرماندهى كه در خيمه اى برپا شده بود
رفت و با پانصد نفر از يارانش به گفتگو نشست و بقيّه سپاه به جايگاه خود بازگشتند
و هر كدام عنان مركب خويش بر دست و در سايه آن ، به طور آماده باش ، در انتظار
رخدادهاى آينده نشستند.
حسين عليه السلام پس از كاهش حرارت و سوزش نيم روزى ، به يارانش دستور داد تا
براى حركت و ادامه مسير آماده شوند. همگى به سرعت آماده شدند و نداى برپايى نماز
عصر و به دنبال برپايى نماز، حركت از آن نقطه اعلان شد. بار ديگر اذان گفته شد و
آن حضرت آمد و پس از درود و سلام بر همگى روياروى جمعيّت ايستاد و پس از ستايش
وسپاس خداوند فرمود:
(هان اى مردم ! اگر پرواى خدا پيشه سازيد و حقّ در دست صاحبان آن باشد، خداى از
شمايان خشنود خواهد گشت و ما خاندان پيامبر، به ولايت بر امور، از اين ستمكاران كه به
ناحق مدّعى اين مقام شده ، پيوسته راه بيداد در پيش گرفته و با خدا مخالفت مى ورزند،
سزاوارتر و شايسته تريم اگر در راه باطلى كه در پيش گرفته ايد، همچنان گام
سپاريد و از ما روى گردان شويد و حقّ ما را نشناسيد و اكنون ديدگاه شما جز آن باشد
كه در پيامهاى دعوت و نامه هاى شما ترسيم شده و سفيرانتان به من رساندند، من از همين
جا بازمى گردم .)
سخنان روشنگرانه آن حضرت كه بدين جا رسيد، فرمانده دشمن حرّ اظهار داشت :
(بخداى سوگند! من از اين نامه ها و پيامهايى كه شما از آنها ياد مى كنيد، اطّلاعى ندارم
.)
حسين عليه السلام دستور داد ظرفى را آوردند و نامه هاى مردم كوفه را كه در آن دسته
بندى و نگهدارى مى گشت ، همه را، كه انبوهى نامه و در دو بسته بزرگ بودند در
برابر آنان قرار دادند. فرمانده سپاه دشمن كه وامانده بود، گفت : (ما از كسانى كه اين
پيامها را به سوى شما فرستاده اند و اين نامه ها را نوشته اند، نيستيم . به ما فرمان
داده اند كه به مجرّد دست يافتن به شما، تا دستگيرى و تسليم كردنتان به استاندارى
كوفه ، شما را رها نكنيم .) كه آن حضرت با شهامت و قاطعيّت وصف ناپذيرى فرمود:
(مرگ ، از اجراى اين دستور ظالمانه بر شما سزاوارتر و نزديكتر است .)(799)
ب ديدار سرنوشت ساز
شامگاه تاسوعا، آن حضرت ، سفيرى به سوى فرماندهى كلّ سپاه اموى
گسيل داشت و او را براى آخرين اتمام حجّت و شنيدن نداى حقّطلبانه خويش فرا خواند.
عمر سعد، به همراه بيست سوار براى ملاقات با حسين عليه السلام حركت كرد و آن
حضرت نيز همينگونه ، امّا پس از رسيدن به قرارگاه ديدار، حسين عليه السلام از
همراهانش خواست تا همگى جز برادرش عباس و فرزندش دور شوند و عمرسعد نيز چنين
كرد.
هنگامى كه به گفتگو نشستند حسين عليه السلام به عمرسعد، فرمود:
(آيا پرواى خدا را كه بازگشتت به سوى اوست ، پيشه نمى سازى و با اينكه مرا به
خوبى مى شناسى ، مى خواهى شمشير تجاوز بر روى من بكشى ؟ اين گروه تجاوزكار و
گمراه را رها كن و نداى حقّ طلبانه ما را پاسخ گوى ؛ كه اين براى تو زيبنده است و
تو را به خدا نزديك مى كند.)
عمر سعد بهانه آورد كه : (در اين صورت رژيم اموى ، خانه ام را خراب خواهدكرد.)
آن حضرت فرمود: (من آن را از نو خواهم ساخت .)
بهانه جويى كرد كه : (رژيم ، املاك و باغات مرا مصادره خواهد كرد.)
فرمود: (من بهتر از آنها را برايت در حجاز، از
اموال خويش جايگزين خواهم ساخت .)
عمرسعد بهانه ديگرى آورد كه : (از تجاوز رژيم به خانواده خويش در هراسم .)
اينجا بود كه حسين عليه السلام بدو پاسخ نداد و فرمود:
انّا للّه وانّا اليه راجعون نفرينش كرد و فرمود:
(خداوند در دنيا تو را به مرگى سخت گرفتار سازد و در روز رستاخيز بر تو
نبخشايد.) و اضافه كرد: (تو در آرزوى شيطانى رياست ، دست به چنين شقاوتى مى
زنى ، امّا بخداى سوگند من بدان اميدم كه جز اندكى ، از گندم عراق نخورى .)
كه او با تمسخر گفت : (نان جوين ! آن هم براى ما كافى است .)
و بدينگونه نداى يارى طلبانه حسين عليه السلام بى جواب نهاد.(800)
7 پس از آنكه ، شمار پياده نظام و سواران سپاه دشمن از مرز سى هزار گذشت و حلقه
محاصره را بر آن حضرت تنگتر ساختند وآب را به روى او و اردوگاهش بستند، حبيب بن
مظاهر به سوى امام حسين عليه السلام شتافت و خاطرنشان ساخت كه : (قبيله بنى اسد،
در همان منطقه است ، آيا اجازه مى دهيد به سوى آنان رفته ، آنان را به يارى حقّ و عدالت
فراخوانم ؟ بدان اميد كه خداوند به كمك آنان ، بيدادى را كه بر شما خاندان پيامبر مى
رود، برطرف سازد.) آن حضرت موافقت كرد.
حبيب ، در دل شب به طور محرمانه از اردوگاه نور خارج و به سوى آنان شتافت . مردان
قبيله ، حبيب را شناختند و از آمدنش جويا شدند كه گفت :
(براى انجام كار شايسته و ابلاغ دعوت خداپسندانه اى به سوى شما آمده ام ، به
گونه اى كه كسى همانند من سعادت را به سوى قبيله خويش نبرده است ، آمده ام شما را
به يارى فرزند گرانقدر پيامبر فراخوانم او از پيشوايان بزرگ مردم باايمان است و
يكى از آنان بهتر از هزار نفر است ، بپاخيزيد و از يارى او كوتاه نياييد و او را در اين
شرايط سخت رها نكنيد. اين عمر سعد است كه او را محاصره كرده و شما عشيره من هستيد و من
براى خيرخواهى به سوى شما آمدم ، بپاخيزيد و آنچه براى يارى فرزند پيامبر طرح
مى كنم بكار بنديد و بدانيد كه به شرافت دنيا و آخرت
نايل خواهيد شد. بخداى سوگند! هر كدام از شما همراه او به افتخار شهادت برسد در
بهشت برين ، همنشين پيامبر است .)
مردى از قبيله به نام عبداللّه بن بشير، با شور و هيجان بسيارى بپا خاست و گفت : (من
نخستين پاسخگوى به اين دعوت ، افتخارآفرين هستم .) و اينگونه به خواندن اشعار
حماسى پرداخت :
قدعلم القوم اذا تواكلوا المقاتل
|
هنگامى كه قوم ، كارها را به يكديگر وامى گذارند و سواران زمينگير شده ، عقب نشينى
مى كنند.
همه مى دانند كه من قهرمان پيكارگر و شجاعم و چنانكه شير از قرارگاه خود شجاعانه
دفاع مى كند از حقّ و عدالت دفاع خواهم كرد.
آنگاه نود نفر از مردان قبيله ، دست در دست هم براى يارى حسين عليه السلام اعلان آمادگى
كردند. در همان هنگام ، جاسوس پليدى از آن منطقه ، به سوى دشمن شتافت و جريان را
گزارش كرد. فرمانده سپاه اموى ، چهارصد سوار را به فرماندهى شقاوت پيشه اى
به نام ارزق ، به سوى آنان گسيل و بر آنها كمين نهاد.
آنان به سوى اردوگاه حسين عليه السلام حركت كردند كه در
دل شب در ساحل فرات با سپاه يزيد، روبرو شدند، درگيرى شديدى پيش آمد. حبيب با
صداى رسا به فرمانده دشمن ندا داد كه : (واى بر تو! تو را با ما چكار؟ از ما دور
شو و بگذار ديگرى به چنين شقاوتى دست بزند.) امّا آن عنصر پليد سماجت كرد و
مردان بنى اسد با آگاهى به اينكه نيرو و آمادگى لازم را براى پيكار با سپاه دشمن را
ندارند، با نوميدى وسرخوردگى بازگشتند و از وحشت انتقام عمر سعد، شبانه كوچ
كردند و از آن منطقه دور شدند و حبيب ، جريان را به حسين عليه السلام گزارش كرد كه
فرمود:
لاحول ولاقوّة الاّ باللّه
آرى ! اين آخرين مرحله تلاش فرهنگى و عقيدتى او براى اتمام حجّت و دعوت ديگران به
يارى حقّ و متوجّه ساختن نداى حقّ طلبانه خويش به مردم بود. از آن پس ديگر به ظاهر از
يارى ديگران نوميد شد و يقين كرد كه كسى به يارى حقّ نخواهد شتافت و جهاد قهرمانانه
اى را كه او در پى انجام آن بود و ديگران را به يارى حقّ و پشتيبانى از عدالت فرامى
خواند از او رفع شده و هنگام جهاد خاصّ او، كه دفاع قهرمانانه تا آخرين نفر و آخرين
نفس در برابر بيداد و بيدادگران است ، فرا رسيده است .
آنگاه ياران خويش را گرد آورد، بار ديگر روند اوضاع را براى آنان ترسيم كرد و
خاطر نشان ساخت كه مسئوليّت جهاد براى پيروزى ظاهرى از ميان رفته ، اينك كه قدرت
و امكانات ظاهرى نيست ، آنان مكلّف به جهاد نيستند.
آرى ! بپا خاست و با قلب شكسته و نوميد و از ناآگاهى و عدم احساس مسئوليّت مردم ، در
مجمع ياران به سخنرانى پرداخت و فرمود:
(آنچه براى ما پيش آمده است خود مى نگريد، راستى كه روزگار، دگرگون و زشت
گشته است . نيكيها و شايستگيهاى آن پشت كرده و رخت بربسته است ... .)
بدينسان ، به ياران فداكارش ، صادقانه خاطرنشان ساخت كه از يارى رسانى مردم
بكلّى قطع اميد نموده است .
(... آنان پيمانهاى خويش را شكسته و دست از يارى حقّ شسته و به صفوف تجاوزكاران
پيوسته اند. اينك پيمان اطاعت را از شما به طور يك جانبه برداشتم ، چرا كه
عمل به مسئوليّت جهاد ظاهرى با از بين رفتن
احتمال پيروزى ظاهرى بر دشمن از همگان برداشته شده است . اينك هنگام
عمل به مسئوليّت خاصّ من كه شهادت در راه خداست ، فرارسيده است .
بنابراين ، هر كسى مى خواهد بماند، بايد براى شهادت بيعت كند و هر كسى مى خواهد
برود، آزاد است ، چرا كه دشمن تنها در پى تسليم يا شهادت من است .)
ياران فداكار آن حضرت پس از سخنان پرشور حسين عليه السلام يكى پس از ديگرى
بپا خاستند و هر كدام جملات شگفت انگيزى از وفادارى و اخلاص و صفا تا سرحدّ شهادت
به زبان آوردند و اين بار با سالار خود، پيمان خون و شهادت در راه حقّبستند.(801)
دليل سوّم : دليل ديگر، لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام اين است كه اينها
پاسخى شايسته در برابر دادخواهيهاى هفتگانه اى باشد كه آن حضرت در
مراحل مختلف قيام دگرگونسازش به مناسبتهاى گوناگون و براى امور خاصّى دادخواهى
نمود، امّا حتّى يك غيرتمند هم به دادرسى برنخاست و به نداى حقّ طلبانه آن گرامى
پاسخ مثبت و شايسته او، نداد.
آن حضرت آنگونه كه آمده است :
مرحله اوّل : براى شكستن محاصره و بستن آب بر روى ياران و اردوگاه نور، نداى
دادخواهانه سرداد.(802)
مرحله دوّم : براى رفع تشنگى از بانوان حرم و كودكان
خردسال فرياد حقّ طلبانه طنين افكن ساخت و فرمود: (هان اى سپاه اموى ! اين بانوان و
كودكان نه جرم سياسى دارند و نه با شما در پيكارند، چرا آب را بر روى آنان بسته
ايد؟)(803)
مرحله سوّم : براى رفع عطش كودك شيرخوارش ، نداى فريادرسى سرداد و فرمود:
(آيا جوانمردى هست كه آبى براى اين كودك شيرخوار بياورد؟) آنگاه ، به اين بسنده
كرد كه خود سپاه اموى ، كودكش را ببرند و سيراب كنند و فرمود: (اين كودك
خردسال را سيراب كنيد.)(804)
مرحله چهارم : در تلاش خستگى ناپذيرش به منظور دفاع از خيمه ها و مورد تعرّض قرار
نگرفتن خاندانش ، نداى دادخواهانه خويش را متوجّه همه سپاه اموى ساخت و فرمود: (شما
با من به نبردى ظالمانه و نابرابر دست يازيده ايد، پس به سوى من بياييد و خاندان
وحى و رسالت و اهداف غيرنظامى را هدف حملات ددمنشانه خود قرار ندهيد و براى غارت
خيمه ها شتاب نكنيد.)(805)
مرحله پنجم : ديگر فرياد دادخواهى براى غارت نكردن خيمه ها و به آتش نكشيدن آنها
نبود، بلكه از آنان مى خواست تا رگ حيات حسين مى زند به خيمه ها نزديك
نشوند.(806)
مرحله ششم : دادخواهى آن حضرت به منظور به آتش نكشيدن خيمه ها با ساكنان آنها بود،
چرا كه فرياد ددمنشانه فرمانده سپاه دشمن را شنيد كه آهنگ به آتش كشيدن خيمه ها را با
همه كسانى كه در آنها هستند دارد و آتش مى طلبد كه با همان پيكر گلگون و از همان
شهادتگاه خويش ندا داد كه : (هان اى پسر ذى الجوشن ! آيا تو هستى كه براى به
آتش كشيدن خانه و خاندانم آتش مى طلبى ؟)(807)
مرحله هفتم : دادخواهى آن حضرت در واپسين لحظاتى بود كه در شهادتگاه خويش چهره
ملكوتى را بر خاك نهاده ، روى نياز به بارگاه آن بى نياز برده ، نيايش مى كرد و
براى اتمام حجّت نيز گاه از عطش خويش سخن مى گفت و آب مى طلبيد كه كسى به نداى
حقّطلبانه او پاسخ مثبت نداد و با لب تشنه سر مقدّس او را از بدن جدا كردند.(808)
آرى ! هنگامى كه نداهاى هفتگانه او بى پاسخ ماند، بسيار بجا و زيبنده است كه دوستان
حقيقى آن حضرت به هنگام زيارت او، با همه وجود و اخلاص او را لبّيك گويند تا با
سوز و گداز و تعمّق در شرايط هفتگانه او و جهاد بى نظيرش به پاداش اجابت دعوت
توحيدى و عدالت خواهانه او نايل آيند.
دليل چهارم : لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام پاسخ مثبت به دادخواهيهاى
هفتگانه آن گرامى است كه پس از پيمان شكنى و بى وفايى مردم و بى توجّهى آنان
به گرفتارى و تنهايى و محاصره او در ميان دشمن ، از آن حضرت به صورت كلّى و
بدون پرداختن به جزئيات ، طنين انداز شد و اين همان چيزى است كه از آن به عنوان
نداهاى يارى طلبانه نام برده اند. اين نداهاى برخاسته از
دل ، هر كدام اثر خاصّى داشت و مجموع آنها دگرگونى در اوضاع و
تحوّل شگفتى را پديد آورد.
اينك آن نداها را كه هنوز در گوش جان عاشقانش طنين انداز است ، بشنويد و هنگامى كه
نداى يارى طلبانه در مجلس سوگ او طنين افكند، بدان گوش فرا دهيد و خاموش باشيد و
دعوت او را به سوى خدا، عاشقانه و با محبّت لبّيك گوييد؛ اميد كه
مشمول رحمت خدا قرارگيريد.
نداهاى هفتگانه دادخواهى
نخستين نداى دادخواهانه
هنگامى كه دو سپاه نور و ظلمت ، روياروى هم قرار گرفتند و سخت درگير شدند؛ خداوند
پيروزى را بر آن حضرت فرو فرستاد و او را درگزينش پيروزى ظاهرى و يا شهادت
افتخارآفرين مخيّر ساخت و آن گرامى در حالى كه پيروزى و يارى خدا بر فرازسرش
در اهتزاز بود، ديدار خدا را برگزيد. آنگاه براى اتمام حجّت ، نداى يارى خواهانه
خويش را در برابر مردم طنين افكن ساخت .(809)
طنين اين ندا در ميان ياران ، همّت بلند و عزم خاصّى بر تصميم و عزمشان در نبرد با
دشمن برانگيخت و شعار جانفشانى و فداكارى آنان به آسمان برخاست . در آنان شور و
شوق و شتاب و حالت وصف ناپذير و انقلاب شگرفى براى ايثار و فداكارى پديد
آورد كه در بحثهاى آينده خواهد آمد.
اينك ، شما نيز با اقتداى به آن قهرمانان ، نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام را
آنگونه كه شايسته است پاسخ دهيد و بگوييد: (اگر به هنگام طنين افكن شدن ، نداى
يارى خواهانه ات پيكرمان امكان نيافت تا همانند ياران پاكباخته ات دعوتت را لبّيك
گويد و سر و جان ناقابل خويش را نثار راه توحيديت سازد، اينك ديدگانمان با نثاراشك
وقلبمان ، با سوز و گداز و تحسين فداكارى يارانت ، نداى ملكوتى يارى طلبانه ات
را لبّيك مى گويند.)
هنگامى كه لبّيك گفتى ، آماده شنيدن دوّمين نداى يارى خواهانه او باش .
دوّمين نداى دادخواهى
هنگامى كه كارزار شدّت يافت و شهادت ياران يكى پس از ديگرى برمشكلات افزود و
اضطراب در بانوان حرم و كودكان پديدار شد و سختى كار به اوج خود رسيد دوّمين
فرياد يارى طلبانه آن حضرت درفضاى نينوا طنين افكند و فرمود:
آيا كسى هست كه از حقوق پايمال شده ما دفاع كند؟
آيا كسى هست كه از حقوق انسانى ما حراست نمايد؟
آيا كسى هست كه حقّ را در اوج غربت و تنهايى ، يارى كند؟(810)
نداى آن حضرت بانوانى را كه در اردوگاه نور بودند، دگرگون ساخت و تصميم آنان
را در نثار جان و فرزند و مردان قهرمان خويش ، آهنين ساخت ، تا آنجايى كه برخى خود
نيز به فوز شهادت نايل آمدند.
اين نداى دادخواهانه ، بانوان سالخورده را نيز، براى دفاع از حقّ ورويارويى با بيداد
اموى به جنبش و حركت آورد و آنان با نثار جان و عزيزتر از جان خود، يعنى فرزندان و
جگرگوشگان خويش ، نداى پيشواى محبوب خويش را پاسخ مثبت دادند.
اينك ، آيا آن منظره شورانگيز را مى توانى در انديشه خود مجسّم سازى و تصميم بگيرى
كه اگر او را زيارت كردى ، نخستين نداى دادخواهانه او را با همه وجود لبّيك گويى و
صادقانه و عارفانه بگويى :
(اى حسين ! اى پيشواى يكتاپرستان عالم ! اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر با پيكرم
نتوانستم نداى يارى طلبانه ات را پاسخ گويم ، اينك با همه وجود و قلبم ،
پاسخگوى نداى دادخواهانه ات هستم .)
سوّمين ندا
پس از شهادت همگى ياران و قهرمانان پاكباخته خاندانش ، در حالى كه در اوج تنهايى ،
آهنگ كوى دوست و ديدار او را داشت ، سوار برمركب ، روياروى سپاه شوم اموى ايستاد، به
سمت راست ميدان و به سمت چپ آن نگريست ، پيشاروى خويش پيكرهاى به خون خفته ياران
و مردان قهرمان خاندانش را ديد و فراسوى خويش بانوان و كودكان محاصره شده را، در
اين شرايط دردناك بود كه سوّمين نداى يارى طلبانه اش طنين افكندكه :
(آيا فريادرسى نيست كه به خاطر خشنودى خدا به فرياد ما برسد؟
آيا يارى رسانى نيست كه در راه حقّ و عدالت ما را يارى رساند؟)(811)
بانوان حرم ، اين ندا را شنيدند جام شكيبايى شان لبريز شد و يكپارچه صداى شيون و
فرياد فضاى مه آلود و غمبار كربلا را پر كرد، به گونه اى كه صداها به گوش
حسين عليه السلام رسيد، از ميدان بازگشت و آنان را توصيه به آرامش و شكيبايى كرد و
از آنان خواست تا دشمنانش را شاد نسازند، چرا كه ضجّه و شيون و گريه هاى دردآلود
آنان ، ممكن بود به گوش دشمن برسد. فرمود:
(با اعتماد به خدا شكيبايى پيشه سازيد كه گريه هاى شما پس از شهادت من
خواهدبود.)
آرى ! اين نداى يارى طلبانه صداى بانوان اردوگاه نور را به آسمان رساند و اين
پريشانى و افسردگى بر حسين عليه السلام گران آمد، به گونه اى كه براى آرامش
بخشيدن به آنان به سويشان بازگشت .
اينك ، آيا شما با فرياد جانسوزتان در سوگ او نداى يارى طلبانه او را پاسخ نمى
گوييد؟ پاسخ شما او را شادمان و قلب رنجديده و شكسته او را مسرور مى سازد. پس با
همه وجود ندايش را اجابت كنيد و بگوييد:
(لبّيك اى حسين ! اى دعوت كننده به سوى خدا!)
چهارمين ندا
روز عاشورا با بحرانى تر شدن اوضاع ، هر لحظه مصايب و گرفتاريها، يكى پس از
ديگرى باريدن كرد. پيشواى شهيدان ، چهره بر سجده گاه شهادت ساييد و با پيكر
به خون خفته ، از همانجا چهارمين نداى يارى طلبانه خويش را طنين انداز ساخت . اين ندا
به گوش فرزند گرانقدرش سيّدالسّاجدين عليه السلام رسيد و اثرى عميق در او نهاد.
او را از بستر بيمارى به پاداشت و با اينكه به خاطر شدّت بيمارى كه هر بزرگ
مردى ممكن است در زندگى با آن روبرو شود، قدرت شتافتن به ميدان را نداشت وباآن
شرايط مسئوليّت جهاد و پاسخگويى به نداى حقّطلبانه پدر و پيشواى آسمانى اش
حسين عليه السلام بر عهده اش نبود؛ با اين وصف نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام
او را برانگيخت . در دستى شمشير براى جهاد داشت و در دست ديگر عصايى كه بر آن
تكيه مى كرد و با آن شرايط سخت از بستر بيمارى به سوى ميدان نابرابر پيكار
حركت كرد.
دختر قهرمان على عليه السلام به منظور بازداشتن او سر راه او را گرفت و گفت :
(يادگار برادرم باز گرد!)
او فرمود: (عمه جان ! مرا واگذار تا به يارى پسر پيامبر بشتابم و با دشمنان خدا
پيكار كنم ... .)
حسين عليه السلام اين منظره غمبار و شورانگيز را ديد و به خواهرش فرمود: (او را باز
گردان ، مبادا با شهادت او، زمين از نسل پيامبر تهى گردد.)
و خواهر گرانقدرش او را بازگردانيد.(812)
اينك ، شما اى شيفتگان حسين ! چهارمين نداى حقّ طلبانه پيشواى محبوب خويش را لبّيك
گوييد.
|