راه نجات
مرحله چهارم از تحوّل درونى ، حالت اميد و نگرش به
وسايل نجات و راههاى رهايى بود. هنگامى كه در ميان
وسايل نجات مربوط به پيشوايان نور به دقّت انديشيدم ، دريافتم كه در ميان همه
آنها، آنچه از نظر ثمره ، برترين و از نظر پاداش ، بزرگترين و از نظر اوج دادن
انسان ، اوج دهنده ترين و از نظر رسيدن به هدف ، آسانترين و از نظرشرايط موفّقيّت ،
سهل و ساده ترين و از نظر هزينه و امكانات ، سبكترين و از نظربازدهى و يارى رسانى
، جامعترين وسايل نجات و كاميابى و پيروزى است ، همان
وسايل نجاتى است كه مربوط به سيّد و سالار جوانان
اهل بهشت و پدر پيشوايان نُه گانه ، حضرت امام حسين عليه السلام است .
نگريستم كه در تقرّب به خداى بزرگ براى آن حضرت ، عظمت و ويژگيهايى خاصّ
است كه بدانها، بى نظير شده و در اين منزلت بزرگ حتّى از كسانى كه مقام والاتر از
او دارند، ممتاز گشته است ؛ چرا كه در شناخت فضيلت و عظمت آنان هم بايد تنوّع در
موقعيّتها و نقشها را به خاطر داشت و هم وحدت و يگانگى ذاتى آنان را.
آنان از نظر اصالت و سرشت و نورانيّت ، همگى يك واقعيّت الهى دارند، امّا ويژگيها و
تنوّع نقشها و موقعيّتهاى آنان ، واقعيّت ديگرى است كه به هر كدام ويژگى مخصوص
به خود را مى دهد و من با دقّت دريافتم كه در شخصيّت امام حسين عليه السلام و وسيله
تقرّب ساختن او به بارگاه خداوند، خصوصيّتى است كه به خاطر آن ، مقام خاصّ خود را
دارد چرا كه او بويژه :
درى است از درهاى بهشت ،
سفينه اى است براى نجات از غرقاب هلاكت ،
و چراغى است پر فروغ براى راهيابى به سوى حقيقت .
درست است كه پيامبر و امامان نور، همگى دروازه هاى بهشت اند، امّا باب حسين عليه السلام
براى عبور وسيعتر است .
همگى آنان كشتيهاى نجات ، براى بندگان خدايند، امّا كشتى نجات حسين عليه السلام
حركتش بر امواج توفنده و گسترده دريا، سريعتر و لنگر انداختن و پهلو گرفتن آن
بر ساحلهاى نجات آسانتر است .
همگى آنان مشعلهاى هدايت اند، امّا دايره بهره ورى از نور
مشعل وجود حسين عليه السلام وسيعتر است .
همگى آنان پناهگاه تسخيرناپذيرند امّا پناهگاه حسين عليه السلام پرآوازه تر و آسانتر
است .
در اين مرحله بود كه نفس و همدستانش را در توجّه دادن به اهميّت كار، مخاطب ساختم و
گفتم :
اينك با همه وجود بايد آهنگ او نمود و براى تقرّب به خدا، به آستان او شتافت .
آرى !
اُدْخُلُوها بِسَلامٍ امِنينَ.
پس ، به سلامت و در كمال امنيّت به آن وارد شويد و با اعتماد و اطمينان ، به لنگرگاه
اين كشتى نجات بخش حسينى ، درآييد.
اِرْكَبوُا فيها بِسْمِ اللّهِ مَجْريها وَمُرْسيها
و بر آن سوار شويد كه روان شدن و لنگر انداختن آن بنام خداست .
و به انوار تابناك حسين عليه السلام بنگريد كه او نيز به شما خواهد نگريست و
براى روشنگرى راه زندگى و نجات ، از نور حسين عليه السلام شعله برگيريد.
در اين مرحله بود كه عزم ، آهنين شد و شور و شوق به سالار شايستگان عالم ، افزون
گشت ؛ چرا كه با تدبّر و ظرافت در شخصيّت آن گرامى ، ويژگيهايى يافتم كه پيش
از دريافت آنها از خود، مأ يوس شده ، چيزى از نشانه هاى ايمان را درخويشتن احساس نمى
كردم و نيز به بركت وجود او به كارهاى گُم شده اى پى بردم كه بيشتر آنها را در خود
نمى ديدم و اين دو تحوّل مهمّ، يعنى يافتن نشانه هاى ايمان و پى بردن به كارهاى گُم
شده ام ، به دلايلى چند پديد آمد:
الف يافتن نشانه هاى ايمان :
1 با نگرش به ويژگيهاى امام حسين عليه السلام ديدم خودش فرموده است كه :
(من شهيد اشكهاى جارى هستم ، ياد و نام من نزد هيچ انسان باايمانى برده نمى شود، جز
اينكه طوفانى از حزن و اندوه در دلش پديدار مى گردد و بر آنچه بر من ، در راه حق و
عدالت رسيد، مى گريد.)(29)
و اين از سيره و صفات همه پيام آوران خداست . من نيز اين حالت را به هنگام ياد و نام او
در خود يافتم و از اين راه بر ايمانى استدلال كردم كه مرا از ماندگار شدن در آتش ،
نجات بخشد.
2 و نيز دريافتم كه با فرا رسيدن ماه خونبار محرّم و درخشش خورشيد خونرنگ
عاشورا، غم و اندوه ، همه وجودم را فرا مى گيرد و از آنجايى كه اين حالت از سيره و
صفات امامان نور بود، با داشتن چنين احساسى به داشتن ولايت
اهل بيت ، استدلال كردم ، چرا كه آنان فرموده اند:
(شيعيان ما، از زيادى سرشت و طينت ما خلق شده و با نور ولايت ما، آميخته گشته اند؛ به
همين جهت آنچه به ما رسد و ما را اندوهگين يا شادمان سازد، چنان است كه گويى به آنان
رسيده است .)(30)
روايات در اين مورد صراحت دارند كه ، پيشوايان معصوم عليهم السلام هركدام با فرا
رسيدن ماه حسين عليه السلام حزن و اندوه در چهره پر فروغشان پديدار مى گشت ، براى
نمونه :
وجود گرامى حضرت صادق عليه السلام در دهه عاشورا، هرگز شادمان ديده نشد.
حضرت رضا عليه السلام در تمام اين روزهاى دهگانه ، اندوهگين و
دل شكسته با چهره اى گرفته ، در محفلى كه خود برپا ساخته بود، همراه فرزندانش
مى نشست و بانوان حرم نيز پشت پرده قرار مى گرفتند و هركس وارد مى شد اگر
توانايى اداره مجلس و مرثيه سرايى داشت بدو امر مى فرمود تا در رثاى حسين عليه
السلام وفاجعه دلخراش عاشورا بخواند؛ همانگونه كه در مورد
دعبل خزايى شاعر با اخلاص و انديشمند شيعه آمده است .
هرگاه كسى براى اداره مجلس و مرثيه سرائى و بيان فاجعه عاشورا، حاضر نبود خودآن
حضرت ، مصيبت حسين عليه السلام را ياد مى كرد و مى گريست ؛ همانگونه كه در روايتى
آمده است كه روز اول محرّم ، ريّان ، بر آن حضرت وارد شد، و حضرت بدو فرمود:
(ريّان ! اگر براى فاجعه اى گريان شدى براى حسين اشك بريز، چرا كه آن حضرت
به دست شقاوت پيشگان اموى ، بسان قوچى كه ذبحش مى كنند، سر بريده شد و به
همراه حسين ، هيجده نفر از والاترين خاندانش به شهادت
نائل آمدند.)(31)
و نيز همين گونه بود، سيره و روش ساير امامان معصوم عليهم السلام در مورد آن حضرت
. و از آنجايى كه قلب من نيز با ظهور هلال حماسه ساز و غمبار محرّم وياد و نام حسين
عليه السلام مى شكند، مى توان از اين راه ، به داشتن نوعى پيوند معنوى و قلبى با
ائمّه عليهم السلام استدلال كرد و با عمق و درجات تأ ثّر و اندوه ، مى توان به درجات
ايمان افراد پى برد. همانگونه كه بر نداشتن ايمان در
دل كسانى كه اين ماه را، ماه شادمانى قرار مى دهند، مى توان يقين كرد و از اين حق
گريزى و حق ستيزى ، به خدا پناه برد.
3 احساس اندوه عميق به هنگام ورود به كربلا، نشان ديگر، داشتن ايمان و پيوند معنوى
با اهل بيت است . اين نيز از صفات پدر و خواهر گرامى او به هنگام ورود به آن سرزمين
است .(32)
ونيز احساس اندوه جانكاه ، به هنگام نظاره بر قبر شريف آن حضرت و به قبر فرزند
انديشمندش در پايين پاى او، همانگونه كه در روايت آمده است .(33)
4 و ديگر جريان يافتن قطرات اشك از ديدگان به هنگام بوييدن تربت پاكش كه اين
نيز از ويژگيهاى او و نياى بزرگش ، پيامبر خداست و نشانى از نشانه هاى ايمان و
داشتن پيوند معنوى با پيشوايان معصوم عليهم السلام و نيز نكات ظريفى از اينگونه كه
خواهد آمد.
ب پى بردن به كارهاى گم شده خويشتن :
با نگرش به كارهاى شايسته و عبادى خويشتن ، دريافتم كه به خاطر نبودن شرايط
لازم نمى توان آنها را عبادت ناميد، حتّى مى توان نام عبادت را از آنها برداشت . براى
نمونه :
براستى نمى دانم نماز من در پيشگاه پروردگارم ، نماز مورد سفارش قرآن و پيامبر است
يا آنگونه نيست ؟ همين گونه روزه و ديگر كارهايم . امّا هنگامى كه به گريه دردآلود و
اشك زلال ديدگانم كه نثار حسين عليه السلام صاحب اشكهاى ريزان مى گردد، نيك مى
انديشم و مى بينم ، بر اينگونه گريه خالصانه نمى توان نام گريه بر حسين عليه
السلام ننهاد، همانطورى كه به گريانيدن مردم در سوگ آن حضرت ؛ چراكه هر دو همان
است كه سفارش شده است .
و اگر در اين دو بتوان ترديد كرد در مرحله سوّم عزادارى بر آن حضرت ، يعنى به
(شيوه شيفتگان او گريستن ) و به هياءت سوگواران او درآمدن ، واقعيّتى است كه
نمى توان ترديد كرد و همينها منشاء اميد به نجات است ، چرا كه در روايت آمده است كه :
من بكى او ابكى او تباكى وجبت له الجنّة
كسى كه بر فاجعه غمبار عاشورا بگريد، يا با گفتار سنجيده ، ديگران را بگرياند،
يا همرنگ و همگون با عزاداران حسينى گردد، بهشت خدا بر او زيبنده است .
و خداى را سپاس كه وقتى اين نشانه هاى ايمان و نجات را در خود يافتم ، اميدم ،
تزلزل ناپذير گشت و كشتى طوفان زده دل ، در
ساحل آرامش لنگر انداخت و اينجا بود كه حالت تازه اى در وجودم پديدار شد.
ظهور طوفانى سهمگين
مرحله پنجم ، ظهور طوفانى سهمگين ، پس از اميد و آرامش
دل بود.
من باز هم در كار خويش انديشيدم و با خويشتن اينگونه زمزمه كردم كه :
دل خوش دار كه همين عشق به سيّد و سالار خوبان عالم ، نشانگر وجود بخشى از ايمان
نجات بخش در كانون جان توست ، اميد به اندازه اى كارآيى داشته باشد كه بتواند تو
را از ماندگار شدن در آتش ، پس از ورود به دوزخ و
تحمّل مراحل سخت عذاب روز رستاخيز و پس از
تحمّل عالم طاقت فرسا و طولانى برزخ ، نجات بخشد.
و تو نيك مى دانى كه نه تنها در برابر بلا و كيفر ناچيز اين جهان و سختيها و بدآمدها
و ناگواريهاى آن كه بر مردمش جريان مى يابد، سخت ناتوانى ؛ بلكه توانايى
تحمّل رنج و خستگى و سرمستى نعمتهاى آن را نيز، در صورتى كه بر تو ادامه يابد
نخواهى داشت .(34)
آرى ! با تأ مل در كار خويش ، اينگونه به آرامش
دل دست يافتم ؛ امّا اين انديشه پديدار شد كه به اين ايمان ناچيز كه با كمترين
تزلزل و آفت و طوفان بنيان كن لحظات پيش از مرگ ، ممكن است از دست برود، چگونه
مى توان اطمينان كرد؟ و باز با اين ترديد شرايط جديدى پديدآمد.
روايات اميد آفرين
با ظهور حالت دلهره ، به وسائل و راههاى نجات حسينى انديشيدم ، راههايى كه انسان را
به تكامل ايمان و تقويت و جاودانگى آن برمى انگيزد.
رواياتى اينگونه اميدبخش كه :
من زاره كمن زار الّله فى عرشه .
هر توحيدگرايى ، امام حسين را زيارت كند، بسان كسى است كه خداى را در عرشش زيارت
كرده است .
از آنجايى كه زيارت خدا در عرشش ، كنايه از آخرين درجه قرب به اوست ، طبيعى است
كه چنين مقامى والا، درخور دارنده ايمان ناپايدار و قلبى كه پس از هدايت منحرف گردد،
نخواهد بود.
و نيز همانند اين روايت كه : آنگاه كه زائر عارف آن حضرت عليه السلام آهنگ بازگشت
مى كند، فرشته اى به سوى او آمده و مى گويد: (خداوند درود و سلامت مى رساند و مى
فرمايد گذشته ات به بركت اين زيارت خالصانه ، مورد بخشايش است ، اينك زندگى
را از نو آغاز كن و مراقب عملكرد خود باش .)(35)
با اين بيان ، هنگامى كه فردى به بركت شناخت و ارادت و زيارت حسين عليه السلام به
جايى مى رسد كه خدايش بدو سلام مى رساند. روشن است كه او و كمتر از او را در
برابر بزرگترين فاجعه زندگى ، يعنى سوء عاقبت و از دست دادن ايمان ، حفظ نموده و
به حال خود رها نخواهد كرد و من بدين روايات نويدبخش ، اطمينان خويش را باز يافتم ،
امّا باز هم سؤ ال ديگرى پديد آمد.
وحشت از تباه شدن كارها
با دقّت دراين وسائل و راههاى نجات حسين عليه السلام براى كارهاى ناچيز خود، پاداش
هنگفتى ديدم ؛ امّا اين انديشه مرا به خود فرو برد كه مبادا در زندگى تو، كارى ناپسند
صورت گرفته باشد كه آفت جان كارهاى شايسته ات گردد و آنها را حبط و تباه سازد،
ديگر باره وحشت سراپاى وجودم را فرا گرفت و انديشه جديدى در ذهنم پديدارشد.
نجات از آفت پذيرى عمل
با مطالعه بسيار دريافتم كه آفت حبط و تباه شدن
اعمال شايسته ، دامنگير كارهاى فرد مى شود. كارهايى نظير نماز، روزه ، صدقه ، جهاد و
حجّ؛ امّا در پرتو وسايل و راههاى نجات بخش حسينى ، كارها و پاداشهاى بزرگى براى
فرد نوشته مى شود كه اينها از كارهاى انجام شده او نيست كه آفت حبط به سوى آنها راه
يابد.
اين مطلب در روايات مختلف ، از جمله روايات پاداش زيارت آن حضرت ، آمده است كه :
(براى زائر امام حسين عليه السلام پاداش يك حجّ از حجّهاى پيامبر صلى الله عليه و
آله نوشته مى شود.)(36)
و روشن است كه اوّلاً حجّ انجام شده بوسيله پيامبر، از كارهاى فردى عادى نيست كه دچار
حبط گردد و ثانياً عمل پيامبر واقعيّتى است قطعى و جاودانه و آفت ناپذير.
و از عجيبترين اين روايات در اين مورد، روايت امام صادق عليه السلام كه فرمود:
(روزى حسين عليه السلام بر دامان پيامبر بود و آن حضرت او را به بازى سرگرم
ساخته ، مى خندانيد. عايشه كه اين منظره را تماشا مى كرد گفت : چقدر به اين كودك
محبّت مى ورزى ؟
پيامبر فرمود: چگونه محبّت نثارش نسازم و به او نبالم ، با اينكه او ميوه
دل و نور ديده و گل خوشبوى زندگى است ، امّا گروهى از مدّعيان مسلمانى او را شهيد
خواهند ساخت و كسى كه او را پس از شهادت زيارت كند، خداوند برايش پاداش يك حجّ از
حجّهاى مرا خواهد نوشت .
عايشه شگفت زده پرسيد: يك حجّ از حجّهاى شما را؟
فرمود: آرى ! بلكه دو حجّ از حجّهاى مرا.
پرسيد: دو حجّ؟!
فرمود: بلكه چهار حجّ و همينگونه چند برابر ساخت تا به نود حجّ كه در عمر پربارش
انجام داده بود، رسانيد.)(37)
در انديشه حقوق مردم
يك بار ديگر وحشت گريبانم را گرفت كه مبادا حقوق بندگان خدا به دست من ضايع
شده باشد و روز رستاخيز كارهاى شايسته من به حساب آنان واريز گردد و من بمانم با
انبوه گناه ؛ چرا كه در روايت آمده است كه :
(روز قيامت برخى با چهره هاى نورانى برخاسته از
اعمال شايسته محشور مى گردند، اما آن اعمال نورانى و شايسته را، ستمديدگان به جاى
حقوق به تاراج رفته خويش ، از آنان مى ستانند و به جاى آن ، بارگناهان بر دوششان
نهاده مى شود و بدان جهت به سوى آتش گسيل مى گردند.)(38)
با اين مطلب شرايط ديگرى در انديشه ام پديدار شد.
پاداش نهايت ناپذير
آرى ! انديشه حقّ النّاس بار ديگر مرا به دلهره انداخت ، امّا با نگرش به رواياتى كه
در مورد پاداش گريه مخلصانه و عارفانه بر حسين عليه السلام آمده است (39) و با
نگرش بر اين واقعيّت كه نثار يك قطره اشك با اخلاص و عرفان بدان حضرت ، پاداش
نهايت ناپذيرى خواهد داشت و آنچه نهايت ناپذير باشد، هر آنچه از آن برداشته شود،
پايان نخواهد پذيرفت ، اميد به نجات ، جايگزين وحشت و اضطراب گرديد.
نعمت عظيم الهى
پس از اميد به پاداش نهايت ناپذير و نجات از آتش ، انديشه ديگرى در اعماق جانم
جوانه زد و بار ديگر دستخوش طوفان وحشت و هراس گشتم ، چرا كه در روايات بسيارى
ديده بودم كه : (از جمله شرايط پذيرفته شدن كارهاى انسان ، پذيرفته شدن نمازش
در بارگاه خداست .)(40) نمازهايم مورد قبول نباشد كه اگر آنها مردود شناخته شود،
پس چگونه ديگر كارها كه از جمله وسايل نجات بخش حسينى است ، از من پذيرفته خواهد
شد؟)
اينجا بود كه كار بر من مشكل شد، به گونه اى كه چيزى نمانده بود كه از اين
دگرگون شدن لحظه به لحظه دل و بروز حالات مختلف و كشمكش درونى ، يأ س و
نوميدى بر من چيره شود كه خداى با پديد آوردن اميدى در
دل من ، نعمتى عظيم ارزانى داشت و به بركت آن ، كار كشمكش و بروز شرايط و حالات
گوناگون و ناسازگارها، پايان گرفت و مرحله ديگرى پديد آمد....
آرامش و اطمينان قلب
پس از پايان يافتن كشمكش درونى ، حالت دلنشين و وصف ناپذيرى پديد آمد.
حالت اميد به نجات و كاميابى ، اميد به فلاح و فوز و در پى آن اطمينان قلب در چهره
هاى گوناگون و آرامش و امنيّت درونى به صورت پياپى وناگسستنى و اين
دگرگونى مطلوب درونى و رسيدن به ساحل امن و اميد به خاطر دقّت در ويژگيهاى
شگفت و شگرفى است كه از خصوصيّات وسايل نجات حسينى است كه برخى از آنها
عبارتند از:
1 مى دانم كه شرط پذيرفته شدن نماز كه همان شرط پذيرفته شدن ديگر كارهاى
پسنديده نيز هست ، توجّه به خدا و حضور دل است ومداومت بر نمازهاى نافله ، جبران كننده
تزلزل قلب و در پذيرفته شدن واجبات نقش حسّاسى دارد. پس هنگامى كه انجام مستحبّات
و مداومت بدانها در پذيرفته شدن تكاليف اثر قطعى دارد،
وسايل نجاتى كه در بارگاه قدس حسينى است و در مورد هر كدام از آنها پاداشى چند
برابر مستحبّات وعده داده شده است ، طبيعى است كه آنها در پذيرفته شدن
اعمال در پيشگاه خدا، به مراتب مؤ ثّرتر است .
2 نكته دوّم اينكه ، شرايط قبول
عمل و يا حبط و آفت زدگى ، در كارهاى شايسته و عباداتى رخ مى دهد كه فرد، آنها را با
اراده و اختيار و تلاش و كوشش و به نيّت تقرّب به خدا انجام دهد، در حالى كه در تمسّك
به وسايل رهايى بخش حسين عليه السلام آثار و نتايج درخشانى كه وعده داده شده است ،
هميشه مشروط به نيّت و تلاش و توجّه به اراده و اختيار نيست ، چرا كه گاه اصلاً نمى
توان به آن عنوان كار اختيارى و ارادى داد تا به آفت حبط و تباهى ، دچار گردد.
براى نمونه : رقّت قلب و سوز دل به رنج و مصائب آن حضرت و نثار اشك بر او،
گاهى با نيّت و قصد و توجّه به اين واقعيّت است كه آن گرامى پيشواى معصوم است و
اطاعتش سعادت آفرين و بر همگان واجب است . با اين
حال ، اين بيدادگريهاى زشت و ظالمانه را در مورد او و راه و رسم الهى اش روا داشتند كه
چنين سوز و اشكى عبادت است و عمل صالح ؛ امّا گاه
سوزدل و جريان اشك بر آن قهرمان حريّت و برازندگى بدون توجّه به مقام ولايت و
امامت و عصمت آن حضرت است ، بلكه تنها به خاطر آزادگى ، عدالت خواهى ، ظلم ستيزى ،
شجاعت و ديگر ارزشهاى والاى انسانى اوست .
او به عنوان بنده اى از بندگان خدا يا مسلمانى از انبوه مسلمانان گيتى يا حتّى به عنوان
فردى مخالف اسلام معرّفى مى گردد. امّا شما با دقّت در شيوه ناجوانمردانه و
ضدّانسانى حكومت و انبوهى اوباش مدّعى اسلام و مسلمانى ، با آن
سمبل والايى و شايستگى ، با نگرش به كشتن او در حالت تشنگى ، نشستن بر روى
سينه و جدا كردن سرش با شمشير، يا دقّت در شرايط جانسوزى كه آن حضرت ، كودك
شيرخوارش را بر روى دست گرفته و با منطقى آتشين و جانسوز، برايش آب مى جويد و
يا با نگرش بر ديگر شقاوتهايى كه دشمنانش در برخورد با آن حضرت از خود نشان
دادند.
آرى ! با نگرش بر اينها، طوفانى در دلت ايجاد مى گردد و اشكت جارى مى شود، چرا
كه آخرين چيزى كه وجدان و منطق و عواطف انسانى در مورد كافر و يا دشمنى روامى شمارد
و به آن انتقام مى گيرد: زدن ، مجروح ساختن ، كشتن يا رهاساختن بدن او بر روى خاك
است ؛ امّا پس از كشتن درنورديدن و پايمال ساختن بدن او، چوب زدن بر سر بريده ،
آويختن آن بر دروازه ها و گذرگاه ها، نبش قبر نمودنش پس از دويست
سال و شقاوت و وحشى گريهايى از اين قبيل ، چيزى است سخت زشت و ناروا كه قلبها را
جريحه دار و عواطف پاك انسانى را به جوشش و غليان مى آورد؛ بدون اختيار اشك بر
گونه ها جارى مى گردد و اندوهى جانكاه پديد مى آورد.
اين گريه و سوز گرچه بدون قصد تقرّب و بدون توجّه به مقام عصمت و ولايت است ،
حالت خوش و سعادتمندانه اى است كه راه نجات است وبرانگيزاننده رحمت پروردگار؛
چرا كه رحمت واسعه او، هر كه را كه چنين حالت خوش قلبى از خود نشان دهد، اگرچه به
ناسپاسى ونمك نشناسى قارون هم باشد، فرا مى گيرد.
در روايت است كه : (حضرت يونس در شكم ماهى بر نقطه اى نزديك شد كه در همانجا
زمين ، قارون را فرو برده بود و او در چنگال عذاب دردناك ، گرفتار بود، به گونه
اى كه يونس فرياد دردآلود او را شنيد و خواستار گفتگوى با او شد.
قارون از سرنوشت موسى و هارون و خاندان عمران پرسيد؛ امّا هنگامى كه يونس او را از
مرگ آنان باخبر ساخت با اندوهى عميق براى آنان فرياد تاءسّف و تأ ثّر سر داد و
گفت : اى دريغ برخاندان عمران ! و خداوند اين احساسات انسانى او را پاداش داد و عذاب
دردناك دنيا را از او برداشت .)(41)
با اين وصف چگونه من با اين تأ سّف و اندوهم بر خاندان ابراهيم و عمران و محمّد صلى
الله عليه و آله نوميد و سرافكنده خواهم شد؟
د پديده هايى كه با نبودن موانع از خود اثر نيرومندى برجاى مى نهند اگر مانعى
پديدار شد از اثرگذارى آنان مى كاهد امّا هرگز آنها را فاقد اثر نمى سازد:
در توسّل به امام حسين عليه السلام نتايج و اثرات مهمّى است كه اگر صفات و
اعمال ناپسند من از تأ ثير كامل آنها بكاهد، همان تأ ثير جزئى براى نجات من كافى است
و مى توانم به آن قناعت كنم .
براى نمونه :
1 در مورد پاداش زيارت آن گرامى آمده است كه : (زائر او از كسانى است كه مى
تواند در مورد ده ، تا صد نفر شفاعت كند و گاه بدو گفته مى شود: دست هركسى را مى
خواهى بگير و او را به بهشت وارد ساز.)(42)
و من در روز رستاخيز هنگامى كه خويشتن را در شرايطى نگريستم كه درهاى هفتگانه آتش
به رويم گشوده شد و خود را در بند زنجيرها و غلهاى آتشين نگريستم و نشانه هاى
ماندگار شدن در دوزخ برايم آشكار شد.
آرى ! در آن وضعيّت هولناك بدان نمى انديشم كه به پاداش زيارت او از شفاعت
كنندگان روز رستاخيز باشم ، بلكه به آن
دل خوش مى دارم كه يكى دستم را بگيرد و مرا از
هول و هراس قيامت ، رهايى بخشد و يا بدان قناعت مى ورزم كه پس از چندى از دوزخ و از
عذاب جاودانه ، نجات يابم .
2 و نيز آمده است كه : (زائر او از كسانى است كه خدا از عرش خويش با او سخنها مى
گويد.)(43)
من آن مقام رفيع را نمى جويم و از اين عظمت ، بدان قناعت مى ورزم كه فرشته اى از
فرشتگان رحمتش ، با من سخن گويد.
3 و نيز آمده است كه : (زيارت كننده او مردم را از آب كوثر سيراب مى كند.)(44)
من خويش را شايسته اين عظمت نمى نگرم ، بلكه خود را تنها از آن كسانى مى نگرم كه در
درون آتش به اهل بهشت فرياد مى كشند كه از آن آب گوارا به ما هم بدهيد و از اين راه
تنها به سيراب شدن خويش به وسيله يكى از شايستگان بهشت نشين ، قناعت مى ورزم .
4 و نيز آمده است كه : (زائر آن حضرت به مقامى مى رسد كه در بهشت با پيامبر
صلى الله عليه و آله بر خوان نعمت خدا مى نشيند و همراه او از نعمتهاى الهى بهره مندمى
گردد.)(45)
من خويشتن را شايسته اين مقام نمى نگرم و به بركت زيارت او به اين قانع هستم كه از
خوردن درخت شوم زقّوم ، در آتش دوزخ نجات يابم .
آرى ! اين آثار و نتايج عظيم و توسّل به آن حضرت به هر مانعى برخورد نمايد،
اثرات جزئى و مورد انتظار مرا، بر جاى مى نهد.
ه بى ترديد وسايل و راههايى كه خداوند در عشق و ارادت به حضرت براى نجات و
رهايى انسانها مقرّر داشته ، بسيار است :
ممكن است همه آنها، چه آنهايى كه از نظر زمان مربوط به گذشته يا آينده است و چه
آنهايى كه دست يافتن به آنها ممكن يا ناممكن است ، در يك لحظه براى فردى فراهم شود
و فردى از ساده ترين مرحله عشق به او كه همدردى با سوگواران اوست تا والاترين
مرحله اش كه مفتخر شدن به شهادت در راه حقّ در كنار اوست ، به همه آنها
نائل آيد و با اين پيروزى بزرگ پاداش تمامى عبادتها در يك لحظه نصيب او گردد.
براى نمونه : اگر محفلى در راه و ياد او و ترسيم هدفهاى بلند او،
تشكيل گردد و در آن از ستمى كه بر او رفت ، سخنى به ميان آيد و در آنجا هر سه مرحله
سوگوارى بر حسين عليه السلام يعنى گريستن ، همدردى با سوگواران او و حزن
واندوه ، پديد آيد و قلبها با درود و سلام بر او عظمت او را دريابند و به حقّش عارف
گردند و به او روى آورند و شرايط طاقت فرساى روز عاشورا را مجسّم و بدان اشك
نثار كنند و سوزو گداز گيرند و سرانجام پيروزى و شهادت با او را آرزو نمايند؛ بى
ترديد به اوج فوز و فلاح پر كشيده و به ثواب همه
وسايل نجات حسينى ، نايل آمده اند و خداى را با همه عبادتها حتّى جهاد در راه خدا پرستيده
اند كه روايت آن را خواهيم آورد.
چنين محفلى ، علاوه بر آنچه آمد، در بردارنده همه بركات مشاهد مشرّفه است و به طورى
كه از روايات دريافت مى گردد، داراى امتيازات چهارده گانه زير است :
1 جايگاه درود خدا بر شركت كنندگان و برپا كنندگان و خدمت گزاران آن
محفل است .
2 جايگاه حضور فرشتگان است .
3 جايگاه نايل آمدن به دعاى پيامبر و على و فاطمه و حسن عليهم السلام است .
4 جايگاه مورد عنايت امام حسين عليه السلام است .
5 جايگاه نشر و بيان سخنان آن حضرت است .
6 جايگاه مورد عشق و علاقه امام صادق عليه السلام است .
7 جايگاه مقدّسى است ، بسان صحراى عرفات .
8 جايگاهى است به عظمت مشعرالحرام .
9 جايگاهى است به قداست حطيم (46).
10 جايگاهى مقدّس است بسان طوافگاه بيت اللّه .
11 جايگاهى است بسان حرم حسين عليه السلام .
12 جايگاهى است كه خاموش كننده آتشهاى شعله ور جهنّم است .
13 منبع و سرچشمه آب حيات بهشت خداست .
14 محفلى است عظيم و پر بركت كه آغازش به پيش از آفرينش هستى و فرجامش به
روز رستاخيز پيوند مى خورد.
اينك اگر به آنچه آمد، نيك انديشيدى ، چگونه مى توان تصوّر كرد كه از اين جايگاه
رفيع ، نوميد و بى بهره خارج خواهى شد، حتّى اگر فردى به خاطر فقدان قابليّت و
آلودگى به موانع ، از آثار و بركات كامل آن بى بهره گردد، به بخشى از آن همه
پاداش دست خواهديافت و پاداش اندك خدا نيز اندك نخواهد بود.
قليلٌ منك يكفينى ، ولكن قليلك لا يقال له قليلٌ.
آرى ! پس از يقين به اين واقعيّت ، گفتگوى طولانى با نفس را، به پايان بردم و
اميدخالص و تزلزل ناپذير به وسايل نجات آن حضرت ، جايگزين نوميدى و دلهره شد.
آنگاه به حضرت ، روى دل آوردم و با او پيمان محكم بستم كه به نگارش كتابى جامع و
كامل كه بيانگر ويژگيهايى باشد كه آن حضرت بدان ويژگيها از تمامى موجودات حتّى
پيامبران و امامان عليهم السلام ممتاز شده است ، دست يازم و كتاب را
ويژگيها و امتيازات حسين 7 نام نهم .
اينك به لطف پروردگارم اميد مى بندم كه اين كتاب را در تاريكيهاى قبر، وسيله
نورانيّت و روشنايى ام قرار دهد و در وحشت روز قيامت ، مايه آرامش و شادمانى ام و به
هنگامه دادن كارنامه هاى زندگى ، كارنامه عمل شايسته ام و در
مراحل سهمگين روزرستاخيز مايه كرامت وخوشحاليم و در گذشت قرون و اعصار وسيله ياد
و نام نيكم ، قراردهد.
بحولٍ منه وقوّةٍ وما توفيقى الاّ باللّه عليه توكّلتُ واليه اُنيب .
مطالب اين كتاب را يك مقدّمه و چندين بحث
گستردهتشكيل مى دهد.
امّا مقدّمه آن عبارت است از فهرست ويژگيهاى آن حضرت كه افزون بر 300 ويژگى
است كه در 30 عنوان بدين ترتيب خواهد آمد:
1 ويژگيها و امتيازات آن حضرت از آغاز تا فرجام آفرينش
1 در آفرينش نور وجودش .
2 نور وجودش از عالم ذر تا عالم رحم .
3 از ولادت تا دوران كودكى .
4 به هنگامه شهادت .
5 پس از شهادت .
6 منزلت او در قيامت .
7 پس از روز رستاخيز.
2 ويژگيها، صفات ، ارزشهاى اخلاقى و عبادى آن حضرت در دوران
كودكى
3 ويژگى ، صفات ، ارزشهاى اخلاقى و عبادى آن حضرت در
روزعاشورا.
4 الطاف خاصّ خدا بر او.
1 نمونه هاى بى نظير.
2 سخن خدا با او.
3 نشانه ها از برترين بندگان .
4 نشانه ها از بزرگترين مخلوق .
5 نشانه ها از بهترين موجودات .
6 نشانه ها از شايسته ترين صفات ديگر پديده ها.
7 احترام ويژه خدا به او پيش از شهادت .
8 احترام ويژه خدا به او پس از شهادت .
5 جلوه هاى بارز از الطاف خاصّ خدا به او.
6 خشوع دل ، محبّت عميق قلبى و گريه با ياد و نام او.
7 ويژگيهاى زيارت آن حضرت .
8 در رابطه با قرآن .
9 در رابطه با كعبه .
1 كعبه حقيقى .
2 گرامى داشت كعبه .
3 زيارت حسين يا حجّ و عمره .
4 بيت اللّه .
10 حسين و پيام آوران خدا.
1 حسين و آدم .
2 حسين و نوح .
3 حسين و ادريس .
4 حسين و ابراهيم .
5 حسين و اسماعيل .
6 حسين و يعقوب .
7 حسين و يوسف .
8 حسين و صالح .
9 حسين و هود.
10 حسين و شعيب .
11 حسين و ايّوب .
12 حسين و زكريّا.
13 حسين و يحيى .
14 حسين و اسماعيل ... .
15 حسين و موسى .
16 حسين و داوود.
17 حسين و سليمان .
18 حسين و عيسى .
11 حسين و آخرين پيام آور خدا ... .
اين است فهرست جلد اوّل كتاب ،(47) اينك به شرح و
تفصيل بحث خواهيم پرداخت .
ان شاءاللّه
عنوان اوّل نور وجود حسين عليه السلام از آغاز تا فرجام آفرينش
نخستين پديده جهان آفرينش
در نخستين بخش كتاب ، سخنى از نور وجود حسين عليه السلام و موقعيّت ممتاز و مقام ويژه
او، از آغاز آفرينش تا دامنه قيامت و پس از روز رستاخيز است ، بدينگونه ترسيم مى
گردد:
فلاسفه و ديگر انديشمندان الهى و مادّى گرا در مورد آفرينش نخستين موجود و پيدايش
اوّلين پديده در جهان هستى ، ديدگاه واحدى ندارند.
برخى بر اين نظرند كه : (نخستين پديده دستگاه آفرينش ،
عقل اوّل بود؛ آنگاه مراحل ده گانه عقول عشره (48) را بدان پيوند مى دهند.)
و برخى بر اين ديدگاهند كه : (نخستين موجود، ... آب حيات و زندگى بود.) و برخى
ديگر: (آغاز آفرينش را، از پيدايش كلام و خلقِ سخنى كه به اراده و خواست آفريدگار
هستى ، علّت پيدايش ديگر موجودات طىّ مراحل چندگانه اى گرديد، بحث به ميان آورده
اند.) و ....
روايات اسلامى نيز در اين مورد مختلف است ، امّا آنچه از انبوه روايات صحيح ، دريافت مى
شود اين است كه :
(نخستين پديده دستگاه آفرينش نور وجود پيامبر صلى الله عليه و آله است .)(49)
روشن است كه عقل سالم و انديشه صحيح نيز بر اين ديدگاه منطقى رهنمون است ، چرا كه
برترى و عظمت و محبوبيّت ، در دستگاه آفريدگار پديده ها، خود مى تواند
دليل قانع كننده اى بر تقدّم در خلقت محسوب گردد و مى توان گفت آنكه شريفتر و
محبوبتر و ارزشمندتر از ديگر پديده هاى هستى است ، به طور يقين نخستين آنها نيز مى
تواند باشد.
البتّه برخى روايات صراحت دارند كه : (نخستين پديده دستگاه آفرينش ، انوار وجود
پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام است كه به طور همزمان پديد آمده اند.)(50) امّا ما
هردسته از روايات را ملاك قرار دهيم ، نور وجود حسين عليه السلام نخستين پديده جهان
هستى بوده ، چرا كه هر دو دسته از روايات در اينكه نور وجود پيامبر نخستين پديده
دستگاه خلقت است باهم هماهنگ هستند و پيامبر گرامى هم فرمود:
حسينٌ منّى و انا من حسين
حسين عليه السلام از من است و من از حسين عليه السلام .
و در روايت ديگرى فرمود:
انا من حسين و حسين منّى
من از حسين هستم و حسين از من .
با اين بيان ، نور وجود حسين عليه السلام نخستين پديده جهان هستى است و تمامى
موجودات تابع اويند. از اين رو جاى شگفتى نخواهد بود كه همه پديده هاى آفرينش از او
تأ ثير پذيرند و همانگونه كه در روايات آمده است هر كدام به تناسب هستى و موقعيّت و
جايگاه ويژه خود بر شهادت و مصيبت جانگداز او بگريند. و همه آنها از پيامبران و
فرشتگان گرفته تا جنّ و انس ، افلاك و شيطان ، بهشت و دوزخ ، معدن و چوب ، گياه و
درخت ، درّنده و حيوان ، خورشيدها و ماهها، زمينها و ساكنان آنها و ساير پديده ها، آن هم نه
تنها در جهان محدود ما، بلكه در همه جهانها وكرات و عالمهاى شناخته شده و ناشناخته ،
براى او سوگوار باشند.
همانگونه كه در روايات آمده است كه :
(خداوند هزاران عالم و هزاران آدم آفريد كه شما آدميان و جهانى كه در آن زندگى مى
كنيد، آخرين عالم و آخرين نسل انسانها هستيد.)(51)
نكته ديگر اينكه گريه موجودات بر او، نه مبالغه است و نه
خيال و پندار، نه كنايه است و نه سمبليك و به زبان
حال ؛ بلكه هر موجودى به تناسب هستى خويش ، به راستى براو مى گريد؛ همانگونه
كه به راستى خدا را ستايش مى كند. و اين گريه هم نه تنها برشهادت آن حضرت و بر
فداكارى او و ستم و بيدادى است كه بر آن پيشواى بزرگ حق و عدالت رفت ، بلكه بنا
به روايات متعدّد همه موجودات به خاطر نوعى شناخت و در پرتو نوعى شعور و دريافت
مقام او، كه براى ما ناشناخته است ، پيش از شهادت او نيز بر آن حضرت گريه كردند.
همانگونه كه در زيارت ماه شعبان كه از امام عصر عليه السلام رسيده است اين نكته به
صراحت آمده است كه :
... بكته السّماء ومن فيها والارض
كران تا كران آسمانها و آنچه در آنهاست و جاى جاى زمين و آنچه بر روى آن است همه و
همه بر او گريستند.
آرى ! از آن لحظاتى كه جلوه هاى خضوع و خشوع و فروتنى و همدردى آفريده شد،
تمامى موجودات بر او خضوع كردند. همانگونه كه يكى از انديشمندان مى گويد:
كلّ انكسار وخضوع له هر احساس همدردى و خضوعى براى اوست و هر
صدايى ، صداى نوحه سرايى در شهادت اوست .
تا آنجايى كه همان شمشيرها و نيزه ها و تبرهايى كه در كشتن وريختن خون پاك او به
كار گرفته شدند نيز، بر او گريستند. همانگونه كه اين مطلب در قصيده همان
انديشمند بزرگ آمده است ، كه مى سرايد:
السيف يفرى نحره باكيا ويبكى
|
شمشيرگلوى آن حضرت را مى بريد و گريان بود و نيزه برپا ايستاده و سرفرود
آورده شيون مى كرد و تير بر پيكرش مى نشست و مى گريست و نيزه سر مقدّس او را
برافراشته و ناله مى كرد.
همينطور همه انسانها، حتّى همان شقاوت پيشگان اموى كه براى ريختن خون پاك او همدست
و همداستان شده بودند، با مراجعه به فطرت و سرشت انسانى خويش ، ناخودآگاه
احساس همدردى مى كردند و بر حقّانيّت و مظلوميّت او مى گريستند و با سوءاستفاده از
اراده و اختيارى كه خداوند براى گزينش راه زندگى به انسان عنايت فرموده است ، به
رويش شمشير مى كشيدند و با سوءاستفاده از همين اختيار، خود را براى هميشه ، هيزم جهنّم
مى ساختند.
وضعيّت دشمنان او در معرفت آن حضرت و خضوع و خشوع فطرى بر او، بسان وضعيّت
كافران است كه با وجود شناخت فطرى خداوند و ايمان عميق قلبى به آفريدگار و
گرداننده هستى و با وجود دريافت صحّت و درستى سند صداقت پيامبرانش ، همانگونه
كه قرآن ترسيم مى كند به ظاهر و به زبان ، راه لجاجت و كوردلى و حق ستيزى و انكار
را در پيش مى گرفتند.
وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً
جنايت پيشگان اموى نيز بسان كافران به هنگام مراجعه به فطرت و نجات موقّت از
بندتعصّب و لجاجت و حق ستيزى ، بر او مى گريستند و بر جنايت خود و همدستانشان لعن
و نفرين نثار مى كردند. امّا به هنگام غفلت از نداى فطرت و وجدان و شعله ورشدن آتش
هستى سوز كينه وعداوت و لجاجت و كوردلى ، به جنايت بيرحمانه و ضدّانسانى خويش
شدّت مى بخشيدند.
و شگفت اينجاست كه ، در اين مرحله نيز بر شهادت افتخار آفرين او و يارانش و
براسارت خاندانش بى اختيار مى گريستند، همانگونه كه عمرسعد فرمانده كلّ سپاه اموى
به هنگام صدور فرمان قتل حسين عليه السلام اشك مى ريخت (52) و نيز شقاوت پيشه
اى كه گوشواره دختر خردسال او را مى ربود، گريه مى كرد.(53) و خود يزيد،
عنصر خودكامه اموى نيز هنگامى كه خاندان پيامبر را در
حال اسارت و سر بريده او را بر نيزه نگريست بى اختيار اشك مى ريخت و فريبكارانه
مى گفت :
(خدا چهره پسر مرجانه را زشت و سياه گرداند كه چنين فاجعه اى را به وجود
آورد.)(54)
نور وجود حسين عليه السلام از عالم ذر تا رحم
پيش از آفرينش موجودات ، كه نه زمانى بود و نه مكانى و نه پديده اى از پديده هاى
خلقت ، آفريدگار تواناى هستى برترين و نخستين پديده جهان هستى را كه نور وجود
پيامبر صلى الله عليه و آله بود، پديد آورد و از آن نور مقدس ، نور وجود على و فاطمه
و حسن و حسين عليهم السلام را آفريد و همانگونه كه از روايات دريافت مى گردد، براى
آنان مقامات و جايگاههاى متعدّد و جهانهاى مختلفى قرار داد:
1 برخى از روايات نشانگر آن است كه خداوند نور وجود پيامبر وامامان عليهم السلام را
پيش از عرش آفريد.(55)
2 و برخى ديگر نشانگر آن است كه نور وجود آنان را، پيش از عرش و آدم را پس از
عرش ، پديد آورد.(56)
3 برخى ديگر نشانگر آن است كه نخست نور وجود پيامبر و آنگاه انوارى را به
صورتهاى گوناگون در بهشت پديد آورد، تا طىّ مراحلى سرانجام آنها را از طريق آدم و
حوّا به پدر و مادر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله عبداللّه و آمنه
انتقال داد. آنگاه براى آنان مقامات و جايگاههاى متعدّدى قرار داد؛ از آن جمله پيشانى عرش ،
فرازعرش ، زير عرش ، اطراف عرش و براى هر جايگاهى ، مدّت و سرآمد مشخّصى
مقرّرداشت كه طبق روايات ، تقدّم خلقت آنان بر عرش 420 هزار
سال و مدّت توقّف آنان در اطراف عرش پانزده هزار
سال و زمان توقّفشان زيرعرش دوازده هزار
سال ، پيش از خلقت آدم بوده است .(57)
اينك مجال بحث گسترده در اين مورد نيست و تنها هدف بحث ترسيم برخى ويژگيهاى نور
مقدّس حسين عليه السلام و امتياز او بر ديگر انوار مقدّس در عوالم و حالات گوناگون است
در عوالمى نظير: عالم ذر، اشباح ، سايه ها و به هنگام تجسّم يافتن بر درختى در بهشت
و به هنگامى كه در بهشت در يكى از اين مراحل هستى به صورت گوشواره اى در گوش
دخت والاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
حقيقت اين است كه منشأ اين انوار پر شكوه ، در اين
مراحل و در حيات گوناگون هستى ، نور وجود پيامبر است و امتياز پيامبر از آن است كه
نور وجودش از نور وجود حسين است ، چرا كه خود فرمود:
حسين منّى و انا من حسين
و به هنگامه جدايى اين دو نور مقدّس ، نور حسين داراى ويژگيهاى مخصوص به خويش
است .
از جمله آن ويژگيها اين است كه : نظاره بر آن ، موج غم و اندوه را پديدمى آورد همانگونه
كه براى پيامبران خدا، از آن جمله آدم ، ابراهيم و نوح اتّفاق افتاد كه با ديدن نور
وجود او، در مرحله اى از مراحل حيات و عالمى از عوالم وجود، غم و اندوه بر آنان روى آورد و
بر او گريستند.(58)
و نيز شنيدن و بر زبان آوردن نام مقدّس او نيز حزن انگيز است و همينگونه است هر آنچه
به نور وجود آن حضرت پيوند بخورد؛ همانطورى كه در روايت كشتى نوح و ميخهاى
پنجگانه اى كه جبرئيل براى او آورد تا در اطراف كشتى بكوبد، اين مطلب آمده است كه
حضرت نوح هر كدام از ميخها را به نام يكى از انوار پنجگانه برداشت ، امّا هنگامى كه
ميخ منسوب به آن حضرت را برداشت درخشيدن گرفت و از آن رطوبتى خونرنگ احساس
كرد و هنگامى كه دليل آن را پرسيد، پاسخ اين بود كه : (اين ميخ منسوب به نام مقدّس
حسين عليه السلام است و رطوبت خونرنگ آن نيز، نشانگر شهادت ويژه او در راه حق و
عدالت است .)(59)
از ويژگيهاى ديگر نور وجودش آن است كه اين نور در
مراحل گوناگون انتقال از طريق اجداد پيامبر، به صورت درخشندگى و نورانيّت ويژه
اى در پيشانى آنان تجلّى داشت و به تدريج از نسلى به
نسل ديگر منتقل مى شد(60) و چون آنان تنها
حامل و ظرف و وسيله انتقال اين نور بودند و خود از جنس آن نبودند با
انتقال نور به نسل ديگر، اثرش نيز از چهره و پيشانيشان ناپديد مى گشت .
امّا در وجود دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله بدان
دليل كه خود از جنس همان نور بود، ظهور و بروزى آنگونه نداشت ، امّا اثرى خاصّ در
چهره فاطمه عليها السلام نهاد كه پيامبر مى فرمود:
(دخترم ! من در پيشانى تو، درخشندگى و نورافشانى خاصّى مى نگرم و اين نشانگر آن
است كه به زودى حجّت خدا بر بندگانش را به دنيا خواهى آورد.)(61)
و خود بانوى نمونه اسلام مى فرمود:
(هنگامى كه حامل نور وجود حسين عليه السلام بودم در شبهاى تار، نياز به چراغ
نداشتم چرا كه به هر طرف روى مى آوردم ، نور باران مى گشت .)(62)
از خصوصيت ديگر نور وجود آن حضرت ، يكى هم اين بود كه نه تنها در تاريكى
درخشندگى و جلوه گرى داشت ، بلكه به گونه اى بود كه در زير نور شديد نيز
ظاهرمى گشت .
و نيز داراى اين ويژگى بود كه هيچ مانع و حجاب و پرده اى از تلا لؤ ونورافشانى او
مانع نمى شد؛ همانگونه كه در مورد پيكر به خون آغشته اش گفتند كه :
(تاكنون هيچ شهيد به خاك و خون آغشته اى به نورانيّت چهره او نديده ايم .)(63)
نور چهره فروزانش همانند ستون نورى بر آسمان تلا لؤ داشت و خاك و خونى كه بر
چهره مقدّسش نشسته بود، نمى توانست مانع درخشش خورشيد جهان افروزى شود كه بر
خاك تيره ، افتاده بود.
پس از ولادت
نخستين جايگاه نور وجود حسين عليه السلام پس از ولادت ، دو دست و آغوش پرمهر پيامبر
گرامى صلى الله عليه و آله بود.
آن حضرت در كنار درب اطاق فاطمه عليها السلام ايستاده و طلوع نور وجود حسين عليه
السلام در افق جهان را انتظار مى كشيد. هنگامى كه جهان را به نور وجودش نورباران
ساخت و براى آفريدگارش سجده كرد؛ پيامبر ندا داد كه : (هان اى اسماء! فرزند
ملكوتيم را بياور ... .)
او گفت : (هنوز نظيف و آماده ديدارش نساخته ام .)
پيامبر با تعجّب فرمود: (شما او را نظيف مى كنيد؟ خداوند او را نظيف و پاك و پاكيزه
ساخته است .)(64)
اسماء نگريست و واقعيّت را دريافت و آن كودك ملكوتى را در پارچه اى پشمين به سوى
پيامبر صلى الله عليه و آله آورد.
پيامبر حسين عليه السلام را در آغوش گرفت و متفكّرانه بر او نگريست وگريستن آغاز
كرد و در حالى كه آن كودك را مخاطب ساخته بود، فرمود:
(... حسين جان ! به راستى كه بر من گران است ... گران .)(65)
پس از روى دست و آغوش پيامبر، گاهى شانه فرشته وحى جايگاه او بود و گاهى شانه
و دوش و سينه پيامبر. پيامبر صلى الله عليه و آله گاهى او را بر روى دستان مقدّسش
مى گرفت تا در برابر ديدگان نظاره گر، بوسه بارانش كند و گاهى بالا مى برد
تا همه بنگرند و موقعيّت او را دريابند.
زمانى پيامبر صلى الله عليه و آله در سجده بود و كودك گرانقدرش بر پشت او مى
نشست و او صبر مى كرد تا خود فرود آيد و زمانى بر روى دست پدرش على عليه السلام
بود و پيامبر مى ايستاد و او را مى بوسيد. و آخرين جايگاه او نيز روى سينه پرمهر نياى
بزرگش بود كه در واپسين لحظات عمر افتخار آفرين خود، او را به سينه مى چسباند و
مى بوييد و بوسه باران مى ساخت و يزيد را لعن و نفرين مى كرد كه :
مالى وليزيد لابارك اللّه فى يزيد
در سرزمين شهادت
حسين عليه السلام در شهادت و شهادتگاه خويش ويژگيهايى دارد. برخى پيام آوران خدا
و امامان نور عليهم السلام به دست ستمكاران با شمشير به شهادت رسيدند و برخى به
وسيله سمّ غدر و خيانت ؛ امّا يا در خانه و يا در شهر و يا در مسكن و محراب خويش به سوى
دوست پر كشيدند و يا در درون طشت و براى هيچ كدام از آنان شهادتى ، بسان شهادت
افتخارآفرين و جگرسوز حسين عليه السلام اتّفاق نيفتاد و به راستى كه اين مصيبت ،
چقدر گران بود!
امّا حسين عليه السلام شهادت و شهادتگاهش مخصوص به خودش بود. شهادتگاهى بر
روى خاك گرم و شنهاى تفتيده و شهادتى بى نظير و دلخراش . پس از شهادت ،
پيكرمطهّرش به آسمانها برده شد و آنگاه به سرزمين كربلا باز گردانيده شد و بر
روى زمين ماند و سر نورانى اش گاهى بر روى دستها و گاه بر فراز نيزه ها و گاه بر
شاخه درخت و زمانى بر سر در خانه دژخيم اموى و دروازه شام و زمانى بر طبقى در
بارگاه ستم اموى در كوفه و يا دمشق نهاده شد. از شهرها و روستاها سير داده شد، از
كربلا به سوى شام و بنا به روايتى از شام به مصر و از آنجا هم به مدينه و آنگاه
به كربلا ... يا از شام به سوى آسمانها.(66)
بر فراز عرش
در روايت است كه درعالم برزخ آن حضرت در سمت راست عرش الهى است ؛ از آنجا بر
شهادتگاه خويش مى نگرد و بر آنچه در آنجا رخ مى دهد نظاره مى كند و اردوگاه خويش ،
انبوه زائران ، شيفتگان و عاشقانش را، تماشا مى كند. آنان را با اسم و رسم و نام و
عنوان و نام پدر و مادر و از نظر درجات و منزلتشان در بارگاه خدا، مى شناسد و بر
محافل و مجالس سوگ خويش و شركت كنندگان و عزادارانش نظر مى افكند و خود، توسط
پدرش ، براى آنان طلب بخشايش و آمرزش مى كند و مى فرمايد:
(هان اى سوگوار بر عاشورا! ... اگر مى دانستى كه خداوند براى تو چه نعمتهايى
به عنوان پاداش آماده ساخته است ، بى ترديد شادمانى و سرورت از غم و اندوهت ،
بيشترمى شد.)(67)
در روز رستاخيز
روايات اسلامى نشانگر آن است كه در روز رستاخيز، آن حضرت
محفل ويژه اى دارد كه در سايه عرش خداست .
از ويژگيهاى آن اين است كه شركت كنندگان آن از گريه كنندگان و سوگواران و
شيفتگان حسين عليه السلام هستند و از زائران او.
آنان به نام و ياد و سخن او، چنان انس و الفت مى گيرند و شيفته او مى گردند و به
گونه اى امنيّت و آرامش مى يابند كه همه نعمتها را فراموش مى كنند، حتّى رفتن به سوى
خاندان خويش و اجابت دعوت آنان را در بهشت برين و مجلس و
محفل و همنشينى آن گرامى را بر همه چيز و همه كس ، برمى گزينند.(68)
و نيز آن حضرت در صحراى محشر موقف ويژه اى دارد كه غم و اندوه همه
اهل محشر را برمى انگيزد؛ چرا كه همگان مى نگرند كه حسين عليه السلام در حالى وارد
محشر مى گردد كه بر پاى خويش راه مى پيمايد؛ امّا سر از بدنش جدا و از رگهاى
بريده اش خون فوّاره مى زند و در اين هنگامه شورانگيز و اندوهبار است كه مادرش
فاطمه عليها السلام فرياد حزن انگيزى سر مى دهد كه همه دلها را داغدار مى
سازد.(69)
در بهشت برين
پس از حسابرسى روز رستاخيز در بهشت برين براى هر پيشوايى از پيشوايان نور
عليهم السلام جايگاه و موقعيّت ويژه اى است ؛ امّا براى آن حضرت علاوه بر آن ، درجات
خاصّى نيز وجود دارد كه شخص پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله بدان خبر داده و
فرموده است كه :
انّ لك فى الجنان درجات لاتنالها الاّ بالشهادة
حسين جان ! بى ترديد براى تو در باغهاى زيبا و پرطراوت بهشت درجات و مراتبى
است كه جز در پرتو فداكارى و شهادت در راه حق ، بدان دست نخواهى يافت . علاوه بر
اين ، حسين زينت و زيبايى و برازندگى كران تا كران بهشت است . تو گويى او در همه
جاى بهشت حضور دارد و همه بهشت براى اوست و بهشت نشينان بدومفتخرند.
عنوان دوّم
ارزشهاى اخلاقى و عبادى حسين عليه السلام
در اين بخش ، هدف بحث ، نه ترسيم همه صفات و ارزشهاى اخلاقى و عبادى آن گرامى
است و نه ترسيم ويژگيهاى شخصيّت والا و ممتاز او. و همچنين هدف بحث ، ترسيم
اصل انسانساز امامت و يا ويژگيهاى امام و پيشواى نور نيز نمى باشد؛ چرا كه بحث امامت
و ولايت و شخصيّت والاى امامان معصوم عليهم السلام از بحثهاى عميق و دقيق و پربارى
است كه نه انديشه ها به عمق آن راه مى گشايد و نه آمار و ارقام و قلمها بر آن احاطه مى
يابد. البتّه براى هر انسان مسئول ، شناخت ائمه عليهم السلام و آگاهى از بحث امامت و
ولايت ضرورى است . در اينجا هدف بحث ، تنها ترسيم صفات ويژه و عبادتهاى خاص
اوست كه در، دوبخش ، به صورت فشرده تقديم مى گردد:
الف : ارزشهاى اخلاقى و عبادى جاودانه آن حضرت .
ب : ويژگيها و ارزشهاى اخلاقى و عبادى او در جلوه گاه عاشورا.
اينك فشرده بحثها در دو محور ياد شده ... .
الگوى آزادگى و ستم ستيزى
از ويژگيهاى انسانى آن گرامى ، آزادگى و ظلم ستيزى و ستم ناپذيرى بى نظيراوست
.
او به راستى نه تنها قهرمان سازش ناپذير در برابر ستم و قلدرى و شقاوت و
استبداد بود، بلكه بنيانگذار اين شيوه آزادمنشانه و انسانى است كه تمامى آزادى خواهان
و ستم ستيزان و مبارزان راه عدالت ، بايد به آن قهرمان حرّيّت و رهايى ، تأ سّى
جويند.
براى نمونه : آن گرامى بود كه در بحران تاخت و تاز افسار گسيخته استبداد سياهكار
اموى و به هنگامى كه در سر دو راهى سازش با ظلم و جور، استبداد، استعمار و يا
رويارويى قهرمانانه و تاريخ ساز و شهادت پرافتخار قرار گرفت ، قهرمانانه
خروشيد كه :
(نه ! هرگز چنين نخواهد شد و حسين زير بار ذلّت نخواهد رفت ....)(70)
و اين منشور رهايى بخش و ستم سوز و جاودانه را براى همگان به يادگار نهاد كه :
لا واللّه لا اعطيهم بيدى اعطاء الذّليل
نه ! بخداى هستى سوگند كه ، نه ذليلانه دست بيعت بردست تجاوزكاران خواهم نهاد و
نه همانند بردگان از ميدان جهاد، خواهم گريخت .
رمز شجاعت و شهامت
شجاعت ، يك ارزش والاى انسانى است و در وجود گرامى آن حضرت به گونه اى تجلّى
يافت كه به راستى او راز و رمز جاودانه شجاعت و شهامت براى عصرها و نسلهاشد.
شهامت و دلاورى در زندگى او به صورتى جلوه گر شد كه در زندگى هيچ قهرمانى از
قهرمانان ظهور نكرد و براى او به سبكى پيش آمد كه براى كسى حتى پدر گرانقدرش
كه خداوندگارِ شهامتها و شجاعتها بود آن شرايط استثنايى پيش نيامد ... .
سمبل عبادت و يكتاپرستى
همه پيام آوران خدا و امامان نور عليهم السلام خداى خويش را خالصانه و عاشقانه مى
پرستيدند، امّا حسين عليه السلام عبادت و پرستش ويژه اى داشت ، چرا كه از هنگامى كه
نور وجودش در جان مادرش فاطمه عليها السلام پديد آمد(71) تا آن لحظاتى كه سر
نورانى اش بر فراز نيزه هاى جاهليّت اموى قرار گرفت (72) هميشه و همه جا به
ستايش و سپاس و تسبيح و تنزيه خدا، مشغول بود و تلاوت كتاب خدا از او شنيده مى شد
به گونه اى كه وقتى از سيّدالساجدين عليه السلام از شماره اندك فرزندان او
پرسيدند در پاسخ فرمود:
(چگونه مى توانست فرزندان زيادى داشته باشد در حالى كه شبانگاهان را به ركوع
و سجود و نيايش با خدا مى گذراند و هر شب يك هزار ركعت نماز مى گذارد.)(73)
نمونه رعايت حقوق خلق خدا
او در رعايت حقوق مردم اهتمام بسيارى داشت .
مردى بنام عبدالرّحمان ، به يكى از فرزندانش سوره حمد را آموخت كه آن حضرت به
پاداش كار فرهنگى اش هزار دينار و هزار جامه و انبوهى زر و زيور و
وسايل زندگى به او بخشيد و در برابر شگفت زدگى معلّم از اين همه بزرگوارى و حق
شناسى و رعايت حقوق معنوى معلّم فرمود: (اينها در برابر عظمت و ارزش كار تو ناچيز
است .)(74)
سمبل رسيدگى به بينوايان
در رسيدگى به بينوايان و حفظ حيثيّت و كرامت آنان ، به هنگام دستگيرى و حلّ
مشكلاتشان ويژگيهايى تحسين برانگيز داشت .
معمولاً مردم در برابر بينوايان و حاجتمندان ، ژست مى گيرند و آنان را تحقير مى كنند و
گاه به صورت اهانت بارى مى رانند؛ امّا آن گرامى ، از نهايت عظمت روح و والايى
شخصيّت و فراخى سينه ، از وضعيّت متزلزل و حقارت بار محرومان ، قلبش فشرده مى
شد و به آنان رقّت مى كرد؛ به همين جهت به هنگام بخشايش بر آنان و تاءمين نيازشان
خود احساس شرمندگى مى كرد و مى كوشيد تا به آنان روحيّه دهد و شخصيّت صدمه ديده
آنان را ترميم كند و به صورتى خواسته هاى آنان را برآورد كه دچار خسارت روانى و
شكست معنوى و اخلاقى و اجتماعى نشوند.
براى نمونه :
1 فردى بينوا و نيازمند، تقاضاى خويش را در قالب اشعارى چند به آن حضرت
بازگفت و به اميد گره گشايى ايستاد. آن حضرت چهار هزار درهم مورد تقاضاى او را
به طور كامل ، در بسته اى بست و با نهايت احترام و تواضع و از شكاف درب ، بدون
اينكه خود را به او نشان دهد يا بر او منّتى نهد، با فروتنى و شرمندگى بسته را به
او تسليم كرد وفرمود:
خذها فإ نّى إ ليك معتذر عصا
|
والكف منّى قليلة النّفقه (75)
|
اين مبلغ ناچيز را بگير كه من از تو شرمنده ام و عذر خواه و يقين داشته باش كه تو را
دوست مى دارم و نسبت به تو مهر مى ورزم ، اگر در آينده زندگى ، توان و تمكّن باشد،
باران بخششها بر تو خواهد باريد؛ امّا چه بايد كرد كه روزگار، تغييرپذير و
ناپايدار است و دستها از مال دنيا تهى ... .
2 نيازمندى ، به خانه آن حضرت مراجعه كرد و هزار دينار مورد تقاضاى خويش را به
آسانى دريافت نمود و به شمارش آن پرداخت . حسابدار آن حضرت با شگفتى از آن مرد
پرسيد: (آيا چيزى به ما فروخته اى كه وجه آن را اينگونه به دقّت مى شمارى ؟!)
مرد نيازمند پاسخ داد: (آرى ! آبرو و حيثيّت خويش را فروخته ام .)
امام حسين عليه السلام فرمود: (درست مى گويد.) آنگاه سه هزار دينار ديگر از
اموال خويش را بدو بخشيد و فرمود:
(هزار دينار نخست ، به خاطر تقاضايت و هزار دينار دوّم ، به خاطر آبرو و حيثيّتت و
هزاردينار سوّم بدين خاطر كه براى رفع مشكل خويش ، به سوى ما آمدى .)
3 مرد نيازمندى به سوى او شتافت و خواسته خويش را با تسليمِ نامه اى ، به اطّلاع آن
حضرت رسانيد. نامه را دريافت و بدون اينكه بنگرد، فرمود: خواسته ات برآورده است .
برخى گفتند: (قبل از خواندن نامه ...؟)
فرمود: (خداوند از ايستادن ذلّت بار او در برابر من براى خواندن نامه و دريافت
پاسخ آن سؤ ال خواهد كرد ... .)
4 ويژگى احترام به شخصيّت مردم در زندگى آن حضرت تا جايى بود كه نه تنها از
آسيب پذيرى شخصيّت و احساس حقارت نيازمندان ، رنج مى برد و خود احساس شرمندگى
مى كرد، بلكه به هنگام ارشاد جاهل و آموزش ديگران نيز احساس حيامى كرد... .
در روايتى است كه آن حضرت مردى را نگريست كه به شايستگى وضو نمى سازد و
نيازمند آموزش است . آن گرامى تصميم گرفت كه وضوى صحيح را بدو بياموزد، امّا از
انديشه شرمنده شدن او به هنگام آموزش وضوى صحيح ، احساس حيا كرد، به همين جهت با
تدبير زيبا و آموزنده اى از برادرش امام حسن عليه السلام خواست تا در برابر آن مرد
سالخورده ، با هم مسابقه وضو دهند و او را به داورى بطلبند تا بدينوسيله با آموزش
غير مستقيم ، مساءله را بدو خاطرنشان سازند.
هنگامى كه چنين كردند، آن مرد ضمن پى بردن به اشتباه خود و آموختن وضوى صحيح ،
منقلب شد و گفت : (شما هر دو نيك وضو ساختيد و اين من هستم كه به وظيفه خويش ناآگاه
بودم و شما اينگونه بزرگوارانه و مدبّرانه مرا ارشاد كرديد.)(76)
زدودن غم و اندوه از دلها
از ويژگيهاى ديگر آن حضرت ، عواطف سرشار انسانى و دگردوستى و نوع پرورى است
، به ويژه نسبت به كسانى كه بر فراز و نشيب زندگى به غم و اندوه ، يا مشكلى
دچارمى شدند يا در بن بستى قرار مى گرفتند.
آن حضرت براى ملاقات و عيادت اسامة بن زيد به
منزل او آمد، امّا او را آشفته و پريشان خاطر نگريست ،
دليل پريشانى وى را جويا شد. اسامة آه اندوهبارى از پرده
دل بركشيد و اندوه درونى خويش را آشكار ساخت .
حسين عليه السلام از دليل اضطراب و نگرانى شديدش جويا شد كه به عرض رسيد:
(حقوق ديگران را به گردن دارم و بدهكارم و دوست دارم تا زنده ام
اموال كسانى را كه به عهده دارم بدهم و با داشتن دَين از دنيا نروم .)
آن حضرت بلافاصله دستور داد بدهكارى او را پرداختند آنگاه او آسوده خاطر، ديده از
جهان فرو بست .(77)
انفاق در آشكار و نهان
از ويژگيهاى اخلاقى اش انفاق خالصانه در آشكار و نهان ، به آشنا و بيگانه بود ... .
شبانگاهان مواد خوراكى و لوازم ضرورى زندگى محرومان و بينوايان و يتيمان را خود
به دوش مى كشيد و به درب خانه آنان مى برد. به همين جهت روز عاشورا در برخى از
نقاط بدنش آثار حمل بارهاى سنگين مشاهده كردند. وقتى از حضرت سجّاد عليه السلام
دليل آن را جويا شدند، فرمود اينها آثار به دوش كشيدن صدقات و هداياى پنهانى است
كه پدر بزرگوارم شبها به دوش مى كشيد و براى يتيمان و محرومان جامعه مى
برد....(78)
يكى از شيفتگان داغدارش در اين مورد مى گويد:
وانّ ظهراً غدا للبرّ ينقله شانه ها و پشتى كه شبانگاه صدقات پنهانى و
لوازم ضرورى محرومان جامعه را برروى خود
حمل مى كرد، عصر عاشورا، از بيداد بيدادگران درهم شكسته شد.
دگر دوستى
از صفات برجسته او تصميم تزلزل ناپذيرش براى نجات و رهايى دادن مردم از عذاب
الهى بود، به همين جهت سخت ترين مسئوليتها را پذيرفت ، تا به پاداش و مرتبه
رفيع و ويژه اى نائل آيد كه در پرتو آن شفاعتش براى گناهكاران و كسانى كه درخور
عذاب هستند، آنگونه كه مى بايد، مفيد افتد.
او نه تنها در انديشه دوست و آشنا بود بلكه براى دشمن هم
دل مى سوزانيد و در انديشه هدايت و نجات آنان بود؛ بدين
دليل بود كه برچهره شقاوت پيشه اى كه براى بريدن سر مقدّس و كشتنش آمده بود،
تبسّم مى فرمود و آنگاه او را پند و اندرزى رسا و حكيمانه مى داد.(79) وهنگامى كه از
هدايت و حق پذيرى آنان نااميد شد باز هم طبيبانه براى تخفيف آلام و رنجها و گناه و كيفر
آنان ، مى كوشيد.
از اين ديدگاه بود كه به افراد سست عنصرى چون هرثمه و عبيداللّه بن حرّ جعفى ،
هنگامى كه از گزينش راه هدايت و دفاع از حق و عدالت سرباز زدند، توصيه فرمود كه
راه خويش برگيرند و از صدا رسِ نبردِ حق و
باطل ، دور شوند تا مبادا شهادتگاه و شهيدان راه آزادى و يكتاپرستى را، در پيكار با
شرك و جاهليّت اموى بنگرند و يا نداى حق طلبانه و عدالت خواهانه و مظلومانه حسين
عليه السلام را بشنوند و آنگاه به خاطر ترك وظيفه و نشنيده گرفتن صداى دادخواهى
پيشواى شهيدان ، به كيفر شديدترى گرفتارگردند.(80)
پروا از خدا
از صفات برجسته اش يكى هم شدّت خوف از خدا و درك عظمت او بود، به گونه اى كه
هنگام وضو ساختن براى عبادت و نماز و تقرّب به سوى پروردگار، رنگ چهره اش
دگرگون مى گشت و اعضا و اندامهايش به لرزه مى افتاد. برخى از سر شگفتى ، از
شدّت خوف و پرواى او مى پرسيدند كه مى فرمود:
لاياءمن يوم القيامه الاّ من خاف اللّه فى الدّنيا.(81)
در روز قيامت تنها كسانى امنيّت خواهند داشت كه در دنيا از پروردگار خويش پروا داشته
باشند.
آرى ! خواننده عزيز! بنگر كه چگونه آن گرامى به هنگام ساختن وضو براى نماز و
عبادت ونيايش رنگ چهره اش دگرگون مى شد و كران تا كران وجودش مملوّ از خوف خدا و
اعضا و اندامش به لرزه مى آمد؛(82) ولى ما سوگمندانه به گناهان ويرانگر و هستى
سوز مشغول و هيچ گونه دلهره و هراسى از كيفر خدا به ما دست نمى دهد. و با اين
شرايط چگونه باز هم مدّعى آن هستيم كه حسين عليه السلام اسوه و الگوى زندگى ماست
.
آرى ! او در انجام برترين عبادتها از پرواى خدا مى لرزد و ما به هنگام ارتكاب بدترين
و زشت ترين گناهان ، كمترين دلهره و هراسى به خويشتن راه نمى دهيم . به راستى كه :
لا حول ولا قوّة الاّ باللّه ... .
پيشواى ستوده
از ويژگيهاى آن حضرت يكى هم آن است كه مورد ستايش همگان است .
خدا، پيامبران ، فرشتگان ، صالحان ، مؤ منان ، تقوى پيشگان ، دوستان تا كافران و
دشمنانش ، همگى او را ستوده و همگى در وصف او سخن گفته اند.
خداوند آن حضرت را در قرآن مجيدش به صورتهاى گوناگون ستوده است ، براى
نمونه :
1 او را مصداق كامل و جامع نفس مطمئنّه شمرده است .(83)
2 او را بهره عظيمى از رحمت خويش عنوان ساخته است .(84)
3 او را والاترين پدرانى قرار داده ، كه احترام و
تجليل از آنان را مقرّر داشته است .(85)
اينك ... نيك بينديش كه آيا بر اين پدر والا، خدمتى كرده اى و شرط احسان را انجام داده اى
؟
4 او را مصداق بارز و سالار شهيدان و كسانى كه مظلومانه به خون خويش غلطيدند
برشمرده است .(86)
5 او را ذبح عظيم توصيف فرموده است .(87)
6 او را رمز و روح و حقيقت (كهعيص ) شمرد.(88)
7 و نيز آن حضرت را با نامهاى مقدس و بزرگى چون فجر،(89)
8 و در ستايش شخصيّت و عظمت او در سمت راست عرش مرقوم داشت :
انّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النّجاة .
به راستى كه حسين عليه السلام مشعل روشنى بخش هدايت و كشتى نجات است .
9 و نيز در احاديث قدسى ، آن حضرت را با عظمت بسيار مورد ستايش قرار داد كه از آن
جمله حديث طولانى است كه ، بخشى از آن ضمن فرستادن درود و سلام و رحمت و بركات
خويش بر او از آن حضرت به عنوان نور اولياء خدا و حجّت بر بندگان و ذخيره براى
نجات گناهكاران ياد مى كند. آيا ستايش و تجليل از اين فراتر؟!(90)
پيامبر و ستايش حسين عليه السلام
پيامبر گرامى نيز، به صورت شگفت انگيزى آن حضرت را ستوده است .
از آن جمله روزى ضمن خطاب به او فرمود:
مرحبا بك يا زَين السّماوات
فردى پرسيد: آيا جز وجود گرامى پيامبر رحمت صلى الله عليه و آله كسى مى تواند
زينت آسمانها و زمين باشد؟
پيامبر فرمود: به پروردگارى كه مرا به حق به رسالت برانگيخت حسين عليه السلام
در آسمانها باعظمت تر و پرشكوه تر از روى زمين است ، خدا در سمت راست عرش نوشته
است كه :
انّ الحسين مصباح الهدى
به راستى كه حسين چراغ فروزان هدايت و كشتى نجات بخش انسانيّت است .
پس ، پيامبر دست حسين عليه السلام را گرفت و فرمود:
(هان اى مردم ! اين حسين است ، فرزند على عليه السلام ، او را اينك بشناسيد و
همانگونه كه خداوند به او برترى و عظمت بخشيده است برترش داريد.)
پيامبران و فرشتگان
و همين گونه همه پيامبران و فرشتگان و بندگان شايسته خدا نيز، او را مورد ستايش و
تجليل قرار دادند و در عظمت او بسيار گفته و سروده اند، كه خواهد آمد.
دوست و دشمن
از ويژگيهاى آن حضرت در اين مورد يكى هم اين است كه او ستوده شده دوست و دشمن است
و اين از شگفتيهاى روزگار است ، كه حتّى همانانى كه در ريختن خون پاكش ، بر ريگهاى
تفتيده نينوا همدست و همداستان شدند و پليدترين پليدى تاريخ بشريّت را پديد
آوردند، همانان نيز نتوانستند در ستايش او لب فرو بندند و او را تمجيدننمايند.
براى نمونه :
1 معاويه پليدترين عنصر اموى ، ضمن وصيّت به فرزندش در
تحليل وضعيّت سياسى و اجتماعى جامعه ، به ستايش حسين عليه السلام پرداخت و يزيد
را از رويارويى خشونت بار با او برحذر داشت ... .(91)
2 فرمانده كلّ سپاه اموى ، عمر سعد نيز ضمن برخى اشعار خويش در برابر عظمت آن
قلّه سر به آسمان كشيده جهان بشريّت ، سر تعظيم فرود آورد.(92)
3 مخالفان و قاتلانش ، به هنگام رويارويى و پيكار، با او يك صدا، زبان به ستايش
او گشودند و به عظمت او گواهى كردند.(93)
4 قاتل آن حضرت ، شمر، او را ستود و گفت : (حسين عليه السلام رزم آورى بزرگ و
قهرمانى عظيم و هماوردى بى نظير است كه كشته شدن به دست او عار نيست .)(94)
5 يكى از فرماندهان دشمن به نام سنان ، به هنگام كشتن آن حضرت او را ستود و گفت :
اقتلك اليوم ونفسى تعلم تكتم
|
انّ اباك خير من تكلّم (95)
|
اينك در حالى كمر به كشتن تو بسته ام كه يقين دارم پدرت بهترين و والاترين دانايان و
سخنوران بود... .
6 نيزه دار سر مقدّس او نيز، آن حضرت را دربارگاه ستم فرزند پليد مرجانه اينگونه
ستود:
املا ركابى فضّة وذهبا واباً
|
وخيرهم اذ ينسبون نسباً(96)
|
هان اى امير! ركاب مرا آكنده از زر و سيم ساز، چرا كه من سالار گرانقدرى را كشته ام .
من بهترين انسانها از نظر پدر و مادر و ريشه و تبار را به
قتل رسانده ام .
7 و شگفتا كه خود يزيد نيز در مجلس شومش ، به ستايش حسين عليه السلام برخاست و
آن هنگامى بود كه به بركت خون حسين و با فداكارى و پيام رسانى پيام رسانان خون
مقدّسش ، موج آگاهى و بيدارى تا بارگاه ستم اموى نيز نفوذ كرد و همسرش بى اختيار و
با سر برهنه خود را به مجلس يزيد انداخت و در سوگ او به ضجّه و شيون پرداخت ،
آنگاه بود كه يزيد سر او را پوشانيد و ضمن همدردى با او گفت :
(برو براى حسين مجلس سوگوارى برپا ساز و گريه سر ده و بر او ضجّه و شيون
كن كه ابن زياد بدون خواست من در مورد او شتاب كرد و او را به شهادت
رسانيد.)(97)
آرى ! هنگامى كه يزيد مى گويد براى حسين عليه السلام و در سوگ او شيون كنيد چرا
شما در سوگ او ساكت باشيد ...؟!
آيا بر سيّد و سالار جوانان بهشت ضجّه نمى زنيد ...؟
آنچه آمد، تنها برخى از صفات و ويژگيها و ارزشهاى تحسين برانگيز، حسين عليه
السلام است . راستى كه نگارنده به كارى سخت ، دست يازيده است ، زيرا ما كجا و شناخت
او كجا؟ شناخت بزرگ مردى كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله پس از ترسيم
شخصيّت بزرگ او فرمود:
(هان اى مردم ! آنچنانكه شايسته است حسين عليه السلام را بشناسيد و همانگونه كه
خدايش او را بر همگان امتياز و برترى بخشيده است برترش داريد.)
به همين دليل ، ما نيز با بيان ويژگى ديگرى از آن حضرت ، اين بخش را به پايان مى
بريم .
|