|
راويان صحيفه غير از ابن سكون و عميدالروساء در اينجا علاوه بر روايت ابنادريس از شيخ طوسي، روايت محمد بن جعفر مشهدي را از سيّد أجلّ بيان ميكند. و همچنين از والدش به خطّ خود او، روايت بعضي افاضل را كه صحيفه را نقل و روايت نمودهاند بدين گونه ذكر ميكند: مجلسي اوّل ميگويد: من صحيفه را روايت ميكنم از علاّمه شهيد محمد بن مكّي، از سيّد شمس الدّين محمد ابن أبي المعالي، از شيخ كمال الدّين علي بن حَمَّاد واسطي، از شيخ نجيب الدّين يحيي بن سعيد، و شيخ نجم الدين جعفر بن نما، از پدرش شيخ نجيب الدّين محمد بن نما، و سيّد فخّار، از شيخ محمد بن جعفر مشهدي، از شيخ أجلّ (شيخ طوسي) به طوري كه شريف اجلّ نظام الشَّرَف قرائت ميكرد و من گوش ميدادم. و محمد بن جعفر ميگويد: همچنين من صحيفه را قرائت كردم بر پدرم: جعفر بن علي مشهدي، و بر شيخ فقيه هِبَة الله بن نما، و شيخ مُقْرِي: جعفر بن أبوالفَضْل بن شقرة، و شريف أبوالفتح بن جَعْفَرِيَّة، و شريف ابوالقاسم بن زَكِي عَلَوي، و شيخ سالم بن قُبارَوَيْه كه همگي آنان از سيِّد أجلّ بهاء الشّرف روايت ميكردند. و نيز با همين إسناد از محقّق، از ابن نما، از شيخ ابوالحسن علي بن خَيّاط، از شيخ عربيّ بن مسافر[188]، از سيد اجلّ بهاءالشَّرف روايت مينمايم. و از سيّد فَخّار، از شيخ علي بن يحيي خيّاط، از حمزة بن شهريار از سيّد أجلّ روايت گرديده است.[189] در اين دستخط مجلسي اوّل ميبينيم كه: علاوه بر روايت محمد بن جعفر مشهدي صحيفه را از شيخ الطّائفة كه سندي دگر دارد، آن را از خصوص سيّد أجلّ، افراد كثيري مانند جعفر بن علي مشهدي، هِبَة الله بن نما، جعفر بن أبي الْفَضْل بن شقرة، و أبوالفتح بن جَعْفَريَّة، و أبوالقاسم بن زكي علوي، و سالم بن قُبَارَوَيْه، و عَرَبيّ بن مُسافر، و حمزة بن شهريار روايت كردهاند. و در صورت اجازة قبل ديديم كه: خود محمد بن جعفر هم از سيّد أجلّ روايت ميكند. بنابراين، اين پدر و پسر: جعفر بن علي مشهدي و محمد بن جعفر هر دو صحيفه را از سيّد اجلّ روايت كردهاند. و علاوه بر اين دو عَلَم، أعلام و أساطيني كه در اينجا راوي صحيفه از سيّد أجلّ به شمار آمدهاند، هفت نفر ميباشند و با اين دو بزرگوار نه تن ميشوند، و با ابن ادريس، و عميد الرُّوساء و ابنسَكون مجموعاً دوازده نفر از بزرگان و جهابذة علم شيعه، صحيفه را از سيّد اجلّ روايت نمودهاند. بايد دانست كه: قبل از مجلسي اوّل كه روايات خود را از صحيفة كامله به واسطة اين أعلام به سيّد أجلّ ميرساند، شهيد اوّل: محمد بن مكّي بر اساس خطّي كه از اوبه دست آمده است، از شيخ نجم الدّين جعفر بن نما نقل ميكند كه: او صحيفه رااز پدرش، از هشت نفر از أساطين و علمائي كه در اينجا ذكر كرديم روايـت ميكند. خطّ شهيد در اينجا از جملة سه اجازهاي است كه به خطّ او بوده، و به دست صاحب معالم - رضوان الله عليه - رسيده است. و صاحب معالم آن را در اجازة كبيرة خود كه به سيّد نجمالدّين بن سيد محمد حسيني داده است، و ميان محدّثين و علماء شهرت بسزائي دارد، ذكر نموده است. اين اجازة مباركه كه حقّاً حاوي مطالب نفيس و ارزشمندي است، مرحوم مجلسي در «بحارالانوار» آن را بتمامها نقل نموده است. صاحب معالم: شيخ حسن ابن شهيد ثاني، مطلب را ميآورد تا ميرسد به اينجا كه ميفرمايد: و در نزد مناجازهاي است به خطّ شيخنا الشّهيد كه سيّد غياث الدّين[190] به اين مرد داده است.[191] و همچنين دو اجازه دگر است كه شيخ نجيب الدّين يحيي بن سعيد، و شيخ نجمالدّين جعفر بن نما به او دادهاند. و چون در اين دو اجازه مطالب زائد و مفيدي است از آنچه كه در طريق روايت ذكر ميگردد، ما مواضع مهمّ آن دو را در موارد لزوم نقل خواهيم نمود.[192] تا آنكه ميگويد: و گذشت كه: شيخنا الشَّهيد الاوّل از سيّد شمس الدّين محمدبن أبي المعالي موسوي از شيخ كمال الدّين مذكور روايت مينمايد، و در نزد ما به خطّ شهيد؛ اجازة شيخ كمال الدّين است كه به سيّد مذكور داده است، و در آن اشاره به اجازات ثلاثة مذكوره ميباشد.[193] تا آنكه ميگويد: وَ مِنْها (يعني از بعضي از چيزهائي كه از شيخ طوسي راجع به بعضي از كتب اوست) آن است كه: پدرم؛ گفت كه: شهيد صحيفة كامله را از سيد سعيد تاجالدّين بن مُعَيَّة از پدرش: أبي جعفر قاسم، از دائياش تاج الدّين أبيعبدالله جعفر بن محمد بن مُعَيَّة، از پدرش: سيد مجدالدّين محمد بن حسن بن مُعَيَّة، از شيخ ابي جعفر محمد بن شهر آشوب مازندراني، از سيد ابيصمصام ذيالفقار بن معبد حسني، از شيخ ابي جعفر طوسي با سندي كه در اوّل آن مذكور است روايت ميكند. و از سيّد تاجالدّين محمد بن مُعَيَّة أيضاً از سيّد كمال الدّين رضي محمد بن محمد بن سيّد رضي الدّين آوي حسيني[194] از امام وزير نصيرالدّين محمد بن حسن طوسي، از پدرش از سيّد أبي رضا فضل الله حسني، از سيّد أبي صمصام، از شيخ أبي جعفر طوسي روايت ميكند.[195] تا آنكه ميگويد: وَ مِنْ ذَلِكَ (يعني از بعضي از چيزهائي كه راجع به بعضي از كتب به خطّ شهيد در اجازات است) آن چيزي است كه: شيخ نجم الدّين جعفر بن نما ذكر نموده است كه: او روايت نموده صحيفة كامله را با اجازه از پدرش، از (1) شيخ محمد بن جعفر مشهدي كه او شنيده است قرائت شريف نظام الشَّرَف[196] ابيالحسن بن العُرَيْضي العَلَوي الحسيني در شوّال سنة پانصد و پنجاه و شش را، و همچنين روايت ميكند به نحو قرائت از پدرش: (2) جعفر بن علي مشهدي، و بر شيخ فقيه(3) هِبة الله بن نما، و شيخ مُقْرِي:(4) جعفر بن أبي الفَضْل بن شعْرة[197]، و (5) شريف أبي القاسم بن زَكِيّ عَلَوي، و (6) شريف أبي الفتح بن جعفريّة، و (7) شيخ سالم بن قبارَوَيْه همگي از سيد بهاء الشَّرف با سند وي كه در آنجا مذكور است. و نيز نجم الدّين آن را با اجازه روايت ميكند از پدرش، از شيخ أبيالحسن علي ابن خيّاط، از (8)شيخ عربي بن مُسَافِر از سيد بهاءالشَّرف با اسناد معلوم آن.،[198] [199]اوقاتي كه حقير در نجف اشرف براي تحصيل اقامت داشتم، به محضر حضرت علاّمه حاج شيخ آقا بزرگ طهراني - أعلي الله تعالي مقامه الشَّريف - زياد تردد داشتم، بالاخصّ در پنجشنبهها و جمعهها. زيرا ايشان استاد بنده در علم درايه و رجال و حديث بودند، مضافاً به آنكه به واسطة همشهري بودن و سوابق ممتدّي كه با پدر و جدّ و دائي پدر حقير داشتند، بسيار مرا مورد لطف و محبّت قرار ميدادند تا به حدّي كه هر كتاب را كه احياناً مورد لزوم و مطالعهام بود، از كتابخانة خود به من ميدادند، و بنده آن را به منزل آورده از روي آن مينوشتم. و لايخفي آنكه: اين كتب، كتابهاي خطّي بود كه چه بسا نسخة منحصر به فرد بود مانند كتاب « ضِياءُ الْمَفَازَاتِ فِي طُرُقِ الْمَشَايِخِ وَ الاءجَازَاتِ » و امثال ذلك، مثل اجازة مرحوم آيةالله سيد حسن صدر به ايشان. روزي كه در محضرشان بودم، و سخن از سند صحيفة كاملة سجّاديّه به ميان آمد، فرمودند: قائل حدَّثنا بدون شك يكي از هفت نفر ميباشند كه مجلسي در مشيخة «بحارالانوار» در اجازة صاحب معالم آن را از خطّ شهيد؛ ذكر نموده است. و هر كدام يك از ايشان بوده باشند، در غايت وثوق و اتقان است. آنگاه فرمودند: من در ورقة الحاقي در ظهر صحيفة خودم نام آنان را ذكر كردهام، اگر تو هم ميخواهي بنويسي، ببر منزل و بنويس! صحيفة خطّي خود را به من عنايت فرمودند، و حقير به منزل آوردم و عيناً يك صفحه از روي آن نوشته و به صحيفة خطّي ارثي خودم ضميمه نمودم. و اينك عين آن نوشته را به جهت تيمّن و تبرّك و ياد نجف: شهر عاشقان و تَذكار عالم متّقي و از هواي نفس برون شده، علاّمه حاج شيخ آقا بزرگ طهراني در اينجا منعكس مينمايم: گفتار حاج شيخ آقا بزرگ طهراني دربارة قائل «حدَّثنا»بسمه تعالي شأنه العزيز رأيت بخطّ العلاّمة النِّحرير فريد عصرنا الشّيخ آقا بزرگ الطّهراني مدّ ظلّه في ظهر الصَّحيفةِ السّجّاديّة ما هذا لفظه: بسم الله الرّحمن الرّحيم، الحمد لوليّه، و الصّلوة علي نبيّه و وصيّه؛ و بعد فاعلم أنَّه رَوي الصَّحِيفَةَ عَن بَهاء الشَّرف المُصَدَّر بها اسمُهُ الشَّريف جماعةٌ منهم مَن ذَكرهم الشَّيخ نجم الدِّين جعفر بن نجيب الدِّين محمد بن جعفر بن هِبَة الله بن نما الحِلِّيِّ في إجازته المسطورة في إجازة صاحب المعالم - و تاريخ بعض إجازاته سنة 637 - في إجازات البحار ص 108: جعفر بن علي المشهدي أبوالبقاء هِبة الله بن نما الشّيخ الْمُقْري جعفر بن أبي الْفَضْل بن شَعْرة الشَّريف أبوالقاسم بن الزّكيّ العلويّ الشّريف أبوالفتح ابن الجعفريّة الشّيخ سالم بن قبارويه الشّيخ عربي بن مسافر و كلّهم أجلاّءُ مشاهيرُ و أبوالفتح المعروف بابن الجعفريّة هو السّيّد الشّريف ضياءالدِّين ابوالفتح محمد بن محمد العلوي الحسينيّ الحائري و قد قرء عليه السّيّد عزّالدّين أبوالحرث محمد بن الحسن بن علي العلويّ الحسيني البغداديّ كتاب «معدن الجواهر لِلكَراجكيّ في الحلّة السَّيفيَّةِ» في ج 1 سنة 573 و ذكرت هذا التاريخ ليُعلم عصرُ غيره ممّن شاركه في رواية الصَّحيفة عن بَهاء الشَّرف تقريباً و اجازة صاحب المعالم مُدْرَجةٌ في المجلّد الاخير من البحار و أدرج هو في إجازته إجازات ثلاث وجدها بخطِّ الشَّهيد الاوَّل إحدي'ها إجازة نجم الدّين جعفر بن نما كما ذكره في أوَائل صفحة المِأة من هذا المجلّد ثمّ أدرجها متفرّقةً في إجازته منها الفقرة الّتي نقلناها فقد ذكرها في وسط ص 108 من مجلّد الاءجازات. حرّره مالك النُّسخة إرثاً الجاني محمد محسن المدعو بآقا بزرگ الطّهراني في 5 رجب سنة 1345 - انتهي. حرّره مالك هذه الصَّحيفة إرثاً محمد حسين الحسيني الطهراني في 19 رجب سنة 1375. و لايخفي مرحوم استاد - أعلي الله تعالي مقامه - در اين ورقه نام محمد بن جعفر مشهدي را كه سماعاً از سيّد اجل روايت كرده بود ذكر ننمودهاند، و فقط به ذكر پدر: جعفر بن علي مشهدي اكتفا فرمودهاند، در حالي كه وي نيز از روات صحيفه محسوب است، و با او مجموعاً اين زمرة از راويان، هشت نفر خواهند بود. و از طرائف آن است كه: اخيراً در صفحة 128 از همين مجموعه به نقل صاحب معالم ديديم كه: شهيد؛ از سيد تاجالدّين ابن مُعَيَّة با دو سند مختلف از شيخ طوسي صحيفه را با سندي كه در اوّل آن مذكور ميباشد روايت مينمايد. و چون روايت شيخ بدون ترديد از سيد اجلّ امكان ندارد، به علّت آنكه سيد أجل از قرائن زمان راويان از وي، در نيمة دوم قرن ششم بوده است و شيخ طوسي در نيمة دوم قرن پنجم رحلت نموده است (تولّد وي در سنة 385، و وفاتش در سنة 460 بوده است) لهذا امكان ندارد كه شيخ بتواند از سيد بهاءالشَّرف روايت كند مگر اينكه مراد از عبارت سند مذكور در اوّل صحيفه، افراد بعدي كه قبل از سيّد أجلّ بودهاند، بوده باشد. و اين احتمال، احتمال خوبي است. چرا كه علاوه بر آنكه طريقة شيخ را در روايت صحيفه از غير از بهاءالشَّرَف داريم، اين دو روايت از تاجالدِّين ابن مُعَيَّة روايت وي را نيز از اين طريق ميرساند، و لهذا مجموعاً تا به حال مجموع راويان از سيد اجلّ و از راويان قبلي طريق او به سيزده نفر بالغ ميگردند. رابعاً - سند صحيفه انحصار به سيّد أجلّ بهاءُالشَّرَف ندارد. چرا كه با اسناد غيرقابل احصاء و شمارش، صحيفه را از طريق غير سيّد اجلّ روايت نمودهاند. علاّمه محمد تقي مجلسي اوّل با خط خود شرحي دربارة روايت صحيفة كامله از مشايخ خود - رضوان الله عليهم - ذكر ميفرمايد كه مجلسي ثاني در «بحار» آن را حكايت ميكند: مجلسي در ضمن صورت 41 ميگويد: من روايتي ديگر به خطّ علاّمه پدرم ديدم كه صحيفه را از مشايخ خود روايت ميكرد. در اينجا مجلسي اوّل مفصّلاً روايات عديده را با سند متّصل خود به شهيد، و علاّمه و ابن طاوس و غيرهم ميرساند، و به خصوص با سند متّصل، نوزده روايت را دربارة صحيفه به شيخ الطَّائفة محمد بن حسن طوسي ميرساند كه شيخ با جميع اين اسانيد آن را از حسين بن عبيدالله غضائري از أبوالمفضّل شَيباني از شريف حسني تا آخر سند روايت ميكند. و نيز عربيّ بن مسافر سندش منحصر به سيد اجلّ نيست، بلكه با خود سيد اجلّ سندش را به شيخ ميرساند آنجا كه ميگويد: وَ عَنْهُ (يعني از سيد غياثالدِّين بن طاوس از علي بن يحيي خيّاط از عَرَبيّ بن مُسَافِر از سيد بهاء الشَّرف از محمد بن أبي القاسم، از أبو علي، از پدرش (شيخ الطَّائفة) إلي غير ذلك. مِمّا لاَ يُحْصَي. [200] علاّمه صَدرالدّين سيد عليخان كبير مدني شيرازي در مقدّمة شرح بينظيرش بر صحيفة كاملة سجّاديّه پس از بيان سلسلة سند خود را مرتّباً و مُعَنْعناً تا رئيس الطَّائفة: أبو جعفر طوسي كه ميشمارد سپس ميگويد: طرق شيخ طوسي در روايت صحيفهاز براي شيخ طوسي در روايت صحيفه، دو طريق ميباشد كه آنها را در «فهرست» ذكر كرده است: يكي از آن دو: از جماعتي از أبومحمد هرون بن موسي بن تَلْعُكْبَري از معروف به ابنأخيطاهر است كه او أبومحمد حسن بن محمد بن يحيي بن حسن بن جعفر بن عبيد الله بن حسين بن علي بن حسين بن علي بن أبي طالب (علیهم السلام ) بوده است، از محمد بن مُطَهَّر، از پدرش، از عُمَيْر بن متوكّل، از پدرش، از يحيي بن زيد. و دومي از آن دو: از أبو عبدالله احمد بن عبدالواحدالْبَزّاز معروف به ابن عَبْدُون، از ابوبكر دوري، از ابناخيطاهر، از محمد بن مُطَهَّر، از پدرش از عُمَير بن متوكّل، از پدرش، از يحيي بن زيد، از پدرش: زيد بن علي، از پدرش: علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب (علیهم السلام ). و براي شيخ طوسي طريق ثالثي در حاشيههاي نسخههاي صحيفه بدين صورت يافت شده است: حديث كرد براي ما شيخ أجلّ سيد امام سعيد أبو علي حسن بن محمد بن حسن طوسي - أدام الله تأييده - در جمادي الآخرة از سنة پانصد و يازده و گفت: خبر داد به ما شيخ جليل: أبو جعفر محمد بن حسن طوسي كه گفت: خبر داد به ما حسين بن عبيدالله غَضَائري كه گفت: حديث كرد براي ما أبوالفضل (ابوالمفضَّل - ظ) محمد بن عبيدالله بن مُطَّلب شَيباني در شهور سنة سيصد و هشتاد و پنج كه گفت: حديث كرد براي ما شريف أبوعبدالله جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن تا آخر سندي كه در متن مذكور ميباشد.[201] محدّث جزائري گويد: و امّا نسخهاي كه در حاشيه ميباشد، و در صدر آن حدَّثنا الشيخ الاجلّ است، همان نسخهاي است كه فاضل سديدي از نسخة ابن إدريس براي بيان اختلاف در سند، ميان آن و ميان نسخة ابن سَكون نقل نموده است. و ما آن را در بسياري از نسخ صحيفه در اصل و متن يافتيم، و متكلّم در آن به حدَّثنا ابن ادريس ميباشد.[202] خامساً - بعد از ثبوت تواتر و قطعي بودن سند آن مانند قرآن كريم و مانند نهجالبلاغة، ديگر بحث از سند نمودن و احتمال و تشكيك در آن مورد ندارد. شما فرض كنيد: صحيفة كامله در صدرش اين سند را هم نداشت، و يا مثلاً در كتب رجال، ضعف و فسق جميع روات آن به ثبوت رسيده بود، معذلك ثبوت و نسبت آن به امام هُمَام حضرت مولي علي بن الحسين سيّد السّاجدين و امام العارفين محقّق بود. چرا كه متواتر است، و معني تواتر غير از اين چيزي نميباشد. تمام كساني كه شرح بر صحيفه نوشتهاند، اظهار داشتهاند: بعد از ثبوت تواتر صحيفه، بحث در سند آن جز تيمّن و تبرّك چيزي نميتواند بوده باشد، و لهذا بحث در سند آن هم با وجود مجهول بودن و يا ضعف بعضي از روات آن فائدهاي را در بر ندارد. بحث در سند صحيفه فقط به جهت تيمّن ميباشدسيد عليخان كبير ميگويد: تَنْبِيهٌ: براي سيد نجم الدين بهاءالشّرف كه نامش در سند صحيفه آمده است، در كتب رجال، اسمي برده نشده است، وليكن از آنجائي كه نسبت صحيفة شريفه به صاحبش عليهالسّلام به استفاضهاي كه نزديك است به حدّ تواتر بالغ گردد ثابت است، لهذا نسبت جهل به احوال بعضي از رجال اسانيد آن ضرري به صحّت آن نميرساند. و ذكر جماعتِ مشايخي كه در سند واقعند فقط به جهت تيمّن اتّصال در اسناد به معصوم عليهالسّلام ميباشد.[203] سيد محمد باقر ميرداماد ميگويد: صحيفة كريمة سجّاديّه كه ناميده شده است به انجيل اهل البيت و زبور آل رسول: متواتر ميباشد، مانند نسبت سائر كتب به مصنّفانش. و ذكر اسناد براي بيان طريق حَمْلِ روايت است و براي اجازة تحمّل نقل. و اين است سنّت مشايخ در اجازات[204]. سيد نعمت الله جزائري گويد: قَوْلُهُ: أبوالحسن محمد بن الحسن حالش مجهول است در كتب رجال مثل حال خازِن و خَطَّاب و بَلْخي و اين ضرري بهم نميرساند به جهت تواتر صحيفه در بين فريقين خاصّه و عامّه حتي آنكه غزالي و غيره آن را إنجيل اهل البيت و زبور آل محمد صلياللهعليهوآلهوسلّم ناميدهاند. و امّا علت اينكه اصحاب ما آن را از طريق تَعنْعُن از امامان مرتّب گردانيدهاند به جهت سلوك راه روشن تيمّن و تبرّك ميباشد كه روايت آن را اتّصال به معصوم عليهالسّلامدهند. با آنكه ايشان اهل اجازت هستند نه اهل روايت. و أيضاً اعجاز اُسلوب و غرابت أطوار آن، دو شاهد صدق ميباشند بر اينكه نظير آن صادر نميگردد مگر از مثل آن حضرت.[205] آيةالله آقا ميرزا محمد علي مدرسي چهاردهي ميگويد: بدانكه: سلسلة سند مذكور در كتاب چند نفر هستند كه حال ايشان معلوم نيست. مثل محمد بن الحسن و خازِن و خطّاب و بَلْخي. و اين موجب عيب در مقام نميشود بعد از شهرت كتاب از امام عليهالسّلام حتّي غزالي و غير او گويند: اين كتاب را انجيل اهل بيت و زبور آل محمد گويند. لكن اصحاب كه سند را مُعَنْعَنْ ذكر مينمايند، از بابت تيمّن و تبرّك به اينكه روات او متّصل به معصوم هستند ميباشد.[206] ملاّ محمد باقر مجلسي در «بحار» از خطّ والدش: ملاّ محمد تقي دربارة صحيفه مفصّلاً نقل ميكند تا آنكه ميرسد به اينجا كه مجلسي اوّل ميگويد: و با اسانيد متواتره از هرون بن موسي تلعكبري، از احمد بن عباس صَيرفي معروف به ابن طَيَالِسي و با كنية أبو يعقوب در سنة سيصد و سي و پنج با اسنادش به يحيي بن زَيْد صحيفه را روايت كردهاند. و آنچه را كه من غير از اين اسانيد صحيفه ديدهام از شمارش برون است، و أبداً شكّي راه ندارد كه آن از سيد السّاجدين ميباشد.[207] استاد سيد محمد مِشْكو'ة در مقدمة خود بر صحيفه ميگويد: و شايد شدّت اهتمام دربارة دعا سبب شده كه: اين كتاب پيش از سائر كتب متداول شود، زيرا بعد از قرآن مجيد، كتاب صحيفه دومين كتابي است كه در صدر اسلام پديد آمده است. تاكنون مدّت سيزده قرن ميگذرد كه اين كتاب مونس بزرگان زهّاد و صالحين و مرجع و مشارٌاليه مشاهير علماء و مصنّفين بوده و هست. فقيه و شيخ أقدم شيعه: محمد بن محمد بن نُعْمان معروف به مفيد (متولّد 338، متوفّي413) در پايان شرح حال مولانا عليبنالحسين عليهماالسّلام از كتاب «ارشاد» به آن اشاره فرموده، و معاصر ثقة جليل شهير او: علي بن محمد خَزَّاز قمّي شاگرد صدوق ابن بابويه (متوفي 381) و احمد بن عيّاش (متوفّي به سال 401) و أبوالمفضّل شيباني، در پايان كتاب خود به نام «كفاية الاثر» آن را بدين گونه از حضرت علي بن الحسين عليهماالسّلام روايت ميكند: حديث كرد ما را عامر بن عيسي بن عامر سيرافي در مكّه در ماه ذي الحجّة سال 381، گفت: حديث كرد مرا أبومحمد حسن بن محمد بن يحيي (بن) حسن بن جعفر بن عبيدالله بن حسين بن علي بن حسين بن علي بن أبيطالب:. گفت: حديث كرد ما را محمد بن مطَهّر گفت: حديث كرد مرا پدرم، گفت: حديث كرد مرا عُمَير بن مُتَوَكِّل بن هارون از پدرش متوكّل بن هارون. گفت: يحيي بن زَيْد را پس از شهادت پدرش در حالي كه متوجّه خراسان بود، ملاقات كردم و مردي را به پاية عقل و فضل او نديدم (آنگاه حديث را ادامه ميدهد تا آنجا كه ميگويد) سپس صحيفة كاملهاي را كه دعاهاي علي بن الحسين عليهماالسّلام در آن بود به من نشان داد. از اين منابع كه بگذريم، نام صحيفه در قديمترين كتابي كه مخصوص ذكر مصنّفات و رجال شيعه است، يعني كتاب فهرست شيخ طوسي ] متولّد 385، متوفّي 460 [، و رجال نجاشي متولّد 372، متوفي 450 در ترجمة «متوكّل بن عُمَير» و همچنين در رجال شيخ در عنوان «عليّ بن مالِك» و در مآخذ ديگر نيز ديده ميشود. و امّا سائر كتب حديث و رجال، پس نام صحيفه و رجال سند آن، در اكثر آنها مكرّر شده، تا كار شهرت آن به جائي رسيده كه مولي محمد تقي مجلسي در يكي از روايات خود اشاره كرده كه: او در نقل و روايت صحيفه يك مليون سند دارد. و از آنجا كه اثر مشكوة نبوّت در مضامين اين كتاب نمايان، و نسيم چمنزار ولايت از آن وزان است، صدور آن از مقام امام معصوم قطعي است، و احدي دست ردّ و انكار بر آن ننهاده، و آوازة آن در بسيط زمين پيچيده، و فروغش در أكناف جهان دامن گسترده، و صاحبدلان بر استنساخ و مقابله و گرفتن اجازه در روايت آن، همّت گماشتهاند. اشتهار صحيفه در ميان علماء سابقينو صحيفه پيش از آنكه قرن ششم هجري به نيمه رسد، در ميان ايشان متداول گشته، و مانند نسيم صبا در اطراف و أكناف عالم منتشر شده، تا آنجا كه به «زبور آل محمد» و «انجيل اهل بيت»: شهرت يافته است. از اين رو مردم به شرح آن اقبال كردند، و سپس به نقل و ترجمة آن همّت گماشتند. سپس مرحوم مشكوة مطلب را ادامه ميدهد تا اينكه ميگويد: صحيفه از طرق زَيْدِيَّه نيز متواتر است... و من خود بعضي از بزرگان طريقة زيديّه را در حوزة مقابلة صحيفه ديدهام كه با منتهاي خضوع و تعظيم ميبودند. و ايشان شروح صحيفه مخصوصاً شرح سيد عليخان كبير را محترم ميدارند. دعاهاي صحيفه علاوه بر حسن بلاغت، و كمال فصاحت، بر لُبابي از علوم الهي و معارف يقيني مشتمل است كه عقول در برابر آن منقاد و مطيع، و فحول در برابر آن خاضعند. و اين حقيقت براي صاحبدلان كه گوش حقّ نيوش، و ديدة حق بين دارند، ظاهر و حاضر و آشكار است. انتساب صحيفه به حضرت سجّاد عليهالسّلام قطعي است زيرا عبارات صحيفه دلالت دارد كه: اين كتاب فوق كلام مخلوق است. و از اين جهت اين اثر مقدّس از دسترس اوهام واضعين و جاعلين برتر و بالاتر است. يكي از عرفاء ميگويد: «صحيفه قائم مقام وحيهاي آسماني، و نازل منزلة صحيفههاي لوحي و عرشي است.» در اينجا مرحوم مشكو'ة «داستان مرد بصري را كه ادّعا كرده بود مانند أدعية صحيفه ميتواند انشاء كند، آنگاه قلم برداشت و سربه زير افكند، و در همان حال سرافكندگي بمرد» را كه ما در همين مجلد ص 27 از «رياض السالكين» از «مناقب» ابن شهر آشوب آورديم، ذكر ميكند و پس از آن ميگويد: پيشوايان و بزرگان مصنّفين اين فنّ همگي از آن كتاب روايت كردهاند، به طوري كه هيچ يك از كتب أدعية معتبره از آن خالي نيست. تا اينكه شرح مفصّلي را از كتب أدعيه كه از أدعية صحيفه مشحوناند مانند كتاب شيخ الطَّائفة، و قُطب راوندي، وسيد علي بن حسين بن باقي، و سيد علي بن طاوس، و رضيالدين أبوالقاسم علي بن طاوس، و شهيد محمد بن مكّي، و ابراهيم كفعمي، ذكر ميكند و سپس ميگويد: با توجه به آنچه در اين مقدمات ذكر شد، ثابت و مدلّل گشت كه: اين صحيفة مباركه پيشواي كتب اسلامي، و تالي قرآن كريم است. و عقل و نقل بر صدور آن ا مقام امام چهارم گواهي ميدهند. و دشمن نيز در اين باب جز آنچه دوست گويد نتواند گفت. و از آنجا كه جمال روح و باطن هر كس در آثار او نيز منعكس است، همچنين در اين مورد همان طور كه انشاء كنندة اين كتاب شريف، امامي است كه همه به شفاعت و توسّل به ذيل عنايت و استضائة از نور معرفت، و راه جستن از هدايتش نيازمندند، و او از غير خدا بينياز است، همچنين كتاب آن حضرت از نوشتههاي مردم مستغني است، و دست نياز همة خلق به جانب آن گشوده و دراز است. زيرا ملاحظه فرموديد كه: همة كتب أدعيه ريزهخوار خوان آن بزرگوارند، و هر يك از آن بهره و نصيبي دارند. ولي آن كتاب مستغني از همه است، و هيچ يك از دعاهاي آن از كتاب ديگري نقل نشده است. زيرا كسي را نميرسد كه بر آن سبقتجويد، بلكه هيچكس به گرد آن شهسوار عرصة معرفت نميرسد. و سراسر صحيفة شريفه مشحون از حقايقي است كه خداي تعالي هنگام خلوت و حال آن را بر زبان آن حضرت روان ساخته است.[208] امتياز هشتم كه مولّف محترم به عنوان امتيازي ديگر در پايان مقدّمة خود به شمار آوردهاند و با آن مطلب خود را ختم نموده و امضاء كردهاند اين ميباشد كه: متن روايت اين صحيفه با متن روايت صحيفة معروفه با اشتراك در اصل نقل، جريان اختلافات جزئي در ألفاظ و عبارات دارد كه ذكرش مهم نيست. آنچه مهم و قابل ذكر است، دنبالة روايت صحيفة معروفه است كه پس از بيرون شدن فرزندان عبدالله بن حسن از نزد امام صادق عليهالسّلام در حالي كه ميگفتند: لاَحَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إلاَّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم، امام صادق عليهالسّلام را با متوكّل راوي حديث گفتگوئي است كه ضمن آن خوابي از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلّم نقل ميفرمايد، و جملهاي دارد كه به حسب ظاهر معني آن جمله، دستاويزي بود براي مخالفان تأسيس جمهوري اسلامي ايران (با قطع نظر از توجيه صحيح آن). و جملة مزبور اين است كه: حضرت ميفرمايد: (مَا خَرَجَ وَ لاَ يَخْرُجُ مِنَّا أهْلَ الْبَيْتِ إلَي قِيَامِ قَائمِنَا أحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلاَّ اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا) كه اين قسمت از روايت تماماً در صحيفة قديمه أصلاً وجود ندارد. و جالب است كه: در آخر روايت صحيفة معروفه نيز سند ديگري را كه از أبوالْمُفَضَّل شروع ميشود ذكر ميكند، كه حاوي أبواب صحيفه است. اين سند نيز مانند سند سابقش، گويندة حدّثنا معين نشده و اجمال سند قبلي عيناً در اين سند نيز موجود است. جز اينكه جريان قضيّه در اين سند هم مانند صحيفة قديمه تا اوّل خواب رسول خداست و تتمّة روايت صحيفة معروفه در اين سند ذكر نشده است. وَ اللهُ الْعالِم بحقايق الاُمُورِ. الْعَبْدُ الْمُفْتَاقُ إلَي رَحْمَةِ رَبِّهِ السَّيِّد أحْمَد الْفَهْرِي[209] پاسخ از اين بيان امتياز نيز به چند وجه داده ميشود. زيرا كه خود اين بيان از چند جهت مخدوش ميباشد. و لهذا بايد در هر يك از آن جهات به تفصيل بحثي جداگانه نمود و سپس به پاسخ آن پرداخت. و قبل از ورود در بحث ناچاريم از آنكه: مقدّمة صحيفة كامله را كه بحث روي آن است ترجمه نمائيم، و پس از آن وارد گفتا شويم. و ترجمه به قرار ذيل ميباشد: حديث كرد براي[210] ما سيد أجلّ نجم الدّين بَهاءُ الشَّرَف ابوالحسن: محمد بن حسن بن احمد بن علي بن محمد ابن عُمَر بن يحيي عَلَوِي حسيني؛[211] گفت: خبر داد به ما شيخ نيكبخت و سعادتمند، أبو عبدالله: محمد بن احمد بن شهريار[212] خزينهدار خزانة مولانا اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليهالسّلام در ماه ربيعالاوّل از سنة پانصد و شانزده در حالي كه بر او ميخواندند و من ميشنيدم. او گفت[213]: شنيدم صحيفه را در وقت قرائت بر شيخ بسيار راستگو، أبو منصور: محمد بن محمد بن احمد بن عبدالعزيز عُكْبَري كه عدالتش مورد تصديق بود؛.[214] از ابوالمفضّل: محمد بن عبدالله بن مُطَّلب شَيْباني. نقل مقدمة صحيفة كاملهاو گفت: حديث كرد براي ما شريف، أبو عبدالله: جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن اميرالمومنين علي بن أبيطالب: او گفت: حديث كرد براي ما عبدالله بن عُمَر بن خَطّاب زَيَّات (روغن فروش) در سال دويست و شصت و پنج. او گفت: حديث كرد براي من دائي من: عليّ بن نُعْمان أعْلَم (لب بالا شكافته). او گفت: حديث كرد براي من عُمَيْر بن مُتَوَكِّل ثقفي بلخي از پدرش: متوكلّ بن هارون. او گفت: من برخورد و ملاقات كردم با يحيي بن زيد بن علي عليهالسّلام در حالي كه به سوي خراسان رهسپار بود پس از كشته شدن پدرش، و بر او سلام نمودم. يحيي پرسيد: از كجا ميائي؟! گفتم: از حج مراجعت دارم! او دربارة كسان و اقوام و بني أعمام خود كه در مدينه بودند از من پرسيد. و بالاخصّ از احوال جعفر بن محمد عليهالسّلام سوال را به مبالغه رسانيد، و من خبر آنها و خبر او را به وي دادم، و مراتب حزن و اندوهشان را بر قتل پدرش: زيد بن علي عليهالسّلام بيان كردم. پاورقي [188]در بحار الانوار طبع حروفی، ج 109 ص 29 ضمن بیان سند روایتی معلوم می دارد که: عربی بن مسافر عبادی، شیخ فخر الدین محمد بن ادریس عجلی بوده است. [189] - همين مصدر ص 62 ضمن شمارة 42: رواية بعض الافاضل الصّحيفة الكاملة. [190] - يعني سيّد غياث الدّين بن طاوس. [191] - مراد شيخكمالالدّينبنحَمَّادواسِطي ميباشد كه چندسطر پيش نام وي برده شدهاست. [192] - «بحارالانوار»، طبع كمپاني، ج 25، كتاب «الاجازات» اوّل صفحة 100، و از طبع حروفي اسلاميّه، ج 109 ص 13. [193] - همين مصدر، از طبع حروفي ص 14. [194] - مطالب زير در حاشيه به خطّ مولّف صاحب معالم آمده است: اينطور به خطّ پدرم ؛ آمده است، و در روايات سيد تاج الدّين بن معيّة به نقل از خطّ او اين طور آمده بود: السّيّد السعيد كمال الدين الرضي الحسن بن محمد بن محمد الآوي. و شك نيست كه كلام او در اينجا به اعتماد نزديكتر ميباشد. [195] - همين مصدر، از كمپاني ص 106 و از اسلاميّه ص 40. [196] - اين طور در عبارت شيخ نجمالدّين مذكور وارد است و ظاهراً مراد از نظام الشّرف بهاءالشرف باشد و بنابراين روايت جعفر دربارة صحيفه از دو وجه برخوردار است: سماع و قرائت، اول از سيد بهاءالشّرف بدون واسطه، دوم به واسطة جماعتي كه ذكر شدهاند (اين عبارت صاحب معالم است كه در حاشيه ذكر نموده است). [197] - درعبارت روايت مرحوممجلسي اول ص126 شقرة آمدهبود، و دراينجا شعرةميباشد. [198] - همين مصدر، از طبع كمپاني ص 108 و از طبع حروفي اسلاميّه ص 47 و ص 48. [199] - ملا عبدالله افندي اصفهاني در مقدّمة صحيفة ثالثه خود مطالبي بس جالب را ذكر ميكند و ما اينك برخي از آن را كه راجع به كثرت نسخ متنوعة عديدة صحيفه، و راجع به طرق روايتي آن غير از اين طريق مشهور است در اينجا نقل ميكنيم: وي در ص 11 تا ص 13 از مقدّمه ميفرمايد: وليكن ما بحمدالله تعالي و با كمك او و منّت او برخورد كرديم در مدّت سياحتمان در شهرها، در خرابهها و در معمورهها و در اثناء طول جولان و گردشمان در سفرهايمان در درياها و خشكيها بر جلّ نسخههاي صحيفه بلكه بر كلّ آن. بلكه اطّلاع پيدا نموديم بر تعداد بسياري از نسخههاي صحيفة شريفة كاملة سجاديه به طرق ديگري أيضاً غير از مشهوره كه مقدار آنها از عدد كامل ده بالا گرفت غير از طريقة معروفة مشاراليها براي صحيفة متداولة شايعه. و از جملة آنها مقداري از روايات قدماء ميباشد كه صحيفه را روايت نمودهاند مثل روايت محمد بن وارث از حسين بن اشكيب كه وي ثقه و خراساني است و از اصحاب حضرت امام علي هادي و امام حسن عسكري عليهماالسّلاماست از عمير بن هارون متوكّل بلخي كه من نسخة عتيقهاي از آن را به خطّ ابن مُقْلَة خطّاط مشهوري كه در عصر خلفاي عباسي وضع خطّ نسخ را نمود و خطّ كوفي را به نسخ نقل كرد ديدهام و روايت ابن اشناس بزار عالم مشهور. و روايت شيخ فقيه أبوالحسن محمد بن احمد بن علي بن حسن بن شاذان از ابن عيّاش جوهري. زيرا كه وي در صحيفهاش از أبوعبدالله احمد بن محمد بن عبيدالله بن الحسن بن أيّوب بن عيّاش جوهري حافظ در بغداد در خانهاش كه در راه ميان دو نظره (قنطره خ ل) است از أبو محمد الحسن بن محمد بن يحيي بن الحسن بن جعفر بن عبيدالله بن الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب : ابن اخي طاهر علوي از ابوالحسن محمد بن مُطَهّر كاتب از پدرش از محمد بن شلقان مصري از علي بن نعمان أعْلم تا آخرش را در سند صحيفة مشهوره روايت كرده است. و روايت ابن عياش جوهري أيضاً. و روايت تلعكبري. و روايت وزير أبوالقاسم حسين بن علي مغربي. و روايت ذهني كرماني زماشيري. و روايات ديگري از متأخّرين أيضاً مانند روايت كفعمي در آخر «البلد الامين» و غير او در غير آن. الي غير ذلك از امثال اين أكابر. و پس از اين بايد دانست: كه ميان اكثر آنها و ميان نسخة متداولة مشهوره از اين صحيفة كاملة سجّاديّه اختلاف بسياري وجود دارد چه در ديباچه، و چه در تعداد أدعيه، و چه در الفاظ و عبارات، و چه در بسياري از فقرات آن، با زيادتي و نقصان، و در تقديم و تأخير. و همچنين ما يافتيم در بعضي از مطاوي كتب أصحابمان بسياري از أدعية منقولة از صحيفة سجّاديّة مشهوره را وليكن با انواع تفاوت و اختلاف در عبارات و فقرات، بلكه در تعداد أدعيه أيضاً - تا آخر آنچه را كه افندي در اينجا ذكر نموده است. و مرحوم آقا سيد محسن امين عاملي در مقدّمة صحيفة خامسة خود در ص 15 تا ص 17 عين مطالب مذكوره را از افندي نقل كرده است. [200] - «بحار الانوار»، طبع حروفي اسلاميّه، ج 110 ص 51 تا ص 59. [201] - «رياض السالكين»، طبع سنگي سنة 1334 ص 5 و طبع حروفي جامعة مدرّسين قم، ج1، ص 49 و ص 50. [202] - «نورالانوار في شرح الصحيفة السّجّاديّة» ص 3. [203] - «رياض السالكين»، طبع سنگي 1317، ص 6 و طبع جامعة مدرّسين قم، ج 1، ص 58. [204] - شرح صحيفة ميرداماد ص 45. [205] - «نورالانوار» ص 3. [206] - شرح صحيفه سجّاديّة علاّمه مدرسي چهاردهي ديباجه ص 5. [207] - «بحار الانوار»، طبع حروفي، ج 110 ص 59. [208] - ترجمة مقدمة استاد سيد محمد مشكوة كه در ضمن مقدّمة صحيفة كاملة سجّاديّه با ترجمة فارسي آقاي سيدصدرالدين بلاغي از نشريات دارالكتب الاسلاميّة در ذيالحجة سنة 1369 از ص 6 تا ص 14 به طبع رسيده است. [209] - شرح و ترجمة صحيفةسجّاديّه تأليف سيداحمد فهري، ج1، چاپاول، پيام، انتشارات مفيد. ص 4 تا ص 9 از مقدّمة شارح. بايد دانست كه: ايشان اصل صحيفة به دست آمده را در دمشق با خطّ استاد محمد عدنان سنقنقي و مطبعة دارطلاس شام به طبع رسانيدهاند، و در مقدّمة آن پنج امتياز از اين امتيازات هشتگانه را ذكر كردهاند. وليكن چون ما ميخواستيم به تمام جوانب گفتارشان اطلاع پيدا كنيم براي خوانندگان عزيز از شرح صحيفة فارسي ايشان اين امتيازات را ذكر نموديم. [210] - در «رياض السالكين» از طبع سنگي رحلي سنة 1334 ص 6 و از طبع حروفي جامعة المدرسين ج 1 ص 54 گويد: مراد از لفظ حَدَّثنا ، سماع است از لفظ سيد اجل چه آنكه سيّد اجل از حفظ املاء كرده باشد و چه آنكه از روي كتاب خود خوانده باشد و اين گونه تحمّل روايت، عالي ترين طرق هفتگانة تحمّل روايت ميباشد. نزد جمهور محدّثين و علماء علم حديث بر آن اصطلاح و قرار داد نمودهاند كه: اگر شخص راوي خودش به تنهائي از شيخ بشنود و يا شكّ كند كه آيا با وي ديگري هم شنيده است يا نه در اين صورت با لفظ حدّثني روايت را بيان ميكند و اگر با او ديگري هم در استماع شريك باشد، با لفظ حدَّثنا بيان مينمايد، و اگر خودش روايت را بر شيخ بخواند با لفظ أخبرني بيان ميدارد، و اگر در حضور او براي شيخ، شخص ديگري بخواند، با لفظ أخبرنا بيان مينمايد. و جايز نيست در نزد محدّثين هر يك از الفاظ «حدَّثنا» و «أخبرنا» جاي خود را به يكديگر دهند و در كتب مولّفه مراعات اين نكته را ننمايند. و اما لفظ «أنبأنا» كلمهاي است كه آن را براي اجازه و مناوله (دست بهدست دادن حديث) و قرائت و سماع، اصطلاحاً استعمال ميكنند. وگرنه از جهت معني لغوي فرقي در ميان إنباء و إخبار وجود ندارد. [211] - سيّد عليخان مدني در «رياضالسالكين» طبع رحلي1334 ص6 تا ص7 و طبع وزيري، ج 1 ص 58 تا ص 69 ترجمة رجال سند صحيفه را ذكر كرده است و ما در اينجا نتيجة بحث او را ذكر ميكنيم: سيد نجم الدين بهاءالشّرف براي وي در كتب رجال ذكري به ميان نيامده است. شيخ ابوعبدالله ابن شهريار را شيخ ابوالحسن علي بن عبيدالله بن بابويه دركتاب «فهرست» از مشايخ شيعه شمرده است و او را به فقه و صلاح ستوده است. او خزانهدار مشهد اميرالمومنين عليهالسلام در نجف بود. شهريار نامي است عجمي مركّب از شهر و يار و معني آن بزرگمرد شهر است. و شيخ ابوعبدالله مذكور داماد شيخ الطائفة ابوجعفر محمد بن حسن طوسي بود كه دختر او را به زني گرفته بود. واين دختر، مادر پسر شيخ ابو عبدالله بود كه آن پسر به نام: أبوطالب حمزة بن محمد بن احمد بن شهريار بود چنانكه از كتاب «يقين» سيد علي بن طاووس نوّرالله مرقده مستفاد ميگردد. و عُكْبَريّ معدَّل مذكور را من در كتب رجال اصحاب ما نيافتم آري سمعاني در كتاب «أنساب» او را ذكر كرده است و گويد: جماعتي از شيوخ در بغداد و اصفهان براي ما از ناحية او روايت نمودهاند. وي در سنة 472 وفات يافت. و پدرش أبونصر محمد از جماعتي از جمله از پسرش ابو منصور حديث كرده است و در عكبري در سنة 420 فوت نموده است و مرد صدوقي بوده است. و عموي او ابوالحسن عبدالواحد بن احمد بن الحسين بن عبدالعزيز عكبري معدّل مردي صدوق و متشيّع بود و در سنة 419 در عكبري وفات كرد (انتهي كلام سمعاني). و أبوالمفضّل محمد بن عبدالله بن محمد بن عبيدالله بن بهلول بن همّام بن مطّلب بن همّام بن بحر بن مطر بن مرّة الصغري بن همّام بن مرّة بن ذهل بن شيبان. نجاشي گويد: در طلب حديث در تمام طول عمرش سفر نمود. و در ابتداي امرش مردي صاحب ضبط بود و سپس خلط نمود و من جُلّ اصحابمان را چنان يافتم كه او را تعييب ميكنند و ضعيف ميشمرند. وي كتب بسياري دارد از جمله كتاب «شرف التّربة»، كتاب «مزار اميرالمومنين عليهالسلام»، كتاب «مزار الحسين عليهالسلام»، كتاب «فضايل العباس»، كتاب «الدّعاء»، كتاب «من روي حديث غدير خم»، كتاب «رسالة في التّقيّة و الاءذاعة»، كتاب «من روي عن زيد بن علي بن الحسين : » كتاب «فضايل زيد»، كتاب «الشافي في علوم الزّيديّة»، كتاب «اخبار أبيحنيفة»، كتاب «القلم»، من اين شيخ را (شيباني را) ديدم و از او روايات بسيار شنيدم، و سپس از روايات او درنگ نمودم مگر رواياتي كه ميان من و ميان او واسطه بوده است. (انتهي كلام نجاشي) و شيخ الطّائفة در «فهرست» گفته است: وي كثيرالرّواية حسن الحفظ بوده است مگر اينكه جماعتي از اصحاب ما او را ضعيف شمردهاند. او داراي كتابي است به نام «الولادات الطّيّبة» و كتاب «الفرائض» و كتاب «المزار» و غيرذلك. جماعتي از اصحاب ما جميع روايات او را براي ما روايت نمودهاند. (انتهي) و ابن غضائري راجع به وي گويد: او وضّاع و كثيرالمناكير است. من كتب او را ديدهام. در آن أسانيدي موجود است بدون متون، و متوني موجود است بدون أسانيد. و چنين ميدانم كه بايد رواياتي را كه در روايت آنها متفرد است ترك نمود. (انتهي) و علاّمه در «خلاصه» او را دو بار ذكر كرده است: يكبار مانند آنچه را كه نجاشي ذكر كرده است و يكبار مانند آنچه را كه ابن غضائري ذكر نموده است. و ابن داود وي را در رجالش سه مرتبه ذكر نموده است: يكبار در موثّقين و دو بار در مجروحين. و الله أعلم. و اما شريف ابوعبدالله جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن أمير المومنين علي بن ابيطالب : ، نجاشي پس از شمارش نسب او گويد: وي پدر أبوقيراط است و پسرش: يحيي بن جعفر است. او روايت حديث نموده است و در ميان طالبيّين سرشناس و وجيه و متقدّم بوده است و در ميان اصحاب ما ثقه بوده است. شنيد و بسيار شنيد، و عمري طولاني نمود و سندش عالي گرديد. وي صاحب كتاب «تاريخ علوي»، و كتاب «صَخرة و بئر» ميباشد. خبر داد به ما شيخنا محمد بن محمد و گفت: حديث كرد براي ما محمد بن عمر بن محمد جعابي كه گفت: جعفر براي ما جميع كتب خود را حديث كرده است. وي در ذوقعدة سنة 308 در حالي كه نود و چند سال داشت فوت نمود. و از او حكايت كرده است كه: تولّدش در سرّ من رأي سنة 224 بوده است. و پنهان نماند كه: تاريخ ولادت و وفاتش با سنّ نود و أند سال وفق نميدهد. و علاّمه در «خلاصه» گويد: وفاتش در سنة 380 بوده است و آن نيز وفق نميدهد و ظاهراً در تاريخ سبق قلمي به كار رفته است. و اما دربارة عبدالله بن عمر بن خطّاب زيّات گويد: فيّومي گويد: خطب الي القوم: زماني كه طلب كند تا از ايشان دختري را به ازدواج درآورد. و اسم آن را خِطْبَة با كسرة خاء گذارند و فاعلش خاطب و خطَّاب مبالغة در آن است و به آن نام نهاده شده است. (انتهي) و از براي اين مرد ذكري در ميان كتب اصحاب ما به هيچ وجه نميباشد. و بعضي گفتهاند: از آنجا كه اخبار سعيد ابوعبدالله خازن در سنة 516 بوده است و حديث كردن اين عبدالله بن عمر در سنة 265 بوده است و تعداد راويان در اين ميان سه نفر ميباشند با آنكه زمان فاصلة ميان دو خبر به 251 سال بالغ ميگردد، و ظاهراً هم اين راويان سه گانه بعضي بعض دگر را ملاقات نمودهاند به طوري كه كلمة حدثنا نصّ بر آن ميباشد، و عَنْعَنَه نيز بر آن اشعار دارد، و مقدار اين زمان بانسبت عدّة افراد اين سند، بسيار گسترده و طويل و وسيع ميباشد، از اينجا به دست ميآيد كه اين سند سند عالي است به معني مستفيض از محدّثين كه گفتهاند: العالي السند سندي است كه با وجود اتّصال سند در آن، قليل الواسطه باشد. اين گونه سند را تحسين ميكنند و آن را بر سندي كه مخالف آن باشد مقدّم ميدارند به طوري اين امر مهم است كه اكثر محدّثين سلف دنبال چنين سندي ميگشتند و سنَّت معموله در ميانشان بود كه: شدّ رحال مينمودند به سوي دورترين شهرها تا مشايخ معمّر را ملاقات كنند و به واسطة آن اسناد روايتشان عالي شود و حديث از خلل و فسادي كه به هر يك از راويان دست ميدهد دورتر گردد. چرا كه هيچ يك از راويان رجال سند نميباشند الاّ آنكه جايزالخطا هستند پس هرچه وسائط بيشتر گردد و سند طويلتر شود مظنّة جواز خطا بيشتر ميشود و هرچه كمتر شود كمتر ميگردد. و اما دربارة علي بن نعمان أعلم نخعي گويد: نجاشي گفته: از حضرت امام رضا عليهالسلام روايت نموده است و برادرش داود از او برتر است. و پسرش حسن بن علي و پسر او: احمد نيز روايت حديث نمودهاند و علي بن نعمان ثقه و وَجْه و ضابط و صحيح و واضح الطريقة بوده است. وي داراي كتابي ميباشد كه جماعتي آن را از او روايت كردهاند... (انتهي) و در كتب رجال شخصي به نام علي بن نعمان غير از او نداريم. و اما دربارة عمير بن متوكل ثقفي بلخي گويد: نجاشي گويد: متوكّل بن عمير بن متوكل از يحيي بن زيد، دعاي صحيفه را روايت كرده است: خبر داد به ما حسين بن عبيدالله، از ابن أخي طاهر ( اين طور در نسخة اصلي وارد شده است وليكن در نسخة مطبوعة از نجاشي «از محمد بن مطهّر» آمده است.) از پدرش از عمير بن متوكل از پدرش متوكّل از يحيي بن زيد دعاي صحيفه را (رجال نجاشي: ص 301.) انتهي. و پنهان نباشد كه اوّل كلام وي ظاهر است در آنكه راوي صحيفه از يحيي بن زيد متوكّل بن عمير ميباشد و اما از سند آن معلوم ميشود كه: متوكّل راوي صحيفه جدّ او بوده است به طوري كه در متن صحيفه نيز اينچنين است. و ممكن است با گونهاي از توجيه و عنايت ميان اين دو كلام را وفق داد. و هيچ يك از اصحاب تصريحي بر وثاقت متوكّل مزبور نكردهاند مگر آنكه حسن بن داود (كتاب «رجال ابن داود» ص 157 شمارة 1256.) نوادة او: متوكل بن عمير را از زمرة موثّقين در كتاب خود ذكر نموده است. و توثيق او مثمرثمري نميباشد همچنانكه بعضي پنداشتهاند. آية الله آقا ميرزا ابوالحسن شعراني در شرح صحيفة خود ص 5 گويد: متوكّل بن هارون در كتب رجال مذكور نيست و شيخ طوسي و نجاشي » متوكّل بن عمير بن متوكل گفتهاند. و البتّه نسخة صحيفه كه نزد آن دو شيخ بزرگوار بوده معتبرتر از اين است كه ما داريم. چون آنها صحيفه را به روايت ديگر نقل ميكردند كه أبوالمفضّل شيباني در آن نيست بلكه تلعكبري از ابن أخي طاهر از محمد بن مطهر از پدرش از متوكّل بن عمير روايت كرده است و در مورد اختلاف اعتماد بر نسخة آنهاست. و همچنين آية الله شعراني در ص 4 دربارة طول زمان سه راوي كه بالغ بر 251 سال ميباشد و ما از سيد عليخان شيرازي بر علوّ سند توجيه نموديم، اين طور ميگويد: ميان دو تاريخ مذكور در اسناد 251 سال است و روات در اين مدّت سه تن عكبري و شيباني و شريف ابوعبدالله هستند. عكبري در 472 وفات يافت و ناچار پس از سنة چهارصد از شيباني روايت كرده است و شيباني پس از چهارصد زنده بود و شريف ابو عبدالله در سال 308 وفات يافت و اگر شيباني او را هنگام مرگ ملاقات كرده و از او حديث فرا گرفته و به سنّ عقل و تميز رسيده باشد بايد پيش از سنة سيصد تولد يافته و عمرش از صد سال افزون باشد. و شايد عكبري به واسطه از شيباني نقل كرده است و واسطه در اسناد مذكور نيست. [212] - يعني ابن شهريار گفت. و از اينجا معلوم ميشود كه: در شرح صحيفة فيض الاسلامصعليهماالسّلامكه فاعل قال را سيد نجم الدين پنداشته است، اشتباه ميباشد. [213] - آية الله مدرس چهاردهي در شرح صحيفة خود ص 10 گويد: اين شيخ محمد فقيه و صالح بود و ملقّب بود به مُفَجَّع از زيادتي حزن و اندوه او بر اهل بيت عصمت عليهم الصلاة و السلام ملقّب به اين لقب شده است و صحيح المذهب و خوش اعتقاد بود و از بزرگان مذهب اماميّه بود. [214] - بايد دانست: آنچه را كه در ترجمة فارسي شرح صحيفة سجّاديّه استاد حاج مهدي الهي قمشهاي در ص 16 در ترجمة اين فقرات ذكر نموده است اشتباه است. وي گفته است: روايت كرد ما را شيخ سعيد محمد فرزند احمد بن شهريار (كه او داماد شيخ الطّائفة صدوق عليهالرحمة است) كه: أبو منصور محمد بن احمد بن عبدالعزيز عُكْبري مُعَدَّل ؛ صحيفه را بر شيخ صدوق عرضه ميداشت و قرائت ميكرد هنگام قرائت من حاضر بودم و استماع قرائت صحيفه ميكردم. اوَّلاً همان طور كه در تعليقه خواهيم ديد: محمد بن احمد بن شهريار خزانهدار قبر مطهّر حضرت اميرالمومنين عليهالسلام داماد شيخ الطّائفة طوسي بوده است نه صدوق. و اطلاق صدوق را بر شيخ طوسي به عنوان عَلَم مشهور و مُعَرِّف وي تا به حال نديدهايم. ثانياً لفظ صدوق در روايت به معني بسيار راستگو، صفت است براي خود أبومنصور محمد عكبري معدَّل. و خود او بوده است كه صحيفه را از أبوالمفضّل شيباني روايت ميكند، نه آنكه عَلَم است، و روايت عُكْبري به واسطة عرضه بر شيخ صدوق بوده است. فلاحظ و تَأَمّل! |