به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر. الف ، لام ، راء . كتابى است كه آيات آن استوار شده، آنگاه از سوى حكيمى آگاه به تفصيل بيان شده است (1) كه جز خدا را نپرستيد، همانا من براى شما از جانب او بيم دهنده و مژده دهنده هستم (2) و اينكه از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد سپس به سوى او بازگرديد تا شما را به بهره اى نيكو تا مدت معينى بهره مند سازد و به هر صاحب فضلى ، فضل او را بدهد، و اگر روى گردانيد، پس من براى شما از عذاب روزى بزرگ مى ترسم (3) بازگشت شما به سوى خداوند است و او بر هر چيزى تواناست (4)
نكات ادبى
1 ـ «الر» از حروف مقطعه است و در باره آن در اول سوره بقره بحث كرديم به آنجا رجوع شود.
2 ـ «كتاب» خبر براى مبتداى محذوف است و تقدير آن چنين مى باشد: «هذا كتاب» يا «ذلك كتاب» البته بعضى ها «الر» را مبتدا و «كتاب» را خبر آن گرفته اند.
3 ـ «احكمت» محكم شده، استوار شده، خلل ناپذير شده است. از «اِحكام» به معناى اتقان و استوارى. محكم چيزى است كه فساد در آن رخنه نمى كند و حكيم كسى است كه كار او محكم است.
4 ـ گفته شده «ثمّ» در اينجا براى تراخى در زمان نيست بلكه براى تراخى درحال
است مانند «فلان كريم الاصل ثم هو كريم الفعل» طبق اين فرض لازم نيست تفصيل آيات پس از اِحكام آن باشد ولى اگر «ثمّ» را براى تراخى در زمان بگيريم، در اين فرض معناى آيه چنين مى شود كه حقيقت قرآن زمانى به صورت محكم وجود داشته سپس به تفصيل و تدريج بر پيامبر نازل شده است.
5 ـ «الاّ تعبدوا» جمله مفسره است و «فصّلت» را تفسير مى كند و مى توانيم بگوييم كه «الاّ تعبدوا» مفعول لاجله است به تقدير «لاجل ان لاتعبدوا» در فرض اول «لا» براى نهى است و در فرض دوم براى نفى است و اگر آن را نافيه بگيريم بايد بگوييم كه نون «تعبدوا» به جهت منصوب بودن به «ان» حذف شده است.
6 ـ «ان استغفروا» عطف بر «الاّ تعبدوا» است.
7 ـ «يمتعكم» از آن جهت مجزوم است كه در جواب امر واقع شده است.
8 ـ «متاعا» مفعول مطلق است اگر چه مصدر از باب فعل خود نيست نظير «انبتكم نباتا».
9 ـ «مسمّى» ناميده شده، تعيين شده.
10 ـ «يؤت» عطف بر «يمتعكم».
11 ـ ضمير «فضله» يا به «ذى فضل» و يا به خدا بر مى گردد.
12 ـ «تولّوا» جمع مذكر مخاطب از فعل مضارع است و يكى از دو تاء آن حذف شده است. بعضى ها احتمال داده اند كه اين صيغه جمع مذكر غايب از ماضى باشد ولى چون در سياق خطاب قرار گرفته است، احتمال اول درست تر مى نمايد.
تفسير و توضيح
* آيه (1) بسم الله الرحمن الرحيم الر كتاب احكمت آياته... : سوره طبق معمول با نام خداوند رحمن و رحيم شروع شده است و ما درباره آن در اول سوره حمد به تفصيل بحث كرديم. سپس حروف مقطعه «الر» آمده كه در اين باره نيز در اول سوره بقره بحث كرديم و در اينجا مى گوييم كسانى كه حروف مقطعه را به نامهاى خدا تفسير كرده اند، بايد اين را به «انا الله الرحيم» يا «اناالله الرحمن» و مانند آن تفسير
كنند همچنين اگر آمدن حروف مقطعه را در اوايل بعضى از سوره هاى قرآنى به اين معنا بگيريم كه قرآن از همين حروف كه در اختيار شما نيز قرار دارد تشكيل شده ولى در نهايت اعجاز است و شما با اينكه مواد اصلى را در اختيار داريد از آوردن مانند قرآن ناتوان هستيد، اين معنا با دنباله آيه كه راجع به صفات قرآن است، سازگارى بيشترى دارد.
در نخستين آيه اين سوره براى آيات قرآنى دو صفت مهم ذكر مى كند: نخست اينكه آيات قرآنى «محكم» است و ديگر اينكه اين آيات «مفصل» است و ميان اين دو صفت حرف «ثمّ» به كار رفته كه نشان مى دهد كه تفصيل آيات در مرتبه اى بعد از محكم بودن آن است.
اكنون بايد ديد كه منظور از اين دو صفت چيست و چگونه آيات قرآنى در آغاز محكم بوده و سپس مفصل شده است؟ به نظر مى رسد كه اين آيه اشاره به دو مرحله اى بودن نزول قرآن است، يعنى قرآن در مرحله اول به صورت يك حقيقت بسيط و محكم كه تكثرى در آن نبود نازل شد و در لوح محفوظ و يا در قلب پيامبر قرار گرفت، در مرحله بعدى همين حقيقت نورانى، به صورت تفصيل و جزء به جزء و به تدريج و در طول زمان بر پيامبر نازل شد.
نظير اين آيه در بيان اينكه قرآن دو نوع رتبه وجودى دارد آيه زير است:
انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى امّ الكتاب لدينا لعلىّ حكيم (زخرف/44)
همانا ما آن را قرآن عربى قرار داديم تا شما بينديشيد و به تحقيق آن در مادر كتاب نزد ما والا و حكيم است.
توجه كنيم كه در اين آيه، قرآن در آن مرتبه وجودى خود كه به تفصيل در اختيار بشر قرار گرفته به عربى بودن متصف شده و هدف از آن به كار انداختن عقل بشرى است ولى در مرتبه وجودى ديگرش كه در «ام الكتاب» يا همان لوح محفوظ قرار دارد كه نزد خداست، به دو صفت والايى و حكيم بودن متصف شده است و در اين مرتبه است كه قرآن يك حقيقت بسيط است وعربى يا غير عربى بودن در آن مطرح
نيست ولى در مرتبه وجودى ديگرش كه تنزل پيدا مى كند و حالت خطاب به مردم مى يابد عربى است و براى انديشيدن مردم است.
آيه مورد بحث نيز بيانگر همين معناست و اين مطلب را مى رساند كه قرآن در مرحله اى به صورت محكم و بدور از هر گونه تشخص بوده و در مرحله ديگر تشخص پيدا كرده و آيات آن به صورت تفصيلى و به طور مشروح بيان شده است و البته قرآن حتى در همان مرحله نخست كه در لوح محفوظ قرار داشت، داراى آيات بوده است و قرآن در عين محكم بودن و وحدت داشتن، از نظر معنى تكثر داشته است و اگر نداشت در مرحله بعدى نمى توانست مفصل و مشروح باشد. مانند يك نطفه كه همه اجزاى يك انسان به نحوى در آن وجود دارد و بعدها به فعليت درمى آيد و تكثر عينى پيدا مى كند. بنابراين، تعليق «احكام» به آيات مانع از آن نيست كه ما اين صفت را به حقيقت بسيط قرآنى كه در لوح محفوظ است مربوط بدانيم.
بعضى ها صفت «احكام» را وجود وحدت هدف در آيات گوناگون و صفت «تفصيل» را گوناگونى مضامين آيات معنا مى كنند و هر دو صفت را همزمان به آيات قرآنى حمل مى كنند و «ثمّ» را نه به معناى ترتيب زمانى بلكه به معناى ترتيب در ذكر مى گيرند. همچنين نظريات ديگرى درباره مفهوم «احكام» و «تفصيل»ذكر شده است ولى ظاهر آيه با توجه به اينكه «ثمّ» حقيقت در تراخى زمانى است، دلالت بر آن مطلبى دارد كه ذكر كرديم.
در پايان آيه، خاطر نشان مى سازد كه اين «احكام» و «تفصيل»در آيات قرآنى از جانب خداوند حكيم و خبير است. مى توان «احكام» را مربوط به صفت «حكيم» و «تفصيل» را مربوط به صفت «خبير»دانست.
توجه كنيم كه محكم بودن آيات قرآنى به دو گونه است: يكى محكم بودن در مقابل «مفصل» بودن است كه شامل تمام آيات مى شود و توضيح آن گذشت و ديگرى محكم بودن در مقابل «متشابه» بودن است كه بعضى از آيات را دربرمى گيرد و مفهوم ديگرى دارد كه در ذيل آيه 7 سوره آل عمران توضيح داده شد.
* آيات (2-4) الاّ تعبدوا الاّ الله انّنى لكم منه نذير و بشير... : آيات قرآنى در مقام تفصيل و خطاب به مردم كه مرحله عينيّت يافتن آن است، مشتمل بر حقايق و معارف بلندى است كه در اين آيات برخى از آنها آمده است و اين آيات تفسيرى بر آن تفصيل است كه در آيه پيش، ياد شد.
در اين آيات سه اصل بسيار مهم كه بيانگر مبانى اسلام است ذكر شده و آن، توحيد و نبوت و معاد است، به اضافه يك اصل كلى براى بهتر شدن زندگى دنيوى انسان و برخوردارى از زندگى بهينه در رسيدن به كمال مطلوب كه هر انسانى آن را آرزو مى كند.
در مورد توحيد مى فرمايد: جز خدا را عبادت نكنيد و در مورد نبوت مى فرمايد: همانا من براى شما، بيم دهنده و مژده دهنده هستم و در مورد معاد مى فرمايد: بازگشت شما به سوى خداست و راجع به آن اصل كلى كه مربوط به زندگى بهينه در اين دنياست، تفصيل بيشترى مى دهد و اين مطلب را در وسط نبوت و معاد قرار مى دهد تا معلوم شود كه نتيجه پيروى از پيامبر خوشبختى دنيا و آخرت و سعادت مادى و معنوى است.
درباره آن اصل كلى كه راجع به زندگى اين دنياست، مى فرمايد: از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و استغفار كنيد سپس به سوى او بازگرديد كه اگر چنين كنيد خداوند شما را تا وقت معينى كه همان وقت مرگ است، با بهره اى نيكو بهره مند سازد و به هر صاحب فضلى فضل او را بدهد يعنى هر كسى را به مقامى كه شايسته اوست برساند.
طبق اين آيه، استغفار و بازگشت به خدا تأثير تعيين كننده اى در زندگى اين دنيا دارد و باعث سعادت جامعه و نزول بركتهاى آسمان و زمين مى شود و البته اين خاصيت ايمان است كه موانع پيشرفت را برطرف مى كند و با برقرارى وحدت ميان افراد و ايجاد آرامش و اطمينان خاطر در مردم جامعه اى سعادتمند مى سازد.
به نظر مى رسد كه «استغفار» طلب آمرزش از گناهانى است كه از انسان سرزده و «توبه» تصميم بر دورى از گناهان در آينده است و براى همين است كه دو لفظ
استغفار و توبه را در كنار هم و با حرف عطف «ثمّ» آورده كه دلالت بر دوگانگى مفهوم آنها دارد. ضمناً بگوييم كه: استغفار باعث گشايش در زندگى انسان و برخوردارى از نعمتهاى مادى و ايمنى از بلاهاى آسمانى مى شود همان گونه كه در اين آيه آمده و در آيات ديگر نيز اين حقيقت به روشنى بيان شده است:
فقلت استغفروا ربّكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا (نوح / 10-12)
پس گفتم به پروردگارتان استغفار كنيد كه او بسيار آمرزنده است تا بر شما از آسمان باران پياپى بفرستد و شما را با مالها و فرزندان يارى كند و براى شما باغها و نهرها قرار دهد.
و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون (انفال / 33)
و خدا عذاب دهنده آنان نيست در حالى كه آنان استغفار مى كنند.
همچنين در بعضى از روايات نيز اين خاصيت براى استغفار بيان شده است.
در آيه مورد بحث، پس از بيان خاصيت استغفار و توبه، اظهار مى دارد كه بر شما از عذاب روزى بزرگ مى ترسم. منظور از روزى بزرگ همان روز قيامت است و مى توان آن را به روز نزول عذاب دنيايى تفسير كرد. در آيه بعدى كه مربوط به قيامت است از اينكه بازگشت همه مردم به سوى خدا خواهد بود خبر مى دهد و قدرت مطلق خداوند را كه بر هر چيزى توانايى دارد يادآور مى شود.
أَلا اِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ اِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (5 )
آگاه باشيد كه آنان سينه هاى خود را مى گردانند تا خود را از او پنهان كنند، آگاه باشيد كه وقتى آنان لباسهاى خود را براى خود پوشش قرار مى دهند، خداوند آنچه را كه پنهان مى كنند و آنچه را كه آشكار مى سازند، مى داند، همانا او به آنچه در سينه هاست آگاه است (5)
نكات ادبى
1 ـ «يثنون» مى پيچانند، مى گردانند، برمى تابند. از «ثنى» به معناى دو تا كردن، پشت سر هم قرار دادن. اين يك صيغه مضارع است و ياء حرف عله در آن حذف شده است.
2 ـ «صدورهم» سينه هايشان. منظور از آن قسمت جلو بدن است.
3 ـ «ليستخفوا» از «استخفاء» به معناى خود را پنهان كردن. لام آن براى علت است و متعلق به «يثنون» مى باشد.
4 ـ ضمير «منه» يا به پيامبر و يا به خدا برمى گردد.
5 ـ «حين» ظرف است و ناصب آن يا «يعلم» يا فعل مقدر است به تقدير: «حين يريدون».
6 ـ «يستغشون» پوشش قرار مى دهند. از «غشاوه» به معناى پوشش و پرده مشتق شده است.
تفسير و توضيح
* آيه (5) الا انّهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه... : بعضى از مشركان مكه كه در برابر منطق پيامبر اسلام، سخنى براى گفتن نداشتند و در عين حال در كفر خود باقى بودند، هر وقت پيامبر را مى ديدند كه قرآن مى خواند، روى خود را برمى گردانيدند و لباس خود را بر سر مى كشيدند و به راه ديگرى مى رفتند تا خود را از پيامبر پنهان كنند و سخنان او را نشنوند.
قرآن كريم در اين آيه ضمن خبر دادن از اين حركت مشركان، اظهار مى دارد كه آنها در هر حالتى باشند خداوند از كار آنها آگاه است و مى فرمايد: آگاه باشيد هنگامى كه آنان لباس خود را براى خود پوشش قرار مى دهند، خدا آنچه را كه پنهان مى دارند و آنچه را كه آشكار مى كنند، مى داندو او به آنچه در سينه هاست، آگاه است.
از آنجا كه خداوند از درون انسانها خبر دارد و هر فكرى كه به خاطر انسان خطور
كند، بيرون از گستره علم خداوند نيست، پوشيدن سر و پنهان كردن خود حتى اگر در شب ظلمانى و داخل خانه و توى رختخواب باشد، كوچكترين مانعى از علم خداوند بر احوال آنها نمى شود چون خدا از باطن انسان و به تعبير قرآن كريم، از «ذات الصدور» خبر دارد.
تعبير «يستغشون ثيابهم» كه به مفهوم پوشش قرار دادن لباس و بر سر كشيدن جامه است، در داستان حضرت نوح هم آمده است و حضرت نوح در مباحثاتى كه با خدا دارد، از قوم خود خبر مى دهد كه در موقع دعوت من آنها لباس خود را پوشش قرار مى دادند تا سخنان مرا نشنيده بگيرند:
جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم (نوح / 7)
آنان انگشتان خود را در گوشهايشان قرار مى دادند و لباس خود را بر سر مى كشيدند.
آغاز جزء دوازدهم قرآن (1)
وَ ما مِنْ دآبَّة فِى الْأَرْضِ اِلاّ عَلَى اللّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فى كِتاب مُبين (6 )
هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر اينكه روزى آنها بر خداست و او قرارگاه آنها و جايگاه موقت آنها را مى داند، همگى در كتابى آشكار است (6)
نكات ادبى
1 ـ «دابّة» جنبنده، منظور از آن حيوانات است كه حركت دارند و شامل همه انواع آن از كوچك و بزرگ مى شود. البته «دابّه» را بيشتر به اسب اطلاق مى كنند ولى در اينجا منظور تمام حيوانات است.
2 ـ «رزق» روزى ، عطاى مستمر و شامل تمام نيازها از جمله نيازهاى معنوى انسان مى شود.
3 ـ «مستقر» قرارگاه ، محل استقرار. اسم مكان از «قرّ» است و مى توان آن را مصدر ميمى گرفت.
4 ـ «مستودع» محلى كه به طور موقت در آن قرار دارند، جايگاه موقت از «ودع» به معناى چيز موقت مانند وديعه گرفته شده است. اين كلمه نيز اسم مكان است و احتمال دارد مصدر ميمى باشد.
تفسير و توضيح
* آيه (6) و ما من دابّة فى الارض الاّ على الله رزقها... : در آيه پيش، از علم گسترده