278 داستان ابو لبابه
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بيست و يك روز يهوديان بنى قريظه را محاصره كرد.
هنگامى كه حلقه محاصره تنگ شد، بنى قريظه از حضرت
رسول تقاضا كردند همانطور كه با يهوديان بنى نضير صلح كرده اند با ايشان هم
مصالحه نمايند. به اين ترتيب كه پيامبر به ايشان اجازه بدهد از حدود مدينه به شام
بروند.
گويند روزى ماهيان دريا جلسه اى تشكيل دادند و گفتند: ما سالها است اين حكايت را مى
شنويم كه آب مايه حيات است . اما هرگز آب را نديده ايم . اخيرا شنيده ايم در فلان نقطه
از دريا، ماهى دانائى كه آب را ديده ، زندگى مى كند. پس بايد نزد او برويم تا آب را
به ما نشان دهد. هنگامى كه ماهيان به او رسيدند، از او خواستند آب را به آنها بنماياند.
شخصى محضر امام صادق عليه السلام عرض كرد: خداوند مى فرمايد:
امام صادق عليه السلام : هر كس حاجت برادر دينى خود را بر طرف سازد، خداوند روز
قيامت صد هزار حاجت او را برآورد كه نخستين حاجت او بهشت باشد، و از جمله حاجات او ورود
نزديكان و خويشان و دوستانش به بهشت است .
اميرالمؤ منين عليه السلام : اى مردم ، هر كس بداند برادر دينيش در راه دين ثابت قدم و
استوار است ، نبايد به بدگوئيهاى مردم در باره او گوش فرا دهد.
امام صادق عليه السلام : كسى كه حق مؤ منى را نپردازد، خداوند او را در قيامت پانصد
سال بر روى دو پايش نگه مى دارد تا اينكه عرقش يا خونش جارى شود. آنگاه منادى ندا
دهد: اين شخص ظالمى است كه حق مؤ منى را حبس كرده ، و
چهل روز به اين ترتيب توبيخ مى شود. سپس در آتش دوزخ انداخته مى شود.
بيمار بيسوادى به حالت احتضار در آمد. دكترى برايش آوردند.
شخصى در خيابان مى رفت ، ناگهان ايستاد و سرش را بالا گرفت و ظاهرا آسمان را
تماشا مى كرد. بلافاصله مردى كه از كنار او مى گذشت ، سرش را بلند كرد تا ببيند
در آسمان چه خبر است . به همين ترتيب نفر سوم و چهارم و پنجم آمدند و خلاصه پس از
چند دقيقه ، دهها نفر كنجكاوانه مشغول تماشاى آسمان شدند. ولى هيچيك چيز خاصى
نديدند.
مردى در حال احتضار به همسرش وصيت كرد: پس از من اگر خواستى ازدواج كنى با
فلانى ازدواج نكن كه مرا خيلى اذيت كرده است .
امام سجاد عليه السلام خداوند هر قلب محزون و هر بنده شكرگزارى را دوست دارد. خداوند
تبارك و تعالى در روز قيامت به يكى از بندگانش مى گويد: آيا تو فلان شخص را
شكر كردى ؟ مى گويد: من فقط ترا شكر و سپاس گفتم .
پيامبر اكرم :شخص نيكوكار ده نشانه دارد:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : مؤ من به اندازه ايمان و
عمل صالحش امتحان مى شود و مبتلا مى گردد. پس هر كس ايمانش قويتر و
عمل صالحش بيشتر باشد، بلايش شديدتر و امتحانش سخت تر است . و هر كس ايمانش
ضعيف تر و عمل صالحش كمتر باشد، بلايش سبك تر و امتحانش آسانتر است .
مدت زمان روز و شب ، و ماه و سال به شرائط اقليمى و اوضاع كرات بستگى دارد. به
همين لحاظ ممكن است يك روز در كره اى معادل چندين روز كره ديگر باشد.
جرجيس از جمله پيامبرانى است كه در راه ابلاغ رسالت و ارشاد و هدايت بت پرستان ،
سخت ترين شكنجه ها را تحمل نمود و از انجام وظيفه سنگين رسالت باز نايستاد.(198)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : بهترين بندگان خدا كسانى هستند كه پنج خصلت
داشته باشند:
پيامبراكرم : سخن صحيح را از سفيه بپذير، و سخن نادرست را از حكيم ببخش .
به عزت و جلالم سوگند، هيچ بنده اى خواسته مرا بر خواسته خودش ترجيح ندهد، مگر
اينكه فرشتگان ، او را از همه بلايا و مصيبات محافظت كنند، و آسمانها و زمينها
متكفل روزى او شوند.
گروهى در بازگشت از عتبات عاليات گرفتار راهزنان شدند. همه اموالشان را گرفتند
و بين خود تقسيم كردند. در ميان اموال يك برد يمانى براى كفن هم بود.
فقيرى در خانه ثروتمندى رفت و از او چيزى خواست . صاحب خانه به نوكرش گفت :
به جوهر (نوكر دومى ) بگو: به قنبر (نوكر سومى ) بگويد: به
بلال (نوكر چهارمى ) بگويد: به عنبر (نوكر پنجمى ) با رعايت سلسله مراتب بگويد:
به اين فقير پشت در بگويد: خداوند روزى ترا برساند و عذرش را بخواهد.
رسول خدا فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت :يا
رسول الله ، خداوند مرا با هديه اى به سوى تو فرستاد كه پيش از تو به هيچكس چنين
هديه گرانبهائى اعطا نفرموده است .(199)
امام صادق عليه السلام : يكى از سفارشات لقمان به فرزندش اين بود:
شخصى خدمت اميرالمؤ منين عرض كرد: من مرتكب فلان
عمل زشت و گناه كبيره شده ام . مرا پاك گردان و حد الهى بر من جارى كن .
روزى خليفه جوانى را ديد كه نمازش را سبك مى شمرد و خيلى سريع و بدون طماءنينه
نماز مى خواند. گفت : نماز را دوباره بخوان و گرنه تازيانه ات مى زنم .
اياس به اهل مكه گفت : ما در مدت دو ساعت نيكان و بدان شما را شناختيم .
آموزگار: طول اتاقى شش متر و عرض آن پنج متر است . حساب كنيد من چند
سال دارم .
شبى چند دزد تازه كار به خانه فقيرى رفتند .اما هر چه جستجو كردند چيزى نيافتند.
ابا صلت مى گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: خداوند به پيغمبرى از
بنى اسرائيل وحى كرد: چون صبح كنى به فلان صحرا برو. هر چيزى كه
اول پيش تو آمد، آن را بخور. دومى را مخفى بدار. سومى را بپذير. چهارمى را نا اميد مكن
و از پنجمى بگريز.
فَوَيلٌ لِلمُصَلينَ * اَلَّذينَهُم عَن صَلوتِهِم ساهُونَ * اَلَّذينَ هُم يُراؤُنَ.
اميرالمؤ منين عليه السلام : براى شخص ريا كار سه نشانه است :
مردى به سفر رفت . ميخى با خود داشت كه در هر كجا فرود آيد، آن ميخ را به زمين كوبد
و مركب خود را به آن ببندد.
حواريون از عيسى بن مريم پرسيدند: با چه كسانى مجالست و هم نشينى كنيم ؟
عارفى همه روز محاسبه نفس مى كرد. روزى با خود گفت : حدود شصت
سال از عمرم گذشته است . اگر روزى يك گناه از من سر زده باشد، بيش از بيست هزار
مى شود. پس واى بر من ، آيا پروردگارم را با اين همه گناه ملاقات خواهم كرد؟ اين سخن
بگفت و از خوف خدا بيهوش شد و در همان حال از دنيا رفت .
عارفى نزد محتضرى آمد. حاضرين از او خواستند محتضر را تلقين دهد. اين رباعى را انشاد
كرد.
عارفى در خانه اش قبرى ساخته بود. هر گاه مرتكب معصيتى مى شد،
داخل قبر مى رفت . مدتى در آن دراز مى كشيد. سپس مى گفت :
مردى خدمت پيامبر عرض كرد: همسرى دارم كه هنگام ورود به
منزل از من استقبال ، و هنگام خروج از منزل مرا بدرقه مى كند. هنگامى كه مرا غمگين مى بيند
مى گويد: چه چيزى تو را اندوهگين ساخته ، اگر غم روزى مى خورى ، خداوند آن را بر
عهده گرفته ، و اگر براى امر آخرتت غمگين هستى ، خداوند بر غم و اندوه تو بيفزايد.
اميرالمؤ منين امام على عليه السلام فرمود: هنگامى كه آخرين روز دنيا و اولين روز آخرت
فرا رسد، مال و فرزند و عمل انسان تمثل مى يابد.
ابو على سينا در مجلسى با ابو سعيد ابى الخير ديدار نمود. در باره طاعت و معصيت
مباحثه شد. هر كدام نظر خود را ابراز داشتند.
امام صادق عليه السلام : خيرى در دنيا نيست مگر براى دو دسته :
امام رضا عليه السلام : خداوند به سه چيز همراه سه چيز ديگر امر كرده است :
امام صادق عليه السلام به يكى از اصحاب خود فرمود:چرا فلانى از تو شاكى است ؟
قال على عليه السلام : من احب السبل الى الله قطرتان :
گروهى به شوق بهشت خدا را عبادت مى كنند، اين عبادت بازرگانان است .
اميرمؤ منان به اصحاب خود فرمود: هر گاه در ميدان نبرد با دشمن روبرو شديد: سخن كم
گوئيد و خدا را بسيار ياد كنيد. پشت به دشمن نكنيد كه خدا را به خشم مى آوريد.
مولاى متقيان در فرمان حكومتى خود به مالك اشتر فرمود: هر گاه يكى از رزمندگان و
لشكريان تو شهيد شد، بايد جانشين او در خانواده اش باشى . مانند يك وصى مهربان
مطمئن ، تا خانواده شهيد بى سرپرست نمانند و جاى خالى و فقدان شهيد را احساس
نكنند. زيرا اين عمل ، دلهاى ياران را نسبت به تو مهربان مى سازد و باعث اطاعت از تو
مى شود. و آنان براى فداكارى در راه حفظ حكومت اظهار آمادگى خواهند كرد.
حضرت امير در نامه اى به يكى از فرماندهان ارشد خود به نام زياد بن نضر، او را به
رعايت آئين جنگى سفارش مى كند و مى فرمايد: بدان كه پيشاپيش لشكر بايد ديده
بانها باشند و ديده بانها طلايه داران و پيش قراولان لشكر بشمار مى آيند. پس هر گاه
از مرز خود خارج ، و به دشمن نزديك شدى ، بايد ديده بانها و نيروهاى گشتى را در هر
سو، و در بعضى دره ها و شيارها، نيزارها و كمينگاهها
گسيل دارى ، تا دشمن شما را غافلگير نكند و در كمين دشمن گرفتار نشويد.
شخصى جمعى را براى صرف شام به ميهمانى دعوت كرد. يكى از ميهمانان صداى
خوبى داشت . ميزبان از او خواست تا آوازى بخواند.
|