next page

fehrest page

back page

نماز ميت
نماز ميت پنج تكبير دارد، و مختصر آن به شرح زير است :
(( 1- الله اكبر: اشهدان لااله الاالله و ان محمدا رسول الله .
2- الله اكبر: اللهم صل على محمد و آل محمد.
3- الله اكبر: اللهم اغفر للمؤ منين و المؤ منات .
4- الله اكبر: اللهم اغفر لهذالميت (اگر ميت زن است بگويند لهذه الميت ).))
5- الله اكبر: و نماز ميت تمام مى شود البته اگر جزئيات و تمام مستحبات را بخواهيد بدانيد به مفاتيح و رساله هاى عمليه رجوع كنيد.
نماز وحشت
مستحب است وقتى ميت را به خاك مى سپارند در شب آن دو ركعت نماز وحشت براى او بخوانند كه ترس و وحشت تنهائى و ظلمت و سئوال و جواب الهى از او برداشته شود، نماز وحشت دو ركعت است در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه آية الكرسى و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه اناانزلناه فى اليلة القدر را بخواند و بعد از سلام نماز بگويد (( اللهم صل على محمد و آل محمد وابعث ثوابها الى )) قبر فلان و به جاى فلان اسم ميت را بگويد يعنى خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و ثواب اين نماز را به روح ان مرحوم برسان
نقل چند روايت در ترغيب و تشويق به استخاره
(( عن الصادق عليه السلام : قال يقول الله عزوجل من شقآء عبدى ان يعمل الاعمال و لا يستخيربى .))
امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عزوجل مى فرمايد: از شقاوت و بدبختى بنده من اينستكه كارها را بدون استخاره انجام مى دهد يعنى از من مشورت و طلب خير نمى كند.
(( عن الصادق عليه السلام : من دخل فى امر بغير استخارة ثم ابتلى لم يوجر.))
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: كسى كه در كارى بدون استخاره وارد شود و گرفتار شود، اجر و پاداشى نخواهد داشت .
(( عن الصادق عليه السلام : قال : ما ابالى اذا استخرت الله تعالى على اى طرفى وقعت ، وكان ابى يعلمنى الاستخارة كما يعلمنى السورة من القران .))
و باز از امام صادق عليه السلام روايت شده فرمود: پس از استخاره و مشورت با خدا باكى ندارم كه به چه طرفى از دو طرف خير و شر واقع شوم و بيفتم ، و پدر من پيوسته به من استخاره ياد مى داد همانطور كه سوره (هاى ) قرآن را به من تعليم مى داد و مى آموخت .(198)
استخاره
استخاره مشهور بر سه قسم است ، استخاره ذات الرقاع و استخاره با قرآن و استخاره با تسبيح ، البته اقسام ديگرى هم گفته اند ولى همين سه قسم معروف است و ذات الرقاع چون كمى دشوار است ما اكتفا مى كنيم به استخاره با قرآن و تسبيح و مشهور آن را از كتب معتبر مى نويسيم
تفاءل به قرآن يا استخاره قرآنى
در تفاءل به كتاب خدا سه مرتبه قل هو الله احد بخوان و سه مرتبه صلوات بفرست بعد بگو، (( اللهم انى تفالت بكتابك و توكلت عليك ، فارنى من كتابك ما هو المكتوم من سرك ، المكنون فى غيبك )) پس قرآن را باز كن و عمل كن به آنچه در سطر اول راست است و اين استخاره از طرق اهل سنت از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است (199)
استخاره به قرآن نقل از امام صادق
علامه حلى (ره ) از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود: هر كسى بخواهد با قرآن مجيد استخاره كند بعد از بسم الله الرحمن الرحيم اين دعا را بخواند: (( اللهم ان كان فى قضائك و قدرك ان تمن على شيعة ال محمد بفرج وليك و حجيك على خلقك ، فاخرج لنا اية من كتابك نستدل بها على ذلك ، )) بعد قرآن كريم را باز كند و شش ورق از طرف چپ بشمارد و از ورق هفتم شش سطر (خط) بشمارد در سطر ششم نظر نمايد و مقصود را استخراج كند.(200)
استخاره براى زن گرفتن
شخصى كه قصد ازدواج داشت رفت پيش علامه مجلسى و گفت براى من استخاره اى بكن ، علامه مجلسى براى او استخاره كرد و گفت بسيار خوب است آن فرد رفت و بعد از مدتى آمد پيش علامه و گفت اين چه استخاره اى بود براى من كردى علامه سئوال كرد مگر چه شده است آن شخص گفت شما براى من استخاره كرديد و گفتيد كه استخاره خوب آمده و من رفتم آن همسر مورد نظر را گرفتم اگر چه زن خوب و زيبائى است .
اما هر شب كه مى خوابد در جاى خودش ادارا مى كند گرفتار شب ادرارى است علامه گفت اشكال از تو است كه به من نگفتى استخاره را براى چه مى خواهى چون وقتى من استخاره كردم اين آيه شريفه آمد (( جنات تجرى من تحتها الانهار )) (يعنى باغهائى كه از زيرش ‍ نهرها جارى است )
اگر به من مى گفتى كه براى زن گرفتن است به تو مى گفتم كه از زيرش آب جارى مى شود.
لطيفه
و يا گويند شخصى كه قصد ازدواج داشت ، براى انتخاب همسر مورد نظر خود به پيش يكى از علماء رفت و از او استخاره خواست ، او هم قرآن را باز نمود، اين آيه آمد: (( جنات تجرى من تحتها الانهار )) (يعنى باغهاى ((زيبائى ))است كه از زيرش نهرها جارى است ) آن عالم به او گفت : اينكه مى خواهى با او ازدواج كنى بسيار زيبا و خوشگل است ولى شبها در رختخوابش ادرار مى كند، بعد آن شخص با او ازدواج كرد و قضيه درست در آمد.
لطيفه : استخاره براى قرض گرفتن
نگارنده نمونه يك استخاره را كه براى خودم پيش عرض مى كنم
در سال 1348 شمسى به خاطر مشكلات مالى تصميم گرفتم بروم پيش خودم آية الله قدوسى و از ايشان مقدارى پول قرض بگيرم و چون مردد بودم پيش خودم گفتم به ايشان مى گويم استخاره كن اگر خوب آمد آن موقع از ايشان پول قرض مى گيرم لذا به آقاى قدوسى گفتم استخاره اى كرد و گفت آقاى احمديان شما به غير خدا اتكال نموده ايد من هم خجلت زده از خدمت ايشان خدا حافظى كرده و بيرون آمدم .
طريقه ديگرى براى استخاره با قرآن
ابن فهد در موجز ذكر نموده است كه بعد از طلب خير كردن از خدا قرآن بگشايد و آيه اول صفحه راست را ملاحظه كند اگر آيه رحمتى يا امر بخيرى باشد خوب است و اگر آيه مذكور در مورد عذاب و عقاب يا خشم و غضب الهى باشد بد است و اگر آيه داراى دو جهت و مشتبه باشد متوسط است .(201)
استخاره با تسبيح
اين استخاره منسوب به امام زمان روحى له الفداء است شيخ بهائى عليه الرحمة فرموده است كه استخاره با تسبيح را از مشايخ و بزرگان علماء دست به دست دارم تا مى رسد به حضرت حجة بن الحسن عجل الله فرجه الشريف كه : سه مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرست و با توجه يك قبضه تسبيح را بگيرد و دو دو بشمارد اگر دو ماند استخاره بد است و اگر يك دانه ماند خوب است .(202)
استخاره با تسبيح به نقل از امام زمان
اول سوره حمد را بخوان بعد انا انزلنا را و بعد صلوات بر محمد و آل بفرست ، سپس دعاى استخاره را بخوان (مانند دعاى (( يا من يعلم اهد من لايعلم . يا استخيرالله خيرة فى العافية ) )) و بعد قبضه اى از تسبيح را بگير و آن را هشت دانه هشت دانه بشمار و اگر يكى ماند خوب و نيك است و اگر دو تا ماند بد است و اگر سه تا ماند ميانه است و اگر چهار تا ماند بد است و اگر پنج تا ماند خوب است ولى با رنج و سختى و اگر شش تا ماند خوب است بايد عجله كند و اگر هفت تا ماند رنج و ملامت دارد و بد است و اگر هشت ماند بد است (203)
تفاءل به قرآن با حروف
گشا مصحف ورق زان هفت گردان
شمر از سطر هفت از هفتمين آن
زهفتم سطر حرف اول است فال
عقيدت را بر آن اى صاحب فال
چو فال آيدالف خير وصواب است
ز(ب ) از منعمانت فتح باب است
چو(ت ) آيد ببايد توبه زان كار
ز(ث ) دنيا و دين بردست مى يار
چو(ج ) آيد بكن جهدى و مى كوش
ز(ح ) از اقربا جام خوشى نوش
چو(خ ) آيد امان از خوف مى جوى
ز(د) اصحاب دولت را خبرگوى
چو(ذ) آيد تو خود آن خوار بينى
ز(ر) نيكى بود شادان نشينى
چو(ز) آيد بيابى مال بى عد
ز(س ) بينى سعادتهاى بيجد
چو(ش ) آيد خصومت پيشت آيد
ز(ص ) اى خواجه صبر و مكث بايد
چو(ض ) آيد در آن كار است گرانى
ز(ط) زاهد شوى تقوى برانى
چو(ظ) آيد ظفر بر دشمنان است
ز(ع ) امر محبتها عيان است
چو(غ ) آيد خطر باشد بده مال
ز(ف ) شادى ترا باشد بهر حال
چو(ق ) آيد شوى مقبول در قول
ز(ك ) ايمن نبايد بود از هول
چو(ل ) آيد بر آيد حاجتت زود
ز(م ) آيد ملامتهاى مشهود
چو(ن ) آيد بود آن كار نيكو
ز(و) هست نعمت تو توى بر توى
چو(ه ) آيد خدا خشنود و خصمان
ز(لا) تشويش باشد نى نه چندان
چو(ى ) آيد زغايب مژده يابى
كه خشنود آنى از نعم المآبى (204)
ختم آيه مباركه بسم الله
آيه مباركه (( بسم الله الرحمن الرحيم )) از براى هر حاجت و خواسته اى در يك مجلس هفتصد و هشتاد و شش بار اين آيه را بخواند بعد از تمام نمودن به همين عدد صلوات بفرستد مجرب است .
و در بعضى نسخه ها ديده شده كه صد و سى و دو مرتبه صلوات بفرستد و نيز جهت هر مهمى دوازده هزار بار بخواند و دو ركعت نماز حاجت به نيت نماز حاجت بخواند و بعد از حمد هر سوره اى كه خواسته باشد بخواند به زودى حاجتش روا خواهد شد
و نيز از بزرگان مشايخ نقل است كه هر كه در بليه اى گرفتار شود و راه نجات بر او بسته شود بعد از هر نماز نوزده مرتبه بگويد: (( نجاة منك يا سيدالكريم نجنا و خلصنا بحق بسم الله الرحمن الرحيم ))
و اگر در يك مجلسى اين كلمات را هفتصد و هشتادوشش بار بخواند كاملتر و تمامتر خواهد بود.
و علامه مجلسى (ره ) به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: (( بسم الله الرحمن الرحيم )) نزديكتر است به اسم اعظم الهى از سياهى چشم به سفيدى چشم (205)
به جهت رهائى از دست ظالم
به جهت رهائى از دست ظالم و حصول مهمات در خلوت هفتادو سه مرتبه كلمات فوق (( (نجاة منك يا سيدالكريم ) )) را با طهارت بخواند و بعد از اتمام سه مرتبه صلوات بفرستد و از خدا حاجت خود را بخواهد ان شاءالله برآورده خواهد شد.(206)
ختم سوره توحيد
ختم سوره توحيد براى هر حاجتى ، از مقاتل روايت است كه مدت هفت روز بعد از نماز صبح هر روز صد بار سوره توحيد را بخواند بدون تكلم با خضوع و خشوع ، هنوز هفته تمام نشده باشد كه حاجتش ‍ برآورده شود(207)
ختم سوره انا فتحنا
ختم سوره انا فتحنا در ايام جمعه بسيار خوب است و به سبب اين ختم بسيارى به حاجت خود رسيده اند.
شروع كند از روز سه شنبه ، روزى پنج مرتبه بخواند، و روز جمعه يازده مرتبه بخواند بعد از هر مرتبه سوره (( اذا جاء نصرالله )) بخواند چون چهل و يك مرتبه تمام شود يازده مرتبه اين دعا را بخواند: (( يا مفتح فتح يا مفرج فرج ، يا مسبب سبب ، يا ميسر يسر، يا مسهل سهل ، يا متمم تمم ، برحمتك يا ارحم الراحمين ))
سوره واقعه جهت وسعت رزق
نقل شده است كه عثمان بن عفان به عيادت عبدالله بن مسعود رفت به خاطر مرضى كه بواسطه همان بيمارى از دنيا رفت عثمان بن عفان به عبدالله گفت از چه چيزى شكايت دارى ؟ عبدالله گفت : از گناهان خودم ، عثمان گفت : چه چيز ميل دارى ؟ عبدالله گفت : رحمت پروردگار خود را، عثمان بن عفان گفت : آيا براى تو طبيب طلب كنم ؟ عبدالله گفت : طبيب خودش مرا بيمار كرده عثمان گفت : مى خواهى امر كنم كه به تو هديه اى بدهند؟ عبدالله گفت : در وقتى كه احتياج داشتم به من ندادى الان كه بى نيازم مى دهى ؟
عثمان بن عفان گفت : آنچه مى دهم براى رفاه دختران تو است عبدالله گفت : ايشان را به كمك تو حاجتى نيست ، چونكه من به دخترانم گفته ام هر موقع كه تنگدست شدند سوره واقعه را بخوانند و من از حضرت رسول صلى الله عليه و آله شنيده ام كه مى فرمود: هر سوره واقعه را در هر شب بخواند به او پريشانى و (فقر) هرگز نخواهد رسيد و به تجربه هم رسيده است .(208)
فضيلت خواندن سوره نباء
شيخ صدوق از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: هر كه سوره عم را بخواند از سال بيرون نشود كه زيارت كند بيت الله الحرام را البته بايد در هر روز آن را بخواند و هر روز مداومت داشته باشد(209) .
مؤ لف گويد: به تجربه رسيده است و من خود خواندم و به حج مشرف شدم و به يكى از دوستان كه تا حال به حج مشرف نشده بود و پول هم نداشت و اسم هم براى مكه ننوشته بود ياد دادم او هم مداومت كرد بر خواندن اين سوره و از سال بيرون نرفته بود كه به حج مشرف شد همچنين به همسر خود اين سفارش را كردم و او هم توفيق زيارت مكه را پيدا كرد.
جهت باز شدن در بسته
هر گاه درى بسته شده باشد و كليدش گم شده باشد با هر وسيله اى كه در دست دارد و با آن مى خواهد در را باز كند در هنگام باز كردن اين دعا را بخواند (( بسم الله الرحمن الرحيم يا مفتح الابواب افتح لنا هذالباب ، )) به لطف خدا در بسته باز خواهد شد و به تجربه هم رسيده است چون شب ذدر خيابان سالاريه قم منتظر خانواده بودم كه ديدم شخصى با خانمش آمد سوار پيكان شود كه ديد در ماشين بسته است و كليد را هم داخل ماشين جا گذاشته است و هيچ راهى براى باز شدنش نيست ، كليدهاى مرا گرفت ، ولى موفق به باز نمودن نشد با كليدهاى ديگر هم نتوانست در را باز كند ساعت 10 شب بود زمستان و هوا سرد شده بود، پسرش را فرستاد كليد ساز بياورد ولى آن هم فايده اى نداشت چون مغازهاى كليد سازى همه بسته بودند همينطور كه داشت به ماشينش ور مى رفت به او گفتم به دعا اعتقاد دارى ؟ گفت بلى زياد به دعا عقيده دارم گفتم همينطور كه دارى براى باز شدن در سعى مى كنى بگو (( بسم الله الرحمن الرحيم يا مفتح الابواب افتح لنا هذا الباب به مجرد )) اينكه ذكر را گفت در جلو و در عقب سمت شاگرد باز شد، پس از آن آمد پيش من و گفت : حاج آقا اين دعا را از كجا نقل كردى ، گفتم يادم نيست ، فقط اين دعا در ذهنم بود گفت : ممكن است اين دعا را براى ما بنويسى گفتم : اشكال ندارد و براى او دعا را نوشتم البته اين بستگى به اعتقاد طرف هم دارد.
كرامت حضرت معصومه ع نسبت به اين حقير
نگارنده اين سطور حقير مرتضى احمديان گويد: كه در سال 1339 هجرى شمسى بود كه از دبستان شيخ بهائى نجف آباد واقع در كوچه صفا از خيابان شريعتى گواهينامه پايان تحصيلات ابتدائى خود را گرفتم و پس از مدتى به كارخانه ريسندگى و بافندگى نجف آباد رفتم زيرا مى ديدم كه مادرم زندگى را به سختى مى گذارند و پدرم هم چيزى در دست نداشت و او يك خانواده ده نفر را بايد تاءمين معاش مى كرد و براى او بسيار سخت بود لذا من و برادرم حاج تقى احمديان براى كمك كردن به معاش زندگى به كارخانه ريسندگى نجف آباد رفتيم ولى مدتى بعد من به در خواست پدرم رفتم طلبه شدم زيرا پدرم هميشه از مرحوم حاج شيخ احمد حججى تعريف مى نمود كه نقش ارزنده اى در طلبه شدن خيلى از علماء داشته است و فقيهى چون حضرت آية الله العظمى منتظرى را او طلبه نموده است .
لذا من پس از فوت حاج شيخ احمد به دنيا آمدم و پدرم براى زنده نگه داشتن نام او اسم مرا احمد گذاشت (لازم به ذكر است كه نام من مرتضى نيست ولى چون برادرى داشتم كه يكسال قبل از ولادت من فوت كرده بود پدرم شناسنامه او را باطل نكرد و براى من گذاشت نام من هم ناخودآگاه مرتضى شد) و از من خواست كه بروم طلبه شوم .
خلاصه اين حقير در سال 1340 طلبه شدم و تا تصريف خواندم و با آقاى درى همدرس بودم ، اما همانطور كه عرض كردم به علت مشكلات زندگى از طلبگى بيرون رفتم و به كارخانه ريسندگى رفتم و مشغول كار شدم ولى از آنجا كه شايد خدا نمى خواست من مريض شدم و به تنگى نفس و سرفه هاى شديد دچار شدم بطوريكه سرفه هايم حدود يك دقيقه طول مى كشيد و از سينه ام اخلاط با خون خارج مى شد كه بعضى دكترها مى گفتند اين سينه درد كهنگى است بعضى مى گفتند اين درد برونشيت حاد و مزمن است و بعضى گفته بودند مرض سل است ، شدت سرفه و تنگى نفسم به قدرى زياد بود كه الان كه دارم شرح حال خودم را مى نويسم و به فكر آن دردها مى افتم بر خود مى لرزم كه چه دوران سختى را طى كرده ام .
مرحوم مادرم كه وضعيت حال مرا اينگونه ديد مرا به اصفهان پيش ‍ دكترى برد و دكتر مرا شانزده روز بسترى كرد ولى نتيجه اى نگرفتم بعد مرحوم مادرم به اتفاق پدرم مرا به مشهد مقدس بردند، و مادرم آنجا گريه بسيار زيادى كرد و شفاى مرا از حضرت امام رضا عليه السلام خواست ولى فايده اى نبخشيد و پس از ان مرا به بيمارستان امام رضا در مشهد مقدس برد، دكتر دواى سه ماهه داد و ما براى زيارت راهى قم شديم همينكه مادرم در صحن مطهر حضرت معصومه (ع ) رسيد و طلبه ها را ديد كه در صحن و مسجداعظم با هم مشغول مباحثه اند گريه اش گرفت و داخل حرم شده و مشغول گريه بود، من هم به دنبال مادر مرحومه ام داخل حرم شدم ديدم كه مادرم اشك چشمش جارى است و به من هم مى گويد: گريه كن و از خدا حاجت خود را بخواه و در يان حال گفت : يا حضرت معصومه مى دانم من خود مقصرم زيرا من باعث شدم كه بچه ام درس طلبگى را رها كند شفايش دادى دوباره او را طلبه مى كنم .
در اين موقع مرحوم مادرم گفت من همينطور كه گريه مى كردم التماس ‍ مى كردم كه حضرت معصومه واسطه شود و از خدا بخواهد كه تو را شفا بدهد ديدم خانمى با حجاب كه نقاب بر چهره داشت آمد و تو در آن حال سرفه مى كردى و خلطى از سينه ات خارج شد و من منقلى پر از خاكستر در آنجا ديدم به تو گفتم خلط سينه ات را داخل منقل بينداز كه حرم را نجس نكنى در يان هنگام آن خانم به من گفت : بچه ات خوب مى شود و در ذهنم هست كه ظاهرا گفت : اين هم كه از دهانش خارج شد اين در است بردار و ضبط كن .
در اينجه لازم ديدم يادى هم از شهيد بزرگوار مرحوم قدوسى (ره ) بكنم وقتى من براى تحصيلات به قم آمده بودم مشغول سيوطى بودم كه به مدرسه حقانى كه تازه برنامه اى شده بود رفتم . مدتى در آنجا بودم كه شهيد قدوسى كه تازه ناظم آن مدرسه شده بود روزى مرا صدا زد، من هم خدمت او رفتم او گفت : آقاى احمديان شما مريض هستيد و من نمى توانم شما را در اين مدرسه قبول كنم ، من گفتم : آقا من قبلا مريض ‍ بودم ولى الان الحمدلله خوب شده ام .
شهيد قدوسى گفت : آقاجان ببين فردا برو بيمارستان نكوئى رئيس ‍ بيمارستان آقاى دكتر رفيعى است (البته ترديد دارم كه گفت رئيس ‍ بيمارستان رفيعى است يا كس ديگر) و يك دكتر خارجى در ساعت 9 صبح مى آيد شما همينكه لباسهايتان را از تن بيرون مى آورى و او شما را معاينه مى كند مى فهمد كه شما بيمارى داريد يا خوب شده ايد گفتم : اشكالى ندارد و من فرداراهى بيمارستان شدم ولى متاءسفانه دكتر خارجى نيامد رفتم و به ايشان گفتم : كه من رفتم ولى دكتر نيامد گفت : اشكالى ندارد من مى نويسم كه شما برويد پيش دكتر ايرج كردستى او شما را معاينه مى كند من هم رفتم پيش دكتر كردستى و دكتر پس از بررسى زياد گفت : آقا شما دردى ندارى و شهيد قدوسى اجازه دادند كه من در مدرسه حقانى ادامه تحصيل بدهم خدا اين شهيد بزرگ را رحمت كند و با اولياء خودش محشور گرداند. ظاهرا در سال 1342 شمسى بود كه به مدرسه حقانى براى تحصيل علوم دينيه رفتم .
طلاب عزيز مواظب باشيد امام زمان ناظر اعمال شماست
حدود سى و چهار سال پيش كه هنوز عمامه نگذاشته بودم شبى در خواب ديدم كه بر پشت بام خانه با عده اى از طلاب مكلا نشسته ايم و حضرت امام زمان عجل الله فرجه الشريف روبروى ما نشسته در حاليكه ذوالفقار دو دو و طومارى به دست دارد و ما طلاب حلقه وار گرد او نشسته ايم ، همينكه هر دو نفر از ما با هم مشغول صحبت مى شديم او مى نوشت ، و ما از هيبت آن حضرت خوف داشتيم و مى ترسيديم با هم صحبت كنيم (خدا به فريادمان برسد) خلاصه آن حضرت ناظر اعمال ما است البته بالاتر از آن خدا است كه ناظر اصلى اوست ولى امام زمان هم ما را زير نظر دارد و گرنه خداوند ملائكه را ماءمور كرده كه همه اعمال ما را ثبت كنند و زير نظر داشته باشند و ما بايد مواظب تمام اعمال و رفتار و گفتار خود باشيم خداوند در سوره ق آيه 17 و 18 مى فرمايد: (( اذ يتلقى المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد ما يلفظ من قول الالديه رقيب عتيد.))
(ما از رگ گردن به تو نزديكتريم (210) ) دو فرشته رقيب و عتيد (يعنى فرشته اى كه مراقب و ناظر اعمال و ماءمور نوشتن اعمال خير و شر ما هستند) از طرف راست و از طرف چپ به مراقبت از ما نشسته اند سخنى (از خير و شر) به زبان نمى آوريم مگر اينكه فرشتگان نگهبان آماده نوشتن ثواب و عقاب آن هستند.(211)
مؤ من و علمى كه از خود به يادگار مى گذارد
(( فى كتاب الامالى قال رسول الله : المؤ من اذا مات و ترك ورقة واحدة عليها علم تكون تلك الورقة يوم القيامة ، سترا فيما بينه و بين النار، و اعطاه الله تبارك و تعالى بكل حرف مكتوب عليها مدينة اوسع من الدنيا سبع مرات و ما من مؤ من يقعد ساعة عند العالم الا ناداه ربه عزوجل جلست الى حبيبى و عزتى و جلالى لاسكنتك الجنة معه و لاابالى .(212) ))
در كتاب امالى از حضرت رسول الله (ص ) نقل شده است كه فرمود: مؤ من وقتى كه از دنيا رفت ، و از خود يك صفحه بجا گذاشته باشد كه در آن علمى باشد، آن صفحه روز قيامت سپرى مى گردد بين او و بين آتش ‍ دوزخ و خداوند متعال به هر حرفى كه در آن صفحه باشد، شهرى به هفت مرتبه وسيعتر از دنيا، به او عطا مى فرمايد، و هر مؤ منى كه ساعتى در نزد عالمى براى (طلب علم ) بنشيند پروردگار عزوجل به او ندا كند كه نشستى پيش دوستم ؟ قسم به عزت و جلالم تو را با او ساكن بهشتم گردانم و هيچ باكى ندارم .
لطيفه
حكايت شده كه يك نفر يك چشمى پشت سر امام جماعتى نماز خواند، و امام جماعت پس ار حمد سوره بلد را خواند و گفت : (( الم نجعل له عينين ،)) آيا براى او دو چشم قرار نداديم ، يك چشمى در نماز گفت : نه خدا براى من يك چشم قرار داده و تو دروغ گفتى ، و نماز پشت سر دروغگو باطل است چون مرتكب گناه كبيره شده اى .
لطيفه
حكايت شده كه يك نفر كه از اهالى بصره بود با شخصى كه از اهل كوفه بود درگير شدند بصرى به كوفى گفت : اگر يك سيلى به روى تو بزنم تو پرت مى شوى به مدينه ، كوفى گفت : در اين صورت دوست دارم يك سيلى ديگر به آن طرف صورتم بزنى تا خدا حج را نصيبم گرداند و با دست تو به حج بروم .
لطيفه
گويند: كه امام جماعتى نماز مى خواند پس از حمد داشت سوره را مى خواند كه رسيده به اين آيه (( و ما تلك بيمينك يا موسى )) دزدى كه موسى نام داشت و چيزى دزديده بود و دستش بود فورا ار آنجا بيرون رفت و گفت : اين شيخ حتما جادوگر است و با ترس ار آتجا پا به فرار گذاشت .
لطيفه
گويند به شخصى آدرس دادند به نشانى (خيابان پشت خانه ) و نقطه ياء وخ خيابان و نون خانه را نگذارده بودند وى آدرس را اينطور خواند: به نشانى حنابآن پشت خايه .
فر شش ماهه
نقل شده يك نفر قمى فرشى گم كرده بود (با توجه به اينكه قمى ها هست راهه مى گويند) به اين طرف و آن طرف در جستجويش بود تا آنكه گذرش به آرايشگاهى افتاد كه بر تابلوى آن نوشته شده بود ((در اينجا فر ششماهه ) او اين جمله را اينگونه خواند ((در اينجا فرش شما هه )) قمى بيچاره خوشحال شد كه فرشش پيدا شده ، فورا از متصدى آرايشگاه فرش خود را مطالبه نمود متصدى آرايشگاه به وى گفت : در اينجا فرش فروشى نيست كه تو از من فرش مى خواهى بلكه اينجا آرايشگاه است .(213)
فراموشى
شخصى در حال خواندن شعر حافظ بود و با صداى بلند مى خواند كه اين مصرع را خواند: دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند، ولى مصرع دوم را فراموش كرده بود و اينگونه خواند سر هفتاد كچل را فر شش ماهه زدند.
لطيفه
فردى اين شعر را خواند و بقيه اش را يادش نيامد ((ز عشق تا به صبورى هزار فرسنگ است )) به جاى بقيه اش گفت : ((ميان كوشك و نجف باد و ملك كرسنگ است )) كوشك از شهركهاى نجف آباد است و كرسنگ كه اصلش كهريز سنگ است نيز جزء نجف آباد مى باشد و تقريبا دو فرسخى اصفهان و نجف آباد مى باشد.
اشتباه خوانى
اين حقير تازه كلاس پنجم را خوانده بودم (حدود سال 1338) كه تابلوئى ديدم كه روى آن نوشته بود عكاسى الكتريكى ، و من خواندم عكاسى ال كتر يكى .
باز تابلوئى ديدم نوشته : دو لابسازى ، من خواندم دولا بسازى .
امان از سادگى
تازه تحصيلات ششم ابتدائى را تمام كرده بودم و طلبه شده بودم كه يكى از اقوام و خويشان به من گفت آيا تو خوب درست را ياد گرفته اى ؟ گفتم : بله گفت : هر چه بگويم واردى بنويسى ؟ گفتم : بله مى نويسم ، گفت : بنويس گوز من هم نوشتم گوزن گفت : نه ، ديدى وارد نيستى و بى سوادى گوز بدون نون است من هم نوشتم گوز، بعد گفت بنويس ‍ بريش من هم نوشتم بريش و اعراب گذاشتم ، گفت : نه اشتباه كردى اعراب نمى خواهد من هم بدون اعراب نوشتم گفت بنويس انكه و اعراب نگذار من هم نوشتم انكه بعد گفت بنويس (اين خط را نوشت ) من هم نوشتم گفت حالا بخوان من خواندم : گوز بريش انكه اين خط را نوشت گفت : باز هم اشتباه كردى و غلط خواندى بايد بخوانى گوز به ريش آنكه اين خط را نوشت .
اشتباه نويسى
يكى از دوستان به رفيقش املاء مى گفت به او گفت بنويس : (( جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا، )) رفيقش نوشت (( جاعل الهغ و ضحغ الباتل عن الباتل كان ضحوغا، )) او هم املاء را صحيح كرد و زير املاء نوشت سهيه عصط.
فراموشى
مؤ لف گويد: به يكى از اساتيدم خواستم به او سلام كنم سلام را فراموش كردم و گفتم (( بسم الله الرحمن الرحيم )) استاد هم ظاهرا نارحت شد.
غلط خوانى
فردى به دوستش گفت : بالاخره تو قرآن خواندن را ياد گرفتى يا نه ؟ او در جواب گفت : يك سوره را خوب ياد گرفتم ، گفت بخوان او گفت (( اذا خاء بسر الله و القيچ بعد گفت نمى دانم و رايت التاس يا رايت الفاس ‍ )) است .
مواظب قرائت نماز خود باشيم
نگارنده در يكى از سفرهاى حج كه روحانى دوم حج بودم و قرائت نمازهاى مردم را صحيح مى كردم به كسى گفتم حمد و سوره نمازت را قرائت كن ببينم او خواند (( و قل هو الله احد را مى گفت قفل و الله احد )) به او گفتم اشتباه مى خوانى و بارها اين آيه را برايش صحيح خواندم ولى آخرش ياد نگرفت و باز هم مى گفت : (( قفل الله احد )) و اين قفل تا آخر قفل بود كه باز نشد و همينطور هم در نماز طواف اشتباه خواند.
جز زفضل خدا دوا نطلب
ابوذر غفارى رحمة الله عليه روايت كرده كه حضرت رسول (ص ) آى ن آيه را بر من خواند (( ((و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه )) ))
يعنى آنكس كه تقوى داشته باشد خداوند براى او راه خروجى (از مشكلات و بلاها) قرار مى دهد و او را از جايى كه فكرش را نمى كند روزى مى دهد و آنكس كه بر خدا توكل و اعتماد كند خداوند او را كفايت كند.
پس آن حضرت فرمود: اى اباذر اگر همه آدميان اين آيه را بخوانند و بخدا در شدائد و بليات در دنيا و آخرت توكل كنند آنان را كافى است .
و سعيد بن عيينه روايت كرده كه روزى نشسته بودم ، و مردى هم با من نشسته بود و با سنگريزه بازى مى كرد ناگاه سنگ ريزه اى در گوشش افتاد و ديگران سعى بسيار كردند تا سنگ ريزه را از گوشش در آورند ولى نتوانستند و باعث دردى عظيم در گوش او شد و از شدت درد آن سنگريزه كه در گوشش بود بيهوش مى شد و مدتها آن بلا را تحمل نمود و نداى نجاتى به گوشش نمى رسيد.
تا روزيكه اميد صحت و سلامت از او سلب مى شود و از مداوا و درمان آن نااميد مى شود و دل شكسته به گوشه اى نشسته و باور كرده بود كه هلاك خواهد شد ناگاه شنيد كه كسى اين آيه را مى خواند (( ((امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض االه مع الله قليلا ما تذكرون ))(214)
آيا آن كيست كه دعاى بيچارگان مضطر را به اجابت مى رساند و رنج و غم آنان را بر طرف مى سازد و شما مسلمين را جانشينان اهل زمين قرار مى دهد آيا با وجود خداى يكتا خداى ديگرى هست افراد كمى هستند كه اين حقيقت را متذكر مى شوند و مى فهمند.
آن فرد گرفتار بلاء گفت : خدايا اجابت كننده توئى و مضطر و بيچاره منم آيا وقت آن رسيده كه در رحمت خود را به روى من بگشائى و مرا از اين بلاء نجات بخشى ، هنوز اين سخن در زبانش بود كه آن سنگريزه از گوشش بى سعى و كوشش بيرون افتاد، و آن در بسته بى دست گشاينده اى بگشاد و آن درد را بى تكلف دوائى حاصل شد.
چو تو در محنتى فرومانى
جز زفضل خدا دوا مطلب
مرهم دردها خدا بخشد
مرهم خود جز از خدا مطلب
درد دل راز غايب اخلاص
هيچ شافى بجز دعا مطلب (215)
خاصيت سوره والضحى و سوره والليل
يكى از بزرگان بغداد كه صدق و راستى از سخنش هويدا بود نقل كرد كه در بعضى از كتابها خواندم كه چون كسى را واقعه اى سهمناك پيش آيد و بيم هلاكت باشد بايد كه وضوء بگيرد و لباس پاك و تميز بپوشد و به رختخواب برود و و در هنگام خوابيدن سوره والضحى و سوره والليل را هفت بار بخواند پس بگويد (( ((اللهم اجعل لى مخرجا من امرى )) )) خدايا راه فرج و گشايشى از بلائى كه در آن هستم برايم قرار بده ، فورا درهاى فرج و رهائى از مشكلات به روى او گشوده شود.
او مى گفت پس از ساليان دراز حادثه اى براى من پيش آمد كه مرا به خاطر آن زندان كردند و حبس من به طول انجاميد و اين روايت از خاطرم محو شده بود تا روزى بيادم آمد شاد گشتم ، در همان شب اين سوره رات خواندم تا شب چهارم به خواب ديدم كه گوينده اى به من گفت : كه رهائى تو بر دست على بن ابراهيم است بعد از آن روز جوانى به نزد من آمد كه او را نمى شناختم و گفت : كه من تو را كفايت كردم و ضامنت شدم و دست مرا گرفت و از زندان بيرون آورد از خويشاوندان پرسيدم كه اين كيست ؟ و سبب احسان او در حق من چيست ؟
گفتند: جوانى است بزاز از اهل اهواز كه او را على بن ابراهيم گويند، و او با آن شخصى كه تو را به زندان انداخته دوست و رفيق بوده از او خواهش ‍ كرديم تا شفيع تو باشد وقتى به او گفتيم جوانمردى نمود و شفيع تو شد و من دراين مورد گفته ام :
(( و للرحمن فى كشف البلايا
خفيات العواطف و اللطائف
يزول بذكره همى و غمى
لذاك جعلته خير اللطائف ))
زلطف ايزد و از فضل او طلب درمان
بهر بلا و زهر رنج اگر تو درمانى
اگر چه لطف خدا هست ظاهر و پيدا
هزار چندان بيش است لطف پنهانى (216)
خداوند هنگام خشم ، اگر عذاب نازل نكند، هفت بليه بجايش بفرستد:
(( روى عن الامام امير المؤ منين على عليه السلام انه قال ، قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : اذا غضب الله على امة و لم ينزل بها العذاب ، غلت اسعارها، و قصرت اعمارها، و لم تربج تجارتها، ولم تزك اثمارها، و حبس عنها امطارها و لم تجر انهارها، و سلط عليها اشراها.))
روايت شده از حضرت امير المؤ منين على عليه السلام كه آن حضرت فرمود: پيامبر اكرم (ص ) فرمود: وقتى خداوند برامتى خشم كرد عذاب را بر آنها نازل نكند (به جاى آن اين هفت بليه را بر آنان مسلط گرداند) 1- قيمت هاى اجناس گران شده و گرانى رواج گيرد 2- عمرها كوتاه گردد 3- تجار از تجارت خود سود نبرند 4- ميوه جات خوب و پاكيزه نشوند 5- از آسمان باران نبارد و در نتيجه خشكسالى شود 6- جويبارها و نهرها از آب خالى شوند و در رودخانه آب جارى نشود 7- بر آن امت اشرار و بدان مسلط گردند(217)
اشتباه فهمى
يكى از فقهاى به نام و مشهور كه شب در خانه مشغول مطالعه بود، در حين مطالعه بنا كرد با صداى بلند گريه كند، به طورى كه خانواده اش ‍ فهميد از او پرسيد چه شده ، او گفت : هيچ ، تا با اصرار گفت : اشتباه كردم و فتوا دادم ، درباره وضو و غسل دارد كه ((يجب رفع الحاجب )) من حاجب را به معنى ابرو گرفتم و حال آنكه به معناى مانع است و نوشتم در هنگام غسل و وضو بايد ابرو را بالا ببرند و حال آنكه معناى صحيحش اين است ، واجب است در وضو و غسل چيزهايى كه مانع وضو و غسل است بر طرف نمود.
بهاريه در ميلاد ولى عصرعج
اين اشعار از مرحوم آية الله علامه حاج آقا مجتبى لنكرانى نجفى قدس ‍ سره است و تخلص شعريش حاتمى است كه ظاهرادر سال 1347 شمسى سروده و من در نجيف اشرف در همان سال دفتر اشعار را از يكى از شاگردان او به نام آقاى سيد محمد رضا طباطبائى گرفتم و نوشتم و در آخر اشعار مدح و ستايش حضرت آية الله العظمى مرحوم امام خمينى (ره ) را نموده است كه اينك اين اشعار را كه ظاهرا براى اولين است كه چاپ مى شود به پاس احترام استاد عزيزم به شما خوانندگان عزيز تقديم مى كنم .
نفحه اردى بهشت صفحه غبرا (218)
نكهت مشكش فزود و عنبر و سارا(219)
ديده نرگس خمار نزمى خلر
سرخ رخ ارغوان ولى نه زمينا(220)
شاخه نسرين زنافه ختن و چين
گوى سبق بر گرفت و قدح معلا(221)
ناله مرغان صباح گلشن قمصر(222)
همينه (223) (باربد) (224) به برد و (نگيسا)
طرف چمن همچو دلبران ختائى
جامه ديبا به بر زلاله حمرا
بلبل شوريده در برابر سنبل
قيس روان باخته به طلعت ليلا
هر طرفى بنگرى زساخت بستان
بزم زفاف گل است و قمرى شيدا
ابر بهارى سپند ريخت در آتش
برق جهنده از آتش گشت شررزا
قطره شبنم بروى شاخ زبرجد
فرق عروسان نثار لؤ لؤ لالا
رعد زند كف به تنبك از سر شادى
سارچه را مشگران به نغمه و آوا
ساغر مهوش بريز باده بساغر
صبح صبوحى خوش است و چهره زيبا
خمر طهورش فشان نه ام خبائث
محفل قدس از چنين خطاست مبرا
اهل ولا راست راى صوفى صافى
دختر زر نشمرند اطيب و احلا
طره دلبر ربوده هوش من از سر
مستم و ليكن نه از تجرع صهبا
قنطره (225) ميدان مجاز سوى حقيقت
سر حقيقت از آن كجاز هويدا
صحبت اردى (226) گذشت سبزه و ريحان
نوبت دى آمده و خزان ورقها
لفظ ربيع آورم به رمز و ليكن
مقصدم از وى بهار عالم معنى
آسيه كف برزند زشادى مريم
دلخوش و خندان به رقص آمده لعيا
روى جهان خرمى گرفت چه نرجس
نيمه شعبان بزاد سوسن طاها
چون شب از آفتاب لمعه ستان شد
شمس به نصف النهار خوانيش اولى
نور ربوبى نخست بار عيان گشت
مشعل تارى نمود نخله سينا
تابش ديگر گرفت قله ساعير
نيز زفاران ستود مشرق و مجلى
باز پسين سر من راى زفروغش
پشت زمين شد بنام طارم اعلى (227)
نور بتاريخ نور مولد پاكش
مظهر اسرار حق و مظهر اسما
مهدى آل رسول و هادى امت
زاده ساسان و نسل سيد بطحا
عنصر سامى زباب احمد و حيدر
جد گرامى زمام قيصر و كسرى
اوست كه بخشد روان بملت اقوام
دست كمى نبودش زحضرت عيسى
اژدر صمصااش بتازى سركش (228)
ميرسد آنچه به قبط زژ در موسى
عرصه آتش فشان عصر نمايد
همچه خليلش بدل به جنت ماءوى
ديدى اگر چهره عديم مثالش
دامن يوسف كجا دريد زليخا
نام نياكان او به لوحه كشتى
ايمنى آرد زغرق نوح نجى را
مسلم و كافر در انتظار قدرمش
پيرو زرتشت و تابعان مسيحا
كرده ((اوستا))(229) به سوشيانس ملقب
يا كه به ((پاراكليت )) رهبر ترسا
حبر يهودان دهند مژده كه يا شيخ
پركند از عدل و داد نسخه دنيا
مصلح كل نزو سالكان طريقت
پرده ستاند زسر وحدت اشيا
توده غبرا برد بطارم اخضر
عقل نخستين كشد به صقع هيولى
نسل شه عسكريست هر چه بنامى
وحدت (230) حسن و چه غم به كثرت آرا
گر كند انكار ابن حزم و غزالى
گرد به دامان كبريايش معاذا
آدم و نوح و خليل و خاتم مرسل
مژده دهند از ظهور خسرو والا
نام به تورات برده موسى عمران
درج در انجيل كرده مرقس و متى
(( فهوا ورا نشر كل ضيم وجور
يملاء وجه الارض قسطا و عدلا ))
قرت عين رسول احمد محمود
دره تاج مليكه حضرت زهرا
بيت حزن را بساط عيش بگسترد
مقدم آن پر شكوه ناقم اعلا
مژده زداود وصفنيا(231) بكف آور
ملحمه (232) از دانيال بشنو و شعيا
آنكه در آخر زمان به يهوه (233) گرايد
چار (234) نژاد بشر چه پير چه برنا
عدل ازو برستد سراسر گيتى
فخر بدو آورد ثرى به ثريا
ميش ستاند امان زچنگل گرگان
صعود بخسبد از آشيانه عنقا
وارهد ار تركتاز و حمله عدوان
قاره آسيا و قطر اروپا
زژدر(235) غواصه و زدان (236) شربنيل
هم سرخشكى سليم و هم دل دريا
كهنه شود داستان هتلر و هملر
يا درود و يتنام و شورش و غوغا
دم نزند كس زمونت گرى وردمل
رستم و اسفنديار عرصه هيجا
حزب كمونيست برگوازى و فاشيست
بر سرشان لا ولم در آيد و لما
قومى و بعثى زعرو تيز برافتند
كر نشود از ميتينگ گوش من و ما(237)
از پس آن لاله پيش كمونيست
بركشد الله را به حيز الا(238)
مهر نهان بر گشاى برقع غيبت
صبح منيرش نماى ليله و هما
قبط زمان رابه ذوالفقار ادب ده
كايت ثعبان تو راست در يد و بيضا
پهلوى خير النساء و تارك حيدر
كام حسن ياد رفته حاشا و كلا
بخت نصر دستخوش نمود جهودان
سيم و رز اور شليم برد به يغما
واقعه جان گداز طف نه برابر
گر توبه سنجى به سر بريدن يحيى
حاشا رسد پايه سلاله احمد
در شرف و مجد زاده زكريا
از افق باختر درآى و نشان ده
مهر رخت كان زمهر انور و ابهى
سر و قدا شرمسار ساز به كشمر
سرو روان را فداى آن قد و بالا
سوق شريعت كساد خلق زمان بين
يكسره ملحد تهى زدين و زتقوى
مرد علن گر خورد شراب چه ترسى
زن كه ستاند زرخ نقاب چه پروا
حكم ((و قرن فى بيوتكن )) فراموش
خانم عصرى گزيده راءى حميرا(239)
جرگه رندان چه باك گرهمه وامق
ژيگولوان (240) را چه شرم گز همه عذرا
روى نهاده به سينما و به تآتر
پشت فكنده صلوات و...
مسلك داروين يگانه درس مكاتب
حضرت بوزينه گشته جدك الاعلى
تاج ملائك زسر ربوده تمدن
در عوضش واژگونه قصرى ...(241)
نغمه كلثوم مصر و دلكش ايران
مجمره نار كرده سر سويدا
امر به معروف شد به نجم سماكين
نهى زمنكر پريد كوكب شعرى
كيست نگويد سقط به شيخ محنك (242)
وانكه خيو (243) نفكند بريش محنا(244)
بند زبان ناظما ز شكوه گردون
راه مده حزن و غم به بزم تولى
دست دعا درگه مجيب برآور
همدم توفيق ساز بارالها
مادر دوران نزاد همچو خمينى
هم بتوان گفت تا قيامت كبرى
كعبه اسلاميان و ركن شريعت
حامى دين مبين و آيت عظما
خلق نكويش تراث ختم رسولان
مفرد آن مهر از اين مه است مثنى
تالى علامه است و خواجه طوسى
گوى سبق زبن فهد برده بتقوى
من بشگفتم كه زنده گشت محقق
نامده رجعت چگونه آمده دنيا
ران ملخ را كند قبول سليمان
حاتمى ار نشمرند نظم تو شيوا
(رباعيات مرحوم لنكرانى نجفى )
او در اواخر اشعارش رباعياتى سروده كه موضوع آن رباعيات فكاهى يا مناجات با روح ملا نصر الدين است البته در اين اشعار مدح مرحوم امام خمينى هم شده است و اينك اين شما و اين هم اشعار مرحوم لنكرانى نجفى :
در همه قطر جهان يار شفيق
كس چو آقاى كلانتر (245) نرسيد
شيكتر مدرسه اى (246) كرده بنا
پايه اش جامع از هر نرسيد
گوشزد گشت همى هشت بهشت
دلربا مدره آمد نهمين
گويم و حمل بر اغراق مكن
سينمائيست زفردوس برين
آسمان است و كلانتر ماه است
اختران هيئت علميه او
كس مقدم (247) بمقدم نشود
همتش شاهد خيريت او
آية الله خمينى بنجف
در شهوار كه اندر صدف است
بربلاد است غرى شاهنشاه
وان هما مرتبه تاج شرف است
صحبت فقه چو آيد بميان
اوست علامه و يحيى بن سعيد
در فن حكمت و در علم كلام
تالى خواجه نصير است و مفيد
برد از ياد بهنگام عطا
حاتم طائى و معن اموى
گر بخوانى زكرم چون دگران
ذره اى فهم ندارى اخوى
ناظما سعى نما چند صباح
توشه برگير از آن وجه منير
زبها و زكمال و زجمال
همچو خورشيد شده عالم گير
غرويها همه دلجوى تواءند
دل بهواشان برجاست
گو تو را در صفحات گيتى
دوست چون فاضل بيدخت كجاست
از خراسان رسد اين فيروزه
گر زملك يمن آرند عقيق
نشاءه يابى زبليغ سخنش
طرز سرمست كه از شرب رحيق
خوئيت نازكش و شارودى (248)
بر تو لطف و كرمش افزون است
نيست ذوالكفل اگر خلخالى
كه دهد نقد ولى ذوالنون (249) است
آنكه آواره نمودت روطن
پسرت بود و كنون آدم شد
دلخوشى چيست ترابا اين مرز
اول ما خلق آيا كم شد
حاتمى كله شقى را بگذار
پند لقمان شنو از نصرالدين
برهل (250) اين ريگ روان سامرا
جوى از ارض غرى (251) در ثمين

next page

fehrest page

back page