22 خبر دادن پيامبر (ص ) به على (ع ) از وفات خويش
به پيامبر (ص ) مريضى اى عارض شد كه با آن مريضى به جوار رحمت الهى
واصل گرديد، چون آن حالت را مشاهده نمود، دست حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را گرفت و
متوجه بقيع گرديد، اكثر صحابه از پى او بيرون آمدند، فرمودند كه : حق تعالى مرا
امر كرده است كه استغفار كنم براى مردگان بقيع ، چون به بقيع رسيد، گفت : السلام
عليكم اى اهل قبور، گوارا باد شما را آن حالتى كه صبح كرده ايد در آن و نجات يافته
ايد از محنت هايى كه مردم را در پيش است ، به درستى كه رو كرده است به سوى مردم محنت
هاى بسيار مانند پاره هاى شب تار.
جابر بن عبدالله گويد: شنيدم رسول خدا (ص ) سه روز پيش از وفاتش به على (ع )
مى فرمود: درود بر تو اى پدر دو گل من ، تو را به دو ريحانه دنياى خود سفارش كنم
به همين زودى دو ستون تو ويران شوند و خدا خليفه من است بر تو، چون
رسول خدا (ص ) وفات كرد. فرمود: اين يك ستون من بود كه
رسول خدا (ص ) به من فرمود، چون فاطمه وفات كرد، فرمود: اين ستون دوم است كه
رسول خدا (ص ) فرمود.(26)
ابن عباس گفته چون رسول خدا (ص ) بيمار شد انجمنى از اصحابش نزد او بودند و
عمار بن ياسر از ميان آنها برخاست و به او گفت : يا
رسول الله پدر و مادرم قربانت كدام يك از ما تو را
غسل دهيم اگر اين پيشامد به وجود آمد؟
از ابن عباس روايت است كه رسول خدا (ص ) در هنگام بيمارى فرمود: دوست مرا برايم
بخوانيد و هر مردى را دعوت مى كردند، از او رو مى گردانيد.
عبدالله بن مسعود از حضرت رسول (ص ) پرسيد: چه كسى تو را
غسل خواهد داد چون وفات يابى ؟
رسول خدا (ص ) فرمود: برادر و عمويم را برگردانيد چون حضور يافتند و مجلس
منحصر به آنها گرديد پيغمبر اكرم (ص ) به طرف عمويش عباس توجه كرده فرمود:اى
عمو وصيت مرا مى پذيرى و وعده مرا قبول مى كنى و قرض مرا ادا مى نمايى ، عباس عرض
كرد يا رسول الله عموى تو پيرمرد و عيال وار است و سخاء و كرم تو مانند باد وزش
داشته و عموى ناتوانت نمى تواند به وعده تو قيام كند. آن گاه به على (ع ) توجه
كرده فرمود: اى برادر آيا وصيت مرا مى پذيرى و به وعده من وفا مى كنى و قرض مرا ادا
مى سازى و امور بازماندگانم را اداره مى نمايى ، عرض كرد: آرى فرمان تو را از
دل و جان مى پذيرم و آن را اجرا مى كنم .
اميرمؤ منان (ع ) على فرمود: چون رسول خدا (ص ) در
حال احتضار قرار گرفت مرا طلبيد. پس از آن كه من بر آن حضرت وارد شدم به من
فرمود: اى على تو وصى و جانشين من بر اهل و امت من هستى ، چه زنده باشم يا از دنيا
بروم . دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من
دشمن خداست .
ابوموسى ضرير مى گويد: امام كاظم (ع ) فرمود: من به پدرم امام صادق (ع ) گفتم :
(مگر امير مؤ منان على (ع ) نويسنده وصيت ، و پيامبر (ص ) ديكته كننده آن ، و
جبرييل و فرشتگان مقرب ، گواه بر آن نبودند؟!).
پيامبر (ص ) در بستر بيمارى به حضرت امير (ع ) خطاب كرده و گفت : يا على ! عايشه
و حفصه با تو جدال و نزاع و عداوت خواهند كرد بعد از من ، و عايشه با لشكريانش بر
تو خروج خواهد كرد، و حفصه را خواهد گذاشت كه براى او لشكر جمع كند، و هر دو آنها
در عداوت با تو مثل يكديگر خواهند بود، يا على در آن وقت چه خواهى كرد؟
رسول خدا (ص ) در آن شبى كه رحلت فرمودند به على (ع ) فرمود: يا على ! كاغذ و
دواتى حاضر كن ، آن گاه رسول خدا (ص ) وصيتش را ديكته كرد تا به اين موضع رسيد
كه فرمود: يا على پس از من دوازده امام خواهد بود تو يا على
اول دوازده امامى ، خداوند تو را در آسمانش على و مرتضى و اميرالمؤ منين ، و صديق اكبر،
و فاروق اعظم ، و ماءمون مهدى ناميده ، پس اين اسامى براى كسى غير از تو شايسته
نيست يا على ! تو وصى منى بر اهل بيت من ، و زنده و مرده شان ، بر زن هاى من ، هر يك از
همسرانم را باقى گذاشتى فرداى قيامت مرا نديده و من او را نخواهم ديد، و تو پس از من
خليفه من بر امتم مى باشى ، هرگاه زمان وفاتت رسيد اين وصيت را به فرزندم حسن بر
وصول (نيكوكار و بسيار پيوند كننده بين دوست و دشمن يا نسبت به خويشاوندان )
تسليم كن . (34)
سيد ابن طاووس از حضرت امام موسى (ع ) روايت كرده است كه : اميرالمؤ منين (ع ) فرمود:
حضرت رسالت (ص ) در هنگام وفات مرا طلبيد و خانه را خلوت كرد،
جبرييل و ميكاييل (ع ) در آن جا بودند، من صداى ايشان را مى شنيدم و ايشان را نمى ديدم .
اميرمؤ منان فرمودند: هنگامى كه وصيت نامه
رسول خدا (ص ) را مطالعه كردم ديدم در بخشى از آن چنين نوشته شده است :
بيمارى رسول خدا (ص ) شدت يافت و آثار
ارتحال ظاهر شد و على (ع ) در آن هنگام حضور داشت چون نزديك شد روح مقدسش به
آشيان جنان پرواز نمايد به على (ع ) فرمود: يا على سر مرا در ميان دامان خود بگذار كه
امر خدا در رسيده چون جان من از كالبد بيرون خرامد، آن را به دست خود بگير و به
صورت بكش سپس مرا رو به قبله قرار داده و به كار
غسل من بپرداز و به عنوان نخستين كس بر من نماز بگذار و تا مرا در ميان قبر پنهان
ننموده اى از من جدا مشو و در تمام امور خود از خدا كمك بخواه .(39)
اميرمؤ منان (ع ) فرمودند: بيمارى رسول خدا (ص ) شدت مى گرفت و خطر لحظه به
لحظه زندگى او را تهديد مى كرد.
حضرت صادق (ع ) روايت كرده است كه چون رسول خدا (ص ) به عالم بقا رحلت نمود،
جبرييل و ملايكه و روح كه در شب قدر بر آن حضرت
نازل مى شدند نازل شدند، پس حق تعالى ديده اميرالمؤ منين (ع ) را منور گردانيد كه
ايشان را از منتهاى آسمانها تا زمين مى ديد، و ايشان يارى آن حضرت مى نمودند در
غسل دادن رسول خدا و نماز كردن بر او و قبر شريفش را حفر مى كردند، و به خدا
سوگند كه كسى به غير از ملايكه قبر آن حضرت را نكند، تا آن كه اميرالمؤ منين (ع ) آن
حضرت را به قبر برد، ايشان با آن حضرت داخل قبر شدند، و
رسول خدا را در قبر گذاشتند.
على (ع ) فرمود كه پيامبر خدا (ص ) به من فرموده بود، كه براى
غسل او از چاه ((غرس ) آب تهيه كنم ، آن هم به مقدار هفت مشك ، و نيز فرموده بود: چون
كار غسل پايان گرفت هر كه را در منزل بود، بيرون بكن و آنگاه نزديك جنازه من بيا و
دهان خود را بر دهان من بگذار و از هر چه مى خواهى پرسش كن ، از رخدادها و حوادثى كه
تا روز قيامت در پيش است (كه همه را به تو خواهم گفت ).
على (ع ) فرمودند: پيامبر گرامى (ص ) در حالى جان به جان آفرين تسليم كرد كه
سر بر سينه من داشت . او در دست هايم جان سپرد، دستم را (به منظور تيمّن و تبرّك )
بر چهره خويش كشيدم .
امام على (ع ) فرمودند: لحظه اى كه براى غسل دادن
رسول خدا (ص ) آماده مى شدم ، همين كه بدن پاك و پاكيزه آن جناب را بر سكو نهادم ،
صدايى از گوشه اتاق به گوشم رسيد كه گفت : (على ! محمد را
غسل مده ، بدن پاك و مطهر او احتياج به غسل و شستشو ندارد).
على (ع ) هنگام شستن پيكر پاك رسول خدا (ص ) چنين گفت :
هنگامى كه على (ع ) خواست بدن پاك رسول خدا (ص ) را
غسل بدهد، فضل بن عباس را به كمك خود خوانده ، نخست چشم هاى
فضل را بسته و دستور داد تا وى آب به بدن آن حضرت بريزد. على (ع ) پيراهن
رسول خدا (ص ) را تا به ناف باز كرد و به
غسل و حنوط و تكفين او پرداخته و فضل با چشم بسته آب بر بدن پاك آن جناب مى ريخت
.
مردم از ارتحال و درگذشت آن حضرت اطلاع يافته بودند، در مسجد گرد آمده و در
خصوص اين كه چه كسى بر بدن آن جناب نماز بگزارد و در كجا بايد دفن شود گفتگو
مى كردند. در اين هنگام على (ع ) وارد شده فرمود:
رسول خدا (ص ) در حيات و ممات امام ما بوده و هست ، مسلمانان دسته به دسته بدون آنكه
به كسى اقتدا كنند بر بدن طيب او نماز بگزارند و بدانند خداى
متعال هيچ پيغمبرى را در مكانى قبض روح نمى فرمايد مگر اين كه آن جا را براى قبر او
تعيين مى فرمايد و من او را در همان خانه اش كه قبض روح شده دفن مى كنم . مسلمانان اين
سخن را پذيرفته و بر بدن آن حضرت نماز گزاردند.(46)
عبداللّه بن عباس رضى اللّه عنه گويد: چون
رسول خدا (ص ) وفات يافت كار غسل او را اميرالمؤ منين على بن ابى طالب (ع ) به دست
گرفت و عباس و پسرش فضل نيز با آن حضرت بودند، چون على (ع ) از
غسل پيامبر (ص ) فراغت يافت ، كفن از چهره مبارك حضرتش كنار زد و گفت : (پدر و
مادرم فدايت ، پاكيزه بدرود حيات گفتى ، با مرگ تو چيزى از ما بريده شد كه با مرگ
هيچ يك از انبياى گذشته بريده نشده و آن نبوت و اخبار آسمانى است ، مصيبت تو از
طرفى به اندازه اى بزرگ است كه با اين مصيبت ويژه ات تسلى بخش مصيبت هر كس
ديگرى هستى ، و از طرفى نيز بر تمامى مردم سايه افكنده است به طورى كه همه در
اين غم شريك اند، و اگر به صبر و پايدارى فرمان نداده و از بى تابى و ناشكيبايى
نهى نفرموده بودى هر آينه اشك ديده مان را در اين راه با گريه فراوان مى خشكانديم
(ولكن آن چه كه هميشه بر دل ما بماند غم غصه اى است كه دست به دست هم داده اند و آن
درد و مرض هر دو درد مرگ اند، و البته اين غم و غصه در راه مصيبت تو بسى اندك است )،
پدر و مادرم فدايت ما را به نزد خدايت ياد آر و ما را وجهه همت خوددار). سپس خود را به
روى بدن آن حضرت انداخت و صورتش را بوسيد و كفن را به رويش كشيد.(47)
سليم گفت : از براء بن عازب شنيدم كه مى گفت : بنى هاشم را چه در حيات پيامبر (ص )
و چه بعد از وفات آن حضرت شديدا دوست مى داشتم .
روزى عباس خدمت حضرت على (ع ) رسيد و عرض كرد: مردم متحد شده اند كه بدن شريف
حضرت رسول خدا (ص ) را در قبرستان بقيع دفن كنند و ابوبكر نيز بر او نماز
گزارد، چون حضرت على (ع ) متوجه شد كه آن منافقان ، اراده نفاق دارند، از خانه بيرون
آمد و فرمود: ايها الناس ، رسول خدا (ص ) در
حال حيات و ممات ، امام است و خود ايشان فرمودند كه : من در بقيع دفن مى شوم . و چون
ايشان در (اهل مدينه ) غصب خلافت به خواست خود رسيده بودند لذا در اين جهت با على (ع )
موافقت نمودند و گفتند: آنچه را كه مى دانى
عمل كن . سپس حضرت در جلو جمعيت ايستاد و بر
رسول خدا (ص ) نماز خواند. پس از نماز صحابه را مرخص نمودند كه ده نفر ده نفر
داخل بقعه شريف مى شوند و على (ع ) اين آيه را تلاوت مى كرد: (ان الله و مالئكته
يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما) سپس صحابه نيز
آيه را مى خواندند و بر محمد (ص ) و آل محمد صلوات مى فرستادند و از بقعه بيرون
مى آمدند، تا اين كه همه اهل مدينه بر آن حضرت صلوات فرستادند.(48)
سلمان مى گويد: نزد على (ع ) آمدم در حالى كه پيامبر (ص ) را
غسل مى داد. پيامبر (ص ) به على (ع ) وصيت كرده بود كه كسى غير او غسلش را بر عهده
نگيرد. وقتى عرض كرد: يا رسول اللّه ، چه كسى مرا در
غسل تو كمك خواهد كرد؟
|