390 گريه ام كلثوم
ابوحمزه ثمالى از عمرو بن حمزه نقل مى كند: هنگامى كه على (ع ) در مسجد كوفه ضربت
خورد بر او وارد شدم و گفتم : نترس ، اين فقط يك خراش است ! فرمود: قسم به جانم از
شما جدا مى شوم . و تا هفتاد سال بلا مى آيد.
شيخ مفيد و ديگران روايت كرده اند كه : چون ابن ملجم ملعون را به حبس بردند ام كلثوم
گفت : اى دشمن خدا اميرالمؤ منين (ع ) را كشتى ، آن ملعون گفت : اميرالمؤ منين را نكشته ام
پدر تو را كشته ام ، ام كلثوم گفت : اميد دارم كه او از اين ضربت شفا يابد و حق تعالى
تو را در دنيا و آخرت به عذاب خود معذب گرداند، آن ملعون گفت كه : آن شمشير را به
هزار درهم خريده ام و هزار درهم ديگر داده ام كه آن را به زهر آب داده اند، ضربتى بر او
زده ام كه اگر ميان اهل زمين آن ضربت را قسمت كنند هر آينه همه را هلاك كند.(461)
امام باقر (ع ) فرمودند: در آن شبى كه اميرمؤ منان على (ع ) كشته شد هر سنگى را كه از
زمين بلند مى كردند زير آن خون تازه بود چنان چه در شبى كه هارون برادر موسى (ع )
كشته شد و شبى كه در آن يوشع بن نون مقتول واقع شد و شبى كه در آن حضرت عيسى
بن مريم به آسمان رفت و شبى كه در آن شمعون بن حمون صفا به
قتل رسيد چنين بود و همچنين شبى كه در آن حسين بن على (ع ) شهيد گرديد زير هر سنگى
كه برداشته مى شد خون تازه ديده مى شد.(462)
عبدالملك مروان از زهرى سئوال كرد وقتى كه على (ع ) كشته شد چه علامتى در زمين ظاهر
شد؟ زهرى گفت : كه در بيت المقدس هر سنگ ريزه اى كه بر مى داشتند از زيرش خون
تازه مى جوشيد چون آن حضرت از دنيا رفت شنيدند هاتفى در خانه آن حضرت آواز داد:
(افمن تلقى فى النار خير اءمن ياتى آمنا يوم القيمة ) پس هاتفى ديگر آواز داد كه
رسول خدا مرد و پدر شما مرد.(463)
ابن شهاب زهرى مى گويد: در زمان عبدالملك بن مروان در هنگامى كه نيت جنگ داشتم در بين
راه وارد دمشق شدم تا بر او سلام كنم .
هشام ابن عبدالملك از حضرت امام محمد باقر(ع ) سؤ
ال كرد كه : مرا خبر ده شبى كه على بن ابى طالب (ع ) در آن شب كشته شد، مردمى كه در
غير شهر كوفه بودند به چه علامت دانستند كه آن حضرت كشته شده است ؟ آن حضرت
فرمود كه : در آن شب تا طلوع صبح در هر جاى زمين كه سنگى بر مى داشتند از زير آن
سنگ خون تازه مى جوشيد، همين علامت ظاهر شد در شبى كه هارون برادر موسى (ع ) وفات
يافت ، و در شبى كه يوشع بن نون شهيد شد، و در شبى كه عيسى به آسمان رفت ، و
در شبى كه امام حسين (ع ) شهيد شده بود.(465)
زمانى كه اميرالمؤ منين (ع ) از دنيا رفت ، امام حسن (ع ) بر منبر رفت و خطبه اى در نهايت
فصاحت و بلاغت ادا نمود و فرمود: از ميان شما مفارقت كرده است مردى كه سبقت نگرفته
اند بر او در كمالات پيشينيان .(466)
از اخبار الطالبيين روايت كرده است كه لشكر فرنگ جماعتى از مسلمانان را اسير كردند،
ايشان را به نزد پادشاه خود بردند، كفر را بر ايشان عرضه كردند و ايشان ابا
كردند، پس امر كرد روغن زيتى را به جوش آوردند و ايشان را در ميان آن انداختند تا هلاك
شدند، يكى از ايشان را رها كرد كه خبر ايشان را به مسلمانان برساند، در اثناى راه كه
بر مى گشت ناگاه در ميان بيابان صداى سم اسبان شنيد، چون نظر كرد رفيقان خود را
ديد كه ايشان را در زيت انداخته بودند، گفت : شما را در حضور من در زيت انداختند تا
مضمحل شديد، اكنون شما را بر اين حال مشاهده مى كنم ، گفتند: ما در نعيم الهى بوديم ،
ناگاه صداى منادى را شنيديم كه از آسمان ندا كرد كه : اى شهيدان صحرا و دريا در اين
شب سيد شهدا على بن ابى طالب شهيد شده است همه حاضر شويد بر او نماز كنيد، ما
الحال از نماز او بر مى گرديم و به قبرهاى خود مى رويم .(471)
ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت كرده است كه حضرت رسالت (ص ) فرمود: چون مؤ من
بميرد آسمان و زمين چهل صباح بر او گريه مى كنند، چون عالمى بميرد
چهل ماه گريه مى كنند، چون امام بميرد چهل
سال گريه مى كنند پس فرمود كه : يا على چون تو شهيد شوى ، آسمان و زمين بر تو
چهل سال خواهند گريست . پس ابن عباس گفت : چون حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در كوفه
شهيد شد، تا سه روز آسمان خون باريد، هر سنگ را كه از زمين بر مى داشتند از زيرش
خون تازه مى جوشيد.(472)
از صفوان جمال روايت است كه مى گويد: در خدمت حضرت صادق (ع ) به حج مشرف شديم
در ميان راه ، حضرت در يك شب بسيار متاءثر بود و با ناراحتى شب را گذارند.
ابن مسكان از حضرت صادق (ع ) پرسيد: از علت خم شدن عمارتى كه در سر راه نجف
اشرف واقع است كه اكنون آن را (حنانه )مى گويند چيست ؟ حضرت فرمود: چون جنازه
حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را از مقابل آن جا رد كردند، منحنى شد براى تاءسف و حزن بر
آن حضرت منحنى شد.(476)
|