193 حادثه كوچه
ابو عبدالله امام صادق (ع ) فرمود: چون رسول خدا (ص ) رحلت فرمود، و ابوبكر بر
تخت خلافت نشست ، كسى به دنبال وكيل فاطمه (س ) فرستاد كه او را آورد... ابوبكر
نوشته اى براى فاطمه (س ) در رد فدك نوشت . عمر در راه به او رسيد، گفت : دختر
محمد! اين نوشته كه با خوددارى چيست ؟
پس از ايراد خطبه فدكيه ، دختر رسول خدا (ص ) روانه
منزل خويش مى شود. اميرالمؤ منين (ع ) در انتظار است . فاطمه (س ) وارد خانه مى شود و
خطاب به همسرش مى گويد: اى پسر ابى طالب ! مانند جنينى كه در شكم پرده نشين
است ، پرده به خود پيچيده و خود را در آن نهان كرده اى و مانند شخص متهم در كنج خانه
نشسته و خانه نشين شده اى ، تو همانى كه از اين پيش در كارزار مى تاختى و دلاوران و
جنگاوران را به كام مرگ مى انداختى ، اكنون چه شد كه پرهاى مرغان بى
بال و پر بر سرت ريخته و بيچاره ات كرده است .
زهرا (س ) به على (ع ) گفت : ابوبكر (نحله پدرم و دستمايه معيشتى فرزندانم رابه
زور و ستم ربود) اما نفرمود: او يا دوستش مرا زد. همين گونه هنگامى كه براى زنان
مهاجرين و انصار صحبت كرد، كلامش را اينگونه آغاز كرد: (به خدا سوگند در حالى
صبح كردم كه دنيايتان را رها كردم و از مردانتان دلى
مالامال از نفرت دارم ...) و از چيزى جز غصب فدك و غصب خلافت شكايت نكرد. در حالى
كه زدن و سيلى و شكستن پهلويش و فرو رفتن ميخ در سينه اش . اگر صحيح باشد از
غصب فدك عظيم تر است .(238)
پس از رحلت رسول خدا (ص )، فاطمه زهرا(س ) همواره ناراحت و حزن آلود بودند و هيچ
كس او را شاد و خندان نديد، آن حضرت مرتب با صداى بلند مى گريستند، تا اين كه
مردم مدينه از صداى گريه او ناراحت شدند.
فاطمه زهرا(س ) در بقيع زير درختچه اى در فراق
رسول خدا (ص ) نوحه سرايى مى كردند، چون آن درختچه را قطع كردند، على (ع ) در
خارج مدينه در بقيع ، خانه اى براى فاطمه زهرا(س ) ساخت كه براى نوحه سرايى در
آن ماءوا مى گرفت ، اين خانه همان بيت الاءحزن خوانده مى شود. اين خانه مزار همه
نسل هاى امت بود، صبح گاهان حسنين (ع ) را پيش روى خود حركت داده و را چشم گريان
به بقيع رفته و در بين قبرها تا غروب گريه مى كرد. شبانگاه اميرالمؤ منين (ع ) نزد
آن حضرت آمده ايشان رابه منزل مى برد.(240)
هنگامى كه فاطمه (س ) در بستر رحلت قرار گرفت و به على (ع ) وصيت كرد: جريان
زندگى او را مخفى بدارد، و بيمارى شديد او را به هيچ كس اطلاع ندهد.
ابوبكر و عمر از شدت بيمارى فاطمه (س ) آگاه شدند، به عنوان عيادت به در خانه
زهرا(س ) آمدند، اجازه ورود خواستند، ولى فاطمه (س ) اجازه نداد.
فاطمه (س ) در بستر بيمارى بود كه به على (ع ) گفت : ابوالحسن ! من از پدرم شنيدم
كه مى فرمود: اشك ، خشم خداوند را خاموش مى كند و قبر باغى از باغهاى بهشت نخواهد
بود، مگر هنگامى كه بنده خدا گريه كند و خداوند عزيز جبار مى داند كه من با اين اشك
ها از ترس خدا مى گريم .
حضرت على (ع ) از همسرش فاطمه (س ) به هنگام رحلتش پرسيد: در اين
دستمال بسته چيست ؟ آن را گشود، ديد پارچه اى ابريشمى و سبز است و در آن پارچه
كاغذ سفيدى است كه بر روى آن چيزهايى نوشته شده و نور از آن مى درخشد، فرمود: اى
ابوالحسن ! هنگامى كه پدرم مرا به همسرى تو درآورد، در شب عروسى دو پيراهن داشتم ،
يكى نو و ديگرى كهنه و وصله دار، سر نماز بودم ، كه كسى در زد و سائلى از پشت در
مى گفت : اى خاندان نبوت و معدن خير و جوانمردى ! مردم عادت دارند كه براى خوردن به
منازل عروسى بروند، چون براى عموم مردم غذا آماده است . اگر شما پيراهن كهنه اى
داريد، من نيازمند آن مى باشم ؛ زيرا مردى فقيرم . اى خاندان محمد! فقير شما برهنه است
.
زمانى كه حضرت زهرا(س ) مرگ خود را نزديك ديد، ام ايمن و اسماء بنت عميس را نزد
خويش خواند و كسى را در پى على (ع ) فرستاد و او را نيز احضار كرد. چون على (ع )
بر بالين او حاضر شد، فاطمه (س ) به وى گفت :
اسماء پس از وفات فاطمه زهرا(س ) گريبانش را پاره كرد و سراسيمه از خانه بيرون
آمد، حسن و حسين (ع ) را در بيرون خانه ملاقات كرد.
اسماء به حسن و حسين (ع ) فرمود: برويد نزد پدرتان على (ع )، و وفات مادرتان را
به او خبر دهيد.
على (ع ) بعد از شنيدن خبر جانسوز مرگ فاطمه (س ) به سرعت وارد
منزل شد، ديد فاطمه (س ) در بستر خود خوابيده و يك قطيفه مصرى روى خود كشيده است .
حضرت زهرا(س ) در ساعات آخرت زندگانى خويش با امام على (ع )، رازى را بر ملا
نمود و از شهادت و لحظه هاى وفات خويش خبر داد: اى اباالحسن ! در همين ساعت به خواب
رفته بودم ، پس محبوبم رسول خدا(ص ) را در قصرى از مرواريد سفيد ديدم ، چون مرا
ديد، فرمود: دخترم ! به نزد من بشتاب كه سخت مشتاق تو هستم ، بى صبرانه پاسخ دادم
: سوگند به خدا، پدر جان ! اشتياق من براى زيارت شما شديدتر است ؛ در اين هنگام
پدرم فرمود: تو امشب در پيش ما خواهى بود على جان !
رسول خدا(ص ) آنچه وعده داده دهد راست است و آنچه عهد و پيمان بندد وفا
كند.(250)
اميرمؤ منان با شتاب به خانه آمد وقتى وارد اطاق شد، ناگهان ديد كه حضرت زهرا(س )
روى بستر افتاده است و به طرف راست و چپ مى پيچيد... امام ، سر حضرت زهرا(س ) را
به دامن گرفت و صدا زد: (اى زهراء!)، پاسخى از او نشنيد صدا زد: اى دختر
رسول خدا(ص )! پاسخى از او نشنيد صدا زد: اى دختر كسى كه با گوشه هاى عبايش ،
زكات را به تهيدستان مى رساند، صدايى از او نشنيد، صدا زد: اى دختر كسى كه
فرشتگان گروه گروه در آسمان با او نماز خواندند، پاسخى از او نشنيد، صدا زد: اى
فاطمه (س )! با من سخن بگو، من پسر عموى تو على بن ابى طالب هستم .
سپس زهرا(س ) وصيتهاى خود را كرد، و با وضعى جانسوز از دنيا رفت ، على (ع ) طبق
وصيت زهرا(س ) شبانه او را غسل داد و كفن كرد و نماز بر او خواند و او را به خاك سپرد،
وقتى كه قبر را با خاك پوشاند (هاج به الحزن ...) اندوه آن حضرت را فرا گرفت
، قطرات اشكهاى چشمش بر گونه هايش مى ريخت در
حال روى خود را به طرف قبر رسول خدا(ص ) كرد(252) و چنين گفت :
(زمانى كه فاطمه (س ) دختر پيغمبر(ص ) مريض شد، به على (ع ) وصيت كرد كه
بيمارى اش را پوشيده دارد و به احدى خبر ندهد. على (ع ) چنان كرد و خودش فاطمه (س )
را پرستارى مى كرد. اسماء بنت عميس (ره ) نيز به او كمك مى كرد و چنان كه فاطمه
وصيت كرده بود، بيمارى اش را پنهان مى داشت . وقتى كه مرگش فرا رسيد به اميرالمؤ
منين (ع ) وصيت كرد كه خودش امر كفن و دفنش را بر عهده گيرد و او را شب هنگام دفن كند و
قبرش را پوشيده دارد. پس اميرالمؤ منين (ع ) فاطمه (س ) را تجهيز و دفن كرد و جاى
قبرش را پنهان نمود...(254)
در كتاب مصباح الانوار از امام صادق (ع ) و او از پدرانش
نقل كرده كه فاطمه (س ) هنگام احتضار، به اميرمؤ منان على (ع ) وصيت كرد: وقتى كه از
دنيا رفتم ، خودت مرا غسل بده و كفن كن و نماز بر جنازه ام بخوان و در قبر بگذار، و لحد
مرا بچين و خاك بر قبرم بريز، و سپس بالاى سر،
مقابل صورتم بنشين و بسيار قرآن بخوان و دعا كن ، زيرا آن هنگام ساعتى است كه ميت
به انس با زنده ها نياز دارد، و من تو را به خدا مى سپارم ، و وصيت مى كنم كه با
فرزندانم به نيكى رفتار كنى .
هنگامى كه حضرت على عليه السلام بالاى بستر زهرا (سلام الله عليها) قرار گرفت و
جامه اى كه روى زهرا(س ) كشيده شده بود را كنار زد، نامه اى بالاى سر آن حضرت ديد و
هنگامى كه نامه را گشود مشاهده كرد كه وصيت نامه فاطمه (س ) است كه فرمود: مرا شب
به خاك بسپار و به هيچ كس خبر نده .
حضرت زهرا(س ) در جزء وصيت هاى خود گفت : يا على برايم قرآن بخوان ، قرآنى كه
على (ع ) بخواند.
اين وصيت فاطمه (س ) دختر پيغمبر رسول خدا(ص ) است : او شهادت مى دهد به يگانگى
پروردگار عالم و به رسالت محمد رسول خدا(ص ) و به اينكه بهشت حق است و آتش
جهنم حق . و سرانجام قيامت آمدنى است و هيچ شكى در وقوع آن نيست و به درستى كه تمام
انسان ها از قبرها برانگيخته مى شوند.
امام باقر(ع ) فرمود: فاطمه (س ) دختر رسول خدا(ص )، پس از گذشت شصت روز از
رحلت رسول خدا(ص ) بيمار و بسترى شد، و بيماريش شديد گرديد، و دعاى او در
شكوه از ظالمان اين بود:
و در روايت ديگر آمده : فاطمه (س ) به على (ع ) گفت : من حاجتى به تو دارم على (ع )
فرمود: حاجتت برآورده است اى دختر رسول خدا(ص ).
امام باقر(ع ) فرمود: كه پنجاه شب از رحلت
رسول خدا(ص ) گذشت ، بيمارى حضرت زهرا(س ) آغاز گرديد، دريافت كه اين بيمارى
خبر از مرگ مى دهد، از اين رو به على (ع ) وصيت كرد تا به آن اقدام نمايد، و از على (ع
) پيمان گرفت كه حتما به وصيت عمل كند، اميرمؤ منان كه سخت غمگين و ناراحت بود، تمام
گفتار و وصيت فاطمه (س ) را به عهده گرفت كه انجام دهد.
اگر زهرا(س ) از ابوبكر و عمر راضى شد، پس چرا وصيت كرد كه شبانه دفن شود و
بر جناره اش حاضر نشوند؟ على (ع ) وصيت زهرا(س ) را به دقت اجرا كرد و قبرش را
پنهان نمود و خشم مهاجمان به جوش آمد و تلاش كردند تا قبرى را كه على (ع ) براى
به اشتباه انداختن آنان ، كنده بود، نبش كنند، اما على (ع ) قدرتمندانه و كوبنده در
مقابل آنان ايستاد. وقتى با مخالفت قوى على (ع ) روبه رو شدند،
برگشتند.(261)
در كتاب (روضة الواعظين ) آمده است : وقتى شب شد و خواب بر چشم ها چيره گشت و
پاسى از شب گذشت ، حضرت على (ع ) همراه حسن ، حسين ، عمار، مقداد،
عقيل ، زبير، ابوذر، سلمان ، بريده و چند نفر از خواص بنى هاشم ، جنازه را از خانه
بيرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در نيمه هاى شب آن را به خاك سپردند. حضرت
على (ع ) اطراف قبر زهرا(س ) هفت قبر ديگر ساخت تا قبر فاطمه (س ) شناخته
نشود.(262)
و در كتاب (مصباح الانوار) آمده : شخصى از امام صادق
سئوال كرد، اميرمؤ منان على (ع ) در نماز بر فاطمه (س ) چند تكبير گفت ؟
مفضل بن عمر مى گويد: به حضرت صادق (ع ) عرض كردم : چه كسى فاطمه (س ) را
غسل كرد؟
چون شب فرا رسيد، على (ع ) جنازه زهرا(س ) را
غسل داد، هنگام غسل هيچ كس حاضر نبود جز حسن (ع ) و حسين (ع )، زينب ، ام كلثوم فضه و
اسماء بنت عميس .
|