چه بيمارئى دردناكتر از بخل است ؟
همچنين در روايت از اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه حضرت
فرمود:
پيامبر صلى الله عليه و آله به بنى سلمه خطاب كرد:
يا بنى سلمه من سيدكم ؟ چه كسى سيد و سالار شماست ؟!!
گفتند: يا رسول الله ، سيد و آقاى ما مردى است كه در او صفت
بخل است .
حضرت فرمود:
واى داء اءدوى من البخل ، ثم قال : بل سيدكم الابيض الجسد البراء بن معرور
آن حضرت فرمود چه دردى بزرگتر از بخل
است ؟ نه ، سيد شما آن مرد بخيل نيست ) بلكه سيد و آقاى شما آن سفيد پوست ، بنام
براء بن معرور است .
و او مردى از صحابه و از انصار بود كه از ابتداى بعثت با پيامبر همراه بود و به
آنحضرت كمك مى كرد (در بيعت عقبه ) و او اول بيعت كننده ايست از صحابه و
اول كسى كه رو به قبله نموده و نماز خوانده است و نيز
اول كسى بود كه ثلث مالش را در راه خدا وصيت كرد و او يكى از نقباء صحابه مى
باشد.
بنابراين براء بن معرور، يك انسان نمونه اى غير از معصومين عليه السلام است كه مى
تواند بهترين الگو و اسوه مسلمانان باشد.
از امام موسى كاظم عليه السلام در مذمت فرد
بخيل مى خوانيم :
البخيل من بخل بما افترض الله عليه .(101)
بخيل آن كسى است كه به آنچه از فرايض الهى است
بخل مى ورزد مانند آن كسيكه خمس و زكوة ، مالش را نمى پردازد.
براى دين مسلمان هيچ آفتى بدتر از بخل
نيست
از اولين چيزهايى كه بخيل نسبت به آن بخل مى ورزد فرايض الهى است و از آن جمله
زكات مال مى باشد:
در ختام مبحث بخل به حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مذمت
بخل اشاره مى كنيم كه حضرت فرمود:
ما محق الاسلام محق الشح شى ء، ثم قال : ان لهذا الشح دبيبا كدبيب
النمل و شعبا كشعب الشوك . (102)
هيچ چيزى در نابودى اسلام ، مثل بخل نيست ، آنگاه فرمود: براى
بخيل دبيب و مشى نرمى است مثل راه رفتن مورچه و ريسمان و
حبل صيدى است مثل درخت شوك .
درخت شوك ، درختى پر شاخ و برگ و خاردار است كه هر پرنده و حيوانى در درون آن
گرفتار شود، مثل آن است كه در دام افتاده است و خارها او را مى آزارند و او هميشه دربند
است .
پس صفت شح كه از نظر معنى از بخل هم بدتر است ، هر كسى را اگر رفتار كند، از او
جدا نمى گردد و شايد رهايى از آن صعب و يا غير ممكن باشد. صفت
بخل هم كه باعث مى شود بخيل اموالش را در راه خدا تزكيه نكند، نتيجه اش اين مى شود،
كه همين پولهاى فراوان انباشته و تزكيه نشده ، در روز قيامت دور و بر شخص
بخيل را احاطه كند و او نتواند از حب و علاقه و عشق افراطى به آن مالها خارج شده و به
در آيد، كه بالاخره به دوزخ عمل خويش خواهد سوخت .
شحيح كسيت و بخيل كدامست ؟
در اينكه بدتر از بخيل انسانى است كه به آنچه در دست مردم است و آنچه هم كه در دست
خويش است ، بخل مى ورزد، نه آن چه كه در دست دارد، مى خواهد به اهلش برساند و نه
دوست دارد كه ديگران اين وظيفه را ادا كنند.
فضل بن ابى قراء مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود:
اتدرى ما الشحيح ؟ قلت : هو البخيل . قال : الشحيح اءشد من
البخيل ، ان البخيل يبخل بما فى يده و الشحيح يشح على فى اءيدى الناس و على ما
فى يديه حتى لا يرى مما فى ايدى الناس شيئا الا تمنى ان يكون له
بالحل و الحرام و لا يقنع بما رزقه الله .(103)
اى فضل بن ابى قراء، آيا مى دانى شحيح كيست ؟
عرض كردم : او بخيل است .
حضرت فرمود:
شحيح از بخيل بدتر است و گناهش بيشتر است . همانا
بخيل به آنچه كه خود در دست دارد بخل مى ورزد، ولى شحيح آن كسى كه به
مال مردم و آنچه در دست مردم است بخل مى ورزد و نيز آنچه كه خود دارد
بخل مى ورزد، تا آنجا كه نمى خواهد ببيند چيزى در دست مردم باشد يعنى مالدارى مردم را
نمى تواند ببيند، مگر اينكه آرزو مى كند كه اموال مردم هم چه
حلال و چه حرام ، از آن خودش باشد و به آنچه كه خداوند روزيش كرده قانع نيست .
اينست صفت زشت شحيح ، كه اينان نه تنها زكات و حقوق واجب الهى
مال خويش را رد نمى كنند، بلكه نمى خواهند احدى
مال و دارائى داشته باشد.
بنابراين منع زكات در ركود اسلام و مسلمين نقش بنيانى دارد كه از آثارش فقر اجتماعى و
فرهنگى و عدم توازن مالى در جامعه اسلامى است .
بهشت بر مانع الزكات حرام است !!
بعضى از گناهان در جامعه از واكنش خاصى برخوردار است ، اما آن چنان كه بايست در
اذهان و انظار مردم بزرگ جلوه نمى كند كه تا از آن پرهيز شود، بلكه متاءسفانه آن
اهميت فوق العاده خود را از دست مى دهد، مثلا اگر ظلم و ستمگرى را، با
بخل و خساست سرمايه داران و زراندوزان در جامعه و ميان مردم به مقايسه بگذاريم و با
مردم مصاحبه به عمل آوريم قضاوت اكثريت قاطع مردم اينست كه ، ظلم و بيدادگرى را
گناهى بزرگتر و غير قابل عف و معرفى مى كنند و
حال آنكه بخيل و شحيح كه از دادن زكات مال ، خوددارى مى كنند و از صدقه و كمك بر
مستمندان و بيچارگان بخل مى ورزند كسى آنها را ظالم نمى شناسد و يا گناهكارانى كه
با گناهى كوچك و قابل عفو و اغماظ معرفى مى نمايند، و غالبا ثروتمندان بخاطر
ثروت و مال ، حرمت و احترام بيشترى هم دارند، اما وقتى سنجش اين دو گناه ، در اين داستان
را از امير المؤ منين عليه السلام مى خوانيم : كه حضرت براى
بخيل چه ذنب لا يغفرى را قائل است .
امير المؤ منين عليه السلام شنيد كه مردى مى گويد:
بخيل از نظر ميزان و معيار گناه از ظلم پائين تر و گناهش كمتر است .
حضرت امير المؤ منين عليه السلام خطاب به آن شخص فرمود:
كذبت ان الظالم قد يتوب و يستغفر و يرد الظلامة على اهلها و الشحيح اذا شح منع
الزكوة و الصدقة و صلة الرحم و قرى الضعيف و النفقة فى
سبيل الله و ابواب البر و حرام على الجنة اءن يدخلها شحيح (104)
حضرت امير عليه السلام به آن شخص فرمود:
دروغ گفتى ، (حقيقت را بيان نكردى ) چرا كه ظالم توبه مى كند و از گناهان خود
آمرزش مى طلبد و مظالم عباد را بر اهلشان رد مى نمايد، اما
بخيل وقتى بخل بورزد، از كارهائى كه مى كند اينست كه :
زكات مالش را نمى دهد و از پرداخت صدقه و صله رحم و پذيرائى مهمان و انفاق در راه
خدا مضايقه مى كند و تمامى درهاى خير را به روى خود مى بندد و بنابراين
بخيل بر بهشت حرام است و آدم بخيل داخل بهشت نمى گردد.
اينست جزاى كسى كه از پرداخت زكات دريغ مى ورزد و بهشت را بر خود حرام مى گرداند
و نفرين و لعن همه مساكين و بيچارگان را براى خود مى خرد و به علت
بخل است كه هميشه ضعفاء و فقراء با سرمايه داران و ثروتمندان
بخيل سر آشتى و دوستى ندارند.
امير المؤ نين عليه السلام در فرازى ديگر از سخنان خود در مذمت
بخل و بخيل چنين مى فرمايد:
اذا لم يكن لله فى عبد حاجة ابتلاه بالبخل (105)
اگر خداوند در بنده اى خيرى نبيند او را به بيمارى
بخل گرفتار مى كند.
پس صفت بخل در انسان مستلزم بى خير بودن آدمى است .
صاحبان ثروت با منع زكات چگونه عذاب مى شوند؟
صاحبان طلا و نقره و كارتلهاى بزرگ نفتى و سرمايه داران كلان و فئودالها و زمينداران
بزرگ و بازرگانان و...، با پرداخت رقم درشت زكات ، و خمس ، مى توانند همه مشكلات
اقتصادى جهان اسلام را حل نموده و از عهده تاءمين مايحتاج زندگى مستضعفان برآيند، كه
متاءسفانه ثروت فراوان و ذخائر نقدينه و املاك و
اموال باد آورده ، آنان را مست كرده و خود را از هر گونه تصميم گيرى عاقلانه در امر
تزكيه نفس و تزكيه مال عاجز ساخته اند. تجار و بازرگانان و بازاريان و زمين داران
هم اغلب موفق و مستعد به تزكيه اموال خويش نمى باشند و غالبا طبقات ضعيف و متوسط
از مسلمانان هستند كه بيشتر توفيق تزكيه و پرداخت زكات را دارند، و زكات ناچيز و خمس
اندك طبقات كوچك هم قادر به جبران كمبودها و نيازمنديهاى فقرا و مساكين موجود نيستند و
بطور كلى اقتصاد اسلام را تاءمين و تضمين نمايند، اما اگر اين گروه كه ثروتها را در
دنيا اختصاص به خود داده اند، بخواهند حقوق الهى كه بيشتر تعلق به ضعفا و مساكين و
فقرا دارد را از مال خويش خارج نكنند، اقتصاد اسلام و مسلمين به
حداقل خود رسيده و موجبات فقر و گرسنگى مسلمانان را فراهم آورده و مرگ و مير،
مستضعفان عالم را تهديد مى نمايد و اينجاست كه عذابى دردناك به انتظار سرمايه داران
خواهد بود، و در روز قيامت و عالم پس از مرگ به سزاى اينهمه سر پيچى از فرامين حق ،
و بى توجهى به آنچه در جهان اسلام مى گذرد را خواهند ديد.
در روايت جرير از امام ششم ، حضرت صادق عليه السلام چنين مى خوانيم كه آن حضرت در
كيفيت عذاب و مكافات عمل مانع الزكات در قيامت مى فرمايد:
ما من ذى مال ذهب او فضة يمنع زكوة ماله الا حبسه الله
عزوجل يوم القيامة بقاع قرقر و سلط عليه شجاعا اقرع يريده و هو يحيد عنه فاذا راءى
انه لا مخلص له اءمكنه من يده فقضمها كما يقضم
الفجل ، ثم يصير طوقا فى عنقه و ذلك قول الله
عزوجل :
سيطوقون ما بخلو به يوم القامه و ما من ذى
مال ابل او غنم او بقر يمنع زكوة ماله الا حسبه الله يوم القيامة بقاع قرقر
يطاءكل ذات ظلف بظلفها و ينهشه كل ذات ناب بنابها، و ما من ذى
مال نخل او كرم او زرع يمنع زكوتها الا طوقه الله ريعة الى سبع ارضين الى يوم
القيامة .(106)
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود:
هيچ صاحب مالى (كه از طلا و نقره اموال كلانى بدست آورده باشد) نيست كه زكات
مال خويش را بدهد مگر آنكه خداوند او را در روز قيامت در بقاع قرقر و صاف ، و زمين
هموار حبس مى كند، و بر او مارگزنده اى را مسلط نموده ، هرگاه آن حيوان به او حمله مى
كند آن مانع الزكات از آن مى گريزد، پس هرگاه ديد كه خلاصى از آن ندارد و امكان
فرار از دست آن حيوان گزنده و خزنده نيست ، به دست خود پناه برده چنان دست خود را مى
گزند، مثل جويدن ترب و براى فرار از عذاب دست خود را مى جود). سپس آن مار به
شكل طوقى در گردنش حلقه زده و او را مى آزارد، و اين است
قول خداى تعالى كه فرمود:
زود باشد بگردنشان پيچيده شود آنچه كه به آن در دنيا
بخل ورزيدند، در روز قيامت ، و هيچ صاحب مالى از شتر و گاو و گوسفند نيست كه زكات
مالش را ندهد مگر خداوند او را در روز قيامت در زمين هموار قرار داده و حيوانات سم دار، و
سمداران ، بدن او را زير پاى خويش له كرده و
پايمال مى كنند، و صاحبان نيش با نيش خود او را مى گزند و هيچ صاحب مالى از نخلستان
و تاكستان و زراعت نيست كه منع زكات كند مگر آنكه خداوند
كل زمين مورد زراعت و نخل و انگور را تا هفت طبقه به
شكل طوق تا روز قيامت بگردنش مى افكند و آن زمينى كه زكات محصولاتش را نداده طوق
مى گردد، و به امر خداوند بگردنش مى افكند.
اين كار براى خداوند قادر متعال كه مى خواهد بنده متجاوز و طغيانگرش را عذاب كند، كارى
سهل و آسان است و هرگونه تصورات واهى در عالم ماده است كه انسانها از عهده آن بر
نمى آيند، و تصور عذاب الهى براى انسانها نيز غير
قابل قبول است .
مانع الزكات قيامت از شدت حسرت دستش را مى جود
داستانى است كه ابوايوب انصارى از رسول خدا صلى الله عليه و آله
نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:
ايما رجل له مال لم يعط حق الله منه الا جعله الله على صاحبه يوم القيامة شجاعا له
زبيبتان ينهشه حتى يقضى بين الناس فيقول : مالى و مالك ؟
فيقول : انا كنزك الذى جمعت لهذا اليوم ، قال : فيضع يده فى فيه فيقضمها
.(107)
هر مردى كه براى او مالى باشد، و حق الله را از آن
مال (به مستحقش ) ادا نكند، مگر آنكه خداوند موكل مى كند و قرار مى دهد در روز قيامت بر آن
صاحب مال مارى را كه از براى او زبيب تان (دو نقطه سياه بالاى چشم ) است كه مى گزد
و نيش مى زند تا آنكه آن شخص (در روز قيامت ) به قضاوت مى ايستد و به آن مار مى
گويد:
ترا با من چه كار است ؟! (آن مار كه ماءمور حضرت حق است ) مى گويد: من
مال توام كه گنج كرده بودى و جمع كردى براى اين روز، سپس پيامبر صلى الله عليه
و آله فرمود: پس آنگاه آن مرد دستش را در دهان خويش نهاده و با دندانش دست خود را مى
جود.
مانع الزكات از مار اقرع بجهنم مى گريزد
تحت اين عنوان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى خوانيم :
قال صلى الله عليه و آله : مانع الزكوة يجر قصبه فى النار يعنى امعاه فى النار،
و مثل له ماله فى النار فى صورة شجاع اقرع له زبيبتان يفر الانسان منه و هو يتبعه
حتى يقضمه كما يقضم الفجل و يقول : اءنا مالك الذى بخلت به .(108)
حضرت فرمود:
مانع الزكات را امعاء و احشائش كه در جهنم است بسوى جهنم مى كشاند، (توصيفش را
بهتر از اين نمى شود بيان كرد، صورتش را بايد خود مانع الزكات ببيند و بگويد) و
اموال مانع الزكات در آتش جهنم به شكل و صورت مارى اقرع است كه موى سرش از
كثرت زهرش ريخته و براى آن مار زبيتبان است يعنى دو گوشه دهنش كف دارد
(مثل آدمى كه دو كنج دهنش از پر گوئى كف مى كند) و يا دو نقطه سياه بالاى دو چشمش
قرار دارد (109)، مثل شده كه هر انسانى از چنين مارى مى گريزد، ولى آن مار او را
دنبال مى كند تا وقتى كه او را مى گيرد و همچون تربچه او را مى جود، (بلى همان
اموال غير مزكى به شكل چنين مارى ممثل مى شود) و در آن وقت به او مى گويد: منم
مال تو، آن مالى كه نسبت به اداء آن بعنوان زكات
بخل مى ورزيدى و حاضر نمى شدى حقوق مستمندان را بدهى . اينك من همان
اموال توام و در اينجا همواره با او بوده و در خدمت تو هستم .
با منع زكات به قحطى گرفتار مى شويد:
قحطى عوامل دارد كه در عالم تكوين هيچ معلولى بدون علت نيست ، يكى از بزرگترين
عوامل قحطى در جوامع مسلمين ، منع زكات و زير بار اين فريضه الهى نرفتن است .
در روايت سكونى از حضرت امام جعفرابن محمد الصادق عليه السلام از آباء گراميشان ،
از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است كه مى فرمايد:
قال : لا تزال امتى بخير مالم يتخاونوا و ادو الامانة و اتو الزكوة ، و اذا لم يفعلوا
ذلك ابتلوا بالقحط و السنين .(110)
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
امت من هميشه بخير و سلامتند، تا زمانيكه به همديگر نيرنگ نزنند و خيانت نكنند و اداء
امانت نمايند و زكات مال را بدهند، و هرگاه چنين نكردند به قحطى و گرسنگى مبتلا مى
گردند.
اين سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است كه همه
اهل قبله بايد آن را بپذيرند، و اگر گرسنگى و قحطى قاره آفريقا و قسمتى از اروپا و
آمريكا و قاره هند و قسمتى از آسيا را فرا گرفته است و سالى صدها و هزاران ، كودك ،
پير و جوان بواسطه قهر زمين و بخل آسمان مى ميرند و از بين مى روند، چرا كه سرمايه
داران به سخنان پيامبر خويش عمل نكردند، از جمله زكات
مال ندادند و فرائض الهى را زير پا گذاشتند، آيا يكى از
دلائل فقر و نادارى ، قحطى و گرسنگى در عالم اسلام نمى تواند زير پا گذاشتن
احكام الهى و منع خمس و زكات باشد؟! بنابراين سرمايه داران در ايجاد فقر گرسنگى و
مرگ و مرگ و مير مسلمانان جهان نقش اساسى دارند.
چرا مواشى و حيوانات نابود مى گردند؟
چرا باران به وقت نمى بارد؟ و زمين را سرسبز و خرم نمى كند؟
چرا دولتهاى مسلمان ، ذليل و خوار مى گردند و گاهى از هم فرو مى پاشند؟ و چرا
مواشى و حيوانات از قحطى و گرسنگى و تشنگى مى ميرند؟
پاسخ همه سؤ الات را در روايت ياسر خادم از امام رضا عليه السلام مى خوانيم :
عن ابى الحسن الرضا عليه السلام قال :
اذا كذبت الولاة حبس المطر، و اذا جار السلطان هانت الدولة ، و اذا حبست الزكوة ماتت
المواشى . (111)
حضرت رضا عليه السلام فرمود:
هرگاه ولات جور دروغ بگويند، باران (در وقت ضرورت ) حبس مى گردد و نمى بارد،
و هرگاه سلطان ، جور و ستمى به ملتها و مردم روا دارد، دولتها
ذليل و خوار مى گردند. (مردم از دولت تبعيت نمى كنند) و هرگاه زكات
مال حبس گردد، و مردم زكات اموالشان را پرداخت ننمايند مواشى و چهار پايان از
گرسنگى بوسيله قحطى مى ميرند.
امروز اكثريت مسلمان عالم به چنين دردهائى مبتلايند و تحت فشار ظلم و ستم سلاطين جور و
حكام خائن بسر مى برند.
هيچ مالى از كسى آفتى نمى بيند مگر به ترك زكات
سر حيف و ميل شدن ، و ضايع گرديدن و نابود گشتن ، و هر گونه خسارت و زيانى ، از
بى اعتنائى به احكام الهى و نپرداختن خمس و زكات واجب
اموال است و در بيان حضرت صادق عليه السلام اين واقعيت تبلور دارد:
قال عليه السلام : ... ما من مال يصاب الا بترك الزكوة .(112)
هيچ مالى مورد اصابت خسران و آفت قرار نمى گيرد مگر به ترك زكات .
ندادن زكات واجب آفات فراوانى را متوجه اموال و كشت و زرعها مى گرداند و آن نفرت و
نفرينى است كه محرومان هر جامعه نسبت به اموال فراوانى كه صاحبان آن تزكيه نكرده
اند متوجه مى نمايد.
ثانيا: وقتى حقوق الهى از اموال پرداخت نگردد و صاحبان
اموال فراوان اگر از پرداخت زكات واجب بخل ورزند،
متحمل زيان و ضرر فراوانى خواهند شد، در روايت از معصوم عليه السلام كه گوياى اين
واقعيت است .
از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه فرمود:
من منع حقا لله عزوجل انفق فى باطل مثليه .
آنكس كه حقى از خداوند عزوجل منع نمايد، دو برابر آن را در
باطل مصرف خواهد نمود.
واكنش منع و تضييع زكوة :
چرا اينهمه اموال در روى زمين ضايع و نابود مى گردد، و يا مورد انتفاع و بهره بردارى
صحيح و معقول قرار نمى گيرد تا اقتصاد برين را در جامعه پياده كرده ايفا كند و در
حل مشكلات مالى و فرهنگى و دينى محرومان و مستضعفان هر جامعه ، نقش ايفاگر و مفيد
خوش آيندى را در بربگيرد، پاسخ اين چراها را از امام ششم شيعيان حضرت جعفربن محمد
الصادق عليه السلام مى خوانيم كه آن امام بر حق فرمود:
ما ضاع مال فى بر و لا بحر الا بتضييع الزكات و لا يصاد من الطير الا ماضيع
تسبيحه .(113)
هيچ مالى در صحرا و دريا ضايع نمى گردد و از انتفاع صحيح نمى افتد مگر به
تضييع زكاتش ، و هيچ طايرى به دام صياد گرفتار نمى گردد و صيد نمى شود مگر
از تسبيح و ذكر خداوند غافل گرديده و گرفتار مى شود.
اگر فلسفه اين همه ضايعات اموال و بى استفاده ماندن اينهمه از محصولات بر و بحر و
موجودات قابل استفاده و ارزش و مفيد در محور زندگى انسانهاى محروم كه در زمين و زمان
موجود است را بخواهيم بدانيم ، به اين روايت و سخن مبارك امام صادق عليه السلام بايد
بنگريم كه چون حقوق فقراء و مساكين و محرومان عالم در آن ثروتها و
اموال ضايع مى گردد و مخصوصا زكوة پرداخت نمى شود، و مهمتر اينكه اگر حيوانى از
تسبيح خداوند غافل گردد و در دام صياد گرفتار مى شود، پس يك انسان با اينكه همه
موجودات عالم و اجزاى سماوى و ارضى و قمر و
تضفيل وجود او و براى او آفريده شده ، اگر سپاسگذار نعمت الهى نبوده و خدا را
شكرگزار نباشند چه نقش مهم در تضييع نعمتها و نابودى ارزاق بشيريت دارد؟!! بهمين
دليل از نعمتها حيز انتفاع و استفاده مى افتد و محو و نابود مى گردد، و مورد استفاده خلق
الله (كه صاحب و يا صاحبانش هستند)قرار نمى گيرد.
حضرت امام عليه السلام علت ضايع شدن اموال را عدم دادن زكاة و تزكيه آن ياد كرده و
بدام افتادن هر پرنده را بعلت غفلت از تسبيح خداوند عالم مى داند (يعنى هرگاه مخلوق ،
آفريدگارش را فراموش كند گرفتار تاءمين معاش و مشكلات اقتصادى مى شود).
در روايت ابى حمزه از حضرت امام باقر عليه السلام آمده است كه آن حضرت از كتاب على
عليه السلام از قول پيامبر صلى الله عليه و آله
نقل كرده كه حضرت نيز بركت ندادن زمين را از منع زكات مى داند، مى فرمايد: اذا منعت
الزكوة منعت الارض بركاتها .(114)
هرگاه زكات مال پرداخت نگردد، زمين بخل ورزيده و بركات خويش را صادر نمى
كند.
در اينجا نيز علت عدم بهره بردارى از بركات زمين منع زكات بيان شده است . بنابراين
نابودى و خسران اموال و مرگ و مير مواشى و حيوانات و زراعات بدون علت نيست .
چرا زمين از بركات خود بخل مى ورزد؟
تحت اين عنوان هيچ مالى آسيب نمى بيند مگر به ترك زكات به روايت ابى حمزه
از امام محمد باقر عليه السلام مى نگريم كه فرمود:
قال : وجدنا فى كتاب على عليه السلام ،
قال رسول الله صلى الله عليه و آله اذا منعت الزكوة منعت الارض بركاتها .(115)
امام باقر عليه السلام فرمود:
در كتاب على عليه السلام يافتم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
هرگاه زكات منع يا ممنوع گردد و پرداخت نشود، زمين بركات خويش را نمى دهد.
قال
صلى الله عليه و آله : ما حبس عبد زكوة فزادت فى ماله .(116)
حبس زكات شخص ، هرگز مالش را زياد نمى كند.
در اين حديث شريف نيز آسيبى كه به انسانها از
بخل زمين و ندادن بركتش به اهل آن مى رسد از منع زكات است ، و اين جرم گريبانگير همه
مسلمانان مى گردد و دودش به چشم همه طبقات مى رود، يعنى مالداران بيرحم با
بخل و بى رحمى ، حقوق ضعفاء و مستمندان را نمى دهند، از
بخل مالداران ، همه انسانها و حتى حيوانات و نباتات در سوخت و سوز قحطى و نادارى و
گرسنگى و تشنگى و بى آبى قرار مى گيرند و مى ميرند و يا در ناگوارى بسر مى
برند و اين عذابى است كه انسانها از بخل مالداران بى انصاف و وظيفه نشناس
متحمل مى شوند.
دزدان نام و نشاندار، سه گونه اند:
بعضى از حقوق است كه در جامعه و ميان مردم از اهميت خاصى برخوردار نيست ، لكن اسلام
براى آن بزرگترين اهميت را قائل است . على ابن يقطين به سند خود از امام صادق عليه
السلام نقل مى كند كه حضرت فرمود:
السراق ثلاثة : مانع الزكاة و مستحل مهور النساء، و كذلك من استدان و لم ينو
قضائة .(117)
دزدان سه گونه اند: 1 مانع الزكات (كسانيكه زكات
مال خويش را نمى پردازند).
2 كسانيكه مهر زنان خويش را به آنان نمى پردازند و بر خود
حلال مى دانند. 3 همچنين كسانيكه قرض مى گيرند و قصد پرداخت دين ندارند.
بنابراين زكات مثل
مهريه زنان و قرض و دين حقى است كه بايد از
مال خارج و به اهلش رسانده شود.
در اينجا تنها صفت بيمارى بخل موجب مى گردد كه انسان از حقوق و ديون باكى نداشته
باشد و از پرداختن حقوق مساكين و مهر همسران و ديون مردم ابائى نداشته باشد.
افشاى چهار گناه و واكنش زشت آن
همانطور كه براى هر مثبتى ، يك منفى وجود دارد، براى
اعمال آدمى نيز واكنش و ضد و منفى ، وجود دارد.
اين حقيقت را از بيان حضرت صادق عليه السلام بخوبى درك مى نمائيم كه فرمود:
اذا فشت اربعة ظهرت اربعة : اذا فشا الزنا ظهرت
الزلازل ، و اذا امسكت الزكوة ، هلكت الماشيه ، و اذا جار الحكام فى القضا امسك القطر من
السماء و اذا خفرت الذمة نصر المشركون على المسلمين .(118)
هرگاه چهار چيز افشاء و آشكار شد، چهار چيز از ضد و عكس
العمل آن ، نيز آشكار مى گردد:
هرگاه زنا افشاء شد، زلزله ها ظاهر مى گردد و هرگاه مردم از دادن زكات امساك
ورزيدند و زكات مال خويش را ندادند، حيوانات (گاو گوسفندان ) از بين مى روند و
اگر احكام و قاضيان در قضاوت ظلم كنند و برخلاف حق قضاوت نمايند، باران رحمت از
آسمان نمى بارد و هرگاه اهل ذمه در كشورهاى اسلامى جزيه و حقوقى كه بطور رسمى
بايد در اسلام به دولت اسلامى بپردازند، اگر مضايقه كنند و دولت از آنان جزيه
نگيرد، مشركين بر مسلمين چيره مى گردند.
جرم و گناه منع زكات در رديف گناه و عصيان زنا است ، كه ايجاد زلزله مى كند و جور و
حكام موجب قطع باران از آسمان مى گردد و بخششى از ذمه كفار و مشركينى كه در بلاد
اسلامى زندگى مى كنند موجب غلبه و نصر مشركين بر مسلمين است و هلاكت چهار پايان ،
با منع و ترك زكات بوجود مى آيد.
مسئله اى كه در مورد جزيه اهل كتاب در اسلام هست ، چون اكثريت قاطع
اهل كتاب ، يهود و نصارى در كشورهاى اسلامى زندگى مى كنند، اگر جزيه بدهند موجب
قدرت اسلام بر كفار و مشركين مى گردد، ولى اگر اين رقم درشت ماليات و جزيه را
به دولتهاى اسلامى نپردازند و در كشورهاى اسلامى سود جوئى كنند باعث ضعف اسلام و
مسلمين و موجب قدرت و عظمت آنان مى گردد و اگر امروز قدرت اقتصادى يهود خاصه
صهيونيست پليد بر همه مسلمانان چيره است يكى از
عوامل بزرگش همين است كه دولتهاى اسلامى در كشورهاى خود از يهود جزيه نمى گيرند
و موجبات تفوق مادى و اقتصادى آنان را بر مسلمانان فراهم مى سازند.
زكات مالتان را به مستحق واقعى بپردازيد
بيماريها و گرفتاريها اعم از مادى و روحى و معنوى داراى ابعاد مختلفى هستند و هر نوع
بيمارى داراى علل زياد و يا حداقل يك علت است . براى روشن شدن اين معنى به سخن
درربار حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بر مى خوريم كه مى فرمايد:
ناراحتيهاى روانى از جمله خوابهاى پريشان علتى از منع زكات در بر دارد.
براى درك بيشتر اين واقعيت از اين روايت استفاده مى كنيم :
مردى بنام عبدالله مى گويد:
مردى مرا به سوى حضرت صادق عليه السلام
گسيل داشت و گفت بعرض امام عليه السلام برسان كه در خواب از زنى كه به نزد او
مى آيد فرياد بر مى آورد و مى گويد: داد مى زنم و فرياد بر مى آورم بطوريكه
همسايگان صدا و فريادم را مى شنوند. (و از اين بيمارى كه در خواب فرياد مى كشد از
امام عليه السلام چاره جوئى و درمان و معالجه خواست ).
فقال ابو عبدالله عليه السلام :
اذهب ، فقل له : انك لا تؤ دى الزكاة ؟
فقال : بلى انى لاؤ ديها
قال : فقل له : ان كنت تؤ ديها، فانك لا تؤ ديها الى اهلها(119)
حضرت به آنشخص (كه راوى اين روايت است ) فرمود:
برو به او بگو (علت اين بيمارى اينست ) كه تو زكات
مال ندادى ، آن شخص گفت و الله كه من اداء كردم زكات را.
حضرت عليه السلام فرمود: (به راوى ) كه به آن شخص بگو: اگر زكات مالت را
دادى ، حتما زكات را به مستحق واقعى ندادى .
نتيجه اى كه از اين روايت عايد مى گردد اينست كه حضرت امام عليه السلام با قاطعيت هر
چه بيشتر عوامل اين بيماريها را ترك و منع زكات معرفى فرموده است ، يعنى نپرداختن
زكات ، و يا به مستحق واقعى نرساندن آن ، موجب ناراحتيهاى روانى و فرياد كشيدن آن
شخص در عالم خواب و رؤ يا مى شود و اينها همه از آثار منع زكات در جامعه مسلمين است ،
يعنى بعضى بيماريهاى روانى و غيره ، ريشه اساسى دارد كه گاهى روانشناسان و
اطباء در درمان آن وامانده مى گردند، و با تشكيل شوراى پزشكى و دقت نظر هيچ نتيجه
اى نمى گيرند، و بيان امام صادق عليه السلام راهگشاى اين واقعيتهاى روان پزشكى و
روانكاوى شده است چرا كه گرسنگان و بيماران فقير و مستضعف و دردمندان آزمند و يتيمان
پدر مرده و پير زنان بيچاره ممكن است از فرط گرسنگى و از درد ضعف و ناتوانى ،
نيمه هاى شب به همين ناله ها و فريادها گرفتار مى شوند و هيچ مسلمانى و يا مالدارى هم
به دادشان نمى رسند و او را دلجوئى نمى دهند. همين ناله ها و فريادهاى اين مظلومان است
كه تبديل به فريادهاى وحشتناك نيمه هاى شب مى شود و يا به
شكل مارهاى مخوف و اژدهاى دهشتزا مى گردد و هيچ دواء و درمانى هم ندارد و اين تازه عذاب
دنياست واى و ويل به عذاب آخرت .
به فقير آبرومند زكات بدهيد
در دين مبين اسلام با وجود قوانين مترقى و متقنى كه دارد، غصه است ، و جا دارد انسان از آن
غصه بميرد، چرا كه زمانى بر اين انسانها بيايد كه اگر فقرائى باشند و سؤ
ال كنند و تكدى نمايند، قادر به ادامه زندگى باشند و فقرائى كه با آبرو زندگى
مى نمايند و روى سؤ ال ندارند، قادر به ادامه آن نباشند و از فرط فقر و گرسنگى
سر بر بالين خاك نهاده و بميرند، در حاليكه مسلمانان متمكن و مالدار، حق آنان را اداء
نمى نمايند و حقوق واجب و مسلم اين نيازمندان را به آنان پرداخت نمى كنند.
اسحاق بن عمار از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت نموده كه حضرت مى
فرمايد:
ياءتى على الناس زمان من ساءل الناس عاش و من سكت مات .
قلت : فما اءصنع ان ادركت ذلك الزمان ؟
قال : تعينهم بما عندك فان لم تجد فتجاهد .(120)
زمانى بر مردم بيايد كه هر كس (از فقراء) از مردم سؤ
ال نمايد، زندگى مى كند (و مى تواند نيازمنديهاى خود را بدست آورد) و آنها كه فقيرند
اگر سكوت كنند و شرم و حيا مانع از سؤ ال آنان بشود، (در حاليكه مردم متمكن به
زندگى آنان آگاهند و به آنها نمى رسند) بايد بميرند،
مثل اينكه ايشان حق حيات ندارند.
اسحاق بن عمار مى گويد:
گفتم ، چه كنم اگر اين زمان را درك نمايم ؟
حضرت فرمود:
شما آنان را دريابيد و كمكشان كنيد، و آنچه در نزد شما از زكات يا حقوق ديگر وجود دارد
به آنان بدهيد و اگر چيزى نيافتيد پس در راه كسب
مال مجاهده كنيد تا دردمندى را بنوا برسانيد در اين فرار آخر بيان حضرتا ما نكته
بسيار مهم هست و آن اين است : از زكات و حقوق ديگر، ايشان را دريابيد، اگر چيزى
نداشتيد در راه كسب مال جد و جهد كنيد و به آنها كمك نمائيد و اين بيان حضرت بمنزله يك
اصل قانونى و يا مهمتر بمنزله يك حكم اسلامى است ، كه بر آحاد ملت مسلمان و مؤ من
براى پاسدارى از حريم ايمان و خاصه تشيع ، كار و تلاش و جاهده نمايد و بتواند از
كد يمين و عرق جبين و تلاش مداوم ، مال و پول ، بدست آورد، تا از زكات و يا حقوق ديگر
در راه خدمت به برادران و خواهران اسلامى و ايمانى اين مسؤ ليت بزرگ را بعهده بگيرد
و عيان الله را دريابد.
در اين حديث شريف ، درد دل مسلمانان مستضعف تبيين شده ، و حضرت امام ، شيعيان خويش را
به كمك و مساعدت بينوايان و مستمندان در اين زمان وانفسا دعوت مى نمايد و توصيه مى
كند تا شايد از پا افتاده اى را دريابند و به كمك او بشتابند.
چرا بيشتر مالداران لئيم و بخيلند؟!
مالداران هستند كه با بخل بزرگ مواجهند، دلهايشان تيره و داراى قساوت خاصى هستند و
حاضر نمى شوند اموال خويش را تزكيه كنند، و به داد
دل يتيمان ، بيوه زنان ، و واماندگان برسند، مالها را با
بخل و لئامت و پستى روى هم جمع نموده و انباشته مى كنند، كه نه خود بهره مى برند و
نه به ديگران بهره مى رسانند، و نتيجه اش اين مى شود كه با حسرت فراوان مى
ميرند در حاليكه نه به آمال و آرزوى دنيائى خويش رسيده اند و نه براى آخرت خويش
كارى كرده اند، در اينصورت وراثشان اموال را مى برند، گروهى در طاعت خداوند و
گروهى در معصيت او مصرف مى نمايند، كه صاحبان
مال از كار خير وراث حسرت برده ، و از معصيت گروه ديگر رنج مى برند.
حضرت امام صادق عليه السلام در مورد قول خداى
عزوجل كه فرمود: كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم ، فرمود:
هو الرجال يدع ماله لا ينفقه فى طاعة الله
عزوجل بخلا، ثم يموت فيدعه لمن يعمل فيه بطاعة الله او بمعصية الله ، فاءن
عمل فيه بطاعة الله رآه فى ميزان غيره فرآه حسرة ، و قد كان
المال له و ان كان عمل به فى معصية الله قواه بذلك
المال حتى عمل به ، فى معصية الله عزوجل .(121)
امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى تعالى كه مى فرمايد:
اينچنين است كه خداوند نشان مى دهد به آنان اعمالشان را كه به آن حسرت مى
خورند چنين مى فرمايد:
(صاحب حسرت ) آن مرديست كه مالش را در راه خدا و طاعت او به علت
بخل انفاق نمى كند و بخل مى ورزد، سپس وقتى كه مرد، آنگاه به وراث و يا هر كس ، كه
اگر در طاعت خدا مصرف مى كند و يا بمعصيت خدا خرج مى نمايد، مى رسد، پس اگر در
طاعت خداوند خرج كند پاداش عمل مال خويش را در ميزان
عمل غير خود مى بيند و حسرت مى كشد از اينكه
مال از آن او بود ولى ديگرى نفعش را برده است ، و اگر در معصيت خداوند صرف كنند، او
كه صاحب مال بود شخص معصيتكار را با مال و
پول خويش تقويت كرده تا اينكه در معصيت خداوند مصرف كند و در هر دو صورت
عذاب و آه و حسرت از آن اوست ، كه مالش را ديگرى در راه خداوند، يا در راه معصيت خداوند
خرج كرده باشد، و او اين لياقت را نداشته است كه از مالش بنفع دين و دنياى خويش
استفاده نمايد.
اى صاحبان ثروت ، اى مسلمانان متمكن و متنفذ، به خود رحم كنيد و با
اموال باد آورده و يا بزحمت بدست آورده ، اقلا به خود خدمت كنيد و به دنيا و آخرت خود
برسيد و با تزكيه و تخميس اموال رضايت خدا و مردم مسلمان ضعيف و مستمند را بدست
آوريد.
اخطار شديد به مالداران ممسك و بخيل
!!
در روايت محمد بن مسلم و سؤ ال آن جناب از حضرت امام صادق عليه السلام مى خوانيم ،
كه قول خداى تعلى در قرآن شريف فرمود:
سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة ... (122)
بزودى طوق گردن شود آنچه را كه بخل ورزيدند به آن ، در روز قيامت ...
تفسيرش چيست ؟
فقال : يا محمد بن مسلم ما من احد يمنع من زكوة ماله شيئا الا
جعل الله عزوجل ذلك يوم القيامة ثعبانا من نار مطوقا فى عنقه ينهش من لحمه حتى يفرغ من
الحساب ، ثم قال هو قول الله عزوجل : سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة يعنى
ما بخلوا به من الزكوة .
حضرت صادق عليه السلام فرمود: اى محمد بن مسلم هيچ احدى نيست كه چيزى از زكات
مالش را نپردازد مگر خداوند متعال در روز قيامت اژدهايى از آتش را در گردنش مى افكند
كه بگردنش مى پيچد و گوشت تنش را مى گزد و نيش مى زند، به همين نحو عذابش مى
كند تا آنكه از حساب و محاسبات عمل خويش فارغ گردد
سپس حضرت فرمود: اينست قول خداى تعالى كه زود باشد كه طوق گرديده شود
بگردن آنكس كه بخل ورزيد، در روز قيامت ، و حضرت فرمود: يعنى آنچه كه از زكات
مالش بخل ورزيدند.
بنابراين ، نپرداختن زكات و تضييع حق الله و حق المساكين ، موجب عذاب اليم مى گردد، و
اينست هلاكت و نابودى كه از مال ، گريبان اهل
بخل و مردم بى ايمان را مى گيرد، و آنها كه
مال فراوان دارند و ممسك هستند و حاضر به اداء حقوق الهى نيستند بايد چنين بسوزند و
بسازند.
داستان شگفت ثعلبه انصارى :
ثعلبة بن حاطب انصارى ، همان كسى كه به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد:
ادع الله ان يرزقنى مالا و الذى بعثك بالحق لان رزقنى الله مالا لا عطين
كل ذى حق حقه
اى رسول خدا، از خدا بخواه و دعا كن خداوند بمن مالى مرحمت كند، سوگند به كسى كه
تو را به حق مبعوث به رسالت كرد اگر خداوند مالى روزى من كند، البته حق هر ذى
حقى را خواهم داد. (يعنى خمس و زكات و هر حق ديگرى را بعهده گرفت كه پرداخت مى
نمايد).
فقال صلى الله عليه و آله : اللهم ارزق ثعلبة مالا. فاتخذ غنما فنمت غنمه كما
ينمى الدود
پس پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: بار خدايا به ثعلبه مالى روزى
فرما، پس ثعلبه گوسفندى خريد، گوسفند او رشد كرد و زياد شد آن چنانكه كرم زياد
مى شود.
فضاقت عليه المدينة ، فتنحى عنها فنزل و اديا من اوديتها ثم كثرت حتى تباعد من
المدينة فاشتغل بذلك عن الجمعة و الجماعات .
پس مدينه براى گوسفندان ثعلبه تنگ شد و او از مدينه دور گرديد،
داخل يك وادى بزرگ در بيرون مدينه شد و همينطور از مدينه فاصله گرفت و دور شد
بطوريكه اشتغال با گوسفندان و دورى از مدينه او را شركت در نماز جمعه و جماعات باز
داشت .
الحال مال دنيا چنان او را به خود مشغول ساخته بود كه ديگر جمعه ها هم نمى توانست از
فيض نماز جمعه مستفيض شود.
وقت امتحان و آزمايش الهى فرا رسيد. اكنون ثعلبه در معرض امتحان قرار گرفت ، آنچه
كه خود تعهد كرد و به پيامبر صلى الله عليه و آله وعده داده بود، كه حق هر ذى حقى را
خواهد داد الحال وقتش فرا رسيده است .
و بعثت رسول الله صلى الله عليه و آله المصدق ياءخذ الصدقة فاءبى و
بخل و قال : ما هذه الا اءخت الجزية ، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله : يا ويح
ثعلبة ، فانزل الله و منهم من عاهد الله لئن آتينا من فضله لنصدقن و لنكونن من
الصالحين ، فلما آتيهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون . فاءعقبهم نفاقا فى
قلوبهم الى يوم يلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما كانوا يكذبون .(123)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از ثروت كلان ثعلبه با خبر شد مصدقى
(124) براى گوسفندان او فرستاد كه تا زكات آن را دريافت نمايد، ثعلبه در
پاسخ ، از دادن زكات ابا كرد و بخل ورزيد و گفت : نيست اين ، مگر شبيه جزيه (كه
جزيه را از اهل كتاب كه در ممالك اسلامى و در تحت نظر حكومت اسلامى زندگى مى كنند
مى گيرند).
پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: واى بر ثعلبه آنگاه اين آيات
نازل شد: و از ايشان كسى است كه پيمان بست با خدا كه اگر خدا از فضلش بما
مال و دارائى بدهد هر آينه زكات و صدقه دهيم و البته از شايستگان خواهيم شد، پس خدا
از فضلش به ايشان داد، آنگاه بخل ورزيده و روى گردانيدند و ايشان بودند از اعراض
كنندگان ، پس از پى اينكار نفاقى در دلهاشان ايجاد شد تا روزى كه بيابند آن را به
سبب آنچه كه خلاف كردند با خدا، از آنچه وعده كرده بودند و به آنچه كه دروغ
گفتند.(125)
اينست تعهد سرمايه داران كه قبل از ثروت بارها چه شفاها و چه قلبا از خدا تقاضا
كردند كه اگر ثروتمند و مالدار بشوند حقوق الهى را ادا خواهند نمود. ليكن پس از
ثروت ، نه تنها حقوق الهى را نپرداختند، چه بسا دهن كجى هم كردند.
مانع الزكوة مؤ من و مسلمان نيست !!
در اقتصاد اسلام مسئله زكات نقش مهمى در پيشرفت اسلام و امور مسلمين دارد و خاصه در
كيان اسلام زكوة نقش مهمى ايفاء مى نمايد و قدرت اقتصادى اسلام همچنان در عظمت و
گسترش و توسعه جغرافيائى و اجتماعى و سياسى مسلمين تاءثير بسزاى خود را دارد، و
در مقابل ضعف اقتصادى همچنان در شكست اسلام و مسلمين تاءثير منفى خود را نيز خواهد
گذاشت ، بهمين دليل اگر كسى يك قيراط ناچيز از زكات
مال خود را نپردازد و قصد پرداخت نداشته باشد يعنى با انكار زكات ، نه مؤ من است و
نه مسلم ، و مدعى اين بيان امام بر حق جعفر ابن محمد الصادق عليه السلام است .
ابى بصير از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
من منع قيراطا من الزكوة فليس بمؤ من و لا مسلم و هو قوله
عزوجل رب ارجعونى لعلى اعمل صالحا فيما تركت .(126) و فى رواية اخرى و
لا تقبل له صلاة . (127)
كسى اگر يك قيراط از زكات مالش را نپردازد، نه مؤ من است و نه مسلم ، و آن
قول خداى تعالى است (كه از قول مانع الزكات در عالم پس از مرگ مى گويد):
پروردگارا مرا به عالم دنيا بازگردان تا شايد
عمل صالحى از خود باقى گذارم و كار خيرى انجام دهم و در روايت ديگر آمده كه
نماز كسيكه زكات مالش را (ولو يك قيراط) نداده باشد
مقبول نيست .
طوق هفت طبقه زمين به گردن مانع الزكات !!
عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت از پيامبر
صلى الله عليه و آله نقل مى نمايد كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
ما من ذى زكوة مال
نخل او زرع او كرم ، يمنع زكوة ماله الا قلده الله تربة ارضه يطوق بها من سبع ارضين
الى يوم القيامة .(128)
هيچ صاحب زكاتى نيست كه زكات مالش را از خرما و زراعت و يا انگور پرداخت نكند
مگر خداوند زمين محل زراعتش را تا هفت طبقه به گردنش افكنده همچون قلاده ، و بدينوسيله
معذبش مى نمايد تا روز قيامت .
اگر زمين كسى را غصب نمائيد و غاصبانه از زمين مردم استفاده كنيد همين بلا و عذاب به
سر شما مى آورند.
خدايا بازم گردان ، تا زكات مالم بپردازم !!
در روايت ابى بصير از امام صادق عليه السلام آمده است كه آن جناب گفت : من از حضرت
شنيدم كه فرمود:
من منع الزكوة ساءل الرجعة عند الموت و هو
قول الله عزوجل : رب ارجعونى لعلى اعمل صالحا فيما تركت . .(129)
كسيكه زكات مالش را نداده و از دنيا رفت ، هنگام موت تقاضا كند كه برگردد تا زكاتش
را بپردازد، مؤ يدش همين آيه شريفه است .
ممكن است بعضى صد در صد گرفتار مرگ شوند و مزه تلخ و ناگوار مرگ را چشيده و
تا لب گور رفته و مواجه با عذاب اليم الهى بشوند پس آنگاه توفيق الهى رفيقشان
گردد و از خداوند بخواهند تا زنده شان كند و بعالم برگرداند تا نمازشان و
زكاتشان را ادا كنند و بپردازند. ولى افسوس !!!
در حكومت امام عصر عليه السلام مانع الزكات را گردن مى زنند!!
قوانين اسلامى همچون خونى كه مايه حيات است ، بايد در عروق هر انسان هميشه در
جريان باشد اين خون مايه وجد و نشاط و شادكامى كشور تن است نقش كانون در خانواده و
در مسائل اقتصادى ، نقش خود رد بدن را ايفا مى كند، اءبان ابن تغلب مى گويد:
حضرت امام جعفر ابن محمد عليه السلام به من فرمود:
دمان فى الاسلام ، حلال من الله لايقضى فيهما احد حتى يبعت الله قائمنا
اهل البيت فاذا بعث الله عزوجل قائمنا اهل البيت ، حكم فيهما بحكم الله لا يريد عليها بينة
: الزانى المحصن يرجمه و مانع الزكوة يضرب عنقه .(130)
دو خون است كه در اسلام بحكم خداوند حلال است ، (يعنى هدر است و ريختن آن
حلال مى باشد)، حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: به ريختن خون اين دو گروه
احدى حكم نمى كند تا آنكه خداوند مبعوث گرداند قائم ما
اهل البيت عليه السلام را، پس آنگاه كه قائم ما
اهل البيت عليه السلام برانگيخته شد به حكم خداوند به ريختن خون اين دو گروه حكم
مى نمايد، و بر عليه اين دو گروه طلب بينه هم نمى نمايد آن دو گروه ، زانى محصن
است (آنكه با داشتن همسر زنا مى كند) كه رجم و سنگسار مى شود و ديگرى مانع الزكات
است كه گردنش را مى زند.
از معنى و مفهوم اين روايت اهميت اين دو موضوع به وضوح روشن مى گردد، چرا كه يكى
سنگر خانواده را متلاشى مى نمايد و اساس عفت و پاكدامنى را از بيخ و بن بر مى كند و
لذا عقوبت تهديد كنندگان به نجات و اصالت زنان در خانواده ، در اسلام شديد است .
و ديگرى نيز با منع زكات و عدم پرداخت آن بنيان اقتصاد اسلامى را بر مى اندازد و
مسلمين عالم را در ضعف شديد مالى ، و در زير فشار چكمه استكبار عالم قرار داده و از پاى
در مى آورد لذا مانع الزكات هم مجازاتى چون گردن زدن را كه حق اوست مى طلبد.
فصل هفتم : در استحقاق اهل زكات
چه كسانى صلاحيت دريافت زكات دارند؟
امام صادق عليه السلام از طريق قرآن افرادى را كه صلاحيت دريافت زكات دارند معرفى
مى نمايد:
سماعة از ياران آن حضرت مى گويد:
سؤ ال كردم از حضرت امام صادق عليه السلام كه چه كسانى صلاحيت دريافت زكات
را دارند؟
فقال عليه السلام : هى للذى والله فى كتابه للفقراء و المساكين و العاملين
عليها و المؤ لفة قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و فى
سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله
حضرت فرمود: زكات براى كسى است والله در كتاب خدا، قرآن آمده است :
زكات براى فقراء و مساكين ، كسانى كه زكات را جمع آرى مى كنند، و در راه تاءليف
قلوب و براى آزاد كردن بنده ها و براى ورشكسته ها و قرض دارها، و در راه خدا و براى
در راه مانده ها، از طرف خداوند فرض و واجب شده است .
آنگاه حضرت امام عليه السلام معيارى براى گيرندگان زكات معين فرمود:
پس از بيان آيه شريفه فرمود:
و قد تحل الزكوة لصاحب ثلاث ماءئة درهم و تحرم على صاحب خمسين درهما .
چه كسانى صلاحيت دريافت زكات دارند؟ حضرت امام عليه السلام مى فرمايد:
گاهى زكات براى كسى كه صاحب سيصد درهم است
حلال مى باشد و براى كسيكه مالك و صاحب پنجاه درهم است حرام مى گردد.
راوى مى گويد عرض كردم ، چگونه چنين است ؟
فقال عليه السلام : اذا كان صاحب الثلاثمائة درهم له مختار كثير، فلو قسمها بينهم
لم يكفهم ، فلم يعفف عنها نفسه ، و لياءخذها لعياله .
حضرت فرمود: اگر براى صاحب سيصد درهم ، مختار كثير و عائله زياد باشد پس اگر
تقسيم كند در بين آنها اين مبلغ را، كفايتشان نمى كند، و آن شخص نمى تواند خود را
نگهدارد، و بايد اين زكات را براى اداره عيال و ناخوارانش بگيرد.
و اما صاحب الخمسين فانها تحرم عليه اذا كان وحده ، و هو محترف
يعمل بها، و هو يصيب فيها ما يكفيه ان شاءالله .(131)
و اما صاحب پنجاه درهم پس همانا زكات بر او حرام است هرگاه تنها باشد در حالى كه
صاحب حرفه و شغلى هم هست كه به سبب آن كار مى كند و خود را كفايت مى نمايد.
اين معيارها از حضرت امام براى تاءمين زندگى فقراء و استفاده از زكات
قابل توجه است .
از امام پنجم عليه السلام در اين رابطه مى خوانيم : ان الصدقة لا
تحل لمحترف و لا لذى مرة سوى قوى فتنز هو عنها (132)
آن حضرت فرمود:
زكات براى صاحب حرفه و فرد قوى و سالم
حلال نيست از آن دورى جوئيد.
يعنى به كسى كه حرفه اى براى تاءمين عيالات خود دارد و يا انسان سالمى است كه مى
تواند كار كند و زندگى نمايد، زكات و هر نوع كمك از
قبيل خمس و صدقات به او حلال نيست ، كه چنين انسانهائى
تنبل و تن پرور مى گردند و در اقتصاد اسلام
خلل بوجود مى آورند و رفته رفته ، اقتصاد اسلام را فلج مى نمايند، تنها كسانى كه از
زكات استفاده مى كنند كه از زندگى و تاءمين خود و اعضاء خانواده از راه كسب و كار
بسوى ايشان بسته گردد زكات متعلق به چنين انسانهاى از كار افتاده مى باشد.
مستحقين زكات قدرت بر سير و سفر ندارند
براى آنكه جامعه اسلامى به تخدير كشيده نشود، و از كار و صنعت و هنر و كشاورزى و
اقتصاد بازنمانند و بطوركلى جامعه مسلمان و اسلام به ضعف كشيده نشوند و بر اثر
تنزل و شكست اقتصادى و صنعتى توسرى خور استكبار جهانى نباشد، و مكاتب اجوف و
توخالى ماركسيسم و كمونسيم و مائوئيسم به مسلمانان فخر نفروشند و مسلمانان را به
بردگى نگيرند، اسلام در راه كمك به مساكين و فقراء بابى گشوده و افراد مستحق
دريافت وجوهات بريه را معرفى نموده است ، تا مسلمانان ، ضعيف وامانده شناخته نشوند
و زكات ، و وجوهات واجب را جهت اداره فقراء امت مقرر فرموده كه به آنان پرداخت گردد و
انسانهاى متمكن و مالدار را از دريافت زكات و خمس و وجوء ديگر، محروم ساخته است تا
ريشه فقر خشك گردد.
در اين فصل آيات قرآن ، مساكين مستحق دريافت زكات را معرفى مى نمايد و از بيان
پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام نيز هر كدام از مصارف زكات و
اصناف مستحق زكات مفروضه را به نحوى معرفى مى نمائيم .
در اين آيه شريفه خداوند متعال مى فرمايد:
قال الله تعالى :
للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهم
الجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يسئلون الناس الحافا و ماتنفقوا من خير فان
الله به عليم .(133)
زكات و صدقات از براى فقراء و مساكين است كه بازداشته شده اند در راه خدا، و
توانائى ندارند در زمين سير كنند و نادانان مى پندارند ايشان را كه از عفت گزينى از
توانگرانندد (اى پيامبر) تو مى شناسى ايشان را به علامتشان كه در سيمايشان مى
باشد، سئوال نمى كنند از مردمان به ابرام ، و آنچه را كه انفاق مى كنيد از مالى ، پس
بدرستى خداوند به آن داناست .
بنابراين آنانكه : در تمامى قرون و اعصار به استضعاف كشيده شده اند، و توان
زندگى در روى زمين خدا را ندارند و صورت از سيلى قرمز نگهداشته اند كه هرگز دست
سؤ ال به پيش اين و آن دراز نمى كنند، آنان را بايد جست و از وجوهات بريه بحد
كافى در آغوششان ريخت كه آنان مؤ منان و در تحت
ظل اسلام و قرآنند.
و نيز در سوره توبه دريافت كنندگان زكات را اينچنين معرفى مى كند:
انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤ لفة قلوبهم و فى
الرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله و الله عليم حكيم
.(134)
جز اين نيست كه صدقات از براى درويشان است و درماندگان و كاركنان بر جمع
صدقات و آنانكه دلهاشان بدست آورده شده ، و در آزاد كردن گردنها، و قرضى دادن به
مفلسان ، در راه خدا، و رهگذاران محتاج . فرض كردنى از خدا و خدا داناى درست كردار است
.
اين گروه را قرآن مستحق دريافت زكات معرفى كرده است .
گاهى مالك هفتصد درهم مى تواند زكات بگيرد؟
در اسلام و در مذهب جعفريه فقير به كسى مى گويند كه خرج
يكسال خود و عيالاتش را بالفعل يا بالقوه ندارد، يعنى اينكه نه مالى جهت اداره
زندگى و خانواده اش دارد، و نه توانائى تحصيل آن مخارج را.
در روايتى كه مى خوانيم كه امام عليه السلام فقير را معرفى مى نمايد:
ابوبصير مى گويد:
از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
كسى كه هفتصد درهم دارد زكات به او مى رسد اگر چيزى جز آن نيابد.
عرض كردم : آيا زكات بر او واجب نيست ؟ فرمود:
زكات او صدقه است بر عيالاتش ، و زكات بر او نمى رسد مگر آنكه بر آن هفتصد
درهم اعتماد كند و در كمتر از يكسال آن را تمام كند، چنين كسى زكات بگيرد زكات بر
كسى كه حرفه دارد نمى رسد، و كسى كه چيزى دارد كه بر آن زكات تعلق مى گيرد،
حق دريافت زكات را ندارد.(135)
مسلمان سالم و عاقل نبايد از راه زكوة زندگى كند!!
در حديثى از محمد بن مسلم است كه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه حضرت
فرمود:
بر كسيكه دارائيش پنجاه درهم بوده و نيز حرفه اى دارد و مى تواند مخارج خود و
خانواده اش را تاءمين نمايد زكات حلال نيست .
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: كه رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:
صدقه بر توانگر، و شخصى كه حرفه يا درآمدى دارد، و همچنين سالم و نيرومند
است ، حلال نيست . پرسيدند اين به چه معنى است ؟
فرمود: يعنى كسى كه مى تواند از زكات بى نياز باشد، گرفتن آن بر او
حلال نيست .(136)
صرف نادارى و فقر كاذب موجب استحقاق زكات نمى شود، بنابراين كسى كه قدرت بر
كار، كسب و زراعت و كشاورزى دارد و از سلامت جسم و
عقل برخوردار است . بايد خود و عائله اش را تاءمين كند و حق دريافت زكات ندارد، بچنين
كسى مؤ ديان زكات شايسته است زكات پرداخت ننمايند و جامعه را به تنبلى و تكدى و
مصرف گرائى گرفتار نكنند.
منزل ملكى يا خادم ، مانع از استحقاق زكات نيست :
اما زكات بر حداقل ضرورتها محدود نمى شود بلكه تمام نيازهاى متعارف شخصى را
تاءمين مى كند.
در اين مورد سماعة حديثى آورده كه مى خوانيم :
سماعة مى گويد:
از امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدم :
آيا كسى كه خانه و خادمى دارد زكات بر او مى رسد؟
حضرت فرمود:
آرى ، مگر آنكه آن خانه براى او منبع درآمدى باشد كه بتواند از آن
محل خرج زندگى خود و خانواده اش را تاءمين كند، اما اگر درآمدى نداشته باشد كه خرج
خوراك و پوشاك خود و خانواده اش را بدون اسراف و تبذير، تاءمين نمايد، گرفتن
زكات بر او حلال است .(137)
و در روايت ابوبصير از امام صادق عليه السلام آمده است كه مى گويد:
به امام صادق عليه السلام عرض كردم :
دوستى دارم كه خانه او چهار هزار درهم ارزش دارد، بعلاوه داراى يك كنيز و يك غلام نيز
مى باشد، اما در آمد او روزانه در حدود دو تا چهار درهم است كه از طريق آب كشى با يك
شتر تاءمين مى شود و داراى عيال نيز است ، آيا به چنين شخصى زكات مى رسد؟
حضرت فرمود:
آرى ، عرض كردم عليرغم اينكه اين اشياء را دارد؟
فرمود: اى ابا محمد آيا مى گويى خانه اش را كه
محل سكونت و مايه آبروى او است بفروشد؟ يا اينكه مى گويى كنيز خود را كه كمك
حال او در سرما و گرما است و آبروى او و عيالش را حفظ مى كند به فروش برساند؟ يا
اينكه مى گويى شترش را كه وسيله امرار معاش و غلامش را كه مايه كمك مساعدت او در
تحصيل قوت روزانه اوست بفروشد؟ نه ، هيچكدام را نبايد بفروشد و زكات بر او
حلال است ، بعلاوه در دادن زكات بهتر آنست كه فقير، بى نياز شود، نه اينكه فقط در
حد يك مقدار معينى به او داده شود.(138)
اسحق ابن عمار از امام موسى بن جعفر عليه السلام پرسيد:
آيا از زكات مبلغ هشتاد درهم به مستحق بدهم ؟
حضرت عليه السلام فرمود:
آرى . بلكه بيشتر هم به او بده .
اسحاق بن عمار مى گويد:
سپس عرض كردم : آيا صد درهم به او بدهم ؟
حضرت عليه السلام فرمود: بلى و اگر مى توانى او را بى نياز كن .
و در همين رابطه از امام باقر عليه السلام منقول است كه حضرت فرمود:
اگر به فقير و شخص مستحقى ، صدقه مى دهيد، آنقدر بدهيد كه بى نياز شود. ناگفته
نماند، اين قدر از زكات را راوى به امام عليه السلام مى گويد كه به مستحق بدهم ،
داراى ارزش زمانى است مثلا هشتاد درهم در آن زمان ، از يك ارزش بيشترى برخوردار بوده
است .
مسئله مهم ديگر اين است كه امتيازات اسلامى كه در راه تاءمين ضعفاء و مساكين در آن با اين
گستردگى خاص بچشم مى خورد، كه در ساير
ملل و فرق با اين خصوصيات مشهود نيست .
زكات مال خود را به مستحق مؤ من بپردازيد:
در روايت اسحاق بن غالب از امام صادق عليه السلام مى خوانيم :
قال ابوعبدالله عليه السلام : يا اسحق كم ترى
اهل هذه آلاية ، فان اعطوا منها رضوا و ان لم يعطوا منها اذاهم يسخطون .(139)
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
اى اسحاق چقدر از اهل اين آيه ديده اى و مى شناسى ، اگر به آنها زكات داده شود
خوشحال و مسرور مى گردند و اگر به آنها اعطا نگردد از آن ناگهان خشمگين و عصبانى
مى شوند.
اسحاق ابن غالب گفت عرض كردم : نمى دانم .
حضرت عليه السلام فرمود:
هم اكثر من ثلثى الناس (140)
آنان بيشتر از دو ثلث از مردمان مستضعف جامعه اند.
چرا كه مستضعفان در زندگى ناراضى اند و عدم رضايتشان براى چيست ؟
چرا فقراء اگر اشباع گردند راضى و اگر نه خشمگين اند؟
بطوريكه حضرت امام عليه السلام چنين مردم بيچاره را زيادتر از دو، سوم ، از اكثر
جامعه خوانده است .
پاسخ اينست ، كه ايمان به خدا، و رضايت به مشيت الهى ، موجب صبر و
تحمل و خشنودى در تمامى حالات زندگى است و اگر بنده راضى بوده باشد خدا و مولا و
پروردگارش از او راضى نباشد هميشه در زندگى ناراضى است .
به فقير مجهول الهويه زكات ندهيد.
براى دريافت زكات ، ايمان و ولايت اهلبيت پيامبر شرط است ، و مؤ من كسى است كه طبق
دستور خداوند تعالى در قرآن و بر اطاعت از ائمه هدى عليه السلام كه پروريده آغوش
پيامبر صلى الله عليه و آله و مهبط و فرودگاه وحى مى باشند،
عمل نمايند، و اگر فقير، از مؤ منين باشد، در اينصورت مستحق دريافت زكات مى باشند.
زراره از حضرت ابى عبدالله الصادق عليه السلام مى پرسد از آيه :
انما الصدقات للفقراء....
هر يك از اين مستحقين مذكور را مى توان زكات داد، اگر چه شناخته نباشند؟
قال ان الامام يعطى هؤ لاء جمعيا لا نهم يقرون له بالطاعة
حضرت فرمود: همانا امام عطا مى كند زكات را به اين دسته ، براى اينكه آنان اقرار
به اطاعت از امام دارند و امام از آنان شناخت دارد.
زراره گفت : اگر شناخته نشوند چطور؟
... فقال : يا زرارة لو كان يعطى من يعرف دون من لا يعرف لم يوجد لها موضع ، و انما
كان يعطى من لا يعرف ليرغب فى الدين فيثبت عليه ، و اما اليوم فلا تعطها انت و
اصحابك الا من يعرف .(141)
حضرت فرمود: اى زراه ، اگر عطا كند زكات را به كسى كه مى شناسد، غير از آنكسى
كه او را نمى شناسد، براى زكات موضعى نبايد، (يعنى مؤ دى زكات بايد استحقاق
گيرنده را بداند تا به او زكات بدهد)، البته اگر زكات بدهد به كسى نمى شناسد
(يعنى كسيكه صلاحيت مشروع ندارد) ولى او از گرفتن زكات به اسلام راغب مى گردد
(بعنوان تاءليف قلوب ) و براى او ثابت است كه رغبت به خدا و پيامبر صلى الله عليه
و آله پيدا مى كند، (زكات دادن به او پذيرفته و صحيح است ) .
حضرت فرمود: اى زراره ، اما از امروز تو و اصحابت به افرادى كه نمى شناسى
زكات ندهيد، تا مگر او را بشناسى .
با اين روايت مى فهميم كه زكات مال و زكات فطره كه از اهميت بيشترى برخوردار است ،
را نمى توان به افرادى كه مطيع و منقاد خداوند و پيامبر صلى الله عليه و آله و اءئمه
عليه السلام نيستند، پرداخت كرد.
زكات در خدمت تاءليف قلوب
زراره از امام باقر عليه السلام مى پرسد كه
قول خداى تعالى و المؤ لفة قلوبهم چيست ؟
قال عليه السلام : هم قوم وحدو الله و خلعوا عبادة من يعبد من دون الله تبارك و تعالى
و شهدوا ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله ، و هم فى ذلك شكاك من بعدما جاء به
محمد صلى الله عليه و آله فاءمر الله نبيهم ان يتاءلفهم
بالمال و العطاء لكى يحسن اسلامهم و يثبتوا على دينهم الذى قددخلوا فيه و اقروابه
.(142)
حضرت فرمود: المؤ لفة قلوبهم ، آنان قومى هستند، كه خداوند را بوحدانيت مى
پذيرند و بت نمى پرستند و خلع عبادت مى كنند از كسانيكه غير خدا را مى پرستند
(يعنى تابع بت پرستان نيستند و غير خدا را نمى پرستند) و شهادت به يگانگى خدا و
شهادت به رسالت حضرت ختمى مرتبت مى دهند، اما در اين رابطه شك مى نمايند و به
وحى و آنچه كه به پيامبر صلى الله عليه و آله
نازل شده است مشكوكند، پس خداوند به پيامبرش امر فرمود كه بين چنين مسلمانانى
بوسيله مال و عطايا (زكات بدهد و) تاءليف قلوب نمايد تا كه اسلامشان نيكو گردد و
بر دينشان ثابت قدم شوند دينى كه بر آن
داخل شده اند تا اقرار به حقانيت آن نمايند
در تاءليف قلوب :
زراره و حمران و محمد بن مسلم از ابى جعفر و امام باقر و امام صادق عليه السلام سؤ
ال كردند:
و المؤ لفة قلوبهم قال : قوم تاءليفهم
رسول الله و قسم فيهم الارض . (143)
آن دو بزرگوار فرمودند: زكات را براى قومى كه بجهت تاءليف قلوب مى پردازند
رسول خدا صلى الله عليه و آله خمس را در بينشان تقسيم مى كرد.
يعنى جهت تاءليف قلوب خمس را نيز مى توان به آنان داد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
و المؤ لفة قلوبهم قومى هستند كه خدا را به وحدانيت مى پذيرند، ولى به
پيامبرى محمد صلى الله عليه و آله شناخت ندارند و معتقد نيستند و پيامبر خدا
صلى الله عليه و آله (با زكات ) بين چنين گروهى تاءليف قلوب و تعليم و تربيت مى
نمايند تا معرفت و شناخت پيدا كنند، پس خداوند براى اين گروه نصيبى از زكات مقرر
فرمود تا آنكه اعتقاد به مبانى اسلام پيدا نموده و تا راغب شوند و به اسلام رغبت
نمايند.(144)
حقوق عاملين زكات از خود زكات تاءمين مى شود:
محمد بن مسلم از حضرت ابى جعفر امام باقر عليه السلام مى پرسد:
قول خداى تعالى كه فرمود و العاملين عليها چيست ؟
قال : هم السعاة )(145)
حضرت عليه السلام فرمود: و العاملين عليها،
عمال زكات ، يعنى كسانيكه سعى و تلاش دارند براى جمع آورى زكات .
و همچنين حضرت صادق عليه السلام فرمود:
و العاملين عليها هم السعاة و الحباة فى اءخذها و جمعها و حفظها و حتى يؤ دوها
الى من يقسمها .(146)
عمال زكات ، همان كسانى هستند كه با سعى و تلاش و طى طريق ، خود را در گرفتن
و جمع آورى و حفظ زكات و رساندن به كسيكه بين فقراء و مساكين تقسيم مى نمايد، نقش
دارند.
بنابراين از خود زكات ، به عمال و جمع كنندگان زكات مى توان داد، و زندگى كسى را
كه ماءمور جمع آورى زكات است و كارش اينست كه آن را به اهلش برساند، مى توان
تاءمين كرد.
رفق و مدارا با مؤ ديان زكات
ايجاد حكومت عدل و امحاء و محو باطل ، مبتنى بر توان مالى و اقتصادى حكومت اسلامى است ،
اگر جامعه مرفه خمس و زكات اموال خويش را به دولت اسلامى بپردازد، حكومت
عدل بهتر و عاليتر به خدمت خود ادامه داده و حقوق آحاد ملت در رده هاى مختلف ادا مى گردد.
امير مؤ منان عليه السلام براى احقاق حقوق و ايجاد عدالت اجتماعى ، به
عمال خويش توصيه مى فرمود كه در دريافت زكات و گرفتن ماليات ، تقواى الهى را
مراعات كنند، و توصيه مى فرمود كه با مردم چگونه برخورد نمايند و از ترسانيدن و
ارعاب مردم بازشان مى داشت ، و با كلمات زاهدانه و عارفانه اش به آنان اين چنين خطاب
مى فرمود:
انطلق على تقوى الله وحده لا شريك له و لا تروعن مسلما و لا تجتازن عليه كارها و لا
تاءخذن منه اكثر من حق الله فى ماله ... .(147)
حضرت امير عليه السلام دستور العمل و كيفيت مدارا و مرافقت با ادا كنندگان زكات و جمع
آورى آن و مهربانى با كسى كه زكوة مى پردازد به عاملين زكوة توصيه و سفارش مى
نمود و مى فرمود:
برو، با پرهيزكارى و ترس از خداى يگانه و بى همتا، و اينكه هيچ مسلمانى را
نترسانى ، و به (مزرعه و باغ ) او گذر مكن در صورتيكه كراهت داشته و به دلخواه او
نباشد و بيشتر از حقى كه خدا در دارائى از او مگير اين نهايت مرافقت و مداراى اسلام با مؤ
ديان زكوة است .
اخلاق و برخورد عاملان زكات با مؤ ديان آن
سپس حضرت امير عليه السلام در برخورد صحيح با مؤ ديان زكوة به عاملان چنين
توصيه فرمود:
ثم امض اليهم بالسكينة و الوقار حتى تقوم بينهم فتسلم عليهم و لا تخدج بالتحية
لهم .(148)... بعد از آن با آرامش به سوى ايشان برو تا بين آنان بايستى ، پس
بر آنان سلام كن و درود بر ايشان را كم و كوتاه مكن .
ارسلنى اليكم ولى الله و خليفته لاخذ منكم حق الله فى اموالكم
فهل لله فى اموالكم من حق فتؤ دوه الى وليه ؟... . (149)
پس از آن مى گويى اى بندگان خدا، دوست و خليفه خدا (جانشين خداوند در زمين ) مرا
بسوى شما فرستاده تا حق و سهم خدا را از دارائيتان از شما بستانم ، آيا خدا را در
دارائيتان حق و سهمى هست كه آنرا به ولى او بپردازيد؟.
پس اگر گوينده اى گفت : نه ، به او مراجعه نكن و اگر كسى گفت : آرى ، و پاسخ مثبت
داد، پس با او برو، بدون اينكه او را بترسانى و يا وعده و وعيدشان دهى ، يا بر او
سخت گرفته او را به دشوارى و ادارى و بدون
تحميل ما لا يطاق زكاتشان را بگير.
(گرفتن ماليات بر در آمد از موديان آن در صورتى كه به هيچ گونه رضايتى الزام و
اجبار به پرداخت آن مى نمايند اثر زشت و واكنشهاى اقتصادى خواهد داشت و اسلام هرگز
رضايت نمى دهد كه خمس و زكوة مال مردم را به اجبار و اكراه بگيرند چگونه مالياتهاى
اكراهى و با زور روى تپانچه روى كتك مى تواند گوارا باشد و
حلال !!!
امام على عليه السلام در توصيه عاملان بر اءخذ زكات
پس از بيان اين مقدمات اينك حضرت مى فرمايد:
فخذ ما اءعطاك من ذهب او فضة ، فان كان له ماشية او
ابل فلاتد خلها الا باذنه . فان اكثرها له ، فاذا اءتيتها فلا
تدخل عليها دخول متسلط عليه و لا عنيف به و لا تنفرن بهيمة و لا تفز عنها و لا تسوءن
صاحبها فيها. و اصدع المال صدعين ثم خيره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره ، فلا
تزال كذلك حتى يبقى ما فيه وفآء لحق الله فى ماله ، فاقبض حق الله منه (150)
پس بگير از آنان آنچه بتو از طلا و نقره مى دهند، و اگر گاو و گوسفند يا شتر
داشته باشد بى اجازه او نزد آنها مرو، زيرا بيشتر آن ها
مال اوست ، و چون نزد چهار پايان ايشان رسيدى به آنها نگاه مكن مانند كسيكه بر صاحب
آنها تسلط دارد، و نه مانند كسى كه بر او سخت گيرد، و چهار پائى را نرانده مترسان ،
و صاحب آن را در گرفتن آن مرنجان ، و مال را به دو بخش قسمت كن ، پس او را مختار
گردان (تا هر كدام را خواهد اختيار كند) پس هرگاه اختيار نمود، معترض آنچه اختيار كرده
مشو و همچنين پيوسته قسمت نما تا آن مقدار بماند كه حق خدا (زكات ) در
مال او مى باشد، پس حق خدا را از او دريافت كن .
در حكومتهاى اسلامى اگر عدالت و انصاف با مردم رعايت شود. بايد عاملان و
كارگزارانى تربيت كنند، كه بر مال و جان و عرض مردم حرمت نهند، و با هر چه مدارا و
ملاطفت بيشتر با مردم عمل شود.
حق مستضعفين را به ايشان برسانيد
زكات و خمس و هر گونه ماليه اى ، تحت دستور العملى كه در اختيار ما نهاده اند بايد
بنحوى صحيح و مشروع عمل شود.
انسانهائى واجد شرائط هستند كه هر نوع كمك به آنها مطابق با واقع است ، و مرضى
رضاى حضرت حق است و خلاف رضاى او نيست ، پس ملمان و مؤ من بايد زيرك و كيس باشد
و قدمى در راه باطل نگذارد، درهمى بباطل صرف نكند. و وجوه بريه خويش را در مسير
واقعى حق مصرف نمايد.
در كتاب زكات و صدقات ، باب مصارف انفاق ، علامه بزرگوار مجلسى قدس سره يك
داستان بسيار جالب و تكان دهنده و بيدار كننده و راهنما بسوى حق و حقيقت ، در اختيار
پويندگان راه حقيقت و ولايت و رهبرى و راه على عليه السلام گذاشته است . اين داستان را
با ترجمه به فارسى بنظر شما خوانندگان بيدار و گرامى مى رسانيم :
علامه مجلسى از اءمالى شيخ طوسى نقل مى نمايد كه :
طايفه اى از ياران و اصحاب اميرالمؤ منين عليه السلام به نزد آن بزرگوار رسيدند،
هنگامى كه مردم از دور و بر حضرت عليه السلام متفرق شده بودند و به طرف معاويه
عليه الهاويه مى رفتند (از حق به باطل گريختند) تا شايد به دنيا برسند، و
آنچه از معاويه عايدشان مى گردد به آن دست يابند. ياران گفتند: اى اميرمؤ منان عليه
السلام : اعط هؤ لاء الا موال و فضل هولاء الا شراف من العرب و قريش على الموالى و
العجم و من تخاف عليه من الناس و فراره الى معاوية ... .
اين اموال (بيت المال ) را به آنان بده و اين اشراف از عرب و قريش (كه بسوى معاويه
رفته بودند) را بر غلامان و عجمان ، و هر كسيكه مى ترسى بسوى معاويه فرار كند،
فضيلت و برترى بده ، (و اينها را براى خويش نگهدار).
حضرت امير عليه السلام (با كمال شهامت و حريت و آزادگى ) به آنان فرمود:
اءتاءمرونى ان اطلب النصر بالجور؟ لا و الله ، ما
افعل ما طلعت شمس و لاح فى السماء نجم ، و الله لو كان مالهم لى لواسيت بينهم و...
آيا به من مى گوئيد كه طالب نصرت و كمك بوسيله ظلم و جور باشم ؟ (يعنى حقوق
مردم را از بيت المال به فراريها بدهم و از چنين انسانهاى بى ايمان و سست عنصر
استمداد نمايم ؟!) نه بخدا سوگند، اگر آنچه كه آفتاب بر آن مى تابد و نجوم آسمان
بر او نور افشانى مى كنند، اگر همه اين اموال متعلق به من باشد چنين كارى نمى كنم ،
و چيزى به آنها نخواهم داد، بلكه بين همه بندگان خدا هر آنچه كه به آنان تعلق
بگيرد بطور مساوى و يكسان خواهم داد، چگونه چنين نباشد. چرا كه همه اين
اموال متعلق به همه آنان است .
راوى گفت : حضرت سكوت كرد، سكوت طولانى ، سپس فرمود: كسى كه بر او
مال و ثروتى است پس او بايد بپرهيزد از فساد، چرا كه اعطا و بخشش (زكات ، خمس ، و
صدقات ديگر) در غير موضع و حق خودش اسراف و تبذير به حساب مى آيد، و اين
بخشش اگر چه براى صاحبش در دنيا به منزله ذكر حق است ، اگر در غير راه حق به غير.
مستحق پرداخت گردد به پيشگاه خداوند تعالى ضايع و بى اجر است (و بايد هر وجوهى
و هر خدمتى به حق و در موضع مشروع خودش صرف گردد) و هيچكس مالش را در غير حقش
صرف نمى كند، و به نا اهل نمى دهد، مگر آنكه خداوند او را از نعمت شكر گزارى آن
محروم مى گرداند....(151)
|