125 - پاسخ به سوالات سلمه
سلمه از افراد نامى مسيحيان بود، براى تحقيق و بررسى حقانيت اسلام ، همراه
جارود، به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمده بود، در كنار نشسته بود و با دقت
به بيانات پيامبر (صلى الله عليه وآله ) گوش مى كرد، و در انتظار رسيدن نوبت بود
كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) چند
سوال كند.
در زمان حضرت سليمان (عليه السلام ) شخصى پرنده اى كه زيبا و خوش صدا بود
به هزار درهم خريد، آن را به منزل آورد و در ميان قفس گذاشت .
در آغاز اسلام هر كس به اسلام مى گرويد، در خطر و تهديد مرگ قرار مى گرفت ، و عده
اى بدست دشمنان ، زير شكنجه هاى ناجوانمردانه شهيد شدند.
مفضل يكى از شاگردان ممتاز امام صادق (عليه السلام ) گويد: امام صادق (عليه السلام )
فرمود: سزاوار و شايسته نيست كه انسان با ايمان خود را خوار و
ذليل كند.
عبدالله بن ابى سردسته منافقان بود، در ظاهر بطمع غنائم جنگى ، در جنگ بين
المصطلق كه در سال ششم هجرت بين مسلمانان و قبيله مصطلق واقع شد شركت نمود،
مسلمانان پيروز شدند، و با بدست آوردن غنائم بسيار، همراه پيامبر (صلى الله عليه
وآله ) به مدينه بازگشتند چنانكه (در داستان 117) گفتيم ، در بازگشت ، عبدالله بن
ابى نفاق خود را آشكار ساخت و دهن كجى كرده و خود و همكاسه هايش را عزيز
شمرد، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و مهاجران را
ذليل ...
در ماجراى نيرنگ منافقان كه در داستان قبل ، فرازى از آن بيان شد، عمر بن خطاب از
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) درخواست كرد كه دستور بده تا عبدالله بن ابى
سردسته منافقان مدينه را بقتل برسانم .
الياس از پيامبرانى است كه هنوز زنده (و غايب از نظرها) است ،
نقل شده : حضرت عزرائيل نزد او رفت ، تا روحش را قبض كند.
روزى لقمان پسر خود را چنين موعظه كرد:
سال نهم هجرت بود، مسلمانان در جنگ تبوك ، با
كمال پيروزى از نواحى روم به مدينه بازگشته بودند، روز بر رونق و گسترش اسلام
مى افزود.
درسال نهم هجرت ، هيئتى به نمايندگى قبيله ثقيف كه بيشتر مردم طائف وابسته به اين
قبيله بودند، به سوى مدينه رهسپار گشتند، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دستور داد
خيمه اى برپا كرده و مسلمانان به پذيرائى اين هيئت بپردازند.
چهار شاعر زبردست در مجلسى ، به دور هم نشستند كه عبارت بودند از:
درجنگ احد كه در سال دوم هجرت در يك فرسخى مدينه واقع شد، طلحة بن ابى طلحه
پرچمدار دشمن به ميدان تاخت ، نعره سرداد و مبارز طلبيد، اميرمؤ منان على (عليه السلام
) به ميدان او شتافت ، و با او به جنگ پرداخت و طولى نكشيد، ضربتى بر سر او وارد
نمود، و او نقش بر زمين شد، على (عليه السلام ) ازاو دست كشيد و به پايگاه مراجعت
نمود.
در جنگ احزاب (خندق ) كه در سال پنجم هجرت در كنار مدينه واقع شد، امير مؤ منان على
(عليه السلام ) به ميدان عمرو بن عبدود (قهرمان بى نظير دشمن ) رفت و در يك درگيرى
تن به تن ، پاهاى او را قطع كرد و سپس سرش را از بدنش جدا نمود، در بدن او زره
قيمتى بود، على (عليه السلام ) آن را از بدن او خارج نساخت .
به نقل امام صادق (عليه السلام ) رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: خداوند
رحمت كند كسى را كه فرزندش را در نيكى و نيكوكارى كمك كند.
اميرمؤ منان على (عليه السلام ) فرمود: رفيق را از اين رو رفيق گويند
كه تو را بر آن چه كه صلاح دينت است ، هميارى مى كند، پس كسى كه تو را بر آن چه
كه صلاح دين تو است يارى كند، او رفيق (واقعى ) تو است .(441)
درزمان پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نصايح آن حضرت و تلاوت آيات قرآن از زبان
آن حضرت ، اصحاب را تحت تاثير فوق العاده قرار مى داد، مدتى شد كه اصحاب آن
چنان در خوف و ترس عذاب الهى قرار گرفتند، كه هر كدام تصميمى گرفتند.
در زمانهاى گذشته ، حكومت ستمگر عراق ، وزيرى داشت به نام موفق ، روزى
درنماز جماعت شركت كرد و به يكى از علماء كه امام جماعت بود، اقتدا نمود، شنيد امام جماعت
در نماز هنگام تلاوت سوره ، به اين آيه رسيد.
در سال هشتم هجرت بعد از فتح مكه ، جنگ بزرگى بين مسلمانان و مردم طائف و اطراف آن
در گرفت كه به جنگ حنين (بر وزن حسين ) معروف است ، گفتنيها در اين جنگ
بسيار است ، در اينجا به دو نكته عميق اشاره مى كنيم :
روزى حضرت عيسى (عليه السلام ) به حواريون (ياران مخصوصش ) فرمود: به حق مى
گويم و سخنم عين حقيقت است : مردم مى گويند دوام ساختمان بستگى به پايه و اساس
آن كه زير بناى آن است دارد.
يكى از آيات هشداردهنده قرآن ، آيه 6 سوره تحريم مى باشد، كه آغاز آن اين است :
بختيشوع دكتر مخصوص هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) پيرو آئين مسيح (عليه
السلام ) بود.
حواريون (ياران مخصوص حضرت عيسى (عليه السلام ) همچون پروانه اطراف شمع
فروزان حضرت عيسى (عليه السلام ) را گرفته بودند، و از مواعظه او بهره مند مى
شدند، در اين ميان ، خطاب به او كرده و گفتند:
به اين داستان قرآنى كه از آيه 14 تا 16 سوره حديد اقتباس شده توجه كنيد:
مالك بن اعين گويد از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم : اينكه مسلمانى به مسلمان
ديگر مى گويد: جزاك الله خيرا (خداوند به تو پاداش نيك عنايت كند) يعنى چه
؟
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: روزى على (عليه السلام ) در مسجد كوفه نشسته بود،
در آن هنگام ، عبدالله بن فضل تميمى از آن جا عبور كرد، درحالى كه زره (پيراهن جنگى )
طلحه را همراه داشت .
اميرمومنان (عليه السلام ) فرمود: يك نفر يهودى چند دينار از پيامبر (صلى الله عليه و
آله ) طلب داشت ، آن را مطالبه كرد.
مالك بن عوف مرد سرسخت قبيله نصر و آتش افروز جنگ حنين
(درسال هشتم هجرت ) بود، و قبيله ثقيف و هوازن را برضد مسلمانان تحريك كرد، و جنگ
بزرگ حنين واقع شد.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد: ما در حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله )
بوديم ، مى خواست وضو بگيرد، در اين هنگام گربه به خانه آن حضرت پناه آورد،
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فهميد كه گربه تشنه است ، ظرفى را كه آب داشت و
با آن وضو مى گرفت ، جلو گربه گذارد، گربه ازآب آن آشاميد، سپس پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) از بقيه آب وضو گرفت .(456)
امام سجاد (عليه السلام ) روزى عده اى را دعوت به مهمانى كرده بود، مهمانان آمدند و
سفره غذا پهن شد و كنار سفره براى غذا خوردن نشستند، يكى از خدمتكاران غذا مى آورد،
اتفاقا يكى از ظرفهاى غذا روى كودك نوزادى كه فرزند امام سجاد (عليه السلام ) بود،
افتاد و همين حادثه موجب مرگ فرزند گرديد.
هارون الرشيد (پنجمين خليفه مقتدر عباسى ) چهار نفر از پزشكهاى معروف زمان خود كه
يكى عراقى و ديگرى رومى ، سومى هندى ، و چهارمى يمنى بود، به مجلس خود دعوت
كرد، آنها حاضر شدند.
اصبغ بن نباته گويد: از امير مومنان على (عليه السلام ) شنيدم به فرزندش امام حسن
(عليه السلام ) فرمود: مى خواهى ، چهار دستور، به تو بياموزم كه با انجام آن ، از
طب و پزش بى نياز گردى ؟!
|