95 - بشارت براى خائف درگاه حق
يكى از آيات قرآن آيه 6 سوره تحريم ، اين آيه است .
اوائل هجرت بود، روزى يكى از عربهاى باديه نشين كه بر اثر فقر و تهيدستى به
تنگ آمده بود، به حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آمد و وضع خود را بيان نمود
و تقاضاى كمك كرد.
يكى از علماى وارسته كه معاصر شيخ بهايى و علامه مجلسى بود، علامه عزالدين مولى
عبدالله بن حسين شوشترى است كه در محرم سال 1021 هجرى قمرى از دنيا رفت ، و مرقد
شريفش در كربلا است ، از وارستگيهاى او اينكه :
متوكل دهمين خليفه خونخوار عباسى با اينكه امام دهم حضرت هادى (عليه السلام ) را از
مدينه به سامره تبعيد كرده و تحت نظر نگه داشته بود، با آتش عداوت و كنيه اش نسبت
به آن حضرت خاموش نمى شد.
عبدالملك بن مروان (پنجمين خليفه قلدر و خونخوار بنى اميه ) هنگامى كه در سكرات مرگ
قرار گرفت ، در بالكن قصرش كه مشرف به نهر دمشق بود، ديد غسالى (مرده شويى )
در دستش پارچه اى است و آن را تكان مى دهد.
مردى به حضور امام صادق (عليه السلام ) آمد و عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت
مرا موعظه كن
بعضى از زهاد و وارستگان به يكى از طاغوتها گفت : هرگاه عطش و تشنگى شديد به
تو برسد و در تنگنا قرار بگيرى و تو را از آب ، منع كنند، و بگويند نصف ملك و
ثروتت را بده تا آب بدهيم ، تو چه مى كنى ؟
جوانى ، روزى بر اثر غرور جوانى ، بسيار در راه سفر، عجله و شتاب مى كرد، و با
دويدن ، از ديگران جلو مى افتاد، شب كه شد، پاهايش بدرد آمد و سست شد.
ابوالفرج از احمد بن وشاء (كه زمان متوكل ، دهمين خليفه عباسى را درك كرده )
نقل مى كند: علت اينكه متوكل (ان طاغوت ياغى و كثيف ) دستور داد تا قبر امام حسين (عليه
السلام ) را خراب كنند و زمينش را شخم بزنند اين بود كه :
سكونى گويد: امام صادق (عليه السلام ) به ما فرمود:
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: خداوند (در روز قيامت ) زبان را به عذابى
مبتلا مى كند كه هيچ يك از اعضاء را آن گونه عذاب نمى نمايد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شب پنج شنبه در
مسجد قبا افطار كرد، طعام آشاميدنى طلبيد، يكى از ياران ، ظرف شيرى را كه
آميخته به عسل بود به حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آورد و به نزد آن
حضرت گذارد.
يكى از پارسايان وارسته ، هر شب ، نيمه هاى آن ، از بستر بر مى خاست و به نماز شب
و مناجات با خدا مى پرداخت ، در نماز شب سوره هايى كه آيات عذاب در آن است مى خواند و
تكرار مى كرد و از خوف خدا زارزار مى گريست ، پس از مدتى ، چندين شب آيه 21 سوره
حديد را كه آيه رحمت و بهشت است ، مى خواند و گريه مى كرد و آن آيه اين است :
ابوبصير گويد: در سال شهادت امام صادق (عليه السلام ) به حضور فرزندش امام
موسى بن جعفر (عليه السلام ) رفتم و عرض كردم قربانت گردم ، چرا شما گوسفندى
كشتيد، ولى فلانى شترى كشت .
در شب معراج ، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) شگفتيهاى بسيار ديد، از جمله نگاه كرد ديد،
عده اى با ناخنهاى خود صورت خود را مى خراشند و مجروح مى كنند، از
جبرئيل پرسيد: اينها كيانند؟ جبرييل عرض كرد: اينها غيبت مى كردند و پست سر
مومنين ، از آنها بدگويى نموده و آبروى آنها را مى بردند.
بوعلى سينا نابغه بزرگ اسلامى و ايرانى و جهانى (شيخ الرئيس حسين بن عبدالله ،
در حدود 70 سالگى بسال 428 هجرى قمرى در همدان درگذشت و قبرش در همدان ،
معروف است )
شخصى به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد، و هفت
سوال داشت و آنها را چنين مطرح كرد:
به نقل سعيد بن جبير (مفسر بزرگ و شهيد) هنگامى كه جعفر طيار برادر على
(عليه السلام ) با (حدود) هفتاد نفر به حبشه هجرت كردند و در پناه پادشاه حبشه
نجاشى بودند، پس از گسترش اسلام ، (و پس از 15
سال ماندگارى در حبشه در سال هفتم هجرت به مدينه بازگشتند).
سعدى گويد: در (مسجد) جامع دمشق با گروهى از دانشمندان بحث و گفتگو مى كردم ،
جوانى وارد شد و گفت : آيا در ميان شما كسى هست كه فارسى بداند، حاضران به من
اشاره كردند، به جوان گفتم : خير است ، چه كار دارى ؟
شخصى به حضور على (عليه السلام ) آمد و عرض كرد: من خود را در معاش زندگى ،
در تنگنا مى بينم
عايشه يكى از همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله )
نقل مى كند: گوسفندى را قربان كرديم و گوشتش را بين مستمندان تقسيم نموديم ،
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: آيا چيزى از گوسفند باقى مانده است ؟
محمد بن حنفيه از پسران على (عليه السلام ) است ، كه مادرش خوله نام داشت
بعضى از خوارج كوردل ، براى اينكه احساسات او را بر ضد پدر و برادرانش
بشورانند، از او به عنوان سوال ، پرسيدند: چرا پدرت تو را فريب مى دهد و به
ميدان جنگ مى فرستد، ولى حسن و حسين (عليهما السلام ) را نمى فرستد و نمى
فريبد؟
عبدالله بن الى سردسته منافقان زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در مدينه بود،
كه براى محكوميت او و پيروانش سوره منافقون
نازل گرديد.
با اينكه در زمان جاهليت بر فاميل و پيوند نسبى ، ارزش فوق العاده
قائل بودند. يكى از شاگردان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) حاضر شد، پدر
منافق خود را بقتل رساند، بخاطر مكتب ، يعنى اين چنين رشته هاى جاهليت را از خود دور
ساخته بود، و در مكتب را بر ساير شؤ ون مقدم مى داشت .
قبل از آن كه داستان زيرا را بخوانيد به اين گفته على (عليه السلام ) توجه فرماييد
كه فرمود: تمام زهد و پارسايى ، در دو جمله از قرآن آمده است ، آنجا كه (خداوند در
سوره حديد آيه 23) مى فرمايد:
سلام خواص (يكى از برجستگان مسلمين در گذشته ) روزى به جمعى گفت :
هر كه خواهان آسايش دنيا و آخرت است ، از روش ما پيروى مى كند.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) با
حال غم و اندوه ، از خانه بيرون آم د، فرشته اى كه كليدهاى خزانه هاى زمين در دستش
بود، نزد او آمد و عرض كرد: اى محمد! اينها كليدهاى خزانه هاى زمين است ،
پروردگارت به تو مى فرمايد: با اين كليدها در خزانه ها را باز كن وو هر چه مى
خواهى بردار، بى آنكه چيزى از مقام تو كم گردد
صفوان جمال گويد: در محضر حضرت امام صادق (عليه السلام ) نشسته بودم ، مردى از
اهل مكه به نام ميمون به حضور امام صادق (عليه السلام ) آمد و از نداشتن كرايه
سفر شكايت كرد.
بنقل امام صادق (عليه السلام ) امام باقر (عليه السلام ) فمرود:
مثل كسى كه به دنيا، حرص و آز دارد، مانند كرم ابريشم است ، كه هر چه بيشتر
(تار) بدور خود مى تند، راه بيرون آمدنش دورتر مى شود تا آنكه (در درون تنيده هايش
)از غصه بميرد.
قبيله معروف بين سليم در مكه بت مخصوصى داشتند كه آن را با احترام
خاص ، مى پرستيدند، و براى خدمت به او نگهبانى از مكانى كه آن بت در آنجا بود،
خدمتكارى بنام غاوى بن عبدالعزى گماشته بودند.
جارودبن معلى از روحانيون و دانشمندان معروف مسيحى بود كه با مطالعه كتاب
ها آسمانى مانند تورات وانجيل ، به آمدن پيامبر آخر الزمان پى برده بود، و پس از
شنيدن آوازه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) و ويژگيهاى ان حضرت ، دريافت كه
پيامبر موعود همان است ، قصيده اش را خواند و طبق دستور پيامبر (صلى الله عليه وآله )
گواهى به يكتايى خدا و رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و اركان اسلام داد.
|