fehrest page

back page

غرق مباحثه علمى 
(صاحب تكمله ) فرموده است كه خبر داد مرا عبد صالح (حاج كريم ) فرّاش صحن مطّهر (سيّد الشهداء) عليه السلام گفت : من در سنّ بيست سالگى كه در صحن خدمت مى كردم يك شب منادى صحن ندا داد كه درهاى حرم بسته مى شود، ديدم جناب (آقاى بهبهانى ) و (شيخ يوسف بحرانى ) كه با هم مشغول مباحثه علمى بودند از داخل حرم بيرون آمدند و در رواق مطهّر ايستادند و باز مشغول مذاكره شدند تا آنكه منادى دوباره ندا داد كه درهاى صحن بسته مى شود آن دو از درب قبله از صحن خارج شدند و در پشت در به مذاكره خود ادامه دادند، تا اينكه نزديك صبح كه من براى گشودن درهاى صحن مطّهر آمدم ديدم هنوز ايستاده مباحثه مى كنند، من از ديدن آن حال مبهوت گشتم .
پس شيخ يوسف كه امام جماعت بود رفت براى نماز. آقاى بهبهانى هم عباى خود را پهن كرد و نمازش را خواند و به خانه خود رفت .(71)
زحمت براى علم 
مرحوم (آية اللّه سيد محسن امين ) صاحب (اعيان الشيعه ) كه خود چندين سال در محضر مرحوم (حاج آقا رضا همدانى ) تلمّذ نموده و از نزديك احوال او را مى دانسته است در شرح حال آن فقيه بزرگ مى نويسد: (او عالم ، فقيه ، اصولى ، محقق و مدقّق و از برترين شاگردان (ميراز محمد حسن شيرازى ) بود شب و روزش را به مطالعه و تاءليف و تدريس در فقه و اصول مشغول بود.
صبحگاهان از خانه خود كه در نزديكى مسجدى بود كه در آن امامت مى كرد به مسجد مى آمد و بعد از تقريبا نيم ساعت كه منتظر رسيدن همه طلاب مى شد در حدود يك ساعت از نوشته خودش كتاب (مصباح الفقيه ) كه روز و شب قبل نوشته بود درس ‍ مى گفت : و سپس به خانه اش مى رفت و به نوشتن درس روز بعد مى پرداخت تا اينكه ظهر مى شد، پس به مسجد مى آمد و با حاضران در مسجد نماز را به جماعت مى خواند و به خانه باز مى گشت و با خواهرزاده و دامادش شيخ على كه در علم و اخلاق و احوال شبيه او بود و برادرزاده اش كه با او هم خانه بود و براى تحصيل علم از همدان به نجف آمده بود و فرزندش شيخ محّمد غذا ميل مى كرد و غالبا غذايشان حاضرى بود نان بيات عجمى بود كه در بازار فروخته مى شد با مقدارى پنير و سبزيجات آنگاه كمى مى خوابيد و بعد از بيدار شدن مشغول مطالعه و نوشتن درس مى شد.
در خانه ايشان كنار درب ورودى حجره كوچكى بود كه با نردبان به آن وارد مى شدند.
آن حجره كوچك اطاق مطالعه و تاءليف و تصنيف او بود و گاهى اوقات كه من محتاج مى شدم مساله اى از او بپرسم يا معنى عبارتى را از نوشته هايش سؤ ال كنم بر او وارد مى شدم و مى ديدم قلم و كاغذ در دستش است و كتاب جواهر و حدائق و وسائل پيش ‍ رويش گشوده اند.
كاغذ و قلم را زمين مى گذاشت و متوجّه من مى شد و من مساءله ام را مى پرسيدم و او جواب مى داد و چون گفتگوى ما تمام مى شد دوباره كاغذ و قلم را به دست مى گرفت و من فورا خارج مى شدم .
او همچنان به مطالعه و نوشتن ادامه مى داد تا ساعت يازده بعدازظهر (بساعت غروب كوك قديم ) آنگاه به مسجد مى آمد و تا رسيدن وقت مغرب از كتاب خود مصباح الفقيه درس فقه مى گفت . به هنگام مغرب نماز را امامت مى كرد و بعد از نماز به حرم مطّهر مشرّف مى شد و زيارت مى كرد و نماز مى خواند و دعا مى كرد و گاهى به جحره اى كه مدفن مرحوم سيد جواد عاملى (صاحب مفتاح الكرامة ) است مى رفت و بعد از مدّتى توقف به خانه اش مى رفت و گاهى هم بعد از زيارت مستقيما به خانه اش مى رفت و به مطالعه مشغول مى شد و... بعد از نماز صبح چنانچه فرصتى براى مطالعه و كتابت مى ديد به مطالعه و كتابت مشغول مى شد تا طلوع آفتاب ، آنگاه به مسجد مى آمد و...(72)
فارابى 
(فارابى ) بسيار زاهد و نسبت به دنيا و منزل و خانه بى رغبت بوده با مردم آميزش نمى كرد در اوقات اقامت در دمشق منزلى براى خود تعيين ننمود و همواره در كنار آب و جاهاى پر درخت مى نشست و مشغول تاءليف مى شد. محصّلين و اهل علم نيز در همان حال از وى استفاده مى نمودند و در اثر قناعت كه گنجى بى نهايت است با چهار درهم كه سيف الدّوله براى او مقرّر كرده بود امرار معاش مى نمود او در سال 337 هجرى در حدود هشتاد سالگى در دمشق وفات كرد و در خارج باب الصغير آن شهر دفن شد. (73)
نعمت علم 
امام صادق عليه السلام فرمود: ( حضرت موسى ) عليه السلام شاگردى داشت كه از آن حضرت علم فراوانى ياد گرفته بود يك روز از حضرت موسى اجازه خواست كه بديدن اقارب و فاميل هاى خود برود.
حضرت فرمود: اقوام و اقارب حق دارند ولى وقتى رفتى در ميان آنها مواظب خودت باش كه ظواهر دنياى آن محيط تو را اغفال نكرده و ميل به دنيا نكنى ، خداوند به تو نعمت علم داده بواسطه مال دنيا اين نعمت بزرگ را از دست مده .
آن مرد گفت : چنين نخواهد شد پس رفت نزد خويشان و آمدنش به طول انجاميد، پس هر چه حضرت موسى احوال او را پرسيد اطلاعى از او بدست نياورد.
از جبرئيل احوال او را پرسيد؟ جبرئيل گفت : من از حال او خبر دارم همين الان دم در ايستاده اجازه ورود مى خواهد ولى مسخ شده بصورت ميمون در آمده است و در گردن او زنجيرى است . حضرت موسى از ديدن آن مرد با آن حال ناراحت شده رفت به مصلّاى خود نماز خواند و به درگاه خدا استغاثه كرد كه بلكه خداوند او را بيامرزد.
خداوند وحى كرد به موسى كه (اى موسى اگر درباره اين مرد آن قدر دعا كنى كه حتى اعضاى بدنت از هم جدا گردد هيچ فائده ندارد و دعاى تو مستجاب نمى شود چون من با و نعمت علم را عطا كردم و او نعمت مرا ضايع كرد)(74)
مرگ فرزند 
صاحب جواهر با خود عهد كرده بود كه هر شب يك مقدارى از كتاب جواهر را بنويسد.
در يكى از شب ها فرزندش از دنيا رفت . صاحب جواهر به علّت همان عهدى كه كرده بود قلم و كاغذ بدست گرفت و با چشم گريان و قلب محزون آمد كنار جسد فرزندش و مشغول نوشتن جواهر شد ودست از نوشتن علم برنداشت . (75)
مسئله علمى 
يكى از تجّار متدين يك قواره قبايى براى (آقاى وحيد بهبهانى ) هديه آورده بود. چون شنيده بود كه آقا از كسى هديه و مالى قبول نمى كند در اين خصوص با آقايان مذاكره كرد، گفتند (حاج ملارضا استرابادى ) شاگرد آقاست و آقا او را دوست دارد، اگر اين پارچه را بوسيله او به خدمت آقا بفرستى شايد قبول كند.
آن شخص تاجر نزد حاج ملارضا آمده التماس كرد كه حاجت او را برآورد، حاج ملارضا عذر آورد كه آقا قبول نمى كند.
تاجر گفت : اگر تو اين كار را انجام بدهى و آقا هديه مرا قبول كند قول مى دهم كه يك قدك قبا هم بشما بدهم . حاج ملارضا فكر كرد وگفت : من مى برم اگر قبول كرد چه بهتر و اگر هم قبول نكرد ضررى نكرده ام . پارچه را برداشت نزديك هاى ظهر آمد در منزل آقا را دق الباب كرد، آقا خودش آمد در را باز كرد وفرمود: اين موقع گرما چه كاردارى ؟ عرض كرد: قدك قبائى است فلان تاجر براى شما هديه كرده و التماس كرده كه شما قبول بفرمائيد. فرمود: (ملارضا من فكر كردم مسئله علمى مشكلى دارى كه اين موقع گرما آمده اى و مراهم از كارم معطل كردى برو بده به صاحبش مگر نمى دانى من از كسى چيزى قبول نمى كنم . اين را فرمود و در را بست .) من عرض كردم : آقا يك عرض كوچكى دارم فرمود: چيست ؟ عرض كردم : آن مرد به من وعده داده كه اگر شما اين هديه را قبول كنيد يك قواره قبا هم بمن بدهد پس اگر شما قبول نكنيد تكليف قباى من چه مى شود؟ آن وقت فرمود: اين را قبول مى كنم به شرط آنكه پس از اين اينگونه شفاعتها را قبول نكنى . (76)
علم اوّلين و آخرين 
(حضرت عيسى عليه السلام ) به شبانى رسيده فرمود: اى مرد تو عمر خود را به چوپانى صرف كردى اگر در تحصيل علم مى كوشيدى بهتر از اين بودى ؟ عرض كرد: يانبى اللّه من شش مسئله از علم ياد گرفته ام و بدآنها عمل مى كنم .
اول : آنكه تا حلال هست حرام نمى خورم و هرگز حلال كم نشود كه احتياج به حرام خوردن باشد.
دوم : آنكه تا راست هست دروغ نمى گويم و هرگز راست كم نشود كه احتياج به دروغ باشد.
سوّم : آنكه تا عيب خود را مى بينم به عيب ديگران مشغول نمى شوم و هنوز از اصلاح عيوب خود فارغ نشده ام كه به عيب ديگران بپردازم .
چهارم : آنكه تا ابليس را مرده نبينم به گنج و خزانه مخلوق طمع ندارم و هنوز گنج و خزانه خدا كم نشده است تا محتاج مخلوق باشم .
ششم آنكه : تا هر دو پاى خود را در بهشت نبينم از عذاب خداى تعالى ايمن نيستم و هنوز خود را در بهشت نديده ام تا از عذاب وى آسوده باشم .
حضرت عيسى فرمود: (علم اولين و آخرين اين است كه تو خوانده و ياد گرفته اى ).(77)
علم انيس است 
(رسول خدا) صلى الله عليه و آله فرموده است : (اى مردم دانش بياموزيد كه آموختن دانش به خاطر خدا، خشيت وترس از خداست ؛ و طلب علم نمودن عبادت است و تدريس دانش تسبيح است ؛ و بحث در اطراف مطالب علمى جهاد است ؛ و ياد دادن دانش به كسى كه نمى داند صدقه است ؛ و بخشش علم براى اهلش موجب تقرب است .
علم در تنهايى انيس و در خلوت رفيق و مونس است ؛ و راهنماى دين است ؛ در مشكلات و سختى ها مشير وگره گشا است ؛ دانش نزد دوستان و خويشان و فاميل وزير است ؛ در غربت چراغ راه بهشت است .
خداوند گروهى را به وسيله علم بالا مى برد و آنان را رهبر و آقا و هادى قرار داده كه به آنها اقتدا مى شود، چون آنها راهنماى به سوى خيرند كه جماعت به دنبال آنان مى روند و از آنها پيروى مى كنند و از افعال آنها استغفار مى كنند حتى ماهيان دريا و درندگان بيابان و چهار پايان و اهل آسمان و ستارگان آسمان .
چون علم مايه زندگى و علاج كورى است و نور ديدگان از تاريكيهاست ، و قوت ابدان و علاج ضعف آن است . و بنده به وسيله دانش و علم به منازل ابرار و به درجات بلندى مى رسد. و تفكر علمى هموزن روزه ، و مُدارِستش مقابل نماز است .
به وسيله دانش خداوند را اطاعت و عبادت مى كنند و موحد و خداشناس مى شوند. ورع و تقوا وصله رحم و شناختن حلال از حرام به وسيله علم و دانش است و علم ، امام و پيشواست و عمل تابع اوست ؛ و نيك بختان بختان از علم الهام مى گيرند و بدبختان از آن محرومند.
علم نورى است كه خداوند بر قلب هر كسى كه مى خواهد مى اندازد. پس خوشا به آن قلبى كه محل ورود نور علم باشد و منزل اين امانت الهى باشد. و شكى نيست كه علم و ديعه الهى است در قلب و واجب است گرامى داشتن چنين قلبى بخاطر امانت و وديعه الهى .(78)
فراگيرى علم 
على عليه السلام : (علم را فرا گيريد كه ياد دادنش حسنه و ياد گرفتنش عبادت و بحث و گفتگويش جهاد و ياد دادنش به كسى كه نمى داند صدقه ، و بذل او به اهلش باعث نزديكى به خداست ؛ چون علم به حلال و حرام است و راههاى منازل بهشت ، و انيس در وحشت ، و رفيق در غربت ، و سخنگوى در خلوت ، و راهنما است در نفع و ضرر، و سلاح است در هنگام جنگ با اعداد، و زينت است در نزد دوستان ؛ به وسيله آن علم خداوند اقوامى را بلند مى كند و آنها را راهبر خير و سعادت قرار مى دهد...)(79)
على عليه السلام در ستايش علم و دانش فرموده است : (هر ظرفى تنگ ميگردد و پر مى شود وبه آنچه كه درون او مى گذارند، مگر ظرف علم و دانش كه چون در آن راه يافت فراخ ‌تر مى گردد. (و گنجايش دارد براى پذيرفتن علم ديگر)).(80)
به احترام علمش 
(عكرمه ) غلام (عبداللّه ) بن عباس از علم مولايش عبداللّه بهره فراوانى برد و يكى از صاحبان علم و دانش شد. هنگامى كه عبدالله بن عباس از دنيا رفت او همچنان بنده بود، پسر ابن عباس على بن عبداللّه او را فروخت به خالد بن يزيد بن معاوية به چهار هزار دينار. عكرمه به على بن عبدالله گفت : (آيا علم پدرت را به چهار هزار دينار فروختى ؟)
على پس از شنيدن اين كلام معامله را استقاله وفسخ كرده و عكرمه را پس گرفته سپس آزادش كرد به احترام علمش .
عكرمه عالم و كثير عزة شاعر، هر دو در يك روز وفات يافتند، مردم مى گفتند: ( مات اليوم اعلم الناس واشعر الناس )(81).
(مُردند امروز اعلم ترين مردم و شاعرترين مردم .)
دو بهشت 
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : هر كه دو گام در راه تحصيل علم بردارد و دو ساعت در حضور عالم بنشيند، و دو كلمه از او بشنود، خدايش دو بهشت عطا كند كه هر يك دو برابر دنيا باشد.
و نيز فرمود: هر كه به دنبال علم باشد بهشت به دنبال اوست ، و هر كه به جستجوى دنيا باشد آتش در طلب اوست .(82)
دانش براى انسان زينت است و هم گنجينه اى است پايان ناپذير و نيز همنشين خوبى است در صورتى كه همراه آدم عاقلى قرار گيرد.
تعظيم مقام حكمت 
در كتاب ربيع الابرار مى نويسد: شخصى يهودى از حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله پرسشى نمود، آن حضرت ساعتى مكث نمود و سپس جواب او را فرمود، يهودى پرسيد چيزى را كه مى دانستى چرا در آن توقف كردى ؟
حضرت فرمود: براى تعظيم مقام حكمت و دانش و در حاشيه كتاب نوشته بود.
مكن در مهمى كه داراى شتاب
ز راه تاءنى عنان بر متاب
كه اندر تانى زيان كس نديد
ز تعجيل بسيار خجلت كشيد(83)
اى دل به جستجوى هنر در جهان بگرد
شايد كه آوريش به هر حيلتى بدست
مرد آن بود كه در گه و بى گه نشان علم
جويد به هر ديار ز هر هوشيار ومست
گر يافت علم سرور اقران خويش گشت
ور مرد عذر او بر اخيار روشن است
فؤ اد كرمانى گويد:
آدم از علم شد سميع و بصير
مرد بى علم كور و كر باشد
بى عمل علم جسم بى روح است
جسم بى روح بى اثر باشد
مرد حق را به كيميا چه نظر
زا نكه او كيميا نظر باشد
گرچه از زر تهى است دست حكيم
سينه اش مركز هنر باشد
فخر آدم به علم و معرفت است
نه به سنگى كه سيم و زر باشد
آدمى را كه علم ودانش نيست
سر و كارش به گاو و خر باشد

fehrest page

back page