|
دل آزرده مـا را بـه نـسـيـمـى بنواز
|
|
يعنى آن جان ز تن رفته به تن باز رسان
|
عزيز على ان يجرى عليك دونهم ماجرى
( بر من سخت دشوار است كه بر تو ( اين غيبت ممتد ) جارى شده نه بر ديگرى ) .
مجلد 18 بحار صفحه 900 (451) حضرت امام پنجم عليه السلام به عبدالله بن دينار
راوى حديث فرمود : هيچ عيدى براى مسلمين نيست نه عيد قربان و نه عيد فطر مگر آنكه در
آن عيد حزن و اندوه آل محمد تجديد ميشود ، راوى گويد چرا ؟ حضرت فرمود : براى اينكه
آنان حق خودشان را در دست غير خودشان مى بينند .
هل من معين فاطيل معه العويل و البكاء
( آيا كسى هست كه مرا يارى كند و با من همناله شود و من در فرياد و فغان با او همدم شوم
و ناله فراق را طولانى كنم ).
هل من جزوع فاساعد جزعه اذا خلا
(آيـا كـسى هست كه جزع و زارى كند ، و چون تنها باشد من هم او را در جزع و زاريش يارى
كنم ) .
هل قذيت عين فساعدتها عينى على القذى
تـرجـمـه : ( آيا چشم آلوده اى مى گريد تا چشم من هم با او مساعدت
كند و زارزار بگريد ) .
شـرح : كـمـال الديـن صـدوق (452) از ابـن مـحـبـوب
نقل مى كند كه گفت حضرت على بن موسى الرضا عليهما السلام بمن فرمود : دنيا
فـتـنه اى سخت شديدى در پيش دارد كه در آن فتنه هر خاص و عامى درافتد ، و اين موقعى
اسـت كـه شـيـعـيـان سـومـيـن فـرزنـد نـسـل مـرا از دسـت بـدهـنـد ، و
اهـل آسـمـان و زمـيـن و هـر مـرد و زن تـشـنه كامى و هر محزون و مصيبت زده اى بر فقدان وى
بـگـريـد . سـپس فرمود : پدر و مادرم فداى آنكس باد كه همنام جدم و شبيه من و موسى بن
عـمـران عـليـه السـلام اسـت . و او را لباس هائى نورانى است (453) كه از شعاع نور
قدس منور است ، و از فقدان او اهل آسمان و زمين افسرده شوند ، و چه بسيار زن و مردى كه
چون آب گوارائى را كه از دست بدهند متاءسف و سرگردان و محزون گردند ، و در حالى
كـه آنـان را نااميد مى بينم ناگهان ندائى بشنوند با صدايى كه دور و نزديك ميشوند ،
براى مؤ منان رحمت و براى كافران عذاب است .
مـجـلد 13 بـحـار صفحه 37 (454) از على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليهما
السـلام روايـت مـى كـنـد گـويـد كـه از او پـرسـيـدم كـه
تـاءويـل ايـن آيـه چـيـسـت ؟ كـه خـدا مـى فـرمـايـد :
قـل ارايـنم ان اصبح ماوكم غورا فمن ياءتيكم بماء معين - ملك / 30 - يعنى بگو
اگر آبى كه شما بدان زنده ايد فرو رود بزمين چه كسى است كه براى شما آب گوارا
مـى آورد . فـرمـود : هـنـگـامى كه امام خود را از دست بدهيد و او را نبينيد چه
خواهيد كرد ؟ .
هل اليك يا ابن احمد سبيل فتلقى
تـرجـمـه : ( اى پـسـر پـيـغـمـبر آيا بسوى تو راه ملاقاتى هست كه
بحضورت تشرف حاصل شود )
شـرح : البـتـه غـيـبـت امـام زمـان عـليـه السـلام بمعنى اين است كه او خود را بكسى
مـعـرفـى نمى كند و كسى هم او را نميشناسد نه اينكه او در مكانى محبوس باشد ، پس رؤ
يـت آن بـزرگـوار در زمـان غـيـبـت امـر غـير ممكنى نيست ، و ممكن است واقع شود ، و چه بسا
اشخاصى كه در زمان غيبت بملاقات آن بزرگوار مشرف شده باشند و او را ديده باشند .
صدوق در كتاب كمال
الدين ، و مجلسى در مجلد 13 بحار الانوار ، و حاجى نورى در كتاب نجم الثاقب بابى را
بـدان اخـتصاص داده اند (455) پس رسيدن باين مقصود و تشرف بملاقات آن حضرت
در ايـن زمـان هـم مـيـسـور و مـمـكـن اسـت ، و مـيـتـوان بـوسـيـله ايـمـان و
عـمـل و تـقـوى تـام و كـامـل و تـهـذيـب نـفـس از اخـلاق رذيـله و صـفـات ذمـيمه باين سعادت
نائل آمد.
و راه رسـيـدن بـايـن سـعـادت در مـرحـله اول انـجـام
اعـمـال صـالحـه از دسـتـورت واجـبـه و اءداى مـسـتـحـبـات و تـرك مـحـرمـات اسـت ، از
تـاءمـل در داسـتـان آنـانـكـه بـه لقـاى آن بـزرگـوار تـشـرف
حـاصـل كـردنـد استفاده ميشود كه مداومت بر اعمال خير و عبادات شرعى و سعى و كوشش در
انـجـام دسـتـورات اسـلامى و تضرع و زارى و مساءلت از حضرت بارى عز اسمه يك نوع
وسيله ايست براى ملاقات آن بزرگوار .
زيـرا از تـهـذيـب نـفـس و انـجـام وظـيـفـه ديـنـى اثـر عـظـيـمـى در نـفـس پـيـدا مـيـشـود و
رسول خدا فرمود : من اخلص لله اربعين صباحا فجر الله ينابيع الحكمة من قلبه على
لسـانـه (456). يـعـنـى هـر كـه چـهـل روز كـار و
عـمـل خـود را خـالص بـراى خـدا گـردانـد خـداونـد مـتـعـال چـشـمـه هـاى حـكـمـت را از
دل او بر زبانش جارى سازد .
و در ايـن بـاره دعـائى هـم در كـتـب ادعـيـه از جمله در كتاب مفاتيح الجنان مرحوم محدث قمى
نقل شده كه خواندن آن بعد از نماز صبح بعنوان تعقيب وارد شده و آن دعا صدرش اين است
اللهم بلغ مولاى صاحب الزمان صلوات الله عليه .
هـل
يتصل يومنا منك بغده فنحظى
( آيـا امـروز مـا از تـو بفردايش ميرسد كه بهره مند شويم يعنى امروزى كه ما بفراق تو
نشسته ايم بفردائى ميرسد كه بديدار جمالت محظوظ و بهره مند گرديم ) .
و متى نرد مناهلك الروية فنروى
( كى ميشود كه بر چشمه سارهاى سيراب كننده تو وارد شويم پس سيراب شويم ) يعنى
آيـا ايـن زمـان انـتـظـار مـا بـزودى بـسـر خـواهـد آمـد كـه مـا
بوصال جويبارهاى رحمت تو در آئيم و سيراب شويم و هر چه زودتر اين انتظارمان بسر
آيد .
متى ننتفع من عذب مائك فقد طال الصدى
( چـه وقـت مـا از آب عـيـن گـواراى تـو بـهـره مـنـد مـيـشـويـم كـه البـتـه تـشـنـگـى
بـطول انجاميده ، و بعبارت ديگر كى ميشود ، كه ما تشنگان جرعه وصالت ، از چشمه آب
زلال ظهور تو سيراب گرديم كه اين عطش ما طولانى گشت ) .
متى نغاديك و نراوحك فتقر عيوننا
( كـى مـيـشـود كـه ما با تو صبح و شام كنيم و چشمانمان روشن گردد ، كه در هر صبح و
شـام هـمـيـشـه بـخـدمـتـت بـاشـيـم و چـشـمـانـمـان بـجـمـالت روشـن و
دل هاى ما شيعيان شاد گردد ) .
متى ترانا و نريك و قد نشرت لواء النصر ترى
( كـى شـود كـه تو ما را و ما تو را ببينيم در حالى كه پرچم نصرتى كه برافراشته
اى ديده شود ) .
يـعـنـى آن مـوقعى كه تو ما را ببينى و ما هم بديدار مولاى خود سرافراز شويم و پرچم
نصرت و پيروزيت در عالم برافراشته شود چه وقت است ، كه اين انتظار ما بسر آيد .
و سابقا در شرح ناشر راية الهدى معنى لواى نصرت بيان شد .
اين جملات از دعاى ندبه اشاره بهمان انتظار فرج است كه در اخبار و احاديث زيادى آمده و
از جـانـب رسـول خـدا صـلى الله عليه و آله هم بدان تاءكيد شده و شايد از جمله عبادات و
لوازم ايمان باشد . و البته اگر كسى بخواهد خود را بدان پاى بند بداند بايد خود و
جـامـعه اسلامى را براى ظهور آن بزرگوار آماده و مهيا سازد و زمينه را از هر حيث و هر جهت
آمـاده نـمايد ، و اين آمادگى به سعى و كوشش و جديت است نه بگوشه گيرى و خاموشى
(457) .
اترانا نحف بك و انت تام الملا و قد ملات الارض عدلا
( آيـا مـى بـيـنى تو ما را كه ما بگرد تو باشيم و تو پيشواى جماعت باشى و زمين را از
عدل و داد پر كنى و يا هر چه زودتر روزى بيايد كه تو ما را بنگرى كه بگردت حلقه
زده ايم و تو با اين سپاه ، زمين را پر از عدل و داد كرده باشى ) .
|
يا رب اين آرزو مرا چه خوش است
|
و اذقت اعداءك هوانا و عقابا
تـرجـمـه : ( و دشـمـنـانـت را خوارى و عقوبت چشانده باشى و بكيفر
خوارى و عتاب مبتلا بسازى ) .
شرح : هر قدر عدل و داد در روى زمين گسترش بيابد ظلم و جور و ستم به بندگان
خـدا از مـيـان مـيـرود ، و آن كـسـانـى كه بوسيله ظلم و ستم ، مقام و رياست داشتند و حيات و
زندگى دو روزه خود را از اين راه تاءمين مى كردند به خفت و ذلت در افتند .
و ابـــرت العـــتـــاة و جـــحـــدة الحـــق و قـــطـــعـــت دابـــر المـــتـــكـــبـــريـــن و
اجـتـثـثـتاصول الظالمين
تـرجـمـه : ( و سـركـشـان و كافرانرا كه منكر حقند هلاك گردانده و
دنباله متكبران را قطع كرده و ريشه ستمكاران را از بيخ و بن بركنى . )
شـرح : در آيـه شريفه سوره انعام : 45 - پس از آنكه خداى تعالى در آيات سابق
كافران و ستمكاران بعذاب تهديد مى كند كه ناگهان عذاب الهى آنانرا فرا مى گيرد و
سخت درمانده شوند مى فرمايد : فقطع دابر القوم الذين ظلموا پس بريده
شد دنباله گروه مردم ستمكار .
بـحـار الانـوار مـجلد 13 ص 161 (458) از حذيفه يمانى روايت كرده گويد : شنيدم از
رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله كـه فرمود: خدا اولياء و برگزيدگان خود را
امـتـيـاز ميدهد تا آنكه زمين را از وجود منافقان و گمراهان و اولاد گمراهان پاك مى گرداند
.
و نـيز از خذيفه روايت شده (459) كه گفت شنيدم از پيغمبر اكرم كه مى فرمود :
واى بـر ايـن امـت از اسـتيلا و تسلطى كه زمامداران ستمگر بر آنان پيدا مى كنند و آنان را
مـى كـشـنـد ، و مـؤ مـنـان را بوحشت مى اندازند مگر كسانى كه بفرمان آنها گردن نهند ، و
شـخـص مؤ من بزبان و ظاهر با آنها موافق باشد ولى در باطن از آنها نفرت داشته و مى
گريزد . و چون خداوند ارادهنمايد كه عزت اسلام را تجديد نمايد شوكت ستمگران جبار را
در هـم بـشـكـنـد ، و خـداونـد قـادر اسـت امـتـى را كـه مـيـان فساد افتاده آنان را نجات داده و
بـسـاحـل صـلاح آورد . بعد از آن فرمود اى حذيفه اگر از عمر دنيا بيش از يك روز باقى
نـمـانـده بـاشـد خـداونـد آن روز را چـنـدان طـولانـى گـردانـد تـا شـخـصـى از
اهـل بـيـت مـن بـحـكـومـت رسـد و با بى دينان جنگ كند تا اسلام را ظاهر و آشكار سازد لا
يـخـلف الله وعـده ، و هـو سـريع الحساب (460) خداوند خلف وعده نمى كند و
به حساب زود ميرسد .
و چـنـانـچـه در روايـات آمـده اسـت عـلائم ظـهـور دو قـسـم اسـت عـلائم حـتـمـيـه و
مـتـصـل بـه قـيـام قـائم و عـلائم غـير حتميه و قريب الوقوع ، و از جمله علائم حتميه خروج
سفيانى است .
درمـجـلد 13 بـحـار ص 167 (461) عـن اءبـى جـعـفـر عـليـه السـلام انـه
قال : ان من الامور موقوفه و امورا محتومة ، و ان السفيانى من المحتوم الذى لابد منه امام
بـاقـر عليه السلام فرمود : امور بر دو قسم است بعضى مشروط و پاره اى حتمى ، و امر
سفيانى از امور محتومه و مسلم است و چاره از آن نيست .
عـلائم ظـهـور آن بـزرگـوار در مـجـلد 13 بـحـار (462) و كـتـاب
كـمـال الديـن صـدوق (463) مـفـصلا ذكر شده ، و ما در اينجا به ذكر يك روايت از كتاب
قرب الاسناد اكتفا مى كنيم (464) .
در كـتـاب قـرب الاسـنـاد از مـحـمـد بـن صـدقـه از حـضـرت صادق عليه السلام از پدران
بـزرگـوارش عـليـهـم السـلام از پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله
نـقـل شـده كـه فـرمـود : چـگونه مى بينيد وقتى كه زنان شما فاسد ، و جوانانتان
فـاسـق شوند و امر بمعروف و نهى از منكر انجام نگيرد . پرسيدند آيا چنين خواهد شد يا
رسول الله ؟ فرمود : آرى بلكه از اين هم بدتر خواهد شد ، چه حالى خواهيد داشت وقتى
كـه امـر بـمـنـكـر و نـهـى از مـعـروف شـود ، گـفـتـنـد يـا
رسـول الله آيـا مـمـكـن اسـت چنين شود ؟ فرمود : بلى و ازين بدتر ميشود ، چگونه خواهيد
بـود آنـزمـان كه ببينيد معروف و كار خوب زشت و منكر ، و كار زشت و منكر خوب و معروف
بحساب آيد .
و ظـهـور عـلائم حـتميه در كتاب كمال الدين ص 365 (465) از عمر بن حنظله از حضرت
صادق عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد : پيش از قيام قائم وقوع پنج واقعه حتمى
اسـت : آمـدن شـخـص يـمـانـى ، و سـفـيـانـى ، و صـيـحـه آسـمـانـى ، و
قتل نفس زكيه و فرو رفتن سپاهى در بيابان بين مكه و مدينه . و نيز (466) از حضرت
صـادق عـليـه السـلام روايـت كرده كه فرمود خروج سفيانى حتمى است و در ماه رجب اتفاق
خوهد افتاد .
و در مـجـلد 13 بـحـار (467) روايـت شـده كه حضرت صادق عليه السلام بيانى بدين
مـضـمـون فـرمود هر مرام و مسلكى قبل از قيام قائم مدتى حكومت و رهبرى را عهده دار
ميشود تا اتمام حجت شود و آنگاه قائم بحق و عدالت قيام مى كند .
در كـتـاب كـمـال الديـن (468) از ابـوحـمـزه ثـمـالى
نقل كرده كه او گويد بحضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه امام محمد باقر عليه
السلام فرموده : خروج سفيانى حتمى است ؟ جوابداد آرى اين طور است و اختلاف اولاد عباس
هـم حـتـمى است ، و قتل نفس زكيه ، و خروج قائم حتمى است ، گفتم آن نداى آسمانى چيست و
چـگـونـه اسـت ؟ فـرمود در اول روز منادى ندا مى كند مردم بدانيد و آگاه باشيد كه حق با
على عليه السلام و پيروان اوست ، و در آنوقت آنانكه ايمان ثابتى ندارند بشك مى افتند
.
و اءيـضـا در هـمـيـن كـتاب (469) از معلى بن خنيس از حضرت صادق عليه السلام روايت
شـده كه امام فرمود : ابتدا صداى جبرئيل از آسمان بلند ميشود بعد صداى شيطان از زمين
و بايد از صداى اول متابعت كنيد ، مبادا در پى صداى دوم برويد و فريب خوريد .
و از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام روايـت شـده (470) كـه فـرمـود خروج اين سه نفر
خـراسـانـى و سفيانى و يمانى در يك سال و يكماه و يك روز خواهد بود ، و پرچم هيچكدام
مانند شخص يمنى نيست ، كه او مردم را بسوى حق راهنمائى مى كند
و نحن نقول الحمد لله رب العالمين
ترجمه : و ما گوئيم الحمدلله رب العالمين
شرح : با خاطر شاد لب به حمد و ستايش پروردگار عالميان بگشائيم و او را به
ايـن نـعـمـتـى كـه عـنايت فرموده ستايش كنيم . البته اين حمد و ستايش پس از قطع سلطه
سلطه گران و اءعوان و اءبناءشان از سر مستضعفان جهان و رها شدن از قيد و بنديست كه
از طـرف قـدرتـمـندان و ستمكاران بدست و پاى آنان بسته شده بوده هم چنانكه در سوره
انعام آيات
44 ، 45 ، 46 آمده است .
در پـايـان ايـن بـحـث لازم اسـت كـه پـيـرامـون غـيـبت امام زمان صحبت شود كه جهت چيست كه
آنحضرت از انتظار غايب است و تاكنون قيام نكرده و خود را معرفى ننموده ، و چه شده كه
غـيـبـت او تاكنون بطول انجاميده و از اين طول غيبت سوء استفاده شده ، و مدعيانى پيدا شده
انـد كـه ادعـاى نـيـابت حتى مهدويت و نبوت كرده اند . (471) و از طرفى هم قدرتمندان
سـتـمـكار و هوى پرستان زمام امور مسلمانان را بدست گرفته و احكام عمده اسلامى كه با
منافع و سوء استفاده آنها سازش ندارد تعطيل شده و رفته رفته از ميان ميرود . (472)
البـتـه اخـبـار وارده در باب علت غيبت امام زمان زياد است و از مجموع آن اخبار استفاده ميشود
كـه حكمت غيبت آن بزرگوار چند امر است : اول - قلت انصار و اعوان آنحضرت ، چون دعوت
آن بـزرگـوار بـراى احـيـاى سـنـت الهـى يـعـنـى ديـن در جـهـان بـشـريـت و
تشكيل حكومت عدل و برطرف ساختن ظلم و جور است كه در ابتدا حدود سيصد و سيزده نفرند
، و چـنـانكه در روايت آمده است تا عدد اصحاب و ياران آنحضرت به ده هزار نفر نرسد از
مكه خارج نميشود . (473)
جهت دوم - آنكه امام زمان در دوره غيبت خود تعهدى نسبت به حكومت هاى وقت ندارد و بيعت كسى
را هـم بـظاهر بگردن نگرفته ، تا انقلاب و قيامتش به اغتشاش و شورش جلوه گر شود
چـنـانـكـه روايـات بـدان مـتـعـرضـنـد از جـمـله روايـت حـسـن بـن عـلى بـن
فـضـال از پـدرش از حـضـرت رضـا عـليـه السـلام اسـت كـه شـيـخ صـدوق در
كـمـال الديـن (474) نـقـل كـرده كـه فـرمـود : مـى بـيـنـم شـيـعـيـان وقـتـى كـه
نـسـل سومين از فرزندانم از ميانشان ميرود همچون گوسفندان كه طالب چرا گاهند آنان هم
مـتـحـيـر و سـرگـردان در جستجو هستند تا موضع و محلى كه از آن بهره مند شوند بيابند
ولى نمى يابند ، راوى گفت چرا چنين ميشود ؟ فرمود براى اينكه امامشان از نظرشان غايب
مـيـشـود ، گفتم چرا ؟ فرمود براى آنكه وقتى كه با شمشير قيام نمود تعهد و بيعت كسى
بگردن او نباشد .
جهت سوم - خروج ودائع مؤ منه از اصلاب كافرين است چنانكه در مجلد 13 بحار ص 130
(475) از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام روايـت شـده كـه راوى حـديـث گـويـد :
سـئوال كـردم از آن بـزرگـوار كـه چـرا امـيرالمؤ منين عليه السلام از ابتدا با مخالفين و
دشـمنانش جنگ نكرد ؟ فرمود : براى اين آيه شريفه كه در قرآن آمده است . لو تزيلوا
لعـذبـنـا الذيـن كـفروا منهم عذابا اليما - فتح : 25 يعنى اگر آن مؤ منين ناشناخته از
كفار جدا شده بودند ما كفار را بعذابى دردناك گرفتار مى كرديم .
راوى پـرسـيـد مـقصود از جدا شدن در اين آيه چيست ؟ فرمود مقصود ودايع مؤ منه در صلب
مـردم كـافر است ( كه اگر آن نطفه ها از صلب پدران كافر جدا ميشدند آن كفار و منافقين
جنگ نكرد بملاحظه اين آيه مباركه بوده ) .
آنـگـاه حـضـرت فـرمـود : هـمچنان قائم ما نيز تا مادامى كه ودائع الهى از صلب كافران
خـارج نـشـود ظـاهـر نـخـواهـد شـد ، پـس وقـتـى كـه آن
نـسـل خـارج شد و بظهور پيوست و مردان مؤ من بوجود آمدند او هم ظاهر شود و بر دشمنان
پيروز و آنانرا از ميان ببرد.
عـلت چـهـارم - غـيـبـت امـام زمـان - ممكن است امتحان و آزمايش مردم باشد تا در دوره غيبت درجه
ايـمـان ادعائى مدرم هم معلوم گردد . همچنانكه خداوند در ابتداى سوره عنكبوت مى فرمايد
اءحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون آيا مردم پيش خود حساب كردند
( و گمان نمودند ) باينكه بگويند ايمان آورده ايم رها ميشوند و آزمايش نميشوند .
|
چـه شـود گـر محك تجربه آيد بميان
|
|
تا سيه روى شود هر كه در اوغش باشد
|
امـام صـادق عـليـه السـلام در حـديـثـى مـى فـرمـايـد : و هـم چـنـيـن قـائم
آل مـحـمـد عـليـه السـلام ايـام غيبتش طولانى شود تا آنكه بوسيله ارتداد بد سرشتان حق
خـالص آشـكار و ايمان پاك از ايمان آلوده معلوم شود ، و آنگاه شيعيان پاك سرشت كه از
نـفـاق و تـفـرقـه خـائفـنـد در عـهـد قـائم احـسـاس شـوكت و قدرت و امنيت نمايند .
(476)
شـيـخ صـدوق در كـمـال الديـن (477) از امـام صـادق عـليـه السلام روايت مى كند كه آن
بـزرگـوار بـه راوى خـبر ( بنام منصور ) فرمود : اى منصور صاحب امر نخواهد آمد
مـگـر بـعـد از آنكه ماءيوس شويد ، نه ؛ بخدا قسم نمى آيد مگر بعد از آنكه خوب و بد
شـمـا از هم ممتاز گرديد ، نه ؛ بخدا سوگند نمى آيد مگر بعد از آنكه امتحان دهيد ، نه ؛
بخدا نمى آيد مگر آنكه شقى آشكار گردد و آنكس كه سعيد است شناخته شود .
عـلت پـنـجـم - آنـكـه چـون آن بـزرگـوار مـاءمـور اجـراى اوامرى است كه بايد بعد از اين
بـوسـيـله او در جـهـان صورت گيرد ، از اين نظر لازم است كه در حفظ جان خود بكوشد و
خـود را از آسـيـب و اذيـت و آزار دشـمـنـان محفوظ دارد ، و از اين نظر غيبت و مخفى بودن او از
انتظار مردم سبب حفظ جان او شود .
و در روايـاتـى بـه ايـن عـلت اشـاره شـده اسـت ، از جـمـله در كـتـاب
كمال الدين و بحار از زراره از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود :
البته براى قائم آل محمد پيش از قيامش غيبتى است و اوست كه ميراثش را مى طلبد . گفتم
بـراى چـه مـخـفـى اسـت ؟ فـرمـود : خـوف و تـرس اسـت و با دست بشكم خود اشاره كرد و
فهماند يعنى كشتن . (478)
البـتـه او هـم همچون پدران بزرگوارش ترس و خوفى از كشته شدن در راه خدا ندارد ،
ولى چـون مـاءمـور بانجام امرى است كه بايستى آنرا بمرحله اجرا درآورد و هنوز موقع آن
نـرسـيـده ( چـون عـالم بـشـريـت هـنـوز بـآن مـرحـله نرسيده و خود را مهيا نكرده ) و خداوند
مـتـعـال هـنوز قيام او را اراده نكرده ، و لذا غيبت او يكى از اسباب حفظ جان اوست كه خوف آن
بزرگوار از قتل با عدم اراده خداوند بقيام او تواءم است . (479)
اللهم انت كشاف الكرب و البلوى
ترجمه : ( بار الها توئى بر طرف كننده غم و اندوه دلها ).
شـرح : يـكـى از وظـائف ايـمـانـى تـضـرع و زارى بدرگاه حضرت احديت عز اسمه
خـصـوصـا در زمان غيبت امام زمان عليه السلام است كه گشاينده غم و اندوه از دلها است ، و
حـفـظ ديـن و ايـمـان از شـبهات شياطين كه بوسيله كلمات فريبنده : ضعفا و بيچارگان را
گـمـراه و عـقايد باطله را بوسيله كلماتى بقلوب عوام وارد مى كنند ، و امر را بر ضعفاى
اهل ايمان مشكل و مشتبه ميسازند ، و در اين باره گفتته هاى اولياى حق بحقيقت پيوسته و محقق
مى شود .
در كـتـاب غـيـبـت نـعـمانى (480) از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود :
براى صاحب اين امر غيبتى است كه حفظ دين در آن زمان همچون كسى است كه با دست
خود خار شاخه درخت خاردار را بتراشد و صاف كند ، سپس آن بزرگوار سر بزير انداخت
و مـكـثـى كـرد ، آنـگاه فرمود : البته براى صاحب اين امر غيبتى است ، و در آن زمان لازم و
واجب است كه بنده خدا از نافرمانى خدا بپرهيزد و به او رغبت نمايد و دين خود را حفظ كند
، و آنرا محكم بگيرد و آنرا رها نكند .
و اليك استعدى فعندك العدوى
تـرجـمـه : ( و مـن از تـو داد
دل مى طلبم و توئى دادخواه مظلومان و درماندگان .
شـرح : از جـمـله وظايف مهم شخص متدين و مؤ من دعا كردن است و چنانچه فرموده اند :
دعـا عـبـادت بلكه مخ و مغز عبادت است . (481) در اهميت دعا و فضيلت آن
گـذشـتـه از روايـات و اخـبـار زيـادى كـه از پـيـغمبر اكرم و ائمه معصومين عليهم السلام
نقل شده ، و آيات قرآن هم در سوره هاى مختلف بر آن دلالت دارد چنانكه مى فرمايد : و
قال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ( و
پروردگارتان گويد مرا بخواند تا شما را استجابت كنم البته كسانى كه از عبادت من
استكبار مى ورزند بزودى با ذلت و خوارى وارد جهنم ميشوند ) - سوره مؤ من آيه 60 - .
در تـفـسـيـر صـافـى از كـتـاب كـافـى در ذيـل
ايـن آيـه مـبـاركـه از حـضـرت صـادق عليه السلام روايت شده كه فرمود دعا كن و مگو كه
مـقـدرات تـقـديـر شـده ، و دعـا تـغـيـيـرش نـمـيـدهـد ، زيـرا دعـا عـبـادت اسـت و خـداى
عزوجل مى فرمايد : ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ، و فرمود
: ادعونى استجب لكم .
پـس بـايـد در هر حال دعا كرد و نگفت كه دعا لازم نيست و كار گذشته است يعنى اعتقاد تو
بـقـضـا و قـدر مـانـع نـشود تو را از اينكه دعا كنى ، در روايت است كه فرمود : دعا
قـضا را برمى گرداند . و امام صادق عليه السلام فرمود : ايمانت بقضا
و قدر مانع از مبالغه و كوشش تو در دعا كردن نشود . (482)
در كـتـاب وسـائل الشـيـعـه از حـضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود :
اگـر بـنـده دهـان خـود را بـبـنـدد و دعـا نـكـنـد چـيـزى بـاو عـطـا نـخـواهـد شـد . پـس
سـئوال كـن تـا بـتـو عـطـا شـود . تـا نـگـريـد
طفل كى نوشد لبن .
پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود : هـنـگـامـى رقـت
دل را براى دعا كردن مغتنم شماريد كه آن رحمتى است . (483)
پـس شـخـص مؤ من در غيبت امام زمان بايستى شب و روز بدرگاه خداى تعالى دعا و تضرع
نـمـايد ، و زمينه را براى تعجيل ظهور امام زمان فراهم سازد ، و وساوس شيطانى او را از
دعـا كـردن مـانـع نـشـود ، و نـگويد اگر خداوند ظهور آن بزرگوار را تا مدت معينى مقدر
كرده باشد دعاى من چه تاءثيرى دارد.
در داسـتـان بـنـى اسـرائيل آمده است كه چون آنها از شدت ظلم و ستم فرعون و فرعونيان
بـه تـنـگ آمـده بودند شبى در بيابان اجتماع كردند ، و بدرگاه بارى تعالى تضرع و
زارى نمودند ، خداوند هم دعايشان را اجابت فرمود و فرج آنها را زودتر ظاهر ساخت .
در اهـمـيـت دعا و تضرع و زارى بدرگاه حضرت بارى تعالى اخبار و روايات زيادى وارد
اسـت ، و از حـضـرت صـادق عـليـه السلام روايت شده كه فرمود : دعا قضاء مقدر را
پـس مـيزند ، و زياد دعا كنيد كه دعا كليد هر رحمت و سبب رسيدن بهر حاجتى است ، و كسى
بـآنچه نزد خدا است جز بدعا كردن و درخواست نمودن نرسد ، و هر درى كه زياد كوبيده
شود البته باز خواهد شد . (484)
از رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله نـقـل شـده كـه فرمود : ان الله يحب الملحين فى
الدعاء . (485) يعنى البته خداوند ملتزمين و مصرين در دعا را دوست ميدارد .
و انت رب الاخرة و الاولى
تـرجـمـه : ( و تـوئى پـروردگـار آخـر و
اول - يعنى دنيا و آخرت ) .
شـرح : البـتـه لازم اسـت كـه در مقام دعا خدا را باءسماء حسنى خواند يعنى بنامهاى
نـيـكـو چنانكه فرمايد و لله الاسماء الحسن فادعوه بها - اعراف : 180 - خدا
را نـامـهـاى نـيـكـوتـر اسـت بـس بـخـوانـيـد او را بـدان نـامـهـا كـه خـدائى اسـت
ذوالجـلال و الاكـرام و اءسـمـاء حسناى الهى زياد است و هراسمى از او دلالت بر صفتى از
صفات او دارد ، ولى ميتوان گفت كه جامع ترين اسماء الهى بعد از اسم مبارك الله
اسم رب است كه اسم مباركى است و دلالت دارد بر علم و قدرت و
راءفت و حكمت ، زيرا كه مقتضاى صفت ربوبيت كامله آنست كه هر موجودى را بمقدار قابليت
و اسـتـعـدادش پـرورش دهـد و كـمـالش را عـطـا كـنـد .
قـال الله تـعالى : قال ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى - طه : 50 - گفت
پروردگار ما آن كس است كه خلق كرد هر چيز را آنگاه هدايتش كرد .
پس توسل به ذكر يا رب در مقام دعا باعث اجابت است .
در كتاب وسائل الشيعه از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود هر كس ده مرتبه
كلمه يا رب گويد ، در جواب او گفته شود لبيك ( حاجتت چيست )؟ .
فاغث يا غياث المستغثين عبيدك المبتلى
ترجمه : ( پس بفرياد رس اى فرياد رس فرياد خواهان باين بنده
بيچاره بلا و ستم رسيده است ) .
شـرح : انـسـان بـا ايـمـان بـا توجه بمقام الوهيت و صفت ربوبيت و مالكيت حضرت
احـديـت و با اعتقاد باينكه مقتضاى صفت ربوبيت فراهم نمودن تمام موجبات سعادت دنيا و
آخـرت اسـت و با التفات بشدت گرفتارى كه در اثر غيبت و عدم حضور آن خليفه زمان و
حـجـت وقـت ، كـه بـدو روى مـى آورد ، در مـقام استغاثه بر آمده و مى گويد اى فرياد رس
دادخـواهـان بفرياد اين بنده بيچاره و مبتلا به محن و گرفتار مفارقت مولاى خود برس و او
را درياب ( آمين يا رب العالمين ) .
و اءره سيده يا شديد القوى
( و بـاو سـرورش را بـنـمـايـان اى كسى كه بسيار مقتدرى ) يعنى اى خداى بسيار مقتدر و
توانا سرورش را باو بنمايان و او راظاهر گردان .
و اءزل عنه به الاسى و الجوى
( و بوسيله ظهورش غم و اندوه و گرفتارى را از او برطرف ساز ، و او را از اين عشق پر
شور و جوششى كه نسبت بوصال او دارد برهان ) .
|
از خدا خواهند مهدى را يقين
|
|
اى تو ختم اولياى اين زمان
|
|
و زهمه معنى نهانى جان جان
|
و برد غليله يا من على العرش استوى
( و سـرد كن دل او را برفع تشنگى ( به بركت وجود آن مولى ) اى خدائى كه بر عرش
تـمـام عـوالم ( و عـلم و عـدل و رحـمـت ) اسـتـيـلا دارى يـعـنـى سـوز
دل و حـرارت قـلب مـا را فـرو نـشان اى كسى كه بر عرش تمام جهان خلقت استقرار ازلى
دارى ) .
|
يـا رب ايـن آتـش كـه بـر جـان مـن اسـت
|
|
سـرد كـن آنـسـان كـه كـردى بـر
خليل
|
و من اليه الرجعى و المنتهى (486)
( اى كسى كه بسوى اوست باز گشت ، و نهايت كار و فعاليت ) .
در كـتـاب كـمال الدين شيخ صدوق (487) از عبد الله بن سنان روايت كرده كه گفت امام
صـادق عليه السلام فرمود : بهمين زودى بشما شبهه اى رسد بدون نشانه اى كه
ديده شود ، و نه پيشوائى كه هدايت كند و مينمانيد متحير و سرگردان ، و نجات پيدا نمى
كـنـد مـگـر كـسـى كـه دعـاى غـريـق را بخواند ، گفتم دعاى غريق چگونه است ؟ فرمود مى
گوئى يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك - الخ .
اللهم و نحن عبيدك التائقون الى وليك المذكر بك و بنبيك
تـرجـمـه : ( بار خدايا ما بندگان توائيم كه مشتاق ولى تو هستيم
كـه مـا را بياد تو و پيغمبرت مى آورد ( و خلق را بياد تو و پيغمبرت مى آورد ( و خلق را
بياد تو و پيغمبر تو مى آورد ) .
شـرح : هـر مـؤ مـنـى كـه نـور ايـمـان دلش را روشـن كـرده بـاشـد محققا شوق ديدار
اوليـائى كـه او را بـيـاد خـدا و پـيـغـمـبـر مـى آورنـد پـيـدا مـى كـند ، و ديدارشان آرزوى
دل اوست ، و امام زمان يك چنين كسى است كه مؤ من را به سوى خدا و پيغمبر خدا سوق ميدهد .
و كسى كه ايمان بوجود امام غايب داشته باشد اگر به نعمت هاى كامله وجود آن بزرگوار
مـتـوجـه شـود قـهـرا آتـش شـوق ديـدار او در دلش
مشتعل مى گردد ، و نعمت هاى وجود و ظهور آنحضرت زياد است از جمله وسيله سعادت دنيا و
آخـرت آدمـى است كه بوسيله راهنمائى او و پدران بزرگوارش صورت مى گيرد چنانكه
در قرآن كريم فرمود : يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة - مائده
: 35 - ( اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد از خدا بترسيد و وسيله اى براى نزديكى باو
بطلبيد ) .
در تـفـسـير صافى ذيل اين آيه مباركه از عيون الاخبار از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و
آله روايـت مـى كـنـد هـم العـروة الوثـقى و الوسيلة الى الله آرى آنان حلقه محكم و
وسـيـله تـقـرب بـخـدا هـسـتـنـد . و از ايـن نـظـر قـبـولى
اعـمـال هـم بـوسـيـله ولايـت آنـان مـحـقـق مـيـشـود چـنـانكه در زيارت جامعه آمده است . بكم
تـقـبـل الطـاعـة المـفـتـرضـة يـعـنـى بـوسـيـله راهـنـمـائى شـمـا اطـاعـت واجـب
قبول ميشود .
بـارى در كـتـاب المـهـدى در بـاب بـركـات ظـهـور حـضـرت ولى عـصـر
عـجـل الله تـعـالى فـرجـه الشـريـف روايـتـى از ابـو سـعـيـد خـدرى
نـقـل مـى كـنـد كـه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : بر امت من بلاى سختى
نازل ميشود كه سخت تر از آن شنيده نشده ، تا آنكه زمين با اين وسيعى براى ايشان تنگ
مـيـشـود و جـور و ظـلم عـالمگير ميشود و مؤ من پناهگاهى كه از ظلم و ستم بدان پناهنده شود
نـمـى يـابـد ، آنـگـاه خـداونـد مـردى از عـتـرت مـرا كـه قـسـط و
عـدل را در زمـيـن رواج مـيـدهـد هـمـانطورى ككه قبل از آن ظلم و جور رواج پيدا كرده بود ، و
سـاكـنـان آسـمـان و زمـيـن از ظهورش خوشنود ميشوند ، و زمين تمام دانه هاى خود را بيرون
فرستد و آسمان هم قطرات باران خود را پيوسته فرو فرستد .
خلقته لنا عصمة و ملاذا
تـرجـمه : ( تو او را براى عصمت و نگهدارى ، و پناه دين و ايمان ما
آفريدى ) .
شـرح : البـتـه خـداونـد بـراى اتـمـام حـجـت بـه بندگان خودش چنين كسانى را مى
آفـريـند تا در شدائد و سختى ها بدو پناهنده شوند همانند كودك به پدر و مادر خود ، و
آنانهم با آغوش باز و مهر و محبت مى پذيرند و نسبت به بندگان خدا شفيت و مهربانند ،
و صـاحـب عـفـو و كـرمـنـد ، و شـايـسـتـه اسـت كـه مـا بـنـدگـان خـدا هـم مـحـبـت آنـان را
بدل گيريم و از جان و دل نصايح دل پذير آنان را بپذيريم .
و اقمته لنا قواما و معاذا
ترجمه : ( و او را براى ما پشتيبان و پناهگاهى اقامه نمودى و او را
برانگيخته اى تا اقوام و پناه خلق تو باشد ) .
شـرح : هـر مـؤ مـن با عقيده و اعتقاد بوجود امام زمان وقتى بياد آورد غيبت چنين كسى را
كه خداوند متعال او را در خزانه قدرت خود مخزون كرده ، و در آخر روزگار هنگامى كه ظلم
و جـور عـالمـگـيـر شـود و اضـلال شـيـطـان صـفتان رواج پيدا كند او را ظاهر خواهد نمود و
وسائل پيشرفت و هدايت او را فراهم مى كند ، و او را بر اريكه قدرت و رياست مى نشاند
، و جـهـان و جـهـانـيان را در مسير عدل و صراط مستقيم قرار ميدهد ، و نتيجه خدمات و زحمات
نـمـايـنـدگـان خدا و حجت هاى الهى را ظاهر مى سازد ، بى اختيار اشك شوق از ديده گانش
جارى و آرزوى ديدار و وصال او را هر چه زودتر مى طلبد .
و جعلته للمومنين منا اماما
ترجمه : ( و او را براى مؤ منين از ما ، امام و پيشوا قرار دادى ) .
شـرح : و البـتـه شـايـسـتـه اسـت كـه چـنـيـن كـسـى رهـبـر و پـيـشـواى
اهـل ايـمـان بـاشـد . در ايـن جـمـلات ضـميرها بصورت متكلم مع الغير است و از آن اين نكته
بـدسـت مـى آيـد كـه ايـن حـاجـت بـدرگـاه حضرت احديت اختصاص به شخص دعا كننده به
تـنـهـائى نـدارد ، بـلكـه تـمـام مـؤ مـنـينى كه با او بدين ابتلا گرفتارند ، بدين آرزو
دلبـنـدنـد . و بـا ايـن صـفـات و اوصـاف آن بـزرگـوار كـه خـداونـد
مـتـعـال بـاو عـنـايـت فـرمـوده ، قـدر و مـنـزلتـش را غـيـر از خـدا كـسـى نـمـيـداند ، و نتوان
فضائل آن بزرگوار را برشمرد.
فبلغه منا تحية و سلاما
ترجمه : ( پس از طرف ما بآنحضرت سلام و تحيت برسان ) .
شرح : لغت تحيت اصل
آن از كـلمه حى يعنى زنده و سرزنده ، بمعنى درود و شاد باش و يك نوع
اعظام و اكرام است . و اصولا سلام كردن باعث فرح است و سرورى در قلب طرف ايجاد مى
كـنـد و در حـقـيـقـت دعـائى است كه سلامتى و آسايش طرف خواسته ميشود و جمله سلام
عـليـك مـى فـهـمـانـد كـه از جانب من هم ضرر و بدى بتو نخواهد رسيد ، و تو از
سـوى مـن در امن و امانى ، و رسم و متعارف است كه اگر كسى در اثر دورى مكان و يا بعد
زمـان نـتـواند به شخص مورد علاقه اش ، شفاها سلام كند ، بشخص امين و مورد وثوق خود
تـوصـيـه مـى كـنـد كـه سـلام مـرا بـآندوست من برسان چنانكه در مجلد 11 بحار ص 63
(488) از جـابـر انـصـارى نـقل شده كه پيغمبر اكرم باو فرمود : جابر عمر تو
طـولانـى مـيـشـود ، و فـرزندم باقر را خواهى ديد و سلام مرا باو برسان . جابر گويد
چـون زمان او را درك كردم خدمت او رسيدم و سلام پيغمبر را باو رساندم ، آن بزرگوار هم
در جـواب فـرمـود : يـا جـاب عـلى ابـى رسول الله السلام ما دامت السموات و الارض و
عليك يا جابر بما بلغت السلام . (489)
در تـفـسـيـر قمى ذيل آيه شريفه : و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها (490) از
صادقين عليهما السلام روايت كرده مراد از تحيت در اين آيه ، هم سلام و هم نيكى هاى ديگر
اسـت ، و از ايـن نـظر از آيه مباركه و حديث ذيل آن استفاده ميشود كه اگر كسى بوسيله اى
سلام براى طرف برساند براى طرف واجب است كه جواب سلام او را بدهد.
پـس كسى كه از خدا مساءلت مى كند كه سلام مرا بمولاى من برسان يقينا اين سلام ؛ باو
خـواهـد رسـيـد . و بمقتضاى فرمان خدا در قرآن كريم و عطوفت و شفقت آن بزرگوار به
دوسـتانش جواب خواهد فرمود . و مؤ يد اين مطلب روايتى است كه شيخ حر عاملى ( رضوان
الله عـليـه ) . در كـتـاب وسـائل الشـيـعـه از جـابـربـن يـزيـد جـعـفـى
نـقـل مـى كند كه امام محمد باقر عليه السلام فرمود : كه فرشته اى از فرشتگان از خدا
خـواست كه گوش شنواى بندگان را هم باو عطا كند ، و خداوند هم باو عطا فرمود از اين
جـهـت هـيـچ مـؤ مـنـى نيست كه بر پيغمبر و ال پيغمبر صلوات و سلام بفرستد مگر آنكه آن
فـرشـتـه گـويـد و عـليـك السـلام ، سـپـس آن فـرشـتـه بـه پـيـغـمـبـر گـويـد يـا
رسـول الله فـلان كـس بـشـمـا سلام رسانده . رسول . خدا هم در جواب مى گويد و عليه
السلام .
و چـون مـؤ منين راهى براى ابلاغ سلام بمولاى خود بهتر و شايسته تر از درگاه خداوند
نـدارنـد لذا از او مـسـاءلت مـى كـنـنـد كـه سلام ما را باو برسان ، و خداوند هم بمفاد آيه
كـريـمـه : و الله روف بـالعـبـاد - بـقـره : 207 ، و
آل عمران : 30 - و آيه ادعونى استجب لكم - مؤ من : 60 - دعاى آنانرا اجابت نموده و
سـلام آنـان را مـيـرسـانـد هـر چـنـد سـلام باءولياى خدا بدون واسطه هم انجام ميشود چون
حضور و غيابى نيست هم چنانكه در زيارات ماءثوره وارد شده است .
از جـمـله در كـتـاب نجم اثاقب از كتاب جمال الاسبوع سيد ابن طاووس خواندن اين زيارت و
سلام را روز جمعه براى آنحضرت نقل نموده ، و ما آن را در اينجا مى آوريم و شايسته است
كـه خـوانـده شـود : السـلام عليك يا حجة الله الذى به يهتدى المهتدون و يفرج به عن
المـومـنـين ، السلام عليك ايها المهذب الخائف ، السلام عليك ايها الولى الناصح ، السلام
عـليـك يـا سفينه النجاة ، السلام عليك يا عين الحياة ، السلام عليك صلى الله عليك و على
آل بـيـتـك الطـيـبـين الطاهرين ، السلام عليك عجل الله لك ما وعدك من النصر و ظهور الامر ،
السـلام عـليـك يـا مـولاى انـا مـولاك عـارف بـاءوليـك و اخـريـك ، اتـقـرب الى الله بك و
بـآل بـيـتـك ، و انـتـظـر ظـهـورك و ظـهـور الحـق عـلى يـدك ، و
اسـال الله ان يـصـلى عـلى مـحمد و آل محمد ، و ان يجعلنى من المنتظرين لك و التابعين و
النـاصـريـن لك عـلى اعـدائك ، و المـسـتـشـهدين بين يديك فى جمله اوليائك ، يا مولاى يا
صـاحـب الزمان صلوات الله عليك و على آل بيتك ، هذا يوم الجمعة و هو يومك المتوقع فيه
ظـهـورك و الفـرج فـيـه للمومنين على يدك و قتل الكافرين بسيفك ، و اءنا يا مولاى فيه
ضـيـفـك و جـارك ، و انـت يـا مـولاى كـريـم مـن اولاد الكـرام ، و ماءمور بالضيافة و الاجارة
فـاءضـفـنـى و اءجـرنـى صـلوات الله عـليـك و عـلى
اهل بيتك الطاهرين .
وزدنا بذلك يا رب اكراما
تـرجـمـه : ( پـروردگـارا و بدينوسيله مزيد كرامت ما گردان يعنى
بوسيله اين ابلاغ سلام كرامت ما را زياد گردان ) .
شـرح : وقـتى كسى به كسى سلام كند و يا بوسيله اى سلام خود را ابلاغ نمايد .
اين سلام يك نوع ارتباطى بين طرفين سلام ايجاد مى كند ، كه آن باعث لطف و محبت و مزيد
كـرامـتـى از طـرف مقابل نسبت به سلام كنند ميشود ، و اين تحيت و سلام كاشف از محبت اوست
لذا مؤ منان از خداوند متعال زيادتى اين كرامت را مساءلت مينمايند .
و اجعل مستقره لنا مستقرا و مقاما
تـرجـمـه : ( و مـقـام او را ( در بـهـشـت ) مـقـام و
منزل ما شيعيان قرار ده ) .
شرح : چون معاشرت و مجالست در اخلاق و رفتار آدمى تاءثير دارد ، و لذا فرمود :
المـرء عـلى ديـن خـليـله و قـريـنـه انـسان بر طريقه و روش رفيق و همدم خود است و
خصوصيات اخلاق هر كسى از اخلاق و رفتار دوست و هم نشين او دانسته ميشود ، (491) و
خـدا مـى فـرمـايـد : يـا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين - توبه :
111 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و با راستگويان باشيد .
در كتاب كافى در باب 8 فضل علم ، فضل بن اءبى قره از حضرت صادق عليه السلام
چنين روايت مى كند ، گويد : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : حواريون بحضرت
عـيـسـى گـفـتـند با چه كسى هم نشين شويم ؟ پاسخ داد كسى كه ديدن او شما را بياد خدا
آورد ، و سـخـنـش بـاعـث زيـادتـى عـلم شـمـا گـردد ، و
اعمال و كردارش شما را بآخرت تشويق كند .
چـون ديـدن اءعـمـال نيك و شنيدن سخنان نيكو تاءثير در نفوس دارد و شخص را از هواهاى
نـفـسانى باز ميدارد ، پس كسى كه صالح نباشد نبايد با او مجالست كرد ، كه معاشرت
با او توليد اخلاق فاسده در نفس مى كند .
سـپـس از مـنـصـور بـن حـازم از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام روايـت مـى كـنـد
رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود : مـجـالسـة
اهل الذين شرف الدنيا و الآخرة
پـس كـسـى كـه شب و روز خود را ملازم حجت وقت و خليفه و ولى زمان بداند و محبت او را در
دل بـدارد و بـدو عـشـق و عـلاقـه پـيـدا كـنـد ، از اخـلاق و
اعمال و گفتار او بهره مند ميشود خود را از رتبه پست حيوانيت باوج مقام روحانيت و انسانى
ميرساند .
و اتمم نعمتك بتقديمك اياه امامنا حتى توردنا جناتك و مرافقه الشهداء من خلصائك
تـرجـمـه : ( و بـواسطه پيشوائى او بر ما نعمت خود را بر ما تمام
گـردان تـا ( بـوسـيله هدايت آن بزرگوار ) ما را به بهشت هاى خود درآورى و با شهيدان
مخلص خود رفيق گردانى ) .
شـرح : چـون اطـاعـت خـدا و رسـول بـمـوجـب آيـه شـريـفه قرآن و من يطيع الله و
الرسـول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبين و الصديقين و الشهداء و الصالحين
و حـسـن اولئك رفـيـقـا - نـسـاء : 69 - ( هـر كـس كـه خـدا و
رسول را اطاعت كند پس اينان با كسانى همدمند و همرازند كه خدا بايشان نعمت بخشيده از
پـيـغمبران و صديقان و شهيدان و شايستگان و آنان نيكو رفيقانند البته با اين
گروه و جماعت رفاقت دارند و چقدر نيكوست رفاقت با اين جماعت .
در كـتـاب كـافـى از امـام مـحمد باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود : ما را به
پارسائى و پرهيزكارى يارى كنيد زيرا هر كس از شما با اين صفت بديدار خدا رود ( از
دار دنـيـا بـرود ) بـراى او پـيـش خـدا گـشـايـش و آسـودگـى اسـت كـه خـداى
عزوجل مى فرمايد : من يطع الله و الرسول - الآية .
اللهم صلى على حجتك و ولى اءمرك
تـرجـمـه : ( بـار خدايا درود و رحمت فرست بر حجت ( زمان ) و ولى
امر خود ) .
شـرح : بـمـوجـب روايـات وارده از عـامـه و خـاصه ، در اين دوره حجت خدا منحصر است
بوجود مبارك حضرت ولى عصر حجة بن الحسن العسكرى عليهما السلام . از جمله در كتاب
يـنـابـيـع المـودة صـفـحـه 484 از كـتاب فرائد السمطين از حسن بن خالد روايت كرده كه
حـضـرت رضـا عـليـه السـلام فـرمـود : كسى كه ورع نداشته باشد دين ندارد ، و
گـرامـى تـريـن شـمـا نـزد خدا كسى است كه تقوايش بيشتر باشد ، سپس فرمود چهارمين
نـسـل من فرزند مادرى است سرور كنيزان ، كه خداوند بوسيله او زمين را از هر جور و ظلمى
پاك مى كند ، و او كسى است كه بعضى در تولد و وجود او شك كنند ، و او صاحب غيبت است
، و چون ظهور كند زمين به نور پروردگارش روشن گردد ، و ميزان عدالت ميان مردم نهاده
شـود . پـس كـسـى بـكـسـى سـتـم نمى كند ، و او كسى است كه زمين براى او جمع شود . و
بـراى او سـايـه نـبـاشـد ، و او كـسـى اسـت كـه مـنـادى از آسـمـان نـدا مـى كـنـد كـه هـمـه
اهل زمين ميشنوند : آگاه شويد كه حجت خدا ظاهر شد ، (492) و ظهورش در مسجد الحرام در
جـوار خـانـه خـدا صـورت مى گيرد و بايد او را فرمان برد كه حق با اوست و پيروى او
.
و طـبـق آيـه شـريـفـه قـرآن كـه مـى فـرمـايـد : يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا
الرسـول و اولى الامـر منكم - نساء : 59 ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا
را و اطـاعـت كـنـيـد پـيـغـمـبـر و صـاحـبـان امـر از خـودتـان را ( كـه در صـفـات و اخـلاق و
اعمال همرديف پيغمبرند ) و يگانه ولى امر در اين زمان آن وجود مبارك است .
در تـفـسـير صافى نقل از كمال الدين صدوق (493) از جابرين عبدالله انصارى روايت
كـرده گـويـد : وقـتـى كـه ايـن آيـه نـازل شـد بـه
رسول خدا گفتم يا رسول الله : ما خدا و پيغمبر را شناختيم اما اولوالامر چه كسانى هستند
كـه خـدا اطاعت آنانرا مقرون باطاعت تو نموده ؟ فرمود : اى جابر آنان جانشينان من هستند و
پيشوايان مسلمانان پس از من ؛ اول آنان على بن ابى طالب سپس حسن ، و حسين ، و على بن
الحسين ، و محمد بن على كه در تورات به باقر معروف است ، و جابر تو او را مى بينى
و چون بديدار او رسيدى سلام مرا باو برسان ، پس از آن صادق جعفربن محمد ، و موسى
بـن جـعـفر ، و على بن موسى ، و على بن موسى ، و محمد بن على ، و على بن محمد ، و حسن
بـن عـلى ، و سـپس همنام من محمد و همكنيه من ( ابوالقاسم ) حجت خدا در زمين و بقية الله ميان
بـندگان خدا فرزند حسن بن على ( عليهم السلام ) است ، اوست كسى كه خداوند بدست او
شـرق و غـرب زمـين را فتح مى كند ، و اوست كه از نظر شيعيان و دوستانش غايب ميشود ، و
كـسـى بـاعـتـقـاد بـامـامـت و پـيـشـوائى او ثـابـت قـدم نـمـيـمـانـد مـگـر كـسـى كـه خـدا
دل او را بـنـور ايـمـان امـتـحـان و آزمـايـش نـمـوده بـاشـد . جـابـر گـويـد گـفـتـم يـا
رسـول الله : آيـا در زمـان غيبت او ، شيعيان از او بهره مند ميشوند ؟ فرمود قسم بآنكه مرا
به پيغمبرى برانگيخت كه آنان از نور او بهره مند ميشوند و از مقام ولايت او در دوره غيبتش
هـمـچـون بـهـره مـنـد شـدن مردم از روشنائى خورشيد وقتى كه خورشيد در پس پرده ابر
پـنـهـان مـيشود استفاده مى كنند ، اى جابر اين امر از اسرار الهى است كه در خزانه علم خدا
اسـت پـس تـو هـم آنـرا كـتـمـان كـن و مستور بدار مگر براى كسى كه اهليت و قابليت آن را
داشته باشد .
و صل على جده محمد رسولك السيد الاكبر
( و درود فـرسـت بـر محمد كه جد او و فرستاده تو است و سرور و بزرگترين پيغمبران
است ) .
در تـفـسـيـر صافى ذيل آيه شريفه ان الله و ملائكة يصلون على النبى يا ايها الذين
آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما - احزاب : 56 - ( خدا و فرشتگان او محققا بر پيامبر
اسـلام درود مـى فـرسـتد اى كسانى كه ايمان آورده ايد شما هم بر او صلوات بفرستيد و
آنـطـور كـه بـايـد سـلام دهـيـد ) . از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام دربـاره ايـن آيـه
سـئوال كـردنـد فـرمـود : صـلاة از طـرف خـداونـد
عزوجل رحمت او است و از طرف ملائكه تزكيه آنان است و از طرف مردم دعايشان براى اوست
. (494)
و افـضـل اعـمـال بـعـد از اعـمـال واجـبـه صـلوات بـر پـيـغـمـبـر و
آل اوسـت . در بـحـار مجلد 19 صفحه 76 (495) از حضرت عليه السلام روايت شده كه
فـرمـود : كـسـى كـه نـتواند كارى كند كه گناهش پوشيده و آمرزيده شود ( و باعث
شـود كـه گـنـاهـش رفـع شـود ) پـس زيـاد صـلوات بـر پـيـغـمـبـر و
آل پـيـغـمـبـر بـفـرستد كه اين صلوات گناهان را از بين مى برد ( و باعث توفيق آمرزش
گناه ميشود ) .
اءيـضـا در بـحـار (496) روايـت شـده كـه فـرمـود :
اثـقـل مـا يـوضـع فـى المـيـزان الصـلاة عـلى مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله و عـلى
اهـل بـيـتـه سـنـگـيـن تـريـن چـيـزى كـه در مـيـزان عـمـل نـهـاده مـيـشـود ( و مـيـزان
عـمـل را سـنـگـيـن مـى كـنـد ) صـلوات بـر مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله و
اهل بيت اوست .
در كتاب وسائل الشيعه از حضرت صادق عليه السلام چنين روايت شده : وقتى كسى
از شـمـا دعـا كـنـد ( و حـاجـتـى طـلبـد ) ابـتـدا صـلوات بـر پـيـغـمـبـر و
آل او فـرسـتـد سـپـس حـاجـت خـود را طـلبـد و آنـگـاه دعـاى خـود را بـصـلوات بـر مـحـمـد و
آل مـحـمـد خـتـم نـمـايـد زيـرا كـه خـداونـد عـزوجل كرم و بخششش بيش از اين است كه دعاى
اول و آخر را ( كه صلوات است ) قبول نمايد و دعاى وسط را رد كند . (497)
و صلى على اءبيه السيد القسور
( و رحمت فرست بر على عليه السلام پدر بزرگ او كه سيد سلحشور و شجاع است ) .
در صـلوات بـر پـيـغـمـبـر اسـلام بـايـد آل او را هـم ذكـر نـمـايـد و بـگـويـد ( اللهـم
صـل على محمد و آل محمد رسول خدا فرمود : كسى كه بر من صلوات بفرستد و
بر آل من صلوات نفرستد بوى بهشت را نمى يابد در صورتى كه بوى بهشت تا مسافت
پانصد سال راه به مشام ميرسد . (498)
كـنـايـه اسـت از ايـنـكـه هـر كـس در صـلوات بـر پـيـغـمـبـر ،
آل او را ذكـر نـكـنـد مـعـلوم مـيـشـود اقـرار بولايت اوصياء او ندارد و كسى كه معتقد بولايت
نباشد و از دنيا برود معذب است و كسى كه محكوم بنار جهنم باشد بوى بهشت را استشمام
نخواهد كرد .
و حامل اللواء فى المحشر
تـرجمه : ( و دارنده پرچم است در محشر قيامت ) . يعنى پرچم نجات
مسلمانان بدست اوست هم چنانكه در دنيا پيشوائى نجات و سعادت آنان بود .
شرح : در كتاب كفاية الخصام باب 452 حدود ده حديث از طرق عامه و نوزده حديث از
خـاصـه نـقـل مـى كـنـد بـايـنـكـه امـيـر المـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام
حـامـل لواء و پـرچـم مـخـصـوص مـيـبـاشـد و مـا در ايـن جـا يـك حـديـث آن را از طـرق عـامـه
نقل مى كنيم : موفق بن احمد خوارزمى بسند خود از على بن ابى طالب عليه السلام روايت
كـرده كـه رسـول خـدا فـرمـود : يـا على پنج چيز از خدا مساءلت نمودم كه بمن عطا
فـرمـود اول آنـكـه وقـتـى كه سر از خاك برميدارم تو با من باشى بمن عطا فرمود . دوم
آنـكـه چـون مـرا نـزد مـيـزان آورنـد تـو بـا مـن بـاشى به من عطا نمود . سوم آنكه تو را
پرچمدار و حامل لواى من گرداند كه آن لواى بزرگ خداوند است و همه رستگاران و پيروز
مـنـدان در زيـر آن پرچم بجانب بهشت ميروند بمن عطا فرمود . چهارم ـ از پروردگار خود
خواستم كه تو امت مرا از حوض كوثر سيراب گردانى باز بمن عطا نمود ، پنجم ـ آنكه
از خـدا خـواسـتـم كه تو را قائد امت من بسوى بهشت گرداند بمن عطا كرد ، و خدا را باين
عطاهائى كه بر من منت نهاده حمد مى كنم .
و ساقى اءوليائه من نهر الكوثر
( و سيراب كننده اولياى خدا از نهر كوثر ) .
در مـجـلد 9 بـحـار الانـوار بابى است كه اميرالمومنين عليه السلام ساقى حوض كوثر و
حامل لوا است . (499)
و الامير على سائر البشر الذى من آمن به فقد ظفر و من لم يومن به فقد خطر و كفر
تـرجـمـه : ( و امـيـر بـر ساير بشر است كه هر كس بدو ايمان آورد
محققا پيروز است و كسى كه بدو ايمان نياورد محققا به خطر افتد و كفر ورزد ) .
شرح : سابق بر اين در توضيح جمله من كنت انا نبيه فعلى اءميره گفتيم كه
لقـب امـيـرالمـومـنـيـن اخـتـصـاص بـآنـحـضـرت دارد و بـعـضـى از روايـات آن را هـم
نقل كرديم . در مجلد 9 بحار باب حبه و بغضه و ان حبه ايمان و بغضه كفر و نفاق
(500) روايات بسيارى از عامه و خاصه نقل كرده و ما در اينجا به ذكر يك روايت آن كه
در صفحه 405 است و از سلمان فارسى نقل شده اكتفا مى كنيم . (501)
سـلمـان فـارسـى گويد رسول خدا در روز عرفه خطبه خواند تا آنكه فرمود : يا
عـلى بـه نـزد من آرى ، على نزد پيغمبر رفت و آنحضرت صلى الله عليه و آله دست او را
گـرفـت و فـرمـود : مـخـتص بكمال سعادت و حق سعادت و سعيد كسى است كه تو را دوست
داشـتـه و اطـاعـت نـمـايـد بـعـد از مـن ، و بـدبـخـت بـه
كـمـال شـقاوت و بدبختى و حق شقاوت كسى اتس كه فرمان تو را نبرد و با تو دشمنى
نمايد .
|