شـرح : بـر حـسـب آيـات قـرآن خـداونـد مـتـعـال در چند موقع با حضرت موسى عليه
السـلام سـخـن گـفـتـه كـه فـرمـود : و كـلم الله مـوسـى تـكـليما - نساء آيه 64 -
اول : در ابتداى نبوت ، و پس از مراجعت از شهر مدين ، در سرزمين سينا بوده ، كه در آيات
9 تـا 64 سـوره طـه ، و آيـات 30 تـا 35 سـوره قـصـص ، و آيـات ديـگـر آمده ، و نام آن
مـوضـع و مـحـلى كـه بـاو وحـى شـده بقعه مباركه نام برده است . چون آن
مـوضـع مـحل وحى و رسالت موسى عليه السلام و سخن حق با او بوده ، از اين جهت تعبير
بـه بـقـعـه مـبـاركـه نـام بـرده اسـت . چـون آن مـوضـع
مـحـل وحـى و رسـالت مـوسـى عـليـه السـلام و سخن حق با او بوده ، از اين جهت تعبير به
بـقـعه مباركه شده ، و اين همان زمين مقدس طوى است كه فرمود : فاخلع
نـعـليـك انـك بـالواد المـقدس طوى - طه آيه 12 - ( چارق از پاى بنه كه تو در وادى
مـقـدس طوى هستى ). گفته اند : اشاره است باينكه محبت و دلبستگى زن و فرزند را هم از
خـود دورى كـن ، تـا مـانـع از مـحـبت و دلبستگى به حق نگردد ، چون تو در وادى مقدس كه
نـامـش طـوى اسـت مـيـبـاشـى . و مـورد لطـف و عنايت حق هستى . دوم : پس از مراجعت از مصر در
مـيـقـاتـگـاه سـيـنـا بـوده كـه مـى فـرمـايـد : و لمـا جـاء موسى لميقاتنا و كلمه ربه ...
قـال يـا مـوسـى ايـن اصـطـفـيـتـك عـلى النـاس برسالاتى و بكلامى فخذ ما اتيتك و كن من
الشاكرين - سوره اعراف آيات 143 و 144 - ( و موقعى كه موسى بوعده گاه ما آمد ،
و پـروردگـارش با او سخن گفت ، گفت اى موسى من تو را به پيغمبرى و سخن خويش از
مردم برگزيدم آنچه را به تو دادم بگير و از سپاس گزاران باش ) .
تـنـبـيـه ـ البـته معلوم است و بايد دانست كه مراد از سخن خدا با موسى ايجاد سخن كردن
اسـت ، و مـوسـى ايـن سـخـن را از درخـت و غـير درخت شنيده - همانند دستگاه گيرنده تلفن و
امـثـال آن - چـون سـخـن و كـلام ، عـرض اسـت و مـحـتـاج بـه
محل است . بارى شنيدن كلام حق بدون واسطه ملك و فرشته از مراتب عاليه انبياء است . و
خـداونـد هـم در شـب مـعـراج با پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله سخن گفت . سوم : و از
جـمـله مـوارد ديـگـر تـكلم خدا با موسى آن موقعى بود كه حضرت موسى عليه السلام در
مـقـابـل عـمـل سـاحـران قـرار گـرفـت . و نـگـرانـى او را فـراگـرفـت . خـداونـد
مـتـعـال مـيـفـرمـايد : قلنا لا تخف انك انت الاعلى - سوره طه : 68 - ( گفتيم مترس كه
البته تو برترى ، و غلبه با تو است ) .
و جعلت له من اءخيه ردءا و وزيرا
ترجمه : ( و برادرش را براى او ياور و پشتيبان قرار دادى ) .
شرح : و چون موسى عليه السلام به تنهائى نميتوانست به همه جوانب امر رسالت
رسيدگى كند و از عهده همه امور كاملا برآيد ، لذا درخواست وزير و پشتيبانى نمود كه او
هـم از خـانـدان خـودش يعنى برادرش هارون باشد ، كه در آيات 29 تا 36 سوره طه آمده
اسـت . (72) و البـتـه مـعـلوم اسـت كـه اگـر پشتيبان شخص از كسان و نزديكانش باشد
بهتر او را همراهى و يارى مى كند .
و بعض اولدته من غيراب
ترجمه : ( و بعضى را بدون واسطه پدرى ( و تنها از مادر ) متولد
ساخته و ايجاد نمودى ) .
شـرح : بـدانـكـه خـلقـت حـضـرت عـيسى عليه السلام در رحم مادرش - مريم - بدون
واسـطـه پـدرى صـورت گـرفـتـه ، و خـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد : ان
مـثـل عـيـسـى عـنـدالله كـمـثـل آدم خـلقـه مـن تـراب ثـم قـال له كـن فـيـكـون -
آل عمران آيه 59 - ( البته مثل خلقت عيسى پيش خدا همچون خلقت آدم ( ابوالبشر ) است كه
خـدا او را از خـاك آفـريـد ، آنـگـاه بـه آن فـرمـان داد و گـفـت ( بـشرى ) باش هماندم چنين
گـرديـد ) . و هـنـگـامـى كـه مـلائكـه از طـرف خـداونـد
عـزوجـل بـه حـضـرت مـريـم عـليـهـا السـلام - مـادر حـضرت عيسى عليه السلام - بشارت
فـرزندى را دادند ، او در شگفت شد و گفت : رب انى يكون لى ولد و لم يمسسنى بشر
(پـروردگـارا چـگـونـه مـرا فـرزنـدى بهمرسد در صورتى كه بشرى با من تماس
نگرفته ) . خطاب آمد كه چنين است كار خدا ، هر چه بخواهد مى آفريند ، و چون مشيتش به
چيزى تعلق گرفت ، به محض اينكه گويد : باش ، هماندم موجود شود . (73)
و آتيته البينات و ايدته بروح القدس
ترجمه : ( و او را معجزات دادى ، و به روح القدس تقويت نمودى .)
شـرح : حـضرت عيسى عليه السلام پس از آنكه از مادرى چون حضرت مريم بوجود
آمـد. از هـمان طفوليت بينات و معجزاتى را دارا شد . چنانكه در قرآن كريم آمده است : اذ
قـال الله يـا عـيـسـى ابـن مـريم اذكر نعمتى عليلك و على والدتك اذ ايدتك بروح القدس
تـكـلم النـاس فى المهد و كهلا و اذ علمتك الكتاب و الحكمة - الآية - مائده آيه 110 - (
بياد آور موقعى را كه خداوند فرمود : اى عيسى بن مريم ياد كن نعمتى را كه من به تو و
مـادرت عـطـا كـردم ، وقـتـى كه من تو را بروح القدس تاءييد كردم . و تو موقعى كه در
گـهـواره ( و كـودكـى ) ، و مـيـانـه سالى تكلم كردى . و موقعى كه تو را كتاب و حكمت و
تـورات و انـجـيـل تـعـليـم دادم ، و زمـانـى كـه مـجـسـمـه هـائى از
گل بصورت پرنده ميساختى و در آن مى دميدى و به اذن من پرنده ميشد ( و پرواز مى كرد
) ، و كور و بيمار مبتلا به پيس و جذام را به اذن و خواست من شفا
ميدادى . و مردگان را هم به اذن من زنده و از گور بيرون مى آوردى ، و بياد آور موقعى را
كه من تو را از شر بنى اسرائيل حفظ كردم ... ) و اين بينات و معجزات در آيات 48 و 49
سوره آل عمران به عبارات ديگر آمده است .
بارى حضرت عيسى عليه السلام در زمان كودكى و شيرخوارگى به سخن آمد و گفت :
انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا - سوره مريم آيه : 30 - كه شهادت داد به
بـنـدگـى خـود نـسـبـت بـه خداوند متعال ، و برائت ساحت مادرش از تهمت يهود ، و اينكه او
پـيـغـمـبـر و داراى شـريـعـت و كـتـاب اسـت . و بـر طـبـق آيـه 55 سـوره
آل عـمران كه مى فرمايد : و اذ قال الله يا عيسى انى متوفيك و رافعك الى و مطهرك من
الذيـن كـفـروا ( ياد آور هنگامى را كه خدا گفت اى عيسى من تو را استيفاء و اخذ نمودم و
تو را از دست آنان ، مانند طلبكار كه طلب خود را بگيرد گرفتم ، تا به قرب خود بالا
بـرم و تـو را از مـعـاشـرت كـافـران پـاك و منزه گردانم ) به اين ترتيب ظاهر است كه
حضرت عيسى عليه السلام عروج به آسمان نمود . (74)
البـتـه كـلمـه تـوفـى بـمـعـنـاى گرفتن و اءخذ چيزى است بطور تمام و
كمال . (75) و گفته شده كه
چـون خـداوند متعال ميدانست كه ممكن است پنداشته شود كه آنچه را خداوند تبارك و تعالى
به آسمان برده و روح حضرت عيسى عليه السلام بوده و نه جسدش ، لذا فرموده :
انى متوفيك تا گفته نشود آنچه را كه بالا برده ، تنها روح او بوده است . به
هـر حـال آنـچـه مـسـلم و قـطـعـى است آنكه او را نكشتند ، و به دارش هم نزدند . چنانكه مى
فـرمايد : و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبة لهم - نساء آيه 157 - ( و نه كشتند او
را و نه بدارش زدند و لكن مطلب برايشان مشتبه شده ... ) و كسى را غير از حضرت عيسى
عليه السلام بجاى او گرفتند ، و كشتند ، يا بدارش زدند .
و كل شرعت له شريعة و نهجت له منهاجا
(76)
تـرجـمـه : ( و بـه هـر يـك آئين و شريعتى ، و طريقه و روشى عطا
فرمودى ) .
شـرح : اءصـل مـعناى شريعت عبارت از راه آب است ، و تشبيه دين هم به آن بدانجهت
اسـت كـه ديـن هـم راه وصـول و رسـيـدن بـه حـيـات اءبـدى اسـت .
لكـل جـعـلنـا منكم شرعة و منهاجا ... - سوره مائده آيه 48 - ( براى هر گروهى از شما
آئين و روشى مقرر كرديم ) . سپس مى فرمايد : و لو شاء الله لجعلكم امة واحدة و لكن
ليـبـلوكـم فـيما آتكم ( و اگر خدا ميخواست شما را يك امت قرار داده بود ( يعنى يك امت
متحد در احكام و دستورات ، در همه اءدوار و اءعصار و بدون نسخ و تغيير قرار ميداد ) ولى
براى اينكه شما را در آنچه داده امتحان كند قرار مداد ) .
البـتـه اءصـل ديـن كـه عـبارت از اعتقاد به يگانگى حضرت اءحديت ، و صفات جماليه و
جـلاليـه ، و اعـتـقـاد بـه قـيـامـت و روز حـسـاب و جـزا ، و متصف بودن به اءخلاق و صفات
پـسـنـديـده ، و انـجـام عـمـل خـيـر و نـيـك ، و مـنـزه بـودن از اخـلاق رذيـله و
اعـمـال زشـت و قـبـيـح اسـت . تـمـام اديـان در ايـن اصـول مـتـحـدنـد و اتـفـاق دارنـد كـمـا
قال الله تعالى : قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله
و لا نـشـر بـه شـيـئا و لا يـتـخـذ بـعضنا بعضا اءربابا من دون الله فان تولوا فقولوا
اشهدوا باءنا مسلمون - سوره آل عمران آيه 64 - .
( بـگـو اى اهـل كتاب (يهود و نصارى و مجوس ) بيائيد به سمت كلمه اى كه بين ما و شما
يـكـسـان اسـت ( پـيـروى كـنـيم آنچه را كه تمام پيغمبران در دعوت به آن متفقند ، و هم كتب
آسـمـانـى نـسـبـت بـآن مـتـحدند ) و آن اينكه جز خداى يگانه را پرستش نكنيم ، و چيزى را
شريك او قرار ندهيم ( و موجودى را جز او معبود خود نگزينيم ) . و بعضى از ما بعضى را
بـه جـاى خـداوند متعال ارباب خود نگيريم . و اگر ( با وجود اين حقيقت و ظهور بينه ) از
ايـن حـق روى گـردان شدند، پس شما ( اى مسلمانان بآنان ) بگوئيد شاهد و گواه باشيد
كه ما مسلمان و تسليم فرمان خدا هستيم ) .
ايـن اسـت مـعـنـى اسـلام كـه مـى فـرمـايـد : ان الذيـن عـنـدالله الاسـلام ... -
آل عمران آيه 19 - كه همان اقرار و اعتقاد بتوحيد و صفات ( جماليه و جلاليه ) او است .
و اقـرار بـه مـعـاد و پيروى از دستوراتش كه به وسيله پيامبر اسلام كه خاتم پيغمبران
است ابلاغ شده . و هر كس دين ديگرى غير از اين دين داشته باشد از او هرگز پذيرفته
نـمـيـشـود كـه فـرمـوده : و مـن يـبـتـغ غـيـر الاسـلام ديـنـا فـلن
يقبل منه ... - آل عمران آيه 85 - .
پـس مـاءمـوريـت اءصـلى و عـمـده تـمـام اءنـبـيـاء و پيغمبران هم يكى بوده ، و همگى در اين
ماءموريت متحدند : ... و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاة و ايتاء الزكوة و كانوا
لنا عابدين - اءنبياء آيه 73 .
( و مـا بـه آنـان انجام كارهاى نيك ، و بر پا داشتن نماز ، و دادن زكات را وحى كرديم ، و
همه پرستندگان ما بودند ) .
البـتـه اخـتـلاف در شـريـعـت آنـان فـقـط در كـيـفـيـت بـعـضـى
اءعـمـال و اءفـعـال بـوده ، كـه بـه مـقـتـضـاى مـحـيـط و عـصـر و زمـان خـود
حاصل ميشده است . و تكميل اين دين ( اسلام ) بوسيله پيغمبر اسلام انجام گرفت . و لذا اين
مـاءمـوريـت هـم خـاتـمـه يـافته است . چنانكه فرموده : اليوم اكملت لكم دينكم و اءتممت
عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا - مائده آيه 3 - .
( امـروز ديـن شما را برايتان كامل كردم ، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم ، و دين اسلام
را براى شما پسنديدم ) .(77)
در مـجلد 15 بحار ( باب الشرايع ) ص 189 (78) از حضرت امام صادق عليه السلام
روايـت شـده كـه فـرمـود : خـداونـد مـتـعال به پيغمبر اسلام همان شرايع نوح و ابراهيم و
مـوسـى و عـيـسـى عـليـه السـلام را عـطـا فـرمـود ، كـه عبارت است از : توحيد ، و اخلاص
عـمـل ، و رهـا كـردن هر نوع شرك و بت پرستى ، و باقى بودن بر فطرت سالم و آئين
پاك ... .
فـائده - البـتـه مـقـصـود از ارسـال رسـل ، و انـزال كـتب ، همان ارشاد ، و هدايت خلايق به
مـصـالح و مـفـاسـد فـردى و اجـتماعى انسان ، راجع به سعادت دنيا و آخرت است . و ديگر
اتـمـام حـجـتـى بـاشد از طرف خدا به آنان . ... لئلا يكون للناس على الله حجة بعد
الرسـل ... - نـسـاء آيـه 165 - پـس وظـيـفـه اءنـبـيـاء بشارت دادن به نعيم جاويد ، و
تـرسـانـدن از عـذاب الهـى اسـت . خـواه افـراد بـشـر بـه فـرمـايـشات آنان گوش دهند و
عمل كنند و يا اعراض نمايند . در هر حال حجت از طرف خدا برايشان تمام شده ، و راه عذر و
بهانه آنان مسدود گشته ، و نميتوانند بگويند چرا براى ما پيغمبرى نفرستادى ، كه ما را
هـدايـت كـنـد ، تـا بـه ايـن عـذاب گـرفـتـار نـشـويـم . و لذا خـداونـد
عـزوجـل هـم در قـرآن مـجيدش پس از بيان اءسامى جمعى از پيغمبران مى فرمايد : رسلا
مـبـشرين و منذرين لئلا يكون للناس حجة - نساء آيه 165 - ( رسولانى مژده دهنده ، و
بيم كننده فرستاديم ، تا اينكه بعد از پيغمبران ، ديگر حجتى براى مردم باقى نباشد )
و در سـوره آيـه 134 مـى فـرمـايد : و لو انا اهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لو لا
ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك من قبل اءن نذل و نخزى .
و اگـر مـا آنـانـرا قـبـل از نـزول قرآن ، يا بعثت پيغمبر اسلام ، به عذابى هلاكشان كرده
بوديم ، محققا مى گفتند : پروردگارا چرا پيامبرى را براى هدايت ما نفرستادى ، تا پيش
از آنكه ذليل و رسوا شويم ، آيه هاى تو را پيروى كنيم .
حاصل آنكه ارسال
رسل و انزال كتب از طرف خداوند متعال براى چند اءمر است :
اول : اقامه دين حق و حفظ مقررات آن .
دوم : اتمام حجت بر بندگان خدا تا جاى عذرى باقى نباشد .
سـوم : ثـابـت بـودن حـق در جـهـان و غـلبـه آن بـر
بـاطـل . و از ايـن نـظـر در هـر زمـانـى يـك نـوع حـجـتـى از طـرف خـداونـد
متعال ميان خلق خدا هست ، كه اگر نباشد ، شرايع و امور حقه كه مورد تكليف است بواسطه
دست اندر كارى هوى پرستان ،
و دنيا خواهان آلوده و به تدريج دستخوش تغيير شده و از ميان ميرود .
چـهـارم : آنـكـه كـسـى نتواند اعتراض كند و بگويد چرا منذرى نفرستادى و علامت راهنمائى
اقـامـه نكردى تا او را متابعت كنيم ، و به اين ذلت و رسوائى مبتلا نشويم . و ان من امة
الا خـلافـيـها نذير فاطر آيه 24 - ( و هيچ امتى نيست مگر اينكه در ميانشان منذر و بيم
رسانى بوده است ) .
و تـخـيـرت له اوصـيـاء مـسـتـحـفـظـا بـعـد مستحفظ ، من مدة الى مدة اقامة لدينك ، و حجة على
عبادك
تـرجـمه : (و براى او اءوصيائى برگزيدى ، يكى پس از ديگرى
حافظ و نگهبان دين و آئين شريعت تو تا حجت بر بندگانت باشند).
شـرح : هـمانطورى كه قبلا اشاره شد در هر دوره و در هر عصرى حجتى از طرف خدا
در ميان مردم خواه به صورت نبوت و رسالت و خواه به صورت وصايت و ولايت ميباشد .
در كـتـاب مـرآت العـقـول مـجلد اول ص 136 (79) از حضرت امام محمد باقر عليه اسلام
روايت شده كه فرمود : بخدا قسم از وقتى كه خداوند آدم را قبض روح كرد ، زمين را
خالى نگذاشت ، مگر اينكه پيشوائى گماشت كه به وسيله او مردم به حق هدايت شوند ، و
بـخـدا روى آورنـد ، و اوسـت حجت بر بندگان خدا ، و زمين بدون پيشوائى كه حجت باشد
پـابـرجـا نـخـواهـد مـانـد . خـداونـد مـتـعـال فـرمـايـد : و لقـد وصـلنـا لهـم
القـول لعـلهـم يـتـذكـرون - قـصـص آيـه 51 - ( و البـتـه مـا گـفتار حق را برايشان
پيوسته گردانيديم باشد كه آنها متذكر شوند ) .
مـرحـوم مـجـلسـى در مـجـلد هـفـتـم بـحـار بـابـى بـه نـام
اتـصـال وصـيـت آورده ، و در ايـن بـاب اءخـبـار و روايـاتـى از كـتـب مـخـتـلفـه
نقل مى كند . خوانندگان گرامى ميتوانند بدانجا مراجعه فرمايند . (80)
* و لئلا يـــزول الحـــق عـــن مـــقـــرة و يـــغـــلب البـــاطـــل عـــلى اهـــليـــه و
لايـــقـــول احــد لولا ارسـلت اليـنـا رسـولا مـنـذرا و اقـمـت لنـا عـلمـا هـاديـا فـنـتـبـع
آيـاتـك منقبل ان نذل و نخزى
تـرجـمـه : تـا حـق از مـيـان نـرود ، و
بـاطـل بـر اهـلش غـلبـه پـيـدا نـكـنـد ، و كـسـى نـگـويـد چـرا
رسـول مـنـذر و بـيم دهنده براى ما نفرستادى ، و شاخص راهنمائى نگماشتى تا ما پيش از
آنكه به ذلت و خوارى در افتيم از آيات و دستوراتت پيروى كنيم
شـرح : از امـام جـعـفـر صـادق عـليـه السـلام روايـت شـده كـه فـرمـود :
جـبـرئيـل بـر پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله
نـازل شـد ، و از طـرف پـروردگـارش خـبـر داد ، و گـفـت : اى مـحـمـد مـن
اءهـل زمـيـن را به حال خود وانمى گذارم مگر اينكه در ميانشان دانائى باشد كه عارف به
طـاعـت و هـدايـت مـن بـاشـد ، و سـبـب نـجـات مردم در دوره فترت باشد . و شيطان را هم به
حال خود نمى گذارم ، كه مردم را گمراه كند ، و در روى زمين حجتى در ميانشان نباشد ، كه
به اءمر و دستورات من آشنا و راهنماى مردم به راه من باشد ، و آنان را به طرف من دعوت
كـند . من براى هر قومى راهنمائى برگماشتم كه نيكبختان را هدايت ، و حجتى براى تيره
بختان باشد . (81) خداوند متعال فرمود : ثم ارسلنا رسلنا تترى كلما
جـاء امـة رسـولهـا كذبوه فاتبعنا بعضهم بعضا و جعلناهم اءحاديث فبعدا لقوم لا يومنون
- مـومـنـون آيـه : 44 - ( سـپـس مـا رسـولانى را پى در پى فرستاديم ، هر قومى كه
رسـولى بـرايشن آمد تكذيبش نمودند ، ما نيز يكى پس از ديگرى را به سرنوشت قبلى
دچـار نـموده و سرگذشتى براى ديگران قرار داديم ، و از رحمت خدا دور باد گروهى كه
ايمان نمى آورند ) .
الى اءن انتهيت بالامر الى حبيبك و نجيبك محمد صلى الله عليه و آله
ترجمه : (تا آنكه امر رسالت و هدايت را به حبيب گراميت محمد صلى
الله عليه و آله منتهى كردى ) .
شـرح : بـدانـكـه دوسـتـى بـنـده نـسـبـت بـه خـداونـد
متعال به آنست كه او را اطاعت نمايد ، و نافرمانى او را نكند ، و اءما محبت خداوند نسبت به
بنده اش يكى آنست كه او را موفق به طاعت و هدايت نمايد ، و به اعمالى كه مورد رضايت
ذات مقدسش ميباشد ، وا دارد ، و در واقع اءثرى از محبت الهى نسبت به بنده اش ميباشد .
البته دوستى و محبت هم در ميان بندگان مراتب و درجاتى دارد كه بالاترين مرتبه آن حب
عقلى است . و آخرين درجه آن هم عشق است . شاعر عرب گويد :
|
ثـلاثـه احـبـاب فـحـب عـلاقـة و
|
|
حـب تـمـلاق و حـب هـو
القتل (82)
|
و در مـجـلد 6 بـحـار الانـوار وجـوهـى دربـاره فـرق بـيـن
خـليـل و حـبـيـب ذكـر شـده ، (83) و در ص 177 (84) روايـتـى
نقل مى كند كه على عليه السلام در بيان فضائل پيغمبر صلى الله عليه و آله به يكى
از عـلمـاى يـهـود - از جـمـله - فـرمـود : خـداونـد
متعال آنچنان محبتى از خود در دل او انداخت كه او را حبيب ناميد ، و صورت او و امتش را هم به
ابـراهـيـم عـليـه السـلام نـمـود ، ابـراهـيم گفت : پروردگارا من در ميان امم اءنبياء ، اءمتى
نورانى تر و درخشنده تر از اين امت نديدم ، اين شخص كيست ؟ ندا آمد كه اين شخص حبيب من
محمد است و در ميان خلق بشر حبيبى جز ( مثل ) او كسى نيست ... .
و در صـحـيـفـه سـجـاديـه مـى خـوانـيـم : اللهـم
فـصـل عـلى محمد آمينك على و حيك و نجيك من خلقك و صفيك من عبادك امام الرحمة و قائد الخير
(85) ( بـار الهـا رحمت فرست بر محمد كه امين وحى توست ، و برگزيده خلقت ، و
از بندگان پسنديده است كه پيشواى رحمت و قافله سالار خير و كليد بركت است ) .
اما كلمه محمد بر وزن مفعل از حمد به معناى كثرت حمد است
. و مـى فـهـمـانـد كه او اءفضل ستايش شدگان است . و در مجلد 6 بحار ص 121 در وجه
تـسـمـيـه ايـن اسم روايتى نقل شده كه شخص يهودى از آن بزرگوار سئوالاتى كرد ، از
جـمـله پرسيد : براى چه نامت را محمد گذاشتند ؟ فرمود : (86) اما محمد فانى محمود
فـى الارض چـون مـن در زمـيـن خـوشنام و ستوده ام . پس از بياناتى آنگاه فرمود : نام
مـحـمـد هـم در قـرآن آمـده اسـت . سـپـس آن يـهـودى پـرسـيـد :
تـاءويـل و تـفـسـيـر مـحـمـد چـيـسـت ؟ حـضـرت فـرمـود : خـداى
متعال و ملائكه و همه اءنبياء و رسولان و همه اءمتها و پيروان آنان او را ستايش مى كنند ، و
بـر او صـلوات مـى فـرسـتـنـد . و در صـفـحـه عـرش نـامـش مـحـمـد
رسول نوشته شده است .(87)
البـتـه ايـن نـام مـحمد - پيغمبر اسلام - در چهار موضع قرآن آمده است : 1 ـ و ما محمد الا
رسول - آل عمران آيه 144. 2 ـ ما كان محمد ابا احد من رجالكم - احزاب آيه 40
. 3 ـ و آمـنـوا بـمـا نـزل عـلى مـحـمـد و هو الحق من ربهم - محمد آيه 20 . 4 ـ محمد
رسول الله و الذين معه فتح آيه 29 .
فكان كما انتجبته سيد من خلقته
ترجمه : (پس همانطورى كه او را به رسالت برگزيدى ، سيد و
سرور خلايق هم قرار دادى ) .
شرح : انتجبته بمعناى اخترته است ، يعنى برگزيدى او را. در شرح
قـاموس چنين آمده : نجيب بر وزن امير : بزرگوار و نيكوكردار است . و سيد
در اصـل كـسـى را گـويـنـد كـه سـرور و رئيس و بزرگ و فرمانروا باشد. و همچنين بر
شـخـص شـريف و فاضل و كريم و بردبار، و كسى كه در كار خير بر ديگران برترى
دارد گـفـتـه مـيـشـود و در حـديث است كه پيغمبر اسلام فرمود: انا سيد ولد آدم و لا فخر
(88) من سرور فرزندان آدم هستم ، و فخر نمى كنم . و در توجيه آن گفته
شده آنچه را كه خدواند از فضل و بزرگوارى به او اكرام فرمود و نعمتى كه به
او عـنـايـت شـده خـبـر مـيـدهـد، و ضمناً به اُمت خود و ديگران اعلام مى كند كه اين فضيلت و
بـزرگـوارى از كـرامـات الهـى اسـت ، واز طـرف شخص خودم نبوده و شايسته هم نيست كه
بدان فخر و مباهات كنيم .
و صفوة من اصطفيته
تـرجـمـه : و بـرگـزيـده و مـمـتـاز از مـيـان كـسانى كه تو از
پيغمبران برگزيدى
شـرح : طـبـق آيـه مـبـاركـه ان الله اصـطـفـى ادم و نـو حـاً و
آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ـ آل عمران آيه 33 - خداوند برگزيده آدم و
نـوح و آل ابـراهـيـم و آل عـمـران را بـرجهانيان ) )) . و البته معلوم است آن كسانى را كه
خـداونـد تـبـارك و تـعـالى بـرگـزيده ، از اءعمال و اءخلاق زشت و قبيحه پاك و پاكيزه
نـموده است . و لذا كلمه اصطفى در قرآن كريم به كسانى إ طلاق ميشود كه معصوم
بـاشـنـد خـواه پـيـغـمـبـر بـاشـد، و خـواه امـام و وصـى پـيـغـمـبـر. و درايـن آيـه جـمـله
آل ابـراهـيـم و آل عـمـران بـر ايـن مـوضـوع دلالت دارد. و در آيـه 59 سـوره
نـمـل كـه مـى فـرمـايـد: و سـلام على عباده الذين اصطفى مورد سلام و تحيت هم قرار
گرفته است .
در تـفـسـيـر صـافـى از تـفـسـيـر قـمـي و جـوامـع طـبـرسـى
نـقـل مـى كـنـد كـه آنـان فـرمـودنـد: هـم آل مـحـمـد . كـه
آل پـيغمبر اسلام صلوات الله عليهم اءجمعين از جمله مصاديق كامله بندگان برگزيده خدا
مـيـبـاشـنـد. و در ايـن زمـيـنـه روايـاتـى هـم مـرحـوم مـجـلسـى در مـجـلد هـفـتـم بـحـار الانوار
نقل كرده است . (89)
بـدان كـه چـون نـسـب پـيـغـمـبـر اسـلام و اوصـيـإ گـرامـيـش بـه حـضـرت
اسـمـاعـيـل فـرزنـد حـضـرت ابـراهـيـم ـ عـليـهـم السـلام ـ مـيـرسـد. پـس هـمـه آنـان از
آل ابـراهـيـم و مـشـمـول آيـه مـبـاركـه مـيـشـونـد. و البـتـه از ايـن جـمـله
آل ابراهيم عنايت خاصى هم نسبت به خود حضرت ابراهيم شده است زيرا اوِّالا : اين قسم
تعبير در لغت عرب شايع است كه گويند آل فلان عنايت خاصى بهع خود او شده ،
و خـود او هـم اراده شـده . ثـانـيـاً: اگـر حـضـرت ابـراهـيـم ارداه نـشـده بـاشـد و فـقـط
آل او اراده شـده بـاشـد لازم مـى آيـد انـبـيـإ بـنـى
اسـرائيـل حـتـى اوصـيـاى آنـان بـر عـالمـيـان اسـت ، آيـا بـا ايـن
حـال ممكن است كه حضرت ابراهيم عليه السلام آن پيغمبر او والعزم و ابوالا نبيإ كه پس
از پـيغمبر خاتم افضل از تمام انبيا است نيز مراد نباشد. ثالثاً: خدا در قرآن درباره مقام
و مـرتـبـه حضرت ابراهيم عليه السلام مى فرمايد: و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه
نفسه و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انه فى الاخرة لمن الصالحين بقره 130 ـ و كسى
از آئيـن ابراهيم عليه السلام كناره گيرى نمى كند مگر آنكه سفيه باشد والبته ما او را
در دنيا برگزيديم و او در آخرت از صالحان است .
و افضل من اجتبيته
ترجمه : و افضل از هر كسى كه تو برگزيدى
شـرح : در مـجـلد 6 بـحـار ص 172 (90) از پـيـغمبر اكرم صلى الله عليه و آله
روايـت شـده كـه فـرمـود: از جـمـله فـضـيـلت هـا و بـرتـريـهـاى مـن كـه
قـبـل از مـن بـه كسى داده نشده بود چهار چيز است : 1ـ زمين را برايم سجده گاه و
پـاك كـنـنـده قرار دادند و هر كس از اُمت من بخواهد نماز گزارد و آبى نيابد، زمين براى او
مـسـجـد و طـهـور اسـت . 2ـ ايـجـاد وحـشـت و هـراس در
دل كـفـار و دشـمـنـان از فـاصـله و مـسافت يكماهه راه (كه ترس از عظمت و فراگيرى دين
اسـلام بـه اقـصى نقاط عالم در دل كفار افكنده ميشود و بدين وسيله مورد حمايت و
يـارى حـق قـرار گـيـرم . 3ـ غـنـيـمـت گـرفـتـن از دشـمـنـان بـراى اُمـت مـن
حلال و تجويز شده . 4ـ رسالت من براى همه مردم است . (91) در مجلد 6 بحار
ص 173 (92) از رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله
نـقـل شـده كـه فـرمـود: خداوند تبارك و تعالى بوسيله من ، دين خود اسلام را آشكار
و تـكـمـيـل فـرمـود، و قـرآن را هـم بـر مـن
نازل نمود، و فتح كعبه بدست من انجام گرفت و مرا برخلايق خود برترى داد، و در دنيا
سرور فرزندان آدم و در عالم آخرت زينت بخش قيامت قرار داد، و پيش از ورود من به بهشت
انـبـيـاء را از ورود بـه آن مـحـروم سـاخـت و هـمـچـنـيـن ورود امـت آنـانـرا
قـبل از ورود امت من ممنوع نمود. و ديگر آنكه خلافت را پس از من تا نفخه صورپايان
عمر دنيا در ميان اهل بيت من كه شايسته هستند قرار داد.
و اكرم من اعتمدته
ترجمه : و گرامى ترين كسى كه مورد اعتماد تو بود
شـرح : در مـجـلد 7 بـحـار ص 176 (93)
نقل شده كه حضرت موسى بن جعفر از پدرانش از على بن ابى طالب عليهم السلام روايت
كـرده ، كـه آنـحـضـرت فـرمـود: پـس از رحـلت
رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله روزى بـا عـده اى از اصحاب در مسحد بوديم . در اين
هـنـگـام مـردى از عـلمـاء و بـزرگـان يـهـود اءهـل شام وارد شد، و او كُتب انبياى گذشته از
تـورات وانـجـيـل و زبور و صحف إ براهيم را خوانده ، و از مطالب آن آگاه بود. چون وارد
شـد، سـلام كـرد، و نـشـسـت . پـس از كـمـى درنـگ گفت : اى امت محمد جهت چيست كه شما تمام
فـضـائل پـيـغـمبران را در پيغمبر خودتان جمع ميدانيد واو را بتر از آنان ميدانيد، اگر از
شما سئوالى كنم جواب ميدهيد؟ امير المؤ منين عليه السلام فرمود: هر چه ميخواهى بپرس ،
كـه مـن بـه يـارى خـدا هـمـه آنـهـا را جـواب خـواهـم داد، سـونـد بـخدا هيچ درجه و مرتبه و
فـضـيلتى خداوند براى هيچ پيغمبر و رسولى قرار نداده مگر آنكه آنرا در وجود پيغمبر
اسـلام صـلى الله عـليـه و آله چـنـد برابر قرار داده است . در حالى كه خود پيغمبر اكرم
وقتى فضيلتى را براى خود بيان مى كرد مى فرمود: ولا فخر يعنى افتخار نمى
كـنـم . و فـخـر نـمـى فـروشـم ، يا به عبارت ديگر نميخواهم بر شما فخر كرده
باشم و اينك من امروز بدون اينكه مقام سائر اءنبياء را تحقير كنم و كوچك شمارم
، از فـضـائل پـيـغـمـبـر اسـلام بـيـان مـى كـنـم . آنـگـاه آن حـضـرت شـروع بـه ذكـر
فـضائل رسول خدا صلى الله و آله نمود، چون روايت طولانى است ، ما از ذكر آن در اينجا
صرف نظر مى كنيم . علاقمندان ميتوانند به منابع آن رجوع الله كنند.(94)
قدمته على انبيائك
ترجمه : و تو او را بر سائر پيغمبرانت مقدم داشتى
شـرح : البـتـه مـعلوم است مراد از اين تقدُّم ، تقدُّم زمانى و مكانى مادى نيست . بلكه
تقدُّم درجه و مرتبه فضيلت است .
در مـجـلد 6 بـحـار الانـوار ص 178(95) از حـضرت صادق عليه السلام روايت شده كه
رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله در جـواب شـخصى كه از آنحضرت پرسيده بود: چه
بـاعـث شـده كـه تـو بـر تـمام اءنبياء مقدم باشى . در صورتى كه بعد از همه آنان به
پـيـامـبـرى مـبـعوث شده اى ؟ فرمود: من اولين كسى بودم كه به پروردگارم ايمان
آوردم ، و نـيـز در هـنـگـامـى كـه خداوند عهد و ميثاق خود را از پيغمبران مى گرفت من اولين
كـسـى بـودم كـه او را اجـابـت كـردم و اشـهـد هم على انفسهم الست بربكم (96) ـ
اعراف آيه 172 ـ و آنان را بر خودشان گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم . و
مـن اولين كسى بودم كه بلى گفتم ، و در إ قرار به رُبوبيت الهى از آنان
سبقت گرفتم .
خـدوانـد عزو جل در سوره اءحزاب آيه 7 مى فرمايد: و اذ اخذنا من النبيين ميقاقهم و منك و
مـن نـوح و ابـراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و اخذنا منهم ميثاقاً غليظاً (و ياد كن وقتى
كـه مـا از پـيغمبران پيمان گرفتيم ، و از تو و نوح و إ براهيم و موسى وعيسى بن مريم
هـمـگـى پيمان محكمى گرفتيم كه هر يك در تبليغ رسالت و دعوت به حق جديت
نمايند. و به پيغمبرى كه بعد از خودشان مى آيد، بشارت دهيد. و در اين گفتارش خداوند
متعال پيغمبر اسلام را به واسطه فضيلت و شرافتى كه دارا بود مقدم داشت .
در مـجـلد 6 بـحـار ص 177(97) ابـن شـهـر آشـوب (98) گويد: فارق نبينا جماعة
النبيين بمائُ و خمسين فضيلة ، منها فى باب النوة قوله : و خاتم النبيين ، و قوله : اعطيت
جوامع الكلم ، و قوله : ارسلت الى الخلق كافة ، و بقاء دولته : ليظهره على الدين كله
، و العـجـز عـن الايـتـان بـمـثـل كـتـابـه : قـل لئن اجـتـمـعـت الانـس و الجـن عـلى ان يـاتـوا
بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيراً.
و بعثته الى الثقلين من عبادك
و او را بـرتـمـام بـنـدگـانت از جن و انس است و او را برتمام بندگانت از جن و انس
اسـت و او را برتمام بندگانت از جن و انس است و او را برتمام بندگانت از جن و انس است
و او را بـرتـمـام بـنـدگـانـت از جـن و انـس اسـت ، و مـعـلوم مـيشود اين دو نوع موجود در بين
موجودات زمينى از حيوان و غير حيوان داراى قوه مدركه و مميزه هستند. لذا براى آنان وزن و
قـدر و مـنـزلتـى اسـت و از ايـن نـظر تعبير به ثقلين شده ، و به موجب آيات عديده
قرآن پيغمبر اسلام مبعوث بر جن و إ نس است .
و اءمـا نص دالبر بعثت و رسالت پيغمبر اسلام نسبت به عموم بشر آيات متعددى است . از
جـمـله آيـه 158 سـوره اءعـراف كـه مـى فـرمـايـد:قـل يـا ايـهـا النـاس انـى
رسول الله اليكم جميعاً.. بگو اى مردم من فرستاده خدا به همه شما هستم
. و ديـگـر آيـه 28 سـوره سـباء كه مى فرمايد:و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و
نذيرا.. و ما تو را نفرستاديم مگر براى كافه مردم كه نويد بخش و بيم دهنده
باشى .
در مـجـلد 6 بـحـار ص 171(99)نـقـل كـرده اسـت كـه
رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود: ان الله بـعـث
كـل نـبـى كـان قـبـلى اله ى امـتـه بـلسـان قـومـه و بـعـثـنـى الى
كل اسود و احمر بالعربية .. يعنى : البته خداوند هر پيغمبرى را پيش از من به
امت خاص خود و به زبان قوم خود مبعوث فرمود، واءم ا مرا با زبان عربى به هر نژادى
از سياه و سرخ مبعوث گردانيد.
اما در خصوص بعثت پيغمبر اسلام نسبت به جن هم آياتى در قرآن آمده است . از جمله : آيات
30 و31 سـوره اءحـقـاف اسـت كـه از قـول آنها فرمايد: قالوا يا قومنا انا سمعنا كتابا
انـزل مـن بـعـد مـوسـى مـصـدقا لما بين يديه يهدى الى الحق و الى طريق مستقيم يا قومنا
اجيبوا داعى الله آمنو به يغفر لكم من ذنولكم و يجركم من عذاب اليم جنيان به
قـوم خـود گـفـتـنـد: مـا كـتـابـى را شـنـيـديـم كـه بـعـد از حـضـرت مـوسـى
نـازل شـده ، و كـتـب آسـمانى قبل را تصديق نموده ، و به سوى حقو طريق مستقيم هدايت مى
كـنـد ـ اى قوم ما بيائيئ دعوت اين داعى به سوى خدا را اجابت كنيد، و به او ايمان آوريد،
تا خدا گناهانتان را بيامرزد. و از عذاب دردناك پناهتان دهد.
و نيز در اول سوره جن مى فرمايد: قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالو انا سمعنا
قرآا عجبا يهدى الى الرشد فآمنا به ولن نشرك بربنا احداً اى پيغمبر بگو كه
بـه مـن وحـى شـده كـه گـروهى از طايفه جن آيات قرآن را شنيدند. چون به ميان قوم خود
رفـتند، گفتند: ما قرآنى شنيديم شگفت آور كه به رشد وصلاح دين و دنيا
هـدايـت مـى كـنـد. و مـا بـدان ايـمـان آورديم . و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار
نخواهيم گرفت .(100)
از ايـن آيـات مـبـاركـه چـنـد مـطـلب اسـتـفـاده مـيـشـود: اول : آنـكـه
رسـول خدا صلى الله عليه و آله مبعوث به جن و إ نس است . دوم : آنكه معلوم ميشود طائفه
جـنـهـم داراى شعور و إ دراك و از جمله عقلاء هستند كه مورد خطاب قرار گرفته اند. سوم :
آنـكه به لغت عربى آشنا بوده اند، و عربى را ميدانستند. چهارم : آنكه معناى معجزه و غير
مـعـجزه را هم ميدانستند. كه قوم خود را به اعجاز بودن قرآن خبر دادند. و اينكه قرآن كلام
حـقـاسـت كـه گـفـتـنـد: انـا سـمعنا قرآناً عجباً)) و كلام مخلقو سبب چنين شگفتى نخواهد
شد.(101)
پـس به موجب ، آيات قرآن طائفه جن هم مانند إ نس به عبادت إ طاعت خدا مكلفند و ما خلقت
الجـن و الانـس الا ليعبدون ذاريات آيه 56 ـ و نيافريديم جن و انس را مگر براى
ايـنكه مرا بپرستند و اطاعت من كنند. و در مقام تهديد هم مى فرمايد: سنفرغ لكم
ايها الثقلان سوره الرحمن آيه 31 ـ به زودى اى إ نس و جن به حسابتان خواهيم
رسـيـد. بـعـد مـى فـرمـايد يا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار
السـمـوات و الارض فـانـفـذوا لا تـنـفـذون الا بـسـلطان اى گروه جن و إ نس اگر
ميتوانيد از گوشه آسمانها و زمين راه فرارى يافته بگريزيد، اينكار را بكنيد. ولى جز
بـا حـجـت و عـذر مـوجـه گـريـزى از حـسـاب و عـذاب نـيـسـت . سـپـس مـى فرمايد:
يـرسـل عـليـكـمـا شـواظ مـن نـار و نـحـاس فـلا تـنتصران و بر شما دو گروه
اى جـن و انـس آتشى بى دود و با دود مسلط ميشود، كه نميتوانيد يكديگر را
يـارى كنيد . و خطاب فباى آلا ئ ربكما تكذبان به جن وانس در اين سوره
مكرر شده است .
البته طائفه جن هم مانند طايفه انس از نظر ايمان و روش دينى مختلفند چنانكه در آيه 11
سوره جن آمده است : و انا منا الصالحون و منا دون ذلك كنا طرائق قددا و البته
بـعـضـى از ما براى ايمان آوردن صلاحيت دارند، و بعضى ندارند و ما داراى مسلك و راهاى
مـتفرقيم . و سپس در آيه 14 هم آمده كه آنان چنين گويند: وانا منا المسلموم و منا
القاسطون و گروهى از ما مسلمان و دسته ديگر سركشند.
و درسـوره انـعـام آيـه 130 فـرمـايـد: يـا مـعـشـر الجـن و الانـس الم يـاتـكـم
رسـل مـنكم يقصون عليكم آياتى و ينذرونكم لقاء يومكم هذا قالوا شهدنا على انفسنا))
اى گروه جن و إ نس مگر پيغامبرانى از خودتان به سوى شما نيامدند كه آيات ما را
براى شما ميخواندند و شما را به ديدار چنين روزى انذار مى كردند. گويند آرى و همگى
اقرار نمايند.
در تـفـسـيـر مـجـمـع البـيـان در ذيـل ايـن آيـه از ابـن عـبـاس
نـقـل مى كند: كه مقام رسالت در ابتداى امر به انسان داده ميشود. آنگاه او هم رسولى
از جـن سـوى جـنـيـان مـى فـرسـتـد. و دليـل بـر صـحـت ايـن نـظـريـه آنـسـت كـه خـداونـد
مـتـعـال فـرستادگان حضرت عيسى عليه السلام را هم فرستادگان خود ناميده است . آنجا
كـه مـى فـرمـايد: اذ ارسلنا اليهم اثنين ـ يس آيه 14 ـ در صورتى كه آندو نفر را
حـضـرت عـيـسـى عـليـه السلام فرستاده بود. بارى در مجلدات بحارالانوار در هر جا به
مـنـاسبتى رواياتى نقل شده كه دلالت دارد بر اينكه پيغمبر اكرم بر طايفه جن هم مبعوث
بـوده اسـت . از جـمـله در مـجـلد 6 بـحـار 373(102) خـداونـد
مـتـعـال بـه پـيـامـبـر خـود مـيـفـرمـايـد: و ارسـلتـك الى اسـود
اهـل الارض واحـمـرهـم و انـسـهـم و جـنـهـم مـن تـو را بـه سـوى
اءهل زمين از سياه و سرخ ، و إ نس و جن ، به پيامبرى فرستادم .
و اءوطاته مشارقك و مغاربك
ترجمه : و تو او را به شرق و غرب عالم رساندى
شرح : زير پا نهادن شرق و غرب عالم و ديدگاه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و
آله به همه آن نقاط همان گسترش نورانيت و معنويت دين حنيف اسلام است ، و اين حقيقت و سير
و حركت پيغمبر صلى الله عليه و آله به تمام نقاط زمين در اءخبار و روايات هم آمده است .
از جمله در مجلد 6 بحار باب مبعثه ص 345(103) ابن ابى عمير از حفص
كـناسى نقل مى كند كه گفت من از عبدالله بن بكر ازجانى شنيدم كه گفت : حضرت صادق
عليه السلام مرا فرمود: به من خبر ده كه چگونه رسالت نبى اكرم براى همه مردم
بـود، مـگـر خـداوند در كتاب محكمش نفرموده : و ما ارسلناك الا كافة للناس ـ سوره
سـبـا آيـه 28 ـ كـه رسـالتـش عـام بـراى شـرق و غـرب و
اءهـل آسمان و زمين بوده ، آيا رسالت خود را به همه آنها رسانده است ؟ گفتم 6 نميدانم .
امـام فـرمود: اى پسر بكر پيغمبرى كه از مدينه بيرون نرفته ، چگونه رسالت خود را
بـه شـرق و غـرب عالم ابلاغ نموده ؟ گفتم : نميدانم ، فرمود خداى تبارك و تعالى به
جـبـرئيـل فـرمان داد او هم زمين را به وسيله پرى از بالش جمع كرد و آنرا همانند كف دست
ظـاهـر و آشـكـار در مـقـابـل پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله و روبـروى او قـرار داد، و
رسـول خـدا هم به مردم شرق و غرب نظر مى كرد، و هر قومى را به زبان خودش خطاب
مـى كرد. و آنانرا به توحيد خداى يگانه و نبوت خود دعوت مينمود. و هيچ آبادى و شهرى
نبود مگر اينكه پيغمبر همه آنها را دعوت كرد.
و نـيـز در مـجـلد 6 بـحـار ص 331(104) از رسـول خـدا
نقل شده كه فرمود: زويت لى الارض فاريت مشارقها و مغاربها و سيبلغ ملك امتى ما زوى
لى مـنـهـا زمـين براى من جمع شد و شرق و غرب آن به من نمايان گرديد، و به
زودى سُلطه واقتدار اُمتم به آنچه براى من جمع و نمايان شد خواهد رسيد.
و اءيـضـاً در مـجـلد 6 بحار ص 398(105)فرمايد: ملكوت آسمانها و زمين نمايان
شد و پرده آن چنان برداشته شد تا آنچه را كه در آنها بود ديدم .
هـمـچـنين در مجلد 13 بحار ص 185(106) نقل شده كه اءبوبصير روايت مى كند كه امام
صادق عليه السلام فرمود: چون امور دين به صاحب او رسد هر پستى زمين براى او
مـرتـفـع و هـر بـلنـدى هم كه مانع ديد است ) صاف و هموار شود به طورى كه زمين
پـيـش روى او بـه مـنـزله كـف دسـتـش مـيـشـود، و كـدام يـك از شـمـا اسـت كـه كـف دسـتـش را
نبيند.
و سحرت له البراق
ترجمه : و بُراق (مركب تندرو را براى او مسخر كردى
شـرح :در مـجـلد 6 بـحـار ص 375(107)
نـقـل شـده كـه رسـول خـدا فـرمـود البـتـه خـدوانـد
مـتـعال براق را براى من مسخر نمود ((و در اختيار من قرار داد و او جنبنده ايست
از جـنـبـنـدگان بهشت ، نه كوتاه قداست و نه بلند قد، و چون خدا به او اجازه دهد به يك
سـرعـت دنـيـا و آخـرت را گـشـت زنـد، و از نـظـر رنـگ هـم از بـهـتـريـن جـنـبـدگـان اسـت
(108)
و عرجت به الى سمائك
تـرجـمـه : و بـه وسـيـله آن او را بـه آسـمـان خـود عالم شهود
وبالا عروج دادى
شـرح : بـدان كـه عـروج پـيـغـمـبـر اسـلام صـلى الله عـليـه و آله از مـسـجـدالحرام
مـكـه تـا مـسجد اءقصى بيت المقدس در يك شب با همين بدن و
جـسـد عـنـصرى به موجب آيات قرآن و اخبار متواتره ثابت و محقق است ، چنانكه فرموده :
سـبـحـان اذى اسـرى بـعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله
لنـريـه مـن آيـاتـنـا (( ـ اول سـوره اسـرا ـ مـنـزه اسـت خـدائى كـه بـنـده خـود
(مـحـمـد را شـبى از مسجدالحرام به مسجد اقصى كه پيرامونش را از نهرها و
درخـتـان واثـمار ميوه ها و قدوم خاصان خود بركت داديم سير داد تا
آيـات خـود را بـه او بـنمائيم . و مراد از مشاهده آيات همانطورى كه در آيه 18 سوره نجم
آمـده كـه مـى فـرمـايـد: لقـد راى مـن آيـاتنا الكبرى آيات عظيمه است كه همان آيات
آسمانها است كه در اخبار و روايات آمده ، و ما در اينجا به سه نكته آن اشاره مى كنيم .
1ـ ظاهر آيه دلالت دارد كه عروج و صعود آن حضرت از مسجد الحرام تا مسجد اءقصى با
آن مـسـاف زيـاد كـه در يك شب واقع شده و رفته و بازگشته است ، و خصوصيات اءبنيه
واوضـاع آنـجا را براى مردم بيان كرده و كسانى كه رفته بودند و ديده بودند گفته او
را تصديق كرده اند پس در گفته هاى ديگر: عروج به آسمان و گزارش از آنها هم صادق
خواهد بود.
2ـ و درباره معراج رسول خد آيات ديگرى هم در سوره نجم است و چون بناى ما بر ختصار
است لذا از ذكر آن آيات و تفاسير وارده بر آن معذوريم .
3ـ ظـاهـر ايـن آيـه مـبـاركـه كـه مـى فـرمـايـد: و
اسـال مـن ارسـلنـا مـن قـبـلك مـن رسـلنـا. ـ زخـرف : 45 ـ از رسـولانـى كـه پـيش از تو
فرستاديم بپرس . معلوم ميشود كه سئوال پيغمبر از انبياء سابق در جائى بوده كه انبياء
در آنجا مجتمع بودند و آن شب معراج بوده ، و رواياتى هم در اين باره آمده است . از جمله در
تـفـسـيـر بـرهـان روايـت شـده كـه ابـن مـسـعـود گـويـد
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در شب معراج ملكى نزد من آمد و گفت يا محمد
از رسـولانـى كـه قـبل ازتو فرستاده شدند بپرس كه خداوند شما رابه چه امرى ماءمور
نـمـوده ، و چـون پـيـغـمـبـر پـرسـيـد آنـان گـفـتند براى ولايت تو و على بن اءبى طالب
.(109)
و اودعته علم ما كان و ما يكون الى انقضاء خلقك
ترجمه : و علم گذشته و آينده ـ يعنى آنچه را كه واقع شده و واقع
مى شود ـ تا انقضاء خلقت همه را به وديعت و امانت به او سپردى
شـرح : بـه مـوجـب آيـات و روايـات پـيـغـمبر اسلام صلى الله عليه و آله عالم به
وقايع گذشته و آينده شده و در اين باره به مجلد 6 بحار باب علمه صلى الله عليه
و آله مـراجـعـه شـود(110) و مـا در ايـنـجـا بـعـضـى آيـات و روايـات وارده آنـرا
نقل مى كنيم .
1ـ آيـه 89 سـوره نـحـل و نـزلنـا عـليـك الكـتـاب تـبـيـانـا
لكـل شيئى و اين كتاب را ما بر تو نازل كرديم كه بيان روشنى براى هر چيز است .
و در مـجـلد 6 بـحـار ص 229 بـاب عـلمـه صلى الله عليه و آله روايتى از امام محمد
بـاقـر عـليـه السـلام نـقـل شـده كـه در آن از عـلم پـيـغـمـبـر اسـلام از او
سئوال شده ، و در جواب فرموده : پيغمبر اسلام عالم به علم جميع انبياء و عالم به
وقـايـع گـذشـتـه و آيـنـده تـا قيامت و در ص 230 همان مجلد(111) از حضرت
صـادق عـليـه السـلام نـقـل شـده كـه فـرمـود: كـه بـه
رسول خدا صلى الله عليه و آله علم گذشته و آينده تا روز قيامت داده شده . و در
مـجـلد 7 بـحـار ص 280(112) راوى گـويد شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه
فـرمـود به خدا سوگند پيش ما چيزى است كه در آن نياز به مردم نداريم ولى مردم
بـه مـا احـتـيـاج پـيـدا مـى كـنـنـد، پـيـش مـا صـحـيـفـه ايـسـت بـه
طـول هـفـتـاد ذراع كـه بـه إ مـلاء و بيان رسول خدا صلى الله عليه و آله و خط على عليه
السلام است ، و در آن از هر حلال و حرامى ثبت است .
در تـفـسـيـر بـرهـان از راوى حـديـث ـ ابـن اءعـين ـ نقل شده كه گفت از حضرت صادق عليه
السلام شنيدم كه فرمود: (من از اولاد رسول خدا هستم و من به كتاب خدا عالم ترم ، و
در ايـن كـتـاب از ابـتداى آفرينش و آنچه تا روز قيامت واقع خواهد شد مى باشد، و در اين
كـتـاب خبر آسمان و زمين ، و خبر بهشت و دوزخ ، و خبر آنچه واقع شده و واقع ميشود هست و
مـن آن را مـى دانـم هـمـانطورى كه به كف دستم مى نگرم ، كه خداى عزَّو جلَّ در آن كتاب مى
فرمايد: فيه تبيان كل شيئى يعنى اين ذكر و كتاب من و 9 اصحاب من و كتاب
اسـلاف مـن اسـت . در تـفـسـير مجمع البيان در ذيل اين آيه شريفه از حضرت صادق عليه
اللسـلام روايـت شـده كـه فـرمـود: مـراداز ذكـر مـن مـعـى كسانيند كه با او بودند و
حـوداثـى كه در آن عصر و زمان واقع شده و واقع مى شود، و مقصود از ذكر من قبلى
امـورى كـه در گـذشـتـه رخ داده اسـت . در
مـجـل د 6 بـحـار ص 178(113) از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده كه امير المؤ
منين عليه السلام فرمود: به پيغمبر اسلام علم انبياء و اوصياء و علم آنچه را كه تا
روز قـيـامت واقع مى شود داده شده ، آنگاه اين آيه را تلاوت كرد كه خداوند به پيغمبرش
فرمود: هذا ذكر من معى و ذكر من قبلى . و براى اطلاع بيشتر در اين باره به مجلد 6
بحار ص 226(114) باب علمه صلى الله عليه و آله مراجعه شود.
ثم نصرته بالرعب
ترجمه : آنگاه او را به واسطه رُعب و ترس دشمنان از او نصرت و
يارى نمودى ، و ترس او را در دل دشمنان افكندى
شرح : يكى از فضائل و خصائص نبي اكرم ، نصرت و يارى كردن خداوند است او را
بـه القـاء خـوف و تـرس از او در دل دشـمنان او كه در چند موضع قرآن از آن ياد شده از
جـمله 1ـ آيه 151 سوره آل عمران كه مى فرمايد: سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب
بـمـا اشـركـوا بالله () (بزودى در دل آنهائى كه كافرند چون به خدا شرك آوردند
و مشركند رُعب و ترس مى افكنيم .
2ـ آيـه 12 سـوره اءنـفـال كـه مـى فـرمايد: سالقى فى قلوب الذين كفروا الرعب
بزودى در دل آنها كه كافر شدند ترس و وحشت مى افكنم .
3ـ آيـه 26 سـوره احـزاب و قـذف فـى قـلوبـهـم الرعـب وتـرس و هـراس در
دلهايشان انداخت .
4ـ آيـه 2 سوره حشر و قذف فى قلوبهم الرعب و در دلهايشان ترس و وحشت
انداخت .
در مـجـلد 6 بـحـار ص 169(115) در ذيـل تـفـسير آيه شريفه و ما ارسلناك الا كافة
للنـاس در حـديـثـى ابـن عـبـاس از پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله
نقل مى كند از جمله اينكه فرمود: و نصرت بالرعب فهو يسير امامى مسيرة شهر
و بـه وسـيله رُعب وترس يارى شدم و پيشاپيش من به مسافت يك ماه را مى رود و دشمن با
دورى مسافت يك ماه راه مرعوب مى گردد . (116)
و حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ هم منصور به رُعب خواهد بود، در مجلد 13
بـحـار ص 189(117) از امـام مـحـمـد بـاقـر عـليـه السـلام
نـقـل شـده كـه فـرمـود: مـثـل اينكه من آنان را مى بينم در حالى كه عده نفراتشان حدو
سيصد و خورده اى است كه از سمت نجف به طر كوفه سرازير مى شوند، كه دلهايشان از
نـظـر نـيـرو و قـدرت هـمـچـون پـاره هـاى آهـن سـخـت و مـحـكـم اسـت ،
جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ او را يارى مى كنند، ترس و وحشت چه از روبرو و
چـه از پـشـت سر با دورى مسافت يك ماه راه فاصله دشمن را فرا مى گيرد، و خدا او رابه
پنجهزار فرشته علامت دار اونيفورم كمك و يارى مى كند.
در مـجـلد 9 بـحـار ص 83(118) نـقـل شـده كه در غزوه اُحد مردم فرار كردند على عليه
السـلام در جـلو و پـيـش روى پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله بـه نـبـرد
مـشـغـول بـود در حـالى كـه جـبـرئيـل از سـمـت راسـت و
ميكائيل از سمت چپ او را يارى مى كردند.
و حففته بجبرئيل و ميكائيل و المسومين من ملائكتك
تـرجـمـه : و بـه جـبـرئيـل و
ميكائيل و فرشتگان علامت دار (و با اسم و رسم گرداگرد او را احاطه دادى
شـرح : از جـمـله ايـمـان و مـعـتـقـدات شـخـص موحد و مؤ من ؛ ايمان به ملائكه است كه
فرمود: و المومنون كل آمن بالله و ملائكته بقره : 285 ـ ايمان به ملائكه و تصديق
به وجودشان و اينكه آنان هم بندگان خدايند، و واسطه هائى هستند بين خالق و مخلوقات
ووسيله رساندن فيض خالق به مخلوقند از جمله اعتقادات شخص مؤ من است ، و اينكه هر كدام
مقام و مرتبه اى دارند و ما منا الا له مقام معلوم ـ صافات 164ـ(119)
و بعضى از آنان هم واسطه بين خدا و پيغمبران و رساندن وحى و پيام الهى و آوردن كتاب
از طـرف حـضـرت احـديـت هـسـتـند، و چنانكه در دعاى سوم صحيفه سجاديه امام سجاد عليه
السـلام در طـلب رحـمـت بـر حـامـليـن عـرش و فرشتگان مقرب آمده است كه بعضى از آنان
افـضـل از بـعـضـى ديـگـرنـد. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ان الله اختار من
المـلائكـة اربـعـة : جـبـرئيـل ، و مـيـكـائيـل ، واسـرافـيـل ، و
عزرائيل : ملك الموت (120) .
و در دعـاى سـوم صـحـيـفـه سـجـاديـه دربـاره جـبـرئيـل مـى گـويـد و
جـبـريـل الامـيـن عـلى وحـيـك المـطـاع فـى اهـل سـمـواتـك ، المكين لديك . المقرب عندك . و
جبرئيل امين وحى تو كه در ميان اهل آسمانهايت مطاع ، و در پيشگاه تو ارجمند و به درگاهت
مـقـرَّب اسـت . و در حـديـث آمـده اسـت كـه رسـول خـداصـلى الله عـليـه و آله (121) بـه
جـبـرئيـل فـرمود: چقدر پروردگارت تو را در اين كلام نيكو ستايش كرده كه مى فرمايد:
ذى قـوة عند ذى العرش مكين ، مطاع ثم امين ـ تكوير: 20 و 21 ـ فرشته اى كه است
كـه پـيـش صـاحـب عـرش ، ارجـمند است ، و خود در ميان فرشتگان فرمانروا و با امانت است
و در وحـى كـم و زيـاد نـمـى كـنـد. سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله از او
پـرسـيـد: ايـن قوت و امانت تو چيست ؟ گفت : اما قوت و نيروى من آنست كه چون موقعى كه
براى خراب و ويران كردن سرزمين لوط پيغمبر انتخاب شدم و ماءموريت پيدا كردم ، در آن
سـرزمـيـن چـهـر شـهـر بـود، و در هـر شـهـرى بـه جـز
اطـفـال و كـودكـان حدود چهار صد هزار نفر آماده كارزار داشت و من آنها را چنان از طبقه پست
زمين برداشتم كه حتى اهل آسمانها صداى مرغان و سگان آنجا را مى شنيدند و آنجا را زير
و رو و وارونه كردم . و اما امانت من اين است كه هيچ ماءموريتى نيافتم كه چيزى از آن كم يا
زياد كنم .
و از جـمـله مـلائكـه مـقـرَّبـيـن مييكائيل است كه درباره آن امام سجاد عليه السلام در صحيفه
سـجـاديـه مـى فـرمـايـد)) و مـيـكـائيـل دوالجـاه عندك و المكان الرفيع من طاعتك و بر
ميكائيل كه پيش تو صاحب جاه و مقام بلند است در اطاعت و انجام فرمانت .
و ديـگـر اسـرافـيـل اسـت كـه دربـاره آن در صـحـيـفـه سـجـاديـه چـنـيـن آمـده اسـت : و
اسـرافـيـل صـاحـب الصـور الشـاخـص الذى يـنـتـظـر مـنـك الاذن و
حـلول الامـر فـيـنـبـه بـالنـفـخـة صـرعـى رهـائن القـبـور و
اسـرافـيـل صـاحـب صـور كـه در انـتـظـار صـدور دسـتـور و
حـلول امـر تو است كه به دميدن در آن صور درافتادگان به زندان قبور را بيدار و آگاه
مى سازد.
و بـه مـوجـب آيـات و اخـبـار عـداوت بـا مـلائكـه خـصـوصـاً بـا
جبرئيل و ميكائيل عداوت با خدواند است و شخص كافر است هم چنانكه در قرآن آمده است :
مـن كـان عـدوالله و مـلائكته و رسله و جبريل و ميكان فان الله عدو للكافرين ـ بقره :
98ـ كـسـى كـه دشـمـن خـدا و مـلائكـه خـدا و رسـولانـش و
جـبـرئيـل و مـيكائيل دو فرشته مقرب باشد (اينها كافرند و خدا هم
دشمن كافران است
و طبق آيات قرآن خداوند متعال در جنگ ها و غزوات پيغمبر اكرم با كفار و مشكرين به وسيله
فـرشـتـگـانـش ، او و هـمراهانش را يارى نموده از جمله در آيات 123 و 124 و 125 سوره
آل عـمـران اسـت كـه مـى فرمايد: محققاً خدا شما را به وسيله ملائكه در
غـزوه بدر يارى نمود.. هنگامى كه تو (اى پيغمبر) به مؤ منين گفتى : آيا بس نميشود كه
پروردگارتان شما را به سه هزار ملائكه اى كه از آسمان فرود آيند يارى نمايد. آرى
اگر صبر و پايدارى پيشه گيريد و تقوى طلب كنيد و دشمنان شما به شتاب بر شما
بـتـازنـد پـروردگـارتـان نـيـز شـمـارا بـه پنج هزار ملائكه علامت و نشاندار، يارى مى
كند.(122)
در 6 بـحـار ص 467(123) از امـام مـحـمـد بـاقـر عـليـه السلام روايت شده كه فرمود:
فـرشـتـگـانى كه در جنگ بدر پيغمبر را يارى كردند دوباره برنگشتند و بر نمى
گـردنـد و هستند تا صاحب امر حضرت ولي عصر را يارى نمايند و عده آنها
پـنـج هزار نفر است ، و در همان مجلد بحار ص 447(124) روايتى از ابن عباس
نـقـل شـده گـويد: فرشتگان جز در غزوه بدر جنگ نكردند و در غزوات ديگر نيروى
نفراتى و امدادى بودند.
|