و احـمـد حـنـبـل و ابـن شـيـرويـه در كـتـاب فـردوس از ابـى
وائل از عطيه از عايشه از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود : على
خير البشر ، من ابى فقد كفر ، و من رضى فقد شكر (502) على بهترين بشر است
كسى كه قبول نكند كفران كرده ، و كسى كه قبول نمايد شكر و قدردانى نموده .
صلى الله عليه و على اخيه و على نجلهما الميامين الغررما طلعت شمس و ما اصاء قمر
تـرجـمـه : ( رحـمـت خـدا بـر او و بـرادرش ( عـلى ) و بـر
نـسـل آنـدو كـه فـرخندگان خجسته و رحمت بر ايشان باد مادامى كه خورشيد درخشان و ماه
تابان برقرار است ) .
شرح : آرى شايسته است كه رحمت خدا بر مردان خدا ادامه داشته باشد آنانكه داراى
اخـلاق پـسـنـديـده و صـفـات حـميده و اعمال و افعال صالح و شايسته ميباشند ، و الگوى
سـعـادت و نـيـك بـخـتـى بـشـر هـستند و پيوسته در راه سعادت جامعه و افراد بشر كوشا
مـيـبـاشـنـد و تـاج سـرافراز بشر و علت غائى خلقت بشر بلكه سراسر عالم خلقتند . و
درباره اءخوت و برادرى على عليه السلام با پيغمبر سابقا بيان شده (503)
و على جدته الصديقة الكبرى فاطمة الزهراء بنت محمد المصطفى
تـرجـمـه : ( و رحـمـت حـق بر جده او صديقه كبرى فاطمه زهرا دختر
محمد مصطفى صلى الله عليه و آله باد ) .
شـرح : البـتـه براى فاطمه سلام الله عليها نامهاى مختلفى است كه بمناسباتى
گـفـته شده مانند صديقه ، طاهره ، زهراء و و و و - هم چنانكه سابقا گفتيم . و در مجلد دهم
بـحـار بـابـى بـنـام بـاب اءسـمـائهـا و بـاب مـنـاقـبـهـا و بـعـض
احـوالهـا عـنـوان رواياتى نقل شده كه از آنجمله در صفحه 16 از ابن بابويه در
كتاب مولد فاطمه ( سلام الله عليها ) نقل كرده كه براى او حدود بيست نام است و هر نام و
اسمى حاكى از فضيلتى از فضائل او را دارد كه از آن جمله فاطمه ، صديقه ، زهرا است
. (504)
فـضائل حضرت زهراء عليها السلام دو نوع است انتسابى و اكتسابى كه از آن به ذاتى
هـم تـعـبـيـر مـيـشود ، فضيلت انتسابى كه بجهت انتساب و نسبت دادن پيدا ميشود چون دختر
پـيـغـمـبـر اسـلام و همسر امام امير المؤ منين و مادر حسنين و سائر ائمه ( صلوات الله عليهم
اجـمـعـيـن ) اسـت و اءمـا فـضـيـلت اكـتـسـابـى كـه بـوسـيـله
عـوامـل مـخـتـلف بـدسـت مـى آيد همان سجايا و ملكات فاضله است كه در وجود خود شخص و
ذاتى اوست و جامع اين گونه فضائل او همان است كه در آيه تطهير آمده و مى فرمايد :
... انـمـا يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا - احزاب : 33 - كه
بـاتـفـاق مـفـسـريـن عـامـه و خـاصـه حـضـرت فـاطـمـه زهـرا هـم
داخل در اين اهل بيت است .
مجلد دهم بحار صفحه 49 (505) روايتى از ابن عباس از پيغمبر خدا صلى الله عليه و
آله نـقـل مـى كـنـد كـه فرمود : و اما دخترم فاطمه او سرور زنان عالميان از اولين و
آخـريـن اسـت ، و او پـاره تـن مـن و نـور چـشـم مـن و مـيـوه
دل مـن اسـت و هـمـانـنـد روح و جـان من است و او حوريه انس است ، و چون در محراب عبادت در
مـقـابل پروردگارش برخيزد نورش براى فرشتگان آسمان همانند نور ستارگان براى
ساكنين زمين تابش دارد ، و خداى عزوجل بفرشتگانش مى گويد : اى فرشتگان من به كنيز
مـن فـاطـمـه سـرور كـنـيـزانـم نـظـر انـدازيـد كـه در
مـقـابـل مـن بـپـا خـواسته و از ترس من اعضاى بدنش ميلرزد ، و با حضور قلب و دلش به
عبادت من روى آورده است .
و على من اصطفيت من آبائه البررة
( و ( نـيز رحمت ) بر آنانكه تو برگزيدى از پدران نيكوكارش ، كه گذشته از درود و
رحمت بر پيغمبر اسلام و امير المؤ منين و حسنين و فاطمه ( صلوات الله عليهم ) بر آباء و
اجـداد ديـگـر كـه بـدو مـنـتهى ميشود از امام چهارم تا يازدهم همه آنانرا هم رحمت فرست كه
شايسته رحمت خاص تو هستند ) .
و عـــليـه افـضل و اكمل و اتم و ادوم و اكثر و او فرما صليت على احد من اصفيائك و خيرتك
منخلقك
ترجمه : ( و بر او بهتر و كاملتر و تمامتر و دائمى تر و بيشتر و
افـزون تـر كـه بـر هـر يـك از بـرگـزيـدگان و نيكان خلقت رحمتى عطا كردى و درود و
رحمتى فرست ) .
شرح : البته شايسته است كه از حجت باقيمانده از حجج الهى نهايت قدردانى شود
و بوجود او در دوره و زمان خودمان مباهات و افتخار كنيم كه ما ديگر از اولياء و اءوصياى
حق غير از او كسى را نداريم و همه را از دست داده ايم ، و اگر ما علاقمندان بخاندان عصمت
و طـهـارت ، از ايـن ولى عصر و حجت الهى و يگانه يادگار اولياى حق ستايش و قدردانى
نـكـنـيـم پـس كـجـا رفـت آن ايـمان و علاقمندى ما ، آرى قدر زر زرگر بداند ، قدر گوهر
گوهرى .
و صل عليه صلاة لا غاية لعددها ، و لا نهاية لمددها ، و لا نفاد لامدها
( و رحمت فرست بر او رحمتى كه شمارش بى حد ، و اندازه اش بى انتها ، و زمان و مدتش
بـى پـايـان باشد . خلاصه آنكه رحمتى باشد پيوسته و دائم تا انقراض عالم ، زيرا
بـوجـود و ظـهـورش ظـلم و جـور از مـيـان بـشـر بـرداشـتـه و بـجـاى آن قـسـط و
عـدل فـراگـيـر شود ) ، ( كه همان آمال و آرزوى همه انبياء و اولياى خدا بوده ، مستضعفان
جهان هم بدان اميدوارند ).
اللهم و اقم به الحق ، و ادحض به الباطل
تـرجـمـه : ( بـار خـدايـا بواسطه وجود او دين حق را بر پا بدار و
باطل را محو و نابود گردان ).
شـرح : بـالاتـريـن حـوائج و خواسته ها كه باعث سعادت دنيا و آخرت ميباشد غلبه
اهـل ديـن و رواج آن و مـحـو و نـابـود شـدن بـاطـل و هـلاك
اهـل آنـسـت ، پـس بـايـد بـا تـوجـه و حـضـور قـلب از خـداونـد
مـتـعـال خـواسـت كـه هـر چـه زودتـر مـصـداق آيـه شـريـفـه : ليـحـق الحـق و
يبطل الباطل - انفال : 8 - بظهور آن حضرت ظاهر سازد .
در تـفـسـيـر بـرهـان در ذيـل ايـن آيـه از امـام بـاقـر عـليـه السـلام روايـتـى
نقل كرده كه فرمود : و اما سخن خدا كه فرمود : ليحق الحق يعنى ثابت و محقق
كـنـد حـق آل مـحـمـد را وقـتـى كـه قـائم قـيـام مـى كـنـد ، و امـا سـخـن خـدا كـه فرمود : و
يـبـطـل و البـاطـل يـعـنـى وقـتـى كـه قـائم قـيـام كـرد
بـاطـل بـنـى امـيـه را نـابـود مـى كـنـد ، و ايـن اسـت (
تاءويل آيه و مصداق كامل آن ) .
و اذل به اولياءك و ادلل به اعداءك
ترجمه : ( و بوسيله او دوستانت را حاكم و غالب و دشمنانت را خوار
و ذليل گردان ) .
شـرح : سـابـقـا در جـمـله ايـن مـعـز الاوليـاء و
مـذل الاعـداء بـيـان شـد كـه خـداوند ببركت ظهور او عزت دوستانش و ذلت دشمنانش را
فـراهـم مـيكند . و اوست ملجا و پناه مردم در رفع بلا و گرفتارى و رسيدن بسعادت و نيك
بختى .
در تـفـسـير صافى ذيل اين آيه مباركه ... و ابتغوا اليه الوسيلة - مائده / 35 - از
عـيـون الاخـبـار از پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله
نـقـل كـرده كـه فـرمـود : الائمة من ولد الحسين عليه السلام من اطاعهم فقد اطاع الله و من
عـصـاهـم فـقـد عـصـى الله ، هـم العـروة الوثـقـى و الوسـيـلة الى الله كـه امـامـان از
نـسـل حـسـيـن عـليـه السـلام هـسـتـنـد كـه آنان را فرمان برده و كسى كه نافرمانى نمايد
نافرمانى خدا كرده ، آنان دسته محكم و وسيله تقرب بخدا ميباشند .
در كـتـاب نـجـم الثـاقـب از امـام عـسگرى عليه السلام روايت كرده كه فرمود : چون
صـاحب امر متولد شد خدا دو فرشته را ماءمور كرد كه آن مولود را بردند در سرادق عرش
تـا در حـضـور قـرب خـدا ايـستاد و خداوند باو فرمود : مرحبا ؛ بوسيله تو عطا مى كنم و
بوسيله تو مى آمرزم و بوسيله تو عذاب مى كنم .
در مجلد 7 بحار صفحه 65 (506) از حضرت سجاد زين العابدين عليه السلام روايتى
نقل كرده تا آنكه فرمود : بوسيله ما خداوند دين را افتتاح كرده و بوسيله ما پايان
مـيـدهـد ، و بـوسيله ما شما را از روئيدن زمين اطعام نمود ، و بوسيله ما قطرات باران را از
آسمان فرو فرستاد و و و .
و صل اللهم بيننا و بينه وصلة تودى الى مرافقة سلفه
تـرجـمـه : ( بـار خـدايـا مـيـان مـا و او را
اتصال و پيوند ده باتصالى كه ما را برفاقت پشتيبان ( پدارنش ) برساند ) .
شـرح : مـراد از ايـن پـيـونـد و اتـصـال پـيـونـد و
اتـصـال مكانى و زمانى نيست ، بلكه تناسب و توافق اخلاقى و روحى است كه سبب قرب
مـقـا مـى مـيشود و از متابعت احكام الهى و سنن و آداب نبوى بدست مى آيد . و سابقا در بيان
جـمـله و مـرافـقـة الشـهـداء مـن خـلصـائك و ذكـر آيـه شـريـفـه و مـن يـطع الله و
الرسـول فـاولئك مـع الذيـن - الآيـة گـفـتـيـم كـه طـاعـت خـدا و
رسول باعث رفاقت و هم نشينى با نيكان مى گردد .
|
مرا اميد وصال تو زنده ميدارد
|
|
و گرنه هر دمم از هجر توست بيم هلاك
|
و اجعلنا من ياءخذ بحجزتهم و يمكن فى ظلهم
ترجمه : ( و ما را از آن كسانى قرار ده كه چنگ بدامان آنان زده و در
سايه آنان زيست مى كنند ) .
شـرح : اصـل لغـت حجزة - بضم حاء و سكون جيم و فتح زاى - بمعناى ذگمه و جاى
بـسـتـن و گـره زدن لبـاس است ، و بطور استعاره اعتصام و تعلق و تمسك و چنگ زدن به
چـيـزى را هـم حـجـزه گـويـنـد . و در مـجـمـع البـحـريـن در لغـت حـجـزه از
رسـول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود : خذوا بحجزة هذا الانزع يعنى
عـليـا فـانه الصديق الاكبر و الفاروق الاعظم يعنى بگيريد و متشبث شويد بدامن اين
انـزع ( كـه جـلو سـرش مـود نـدارد ) يـعنى على ( عليه السلام ) كه او است صديق اكبر و
فاروق اعظم .
و روايـاتـى در ايـن باب آمده كه مؤ منين بايد بدامان اولياى خدا و ائمه اطهار چنگ زنند و
بـدان مـتـمـسـك شوند از جمله در ص 65 مجلد هفتم بحار (507) از على بن الحسين عليهما
السـلام اسـت كـه فـرمـود : البـتـه روز قـيـامت ما بنور پيغمبرمان متمسك ميشويم ، و
پيغمبر ما از نور پروردگارش استفاده مى كند ، و حجزة همان نور است ، شيعيان ما بوسيله
نور ما بهره مند ميشوند ، هر كس از ما جدا شود هلاك گردد ، و هر كس متابعت و پيروى ما را
نمايد نجات يابد ،
و منكر ولايت ما كافر ، و پيرو ولايت ما در امان است .
چون پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بدون واسطه بشر از خدا احكام و دستورات را مى
گيرد لذا در اين روايت تعبير شده كه پيغمبر از نور خدا استفاده مى كند ، و ائمه معصومين
عـليـه السـلام هـم از بـيـانـات و سيره پيغمبر منتفع ميشوند ، لذا فرمود : ما بنور پيغمبر
مـتـمـسك شويم ، و شيعيان هم از نور هدايت آنان بهره مند شوند . پس ما بايد هميشه اوقات
از حـضـرت احـديـت مـسـاءلت نـمـائيـم كـه در زير سايه راءفت و هدايت ائمه اءطهار قرار
گيريم و اين است مراد از جمله و يمكن فى ظلهم .
و اعنا على تادية حقوقه اليه
ترجمه : ( و يارى فرما ما را بر اءداى حقوق حضرتش ) .
شرح : در اينجا چند حق از حقوق حقه او را بطور اختصار بيان مى كنيم :
اولا حق وجود - چون به بركت وجود او و ديگرى اولياى گرام خداوند لباس وجود بر قامت
سـايـر مـوجـودات پـوشـانـده هـم چـنـانـكـه در تـوقـيـع شـريـفـى كـه در كـتـاب احـتـجـاج
نـقـل شـده فـرمـود : ما دست پرورده پروردگارمان هستيم و مخلوقات ديگر بعد از ما
دست پرورده مايند (508) .
كـتـاب كـمـال الديـن صـدوق از پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله
نقل كرده كه فرمود : لو لا نحن ما خلق الله آدم و لا حوا و لا الجنة و لا النار ، و لا اسماء
و الارض يـعـنـى اگر ما نبوديم خداوند نه آدم را مى آفريد و نه حواء ، و نه بهشت و
نه جهنم را ، و نه آسمان و زمين را . (509)
دوم حـق بـقـا - يـعـنـى بـقـاى جـامـعـه بـشـر و ثـبـات و قـرار زمـيـن و
اهـل آن بـوجـود ولى حـق اسـت كـه بـمـنـزله مـدار و مـحـور زمـيـن و
اهل آنست كه اگر نباشد آنها هم از ميان ميروند چنانچه در اخبار و روايات هم آمده است ، و در
كتب اخبار بابى بدان اختصاص داده شده است .
از جـمـله روايـت مـنـقـول از كـتـاب كـافـى اسـت راوى از حـضـرت رضـا عـليـه السـلام
سـئوال مـى كـنـد كه آيا زمين بدون امام ثابت و باقى ميماند؟ ميفرمايد : خير . (510) در
حـديـث نـبـوى از رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله
نقل شده كه وجود اهل بيت عصمت و طهارت در زمين همانند ستارگان درخشنده آسمانند ،
و هـمـانـطـور كـه ثـبات و قرار موجودات آسمان وابسته به نجوم است همچنين بقا و ثبات
اهل زمين هم پيوسته باهل بيت و بوسيله آنان در امانند . (511)
سـوم قـرابـت و پـيـوسـتـگـى - با رسول خدا صلى الله عليه و آله كه صاحب رسالت و
نـبـوت اسـت و پـرتـو نـوروى آنـان را فـرا گـرفـتـه و آيـه مـبـاركـه
قـل لا اءسـالكـم عـليه اجر الا المودة فى القربى - شورى : 23 (512) - در شاءن
آنـان نـازل گـشـتـه ، و روايـات زيـادى از پـيـغـمـبـر اكـرم
نـقـل شـده كـه مـراد از قـربـى اهل بيت عصمت و طهارت اند . و اين مودت هم بواسطه
صفات و ملكات فاضله آنانست كه موجب قرب آنان مى گردد .
چـهارم هدايت و تعليم - كه هدايت مردم بوسيله نور هدايت آنان صورت مى گيرد و روايات
زيـادى هـم در ايـن بـاره نـقـل شـده و در كـتـب اءخبار و احاديث بابى بدان اختصاص يافته
چـنـانـچـه در مـجـلد 7 بـحـار (513) بـاب ان النـاس لا يـهـتـدون الا يـهـم و انـهـم
الوسـائل بـيـن الخـلق و بـيـن الله آورده شـده . از طرفى بمضمون روايات متعددى آن
حضرت و
پـدران بـزرگـوارش اهـل ذكـرنـد كـه خـداونـد مـتـعـال مـى فـرمـايـد فـاسـالوا
اءهل الذكر ان كنتم لا تعلمون . (514)
پـنـجـم حق اجتماعى و سياسى - البته اين نوع حقوق از نظر امامت و ولايتى است كه بر امت
اسـلام دارنـد . در كـتـاب كـافـى از ابـوحـمـزه نقل شده كه گويد از امام محمد باقر عليه
السـلام پـرسيدم : ما حق الامام على الناس حق امام بر مرده چيست ؟ فرمود : حقه ان
يـسـمـعوا له و يطيعوا . حق او اين است كه بشنوند و فرمان برند . (515) و در نهج
البـلاغـه (516) از امـيـرمـؤ مـنـان عـليـه السـلام
نقل شده كه فرمود : ... و اءما حق من بر شما اين است كه به بيعت با من وفادار باشيد ،
و در حـضـور و غـيـاب نـصـيـحـت پـذير ، و هر وقت شما را دعوت كردم اجابت نمائيد و چون
دستورى دادم فرمان بريد . و در مجلد 7 بحار الانوار ص 410 بابى است بنام
بـاب حـق الامـام عـلى الرعـيـة و حـق الرعـيـة عـلى الامـام و در آنـجـا روايـات مـتـعـددى
نقل شده و هر كس خواهد به آنجا مراجعه نمايد.
ششم حق نعمت - از مطالب سابقه و روايات متعدده كه بعضى از آنها را بمناسبتى در اينجا
مـى آوريـم ثـابـت مـيشود كه جميع منافعى كه به خلق ميرسد از بركات وجود ولى عصر
اسـت و دانـسـته شد كه انتفاع و بهره از وجود آنحضرت مختص باءيام ظهور آن بزرگوار
نيست ، چه در سابق نقل كرديم كه انتفاع بوجود آنحضرت در زمان غيبت مانند استفاده انسان
از خورشيد است هنگامى كه زير ابر پنهان باشد .
و گـذشـتـه از ايـن حـقـوق ، از جـمـله حـقـوق آن بـزرگـوار در ايـن دوره و عـصـر دعـا در
تـعـجـيـل فـرج اوسـت . و بـر مـؤ مـنـان و عـلاقـمـنـدان باو لازم است كه پيوسته از خداوند
مـتـعـال بـخـواهـنـد كـه در ظـهـورش تـعجيل فرمايد و جهانرا بنور ظهورش منور سازد . در
تـوقـيـع شـريـف آن بـزرگـوار مـنقول از احتجاج طبرسى (517) چنين آمده است : ... و
اكـثـروا الدعـاء بـتـعـجـيـل الفـرج فـان ذلك فـرجـكـم در
تعجيل فرج ( و باز شدن راه و گشايش آن ) زياد دعا كنيد چون كه فرج شما در اين است )
.
و الاجتهاد فى طاعته ، و الاجتناب عن معصيته
تـرجـمـه : ( و جـهد و كوشش در طاعتش و دورى از نافرمانيش - يارى
فرما - ) .
شـرح : و ايـن قسمت از دعا جامع تمام حقوق است كه آن بزرگوار بر ما بندگان خد
دارد ، و بـايـد سـعـى و كـوشـش كـرد كـه آن را انـجام داد چنانكه در قرآن مى فرمايد :
اءطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم . و سابقا گفتيم كه اطاعت از اولوالامر
هـمـچون اطاعت پيغمبر است كه بيك فعل اءطيعوا آمده پس بايستى كسانى باشند كه
اخـلاق و اعـمالشان همانند اخلاق و اعمال خود پيغمبر صلى الله عليه و آله باشد و لذا در
روايات آمده كه مراد از آن آل پيغمبرند .
پـس اطـاعـت آن بـزرگـوار واجـب و لازم اسـت ، و مـوجـب رسـتـگـارى دنـيـا و آخـرت اسـت
قـال الله تـعـالى : و مـن يـطـيـع الله و رسـوله فـقـد فاز فوزا عظيما (518) و
نـافـرمـانـى از او هـمـچـون نـافـرمـانـى خدا و رسول است كه اگر كسى نافرمانى خدا و
رسـول را نـمـايـد و بـا آنـحـال از دنـيـا بـرود جـايـگـاه او در آتـش جـهـنـم اسـت كـمـا
قـال الله تـعـالى : و مـن يـعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له
عذاب مهين . - نساء : 14 - و كسى كه نافرمانى خدا و پيغمبر او را نمايد و از حدود خدا
تجاوز نمايد خدا او را دارد آتشى مى كند كه در آن جاويدان بماند و براى او عذاب خوارى
است .
و امنن علينا برصاه
تـرجـمـه : ( رضـا و خشنودى او را بر ما منت گذار ( و توفيقى بما
عنايت كن كه موجب رضا و خشنودى او گردد ) .
شرح : بالاترين و مهمترين نعمتى كه خداوند به بنده اش عنايت مى فرمايد رضا و
خوشنودى اوست . همانطورى كه خداوند پس از ذكر نعمت هائى كه به بندگان مؤ من خود (
خواه مرد يا زن ) وعده فرموده از دخول به بهشت و مساكن طيبه در پايانش مى فرمايد و
رضـوان من الله اكبر - توبه / 72 - چون رضاى او سبب هر نعمت و سعادت و باعث هر
گونه كرامت و بزرگوارى است ، و در آخر آيه مى فرمايد ذلك الفوزا العظيم .
خـداونـد مـتـعـال در آيـات مـتـعـدده قـرآن پـس از ذكـر مـؤ مـنـيـن و
اعـمـال و گفتارشان مى فرمايد : رضى الله عنهم و رضوا عنه (519) از جمله در
سـوره بـيـنـه آيـه 8 پـس از تـعـريـف مـؤ مـنـيـن و انـجـام
اعمال شايسته آنان كه بهترين خلق خدايند و ذكر جزا و پاداششان مى فرمايد : رضى
الله عنهم و رضوا عنه خدا از ايشان خوشنود و راضى است وايشان هم از خدا خوشنودند
.
در سـفـيـنـة البـحـار مـجـلد اءول صـفـحـه 524 (520) روايـتـى
نـقـل شـده كـه حـضـرت مـوسى عليه السلام گفت : پروردگارا مرا از علامت رضا و
خـوشـنـوديـت از بـنده ات آگاه كن ، خداوند باو وحى كرد كه وقت تو ديدى بنده من خود را
بـراى اطـاعـت مـن آماده كرده و من او را از معصيتم باز داشتم بدانكه اين علامت رضاى من است
.
و ايـضا در همان كتاب بدين مضمون روايتى از حضرت صادق عليه السلام چنين آمده است :
رضا و تسليم بقضا و قدر از علامت ايمان مؤ من است .
بـارى رضـاى الهى هم برضاى حجت هاى الهى و اوصياى حق محقق ميشود ، و اين دورى است
كه از هر طرف صادق است يعنى رضاء خدا همان رضاى اولياى خدا است و رضاى اولياى
خـدا هـم هـمـان رضـاى خـداسـت ، چـنـانـچـه حـضـرت سـيـد الشـهـداء در مـكـه
قـبـل از حـركـت بـه عـراق بـراى مـردم و حـاضـريـن فـرمـود : رضـا الله رضـانـا
اهـل البـيـت آنـچـه را خـدا پـسـنـدد هـمـان پـسـنـد مـا
اهل بيت است .
پس براى اينكه مؤ منين و علاقمندان بولى عصر بخواهند رضا و خوشنودى آن بزرگوار
را فـراهـم كـنند بايد كارى كنند كه رضا و خوشنودى خدا فراهم شود و اين امر جز از راه
اطـاعـت و فـرمـانـبـرى خـدا و پـيـغـمـبـرش مـمـكـن نخواهد شد . و يكى از عمده ترين موجبات
تحصيل رضايت حق ترك معصيت و نافرمانى است ، در مجلد 15 بحار ص 171 (521) از
حـضـرت صـادق عـليـه السـلام روايـتـى نـقـل شـده كـه فـرمـود :
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده : هر كس بجهت ترس از خدا معصيت او را ترك كند
خدا هم او را روز قيامت راضى مى گرداند .
و هب لنا رافته و رحمته و دعاءه و خيره
تـرجـمـه : ( و راءفـت و مهربانى و دعا و خير و بركتش را بما موهبت
فرما) .
شرح : چون جميع خيرات و بركات و سعادت دنيا و آخرت به بركت وجود آنحضرت
اسـت ايـن است كه از خداوند مساءلت مى كنيم تا بما توفيق عنايت فرمايد كه مورد توجه
آن بـزرگـوار قـرار گـيـريـم و مـشمول راءفت و مهربانى و دعا و خير و نيكى آن حضرت
واقع شويم .
ما ننال به سعة من رحمتك و فوزا عندك
تـرجـمـه : ( تا بدين وسيله ما برحمت واسعه و فوز سعادت تو اى
خدا نائل شويم ) .
شـرح : اهـمـيـت وجـود پـر بـركـت ولى خـدا همچون طبيب حادقى است كه شخص مريض
براى سلامتى خود بايد خود را تحت مراقبت و دستور او قرار دهد ، و درمانش از هر حيث و هر
جـهـت چـه از نـظـر نـوع غذا و دارو و چه از نظر مقدار و وقت آن بايد طبق برنامه صحيح و
كـامـل دسـتورات او قرار دهد ، و كسى هم كه علاقه به سعادت دنيا و آخرت خود دارد بايد
اعـمـال و افـعـال خـود را مـطـابـق بـرنـامـه صـحـيـح و
كـامـل انـجـام دهـد ، كـه بـدون چـنـيـن بـرنـامـه صـحـيـح مـمـكـن نـيـسـت و امـيـد مـوفـقـيـت
حاصل نميشود . پس ، از اين نظر ، عمل مؤ من و شخص مسلمان بايستى طبق برنامه صحيح و
كاملى صورت گيرد ، و اين برنامه همان است كه از طرف حق و حجت زمان تعيين مى گردد ،
و مـعـرفـت خـدا هـم بـمـعـرفـت مـظـاهـر هـدايـت كـامـل مـى گردد ، و اين است سر محبت و ولايت
اهل بيت عليه السلام كه در اخبار و احاديث بدان تاءكيد شده است .
و اجعل صلاتنا به مقبولة
ترجمه : ( و بوسيله آن بزرگوار نماز ( و طاعات ) ما را بپذير ) .
شرح : آرى عمل
و طـاعـت و عـبـادت هـمـانـطـوريـكـه گـفـتـه شـد بـايـسـتـى از روى بـرنـامـه صـحـيـح و
كـامل اولياى خدا باشد . تا مورد قبول درگاه حضرت احديت و پذيرش او قرار گيرد ، و
تـوفـيـق انـجـام آن را طـبـق بـرنـامـه كـامـل صـحـيـح از خـداونـد
مـتـعـال خـواهـانـيـم . و لذا قـبـول نـمـاز و عـبـادات ديـگـر بـمـوجـب روايـات ،
موكول به اعتقاد بولايت و امامت اولياى حق است .
در مـجـلد 7 بـحـار ص 393 (522) از امـام صـادق عـليه السلام روايت شده كه فرمود :
هـنـگـامـى كـه در روز قـيـامـت بـنـده در پـيـشـگـاه
عـدل الهـى قـرار گـرفـت اول چيزيكه از او سئوال ميشود از نمازهاى واجبه و زكات واجب و
روزه هـاى واجـب و حج واجب و از ولايت ما اهل بيت است ، پس اگر اقرار بولايت ما داشته و با
هـمـان نـيـت هـم از دار دنـيـا رفـتـه بـاشـد نـمـاز و زكـات و روزه و حـج او
مـقـبـول اسـت ( چـون از روى برنامه صحيح بوده ) ، و اگر اقرار بولايت ما نكند چيزى از
اعمال او بدرگاه خدا قبول نميشود .
وذنوبنا به مغفورة
ترجمه : ( و بوسيله او گناهانمان را مورد مغفرت و آمرزش قرار ده )
.
شـرح : اقـرار بـگـنـاه در پـيـشـگـاه عـدل الهـى ، خـود ايـن
عـمـل يـك نـوع تـوبـه و مـقـدمـه آنـسـت . و اقـرار بگناه و توبه هم بايستى همانند ساير
اعـمـال ديـگـر از روى نـقـشـه صـحـيـح انـجـام گـيـرد تـا
مـقـبـول درگـاه الهـى واقـع شـود . در مـجـلد 15 بـحار ص 128 (523) از حسين بن على
عـليـهـمـا السـلام روايـت شـده كـه فـرمود : رسول خدا فرمود : مودت و دوستى ما را
بـدل داشـتـه بـاشيد ، زيرا كسى كه مودت ما را داشته باشد روز قيامت بوسيله شفاعت ما
وارد بـهـشـت خـواهـد شـد ، قـسـم بـآنـكـه جـانـم بـدسـت قـدرت اوسـت كـه بـنـده اى از
عمل خود بهره نمى برد مگر بمعرفت حق ما .
و دعاءنا به مستجابا
ترجمه : ( و بوسيله او دعايمان را استجاب فرما ) .
شـرح : البته دعا براى استجابت است چنانكه فرمود ادعونى استجب لكم ، و
انـجـام آن را شـرايـطـى اسـت كـه لازم است آن آداب و شرايط مراعات شود و ذكر آن در كتب
ادعـيـه و اخـبـار آمـده اسـت . (524) از جـمـله اقـرار و اعـتـراف بگناه و طلب مغفرت از آنست
چـنـانـكـه در روايـات هـم آمـده اسـت ، و در دعـاى كـمـيـل اسـت . ... اللهـم اغـفـرلى
كل ذنب اذنبته و كل خطيئة اخطاتها .
و اجعل ارزاقنا به مبسوطة
ترجمه : ( و بوسيله او روزى ما را توسعه ده ) ( و تنگ مگردان ) .
شـرح : در مـجـلد يـكـم وسـائل
امـيـرى ص 227 از راوى نـقـل مـى كند كه گويد : از معمربن خلاد شنيدم مى گفت : حضرت
ابـو جعفر عليه السلام بمردى كه در مقام طلب روزى از خداوند بود و مى گفت : اللهم
انـى اسـالك من رزقك الحلال الطيب نظر افكند و فرمود : درخواست روزى پيغمبران را
نـمـودى ( بـلكـه ) بـگـو اللهم انى اسالك من رزقك الواسع چون هر كس قدرت بر
قناعت روزى پيغمبران را ندارد لذا بايد از خداوند مساءلت فراخى و وسعت روزى را نمايد
. (525)
و همومنا به مكفية
ترجمه : ( و به بركت وجود او هم و غم ما را برطرف فرما ) .
شرح : مهمترين و دشوارترين هم و غم ما شيعيان و ارادتمندان آن بزرگوار صدمات
و گـرفتاريهائى استكه از ظلم و جور حكام ستمگر و طاغوتهاى زمان نسبت بمردم مستضعف
خصوصا بعلاقمندان دولت حق و حكومت عدل ميرسد هم چنانكه در توقيع شريف براى شيخ
مـفـيـد آمده كه مى فرمايد : اگر چه خداوند آنچه را كه صلاح ما و شيعيان و مؤ منان
اسـت بـمـا نـمـايـانـده ، و جـايگاهى كه ما هستيم از جايگاه ظالمين دور است ، ولى از اخبار و
حـالات شـمـا آنـچـه را بـشـمـا در دولت فـاسـق مـى گـذرد كـامـلا آگـاهـيـم و چـيـزى از آن
گرفتاريها كه بشما ميرسد از ما مخفى نميماند .
حـال اگر از فقدان و غيبت آنحضرت رقت قلبى برايت پيدا شود آنرا غيبت دان و دعا كن كه
رحمتى است و در روايت منقول در مجلد 19 بحار ص 50 فرمود : اغتنموا الدعاء عند الرقة
فانها رحمة . (526)
و حوائجنا به مقضية
تـرجـمـه : ( و بـه بركات وجود او حاجات ما را برآورده گردان ، و
نيازهايمان را برآورده بخير گردان ) .
شـرح : گـر چه آدمى بايد خود سعى و كوشش داشته باشد و مقدمات كار را هم خود
فـراهـم و آمـاده سـازد، ولى البـتـه انـجام هر عملى وابسته باءسباب و وسائلى است و يا
علل و عواملى دارد كه چه بسا از آن غفلت مى شود ، و يا از قدرت و توانائى انسان خارج
اسـت و يـا جـهـات ديـگـر و در نتيجه انسان بهدف و مقصود خود نميرسد ، لذا بايد در همه
امـور و در هـمـه وقـت بـيـاد خـدا بـاشـد و از او اسـتـمـداد و يـارى طـلبـد . در خـبـر است كه
رسـول خـدا فـرمـود : آيا ميخواهيد شما را بسلاحى دلالت كنم كه بوسيله آن از شر
دشـمـنـانـتـان نجات يابيد ؟ گفتند آرى ، فرمود شب و روز را دعا كنيد كه دعا اسلحه مؤ من
است 0 (527)
البـتـه مـسـلم است كه نيازهاى ما را خدا تاءمين مى كند ، ولى شايسته است كه ما هم آنرا از
خـدا بـخـواهـيـم و نـيـاز خـود را اعـلام نـمـايـيـم و خـداونـد هـم آنـرا بـوسـيـله اسـبـاب و
وسـائل مربوطه از غيب تاءمين كند . در كتاب وسائل الشيعه مجلد يكم ص 214 از حضرت
صـادق عليه السلام روايت شده كه فرمود : و بر شما لازم است دعا كردن و شخص مسلمان
بـعـمـلى بهتر از دعا و توجه بخدا و تضرع و زارى بدرگاه او و مساءلت از او بمقاصد
خـود نـميرسد ، پس رغبت نمائيد بعملى كه خدا شما را ترغيب فرموده و اجابت نمائيد امرى
را كـه خـدا شـمـا را دعـوت بـدان كـرده اءدعونى استجب لكم تا اينكه بواسطه دعا
رستگار شويد و از عذاب خداوند نجات پيدا كنيد .
پـس بـر مـا لازم اسـت كـه دعـا را يـكـى از اسـبـاب و
وسائل بلكه بهترين و بالاترين وسائل بدانيم .
و نـيـز از حـضـرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود : البته خدا عالم است
بـآنـچـه بـنـده اش مـيـخواهد و لكن دوست دارد كه بنده هم حاجات خود را براى او شرح دهد
. (528)
دعـاهـاى وارده بـراى رفع حوائج زياد است ولى مناسب است در اينجا اين دعا ذكر شود : در
مـجـلد 19 بـحـار صـفحه 236 (529) از كتاب دعوات راوندى از امام سجاد عليه السلام
نـقـل شـده كـه فرمود : پدرم در روز خونين ( عاشورا ) همان روز كه شهيد گشت به
بالين من آمد و مرا در بر گرفت و به سينه خود چسبانيد در حالى كه خون از بدنش جارى
بود گفت اى فرزندم اين دعا را بخاطر خود بسيار كه آنرا مادرم فاطمه بمن آموخت و او از
پـدرش رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله و رسـول خـدا از
جـبـرئيـل فـرا گـرفـت : در هـر حـاجـت و امـر مـهم و اندوهى كه پيش مى آيد و يا امر عظيم و
دشـوارى كـه روى مـى آورد بـگـو اللهم بحق يس و القرآن الحكيم و بحق طه و القرآن
العـظـيـم ، يـا مـن يـقـدر عـلى حـوائج السـائليـن ، يـا من يعلم ما فى الضمير ، يا منفس عن
المـكـروبـيـن ، يـا مـفـرج عـن المـغـمـومـيـن ، يـا راحـم الشـيـخ الكـبـيـر ، يـا رازق
الطـفـل الصـغـيـر ، يـا مـن يـا لا يـحـتـاج الى التـفـصـيـل
صل على محمد و آل محمد و آنگاه حاجت خود را بخواه .
و اقبل الينا بوجهك الكريم
تـرجـمـه : ( و بـوجـه كـريـم ( و بـزرگـوارى ) خـود بـرمـا
اقبال كن و توجه فرما ) .
شرح : اگر كسى بخواهد كه خداوند نظر لطف و رحمت خود را باو بنماياند ، شرط
عـمـده اش ايـن اسـت كـه خـود را بصفت تقوى بيارايد تا مورد توجه و عنايت حضرت احديت
قـرار گـيـرد هـم چـنـانـكـه مـى فـرمـايـد : ان الله مـع الذيـن اتـقـوا -
نـحـل / 128 - و ... و اعـلمـوا ان الله مع المتقين - بقره / 194 - و - توبه / 36 - از
ايـن آيـات شـريـفـه استفاده ميشود كه توجه حق و لطف و مرحمت او نسبت بكسانى است كه از
لوث كـفـر و شـر و نـفـاق و مـعـصـيـت پـاك و بـصـفـت تـقـوى و پـرهـيـزكـارى و
اعمال نيكو متصف باشند.
و اقبل تقربنا اليك
ترجمه : ( تقرب و توسل ما را بسويت بپذير ) .
شـرح : البـتـه تقرب و نزديكى به خداوند ، تقرب زمانى و مكانى نيست و خداوند
از ايـن هـر دو مـنـزه اسـت ، و زمـان و مـكان در ساحت قدس خداوند راه ندارد ، بلكه مقصود از
تـقـرب بـخـدا تـحـصـيـل مـقـام قـرب بـه او اسـت كـه آن روحـانـى و مـعـنـوى اسـت و از راه
عـمـل و طـاعـت و تـقـوى بـدسـت مـى آيـد ، آن عـمـلى كـه موجب رضا و خشنودى حضرت احديت
جل و عز قرار گيرد ، و اولياء خداوند همه از اين راه به درجات رفيعه قرب حق رسيدند ،
و بـا دورى از صـفـات رذيـله و اتـصـاف بـصـفـات كـريـمـه و
فـضـائل اخـلاق ( از دركـات جـهـل بـسـوى درجـات عـلم و از
بـخـل بـسـوى سـخـاء ، و از قـسـاوت بـسـوى نرمدلى و عطوفت گام برداشتن ) مقام قرب
حاصل مى شود ، و ولايت و محبت اهل بيت عليه السلام نيز يكى از مقربات است و آن هم بدون
عمل و ورع و تقوى نتيجه مطلوب نخواهد داشت . (530)
و انظروا الينا نطرة رحيمة نستكمل بها الكرامة عندك ، ثم لا تصرفها عنا بجودك
تـرجـمـه : ( بـرحـمـتـك و لطف خود بر ما نظر فرما تا بدان نظر ،
كـرامـت نـزد تـو را بحد كمال رسانيم آنگاه ديگر نظر لطف را به جود و بخشش خود از ما
باز مگير ) .
شـرح : اكـنـون پس از درخواست حاجات متعدده و استجابت آنها در پايان امر درخواست
جـامـعـى مـيـشود كه همان مقام كرامت نزد پروردگار است و آن درخواست رحمت خاصه است ، و
البـتـه مـشـمول چنين مقامى كه فوز سعادت دنيا و آخرت است خاص نيكو كاران است چنانكه
فـرمـايـد : ان رحـمـة الله قريب من المحسنين - اعراف : 56 - و اين رحمت خاصه الهيه
اسـت و مخصوص بندگانى است كه اوصافشان را در اين آيه شريفه بيان فرموده : و
رحـمـتـى وسـعـت كل شى ء فسا كتبها للذى يتقون الزكاة و الذين هم بآياتنا يومنون -
اعـراف : 156 - و رحـمـت من بهمه چيز رسا است ، و آنرا براى كسانى كه پرهيزكارى مى
كنند و زكاة ميدهند و آنانكه بآيه هاى ما ايمان مى آورند مقرر مى كنيم .
و آيـه بـعـد آنـرا تـوضـيـح مـيـدهـد هـمـان كـسـانـى كـه
رسـول امـى و درس نـخـوانـده را كـه وصـف آن در تـورات و
انجيل آمده است پيروى مى كنند . پس اگر كسى متابعت اين پيغمبر خاتم را نكند و
از اطاعت از او طغيان و سركشى نمياد مورد غضب و خشم خدا قرار گيرد چنانكه فرمود : و
لا تطغوا فيه فيحل عليكم غضبى و من يحلل عليه غضبى فقد هوى - طه : 81 - و در آن
مـورد طغيان و سركشى نكنيد كه غضب من بشما رسد و هر كس غضب من باو رسد محققا سقوط
كند .
و اســـقـــنـــا مــن حـوض جـده صـلى الله عليه و آله بكاسه و بيده ريا رويا هنئا سائغا لا
ظمابعده يا ارحم الراحمين
ترجمه : ( و ما را از حوض كوثر جدش صلى الله عليه و آله بجام
و بـدسـت او سـيـراب كـن سيرابى كامل ، بآب خوش و گوارا كه بعد از آن ديگر تشنگى
نباشد اى مهربان ترين مهربانان ) .
شـرح : در مـجلد 3 بحار الانوار ص 293 (531) از ابن عباس روايت شده گويد :
وقتى كه سوره اءنا اعطيناك الكوثر نازل شده ، على بن ابى طالب عليه السلام
از رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله سـئوال كـرد كـه يـا
رسول الله كوثر چيست ؟ حضرت فرمود : نهرى است كه خداوند بمن كرامت فرموده ، على
عليه السلام گفت اين نهر شريفى است يا رسول الله پس براى ما آنرا وصف كن ، فرمود
: آرى كـوثـر نـهـرى اسـت كـه از زير عرش خدا جارى ميشود ، آب آن از شير سفيدتر و از
عـسل شيرينتر و از سرشير لطيف تر است تا آنكه فرمود : يا على اين نهر آب براى من و
تو و دوستان تو بعد از من است .
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : مـن لم يـومـن بـحـوضـى فـلا اءورده الله حـوضى
(532) هر كس بحوض من ايمان نداشته باشد خداوند او را بحوض من وارد نسازد .
بـدانـكـه انـسـان در دنـيا و آخرت تشنه ميشود و نياز به سيراب شدن دارد ، اما تشنگى و
نـوشـيـدن و سـيـراب شـدن آن مـتـنـاسـب بـا هـمـان عـالم اسـت كـه در اوست ، چنانكه خداوند
مـتـعـال دربـاره بـهـشـتـى كـه بـه مـتـقـيـن وعـده فـرمـوده مـى فـرمـايـد :
مـثـل الجـنة التى وعد المتقون فيها اءنهار من ماء غير آسن و اءنهار من لبن لم يتغير طعمه و
انـهـار مـن خـمـر لذة للشـاربـيـن وآنـهـامـن عـسـل مـصـفـى و لهـم فـيـهـا مـن
كل الثمرات . ـ محمد : 15 ـ (533) ( مثل بهشتى كه به متقين وعده داده شده است در آن
نهرهائى است از آب صاف و زلال تازه ، و نهرهائى از شير كه طعم و مزه آن تغيير نكرده
، و نـهـرهـائى از شـربـتـى كـه بـراى نـوشـنـدگـان لذت بـخـش اسـت ، و نـهـرهـائى از
عسل صاف و خالص و تصفيه شده و آنان در آنجا از هر ميوه و ثمره اى برخوردارند .
و دربـاره سـتـمـكـاران مـى فـرمـايـد و ان يـسـتـغـيـثـوا يـغـاثـوا بـمـاء
كالمهل يشوى الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا - كهف : 29 ـ و اگر استغاثه كنند
و فـريـادرسـى خـواهـنـد بـآبى چون مس گداخته به سويشان روند و پاسخشان دهند كه
چهره ها را بريان ميكند و بد نوشيدنى است و بد جاى آسايشى است .
و در سـوره دهـر وصـفـى از ايـن شـراب نـوشـيدنى و كيفيت نوشيدن آن در
جـامـهـاى نـقره و بلورين شده است ، مى فرمايد : و يطاف عليهم بآنية من فضة و اكواب
كـانـت قـواريـرا ـ قـواريـر مـن فـضـة قـدروهـا تـقـديـرا . و يسقون فيها كاسا كان مزاجها
زنـجبيلا آيات 15 و 16 و 17 ـ يعنى و ( ساقيان بهشت ) با جامهاى سيمين و ليوانهاى
بـلوريـن بر آنان دور زنند و آن ليوانهاى بلورين نقره رنگ را باندازه و تناسب ( اهلش )
مـقـدر كـرده انـد و در آنـجـا بـا جـام آبـيـكـه مـمـزوج بـه
زنـجـبـيـل ( عـطـر آگـيـن ) اسـت بـآنـان بـنـوشـانـنـد . چـون قـوم عـرب از
زنجبيل استفاده عطر و بوى خوش مى كردند .
در تفسير مجمع البيان از ابن عباس نقل مى كند كه هر چه را كه خداوند از نعمت هاى
بهشت در قرآن نام برده است مثل و مانند آن در دنيا نيست ، و لكن خدا آنرا بهمان نامى كه در
دنـيـا شـنـاخـتـه شـده اسـت نـام مـى برد ، و زنجبيل از چيزهائى است كه نزد عرب محبوب و
پسنديده است و لذا خداوند هم آن نعمت را باين اسم در قرآن ذكر كرده و بآنان وعده داده كه
در بهشت از جام آبى كه ممزوج به زنجبيل بهشت است نوشانيده ميشود . (534)
بـارى بـراى نـجـات و رهـائى از هـول و هـراس عـالم قـيـامـت بـايـد
اعـمـال و رفـتـار اوليـاى خـدا را الگـوى زنـدگـى خـود قـرار دهـيـم و
اعـمـال و رفتار خود را بر آن محور استوار سازيم ، و اين است معنى رواياتى كه در باب
لا تـقـبـل الاعمال الا بالولاية آمده است همچنانكه در مجلد سوم بحار الانوار ص 294
(535) از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام از پـدران بـزرگـوارش از
رسـول خـدا صـلوات الله و سـلامـه عـليـهـم اجـمـعـيـن
نـقـل شـده كـه فـرمـود : هـر كـس بـخـواهـد از
هـول و هـراس قيامت درامان باشد بايد ولى مرا دوست بدارد و از او پيروى نمايد و او على
بـن ابـى طـالب وصـى و جـانشين من بعد از من و صاحب حوض من است كه دشمنانش را از آن
دور و دوستانش را سيراب مى كند ، و كسى كه از آن بنوشد پيوسته تشنه و كسى كه از
آن ننوشد پيوسته تشنه و كسى كه بنوشد سختى نكشد و هرگز تشنه نخواهد شد.
الحـمد للّه الذى من على و وفقنى لا تمام هذا الشرح ، و ما ذلك الا ببركات وجود مولانا
الحجة بن الحسن العسكرى - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - و جعلنا من انصاره و اعوانه
.
و ختم بفضل اللّه و كرمه فى يوم الخميس ثالث شهر جمادى الاولى من شهور سنة اربع و
ثـمـانـيـن و ثـلاثـمـائة بـعـد الف مـن الهـجـرة المقدسة على هاجرها الف سلام و تحية على
يـدشـارجـه الراجـى الى غـفو البارى محيى الذين بن الكاظم العلوى الطالقانى و الحمد
للّه و صلى اللّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين .
|