next page

fehrest page

back page

و چـون آن حـضـرت ظـهـور فـرمـايـد و بـيـرق حـكـومـتـش بـرپـا شـود بـسـار عـدل و داد را گـسـتـرش اده و ظلم وتعدى را از ميان مى برد، و كسى را نيازى به ظلم نيست قـادر مقام رفع ظلم از خود، متوسل به ظلم شود و احيانا تشفى قلب خود را از حدود شرعى تـجـاوز دهـد، بـلكه عفو نمايد همچنانكه خداى تعالى مى فرمايد: و ان عاقبتم فعاقبوا بـمـثـل مـاعـوقـبـتـم بـه ولئن صـبـرتـم لهـو خـيـر للصـابـريـن ـ سـوره نـحـل : 126 ـ و اگر بخواهيد عقوبت كنيد نظير همان آسيبى كه ديده ايد عمى انجام دهيد، و اگر صبر پيشه گيريد همين عمل براى صابران بهتر است .
اين المدخر لتجديد الفرائض و السنن
ترجمه :
كجا است آن كسى كه براى تجديد و احياء زنده كردن ) فرائض و سنن آئين اسلام كه محو و فراموش ‍ شده ) ذخيره شده است )
شرح : در اثر استيلاى روساى جور و فراهم آوردن شهوات و هواهاى نفسانى واجبات الهـى و سنن دينى در جامعه مسلمين از ياد رفته و دستورات و روش هاى اسلامى متروك و از ميان رفته . و چه بسا به واسطه مرور زمان و پيروى هواى نفس متدرجاً آنانكه بوجود امام زمان هم معتقد بودند آنرا از ياد برده باشند.
مـجـلد 13 بـحـار ص 134(301) از عـلى بـن جـعـفـر از برادرش موسى بن جعفر عليهما السـلام روايـت كـرده گـويـد: هـنـگـامـى كـه پـنـجـمـيـن امـام از نسل هفتمين امام غايب شود. براى حفظ دينتان به خدا پناه بريد، مبادا كسى شما را از دينتان بـازگـردانـد. اى فرزندم صاحب اين امر ناگزير است از غايب شدن تا آنجا كه آنهائيكه بـه او ايمان داشتند از طولانى شدن زمان غيبت ) از عقيدشان برگردند. و اين غيبت او امتحانى است از طرف خدا كه خواسته بندگانش را بوسيله آن امتحان كند.
و از مـيـان مـسـلمـانـان آنـانانى را كه ايمانشان ثابت است و به دستورات خدا و پيغمبر او عمل مى كنند ميتوان چنين تشبيه كرد كشعرة بيضاء فى بقرء سوداء همانند موى سفيدى كه در بدن گاو سياهى باشد.
اين المتخير لاعادة المله و الشريعة
تـرجـمـه :
كـجـا است آن كسى كه براى برگرداندن (حقايق ) ملت و شريعت دين مقدس اسلام ) انتخاب و برگزيده شده است
شرح : مراد از اين ملت و شريعتى كه بايد به وسيله او احيا شود و بدست با كفايت او انـجـام گـيـرد همان ملت و طريقه حضرت ابراهيم عليه السلام است كه خداوند در قرآن كـريـم بـه پـيـغـمبرش دستور فرموده كه از آن پيروى نما ثم اوحينا اليك ان اتبع ملة ابـراهـيـم حـنـيـفـا ـ نـحـل : 123 ـ آنـگـاه مـا بـه تـو وحـى كـرديـم كـه طـريـقه و روش معتدل ابراهيم را كه از مشركان نبود پيروى كن ، يعنى در دعوت به توحيد و نفى شرك و بت پرستى به تمام اقسام آن ، و عمل به سنت و آداب از او پيروى نما.
در تـفـسـيـر صـافـى ايـن روايـت را از تـفـسـيـر عـيـاشـى نـقـل مـى كـند كه امام حسين عليه السلام فرمود: ما احد على ملة ابراهيم الا نحن و شيعتنا و سـائر النـاس مـنـهـا بـرءاء امـام سوم فرمود: كسى جز ما و شيعيان ما بر ملت و روش ابراهيم نيست و ساير مردم از اين روش و طريقه دورند).
و در آيـه ديـگـر ـ بـقـره : 135 ـ مـى فـرمـايـد: قـل بـل مـلة ابـراهـيـم حـنـيـفـا بگو بلكه آئين پاك ابراهيم را مى پذيرم كه ميانه رو بود). و آيات ديگر.(302)
در مجلد 16 بحار باب السنن الحنيفيه (303) رواياتى از آداب و دستورات طهارت و نـظـافـت اسـلامـى كـه نـمـونـه اى از سـنـن ديـن حـنـيـف ابـراهـيـم عـليـه السـلام اسـت نـقـل شـده از جـمـله در تـفـسـيـر قـمـى آمـده اسـت كـه خـداونـد حـنـيـفـيـت را بـر ابـراهـيـم نـازل كـرد و آن ده چـيز است عبارت از پاكيزگى پنج چيز در سر و پنج چيز در بدن ، اما در سـر عـبـارت اسـت از گـرفـتـن شـارب ، و گذاشتن ريش ‍ به حد معين )، و اصلاح كـردن مـو، و مـسـواك كـردن ، و خـلال نـمـودن . و امـا آن پنج كه در بدن است عبارت است از گـرفـتـن و ازاله مـوى بـدن ، و خـتـنـه كـردن ، و نـاخـن گـرفـتـن ، و غسل جنابت ، و تطهير كردن با آب .
ايـنـهـا حنيفيت و پاكيزه گى است كه ابراهيم آورده و تاكنون نسخ نشده و تا قيامت هم نسخ نمى شود.
و در سـوره ديـگـر مـى فـرمـايد: ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذيـن آمـنـوا و الله ولى المـومـنين آل عمران : 68ـ نزديك ترين مردم بابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كنند، و اين پيغمبر و آنانكه ايمان آوردند، و خدا دوستدار مومنان است ، خلاصه آنكه ابراهيم را به حقانيت يارى كنند.
و قال الله تعالى : ومن يرغب عن ملة ابراهيم الا ن سفه نفسه و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انـه فـى الاخـرة لمـن الصـالحـين ـ بقره : 130ـ از آئين و طريقه ابراهيم كناره گـيـرى نمى كند مگر كسى كه سفيه باشد، و البته ما او را در دنيا برگزيديم و او در آخرت از صالحان و شايستگگان است .
و كـسـى را كـه خـداونـد او را بـرگـزيـه بـاشـد، از اخـلال رذيـله و صـفات ذميمه منزه است ، پس شايسته و سزاوار است كه براى رستگارى و فـوز بـه سعادت دنيا و آخرت از او متابعت شود زيرا كه اراض از روش و طريقه او باعث شقاوت وهلاكت خواهد بود.
و از جمله طريقه او توصيه و سفارش به اولاد و فرزندان خود بود كه مراقب و مواظب دين خـود بـاشـنـد تـا در وقـت مـردن بـى ديـن از دنـيـا نـرونـد و بـا حـال تـسليم و سلامت نفس جان دهند چنانچه خدا در قرآن فرمايد: و وصى بهار ابراهيم بنيه و يعقوب يا بنى ان الله اصطفى لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون ـ بقره : 132 ـ و ابـراهيم و يعقوب فرزندانشان را به همين موضوع سفارش كردند كه اى فـرزنـدان ، خـدا بـراى شـمـا ايـن ديـن را بـرگـزيـد و جـز بـا عقيده به اسلام و تسليم نميريد.
فـائدة ـ از آيـه ومـن يـرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه كه ذكر آن سابقاً گذشت مـيـتوان اسفتاده نمود كه ملت پيغمبر ما هم همان ملت ابراهيم است با زيادتى از آداب و سنن تكاملى ، و كسى كه در اين عصر و زمان از طريقه و ملت پيغمبر اسلام صلوات الله عليه كـه خـاتـم پـيـغمبران است اعراض نمايد، او از طريقه ابراهيم اعراض نموده و اين خود يك نوع سفاهت و بى خردى است كه خدا مى فرمايد الا انهم هم السفهاء و لكن لا يعلمون ـ بقره : 13 ـ بدانيد كه اينها خودشان ابلهند و لكن نمى دانند.
و مـويـد آن آيـه و ما جعل عليكم فى الدين من حرج ملة ابيكم ابراهيم هو سمكم المسلمين من قـبـل و فـى هـذا ـ حـج : 78 ـ و در ايـن ديـن بـراى شما دشوارى قرار نداده ، آئين پدرتان ابراهيم است و او شما را از پيش و نيز در اين قرآن مسلمان نام داد.
و الشريعة
شريعت به حسب لغت راه روشن و آشكارى است كه آدمى رابه لب آب مى رساند. و آئين دين را هـم كـه شـريـعـت گـويـند بآن تشبيه شده ، چون همان قسم كه آب سبب حيات دنيائى و زنـدگـى مـوجـود زنـده اسـت و بـدان بـسـتـگـى دارد كـه فـرمـود: و جـعـلنـا مـن المـاء كل شى حى ـ انبياء: 30 ـ و هر چيز زنده را از آب قرار داديم ).(304)
و ايـن هـم سـبـب حيات ابدى و سعادت دنيا و آخرت است ، و اين راه روشن را شريعت گويند قـال الله تـعـالى : ثـم جـعـلنـاك عـلى شـريـعـة مـن الامـر فـاتـبعها ـ جاثيه : 18 ـ سپس ما تو را هم بر شريعتى از امر دين قرار داديم پس همان را پيروى كن .
و شريعتى كه خداوند براى پيغمبر اسلام صلوات الله عليه مقرر ساخته همان امورى است كـه در قـرآن فـرمـوده : شـرع لكـم مـن الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصـيـنا به ابراهيم و موسى و عيسى ان اقيموا الذين ـ شورى : 13 ـ براى شما تـشـريـع كـرد از ديـن ، هـمان را كه نوح را بدان توصيه نمود، و آنچه را كه ما به تو وحـى كـرديـم و بـه ابـراهـيـم و مـوسـى و عـيسى سفارش ‍ نموديم اين بود كه دين را بپا داريد.
و انـبـيـاء عـليـهم السلام در اصول عقايد و پرستش خدا و احكام و دستورات الهى اختلافى نـدارنـد، امـا در چـگـونـگـى افعال واعمال عبادى و بعضى از فروع و سنن به حسب زمان و مـصـالح اخـتـلاف دارند لكل جعلنا منكم شرعة و منها جاً ـ مائده : 48 ـ براى هر يك آئين و روشى مقرر كرديم .
اين المومل لاحياء الكتاب و حدوده
ترجمه :
كجاست آنكه براى احيا و زنده كردن كتاب آسمانى قرآن و حدودش مورد اميد و آرزوست
شـرح : در مـجـلد 13 بـحار صفحه 8(305) از امام ابو محمد عسكرى عليه السلام روايت شده موقعى كه حضرت حجت عليه السلام متولد شد فرمود: ستمگران و جباران خيال كردند كه آنان مرا مى كشند تا اين نسل را قطع كنند، پس چگونه ديدند قدرت خدا را و اينك او را مومل نام نهاد يعنى مورد آرزوى خلايق كه جامعه بشر آرزوى قيام او را دارند.
هـمـچـنـانـكـه در دعـاى افـتـتـاح شـب هـاى مـاه مـبـارك رمـضان است كه مى گوئى اللهم و صـل عـلى و لى امـرك ، القـائم المـومل و العدل المنتشر بار الها تو درود فرست بـر ولى امـرت امـام قـائم كـه مـورد آرزو ى مـردم ) و عدل منتظر است .
بـدانـكـه ظـلمت و تاريكى مانع از ديدن آيات حق و باعث اشتباه حق از شبهات باطله و عقايد فـاسـده و نـادانـيـهـا و هـواپـرسـتـى هـا مـى شـود. و از بـعـد از رحـلت رسـول خـدا در هـر آن و زمـان ايـن امـر در تـزايـد بـوده و خـواهـد بـود و خـداونـد مـتـعـال به مقتضاى صفت رافت و رحمت وسائل هدايت و روشنائى و نجات ز ظلمت ضلالت را بـراى بـنـدگـان خـود فراهم نموده چنانچه مى فرمايد: ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم اسرى : 9 ـ (البته اين قرآن خلق را به راست ترين و استوارترين طريقه هدايت مـى كـنـد). و در آيـه 82 هـمـان سـوره مـى فـرمـايـد و نـنـزل مـن القـرآن مـا هـو شـفـاء و رحمة للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا و ما آنـچـه از قـرآن فـرو مـى فـرسـتـيـم شـفـا (ى دل ) و رحـمـت الهى براى مومنان است و لكن ستمكاران را به جز زيان چيزى نخواهند افزود).
بـاران كـه در لطـافـت طـبـعش خلافت نيست
در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

در مـجـلد 7 بـحـار ص 28(306) عـلى بـن ابـراهـيـم در تـفـسـيـر خـود از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه آن حضرت در ضمن سخنى فرمود: كه من از شـمـا از ثـقـليـن سـئوال خـواهـم نـمـود؟ حـاضـريـن گـفـتـنـد يـا رسول الله ثقلين
چـيـسـت ؟ فـرمـود: كـتـاب خـدا كـه ثـقـل اكـبـر اسـت ، پـس بـدان چـنـگ زنيد و عـمـل كـنـيـد كـه هـرگـز گـمـراه نـخـواهـيـد شـد و لغـزش هـم پـيـدا نـخـواهـيـد كـرد.و ثقل اصغر عترت من و اهل بيت منند(307) كه خداوند مهربان و آگاه مرا آگاه ساخت كه اين دو هـرگـز ازهـم جـدا نـشـونـد تـا بر سر حوض (كوثر) بر من وارد شوند، همانند اين دو انـگـشـت ـ و دو انـگـشـت سـبـابه خود را پهلوى هم قرار داد كه يكى بر ديگرى فضيلت و برترى داشته باشد
.
افـسـوس كـه تسلط روساى دنياپرست ، و شهوت ران در دوره هاى بعد موجبات اعراض از قـرآن را فـراهـم نـمـود، و به مرور زمان عمل به احكام و حدود آن از ميان بيشتر امت اسلامى رخـت بـربـسـت و قـال الرسول يا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجوراً ـ فرقان : 30ـ پيغمبر خدا گويد پروردگارا قوم من اين قرآن را متروك و كنار گذاردند و به احكام و دستورات آن عمل نكردند.
رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله و سـلم فـرمـود: ان القـرآن مـا حل مصدق (308).
(قرآن شكايت كننده اى است كه شكايتش تصئيق مى شود).
لذا اهل قرآن و مصدقين آن همگى در انتظار و اميد قيام يگانه نگهبان قرآن هستند.
در كـتـاب المـهـدى ص 230 از قـول مـعـصـوم عـليـه السـلام نقل مى كند كه فرمود: لا تكون بدعة الا ازالها، و لا سنة الا احياها هر بدعتى را از ميان مى برد و هر سنتى را احيا مى كند تا آنكه هيچ بدعتى باقى نماند و هيچ سنتى هم متروك نباشد.
اين محيى معالم الدين و اهله
تـرجـمـه :
كـجـا اسـت زنـده كـنـنـده نـشـانـه هـاى ديـن و اهل آن
شرح : معالم : جمع معلم ـ بفتح ميم ـ بمعناى علامت و نشانه اى است كه بوسيله آن راه رسيدن به هدف و مقصد معلوم و هويدا شود، و معالم دين همان احكام دين از او امر و نواهى و هـر چيزى است كه علامت و نشانه دين باشد، همچنانكه مشاعر هم جمع مشعر هم بمعناى علامت و نـشـانـه اسـت امـا عـلامـت مـحـسـوس بـه شـعـور و حـواس ، نـه از راه عـلم و مـعـلوم كـمـا قال الله تعالى : و البدن جعلناها لكم من شعائر الله لكم فيها خير و قربانيها را براى شما از مراسم حج قرار داديم كه در آن هم براى شما خيرى است . و در آيه 32 همان سـوره مـى فـرمـايد: و من يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب و هر كسى كه شـعـائر (قـربـانـى هـاى ) خـدا را بـزرگ دارد البـتـه ايـن از پـرهـيـزكـارى دلهـاسـت . حـاصـل مـعـنـى آنـكـه تـعـظـيـم و بـزرگـداشـت شـعـائر الهـى بـه سـبـب تـقـواى درونـى دل است .
و مـعـنـاى ديـن در ذيـل عـنـوان و كلا شرعت له شريعة بيان شد. و چون دين و احكام و دستوراتش بواسطه سلطه مردم هواپرست و دنيا خواه به مرور زمان در ميان جامعه بشر و ملت مسلمان از ميان رفته و ميرود و فقط نامى از آن باقى مى ماند و تنها اسمى از آن برده مى شود. از اينرو گفت : محيى معالم الدين .
در مـجـلد 7 بـحـار ص 215(309) روايـت از پيغمبر اكرم است كه فرمود: بدا الاسلام غـريـبـا و سـيـعـود غـريـبـاً فـطـوبـى للغـربـاء قـيـل : يـا رسـول الله ثـم يـكـون مـاذا؟ قـال : ثـم يـرجـع الحـق الى اهـله (اسـلام در اول امر (بواسطه قلت مسلمانان و شيوع كفر و سنن جاهليت ) غريب و تنها بود و به زودى بـه هـمـان غـربـت اوليـه خـود بـرمـى گـردد، پـس خـوشـا بـه حال چنين اقليتى كه پيرو حقند چه در اول ظهور اسلام ، و چه بعد از آن ، و در آخر الزمان . آنـگـاه از پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله و سـلم سئوال شد پس عاقبت چه خواهد شد؟ فرمود: سرانجام به اهلش باز مى گردد.
بـعضى گفته اند مراد از طوبى بهشت است و تخصيص دادن طوبى را به جماعت غرباء بـه سـبـب صبر و تحمل آنان در برابر ظلم ستمكاران و اذيت و آزار كافران و منافقان خواهد بود.(310)
در كـتـاب كـمـال الديـن صـفـحه 376 روايتى از امام پنجم عليه السلام در تفسير اين آيه مـبـاركـه : اعـلمـوا ان الله يـحـيـى الارض بـعـد مـوتـهـا ـ حـديـد: 17 ـ اسـت كـه در تـاءويـل آن فـرمـود: خـداونـد عـز و جـل زمـيـن را بـه وسـيـله قـائم (آل مـحـمـد زنـده مـى گـردانـد پـس از مـوت زمـيـن . و مـراد از مـوت زمين كفر و جور اهل آن است ، و شخص كافر همان مرده است .
زنـده دلا مـرده نـدانـى كـه كـيـسـت
آنـكـه نـدارد بـه خـدا اشتغال

در تـفـسـيـر ايـن آيـه مـبـاركـه وقـاتـلو هـم حـتـى لا تـكـون فتنة و يكون الدين كله لله (311) (و آنها را بكشيد تا فتنه اى نباشد و همه دين از آن خدا شود) در كتاب تفسير عياشى روايتى از زراره نقل كرده كه امام صادق عليه السلام فرمود: راجع به اين آيه از پـدرم سـئوال كـردنـد، پـدرم فرمود: هنوز تاويل اين آيه محقق نشده است ، اگر قائم ما قيام كند هر آنكس كه او را بيند تاويل آن را به خوبى خواهد ديد. چون با ظهور و قـيام آن حضرت دين اسلام چنان بالا گيرد كه شعاع آن در تمام روى زمين پرتو افكنده و گسترش خواهد يافت .

اين قاصم شوكه المعتدين
ترجمه :
كجا است درهم شكننده شوكت و قدرت ستمكاران و متعديان
شـرح : بـدانـكـه بـه مـوجـب اخـبـار وارده ، حـجـج الهـيه مظهر اسماء و صفات حق مى بـاشـنـد، در دعـاى افتتاح شب هاى ماه مبارك رمضان براى ذات مقدس خداوندى صفاتى ذكر شـده از جـمـله : و الحـمـدلله قـاصـم الجـبـاريـن مـبـيـر الظـالمـيـن ، مـدرك الهـاربـيـن ، نـكال الظالمين و ستايش خداوندى را كه در هم شكننده سركشان است و هلاكت كننده ستمكاران ، دريابنده گريزندگان ، به كيفر رساننده ظالمان .
حـضـرت ولى عـصـر عـجـل الله تـعـالى فـرجه الشريف از جمله مظهر اين صفات جلاليه الهى است كه چون قيام كند شوكت و قدرت ظاهرى روساى سلطه گر جهان را كه با دارا بودن هر گونه سلاح هاى جنگى از توپ و تانك و موشك و هواپيما و اتم ، بـا داشـتـن افـراد نـظـامـى جـنگ آزموده و ساير مهمات جنگى ديگر كه در اختيار دارند و مى كـوشـنـد كه ملل ديگر را به زير يوغ بندگى و سلطه خود درآوردند، از ميان مى برد و نابود مى كند، در حالى كه جهان را به خاك و خون كشيده اند و عده زيادى را از ميان برده اند.
مـجـلد 13 بـحـار صـفـحـه 150 روايـتـى از بـزنـطـى (312) از امـام هشتم عليه السلام نـقـل كـرده كـه فـرمـود: پيش از وقوع اين امر قيام قائم كشتارى است بـيـوح ، پـرسيدم بيوح چيست ؟ فرمود كشتار دائم و پيوسته اى است كه فتور و فاصله پذير نيست (313) .
و اءيـضا در مجلد 13 بحار صفحه 163 (314) روايتى از امام محمد باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود : قيام قائم محقق نمى گردد مگر پس از وقوع خوف شديد ، و انـواع گـرفـتـارى و بـلا و آشـوب كه دامنگير مردم مى شود ، و پيش از آن وقوع بيمارى طـاعـون ( مـرض مـسـرى ) ، و دشمنى و ستيزگى اعراب با يكديگر ، و اختلاف شديد ميان مـردم ، و تـفـرقـه و جـدايـى در ديـنـشان ، و اختلاف در اوضاع و احوالشان بطورى كه از شدت رنج و اذيت و آزار اشرار صبح و شب آرزوى مرگ مى كنند ، و از ظلم و جور نسبت به يـكـديـگـر بـعضى بعض ديگر را مى خورند و نابود و از هستى ساقط مى كنند ، و خروج قائم هنگامى صورت مى گيرد كه مردم فرج و گشايشى نمى بينند و ماءيوس و نااميدند .
اين هادم ابنيه الشرك و النفاق
ترجمه :
(كجا است ويران كننده بنا و سازمانهاى شرك و نفاق ) .
شرح : كليه بنا و سازمانهائى كه بر اساس و پايه شرك و نفاق بنا و تاءسيس شـده بـاشـد بـه دسـت و دسـتـور آن حـضرت خراب و ويران مى شود از جمله معابد يهود و نـصـارى و بتكده ها حتى بعضى از مساجد و بناهائى كه بنام دين و مذهب ايجاد شده و جنبه شرك و نفاق به خود گرفته باشد خراب مى گردد .
شـيـخ مـفـيـد در ارشـاد به توسط ابو بصير از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده ... تـا آنكه فرمود : هنگامى كه قائم قيام كند به كوفه مى رود و در آن ديار چهار مسجد را خراب مى كند (315)
بـعضى از اهل نظر گفته اند بعيد نيست كه اين چهار مسجد همان مساجدى است كه بعضى از خوارج و سران لشكر كوفه پس از واقعه كربلا و شهادت جانسوز حضرت سيد الشهداء و كـشـته شدن آن بزرگوار آن مساجد را نوسازى و معروف است به مساجد ملعونه . البته ايـن مـسـاجـد فـعـلا وجـود نـدارد ولى امـكـان دارد كـه قـومى روى كار آيند و چنين مساجدى را تجديد بنا كنند و بسازند (316) ، و ممكن است اكنون هم نمونه چنين مساجدى باشد .
در مـجـلد 13 بـحـار ص 193 (317) . رواى گـويـد در سـيره و روش كار حضرت مهدى عليه السلام از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه چگونه است ؟ فرمود : همان كارى كه رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله كـرد او هـم مـى كـنـد ، آنـچـه از آثـار بدعت و شرك و گـمـراهـى پـيـش از ظـهـور وى پـديـد آمـده از مـيـان مـى بـرد هـمـچـنـانـكـه رسول خدا اساس جاهليت را منهدم كرد ، و اسلام دوباره تجديد مى شود (318) .
در خـصـوص ويـران كردن بعضى از مساجد و مستحدثات آن به فرمان حضرت ولى عصر عـجـل الله تعالى فرجه الشريف ، نمونه اى از آن در زمان پيغمبر اسلام و به دستور آن بـزرگـوار انـجـام گـرفـت ، و آن مـسـجدى بوده كه قرآن آن را بنام مسجد ضرار معرفى كـرده و الذيـن اتـخـذوا مـسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤ منين و ارصادا لمن حارب الله و رسـوله مـن قـبل - الآية - توبه : 107 - ( آنانكه مسجدى را براى ضرر زدن و تـقـويـت كـفـر و تـفرقه انداختن ميان مؤ منان و بانتظار ( قدوم ) كسى كه از پيش با خدا و رسـولش سـتـيـزه كـرده سـاخـتـه انـد و قـسـم مـى خـورند كه جز نيكى منظورى نداشتيم و حـال آنكه خدا گواهى مى دهد كه آنان دروغ گويانند ) . و در آيه بعد مى فرمايد : هرگز در آن نايست و اقامه نماز مكن - تا آخر آيه 110 .
در شـاءن نـزول ايـن آيات در تفاسير آمده شخصى بنام ابو عامر صيفى از اشراف خزرج كـه در ايـام جـاهـليـت بـه رهبانيت در آمده و لباس ‍ خشن به تن مى كرد و به ابوعامر راهب مـعـروف بـود ، در اسـلام بـه ابـو عـامـر مـنـافق و فاسق شناخته شد ، چون در مدينه خدمت رسـول خـدا رسـيـد نسبت به وضع آن حضرت حسد برد و عليه او تحريكات مى كرد و در جنگ احد با مشركين همدست بود و به مكه فرار كرد و پس از فتح مكه به طائف گريخت و بعد از آنكه اهل طائف هم مسلمان شدند به شام گريخت ، و از آنجا به روم رفت و نصرانى شـد ، و او از شـام بـه منافقين مدينه پيغام فرستاد كه خود را آماده سازيد ، و مسجدى بنا كـنيد ، و من هم به نزد قيصر روم مى روم و از او استمداد و كمك مى گيرم و به سوى شما مـى آيـم و پـيـغـمـبـر را از مـديـنـه بـيـرون خـواهـم كـرد ولى او عـمـرش وفـا نـكـرد و قبل از رفتن نزد قيصر بمرد .
بارى منافقين هم مسجدى ساخته و خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و گفتند : يـا رسـول الله مـا بـراى افراد مريض و كسانى كه كارشان زياد است و نمى توانند راه دورى را طـى كـنـنـد و بـه مـسـجـد شـمـا بـيـايـنـد مـسـجـدى سـاخـتـيـم و مـيـل داريـم بـدانجا تشريف آورده و آنرا افتتاح و در آنجا نماز بگذارى ، پيغمبر چون آماده سـفـر تـبـوك بـود انـجـام آن را بـه بـعـد مـوكـول كـرد كـه ايـن آيـات نزول شد و وضع آن مسجد را روشن كرد و دستور آتش زدن ويران كردن آن صادر شد .
اين مبيد اهل الفسوق و العصيان و الطغيان
تـرجـمـه :
( كـجـا اسـت آن كـه نـابـود كـنـنـده اهل فسق و عصيان و ظلم و طغيان است ) .
شرح : مجلد 13 بحار ص 161 (319) از حذيفة بن يمان روايت مى كند كه گفت از پـيـغـمـبـر خـدا صـلى الله عـليـه و آله و سـلم شـنـيـدم كـه فـرمـود : خـدا دوسـتـان و بـرگـزيـدگـان خـود را از ديـگـران جـدا سـازد تـا آنكه زمين را از لوث منافقان و گمراه كـنـنـدگـان و فـرزنـدان ايـشـان پـاك گرداند تا به آنجا كه پنجاه زن به مردى برمى خـورنـد ، يـكـى گـويـد اى بنده خد مرا بخر ( و نجاتم بده ) و ديگرى گويد مرا ببر و پناهم ده .
در كتاب المهدى ص 90 چنين نقل كرده : كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : از طـرف آسـمان مناديى ندا مى كند اى مردم بدانيد كه خدا دست ظالمان را كوتاه و حيله و مكر منافقان و پيروان آنها را تباه كرد و از سر شما برداشت و اكنون بهترين افراد امت را والى شما كرده و به او ملحق شويد كه اوست مهدى .
در مجلد 13 بحار ص 188 (320) از ابن بكير روايت شده گويد از ابوالحسن ( موسى الكـاظـم ) عـليـه السـلام از تـفـسـيـر ايـن آيـه مـبـاركـه سـئوال كـردم كـه مـى فـرمايد : وله اسلم من فى السموات و الارض طوعا و كرها - آل عـمران : 83 - ( آيا غير دين خدا را مى طلبيد ) در صورتى كه آنچه در آسمان ها و زمين اسـت خـواه نـاخـواه تـسـليـم اويـنـد و بـه سـوى او بـاز مـى گـردنـد ) حـضرت فرمود : ( تـاءويل ) اين آيه درباره قائم نزول يافته هنگامى كه آن حضرت بر يهود و نصار ى و صـابـئيـن ( مشركان ) و طبيعى مذهبان و مرتدين و كافران در شرق و غرب زمين است خروج كـنـد ، و ديـن اسـلام را بـه آنـهـا پـيـشـنـهـاد مـى كـنـد ، پـس هـر كـه آنـرا از روى مـيـل و رغـبـت پـذيـرفـت او را به نماز و دادن زكات و آنچه را كه شخص مسلمان ماءمور به انـجـام آن و بـر او واجـب است امر مى كند ، و كسى كه مسلمان نشود كشته مى شود تا جائى كـه در شـرق و غرب عالم كسى غير از موحد باقى نماند . به او گفتم قربانت شوم مردم روى زمين بيش از اينها هستند ( چگونه قائم مى تواند همه آنها را مسلمان كند و يا بكشد ) ؟ فـرمـود : وقـتـى كـه خـداونـد چـيـزى را اراده كـنـد انـدك را زيـاد و زياد را كم مى گرداند (321)

اين حاصد فروع الغى و اشقاق
تـرجـمـه :
( كـجـا اسـت آنـكـه نهال و شاخه هاى گمراهى و نفاق و جدائى را از ميان بردارد )
شـرح : از جمله وظائف آن حضرت از ميان بردن موجبات گمراهى و اختلاف و تشتت در دين است هر چند در اصل و اساس آن يكى باشند. و از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده كه فرمود : همان تفرقه و اختلافى كه پس از حضرت موسى ميان بنى اسـرائيـل اتـفاق افتاد بزودى در امت من نيز پيدا مى شود و به حدود هفتاد و سه گروه مى شـونـد (322) . هـمـه آنـهـا مـعـذب در آتـشـنـد جـز يـك فـرقـه ، و چـون از حـضـرتـش سـئوال شد آن يك فرقه كدامند ؟ فرمود آن طريقه اى است كه امروز ما بر آن هستيم كه من و اهل بيت منند (323) .
و چـون از وظـائف مهم حضرت ولى عصر اصلاح جامعه بشر و رفع ظلم و ستم است لذا اين نوع اختلافات و انحرافات را هم از ميان برمى دارد ، و به موجب حديث شريف من رضى شـيـئا كـان كـمـن اءتـاه (324) ( هر كس عملى را بپسندد و بدان راضى باشد همانند كـسى است كه آنرا انجام دهد ) . پس اولاد و تابعين گذشتگان كه به روش و طريقه آنان راضـى و دلخـوشـنـد . اگـر از اعـتـقـادات خـود بـرنـگـردنـد و دسـت بـرندارند بواسطه انحرافات و اخلاقى كه دارند آنها را هم مى كشد و از ميان مى برد .
اين طامس آثار الزيغ و الاهواء
تـرجـمـه :
( كـجـاسـت نـابـود كـنـنـده آثـار انـديـشـه هـاى باطل و هواهاى نفسانى ) .
شـرح : هـر امـرى كـه مـوجـب شـك و تـرديـد در دين شود ، و يا سبب تشويق مردم به شـهـوت و هـواپـرسـتـى انـجـامـد از قـبـيـل فـيـلمـهـا و تـئاتـرهـاى ابـليـسـى و مـبـتـذل و مـجالس رقص و شب نشينى زنان و مردان ، و شنا كردن دختران و پسران باهم ، و تـعـليـم آوازهـاى غـنـا و تـصـنـيـف و هـر چـه از ايـن گـونـه مـؤ سـسـات غافل كننده انسان از وظيفه خود باشد از ميان مى برد ، و مجلات خسار تبار و روزنامه هاى باطل و دروغ پرداز و جوساز و مقالات عشقى ، و كتاب هاى گمراه كننده همه را محو و نابود مى كند .
در مـجـلد 13 بـحـارالاءنـوار ص 23 (325) از عـلى بـن ابـى طـالب عـليـه السـلام نـقـل شـده اسـت كـه گـويد : به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفتم : يا رسـول الله آيـا مـهـدى مـوعود از ما اهل بيت است يا از غير ما ؟ فرمود : خير ؛ بلكه از ما مى بـاشـد ، بـه بـركـت قيام او خدا دين را پايان مى دهد ( يعنى آخرين حجت خدا است ) چنانكه بـوسـيله ما دين را گشود، و بوسيله ما خدا دلهايشان را پس از دشمنى ها و فتنه انگيزيها بـه هم الفت داده و مهربان نمايد ، همچنانكه بعد از عداوت شرك و بت پرستى دلهايشان نـسـبـت به هم الفت داده شد ، و همانطورى كه بعد از عداوت شرك ، به وسيله ما ايشان را برادر دينى كرد ، پس از دشمنى و فتنه انگيزيها با هم برادر مى شوند .
اين قاطع حبائل الكذب و الافتراء
ترجمه :
(كجاست آن قطع كننده دامها و دسيسه هاى دروغ و افتراء ) .
شـرح : افـتـراء اءخـص از كـذب اسـت زيـرا كـذب و دروغ خبرى است كه مطابق واقع نـبـاشـد ولى افـتـراء دورغ گـفـتن در حق غير است به چيزى كه آنرا نگفته و انجام نداده و بدان راضى نباشد كه همان تهمت و بهتان است به خلاف كذب كه چه بسا انسان درباره خودش هم دروغ گويد .
بـدانـكـه مردم دنيا پرست براى رسيدن به مقاصد و اهداف شوم خود مطالبى دروغ بيان مـى كـنـنـد و وعـده هـائى بـراى اصـلاح جـامـعـه مـى دهـنـد ولى قـصـد عـمـل بـر طـبق آن وعده هاى دروغ را ندارند ، و بسا نسبت هاى دروغ هم به اشخاص و مقامات عـاليـه مـيدهند ، و از اين راه براى اغفال مردم و مغرور ساختن آنان مى كوشند ، و حتى نسبت بـه اوليـاى خـدا و حجج الهيه هم چيزى فروگذار نمى كنند و بدين وسيله مى خواهند نور خـدا را هـم خـامـوش كنند يريدون ليظفوا نور الله باءفواههم - صف : 8 - يعنى مى خـواهـند نور خدا را بگفتارهاى باطل خود خاموش كنند و خدا نور خود را تمام و محفوظ خواهد داشت .
در كـتـاب كـمال الدين ص 128 (326) از عمار ساباطى روايت شده كه گويد شنيدم از حضرت صادق عليه السلام مى فرمود : زمين از ابتدا خالى از حجت دانائى نبوده كه كه در آن آنچه را كه ديگران از حق ( پايمال مى كنند و آن را ) مى ميرانند او زنده مى كند ( و بر پا مى دارد ) سپس اين آيه را تلاوت فرمود :
يريدون ليطفوا نور الله بافواههم - صف : 8 (327) - .
در تفسير على بن ابراهيم قمى در توضيح جمله و الله متم نوره ذكر شده كه خـدا كـامـل مـى گـردانـد نـور ( حـق ) را بـه وسـيـله قـائم آل مـحـمد كه چون قيام كند ، خدا او را بر تمام اءديان غلبه دهد ( و اديان ديگر از ميان مى رود ) تا آنكه جز خدا پرستش ‍ نشود و جز فرمان خدا فرمانى نباشد .
اين المبيد العتاة و المردة
تـرجـمـه :
( كـجا است آنكه متكبران و سركشان عالم را هلاك و نابود كننده است ) .
شـرح : رؤ سـا از اهـل كفر و نفاق بر حسب قدرت ظاهرى خود از پذيرفتن حق اعراض مى كنند و به ميل نفسانى خود با مردم رفتار مى نمانيد ، و خود را مالك الرقاب مى دانند ، و هر چه از اقامه دليل و برهان و استدلال چگونگى رفاهيت افراد ملت و جامعه را به آنان بفهمانند و اعلام كنند گوششان بدهكار چنين سخنانى نيست ( لقد استكبروا فى انفسهم و عـتـوعـتـوا كـبـيـرا - فـرقـان : 21 كـه ( محققا خود را بزرگ شمرده و گستاخى كردند گستاخى بزرگى ) .
و از ايـن نـظـر با دين حق و امور حقه آن كه بر خلاف نظريه آنان است مخالفت مى كنند و مـصـداق آيـه شـريـفـه مـردوا عـلى النفاق - توبه : 101 - مى شوند كه در نفاق و دوروئى فرو رفته اند .
و آن حضرت عليه السلام بعد از ظهور و قيامش تمام سركشان و گردنكشان را از ميان مى بـرد ، و شـر و ايـذاى آنـهـا را از سر توده مستضعف مردم رفع مى كند و مصداق كريمه فـقـاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون - توبه : 12 - ( پيشوايان كفر را بـكـشـيد چون پايبند به عهد و پيمان خود نيستند شايد دست بردارند ) را در خارج محقق مى سازد . و سرزنش كسى او را از تعقيب هدفش باز نمى دارد .
اين مستاءصلاهل العناد و التضليل و الالحاد
ترجمه :
( كجا است ريشه كن كننده معاندين حق و فريب دهندگان خلق و ملحدان ) .
شـرح : عـنـود و عـنـيـد از عـنـد به معنى پيش و نزد است از اينرو به كـسـى كـه به آنچه پيش خود دارد به شگفت آيد و به خود گيرد و بدان ببالد و افتخار كـنـد عـنـيد گويند و كسى هم كه بعد از شناختن حق بودن چيزى با آن مخالفت نمايد معاند خوانند كه لازمه معنى اصلى آنست . پس اهل عناد به آن كسانى گفته مى شود كه اعراض از حـق مـى كـنـنـد بـا ايـنـكـه مـى دانـند آن حق است . يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها - نحل : 83 - ( يعنى نعمت خدا را مى شناسند سپس آن را انكار مى كنند ) .
در تـفـسـيـر صـافـى از تـفسير عياشى نقل مى كند كه درباره اين آيه مباركه از امام كاظم عـليـه السـلام سئوال شد فقال : عرفوه ثم انكروه ( يعنى ( حقانيت ) او را شناختند سپس انكار كردند ) .
هـمـچـنـانـكـه خـداى تـعـالى در سوره نمل آيه 14 مى فرمايد : و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عاقبة المفسدين ( فرعون و اتباعش منكر آيات خداوند شـدنـد در حـالى كـه يـقـيـن داشـتـنـد كـه ايـن آيـات از جانب خدا است و از روى ستم و علو و برترى منكر آنها شدند بنگر كه چگونه شد عاقبت تبهكاران ) .
و در سوره مدثر آيه 16 فرمايد كلا انه كان لآياتنا عنيدا يعنى ولى نه ( بيشتر كـه نـمى دهم ) چون او به آيات ما عناد مى ورزد . گويند كفار قريش وقتى آيات قرآن را شـنـيـدند از استماع آن به به خود مى لرزيدند و چه بسا به حالت بهت زده از جاى خود حـركـت نـمـى كردند ، تا اينكه روزى از روزها پس از شنيدن آيات وحى به نزد وليد بن مـغـيـره كـه از بـزرگـان و رؤ سـاى قـريـش بـود رفـتـنـد ، بـراى حل اين مشكل خود نظر او را درباره آيات قرآن خواستند . وليد از آنان مهلت خواست تا نظر خـود را پـس از اسـتماع اظهار نمايد . و پيغمبر اكرم آغاز سوره فصلت را تلاوت مى كرد تـا بـه ايـن آيـه كـه آيـه 13 اسـت رسـيـد فـان اعـرضـوا فـقـل انـذرتـكـم صـاعـقـه مـثـل صـاعـقـه عـاد و ثـمـود - ( پـس اگـر بـا ايـن حـال بـاز هـم اعـراض كـردنـد تـو بـگـو مـن شـمـا را از صـاعـقـه اى مـثـل قـوم عـاد و ثـمـود انـذار كنم ) . وليد سخت به خود لرزيد و موهاى بدنش راست شد و برخاست و با حالت بهت زده به طرف خانه خود رفت ، و به نزديكان خود از بنى مخزوم در وصف سخنان وحى پيغمبر و آيات قرآن چنين گفت و ان له لحلاوة و ان عليه لطلاوة و ان اعـلاه لمـثـمـر و ان اسـفـله لمغدق ، و انه يعلووما يعلى عليه ( و البته آن شيرينى خـاصـى دارد و زيـبـائى مـخـصـوصـى ، شـاخـسار آن پرميوه و ريشه اش پر بركت است ، سـخـنـى اسـت بـرجـسـتـه و سـخـنـى از آن بـرجـسـتـه تـر نـيـسـت ) و چـون قـريـش جـواب سـئوال خـود را از او جـويـا شـدنـد پـس از چـنـدى گـفت شما بگوئيد كلام او سحر است كه دل انـسـان را مـسـحـور مـى كـنـد لذا آيـاتـى از سـوره مـدثـر در مـذمـت او نازل شد .
و اءمـا كـلمـه تـضـليـل مـصـدر از بـاب تـفـعـيـل اسـت و مـتـعـددى اسـت بـه مـعـنـى گـمـراه كـردن ديـگـران كـه هـمـان فـريـب و گول زدن باشد كه شخص مقاصد باطله خود را با خدعه و نيرنگ به صورت حق جلوه دهد و بـسـا آيـات قـرآن را هـم بـراى تـاءيـيـد مـقـاصـد شـوم خـود تـاءويـل نـمـايـد و حـق را هـم بـصـورت بـاطـل وانـمـود سـازد و از جهل و نادانى و يا ساده لوحى مردم سوء استفاده كند و عوام فريبى نمايد . ت
در تفسير صافى در ذيل آيه مباركه : الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاة و اتوا الزكـاة و امـروا بـالمـعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور - حج : 41 - از تفسير قـمـى از امـام مـحـمـد بـاقـر عـليـه السـلام نـقـل مـى كـنـد فـرمـود: اين آيه راجع به آل مـحـمـد و شـخص مهدى و ياران اوست كه خداوند آنان را بر مشارق و مغارب زمين مسلط مى كـنـد و ديـن حـق را آشـكـار مى سازد و بوسيله او و يارانش هر بدعت و باطلى را از ميان مى برد ، همانطورى كه تيره روزان حق را از ميان بردند آنچنان كه ظلم و ستمى ديده نشود ، و امر به معروف و نهى از منكر نمايند .
گـمـراه كنندگان و كسانى كه به خدعه و نيرنگ مردم را فريب مى دهند و آنانرا منحرف و گـمـراه مـى كنند بدانند كه خداونديكه دين خود را بوسيله بعثت پيغمبر اسلام صلى الله عـليـه و آله روشـن و آشـكـار سـاخـت هـمـينطور جهان تيره و تار از ظلم و جور را به ظهور حضرت ولى عصر عليه السلام منور و روشن خواهد ساخت
.
و پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله و سـلم فـرمـود : لو لم يـبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث رجلا منى (328) اگر از عمر دنيا جز يك روز نماند خـداونـد آن روز را طـولانـى گـردانـد تـا شـخـصـى از مـنـسـوبـيـن مرا برانگيزد و روانه كند
.
و اءمـا الحـاد اصـل كـلمـه الحـاد بـه مـعـنـى مـيـل و عـدول كـردن اسـت و اگـر به كلمه ( الى ) متعددى شود به معنى توجه آيد . و ملجد كـسـى را گويند كه از طريق حق بكلى منحرف باشد و بسا مطالب باطله اى را هم به حق نسبت دهد .
قـال الله تـعـالى : و لله الاسـمـاء الحـسـنـى فـادعـوه بـهـا و ذروا الذيـن يلجدون فى اءسمائه سيجزون ما كانوا يعملون - اعراف : 180 - و براى خدا نامهاى نيكوتر است ( كه دلالت بر صفات جماليه از صفات ثبوتيه ، و صفات جلاليه از صفات سلبيه مى كـنـد ) وى را بـدان بـخـوانـيـد و كـسانى كه در نامهاى وى كجروى مى كنند واگذاريد ( و متابعت نكنيد ) كه بزودى سزاى اعمالشان را خواهند ديد .
و قـال الله : ان الذيـن يـلحـدون فى آياتنا لا يخفون علينا - فصلت : 40 - البته كـسـانـى كـه در آيات ما الحاد مى ورزند ( و در اثر جهالت و گمراهى نسبت هاى ناروائى به خدا مى دهند ) امرشان بر ما پوشيده نمى ماند .
در كـتـاب يـنـابـيـع المـودة ص 437 در صـفـت و افـعـال حـضـرت مـهـدى ( قـائم ال مـحـمـد ) صلوات الله عليهم از امير المومنين عليه السلام روايت شده كه فرمود : بـر مـى گـردانـد هوى و ميل نفسانى را به هدايت و رستگارى موقعى كه مردم هدايت را به هواى نفس تبديل كرده باشند ، و راءى را به قرآن بر مى گرداند وقتى كه مردم قرآن را تابع راءى و ميل خود قرار داده باشند (329) . پس مهدى عليه السلام مى نماياند كيفيت عـمـل بـه عـدالت را و زنـده مـى گـردانـد آيـات و احـكـام مـهـجـور شـده كـتـاب خـدا عزوجل و سنت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را .
اين معز الاولياء و مذل الاعداء
تـرجـمـه :
(كـجـا اسـت عـزيـز كـنـنـده دوسـتـان خـدا و ذليل كننده دشمنان خدا ) .
شرح : همان عزتى كه خداوند در قرآن كريم فرموده : و لله العزة و لرسوله و للمـؤ مـنـيـن - مـنـافـقـون : 8 ( در صـورتـى كـه عـزت مـخـصـوص خـدا و رسـول و مـؤ مـنـيـن است ) . و ذلت و خوارى نصيب ديگران است كه مى فرمايد : ان الذين يحادون الله و رسوله اولئك فى الاذلين - مجادله : 20 - ( بطور قطع آن كسانى كه به خدا و رسولش مخالفت و ستيزگى مى كنند اينان در زمره خوارترين مردمند ) .
و در زيارت جامعه است : سعد من والاكم و هلك من عاداكم
(بـه سـعـادت رسد هر كه شما را دوست دارد و بولايت شما گرود ، و هلاك و بدبخت شود آنكه شما را دشمن دارد ) . و در چند سطر قبل از آن خطاب به ائمه طاهرين مى گوئى : فالراغب عنكم مارق ، و اللازم لكم لا حق ، و المقصر فى حقكم زاهق
(هـر كـس از طريق شما بر گشت از دين حق خارج شده ، و هر كس ملازم امر شما شد به شما ملحق گشته ، و هر كس در حق شما كوتاهى كرد و مقصر شناخته شود ( و هر كس شما را حجت خدا نداند ) محو و نابود شود .
در مـجـلد 13 بـحارالاءنوار صى 182 (330) از امام چهارم عليه السلام روايت كرده كه فـرمـود : وقـتـى كـه قـائم آل مـحـمـد صـلوات الله عـليـهـم قـيـام كـنـد خـداونـد عـزوجـل هـر گـونـه نـقـاهـت و بـى حالى را از شيعيان ما بر طرف مى كند ، و دلهايشان را هـمـچـون قـطـعـات آهـن سـخـت و مـحـكـم مـى گـردانـد كـه نـيـروى هـر يـك از آنـان نـيـروى چهل مرد باشد ، و آنان فرمانداران و بزرگان روى زمينند .
امـام پنجم عليه السلام فرمود : وقتى كه امر ما انجام گيرد و مهدى ما آيد هر يك از شـيـعـيـان مـا از شـير دليرتر و از نيزه چابكتر و مؤ ثرترند ، و دشمنان ما را بزير دو پاى خود مى آورند و پايمال مى كنند و با دو دست خود مى زنند و تنبيه مى كنند (331) .
مـجـلد 13 بـحـار ص 194 (332) از امام ششم عليه السلام از پدر بزرگوارش روايت شـده كه فرمود : وقتى كه قائم قيام كند به هر ناحى از نواحى زمين كسى را مى فرستد و مى گويد تعهد و پيمانت به كف دست تو است و چون امر مهمى به تو روى آورد كه تو آن را نـفـهمى و ندانى و در انجام آن سرگردان شوى به كف دستت بنگر و تصميم خود را بگير و بدان عمل كن
. ( البته اين امر كنايه از حقيقتى است كه بدينوسيله بدان اشاره مى كند مانند روايت بعدى كه آن هم اشاره به حقيقت و نكته اى است ) .
در مـجـلد 13 بـحـار ص 185 (333) عـن ابـى جـعـفـر عـليـه السـلام قـال : اذا قـام قائمنا وضع يده على رؤ وس العباد فجمع بها عقولهم ، و كملت بها اءحلامهم از ابو جعفر امام پنجم عليه السلام روايت شده كه فرمود : هنگامى كه قـائم مـا قـيـام كـنـد دسـت خـود را بـر سر بندگان خدا مى گذارد و بدين وسيله عقلهاشان متمركز و ادراك ايشان كامل مى گردد . و در روايت ديگرى (334) بجاى جمله و كملت بها احلامهم جمله و اكمل بها اءخلاقهم است .
و اءيـضـا در مـجـلد 13 بحار ص 183 (335) از امام پنجم عليه السلام روايت كرده كه فـرمـود : مـثـل ايـنكه من مى بينم اصحاب و ياران قائم را كه شرق و غرب را احاطه كـردنـد و هـمـه چيز حتى درندگان زمين و آسمان ( يعنى پرندگان درنده ) مطيع ايشان مى شوند (336) و در هر امرى رضايت آنان را خواهانند بطورى كه زمين فخر كند و گويد امروز يكى از اصحاب قائم از اينجا عبور كرد .
اين جامع الكلمة على التقوى
تـرجـمه :
( كجا است آنكه ( بساط اختلاف را برچيند و مردم را ) بر وحدت كلمه تقوى ( و ايمان ) مجتمع سازد ) .
شـرح : در مـجـلد 13 بـحـار ص 193 (337) روايـتـى از امـام هـشـتـم عليه السلام نـقـل كـرده كـه از جـمـله آن فـرمـود اءمـا و الله ليـدخـلن عـليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحر و القر ( بدانيد كه بخدا قسم عدالت او چنان وارد خانه هايشان شود همانند گرما و سرما كه وارد ميشود ) .
و چـون اعـتقاد به اصول دين حق در دل آنها رسوخ پيدا كند ، البته آراء و اديان مختلفه و مـذاهـب بـاطله از ميان خواهد رفت و همگى پيرو دين حق كه اسلام است ميشوند ان الذين عند الله الاسلام ... - ال عمران / 19 - و در آيه 83 مى فرمايد افغير دين الله يبغون و له اسلم من فى السموات و الارض ... و بعد در آيه 85 مى فرمايد : و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه .
و البـتـه مـؤ مـنـان آنـدوره و آن عـصـر از جـمـله مـصـاديـق كامل اين آيه شريفه هستند كه مى فرمايد : و الزمهم كلمة التقوى و كانوا حق بها و اهلها - فـتـح : 26 - كـلمه تقوى ( و ايمان ) را ملازم آنها كرد بطوريكه از آنها جدا نشود و ايشان سزاوارترين كس بآن هستند واهليت و شايستگى آنرا هم دارند .
و بعضى در عبارت اين دعا جامع الكلمة جمله جامع الكلم ذكر كـرده انـد ، و كـلم كـه جـمـع كـلام است در بيان آن گفته اند ، چون از هر عضوى از اعضاى بدن انسان معمولا يك نوع معصيت صادر ميشود ، ولى زبان همچنانكه در علم اخلاق آمده است مـعـاصـيـش مـتـعـدد و زياد است - حدود شانزده معصيت - ممكن است از زبان انسان سر بزند ( دروغ ، لعن ، دشنام ، بهتان ، غيبت ، غامى ، استهزاء ، غنا ، شوخى بيجا ، قسم دروغ ، سخن بـيـهوده ، مراء ، جدال ، مدح و ثناى بيجا ، وعده دروغ ، تملق و چاپلوسى ) . و هنگامى كه حـضـرت قـيـام كـنـد چـون مـوجـبات ارتكاب اين معاصى كه نداشتن اعتقاد بخدا و قيامت و يا سـسـتـى در آنـسـت بـرطـرف سـازد ، و عـدل و داد و عـمـل بـدسـتـورات اسـلام در مـيـان افـراد جـامـعـه بـشر اجرا گردد . قهرا زبان و سخن هم كنترل شود . و عدالت بر آن حكمفرما شود . (338)
اين باب الله الذى منه يوتى
تـرجـمـه :
( كـجـاسـت آن بـاب خـدائى كه از طريق آن ( بشهر علم و ايمان ) وارد ميشوند ) .
شرح : بدانكه براى هر مقصد اسباب و مقدماتى است كه از آن به باب تعبير ميشود ، مـثـلا بـاب تـحـصـيـل ثـروت كـسـب و تـجـارت اسـت و بـاب رسـيـدن بـمـقـامـات عـلمـى تـحـصـيـل عـلم اسـت و و و . و بـاب رسـتـگـارى و سـعـادت دنيا و آخرت هم متابعت پيغمبر و اوصياى او عليهم السلام است و در شرح فرمايش پيغمبر كه فرمود : انا مدينة العلم و على بابها سابقا فى الجمله توضيح داده شد .
و در تفسير اين آيه مباركه و ليس البر باءن تاءتوا البيوت من ظهورها و لكن البر مـن اتـقى و اتوا البيوت من ابوابها - بقره : 189 - نيكى آن نيست كه از پشت بخانه ها در آئيد و تقوى پيشه كنيد .
در ايـن زمـيـنه رواياتى در تفسير برهان نقل شده و ما در اينجا به ذكر چند حديث از آن مى پردازيم :
1 ـ از امـام مـحـمـد بـاقر عليه السلام در تفسير آيه مباركه و اتوا البيوت من ابوابها روايـت شـده كـه فرمود : آل محمد - يعنى اوصياى پيغمبر عليهم السلام - ابواب خدايند ( كه از راه ( عمل بدستورات ) آنان بايد بقرب خدا رسيد ، و هر رونده از اين طريق بسعادت دنيا و آخرت ميرسد ) كه دعوت كنندگان به بهشت و رهبران راه حقيقت و راهنمايان بآنند تا روز قيامت . (339)
2 ـ خـبـر ديـگر نقل از احتجاج طبرسى از اصبغ بن نباته است كه گويد در خدمت اميرالمؤ مـنين عليه السلام نشسته بودم كه عبدالله بن كوا وارد شد و گفت : يا اميرالمؤ منين معنى ( بـاطـن و تـاءويـل ) قول خداى عزوجل كه مى فرمايد : و اوا البيوت چيست ؟ حضرت فـرمـود : مـائيـم آنخانه هائى كه خداوند دستور داده وارد آن شويد ، و مائيم باب ( قـرب ) خـداونـد و خانه هائى كه امر شده است بدان در آئيد ، پس هر كس با ما بيعت كند و مـقر بولايت ما باشد از درب آن وارد شده و كسى كه مخالفت ما را نمايد و ( مكتب ) ديگران را بر ( مكتب ) ما ترجيح دهد از پشت و غير راه آن وارد شده است .
3 ـ و در حـديـث ديـگـر از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود : اوصياى پيغمبر صـلوات الله عـليـهـم اءبـواب قـرب خـدايـنـد و اگـر ايـشـان نـبـودنـد خـداونـد عـزوجـل ( آنـطـور كـه بـايـد ) شـنـاخـتـه نـمـيـشـد و خـداونـد عزوجل بوسيله آنان بر بندگانش احتجاج مى كند . (340)
و در زيارت جامعه ( خطاب به ايشان ) ميخوانى : و الباب المبتلى به الناس من اتاكم نـجـى و مـن لم يـاءتـكـم هـلك و شما در گناه امتحان خلق مى باشيد كه بوسيله آن مردم آزمايش مى شوند ، هر كس رو بسوى شما آمد نجات يافت و هر كس كه نيامد و از اين درگاه دور شد بهلاكت رسيد .
اين وجه الله الذى اليه يتوجه الاوصياء
ترجمه :
( كجاست آن وجه اللاهى كه دوستان خدا به جانب او روى مى آورند ) .
شـرح : در كـتـاب مـجـمـع البـحـريـن در لغـت وجـه روايـتـى از صدوق عليه الرحمه نـقـل كـرده كـه ابـوالصـلت هـروى گـويـد : قـلت للرضـا عـليـه السـلام : يـا بـن رسـول الله مـا معنى الخبر الذى رووه ان ثواب لا اله الا الله ثواب النظر الى وجه الله ؟ فقال عليه السلام : من وصف الله بوجه كالوجوه فقد كفر ، و لكن وجه الله اءنبياؤ ه و رسله و حججه الذين بهم يتوجه الى الله تعالى (341)
( بـه حـضـرت رضـا عـليـه السـلام عـرضـه داشـتـم يـا ابـن رسـول الله مـعـنـى خـبـريكه روايت كرده اند كه ثواب كلمه لا اله الا الله هـمـانـنـد ثواب نظر كردن بوجه خدا است ، چيست ؟ فرمود : كسيكه خدا را به وجهى همانند ساير وجوه وصف كند كافر است پس ‍ مراد پيامبران هستند و حجتها كه توسط آنان به خدا رو كنند .
و در تـفسير برهان ذيل آيه شريفه كل شى هالك الا وجهه - قصص : 88 - گويد : راوى گـفـت : خـدمـت امـام شـشـم عـليـه السـلام بودم شخصى از آن حضرت از معنى اين آيه پـرسـيـد ، امـام عـليه السلام فرمود : ديگران چه مى گويند ، عرض كردم مى گويند هر چـيـزى هلاك مى شود جز صورت خدا ، فرمتود : خداوند منزه است ، اينان سخن سختى گفته انـد : بـلكـه مـقـصود از آيه آن است كه هر چيزى در معرض فنا و نيستى است مگر آنوجه و طـريـقـى كه بايد از آنطريق بسعادت فائز شوند و مائيم آنوجهى كه امر شده كه بايد بدان توجه نمايند .
و در زيـارت جـامـعـه اسـت : مـن اراد الله بـدء بـكـم ، و مـن وحـده قـبـل عـنـكـم و مـن قـصـده تـوجـه بـكـم هـر كـس كـه اراده خـداشناسى و اشتياق بخدا در دل يـافـت بـه پـيـروى شـمـا يـافـت ، و هـر كـس خـدا را بيگانگى شناخت به تعليم شما پـذيـرفـت و هـر كـس ‍ قـصـد قـرب بـخـدا كـرد بـوسـيـله تـوجـه بـشـمـا نازل گرديد .
اين السبب المتصل بين الارض و السماء
ترجمه :
( كجا است آن وسيله حق كه بين زمين و آسمان پيوسته است - و حقايق و پيغام وحى آسمانى را بزمين ميرساند )
شـرح : در مـجـلد 7 بـحـار ص 21 (342) عـن ابـى عـبـدالله عـليـه السـلام قال نحن السبب بينكم و بين الله عزوجل
.
امـام شـشـم عـليـه السـلام فـرمـود : مـائيـم سـبـب و طـريـق تـقـرب بـيـن شـمـا و خـداونـد عـزوجـل . و رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود : لا يـعـرف الله الا بـسـبـيـل مـعـرفـتكم (343) فرمود خدا شناخته نميشود مگر به وسيله معرفت شما . و قـال اءبـو جـعـفـر عـليـه السـلام : بنا عبدالله ، و بنا عرف الله ، و بنا وجد الله (344) بـوسـيـله مـا خـدا عـبادت شده ، و بوسيله ما خدا شناخته شده ، و بوسيله ما اقرار بـتـوحـيـد و يـگـانـگـى خـدا بـرقـرار شـده ، سـابـقـا در عـنـوان هـم السبيل اليك توضيحاتى داده شده بدانجا مراجعه شود . و در زيارت جامعه كبيره است انـتـم السـبـيـل الاعـظـم و الصـراط الاقـوم و شـمـائيـد ( اى آل محمد ) راه بزرگ و جاده مستقيم و پايدار .
فائدة : البته حجت هاى خدا واسطه فيض و رحمت الهى هستند كه بجنبه روحانيت كسب فيض مـى كـنـنـد و در مقام بشريت افاضه به مخلوق مينمايند . چنانكه در زيارت جامعخ اتس : بـكـم فتح الله و بكم يختم ، و بكم ينزل الغيث و بكم يمسك السماء ان تقع على الارض الا باذنه و بكم ينفس الهم و يكشف الضر ( بواسطه وجود شما خدا باب فيوضات و خيرات را گشود ، و بوسيله شما هم ( كتاب افرينش را ) ختم مى كند . - چنانكه فرمودند : الحـجـة قـبـل الخـلق ومع الخلق و بعد الخلق (345) - ، و بواسطه وجود شما خدا باران رحمت نازل مى كند ، و بواسطه شما آسمان را بپا داشت و جز بامر او بر زمين فرو نـيـايـد ، و بـواسـطـه ( مـعـنـويـت و روح و مـقـام بـزرگ شـمـا ) هـم و غـم دل را مـى گـشـايـد ، و بـه بـركـت شـمـا رنـج و زيـان را بـرطـرف مـى كـنـد . كـمـا قـال الله تـعـالى فـى كـتـابـه الكـريـم و مـا كـان الله ليـعـذبـهـم و انت فيهم - انفال : 33 - تا تو در ميان آنان هستى خدا ايشان را عذاب نخواهد كرد .
اين صاحب يوم الفتح و ناشر راية الهدى
تـرجـمـه :
( كـجـا اسـت صـاحـب روز فـتـح و ظـفـر ( اهل ايمان و روز فيروزى آنان ) و برافرازنده علم هدايت ) .
شرح : كلمه رايه از رؤ يت و ديدن است و آن علم و علامتى است كه در مـيـان سـيـاه بـر پـا مـيـدارنـد تـا فـرمانده سپاه شناخته شود و جايگاه او معلوم گردد ، و بزرگتر از پرچم و بيرق است .

next page

fehrest page

back page