مكافات خيانت ناجوانمردانه
وه چه مجلس خوبى . چه مجمع مفيد، گروهى از دانش دوستان بصره با شورى خاص به
گرد (انس بن مالك ) آمده و از محضر وى كه مدتها از محضر
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله معارف اسلامى را مى آموخته بودند؛ استفاده مى كردند.
ابوقحانه پدر ابوبكر در طائف سرگرم كارهاى شخصى خود بود، روزى قاصدى را
ديد كه نامه اى از سوى فرزندش ابوبكر برايش آوره ، نامه را باز كرد ديد چنين
نوشته است :
وقتى كه عبدالملك ، پنجمين خليفه اموى ، در سال 65 هجرى به خلافت نشست ، حجاج بن
يوسف ثقفى را حاكم و فرماندار عراق كرد.
او با طمطراق و غرور عجيبى به سوى قصر خود مى رفت و به خاطر قدرت و تسلط خود
بر مردم ، در ميان انواع خوشگذرانى ها سرمست و بى خبر بود و گروهى
غافل و خائن دور او را گرفته بودند و نان جان نثارى و خاكسپارى او را مى خوردند، با
كمال تجليل و شكوه سر و صدا مى رفت تا در قصر خود در آغوش كنيزان خوش سيما
بيارمد، و از پرده دل براى بيچارگى مردم قاه قاه بخندد!
در رژيم محمد رضا پهلوى به قدرى آمريكا بر ايران مسلط بود كه سرنوشت ايران را
تعيين مى كرد، تا آنجا كه كار مهمى بدون اجازه مستشاران آمريكا صورت نمى گرفت به
عنوان نمونه :
در مدت امام خمينى (ره ) در پاريس افراد زيادى براى ديدار امام از ايران به پاريس
رفتند، از جمله آنها مرحوم شهيد مطهرى بود، خطيب توانا آقاى فلسفى (دامت بركاته ) مى
نويسد: پس از بازگشت آقاى مطهرى از پاريس به تهران ، به ديدنش رفتم ، آن هم در
وقتى كه كسى نبود اول شب بود، در ضمن گفتگو، گفت : (آقا من مبهوت هستم .)
در ميان طاغوتهاى خاندان عباسى ، ديكتاتورترين آنها
(متوكل ) دهمين طاغوت اين خاندان بود، استبداد و غرور او در حدى بود، كه مخالفان او حق
نفس كشيدن نداشتند، او مردان و زنان آزاده را با شديدترين شكنجه ها به شهادت مى
رساند، آن چنان رعب و وحشت ايجاد كرده بود، كه همه مى دانستند، مخالفت با او مساوى با
شكنجه و زندانهاى تاريك و طولانى و سرانجام خداحافظى با دنيا است .
متوكل دهمين طاغوت عباسى ، دشمن ترين جباران تاريخ نسبت به
آل محمد (رص ) بود، گستاخى او به آل على عليه السلام و نام مبارك على از حد گذشت ،
او همچنان با كمال غرور به ظلم و طغيان خود ادامه مى داد.
خطيب توانا آقاى فلسفى ، واعظ مشهور مى نويسد: امام تازه از پاريس به تهران آمده
بود، در مدرسه علوى مكرر به خدمتش مى رسيدم ، روز 21 بهمن
سال 57 به اتفاق آقاى صدوقى كه از يزد آمده بود و آقاى طالقانى و ديگران در اتاق
اندرونى خدمت ايشان بوديم ، من عظمت فكر و نظر ايشان را آن روز بيشتر ديدم .
ارتشبد فردوست در كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوى مى نويسد: در راهپيمايى هاى عظيم
تاسوعا و عاشوراى سال 1357، شاه سوار هلى كوپتر شده و به آسمان تهران آمد ديد
همه خيابانهاى تهران مملو از جمعيت مخالف او است ، در همانجا گفت : (پس فايده ماندن من
در مملكت چيست ؟) (95) تصميم به فرار گرفت . اين است نتيجه اتحاد و بهم
فشردگى .
هنگامى كه رژيم شاه امام را به تركيه تبعيد نمود، دولت تركيه بسيار علاقه داشت كه
امام از آنها چيزى تقاضا كند، ولى امام در اين مدت طولانى كه در آنجا بود هرگز از آنها
كوچكترين تقاضا ننمود. مثلا در اتاقى كه اما در آن زندانى بود و آنجا هواى آزاد نداشت ،
امام نگفت پنجره را باز كنند، و گاهى پيشخدمت مى آمد مى گفت : (آقا هوا خيلى حبس است ،
ميل داريد پرده را بالا بزنم و پنجره را باز كنم .) امام سكوت مى كرد و نمى گفت
ميل دارم بلكه مى فرمود: خودت مى دانى . يا پرده اطاق افتاده بود، نمى گفت : پرده را
بالا بزنيد.
آية اللّه العظمى شمس الدين محمد بن مكى معروف به شهيد
اول ، صاحب كتاب لمعه ، در سال 734 ه.ق در روستاى جزين نزديك جباع ، مجاور
جبل عامل لبنان ، ديده به جهان گشود، در راه
تحصيل و تدريس ، مسافرتهاى بسيار كرد، سرانجام در 52 سالگى ، در
سال 786 پس از يك سال زندان به شهادت رسيد، او داراى تاءليفات بسيار در فقه و
ساير علوم اسلامى است ، و از مراجع تقليد عصر خود بود، اكنون به چگونگى شهادت
جانسوز او توجه كنيد:
|