تمثل شيطان به صورت انسان
از ثعلبه بن زيد انصارى نقل شده كه گفت : از جابر عبدالله انصارى شنيدم ، مى گفت :
ابليس چهار بار به صورت چهار نفر مجسم شد.
حضرت عبدالعظيم حسنى از معصوم نقل مى كند: - بعد از طوفان نوح وقتى كشتى روى زمين
قرار گرفت - شيطان پيش نوح آمد و گفت : تو خدمتى بزرگ به من كردى در پيش من حقى
دارى . مى خواهم در عوض تو را نصيحت كنم و به تو خيانت نمى كنم . حضرت نوح ، از
كلمات شيطان و از اين كه مى خواهد او را نصيحت كند ناراحت شد. خداوند به او وحى كرد
كه :اى نوح سخن او را قبول كن ! نوح فرمود: هر چه مى خواهى بگو. شيطان گفت : - اى
نوح ! بخيل ، حريص ، حسود، جبار و عجول مباش - چون اگر بدانم كسى اين صفات را
دارد او را مانند توپ اين طرف و آن طرف پرت مى كنم . حضرت نوح فرمود: خدمتى كه من
به تو كردم چيست ؟ جواب داد: نفرينى كه درباره قوم خود نمودى و همه را به هلاكت
رساندى و آنها را به جهنم فرستادى . من از دست آنها راحت شدم و اگر خودم مى خواستم
آنان را گمراه و به گناه بكشانم ، يك عمر وقت لازم بود.(490)
بعد از آن كه حضرت ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام براى ديدار فرزند خود
حضرت اسماعيل عليه السلام به مكه آمد فرزندش به شكار رفته بود. هنگام مراجعت ،
چشم پدر به جمال دل آراى او افتاد، ديد در زير درخشندگى خورشيد و نشستن گرد و غبار
راه به گونه هاى اسماعيل ، زيبايى وصف ناگفتنى يافته و نورانينى مخصوص از
سيمايش به چشم مى آيد.
چون از هاجر ماءيوس شد و مكر و حيله اش در آن زن خداشناس و موحد اثر نكرد. آمد پيش
ابراهيم عليه السلام و گفت : اى ابراهيم ! جوانى زيبا و خوش اندام پشت سر تو مى
آيد، او كيست ؟ ابراهيم خليل گفت : او فرزندم
اسماعيل است .
بعد از آن كه حضرت ابراهيم عليه السلام شيطان را سنگ باران كرد و از پيش خود راند
و نااميدش كرد، با شتاب خود را به حضرت
اسماعيل رسانيد و با زبان خير خواهانه گفت : اى
اسماعيل ! پيرمردى كه جلوتر مى رود كيست و به كجا مى رود؟
گفته اند: روزى حضرت جرجيس پيامبر، با شيطان ديدار كرد و به او فرمود:اى روح خبيث
و نجس ! و اى خلق ملعون ! چه چيز تو را وا مى دارد كه باعث هلاكت خود و ديگران شوى ،
در حالى كه مى دانى تو و پيروان و لشكريانت به سوى جهنم پيش مى رويد.
شياطين موجوداتى هستند كه ديده نمى شوند، ولى آياتى در قرآن هست كه نشان مى دهد
آنها با اراده پروردگار به ديد انسان مى آيند. ما براى نمونه به تفسير چند آيه مى
پردازيم .
وقتى (اليسع ) پيغمبر به حد رشد و كمال رسيد و به پيامبرى برگزيده شد،
انديشيد، پس از خود چه كسى را در ميان قوم بگمارد كه راهنماى مردم باشد تا به
امورشان رسيدگى كند؟
همه مى خواهند كارهاى بزرگى را كه شيطان انجام مى دهد، بشناسند و پى به حقيقت و
ذات كثيف او ببرند و بدانند خيانت ها و جنايت هاى او تا چه اندازه بوده است . لذا داستانى
را كه در ضمن آن ، شيطان خود را معرفى كرده مى آوريم .
امام صادق عليه السلام فرمود: شيطان آمد پيش حضرت موسى عليه السلام در حالى كه
مشغول مناجات بود. فرشته اى به شيطان گفت : چه اميدى از حضرت موسى دارى زمانى
كه او به مناجات ايستاده است ؟
صدوق از امام صادق عليه السلام نقل كرده : روزى حضرت موسى عليه السلام براى
مناجات به كوه طور مى رفت . شيطان هم در پى او رفت . يكى از ملائكه بر او نهيب داد و
گفت : از دنبال موسى كه كليم خدا است بر گرد، مگر به او اميد دادى ؟ شيطان گفت : آرى
، چنانچه پدر او آدم را به خوردن گندم اغوا كردم ، از موسى هم اميد دارم كه بر ترك
اولى وادارش كنم - موسى متوجه شد - شيطان گفت :اى موسى كليم ! مى خواهى تو را شش
جمله پند بياموزم ؟ موسى فرمود: خير، من احتياج ندارم ، از من دور شو.
روزى حضرت موسى بن عمران عليه السلام براى مناجات به كوه طور مى رفت . در بين
راه به شيطان برخورد و شروع كرد با او صحبت كردن و شيطان هم جواب مى داد.
امام رضا از اجداد خود عليهم السلام نقل مى كند: شيطان از زمان حضرت آدم (ع ) تا هنگامى
كه حضرت عيسى عليه السلام به پيغمبرى رسيد نزد انبيا مى آمد، و با ايشان سخن مى
گفت و سؤال هايى مى كرد، با حضرت يحيى (ع ) بيشتر از ديگر پيغمبران آمد و رفت
داشت .
وهب بن ورد نقل مى كند: روزى شيطان در برابر يحيى بن زكريا نمايان گشت و گفت : يا
يحيى ! مى خواهم اندرزتان دهم .
|