![]() |
![]() |
![]() |
1 ـ قرآن در رابطه با خداوند
2 ـ هدايتگرى وروشنگرى قرآن
3 ـ قداست وعظمت قرآن
4 ـ اتقان واستحكام قرآن
5 ـ جنبه هاى عاطفى قرآن
6 ـ جامعيت قرآن
7 ـ هشداردهندگى قرآن در رابطه با گمراهان
8 ـ قرآن در مقام تصديق كتابهاى آسمانى پيشين
9 ـ جنبه هاى لفظى قرآن
اينك هركدام از اين موضوعات را كه شامل چند عنوان وصفت براى قرآن مى باشد مطرح مى كنيم وآيات مربوطه را مورد تدبر ودقت قرار مى دهيم.
1 ـ آيات الله
در موارد متعددى قرآن به عنوان آيات الله توصيف شده است. آيات جمع آيه است وآن در لغت به معنى علامت ونشانه ومعجزه وكارى شگفت انگيز وهم به معنى جماعت آمده است(1).
تمام پديده هاى جهان آفرينش آيات خدا ونشانه هاى علم وقدرت اوست، قرآن كريم هم، از آنجهت كه معجزه است وهيچكس توانائى آوردن نظير آن را ندارد، آيات الله شمرده شده است وبه بيان ديگرى مى توانيم بگوئيم كه موجودات عالم آيات
تكوينى خدا است وقرآن نيز از لحاظ دلالت بر قدرت الهى آيات تكوينى واز لحاظ اشتمال بر معارف واحكام، آيات تشريعى خداوند است.
در قرآن كلمه آيه وآيات بطور مكرر آمده است كه در بسيارى از آنها منظور همان قرآن است ودر سه مورد به صورت "آيات الله" آمده كه همراه با تلاوت است از جمله در اين آيه:
تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق وانك لمن المرسلين(1)
اين آيات خداست كه به درستى بر تو تلاوت مى كنيم وهمانا تو از مرسلين هستى.
به نظر مى رسد كه اطلاق واژه آيه وآيات بر قرآن به دوصورت مى باشد نخست اينكه همه قرآن نشانه هاى خداست وآيات الله است وديگر توجهى به آيه اصطلاحى در مقابل سوره نشده ودر اين مقام است كه آيات الله داراى دو مرحله است مرحله احكام وايجاز ومرحله تفصيل وبسط، چنانكه مى فرمايد:
كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير(2)
كتابى است كه آيات آن مستحكم شده وسپس با تفصيل از جانب خداوند حكيم وخبير بيان شده است.
دوم اينكه آيه به معنى جمله هاى خاصى است كه از جائى شروع ودر جائى ختم مى شود وواحد تشكيل دهنده سوره است مثلاً مى گوئيم سوره حمد داراى هفت آيه مى باشد. البته تعيين آيه به اين معنى توقيفى است ومعيار خاصى ندارد وتابع تعليم وارشاد شارع مى باشد.
2 ـ كلام الله:
درباره اين صفت پيش از اين در مقام بحث از كتاب الله صحبت كرديم وفرق ميان كتاب الله وكلام الله را بيان نموديم، اكنون مى گوئيم كلام خدا نيز مانند آيات او به دو گونه است كلام تكوينى وكلام تشريعى، همه موجودات عالم كلام تكوينى خداوند است; مى بينيم كه خداوند از حضرت مسيح(عليه السلام) به عنوان كلمه خود ياد مى كند:
ان الله يبشرك بكلمة من اسمه المسيح بن مريم(1)
خداوند به تو مژده مى دهد به كلمه اى از خودش كه نام او مسيح فرزند مريم است.
ودر جاى ديگر پايان ناپذيرى قدرت خود را چنين ترسيم مى كند:
قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد البحر قبل از تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا(2)
بگو اگر دريا مركب شود براى كلمات پروردگار من همانا آن دريا تمام شود پيش از آنكه كلمات پروردگار من تمام شود هرچند همانند آن دريا را هم كمك بگيريم.
3 ـ امرالله:
يكى ديگر از اوصاف قرآن كه در خود قرآن آمده عنوان "امرالله" است اين صفت نيز در مقام لحاظ رابطه ونسبت قرآن با خداست وبيانگر اين معنى است كه قرآن دربرگيرنده دستورات واوامر الهى است.
ذلك امر الله انـزله اليكم ومن يتـق الله يكفـر عنه سيئاته ويعظـم له اجـرا(2)
آن امر خداست كه به سوى شما نازل كرده است وهركس از خدا بترسد بدى هاى او را ناديده مى گيرد واجر او را بيشتر مى كند.
بدون شك منظور از "امرالله" در اين آيه قرآن است ومراد از آن امر تشريعى خداست كه درباره قوانين مربوط به زندگى انسانها است زيرا كه قبل وبعد آيه در مورد مسائل واحكام طلاق مى باشد. در مقابل اين امر تشريعى امر تكوينى خداوند است كه مربوط به عالم خلقت وفرمان تخلف ناپذير خداوند در ايجاد پديده هاى جهان مى باشد كه شامل پديده هاى طبيعى واجتماعى است.
4 ـ تنزيـل:
از اوصاف ديگر قرآن كه بعضى ها آن را به عنوان نام ذكر كرده اند صفت تنزيل است كه از باب اطلاق مصدر واراده مفعول مى باشد اين صفت از آنجهت در نسبت قرآن با خداست كه بيانگر اين حقيقت است كه قرآن ساخته وپرداخته ذهن بشر نيست بلكه از جانب خداوند نازل شده است.
نزول قرآن هم به صورت تنزيل وهم به صورت انزال آمده وفرق ميان تنزيل وانزال در اين است كه انزال به معنى نزول دفعى ويكبارگى است ولى تنزيل به معنى نزول تدريجى است، مى دانيم كه قرآن دوبار نازل شده يكبار به صورت يكپارچه ومشتمل بر همه قرآن كه در ليلة القدر در ماه مبارك رمضان نازل شده وبه احتمال زياد مراد از آن نزول حقيقت قرآنى بر جان ودل پيامبر است ويكبارهم به صورت تدريجى در طول 23 سال نازل شده ومراد از آن نزول تفصيلى وجداجداى آيات قرآن است واين
همان كثرت در وحدت ووحدت در كثرت است.
البته در اين باره ـ بخواست خدا ـ به تفصيل در آينده بحث خواهيم كرد در اينجا منظور اين است كه معناى تنزيل روشن شود.
اطلاق تنزيل به قرآن در موارد متعددى (يازده مورد) از قرآن آمده كه در بعضى از آنها تنزيل به "الكتاب" اضافه شده ودر بعضى اضافه نشده است ولى در همه آن موارد، تنزيل به خداوند نسبت داده شده است آنهم با اوصافى مانند رحمنورحيم، رب العالمين، حكيم، حميد، عزيزحكيم وعزيزعليم. دربيشتر موارد پس از بيان تنزيل قرآن از انذار وبيم دادن كافران ودر يك مورد علاوه بر انذار از تبشير هم صحبت شده است به عنوان نمونه دو آيه از آنها را مى خوانيم:
وانه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الامين على قبلك لتكون من المنذرين(1)
همانا قرآن فرود آورده پروردگار جهانيان است كه روح الامين آن را بر قلب تو نازل كرده تا تو از بيم دهندگان باشى.
تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم انا انزلنا اليك الكتاب بالحق فاعبدالله مخلصا له الدين(2)
فروفرستادن كتاب از جانب خداوند عزيز وحكيم. ما كتاب را به حق به سوى تو فرستاديم پس خدا را عبادت كن در حالى كه دين خود را بر او خالص كرده اى.
نكته اى كه اضافه مى كنيم اين است كه در دو آيه از اين يازده آيه، تنزيل بدون
همراهى كلمه "من" ولى در بقيه همراه با كلمه من آمده است كه جاى تدبر وتفكر است. مى دانيم كه كلمه "من" يكنوع واسطه را تداعى مى كن يعنى اين تعبير كه قرآن نازل كرده خداست با اين تعبير كه نازل شده از جانب خداست مى تواند اين فرق را داشته باشد كه در تعبير اولى واسطه حذف شده ودر تعبير دوم عنايت به واسطه هم هست البته در يكى از دو آيه اى كه تنزيل بدون كلمه "من" آمده در آيه بعدى تصريح به واسطه كه همان روح الامين است، شده است; دقت كنيد.
5 ـ حبل الله:
در سوره آل عمران مى خوانيم:
واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا(1)
همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد ومتفرق نشويد.
بگفته بعضى از مفسران منظور از ريسمان خدا در اين آيه قرآن است بنابراين تفسير يكى از اوصاف قرآن «حبل الله» مى باشد. البته در بعضى روايات حبل الله در اين آيه به عترت پيامبر تفسير شده است واين منافاتى با تفسير اولى ندارد ومى توان گفت هم قرآن وهم اهل بيت حبل الله هستند.
اتفاقاً در روايتى از رسول گرامى، اين معنى به صورت ظريفى بيان شده است كه فرمود:
ايها الناس انى قد تركت فيكم حبلين ان اخذتم بهما لن تضلوا بعدى احدهما اكبر من الاخر كتاب الله حبل ممدود من السماء وعترتى اهل بيتى.
اى مردم من در ميان شما دوتا ريسمان باقى گذاشتم كه اگر آنها را اخذ
6 ـ وحــى:
وحى در لغت به معناى اشاره سريع وبا شتاب ونوشتن والهام وكلام مخفى والقاء مطلب به ديگرى است(1) ودر اصطلاح مطالبى است كه از جانب خداوند به پيامبران القاء مى شود وصورت هاى مختلفى دارد كه تفصيل آن در كتب كلامى وتفسيرى آمده است.
يكى از صفات قرآن كه در خود قرآن آمده است همان عنوان "وحى" مى باشد كه بيانگر رابطه قرآن با خداوند است واينكه آيات قرآنى حقايق والائى است كه از طرف خداوند به پيامبر خود القاء شده است.
ان هو الا وحى يوحى علمه شديد القوى(2)
قرآن چيزى نيست جز وحى كه القاء شده وشديدالقوى آن را تعليم داده است.
قل انما انذركم بالوحى ولايسمع الصم الدعاء اذا ماينذرون(3)
بگو همانا شما را به وسيله وحى الهى هشدار مى دهم ولى گوش ناشنوا دعوت حق را هنگامى كه بيم داده مى شود، نمى شنود.
1 ـ نـور:
نقش تعيين كننده نور در پرورش ورشد گياهان وجانوران امرى واضح است وهمچنين نور سبب مى شود كه انسان اشياء را از يكديگر تمييز وتشخيص بدهد وراه را
از چاه بشناسد. با توجه به همين خواص نور است كه قرآن خود را به عنوان نور معرفى مى كند.
فامنوا بالله ورسوله والنور الذى انزلنا والله بما تعملون خبير(1)
ايمان بياوريد به خداوند وپيامبرش ونورى كه نازل كرديم وخداوند به آنچه كه انجام مى دهيد آگاه است.
يا ايها الناس قدجائكم برهان من ربكم وانزلنا اليكم نورا مبينا(2)
اى مردم براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمد وبه سوى شما نورى آشكار نازل كرديم.
در جاى ديگرى مسلمانان صدر اسلام را به خاطر پيروى از نور قرآن مورد ستايش قرار مى دهد وآنان را گروه رستگاران معرفى مى كند. اشاره به اينكه استفاده از روشنائى قرآن رمز رسيدن به فلاح ورستگاران است:
فالذين آمنوا به وعزروه ونصروه واتبعوالنور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون(3)
پس آنانكه به او (پيامبر اسلام) ايمان آوردند واو را گرامى داشتند وكمك كردند واز نورى كه همراه با او نازل شده است پيروى نمودند، آنان همان رستگارانند.
ودر آيه اى ديگر هدف از نزول قرآن را چنين بيان مى كند:
2 ـ هــدى
يكى ديگر از اوصاف قرآن كه بيانگر جنبه هدايتگرى آنست، "هدى" است كه بطور مكرر در قرآن آمده است. واژه هدى مصدر وبه معنى هدايت است ودر اطلاق به قرآن معنى فاعلى مى دهد، البته اين نظر دانشمندان علوم قرآن است(2) ولى ما تصور مى كنيم كه لزومى ندارد هدى را به معنى هادى بگيريم، بلكه مى توان آن را به همان معناى مصدرى به قرآن اطلاق نمود واراده مبالغه وتأكيد كرد. همانگونه كه كلماتى مانند نور ورحمت وشفاء وبلاغ وبصائر را به قرآن اطلاق مى كنيم.
اكنون نمونه هايى از آيات مربوطه را مى آوريم وبه تدبر در مضامين آنها مى نشينيم.
فانه نزله على قلبك باذن الله مصدقا لما بين يديه وهدى وبشرى للمؤمنين(3)
همانا آن را بر قلب تو با اذن خداوند فرود آورد كه تصديق كننده چيزى است كه پيش روى اوست وهدايت وبشارت براى مؤمنان است.
هذا بيان للناس وهدى وموعظة للمتقين(4)
3 ـ مبيــن:
اين صفت به تنهائى به قرآن اطلاق نشده بلكه به حالت مركب وبه صورت كتاب مبين وقرآن مبين ونورمبين آمده است وبه هرحال يكى از صفات قرآن مى باشد ودربرگيرنده اين مطلب است كه قرآن كتابى روشن وآشكار است وانسان مى تواند به آسانى از رهنمودهاى آن استفاده كند وبه راحتى خود را در مسير هدايت قرآن قرار بدهد.
تلك آيات الكتاب وقرآن مبين(1)
اينست كتاب وقرآن آشكار وروشن.
تلك آيات القرآن وكتاب مبين(2)
اينست آيات قرآن وكتاب روشن.
اين دو آيه را با هم مقايسه كنيد وببينيد چگونه دو كلمه قرآن وكتاب در اين آيات جاى خود رابه يكديگر داده اند وشكل جمله بندى يكسان است. ضمنا در اين دو آيه
وچند آيه ديگر صفت "مبين" مانند موصوف خود به صورت نكره آمده ولى در آيات ديگرى اين تركيب به صورت معرفه آمده است به عنوان نمونه:
والكتاب المبين انا انزلناه فى ليلة مباركه(1)
قسم به همين كتاب روشن كه ما آن را در شبى مبارك نازل كرديم.
در آيه ديگرى، از قرآن به عنوان نور مبين ياد شده است:
قدجائكم برهان من ربكم وانزلنا اليكم نورا مبينا(2)
همانا به سوى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمد ونور روشنى به سوى شما نازل كرديم.
4 ـ بصائـر:
عنوان "بصائر" به همين صورت جمع، به قرآن اطلاق شده است. بصائر جمع بصيرت است كه به معنى بينش درست ودرك صحيح مى باشد وناظر به اين مطلب است كه قرآن كريم،بينش انسان را نافذ وتند وتيز مى كند وبه او توانائى فهم درست ودرك حقائق عالم را ارزانى مى دارد. انسانى كه با هدايت قرآن گام برمى دارد، در تفكرات وانديشه ها وهمچنين در تصميم گيرى هاى خود دچار اشتباه وانحراف نمى شود.
هذا بصائر من ربكم وهدى ورحمة لقوم يؤمنون(3)
اين بصيرت هائى از جانب پروردگارتان مى باشد وهدايت ورحمتى است براى قومى كه ايمان آورده اند.
5 ـ بـلاغ:
ازجمله اوصافى كه در قرآن ذكر شده وبه جنبه هدايتگرى قرآن مربوط مى شود، عنوان "بلاغ" است. اين واژه كه مصدر از باب تفعيل است به معناى پيام رسانى وتبليغ مى باشد. قرآن كريم مجموعه اى از پيام هاى خداوند است كه پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)مأموريت داشت كه آنها را به مردم ابلاغ كند تا مردم با دريافت اين پيام هاى آسمانى وبه كارگيرى انديشه هاى خود، به آن نوع از زندگى كه شايسته مقام انسانى است برسند.
ابلغكم رسالات ربى وانالكم ناصح امين(2)
پيام هاى پروردگارم رابه شما مى رسانم ومن نسبت به شما اندرزگوى
1 ـ انذار وبيم دادن مردم.
2 ـ ايمان آوردن مردم به خداى يگانه.
3 ـ تذكر به صاحبان خرد.
6 ـ ذكر وتذكره
اين دو عنوان كه تقريباً به يك معنى است در موارد متعددى به صورت صفت براى قرآن آمده است وبه خصوص كلمه "ذكر" در آيات بسيارى وارد شده ومنظور از آن جنبه يادآورى واندرزگوئى قرآن است. بايد ديد كه قرآن چه چيزى را يادآورى مى كند؟ متعلق ذكر ويادآورى مى تواند چند موضوع باشد:
1 ـ يادآورى عظمت خدا ونعمت هاى او ونيز وعده هاى او.
2 ـ يادآورى تعليمات پيامبران گذشته.
3 ـ يادآورى سرگذشت امت هاى پيشين.
4 ـ يادآورى حقايقى كه انسان مى تواند باعقل خود آنها را درك كند.
1 ـ احسن الحديث:
هر چيز نو وتازه اى را حديث مى گويند، اما بيشتر به سخن نو ابتكارى حديث گفته مى شود ولذا به روايات وارده از معصومين حديث اطلاق مى شود، زيرا كه سخنان نو وبى سابقه در ميان عرب ها بود. يكى از صفات قرآن حديث است واين به خاطر
مضمون هاى تازه وابتكارى قرآن ونيز تازگى اسلوب وشيوه بيان قرآن است كه ميان عربها سابقه نداشت.
مضامين موجود در ميان عرب قبل از اسلام بيشتر تفاخر به نياكان وتعريف از اسب وشمشير وچيزهائى از اين قبيل بود وشيوه بيان آنها نيز يا نثر بود ويا نظم اما قرآن هم از لحاظ مضمون ومحتوا وهم از لحاظ شيوه بيان به صورت كاملاً جديد وتازه ارائه شد، بگونه اى كه مايه تعجب ادبا وسخنرانان وسخن شناسان آن زمان قرار گرفت. آنها مى گفتند: قرآن نه شعر است و نه نثر بلكه چيز ديگرى است.
اطلاق صفت "حديث" به قرآن در آيات متعددى آمده كه ازآنجمله است:
فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا(1)
نزديكست كه اى پيامبر از شدت تأسف جان خود را به دنبال آنان هلاك كنى از اينكه آنان به اين حديث ايمان نمى آورند.
فذرنى ومن يكذب بهذالحديث سنستدرجهم من حيث لايعلمون(2)
كيفر كسانى را كه اين حديث را تكذيب ميكنند به من واگذار كن بزودى آنان را از جائى كه نمى دانند، عذاب خواهيم كرد.
در آيه اى كه ذيلاً مى خوانيم قرآن نه تنها حديث بلكه احسن الحديث وزيباترين سخن نو معرفى شده است كه بيانگر مجد وعظمت قرآن است:
الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلودالذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم وقلوبهم الى ذكرالله(3)
2 ـ كريـم
اين صفت كه بيانگر كرامت وقداست قرآن است تنها يك بار در قرآن به خود قرآن اطلاق شده است:
انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لايمسه الاالمطهرون تنزيل من رب العالمين (1)
همانا كه آن قرآن كريم است در كتابى نهان (لوح محفوظ) كه جز دست پاكان به آن نرسد فرستاده شده از جانب پروردگار عالميان.
3 ـ مجيـد
مجد به معناى عظمت وكرامت فراگير وگسترده است ومجيد هم صفت خداست كه داراى فضل وكرم بى پايان است وهم صفت قرآن است كه معانى ومعارف فراوانى را دربرگرفته است.
اين صفت چهار بار در آيات قرآنى آمده، يكبار به عنوان صفتى براى خدا ويك بار به عنوان صفتى براى عرش خذا ودوبار هم به عنوان صفتى براى كلام خدا
وقرآن.
ق - والقرآن المجيد بل عجبوا ان جائهم منذر منهم فقال الكافرون هذا شيئى عجيب(1)
قسم به قرآن با مجد وعظمت بلكه آنان از اينكه بيم دهنده اى از خودشان آمده است تعجب مى كنند وكافران مى گويند كه اين چيز شگفتى است.
بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ(2)
بلكه اين كتاب، قرآن با مجد وعظمت است كه در لوح محفوظ (صفحه علم ازلى الهى) نگاشته شده است.
4 ـ عزيـز
صفت عزيز در قرآن معمولاً به خداوند اطلاق شده وبيشتر همراه با صفت ديگرى از خداوند مانند حكيم وقوى وذوانتقام وغفار ورحيم وحميد وغفور آمده است ودر اين مورد عزيز به معناى صاحب قدرت قاهره اى است كه هيچ قدرتى نمى تواند او را مقهور سازد.
اما اطلاق صفت عزيز به قرآن فقط در يك مورد از آيات قرآنى آمده است:
وانه لكتاب عزيز لاياتيه الباطل من بين يديه ولامن خلفه تنزيل من حكيم حميد(3)
وهمانا آن كتاب عزيزى است كه نه از مقابل ونه از پشت سر باطل
5 ـ مبـارك
بركت ومبارك وتبرك از يك خانواده است وبه معناى محل اجتماع خيرات وفيوضات است. مبارك بودن قرآن نيز ناظر به همين معناست وقرآن كريم منبع خيرات وسرچشمه فيوضات است وملتى كه قرآن را برنامه زندگى خود قرار دهد به همه خوبى ها دست خواهد يافت واز بركات زمين وآسمان برخوردار خواهد شد وشايستگى آن را خواهد داشت كه از افاضات الهى بهره مند شود.
وهذاكتاب انزلناه مبارك فاتبعوه واتقوا لعلكم ترحمون(1)
واين كتاب بابركتى است كه نازل كرديم از آن پيروى كنيد وتقوا داشته باشيدتا مورد رحمت قرار گيريد.
كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبرواآياته وليتذكراولواالالباب(2)
كتاب مباركى است كه به تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبر كنند وصاحبان انديشه متذكر شوند.
6 ـ علــى
صفت على كه از علو مشتق شده از جمله آن گروه از صفات قرآن است كه ناظربه بعدعظمت وقداست آن مى باشد وبرترى قرآن وعلومرتبه آن را نسبت به ديگر كتابهاى آسمانى بيان مى كند. علومرتبه قرآن چيزى است كه در مخزن علم الهى وام الكتاب ثبت شده است.
انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون وانه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم(2)
همانا ما آن را قرآن عربى قرار داديم تا شما انديشه كنيد وهمانا قرآن در ام الكتاب نزد ما بلندپايه واستوار است.
7 و8 و9 ـ مكرمه، مرفوعه،مطهره
اين سه عنوان پشت سرهم در يك آيه از قرآن به قرآن اطلاق شده ونشانگر اوج عظمت وقداست وبلندپايگى ووالائى قرآن است.
مكرمه ـ داراى كرامت وبزرگى
مرفوعه ـ داراى مرتبه اى بلند ووالا
مطهره ـ پاك ومنزه از هر شائبه
كلا انها تذكرة فمن شاء ذكره فى صحف مكرمة مرفوعة مطهرة بايدى سفرة كرام بررة(1)
همانا قرآن براى تذكر است تا هركس كه بخواهد پندگيرد در صحيفه هاى مكرم نگاشته شده كه بس بلند مرتبه وپاك است بدست سفيران حق كه عالى رتبه ونيكو هستند.
1 ـ قيّـم
«قيم» به معناى استوار ودرست واز لحاظ ادبى يك از اوزان صفت مشبهه از ماده قام يقوم مى باشد.
در قرآن كريم اين صفت گاهى براى دين اطلاق شده وگاهى براى خود قرآن وگاهى براى صحف مطهره واين مى رساند كه ارتباط تنگاتنگى ميان اين سه وجود دارد:
ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لايعلمون(1)
اين، دين استوار است ولى بسيارى از مردم نمى دانند.
الحمدلله الذى انزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا قيما لينذر باسا شديدا من لدنه ويبشر المؤمنين(2)
سپاس خداوند را كه بر بنده خود كتاب را نازل كرد ودر آن كجى قرار نداد كتابى استوار تا بوسيله آن مردم را از عذابى سخت بترساند ومؤمنان را بشارت بدهد.
رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة فيها كتب قيمة(3)
2 ـ قول فصل
اين تعبير به معناى سخن جدى وقاطعى است كه ميان حق وباطل فاصله مى اندازد وهرگز قابل نقض وابرام نيست اين تعبير را بيشتر در حل اختلافات ودر قضاوتهاى مهم به كار مى برند ومى توان گفت كه قول فصل، آن سخن آخرى است كه چون وچرا ندارد وجاى شك وترديد باقى نمى گذارد.
قرآن كريم قول فصل است وحق وباطل را از هم جدا مى كند.سخنى است كه بالاى آن سخنى نيست وحكم آن قاطع وغير قابل ترديد است:
انه لقول فصل وما هو بالهزل(1)
3 ـ برهـان
برهان آن دليل محكمى است كه مطلب را به ثبوت مى رساند وطرف مقابل در برابر آن عاجز وناتوان مى شود. زيرا كه مقدمات آن برچيزهاى يقينى وعينى استوار است. اطلاق صفت «برهان» بر قرآن از آنجهت است كه مجموع قرآن به خاطر اعجازى كه دارد دليل محكمى برحقانيت پيامبر اسلام است ومى توانيم بگوئيم كه معارفى كه در آيات قرآنى آمده است همه برهانى ومطابق دليل ومنطق مى باشد.
يا ايهاالناس قدجائكم برهان من ربكم وانزلنا اليكم نورا مبينا(2)
اى مردم همانا براى شما برهانى از پروردگارتان آمده است وبه سوى شما نورى آشكار نازل كرديم.
قرآن كريم كه خود برهان ومطالب آن برهانى است در چندين مورد از مشركان وكافران طلب برهان مى كند واز آنها مى خواهد كه اگر راست مى گويند، براى ادعاى خود برهانى اقامه كنند به عنوان نمونه به اين آيه توجه كنيد:
4 ـ بيّنـه
«بينه» در اصطلاح فقهى فقط به شاهد عادل گفته مى شود ولى معناى لغوى آن اعم از اين معناست وبه دليل روشن وآشكار گفته مى شود ودر قرآن كريم هم بينه به معناى دليل وحجت وبرهان ومعجزه استعمال شده واز معجزات پيامبران به عنوان بينات نام برده شده وگاهى اين كلمه توأم با واژه "زبر" آمده است كه منظور كتابهاى آسمانى است.
همه پيامبران داراى بينه بودند وقرآن از قول بعضى از انبياء از جمله صالح وشعيب وموسى نقل مى كند كه آنها به قوم خود گفته اند كه ما داراى بينه هستيم كه منظور اينست كه دليل روشنى بر صدق نبوت خود داريم. پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز صاحب بينه است وبينه مهم او همان قرآن است.
فقد جائكم بينة من ربكم وهدى ورحمة فمن اظلم ممن كذب بايات الله وصدف عنها(2)
همانا براى شما از طرف پروردگارتان حجت آشكار وهدايت ورحمت آمده است اكنون كيست ستمكارتر از كسى كه آيات خدا را تكذيب كند واز آن روى برگرداند.
5 ـ ام الكتـاب
مى دانيم كه آيات قرآنى دو دسته است دسته اى را محكمات ودسته اى را متشابهات مى گويند بطوريكه در بحث محكم ومتشابه خواهد آمد براى فهم درست آيات متشابه بايد آنها را به آيات محكم عرضه كرد ودر واقع كليد فهم درست متشابهات قرآن، محكمات آن است.
قرآن كريم به آيات محكمات كه مرجع آيات متشابهات است صفت "ام الكتاب" را داده است كه در حقيقت محكمات مادر همه معارف قرآنى است. اين آيات علاوه بر اينكه خود معنى روشنى دارند، آيات ديگر را هم تغذيه مى كنند وبا تركيب محكمات با متشابهات معانى جديدى به دست مى آيد واين رمز جاودانگى قرآن است (توضيح مطلب را در بحث محكم ومتشابه خواهيد خواند).
هوالذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب واخر متشابهات(1)
خداوند كسى است كه كتاب را برتو نازل كرد كه قسمتى از آن محكمات است كه مادر كتاب است وقسمتى ديگر متشابهات مى باشد.
بطوريكه بارها گفته ايم قرآن كه كتاب تشريعى خداست مشابهت هائى با عالم آفرينش كه كتاب تكوينى خداست دارد. همانگونه كه قرآن محكمات ومتشابهات دارد عالم آفرينش نيز اين حالت را دارا مى باشد كه در قرآن از آن به عالم محو واثبات وعالم ام الكتاب تعبير آورده مى شود. عالم محو واثبات عالم تغييرات وتبدلات است كه مشابه آيات متشابهات قرآن است وعالم ام الكتاب عالم ثبوت وعلم حضورى خداوند است كه آنهم مشابه آيات محكمات قرآن مى باشد.
6 ـ حق اليقيـن
اين تعبير به معناى يقين بايسته ودرجه بالاى يقين واطمينان مى باشد ودر دو مورد از آيات قرآن به خود قرآن اطلاق شده است از جمله در اين آيه:
وانه لحق اليقين فسبح باسم ربك العظيم(2)
وهمانا كه آن (قرآن) حق اليقين است پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن.
در آياتى كه قبل از اين دو آيه آمده است در اين باره صحبت مى كند كه قرآن از جانب خداوند نازل شده واگر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سخنانى را به دروغ به خدا نسبت مى داد، خدا شاهرگ گردن او را مى زد. آيات ماقبل قرينه است بر اينكه منظور از حق اليقين بودن قرآن اينست كه آيات قرآنى بطور يقين سخنان خداست وهرگز شائبه اى در آن نيست وچون از عالم بالا واز سرچشمه وحى الهى منشاء گرفته بدون شك سخنى است محكم واستوار وهيچ ترديد وشكى در آن راه ندارد.
7 ـ حكيـم
از آنجا كه قرآن كريم از جانب خداوند حكيم نازل شده، خود نيز لقب حكيم دارد. حكمت به معناى رسيدن به حق ومعرفت حقايق عالم مى باشد وقرآن از آن جهت
حكيم است كه معارف آن دقيقاً مطابق با حقايق هستى وبر اساس فطرت انسانى است وآيات حكيمانه آن هماهنگ با نظام خلقت مى باشد ولذا قرآن كتابى براى همه انسانها در همه قرنها تا روز قيامت است زيرا هرگونه تغييرى وتبديلى در جامعه هاى بشرى به وجود بيايد خارج از فطرت انسان نيست وفطرت بشرى تغيير نمى يابد.
ذلك نتلوه عليك من الايات والذكر الحكيم(1)
آن را (قرآن را) بر تو تلاوت مى كنيم كه عبارت است از آيات وذكر حكيم.
الم تلك ايات الكتاب الحكيم(2)
اين آيات كتاب حكيم است.
لازم است توجه كنيم كه آيات قرآنى مشتمل بر مطالب گوناگونى در موضوعات مختلف مى باشد. اما در عين حال قاعده واحدى در همه آن آيات حاكم است وآن اينكه تمام آيات مطابق با حقائق هستى است ومى توانيم چنين بگوئيم كه آيات قرآنى در عين اشتمال بر مطالب مختلف، حقيقت واحده اى است وهمين است معناى حكيم بودن قرآن (وحدت در كثرت وكثرت در وحدت) با توجه به اين مطلب مى توانيم درباره اين آيه بيانديشيم:
الر كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير(3)
قرآن كتابى است كه آيات آن محكم نازل شده وسپس تفصيل داده شده است از جانب خداوند حكيم وآگاه.
مى شود وانسان را در دنياى شيرين وهيجان انگيزى قرار مى دهد كه او را سرسپرده خود مى سازد. دنيائى كه هيچ دليل وبرهانى قدرت آفرينش آن را ندارد ايمانى كه از اين طريق بدست مى آيد ايمان عشق وايثار وجهاد وشهادت است وگرنه ايمان بدست آمده از برهان واستنتاجات عقلى، تنها به كار مجادله ومجاب كردن طرف مقابل مى آيد البته چنين ايمانى مى تواند پاسخگوى سؤالات واشكالات عقلى انسان باشد واو را از حيرت وضلالت نجات بدهد اما نمى تواند خاصيت ديناميكى وحركت آفرينى داشته باشد.
بنگريد كه قرآن كريم چگونه در مباحث توحيد وخداشناسى علاوه بر استدلالات عقلى از راه احساس وعاطفه وارد شده وبا برقرارى پيوندهاى عاطفى ميان خدا ومردم در آنها ايمانى بوجود آورده است كه حاضرند همه چيز خود را در آن راه فدا كنند. ايمان عشق وشور وحركت وتلاش; ايمان عاشقان وخودباختگان; ايمان بدست آمده از برهان صديقين. نمونه هائى از اين نوع آيات را مى خوانيم:
ذلك بان الله مولى الذين امنوا وان الكافرين لامولى لهم(1)
اين بدان جهت است كه خداوند دوست وحامى مؤمنان است اما كافران دوست وحامى ندارند.
ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنة(2)
همانا خداوند از مؤمنان جانها ومالهايشان را خريدارى كرد.
لاتجد قوما يؤمنون بالله واليوم الاخر يوادون من حادالله ورسوله ولو كانوا آبائهم او ابنائهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب الله فى قلوبهم الايمان وايدهم بروح منه ويدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها رضى الله عنه ورضواعنه اولئك حزب الله الاان حزب الله
1 ـ بشــرى
بشرى وبشارت به معنى خبر دادن از چيزى است كه شنونده را خوشحال مى كند يكى از عنوانهائى كه در خود قرآن به قرآن اطلاق شده عنوان "بشرى" است. در واقع
آيات قرآنى وپيامهائى كه در آن آمده است، مژده ها ونويدهائى است كه هر فرد باايمانى را خوشحال مى كند ودر او روح اميد مى آفريند وباعث دلگرمى واطمينان خاطر وآرامش او مى گردد.
اين صفت در آيات متعددى بر قرآن اطلاق شده كه به عنوان نمونه، دو مورد را مى آوريم. آيات قرآن وكتاب مبين است كه هدايت ومژده براى مؤمنان مى باشد:
قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا وهدى وبشرى للمسلمين(1)
بگو كه اين آيات را روح القدس از جانب پروردگارت به حق وراستى نازل كرده تا اهل ايمان را ثابت قدم كند وهدايت كننده ومژده اى براى مسلمانان است.
در مورد اين صفت قرآن توجه خوانندگان عزيز را به دو نكته جلب مى كنيم:
الف ـ درست است كه قرآن بشارت دهنده است اما نه براى همه بلكه بشارت قرآن به مؤمنين اختصاص دارد ولذا در هركجا كه از قرآن به عنوان «بشرى» ياد شده قيدى براى آن آمده كه يكى از اين سه تعبير است: مؤمنين، مسلمين ومحسنين.
ب ـ بايد ديد كه متعلق ومضمون مژده هاى قرآن به مؤمنان چيست وقرآن چه چيزهائى را نويد مى دهد؟ با مراجعه به آيات قرآنى معلوم شد كه در چند آيه متعلقى براى بشارت ذكر نشده كه مى تواند شامل همه خيرات وبركات باشد ودر چند آيه متعلق بشارت ذكر شده وقرآن مؤمنان را به موضوعات ياد شده در زير مژده مى دهد:
1 ـ اجركبير يا پاداش بزرگ (سوره اسراء آيه 9)
2 - اجر حسن يا پاداش نيكو (سوره كهف آيه 2)
3 ـ اجركريمومغفرت ياپاداش گرامىوبخشش (سوره يس آيه11)
2 ـ شفــاء
يكى ديگر از صفات قرآن صفت «شفاء» است قرآن نسخه شفابخش همه دردهاى بشرى است وتمام بيماريهاى روحى واجتماعى واخلاقى را درمان مى كند وجامعه اى سالم وبهينه مى سازد. قرآن تمام كينه ها وعداوتها وخودخواهى ها وجاه طلبى ها را مى زدايد وبا سالم سازى افراد ومحيط، اجتماع سعادتمندانه اى را به ارمغان مى آورد.
قرآن در سه آيه خود را به عنوان «شفاء» معرفى مى كند:
يا ايها الناس قد جائكم موعظة من ربكم وشفاء لما فى الصدور وهدى ورحمة للمؤمنين(1)
اى مردم همانا به سوى شما آمده است موعظه اى از جانب
3 ـ رحمـت:
اطلاق صفت «رحمت» به قرآن، به طور مكرر در آيات متعددى آمده است واين صفت بيشتر با صفت هدايت ودر يك مورد با صفت شفاء همراه بوده وهميشه بعد از هدايت وشفاء آمده است بنظر مى رسد كه مفهوم رحمت متفرع بر هدايت وشفاء وچيزى بالاتر از آنهاست ويك فرد يا جامعه نخست بايد راه را پيدا كند وناخالصى ها را بريزد وسپس به مرحله رحمت قدم بگذارد وشايسته دريافت رحمت وفيض هاى خداوند رحمان ورحيم گردد.
بهرحال اين صفت در آيات گوناگونى آمده كه دو نمونه از آنرا ذكر مى كنيم:
هذا بصائر من ربكم وهدى ورحمة للمؤمنين(1)
اين (قرآن) بصيرتهائى است از طرف پروردگارتان وهدايت ورحمتى است بر مؤمنان.
تلك آيات الكتاب الحكيم هدى ورحمة للمحسنين(2)
اين آيات كتاب حكيم وهدايت ورحمتى براى نيكوكاران است.
1 ـ تبيان كل شىء
«تبيان» مصدر از باب تفعيل وبه معناى كثرت بيان مى باشد قرآن كريم در آيه اى كه مى خوانيم خودش را تبيان كل شىء معرفى كرده كه در اينجا مصدر به معناى فاعلى است ومنظور اين است كه قرآن بسيار بيان كننده است:
ونزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء وهدى ورحمة وبشرى للمسلمين(1)
وقرآن را بر تو نازل كرديم كه بيان كننده همه چيز ومايه هدايت ورحمت
2 ـ تفصيل كل شىء
تفصيل به معناى بيان مطلب به طور مشروح است به گونه اى كه شامل جزئيات مطلب هم باشد اين صفت را نيز قرآن براى خود آورده است:
ما كان حديثا يفترى ولكن تصديق الذى بين يديه وتفصيل كلّ شىء وهدى ورحمة لقوم يؤمنون(1)
قرآن سخن دروغى نيست، بلكه تصديق كننده كتاب هاى آسمانى است كه پيش روى اوست وتفصيل همه چيز ومايه هدايت ورحمت براى گروهى است كه ايمان آورده اند.
3 ـ مفصـل
يكى ديگر از صفات قرآن كه ناظر به جامعيت آن است، صفت مفصل است كه در اين آيه آمده است:
وهو الذى انزل اليكم الكتاب مفصلا والذين آتينا هم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق فلاتكونن من الممترين(2)
خداوند كسى است كه كتاب را براى شما به طور مفصل نازل كرد وكسانى كه كتاب را به آنها داديم مى دانند كه آن از جانب پروردگارت به حق نازل شده پس، از ترديدكنندگان مباش.
به طورى كه ملاحظه مى فرمائيد در اين آيات بخصوص در آيه نخستين، قرآن
خودش را بيان كننده همه چيز معرفى مى كند اكنون بايد ديد كه منظور از اين مطلب چيست وقرآن كريم چگونه تفصيل همه اشياء را در بر دارد؟
بسيارى از مفسران در توجيه وتفسير اين مطلب گفته اند: از آنجا كه قرآن يك كتاب هدايت است وبا هدف ارشاد وتربيت انسانها نازل شده بنابراين منظور از بيان همه چيز اين است كه قرآن تمام مسائل مربوط به هدايت وتربيت انسانها را بيان نموده وچيزى را فروگذار نكرده است اين مطلب به اين مى ماند كه يك نفر كتاب مفصلى درباره شيمى تأليف كند وبگويد همه چيز در اين كتاب آمده، منظور او از همه چيز، آن چيزهائى است كه مربوط به شيمى است، واو هرگز نمى گويد كه حتى مسائل ادبى هم در كتاب او آمده قرآن نيز اعلام مى كند تمام چيزهائى كه مربوط به هدايت وتربيت بشر است در اين كتاب آمده است.
ما تصور مى كنيم كه اين تفسير هرچند راحت وقانع كننده است اما با ظواهر اين آيات وآيات ديگرى كه خواهيم آورد سازگار نيست، به نظر ما اين آيات بيانگر يك حقيقت والائى است كه درك آن براى ما مشكل وحتى گيج كننده است اما حق نداريم براى اقناع خودمان از يك حقيقت قرآنى دست برداريم ويا از كنار آن به آسانى عبور كنيم قرآن در اين آيات اعلام مى كند كه تفصيل همه چيز (كل شىء) در قرآن بيان شده تعبير (كل شىء) يك تعبير عام است ووسيع ترين مفهوم را دارد وحتى علوم مادى وعلوم خالص را هم در بر مى گيرد وظاهر اين آيات مى رساند كه قرآن بيان كننده تمام علوم ومعارف حتى آنهائى كه هنوز بشر به آن نرسيده است، مى باشد.
شايد بتوان گفت كه قرآن كريم نسخه اى از لوح محفوظ وكتاب مبين وامام مبين است كه طبق نص صريح قرآن همه چيز در آن احصاء شده(1) وهمه چيز حتى چيزى كه به سنگينى ذره يا كوچكتر از آن باشد، در آن وجود دارد(2) وهيچ خشك وترى نيست مگر
اين كه در آن قرار گرفته(1) وهيچ سرنهانى در آسمان وزمين وجود ندارد مگر اينكه در آن آمده است(2).
البته به گفته خود قرآن، لوح محفوظ وكتاب مكنون(3) جايگاه قرآن است واين مى رساند كه نوعى سنخيت ميان اين دو وجود دارد واگر در اينجا به اتحاد ظرف ومظروف نظر بدهيم كارگزافى نكرده ايم (دقت كنيد).
علاوه بر آياتى كه خوانديم آيات ديگرى در قرآن وجود دارد كه ناظر به همين مطلب است مثلا در آيه اى پس از بيان اين حقيقت قابل دقت وتعمق كه تمام حيوانات روى زمين وپرندگان آسمان امت هائى مانند شما هستند، مى گويد:
ما فرّطنا فى الكتاب من شىء(4)
ما در كتاب، هيچ چيز را فروگذار نكرديم.
به احتمال زياد منظور از «كتاب» در اين آيه همان قرآن است واين كه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از آن، كتاب آفرينش باشد احتمال بعيدى است زيرا اطلاق كتاب به عالم آفرينش در قرآن نيامده بلكه كتاب يا به معنى مكتوب كه شامل قرآن وساير كتب آسمانى ونامه است آمده ويا به لوح محفوظ اطلاق شده است البته از عالم آفرينش وپديده هاى هستى به عنوان «كلمه» و«كلمات» ياد شده است ولى بحث ما در واژه «كتاب» است.
همچنين در آيه ديگرى مى فرمايد:
ولقد صرفنا فى هذا القرآن للناس من كل مثل(5)
قرآن در مقام تصديق
كتابهاى آسمانى پيشين
از آنجا كه پيامبران الهى همگى از يك منبع الهام مى گيرند و همگى از طريق وحى الهى پيام هاى آسمانى را دريافت مى كنند، روشن است كه كتابهاى آسمانى آنها مكمل و مصدق يكديگرند و در ميان آنها قرآن كريم كه آخرين و كاملترين كتاب آسمانى است، تصديق كننده همه كتابهاى آسمانى پيشين مى باشد اين مطلب در آيات متعددى از قرآن مجيد بيان شده و لذا يكى از صفات قرآن كه در خود قرآن آمده عبارت است از: مصدق.
بايد ديد كه قرآن چگونه كتابهاى آسمانى پيشين را تصديق مى كند و منظور از آن چيست؟ پيش از آن كه به پاسخ اين پرسش بپردازيم نمونه هائى از آياتى را كه اين مطلب در آنها آمده است با هم مى خوانيم:
آيات استفاده مى شود كه قرآن همين تورات و انجيلى را كه در دست مردم و در اختيار اهل كتاب است، تصديق مى كند.
ديگر اين كه اين آيات در مقام محاجّه با اهل كتاب آمده و اين كه بگوئيم قرآن حقانيت نزول تورات و انجيل را قبول دارد، چه چيزى را به نفع پيامبر اسلام ثابت مى كند؟
به نظر مى رسد كه حقيقت ديگرى در اينجا مورد توجه قرآن است و منظور اين است كه نزول قرآن و بعثت پيامبر اسلام، وعده ها و پيشگوئيهاى اين كتابها را كه از آمدن پيامبر خاتم خبر داده اند، تحقق بخشيده و عينيت داده است. و در واقع قرآن و وحى الهى بر پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)، تصديق و تأييد و گواه صدق وعده هاى كتب آسمانى است.
جالب اين كه با وجود تحريفاتى كه در انجيل و تورات به عمل آمده اين حقيقت كه پيامبرى در آينده مبعوث خواهد شد در همين كتب تحريف شده موجود است.(1) و يهود و نصارى با توجّه به تعليمات كتب آسمانى خود، همواره در انتظار منجى و تسلى دهنده ايكه از طرف خداوند خواهد آمد، هستند.
اين حقيقت را ما از يكى از آياتى كه صفت مصدق بودن قرآن را ذكر كرده است استفاده كرديم. اكنون آن را نقل مى كنيم:
ولما جائهم كتاب من عندالله مصدق لما معهم و كانو من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جائهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله على الكافرين(2)
و چون كتابى از جانب خدا (قرآن) به سوى آنها آمد كه تصديق كننده چيزيكه با آنها بود مى باشد و با آنكه پيشتر (پيش از بعثت پيامبر اسلام) در مقابل كافران وعده فتح و نصرت مى دادند، پس چون آنچيزيكه آنها خود مى شناختند بسويشان آمد، بر آن كافر شدند پس
عربى بودن قرآن
يكى ديگر از اوصافى كه در قرآن براى قرآن آمده عربى بودن قرآن است اين مطلب در يازده آيه از قرآن آمده است كه از جمله آنها است:
انا انزلنا قرآنا عربيا لعلكم تعقلون(1)
ما آنرا قرآن عربى نازل كرديم تا شما انديشه كنيد.
قرآنا عربيا غير ذى عوج لعلهم يتقون(2)
قرآنى عربى كه در آن كجى وجود ندارد شايد آن ها پرهيز كار شوند.
اين كه قرآن بر عربى بودن خود تأكيد دارد مى تواند علت هاى مختلفى داشته
باشد كه ما به دو علت اشاره مى كنيم:
1- درست است كه قرآن كتاب آسمانى همه ملتها از عرب و غير عرب مى باشد ولى چون مخاطبين اوليه قرآن عرب بودند و بايد آنها بخوبى قرآن را مى فهميدند تا بتوانند مفاهيم آنرا به اقوام ديگر هم برسانند، قرآن به زبان عربى نازل شد. حال با وجود اينكه قرآن به زبان عربى بود باز بعضى از مخالفان و مشركان و كفار، در فهم و درك قرآن تعلل مى كردند و از انديشيدن در معارف و حقائق قرآن كوتاهى مى نمودند. اين بود كه قرآن به آنها گوشزد مى كند كه اين كتاب به زبانى عربى يعنى همان زبان خود شماست و ديگر جائى براى بهانه جوئى نيست و اگر قرآن به زبان ديگرى بود آنهامى توانستند بهانه جوئى كنند و با اين عذر كه زبان قرآن را نمى فهمند، توجهى به قرآن نكنند.
اين مطلب را از آيه اى كه مى خوانيم مى توان بدست آورد:
و لو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لولا فصلت آياته ءاعجمى و عربى قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء(1)
و اگر ما قرآن را به زبان عجمى نازل مى كرديم مى گفتند چرا آيات آن مفصل و روشن نيست آيا كتاب عجمى بر امت عربى نازل مى شود بگو اين قرآن براى مؤمنان مايه هدايت و شفاست.
2ـ علت ديگرى كه سبب شد قرآن بر عربى بودن خود تاكيد كند اين بود كه بعضى از مخالفان اسلام وقتى در مقابل معارف بلند قرآن قرار گرفتند، براى اين كه از عظمت آن بكاهند گفتند كه اين مطالب از خود محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) نيست بلكه آنها را ازكسان ديگرى مى آموزد و چون در ميان خود كسى را نمى يافتند كه قرآن را به او نسبت بدهند و لذا مى گفتند محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) اين مطالب را از كاهنان و افراد ديگرى كه براى
عرب ها ناشناخته بود ياد گرفته است.
قرآن كريم در مقام ردّ اين تهمت خاطرنشان مى سازد كه اشخاص مورد ادعاى آنها عرب نبودند در حاليكه قرآن به زبان عربى روشنى نازل شده است و يكى از مهمترين وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آنست و هيچ بشرى نمى تواند مانند آنرا بياورد و اين خصيصه قابل يادگيرى از ديگران بخصوص كسانيكه خود عرب نيستند نمى باشد:
و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلّمه بشر لسان الذى يلحدون اليه اعجمّى و هذا لسان عربى مبين(1)
ما مى دانيم كه آنها مى گويند اين آيات را بشرى به او ياد مى دهد در حاليكه زبان كسى كه اينها را به او نسبت مى دهند عجمى است ولى اين قرآن به زبان عربى آشكار است.
نكته اى را كه در اينجا بايد تذكر بدهيم اين است كه عربى بودن قرآن به اين معناست كه اسلوب و شيوه بيان و جمله بندى و نوع كلمات قرآن عربى است و اين مانع از آن نيست كه در قرآن گاهى كلمات غير عربى هم استعمال شده باشد البته بعضى ها مانند ابن جرير و ابوعبيده و شافعى معتقدند كه در قرآن هرگز الفاظ غير عربى به كار نرفته و تمام الفاظ آن عربى است(2) ولى اين سخن با واقعيت تطبيق نمى كند و الفاظ متعددى در قرآن آمده كه عربى نيست و از زبانهاى ديگرى مانند فارسى و عبرى وارد ادبيات عرب شده است و اين هيچ گونه نقصى به حساب نمى آيد زيرا قرآن بر اساس محاوره و ادبيات موجود نازل شده منتهى در فصاحت و بلاغت به حد اعجاز رسيده است و چون پيش از قرآن اين كلمات در ميان عربها استعمال مى شد، در قرآن نيز آمده است.
![]() |
![]() |
![]() |