65- براى هر
نفسى (و صاحب جائى) مرگى است.
66- براى هر
زندهاى مرگى است (جز پروردگار بزرگ).
67- براى
نفسها مرگى است (كه بايد آن را بچشد).
68- هيچ
توانگرى بسبب بسيارى مالش هرگز از مرگ رستگارى نمىيابد (يعنى مرگ خريد و فروش
نمىشود پرش همه را فرا خواهد گرفت).
69- هرگز فقيرى
بجهت بىچيزى خود از مرگ سالم نخواهد ماند.
70- اگر آنكه
مرگ خريده مىشد آن را ثروتمندان مىخريدند (تا آنكه هميشه در دنيا خوش باشند).
71- هر كه
بميرد فوت شود (يعنى ديگر در ميان عمل كنندگان خود را نخواهد ديد پس تا زنده است
بايد در طاعت و عمل بكوشد).
72- هر كه به
سفر (و انتقال از جائى به جائى) يقين نمايد براى حركت و كوچ كردن آماده گردد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1378
73- من رأى
الموت بعين يقينه راه قريبا 8258.
74- من رأى
الموت بعين أمله راه بعيدا 8259.
75- من ذكر
المنيّة نسي الأمنيّة 8446.
76- من تذكّر
بعد السّفر استعدّ 8488.
77- من أكثر
ذكر الموت نجا من خداع الدّنيا 8506.
78- من أخطأه
سهم المنيّة قيّده الهرم 8524.
79- من ترقّب
الموت سارع إلى الخيرات 8590.
80- من صوّر
الموت بين عينيه هان أمر الدّنيا عليه 8604.
81- من أكثر
ذكر الموت رضي من الدّنيا بالكفاف 8662.
82- من أكثر من
ذكر الموت قلّت في الدّنيا رغبته 8766. 73- هر كه مرگ را بديده يقين بنگرد، آن را
نزديك خواهد ديد.
74- هر كه مرگ
را بديده اميد خود ببيند، آن را دور خواهد ديد.
75- هر كه مرگ
را ياد كند، آرزو و اميد را فراموش نمايد.
76- هر كه
متذكر دورى سفر (آخرت) گردد، آماده مىشود.
77- هر كه
فراوان ياد مرگ كند، از فريبهاى دنيا نجات پيدا كند.
78- هر كه تير
مرگ از او خطا كند، پيرى او را به بند كشد (يعنى على اى حال بشر به ناتوانى كلى
خواهد رسيد پس بايد تدارك سفر ديد).
79- هر كه
انتظار مرگ كشد، بسوى خيرات شتاب نمايد.
80- هر كه مرگ
را ميان دو چشم خود مصور سازد، كار دنيا بر او آسان باشد.
81- هر كه ياد
مرگ بسيار نمايد، از دنيا به آن مقدار كه او را بس باشد خوشنود خواهد گرديد.
82- هر كه ياد
مرگ بسيار كند، رغبت او در دنيا كم خواهد بود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1379
83- من ذكر
الموت رضي من الدّنيا باليسير 8843.
84- من وكّل به
الموت اجتاحه و أفناه 9156.
85- ما ينجو من
الموت من طلبه 9510.
86- ما أنزل
الموت منزله من عدّ غدا من أجله 9630.
87- ما أنفع
الموت لمن أشعر الإيمان و التّقوى قلبه 9638.
88- موتات
الدّنيا أهون من موتات الآخرة 9794.
89- نحن أعوان
المنون، و أنفسنا نصب الحتوف، فمن أين نرجو البقاء، و هذا اللّيل و النّهار لم
يرفعا من شيء شرفا إلّا أسرعا الكرّة في هدم ما 83- هر كه بياد مرگ باشد، از
دنيا به اندك خوشنود مىگردد.
84- هر كه مرگ
به او گماشته شود، او را از بيخ بركنده، و فانى سازد او را.
85- از مرگ
رستگارى نيابد، هر كه آن را بخواهد (يعنى دنيا محل بقاء نيست خواهى نخواهى مرگ
خواهد آمد).
86- مرگ را در
جايگاه خود فرود نياورده، كسى كه فردا را از اجل خود به حساب آرد (يعنى بايد انسان
هر آن و هر لحظه منتظر آن باشد).
87- چه سودمند
است مرگ، براى كسى كه ايمان و تقوا را شعار دل خود قرار دهد.
88- مردنهاى
دنيا (و مشقت و سختىهاى آن بر من) از (عقوبتها و) مرگهاى آخرت آسانتر است
(حضرت اين فراز را در وقتى فرمودند كه مردم با او بعد از قتل عثمان بيعت نمودند، و
چنان با آن بزرگوار رفتار كردند كه ناچار شد به مبارزه، سپس اين جمله را فرمودند.
نهج البلاغه خطبه 53) 89- (اين فرازها تتمه كلامى است «چنانكه در كلمات قصار 182
نهج البلاغه است» در پند و اندرز كه آن حضرت فرموده: پس) ما ياران و ياوران مرگيم،
و نفسهاى ما نشانه مرگها، پس از كجا ما اميد بقاء داشته، و اين شب و روز
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1380
بنيا، و تفريق ما جمعا 9980.
90- هل (و أهل
مدّة البقاء) ينتظر أهل مدّة البقاء، إلّا آونة الفناء مع قرب الزّوال و أزوف
الانتقال 10031.
91- هل يدفع
عنكم الأقارب، أو تنفعكم النّواحب 10036.
92- هيهات أن
يفوت الموت من طلب أو ينجو منه من هرب 10042.
93- وافد الموت
يقطع العمل، و يفضح الأمل 10111.
94- وافد الموت
يبيد المهل، و يدني الأجل، و يقعد الأمل 10112. چيزى از شرافت و بزرگى ندادند، و
يا كنگرههاى ساختمانى را بلند نكردهاند مگر آنكه در ويرانى آنچه ساخته، و
پراكندگى آنچه گرد آورده بودند بشتاب باز گشتند.
90- (تتمه كلامى
است كه حضرت در خطبه 82 غراء بيان داشته، و در آن خلقت بدن انسان و نعمتهاى الهى
و غير آن را تذكر داده، تا آنكه مىفرمايد:) آيا اهل مدّت بقاء جز هنگامه فنا را
با نزديكى زوال، و زودى انتقال (از اين جهان) انتظار خواهند كشيد 91- (تتمه كلامى
است نيز از همان خطبه) آيا از شما خويشان (مرگ و سختى عذاب را) دفع كرده، يا بلند
كنندگان آواز به گريه سودى به شما خواهند رسانيد 92- دور است اين كه مرگ از كسى
كه (آن را) طلب نمايد فوت شده، يا كسى كه از آن بگريزد نجات يابد (يعنى على اى حال
مرگ آدمى را احاطه نمايد).
93- وارد شونده
مرگ عمل را بريده، و اميد و آرزو را رسوا گرداند. (يعنى تا آدمى زنده است مىتواند
عملى را انجام داده و يا اميدى بخود راه دهد).
94- وارد شونده
مرگ، مهلت را نابود ساخته، و مدّت را نزديك گردانيده (و پايان اجل است) و اميد و
آرزو را مىنشاند (كه ديگر كسى نتواند آرزوئى كند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1381
95- لا مريح
كالموت 104097.
96- لا ترعوى
المنيّة اختراما 10594.
97- لا قادم
أقرب من الموت 10621.
98- لا غائب
أقدم من الموت 10729.
99- لا لوم
لهارب من حتفه 10890.
100- يغلب
(تذلّ الأمور للمقادير) المقدار على التّقدير حتّى يكون الحتف في التّدبير 11032.
101- ينبغي لمن
عرف سرعة رحلته أن يحسن التّأهّب لنقلته 10931.
102- الموت و
لا ابتذال الخزية 361. 95- هيچ راحت كنندهاى (براى مؤمنين) مانند مرگ نيست.
96- مرگ هيچ
هلاك كردنى را ترك نخواهد نمود (بلكه همه را هلاك مىكند).
97- نيست از
سفر آيندهاى نزديك تر از مرگ.
98- نيست غائبى
وارد شوندهتر از مرگ (چون ورود آن قطعى است).
99- نيست سرزنش
و ملامتى براى گريزنده از مرگ خود (براى اين كه در مرگ آمادگى لازم است، و يا آنكه
جائى كه امر به استقبال آن نشده مانند جهاد بايد آدمى از جائى كه مظنّه مرگ است
بگريزد).
100- (در حكمت
16 نهج البلاغه با مختصر تفاوتى اين فراز نقل گرديده كه كارها پيرو قضا و قدر است)
مقدار (و اندازه حتمى از جانب خدا) بر تقدير (كه انسان در شفاى خود بكار مىبرد)
غلبه كرده بگونهاى كه مرگ در تدبير مىباشد.
101- براى كسى
كه سرعت كوچيدن خود را (از اين دنيا) مىشناسد، سزاوار اين است كه آماده شدن از
براى نقل و انتقالش را نيكو نمايد.
102- مرگ آرى،
خوارى و رسوائى هرگز.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1382
103- الموت
يأتي على كلّ حيّ 1117.
الموتى
1- لا تذكر
الموتى بسوء، فكفى بذلك إثما 10252.
المال و الثروة
1- المال يكرم
صاحبه في الدّنيا، و يهينه عند اللّه سبحانه 1836. 2- المال يكرم صاحبه ما بذله،
و يهينه ما بخل به 1838.
3- المال و
البنون زينة الحياة الدّنيا، و العمل الصّالح حرث الآخرة 1841.
4- المال يرفع
صاحبه في الدّنيا و يضعه في الآخرة 1885.
103- مرگ بر هر
زندهاى خواهد آمد (يعنى بايد تهيه آن را گرفت).
مردگان 1- مردگان را به بدى ياد مكن كه چنين كارى براى گناه
به حساب آمدن كافى است.
مال و ثروت 1- مال و ثروت صاحبش را در دنيا گرامى مىگرداند،
و او را در نزد خداى سبحان خوار مىكند.
2- مال صاحبش
را گرامى مىدارد، زمانى كه بذل كند آن را و خوار مىسازد او را هنگامى كه به آن
بخل ورزد.
3- مال و پسران
زينت زندگانى دنيا هستند، و عمل شايسته كشته آخرت است.
4- ثروت صاحبش
را در دنيا بالا مىبرد، و او را در آخرت پست مرتبه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1383
5- المال و بال
على صاحبه إلّا ما قدّم منه 1957.
6- المال فتنة
النّفس و نهب الرّزايا 1988.
7- المال تنقصه
النّفقة، و العلم يزكو على الإنفاق 2035.
8- أمسك من
المال بقدر ضرورتك، و قدّم الفضل ليوم فاقتك 2405.
9- إيّاك و
الاستيثار (الاستتار) بما للنّاس فيه أسوة، و التّغابي عمّا وضح للنّاظرين فإنّه
مأخوذ منك لغيرك 2730. مىنمايد.
5- مال بر صاحب
خود و بال مىباشد، مگر آنچه از آن پيش فرستاده است.
6- مال فتنه
نفس و غارت مصيبهاست.
7- مال و ثروت،
خرج كردن آن را كم مىكند، و دانش، با خرج كردن نشو و نما كند.
8- از مال به
اندازه ضرورت نگاه دار، و زيادتى را براى روز حاجت خود (قيامت) پيش فرست.
9- دورى نما از
تنهائى (يا پنهان كردن) آنچه براى مردم در آن اقتدا (يا تساوى و برابرى) بوده، و
پنهان كردن (يا خود را به غفلت زدن) از آنچه براى بندگان روشن است، زيرا كه آن از
تو براى غير خود گرفته خواهد شد، (يعنى مالى را كه بايد با مردم بخورى بخود اختصاص
مده، و با ظهورش آن را پنهان مساز، كه با مردنت يا با فرمان حكومت عدل از تو براى
غير تو گرفته خواهد شد، بزرگان احتمالات ديگرى هم داده اند: كه ممكن است مراد
چيزهائى است كه همه مردم در آن شريكند، و اختصاص به كسى ندارد، مانند آبهاى مباح،
علف صحرا، هيمه، بنا بر اين نهى حضرت از يك چنين چيزهائى است، و يا آنكه مراد
هديهاى باشد كه در حضور جمعى بياورند كه بر همه واضح باشد. و يا استتار از واجبات
مانند زكات باشد كه در اين صورت امر شده آشكارا داده شود، تا مردم به او اقتدا
كنند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1384
10- أفضل المال
ما استرقّ به الأحرار 2953.
11- أفضل
الأموال ما استرقّ به الرّجال 2955.
12- أزكى المال
ما اكتسب من حلّه 2956.
13- أنفع المال
ما قضي به الفرض 3039.
14- أزكى المال
ما اشتري به الآخرة 3040.
15- أطيب المال
ما اكتسب من حلّه 3050.
16- أفضل
الأموال أحسنها آثرا عليك 3145.
17- أفضل المال
ما قضيت به الحقوق 3250.
18- إنّ مالك
لحامدك في حياتك، و لذامّك بعد وفاتك 3465. 10- افزونترين مال مالى است كه بسبب
آن آزادگان بنده شوند (چون وقتى به كسى احسانى شد گويا او را بنده خود نموده
چنانكه مشهور است «الإنسان عبيد الإحسان» انسان بنده احسان است).
11- افزونترين
مالها آنست كه بوسيله آن مردان بنده شوند.
12-
پاكيزهترين مال آنست كه از ممّر حلال بدست آيد.
13- سودمندترين
مال آنست كه بوسيله آن واجب انجام گيرد (چون زكات و خمس و حجّ و دين و امثال آن).
14- پاكيزه
ترين مال آنست كه به آن آخرت خريده شود.
15-
پاكيزهترين مال آنست كه از راه حلال آن بدست آمده باشد.
16- افزونترين
مالها نيكوترين آنهاست از نظر اثر بر تو (يعنى در مصرف خير بكار برده شود كه در
آدمى اثر بخش باشد، و يا در انسان اثر نيكو كند نه آنكه اثر سوء گذارد).
17- افزونترين
مال آنست كه بوسيله آن حقوق اداء شود.
18- براستى كه
مال تو براى ستايش كننده تست در حال حياتت، و براى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1385
19- إنّ المرء
على ما قدّم قادم، و على ما خلّف نادم 3506.
20- إنّ اللّه
سبحانه فرض في أموال الأغنياء أقوات الفقراء، فما جاع فقير إلّا بما منع غنيّ، و اللّه
سائلهم عن ذلك 3564.
21- إنّ أعظم
النّاس حسرة يوم القيامة، رجل اكتسب مالا من غير طاعة اللّه، فورّثه رجلا أنفقه في
طاعة اللّه، فدخل به الجنّة، و دخل به الأوّل النّار 3589.
22- إنّ المرء
إذا هلك قال النّاس: ما ترك و قالت الملائكة ما قدّم للّه آباؤكم، فقدّموا بعضا
يكن لكم ذخرا، و لا تخلّفوا كلّا فيكون عليكم مذّمت كننده تست بعد از ممات تو (به
اين معنى كه گويند: كم گذاشته، يا خودش نخورد، از گلويش پائين نرفت، دل نمىكند
خرج كند و امثال آن، بنا بر اين سزاوار اين است كه خود صاحب مال از آن بهره ببرد،
و كمتر براى ديگران بگذارد).
19- براستى كه
مرد بر آنچه پيش فرستاده وارد خواهد شد، و بر آنچه پس انداخته (و براى ديگران
گذاشته) پشيمان است.
20- براستى كه
خداوند سبحان در مالهاى ثروتمندان قوتهاى فقراء را واجب گردانيده، پس هيچ
بيچارهاى گرسنه نماند مگر بواسطه آنچه ثروتمند جلوگيرى كرده (يعنى حقشان را
نداده) و خدا از اين كار پرسش كننده است (به اين معنى كه از آنها مؤاخذه خواهد
نمود).
21- براستى
عظيمترين مردم در قيامت از نظر حسرت و ندامت، مردى است كه مالى را از راه حرام
بدست آورده، و آن را براى مردى بگذارد كه او آن را در طاعت خدا انفاق نمايد، پس
چنين كسى داخل بهشت شده، و مرد اولى بسبب آن داخل آتش شود.
22- براستى كه
مرد هرگاه بميرد مردم گويند: چه به جا گذاشته و فرشتگان گويند چه پيش فرستاده است
خدا پدران شما را خير دهد (يا براى خدا باد پدران
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1386
كلّا 3567.
23- إنّ خير
المال ما كسب ثناء و شكرا، و أوجب ثوابا و أجرا 3572.
24- إنّ خير
المال ما أورثك ذخرا و ذكرا، و أكسبك حمدا و أجرا 3600.
25- إنّ أفضل
الأموال ما استرقّ به حرّ، و استحقّ به أجر 3601.
26- إنّ مالك
لا يغني جميع النّاس، فاخصص به أهل الحقّ 3639.
27- المال حساب
183.
28- المال
عارية 243.
29- إنّ الّذي
في يديك قد كان له أهل قبلك، و هو صائر إلى من شما) پس بعض مال را پيش فرستيد تا
براى شما ذخيره و اندوخته باشد، و همه را بجاى مگذاريد تا بر شما كلّ باشد (و بار
سنگين آن به دوش شما قرار گيرد، و سبب عذاب شود).
23- براستى كه
بهترين مال آنست كه موجب سپاس و شكر گشته، و پاداش را واجب گرداند.
24- براستى كه
بهترين مال آنست كه تو را ذخيره و يادى ميراث گذاشته، و براى تو ستايش و اجر و
ثواب را كسب نمايد.
25- براستى كه
افزونترين مالها آنست كه بسبب آن آزادهاى بنده گشته، و به آن استحقاق اجر و
پاداشى حاصل گردد.
26- براستى كه
مال و ثروت تو (يا آنچه براى تست) همه مردم را بىنياز نسازد، پس آن را به اهل حق
(مستحقين يا مؤمنين) مخصوص ساز.
27- مال و ثروت
حساب است (يعنى در آخرت بىحساب نخواهد بود).
28- ثروت عاريه
است (به زودى در وقتش از دست برود).
29- براستى
آنچه در دستهاى تست، در حقيقت از براى آن قبل از تو اهلى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1387
بعدك، و إنّما أنت جامع لأحد رجلين: إمّا رجل عمل فيما جمعت
بطاعة اللّه فسعد بما شقيت به، أو رجل عمل فيما جمعت بمعصية اللّه فشقي بما جمعت،
و ليس أحد هذين أهلا أن تؤثره على نفسك، و لا تحمل له على ظهرك 3646.
30- المال نهب
الحوادث 377.
31- المال سلوة
الوارث (الورّاث) 378.
32- المال
يقوّي غير الأيّد 461.
33- الرّجال
تفيد المال، المال ما أفاد الرّجال 508. بوده، و آن بسوى كسى كه بعد از تو مىباشد
منتقل مىگردد، و جز اين نيست كه تو براى يكى از دو مرد جمع كنندهاى: مردى كه در
آنچه بوسيله طاعت خدا فراهم آوردهاى عمل نموده پس به آنچه تو به آن بدبخت گشتهاى
نيكبخت مىشود، و يا مردى كه در آنچه تو بواسطه نافرمانى خدا جمع نمودى عمل
مىنمايد پس بواسطه آنچه تو فراهم آوردهاى بدبخت مىگردد، و هيچكدام از اين دو
اهليت آن را نداشته كه تو او را بر نفس خود مقدم دارى، و گناه را بر پشت خود براى
او بردارى، (پس به مال دنيا دل مبند و آن را در حال حيات در راه خدا انفاق نما).
30- مال غارت
حوادث است (بنا بر اين بايد از آن حتى الإمكان براى خيرات استفاده كرد).
31- مال سبب
رفاه و كامرانى (و يا تسلى وارثان يا وارث) است.
32- مال و ثروت
غير صاحب قوت را تقويت مىنمايد (گر چه در واقع ضعيف باشد).
33- مردان مال
را بخشيده يا كسب مال كرده، و مال مردان را نبخشيده و يا كسب نمىكند (خلاصه معنى
آنست كه آدمى بايد بكوشد مردى بدست آورد نه مال زيرا مال محصول مردانست ولى مردان
محصول مال نمىباشند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1388
34- المال
يعسوب الفجّار 573.
35- المال
مادّة الشّهوات 575.
36- المال
يقوّي الآمال 577.
37- المال يبدي
جواهر الرّجال و خلائقها 1155.
38- المال يفسد
المآل و يوسّع الآمال 1428.
39- المال
للفتن سبب، و للحوادث سلب 1448.
40- المال
داعية التّعب و مطيّة النّصب 1449.
41- المال لا
ينفعك حتّى يفارقك 1452.
42- إنّما لك
من مالك ما قدّمته لآخرتك، و ما أخّرته فللوارث 3904. 34- مال و ثروت پادشاه و يا
فرمانفرماى اهل فسق و فجور است.
35- ثروت
سرمايه خواهشهاست.
36- ثروت اميد
و آرزوها را تقويت مىنمايد.
37- مال و ثروت
گوهرهاى مردان و صفات آنان را ظاهر مىسازد (كه تا چه اندازه مرد مىدانند آيا
بخيلند يا سخى، متكبرند يا متواضع و...) 38- ثروت عاقبت و سرانجام كار را تباه
ساخته، و اميدها را گشايش مىدهد.
39- مال براى
فتنهها وسيله، و براى حادثهها ربوده شده است (يعنى زود از دست برود).
40- مال
خواننده رنج و تعب، و شتر سوارى زحمت است (يعنى آدمى را برنج كشانده و گويا مركب
سوارى زحمت خواهد بود).
41- مال تا از
تو جدا نشود تو را سودى نرساند (اگر در مصرف خير صرف شود سودمند گردد، و گرنه جز
خسران چيزى را عائد انسان نخواهد نمود).
42- جز اين
نيست كه براى تست از مالت آنچه را كه براى آخرتت پيش فرستادى، و آنچه را كه پس
انداختى براى وارث خواهد بود (پس تا زندهاى از آن براى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1389
43- إذا جمعت
المال فأنت فيه وكيل لغيرك يسعد به و تشقى أنت. 4135.
44- إذا قدّمت
مالك لآخرتك و استخلفت اللّه سبحانه على من خلّفته من بعدك، سعدت بما قدّمت و أحسن
اللّه لك الخلافة على من خلّفت 4136.
45- بركوب
الأهوال تكتسب الأموال 4256.
46- ثروة
الدّنيا فقر الآخرة 4705.
47- ثروة المال
تردي، و تطغي، و تفنى 4707.
48- حبّ المال
سبب الفتن و حبّ الرّياسة رأس المحن 4871. روز باز پسين استفاده كن).
43- هر گاه جمع
نمائى مال و ثروت را پس تو در آن وكيل غير خودى، او بسبب آن نيكبخت گرديده، و تو
بدبخت گردى.
44- هر گاه
مالت را براى آخرت خود پيش فرستى، و خداى سبحان را بر كسى كه بعد از خود بجاى
بگذارى جانشين سازى، نيكبخت گردى بسبب آنچه پيش فرستادى، و خداوند هم خوب جانشينى
كند بر كسى كه جاى گذاشتى.
45- بوسيله
تحمل ترسها (مانند سفرهاى دريا و صحرا و هوائى و زمينى) اموال بدست خواهد آمد،
(اما چرا آدمى بدنبال اعمالى نرود كه ترس و هراسى نداشته و پايدار خواهد بود).
46- مال و ثروت
دنيا درويشى و بيچارگى آخرت است (البته اگر از ممر حرام بدست آمده و در غير راه
صحيح مصرف گردد).
47- بسيارى مال
بهلاكت انداخته، و سركش نموده، و نيست مىگردد.
48- دوستى مال
سبب فتنهها و دوستى رياست سر محنتهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1390
49- حبّ المال
يفسد المآل 4874.
50- حبّ المال
يقوّي الآمال، و يفسد الأعمال 4875.
51- حبّ المال
يوهن الدّين، و يفسد اليقين 4876.
52- خير أموالك
ما وقى عرضك 4958.
53- خير
الأموال ما استرقّ حرّا 4960.
54- خير
الأموال ما أعان على المكارم 4993.
55- خير أموالك
ما كفاك 5034.
56- خذوا من
كرائم أموالكم ما يرفع به ربّكم سنيّ أعمالكم 5049.
57- ربّ جامع
لمن لا يشكره 5331. 49- دوستى مال بازگشت و عاقبت را تباه سازد.
50- دوستى مال
اميدها را تقويت نموده و عملها را تباه خواهد ساخت.
51- دوستى مال
دين را سست، و يقين را فاسد خواهد نمود.
52- بهترين
اموال تو آنست كه عرض و آبروى تو را نگه دارد.
53- بهترين
مالها آنست كه آزادهاى را بنده سازد (چون «الإنسان عبيد الإحسان» آدمى بنده احسان
خواهد بود).
54- بهترين
مالها آنست كه (آدمى را) بر كردار خوب يارى كند.
55- بهترين
اموال تو آنست كه تو را كفايت كند (يعنى نه كم باشد كه در زحمت افتى، و نه زياد كه
باعث طغيان شود).
56- از نفائس
اموال خود آنچه بوسيله آن پروردگارتان عملهاى بلند شما را بلند كند (مانند زكات و
ساير حقوق واجبه بلكه مستحبه) فرا گيريد و در راه او مصرف نمائيد.
57- بسا گرد
آورنده مالى كه براى كسى است كه از او تشكر ننمايد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1391
58- زكاة المال
الإفضال 5447.
59- شرّ
الأموال ما أكسب المذامّ 5673.
60- شرّ
الأموال ما لم يغن عن صاحبه 5682.
61- شرّ المال
ما لم ينفق في سبيل اللّه منه، و لم تؤدّ زكاته 5683.
62- شرّ
الأموال ما لم يخرج منه حقّ اللّه سبحانه 5710.
63- صاحب المال
متعوب، و الغالب بالشّرّ مغلوب 5830.
64- قليل يكفي
خير من كثير يطغي 6750.
65- قليل ينجي
خير من كثير يردي 6751.
66- قدّموا
بعضا يكن لكم، و لا تخلّفوا كلّا فيكون عليكم 6804. 58- زكات مال احسان كردن به
مردم است.
59- بدترين
مالها آنست كه نكوهش را كسب نمايد (يعنى سبب مذمت شود).
60- بدترين
مالها آنست كه صاحب خود را بىنياز نسازد.
61- بدترين مال
آنست كه از آن در راه خدا انفاق نگشته و زكات آن داده نشود.
62- بدترين
مالها آنست كه از آن حق خداى سبحان خارج نگردد.
63- صاحب مال
رنج ديده شده (چون مال كمتر بىزحمت حاصل شود و براى انفاقش نيز تعب خواهد كشيد و
براى حفظ و نگهداريش نيز در رنج است) و غلبه كننده ببدى مغلوب خواهد بود.
64- اندك (از
مال) كه بس باشد بهتر از بسيارى است كه طغيان آورد.
65- اندكى كه
رستگارى آورد بهتر از بسيارى است كه برو و يا در هلاكت اندازد.
66- بعض (از
اموال) را پيش فرستيد تا براى شما (باقى) باشد، و همه را جا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1392
67- كم من جامع
ما سوف يتركه 6959.
68- كم من
منقوص رابح و مزيد خاسر 6960.
69- كثرة المال
تفسد القلوب و تنشىء الذّنوب 7109.
70- كن بمالك
متبرّعا، و عن مال غيرك متورّعا 7158.
71- لن يذهب من
مالك ما وعظك، و حاز لك الشّكر 7433.
72- لم يكتسب
مالا من لم يصلحه 7543.
73- لم يرزق
المال من لم ينفقه 7544.
74- لم يذهب من
مالك ما وقى عرضك 7547.
75- لم يضع من
مالك ما قضى فرضك 7548. 76- مگذاريد پس بر ضرر و زيان شما گردد.
68- بسا كم
كرده شده سود كننده (كه نفعش در كمى است كه به او داده شده) و زياد شده زيان برنده
باشد.
69- بسيارى مال
دلها را فاسد نموده، و منشأ گناهان خواهد گرديد.
70- به مال خود
متبرّع، و از مال غير خود پرهيزگار باش.
71- هرگز از
مال تو نرفته (و عوض آن را خواهى يافت) آنچه تو را پند داده (كه آن را در جاى صحيح
صرف كردى، و يا اگر تلف شده تو را پند داده) و شكر را براى تو جمع كرده است (كه
خودت از بين نرفتى و يا ديگران از تو تشكر كنند).
72- كسب مالى
نكرده كسى كه آن را اصلاح نكرده است.
73- روزى داده
نشده مالى را كسى كه آن را انفاق نكرده باشد (بلكه آن و بال است نه مال).
74- از مالت
نرفته آنچه عرض و آبروى تو را حفظ كرده است.
75- از مال تو
ضايع نگرديده آنچه واجبى را (مانند خمس و زكات و...) بجا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1393
76- لم يضع
امرء ماله في غير حقّه أو معروفه في غير أهله إلّا حرمه اللّه شكرهم و كان لغيره
ودّهم 7550.
77- من بذل
ماله استعبد 7938.
78- من اكتسب
مالا من غير حلّه أضرّ بآخرته 8533.
79- من جمع
المال لينفع به النّاس أطاعوه و من جمع لنفسه أضاعوه 8576.
80- من كرم
عليه المال هانت عليه الرّجال 8636.
81- من بذل في
ذات اللّه ماله عجّل له الخلف 8737. آورده است.
76- هيچ مردى
(آدمى) مال خود را در ناحق (و يا احسانش را در غير اهلش) نگذاشته مگر آنكه خداوند
از شكر آنها او را محروم گردانيده و براى غير اوست دوستى آنان.
77- هر كه بذل
مال خود كند (ديگران را) بنده خود سازد.
78- هر كه مالى
را از غير راه حلال آن كسب كند به آخرت خود زيان رسانيده است.
79- هر كه مال
را براى آنكه به مردم سود برساند جمع نمايد مردم او را فرمان برند، و هر كه براى
نفس خود جمع نمايد مردم او را ضايع كنند.
80- هر كه بر
او مال گرامى باشد (و در نزد او مال ارزشى داشته باشد) مردان (و رجال برجسته) در
نزد او خوار خواهد بود (حاضر است هم خود و هم رجال فداى مال شوند).
81- هر كه در
راه خدا بذل مال كند خداوند جانشين آن را تعجيل فرمايد (يعنى بزودى آن را جبران
خواهد كرد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1394
82- من منع
المال من يحمده ورّثه من لا يحمده 8776.
83- من يكتسب
مالا من غير حلّه يصرفه في غير حقّه 8883.
84- من لم يدع
و هو محمود يدع و هو مذموم 9039.
85- من لم
يقدّم ماله لآخرته و هو مأجور، خلّفه و هو مأثوم 9040.
86- من سلبته
الحوادث ماله، أفادته الحذر 9143.
87- لا تضيّعنّ
مالك في غير معروف 10171.
88- لا تصرف
مالك في المعاصي، فتقدم على ربّك بلا عمل 10361. 82- هر كه مالش را از كسى كه او
را ستايش مىكند منع كند، مال را به كسى ميراث دهد كه ستايش او ننمايد.
83- هر كه مالى
را از غير راه حلال آن بدست آورد آن را در مصرف بيجايش مصرف نمايد.
84- هر كه (مال
خود را به صرف آن در خيرات) وا نگذارد و حال آنكه ستايش شود (يعنى بوسيله احسان و
انفاق او را ستايش نمايند) واگذارد و حال آنكه مذّمت شود (يعنى با مردنش آن را ترك
گويند و مردم او را سرزنش كنند كه پولها را براى ديگران جمع كرد).
85- هر كه مالش
را براى آخرت خود پيش نفرستد كه پاداش داده شود، آن را بجاى خود گذارد، در حالى كه
گنهكار باشد (در صورتى كه حقوق واجبه بر آن تعلق گرفته و نپرداخته باشد).
86- هر كه
حوادث مال او را بربايد (و به تاراج برد) افاده حذر نمايند (يعنى سبب شده كه در
آينده انديشه كرده بىپروا نباشد).
87- مال خود را
در غير معروف (و در غير مصرف مشروع) ضايع مكن.
88- مال خود را
در معاصى مصرف نكن، پس بر پروردگارت بدون عمل وارد
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1395
89- لا تخلفنّ
وراءك شيئا من الدّنيا فإنّك تخلّفه لأحد رجلين: إمّا رجل عمل فيه بطاعة اللّه
فسعد بما شقيت به، و إمّا رجل عمل فيه بمعصية اللّه فكنت عونا له على المعصية، و
ليس أحد هذين حقيقا أن تؤثره على نفسك 10398.
90- لا تجتمع
حبّ المال و الثناء 10577.
91- لا فخر في
المال إلّا مع الجود 10746.
92- يسير يكفي
خير من كثير يطغي 10987.
93- الدّولة
تردّ خطاء صاحبها صوابا و صواب ضدّه خطاء 1806. شوى.
89- (اين
فرازها در حكمت 408 نهج البلاغه از حضرت نقل گرديده كه به فرزند عزيزش امام حسن-
عليه السلام- فرموده: اى پسرك من) هرگز از (مال و ثروت) دنيا چيزى را پشت سر خود
مينداز، زيرا كه تو آن را براى يكى از دو مرد مىگذارى، يا مردى كه در آن بطاعت
خدا عمل كند، پس او نيكبخت گردد به آنچه تو به آن بدبخت شدى، و يا مردى كه در آن
به معصيت خدا بپردازد، پس تو بر معصيت ياور او شدى، و نيست يكى از اين دو سزاوارتر
از آنكه تو او را بر نفست اختيار كنى (و او را بر خود مقدم دارى).
90- دوستى مال،
و مدح (و ستايش مردم) جمع نمىشود.
91- در مال
فخرى نيست مگر با جود و بخشش.
92- اندكى كه
كفايت كند بهتر از بسيارى است كه طغيان آورد.
93- ثروت خطاى
صاحب خود را به صواب بر مىگرداند و درستى خلاف آن را به خطاء.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1396
الميل و الأواء
1- كلّشيء
يميل إلى جنسه 6863.
2- كلّ أمر
يميل إلى مثله 6865.
3- كلّ طير
يأوي إلى شكله 6866. ميل، تمايل 1- هر چيزى به جنس خود ميل مىكند (دانا با دانا
و نادان با نادان و...).
2- هر مردى (يا
آدمى) بسوى مثل خود ميل مىكند.
3- هر پرندهاى
بمثل و مانند خود جا مىگيرد (يعنى همنشين مىشود).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1397
باب النون
النّبل و النبلاء
1- النّبل
بالتّحلّي بالجود و الوفاء بالعهود 2153.
2- إنّما
النّبل التّبرّي عن المخازي 3872.
3- عادة
النّبلاء السّخاء و الكظم و العفو و الحلم 6306.
4- عنوان
النّبل الإحسان إلى النّاس 6322.
5- من النّبل
أن يبذل الرّجل ماله و يصون عرضه 9343.
6- من علامات
النّبل العمل بسنّة العدل 9356.
7- يستدلّ على
نبل الرّجل بقلّة مقاله و على تفضّله بكثرة تيزهوش، زيركى 1- تندى دانائى و زيركى
به آراستگى به بخشش، و وفاء كردن به پيمانهاست.
2- جز اين نيست
كه نجابت يا تندى زيركى بيزارى از خواريهاست.
3- عادت مردم
نجيب يا زيرك، سخاوت، و فرو بردن خشم، و عفو و بخشش، و بردبارى است.
4- نشانه نجابت
و زيركى احسان كردن به مردم است.
5- از افزونى
مرتبه و زيركى است كه مرد مالش را بدهد، و آبروى خود را نگهدارى كند.
6- از
نشانههاى نجابت (و يا مرتبه بلند است) عمل كردن بطريقه عدل.
7- بر نجابت و
زيركى مرد بكمى گفتار، و بر افزونى مرتبه او بزياد متحمل
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1398
احتماله 10962.
الانتباه
1- كونوا قوما
صيح بهم فانتبهوا 7192.
2- انتباه
العيون لا ينفع مع غفلة القلوب 1870.
3- ألا متنبّه
من رقدته قبل حين منيّته 2751.
الأنبياء و الرسل و الأئمة
1- استمعوا من
ربّانيّكم و أحضروه قلوبكم و اسمعوا إن هتف بكم 2493.
2- اسمعوا
(اقبلوا) النّصيحة ممّن أهداها إليكم و اعقلوها على أنفسكم 2494. شدنش (نسبت به
مؤنات و اخراجات و ديون مردم) استدلال مىشود.
بيدارى 1- از دستهاى باشيد كه به آنها فرياد زده شده، پس
آگاه گرديدند.
2- بيدارى
چشمها سودى ندهد در صورتى كه دلها غافل باشند.
3- آيا از خواب
خود بيدارى قبل از هنگام مرگش نيست (چون كه بعد از آن سودى ندارد).
پيمبران و امامان 1- گوش فرا داريد به كسى كه از جانب
پروردگار شما باشد، و دلهاى خود را از براى او حاضر و آماده سازيد، و اگر شما را
آواز دهد بشنويد.
2- پند و اندرز
را از كسى كه آن را بسوى شما به هديه آورده بشنويد (و يا قبول نمائيد)، و بر نفسهاى
خود آن را ببنديد (يعنى در خاطر نگهداريد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1399
3- رسل اللّه
سبحانه تراجمة الحقّ و السّفراء بين الخالق و الخلق 5433.
4- لرسل اللّه
في كلّ حكم تبيين 7337.
النّجاح و النّجاة و النجح
1- أنجحكم
أصدقكم 2838.
2- أدرك النّاس
لحاجته ذو العقل المترفّق 3325.
3- إن كنتم
للنّجاة طالبين فارفضوا الغفلة و اللّهو و الزموا الاجتهاد و الجدّ 3741.
4- آفة النّجح
الكسل 3968. 3- فرستادگان خداى سبحان نمايندگان و مترجمان حق بوده، و سفراء (و
اصلاح كنندگان) ميان خالق و مخلوق خواهند بود (كه آنان را به اطاعت در آورده و از
عصيان و سركشى باز دارند).
4- براى
فرستادههاى خدا در هر حكمى بيان كردنى است (كه آنها را مهمل و مجمل نگذاشتهاند).
پيروزى 1- پيروزمندترين شما راستگوترين شماست.
2- بدست
آورندهترين مردم نسبت به حاجتش، صاحب عقلى است كه نرم و هموار است.
3- اگر شما
طالب رستگارى هستيد غفلت و بازى را ترك كرده، از جد و كوشش (در اصلاح نفس خود) جدا
نشده و ملازم او باشيد.
4- آفت پيروزى
سستى و كاهلى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1400
5- قد ينال
النّجح 6658.
6- قد يعيي
اندمال الجرح 6659.
7- ما أقرب
النّجاح ممّن عجّل السّراح 9536.
8- ملاك
النّجاة لزوم الإيمان و صدق الإيقان 9867.
9- لا يفوز
بالنّجاة إلّا من قام بشرائط الإيمان 10757.
10- لا نجاة
لمن لا إيمان له 10780.
11- لا ينجو من
اللّه سبحانه من لا ينجو النّاس من شرّه 10886.
12- ثلاث فيهنّ
النّجاة: لزوم الحقّ، و تجنّب الباطل و ركوب الجدّ 4661. 5- گاهى پيروزى رسيده
مىشود (يعنى نبايد از هيچ امرى مأيوس شد).
6- گاهى بهم
آمدن زخم عاجز مىسازد (يعنى ممكن است پيروزى صلاح نباشد و زيانآور باشد و يا
چنان نيست كه هميشه پيروزى ميّسر شود گر چه تدبير زياد شود چنانكه بهم آمدن زخم
آدمى را عاجز سازد).
7- چه چيز
نزديك كرده پيروزى را به كسى كه در رهائى شتاب نموده است (يعنى گر چه به حاجت
نرسيده اما زود راحت گرديده است و آن در حكم پيروزى است).
8- ملاك نجات و
رستگارى ملازمت ايمان و راستى يقين است.
9- برستگارى
پيروزى نيابد، مگر كسى كه بشرائط ايمان قيام نمايد.
10- نجاتى نيست
براى كسى كه براى او ايمانى نيست.
11- از (عذاب)
خداى سبحان رستگارى نيابد، كسى كه مردم از شرّ او رستگارى ندارند.
12- سه چيز است
كه در آنهاست نجات و رستگارى: ملازم بودن حق و از آن جدا نشدن، و دورى از باطل، و
سوار شدن جد (يعنى كارها را جدّى تلقى كردن و با
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1401
13- كيف ينجو
من اللّه هاربه 6980.
النجد و الاستنجاد
1- من استنجد
ذليلا ذلّ 7904.
2- من لم ينجد
لم ينجد 8214.
المناجاة
1- لا خير في
المناجاة إلّا لرجلين: عالم ناطق، أو مستمع واع 10835.
الندم و الندامة
1- النّدم أحد
التوبتين 1689. كوشش تمام انجام دادن).
13- چگونه
رستگارى از جانب خدا پيدا مىكند كسى كه از او گريزان است طلب يارى 1- هر كه از
(آدم) پست طلب يارى كند (نه از عزيز و محترمى) خوار گردد.
2- هر كه يارى
نكند يارى نشود (ممكن است نصرت الهى منظور باشد).
راز گفتن 1- خيرى نيست در مناجات (و راز گفتن) مگر براى دو
مرد (و دو دسته از مردم) عالمى گويا (كه از او مسائل و اسرار پرسيده مىشود) يا
گوش دهنده و شنونده نگهدارنده.
پشيمانى 1- پشيمانى يكى از دو توبه است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1402
2- اندم على ما
أسأت و لا تندم على معروف صنعت 3343.
3- النّدم
استغفار 178.
4- النّدم على
الخطيئة يمحوها 894.
5- النّدم على
الخطيئة استغفار 1211.
6- النّدم على
الذّنب يمنع من معاودته 1398.
7- ندم القلب
يكفّر الذّنب و يمحّص الجريرة 9973.
النادم
1- طوبى لكلّ
نادم على زلّته مستدرك فارط عثرته 5947.
2- من ندم فقد
تاب 7843. 2- بر آنچه بد كردهاى پشيمان شو (چه نسبت بمقام الهى و چه نسبت
بمخلوق) و بر احسانى كه نمودهاى پشيمان مشو.
3- پشيمانى
استغفار است (يعنى كسى كه از عملكرد خود نادم شد راستى توبه كرده، نيازى به لفظ
«استغفر اللّه» ندارد، بلكه خود آن طلب مغفرت مىباشد).