12- كرم تحمل
گناهان (ديگران) است، (كه از آنها انتقام نكشد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1251
13- الكرم حسن
الاصطبار 1102.
14- الكرم
تحمّل أعباء المغارم 1297.
15- الكرم
إيثار العرض على المال 1323.
16- الكرم أعطف
من الرّحم 1416.
17- الكرم ملك
اللّسان و بذل الإحسان 1450.
18- الكرم
نتيجة علوّ الهمّة 1477.
19- إنّما
الكرم التّنزّه عن المعاصي (المساوي) 3870.
20- إنّما
الكرم بذل الرّغائب و إسعاف الطّالب 3889.
21- ثمرة الكرم
صلة الرّحم 4621. 13- كرم خوبى صبر و شكيبائى است.
14- كرم و
آقائى برداشتن سنگينى و بارهاى آنچه اداى آن بر انسان واجب است (يعنى از عهده
واجبات مانند خمس، زكات، نفقات واجبه، و امثال آن بر آيد).
15- شرافت و
گرامى بودن برگزيدن عرض است بر مال (يعنى اگر امر دائر شد ميان آبرو و مال بايد
مال را فداى آبرو كرد).
16- كرم از
خويشى مهربانتر است (يعنى انسان بايد بكوشد كريم گردد).
17- كرم و
بزرگوارى در بند كشيدن زبان (و آن را از سبّ و فحش و هرزه نگهداشتن) و بذل احسان
است.
18- كرم نتيجه
بلندى همت است.
19- جز اين
نيست كه كرم پاكيزگى (از بديها يا) از گناهان است.
20- همانا كرم
فقط بذل عطاهاى بسيار، و بر آوردن حاجت طلب كننده است.
21- ثمره و
ميوه كرم (و بزرگوارى و يا جود و سخا) پيوند با خويشان است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1252
22- خير الكرم
جود بلا طلب مكافاة 4984.
23- ليس من
الكرم تنكيد المنن (النّعم) بالمنّ 7501.
24- من الكرم
إتمام النّعم 9265.
25- من الكرم
حسن الشّيم 9266.
26- من تمام
الكرم إتمام النّعم 9383.
27- من الكرم
الوفاء بالذّمم 9267.
28- من أحسن
الكرم الإحسان إلى المسيئ 9291.
29- من علامات
الكرم تعجيل المثوبة 9292.
30- من الكرم
اصطناع المعروف و بذل الرّفد 9318.
31- من كمال
الكرم تعجيل المثوبة 9331.
32- من الكرم
أن تتجاوز عن الإسائة إليك 9408. 22- بهترين كرم بخششى است بدون انتظار تلافى و
پاداش، (زيرا بايد بخشنده فقط از خدا طلب پاداش كند).
23- از كرم
نيست تيره كردن نعمتها بوسيله منّت گذاشتن.
24- از كرم است
تمام كردن نعمت (و آن را ناقص نگذاشتن).
25- از كرم است
نيكوئى خصلتها.
26- از تمامى
كرم است تمام كردن نعمت (و ناقص نگذاشتن آن).
27- از كرم است
وفا نمودن به ذمهها (و عهد و پيمانها).
28- از بهترين
كرم احسان نمودن بسوى گنهكار است (كه از او بگذرد).
29- از
نشانههاى كرم شتاب كردن در دادن پاداش نيك است.
30- از كرم است
احسان كردن و بذل عطا (بخشش).
31- از كمال
كرم است شتاب كردن در پاداش نيك.
32- از كرم است
كه از اسائه (و بدى ديگران) بسوى تو در گذرى.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1253
33- نظام الكرم
موالاة الإحسان، و مواساة الإخوان 9998.
34- يستدلّ على
كرم الرّجل بحسن بشره، و بذل برّه 10963.
الكريم
1- الكريم من
تجنّب المحارم و تنزّه عن العيوب 1565.
2- الكريم من
جاء بالموجود 1568.
3- الكريم من
جازى الإسائة بالإحسان 1698.
4- الكريم
يزدجر عمّا يفتخر به اللّئيم 1771.
5- الكريم يجفو
إذا عنّف، و يلين إذا استعطف 1823.
6- الكريم إذا
قدر صفح، و إذا ملك سمح، و إذا سئل أنجح 1863. 33- نظام و رشته پيوستگى كرم پى در
پى كردن احسان و مواسات نمودن با برادران است.
34- بر كرم مرد
به نيكوئى شكفتگى او و بذل احسانش استدلال مىشود.
كرم و بخشش 1- بلند مرتبه كسى است كه از حرامها دورى گزيند و
از عيبها پاك باشد.
2- صاحب جود
كسى است كه به آنچه او را ميّسر است ببخشد.
3- بلند مرتبه
كسى است كه بدى را به نيكوئى پاداش دهد.
4- بلند مرتبه
از آنچه آدم پست به آن مباهات مىنمايد خود را منع مىكند.
5- بلند مرتبه
و شخص گرامى هر گاه از او به زور چيزى بگيرند قطع احسان نمايد، و چون طلب مهربانى
از او شود نرمى كند.
6- بلند مرتبه
چون بر انتقام قادر شود در گذرد، و زمانى كه مالك گردد بخشش نمايد، و هرگاه از او
سؤالى شود حاجت را بر آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1254
7- الكريم يأبى
العار، و يكرم الجار 1996.
8- الكريم يرى
مكارم أفعاله دينا عليه يقضيه 2031.
9- الكريم يرفع
نفسه في كلّ ما أسداه عن حسن المجازات 2033.
10- الكريم إذا
احتاج إليك أعفاك، و إذا احتجت إليه كفاك 2068.
11- الكريم
يعفو مع القدرة، و يعدل في الإمرة، و يكفّ إسائته و يبذل إحسانه 2071.
12- الكريم عند
اللّه محبور مثاب، و عند النّاس محبوب مهاب 2146.
13- الكريم من
صان عرضه بماله، و اللئيم من صان ماله بعرضه 2159. 7- كريم عار و ننگ را ناخوش
دارد، و همسايه را اكرام مىكند.
8- بخشنده يا
بلند مرتبه افعال نيكوى خود را دين بر خود دانسته كه بايد قضا كند آن را.
9- شخص بلند
مرتبه نفس خود را بالاتر مىداند از نيكوئى پاداش نسبت به آنچه احسان كرده باشد
(يعنى كريم در انتظار عوض نيست).
10- صاحب جود و
شخص گرامى هر گاه بسوى تو نيازى پيدا كند تو را معاف دارد، (و از تو طلب ننمايد)،
و چون تو به او محتاج گردى تو را كفايت كند (و مطلب تو را بر آورد).
11- بزرگوار با
وجود قدرت و توانائى درگذرد، و در امارت و حكومت دادگرى كند، و بدى خود را باز
داشته، و بذل احسان نمايد.
12- شخص
بزرگوار در نزد خدا شادمان، و پاداش داده شده است، و در نزد مردم محبوب، و با هيبت
و شكوه است.
13- گرامى بلند
مرتبه كسى است عرض خود را با مالش نگه دارد، و پست
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1255
14- احذر
الكريم إذا أهنته، و الحليم إذا جرحته، و الشّجاع إذا أوجعته 2605.
15- احذروا
صولة الكريم إذا جاع، و أشر اللّئيم إذا شبع 2615.
16- احذروا
سطوة الكريم إذا وضع، و سورة اللّئيم إذا رفع 2616.
17- الكريم
يتغافل و ينخدع 446.
18- الكرام
أصبر أنفسا 594.
19- الكريم
يجمل الملكة 713. مرتبه كسى است كه مال خود را بوسيله آبروى خود نگهدارى نمايد.
14- بر حذر باش
از كريم و بلند مرتبه هر گاه كه او را اهانت كنى، و از بردبار زمانى كه او را
جريحهدار سازى، و از دلير وقتى كه او را دردناك نمائى (زيرا گر چه كريم و حليم و
شجاع هستند ولى وقتى كاسه صبر آنها لبريز شود از كوره بدر آمده انتقام خواهند
كشيد).
15- از سطوت و
سر بلندى كريم هر گاه گرسنه شود، و از نشاط و فرحناكى لئيم هر زمان كه سير گردد
دورى نمائيد (به جهت اين كه هر دو حالت در آنها تغيير حال داده، از حالت اوليه
بيرون خواهند رفت).
16- از سر
بلندى كريم هرگاه پست گردانيده شود، و از تندى لئيم هر زمان كه به بلندى رسد دورى
نمائيد.
17- شخص كريم و
صاحب كرم خود را به غفلت زده و فريب مىخورد (يعنى خود را چنين وانمود كند، گر چه
ممكن است واقعا هم فريب خورد، زيرا كريم است ممكن است كسى او را فريب دهد كه من
ندارم و مستحقم، چون با سخاوت است بدون تحقيق بر او ترحم كرده باران رحمتش بر او
ببارد، گر چه در واقع طرف دروغگو باشد).
18- اشخاص
نيكوكار و بزرگ بحسب روح و نفس شكيباترند.
19- كريم (و
نيكوكار اخلاق يا) بندگى را نيكو مىكند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1256
20- الكريم من
بدأ بإحسانه 979.
21- الكريم
يشكر القليل، و اللّئيم يكفر الجزيل 1225.
22- الكريم من
سبق نواله سؤاله 1389.
23- الكريم إذا
وعد و فى، و إذا توعّد عفى 1528.
24- الكريم إذا
أيسر أسعف، و إذا أعسر خفّف 1530.
25- إذا كرم
أصل الرّجل كرم مغيبه و محضره 4163.
26- دولة
الكريم تظهر مناقبه 5106. 20- بزرگوار و بخشنده كسى است كه به احسان خود ابتدا
كند، نه آنكه بعد از طلب احسان نمايد.
21- گرامى و
نيكوكار اندك را شكر نموده، و بد كردار و پست مرتبه نعمتهاى 22- كريم كسى است كه
عطايش بر درخواست از وى پيشى گيرد.
23- كريم هر
گاه وعده كرد وفا خواهد نمود، و چون بيم دهد (يعنى وعده به عذابى دهد) ببخشد، (و
لذا ما قائليم كه خداوند در وعدههايش خلف نمىكند، اما در وعيدهايش ممكن است تخلف
نمايد).
24- كريم هر
گاه در رفاه باشد حاجت مردم را بر آورد و چون پريشان گردد تخفيف دهد (يعنى سربار
مردم نخواهد شد و يا در آن حال هم حتى الامكان در خدمت مردم باشد).
25- هر گاه
اصالت مرد گرامى باشد غائب و حاضر آن گرامى و بىآزار خواهد بود (يعنى در همه حال
آقاست).
26- دولت كريم
(شخص گرامى بلند مرتبه) مناقب و فضائل او را ظاهر مىسازد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1257
27- ذو الكرم
جميل الشّيم، مسد للنّعم، وصول للرّحم 5196.
28- ظفر الكريم
ينجي 6042.
29- ظفر الكرام
عفو و إحسان 6044.
30- ظلّ الكرام
رغد هنيىء 6066.
31- عند
الإيثار على النّفس تتبيّن جواهر الكرماء 6226.
32- عادة
الكرام الجود 6240.
33- عادة
الكرام حسن الصّنيعة 6242.
34- كن من
الكريم على حذر إن أهنته، و من اللّئيم إن أكرمته، و من الحليم إن أحرجته 7184.
27- صاحب كرم (يعنى كريم) نيكو خوى، احسان كننده نعمتها، پيونده كننده با خويشان
است.
28- ظفرمندى و
پيروزمندى شخص كريم رستگارى بخشد (و دشمن را نيز به كرم خود ببخشد بخلاف لئيم و
پست مرتبه).
29- پيروزى
يافتن افراد بزرگوار و گرانمايه بخشش و احسان است.
30- سايه (و
لطف و احسان) كريمان وسيع نيكوى گوارائى است.
31- در هنگام
ايثار بر نفس (و ديگران را بر خود ترجيح دادن) گوهرهاى افراد كريم روشن مىگردد.
32- عادت
كريمان بخشش است.
33- عادت
كريمان نيكوئى احسان است.
34- از كريم
(شخص بلند مرتبه گرامى) بر حذر باش اگر او را خوار سازى (و به او اهانت نمائى زيرا
او تاب تحمل خوارى را ندارد در صدد تلافى بر مىآيد) و از لئيم (آدم پست مرتبه)
دورى نما اگر او را گرامى داشته باشى (زيرا لئيمان بجاى خوبى بدى كنند) و از
بردبار اگر او را به تنگ آورى (زيرا غضب حليم بسيار سخت است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1258
35- للكرام
فضيلة المبادرة إلى فعل المعروف، و إسداء الصّنايع 7353.
36- لقد أتعبك
من أكرمك إن كنت كريما، و لقد أراحك من أهانك إن كنت حليما 7354.
37- لأنا أشدّ
اغتباطا بمعرفة الكريم من إمساكي على الجوهر النّفيس الغالي الثّمن 7392.
38- ليس من
عادة الكرام تأخير الإنعام 7489.
39- ليس من شيم
الكرام تعجيل الانتقام 7490.
40- لزوم
الكريم على الهوان خير من صحبة اللّئيم على الإحسان 7632. 35- براى كريمان است
فضيلت سبقت به انجام كار نيك، و شتاب كردن در احسانها.
36- هر آينه تو
را به تعب انداخته كسى كه تو را اكرام نموده، اگر كريمى (چون بايد ممنون شوى و
چنين كارى بر تو گران است) و همانا تو را راحت ساخته كسى كه تو را اهانت نموده اگر
بردبار باشى (چون منتى از او نكشيده تنها رنج اهانت است كه با بردبارى راحتى تحقق
يابد).
37- هر آينه
شادمانى من به شناخت شخص كريم شديدتر است تا چنگ زدن من بر گوهر نفيس گرانبها.
38- از عادت
كريمان تأخير انداختن احسان نيست (يعنى وقتى مىخواهند احسانى كنند عقب نيندازند).
39- از خصلتهاى
كريمان تعجيل انتقام نيست.
40- ملازمت
كريم (شخص بلند مرتبه) با خوارى بهتر از مصاحبت با پست مرتبه است با احسان (زيرا
خوارى روى ميزان و احسان بدون نظر نيست).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1259
41- لذّة
الكرام في الإطعام و لذّة اللّئام في الطّعام 7638.
42- من أشرف
أفعال الكريم تغافله عمّا يعلم 9321.
43- من شيم
الكرام بذل النّدى 9329.
44- ما أوحش
كريم 9583.
45- منزع
الكريم أبدا إلى شيم آبائه 9782.
46- مسرّة
الكرام في بذل العطاء، و مسرّة اللّئام في سوء الجزاء 9808.
47- لا يكون
الكريم حقودا 10564.
48- لا يستحقّ
اسم الكرم إلّا من بدأ بنواله قبل سؤاله 10751. 41- لذّت كريمان در خورانيدن، و
لذّت لئيمان در خوردن است.
42- از
شريفترين كارهاى كريم تغافل اوست از آنچه مىداند (و انتقام نگرفتن از افراد
بىادب).
43- از
خصلتهاى كريمان است بذل كرم.
44- هيچ كريمى
(بسبب بد سلوكى و بد رفتارى مردم را) رم نداده است (يعنى بايد كوشيد كريم شد).
45- شوق كريم
هميشه بسوى خصلتهاى (نيك و ارزنده) پدران خود مىباشد.
46- خوشحالى
افراد كريم در بذل عطا (و احسان) بوده و شادمانى افراد لئيم و پست در بدى پاداش
است.
47- شخص كريم
كينهور نخواهد بود.
48- مستحق اسم
كرم نخواهد گرديد (و كريم حقيقى هيچكسى نخواهد شد) مگر كسى كه پيش از سؤال از او
عطا كند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1260
49- لا يكرم
المرء نفسه حتّى يهين ماله 10796.
50- الكريم من
بذل إحسانه 1260.
51- ليس من شيم
الكريم إدراع العار 7457.
52- الكريم
أبلج، اللّئيم ملهوج 19.
الكرامة
1- من لم
تقوّمه الكرامة قوّمته الإهانة 8201.
2- من لم تصلحه
الكرامة أصلحته الإهانة 9063.
3- من زاده
اللّه كرامة فحقيق به أن يزيد النّاس إكراما 9112. 49- مرد (آدمى) نفس خويش را
گرامى نمىگرداند تا آنكه مال خود را خوار گرداند (و از آن بگذرد).
50- كريم كسى
است كه احسانش را بذل نمايد.
51- از
خصلتهاى شخص بزرگوار پوشيدن پيراهن عار نيست (يعنى كارى نمىكند كه ننگ او باشد).
52- كريم گشاده
رو، و لئيم خام و نپخته است.
بزرگى 1- هر كه او را سيادت و آقائى راست نگرداند اهانت او را
راست خواهد نمود.
2- هر كه او را
بزرگى اصلاح ننمايد اهانت او را اصلاح نمايد (بنا بر اين بايد انسان در زمان دولت
و حشمت خود قدر خود را بشناسد تعدى و تجاوز ننمايد و گرنه به درشتى ديگران مبتلا
خواهد شد).
3- هر كه
خداوند او را كرامتى (و نعمتى) زياد نمايد پس سزاوار چنين است كه او مردم را به
كرامت نعمتى زياد نمايد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1261
4- من ربّاه
الهوان أبطرته الكرامة 9062.
المكارم
1- إذا رغبت في
المكارم فاجتنب المحارم 4069.
2- تبادروا
المكارم، و سارعوا إلى تحمّل المغارم، و اسعوا في حاجة من هو نائم، يحسن لكم في
الدّارين الجزاء، و تنالوا من اللّه عظيم الحباء 4557.
3- ثابروا على
اقتناء المكارم، و تحمّلوا أعباء المغارم، تحرزوا قصبات المغانم 4712. 4- هر كه
او را پستى و خوارى تربيت نمايد (يعنى كسى كه پست مرتبه بوده و به خوارى عادت
نموده) گرامى بودن و به بزرگى رسيدن او را سركش نمايد.
ارزشها 1- هر گاه در مكرمتها و خصلتهاى نيكو رغبت نمائى پس
از حرامها دورى نما.
2- به كارها و
صفات نيكو پيشى گيريد، و بسوى تحمل قرضها (و بر خود گرفتن ديون مردم) شتاب نمائيد،
و در بر آوردن حاجت كسى كه خواب و از حاجت خود بىخبر است كوشش كنيد، تا پاداش شما
در دنيا و آخرت نيكو گشته، و از جانب خدا به عطاى بزرگ نائل شويد.
3- بر كسب كردن
كارهاى نيكو مداومت كرده، و بارها يا گرانيهاى وام (و يا توانها) را متحمل شويد (و
آنها را پرداخته مديونين را از دين خلاص نمائيد)، تا نىهاى غنيمتها را
(نشانههائى بوده كه در مسابقه از نى براى اسب دوانى نصب كرده هر كه زودتر به آن
رسد مدال را خواهد گرفت) جمع و احراز نمائيد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1262
4- خير المكارم
الإيثار 4953.
5- روحوا في
المكارم، و ادّلجوا في حاجة من هو نائم 5398.
6- عليك بمكارم
الخلال و اصطناع الرّجال فإنّهما يقيان مصارع السّوء و يوجبان الجلالة 6121.
7- غاية
المكارم الإيثار 6361.
8- من أفضل
المكارم تحمّل المغارم، و إقراء الضّيوف 9354.
9- من أحسن
المكارم بثّ المعروف 9373.
10- من أحسن
المكارم تجنّب المحارم 9382.
11- لا تكمل
المكارم إلّا بالعفاف و الإيثار 10745. 4- بهترين نيكى كردنها برگزيدن ديگران است
بر خود.
5- در آخر روز
(كه غالبا مردم به استراحت پرداخته ديگر در كسب و كار سعى ندارند) در تحصيل
مكرمتها و فضيلتها سير كرده برويد و در اول شب (كه وقت خواب است و غالبا استراحت
كردهاند شما استراحت را كنار گذارده) در بر آوردن حاجت كسى كه خواب است اهتمام
ورزيد، (و يا صبح زود كه حاجتمند در خواب است در سعى و تلاش قضاء حاجت مردم
برخيزيد).
6- بر تو باد
به خصلتهاى گرامى و احسان كردن به مردان، (زيرا كه آنها نگه مىدارند از افتادن
در بدى را و موجب جلالت و بزرگى خواهند بود).
7- اعلا مرتبه
مكرمتها ايثار است كه آدمى ديگران را بر خود مقدم دارد.
8- از
افزونترين مكرمت و بزرگىها بر خود گرفتن ديون مردم (و كارسازى آنان) و پذيرايى
مهمانان خواهد بود.
9- از نيكوترين
مكرمتهاست پهن و پراكنده كردن احسان.
10- از نيكو
ترين مكرمتهاست دورى گزيدن از حرامها.
11- نيكو
كاريها و مكرمتها كامل نمىشود مگر به پاكدامنى، و ايثار (كه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1263
12- المكارم
بالمكاره 43.
المكروه
1- مكروه تحمد
عاقبته، خير من محبوب تذمّ مغبّته 9748.
المكاسب و كسب الأموال
1- أزكى
المكاسب كسب الحلال 3144.
2- بئس الكسب
الحرام 4407.
3- ركوب
الأهوال يكسب الأموال 5418. آدمى ديگرى را بر خود مقدم دارد).
12- مكارم (و
صفات و اخلاق پسنديده) به اموريست كه مكروه طبع انسان است (كه تحمل آنها نياز به
صبر دارد).
مكروه 1- مكروهى كه سرانجام آن ستايش شود، بهتر از دوست داشته
شدهاى است كه عاقبت آن نكوهش شود (بنا بر اين بايد كوشيد عاقبت را درست كرد كه
عاقبت قابل ستايش شود).
كسبها 1- پاكيزهترين (يا نمو كنندهترين) كسبها كسب حلال
است.
2- بد كسبى است
كسب حرام (زيرا براى ديگران جمع كرده در صورتى كه وزر و وبالش دامنگير او خواهد
شد).
3- سوار هولها
و ارتكاب ترسها اموال را كسب مىكند (يعنى انسان بايد دل و جرأت ضرر و زيان را
داشته باشد تا بتواند كسب اموال كند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1264
4- من اكتسب
حراما احتقب آثاما 8559.
الكسل و الكسلان
1- من دام كسله
خاب أمله 7907.
2- لا تتّكل في
أمورك على كسلان 10205.
كشف الضرّ
1- رضي بالذّلّ
من كشف ضرّه لغيره 5414.
2- ما من عمل
أحبّ إلى اللّه تعالى من ضرّ يكشفه رجل عن رجل 9691.
الكظم و الكاظم
1- الكاظم من
أمات أضغانه 1593. 4- هر كه حرامى را كسب نمايد گناهان (و يا عقوبتى) را ذخيره
كند.
كسالت 1- هر كه كاهلى او هميشگى باشد اميدش نااميد گردد.
2- در كارهاى
خود بر كاهل و سست اعتماد مكن.
اظهار بدى حال 1- به خوارى خوشنود شده كسى كه بدى حال خود را
براى غير خود اظهار نمايد.
2- هيچ عملى در
نزد خداى تعالى محبوبتر نيست از بدى حال و گرفتارى كه مردى از مردى زائل و برطرف
سازد.
فرو بردن خشم 1- فرو برنده خشم كسى است كه كينههاى خود را
بميراند (و از طرف چيزى در
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1265
2- اكظم الغيظ
تزدد حلما 2278.
3- الكظم ثمرة
الحلم 770.
4- رأس الحلم
الكظم 5235.
5- طوبى لمن
كظم غيظه و لم يطلقه، و عصى أمر نفسه فلم يهلكه 5953.
6- كم من غيظ
تجرّع مخافة ما هو أشدّ منه 6968.
7- من كظم غيظه
كمل حلمه 7869.
8- اكظم الغيظ
عند الغضب و تجاوز مع الدّولة تكن لك العاقبة 2363. دل نگيرد).
2- خشم خود را
فرو ببر، تا زياد كنى بردبارى را.
3- فرو بردن
خشم ثمره و ميوه بردباريست.
4- رأس بردبارى
فرو بردن خشم است (تا آن محقق نشود بردبارى تحقّق نيابد).
5- خوشا بحال
كسى كه خشم خود را فروبرد، و آن را رها نكند، و فرمان نفسش را نافرمانى نموده پس
آن را هلاك نگرداند.
6- چه بسيار
خشمى كه به كام در كشيده شود از ترس آنچه آن سختتر از آن باشد (مانند تبعات بعدى).
7- هر كه خشم
خود را فرو برد بردباريش كامل گردد.
8- خشم خود را
در نزد خشم فرو بر، و با قدرت و دولت در گذر، تا عاقبت (نيكو) از آن تو باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1266
كفران النعمة و الكفور
1- اصطناع
الكفور من أعظم الجرم 1513.
2- كفر النّعمة
مزيلها و شكرها مستديمها 7229.
3- كفران
النّعم يزلّ القدم و يسلب النّعم 7239.
4- كفر النّعمة
لؤم، و صحبة الأحمق شؤم 7240.
5- كفر النّعمة
مزيلها 7242.
6- كافر
النّعمة كافر فضل اللّه 7255.
7- كفر النّعم
مجلبة لحلول النّقم 7257.
8- كافر
النّعمة مذموم عند الخالق و الخلائق 7262. كفران نعمت 1- به كسى كه كفران نعمت
مىكند احسان نمودن بزرگترين جرم است (زيرا هم قدر احسان كننده را نمىداند و هم
نعمت را در غير راهش مصرف مىنمايد).
2- كفران نعمت
زائل كننده آنست، و شكر آن پاينده دارنده آن خواهد بود.
3- كفران
نعمتها قدمها را لغزانده، و نعمتها را مىربايد. (يعنى با كفران نعمت آدمى در
مسير خدائى قرار نگرفته، پايش لغزيده در زيان و خسران قرار خواهد گرفت).
4- كفران نعمت
سرزنش و يا پستى مرتبه است، و مصاحبت احمق شوم خواهد بود. (چون پيوسته با خسران
توأم است).
5- كفران نعمت
زائل كننده آنست.
6- كفران كننده
نعمت پوشاننده فضل خداست.
7- كفران
نعمتها وسيله جلب فرود آمدن انتقامها (يا كشنده) آنست.
8- كفران كننده
نعمت در نزد خالق و مخلوق مذمت شده است (يعنى همه او را
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1267
9- ليس من
التّوفيق كفران النّعم 7486.
10- لا نعمة مع
كفر 10477.
11- إنّ كفر
النّعمة لؤم و مصاحبة الجاهل شؤم 3427.
12- النّعم
يسلبها الكفران 864.
13- آفة النّعم
الكفران 3917.
14- سبب تحوّل
النّعم الكفر 5545.
15- في كفر
النّعم زوالها 6486.
16- من كفر
النّعم حلّت به النّقم 9234.
الكافر
1- الكافر خبّ
لئيم، خؤن، مغرور بجهله، مغبون 1900. نكوهش كنند).
9- از (اقسام)
توفيق كفران نعمت نيست (بلكه آن نشانه بىتوفيقى است).
10- هيچ نعمتى
با كفران نيست (يعنى از انسان گرفته خواهد شد، و يا در حقيقت آن نقمت است نه
نعمت).
11- براستى كه
كفران نعمت سرزنش است، و رفاقت نادان بديمن خواهد بود.
12- نعمتها را
كفران مىگيرد.
13- آفت
نعمتها كفران است.
14- سبب تغيير
يافتن نعمتها كفران است.
15- در كفران
نعمتهاست زوال آن.
16- هر كه
نعمتها را كفران نمايد عقوبتها بر او فرود آيد.
كافر 1- كافر مكر كننده، پست مرتبه، فريب خورده شده به نادانى
خود، و مغبون
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1268
2- الكافر
الدّنيا جنّته، و العاجلة همّته، و الموت شقاوته، و النّار غايته 1946.
3- الكافر فاجر
جاهل 715.
4- الكافر شرس
الخليقة، سيئ الطّريقة 1382.
5- الكافر خبّ،
ضبّ، جاف، خائن 1455.
6- غاية الكافر
النّار 6360.
7- ما كفر
الكافر حتّى جهل 9554.
8- همّ الكافر
لدنياه، و سعيه لعاجلته، و غايته شهوته 10060.
الكفر
1- الكفر خذلان
70. است.
2- كافر دنيا
بهشت او، و نعمت حاضر همّتش، و مرگ بدبختى او، و آتش جهنم سرانجام او خواهد بود.
3- كافر فاسق و
نادان است.
4- كافر درشت
خوى بد رفتار است.
5- كافر
فريبكار، منحرف، سنگين دل، خيانتكار است.
6- عاقبت كار
كافر آتش است.
7- كافرى كافر
نگرديد تا اين كه جاهل گرديد (و يا عقل مطبوع خود را بكار نينداخته است).
8- همّت (يا
اندوه) كافر براى دنياى خود، و سعى و تلاشش براى سراى عاجل (دنيا) خويشتن، و پايان
و غرض او خواهشش خواهد بود.
كفر 1- كفر خواريست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1269
2- ضادّوا
الكفر بالإيمان 5923.
3- الكفر مغرم
226.
الكفّ
1- الكفّ عمّا
في أيدي النّاس أحد السّخائين 1611.
2- إنّ الكفّ
عند حيرة الضّلال خير من ركوب الأهوال 3495.
3- لا ورع
كالكفّ 10452.
الكفاف
1- الرّضا
بالكفاف خير من السّعي في الإسراف 1976.
2- الرّضا
بالكفاف يؤدّي إلى العفاف 1512. 2- كفر را با ايمان درهم كوبيد.
3- كفر سبب
نقصان است.
باز ايستادن 1- باز ايستادن از آنچه در دستهاى مردم است يكى
از دو سخاوت است (يكى بذل و بخشش و ديگر چشم پوشى از آنچه در دست مردم است).
2- براستى كه
باز ايستادن و خود دارى در وقت حيرانى و سرگردانى، بهتر از مرتكب شدن و رفتن به
راهى است كه در معرض هولها و فتنهها باشد.
3- هيچ پارسائى
مانند باز داشتن (خود از حرامها) نيست.
كفاف 1- خوشنود بودن به اندازه كفاف (حد متوسّط كه انسان
نيازمند به ديگران نباشد) بهتر از كوشيدن در اسراف است.
2- خوشنود بودن
به اندازه كافى (كه آدمى بتواند با آن اكتفا كند او را) به
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1270
3- طوبى لمن
تحلّى بالعفاف و رضي بالكفاف 5957.
4- من اقتنع
بالكفاف أدّاه إلى العفاف 8735.
5- من اقتصر
على الكفاف تعجّل الرّاحة و تبوّء خفض الدّعة 8867.
6- لا غنى بأحد
من الارتياد، و قدر بلاغه من الزّاد 10847.
المكافاة
1- أطل يدك في
مكافاة من أحسن إليك، فإن لم تقدر فلا أقلّ من أن تشكره 2383.
2- المكافاة
عتق 56. پاكدامنى مىكشاند.
3- خوشا به حال
كسى كه به پاكدامنى زينت يافته، و به كفاف (روزى به اندازهاى كه محتاج كسى نباشد)
راضى باشد.
4- هر كه به
كفاف قناعت نمايد او را به پاكدامنى خواهد كشانيد.
5- هر كه بر
كفاف اقتصار نمايد در آسايش تعجيل كرده، و در آسايش و رفاهيت دارترين زندگانىها
فرود آمده است.
6- براى هيچ
كسى از طلب روزى و از قدر كفاف خود از توشه بىنيازى نيست (بلكه بايد طبق وظيفه به
دنبال روزى رفته البته بدون حرص و ولع، و بايد هر كسى بداند ضامن روزى خدا خواهد
بود).
مكافات 1- دست خود را در پاداش دادن كسى كه بسوى تو احسان
مىنمايد دراز كن، پس اگر توانائى ندارى پس كم از اين نباشد كه او را شكر كنى.
2- عوض دادن
آزاديست (يعنى بندگى كه بوسيله احسان تحقق يافته زائل خواهد گرديد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1271
3- من همّ أن
يكافىء على معروف فقد كافى 8727.
4- من لم يجاز
الإساءة بالإحسان فليس من الكرام 8958.
5- من كمال
الإيمان مكافاة المسيء بالإحسان 9413.
6- أشدّ النّاس
عقوبة رجل كافئ الإحسان بالإساءة 3217.
7- إذا قصرت
يدك عن المكافاة فأطل لسانك بالشّكر 4064.
8- ردّ الحجر
من حيث جاءك، فإنّه لا يردّ الشّرّ إلّا بالشّرّ 5394.
الكفاية
1- من حسنت
كفايته أحبّه سلطانه 8474. 3- هر كه همت گمارد كه احسانى را تلافى كند على
التحقيق تلافى نموده است (گر چه عملى هم نشود).
4- هر كه بدى
را به نيكى جزا ندهد از مردم گرامى نيست.
5- از كمال
ايمان است جزا دادن گنهكار به احسان.
6- سختترين
مردم بحسب عقاب و كيفر مردى است كه احسان را به بدى تلافى كند.
7- هرگاه دستت
از مكافات و تلافى كوتاه گردد زبانت را بشكر دراز كن، (امكان دارد مراد اين باشد
كه شكر خدا كن كه خداوند دست قدرت تلافى به تو نداده، زيرا كمتر كسى است كه
توانائى مكافات داشته باشد در عين حال گذشت كند، و ممكن است مراد تلافى در كار خوب
باشد يعنى اگر دستت نمىرسد كه احسان را به احسان تلافى نمائى با زبان تشكر كن).
8- از هر كجا
كه سنگ بجانب تو آيد برگردان (يعنى تلافى نما) زيرا كه بدى تلافى نمىشود مگر به
بدى (البته اين مخصوص جائى است كه عفو و گذشت ضرر زند).
كافى بودن 1- هر كه كفايت و كارگزارى او نيكو باشد حاكم زمان
او او را دوست دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1272
2- من رفع بلا
كفاية وضع بلا جناية 8613.
3- من أحسن الكفاية
استحقّ الولاية 8692.
التكليف
1- من كلّفك ما
لا تطيق فقد أفتاك في عصيانه 9137.
2- التّكلّف من
أخلاق المنافقين 1176.
3- إنّ اللّه
سبحانه أمر عباده تخييرا، و نهاهم تحذيرا، و كلّف يسيرا، و لم يكلّف عسيرا، و أعطى
على القليل كثيرا، و لم يعص مغلوبا، و لم يطع مكرها، و لم يرسل الأنبياء لعبا، و
لم ينزل الكتاب عبثا، و ما خلق السّماوات 2- هر كه بدون كفايت (و اهليت كار) مقام
رفيعى به دست آرد بدون جنايت از پست بركنار شود (بايد كوشيد اهليت كار به دست آيد
آن گاه استخدام حاصل گردد).
3- هر كه نيكو
كند كفايت و كارگزارى را مستحق ولايت و حكومت شود.
تكليف و تكلّف 1- هر كه تو را در چيزى كه طاقت آن نداشته باشى
تكليف نمايد در حقيقت در نافرمانى خود فتوا داده است.
2- خود را
بزحمت انداختن (از جهت رياضت براى فريب دادن مردم، و يا از جهت خودنمائى با تصور
عدم توانائى) از صفات منافقان و افراديست كه ظاهر و باطن آنها با هم موافق نيست.
موافق نيست.
3- براستى كه
خداى سبحان بندگانش را با اختيار امر فرموده، و با بيم و ترس نهى نموده، و آسانى
را تكليف كرده، و به مشكل تكليف نفرموده، و بر اندك بسيارى را بخشيده، و نافرمانيش
از جهت شكست و اطاعتش از راه اكراه نبوده (بلكه همه از راه اختيار است) و پيمبران
را از راه بازى نفرستاده، و كتاب را بيهوده نازل
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1273
و الأرض و ما بينهما باطلا، ذلك ظنّ الّذين كفروا فويل للّذين
كفروا من النّار 3649.
المتكلّم
1- للمتكلّم
أوقات 7320.
2- لقد طرت
شكيرا، و هدرت صقبا (سقبا) 7348. نفرموده، و آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست به
باطل نيافريده، آن گمان كسانى است كه كافر گشته، پس واى براى افرادى كه كافر
شدهاند از آتش، (پس از بازگشت از جنگ صفين مرد شامى از آن حضرت سؤال كرد: آيا
رفتن ما به جنگ اهل شام به قضاء و قدر الهى بود حضرت فرمود: سوگند به خدائى كه
دانه را از زير خاك شكافت، و انسان را آفريد، بجائى گام ننهاده، و به درّهاى
سرازير نشديم مگر به قضاء و قدر الهى، شامى گفت: پس رنج ما در اين سفر پاداشى
ندارد چون به اختيار نبوده حضرت فرمود: خداوند پاداش شما را كه در رفتنتان
مىرفتيد، و در بازگشتتان كه بر مى گشتيد بزرگ داشته، و در هيچ حال مجبور نبوديد،
مرد شامى گفت: چگونه امكان دارد با اين كه قضاء و قدر ما را مىميراند امام- عليه
السلام- بعد از سخن دراز فرمود: واى بر تو شايد تو قضاء و قدر لازم را گمان كردى،
اگر چنين بود پاداش و كيفر نادرست بود، و نويد به بهشت و بيم از آتش ساقط مىگشت،
آن گاه مطالب بالا را بيان فرمود).
سخنگو 1- براى سخنگو اوقاتى است (مخصوص از نظر مكان و زمان)
2- (حضرت اين عبارت را چنانكه در حكمت 394 نهج البلاغه است در برابر كسى گفته كه
در نزد آن بزرگوار اظهار لحيه كرده از خود بالاتر سخن گفته) همانا در حقيقت پرواز
كردى پيش از پر در آوردن و بانگ شتر زدى هنگام بچه بودن (در اينجا حضرت او را به
دو موجود كوچك (جوجه و بچه شتر) تشبيه نموده است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1274
الكامل
1- الكامل من
غلب جدّه هزله 2197.
الكمال
1- الكمال في
ثلاث، الصّبر على النّوائب، و التّورّع في المطالب، و إسعاف الطّالب 1777.
2- الكمال في
الدّنيا مفقود 331.
3- لن تدرك
الكمال حتّى ترقى عن النّقص 7423.
4- من كمال
الإنسان و وفور فضله استشعاره بنفسه النّقصان 9442. كامل 1- شخصى كامل كسى است كه
عمل جدّى او بر شوخى و بازيش غلبه كند.
كمال 1- كمال و تماميّت در سه چيز است: شكيبائى بر مصيبتها،
و پارسائى در مطلبها، و بر آوردن حاجت طلب كننده.
2- كمال و
تمامى در دنيا ناياب است.
3- هرگز به
كمال دست نيابى تا از نقص (و آنچه سبب آن مىگردد) بالا روى.
4- از كمال
انسان و بسيارى فضل اوست دريافت نقصان در نفس خود (و يا نقصان را جامه ملاصق نفس
خويش بحساب آورد يعنى هميشه بفهمد كه بجائى نرسيده و ناقص است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1275
المكائد
1- من لم
يتحرّز من المكائد، قبل وقوعها لم ينفعه الأسف بعد هجومها 8983.
الكيّس
1- الكيّس أصله
عقله، و مروءته خلقه، و دينه حسبه 1739.
2- الكيّس من
كان يومه خيرا من أمسه، و عقل الذمّ عن نفسه 1797.
3- الكيّس من
أحيا فضائله، و أمات رذائله بقمعه شهوته و هواه 1895.
4- الكيّس من
كان غافلا عن غيره و لنفسه كثير التّقاضي 1986. كيد و مكرها 1- هر كه از مكرها
پيش از وقوع آنها احتراز ننمايد بعد از رسيدن ناگهانى آنها تأسّف خوردن او را سودى
ندهد (پس چاره كار را قبل از وقوع بايد كرد).
زيرك 1- زيرك، اصل و بنياد او خردش، و جوانمردى او خويش، و
دينداريش حسب اوست.
2- زيرك كسى
است كه هر روز او بهتر از روز گذشته او باشد، و نكوهش را از نفس در بند كشد.
3- زيرك كسى
است كه فضائل خود را زنده كرده، و صفات پست خود را با نابود كردن خواهش و هواى خود
بميراند.
4- زيرك كسى
است كه از غير خود غافل بوده، و براى نفس خويش بسيار تقاضا كننده باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1276
5- الكيّس من
ملك عنان شهوته 2180.
6- الكيّس من
تجلبب الحياء، و ادّرع الحلم 2196.
7- أكيس
الأكياس من مقت دنياه، و قطع منها أمله و مناه، و صرف عنها طمعه و رجاه 3276.
8- إنّ الأكياس
هم الّذين للدّنيا مقتوا، و أعينهم عن زهرتها أغمضوا، و قلوبهم عنها صرفوا، و
بالدّار الباقية تولّهوا 3559.
9- إنّ الكيّس
من كان لشهوته مانعا، و لنزوته عند الحفيظة واقما قامعا 3582.
10- الكيّس
صديقه الحقّ و عدوّه الباطل 1524.
11- إنّما
الكيّس من إذا أساء استغفر، و إذا أذنب ندم 3894. 5- زيرك كسى است كه مالك لجام
خواهش خود باشد.
6- زيرك كسى
است كه شرم را پيراهن خود، و بردبارى را زره خود نمايد.
7- زيركترين
زيركها كسى است كه دنياى خود را دشمن داشته، و از آن اميد و آرزوهاى خود را قطع
كرده، (و روى طمع و اميد خود را از آن بگرداند).
8- براستى كه
زيركان كسانيند كه با دنيا (و حرص نسبت به آن) دشمنى نموده، و از خرّمى و حسن آن
چشم پوشيده، و دلهايشان از آن برگرديده، و به سراى باقى شيفته شدهاند.
9- براستى كه
زيرك كسى است كه شهوت و خواهشش را جلوگيرنده، و در وقت انتقام و از جا كندن دل جهت
حميّت و خشم غلبه كننده كوبنده باشد.
10- زيرك، دوست
او حق، و دشمنش باطل خواهد بود.
11- جز اين
نيست، زيرك كسى است كه هر گاه بد كند طلب آمرزش نمايد، و چون گناه كرده پشيمانى
گردد.