گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

6-  پاداش جهاد (چه با دشمن و چه با نفس) بزرگترين ثواب خواهد بود، (زيرا متضمن رياضت‏ها و انواع صبر است).

7-  (از فرازهاى حكمت 244 نهج البلاغه است) جهاد را (خداوند واجب فرموده) از جهت عزّت اسلام (و غلبه مسلمين بر كفار و شكى نيست در اين كه تا شمشير بكار نيايد اطاعت و انقياد تحقق نيابد، و بايد گفت چنانكه نصائح و مواعظ پيمبران براى دين و مسلمين لازم است به همان اندازه جنگ لازم است، و لذا سبب مجد و عظمت براى اولاد و اعقاب خواهد گرديد).

8-  (تتمه كلامى است از خطبه 211 نهج البلاغه كه حضرت اصحابش را ترغيب به جهاد فرمود: كه بندهاى جامه‏ها را ببنديد، و زيادى زير پهلوها را تا گرده درهم پيچيد و در ميدان چست و چالاك بوده، از خوردن و آشاميدن بسيار دورى نمائيد آن گاه مى‏فرمايد:) انديشه كار با ميهمانى جمع نمى‏شود. (يعنى بايد تن پرستى را رها كنيد).

9-  زكات بدن جهاد و روزه است. (زيرا در هر يك از آنها نقصى در بدن وارد شود و همان باعث پاكيزگى بدن خواهد بود).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 207

جهاد النفس

1-  ألا و إنّ الجهاد ثمن الجنّة، فمن جاهد نفسه ملكها، و هي أكرم ثواب اللّه لمن عرفها 2784.

2-  أفضل الجهاد مجاهدة المرء نفسه 2943.

3-  أفضل الجهاد جهاد النّفس عن الهوى، و فطامها عن لذّات الدّنيا 3232.

4-  أوّل ما تنكرون من الجهاد، جهاد أنفسكم 3331.

5-  آخر ما تفقدون مجاهدة أهوائكم و طاعة أولي الأمر منكم 3332.

6-  إنّ أفضل الجهاد مجاهدة الرّجل نفسه 3440. پيكار با نفس 1-  آگاه باشيد، براستى كه جهاد بهاى بهشت است، پس هر كه با نفس خود پيكار نمايد آن را مالك شده، و آن (بهشت) گرامى‏تر پاداش خداوند است براى كسى كه آن را بشناسد.

2-  افزون‏ترين جهاد جهاد كردن مرد است با نفس خود.

3-  افزون‏ترين جهاد پيكار با نفس است از براى منع آن از خواهش و باز گرفتن آنست از لذّتهاى دنيا.

4-  نخستين چيزى كه خوش آيند شما از جهاد نيست جهاد با نفسهاى خود است (در صورتى كه عمده‏ترين جهاد است).

5-  آخرين و نهايت چيزى كه شما آن را گم كرده و نمى‏يابيد پيكار با هواهاى نفسانى، و پيروى اولو الأمر از شماست (يعنى ائمه-  عليهم السلام- ).

6-  براستى كه افزون‏ترين جهاد پيكار نمودن مرد است با نفس خود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 208

7-  إنّ مجاهدة النّفس لتزمّها عن المعاصي، و تعصمها عن الرّدى 3488.

8-  إنّ المجاهد نفسه على طاعة اللّه و عن معاصيه، عند اللّه سبحانه بمنزلة برّ شهيد 3546.

9-  إنّ المجاهد نفسه، و المغالب غضبه، و المحافظ على طاعة ربّه، يرفع اللّه سبحانه له ثواب الصّائم القائم و ينيله درجة المرابط الصّابر 3653.

10-  إنّك إن جاهدت نفسك حزت رضى اللّه 3802.

11-  ثمرة المجاهدة قهر النّفس 4655.

12-  جهاد النّفس مهر الجنّة 4755.

13-  جهاد الهوى ثمن الجنّة 4756. 7-  براستى كه پيكار با نفس هر آينه آن را از نافرمانيها مهار كرده، و از هلاكت نگه مى‏دارد.

8-  براستى كسى كه با نفس خود بر طاعت خدا و از معاصى او پيكار كننده است در نزد خداى سبحان بمنزله نيكوكار شهيد است.

9-  براستى پيكار كننده با نفس، و غلبه كننده بر خشم، و مواظبت كننده بر فرمانبردارى پروردگار خود، خداوند سبحان براى او پاداش روزه‏دار به نماز ايستاده را بلند گردانده، و او را به درجه نگهبان شكيباى سر حدّ مرز كشور اسلامى مى‏رساند.

10-  براستى اگر تو با نفس خود جهاد كنى خوشنودى خدا را فراهم آورى.

11-  ثمره پيكار با نفس مغلوب ساختن نفس است.

12-  جهاد نفس و پيكار با آن كابين بهشت است.

13-  جهاد با هوا و هوس بهاى بهشت است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 209

14-  جهاد النّفس أفضل جهاد 4757.

15-  جاهد نفسك، و قدّم توبتك، تفز بطاعة ربّك 4759.

16-  جاهد شهوتك، و غالب غضبك، و خالف سوء عادتك، تزك نفسك، و يكمل عقلك، و تستكمل ثواب ربّك 4760.

17-  جاهد نفسك على طاعة اللّه مجاهدة العدوّ عدوّه، و غالبها مغالبة الضّدّ ضدّه، فإنّ أقوى النّاس من قوي على نفسه 4761.

18-  جاهد نفسك و حاسبها محاسبة الشّريك شريكه و طالبها بحقوق اللّه مطالبة الخصم خصمه، فإنّ أسعد النّاس من انتدب لمحاسبة نفسه 4762. 14-  جهاد با نفس افزونترين جهاد است.

15-  با نفس خويش مجاهده و پيكار كن، و توبه خود را مقدم دار، تا آنكه به طاعت پروردگارت پيروزمند گردى.

16-  با خواهش خود پيكار نموده، و بر خشم خويش غلبه كرده، و با عادت بدت مخالفت نما، تا نفست پاكيزه شده، و عقلت كامل گشته، و پاداش پروردگارت را كامل سازى.

17-  با نفس خود بر طاعت خدا مانند پيكار دشمن با دشمن خود پيكار نما، و بر آن مانند غلبه ضد بر ضد خويش غلبه كن، زيرا قويترين مردم كسى است كه بر نفس خود قوى باشد.

18-  با نفست مجاهده نما، و آن را محاسبه كن چنانكه شريك شريكش را محاسبه مى‏كند، و از آن حقوق خدا را مطالبه نما مانند مطالبه دشمن دشمن خود را، زيرا نيكبخت‏ترين مردم كسى است كه ضامن و يا متكفّل محاسبه نفس خود مى‏شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 210

19-  جهاد النّفس ثمن الجنّة، فمن جاهدها ملكها و هي أكرم ثواب اللّه لمن عرفها 4763.

20-  جهاد النّفس بالعلم عنوان العقل 4772.

21-  جهاد الغضب بالحلم برهان النّبل 4773.

22-  خير الجهاد جهاد النّفس 4950.

23-  غاية المجاهدة أن يجاهد المرء نفسه 6370.

24-  كفاك في مجاهدة نفسك أن لا تزال أبدا لها مغالبا، و على أهويتها محاربا 7080.

25-  من جاهد نفسه أكمل التّقى 7751.

26-  من عرف نفسه جاهدها 7855.

27-  من لم يجاهد نفسه لم ينل الفوز 8207. 19-  جهاد نفس بهاى بهشت است، پس كسى كه با نفس پيكار نمايد مالك آن شده، و آن گرامى‏ترين پاداش خداست براى كسى كه آن را مى‏شناسد.

20-  پيكار كردن با نفس به وسيله علم و دانائى نشانه عقل است.

21-  پيكار نمودن با خشم توسط بردبارى دليل نجابت يا زيركى است.

22-  بهترين جهاد، جهاد با نفس است. (يعنى با آن پيكار كند تا بر طاعات موفق گشته و از معاصى دورى گزيند).

23-  بالاترين مرتبه جهاد آنست كه مرد با نفس خود جهاد كند.

24-  تو را در پيكار با نفس خود كفايت نموده آنكه پيوسته و دائم بر آن غالب بوده، و بر خواهشهاى آن جنگ كننده باشى.

25-  هر كه با نفسش جهاد كند تقوا را كامل گردانيده است.

26-  هر كه نفسش را شناخت با آن جهاد كند.

27-  هر كه با نفس خود پيكار ننمايد به پيروزى نخواهد رسيد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 211

28-  ما من جهاد أفضل من جهاد النّفس 9614.

29-  مجاهدة النّفس شيمة النّبلاء 9756.

30-  مجاهدة النّفس عنوان النّبل 9792.

31-  مجاهدة النّفس أفضل جهاد 9816.

32-  لا جهاد كجهاد النّفس 10551.

الجهل

1-  الجهل، و البخل، مساءة، و مضرّة 1585.

2-  الجهل في الإنسان أضرّ من الآكلة في البدن 1830.

3-  الجهل مطيّة شموس، من ركبها زلّ، و من صحبها ضلّ 1969.

4-  الجهل بالفضائل من أقبح الرّذائل 2054. 28-  هيچ جهادى افزون‏تر از جهاد نفس نيست.

29-  پيكار با نفس شيوه و خوى افراد بزرگ است.

30-  پيكار با نفس دليل و نشانه بزرگوارى است.

31-  پيكار با نفس افزون‏ترين پيكار است.

32-  نيست هيچ جهادى مانند جهاد نفس.

نادانى 1-  نادانى، و بخيلى، بدى، و ضرر است.

2-  نادانى در انسان از مرض خوره در بدن مضرتر است.

3-  نادانى مركبى است چموش هر كه بر آن سوار شود بلغزد، و هر كه همراه آن باشد گمراه گردد.

4-  به فضائل جاهل بودن از زشت‏ترين خويهاى پست است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 212

5-  أعظم المصائب الجهل 2844.

6-  أسوء السّقم (القسم) الجهل 2882.

7-  أعظم الجهل جهل الإنسان أمر نفسه 2936.

8-  أعظم الجهل معاداة القادر، و مصادقة الفاجر، و الثّقة بالغادر 3358.

9-  الجهل وبال 237.

10-  الجهل موت 47.

11-  النّاس أعداء ما جهلوا 288.

12-  الجهل أنكى عدوّ 480.

13-  الجهل يزلّ القدم 485. 5-  بزرگترين مصيبت‏ها نادانى است (زيرا نادانى مصيبت‏ها و فاجعه‏ها ببار آورد).

6-  بدترين نصيب يا بيمارى نادانى است.

7-  بزرگترين جهل و نادانى جهل انسان است بكار خود (و نداند براى چه آفريده شده و سرانجام به كجا خواهد رفت).

8-  بزرگترين نادانى: با شخص مقتدر دشمنى كردن، و با فاسق و فاجر دوستى نمودن، و به بيوفا اعتماد داشتن است.

9-  نادانى و بال و گناه است.

10-  نادانى نوعى است از مرگ (و نادان از اقسام ميت است).

11-  مردم دشمن آنچه هستند كه نمى‏دانند.

12-  نادانى فانى كننده يا زخم زننده‏ترين دشمن است (زيرا اگر از طرف دشمن هم ضررى عائد نادان گردد سببش جهل و نادانى او بوده است).

13-  نادانى قدم را مى‏لغزاند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 213

14-  الجهل يفسد المعاد 598.

15-  الجهل معدن الشّرّ 658.

16-  الجهل داء و عياء 689.

17-  الجهل يجلب الغرر 815.

18-  الجهل أصل كلّ شرّ 819.

19-  الجهل أدوأ الدّاء 820.

20-  الجهل فساد كلّ أمر 930.

21-  الجهل يزلّ القدم، و يورث النّدم 1339.

22-  الجهل مميت الأحياء، و مخلّد الشّقاء 1464.

23-  إنّكم لن تحصّلوا بالجهل أربا، و لن تبلغوا به من الخير سببا، و لن تدركوا به من الآخرة مطلبا 3856. 14-  نادانى معاد را فاسد مى‏نمايد (چون پيوسته در گناهان غوطه‏ور است).

15-  نادانى معدن بدى است.

16-  نادانى درد فروماندگى است.

17-  نادانى جلب ضرر خواهد نمود.

18-  نادانى ريشه هر بدى است.

19-  نادانى بدترين كوفتهاست.

20-  نادانى فساد هر امرى است.

21-  نادانى قدم را لغزانده، و پشيمانى آورد.

22-  نادانى ميراننده زنده‏ها، و مخلّد كننده بدبختى است. (يعنى بدبختى هميشگى ببار آورد، و نادان هر چند زنده باشد در زمره مرده‏ها خواهد بود).

23-  براستى شما هرگز به سبب نادانى حاجتى را بدست نخواهيد آورد، و بدست آويزى از خير نخواهيد رسيد، و مطلبى را از آخرت در نيابيد.

                         ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 214

24-  بالجهل يستثار كلّ شرّ 4321.

25-  ربّ جهل أنفع من حلم (علم) 5319.

26-  ردّوا الجهل بالعلم 5405.

27-  زيادة الجهل تردي 5485.

28-  شرّ المصائب الجهل 5680.

29-  ضادّوا الجهل بالعلم 5912.

30-  عقبى الجهل مضرّة، و الحسود لا تدوم له مسرّة 6330.

31-  غاية الجهل تبجّج المرء بجهله 6371. 24-  به وسيله نادانى هر شر و بدى بر انگيخته مى‏شود.

25-  بسا نادانى كه از بردبارى و يا از دانائى و عقل سودمندتر است (چون گاهى بردبارى در مقابل ظلم و جور اشقياء ممدوح نبوده، و يا در برابر ارتكاب معاصى، و يا از علمى كه به آن عمل نشده، و يا در عقلى كه به كار برده نمى‏شود بهتر خواهد بود).

26-  جهل و نادانى را به وسيله علم برگردانيد. (چه جهل نفسانى باشد و يا جهل در ديگران).

27-  زيادتى نادانى و يا كم عقلى به هلاكت مى‏اندازد. (پس آدمى بايد در كارش دانا گشته و تعقل كند).

28-  بدترين مصيبت‏ها نادانى است.

29-  نادانى را با دانش مخالفت نمائيد. (يعنى بايد با علم آن را از ميان برد).

30-  عاقبت كم عقلى و يا نادانى زيان بوده، و براى حسود شادمانى پاينده نخواهد ماند.

31-  نهايت نادانى شادمان بودن مرد است به نادانى خود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 215

32-  كم من عزيز أذلّه جهله 6922.

33-  كفى بالجهل ضعة 7012.

34-  كفى بالمرء جهلا أن يجهل نفسه 7037.

35-  كفى بالمرء جهلا أن يرضى عن نفسه 7049.

36-  كفى بالمرء جهلا أن يضحك من غير عجب 7051.

37-  كفى بالمرء جهلا أن يجهل قدره 7054.

38-  كفى بالمرء جهلا أن يجهل عيبه 7061.

39-  كفى بالمرء جهلا أن يجهل عيوب نفسه، و يطعن على النّاس بما لا يستطيع التّحوّل عنه 7071.

40-  كفى بالمرء جهلا أن ينكر على النّاس ما يأتي مثله 7073. 32-  بسا عزيزى كه جهل و نادانيش او را خوار ساخته است.

33-  براى جهل (نادانى يا كم عقلى) كفايت مى‏كند پستى مرتبه.

34-  براى جهالت و نادانى مرد كفايت مى‏كند كه نسبت به نفس خويش جاهل باشد.

35-  براى جهالت مرد (آدمى) آنست كه از نفسش خوشنود گردد.

36-  براى جهالت و نادانى (انسان) مرد كفايت مى‏كند كه بدون تعجب بخندد.

37-  براى جهالت مرد (آدمى) كفايت مى‏كند كه قدر خود را نداند. (يعنى خارج از اندازه با مردم رفتار كند).

38-  براى جهالت مرد (آدمى) كفايت مى‏كند كه عيب خود را نداند.

39-  براى جهالت مرد (آدمى) كفايت مى‏كند آنكه در خصوص عيبهاى نفس خويش جاهل بوده، و به آنچه خود از برگشتن از آن توانائى ندارد بر مردم طعنه زند.

40-  براى جهالت مرد (آدمى) كفايت مى‏كند آنكه بر مردم آنچه را مثل آن را

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 216

41-  لسان الجهل الخرق 7613.

42-  من استطاره الجهل فقد عصى العقل 8498.

43-  من قاتل جهله بعلمه فاز بالحظّ الأسعد 8859.

44-  من أشدّ المصائب غلبة الجهل 9301.

45-  لا فقر كالجهل 10473.

46-  لا يزكو مع الجهل مذهب 10542.

47-  لا فقر أشدّ من الجهل 10619.

48-  لا سوأة أشين من الجهل 10640.

49-  لا مصيبة أشدّ من جهل 10673.

50-  رأس الجهل معاداة النّاس 5247. انجام مى‏دهد انكار كند.

41-  زبان نادانى درشتى و تندى است. (يعنى اگر كسى درشتى كرد آن زبانى خواهد بود براى جهل و نادانى).

42-  هر كه نادانى او را به پرواز در آورد على التحقيق نافرمانى عقل را كرده است.

43-  هر كه با علم (و يا عقل) خود با جهل (و يا بى‏عقلى) خويشتن قتال كند به بهره پر بركت خواهد رسيد.

44-  از سخت‏ترين مصيبت‏ها غلبه جهل است.

45-  هيچ فقرى مانند نادانى نيست.

46-  با نادانى هيچ راه و مذهبى پاكيزه نخواهد شد.

47-  نيست فقر و درويشى سخت‏تر از نادانى. 498-  خوئى زشت‏تر از نادانى نيست.

49-  مصيبتى سخت‏تر از نادانى نيست.

50-  رأس نادانى دشمن كردن با مردم است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 217

الجاهل و الجهول

1-  الجاهل لن يلقى أبدا إلا مفرّطا، أو مفرطا 1716.

2-  الجاهل لا يرتدع، و بالمواعظ لا ينتفع 1729.

3-  الجاهل من أطاع هواه في معصية ربّه 1748.

4-  الجاهل يستوحش ممّا يأنس به الحكيم 1772.

5-  الجاهل لا يعرف العالم لأنّه لم يكن قبل عالما 1780.

6-  الجاهل لا يعرف تقصيره، و لا يقبل من النّصيح له 1809.

7-  الجاهل يعتمد على أمله، و يقصّر في عمله 1967.

8-  الجاهل صخرة لا ينفجر ماؤها، و شجرة لا يخضرّ عودها، و أرض لا يظهر عشبها 2081. نادان 1-  نادان هرگز ملاقات نمى‏شود مگر تقصير كننده، يا از حد در گذرنده (و از مرحوم آية اللّه خوانسارى عبارت به صيغه معلوم ذكر شده: بنا بر اين معنا چنين مى‏شود: نادان ملاقات نمى‏كند مگر مفرّط يا مفرط).

2-  نادان (از بديها) باز نمى‏ايستد، و به پند و اندرزها سود نمى‏برد.

3-  نادان كسى است كه هواى نفس خود را در نافرمانى پروردگارش فرمان برد.

4-  نادان از آنچه حكيم به آن انس مى‏گيرد (از تحصيل علوم و غيره) مى‏رمد.

5-  نادان عالم را نمى‏شناسد، زيرا در پيش عالم نبوده است.

6-  نادان تقصير خود را نمى‏شناسد، و قبول نمى‏كند كه كسى او را نصيحت كند.

7-  نادان بى‏عقل بر اميد خود تكيه كرده و در كارش كوتاهى مى‏نمايد.

8-  نادان سنگى است كه آب از آن بيرون نمى‏آيد، و درختى است كه چوب آن‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 218

9-  الجاهل ميّت بين الأحياء 2118.

10-  أشقى النّاس الجاهل 2894.

11-  أجهل النّاس مسى‏ء مستأنف 2938.

12-  أجهل النّاس المغترّ بقول مادح متملّق، يحسّن له القبيح، و يبغّض إليه النّصيح 3262.

13-  أبغض الخلائق إلى اللّه تعالى، الجاهل لأنّه حرمه ما منّ به على خلقه، و هو العقل 3359.

14-  إنّ الجاهل من جهله في إغواء، و من هواه في إغراء، فقوله سقيم، سبز نمى‏شود، و زمينى است كه گياه آن ظاهر نمى‏گردد.

9-  نادان ميان زنده‏ها (علماء) مرده است.

10-  بدبخت‏ترين مردم نادان است (زيرا كه نادانى سبب بدبختى دنيا و آخرت خواهد بود).

11-  نادان‏ترين مردم گنهكار از سرگيرنده است. (يعنى با اين كه گناه كرده توبه نكند، و دوباره گناه را مرتكب شود، با اين كه بر گنهكار لازم است فورا توبه كند، و آن را تأخير نيندازد، و براى او جايز نيست وارد گناه ديگر شود، گر چه گناه صغير باشد، زيرا اصرار بر گناه خود از گناهان كبيره است).

12-  نادان‏ترين مردم فريب خورنده به گفتار ستايشگر چاپلوس است، كه از براى او زشت را نيكو جلوه داده، و بسوى او ناصح را دشمن سازد.

13-  دشمن‏ترين مخلوقات در نزد خداى تعالى نادان و بى‏عقل است (زيرا كه خداوند او را از آنچه كه بر خلق خود به آن منّت نهاده، كه عقل باشد محروم ساخته است).

14-  براستى كه نادان كسى است كه نادانى او در گمراه كردن اوست، و فردى است كه خواهش او در تحريص نمودن باشد، پس گفتار او بيمار، و كردار او

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 219

و فعله ذميم 3548.

15-  الجاهل حيران 198.

16-  الجاهل يميل (يألفه مثله) إلى شكله 327.

17-  المرء عدوّ ما جهل 423.

18-  الجاهل لا يرتدع 428.

19-  الجاهل عبد شهوته 449.

20-  الجاهل لا يرعوي 640.

21-  الجاهل يرفع نفسه فيتّضع 678.

22-  الجاهل من جهل قدره 1114.

23-  الجاهل ميّت و إن كان حيّا 1125. نكوهيده است.

15-  نادان حيران است.

16-  نادان به مانند خود ميل كند، و يا نادانى مثل او با او الفت گيرد.

17-  آدمى دشمن آن چيزيست كه نمى‏داند.

18-  نادان (از بدى) باز نمى‏ايستد.

19-  نادان بنده خواهش خويش است.

20-  نادان (از بديها و كارهاى زشت) بر نمى‏گردد.

21-  نادان نفس خويش را برمى‏كشد، در نتيجه پست خواهد شد.

22-  نادان كسى است كه پايه و قدر خود را نداند.

23-  نادان مرده است گر چه (به حسب ظاهر) زنده است، (زيرا زنده بايد از خود اثرى نشان دهد، اما وقتى كسى وجود بى‏اثرى شد در ظاهر زنده است و در حقيقت ميّت خواهد بود).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 220

24-  الجاهل كزلّة العالم صوابه 1162.

25-  الجاهل من خدعته المطالب 1190.

26-  الجاهل من جهل أمره 1239.

27-  الجاهل من انخدع لهواه (بهواه) و غروره 1285.

28-  الجاهل من استغشّ النّصيح 1394.

29-  الجاهل إذا جمد (جحد) وجد، و إذا وجد (وحّد) ألحد 1534.

30-  إنّما الجاهل من استعبدته المطالب 3864.

31-  إذا شاب الجاهل شبّ جهله 4170.

32-  ثروة الجاهل في ماله و أمله 4709. 24-  نادان رأى و انديشه درست او مانند لغزش عالم است. (يعنى هر چه فكرش بالا رود به مرحله لغزش دانا در آيد.

25-  نادان كسى است كه مطلب‏ها او را فريب دهد.

26-  نادان كسى است كه جاهل به كار خود باشد.

27-  نادان كسى است كه به خواهش و غرور خود فريب خورد.

28-  نادان كسى است كه پند دهنده يا كسى را كه با او صاف مى‏باشد ناصاف بشمارد.

29-  نادان وقتى بخل ورزد (يا انكار كند) (يعنى اگر كسى بيچارگى خود را به او اطلاع دهد منكر گردد) صاحب مال شود، و چون توانگر گردد (و يا دعوت به توحيد گشته) ميل از حق به باطل نمايد.

30-  جز اين نيست كه نادان كسى است كه مطالب (دنيا) او را بنده سازد.

31-  هرگاه غير عاقل و نادان پير گردد، نادانى او هم پير خواهد شد (يعنى نادانى و يا كم عقلى او بيشتر خواهد گرديد).

32-  ثروت و دارائى جاهل در مال و اميد اوست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 221

33-  دولة الجاهل كالغريب المتحرّك إلى النّقلة 5108.

34-  ربّ جاهل نجاته جهله 5301.

35-  زلّة الجاهل معذورة 5481.

36-  سلطان الجاهل يبدي معايبه 5578.

37-  شرّ من صاحبت الجاهل 5691.

38-  صواب الجاهل كالزّلّة من العاقل 5821.

39-  ضالّة الجاهل غير موجود 5898.

40-  طاعة الجهول تدلّ على الجهل 5988. 33-  دولت نادان و كم عقل مانند بيگانه ايست حركت كننده به سوى انتقال.

(يعنى به زودى به ديگرى انتقال يابد، چون توانائى حفظ آن را ندارد).

34-  چه بسا نادانى كه جهل او او را نجات دهد (چون عمل نكردنش وابسته به علم نيست، بلكه نادانى باعث عمل نكردن بوده، خداوند او را معذور دارد).

35-  لغزش نادان و يا غير عاقل عذر خواسته شده است (يعنى خيلى او را مؤاخذه نكنند بخلاف عالم و يا عاقل كه مردم او را مؤاخذه كنند).

36-  سلطنت جاهل، و يا كم عقل عيبهاى او را آشكار مى‏سازد.

37-  بدترين كسى كه با او مصاحبت كنى و همراه او باشى نادان است.

38-  كار درست نادان يا كم عقل مانند لغزش عاقل است (زيرا هر چه عمل را صحيح انجام دهد چون از جهل سرچشمه مى‏گيرد مانند لغزش خردمند است، چون لغزش او ممكن است راهى به عقل داشته باشد).

39-  گمشده جاهل (نادان يا كم عقل) يافت شده نيست (يعنى چيزى نيست كه آن را بيابد).

40-  فرمانبردارى از بسيار نادان دلالت مى‏كند بر نادانى.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 222

41-  طاعة الجهول، و كثرة الفضول تدلّان على الجهل 5998.

42-  عادة الأغمار قطع موادّ الإحسان 6239.

43-  غنى الجاهل بماله 6382.

44-  غرور الجاهل بمجالات الباطل 6391.

45-  كلّ جاهل مفتون 6845.

46-  للجاهل في كلّ حالة خسران 7329.

47-  من جهل أهمل 7687.

48-  من جهل قلّ اعتباره 7837.

49-  من جهل علما عاداه 7885. 41-  فرمانبردارى بسيار نادان، و بسيارى پرگوئى (يا هر زياده كارى) بر نادانى دلالت دارند.

42-  عادت نادانها كه بى‏تجربه هستند بريدن مادّه‏هاى احسان است (يا از خود و يا به سبب كفران از ديگران).

43-  توانگرى كم عقل يا نادان به مال اوست (كارى به علم و دانش ندارد بخلاف عاقل كه با مال خود را توانگر ندانسته به دنبال دانش مى‏رود).

44-  فريب خوردن نادان يا كم عقل، به مكرها و كيدهاى باطل و يا به شبهه هائى است كه قدرت بر حل و تشخيص آنها را ندارد.

45-  هر نادان و يا بى‏عقلى مفتون (در فتنه افتاده شده) است.

46-  براى جاهل (بى‏عقل و نادان) در هر حالتى زيانى است. (هم نسبت به خود و هم نسبت به ديگران).

47-  كسى كه نادان باشد واگذاشته شود. (و مردم به او اهميت ندهند).

48-  هر كه نادان باشد عبرت گرفتنش كم باشد.

49-  هر كه علمى را نداند با آن دشمنى كند. (چنانكه بعضى از بعض علوم‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 223

50-  من جهل موضع قدمه زلّ 7920.

51-  من جهل كثر عثاره 8390.

52-  من جهل اغترّ بنفسه و كان يومه شرّا من أمسه 8744.

53-  من طبايع الجهّال التّسرّع إلى الغضب في كلّ حال 9351.

54-  ما ضادّ العلماء كالجهّال 9612.

55-  ويل لمن تمادى في جهله، و طوبى لمن عقل و اهتدى 10089.

56-  لا غنى لجاهل 10450.

57-  لا يرى الجاهل إلّا مفرّطا (مفرطا) 10697.

58-  لا يردع الجهول إلّا حدّ الحسام 10816. مذمت مى‏نمايند و خواننده آن را گمراه مى‏دانند).

50-  هر كه جاى پاى خود را نداند (پا فراتر گذارده و به كارى كه در خور او نيست اشتغال يابد) بلغزد.

51-  هر كه جاهل باشد برو در افتادنش بسيار باشد.

52-  هر كه جاهل (بى‏عقل) باشد به نفس خود مغرور گشته، و روز آن (كه در آنست) از روز گذشته او بدتر خواهد بود.

53-  از خصلتهاى جاهل‏هاست شتاب كردن به خشم در هر حال.

54-  كسى با علماء دشمنى ننموده مانند نادانها.

55-  واى بر كسى كه در جهل و نادانى خود به آخر رسد، و خوشا به حال كسى كه دريافت كند و راه راست يابد.

56-  هيچ توانگرى براى نادان نيست. (زيرا بالاترين ثروت را از دست داده).

57-  نادان ديده نمى‏شود مگر تقصير كننده، يا افراط كننده.

58-  شخص بسيار نادان را از (از بدى) باز ندارد مگر تندى و يا دم شمشير.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 224

59-  اعص الجاهل تسلم 2264.

جهنم و النّار

1-  كفى بجهنّم نكالا 7018.

2-  و قال-  عليه السّلام-  في وصف جهنّم: نار شديد كلبها، عال لجبها، ساطع لهبها، متأجّج سعيرها، متغيّظ زفيرها، بعيد خمودها، ذاك و قودها، متخوّف وعيدها 9995.

3-  و قال-  عليه السّلام-  في وصف جهنّم: لا يظعن مقيمها، و لا يفادى أسيرها، و لا تقصم كبولها، لا مدّة للدّار فتفنى، و لا أجل للقوم فيقضى 10892. 59-  نادان را نافرمانى كن تا سالم مانى.

جهنم 1-  بس است براى دوزخ عقوبت بودن آن.

2-  (تتمه كلامى است از خطبه مفصّل 232 نهج البلاغه كه آن حضرت) در وصف دوزخ فرموده است: آتشى است كه شدّت آن سخت، آواز آن بلند، زبانه آن بالا رونده، شعله آن فروزان، زفير و صدايش خشمناك، خاموشيش دور، هيزم آن پر شعله، تهديد آن ترسناك و يا گدازنده بدن خواهد بود.

3-  (اين فرازها از خطبه 108 نهج البلاغه است كه در صفات كمال الهى و صفات فرشتگان و احوال قيامت بيان داشته تا مى‏رسد به اينجا كه مى‏فرمايد: و خانه‏اى كه در را به روى اهل آن بسته باشند در آتشى هستند بسيار سوزان...) مقيم آن حركت نكرده (بيرون نروند) و اسير آن فديه داده نمى‏شود (كه با فديه و رشوه آزاد شوند) و بندهاى گرانش شكسته نمى‏شود (تا خلاص گردند بلكه پيوسته در بندند) مدّتى براى آن خانه نيست تا خراب و فانى شود، و اجلى براى قوم نبوده تا بگذرد (و ايشان از عذاب رهائى يابند).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 225

4-  إنّ أهل النّار كلّ كفور مكور 3402.

5-  و قال-  عليه السّلام-  في وصف النّار: غمر قرارها، مظلمة أقطارها، حامية قدورها، فظيعة أمورها 6420.

6-  لن ينجو من النّار إلّا التّارك عملها 7404.

7-  ليس لهذا الجلد الرّقيق صبر على النّار 7458.

8-  من أشفق من النّار اجتنب المحرّمات 8592.

9-  وفد النّار أبدا معذّبون 10114.

10-  وارد النّار مؤبّد الشّقاء 10116.

11-  و قود النّار يوم القيمة كلّ غنيّ بخل بماله على الفقراء، و كلّ عالم باع الدّين بالدّنيا 10126. 4-  براستى كه اهل آتش (جهنم) هر كفران كننده بسيار مكر كننده است.

5-  (حضرت در توصيف آتش جهنم فرموده است:) سخت يا پوشاننده است ته آن، تاريك است اطراف آن، گرم است ديگهاى آن، رسواست كارهاى آن.

6-  هرگز از آتش (دوزخ احدى) رستگارى نيابد مگر ترك كننده عمل آن.

(يعنى با ترك گناهان رستگارى حاصل شود و يا با توبه و بازگشت).

7-  براى اين پوست نازك و باريك صبرى بر آتش نيست.

8-  هر كه از آتش (جهنّم) بترسد از حرامها دورى نمايد.

9-  وارد شوندگان آتش هميشه در عذابند.

10-  وارد شونده جهنّم بدبخت دائمى است (البته دوام نسبى است چون ممكن است بعد از ورود به جهنم، به بهشت هم وارد شود).

11-  هيزم آتش (جهنّم) در روز قيامت هر ثروتمندى است كه به مال خود بر بيچارگان بخل ورزد، و هر عالمى كه دين را به دنيا بفروشد.

                         ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 226

12-  احذروا نارا حرّها شديد و قعرها بعيد و حليّها حديد 2619.

13-  احذروا نارا لحيبها عتيد و لهبها شديد و عذابها أبدا جديد 2620.

14-  النّار غاية المفرطين 477. 12-  از آتشى به ترسيد كه گرمى آن شديد و قعر آن دور و زيور آن آهن است.

13-  از آتشى دورى كنيد كه فرياد يا اضطراب موج آن مهيا و آماده و زبانه آن سخت و عذابش هميشه تازه است.

14-  آتش نتيجه (عمل) افراط كنندگان است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 227

باب الحاء

محبّ أهل البيت

1-  من أحبّنا بقلبه و كان معنا بلسانه و قاتل عدوّنا بسيفه فهو معنا في الجنّة في درجتنا 8146.

2-  من أحبّنا بقلبه و أعاننا بلسانه و لم يقاتل معنا بيده فهو في الجنّة دون درجتنا 8147.

3-  من أحبّنا بقلبه و أبغضنا بلسانه فهو في الجنّة 8173.

4-  من أحبّنا فليعمل بعملنا، و ليتجلبب الورع 8483.

5-  من أحبّنا فليعدّ للبلاء جلبابا 9037. دوستدار اهل بيت-  عليهم السلام 1-  هر كه ما را به دلش دوست دارد و با زبان با ما باشد و با دشمنان ما با شمشيرش بجنگد پس او با ما در بهشت در درجه ما خواهد بود.

2-  هر كه ما را به دل خود دوست دارد و ما را با زبانش كمك كند و با ما با دست خود نجنگد پس او در بهشت پست‏تر از درجه ما خواهد بود.

3-  هر كه ما را به دل خود دوست دارد و ما را به زبانش دشمن داشته باشد پس او در بهشت است (ظاهرا مراد حضرت موارد تقيه است).

4-  هر كه ما را دوست مى‏دارد بايد به عمل ما عمل نموده، و پارسائى را پيراهن خود كند (يعنى از ورع جدا نشود).

5-  هر كه ما را دوست باشد بايد براى بلا پيراهنى را آماده كند (چون اجر

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 228

6-  من تولّانا فليلبس للمحن إهابا 9038.

7-  هلك فيّ رجلان: محبّ غال، و مبغض قال 10019.

8-  لو أحبّني جبل لتهافت 7586.

المحب و المحبوب

1-  فقد الأحبّة غربة 6533.

2-  من أحبّك نهاك 7718. و پاداش او زياد گردد و محبين ما پيوسته مبتلا خواهند بود چنانكه آدمى بايد پيوسته پيراهن به تن كند).

6-  هر كه ما را دوست دارد پس بايد براى محنت‏ها پوستى (ديگر) بپوشد.

7-  در باره من (على-  عليه السلام- ) دو كس هلاك شوند: دوست غلو كننده (كه مرا به مرتبه الوهيت رسانده) و دشمن قالى (كه ما را همچون ديگران پنداشته بلكه از جهت دشمنى پائين‏تر قرار دهند).

8-  (اين فراز را در ضمن گفتار 108 نهج البلاغه در وفات سهل بن حنيف انصارى وقتى كه از جنگ صفين برگشته بود و محبوب‏ترين مردم در نزد آن حضرت بود فرمود:) اگر كوهى مرا دوست داشته باشد هر آينه درهم فرو ريزد و تكّه تكّه شود، مرحوم آية اللّه سيد رضى-  رضوان اللّه عليه-  مى‏فرمايد: معناى آن آنست كه گرفتارى بر او سخت شده اندوهها و مصائب به جانب او شتابانست و چنين كارى انجام نمى‏گيرد مگر با پرهيزكاران نيكوكار و برگزيدگان بزرگوار و آن مثل گفتار آن حضرت است كه فرموده: «من أحبّنا أهل البيت فليستعدّ للفقر جلبابا»).

دوستان 1-  از دست دادن دوستان غربت است (هر چند در وطن باشد).

2-  هر كه تو را دوست دارد (از كارهاى بد) تو را نهى كند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 229

3-  من أحبّ شيئا لهج بذكره 7851.

4-  إنّما يحبّك من لا يتملّقك و يثني عليك من لا يسمعك 3875.

5-  ليكن أحبّ النّاس إليك و أحظاهم لديك أكثرهم سعيا في منافع النّاس 7377.

6-  ليكن أحبّ النّاس إليك المشفق النّاصح 7386.

الحجّة و الدليل

1-  قوّة سلطان الحجّة أعظم من قوّة سلطان القدرة 6781.

الحجّة

1-  لم يخل اللّه سبحانه عباده من حجّة لازمة أو محجّة قائمة 7555. 3-  هر كه چيزى را دوست بدارد در يادش حريص گردد. (يعنى نام آن را زياد ببرد).

4-  جز اين نيست كسى تو را دوست دارد كه تملق نكند و تو را ستايش كند كسى كه نشنواند تو را (و گرنه دوست نخواهد بود زيرا مقصودش واقع نيست بلكه خوش آيند تست).

5-  بايد محبوب‏ترين مردم به سوى تو و بهره‏مندترين آنها در نزد تو كوشاترين آنها در منافع مردم باشد.

6-  بايد محبوبترين مردم به سوى تو مهربان خالص يا پند دهنده باشد.

دليل و برهان 1-  نيروى سلطنت حجت و دليل، بزرگتر از نيروى سلطنت قدرت است (زيرا قدرت زائل شدنى است اما دليل پايدار است به علاوه طرف با دليل آسوده خاطر شود ولى با قدرت و زور در ظاهر رام خواهد گرديد).

حجت الهى 1-  خداى سبحان بندگان خودش را از حجتى لازم (مانند پيمبران و امامان‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 230

2-  لم يترك اللّه سبحانه خلقه مغفلا، و لا أمرهم مهملا 7557.

3-  لم يخل اللّه سبحانه عباده من نبيّ مرسل، أو كتاب منزل 7558.

المحجوج

1-  لا حقّ لمحجوج 10500.

المحتجّ

1-  قد يستظهر المحتجّ 6626.

2-  من احتجّ بالحقّ فلج 7727. و عقول) يا راه واضحى كه ثابت باشد (و در آن تغيير و تبديلى راه پيدا نكند) خالى نگذاشته است.

2-  خداى سبحان خلق خود را غافل شده وانگذاشته (كه به آنها نپردازد) و كارشان را مهمل نگذاشته (بلكه بر آنها حجت را تمام كرده قوانينى براى آنها مقرر فرموده است).

3-  خداى سبحان بندگانش را از پيامبرى فرستاده شده يا كتابى فرود آمده خالى نگذاشته است.

مغلوب 1-  هيچ حقى براى كسى كه با دليل مغلوب گشته نيست.

صاحب برهان 1-  گاهى صاحب حجت و برهان يا كسى كه مغلوب گشته كه (محتج عليه) باشد قوى پشت مى‏گردد. (يعنى غالب شود).

2-  هر كه به حق احتجاج كند (و دليل آورد) پيروز گردد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 231

الحج

1-  و الحجّ تقوية للّدين 6608.

الحدّة

1-  الحدّة ضرب من الجنون، لأنّ صاحبها يندم، فإن لم يندم فجنونه مستحكم 2040.

2-  دع الحدّة، و تفكّر في الحجّة، و تحفّظ من الخطل تأمن الزّلل 5136. حج 1-  و حج را (خداوند) واجب نموده به جهت تقويت دين، (پر واضح است كه خانه خدا مهبط نزول قرآن، و مركز ولادت پيغمبر و على-  عليهما السلام- ، و سنگر مسلمين و اهل ايمان، و جاى رسيدگى به امور مسلمين جهان، و محل شور و مشورت حجاج و دل باختگان دين و قرآن، و بالأخره مكان محترم جهت تصميم گيرى و طرح نقشه‏هاى دينى براى تقويت دين و نابودى كفر و نفاق خواهد بود).

تند خوئى 1-  تند خوئى قسمى از ديوانگى است، زيرا صاحبش پشيمان مى‏گردد، پس اگر نادم نشود ديوانگى او قوى و محكم گشته است.

2-  حدّت و تندى را واگذار، و در حجت (دليل و برهان و يا حجت خود در روز قيامت) بينديش، و از پرگوئى و سخنان فاسد خود دارى نما، تا از لغزش ايمن گردى.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 232

الحذر و المتحذّر

1-  قد يعطب المتحذّر 6637.

2-  من مأمنه يؤتي الحذر 9261.

المحذّر

1-  من حذّرك كمن بشّرك 7982.

الحرب و الجنود و الزحف

1-  الجنود عزّ الدّين، و حصون الولاة 1953.

2-  الفرار في أوانه يعدل الظّفر في زمانه 2003. محتاط 1-  گاهى بسيار حذر كننده زيان كرده يا به هلاكت افتد.

2-  از محل امنيت خودش بسيار حذر كننده آمده مى‏شود. (يعنى هلاكت و بلائى به سويش آيد و يا هلاك مى‏شود بنا بر اين بايد به خدا پناه برد و گرنه حذر هميشه سودمند نباشد).