6- پاداش جهاد
(چه با دشمن و چه با نفس) بزرگترين ثواب خواهد بود، (زيرا متضمن رياضتها و انواع
صبر است).
7- (از فرازهاى
حكمت 244 نهج البلاغه است) جهاد را (خداوند واجب فرموده) از جهت عزّت اسلام (و
غلبه مسلمين بر كفار و شكى نيست در اين كه تا شمشير بكار نيايد اطاعت و انقياد
تحقق نيابد، و بايد گفت چنانكه نصائح و مواعظ پيمبران براى دين و مسلمين لازم است
به همان اندازه جنگ لازم است، و لذا سبب مجد و عظمت براى اولاد و اعقاب خواهد
گرديد).
8- (تتمه كلامى
است از خطبه 211 نهج البلاغه كه حضرت اصحابش را ترغيب به جهاد فرمود: كه بندهاى
جامهها را ببنديد، و زيادى زير پهلوها را تا گرده درهم پيچيد و در ميدان چست و
چالاك بوده، از خوردن و آشاميدن بسيار دورى نمائيد آن گاه مىفرمايد:) انديشه كار
با ميهمانى جمع نمىشود. (يعنى بايد تن پرستى را رها كنيد).
9- زكات بدن
جهاد و روزه است. (زيرا در هر يك از آنها نقصى در بدن وارد شود و همان باعث
پاكيزگى بدن خواهد بود).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 207
جهاد النفس
1- ألا و إنّ
الجهاد ثمن الجنّة، فمن جاهد نفسه ملكها، و هي أكرم ثواب اللّه لمن عرفها 2784.
2- أفضل الجهاد
مجاهدة المرء نفسه 2943.
3- أفضل الجهاد
جهاد النّفس عن الهوى، و فطامها عن لذّات الدّنيا 3232.
4- أوّل ما
تنكرون من الجهاد، جهاد أنفسكم 3331.
5- آخر ما
تفقدون مجاهدة أهوائكم و طاعة أولي الأمر منكم 3332.
6- إنّ أفضل
الجهاد مجاهدة الرّجل نفسه 3440. پيكار با نفس 1- آگاه باشيد، براستى كه جهاد
بهاى بهشت است، پس هر كه با نفس خود پيكار نمايد آن را مالك شده، و آن (بهشت)
گرامىتر پاداش خداوند است براى كسى كه آن را بشناسد.
2- افزونترين
جهاد جهاد كردن مرد است با نفس خود.
3- افزونترين
جهاد پيكار با نفس است از براى منع آن از خواهش و باز گرفتن آنست از لذّتهاى دنيا.
4- نخستين چيزى
كه خوش آيند شما از جهاد نيست جهاد با نفسهاى خود است (در صورتى كه عمدهترين جهاد
است).
5- آخرين و
نهايت چيزى كه شما آن را گم كرده و نمىيابيد پيكار با هواهاى نفسانى، و پيروى
اولو الأمر از شماست (يعنى ائمه- عليهم السلام- ).
6- براستى كه
افزونترين جهاد پيكار نمودن مرد است با نفس خود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 208
7- إنّ مجاهدة
النّفس لتزمّها عن المعاصي، و تعصمها عن الرّدى 3488.
8- إنّ المجاهد
نفسه على طاعة اللّه و عن معاصيه، عند اللّه سبحانه بمنزلة برّ شهيد 3546.
9- إنّ المجاهد
نفسه، و المغالب غضبه، و المحافظ على طاعة ربّه، يرفع اللّه سبحانه له ثواب
الصّائم القائم و ينيله درجة المرابط الصّابر 3653.
10- إنّك إن
جاهدت نفسك حزت رضى اللّه 3802.
11- ثمرة
المجاهدة قهر النّفس 4655.
12- جهاد
النّفس مهر الجنّة 4755.
13- جهاد الهوى
ثمن الجنّة 4756. 7- براستى كه پيكار با نفس هر آينه آن را از نافرمانيها مهار
كرده، و از هلاكت نگه مىدارد.
8- براستى كسى
كه با نفس خود بر طاعت خدا و از معاصى او پيكار كننده است در نزد خداى سبحان
بمنزله نيكوكار شهيد است.
9- براستى
پيكار كننده با نفس، و غلبه كننده بر خشم، و مواظبت كننده بر فرمانبردارى پروردگار
خود، خداوند سبحان براى او پاداش روزهدار به نماز ايستاده را بلند گردانده، و او
را به درجه نگهبان شكيباى سر حدّ مرز كشور اسلامى مىرساند.
10- براستى اگر
تو با نفس خود جهاد كنى خوشنودى خدا را فراهم آورى.
11- ثمره پيكار
با نفس مغلوب ساختن نفس است.
12- جهاد نفس و
پيكار با آن كابين بهشت است.
13- جهاد با
هوا و هوس بهاى بهشت است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 209
14- جهاد
النّفس أفضل جهاد 4757.
15- جاهد نفسك،
و قدّم توبتك، تفز بطاعة ربّك 4759.
16- جاهد
شهوتك، و غالب غضبك، و خالف سوء عادتك، تزك نفسك، و يكمل عقلك، و تستكمل ثواب ربّك
4760.
17- جاهد نفسك
على طاعة اللّه مجاهدة العدوّ عدوّه، و غالبها مغالبة الضّدّ ضدّه، فإنّ أقوى
النّاس من قوي على نفسه 4761.
18- جاهد نفسك
و حاسبها محاسبة الشّريك شريكه و طالبها بحقوق اللّه مطالبة الخصم خصمه، فإنّ أسعد
النّاس من انتدب لمحاسبة نفسه 4762. 14- جهاد با نفس افزونترين جهاد است.
15- با نفس
خويش مجاهده و پيكار كن، و توبه خود را مقدم دار، تا آنكه به طاعت پروردگارت
پيروزمند گردى.
16- با خواهش
خود پيكار نموده، و بر خشم خويش غلبه كرده، و با عادت بدت مخالفت نما، تا نفست
پاكيزه شده، و عقلت كامل گشته، و پاداش پروردگارت را كامل سازى.
17- با نفس خود
بر طاعت خدا مانند پيكار دشمن با دشمن خود پيكار نما، و بر آن مانند غلبه ضد بر ضد
خويش غلبه كن، زيرا قويترين مردم كسى است كه بر نفس خود قوى باشد.
18- با نفست
مجاهده نما، و آن را محاسبه كن چنانكه شريك شريكش را محاسبه مىكند، و از آن حقوق
خدا را مطالبه نما مانند مطالبه دشمن دشمن خود را، زيرا نيكبختترين مردم كسى است
كه ضامن و يا متكفّل محاسبه نفس خود مىشود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 210
19- جهاد
النّفس ثمن الجنّة، فمن جاهدها ملكها و هي أكرم ثواب اللّه لمن عرفها 4763.
20- جهاد
النّفس بالعلم عنوان العقل 4772.
21- جهاد الغضب
بالحلم برهان النّبل 4773.
22- خير الجهاد
جهاد النّفس 4950.
23- غاية
المجاهدة أن يجاهد المرء نفسه 6370.
24- كفاك في
مجاهدة نفسك أن لا تزال أبدا لها مغالبا، و على أهويتها محاربا 7080.
25- من جاهد
نفسه أكمل التّقى 7751.
26- من عرف
نفسه جاهدها 7855.
27- من لم
يجاهد نفسه لم ينل الفوز 8207. 19- جهاد نفس بهاى بهشت است، پس كسى كه با نفس
پيكار نمايد مالك آن شده، و آن گرامىترين پاداش خداست براى كسى كه آن را
مىشناسد.
20- پيكار كردن
با نفس به وسيله علم و دانائى نشانه عقل است.
21- پيكار
نمودن با خشم توسط بردبارى دليل نجابت يا زيركى است.
22- بهترين
جهاد، جهاد با نفس است. (يعنى با آن پيكار كند تا بر طاعات موفق گشته و از معاصى
دورى گزيند).
23- بالاترين
مرتبه جهاد آنست كه مرد با نفس خود جهاد كند.
24- تو را در
پيكار با نفس خود كفايت نموده آنكه پيوسته و دائم بر آن غالب بوده، و بر خواهشهاى
آن جنگ كننده باشى.
25- هر كه با
نفسش جهاد كند تقوا را كامل گردانيده است.
26- هر كه نفسش
را شناخت با آن جهاد كند.
27- هر كه با
نفس خود پيكار ننمايد به پيروزى نخواهد رسيد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 211
28- ما من جهاد
أفضل من جهاد النّفس 9614.
29- مجاهدة
النّفس شيمة النّبلاء 9756.
30- مجاهدة
النّفس عنوان النّبل 9792.
31- مجاهدة
النّفس أفضل جهاد 9816.
32- لا جهاد
كجهاد النّفس 10551.
الجهل
1- الجهل، و
البخل، مساءة، و مضرّة 1585.
2- الجهل في
الإنسان أضرّ من الآكلة في البدن 1830.
3- الجهل مطيّة
شموس، من ركبها زلّ، و من صحبها ضلّ 1969.
4- الجهل
بالفضائل من أقبح الرّذائل 2054. 28- هيچ جهادى افزونتر از جهاد نفس نيست.
29- پيكار با
نفس شيوه و خوى افراد بزرگ است.
30- پيكار با
نفس دليل و نشانه بزرگوارى است.
31- پيكار با
نفس افزونترين پيكار است.
32- نيست هيچ
جهادى مانند جهاد نفس.
نادانى 1- نادانى، و بخيلى، بدى، و ضرر است.
2- نادانى در
انسان از مرض خوره در بدن مضرتر است.
3- نادانى
مركبى است چموش هر كه بر آن سوار شود بلغزد، و هر كه همراه آن باشد گمراه گردد.
4- به فضائل
جاهل بودن از زشتترين خويهاى پست است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 212
5- أعظم
المصائب الجهل 2844.
6- أسوء السّقم
(القسم) الجهل 2882.
7- أعظم الجهل
جهل الإنسان أمر نفسه 2936.
8- أعظم الجهل
معاداة القادر، و مصادقة الفاجر، و الثّقة بالغادر 3358.
9- الجهل وبال
237.
10- الجهل موت
47.
11- النّاس
أعداء ما جهلوا 288.
12- الجهل أنكى
عدوّ 480.
13- الجهل يزلّ
القدم 485. 5- بزرگترين مصيبتها نادانى است (زيرا نادانى مصيبتها و فاجعهها
ببار آورد).
6- بدترين نصيب
يا بيمارى نادانى است.
7- بزرگترين
جهل و نادانى جهل انسان است بكار خود (و نداند براى چه آفريده شده و سرانجام به
كجا خواهد رفت).
8- بزرگترين
نادانى: با شخص مقتدر دشمنى كردن، و با فاسق و فاجر دوستى نمودن، و به بيوفا
اعتماد داشتن است.
9- نادانى و
بال و گناه است.
10- نادانى
نوعى است از مرگ (و نادان از اقسام ميت است).
11- مردم دشمن
آنچه هستند كه نمىدانند.
12- نادانى
فانى كننده يا زخم زنندهترين دشمن است (زيرا اگر از طرف دشمن هم ضررى عائد نادان
گردد سببش جهل و نادانى او بوده است).
13- نادانى قدم
را مىلغزاند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 213
14- الجهل يفسد
المعاد 598.
15- الجهل معدن
الشّرّ 658.
16- الجهل داء
و عياء 689.
17- الجهل يجلب
الغرر 815.
18- الجهل أصل
كلّ شرّ 819.
19- الجهل أدوأ
الدّاء 820.
20- الجهل فساد
كلّ أمر 930.
21- الجهل يزلّ
القدم، و يورث النّدم 1339.
22- الجهل مميت
الأحياء، و مخلّد الشّقاء 1464.
23- إنّكم لن
تحصّلوا بالجهل أربا، و لن تبلغوا به من الخير سببا، و لن تدركوا به من الآخرة
مطلبا 3856. 14- نادانى معاد را فاسد مىنمايد (چون پيوسته در گناهان غوطهور
است).
15- نادانى
معدن بدى است.
16- نادانى درد
فروماندگى است.
17- نادانى جلب
ضرر خواهد نمود.
18- نادانى ريشه
هر بدى است.
19- نادانى
بدترين كوفتهاست.
20- نادانى
فساد هر امرى است.
21- نادانى قدم
را لغزانده، و پشيمانى آورد.
22- نادانى
ميراننده زندهها، و مخلّد كننده بدبختى است. (يعنى بدبختى هميشگى ببار آورد، و
نادان هر چند زنده باشد در زمره مردهها خواهد بود).
23- براستى شما
هرگز به سبب نادانى حاجتى را بدست نخواهيد آورد، و بدست آويزى از خير نخواهيد
رسيد، و مطلبى را از آخرت در نيابيد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 214
24- بالجهل
يستثار كلّ شرّ 4321.
25- ربّ جهل
أنفع من حلم (علم) 5319.
26- ردّوا
الجهل بالعلم 5405.
27- زيادة
الجهل تردي 5485.
28- شرّ
المصائب الجهل 5680.
29- ضادّوا
الجهل بالعلم 5912.
30- عقبى الجهل
مضرّة، و الحسود لا تدوم له مسرّة 6330.
31- غاية الجهل
تبجّج المرء بجهله 6371. 24- به وسيله نادانى هر شر و بدى بر انگيخته مىشود.
25- بسا نادانى
كه از بردبارى و يا از دانائى و عقل سودمندتر است (چون گاهى بردبارى در مقابل ظلم
و جور اشقياء ممدوح نبوده، و يا در برابر ارتكاب معاصى، و يا از علمى كه به آن عمل
نشده، و يا در عقلى كه به كار برده نمىشود بهتر خواهد بود).
26- جهل و
نادانى را به وسيله علم برگردانيد. (چه جهل نفسانى باشد و يا جهل در ديگران).
27- زيادتى
نادانى و يا كم عقلى به هلاكت مىاندازد. (پس آدمى بايد در كارش دانا گشته و تعقل
كند).
28- بدترين مصيبتها
نادانى است.
29- نادانى را
با دانش مخالفت نمائيد. (يعنى بايد با علم آن را از ميان برد).
30- عاقبت كم
عقلى و يا نادانى زيان بوده، و براى حسود شادمانى پاينده نخواهد ماند.
31- نهايت
نادانى شادمان بودن مرد است به نادانى خود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 215
32- كم من عزيز
أذلّه جهله 6922.
33- كفى بالجهل
ضعة 7012.
34- كفى بالمرء
جهلا أن يجهل نفسه 7037.
35- كفى بالمرء
جهلا أن يرضى عن نفسه 7049.
36- كفى بالمرء
جهلا أن يضحك من غير عجب 7051.
37- كفى بالمرء
جهلا أن يجهل قدره 7054.
38- كفى بالمرء
جهلا أن يجهل عيبه 7061.
39- كفى بالمرء
جهلا أن يجهل عيوب نفسه، و يطعن على النّاس بما لا يستطيع التّحوّل عنه 7071.
40- كفى بالمرء
جهلا أن ينكر على النّاس ما يأتي مثله 7073. 32- بسا عزيزى كه جهل و نادانيش او
را خوار ساخته است.
33- براى جهل
(نادانى يا كم عقلى) كفايت مىكند پستى مرتبه.
34- براى جهالت
و نادانى مرد كفايت مىكند كه نسبت به نفس خويش جاهل باشد.
35- براى جهالت
مرد (آدمى) آنست كه از نفسش خوشنود گردد.
36- براى جهالت
و نادانى (انسان) مرد كفايت مىكند كه بدون تعجب بخندد.
37- براى جهالت
مرد (آدمى) كفايت مىكند كه قدر خود را نداند. (يعنى خارج از اندازه با مردم رفتار
كند).
38- براى جهالت
مرد (آدمى) كفايت مىكند كه عيب خود را نداند.
39- براى جهالت
مرد (آدمى) كفايت مىكند آنكه در خصوص عيبهاى نفس خويش جاهل بوده، و به آنچه خود
از برگشتن از آن توانائى ندارد بر مردم طعنه زند.
40- براى جهالت
مرد (آدمى) كفايت مىكند آنكه بر مردم آنچه را مثل آن را
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 216
41- لسان الجهل
الخرق 7613.
42- من استطاره
الجهل فقد عصى العقل 8498.
43- من قاتل
جهله بعلمه فاز بالحظّ الأسعد 8859.
44- من أشدّ
المصائب غلبة الجهل 9301.
45- لا فقر
كالجهل 10473.
46- لا يزكو مع
الجهل مذهب 10542.
47- لا فقر
أشدّ من الجهل 10619.
48- لا سوأة
أشين من الجهل 10640.
49- لا مصيبة
أشدّ من جهل 10673.
50- رأس الجهل
معاداة النّاس 5247. انجام مىدهد انكار كند.
41- زبان
نادانى درشتى و تندى است. (يعنى اگر كسى درشتى كرد آن زبانى خواهد بود براى جهل و
نادانى).
42- هر كه
نادانى او را به پرواز در آورد على التحقيق نافرمانى عقل را كرده است.
43- هر كه با
علم (و يا عقل) خود با جهل (و يا بىعقلى) خويشتن قتال كند به بهره پر بركت خواهد
رسيد.
44- از
سختترين مصيبتها غلبه جهل است.
45- هيچ فقرى
مانند نادانى نيست.
46- با نادانى
هيچ راه و مذهبى پاكيزه نخواهد شد.
47- نيست فقر و
درويشى سختتر از نادانى. 498- خوئى زشتتر از نادانى نيست.
49- مصيبتى
سختتر از نادانى نيست.
50- رأس نادانى
دشمن كردن با مردم است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 217
الجاهل و الجهول
1- الجاهل لن
يلقى أبدا إلا مفرّطا، أو مفرطا 1716.
2- الجاهل لا
يرتدع، و بالمواعظ لا ينتفع 1729.
3- الجاهل من
أطاع هواه في معصية ربّه 1748.
4- الجاهل
يستوحش ممّا يأنس به الحكيم 1772.
5- الجاهل لا
يعرف العالم لأنّه لم يكن قبل عالما 1780.
6- الجاهل لا
يعرف تقصيره، و لا يقبل من النّصيح له 1809.
7- الجاهل
يعتمد على أمله، و يقصّر في عمله 1967.
8- الجاهل صخرة
لا ينفجر ماؤها، و شجرة لا يخضرّ عودها، و أرض لا يظهر عشبها 2081. نادان 1-
نادان هرگز ملاقات نمىشود مگر تقصير كننده، يا از حد در گذرنده (و از مرحوم آية
اللّه خوانسارى عبارت به صيغه معلوم ذكر شده: بنا بر اين معنا چنين مىشود: نادان
ملاقات نمىكند مگر مفرّط يا مفرط).
2- نادان (از
بديها) باز نمىايستد، و به پند و اندرزها سود نمىبرد.
3- نادان كسى
است كه هواى نفس خود را در نافرمانى پروردگارش فرمان برد.
4- نادان از
آنچه حكيم به آن انس مىگيرد (از تحصيل علوم و غيره) مىرمد.
5- نادان عالم
را نمىشناسد، زيرا در پيش عالم نبوده است.
6- نادان تقصير
خود را نمىشناسد، و قبول نمىكند كه كسى او را نصيحت كند.
7- نادان
بىعقل بر اميد خود تكيه كرده و در كارش كوتاهى مىنمايد.
8- نادان سنگى
است كه آب از آن بيرون نمىآيد، و درختى است كه چوب آن
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 218
9- الجاهل ميّت
بين الأحياء 2118.
10- أشقى
النّاس الجاهل 2894.
11- أجهل
النّاس مسىء مستأنف 2938.
12- أجهل
النّاس المغترّ بقول مادح متملّق، يحسّن له القبيح، و يبغّض إليه النّصيح 3262.
13- أبغض
الخلائق إلى اللّه تعالى، الجاهل لأنّه حرمه ما منّ به على خلقه، و هو العقل 3359.
14- إنّ الجاهل
من جهله في إغواء، و من هواه في إغراء، فقوله سقيم، سبز نمىشود، و زمينى است كه
گياه آن ظاهر نمىگردد.
9- نادان ميان
زندهها (علماء) مرده است.
10- بدبختترين
مردم نادان است (زيرا كه نادانى سبب بدبختى دنيا و آخرت خواهد بود).
11- نادانترين
مردم گنهكار از سرگيرنده است. (يعنى با اين كه گناه كرده توبه نكند، و دوباره گناه
را مرتكب شود، با اين كه بر گنهكار لازم است فورا توبه كند، و آن را تأخير
نيندازد، و براى او جايز نيست وارد گناه ديگر شود، گر چه گناه صغير باشد، زيرا
اصرار بر گناه خود از گناهان كبيره است).
12- نادانترين
مردم فريب خورنده به گفتار ستايشگر چاپلوس است، كه از براى او زشت را نيكو جلوه
داده، و بسوى او ناصح را دشمن سازد.
13- دشمنترين
مخلوقات در نزد خداى تعالى نادان و بىعقل است (زيرا كه خداوند او را از آنچه كه
بر خلق خود به آن منّت نهاده، كه عقل باشد محروم ساخته است).
14- براستى كه
نادان كسى است كه نادانى او در گمراه كردن اوست، و فردى است كه خواهش او در تحريص
نمودن باشد، پس گفتار او بيمار، و كردار او
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 219
و فعله ذميم 3548.
15- الجاهل
حيران 198.
16- الجاهل
يميل (يألفه مثله) إلى شكله 327.
17- المرء عدوّ
ما جهل 423.
18- الجاهل لا
يرتدع 428.
19- الجاهل عبد
شهوته 449.
20- الجاهل لا
يرعوي 640.
21- الجاهل
يرفع نفسه فيتّضع 678.
22- الجاهل من
جهل قدره 1114.
23- الجاهل
ميّت و إن كان حيّا 1125. نكوهيده است.
15- نادان
حيران است.
16- نادان به
مانند خود ميل كند، و يا نادانى مثل او با او الفت گيرد.
17- آدمى دشمن
آن چيزيست كه نمىداند.
18- نادان (از
بدى) باز نمىايستد.
19- نادان بنده
خواهش خويش است.
20- نادان (از
بديها و كارهاى زشت) بر نمىگردد.
21- نادان نفس
خويش را برمىكشد، در نتيجه پست خواهد شد.
22- نادان كسى
است كه پايه و قدر خود را نداند.
23- نادان مرده
است گر چه (به حسب ظاهر) زنده است، (زيرا زنده بايد از خود اثرى نشان دهد، اما
وقتى كسى وجود بىاثرى شد در ظاهر زنده است و در حقيقت ميّت خواهد بود).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 220
24- الجاهل
كزلّة العالم صوابه 1162.
25- الجاهل من
خدعته المطالب 1190.
26- الجاهل من
جهل أمره 1239.
27- الجاهل من
انخدع لهواه (بهواه) و غروره 1285.
28- الجاهل من
استغشّ النّصيح 1394.
29- الجاهل إذا
جمد (جحد) وجد، و إذا وجد (وحّد) ألحد 1534.
30- إنّما
الجاهل من استعبدته المطالب 3864.
31- إذا شاب
الجاهل شبّ جهله 4170.
32- ثروة
الجاهل في ماله و أمله 4709. 24- نادان رأى و انديشه درست او مانند لغزش عالم
است. (يعنى هر چه فكرش بالا رود به مرحله لغزش دانا در آيد.
25- نادان كسى
است كه مطلبها او را فريب دهد.
26- نادان كسى
است كه جاهل به كار خود باشد.
27- نادان كسى
است كه به خواهش و غرور خود فريب خورد.
28- نادان كسى
است كه پند دهنده يا كسى را كه با او صاف مىباشد ناصاف بشمارد.
29- نادان وقتى
بخل ورزد (يا انكار كند) (يعنى اگر كسى بيچارگى خود را به او اطلاع دهد منكر گردد)
صاحب مال شود، و چون توانگر گردد (و يا دعوت به توحيد گشته) ميل از حق به باطل
نمايد.
30- جز اين
نيست كه نادان كسى است كه مطالب (دنيا) او را بنده سازد.
31- هرگاه غير
عاقل و نادان پير گردد، نادانى او هم پير خواهد شد (يعنى نادانى و يا كم عقلى او
بيشتر خواهد گرديد).
32- ثروت و
دارائى جاهل در مال و اميد اوست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 221
33- دولة
الجاهل كالغريب المتحرّك إلى النّقلة 5108.
34- ربّ جاهل
نجاته جهله 5301.
35- زلّة
الجاهل معذورة 5481.
36- سلطان
الجاهل يبدي معايبه 5578.
37- شرّ من
صاحبت الجاهل 5691.
38- صواب الجاهل
كالزّلّة من العاقل 5821.
39- ضالّة
الجاهل غير موجود 5898.
40- طاعة
الجهول تدلّ على الجهل 5988. 33- دولت نادان و كم عقل مانند بيگانه ايست حركت
كننده به سوى انتقال.
(يعنى به زودى
به ديگرى انتقال يابد، چون توانائى حفظ آن را ندارد).
34- چه بسا
نادانى كه جهل او او را نجات دهد (چون عمل نكردنش وابسته به علم نيست، بلكه نادانى
باعث عمل نكردن بوده، خداوند او را معذور دارد).
35- لغزش نادان
و يا غير عاقل عذر خواسته شده است (يعنى خيلى او را مؤاخذه نكنند بخلاف عالم و يا
عاقل كه مردم او را مؤاخذه كنند).
36- سلطنت
جاهل، و يا كم عقل عيبهاى او را آشكار مىسازد.
37- بدترين كسى
كه با او مصاحبت كنى و همراه او باشى نادان است.
38- كار درست
نادان يا كم عقل مانند لغزش عاقل است (زيرا هر چه عمل را صحيح انجام دهد چون از
جهل سرچشمه مىگيرد مانند لغزش خردمند است، چون لغزش او ممكن است راهى به عقل
داشته باشد).
39- گمشده جاهل
(نادان يا كم عقل) يافت شده نيست (يعنى چيزى نيست كه آن را بيابد).
40-
فرمانبردارى از بسيار نادان دلالت مىكند بر نادانى.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 222
41- طاعة
الجهول، و كثرة الفضول تدلّان على الجهل 5998.
42- عادة
الأغمار قطع موادّ الإحسان 6239.
43- غنى الجاهل
بماله 6382.
44- غرور
الجاهل بمجالات الباطل 6391.
45- كلّ جاهل
مفتون 6845.
46- للجاهل في
كلّ حالة خسران 7329.
47- من جهل أهمل
7687.
48- من جهل قلّ
اعتباره 7837.
49- من جهل
علما عاداه 7885. 41- فرمانبردارى بسيار نادان، و بسيارى پرگوئى (يا هر زياده
كارى) بر نادانى دلالت دارند.
42- عادت
نادانها كه بىتجربه هستند بريدن مادّههاى احسان است (يا از خود و يا به سبب
كفران از ديگران).
43- توانگرى كم
عقل يا نادان به مال اوست (كارى به علم و دانش ندارد بخلاف عاقل كه با مال خود را
توانگر ندانسته به دنبال دانش مىرود).
44- فريب خوردن
نادان يا كم عقل، به مكرها و كيدهاى باطل و يا به شبهه هائى است كه قدرت بر حل و
تشخيص آنها را ندارد.
45- هر نادان و
يا بىعقلى مفتون (در فتنه افتاده شده) است.
46- براى جاهل
(بىعقل و نادان) در هر حالتى زيانى است. (هم نسبت به خود و هم نسبت به ديگران).
47- كسى كه
نادان باشد واگذاشته شود. (و مردم به او اهميت ندهند).
48- هر كه
نادان باشد عبرت گرفتنش كم باشد.
49- هر كه علمى
را نداند با آن دشمنى كند. (چنانكه بعضى از بعض علوم
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 223
50- من جهل
موضع قدمه زلّ 7920.
51- من جهل كثر
عثاره 8390.
52- من جهل
اغترّ بنفسه و كان يومه شرّا من أمسه 8744.
53- من طبايع
الجهّال التّسرّع إلى الغضب في كلّ حال 9351.
54- ما ضادّ
العلماء كالجهّال 9612.
55- ويل لمن
تمادى في جهله، و طوبى لمن عقل و اهتدى 10089.
56- لا غنى
لجاهل 10450.
57- لا يرى
الجاهل إلّا مفرّطا (مفرطا) 10697.
58- لا يردع
الجهول إلّا حدّ الحسام 10816. مذمت مىنمايند و خواننده آن را گمراه مىدانند).
50- هر كه جاى
پاى خود را نداند (پا فراتر گذارده و به كارى كه در خور او نيست اشتغال يابد)
بلغزد.
51- هر كه جاهل
باشد برو در افتادنش بسيار باشد.
52- هر كه جاهل
(بىعقل) باشد به نفس خود مغرور گشته، و روز آن (كه در آنست) از روز گذشته او بدتر
خواهد بود.
53- از خصلتهاى
جاهلهاست شتاب كردن به خشم در هر حال.
54- كسى با
علماء دشمنى ننموده مانند نادانها.
55- واى بر كسى
كه در جهل و نادانى خود به آخر رسد، و خوشا به حال كسى كه دريافت كند و راه راست
يابد.
56- هيچ
توانگرى براى نادان نيست. (زيرا بالاترين ثروت را از دست داده).
57- نادان ديده
نمىشود مگر تقصير كننده، يا افراط كننده.
58- شخص بسيار
نادان را از (از بدى) باز ندارد مگر تندى و يا دم شمشير.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 224
59- اعص الجاهل
تسلم 2264.
جهنم و النّار
1- كفى بجهنّم
نكالا 7018.
2- و قال-
عليه السّلام- في وصف جهنّم: نار شديد كلبها، عال لجبها، ساطع لهبها، متأجّج
سعيرها، متغيّظ زفيرها، بعيد خمودها، ذاك و قودها، متخوّف وعيدها 9995.
3- و قال-
عليه السّلام- في وصف جهنّم: لا يظعن مقيمها، و لا يفادى أسيرها، و لا تقصم
كبولها، لا مدّة للدّار فتفنى، و لا أجل للقوم فيقضى 10892. 59- نادان را
نافرمانى كن تا سالم مانى.
جهنم 1- بس است براى دوزخ عقوبت بودن آن.
2- (تتمه كلامى
است از خطبه مفصّل 232 نهج البلاغه كه آن حضرت) در وصف دوزخ فرموده است: آتشى است
كه شدّت آن سخت، آواز آن بلند، زبانه آن بالا رونده، شعله آن فروزان، زفير و صدايش
خشمناك، خاموشيش دور، هيزم آن پر شعله، تهديد آن ترسناك و يا گدازنده بدن خواهد
بود.
3- (اين فرازها
از خطبه 108 نهج البلاغه است كه در صفات كمال الهى و صفات فرشتگان و احوال قيامت
بيان داشته تا مىرسد به اينجا كه مىفرمايد: و خانهاى كه در را به روى اهل آن
بسته باشند در آتشى هستند بسيار سوزان...) مقيم آن حركت نكرده (بيرون نروند) و
اسير آن فديه داده نمىشود (كه با فديه و رشوه آزاد شوند) و بندهاى گرانش شكسته
نمىشود (تا خلاص گردند بلكه پيوسته در بندند) مدّتى براى آن خانه نيست تا خراب و
فانى شود، و اجلى براى قوم نبوده تا بگذرد (و ايشان از عذاب رهائى يابند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 225
4- إنّ أهل
النّار كلّ كفور مكور 3402.
5- و قال-
عليه السّلام- في وصف النّار: غمر قرارها، مظلمة أقطارها، حامية قدورها، فظيعة
أمورها 6420.
6- لن ينجو من
النّار إلّا التّارك عملها 7404.
7- ليس لهذا
الجلد الرّقيق صبر على النّار 7458.
8- من أشفق من
النّار اجتنب المحرّمات 8592.
9- وفد النّار
أبدا معذّبون 10114.
10- وارد
النّار مؤبّد الشّقاء 10116.
11- و قود
النّار يوم القيمة كلّ غنيّ بخل بماله على الفقراء، و كلّ عالم باع الدّين بالدّنيا
10126. 4- براستى كه اهل آتش (جهنم) هر كفران كننده بسيار مكر كننده است.
5- (حضرت در
توصيف آتش جهنم فرموده است:) سخت يا پوشاننده است ته آن، تاريك است اطراف آن، گرم
است ديگهاى آن، رسواست كارهاى آن.
6- هرگز از آتش
(دوزخ احدى) رستگارى نيابد مگر ترك كننده عمل آن.
(يعنى با ترك
گناهان رستگارى حاصل شود و يا با توبه و بازگشت).
7- براى اين
پوست نازك و باريك صبرى بر آتش نيست.
8- هر كه از
آتش (جهنّم) بترسد از حرامها دورى نمايد.
9- وارد
شوندگان آتش هميشه در عذابند.
10- وارد شونده
جهنّم بدبخت دائمى است (البته دوام نسبى است چون ممكن است بعد از ورود به جهنم، به
بهشت هم وارد شود).
11- هيزم آتش
(جهنّم) در روز قيامت هر ثروتمندى است كه به مال خود بر بيچارگان بخل ورزد، و هر
عالمى كه دين را به دنيا بفروشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 226
12- احذروا
نارا حرّها شديد و قعرها بعيد و حليّها حديد 2619.
13- احذروا
نارا لحيبها عتيد و لهبها شديد و عذابها أبدا جديد 2620.
14- النّار
غاية المفرطين 477. 12- از آتشى به ترسيد كه گرمى آن شديد و قعر آن دور و زيور آن
آهن است.
13- از آتشى
دورى كنيد كه فرياد يا اضطراب موج آن مهيا و آماده و زبانه آن سخت و عذابش هميشه
تازه است.
14- آتش نتيجه
(عمل) افراط كنندگان است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 227
باب الحاء
محبّ أهل البيت
1- من أحبّنا
بقلبه و كان معنا بلسانه و قاتل عدوّنا بسيفه فهو معنا في الجنّة في درجتنا 8146.
2- من أحبّنا
بقلبه و أعاننا بلسانه و لم يقاتل معنا بيده فهو في الجنّة دون درجتنا 8147.
3- من أحبّنا
بقلبه و أبغضنا بلسانه فهو في الجنّة 8173.
4- من أحبّنا
فليعمل بعملنا، و ليتجلبب الورع 8483.
5- من أحبّنا
فليعدّ للبلاء جلبابا 9037. دوستدار اهل بيت- عليهم السلام 1- هر كه ما را به
دلش دوست دارد و با زبان با ما باشد و با دشمنان ما با شمشيرش بجنگد پس او با ما
در بهشت در درجه ما خواهد بود.
2- هر كه ما را
به دل خود دوست دارد و ما را با زبانش كمك كند و با ما با دست خود نجنگد پس او در
بهشت پستتر از درجه ما خواهد بود.
3- هر كه ما را
به دل خود دوست دارد و ما را به زبانش دشمن داشته باشد پس او در بهشت است (ظاهرا
مراد حضرت موارد تقيه است).
4- هر كه ما را
دوست مىدارد بايد به عمل ما عمل نموده، و پارسائى را پيراهن خود كند (يعنى از ورع
جدا نشود).
5- هر كه ما را
دوست باشد بايد براى بلا پيراهنى را آماده كند (چون اجر
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 228
6- من تولّانا
فليلبس للمحن إهابا 9038.
7- هلك فيّ
رجلان: محبّ غال، و مبغض قال 10019.
8- لو أحبّني
جبل لتهافت 7586.
المحب و المحبوب
1- فقد الأحبّة
غربة 6533.
2- من أحبّك
نهاك 7718. و پاداش او زياد گردد و محبين ما پيوسته مبتلا خواهند بود چنانكه آدمى
بايد پيوسته پيراهن به تن كند).
6- هر كه ما را
دوست دارد پس بايد براى محنتها پوستى (ديگر) بپوشد.
7- در باره من
(على- عليه السلام- ) دو كس هلاك شوند: دوست غلو كننده (كه مرا به مرتبه الوهيت
رسانده) و دشمن قالى (كه ما را همچون ديگران پنداشته بلكه از جهت دشمنى پائينتر
قرار دهند).
8- (اين فراز
را در ضمن گفتار 108 نهج البلاغه در وفات سهل بن حنيف انصارى وقتى كه از جنگ صفين
برگشته بود و محبوبترين مردم در نزد آن حضرت بود فرمود:) اگر كوهى مرا دوست داشته
باشد هر آينه درهم فرو ريزد و تكّه تكّه شود، مرحوم آية اللّه سيد رضى- رضوان
اللّه عليه- مىفرمايد: معناى آن آنست كه گرفتارى بر او سخت شده اندوهها و مصائب
به جانب او شتابانست و چنين كارى انجام نمىگيرد مگر با پرهيزكاران نيكوكار و
برگزيدگان بزرگوار و آن مثل گفتار آن حضرت است كه فرموده: «من أحبّنا أهل البيت
فليستعدّ للفقر جلبابا»).
دوستان 1- از دست دادن دوستان غربت است (هر چند در وطن باشد).
2- هر كه تو را
دوست دارد (از كارهاى بد) تو را نهى كند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 229
3- من أحبّ
شيئا لهج بذكره 7851.
4- إنّما يحبّك
من لا يتملّقك و يثني عليك من لا يسمعك 3875.
5- ليكن أحبّ
النّاس إليك و أحظاهم لديك أكثرهم سعيا في منافع النّاس 7377.
6- ليكن أحبّ
النّاس إليك المشفق النّاصح 7386.
الحجّة و الدليل
1- قوّة سلطان
الحجّة أعظم من قوّة سلطان القدرة 6781.
الحجّة
1- لم يخل
اللّه سبحانه عباده من حجّة لازمة أو محجّة قائمة 7555. 3- هر كه چيزى را دوست
بدارد در يادش حريص گردد. (يعنى نام آن را زياد ببرد).
4- جز اين نيست
كسى تو را دوست دارد كه تملق نكند و تو را ستايش كند كسى كه نشنواند تو را (و گرنه
دوست نخواهد بود زيرا مقصودش واقع نيست بلكه خوش آيند تست).
5- بايد
محبوبترين مردم به سوى تو و بهرهمندترين آنها در نزد تو كوشاترين آنها در منافع
مردم باشد.
6- بايد
محبوبترين مردم به سوى تو مهربان خالص يا پند دهنده باشد.
دليل و برهان 1- نيروى سلطنت حجت و دليل، بزرگتر از نيروى
سلطنت قدرت است (زيرا قدرت زائل شدنى است اما دليل پايدار است به علاوه طرف با
دليل آسوده خاطر شود ولى با قدرت و زور در ظاهر رام خواهد گرديد).
حجت الهى 1- خداى سبحان بندگان خودش را از حجتى لازم (مانند پيمبران
و امامان
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 230
2- لم يترك
اللّه سبحانه خلقه مغفلا، و لا أمرهم مهملا 7557.
3- لم يخل
اللّه سبحانه عباده من نبيّ مرسل، أو كتاب منزل 7558.
المحجوج
1- لا حقّ
لمحجوج 10500.
المحتجّ
1- قد يستظهر
المحتجّ 6626.
2- من احتجّ
بالحقّ فلج 7727. و عقول) يا راه واضحى كه ثابت باشد (و در آن تغيير و تبديلى راه
پيدا نكند) خالى نگذاشته است.
2- خداى سبحان
خلق خود را غافل شده وانگذاشته (كه به آنها نپردازد) و كارشان را مهمل نگذاشته
(بلكه بر آنها حجت را تمام كرده قوانينى براى آنها مقرر فرموده است).
3- خداى سبحان
بندگانش را از پيامبرى فرستاده شده يا كتابى فرود آمده خالى نگذاشته است.
مغلوب 1- هيچ حقى براى كسى كه با دليل مغلوب گشته نيست.
صاحب برهان 1- گاهى صاحب حجت و برهان يا كسى كه مغلوب گشته كه
(محتج عليه) باشد قوى پشت مىگردد. (يعنى غالب شود).
2- هر كه به حق
احتجاج كند (و دليل آورد) پيروز گردد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 231
الحج
1- و الحجّ
تقوية للّدين 6608.
الحدّة
1- الحدّة ضرب
من الجنون، لأنّ صاحبها يندم، فإن لم يندم فجنونه مستحكم 2040.
2- دع الحدّة،
و تفكّر في الحجّة، و تحفّظ من الخطل تأمن الزّلل 5136. حج 1- و حج را (خداوند)
واجب نموده به جهت تقويت دين، (پر واضح است كه خانه خدا مهبط نزول قرآن، و مركز
ولادت پيغمبر و على- عليهما السلام- ، و سنگر مسلمين و اهل ايمان، و جاى رسيدگى
به امور مسلمين جهان، و محل شور و مشورت حجاج و دل باختگان دين و قرآن، و بالأخره
مكان محترم جهت تصميم گيرى و طرح نقشههاى دينى براى تقويت دين و نابودى كفر و
نفاق خواهد بود).
تند خوئى 1- تند خوئى قسمى از ديوانگى است، زيرا صاحبش پشيمان
مىگردد، پس اگر نادم نشود ديوانگى او قوى و محكم گشته است.
2- حدّت و تندى
را واگذار، و در حجت (دليل و برهان و يا حجت خود در روز قيامت) بينديش، و از
پرگوئى و سخنان فاسد خود دارى نما، تا از لغزش ايمن گردى.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 232
الحذر و المتحذّر
1- قد يعطب
المتحذّر 6637.
2- من مأمنه
يؤتي الحذر 9261.
المحذّر
1- من حذّرك
كمن بشّرك 7982.
الحرب و الجنود و الزحف
1- الجنود عزّ
الدّين، و حصون الولاة 1953.
2- الفرار في
أوانه يعدل الظّفر في زمانه 2003. محتاط 1- گاهى بسيار حذر كننده زيان كرده يا به
هلاكت افتد.
2- از محل
امنيت خودش بسيار حذر كننده آمده مىشود. (يعنى هلاكت و بلائى به سويش آيد و يا
هلاك مىشود بنا بر اين بايد به خدا پناه برد و گرنه حذر هميشه سودمند نباشد).