طعن 1- دورى نما از اين كه بر مردم طعنه زننده، و از براى نفس
خود سهل انگار باشى، پس بر تو گناه عظيم شده، و از پاداش محروم مانى.
اطاعت و انقياد 1- فرمانبر تا سود كنى.
2- اطاعت كن تا
سود برى.
3- در همه
كارهاى خود فرمان خدا بر، زيرا فرمانبردارى خدا بر هر چيزى برتر و افزونست، و
پارسائى را از خود جدا مساز.
4- خداى سبحان
را در هر حال فرمانبردارى كن، و دل خود را از خوف و رجاء
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 814
طرفة عين، و الزم الاستغفار 2443.
5- أطع من
فوقك، يطعك من دونك، و أصلح سريرتك يصلح اللّه علانيتك 2475.
6- أطيعوا
اللّه حسب ما أمركم به رسله 2484.
7- استجيبوا
لأنبياء اللّه، و سلّموا لأمرهم، و اعملوا بطاعتهم، تدخلوا في شفاعتهم 2509.
8- إيّاك أن
يفقدك ربّك عند طاعته، أو يراك عند معصيته فيمقتك 2693.
9- درك الخيرات
بلزوم الطّاعات 5151.
10- الطّاعة و
فعل البرّ هما المتجر الرّابح 2158. او خالى مگردان، و از استغفار جدا مشو.
5- ما فوق خويش
را اطاعت كن، تا اين كه ما دونت تو را فرمان برد، و نهان خود را اصلاح نما، تا
خداوند آشكارت را اصلاح فرمايد.
6- خدا را
اطاعت كنيد، چنانكه پيمبران او شما را به آن فرمان دادهاند.
7- پيمبران
الهى را اجابت كرده، تسليم امرشان باشيد، و به فرمانبردارى آنان عمل نمائيد، تا در
شفاعتشان داخل شويد.
8- بر حذر باش
از اين كه پروردگارت تو را در نزد طاعتش نيافته، و در نزد معصيتش تو را ببيند پس
دشمن دارد تو را (يعنى هر كجا طاعت و بندگى است مانند نماز، روزه... تو را نبيند و
در هر كجا كه معصيت است مانند دروغ، غيبت، اذيّت،... تو را ببيند).
9- به دست
آوردن كارهاى نيكو و عام المنفعة با ملازم بودن طاعات و جدا نشدن از آنهاست.
10-
فرمانبردارى و انجام كار نيك هر دو تجارت سودمنديست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 815
11- أفضل
الطّاعات هجر اللّذّات 2970.
12- أفضل
الطّاعات الزّهد في الدّنيا 2998.
13- أنصح
النّاس لنفسه أطوعهم لربّه 3127.
14- أفضل
الطّاعات العزوف عن اللّذّات 3135.
15- أحبّ
العباد إلى اللّه أطوعهم له 3158.
16- أجدر
النّاس برحمة اللّه أقومهم بالطّاعة 3192.
17- أحقّ من
تطيعه من لا تجد منه بدّا و لا تستطيع لأمره ردّا 3231.
18- أحقّ من
أطعته من أمرك بالتّقى، و نهاك عن الهوى 3239.
19- إنّ وليّ
محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من أطاع اللّه و إن بعدت لحمته 3451. 11-
افزونترين طاعتها دورى كردن از لذات است.
12- افزونترين
طاعتها بىرغبتى در دنياست.
13- خالص ترين
يا نصيحت كنندهترين مردم نسبت به نفس خود فرمانبردارترين آنهاست در برابر
پروردگارش.
14- افزونترين
طاعتها برگشت از لذتها و بىرغبتى در آنهاست.
15- محبوبترين
بندگان بسوى خدا فرمانبرترين آنهاست خدا را.
16- سزاوارترين
مردم به رحمت خدا پايدارترين آنهاست به فرمانبردارى خدا.
17- سزاوارترين
كسى كه او را فرمان مىبرى كسى است كه براى او چارهاى نيافته، و براى ردّ فرمانش
توانائى ندارى (كه وجود مبارك حق تعالى است).
18- سزاوارترين
كسى كه او را اطاعت نمائى فردى است كه تو را به تقوى فرمان داده، و از خواهش و
پيروى آن نهى نموده است.
19- براستى كه دوست
محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كسى است كه خدا را فرمان برد هر چند قرابت و
خويشى او دور باشد (چنانكه در فضل حضرت سلمان گفته شده:
كانت مودّة سلمان له رحما
و لم تكن بين نوج و ابنه رحم)
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 816
20- إنّ اللّه
سبحانه جعل الطّاعة غنيمة الأكياس عند تفريط العجزة 3519.
21- الطّاعة
تنجي، المعصية تردي 88.
22- الطّاعة
إجابة 129.
23- الطّاعة
أحرز عتاد 491.
24- الطّاعة
غنيمة (همّة) الأكياس 506.
25- الطّاعة
متجر رابح 588.
26- الطّاعة
أبقى عزّا 731.
27- الطّاعة
عزّ المعسر 1063. 20- براستى كه خداوند سبحان فرمانبردارى را در وقت تفريط عاجزان
غنيمت زيركان قرار داده است (چون زيركان فريب خواهش را نخورند، امّا مرحوم
خوانسارى احتمال ديگر داده: كه ممكن است ثواب اطاعت عاجزان را كه اطاعت نكنند
تفضلا به زيركان دهد و اللّه تعالى يعلم).
21-
فرمانبردارى رستگارى داده، و معصيت هلاك كننده است.
22-
فرمانبردارى اجابت و امتثال است (نه صرف تصديق).
23-
فرمانبردارى (پناهندهترين يا) محكمترين مهيا شده است.
24-
فرمانبردارى (همت و يا) غنيمت زيركان است (زيرا با مجاهده نفس چنين غنيمتى به دست
مىآيد.
25-
فرمانبردارى تجارتى است سود بخش.
26-
فرمانبردارى پايندهترين عزّت است.
27-
فرمانبردارى عزّت كسى است كه روزگار سختى را مىگذراند و پريشان حال است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 817
28- الطّاعة
تستدرّ المثوبة 1071.
29- الطّاعة
تعظيم الإمامة 1096.
30- الطّاعة
تطفئ غضب الرّبّ 1243.
31- أخو العزّ
من تحلّى بالطّاعة 1314.
32- الطّاعة
للّه أقوى سبب 1401.
33- الطّاعة
أوقى (أوفى) حرز 617.
34- إنّي لا
أحثّكم على طاعة إلّا و أسبقكم إليها و لا أنهاكم عن معصية إلّا و أتناهى قبلكم
عنها 3781.
35- إنّك إن
أطعت اللّه نجّاك و أصلح مثواك 3806. 28- فرمانبردارى مزد و پاداش را فرو
مىريزد.
29-
فرمانبردارى بزرگداشتن امامت است.
30- اطاعت و
فرمانبردارى خشم خدا را فرو مىنشاند.
31- برادر عزّت
و آقائى كسى است كه به طاعت خدا زينت يافته است.
32-
فرمانبردارى خدا محكمترين دست آويز است (براى رسيدن به نيكبختى دنيا و آخرت).
33-
فرمانبردارى حفظ كنندهترين (يا رساترين و مرحوم خوانسارى فرمودند و در بعضى نسخ
اقوى هست يعنى قويترين و محكمترين) حرز است.
34- براستى كه
من شما را بر طاعتى ترغيب نمىكنم مگر آنكه من پيشى گيرندهام بسوى آن و شما را از
معصيت و گناهى نهى نمىنمايم مگر آنكه خود قبل از شما از آن باز مىايستم و از آن
دورى مىجويم.
35- براستى تو
اگر خدا را فرمان برى تو را رستگارى داده و جايگاه تو را اصلاح نمايد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 818
36- إذا قلّت
الطّاعات كثرت السّيّئات 4029.
37- بالطّاعة
يكون الإقبال 4243.
38- بالطّاعة
يكون الفوز 4245.
39- بالطّاعة
تزلف الجنّة للمتّقين 4204.
40- بحسن
الطّاعة يعرف الأخيار 4332.
41- توسّل
بطاعة اللّه تنجح 4462.
42- تمسّك
بطاعة اللّه يزلفك 4468.
43- ثمرة
الطّاعة الجنّة 4610.
44- ثواب اللّه
لأهل طاعته، و عقابه لأهل معصيته 4696.
45- ثابروا على
الطّاعات، و سارعوا إلى فعل الخيرات، و تجنّبوا السّيّئات، و بادروا إلى فعل
الحسنات، و تجنّبوا ارتكاب المحارم 4713. 36- هرگاه طاعتها كم گردد گناهان بيشتر
شود.
37- بوسيله
فرمانبردارى اقبال (الهى و بخت بلند) حاصل خواهد شد.
38- بوسيله
طاعت پيروزى به دست آيد.
39- بوسيله
فرمانبردارى بهشت براى پرهيزكاران نزديك مىشود.
40- بسبب
نيكوئى فرمانبردارى نيكان شناخته مىشوند.
41- به
فرمانبردارى خدا متوسل شو تا پيروز گردى.
42- به طاعت
خدا و فرمانبردارى او چنك زن تا تو را به خود نزديك سازد.
43- ميوه
فرمانبردارى بهشت است.
44- پاداش خدا
براى اهل طاعت خواهد بود (يعنى رايگان و بدون عمل به كسى ثواب نخواهد داد) و عقاب
و عذاب او براى اهل معصيت است (يعنى بدون گناه، خداوند فردى را به ستم و يا به عبث
عذاب نخواهد فرمود).
45- بر طاعتها
مداومت نموده، و به كردن خيرات شتافته، و از گناهان دورى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 819
46- دعوا طاعة
البغي و العناد، و اسلكوا سبيل الطّاعة و الانقياد تسعدوا في المعاد 5119.
47- راكب
الطّاعة مقيله الجنّة 5387.
48- سارعوا إلى
الطّاعات، و سابقوا إلى فعل الصّالحات فإن قصّرتم فإيّاكم و أن تقصّروا عن أداء
الفرائض 5636.
49- طوبى لمن
حافظ على طاعة ربّه 5940.
50- طوبى لمن
أطاع محمود تقواه، و عصى مذموم هواه 5959.
51- طوبى لمن
سلك طريق السّلامة ببصر من بصّره، و طاعة هاد أمره 5962. كرده، و به فعل نيكوئيها
مبادرت نموده، و ارتكاب حرامها بر حذر باشيد.
46-
فرمانبردارى (اهل) ستم و سركشى و دشمنى را واگذاريد و به راه اطاعت و انقياد و
تسليم برويد تا در معاد نيكبخت شويد.
47- سوار طاعت
(يعنى فرمانبردارى حضرت حق) خوابگاه و استراحتگاه او بهشت است.
48- بسوى
طاعتها شتاب كنيد، و به كردن كارهاى شايسته بر يكديگر پيشى گيريد، اگر مقصّريد پس
از تقصير انجام واجبات دورى نمائيد (يعنى حال كه كوتاهى داريد لا أقل در مستحبات
باشد كه تنها سبب نقصان فضيلت است.
49- خوشا به
حال كسى كه بر فرمانبردارى پروردگار خود محافظت نمايد.
50- خوشا به
حال كسى كه ستوده تقوايش را اطاعت نموده، و نكوهيده خواهش خود را نافرمانى نمايد.
51- خوشا به
حال كسى كه راه سلامت را به بينائى كسى كه او را بينا گرداند و فرمانبردارى هدايت
گرى كه او را فرمان دهد بپيمايد (مقصود امام معصوم و يا كسى است كه پيرو همان راه
است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 820
52- طوبى لمن
وفّق لطاعته، و حسنت خليقته، و أحرز أمر آخرته 5965.
53- طاعة اللّه
سبحانه لا يحوزها إلّا من بذل الجدّ، و استفرغ الجهد 6009.
54- طاعة اللّه
مفتاح (كلّ) سداد، و صلاح (كلّ) فساد (معاد) 6012.
55- طاعة اللّه
سبحانه أعلى عماد، و أقوى عتاد 6013.
56- ظلّ اللّه
سبحانه في الآخرة مبذول لمن أطاعه في الدّنيا 6059.
57- عليك بطاعة
من لا تعذر بجهالته 6110.
58- عليك بطاعة
اللّه سبحانه، فإنّ طاعة اللّه فاضلة على كلّ 52- خوشا به حال كسى كه براى
فرمانبردارى خود موفق شده، و خوى و خصلت او نيكو بوده، و كار آخرت خويش را احراز
نمايد.
53-
فرمانبردارى خداى سبحان را كسى جمع نخواهد كرد و به دست نخواهد آورد مگر كسى كه
جديّت را در آن بذل نموده، و تمام طاقت و قدرت را بكار برد.
54-
فرمانبردارى خدا كليد هر گفتار و كردار درست و صلاح هر فساديست (و يا اصلاح معاد
است).
55- اطاعت خداى
سبحان نمودن بلندترين ستون، و محكمترين نيرو تجهيز است.
56- سايه خداى
سبحان در آخرت بر سر كسى خواهد افتاد كه او را در دنيا اطاعت كند.
57- بر تو باد
به اطاعت كسى كه به نادانى و نشناختن او معذور نمىباشى (ممكن است مراد خدا باشد
چنانكه امكان دارد خدا و رسول و امام باشد اما علامه خوانسارى فرموده: مراد امام
زمان است چنانكه مشهور است كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت
مرده است).
58- بر تو باد
به فرمانبردارى از خداى سبحانه زيرا كه طاعت خدا بر هر
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 821
شيء 6124.
59- عليك بطاعة
من يأمرك بالدّين فإنّه يهديك و ينجيك 6142.
60- على قدر
العقل تكون الطّاعة 6178.
61- في الطّاعة
كنوز الأرباح 6447.
62- فضائل
الطّاعات تنيل رفيع المقامات 6574.
63- و الطّاعة
تعظيما للإمامة 6608.
64- لو لم
يرغّب اللّه سبحانه في طاعته لوجب أن يطاع رجاء رحمته 7594.
65- من أطاع
اللّه استنصر (استبصر) 7799. چيزى برترى دارد.
59- بر تو باد
به فرمانبردارى كسى كه تو را امر به دين مىكند (خدا و رسول و ائمه و كسانى كه قدم
جاى قدم آنها مىگذارند) زيرا كه او تو را رهبرى كرده و رستگارى بخشد.
60- به اندازه
عقل طاعت و فرمانبردارى مىباشد.
61- در طاعت
خداست گنجهاى فائدهها.
62- فضيلتهاى
طاعتها به بلند جايگاهها مىرساند.
63- (از
فرازهاى حكمت 244 نهج البلاغه است) و اطاعت (امام و رهبرى را) براى بزرگ داشتن
امامت (واجب كرده است چنانكه در قرآن دارد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا
اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نساء 59 كه مراد
ائمه طاهرين كه زمامداران عادل و معصومند).
64- اگر خداى
سبحان در فرمانبردارى خود (بندگانش را) ترغيب و تشويق نمىنمود هر آينه واجب بود
كه اطاعت شود از جهت اميد رحمت او.
65- هر كه خدا
را پيروى كند بينا گردد و يا طلب يارى كند (يعنى به وسيله
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 822
66- من تقرّب
إلى اللّه بالطّاعة أحسن له الحباء 8402.
67- من اتّخذ
طاعة اللّه سبيلا فاز بالّتي هي أعظم 8815.
68- من اتّخذ
طاعة اللّه بضاعة أتته الأرباح من غير تجارة 8864.
69- من لم
يقدّم إخلاص النّيّة في الطّاعات لم يظفر بالمثوبات 8986.
70- من كثرت
طاعته كثرت كرامته 9092.
71- من أفضل
الأعمال اكتساب الطّاعات 9374.
72- ما تزيّن
متزيّن بمثل طاعة اللّه 9489.
73- ما من شيء
من طاعة اللّه سبحانه يأتي إلّا في كره 9668. عبادت و اطاعت طلب يارى نمايد چنانكه
خدا مىفرمايد: وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ 66- هر كه به سبب طاعت
و فرمانبردارى به خدا نزديك شود خداوند عطا و بخشش را در حق او نيكو كند.
67- هر كه
فرمانبردارى خدا را راه خود قرار دهد به آنچه آن اعظم است پيروز خواهد گشت (يعنى
به سعادت دنيا و آخرت خواهد رسيد).
68- هر كه
فرمانبردارى خدا را توشه و سرمايه فرا گيرد بدون تجارت سودهايى بسوى او خواهد آمد.
69- هر كه در
طاعتها نيت خالص را جلو نيندازد به ثوابها پيروزى نيابد.
70- هر كه طاعت
او بسيار باشد عزت و بزرگى او بسيار باشد.
71- از
افزونترين عملهاست كسب كردن طاعتها.
72- به چيزى
مانند طاعت خدا زينت جويندهاى زينت نيافته است.
73- چيزى از
فرمان خداى سبحان نخواهد آمد مگر در اباى نفس از آن (پس بايد آن را عادت به طاعت
داد تا ميل و رغبت پيدا كند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 823
74- ملازمة
الطّاعة خير عتاد 9820.
75- نعم
الوسيلة الطّاعة 9940.
76- نال الفوز
من وفّق للطّاعة 9992.
77- هدي من
أطاع ربّه و خاف ذنبه 10017.
78- وقّوا
أنفسكم من عذاب اللّه بالمبادرة إلى طاعة اللّه 10108.
79- لا تعتذر
من أمر أطعت اللّه سبحانه فيه، فكفى بذلك منقبة 10340.
80- لا عزّ
كالطّاعة 10456.
81- لا طاعة
لمخلوق في معصية الخالق 10839.
82- كلّ مطيع
مكرّم 6843. 74- ملازمت طاعت بهترين تهيه توشه است.
75- خوب وسيله
ايست (براى رستگارى) اطاعت خدا.
76- به پيروزى
و رستگارى رسيده كسى كه براى اطاعت توفيق داده شده است.
77- هدايت
يافته كسى كه پروردگارش را اطاعت نموده و از گناهانش بترسد.
78- نفسهايتان
را به سبب پيشى گرفتن بسوى فرمانبردارى خدا از عذاب خدا نگهدارى كنيد.
79- از امرى كه
خداى سبحان را در آن فرمان بردهاى (و در آن كار اطاعت خدا را كردهاى) عذر خواهى
مكن، چنين كارى در منقبت (و فضيلت) تو كفايت مىنمايد.
80- هيچ عزّتى
مانند اطاعت (خداوند) نيست.
81- طاعتى براى
مخلوق در معصيت خالق نيست.
82- هر
فرمانبردارى گرامى داشته شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 824
83- كن مطيعا
للّه سبحانه، و بذكره آنسا، و تمثّل في حال تولّيك عنه إقباله عليك، يدعوك إلى
عفوه، و يتغمّدك بفضله 7187.
84- من أطاع
ربّه ملك 7700.
85- من يطع
اللّه يفز 7702.
86- من أطاع
اللّه جلّ أمره 7820.
87- من أطاع
اللّه علا أمره 8367.
88- من أطاع
اللّه لم يشق أبدا 8378.
89- من أطاع
اللّه سبحانه عزّ نصره 8460.
90- من أطاع
اللّه سبحانه عزّ نصره 8460.
91- من أطاع
اللّه سبحانه لم يضرّه من أسخط من النّاس 8932. 83- مطيع خداى سبحان، و بيادش انس
گيرنده باش، و به خاطر آور در حال رو گردانيدنت از او رو آوردن او را بر تو، تو را
به سوى آمرزش خود مىخواند، و به فضل خود گناهانت را مىپوشاند، (چه خداى كريمى و
چه پروردگار بخشنده مهربانى).
84- كسى كه
مطيع پروردگارش باشد (نفس و نيكبختى را) مالك شود.
85- كسى كه
مطيع خدا گردد پيروز گردد.
86- هر كه خدا
را اطاعت نمايد مرتبه او بزرگ شود.
87- هر كه
اطاعت نمايد مرتبه او بلند شود.
88- هر كه
اطاعت خدا كند هرگز بدبخت نگردد.
89- هر كه
اطاعت خداى سبحان كند عزيز و توانا گردد.
90- هر كه
اطاعت خداى سبحان كند ياريش قوى گردد (يعنى پروردگار با تمام توان ياريش نمايد).
91- هر كه خداى
سبحان را فرمان برد (از مردم كسى كه بسبب اطاعت خدا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 825
92- من أطاع
اللّه اجتباه 9099.
إطاعة الأمر
1- من أطاع
أمرك أجلّ قدرك 8097.
الطّاغي
1- ما أسرع
صرعة الطّاغي 9526.
الطالب
1- قد يخيب
الطّالب 6614.
2- كلّ طالب
مطلوب 6853.
3- كلّ طالب
غير اللّه مطلوب 6895. او را خشمناك گردانيده باشد و يا) خشمناكترين مردم او را
زيان نرساند.
92- هر كه خدا
را اطاعت كند او را خدا برگزيند.
فرمانبرى 1- هر كه اطاعت امر تو كند قدر و مرتبهات را بزرگ
دارد.
متجاوز 1- چه چيز افتادن از حد گذراننده را (به هلاكت) شتابان
كرده است.
طالب 1- گاهى طلب كننده نااميد مىشود.
2- هر طلب
كنندهاى طلب شده (مرگ يا غير آن) است.
3- هر طلب
كنندهاى جز خدا طلب شده است (بوسيله مرگ يا غير آن،
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 826
4- كم من طالب
خائب و مرزوق غير طالب 6936.
5- للطّالب
البالغ لذّة الإدراك 7325.
6- ليس كلّ
طالب بمرزوق 7463.
7- من طلب شيئا
ناله أو بعضه 8490.
8- من طلب ما
في أيدي النّاس حقّروه 8575.
9- من طلب ما
لا يكون ضيّع مطلبه 8694.
10- ما كلّ
طالب يخيب 9460. گر چه علّامه خوانسارى مىفرمايد: يعنى هر كه طلب كسى كند از براى
رسانيدن ضررى به او كسى باشد كه طلب او كند از براى آن چه اگر هيچ كس ديگر نباشد
حق تعالى خود باشد).
4- چه بسا طلب
كننده نااميد و روزى داده شده غير جويا (پس نبايد حرص زد كه خداوند كار خود را
مىكند).
5- براى طلب
كنندهاى كه به مقصود رسيده لذّت دريافتن است (امكان دارد مراد مطالب اخروى باشد
چنانكه ممكن است مطلق اهداف باشد).
6- چنين نيست
كه هر طلب كنندهاى روزى داده شود (چون روزى به اندازه مقدّر شده البته بايد به
دنبالش رفت اما در حدّ اعتدال).
7- هر كه به
دنبال چيزى رود به آن و يا به بعض آن خواهد رسيد (يعنى نبايد از رفتن دنبال كارى
مأيوس بود بلكه با اميد بايد اقدام كرد).
8- هر كه طلب
كند آنچه را كه در دست مردم است مردم او را تحقير و كوچك شمارند.
9- هر كه چيزى
را كه نمىباشد (يا تحقق خارجى ندارد و يا در خور مقام او نيست) طلب كند مقصد و
طلب خود را ضايع نموده است.
10- چنين نيست
كه هر طلب كننده (و جويندهاى) نااميد شود (بلكه بايد
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 827
المطالب
1- قد تتجهّم
المطالب 6613.
2- ربّما عزّ
المطلب و الاكتساب 5374.
المطلوب
1- قد يدرك
المطلوب 6642.
الطّمع و الطامع
1- المذلّة و
المهانة و الشّقاء، في الطّمع، و الحرص 2095.
2- الطّمع مورد
غير مصدر، و ضامن غير موف 2098. بدنبال كار رفت و از فرصت استفاده نمود چنانكه از
وصيت آن بزرگوار (31 نهج البلاغه) به امام مجتبى- عليه السلام- استفاده مىشود).
مطالب 1- گاهى مطالب با روى ناخوش درهم كشيده رو مىكند (قهرا
و جبرا و يا از حصول و بر آمدن ابا و امتناع مىنمايند).
2- بسا مطلب و
كسب نمودن ناياب و يا كمياب گردد.
مطلوب 1- گاهى مقصود و مطلوب يافت شده و به دست آيد.
طمع 1- مذلّت و خوارى، بدبختى، در آز و حرص است.
2- طمع وارد
كننده است (از رنج و تعب و خفت و ذلّت) غير برگرداننده و
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 828
3- أهلك شيء
الطّمع 2879.
4- أضرّ شيء
الطّمع 2890.
5- أقبح الشّيم
الطّمع 2896.
6- أسوء شيء
الطّمع 2995.
7- أصل الشّره
الطّمع، و ثمرته الملامة 3094.
8- أزرى بنفسه
من استشعر الطّمع 3136.
9- أكثر مصارع
العقول تحت بروق المطامع 3175.
10- الطّمع
مضرّ 53.
11- الطّمع
محنة 120.
12- الطّمع رقّ
126. ضامن شونده ايست غير وفا كننده.
3- تباهترين
چيز طمع است.
4- مضرترين چيز
طمع است.
5- زشتترين
خصلتها طمع است.
6- بدترين چيز
طمع است.
7- ريشه حرص
طمع، و ميوه آن سرزنش است.
8- نفس خود را
عيبناك ساخته كسى كه طمع را جامه تن خود نموده است.
9- جايگاه
افتادن يا افتادنهاى فراوان عقلها نزد درخشيدن يا جايگاه طمعهاست (يعنى هر كجا
طمع باشد عقل به غلط افتد و بلغزد).
10- طمع ضرر
رساننده است.
11- طمع رنج و
محنت است (يعنى سبب آن خواهد بود).
12- طمع داشتن
بندگى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 829
13- الطّمع فقر
137.
14- الطّمع
مذلّ، الورع مجلّ 190.
15- الطّمع
أوّل الشّرّ 297.
16- الطّمع فقر
حاصر (ظاهر) 308.
17- الطّمع
مذلّة حاضرة 440.
18- الذّلّ مع
الطّمع 445.
19- المطامع
تذلّ الرّجال 633.
20- الطّمع رقّ
مخلّد 755.
21- الطّمع
يذلّ الأمير 1093.
22- إن أطعت
الطّمع أرداك 3753.
23- بالأطماع
تذلّ رقاب الرّجال 4359. 13- طمع پريشانى است.
14- طمع خوار
كننده، و پارسايى بزرگ كننده است.
15- طمع و آز
اوّل بدى است (هم نسبت به خويش و هم نسبت به ديگران).
16- طمع
پريشانى است تنگ كننده يا آشكار.
17- طمع محل
خوارى يا خواريست حاضر و آماده.
18- خوارى و
ذلّت با طمع است.
19- چيزهائى كه
جاى طمعاند، و يا طمعها مردان را ذليل مىگرداند.
20- طمع بندگى
دائمى است.
21- طمع
فرمانفرما را به ذلّت مىكشاند.
22- اگر فرمان
طمع برى تو را در هلاكت و پستى اندازد.
23- به سبب
طمعها گردنهاى مردان ذليل مىگردد (چون آزمند آخر سر بنده
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 830
24- بئس قرين
الدّين الطّمع 4409.
25- ثمرة
الطّمع الشّقاء 4609.
26- ثمرة
الطّمع ذلّ الدّنيا و الآخرة 4639.
27- ذر الطّمع،
و الشّره، و عليك بلزوم العفّة، و الورع 5184.
28- ذلّ الرّجال
في المطامع، و فناء الآجال في غرور الآمال 5202.
29- رأس الورع
ترك الطّمع 5248.
30- ربّ طمع
كاذب لأمل غائب (خائب) 5311.
31- ركوب
الأطماع يقطع رقاب الرّجال 5419. خواهد شد، و در برابر مردم گردن كج خواهد شد).
24- بد همراهى
است براى ديندارى طمع (زيرا دائم آدمى را به حرام انداخته، دين او را فاسد
مىكند).
25- ميوه طمع
بدبختى است (زيرا صاحب آن هميشه در رنج است).
26- ثمره طمع
خوارى دنيا و آخرت است.
27- طمع و سختى
حرص را واگذار، و بر تو باد به لازم بودن پاكدامنى و پارسائى، و جدا نشدن از آنها.
28- ذلّت و
خوارى مردان در طمعها و در فانى شدن عمرها، و يا فانى شدن مدّتها در فريب
اميدهاست.
29- سر پارسائى
(و عمده اسباب آن) ترك طمع است.
30- چه بسا طمع
دروغى كه براى آرزوى غائب است (كه هرگز حاضر نشود مانند مسافرى كه نيايد، و يا
آرزوى بر آورده نشده مىباشد، پس نبايد فريب آن را خورد).
31- سوار طمعها
شدن و ارتكاب آنها گردنهاى مردان را قطع مىكند (يعنى ذليل و خوار مىسازد و يا
واقعا به هلاكت مىاندازد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 831
32- سبب فساد اليقين
الطّمع 5513.
33- سبب فساد
الورع الطّمع 5548.
34- ضادّوا
الطّمع بالورع 5916.
35- عبد
المطامع مسترقّ، لا يجد أبدا العتق 6299.
36- غشّ نفسه
من شرّبها الطّمع 6401.
37- فساد
الدّين الطّمع 6551.
38- قرن الطّمع
بالذّلّ 6717.
39- من باع
الطّمع باليأس لم يستطل عليه النّاس 9056.
40- نعم عون
الأمل الطّمع 9919.
41- نكد الدّين
الطّمع، و صلاحه الورع 9967.
42- نعوذ
باللّه من المطامع الدّنيّة، و الهمم الغير المرضيّة 9974. 32- سبب فساد يقين طمع
است (و يا علامت آن طمع خواهد بود).
33- سبب فساد
پارسائى طمع است.
34- طمع را به
پارسائى برطرف سازيد.
35- بنده طمعها
بندهاى است كه هرگز آزادى را نيابند.
36- با نفس خود
غش نموده (و ناصاف است) كسى كه به آن از طمع آشامانيده است.
37- فساد و
تباهى دين طمع خواهد بود.
38- طمع با ذلت
و خوارى مقرون است.
39- هر كه طمع
را به نااميدى بفروشد مردم بر او سربلندى ننمايند.
40- خوب يارى
كننده آرزو و اميد است طمع.
41- تيرگى دين
طمع داشتن، و صلاح آن پارسائى است.
42- به خدا
پناه مىبرم از طمعهاى پست، و عزمهائى كه مرضى خدا نيست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 832
43- لا تطمع
فيما لا تستحقّ 10157.
44- لا
يسترقّنّك الطّمع و كن عزوفا 10218.
45- لا تطمعنّ
نفسك فيما فوق الكفاف، فيغلبك بالزّيادة 10289.
46- لا
يسترقّنّك الطّمع و قد جعلك اللّه حرّا 10317.
47- لا يفسد
الدّين كالطّمع 10557.
48- لا شيمة
أذلّ من الطّمع 10645.
49- لا ذلّ
أعظم من الطّمع 10906.
50- يسير
الطّمع يفسد كثير الورع 10981.
51- يفسد
الطّمع الورع، و الفجور التّقوى 11012.
52- الخلاص من
أسر الطّمع باكتساب اليأس 1751. 43- در آنچه استحقاق ندارى (چه در امور دنيوى و
چه در امور اخروى) طمع مكن.
44- هرگز تو را
طمع بنده نگرداند و (نسبت به دنيا) بىرغبت باش.
45- نفس خود را
هرگز در بالاتر از كفاف (نياز) به طمع مينداز پس بر تو زيادتى غلبه نمايد.
46- هرگز تو را
طمع بنده نگرداند، و حال آنكه خداوند تو را آزاد قرار داده است.
47- چيزى دين
را مانند طمع فاسد نخواهد نمود.
48- خوى و
خصلتى خوارتر از طمع نيست.
49- نيست خوارى
بزرگتر از طمع.
50- اندك طمع
بسيارى پارسائى را فاسد مىنمايد.
51- طمع،
پارسائى را، و دروغ يا مطلق گناه، تقوا را فاسد مىسازد.
52- رهائى از
بند و اسارت طمع به كسب نااميدى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 833
53- الطّمع أحد
الّذلّين 1645.
54- من لزم
الطّمع عدم الورع 8304.
55- من اتّخذ
الطّمع شعارا جرّعته الخيبة مرارا 8654.
56- من حدّث
نفسه بكاذب الطّمع كذّبته العطيّة 8731.
57- من لم
ينزّه نفسه عن دناءة المطامع فقد أذلّ نفسه، و هو في الآخرة أذلّ و أخزى 8871.
58- قليل
الطّمع يفسد كثير الورع 6821.
59- كثرة
الطّمع عنوان قلّة الورع 7095.
60- من ملكه
الطّمع ذلّ 7653.
61- من لزم
الطّمع عدم الورع 8169. 53- طمع يكى از دو خوارى است (يكى ذلت معروف و ديگر ذلت
طمع).
54- هر كه
ملازم طمع باشد (و از آن جدا نشود) پارسائى را دارا نباشد.
55- هر كه طمع
را (همچون پيراهن تن) شعار خود قرار دهد تلخى نااميدى او را در كشد، (گويا نااميدى
جرعه تلخى را به او دهد).
56- هر كه نفسش
را به طمع دروغ (كه جز طمع به خدا همه طمعها دروغ است) حديث كند (و تلقين نمايد)
عطيه او را تكذيب خواهد نمود (يعنى چيزى به دست او نخواهد رسيد و معلوم مىشود
خيال باطل بوده است).
57- هر كه نفس
خود را از پستى طمعها پاك نسازد در حقيقت نفسش را خوار ساخته و در آخرت او خوارتر
و رسواتر خواهد بود.
58- اندكى از
طمع تباه مىسازد بسيار از پارسائى را.
59- بسيارى طمع
نشانه كمى پارسائى است.
60- كسى كه طمع
مالك او شود ذليل و خوار گردد.
61- هر كه
ملازم طمع باشد (و از آن جدا نشود) پارسائى را از دست دهد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 834
62- من كثر
طمعه عظم مصرعه 8299.
63- كلّ طامع
أسير 6832.
64- كم من طامع
بالصّفح عنه 6944.
65- من طمع ذلّ
و تعنّى 9129.
66- لا أذلّ من
طامع 10593.
67- أفقر
النّاس الطّامع 2863.
68- أعظم
النّاس ذلّا الطّامع الحريص المريب 3265.
69- الطّامع
أبدا ذليل 840.
70- الطّامع
أبدا في وثاق الذّلّ 1439. 62- هر كه طمعش بسيار باشد افتادنش (در زيانها) بزرگ
باشد.
63- هر طمع
كنندهاى اسير (و گرفتار طمع خود) است.
64- بسا طمع
كنندهاى بسبب در گذشتن از او (يعنى به سبب در گذشت حق تعالى از او پيوسته در گناه
ايستادگى كند و شرم ننمايد).
65- هر كه طمع
كند خوار گشته و به زحمت افتد.
66- نيست
خوارتر از طمع كننده.
67- محتاجترين
مردم كسى است كه طمعكار باشد.
68- بزرگترين
مردم از روى خوارى، طمع كنندهايست كه براى سعى و طلب حريص به شك اندازه است.
69- طمعكار
پيوسته ذليل و خوار است.
70- طمعكار
پيوسته در بند خواريست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 835
الاستطالة
1- من استطال
على الإخوان لم يخلص له إنسان 8393.
2- من استطال
على النّاس بقدرته سلب القدرة 8596.
3- الاستطالة
لسان الغواية و الجهالة 2200.
4- لا تستطل
على من لا تسترقّ 10158.
الطّوية
1- من البليّة
سوء الطّويّة 9401.
الطّيش
1- الطّيش
ينكّد العيش 789. سر بلندى 1- هر كه بر برادران سر بلندى و تكبر نمايد براى او
انسانى خالص نماند.
2- هر كه بر
مردم به قدرتى كه دارد سر بلندى نمايد قدرت از او گرفته شود.
3- گردنكشى
زبان گمراهى و نادانى است.
4- سر بلندى
مكن بر كسى كه بنده نگردانى (و او بنده تو نيست).
سرشت 1- از جمله بليّه است بدى باطن (كه منشاء گرفتاريها
خواهد بود).
سبكى 1- سبكى و يا زود عصبانى شدن و از جا بر آمدن زندگانى را
دشوار مىگرداند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 836
باب الظاء
الظّفر
1- الظّفر
بالحزم، و الحزم بالتّجارب 42.
2- حلاوة
الظّفر تمحو مرارة الصّبر 4882.
3- زكاة الظّفر
الإحسان 5450.
4- ما ظفر من
ظفر الإثم به 9511.
5- مفتاح
الظّفر لزوم الصّبر 9809.
6- لا تبطرنّ
بالظّفر، فإنّك لا تأمن ظفر الزّمان بك 10292. پيروزى 1- پيروزى به دور انديشى، و
عاقبت بينى به تجربههاست.
2- شيرينى
يافتن پيروزى تلخى صبر را محو و نابود سازد.
3- زكات پيروزى
(و به دشمن ظفر يافتن) احسان (و در گذشتن از تقصير) است.
4- پيروزى
نيافته كسى كه گناه به او پيروز گشته است.
5- كليد پيروزى
ملازم بودن با صبر (و جدا نشدن از آن) است.
6- خيلى به
پيروزى خوشحال مشو، زيرا كه تو از پيروزى زمان نسبت به تو ايمن نخواهى بود (يعنى
ممكن است بزودى تو هم مغلوب شوى و شكست خورى).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 837
7- لا ظفر لمن
لا صبر له 10779.
8- الظّفر شافع
المذنب 282.
الظّلم و البغي
1- اذكر عند
الظّلم عدل اللّه فيك، و عند القدرة قدرة اللّه عليك 2349.
2- اتّقوا
البغي فإنّه يجلب النّقم، و يسلب النّعم، و يوجب الغير 2523.
3- ابعدوا عن
الظّلم، فإنّه أعظم الجرائم، و أكبر المآثم 2525.
4- إيّاك و
الظّلم، فمن ظلم كرهت أيّامه 2638. 7- پيروزى نيست براى كسى كه براى او صبرى
نيست.
8- پيروزى و
ظفر (بر دشمن و تسلط بر او) شفاعت كننده گنهكار است (يعنى به شكرانه اين تسلط بايد
از او در گذرد، و يا پيروزى بر گناه و بر نفس وسيله نجات گنهكار است).
ستم و تعدّى 1- در وقت ستم دادگرى خدا را در حق خود، و در
هنگام قدرت قدرت خدا را بر خويشتن ياد كن.
2- از ستم يا
سر بلندى و سركشى و عدول از حق و دروغ بپرهيزيد، زيرا كه خشم الهى را كشانده، و
نعمت را مىربايد، و موجب مصيبتها يا تغييرات دولت ها مىشود.
3- از ستم دورى
نماييد، زيرا كه آن عظيمترين معصيتها، و بزرگترين گناهان است.
4- بر تو باد
به دورى از ستم كردن، چون كسى كه ستم مىنمايد روزگارش ناخوش گردد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 838
5- إيّاك و
الظّلم، فإنّه يزول عمّن تظلمه، و يبقى عليك 2643.
6- إيّاك و
البغي، فإنّه يعجّل الصّرعة، و يحلّ بالعامل به العبر 2657.
7- إيّاك و
الظّلم، فإنّه أكبر المعاصي، و إنّ الظّالم لمعاقب يوم القيمة بظلمه 2665.
8- إيّاك و
البغي، فإنّ الباغي يعجّل اللّه له النّقمة، و يحلّ به المثلات 2719.
9- إيّاكم و
صرعات البغي، و فضحات الغدر، و إثارة كامن الشّرّ المذمّم 2739.
10- ألا و إنّ
الظّلم ثلاثة: فظلم لا يغفر، و ظلم لا يترك، و ظلم مغفور 5- بر تو باد به دورى از
ستم كردن، زيرا كه بر او مىگذرد، و بر تو باقى مىماند.
6- بر تو باد
به دورى از ستم (يا سركشى يا دروغ) زيرا كه آن شتاب مىكند به رو در انداختن را و
به ستمگر و به عمل كننده به آن گريهها يا اندوهها را فرود مىآورد.
7- بر تو باد
به دورى از ستم، زيرا كه آن بزرگترين گناهان است، و به راستى كه ستمگر در روز
قيامت به سبب ستمش معاقب خواهد گرديد.
8- بر تو باد
به دورى از ستم و سربلندى كردن و عدول از حق و دروغ زيرا كه، خداوند براى باغى
عذاب را تعجيل نموده و عقوبتها را بر او فرود مىآورد، و يا حلال مىداند.
9- دورى نمائيد
از افتادنهاى ستم (در مهالك دنيوى و اخروى) و رسوائيهاى بىوفائى (در دنيا و آخرت)
و بر انگيختن پنهان شرّ و بدى نكوهيده و مذموم (يعنى بكار بردن بديهائى كه در نهاد
شما پنهان است و آنها را لباس عمل پوشانيدن).
10- آگاه باشيد
براستى كه ظلم سه قسم است: ظلمى است كه آمرزيده
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 839
لا يطلب، فأمّا الظّلم الّذي لا يغفر، فالشّرك باللّه لقوله
تعالى: إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ
لِمَنْ يَشاءُ و أمّا الظّلم الّذي يغفر، فظلم المرء لنفسه عند بعض الهنات، و أمّا
الظّلم الّذي لا يترك، فظلم العباد بعضهم بعضا، العقاب هنا لك شديد ليس جرحا
بالمدى، و لا ضربا بالسّياط، و لكنّه ما يستصغر ذلك معه 2791.
11- أقبح
الشّيم العدوان 2871.
12- أعجل شيء
صرعة البغي 2928. نمىشود، و ظلمى است كه ترك نمىشود، و ظلمى است كه آمرزيده شده
بازخواست نمىشود، اما ظلمى كه آمرزيده نمىشود پس شرك به خدا و كفر نسبت به اوست،
به دليل گفتار خداى تعالى است كه خداوند نمىآمرزد آنكه به او شرك آورده شود و
مىآمرزد ما وراء آن را از براى هر كه خواهد، و اما ظلمى كه آمرزيده مىشود پس ظلم
مرد است بر نفس خود نزد بعض خصلتهاى بد، و اما ظلمى كه ترك نمىشود پس ظلم بندگان
است بعضى از آنها بعض ديگر را، عقاب در آنجا سخت است، از قبيل زخم زدن به كاردها و
زدن به تازيانهها نيست و ليكن آن چيزيست كه كوچك شمرده مىشود اين با آن (يعنى
عقاب آن قابل مقايسه با زخم زدن و تازيانه نمىباشد. از اين حديث شريف استفاده
مىشود يگانه گناهى كه آمرزيده نمىشود كفر و شرك به خداست، و غير آن گر چه ظلم به
بندگان باشد قابل آمرزش است، چون امكان دارد مظلوم را به هر نحو كه خواهد خوشنود
سازد كه او هم از حقش در گذرد، پوشيده نماند كه اين كار در صورتيست كه توبه نباشد،
و گرنه با تو به شرك هم قابل آمرزش است، وقتى مشرك و كافرى توبه كرد و مسلمان شد
او هم مانند ديگران خواهد شد، پس بدون توبه خداوند گناه هر كه را خواهد مىآمرزد
غير از شرك كه براى آن راهى به جز توبه تصور نمىشود).