گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

8-  براى سعادت مرد (آدمى) كفايت مى‏كند آنكه از آنچه فانى مى‏شود برگشته، و به آنچه باقى مى‏ماند شيفته گردد.

9-  هرگز شيرينى نيكبختى شناخته نشود تا تلخى بدبختى چشيده شود.

10-  از نيكبختى است موفقيت براى عملهاى شايسته.

11-  از كمال نيكبختى است كوشيدن در آنچه صلاح حال عامّه و معظم مردم خواهد بود.

12-  از نيكبختى است پيروزى يافتن به مطلب و يا سهل بودن آن.

13-  از نيكبختى مرد (آدمى) آنست كه احسانش را در نزد اهلش بگذارد. (يعنى به اهل آن احسان كند).

14-  هيچ مردى نيكبخت نخواهد گرديد مگر به فرمانبردارى خداى سبحان، و بدبخت نگردد مردى مگر به معصيت خدا.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 654

15-  لا يسعد أحد إلّا بإقامة حدود اللّه و لا يشقى أحد إلّا بإضاعتها 10853.

16-  من سعادة المرء أن تكون صنايعه عند من يشكره و معروفه عند من لا يكفره 9447.

17-  ما سعد من شقى إخوانه 9485.

18-  ما أقرب السّعود من النّحوس 9624.

19-  هيهات من نيل السّعادة السّكون إلى الهوينا و البطالة 10028.

20-  عند العرض على اللّه سبحانه تتحقّق السّعادة من الشّقاء 6223. 15-  احدى نيكبخت نگردد مگر به اقامه حدود خدا (و همه احكام او) و بدبخت نگردد كسى مگر به ضايع نمودن آنها. (و اين كه به احكام الهى عمل ننمايد).

16-  از نيكبختى مرد (و سعادت آدمى) آنست كه احسانهاى او در نزد كسى باشد كه او را شكر كرده، و انعام و احسانش در نزد كسى باشد كه كفران آن ننمايد.

17-  (هرگز) نيكبخت نگردد كسى كه برادرانش بدبختند. (مرحوم خوانسارى فرموده: كسى كه برادرانش را بدبخت كند).

18-  چه نزديك است خوشبختى‏ها به نكبت و نحوست‏ها. (يعنى بايد مواظبت نعمت كرد و گرنه سعادت به نكبت تبديل خواهد شد).

19-  دور است به رسيدن سعادت و نيكبختى آرام گرفتن به امور سهل و تن آسايى. (بلكه كسى به آن خواهد رسيد كه سستى را كنار گذاشته رنج برد).

20-  در وقت عرض اعمال بر خداى سبحان (روز قيامت) نيكبختى از بدبختى ممتاز مى‏گردد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 655

السعيد

1-  السعيد من استهان بالمفقود 1568.

2-  السّعيد من خاف العقاب فامن، و رجا الثّواب فأحسن 1831.

3-  إنّ أسعد النّاس من كان له من نفسه بطاعة اللّه متقاض 3396.

4-  السّعيد من أخلص الطّاعة 1293.

5-  إن أحببت أن تكون أسعد النّاس بما علمت فاعمل 3719.

6-  إنّما السّعيد من خاف العقاب فأمن، و رجا الثّواب فاحسن، و اشتاق إلى الجنّة فادّلج 3906. خوشبخت 1-  نيكبخت كسى است كه خوار شمارد آنچه را كه نداشته باشد.

2-  نيكبخت كسى است كه از عقاب بترسد، پس ايمان آورد، و اميد ثواب داشته سپس نيكويى كند.

3-  براستى كه نيكبخت‏ترين مردم كسى است كه نفس او خواهش و طلب فرمانبردارى خدا كند.

4-  نيكبخت كسى است كه اطاعت و فرمانبردارى را خالص گرداند.

5-  اگر دوست دارى كه به آنچه مى‏دانى نيكبخت‏ترين مردم باشى پس عمل كن.

6-  جز اين نيست، سعيد كسى است كه از عقاب خدا بترسد پس ايمن گردد و اميد پاداش داشته باشد پس نيكويى كند و مشتاق بهشت شود، سر شب به راه افتد و يا شبگير كند. (يعنى در طاعات و عبادات پيشى گرفته در آخر شب براى اداء نماز شب برخيزد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 656

السعي و الإسراع و الطلب

1-  التّشمّر للجدّ من سعادة الجدّ 2194.

2-  أطلب تجد 2258.

3-  عليك بالسّعي و ليس عليك بالنّجح 6148.

4-  لن يضيع من سعيك ما أصلحك و أكسبك الأجر 7434.

5-  من أسرع المسير أدرك المقيل 7954.

6-  من حسنت مساعيه طابت مراعيه 8309.

7-  اسعوا في فكاك رقابكم قبل أن تغلق رهائنها 2518. كوشش 1-  دامن به كمر زدن براى كوشش از نيكويى بخت است.

2-  سعى و طلب نما تا بيابى.

3-  بر تو باد به كوشيدن در كار و بر تو نيست پيروزى يافتن. (يعنى وظيفه كوشيدن است چه آدمى به هدف برسد يا نرسد).

4-  هرگز از سعى و كوشش تو ضايع نگردد آنچه تو را به صلاح آورده و كسب اجر و پاداش براى تو نموده است.

5-  كسى كه در مسير خود سرعت به كار برد (و در طاعات و عبادات سعى نمايد) به خواب راحت (و استراحت در آخرت) خواهد رسيد.

6-  هر كه سعى و كوششهايش نيكو باشد جايگاه زندگانى (و منازل بهشتى) او نيكو خواهد بود.

7-  در آزاد كردن گردنهاى خود كوشا باشيد پيش از آنكه گروهاى آنها بسته شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 657

8-  من أسرع إلى النّاس بما يكرهون قالوا فيه ما لا يعلمون 8839.

9-  ربّ ساع فيما يضرّه 5288.

10-  ربّ ساهر لراقد 5271.

11-  ربّ ساع لقاعد 5270.

السّفر

1-  السّفر أحد العذابين 1625. 8-  هر كه بسوى مردم نسبت به آنچه كراهت دارند (مانند خبرهاى وحشت‏زا و شايعه‏هاى ناخوش) شتاب نمايد، مردم در باره او آنچه نمى‏دانند (و از راه شايعه پراكنى و خبرهاى هولناك استنباط كنند) خواهند گفت.

9-  بسا سعى كننده‏اى كه تلاش او در چيزيست كه او را زيان رساند. (بنا بر اين بايد در كار انديشه و تفكر كرد).

10-  بسا بيدار (و تلاشگرى) كه براى خوابيده تلاش مى‏كند (و روزى او به وسيله چنين كسى است).

11-  بسا كوشائى كه (تلاشش) براى قاعد است (يعنى گاهى اوقات براى شخص نشسته خداوند كسى را مأمور سازد كه براى او تلاش كند و روزى به او برساند).

سفر 1-  سفر يكى از دو عذاب است. (در روايات وارد شده «السّفر قطعة من السقر» سفر پاره‏اى است از جهنّم بنا بر اين ممكن است مراد از دو عذاب عذاب دوزخ و عذاب سفر باشد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 658

السفير

1-  كذب السّفير يولّد الفساد، و يفوّت المراد و يبطل الحزم، و ينقض العزم 7259.

سفك الدّماء

1-  سفك الدّماء بغير حقّها يدعوا إلى حلول النّقمة و زوال النّعمة 5628.

سفن النّجاة

1-  شقّوا أمواج الفتن بسفن النّجاة 5778.

السّفه

1-  إيّاك و السّفه فإنّه يوحش الرّفاق 2655. نماينده 1-  دروغ گفتن سفير (فرستاده شخص بزرگى) توليد فساد نموده، و مقصود را از دست داده، و دور انديشى را باطل ساخته و نقض عزم مى‏نمايد.

خونريزى 1-  ريختن خونهاى بناحق (اجتماع را) به فرود آمدن عقوبت و زوال نعمت دعوت نموده و مى‏كشاند.

كشتى‏هاى نجات 1-  امواج فتنه‏ها را به كشتى‏هاى رستگارى (مذهب حق يا تقوا يا ائمه هدى-  عليهم السلام- ) بشكافيد (و خود را به ساحل نجات رسانيد).

ابلهى 1-  بر تو باد به دورى از كسى كه بردبار نيست، زيرا كه او رفيقان را مى‏رماند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 659

2-  السّفه خرق 63.

3-  السّفه جريرة 144.

4-  السّفه مفتاح السّباب 313.

5-  السّفه يجلب الشّرّ 834.

6-  دع السّفه فإنّه يزري بالمرء و يشينه 5135.

7-  سلاح الجهل السّفه 5552.

8-  كفى بالسّفه عارا 7027.

9-  كثرة السّفه توجب الشّنآن و تجلب البغضاء 7127.

10-  ليس السّفه كالحلم 7476. 2-  سفاهت و كمى بردبارى حماقت و ابلهى است.

3-  نادانى يا كمى بردبارى گناه يا جنايت است.

4-  نادانى و يا درشتى و كمى بردبارى كليد ناسزا گفتن است.

5-  نادانى و يا كم خردى بدى را جلب مى‏نمايد.

6-  سبكى و سفاهت را واگذار، زيرا كه آن مرد را خوار كرده و آن را عيبناك مى‏سازد.

7-  سلاح و آلات جنگى نادانى سبكى عقل يا بى‏خردى و كمى بردبارى است.

8-  براى بى‏حلمى و نادانى كفايت مى‏كند عيب و ننگ و عار.

9-  بسيارى نادانى و يا كمى بردبارى موجب دشمنى گشته و عداوت‏آور است.

10-  سفه (نادانى و يا بى‏حلمى) مانند بردبارى نيست. (يعنى بايد كوشيد صفت بردبارى را تحصيل كرد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 660

السّفيه و السفهاء

1-  أعيى ما يكون الحكيم إذا خاطب سفيها 3194.

2-  أسفه السّفهاء المتبجّح بفحش الكلام 3199.

3-  من داخل السّفهاء حقّر 7875.

4-  من عذل سفيها فقد عرّض للسّبّ نفسه 9170.

5-  ترك جواب السّفيه أبلغ جوابه 4498.

6-  لا يعرف السّفيه حقّ الحليم 10736.

7-  لا يقوّم السّفيه إلّا مرّ الكلام 10817.

8-  مقارنة السّفهاء تفسد الخلق 97072. ابله 1-  عاجزترين حالات حكيم وقتى است كه با نادان (و كم عقل) سخن گويد.

2-  نادان‏ترين نادانها و يا كم عقل‏ترين كم عقلان كسى است كه به سخن فحش شاداب است.

3-  هر كه در ميان كم عقلان داخل شود تحقير شود. (و مردم او را كوچك به حساب آرند).

4-  هر كه (كم عقل و يا) نادانى را ملامت كند در حقيقت نفس خود را در معرض سبّ و دشنام در آورده است.

5-  ترك جواب كم عقل رساتر جواب اوست، چون قابليت جواب را ندارد.

6-  سفيه (كم عقل و كم حلم و نادان) حق بردبار را نمى‏شناسد.

7-  راست نمى‏گرداند سفيه را مگر تلخى سخن (يعنى زبان خوش او را راست نگرداند).

8-  نزديكى (و همنشينى) با سبك عقلان خلق و خوى را فاسد مى‏نمايد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 661

الأسقام

1-  من صحّة الأجسام تولّد الأسقام 9269.

2-  لا رزيّة أعظم من دوام سقم الجسد 10726.

3-  ليس للأجسام نجاة من الأسقام 7459.

السكينة و الوقار

1-  الوقار حلية العقل 270.

2-  الوقار ينجد (نتيجة) الحلم 300.

3-  السّكينة عنوان العقل 785.

4-  الوقار برهان النّبل 786. بيماريها 1-  از تندرستى و صحت جسم‏هاست زائيده شدن بيماريها (چون وقتى انسان بر صحت بدن خود اعتماد كرد هر چه بتواند و هر چه پيش آيد مى‏خورد، ملاحظه تبعات بعدى را نمى‏كند).

2-  مصيبتى بزرگتر از دائمى بودن بيمارى بدن نيست.

3-  براى بدنها نجاتى از بيماريها نيست.

وقار، سنگينى 1-  تمكين و وقار زينت عقل است.

2-  تأنى و وقار رتبه حلم را بلند مى‏گرداند (و يا ثمره و نتيجه بردبارى است).

3-  آرامى نشانه خرد است.

4-  آهستگى و سنگينى دليل نجابت و زيركى است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 662

5-  إن توقّرت أكرمت 3755.

6-  بالوقار تكثر الهيبة 4184.

7-  عليك بالسّكينة فإنّها أفضل زينة 6088.

8-  كن في الملاء و قورا، و كن في الخلاء ذكورا 7145.

9-  لتكن شيمتك الوقار فمن كثر خرقه استرذل 7397.

10-  من توقّر وقّر 7666.

11-  من كثر وقاره، كثرت جلالته 8385.

12-  ملازمة الوقار تؤمن دناءة الطّيش 9800.

13-  نعم الشّيمة السّكينة 9886.

14-  نعم الشّيمة الوقار 9908. 5-  اگر با وقار باشى اكرام گردى و بزرگ شوى.

6-  به سبب وقار هيبت زياد مى‏شود.

7-  بر تو باد به آرامش زيرا كه آن برترين زينت است.

8-  در ميان مردم بسيار با وقار و در خلوت بسيار ياد كننده (خدا) باش.

9-  بايد شيوه و خوى تو سنگينى باشد، پس كسى كه درشتى كردن او بسيار باشد زبون به حساب آيد.

10-  كسى كه به دنبال وقار و سنگينى رود احترام شود.

11-  هر كه وقار او بسيار باشد بزرگى او بسيار گردد.

12-  ملازمت سنگينى (و از آن جدا نشدن) از پستى سبكى و از جابر آمدن ايمن مى‏سازد.

13-  خوب شيوه و خصلتى است سكينه و وقار.

14-  خوب خصلتى است سنگينى و از جا بر نيامدن.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 663

15-  وقار الرّجل يزينه، و خرقه يشينه 10068.

16-  وقار الشّيب (الرّجل) نور و زينة 10076.

17-  وقار الشّيب أحبّ إليّ من نضارة الشّباب 10099.

السّلف

1-  ربّ سلف (سلب) عاد خلفا 5299.

السلام و التحيّة

1-  أبخل النّاس من بخل بالسّلام 3200.

2-  بذل التّحيّة من حسن الأخلاق و السّجيّة 4444. 15-  سنگينى مرد (آدمى) او را زينت داده، و بدخويى و درشتى او او را عيبناك سازد.

16-  وقار و سنگينى پيرى (يا مرد) نور و زينت است.

17-  وقار پيرى به سوى من از خرّمى جوانى محبوبتر است. (چون آن از خواهشها جلوگيرى كرده و اين هوسها را بر مى‏انگيزاند).

پيش فرستاده شده 1-  چه بسا ربوده شده و يا پيش فرستاده شده‏اى كه به جايش برگردد، (پس نبايد از انفاق و يا از دست رفتن مال كوتاهى نمود، و يا ناراحت شد).

سلام 1-  بخيلترين مردم كسى است كه به سلام بخل كند، و سلام نكند.

2-  بذل سلام و يا احسان از حسن اخلاق و خوش رفتارى است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 664

السّلم و المسالمة

1-  السّلم ثمرة الحلم 901.

2-  السّلم علّة السّلامة و علامة الاستقامة 1335.

3-  سالم النّاس تسلم، و اعمل للآخرة تغنم 5605.

4-  من سالم النّاس كثر أصدقائه و قلّ أعدائه 8076.

5-  من سالم النّاس سترت عيوبه 8294.

6-  من سالم النّاس ربح السّلامة 8732.

7-  من رضي من النّاس بالمسالمة سلم من غوائلهم 8862.

8-  وجدت المسالمة ما لم يكن وهن في الإسلام أنجع من القتال 10138. آشتى 1-  آشتى ميوه بردباريست.

2-  آشتى (و نزاع و جدال نكردن) سبب سلامتى و نشانه راه راست رفتن است.

3-  با مردم آشتى كن تا سالم مانى، و براى آخرت عمل نما تا بهره‏مند گردى.

4-  هر كه با مردم آشتى كند دوستانش بسيار و دشمنان او كم خواهد بود.

5-  هر كه با مردم آشتى كند عيبهاى او پوشيده شود.

6-  هر كه با مردم آشتى نمايد سلامتى (از ضرر و گناه) را نفع برد.

7-  هر كه از مردم به وسيله آشتى و صلح راضى باشد از غائله و مصيبت‏هاى آنان سالم ماند.

8-  من آشتى را يافته‏ام (و آن را بر قتال اختيار كرده‏ام) مادامى كه سستى در اسلام سودمندتر از جنگ نباشد. (اما در چنين وقتى قتال مقدم است).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 665

9-  لا عاقبة أسلم من عواقب السّلم 10669.

الإسلام

1-  الإسلام هو التّسليم، و التّسليم هو اليقين، و اليقين هو التّصديق، و التّصديق هو الإقرار، و الإقرار هو الأداء، و الأداء هو العمل 1935.

2-  إنّ للإسلام غاية فانتهوا إلى غايته، و اخرجوا إلى اللّه ممّا افترض عليكم من حقوقه 3524.

3-  الإسلام أبلج المناهج 456.

4-  و قال-  عليه السّلام-  في ذكر الإسلام: تبصرة لمن عزم، و آية لمن توسّم، و عبرة لمن اتّعظ، و نجاة لمن صدّق 4552. 9-  عاقبتى سالم‏تر از عاقبت‏هاى آشتى نيست.

اسلام 1-  اسلام و مسلمانى همان تسليم و زير بار رفتن است و تسليم همان يقين است و يقين اعتقاد به صدق و حقيقت است، و تصديق اقرار و اعتراف است، و اقرار اداء، و اداء عمل و انجام طاعات و عبادات است.

2-  براستى كه براى اسلام پايان و يا غرض و علّت غائى است پس به غايت آن برسيد (كه همان دخول بهشت و خوشنودى خداى عز و جل است) و از عهده آنچه بر شما خداوند از حقوق خود واجب فرموده بيرون آئيد.

3-  اسلام روشنترين راه‏هاست.

4-  آن بزرگوار در ذكر اسلام و معرفى آن فرموده: براى كسى كه از روى جدّ قصد آن كند بينائى، و براى كسى كه او را فراستى باشد علامت و نشانه حقانيّت و جامعيت، و براى فردى كه پند گيرد عبرت است، (كه چگونه با امّى بودن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و نبود امكانات با آن همه دشمن داخلى و خارجى و تنهائى و نبود استعداد

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 666

5-  زينة الإسلام إعمال الإحسان 5502.

6-  شرع اللّه لكم الإسلام، فسهّل شرايعه، و أعزّ أركانه على من حاربه 5780.

7-  ظاهر الإسلام مشرق، و باطنه مونق 6069.

8-  غاية الإسلام التّسليم 6349.

9-  و الإسلام أمانا من المخاوف 6608.

10-  ملاك الإسلام صدق اللّسان 9727.

11-  لا معقل أمنع من الإسلام 10665. و نارسائيهاى فراوان اسلام رواج پيدا كرده است) و از براى كسى كه تصديق كند و يا راست باشد و براستى ايمان آورد رستگارى خواهد بود.

5-  زينت اسلام به كار بردن احسان است.

6-  خداوند براى شما اسلام را راه قرار داده، پس احكامش را آسان قرار داده، و اركان آن را بر كسى كه به آن بجنگد قوى و غالب گردانيده است.

7-  ظاهر اسلام درخشنده (چون جان و مال محفوظ بوده و احكامش جالب و جاذب) و باطن آن خوش آيند است. (چون نيكبختى دنيا و آخرت را در بر دارد).

8-  غرض و هدف از اسلام تسليم و منقاد بودن است.

9-  (از فرازهاى حكمت 244 نهج البلاغه است) و اسلام را به جهت ايمنى از مخاوف (و ترسها يا ترسيده شده‏ها در دنيا مانند قتل و اسارت و مخلد بودن در دوزخ واجب كرده است و در نهج البلاغه به جاى اسلام، سلام را ذكر كرده يعنى سلام با جواب سلام را فرض كرده به جهت ايمنى از ترس از دشمنى و كينه‏ها).

10-  ملاك اسلام (و مسلمانى) راستى زبان است.

11-  پناهى محكمتر از اسلام نيست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 667

12-  يحتاج الإسلام إلى الإيمان 11018.

13-  أسلم تسلم 2220.

المسلمون

1-  أفضل المسلمين إسلاما من كان همّه لأخراه، و اعتدل خوفه و رجاه 3277.

2-  إنّ المسلمين (المؤمنين) مستكينون 3415.

3-  من أسلم سلم 7641.

4-  هدي من حسن إسلامه 10014. 12-  اسلام نيازمند به ايمان است. (يعنى با اقرار به شهادتين اقرار به ائمه اطهار نيز لازم است).

13-  اسلام آور تا سلامت باشى. (از كشته شدن و غير آن).

مسلمانها 1-  افزونترين مسلمانان از نظر اسلام كسى است كه قصد و همّ آن براى آخرت بوده، و ترس و اميد او برابر باشد. (كه اين معنى از دستورات اسلام است، كه انسان خوف و اميدش نسبت به خدا بايد مانند دو بال پرنده باشد، كه هيچ يك بر ديگرى نچربد، هر چه گنهكار باشد نبايد اميدش قطع شود، و هر چه اطاعت كرده باشد نبايد ترسش از خدا كم گردد).

2-  براستى كه مسلمانان مؤمن فروتنى كنندگانند.

3-  كسى كه اسلام آورد (از عقوبت دنيوى و اخروى) سالم ماند.

4-  هدايت يافته كسى كه اسلام (و مسلمانى) او نيكو باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 668

المسالمة مع اللّه و التسليم و الانقياد

1-  التّسليم أن لا تتّهم 1164.

2-  إن أسلمت نفسك للّه سلمت نفسك 3735.

3-  سنّة الأبرار حسن الاستسلام 5564.

4-  سالم اللّه تسلم أخراك 5603.

5-  سلّموا لأمر اللّه، و لأمر وليّه، فإنّكم لن تضلّوا مع التّسليم 5606.

6-  غاية التّسليم الفوز بدار النّعيم 6350.

7-  في التّسليم إيمان 6483.

8-  هدي من سلّم مقادته إلى اللّه و رسوله و وليّ أمره 10016. تسليم امر خدا 1-  تسليم و منقاد بودن آنست كه (خدا را سر موئى به ظلم و بى‏عدالتى و...) متّهم نسازى.

2-  اگر نفس خود را تسليم فرمان خدا كنى نفست سالم ماند.

3-  طريقه نيكوكاران نيكويى اطاعت و انقياد است.

4-  با خدا آشتى نما (يعنى فرمانبردار او باش) تا آخرت تو سالم ماند.

5-  تسليم امر خدا و تسليم امر ولى او باشيد، زيرا كه با تسليم هرگز گمراه نخواهيد شد.

6-  غرض و عاقبت تسليم و منقاد بودن پيروزى يافتن بسراى نعمت (بهشت) است.

7-  در تسليم (و راضى بودن به قضاء و قدر الهى) ايمان است.

8-  هدايت يافته كسى كه مهار و كشش خود را به سوى خدا و رسول و ولىّ امر او (امامى كه خداوند او را متولى امور خلق نموده است) تسليم نموده (تا هر جا كه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 669

9-  لا إيمان أفضل من الاستسلام 10664.

10-  إنّك إن سالمت اللّه سلمت و فزت 3796.

11-  أصل الإيمان حسن التّسليم لأمر اللّه 3087.

12-  من سالم اللّه سلم 7878.

13-  من سالم اللّه سلّمه و من حارب اللّه حربه 8979.

السّلامة

1-  من طلب السّلامة لزم الاستقامة 8041.

2-  من أراد السّلامة فعليه بالقصد 8098.

3-  من رغب في السّلامة ألزم نفسه الاستقامة 8497. خواهند ببرند).

9-  ايمانى افزونتر از اطاعت و انقياد نيست.

10-  براستى كه تو اگر با خدا آشتى باشى سالم مانده و پيروزى يابى.

11-  ريشه ايمان نيكويى تسليم امر خداست.

12-  هر كه با خدا آشتى كند سالم خواهد ماند.

13-  هر كه با خدا آشتى نمايد خداوند او را سلامت دارد و كسى كه با خدا بجنگد خداوند با او در ستيز شود.

سلامت 1-  هر كه طلب سلامتى كند ملازم با استقامت باشد. (يعنى هرگز از آن جدا نشود).

2-  هر كه طالب سلامتى است پس بر اوست ميانه روى لازم.

3-  هر كه در سلامت (نفس خود) راغب باشد نفسش را بر استقامت ملزم سازد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 670

4-  من أحبّ السّلامة فليؤثر الفقر، و من أحبّ الرّاحة فليؤثر الزّهد في الدّنيا 8947.

5-  من كان فيه ثلاث سلمت له الدّنيا و الآخرة: يأمر بالمعروف و يأتمر به، و ينهى عن المنكر و ينتهي عنه و يحافظ على حدود اللّه جلّ و علا 9076.

6-  لا وقاية أمنع من السّلامة 10555.

7-  لا لباس أجمل من السّلامة 10635.

8-  ربّ سالم بعد النّدامة 5379.

المستسلم

1-  كلّ مستسلم موقّى 6835. 4-  هر كه سلامتى (در دنيا و آخرت) را دوست دارد بايد فقر را بر گزيند و كسى كه راحتى را دوست دارد بايد بى‏رغبتى نسبت به دنيا را اختيار نمايد.

5-  هر كه در او سه چيز باشد دنيا و آخرت او سالم ماند: امر به معروف كند و خود به آن امر پذير شود (و به آن عمل نمايد) و نهى از منكر كند و خود از آن باز ايستد (و آن را ترك نمايد) و بر حدود (حدهايى كه براى بعض گناهان معيّن شده و يا مطلق احكام و دستورات) خداى بزرگ و بلند مرتبه محافظت نمايد (و مراعات آن كرده از افراط و تفريط بپرهيزد).

6-  نيست هيچ نگهدارى (كه خدا از كسى كند) بلند مرتبه‏تر از سلامتى. (يعنى سلامتى از بلاها و گناهان از هر نعمتى برتر خواهد بود).

7-  نيست لباسى زيباتر از سلامتى (چه از گناهان و عيبها و چه از دردها و بلاها).

8-  بسا سالمى كه بعد از پشيمانى است.

مطيع 1-  هر فرمانبرنده و منقادى نگه داشته شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 671

2-  من استسلم سلم 7673.

3-  من استسلم إلى اللّه استظهر 7804.

4-  من سلّم أمره إلى اللّه استظهر 8308.

5-  المستسلم موقّى 159.

السلوّ و النسيان

1-  السّلوّ حاصد الشّوق 955.

2-  من سلا عن المسلوب كأن لم يسلب 8189.

التسلية و التّهنية

1-  و عزّى-  عليه السّلام-  رجلا مات له ولد و رزق له ولد فقال: عظّم اللّه أجرك فيما أباد، و بارك لك فيما أفاد 6337. 2-  هر كه مطيع و منقاد گردد سالم مى‏ماند.

3-  هر كه منقاد خدا گردد قوى پشت گردد.

4-  هر كه كار خود را تسليم خدا كند قوى پشت گردد.

5-  انقياد كننده (در برابر خدا از مهالك) نگه داشته شده است.

فراموشى 1-  فراموشى (خداى عزّ و جل) درو كننده اشتياق است.

2-  هر كه مال به زور گرفته شده را فراموش نمايد (و آن را كأن لم يكن به حساب آورد) گويا برده نشده است. (يعنى دل او متلاطم نمى‏باشد).

تسليت و مباركباد 1-  حضرت به مردى كه فرزندش مرده بود و به فرزند ديگرى روزى داده شده بود تسليت گفته و فرمود: خداوند مزد تو را در آنچه هلاك كرده بزرگ گردانده، و در آنچه

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 672

السّمت

1-  نعم الدّلالة حسن السّمت 9897.

السّمع و البصر

1-  جعل اللّه سبحانه لكم أسماعا لتعي ما عناها، و أبصارا لتجلو من عشاها 4764.

الاستماع و السامع و المستمع

1-  رحم اللّه عبدا سمع حكما فوعى، و دعي إلى رشاد فدنى، و أخذ به تو بخشيده بركت دهد.

خوش سيما 1-  خوب راهنمايى است (براى كشف خوبى او) نيكوئى سيما و خوش صورتى.

شنوائى و بينائى 1-  خداوند سبحان براى شما گوشهائى قرار داد كه نگه دارد آنچه را كه مهم باشد آن را، و چشمهائى را تا اين كه از كورى آن جلا داده شوند (يعنى خداوند اين دو نعمت بزرگ شنوائى و بينائى ظاهرى و باطنى را براى انسان قرار داد تا بتواند با اين دو وسيله بزرگ به سعادت عظيم الهى برسد و معارف و كمالات را در حدّ اعلا به دست آورد).

گوش دادن 1-  خداوند رحمت كند بنده‏اى را كه حكمى را بشنود پس نگه دارد (براى عمل و يا براى عمل و نقل براى ديگران) و به راه حقى خوانده شود پس نزديك گردد و راه فرار

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 673

بحجزة هاد فنجا 5213.

2-  لا يؤتى العلم الّا من سوء فهم السّامع 10559.

3-  اسمع تعلم، و اصمت تسلم 2299.

4-  من أحسن الاستماع تعجّل الانتفاع 9243.

5-  لا تطمع في كلّ ما تسمع، فكفى بذلك غرّة (خرقا) 10194.

6-  عوّد أذنك حسن الاستماع، و لا تصغ إلى ما لا يزيد في صلاحك استماعه، فإنّ ذلك يصدئ القلوب و يوجب المذامّ 6234.

7-  السّامع شريك القائل 518. را پيشه خود نسازد، و به دامن رهنما متمسك شده چنگ زند پس نجات يابد.

2-  آمده نمى‏شود علم (يعنى آفتى به آن نخواهد رسيد) مگر از بدى فهم شنونده (كه آن سبب غلط فهميدن يا نفهميدن شود و ممكن است چنين معنى شود: علم به دست نيايد مگر از راه بدى فهم شنونده كه وقتى دير فهميد در مطالعه و كاوش مى‏كوشد تا آن را به دست آورد و لذا افراد كم حافظه بسيار ديده شده كه از علماء بزرگ گرديده‏اند).

3-  بشنو تا يادگيرى، و خاموش باش تا سالم مانى.

4-  هر كه نيكو كند استماع را (و به مواعظ و نصائح و حكمت گوش فرا دهد) در سود بردن شتاب نموده است.

5-  در هر چه مى‏شنوى طمع مكن (كه به دنبال آن حركت كنى و ترتيب اثر بخشى) كه براى غفلت اين اندازه كفايت مى‏كند.

6-  گوش خود را به نيكوئى شنيدن عادت ده، و به چيزى كه استماع آن در صلاح تو چيزى زياد نمى‏نمايد گوش فرا مدار، زيرا كه آن دلها را تيره و زنگار ساخته، و نكوهش را واجب مى‏سازد.

7-  شنونده (چه در موضوعات عبادى و يا معصيتى) شريك گوينده است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 674

السّنّة الصالحة

1-  لا تنقض سنّة صالحة عمل بها، و اجتمعت الألفة لها، و صلحت الرّعيّة عليها 10377.

الإسائة

1-  إيّاك و الإساءة، فإنّها خلق اللّئام، و إنّ المسي‏ء لمتردّ في جهنّم بإساءته 2666.

2-  إنّك إن أسأت فنفسك تمتهن، و إيّاها تغبن 3809.

3-  ضادّوا الإسائة بالإحسان 5924.

4-  من شكر على الإسائة سخر به 8321.

5-  من أساء إلى رعيّته سرّ حسّاده 8328. روش شايسته 1-  (از فرازهاى نامه 53 نهج البلاغه است به مالك اشتر با مختصر تفاوتى) هرگز مشكن طريقه شايسته‏اى را كه به آن عمل شده، و براى آن الفت جمع شده (و مردم به آن الفت گرفته‏اند) و رعيت بر آن به صلاح باشد.

بدى كردن 1-  بر تو باد به دورى از بدى كردن، زيرا كه آن خوى فرو مايگان بوده، و براستى كه بدكار به سبب بديش در دوزخ افتاده است.

2-  براستى كه تو اگر بدى كنى نفس خود را خوار ساخته، و آن را مغبون نموده و زيان رساندى.

3-  بدى كردن را با احسان نمودن مخالفت كنيد.

4-  هر كه بر بدى شكر شود (و در برابر آن تشويق گردد) مسخره شود.

5-  هر كه به رعيت خود بدى كند حسد برندگان خود را خوشحال نموده‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 675

6-  من أساء اجتلب سوء الجزاء 8363.

7-  من عامل النّاس بالإساءة كافؤوه بها 8653.

8-  من جرى في ميدان إساءته كبا في جريه 8720.

9-  لا تسئ إلى من أحسن إليك، فمن أساء إلى من أحسن إليه منع الإحسان 10401.

10-  من أساء إلى أهله لم يتّصل به تأميل 8134.

التسويف

1-  كم من مسوّف بالعمل حتّى هجم عليه الأجل 6954.

2-  مسوّف نفسه بالتّوبة من هجوم الأجل على أعظم الخطر 9876. است.

6-  هر كه بد كند بدى پاداش را جلب كند.

7-  هر كه با مردم به بدى معامله كند مردم او را به آن تلافى كنند.

8-  هر كه در ميدان بدى خويش روان شود در اقدامش به بد كردارى برو در افتد.

9-  بسوى كسى كه به تو احسان كرده بدى مكن، زيرا هر كه به كسى كه به او احسان كند بدى نمايد از احسان منع شود.

10-  هر كه به اهل خود بدى نمايد به او اميدى پيوسته نشود. (يعنى از او اميد احسانى نسبت به ديگران نمى‏باشد).

عقب انداختن كار 1-  بسا تأخير اندازنده عمل تا آنكه ناگهان بر او اجل وارد شود.

2-  تأخير اندازه نفس خود به توبه از جهت ناگاه رسيدن اجل بر بزرگترين خطر است (بنا بر اين بر گنهكار لازم است هر چه زودتر اقدام به توبه كند).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 676

3-  لا دين لمسوّف بتوبته 10660.

السّيّد و السّؤدد

1-  السّيّد محسود، و الجواد محبوب مودود 1763.

2-  السّيّد من تحمّل أثقال إخوانه، و أحسن مجاورة جيرانه 2002.

3-  السّيّد من لا يصانع، و لا يخادع، و لا تغرّه المطامع 2101.

4-  السّيّد من تحمّل المؤنة، و جاد بالمعونة 1504.

5-  تمام السّؤدد ابتداء الصّنايع 4481.

6-  سادة النّاس في الدّنيا الأسخياء، و في الآخرة الأتقياء 5602. 3-  دينى از براى پس اندازنده توبه خود نيست.

آقا و آقائى 1-  بزرگ و مهتر رشك برده شده، و بخشنده محبوب دوست داشته شده است.

2-  آقا كسى است كه متحمل شود سنگينى برادران خود را، و با همسايگان خود نيكو مجاورت كند.

3-  بزرگ و مهتر كسى است كه مداهنه، و مدارا نكند، و مردم را فريب نداده، و طمعها او را نفريبد.

4-  آقا و مهتر كسى است كه مخارج مردم را متحمل شده و بار را از دوش آنان بردارد (و به آنچه يارى مردم در آن باشد از پول و غيره بخشش كند).

5-  تمامى آقائى و بزرگى ابتداء كردن بخششهاست (نه آنكه اول از او درخواست حاجت كنند يا قبلا به او احسانى شده باشد).

6-  بزرگان و مهتران مردم در دنيا سخاوتمندان، و در آخرت خويشتن دارانند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 677

7-  فضيلة السّادة حسن العبادة 6559.

8-  فعل المعروف، و إغاثة الملهوف، و إقراء الضّيوف آلة السّيادة 6585.

9-  لم يسد من افتقر إخوانه إلى غيره 7534.

10-  من السّؤدد الصّبر، لاستماع شكوى الملهوف 9443.

11-  ما أكمل السّيادة من لم يسمح 9581.

12-  ما ساد من احتاج إخوانه إلى غيره 9595.

13-  لا شرف كالسّؤدد 10479.

14-  لا سؤدد مع انتقام 10518. 7-  افزونى بزرگان نيكوئى عبادت است. (يعنى از اين راه است نه از راه دنيا) 8-  احسان نمودن، و به فرياد رسيدن ستمديده بيچاره، و دعوت مهمانان آلت و ابزار بزرگى و سيادت است.

9-  آقا نيست كسى كه برادرانش به غير او محتاج گرديده‏اند (يعنى به آنان رسيدگى نكرده تا به ديگران محتاج شده‏اند).

10-  از آقائى و سيادت است صبر كردن از براى استماع شكايت ستمديده فرياد خواه (كه پس از آن در حوائج آن بكوشد).

11-  آقائى و سيادت را كامل نگردانيده كسى كه جود و بخشش ننموده است.

12-  آقا نيست و مهترى ننموده كسى كه برادرانش بسوى غير او محتاج شوند.

13-  هيچ شرفى مانند بزرگى و آقائى نيست (كه آدمى بتواند به ديگرى خدمت كند).

14-  هيچ بزرگى و آقائى با انتقام نيست (يعنى كسى كه انتقام كشد آقا و مهتر نخواهد بود).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 678

15-  لا سؤدد لسيّ‏ء الخلق 10597.

16-  لا يسود من لا يحتمل إخوانه 10754.

17-  لا سيادة لمن لا سخاء له 10786.

18-  لا يكمل السّؤدد إلّا بتحمّل الأثقال و إسداء الصّنايع 10814.

الأسواق

1-  إيّاك و مقاعد الأسواق، فإنّها معارض الفتن، و محاضر الشيطان 2699.

2-  مجالس الأسواق محاضر الشّيطان 9814. 15-  بزرگى و آقائى براى بد اخلاق نيست.

16-  آقا و بزرگ نيست كسى كه متحمل (مؤنات) برادرانش نشود.

17-  بزرگى نيست براى كسى كه سخاوتى براى او نيست.

18-  بزرگى و سرورى كامل نخواهد گرديد مگر به تحمّل سنگينى‏ها (و اخراجات و ديون مردم) و احسان كردن احسانها.

بازارها 1-  بر تو باد به دورى از نشستن‏گاه بازارها، زيرا كه آن جاى فتنه‏ها و محل حضور شيطان است، (مذمّت از بازار براى اين است كه كم اتفاق افتاده قسم‏هاى دروغ، و معامله‏هاى باطل در آن واقع نشده باشد، به علاوه مركز رفت و آمد زنهاى هرزه، و افراد فاسق و فاجر، و دنيا پرستان، و حريصان به دنيا خواهد بود، و به همين جهت در مثل است: «السّوق محلّ الفسوق» بازار جايگاه گناه است و در خبر است: «الأسواق مواطن إبليس و جنده» شرح ابن أبى الحديد، ج 18 49.

بازارها محل توطن ابليس و لشكر او مى‏باشد).

2-  جاى نشستن در بازارها جايگاه حضور شيطان است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 679

السّهر

1-  السّهر أحد الحياتين 1684.

2-  السّهر روضة المشتاقين 666.

3-  سهر اللّيل شعار المتّقين، و شيمة المشتاقين 5611.

4-  سهر العيون بذكر اللّه خلصان العارفين، و حلوان المقرّبين 5612.

5-  سهر اللّيل في طاعة اللّه ربيع الأولياء، و روضة السّعداء 5613.

6-  سهر اللّيل (العيون) بذكر اللّه غنيمة الأولياء، و سجيّة الأتقياء 5614.

7-  سهر العيون بذكر اللّه فرصة السّعداء، و نزهة الأولياء 5642.

8-  أسهروا عيونكم، و ضمّروا بطونكم، و خذوا من أجسادكم تجودوا بها على أنفسكم 2497. بيدارى شب 1-  بيدارى شب يكى از دو زندگى است (صورى و معنوى).

2-  شب بيدارى باغ مشتاقان است.

3-  بيدارى شب جامه زيرين افراد با تقوا، و خلق و خوى مشتاقان است.

4-  بيدارى چشمها به ذكر خدا خالص بودن عارفان و شيرينى مقربان است.

5-  بيدارى شب در فرمانبردارى خدا بهار اولياء و بوستان نيك بختان است.

6-  بيدارى شب (يا چشمها) به ياد خدا غنيمت دوستان و خوى خويشتن داران است.

7-  بيدارى چشمها به ذكر خدا فرصت (نوبت و بهره و نصيب از آب مشترك را فرصت گويند) نيكبختان و سيرگاه دوستان مى‏باشد.

8-  چشمهاى خود را بيدار داشته، و شكمهايتان را لاغر (و يا به پشت‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 680

9-  أفضل العبادة سهر العيون بذكر اللّه سبحانه 3149.

10-  نعم عون العبادة السّهر 9920.

التّسهّل

1-  التّسهّل يدرّ الأرزاق 803.

السيرة

1-  أقبح السّير الظّلم 2925.

2-  بالسّيرة العادلة يقهر المناوي 4267.

3-  حسن السّيرة عنوان حسن السّريرة 4846.

4-  حسن السّيرة جمال القدرة و حصن الإمرة 4847. بچسبانيد)، و از بدنهاى خود بگيريد، و به نفسهاى خود ببخشيد. (يعنى نفس را بايد قوى كرد بدن لاغر باشد مهمّ نيست).

9-  افزونترين عبادت بيدارى چشمهاست در ياد خداى سبحان.