10- به وسيله
توبه (يعنى بازگشت و پشيمانى) گناهان پوشيده مىشود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 178
11- ثمرة
التّوبة استدراك فوارط النّفس 4657.
12- حسن
التّوبة يمحو الحوبة 4862.
13- من تاب فقد
أناب 7844.
14- من أعطي
التّوبة لم يحرم القبول 8148.
15- ما أهدم
التّوبة لعظيم الجرم 9520.
16- لا خير في
الدّنيا إلّا لأحد رجلين: رجل أذنب ذنوبا فهو يتداركها بالتّوبة، و رجل يجاهد نفسه
على طاعة اللّه سبحانه 10885.
17- يسير
التّوبة و الاستغفار يمحّص المعاصي و الإصرار 10992.
18- مع الإنابة
تكون المغفرة 9747. 11- ثمره توبه و بازگشت به خدا تلافى و تدارك تقصيرات نفس
است.
12- نيكوئى
توبه گناه را محو و نابود مىسازد.
13- هر كه توبه
كند در حقيقت (به سوى خدا) برگشته است.
14- هر كه (به
او توفيق) توبه داده شود از قبول محروم نگردد.
15- چه چيز
توبه را براى گناه بزرگ ويران گر كرده است (يعنى بازگشت حقيقى و پشيمانى گناه بزرگ
را نابود سازد البته با شرائطش).
16- خيرى در
دنيا نيست مگر براى يكى از دو مرد: مردى كه گناهى را مرتكب شده پس آن را با توبه
تدارك و تلافى نمايد، و مرديكه با نفس خود بر طاعت خداى سبحان مجاهده نمايد.
17- اندك توبه،
و استغفار، گناهان، و اصرار بر آنها را پاك مىكند.
18- با توبه و
بازگشت به سوى خدا آمرزش حاصل خواهد گرديد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 179
باب الثاء
الثقة باللّه
1- أصل الرّضا
حسن الثّقة باللّه 3085.
2- الثّقة
باللّه أقوى أمل 605.
الثواب
1- اكتساب
الثّواب أفضل الأرباح، و الإقبال على اللّه رأس النّجاح 1971.
2- الثّواب
بالمشقّة 44. اعتماد به خدا 1- ريشه خوشنودى نيكوئى اعتماد است به خدا، (چون هر
كه تكيه گاهش خدا بود به نصيب و بهره راضى خواهد شد).
2- اعتماد به
خدا قوىترين اميد و آرزو است.
پاداش 1- كسب كردن ثواب برترين سودها، و به سوى خدا رو آوردن
سر پيروزى است.
2- پاداش به
اندازه زحمت و مشقت است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 180
3- لا ربح
كالثّواب 10467.
4- لا ذخر
كالثّواب 10490.
الثوب
1- ارفع ثوبك
فإنّه أنقى لك، و أتقى لقلبك، و أبقى عليك 2294.
2- البس ما لا
تشتهر به و لا يزري بك 2316. 3- هيچ سودى مانند ثواب (و پاداش الهى نيست).
4- هيچ
ذخيرهاى مانند ثواب نيست.
لباس 1- جامه خود را بالا گير (يعنى بلند نباشد، كه آن از
براى تو پاكيزهتر، و براى دل تو خويشتندارتر، و بر تو پايندهتر است).
2- لباسى بپوش
كه با آن مشهور نشده، و تو را عيبناك نسازد. (ممكن است از دو جهت باشد يكى آنكه از
جهت نفاست و قيمت بالا بوده كه از زىّ طرف بيرون باشد، و ديگر آنكه از جهت درشتى و
كهنگى و پستى آن بوده كه آنهم مورد حرف مردم قرار گيرد، و بطور خلاصه لباسى نپوش
كه سبب مسخره مردم گشته و او را عيب كنند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 181
باب الجيم
الجبن
1- احذروا
الجبن، فإنّه عار، و منقصة 2582.
2- الجبن افة،
العجز سخافة 89.
3- شدّة الجبن
من عجز النّفس و ضعف اليقين 5773.
الجدّ و الاجتهاد
1- خير
الاجتهاد ما قارنه التّوفيق 5000. ترس 1- از ترس دورى كنيد، زيرا كه آن ننگ، و
سبب نقص و كمى مرتبه يا نقصان و زيان است.
2- ترس آفت است
و ناتوانى (و خود را عاجز نشان دادن) كوته عقلى است.
3- ترس شديد از
ناتوانى نفس و سستى يقين است. (بالأخص اگر در جبهه و جهاد با اعداء باشد كه بايد
كارى كند كه آن را از خود دور سازد).
كوشش 1- بهترين جد و جهد آنست كه آن را توفيق همراهى نمايد
(يعنى خداوند كوشش آدمى را در فرمانبردارى خود قرار داده كه او را در آن راه يارى
كند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 182
2- عليك بالجدّ
و إن لم يساعد الجدّ 6149.
3- قد سعد من
جدّ 6629.
4- قرن
الاجتهاد بالوجدان 6715.
5- من ضعف جدّه
قوي ضدّه 8031.
6- من ركب جدّه
قهر ضدّه 8032.
7- من أعمل
اجتهاده بلغ مراده 8058.
8- من بذل جهد
طاقته بلغ كنه إرادته 8785.
9- لا ينفع
اجتهاد بغير تحقيق 10681.
10- لا ينفع
اجتهاد بغير توفيق 10803. 2- بر تو باد به كوشيدن گر چه بخت مساعد نباشد.
3- بتحقيق كسى
كه جد و جهد نمايد نيكبخت گردد.
4- اجتهاد و
كوشش با دريافت مقرون است. (چنانكه مشهور است)
گفت پيغمبر
اگر كوبى درى
عاقبت ز آن در برون آيد سرى
«من قرع بابا و
لجّ ولج» هر كه درى را بكوبد و لجاجت كند داخل شود).
5- هر كه جدّ و
جهد او ضعيف باشد دشمن او قوى گردد. (چه دشمن شيطانى يا انسانى).
6- هر كه بر
جدّ و جهد خود سوار شود بر دشمن خود غلبه نمايد.
7- هر كه جد و
جهد خود را بكار برد به مراد و مقصودش رسيده است.
8- هر كه نهايت
سعى و كوشش خود را به كار برد به منتهاى اراده و مقصود خود خواهد رسيد.
9- هيچ اجتهاد
و كوششى بدون تحقيق سود نخواهد داشت.
10- هيچ اجتهاد
و كوششى بدون توفيق (الهى) سود نبخشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 183
التجربة
1- التّجارب لا
تنقضي (و العاقل منها في زيادة) 364، 1543.
2- التّجارب
علم مستفاد 1036.
3- التّجربة
تثمر الاعتبار 1104.
4- ثمرة
التجربة حسن الاختيار 4617.
5- حفظ
التّجارب رأس العقل 4916.
6- خير ما
جرّبت ما وعظك 4961.
7- في كلّ
تجربة موعظة 6460.
8- كفى
بالتّجارب مؤدّبا 7016. آزمايش 1- تجربهها، منقضى نمىشود (هر چه آدمى آزمايش
كند باز هم نياز به آزمايش دارد، و يا تجربه كار از جهت فائده آن از تجربه دست
نخواهد كشيد) و خردمند از آن در زيادتى است، (يعنى سبب افزونى مرتبه او گردد).
2- تجربهها،
علمى است سود برده شده.
3- تجربه، مثمر
عبرت گرفتن است (چنانكه در حديث آمده: لا يلدع المؤمن من جحر مرّتين» مؤمن از
سوراخى دو بار گزيده نمىشود).
4- ميوه تجربه
و آزمايش، نيكوئى گزينش است.
5- حفظ و
نگهدارى تجربهها رأس عقل است.
6- بهترين چيزى
كه آزمايش كنى آنست كه تو را پند دهد.
7- در هر
آزمايشى پنديست.
8- براى
تجربهها همين بس كه ادب كنندهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 184
9- من يجرّب
يزدد حزما 7986.
10- من كثرت
تجربته قلّت غرّته 8038.
11- من أحكم
التّجارب سلم من المعاطب 8040.
12- من غني عن
التّجارب عمي عن العواقب 8680.
13- من حفظ
التّجارب أصابت أفعاله 9180.
14- من قلّت
تجربته خدع 7899.
المجرّب
1- المجرّب
أحكم من الطّبيب 1203.
الجزع
1- الجزع عند
البلاء من تمام المحنة 1563. 9- هر كه تجربه كند دور انديشى او زياد گردد.
10- هر كه
تجربهاش بسيار باشد فريب خوردنش كم باشد.
11- هر كه
تجربهها را محكم كند (و در آزمايشهايش دقت كند) از مهلكهها سالم ماند.
12- هر كه از
تجربهها بىنياز گردد (و به فكر آنها نباشد) از عاقبتها كور گردد.
13- هر كه
تجربهها را حفظ كند كارهايش درست باشد.
14- هر كه تجربه
و آزمايش او كم باشد فريب خورده است.
تجربه كار 1- مرد آزموده و يا آزمايش كننده از طبيب داناتر
است.
بىتابى 1- زارى كردن در نزد بلاء از تمامى محنت و بلاء است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 185
2- الجزع عند
المصيبة أشدّ من المصيبة 1562.
3- المصيبة
واحدة، و إن جزعت صارت اثنتين 1623.
4- المصيبة
بالصّبر أعظم المصيبتين 1608.
5- الجزع لا
يدفع القدر و لكن يحبط الأجر 1876.
6- الجزع عند
المصيبة يزيدها، و الصّبر عليها يبيدها 2043.
7- اغلبوا
الجزع بالصّبر، فإنّ الجزع يحبط الأجر، و يعظّم الفجيعة 2527.
8- الجزع هلاك
58.
9- الجزع من
أعوان الزّمان 255.
10- الجزع
يعظّم المحنة 653. 2- زارى كردن نزد مصيبت از مصيبت سختتر است.
3- مصيبت يكى
است، و اگر بىتابى كنى دو تا مىگردد.
4- مصيبت به
صبر، و از دست دادن شكيبائى، بزرگترين مصيبت است.
5- بىتابى
تقدير خدا را بر طرف نمىكند ولى پاداش را تباه مىسازد.
6- بىتابى در
مصيبت مصيبت را مىافزايد، و شكيبائى بر مصيبت تباه مىسازد آن را، و آن را سهل و
آسان مىگرداند.
7- بر جزع و
زارى به وسيله صبر و شكيبائى غلبه نمائيد، زيرا كه بىتابى اجر را باطل نموده، و
مصيبت را عظيم گرداند.
8- ناشكيبائى
تباهى است. (يعنى سبب تباه شدن اجر و پاداش است).
9- در بلاها
شكيبائى نكردن، از يارى كنندههاى زمان است. (چون روزگار پيوسته در آزار و شكنجه
آدمى است، بيتابى كه آمد كمك آن خواهد گرديد).
10- بىتابى
مصيبت را بزرگ مىگرداند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 186
11- الجزع أتعب
من الصّبر 1198.
12- إن كنت
جازعا على كلّ ما يفلت من يديك فاجزع على ما لم يصل إليك 3716.
13- بكثرة
الجزع تعظم الفجيعة 4202.
14- ضادّوا
الجزع بالصّبر 5913.
15- ليس مع
الجزع مثوبة 7475.
16- من جزع
عظمت مصيبته 7936.
17- من ملكه
الجزع حرم فضيلة الصّبر 8086.
18- من جزع
فنفسه عذّب، و أمر اللّه سبحانه أضاع، و ثوابه باع 8925.
19- لا تجزعوا
من قليل ما أكرهكم (كرهتم)، فيوقعكم ذلك في كثير ممّا تكرهون 10314. 11- بىتابى
از شكيبائى پرزحمتتر است.
12- اگر بر هر
چه از دست تو مىرود جزعكننده باشى (و سزاوار بىصبرى باشد) پس بر آنچه به سوى تو
نرسيده بيتابى نما.
13- به سبب
بيتابى و ناشكيبائى فراوان مصيبت بزرگ مىشود.
14- بىتابى را
با شكيبائى مخالفت نمائيد.
15- با بىتابى
ثوابى نيست (پاداش از آن صابر است).
16- هر كه
بىتابى كند مصيبت او بزرگ شود.
17- هر كه
بىتابى مالك او شود از فضيلت صبر محروم ماند.
18- هر كه
بيتابى كند نفس خويش را عذاب نموده، و فرمان خداى سبحان را ضايع كرده، و ثواب او
را بفروشد (بجزع و بىتابى).
19- از اندك
آنچه ناخوش داريد بىتابى منمائيد، پس شما را چنين كارى در
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 187
20- لا تجتمع الصّبر
و الجزع 10579.
المجازاة و الجزاء
1- من صدّق
بالمجازاة لم يؤثر غير الحسنى 8257.
2- من أيقن
بالمجازاة لم يؤثر غير الحسنى 8646.
3- على قدر
البلاء يكون الجزاء 6186.
4- على قدر
النّيّة تكون من اللّه العطيّة 6193.
5- من لم يوقن
بالجزاء أفسد الشّكّ يقينه 8961.
6- لا تسرعنّ
إلى بادرة و لا تعجّلن بعقوبة وجدت عنها مندوحة فإنّ بيشتر از آنچه كراهت داريد
بيندازد.
20- صبر و جزع
(شكيبائى و بيتابى) جمع نمىشود (پس كسانى كه دعوى صبر مىكنند و در عين حال
بىتابى مىنمايند دعوى باطل كنند).
كيفر و پاداش 1- هر كه به پاداش اعمال از سوى خدا تصديق نمايد
(و آن را باور كند) غير از نيكوئى را اختيار ننمايد.
2- هر كه به
پاداش اعمال يقين نمايد غير نيكوئى را اختيار ننايد.
3- به اندازه
بلاء پاداش مىباشد.
4- به اندازه
نيت و قصد است عطا و بخشش از خدا.
5- هر كه به
پاداش يقين نداشته، شك يقينش را فاسد نمايد (زيرا بالأخره در خود مبدأ و معاد شك
خواهد نمود و شكى نيست در اين كه چنين شكى منجر به كفر خواهد شد).
6- (تتمه كلامى
است با مختصر تغييرى از نامه 53 كه حضرت براى مالك اشتر نوشته است) به خشمى كه تند
است شتاب مكن، و به عقوبتى كه براى آن
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 188
ذلك منهكة للدّين مقرّب من الغير 10345.
7- إنّ أعجل
العقوبة عقوبة البغى 3381.
8- إنّ اللّه
سبحانه قد وضع العقاب على معاصيه زيادة لعباده عن نقمته 3483.
9- عقوبة
الكرام أحسن من عفو اللّئام 6324.
10- عقوبة
الغضوب و الحقود و الحسود تبدء بأنفسهم 6325.
11- عقوبة
العقلاء التّلويح 6328.
12- عقوبة
الجهلاء التّصريح 6329. توسعهاى هست (و مىتوانى انجام ندهى) عجله منما، زيرا كه
آن كهنه كردن دين، و نزديك كننده حوادث است.
7- به راستى كه
شتابانترين عقوبت عقوبت سربلندى و يا عقوبت ستمگرى است.
8- به راستى كه
خداوند سبحان عقوبت را بر نافرمانيهاى خود قرار داد، تا رادع و مانع باشد بندگانش
را از انتقام خود (و در نهج البلاغه چنين دارد: «إنّ اللّه سبحانه وضع الثّواب على
طاعته و العقاب على معصيته زيادة لعباده عن نقمته و حياشة لهم إلى جنّته» براستى
كه خداوند سبحان پاداش را بر فرمانبردارى، و عقوبت را بر نافرمانى خود از براى
راندن يا دفع بندگان از عقوبت و جمع كردن يا راندن آنها به سوى بهشت خود قرار
داد).
9- عقوبت كردن
افراد كريم و بزرگوار، نيكوتر از عفو افراد پست مرتبه است.
10- عقوبت
خشمناك و كينهور، و رشكبر، به نفسهاى خود ابتداء مىشود (يعنى نخست خود آنان آزار
و زيان بينند آن گاه ديگران).
11- عقوبت
خردمندان اشاره و كنايه است.
12- عقوبت كم
عقلان تصريح است. (ممكن است مراد عقوبتى باشد كه از
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 189
13- ليس لمن
طلبه اللّه مجير 7479.
14- من عاقب
معتذرا عظمت إساءته 8719.
15- من عاقب
بالذّنب فلا فضل له 9071.
16- ما كلّ مذنب
يعاقب 9464.
17- ما أقبح
العقوبة مع الاعتذار 9541.
الجسد و الأجسام
1- خدمة الجسد
إعطاؤه ما يستدعيه من الملاذّ و الشّهوات و المقتنيات جانب آنها شود زيرا وقتى
عاقل بخواهد كسى را عقوبت كند با كنايه و اشاره به طرف مىفهماند، به خلاف جاهل،
گر چه امكان دارد معنا اين باشد: اگر كسى بخواهد عاقلى را عقوبت كند كنايه در باره
او كفايت كرده بخلاف جاهل كه بايد براى او عيب را واضح گويند).
13- براى كسى
كه خداوند او را طلب كند (براى عقوبت) پناهدهندهاى نيست.
14- هر كه پوزش
طلب را (عذر خواه) عقوبت نمايد گناهش بزرگ باشد (زيرا نامردى است بعد از عذر خواهى
كيفر كردن).
15- هر كه به
گناه عقوبت كند فضل و افزونى براى او نيست.
16- چنين نيست
كه هر گنهكارى كيفرى شود (بلكه امكان دارد در غلط افتاده باشد و يا اگر مربوط
بخداست توبه كند).
17- چه زشت
كرده عقوبت و انتقام را با پوزش خواستن.
بدن و جسم 1- خدمت بدن كردن، دادن به آنست آنچه را كه
مىخواهد، از لذتها، و خواهشها، و ذخيره شدهها، ولى در آنست هلاكت نفس (يعنى
اگر كسى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 190
و في ذلك هلاك النّفس 5097.
2- صحّة
الأجسام من أهنأ الأقسام 5812.
3- كيف يغترّ
بسلامة جسم معرّض للآفات 6984.
الجفاء
1- إيّاك و
الجفاء، فإنّه يفسد الإخاء، و يمقّت إلى اللّه و النّاس 2662.
2- الجفاء شين،
المعصية حين 99.
3- الجفاء يفسد
الإخاء 562. مىخواهد نفس او به هلاكت نرسد بايد توجهى به جسد نداشته باشد، و
خواسته آن را بر نياورد، و گرنه نفس خويش را هلاك ساخته است، از ابو الفتح بستى
نقل شده: اى خدمتگزار بدن تا چه اندازه در خدمت آن كوشائى، ارزش و انسانيت تو به
نفس است نه به جسم).
2- صحت بدنها
از گواراترين قسمتهاست كه خداوند ببندگان داده است.
3- چگونه به
سلامت بدينكه در معرض آفتها در آورده شده، فريب خورده مىشود بىوفائى و بىمهرى
1- بر تو باد به دورى از ترك احسان و پيوند، و بىمهرى، و بىوفائى و جور و ستم،
زيرا كه آن برادرى را تباه ساخته، و خدا و مردم را دشمن مىنمايد.
2- خلاف آداب
عيب، و معصيت سبب هلاكت و محنت خواهد بود.
3- بىوفائى و
ترك صله برادرى را فاسد مىگرداند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 191
الجلالة
1- عند كثرة
الإفضال و شدّة الاحتمال تتحقّق الجلالة 6218.
الجماع
1- سئل- عليه
السّلام- عن الجماع فقال: حياء يرتفع، و عورات تجتمع، أشبه شيء بالجنون، الإصرار
عليه هرم، و الإفاقة منه ندم، ثمرة حلاله الولد، إن عاش فتن، و إن مات حزن 4943.
الجمال
1- الجمال
الظّاهر حسن الصّورة 1193.
2- الجمال
الباطن حسن السّريرة 1193. بزرگى 1- در وقت زيادى بخشش و احسان، و سختى متحمل شدن
(مخارج مردم يا بىادبيهاى آنها) جلالت و بزرگى ثابت مىشود.
آميزش جنسى 1- از آن حضرت از مقاربت پرسيدند حضرت فرمود: شرم
و حيائى است كه برداشته شده، و عورتهائى است كه جمع گشته، شبيهترين چيز است
بديوانگى، اصرار بر آن پيرى، و بخود آمدن از آن پشيمانى خواهد بود، ثمره حلالش
فرزند است، كه اگر زنده بماند به فتنه اندازد، و اگر بميرد اندوهگين مىسازد.
زيبائى 1- جمال و زيبائى ظاهر، نيكوئى صورت است.
2- جمال و
زيبائى باطن، حسن سريره است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 192
3- جمال الرّجل
حلمه 4718.
4- جمال الرّجل
الوقار 4744.
5- جمال الحرّ
تجنّب العار 4745.
6- زكاة الجمال
العفاف 5449.
الجميل
1- من كثر
جميله أجمع النّاس على تفضيله 8407.
التّجمّل
1- التّجمّل
مروءة ظاهرة 320.
2- التّجمل من
أخلاق المؤمنين 1175. 3- جمال و زيبائى مرد، برد بارى اوست.
4- زيبائى مرد،
وقار و تمكين است.
5- زيبائى
آزاده، گزيدن از عيب و عار است.
6- زكات
زيبائى، باز ايستادن از محرمات است.
زيبا 1- هر كه كارهاى نيكو و زيباى او بسيار باشد مردم بر
فزونى مرتبه او اتفاق كنند (و همه گويند شخص با فضيلتى است).
آرايش 1- خود آرائى و زينت كردن، انسانيت و جوانمردى
آشكاريست.
2- خود آرائى و
زينت كردن، از صفات افراد مؤمن است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 193
المجمل
1- ليس كلّ
مجمل بمحروم 7466.
الجنّة و أهل الجنّة
1- الجنّة خير
مال، و النّار شرّ مقيل 1765.
2- ألا و إنّي
لم أر كالجنّة نام طالبها، و لا كالنّار نام هاربها 2761.
3- إنّ أهل الجنّة
كلّ مؤمن هين لين 3400.
4- إنّ اللّه
تعالى يدخل بحسن النّيّة و صالح السّريرة من يشاء من عباده الجنّة 3544.
5- الجنّة دار
الأمان 397. نيك طلب 1- نيست هر معتدل و نيكو طلب، بمحروم (يعنى به اندازه كافى
به او خواهد رسيد).
بهشت 1- بهشت بهترين عاقبت، و آتش بدترين خوابگاه است.
2- آگاه باشيد
كه من نديدم مثل بهشت، كه طلب كنندهاش در خواب باشد، و نه مانند آتش دوزخ، كه
گريزان از آن در خواب باشد.
3- به راستى كه
اهل بهشت، هر مؤمن نرمخوى هموارى است.
4- به راستى كه
خداى تعالى بواسطه حسن نيت، و شايستگى سريره و نهان، از بندگانش هر كه را كه خواهد
داخل بهشت مىنمايد (يعنى هر چند كارى كه استحقاق بهشت را برساند نكرده باشد).
5- بهشت سراى
امان است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 194
6- إن كنتم
راغبين لا محالة، فارغبوا في جنّة عرضها السّموات و الأرض 3736.
7- الجنّة جزاء
المطيع 417.
8- الجنّة دار
الأتقياء 438.
9- الجنة غاية
السّابقين 478.
10- الجنّة
أفضل غاية 1024.
11- الجنّة مال
الفائز 1074.
12- الجنّة
جزاء كلّ مؤمن محسن 1431.
13- نيل الجنّة
بالتّنزّه عن المأثم 9953.
14- إنّك لن
تلج الجنّة حتّى تزدجر عن غيّك، و تنتهي، و ترتدع عن 6- اگر ناچار در چيزى رغبت
كنندگانيد، پس در بهشتى رغبت نمائيد كه وسعت و عرض آن آسمانها و زمين است، و يا
قيمت و ارزش و عرض آن آسمانها و زمين است (يعنى اگر آسمانها و زمين را قيمت كنند
ارزش آن بهشت اين اندازه خواهد بود).
7- بهشت پاداش
فرمانبر است.
8- بهشت سراى
پرهيز كاران است.
9- بهشت آخرين
هدف سبقت گيرندگان، و آتش سرانجام افراط كنندگان است.
10- بهشت
افزونترين غرض و مقصود است.
11- بهشت
سرانجام كار پيروزمند است.
12- بهشت پاداش
هر مؤمن احسان كننده است.
13- رسيدن به
بهشت با پاكيزگى، و دورى از گناهانست.
14- به راستى
كه تو داخل بهشت نخواهى شد، تا آنكه از گمراهى خود باز
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 195
معاصيك، و ترعوي 3795.
15- إذا آمنت
باللّه و اتّقيت محارمه أحلّك دار الأمان، و إذا أرضيته تغمّدك بالرّضوان 4146.
16- ثمن الجنّة
العمل الصّالح 4698.
17- ثمن الجنّة
الزّهد في الدّنيا 4700.
18- سادة أهل
الجنّة الأسخياء، و المتّقون 5584.
19- سادة أهل
الجنّة المخلصون 5591.
20- سادة أهل
الجنّة الأتقياء الأبرار 5599.
21- طلب الجنّة
بلا عمل حمق 5991.
22- لا تحصل
الجنّة بالتّمنّي 10566. ايستاده و دور شوى، و از گناهان خود دست كشى و باز گردى.
15- هر گاه به
خدا ايمان آوردهاى، و از حرامهايش دورى نمائى تو را در خانه امان فرود آورده چون
او را خوشنود گردانى تو را بخوشنودى فرو پوشاند. (شكى نيست در اين كه خوشنودى خدا
از نعمتى بالاتر خواهد، رزقنا اللّه و إياكم بمحمد و آله الطاهرين صلوات اللّه
عليهم أجمعين).
16- بهاى بهشت
عمل صالح است. (يعنى هر كه بهشت خواهد بايد عمل صالح انجام دهد).
17- بهاى بهشت
بىرغبتى در دنياست.
18- بزرگان اهل
بهشت سخاوتمندان، و خويشتن داران است.
19- بزرگان اهل
بهشت افراد مخلصند.
20- مهتران اهل
بهشت خويشتنداران نيكو كار است.
21- طلب كردن
بهشت بدون عمل حماقت است.
22- بهشت با
آرزو كردن حاصل نخواهد شد (بلكه نيازمند به عمل است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 196
23- لا يدخل
الجنّة خبّ و لا منّان 10792.
24- لا يفوز
بالجنّة إلّا من حسنت سريرته و خلصت نيّته 10868.
25- كلّ نعيم
دون الجنّة محقور 6867.
26- لن يفوز
بالجنّة إلّا السّاعي لها 7403.
27- لن يحوز
الجنّة إلّا من جاهد نفسه 7421.
28- من اشتاق
إلى الجنّة سلا عن الشّهوات 8591.
29- نيل الجنّة
بالتّنزّه عن المآثم 9953.
30- نال الجنّة
من اتّقى عن المحارم 9954.
31- هيهات لا
يخدع اللّه عن جنّته، و لا ينال ما عنده إلّا بمرضاته 10043. 23- بسيار مكر
كننده، و بسيار منّت گذارنده وارد بهشت نخواهند شد.
24- به بهشت
پيروز نخواهد گرديد مگر كسى كه نهان او نيكو بوده، و نيّتش خالص باشد.
25- هر نعمتى
غير از بهشت كوچك است.
26- هرگز به
بهشت پيروزى حاصل نكند، مگر سعى كننده و كوشا براى آن.
27- هرگز بهشت
را حيازت نخواهد نمود، مگر كسى كه با نفس خود پيكار كند.
28- هر كه
مشتاق بهشت باشد، شهوتها را فراموش نمايد.
29- رسيدن به
بهشت، به پاكيزگى از گناهان است.
30- به بهشت
رسيده است، هر كه از حرامها پرهيز نمايد.
31- (تتمه
كلامى است از خطبه 129 نهج البلاغه كه در باره وزن وكيل بيان داشته) چه دور است
(انديشه شما) خداوند از بهشت او فريب داده نشده، و به آنچه در نزد اوست رسيده
نمىشود مگر به خشنودى او.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 197
32- و فد
الجنّة أبدا منعّمون 10113.
33- وارد
الجنّة مخلّد النّعماء 10115.
الجود
1- الجود في
اللّه عبادة المقرّبين 1756.
2- الجود من
غير خوف و لا رجاء مكافاة، حقيقة الجود 2073.
3- اسمح تكرم
2224.
4- أسمحكم
أربحكم 3840.
5- أحسن
المكارم الجود 2930.
6- أحسن الجود
عفو بعد مقدرة 2972.
7- أفضل الجود
بذل الموجود 3019. 32- وارد شوندگان بهشت هميشه نعمت داده شدگانند.
33- وارد شونده
بهشت پاينده نعمت است.
بخشش 1- بخشش در راه خدا عبادت مقربين است.
2- بخشش بدون
ترس و اميد مكافات (انتظار تلافى)، حقيقت جود و بخشش است.
3- بخشش كن تا
گرامى شوى.
4- بخشندهترين
شما سودمندترين شماست.
5- بهترين
صفاتى كه باعث سربلندى است جود و سخا مىباشد.
6- بهترين بخشش
در گذشتن از گناه كسى است بعد از قدرت بر انتقام.
7- افزونترين
بخشش بخشش موجود است. (هر چه باشد، خواه كم باشد يا زياد، خوب باشد يا بد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 198
8- أفضل الجود
إيصال الحقوق إلى أهلها 3153.
9- أفضل الجود
ما كان عن عسرة 3185.
10- الجود
رياسة، الملك سياسة 17.
11- الجود عزّ
موجود 330.
12- الجود حارس
الأعراض 333.
13- آفة الجود
الفقر 3951.
14- آفة الجود
التّبذير 3964.
15- بالجود
تكون السّيادة 4197.
16- الجود من
كرم الطّبيعة 509.
17- بالجود
تسود الرّجال 4260. 8- افزونترين بخشش رساندن حقوق است به اهلش.
9- افزون ترين
بخشش آنست كه از سختى باشد. (يعنى انسان با وجود پريشانى و نياز چيزى را ببخشد).
10- بخشش رياست
است. (يعنى باعث انقياد مردم مىشود)، و پادشاهى نگهبانى است. (يعنى رعيت را از
رفتار زشت حفاظت مىكند).
11- كرم و بخشش
عزتى است موجود.
12- جود و بخشش
نگهبان عرض هاست (هم نسبت به بخشنده و هم نسبت به بخشيده شده يعنى طرف بخشش).
13- آفت جود و
بخشش درويشى است.
14- آفت جود و
بخشش زياده روى است.
15- با بخشش
سرورى و بزرگى بدست آيد.
16- بخشش از
گرامى بودن طبع آدمى است.
17- با بخشش
مردان سرور و مهتر مىگردند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 199
18- بالجود
يبتنى المجد و يجتلب الحمد 4335.
19- جد بما تجد
تحمد 4716.
20- جد تسد، و
اصبر تظفر 4724.
21- جود الفقير
أفضل الجود 4726.
22- جودوا
بالموجود، و أنجزوا الوعود، و أوفوا بالعهود 4727.
23- جود الفقير
يجلّه، و بخل الغنيّ يذلّه 4728.
24- جودوا بما
يفنى تعتاضوا عنه بما يبقى 4732.
25- جودوا في
اللّه و جاهدوا أنفسكم على طاعته يعظم لكم الجزاء و يحسن لكم الحباء 4733.
26- سنّة
الكرام الجود 5558. 18- با بخشش مجد و بزرگى بنا نهاده شده، و ستايش كشانيده
مىشود.
19- به آنچه
مىيابى بخشش نما، تا ستايش شوى.
20- بخشش نما
تا آقا شوى، و شكيبائى كن تا به پيروزى رسى.
21- بخشش فقير
افزونترين بخشش است، (زيرا با تهيدستى چيزى را مىبخشد).
22- به آنچه
موجود است بخشش نمائيد، و وعدهها را بجا آورده، و به پيمان و عهدها وفا كنيد.
23- بخشش فقير
او را بزرگ نموده، و بخيلى توانگر او را خوار خواهد ساخت.
24- به آن چه
فانى مىشود بخشندگى كن، تا از آنچه پاينده مىماند عوض گيريد.
25- در راه خدا
بخشندگى نما، و با نفسهاى خود بر طاعت او مجاهده كن، تا پاداش شما بزرگ شده، و
براى شما عطا را نيكو گرداند.
26- طريقه
بزرگان بخشش است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 200
27- غاية الجود
بذل الموجود 6372.
28- من جاد
اصطنع 7725.
29- من جاد ساد
7732.
30- من لم يجد
لم يحمد 8212.
31- ما أحسن
الجود مع الإعسار 9538.
32- من لم يسمح
و هو محمود سمح و هو ملوم 8204.
33- من لم يسمح
لم يسد 8213.
34- جود الرّجل
يحبّبه إلى أضداده، و بخله يبغّضه إلى أولاده 4729. 27- نهايت بخشش عطا كردن
موجود است (هر چه هست).
28- كسى كه
صاحب جود و بخشش باشد احسان كند.
29- هر كه
ببخشد بزرگ گردد.
30- هر كه
نيابد و يا نبخشد ستوده نشود. (چون اكثر اوقات مدح و ثنا در مقابل بخشش مال خواهد
بود).
31- چه چيز
بخشندگى را با تنگدستى نيكو گردانيده است 32- هر كه جود و بخشش ننمايد و حال آنكه
پسنديده باشد (يعنى در خيرات آن را مصرف نمايد) آن را خواهد بخشيد و حال آنكه
سرزنش شده است (به وسيله مرگ براى ديگران بگذارد و خود بهره اخروى نبرده باشد).
33- هر كه نبخشد
آقا و بزرگ نشود.
34- بخشندگى
مرد او را به سوى دشمنانش دوست گردانيده، و بخيلى او او را بسوى فرزندانش دشمن
خواهد داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 201
الجواد
1- الجواد
محبوب، محمود، و إن لم يصل من جوده إلى مادحه شيء، و البخيل ضدّ ذلك 1909.
2- الجواد في
الدّنيا محمود، و في الآخرة مسعود 2152.
3- إنّما سادة
أهل الدّنيا (و الآخرة) الأجواد 3869.
4- كن جوادا
بالحقّ، بخيلا بالباطل 7149.
5- كن جوادا
مؤثرا، أو مقتصدا مقدّرا، و إيّاك أن تكون الثّالث 7156.
جار اللّه و جواره
1- جار اللّه
سبحانه آمن، و عدوّه خائف 4730. بخشنده 1- بخشنده محبوب ستايش شده است هر چند از
بخشش او به ستايش كننده چيزى نرسيده باشد، و بخيل بر خلاف اين است.
2- بخشنده در
دنيا ستوده، و در آخرت نيكبخت است.
3- جز اين نيست
كه سروران اهل دنيا و آخرت صاحبان بخششاند.
4- بخشنده بحق،
(و در مصرفهاى آن) بخل كننده به باطل باش.
5- صاحب جودى
ايثارگر، يا ميانه روى اندازهگير باش، و از اين كه قسم سومى باشى بپرهيز.
پناه آورنده به خدا 1- پناه آورنده بخداى سبحانه، يا كسى كه
در پناه خداست ايمن بوده، و دشمن خدا ترسناك است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 202
2- جوار اللّه
مبذول لمن أطاعه و تجنّب مخالفته 4736.
الجيران
1- بئس الجار
جار السّوء 4399.
2- جار السّوء
أعظم الضّرّاء، و أشدّ البلاء 4734.
3- جاور من
تأمن شرّه، و لا يعدوك خيره 4737.
4- سل عن الجار
قبل الدّار 5598.
5- سوء الجوار
و الإساءة إلى الأبرار من أعظم اللّؤم 5627.
6- من حسن
جواره كثر جيرانه 7012. 2- پناه خدا، و يا همسايگى خدا به كسى كه او را اطاعت
نموده، و از مخالفت او دورى گزيده داده شده است.
همسايگان 1- بد همسايه ايست همسايه بد. (چون همسايه در حكم
اهل خانه است آدمى از او انتظار خدمت و انسانيت و آدميت دارد وقتى كه بد شد رنج
بسيار دارد گر چه آزار هم به حسب ظاهر نرساند).
2- همسايه بد
بزرگترين سختى و سختترين بلاء است.
3- با كسى كه
از شر او ايمنى، و نيكوئى او از تو تجاوز نكند همسايگى نما، نه با كسى كه پيوسته
از او ترسانى، و خيرش به تو نمىرسد.
4- قبل از
(تهيه و خريد) خانه از همسايه سؤال كن و جستجو نما (زيرا كه همسايه بد از همه
بديها بدتر است).
5- بد همسايگى
و بىادبى نسبت به نيكو كاران از بزرگترين دنائت و پستى است.
6- هر كه
همسايگى او نيكو باشد (و حسن جوار داشته باشد) همسايگانش
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 203
7- من أحسن إلى
جيرانه كثر خدمه 7967.
8- من المروّة
تعهّد الجيران 9281.
الجوع
1- الجوع خير
من ذلّ الخضوع 1769.
2- التّجوّع
أنفع الدّواء، الشّبع يكثر الأدواء 903.
3- الجوع خير
من الخضوع 1446.
4- تأدّم
بالجوع و تأدّب بالقنوع 4561. بسيار گردد.
7- هر كه به
همسايگانش نيكى كند خادمانش بسيار گردند (يعنى همه يا اكثر خدمتگذار او شوند).
8- از مردانگى
است، عهدهدار شدن امور همسايگان.
گرسنگى 1- گرسنگى را هموار نمودن بهتر از خوارى فروتنى است
نسبت به مردم.
2- خود را
گرسنه داشتن سودمندترين دواء است، (چنانكه مشهور است: «المعدة بيت كلّ داء و
الحمية رأس كلّ دواء» معده خانه هر درد، و پرهيز و خود دارى از خوردن زياد رأس هر
دوائى خواهد بود) و سيرى دردها و بيماريها را فراوان كند.
3- گرسنگى بهتر
از خضوع در مقابل مردم است.
4- گرسنگى را
نان خورش كن (يعنى تا خوب گرسنه نشوى غذا نخور تا گرسنگى نان خالى مانند نان خورش
باشد) و خوشنودى و رضايت بقسمت را براى خود ادب قرار ده.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 204
5- نعم الإدام
الجوع 9918.
6- نعم عون
الورع التّجوّع 9923.
7- نعم العون
على أشر (أسر) النّفس و كسر عادتها التّجوّع 9942.
الجاه و ذو الجاه
1- زكاة الجاه
بذله 5445.
2- من الواجب
على ذي الجاه أن يبذله لطالبه 9364.
3- من بذل جاهه
استحمد 7937. 5- خوب نان خورشى است گرسنگى. (كه با آن نان تنها بسيار گوارا است
بعلاوه بدون تعب و رنج است).
6- خوب يار
پارسائى است خود را گرسنه نگهداشتن.
7- خوب يارى
است براى درهم شكافتن نفس، (و يا بر اسارت نفس)، و شكستن عادت آن گرسنگى خواهد
بود.
منصب 1- زكات مقام و منصب (بكار بردن و صرف آن در قضاء حوائج
مشروعه مردم) و بذل و بخشش آنست.
2- از جمله
واجب بر صاحب جاه و مقام آنست كه آن را براى طلب كننده او بذل نمايد. (و بكوشد
حاجت او را بر آورد، مرحوم خوانسارى احتمال داده كه معنى اين باشد يعنى كسى از او
طلب جاه كند و او جاه خود را باو بذل نمايد).
3- هر كه بذل
جاه كند (و از مقام و رتبهاى كه دارد در خدمت مردم دريغ ننمايد) طلب ستايش كند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 205
الجهاد
1- إنّ من بذل
نفسه في طاعة اللّه و رسوله كانت نفسه ناجية سالمة، و صفقته رابحة غانمة 3584.
2- إنّ أوّل ما
تغلبون عليه من الجهاد، جهاد بأيديكم، ثمّ بألسنتكم، ثمّ بقلوبكم، فمن لم يعرف
بقلبه معروفا، و لم ينكر منكرا، قلّب فجعل أعلاه أسفله 3608.
3- الجهاد عماد
الدّين، و منهاج السّعداء 1346.
4- المجاهدون
تفتح لهم أبواب السّماء 1347.
5- إن كانت
الرّعايا قبلي تشكوا حيف رعاتها فإنّي اليوم أشكو حيف پيكار 1- براستى كسى كه در
طاعت خدا و رسولش بذل نفس كند، نفس او رستگار به سلامت مانده، و معامله او سود
برنده غنيمت بدست آورنده است.
2- براستى
نخستين چيزى كه شما بر آن از جهاد غالب مىشويد، يا مغلوب خواهيد شد (بعد از من كه
عمل به گفتار من نمائيد)، جهاد با دست، سپس با زبان، آن گاه با دلهاى خود است، پس
كسى كه با دلش كار خوبى را نشناخته و خوب نداند، و منكرى را بد نشمرد و انكار
نكند، برگردانده و وارونه شود، پس بالايش پائين او قرار گيرد.
3- جهاد ستون
دين، و راه و روش نيك بختان است.
4- جهاد گران
براى آنان درهاى آسمان گشوده مىشود، (تا بدين وسيله پاداشهاى خود را در بهشت
ديده، و ارواح پاك انبياء و اولياء و مقربين درگاه إله، و دعا كنندگان، و ياران و
لطف الهى را مشاهده نمايند).
5- اگر رعيتها
قبل از من از ستم واليان و فرماندهان شكايت مىكردند،
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 206
رعيّتي، كأنّي المقود و هم القادة، و الموزع و هم الوزعة 3732.
6- ثواب الجهاد
أعظم الثّواب 4695.
7- و الجهاد
عزّا للإسلام 6608.
8- لا تجتمع
عزيمة و وليمة 10580.
9- زكاة البدن
الجهاد و الصّيام 5452. پس بدرستى كه من از ستم رعيت خود شكوه مىكنم (زيرا در
جنگها و جهادها اطاعت من نخواهند نمود تابستان آنها را به جنگ مىخوانم گويند:
اكنون گرماست، زمستان فرمان جنگشان مىدهم گويند: سرماست) گويا من كشيده شده و
آنان كشنده و من تحريص و ترغيب شده و آنها واليانند (يعنى گويا آنها فرمانده و من
سرباز آنها هستم).