به خدا رسيدن 1- هرگز به پروردگار نخواهد پيوست تا آنكه از
خلق ببرى.
2- رسيدن و
پيوستن به خدا در بريدن از مردم است.
به هم پيوستن 1- بر شما باد به پيوستن و موافقت، و دورى كنيد
از بريدن و ترك يكديگر كردن.
2- در مقابل
كسى كه از تو بريده پيوند كننده، و در برابر كسى كه از تو مسئلت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1524
مسألتك مبتدئا 7173.
3- من وصلك و
هو معدم خير لك ممّن جفاك و هو مكثر 9176.
4- من متّ إليك
بحرمة الإسلام فقد متّ بأوثق الأسباب 9223.
5- مواصلة
الأفاضل توجب السّموّ 9773.
6- واصلوا من
تواصلونه في اللّه، و اهجروا من تهجرونه في اللّه سبحانه 10120.
7- وصول معدم
خير من جاف مكثر 10083.
8- وصول النّاس
من وصل من قطعه 10085.
9- لا يكوننّ
أخوك على قطيعتك أقوى منك على صلته 10369. نمايد بخشنده، و براى كسى كه از مسئلت
تو خاموش است ابتداء كننده (به بخشش) باش.
3- هر كه با
بىچيزى به تو پيوند كند برايت بهتر از كسى است كه با مالدارى از تو ببرد (و شرائط
برادرى را مراعات ننمايد).
4- هر كه به
سبب حرمت اسلام به تو پيوند زند على التحقيق به محكمترين وسيلهها متوسل شده است.
5- پيوند (و
معاشرت) با افاضل موجب سر بلندى مىشود.
6- به هر كه
مىپيونديد در راه خدا بپيونديد، و از كسى كه مىبريد و كناره مىگيريد در راه
خداى سبحان كنارهگيرى كنيد و ببريد.
7- پيوند كننده
ندار بهتر از برنده مالدار است.
8- پيوند كننده
(و احسان كننده واقعى) مردم كسى است كه پيوند كند با كسى كه او را بريده باشد.
9- هرگز برادر
تو بر بريدنت از تو بر پيوند خود قوىتر نباشد (بلكه پيوند بايد قوىتر باشد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1525
التواضع
1- التّواضع
أفضل الشّرفين 1643.
2- التّواضع مع
الرّفعة كالعفو مع القدرة 1952.
3- التّواضع
رأس العقل، و التّكبّر رأس الجهل 2144.
4- اتّضع ترتفع
2250.
5- أعظم النّاس
رفعة من وضع نفسه 3179.
6- أشرف
الخلائق التّواضع و الحلم، و لين الجانب 3223.
7- التّواضع
يرفع، التّكبّر يضع 11.
8- التّواضع
ثمرة العلم 301.
9- التّواضع
يرفع الوضيع 310. فروتنى 1- فروتنى برترين دو شرف و بلندى مرتبه است.
2- فروتنى با
بلندى مرتبه مانند عفو با قدرت است.
3- فروتنى سر
عقل، و تكبّر سر جهل و نادانى است.
4- فروتنى نما
تا بلند مرتبه شوى.
5- بزرگترين
مردم از نظر بلندى و رفعت كسى است كه نفس خويش را پست نموده باشد.
6- بلندترين
خصلتها فروتنى و بردبارى و نرمى پهلو (و خوش خو) است.
7- فروتنى كردن
بلند مىسازد، و تكبر پستى آورد.
8- فروتنى
نتيجه و ميوه دانش است.
9- فروتنى پست
مرتبه را بلند گرداند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1526
10- التّواضع
عنوان النّبل 415.
11- التّواضع
ينشر الفضيلة 522.
12- التّواضع
زكاة الشّرف 939.
13- التّواضع
أشرف السّؤدد 984.
14- التّواضع
سلّم الشّرف 1051.
15- التّواضع
من مصائد الشّرف 1505.
16- إنّك إن
تواضعت رفعك اللّه 3800.
17- بالتّواضع
تكون الرّفعة 4180.
18- بالتّواضع
تزان الرّفعة 4193.
19- بكثرة
التّواضع يتكامل الشّرف 4287. 10- فروتنى دليل و نشانه نجابت است.
11- فروتنى
فضيلت آدمى را منتشر مىگرداند.
12- فروتنى
زكات شرف بزرگى است.
13- فروتنى
شريفترين آقائى و بزرگى است.
14- فروتنى
نردبان شرف و بزرگى است (يعنى هر كه مىخواهد بزرگ شود و به بام شرف رسد بايد
فروتنى كند).
15- فروتنى از
دامهاى شكار شرف و برترى است.
16- براستى كه
اگر تو فروتنى نمائى خداوند تو را بر كشد و بلند گرداند.
17- بسبب
فروتنى بلندى مرتبه حاصل خواهد شد.
18- بوسيله
فروتنى بلندى مرتبه زينت داده مىشود.
19- بسبب
بسيارى فروتنى (در مقابل خدا و خلق) شرف و بزرگى كامل مىشود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1527
20- تواضع للّه
يرفعك 4467.
21- تواضع
المرء يرفعه 4475.
22- تمام
الشّرف التّواضع 4480.
23- تواضع
الشّريف يدعو إلى كرامته 4582.
24- ثمرة
التّواضع المحبّة 4613.
25- حاصل
التّواضع الشّرف 4914.
26- كفى
بالتّواضع شرفا 7023.
27- كفى
بالتّواضع رفعة 7045.
28- كما تتواضع
تعظم 7211.
29- من تواضع
رفع 7676.
30- من كان
متواضعا لم يعدم الشّرف 8131. 20- براى خدا فروتنى نما تا تو را بركشد و بلند
مرتبه گرداند.
21- فروتنى
آدمى (يا مرد) را بالا مىبرد.
22- تمامى شرف
و بلندى مرتبه فروتنى است.
23- فروتنى
كردن بلند مرتبه مردم را به احترام او دعوت خواهد نمود.
24- ثمره و
ميوه فروتنى دوستى است (از خالق و خلق).
25- حاصل و
نتيجه فروتنى بلندى مرتبه است.
26- براى
فروتنى كفايت مىكند شرافت و بلندى مرتبه.
27- براى بلندى
مرتبه كفايت مىكند رفعت و بلندى.
28- آن چنان كه
فروتنى كنى بزرگ شوى.
29- كسى كه فروتنى
كند بلند مرتبه شود.
30- هر كه
متواضع باشد شرف و بلندى مرتبه را از دست ندهد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1528
31- من تواضع
عظّمه اللّه و رفعه 8472.
32- ما تواضع إلّا
رفيع 9468.
33- ما اكتسب
الشّرف بمثل التّواضع 9497.
34- ما تواضع
أحد إلّا زاده اللّه تعالى جلالة 9593.
35- ما أحسن
تواضع الأغنياء للفقراء طلبا لما عند اللّه سبحانه، و ما أحسن تيه الفقراء على
الأغنياء اتّكالا على اللّه سبحانه 9673.
36- لا شرف كالتّواضع
10493.
37- بخفض
الجناح تنتظم الأمور 4302.
الوطن
1- من ضيق
العطن لزوم الوطن 9276. 31- هر كه فروتنى كند خداوند او را بزرگ گرداند و بركشد.
32- فروتنى
ننمايد مگر بلند مرتبه.
33- شرفى مانند
فروتنى كسب نشده (يعنى فروتنى بالاترين شرف است).
34- احدى
فروتنى نكرده مگر آنكه خداوند بلند مرتبه جلالت او را زياد گرداند.
35- چه نيكوست
فروتنى توانگران براى درويشان از جهت طلب آنچه در نزد خداى سبحان است (از اجر و
ثواب) و چه نيكوست تكبر فقراء بر توانگران از جهت اعتماد بر خداى سبحان (كه اوست
روزى ده و روزى رسان).
36- هيچ شرفى
مانند فروتنى (در برابر خلق و خالق) نيست.
37- با
گسترانيدن بال (يعنى فروتنى و هموارى) كارها منظم گردد.
وطن 1- از كم همّتى و تنگدستى است ملازم بودن وطن (و به
مسافرت نرفتن).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1529
2- الاغتراب
أحد الشّتاتين 1617.
المواعظ و الموعظة
1- استصبحوا من
شعلة واعظ متّعظ، و اقبلوا نصيحة ناصح متيقّظ، وقفوا عند ما أفادكم من التّعليم
2545.
2- الا إنّ
أسمع الأسماع من وعي التّذكير و قبله 2758.
3- أنفع
المواعظ ما ردع 2996.
4- أبلغ العظات
الاعتبار بمصارع الأموات 3123.
5- أبلغ العظات
النّظر إلى مصارع الأموات، و الاعتبار بمصائر الآباء 2- رفتن از وطن يكى از دو
پراكندگى است.
پند و پند دهنده 1- از فروغ پرتو پند دهندهاى كه خود پند گرفته
چراغى بر افروزيد، و نصيحت نصيحت كننده بيدار را پذيرفته، و در نزد آنچه به شما از
تعليم عطا كند توقف نموده (يعنى عمل نمائيد).
2- آگاه باش،
براستى شنواترين گوشها گوش كسى است كه فرا گيرد ياد آورى را و آن را بپذيرد.
3- سودمندترين
موعظهها آنست كه باز دارد (و آن تحقق نيابد مگر در درجه اول خود واعظ عامل باشد،
و ديگر آنكه دقّت كند اگر از راه نرمى و محبت اثر بخش است از آن راه، و اگر از راه
درشتى و تندى مفيدتر است آن راه را برگزيند، و براى خدا اقدام به موعظه كند).
4- رساترين
موعظهها عبرت گرفتن از جايگاه افتادن مردگان (گورستان) است.
5- رساترين
موعظه و پندها نظر كردن به محل افتادن مردگان، و عبرت گرفتن
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1530
و الأمّهات 3361.
6- أبلغ ناصح
لك الدّنيا، لو انتصحت بما تريك من تغاير الحالات، و تؤذنك به من البين و الشّتات
3362.
7- إنّ في كلّ
شيء موعظة و عبرة لذوى اللّب و الاعتبار 3460.
8- إنّ أنصح
النّاس أنصحهم لنفسه، و أطوعهم لربّه 3515.
9- إنّ الوعظ
الّذي لا يمجّه سمع، و لا يعدله نفع، ما سكت عنه لسان القول، و نطق به لسان الفعل
3538.
10- الاتّعاظ
اعتبار 175.
11- المواعظ
حياة القلوب 321. به جايگاه بازگشت پدران و مادرانست.
6- رساترين
نصيحت كننده و واعظ براى تو دنياست، اگر از آنچه از تغيير يافتن حالتها كه به تو
ارائه داده، و تو را از دورى و پراكندگى اعلام مىنمايد پند گيرى.
7- براستى در
هر چيزى نصيحت و پندى است براى صاحبان عقل و اعتبار.
8- براستى كه
نصيحت كنندهترين (و يا صاف و خالصترين مردم) نصيحت كننده (و يا صافترين آنهاست)
نسبت به نفس خود، و اطاعت كنندهترين آنهاست پروردگارش را.
9- براستى آن
پندى كه هيچ گوشى آن را بيرون نيفكنده و ردّ ننمايد آن را و هيچ نفعى با آن برابرى
نمىكند آنست كه زبان گفتار از آن خاموش، و به آن زبان كردار گويا باشد (يعنى
بهترين پندها كردار نيكوست نه گفتار بدون كردار).
10- پند گرفتن
عبرت گرفتن است (يعنى بايد از موعظه نتيجه گرفت و عمل كرد نه مجرد شنيدن يا ديدن
باشد).
11- موعظهها
حيات دلهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1531
12- النّصيحة
تثمر الودّ 844.
13- الموعظة
نصيحة شافية 925.
14- المواعظ
كهف لمن وعاها (دعاها، رعاها) 1126.
15- المواعظ
شفاء لمن عمل بها 1169.
16- الوعظ
النّافع ما ردع 1216.
17- المواعظ
صقال النّفوس و جلاء القلوب 1354.
18- بالمواعظ
تنجلى الغفلة 4191.
19- بينكم و
بين الموعظة حجاب من الغفلة و الغرّة 4450.
20- ثمرة الوعظ
الانتباه 4588.
21- خير
المواعظ ما ردع 4952. 12- نصيحت ثمر بخش دوستى است.
13- موعظه و
پند دادن نصيحتى است شفا بخش.
14- موعظهها
براى كسى كه نگه دارد (يا رعايت آن كند و يا با آن دعوت نمايد) پناه خواهد بود.
15- پندها براى
كسى كه به آن عمل نمايد شفاء است.
16- موعظه
سودمند آنست كه باز دارد (شنونده را از عمل بد).
17- موعظهها
پرداز نفسها و جلاء دلهاست.
18- به سبب
مواعظ و نصائح غفلت و بىخبرى زائل مىگردد.
19- ميان شما و
موعظه پردهايست از بىخبرى و فريفتگى (يعنى غفلت و فريفته شدن به دنيايتان شما را
از موعظه بىبهره كرده است).
20- ميوه وعظ و
نصيحت بيدار شدن است.
21- بهترين
موعظهها آنست كه باز دارد (از زشتىها).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1532
22- رحم اللّه
امرأ اتّعظ و ازدجر، و انتفع بالعبر 5207.
23- ربّ آمر
غير مؤتمر 5359.
24- ربّ زاجر
غير مزدجر 5360.
25- ربّ واعظ
غير مرتدع 5361.
26- سمع الأذن
لا ينفع مع غفلة القلب 5618.
27- في المواعظ
جلاء الصّدور 6509.
28- فطنة
المواعظ تدعو إلى الحذر، فاتّعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغير، و انتفعوا بالنّذر
6565.
29- كفى عظة
لذوى الألباب ما جرّبوا 7059.
30- لم يعقل
مواعظ الزّمان من سكن إلى حسن الظّنّ بالأيّام 7549. 22- خداوند مردى را رحمت كند
كه پند گيرد و باز ايستد (از حرام) و به عبرتها سود برد.
23- بسا امر
كننده و واعظى كه خود امر پذير نيست و عمل نكند.
24- بسا باز
دارندهاى كه خود باز نايستاده.
25- بسا واعظى
كه خود باز نايستد.
26- شنيدن گوش
با غفلت دل سودى ندارد (يعنى در پند و اندرز بايد دل بيدار باشد كه آدمى سود برد).
27- در موعظه و
پندها جلاى سينههاست (كه زنگ غفلت زدوده شود).
28- دانا شدن و
دريافتن پندها (آدمى را) بدورى (از آنچه سبب خسران شود) خوانده، پس به عبرتها پند
گرفته، و به تغييرات عبرت گيريد، و به ترسانيدن سودمند گرديد.
29- براى پند
گرفتن صاحبان خرد كفايت مىكند آنچه تجربه كردهاند.
30- از
موعظههاى روزگار پند نگرفته كسى كه به حسن ظنّ به روزگار آرام
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1533
31- من وعظك
فلا توحشه 7828.
32- من وعظك
أحسن إليك 7924.
33- من لم
يتّعظ بالنّاس وعظ اللّه النّاس به 8931.
34- من فهم
مواعظ الزّمان لم يسكن إلى حسن الظّنّ بالأيّام 8938.
35- نعم
الهديّة الموعظة 9884.
36- و قال في
ذكر من ذمّه: هو بالقول مدلّ، و من العمل مقلّ، و على النّاس طاعن، و لنفسه مداهن،
هو في مهلة من اللّه يهوي مع الغافلين، و يغدو گرفته باشد (بلكه كسى پند گيرد كه
مصائب و نوائب را هميشه پيش چشم خويش مجسّم سازد).
31- هر كه تو
را پند داد از او وحشت مكن (با او با نرمى برخورد كن) و يا او را غمناك مساز.
32- هر كه تو
را موعظه كند بسوى تو احسان نموده است.
33- هر كه
بوسيله مردم پند نگيرد خداوند مردم را بسبب او پند دهد (يعنى خود وسيله پند ديگران
شود).
34- هر كه
پندهاى روزگار را بفهمد (و از زبان حال روزگار پند گيرد) بحسن ظنّ ايّام آرام
نگيرد.
35- خوب
هديّهايست موعظه و نصيحت.
36- (مرحوم آمدى
اين روايت را در بيان كسى كه حضرت او را مذمت فرموده نقل كرده، و ليكن از حكمت 142
نهج البلاغه چنين استفاده مىشود كه مردى از حضرت درخواست موعظه كرد حضرت فرمود:
از كسانى نباش كه به آخرت اميد داشته ولى عمل ندارد تا مىرسد به اينجا كه
مىفرمايد كه:) او (آن شخص مزبور) به گفتار دلير (لاف بسيار زده و به گزاف خود را
وصف مىكند) و به عمل فقير و تهيدست، و بر مردم طعنه زننده و براى نفس خود سهل
انگار و بىتفاوت است، او
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1534
مع المذنبين بلا سبيل قاصد، و لا إمام قائد و لا علم مبين، و
لا دين متين، هو يخشي الموت و لا يخاف الفوت 10055.
37- لا تكوننّ
ممّن لا تنفعه الموعظة إلّا إذا بالغت في إيلامه، فإنّ العاقل يتّعظ بالأدب، و
البهائم لا ترتدع إلّا بالضّرب 10352.
38- يا أيّها
النّاس إلى كم توعظون و لا تتّعظون فكم قد وعظكم الواعظون، و حذّركم المحذّرون، و
زجركم الزّاجرون، و بلّغكم العالمون، و على سبيل النّجاة دلّكم الأنبياء و
المرسلون، و أقاموا عليكم الحجّة، و أوضحوا لكم المحجّة، فبادروا العمل، و اغتنموا
المهل، فإنّ اليوم عمل و لا حساب، و غدا حساب و لا عمل، و سيعلم الّذين ظلموا أيّ
منقلب ينقلبون 11000. از جانب خدا با بىخبران در مهلت بسر برده (و در ناز و نعمت
است تا به عذاب اخروى مبتلا گشته) و با گنهكاران نه بر راه راستى و نه با پيشواى
قائدى، و نه با علم آشكار و دين استوارى صبح مىنمايد (از تمام افزونىها بىبهره
بوده) او از مرگ مىترسد، و از فوت (طاعات و سعادتها) نمىترسد.
37- از كسانى
مباش كه موعظه او را سودى نبخشد مگر وقتى كه در به درد رسانيدن و آثار او مبالغه
نمائى (مانند چارپايان) زيرا كه عاقل به ادب پند گرفته، و چارپايان باز نخواهند
ايستاد مگر بزدن.
38- آى مردم تا
چند پند داده شويد، و پند نگيريد، چه بسا در حقيقت شما را پند دهندگان پند داده، و
ترسانندگان ترسانيده، و منع كنندگان منع نموده، و عالمان به شما (مواعظ و حقايق
را) رسانيده، و انبياء و پيمبران شما را راهنمائى كرده، و حجت را بر شما اقامه
نموده، و راه را براى شما واضح كردهاند، پس به عمل مبادرت ورزيده، و مهلت را
غنيمت شماريد زيرا كه امروز (روز) عمل است نه حساب و فردا (ى قيامت) حساب است نه
عمل، و زود است كه مىدانيد كسانى كه ستم كردهاند كه به چه جاى سختى و محل
بازگشتى بازگشت خواهند نمود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1535
39- يحبّ أن
يطاع و يعصي، و يستوفي و لا يوفي، يحبّ أن يوصف بالسّخاء و لا يعطى، و يقتضي و لا
يقتضى 11013.
40- يقول في
الدّنيا بقول الزّاهدين، و يعمل فيها بعمل الرّاغبين 11040.
41- يظهر شيمة
المحسنين، و يبطن عمل المسيئين، يكره الموت لكثرة ذنوبه، و لا يتركها في حياته،
يسلف الذّنب و يسوّف بالتّوبة، يحبّ الصّالحين، و لا يعمل أعمالهم، و يبغض
المسيئين و هو منهم، يقول لم أعمل فأتعنّى، بل أجلس فأتمنّى، يبادر دائبا ما يفنى،
و يدع ما يبقى، يعجز عن شكر ما أوتي، 39- (بعض اين جملهها از فرازهاى حكمت 142
نهج البلاغه است كه شخصى از حضرت درخواست كرد او را موعظه كند آن بزرگوار مطالبى
را بيان داشتند تا به اينجا كه مىفرمايد: مباش از كسانى كه) دوست دارد آنكه مردم
فرمانش برند، و خود فرمان نبرد، و حق خود را تمام بگيرد، و حق ديگران را ندهد،
دوست دارد به سخاوت متصف شود، و چيزى نمىدهد، و از مردم حقوق خود را مطالبه
نموده، و كسى از او مطالبه ننمايد.
40- (اين فراز
نيز از همان خطبه است كه حضرت فرمود: مباش از كسانى كه) در باره دنيا مىگويد به
گفتار زاهدان، و در آن عمل مىنمايد به عمل رغبت كنندگان.
41- (اين
فرازها در حكمت 142 نهج البلاغه با مختصر تفاوتى ذكر شده است كه حضرت مىفرمايد از
چنين كسانى مباش كه) طريقه و خوى نيكوكاران را اظهار كرده، و عمل گنهكاران را در
باطن مىكند، مرگ را بجهت بسيارى گناهانش كراهت داشته، و آنها را (گناهان) در
حياتش ترك نمىكند، گناه را پيش فرستاده، و توبه را پس مىاندازد، شايستگان را
دوست داشته، و نمىكند عملهاى آنان را، و گنهكاران را دشمن داشته و خود از آنان
مىباشد، مىگويد: چرا عمل كنم پس رنج
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1536
و يبتغي الزّيادة فيما بقي يرشد غيره و يغوي نفسه، و ينهى
النّاس بما لا ينتهي، و يأمرهم بما لا يأتي يتكلّف من النّاس ما لم يؤمر و يضيّع
من نفسه ما هو أكثر يأمر النّاس و لا يأتمر، و يحذّرهم و لا يحذر، يرجو ثواب ما لم
يعمل و يأمن عقاب جرم متيقّن، يستميل وجوه النّاس بتديّنه و يبطن ضدّ ما يعلن يعرف
لنفسه على غيره، و لا يعرف عليها لغيره، يخاف على غيره بأكثر من ذنبه، و يرجو
لنفسه أكثر من عمله، يرجوا اللّه في الكبير، و يرجو العباد في الصّغير، فيعطي
العبد ما لا يعطي الربّ، يخاف العبيد في الرّبّ، و لا يخاف في العبيد برم بلكه
مىنشينم و آرزو مىكنم، به آنچه فانى مىشود، با تعب پيشى گرفته، و آنچه را كه
باقى مىماند پيوسته وا مىگذارد، از شكر آنچه داده شده عاجز گشته، و در آنچه باقى
است طلب زيادتى مىنمايد. غير خود را به راه درست ارشاد نموده، و نفسش را اغواء
مىنمايد، و مردم را به آنچه خود از آن باز نمىايستد نهى كرده، و آنان را به آنچه
خود انجام نمىدهد فرمان مىدهد، مردم را به آنچه امر نشده به زحمت انداخته، و از
نفس خود آنچه را كه (انجام آن واجب و) بيشتر است ضايع مىسازد، به مردم امر نموده،
و خود امر پذير نبوده، و امر به اجتناب مىكند، و خود دورى نمىكند، ثواب آنچه را
كه عمل نكرده اميدوار بوده، و از عقاب گناه يقينى ايمن است، به ديندارى (ظاهرى)
خودروهاى مردم را بسوى خود ميل داده، و در نهان ضدّ آنچه را كه در ظاهر مىكند
انجام خواهد داد. (اين فرازها در خطبه 159 و در حكمت 142 نهج البلاغه با مختصر
تفاوتى ذكر شده است) براى نفس خود (حقوقى كه بر ديگران دارد) مىشناسد و (حقوقى كه)
بر نفس خود بر غير خود دارد نمىشناسد، بر غير خود به بيشتر از گناه خود ترسيده
(گناه او را عظيم مىشمارد) و براى نفس خود بيشتر از عمل او اميدوار است، در بزرگ
(نعمتهاى بهشتى) خدا را اميدوار بوده، و در كوچك (نعمتهاى دنيوى) بندگان را
اميدوار است، پس بنده را عطا كرده آنچه را كه پروردگارش را عطا نمىكند (يعنى او
را جهت نفع
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1537
الرّبّ 11041.
42- قد تيقّظ
من اتّعظ 6669.
التوفيق
1- التّوفيق
أشرف الحظّين 1642.
2- التّوفيق و
الخذلان يتجاذبان النّفس فأيّهما غلب كانت في حيّزه 1781.
3- إنّ اللّه
سبحانه إذا أراد بعبد خيرا، وفّقه لإنفاذ أجله، في أحسن عمله و رزقه مبادرة مهله
في طاعته قبل الفوت 3587.
4- التّوفيق
عناية 73. مادى فرمان برد) در اطاعت پروردگار هر گاه مخالف رضاى مخلوق باشد
مىترسد، و در باره بندگان و ظلم و ستم بر آنها، از خدا نمىترسد.
42- در حقيقت
بيدار گشته كسى كه پند پذيرفته است.
توفيق 1- توفيق (يعنى تهيه اسباب خير از جانب خدا) بالاترين
دو بهره است (بهره عمل و بهره توفيق بر عمل).
2- توفيق و
خوارى نفس را مىكشانند، پس هر كدام آنها غلبه كند نفس در جايگاه آن مىباشد.
3- براستى كه
خداوند سبحان وقتى به بندهاى خيرى را اراده كند (و بخواهد نسبت به او خوبى
نمايد)، او را توفيق داده كه عمرش را در نيكوترين عملش سپرى كرده، و او را روزى
نموده كه پيش از مرگ و قبل از فوت در ايام مهلتش در طاعت او مبادرت نمايد.
4- توفيق
عنايتى است (از جانب خداى تبارك و تعالى).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1538
5- التّوفيق
رحمة 162.
6- التّوفيق
إقبال 238.
7- التّوفيق
(الرّفق) مفتاح الرّفق 273.
8- التّوفيق
قائد الصّلاح 295.
9- التّوفيق من
جذبات الرّبّ 539.
10- التّوفيق
أوّل النّعمة 545.
11- التّوفيق
ممدّ العقل 718.
12- التّوفيق
رأس السّعادة 858.
13- التّوفيق
رأس النّجاح 942.
14- التّوفيق
عناية الرّحمن 952. 5- توفيق (خدا) رحمت است.
6- توفيق (از
خدا) رو آوردن (نيكبختى) است.
7- توفيق كليد
نرمى و مدارا است (يا نرمى نسبت به مردم كليد مهربانى پروردگار است نسبت به او).
8- توفيق
كشاننده صلاح و خير و نيكى است.
9- توفيق از
جمله كششهاى پروردگار است (كه آدمى را بسوى ساحت قرب خود جذب مىكند).
10- توفيق اوّل
نعمت است (يعنى قبل از هر كار خير بايد از جانب خدا اسبابش مهيا گردد).
11- توفيق كمك
كار عقل و دانش است.
12- توفيق رأس
نيكبختى است.
13- توفيق رأس
پيروزى است.
14- توفيق
عنايت و توجه خداى رحمان است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1539
15- التّوفيق
أفضل منقبة 962.
16- بالتّوفيق
تكون السّعادة 4196.
17- حسن
التّوفيق خير قائد 4825.
18- حسن
التّوفيق خير معين، و حسن العمل خير قرين 4841.
19- لا معونة
كالتّوفيق 10482.
20- لا نعمة
أفضل من التّوفيق 10637.
21- لم يوفّق
من استحسن القبيح، و أعرض عن قول النّصيح 7563.
22- من وفّق
أحسن 7713.
23- من أمدّه
التّوفيق أحسن العمل 8470.
24- من لم
يمدّه التّوفيق لم ينب إلى الحقّ 9246. 15- توفيق برترين منقبت و فضيلت خواهد
بود.
16- بوسيله
توفيق نيكبختى حاصل خواهد گرديد.
17- نيكوئى
توفيق بهترين كشاننده است (آدمى را به سوى سعادت و نيكبختى).
18- نيكوئى
توفيق بهترين يار، و نيكوئى عمل بهترين همراه خواهد بود.
19- هيچ يارى
مانند توفيق (از جانب خدا) نيست.
20- نعمتى
افزونتر از توفيق (الهى) نيست.
21- توفيق داده
نشده (و يا توفيق حاصل نكرده) كسى كه زشت را نيكو بحساب آورد، و از گفته نصيحت
كننده اعراض نمايد.
22- هر كه (از
جانب خداى بزرگ) برايش اسباب خير مهيا گرديده شد خوبى كند.
23- هر كه
توفيق او را مدد كند عمل را نيكو كند.
24- هر كه
توفيق او را مدد نكند بسوى حق رو نخواهد آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1540
25- من أكبر
التّوفيق الأخذ بالنّصيحة 9305.
26- من توفيق
الحرّ (المرء) اكتسابه المال من حلّه 9393.
27- من توفيق
الرّجل وضع سرّه عند من يستره و إحسانه عند من ينشره 9448.
28- نحمد اللّه
سبحانه على ما وفّق له من الطّاعة، و ذاد عنه من المعصية 9977.
29- من تأيّد
في الأمور ظفر ببغيته 8534.
30- من استنصح
اللّه حاز التّوفيق 8477.
الوفاق
1- كثرة الوفاق
نفاق 7083. 25- از بزرگترين توفيق گرفتن نصيحت (و فرا گرفتن آن) است.
26- از توفيق
(مرد و يا) آزاده كسب كردن اوست مال را از ممّر حلال آن.
27- از توفيق
(الهى نسبت به) مرد گذاشتن سرّ خود در نزد كسى است كه آن را مىپوشاند، و احسان
اوست در نزد كسى كه آن را شكر مىنمايد.
28- خداى سبحان
را ستايش مىكنم بر آنچه كه از براى آن توفيق داده، و بر آنچه از آن از معصيت و
نافرمانى دور ساخته است (اين نخستين فرازى است كه حضرت در خطبه 185 نهج البلاغه در
وصف منافقين ايراد فرموده است).
29- هركه در
كارها (از سوى خدا) تأييد گردد به مطلب خود به پيروزى رسد.
30- هر كه خدا
را ناصح (پند دهنده و يا خالص) شمارد حائز توفيق شود (يعنى توفيق الهى را بدست
آرد).
موافقت 1- موافقت بسيار (بدون آنكه هيچ مخالفتى شود) نفاق
است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1541
الوقاح و الوقاحة
1- بئس الوجه
الوقاح 4396.
2- ما أوقح
الجاهل 9586.
3- وقاحة
الرّجل تشينه 10075.
القحة
1- إيّاك و
القحة، فإنّها تحدوك على ركوب القبائح، و التّهجّم على السّيّئات 2718.
2- القحة عنوان
الشّرّ 341.
3- رأس كلّ شرّ
القحة 5331. بىشرمى 1- بد روئى است روى بىشرم و حياء.
2- چه چيز
نادان را بىحياء نموده است. (البته جهالت او).
3- بىشرمى مرد
او را عيبناك سازد.
بىحيائى 1- بر حذر باش از بىشرمى، زيرا كه آن ترا به سوارى
زشتىها، و رسيدن به گناهان و ارتكاب آنها ميراند.
2- بىحيائى
دليل و يا نشانه و يا سر سخن بديست (چون كسى كه بىشرم بود و از خدا و خلق حياء
نكرد وارد مرتع گناهان خواهد گرديد).
3- رأس هر بدى
بىحيائى است (زيرا كه منشأ گناهان است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1542
التوقير
1- وقّروا
اللّه سبحانه، و اجتنبوا محارمه، و أحبّوا أحبّائه 10103.
2- وقّروا
كباركم، يوقّركم صغاركم 10069.
التقيّة
1- عليك
بالتّقيّة فإنّها شيمة الأفاضل 6137.
2- لا دين لمن
لا تقيّة له 10790.
3- التّقيّة
ديانة 115.
التقوى
1- التّقوى حصن
حصين لمن لجأ إليه 1558. بزرگ داشتن 1- خداى سبحان را تعظيم كنيد، و از حرامهاى
او دورى گزيده، و دوستانش را دوست داريد.
2- بزرگان خود
را تعظيم و توقير كنيد، تا كوچكان شما شما را توقير كنند.
تقيه 1- بر تو باد به تقيّه زيرا كه آن خصلت مردمان صاحب رتبه
است (مانند علماء كه عارف به حكم تقيهاند، تقيّه آن است كه انسان در موضوعى از
احكام و يا در عقيدهاى خود را از دشمن محفوظ دارد).
2- دينى نيست
براى كسى كه تقيهاى براى او نيست.
3- پنهان داشتن
دين در محل مناسب آن، دينداريست.
خويشتن دارى 1- خويشتن دارى قلعهاى است محكم براى كسى كه به
آن پناه برد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1543
2- التّقوى
جمّاع التّنزّه و العفاف 1703.
3- التّقوى
ثمرة الدّين و أمارة اليقين 1714.
4- التّقوى
ظاهره شرف الدّنيا، و باطنه شرف الآخرة 1990.
5- التّقوى آكد
سبب بينك و بين اللّه إن أخذت به و جنّة من عذاب أليم 2079.
6- التّقوى لا
عوض و لا خلف فيه 2154.
7- التّقوى أن
يتّقي المرء كلّما يؤثمه 2162.
8- اتّق تفز
2259.
9- أشعر قلبك
التّقوى، و خالف الهوى تغلب الشّيطان 2356. 2- ترس از خدا بسيار فراهم آورنده پاكيزگى
و پاكدامنى است.
3- خويشتن دارى
ميوه ديندارى و علامت يقين است.
4- خويشتن دارى
ظاهر آن بلندى مرتبه دنيا، و باطنش بلندى مرتبه آخرت است.
5- خويشتن دارى
(يا ترس از خدا) محكمترين وسيلهايست ميان تو و ميان خدا، اگر آن را فراگيرى، و
سپرى است از عذاب دردناك.
6- خويشتندارى
(و ترس از خدا) نيست عوضى از آن و نه جانشينى در آن (يعنى در فضيلت عوض و جانشينى
براى آن تصور نخواهد شد).
7- خويشتن دارى
(يا ترس از خدا) آن است كه مرد از هر چه او را گنهكار مىسازد خود را نگهدارى كند.
8- خويشتن دار
باش تا پيروز شوى.
9- تقوا را
لازمه دل خود قرار ده، و با خواهش مخالفت نما، تا بر شيطان غالب شوى.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1544
10- اتّق اللّه
بعض التّقى و إن قلّ، و اجعل بينك و بينه سترا و إن رقّ 2359.
11- اتّق اللّه
بطاعته، و أطع اللّه بتقواه 2372.
12- اتّق اللّه
الّذي لا بدّ لك من لقائه، و لا منتهى لك دونه 2394.
13- اتّقوا
اللّه جهة ما خلقكم له 2483.
14- اتّقوا
اللّه الّذي إن قلتم سمع، و إن أضمرتم علم 2507.
15- اتّقوا
اللّه حقّ تقاته، و اسعوا في مرضاته، و احذروا ما حذّركم من أليم عذابه 2551.
16- اتّقوا
اللّه تقيّة من سمع فخشع، و اقترف فاعترف، و علم فوجل، و 10- از خدا بترس بعض از
ترسيدن را گر چه اندك بوده، و ميان خود و او پرده و سترى قرار ده گر چه نازك و
باريك باشد.
11- از خدا
بترس بفرمانبردارى او، و اطاعت نما خدا را بترس از او.
12- از خدائى
كه چارهاى براى تو از ملاقات او نبوده، و پايانى برايت غير او نمىباشد بپرهيز.
13- از خدا در
جهت آنچه شما را آفريده است از براى آن بپرهيزيد. (مراد عبادت است چنانكه فرموده:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ سورة الذاريات 56).
14- از خدائى
بترسيد كه اگر بگوئيد مىشنود، و اگر بخاطر بگذرانيد مىداند.
15- از خداوند
آن طور كه سزاوار ترسيدنست (كه باعث فرمانبردارى و مانع از نافرمانى او شود)
بترسيد، و در خشنودى او كوشش نموده، و از آنچه شما را از عذاب دردناكش بر حذر
داشته برحذر باشيد.
16- از خدا
بترسيد ترسيدن كسى كه شنيده باشد پس خشوع كند، و كسب گناه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1545
حاذر فبادر، و عمل فأحسن 2547.
17- الجئوا إلى
التّقوى فإنّه جنّة منيعة، من لجأ إليها حصّنته، و من اعتصم بها عصمته 2553.
18- اعتصموا
بتقوى اللّه، فإنّ لها حبلا وثيقا عروته، و معقلا منيعا ذروته 2554.
19- الا و إنّ
التّقوى مطايا ذلل حمل عليها أهلها، و أعطوا أزمّتها فأوردتهم الجنّة 2769.
20- أوقى جنّة
التّقوى 2892.
21- أمنع حصون
الدّين التّقوى 2952.
22- إنّ
التّقوى عصمة لك في حياتك، و زلفى لك بعد مماتك 3466. كرده پس اعتراف نمايد، و
دانا گشته پس بيم و هراس داشته باشد، و حذر نموده پس شتاب كند، و عمل كرده پس نيكو
انجام داده باشد.
17- بسوى
خويشتندارى پناه بريد، زيرا كه آن سپريست جلو گيرنده. هر كه به آن پناه برد او را
نگه دارد، و كسى كه به آن دست زند نگهدارى كند او را.
18- به تقواى
الهى چنگ زنيد، زيرا كه براى آن ريسمانى است كه محل دست گرفتن آن محكم، و پناهگاهى
است كه قلّه آن بلند است.
19- آگاه باشيد
كه تقوا و پرهيزكارى شتران راميند كه اهل تقوا بر آنها سوارند، و به آنان مهارشان
داده شده، پس آنان را وارد بهشت خواهند نمود.
20- نگاه
دارندهترين سپر تقواست.
21- استوار و
بلندترين ديوار و دژ دين تقوا و خويشتن دارى است.
22- براستى كه
تقوا براى تو در حياتت عصمت و نگهدارنده (از بسيارى از آفات دنيوى و اخروى) و بعد
از ممات سبب قرب و منزلت الهى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1546
23- إنّ اللّه
تعالى أوصاكم بالتّقوى، و جعلها رضاه من خلقه، فاتّقوا اللّه الّذى أنتم بعينه، و
نواصيكم بيده 3610.
24- إنّ تقوى
اللّه حمت أولياءه محارمه، و ألزمت قلوبهم مخافته، حتّى أسهرت لياليهم، و أظمأت
هواجرهم، فأخذوا الرّاحة بالتّعب، و الرّيّ بالظّمأ 3612.
25- إنّ تقوى
اللّه هي الزّاد و المعاد، زاد مبلّغ، و معاد منجح، دعا إليها أسمع داع، و وعاها
خير واع، فأسمع داعيها، و فاز واعيها 3616. 23- براستى كه خداى تعالى شما را به
تقوا سفارش فرموده، و آن را وسيله خوشنودى خود از ميان خلقش قرار داده، پس از
خدائى كه شما در مد نظر اوئيد، و نواصى (و موى جلو سر) شما در دست اوست (يعنى تسلط
كامل بر شما دارد پرهيز كنيد).
24- براستى كه
تقواى خدا دوستان خود را از حرامهاى او جلوگيرى مىكند، و دلهايشان را ز ترس او
لازم گردانيده، بگونهاى كه شبهاى خود را بىخواب نموده، (و آنها به شب زنده دارى
مشغول بوده)، و ميانه روزهاى آنها را تشنه داشته (و آنها روزها را با روزه سپرى
مىنمائيد)، پس راحتى با تعب و رنج، و سيرابى را با تشنگى فرا گرفتهاند.
25- براستى كه
تقواى الهى آن توشه (براى سفر آخرت) و محلّ باز گشتى است (چون بشر به پاداش آن
خواهد رسيد گويا به آن بازگشت خواهد كرد) توشه ايست رساننده (آدمى را به مطلب خود)
و بازگشتى است پيروزى بخش، بسوى آن شنوندهترين دعوت كننده (كه پيامبر و آل باشند)
خوانده است، و بهترين نگهدارنده آن را حفظ كرده (كه عاملين به تقوى باشند)، پس دعوت
كننده به آن آن را به مردم شنوانيده، و نگهدارنده آن به پيروزى رسيدهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1547
26- إنّ
التّقوى حقّ اللّه سبحانه عليكم، و الموجبة على اللّه حقّكم، فاستعينوا باللّه
عليها، و توسّلوا إلى اللّه بها 3617.
27- إنّ تقوى
اللّه لم تزل عارضة نفسها على الأمم الماضين و الغابرين، لحاجتهم إليها غدا إذا
أعاد اللّه ما أبدأ و أخذ ما أعطى، فما أقلّ من حملها حقّ حملها 3618.
28- إنّ التقوى
اللّه حبلا وثيقا عروته، و معقلا منيعا ذروته 3619.
29- إنّ
التّقوى منتهى رضى اللّه من عباده، و حاجته من خلقه، فاتّقوا اللّه 26- براستى كه
تقوا حق خداى سبحان است بر شما، و حقى است كه خدا بر شما واجب نموده، پس به خدا
استعانت بجوئيد بر آن، و بسبب آن بسوى خدا متوسل شويد.
27- براستى كه
تقواى الهى پيوسته نفس خود را بر امّتهاى گذشته و آينده عرضه داشته (گويا خود را
به آنها معرفى مىكند) چون همگى آنها به آن در فرداى قيامت نيازمندند، هر گاه
خداوند اعاده كند آنچه را كه به آن ابتداء نموده (و بار ديگر زنده كند) و باز
ستاند آنچه را كه بخشيده (و آنها را بميراند) پس چه كم است كسى كه آن را بقدرى كه
حق برداشتن آن باشد (با وجود عرضه خود به آنها) برداشته (كه ديگر نقصى در آن ديده
نشود، خلاصه از اين روايت استفاده مىشود كه تمام امتها و تمام افراد در دو وقت
كه مرگ و معاد باشد به تقوا احتياج شديد دارند).
28- براستى كه
براى تقواى الهى ريسمانى است كه حلقه يا گيره آن محكم بوده (كه بدين وسيله انسان
بالا رفته و از مهالك نجات يابد) و پناهگاهى است كه جلوگير و منع كننده است ارتفاع
آن (يعنى هر كه به آن رسيد دست هيچ آفت و زيانى به آن نخواهد رسيد).