گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

4-  پشيمانى بر گناه آن را محو مى‏سازد.

5-  پشيمانى بر گناه استغفار است.

6-  پشيمانى بر گناه از بازگشتن به آن جلوگيرى مى‏كند (يعنى نمى‏گذارد كه انسان دوباره مرتكب معصيت گردد).

7-  پشيمانى دل گناه را پوشيده، و جرم و گناه را مى‏برد (و در حقيقت توبه واقعى پشيمانى است).

پشيمان 1-  خوشا بحال هر پشيمان بر لغزش خود، تلافى كننده گذشته از گناهش را.

2-  هر كه پشيمان شود در حقيقت توبه كرده است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1403

الإنذار

1-  الإنذار إعذار 177.

المنازعة

1-  لا تلاح الدّنيّ فيجترئ عليك 10221.

2-  لا تنازع السّفهاء و لا تستهتر بالنّساء فإنّ ذلك يزري بالعقلاء 10422.

3-  منازعة السّفل تشين السّادة 9813.

المنزل

1-  المنزل البهيّ أحد الجنّتين 1632. ترسانيدن 1-  ترسانيدن (خود) معذور ساختن است (چنانكه سواره‏اى قبل از پامال نمودن پياده خبر داده، و يا راننده‏اى بوق مى‏زند اگر بعد از اخبار، طرف پامال گرديد، منذر معذور است و عرفا مؤاخذه نخواهد شد).

با يكديگر نزاع نمودن 1-  با پست مرتبه منازعه مكن، پس بر تو دلير شود (و رعايت ادب در حق تو ننمايد).

2-  با سفيهان منازعه مكن، و شيفته زنان مشو، زيرا كه چنين كارى عقلاء را عيبناك سازد.

3-  با مردم پست مرتبه نزاع نمودن بزرگى و مهترى را عيبناك مى‏سازد.

منزل و مسكن 1-  منزل خوب يا وسيع يكى از دو بهشت است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1404

2-  من ضاقت ساحته قلّت راحته 9191.

3-  احذر منازل الغفلة و الجفاء و قلّة الأعوان على طاعة اللّه 2600.

4-  كم من بان مالا يسكنه 6958.

التّنزّه و النزاهة

1-  التّنزّه عن المعاصي عبادة التّوابين 1758.

2-  النّزاهة عين الظّرف 463.

3-  التّنزّه أوّل النّبل 527.

4-  النّزاهة آية العفّة 831.

5-  النّزاهة من شيم النّفوس الطّاهرة 1434.

6-  كن متنزّها تكن تقيّا 7137. 2-  هر كه فضاى خانه او (و يا شعاع معاشرت او نسبت به خلق) تنگ باشد را حتى او كم خواهد بود.

3-  از منزلهاى بى‏خبرى، و جفا، و كمى ياران بر طاعت خدا دورى نما (يعنى در چنين جائى اقامت و سكنى مكن، زيرا بيخبران و جنايتكاران دور از معارف و محاسن در آنجا بوده، و از ياران خدا خالى مى‏باشد).

4-  بسا بنا كننده جائى كه در آن سكونت ننمايد.

پاكيزگى از معاصى 1-  پاكيزگى از گناهان عبادت توبه كنندگان است.

2-  پاكيزگى عين كياست و عاقلى است.

3-  پاكيزگى اول نجابت و يا تندى فهم است.

4-  پاكى و پاكيزگى نشانه پاكدامنى است.

5-  پاكيزگى (در زندگى و يا از گناهان) از خصلت‏هاى نفسهاى پاك است.

6-  (از گناهان) پاكيزه باش، تا با تقوا گردى.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1405

النزهة

1-  ربّ نزهة عادت نغصة 5283.

2-  قد تنقلب النّزهة غصّة 6649.

المتنسّك

1-  ربّ متنسّك و لا دين له 5340.

النّساء

1-  النّساء أعظم الفتنتين 1680.

2-  النّساء لحم على وضم إلّا ما ذبّ عنه 1958.

3-  اتّقوا شرار النّساء، و كونوا من خيارهنّ على حذر 2522. شادمانى 1-  بسا شادمان و بى‏غمى كه به كدورتى برگردد (پس نبايد به آن مغرور شد).

2-  گاهى سير و گشت به غصه و اندوه مبدل مى‏گردد.

عبادت كننده 1-  چه بسا عبادت كننده‏اى كه براى او دينى نيست (يعنى نبايد عبادت كسى آدمى را فريب دهد).

زن‏ها 1-  زنها بزرگترين دو فتنه‏اند (يكى از آنها مال و اولاد و ديگرى زنان).

2-  زنها گوشتى هستند بر روى تخته گوشت مگر آنچه از آن دفاع شود.

3-  از زنان بد بپرهيزيد، و از خوبان ايشان بر حذر باشيد (مبادا شما را به مخالفت پروردگار مبتلا سازند).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1406

4-  إيّاك و كثرة الوله بالنّساء، و الإغراء (الاغترار) بلذّات الدّنيا، فإنّ الوله بالنّساء ممتحن، و الغريّ باللّذّات ممتهن 2721.

5-  إيّاك و مشاورة النّساء، فإنّ رأيهنّ إلى أفن، و عزمهنّ إلى وهن، و اكفف عليهنّ من أبصارهنّ، فحجابك لهنّ خير من الارتياب بهنّ، و ليس خروجهنّ بشرّ من إدخالك من لا يوثق به عليهنّ، و إن استطعت أن لا يعرفن (لا يعرفهنّ) غيرك فافعل 2736.

6-  إنّ النّساء همّهنّ زينة الحياة الدّنيا و الفساد فيها 3414.

7-  الاستهتار بالنّساء شيمة النّوكى 1317. 4-  از بسيارى شيفتگى و عشق نسبت بزنان، و از فريب خوردن يا بر انگيختن به لذتهاى دنيا بر حذر باش، زيرا كه دلباخته به زنها در رنج افتاده، و بر انگيخته شده به لذّتها خوار خواهد بود.

5-  (عين همين عبارت در وصيت نامه آن حضرت به امام حسن-  عليه السلام-  ذكر شده هنگامى كه از صفين برگشتند چنانكه در نهج البلاغه كتاب 31 مى‏باشد) بپرهيز از مشورت نمودن با زنها، زيرا كه رأيشان بجانب ضعف، و عزمشان بسوى سستى است، و آنها را از ديدنشان يا از چشمهايشان باز دار (نگذار كه آنها مردم را ببينند، يا مردم آنها را ببينند) در نتيجه آنها را در حجاب كنى بهتر از گمان بد بردن است نسبت به آنها،. و بيرون رفتن آنها از داخل كردن تو فردى را كه مورد اعتماد نيست بر آنها بدتر نبوده، و اگر قدرت دارى كه آنها غير تو را نشناسند، و يا نشناسد آنها را غير تو، پس چنين كارى كن (چون روشن است كه در شناسائى و رفت و آمد با افرادى كه مورد اطمينان نبوده، و متدين نمى‏باشند خالى از مفسده نمى‏باشد، و آدمى را دچار بدگمانى خواهد كرد).

6-  براستى كه زنان انديشه و همت آنها آرايش زندگانى دنيا و فساد در آن است.

7-  به زنها حريص بودن (بگونه‏اى كه پروا نكند از آنچه در حق او از بد

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1407

8-  إن رأيت من نسائك ريبة، فاجعل لهنّ النّكير على الكبير و الصّغير و إيّاك أن تكرّر العتب، فإنّ ذلك يغري بالذّنب، و يهوّن العتب 3747.

9-  خير خصال النّساء شرّ خصال الرّجال 5003.

10-  طاعة النّساء غاية الجهل 5984.

11-  طاعة النّساء تزري بالنّبلاء و تردي العقلاء 6019.

12-  طاعة النّساء شيمة الحمقى 6022.

13-  من استمتع بالنّساء فسد عقله 8015. بگويند) خصلت كم عقلان است.

8-  اگر از زنهاى خود بدگمانى ديدى پس نگهبانى بر بزرگ و كوچك آنها قرار ده، و از اين كار بپرهيز كه سرزنش را تكرار كنى، زيرا تكرار ملامت (آنها را) بر گناه حريص كرده، و سرزنش را خوار و بى‏ارزش مى‏نمايد.

9-  بهترين خصلت‏هاى زنها بدترين خصلت‏هاى مردان است (در نهج البلاغه حكمت 231 چنين دارد: «خيار خصال النساء شرار خصال الرّجال: الزّهو و الجبن و البخل.... آن حضرت بهترين خصلت‏هاى زن‏ها را تكبّر، و ترس و بخيلى بحساب آورده است، و جهت آن را هم بيان فرموده: كه چون زن متكبره باشد بغير شوهر تمكين نكند، و هرگاه بخيل گردد مال خود و شوهرش را نگاه مى‏دارد، و زمانى كه ترسو باشد از آنچه به او رو آورد مى‏ترسد).

10-  فرمانبردارى زنان نهايت نادانى است.

11-  فرمانبردارى زنان مردم نجيب و هوشيار و گرامى را عيبناك ساخت و عقلاء را در هلاكت مى‏اندازد.

12-  فرمانبردارى زنان خصلت مردم احمق يا كم عقل است.

13-  هر كه زمان طولانى از زن‏ها نفع برد و يا پيوسته از آنها لذّت برد (شايد كنايه از كثرت عمل جنسى باشد) عقلش فاسد باشد يا فاسد شود (مرحوم علامه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1408

14-  معاشر النّاس، إنّ النّساء نواقص الإيمان، نواقص العقول، نواقص الحظوظ، فأمّا نقص إيمانهنّ فقعودهنّ في أيّام الحيض عن الصّلاة، و الصّيام، و أمّا نقصان حظوظهنّ فمواريثهنّ على نصف مواريث الرّجال، و أمّا نقصان عقولهنّ، فشهادة امرأتين كشهادة رجل، فاتّقوا شرار النّساء، و كونوا من خيارهنّ على حذر 9877.

15-  لا تطيعوا النّساء في المعروف حتّى لا يطمعن في المنكر 10346.

16-  لا تكثّرنّ الخلوة بالنّساء فيمللنك و تملّهنّ و استبق من نفسك و عقلك بالإبطاء عنهنّ 10414.

17-  لا تحملوا النّساء أثقالكم، و استغنوا عنهنّ ما استطعتم، فإنّهنّ خوانسارى فرموده: ظاهر مشورت با آنهاست و عمل كردن به رأى آنها و يا اعمّ از هر طلب نفعى از ايشان به ملازمت و نوكرى و امثال آن).

14-  آى گروه مردم براستى كه زنها نواقص الإيمان، نواقص العقول، نواقص الحظوظ مى‏باشند اما نقصان ايمانشان از جهت نشستن آنهاست از نماز و روزه در ايام حيض خود (كه تكليف به آنها ندارند) و اما نقصان بهره‏هاى آنها از اين جهت است كه ميراثشان نصف ميراث مردانست، و اما نقصان عقلشان از اين جهت خواهد بود كه شهادت دو زن مانند شهادت يك مرد است، بنا بر اين از بدهاى زنان پرهيز كنيد و از خوبانشان بر حذر باشيد، (زيرا با نقصان عقل هر لحظه امكان بدى در آنها انتظار مى‏رود).

15-  زن‏ها را در كار خوب اطاعت نكنيد تا در كار بد طمع نكنند.

16-  خلوت با زنان را بسيار مكن، پس از تو ملول و افسرده شده و تو هم از آنها ملول گردى، و از براى نفس و عقل خود به درنگ كردن از آنها باقى بگذار (و جان و عقلت را فداى مباشرت با آنها مكن).

17-  سنگينى‏هاى خود را بار زنها مكنيد (تا مى‏توانيد كارهاى خود را انجام‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1409

يكثرن الامتنان، و يكفرن الإحسان 10415.

18-  المرأة شرّ كلّها و شرّ منها أنّه لا بدّ منها 1887.

19-  المرأة عقرب حلوة اللّسعة (اللّسبة) 1424.

20-  إنّما المرأة لعبة فمن اتّخذها فليغطّها 3880.

21-  صيانة المرأة أنعم لحالها و أدوم لجمالها 5820.

22-  لا تملّك المرأة ما جاوز نفسها، فإنّ المرأة ريحانة، و ليست بقهرمانة 10372. دهيد) تا قدرت داريد از آنان بى‏نياز شويد، زيرا كه آنها (در كار) منت بسيار گذاشته و كفران احسان كنند.

18-  زن همه آن بد، و بدتر از آن اين كه چاره‏اى از آن نيست.

19-  زن عقربى است شيرين گزش.

20-  همانا بس زن اسباب لهو و لعب و يا موجودى است كه با آن بازى كنند، چون چنين است هر كه آن را فرا گيرد پس بايد او را بپوشاند.

21-  نگهدارى زن (از تماس با اجنبى و از رفتن به جاهائى كه از نظر شرع نكوهيده است مانند عروسى‏ها، بازار، مجالس عزا، و يا از خدمت خانه مانند طباخى، و جاروب كردن و مانند آن) از براى حال او شايسته‏تر، و براى جمال و زيبائيش پاينده‏تر است.

22-  (اين فراز نيز از فرازهاى وصيت آن حضرت است 31 نهج البلاغه به امام حسن-  عليه السلام-  بعد از آنكه فرموده: از مشورت با زنها بپرهيز زيرا انديشه آنها رو بناتوانى و تصميمشان رو بسستى است و با حجاب و پوشاندن چشمهاى آنها را باز دار زيرا سخت گرفتن حجاب براى ايشان پاينده‏تر است و بيرون رفتن آنان بدتر نيست از اين كه تو كسى را كه اطمينان به او نمى‏باشد بر آنها وارد سازى و اگر مى‏توانى كارى كن كه غير تو را نشناسند بكن و) زن را به آنچه (مربوط به او نيست و)

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1410

نسيان اللّه

1-  من نسي اللّه أنساه نفسه 7797.

2-  النّسيان ظلمة و فقد 603.

3-  من نسي سبحانه أنساه اللّه نفسه و أعمى قلبه 8875.

النّصح و النصيحة

1-  النّصح يثمر المحبّة 614.

2-  النّصيحة من أخلاق الكرام 1298.

3-  ربّما نصح غير النّاصح 5365. از نفس او در گذرد مسلط مكن (مرحوم خوانسارى چنين ترجمه كرده: مالك نشود زن آنچه را كه...) زيرا كه زن ريحانه است (گياه خوشبو) و قهرمان نيست (يعنى نبايد متصدى امورى شود كه از حد او بيرونست بلكه بايد بكارهاى مربوطه بپردازد). فراموشى خدا 1-  هر كه خدا را فراموش كند خداوند نفس او را فراموش او كند (يعنى او را بخود واگذار كه خود را هم فراموش كند هيچگاه در اصلاح نفس بر نيايد).

2-  فراموشى (خدا) تاريكى و نيافتن (راه حق) است.

3-  هر كه خداى سبحان را فراموش نمايد خداوند نفسش را فراموش او گردانده، و دلش را كور كند.

خالص بودن و نصيحت 1-  خالص بودن مثمر محبت است.

2-  خالص بودن (و يا پند دادن) از اخلاق نيكوكاران است.

3-  چه بسا نصيحت كند كسى كه خالص نيست (داراى غل و غش است).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1411

4-  ربّما غشّ المستنصح 5366.

5-  طوبى لمن أطاع ناصحا يهديه و تجنّب غاويا يرديه 5944.

6-  قد جهل من استنصح أعدائه 6663.

7-  قد نصحتم فانتصحوا و بصّرتم فأبصروا و أرشدتم فاسترشدوا 6683.

8-  قد دللتم إن استدللتم و وعظتم إن اتّعظتم و نصحتم إن انتصحتم 6684.

9-  كيف ينتفع بالنّصيحة من يلتذّ بالفضيحة 7008.

10-  من تاجرك بالنّصح فقد أجزل لك الرّبح 8699.

11-  من تاجرك في النّصح كان شريكك في الرّبح 9053. 4-  چه بسا غش نمايد و ناصاف باشد آنكه از او طلب نصيحت مى‏شود.

5-  خوشا بحال كسى كه از نصيحت كننده‏اى كه او را هدايت مى‏نمايد پيروى كرده، و از كسى كه هلاك كند او را و يا بهلاكت اندازد دورى گزيند.

6-  در حقيقت نادانست كسى كه از دشمنان خود درخواست نصيحت نمايد.

7-  در حقيقت نصيحت كرده شده‏ايد پس نصيحت پذير باشيد و بينا شده‏ايد پس ببينيد و راهنمائى گشته‏ايد پس براه درست برويد.

8-  در حقيقت رهنمود شده‏ايد اگر راه بجوئيد و پند داده شده‏ايد اگر پند پذيريد و نصيحت كرده شده‏ايد اگر قبول نصيحت كنيد.

9-  چگونه به نصيحت منتفع مى‏گردد كسى كه از رسوائى لذّت مى‏برد.

10-  هر كه با تو به نصيحت سودا كند پس در حقيقت براى تو سود را بزرگ گرداند.

11-  هر كه در نصيحت و پند با تو تجارت نمايد، در سود شريك تو خواهد بود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1412

12-  من أحسن النّصيحة الإبانة عن القبيحة 9304.

13-  من أحسن الدّين النّصح 9378.

14-  من أفضل النّصح الإشارة بالصّلح 9379.

15-  مرارة النّصح أنفع من حلاوة الغشّ 9799.

16-  مناصحك مشفق عليك محسن إليك ناظر في عواقبك مستدرك فوارطك ففي طاعته رشادك و في مخالفته فسادك 9839.

17-  نصحك بين الملاء تقريع 9966.

18-  لا تردّنّ على النّصيح و لا تستغشّنّ المشير 10279.

19-  لا تنتصح بمن فاته العقل و لا تثق بمن خانه الأصل فإنّ من فاته 12-  از بهترين نصيحت ظاهر كردن افعال زشت قبيح است (كه به طرف عيوب او را بگويد و آن را ظاهر سازد).

13-  از نيكوترين (دستورات) دين است نصيحت كردن و يا صاف بودن.

14-  از افزونترين صاف بودن (و يا موعظه) اشاره كردن به صلح است (ميان دو نفر كه با هم دشمنى كرده‏اند).

15-  تلخى نصيحت از شيرينى ناصافى و غش نمودن سودمندتر است.

16-  نصيحت كننده تو ترسناك است بر تو (كه مبادا در هلاكت و ضلالت افتى) احسان كننده بسوى تو، ناظر در عاقبت‏هاى تو، استدراك نماينده كوتاهى‏ها و از دست رفته‏هاى تو خواهد بود، پس در پيروى او رشدت، و در مخالفت او فساد تو مى‏باشد.

17-  نصيحت كردن تو در ميان جمعيت سرزنش است.

18-  بر نصيحت كننده رد مكن و هرگز اشاره كننده (بصلاح حال) را غش كننده طلب مفرما.

19-  پند كسى را نپذير كه عقل را از دست داده باشد، و به كسى كه اصل‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1413

العقل يغشّ من حيث ينصح و من خانه الأصل يفسد من حيث يصلح 10399.

20-  لا إخلاص كالنّصح 10504.

21-  لا واعظ أبلغ من النّصح 10622.

22-  لا خير في قوم ليسوا بناصحين و لا يحبّون النّاصحين 10884.

23-  لا ينصح اللّئيم أحدا إلّا عن رغبة أو رهبة فإذا زالت الرّغبة و الرّهبة عاد إلى جوهره 10910.

24-  يا أيّها النّاس اقبلوا النّصيحة ممّن نصحكم و تلقّوها بالطّاعة ممّن حملها إليكم، و اعلموا أنّ اللّه سبحانه لم يمدح من القلوب إلّا أوعاها (و نژاد) به او خيانت كرده (و داراى اصل و نژادى نيست) اعتماد مكن، زيرا كسى كه عقل را از دست داده از جائى كه نصيحت مى‏كند غش كرده (و خيانت خواهد نمود) و كسى كه اصل به او خيانت كرده (و اصيل نيست) افساد مى‏كند، از جائى كه اصلاح مى‏نمايد (چون بد ذات است).

20-  هيچ اخلاصى مانند نصيحت نيست.

21-  نيست واعظى رساتر از نصيحت (دوستان و آشنايان زيرا كسى كه از دوستان پند نگيرد از هيچ واعظى پند نخواهد گرفت).

22-  خيرى نيست در قومى كه نصيحت كننده (و يا خالص) نبوده و نصيحت كنندگان (و يا افراد خالص را) دوست ندارند.

23-  صاف و خالص نشود لئيم با كسى مگر از راه رغبت (باحسان) يا ترس، و چون رغبت و ترس بر طرف شود به گوهر خود بر گردد (يعنى دنى و پست مرتبه است).

24-  اى مردم نصيحت و پند را از هر كه شما را نصيحت كند بپذيريد، و آن را بطاعت از هر كه بسوى شما آن را حمل مى‏نمايد تلقّى نمائيد، و بدانيد كه خداى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1414

للحكمة، و من النّاس إلّا أسرعهم إلى الحقّ إجابة، و اعلموا أنّ الجهاد الأكبر جهاد النّفس، فاشتغلوا بجهاد أنفسكم تسعدوا، و ارفضوا القال و القيل تسلموا، و أكثروا ذكر اللّه تغنموا، و كونوا عباد اللّه إخوانا تسعدوا لديه بالنّعيم المقيم 11005.

25-  لا نصح كالتّحذير 10448.

26-  من عصى نصيحة نصر ضدّه 8355.

27-  من أقبل على النّصيح أعرض عن القبيح 8683.

28-  من استغشّ النّصيح غشيه القبيح 8684.

29-  من أعرض عن نصيحة النّاصح أحرق بمكيدة الكاشح 8697. سبحان از دلها نستوده مگر نگهدارنده‏ترين آنها را براى حكمت، و از مردم (نستوده) مگر شتاب كننده‏ترين ايشان را بسوى حق در اجابت (و قبول) و بدانيد كه جهاد اكبر جهاد نفس است، پس به جهاد نفسهاى خود اشتغال پيدا كنيد تا نيكبخت گرديد، و قال و قيل را واگذاريد (كمتر بسخن بپردازيد) تا سالم مانيد، و بسيار ياد خدا كنيد تا نفع عمده بريد، و آى بندگان خدا برادر يكديگر باشيد تا در نزد او (خدا) به نعمت پاى بر جا، نيكبخت گرديد.

25-  هيچ نصيحتى مانند ترسانيدن (از معاصى) نيست.

26-  هر كه پند دهنده خود را نافرمانى كند دشمن خويش را يارى نموده است.

27-  هر كه بر نصيحت كننده رو آورد از زشتى رو گرداند.

28-  هر كه نصيحت كننده را صاحب غش بحساب آرد (و پنديات او را با غرض آميخته داند) زشتى او را فرو گيرد.

29-  هر كه از پند پند دهنده رو گرداند بمكر و حيله دشمنى كه دشمنى خود را پنهان مى‏دارد بسوزد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1415

30-  من خالف النّصح هلك 7743.

31-  قد يستفيد الظّنّة النّاصح 6622.

32-  قد يغشّ المستنصح 6623.

33-  قد ينصح غير النّاصح 6624.

34-  كيف ينصح غيره من يغشّ نفسه 6999.

35-  لربّما خان النّصيح المؤتمن و نصح المستخان 7391.

36-  من نصحك فقد أنجدك 7767.

37-  من استنصحك فلا تغشّه 7827.

38-  من نصحك أشفق عليك 7923. 30-  هر كه مخالفت نصيحت و پند نمايد هلاك گردد.

31-  گاهى نصيحت كننده (يا كسى كه صاف است) بد گمانى را سود مى‏برد (به اعتبار اين كه طرف خيال غرض در حق او مى‏نمايد).

32-  گاهى ناصافى مى‏كند طلب نصيحت كرده شده (يعنى كسى كه از او طلب نصيحت مى‏كنند).

33-  گاهى غير نصيحت كننده يا غير صاف خالص مى‏گردد.

34-  چگونه غير خود را نصيحت مى‏نمايد (يا صاف است) كسى كه با نفس خود ناصاف مى‏باشد 35-  چه بسا چنين اتفاق افتد كه نصيحت كننده امين خيانت كرده و كسى كه خائن بحسان آمده خالص باشد و يا پند دهد.

36-  هر كه تو را نصيحت كند در حقيقت تو را يارى نموده است.

37-  هر كه از تو طلب نصيحت نمايد پس با او غش مكن.

38-  هر كه تو را نصيحت نمايد بر تو ترسيده و محبت و شفّقت نمايد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1416

39-  من استغشّ النّصيح استحسن القبيح 8104.

40-  من قبل النّصيحة أمن من الفضيحة 8344.

41-  النّصيحة تثمر الودّ 844.

نصرة الحق

1-  إن كنتم لا محالة متعصّبين فتعصّبوا لنصرة الحقّ و إغاثة الملهوف 3738.

2-  لو لم تتخاذلوا عن نصرة الحقّ لم تهنوا عن توهين الباطل 7596. 39-  هر كه نصيحت كننده خود را مغرض بحساب آرد (يعنى كارهاى زشت خود را نيكو قلمداد كند و پنديات ناصح را بر خلاف) و يا هر كه از نصيحت كننده طبق خواهش خود نصيحت طلبد زشت را نيكو پندارد.

40-  هر كه قبول نصيحت كند از رسوائى ايمن خواهد گرديد.

41-  نصيحت مثمر دوستى است.

يارى حق 1-  اگر ناچار متعصب خواهيد بود، پس در يارى حق و فرياد رسى ستمديده بيچاره متعصب باشيد.

2-  اگر از يارى كردن حق پشت نگردانيده بوديد از خوارى باطل ناتوان و سست نمى‏شديد (يعنى مى‏توانستيد باطل را سرنگون كنيد، مخفى نماند كه عبارت ناقص است و بنا بر آنچه در نهج البلاغه خطبه 165 ذكر شده است: «أيّها الناس لو لم تتخاذلوا عن نصر الحقّ و لم تهنوا عن توهين الباطل لم يطمع فيكم من ليس مثلكم...» بنا بر اين معنى چنين است اگر شما از يارى حق يكديگر را باز نمى‏داشتيد و از پست گردانيدن باطل (معاويه) سستى نمى‏كرديد در شما طمع نمى‏كرد كسى كه مثل شما نيست و عليه شما قوت نمى‏گرفت.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1417

3-  من نصر الحقّ أفلح 7699.

4-  انصر اللّه بقلبك و لسانك و يدك فإنّ اللّه سبحانه قد تكفّل بنصرة من ينصره 2382.

5-  من نام عن نصرة وليّه انتبه بوطأة عدوّه 8673.

6-  من أحدّ سنان الغضب للّه سبحانه قوي على أشدّاء الباطل 8750.

7-  لم يعدم النّصر من انتصر بالصّبر 7538.

نصرة الباطل

1-  من نصر الباطل خسر 7696. 3-  كسى كه يارى حق كند رستگار گردد.

4-  خدا را با دل و زبان و دست خود يارى نما، زيرا كه خداوند سبحان در حقيقت متكفل و ضامن نصرت كسى است كه او را يارى كند.

5-  هر كه از يارى كردن وليّ خود (خدا و رسول و امام يا كسى كه در خط آنها حركت مى‏كند) بخوابد (و نسبت به آن بى‏تفاوت باشد) به لگد و پامال كردن دشمن خود بيدار خواهد گرديد.

6-  هر كه نيزه خشم را براى خداى سبحان تيز نمايد عليه نيروهاى باطل قوى خواهد گرديد (در نهج البلاغه كلمات قصار 165 چنين دارد «قوي على قتل أشدّاء الباطل» يعنى بر كشتن سخت‏ترين باطل پيروز شود).

7-  نصر (و غلبه) را از دست نداده كسى كه بصبر و شكيبائى يارى جسته است.

يارى باطل 1-  هر كه يارى باطل كند زيان بيند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1418

الانتصار

1-  من انتصر بأعداء اللّه استحقّ الخذلان 8580.

2-  من انتصر باللّه عزّ نصره 8707.

من كان اللّه نصيره

1-  من يكن اللّه نصيره يغلب خصمه و يكن له حزبا 8818.

الانتصاف

1-  لا ينتصف البرّ من الفاجر 10732. يارى خواستن 1-  هر كه از اعداء خدا يارى جويد مستحق خذلان و خوارى گردد.

2-  هر كه بخدا يارى جويد يارى او غالب باشد (يعنى خداوند ياريش كند). خدا يار 1-  هر كه خداوند يارى كننده او باشد بر دشمن خود پيروز گشته، و برايش گروهى خواهد بود (در اينجا حضرت لطيفه‏اى بكار برده است كه خداوند با اين كه فرد است او را گروه معرفى فرموده، يعنى چنانكه لشكر و قشون سبب پيروزى هستند خداى واحد احد نيز همچون لشكر و بالاتر سبب غلبه خواهد بود آرى غلبه گروه هم با خواست اوست).

انتصاف و انتقام 1-  نيكو كار از فاسق انتقام نخواهد كشيد (ممكن است از جهت برترى خود باشد و يا آنكه مى‏داند اگر انتقام كشد او بدتر خواهد نمود).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1419

2-  لا ينتصف عالم من جاهل 10733.

3-  لا ينتصف الكريم من اللّئيم 10735.

4-  لا ينتصف من سفيه قطّ إلّا بالحلم عنه 10879.

الإنصاف

1-  الإنصاف راحة، الشّرّ وقاحة 16.

2-  الإنصاف عنوان النّبل 264.

3-  الإنصاف شيمة الأشراف 570.

4-  الإنصاف أفضل الفضائل 805.

5-  الإنصاف يرفع الخلاف و يوجب الايتلاف 1702.

6-  الإنصاف من النّفس كالعدل في الإمرة 1951. 2-  عالم از جاهل انتقام نكشد (بهمان اعتبار).

3-  كريم از لئيم انتقام نكشد (بهمان اعتبار).

4-  از سفيه (كم حلم و يا نادان) هرگز استيفاى حق نمى‏شود مگر به بردبارى از او (بهمان اعتبار كه جلوتر ذكر شد).

انصاف 1-  داد رسى و عدل را حتى (يا سبب راحتى) است، و بدى نشانه كمى حياء است.

2-  انصاف و عدل نشانه (و دليل نجابت و) هوشيارى است.

3-  عدل شيوه بزرگان است.

4-  انصاف برترين فضيلت‏هاست.

5-  حق دادن بطرف مخالفت را برطرف ساخته، و باعث الفت مى‏گردد.

6-  انصاف از نفس، مانند دادگريست در امارت و حكومت.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1420

7-  إنّ أعظم المثوبة مثوبة الإنصاف 3387.

8-  الإنصاف أفضل الشّيم 971.

9-  الإنصاف يستديم المحبّة 1076.

10-  الإنصاف يألف (يؤّلّف) القلوب 1130.

11-  إنّك إن أنصفت من نفسك أزلفك اللّه 3803.

12-  بالنّصفة تدوم الوصلة 4190.

13-  ثلاثة لا ينتصفون من ثلاثة أبدا: العاقل من الأحمق، و البرّ من الفاجر، و الكريم من اللّئيم 4674.

14-  على الإنصاف ترسخ الموّدة 6190.

15-  عامل سائر النّاس بالإنصاف و عامل المؤمنين بالإيثار 6342. 7-  براستى كه بزرگترين پاداش خوب، پاداش انصاف است.

8-  انصاف برترين خصلت‏هاست.

9-  انصاف دوستى را پاينده دارد.

10-  انصاف دلها را بهم پيوند مى‏دهد.

11-  براستى كه تو اگر از جانب نفس خود انصاف دهى خداوند ترا (بجوار رحمت خود) نزديك گرداند.

12-  بعدل و انصاف، پيوند پايدار خواهد شد.

13-  سه دسته‏اند كه از سه دسته ديگر داد خود هرگز نمى‏گيرند: عاقل از احمق، نيكوكار از بيباك از گناه، و كريم از لئيم.

14-  بر انصاف و عدل است كه دوستى ثابت مى‏ماند.

15-  با همه مردم با عدل و انصاف عمل نموده، و با مؤمنين به ايثار عمل نما. (يعنى آنان را بر خود مقدم دار).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1421

16-  غاية الإنصاف أن ينصف المرء نفسه 6367.

17-  من أنصف أنصف 7692.

18-  من عدم إنصافه لم يصحب 8114.

19-  من منع الإنصاف سلبه اللّه الإمكان 8394.

20-  من كثر إنصافه تشاهدت النّفوس بتعديله 8408.

21-  من تحلّى بالإنصاف بلغ مراتب الإشراف 8734.

22-  من لم ينصفك منه حياؤه لم ينصفك منه دينه 9004.

23-  مع الإنصاف تدوم الأخوّة 9736. 16-  انتها درجه انصاف آنست كه مرد نسبت به نفس خود منصف باشد (و شكى نيست در اين كه انصاف در نفس انصاف نسبت بديگران هم هست، بلكه بالاتر، چون وقتى نسبت بنفس انصاف را بكار مى‏برد، كه تا حدودى حق ديگران را بهتر مراعات كند).

17-  كسى كه (با مردم) انصاف بكار برد (با او) انصاف شود.

18-  هر كه انصاف نداشته باشد مصاحبت نشود (يعنى كسى رفيق او نخواهد شد چون بى‏انصاف است).

19-  هر كه عدل و انصاف نكند خداوند از او امكان را سلب و برطرف سازد.

20-  هر كه عدل و انصافش بسيار باشد، همه نفسها به تعديل او گواهى دهند (همه گويند شخص عادلى است).

21-  هر كه به انصاف زيور يابد به مرتبه‏هاى بلند نائل گردد.

22-  هر كه شرم و حيائش سبب انصاف در حق تو نشود دينش انصاف نياورد (يعنى حياء در غالب اوقات سبب عدل و انصاف گردد نه دين).

23-  با انصاف برادرى پايدارى مى‏ماند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1422

24-  الإنصاف زين الإمرة 923.

المنصف

1-  المنصف كثير الأولياء و الأودّاء 2116.

2-  أنصف النّاس من أنصف من نفسه من غير حاكم عليه 3345.

3-  إنّ من فضل الرّجل أن ينصف من نفسه، و يحسن إلى من أساء إليه 3481.

4-  المنصف كريم، الظّالم لئيم 54.

المنظر

1-  لا خير في المنظر إلّا مع حسن المخبر 10896. 24-  انصاف (و عدالت) زينت حكومت است.

شخص منصف 1-  شخص منصف محبان و دوستان او بسيار است.

2-  با انصاف‏ترين مردم كسى است كه بدون حاكمى بر او از نفس خود انصاف دهد، (يعنى خود حكم بحق كند، نيازى بگفتن ديگرى نداشته باشد).

3-  براستى كه از افزونى مرتبه مرد آنست كه با مردم از نفس خود با عدالت رفتار كند، و به كسى كه نسبت به او بدى كرده احسان و نيكوئى نمايد.

4-  دادگر بزرگوار، و ستمگر پست است.

هيئت و صورت 1-  خيرى در منظر (هيئت و صورت كه جايگاه نظر است) نيست مگر با نيكوئى مخبر (جاى خبر از او كه احوال او يا سخن او يا زبانش باشد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1423

النّظم في العمل

1-  اجعل لكلّ إنسان من خدمك عملا تأخذه به فإنّ ذلك أحرى أن لا يتواكلوا في خدمتك 2432.

النّعمة

1-  النّعمة موصولة بالشّكر، و الشّكر موصول بالمزيد، و هما مقرونان في قرن، فلن ينقطع المزيد من اللّه سبحانه حتّى ينقطع الشّكر من الشّاكر 2091.

2-  استصلح كلّ نعمة أنعمها اللّه عليك، و لا تضع نعمة من نعم اللّه عندك 2412. نظم 1-  براى هر فردى از خدمتكاران خود كارى را معيّن كن كه او را به آن مؤاخذه نمائى، زيرا چنين كارى سزاوارتر از آنست كه هر يك در خدمت تو بر يكديگر اعتماد نكنند (يعنى وقتى كار معين گرديد در آن اهتمام ورزيده انجامش دهند، ولى وقتى خدمت خاصّى نبود حواله بديگرى كرده، و گويند: چرا من انجام دهم او چرا انجام ندهد).

نعمت 1-  نعمت به شكر پيوسته، و شكر بزيادتى، و هر دو در يك شاخ همراهند، پس زيادتى از خداى پاك و منزه بريده نخواهد شد تا آنكه شكر از شكرگذار بريده شود (اين روايت اشاره به آيه مباركه لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ مى‏باشد).

2-  هر نعمتى را كه خداوند بر تو انعام فرموده طلب صلاح كرده و آن را در مصرف خود صرف نما، و نعمتى از نعمتهاى خدا را كه در نزد تست ضايع‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1424

3-  و لير عليك أثر ما أنعم اللّه سبحانه به عليك 2413.

4-  استتمّوا نعم اللّه عليكم بالصّبر على طاعته، و المحافظة على ما استحفظكم من كتابه 2520.

5-  احذروا نفار النّعم فما كلّ شارد بمردود 2617.

6-  ألا و إنّ من النّعم سعة المال، و أفضل من سعة المال صحّة البدن، و أفضل من صحّة البدن تقوى القلب 2776.

7-  أفضل ما منّ اللّه سبحانه به على عباده: علم، و عقل، و ملك و عدل 2205.

8-  أحسن النّاس حالا في النّعم من استدام حاضرها بالشّكر و ارتجع مكن، و يا نعمتى از نعمتهاى خدا در نزد تو ضايع نشود.

3-  بايد كه در تو نشانه آنچه خداوند سبحان بوسيله آن بر تو انعام كرده ديده شود (تا اين كه مردم نعمت‏هاى خدا را در بندگان او مشاهده كرده، محبت‏هاى آفريدگار خويش را دريابند).

4-  نعمت‏هاى خدا را بر خود بوسيله صبر بر طاعت او، و محافظت بر آنچه از شما نگهدارى آن را (با عمل به احكام و تعظيم و توقير آن) نسبت به كتابش خواسته تمام گردانيد.

5-  از گريختن نعمت‏ها (بسبب معاصى) دورى نمائيد، چون هرگريزان برگشت نخواهد كرد.

6-  آگاه باشيد، براستى كه از نعمتهاست توسعه مال، و برتر از توسعه مال تندرستى، و برتر از تندرستى تقواى دل است.

7-  افزونترين چيزى كه خداوند سبحان بوسيله آن بر بندگانش منّت نهاده: علم و عقل، و پادشاهى، و عدل است.

8-  بهترين مردم از نظر حال در باره نعمت‏ها كسى است كه حاضر آن را با

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1425

فائتها بالصّبر 3282.

9-  أقلّ ما يلزمكم للّه تعالى أن لا تستعينوا بنعمه على معاصيه 3330.

10-  إنّ للّه سبحانه عبادا يختصّهم بالنّعم لمنافع العباد، يقرّها في أيديهم ما بذلوها فإذا منعوها نزعها منهم و حوّلها إلى غيرهم 3469.

11-  إنّ للّه تعالى في السّرّاء نعمة الإفضال، و في الضّرّاء نعمة التّطهير 3529.

12-  النّعم تدوم بالشّكر 1088.

13-  إن استطعت أن لا يكون بينك و بين اللّه ذو نعمة فافعل 3718. شكر پايدار نموده، و رفته آنها را بصبر باز گرداند (از اين روايت استفاده مى‏شود كه نعمت‏هاى رفته با صبر و شكيبائى باز گردانده خواهد شد پس بايد شكر و صبر نمود).

9-  كمترين چيزى كه براى خداى تعالى بر شما لازم مى‏شود آنست كه كمك نگيريد از نعمت‏هاى او بر نافرمانيهاى او (يعنى نعمت‏ها را صرف معاصى نكنيد بلكه آنها را در طاعت خدا بكار بريد).

10-  براستى كه براى خداى سبحان بندگانى است كه آنها را به نعمت‏ها از براى منفعت‏هاى بندگان مخصوص گردانيده، آن نعمت‏ها را مادامى در دست آنان مى‏گذارد كه بخشش كنند، پس هر گاه از آنها جلوگيرى نمودند آن را از آنها گرفته، و بسوى غير ايشان تحويل مى‏دهد.

11-  براستى كه براى خداى تعالى در شادى است نعمت احسان، و در سختى و تنگى است نعمت تطهير از گناهان (يعنى انسان دائم متنعم است خيال نكند تنها در وقت سلامتى و خوشى داراى نعمت خواهد بود).

12-  نعمتها بوسيله شكر دوام پيدا خواهد كرد.

13-  اگر چنين توانائى دارى كه ميان تو و خدا ولىّ نعمتى نباشد پس‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1426

14-  إنّما يعرف قدر النّعم بمقاساة ضدّها 3879.

15-  إذا رأيت اللّه سبحانه يتابع عليك النّعم مع المعاصي فهو استدراج لك 4047.

16-  إذا نزلت بك النّعمة فاجعل قراها الشّكر 4065.

17-  إذا رأيت ربّك يتابع عليك النّعم فاحذره 4082.

18-  بعوارض الآفات تتكدّر النّعم 4252.

19-  ربّ منعم عليه مستدرج بالنّعمى 5318. بكن (معلوم است كه استطاعت تحقق پيدا نكند).

14-  همانا بس قدر نعمت‏ها بقياس كردن يا به رنج كشيدن ضدّ آنها شناخته مى‏شود (يعنى تا كسى نعمتى را از دست ندهد و بزحمت فقدان نعمت دچار نگردد قدر نعمت را نخواهد فهميد).

15-  هر گاه ديدى كه خداى سبحان بر تو با وجود معاصى نعمت‏ها را پى در پى مى‏فرستد، پس آن استدراج است براى تو، (يعنى نظر لطف خود را از تو قطع كرده، كى شود نعمتها را از تو بگيرد و تو را بسبب گناه كيفر نمايد، مبادا چنين كارى سبب غرور شود).

16-  هر گاه بتو نعمتى فرود آمد مهمانى آن را شكر قرار ده (يعنى نعمت مهمان تو است پذيرائى آن شكر الهى است).

17-  هر گاه پروردگار خود را چنين ديدى كه بر تو نعمت‏ها را پى در پى مى‏فرستد پس بترس، چون ممكن است استدراج و نوعى عقوبت باشد.

18-  به ورود آفتها نعمت‏ها تيره مى‏شود (يعنى بايد آدمى بدنبال نعمتى برود و جد و جهد نمايد كه چيزى آن را تيره و مكدّر نسازد كه آن نعمتهاى اخروى است).

19-  بسا نعمت داده شده بر او كه بسبب نعمتها استدراج شده است (يعنى گاهى نعمت رحمت نبوده بلكه عذابى است از جانب خدا پروردگار مى‏خواهد او را

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1427

20-  زكاة النّعم اصطناع المعروف 5457.

21-  زين النّعم صلة الرّحم 5464.

22-  زوال النّعم بمنع حقوق اللّه منها و التّقصير في شكرها 5475.

23-  سبب زوال النّعمة الكفران 5517.

24-  في كلّ نعمة أجر 6508.

25-  كلّ نعيم الدّنيا ثبور 6867.

26-  كلّ نعمة أنيل منها المعروف فإنّها مأمونة السّلب محصّنة من الغير 6914.

27-  كلّما حسنت نعمة الجاهل إزداد قبحا فيها 7198. بدينوسيله عذاب نمايد «استدراج يعنى دادن نعمت و گرفتن از روى غضب»).

20-  زكات نعمتها احسان و نيكى را بكار بردن است.

21-  زينت نعمتها پيوند با خويش است.

22-  زائل شدن نعمتها بواسطه جلوگيرى حقوق خدا (مانند زكات و خمس و مانند آن) از آنها و كوتاهى نمودن در شكر آنها مى‏باشد.