ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1475
10- ليس لأحد
من دنياه إلّا ما أنفقه على أخراه 7516.
11- من يعط
باليد القصيرة يعط باليد الطّويلة 8081.
12- إنّكم إلى
إنفاق ما اكتسبتم أحوج منكم إلى اكتساب ما تجمعون 3827.
النّفاق
1- إيّاك و
النّفاق فإنّ ذا الوجهين لا يكون وجيها عند اللّه 2494.
2- النّفاق أخو
الشّرك 483.
3- النّفاق شين
الأخلاق 735. براى ديگران بگذارى).
10- براى احدى
از دنيايش (چيزى او را سود ندهد) مگر آنچه براى آخرت خود انفاق نموده باشد.
11- هر كه با
دست كوتاه دهد با دست بلند (دست قدرت الهى) داده شود.
12- براستى كه
شما به انفاق آنچه كسب كردهايد نيازمندتر خواهيد بود تا كسب كردن آنچه را كه جمع
مىكنيد (زيرا آن باقى مىماند و اين نصيب ديگران خواهد شد).
دو چهرهاى 1- بر تو باد به دورى از نفاق، زيرا كه صاحب دو
چهرهاى در نزد خدا صاحب منزلت و آبرومند نمىباشد.
2- دو روئى
برادر شرك به خداست (نفاق با خدا، چنين است، و اما نفاق با برادران دينى در حكم
شرك بخداست).
3- نفاق و دو
روئى عيب اخلاق است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1476
4- النّفاق
توأم الكفر 739.
5- النّفاق
يفسد الإيمان 741.
6- النّفاق من
أثافي الذّلّ 1196.
7- النّفاق
مبنيّ على المين 1156.
8- ما أقبح
بالإنسان باطنا عليلا و ظاهرا جميلا 9661.
المنافق
1- المنافق
لسانه يسرّ و قلبه يضرّ 1576.
2- المنافق
قوله جميل و فعله الدّاء الدّخيل 1578.
3- المنافق وقح
غبيّ متملّق شقيّ 1853.
4- المنافق
لنفسه مداهن و على النّاس طاعن 2008. 4- نفاق همتاى كفر است (مانند بچّه دو قلو).
5- نفاق ايمان
را فاسد مىنمايد.
6- نفاق و
دوروئى از پايههاى ديگ ذلت و خواريست (أثافي، هم با تشديد و هم با تخفيف به معناى
ديگپايه و سنگهائى است كه ديگ را بر روى آن نهند).
7- نفاق بر
دروغ بنا نهاده شده است.
8- چه زشت است
در انسان كه باطنى بيمار و ظاهرى زيبا داشته باشد.
منافق يا دو چهره 1- آدم دورو زبان او شاد مىگرداند و دلش
ضرر مىرساند.
2- منافق (دو
چهره) گفتار او نيكو، و كردارش بيمارى داخل شونده است.
3- دو چهره
بىشرم، كودن، متملّق، بدبخت است.
4- منافق نفس
خود را فريب دهنده و بر مردم طعنه زننده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1477
5- أظهر النّاس
نفاقا من أمر بالطّاعة و لم يعمل بها، و نهى عن المعصية و لم ينته عنها 3214.
6- احذروا أهل
النّفاق، فإنّهم الضّالّون المضلّون، الزّالّون المزلّون، قلوبهم دويّة، و صحافهم
نقيّة 2627.
7- المنافق
مريب 154.
8- المنافق
مكور مضرّ، مرتاب 1289.
9- إنّي أخاف
عليكم كلّ عليم اللّسان منافق الجنان، يقول ما تعلمون و يفعل ما تنكرون 3783.
10- و قال-
عليه السّلام- في وصف المنافقين: حسد الرّخاء و مؤكّدوا البلاء، و مقنطوا
الرّجاء، لهم بكلّ طريق صريع، و إلى كلّ قلب شفيع، 5- سختترين (يا آشكارترين)
مردم از نظر نفاق و دو روئى كسى است كه به طاعت و پيروى فرمان دهد، و خود به آن
عمل ننمايد، و از معصيت نهى نمايد، و خود از آن باز نايستد.
6- از اهل نفاق
(منافقين) دورى نمائيد، زيرا كه آنها گمراهان، گمراه كنندگان، لغزيدگان،
لغزانندگانند، دلهايشان بيمار (يا كم عقل)، و صفحههاى روهايشان پاكيزه است.
7- منافق در
قلق و اضطراب بوده (و يا مردم را به گمان مىاندازد).
8- منافق
حيلهگر، زيان رساننده، بد گمان خواهد بود (و يا عملى كند كه ديگران به او بد گمان
شوند).
9- براستى كه
من بر شما مىترسم از هر دانا زبان منافق دلى را كه آنچه شما مىدانيد مىگويد، و
هر چه را بد مىپنداريد بجا مىآورد (چون ضرر چنين فردى از جهت فريبش بسيار است).
10- حضرت در
وصف منافقان فرموده: آنان رشكبران فراخى، و تأكيد كنندگان
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1478
و لكلّ شجو دموع 4942.
11- عادة
المنافقين تهزيع الأخلاق 6244.
12- و قال-
عليه السّلام- في ذكر المنافقين: قد أعدّوا لكلّ حقّ باطلا و لكلّ قائم مائلا و
لكلّ حيّ قاتلا و لكلّ باب مفتاحا و لكلّ ليل صباحا 6695.
13- كلّ منافق
مريب 6855.
14- من كثر
نفاقه لم يعرف وفاقه 8136.
15- ما أقبح
بالإنسان ظاهرا موافقا و باطنا منافقا 9559. بلاء، و نوميد كنندگان اميدند، براى
آنهاست به هر طريقى بر خاك اندازنده (با توطئه و نقشههاى شوم خود) و بسوى هر دلى
شفاعت كننده (كه آن را به سوى خود مايل سازد)، و براى هر اندوهى اشكها (چنانكه
مشهور است: منافق گريه در آستين دارد).
11- عادت
منافقان تغيير اخلاق است (گاهى در كمال نرمى و زمانى به حالت درشتى بر حسب هدف و
انگيزه خود مىباشند).
12- حضرت در
وصف منافقين فرموده: در حقيقت براى هر حقى باطلى را و براى راستى كجى را، و براى
زندهاى كشندهاى را، و براى هر درى كليدى را، و براى هر شبى صبحى را آماده
نمودهاند (يعنى براى هر كارى به نفع خود تدبيرى نموده، و براى پيشرفت خود كارى
صورت دادهاند، بيكار ننشستهاند، پس مسلمانان بايد بيدار باشند).
13- هر منافقى
مريب (به شك اندازنده و يا خود در قلق و اضطراب) خواهد بود.
14- هر كه نفاق
او بسيار باشد (يعنى ظاهر و باطنش از يكديگر تشخيص داده نشود) موافقت (و رفتار
واقعى) او شناخته نخواهد گرديد.
15- چقدر در
انسان زشت است (كه در او ديده شود) ظاهرى موافق و باطنى منافق.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1479
16- ما أقبح
بالإنسان أن يكون ذا وجهين 9663.
17- مثل
المنافق كالحنظلة الخضرة أوراقها المرّ مذاقها 9878.
18- نفاق المرء
من ذلّ يجده في نفسه 9988.
19- في ذكر
المنافقين: هم لمّة الشّيطان و حمّة النّيران أولئك حزب الشّيطان الا إنّ حزب
الشّيطان هم الخاسرون 10022.
20- يمشون
الخفاء و يدبّون الضّرّاء قولهم الدّواء و فعلهم الدّاء العياء يتقارضون الثّناء و
يتقاربون (يتراقبون) الجزاء يتوصّلون إلى الطّمع باليأس 16- چه زشت است آنكه آدمى
صاحب دو رو باشد (ظاهر و باطن او دو تا باشد).
17- مثل منافق
مانند حنظل (خربزه و هندوانه ابو جهل و خربزه روباه) است كه برگهاى آن سبز، و مزه
و چشيدن آن تلخ خواهد بود (يعنى منافق صورت خوشى دارد امّا سيرت بسيار بد تلخناكى
خواهد داشت).
18- نفاق مرد
(و دو چهرگى او) از خوارى است كه آن را در نفس خود مىيابد (و گرنه اگر نفس شريف
باشد هرگز نفاق در او راه نمىيابد).
19- (تتمه
كلامى است كه حضرت در خطبه 185 نهج البلاغه در وصف منافقين فرموده) آنان رفيقان
شيطان، و معظم و يا شدت و سختى آتش بوده، آنها حزب شيطانند، آگاه باشيد كه گروه
شيطان، آنها زيانكارانند.
20- (اين
فرازها در خطبه 185 نهج البلاغه در صفات منافقين ايراد شده است) در نهانى راه
مىروند و در ميان درختان پر شاخ و برگ كه رونده در ميان آنها معلوم نيست راه
مىروند (كارشان مكر و حيله است) سخنشان دواء (چون به حسب ظاهر راهنمائى و پند و
اندرز است) و كردارشان درد بىدرمان، مدح و ستايش را به يكديگر قرض داده (او تعريف
ديگرى كند كه ديگرى هم تعريف او كند) و به پاداش نزديك به يكديگر مىشوند، و يا
توقع دارند (به مردم اظهار نوميدى از دنيا كرده) بسبب
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1480
و يقولون فيشبّهون ينافقون في المقال و يقولون فيوهمون
(فيموّهون) 11042.
21- أشدّ
النّاس نفاقا من أمر بالطّاعة و لم يعمل بها، و نهى عن المعصية و لم ينته عنها
3309.
المنقصة
1- كفى بالمرء
منقصة أن يعظّم نفسه 7050.
المنقوص
1- المنقوص
مستور عنه عيبه 1052. نوميدى بسوى طمع مىپيوندند و (سخنان خوب) مىگويند پس مشتبه
مىسازند، در گفتار نفاق را بكار مىبرند، و مىگويند: پس به وهم اندازند (كه مردم
خوبى هستند) و يا مىگويند پس روپوشى مىكنند.
21- سختترين
مردم به حسب نفاق (يعنى موافق نبودن باطن با ظاهر) كسى است كه امر كند به طاعت و
خود به آن عمل نكند و نهى كند از معصيت و خود از آن باز نايستد.
كمى و زيان 1- براى منقصت و زيان مرد (يا آدمى) كفايت مىكند
اين كه نفس خود را بزرگ شمارد.
كم شدن 1- كم شده (يعنى كسى كه نقص و عيب در اخلاق او
مىباشد)، عيبش از او پوشيده شده است (به اين معنى كه به عيوب خود پى نبرد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1481
الانتقام
1- المبادرة
إلى الانتقام من شيم اللّئام 1567.
2- أقبح أفعال
المقتدر الانتقام 3003.
3- سوء العقوبة
من لؤم الظّفر 5652.
4- من عاقب
المذنب فسد فضله 8016.
5- من انتقم من
الجاني أبطل فضله في الدّنيا و فاته ثواب الآخرة 8863.
6- معاجلة
الانتقام من شيم اللّئام 9870.
النّقم
1- كيف لا
يوقظك بيات نقم اللّه و قد تورّطت بمعاصيه مدارج انتقام 1- پيشى گرفتن به انتقام
از خصلتهاى مردم پست و دنى است.
2- زشتترين
كردارهاى شخص مقتدر انتقام كشيدن است.
3- بدى عقوبت
از بد پيروزى يافتن است (يعنى زيادتر از اندازه انتقام كشيدن پيروزى زشتى است كه
اگر پيروز نمىشد بهتر بود).
4- هر كه
گنهكار را (در گناهى كه سزاوار عفو است) عقوبت نمايد فضل و فزونى خود را فاسد كرده
است.
5- هر كه از
گنهكار انتقام كشد افزونى مرتبه (و فضيلت) خود را در دنيا باطل ساخته و ثواب آخرت
از او فوت شود.
6- شتاب كردن
در انتقام از خصلتهاى لئيمان است.
انتقامهاى الهى 1- چگونه شما را شبيخون انتقامهاى خدا بيدار
نمىسازد، و حال آنكه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1482
سطواته 7009.
2- ما أقرب
النّقمة من أهل البغي (الظّلم) و العدوان 9712.
الناكثون و القاسطون و
المارقون
1- الا و قد
أمرني اللّه بقتال أهل النّكث، و البغي، و الفساد في الأرض، فأمّا النّاكثون فقد
قاتلت، و أمّا القاسطون فقد جاهدت، و أمّا المارقة فقد دوّخت، و أمّا شيطان
الرّدهة فإنّي كفيته بصعقة سمعت لها وجيب قلبه، در حقيقت بسبب نافرمانيهاى او در
ورطههاى قهرش افتادهاى 2- چه نزديك است انتقام (الهى) به اهل ظلم و تجاوز.
ناكثين، قاسطين، مارقين 1- آگاه باشيد كه در حقيقت خداوند مرا
به قتال اهل نكث (يعنى شكستن بيعت) و اهل ستم يا عدول از حق، و اهل فساد در زمين
فرمان داده است، اما بيعت شكنان پس بتحقيق با آنها مقاتله كردم (بعد از آنكه طلحه
و زبير با آن حضرت بيعت نمودند چيزى نگذشت كه بيعت را شكسته نزد عايشه رفته او را
رفيق خود ساخته، دستهاى را به راه انداخته روانه بصره شده تا با آن حضرت پيكار
نمايند، آن بزرگوار نيز آنها را تعقيب نموده با آنها مقاتله نمود طلحه و زبير كشته
شدند و اين جنگ بنام جنگ جمل ناميده شد چون عايشه بر شترى سوار بود) و اما ستمگران
(و يا از حق عدول كنندگان) پس با آنها پيكار نمودم (و آنها معاويه و پيروان او
بودند كه در كنار آب فرات جنگ صفين را براه انداختند) و اما آنهائى كه از دين بدر
رفته بودند كه در زمين فساد مىنمودند پس آنها را خوار گردانيدم (يعنى خوارج كه
بعد از جنگ صفين از آن حضرت برگشتند و حضرت با آنها جنگيد تا همه بغير از نه نفر
كشته شدند، و از اصحاب آن بزرگوار نيز نه نفر شهيد گشتند، پيامبر بزرگ اسلام صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم نيز از اين سه طايفه خبر داده بود چنانكه مشهور است كه فرمود:
يا على بزودى بعد از من با ناكثان
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1483
و رجّة صدره 2790.
المناكح
1- من أكثر
المناكح غشيته الفضائح 9052. و قاسطان و مارقان جنگ خواهى كرد) و اما شيطان ردهه
پس بدرستى كه من كفايت شدم او را بصيحهاى كه شنيدم بسبب آن اضطراب دل و حركت سينه
او را («ردهه» گودالى است كه در آن آب مىايستد و مراد از اين عبارت ذو الثديه است
كه رئيس خوارج است كه يك دست او بشكل پستان زنان بود بهمين جهت او را ذو الثديه
مىگويند، و بعضى گفتهاند كه مراد معاويه است روزى كه اصحاب او گريختند، سپس حيله
كرده قرآنها را بر سر نيزهها كرده، مردم را بحكم قرآن دعوت كرد، و او را ذو
الثديه گفتهاند چون در پستان او شير موجود بوده، و احتمالات ديگرى هم در آن داده
شده مثل اين كه شيطان ردهه از سركشان شياطين تبعه ابليس بوده كه آن حضرت او را در
ردهه كشته است، و يا آنكه شيطان ردهه از جنيان بوده كه در وقت فرود آمدن پيامبر
بزرگ اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در جحفه حضرت على- عليه السّلام- با او
جنگيد و او را كشت، ولى ظاهر آنست كه شيطان ردهه بوسيله صاعقه و صدا و صيحه آسمانى
كشته شده است، بنا بر اين احتمال شيطان يا جنى بودن ظاهرتر است تا دو احتمال اول).
ازدواجها 1- هر كه زنهاى بسيار گيرد (مرحوم علامه خوانسارى
فرموده: زنانى باشد كه از براى نكاح و وطى باشند خواه بعنوان عقد دائم يا متعه و
خواه كنيز) رسوائيها او را فرو گيرد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1484
النميمة
1- إيّاك و
النّميمة، فإنّها تزرع الضّغينة، و تبعّد عن اللّه و النّاس 2663.
2- أسرء الصّدق
النّميمة 2939.
3- النّميمة
شيمة المارق 900.
4- النّميمة
ذنب لا ينسى 1380.
5- بئس الشّيمة
النّميمة 4387.
6- من سعى
بالنّميمة حاربه القريب و مقته البعيد 8781. سخن چينى 1- بر تو باد بدورى از سخن
چينى، زيرا كه آن كينه را كاشته، و از خدا و مردم دور مىسازد (يعنى دلها و
سينهها كشت زار كينه شده، و سبب دورى از خدا و مردم خواهد گرديد).
2- بدترين كلام
راست سخن چينى است (يعنى سخن راستى است كه سخن چين نقل كند).
3- سخن چينى
خصلت از دين خارج شده است.
4- سخن چينى
گناهى است كه ترك و يا فراموش نمىشود (محتمل است مراد اين باشد كه اگر سخن چين
توبه نكند و در صدد اصلاح خود بر نيايد پيوسته عادت او گردد و هرگز آن را از ياد
نبرد، و يا از ياد ديگران نرود و او را وانگذارند).
5- بد صفتى است
سخن چينى.
6- هر كه بسخن
چينى كوشا باشد خويشاوندان با او جنگيده، و بيگانه با او دشمن خواهد شد (يعنى همه
مردم با او در ستيز شوند و ضد او گردند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1485
7- من نقل إليك
نقل عنك 9133.
8- لا تعجلنّ
إلى تصديق واش و إن تشبّه بالنّاصحين فإنّ السّاعي ظالم لمن سعى به غاشّ لمن سعى
إليه 10327.
9- لا تكونوا
مساييح و لا مذاييع 10424.
10- لا تجتمع
أمانة و نميمة 10581.
11- أكذب
السّعاية و النّميمة باطلة كانت أو صحيحة 2442.
12- السّاعي
كاذب لمن سعى إليه ظالم لمن سعى عليه 1833.
النّاس
1- النّاس كصور
في الصّحيفة (صحيفة) كلّما طوي بعضها نشر 7- هر كه بسوى تو (سخنان ديگران را) نقل
نمايد از تو (سخنانت را براى ديگران) نقل كند.
8- بتصديق سخن
چين شتاب مكن، هر چند خود را به نصيحت كنندگان شبيه سازند، زيرا كه سعايت كننده
(سخن چين) نسبت بكسى كه سعايت او را كرده ظالم، و نسبت بكسى كه سعايت نزد او برده
غش كننده است.
9- مباشيد
روندگان در زمين بسخن چينى و فساد و شرّ، و نه فاش كنندگان سرّ.
10- امانت و
سخن چينى جمع نمىشوند.
11- سعايت و
سخن چينى را دروغ پندار، چه باطل باشد، يا صحيح (يعنى خواه در واقع دروغ بوده و يا
صحيح باشد به آن توجّه مكن و مورد عمل آن را قرار مده).
12- سعايت
كننده براى كسى كه سخن كسى را براى او مىبرد دروغگوست، و نسبت به كسى كه سخن او
را برده باشد ستمكار است.
مردم 1- مردم همچون صورتهائى هستند در طومارى كه هر چه بعض آن
پيچيده شود
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1486
بعضها 1882.
2- النّاس
أبناء الدّنيا و الولد مطبوع على حبّ أمّه 1850.
3- النّاس
طالبان: طالب و مطلوب، فمن طلب الدّنيا طلبه الموت حتّى يخرجه عنها، و من طلب
الآخرة طلبته الدّنيا حتّى يستوفي رزقه منها 2082.
4- النّاس
ثلاثة: فعالم ربّانيّ، و متعلّم على سبيل نجاة، و همج رعاع أتباع كلّ ناعق، لم
يستضيئوا بنور العلم، و لم يلجئوا إلى ركن وثيق 2087.
5- النّاس
كالشّجر شرابه واحد، و ثمره مختلف 2097.
6- النّاس
منقوصون مدخولون إلّا من عصم اللّه سبحانه، سائلهم متعنّت، و مجيبهم متكلّف، يكاد
أفضلهم رأيا أن يردّه عن فضل رأيه الرّضى بعض ديگرش نشر داده شده و ظاهر گردد.
2- مردم
فرزندان دنيايند، و فرزند بر دوستى مادر خود خلق شده است.
3- مردم دو
جويندهاند: جوينده، و طلب شده، پس هر كه دنيا را جويد مرگ او را طلب كند، تا او
را از دنيا بيرون برد، و هر كه آخرت را جويد، دنيا او را طلب كند، تا روزى خود را
از آن متوفى بر گيرد.
4- مردم سه
قسمند: عالم ربانى (مانند پيامبران و جانشينان آنها) و كسى كه از آنان ياد گرفته
بر طريق رستگارى، و كم عقلان از اراذل و اوباش، پيروان هر چوپان كه به نور دانش
روشنى نيافته، و به ركن محكمى پناه نبردهاند (و يا همچون پشهها كه بر روهاى
گوسفندان و حيوانات ديگر مىنشينند، و باد به هر طرف كه بخواهد آنها را ببرد).
5- مردم مانند
درختند، آب آن يكى، و ميوه آن مختلف است.
6- مردم كم عقل
گشته، و در عقلشان علتى داخل شده، مگر كسى كه خداى پاك و منزه او را نگه داشته
است، سؤال كننده آنها متعنت است (يعنى از پرسش قصد
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1487
و السّخط، و يكاد أصلبهم عودا تنكأه اللّحظة و تستحيله الكلمة
الواحدة 2139.
7- النّاس في
الدّنيا عاملان: عامل في الدّنيا للدّنيا، قد شغلته دنياه عن آخرته، يخشى على من
يخلّف الفقر، و يأمنه على نفسه، فيفني عمره في منفعة غيره و عامل في الدّنيا لما
بعدها، فجائه الّذي له بغير عمل، فأحرز الحظّين معا، و ملك الدّارين جميعا 2139.
8- النّاس من
خوف الذّلّ متعجّلوا الذّلّ 2172. تحقيق ندارد بلكه هدف لغزاندن طرف مىباشد) و
پاسخ دهنده آنان متكلّف (يعنى مىكوشد سائل را حيران سازد) نزديك است خوشنودى و
غضب نسبت بديگران او را از رأيش كه برترين رأىهاست برگرداند، (بدينجهت اعتمادى بر
علماء نباشد)، و نزديك است آنكه چوب وجودش محكمتر است كه در كارها سختتر و
ايستادگيش بيشتر است يك نگاه او را از هدف برگرداند، و يك كلمه او را جابجا كرده،
و با يك كلمه تطميعى از رأى خود بر گردد.
7- مردم در
دنيا دو گونه كار كنندهاند: عامل در دنيا براى دنيا در حقيقت مشغول كرده دنياى او
او را از آخرتش، بر كسى كه از عقب خود درويشى را بعقب مىگذارد ترسيده، و بر نفس
خود ايمن است، پس عمر خود را در سود ديگرى تباه مىكند، و عامل در دنيا براى آنچه
پس از آن مىباشد، پس براى او آيد آنچه براى اوست بدون عمل، پس جمع كرده بهره دنيا
و آخرت را با هم، و مالك خانه دنيا و آخرت هر دو مىباشد.
8- مردم از ترس
خوارى شتاب كننده بخوارىاند (هميشه تن بخوارى سؤال از مردم داده مبادا خوار گردند
بىخبر از اين كه خود بخوارى پيش از آنكه خوار گردد اقدام نموده است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1488
9- أفضل النّاس
أنفعهم للنّاس 2989.
10- أسعد
النّاس العاقل المؤمن 2990.
11- أفضل
النّاس السّخيّ الموقن 2991.
12- أحسن
النّاس ذماما أحسنهم إسلاما 3033.
13- أجلّ
النّاس من وضع نفسه 3036.
14- أقوى
النّاس من قوي على نفسه 3037.
15- أقوى
النّاس من غلب هواه 3074.
16- أكيس
النّاس من رفض دنياه 3075.
17- أربح
النّاس من اشترى بالدّنيا الآخرة 3076.
18- أخسر
النّاس من رضي الدّنيا عوضا عن الآخرة 3077.
19- أفضل
النّاس من شغلته معايبه عن عيوب النّاس 3090.
9- افزونترين
مردم سودمندترين آنهاست نسبت بمردم. 10- نيكبخت ترين مردم خردمند با ايمان است.
11- افزونترين
مردم بخشنده صاحب يقين است.
12- بهترين
مردم از نظر حقّ و حرمت بهترين آنهاست بحسب مسلمانى.
13- بزرگترين
مردم كسى است كه نفس خود را پست كرده و فروتنى نمايد.
14- قويترين مردم
كسى است كه بر نفس خود قوى و مسلّط باشد.
15- قويترين
مردم كسى است كه بر خواهش خود غلبه كند.
16- زيركترين
مردم كسى است كه دنياش را ترك كرده باشد (يعنى حريص بر آن نباشد).
17- سودمندترين
مردم كسى است كه بدنيا آخرت را خريدارى كند.
18-
زيانكارترين مردم كسى است كه جاى آخرت از دنيا خوشنود شود.
19- افزونترين
مردم كسى است كه او را عيبهايش مشغول سازد از عيوب
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1489
20- أعظم
النّاس سعادة أكثرهم زهادة 3100.
21- أفضل
النّاس من تنزّهت نفسه و زهد عن غنية 3103.
22- أغبط
النّاس المسارع إلى الخيرات 3122.
23- أحقّ
النّاس بالرّحمة عالم يجري عليه حكم جاهل، و كريم يستولي عليه لئيم، و برّ تسلّط
عليه فاجر 3159.
24- أفضل
النّاس في الدّنيا الأسخياء، و في الآخرة الأتقياء 3210.
25- أسوء
النّاس حالا من انقطعت مادّته و بقيت عادته 3211.
26- أتعب
النّاس قلبا من علت همّته و كثرت مروئته و قلّت مقدرته 3212. مردم (يعنى تنها به
عيبهاى خود پردازد، و عيبهاى ديگران را بازگو نكند).
20- بزرگترين
مردم از نظر نيكبختى بيشترين آنهاست بحسب بىرغبتى در دنيا.
21- افزونترين
مردم كسى است كه نفس او (از اخلاق ذميمه و صفات رذيله) پاكيزه باشد، و از روى
توانگرى نسبت بدنيا بىرغبت باشد، و يا با فقر ساخته خواهش توانگرى نداشته باشد.
22- نيكو حال
ترين مردم كسى است كه بسوى خيرات شتابان باشد.
23- سزاوارترين
مردم برحمت و مهربانى عالمى است كه بر او حكم جاهل بار شده، و كريمى است كه بر او
لئيم فرمانروا گشته، و نيكوكاريست كه بر او بد كردارى مسلّط مىشود.
24- افزونترين
مردم در دنيا سخاوتمندان، و در آخرت پرهيزكارانند.
25- بدترين مردم
بحسب حال كسى است كه مادّه و در آمد آن قطع شده، و مخارج او كه بر آن عادت كرده و
از آن چارهاى نبوده باقى ماند.
26- خستهترين
مردم بحسب قلب كسى است كه همت او بلند، و مروّت او
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1490
27- أضيق
النّاس حالا من كثرت شهوته و كبرت همّته و زادت مؤنته و قلّت معونته 3235.
28- أفضل
النّاس من عصى هواه و أفضل منه من رفض دنياه 3236.
29- أشقى
النّاس من غلبه هواه فملكته دنياه و أفسد أخراه 3237.
30- إنّما النّاس
عالم و متعلّم و ما سواهما فهمج 3905.
31- إنّما سراة
النّاس أولوا الأحلام الرّغيبة و الهمم الشّريفة و ذوو النّبل 3914.
32- ليكن أحظى
النّاس منك أحوطهم على الضّعفاء، و أعملهم بسيار، و توانائى يا بىنيازى او كم
باشد.
27- تنگترين
مردم بحسب حال (كه بايد او را كمك كرد) كسى است كه خواهش او (در امور مشروعه)
بسيار، و همّتش بزرگ، و خرج او زياد، و يارى و مساعدت او كم باشد.
28- افزونترين
مردم كسى است كه نافرمانى خواهش خود كند، و افزونتر از او كسى است كه دنيايش را
ترك نمايد (يعنى حريص بدنيا نباشد به اندازه كفاف اكتفا كند).
29- بدبخت ترين
مردم كسى است كه خواهش او بر او غلبه نموده پس دنيايش مالك او شود (و او بنده دنيا
گردد) و آخرت خود را تباه سازد.
30- جز اين
نيست كه مردم يا عالمند، و يا متعلم، و آنچه غير آن دو باشد همج خواهد بود (يعنى
كسانى كه همچون مگسهاى كوچك كه به هر طرف باد وزد خواهند رفت، هر روز و هر
لحظهاى بطرفى خواهند رفت و جزو آدم نيستند).
31- جز اين
نيست كه سران مردم صاحبان عقلهاى كامل و رسا، و يا عقلهاى وسيع (و يا عقلهائى كه
مردم در آن رغبت كنند) و همّتهاى شريف، و صاحبان نجابت و يا تندى زيركى خواهند
بود.
32- بايد
بهرهمندترين مردم از تو كسى باشد كه بر ضعفاء احتياط كننده
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1491
بالحقّ 7383.
33- خير النّاس
من إن أغضب حلم و إن ظلم غفر و إن أسيء إليه أحسن 5000.
34- خير النّاس
من نفع النّاس 5001.
35- خير النّاس
من تحمّل مؤنة النّاس 5002.
36- خير النّاس
أورعهم و شرّهم أفجرهم 5015.
37- خير النّاس
من إذا أعطي شكر و إذا ابتلي صبر و إذا ظلم غفر 5020.
38- خير النّاس
من أخرج الحرص من قلبه، و عصى هواه في طاعة ربّه 5025.
39- خير النّاس
من طهّر من الشّهوات نفسه و قمع غضبه و أرضى ربّه 5026. ترين (و نگهدارندهترين
آنها) بوده و بحق عمل كنندهترين باشد.
33- بهترين
مردم كسى است كه اگر او را خشمناك سازند بردبارى كند، و اگر ستم شود در گذرد، و
اگر به او اسائه ادب شود احسان نمايد.
34- بهترين
مردم كسى است كه به مردم نفع رساند.
35- بهترين
مردم كسى است كه مخارج مردم را متحمل شود.
36- بهترين
مردم پارساترين آنها، و بدترين آنها گنهكارترين آنهاست.
37- بهترين
مردم كسى است كه هر گاه نعمتى داده شود شكر گذارد، و چون گرفتار گردد شكيبائى بكار
برد، و زمانى كه ستم شود در گذرد.
38- بهترين
مردم كسى است كه حرص را از دل خويش بيرون كرده، و خواهش خود را در پيروى از
پروردگارش نافرمانى كند.
39- بهترين
مردم كسى است كه نفس خود را از شهوات تطهير
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1492
40- خير النّاس
من كان في يسره سخيّا شكورا 5027.
41- خير النّاس
من كان في عسره مؤثرا صبورا 5028.
42- خير النّاس
من زهدت نفسه، و قلّت رغبته، و ماتت شهوته و خلص إيمانه و صدق إيقانه 5031.
43- خوض النّاس
في الشّيء مقدّمة الكائن 5067.
44- شرّ النّاس
من يغشّ النّاس 5677.
45- شرّ النّاس
من يظلم النّاس 5676.
46- شرّ النّاس
من لا يقبل العذر و لا يقيل الذّنب 5685.
47- شرّ النّاس
من يرى أنّه خيرهم 5701. نموده، و خشمش را كوبيده، و پروردگار خويش را خوشنود
سازد.
40- بهترين
مردم كسى است كه در توانگرى خود، بخشنده شكر گذار باشد.
41- بهترين
مردم كسى است كه در سختى و بيچارگى خود ايثارگر، شكيبا باشد.
42- بهترين
مردم كسى است كه نفس او نسبت بدنيا بىرغبت بوده، و ميلش كم، و خواهش او مرده، و
ايمانش خالص، و يقين او راست باشد.
43- فرو رفتن
مردم در چيزى و در مطلبى مقدمه بود آنست، (يعنى علامت آنست كه بزودى واقع خواهد
شد، چه اين كار از ناحيه خدا باشد كه در دل آنها اندازد، و يا از ناحيه خود مردم و
يا زمامداران و دست اندركاران).
44- بدترين
مردم كسى است كه با مردم صاف نباشد و غشّ نمايد.
45- بدترين
مردم كسى است كه به مردم ستم كند.
46- بدترين
مردم كسى است كه عذر را نپذيرد، و از گناه در نگذرد.
47- بدترين
مردم كسى است كه خود را بهترين آنها ببيند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1493
48- شرّ النّاس
من لا يبالي أن يراه النّاس مسيئا 5702.
49- شرّ النّاس
من لا يشكر النّعمة و لا يرعى الحرمة 5705.
50- شرّ النّاس
من سعى بالإخوان و نسي الإحسان 5713.
51- شرّ النّاس
من لا يرجى خيره و لا يؤمن شرّه 5732.
52- شرّ النّاس
من لا يعتقد الأمانة و لا يجتنب الخيانة 5734.
53- شرّ النّاس
من لا يعفو عن الزّلّة و لا يستر العورة 5735.
54- شرّ النّاس
من يعين على المظلوم 5736.
55- شرّ النّاس
من ادّرع اللّؤم و نصر الظّلوم 5737.
56- شرّ النّاس
من كان متتبّعا لعيوب النّاس عميّا لمعايبه (عن 48- بدترين مردم كسى است كه پروا
نكند آنكه او را مردم گنهكار ببينند.
49- بدترين
مردم كسى است كه شكر نعمت نكرده، و رعايت حرمت را ننمايد.
50- بدترين
مردم كسى است كه در ميان برادران سعايت و سخنچينى كند، و احسانى كه به او شده
فراموش نمايد.
51- بدترين
مردم كسى است كه خير او اميدوار نبوده، و از شرّش ايمنى نباشد.
52- بدترين
مردم كسى است كه كسب امانت ننموده، و از خيانت دورى نگزيند.
53- بدترين
مردم كسى است كه از لغزش در نگذشته، و عيب را نپوشاند.
54- بدترين
مردم كسى است كه عليه مظلوم كمك نمايد.
55- بدترين
مردم كسى است كه زره لئيمى را بتن كرده، و ستمكار را يارى نمايد.
56- بدترين
مردم كسى است كه بدنبال عيبهاى مردم رفته، و از عيوب خود
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1494
معايبه) 5739.
57- شرّ النّاس
من يخشى النّاس في ربّه و لا يخشى ربّه في النّاس 5740.
58- شرّ النّاس
من يبتغي الغوائل للنّاس 5741.
59- شرّ النّاس
من لا يثق بأحد لسوء ظنّه و لا يثق به أحد لسوء فعله 5748.
60- شرّ النّاس
من يتّقيه النّاس مخافة شرّه 5749.
61- شرّ النّاس
من كافى على الجميل بالقبيح و خير النّاس من كافى على القبيح بالجميل 5750.
62- شرّ النّاس
الطّويل الأمل، السّيّىء العمل 5751.
63- من عرف
النّاس تفرّد 7832. نابينا باشد (يعنى عيبهايش را ناديده گيرد).
57- بدترين
مردم كسى است كه در باره خدايش از مردم بترسد، و از خداى خود در باره مردم نترسد
(يعنى هميشه در ترس جانب مردم را گيرد، از مردم بترسد).
58- بدترين
مردم كسى است كه خواهان گرفتاريهاى مردم باشد.
59- بدترين
مردم كسى است كه بسبب بدگمانى خود بكسى اعتماد نمىكند، و بسبب كردارش احدى بر او
اعتماد نمىنمايد.
60- بدترين
مردم كسى است كه مردم از ترس بدى او از او بپرهيزند.
61- بدترين
مردم كسى است كه نيكوئى را به بدى تلافى كرده، و بهترين مردم كسى است كه بدى را با
خوبى پاداش دهد.
62- بدترين
مردم دراز اميد، بد كردار است.
63- هر كه مردم
را شناخت تنهائى گزيند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1495
64- من طلب
للنّاس الغوائل لم يأمن البلاء 8053.
65- من عرف
النّاس لم يعتمد عليهم 8232.
66- من جهل
النّاس استنام (استأمن) إليهم 8233.
67- من عامل
النّاس بالجميل كافؤوه به 8716.
68- أفضل
النّاس أعملهم بالرّفق و أكيسهم أصبرهم على الحقّ 3326.
69- أرجى
النّاس صلاحا من إذا وقف على مساويه سارع إلى التّحوّل عنها 3344.
70- أشفق
النّاس عليك أعونهم لك على صلاح نفسك و أنصحهم لك في دينك 3373.
71- إنّ أفضل
النّاس عند اللّه من أحيا عقله، و أمات شهوته و أتعب نفسه 64- هر كه براى مردم
مصيبتها خواهد از بلاء ايمن نخواهد بود.
65- هر كه مردم
را بشناسد بر آنان اعتماد ننمايد.
66- هر كه مردم
را نشناسد بر آنان اعتماد نمايد.
67- هر كه با
مردم به نيكوئى معامله كند او را به نيكوئى پاداش دهند.
68- افزونترين
مردم عمل كنندهترين آنهاست بنرمى و مهربانى، و زيركترين آنها شكيباترين آنهاست
بر حق.
69- اميدوار
ترين مردم بحسب صلاح و نيك شدن، كسى است كه هر گاه بر بديهاى خود آگاه شود شتاب
كند به برگرديدن از آنها.
70- مهربانترين
مردم بر تو يارى كنندهترين آنهاست ترا بر صلاح نفس تو، و خالص ترين يا نصيحت
كنندهترين آنهاست تو را در دينت.
71- براستى
افزونترين مردم در نزد خدا كسى است كه عقل خود را احياء نموده، (يعنى تحصيل علوم و
معارف كند و فرمان خدا برد) و خواهش خويش را
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1496
لصلاح آخرته 3579.
72- النّاس
رجلان طالب لا يجد و واجد لا يكتفي 1531.
73- النّاس
رجلان جواد لا يجد، و واجد لا يسعف 1532.
74- إنّما
النّاس رجلان متّبع شرعة و مبتدع بدعة 3861.
75- ينبغي لمن
عرف النّاس أن يزهد فيما في أيديهم 10939.
76- النّاس
بخير ما تفاوتوا 289.
77- أغنى
النّاس في الآخرة أفقرهم في الدّنيا 3221.
78- وجيه
النّاس من تواضع مع رفعة، و ذلّ مع منعة 10086. بميراند، و نفسش را براى صلاح
آخرتش بزحمت اندازد.
72- مردم دو
دستهاند: جويندهاى كه نمىيابد، و يا بندهاى كه اكتفا نمىكند.
73- مردم دو
جورند: بخشندهاى كه نمىيابد، و يا بندهاى كه حاجت مردم بر نياورد.
74- جز اين
نيست كه مردم دو دستهاند: پيرو مذهب راه راست روشن، و نو پديد آورنده بدعتى (يعنى
كسانى كه پيرو ائمه- عليهم السلام- نباشند).
75- براى كسى
كه مردم را مىشناسد، سزاوار اين است، در آنچه در دستهاى آنهاست بىرغبت باشد.
76- مردم مقرون
بخيرند ما دام كه ميانه آنها تفاوت برقرار است (اين موضوع روشن است زيرا وقتى
تساوى در ميانشان برقرار باشد، خلل در نظام پديدار گشته، ديگر كسى بدنبال شغلى كه
بايد برود نخواهد رفت، همه مدعى شغل بالاترند).
77- بىنيازترين
مردم در آخرت محتاجترين آنهاست در دنيا.
78- مهتر و
بزرگ مردم كسى است كه با بلندى مرتبه فروتنى كرده، و با عزت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1497
النوم
1- النّوم راحة
من ألم و ملائمه الموت 1461.
2- بئس الغريم
النّوم يفني قصير العمر و يفوّت كثير الأجر 4416.
3- من كثر في
ليله نومه فاته من العمل ما لا يستدركه في يومه 8827.
4- ما أنقض
النّوم لعزائم اليوم 9519.
5- المستثقل
النّائم تكذّبه أحلامه 1371. و مناعت نرمى نمايد.
خواب 1- خواب، راحتى از درد است، و موافق آنست مرگ، (يعنى آن
هم راحتى از درد و الم و مصيبت است البته براى خوبان).
2- بد
طلبكاريست خواب، عمر كوتاه را فانى ساخته، و اجر بسيار را از دست مىبرد.
3- هر كه خوابش
در شب زياد باشد چيزى از عمل از او فوت شود كه در روز آن را تدارك نخواهد نمود.
4- چه چيز
شكننده كرده خواب را براى تصميم و عزيمتهاى امروز (يعنى كارهاى خير را تأخير
مينداز كه خواب آن را خواهد شكست و يا از حوادث و تصميمات مترس كه خوابى آن را عوض
خواهد نمود و بشر متلوّن است تصميماتش گوناگون است حافظ گويد: 5- كسى كه سنگين
خوابيده (يعنى با سيرى) خوابهاى او او را تكذيب مىنمايد (يعنى اعتبار ندارد،
چنانكه اگر بخواهند خواب كسى را رد كنند گويند: زياد خوردى).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1498
6- ويح النّائم
ما أخسره قصر عمله و قلّ أجره 10091.
النيابة
1- إذا استنبت
فاعزم 3995.
النّيل
1- من نال
استطال 7668.
النّيّة
1- النّيّة
الصّالحة أحد العملين 1624.
2- أفضل
الذّخائر حسن الضّمائر 3254.
3- أقرب
النّيّات بالنّجاح أعودها بالصّلاح 3289. 6- واى بر كسى كه در خواب است (غرض بدى
خواب بسيار و يا خوابى است كه آدمى را محروم سازد) چه زيانكار كرده او را عملش
كوتاه و اجر و مزدش كم خواهد بود (چون نمىرسد كارى كند فقط از خواب بهره مىبرد).
نيابت 1- چون تو نائب شوى پس جدّ و جهد كن (چون در نيابت
مشغول الذمه خواهى شد بايد كوشيد تا فارغ الذّمه گردى).