گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

6-  اخلاص غايت (عبادات) و يا پايان كمال است.

7-  اخلاص پيروزيست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 405

8-  الإخلاص خير العمل 305.

9-  الإخلاص ثمرة العبادة 390.

10-  الإخلاص شيمة أفاضل النّاس 597.

11-  الإخلاص أعلى فوز 621.

12-  الإخلاص عبادة المقرّبين 667.

13-  الإخلاص غاية الدّين 727.

14-  الإخلاص أشرف نهاية 851.

15-  الإخلاص ثمرة اليقين 853.

16-  الإخلاص ملاك العبادة 859.

17-  الإخلاص أعلى الإيمان 860.

18-  إخلاص العمل من قوّة اليقين، و صلاح النّيّة 1301. 8-  اخلاص بهترين عمل است.

9-  اخلاص ثمره عبادت است.

10-  خالص بودن در طاعات شيوه افراد برتر مردم است.

11-  اخلاص بالاترين پيروزيست.

12-  اخلاص (خود را خالص نمودن) عبادت مقربان درگاه الهى است.

13-  اخلاص غايت و منظور دين است.

14-  اخلاص شريف‏ترين نهايت است.

15-  اخلاص ميوه يقين است.

16-  اخلاص ملاك عبادت است.

17-  اخلاص بلندترين مرتبه ايمان است. (يعنى كسى كه قربة إلى اللّه عبادات را انجام داد بالاترين درجه ايمان را طى كرده است).

18-  خالص گردانيدن عمل از قوت يقين و درستى نيت و قصد است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 406

19-  إن تخلص تفز 3757.

20-  بالإخلاص ترفع الأعمال 4242.

21-  بالإخلاص يتفاضل العمّال 4259.

22-  صدق إخلاص المرء يعظم زلفته و يجزل مثوبته 5870.

23-  طوبى لمن بادر أجله و أخلص عمله 5949.

24-  طوبى لمن أخلص للّه علمه، و عمله، و حبّه، و بغضه، و أخذه، و تركه و كلامه، و صمته 5964.

25-  طوبى لمن قدّم خالصا، و عمل صالحا، و اكتسب مذخورا، و اجتنب محذورا 5950. 19-  اگر (از صفات زشت خود را پاك ساخته و عمل را) خالص گردانى پيروز شوى.

20-  به وسيله اخلاص عملها بالا برده مى‏شود. (يعنى قبول خواهد شد).

21-  به وسيله اخلاص عمل كنندگان يا كار گردانان (در تقرب به خدا و اجر و ثواب) بر يكديگر زيادتى كنند.

22-  راستى اخلاص مرد نزديكى او را (به درگاه خدا) بزرگ گردانيده و پاداشش را عظيم مى‏دارد.

23-  خوشا به حال كسى كه بر اجلش پيشى گيرد، و عمل خويش را خالص گرداند.

24-  خوشا به حال كسى كه براى خدا علم، و عمل، و حب، و بغض، و گرفتن، و واگذاشتن، و سخن، و خاموشى خود را خالص گرداند.

25-  خوشا به حال كسى كه عمل خالصى را پيش فرستاده و عمل صالحى كرده و ذخيره شده‏اى را (براى آخرت) كسب نموده و از حذر كرده شده (و نافرمانيهاى الهى) دورى كند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 407

26-  عليكم بصدق الإخلاص، و حسن اليقين، فإنّهما أفضل عبادة المقرّبين 6159.

27-  غاية الإخلاص الخلاص 6348.

28-  في إخلاص الأعمال تنافس اولى النّهى و الألباب 6494.

29-  كيف يستطيع الإخلاص من يغلبه الهوى 6978.

30-  من أخلص للّه استظهر لمعاشه و معاده 8255.

31-  من لم يصحب الإخلاص عمله لم يقبل 9003.

32-  مع الإخلاص ترفع الأعمال 9737.

33-  لا يحرز الأجر إلّا من أخلص عمله 10749.

34-  لا شي‏ء أفضل من إخلاص عمل في صدق نيّته 10908. 26-  بر شما باد به راستى اخلاص و نيكوئى يقين زيرا كه آن دو افزون‏ترين عبادت نزديكان درگاه الهى است.

27-  پايان و عاقبت اخلاص خلاصى (از عذاب و گرفتارى) است.

28-  در اخلاص (و خالص گردانيدن) اعمال معارضه و مسابقه صاحبان عقلها و خردهاست.

29-  چگونه توانايى بر اخلاص دارد كسى كه خواهش بر او غلبه نموده است 30-  هر كه براى خدا (اعمال خود را) خالص گرداند براى معاش و معادش (دنيا و آخرت) قوى پشت گردد.

31-  هر كه عملش همراه با اخلاص نباشد قبول نخواهد شد.

32-  با اخلاص عملها (به سوى خدا) بالا برده مى‏شود.

33-  اجر و پاداش را فراهم نمى‏كند مگر كسى كه عمل خود را خالص گرداند.

34-  نيست چيزى افزون‏تر از خالص گردانيدن عمل در راستاى نيّت خود (كه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 408

35-  المخلص حريّ بالإجابة 793.

36-  من أخلص بلغ الآمال 7675.

الخلافة

1-  واعجبا أن تكون الخلافة بالصّحابة و لا تكون بالصّحابة و القرابة 10123. در عمل دروغ انجام ندهد).

35-  شخص با اخلاص به اجابت دعا سزاوارتر است.

36-  كسى كه (اعمال و نيات خود را) خالص گرداند به اميدها برسد.

خلافت 1-  (اين عبارت در حكمت 181 نهج البلاغه هم ذكر شده كه در شكايت از خلفاء و اهل عصر خود فرموده است) اى شگفتا كه خلافت به صحابت بوده و به صحابت و به قرابت نباشد (يعنى اگر فرض كنيم خلافت به سبب همراه بودن با رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم باشد، من هم از صحابه آن حضرت مى‏باشم و هم خويش آن بزرگوار، ولى بايد دانست كه خلافت ربطى به صحابت ندارد بلكه از جانب خدا بايد تعيين گردد).

حضرت خطاب به ابى بكر فرموده: كه اگر تو به سبب شورى زمام كارهاى مردم را به دست گرفتى، پس چگونه به اين رسيدى كه صاحبان رأى و مشورت (بنى هاشم و بزرگان از صحابه) غايب بودند، و اگر با خويشاوندى بر دشمنشان غلبه نمودى، پس غير تو (كه من باشم) به پيامبر سزاوارتر و نزديك‏تر است، (زيرا هم داماد او و هم پسر عمو و هم از نظر كمالات برتر و بالاتر خواهم بود).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 409

الخلفاء (عثمان و...)

1-  للّه سبحانه حكم بيّن في المستأثر و الجازع 7352.

الخلاف و الاختلاف

1-  الخلاف يهدم الآراء 1080. خليفه‏ها 1-  (اين تتمه كلامى است از آن حضرت در كلام 30 نهج البلاغه در باره قتل عثمان كه فرموده: اگر من به كشتن او امر كرده بودم كشنده او بودم، و اگر جلو گيرى نموده بودم ياورش بودم، ولى كسى كه او را يارى كرده (مروان و عدّه‏اى از بنى اميه) نمى‏تواند بگويد: من از كسى كه او را خوار نمود بهترم، و كسى كه او را خوار نمود و يارى نكرد نمى‏تواند بگويد او را يارى نمود كسى كه از من بهتر است، اكنون من حقيقت امر او را بيان مى‏كنم: عثمان خلافت را براى خود اختيار كرد (بدون مشورت) و در آن استبداد نشان داد، پس بد كرد كه چنين امرى را برگزيد، و شما بى تابى مى‏كرديد، و شما هم در اين بى‏تابى بد كرديد (يعنى حال كه خلافت را او غصب كرد شما وظيفه داشتيد با مشورت دور او را خلوت كنيد، نكرديد و به كشتن او دست زديد، خودسرى نموديد آن گاه اين عبارت را بيان مى‏فرمايد:) براى خداى سبحان است حكم ثابت و آشكار در حق برگزيننده (خلافت يعنى عثمان) و بى‏تابى كننده (قاتلين او يعنى خداوند در قيامت خود مى‏داند چگونه حكم نمايد.

مرحوم خوانسارى-  رحمه اللّه-  احتمال داده مخاطبين حضرت طرفداران عثمان بوده بنا بر اين حضرت به آنها چنين فرموده است: كه خيلى به خود رنج ندهيد خداوند حاكم على الإطلاق خواهد بود اگر عثمان خطا كار است كه هيچ و گرنه خداوند قاتلين را جزاء دهد و كيفر نمايد).

ناسازگارى 1-  ناسازگارى و مخالفت انديشه‏ها را خراب مى‏كند. (يعنى دست اندر

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 410

2-  الامور المنتظمة يفسدها الخلاف 1174.

3-  سبب الفرقة الاختلاف 5530.

4-  ليس مع الخلاف ايتلاف 7509.

5-  من الخلاف تكون النّبوة 9252.

6-  كثرة الخلاف شقاق 7084.

7-  الخلف مثار الحروب 705.

8-  المخاصمة تبدي سفه الرّجل و لا تزيد في حقّه 1551.

الأخلاق

1-  الخلق السّجيح أحد النّعمتين 1658. كاران بايد با هم هم عقيده شده از مخالفت و تخطئه يكديگر اجتناب ورزند).

2-  كارهاى منظم و پيوسته به يكديگر را مخالفت و ناسازگارى فاسد و مختل خواهد نمود.

3-  سبب جدائى مخالفت نمودن است.

4-  با مخالفت التيامى (جوش و وصلى) نيست.

5-  از مخالفت جفا و بى‏انصافى مى‏باشد (علامه خوانسارى-  رحمه اللّه-  فرموده از مخالفت نفس بلندى مرتبه حاصل مى‏شود).

6-  مخالفت بسيار دشمنى است (بنا بر اين بايد از آن پرهيز كرد).

7-  ناسازگارى و مخالفت بر انگيختن جنگهاست.

8-  دشمنى سبكى و نادانى مرد را آشكار كرده، و در حق او (كه برايش ثابت و مقدر شده) زياد نمى‏كند.

خويها و صفات 1-  خوى نرم يكى از دو نعمت است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 411

2-  أحسن شي‏ء الخلق 2847.

3-  أكرم الحسب الخلق 2866.

4-  أحسن الشّيم شرف الهمم 2982.

5-  أزين الشّيم الحلم و العفاف 3006.

6-  أطهر النّاس أعراقا أحسنهم أخلاقا 3032.

7-  أرضى النّاس من كانت أخلاقه رضيّة 3072.

8-  أحسن السّناء الخلق السّجيح 3203.

9-  أشرف أخلاق الكريم تغافله عمّا يعلم 3256.

10-  أفضل الشّيم السّخاء و العفّة و السّكينة 3271.

11-  أحسن الأخلاق ما حملك على المكارم 3299. 2-  بهترين چيز خوى نيكوست.

3-  گرامى‏ترين حسب (چيزى كه باعث مزيّت انسان گردد) خلق نيكوست.

4-  بهترين خويها برترى همّت‏هاست.

5-  آراسته‏ترين خصلتها بردبارى و پاكدامنى است.

6-  پاكترين مردم به حسب ريشه‏ها و اصل و نژادها نيكوترين آنهاست از نظر اخلاق.

7-  خوشنودترين مردم كسى است كه اخلاق او پسنديده است.

8-  نيكوترين بلندى مرتبه خوى نرم است.

9-  برترين خلقهاى گرامى تغافل اوست از آنچه مى‏داند. (يعنى از تقصيرات و بد رفتاريهاى مردم غمض عين نمايد، و چنان وانمود كند كه من چيزى را نديدم).

10-  افزون‏ترين خصلتها سخاوت، پاكدامنى، طمأنينه و آرامش است.

11-  بهترين اخلاق آنست كه تو را بر افعال نيكو وادار كند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 412

12-  إنّ اللّه سبحانه و تعالى يحبّ السّهل النّفس، السّمح الخليقة، القريب الأمر 3476.

13-  إنّ من مكارم الأخلاق: أن تصل من قطعك، و تعطي من حرمك، و تعفو عمّن ظلمك 3543.

14-  المكارم بالمكاره 43.

15-  الخلق المحمود من ثمار العقل 1280.

16-  «و قال-  عليه السّلام-  فيمن أثنى عليه»: إن نطقوا صدقوا، و إن صمتوا لم يسبقوا، إن نظروا اعتبروا، و إن أعرضوا لم يلهوا، إن تكلّموا ذكروا، و إن سكتوا تفكّروا 3728. 12-  به راستى كه خداوند سبحانه و تعالى انسان هموار نفس (كسى كه با مردم خوش سلوكى كند و با خشونت رفتار ننمايد)، بخشنده خوى، نزديك كار (كسى كه كارهاى او بزودى انجام مى‏گيرد و ديگران را به زحمت نمى‏اندازد) را دوست مى‏دارد.

13-  به راستى از جمله خصلت‏هاى نيكو آنست: با كسى كه از تو بريده پيوند نمائى، و به كسى كه تو را محروم ساخته عطا كنى، و از كسى كه به تو ستم نموده در گذرى.

14-  صفات و اخلاق پسنديده به اموريست كه مكروه طبع باشد كه تحمل آنها دشوار است.

15-  خوى پسنديده از ميوه‏هاى خرد است.

16-  و در حق كسانى كه حضرت آنها را ثنا گفته فرموده: هرگاه گويا شوند راست گويند، و اگر خاموشى را برگزينند پيشى گرفته نشوند. (يعنى ديگران در انتظار سخن آنها باشند، و يا در گفتار بر ديگران طالب پيشى نيستند). و اگر نگاه كنند عبرت گرفته، و چون رو بگردانند بازى نكنند و يا غافل نشوند، اگر سخن گويند بياد آورند

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 413

17-  إن كنتم لا محالة متنافسين فتنافسوا في الخصال الرّغيبة، و خلال المجد 3740.

18-  من ساءت سجيّته سرّت منيّته 8317.

19-  إذا حسن الخلق لطف النّطق 4050.

20-  إذا كان في الرّجل خلّة رائقة فانتظر منه أخواتها 4142.

21-  إذا دعاك القرآن إلى خلّة جميلة فخذ نفسك بأمثالها 4143.

22-  بحسن الأخلاق يطيب العيش 4263.

23-  بحسن الأخلاق تدرّ الأرزاق 4281. و يا ياد خدا كنند، و زمانى كه سكوت اختيار نمايند فكر و انديشه كنند.

17-  اگر ناچار در كرم و خصلت‏هاى نيكو معارضه داريد پس در خصلت هاى نيكو و خويهاى بزرگى معارضه نمائيد. (يعنى در چنين خصلت‏هايى بكوشيد).

18-  هر كه خوى او بد باشد مرگ او خوشحالى است.

19-  هرگاه خلق نيكو شد نطق و بيان نرم خواهد گرديد.

20-  هرگاه در مردى (يا در انسانى) خوى خوش آيندى بود پس از او خواهرها (و خصلت‏هاى خوب ديگر) آن را منتظر باش (يا از اين جهت است كه انسان خوش خوى صفات نيك ديگر هم دارد و يا از جهت اين است كه صفت خوب صفات ديگر را هم به خود جذب مى‏نمايد).

21-  هرگاه قرآن تو را به خوبى نيكو دعوت نمود پس نفس خود را به امثال آن بگير (و آن را بر كسب همه آنها وادار كن).

22-  با حسن اخلاق زندگانى پاكيزه و شيرين مى‏شود.

23-  با نيكويى خويها روزيها روان شده و وسعت پيدا مى‏كند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 414

24-  تحرّي الصّدق، و تجنّب الكذب، أجمل شيمة و أفضل أدب 4488.

25-  تنافسوا في الأخلاق الرّغيبة، و الأحلام العظيمة، و الأخطار الجليلة، يعظم لكم الجزاء 4556.

26-  تعصّبوا لخلال الحمد، من الحفظ للجار، و الوفاء بالذّمام، و الطّاعة للبرّ، و المعصية للكبر، و تحلّوا بمكارم الخلال 4558.

27-  تخيّر لنفسك من كلّ خلق أحسنه، فإنّ الخير عادة 4564.

28-  حسن الخلق للنّفس، و حسن الخلق للبدن 4808.

29-  حسن الخلق أفضل الدّين 4809.

30-  حسن الخلق خير قرين، و العجب داء دفين 4840. 24-  برگزيدن راستى، و دورى نمودن از دروغ زيباترين خصلت و بالاترين ادب است.

25-  در اخلاق پسنديده، و بردباريهاى بزرگ، و انديشه‏هاى بلند و يا مراتب بلند در سبقت رغبت نمائيد تا پاداش شما بزرگ شود.

26-  از براى خصلت‏هاى حميده يا خصلتهايى كه سبب حمد و ثنا شود مانند حفظ حرمت همسايه، و وفا به عهد و پيمان، و طاعت براى نيكويى، و نافرمانى براى سركشى و تكبر تعصب كشيد، و بخصلتهاى گرامى آراسته گرديد.

27-  براى نفس خود از هر خصلتى بهتر آن را برگزين، زيرا كه خوبى عادت است. (يعنى خوب است كه انسان عادت به خير كند نه به غير آن).

28-  حسن خلق براى نفس است (يعنى سبب زيبايى آنست) و نيكويى خلقت براى بدن و سبب زيبايى آن خواهد بود.

29-  حسن خلق افزون‏ترين دينداريست.

30-  حسن خلق بهترين همراه، و خود بينى مرضى است پنهان.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 415

31-  حسن الخلق من أفضل القسم، و أحسن الشّيم 4842.

32-  حسن الخلق أحد العطائين 4851.

33-  حسن الأخلاق برهان كرم الأعراق 4855.

34-  حسن الأخلاق يدرّ الأرزاق، و يونس الرّفاق 4856.

35-  حسن الخلق رأس كلّ برّ 4857.

36-  حسن الخلق يورث المحبّة و يؤكّد المودّة 4864.

37-  خير الأخلاق أبعدها عن اللّجاج 4975.

38-  خير الشّيم أرضاها 4981.

39-  خير الخلائق الرّفق 4995.

40-  خير الخلال صدق المقال، و مكارم الأفعال 5004. 31-  حسن خلق از افزون‏ترين بهره و قسمت‏ها، و نيكوترين خصلت‏هاست.

32-  حسن خلق يكى از دو بخشش است (از سوى خدا نسبت به بنده‏اش)، و يا حسن خلق نسبت به كسى كه به او احسان شود چنان است.

33-  نيكوئى اخلاق دليل گرامى بودن اصل و نسب و ريشه‏هاست.

34-  نيكويى اخلاق روزيها را روان ساخته و رفيقان را آرامش مى‏بخشد.

35-  حسن خلق رأس نيكويى است.

36-  حسن خلق محبت را از پى آورده، و مودّت و دوستى را محكم مى‏نمايد.

37-  بهترين اخلاق دورترين آنهاست از لجاجت (و ايستادگى بر باطل و يا دشمنى).

38-  بهترين خصلت‏ها پسنديده‏ترين آنهاست.

39-  بهترين خصلت‏ها نرمى است.

40-  بهترين خصلت‏ها سخن راست گفتن و افعال نيكوست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 416

41-  رأس الإيمان حسن الخلق، و التّحلّي بالصّدق 5259.

42-  كان لي (1) فيما مضى أخ في اللّه و كان يعظّمه في عيني صغر الدّنيا في عينه (2) و كان خارجا من (عن) سلطان بطنه، فلا يشتهي ما لا يجد و لا يكثر إذا وجد (3) و كان أكثر دهره صامتا فإن قال بذّ القائلين و نقع غليل السّائلين (4) و كان ضعيفا مستضعفا فإن جاء الجدّ فهو ليث عاد وصلّ واد (5) لا يدلي بحجّة حتّى يأتي قاضيا (6) و كان لا يلوم أحدا على ما (لا) يجد العذر في مثله حتّى يسمع اعتذاره (7) و كان لا يشكو وجعا إلّا عند برئه (8) 41-  رأس ايمان نيكويى خلق و زيور يافتن به راستى است.

42-  (حضرت على-  عليه السلام-  در اين فرازها كه در كلمات قصار نهج البلاغه 281 نيز به همين نحو ذكر شده خوى خصلت‏هاى شخص بزرگى را بيان مى‏فرمايد كه: 1-  براى من در زمان گذشته برادرى بود در راه خدا (يعنى برادرى ما دنيايى و براى غرضى نبود بلكه تنها برادرى براى خدا بود احتمال مى‏رود مراد، پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم يا ابو ذر يا مقداد يا عثمان بن مظعون يا غير آنها باشد) و چنين بود كه كوچكى دنيا در چشم او او را در چشم من بزرگ مى‏نمود. 2-  و از سلطنت شكم خود بيرون بود آنچه را نمى‏يافت خواهش نمى‏كرد و هرگاه مى‏يافت بسيار نمى‏خورد 3-  در اكثر روزگارش خاموش بود، چون سخن مى‏گفت بر گويندگان غلبه نموده و تشنگى سؤال كنندگان را فرو مى‏نشاند (يعنى جامع و كامل سخن مى‏گفت در ميان هم‏كيشان و يا بر اثر طاعت و بندگى به حسب ظاهر) 4-  ضعيف و مستضعف بود و هرگاه زمان كوشش پيش مى‏آمد (در جنگ و جهاد) شير غضبناك و از حد در گذرنده و مار سيلگاه يا مار ميان دو كوه و دو تلّه (كنايه از كشندگى آنست از جهت زهر و آب نديده بودن آن) خواهد بود، 5-  حجت و دليلى را حاضر نمى‏نمود تا در نزد قاضى آيد (مبادا دشمن فكر چاره بر آيد) 6-  چنين بود كه احدى را سرزنش نمى‏نمود در باره آنچه در مثل آن عذرى را مى‏يافت (كه شايد عذرى داشته) تا وقتى كه مى‏شنيد پوزش‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 417

و كان يفعل ما يقول و لا يقول ما لا يفعل (9) و كان إذا (إن) غلب على الكلام لم يغلب على السّكوت (10) و كان على أن يسمع أحرص منه على أن يتكلّم (11) و كان إذا بدهه أمران نظر أيّهما أقرب إلى الهوى فخالفه (12) فعليكم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فيها فإن لم تستطيعوها فاعلموا أنّ أخذ القليل خير من ترك الكثير 7264.

43-  لم يضق شي‏ء مع حسن الخلق 7545.

44-  من كرم خلقه اتّسع رزقه 8024.

45-  من حسنت خليقته طابت عشرته 8153.

46-  من حسن خلقه سهلت له طرقه 8493. او را (اگر معقول بود مى‏پذيرفت و گرنه آن گاه او را ملامت مى‏كرد) 7-  و چنين بود كه هيچ دردى را شكايت نمى‏كرد مگر در وقت خوب شدن آن 8-  و انجام مى‏داد آنچه را كه مى‏گفت و نمى‏گفت چيزى را كه انجام نمى‏داد 9-  و چنين بود كه چون در سخن مغلوب مى‏شد (يعنى ديگران بيشتر از او حرف مى‏زدند) در سكوت مغلوب نمى‏شد (سكوتش از همه بيشتر بود) 10-  و چنين بود بر اين كه بشنود حريص‏تر بود از آن تا اين كه سخن گويد 11-  و چنين بود كه هرگاه دو كار به او رو مى‏آورد نظر مى‏كرد كدام يك آنها به خواهش او نزديكتر است پس آن را مخالفت مى‏نمود 12-  پس بر شما باد به اين خصلت‏ها پس ملازم آنها شويد (و از آنها جدا مشويد) و در آنها رغبت نمائيد و پيشقدم شويد پس اگر توانايى (همه آنها را) نداريد بدانيد كه فرا گرفتن كم بهتر از ترك بسيار است.

43-  چيزى با حسن خلق تنگ نخواهد شد.

44-  هر كه خلقش گرامى باشد روزيش فراخ گردد (فراخى روزى يا از جهت توجه بيشتر پروردگار است باو، و يا از جهت جذب مردم خواهد بود).

45-  هر كه خلق و خويش نيكو باشد معاشرت و آميزش او پاكيزه خواهد بود.

46-  هر كه خلقش نيكو باشد راههاى (زندگانى و سعادت و معاش) او سهل‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 418

47-  من حسن خلقه كثر محبّوه، و أنست النّفوس به 9131.

48-  ما أعطى اللّه سبحانه العبد شيئا من خير الدّنيا و الآخرة إلّا بحسن خلقه، و حسن نيّته 9670.

49-  نعم الحسب حسن الخلق 9882.

50-  نعم الشّيمة حسن الخلق 9934.

51-  نعم الإيمان جميل الخلق 9946.

52-  خوافي الأخلاق تكشفها المعاشرة 5099.

53-  رأس العلم التّميز بين الأخلاق و إظهار محمودها و قمع مذمومها 5267. و هموار باشد.

47-  هر كه خلقش نيكو باشد دوستدارندگانش بسيار و نفوس (مردم) به او انس گيرند.

48-  خداوند سبحان به بنده‏اى چيزى از خير دنيا و آخرت را مرحمت نفرموده مگر به واسطه حسن خلق او، و حسن نيتش.

49-  خوب حسبى است حسن خلق (زيرا كه به آدمى اعتبار مى‏بخشد).

50-  خوب خصلتى است حسن خلق.

51-  خوب ايمانى است خوى نيكو.

52-  پنهانيهاى خصلت‏ها را معاشرت آشكار مى‏نمايد. (يعنى وقتى با كسى معاشرت نمودى معلوم خواهد شد كه دوست است يا دشمن، دوستى و دشمنى او چه مقدار خواهد بود، در دوستى خود آيا زبانى است يا عملى).

53-  رأس علم و عمده فائده آن تميز دادن ميان اخلاق، و اظهار پسنديده آن، و قلع و قمع نكوهيده آنست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 419

54-  زين الشّيم رعى الذّمم 5465.

55-  ستّة تختبر بها أخلاق الرّجال: الرّضا، و الغضب، و الأمن، و الرّهب، و المنع، و الرّغب 5631.

56-  عليك بحسن الخلق فإنّه يكسبك المحبّة 6100.

57-  في سعة الأخلاق كنوز الأرزاق 6513.

58-  كلّ شي‏ء يستطاع إلّا نقل الطّباع 6906.

59-  كم من وضيع رفعه حسن خلقه 6972.

60-  من لم يحسن خلقه لم ينتفع به قرينه 9005.

61-  من لم تحسن خلائقه لم تحمد طرائقه 9188. 54-  زينت خصلت‏ها رعايت نمودن عهد و پيمانهاست.

55-  شش چيز است كه به وسيله آنها خويهاى مردان آزمايش مى‏گردد: خوشنودى (و رضا به احوال و اوضاع خود)، خشم (كه با فرو بردن آن معلوم مى‏گردد)، و امنيّت، و ترس (و قلق و اضطراب كه در هر دو حال معلوم مى‏شود) و منع (زيرا در صورتى كه مطابق خواهش او عمل نشود از جا بدر نرود)، و رغبت (كه با وجود آن اگر خود را جلوگيرى نمايد روشن خواهد گرديد).

56-  بر تو باد به حسن خلق زيرا كه دوستى را نصيب تو خواهد كرد.

57-  در وسعت خلق و خويها (كه آدمى خلقش را به خوبى نيكو كند) گنجهاى روزيهاست (يعنى سبب آن خواهد گرديد).

58-  هر چيزى توانايى آن باشد جز تغيير و نقل خوى و خصلت‏ها (كه تغيير آن بسيار دشوار است بايد خيلى در آن كوشيد).

59-  بسا پست مرتبه‏اى كه حسن خلقش او را بلند گرداند.

60-  هر كه خلقش را نيكو ننمايد همراهش از او انتفاع نمى‏برد.

61-  هر كه خصلتهاى او نيكو نباشد روشهاى او پسنديده نخواهد بود.

                         ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 420

62-  لا قرين كحسن الخلق 10547.

63-  لا عيش أهنأ من حسن الخلق 10765.

64-  إذا رأيت في غيرك خلقا ذميما فتجنّب من نفسك أمثاله 4098.

65-  إنّ طباعك تدعوك إلى ما ألفته 3420.

66-  إنّ هذه الطّبايع متباينة، و خيرها أبعدها من الشّرّ 3450.

67-  إنّما طبايع الأبرار طبايع محتملة للخير، فمهما حمّلت منه احتملته 3902.

68-  و قال-  عليه السّلام-  في حقّ من ذمّه: إن سقم فهو نادم على ترك العمل، و إن صحّ أمن مغترّا فأخّر العمل، إن دعى إلى حرث الدّنيا عمل، و إن دعى 62-  هيچ رفيقى مانند حسن خلق نيست.

63-  هيچ زندگانى گواراتر از حسن خلق نيست.

64-  هرگاه در غير خود خلق و خوى بدى را ديدى پس نظائر آن را از نفس خود دور كن.

65-  به راستى كه خوى و خصلتهايت تو را به آنچه به آن انس و الفت گرفته باشى دعوت مى‏نمايد (اگر به طاعات و عبادات انس گرفته به همان خواند، و اگر به ضدش خو گرفته همان را طلب كند).

66-  به راستى كه اين خصلتها جدا و ممتازند، و بهترين آنها دورترين آنهاست از بدى.

67-  جز اين نيست كه طبيعت و خصلت‏هاى نيكو كاران طبيعت‏هاى بر دارنده خيرند، پس هر چه را از آن بار شوند خواهند برداشت.

68-  (حضرت على-  عليه السلام- ) در حق كسى كه او را نكوهش نموده فرموده: اگر بيمار شود از ترك عمل پشيمان است، و اگر خوب شود در حال غرور ايمن از كيفر بوده عمل را تأخير اندازد، اگر به كشت و زراعت دنيا دعوت شود عمل كرده،

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 421

إلى حرث الآخرة كسل، إن استغنى بطر و فتن، إن افتقر قنط و وهن، إن أحسن إليه جحد، و إن أحسن تطاول، و امتنّ، إن عرضت له معصية واقعها بالاتّكال على التّوبة، إن عزم على التّوبة سوّفها، و أصرّ على الحوبة إن عوفي ظنّ أن قد تاب، إن ابتلي ظنّ و ارتاب، إن مرض أخلص و أناب، إن صحّ نسي و عاد و اجترى على مظالم العباد، إن أمن افتتن لاهيا بالعاجلة، فنسي الآخرة و غفل عن المعاد 3731.

69-  إذا رأيت في غيرك خلقا ذميما فتجنّب من نفسك أمثاله 4099.

70-  بئس السّجيّة الغلول 4393. و اگر به عمل و زراعت آخرت خوانده شود سنگينى كرده سستى مى‏نمايد، اگر توانگر شود شادى يا طغيان كرده و به فتنه افتد، اگر درويش شود نوميد گشته و سست و ناتوان گردد، اگر به او احسان شود انكار كرده، و اگر خود احسان كند سر بلندى كرده و منّت گذارد، اگر برايش گناهى رو دهد به اعتماد بر توبه در آن واقع شده، هرگاه عزم بر توبه نمايد آن را پس انداخته و بر گناه ايستادگى مى‏نمايد، اگر تندرستى و عافيت بيند گمان كند كه توبه كرده، اگر به بلائى مبتلا شود (در باره خود و يا در حق خدا) گمان بد مى‏كند و به شك افتاده و قلق و اضطراب در او راه پيدا نمايد، اگر بيمار شود (به خدا) اخلاص ورزيده و بازگشت مى‏كند، اگر تندرست گردد، فراموش كرده و به گناهان برگشته و به مظلمه‏هاى بندگان دلير مى‏شود، اگر ايمنى احساس كند در حالى كه مشغول بازى است نسبت به دنيا به فتنه افتاده آخرت را فراموش كرده از روز بازگشت غفلت مى‏نمايد.

69-  هرگاه در غير خود خوى نكوهيده‏اى را ديدى از نفس خود امثال آن را دور نما و از آن اجتناب كن.

70-  بد خصلتى است خيانت.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 422

71-  بعد المرء عن الدّنيّة فتوّة 4425.

72-  تجنّبوا البخل و النّفاق، فهما من أذمّ الأخلاق 4540.

73-  تجنّب من كلّ خلق أسوأه، و جاهد نفسك على تجنّبه فإنّ الشّرّ لجاجة 4565.

74-  خلّتان لا تجتمعان في قلب مؤمن: سوء الخلق و البخل 5069.

75-  سوء الخلق شؤم، و الإساءة إلى المحسن لؤم 5566.

76-  سوء الخلق شرّ قرين 5567.

77-  سوء الخلق يوحش القريب، و ينفّر البعيد 5593.

78-  سوء الخلق نكد العيش و عذاب النّفس 5639.

79-  الخلال المنتجة للشّرّ الكذب، و البخل، و الجور، و الجهل 2005. 71-  دورى مرد (آدمى) از صفات و اخلاق پست جوانمردى است.

72-  از بخيلى و دو چهره بودن دورى كنيد زيرا كه آنها از نكوهيده‏ترين خويهاست.

73-  از هر خصلتى بدتر آن را اجتناب نما، و با نفس خود بر سر دورى گزيدن از آن پيكار كن، زيرا كه بدى ايستادگى بر باطل است.

74-  دو خصلت است كه در دل مؤمن جمع نخواهد شد: بد خلقى، و بخيلى.

75-  خلق بد شوم و بدى كردن به احسان كننده پستى است.

76-  خلق بدترين همراه است.

77-  بدى خلق نزديك را رمانده و دور را رم مى‏دهد.

78-  بدى خلق تيرگى زندگانى و عذاب نفس است.

79-  خوى و خصلتهائى كه زاينده شرّند: دروغ، و بخل و ستم، و نادانى هستند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 423

80-  سوء الخلق يوحش النّفس و يرفع الأنس 5640.

81-  شرّ الأخلاق الكذب و النّفاق 5689.

82-  شرّ الشّيم الكذب 5721.

83-  قد تزري الدّنيّة 6619.

84-  كلّ داء يداوى إلّا سوء الخلق 6880.

85-  من خشنت عريكته أقفرت حاشيته 8581.

86-  من ساء خلقه عذّب نفسه 8156.

87-  من ساء خلقه ملّه أهله 8595.

88-  من ساء خلقه قلاه مصاحبه و رفيقه 8773.

89-  من ساء خلقه أعوزه الصّديق، و الرّفيق 9187. 80-  بدى خلق، نفس را رمانده و انس و خو گرفتن را بر مى‏دارد (يعنى آدمى را تنها گذاشته و از بى‏رفاقتى او را رنج خواهد داد).

81-  بدترين خلقها دروغ و نفاق است. (يعنى موافق نبودن ظاهر با باطن).

82-  بدترين خصلت‏ها دروغگويى است.

83-  گاهى خصلت پست و نكوهيده عيبناك مى‏گرداند.

84-  هر دردى مداوا مى‏گردد مگر بدى خلق (يعنى به وسيله دواهاى متداوله و گرنه به سبب رياضت و فكر و تأمل در عاقبت بد آن مداوا خواهد گرديد).

85-  هر كه خوى او درشت باشد كنارش خالى گردد (و مردم از او برمند).

86-  هر كه خويش بد باشد نفس خود را معذّب سازد.

87-  هر كه خلقش بد باشد اهلش از او منزجر گردند.

88-  هر كه خلق و خويش بد باشد يار و رفيقش او را دشمن دارد.

89-  هر كه خلق و خويش بد باشد او را دوست و رفيق ناياب گردد (يعنى دوستانش كم و يا بى‏دوست خواهد شد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 424

90-  من سوء الخلق البخل، و سوء التّقاضي 9324.

91-  احذر الهزل، و اللّعب، و كثرة المزح، و الضّحك، و التّرهات 2603.

92-  احذروا منافخ الكبر، و غلبة الحميّة، و تعصّب الجاهليّة 2628.

93-  إيّاك و خبث الطّويّة، و إفساد النّيّة، و ركوب الدّنيّة، و غرور الأمنيّة 2729.

94-  أقبح الأخلاق الخيانة 2906.

95-  الأم الخلق الحقد 2917.

96-  أسوء الخلائق التّحلّي بالرّذائل 2981.

97-  الخلق المذموم من ثمار الجهل 1281. 90-  از بدى خلق و خويست بخيلى، و بدى تقاضا كردن (مثل آنكه با شدّت و درشتى چيزى را طلب كند).

91-  از گفتار و رفتار غير جدّى، بازى، بسيارى مزاح، خنده و سخنان باطل و بى‏فايده دورى كن.

92-  از موجبات و آلات دميدن كبر، و از غلبه غيرت و ننگى كه نبايد از آن ننگ داشت، و از تعصب جاهليت (براى خويشان و دوستان با اين كه حق به جانب نباشند) دورى نماييد.

93-  بر حذر باش از بدى باطن، و فاسد كردن نيّت (طاعات را براى غير خدا كند و يا نيت معاصى نمايد)، و ارتكاب امور پست، و فريب خوردن آرزو.

94-  زشت‏ترين خصلتها خيانت است.

95-  نكوهيده‏ترين خوى كينه است.

96-  بدترين خصلتها آراستگى بر ذائل و صفات و اعمالى است كه سبب پستى مرتبه انسان شود.

97-  خوى نكوهيده از ميوه‏هاى نادانى است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 425

98-  ما أقبح شيم اللّئام، و أحسن سجايا الكرام 9702.

99-  مقاربة الرّجال في خلائقهم أمن من غوائلهم 9803.

100-  لا خير في خلق لا يزينه حلم 10709.

101-  لا خير في شيمة كبر، و تجبّر، و فخر 10897.

102-  لا عيش لسيّئ الخلق 10514.

103-  لا وحشة أوحش من سوء الخلق 10766.

104-  السّيّئ الخلق كثير الطّيش منغّص العيش 1604.

105-  الخلق السّيّ‏ء أحد العذابين 1667.

106-  من أساء خلقه عذّب نفسه 7798.

107-  من ضاق خلقه ملّه أهله 7952. 98-  چه زشت است اخلاق و صفات لئيمان، و نيكوست اخلاق كريمان.

99-  با مردان در خلق و خويشان نزديك شدن (و طبق رويه آنان سلوك نمودن) ايمنى از مصائب آنان خواهد بود (يعنى بايد كوشيد در معاشرت با چنان افرادى اخلاقشان را بدست آورد البته بايد به گونه‏اى باشد كه از مرز شرع اسلام تجاوز ننمايد).

100-  خيرى نيست در خلقى كه بردبارى آن را زينت ندهد.

101-  خيرى نيست در خوى و خصلت تكبّر و نخوت و فخر كردن.

102-  هيچ زندگانى براى بد خونيست.

103-  نيست رميدن و وحشتى وحشتناك‏تر از بدى خلق.

104-  فرد بدخو بسيار سبك عقل، زندگانيش آميخته به غم و اندوه است.

105-  خوى بد يكى از دو عذاب است.

106-  هر كه خلق و خويش را بد كند نفس خود را معذّب ساخته است.

107-  هر كه خلقش تنگ باشد (انسان بد اخلاقى باشد) اهل او او را ملول‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 426

108-  من ساء خلقه ضاق رزقه 8023.

109-  من لم يؤكّد قديمه بحديثه، شان سلفه و خان خلفه 8963.

المخلوق

1-  كلّ مخلوق يجري إلى ما لا يدري 6881.

الخلوة

1-  سبب الفجور الخلوة 5532.

2-  ملازمة الخلوة دأب الصّلحاء 9758. سازند.

108-  هر كه خلقش بد باشد روزيش تنگ گردد (يا تنگى روزى از اين جهت است كه خدا مى‏برد، و يا از جهت ترك معامله است از جانب مردم).

109-  هر كه قديم خود را به تازه خود تأكيد نكند (و محاسن و مكارم اخلاق پدران خويش را به خوبيها و صفات پسنديده تجديد ننمايد) سلف (گذشتگان) خود را عيبناك ساخته و به خلف (و باقيماندگان و آيندگان) خويش خيانت نموده است.

پديده 1-  هر مخلوقى به سوى آنچه نمى‏داند (يعنى از عاقبت حال خود در آن نشأه يا مطلق آنچه نمى‏داند) روان مى‏شود.

خلوت 1-  سبب زنا و ارتكاب معاصى تنهائى است. (مرحوم علامه خوانسارى-  رحمه اللّه-  احتمال (جلوة) يعنى جلوه زنان و (حلوة) بمعناى زن شيرين را نيز داده است كه هر كدام از اين‏ها سبب زنا خواهد گرديد).

2-  ملازمت خلوت (و گوشه نشينى هنگامى كه معاشرت و خلطه و آميزش دين

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 427

الخمر

1-  و ترك شرب الخمر تحصينا للعقل 6608.

خمس و خمسة

1-  خمسة ينبغي أن يهانوا: الدّاخل بين اثنين، لم يدخلاه في أمرهما، و المتأمّر على صاحب البيت في بيته، و المتقدّم على مائدة لم يدع إليها، و المقبل بحديثه على غير مستمع، و الجالس فى المجالس الّتي لا يستحقّها 5079. آدمى را فاسد كند كه نوعا هم چنين است) عادت و روش افراد شايسته است.

شراب 1-  (از فرازهاى حكمت 244 نهج البلاغه است) و ترك شرب خمر را (خدا واجب كرده) به جهت محكم نگهداشتن عقل (زيرا كه خمر عقل را سست نموده و پرده روى آن خواهد كشيد در نتيجه صاحب آن مرتكب معصيت خواهد گرديد).

پنج صفت ناپسند 1-  پنج طايفه‏اند كه سزاوار اهانتند: كسى كه ميان دو نفر يا دو دسته وارد شده كه آنان او را در كار خود دخالت نداده باشند، و كسى كه در خانه‏اى وارد شده و به صاحبخانه فرمان دهد و اختيار كار را از او سلب كند، و كسى كه ناخوانده و بى دعوت بر خوان طعام و سفره‏اى در آمده، و كسى كه بدون مستمع سخنى گويد (به اين معنى كه وقتى مشغول صحبت است كسى به حرف او گوش ندهد)، و فردى كه در جائى نشسته كه استحقاق آن را نداشته باشد. (ولى بر عكس كسى كه استحقاق بالا نشينى را دارد اگر پايين‏تر بنشيند آقاتر است).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 428

2-  خمس يستقبحن من خمس: كثرة الفجور من العلماء، و الحرص في الحكماء، و البخل في الأغنياء، و القحة في النّساء و من المشايخ الزّنا 5080.

الخمول

1-  إنّ في الخمول لراحة 3375.

الخوف و الخشية

1-  الخوف سجن النّفس عن الذّنوب، و رادعها عن المعاصي 1987.

2-  الخوف من اللّه في الدّنيا، يؤمن الخوف في الآخرة منه 2156.

3-  ارهب تحذر 2234. 2-  پنج صفت است كه از پنج كس و يا از پنج طايفه قبيح است: بسيارى فجور (ميل از حق به باطل و يا دروغ و يا مطلق گناه) از علماء، و حرص از حكماء و كسانى كه صاحب علم راست و كردار درستند و بخيلى در توانگران، و بى‏شرمى در زنها، و زنا از پيران (چون عمر خود را كرده به سوى جهان ديگرى سرازير است بعلاوه قدرت شهوت كم گشته اگر زنا كند از روى بى‏اعتنايى كامل بدين خواهد بود).

گمنامى 1-  به راستى كه در گمنامى همانا آسايشى است (بر عكس كسى كه مشهور گرديد به واسطه مراجعه و سرشناس بودن پر زحمت خواهد بود).

ترس و خشيت 1-  ترس از خدا زندان نفس است از گناهان، و رادع و مانع آنست از نافرمانيها.

2-  ترس از خدا در دنيا ايمن مى‏سازد ترس از او را در آخرت.

3-  (از خداى بزرگ) بترس (يا از عصيان او كناره گيرى كن) تا مردم از تو

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 429

4-  ارهب تحذر، و لا تهزل فتحتقر 2300.

5-  أخوفكم أعرفكم 2842.

6-  الخوف أمان 75.

7-  الخشية من عذاب اللّه شيمة المتّقين 1757.

8-  الخوف جلباب العارفين 664.

9-  الوجل شعار المؤمنين 668.