گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

22-  هر كه به نصيب و بهره الهى خوشنود باشد براى آنچه از او فوت مى‏شود (و از دست مى‏دهد) محزون نمى‏گردد (مى‏داند كه صلاحش در آن بوده و يا جبران خواهد شد).

23-  هر كه به آنچه خدا براى او قسمت كرده خوشنود باشد بر آنچه در دست غير اوست اندوهناك نگردد.

24-  هر كه به قضاء (و قدر الهى) خوشنود نباشد (و به نظر خود كارها و برنامه هاى الهى را مطابق حكمت و مصلحت نداند و يا از آن منضجر باشد) كفر در دين او وارد خواهد شد (چون برنامه‏ها را عادلانه نمى‏نگرد).

25-  از افزونترين ايمان است خوشنودى به آنچه قضاء و قدر الهى آورد (چه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 600

26-  ما قضى اللّه سبحانه على عبد قضاء فرضي به إلّا كانت الخيرة له فيه 9669.

27-  ما دفع اللّه سبحانه عن المؤمن شيئا من بلاء الدّنيا و عذاب الآخرة إلّا برضاه بقضائه، و حسن صبره على بلائه 9671.

28-  نعم قرين الإيمان الرّضا 9901.

29-  نعم الطّارد للهمّ الرّضا بالقضاء 9909.

30-  نال الغنى من رضي بالقضاء 9950.

31-  لا إسلام كالرّضا 10487.

32-  لا يذهب الفاقة مثل الرّضا، و القنوع 10889.

33-  ينبغي لمن رضي بقضاء اللّه سبحانه أن يتوكّل عليه 10936. صحت باشد يا بيمارى فقر باشد يا توانگرى و...).

26-  خداى سبحان بر بنده‏اى قضائى را حكم نكرده كه به آن خوشنود باشد جز آنكه براى او در آن خير باشد.

27-  خداوند سبحان از مؤمن چيزى را از بلاء دنيا و عذاب آخرت دفع نخواهد نمود مگر به سبب خوشنودى او به قضاء و قدر الهى و نيكويى شكيبائيش بر بلاء او 28-  خوب همراهى است براى ايمان خوشنودى (به تقديرات).

29-  خوب دور كننده‏ايست براى اندوه خوشنود بودن به قضاء (و تقديرات الهى).

30-  به توانگرى رسيده است كسى كه به قضاء (الهى) خوشنود گرديده است.

31-  هيچ اسلامى مانند خوشنودى (به بهره و نصيب) نيست.

32-  فاقه و درويشى را چيزى مثل خوشنودى (به تقديرات الهى) و رضايت به بهره و نصيب بر طرف نخواهد كرد.

33-  براى كسى كه به قضاء (و قدر) خداى سبحان راضى شده سزاوار اين است‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 601

34-  رضا اللّه سبحانه أقرب غاية تدرك 5409.

35-  رضا اللّه سبحانه مقرون بطاعته 5410.

36-  علامة رضا اللّه سبحانه عن العبد رضاه بما قضى به سبحانه له و عليه 6344.

37-  في رضا اللّه غاية المطلوب 6446.

38-  كيف يقدر على إعمال الرّضا القلب المتولّه بالدّنيا 6986.

39-  كفى بالرّضا غنى 7068.

40-  من آثر رضا ربّ قادر فليتكلّم بكلمة عدل عند سلطان كه بر او توكل نمايد.

34-  رضا و خوشنودى خداى سبحان نزديكترين پايان و مرتبه‏ايست كه بدست آيد.

35-  رضا و خوشنودى خداى سبحان به طاعت او مقرون است.

36-  نشانه رضا و خوشنودى خداى سبحان از بنده رضايت و خوشنودى اوست به آنچه خداى سبحان به آن له يا عليه او حكم فرموده است. (يعنى راضى باشد به تقدير الهى چه بحسب ظاهر به سود او باشد يا به ضرر او.

37-  در خوشنودى خداست نهايت مطلوب. (يعنى آخرين مطلوب و مقصود آدمى خوشنودى خدا خواهد بود.

38-  چگونه در بكار بردن رضا (و خوشنودى به نصيب) توانائى دارد دلى كه شيفته دنياست 39-  براى خوشنودى (به بهره و نصيب) كفايت مى‏كند توانگرى (كه ديگر به چيزى ديگرى احتياج نمى‏باشد زيرا شخص خوشنود فقط خدا را ولى نعمت مى‏داند).

40-  هر كه خوشنودى پروردگار توانا را اختيار نمايد بايد به سخن عدل در نزد

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 602

جائر 8957.

41-  من طلب رضا اللّه بسخط النّاس ردّ اللّه ذامّه من النّاس حامدا 9035.

42-  من بادر إلى مراضى اللّه سبحانه، و تأخّر عن معاصيه فقد أكمل الطّاعة 9046.

43-  هب اللّهمّ لنا رضاك، و أغننا عن مدّ الأيدي إلى سواك 10057.

44-  من طلب رضا النّاس بسخط اللّه ردّ اللّه حامده من النّاس ذامّا 9036.

45-  ما أعظم وزر من طلب رضى المخلوقين بسخط الخالق 9562.

46-  من رضي بالمقدور اكتفى بالميسور 8091. سلطان ستمگر سخن گويد.

41-  هر كه خوشنودى خدا را به خشم مردم طلب كند خداوند مذمت كننده از مردم را ستايشگر او گرداند.

42-  هر كه بسوى خوشنوديهاى خداى سبحان مبادرت ورزد، و از معاصى او عقب بماند على التحقيق فرمانبردارى را كامل نموده است.

43-  (اين فراز تتمه كلامى است كه آن حضرت در آخر خطبه مفصل اشباح 90 ايراد فرموده است) بار إلها براى ما خوشنودى خود را ببخش و ما را از كشيدن دستها بسوى غير خود بى‏نياز گردان.

44-  هر كه خوشنودى مردم را در مقابل خشم خدا خواهد، خداوند ستايش كننده از مردم را مذّمت كننده او خواهد گردانيد.

45-  چقدر بزرگ است وزر و وبال كسى كه خوشنودى مخلوقين را به خشم پروردگار طلب نمايد.

46-  هر كه به آنچه تقدير شده خوشنود باشد به آنچه ميسّر شده اكتفا كند

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 603

47-  من رضي بقسمه لم يسخطه أحد 8181.

48-  من رضي بحاله لم يعتوره الحسد 8182.

49-  الرّاضي بفعل قوم كالدّاخل فيه معهم و لكلّ داخل في باطل إثمان: إثم الرّضا به و إثم العمل به 2085.

50-  كلّ راض مستريح 6839.

51-  كن راضيا تكن مرضيّا 7133.

52-  كن أبدا راضيا بما يأتي به القدر 7142.

53-  من رضي بقسمه استراح 7737. (و براى زيادتر كوشش ننمايد).

47-  هر كه به بهره و نصيب خود خوشنود باشد احدى او را ناخوش و يا غضبناك نمى‏گرداند.

48-  هر كه به حال خود (و به كسب و كار خود) راضى باشد، حسد پى در پى او را فرا نخواهد گرفت.

49-  كسى كه به عمل قومى خوشنود باشد مانند كسى است كه با آنها در آن عمل داخل شده است، و براى هر كسى كه داخل در باطل شود دو گناه است: گناه خوشنودى به آن، و گناه عمل به آن.

50-  هر راضى شونده‏اى در آسايش است.

51-  (به نصيب و بهره) راضى باش تا خدا از تو راضى باشد.

52-  هميشه به آنچه تقدير (خداى بزرگ) بياورد خوشنود باش.

53-  هر كه به قسمت و نصيب خود خوشنود شد راحت گردد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 604

الرّغبة

1-  الرّغبة مفتاح النّصب 281.

2-  ثمرة الرّغبة التّعب 4647.

3-  رغبتك في زاهد فيك ذلّ 5384.

4-  من رغب فيك عند إقبالك زهد فيك عند إدبارك 8878.

5-  من رغب في حياتك فقد تعلّق بحبالك 9216.

6-  من رغب فيما عند اللّه كثر سجوده و ركوعه 9127.

7-  من رغب فيما عند اللّه أخلص عمله 7945. ميل و رغبت 1-  طلب با حرص كليد تعب و زحمت است. (چون هر كه به چيزى از خوب و بد راغب باشد در زحمت را به روى خود باز نمايد).

2-  ثمره و ميوه رغبت و خواهش رنج و زحمت است.

3-  ميل و رغبت تو نسبت به كسى كه در باره تو بى‏رغبت است ذلت و خوارى خواهد بود. (يعنى آدمى خود را خوار مى‏سازد).

4-  هر كه در وقت اقبال (رو آوردن تو بسوى او و يا در وقت مالدارى) تو بسوى تو ميل و رغبت كند در وقت إدبار (و پشت كردن) نسبت به تو بى‏رغبت شود 5-  هر كه در حيات و زندگانى تو راغب باشد (و مايل است كه تو زنده باشى و نميرى) پس در حقيقت به ريسمان تو چنگ زده است (پس بايد در حاجت او كوشا باشى و بدانى از دوستان تست).

6-  هر كه در آنچه نزد خداست رغبت نمايد سجده و ركوع او بسيار خواهد بود.

7-  هر كه در آنچه نزد خداست رغبت نمايد عملش را خالص گرداند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 605

8-  من رغب فيما عند اللّه بلغ آماله 8573.

9-  إنّكم إن رغبتم إلى اللّه غنمتم و نجوتم و إن رغبتم إلى الدّنيا خسرتم و هلكتم 3853.

الرّفق و اللين

1-  الرّفق مفتاح الصّواب، و شيمة ذوي الألباب 1746.

2-  الرّفق ييسّر الصّعاب، و يسهّل شديد الأسباب 1778.

3-  الرّفق لقاح الصّلاح، و عنوان النّجاح 2187.

4-  ارفق توفّق 2226.

5-  أفضل شي‏ء الرّفق 2851.

6-  أكبر البرّ الرّفق 2867.

7-  الرّفق مفتاح النّجاح 294. 8-  هر كه در آنچه نزد خداست رغبت نمايد به اميدهايش خواهد رسيد.

9-  براستى كه شما اگر بسوى خدا رغبت كنيد نفع عمده برده و رستگار گرديد، و اگر بسوى دنيا رغبت نموده زيان برده و هلاك گرديد.

نرمى 1-  نرمى و مدارا كليد راست روى، و خوى صاحبان عقل است.

2-  نرمى دشواريها را آسان كرده، و اسباب سخت را سهل مى‏گرداند.

3-  نرمى و مهربانى بارور شدن مصلحت، و علامت پيروزى است.

4-  نرمى نما تا توفيق يابى.

5-  افزونترين چيز نرمى و مهربانى است.

6-  بزرگترين احسان و نيكى نرمى و مهربانى است.

7-  نرمى و مدارا كليد پيروزيست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 606

8-  الرّفق مفتاح الصّواب 312.

9-  الرّفق يفلّ حدّ المخالفة 560.

10-  الرّفق عنوان النّبل 743.

11-  الرّفق عنوان سداد 797.

12-  اليمن مع الرّفق 798.

13-  الرّفق يؤدّي إلى السّلم 902.

14-  الرّفق أخو المؤمن 974.

15-  الرّفق بالأتباع من كرم الطّباع 1497.

16-  إذا عاقبت فارفق 3978.

17-  إذا كان الرّفق خرقا كان الخرق رفقا 4122. 8-  نرمى و مهربانى كليد راه درست و راست است.

9-  نرمى كند مى‏گرداند تندى مخالفت را.

10-  نرمى و مهربانى دليل نجابت و زيركى است.

11-  نرمى نشانه سلوك راه درست است.

12-  فرخندگى و ميمنت با نرمى است.

13-  نرمى و مهربانى به سوى آشتى مى‏كشاند.

14-  نرمى و مهربانى برادر مؤمن است. (يعنى از او جدا نخواهد شد).

15-  نرمى و لطف و مهربانى با وابستگان و پيروان از نيكوئى طبيعت است.

16-  هرگاه (كسى را به سبب بى‏ادبيش) جزا دهى پس نرمى كن.

17-  هرگاه نرمى و مهربانى بدخوئى به حساب آيد يا نتيجه به عكس دهد درشتى و بدخوئى نرمى به حساب آيد. (يعنى در مقابل درشت خو بايد درشتى كرد اگر از نرمى سوء استفاده كنند).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 607

18-  بالرّفق تتمّ المروءة 4201.

19-  بالرّفق تدرك المقاصد 4236.

20-  بالرّفق تهون الصّعاب 4308.

21-  بالرّفق تدوم الصّحبة 4342.

22-  رأس العلم الرّفق 5224.

23-  رأس السّياسة استعمال الرّفق 5266.

24-  رفق المرء و سخاؤه يحبّبه إلى أعدائه 5429.

25-  عليك بالرّفق فإنّه مفتاح الصّواب و سجيّة اولى الألباب 6114.

26-  عليك بالرّفق، فمن رفق في أفعاله تمّ أمره 6140.

27-  كم من صعب تسهل بالرّفق 6946. 18-  بوسيله مهربانى مردى (يا آدميت) تمام مى‏گردد.

19-  بوسيله نرمى و مهربانى مقاصد به دست آيد.

20-  بوسيله نرمى و هموارى كارهاى سخت آسان مى‏شود.

21-  بوسيله نرمى مصاحبت و رفاقت دائم خواهد ماند.

22-  سر علم و دانش نرمى و هموارى است.

23-  رأس سياست و عمده شرائط آن به كار بردن نرمى و هموارى است.

24-  نرمى كردن مرد و سخاوتش او را در نزد دشمنانش محبوب گرداند.

25-  بر تو باد به مدارا و نرمى زيرا كه آن كليد راه درست و خصلت صاحبان عقلهاست.

26-  بر تو باد به مدارا پس كسى كه در كارهايش مدارا نمايد كارش تمام است.

27-  بسا سختى كه با نرمى و مدارا آسان گردد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 608

28-  ليكن أحظى النّاس عندك أعملهم بالرّفق 7375.

29-  لن لمن غالظك فإنّه يوشك أن يلين لك 7620.

30-  من عامل بالرّفق غنم 7741.

31-  من عامل بالرّفق وفّق 7842.

32-  من استعمل الرّفق غنم 7917.

33-  من استعمل الرّفق لان له الشّديد 8400.

34-  من ترفّق في الأمور، أدرك أربه منها 8562.

35-  من استعمل الرّفق استدرّ الرّزق 8647.

36-  ما كان الرّفق في شي‏ء إلّا زانه 9517.

37-  نعم الرّفيق الرّفق 9881. 28-  بايد بهره‏مندترين مردم در نزد تو عمل كننده‏ترين آنها باشد به نرمى و مدارا.

29-  براى كسى كه با تو درشتى كند، نرمى نما زيرا كه نزديك است كه براى تو نرم شود.

30-  هر كه با نرمى معامله كند غنيمت (و نفع عظيم) برد.

31-  هر كه به نرمى معامله نمايد توفيق داده شود.

32-  هر كه نرمى و مدارا را به كار برد نفع عمده برد.

33-  هر كه نرمى را به كار برد (حتى با دشمن) سخت براى او نرم گردد.

34-  هر كه در كارها نرمى به كار برد (و در آنها خود را به رنج نيندازد و خشونت به كار نبرد) نيازمندى خود را از آنها در يابد.

35-  هر كه مدارا را به كار برد روزى او را روان گرداند.

36-  مدارا در چيزى نمى‏باشد جز آنكه آن را زينت بخشد.

37-  خوب رفيقى است نرمى (كه همه را با انسان مهربان كند).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 609

38-  نعم الخليقة استعمال الرّفق 9935.

39-  نعم السّياسة الرّفق 9947.

40-  لا ندم لكثير الرّفق 10513.

41-  لا يجتمع العنف و الرّفق 10585.

42-  لا سجيّة أشرف من الرّفق 10643.

المراقبة

1-  رحم اللّه عبدا راقب ذنبه، و خاف ربّه 5205.

المركب

1-  المركب الهني‏ء أحد الرّاحتين 1670. 38-  خوب خصلتى است به كار بردن نرمى.

39-  خوب سياستى است نرمى.

40-  هيچ ندامت و پشيمانى براى كثير الرفق نيست.

41-  درشتى و نرمى با هم جمع نخواهند شد (ممكن است مراد اين باشد كسى كه مى‏خواهد نرمخو باشد بايد از درشتى بپرهيزد و گرنه نرمخو نخواهد بود و يا آنكه رفق الهى شامل كسى كه درشتى كند نخواهد گرديد).

42-  خوى و خصلتى شريفتر از نرمى نيست.

مراقبت 1-  خداوند بنده‏اى را رحمت كند كه مراقب گناه خود بوده و از پروردگار خويش بترسد.

وسيله سوارى 1-  مركب گوارا و بى‏اذيّت يكى از دو آسايش است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 610

الأرواح

1-  فالأرواح مرتهنة بثقل أعبائها، موقنة بغيب أنبائها، لا تستزاد من صالح عملها، و لا تستعتب من سيّ‏ء زللها 6605.

الراحة

1-  الرّاحة في الزّهد 329.

2-  ما أقرب الرّاحة من التّعب 9621. ارواح 1-  (اين عبارت نيز تتمه كلامى است از آن بزرگوار) پس ارواح در گرو سنگينى بارهاى آنها بوده. (يعنى بارهاى گناهان)، و يقين كننده به غيب خبرهايشان (اخبار غيبى كه در باره معاد شنيده بودند) طلب زيادتى از عمل شايسته آنها نشود (چون كه آن جا سراى تكليف نيست) و خوشنودى داده نشوند از لغزش بد آنها. (يعنى ديگر جاى تدارك و تلافى نيست تا اين كه تلافى كنند در نتيجه خوشحال گردند).

راحتى 1-  راحتى در ترك دنيا و بى‏رغبتى نسبت به آنست (و اين نه به آن معنى است كه انسان بسوى دنيا نرود، و دست از كسب و كار بكشد، بلكه رفتن بسوى دنيا گاهى واجب است، مثل زمانى كه نياز به آن هست، و زمانى مستحب است، كه با آن بتواند به زن و بچه و به خلق خدمت بيشترى كند بلكه بايد گفت اين دو قسم عين آخرت است).

2-  چه نزديك كرده راحتى را به رنج و زحمت. (يعنى خيلى نزديك است نبايد فريب آن را خورد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 611

المراد

1-  قد يدرك المراد 6612.

الرياضة

1-  لقاح الرّياضة دراسة الحكمة و غلبة العادة 7625.

2-  لا تنجع الرّياضة إلّا في نفس يقظة (يقظة و همّة) 10899. مقصود 1-  گاهى مراد و مقصود دريافت شده به دست آيد.

رياضت 1-  آنچه بوسيله آن رياضت (رام كردن نفس و مطيع گردانيدن آن) آبستن مى‏شود خواندن حكمت (علم راست و درست) و غالب شدن بر عادت است.

2-  سود نمى‏دهد رياضت (و نصيحت و تربيت و رنج كشيدن) مگر در نفس بيدار (كه درك كند آنچه را كه در حق او انجام مى‏دهند) و داراى همت.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 612

باب الزاي

الازدجار

1-  لا ازدجار لمن لا إقلاع له 10777.

الزكاة

1-  حصّنوا أموالكم بالزّكاة 4906.

2-  و الزّكاة تسبّبا (تسبيبا) للرّزق 6608.

3-  من أدّى زكاة ماله وقي شحّ نفسه 8289. باز ايستادن 1-  باز ايستادن (از حرامى) نيست براى كسى كه دل كندنى براى او نيست (يعنى بايد آدمى به تمام معنا از حرام چشم بپوشد تا «ازدجار» صدق كند).

زكات 1-  اموال خويش را بوسيله زكات نگهدارى كنيد.

2-  (از جمله فرازهاى حكمت 244 نهج البلاغه است) و زكات را (واجب نموده) از جهت سبب روزى شدن.

3-  هر كه زكات مال خود را اداء نمايد (و بپردازد) از بخيلى نفس خود نگه داشته شود (و خداوند هم فرموده: وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ هر كه از حرص و بخيلى نفس خود نگه داشته شود پس آنان رستگارانند).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 613

الزّلل

1-  من أبصر زلّته صغرت عنده زلّة غيره 8754.

2-  من عمى عن زلّته استعظم زلّة غيره 8804.

3-  الزّلل مندمة 140.

4-  زلّة المتوقّي أشدّ زلّة، و علّة اللّؤم أقبح علّة 5499.

5-  زلّة القدم أهون استدراك 5505.

الزنا

1-  أبغض الخلائق إلى اللّه الشّيخ الزّان 3119. لغزش 1-  هر كه نسبت به لغزش خود بينا گردد لغزش غير او (ديگران) در نزدش كوچك گردد.

2-  هر كه از لغزش خود كور باشد لغزش ديگرى را بزرگ شمارد.

3-  لغزيدن نسبت به گناه جا و يا آلت پشيمانى است.

4-  لغزش كسى كه اظهار تقوا و ورع مى‏نمايد سخت‏ترين لغزش، و علت و مرض بخيلى و دنائت و يا رنج سرزنش، زشت‏ترين علّت خواهد بود.

5-  لغزش قدم، آسانترين تلافى و بازيافت است (ممكن است مقصود اين باشد كه لغزشهاى ديگر استدراكش مشكل است ولى لغزش پا چيزى نيست و يا آنكه هر لغزشى تلافى و تدارك گناهى است حتى لغزش پا و اللّه أعلم).

زنا 1-  دشمن‏ترين مردم نزد خدا پيرمرد زنا كار است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 614

2-  و ترك الزّنا تحصينا للأنساب و ترك اللّواط تكثيرا للنّسل 6618.

3-  ما زنى غيور قطّ 9477.

4-  ما زنى عفيف 9585.

الزوجة

1-  الزّوجة الصّالحة أحد الكسبين 1614.

2-  الزّوجة الموافقة إحدى الرّاحتين 1633.

3-  شرّ الزّوجات من لا تواتي (لا تواني) 5686.

4-  موت الزّوجة حزن ساعة 9824. 2-  (از فرازهاى حكمت 244 نهج البلاغه است) و ترك زنا را (واجب كرده) به جهت محكم نمودن نسب‏ها (كه معلوم باشد فرزند از نسل كيست) و ترك لواط را براى بسيار شدن نسل.

3-  هيچ غيرتمندى زنا نخواهد نمود (چون بدى و ننگ آن را دريافته، بعلاوه مى‏داند هر كه زنا كند به زن و يا به بچه‏هاى او زنا واقع خواهد شد).

4-  هيچ پارسائى زنا نخواهد كرد (چرا كه اين عمل عمل افراد نادرست و جنايتكار خواهد بود).

زن 1-  زن شايسته يكى از دو كسب است.

2-  زن موافق يكى از دو آسايش است.

3-  بدترين جفت‏ها كسى است كه بردبارى (يا موافقت) نداشته باشد.

4-  مرگ زن اندوه ساعتى است (ممكن است حمل بر غالب شود).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 615

الزاد

1-  ألا و قد أمرتم بالظّعن، و دللتم على الزّاد، فتزوّدوا من الدّنيا ما تحوزون (تحرزون) به أنفسكم غدا 2783.

2-  إنّ من الفساد إضاعة الزّاد 3398.

3-  تزوّدوا من أيّام الفناء للبقاء، فقد دللتم على الزّاد، و امرتم بالظّعن، و حثثتم على المسير 4518.

4-  تزوّدوا من الدّنيا ما تحرزون (تحوزون) به أنفسكم غدا، و خذوا من الفناء للبقاء 4535.

5-  زاد المرء إلى الآخرة الورع، و التّقى 5489.

6-  عليك بحسن التّأهّب و الاستعداد، و الاستكثار من الزّاد 6136. توشه 1-  آگاه باشيد كه در حقيقت شما فرمان داده شده‏ايد به سفر، و راهنمائى شده ايد به توشه، پس از دنيا آن اندازه كه جمع مى‏كنيد يا با آن نفسهاى خود را فرداى قيامت نگه مى‏داريد توشه برگيريد.

2-  براستى از جمله تباهى ضايع كردن توشه آخرت است.

3-  از روزهاى فناء (دنيا) براى بقا (آخرت) توشه برگيريد، كه در حقيقت شما بر توشه راهنمايى گشته، و برفتن فرمان داده شده، و بر روانه شدن برانگيخته شده‏ايد 4-  از دنيا آنچه را كه با آن نفسهاى خود را فردا نگه داشته و يا مالك شويد توشه برگيريد، و از فناء (دنيا) براى بقاء (آخرت) فرا گيريد.

5-  توشه مرد (آدمى) بسوى آخرت پارسائى و خويشتن دارى است.

6-  بر تو باد به نيكويى تهيه گرفتن و آماده شدن و بسيار فرا گرفتن از توشه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 616

7-  عجبت لمن عرف أنّه منتقل عن دنياه كيف لا يحسن التّزوّد لأخراه 6275.

8-  كلّ امرء على ما قدّم قادم و بما عمل مجزيّ 6882.

9-  كما تقدّم تجد 7214.

10-  كما تزرع تحصد 7215.

11-  ليكن زادك التّقوى 7387.

12-  من الفساد إضاءة الزّاد 9273.

13-  ما قدّمت اليوم تقدم عليه غدا، فامهد لقدمك، و قدّم ليومك 9609. آخرت.

7-  عجب دارم از كسى كه انتقال از دنيايش را مى‏داند چگونه توشه برداشتن براى آخرت خود را نيكو نمى‏گرداند.

8-  هر مردى (و يا هر آدمى) بر آنچه پيش فرستاده وارد شونده، و به آنچه عمل نموده پاداش داده مى‏شود.

9-  چنانكه پيش مى‏فرستى مى‏يابى. (يعنى به همان اندازه به پاداش خواهى رسيد).

10-  هر چه و هر اندازه زراعت كنى مى‏دروى.

11-  بايد توشه تو تقوا باشد.

12-  از جمله تباهى حال است ضايع كردن توشه (آخرت).

13-  آنچه امروز پيش مى‏فرستى فردا بر آن قدم خواهى گذاشت، پس براى قدمت بگستران، و براى روز خود (قيامت) پيش فرست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 617

الزهد و الزاهدين

1-  الزّهد أفضل الراحتين 1652.

2-  الزّهد شيمة المتّقين، و سجيّة الأوّابين 1713.

3-  الزّهد تقصير الآمال، و إخلاص الأعمال 1844.

4-  الزّهد أقلّ ما يوجد، و أجلّ ما يعهد، و يمدحه الكلّ، و يتركه الجلّ 2021.

5-  ازهد في الدّنيا، تنزل عليك الرّحمة 2275.

6-  اعزف عن دنياك تسعد بمنقلبك و تصلح مثواك 2298.

7-  ازهد في الدّنيا يبصّرك اللّه عيوبها، و لا تغفل فلست بمغفول بى‏رغبتى بدنيا 1-  بى‏رغبتى به دنيا برترين دو راحتى است (يكى بوسيله دوست و ديگر به سبب زهد).

2-  ترك دنيا و بى‏رغبتى به آن شيوه خويشتن داران و خوى بازگشت كنندگان به خداى تبارك و تعالى است.

3-  بى‏رغبتى به دنيا كوتاه كردن اميدها و پاكيزه نمودن عملهاست.

4-  بى‏رغبتى به دنيا كمترين چيزيست كه يافت مى‏شود، و بزرگترين چيزيست كه شناخته گشته، و همه آن را ستايش كرده، و اكثر مردم آن را ترك مى‏نمايند.

5-  در دنيا بى‏رغبت باش تا رحمت بر تو فرود آيد.

6-  از دنياى خود رو بگردان تا اين كه نيكبخت گردى در بازگشت خود، و منزل خود را (قبر) بصلاح آورى.

7-  در دنيا بى‏رغبت باش، تا خداوند تو را بعيوب آن بينا گرداند، و غفلت‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 618

عنك 2362.

8-  أفضل العبادة الزّهادة 2872.

9-  أوّل الزّهد التّزهّد 2922.

10-  أفضل الزّهد إخفاء الزّهد 3016.

11-  أحسن ملابس (من ملابسة) الدّنيا رفضها 3043.

12-  أحقّ النّاس بالزّهادة من عرف نقص الدّنيا 3209.

13-  إنّ الزّهد في الجهل بقدر الرّغبة في العقل 3444.

14-  إنّ الزّهد في ولاية الظّالم بقدر الرّغبة في ولاية العادل 3448.

15-  إنّ الزّهادة قصر الأمل، و الشّكر على النّعم و الورع عن المحارم، مورز چون تو غافل شده نمى‏باشى (هر چه كنى نوشته مى‏شود).

8-  افزونترين عبادت بى‏رغبتى در دنياست.

9-  اول ترك دنيا و بى‏رغبتى نسبت به آن خود را بر آن واداشتن است. (يعنى بايد آدمى با تمرين و رفته رفته ملكه زهد را در خود ايجاد كند).

10-  افزونترين زهد پنهان داشتن زهد است. (نه ارائه دادن آن به مردم).

11-  بهترين پوششها (يا بهتر از پوشيدن) دنيا ترك آنست.

12-  سزاوارترين مردم به ترك دنيا و بى‏رغبتى نسبت به آن، كسى است كه كمى قدر و قيمت دنيا را بشناسد.

13-  براستى كه بى‏رغبتى در نادانى به اندازه رغبت در عقل و دريافت است.

14-  براستى كه بى‏رغبتى در حكومت ستمكار به اندازه ميل و رغبت در حكومت عادل است. (يعنى همان اندازه كه ملّت تشنه حكومت عدلند به همان اندازه از حكومت ظلم سيرند و بى‏رغبت، پس بايد كه پادشاهان و حكومت‏ها حساب خود را بكشند ستمكارى را كنار بگذارند و در عدل بكوشند).

15-  براستى كه بى‏رغبتى نسبت به دنيا كوتاهى اميد، و شكر بر نعمت‏ها،

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 619

فإن غرب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم، و لا تنسوا عند النّعم شكركم، فقد أعذر اللّه سبحانه إليكم بحجج مسفرة ظاهرة، و كتب بارزة العذر واضحة 3700.

16-  الزّهد ثروة 141.

17-  أصل الزّهد حسن الرّغبة فيما عند اللّه 3086.

18-  الزّهد ثمرة الدّين 412.

19-  الزّهد ثمرة اليقين 459.

20-  الزّهد أصل الدّين 487. و باز ايستادن از حرامهاست، پس اگر آن از شما برود (يعنى اين معنى حاصل نگردد) پس حرام بر صبر شما غلبه نكند، و در نزد نعمت‏ها شكر خود را فراموش ننمائيد، پس در حقيقت بسبب حجت و دليلهاى روشن آشكار، و كتابهاى ظاهر عذر واضح خداوند سبحان در باره شما عذر خود را خواسته است. (يعنى بعد از اتمام حجّتها بوسيله پيمبران و امامان و كتب آسمانى كه در آنها عذر خداى سبحان در عقاب گنهكاران ظاهر و واضح است اگر عذاب نمايد عذر او تمام و اعتراضى بر او نيست).

16-  بى‏رغبتى نسبت به دنيا توانگرى است.

17-  ريشه بى‏رغبتى نسبت به دنيا نيكوئى رغبت است در باره آنچه در نزد خداست. (يعنى زاهد چنين كسى است كه به خواسته‏هاى خدا راغب باشد كه در نتيجه به دنيا بى‏رغبت خواهد شد).

18-  بى‏رغبتى به دنيا ميوه دين است.

19-  ترك دنيا ميوه يقين است.

20-  ترك دنيا اصل و ريشه دين است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 620

21-  الزّهد أساس اليقين 516.

22-  الزّهد متجر رابح 550.

23-  الزّهد سجيّة المخلصين 662.

24-  الزّهد مفتاح صلاح 749.

25-  الزّهد قصر الأمل 872.

26-  التّزهّد يؤدّي إلى الزّهد 1120.

27-  الزّهد أن لا تطلب المفقود حتّى يعدم الموجود 1259.

28-  الزّهد في الدّنيا الرّاحة العظمى 1316.

29-  إن كنتم في البقاء راغبين، فازهدوا في عالم الفناء 3744. 21-  بى‏رغبتى به دنيا اساس و پايه يقين است.

22-  بى‏رغبتى به دنيا تجارتى است سود بخش.

23-  بى‏رغبتى به دنيا روش افراد با اخلاص است.

24-  بى‏رغبتى به دنيا كليد صلاح حال است.

25-  بى‏رغبتى به دنيا كوتاه ساختن اميد است.

26-  خود را به بى‏رغبتى نسبت به دنيا زدن (آدمى را) به ترك دنيا و به بى‏رغبتى در باره آن خواهد كشانيد.

27-  بى‏رغبتى و ترك دنيا آنست كه مفقود و يافت نشده را طلب نكنى تا آنكه موجود از ميان برود (پس زهد آن نيست كه انسان بكلى دنيا را طلب نكند بلكه وقتى طلب نكند كه داشته باشد).

28-  زهد در دنيا آسايش بزرگتر است.

29-  اگر شما نسبت به آخرت رغبت كننده‏ايد، پس در جهان ناپايدار (دنيا) بى‏رغبت باشيد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 621

30-  إن كنتم زهدتم خلصتم من شقاء الدّنيا، و فزتم بدار البقاء 3846.

31-  بالزّهد تثمر الحكمة 4229.

32-  ثمرة الزّهد الرّاحة 4618.

33-  حسن الزّهد من أفضل الإيمان، و الرّغبة في الدّنيا تفسد الإيقان 4839.

34-  رأس السّخاء الزّهد في الدّنيا 5251.

35-  زهدك في الدّنيا ينجيك، و رغبتك فيها ترديك 5477.

36-  زهد المرء فيما يفنى على قدر يقينه بما يبقى 5488.

37-  ظلف النّفس عن لذّات الدّنيا هو الزّهد المحمود 6071. 30-  اگر شما چنين باشيد كه زهد را پيشه خود سازيد از بدبختى دنيا خلاصى يافته، و به سراى پايدارى پيروزى يابيد.

31-  بوسيله زهد و بى‏رغبتى در دنيا حكمت (يعنى علم درست) ميوه مى‏دهد.

32-  ميوه بى‏رغبتى نسبت به دنيا راحتى است (در دنيا و آخرت).

33-  نيكويى بى‏رغبتى نسبت به دنيا از افزونترين ايمان بوده، و رغبت و ميل به دنيا يقين را فاسد خواهد نمود.

34-  ريشه و سر سخاوت بى‏رغبتى در دنياست.

35-  بى‏رغبتى تو در دنيا تو را رستگار ساخته، و ميل و رغبت تو در آن تو را در هلاكت و خسران خواهد انداخت.

36-  بى‏رغبتى مرد (آدمى) در آنچه فانى مى‏شود (دنيا) به اندازه يقين اوست به آنچه پاينده است. (يعنى آخرت).

37-  نفس را از لذتهاى دنيا بازداشتن آن زهد ستوده است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 622

38-  عليك بالزّهد فإنّه عون الدّين 6098.

39-  كيف يزهد في الدّنيا من لا يعرف قدر الآخرة 6987.

40-  كيف يصل إلى حقيقة الزّهد من لم يمت شهوته 7000.

41-  ليكن زهدك فيما ينفد و يزول، فإنّه لا يبقى لك و لا تبقى له 7380.

42-  لن يفتقر من زهد 7446.

43-  من زهد هانت عليه المحن 8325.

44-  من زهد في الدّنيا حصّن دينه 8468.

45-  من زهد في الدّنيا لم تفته 8480.

46-  مع الزّهد تثمر الحكمة 9734.

47-  لا تزهدنّ في شي‏ء حتّى تعرفه 10168. 38-  بر تو باد به بى‏رغبتى در دنيا، زيرا كه آن يارى كننده دين است.

39-  چگونه در دنيا زهد مى‏ورزد كسى كه قدر آخرت را نمى‏داند 40-  چگونه به حقيقت زهد (و بى‏رغبتى به دنيا) مى‏رسد كسى كه خواهش او نمرده است 41-  بايد بى‏رغبتى تو در آنچه فانى شده و زائل گردد باشد زيرا كه آن برايت باقى نمانده و تو براى آن باقى نخواهى ماند.

42-  هرگز محتاج نمى‏شود كسى كه (در دنيا) بى‏رغبت باشد.

43-  هر كه (نسبت به دنيا) بى‏رغبت باشد محنت‏ها بر او سهل گردد.

44-  هر كه در دنيا بى‏رغبت باشد دين خود را نگه دارد.

45-  هر كه در دنيا زهد ورزد دنيا از دست او نرود (بلكه بيشتر به او رو آورد) 46-  با بى‏رغبتى به دنيا حكمت ثمر بخش مى‏باشد.

47-  در چيزى بى‏رغبت مباش تا آن را بشناسى (ممكن است مراد آن حضرت حكم فقهى باشد كه اصل در اشياء اباحه است تا آنكه حرمت و يا كراهت آن ثابت‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 623

48-  لا زهد كالكفّ عن الحرام 10549.

49-  لا ينفع زهد من لم يتخلّ عن الطّمع، و يتحلّ بالورع 10857.

50-  إنّ الزّاهدين في الدّنيا لتبكي قلوبهم و إن ضحكوا، و يشتدّ حزنهم و إن فرحوا، و يكثر مقتهم أنفسهم و إن اغتبطوا بما أوتوا 3558.

51-  إذ هرب الزّاهد من النّاس فاطلبه 4078.

52-  إذا طلب الزّاهد النّاس فاهرب منه 4079.

53-  كن زاهدا فيما يرغب فيه الجهول 7144.

54-  طوبى للزّاهدين في الدّنيا، الرّاغبين في الآخرة، أولئك اتّخذوا الأرض بساطا، و ترابها فراشا، و مائها طيبا، و القرآن شعارا، و الدّعاء دثارا، و شود).

48-  نيست زهدى مانند باز ايستادن از حرام.

49-  سود نمى‏دهد زهد و بى‏رغبتى به دنياى كسى كه از طمع خالى نبوده و به پرهيز كارى زيور نيافته است.

50-  براستى كه بى‏رغبتان در دنيا هر آينه دلهاى آنها گريان است گر چه بخندند، و اندوهشان سخت است هر چند خوشحال باشند، و دشمنى آنها با نفسهايشان بسيار است اگر چه نسبت به آنچه بخشيده شده‏اند رشك برده شوند.

51-  هر گاه زاهد از مردم بگريزد تو او را طلب نما، (چون عملش نشانه راستگويى اوست).

52-  هر گاه زاهد به دنبال مردم رود پس از او بگريز (زيرا در زهد خود دروغ مى‏گويد).

53-  در آنچه شخص بسيار نادان رغبت دارد (دنيا) بى‏رغبت باش.

54-  خوشا به حال بى‏رغبتان در دنيا، رغبت كنندگان در آخرت، آنان هستند كه زمين را فرش، خاكش را رختخواب، آبش را مشگ ناب و گلاب، و قرآن را شعار

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 624

قرضوا الدّنيا على منهاج المسيح عيسى بن مريم-  على نبيّنا و آله و عليه السّلام-  6035.

55-  من لم يأس على الماضي و لم يفرح بالآتي فقد أخذ الزّهد بطرفيه 8586.

56-  من زهد في الدّنيا استهان بالمصائب 8626.

57-  من زهد في الدّنيا أعتق نفسه و أرضى ربّه 8816.

58-  من زهد في الدّنيا قرّت عينه بجنّة المأوى 9075.

59-  من لم يزهد في الدّنيا لم يكن له نصيب في جنّة المأوى 9090.

60-  الرّاحة في الزّهد 329.

61-  أنظر إلى الدّنيا نظر الزّاهد المفارق، و لا تنظر إليها نظر العاشق (و لباس زيرين)، و دعا را جامه روئين، اتّخاذ نموده، و دنيا را بر طريقه و مسلك مسيح عيسى بن مريم-  على نبيّنا و آله و عليه السلام-  بريده و گذرانيده‏اند.

55-  هر كه بر گذشته (و بر آنچه از دستش رفته) اندوهناك نشود و به آينده (و به آنچه به دستش رسد) خوشحال نشود به طرفين زهد چنگ زده. (يعنى كمال زهد را فرا گرفته است).

56-  هر كه در دنيا بى‏رغبت باشد مصيبت‏ها را سهل شمارد.

57-  هر كه در دنيا بى‏رغبت باشد نفسش را آزاد نموده و پروردگارش را خوشنود ساخته است.

58-  هر كه در دنيا بى‏رغبت باشد چشم او نسبت به جنة المأوى (بهشت يا بهشت مخصوص) اشك سرد ريزد. (يعنى در كمال خوشحالى و نشاد بسر برد).

59-  هر كه در دنيا بى‏رغبت نباشد برايش بهره‏اى در جنة المأوى (بهشت) نيست.

60-  راحتى در ترك دنياست (البته به آن اندازه كه خلاف شرع نباشد).

61-  به دنيا به نظر بى‏رغبت جدا شونده از آن نگاه كن، و بسوى آن به نظر

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 625

الوامق 2386.

62-  ازهد في الدّنيا، و اغزف عنها، و إيّاك أن ينزل بك الموت (و أنت ابق من ربّك في طلبها فتشقى) و قلبك متعلّق بشي‏ء منها فتهلك 2398 2421.

الزّيارة

1-  إغباب الزّيارة أمان من الملالة 3139.

2-  زر في اللّه أهل طاعته، و خذ الهداية من أهل ولايته 5491.

3-  زوروا في اللّه، و جالسوا في اللّه، و اعطوا في اللّه، و امنعوا في اللّه 5492. دلباخته دوست نظر مكن.

62-  در دنيا بى‏رغبت باش، و ناخوش دار آن را و يا برگرد از آن، و دورى كن از اين كه مرگ بر تو فرود آيد (و تو از پروردگار خود در طلب دنيا گريخته باشى پس بدبخت گردى) و دلت به چيزى از دنيا وابسته و آويخته باشد پس هلاك گردى.

زيارت 1-  زيارت و ديدار يك روز در ميان يا در هفته يك بار (نسبت به دوستان) ايمنى از ملالت و خستگى است (تب غبّ را هم غب گويند چون نوبتى است و هر روز نيست).

2-  در راه خدا اهل طاعت او را زيارت نما، و هدايت و راهنمائى را از اهل ولايت او (دوستان خدا و يا ائمه-  عليهم السلام- ) فراگير.

3-  در راه خدا زيارت كنيد، و در راه خدا بنشينيد، و در راه خدا بخشش نماييد، و در راه خدا منع و جلوگيرى كنيد. (يعنى تمام كارها و تصرفات بايد در راه خدا باشد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 626

4-  من كثرت زيارته قلّت بشاشته 8004.

 

الزّينة

1-  الزّينة بحسن الصّواب، لا بحسن الثّياب 1745. 4-  هر كه زيارت او بسيار باشد (و زياد به ديدن او روند) گشاده‏روئى او كم گردد (چون ملول و خسته مى‏شود).

زينت 1-  زينت و آرايش، به نيكوئى راست روى است، نه به نيكوئى لباسها.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 627