گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

10-  خوب يارى كننده عبادت است بيدارى.

آسان گرفتن 1-  سهل گرفتن (بر اهل و عيال و بر ديگران) روزيها را روان مى‏كند.

سيره و روش 1-  زشت‏ترين روش‏ها ستمگرى است.

2-  با رفتار درست (كه موافق با عدالت باشد) دشمن مغلوب گردد.

3-  نيكوئى سلوك و روش دليل نيكويى باطن است.

4-  حسن سيرت زيبائى قدرت، و دژ و حصار حكومت است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 681

5-  من ساءت سيرته سرّت منيّته 7942.

6-  من ساءت سيرته لم يأمن أبدا 8216.

7-  ويل لمن ساءت سيرته، و جارت ملكته و تجبّر و اعتدى 10090.

السياسات

1-  أصعب السّياسات نقل العادات 2969.

2-  بئس السّياسة الجور 4404.

3-  جمال السّياسة العدل في الإمرة، و العفو مع القدرة 4792.

4-  حسن السّياسة قوام الرّعيّة 4818.

5-  حسن السّياسة يستديم الرّياسة 4820.

6-  من حسنت سياسته وجبت طاعته 8025. 5-  هر كه طريقه و سلوك او بد باشد مرگش (مردم را) خوشحال سازد (و لذا در روايت دارد: به گونه‏اى معاشرت كنيد كه اگر بميريد مردم بر شما بگريند).

6-  هر كه روش او بد باشد هرگز ايمن نخواهد بود.

7-  واى براى كسى كه طريقه او بد بوده، و مالكيّتش بجور باشد (و سلوك او به ستم باشد مانند پادشاهان و حكام) و تكبر نموده و ستم كند.

سياست‏ها 1-  مشكل‏ترين سياست‏ها عادتها را برگردانيدن است.

2-  بد سياستى است جور و ستم.

3-  زيبائى و حسن سياست عدالت در حكومت، و در گذشتن با قدرت است.

4-  خوبى سياست قوام رعيت خواهد بود.

5-  نيكويى سياست سر كردگى را پاينده دارد.

6-  هر كه سياست (و امر و نهى او) نيكو باشد (مانند سياست پيمبران و امامان‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 682

7-  من حسنت سياسته دامت رياسته 8438.

8-  من قصر عن السّياسة صغر عن الرّياسة 8536.

9-  ملاك السّياسة العدل 9714.

10-  لا رياسة كالعدل في السّياسة 10895.

11-  الملك سياسة 17.

12-  من سما إلى الرّياسة صبر على مضض السّياسة 8535. و جانشينان آنان) اطاعت او واجب و يا ثابت خواهد بود.

7-  هر كه سياست او نيكو باشد رياست او پاينده خواهد بود.

8-  هر كه از سياست كوتاه باشد (يعنى در امر و نهى كوتاهى كند) از جهت رياست كوچك باشد (يعنى قابليت آن را ندارد).

9-  ملاك سياست (و ريشه و اصل آن) عدل است.

10-  رياستى مانند عدل در سياست (و امر و نهى رعيت) نيست.

11-  پادشاهى سياست است (يعنى قوامش با آن است).

12-  هر كه به مرتبه رياست بلند گردد، بر درد سياست صبر نمايد (يعنى طالب رياست بايد رنج آن را بر خود هموار سازد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 683

باب الشين

الشّباب

1-  شيئان لا يعرف فضلهما إلّا من فقدهما الشّباب و العافية 5764.

2-  جهل الشّابّ معذور، و علمه محقور 4768.

3-  هل ينتظر أهل غضاضة (بضاضة) الشّباب إلّا حواني الهرم 10034.

4-  لا تجتمع الشّبيبة و الهرم 10571. جوانى 1-  دو چيز است كه فضل و برترى آنها را نشناسد مگر كسى كه آنها را از دست دهد: جوانى و عافيت.

2-  نادانى جوان عذرش خواسته شده (چون جوان است و بى‏تجربه) و علم او خوار و پست شمرده شده است (زيرا هنوز از عمر تحقيقات او چيزى نگذشته كه مورد اطمينان باشد).

3-  (اين تتمه كلامى است از خطبه غراء 82 نهج البلاغه) آيا اهل طراوت و تازگى جوانى جز خم كنندگان پيرى (و حالت خميدگى) را انتظار مى‏كشد.

4-  جوانى و پيرى جمع نمى‏شود (شايد از راه سلوك و يا از جهت آثار تكوينيه باشد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 684

الشبع و البطنة

1-  إيّاك و البطنة، فمن لزمها كثرت أسقامه، و فسدت أحلامه 2639.

2-  إيّاكم و البطنة، فإنّها مقساة للقلب مكسلة عن الصّلاة مفسدة للجسد 2742.

3-  البطنة تمنع الفطنة 345.

4-  من كظّته البطنة حجبته عن الفطنة 8459.

5-  لا فطنة مع بطنة 10528.

6-  لا تجتمع الفطنة و البطنة 10572. سيرى 1-  بر تو باد به دورى از پرى شكم پس هر كه ملازم آن باشد بيماريهاى او زياد گشته و خوابهايش فاسد گردد. (يعنى خوابهايش بى‏تعبير و بى‏اثر خواهد بود).

2-  از پرى شكم دورى نماييد، زيرا كه آن آلت درشتى و سختى دل (يا جايگاه درشتى و سختى دل)، و كاهلى از نماز، و فاسد شدن يا فاسد كننده بدن است.

3-  پر خورى دريافت را جلوگيرى مى‏كند. (نمى‏گذارد آدمى مطلبى را درك كند فكر و تأمل را از انسان مى‏گيرد، چنانكه از حضرت لقمان نقل شده: «إذا امتلئت المعدة نامت الفكرة و خرست الحكمة» هر گاه معده پر شد فكر خوابيده و حكمت (علم راست و درست) لال خواهد گرديد).

4-  هر كه امتلاء و پرى شكم او را به تعب اندازد او را از دريافت و زيركى مانع شود.

5-  نيست هيچ زيركى با پرى شكم (يعنى با هم جمع نخواهند شد).

6-  فهم و پرى شكم جمع نمى‏شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 685

7-  التّخمة تفسد الحكمة 651.

8-  البطنة تحجب الفطنة 652.

9-  الشّبع يفسد الورع 658.

10-  إذا ملئ البطن من المباح عمي القلب عن الصّلاح 4139.

11-  بئس قرين الورع الشّبع 4408.

12-  إدمان الشّبع يورث أنواع الوجع 1363.

13-  الشّبع يورث الأشر، و يفسد الورع 1364.

14-  من زاد شبعه كظّته البطنة 8458.

15-  لا تجتمع الشّبع و القيام بالمفترض 10568. 7-  پرخورى و امتلاء حكمت را فاسد مى‏نمايد. (چنانكه سعدى گفته:

اندرون از طعام خالى كن

 تا در آن نور معرفت بينى‏

 تهى از حكمتى به علت آن‏

  كه پرى از طعام تا بينى)

8-  پرى شكم مانع فهم و دريافت خواهد شد.

9-  پرخورى و سير خوردن پارسائى را فاسد مى‏كند.

10-  هرگاه شكم از غذاى مباح پر شود (چه رسد از غذاى حرام و يا شبهه‏ناك نعوذ باللّه) دل از صلاح حال كور خواهد شد. (يعنى انسان ديگر مصلحت خود را درك نخواهد نمود).

11-  بد همراهى از براى پارسا سيرى. (زيرا مشهور است: در گرسنگى اجساد ارواح گشته و در سيرى ارواح اجساد خواهد گرديد).

12-  مداومت بر سيرى از پى آورد انواع دردها را.

13-  سيرى مورث تنبلى و عدم قيام بحق بوده، و پارسائى را تباه مى‏سازد.

14-  هر كه سيرى خود را زياد نمايد پرى معده او را به تعب و اندوه اندازد.

15-  سيرى و ايستادگى به آنچه واجب شده (از علم و عمل) جمع نخواهد شد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 686

16-  نعم عون المعاصي الشّبع 9922.

17-  إيّاك و إدمان الشّبع، فإنّه يهيّج الأسقام، و يثير العلل 2681.

الشّتم

1-  من بلّغك شتمك فقد شتمك 9134.

الشجاع و الشجاعة

1-  الشّجاعة أحد العزّين 1662.

2-  الشّجاعة نصرة حاضرة، و فضيلة ظاهرة 1700.

3-  الشّجاعة زين، الجبن شين 94.

4-  الشّجاعة عزّ حاضر، الجبن ذلّ ظاهر 572. 16-  خوب يار و كمك بر معاصى است سيرى (چون آدمى تنبل شده و در عبادت كسل به علاوه قواى شهوانى تقويت مى‏گردد).

17-  بر تو باد به دورى از سيرى هميشگى، زيرا كه آن مرضها را تهييج كرده، درد و مرض‏ها را بر مى‏انگيزاند.

دشنام 1-  هر كه دشنام (دشمنان) ترا به تو رساند در حقيقت ترا دشنام داده است.

دلير و دليرى 1-  شجاعت يكى از دو عزّت است.

2-  شجاعت يارى آماده و برترى آشكارى است.

3-  دليرى زينت و زيور، و ترس ننگ و عار است.

4-  دليرى عزتى است آماده، و ترس ذلّتى است آشكار.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 687

5-  ثمرة الشّجاعة الغيرة 4620.

6-  زكاة الشّجاعة الجهاد في سبيل اللّه 5455.

7-  شجاعة الرّجل على قدر همّته، و غيرته على قدر حميّته 5763.

8-  على قدر الحميّة تكون الشّجاعة 6180.

9-  معالجة النّزال تظهر شجاعة الأبطال 9801.

10-  آفة الشّجاع إضاعة الحزم 3938.

الشّدائد

1-  كن في الشّدائد صبورا، و في الزّلازل وقورا 7147.

2-  للشّدائد تدّخر الرّجال 7331. 5-  ميوه شجاعت و دليرى غيرت و ننگ داشتن از چيزيست كه لايق خود و وابستگان نباشد.

6-  زكات شجاعت و دليرى پيكار در راه خداست.

7-  شجاعت مرد به اندازه همت او، و غيرت او به اندازه حميّت (دفاع از خويشان و اهل خود در نقص و ننگ) او مى‏باشد.

8-  به اندازه حميت (دفاع و تعصب از جانب فاميل) شجاعت مى‏باشد.

9-  چابكى و فرز پائين آمدن شتر سوار (و يا از هر مركبى به سرعت پائين پريدن براى جنگ و نزاع) شجاعت و دليرى شجاعان را ظاهر مى‏سازد.

10-  آفت شجاع ضايع ساختن دور انديشى است.

سختى‏ها 1-  در سختى‏ها بسيار شكيبا، و در زلزله‏ها و مصائبى كه باعث قلق و اضطراب شود بسيار با وقار باش.

2-  براى سختى‏ها مردان (و آشنايان و دوستان و يا مردان بزرگ و رجال سياسى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 688

3-  اعتزم (اعترم) بالشدّة حين لا يغني عنك إلّا الشّدّة 2388.

الشّرّ و الأشرار

1-  إيّاك و ملابسة الشّرّ، فإنّك تنيله نفسك قبل عدوّك، و تهلك به دينك قبل إيصاله إلى غيرك 2713.

2-  أكبر (أكثر) الشّرّ في الاستخفاف بمولم عظة المشفق النّاصح، و الاغترار بحلاوة ثناء المادح الكاشح 3263.

3-  إنّ في الشّرّ لوقاحة 3376.

4-  الشّرّ وقاحة 16. و مذهبى) ذخيره مى‏شوند.

3-  در هنگامى كه تو را بى‏نياز نكند جز عزم به سختى به سختى عزم نما (و يا در جائى كه دفع نكند از تو مگر سختى بدخو شو به سختى و با نرمى عمل مكن).

بدى و بدها 1-  پرهيز نما از پوشيدن بدى، زيرا كه تو آن را به نفس خود قبل از دشمنت مى‏رسانى، و دينت را قبل از رساندن آن بغير خود هلاك مى‏گردانى. (يعنى پيش از آنكه از بدى تو ديگران زيان بينند، نفس تو در خطر زيانش قرار خواهد گرفت، و خودت زودتر بيچاره و بدبخت خواهى شد).

2-  بزرگترين (يا بيشتر) بدى در سبك شمردن به درد آورنده پند مهربان ناصح، و گول خوردن به شيرينى مدح ستايش كننده نهان‏گر دشمنى است، (چون چنين كسى پيوسته در درياى عيوب و بدبختى غوطه خورده، هيچگاه پى نجات و راه چاره اخلاق نامناسب بر نيايد، و به عيوب خويش پى نخواهد برد.

3-  براستى كه در بدى هر آينه بى‏شرمى است.

4-  بدى بى‏شرمى است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 689

5-  تأخير الشّرّ إفادة خير 4569.

6-  الشّرّ ندامة 446.

7-  الشّرّ يكبو براكبه 419.

8-  الشّرّ أقبح الأبواب 501.

9-  الشّرّ منطق و بيّ 504.

10-  الشّرّ (الشّره) عنوان العطب 530.

11-  الشّرّ (الشّره) حمّال الآثام 645.

12-  الشّرّ يزري و يردي 868.

13-  الشّرّ يعاقب عليه و يخزى (يجزى) 918.

14-  استقباح (استفتاح) الشّرّ يحدو على تجنّبه 1396. 5-  پس انداختن بدى و به زودى انجام ندادن آن كسب كردن خير است (چون ممكن است بعدا موفّق به آن نشود).

6-  بدى پشيمانى است.

7-  بدى سوار خود را برو در مى‏اندازد.

8-  بدى زشت‏ترين درهاست.

9-  بدى گفتارى يا اعتقاديست ناگوار. (و ممكن است كلمه (شرّ) تصحيف شده باشد و صحيحش (سرّ) باشد بنا بر اين معنى چنين است كه سرّ گفتارى است ناگوار).

10-  بدى (و يا غلبه حرص) دليل هلاكت است.

11-  بدى (و يا حرص كشنده) باربردار گناهان است.

12-  بدى معيوب مى‏سازد و به هلاكت مى‏اندازد.

13-  بدى بر آن عقاب شده (و مجازات مى‏شود) و رسوائى به بار آورد.

14-  زشت دانستن كار بد (يا ابتداء كردن آن آدمى را) بر دورى از آن ميراند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 690

15-  تأخير الشّرّ إفادة خير 4569.

16-  جماع الشّرّ في الاغترار بالمهل، و الاتّكال على العمل 4771.

17-  جماع الشّرّ في مقارنة (مقارفة) قرين السّوء 4774.

18-  جمال الشّرّ الطّمع 4791.

19-  جماع الشّرّ اللّجاج، و كثرة المماراة 4795.

20-  ربّ شرّ فاجاك من حيث لا تحتسبه 5364.

21-  زيادة الشّرّ دناءة و مذلّة 5500. (يعنى كسى كه تازه به كار بد شروع كرده، و هنوز عادت او نشده، و يا وقتى كار بد را انسان قبيح دانست قهرا او را به ترك وا مى‏دارد.

15-  پس انداختن بدى كسب خير يا فائده خير رساندن است، (چون عمل شر آن اندازه بد است كه يك لحظه هم تأخير آن خير خواهد بود، و امكان دارد با تأخير آن بدى به كلّى ترك شود).

16-  جمع كردن بدى و دارا بودن آن در فريب خوردن به مهلت، و تكيه و اعتماد داشتن بر عمل است. (يعنى انسان نبايد از اين كه خداوند چند روزى به او مهلت داده فريب خورد و به عملهاى چندى كه انجام داده (مانند نماز و روزه و... اعتماد نمايد).

17-  جمع كردن بدى در همراهى (يا در آميزش با همراه) بد است.

18-  زيبائى و حسن بدى طمع داشتن است (به نظر مى‏رسد كلمه جمال (جماع) باشد و يا مجازا استعمال شده است).

19-  فراهم آوردن بدى لجاجت و بسيارى جدل كردن است.

20-  بسا شرى كه به تو ناگهان رسد از جائى كه گمان آن را نداشته باشى (پس پيوسته بايد به خدا پناه برد).

21-  زيادتى بدى پستى و خوارى است (هم در نزد خدا و هم پيش خلق).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 691

22-  ضادّوا الشّرّ بالخير 5914.

23-  طاعة دواعى الشّرور تفسد عواقب الأمور 6001.

24-  ظفر بالشّرّ من ركبه 6047.

25-  فاعل الشّرّ شرّ منه 6529.

26-  فعل الشّرّ مسبّة 6533.

27-  لن يلقى جزاء الشّرّ إلّا عامله 7405.

28-  ليس بشرّ من الشّرّ إلّا عقابه 7488.

29-  ليس شي‏ء أفسد للأمور، و لا أبلغ في هلاك الجمهور من الشّرّ 7507.

30-  لم يتعرّ من الشّرّ من لم يتجلبب الخير 7537.

31-  من اقتحم لجج الشّرور لقي المحذور 8090. 22-  بدى را به خوبى مخالفت نماييد.

23-  فرمانبردارى از دواعى بدى‏ها (مانند شهوت و غضب و امثال آن) سرانجام كارها را فاسد مى‏نمايد.

24-  به شرّ خواهد رسيد هر كه سوار آن بوده و آن را عزم و قصد نمايد.

25-  كننده بدى بدتر از آنست.

26-  انجام دادن بدى دشنام و يا جايگاه دشنام است.

27-  هرگز پاداش بدى را ملاقات نخواهد نمود مگر عمل كننده به آن.

28-  بدتر از بدى نيست مگر عقاب آن.

29-  براى كارها چيزى فاسد كننده‏تر، و نه براى هلاكت اكثر مردم رساتر از بدى نيست.

30-  از بدى برهنه (و وارسته) نشده كسى كه خير و خوبى را پيراهن نكرده.

31-  كسى كه در لجّه‏هاى بديها داخل شود با محذور برخورد كند (يعنى به‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 692

32-  من فعل الشّرّ فعلى نفسه اعتدى 8178.

33-  من كثر شرّه لم يأمنه مصاحبه 8269.

34-  من ترك الشّرّ فتحت عليه أبواب الخير 8336.

35-  من أسّس أساس الشّرّ أسّسه على نفسه 8667.

36-  من أثار كامن الشّرّ كان فيه عطبه 8695.

37-  من أضمر الشّرّ لغيره فقد بدأ به نفسه 8729.

38-  من عرى من الشّرّ قلبه سلم له دينه، و صدق يقينه 8836.

39-  من لم يعرف مضرّة الشّرّ لم يقدر على الامتناع منه 9008. چيزهايى كه بايد از آن ترسيد و دورى نمود خواهد رسيد).

32-  هر كه بدى كند پس بر نفس خود ستم كرده است. (يعنى نتيجه‏اش اول به خود او مى‏رسد).

33-  هر كه بدى او بسيار باشد دوست او از او ايمن نخواهد بود.

34-  هر كه بدى را ترك نمايد بر او درهاى خير گشوده شود.

35-  هر كه تأسيس اساس بدى كند (و بدى را پايه گذارى نمايد) بر ضرر نفس خود آن را بنا نهاده است.

36-  هر كه شر نهان را بشوراند (و آتش فتنه را روشن كند) هلاكتش در آن خواهد بود.

37-  هر كه بدى را از براى غير خود به خاطر سپارد، پس در حقيقت نفسش را به آن ابتداء نموده است. (يعنى نخست ضررش به خودش وارد شود).

38-  هر كه دلش را از شرّ و بدى عارى سازد دين او سالم و يقينش راست خواهد بود.

39-  هر كه ضرر بدى را نداند بر امتناع از آن قادر نخواهد بود (يعنى پيوسته آن را بجا خواهد آورد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 693

40-  من دفع الشّرّ بالخير غلب 9121.

41-  من كره الشّرّ عصم 9202.

42-  من أعظم المكر تحسين الشّرّ 9260.

43-  ما شرّ بعده الجنّة بشرّ 9495.

44-  ملاك الشّرّ الطّمع 9720.

45-  متّقي الشّرّ كفاعل الخير 9789.

46-  لا تعدّنّ خيرا ما أدركت به شرّا 10186.

47-  ينبغي لمن عرف الأشرار أن يعتزلهم 10940.

48-  يستدلّ على شرّ الرّجل بكثرة شرهه و شدّة طمعه 10960. 40-  هر كه بدى را به خوبى دفع كند (و به عوض بدى نيكى نمايد) پيروزى يابد.

41-  هر كه بدى را ناخوش دارد نگه داشته شود.

42-  از بزرگترين مكر نيكو دانستن بدى است.

43-  شرّى كه بعد از آن بهشت باشد شرّ نيست (بلكه خير محض است و شايد مقصود بليّاتى باشد كه خداوند پاداش آن را بهشت قرار دهد كه اكثر مردم آن را شرّ بحساب آورند).

44-  ملاك بدى (و اصل و ريشه شرّ) طمع داشتن است (زيرا كسى كه طمع داشت دست بهر بدى دراز خواهد كرد تا به هدف خود رسد).

45-  پرهيز كننده از بدى مانند فاعل خير است (شايد در اجر و ثواب مانند او باشد).

46-  خيرى را كه به سبب آن شرّى را به دست آورى خير به حساب نياور.

47-  براى كسى كه اشرار را مى‏شناسد سزاوار اين است كه از آنها كناره گيرى كند.

48-  بر بدى مرد به كثرت غلبه حرص او و سختى طمعش استدلال مى‏شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 694

49-  بئس الذّخر فعل الشّرّ 4405.

50-  أشدّ شي‏ء عقابا الشّرّ 2927.

51-  الشّرّ مركب الحرص، و الهوى مركب الفتنة 1870.

52-  الشّرّ أقبح الأبواب، و فاعله شرّ الأصحاب 2147.

53-  الشّرّ كامن في طبيعة كلّ أحد، فإن غلبه صاحبه بطن، و إن لم يغلبه ظهر 2190.

54-  احصد الشّرّ من صدر غيرك بقلعه من صدرك 2293.

55-  امح الشّرّ من قلبك، تتزكّ نفسك، و يتقبّل عملك 2301.

56-  إذا رأيتم الشّرّ فابعدوا عنه 4024.

57-  الغالب بالشّرّ مغلوب 1085.

58-  اجتنبوا الشّرّ فإنّ شرّا من الشّرّ فاعله 2533. 49-  بد ذخيره ايست انجام دادن بدى.

50-  سخت‏ترين چيز به حسب بازخواست بدى كردن است.

51-  بدى مركب و سوارى حرص، و خواهش مركب سوارى فتنه است.

52-  بدى زشت‏ترين درها، و زشت‏كار بدترين يارانست.

53-  بدى در طبع و خوى هر فردى پنهانست، پس اگر صاحب آن بر آن غلبه نمود پنهان ماند، و اگر غلبه ننمايد آشكار گردد.

54-  بدى را از سينه غير خود با كندن آن از سينه خود درو نما.

55-  بدى را از دل خود برطرف كن، تا نفس تو پاكيزه گشته، و عملت پذيرفته شود.

56-  هر گاه بدى را ديديد از آن دورى نمائيد.

57-  غلبه كننده به بدى (در حقيقت) مغلوب است.

58-  از بدى بپرهيزيد زيرا بدتر از بدى كننده آنست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 695

59-  عادة الأشرار أذيّة الرّفاق 6245.

60-  عادة الأشرار معاداة الأخيار 6247.

61-  كلّ غالب بالشّرّ مغلوب 6854.

62-  الشّرير لا يظنّ بأحد خيرا لأنّه لا يراه إلّا بطبع نفسه 1903.

63-  احذر الشّرير عند إقبال الدّولة لئلّا يزيلها عنك و عند إدبارها لئلّا يعين عليك 2592.

64-  إيّاك أن تغترّ بغلطة شرّير بالخير 2749.

65-  إيّاك أن تستوحش من غلطة خيّر بالشّرّ 2749.

66-  جانبوا الأشرار و جالسوا الأخيار 4746. 59-  عادت بدان آزار كردن رفيقان است.

60-  عادت بدان دشمنى كردن با خوبان است.

61-  هر غلبه كننده به بدى مغلوب خواهد بود.

62-  آدم بسيار بد به كسى گمان خوبى نمى‏برد زيرا او را نمى‏بيند مگر بخوى و خصلت نفس خود.

63-  از آدم بسيار بد در وقت رو آوردن دولت دورى نما براى اين كه مبادا آن را از تو زائل كند، و در هنگام پشت گردانيدن آن براى اين كه مبادا عليه تو اقدام نمايد.

64-  بر حذر باش از اين كه فريب خورى از كسى كه در او شر و بدى غلبه كرده به سبب اشتباه انجام دادن او كار خير را. (يعنى عمل خوب او سبب نشود كه فريب او را خورى وى را آدم خوبى دانى، ممكن است آن را يا اشتباها انجام داده و يا مى‏خواهد ديگران را به غلط اندازد تا به هدفش نائل گردد).

65-  دورى كن از اين كه وحشت كنى از نيكو كارى كه اشتباها بدى را انجام دهد (بلكه بايد از كسى وحشت نمود كه بدكار باشد نه آنكه غفلتا از او يك بدى صادر شده باشد).

66-  از بدان دورى كرده، و با نيكان همنشينى نماييد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 696

67-  دول الأشرار محن الأخيار 5114.

68-  شرّ الأشرار من لا يستحيي من النّاس و لا يخاف اللّه سبحانه 5711.

69-  شرّ الأشرار من يتبجّج بالشّرّ 5727.

الشّرف و ذو الشرف

1-  الشّرف بالهمم العالية لا بالرّمم البالية 1991.

2-  أعظم الشّرف التّواضع 2901.

3-  أفضل الشّرف الأدب 2900.

4-  أشرف الشّرف العلم 2924. 67-  دولت‏هاى بدها محنت‏هاى نيكان است. (يعنى سبب غم و اندوه و آزار خوبان خواهد شد).

68-  بدترين بدان كسى است كه از مردم شرم نكند، و از خداى سبحان نترسد.

69-  بدترين بدان كسى است كه به بدى (كه مى‏كند يا ديگرى آن را انجام مى‏دهد) شاد گردد.

شرافت و شريف 1-  بلندى مرتبه به همّت‏هاى بلند است نه به استخوانهاى پوسيده (يعنى مردگان كه به آنها بر خود ببالند).

2-  بزرگترين شرف و بلندى مرتبه فروتنى است.

3-  افزونترين شرف و بلندى مرتبه ادب است.

4-  بلندترين شرف و بلندى مرتبه علم است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 697

5-  أفضل الشّرف بذل الإحسان 2993.

6-  أفضل الشّرف كفّ الأذى، و بذل الإحسان 3285.

7-  الشّرف مزيّة 8.

8-  الشّرف اصطناع العشيرة 963.

9-  إنّما الشّرف بالعقل و الأدب، لا بالمال و الحسب 3873.

10-  سلّم الشّرف التّواضع، و السّخاء 5619.

11-  شرف المؤمن إيمانه، و عزّه بطاعته 5759.

12-  شرف الرّجل نزاهته، و جماله مروّته 5758.

13-  من عرف شرف معناه صانه عن دناءة شهوته و زور مناه 9069.

14-  من كمال الشّرف الأخذ بجوامع الفضل (الفضائل) 9357. 5-  افزونترين بلندى مرتبه بذل احسان است.

6-  افزونترين شرف بازداشتن اذيّت و آزار، و عطا كردن احسان است.

7-  بلندى مرتبه مزيّت است.

8-  بزرگى احسان كردن به خويشان است.

9-  جز اين نيست كه شرف به عقل و ادب است، نه به مال و حسب.

10-  نردبان شرف و بلندى مرتبه فروتنى و سخاوت است.

11-  شرف مؤمن ايمان او، و عزّتش به فرمانبردارى اوست.

12-  شرف مرد پاكيزگى او، و زيبائى او مردانگى اوست.

13-  هر كه شرف معنى و مقصد خود را شناسد آنرا از پستى خواهش و دروغ آرزوهايش نگهدارى كند.

14-  از كمال بلندى مرتبه است چنگ زدن به جمع كننده‏هاى فضيلت و يا افزونيها.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 698

15-  لا يكمل الشّرف إلّا بالسّخاء و التّواضع 10815.

16-  الشّريف من شرفت خلاله 734.

17-  الأطراف مجالس الأشراف 989.

18-  ذو الشّرف لا تبطره منزلة نالها، و إن عظمت كالجبل الّذي لا تزعزعه الرّياح، و الدّنيّ تبطره أدنى منزلة كالكلاء الّذي يحرّكه مرّ النّسيم 5197.

19-  ما جار شريف 9584.

المشرق و المغرب

1-  و سئل-  عليه السّلام-  عن مسافة ما بين المشرق و المغرب فقال: مسير 15-  شرف و بلندى مرتبه كامل نخواهد گرديد مگر به سخاوت و فروتنى.

16-  بلند مرتبه كسى است كه خصلت‏هاى او بلند باشد.

17-  ناحيه و كنارها جاى نشستن اشراف و بزرگان است (ممكن است از اين جهت باشد كه مايلند مكانى را در مجلس يا محل انتخاب كنند كه خلوت‏تر بوده و تا فارغ البال‏تر باشند).

18-  صاحب شرف (يعنى شخص بلند مرتبه) به طغيان نياورد و يا مدهوش نسازد او را مقام و منزلتى كه به او رسد هر چند بزرگ باشد، مانند كوهى كه بادها آن را به حركت در نياورد، و آدم فرو مايه و پست مرتبه كوچكترين مقام و منزلت او را طاغى و يا مدهوش ساخته و به حركت در آمده مانند گياهى كه آن را نسيمى به حركت در آورد.

19-  هيچ شريف و بلند مرتبه‏اى جور و ستم نخواهد نمود. (يعنى آنكه ستم مى‏نمايد او لئيم است).

مشرق و مغرب 1-  از آن بزرگوار-  عليه السّلام-  از مسافت ميان مشرق و مغرب پرسيده شد حضرت‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 699

يوم للشّمس 9874.

الشرك

1-  أضرّ شي‏ء الشّرك 2874.

2-  أيسر الرّياء الشّرك 2875.

3-  إنّ أدنى الرّياء شرك 3389.

4-  الإشراك كفر 138.

5-  آفة الإيمان الشّرك 3915. فرمود: مسير يك روز آفتاب است (و اگر ثابت باشد كه خورشيد در هر ثانيه هشت كيلومتر راه طى مى‏كند مسير يك روز آن ششصد و نود و يك هزار و دويست كيلومتر مى‏شود. و به چنين سرعت سيرى اشاره شده در روايتى كه نقل گرديده از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه از جبرئيل سؤال كرد كه آيا ظهر شده است عرضه داشت: نه، بله حضرت فرمود: اين چه جوابى است عرضه داشت وقتى كه گفتم: نه فورا آفتاب به اندازه پانصد سال راه (عادى بشرى) را طى كرد ظهر شد گفتم: بلى، قرآن هم سير خورشيد را در سوره يس تقويت مى‏كند و مى‏فرمايد: الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها (يس 39) آفتاب براى قرار گاه خود روان خواهد بود).

شرك به خدا 1-  مضرترين چيز شريك قرار دادن براى خداست.

2-  سهل‏ترين رياء شرك است.

3-  براستى كه پائين‏ترين مراتب ريا (و عملى كه آدمى براى ديدن كسى بجا مى‏آورد تا او را خوب بحساب آورند) شرك است.

4-  شريك گردانيدن غير خدا را با خدا كفر است.

5-  آفت ايمان (يعنى يگانه چيزى كه ايمان را فاسد مى‏نمايد) شرك خواهد بود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 700

6-  سبب الهلاك الشّرك 5541.

الشركة

1-  شاركوا الّذي قد أقبل عليه الرّزق، فإنّه أجدر بالحظّ، و أخلق بالغنى 5790.

الشّره و الشّره

1-  الشّره يشين النّفس، و يفسد الدّين، و يزري بالفتوّة 1866.

2-  احذروا الشّره فإنّه خلق مردي 2579.

3-  احذر الشّره، فكم من أكلة منعت أكلات 2602.

4-  إيّاك و الشّره، فإنّه يفسد الورع، و يدخل النّار 2661. 6-  سبب هلاكت شرك به خداست.

شركت 1-  با كسى كه روزى به او رو آورده شريك شويد، زيرا كه او به بهره‏مندى سزاوارتر، و به توانگرى لايق‏تر است.

غلبه حرص و حريص 1-  غلبه حرص نفس را عيبناك ساخته و دين را فاسد نموده و جوانمردى را لكه دار مى‏نمايد. (سعدى گويد:

بدوزد شره ديده هوشمند

در آرد طمع مرغ و ماهى به بند)

2-  از غلبه حرص دورى كنيد، زيرا كه آن خوئى است (در مهالك و در فتنه‏ها) اندازنده و يا هلاك كننده.

3-  از غلبه حرص پرهيز نما، پس بسا از خوردنى كه از چندين خوردن منع كند.

4-  بر تو باد به دورى از غلبه حرص، زيرا كه آن پارسائى را تباه ساخته، و در

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 701

5-  إيّاك و الشّره، فإنّه رأس كلّ دنيّة، و أسّ كلّ رذيلة 2668.

6-  إيّاكم و دناءة الشّره و الطّمع، فإنّه رأس كلّ شرّ، و مزرعة الذّلّ، و مهين النّفس، و متعب الجسد 2743.

7-  الشّره مذلّة 205.

8-  الشّره داعية الشّرّ 353.

9-  الشّره أوّل الطّمع 660.

10-  الشّره سجيّة الأرجاس 730.

11-  الشّره يكثر الغضب 800.

12-  الشّره جامع لمساوي العيوب 1129.

13-  الشّره أسّ كلّ شرّ 1167. آتش داخل مى‏كند.

5-  بر تو باد به دورى از غلبه حرص، زيرا كه آن سر هر پستى مرتبه و اصل بناى هر رذالت است.

6-  از پستى مرتبه حرص و طمع دورى نمائيد، زيرا كه آن سر هر بدى، و كشت زار ذلّت، و خوار كننده نفس، و به تعب اندازنده بدن خواهد بود.

7-  غلبه حرص خوار كننده يا جايگاه خواريست.

8-  غلبه حرص خواننده (آدمى) به جانب بديهاست.

9-  غلبه حرص اول و مبدأ طمع است.

10-  غلبه حرص خصلت پليدان است.

11-  غلبه حرص خشم را فراوان مى‏سازد و يا بر مى‏انگيزد.

12-  غلبه حرص فراهم آورنده بديهاى عيبهاست.

13-  غلبه حرص اساس و زير بناى هر بدى است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 702

14-  الشّره من مساوي الأخلاق 1182.

15-  بالشّره تشان الأخلاق 4223.

16-  بئس الطّبع الشّره 4388.

17-  ثمرة الشّره التّهجّم على العيوب 4630.

18-  رأس المعائب الشّره 5230.

19-  سلاح الحرص الشّره 5553.

20-  ضادّوا الشّره بالعفّة 5917.

21-  كفى بالشّره هلكا 7014.

22-  لكلّ شي‏ء بذر، و بذر الشّرّ الشّره 7311. 14-  غلبه حرص از خصلت‏هاى بد انسان است.

15-  به وسيله غلبه حرص خوى و خصلت‏ها عيبناك مى‏گردد.

16-  بد خصلتى است غلبه حرص (زيرا پيوسته آدمى را در رنج انداخته و او را از آخرت باز مى‏دارد).

17-  ثمره و ميوه حرص زياد، هجوم و دخول در عيبهاست.

18-  سر عيبها غلبه حرص است (زيرا وقتى حرص غلبه كرد خدا فراموش شود و بدبختى را به دنبال آورد).

19-  سلاح و ابزار جنگى حرص غلبه حرص و يا نشاط و تيزى جوانى باشد (زيرا جوان در اثر نيروى جوانى زياد به دنبال دنيا رود در نتيجه تيزى جوانى سلاح حرص گردد).

20-  غلبه حرص را با عفت و پارسائى از ميان برداريد.

21-  بس است براى غلبه حرص هلاك شدن.

22-  براى هر چيزى بذر و تخمى است، و بذر و تخم بدى غلبه حرص است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 703

23-  ليس مع الشّره عفاف 7510.

24-  من شرهت نفسه ذلّ موسرا 8440.

25-  مادون الشّره عفاف 9466.

26-  كلّ شره معنّى 6834.

27-  لن يلقى الشّره راضيا 7407.

الشيطان

1-  احذروا عدوّا نفذ في الصّدور خفيّا، و نفث في الآذان نجيّا 3623.

2-  احذروا عدوّ اللّه إبليس أن يعديكم بدائه أو يستفزّكم بخيله و رجله، فقد فوّق لكم سهم الوعيد و رماكم من مكان قريب 2625. 23-  با غلبه حرص پاكدامنى نيست.

24-  هر كه نفسش حريص باشد در حالى كه توانگر است خوار خواهد بود.

25-  هر چه غير از غلبه حرص است پاكدامنى و عفاف خواهد بود (مرحوم خوانسارى فرموده: نيست نزد غلبه حرص عفافى).

26-  هر صاحب حرص زيادى به رنج افتاده است.

27-  هرگز صاحب حرص زياد خوشنود ملاقات نمى‏شود. (يعنى هميشه از نصيب الهى ناراضى است).

شيطان 1-  از دشمنى كه در سينه‏ها پنهانى نفوذ نموده، و در گوشها به طريق نجوى و راز گويى دميده (يعنى شيطان) دورى نماييد.

2-  از دشمن خدا شيطان آنكه در گذراند شما را به مكر خود، و يا شما را به سواره و پيادگان خود بر انگيزاند دورى كنيد، پس به تحقيق كه براى شما تير ترسانيدن را در كمان گذاشته، و از مكان نزديكى به سوى شما پرتاب نموده است (يعنى متوجه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 704

3-  جعلهم مرمى نبله، و موطأ قدمه، و مأخذ يده 4784.

4-  جعلوا (اتّخذوا) الشّيطان لأمرهم مالكا (ملاكا)، و جعلهم (اتّخذهم) له أشراكا، ففرّخ في صدورهم، و دبّ و درج في حجورهم، فنظر بأعينهم، و نطق بألسنتهم، و ركب بهم الزّلل، و زيّن لهم الخطل فعل من شركه الشّيطان في سلطانه، و نطق بالباطل على لسانه 4802.

5-  دعاكم ربّكم سبحانه فنفرتم و ولّيتم، و دعاكم الشّيطان فاستجبتم و أقبلتم 5157.

6-  صافّوا الشّيطان بالمجاهدة، و اغلبوه بالمخالفة تزكوا أنفسكم، باشيد با تمام نيرو به جنگ شما بسيج شده، و به شما هم تير ترس او رسيده خود را نجات دهيد، مبادا از او پيروى نمائيد كه جايگاه شما دوزخ خواهد بود).

3-  (آن بزرگوار اين عبارت را در ذكر شيطان در وصف عده‏اى كه به وسيله او اغواء شده‏اند فرموده:) آنها را نشانه تير خود، و محل سائيدن قدم خويش، و جايگاه گرفتن دست خود قرار داده است (يعنى چنان مطيع اويند كه آنى جدا نخواهند شد و خاك پاى او قرار خواهند گرفت).

4-  (آن بزرگوار در باره جمعى كه سرزنششان فرموده چنين بيانى دارد:) شيطان را براى كارهاى خود مالك و يا ملاك قرار داده، او هم آنها را شريك‏هاى خويش اتخاذ نموده، پس در سينه‏هاى آنان جوجه كرده، و به جنبش در آمده، و در كنارهايشان راه افتاده، پس با چشم آنان نظر نموده، و به زبانهايشان گويا گشته، و آنها را بر لغزش سوار كرده، و بر ايشان گفتار فاسد را آرايش داده، مانند عمل كسى كه شيطان در سلطنت او شريك شده، و بر زبان او به باطل گويا گشته است.

5-  پروردگار سبحان شما را خواند پس شما گريخته و پشت نموديد، اما شيطان شما را دعوت كرده دعوت او را لبيك گفته و رو آورده‏ايد.

6-  در برابر شيطان به جنگ و پيكار صف كشيد، و بر او به مخالفت غلبه كنيد

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 705

و تعلوا عند اللّه درجاتكم 5881.

7-  غرور الشّيطان يسوّل، و يطمع 6389.

8-  لا تطيعوا الأدعياء الّذين شربتم بصفوكم كدرهم و خلطتم بصحّتكم مرضهم، و أدخلتم في حقّكم باطلهم 10249.

9-  لا تجعلنّ للشّيطان في عملك نصيبا، و لا على نفسك سبيلا 10273.

الاشتغال

1-  كن مشغولا بما أنت عنه مسئول 7143.

2-  من اشتغل بغير المهمّ ضيّع الأهمّ 8607. تا پاكيزه شود نفسهاى شما، و در نزد خدا درجات شما بالا رود.

7-  فريب شيطان گمراه كرده و بطمع مى‏اندازد.

8-  (اين فراز از فرازهاى خطبه مفصل قاصعه 234 نهج البلاغه است كه در وصف شيطان ايراد فرموده) از ادعياء (پسر خوانده‏ها كسانى كه در ظاهر ادعاى اسلام كرده و در باطن كافرند مانند پسر خوانده كه در واقع پسر نمى‏باشند) پيروى ننماييد كسانى كه آب خالص خود را با آب تيره آنها نوشيده، و تندرستى (و صحت دين) خويش را با بيمارى (و كفر و نفاق) آنها مخلوط نموده، و در حق خود باطلشان را وارد ساخته‏ايد. (در حالى كه آنها اساس فسق و ملازم معصيت مى‏باشند كه شيطان آنها را شتران باركش گمراهى اتخاذ نموده است).

9-  براى شيطان هرگز در عملت نصيب و بهره‏اى و براى نفست راهى قرار مده (بلكه بايد عمل را خالص انجام داد).

مشغول بودن 1-  به آنچه از آن پرسش شوى (از عقائد و احكام الهى) اشتغال ورز.

2-  هر كه به غير مهم اشتغال ورزد مهم‏تر را ضايع نمايد (آرى هميشه وقت‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 706

3-  شغل من الجنّة و النّار أمامه 5774.

4-  شغل من كانت النّجاة و مرضات اللّه مرامه 5775.

الشفيع و الشافع

1-  الشّفيع جناح الطّالب 379.

2-  شافع المجرم خضوعه بالمعذرة 5760.

3-  شافع المذنب إقراره، و توبته اعتذاره 5761.

4-  شافع الخلق العمل بالحقّ، و لزوم الصّدق 5789. انسان يا بايد صرف مهم گردد و يا صرف اهم شكى نيست در اين كه بايد وقت را صرف مهمتر بنمايد).

3-  مشغول است كسى كه بهشت و جهنم پيش او باشد (يعنى كسى كه معتقد به آنها بود بيكار نخواهد نشست در فكر توشه است).

4-  مشغول است كسى كه رستگارى و خوشنودى خدا عقيده و مطلوب او باشد.

شفيع و شافع 1-  شفاعت كننده پر و بال طلب كننده است. (يعنى با شفاعت مى‏توان به جانب مقصد پريد و به هدف رسيد).