گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

2-  شفاعت كننده گنهكار فروتنى كردن اوست به عذر خواهى (يعنى همين كه فروتنى كند و براى پوزش حاضر گردد در شفاعت او كفايت مى‏نمايد).

3-  شافع گنهكار اقرار او و توبه‏اش اعتذار او خواهد بود.

4-  شفاعت كننده خلق عمل به حق، و ملازم بودن با صدق است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 707

الشّقاق

1-  مع الشّقاق تكون النّبوة 9744.

الشّقاء

1-  كلّ شقاء إلى رخاء 6848.

2-  من الشّقاء احتقاب الحرام 9271.

3-  من الشّقاء إفساد المعاد 9274.

4-  من علامة الشّقاء غشّ الصّديق 9297.

5-  من علامات الشّقاء الإسائة إلى الأخيار 9307.

6-  من شقاء المرء أن يفسد الشّك يقينه 9345. اختلاف و شكاف 1-  با مخالفت و دشمنى كندى حاصل مى‏شود (ولى بر عكس كسى كه با مردم باشد پيشرفت در كار خواهد داشت).

بدبختى 1-  هر بدبختى بسوى فراخى است. (يعنى دائمى نخواهد بود چون دنيا متحول است).

2-  از بدبختى است، ذخيره كردن حرام (يا مال حرام).

3-  از بدبختى است فاسد كردن معاد.

4-  از نشانه بدبختى است با دوست ناصاف بودن.

5-  از نشانه‏هاى بدبختى است اسائه ادب نسبت به نيكان.

6-  از بدبختى مرد آنست كه شكّ يقين او را فاسد نمايد (و براى آمال و

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 708

7-  من الشّقاء أن يصون المرء دنياه بدينه 9346.

8-  من الشّقاء فساد النّيّة 9402.

9-  إنّ من الشّقاء إفساد المعاد 3399.

الشقي

1-  الشقيّ من اغترّ بحاله و انخدع لغرور آماله 1799.

2-  أشقاكم أحرصكم 2835.

3-  أشقى النّاس من باع دينه بدنيا غيره 3156.

4-  كم من شقيّ حضره أجله و هو مجدّ في الطّلب 6967. آرزوهاى دنيوى كه مشكوك است آخرت يقينى خويش را تباه سازد).

7-  از بدبختى است كه مرد (آدمى) دنيايش را به دين خود نگهدارى كند.

8-  از بدبختى است فاسد بودن نيت و قصد (هر چند اصل عمل را بجا نياورد).

9-  براستى كه از بدبختى است تباه كردن معاد. (يعنى انسان كارى كند كه باعث تباهى معادش گردد).

بدبخت 1-  بدبخت كسى است كه بحال خود مغرور گشته و از فريب دادن اميدهاى او فريب خورد.

2-  بدبخت‏ترين شما حريص‏ترين شماست.

3-  بدبخت‏ترين مردم كسى است كه دينش را به دنياى غير خود بفروشد.

4-  بسا بدبختى كه او را مرگ حاضر شده و او در طلب (دنيا) كوشا باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 709

الشّكر و الشاكر

1-  الشّكر أحد الجزائين 1686.

2-  الشّكر على النّعمة جزاء لماضيها، و اجتلاب لآتيها 2044.

3-  الشّكر أعظم قدرا من المعروف، لأنّ الشّكر يبقى و المعروف يفنى 2176.

4-  اشكر تزد 2256.

5-  استدم الشّكر، تدم عليك النّعمة 2274.

6-  اشتغل بشكر النّعمة عن التّطرّب بها 2320.

7-  أكثر النّظر إلى من فضّلت عليه، فإنّ ذلك من أبواب الشّكر 2375. شكر و شاكر 1-  شكر يكى از دو پاداش است.

2-  شكر بر نعمت پاداش گذشته آن و سبب زيادتى آينده آنست.

3-  شكر بزرگتر از احسان است از جهت قدر و منزلت، براى اين كه شكر باقى مانده، و احسان فانى مى‏شود.

4-  شكر كن تا زياد كنى.

5-  به شكر ادامه ده، تا بر تو نعمت دوام پيدا كند.

6-  به جاى شادمانى كردن به نعمت به شكر نعمت مشغول شو.

7-  به سوى كسى كه تو بر او برتى و زيادتى دارى نظر بسيار كن كه چنين كارى از درهاى شكر است، (اين معنى يكى از طرق سازندگى است كه وقتى انسان در امور دنيا به زير دست خود نظر كرد، بيشتر به نعمت‏هاى خدا در حقش پى مى‏برد، اما در امور اخرويه بايد انسان به بالا دست خود نظر كند تا باعث سعى و تلاش‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 710

8-  اشكر من أنعم عليك، و أنعم على من شكرك، فإنّه لا زوال للنّعمة إذا شكرت، و لا بقاء لها إذا كفرت 2423.

9-  اجعل جزاء النّعمة عليك الإحسان إلى من أساء إليك 2468.

10-  أحسنوا جوار نعم الدّين و الدّنيا بالشّكر لمن دلّ (دلّكم) عليها 2519.

11-  اغتنموا الشّكر، فأدنى نفعه الزّيادة 2535.

12-  أحسن السّمعة شكر ينشر 3013.

13-  أحسن شكر النّعم الإنعام بها 3042. بيشترى گردد).

8-  سپاسگزارى كن نسبت به كسى كه بر تو انعام كند (چه خدا باشد يا غير او) و انعام كن بر كسى كه شكر تو را نمايد، زيرا براى نعمت زوالى نيست هر گاه سپاسگزارى شود، و بقائى براى آن نبوده زمانى كه كفران گردد.

9-  قرار بده پاداش نعمت بر خود را احسان به كسى كه نسبت به تو بد كرده است.

10-  همسايگى نعمت‏هاى دين و دنيا را به سپاسگزارى كسى كه شما را بر آنها راهنمايى مى‏نمايد نيكو كنيد. (يعنى با شكر نعمت خوش همسايگى با نعمت است كه در نتيجه بقاء آن ثابت مى‏شود).

11-  غنيمت داريد شكر را چون پائين‏ترين نفعش زيادتى است.

12-  نيكوترين شنيدن شكرى است كه پراكنده شود، (پوشيده نماند كه اگر كسى عمل عبادى را انجام دهد براى اين كه ديگران بشنوند و بر حالات او مطلع گردند، عمل بدى را انجام داده بلكه باطل خواهد بود، ولى مثل بعض صدقات، و شكر كسى كه به او احسانى كرده، شنواندن آن نه تنها نكوهش نشده بلكه مستحسن هم خواهد بود چون نتيجه بهترى خواهد داشت).

13-  بهترين شكر نعمت‏ها نعمت دادنست به آنها (يعنى ديگران را هم از آنها

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 711

14-  أحقّ من بررت من لا يغفل برّك 3068.

15-  أحقّ من شكرت من لا يمنع مزيدك 3069.

16-  أوّل ما يجب عليكم للّه سبحانه شكر أياديه، و ابتغاء مراضيه 3329.

17-  أبلغ ما تستمدّ به النّعمة الشّكر، و أعظم ما تمحّص به المحنة الصّبر 3348.

18-  أحقّ النّاس بزيادة النّعمة، أشكرهم لما أعطي منها 3349.

19-  أحبّ النّاس إلى اللّه سبحانه العامل فيما أنعم به عليه بالشّكر، و أبغضهم إليه العامل في نعمه بكفرها 3351. بهرمند ساختن).

14-  سزاوارتر كسى كه نيكوئى كنى به او فردى است كه از نيكوئى تو غافل نباشد. (همواره شكر آن را به جا آورد).

15-  سزاوارتر كسى كه شكر كنى كسى است كه جلو زياد كردن نعمت تو را نگيرد. (يعنى در مقابل شكر نعمت، نعمت افزايد، چه خدا باشد و يا مخلوق او).

16-  نخستين چيزى كه براى خداى سبحان بر شما لازم است شكر نعمت هاى او، و طلب نمودن خوشنوديهاى اوست.

17-  رساترين چيزى كه براى بقاء خود نعمت به آن مدد مى‏جويد شكر بوده، و بزرگترين چيزى كه بوسيله آن رنج و محنت كم شده يا نابود مى‏شود صبر است.

(يعنى شكر نعمت را زياد كرده، و صبر محنت را كم مى‏نمايد).

18-  سزاوارترين مردم بزيادى نعمت شكر كننده‏ترين آنهاست نسبت به آنچه از آن نعمت داده شده است.

19-  دوست‏ترين مردم در نزد خداى سبحان عمل كننده به شكر است در آنچه خداوند به آن بر او انعام نموده، و دشمن‏ترين آنها در نزد او عمل كننده به كفر

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 712

20-  لا يحوز الشّكر إلّا من بذل ماله 10750.

21-  إنّ للّه تعالى في كلّ نعمة حقّا من الشّكر، فمن أدّاه زاده منها، و من قصّر عنه خاطر بزوال نعمته 3580.

22-  إنّ العبد بين نعمة و ذنب لا يصلحهما إلّا الاستغفار و الشّكر 3647.

23-  الشّكر زيادة 33.

24-  الشّكر مفروض 134.

25-  الشّكر مغنم 225.

26-  الشّكر يدرّ (بذر) النّعم 385. است در نعمت‏هاى او. (يعنى شكر گذار نعمتهاى خدا محبوبترين و كفران كننده نعمت‏ها مبغوض‏ترين مردم است نزد خدا).

20-  شكر را فراهم نسازد مگر كسى كه بذل مال خود كند.

21-  براستى كه براى خداى متعال در هر نعمتى حقّى است از شكر، پس هر كه آن را بجا آورد خداوند زياده گرداند آن را، و كسى كه تقصير نمايد و شكر نعمت نكند خود را به مخاطره زوال نعمت قرار داده است.

22-  براستى كه بنده ميان نعمت و گناهى است كه اصلاح نمى‏نمايد آن را مگر استغفار و شكر. (يعنى از دو حال خارج نيست، يا گنهكار است كه بايد طلب آمرزش كند، و يا فرمانبردار بوده كه بايد شكر گذار باشد).

23-  شكر نعمت سبب افزونى است.

24-  شكر واجب است. (يعنى بر انسان لازم است در مقابل صاحب نعمت كارى كند از قول و عمل و ثناء و دعاء و محبت و حسن اعتقاد كه جبران احسان شود).

25-  شكر نعمت غنيمت است.

26-  شكر نعمت‏ها را بسيار مى‏گرداند. (يا شكر تخم نعمتهاست).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 713

27-  الشّكر زينة للنّعماء 758.

28-  الشّكر حصن النّعم 468.

29-  إظهار الغنى من الشّكر 1140.

30-  الشّكر ترجمان النّيّة، و لسان الطّويّة 1300.

31-  الشّكر زينة الرّخاء، و حصن النّعماء 1351.

32-  الشّكر مأخوذ على أهل النّعم 1537.

33-  إن أتاكم اللّه بنعمة فاشكروا 3707.

34-  إنّما ينبغي لأهل العصمة و المصنوع إليهم فى السّلامة أن يرحموا أهل المعصية و الذّنوب، و أن يكون الشّكر على معافاتهم هو الغالب عليهم 27-  شكر براى نعمت زينت و آرايشى است.

28-  شكر پناه و حصار نعمت‏هاست. (يعنى چنانكه حصار، خانه را از دزد و آفات تا اندازه‏اى نگهدارى مى‏كند شكر، نعمت را آن چنان محافظت مى‏نمايد).

29-  اظهار توانگرى (قولا و عملا) از جمله شكر است.

30-  شكر و سپاسگزارى (قولا و عملا) ديلماج و مترجم قصد و زبان باطن است (بنا بر اين از زبان و عمل روشن خواهد شد كه باطن و نيت شخص نسبت به خدا چگونه خواهد بود).

31-  شكر آراستگى توسعه زندگانى و قلعه حفظ نعمت‏ها خواهد بود.

32-  شكر بر اهل نعمت‏ها فرا گرفته و لازم شده است.

33-  اگر خداوند به شما نعمتى را مرحمت كرد سپاسگزارى كنيد.

34-  همانا بس براى اهل عصمت (يعنى كسانى كه از گناه پاكند) و افرادى كه در سلامتى به آنها احسان شده سزاوار اين است كه بر اهل معصيت و گناهان رحم كرده (آنها را دعا نموده و پند و اندرز دهند) و بر عافيتى كه نصيب آنان گرديده شكر و سپاس خدا بر آنان غالب بوده، و بر ايشان مانع باشد. (يعنى در اغلب اوقات بايد

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 714

و الحاجز لهم 3900.

35-  إذا أعطيت فاشكر 3975.

36-  إذا أنعمت بالنّعمة فقد قضيت شكرها 4013.

37-  إذا وصلت إليكم أطراف النّعم فلا تنفّروا أقصاها بقلّة الشّكر 4106.

38-  بالشّكر تدوم النّعمة 4180.

39-  بالشّكر تستجلب الزّيادة 4198.

40-  ثمرة الشّكر زيادة النّعم 4622.

41-  حسن الشّكر يوجب الزّيادة 4804.

42-  خير الشّكر ما كان كافلا بالمزيد 5007.

43-  دوام الشّكر عنوان درك الزّيادة 5148. شكر اين نعمت را داشته تا همين شكر مانع و حاجز از براى گناهان و بلاها گردد).

35-  هرگاه داده شدى شكر كن.

36-  چون به نعمتى انعام كردى و ديگرى را در آن شريك گردانيدى پس در حقيقت شكر آن را بجا آوردى.

37-  هر گاه به شما كناره‏هاى نعمت رسد انتهاى آنها را به واسطه كمى شكر رم ندهيد. (يعنى تا نعمتى رسيد بايد آن را شكر نمود، و گرنه بريده خواهد شد).

38-  به سبب شكر نعمت پايدار خواهد شد.

39-  به سبب شكر زيادتى جلب خواهد گرديد.

40-  ميوه شكر زيادتى نعمت‏هاست.

41-  نيكوئى شكر سبب زيادى نعمت خواهد گرديد.

42-  بهترين شكر آنست كه متكفل و ضامن زيادتى شود.

43-  شكر دائمى دليل و باعث دريافت زيادتى نعمت است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 715

44-  زيادة الشّكر وصلة الرّحم تزيدان النّعم، و تفسحان في الأجل 5487.

45-  سبب المزيد الشّكر 5544.

46-  شكر إلهك بطول الثّناء 5653.

47-  شكر من فوقك بصدق الولاء 5654.

48-  شكر نظيرك بحسن الإخاء 5655.

49-  شكر من دونك بسيب العطاء 5656.

50-  شكر النّعم عصمة من النّقم 5657.

51-  شكر الإله يدرّ النّعم 5658.

52-  شكر النّعمة يقضي بمزيدها، و يوجب تجديدها 5659. 44-  زيادتى شكر وصله رحم نعمتها را زياد كرده و در اجل وسعت مى‏دهند.

(يعنى عمر را طولانى مى‏نمايند).

45-  سبب زيادى نعمت شكر نعمت است.

46-  شكر خداوند تو به طول ستايش است (كه پيوسته او را ستايش نمايى).

47-  شكر كسى كه ما فوق تست به راستى محبت و دوستى خواهد بود (كه او را واقعا دوست داشته باشى گر چه نتوانى احسانش را تلافى كنى).

48-  شكر مثل و مانند خود به نيكوئى برادرى است.

49-  شكر كسى كه از تو پائين‏تر است بروان كردن عطا و بخشش خواهد بود.

50-  شكر نعمت‏ها نگهدارى از عقوبتهاست (يعنى آنها را از آفات نگهدارى مى‏نمايد).

51-  شكر معبود نعمت‏ها را روان مى‏سازد.

52-  شكر نعمت به زيادتى آن حكم نموده، و موجب تازه گردانيدن آن شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 716

53-  شكر النّعمة أمان من تحويلها، و كفيل بتأييدها 5610.

54-  شكر المؤمن يظهر في عمله 5611.

55-  شكر المنافق لا يتجاوز لسانه 5612.

56-  شكر نعمة سالفة يقضي بتجدّد نعم مستأنفة 5663.

57-  شكر النّعم يضاعفها و يزيدها 5664.

58-  شكر النّعم يوجب مزيدها، و كفرها برهان جحودها 5665.

59-  شكر النّعمة أمان من حلول النّقمة 5666.

60-  شكر العالم على علمه عمله به و بذله لمستحقّه 5667.

61-  شكرك للرّاضي عنك يزيدك رضا و وفاء (وقاء) 5668. 53-  شكر نعمت از تغيير دادن آن امان بوده، و پايندگى آن را در عهده گيرنده است.

54-  شكر مؤمن در عملش ظاهر مى‏شود (زيرا كه انجام طاعات و عبادات شكر نعمت است).

55-  شكر منافق از زبانش تجاوز نمى‏كند (چون عملش بر خلاف نعمت است).

56-  شكر نعمت گذشته حكم به تازه شدن نعمت‏هاى جديد مى‏نمايد.

57-  شكر نعمت‏ها آنها را دو چندان كرده و آنها را زياد مى‏گرداند.

58-  شكر نعمت‏ها موجب زيادتى آنها شده، و كفران آن دليل كم شدن و يا انكار آنهاست. (يعنى كسى كه انكار نعمت كند انكار احسان خدا مى‏نمايد).

59-  شكر نعمت از آمدن عقوبت و انتقام امان خواهد بود.

60-  شكر عالم بر علمش عمل كردن او به علم خود، و بخشش و آموختن آنست به مستحق آن.

61-  شكر تو از كسى كه از تو راضى است خوشنودى و وفادارى و يا نگهدارى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 717

62-  شكرك للسّاخط عليك يوجب لك (منه) صلاحا و تعطّفا 5669.

63-  و قال-  عليه السّلام-  لرجل هنّأه بولد شكرت الواهب و بورك لك في الموهوب، و بلغ أشدّه و رزقت برّه 5670.

64-  شكر الإحسان من أثنى على مسديه و ذكر بالجميل موليه 5677.

65-  عليك بالشّكر في السّرّاء و الضّرّاء 6092.

66-  عليكم بدوام الشّكر، و لزوم الصّبر، فإنّهما يزيدان النّعمة، و يزيلان المحنة 6160.

67-  في شكر النّعم دوامها 6485.

68-  في الشّكر تكون الزّيادة 6490. را بر تو مى‏افزايد.

62-  شكر تو از كسى كه بر تو خشمناك است موجب اصلاح او نسبت به تو و مهربانى او خواهد شد.

63-  حضرت به مردى كه او را به خاطر فرزندش تهنيت گفت به عنوان دعا فرمود: خدا تو را توفيق دهد كه خداى بخشنده را شكر نموده و براى تو در بخشيده شده (فرزند) بركت داده شده، و برسد اين فرزند به كمال قوت خود و از خوبيش بر خوردار شوى.

64-  شكر احسان نموده كسى كه بر احسانگر خود ستايش كند و صاحب آن را به نيكوئى ياد نمايد.

65-  بر تو باد به شكر نعمت در شادى و سختى.

66-  بر تو باد به شكر دائم، و ملازمت شكيبائى، زيرا كه آنها نعمت را زياد نموده، و محنت و اندوه را بر طرف مى‏سازد.

67-  در شكر نعمت‏هاست پاينده ماندن آنها.

68-  در شكر زيادتى مى‏باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 718

69-  قلّة الشّكر تزهّد في اصطناع المعروف 6746.

70-  قيّدوا قوادم النّعم بالشّكر، فما كلّ شارد بمردود 6816.

71-  كفى بالشّكر زيادة 7044.

72-  كافل المزيد الشّكر 7247.

73-  ليكن الشّكر شاغلا لك على معافاتك ممّا ابتلي به غيرك 7372.

74-  لن يقدر أحد أن يحصّن النّعم بمثل شكرها 7435.

75-  لو لم يتواعد اللّه سبحانه لوجب أن لا يعصى شكرا لنعمته 7593.

76-  من شكر استحقّ الزّيادة 7748. 69-  كمى شكر (و تشكر از احسان كننده او را) در احسان كردن بى‏رغبت مى‏گرداند. (يعنى كمتر احسان كند).

70-  آمده‏هاى نعمت‏ها را به وسيله شكر در بند كشيد، زيرا هر گريخته بازگشته نيست (يعنى بار ديگر بر نمى‏گردد).

71-  براى شكر كفايت مى‏كند زيادتى نعمت.

72-  ضامن زيادتى شكر است.

73-  بايد شكر بر عافيتت تو را از آنچه غير تو به آن مبتلا گرديده مشغول سازد.

(يعنى بايد پيوسته شاكر عافيت باشى).

74-  هرگز احدى توانائى اين را ندارد كه نعمت‏ها را نگهدارى كند به مثل شكر آنها. (يعنى شكر است كه آنها را پاينده دارد).

75-  اگر خداى سبحان وعده عذاب نمى‏داد (كه در مقابل نافرمانى عقاب مى‏كنم) هر آينه واجب بود كه عصيان نشود، از جهت شكر نعمت او. (يعنى نعمتهاى پروردگار ما را كفايت مى‏كند كه پيوسته او را اطاعت كرده گر چه براى خدا جهنم و عقابى متصور نمى‏شد).

76-  هر كه شكر نمايد مستحق زياده شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 719

77-  من شكر دامت نعمته 7847.

78-  من كثر شكره تضاعفت نعمه 7968.

79-  من ألهم الشّكر لم يعدم الزّيادة 8145.

80-  من لم يشكر النّعمة عوقب بزوالها 8194.

81-  من أدام الشّكر استدام البرّ 8335.

82-  من أنعم عليه فشكر كمن ابتلي فصبر 8453.

83-  من شكر المعروف، فقد قضى حقّه 8494.

84-  من شكرك من غير صنيعة فلا تأمن ذمّه من غير قطيعة 8565.

85-  من شكر من أنعم عليه فقد كافاه 8587. 77-  هر كه شكر كند نعمتش هميشگى باشد.

78-  هر كه شكرش بسيار باشد نعمت‏هاى او چند برابر گردد.

79-  هر كه شكر را ملهم شود (و در دل او افتد) زيادتى را از دست ندهد. (يعنى نعمت او زياد خواهد گرديد).

80-  هر كه نعمتى را شكر نكند جزا داده مى‏شود بزوال نعمت.

81-  هر كه شكرى را ادامه دهد خير و نعمت را پاينده دارد.

82-  هر كه نعمت داده شود پس شكر كند مانند كسى است كه (به بلايى) مبتلا شده پس صبر نمايد (يعنى همان پاداش را خواهد داشت يا مانند او وظيفه دان خواهد بود).

83-  هر كه احسانى را شكر كند در حقيقت حق آن را اداء نموده است.

84-  هر كه تو را بى‏احسانى شكر نمايد پس از مذمت او بدون بريدنى ايمن مباش. (يعنى نبايد فريب چنين شكرى را خورد آدم بدى خواهد بود يا هرزه گوست و يا غرضى از آن دارد).

85-  هر كه شكر كند كسى را كه بر او انعام و احسان نموده است پس به تحقيق‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 720

86-  من لم يشكر الإنعام فليعدّ من الأنعام 8660.

87-  من شكر على غير إحسان ذمّ على غير اساءة 8693.

88-  من بذل لك جهد عنايته فابذل له جهد شكرك 8748.

89-  من حاط (خلط) النّعم بالشّكر حيط بالمزيد 8780.

90-  من لم يحط النّعم بالشّكر لها فقد عرّضها لزوالها 8981.

91-  من شكر اللّه زاده 9101.

92-  من شكر النّعم بجنانه استحقّ المزيد قبل أن يظهر على لسانه 9102. تلافى آن نموده است.

86-  هر كه نعمت دادن را شكر ننمايد (و سپاس از منعم نكند) پس بايد از چهارپايان شمرده شود.

87-  هر كه بر غير احسانى شكر كند نكوهش كند بر غير بدى (يعنى اعتبارى به شكر و نكوهش او نيست).

88-  هر كه در باره تو نهايت توانائى خود را در احسان بكار برد نسبت به او نهايت توانايى شكرت را بكار بر.

89-  هر كه نعمت‏ها را بسبب شكر نگه دارد بزيادتى (نعمت) نگه داشته خواهد شد.

90-  هر كه نعمت‏ها را بسبب شكر آنها احاطه ننمايد (يعنى براى هر نعمتى شكرى ننمايد) در حقيقت آنها را در معرض زوال در آورده است.

91-  هر كه خدا را شكر نمايد (نعمت‏هاى) او را زياد كند.

92-  هر كه بدل خود شكر نعمت‏ها كند پيش از آنكه بر زبانش ظاهر كند استحقاق زيادتى را پيدا خواهد نمود (از اين روايت چنين استفاده مى‏شود كه وظيفه انسان در مقابل نعمت آنست كه نخست در مغز و فكر خود عظمت نعمت‏ها و صاحب نعمت را بررسى كند و در دل لطف و احسان خدا را بپروراند آن گاه به زبان‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 721

93-  من كثر شكره كثر خيره 9105.

94-  من قلّ شكره زال خيره 9106.

95-  من أوتي نعمة فقد استعبد بها حتّى يعتقه القيام بشكرها 9114.

96-  من شكر اللّه سبحانه وجب عليه شكرتان، إذ وفّقه لشكره و هو شكر الشّكر 9119.

97-  من شكر إليك معروفك (غيرك) فقد سألك 9139.

98-  من لم يشكر النّعمة منع الزّيادة 9169.

99-  ما حصّنت النّعم بمثل الشّكر 9500. جارى سازد و يا آنكه آن حضرت مى‏خواهد كمال محبت الهى را به ما بفهماند به اين معنى، كسى كه مى‏خواهد شكر نعمت‏ها كند هنوز به زبان نياورده و در خاطر خطور داده خدا نعمت او را زياد خواهد نمود نه آنكه براى شكر دو مرحله باشد).

93-  هر كه شكرش بسيار باشد خيرش (و مالش) بسيار باشد.

94-  هر كه شكرش كم باشد خيرش زائل و برطرف گردد.

95-  هر كه نعمتى داده شود پس در حقيقت بسبب آن بنده شود تا او را ايستادگى به شكر آن آزاد سازد.

96-  هر كه شكر خداى سبحان كند بر او شكر دوم واجب است زيرا كه او را براى شكرش توفيق داده و آن شكر شكر است.

(آرى- 

از دست و زبان كه برآيد

كز عهده شكرش بدر آيد).

97-  هر كه احسان تو را شكر نمايد پس در حقيقت از تو سؤال كرده. (و از تو توقع احسان دارد).

98-  هر كه نعمتى را شكر نكند از زيادتى منع شود (چه شكر و سپاس نسبت به خدا باشد و يا نسبت به خلق).

99-  نعمتها به چيزى مانند شكر محكم نگه داشته نخواهد شد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 722

100-  ما شكرت النّعم بمثل بذلها 9545.

101-  ما كان اللّه سبحانه ليفتح على أحد باب الشّكر و يغلق عليه باب المزيد 9628.

102-  مع الشّكر تدوم النّعمة 9732.

103-  لا تنسوا عند النّعمة شكركم 10236.

104-  كن فى السّرّاء عبدا شكورا، و فى الضّرّاء عبدا صبورا 7148.

الشك و الارتياب

1-  الشّكّ يفسد اليقين و يبطل الدّين 1894.

2-  إيّاك و الشّكّ، فإنّه يفسد الدّين، و يبطل اليقين 2634. 100-  نعمت‏ها به چيزى مانند صرف آنها در مصارف آن شكر نخواهد گرديد.

101-  چنين نيست كه خداى سبحان بر احدى در شكر را باز كند و بر او در زيادتى را ببندد. (يعنى هر دو با هم ملازم خواهند بود).

102-  با شكر نعمت پايدار مى‏ماند.

103-  در نزد نعمت شكر خود را فراموش ننماييد.

104-  در شادى بنده بسيار شكر كننده، و در سختى بنده بسيار شكيبا باش.

شك و ريب 1-  شك و ترديد يقين را فاسد نموده، و دين را باطل مى‏گرداند.

2-  بر تو باد به دورى از شك، زيرا كه آن دين را تباه ساخته، و يقين را باطل مى‏نمايد (پر واضح است كه شك و ترديد در فروع دين بى‏اشكال بوده، ولى آنچه مفسد دين و مبطل يقين است ترديد در اصول عقائد مى‏باشد، زيرا چنانكه در جاى خود مبرهن است كه بايد انسان در اصول دين خود جازم باشد، و اگر ترديد كند دين‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 723

3-  أهلك شي‏ء الشّكّ و الارتياب، و أملك شي‏ء الورع و الاجتناب 3318.

4-  الشّكّ ارتياب 87.

5-  الشّكّ كفر 108.

6-  الشّكّ يفسد الدّين 700.

7-  الشّكّ يحبط الإيمان 723.

8-  الشّكّ ثمرة الجهل 725. چنين فردى به تباهى كشيده شده، بيچاره خواهد بود، و اما بطلان يقين به شك، روشن است چون وقتى در آنچه يقين به آن لازم است مانند اصول اعتقادات به مجرد آمدن احتمال يقين ساقط شده بى‏ارزش خواهد بود، يقينى با ارزش است كه در مقابل آن احتمالى تصور نگردد).

3-  هلاك كننده‏ترين چيز شك و بدگمانى بوده، و نگهدارنده‏ترين چيز پارسائى و دورى گزيدن از گناهان است.

4-  شك اضطراب نفس است (به همين مضمون از نبى گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده: «دع ما يريبك إلى ما لا يريبك، فإنّ الشّكّ ريبة، و إنّ الصّدق طمأنينة» يعنى آنچه كه تو را در شك اندازد واگذار، و چيزى را كه تو را به شك نيندازد اختيار نما، زيرا كه شك قلق و اضطراب بوده، و علم به صدق و صحت، طمأنينه و آرامش است).

5-  شك كفر است. (يعنى در اصول عقائد بلكه در ضروريات دين).

6-  شك و ترديد دين را فاسد مى‏كند. (بنا بر اين انسان بايد در دين خود با يقين قدم بردارد).

7-  شك ايمان را باطل مى‏سازد. (چون ايمان بايد از روى يقين باشد با ترديد بى‏فائده است).

8-  شك ميوه نادانى است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 724

9-  الارتياب يوجب الشّرك 827.

10-  الشّكّ يطفئ نور القلب 1242.

11-  إنّما سمّيت الشّبهة شبهة لأنّها تشبه الحقّ، فأمّا أولياء اللّه فضياءهم فيها اليقين، و دليلهم سمت الهدى، و أمّا أعداء اللّه فدعاؤهم (فدعاهم) إليها الضّلال، و دليلهم العمى 3909.

12-  آفة اليقين الشّكّ 3916.

13-  بدوام الشّكّ يحدث الشّرك 4272.

14-  ثمرة الشّكّ الحيرة 4619.

15-  ربّما أدرك الظّنّ بالصّواب 5373. 9-  قلق و اضطراب و يا شك و ترديد در اعتقادات موجب شرك و كفر است.

10-  شك نور دل را خاموش مى‏گرداند.

11-  جز اين نيست كه شبهه، شبهه ناميده شده به جهت اين كه (به حسب ظاهر) شبيه حق است (ولى با تأمّل بطلان آن روشن خواهد گرديد) و اما دوستان خدا پس روشنى آنان در آن يقين بوده (كه با آن شبهه را روشن نموده آن را تبديل به يقين مى‏كند) و رهبرشان اصل راه راست و درست است، و اما دشمنان خدا گمراهى آنها را به سوى آن خوانده، و رهبرشان كورى و گمراهى خواهد بود.

12-  آفت يقين شك است (غرض آنست كه آدمى بايد در اعتقادات و امور خود تحصيل يقين كند).

13-  به سبب دوام شك و ترديد (در معارف الهيه و يا در عقائد و عدم زوال آن) شرك حادث مى‏شود.

14-  ثمره و ميوه شك و ترديد (در عقائد و يا در مطلق كارها) سرگردانى است.

15-  بسا گمان به راه راست فانى شود. (يعنى ظن حاصل نگردد، چنانكه علم حاصل نمى‏شود پس بايد در چنين جائى توقف كرد و يا هشدار است نسبت به‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 725

16-  سبب الحيرة الشّكّ 5540.

17-  عجبت لمن يشكّ في قدرة اللّه و هو يرى خلقه 4248.

18-  فعل الرّيبة عار، و الولوع بالغيبة نار 6580.

19-  كلّ ما خلا اليقين ظنّ و شكوك 6886.

20-  لكلّ إنسان أرب فابعدوا عن الرّيب 7306.

21-  لن يضلّ المرء حتّى يغلب شكّه يقينه 7450.

22-  من يتردّد يزدد شكّا 7989.

23-  من كثر شكّه فسد دينه 7997. كسانى كه مى‏خواهند از غير طريق انبياء و اوصياء بحقائق پى‏ببرند، و يا آنكه بسا باشد كه كامل شود و به كمال خود رسد ظنّ به راه راست).

16-  سبب سرگردانى شك است (زيرا آن باعث حيرانى گردد).

17-  عجب دارم از كسى كه در قدرت خدا شك مى‏كند در صورتى كه خلق او را مى‏بيند.

18-  كار با قلق و اضطراب يا تهمت و بدگمانى ننگ و عار، و حريص بودن به غيبت آتش است (آرى مطلق غيبت حرام است ولى كسى كه هميشه در غيبت بسر مى‏برد گويا خودش آتش است و از او آتش مى‏بارد و يا سبب دخول در آتش مى‏شود).

19-  هر چيزى به غير يقين گمان و شك‏هاست.

20-  براى هر انسانى عقل و يا حاجتى است پس از قلق و اضطراب يا از شك دورى نمائيد (تا به مقصود خود نائل گرديد).

21-  هرگز مردى گمراه نگردد تا آنكه شك او بر يقينش غلبه نمايد (در اصول عقائد).

22-  هر كه تردّد كند (و در عقيده و كارش مردد باشد) شكّ او زياد شود.

23-  هر كه شك او بسيار باشد دين او فاسد خواهد شد (زيرا صحت دين‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 726

24-  من كثرت ريبته، كثرت غيبته 8094.

25-  ما ارتاب مخلص، و لا شكّ موقن 9532.

26-  ما آمن باللّه من سكن الشّكّ قلبه 9533.

27-  مجانبة الرّيب من أحسن الفتوّة 9776.

28-  من أخيب ممّن تعدّى اليقين إلى الشّكّ و الحيرة 8084.

29-  يسير الشّكّ يفسد اليقين 10979.

30-  لا أجبن من مريب 10590.

31-  الرّيبة توجب الظّنة 346. بستگى به يقين دارد).

24-  هر كه قلق و اضطرابش و يا تهمت و بدگمانيش بسيار باشد غيبت او بسيار خواهد بود (چه مردم غيبت او كنند يا او به غيبت مردم مشغول شود).

25-  هيچ مخلصى قلق و اضطراب نخواهد داشت، و هيچ يقين كننده‏اى شك نمى‏نمايد.

26-  ايمان به خدا نياورده است كسى كه در دل او شكّ قرار گيرد.

27-  دورى كردن از ريب (قلق و اضطراب يا تهمت‏ها) از نيكوترين جوانمردى است.

28-  چه كسى محروم‏تر و يا زيان‏كارتر است از كسى كه از يقين به سوى شك و حيرانى تجاوز نمايد 29-  اندك شك (در عقائد) يقين را فاسد مى‏كند.

30-  نيست ترسوتر از شك كننده (چون خاطرش از بى‏گناهى جمع نباشد چنانكه دارد: نيست دليرتر از بى‏گناه كه در خود شك ندارد).

31-  قلق و اضطراب موجب تهمت گردد. (يعنى وقتى كسى با ترديد و با اضطراب خاطر سخن گفت بيجا نيست كه او را به كذب متهم سازند).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 727

32-  إذا ظهرت الرّيبة سائت الظّنون 4059.

33-  دع ما يريبك إلى ما لا يريبك 5132.

34-  ليصدق تحرّيك في الشّبهات فإنّ من وقع فيها ارتبك 7396.

35-  لا دين لمرتاب، و لا مروّة لمغتاب 10440.

36-  لا يلفى المريب صحيحا 10560.

37-  أذلّ النّاس المرتاب 2910.

38-  المريب أبدا عليل 839.

39-  المرتاب لا دين له 1014. 32-  هر گاه ريبه (يعنى شك و تهمت يا قلق و اضطراب) ظاهر گردد گمانها بد خواهد گرديد.

33-  آنچه تو را بشك اندازد به آنچه تو را بشك نيندازد واگذار. (يعنى در هر كارى بايد آدمى به دنبال يقين رفته و از شك و ترديد دورى نموده، قلق و اضطراب را از خويش برطرف سازد).

34-  بايد احتياط تو در شبهات راست باشد، زيرا كسى كه در آنها واقع شود در گل فرو رود.

35-  دينى براى مرتاب (شك كننده در چيزى) و مروّتى براى غيبت كننده نيست.

36-  شك كننده يافت نمى‏شود صحيح (بلكه پيوسته از جهت وجدانش كوبيده شده و بيمار و عليل خواهد بود و يا راه صحيح در او ديده نمى‏شود).

37-  خوارترين مردم كسى است كه در دين خود شك كند. (و يا انسان بى صبر و حوصله مى‏باشد).

38-  صاحب ترديد و اضطراب (يا بد گمان و يا گنهكار) پيوسته بيمار است.

39-  مرتاب براى او دينى نيست (چون دين عبارت است از اعتقادات مستدل و يقينى، و كسى كه با قلق و اضطراب معتقد به چيزى شود چه در اصول و چه در

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 728

40-  الشّاكّ لا يقين له 1015.

شكاية الضرّ

1-  من شكى ضرّه إلى غير مؤمن، فكأنّما شكى اللّه سبحانه 8791.

2-  من شكى ضرّه إلى مؤمن، فكأنّما شكى إلى اللّه سبحانه 8792.

الشماتة

1-  من شمت بزلّة غيره، شمت غيره بزلّته 9108.

الشور و المشاورة

1-  الشّركة في الرّأي تؤدّي إلى الصّواب 1942. فروع، چنين كسى البته بى دين خواهد بود).

40-  شك كننده براى او يقينى نيست. (يعنى انسان بايد در كارهاى خود بالأخص در اعتقادات با يقين روبرو شود، و از ترديد دورى نمايد، كه شك كننده داراى يقين نخواهد شد، و احتمال داده شده كه مراد از يقين دين باشد).

شكايت بدى حال 1-  هر كه بدى حال خود را به سوى غير مؤمنى شكوه كند گويا از خداى سبحان شكوه نموده است.

2-  هر كه بدى حالش را بسوى مؤمنى شكايت كند پس گويا به خداى سبحان شكوه نموده است.

سرزنش 1-  هر كه بلغزش غير خود شماتت و سرزنش كند غير او او را بلغزشش شماتت نمايد.

مشورت 1-  شركت در رأى و مشورت كردن براه درست مى‏كشاند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 729

2-  استشر أعداءك تعرف من رأيهم مقدار عداوتهم، و مواضع مقاصدهم 2462.

3-  استشر عدوّك العاقل، و احذر رأي صديقك الجاهل 2471.

4-  اضربوا بعض الرّأي ببعض يتولّد منه الصّواب 2567.

5-  اتّهموا عقولكم فإنّه من الثّقة بها يكون الخطاء 2570.

6-  المشاورة راحة لك و تعب لغيرك 1857.

7-  أفضل من شاورت ذو التّجارب، و شرّ من قارنت ذو المعائب 3279.

8-  المشاورة استظهار 182.

9-  الاستشارة عين الهداية 1021. 2-  با دشمنان خود مشورت نما، تا بدانى رأيشان را به اندازه دشمنى و جايگاه هاى مقصدهاى آنها.

3-  با دشمن عاقلت مشورت كن، و از رأى دوست نادانت دورى نما.

4-  بعض رأى را به بعض ديگر بزنيد. (يعنى در هر كارى با هم مشورت نمائيد تا از سنجش دو فكر) آنچه راست و درست است متولّد شود.

5-  عقلهاى خويش را (به غلط و اشتباه) متهم سازيد زيرا خطا از اعتماد نسبت به آن بوجود آيد.

6-  مشورت كردن براى تو آسايش و براى غير تو رنج و زحمت است.

7-  افزونترين كسى كه بايد با او مشورت نمايى صاحب تجربه‏ها بوده، و بدترين كسى كه با او همراه شوى صاحب عيبهاست.

8-  مشورت كردن پشت گرمى است (زيرا انسان تا اندازه‏اى در كار خود مطمئن‏تر خواهد گرديد).

9-  مشورت نمودن عين هدايت و رسيدن به راه صواب است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 730

10-  المستشير متحصّن من السّقط 1207.

11-  المستشير على طرف النّجاح 1217.

12-  المشورة تجلب لك صواب غيرك 1509.

13-  إنّما حضّ على المشاورة لأنّ رأي المشير صرف و رأي المستشير مشوب بالهوى 3908.

14-  آفة المشاورة انتقاض الآراء 3927.

15-  إذا عزمت فاستشر 3987.

16-  إذا أمضيت أمرا فأمضه بعد الرّويّة و مراجعة المشورة، و لا تؤخّر عمل يوم إلى غد، و أمض لكلّ يوم عمله 4094. 10-  مشورت كننده از خطا و غلط يا از افتادن در غلط متحصّن خواهد بود.

11-  مشورت كننده مشرف بر رستگاريست.

12-  مشورت رأى درست غير تو را براى تو جلب مى‏كند.

13-  جز اين نيست كه بر مشورت كردن تحريص و تأكيد شده چون رأى اشاره كننده و يا كسى كه صلاحيت براى مشورت دارد خالص و صاف است و رأى مشورت كننده آميخته به خواهش خواهد بود («المشير» هم ممكن است اسم مفعول از «شيّر و خيّر» باشد، يعنى كسى كه براى مشورت صلاحيت دارد. و هم امكان دارد اسم فاعل از «اشار» كه به معنى اشاره كننده است باشد و اسم مفعول از «شور» «مشور» خواهد بود).

14-  آفت مشورت شكستن رأيهاست. (يعنى وقتى رأى يكديگر را شكستند گويا مشورتى نشده است).

15-  هرگاه تصميم گرفتى و قصد كارى كردى مشورت نما.

16-  هرگاه امرى را روان مى‏سازى (و مى‏خواهى انجام دهى) پس آن را بعد از فكر و نظر و رجوع به مشورت روان ساخته و انجام ده، و كار روزى را به فردا پس‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 731

17-  جهل المشير هلاك المستشير 4767.

18-  حقّ على العاقل أن يضيف إلى رأيه رأي العقلاء، و يضمّ إلى علمه علوم الحكماء 4920.

19-  حقّ على العاقل أن يستديم الإرشاد و يترك الاستبداد 4923.

20-  خير من شاورت ذووا النّهى و العلم، و أولو التّجارب و الحزم 4990.

21-  خيانة المستسلم و المستشير من أفظع الأمور، و أعظم الشّرور، و موجب عذاب السّعير 5075.

22-  شاور قبل أن تعزم، و فكّر قبل أن تقدم 5754. مينداز، و از براى هر روزى كارش را روان ساز. (يعنى هر كارى را بايد بعد از دقت و مشورت در وقتش انجام داد).

17-  نادانى كسى كه با او مشورت مى‏شود هلاكت كسى است كه درخواست مشورت مى‏نمايد. (يعنى با كسى بايد مشورت نمود كه داناى به امور باشد).