گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

54-  ما لكم تؤمّلون ما لا تدركونه، و تجمعون مالا تأكلونه، و تبنون ما لا تسكنونه 9653.

55-  ما أطال احد الأمل إلّا نسي الأجل، و أساء العمل 9676. نتيجه كمتر شكر خدا خواهيد كرد، در صورتى كه بايد قضيّه به عكس باشد).

48-  ثمره آرزو و اميد فاسد شدن عمل است.

49-  حاصل و نتيجه آرزوها اندوه شديد است، و ميوه و ثمر آن تلف جان و عمر خواهد بود.

50-  چه نزديك كرده اجل را به آرزو (پس نبايد خيلى آرزو به خود راه داد).

51-  چه فاسد نموده و يا فاسد كننده است اميد را براى عمل (يعنى اميدهاى دنيوى عمل آخرتى را فاسد سازد).

52-  چه چيز برنده كرده اجل را براى اميد 53-  هيچ كسى در آرزو اطاله نخواهد نمود، مگر آنكه در عمل كوتاهى خواهد نمود.

54-  چه مى‏شود شما را كه آرزو داريد آنچه را كه در نمى‏يابيد، و جمع مى‏كنيد آنچه را كه نمى‏خوريد، و بنا مى‏كنيد آنچه را كه ساكن نمى‏گرديد 55-  احدى اميد و آرزو را طولانى ننمايد مگر آنكه اجل را فراموش كرده، و عمل را بد نمايد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 100

56-  نعم عون العمل قصر الأمل 9906.

57-  لا تغرّنّك الأمانيّ و الخدع، فكفى بذلك خرقا 10433.

58-  لا غارّ أخدع من الأمل 10614.

59-  لا شي‏ء أكذب من الأمل 10649.

60-  لا تفى الأمانيّ لمن عوّل عليها 10701.

61-  يسير الأمل يوجب فساد العمل 10986.

62-  احذروا الأمانيّ، فإنّها منايا محقّقة 2589.

63-  إيّاك و الاتّكال على المنى، فإنّها من بضائع النّوكى 2684.

64-  أنفع الدّواء ترك المنى 3021. 56-  خوب كمك كار عملى است، كوتاه كردن اميد و آرزو (چون وقتى اميد كوتاه شد عمل بزودى انجام گيرد).

57-  هرگز تو را آرزوها و مكرها (ى دنيا) فريب ندهد، كه (اگر فريب داد) براى بى‏عقلى كفايت مى‏كند.

58-  نيست فريب دهنده‏اى فريب دهنده‏تر از اميد و آرزو.

59-  چيزى دروغ‏تر از اميد نيست.

60-  اميد و آرزوها به كسى كه بر آنها اعتماد كند وفا نخواهد نمود.

61-  آرزو و اميد اندك موجب فساد عمل خواهد شد.

62-  از آرزوها دورى كنيد زيرا كه آنها مرگ‏هائى هستند تحقيق شده (يعنى دائم انسان را در هلاكت و رنج اندازند).

63-  بر تو باد به دورى از تكيه كردن بر آرزوها، زيرا كه آن سرمايه كم خردان است.

64-  سودمندترين دواء ترك آرزوهاست (زيرا آرزو آدمى را بيمار مى‏سازد و پيوسته انسان با آرزوهاى دراز ناسالم است).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 101

65-  الأمانيّ أشتات 3051.

66-  الأمانيّ تخدع 145.

67-  الأمانيّ شيمة الحمقاء 435.

68-  طاعة الأمل، تفسد العمل 5987.

69-  عند حضور الاجال تظهر خيبة الآمال 6208.

70-  عجبت لمن لا يملك أجله كيف يطيل أمله 6272.

71-  غاية الأمل الأجل 6356.

72-  ابعد شي‏ء الأمل 2921.

73-  أكثر النّاس أملا أقلّهم للموت ذكرا 3053. 65-  آرزوها پراكنده و متفرق است (هر چه در تحصيل آن كوشيده شود باز هم جمع شدنى نيست).

66-  آرزوها مى‏فريبد.

67-  آرزوها خصلت كم عقلان است.

68-  فرمانبردارى اميد عمل را فاسد مى‏نمايد (زيرا كسى كه به اميدها پرداخت عمل را كنار مى‏گذارد).

69-  در نزد حضور اجل‏ها زيان و يا نوميدى و يا لغو بودن اميدها آشكار مى‏گردد.

70-  عجب دارم از كسى كه مالك اجل (مرگ) خود نيست چگونه آرزوى خود را طولانى مى‏نمايد.

71-  سرانجام اميد (چه در كار خير و چه در امور دنيا) مرگ خواهد بود.

72-  دورترين چيز اميد و آرزو است (چون انسان به آن نمى‏رسد).

73-  بيشترين مردم به حسب اميد كمترين آنهاست به حسب ياد كردن مرگ (يعنى هر كه اميد و آرزويش زيادتر باشد بياد مرگ كمتر افتد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 102

74-  أطول النّاس أملا أسوئهم عملا 3054.

75-  إنّ اللّه سبحانه ليبغض الطّويل الأمل، السّيّ‏ء العمل 3455.

76-  إنّ المرء يشرف على أمله، فيقطعه حضور أجله، فسبحان اللّه لا أمل يدرك، و لا مؤمّل يترك 3565.

77-  إيّاك و طول الأمل، فكم من مغرور افتتن بطول أمله، و أفسد عمله، و قطع أجله، فلا أمله أدرك و لا ما فاته استدرك 2715.

78-  أين تختدعكم كواذب الآمال 2815.

79-  أين يغرّكم سراب الآمال 2816.

80-  أكذب شي‏ء الأمل 2846. 74-  طولانى‏ترين مردم از نظر اميد و آرزو بدترين آنهاست به حسب عمل.

75-  براستى كه خداوند سبحان هر آينه شخص دراز اميد بدكردار را دشمن مى‏دارد.

76-  براستى كه مرد (آدمى) بر اميد و آرزوى خود مشرف مى‏گردد، (و نزديك است كه به هدف خود برسد) پس رسيدن مرگش آن را مى‏برد و به هدف نمى‏رسد، «فسبحان اللّه» نه اميدى رسيده مى‏شود، و نه آرزومندى واگذاشته مى‏شود.

77-  بر تو باد به دورى از درازى اميد، پس بسا فريب خورده شده‏اى كه به سبب درازى اميدش بفتنه افتاده، و عملش را تباه ساخته، و اجلش را بريده باشد، پس نه اميد خود را دريافته، و نه آنچه را كه از او فوت گشته باز يافت كرده باشد.

78-  كجا شما را فريب مى‏دهد اميدهاى دروغ (يعنى به كجا مى‏برد شما را و به كجا مى‏رساند كه به جائى نخواهند رسيد).

79-  كجا شما را فريب مى‏دهد اميدهاى بى‏اصل و اميدهاى باطل 80-  دروغ‏ترين چيز اميد است (چون كمتر ديده مى‏شود كه آرزو و اميد صورت عمل بخود گيرد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 103

81-  إنّ أخسر النّاس صفقة، و أخيبهم سعيا، رجل أخلق بدنه في طلب آماله، و لم تساعده المقادير على إرادته، فخرج من الدّنيا بحسراته، و قدم على الآخرة بتبعاته 3594.

82-  الأمل خوّان 103.

83-  الأمل يغرّ، العيش يمرّ 148.

84-  الأمل يخدع، البغي يصرع 200.

85-  المغترّ بالآمال مخدوع 629.

86-  الأمانيّ بضائع النّوكى 630.

87-  الآمال غرور الحمقى 631.

88-  الآمال تدني الآجال 632. 81-  براستى كه زيانكارترين مردم در خريد و فروش، و نوميدترين آنها به حسب تلاش، مردى است كه خود را در طلب اميدهايش كهنه نموده، و تقدير هاى الهى طبق اراده و قصدش او را مساعدت ننمايد، پس از دنيا با ندامتهاى خود بيرون رفته، و بر آخرت با تبعات و نتائج زيان بارش وارد شود.

82-  اميد، بسيار خيانت كننده است.

83-  آرزو فريب مى‏دهد، و زندگانى مى‏گذرد.

84-  آرزو فريب مى‏دهد، و سركشى و ستم بر زمين مى‏اندازد.

85-  فريفته شده به آرزوها و اميدها فريب خورده است.

86-  آرزوها سرمايه‏هاى كم عقلان است.

87-  اميدها فريبنده احمقان است.

88-  آرزو و اميدها اجلها را نزديك گرداند (ممكن است از اين جهت باشد كه آرزومند پيوسته بدنبال اميدهايش حركت مى‏كند، از كارهائى كه عمر را طولانى مى‏نمايد باز مى‏ماند، و يا آنكه از كثرت حرص و اشتغال وقتى اجل رسد خيال‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 104

89-  من كثر مناه قلّ رضاه 7886.

90-  من طال أمله ساء عمله 7908.

91-  من اغترّ بالأمل خدعه 7995.

92-  من غرّته الأمانيّ كذّبته الآجال 8112.

93-  من بلغ غاية أمله فليتوقّع حلول أجله 8288.

94-  من تبع مناه، كثر عناؤه 8449.

95-  من جرى في ميدان أمله، عثر بأجله 8598.

96-  من كثر مناه، كثر عناؤه 8603.

97-  من أمّل ما لا يمكن، طال ترقّبه 8696. مى‏كند زود رسيده است).

89-  هر كه اميدهاى او بسيار باشد خوشنودى او (نسبت ببهره و نصيب) كم باشد.

90-  هر كه اميدش طولانى باشد عملش بد باشد (زيرا كار كرد او در مسير اميد و آرزويش است).

91-  هر كه به اميد مغرور گردد او را فريب دهد.

92-  هر كه اميدها او را فريب دهد اجل‏ها او را تكذيب كند (يعنى نمى‏گذارد كه به اميدش رسد پس گويا او را تكذيب نموده است.

93-  هر كه به نهايت اميد خود رسد پس بايد متوقع و منتظر فرارسيدن اجل خود باشد (خيال نكند پس بر خر مراد سوار است، نه مرگ اميد را بهم زند).

94-  هر كه پيروى آرزوى خود كند رنج و زحمت او بسيار باشد.

95-  هر كه در ميدان اميد خود روان شود (و در رسيدن به آن كوشش نمايد) يك بار برو در افتد به وسيله مرگش.

96-  هر كه اميدش بسيار باشد رنج و زحمت او بسيار باشد.

97-  هر كس چيز غير ممكنى را اميد داشته باشد انتظارش به درازا كشد (يعنى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 105

98-  من يكن اللّه أمله، يدرك غاية الأمل و الرّجاء 8820.

99-  من استقصر بقاءه و أجله، قصر رجاؤه و أمله 8821.

100-  من جرى في عنان أمله عثر بأجله 8822.

101-  من أمّل غير اللّه سبحانه أكذب آماله 8953.

102-  من استعان بالأمانيّ أفلس 9208.

103-  من الحمق الاتّكال على الأمل 9285.

104-  ذلّ الرّجال في خيبة الآمال 5178.

105-  رحم اللّه امرأ قصّر الأمل، و بادر الأجل، و اغتنم المهل، و تزوّد من العمل 5210. فقط آرزوست).

98-  هر كه خداوند اميد او باشد به نهايت اميد و آرزوى دست خواهد يافت.

99-  هر كه بقاى خود و مدت عمر خويش را كم شمارد اميد و آرزوى او كوتاه خواهد بود و يا اميد و آرزويش را كوتاه سازد.

100-  هر كه جلو اميد و آرزوى خود روان شود و پيش افتد به مرگ و اجلش برو در افتد.

101-  هر كه غير خداى سبحان را آرزو كند اميدهايش را دروغ پنداشته (يعنى همه باطل خواهند بود).

102-  هر كه از آرزوها كمك يارى جويد درويش گردد.

103-  از حماقت است اعتماد و اتكال بر آرزو.

104-  ذلت و خوارى مردان در نوميدى اميدهاست (كه از خداوند بزرگ داشته، و يا در وقت مرگ كه ديگر وقتى براى كار خير باقى نمانده).

105-  خداوند رحمت كند مردى را كه اميد را كوتاه كرده، و بر اجل پيشى گرفته، و مهلت را غنيمت شمرده، و از عمل توشه برگيرد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 106

106-  ربّ أمنيّة تحت منيّة 5294.

107-  زد من طول أملك في قصر أجلك، و لا تغرّنّك صحّة جسمك و سلامة أمسك، فإنّ مدّة العمر قليلة، و سلامة الجسم مستحيلة 5460.

108-  شرّ الفقر المنى 5720.

109-  ضياع العمر بين الآمال و المنى 5905.

110-  طوبى لمن قصّر أمله و اغتنم مهله 5948.

111-  طوبى لمن كذّب مناه و أخرب دنياه لعمارة اخراه 5958. 106-  بسا آرزوئى كه در زير مرگى است (در حال احتضار، و يا آرزو را بگور بردن، و يا سبب رسيدن به آرزو مرگ باشد مرحوم علّامه خوانسارى احتمال داده «تحثّ» باشد يعنى برانگيزاند مرگى را، و يا «بحت» باشد بمعناى محض يعنى بسا آرزوئى كه محض مرگ باشد).

107-  از طول امل و آرزوى درازت در كوتاهى مدّت عمرت بيفزا (يعنى آرزو را كم كن) و تو را صحت بدن و سلامت ديروزت فريب ندهد، زيرا مدّت عمر كم و سلامت بدن تغيير يابنده است (يعنى اگر ديروز سالم بودى امروز ممكن است به سخت‏ترين بيمارى مبتلاء شوى، و اگر ديروز زنده بودى امكان دارد امروز به خاك روى پس آرزو را كم نما و از عمر استفاده كن).

108-  بدترين درويشى آرزوهاست (زيرا آرزومند حتى با توانگرى محتاج خواهد شد).

109-  ضايع شدن عمر ميان اميدها و آرزوهاست.

110-  خوشا به حال كسى كه اميدش را كوتاه نموده، و مهلت خود و فرصتى كه براى انجام كار خير دارد غنيمت بشمارد.

111-  خوشا به حال كسى كه آرزوى خود را تكذيب نموده، (آن را باطل به حساب آورد) و دنيايش را براى آبادى آخرت خود خراب نمايد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 107

112-  من اتّكل على الأمانيّ مات دون أمله 8293.

113-  من وثق بالأمنيّة قطعته المنيّة 8312.

114-  من قصر أمله حسن عمله 8444.

115-  من أطال أمله أفسد عمله 8445.

الإمام

1-  إمام عادل خير من مطر وابل 1491.

2-  من أطاع إمامه فقد أطاع ربّه 8705.

3-  يحتاج الإمام إلى قلب عقول، و لسان قؤول، و جنان على إقامة الحقّ صؤول 11010. 112-  هر كه بر آرزوهايش اعتماد نمايد باميدش نرسيده خواهد مرد.

113-  هر كه به اميد اعتماد داشته باشد مرگ آن را خواهد بريد.

114-  هر كه اميدش كوتاه باشد عملش نيكو خواهد بود.

115-  هر كه اميد و آرزويش را طولانى كند عملش را تباه ساخته است.

پيشوا 1-  امام و پيشواى عادل بهتر از باران دانه درشت است (يعنى سودش بيشتر است با اين كه باران چقدر مفيد خواهد بود).

2-  هر كه امامش را اطاعت كند پس در حقيقت پروردگارش را اطاعت نموده است.

3-  امام (و پيشوا) نيازمند به قلبى است بسيار دريابنده، و زبانى بسيار گويا (و كامل)، و دلى براى به پا داشتن حق بر جهنده و دلير.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 108

الإمامة

1-  الإمامة نظام الأمّة 1095.

2-  و الإمامة نظاما للأمّة 6608.

الأمان و إجارة المستغيث و الخائف

1-  من أجار المستغيث، أجاره اللّه سبحانه من عذابه 8881.

2-  من امن خائفا من مخوفة، آمنه اللّه سبحانه من عقابه 8882. امامت و رهبرى 1-  امامت و رهبرى نظام امّت است (زيرا هر كارى نيازمند به تشكيلات خواهد بود، بالأخص مجتمع بشرى كه اگر داراى نظام صحيحى نباشد و امامى كه از جانب حق تعالى است در رأس كار منصوب نگردد، و قوانينى بر مردم حكومت نكند، اجتماع بشرى از هم پاشيده شده و هرج و مرج پديد خواهد آمد).

2-  (از فرازهاى حكمت 244 نهج البلاغه است) خداوند امامت را براى انتظام احوال امت (واجب كرده است چه آنكه هيچ ملّتى بدون حكومت چه حق و چه باطل زندگى نخواهند نمود چه از نظر نظم مملكتى و چه از جهت حفظ از حمله دشمن منتهى اگر حكومت عدل باشد امت در رفاه و آسايش زندگانى نمايند).

پناه دادن 1-  هر كه فرياد گرى را پناه دهد خداوند سبحان او را از عذاب خود پناه دهد.

2-  هر كه ترسنده‏اى را از بلائى كه آدمى از آن در هراس است ايمن گرداند، خداوند او را از عقاب خود ايمنى بخشد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 109

الآمن

1-  ربّ آمن وجل 5269.

الأمن

1-  ما من شي‏ء يحصل به الأمان أبلغ من ايمان و إحسان 9700.

2-  و اللّه ما منع الأمن أهله، و أزاح الحقّ عن مستحقّه إلّا كلّ كافر جاحد، و منافق ملحد 10132.

3-  لا تغترّنّ بالأمن، فإنّك مأخوذ من مأمنك 10293.

4-  لا ينبغي للعاقل أن يقيم على الخوف إذا وجد إلى الأمن سبيلا 10832. ايمن 1-  بسا كسى كه ايمن از چيزى است (عذاب خدا يا غير آن) ترسناك گردد.

ايمنى 1-  چيزى كه ايمنى به سبب آن حاصل شود رساتر و كامل‏تر از ايمان، و احسان نيست.

2-  به خدا سوگند هيچ كسى امنيت و ايمنى را از اهلش منع ننموده، و حق را از مستحقش زائل نكرده، مگر هر كافرى كه انكار كننده، و منافقى كه ملحد باشد.

3-  هرگز به امنيّت مغرور مشو، زيرا تو از محل امنيّت خود گرفته خواهى شد.

4-  براى عاقل سزاوار نيست آنكه بايستد بر خوف (و در مركزى كه خوف هلاكت در آن مى‏رود) هر گاه به سوى امنيّت راهى را يابد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 110

5-  لا نعمة أهنأ من الأمن 10911.

6-  الأمن اغترار، الخوف استظهار 173.

7-  حلاوة الأمن، تنكّدها مرارة الخوف و الحذر 4883.

8-  ربّ أمن انقلب خوفا 5287.

9-  رفاهيّة العيش في الأمن 5438.

الأمن من مكر اللّه

1-  من أمن مكر اللّه بطل أمانه (إيمانه) 7764.

2-  ما أمن عذاب اللّه من لم يأمن النّاس شرّه 9600. 5-  نعمتى گواراتر از امنيّت نيست.

6-  ايمنى (از دشمن يا از خدا) فريب خوردن، و ترس (از دشمن يا از خدا) پشت گرمى است (زيرا چاره آن خواهد كرد).

7-  شيرينى ايمنى (در دنيا) را تلخى ترس و حذر (از آخرت) دشوار مى‏سازد، (بنا بر اين بايد در شيرينى آخرت كوشيد كه چيزى آن را ضايع نسازد).

8-  چه بسا امنيّتى كه بترسى مبدل گردد (پس نبايد مغرور بود).

9-  رفاه و آسايش زندگانى در امنيت است.

ايمنى از مكر خدا 1-  هر كه از مكر خدا (و عقوبت و انتقام و تلافى او) ايمن باشد ايمان و امانش باطل گردد يعنى او را بعذاب گرفتار سازد.

2-  از عذاب خدا ايمن نباشد كسى كه مردم از شرّ او در امان نباشند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 111

الأمين

1-  ما أقلّ الثّقة المؤتمن، و أكثر الخوّان 9656.

الأمانة

1-  الأمانة تؤدّي إلى الصّدق 1582.

2-  الأمانة و الوفاء صدق الأفعال، و الكذب و الافتراء خيانة الأقوال 2083.

3-  أدّ الأمانة إلى من ائتمنك، و لا تخن من خانك 2330.

4-  أدّ الأمانة إذا ائتمنت، و لا تتّهم غيرك إذا ائتمنته، فإنّه لا إيمان لمن لا أمانة له 2395. امانت دار 1-  چه كم است معتمد امين، و بسيار است خيانت كننده.

امانت دارى 1-  امانت دارى به راست گوئى منجر مى‏شود.

2-  امانت دارى و وفادارى درستى كردارهاست، و دروغ و افتراء خيانت گفتارهاست.

3-  امانت را بكسى كه تو را امين دانسته رد نما، و با كسى كه به تو خيانت كرده خيانت مكن.

4-  امانت را رد كن هرگاه امانت داده شوى، و غير خود را متهم مساز زمانى كه او را امين دانسته و به او امانت سپرده باشى، پس براستى ايمانى نيست براى كسى كه براى او امانتى نمى‏باشد، (ظاهرا اين تعليل براى جمله اول است گر چه با جمله‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 112

5-  أفضل الأمانة الوفاء بالعهد 3018.

6-  الأمانة إيمان، البشاشة إحسان 18.

7-  الأمانة صيانة 113.

8-  الأمانة فوز لمن رعاها (و عاها) 1127.

9-  الأمانة فضيلة لمن أدّاها 1170.

10-  آفة الأمانة الخيانة 3962.

11-  إذا ائتمنت فلا تخن 3998.

12-  إذا ائتمنت فلا تستخن 3999.

13-  إذا قويت الأمانة كثر الصّدق 4053. دوم نيز بى‏مناسبت نمى‏باشد).

5-  افزونترين امانت دارى وفا كردن به عهد است.

6-  امانت دارى ايمان يا نشانه ايمان است، خوشروئى و بشاشت احسان خواهد بود.

7-  امانت‏دارى حفظ و نگهبانى است (يعنى بايد حفظ شود، و فاش كردن خيانت خواهد بود).

8-  امانت دارى براى كسى كه آن را نگه دارد و يا رعايت كند پيروزى خواهد بود.

9-  امانت دارى براى كسى كه اداء امانت كند فضيلت است.

10-  آفت امانت دارى خيانت كردن است.

11-  هرگاه امانتى سپرده شوى خيانت مكن.

12-  چون امانتى بسپارى پس نسبت خيانت مده (يعنى به مجرد خيال و گمان به كسى كه امانت نزد او گذاشتى نسبت خيانت به او روا نباشد).

13-  هر گاه امانت دادى قوى گردد راستگوئى بيشتر شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 113

14-  رأس الإسلام (الإيمان) الأمانة 5226.

15-  صحّة الأمانة عنوان حسن المعتقد 5816.

16-  عليك بالأمانة فإنّها أفضل ديانة 6109.

17-  فساد الأمانة طاعة الخيانة 6555.

18-  فاز من تجلبب الوفاء، و ادّرع الأمانة 6556.

19-  كلّ شي‏ء لا يحسن نشره أمانة و إن لم يستكتم 6897.

20-  من لا أمانة له لا إيمان له 7932.

21-  من استهان بالأمانة وقع في الخيانة 8616.

22-  من عمل بالأمانة فقد أكمل الدّيانة 9117.

23-  من أحسن الأمانة رعى الذّمم 9385. 14-  سر اسلام و يا ايمان امانت دارى است.

15-  درستى امانت دارى دليل نيكوئى اعتقاد است.

16-  بر تو باد به امانت دارى، زيرا كه آن برترين ديانت است.

17-  فساد امانت دارى پيروى خيانت است.

18-  به پيروزى رسيده كسى كه وفا دارى را پيراهن كرده و امانت را زره نموده است.

19-  هر چيزى كه نشرش نيكو نباشد امانت خواهد بود، هر چند پنهان داشتن آن طلب نشود.

20-  هر كه برايش امانتى نيست ايمانى براى او نخواهد بود.

21-  هر كه امانت را سهل شمارد (و نسبت به آن بى‏تفاوت باشد) در خيانت قرار خواهد گرفت.

22-  هر كه به امانت عمل كند در حقيقت ديانت را كامل گردانيده است.

23-  از بهترين امانت است رعايت كردن عهد و پيمانها.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 114

24-  لا إيمان لمن لا أمانة له 10767.

25-  لا أمانة لمن لا دين له 10789.

الإيمان

1-  الإيمان أفضل الأمانتين (الأمانين) 1666.

2-  الإيمان قول باللّسان، و عمل بالأركان 1755.

3-  الإيمان و الحياء مقرونان في قرن، و لا يفترقان 1784.

4-  الإيمان و العلم (و العمل) أخوان توأمان، و رفيقان لا يفترقان 1785.

5-  الإيمان شجرة، أصلها اليقين، و فرعها التّقى، و نورها الحياء، و ثمرها السّخاء 1786.

6-  الإيمان، و الإخلاص، و اليقين، و الورع، الصّبر و الرّضا بما يأتي به 24-  ايمانى نيست براى كسى كه براى او امانتى نيست.

25-  امانتى نيست براى كسى كه براى او دينى نيست.

ايمان 1-  ايمان برترين دو امانت يا دو امان است.

2-  ايمان گفتن به زبان و عمل به اعضاء و جوارح است.

3-  ايمان و حيا در يك رسن همراهند، و از يكديگر جدا نمى‏شوند.

4-  ايمان و علم دو برادر توأم، و دو رفيق كه از هم جدا نمى‏شوند مى‏باشند.

5-  ايمان درختى است كه بيخ آن يقين، و شاخه آن خويشتن دارى، و شكوفه آن حياء، و ميوه آن سخاوت است.

6-  ايمان، و اخلاص، و يقين، و پارسائى، شكيبائى و خوشنودى به آنچه آن‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 115

القدر 1855.

7-  الإيمان و العمل أخوان توأمان، و رفيقان لا يفترقان، لا يقبل اللّه أحدهما إلّا بصاحبه 2094.

8-  أفضل الإيمان، الأمانة 2905.

9-  أفضل الإيمان، حسن الإيقان 2992.

10-  أقوى النّاس إيمانا أكثرهم توكّلا على اللّه سبحانه 3150.

11-  أقرب النّاس من اللّه سبحانه أحسنهم إيمانا 3193.

12-  أفضل الإيمان الإخلاص و الإحسان، و أقبح الشّيم التّجافي و العدوان 3316.

13-  أفضل الإيمان حسن الإيقان و أفضل الشّرف بذل الإحسان 3317. را قضا و قدر آورده مى‏باشد.

7-  ايمان و عمل دو برادر توأم با همند، و دو رفيقى هستند كه از هم جدا نمى‏شوند، و خداوند يكى از آنها را نمى‏پذيرد جز با رفيقش.

8-  افزون‏ترين ايمان و صفات و افعال مؤمن، امانت است.

9-  افزون‏ترين ايمان نيكوئى يقين داشتن است (به اين معنى كه بطور كامل جازم بوده و اعتقادش صد در صد باشد).

10-  قوى‏ترين مردم به حسب ايمان بيشترين آنهاست از نظر توكّل بر خداى سبحان.

11-  نزديكترين مردم به خداى سبحان نيكوترين آنهاست از نظر ايمان.

12-  افزون‏ترين ايمان اخلاص و احسان است، و زشت‏ترين اخلاق سنگدلى يا قطع رحم و ستم مى‏باشد.

13-  افزون‏ترين ايمان نيكوئى يقين است (نسبت به مبدأ و معاد يا مطلقا)

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 116

14-  إنّ أفضل الإيمان إنصاف الرّجل من نفسه 3439.

15-  إنّ محلّ الإيمان الجنان، و سبيله الأذنان 3472.

16-  الإيمان أمان 69.

17-  الإيمان واضح الولائج 457.

18-  الإيمان شفيع منجح 553.

19-  الإيمان بري‏ء من الحسد 608.

20-  الإيمان أعلى غاية 850.

21-  الكفر يمحاه (يمحوه) الإيمان 867.

22-  الإيمان إخلاص العمل 873. و برترين بلندى مرتبه بذل احسان مى‏باشد.

14-  براستى كه افزون‏ترين ايمان انصاف دادن مرد است از جانب نفس خود، به اين معنى كه حق ديگران را مراعات نمايد.

15-  براستى كه جاى ايمان و اعتقاد دل، و راه تحصيل آن گوشهاست.

16-  ايمان رستگاريست.

17-  ايمان روشن‏ترين ملازمين است، (وليجه كسى را گويند كه خود را به آدمى بچسباند و ملازم گردد مانند اطرافى نزديك).

18-  ايمان شفاعتگر پيروزمنديست.

19-  ايمان از رشك و حسد بيزار است (چون با هم جمع نخواهند شد).

20-  ايمان بالاترين مقصود است (يعنى كمال و مرتبه كاملتر و بالاتر از آن متصور نمى‏شود).

21-  كفر را ايمان محو خواهد نمود.

22-  ايمان، خالص گردانيدن عمل است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 117

23-  النّجاة مع الإيمان 891.

24-  الإيمان شهاب لا يخبو 948.

25-  الإيمان بري‏ء من النّفاق 1244.

26-  الإيمان صبر في البلاء، و شكر في الرّخاء 1350.

27-  إن امنت باللّه أمن منقلبك 3734.

28-  بالإيمان تكون النّجاة 4206.

29-  بالإيمان يستدلّ على الصّالحات 4325.

30-  بالإيمان يرتقى إلى ذروة السّعادة و نهاية الحبور 4323. 23-  نجات و رستگارى با ايمان است.

24-  ايمان آتش يا اختر درخشانى است كه خاموش نمى‏گردد.

25-  ايمان از نفاق بيزار است (يعنى هرگز با هم جمع نمى‏شوند).

26-  ايمان (يعنى كمال آن) شكيبائى در بلاء و مصائب، و شكر در فراخى زندگانى است.

27-  اگر به خدا ايمان آورده‏اى محل بازگشت تو ايمن خواهد بود.

28-  به سبب ايمان رستگارى تحقق يابد (يعنى بدون ايمان نجات تصور نمى‏گردد).

29-  به سبب ايمان بر عملهاى شايسته استدلال مى‏شود (يعنى اگر از كسى عمل صحيح و نيكو ديديم بايد ديد آيا ايمان دارد يا نه اگر دارد، پى به نيكوئى عمل او مى‏بريم، و گرنه عمل شايسته به تنهائى كفايت نمى‏كند و ممكن است گفته شود ايمان آدمى را به سوى عملهاى صالح رهبرى مى‏نمايد).

30-  به سبب ايمان (آدمى) به سوى مرتبه بالاى سعادت و نهايت شادمانى بالا برده مى‏شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 118

31-  الإيمان نجاة 185.

32-  ثمرة الإيمان الفوز عند اللّه 4587.

33-  ثمرة الإيمان الرّغبة في دار البقاء 4652.

34-  ثلاث من كنّ فيه كمل ايمانه: العقل، و الحلم، و العلم 4658.

35-  ثلاث من كنّ فيه استكمل الإيمان: من إذا رضى لم يخرجه رضاه إلى باطل، و إذا غضب لم يخرجه غضبه عن حقّ، و إذا قدر لم يأخذ ما ليس له 6668.

36-  ثلاث من كنّ فيه فقد أكمل الإيمان: العدل في الغضب و الرّضا، و القصد في الفقر و الغناء، و اعتدال الخوف و الرّجاء 4671. 31-  ايمان رستگارى است.

32-  ثمره و ميوه ايمان پيروزى يافتن در نزد خداست.

33-  ثمره ايمان ميل تمام است به سراى پايدار.

34-  سه چيز است كه در هر كه باشد ايمانش كامل خواهد بود عقل، حلم، علم.

35-  سه صفت است هر كه واجد آنها باشد ايمان را كامل ساخته است: كسى كه هر گاه خوشنود باشد خوشنودى او او را بسوى باطل نكشاند، (مثل اين كه شهادت بنا حقّى گويد چون طرف دوست اوست) و چون خشمناك باشد خشم او او را از حق خارج نسازد (مثلا در وقت لزوم شهادت استنكاف كند)، و زمانى كه قادر باشد نگيرد آنچه براى او نيست و حق او نمى‏باشد.

36-  سه صفت است هر كه واجد آنها باشد در حقيقت ايمان را كامل نموده است: عدالت در خشم و خوشنودى، ميانه روى در درويشى و توانگرى، و برابر بودن خوف و رجاء (بيم و اميد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 119

37-  ثلاث من كنوز الإيمان: كتمان المصيبة، و الصّدقة، و المرض 4672.

38-  حسن العفاف، و الرّضا بالكفاف من دعائم الإيمان 4838.

39-  خفض الصّوت و غضّ البصر، و مشي القصد، من أمارة الإيمان و حسن التّديّن 5073.

40-  دوام الطّاعات، و فعل الخيرات، و المبادرة إلى المكرمات من كمال الإيمان، و أفضل الإحسان 5141.

41-  زين الإيمان الورع 5468.

42-  و قال-  عليه السّلام-  في ذكر الإيمان: زلفى لمن ارتقب، و ثقة لمن توكّل، و راحة لمن فوّض، و جنّة لمن صبر 5497. 37-  سه خصلت است كه از گنجهاى ايمان خواهد بود: پنهان داشتن مصيبت، و صدقه، و بيمارى، و يا پنهان داشتن هر يك آنها (زيرا در كتمان فوائد بسيار است و در تظاهر آن خوشنودى دشمن و بد حالى دوست تحقق يابد).

38-  نيكوئى پاكدامنى (و ترك محرمات) و خوشنودى بكفاف (يعنى طلب زياده نكردن) از اركان ايماناست.

39-  پست كردن صدا و آواز و بلند نكردن آن، و پائين انداختن چشم، و رفتن ميانه (كه نه آهسته باشد و نه تند) از نشانه ايمان و نيكوئى تديّن است.

40-  دوام طاعات، و انجام دادن خيرات، و پيشى گرفتن به خوبيها، و يا دوام هر يك اينها از كمال و برترين احسان است.

41-  زينت ايمان پارسائى است.

42-  در ذكر ايمان آن بزرگوار فرموده: نزديكى است (به خداى بزرگ) براى كسى كه (نفس خويش را از معاصى و تند روى) نگهبانى و مراقبت نمايد، و اعتماد يست براى كسى كه به خدا توكل نمايد، و راحتى است براى كسى كه امور خويش را

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 120

43-  زين الإيمان طهارة السّرائر، و حسن العمل في الظّاهر 5504.

44-  سلوا اللّه الإيمان، و اعملوا بموجب القرآن 5649.

45-  شرّ الإيمان ما دخله الشّكّ 5724.

46-  صلاح الإيمان الورع، و فساده الطّمع 5798.

47-  صدق الإيمان، و صنايع الإحسان، أفضل الذّخائر 5814.

48-  صن إيمانك من الشّكّ: فإنّ الشّكّ يفسد الإيمان كما يفسد الملح العسل 5822.

49-  عليكم بإخلاص الإيمان فإنّه السّبيل إلى الجنّة و النّجاة من النّار 6167.

50-  على الصّدق و الأمانة مبنى الإيمان 6198. تفويض به او كند، و سپرى خواهد بود براى كسى كه شكيبائى را بكار برد (كه تمام اينها از لوازم ايمان كامل است).

43-  زينت ايمان پاكيزگى نهانيها، و نيكوئى عمل در ظاهر است.

44-  ايمان را از خدا مسئلت نمائيد، و به اقتضاى قرآن يا به آنچه قرآن آن را واجب كرده است عمل كنيد.

45-  بدترين ايمان آنست كه شك داخل آن شود.

46-  صلاح ايمان پارسائى، و فساد آن طمع است.

47-  راستى ايمان و انجام دادن احسان افزون‏ترين ذخيره‏هاست.

48-  ايمانت را از شك نگه دار (يعنى كارى كن كه پيوسته ايمان همراه با يقين باشد) زيرا كه شك و ترديد ايمان را فاسد نموده چنانكه نمك عسل را تباه مى‏سازد.

49-  بر شما باد به خالص گردانيدن ايمان زيرا كه آن راه به سوى بهشت و رستگارى از اتش است.

50-  بر راستى و امانت‏دارى است بناى ايمان.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 121

51-  غاية الإيمان الإيقان 6346.

52-  غاية الإيمان الموالاة في اللّه، و المعاداة في اللّه، و التّباذل في اللّه، و التّواصل في اللّه سبحانه 6378.

53-  فمن الإيمان ما يكون ثابتا مستقرّا في القلوب و منه ما يكون عوارى بين القلوب و الصّدور 6592.

54-  فرض اللّه سبحانه الإيمان تطهيرا من الشّرك 6608.

55-  قد أوجب الإيمان على معتقده إقامة سنن الإسلام و الفرض 6708.

56-  قوّوا إيمانكم (قوّ إيمانك) باليقين فإنّه أفضل الدّين 6797.

57-  كيف يجد حلاوة الإيمان من يسخط الحقّ 7004. 51-  اعلا مراتب ايمان يقين داشتن است.

52-  بلندترين مرتبه ايمان دوستى در راه خدا، و دشمنى با يكديگر در راه خدا، و بخشش و عطاء به يكديگر در راه خدا، و پيوستن به يكديگر در راه خدا خواهد بود.

53-  (اين جمله بعد از فرازهايى از سخنان آن حضرت است) پس بعض از ايمان آنست كه در دلها ثابت و پا بر جا قرار گيرنده است و بعض از آن آنست كه ميان دلها و سينه‏ها عاريتى است (گوئيا در دل جاى نگرفته).

54-  خداوند سبحان ايمان را واجب كرده از جهت پاك گردانيدن از شرك.

55-  در حقيقت ايمان بر معتقد به آن بر پا داشتن طريقه‏هاى اسلام (و شعار آن مانند نماز و روزه و حج و امثال آن) و فرض را (تأكيد مطلب است چون كه سنن اعم از واجب و مستحب خواهد بود) واجب كرده است.

56-  ايمانتان را با يقين تقويت نمائيد زيرا كه آن افزون‏ترين دين است.

57-  چگونه شيرينى ايمان را مى‏يابد كسى كه حق (خدا) را خشمناك مى‏سازد (مرحوم خوانسارى چنين معنى كرده: كسى كه به خشم مى‏آورد او را

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 122

58-  كسب الإيمان لزوم الحقّ، و نصح الخلق 7222.

59-  كذب من ادّعى الإيمان و هو مشغوف (مشعوف) من الدّنيا بخدع الأمانيّ و زور الملاهي 7238.

60-  لقاح الإيمان تلاوة القرآن 7633.

61-  من ارتاب بالإيمان أشرك 8485.

62-  من لا إيمان له لا أمانة له 8762.

63-  من أحبّ أن يكمل إيمانه فليكن حبّه للّه، و بغضه للّه، و رضاه للّه، و سخطه للّه 8897.

64-  من أعطى في اللّه، و منع في اللّه، و أحبّ في اللّه، و أبغض في اللّه، حق ظاهرا اين ترجمه «يسخطه الحقّ» باشد).

58-  كسب ايمان (و فائده مهم آن) جدا نشدن از حق و صاف بودن با خلق است.

59-  دروغ گفته كسى كه ادعاى ايمان كند در صورتى كه او از دنيا به مكرهاى آرزوها و دروغ بازيها به غلاف دلش رسيده باشد و يا دلش را مكرهاى آرزوها و دروغ بازيها فرو گرفته باشد (يعنى بطور خلاصه در آنها غوطه‏ور باشد).

60-  آبستنى و بارور شدن ايمان تلاوت قرآن است.

61-  هر كه در ايمان شك نمايد مشرك است (چون مسلمان و مؤمن به خدا و رسول و قيامت بايد اسلام و ايمانش يقينى باشد، همين كه احتمال خلاف دهد كه شايد دروغ باشد در كفر او كافى است).

62-  هر كه براى او ايمانى نيست امانتى براى او نخواهد بود.

63-  هر كه دوست دارد آنكه ايمان او كامل گردد پس بايد دوستى او براى خدا، و دشمنى او براى خدا، و خوشنودى او براى خدا، و خشم او براى خدا باشد.

64-  هر كه در راه خدا ببخشد، و در راه خدا منع كند و ندهد، و در راه خدا

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 123

فقد استكمل الإيمان 9031.

65-  ملاك الإيمان حسن الإيقان 9726.

66-  نجا من صدق إيمانه و هدى من حسن إسلامه 9996.

67-  لا شرف أعلى من الإيمان 10624.

68-  لا وسيلة أنجح من الإيمان 10662.

69-  لا إيمان كالحياء و السّخاء 10753.

70-  لا ينفع الإيمان بغير تقوى 10828.

71-  لا يكمل إيمان عبد حتّى يحبّ من أحبّه اللّه سبحانه، و يبغض من أبغضه اللّه سبحانه 10849.

72-  لا يصدق إيمان عبد حتّى يكون بما في يد اللّه سبحانه أوثق منه بما دوست بدارد، و در راه خدا دشمن دارد، پس در حقيقت ايمان را كامل نموده است.

65-  ملاك ايمان نيكوئى يقين است (تا يقين نيايد ايمان تحقق نيابد).

66-  نجات يافته هر كه ايمانش راست باشد، و هدايت شده كسى كه اسلامش نيكو باشد.

67-  نيست شرفى بالاتر از ايمان.

68-  وسيله‏اى رستگار كننده‏تر از ايمان نيست.

69-  نيست ايمانى مانند حيا و سخاوت.

70-  ايمان بدون تقوا نفعى نبخشد.

71-  ايمان بنده‏اى كامل نخواهد گرديد تا آنكه دوست دارد كسى را كه خداوند سبحان او را دوست دارد و دشمن دارد كسى را كه خداى سبحان او را دشمن دارد (يعنى دوستى و دشمنى او براى خدا باشد).

72-  ايمان بنده‏اى راست نخواهد بود تا آنكه به آنچه در دست خداى سبحان است اعتماد دارنده‏تر از آنچه در دست خود اوست باشد (يعنى ايمانش به خدا

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 124

في يده 10850.

73-  لا شي‏ء يدّخره الإنسان كالإيمان باللّه و صنايع الإحسان 10862.

74-  يستدلّ على إيمان الرّجل بالتّسليم و لزوم الطّاعة 10955.

75-  يستدلّ على الإيمان بكثرة التّقى، و ملك الشّهوة، و غلبة الهوى 10968.

76-  يحتاج الإيمان إلى الإيقان 11019.

77-  يحتاج الإيمان إلى الإخلاص 11022.

78-  من صدّق اللّه سبحانه نجى 9073.

79-  أصل الإيمان حسن التّسليم لأمر اللّه 3087.

80-  آمن تأمن 2261. و به آنچه در خزانه اوست بيشتر از آن باشد كه در نزد خود دارد).

73-  چيزى نيست كه آدمى آن را ذخيره كند مثل ايمان به خدا و احسان كردن.

74-  دليل بر ايمان مرد تسليم (در برابر امر و حكم و تقدير خدا) و ملازمت طاعت و فرمانبردارى (از خداست).

75-  به زيادى تقوا، و مالك بودن خواهش، و غلبه بر هوا و هوس بر ايمان (افراد) استدلال مى‏شود.