16- داناترين
مردم به خدا بيشترين آنهاست از نظر ترس از خدا.
17- دشمنترين
بندگان به سوى خداى سبحان دانشمند متكبر است.
18- بزرگترين
مردم از نظر گناه علماى تقصير كننده يا از حدّ تجاوز كننده اند.
19- سختترين
مردم در وقت مرگ از نظر پشيمانى علماى بى عملاند.
20- داناترين
مردم كسى است كه شك يقين او را از بين نبرده باشد، (به اين معنى كه عقائد او با
دليل و برهان باشد، تا براى شك راهى در آن باقى نماند).
21- داناترين
مردم به خدا كسى است كه سؤال و طلب او از خدا بيشتر باشد، (اين موضوع معلوم است
چون وقتى انسان فهميد تمام ترقيات، احسانات، نعمتها، رسيدن به كمالات، عزّت و
ذلّت از اوست حتى نمك طعام خود را هم از خدا مسئلت مىنمايد).
22- براستى كه
روايت كنندگان علم بسيار، و رعايت كنندگان آن (در عمل يا در نقل بدون تغيير و
تبديل و زيادى و كمى) كمند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1018
23- إنّ أولى
النّاس بالأنبياء- عليهم السلام- أعلمهم (اعملهم) بما جاءوا به 3453.
24- يكرم
العالم لعلمه، و الكبير لسنّه، و ذو المعروف لمعروفه، و السّلطان لسلطانه 11007.
25- العلماء
حكّام على النّاس 507.
26- العالم
حيّ، و إن كان ميّتا 1124.
27- العالم من
عرف قدره 1238.
28- العالم
ينظر بقلبه و خاطره، الجاهل ينظر بعينه و ناظره 1241.
29- العالم
الّذي لا يملّ من تعلّم العلم 1303. 23- براستى سزاوارترين مردم به پيغمبران-
عليهم السلام- (عمل كننده يا) داناترين آنهاست به آنچه آنان آوردهاند (از احكام
و شرايع).
24- عالم براى
علمش، و بزرگ (پير) براى سنّ او، و صاحب احسان براى احسانش، و سلطان براى سلطنتش
گرامى داشته مىشود.
25- علماء
حاكمانند بر مردم (بنا بر اين بر عهده مردم است فرمانبردارى از آنان).
26- دانشمندان
زنده است گر چه مرده باشد (زيرا پيوسته نام خوب او زبانزد خاص و عام است، و افكار
بلندش در حوزهها رايج، و نوشتهها و كتابش مورد بهره بردارى است، و بايد معتقد
بود كه در حقيقت نمرده و زنده است، و يا آنكه در نزد خدا زنده است چنانكه شهداء
چنين هستند).
27- دانشمند
كسى است كه قدر و مرتبه خود را بشناسد.
28- دانشمندان
به دل و ضمير خود نظر نموده (يعنى تفكر و تدبر دارد) و نادان به چشم و مردمك خويش
نگاه مىكند، و عبرتى را پشت سر ندارد.
29- دانشمند
كسى است كه از ياد گرفتن علم خسته و دلتنگ نشود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1019
30- العلماء
باقون ما بقي اللّيل و النّهار 1481.
31- الكاتم
للعلم غير واثق بالإصابة فيه 1544.
32- إنّما العالم
من دعاه علمه إلى الورع و التّقى، و الزّهد في عالم الفناء، و التّولّه بجنّة
المأوى 3910.
33- آفة
العلماء حبّ الرّياسة 3930.
34- إذا رأيت
عالما فكن له خادما 4044.
35- بخّ بخّ
لعالم علم فكفّ، و خاف البيات فأعدّ و استعدّ، إن سئل أفصح، و إن ترك سكت (صمت)،
كلامه صواب، و سكوته عن غير عيّ عن الجواب 4443. 30- علماء باقىاند تا شب و روز
باقى است (يعنى نام آنان باقى است چون آثارشان باقى خواهد بود، و يا آنكه تا جهان
باقى است علماء هم باقى خواهند بود (يعنى خداوند هيچ عصر و زمانى را بدون عالم
نخواهد گذاشت، براى اين كه شب و روز از علم جدا نشده و همواره ملازم دانشاند).
31- پنهان
كننده دانش اعتمادى به درست رفتن خود در آن ندارد (چون تا بحث نكند و افكار خود را
اظهار ننمايد خطا و صواب آن روشن نخواهد شد).
32- جز اين
نيست، عالم كسى است كه علمش او را به پارسائى و تقوا، و بى رغبتى نسبت به دنيا و
شيفته شدن به جنّة المأوى (بهشت خاصى است) دعوت نمايد.
33- آفت علماء
حبّ رياست است.
34- هر گاه
عالمى را ديدى براى او خدمتگذار باش.
35- آفرين
آفرين بر دانشمندى كه بداند و (خود را از معاصى و صفات نا پسند) باز دارد، و از شبيخون
و ناگهان آمدن مرگ ترسيده پس مهيا كرده و آماده شده باشد، اگر پرسيده شود اظهار
كند، و چون وا گذاشته شود خاموش باشد، سخنش
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1020
36- جالس
العلماء تسعد 4717.
37- جالس
العلماء تزدد علما 4720.
38- جمال
العالم عمله بعلمه 4753.
39- جالس
العلماء، يزدد علمك، و يحسن أدبك، و تزك نفسك 4786.
40- جاور
العلماء تستبصر 4801.
41- ربّ عالم
قتله علمه 5300.
42- ربّ مدّع
للعلم ليس بعالم 5356.
43- ربّ عالم
غير منتفع 5362. درست، و سكوت او نه از را عاجز بودن از جواب است.
36- با علماء و
دانشمندان مجالست نما تا نيكبخت شوى (زيرا كه عالم تو را به خداوند مىرساند).
37- با علماء
مجالست نما تا دانش زياد كنى.
38- زيبائى
عالم عمل كردن اوست به علمش.
39- با علماء
مجالست نما تا علمت زياد گشته، و ادبت نيكو شده، و نفس تو پاكيزه گردد.
40- مجاورت
علماء را برگزين تا بينا گردى.
41- بسا عالم
كه علمش او را بكشد (چون علمى سودمند و حيات بخش خواهد بود كه عمل همراه او باشد).
42- بسا مدعى
علمى كه عالم نيست (پس تا عالم بودن كسى معلوم نشود نبايد به مدعى آن اعتماد كرد).
43- بسا عالمى
كه سود برنده نباشد (چون عمل به علم نمىكند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1021
44- رتبة
العالم أعلى المراتب 5434.
45- زلّة
العالم تفسد عوالم 5472.
46- زلّة
العالم كانكسار السّفينة، تغرق، و تغرّق معها غيرها 5474.
47- زلّة
العالم كبيرة الجناية 5483.
48- على العالم
أن يتعلّم ما لم يعلم، و يعلّم النّاس ما قد علم 6189.
49- على العالم
إن يعمل بما علم، ثم يطلب تعلّم ما لم يعلم 6196.
50- عالم معاند
خير من جاهل مساعد 6297.
51- كلّ عالم
خائف 6828. 44- رتبه عالم بالاترين مرتبههاست.
45- لغزش عالم
عالمى را فاسد كند (زيرا كه تمام امّت چشم به عمل و گفتار او دوخته، پيرو او
خواهند بود).
46- لغزش عالم
مانند شكستن كشتى است غرق خواهد گرديد، و با آن غير خود را غرق خواهد نمود (و يا
با آن غير او غرق خواهد شد).
47- لغزش عالم
جنايت بزرگ است (به خلاف نادان كه در لغزش معذور خواهد بود).
48- بر عالم
است كه ياد گيرد آنچه را كه ندانسته، و بياموزد آنچه را كه مىداند.
49- بر عالم
است كه به آنچه مىداند عمل كند سپس آموختن آنچه را كه نمىداند طلب نمايد.
50- عالم دشمن
بهتر از جاهل يارى كننده است (زيرا كه دشمنى عالم چون همراه با علم است چندان ضررى
ندارد، بخلاف يارى جاهل كه يارى او زيان آور است چون همراه با جهل و يا كم عقلى
است).
51- هر عالمى
(از خدا) ترسناك است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1022
52- كم من عالم
فاجر و عابد جاهل، فاتّقوا الفاجر من العلماء، و الجاهل من المتعبّدين 6970.
53- كفى
بالعالم جهلا أن ينافي علمه عمله 7063.
54- كن عالما
ناطقا، أو مستمعا واعيا، و إيّاك أن تكون الثّالث 7155.
55- كن عالما
بالحقّ، عاملا به، ينجك اللّه سبحانه 7188.
56- لو أنّ أهل
العلم حملوه بحقّه لأحبّهم اللّه و ملائكته، و لكنّهم 52- بسا عالمى كه فاجر و
فاسق است و عابدى كه جاهل و نادان مىباشد، پس از فاسق از علماء و از جاهل از
عبادت كنندگان بپرهيزيد (زيرا وجود هر دو مضر خواهد بود، براى اين كه وقتى مردم از
عالم عمل بر خلاف مشاهده كنند او را دروغگو مىپندارند، بدين جهت به دين مردم ضربه
وارد مىسازد، همچنين عابد نادان و يا كم عقل كه راه و روشش از نادانى و جهل سر
چشمه گرفته به نظر خود گاهى مىخواهد به دين خدمت كند نا خود آگاه ضربه مىزند يا
زمانى مىخواهد دعوت به اسلام نمايد، يا نمازى و دعا و قرآنى بخواند عاميانه انجام
مىدهد، از روى جهل و يا كم عقلى به همين جهت او هم نوع ديگر به اسلام ضربه
مىزند).
53- براى جهالت
عالم كفايت مىكند كه عملش با علمش منافات داشته باشد.
54- يا عالم
ناطقى، و يا شنونده حفظ كنندهاى باش، و دورى كن از اين كه ثالثى باشى (يعنى قسم
سومى را در جامعه تشكيل مده).
55- عالم به
حق، عمل كننده به آن باشد، تا خداوند سبحان تو را رستگار سازد.
56- اگر اين كه
اهل علم (و علماء وظيفه نشناس و دنيا پرست) علم را به حق آن بر مىداشتند (و آن را
براى خدا و طبق وظيفه بكار مىبردند) هر آينه خدا و
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1023
حملوه لطلب الدّنيا، فمقتهم اللّه تعالى و هانوا عليه 7581.
57- من علم
أحسن السّؤال 7674.
58- من علم عمل
7679.
59- من علم
(عمل) هتدى 7735.
60- من أضاع
علمه التطم 7773.
61- من وقّر
عالما فقد و قّر ربّه 8704.
62- من لم
يتعاهد علمه في الخلإ فضحه في الملا 9089.
63- من ادّعى
من العلم غايته فقد أظهر من جهله نهايته 9193. فرشتگان او آنها را دوست داشته، و
ليكن آنان آن را براى طلب دنيا بر داشته پس خداوند متعال آنها را دشمن داشته و
بدين وسيله خوار شدهاند.
57- هر كه عالم
گردد سؤال (از خدا و يا مطلق سؤال) را نيكو كند.
58- هر كه دانا
شود عمل كند (پس اگر كسى به علمش عمل ننمود يا در حقيقت عالم نيست و يا علمش
بىفائده است).
59- هر كه
بداند راه يابد (يا هر كه عمل نمايد) راه يابد.
60- هر كه علمش
را ضايع گرداند (و به آن عمل ننمايد) سيلى خورد.
61- هر كه
عالمى را تعظيم و احترام نمايد پس در حقيقت پروردگارش را احترام نموده است.
62- هر كه در
پنهانى به حال علمش نرسد و عهدش را با آن تازه نكند (و آن را تجزيه و تحليل و يا
به آن عمل ننمايد) علم او را در ملأ رسوا كند.
63- هر كه از
علم و دانش نهايت آن را ادّعا كند، على التحقيق از نادانى خود منتهاى آن را آشكار
نموده است (چون خداست كه عالم على الإطلاق است و به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله
و سلم با آن عظمت امر مىكند بگو: رَبِّ زِدْنِي عِلْماً طه 114، خدا يا بر علم من
بيفزا).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1024
64- من المفروض
على كلّ عالم أن يصون بالورع جانبه، و أن يبذل علمه لطالبه 9365.
65- من فضل
علمك استقلالك لعلمك (لعملك) 9420.
66- ما علم من
لم يعمل بعلمه 9512.
67- ما أكثر من
يعلم العلم و لا يتّبعه 9522.
68- ما أخذ
اللّه سبحانه على الجاهل أن يتعلّم حتّى أخذ على العالم أن يعلّم 9650.
69- ما قصم
ظهري إلّا رجلان: عالم متهتّك و جاهل متنسّك، هذا ينفّر عن حقّه بهتكه، و هذا يدعو
إلى باطله بنسكه 9665. 64- از جمله واجب بر هر عالمى آنست كه جانب خود را به
پارسائى نگه دارد، و علمش را براى طلب كننده آن بذل نمايد.
65- از افزونى
علم تو است كم شمردن علم، و يا عمل خود (زيرا كه مجهولات نسبت به معلومات بسيار
خواهد بود، و همچنين عمل نسبت به علم).
66- عالم نيست
كسى كه به علمش عمل نكرده است.
67- چه چيز
بسيار كرده كسى را كه علمى را مىداند، و آن را پيروى نمىنمايد.
68- خداوند
سبحان بر نادان نگيرد (و او را مؤاخذه نكند) آنكه بياموزد تا آنكه بر عالم بگيرد
(و او را مؤاخذه كند) آنكه تعليم دهد (يعنى تعليم عالم بر تعلم جاهل مقدم است و
مسئوليت او بالاتر خواهد بود، و در روز قيامت اول از عالم بپرسند كه چرا ياد ندادى
سپس از جاهل كه چرا ياد نگرفتى، و يا خداوند در روز الست اول از عالم عهد گرفته آن
گاه از جاهل).
69- پشت مرا
نشكسته است مگر دو مرد (و دو دسته) عالمى بىباك، و جاهلى عبادت كننده، آن به سبب
بى باكيش رم مىدهد (مردم را) از حق خود (و از علمش كه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1025
70- منافسة
(مناقشة) العلماء تنتج فوائدهم، و تكسب فضائلهم 9804.
71- هلك خزّان
الأموال و هم أحياء، و العلماء باقون ما بقي اللّيل و النّهار، أعيانهم مفقودة و
أمثالهم في القلوب موجودة 10032.
72- لا تزدرينّ
العالم و إن كان حقيرا 10280.
73- لا زلّة
أشدّ من زلّة عالم 10674.
74- لا يكون
العالم عالما حتّى لا يحسد من فوقه، و لا يحتقر من دونه، و لا يأخذ على علمه شيئا
من حطام الدّنيا 10921. حق است زيرا مردم گويند اگر علم خوب بود او چنين نمىكرد)
و اين مىخواند (مردم را) بسوى باطل خود به عبادت خويش (زيرا مردم خيال مىكنند
عمل او صحيح است فريب عبادت او را مىخورند).
70- با علماء
در بحث بيش از يكديگر رغبت نمودن و يا خورده گيرى و كنجكاوى فائدههاى آنان را
نتيجه بخش بوده و فضايلشان را كسب خواهد نمود.
71- هلاك شدند
پنهان كنندگان اموال در مخزنها (و مرده هستند) و حال آنكه زندهها هستند و علماء
باقىاند تا شب و روز باقى است، اعيان (و اشخاص) آنها مفقود و تمثال و يا سخنان
بلند مرتبه و افكار و آثارشان در دلها موجود است.
72- هرگز عالمى
را حقير مشمار هر چند حقير باشد (يا در علم مانند كسى كه مدت كمى به درس مشغول شده
و يا حقارت او از نظر ماديات باشد و يا در انظار از نظر فساد جامعه حقير بشمار
آيد).
73- لغزشى
سختتر از لغزش عالم نيست.
74- عالم عالم
نمىباشد (يعنى آن مقام را دارا نگردد) تا آنكه به كسى كه بالاتر از اوست حسد
نبرده و كوچك نشمارد كسى را كه از او پائينتر است و بر علم خود (و تعليم و يا
حكمى كه مىكند به سبب آن) چيزى را از حطام دنيا (ريزههاى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1026
75- ينبغي أن
يكون علم الرّجل زائدا على نطقه، و عقله غالبا على لسانه 10946.
76- آفة
العامّة العالم الفاجر 3952.
التعليم و التعلّم
1- أعون
الأشياء على تزكية العقل التّعليم 3246.
2- تعلّم تعلم،
و تكرّم تكرم 4478.
3- تواضعوا لمن
تتعلّموا منه العلم، و لمن تعلّمونه، و لا تكونوا من جبابرة العلماء، فلا يقوم
جهلكم بعلمكم 4543. گياه خشك شده) فرا نگيرد.
75- سزاوار اين
است كه علم مرد زائد بر گويائى او، و عقلش غالب بر زبانش باشد.
76- آفت عامه
مردم عالم فاسق است.
تعليم و تعلم 1- يارى كنندهترين چيزها بر پاكيزه گردانيدن
عقل تعليم (معارف اسلام) است.
2- بياموز تا
دانا شوى، و گرامى دار تا گرامى گردى (يعنى خود را به تهذيب اخلاق و پرهيزگارى نه
به مال و جاه گرامى و بلند مرتبه دار تا نزد خدا بلند مرتبه گردى، يا خود را به
ترك معاصى و آنچه باعث خفت و خوارى مىباشد مانند بخل و حرص و حسد و امثال آن
نگاهدار تا نزد مردم محترم شوى).
3- از براى كسى
كه از او دانش را مىآموزيد و براى كسى كه به او ياد مىدهيد فروتنى نمائيد، و از
متكبران علماء مباشيد پس جهل و نادانى شما به سبب علمتان بر نخيزد و زائل نگردد و
يا برابرى نكند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1027
4- تعلّم العلم
فإنّك إن كنت غنيّا زانك، و إن كنت فقيرا مانك (صانك) 4547.
5- تعلّم علم
من يعلم، و علّم علمك من يجهل، فإذا فعلت ذلك، علّمك ما جهلت، و انتفعت بما علمت
4579.
6- واضع العلم
عند غير أهله ظالم له 10127.
7- بالتّعلّم
ينال العلم 4218.
8- تعلّموا
العلم تعرفوا به، و اعملوا به تكونوا من أهله 4529.
المتعلم و المستمع
1- إذا لم تكن
عالما ناطقا فكن مستمعا واعيا 4090. 4- بياموز علم را زيرا اگر توانگر باشى تو را
زينت بخشيده، و اگر بيچاره باشى مؤنه و مخارج تو را به عهده مىگيرد و يا از بى
صبرى و انحراف نگهداريت مىنمايد.
5- بياموز دانش
كسى را كه مىداند، و علمت را به كسى كه نادان است تعليم نما، زيرا هر گاه چنين
كارى را كردى به تو مىآموزد آنچه را كه ندانستى، و سودمند شوى به آنچه مىدانستى
(يعنى از اين كار بزرگ بهره كافى خواهى برد از علم و ثواب).
6- گذارنده علم
در نزد غير اهلش (كسى كه قابليت آن را ندارد) ستم كننده به اوست.
7- به فرا
گرفتن دانش علم رسيده مىشود (يعنى علم بى رنج بدست نيايد، بلكه زحمت و كوشش و جدّ
و جهد و شب نخوابى و استاد لازم دارد).
8- علم را
بياموزيد تا به وسيله آن شناخته شويد، و به آن عمل نمائيد تا از اهل آن باشيد
(يعنى تا كسى به علمش عمل نكند نبايد او را اهل علم گفت).
دانشجو 1- هر گاه تو عالمى گويا نباشى پس مستمع حفظ كننده
باش.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1028
2- على
المتعلّم أن يدأب نفسه في طلب العلم، و لا يملّ من تعلّمه و لا يستكثر ما علم
6197.
3- من تعلّم
علم 7642.
4- من لم
يتعلّم لم يعلم 8184.
5- من تعلّم
العلم للعمل به لم يوحشه كساده 8244.
6- من لم
يتعلّم في الصّغر لم يتقدّم في الكبر 8937.
7- من لم يصبر
على مضض التّعليم (التّعلّم) بقي في ذلّ الجهل 8971.
8- من لم يدئب
(لم يذب) نفسه في اكتساب العلم لم يحرز قصبات السّبق 9245. 2- بر متعلم (كسى كه
علم مىآموزد) است كه در طلب علم نفس خود را در زحمت اندازد، و از آموختنش ملول
نشود، و آنچه را كه دانسته بسيار نشمارد.
3- كسى كه به
دنبال تحصيل علوم و فضائل رود دانا شود.
4- هر كه تعليم
نگيرد دانا نشود.
5- هر كه علمى
را براى عمل به آن ياد گيرد كسادى آن او را به وحشت نيندازد.
6- هر كه در
كوچكى علم نياموزد در بزرگى جلو نيفتد (اين كه ما مىبينيم عدهاى پيشواى مردم
مىشوند علت آنست كه در كودكى با كمال جديّت به آموختن پرداختهاند).
7- هر كه بر
درد آموختن و يا ياد دادن شكيبا نباشد در خوارى نادانى باقى ماند.
8- هر كه نفس
خويش را در كسب كردن علم نگذارد و يا به زحمت نيندازد نى هاى پيشى (و نشانههاى
مسابقه) را بدست نخواهد آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1029
9- لا يستنكفنّ
من لم يكن يعلم أن يتعلّم 10242.
10- لا تحدّث
الجهّال بما لا يعلمون فيكذّبوك به، فإنّ لعلمك عليك حقّا، و حقّه عليك بذله
لمستحقّه و منعه من غير مستحقّه 10367.
11- لا يتعلّم
من يتكبّر 10586.
العمر
1- العمر الّذي
أعذر اللّه سبحانه فيه إلى ابن آدم و أنذر، السّتّون 1985.
2- العمر الّذي
يبلغ الرّجل فيه الأشدّ، الأربعون 1986.
3- احذروا ضياع
الأعمار فيما لا يبقى لكم، ففائتها لا يعود 2618. 9- كسى كه دانا نمىباشد نبايد
از ياد گرفتن ننگ داشته باشد.
10- نادانها را
به آنچه نمىدانند حديث مگو، پس تو را بدين وسيله تكذيب كنند، زيرا كه براى علمت
بر تو حقى است، و حقّ آن بر تو بذل آنست براى مستحق آن و منع آن از غير مستحق آن
خواهد بود.
11- ياد
نمىگيرد كسى كه تكبّر كند.
عمر 1- عمرى كه خداوند سبحان در آن فرزند آدم را معذور داشته
و ترسانيده است، شصت سال است.
2- عمرى كه در
آن مرد به سنّ قوّت مىرسد، چهل سال است (در قرآن هم چنين بيان شده: حَتَّى إِذا
بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً احقاف 15، و در حالات حضرت يوسف
دارد: وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً يوسف 22 3- از
تباهى عمرها در آنچه براى شما باقى نمىماند دورى نمائيد، كه رفته آنها بر
نمىگردد. (يعنى انسان نبايد عمر خود را در آنچه باقى نمىماند مصرف
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1030
4- إنّ عمرك
مهر سعادتك، إن أنفذته (أنفدته) في طاعة ربّك 3429.
5- إنّ أنفاسك
أجزاء عمرك، فلا تفنها إلّا في طاعة تزلفك 3430.
6- إنّ عمرك
وقتك الّذي أنت فيه 3431.
7- إنّ عمرك
عدد أنفاسك، و عليها رقيب تحصيها 3434.
8- إنّ اللّيل
و النّهار مسرعان في هدم الأعمار 3459.
9- إنّ ماضي
عمرك أجل، و آتيه أمل، و الوقت عمل 3462.
10- إنّ غاية
تنقصها اللّحظة، و تهدمها السّاعة، لحريّة بقصر نموده، بلكه بايد در امور اخروى
بكار برد، كه براى انسان باقى مىماند).
4- براستى كه
عمر تو كابينه خوشبختى تست، اگر آن را در فرمانبردارى پروردگارت فانى كرده، يا
روان گردانى و مصرف كنى.
5- براستى كه
نفسهاى تو اجزاء عمر تواند (چنانكه شاعر گفته:
زين جهان تا آن جهان بسيار نيست
در ميان جز يك نفس ديوار نيست)
پس آنها را فانى مكن مگر در طاعتى كه تو را به درگاه الهى
نزديك گرداند.
6- براستى كه
عمر تو زمانى است كه تو در آنى (پس از آن مربوط به ديگرى است و از آن تو نيست، پس
فرصت را غنيمت شمر).
7- براستى كه
عمر تو بشماره نفسهاى تست، و بر آنهاست نگهبانى كه مىشمارد آن را (پس هر لحظه و
نفسى را بايد غنيمت دانست، و آن را به عبث نبايد گذرانيد).
8- براستى كه
شب و روز در خراب كردن عمرها شتابانند.
9- براستى كه عمر
گذشتهات وعده ايست بسر آمده پس نتوان در آن كارى كرد، و آينده آن آرزويى است
(آدمى نمىداند موفق خواهد شد يا نه) و زمانى كه در آنى وقت عمل است (پس نبايد آن
را از دست داد).
10- براستى
زمان يا منتهى آرزو و مقصود از عمر كه آن را چشم بهم زدنى كم
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1031
المدّة 3499.
11- إنّ
المغبون من غبن عمره، و إنّ المغبوط من أنفذ عمره في طاعة ربّه 3502.
12- العمر
أنفاس معدّدة 535.
13- كيف يفرح
بعمر تنقصه السّاعات 6983.
14- ليس شيء
أعزّ من الكبريت الأحمر إلّا ما بقي من عمر المؤمن 7525.
15- من طال
عمره كثرت مصائبه 8268.
16- من طال
عمره فجع بأعزّته و أحبّائه 8384. كرده، و ساعتى آن را خراب و منهدم مىسازد، هر
آينه به كوتاهى مدّت سزاوار است (بنا بر اين بايد به كار آخرت پرداخت كه آن پاينده
است).
11- براستى كه
مغبون و زيانكار كسى است كه از نظر عمر مغبون باشد (يعنى در مصرف عمر به اندازه
ارزش آن چيزى عائدش نشده، و در معاملهاش زيان ديده باشد) و مغبوط (يعنى كسى كه
مردم مثل حال او را آرزو كنند) كسى است كه عمر خود را در طاعت پروردگارش بكار برده
و فانى نموده است.
12- عمر
نفسهاى شمرده شده است (يعنى نبايد آن را بيهوده صرف كرد).
13- چگونه به
عمرى خوشحالى شود كه ساعتها آن را كم مىكند 14- چيزى از كبريت احمر (ياقوت سرخ
يا طلاى خالص) كميابتر و عزيزتر نيست مگر آنچه كه از عمر مؤمن باقى مانده باشد.
15- هر كه عمرش
طولانى شود مصائب او بسيار شود (چون هر لحظه مصيبتى تازه بر آدمى عارض گردد).
16- هر كه عمرش
طولانى باشد به عزيزان و دوستانش دردناك شود (يعنى همه را از دست دهد، بنا بر اين
خيلى عمر طولانى پر ارزش نيست).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1032
17- من أفنى
عمره في غير ما ينجيه فقد أضاع مطلبه 8532.
18- ما انقضت
ساعة من دهرك إلّا بقطعة من عمرك 9608.
19- لا تفن
عمرك في الملاهي فتخرج من الدّنيا بلا أمل 10360.
20- لا بقاء
للأعمار مع تعاقب اللّيل و النّهار 10743.
21- لا يعرف
قدر ما بقي من عمره إلّا نبيّ أو صدّيق 10801.
22- العمر
تفنيه اللّحظات 337.
23- احفظ عمرك
من التّضييع له في غير العبادة و الطّاعات 2439.
العمران
1- آفة العمران
جور السّلطان 3954. 17- هر كه عمرش را در غير آنچه او را نجات مىبخشد فانى كند
پس مطلب (و هدف اصلى) خود را ضايع نموده است.
18- از روزگار
تو ساعتى نگذشته مگر با قطعهاى از عمر تو (پس بايد قدر آن را دانست بيهوده
نگذرد).
19- عمر خود را
در بازيها فانى مكن، پس از دنيا بى اميدى بيرون روى (يعنى ديگر به نعمتهاى اخروى
اميدى ندارى).
20- بقائى براى
عمرها با از پى يكديگر در آمدن شب و روز نيست.
21- نمىشناسد
قدر آنچه باقى ماند از عمر خود مگر پيامبرى و يا صدّيقى (كسى كه در گفتار و كردار
ملازم راستى باشد مانند جانشين پيامبر).
22- عمر فانى
مىسازد او را لحظهها (كه بر آن مىگذرد).
23- عمر خود را
از تباه ساختن آن در غير عبادت و طاعتها نگه دار.
عمران، آبادى 1- آفت آبادانى و عمران ستم پادشاه است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1033
التعمّق
1- من تعمّق لم
ينب إلى الحقّ 8852.
الأعمال
1- العمل بلا
علم ضلال 1588.
2- العمل
الصّالح أفضل الزادين 1655.
3- العمل بطاعة
اللّه أربح، و لسان الصّدق أزين و أنجح 1862.
4- أعمال
العباد في الدّنيا نصب أعينهم في الآخرة 1886.
5- ألشّرف عند
اللّه سبحانه بحسن الأعمال، لا بحسن الأقوال 1924.
6- التّقصير في
العمل لمن وثق بالثّواب عليه غبن 1981. فكر عميق 1- هر كه تعمق كند به سوى حق كند
نخواهد گرديد و يا دورى نخواهد نمود.
عمل و كار 1- عمل بى علم گمراهى است.
2- عمل شايسته
و نيكو برترين دو توشه است.
3- عمل كردن به
فرمان خدا سودمندتر، و زبان راستى آراستهتر و پيروزمندتر است.
4- عملهاى
بندگان در دنيا در آخرت برابر چشمهايشان مىباشد.
5- شرف و برترى
در نزد خداى سبحان به نيكوئى اعمال است نه به نيكوئى گفتارها.
6- كوتاهى در
عمل از براى كسى كه به پاداش بر آن اعتماد داشته باشد زيانست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1034
7- اشتغال
النّفس بما لا يصحبها بعد الموت من أكثر الوهن 1982.
8- العمل
بالعلم من تمام النّعمة 2052.
9- الأقاويل
محفوظة، و السّرائر مبلوّة، و كلّ نفس بما كسبت رهينة 2137.
10- القرين
الصّالح هو العمل الصّالح 2157.
11- اعمل تدّخر
2236.
12- اعمل
بالعلم تدرك غنما 2277.
13- اجعل رفيقك
عملك، و عدوّك أملك 2302.
14- اعمل عمل
من يعلم أنّ اللّه مجازية بإسائته و إحسانه 2352.
15- اسع في
كدحك، و لا تكن خازنا لغيرك 2401. 7- اشتغال نفس به آنچه بعد از مرگ او را همراه
نمىباشد از بزرگترين ضعف عمل است.
8- به علم عمل
نمودن از تمامى نعمت است.
9- گفتارها
نگاه داشته شده، و نهانيها آزموده شده است، و هر نفسى به آنچه كسب كرده در گرو
مىباشد.
10- رفيق صاف و
همراه بى غش، عمل شايسته است.
11- عمل نما تا
ذخيره كنى.
12- به علم عمل
كن، تا غنيمتى را در يابى.
13- رفيق خود
را عملت، و دشمن خويش را آرزويت قرار ده.
14- عمل كسى را
انجام ده كه مىداند خداوند جزا دهنده اوست به بدى و احسان او.
15- در عمل خود
كوشا باش، و خزانه دار ديگرى مباش.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1035
116- اعملوا
بالعلم تسعدوا 2479.
17- اعملوا إذا
علمتم 2481.
18- اعملوا، و
العمل ينفع، و الدّعاء يسمع، و التّوبة ترفع 2540.
19- أعرضوا عن
كلّ عمل بكم غنى عنه، و اشتغلوا أنفسكم من أمر الآخرة بما لا بدّ لكم عنه 2558.
20- اعملوا
ليوم تدخر له الذّخائر، و تبلى فيه السّرائر 2574.
21- اعملوا و
أنتم في آونة البقاء، و الصّحف منشورة، و التّوبة مبسوطة، و المدبر يدعى، و
المسيء يرجى قبل أن يخمد العمل، و ينقطع المهل، و تنقضي المدّة، و يسدّ باب
التّوبة 2571. 16- عمل به علم كنيد تا نيكبخت شويد.
17- عمل كنيد
وقتى كه دانا شديد.
18- عمل كنيد
كه عمل نفع مىدهد، و دعاء شنيده مىشود و توبه بالا برده مىشود (كه بعد از مرگ
جاى هيچ يك از آنها نمىباشد).
19- از هر عملى
كه شما را از آن بىنيازى هست اعراض نموده و نفسهاى خود را از امر آخرت به آنچه
براى شما از آن چارهاى نبوده مشغول سازيد.
20- براى روزى
عمل نمائيد كه براى آن روز ذخائرى ذخيره شده، و نهانيها و اسرار در آن آشكار
مىگردد.
21- عمل كنيد،
و حال آنكه در اوقات بقاء در دنيائيد (و مرگ به سراغ شما نيامده و آثار و علامت آن
پديدار نگشته) و نامههاى اعمال گشوده (هنوز فرشتگان خدا آن را نبسته مىتوان در
آن چيزهائى را با عمل نوشت) و توبه و باز گشت به خدا گسترده است (يعنى وقت آن
نگذشته) و كسى كه رو گردان بوده او را خوانده و گنهكار اميدوار يا تأخير انداخته
مىشود (چون هنوز وقت توبه هست) پيش از آنكه عمل خاموش شده، و مهلت بريده گشته، و
مدّت بسر آمده، و در توبه بسته شود (يعنى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1036
22- احذر كلّ
عمل إذا سئل عنه صاحبه، استحى منه و أنكره 2590.
23- احذر من
كلّ عمل يعمل في السّرّ، و يستحيى منه في العلانية 2594.
24- احذر كلّ
عمل يرضاه عامله لنفسه، و يكرهه لعامّة المسلمين 2596.
25- احذروا سوء
الأعمال، و غرور الآمال، و نفاد الأمل، و هجوم الأجل 2630.
26- إيّاك و
فعل القبيح، فإنّه يقبّح ذكرك، و يكثّر وزرك 2631.
27- إيّاك و
كلّ عمل ينفّر عنك حرّا، أو يذلّ لك قدرا أو يجلب عليك انسان بميرد يا مردن را با
چشم مشاهده نمايد).
22- از هر عملى
كه وقتى از آن صاحبش پرسيده شود از آن شرم نموده و انكارش كند دورى نمائيد.
23- از هر كارى
كه در پنهانى انجام مىگيرد، و از آن در آشكارا شرم داشته شود.
دورى نما.
24- از هر عملى
كه كننده آن براى نفس خود خوشنود باشد، و براى عموم مسلمانان نا خوش دارد دورى
نما.
25- از بدى
كردارها، و فريب دادن اميدها، و از بريده شدن اميد، و ناگاه رسيدن مرگ حذر نماييد.
26- بر تو باد
كه از كار زشت دورى نمائى، زيرا كه آن ياد تو را زشت گردانيده (سبب مىشود كه مردم
به زشتى از تو ياد كنند) و گناه تو را بسيار مىگرداند.
27- بر حذر باش
از هر عملى كه آزادهاى را از تو بر ماند، يا براى تو منزلت و قدرى را خوار كند،
يا براى ضرر تو بدى را جلب نمايد، يا به سبب آن وزر و گناهى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1037
شرا، أو تحمل به إلى القيامة وزرا 2727.
28- ألا عامل لنفسه
قبل يوم بؤسه 2753.
29- ألا
فاعملوا و الألسن مطلقة، و الأبدان صحيحة، و الأعضاء لدنة، و المنقلب فسيح، و
المجال عريض، قبل إزهاق الفوت، و حلول الموت، فحقّقوا عليكم حلوله، و لا تنتظروا
قدومه 2789.
30- ألا
فاعملوا عباد اللّه، و الخناق مهمل، و الرّوح مرسل في فينة الإرشاد، و راحة
الأجساد، و مهل البقيّة و أنف المشيّة، و إنظار التّوبة، و انفساح الحوبة، قبل
الضّنك و المضيق، و الرّدع، و الزّهوق، قبل قدوم الغائب المنتظر، و أخذة العزيز
المقتدر 2792. را به سوى قيامت حمل كنى.
28- آيا عمل
كننده براى نفس خود نيست پيش از روز سختيش (يعنى قبل از فرا رسيدن مرگش).
29- آگاه
باشيد: پس عمل كنيد و حال آنكه زبانها رها بوده، و به وسيله مرگ بند نيامده، و
بدنها صحيح، و اندامها نرم بوده و خشك نشدهاند، و باز گشت وسعت دارد، و مجال توبه
هست، قبل از باطل كردن فوت و رسيدن مرگ، پس بر خود محقق و حتمى كنيد فرود آمدن آن
را، و انتظار قدوم آن را مكشيد (يعنى قبل از سر رسيد آن توشه بر گرفته و به عمل
پردازيد كه پس از آن سودى نبخشد).
30- آگاه باشيد
پس عمل نمائيد بندگان خدا و حال آنكه گلو گرفته نشده، و روان در بدن جاريست در
ساعت رشادت (و كسب كردن چيزهائى كه باعث رشد است) و آسايش بدنها، و مهلت يافتن
بقيه از عمر و ابتداء يا قوّت اراده، و تأخير توبه، و وسعت گناه (پيش از مؤاخذه
آن) قبل از تنگى و تنگنا و باز داشتن از عمل برسيدن اجل، و باطل شدن فرصت يا بيرون
رفتن روح از بدن، پيش از آمدن غائب منتظر (ملك الموت) و گرفتن خداى غالب توانا (و
بردن به آن نشأه براى حساب
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1038
31- ألا و
إنّكم في أيّام أمل من ورائه أجل، فمن عمل في أيّام أمله قبل حضور أجله، نفعه
عمله، و لم يضروه أجله 2772.
32- أين الّذين
أخلصوا أعمالهم للّه، و طهّروا قلوبهم بمواضع ذكر (نظر) اللّه 2822.
33- أشرف
الأعمال الطّاعة 2919.
34- أفضل العمل
ما أخلص فيه 2934.
35- أفضل العمل
ما أريد به وجه اللّه 2958.
36- أنفع
الذّخائر صالح الأعمال 3025.
37- أقرب
النّاس من الأنبياء أعملهم بما أمروا به 3057. و كتاب).
31- آگاه
باشيد، براستى كه شما در روزهاى اميدى هستيد كه از پس آن اجل است، پس هر كه در
ايام اميدش پيش از حاضر شدن اجلش عمل كرده او را سود بخشد، و به او مرگش ضرر
نرساند.
32- كجايند
كسانى كه عمل خود را براى خدا خالص گردانيده، و دلهايشان را از براى جايگاه ذكر
خدا يا نظر بسوى خدا پاكيزه ساختهاند 33- بلندترين كردارها فرمانبردارى از خداى
بزرگ است.
34- افزونترين
كردار كرداريست كه در آن اخلاص بكار برده شود (نه آنكه روى اغراض خيالى و نابجا
انجام گيرد، كه جز وزر و وبال چيزى عائد صاحب آن نگردد).
35- افزونترين
عمل آنست كه قصد وجه خدا شود (يعنى قربة إلى اللّه انجام گيرد).
36- سودمندترين
پس اندازها كردارهاى شايسته است.
37- نزديكترين
مردم به پيمبران عمل كنندهترين آنهاست به آنچه به آن فرمان
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1039
38- أحسن الفعل
الكفّ عن القبيح 3204.
39- أصدق
المقال ما نطق به لسان الحال 3302.
40- أحسن
المقال ما صدّقه حسن الفعال 3303.
41- أفضل
الأعمال لزوم الحقّ 3322.
42- أحسن الأفعال
ما وافق الحقّ، و أفضل المقال ما طابق الصّدق 3324.
43- العمل
عنوان الطّويّة 299.
44- العمل شعار
المؤمن 408.
45- العمل أكمل
خلف 482. دادهاند. 38- نيكوترين كار باز ايستادن از زشت است.
39- راستترين
گفتار آنست كه زبان حال به آن گويا باشد (به اين معنى كه به آن عمل شود).
40- بهترين سخن
آنست كه تصديق نمايد آن را نيكوئى كردار.
41- افزونترين
عملها ملازمت و همراه بودن با حقّ است.
42- نيكوترين
كارها آنست كه موافق با حق باشد، و افزونترين گفتار آنست كه مطابق با راستى و
موافق واقع است.
43- عمل و
كردار دليل بر آنچه در باطن است (نظير اين در نوشته و زبان گفته شده است).
44- عمل شعار
مؤمن است (يعنى عمل پيوسته همراه و ملازم اوست چنانكه لباس زيرين دائم به او ملاصق
است).
45- عمل
كاملترين خلف است (كه انسان از خود بجا مىگذارد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1040
46- العمل
(الورع عمل راجح) ورع راجح 551.
47- العمل رفيق
الموقن 975.
48- المرء لا
يصحبه إلّا العمل 999.
49- الأعمال في
الدّنيا تجارة الآخرة 1307.
50- العمل
بطاعة اللّه أربح 1320.
51- الفعل
الجميل ينبئ عن علوّ الهمّة 1388.
52- العمل كلّه
هباء إلّا ما أخلص فيه 1400.
53- إن كنتم
عاملين فاعملوا لما ينجيكم يوم العرض 3737.
54- إنّك لن
يتقبّل من عملك إلّا ما أخلصت فيه، و لم تشبه بالهوى، و أسباب الدّنيا 3787. 46-
عمل پارسائى است راجح (و يا پارسائى عملى است سنگين).
47- عمل يار
شخص با يقين است.
48- (مرد يا)
آدمى همراه او نخواهد بود مگر عمل (بنا بر اين بايد انسان عملى انجام دهد كه در
قبر و قيامت براى او رفيق و همراه خوبى باشد).
49- كردارها در
دنيا بازرگانى و تجارت آخرت است، (بنا بر اين بايد آدمى بكوشد عملى انجام دهد كه
در آخرت خريدار داشته باشد).
50- عمل كردن
به طاعت خدا (از هر كارى) سودمندتر است.
51- كردار نيكو
از بلندى همت خبر مىدهد.
52- كردار
همهاش گرد و غبار (يعنى پوچ و بى حاصل است) مگر آنچه در آن اخلاص ملاحظه شود (و به
هيچ وجه ديگرى غير او منظور نگردد).
53- اگر شما
مرد كار و عمل هستيد عملى را انجام دهيد كه شما را روز قيامت و روز عرض اعمال
رستگارى بخشد.
54- براستى كه
هرگز از عملت پذيرفته نخواهد شد مگر آن مقدارى كه در آن
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1041
55- إنّك لن
يغني عنك بعد الموت إلّا صالح عمل قدّمته، فتزوّد من صالح العمل 3815.
56- إنّك لن
تحمل إلى الآخرة عملا أنفع لك من الصّبر، و الرّضا، و الخوف، و الرّجاء 3819.
57- إنّكم
بأعمالكم مجازون، و بها مرتهنون 3820.