199- خذ من
الدّنيا ما أتاك، و تولّ عمّا تولّى منها عنك فإن لم تفعل فأجمل في الطّلب 5050.
200- خلطة
أبناء الدّنيا رأس البلوى و فساد التّقوى 5060.
201- خلطة
أبناء الدّنيا تشين الدّين، و تضعف اليقين 5072.
202- خطر
الدّنيا يسير، و حاصلها حقير، و بهجتها زور، و مواهبها غرور 5074.
203- خاب رجاؤه
و مطلبه من كانت الدّنيا أمله و أربه 5086. 197- از آنچه براى تو باقى نمىماند
(دنيا) براى آنچه برايت باقى مىماند و از تو جدا نمىگردد فراگير.
198- از اندك
دنيا آنچه را كه بس باشد تو را فرا گرفته، و از بسيار آن كه تو را ياغى نمايد
واگذار.
199- از دنيا
آنچه تو را بيايد فرا گير، و از آنچه از آن از تو رو بگرداند رو بگردان، پس اگر
چنين نكنى در طلب اجمال نما (يعنى اعتدال را مراعات كن).
200- آميزش
فرزندان دنيا (و كسانى كه به دنيا حريصاند) سر بلا و فساد تقوا خواهد بود.
201- آميزش
فرزندان دنيا دين را عيبناك ساخته و يقين را ضعيف مىگرداند.
202- قدر دنيا
اندك، و حاصل آن حقير و پست، و شادمانيش باطل، و بخششهاى آن فريب خواهد بود.
203- اميد و
مطلب و مقصود او نااميد شده كسى كه دنيا آرزو و حاجت او باشد. (و يا نااميد باد
كسى كه چنين باشد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 502
204- دار
بالبلاء محفوفة، و بالغدر موصوفة (معروفة)، لا تدوم أحوالها، و لا يسلم نزّالها
5124.
205- دار هانت
على ربّها، فخلط حلالها بحرامها، و خيرها بشرّها، و حلوها بمرّها 5125.
206- دار
الفناء مقيل العاصين و محلّ الأشقياء و المعتدين (المبعدين، المتعدّين) 5127.
207- دعاكم
اللّه سبحانه إلى دار البقاء، و قرارة الخلود، و النّعماء، و مجاورة الأنبياء و
السّعداء، فعصيتم، و أعرضتم، و دعتكم الدّنيا إلى قرارة الشّقاء و محلّ الفناء و
أنواع البلاء و العناء فأطعتم و بادرتم و أسرعتم 5158. 204- سرايى است كه به بلاء
فرو گرفته شده و به بىوفايى معروف و يا توصيف گشته، احوال آن پاينده نبوده، و
فرود آيندگان آن سالم نخواهند ماند.
205- (دنيا)
خانهايست كه خوار است نزد صاحبش (و بى قدر و منزلت است نزد پروردگار) حلال آن را
به حرام آن و خوبش را به بدش، و شيرين آن را به تلخ آن آميخته نموده است (بنا بر
اين دنيا سرايى است كه چند روزى براى آزمايش پديد آمده تا نيك و بد از هم جدا
شوند).
206- خانه فنا
پذير خوابگاه گنهكاران و جايگاه بدبختان و تبعيد شدگان و يا از حدّ در گذرندگانست.
207- خداوند
سبحان شما را بسوى سراى جاويد و قرار گاه هميشگى و نعمت و مجاورت و همسايگى
پيمبران و نيكبختان دعوت نموده شما نافرمانى كرده و اعراض نموديد، و اما دنيا شما
را به جايگاه بدبختى و محل فنا و نيستى و انواع بلا و رنج و زحمت خوانده پيروى
نموده و پيشى گرفته و شتاب كرديد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 503
208- ذكر
الدّنيا أدوأ الأدواء 5176.
209- ذلّ
الدّنيا عزّ الآخرة 5181.
210- ذر ما قلّ
لما كثر و ما ضاق لما اتّسع 5185.
211- رأس
الآفات الوله بالدّنيا 5264.
212- ربّ ناصح
من الدّنيا عندك متّهم 5355.
213- ربّ صادق
من خير (خبر) الدّنيا عندك مكذّب 5357.
214- ربّ محذور
من الدّنيا عندك غير محتسب 5358.
215- رغبتك في
المستحيل جهل 5384.
216- رضاك
بالدّنيا من سوء اختيارك و شقاء جدّك 5413. 208- ياد دنيا بدترين دردها و بيماريهاست.
209- خوارى
دنيا عزّت آخرت است. (يعنى كسى كه دنيا را خوار دارد و يا به حسب ظاهر خداوند از
دنيا به او چيزى نداده، اين كار سبب خواهد شد كه در آخرت خداوند او را عزيز دارد).
210- آنچه را
اندك است براى آنچه بسيار است و آنچه را تنك است براى آنچه وسيع
خواهد بود (دنيا و آخرت) واگذار.
211- سر آفتها
و سبب آنها شيفتگى به دنياست.
212- بسا نصيحت
كننده از دنيا كه در نزد تو متهم است.
213- بسا
راستگويى از خير دنيا (و يا از خبر دنيا به بدى) كه در نزد تو دروغگو پنداشته شده
است.
214- بسا حذر
كرده شده از دنيا كه در نزد تو در شمار نيايد. (يعنى بايد از آن دورى نمود و كناره
گرفت ولى مردم بىتفاوت باشند).
215- ميل و
رغبت تو در تغيير يابنده (دنيا و مراتب آن) نادانى است.
216- رضا و
خوشنودى تو به دنيا از بدى گزينش و بدبختى تست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 504
217- زيادة
الدّنيا تفسد الآخرة 5490.
218- زخارف
الدّنيا تفسد العقول الضّعيفة 5494.
219- سبب
الشّقاء حبّ الدّنيا 5516.
220- سبب فساد
العقل حبّ الدّنيا 5543.
221- سلطان الدّنيا
ذلّ، و علوها سفل 5570.
222- سرور
الدّنيا غرور، و متاعها ثبور 5576.
223- سكون
النّفس إلى الدّنيا من أعظم الغرور 5650.
224- شرّ المحن
حبّ الدّنيا 5721.
225- شرّ الفتن
محبّة الدّنيا 5747. 217- زيادتى دنيا آخرت را فاسد مىنمايد، چون غالبا از حرام
مصون نبوده و آدمى را شيفته مىنمايد.
218- آرايشهاى
دنيا عقلهاى ضعيف را فاسد مىنمايد. (اما عقلهاى قوى فريب داده نشوند چون دنائت و
پستى دنيا را درك كردهاند).
219- سبب
بدبختى دوستى دنياست (به نحوى كه آدمى را از آخرت باز دارد).
220- سبب تباهى
عقل دوستى دنياست.
221- سلطنت
دنيا خوارى، و بلندى آن پستى است.
222- شادمانى
دنيا فريب، و متاع آن هلاكت است.
223- آرام
گرفتن نفس بدنيا از بزرگترين فريب است، (زيرا كه دنيا رهگذر و بىارزش خواهد بود).
224- بدترين
محنتها دوستى دنياست.
225- بدترين
فتنهها دوستى دنياست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 505
226- صحّة
الدّنيا أسقام، و لذّاتها آلام 5811.
227- صار
الفسوق في الدّنيا (النّاس) نسبا، و العفاف عجبا، و لبس الإسلام لبس الفرو مقلوبا
5862.
228- طلاق
الدّنيا مهر الجنّة 5989.
229- طلب
الدّنيا رأس الفتنة 5990.
230- طالب
الدّنيا بالدّين معاقب مذموم 5994.
231- طلب الجمع
بين الدّنيا و الآخرة من خداع النّفس 5995.
232- طالب
الدّنيا تفوته الآخرة، و يدركه الموت حتّى يأخذه بغتة (بعنفه)، و لا يدرك من
الدّنيا إلّا ما قسّم له 6015. 226- درستى و صحت دنيا بيماريها، و لذتهاى آن
دردهاست.
227- نافرمانى
و گناه در دنيا (يا در ميان مردم) نسب، و باز ايستادن از حرام و پاكدامنى عجب و
شگفت انگيز گرديده، و اسلام مانند پوستين وارونه پوشيده شده است (راستى جاى تعجب
خواهد بود).
228- طلاق دنيا
كابين بهشت است.
229- طلب كردن
دنيا سر فتنه است.
230- طلب كننده
دنيا بدين (و كسى كه براى دنيا بدين ضرر زند) معاقب نكوهيده است.
231- طلب جمع
كردن ميان دنيا و آخرت از حيله و مكر نفس است. (يعنى اين دو با هم جمع نخواهند
شد).
232- طلب كننده
دنيا آخرت از او فوت شده و مرگ او را درك نموده تا او را ناگهان بگيرد يا گلوى او
را بگيرد و از دنيا دريافت نمىنمايد مگر آنچه قسمت او خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 506
233- ظفر بفرحة
البشرى من أعرض عن زخارف الدّنيا 6052.
234- عجبت
لعامر دار الفناء، و تارك دار البقاء 6251.
235- عبد
الدّنيا مؤبّد الفتنة و البلاء 6304.
236- غاية
الدّنيا الفناء 6352.
237- غرور
الدّنيا يصرع 6387.
238- غرّي يا
دنيا من جهل حيلك، و خفي عليه حبائل كيدك 6413.
239- و قال-
عليه السّلام- في وصف الدّنيا: غرّارة، غرور ما فيها، فانية فان من عليها 6419.
240- غرّارة،
ضرّارة، حائلة، زائلة، بائدة، نافدة 6426. 233- به شادمانى مژده (دخول بهشت)
پيروزى يافته كسى كه از زخارف و زينتهاى دنيا رو بگرداند.
234- من از
آباد كننده سراى نيستى (دنيا) و ترك كننده سراى جاويد (آخرت) تعجب دارم.
235- بنده دنيا
دائم در فتنه و بلاء است.
236- پايان و
عاقبت دنيا فانى شدن است.
237- فريب دنيا
(آدمى را در هلاكت) مىاندازد.
238- اى دنيا
كسى را فريب ده كه حيلههاى تو را نداند، و دامهاى مكر تو بر او پنهان باشد.
239- حضرت در
وصف دنيا فرموده: فريب دهنده است، فريب خواهد بود آنچه در آنست، نيست شونده است،
فانى شونده خواهد بود هر كه بر آنست.
240- (دنيا)
سخت فريب دهنده، سخت زيان رساننده، تغيير يابنده، زائل شونده، هلاك شونده، تمام
شونده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 507
241- غذاء
الدّنيا سمام، و أسبابها رمام 6428.
242- في العزوف
عن الدّنيا درك النّجاح 6448.
243- في تصاريف
الدّنيا اعتبار 6453.
244- في
الدّنيا عمل، و لا حساب 6493.
245- في
الدّنيا رغبة الأشقياء 6503.
246- قد يتفاصل
المتواصلان (المتفاصلان)، و يشتّ جمع الأليفين 6461.
247- قد أمرّ
من الدّنيا ما كان حلوا، و كدر منها ما كان صفوا 6694.
248- قد تزيّنت
الدّنيا بغرورها، و غرّت بزينتها 6696. 241- غذا و خورش دنيا سم و زهرها، و اسباب
آن ريسمان كهنه هاست. (يعنى هميشه در شرف گسستن و بريدن خواهد بود).
242- در بازگشت
و پشت كردن به دنياست درك پيروزى.
243- در
تغييرهاى دنيا عبرت گرفتنى است.
244- در دنيا
عمل است و حسابى نيست (بلكه حساب در آخرت مىباشد).
245- در دنيا
رغبت بدبختان است.
246- گاهى دو
بهم پيوسته از يكديگر جدا شده، و دو جمعيت به يكديگر خو گرفته، پراكنده مىگردند
(پس نبايد فريب اين دنيا را خورد و نبايد به آن دل بست).
247- در حقيقت
از دنيا آنچه شيرين بوده تلخ گشته، و آنچه صاف بود تيره و مكدر شده است.
248- در حقيقت
دنيا به فريب خود آراسته شده، و به آرايش خود فريب داده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 508
249- قليل
الدّنيا يذهب بكثير الآخرة 6795.
250- قليل
الدّنيا لا يدوم بقائه، و كثيرها لا يؤمن بلاؤه 6812.
251- قوام
الدّنيا بأربع: عالم يعمل بعلمه، و جاهل لا يستنكف أن يتعلّم، و غنيّ يجود بماله
على الفقراء، و فقير لا يبيع آخرته بدنياه فإذا لم يعمل العالم بعلمه، استنكف
الجاهل أن يتعلّم، و إذا بخل الغنيّ بماله باع الفقير آخرته بدنياه 6818.
252- كلّ جمع
إلى شتات 6851.
253- كلّ أرباح
الدّنيا خسران 6858. 249- كم دنيا بسيار آخرت را از بين مىبرد.
250- اندك دنيا
بقايش پاينده نمىماند، و بسيار آن از بلايش ايمنى نيست (بلكه منشأ بلاهاى گوناگون
خواهد بود).
251- نظام دنيا
به چهار چيز است: عالمى كه به علم خود عمل كند، و جاهلى كه ننگ نداشته باشد از اين
كه بياموزد، و ثروتمندى كه بر فقراء از مالش بخشش نمايد، و فقيرى كه آخرت خود را
به دنيايش نفروشد، پس زمانى كه عالم به علمش عمل ننمود، جاهل استنكاف كند از اين
كه ياد گيرد، و چون ثروتمند به مال خود بخل ورزد، فقير آخرت خويش را به دنيايش
مىفروشد. (از اين روايت استفاده مىشود كه خداوند صلاح دانسته نظام دنيا را با
اين چهار صنف بر قرار سازد، بنا بر اين مساواتى كه بعضى مىكوشند آن را بر قرار
سازند غلط خواهد بود، و پوشيده نماند كه اين روايت در خصال و كتب ديگر نوع ديگر
ذكر شده است).
252- هر جمعيتى
بسوى پراكندگى است. (يعنى دنيا به چنين حالتى منتهى مىشود).
253- همه
سودهاى دنيا زيان است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 509
254- كلّ ماض
فكأن لم يكن 6860.
255- كلّ يسار
الدّنيا إعسار 6901.
256- كلّ مؤن
الدّنيا خفيفة على القانع و العفيف 6904.
257- كلّ شيء
من الدّنيا سماعه أعظم من عيانه 6908.
258- كلّ أحوال
الدّنيا زلزال، و ملكها سلب و انتقال 6916.
259- كلّ مدّة
من الدّنيا إلى انتهاء، و كلّ حيّ فيها إلى ممات و فناء 6920.
260- كم من
واثق بالدّنيا قد فجعته 6947.
261- كم من ذي
طمأنينة إلى الدّنيا قد صرعته 6948. 254- هر گذشتهاى (همچون دنيا) گويا نبوده
است (يعنى به منزله آنست).
255- هر آسانى
(و توانگرى) دنيا سختى (و درويشى) است.
256- همه
مؤنهها (و زحمات دنيا و مخارج آن) بر قناعت كننده و پارسا سبك خواهد بود.
257- هر چيزى
از دنيا شنيدنش بزرگتر باشد از ديدنش (چون در وصف چيزى بشر شيفته آن شود ولى وقتى
ببيند ملاحظه مىنمايد كه آن گونه كه خيال مىكرده نبوده است).
258- همه حالات
دنيا حركت و جنبش است، و ملك آن ربودن و انتقال خواهد بود.
259- هر مدتى
از دنيا (از فراخى و تنگى) بسوى انتهايى است (يعنى بقاء ندارد)، و هر زندهاى در
آن بسوى مردن و فناء خواهد بود.
260- بسا
اعتماد كننده به دنيا كه در حقيقت دنيا او را دردناك ساخته است.
261- بسا آرام
بخشى به سبب دنيا كه در حقيقت دنيا او را هلاك كرده باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 510
262- كم ذي
أبّهة جعلته الدّنيا حقيرا 6949.
263- كم ذي
عزّة ردّته الدّنيا ذليلا 6950.
264- كفى مخبرا
عمّا بقي من الدّنيا ما مضى منها 7057.
265- كثرة
الدّنيا قلّة، و عزّها ذلّة، و زخارفها مضلّة، و مواهبها فتنة 7125.
266- كن في
الدّنيا ببدنك، و في الآخرة بقلبك و عملك 7164.
267- كن آنس ما
تكون بالدّنيا أحذر ما تكون منها 7169.
268- كونوا عن
الدّنيا نزّاها، و إلى الآخرة ولّاها 7190.
269- كونوا
ممّن عرف فناء الدّنيا فزهد فيها و علم بقاء الآخرة فعمل لها 7191. 262- بسا صاحب
عظمت و بزرگى كه دنيا او را كوچك قرار داده است.
263- بسا صاحب
عزتى كه دنيا او را به خوارى برگرداند.
264- براى آنچه
از دنيا باقى مانده به عنوان مخبر آنچه از آن گذشته است كفايت مىكند (يعنى تمام
حالات دنيا يك رقم است پس بايد از دنيا پند گرفت).
265- بسيارى
دنيا كمى است (چون در مقابل بهره اخروى قرار گرفته) و عزتش ذلت و خوارى، و زخارف
آن گمراه كننده، و بخششهايش فتنه است.
266- در دنيا
به بدن خود و در آخرت به دل و عملت باش.
267- (از
نامههاى حضرت است به سلمان فارسى- رحمه اللّه- بعد از آنكه دنيا را به مار مثل
مىزند فرازهايى دارد چنانكه در نهج البلاغه كتاب 68 ديده مىشود آن گاه
مىفرمايد:) و هر زمان انس و خوى تو به دنيا بيشتر است از آن هراسان تر باش.
268- از دنيا
پاكان و پاكيزه دامنان، و بسوى آخرت شيفتگان باشيد.
269- از كسانى
باشيد كه فناء و نيستى دنيا را شناخته پس در آن بىرغبت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 511
270- كونوا
قوما علموا أنّ الدّنيا ليست بدارهم فاستبدلوا 7193.
271- كونوا من
أبناء الآخرة، و لا تكونوا من أبناء الدّنيا فإنّ كلّ ولد سيلحق بأمّه يوم القيامة
7194.
272- كلّما
ازداد المرء بالدّنيا شغلا و زاد بها ولها أوردته المسالك و أوقعته في المهالك
7200.
273- كلّما لا
ينفع يضرّ، و الدّنيا مع حلاوتها تمرّ، و الفقر مع الغنى باللّه لا يضرّ 7201.
274- كلّما
فاتك من الدّنيا شيء فهو غنيمة 7207.
275- كما أنّ
الشّمس و اللّيل لا يجتمعان كذلك حبّ اللّه و حبّ الدّنيا لا يجتمعان 7219.
گشتهاند و بقاء و هستى آخرت را دانسته پس براى آن عمل نموده است.
270- از دسته
جمعيتى باشيد كه فهميدهاند دنيا سراى آنها نيست پس (آن را به سراى جاويد آخرت)
بدل نمودهاند.
271- از
فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد زيرا كه هر فرزندى بزودى به مادر خود
روز قيامت ملحق مىشود.
272- هر اندازه
اشتغال مرد (آدمى) به دنيا زياد گردد و شيفتگى او نسبت به آن فراوان شود، دنيا او
را در راهها (ى زيان بخش) وارد ساخته و او را در مهالك مىاندازد.
273- هر چه سود
ندهد ضرر كند، و دنيا با شيرينيش تلخ مىشود، و بيچارگى با توانگرى به خدا ضرر
نمىكند.
274- هر اندازه
از دنيايت چيزى فوت شود پس آن غنيمت و نفع عظيمى است.
275- چنانكه
آفتاب و شب با هم جمع نمىشوند همچنين دوستى خدا و
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 512
276- كذب من
ادّعى اليقين بالباقي و هو مواصل للفاني 7237.
277- لكلّ كثرة
قلّة 7283.
278- لكلّ شيء
من الدّنيا انقضاء و فناء 7297.
279- للمستحلي
لذّة الدّنيا غصّة 7333.
280- لقد
كاشفتكم الدّنيا الغطاء، و آذنتكم على سواء 7344.
281- لدنياكم
عندي أهون من عراق خنزير على يد مجذوم 7347.
282- ليس
المتجر أن ترى الدّنيا لنفسك ثمنا، و ممّا لك عند اللّه عوضا 7355.
283- لحبّ
الدّنيا صمّت الأسماع عن سماع الحكمة، و عميت دوستى دنيا با يكديگر جمع نخواهند
شد.
276- دروغ گفته
كسى كه ادعاى يقين به آخرت دارد و حال آنكه به دنيا پيوند كننده است.
277- براى هر
بسيارى (در دنيا) كمى خواهد بود.
278- براى هر
چيزى از دنيا گذشتنى و فانى شدنى است.
279- براى
شيرين شمرنده لذّت دنيا غصهايست (در آخرت كه چرا من به دنيا چسبيدم، و يا در دنيا
زمانى كه متنبّه شود و فرصت از دست رفته باشد).
280- همانا در
حقيقت دنيا پرده (خفا) را (از بىاعتبارى خود) برداشته، و بر سبيل تساوى همه شما
را اعلام داشته (يعنى ميان شما امتيازى قرار نداده است).
281- همانا
دنياى شما در نزد من خوارتر است از استخوانهاى خوكى كه در دست جذامى باشد.
282- تجارت اين
نيست كه دنيا را بهاء نفس و بهاء از آنچه برايت در نزد خدا عوضى است (عمر، و بهشت)
ببينى.
283- براى
دوستى دنيا گوشها از شنيدن حكمت (علم راست و درست) كر
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 513
القلوب عن نور البصيرة 7363.
284- لم ينل
أحد من الدّنيا حبرة إلّا أعقبته عبرة 7536.
285- لم يصف
اللّه سبحانه الدّنيا لأوليائه، و لم يضنّ بها على أعدائه 7539.
286- لم يلق
أحد من سرّاء الدّنيا بطنا إلّا منحته من ضرّائها ظهرا 7541.
287- لم يفد من
كانت همّته الدّنيا عوضا، و لم يقض مفترضا 7542.
288- لم تظلّ
امرء من الدّنيا ديمة رخاء إلّا هتنت عليه مزنة بلاء 7560. شده و دلها از نور
بصيرت و بينايى (در امور بر نهج حق) كور گشتهاند.
284- احدى به
سرور و شادمانى از دنيا نرسيده جز آنكه اشك و اندوهى آن را به دنبال آورد.
285- خداوند
سبحان دنيا را براى دوستانش صاف نگردانيده (بلكه پيوسته به آلام و كدورات آميخته
است) و بر دشمنانش به آن بخيلى ننموده است (چون دنيا بى ارزش است).
286- احدى به
رو خوشى برخورد ننموده مگر آنكه از سختى و گرفتارى خود پشتى را به او عطاء كرده
است (يعنى هر اقبالى از آن ادبارى دارد و هر آشتى و دوستى از آن جنگ و دشمنى به
دنبال دارد).
287- كسى كه
همت او دنيا باشد عوضى را كسب نكرده و واجبى يا امر ضرورى لازمى را بجا نياورده
است.
288- بر مردى
(يا انسانى) ابر وسعت و فراخى از دنيا سايه نينداخته (و يا مشرف نگرديده) جز آنكه
ابر بلايى بر او بريزد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 514
289- لو عقل أهل
الدّنيا لخربت الدّنيا 7574.
290- لو كانت
الدّنيا عند اللّه محمودا لاختصّ بها أوليائه لكنّه صرف قلوبهم عنها و محا عنهم
منها المطامع 7603.
291- لو بقيت
الدّنيا على أحدكم لم تصل إلى من هي في يديه 7608.
292- من ساعي
الدّنيا فاتته 7785.
293- من قعد عن
الدّنيا طلبته 7786.
294- من صارع
الدّنيا صرعته 7788.
295- من عصى
الدّنيا أطاعته 7789.
296- من أعرض
عن الدّنيا أتته 7790. 289- اگر اهل دنيا عاقل بودند هر آينه دنيا خراب مىشد
(چون كسى به دنيا مشغول نمىشد در نتيجه نظام آن بهم مىخورد).
290- اگر دنيا
در نزد خدا پسنديده بود هر آينه دوستانش را به آن اختصاص مىداد ليكن دلهاى آنان
را از آن برگردانيده، و از آنان مطامع دنيا را محو و نابود كرده است.
291- اگر دنيا
بر احدى از شما باقى مىماند به كسى كه آن در دستهاى اوست نمىرسيد (يعنى در دست
پيشينيان و پادشاهان مىماند).
292- هر كه
براى دنيا كوشش كند دنيا از دستش برود.
293- هر كه از
دنيا بنشيند (و در طلب آن نكوشد) دنيا او را طلب كند (و بسويش رو آورد).
294- هر كسى با
دنيا كشتى گيرد دنيا او را به زمين زند.
295- هر كه
نافرمانى دنيا كند دنيا او را اطاعت كند.
296- هر كه از
دنيا اعراض كند دنيا او را بيابد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 515
297- من عرف
الدّنيا تزهّد 7831.
298- من سلا عن
الدّنيا أتته راغمة 8079.
299- من ملكته
الدّنيا كثر صرعه 8160.
300- من راقه
زبرج الدّنيا ملكته الخدع 8170.
301- من ابتاع
آخرته بدنياه ربحهما 8236.
302- من باع
آخرته بدنياه خسرهما 8237.
303- من استقلّ
من الدّنيا استكثر ممّا يؤمنه 8252.
304- من استكثر
من الدّنيا استكثر ممّا يوبقه 8253.
305- من عمر
دنياه خرّب مآله 8347. 297- هر كه دنيا را شناخت (در آن) بىرغبت گردد.
298- هر كه از
دنيا دست كشد (و آن را فراموش نمايد) دنيا بسويش بينى به خاك ماليده (و ذليل و
خوار) خواهد آمد.
299- هر كه
دنيا مالك او گردد بسر افتادنش فراوان گردد.
300- هر كه
زينت دنيا او را خوش آيد فريبها او را مالك گردد.
301- هر كه
آخرت خود را به دنيايش خريدارى كند، در هر دو سود نمايد.
302- هر كه
آخرت خود را به دنيايش بفروشد در هر دو زيان كند.
303- هر كه
دنيا را كم كند و يا از آن كم طلب نمايد از آنچه او را ايمنى بخشد زياد نمايد و يا
زياد طلب كند.
304- هر كه از
دنيا زياد طلب كند از آنچه او را به هلاكت رساند بسيار طلب خواهد نمود.
305- هر كه
دنيايش را آباد سازد جاى بازگشت (آخرت) خود را خراب نموده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 516
306- من اغترّ
بالدّنيا اغترّ بالمنى 8351.
307- من رضي
بالدّنيا فاتته الآخرة 8376.
308- من حرص
على الدّنيا هلك 8442.
309- من كان
بيسير الدّنيا لا يقنع لم يغنه من كثيرها ما يجمع 8484.
310- من أغبن
ممّن باع البقاء بالفناء 8508.
311- من أخسر
ممّن تعوّض عن الآخرة بالدّنيا 8509.
312- من طلب من
الدّنيا ما يرضيه كثر تجنّيه و طال تعدّيه 8521.
313- من وثق
بغرور الدّنيا أمن مخوفه 8548.
314- من قعد عن
طلب الدّنيا قامت إليه 8563. 306- هر كه به دنيا فريب خورد به آرزوها فريب خورد.
307- هر كه به
دنيا خوشنود شود آخرت از دستش رود.
308- هر كه بر
دنيا حريص باشد به هلاكت رسد.
309- هر كه
چنين است كه به اندك دنيا قانع نباشد او را بسيار آن از آنچه جمع كند بىنياز
نخواهد نمود.
310- كيست
مغبونتر از كسى كه پاينده (آخرت) را بنا پايدار (دنيا) بفروشد 311- كيست
زيانكارتر از كسى كه دنيا را از آخرت به عوض گيرد (و به جاى آخرت به دنيا چسبد)
312- هر كه طلب كند از دنيا آنچه را كه او را خوشحال سازد تجنّى (چيدن و يا در
گناه افتادن) او بسيار بوده و تجاوز و ظلم او به درازا كشد (مانند بعض از حكاّم).
313- هر كه به
فريب دنيا اعتماد كند از آنچه بايد خوف آن را داشته باشد ايمن خواهد بود.
314- هر كه از
طلب كردن دنيا بنشيند (و نسبت به آن بىتفاوت باشد) بسوى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 517
315- من أسرف
في طلب الدّنيا مات فقيرا 8608.
316- من عرف عن
الدّنيا أتته صاغرة 8522.
317- من لهج
قلبه بحبّ الدّنيا التاط منها بثلاث: همّ لا يغنيه (لا يغبّه)، و حرص لا يتركه، و
أمل لا يدركه 8741.
318- من راقه
زبرج الدّنيا أعقب ناظريه كمها 8786.
319- من رغب في
زخارف الدّنيا فاته البقاء المطلوب 8801.
320- من غلبت
الدّنيا عليه عمي عمّا بين يديه 8856.
321- من عمر
دنياه أفسد دينه و أخرب أخراه 8808. او بپاخيزد (يعنى دنيا رو به او آورد).
315- هر كه در
طلب دنيا از حد تجاوز كند فقير (و تهيدست از توشه آخرت بميرد).
316- هر كه از
دنيا برگردد (و نسبت به آن بىرغبت باشد) او را خوار و ذليل خواهد آمد.
317- هر كه دلش
به دوستى دنيا حريص باشد به سه چيز از آن خواهد چسبيد: اندوهى كه (از او جدا
نگردد) يا او را بىنياز نسازد، و حرصى كه از او دست بر ندارد، و اميدى كه آن را
نخواهد يافت (نهج البلاغه كلمات قصار 219).
318- هر كه
زينت دنيا او را خوش آيد كورى مادر زاد را به چشمهاى خود به ميراث دهد (يعنى ديگر
صلاح كار را نخواهد ديد).
319- هر كه در
زينتهاى دنيا رغبت كند سراى جاويدى كه مطلوب است (آخرت) از او فوت شود.
320- هر كه
دنيا بر او غلبه نمايد از آنچه پيش روى اوست (مرگ و قيامت) كور خواهد بود.
321- هر كه
دنيايش را آباد سازد دينش را فاسد نموده و آخرت خود را خراب
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 518
322- من أحبّ
رفعة الدّنيا و الآخرة فليمقت في الدّنيا الرّفعة 8868.
323- من تذلّل
لأبناء الدّنيا، تعرّى من لباس التّقوى 8869.
324- من قصّر
نظره على أبناء الدّنيا، عمى عن سبيل الهدى 8870.
325- من طلب من
الدّنيا شيئا، فاته من الآخرة أكثر ممّا طلب 8895.
326- من طلب
الدّنيا بعمل الآخرة، كان أبعد له ممّا طلب 8901.
327- من سخت
نفسه عن مواهب الدّنيا، فقد استكمل العقل 8904.
328- من ملك من
الدّنيا شيئا، فاته من الآخرة أكثر ممّا ملك 8908. نمايد.
322- هر كه
رفعت و بلندى دنيا و آخرت را دوست دارد پس بايد رفعت و بلندى در دنيا را دشمن
داشته باشد.
323- هر كه
براى فرزندان دنيا فروتنى كند، از لباس تقوا برهنه گرديده است.
324- هر كه
نگاه خود را بر فرزندان دنيا مقصور سازد (و ديده بر آنها دوزد) از راه رسيدن به حق
كور گردد.
325- هر كه
چيزى را از دنيا طلب كند، بيش از آنچه از دنيا طلب نموده از آخرت او فوت شود.
326- هر كه به
سبب عمل آخرت دنيا را طلب كند (مثل رياء كه منظور از آن نفع دنيوى باشد) آن عمل
دورتر از آنچه طلب كرده است خواهد بود. (يعنى به آن نخواهد رسيد).
327- هر كه
نفسش بخششهاى دنيا را ترك نمايد (و به زخارف آن بىاعتنا باشد) پس على التحقيق
عقل را كامل نموده است.
328- هر كه
مالك چيزى از دنيا شود بيش از آنچه مالك گرديده از آخرت او فوت شود (مراد ثوابهاى
اخروى است كه خداوند در مقابل صبر بر فقر به او مرحمت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 519
329- من عرف
الدّنيا لم يحزن على ما أصابه 8935.
330- من عرف
خداع الدّنيا لم يغترّ منها بمحالات الأحلام 8939.
331- من ظفر
بالدّنيا نصب، و من فاتته تعب 9012.
332- من عظمت
الدّنيا في عينه، و كبر موقعها في قلبه، أثرها على اللّه، و انقطع إليها، و صار
عبدا لها 9030.
333- من استشعر
الشّغف بالدّنيا، ملأت ضميره أشجانا لها رقص على سويداء قلبه، همّ يشغله، و غمّ
يحزنه حتّى يؤخذ بكظمه، فيلقى بالفضاء منقطعا أبهراه، هيّنا على اللّه فناءه بعيدا
على الإخوان لقاؤه (بقائه) 9060. مىكند).
329- هر كه
دنيا را بشناسد (كه وفا و بقايى در آن تصور ندارد) بر آنچه به او مىرسد اندوهناك
نخواهد گرديد.
330- هر كه مكر
دنيا را بشناسد به خوابهاى محال (اعتبارات و دولتهاى دنيا كه پوچ و خواب و خيال
است) فريب نخورد.
331- هر كه به
دنيا پيروزى يابد به زحمت افتد و هر كه دنيا از او فوت شود رنجور شود (يعنى آدمى
در هر صورت بدون رنج نخواهد بود چنانكه سعدى گويد: 332- هر كه دنيا پيش چشمش بزرگ
جلوه كند و موقعيت آن در دل او بزرگ باشد آن را بر خدا برگزيده، و بريده شود بسوى
آن و بنده آن خواهد گرديد.
333- هر كه
دوستى عميق دنيا را شعار خود كند (كه از آن جدا نشود) دلش را از اندوههايى كه بر
سويدا و اصل دانه دلش براى آن رقص و بازى و حركتى است پر نمايد اندوهى كه او را
(به خود) مشغول سازد و غمى كه او را اندوهگين نمايد (تا وقت مرگ) تا آنكه او با
خشم خود (و ناراحتى كه از جهت نرسيدن به آرزوها دارد) فرا گرفته شود پس در فضا (در
وقت جان كندن) انداخته شود، در حالى كه دو رگ دلش بريده بر خدا فنا و ميراندن او
آسان، بر دوستان و برادرانش لقاء و ديدارش دور
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 520
334- من اعتمد
على الدّنيا فهو الشّقيّ المحروم 9083.
335- من خدم
الدّنيا استخدمته، و من خدم اللّه سبحانه خدمته 9091.
336- من كانت
الدّنيا همّه، طال يوم القيامة شقاؤه و غمّه 9010.
337- من سلا عن
مواهب الدّنيا عزّ 9184.
338- من نكد
الدّنيا تنغيص الاجتماع بالفرقة، و السّرور بالغصّة 9326.
339- من هوان
الدّنيا على اللّه أن لا يعصى إلّا فيها 9366.
340- من ذمامة
الدّنيا عند اللّه أن لا ينال ما عنده إلّا بتركها 9367. خواهد بود (و ملاقات و
ديدار به آخرت افتد).
334- هر كه بر
دنيا اعتماد كند پس او بدبخت محروم است.
335- هر كه
دنيا را خدمت كند او را دنيا استخدام خواهد نمود، و كسى كه خداى سبحان را خدمت
نمايد دنيا او را خدمت كند.
336- هر كه
دنيا هم و مقصد او باشد روز قيامت بدبختى و غمش بدرازا كشد.
337- هر كه
بخششهاى دنيا را فراموش كند عزيز شود.
338- از سختى
دنيا (و بىاعتبارى آن) تيره كردن اجتماع است به جدايى و شادمانى است بغصّه.
339- از خوارى
و پستى دنيا بر خدا (و در نزد او) آنست كه خداوند نافرمانى نمىشود مگر در آن (و
لذا در احاديث وارد شده اگر دنيا در نزد خدا به اندازه بال مگس و يا پشهاى ارزش
داشت از آن شربت آبى به كافران نمىچشاند.
340- از كفالت
و تكفل دنيا در نزد خدا آنست كه رسيده نمىشود به آنچه در نزد اوست (خدا) مگر به
ترك آن (دنيا، بنا بر اين كسانى كه مايلند به كمال فضل الهى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 521
341- ما أفسد
الدّين كالدّنيا 9476.
342- ما بقاء
فرع بعد ذهاب أصل 9555.
343- ما دنياك
الّتي تحبّبت إليك بخير من الآخرة الّتي قبّحها سوء النّظر عندك 9610.
344- ما قدّمت
من دنياك فلنفسك، و ما أخّرت منها فللعدوّ 9615.
345- ما زاد في
الدّنيا نقص في الآخرة 9619.
346- ما نقص في
الدّنيا زاد في الآخرة 9620.
347- ما نلت من
دنياك فلا تكثر به فرحا، و ما فاتك منها فلا تأس عليه در دنيا برسند بايد ترك دنيا
كنند، و گرنه دنيا نخواهد گذاشت به مقامى رسند).
341- چيزى
مانند دنيا دين را فاسد نخواهد نمود.
342- (اين فراز
بعد از فرازهاى ديگريست چنانكه در نهج البلاغه خطبه 145 ذكر گرديده كه آن حضرت در
بىوفايى دنيا ايراد فرموده است تا به اينجا كه مىفرمايد: در حقيقت اصول ما پدران
و مادران ما كه ما فرع آنها هستيم در گذشتند، پس) چگونه فرعى بعد از رفتن اصلش باقى
خواهد ماند.
343- دنيايى كه
بسوى تو دوستى مىنمايد (و نسبت به تو علاقه نشان مىدهد) از آخرتى كه بدى نظر در
نزد تو (و بدانديشگى تو در باره آن) آن را زشت گردانيده بهتر نخواهد بود. (زيرا
دنيا تمامش خواب و خيالات و اوهام و آخرت بر عكس آن خواهد بود).
344- آنچه از
دنيايت پيش فرستادى براى نفس تست، و آنچه پس انداختى براى دشمن خود مىباشد.
345- آنچه
(بشر) در دنيا زياد نمايد، در آخرت كم كرده است.
346- آنچه را
كه (آدمى) در دنيا كم كند، در آخرت زياد نمايد.
347- به آنچه
از دنيايت مىرسى زياد خوشحال مباش، و از آنچه از تو فوت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 522
حزنا 9633.
348- ما خير
دار تنقض نقض البناء، و عمر يفنى فناء الزّاد 9640.
349- ما بالكم
تفرحون باليسير من الدّنيا تدركونه، و لا يحزنكم الكثير من الآخرة تحرمونه 9652.
350- ما
الدّنيا غرّتك، و لكن بها اغتررت 9654.
351- ما
العاجلة خدعتك، و لكن بها انخدعت 9655.
352- مالك و ما
إن أدركته شغلك بصلاحه عن الاستمتاع به، و إن تمتّعت به نغّصه عليك ظفر الموت بك
9683.
353- ما
المغرور الّذي ظفر من الدّنيا بأدنى سهمته كالآخر الّذي ظفر شود بر آن اندوهى
نداشته باش.
348- خوب
خانهاى نيست سرايى كه همچون خراب شدن عمارت خراب شود، و عمرى كه مانند فانى شدن
توشه (كه روز بروز كم مىشود) فانى گردد (بلكه بهترين سرا و عمر سرا و عمر جاويد
آخرت است).
349- چگونه است
حال شما كه به اندكى از دنيا كه به آن مىرسيد خوشحال شده، و شما را بسيارى از
آخرت كه از آن محروم مىگرديد محزون نمىسازد 350- چنين نيست كه دنيا تو را فريب
داده باشد بلكه به آن فريب خوردهاى (يعنى خود گنهكارى كه به دنبال آن رفتهاى).
351- چنين نيست
كه دنيا با تو مكر كرده باشد بلكه خود به آن مكر پذيرفته شدهاى.
352- چيست تو
را و آنچه اگر آن (دنيا) را درك كنى تو را به صلاح خود از بهره يافتن به آن مشغول
سازد، و اگر به سبب آن تمتع برى پيروزى مرگ بر تو آن را تيره خواهد نمود (بنا بر
اين نبايد در طلب آن شتافت).
353- مغرورى كه
از دنيا به كمترين حصه خود پيروز گشته مانند ديگرى كه با
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 523
من الآخرة بأعلى همّته 9686.
354- ما أقرب
الدّنيا من الذّهاب، و الشّيب من الشّباب، و الشّكّ من الارتياب 9689.
355- مرارة
الدّنيا حلاوة الآخرة 9793.
356- مصاحب
الدّنيا هدف النّوائب و الغير 9798.
357- مثل
الدّنيا كظلّك، إن وقفت وقف، و إن طلبته بعد 9818.
358- مثل
الدّنيا كمثل الحيّة، ليّن مسّها، و السّمّ القاتل في جوفها، يهوي إليها الغرّ
الجاهل، و يحذرها اللّبيب العاقل 9834. همت والاى خود به آخرت رسيده است نخواهد
بود (در نهج البلاغه حكمت 362 در ضمن گفتار خود حضرت اين فراز را بيان داشته است،
فرقى كه دارد اين است كه جمله «أعلى همته و أدنى سهمته» بر عكس است و ترجمه چنين
مىشود: مغرورى كه از دنيا به بالاترين همت خود رسيده مانند ديگرى كه از آخرت به
كمترين حصه خود پيروز گشته است نخواهد بود).
چنين مىشود: مغرورى كه از دنيا به بالاترين همت خود رسيده
مانند ديگرى كه از آخرت به كمترين حصه خود پيروز گشته است نخواهد بود).
354- چه نزديك
است دنيا به رفتن (و زوال)، و پيرى به جوانى، و شك به تردّد (بنا بر اين آدمى بايد
نسبت به دنيا حريص نبوده، و قدر جوانى را دانسته، و در عقايد مذهبى از شك دورى
نموده كه باعث ترديد در عقيده گشته، در نتيجه ايمان ناقص بلكه زائل خواهد شد).
355- تلخى دنيا
(سبب) شيرينى آخرت خواهد شد (پس نبايد آدمى از مصائب و بليات كراهت داشته باشد).
356- همراه و
رفيق دنيا نشانه (و هدف تيرهاى) مصائب و حوادث است.
357- مثل دنيا
مانند سايه تست اگر توقف كنى بايستد و چون آن را طلب نمايى دور شود.
358- مثل دنيا
مانند ماريست كه دست ماليدن به آن نرم، و سمّ كشنده در
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 524
359- متاع
الدّنيا حطام موبئ، فتجنّبوا مرعاة، قلعتها أحظى من طمأنينتها، و بلغتها أزكى من
ثروتها 9851.
360- هلك من
استنام إلى الدّنيا، و أمهرها دينه فهو حيثما مالت مال إليها، قد اتّخذها همّه و
معبوده 10033.
361- هوّن عليك
فإنّ الأمر قريب، و الاصطحاب قليل، و المقام يسير 10039.
362- هي
الصّدود العنود، و الحيود الميود، و الخدوع الكنود 10046. اندرون آنست، فريب خورده
نادان بسوى آن ميل كرده، و خردمند عاقل از آن ترسيده و دورى مىنمايد.
359- متاع و
بهره دنيا حطامى است و با دار (يعنى در ارزش و كم قدرى مانند ريزههاى علفهايى است
كه بين راه ريخته) پس از چراگاهى كه كوچيدن از آن سودمندتر از آرام گرفتن در آن و
اكتفاء به آن (به اندازه كفاف) پاكيزهتر از ثروت آنست دورى نماييد.