ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1277
12- للكيّس في
كلّ شيء اتّعاظ 7338.
13- الكيّس
تقوى اللّه سبحانه، و تجنّب المحارم، و إصلاح المعاد 1919.
14- أكيسكم
أورعكم 2838.
15- اكيس الكيس
التّقوى 2852.
16- عزيمة
الكيّس و جدّه لإصلاح المعاد، و الاستكثار من الزّاد 6338.
17- الكيّس من
قصر آماله 733.
18- الكيّس من
عرف نفسه، و أخلص أعماله 1139.
19- كفى بالمرء
كيسا أن يعرف معايبه 7040.
20- كفى بالمرء
كيسا أن يقتصد في مآربه، و يجمل في 12- براى هر زيركى در هر چيزى پند گرفتنى است.
13- زيركى ترس
از خداى سبحان، و دورى از حرامها، و اصلاح قيامت است.
14- زيركترين
شما پارساترين شماست.
15- زيركترين
زيركى تقواست.
16- عزم و
اراده مرد زيرك، و كوشش او، براى اصلاح آخرت و توشه بسيار تحصيل كردن براى آنست.
17- زيرك كسى
است كه آرزوهايش را كوتاه كند و يا اميدهاى او كوتاه باشد.
18- زيرك كسى
است كه نفس خود را شناخته، و عملهاى خود را خالص گرداند.
19- براى زيركى
مرد (آدمى) كفايت مىنمايد اين كه عيوب خود را بداند.
20- براى زيركى
مرد (آدمى) كفايت مىكند كه در حاجتهاى خود ميانه روى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1278
مطالبه 7064.
21- كفى بالمرء
كيسا أن يغلب الهوى، و يملك النّهى 7069.
22- كفى بالمرء
كيسا أن يقف على معايبه، و يقتصد في مطالبه 7076. كرده، و در مطلبهاى خويش اجمال
بكار برد (يعنى اعتدال را مراعات كند).
21- براى زيركى
مرد كفايت مىكند كه بر خواهش غلبه كرده و مالك خرد باشد.
22- در زيركى
مرد (آدمى) كفايت مىكند آنكه بر عيوب خود واقف شده و در مطلبهاى خويش ميانه روى
كند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1279
باب اللام
لا إله إلّا اللّه
1- لا إله إلّا
اللّه عزيمة الإيمان، و فاتحة الإحسان، و مرضاة الرّحمن، و مدحرة الشّيطان 10859.
اللّؤم
1- اللّؤم
إيثار حبّ المال على لذّة الحمد و الثّناء 1846.
2- اللّؤم
مضادّ لسائر الفضائل، و جامع لجميع الرّذائل و السّوءات و الدّنايا 2177. لا إله
إلّا اللّه 1- (تتمه كلامى است از خطبه 2 نهج البلاغه كه حضرت بعد از انصرافش از
صفين در حمد و شهادت به وحدانيت خدا و غير آن ايراد كرده، مىفرمايد: پس آن) لا
إله إلّا اللّه لازمه ايمان، و گشاينده احسان (خداست به بنده خود)، و خوشنودى خداى
بسيار مهربان، و دور كردن شيطان است (و يا وسيله خوشنودى خدا و دور كردن شيطان
است).
بخيلى يا پستى 1- بخيلى يا پستى برگزيدن دوستى مال است بر
لذّت سپاس و ستايش.
2- پستى مرتبه
ضدّ تمامى فضائل، و جامع جميع رذائل و بديها و پستى هاست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1280
3- أعظم
اللّؤم، حمد المذموم 2978.
4- اللّؤم أسّ
الشّرّ 649.
5- اللّؤم
جمّاع المذامّ 646.
6- اللّؤم يوجب
الغشّ 790.
7- اللّؤم
إيثار المال على الرّجال 1324.
8- اللّؤم قبيح
فلا تجعله لبسك 1338.
9- من علامات
اللّؤم تعجيل العقوبة 9293.
10- من علامات
اللّؤم الغدر بالمواثيق 9298.
11- من علامة
اللّؤم سوء الجوار 9306.
12- من أقبح
اللّؤم غيبة الأخيار 9311.
13- من اللّؤم
أن يصون الرّجل ماله و يبذل عرضه 9344. 3- بزرگترين پستى مرتبه ستايش كردن
نكوهيده است.
4- بد كردارى و
يا بخيلى اساس بناى بدى است.
5- بخيلى يا بد
كردارى بسيار گرد آورنده نكوهشهاست.
6- بخيلى يا
مطلق بدى موجب غش خواهد گرديد.
7- دنائت و
پستى برگزيدن مال است بر مردان (يعنى آبروى مردان را فداى مال كند).
8- پستى و يا
بخيلى زشت است، آن را پوشش خود قرار مده.
9- از
نشانههاى پستى شتاب كردن در عقوبت است.
10- از
نشانههاى پستى است بىوفائى نسبت به عهد و پيمانها.
11- از نشانه
پستى بد همسايگى است.
12- از
زشتترين دنائت و پستى غيبت كردن نيكانست.
13- از دنائت و
پستى است كه مرد مالش را نگهدارى كند و آبرويش را ببخشد
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1281
14- من أعظم
اللّؤم إحراز المرء نفسه و إسلامه عرسه 9347.
15- من اللّؤم
سوء الخلق 9388.
اللئيم
1- اللّئيم إذا
بلغ فوق مقداره تنكّرت أحواله 1800.
2- اللّئيم
يجفو إذا استعطف، و يلين إذا عنّف 1824.
3- اللّئيم لا
يتبع إلّا شكله، و لا يميل إلّا إلى مثله 1920.
4- اللّئيم لا
يرجى خيره، و لا يسلم من شرّه، و لا يؤمن من غوائله 1930. (يعنى آبرو را فداى مال
كند).
14- از
بزرگترين پستى نگهدارى مرد نفس خويش و واگذاردن زن خود خواهد بود (كه براى حفظ
ناموس نكوشد).
15- از پستى
است بدى خلق.
فرومايه و پست مرتبه 1- شخص پست مرتبه چون بالاتر از اندازه
خود رسد حالات او عوض مىشود و ناخوش گردد.
2- شخص پست
مرتبه چون از او طلب مهربانى شود جفا نمايد، و هر گاه از او به عنف و تعدّى گرفته
شود نرمى كند.
3- شخص پست
مرتبه پيروى نكند مگر مانند خود را، و ميل نكند مگر بسوى مثل خود.
4- شخص پست
مرتبه نيكوئى او اميد داشته نشده، و از شرّش سلامتى نيست، و از مصيبتهاى او ايمنى
نمىباشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1282
5- اللّئيم
يدرع العار، و يؤذي الأحرار 1997.
6- اللّئيم يرى
سوالف إحسانه دينا له يقتضيه 2032.
7- اللّئيم إذا
احتاج إليك أجفاك، و إذا احتجت إليه عنّاك 2069.
8- احذر
اللّئيم إذا أكرمته، و الرّذل إذا قدّمته، و السّفلة إذا رفعته 2604.
9- اللّئيم
يعلي همّته فيما جني عليه من طلب سوء المكافاة 2034.
10- إيّاك أن
تعتمد على اللّئيم، فإنّه يخذل من اعتمد عليه 2647.
11- أصعب
المرام طلب ما في أيدي اللّئام 3044.
12- اللّئام
أصبر أجسادا 593. 5- لئيم (ناكس) ننگ را پيراهن تن خود كرده، و به آزادگان آزار
مىرساند.
6- شخص پست
مرتبه و فرو مايه احسانهاى گذشته خود را دينى دانسته كه براى خويش آن را پس گيرد.
7- شخص پست
مرتبه هر گاه بسوى تو نيازى داشته باشد تو را به زحمت انداخته، و چون تو به او
محتاج گردى به رنج اندازد تو را.
8- از آدم پست
مرتبه هر گاه كه او را گرامى گردانى، و از فرومايه زمانى كه او را مقدم دارى، و از
خسيس وقتى كه او را بلند گردانى دورى نما (يعنى نبايد آنها را مكرّم و مقدّم و
بلند كرد زيرا قابليت آن را نداشته خود را گم خواهند كرد).
9- لئيم همت
خود را در آنچه بر او جنايت شده از درخواست بدى مكافات بلند مىدارد.
10- بر تو باد
به دورى از اين كه بر لئيم اعتماد نمائى، زيرا كه او مدد نكند كسى را كه بر او
تكيه مىنمايد.
11- سختترين
خواسته طلب كردن چيزيست كه در دست مردم پست مرتبه باشد.
12- مردمان پست
و بد كردار، از نظر جسد و تن شكيباترند، اما از نظر روح و
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1283
13- اللّئيم لا
مروّة له 1012.
14- اللّئيم لا
يستحيي 1053.
15- اللّئيم من
كثر امتنانه 1261.
16- اللّئيم
إذا قدر أفحش، و إذا وعد أخلف 1529.
17- اللّئيم
إذا أعطى حقد، و إذا أعطي جحد 1533.
18- إذا حللت
باللّئام، فاعتلل بالصّيام 4012.
19- إذا بلغ
اللّئيم فوق مقداره تنكّرت أحواله 4097. نفس عاجز و ناتوان خواهند بود.
13- انسان پست
يا بخيل براى او مردانگى نيست.
14- بخيل يا
پست شرم نمىكند.
15- بخيل يا
پست مرتبه كسى است كه منت نهادن او بسيار باشد.
16- لئيم و پست
مرتبه هر گاه توانائى داشته باشد دشنام دهد و به مردم تعدى كند، و چون وعده دهد
وفا نكند.
17- لئيم هرگاه
چيزى ببخشد كينه بهم رساند (نسبت به آنكه چيزى به او داده) و چون بخشيده شود انكار
نمايد.
18- هر گاه به
بخيلان يا افراد پست مرتبه وارد شوى پس بداشتن روزه بهانه آور (يعنى بعنوان توريه
كه از روزه امساك از خوردن غذاى او را قصد كند چون طرف آدم پستى است و بدون شك مال
او ملازم با حرام هم و لو از نظر پرداخت نكردن حقوق لازمه خواهد بود، و اين كه
بعضى نوشتهاند مراد روزه مستحبى داشتن و افطار نكردن باشد ظاهرا صحيح نباشد).
19- هر گاه
ناكس زياده از قدر و مرتبه خود رسد و يا خود را بالاتر داند احوال او بنا خوشى و
بدى تغيير يابد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1284
20- إذا زادك
اللّئيم إجلالا فزده إذلالا 4130.
21- دولة
اللّئيم تكشف مساويه و معايبه 5107.
22- دولة
اللّئام مذلّة الكرام 5113.
23- دول
اللّئام من نوائب الأيّام 5116.
24- طالب الخير
من اللّئام محروم 5993.
25- ظفر
اللّئيم يردي 6043.
26- ظفر
اللّئام تجبّر، و طغيان 6045.
27- ظلّ
اللّئام نكد وبيّ 6067.
28- عادة
اللّئام المكافاة بالقبيح عن الإحسان 6238. 20- هر گاه بخيل و يا دنىّ بر تعظيم
تو افزود تو بر خوارى او بيفزا (ممكن است از اين جهت باشد كه تعظيم او براى خدا
نبوده بلكه بجهت انگيزه شهوانى است امكان دارد مكرى باشد).
21- دولت لئيم
بديها و عيبهاى او را ظاهر مىسازد.
22- دولت
لئيمان سبب ذلت و خوارى كريمان است.
23- دولتهاى
لئيمان از مصيبتهاى روزگار است.
24- طلب كننده
خير از لئيمان محروم است.
25- پيروزى
ناكس (هم خود را و هم كسى را كه بر او پيروزى يافته) به هلاكت اندازد (به خلاف
كريم كه او به پيروزى اكتفاء كرده در صدد تلافى بر نيايد).
26- پيروزى
يافتن لئيمان تكبر و طغيان نمودن است.
27- سايه
لئيمان (و لطف و احسان آنها) تيره و با دار است.
28- عادت مردم
دنىّ و پست مرتبه تلافى به زشتى است از خوبى (يعنى بجاى نيكى بدى كنند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1285
29- عادة
اللّئام الجحود 6241.
30- عادة
اللّئام قبح الوقيعة 6243.
31- عادة
اللّئام و الأغمار أذيّة الكرام و الأحرار 6246.
32- عزّ
اللّئيم مذلّة، و ضلال العقل أشدّ ضلّة 6320.
33- فرّوا كلّ
الفرار من اللّئيم الأحمق 6572.
34- فاقة
الكريم أحسن من غناء اللّئيم 6586.
35- فقد
اللّئام راحة الأنام 6587.
36- كلّما
ارتفعت رتبة اللّئيم نقص النّاس عنده، و الكريم ضدّ ذلك 7199. 29- عادت لئيمان
انكار (احسانهاى الهى و يا مردمى) است.
30- عادت
لئيمان غيبت و بدگوئى است.
31- عادت
لئيمان، و جاهلان، آزار كردن افراد بزرگ و آزادگان است.
32- عزّت لئيم
و به قدرت رسيدن او خوارى است (هم براى خود و هم براى ديگران) و گمراهى عقل
سختترين گمراهى خواهد بود (چو دزدى با چراغ آيد گزيدهتر برد كالا).
33- بتمام معنى
از لئيم احمق فرار نمائيد (يعنى با آن مصاحبت و آميزش نكنيد).
34- تهيدستى و
درويشى شخص كريم از توانگرى لئيم نيكوتر است.
35- ناياب شدن
لئيمان (و سايه آنها از سر مردم كم شدن) آسايش مردم است.
36- هر اندازه
رتبه لئيم بالا گيرد مردم در نزدش كوچك شده (و بىبهره گردند) و كريم بر خلاف آنست
(يعنى هر اندازه رتبهاش بلند گردد مردم در پيش چشمش بزرگ جلوه كنند و بهرهور
گردند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1286
37- من لؤم ساء
ميلاده 7817.
38- من كانت له
إلى اللّئام حاجة فقد خذل 9182.
39- من اللّئام
تكون القسوة 9253.
40- مصاحب
اللّؤم مذموم 9751.
41- منع الكريم
أحسن من إعطاء اللّئيم 9763.
42- يستدلّ على
اللّئيم بسوء الفعل، و قبح الخلق، و ذميم البخل 10967.
43- سنّة
اللّئام الجحود 5557.
اللّبس
1- ما بعد
التّبيين إلّا اللّبس 9613. 37- هر كه لئيم باشد ميلاد او بد خواهد بود (ممكن است
مراد اين باشد كه وقت ولادتش بد زمانى بوده كه چنين پست مرتبهاى بوجود آمده است،
علامه خوانسارى- رحمه اللّه- فرموده: ظاهر اين است كه وقت تولد را اثرى در لئيم
بودن مولود است).
38- هر كه او
را بسوى لئيمان حاجتى باشد در حقيقت خوار گرديده است.
39- از (اخلاق)
لئيمان است سخت دلى.
40- كسى كه با
لئامت همراه است (لئيم) نكوهش شده است.
41- منع كردن
(و عطا نكردن) كريم نيكوتر از دادن لئيم است (زيرا اعطاء لئيم همراه با خفت و
خوارى خواهد بود).
42- بر لئيم به
بدى كردار، و زشتى خوى، و نكوهيده بخيلى استدلال مىشود.
43- طريقه
افراد پست و فرومايه انكار وعدههاست.
اشتباه كارى 1- نيست بعد از واضح نمودن (كلام و يا احكام توسط
پيمبران و امامان) مگر
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1287
اللبن
1- اللّبن أحد
اللّحمين 1618.
اللّجوج
1- اللّجوج لا
رأي له 887.
2- ليس للجوج
تدبير 7478.
3- لا تمارينّ
اللّجوج في محفل 10203.
4- لا رأي
للجوج 10501. خلط كردن (به گونهاى كه حق از باطل تشخيص داده نشود).
شير 1- شير يكى از دو گوشت است.
لجوج 1- آدم لجوج براى او رأى و انديشهاى نخواهد بود (يعنى
رأى چنين كسى به صواب نزديك نمىباشد پس نبايد با او مشورت كرد).
2- براى كسى كه
لجاجت دارد چاره تدبيرى نيست.
3- با لجوج در
هيچ محفلى جدل مكن (زيرا زير بار نمىرود و باعث كدورت مىشود).
4- هيچ رأيى
براى لجوج نيست (زيرا مىكوشد كارش را پيش ببرد چه حق باشد و چه باطل).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1288
اللّجاج
1- اللّجاج
يكبو براكبه 1710.
2- اللّجاج
ينتج الحروب، و يوغر القلوب 1718.
3- اللّجاج
أكثر (أكبر) الأشياء مضرّة في العاجل و الآجل 3173.
4- إيّاك و
مذموم اللّجاج، فإنّه يثير الحروب 2674.
5- اللّجاج شؤم
84.
6- اللّجاج بذر
الشّرّ 359.
7- اللّجاج
يشين النّفس 375.
8- اللّجاج
مثار الحروب 406.
9- اللّجاج
ينبو براكبه 425. لجاجت 1- لجاجت سوار خود را برو در مىاندازد.
2- لجاجت و
ايستادگى بر باطل منتج جنگها شده، و دلها را كينهدار سازد (يا آنها را از خشم
افروخته كند).
3- لجاجت و
ايستادگى بر باطل بزرگترين (يا بيشترين) چيزهاست از جهت ضرر در دنيا و آخرت.
4- بر تو باد
به دورى از لجاجت ناپسند، زيرا كه آن بر مىانگيزاند جنگها را.
5- خصومت و
لجاجت ميمنت ندارد.
6- لجاجت و
ايستادگى (يا دشمنى با مردم) پاشيدن تخم بدى است.
7- لجاجت نفس
را عيبناك مىسازد.
8- دشمنى و يا
ايستادگى سبب بر انگيختن جنگها گردد.
9- لجاجت كند و
درمانده كند سوار خود را.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1289
10- اللّجاج
عنوان العطب 801.
11- اللّجاج
يعقب الضّرّ 1020.
12- اللّجاج
يفسد الرّأي 1078.
13- اللّجاجة
تورث ما ليس للمرء إليه حاجة 1542.
14- ثمرة
اللّجاج العطب 4596.
15- راكب
اللّجاج متعرّض للبلاء 5389.
16- سبب الهياج
اللّجاج 5525.
17- قد تورث
اللّجاجة ما ليس للمرء إليه حاجة 6680 18- لا مركب أجمح من اللّجاج 10737. 10-
لجاجت (و خصومت كردن) مبدأ و علامت هلاكت است.
11- لجاجت
زيانبار خواهد بود و ضرر را از عقب آورد.
12- لجاجت
انديشه را فاسد مىسازد (زيرا مىخواهد بر دشمن غالب گردد، و لذا به هر وسيلهاى
چنگ زده، و اگر زمانى حقّى را هم بگويد با عمل خود آن را بىاعتبار مىكند).
13- لجاجت چيزى
را از پى آورد كه براى انسان به سوى آن حاجتى نيست (از اقدامات و تكلّفات و مانند
آن).
14- ثمره و
ميوه لجاجت (و دشمنى و يا ايستادگى بر باطل) هلاكت است.
15- سوار لجاجت
(يعنى كسى كه لجاجت كننده است) متعرض و متصدى بلا خواهد بود.
16- سبب جنگ و
قتال لجاجت كردن است.
17- گاهى لجاجت
و ايستادگى بر باطل در عقب دارد چيزى را كه براى انسان به آن نيازى نيست (مانند
زيانهاى صورى و معنوى).
18- نيست مركبى
سركشتر از لجاجت (كه به زودى آدمى را به هلاكت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1290
الإلحاح
1- الإلحاح داعية
الحرمان 394.
2- كفى
بالإلحاح محرمة 7048.
3- كثرة
الإلحاح توجب المنع 7082.
4- كثرة إلحاح
الرّجل توجب حرمانه 7098.
5- من كثر
إلحاحه حرم 7779.
6- من ألحّ في
السّؤال أبرم 8243.
7- من ألحّ في
السّؤال حرم 8398.
8- من ألحّ في
سؤاله دعا إلى حرمانه 9136. مىاندازد).
مبالغه در طلب 1- مبالغه درخواستن و طلب، خواننده محروميت است
(البته اين عمل نسبت به مخلوقين چنين است، اما نسبت به حضرت حق بايد آدمى الحاح و
ابرام كند، زيرا هر چه مبالغه در طلب شود به استجابت مقرونتر خواهد بود).
2- براى مبالغه
در طلب كفايت مىكند محروميت.
3- الحاج زياد
باعث منع (عطاء و يا روا كردن حاجت) مىشود.
4- بسيارى
ابرام و مبالغه مرد (آدمى) موجب محروميت او خواهد شد.
5- هر كه ابرام
در حاجت او بسيار باشد محروم گردد.
6- هر كه در
سؤال مبالغه كند دلتنگ سازد.
7- هر كه در
سؤال مبالغه نمايد محروم شود.
8- هر كه در
سؤال خود مبالغه نمايد الحاح او را بسوى محروميت خواند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1291
الملاحم
1- من عرف
الأيّام لم يغفل عن الاستعداد 8942.
2- من أقعدته نكاية
الأيّام أقامته معونة الكرام 9162.
3- ما أسرع
السّاعات في الأيّام و أسرع الأيّام في الشّهور و أسرع الشّهور في السّنة و أسرع
السّنة في العمر 9637.
4- الأيّام
صحائف آجالكم فخلّدوها (فجلّدوها) أحسن أعمالكم 2409.
5- السّاعات
مكمن الآفات 336.
6- السّاعات
تنهب الأعمار (الآجال) 344، 708. روزگار فتنه 1- هر كه روزگار را بشناسد (كه براى
دولتها و اعتبارات آن ثباتى نيست) از آماده شدن (و تهيه رفتن از اين جهان) غافل
نخواهد ماند.
2- هر كه حوادث
و مصائب روزگار او را بنشاند يارى كريمان او را بپا دارد.
3- چه ساعتها
در روزها شتاب نموده، و روزها در ماهها، و ماهها در سال، و سال در عمر شتاب
مىنمايد (پس بايد عمرى را كه چنين مىگذرد به رايگان از دست نداد و از آن بهره
بردارى نمود).
4- روزها
نامههاى عمرهاى شماست، پس بهترين عملهاى خود را در آن جاويد داريد (و يا آنها را
به بهترين اعمال خود جلد كنيد).
5- ساعتها محل
پنهان شدن آفتهاست (يعنى بايد از وقت استفاده كرد كه بيهوده عمر سپرى نشود و عمل
خير از دست نرود).
6- ساعتها
اجلها يا عمرها را به غارت مىبرند (پس بايد قدر آن را دانست بيهوده تلف نشود).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1292
7- الأيّام
تفيد التّجارب 376.
8- السّاعات
تنقّص الأعمار 1067.
9- الأيّام
توضح السّرائر الكامنة 1306.
10- إنّما أنت
عدد أيّام فكلّ يوم يمضي عليك يمضي ببعضك، فخفّض في الطّلب، و أجمل في المكتسب
3874.
11- إنّما أباد
القرون تعاقب الحركات و السّكون 3884.
12- بكر السّبت
و الخميس بركة 4422.
13- زمان
العادل خير الأزمنة 5495. 7- روزها تجربهها را فائده بخشد (يعنى گذشتن آنها با
تحولات در آن تجربه آموز، و مفيد براى آزمايشها است).
8- ساعتها
عمرها را كم خواهد نمود.
9- روزها اسرار
پوشيده را آشكار مىكند (يعنى اگر كسى نخواهد به مرور ايام رسوا شود بايد بدى
نكند).
10- جز اين
نيست كه تو به شماره روزهائى، هر روزى كه بر تو مىگذرد بعض تو را مىبرد، پس در
طلب سهل انگارى نما و در كسب اعتدال را برقرار ساز.
11- جز اين
نيست كه قرنها را از پى در آمدن حركتها و سكون هلاك كرده است (يعنى گذشت زمان صد
سال، نود سال، هشتاد سال، هفتاد سال، شصت سال، پنجاه سال، چهل سال، سى سال، بيست
يا ده سال سبب هلاكت آدمى خواهد بود).
12- بامداد روز
شنبه و پنجشنبه (براى سفر و كسب تجارت و غير آن) بركت است (چنانكه از پيامبر گرامى
اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده: «اللّهمّ بارك لأمّتي في بكورها يوم
سبتها و خميسها»).
13- زمان و عهد
(پادشاه) عادل بهترين زمانهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1293
14- إنّ أوقاتك
أجزاء عمرك، فلا تنفد (فلا تنفذ) لك وقتا إلّا فيما ينجيك (في غير ما ينجيك) 3642.
15- في كلّ وقت
عمل 6458.
16- يأتي على
النّاس زمان لا يبقى من القرآن إلّا رسمه، و لا من الإسلام إلّا اسمه، مساجدهم
يومئذ عامرة من البنى (البناء)، خالية (خرّاب) عن الهدى 11044.
17- يأتي على
النّاس زمان لا يقرّب فيه إلّا الماحل، و لا يستظرف فيه إلّا الفاجر، و لا يضعّف
فيه إلّا المنصف، يعدّون الصّدقة غرما، و صلة الرّحم منّا، و العبادة استطالة على
النّاس، و يظهر عليهم الهوى، و يخفى بينهم الهدى 11045. 14- براستى كه اوقات تو
اجزاء عمر تواند، پس وقتى را براى خود صرف مكن و بسر مبر مگر در آنچه رستگارى دهد
تو را.
15- در هر وقتى
عملى است (پس نبايد هيچ وقتى را بيهوده صرف كرد).
16- (اين
فرازها در حكمت 361 نهج البلاغه ايراد گرديده است) بر مردم روزگارى خواهد آمد كه
از قرآن باقى نماند مگر نشان آن، و نه از اسلام مگر نام آن، مسجدهايشان در آن روز
از جهت بنا آباد، از هدى (و يافتن راه حق) خالى خواهد بود (و در نهج البلاغه
اضافاتى دارد: كه ساكنان آنها و آباد كنندگانشان بدترين مردم اهل زمين هستند از
آنها فتنه و آشوب بيرون آمده، و در آنان گناه جاى گيرد).
17- بر مردم
روزگارى آيد كه مقرب در آن نگردد مگر نمّام و حيلهگر (كسانى كه كارشان چغلى است)
و زيرك شمرده نمىشود مگر گنهكار، و ناتوان به حساب نيايد مگر منصف، صدقه را غرامت
و تاوان شمرده، وصله رحم را منّت، و عبادت را وسيله فخر و مباهات بر مردم، و بر
آنها هوا و خواهش آشكار گشته، و هدايت و يافتن راه حق ميانشان پنهان خواهد بود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1294
18- هدر فنيق
الباطل بعد كظوم، وصال الدّهر صيال السّبع العقور 10040.
19- و الّذي
فلق الحبّة، و برىء النّسمة، ليظهرنّ عليكم قوم، يضربون الهام على تأويل القرآن
كما بدأكم محمّد على تنزيله، ذلكم حكم من الرّحمن عليكم في آخر الزّمان 10102.
20- لا تقتحموا
ما استقبلتم من فور (نار) الفتنة و أميطوا عن سننها، و خلّوا قصد السّبيل لها
10379.
21- يعطف الهوى
على الهدى إذا عطفوا الهدى على الهوى، و يعطف 18- (تتمه كلامى است كه حضرت در
خطبه 107 در ذكر ملاحم و احوال مردم آخر زمان يا در عصر خود بيان داشته است) بعد
از خاموشى فنيق (شتر عزيز و گرامى) به صدا در آيد (طغيان و فتنه بسيار، و دعوت
كننده به راه حق كم شود) و روزگار حمله آورد، مانند حمله درنده گزنده (خونريزى
بسيار شود).
19- سوگند به
كسى كه دانه را پديد آورده و يا شكافته، و تن بنده را آفريده، هر آينه بر شما
دستهاى آشكار شوند كه سرها را بر تأويل قرآن زده چنانكه (حضرت) محمد صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم بر تنزيل قرآن ابتداء نمود، اين حكمى است از (خداى) رحمن بر شما
در آخر زمان.
20- (تتمه
كلامى است از خطبه 229 نهج البلاغه كه به ذكر ملاحم اختصاص دارد) بىفكر و بىرويه
آنچه را كه به آن رو كرده از روى فتنه (كه بر سر راه شما باشد) داخل نشويد، و از
راه آشكار آن كناره كنيد، و ميانه راه را براى آن خالى گذاريد (كه فتنه شما را فرا
نگيرد).
21- (اين
فرازها در خطبه 138- نهج البلاغه در ذكر ملاحم ايراد شده كه به ظهور حضرت قائم-
ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- اشاره گرديده چنانكه از محقق بحرانى و ابن ابى
الحديد نقل گرديده است) هواى نفس را به هدايت بر مىگرداند هنگامى كه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1295
الرّأي على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرّأي 11043.
22- نسيتم ما
ذكّرتم، و أمنتم ما حذّرتم فتاه عليكم رأيكم، و تشتّت عليكم أمركم 9990.
23- هل تنظر
(تبصر) إلّا فقيرا يكابد فقرا، أو غنيّا بدّل نعم اللّه كفرا، أو بخيلا اتّخذ
البخل بحقّ اللّه وفرا أؤ متمرّدا، كأنّ بأذنيه عن سماع (سمع المواعظ) الحكمة وقرا
10049.
24- و الّذي
بعث محمّدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بالحقّ التبلبلنّ بلبلة، و لتغربلنّ
غربلة، مردم هدايت را بر هوا برگردانند، و رأى و انديشه را به قرآن برگردانده
زمانى كه مردم قرآن را بر رأى مبدّل كرده باشند.
22- (اين فراز
تتمه كلامى است كه حضرت در وصف رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و موضوع
رهبرى و پيدايش حجاج بن يوسف و تسلط او بر مردم و مذمت آنان چنانكه در خطبه 115-
نهج البلاغه است فرموده) شما آنچه را كه به شما (در موضوع رهبرى و پيروى از امام)
تذكر داده شده فراموش كرده، و از آنچه بر حذر شديد ايمن گشته ايد، پس حيران شد بر
شما رأى شما، و پراكنده شد بر شما كار شما.
23- (تتمه
كلامى است كه حضرت در خطبه 129 نهج البلاغه در مذمت اهل عصر خود فرموده): آيا هيچ
مىبينى مگر فقيرى را كه از فقر رنج مىبرد، يا ثروتمندى را كه شكر نعمتهاى خدا را
بجا نياورده كفران مىنمايد، يا بخيلى را براى زياد كردن دارائى بحق خدا (حقوق
واجبه) بخل مىورزد، يا متمرّد و سركشى كه گويا گوشهاى او براى شنيدن حكمت و پند و
اندرزها سنگين است.
24- (اين
فرازها از فرازهاى خطبه 16- نهج البلاغه است با مختصر تفاوتى كه با مردم در وقتى
كه بعد از عثمان با حضرت بيعت نمودند فرمود:) سوگند به كسى كه محمد صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم را به حق مبعوث فرمود، هر آينه مخلوط خواهيد شد مخلوط شدنى، و
يا وسوسه خواهيد شد وسوسه شدنى (كه بار ديگر از حق و از پيروى من بيرون رويد)
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1296
و لتساطنّ سوط القدر، حتّى يعلو أسفلكم أعلاكم، و أعلاكم
أسفلكم، و ليسبقنّ سابقون، كانوا قصّروا، و ليقصّرنّ سابقون كانوا سبقوا 10143.
25- الرّعيّة
لا يصلحها إلّا العدل 1342.
26- قيل له-
عليه السلام- : إنّ أهل الكوفة لا يصلحهم إلّا السّيف، فقال- عليه السّلام- : إن
لم يصلحهم إلّا إفسادي فلا أصلحهم اللّه 3758.
27- آفة
الرّعيّة مخالفة الطّاعة 3934.
28- كم من ذي
ثروة خطير صيّره الدّهر فقيرا حقيرا 6924. و غربال شويد غربال شدنى (كه خوبان از
بدان جدا شوند و يا دوباره با غربال مخلوط شويد) و كمچه زده شويد كمچه زدنى، تا
آنكه بالا رود پائين شما بالاى شما را و بالاى شما پائين شما را و هر آينه پيش
افتادگانى چنين بودند كه تقصير و كوتاهى مىكردند پيش خواهند افتاد و همانا پيش
افتادگانى كه چنين بودند پيش افتاده بودند تقصير خواهند كرد.
25- رعيّت آنها
را اصلاح نخواهد نمود مگر عدالت (چه از جانب پادشاه و چه در ميان خودشان).
26- به حضرت
عرض شد: كه اهل كوفه (و رعيت شما) را به صلاح نياورد مگر شمشير شما، حضرت فرمود:
اگر آنها را اصلاح ننمايد مگر افساد من، (يعنى بدون جهت آنها را با شمشير بزنم كه
سبب فساد حال من شود) خداوند آنها را اصلاح نخواهد فرمود (خلاصه معنى اين است: اگر
من شمشير كشم اصلاح خواهند گرديد، ولى چون بحسب ظاهر مسلمان و تابع اماماند شرعا
كشيدن شمشير بر روى آنها جايز نيست، پس بايد به همان حال باقى باشند، و يا من عمل
حرامى انجام دهم و اصلاح حال آنها شود كه در اين صورت با افساد حال خودم ملازم
خواهد بود).
27- آفت رعيت
فرمان فرمانده و زمامدار را نبردن است.
28- چه بسيار
صاحب ثروت بسيارى كه روزگار او را فقيرى كوچك گردانيده باشد (پس نبايد به ثروت
بسيار دل خوش كرد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1297
29- كيف تبقى
على حالتك و الدّهر في إحالتك 6989.
30- من عتب على
الدّهر طال معتبه 8570.
31- ما قال
النّاس لشيء طوبى إلّا و قد خبأ له الدّهر يوم سوء 9616.
32- إنّكم في
زمان القائل فيه بالحقّ قليل، و اللّسان فيه عن الصّدق كليل، و اللّازم فيه للحقّ
ذليل، أهله متعكّفون على العصيان، مصطلحون على الإدهان، فتاهم عارم، و شيخهم آثم،
و عالمهم منافق، و قاريهم ممارق، لا يعظّم صغيرهم كبيرهم، و لا يعول غنيّهم فقيرهم
3857.
33- إنّكم
ستعرضون على سبّي و البراءة منّي، فسبّوني، و إيّاكم و البراءة 29- چگونه بر حالت
خود باقى مىمانى در صورتى كه روزگار در تغيير دادن تست 30- هر كه روزگار را عتاب
و سرزنش كند ملامت او طولانى گردد (زيرا هميشه چنين سرزنشهائى وجود دارد و اسباب
آن فراهم است).
31- مردم از
براى چيزى طوبا (خوشا و پاكيزهتر) نگفتهاند جز آنكه روزگار براى آن روز بدى را
پنهان كرده است به گونهاى كه خوشا بر طرف شود و تلافى به اندوه گردد).
32- براستى شما
در زمانى هستيد كه گوينده حق در آن كم، و زبان در آن از راستى كند، و ملازم حق
(يعنى كسى كه از حق جدا نمىشود) خوار، اهل آن بر گناه و معصيت محبوس، و با يكديگر
بر سستى و غش و نفاق صلح كرده، جوانهايشان بدخو، و پيرانشان گنهكار، و عالم آنها
منافق، و خواننده ايشان (از دين) بيرون رونده، كوچكشان بزرگ خود را احترام ننموده،
و ثروتمندشان فقير خود را مخارج نمىدهد.
33- براستى كه
شما بزودى بر دشنام دادن، و بىزارى نسبت به من عرضه مىشويد، مرا سبّ نمائيد، ولى
از بيزارى از من بر حذر باشيد (از اين روايت و روايات
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1298
منّي 3858.
34- قد أصبحنا
في زمان عنود، و دهر كنود، يعدّ فيه المحسن مسيئا، و يزداد الظّالم فيه عتوّا
6704.
35- قد تواخى
النّاس على الفجور، و تهاجروا على الدّين، و تحاببوا على الكذب، و تباغضوا على
الصّدق 6706.
36- فاتّقوا
اللّه تقيّة من أنصب الخوف بدنه، و أسهر التّهجّد غرار نومه، و أظمأ الرّجاء هواجر
يومه 6591.
37- فيا عجبا و
مالي لا أعجب من خطاء هذه الأمّة (الفرق) على ديگر مانند «اما السبّ فسبّونى فانه
لي زكاة و لكم نجاة و اما البراءة فمدّوا الأعناق» استفاده مىشود كه جهت حفظ جان
از راه تقيه انسان مىتواند اگر مجبور شود به اولياء خدا فحش گويد و سب نمايد، ولى
اگر به برائت و بيزارى رسد بايد به كشته شدن براى حفظ كيان اسلام تن داده و تقيه
جايز نيست).
34- ما در
زمانى كه مخالفت حق شود، و روزگارى كه كفران نعمت شود صبح نمودهايم، در آن
نيكوكار گنهكار شمرده شده و ستمكار در آن بيش از حد ستم و تكبر مىنمايد.
35- در حقيقت
مردم بر گناه كارى برادر يكديگر شدهاند، و بر ديندارى از يكديگر جدا گشته، و بر
دروغ با يكديگر دوست شده، و بر راستى دشمن شدهاند.
36- (اين جمله
نيز از فقرات خطبه شريفه غرّاء است) پس از خدا بترسيد ترسيدن كسى كه ترس بدنش را
رنجور ساخته، و نماز شب (و شب زنده دارى او) خواب اندك او را بيدار كرده، و اميد
(به بهشت و ثواب) ميانههاى روز او را تشنه گردانيده است.
37- (اين
فرازها چنانكه در نهج البلاغه خطبه 87 مىباشد تتمه كلامى است كه آن حضرت بيان
فرموده است) پس شگفتا و چگونه من در شگفت نباشم از خطا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1299
اختلاف حججها في دياناتها (دينها)، لا يقتصّون أثر نبيّ، و لا
يقتدون بعمل وصيّ، و لا يؤمنون بغيب، و لا يعفّون عن عيب، يعملون في الشّبهات، و
يسيرون في الشّهوات، المعروف فيهم ما عرفوا، و المنكر عندهم ما أنكروا، مفزعهم في
المعضلات إلى أنفسهم، و تعويلهم في المبهمات على آرائهم، كأنّ كلّا (كلّ امرىء)
منهم إمام نفسه، قد أخذ فيما يرى بغير و ثيقات بيّنات، و لا أسباب محكمات 6607.
38- قد صرتم
بعد الهجرة أعرابا، و بعد الموالاة أحزابا 6679.
39- قد ذهب
منكم الذّاكرون، و المتذكّرون، و بقي النّاسون كارى اين امت با اختلاف حجّتهاى
ايشان (و با وجود حجتهاى مختلف و گوناگون مانند كتاب خدا و سنت پيغمبر و امام
معصوم) در ديندارى، طريقه پيمبرى را پيروى نكرده، و به كردار وصى اقتداء ننموده، و
به غيبى (مانند معاد و بهشت و دوزخ و امثال آن) ايمان نياورده، و از عيبى (و
گناهى) باز نايستادهاند، در شبههها (و آنچه لازم است در آن تحقيق كنند) عمل
كرده، و در خواهشها (و گرد آنها گر چه حرام باشند) مىگردند، معروف (و آنچه طبق
خواهش آنهاست) چيزى خواهد بود كه مىشناسد، و منكر چيزى است كه آن را انكار
نمايند، پناه آنان در مشكلات بسوى نفسهايشان بوده (در صورتى كه بايد به امام معصوم
مراجعه كنند) و اعتمادشان در مبهمات بر رأيهاى خودشان است، گويا هر يك از آنها
امام و پيشواى خود بوده (به تحقيق چنگ زده به خيال خود از ادلّه به حلقههاى محكمى
و ريسمانهاى استوارى چنانكه در نهج البلاغه است) و در حقيقت در آنچه مىبيند به
غير سندهاى روشن و اسباب محكم چنگ زده است.
38- در حقيقت
شما بعد از مهاجرت از كفر به اسلام اعرابى و بعد از دوست شدن، حزب و طوائف و قبائل
شدهايد.
39- در حقيقت
از ميان شما ياد كنندگان (خدا و يا مرگ) و بياد آورندگان رفته
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1300
و المتناسون 6688.
40- قد قادتكم
أزمّة الحين، و استغلقت على قلوبكم أقفال الرّين 6689.
41- قد تصافيتم
على حبّ العاجل و رفض الآجل 6490.
42- قد صار دين
أحدكم لعقة على لسانه، صنيع من فرغ من عمله، و أحرز رضى سيّده 6492.
43- قد خاضوا
بحار الفتن، و أخذوا بالبدع دون السّنن، و توغّلوا الجهل، و اطّرحوا العلم 6701.
44- لا تيأس من
الزّمان إذا منع، و لا تثق به إذا أعطى، و كن منه على أعظم الحذر 10302. اند، و
فراموش كاران، و كسانى كه خود را به فراموشى زدهاند باقى ماندهاند.
40- در حقيقت
شما را مهارهاى هلاكت كشيده، و قفلهاى چركين (و زنگهاى گناه) بر دلهايتان بسته شده
(كه خيلى باز شدنش مشكل است).
41- در حقيقت
بر دوستى دنيا و ترك آخرت با يكديگر دوست با صفا شده ايد.
42- در حقيقت
دين يكى از شما (حضرت تعيين نفرموده تا به رسوائى كشيده شود) دين كمى (مانند آنچه
با كمچه از غذا فرا گيرند) بر زبانش (كه به دل سرايت نكرده) گرديده مانند عمل كسى
كه از عملش فارغ گشته (و ديگر تكليفى ندارد و خود را مكلّف نمىپندارد) و رضايت
مولايش را احراز نموده است.
43- در حقيقت
در درياى فتنهها فرو رفته، و بدعتها را بجاى سنتها فرا گرفته و در جهل پنهان
شده، و علم را كنار انداختهاند.
44- از روزگار
هر گاه (بخششهايش را) منع كرد مأيوس مباش، و چون عطا كرد به آن اعتماد مكن، و از
آن بر عظيمترين حذر باش (چون با رو آوردن آن اعتبارى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1301
45- إنّ الدّهر
يجري بالباقين، كجريه بالماضين، ما يعود ما قد ولّى، و لا يبقى سرمدا ما فيه، آخر
فعاله كأوّله، متسابقة أموره متظاهرة أعلامه، لا ينفكّ مصاحبه من عناء و فناء و
سلب و حرب 3693.
46- إنّ الدّهر
موتر قوسه، لا تخطي سهامه و لا تؤسى جراحه، يرمي الصّحيح بالسّقم، و النّاجي
بالعطب 3694.
47- الدّهر
موكّل بتشتيت الألّاف 1173.
48- ساعة ذلّ
لا تفي بعزّ الدّهر 5580.
49- ساهل
الدّهر ما ذلّ لك قعوده و لا تخاطر بشيء رجاء أكثر منه 5623. نيست گاهى آدمى را
به نكبت هر چه تمامتر مىكشاند).
45- براستى كه
روزگار به بازماندگان جريان دارد، چنانكه در گذشتگان جارى بوده، آنچه در حقيقت پشت
كرده بر نخواهد گشت، و آنچه در آن هميشگى و پاينده است باقى نخواهد ماند، آخرين
كار آن مانند اول آنست، كارهايش بر يكديگر پيشى گيرنده، و نشانههاى آن يكديگر را
پشتيبان، مصاحب و يارش از رنج و فنا و ربودن مال و هلاك و بدبختى جدا نمىشود.
46- براستى كه
روزگار كمان خود را چله كرده و با تير آماده ساخته، تيرهايش خطا نرفته، و
جراحتهايش مداوا نمىشود، تندرست را به بيمارى، و و رستگار را به هلاكت خواهد
انداخت.