23- سبب زائل
شدن نعمت كفران نعمت است.
24- در هر
نعمتى پاداشى است (چه از طرف خدا باشد و يا از سوى مخلوق).
25- هر نعمت
دنيا هلاكت (و يا منشأ هلاكت) است.
26- هر نعمتى
كه از آنها بديگران احسان شود از ربوده شدن و زوال مأمون بوده، و از تغييرات محكم
نگه داشته شده است.
27- هر چه نعمت
جاهل نيكو شود قباحت و زشتى او در باب آن نعمت زياد مىشود (چون شكر آن را نخواهد
نمود).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1428
28- لير عليك
أثر ما أنعم اللّه به عليك 7358.
29- لن يقدر
أحد أن يستديم النّعم بمثل شكرها و لا يزينها بمثل بذلها 7443.
30- من عدّد
نعمه محق كرمه 7958.
31- من استعان
بالنّعمة على المعصية فهو الكفور 8455.
32- من كثرت
نعم اللّه عليه كثرت حوائج النّاس إليه (فإن قام فيها بما أوجب اللّه سبحانه عليه
فقد عرّضها للدّوام و إن منع ما أوجب اللّه سبحانه فيها فقد عرّضها للزّوال) 8752
8600. 28- بايد بر تو نشان آنچه خداوند به آن بر تو انعام و احسان كرده ببيند
(يعنى خداوند به تو داده هم مصرف خود و اهل و عيالت كن و هم بديگران احسان نما).
29- هرگز احدى
توانائى ندارد كه نعمتها را بمثل شكر آن پاينده دارد و آنها را زينت نمىدهد بمثل
بذل و بخشش آنها.
30- هر كه
نعمتهاى او (خدا) را بشمارد كرم او را باطل ساخته است (يعنى بكريمى او معتقد نيست
(زيرا كه نعمتهاى خدا قابل شماره نيست چنانكه فرموده: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ
اللَّهِ لا تُحْصُوها مرحوم علامه خوانسارى چنين معنى كرده: هر كه نعمتهاى خود را
بشمارد كرم خود را باطل ساخته است).
31- هر كه
بوسيله نعمت بر معصيت يارى جويد پس او بسيار كفران كننده است.
32- هر كه
نعمتهاى خدا بر او فراوان شود حاجتهاى مردم بسوى وى بسيار گردد (پس بايد در قضاء
حوائج بكوشد) پس اگر در آنها به آنچه خداى سبحان بر او واجب نموده (از شكر و
پرداختن حقوق واجبه و مانند آن) قيام نمايد آنها را در معرض دوام و پايندگى در
آورده است، و اگر در آنها آنچه خداى سبحان واجب نموده است جلوگيرى نمايد (شكر
ننموده و حقوق را نپردازد) آنها را در معرض زوال قرار داده
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1429
33- من بسط يده
بالإنعام حصّن نعمته من الانصرام 8659.
34- من أوسع
اللّه عليه نعمة (نعمه) وجب عليه أن يوسّع النّاس إنعاما 9111.
35- من النّعم
الصّديق الصّدوق 9247.
36- من كمال
النّعمة التّحلّي بالسّخاء و التّعفّف 9316.
37- ما حصّنت
النّعم بمثل الإنعام بها 9546.
38- ما حرست
النّعم بمثل الشّكر 9548.
39- ما أعظم
نعم اللّه سبحانه في الدّنيا و ما أصغرها في نعم الآخرة 9594. است.
33- هر كه دست
خود را به نعمت دادن و احسان بگشايد نعمت خود را از بريده شدن (و قطع آن) نگهدارى
كند.
34- هر كه
خداوند بر او نعمتى يا نعمتهاى خود را وسعت دهد بر او واجب است كه احسان و انعامى
را بر مردم وسعت دهد.
35- از
نعمتهاست دوست راستگو.
36- از كمال
نعمت است بسخاوت و عفت زيور يافتن.
37- نعمتها به
چيزى بمثل انعام به آن (و صرف آن در مصارف خودش) محكم نگه داشته نخواهد شد.
38- نعمتها
بچيزى مانند شكر حفظ و حراست نخواهد گرديد.
39- چه چيز
نعمتهاى خداى سبحان را در دنيا بزرگ نموده، و چه آنها را در قبال نعمتهاى آخرت
كوچك ساخته است (البته نعمتهاى دنيا با همه بزرگيش با نعمتهاى اخروى كه از هر نقص
و عيبى برى هستند قابل مقايسه نخواهد بود).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1430
40- ما أقرب
النّعيم من البؤس 9623.
41- ما أنعم
اللّه على عبد نعمة فظلم فيها إلّا كان حقيقا أن يزيلها عنه 9710.
42- نعم
الجهّال كروضة على مزبلة 9956.
43- نعمة لا
تشكر كسيّئة لا تغفر 9959.
44- نعم اللّه
سبحانه أكثر من أن تشكر إلّا ما أعان اللّه عليه و ذنوب ابن آدم أكثر من أن تغفر
إلّا ما عفا اللّه عنه 9978.
45- نسأل اللّه
سبحانه لمنّته تماما و بحبله اعتصاما 9979.
46- لا تضع
نعمة من نعم اللّه سبحانه عندك و لير عليك أثر ما أنعم اللّه به 40- چه نزديك است
نعمت بسختى و نياز شديد (پس نبايد فريب آن را خورد).
41- خداوند بر
بندهاى نعمتى را انعام و احسان ننموده كه در آن ستم كند (يا بنفس و يا بديگران)
جز آنكه سزاوار است بر خدا كه آن را از او زائل و برطرف سازد.
42- نعمتهاى
نادانها مانند باغى است بر اطراف مزبله (كه ميوه و خرمى دارد، اما از تعفن و بوى
بد خالى نيست).
43- نعمتى كه
شكر نشود مانند گناهى است كه آمرزيده نمىشود.
44- نعمتهاى
خداى سبحان بيشتر از آنست كه شكر شود، مگر آنچه خداوند بر آن كمك كند، و گناهان
پسر آدم بيشتر از آنست كه آمرزيده شود مگر آنچه را كه خداوند از آن عفو نمايد.
45- از خداى
سبحان تمامى منت و نعمت و چنگ زدن بريسمان او را مسئلت داريم (اين نيز تتمه كلامى
است از خطبه 185 نهج البلاغه كه در وصف منافقين ايراد فرموده است و در آنجا چنين
دارد: «و نسأله لمنته تماما و بحبله اعتصاما»).
46- هيچ نعمتى
را از نعمتهاى خداى سبحان كه در نزد تست ضايع مكن
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1431
عليك 10357.
47- لا تحاط
النّعم إلّا بالشّكر 10608.
48- يا ابن آدم
إذا رأيت اللّه سبحانه يتابع عليك نعمه فاحذره و حصّن النّعم بشكرها 10997.
49- أقلّ ما
يجب للمنعم أن لا يعصى بنعمته 3268.
50- إنّ من
النّعمة تعذّر المعاصي 3395.
التنغيص
1- بقدر
السّرور التّنغيص 4255.
2- لا لذّة
بتنغيص 1498. (و در غير مصرف آن صرف منما) و بايد بر تو اثر آنچه خداوند بسبب آن
بر تو انعام نموده ديده شود.
47- نعمتها
نگاه داشته نمىشوند مگر با شكر.
48- آى پسر آدم
هر گاه ديدى كه خداى سبحان نعمتهاى خود را بر تو پى در پى مىكند از آن حذر نما
(و بترس مبادا استدراج باشد) و نعمتها را بشكر آن نگهدارى كن.
49- كمترين
چيزى كه براى نعمت دهنده واجب است انجام گيرد آنست كه با نعمت او گناه نشود و يا
در مقابل نعمتش نافرمانى نشود.
50- براستى كه
از جمله نعمت مقدور نشدن گناهان است (كه آدمى نتواند گناهى كند).
تيره كردن 1- به اندازه شادمانى است مكدّر ساختن (يعنى هر
اندازه خوشى بيشتر باشد تكدّر عيش بيشتر گردد).
2- هيچ لذّتى
با تيره كردن لذّت نيست (بلكه لذّت آنست كه از تيرگى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1432
النفرة
1- كلّ شيء
ينفر من ضدّه 6865.
2- عرّجوا عن
طريق المنافرة و ضعوا تيجان المفاخرة 6311.
النفس و محاسبتها
1- النّفس
الكريمة لا تؤثّر فيها النّكبات 1555.
2- النّفس
الشّريفة لا تثقل عليها المؤنات 1556.
3- النّفس
الدّنيّة لا تنفكّ عن الدّنائات 1557.
4- إزراء
الرّجل على نفسه برهان رزانة عقله و عنوان وفور فضله 2006. و كدورت جدا باشد مانند
لذائذ اخروى).
نفرت و جدايى 1- هر چيزى از دشمن خود نفرت دارد (بنا بر اين
دانا از نادان و نادان از دانا و... متنفر است).
2- از راه
پراكندگى و جدائى ميل كنيد (و بطريق وحدت برويد) و تاجهاى مفاخرت و خود فروشى را
كنار بگذاريد (يعنى فخر و مباهات نكنيد، خاكى و بىآلايش باشيد).
نفس و محاسبه 1- در نفس گرامى اثر نمىكند مصيبتها.
2- بر نفس شريف
گران نيست صرف كردن مال.
3- نفس پست از
كارهاى پست مرتبه جدا نمىشود.
4- نكوهش كردن
(يا عيب نمودن) مرد بر نفس خود دليل پا بر جا بودن عقل و نشانه بسيارى فضل اوست.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1433
5- النّفوس
طلقة لكن أيدى العقول تمسك أعنّتها عن النّحوس 2048.
6- الرّاضي عن
نفسه مغبون و الواثق بها مفتون 1902.
7- الرّاضي عن
نفسه مستور عنه عيبه، و لو عرف فضل غيره كساه (لساءه) ما به من النّقص و الخسران
2088.
8- النّفس
الأمّارة المسوّلة تتملّق تتملّق المنافق، و تتصنّع بشيمة الصّديق الموافق، حتّى
إذا خدعت و تمكّنت تسلّطت تسلّط العدوّ، و تحكّمت تحكّم العتوّ، فأوردت موارد
السّوء 2106.
9- أكرم نفسك
ما أعانتك على طاعة اللّه 2322.
10- أهن نفسك
ما جمحت بك إلى معاصي اللّه 2323. 5- نفسها رها شده است، ولى دستهاى خردها
عنانهاى آنها را از بدبخت شدن (و يا از ضلالتها و گمراهىها) نگاه مىدارد.
6- راضى از نفس
خود مغبون، و اعتماد كننده بر نفس بفتنه افتاده است.
7- هر كه از
نفس خود خوشنود باشد عيب او از او پوشيده شده است، و اگر برترى غير خود را تشخيص
دهد به او بپوشاند آنچه در اوست از كمى و زيان (و يا دلگير سازد او را آنچه در
اوست از نقص و خسران).
8- نفس اماره
مسوّله (فرمانده و آرايشگر) همچون چاپلوسى منافق تملق كرده است، و بشيوه دوست
موافق احسان مىنمايد، تا آنكه هرگاه فريب داد، و متمكن شد همچون تسلط دشمن مسلط
گشته، و مانند حكم كردن متكبر و از حد گذر تحكّم مىنمايد، پس صاحبش را در جايگاه
بدى وارد مىسازد.
9- نفس خويش را
تا مادامى كه تو را بر طاعت و فرمانبردارى خدا يارى كند گرامى دار.
10- نفس خود را
مادامى كه تو را بسوى معاصى خدا برد خوار دار.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1434
11- اتّق اللّه
في نفسك، و نازع الشّيطان قيادك، و اصرف إلى الآخرة وجهك، و اجعل للّه جدّك 2407.
12- أكرم نفسك
عن كلّ دنيّة و إن ساقتك إلى الرّغائب فإنّك لن تعتاض عمّا تبذل من نفسك عوضا
2428.
13- اجعل من
نفسك على نفسك رقيبا و اجعل لآخرتك من دنياك نصيبا 2429.
14- أقبل على
نفسك بالإدبار عنها (أعني أن تقبل على نفسك الفاضلة المقتبسة من نور عقلك الحائلة
بينك و بين دواعي طبعك، و أعني بالإدبار الإدبار عن نفسك الأمّارة بالسّوء
المصافحة بيد العتوّ) 2434. 11- در باره نفس خود از خدا بترس، و زمام را از دست
شيطان دركش، و روى خود را بسوى آخرت بگردان، و كوشش خود را براى خدا قرار ده.
12- نفس خود را
از هر صفت پست گرامى دار گر چه تو را بسوى عطاهاى بسيار كشد، براى اين كه تو از
آنچه از نفس خود بذل نمائى عوضى را نخواهى يافت (آرى وقتى انسان بسبب صفت پستى
بىآبرو شد و خوار و ذليل گرديد چه كارى عوض آبرو و عزّت از دست رفته قرار خواهد
گرفت).
13- از نفس
خويش بر نفس خود نگهبانى قرار ده، و براى آخرتت از دنياى خود بهره و نصيبى مقرّر
نما.
14- بر نفس خود
به پشت گردانيدن از آن اقبال كن، قصد من چنين است كه بر نفس فاضله روشنى گيرنده از
نور عقل، حائل ميان تو و خواهشهاى طبعت رو آورى، و قصدم از پشت گردانيدن، پشت
گردانيدن از نفس امّاره بسيار فرمانفرماى به بدى، و دست دهنده بدست تكبر و تجاوزگر
از حدّ است (بنا بر اين انسان بايد نسبت به نفس اول رو آور، و نسبت بنفس دوم رو
گردان باشد، و چنين كارى خواسته آن بزرگوار و ساير پيشوايان و رهبران بزرگ الهى
خواهد بود).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1435
15- امنع نفسك
من الشّهوات تسلم من الآفات 2440.
16- أنصف من
نفسك قبل أن ينتصف منك، فإنّ ذلك أجلّ لقدرك، و أجدر برضا ربّك 2456.
17- املكوا
أنفسكم بدوام جهادها 2489.
18- اشغلوا
أنفسكم بالطّاعة، و ألسنتكم بالذّكر، و قلوبكم بالرّضا فيما أحببتم و كرهتم 2498.
19- اقمعوا هذه
النّفوس، فإنّها طلعة إن تطيعوها تزغ بكم إلى شرّ غاية 2559.
20- المعرفة
بالنّفس أنفع المعرفتين 1675.
21- إيّاك أن
ترضى عن نفسك فيكثر السّاخط عليك 2642. 15- نفس خود را از شهوات باز دار، تا از
آفتها سالم مانى.
16- پيش از اين
كه از تو داد بستانند از نفس خود داد بستان (يعنى اگر نزد تو از ديگرى حقى است
بپرداز پيش از آنكه در دنيا و يا در آخرت از تو حكومت حق بستاند) كه چنين كارى
براى قدر و مقام تو بزرگتر، و به خشنودى پروردگارت سزاوارتر است.
17- نفسهاى خود
را با پيكار هميشگى آن مالك شويد، پيوسته با آن در جنگ باشيد.
18- نفسهاى خود
را بفرمانبردارى، و زبانهايتان را بذكر، و دلهايتان را بخشنودى در آنچه دوست داشته
و ناخوش داريد مشغول سازيد.
19- اين نفسها
را بكوبيد، زيرا كه آنها نگهبانند، اگر آنها را پيروى نمائيد شما را به بدترين
عاقبتى (از جاى خود بجانب هوا و هوس خود) بر مىكنند.
20- شناسائى
نسبت بنفس سودمندترين دو معرفت است.
21- بر تو باد
بدورى از اين كه از نفس خود راضى گردى، براى اين كه بر تو خشمناك بسيار گردد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1436
22- إيّاك و
الثّقة بنفسك فإنّ ذلك من أكبر مصائد الشّيطان 6678.
23- ألا إنّه
ليس لأنفسكم ثمن إلّا الجنّة، فلا تبيعوها إلّا بها 2764.
24- أكبر
البلاء فقر النّفس 2965.
25- أزرى بنفسه
من ملكته الشّهوة، و استعبدته المطامع 3176.
26- أقوى
النّاس أعظمهم سلطانا على نفسه 3187.
27- أعجز
النّاس من عجز عن إصلاح نفسه 3189.
28- أعظم
النّاس سلطانا على نفسه من قمع غضبه و أمات شهوته 3259.
29- إنّ
النّفوس إذا تناسبت ايتلفت 3393. 22- بر تو باد بدورى از اعتماد بنفس خود، زيرا
كه چنين كارى از بزرگترين دامهاى شيطان است.
23- آگاه باش،
كه براى نفسهاى شما بهائى جز بهشت نيست، پس آنها را نفروشيد مگر به آن.
24- بزرگترين
بلاء تهيدستى نفس است (از اعمال صالحه و ذخائر اخرويّه).
25- نفس خويش
را عيبناك نموده كسى كه خواهش او را مالك گرديده، و طمعها او را بنده ساخته است.
26- قويترين
مردم بزرگترين آنهاست از نظر تسلّط بر نفس خويش.
27-
ناتوانترين مردم كسى است كه از اصلاح نفس خود عاجز گردد. (يعنى بايد كوشيد نفس
اصلاح شود و گرنه عجز و ناتوانى آدمى ثابت خواهد شد).
28- بزرگترين
مردم از نظر تسلّط بر نفس خود، كسى است كه خشم خود را كوبيده، و خواهش خويشتن را
بميراند.
29- براستى كه
نفسها هر گاه متناسب در آيند (در خوبى يا بدى) الفت گيرند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1437
30- إنّ
لأنفسكم أثمانا، فلا تبيعوها إلّا بالجنّة 3473.
31- إنّ من باع
نفسه بغير الجنّة، فقد عظمت عليه المحنة 3474.
32- إنّ هذه
النّفوس طلعة، إن تطيعوها تنزع بكم إلى شرّ غاية 3485.
33- إنّ طاعة
النّفس و متابعة أهويتها أسّ كلّ محنة و رأس كلّ غواية 3486.
34- إنّ النّفس
أبعد شيء منزعا، و إنّها لا تزال تنزع إلى معصية في هوى 3487.
35- إنّ هذه
النّفس لأمّارة بالسّوء فمن أهملها جمحت به إلى المآثم 3489. 30- براستى كه براى
نفسهاى شما بها و ثمنهائى است، پس آنها را نفروشيد مگر به بهشت.
31- براستى كسى
كه نفس خود را بغير بهشت بفروشد، پس در حقيقت بر او رنج و محنت بزرگ شود (معلوم
است كسى كه گرفتار جهنم گرديد داراى چه رنجى خواهد بود).
32- براستى كه
اين نفسها نگهبانانند، اگر آنها را فرمان بريد شما را بسوى بدترين عاقبت از جاى
خود كننده، و بكارهاى بد مىكشانند.
33- براستى كه
فرمان بردارى نفس و پيروى از خواهشهاى آن اصل بناى هر محنت و رنج، و رأس هر گمراهى
است.
34- براستى كه
نفس دورترين چيزيست از نظر كندن از جا (و بردن بسوى خواهشها و هوسها) و بدرستى كه
آن پيوسته انسان را بسوى معصيت مشتاق نموده (يا بسوى نافرمانى در خواهشى مىكند).
35- براستى كه
اين نفس هر آينه فرمان دهنده به بدى است، پس هر كه آن را
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1438
36- إنّ نفسك
لخدوع، إن تثق بها يقتدك الشّيطان إلى ارتكاب المحارم 3490.
37- إنّ النّفس
لأمّارة بالسّوء و الفحشاء، فمن ائتمنها خانته، و من استنام إليها أهلكته، و من
رضي عنها أوردته شرّ الموارد 3491.
38- إنّ المؤمن
لا يمسي و لا يصبح إلّا و نفسه ظنون عنده، فلا يزال زاريا عليها، و مستزيدا لها
3493.
39- إنّ النّفس
لجوهرة ثمينة من صانها رفعها و من ابتذلها وضعها 3494.
40- إنّ النّفس
الّتي تطلب الرّغائب الفانية لتهلك في طلبها، و تشقى في منقلبها 3527. واگذارد (و
با آن پيكار ننمايد) بر او غلبه كرده، و او را بسوى گناهان خواهد برد.
36- براستى كه
نفس فريب دهنده است، اگر به آن اعتماد كردى تو را شيطان بسوى ارتكاب حرامها
مىكشاند.
37- براستى كه
نفس هرآينه فرمانده به بدى و افعال زشت است، پس هر كه آن را امين دانست به او
خيانت نمايد، و كسى كه از جانب آن آرامى طلبد نابودش سازد، و هر كه از آن خوشنود
باشد او را به بدترين جايگاه فرود آمدن فرود آورد.
38- براستى كه
مؤمن روزگار را بشب نرسانيده و شبانگاه را صبح نكرده مگر آنكه نفسش نزد او متّهم
(يا ضعيف و كم شرم) باشد، و پيوسته آن را عيب كننده بوده، و زيادتى و افزونى مرتبه
را براى آن طلب كند.
39- براستى كه
نفس گوهر گرانبهائى است هر كه آن را نگهدارى كند (و آن را به تحصيل فضائل تربيت
نمايد) آن را بلند گردانده، و كسى كه به ابتذال كشاند آن را پست گرداند آن را.
40- براستى
نفسى كه عطاهاى فانى شونده را (رغائب دنيويه) دنبال مىنمايد
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1439
41- إنّ النّفس
الّتي تجهد في اقتناء الرّغائب الباقية لتدرك طلبها، و تسعد في منقلبها 3528.
42- إنّ النّفس
حمضة، و الأذن مجّاجة، فلا تجبّ فهمك بالإلحاح على قلبك، فإنّ لكلّ عضو من البدن
استراحة 3603.
43- إنّ نفسك
مطيّتك، إن أجهدتها قتلتها، و إن رفقت بها أبقيتها 3643.
44- إنّك إن
أخللتها بشيء من هذا التّقسيم فلا تقوم نوافل تكتسبها هر آينه در طلب آن به هلاكت
مىرسد، و در بازگشتش بدبخت مىگردد (در آخرت).
41- براستى
نفسى كه در بدست آوردن عطاهاى بسيار باقيه (رغائب اخروى) مىكوشد، هر آينه مطلب
خود را يافته، و در بازگشت خود نيكبخت خواهد گرديد.
42- براستى كه
نفس چرنده است (چنانكه شتر خواهش خوردن گياههاى شور و تلخ را دارد نفس مشتاق چريدن
و اشتغال بخواهشهاى خود است) و گوش بر گرداننده بوده (و حفظ و نگهدارى نمىكند بعد
از مكدر و ملول شدن نفس) پس فهم خود را بوسيله الحاح و اصرار بر قلبت قطع مكن و يا
اجابت منما، زيرا كه براى هر عضوى از بدن استراحتى است (خلاصه معنى اين مىشود كه
نفس را نبايد خيلى در تفكر و تعلم زحمت داد، زيرا كه ملول و خسته مىشود، در نتيجه
گوش نمىپذيرد و پس مىدهد بنا بر اين تا نفس اقبال دارد، و كام با استراحت دل و
اعضاء منافات ندارد، بايد از آن كار كشيد، و گر نه در صورت سلب استراحت آدمى بليد
خواهد شد و درس و مطالعه و زحمت نتيجه عكس خواهد داشت).
43- براستى كه
نفس شتر سوارى تست، اگر آن را زائد بر طاقتش بار كنى مىكشى آن را، و اگر با آن
مدارا نمائى باقى دارى آن را (پس بايد به اندازه از آن كار كشيد كه ملول و مكدّر
نشود).
44- براستى اگر
تو بچيزى از اين تقسيم اخلال كنى، پس نوافلى كه آن را
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1440
بفرائض تضيّعها 3644.
45- الاشتغال
بتهذيب النّفس أصلح 1319.
46- الثّقة
بالنّفس من أوثق فرص الشّيطان 1466.
47- استدراك
فساد النّفس من أنفع التّحقيق 1480.
48- اشتغالك
بمعائب نفسك يكفيك العار 1483.
49- إن لم تردع
نفسك عن كثير ممّا تحبّ مخافة مكروهه سمت بك الأهواء إلى كثير من الضّرر 3722.
50- إنّك إن
ملّكت نفسك قيادك، أفسدت معادك، و أوردتك بلاء لا كسب مىنمائى با واجباتى كه آن
را ضايع مىسازى برابرى نمىنمايد (يعنى زائد بر طاقت بمستحبات عمل كردن سبب تضييع
واجبات گشته، و شكى نيست در اين كه نوافل انجام شده با واجبات از دست رفته مساوى
نخواهد بود).
45- به تهذيب و
پاكيزه كردن نفس مشغول شدن، و آن را از صفات بد و افعال ناپسند پاك ساختن اصلح
است.
46- بر نفس
اعتماد نمودن (و معتقد بودن كه موفقيت از جانب اوست و يا اهل اشتباه نيست و راه
صحيح مىرود) از محكمترين فرصتهاى شيطان است.
47- تلافى و
تدارك فساد نفس (و آن را بصلاح آوردن) از سودمندترين تحقيق است.
48- پرداختن به
عيبهاى نفس خود تو را از عار (شرم از گفتن بدى ديگران و يا از بدى كردن و تدارك
ننمودن و يا گفتن عيب مردم) كفايت مىكند.
49- اگر نفس
خود را از بسيارى از آنچه دوست دارى باز ندارى از ترس ناشايستگى آن آرزوها و
خواهشها تو را بسوى بسيارى از زيان بلند كند و تو را به ضررهاى فراوان مبتلا خواهد
نمود.
50- براستى كه
تو اگر نفس خود را مالك بر عنان خود گردانى (بگونهاى كه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1441
ينتهي، و شقاء لا ينقضي 3791.
51- إنّكم إن
أطعتم أنفسكم نزعت بكم إلى شرّ غاية 3850.
52- إنّما أنت
كالطّاعن نفسه ليقتل ردفه 3867.
53- إذا أخذت
نفسك بطاعة اللّه أكرمتها، و إن ابتذلتها (بذلتها) في معاصيه أهنتها 4085.
54- إذا صعبت
عليك نفسك فاصعب لها تذلّ لك و خادع نفسك عن نفسك تنقد لك 4107.
55- إذا رغبت
في صلاح نفسك فعليك بالاقتصاد، و القنوع، و التّقلّل 4172. بهر طرف كه خواهد تو را
بكشاند) معاد خود را تباه ساختى، و تو را ببلائى كه نهايت ندارد، و به بدبختى كه
منقضى نشود وارد خواهد ساخت.
51- براستى اگر
شما نفسهاى خود را فرمان بريد شما را به بدترين عاقبت از جا كنده و حركت دهد.
52- جز اين
نيست، تو مانند كسى هستى كه نفس خود را براى اين كه همرديف خويش را بكشد ضربت زند.
53- هر گاه
نفست را در طاعت خدا بكار گرفتى، آن را گرامى داشتى، و اگر در نافرمانى او آن را
كار فرمائى، خوارش ساختى.
54- هرگاه نفست
بر تو سركشى كند پس تو هم در مقابل آن سركشى نما (و خود را سخت نشان ده) رام تو
خواهد گرديد، و با نفس خويش از نفس خود خدعه و مكر كن، تا تو را اطاعت نمايد.
55- هر گاه در
صلاح حال نفس خود رغبت نموده و مايل باشى، پس بر تست به ميانه روى، و راضى بودن به
قسمت، و كم نمودن مؤنه.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1442
56- بالمجاهدة
صلاح النّفس 4319.
57- تولّوا من
أنفسكم تأديبها و اعدلوا بها عن ضرارة عاداتها 4522.
58- تقاض نفسك
بما يجب عليها تأمن تقاضي غيرك لك، و استقص عليها تغن عن استقصاء غيرك 4526.
59- و قال في
حقّ من ذمّه: تغلبه نفسه على ما يظنّ، و لا يغلبها على ما يستيقن، قد جعل هواه
أميره، و أطاعه في سائر أموره 4550.
60- جرّب نفسك
في طاعة اللّه بالصّبر على أداء الفرائض و الدّؤب في إقامة النّوافل و الوظائف
4731. 56- در جهاد كردن (با نفس و همچنين با دشمن) صلاح حال نفس است (زيرا با
جهاد آدمى فرمانبردار خدا شود و چون مطيع و منقاد الهى گرديد نفس بصلاح آيد).
57- تأديب
نفسهاى خود را بر گردن گيريد، و متولّى شويد، و آنها را از حرص عادتهايشان
برگردانيد، (و بعادتهاى خوب عادت دهيد).
58- از نفس خود
آنچه بر آن واجب است طلب نما (يعنى از آن بازخواست كن و بحساب آن برس) تا آنكه از
طلب ديگرى (در قيامت) ايمن گردى، و بر آن استقصاء نما و تقاضا را بنهايت برسان تا
آنكه از استقصاء غير خود بىنياز گردى (يعنى قبل از آنكه بحسابت رسند كاملا بحساب
نفس خويش برس و گرنه از روز حساب ايمن نخواهى ماند).
59- (آن
بزرگوار در حق كسى كه او را نكوهش كرده فرموده:) نفس او بر آنچه گمان مىكند بر او
غلبه كرده، و بر نفسش بر آنچه يقين مىداند (مانند اطاعت خدا و رسول) غلبه
نمىنمايد، در حقيقت خواهش خود را امير و فرمانده خويش قرار داده، و آن را در همه
امور و يا در باقى كارهايش پيروى كرده است.
60- نفس خود را
در طاعت خدا با صبر بر انجام فرائض و رنج كشيدن در بپا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1443
61- حاسبوا
أنفسكم تأمنوا من اللّه الرّهب، و تدركوا عنده الرّغب 4894.
62- حاسب نفسك
لنفسك فإنّ غيرها من الأنفس لها حسيب غيرك 4926.
63- حاسبوا
أنفسكم قبل أن تحاسبوا و ازنوها قبل أن توازنوا 4933.
64- حاسبوا
أنفسكم بأعمالها، و طالبوها بأداء المفروض عليها، و الأخذ من فنائها لبقائها، و
تزوّدوا و تأهّبوا قبل أن تبعثوا 4934.
65- حلّوا
أنفسكم بالعفاف، و تجنّبوا التّبذير و الإسراف 4946.
66- خير
النّفوس أزكاها 4980. داشتن نوافل و وظيفهها و سنتهاى مقررّى تجربه و آزمايش
نما.
61- حساب
نفسهاى خود كشيد، تا از ترس خدا ايمن باشيد، و آنچه را كه رغبت داريد (مانند بهشت
و نعمتها) نزد او بدست آوريد.
62- نفس خود را
براى نفس خود محاسبه نما (و بديگران نپرداز) زيرا غير آن از نفسها برايشان
حسابگرى غير تو هست (يعنى نيازى به تفحص و محاسبه تو نسبت به آنها نمىباشد).
63- نفسهاى
خويش را پيش از آنكه محاسبه شويد محاسبه كنيد، و قبل از آنكه سنجيده شويد آنها را
بسنجيد.
64- نفسهاى خود
را بعملهاى آنها محاسبه نمائيد، و آنها را به انجام دادن آنچه بر آنها واجب گرديده
مطالبه كنيد، و از سراى فانى آنها براى سراى باقى آنها برگيريد، و قبل از آنكه بر
انگيخته شويد توشه بر گرفته و آماده شويد.
65- نفسهاى خود
را بپارسائى زينت داده، و از تبذير و اسراف دورى گزينيد.
66- بهترين
نفسها پاكيزهترين آنهاست، (از گناهان و اخلاق بد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1444
67- خذ من نفسك
لنفسك، و تزوّد من يومك لغدك، و اغتنم غفو (عفو) الزّمان، و انتهز فرصة الإمكان
5046.
68- خادع نفسك
عن العبادة، و ارفق بها (و لا تقهرها)، و خذ عفوها، و نشاطها، إلّا ما كان مكتوبا
من الفريضة، فإنّه لا بدّ من أدائها 5064.
69- خذوا من
أجسادكم تجودوا بها على أنفسكم و اسعوا في فكاك رقابكم قبل أن تغلق رهائنها 5065.
67- (عملهاى خير را) از نفس خود براى نفس خود (و از براى آخرت خويش) فرا گير، و
از امروز خود براى فردايت توشه برگير، و خواب و يا چرت و پينكى زمان را (كه گويا
روزگار خوابيده و چرت مىزند و از تو غافل شده و گرنه تو را مىربود و حيات و
سلامت و موفقيت را از تو مىگرفت) و يا در گذشتن و عفو زمان را (كه فعلا تو را
بخشيده و بر تو تنگ نگرفته) غنيمت دان، و فرصت كار خير را از دست مده و از آن
استفاده كن.
68- نفس خويش
را نسبت بنوافل و عبادت فريب ده (يعنى كارى كن كه بعبادت مايل گردد) و با آن نرمى
كن و آن را مجبور مساز و زيادتى و يا گذشت و نشاط آن را فرا گير و منتظر باش (در
هنگام كسالت و خستگى آن را بعبادت مشغول مساز) مگر آنچه را كه از واجب نوشته شده
كه از گذاردن آن چارهاى نيست (مانند نماز حتى در وقت كسالت بايد آنها را انجام
داد).
69- از بدنهاى
خود گرفته، به آنها بر نفسهاى خود بخشش نمائيد، (يعنى پيكرها را با رياضت اطاعت و
عبادت لاغر سازيد و بدين وسيله روح را تقويت و نيرومند كنيد) و در آزاد كردن
گردنهاى خود بشتابيد قبل از آنكه گروهاى آنها مستحق شود (يعنى پيش از آنكه گروها
را كسى ببرد كه گردنها در نزد او گرو است، مراد اين است كه خداوند از ما عمل
خواسته، اگر عمل كرديم آنچه ما گرو گذاشتيم خود مالك شويم، و گرنه خدا مالك آن شود
اگر بخواهد عذاب كند مىتواند و حجت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1445
70- خالف نفسك
تستقم و خالط العلماء تعلم 5090.
71- خدمة
النّفس صيانتها عن اللّذّات، و المقتنيات، و رياضتها بالعلوم و الحكم، و اجتهادها
(إجهادها) بالعبادات و الطّاعات، و في ذلك نجاة النّفس 5098.
72- دواء
النّفس الصّوم عن الهوى و الحمية عن لذّات الدّنيا 5153.
73- ذروة
الغايات لا ينالها إلّا ذوو التّهذيب و المجاهدات 5190.
74- ذلّ في
نفسك و عزّ في دينك و صن آخرتك و ابذل دنياك 5192.
75- ذلّلوا
أنفسكم بترك العادات، و قودوها إلى فعل الطّاعات، و حمّلوها أعباء المغارم، و
حلّوها بفعل المكارم، و صونوها عن دنس را تمام نموده است).
70- با نفس خود
مخالفت نما تا مستقيم شوى، و با علماء آميزش كن تا دانا گردى.
71- به نفس
خدمت نمودن نگهداشتن آنست از لذّتها، و اندوخته شده ها، و رياضت آن بعلوم و
حكمتها، و در نهايت جدّيت واداشتن آنست بعبادتها و طاعتها، و در اين عمل است نجات
و رستگارى نفس.
72- دواى نفس
باز ايستادن از خواهش، و پرهيز از لذّتهاى دنياست.
73- به
بلنديهاى غايات و پايان امور نخواهد رسيد مگر صاحبان تهذيب نفوس و مجاهدتها (يعنى
كسانى به قلّههاى مقصود رسند كه نفس را مهذب ساخته و با آن جهاد كنند).
74- خوار باش
در نفس خود (يعنى در مقابل خدا نفس خود را ذليل ساز و عزيز باش در دينت، و آخرت
خويش را نگه دار، و دنيايت را ببخشاى (يعنى به آن اهميّت مده در آخرت جدّى باش).
75- نفسهاى خود
را بترك عادات رام كنيد، و آنها را بفعل طاعات
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1446
المآثم 5199.
76- ذلّل نفسك
بالطّاعة، و حلّها بالقناعة، و خفّض في الطّلب، و أجمل في المكتسب 51201.
77- رحم اللّه
امرأ الجم نفسه عن معاصي اللّه بلجامها، و قادها إلى طاعة اللّه بزمامها 5218.
78- رحم اللّه
امرأ قمع نوازع نفسه إلى الهوى فصانها، و قادها إلى طاعة اللّه بعنانها 5219.
79- ردع النّفس
عن الهوى الجهاد الأكبر 5393.
80- ردع النّفس
عن الهوى هو الجهاد النّافع 5395.
81- ردع النّفس
عن زخارف الدّنيا ثمرة العقل 5399.
82- ردع النّفس
عن تسويل الهوى ثمرة النّبل 5400. بكشانيد، و سنگينى ديون و وامهاى مردم را بر
عهده گرفته بپردازيد، و آنها را به انجام كارهاى نيكو آرايش داده، و از چركى
گناهان نگهدارى كنيد.
76- نفس خود را
بطاعت و فرمانبردارى از خدا رام كنيد، و آن را بقناعت زيور ساخته، و در طلب دنيا
سهل انگارى نموده، و در كسب تأنى و اجمال را بكار بر.
77- خداوند
رحمت كند مردى را كه نفس خويش را از معاصى خدا بلجام مناسب آن لجام كند، و بمهار
مناسب آن آن را بسوى طاعت الهى بكشاند.
78- خداوند
رحمت كند مردى را كه ميل كنندههاى نفس خود را بسوى هوا مغلوب ساخته، و آنرا نگه
دارد، و بعنان مناسب آن آن را بسوى طاعت الهى بكشاند.
79- باز داشتن
نفس از خواهش، جهاد بزرگتر است.
80- باز داشتن
نفس از خواهش آن، جهاد سودمند است.
81- باز داشتن
نفس از زخارف و آرايشهاى دنيا ثمره عقل است.
82- باز داشتن
نفس از زينت دادن خواهش (و يا گمراه ساختن آن) ثمره تندى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1447
83- ردّ عن
نفسك عند الشّهوات و أقمها على كتاب اللّه عند الشّبهات 5406.
84- ردع النّفس
و جهادها عن أهويتها يرفع الدّرجات و يضاعف الحسنات 5407.
85- رضاك عن نفسك
من فساد عقلك 5412.
86- رضا العبد
عن نفسه مقرون بسخط ربّه 85440.
87- رضا المرء
عن نفسه برهان سخافة عقله 5441.
88- سبب صلاح
النّفس العزوف عن الدّنيا 5528.
89- سياسة
النّفس أفضل سياسة و رياسة العلم أشرف رياسة 5589. زيركى و نجابت است.
83- از نفس خود
(بدى و عذاب و عقاب را) در نزد خواهشها برگردان، و آن را بر كتاب خدا (و طبق حكم
آن) در نزد شبههها بر پا دار.
84- باز داشتن
نفس و جهاد كردن با آن در باره خواهشهاى آن درجه و مرتبهها را بالا برده، و حسنات
را دو چندان مىگرداند. (مرحوم علامه خوانسارى گويد ظاهر اين است كه معنا چنين
باشد باز داشتن نفس از خواهشهاى آن، و جهاد نفس، درجات را بالابرده و حسنات را
زياد مىكند).
85- رضا و
خوشنودى تو از نفس خود از فساد عقلت مىباشد (زيرا محض عجب و خود بينى است).
86- خوشنودى
بنده از نفس خويش با خشم پروردگارش همراه است (زيرا چنين صفتى خود محورى و خود
بينى خواهد بود).
87- خوشنودى
مرد (آدمى) از نفس خود دليل سبكى عقل اوست.
88- سبب صلاح
نفس (و عدم فسادش) بىرغبتى در دنياست.
89- تربيت و
كامل نمودن نفس افزونترين سياست، و رياست علم (يعنى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1448
90- شرّ الفقر
فقر النّفس 5722.
91- شرّ الأمور
الرّضا عن النّفس 5723.
92- صلاح
النّفس قلّة الطّمع 5797.
93- صلاح
النّفس مجاهدة الهوى 5805.
94- ضلال
النّفوس بين دواعي الشّهوة و الغضب 5910.
95- ثمرة
المحاسبة صلاح النّفس 4656.
96- زنوا
أنفسكم قبل أن توازنوا (توزنوا) و حاسبوها قبل أن تحاسبوا، و تنفّسوا من (قبل) ضيق
الخناق (و انقادوا) قبل عنف السّياق 5509. رياستى كه بوسيله علم بدست آيد)
بالاترين رياست است.
90- بدترين
درويشى تهيدستى نفس است (از اعمال خير و از آنچه سبب رستگارى او گردد).
91- بدترين
كارها خوشنودى از نفس است (كه همان عجب و خود بينى خواهد بود).
92- صلاح نفس و
سلامت آن كمى طمع است.
93- صلاح نفس
پيكار با هوا و هوس است.
94- گمراهى
نفسها ميان خوانندههاى خواهش و خشم است (يعنى تنها سببش اين است كه شهوت و يا
غضب آن را بكارى دعوت كند).
95- ثمره بحساب
خود رسيدن اصلاح حال نفس است.
96- نفسهاى
خويش را پيش از آنكه سنجيده شويد، بسنجيد، و آنها را قبل از آنكه محاسبه گرديد
محاسبه كنيد، و از تنگى گلو پيش از سختى جان كندن گشايش دهيد (يعنى حال خود را قبل
از فرا رسيدن مرگ اصلاح نمائيد، تا مرگ بر شما سخت نگردد، (در نهج البلاغه خطبه 89
چنين دارد: «و تنفّسوا قبل ضيق الخناق، و انقادوا قبل...»).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1449
97- قيّدوا
أنفسكم بالمحاسبة و املكوها بالمخالفة 6794.
98- من حاسب
نفسه ربح 7808.
99- من حاسب
نفسه سعد 7887.
100- من تعاهد
نفسه بالمحاسبة أمن فيها المداهنة 8080.
101- من حاسب
نفسه وقف على عيوبه و أحاط بذنوبه و استقال الذّنوب و أصلح العيوب 8927.
102- طوبى لمن
كان له من نفسه شغل شاغل عن النّاس 5950.
103- طوبى لمن
سعى في فكاك نفسه قبل ضيق الأنفاس و شدّة الإبلاس 5951.
104- طوبى لمن
ذلّ في نفسه و عزّ بطاعته و غني بقناعته 5966. 97- نفسهايتان را بمحاسبه در بند
كشيد، و آنها را بمخالفت مالك شويد.
98- هر كه نفس
خويش را بحساب كشد سود كند.
99- هر كه
بحساب نفس خود رسد نيكبخت گردد.
100- هر كه نفس
خود را بمحاسبه بازرسى كند (و آن را بازخواست كند) از مداهنه و سستى و كاهلى در آن
ايمن گردد (چون وقتى نفس فهميد بحساب كشيده مىشود مجبور خواهد شد كه بوظيفه عمل
كند).
101- هركه
محاسبه نفس خود كند بر عيبهايش واقف گشته، و به گناهانش احاطه پيدا نموده، و از
خدا طلب عفو از گناهان كند، و عيبها را اصلاح فرمايد.
102- خوشا بحال
كسى كه براى او از نفسش شغلى است كه او را از مردم باز دارد (يعنى آن اندازه
باصلاح نفس مشغول است كه بديگرى نمىرسد).
103- خوشا بحال
كسى كه در آزادى نفس خود پيش از تنگ شدن نفسها و سختى نوميدى يا حيرانى در وقت
مرگ كوشا باشد.
104- خوشا بحال
كسى كه در نزد نفس خود خوار، و بفرمانبردارى خويش
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1450
105- طوبى لمن
كان له من نفسه شغل شاغل، و النّاس منه في راحة، و عمل بطاعة اللّه سبحانه 5978.
106- طوبى لنفس
إدّت إلى ربّها فرضها 5981.
107- طهّروا
أنفسكم من دنس الشّهوات تدركوا رفيع الدّرجات 6020.
108- ظلم نفسه
من عصى اللّه و أطاع الشّيطان 6057.
109- ظلم نفسه
من رضي بدار الفناء عوضا عن دار البقاء 6064.
110- عوّد نفسك
الجميل فإنّه يجمل عنك الأحدوثة و يجزل لك المثوبة 6229. عزيز، و بقناعت خويشتن
توانگر باشد.
105- خوشا بحال
كسى كه براى او از نفسش شغلى باشد كه او را از مردم باز دارد، و مردم از او در
آسايش بوده و بفرمانبردارى از خداى سبحان عمل نمايد.
106- خوشا بحال
نفسى كه واجب خود را در برابر پروردگارش انجام دهد.
107- نفسهاى
خويش را از آلودگيهاى خواهشها پاك سازيد، تا پلههاى بلند و مرتبههاى عالى را
دريابيد.
108- ستم بر
نفس كرده كسى كه خدا را نافرمانى نموده، و پيروى شيطان كند.