گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

الإقدام

1-  لا تقدم على ما تخشى العجز عنه 10182.

2-  لا تغلق بابا يعجزك افتتاحه 10192.

الاقتداء

1-  إذا علوت فلا تفكّر فيمن دونك من الجهّال، و لكن اقتد بمن فوقك من العلماء 4092. 16-  (در تمام امور حدّ و مرز خود را مراعات نما حتى در ورود به مجالس و) بسوى بالاترين جا در مجلس شتاب مكن (كه صدر نشين شوى) زيرا جائى كه بالا برده شوى بهتر از جائى است كه از آن پائين آورده شوى (آرى بعضى خيال مى‏كنند اگر بالاى مجلس بنشينند در انظار بزرگ مى‏شوند ولى غافلند كه به كلى از آن مختصر مقامى كه دارند منحطّ خواهند گرديد).

اقدام كردن 1-  بر چيزى كه عجز از آن را مى‏ترسى اقدام مكن.

2-  درى را كه باز كردنش تو را ناتوان مى‏سازد مبند.

پيروى كردن 1-  هر گاه بلند مرتبه گردى پس در كسى كه از نادانها پست‏تر از تو است فكر مكن، و ليكن به كسى كه از علماء و دانشمندان كه بالاتر از تست اقتداء نما (يعنى انسان بايد در كسب صفات نيكو و اخلاق حسنه به بالاتر از خويش بنگرد و از آنها

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1175

2-  إذا أنكرت من عقلك شيئا فاقتد برأي عاقل يزيل ما أنكرته 4156.

القرآن

1-  القرآن أفضل الهدايتين 1664.

2-  أحسنوا تلاوة القرآن فإنّه أنفع (أحسن) القصص، و استشفوا به فإنّه شفاء الصّدور 2543.

3-  اتّبعوا النّور الّذي لا يطفأ، و الوجه الّذي لا يبلى، و استسلموا، و سلّموا لأمره، فإنّكم لن تضلّوا مع التّسليم 2544.

4-  أفضل الذّكر القرآن، به تشرح الصّدور و تستنير السّرائر 3255. پيروى نمايد).

2-  هر گاه بعقل خود چيزى را (از مهّمات دنيوى و يا در علوم و مسائل اخروى) درك نكردى و يا نشناختى پس برأى عاقلى كه برطرف سازد آنچه را كه تو آن را انكار مى‏نمودى و يا در شبهه بودى اقتدا نما.

قرآن 1-  قرآن افزون‏ترين دو هدايت است (يكى هدايت سفراء الهى و ديگر هدايت خود قرآن).

2-  نيكو كنيد خواندن قرآن را، زيرا كه آن بهتر يا سودمندترين گفتار و قصه هاست، و از آن طلب شفا نموده، پس براستى كه ان شفاى سينه‏هاست.

3-  از نورى كه خاموش نمى‏گردد، و چهره‏اى كه كهنه نمى‏شود پيروى كنيد، و اطاعت كرده و تسليم امر آن شويد، زيرا كه با تسليم و قبول فرمان آن هرگز گمراه نخواهيد شد.

4-  افزون‏ترين ذكر قرآن است، بوسيله آن سينه‏ها (معارف دقيقه و علوم را) فهميده و يا كشف نموده و يا گشوده شود، و پوشيده‏ها روشن مى‏گردد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1176

5-  إنّ القرآن ظاهره أنيق، و باطنه عميق، لا تفنى عجائبه، و لا تنقضي غرائبه، و لا تكشف الظّلمات إلّا به 3578.

6-  إنّ هذا القرآن هو النّاصح الّذي لا يغشّ، و الهادي الّذي لا يضلّ، و المحدّث الّذي لا يكذب 3591.

7-  تدبّروا آيات القرآن و اعتبروا به فإنّه أبلغ العبر 4493.

8-  تعلّموا القرآن فإنّه ربيع القلوب، و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور 4541.

9-  تمسّك بحبل القرآن و انتصحه، و حلّل حلاله، و حرّم حرامه، 5-  براستى كه قرآن ظاهرش نيكو، و باطنش عميق (يعنى علوم و معارف آن بسيار كه دست نيرومند هر فردى به ته آن نخواهد رسيد) عجائب آن زائل نشده، و غرائب آن تمام نمى‏شود (يعنى هر چه انسان كاوش كند هر روز و هر دفعه چيز ديگرى را از آن كشف خواهد كرد) و تاريكى‏هاى جهالت و ضلالت گشوده نمى‏شود مگر بسبب آن.

6-  براستى كه اين قرآن: پند گو (يا صاف و خالصى) است كه غش نمى‏كند، و رهنمائى است كه گمراه نمى‏نمايد، و سخنگو و محدّثى است كه دروغ نمى‏گويد.

7-  در آيات قرآن تدبر و تفكر نموده، و به آن عبرت بگيريد، زيرا كه آن رساترين عبرت‏هاست (جهتش اين است كه قرآن مشتمل بر حالات گذشتگان و پرهيزگاران و ساير كسانى است كه داراى صفات حميده و خصال پسنديده بوده، و از طرفى نتيجه افكار و اعمال زشت ستمكاران و جباران و گنهكاران و سركشان و طاغوتيان و امثال آنها را نيز بيان خواهد نمود).

8-  قرآن را بياموزيد، زيرا كه آن بهار دلهاست (يعنى چنانكه بهار زمينها و درختان را حيات مى‏بخشد قرآن هم دلها را حيات بخش خواهد بود) و به نور آن طلب شفاء كنيد، زيرا كه آن شفاء سينه‏هاست.

9-  به ريسمان و حبل قرآن دست زن، و نصيحت آن را بپذير، و حلالش را

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1177

و اعمل بعزائمه و أحكامه 4563.

10-  جمال القرآن البقرة و آل عمران 4751.

11-  و قال-  عليه السّلام-  في ذكر القرآن: شافع مشفّع و قائل مصدّق 5788.

12-  ظاهر القرآن أنيق، و باطنه عميق 6068.

13-  عليكم بهذا القرآن، أحلّوا حلاله، و حرّموا حرامه، و اعملوا بمحكمه، و ردّوا متشابهه إلى عالمه، فإنّه شاهد عليكم، و أفضل ما به توسّلتم 6157. حلال، و حرام آن را حرام دانسته، و به واجب‏ها و احكام آن عمل نما.

10-  زيبائى قرآن بقره و آل عمرانست (نقل شده كه اين دو سوره را «زهراوين» گويند يعنى دو سوره روشن، مرحوم علّامه خوانسارى فرموده ظاهر اين است كه اين به اعتبار كمال بلاغت آنهاست).

11-  حضرت در ذكر قرآن و وصف آن فرموده: شفاعت كننده‏ايست پذيرفته شده، و گوينده‏ايست تصديق شده (و در خطبه‏اى كه از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مقدمه تفسير صافى و غير آن نقل شده «ما حل مصدّق» نقل گرديده (يعنى در باره كسى كه به آن عمل ننمايد نزد خدا سعايت كند، و لذا بعضى‏ها آن را به معناى دشمن جدال كننده معنى كرده‏اند).

12-  ظاهر قرآن خوش آيند، و باطن آن عميق است (يعنى افكار بشرى به آن نرسد).

13-  بر شما باد به اين قرآن، حلالش را حلال، و حرام آن را حرام دانسته و به محكم آن (و آياتى كه معانى آنها واضح است) عمل نمائيد و متشابه (و آياتى كه معانى آنها واضح نيست و داراى احتمالاتى است) آن را به داناى آن برگردانيد (تا او هر چه حكم كرد عمل كنيد) زيرا كه آن (قرآن) بر شما گواه، و افزونتر چيزيست كه به آن‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1178

14-  في القرآن نبأ ما قبلكم، و خبر ما بعدكم، و حكم ما بينكم 6521.

15-  كفى بالقرآن داعيا 7028.

16-  ليكن سميرك القرآن 7389.

17-  ليس لأحد بعد القرآن من فاقة، و لا لأحد قبل القرآن غنى 7495.

18-  من أنس بتلاوة القرآن لم توحشه مفارقة الإخوان 8790.

19-  من اتّخذ قول اللّه دليلا هدي إلى الّتي هي أقوم 8814.

20-  من شفع له القرآن يوم القيمة شفّع فيه، و من محل به صدّق عليه 9047. متوسل خواهيد شد.

14-  در قرآنست خبر آنچه پيش از شما بوده، و خبر آنچه بعد از شما، و حكم آنچه در ميان شما واقع مى‏شود (كه از اين گفتار بطور كامل استفاده خواهد شد كه حجت خدا پيغمبر و امام از تمام وقايع و حوادث گذشته و حال و آينده مطّلعند، چون عالم بقرآنند و قرآن حاوى همه آنها خواهد بود).

15-  براى قرآن كفايت مى‏كند خواندن براه راست.

16-  بايد سخنگوى تو در شب قرآن باشد.

17-  براى احدى بعد از قرآن حاجتى نبوده، و براى احدى قبل از قرآن توانگرى نيست.

18-  هر كه به تلاوت قرآن انس گيرد جدائى برادران او را به وحشت نيندازد.

19-  هر كه گفتار خدا (قرآن) را رهنماى خود اتخاذ نمايد به آنچه محكمتر باشد هدايت گردد (يعنى به بهترين راه راهنمائى شود).

20-  هر كه در روز قيامت قرآن شافع او باشد شفاعت آن پذيرفته شود، و كسى كه قرآن از او شكايت كند در آنچه گويد تصديق شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1179

21-  ما آمن بما حرّمه القرآن من استحلّه 9631.

22-  ما جالس أحد هذا القرآن إلّا قام بزيادة، أو نقصان، زيادة في هدي، أو نقصان في عمى 9680.

23-  قال في ذكر القرآن: نور لمن استضاء به، و شاهد لمن خاصم به، و فلج لمن حاجّ به، و علم لمن وعى و حكم لمن قضى 9994.

24-  في وصف القرآن: هو الّذي لا تزيغ به الأهواء، و لا تلتبس به الشّبه و الآراء 10047.

25-  في وصف القرآن: هو الفصل ليس بالهزل، هو النّاطق بسنّة العدل، 21-  به آنچه قرآن آن را حرام فرموده است ايمان نياورده كسى كه آن را حلال شمارد (يعنى شخص مسلمان و مؤمن بايد حرام قرآن را حرام و حلال آن را حلال داند، نه مانند افرادى همچون... كه متعه، و امثال آن را كه قرآن حلال دانسته حرام داند كه آنها اصلا ايمان نياورده‏اند).

22-  هيچ كسى از شما با اين قرآن همنشينى نكند جز آنكه بر خيزد با زيادتى و نقصانى زيادتى در هدايت يا كمى و نقصان در كورى (و ضلالت).

23-  (تتمه كلامى است از خطبه 189 نهج البلاغه با مختصر تفاوتى كه در باره عظمت خدا و پيغمبر و قرآن بيان داشته است فرموده): نورى است براى كسى كه روشنى جويد به آن، و گواهى است براى كسى كه دشمنى نمايد به آن، و پيروزيست براى كسى كه غلبه كند به آن، و علمى است براى كسى كه نگه دارد (حقايق و معارف را) و حكمى است براى كسى كه قضاوت نمايد.

24-  در توصيف قرآن فرموده است: آن چيزيست كه خواهشها بسبب آن به باطل مايل ننموده، و شبهه‏ها و انديشه‏ها مشتبه نمى‏گردند (زيرا كه قرآن در هر باب و در هر موضوعى حق و باطل را از يكديگر جدا سازد).

25-  در وصف قرآن فرموده است: آن جدا كننده (حق از باطل) و هزل (و شوخى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1180

و الآمر بالفضل، هو حبل اللّه المتين، و الذّكر الحكيم، هو وحي اللّه الأمين، و حبله المتين، و هو ربيع القلوب، و ينابيع العلم، و هو الصّراط المستقيم، هو هدى لمن ائتمّ به، و زينة لمن تحلّى به، و عصمة لمن اعتصم به، و حبل لمن تمسّك به 10050.

26-  لا تستشفينّ بغير القرآن، فإنّه من كلّ داء شاف 10316.

27-  و قال في وصف القرآن: لا تفنى عجائبه، و لا تنقضي غرائبه، و لا تنجلي الشّبهات إلّا به 10810.

28-  أهل القرآن أهل اللّه و خاصّته 1468. و بازى) نيست، آن گويا به طريقه عدل و امر كننده به افزونى (و به چيزى كه سبب آن شود) آن ريسمان استوار (و رشته محكم پيوستگى) خدا و ذكر و ياد حكيم است، آن وحى امين (كه از خطا و غلط محفوظ است) خدا (و يا وحى خداى امين است) و ريسمان متين، و بهار دلها و چشمه‏هاى علم است، و آنست راه مستقيم، و آن براى كسى كه به آن اقتدا كند هدايت بوده، و براى كسى كه به آن زيور يابد زينت گرديده و براى كسى كه به آن چنگ زند عصمت بوده، و براى هر كه به آن دست زند ريسمانى خواهد بود.

26-  هرگز به غير قرآن شفا مجوئيد، زيرا كه آن از هر دردى شفا دهنده خواهد بود.

27-  (از فرازهاى خطبه 18 نهج البلاغه است كه در مذمّت اختلاف علماء در فتوى فرموده تا مى‏رسد به اينجا كه (در وصف قرآن مى‏فرمايد: عجائب آن تمام نشده، و غرائب (و علوم و معارف عجيبه غريبه) آن به آخر نرسيده، و شبهه‏ها گشوده نمى‏شود مگر بوسيله آن.

28-  اهل قرآن اهل خدا و خواص اويند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1181

القريب

1-  قد يبعد القريب 6620.

التقرب إلى اللّه

1-  التّقرّب إلى اللّه تعالى بمسألته، و إلى النّاس بتركها 1801.

2-  اجعل شكواك إلى من يقدر على غناك 2473.

3-  تقرّب إلى اللّه سبحانه بالسّجود و الرّكوع و الخضوع لعظمته و الخشوع (الخنوع) 4560.

5-  لا يقرّب من اللّه سبحانه إلّا كثرة السّجود و الرّكوع 10888. نزديك 1-  گاهى نزديك دور مى‏گردد (چه امور دنيايى باشد يا غير آن و ممكن است مراد رحم باشد كه گاهى رحم بيگانه مى‏شود).

نزديك شدن بخدا 1-  به خداى تعالى نزديك گشتن به درخواست از او، و به مردم به ترك سؤال است.

2-  شكايت خود را بسوى كسى ببر كه بر توانگرى تو قادر باشد.

3-  به خداى سبحان نزديك شو، كه خداوند نزديك شوندگان بسوى خويش را نزديك (خود) خواهد گردانيد.

4-  به خداى سبحان بوسيله سجده، و ركوع، و پستى نمودن براى عظمت و بزرگى او، و فروتنى نزديك شو.

5-  (چيزى آدمى را) بخداى سبحان نزديك نمى‏گرداند مگر كثرت سجود

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1182

الإقرار و الاعتراف بالذّنب

1-  ما أخلق من عرف ربّه أن يعترف بذنبه 9639.

2-  نعم شافع المذنب الإقرار 9937.

3-  لا اعتذار أمحى للذّنب من الإقرار 10671.

4-  يستثمر العفو بالإقرار أكثر ممّا يستثمر بالاعتذار 11014.

5-  الاعتراف شفيع الجاني 2207.

6-  الإقرار اعتذار 179.

إقراض اللّه

1-  من أقرض اللّه جزاه 8072. و ركوع.

اقرار و اعتراف 1-  چه شايسته و سزاوار است كسى كه پروردگارش را مى‏شناسد آنكه بگناه خود اعتراف و اقرار نمايد (كه بهترين وسيله براى آمرزش خواهد بود).

2-  خوب شفاعت كننده گنهكار است اقرار (و اعتراف بگناه).

3-  عذر خواستنى محو كننده‏تر براى گناه از اقرار و اعتراف نيست.

4-  عفو بوسيله اقرار ثمره‏اش بيشتر از آنچه بسبب اعتذار و پوزش طلبيدن خواهد بود (زيرا كه گنهكار با اقرارش مى‏فهماند من اين كار را كردم و براى هر گونه تلافى حاضرم).

5-  اعتراف نمودن بگناه شفاعت كننده گنهكار است.

6-  اعتراف بگناه (در برابر خالق يا مخلوق) پوزش طلبيدن است.

وام دادن به خدا 1-  هر كه به خدا قرض دهد (يعنى براى خاطر او) خداوند او را (چند برابر)

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1183

2-  اغتنم من استقرضك في حال غناك ليجعل قضاءه (قضاه) في يوم عسرتك 2370.

قرع الباب

1-  من استدام قرع الباب ولجّ ولج 9160.

القسم

1-  أوفر القسم صحّة الجسم 2961.

2-  أهنأ الأقسام القناعة، و صحّة الأجسام 3046.

3-  أغنى النّاس الرّاضي بقسم اللّه 3227.

4-  بتقدير أقسام اللّه للعباد قام وزن العالم، و تمّت هذه الدّنيا پاداش دهد.

2-  غنيمت شمار كسى را كه از تو در حال توانگريت قرض بگيرد، تا در روز پريشانى تو (قيامت) پس دادنش را قرار دهد (و آن را خداى بزرگ تلافى كند).

كوبيدن در 1-  هر كه كوبيدن در را دائم دارد (و پيوسته در را بكوبد) و لجاجت نمايد باز كند (و داخل شود بنا بر اين نبايد از چيزى نااميد شد بالأخص از درگاه حضرت بارى تعالى كه بطور مسلم جواب شنيده خواهد شد).

بهره و نصيب 1-  فراوانترين قسمت و نصيب تندرستى است.

2-  گواراترين قسمت‏ها قناعت، و صحّت بدنهاست.

3-  توانگرترين مردم كسى است كه به قسمت الهى و بهره خوشنود باشد.

4-  بسبب تقدير قسمت‏هاى خدا براى بندگان سنجش جهان برپا بوده، و دنيا

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1184

لأهلها 4306.

5-  من وثق بقسم اللّه لم يتّهمه في الرّزق 8649.

6-  لا تحمل على يومك همّ سنتك كفاك كلّ يوم ما قدّر لك فيه، فإن تكن السّنة من عمرك فإنّ اللّه سبحانه سيأتيك في كلّ غد جديد بما قسم لك و إن لم تكن من عمرك فما همّك بما ليس لك 10396.

القسوة

1-  ضادّوا القسوة بالرّقّة 5918.

2-  من أعظم الشّقاوة القساوة 9376.

3-  لا لؤم أشدّ من القسوة 10724. براى اهلش تمام گرديده است (يعنى نظام دنيا بر چنين قراردادى است، كه طبق مصلحت و حكمت سر موئى كمتر و بيشتر سهم هر موجودى داده نخواهد شد).

5-  هر كه به بخشش و يا قسمت و يا سوگند خدا (كه در قرآن براى كارهاى خود سوگند ياد نموده) اعتماد كند او را در روزى متهم نسازد.

6-  همّ و اندوه سال خود را بر روزت بار مكن، تو را كافى است هر روزى آنچه براى تو در آن مقدّر شده، پس اگر سال از عمرت باشد پس خداى سبحان به زودى در هر روز جديدى آنچه را كه براى تو قسمت كرده خواهد آورد، و اگر از عمر تو نيست پس هم و اندوه تو چيست براى آنچه براى تو نيست.

سنگدلى 1-  قساوت و سخت دلى را با رقت و نرم دلى برطرف سازيد.

2-  از بزرگترين بدبختى است سخت دلى.

3-  هيچ لئيمى و پستى مرتبه از قساوت (و سخت دلى) شديدتر نيست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1185

المقاصد

1-  ضاع من كان له مقصد غير اللّه 5907.

2-  من ساء مقصده ساء مورده 8313.

القصد و الاقتصاد

1-  الاقتصاد ينمى القليل 334.

2-  الاقتصاد ينمى اليسير 514.

3-  الاقتصاد نصف المؤنة 565.

4-  آفة الاقتصاد البخل 3942.

5-  خذ القصد في الأمور، فمن أخذ القصد خفّت عليه المؤن 5042. مقصدها 1-  ضايع شده كسى كه براى او مقصدى غير خدا مى‏باشد، (علامه خوانسارى-  ره-  احتمال نفرين هم داده كه معنايش اين شود ضايع شود...).

2-  هر كه مقصد (و نيت و قصدش) بد باشد فرودگاه او (در آن نشأه) بد خواهد بود.

ميانه روى 1-  ميانه روى (كه نه اسراف باشد نه تنگ گيرى) كم را زياد مى‏نمايد.

2-  ميانه روى اندك را افزايش مى‏دهد.

3-  ميانه روى نصف مؤنه و خرج سال است (يعنى گويا نصف در آمد سال تهيه شده زيرا كه با آن نعمت از بين نمى‏رود).

4-  آفت ميانه روى بخيلى است.

5-  در كارها و زندگى ميانه روى را فرا گير، زيرا كسى كه ميانه روى را اتخاذ كند

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1186

6-  طريقتنا القصد، و سنتنا الرّشد 6008.

7-  عليك بالقصد في الأمور فمن عدل عن القصد جار، و من أخذ به عدل 6116.

8-  عليك بالقصد فإنّه أعون شي‏ء على حسن العيش، و لن يهلك امرؤ حتّى يؤثر شهوته على دينه 6145.

9-  عليكم بالقصد في المطاعم فإنّه أبعد من السّرف، و أصحّ للبدن، و أعون على العبادة 6153.

10-  غاية الاقتصاد القناعة 6364.

11-  كلّ ما زاد على الاقتصاد إسراف 6899.

12-  لن يهلك من اقتصد 7445. مخارج بر او سبك خواهد شد.

6-  شيوه و راه ما ميانه روى، و سيرت و سنّت ما رشد و ايستادن در راه حق است.

7-  بر تو باد به ميانه روى در كارها، زيرا كسى كه از ميانه روى ميل كند ستم نموده، و كسى كه ميانه روى را فرا گيرد عدالت ورزيده است.

8-  بر تو باد به ميانه روى زيرا كه آن يارى كننده چيزيست بر نيكوئى زندگانى، و هرگز مردى به هلاكت نمى‏رسد تا خواهش خود را بر دينش اختيار كند.

9-  بر شما باد به ميانه روى در خوردنيها (هم از نظر كميت و هم از نظر كيفيّت) زيرا كه آن از اسراف دورتر، و براى بدن بهتر و سالم‏تر، و بر عبادت يارى كننده تر خواهد بود.

10-  غرض و غايت اقتصاد و ميانه روى قناعت است.

11-  هر چيزى كه بر ميانه روى زياد باشد اسراف خواهد بود.

12-  هرگز بهلاكت نمى‏رسد كسى كه ميانه روى كند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1187

13-  ليس في الاقتصاد تلف 7512.

14-  من لم يحسن الاقتصاد أهلكه الإسراف 8206.

15-  من اقتصد خفّت عليه المؤن 8326.

16-  من اقتصد في الغنى و الفقر فقد استعدّ لنوائب الدّهر 9048.

17-  من صحب الاقتصاد دامت صحبة الغنى له، و جبر الاقتصاد فقره و خلله 9165.

18-  من الاقتصاد سخاء بغير سرف، و مروّة بغير تلف 9419.

19-  لا هلاك مع اقتصاد 10536.

20-  كلّ مقتصر عليه كاف 6898.

21-  ليكن مركبك القصد، و مطلبك الرّشد 7619. 13-  در ميانه روى تلفى نيست (بلكه تلف در اسراف خواهد بود).

14-  هر كه ميانه روى را نيكو نشمارد اسراف او را نابود خواهد كرد.

15-  هر كه ميانه روى كند بر او مخارج سبك گردد.

16-  هر كه در توانگرى و درويشى ميانه روى كند، پس در حقيقت براى مصائب روزگار (و دفع آن و مبارزه با آن) آماده شده است.

17-  هر كه با ميانه روى همراه باشد (و پيوسته اقتصاد را به كار برد) همراهى توانگرى با او هميشه بوده، و ميانه روى درويشى و رخنه احتياج او را جبران نمايد.

18-  از ميانه روى است سخاوت بدون اسراف، و مردانگى بدون تلف (و هلاكت).

19-  نيست هلاكتى با ميانه روى.

20-  هر اقتصار شده بر آن كفايت كننده است (يعنى از دنيا آن اندازه كافى است كه آدمى را بس باشد طلب زياده رنج آور خواهد بود).

21-  بايد سوارى تو ميانه روى و خواسته تو راه درست باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1188

التقصير و المقصّر

1-  لسان المقصّر قصير 7616.

2-  من قصّر عاب 7709.

3-  من قصّر في أيّام أمله قبل حضور أجله فقد خسر عمره، و ضرّه أجله 8911.

القصاص

1-  السّيف فاتق، و الدّين راتق، فالدّين يأمر بالمعروف، و السّيف ينهى عن المنكر، قال اللّه تعالى: وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ 2135. تقصير و تقصير كار 1-  زبان مقصّر (و تقصير كار) كوتاه است (ولى كسى كه از گناه برى است با كمال قدرت سخن مى‏گويد).

2-  كسى كه تقصير كند (و در كارها كوتاهى نمايد) عيبناك شود (و يا عيبناك گرداند).

3-  هر كه در روزگار اميد و آرزويش (يعنى در ايام زندگانى) پيش از رسيدن اجل كوتاهى كند (و به عمل نپردازد) على التحقيق عمر خود را عيبناك ساخته (و آن را ضايع و باطل كرده) و به او مرگش ضرر رساند (كه ديگر نمى‏تواند تلافى كند).

قصاص و حدود 1-  شمشير شكافنده، و دين بهم آورنده است، پس دين به نيكى امر مى‏كند، و شمشير از بدى نهى مى‏نمايد، خداى تعالى فرموده: براى شماست‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1189

2-  و القصاص حقنا للدّماء، و إقامة الحدود إعظاما للمحارم 6608.

القضاء و القدر

1-  أشدّ النّاس عذابا يوم القيامة المتسخّط لقضاء اللّه 3225.

2-  إنّ اللّه سبحانه يجري الأمور على ما يقضيه لا على ما ترتضيه 3432.

3-  إنّ اللّه تعالى لم يجعل للعبد و إن اشتدّت حيلته، و عظمت طلبته (و إن عظمت حيلته و اشتدّت طلبته)، و قويت مكيدته، أكثر ممّا سمّي له في در قصاص حيات و زندگى. (از اين روايت بطور كامل استفاده مى‏شود كه حيات اجتماع وابسته به دو چيز است: فتق و رتق، و اگر يكى از آنها نباشد اجتماع مختل است).

2-  (از فرازهاى حكمت 244 نهج البلاغه است) و قصاص را (واجب كرده) بجهت حفظ خونها (تا هر بى سر و پائى تعدى و تجاوز نكند) و اقامه حدود را (لازم نموده) بجهت بزرگ داشتن حرامها (كه بدانند آن گناهان بزرگ بوده از آنها اجتناب نمايند).

قضا و قدر 1-  سخت‏ترين مردم از نظر عذاب در روز قيامت كسى است كه قضا و تقدير الهى را خشمناك باشد.

2-  براستى كه خداى سبحان كارها را بر آنچه مقدر مى‏كند جارى مى‏سازد، نه بر آنچه تو از آن خوشنود مى‏باشى (پس بايد راضى به قضاى او بود).

3-  (در نهج البلاغه چنين دارد «اعلموا علما يقينيّا» با علم اليقين بدانيد) كه خداوند متعال براى بنده قرار نداده، هر چند چاره‏اش سخت و طلب او بزرگ باشد، و يا هر چند چاره‏اش بزرگ و طلبش سخت و مكر او محكم باشد بيش از آنچه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1190

الذّكر الحكيم، و لم يحل بين العبد في ضعفه و قلّة حيلته، أن يبلغ دون ما سمّي له في الذّكر الحكيم، و إنّ العارف لهذا، العامل به، أعظم النّاس راحة في منفعة و إنّ التّارك له و الشّاكّ فيه لأعظم النّاس شغلا في مضرّة 3656.

4-  المقادير تجري بخلاف التّقدير و التّدبير 2192.

5-  القدر يغلب الحاذر 988.

6-  الاتّكال على القضاء أروح 1318.

7-  المقادير لا تدفع بالقوّة و المغالبة 1412. در ذكر حكيم (علم الهى يا لوح محفوظ يا قرآن) ناميده و تقدير شده، و ميان بنده در ناتوانيش و كمى چاره‏اش مانع نشده اين كه برسد نزد آنچه يا بكمتر از آنچه براى او در ذكر حكيم ناميده و مقدر گشته است، و براستى كه عارف به چنين عقيده، عمل كننده به آن، بزرگترين مردم است در منفعت از نظر راحتى، و ترك كننده آن شك كننده در آن بزرگترين مردم است در زيان از نظر گرفتارى. (در نهج البلاغه دو سطر ديگر بدنبال آن ذكر شده مراجعه شود حكمت 265 «و ربّ منعم عليه مستدرج بالنّعمى و ربّ مبتلى مصنوع له بالبلوى، فزد أيّها المستمع في شكرك، و قصّر من عجلتك، وقف عند منتهى رزقك»).

4-  تقديرهاى الهى بر خلاف تقدير و تدبير مخلوق جارى مى‏شود.

5-  تقدير الهى (بر حذر يا) بر حذر كننده غلبه خواهد نمود (يعنى اگر از سوى پروردگار امرى حتمى باشد هر چه بشر دورى كند و احتياط نمايد به اندازه پشيزى اثر بخش نخواهد بود، آرى گاهى امر خدا تعلق گرفته به معلّق، به اين معنى كه اگر مثلا صدقه دهد يا صله رحم نمايد، يا ترك فلان سفر كند، و امثال آن خداوند اجل او را نرسانده، و يا بلائى نصيب او نخواهد نمود، ولى اگر آن عمل‏ها را انجام ندهد به او خواهد رسيد).

6-  بر قضا و تقدير الهى تكيه زدن و اعتماد نمودن راحت بخش‏تر است.

7-  تقديرات الهى با توانائى و غلبه و تسلط زياد دفع نمى‏شود (يعنى همه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1191

8-  آفة المجد عوائق القضاء 3922.

9-  إذا نزل القدر بطل الحذر 4031.

10-  إذا حلّت المقادير بطلت التّدابير 4037.

11-  إذا كان القدر لا يردّ، فالاحتراسخ باطل 4071.

12-  جعل اللّه لكلّ شي‏ء قدرا و لكلّ قدر أجلا 4778.

13-  في تصاريف القضاء عبرة لأولي الألباب و النّهى 6467.

14-  قضاء متقن و علم مبرم 6757.

15-  كلّ شي‏ء فيه حيلة إلّا القضاء 6873. انسانها از ضعيف و قوى در مقابل تقديرات حضرت حق مساويند).

8-  آفت مجد و بزرگى حكم و پيش آمدهاى الهى است (يعنى وقتى تقدير خدائى پيش آمد شخص بزرگ نتواند آثار بزرگى را مانند بخشش بكار برد).

9-  هر گاه تقدير حق تعالى فرود آيد دورى كردن و چاره باطل خواهد گرديد (يعنى مؤثر نخواهد شد و قدر كار خود را خواهد كرد).

10-  هر گاه تقديرات الهى فرود آيد چاره و تدبيرها باطل گردد.

11-  هر گاه تقدير خدا قابل ردّ نيست، پس حراست و حفاظت باطل است.

12-  خداوند براى هر چيزى اندازه‏اى مقرر فرموده، و براى هر اندازهاى مدّتى را قرار داده است (كه از آن تخلّفى نخواهد شد).

13-  در تغييرات قضاء (و قدر الهى) براى صاحبان خردها و عقلها عبرت و پندى است.

14-  (در صفات خدا فرموده) قضائى است محكم، و علمى است استوار (يعنى در علم و تقديرش نمى‏توان تشكيك نمود).

15-  هر چيزى در آن چاره‏ايست مگر قضا (و قدر الهى).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1192

16-  كيف يرضى بالقضاء من لم يصدق يقينه 6993.

17-  من غالب الأقدار غلبته 7787.

18-  من أيقن بالقدر لم يكترث بما نابه 8934.

19-  من رضي بالقدر لم يكرثه الحذر 8936.

20-  محن القدر تسبق الحذر 9752.

21-  نعم الطّارد للهمّ الاتّكال على القدر 9921.

22-  نزول القدر يسبق الحذر 9960.

23-  نزول القدر يعمى البصر 9961. 16-  چگونه به قضاء (و قدر خدا) خوشنود مى‏شود كسى كه يقينش راست نباشد 17-  هر كه بر تقديرات (الهى) غلبه كند تقديرات بر او غالب آيند (شايد مراد اين باشد كه با جدّيت و كوشش در كارى نمى‏توان بر تقديرات غالب شد هميشه تقدير الهى غالب خواهد گرديد).

18-  هر كه به قضاء و قدر الهى يقين كند از آنچه به او فرود آيد پروا ننمايد (زيرا مى‏داند حكمت و مصلحت الهى چنان اقتضا كرده است).

19-  هر كه به قضاء و قدر خوشنود باشد حذر و بيم بر او مشكل نباشد.

20-  محنت و رنج‏هاى قضاء و قدر بر دورى و انديشه پيشى خواهد گرفت (يعنى تلاش فائده ندارد).

21-  خوب دور كننده اندوه است اعتماد بر قدر (و خوشنودى به تقدير الهى).

22-  فرود آمدن قدر (و قضاى الهى) بر حذر و دورى پيشى مى‏گيرد (يعنى هر كارى و هر تدبيرى انجام گيرد سود بخش نخواهد بود).

23-  فرود آمدن قدر بينائى را كور مى‏گرداند (و تدبير و احتياط سودى نبخشد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1193

24-  يجري القضاء بالمقادير على خلاف الاختيار و التّدبير 11033.

25-  شرّ الأمور السّخط للقضاء 5746.

26-  و سئل-  عليه السّلام-  عن القدر فقال: طريق مظلم فلا تسلكوه، و بحر عميق فلا تلجوه، و سرّ اللّه سبحانه فلا تتكلّفوه 6034.

27-  القدر يغلب الحذر 1025.

القضاة

1-  أفظع (أقطع) شي‏ء ظلم القضاة 3011. 24-  قضاء و قدر به اندازه بر خلاف اختيار و تدبير جارى خواهد گرديد (هر چند آدمى بكوشد غير آن نخواهد شد).

25-  بدترين كارها راضى نبودن و خشمناك بودن به قضاء و تقدير الهى است.

26-  و آن بزرگوار از قدر (و تقديرات الهى) پرسيده شد فرمود: راهى است تاريك، پس به آن راه نرويد، و دريائى است شگرف، پس داخل آن مشويد، و سرّ خداى سبحانه است، زحمت آن را بر خود هموار نسازيد. (آرى فهميدن آن از مشكلات و بحث در باره آن از معضلات لذا ما در اينجا متعرض بحث آن نشده و گفتگو در باره آن را بجاى مناسب ديگر مى‏گذاريم و امثال صدوق و مفيد-  قدس سرّهما-  و حكماء در معرفى آن بزحمت افتاده‏اند كه بايد به نوشتار آنان مراجعه كرد).

27-  تقدير الهى بر احتياط غلبه مى‏كند (يعنى هيچ امرى بر تقدير الهى غلبه نمى‏كند هر چند انسان احتياط كند).

قاضى‏ها 1-  رسواترين (يا برنده‏ترين) چيز ستم كردن قاضيان است (زيرا چنين كارى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1194

2-  آفة القضاء الطّمع 3936.

3-  شرّ القضاة من جارت أقضيته 5716.

4-  و قال-  عليه السّلام-  في حقّ من ذمّه: عاش ركّاب عشوات، جاهل ركّاب جهالات، عاد على نفسه، مزيّن لها سلوك المحالات، و باطل التّرّهات 6318.

5-  من جارت أقضيته، زالت قدرته 7943.

الانقطاع من اللّه

1-  من انقطع إلى غير اللّه شقي و تعنّى 8424. باعث نزول عذاب خواهد شد).

2-  آفت  قاضيان طمع است.

3-  بدترين قاضى‏ها كسى است كه حكم‏هاى او به ستم باشد.

4-  آن بزرگوار در حق كسى كه آن را سرزنش نموده (يعنى قاضى ناوارد و كسى كه اهليت قضاوت را ندارد و متصدى شده) فرموده: ضعيف چشم و يا كورى است بسيار سوار شونده تاريكى‏ها (ى ضلالت و جهالت) نادانى است بسيار سوار شونده نادانيها، ستم كننده‏اى است بر نفس خود، زينت بخشى است براى نفس خود پيمودن حالى بحالى گشته‏ها (و باطل‏هائى كه به صورت حق جلوه نموده افسانه بافى) و باطل سخنان پوچ و لا طائل را.

5-  هر كه در حكمهايش ستم نمايد، قدرتش زائل گردد.

بريدن از خدا 1-  هر كه به غير خدا (متوسل شده و از خدا) بريده شد و بدبخت گشته و به زحمت افتد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1195

القاعد

1-  ربّ قاعد عمّا يسرّه 5330.

الاقتفاء

1-  ما أعظم فور من اقتفى أثر النّبيّين 9557.

القلب

1-  حرام على كلّ قلب متولّه بالدّنيا أن يسكنه التّقوى 4904.

2-  حاربوا هذه القلوب فإنّها سريعة العثار (الدّثار) 4931.

3-  حزن القلوب يمحّص الذّنوب 4940. نشسته 1-  چه بسا كسى كه از آنچه او را خوشحال سازد نشسته باشد (امكان دارد مذمّت از قعود باشد اگر مراد مطالب اخروى است، و ممكن است مذمّت از طلب زياد بوده اگر مقصود مطالب دنيوى باشد).

پيروى از پيمبران 1-  چقدر بزرگ است پيروزى كسى كه اثر و نشان پيمبران را دنبال و پيروى كرده است.

دل 1-  بر هر قلبى كه شيفته دنيا باشد حرام است كه تقوا در آن اسكان يابد (زيرا خود نگهدارى با ميل به دنيا و عشق به آن منافات دارد).

2-  با اين دلها (و خواهشهاى آنها) بجنگيد، زيرا آنها زود لغزشند، (و يا زود به هلاكت رسيده و يا غافل شوند).

3-  اندوه دلها (و غمگينى آنها براى خدا) گناهان را پاك مى‏گرداند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1196

4-  خلوّ القلب من التّقوى يملأه من فتن الدّنيا 5078.

5-  ذلّل قلبك باليقين، و قرّره بالفناء، و بصّره فجايع الدّنيا 5187.

6-  زينة القلوب إخلاص الإيمان 5501.

7-  شرّ القلوب الشّاكّ في إيمانه 5744.

8-  طوبى للمنكسرة قلوبهم من أجل اللّه 5937.

9-  طوبى لمن شغل قلبه بالفكر، و لسانه بالذّكر 5943.

10-  طوبى لمن خلا من الغلّ صدره و سلم من الغشّ قلبه 5941.

11-  طوبى لمن بوشر قلبه ببرد اليقين 5968.

12-  طهّروا قلوبكم من درن السّيّئات، تضاعف لكم الحسنات 6021. 4-  خالى بودن دل از تقوا آن را از فتنه‏هاى دنيا (و انديشه‏هاى باطل دنيوى) پر خواهد ساخت.

5-  دل خود را به يقين رام كرده، و آن را به فنا و نيستى خاطر نشان كن، و به مصيبت‏هاى دنيا بينايش گردان.

6-  زينت دلها خالص گردانيدن ايمان است.

7-  بدترين دلها شك كننده در ايمانش است (يعنى در آن جازم نباشد).

8-  خوشا براى كسانى كه دلهايشان براى خاطر خدا شكسته شده باشد.

9-  خوشا بحال كسى كه دل خود را با انديشه و زبانش را با ذكر مشغول سازد.

10-  خوشا بحال كسى كه سينه‏اش از كينه خالى بوده و دلش از غش و ناصافى و نفاق سالم باشد.

11-  خوشا بحال كسى كه دلش بسردى يقين و خنكى آن مباشر شده باشد (يعنى در دل شكى وجود نداشته باشد).

12-  دلهايتان را از چرك گناهان پاكيزه سازيد، تا حسنات شما چند برابر شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1197

13-  عظم الجسد و طوله لا ينفع إذا كان القلب خاويا 6309.

14-  فاسمعوا أيّها النّاس و عوا، و أحضروا آذان قلوبكم تفهموا 6588.

15-  فالصّورة صورة إنسان، و القلب قلب حيوان 6595.

16-  قلب الأحمق في فيه، و لسان العاقل في قلبه 6774.

17-  قلب الأحمق وراء لسانه، و لسان العاقل وراء قلبه 6775.

18-  قلوب العباد الطّاهرة مواضع نظر اللّه سبحانه فمن طهّر قلبه نظر إليه 6777.

19-  للقلوب خواطر سوء، و العقول تزجر عنها 7340. 13-  بزرگى جسد و درازى آن نفعى نبخشد زمانى كه دل (از عقل و شعور و ترس از خدا و از معارف) خالى باشد.

14-  (آن بزرگوار در آخر خطبه 229 نهج البلاغه كه در ذكر ملاحم است مى‏فرمايد) آى مردم بشنويد و حفظ كنيد، و گوشهاى دلهايتان را حاضر نمائيد تا اين كه بفهميد.

15-  (گويا حضرت در مذمت روحانى نماها فرموده) پس صورت صورت انسانى، و دل دل حيوانى خواهد بود.

16-  دل كم عقل در دهان او، و زبان عاقل در دلش مى‏باشد (يعنى احمق اول حرف مى‏زند آن گاه فكر مى‏كند ولى عاقل اول فكر مى‏كند بعد حرف مى‏زند).

17-  دل احمق در عقب زبان يا پيشرو آنست، و زبان عاقل در عقب دل او خواهد بود.

18-  دلهاى بندگان پاك جايگاه نظر خداى سبحان است، پس كسى كه دلش را پاك سازد بسوى او نظر كند (و در آن انوار هدايت و علوم و معارف بتاباند).

19-  براى دلها خاطره‏هاى بدى است (پيوسته خيال‏هاى فاسد در آن راه پيدا مى‏كند) و عقلها از آنها جلوگيرى مى‏كند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  1198

20-  ليخشع للّه سبحانه قلبك، فمن خشع قلبه خشعت جميع جوارحه 7369.

21-  (1) لقد علّق بنياط هذا الإنسان بضعة هي أعجب ما فيه و ذلك القلب، و له موادّ من الحكمة و أضداد من خلافها (2) فإن سنح له الرّجاء أذلّه الطّمع، و إن هاج به الطّمع أهلكه الحرص (3) و إن ملكه اليأس قتله الأسف، (4) و إن عرض له الغضب إشتدّ به الغيظ (5) و إن أسعده الرّضا نسي التّحفّظ (6)، و إن غاله الخوف شغله الحذر (7)، و إن اتّسع له الأمن استلبته الغرّة (8) و إن أصابته مصيبة فضحه الجزع (9)، و إن أفاد مالا أطغاه 20-  بايد براى خداى سبحان دلت فروتنى كند، پس كسى كه دلش خشوع نمود تمام اعضائش خاشع خواهد گرديد.

21-  (1) همانا در حقيقت در رگ دل اين انسان پاره‏اى (گوشت) آويخته شده كه آن عجيب‏ترين چيز است در او، و آن قلب (دل) است، و از براى آن ماده‏هائى است از حكمت (كه منشاء فضائل انسانى است) و اضدادى است بر خلاف آن (كه منشاء اخلاق ناپسند خواهند بود) (2) پس اگر آنرا اميد (بغير خدا) عارض گردد طمع خوارش گرداند، و اگر طمع آنرا بجوش آرد و بر انگيزاند حرص آن را هلاك كند (3) و اگر نوميدى آن را مالك گردد (بگونه‏اى كه اميد عفو خدا را نداشته باشد) اسف و تأسف خوردن آنرا بكشد (4) و اگر بر آن غضب عارض گردد خشم آن شديد گردد (كه اراده انتقام داشته باشد) (5) و اگر خوشنودى (بدنيا و تبعات آن) آن را مساعد گردد تحفظ و نگهدارى (از خفت و ذلّت) را فراموش نمايد (6) و اگر بر آن ترس (از غير خدا) غلبه كند يا آنرا ترس فرا گيرد دورى (از كار و از اقدام به امرى) آنرا مشغول سازد (7) و اگر ايمنى براى آن وسيع گردد (پيوسته خود را در امن ببيند) غفلت آنرا بربايد (ديگر به حفظ نگهدارى خود نپردازد) (8) و اگر مصيبتى به آن برسد بى‏تابى و بى‏قرارى آن را رسوا كند (9) و اگر مالى را كسب كند توانگرى آن را به طغيان‏