گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

18-  بخشش با قدرت سپرى است از عذاب خداى سبحان.

19-  هر گاه جنايتى نسبت به تو انجام گرفت پس در گذر.

20-  به وسيله عفو رحمت فرود آيد (يعنى گذشتن از تقصيرات ديگران يا عفو الهى سبب نزول رحمت خواهد شد).

21-  با قدرت و توانائى در گذر، و با دولت احسان نما تا بزرگى و مهترى برايت كامل گردد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  942

22-  تجاوز عن الزّلل، و أقل العثرات، ترفع لك الدّرجات 4566.

23-  تغمّد الذّنوب بالغفران، سيّما في ذوي المروءة و الهيئات 4567.

24-  تغافل يحمد أمرك 4570.

25-  جاز بالحسنة، و تجاوز عن السّيّئة، ما لم يكن ثلما في الدّين، أو وهنا في سلطان الإسلام 4788.

26-  خذ العفو من النّاس، و لا تبلغ من أحد مكروهه 5087.

27-  دع الانتقام فإنّه من أسوء أفعال المقتدر، و لقد أخذ بجوامع الفضل من رفع نفسه عن سوء المجازاة 5139.

28-  عند كمال القدرة تظهر فضيلة العفو 6215. 22-  از لغزش‏ها در گذر، و از برو در افتادن‏ها اقاله نما تا اين كه براى تو درجه‏ها بلند شود.

23-  گناهان مردم را به وسيله آمرزش خصوصا در صاحبان مروّت و آبروها بپوشان (يعنى با گذشت پرده روى آنها بگذار).

24-  از گناهان ديگران تغافل نما تا كار تو ستوده شود.

25-  نيكوئى را به عوض پاداش ده، و از گناه (مردم) در گذر، مادامى كه در دين رخنه و شكافى پديد نيامده، يا سستى در تسلّط و غلبه اسلام و يا در سلطان اسلام بوجود نيايد.

26-  بخشش و عفو را نسبت به مردم فرا گرفته و شيوه خود ساز، و از احدى مكروه او را مرسان (يعنى كارى مكن كه آن را ناخوش دارند).

27-  وا گذار انتقام را، زيرا كه آن بدترين كردار شخص مقتدر است، و همانا در حقيقت كسى كه رفع يد كرده از مجازات بد و نفس خويش را بالاتر از آن دانسته كه انتقام گيرد، تمام فضل و برترى را بدست آورده است.

28-  در هنگام كمال قدرت فضيلت عفو و بخشش ظاهر مى‏شود (و گرنه با

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  943

29-  قلّة العفو أقبح العيوب، و التّسرّع إلى الانتقام أعظم الذّنوب 6766.

30-  قبول عذر المجرم من مواجب الكرم و محاسن الشّيم 6815.

31-  كفى بالظّفر شافعا للمذنب 7052.

32-  كن جميل العفو إذا قدرت عاملا بالعدل إذا ملكت 7162.

33-  كن عفوّا في قدرتك، جوادا في عسرتك، مؤثرا مع فاقتك، يكمل لك الفضل (تكمل لك الفضائل) 7179.

34-  من عفى عن الجرائم فقد أخذ بجوامع الفضل 8499.

35-  من لم يحسن العفو أساء بالانتقام 8959. ناتوانى عفو فضيلتى ندارد).

29-  كمى عفو و گذشت زشت‏ترين عيبها و شتاب كردن به جانب انتقام بزرگترين گناهان است.

30-  پذيرفتن عذر گنهكار از لوازم كرم و از خصلت‏هاى نيكوست.

31-  براى شفاعت گنهكار كفايت مى‏كند پيروزى (يعنى ديگر به انتقام از او نيازى نمى‏باشد.

32-  نيكو عفو باش هر گاه كه (بر انتقام) توانا شدى، و عمل كننده به عدل باش هر گاه مالك (عمل) گردى.

33-  در حال قدرت و توانائيت در گذرنده، در تنگى خود بخشنده، با نيازت ايثار گر باش (تا افزونيها يا) افزونى تو كامل گردد.

34-  هر كه از گناهان (كسانى كه نسبت به او انجام داده‏اند) بگذرد پس در حقيقت به همه افزونى‏هاى مرتبه چنگ زده است (يعنى همه فضيلت‏ها را بدست آورده است).

35-  هر كه به سبب عفو احسان نكند به وسيله انتقام بدى نمايد (و شكى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  944

36-  من لم يقبل التّوبة عظمت خطيئته 8973.

37-  من الدّين التّجاوز عن الجرم 9400.

38-  ما أحسن العفو مع الاقتدار 9540.

39-  ما عفا عن الذّنب من قرّع به 9567.

40-  معاجلة الذّنوب بالغفران من أخلاق الكرام 9871.

41-  لا تندمنّ على عفو، و لا تبهجنّ بعقوبة 10319.

42-  لا تعاجل الذّنب بالعقوبة، و اترك بينهما للعفو موضعا، تحرز به الأجر و المثوبة 10343.

43-  لا حلم كالصّفح 10474. نيست در اين كه انتقام بد و عفو نيكو خواهد بود).

36-  هر كه توبه (و اظهار پشيمانى تقصير كارى) را نپذيرد گناهش بزرگ باشد (يعنى از نظر اخلاق به وظيفه عمل ننموده است).

37-  از دين است در گذشتن و عفو از گناه (و انتقام نكشيدن).

38-  چه چيز عفو و گذشت را با قدرت بر انتقام نيكو گردانيده است.

39-  از گناه در نگذشته كسى كه به آن سرزنش كند (يعنى كسى كه از گناهى در گذشت نبايد ديگر به رخ آن بكشد).

40-  شتاب كردن گناهان به بخشش از اخلاق كريمان است.

41-  هرگز بر عفو و گذشتى پشيمان مشو، و بر انتقام و عقوبت خوشحال مشو.

42-  گناه را به عقوبت تعجيل مكن، و از براى عفو و بخشش جائى را بگذار، كه به وسيله آن مزد و ثوابى را احراز نمائى (ولى اگر در انتقام شتاب نمائى به فراهم كردن مزد و ثواب موفّق نخواهى شد).

43-  هيچ بردبارى مانند در گذشتن از گناهان كسى نيست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  945

44-  لا شي‏ء أحسن من عفو قادر 10713.

45-  لا يقابل مسي‏ء قطّ بأفضل من العفو عنه 10880.

46-  يعجبني من الرّجل أن يعفو عمّن ظلمه، و يصل من قطعه، و يعطي من حرمه، و يقابل الإساءة بالإحسان 11035.

47-  أعط النّاس من عفوك و صفحك، مثل ما تحبّ أن يعطيك اللّه سبحانه، و على عفو فلا تندم 2367.

48-  أكرم من ودّك، و اصفح عن عدوّك، يتمّ لك الفضل 2368.

49-  أحسن أفعال المقتدر العفو 3000.

50-  أولى النّاس بالعفو أقدرهم على العقوبة 3060. 44-  چيزى نيكوتر از عفو و گذشت شخص قادر انتقام نيست.

45-  گنهكارى هرگز به چيزى مقابله نمى‏شود كه از عفو و در گذشتن از او افزونتر باشد.

46-  مرا خوش آيد از مرد (و از آدمى) اين كه عفو كند از كسى كه به او ستم نموده، و بپيوندد به كسى كه از او بريده، و عطا كند به كسى كه او را محروم ساخته، و بدى را به نيكى و احسان جبران كند.

47-  مردم را از عفو و در گذشتن خود ببخش مثل آنچه دوست دارى كه ببخشد تو را خداى سبحان، و بر هيچ عفوى پشيمان مشو.

48-  گرامى دار و يا احسان نما به كسى كه تو را دوست داشته، و در گذر از دشمنت تا براى تو فضيلت كامل گردد.

49-  بهترين كردارهاى شخص مقتدر و توانا در گذشتن از تقصيرات ديگران است.

50-  سزاوارترين مردم به عفو و در گذشتن از تقصير مردم، تواناترين آنهاست بر انتقام و باز خواست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  946

51-  أولى النّاس بالرّحمة المحتاج إليها 364.

52-  أحسن من استيفاء حقّك العفو عنه 3120.

53-  أحسن المكارم عفو المقتدر، وجود المفتقر 3165.

54-  أحسن العفو ما كان عن قدرة 3184.

55-  أعرف النّاس باللّه أعذرهم للنّاس، و إن لم يجد لهم عذرا 3230.

56-  إنّ مقابلة الإساءة بالإحسان، و تغمّد الجرائم بالغفران، لمن أحسن الفضائل، و أفضل المحامد 3492.

57-  إنّ من أعطى من حرمه، و وصل من قطعه، و عفى عمّن ظلمه، كان له من اللّه سبحانه الظّهير و النّصير 3530. 51-  سزاوارترين مردم به لطف و مهربانى (كه نسبت به او انجام گيرد يا خود نسبت به ديگران انجام دهد) كسى است كه محتاج به آن باشد.

52-  نيكوتر از گرفتن حقّت در گذشتن از آنست.

53-  بهترين صفاتى كه باعث گرامى بودن و بلندى مرتبه است در گذشتن شخص مقتدر، وجود و بخشش شخص محتاج است.

54-  بهترين در گذشتن از تقصيرات ديگران آنست كه از روى قدرت و توانائى بر انتقام باشد.

55-  عارف‏ترين مردم به خدا در گذرنده ترين آنهاست از مردم، و اگر چه براى آنها عذرى را نيابد.

56-  براستى كه در مقابل بدى احسان نمودن، و پوشيدن گناهان به در گذشتن و عفو، هر آينه از بهترين افزونيها و افزون ترين صفات ستوده است.

57-  براستى آنكه ببخشد كسى را كه او را محروم سازد و پيوند نمايد كسى را كه از او بريده، و عفو كند از كسى كه به او ستم نموده است، براى او از جانب خداوند سبحان پشتيبان و يار و معين مى‏باشد (يعنى خداوند طرفدارانى را براى او قرار

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  947

58-  العفو فضيلة 7.

59-  العفو أفضل الإحسان 585.

60-  العفو زين القدرة 773.

61-  العفو يوجب المجد 775.

62-  العفو زكاة القدرة 924.

63-  العفو أحسن الإحسان 1057.

64-  العفو أحسن الانتصار 1099.

65-  الصّفح أن يعفو الرّجل عمّا يجنى عليه، و يحلم عمّا يغيظه 1875. مى‏دهد كه پيوسته يار و كمك كار او باشند، و يا خود پروردگار يار و ياور اوست).

58-  از زلات ديگران گذشتن عين فضيلت است.

59-  بخشش و در گذشتن از تقصيرات برترين احسان است.

60-  از گناه ديگران در گذشتن زينت توانائى است (يعنى با وجود قدرت بايد عفو كرد، و گرنه عفو با عجز و ناتوانى خيلى ارزش ندارد).

61-  عفو موجب شرف و سربلندى است.

62-  عفو و در گذشتن زكات توانائى است (يعنى با قدرت بر انتقام بايد عفو كرد).

63-  عفو و گذشت برترين احسان است.

64-  عفو نيكوترين انتقام است (زيرا كه طرف خجالت مى‏كشد و براى او بهترين مجازات خواهد بود).

65-  در گذشتن آنست كه انسان از آنچه بر او جنايت مى‏شود در گذرد، و از آنچه او را بخشم آورد بردبارى كند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  948

66-  الصّفح أحسن الشّيم 650.

67-  هب ما أنكرت لما عرفت، و ما جهلت لما علمت 10056.

68-  إذا جني عليك فاغتفر 3992.

69-  أحقّ النّاس بالإسعاف طالب العفو 3066.

70-  إيّاك و التّسرّع إلى العقوبة، فإنّه ممقتة عند اللّه، و مقرّب من الغير 2656.

العواقب

1-  لكلّ أمر عاقبة حلوة أو مرّة 7299.

2-  من انتظر العواقب سلم 7805. 66-  از گناه ديگران در گذشتن نيكوترين خصلت‏هاست.

67-  آنچه را كه نشناخته‏اى براى آنچه آن را شناخته‏اى، و آنچه را كه ندانسته‏اى براى آنچه را كه دانسته‏اى (از خوبيها و خدمات) ببخش.

68-  هرگاه بر تو جنايتى شد پس در گذر.

69-  سزاوارترين مردم به بر آوردن حاجت او طلب كننده عفو است.

70-  بر تو باد به دورى از شتاب كردن به عقوبت (كسى كه نسبت به تو گناهى انجام دهد)، زيرا كه آن نزد خداى بزرگ جاى دشمنى بوده (كه خداوند دشمن انسان گردد)، و نزديك كننده تغيير (دولتها و نعمت‏ها) است.

پايان كار 1-  براى هر كارى عاقبتى است شيرين يا تلخ (پس بايد لحاظ عاقبت را كرد).

2-  هر كه انتظار عاقبت‏ها را كشد (و ملاحظه عواقب را نمايد) سالم ماند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  949

3-  من نظر في العواقب سلم 7912.

4-  من نظر في العواقب سلم من النّوائب 8039.

5-  من راقب العواقب أمن المعاطب 8198.

6-  من انتظر العاقبة صبر 8307.

7-  من راقب العواقب سلم من النّوائب 8681.

8-  إذا هممت بأمر فاجتنب ذميم العواقب فيه 4119.

9-  راقب العواقب تنج من المعاطب 5435.

10-  في العواقب شاف أو مريح 6506.

11-  ملاك الخواتم ما أسفر عن رضى اللّه سبحانه 9730. 3-  هر كه در عاقبت‏ها بينديشد سالم ماند.

4-  هر كه در عاقبت‏ها نظر كند از مصيبت‏ها سالم ماند.

5-  هر كه مراقب عاقبت‏ها بود (و در آنها تأمل نمايد) از مهالك ايمن باشد.

6-  هر كه انتظار عاقبت كشد (و نيكوئى آن را خواهد) صبر نمايد.

7-  هر كه مراقب عاقبت‏ها باشد از مصيبت‏ها سالم ماند.

8-  هر گاه به انجام كارى اراده و همت نمودى پس از عاقبت‏هاى بد آن دورى كن.

9-  عاقبت‏ها را نگهبانى و مراقبت‏نما (يعنى در هر كارى ملاحظه عاقبت آن كن تا از مهالك رستگارى يابى).

10-  در عاقبت‏ها شفا دهنده و يا آسايش دهنده باشد (ممكن است اين جمله را حضرت در مقام تسلى بيماران فرموده باشد كه امور به دست خداست، يا شفا دهد، و يا به وسيله مرگ را حتى بخشد).

11-  ملاك عاقبت‏ها چيزيست كه از خوشنودى خدا نمايان گردد (اگر در آن خوشنودى خدا ديده شود خوب خواهد بود).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  950

العقوق

1-  من العقوق إضاعة الحقوق 9248.

العقل

1-  العقل شرف كريم لا يبلى 1590.

2-  العقل غريزة، تزيد بالعلم و التّجارب 1717.

3-  العقل، و العلم، مقرونان في قرن، لا يفترقان، و لا يتباينان 1783.

4-  العقل أغنى الغنى، و غاية الشّرف في الآخرة و الدّنيا 1822.

5-  العقل أجمل زينة، و العلم أشرف مزيّة 1940.

6-  العقل أصل العلم، و داعية الفهم 1959. عاق 1-  از جمله عقوق (و آزار پدر و مادر) ضايع كردن حقوق (مانند تعظيم و تكريم و اطاعت) خواهد بود.

خرد 1-  خرد شرفى است گرامى كه كهنه نمى‏شود.

2-  خرد خصلتى است كه به سبب علم و تجربه‏ها زياد مى‏شود.

3-  خرد و دانائى، در يك رسن همراهند، از يكديگر جدا نمى‏شوند و تباين ندارند.

4-  خرد بى‏نيازترين توانگرى و نهايت برترى در آخرت و دنياست.

5-  خرد نيكوترين زينت، و علم بلندترين مزيّت است.

6-  خرد بيخ دانش، و داعى فهم و دريافت است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  951

7-  العقل منفعة، و العلم مرفعة، و الصّبر مدفعة 2041.

8-  العقل خليل المؤمن، و العلم وزيره، و الصّبر أمير جنوده، و العمل قيّمه 2092.

9-  العقل صاحب جيش الرّحمن، و الهوى قائد جيش الشّيطان، و النّفس متجاذبة بينهما، فأيّهما غلب كانت في حيّزه 2099.

10-  العقل و الشّهوة ضدّان، و مؤيّد العقل العلم، و مزيّن الشّهوة الهوى، و النّفس متنازعة بينهما، فأيّهما قهر كانت في جانبه 2100.

11-  العقل أنّك تقتصد فلا تسرف، و تعد فلا تخلف، و إذا غضبت حلمت 2130. 7-  خرد نفع و سود است، و دانش بلندى، و شكيبائى دفع نمودن است سختى و مصائب را (يا سبب دفع مصائب گردد).

8-  خرد دوست مؤمن، و دانش وزير او، و شكيبائى سر لشكر او، و عمل كارگزار اوست (و اين روشن است كه دوست صلاح دوست را خواهد و او را بسوى آن رهبرى كند، و علم هم گرانى و سنگينى او را به دوش كشد، و صبر هم كه فرمانده باشد لشكر با پيروزى روبرو خواهد گرديد، و عمل هم كارگردان يا براى تربيت و تأديب او نصب شده است).

9-  خرد سردار لشكر پروردگار است، و خواهش رهبر لشكر شيطان، و نفس كشيده شونده ميان آن دو، پس هر يك از آنها كه غالب شود نفس در جاى آن خواهد بود.

10-  خرد و خواهش دو ضدّند، تأييد كننده عقل علم است، و آرايش دهنده شهوت هوا و هوس خواهد بود، و نفس محل نزاع ميان آن دوست، پس هر كدام كه غلبه نمايد نفس در طرف آن قرار خواهد گرفت.

11-  داشتن عقل به اين است كه ميانه روى نموده پس اسراف ننمائى، و وعده‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  952

12-  العقل أن تقول ما تعرف، و تعمل بما تنطق به 2141.

13-  العقل يهدي و ينجي، و الجهل يغوي و يردي 2151.

14-  العقل صديق محمود 2218.

15-  استرشد العقل، و خالف الهوى تنجح 2310.

16-  اعقل عقلك، و املك أمرك، و جاهد نفسك، و اعمل للآخرة جهدك 2406.

17-  أين العقول المستصبحة (المستصحبة) لمصابيح الهدى 2824.

18-  أفضل العقل الرّشاد 2864. كنى پس خلف ننمائى، و چون به خشم آمدى بردبارى پيشه كنى.

12-  عقل آنست آنچه را كه مى‏دانى بگوئى، و به آنچه كه مى‏گويى عمل نمائى.

13-  خرد (يا علم) هدايت كرده، و به فلاح مى‏رساند، و نادانى گمراه كرده و به هلاكت مى‏اندازد.

14-  عقل دوستى است ستايش شده.

15-  راه راست را از عقل طلب نموده، و با خواهش مخالفت كن تا پيروزمند شوى.

16-  عقل خود را بند نما (يعنى مگذار بسبب غلبه هوا و هوس فاسد گردد، و يا آن را دانا گردان)، و كار خود را مالك شو، و با نفست پيكار نما، و كوشش خود را در عمل براى آخرت بكار بر.

17-  كجايند عقلهائى كه چراغهاى هدايت را افروخته‏اند (و يا همراه چراغهاى هدايتند).

18-  افزونترين عقل راه يافتن يا رسيدن به حق است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  953

19-  أفضل النّعم العقل 2881.

20-  أوّل العقل التّودّد 2923.

21-  أفضل العقل الأدب 2947.

22-  أفضل العقل مجانبة اللّهو 3001.

23-  أفضل العقل معرفة الإنسان نفسه، فمن عرف نفسه عقل، و من جهلها ضلّ 3220.

24-  أفضل العقل الاعتبار، و أفضل الحزم الاستظهار، و أكبر الحمق الاغترار 3273.

25-  أفضل حظّ الرّجل عقله، إن ذلّ أعزّه، و إن سقط رفعه، و إن ضلّ أرشده، و إن تكلّم سدّده 3354. 19-  برترين نعمتها عقل است.

20-  اول عقل دوستى كردن است (چون با دوستى انسان مى‏تواند به بسيارى از هدفهاى خود برسد).

21-  افزونترين عقل ادب است (به اين معنى كه رعايت آداب شرع و سنن و آداب مستحسن ميان مردم را بنمايد).

22-  افزونترين عقل دورى گزيدن از بازى است.

23-  افزونترين عقل شناسائى آدمى است نفس خود را، پس كسى كه نفس خود را شناخت دانا شد، و هر كه نشناخت آن را گمراه گرديد.

24-  افزونترين عقل عبرت و پند گرفتن، و افزونترين دور انديشى پشت قوى كردن (به وسيله فرد يا جمعيت يا اتخاذ طريق احتياط)، و بزرگترين كم عقلى و حماقت فريب خوردن است.

25-  افزونترين حظ و نصيب مرد عقل اوست، اگر خوار شود عقل او را عزيز دارد، و اگر ساقط شود و در مهلكه افتد عقل او را بردارد و بلند گرداند، و اگر گمراه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  954

26-  إنّ اللّه سبحانه يحبّ العقل القويم، و العمل المستقيم 3410.

27-  إنّ من رزقه اللّه عقلا قويما، و عملا مستقيما، فقد ظاهر لديه النّعمة، و أعظم عليه المنّة 3545.

28-  العقل زين، الحمق شين 14.

29-  العقل قربة، الحمق غربة 111.

30-  العقل شفاء، الحمق شقاء 206.

31-  العقول مواهب، الآداب مكاسب 227.

32-  العقل فضيلة الإنسان 252.

33-  العقل رسول الحقّ 272.

34-  العقل صديق مقطوع 324. شود او را ارشاد كرده، و اگر سخن گويد عقل او را راست دارد نگذارد خطائى كند.

26-  براستى كه خداى سبحان دوست دارد عقلى را كه غلط و خطائى نداشته، و عمل طبق شريعت مقدسّه را.

27-  براستى كسى كه خداوند عقلى استوار، و كردارى مستقيم روزى او فرموده، پس در حقيقت در نزد او نعمت را آشكار ساخته، و بر او منّت را (و نعمتى كه گنجايش آن را دارد كه به آن منّت بگذارند) بزرگ گردانيده است.

28-  زيركى و خرد زينت است، و حماقت عيب و ننگ است.

29-  عقل و زيركى نزديكى و قرابت، و حمق و كم عقلى غربت خواهد بود.

30-  خرد شفاء، و كمى عقل بدبختى است.

31-  خردها موهبتى بوده، و ادب‏ها به دنبال رفتن و كسب حاصل مى‏شود.

32-  خرد باعث برترى و افزونى رتبه انسان است.

33-  خرد (رسولى است از جانب حق، و يا) رسول (مطلب) حق است.

34-  خرد دوستى است بريده شده (كه اكثر مردم خود را از آن بريده‏اند و با آن‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  955

35-  العقل مصلح كلّ أمر 404.

36-  العقل لا ينخدع 427.

37-  العقل داعى الفهم 473.

38-  العقل أقوى أساس 475.

39-  العقل أفضل مرجوّ 479.

40-  العقل يحسن الرّويّة 495.

41-  العقل ينبوع الخير 657.

42-  العقل حفظ التّجارب 673.

43-  العقل أحسن حلية 813.

44-  العقل يوجب الحذر 814. رابطه ندارند).

35-  خرد مصلح هر كاريست.

36-  خرد و دريافت صحيح فريب نمى‏خورد.

37-  خرد و شعور خواننده و داعى فهم و ادراك است.

38-  خرد محكم‏ترين زير بناء است.

39-  عقل افزون ترين اميد داشته شده است (يعنى انسان بايد اميدش به خودش باشد كه با رجوع به آن كارى را انجام دهد).

40-  خرد فكر و روش را نيكو مى‏گرداند.

41-  خرد چشمه خير و نيكى است.

42-  خرد (و عاقلى) نگهداشتن تجربه و آزمايش هاست.

43-  خرد نيكوترين زينت است.

44-  خرد موجب دورى از معاصى مى‏شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  956

45-  العقل مركب العلم 816.

46-  العقل حسام قاطع 824.

47-  العقل أشرف مزيّة 976.

48-  العقل ثوب جديد لا يبلى 1235.

49-  العقل منزّه عن المنكر آمر بالمعروف 1250.

50-  العقل حيث كان آلف، مألوف 1251.

51-  العقل شجرة، ثمرها السّخاء و الحياء 1254.

52-  العقل زين لمن رزقه 1276.

53-  العقل في الغربة قربة 1291.

54-  العقل رقيّ إلى علّييّن 1325. 45-  خرد مركب علم است.

46-  خرد شمشيرى است برنده.

47-  خرد شريفترين برتريست.

48-  خرد جامه جديدى است كه كهنه نمى‏شود، (يعنى هميشه تازه و وسيله پوشش عيوب است).

49-  عقل (آدمى را) از بدى پاكيزه كننده، و به نيكوئى فرمان دهنده است.

50-  عقل هر كجا باشد الفت دهنده، انس گرفته شده است.

51-  عقل درختى است كه ميوه آن سخاوت و حياء است.

52-  عقل زينتى است براى كسى كه روزى داده شده است، (يعنى خداوند به او عقل داده باشد).

53-  عقل در غربت نزديكى است، (يعنى خردمند گويا در شهر دور غريب نيست چون مى‏داند چگونه سلوك نمايد).

54-  عقل بالا رونده است به اعلى درجات (بهشت يا به اعلى مراتب شرافت‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  957

55-  إنّي إذا استحكمت في الرّجل خصلة من خصال الخير احتملته لها، و اغتفرت له فقد ما سواها، و لا أغتفر له فقد عقل، و لا عدم دين، لأنّ مفارقة الدّين مفارقة الأمن، و لا تهنأ حياة مع مخافة، و عدم العقل عدم الحياة، و لا تعاشر الأموات 3785.

56-  إنّك موزون بعقلك، فزكّه بالعلم 3812.

57-  إنّما العقل التّجنّب من الإثم، و النّظر في العواقب، و الأخذ بالحزم 3887.

58-  آفة اللّبّ العجب 3956.

59-  إذا تمّ العقل نقص الكلام 4011. و يا به آسمان هفتم، كنايه از اين است كه خردمند داراى ترقى كامل است).

55-  براستى كه من هر گاه در مردى خوئى از خصلت‏هاى خوب را محكم يافتم او را به جهت آن يك خصلت برداشته (و او را مى‏پذيرم و مشمول عنايات خود نموده) و او را براى نداشتن غير از آن خصلت (از خوى‏هاى پسنديده) بخشيده، ولى او را به جهت نيافتن عقل و نداشتن دين نخواهم بخشيد، زيرا جدائى از دين مفارقت از ايمنى بوده و زندگانى با ترس خوش آيند نيست، و نبود خرد نبودن حيات است (و زمانى كه حياتى متصور نبود پس چنان افرادى مرده هستند) و با مردگان معاشرت نشايد.

56-  براستى كه تو به عقل خود سنجيده مى‏شوى (هر اندازه تعقل آدمى زيادتر گردد ارزش و بهاء او بيشتر خواهد بود) پس آن را با علم زياد گردان.

57-  جز اين نيست كه خرد دورى گزيدن از گناه، و نظر كردن در عاقبت ها، و فرا گرفتن به سبب دور انديشى خواهد بود.

58-  آفت عقل خود بينى است (چون خود بين عقل خود را بالاتر از ديگران داند به همين جهت عجب به خردش آفت رساند).

59-  هر گاه عقل تمام گرديد سخن گفتن كوتاه و كم خواهد شد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  958

60-  إذا كمل العقل نقصت الشّهوة 4054.

61-  بالعقل يستخرج غور الحكمة 4208.

62-  بالعقل تنال الخيرات 4202.

63-  بالعقل صلاح البريّة 4217.

64-  بوفور العقل يتوفّر الحلم 4274.

65-  بالعقول تنال ذروة العلوم (الأمور) 4275.

66-  بترك ما لا يعنيك يتمّ لك العقل 4291.

67-  بالعقل كمال النّفس 4318.

68-  بالعقل صلاح كلّ أمر 4320. 60-  هر گاه عقل كامل گرديد خواهش ناقص خواهد شد (چون عقل آدمى را به سوى منافع و مصالح سوق خواهد داد).

61-  به وسيله عقل (و به كار بردن آن) ته حكمت (و مسائل دقيقه علوم حقّه و دانائى صحيح رفتار و كردار) استخراج مى‏شود.

62-  به وسيله عقل به كارهاى خير (و ثواب و پاداش آنها) رسيده مى‏شود.

63-  به سبب عقل صلاح حال خلق حاصل خواهد شد.

64-  به وسيله وفور عقل بردبارى زياد خواهد گرديد.

65-  به واسطه عقلها (آدمى) به عوج (كارها و يا) علمها خواهد رسيد (پس آدمى بايد عقل خود را بكار برد و از كاهلى دورى نمايد).

66-  به سبب ترك آنچه بكار تو نيايد و براى تو مفيد نباشد عقلت تمام خواهد بود (يعنى دليل تمامى عقل مى‏شود).

67-  به عقل و خردمندى است كمال نفس.

68-  به وسيله عقل است صلاح هر امرى.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  959

69-  تمام العقل (العمل) استكماله 4464.

70-  تزكية الرّجل عقله 4474.

71-  ثمرة العقل الاستقامة 4589.

72-  ثمرة العقل لزوم الحقّ 4602.

73-  ثمرة العقل صحبة الأخيار 4616.

74-  ثمرة العقل العمل للنّجاة 4626.

75-  ثمرة العقل مداراة النّاس 4629.

76-  ثمرة العقل الصّدق 4643.

77-  ثمرة العقل مقت الدّنيا، و قمع الهوى 4654.

78-  ثلاث يمتحن بها عقول الرّجال: هنّ المال، و الولاية، 69-  تمامى عقل (و يا تمامى عمل) كامل كردن آنست (به وسيله علم و فكر و تدبر و يا خالص گردانيدن آن و چيزى از آن جا نگذاشتن).

70-  تزكيه مرد عقل اوست (يعنى پاكيزگى تنها با لباس نظيف نبوده اگر عقلش را بكار برد او پاكيزه است).

71-  ميوه خرد استقامت (و راست ايستادن بر حق) است (در هر بابى).

72-  ميوه عقل لازم بودن حق و از آن جدا نشدن است.

73-  ميوه عقل همنشينى با نيكان است (در دنيا و آخرت).

74-  ميوه عقل عمل كردن است براى رستگارى.

75-  ميوه عقل مدارا كردن با مردم است.

76-  ميوه عقل (راستى در هر باب يا) راست گوئى است.

77-  ثمره عقل دشمنى دنيا و كوبيدن خواهش و غلبه بر آن است.

78-  سه چيز است كه به وسيله انها عقلهاى مردان آزمايش مى‏شود: آنها مال و ثروت، و لايت و حكومت، مصيبت، (چون وقتى انسان به هر سه و يا به يكى از اينها

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  960

و المصيبة 4664.

79-  ثلاثة تدلّ على عقول أربابها: الرّسول، و الكتاب، و الهديّة 4681.

80-  حسن العقل جمال الظّواهر و البواطن 4807.

81-  حسن العقل أفضل رائد 4826.

82-  حدّ العقل النّظر في العواقب، و الرّضا بما يجري به القضاء 4901.

83-  حرام على كلّ عقل مغلول (معلول) بالشّهوة أن ينتفع بالحكمة 4902.

84-  حدّ العقل الانفصال عن الفاني، و الاتّصال بالباقي 4905. مبتلا گرديد غالبا عوض خواهد شد خود را گم مى‏كند).

79-  سه چيز است كه بر عقلهاى ارباب آنها دلالت و راهنمائى مى‏كنند: فرستاده (مأمور و واسطه)، و كتاب (نوشته و نامه)، و هديه (كادو) (كه از اين سه آدمى مى‏تواند به عقل كامل و يا ناقص ارباب آن پى ببرد، زيرا هر اندازه پيغام آور، و نامه، و هديه در سطح بالا باشد عقل صاحب آن در مرتبه بالا قرار دارد، و چون در سطح پائين باشد عقل او در رتبه پائين قرار خواهد گرفت).

80-  نيكوئى عقل زيبائى ظاهرها و باطن‏هاست.

81-  نيكوئى عقل افزون‏ترين پيشرو است.

82-  حد و حقيقت خرد نظر كردن (و انديشيدن در سرانجام كارهاى دنيوى و اخروى) و خوشنودى به آنچه تقدير الهى بر آن جاريست.

83-  بر هر عقل عليل و يا غل شده به هوا و هوس حرام است كه به حكمت (علم راست و درست) منتفع گردد (چون اسير بند هوس خواهد بود).

84-  حد و ميزان عقل جدا شدن از دنيا و پيوستن به آخرت است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  961

85-  حفظ العقل بمخالفة الهوى، و العزوف عن الدّنيا 4921.

86-  خير المواهب العقل 4947.

87-  دليل عقل الرّجل قوله 5101.

88-  ذهاب العقل بين الهوى و الشّهوة 5180.

89-  ذكّ عقلك بالأدب كما تذكّى النّار بالحطب 5200.

90-  رزانة العقل تختبر في الرّضا، و الحزن 5439.

91-  زيادة العقل تنجي 5484.

92-  ستّة تختبر بها عقول الرّجال: المصاحبة، و المعاملة، و الولاية، و العزل، و الغنى، و الفقر 5600.

93-  ستّة تختبر بها عقول النّاس: الحلم عند الغضب، و الصّبر عند 85-  نگهداشتن عقل به مخالفت خواهش و رو گردانيدن از دنياست.

86-  بهترين موهبت‏ها (از جانب خداى تعالى) عقل است.

87-  دليل و نشانه عقل (آدمى) گفتار اوست (يعنى از سخن مرد اندازه عقل او ظاهر مى‏شود).

88-  رفتن عقل بين هوا (يعنى خواهش چيزى كه حاصل نباشد) و شهوت است.

89-  عقل خود را به ادب افروخته كن چنانكه آتش به وسيله هيزم افروخته مى‏شود.

90-  سنگينى و وقار عقل در خوشنودى و اندوه آزمايش مى‏شود (هر اندازه عقل آدمى زيادتر باشد در شادى و اندوه كمتر از جا بر آيد).

91-  زيادتى عقل رستگارى بخشد.

92-  شش چيز است كه عقلهاى مردان به آنها آزمايش مى‏شود: همراهى، و معامله، و حكومت، و معزولى، و بى‏نيازى، و درويشى.

93-  شش چيز است كه عقل‏هاى مردم به آنها آزمايش مى‏شود: بردبارى در

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  962

الرّهب، و القصد عند الرّغب، و تقوى اللّه في كلّ حال، و حسن المداراة، و قلّة المماراة 5608.

94-  صلاح العقل الأدب 5799.

95-  صديق كلّ امرء عقله، و عدوّه جهله 5854.

96-  ضلال العقل يبعّد من الرّشاد و يفسد المعاد 5903.

97-  ضلال العقل أشدّ ضلّة، و ذلّة (زلّة) الجهل أعظم ذلّة (زلّة) 5935.

98-  عليك بالعقل فلا مال أعود منه 6094.

99-  عند الخبرة (الحيرة) تنكشف عقول الرّجال 6207. وقت غضب، و شكيبائى در نزد ترس (از بلاها و مصائب) و ميانه روى در نزد خواهش، (كه در طلب آن افراط و تفريط نكند) و تقواى الهى در هر حال، و نيكوئى مدارا و سازش، و كمى جدال و ستيزه.

94-  صلاح عقل ادب است.

95-  دوست هر مردى عقل او، و دشمنش جهلش مى‏باشد.

96-  گمراهى عقل (آدمى را) از راه راست و درست دور گردانده و معاد را فاسد مى‏نمايد (پس بايد انسان در سنجيدن عقل خود با افكار عقلمندان و روشنفكران كوشا باشد و بر عقل و فكر خويش اعتماد چندان نكند تا برايش يقين حاصل شود).

97-  گمراهى عقل سخت‏ترين گمراهى، و خوارى نادانى بزرگترين خوارى (و يا لغزش نادانى بزرگترين لغزش) خواهد بود.

98-  بر تو باد به عقل (و عمل به مقتضاى آن) زيرا كه هيچ مالى سودمندتر از آن نيست.

99-  در وقت امتحان و آزمايش (يا در نزد حيرانى) عقل‏هاى مردان ظاهر مى‏شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  963

100-  عند بديهة المقال تختبر عقول الرّجال 6221.

101-  عند غرور الأطماع، و الآمال، تنخدع عقول الجهّال و تختبر الباب الرّجال 6222.

102-  عنوان العقل مداراة النّاس 6321.

103-  عقل المرء نظامه، و أدبه قوامه، و صدقه إمامه، و شكره تمامه 6335.

104-  عقول الفضلاء في أطراف أقلامها (مهم) 6339.

105-  غاية المرء حسن عقله 6366.

106-  غاية العقل الاعتراف بالجهل 6375. 100-  در نزد بى‏تأمل حرف زدن عقلهاى مردان آزمايش مى‏شود (يعنى در سخن اول بايد فكر و درنگ كرد آن گاه سخن گفت).

101-  در نزد فريب دادن طمعها و اميدها عقلهاى نادانها فريب خورده و خردهاى مردان آزمايش مى‏گردد.

102-  نشانه عقل مدارا كردن با مردم است.

103-  عقل مرد نظام (و باعث انتظام احوال دنيوى و اخروى) او، و ادبش قوام و بر پاى دارنده او (از لغزشها) و راستى او پيشوا (كه در هر باب بايد از او پيروى كند) و شكرش تمامى و كمال اوست.

104-  عقلهاى فضلاء (افراد دانشمند) در كنار قلمهاى آنها مى‏باشد (يعنى از نوشته‏هاى آنان عقلهايشان معلوم مى‏گردد).

105-  نهايت فضل و كمال مرد نيكوئى عقل اوست.

106-  نهايت عقل اعتراف به نادانى است (يعنى انسان چيزى را كه نمى‏داند بگويد نمى‏دانم و خود را نادان حساب كند).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  964

107-  غريزة العقل تحدو على استعمال العدل 6392.

108-  غريزة العقل تأبى ذميم الفعل 6393.

109-  غير منتفع بالحكمة عقل معلول بالغضب و الشّهوة 6397.

110-  غطاء العيوب العقل 6434.

111-  فقد العقل شقاء 6534.

112-  فساد العقل الاغترار بالخدع 6552.

113-  فضيلة العقل الزّهادة 6560.

114-  قد يضلّ العقل الفذّ 6647.

115-  كم من ذليل أعزّه عقله 6921.

116-  كم من عقل أسير عند هوى أمير 6923. 107-  خصلت و خوى عقل (آدمى را) بر بكار بردن عدالت ميراند و وادار مى‏سازد.

108-  خصلت و خوى عقل از كار زشت ابا دارد.

109-  از حكمت سود برنده نيست عقلى كه به خشم و شهوت بيمار باشد.

110-  پرده عيبها عقل است.

111-  از دست دادن عقل بدبختى است (ممكن است مراد اين باشد كسى كه خدا عقل طبيعى او را از او گيرد و يا فردى كه عقل مسموع و كسى را از دست دهد او بدبخت خواهد بود).

112-  فساد عقل فريب خوردن به خدعه و مكرهاست.

113-  فضيلت عقل بى‏رغبتى نسبت به دنياست.

114-  گاهى عقل تنها گمراه مى‏شود (يعنى بايد در كارها مشورت نمود).

115-  بسا ذليل و خوارى كه او را عقلش عزيز گردانيده است.

116-  بسا عقل اسير و گرفتارى كه در نزد خواهشى فرمانفرما باشد. (يعنى هوا

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  965

117-  كفى بالعقل غنى 7015.

118-  كفى بالمرء عقلا أن يجمل في مطالبه 7041.

119-  كفاك من عقلك ما أبان لك رشدك من غيّك 7078.

120-  كن لعقلك مسعفا و لهواك مسوّفا 7182.

121-  كلّما ازداد عقل الرّجل قوي إيمانه بالقدر، و استخفّ بالغير 7202.

122-  كسب العقل كفّ الأذى 7220.

123-  كيفيّة الفعل تدلّ على كمّيّة العقل، فأحسن له الاختيار، و أكثر عليه الاستظهار 7226. و هوس بر آن غالب باشد).

117-  بس است براى عقل توانگرى.

118-  براى عقل مرد (آدمى) كفايت مى‏كند اين كه در مطلب‏هاى خود اجمال بكار برد و ميانه رو باشد.

119-  از عقل تو تو را كفايت نموده آنچه را كه برايت راه راست يافتن تو را از گمراهيت آشكار سازد.

120-  از براى عقل خود اجابت كننده، و براى خواهشت تأخير اندازنده باش.

121-  هر اندازه عقل مرد (آدمى) زياد گردد ايمانش به قضاء و قدر قوى گشته، و حوادث زيان رساننده را سبك مى‏شمارد.

122-  كسب عقل (و فائده مهمى كه از آن بدست آيد) باز داشتن اذيّت و آزار است.

123-  چگونگى كار دلالت بر مقدار عقل دارد، بنا بر اين براى آن نيكو برگزين، و زياد بر آن احتياط نما (يعنى با فكر و تأمل بسيار عملى را انجام ده).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  966

124-  كسب العقل الاعتبار و الاستظهار، و كسب الجهل الغفلة و الاغترار 7227.

125-  كمال المرء عقله و قيمته فضله 7235.

126-  كمال الإنسان العقل 7244.

127-  لكلّ شي‏ء غاية و غاية المرء عقله 7300.

128-  لكلّ شي‏ء زكاة و زكاة العقل احتمال الجهّال 7301.

129-  لن يزان العقل حتّى يوازره الحلم 7448.

130-  لو صحّ العقل لاغتنم كلّ امرء مهله 7579.

131-  من استرفد العقل أرفده 7756.

132-  من استعان بالعقل سدّده 7925. 124-  كسب عقل (و نفع اهم آن) عبرت گرفتن و احتياط و پشت قوى كردن بوده و كسب جهل (بى‏عقلى) غفلت و فريب خوردن است.

125-  كمال مرد (آدمى) عقل او و ارزش و بهائش فضل او خواهد بود.

126-  كمال انسان عقل است (يعنى به اين است كه عقلش را بكار اندازد).

127-  براى هر چيزى منتهى و غايتى است، و منتهى و غايت مرد عقل اوست.

128-  براى هر چيزى زكاتى است و زكات عقل متحمل شدن (بى ادبيهاى) جهّال است.

129-  هرگز عقل زينت داده نمى‏شود تا آنكه بردبارى وزير آن گردد.

130-  اگر عقل صحيح باشد هر آينه هر مردى مهلت (ايام حيات) خود را غنيمت شمرد (و بيهوده عمر خويش را نگذراند).

131-  هر كه از عقل يارى جويد او را يارى كند.