ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 479
82- إنّ
الدّنيا تعطي و ترتجع، و تنقاد و تمتنع، و توحش و تؤنس، و تطمع و تؤيس، يعرض عنها
السّعداء، و يرغب فيها الأشقياء 3679.
83- إنّ
الدّنيا دار بالبلاء معروفة، و بالغدر موصوفة، لا تدوم أحوالها، و لا يسلم
نزّالها، العيش فيها مذموم، و الأمان فيها معدوم 3680.
84- إنّ
الدّنيا ظلّ الغمام، و حلم المنام، و الفرح الموصول بالغمّ، و العسل المشوب
بالسّمّ، سلّابة النّعم، أكّالة الأمم، جلّابة النّقم 3681.
85- إنّ الدّنيا
لا تفي لصاحب، و لا تصفو لشارب، نعيمها ينتقل، و أحوالها تتبدّل، و لذّاتها تفنى،
و تبعاتها تبقى، فأعرض عنها قبل أن تعرض عنك، و استبدل بها قبل أن تستبدل بك 3682.
هلاكت خود اندازد.
82- براستى كه
دنيا مىبخشد و باز پس مىگيرد، و اطاعت كرده و گردنكشى مىنمايد، و به طمع
انداخته و نوميد مىگرداند، نيكبختان از آن اعراض نموده، و بدبختان در آن رغبت
مىنمايند.
83- براستى كه
دنيا خانه ايست به بلاء شناخته شده، و به بىوفايى توصيف گشته، احوال آن پاينده
نمانده، و فرود آيندگان آن سالم نمىمانند، زندگانى در آن نكوهيده، و امنيت در آن
ناياب است.
84- براستى كه
دنيا سايه ابر، و مجرد خواب و خيال، و شادى به اندوه پيوسته، و عسل به زهر آميخته
گشته است، رباينده نعمتها، خورنده جماعتها، كشنده عقوبتها با مكروهات مىباشد.
85- براستى كه
دنيا هيچ يارى را وفا نكرده، و هيچ آشامندهاى را صاف نمىباشد، نعمت آن انتقال
يابنده، و احوال آن تغيير پذير، لذتهاى آن فانى شده، و تبعات و مظلمههاى آن باقى
خواهد ماند، پس از آن روى گردان پيش از آنكه از تو اعراض كند، و آن را بدل كن و
معاوضه نما قبل از آنكه آن تو را بدل نمايد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 480
86- إنّ
الدّنيا ربّما أقبلت على الجاهل بالاتّفاق، و أدبرت عن العاقل بالاستحقاق، فإن
أتتك منها سهمة مع جهل أو فاتتك منها بغية مع عقل، فإيّاك أن يحملك ذلك على الرّغبة
في الجهل، و الزّهد في العقل، فإنّ ذلك يزري بك و يرديك 3683.
87- إنّ من نكد
الدّنيا، أنّها لا تبقى على حالة، و لا تخلو من استحالة، تصلح جانبا بفساد جانب، و
تسرّ صاحبا بمساءة صاحب، فالكون فيها خطر، و الثّقة بها غرر، و الإخلاد إليها
محال، و الاعتماد عليها ضلال 3684. 86- براستى كه دنيا بسا بر نادان رو آورد به
اتفاق، و از دانا پشت گرداند به استحقاق (يعنى با اين كه استحقاق اقبال را دارد و
يا رو گردانيدن براى او نفعى دارد كه ممكن است با اقبال دچار معاصى گردد) پس اگر
از آن بخش يا حصّهاى با نادانى آمد، يا تو را از آن مطلوبى با دانش از دست رفت،
پس از اين معنى پرهيز نما كه نسبت به نادانى رغبت نموده و خيال كنى كه به سبب جهل
است در دانائى بى رغب، به گمان اين كه عقل سبب پشت كردن دنيا گشته، زيرا كه چنين
كارى تو را عيبناك ساخته، و تو را هلاك مىسازد، (پس آدمى نبايد به وسيله اقبال و
ادبار دنيا به چيزى راغب گشته زيرا اقبال و ادبار بستگى به چيزى ندارد بلكه اتفاقى
است و همچنين نبايد نسبت به چيزى بىرغبت گردد، و مرحوم خوانسارى احتمال ديگر در
اتفاق و استحقاق داده است: كه ممكن است اتفاق به معناى موافقت باشد نه تصادف بنا
بر اين معنا چنين است اقبال و ادبار به عنوان موافقت و استحقاق است در جاهل و در
عاقل).
87- براستى كه
از كمى نفع دنيا و يا از سختى آن آنست كه بر يك حالت باقى نمانده و از حالى به
حالى شدن خالى نمىباشد جانبى را با تباه ساختن طرفى اصلاح نموده و مصاحب و يارى را
با محزون ساختن مصاحبى شادمان مىنمايد پس بودن در آن خطر و اعتماد بر آن غرور و
هلاكت و ملازم و ميل به آن امكان پذير نبوده و يا خود
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 481
88- إنّ الدّنيا
سريعة التّحوّل، كثيرة التّنقّل، شديدة الغدر، دائمة المكر، فأهوالها تتزلزل، و
نعيمها يتبدّل، و رخاؤها يتنقّص، و لذّاتها تتنغّص، و طالبها يذلّ، و راكبها يزلّ
3685.
89- إنّ
الدّنيا حلوة نضرة، حفّت بالشّهوات، و راقت بالقليل، و تحلّت بالآمال، و تزيّنت
بالغرور، لا تدوم حبرتها، و لا تؤمن فجعتها، غرّارة، ضرّارة، حائلة زائلة، نافدة
بائدة، أكّالة غوّالة 3686.
90- إنّ
الدّنيا يونق منظرها، و يوبق مخبرها، قد تزيّنت بالغرور، و غرّت بزينتها، دار هانت
على ربّها، فخلط حلالها بحرامها، و خيرها بشرّها، و حلوها بمرّها، لم يصفّها اللّه
لأوليائه، و لم يضنّ بها على أعدائه 3687. را فريب دادن و بر آن تكيه كردن گمراهى
مىباشد.
88- بدرستى كه
دنيا تغيير و تحولش سريع، انتقالش از كسى به ديگرى بسيار، سخت بىوفا، دائم المكر
و فريبش هميشگى است، پس احوال آن متغير و متزلزل، و نعمتش متبدل، و فراخى آن كم، و
لذتهايش تيره، و طلب كننده آن خوار، و راكب و سوارش مىلغزد.
89- براستى كه
دنيا شيرين سر سبز يا نيكو صورت است، به خواهشها محاصره و فرو گرفته شده، به كمى
بارنده (يعنى عطاى اندك) و به اميدها زينت گشته، و به فريب آرايش يافته، شادمانيش
هميشگى نبوده، و از مصيبت آن ايمنى نيست، بسيار فريب دهنده، بسيار زيان رساننده،
تغيّر يابنده يا حيلهگر، فانى شونده، نيست شونده، رونده، خورنده، هلاك كننده است.
90- براستى كه
دنيا ديدن آن يا آنچه از آن ديده مىشود خوش آيند بوده، و شادمانى يا نيكويى صورت آن
هلاك مىگرداند، در حقيقت به فريب زينت يافته، و به زينتى كه در بر دارد مىفريبد،
خانه ايست كه بر صاحب آن خوار بوده، حلالش به حرام آن، و خير آن به شرش، و شيرينيش
به تلخى آن آميخته شده، خداوند براى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 482
91- إنّ
للدّنيا مع كلّ شربة شرقا، و مع كلّ أكلة غصصا، لا تنال منها نعمة إلّا بفراق
أخرى، و لا يستقبل فيها المرء يوما من عمره إلّا بفراق آخر من أجله، و لا يحيى له
فيها أثر إلّا مات له أثر 3688.
92- براستى كه
دنيا براى كسى كه آن را تصديق نمايد سراى صدق و راستى است (چون احوال خود را از
بيوفايى و تغيّر و تبدّل بطور كامل نشان مىدهد)، و خانه عافيت است براى كسى كه
درك آن كند و فريب آن را نخورد، و سراى بىنيازيست براى كسى كه از آن توشه برگيرد،
و خانه پند و اندرز است براى كسى كه از آن پند پذيرد، جزما به جدايى خود اعلام
نموده، و به مفارقت خويش ندا كرده، و از مرگ خود و اهلش خبر داده، پس براى اهل خود
به بلاى خود بلا را تمثيل و تصوير نموده، و آنها را به شادمانى خود به سوى شادمانى
تشويق كرده است (ممكن است مراد اين باشد كه بلاها و شادمانيهايش نمونهاى از بلاها
و شادمانيهاى آخرت باشد پس بايد آدمى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 483
فذكروا، و حدّثتهم فصدّقوا، و وعظتهم فاتّعظوا منها الغير و
العبر (بالغير و العبر) 3689.
93- إنّ
الدّنيا منتهى بصر الأعمى لا يبصر ممّا ورائها شيئا، و البصير ينفذها بصره، و يعلم
أنّ الدّار ورائها، فالبصير منها شاخص، و الأعمى إليها شاخص، و البصير منها
متزوّد، و الأعمى لها متزوّد 3690.
94- إنّ
للدّنيا رجالا لديهم كنوز مذخورة، مذمومة عندكم مدحورة، يكشف بهم الدّين، ككشف
أحدكم رأس قدره، يلوذون كالجراد، فيهلكون جبابرة البلاد 3691. متنبه گردد) شام
كرده به عافيت و صبح نموده به مصيبت براى رغبت، و ترس، و خوف و دورى كردن، پس آن
را مردانى در بامداد پشيمانى (قيامت يا همين دنيا وقتى كه انسان پى به بدى عمل خود
مىبرد پشيمان مىشود) نكوهش نموده، و مردان ديگر آن را ستايش نمايند به اين جهت
كه ياد آورد ايشان را پس ياد آوردهاند (كه دنيا راستى جاى راحتى و سكونت و خوشى و
آسايش نيست) و با آنها سخن گفته پس تصديق نموده، و آنها را نصيحت كرده پس از آن
تغييرها و عبرتها پند گرفتهاند.
93- براستى كه
دنيا پايان ديد نابيناست، چيزى را از آنچه در پشت سر آنست نخواهد ديد، ولى بينا
بينشش از آن عبور كرده و مىداند كه سراى پايدار عقب آنست، پس بينا از آن در گذرد،
و نابينا به سوى آن حركت مىكند، بينا از آن توشه بر مىگيرد، و نابينا براى آن
توشه تهيه مىنمايد.
94- بدرستى كه
براى دنيا مردانى است كه در نزد آنهاست گنجهاى ذخيره شده، كه در نزد شما نكوهيده،
رانده شده است، به وسيله آنها دين گشوده مىشود، مانند گشودن يكى از شما سر ديگ
خود را مثل ملخ فرو گرفته (با هم متحد گشته) پس سر كشان شهرها را هلاك مىگردانند
(مرحوم خوانسارى احتمال داده: كه ممكن است مراد حضرت صاحب الزمان- صلوات اللّه و
سلامه عليه- و اصحاب آن
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 484
95- إنّ
الدّنيا و الآخرة عدوّان متفاوتان، و سبيلان مختلفان، فمن أحبّ الدّنيا و توالاها
أبغض الآخرة و عاداها، و هما بمنزلة المشرق و المغرب و ماش بينهما، فكلّما قرب من
واحد بعد من الآخر، و هما بعد ضرّتان 3692.
96- إنّ
الدّنيا لمشغلة عن الآخرة، لم يصب صاحبها منها سببا (سيبا)، إلّا فتحت عليه حرصا
عليها و لهجا بها 3695.
97- إنّ اللّه
تعالى جعل الدّنيا لما بعدها، و ابتلى فيها أهلها ليعلم أيّهم أحسن عملا، و لسنا
للدّنيا خلقنا، و لا بالسّعي لها امرنا، و إنّما وضعنا حضرت باشند، زيرا در نزد
آنهاست گنجهاى علوم و با اين وصف گردنكشان را هلاك سازند، ولى ما در زمان خود وحدت
علماء را ديده كه چگونه با توجه باطنى و دعا و اخلاص خود سركشان و طاغوتيان را به
زبالهدان تاريخ انداخته و ريشه كن كردند و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه و
سبحان اللّه و الشكر للّه).
95- براستى كه
دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت، و دو راه مخالف همند، پس كسى كه دنيا را دوست داشته و
پيروى كند آخرت را دشمن داشته و با آن عداوت نمايد، و آن دو به منزله مشرق و مغرب
و رونده ميان آنهاست كه هر چه به يكى نزديكتر شود از ديگرى دورتر گردد، و آنها بعد
از اين دو همشوى و هوو مىباشند (يعنى چنانكه اكثر مردم مىكوشند كه ميان دو زن
جمع كنند نتوانند دنيا و آخرت هم چنين هستند مردم غافلند از اين كه با يكديگر جمع
نخواهند گرديد).
96- بدرستى كه
دنيا هر آينه آلت مشغول شدن از آخرت و نپرداختن به آنست، مصاحب آن از آن به عطايى
و يا به ريسمانى نرسيده مگر آنكه بر او در حرصى بر آن و ولهى نسبت به آن باز
مىگردد، (بنا بر اين هر كه آخرت خواهد بايد خود را مشغول دنيا نسازد، كه اشتغال
به دنيا آدمى را حريص كرده و از آخرت باز دارد).
97- براستى كه
خداوند بلند مرتبه دنيا را براى آنچه بعد از آنست آفريده، و اهلش را در آن آزمايش
كرده تا دانسته شود يا بداند كداميك آنها به حسب كردار
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 485
فيها لنبتلى بها، و نعمل فيها لما بعدها 3696.
98- إنّ
الدّنيا دار مني لها (منهالها) الفناء، و لأهلها منها الجلاء، و هي حلوة خضرة، قد
عجلت للطّالب، و التبست بقلب النّاظر، فارتحلوا عنها بأحسن ما يحضركم من الزّاد، و
لا تسألوا فيها إلّا الكفاف، و لا تطلبوا منها أكثر من البلاغ 3697.
99- إنّ الدّنيا
لم تخلق لكم دار مقام، و لا محلّ قرار، و إنّما جعلت لكم مجازا لتزوّدوا منها
الأعمال الصّالحة لدار القرار، فكونوا منها على أوفاز، و لا تخدعنّكم منها
العاجلة، و لا تغرّنّكم فيها الفتنة 3699.
100- إنّ
الدّنيا لا يسلم منها إلّا بالزّهد فيها، ابتلي النّاس بها فتنة، فما نيكوتر است،
و ما براى دنيا آفريده نشده، و به كوشش از براى آن مأمور نگشته ايم، و فقط ما در
آن گذاشته شدهايم تا به وسيله آن آزمايش شده، و در آن براى ما بعد آن (قيامت) عمل
نماييم.
98- براستى كه
دنيا سرايى است كه فناء براى آن و جلاء و پراكندگى از آن براى اهل آن مقدّر گشته،
و آن براى راغب شيرين سرسبز است، بتحقيق براى خواهنده شتاب نموده، و به قلب نگاه
كننده مشتبه شده است، پس از آن با بهترين آنچه از توشه آماده مىگردد كوچ نماييد،
و در آن بر غير كفاف و آنچه شما را از روزى بس باشد مسئلت ننموده، و از آن بيش از
قدر كفايت طلب منماييد.
99- براستى كه
دنيا براى شما سراى اقامت و جايگاه قرار آفريده نشده است، همانا برايتان آن
گذرگاهى قرار داده شده تا از آن عملهاى پسنديده براى خانه قرار توشه برگيريد، پس
از آن بر حد شتابها بوده گويا سواريد و با سرعت تمام از آن مىگذريد نعمتهاى حاضر
آن شما را نفريبد، و فتنه و آزمايش در آن شما را مغرور نسازد.
100- براستى كه
دنيا احدى از آن سالم نخواهد ماند مگر با بىرغبتى در آن،
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 486
أخذوا منها لها أخرجوا منه و حوسبوا عليه، و ما أخذوا منها
لغيرها قدموا عليه و أقاموا فيه، و إنّها عند ذوي العقول كالظّلّ بينا تراه سائغا
حتّى قلص و زائدا حتّى نقص و قد أعذر اللّه سبحانه إليكم في النّهي عنها، و أنذركم
و حذّركم منها فأبلغ 3698.
101- الدّنيا
تسلم 2.
102- الدّنيا
تذلّ 3.
103- الدّنيا
أمد، الآخرة أبد 4.
104- إذا كان
البقاء لا يوجد فالنّعيم زائل 4070.
105- ما يعطي
البقاء من أحبّه 9509. مردم به سبب آن آزمايش شوند آزمايشى، پس آنچه از آن براى آن
بر گيرند از آن اخراج گشته و بر آن حساب شوند، و آنچه از آن براى غير آن (آخرت)
برگيرند بر آن وارد شده و در آن اقامت نمايند، و بدرستى كه آن در نزد خردمندان
مانند سايه ايست در ميان اوقاتى كه مىبينى آن را دراز كشيده تا اين كه بهم كشيده
شود، و زياد شونده تا اين كه كم گردد، و در حقيقت خداوند سبحان در نهى از آن عذر
خود را به سوى شما بر طرف ساخته، و شما را ترسانيده، و از آن بر حذر داشته، پس
آنچه را بايد برساند رسانيده (يعنى اتمام حجت كرده است).
101- دنيا خوار
مىكند.
102- دنيا ذلّت
آورد.
103- دنيا مدتى
است زود گذر، آخرت هميشگى است.
104- هرگاه
بقاء يافت نشود (و آدمى از دنيا خواهد رفت) پس نعمت فنا پذير و زائل شونده است.
105- بقاء
(ماندن دايمى) به كسى كه آن را دوست دارد داده نمىشود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 487
106- الرّكون
إلى الدّنيا مع ما يعاين من سوء تقلّبها جهل 2037.
107- كلّ فان
يسير 6838.
108- لا ترفع
من رفعته الدّنيا 10229.
109- يا أهل
الغرور ما ألهجكم بدار، خيرها زهيد، و شرّها عتيد، و نعيمها مسلوب، و مسالمها
محروب، و مالكها مملوك، و تراثها متروك 11003.
110- يا دنيا
يا دنيا إليك عنّي، أ بي تعرّضت أم إليّ تشوّقت، لا حان 106- ميل و يا اعتماد به
دنيا با آنچه از بدى گردش آن مشاهده مىشود جهل و نادانى است.
107- هر فانى
شوندهاى اندك است (بنا بر اين نعمت اخروى بزرگ خواهد بود).
108- بلند
مگردان كسى را كه دنيا او را بلند كرده است.
109- آى اهل
غرور (كه فريب دنيا را خوردهايد) چه چيز شما را حريص كرده به سرايى كه خير آن كم،
و شر آن آماده، و نعمت آن گرفته شده، و آشتى كننده آن شكست خورده (كه او را برهنه
كرده و بيچاره سازند) و مالك آن مملوك (و بنده هوا گشته) و ميراث آن براى ديگر
واگذاشته شده است.
110- (اين
فرازها در حكمت 74 نهج البلاغه از ضرار بن ضمره الضبابى نقل شده هنگامى كه بر
معاويه داخل شد و او از امير المؤمنين- عليه السلام- پرسيد گفت: گواهى مىدهم
همانا او را در بعض جاهائى كه عبادت مىكرد ديدم وقتى كه شب پردههاى تاريكى
گسترده و آن حضرت در محراب عبادت ايستاده ريش خود را در دست گرفته مىپيچيد مانند
پيچيدن مار گزيده و گريه مىكرد مانند گريه كردن اندوه رسيده و در باره دنيا
مىفرمود:) آى دنيا آى دنيا از من دور شو، آيا متعرض من شدى (خود را بمن عرضه
مىدارى) به سوى من مشتاق شده (خواهان منى) وقت تو نزديك
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 488
حينك، غرّي غيري لا حاجة لي فيك، قد طلّقتك ثلاثا لا رجعة لي
فيها، فعيشك قصير، و خطرك يسير، و أملك حقير، آه من قلّة الزّاد و طول الطّريق، و
بعد السّفر، و عظم المورد 10998.
111- يا عبيد
الدّنيا، و العاملين لها إذا كنتم في النّهار تبيعون و تشترون، و في اللّيل على
فروشكم تتقلّبون، و تنامون و فيما بين ذلك عن الآخرة تغفلون، و بالعمل تسوّفون، فمتى
تفكّرون في الإرشاد و تقدّمون الزّاد، و متى تهتمّون بأمر المعاد 10999.
112- يا أيّها
النّاس ازهدوا في الدّنيا، فإنّ عيشها قصير، و خيرها يسير، نيست (اين خيال باطل
است كه من به تو دل ببندم تو بچه كسى رغبت مىكنى برو) غير مرا فريب ده، برايمن در
تو نيازى نيست، من تو را در حقيقت سه طلاقه كردم كه برگشتى در آن نمىباشد (آن گاه
جهت اين كه ديگر بتو رجوع نخواهم كرد بيان مىفرمايد كه داراى چنين عيبهايى هستى)
پس زندگانى تو كوتاه، و قدر تو اندك، و اميد تو كوچك و حقير خواهد بود، آه از كمى
توشه و درازى راه، و دورى سفر و بزرگى جاييكه بايد وارد شد (قبر و قيامت آن گاه
معاويه گريست و گفت: خداوند ابو الحسن را رحمت كند چنين بود اى ضرار اندوه تو بر
آن حضرت چگونه است گفت مانند اندوه زنى كه فرزندش را كنارش سر ببرند).
111- آى بندگان
دنيا و كاركنان براى آن هرگاه شما در روز مىفروشيد و مىخريد، و در شب بر فرشهاى
خود غلطيده و مىخوابيد، و در ميان آن از آخرت غافل بوده و عمل را پس اندازيد، پس
كى در ارشاد (و رسيدن به راه راست) فكر و انديشه كرده، و توشه را پيش مىفرستيد و
چه وقت به كار معاد اهتمام مىورزيد 112- (مقدارى از خطبه 233 نهج البلاغه در اين
فرازها ذكر شده) آى مردم در دنيا بىرغبت باشيد، زيرا كه زندگانى آن كوتاه و خيرش
اندك است، و براستى كه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 489
و إنّها لدار شخوص، و محلّة تنغيص، و إنّها لتدني الآجال، و
تقطع الآمال، ألا و هي المتصدّية العنون، و الجامحة الحرون، و المانية (المائنة)
الخئون 11001.
113- الدّنيا
تغوي 25.
114- الدّنيا
تضرّ، الآخرة تسرّ 147.
115- الدّنيا
خسران 199.
116- الدّنيا
بالاتّفاق، الآخرة بالاستحقاق 228.
117- الدّنيا
بالأمل 235.
118- الدّنيا
فانية 244. آن سراى رفتن و گذر كردن و محل مكدر و تيره ساختن بوده، و بدرستى كه آن
اجلها را نزديك ساخته، و آمال و آرزو را خواهد بريد، آگاه باشيد دنيا به زن
فاجرهاى ماند كه خود را نشان داده روى گرداند، و به اسب سركشى ماند كه هنگام حركت
توقف نموده فرمان نبرد، و وعده دهنده ايست خيانت گر و يا دروغگوى بسيار خيانت كار
است.
113- دنيا
گمراه مىگرداند.
114- دنيا زيان
بخش، و آخرت شاد مىگرداند.
115- دنيا زيان
است.
116- دنيا به
بخت و اتفاق به دست آمده (بدون رعايت استحقاق) و آخرت به استحقاق داده خواهد شد.
(بايد در مقابل آن كار كرد تا پاداش بدست آيد، پوشيده نماند كه تفضلات الهى در
آخرت هم بسبب استحقاق است و ثروت در دنيا هم گر چه با علل و اسباب است اما در عين
حال از راه استحقاق نمىباشد).
117- دنيا
(سراسر) به اميد است.
118- دنيا فنا
پذير است (بيش از چند روزى در دست انسان نمىماند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 490
119- الدّنيا
ظلّ زائل 318.
120- الدّنيا
سوق الخسران 396.
121- الدّنيا
مزرعة الشّرّ 401.
122- الدّنيا
ضحكة مستعبر (مغترّ) 403.
123- الدّنيا
دار المحن 409.
124- الدّنيا
دار الأشقياء 437.
125- الدّنيا
معبرة الآخرة 439.
126- الدّنيا
مطلّقة الأكياس 441.
127- العاجلة
منية الأرجاس 442.
128- الفرح
بالدّنيا حمق 454. 119- دنيا سايهايست زائل شونده و گذرا.
120- دنيا
بازار زيان است، (زيرا كه غالبا سرمايه عمر را با متاع بىارزش متاعهاى دنيوى
معامله كنند و جز خسران چيزى عائد آنان نخواهد گرديد).
121- دنيا كشت
زار بدى است.
122- دنيا چيزى
است كه بر آن گريان (يا صاحب ديده بصيرت و يا صاحب اندك عقلى و يا اندوهگين يا اهل
عبرت و يا عابر از دنيا) و يا فريب خورده بسيار مىخندد. (و سرّ آن معلوم است نياز
به شرح نيست).
123- دنيا سراى
محنتهاست.
124- دنيا خانه
بدبختان است.
125- دنيا
گذرگاه آخرت است. (يعنى نبايد خيلى در آن كوشيد).
126- دنيا طلاق
داده شده زيركانست.
127- سراى عاجل
دنيا آرزوى پليدان است.
128- شادمانى
نسبت به دنيا احمقى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 491
129- الاغترار
بالعاجلة خرق 455.
130- الدّنيا
تغرّ، و تضرّ، و تمرّ 513.
131- الدّنيا
محلّ الآفات 576.
132- المواصل
للدّنيا مقطوع 628.
133- الدّنيا
منية الأشقياء 694.
134- العاجلة
غرور الحمقى 896.
135- الدّنيا
مصرع العقول 921.
136- الدّنيا
محلّ الغير 1027.
137- الدّنيا
دار المحنة 1097.
138- الدّنيا
غنيمة الحمقى 1110.
139- الاشتغال
بالفائت يضيّع الوقت 1200. 129- مغرور شدن به دنيا كم خردى است.
130- دنيا فريب
دهد، و زيان مىرساند، و مىگذرد.
131- دنيا محل
آفتهاست.
132- چسبنده به
دنيا بريده شده است (يا از دنيا و يا از خدا).
133- دنيا
آرزوى بدبختان است.
134- دنيا فريب
(و يا فريب دهنده) كم عقلان است.
135- دنيا جاى
لغزيدن و افتادن عقلهاست.
136- دنيا محل
تغيير و تحولهاست، (پس بايد در مشكلات صبور بود).
137- دنيا سراى
محنت و رنجهاست.
138- دنيا غنيمت
كم عقلان است.
139- اشتغال به
مطالب دنيويّه كه از دست رود تضييع وقت است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 492
140- الرّغبة
في الدّنيا توجب المقت 1201.
141- الدّنيا
كيوم مضى، و شهر انقضى 1205.
142- الدّنيا
دار الغرباء، و موطن الأشقياء 1206.
143- الوله
بالدّنيا أعظم فتنة 1210.
144- الدّولة
كما تقبل تدبر 1226.
145- الدّنيا
كما تجبر تكسر 1227.
146- أسباب
الدّنيا منقطعة، و عواريها مرتجعة 1365.
147- الدّنيا
حلم، و الاغترار بها ندم 1384.
148- الدّنيا
سمّ يأكله (اكله) من لا يعرفه 1411.
149- الدّنيا
معدن الشّرّ، و محلّ الغرور 1473. 140- رغبت در دنيا موجب دشمنى است.
141- دنيا
مانند روزيست كه رفته، و ماهى است كه بسر آمده باشد.
142- دنيا خانه
غريبان و وطن بدبختان است.
143- شيفته شدن
به دنيا عظيمترين فتنه است.
144- ثروت دنيا
(و آنچه از مال متداول بين مردم است) چنانكه رو مىكند پشت مىنمايد.
145- دنيا همان
طورى كه اصلاح شكستگى مىكند مىشكند.
146- اسباب و
وسيلههاى امور دنيا منقطع و عاريههاى آن (مانند مال و ثروت و مقام و... كه مدتى
نزد انسان است بعد به ديگرى منتقل مىگردد) برگشت كننده است.
147- دنيا
خوابى است، و فريفته شدن به آن پشيمانى است.
148- دنيا زهر
و سمّ است، كسى آن را مىخورد كه نمىشناسد آن را.
149- دنيا كان
بدى و جايگاه فريب است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 493
150- إن عقلت
أمرك، أو أصبت معرفة نفسك فأعرض عن الدّنيا، و ازهد فيها، فإنّها دار الأشقياء، و
ليست بدار السّعداء، بهجتها زور، و زينتها غرور، و سحائبها متقشّعة، و مواهبها
مرتجعة 3733.
151- إن كنتم
للنّعيم طالبين فأعتقوا أنفسكم من دار الشّقاء 3745.
152- إن كنتم
تحبّون اللّه فأخرجوا من قلوبكم حبّ الدّنيا 3747.
153- إن جعلت
دنياك تبعا لدينك أحرزت دينك و دنياك، و كنت في الآخرة من الفائزين 3751.
154- إنّي طلّقت
الدّنيا ثلاثا بتاتا لا رجعة لي فيها، و ألقيت حبلها على غاربها 3782. 150- اگر
كار خود را در يافته يا به شناخت نفس خود رسيدهاى پس از دنيا اعراض كرده و در آن
بىرغبت باش، زيرا كه آن سراى بدبختان بوده، و خانه نيكبختان نمىباشد، طراوت و
نيكويى آن دروغ، و آرايشش فريب و ابرهاى آن پراكنده، و بخششهايش برگردنده و باز
گرفتنى است.
151- اگر شما
طالب نعمت (اخروى) هستيد پس نفسهاى خود را از سراى بدبختى آزاد سازيد.
152- اگر شما
چنين هستيد كه خدا را دوست داريد پس از دلهاى خود دوستى دنيا را بيرون سازيد.
153- اگر دنيايت
را پيرو دينت قرار دهى دين و دنيايت را جمع نمودى. (يعنى هر دو را حفظ كردى) و در
آخرت از پيروزمندان خواهى بود.
154- براستى كه
من دنيا را سه طلاقه نمودم طلاق بائنى كه براى من در آن بازگشتى نيست، و من ريسمان
آن را بر دوش آن انداختم. (كنايه از اين است كه هرگز من نزديك آن نشده، و هرگز
نزديك آن نخواهم شد، و لذا مىگويد من ريسمان آن را به گردنش انداختم، يعنى هر جا
مىخواهد برود ديگر بآن كارى ندارم).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 494
155- إنّك إن
أقبلت إلى الدّنيا أدبرت 3798.
156- إنّك إن
أدبرت عن الدّنيا أقبلت 3799.
157- إنّك لن
(لم) تخلق للدّنيا فازهد فيها و أعرض عنها 3811.
158- إنّك إن
عملت للدّنيا خسرت صفقتك 3817.
159- إنّك لن
تلقى اللّه سبحانه بعمل أضرّ عليك من حبّ الدّنيا 3818.
160- إنّكم إن
رغبتم في الدّنيا أفنيتم أعماركم فيما لا تبقون له و لا يبقى لكم 3848.
161- إنّما
الدّنيا شرك وقع فيه من لا يعرفه 3865. 155- براستى كه اگر تو به دنيا اقبال كنى
دنيا پشت خواهد نمود. (و يا بر سعادت پشت خواهى نمود).
156- براستى كه
اگر تو از دنيا پشت بگردانى رو خواهد آورد. (و يا به نيكبختى رو خواهى كرد).
157- براستى كه
تو براى دنيا آفريده نشده و يا هرگز براى دنيا خلق نگشته اى، پس در آن بىرغبت
بوده، و از آن رو بگردان.
158- براستى تو
اگر براى دنيا كار كنى معاملهات زيان كرده است.
159- براستى كه
تو هرگز خداى سبحان را با عملى ملاقات نخواهى كرد كه بر تو از دوستى دنيا
زيانبارتر باشد.
160- بدرستى كه
شما اگر در دنيا رغبت نماييد، عمرهاى خود را در چيزى فانى مىكنيد كه نه شما براى
آن باقى مانده و نه آن براى شما.
161- جز اين
نيست دنيا دامى است كه در آن كسى واقع مىشود كه آن را نمىشناسد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 495
162- إنّما
الدّنيا أحوال مختلفة، و تارات متصرّفة، و أغراض مستهدفة 3866.
163- إنّما
الدّنيا جيفة، و المتواخون عليها أشباه الكلاب، فلا تمنعهم أخوّتهم لها من
التّهارش عليها 3881.
164- إنّما أهل
الدّنيا كلاب عاوية، و سباع ضارية، يهرّ بعضها بعضا، و يأكل عزيزها ذليلها، و يقهر
كبيرها صغيرها، نعم معقّلة، و أخرى مهملة، قد أضلّت عقولها، و ركبت مجهولها 3882.
165- إنّما
أنتم كركب وقوف لا يدرون متى باليسير يؤمرون 3885.
166- إنّما
الدّنيا متاع أيّام قلائل، ثمّ تزول كما يزول السّراب و تقثع كما 162- جز اين
نيست كه دنيا حالاتى است مختلف، و زمانهاى بريده شده، و نشانههاى نصب شده (از
براى تيرهاى مصائب) مىباشد.
163- جز اين
نيست كه دنيا مردارى است، و عدهاى كه بر سر آن برادر يكديگر شدهاند مانند
سگهايند، و برادريشان در باره آن آنها را از دريدن و گزيدن يكديگر بر سر آن باز
ندارد.
164- جز اين
نيست كه اهل دنيا سگهاى فرياد كننده، و درندگان شكارى هستند كه بعضى از آنها بعض
ديگر را به صدا در آورد، و عزيزشان ذليلشان را خورده، و بزرگشان بر كوچك خود غلبه
مىكند، شترانيند زانو بسته شده، و پاره ديگر باز گذاشته شده، در حقيقت خردهاى
خويش را گم كرده و يا ضايع كردهاند، و به مجهول خود سوار و يا مرتكب امورى بوده كه
نسبت به صلاح و فساد آنها نادان خواهند بود.
165- جز اين
نيست كه شما مانند سوارانى هستيد ايستاده و آماده كه ندانند چه وقت مأمور به رفتن
خواهند شد.
166- جز اين
نيست كه دنيا متاع روزهاى اندك بوده كه مانند سراب (شورهزار
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 496
يقثع السّحاب 3890.
167- إنّما حظّ
أحدكم من الأرض ذات الطّول و العرض قيد قدّه متعفّرا على خدّه 3896.
168- إنّما
الدّنيا دار ممرّ، و الآخرة دار مستقرّ، فخذوا من ممرّكم لمستقرّكم، و لا تهتكوا
أستاركم عند من يعلم أسراركم 3898.
169- إنّما مثل
من خبر (خير) الدّنيا كمثل قوم سفر، نبا بهم منزل جديب، فأمّوا منزلا خصيبا، و
جنابا مريعا، فاحتملوا وعثاء الطّريق، و خشونة السّفر، و جشوبة المطعم ليأتوا سعة
دارهم، و محلّ قرارهم 3899. و جائى از بيابان كه از دور آب نما باشد) زائل شود و
پراكنده خواهد گرديد چنانكه ابر گشوده شود.
167- جز اين
نيست كه بهره و نصيب يكى از شما از زمين داراى طول و عرض به اندازه قدّ او در حالى
كه بر گونه خويش در خاك غلطيده باشد. (يعنى بهره هر كس به همان مقداريست كه در آن
دفن مىشود و بر او خاك مىريزند، پس نبايد به دنيا دل بست و حريص شد).
168- جز اين
نيست كه دنيا سراى گذرگاه، و آخرت خانه قرار گاه است، پس از گذرگاه خود براى
قرارگاه خويش فرا گيريد، و پردههاى خود را در نزد كسى كه اسرار شما را مىداند
مدريد و پاره نسازيد، (يعنى به فكر آخرت بوده دنيا را خانه معصيت قرار ندهيد).
169- جز اين
نيست كه مثل كسى كه دنيا را دانسته و يا آزمايش نموده مثل قومى است مسافر، كه منزل
بى آب و علف موافق طبع آنها نبوده، قصد منزل پر گياه و فضاى خوش آب و هوا را
نموده، آن گاه براى آنكه به خانه وسيع و آسايشگاه خود رسند زحمت راه، و مشقت و
سختى مسافرت، و درشتى خوراك را بر عهده گرفته و بر خود هموار سازند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 497
170- إنّما
المرء (في الدّنيا) غرض تنتضله المنايا و نهب تبادره المصائب و الحوادث 3903.
171- آفة
النّفس الوله بالدّنيا 3926.
172- إذا أقبلت
الدّنيا على عبد كسته محاسن غيره، و إذا أدبرت عنه سلبته محاسنه 4126.
173- إذا فاتك
من الدّنيا شيء فلا تحزن، و إذا أحسنت فلا تمنن 4134.
174- بالفناء
تختم الدّنيا 4248.
175- بإيثار
حبّ العاجلة صار من صار إلى سوء الآجلة 4314.
176- بئست
الدّار الدّنيا 4420. 170- جز اين نيست، آدمى در دنيا نشانه ايست كه مرگها در
زدن آن مسابقه گذاشتهاند، و غنيمت و مركز تاراجى است كه مصيبتها و حوادث به آن
پيشى گيرند.
171- آفت نفس
شيفتگى نسبت به دنياست.
172- هرگاه
دنيا بر بندهاى رو آورد نيكوييهاى غيرش را بر او بپوشاند (يعنى اگر خود او هم
خوبى نداشته باشد اقبال دنيا خوبيهاى ديگران را به او نسبت دهد)، و چون از او پشت
گرداند نيكوييهايش را از او سلب كند.
173- هرگاه از
دنيا چيزى از دست تو رفت محزون مباش، و چون احسان نمودى منّت مگذار.
174- به فناء و
نيستى دنيا ختم مىشود (پس به آن دل مبند).
175- با
برگزيدن دوستى دنيا، رفته است كسى كه بسوى بدى آخرت رفته است. (يعنى راه بدى رفته
و بد راهى را برگزيده است).
176- بد
خانهايست دنيا (زيرا كه آدمى را از آخرت باز مىدارد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 498
177- بئس
الاختيار التّعوّض بما يفنى عمّا يبقى 4421.
178- بقاؤكم
إلى فناء، و فناؤكم إلى بقاء 4454.
179- بيعوا ما
يفنى بما يبقى، و تعوّضوا بنعيم الآخرة عن شقاء الدّنيا 4455.
180- تعزّ عن
الشّيء إذا منعته بقلّة ما يصحبك إذا أوتيته 4555.
181- ثمرة
الوله بالدّنيا عظيم المحنة 4611.
182- جار
الدّنيا محروب، و موفورها منكوب 4738.
183- جود
الدّنيا فناء، و راحتها عناء، و سلامتها عطب و مواهبها سبب 4739. 177- بد
برگزيدنى است عوض گرفتن آنچه فانى مىشود از آنچه باقى مىماند.
178- باقى بودن
شما بسوى نيستى، و فنايتان بجانب باقى بودن خواهد بود. (يعنى شما از اين دنيا
خواهيد رفت و بعد از رفتن به حيات ابدى خواهيد رسيد).
179- آنچه را
كه فانى شدنى است به آنچه باقى خواهد ماند فروخته، و نعمت آخرت را به جاى بدبختى و
سختى و دشوارى دنيا عوض بگيريد.
180- هرگاه در
دنيا از چيزى منع شوى (و از نعمتى محروم شدى) خود را تسلّى ده به اين كه اگر داده
شده بودى مدّت كمى همراه تو بود (و چنان نيست كه هميشه همراه تو باشد، پس ناراحتى
ندارد گويا داراى نعمت بودى و از دستت رفته است).
181- ميوه
شيفتگى به دنيا رنج و محنت بزرگ است.
182- پناه
آورنده به دنيا (يا كسى كه دنيا او را پناه داده است) ربوده شده (از او مال او)، و
بهره تامّ از آن (يا كسى كه بهره او از آن تمام باشد) منكوب خواهد بود.
183- جود و
بخشش دنيا نيستى، و آسايش آن رنج، و سلامت آن هلاكت،
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 499
184- حبّ
الدّنيا رأس كلّ خطيئة 4868.
185- حبّ
الدّنيا رأس الفتن و أصل المحن 4870.
186- حبّ
الدّنيا يوجب الطّمع 4872.
187- حبّ
الدّنيا يفسد العقل، و يهمّ القلب، عن سماع الحكمة، و يوجب أليم العقاب 4878.
188- حلاوة
الدّنيا توجب مرارة الآخرة و سوء العقبى 4881.
189- حلو
الدّنيا صبر، و غذاؤها سمام، و أسبابها رمام 4886.
190- حيّ
الدّنيا بعرض موت، و صحيحها عرض الأسقام، و دريئة الحمام 4887. و بخششهايش ربوده
شده است.
184- دوستى
دنيا رأس هر گناه و منشأ هر خطايى است، (علامه بزرگوار خوانسارى فرموده: احتمال مىرود
«حبّ الدّينار» باشد بنا بر اين روايت چنين خوانده مىشود «حبّ الدّينار أسّ كلّ
خطيئة» دوستى دينار و طلا اساس هر گناهى است.
185- دوستى
دنيا سر فتنهها و ريشه و بيخ محنتها خواهد بود. (احتمال بالا در اين روايت هم
مىرود).
186- دوستى
دنيا سبب طمع خواهد شد.
187- دوستى
دنيا عقل را فاسد نموده، و قلب را از شنيدن حكمت (علم راست و درست) كر كرده، و سبب
عذاب دردناك خواهد شد.
188- شيرينى
دنيا موجب تلخى آخرت و بدى آن سرا خواهد شد.
189- شيرينى
دنيا دواى تلخ، و غذاى آن زهر، و اسباب آن پارههاى ريسمان پوسيده است.
190- زنده دنيا
در معرض مرگ، و تندرست آن نشانه بيماريها و هدف تيرهاى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 500
191- حكم على
أهل الدّنيا بالشّقاء، و الفناء، و الدّمار، و البوار 4932.
192- حفّت
الدّنيا بالشّهوات، و تحبّبت بالعاجلة، و تزيّنت بالغرور و تحلّت بالآمال 4935.
193- حاربوا
أنفسكم على الدّنيا، و اصرفوها عنها، فإنّها سريعة الزّوال، كثيرة الزّلزال، و
شيكة الانتقال 4936.
194- حكم على
مكثري أهل الدّنيا بالفاقة، و أعين من غني عنها بالرّاحة 4938.
195- خير
الدّنيا حسرة، و شرّها ندم 4963.
196- خير
الدّنيا زهيد، و شرّها عتيد 5006. قضاء و قدر مرگ خواهد بود.
191- بر اهل
دنيا (يعنى كسانى كه شيفته دنيايند و آخرت را واگذاشتهاند از جانب خدا) به بدبختى
و نيستى و ريشه در آمدن و هلاكت حكم گرديده است.
192- دنيا به
خواهشها پيچيده و فرو گرفته شده، و به لذتهاى حاضر دوستى كرده، و بفريب آراسته
گشته، و به اميدها زيور گرفته است.
193- با نفسهاى
خود بر سر دنيا بجنگيد، و آن را از دنيا برگردانيد زيرا كه دنيا زود گذر، حركت و
بلايش بسيار، و سريع الانتقال است.
194- بر
ثروتمندان و زياد مالداران اهل دنيا به نياز حكم داده شده، و بر كسى كه از آن
بىنياز گشته به راحتى و آسايش كمك شده است.
195- خير دنيا
حسرت، و شرّ آن پشيمانى خواهد بود. (يعنى در آخرت آدمى حسرت خورد كه چرا بيشتر
انجام نداده و يا در وقت خروج از دنيا كه از اموال و املاك جدا مىشود حسرت خواهد
خورد، و پشيمانى شرّ روشن است).
196- خير دنيا
اندك و شرّ آن آماده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 501
197- خذ ممّا
لا يبقى لك لما يبقى لك و لا يفارقك 5041.
198- خذ من
قليل الدّنيا ما يكفيك، و دع من كثيرها ما يطغيك 5044.