گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

2-  اصمت تسلم 2231. 6-  (اين فراز تتمه كلامى است در حكم آن حضرت 244) و نماز را (واجب كرده) براى پاكيزه گردانيدن از تكبّر (هم نسبت به خدا چون پيشانى را بر خاك مى‏گذارد و اظهار ذلت مى‏نمايد و هم نسبت به مخلوق چون با امر خدا آشنا شده قهرا از گردنكشى و باليدن بر مردم پرهيز مى‏نمايد).

7-  بسا ايستاده (به نمازى) كه براى او از قيامش جز تعب چيزى نيست (يا خالص و يا داراى آداب و شرايط نباشد).

8-  اگر نماز گزار بداند آنچه را كه از رحمت او را فرو مى‏گيرد هر آينه سرش را از سجده بر نمى‏دارد.

9-  مرا غمناك نسازد گناهى كه در آن مهلت داده شوم تا آنكه دو ركعت نماز بخوانم (كنايه از آن است كه نماز گناه را محو سازد).

خاموشى 1-  خاموشى به تو وقار و سنگينى پوشاند و زحمت عذر خواستن را كفايت مى‏كند.

2-  خاموش باش تا سلامت باشى.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 784

3-  الزم الصّمت، يستر (يستنر) فكرك 24271.

4-  أصمت دهرك يجلّ أمرك 2279.

5-  الزم الصّمت، فأدني نفعه السّلامة 2314.

6-  الزم الصّمت، يلزمك النّجاة و السّلامة، و الزم الرّضا يلزمك الغناء و الكرامة 2447.

7-  الزم السّكوت، و اصبر على القناعة بأيسر القوت تعزّ (تغزّ) في دنياك و تعزّ في أخراك 2474.

8-  أحسن الصّمت ما كان عن الزّلل 3109.

9-  أحمد من البلاغة الصّمت حين لا ينبغي الكلام 3245.

10-  الصّمت وقار، الهذر عار 172. 3-  ملازم خاموشى باش تا فكر تو را بپوشاند (يا تا فكر تو روشن گردد).

4-  در تمام عمر خاموشى را اختيار كن تا بزرگ شود امر تو.

5-  از خاموشى جدا مشو پس كمترين نفع آن سلامتى است.

6-  از خاموشى جدا مشو، كه رستگارى و سلامتى از تو جدا نخواهد شد، و از رضا و خوشنودى به نصيب و قسمت جدا مشو، كه توانگرى و عزّت و گرامى بودن از تو جدا نخواهد گرديد.

7-  از خاموشى جدا مشو و بر قناعت به اندك صبر نما تا در دنيا و آخرت خود عزيز گردى يا پيروز شوى.

8-  بهترين خاموشى، خاموشى از ذكر لغزشها يا از سخنانى است كه باعث لغزشها شود.

9-  ستوده و پسنديده‏تر از بلاغت در گفتار خاموشى است در وقتى كه سخن گفتن سزاوار نباشد.

10-  خاموشى تمكين و وقار، و هرزه سرائى عيب و عار است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 785

11-  الصّمت منجاة 131.

12-  الصّمت روضة الفكر 546.

13-  الصّمت آية الحلم 452.

14-  الصّمت وقار و سلامة 684.

15-  الصّمت بغير تفكّر خرس 1279.

16-  الصّمت آية النّبل و ثمرة العقل 1344.

17-  الصّمت زين العلم، و عنوان الحلم 1418.

18-  إن كان في الكلام البلاغة ففي الصّمت السّلامة من العثار 3714. 11-  خاموشى سبب رستگارى است.

12-  خاموشى دليل بردبارى است.

13-  خاموشى باغ خرم انديشه و تأمّل است.

14-  خاموشى لنگر و سنگينى و سلامتى است.

15-  خاموشى بدون تفكر گنگى است (يعنى به منزله آن است، بنا بر اين انسان بايد در حال خاموشى انديشه نمايد).

16-  خاموشى نجابت يا زيركى و ميوه خرد است.

17-  خاموشى زينت دانش و علامت بردبارى است.

18-  اگر در سخن بلاغتى باشد (يعنى رسا، مناسب، بدون پيچ و تاب) پس در خاموشى از لغزش سلامتى است (يعنى هر چند كلام بالا باشد و ارزشمند اما به خاموشى نخواهد رسيد البته گاهى خاموشى حرام و سخن گفتن لازم است، ولى اين مطلب قطع نظر از چنان مواضعى است، گر چه در همان جا هم خاموشى فائده حفظ از لغزش را خواهد داشت).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 786

19-  إنّما يستحقّ اسم الصّمت المضطلع بالإجابة، و إلّا فالعيّ به أولى 3907.

20-  إذا تكلّمت بالكلمة ملكتك، و إذا أمسكتها ملكتها 4084.

21-  بالصّمت يكثر الوقار 4183.

22-  ربّ سكوت أبلغ من كلام 5321.

23-  سبب السّلامة الصّمت 5536.

24-  صمت يعقبك السّلامة خير من نطق يعقبك الملامة 5865.

25-  صمت يكسوك الكرامة خير من قول يكسبك النّدامة 5866.

26-  صمت يكسبك الوقار خير من كلام يكسوك العار 5867. 19-  جز اين نيست كه مستحق اسم خاموشى كسى است كه به جواب گفتن قادر باشد و گرنه نام عجز به آن سزاوارتر است.

20-  هرگاه به كلمه‏اى تكلم نمودى تو را مالك خواهد شد (و گويا تو بنده آنى و از آن ترسان) و چون آن را نگه داشتى تو مالك آن خواهى بود.

21-  به سبب خاموشى وقار و سنگينى زياد مى‏شود.

22-  بسا سكوتى كه رساتر از سخن باشد (چنانكه مشهور است: «السّكوت جواب الأحمق» جواب ابلهان خاموشى است).

23-  سبب سلامتى (از عقوبتها و آفات) خاموشى است.

24-  سكوتى كه سلامتى را به دنبال دارد بهتر از سخنى است كه سرزنش از پى آورد.

25-  خاموشى كه به تو كرامت و بزرگوارى بپوشد بهتر از گفتارى است كه تو را پشيمانى كسب نمايد.

26-  خاموشى كه تو را وقار و سنگينى ببخشد بهتر از سخنى است كه به تو عار و ننگ بپوشاند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 787

27-  صمت تحمد عاقبته خير من كلام تذمّ مغبّته 5869.

28-  صمتك حتّى تستنطق أجمل من نطقك حتّى تسكت 5871.

29-  صمت الجاهل ستره 5876.

30-  طوبى لمن صمت إلّا من ذكر اللّه 5936.

31-  عليك بلزوم الصّمت فإنّه يلزمك السّلامة، و يؤمنك النّدامة 6126.

32-  غطاء المساوي الصّمت 6437.

33-  كثرة الصّمت تكسبك الوقار 7085.

34-  كن صموتا من غير عيّ، فإنّ الصّمت زينة العالم و ستر الجاهل 7177. 27-  سكوتى كه عاقبت آن ستوده شود بهتر از كلامى است كه عاقبت آن مذّمت شود.

28-  سكوت تو تا از تو سخن طلب شود (كه تقاضا كنند حرفى بزنى) نيكوتر از سخن گفتن تست تا آنكه ساكت شوى (يعنى به تو گويند بس است).

29-  خاموشى نادان پرده اوست (كه از رسوائى او جلوگيرى مى‏كند).

30-  خوشا به حال كسى كه خاموش شود مگر از ذكر خدا.

31-  بر تو باد به ملازمت خاموشى زيرا كه آن لازم مى‏دارد سلامت تو را و از پشيمانى ايمن مى‏سازد.

32-  پرده بديها خاموشى است (يعنى خاموشى روى عيبها پرده كشد).

33-  خاموشى بسيار كسب وقار و سنگينى نسبت به تو خواهد نمود.

34-  بدون عجز و ناتوانى بسيار خاموش باش، زيرا كه خاموشى زينت عالم و پرده (عيبهاى) جاهل است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 788

35-  من لزم الصّمت أمن الملامة 8118.

36-  من لزم الصّمت أمن المقت 8403.

37-  من أمسك عن فضول المقال شهدت بعقله الرّجال 8504.

38-  من صمت سلم 9204.

39-  نعم قرين الحلم الصّمت 9896.

40-  لا حلم كالصّمت 10454.

41-  لا عبادة كالصّمت 10471.

42-  لا وقار كالصّمت 10496.

43-  لا حافظ أحفظ من الصّمت 10620.

44-  لا خازن أفضل من الصّمت 10730.

45-  لا خير في الصّمت عن الحكمة، كما أنّه لا خير في القول بالباطل 10836. 35-  هر كه ملازم سكوت و خاموشى باشد از سرزنش ايمن خواهد بود.

36-  هر كه ملازم خاموشى باشد از دشمنى ايمن گردد.

37-  هر كه از زياديهاى گفتار باز ايستد مردان به عقل او گواهى دهند.

38-  هر كه خاموش باشد سالم خواهد ماند.

39-  خوب همراه و رفيق بردبارى است خاموشى.

40-  هيچ بردبارى مانند خاموشى نيست.

41-  هيچ عبادتى مانند خاموشى نيست.

42-  هيچ وقار و سنگينى مانند خاموشى نيست.

43-  نيست حافظى نگهدارنده‏تر از خاموشى.

44-  نيست خزانه دارى (و يا نيست زبانى و گويائى) افزونتر از خاموشى.

45-  خيرى نيست در خاموشى از حكمت (بلكه بايد آن را تعليم كرد) چنانكه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 789

46-  لا خير في السّكوت عن الحقّ، كما أنّه لا خير في القول بالجهل 10837.

47-  من سكت فسلم، كمن تكلّم فغنم 9235.

المصائب

1-  أشدّ المصائب سوء الخلف 2963.

2-  المصائب مفتاح الأجر 400.

3-  الثّواب عند اللّه سبحانه و تعالى على قدر المصاب 1159.

4-  المصيبة بالصّبر أعظم المصائب 1172. خيرى نيست در گفتار باطل.

46-  خيرى نيست در سكوت از حق چنانكه خيرى نيست در گفتن به نادانى.

47-  هر كه ساكت باشد پس سالم ماند، مانند كسى است كه سخن گويد پس نفع عمده برد.

مصيبت‏ها 1-  سخت‏ترين مصيبت‏ها فرزند بدى است كه از انسان جا بماند.

2-  مصيبت‏ها كليد مزد و ثواب است (البته مصائبى كه از جانب خداوند رؤف بر آدمى وارد گردد مانند مرگ فرزند، تب و مرض، غم و اندوه، ابتلائات و... و گرنه بعض از مصائب است كه نتيجه عملكرد خود انسان است كه آن هم يا عذاب و يا كفاره گناهان او خواهد بود.) 3-  پاداش در نزد خداى سبحانه و تعالى به اندازه مصيبت است.

4-  مصيبت و ناخوشى كه از ناحيه فوت صبر تحقق يابد اعظم مصيبت هاست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 790

5-  المصائب بالسّويّة مقسومة بين البريّة 1302.

6-  المصيبة بالدّين أعظم المصائب 1385.

7-  الثّواب على المصيبة أعظم من قدر المصيبة 1443.

8-  إنّكم هدف النّوائب، و دريئة الأسقام 3823.

9-  قد تذلّ الرّزيّة 6616.

10-  إذا رأيت اللّه سبحانه يتابع عليك البلاء فقد أيقظك 4046.

11-  إذا تباعدت المصيبة، قربت السّلوة 4055.

12-  إذا رأيت ربّك يوالي عليك البلاء فاشكره 4083. 5-  مصيبت‏ها به طور تساوى در ميان خلائق قسمت شده است (يعنى كسى خيال نكند كه به او ظلمى شده، بلكه كمال عدل بكار رفته منتهى بعضيها از جهت نتيجه اعمال، و يا ترفيع درجات به مصيبت بيشترى خواهند رسيد).

6-  مصيبتى كه به دين رسد عظيم‏ترين مصيبت‏هاست (يعنى هر روز دشمنان دين براى مسلمين نقشه كشيده و هر دفعه ضربه‏اى به آن وارد سازند).

7-  پاداش و ثواب بر مصيبت عظيم‏تر از قدر مصيبت است (پس صاحب مصيبت بايد موقعيت خود را بشناسد شكيبائى را از دست ندهد).

8-  براستى كه شما نشان و هدف مصيبتها و دام و آماج بيماريهاييد.

9-  گاهى مصيبت (دنيا) خوار مى‏سازد.

10-  هرگاه خداى سبحان را ديدى كه بر تو پى در پى بلاء وارد مى‏سازد پس به تحقيق تو را بيدار مى‏نمايد.

11-  هرگاه مصيبت دور گرديد، راحتى و فراموشى مصيبت نزديك گردد (يعنى در اندك زمانى ناراحتى مصيبت برود پس به خود غم و اندوه راه مده).

12-  هرگاه پروردگارت را ديدى كه بر تو بلاء را پى در پى مى‏فرستد پس شكر نما (چون نشانه عنايت اوست در حق تو، مى‏خواهد گناهانت را ريخته، و درجه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 791

13-  إذا خفت صعوبة أمر فاصعب له يذلّ لك، و خادع الزّمان عن أحداثه تهن عليك 4108.

14-  إذا أتتك المحن فاقعد لها فإنّ قيامك فيها زيادة لها 4144.

15-  إذا فاجاك البلاء فتحصّن بالصّبر و الاستظهار 4161.

16-  بالمكاره تنال الجنّة 4204.

17-  بالفجايع يتنغّص السّرور 4303. و مرتبه تو را بالا برد).

13-  هرگاه از سختى و مشكلى امرى ترسيدى براى آن سختى نشان ده و ايستادگى كن برايت سهل خواهد گرديد و ذليل تو خواهد شد، و با روزگار در مقابل مصيبتها و حوادث آن مكر و حيله نما بر تو آسان گردد (يعنى نبايد انسان در مقابل مشكلات و حوادث بنشيند از ترس اين كه سخت و مشكل است بلكه بايد با جديّت هر چه تمامتر اقدام كرد).

14-  هرگاه تو را محنت‏ها رو آورد در مقابل آنها بنشين (و برنخيز و صبر و شكيبائى را پيشه خود ساز) زيرا قيام تو در آنها (و بى‏تابى نسبت به آنها) زيادتى بر آنهاست (يعنى نه تنها ناراحتى كم نمى‏شود بلكه زيادتر خواهد شد).

15-  هرگاه بلاء بر تو ناگهان رسد پس به شكيبائى و پشت قوى كردن متحصن شو (يعنى به آنها پناهنده شو).

16-  به وسيله ناراحتى‏ها و مكروهات بهشت رسيده مى‏شود (يعنى بهشت مجانى نيست بايد در اين دنيا زحمت كشيد، رنج برد، به ناراحتى‏ها صبر كرد و... چنانكه دارد: «حفّت الجنّة بالمكاره و حفّت النّار بالشّهوات».

17-  به سبب مصيبتها شادى متنغّص و مكدّر خواهد گرديد (پس انسان بايد به دنبال خوشحالى برود كه مصائب آن را مكدر نسازد، و يا در كارها به نحوى دقت نمايد كه مصيبت بار نشود تا در نتيجه عيش او را مكدّر سازد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 792

18-  بقدر علوّ الرّفعة تكون نكاية الوقعة 4315.

19-  بالتّعب الشّديد تدرك الدّرجات الرّفيعة و الرّاحة الدّائمة 4345.

20-  بلاء الرّجل على قدر إيمانه و دينه 4433.

21-  بلاء الرّجل في طاعة الطّمع و الأمل 4435.

22-  تنزل المثوبة على قدر المصيبة 4484.

23-  ثلاث من أعظم البلاء: كثرة العائلة، و غلبة الدّين، و دوام المرض 4673.

24-  ثواب المصيبة على قدر الصّبر عليها 4693.

25-  دوام الفتن من أعظم المحن 5140. 18-  گرفتارى و سختى، پيش آمدها، و درد و مصيبت و بلا به اندازه علو درجه خواهد بود.

19-  به سبب رنج شديد (در اطاعت و بلاها) درجات بلند و آسايش جاويد به دست آيد.

20-  بلاء و محنت آدمى به اندازه ايمان و دين اوست (و لذا انبياء و اولياء خدا در اقسام بلاها و محن از ديگران بيشتر مبتلا بودند آرى: 21-  بلاء انسان (كه از ناحيه خودش متوجه او مى‏شود نه از ناحيه خدا) در طاعت و فرمانبردارى از طمع و آرزوست (يعنى اين دو صفت آدمى را دچار بلاء خواهند كرد).

22-  ثواب و پاداش به اندازه مصيبت فرود مى‏آيد.

23-  سه چيز است كه از اعظم بلاء و مصيبت خواهد بود: بسيارى اهل و عيال، غلبه دين (وام)، هميشگى مرض.

24-  ثواب مصيبت به اندازه شكيبائى بر آنست، (چون هر اندازه صبر بيشتر باشد ثواب بالاتر خواهد بود).

25-  هميشگى فتنه و آشوبها از بزرگترين محنت‏هاست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 793

26-  ربّما دهيت من نفسك 5382.

27-  على قدر المصيبة تكون المثوبة 6171.

28-  كلّما عظم قدر الشي‏ء المنافس عليه عظمت الرّزيّة لفقده 7203.

29-  من لم يتعرّض للنّوائب تعرّضت له النّوائب 8197.

30-  من أصبح يشكو مصيبة نزلت به فإنّما يشكو ربّه 8531.

31-  من لهي عن الدّنيا هانت عليه المصائب 8578.

32-  من ضرب يده على فخذه عند مصيبة فقد أحبط أجره. 8783.

33-  من عظّم صغار المصائب ابتلاه اللّه بكبارها 8793. 26-  بسا باشد كه از جانب نفس خود به مصيبتى رسى، (پس حواست جمع باشد كه كارى نكنى كه باعث آن شود).

27-  به اندازه مصيبت ثواب و پاداش مى‏باشد.

28-  هر اندازه قدر چيزى كه بر روى آن منافسه شود (كه در رغبت به آن خود را جلو اندازند) بزرگ باشد براى نيافتن آن مصيبت عظيم خواهد بود.

29-  هر كه متعرض مصيبت‏ها نشود (و آنها را با هر وسيله گر چه با دعا و توسّل از خود دور نسازد) مصيبت‏ها متعرض او خواهند شد.

30-  هر كه صبح كند در حالى كه از مصيبتى كه بر او نازل گشته شكايتى نمايد جز اين نيست كه از پروردگارش شكايت نموده است.

31-  هر كه از دنيا اعراض نمايد (و ترك آن كند) مصيبت‏ها بر او سهل و آسان گردد.

32-  هر كه دست خود را در وقت مصيبتى بر ران خود زند على التحقيق اجر خود را باطل كرده است.

33-  هر كه مصيبت‏هاى كوچك را بزرگ شمارد خداوند او را به بزرگ آن مبتلا سازد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 794

34-  من توالت عليه نكبات الزّمان أكسبته فضيلة الصّبر 9144.

35-  من أعظم مصائب الأخيار حاجتهم إلى مداراة الأشرار 9449.

36-  ما أعظم المصيبة في الدّنيا مع عظم الفاقة غدا 9632.

37-  مصيبة في غيرك لك أجرها خير من مصيبة بك لغيرك ثوابها و أجرها 9855.

38-  مصيبة يرجى خيرها خير من نعمة لا يؤدّى شكرها 9856.

39-  كن بالبلاء محبورا، و بالمكاره مسرورا 7146.

40-  أكره المكاره فيما لا يحتسب 2948. 34-  هر كه بر او پى در پى نكبت‏ها (و مصائب) روزگار وارد شود (و بر آن صبر نمايد) نكبات فضيلت شكيبائى را براى او كسب نمايند.

35-  از بزرگترين مصيبت‏هاى نيكان نياز آنان به مدارا كردن با بدان است (به گونه‏اى كه غير از آن راهى نداشته باشند).

36-  چقدر مصيبت در دنيا بزرگست با وجود درويشى و فقر و فاقه عظيم فردا (در آخرت يعنى اگر فقر اخروى نباشد مصيبت بزرگ نخواهد بود).

37-  مصيبتى كه (از ناحيه) غير تو به تو مى‏رسد كه براى تست پاداش آن بهتر از مصيبتى است كه به وسيله تو به غير تو مى‏رسد كه ثواب و پاداش آن براى غيرتست (زيرا مصيبت دنيا زود گذر و فراموش شدنى است ولى پاداش اخروى در مقابل آن پايدار خواهد بود).

38-  مصيبتى كه خير آن اميد داشته شده بهتر از نعمتى است كه شكر آن ادا نشود.

39-  در بلاء (و گرفتارى) فرحناك، و در مكاره خوشحال باش (چون در مقابل به اجر و ثواب عظيم خواهى رسيد).

40-  ناخوشترين مكروهات در چيزيست كه طلب اجرى در آن نشود، (مثل مصيبت كسى است كه جزع و بى‏تابى كند، و راضى به قضاء الهى نباشد كه در

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 795

41-  إنّ عظيم الأجر مقارن عظيم البلاء، فإذا أحبّ اللّه سبحانه قوما ابتلاهم 3507.

42-  المتعرّض للبلاء مخاطر 524.

43-  البلاء رديف الرّخاء 582.

44-  ربّ مرحوم من بلاء هو دواؤه 5316.

45-  ربّ مبتلي مصنوع له (إليه) بالبلوى 5317.

46-  على قدر النّعماء يكون مضض البلاء 6185. چنين وقتى اميد پاداش در آن نمى‏رود).

41-  براستى كه اجر بزرگ همراه با بلاى بزرگ است، پس هر گاه خداوند سبحان قومى را دوست داشته باشد آنها را مبتلا خواهد گردانيد.

42-  كسى كه خود را در معرض بلاء در آورد (و كارى كند كه مظنّه بلا باشد) خود را در هلاكت اندازنده است.

43-  بلاء در رديف توسعه زندگانى است (يعنى انسان بايد بعد از توسعه انتظار تنگى و بلاء را بكشد و اگر بتواند با دعا و صدقه و صله رحم دفع آن كند).

44-  بسا كسى كه مردم او را به سبب بلائى كه مبتلا است رحم كرده، آن دواء اوست (يعنى نبايد خيال كرد كه هر بلائى مصيبت است پس بايد به حال طرف ترحم كرد امكان دارد بلاء به سود او بوده، و صلاح او در همان باشد، مردم نمى‏دانند).

45-  بسا مبتلائى كه به سوى آن به سبب امتحان احسان شده است (يعنى مردم و يا خود طرف خيال نكند ابتلايش مصيبتى است بلكه صلاح او در آن خواهد بود).

46-  به اندازه نعمت درد بلاء مى‏باشد، (ممكن است از اين جهت باشد كه با زوال هر نعمتى بلائى متصور است و يا براى حفظ و نگهدارى آن رنجى خواهد برد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 796

47-  قد تفاجئ البليّة 6615.

48-  كلّ بلاء دون النّار عافية 6909.

49-  لكلّ كبد حرقة 7290.

50-  إذا ابتليت فاصبر 3976.

51-  كم من مبتلى بالنّعماء 6951.

52-  كم من منعم عليه بالبلاء 6952.

53-  لا تأمن من البلاء في أمنك و رخائك 10181.

المصيب و المخطئ

1-  المصيب واجد، المخطئ فاقد 90. 47-  گاهى بلاء ناگهان مى‏رسد.

48-  هر بلائى به غير آتش (جهنم) عافيت است.

49-  براى هر جگرى سوزشى است (كه در اثر حرفهاى زننده يا ظلم و ستمها پديدار خواهد شد).

50-  هرگاه به بلائى گرفتار شدى صبر نما.

51-  چه بسا به بلاء گرفتار شده نعمت (يعنى نعمت برايش بلاء گردد).

52-  چه بسا انعام شده بر او به بلاء (يعنى بلا برايش نعمتى باشد زيرا بسيار اتفاق افتاده حتى در دنيا گرفتارى صلاح آدمى بوده است).

53-  از بلاء در امنيت و فراخى خود ايمن مباش (چون ممكن است به زودى تبديل به خوف و تنگى گردد).

راه يافته، خطاكار 1-  پوينده راه صواب يابنده، و خطا كننده از راه نيابنده است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 797

2-  الإصابة سلامة، الخطاء ملامة، العجل ندامة 95.

3-  ما كلّ رام يصيب 9461.

الصّواب

1-  الصّواب أسدّ الفعل 537.

2-  الصّواب من فروع الرّويّة 1187.

3-  كثرة الصّواب تنبئ عن وفور العقل 7091.

4-  من توخّي الصّواب أنجح 7873.

5-  إذا ازدحم الجواب نفي الصّواب 4026. 2-  به راه صواب رفتن عامل سلامت، و راه خطاء را پيمودن موجب سرزنش، و شتاب كردن سبب پشيمانى خواهد بود.

3-  چنين نيست كه هر تير اندازى نشانه را بزند (يعنى ممكن است كه انسان در طلب مقصد خود نرسد اما نبايد مأيوس شد در وقتى كه اقتضاء دارد بايد به دنبال كار رفت).

راه درست 1-  كار راست و درست محكم‏ترين كار است.

2-  راه درست رفتن از شاخه‏هاى انديشه است (يعنى وقتى انسان فكر كرد به راه صواب خواهد رسيد).

3-  بسيارى راه صواب خبر از وفور عقل مى‏دهد.

4-  هر كه به دنبال راه درست رود به پيروزى رسد.

5-  هرگاه جواب (سؤال يا در مشورت بسيار شد) انبوه گردد راه درست دور گردد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 798

الصورة

1-  حسن الصّورة أوّل السّعادة 4803.

2-  حسن الصّورة الجمال الظّاهر 4805.

3-  الصّورة الجميلة أوّل السّعادتين 1659.

الصيام

1-  الصّيام أحد الصّحّتين 1683.

2-  صيام الأيام البيض من كلّ شهر ترفع الدّرجات و تعظّم المثوبات 5872.

3-  صيام القلب عن الفكر في الآثام أفضل من صيام البطن عن الطّعام 5873. صورت و سيما 1-  نيكوئى صورت نشانه و اول نيكبختى است (و آن دليل حسن عنايت پروردگار است نسبت به او).

2-  نيكوئى صورت زيبائى ظاهريست (يعنى انسان نيازمند به زيبائى باطنى هم خواهد بود كه آن متصف گشتن به صفات حميده است).

3-  صورت نيكو اول دو نيكبختى است.

روزه 1-  روزه يكى از دو صحّت است (صحت به وسيله غذا و مراعات بهداشت و صحت به وسيله امساك).

2-  روزه داشتن ايام البيض از هر ماه (سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم) درجات را بلند كرده و ثواب‏ها را عظيم مى‏گرداند.

3-  روزه گرفتن دل از فكر در گناهان افضل است از روزه گرفتن شكم‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 799

4-  صوم النّفس عن لذّات الدّنيا أنفع الصّيام 5874.

5-  صوم الجسد الإمساك عن الأغذية بإرادة و اختيار خوفا من العقاب و رغبة في الثّواب و الأجر 5888.

6-  صوم النّفس إمساك الحواسّ الخمس عن سائر المآثم، و خلوّ القلب عن جميع أسباب الشّرّ 5889.

7-  صوم القلب خير من صيام اللّسان، و صيام اللّسان خير من صيام البطن 5890.

8-  و الصّيام ابتلاء لإخلاص الخلق 6608.

9-  كم من صائم ليس له من صيامه إلّا الظّماء 6955. از خوردنى (كه چنين روزه‏اى را روزه خواص گويند).

4-  روزه نفس و امساك آن از لذتهاى دنيا سودمندترين روزه است.

5-  روزه بدن نگهداشتن آنست از غذاهاى با اراده و اختيار از جهت ترس از عقوبت و رغبت در ثواب و پاداش.

6-  روزه نفس نگهدارى حواس پنجگانه (سازمان بينائى، شنوائى، بويائى، چشائى، ساوائى) است از ساير گناهان، و خالى بودن دل است از همه اسباب بدى (شايد تعبير به ساير گناهان از اين جهت باشد كه بعض گناهان مربوط به غير حواس است و امكان دارد مراد جميع گناهان باشد چنانكه بعض شارحين معنى كرده اند).

7-  روزه دل بهتر از روزه زبان، و روزه زبان بهتر از روزه شكم است.

8-  (از جمله فرازهاى حكمت 244 است) و روزه را (واجب نموده) از جهت آزمايش خالص بودن خلق (چون عبادت سريست هر كه براى خدا روزه گيرد مخلص بودن خود را ثابت مى‏نمايد).

9-  بسا روزه‏دارى كه برايش از روزه او جز تشنگى نباشد (يعنى سودى از روزه اش نبرد چون به وظيفه روزه‏دار عمل ننموده است).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 800

باب الضاد

ضرب الأمثال و صرف الأقوال

1-  للاعتبار تضرب الأمثال 7330.

2-  لأهل الاعتبار تضرب الأمثال 7629.

3-  لأهل الفهم تصرّف الأقوال 7630.

4-  ضروب الأمثال تضرب لأولى النّهى و الألباب 5908.

الضّحك

1-  خير الضّحك التّبسّم 4964. ضرب المثل 1-  براى پند گرفتن (در قرآن و روايات) مثلها زده مى‏شود.

2-  براى اهل اعتبار و پند مثلها (در قرآن و روايات) زده مى‏شود.

3-  براى اهل درك گفتارها تغيير يابد (و به عنوان مثل از حالى به حالى ديگر گردانيده مى‏شود).

4-  انواع مثل‏ها براى صاحبان عقلها و خردها زده مى‏شود (و گرنه كم عقلان از آن بهره‏ور نخواهند گرديد).

خنده 1-  بهترين خنده تبسّم است (يعنى خنده بدون صدا و قهقهه).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 801

2-  كثرة ضحك الرّجل تفسد وقاره 7099.

3-  كثرة الضّحك توحش الجليس و تشين الرّئيس 7115.

4-  من كثر ضحكه قلّت هيبته 7867.

5-  من كثر ضحكه مات قلبه 7947.

6-  من كثر ضحكه استرذل 7971.

7-  لا تبد عن واضحة، و قد فعلت الأمور الفاضحة 10193.

8-  لا تكثرنّ الضّحك، فتذهب هيبتك، و لا المزاح فيستخفّ بك 10411.

الضّرّ

1-  قد يدوم الضّرّ 6643. 2-  بسيارى خنده مرد (آدمى) وقار و سنگينى را تباه سازد.

3-  بسيارى خنده مى‏رماند جليس و همنشين را، و عيبناك مى‏سازد مهتر و بزرگ را.

4-  هر كه خنده او بسيار باشد هيبت او كم گردد.

5-  هر كه خنده او بسيار باشد دلش مرده است (زيرا كسى كه از مرگ و ترس قيامت غافل نباشد چگونه ممكن است خنده او زياد باشد).

6-  هر كه خنده‏اش بسيار باشد پست به حساب آيد.

7-  دندانها را ظاهر مكن (به خنده) در حالى كه كارهاى رسوا كننده انجام دادى (و مرتكب گناهانى شده‏اى).

8-  هرگز خنده بسيار مكن پس هيبت تو برود، و نه خوش طبعى را پس سبك شمرده شوى.

بدى حال 1-  گاهى بدى حال و تنگى آن پاينده مى‏ماند (پس نبايد بى‏تابى نمود).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 802

2-  من كشف ضرّه للنّاس عذّب نفسه 8542.

الضّرورات

1-  ضرورات الأحوال تذلّ رقاب الرّجال 5892.

2-  ضرورات الأحوال تحمل على ركوب الأهوال 5893.

3-  ضرورة الفقر تبعث على فظيع الأمر 5894.

الضّعيف و الضّعف

1-  إذا ضعفت فاضعف عن معاصي اللّه 4075. 2-  هر كه بدى حالش را براى مردم ظاهر سازد (و اظهار فقر و پريشانى كند) نفس خود را عذاب نموده است.

احتياجات 1-  نياز و احتياجات مقطعى و گرفتارى بغتى گردنهاى مردان را خوار مى‏گرداند (يعنى قدر و بهاء آنها را كم مى‏كند و آنها را بى‏ارزش مى‏نمايد).

2-  گرفتارى و احتياجات كه پيش آيد (آدمى را) بر ارتكاب ترسها وامى‏دارد (غرض اين است كه انسان بايد قدر فراخى و نعمت را بداند و شكر گذار باشد كه ناچاريها انسان را از ارزش ساقط مى‏كند).

3-  ناچارى و ضرورت درويشى و بيچارگى (آدمى را) بر كار رسوا و عملى كه زشتى آن آشكار است وامى‏دارد.

ناتوانى 1-  هرگاه ضعيف شوى از نافرمانيهاى خدا ضعيف شو (يعنى ناتوانى خود را در اين راه بكار بر نه در جاى ديگر).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 803

2-  كن ممّن لا يفرط به عنف، و لا يقعد به ضعف 7159.

الضلال و الضّلالة و الغواية

1-  أهلك شي‏ء استدامة الضّلال 3287.

2-  كم من ضلالة زخرفت بآية من كتاب اللّه كما يزخرف الدّرهم النّحاس بالفضّة المموّهة 6969.

3-  كفى بالمرء غواية أن يأمر النّاس بما لا يأتمر به و ينهاهم عمّا لا ينتهي عنه 7072.

4-  لكلّ ضلّة علّة 7282. 2-  از كسانى باش كه درشتى او را پيش نيندازد (ممكن است مراد اين باشد كه با درشتى كارش را پيش نبرد چنانكه علّامه خوانسارى فرمود: و امكان دارد مقصود چنين باشد چنان داراى جربزه باش كه خودكار باشى نه تنها ديگران تو را به كار وادارند) و ننشاند او را ضعفى.

گمراهى 1-  تباه كننده‏ترين چيز هميشه در گمراهى بودن است.

2-  بسا گمراهى كه به آيه‏اى از كتاب خدا زينت شده چنانكه درهم (پول) مس به نقره روكشى شده زينت مى‏شود (مانند التقاطيها كه براى مذهب باطل خود به قرآن استدلال مى‏نمايند).

3-  براى گمراهى مرد (آدمى) كفايت مى‏كند آنكه مردم را به آنچه خود از آن فرمان پذير نبوده فرمان داده و آنان را از آنچه از آن باز نايستد نهى مى‏نمايد.

4-  براى هر گمراهى علتى است (يا محيط فاسد است و يا رفيقهاى نااهل سبب گشته و يا از فكر و انديشه استفاده نمى‏شود).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 804

5-  ما ذا بعد الحقّ إلّا الضّلال 9611.

الضمائر

1-  الضّمائر الصّحاح أصدق شهادة من الألسن الفصاح 2186.

2-  صحّة الضّمائر من أفضل الذّخائر 5813.

3-  عند تحقّق الإخلاص تستنير الضّمائر 6211.

الضّيف و الضيافة

1-  أكرم ضيفك و إن كان حقيرا، و قم عن مجلسك لأبيك و معلّمك و إن كنت أميرا 2341.

2-  الضّيافة رأس المروّة 528. 5-  بعد از حق جز گمراهى چه چيز است (چيزى جز گمراهى نخواهد بود).

باطن 1-  مكنونات و خاطرهاى درست از نظر گواهى راستگوترند از زبانهاى فصيح.

2-  صحت ضمائر (نيت‏ها و قصدها) از افزونترين ذخيره‏هاست.

3-  در نزد تحقق و ثابت شدن اخلاص پنهانيها روشن مى‏گردد (يعنى وقتى اخلاص ثابت بود دل هم روشن خواهد شد).

مهمان 1-  مهمان خود را گرامى دار گر چه حقير و كوچك باشد و از جاى خود براى پدر و معلّمت برخيز، اگر چه فرمانفرما باشى.

2-  مهمانى كردن رأس مردانگى است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 805

الضّيق

1-  لكلّ ضيق مخرج 7266. 2-  ما اشتدّ ضيق إلّا قرّب اللّه فرجه 9566.

تنگى 1-  براى هر تنگى به در شدنى است.

2-  هيچ تنگى شديد و سخت نشده مگر آنكه خداوند فرج (و گشايش) آن را نزديك فرموده است.

                     ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 809

باب الطاء

الطرب

1-  رب طرب يعود بالحرب 5281.

الطريق و الطريقة

1-  طوبى لمن ركب الطريقة الغرّاء، و لزم المحجّة البيضاء و تولّه بالآخرة، و أعرض عن الدّنيا 5972.

2-  قد وضحت محجّة الحقّ لطلابها 6674.

3-  قد امهلوا في طلب المخرج، و هدوا سبيل المنهج 6698. نشاط 1-  چه بسا نشاطى كه بر بودن اموال و بى چيزى بر مى‏گردد.

راه روشن 1-  خوشا به حال كسى كه راه سفيد روشن را رفته، و از طريقه آشكار جدا

نشده، و شيفته آخرت گشته، و از دنيا روى گرداند.

2-  در حقيقت شاهراه حق آشكار گشته براى طلب كنندگان آن.

3-  در حقيقت (از راه تفضل و لطف و احسان) در طلب محل خروج مهلت داده شده (تا از گناهان به وسيله توبه و ندامت خارج شوند) و به راه آشكار (دين) رهنمود گشته‏اند (پس بدا به حال كسى كه در مسير صحيح قرار نگرفته باشد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  810

4-  من عدل عن واضح المسالك سلك سبل المهالك 8749.

5-  من زلّ عن محجّة الطّريق وقع في حيرة المضيق 8774.

6-  من عدل عن واضح المحجّة، غرق في اللّجّة 9240.

7-  أمسك عن طريق إذا خفت ضلالته 2387.

8-  عليك بمنهج الاستقامة، فإنّه يكسبك الكرامة، و يكفيك الملامة 6127.

9-  عليكم بالمحجّة البيضاء فاسلكوها، و إلّا استبدل اللّه بكم غيركم 6150.

10-  من زاغ ساءت عنده الحسنة، و حسنت عنده السّيّئة، و سكر سكر الضّلالة 8893. 4-  هر كه از راههاى واضح و آشكار عدول نمايد به راههائى كه او را به هلاكت اندازد خواهد رفت.

5-  هر كه از راه واضح بلغزد در حيرانى تنگى (راه يا راه تنگ) واقع شود.

6-  هر كه از راه آشكار و جادّه مستقيم عدول نمايد در لجّه (و معظم آب) غرق گردد.

7-  خود را از راهى كه مى‏ترسى از گمراهى آن، باز دار.

8-  بر تو باد به راه واضح مستقيم زيرا كه آن به تو كرامت بخشيده، و از سرزنش تو را باز مى‏دارد.

9-  بر شما باد به راه سفيد (راه حق) پس آن را بپيمائيد، و گرنه خداوند شما را به غيرتان تبديل مى‏سازد.

10-  هر كه (از حق و راه صحيح) ميل نمايد و منحرف گردد حسنه (و نيكوئى) در نزد او بد، وسيله (بدى) در نزد او نيكو به حساب آمده، و به مستى گمراهى مست گردد (چون هر چه مى‏بيند طبق خواهش خود آن را به حساب خواهد آورد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  811

11-  لا ترخّصوا لأنفسكم أن تذهب بكم في مذاهب الظّلمة 10243.

الطّعام و القوت

1-  الطّعام يؤكل على ثلاثة أضرب: مع الإخوان بالسّرور، و مع الفقراء بالإيثار، و مع أبناء الدّنيا بالمروءة 2111.

2-  بئس الطّعام الحرام 4389.

3-  بئس القوت أكل مال الأينام 4390.

4-  قلّ من أكثر من الطّعام فلم يسقم 6749.

5-  قلّ من أكثر من فضول الطّعام إلّا لزمته الأسقام 6814.

6-  قلّة الغذاء أكرم للنّفس، و أدوم للصّحّة 6819. 11-  به نفسهاى خود رخصت مدهيد كه شما را در راههاى ستمگران ببرند.

غذا 1-  غذا بر سه قسم خورده مى‏شود: با برادران به شادى، با فقراء به ايثار و مقدّم داشتن آنها را بر خود، و با فرزندان دنيا بر اقتضاى جوانمردى يا آدميّت.

2-  بد غذائى است حرام (چه بالذات حرام باشد و يا بالعرض مانند غصب، دزدى).

3-  بد قوتى است (قدريست از خوردنى كه به وسيله آن بدن رمق گيرد) خوردن مال ايتام.

4-  كم است كسى كه غذاى زياد خورد (يا خورش بسيار نمايد) پس مريض نگردد.

5-  كم است كسى كه از زيادتيهاى غذا بسيار كند (يعنى غذاى زياد خورد) جز آنكه بيماريها ملازم آن شده (و از او جدا نخواهند گرديد).

6-  كمى غذا (و كم خوردن) براى نفس گرامى‏تر و براى صحّت پاينده‏تر

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  812

7-  كلوا الأترجّ قبل الطّعام و بعده فآل محمّد يفعلون ذلك 7245.

8-  من قلّ طعامه قلّت آلامه 8409.

9-  من قلّت طعمته خفّت عليه مؤنته 8797.

10-  من غرس في نفسه محبّة أنواع الطّعام اجتنى ثمار فنون الأسقام 9219.

11-  أقلل طعاما تقلل سقاما 2336.

الإطعام

1-  إذا أطعمت فأشبع 4004. است.

7-  اترج (ترنج و بعضى بالنگ گويند و امكان دارد مراد مطلق مركبات باشد ولى اكثر لغويين گويند قسمى از ليموست و در روايات مؤمن را به آن تشبيه نموده‏اند و در آن گفته شده مؤمن مانند اترجه است كه رنگ آن نيكو مزه آن پاكيزه خواهد بود).

پيش از غذا و بعد از غذا بخوريد زيرا كه آل محمّد-  عليهم السلام-  چنين مى‏كردند (ممكن است مراد اين باشد كه هر وقت بخوريد ضررى ندارد).

8-  هر كه خوراك و خورش او كم باشد، دردها و بيماريهايش كم خواهد بود.

9-  هر كه خوراك او كم باشد خرج او بر خودش سبك باشد.

10-  هر كه در نفس خود دوستى انواع (و اقسام) خوردنيها را بكارد ميوه‏هاى اقسام بيماريها را بچيند.

11-  خوراك را كم كن، تا كم كنى بيمارى را.

خورانيدن 1-  هر گاه اطعام نمودى پس سير گردان.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  813

2-  ما أكلته راح، و ما أطعمته فاح 9634.

الطّعن

1-  إيّاك أن تكون على النّاس طاعنا، و لنفسك مداهنا، فتعظم عليك الحوبة، و تحرم المثوبة 2711.

الإطاعة و الانقياد و المطيع

1-  أطع تغنم 2222.

2-  أطع تربح 2241.

3-  أطع اللّه في جمل أمورك، فإنّ طاعة اللّه فاضلة على كلّ شي‏ء، و الزم الورع 2409.

4-  أطع اللّه سبحانه في كلّ حال، و لا تخل قلبك من خوفه و رجائه 2-  آنچه را كه خوردى رفت (و از آن اثرى باقى نماند) و آنچه را كه خورانيدى پهن شد (پاداش و ستايش آن باقى ماند).