10- إذا خفت
الخالق فررت إليه 4027.
11- ثمرة الخوف
الأمن 4591.
12- خف ربّك، و
ارج رحمته، يؤمنك ممّا تخاف و ينلك ما رجوت 5052. بترسند.
4- از خداى با
عظمت بترس تا دورى كنى (از گناه) و بازى مكن تا كوچك به حساب آيى.
5- ترسناكترين
شما عارفترين شماست.
6- ترس ايمنى
است. (زيرا كسى كه از خدا ترسد مرتكب گناهى نشود پس از عذاب ايمن خواهد بود).
7- ترس از عذاب
خدا شيوه خويشتن داران است.
8- ترس از خدا
پيراهن عارفان است.
9- ترس از خدا
شعار (پيراهن زيرين) افراد با ايمان است.
10- هر گاه از
خالق ترسيدى به سوى او خواهى گريخت.
11- ميوه ترس
از خدا، ايمنى از عذاب است.
12- از
پروردگارت بترس، و اميدوار رحمت او باش، تا از آنچه مىترسى تو را ايمن ساخته، و
عطا كند به تو آنچه را كه اميد دارى.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 430
13- خف تأمن و
لا تأمن فتخف 5054.
14- خف ربّك
خوفا يشغلك عن رجائه، و ارجه رجاء من لا يأمن خوفه 5056.
15- خير
الأعمال اعتدال الرّجاء و الخوف 5055.
16- خف اللّه
خوف من شغل بالفكر قلبه، فإنّ الخوف مظنّة الأمن، و سجن (و شجن) النّفس عن المعاصي
5058.
17- خشية اللّه
جماع الإيمان 5091.
18- خوف اللّه
يجلب لمستشعره الأمان 5092.
19- خف اللّه
يؤمنك، و لا تأمنه فيعذّبك 5093. 13- از خدا بترس تا ايمن گردى و ايمن مشو تا
ترسناك شوى.
14- از
پروردگار به نحوى بترس كه تو را از اميد به او مشغول سازد، و به گونه اميدوار باش
كه از ترس او ايمن نيستى، (ظاهرا (لا يشغلك) باشد تا اميد و ترس برابر باشند نه
آنكه خوف بچربد).
15- بهترين
عملها اعتدال و برابرى اميد و خوف است.
16- از خداوند
بترس ترسيدن كسى كه به سبب فكر دلش را مشغول ساخته زيرا كه ترس جايگاه گمان امن (و
يا شتر سوارى) امن و حبس كردن نفس است از معاصى.
17- ترس از خدا
جمع كننده ايمان است.
18- ترس از خدا
براى كسى كه آن را شعار و لباس زيرين خود قرار مىدهد و از آن جدا نخواهد شد ايمنى
را جلب خواهد نمود.
19- از خدا
بترس تا تو را ايمن سازد، و از او ايمن مباش (بگونهاى كه در هر معصيتى وارد شوى)
پس تو را معذّب گرداند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 431
20- ربّ خوف
يعود بالأمان 5310.
21- ربّ مخوف
لا تحذره 5329.
22- طوبى لمن
راقب ربّه و خاف ذنبه 5938.
23- طوبى لمن
ألزم نفسه مخافة ربّه، و أطاعه في السّرّ و الجهر 5943.
24- طوبى لمن
استشعر الوجل، و كذّب الأمل و تجنّب الزّلل 5976.
25- طوبى لمن
خاف اللّه فأمن 5979.
26- عجبت لمن
عرف اللّه كيف لا يشتدّ خوفه 6261.
27- عجبت لمن
يعجز عن دفع ما عراه كيف يقع له الأمن ممّن 20- بسا ترسى كه به ايمنى برگردد
(يعنى سبب آن خواهد شد).
21- بسا محل
ترسى كه از آن نمىترسى. (يعنى بايد بترسى، يا مقصود حالات قيامت است و يا آنكه
بسيارى از جاهاى مخوف هست كه آدمى يا از روى جهل و يا قلدرى و بىباكى نسبت به آن
بىاعتنا است).
22- خوشا به
حال كسى كه از خدا ترسيده و يا احكام پروردگارش را نگهبانى نموده و از گناه خود
بترسد.
23- خوشا به
حال كسى كه ترس پروردگار را بر نفسش لازم سازد و او را در پنهانى و آشكار فرمان
برد.
24- خوشا به
حال كسى كه ترس از خدا را شعار خود ساخته، و اميد را دروغ پنداشته و باطل داند، و
از لغزش دورى نمايد.
25- خوشا به
حال كسى كه از خدا ترسيده پس (از عذاب آخرت) ايمن گردد.
26- عجب دارم
از كسى كه خدا را مىشناسد چگونه ترسش سخت نمىباشد.
27- عجب دارم
از كسى كه از دفع آنچه بر او فرا رسد ناتوان است چگونه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 432
(ممّا) يخشاه
6274.
28- كفى
بالخشية علما 7033.
29- كما ترجو
خف 7212.
30- من خاف أمن
7712.
31- من خاف
أدلج (ادّلج) 7726.
32- من خشي
اللّه كمل علمه 7868.
33- من خاف
اللّه قلّت مخافته 8000.
34- من كثرت
مخافته قلّت آفته 8036.
35- من خاف
اللّه لم يشف غيظه 8158.
36- من خاف
ربّه كفّ عن ظلمه 8330. برايش ايمنى از كسى كه يا از چيزى كه (عقوبتى) از او
مىترسد حاصل شود.
28- براى خشيت
و ترس (از خدا) علم كفايت مىكند.
29- آن چنان كه
اميد دارى (از خدا) بترس.
30- كسى كه
بترسد (از خدا از عذاب و عقوبت) ايمن گردد.
31- هر كه
بترسد (از خدا براى نماز و دعا و گريه و مناجات شب و يا در آخر شب) براه افتد. (و
ممكن است اين معنى تصور شود هر كه خائف باشد از جهت خيانت و يا از دشمن در شب حركت
كند تا ديده نشود).
32- هر كه از
خدا ترسد علمش كامل باشد.
33- هر كه از
خدا بترسد ترس او (از غير خدا) كم شود.
34- هر كه ترس
او (از خدا) بسيار باشد آفت او كم خواهد بود.
35- هر كه از
خدا بترسد خشمش را شفا ندهد (يعنى دلش را با انتقام و آزار كسى تشفّى ندهد).
36- هر كه از پروردگارش
بترسد از ظلم خود (به وسيله ارتكاب محرمات)
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 433
37- من قلّت
مخافته كثرت آفته 8364.
38- من لم يصدق
من اللّه خوفه لم ينل منه الأمان 8997.
39- من خاف
اللّه آمنه اللّه سبحانه من كلّ شيء 9014.
40- نعم
العبادة الخشية 9885.
41- نعم الحاجز
عن المعاصي الخوف 9913.
42- نعم مطيّة
الأمن الخوف 9914.
43- لا يخف
خائف إلّا ذنبه 10151.
44- لا تخف
إلّا ذنبك 10161.
45- لا علم
كالخشية 10469.
46- الخشية
شيمة السّعداء 591. باز ايستد.
37- هر كه خوف
و ترس او (از خدا) كم باشد آفت او بسيار باشد.
38- هر كه ترس
او از خدا راست نباشد (يعنى واقعى نباشد) به ايمنى از او نخواهد رسيد.
39- هر كه از
خدا بترسد خداوند سبحان او را از هر چيزى ايمن گرداند.
40- خوب عبادتى
است ترس (از خدا).
41- خوب مانعى
است از گناهان ترس (از خدا).
42- خوب مركب
تند رو ايمنى است ترس.
43- نبايد
بترسد ترسندهاى مگر از گناه خود.
44- نترس مگر
از گناه خود.
45- هيچ علمى
مانند ترس از خدا نيست. (بلكه حقيقت علم اين است كه وسيله ترس از خدا شود).
46- ترس (از
خدا) خصلت نيكبختان است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 434
47- من خاف
الوعيد قرّب على نفسه البعيد 8399.
48- الخوف
استظهار 174.
49- من خاف
العقاب انصرف عن السّيّئات 8629.
الخوف من غير اللّه
1- إذا خفت
المخلوق فررت منه 4028.
2- إذا هبت
أمرا فقع فيه، فإنّ شدّة توقّيه أشدّ من الوقوع فيه 4128.
3- و قال-
عليه السّلام- في حقّ من ذمّه: جعل خوفه من العباد نقدا، و من خالقهم (خالقه)
ضمانا (ضمارا) و وعدا 4782.
4- من خاف
النّاس أخافه اللّه سبحانه من كلّ شيء 9015. 47- هر كه از وعدههاى عذاب و عقاب
الهى ترسد بر نفسش چيز دور را (قيامت و آنچه بيايد) نزديك گرداند.
48- ترس (از
خدا) پشت گرمى است.
49- هر كه از
عقاب (الهى) بترسد از گناهان منصرف شود.
ترس از غير خدا 1- هر گاه از مخلوق ترسيدى از آن فرار خواهى
كرد، نه آنكه به سوى او ميل كنى.
2- هر گاه از
امرى ترسيدى و خائف شدى در آن واقع شو و بيفت، زيرا سختى دورى از آن از افتادن در
آن شديدتر است.
3- آن بزرگوار
در باره كسى كه مذمّت او كرده مىفرمود: ترس خود را از بندگان نقد و حاضر، و از
خالق خويش نسيه قرار مىدهد و يا ضامن مىشود و وعده مىكند كه خواهم ترسيد اما
فعلا نمىترسد.
4- هر كه از
مردم ترسد خداوند سبحان او را از هر چيزى بترساند (بر عكس
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 435
الخائف
1- الخائف لا
عيش له 1011.
2- كم من خائف
وفد به خوفه على قرارة الأمن 6963.
3- من هاب خاب
7708.
الإخافة
1- من لم يخف
أحدا لم يخف أبدا 8955.
2- من أخافك
لكى يؤمنك خير لك ممّن يؤمنك لكى يخيفك 8779. هر كه از خدا ترسد خداوند همه چيز را
از او بترساند).
ترسناك (پر از خوف) 1- بيمناك زندگانى براى او نيست. (ممكن
است مراد اين باشد، كسى كه ترس از نظر امنيتى در وجود او هست چنين فردى بر او
زندگى حرام است، چون خوشى ندارد، چنانكه امكان دارد معنايش چنين باشد: كسى كه از
خدا خائف است به زندگى دنيا نمىپردازد تا زندگانى داشته باشد): 2- چه بسا
ترسناكى كه ترسش او را در جايگاه ايمنى وارد سازد.
3- كسى كه (از
مردم و يا گفتن حقى و يا از جنگ و مبارزه با باطل) بترسد محروم گردد.
ترساندن 1- هر كه احدى را نترسانيده باشد هرگز نخواهد ترسيد.
2- هر كه تو را
(از معاصى) بترساند تا تو را (از عذاب الهى) ايمن سازد براى تو بهتر از كسى است كه
تو را (از عقوبت خدا) ايمن گرداند (و بگويد خدا رحيم است
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 436
الخائب
1- للخائب
الآئس مضض الهلاك 7326.
الخير
1- الخير لا
يفنى 917.
2- الخير أسهل
من فعل الشّرّ 1199.
3- آفة الخير
قرين السّوء 3971.
4- إذا عقدتم
على عزائم خير فامضوها 4016. خدا كريم است) تا اين كه تو را بترساند.
نااميد و محروم 1- براى محروم نااميد (كه به دنبال مطلبى رود
و به آن نرسد) درد هلاكت است (شايد مراد حضرت مطالب اخروى باشد).
كار خير و اهل آن 1- كار خير فنا پذير نيست.
2- خير و عمل
نيك آسانتر از انجام دادن بدى است. (زيرا وسائل شر هميشه فراهم نيست اما وسيله
خير دائم موجود است، و ديگر آنكه در خير هيچ ترس و هراسى نيست اما در عمل شر ترس و
هراس مىباشد، سوم اين كه در عمل خير با قصد توفيق حاصل است به خلاف شر كه تا
انجام نگيرد جزا داده نمىشود).
3- آفت خير،
رفيق بد است، (زيرا حالات او در چنين كسى اثر سوء مىگذارد).
4- هر گاه نيت
قصدهاى خير را در دل گره زديد و يا بر آنها پيمان بستيد پس آن را روان ساخته بجا
آوريد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 437
5- إذا رأيتم
الخير فخذوا به 4023.
6- ثلاث هنّ
جماع الخير: إسداء النّعم، و رعاية الذّمم، و صلة الرّحم 4675.
7- جماع الخير
في العمل بما يبقى، و الاستهانة بما يفنى 4735.
8- أصلح
المسىء بحسن فعالك و دلّ على الخير بجميل مقالك 2304.
9- افعل الخير
و لا تحقّر منه شيئا، فإنّ قليله كثير و فاعله محبور 2326.
10- أكثر سرورك
على ما قدّمت من الخير، و حزنك على ما فات منه 2345.
11- أعجل الخير
ثوابا البرّ 2926. 5- هر گاه خير را ديديد پس فرا گيريد آن را (يعنى آن را بجا
آوريد).
6- سه خصلت است
كه آنها جمع كننده خيرند: احسان نعمتها، و رعايت عهد و پيمانها، و پيوند خويشان.
7- جمع كردن
خوبى، در عمل كردن به آنچه پايدار است (يعنى طاعتهاى الهى)، و خوار شمردن آنچه
فانى مىگردد مىباشد.
8- گنهكار را
به نيكوئى عملت اصلاح كن، و به زيبايى گفتار خويش بر خوبى راهنمائى كن.
9- خوبى را
انجام ده، و از آن چيزى را كوچك مشمار، زيرا اندك آن بسيار، و فاعل آن شادمان است.
10- شادمانى
خود را بر آنچه از عمل خير مقدم داشتى و اندوهت را بر آنچه از تو فوت گشته بسيار
كن.
11-
شتابانترين خير به حسب پاداش احسان است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 438
12- إنّ ما
تقدّم من خير يكن لك ذخره، و ما تؤخّره يكن لغيرك خيره 3504.
13- إنّ أفضل
الخير صدقة السّرّ، و برّ الوالدين، و صلة الرّحم 3550.
14- افعل
الخير، و لا تفعل الشّرّ، فخير من الخير من يفعله، و شرّ من الشّرّ من يأتيه بفعله
2418.
15- افعلوا
الخير ما استطعتم، فخير من الخير فاعله 2532.
16- ألا إنّ
أبصر الأبصار، من نفذ فى الخير طرفه 2757.
17- جماع الخير
في المشاورة، و الأخذ بقول النّصيح 4769.
18- جماع الخير
فى الموالاة فى اللّه، و المعاداة فى اللّه، و المحبّة في 12- به راستى آنچه را
كه از كار خير پيش اندازى ذخيره و پاداشش براى تست، و آنچه را كه تأخير اندازى خير
و بهرهاش از آن غير تست.
13- به راستى
كه افزونترين خير و خوبى: صدقه پنهانى، نيكى به پدر و مادر، و پيوند رحم و خويش
است.
14- خوبى را
انجام ده، و بدى را انجام مده، پس بهتر از خوبى كسى است كه خوبى مىكند، و بدتر از
بدى كسى است كه بدى مىنمايد.
15- خوبى را به
قدر استطاعت و توانايى خود انجام دهيد، كه از خوبى بهتر كننده آنست.
16- آگاه باش
به راستى كه بيناترين چشمها ديده كسى است كه نگاهش در خير نفوذ نمايد. (يعنى فقط
متوجه كارهاى نيك شود، و تنها نظر عميقش امور خيريّه است).
17- جمع كردن
خير و خوبى در مشورت كردن و عمل كردن به گفتار نصيحت كننده است.
18- فراهم كردن
خوبى و جمع آورى آن در دوستى كردن با يكديگر در راه خدا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 439
اللّه، و البغض فى اللّه 4781.
19- جماع الخير
فى أعمال البرّ 4796.
20- ربّ خير
وافاك من حيث لا ترقبه 5363.
21- من لبس
الخير تعرّى من الشّرّ 8085.
22- من فعل
الخير فبنفسه بدأ 8177.
23- من زرع
خيرا حصد أجرا 8337.
24- من لم يعرف
الخير من الشّرّ فهو من البهائم 8755.
25- من لم يعرف
منفعة الخير لم يقدر على العمل به 9009.
26- من قدّم
خيرا وجده 9214.
27- من قصّر عن
فعل الخير خسر و ندم 9229. و دشمنى با يكديگر در راه خدا و دوستى كردن در راه خدا
و دشمنى نمودن در راه خدا خواهد بود.
19- جمع كردن
خير در عملهاى نيك است.
20- بسا خيرى
كه به تو رسد از جايى كه انتظار آن را نكشى. (يعنى نبايد هرگز نااميد شد).
21- هر كه
(لباس) خير را بپوشد از (لباس) شر برهنه خواهد شد.
22- هر كه خيرى
را انجام دهد به نفس خود ابتداء نموده است. (يعنى نخست نفع مهم خير به خودش رسد).
23- هر كه خيرى
را زراعت كند اجر و پاداشى را درو نمايد.
24- هر كه خير
را از شر (خوبى را از بدى) نشناسد پس از چارپايان است.
25- هر كه
منفعت و فايده خير را نداند توانايى عمل آن را نخواهد داشت.
26- هر كه خيرى
را پيش فرستد آن را دريابد.
27- هر كه از
انجام دادن كار خير تقصير و كوتاهى نمايد زيان برد و پشيمان
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 440
28- من أمارات
الخير الكفّ عن الأذى 9330.
29- ما خير
بعده النّار بخير 9496.
30- لا تعدّنّ
شرّا ما أدركت به خيرا 10185.
31- لا تعمل
شيئا من الخير رياء، و لا تتركه حياء 10254.
32- لا يقولنّ
أحدكم إنّ أحدا أولى بفعل الخير منّي فيكون و اللّه كذلك، إنّ للخير و الشّرّ أهلا
فمهما تركتموه كفاكموه أهله 10391.
33- ما قدّمته
من خير فعند من لا يبخش الثّواب، و ما ارتكبته من شرّ گردد.
28- از
نشانههاى خير است باز ايستادن از اذيّت و آزار (چه نسبت به انسانها و چه نسبت به
غير آنها).
29- خيرى كه
بعد از آن دوزخ باشد خير نيست (بلكه شر محض است ممكن است مقصود نعمتهايى باشد كه
آدمى را به جهنم مىرساند و مردم آن را خير به حساب آورند).
30- چيزى را كه
به وسيله آن خير را به دست آورى شر مشمار (مانند بلايى كه موجب اجر و ثواب است).
31- از خير
چيزى را از براى ريا (و خوشنودى مردم) عمل مكن (چون شرك به خداست) و آن را از جهت
شرم و حياء (كه از كردن آن خجلت بكشى) ترك منما (زيرا آدمى بايد خدا را در نظر
گيرد سرزنش مردم و ايراد آنان حكم را تغيير نمىدهد).
32- (از
فرازهاى حكمت 414 نهج البلاغه است كه در آن فرموده: كار خير را انجام دهيد و چيزى
از آن را كوچك مشماريد زيرا كوچك آن بزرگ و اندك آن بسيار است آن گاه فرموده:)
هرگز احدى از شما نگويد: به راستى ديگرى به كار خير از من سزاوارتر است، پس به خدا
سوگند چنين باشد، به راستى كه براى خير و شر اهلى است، هرگاه شما آن را ترك كنيد
اهلش آن را كفايت خواهد نمود.
33- آنچه از
خير پيش فرستادهاى در نزد كسى (خدا) است كه كم نمىگذارد
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 441
فعند من لا يعجزه العقاب 9705.
34- ملاك الخير
مبادرته 9718.
35- ملاك كلّ
خير طاعة اللّه سبحانه 9731.
36- مفتاح
الخير التّبرّي من الشّرّ 9808.
37- شرّ لا
يدوم خير من خير لا يدوم 5700.
38- طالب الخير
بعمل الشّرّ فاسد العقل و الحسّ 5996.
39- ظفر بالخير
من طلبه 6046.
40- عزيمة
الخير تطفئ نار الشّرّ 6308.
41- غارس شجرة
الخير تجتنيها أحلى ثمرة 6442. پاداش را، و آنچه از بدى آن را مرتكب شدى در نزد
كسى است كه او را عقاب ناتوان نسازد (و قدرت دارد كه انتقام كشد و تلافى كند).
34- ملاك خير
(و كمال آن) پيشى گرفتن در آنست.
35- ملاك هر
خيرى فرمانبردارى خداى سبحان است.
36- كليد خوبى
بىزارى جستن از بدى است.
37- شرى كه
دائمى نباشد بهتر از خيرى است كه دوام ندارد. (شايد جهتش اين باشد كه شر وقتى
دائمى نبود با گذشت آن انسان خوشحال است ولى بر عكس اگر خير دايمى نشد افسردگى
آورد كه چرا ادامه پيدا نمىكند).
38- طلب كننده
خير (و انتظار كشنده آن) در مقابل عمل بد فاسد العقل و فاسد الحسّ است. (يعنى عقل
و حس خود را از دست داده است).
39- به خير
خواهد رسيد كسى كه جوياى آن باشد.
40- قصد كار
خير آتش بدى را فرو مىنشاند.
41- كارنده
درخت نيكى و غرس كننده آن شيرينتر ميوه از آن مىچيند (تا ديگران).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 442
42- لن تتحقّق
الخير حتّى تتبرّأ من الشّرّ 7428.
43- ليس بخير من
الخير إلّا ثوابه 7487.
44- ليس الخير
أن يكثر مالك و ولدك، إنّما الخير أن يكثر علمك، و يعظم حلمك 7497.
45- من قدّم
الخير غنم 7901.
46- فاعل الخير
خير منه 6528.
47- فعل الخير
ذخيرة باقية، و ثمرة زاكية 6545.
48- قدّموا
خيرا تغنموا، و أخلصوا أعمالكم تسعدوا 6779.
49- لأن تكون
تابعا للخير خير لك من أن تكون متبوعا في الشّرّ 7361.
50- لن يجزى
جزاء الخير إلّا فاعله 7406. 42- هرگز خوبى را تحقق نخواهى بخشيد تا آنكه از بدى
بيزارى جويى.
43- از نيكى
نمودن بهتر نيست مگر پاداش آن.
44- خير و خوبى
اين نيست كه مال و فرزند تو زياد باشد، جز اين نيست كه خير و خوبى آنست علم تو
زياد شد، و بردباريت عظيم گردد.
45- هر كه كار
خير را پيش فرستد نفع عظيم برده است.
46- فاعل خير
(و كننده) كار نيك بهتر از آنست.
47- كار خير
ذخيرهايست باقى و ميوه ايست پاكيزه.
48- پيش فرستيد
خيرى را تا غنيمت بريد و اعمال خود را خالص گردانيد تا نيكبخت شويد.
49- هر آينه
تابع خير باشى براى تو بهتر از آنست كه در شر متبوع باشى (يعنى گر چه رتبه متبوعيت
بالاتر از تابعيت است).
50- هرگز پاداش
خوبى جزا داده نمىشود مگر به كننده آن.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 443
خير الدنيا و الآخرة
1- أربع من
اعطيهنّ فقد أعطي خير الدّنيا و الآخرة: صدق حديث، و أداء أمانة، و عفّة بطن، و
حسن خلق 2142.
2- ثلاث من كنّ
فيه فقد رزق خير الدّنيا و الآخرة: هنّ الرّضا بالقضاء، و الصّبر على البلاء، و
الشّكر في الرّخاء 4670.
الاستخارة
1- استخر و لا
تتخيّر، فكم من تخيّر أمرا كان هلاكه فيه 2346.
2- إذا أمضيت
فاستخر 3988. خير دنيا و آخرت 1- چهار چيز است كه بهر كه داده شده باشد پس در
واقع خير دنيا و آخرت باو عطا شده است: راستى گفتار، و امانت را رد نمودن، و
نگهداشتن شكم از حرام و مشتبه و حسن خلق.
2- سه صفت است
هر كه آن صفات در او باشد در حقيقت خير دنيا و آخرت روزى او شده است: آنها عبارتند
از خوشنودى به قضاء و قدر الهى، و شكيبايى بر بلاء و محنت، و شكر و سپاسگزارى از
حق تعالى در فراخى و وسعت.
طلب خير كردن 1- استخاره كن (يعنى به طلب كردن خير به يكى از
طرق شرعى چنانكه معروف است، و يا محض طلب خير و واگذار كردن كار خود به خدا) و خود
اختيار مكن، چه بسا كسى كه كارى را اختيار كرده كه هلاكت او در آن باشد.
2- هر گاه جزم
بر انجام كارى كنى استخاره كن.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 444
3- ما ندم من
استخار 9453.
الأخيار
1- سنّة
الأخيار لين الكلام، و إفشاء السّلام 5565.
الاختيار
1- من ساء
اختياره قبحت آثاره 8057.
2- من سوء
الاختيار مغالبة الأكفاء، و معاداة الرّجال 9352.
3- من أحسن
الاختيار صحبة الأخيار 9387.
4- من سوء
الاختيار مغالبة الأكفاء، و مكاشفة الأعداء و مناواة من يقدر على الضّرّاء 9429.
3- پشيمان نخواهد گرديد كسى كه استخاره كند.
نيكان 1- طريقه نيكان نرمى سخن، و بلند كردن سلام يا انتشار
آنست.
برگزيدن 1- هر كه برگزيدنش بد باشد (مانند گزينش رفيق و يا
حرفه و پيشه و صنعت) آثار (و اعمال و افعال) او زشت خواهد بود.
2- از بدى
گزينش و اختيار است غلبه جستن بر امثال و دشمنى نمودن با مردان.
3- از نيكوترين
گزينش است مصاحبت نيكان.
4- از بدى
اختيار است بر امثال و اقران غلبه جستن و آشكار نمودن دشمنى، و دشمنى و عداوت با
كسى كه بر زيان رساندن قادر و توانا باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 445
5- من أفضل
الاختيار و أحسن الاستظهار أن تعدل في الحكم (القضاء)، و تجريه في الخاصّة و
العامّة على السّواء 9428.
6- من أفضل
الاختيار التّحلّي بالإيثار 9436.
7- من حسن
الاختيار مقارنة الأخيار، و مفارقة الأشرار 9437.
8- بئس
الاختيار الرّضا بالنّقص 4386.
اختيار اللّه
1- من لم يصلح
على اختيار اللّه لم يصلح على اختياره لنفسه 9000.
الخيانة
1- جانبوا
الخيانة فإنّها مجانبة الإسلام 4742. 5- از افزونترين اختيار و گزينش و نيكوترين
احتياط و پشتوانه آنست كه در قضاء و حكم نمودن عدالت كنى، و آن را در خواص و عوام
(خويشاوندان و افراد دور) بالسّويّه و بر يك روش اجراء سازى.
6- از
افزونترين اختيار است زيور يافتن به ايثار (كه آدمى ديگران را بر خود مقدم دارد)
7- از حسن اختيار است همراهى با نيكان، و جدا شدن از بدان.
8- بد اختيارى
است خوشنودى به نقص و كمى. (زيرا خداوند در انسان كمال و ترقى را خواسته است).
گزينش الهى 1- هر كه بر اختيار خدا (و آنچه خدا براى او بر
گزيده) شايسته نگردد، بر اختيار خود براى نفس خويش (و آنچه خود براى خود برگزيند)
بصلاح نيايد.
خيانت 1- از خيانت بپرهيزيد زيرا كه آن دورى كردن از اسلام
است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 446
2- رأس النّفاق
الخيانة 5227.
3- رأس الكفر
الخيانة 5260.
4- غاية
الخيانة خيانة الخلّ الودود و نقض العهود 6374.
5- من عمل
بالخيانة فقد ظلم الأمانة 9118.
6- من أفحش
الخيانة خيانة الودائع 9310.
7- لا تخن من
ائتمنك و إن خانك، و لا تشن عدوّك و إن شانك 10418.
8- لا تجتمع
الخيانة، و الاخوّة 10583.
9- إيّاك و
الخيانة، فإنّها شرّ معصية، و إنّ الخائن لمعذّب بالنّار على خيانته 2667. 2- سر
نفاق و دو روئى خيانت (به اسلام و مسلمين بلكه با مردم) است.
3- سر كفر
خيانت است (با مردم يا با خالق و خلق).
4- نهايت خيانت
خيانت به دوستى است بسيار دوست و شكستن عهدها و پيمانها.
5- هر كه به
خيانت (در امور) عمل كند در حقيقت به امانت ستم نموده است.
6- از
فاحشترين خيانتها خيانت در امانتهاست.
7- به كسى كه
امين كرده باشد تو را خيانت مكن هر چند او تو را خيانت كند، و دشمنت را زشت مگردان
(و از او بدگويى مكن) گر چه او تو را زشت كرده (و در باره تو بدگويى كند).
8- خيانت و
برادرى جمع نمىشوند.
9- بر تو باد
به دورى از خيانت، زيرا كه آن بدترين گناه است، و به درستى كه خيانتكار به سبب
خيانتش به آتش معذّب خواهد گرديد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 447
10- أعظم
الخيانة خيانة الأمّة 2941.
11- الخيانة
غدر 107.
12- الخيانة أخ
الكذب 279.
13- الخيانة
صنو الإفك 738.
14- الخيانة
رأس النّفاق 969.
15- الخيانة
دليل على قلّة الورع، و عدم الدّيانة 1431.
16- إذا ظهرت
الخيانات (الجنايات) ارتفعت البركات 4030.
17- لا مرحبا
بوجوه لا ترى إلّا عند كلّ سوء 10894. 10- بزرگترين خيانت، خيانت به امام و يا به
امّت است.
11- خيانت
بىوفايى است (چون تا كسى بىوفا نباشد خيانت نكند).
12- خيانت
برادر دروغگويى است. (و هر دو ضد اسلام و انسانيت مىباشند).
13- خيانت و
ناصافى همتا و هم شاخ دروغ است.
14- خيانت رأس
نفاق و دورويى است.
15- خيانت دليل
بر كمى پارسائى و پا بند نبودن به دين است.
16- هر گاه
خيانتها و يا جنايتهاى (مردم نسبت به يكديگر) ظاهر گرديد بركتها برداشته شود.
17- (طبق آنچه
در حكمت 191 نهج البلاغه است اين فراز را در وقتى فرمودند كه جنايتكارى را نزد
حضرت آوردند كه با او عدهاى اوباش بودند حضرت فرمود:) گشاده و خوش مباد روهايى كه
ديده نمىشود مگر نزد هر بدى.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 448
الخائن و المزيع
1- الخائن من
شغل نفسه بغير نفسه، و كان يومه شرّا من أمسه 2013.
2- المزيع و
الخائن سواء 564.
3- الخائن لا
وفاء له 888.
4- من علامات
الخذلان ايتمان الخوّان 9279. خيانت كار 1- خائن كسى است كه نفس خود را به غير
نفس خود مشغول ساخته و امروز او بدتر از ديروز او باشد.
2- انحراف
كننده و خيانتگر با هم برابرند.
3- خائن براى او
وفائى نيست.
4- از
نشانههاى واگذاشتن و ترك يارى (خدا) خيانت كنندگان را امين دانستن است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 449
باب الدال
الدائب و الكادح
1- ربّ دائب
مضيّع 5276.
2- ربّ كادح
لمن لا يشكره 5289.
استدبار الأمور
1- من استدبر
الأمور تحيّر 7803.
المدبر و المقبل
1- لا تتمسّكنّ
بمدبر، و لا تفارقنّ مقبلا 10271. رنجكش 1- بسا رنج برندهاى كه ضايع كننده است
(عمر خود را و يا به آخرت خويش ضرر زننده است).
2- بسا تعب
كشندهاى كه رنج و تلاش او براى كسى است كه او را شكر نخواهد نمود.
پشت سر اندازى كارها 1- هر كه كارها را پشت سر اندازد (يا
نخست در آن تأمل نكند) حيران ماند.
رو آورنده و پشت كننده 1- چنگ به دامان از بخت برگشته مزن، و
از صاحب اقبال جدا مشو (چون در
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 450
2- لربّما أقبل
المدبر، و أدبر المقبل 7398.
التدبير
1- القليل مع
التّدبير أبقى من الكثير مع التّبذير 1948.
2- أدلّ شيء
على غزارة العقل حسن التّدبير 3151.
3- التّدبير
بالرّأي، و الرّأي بالفكر 41.
4- التّدبير
نصف المعونة 566.
5- التّدبير
قبل العمل يؤمن النّدم 1417.
6- التّدبير
قبل الفعل يؤمن العثار 1482.
7- حسن
التّدبير، و تجنّب التّبذير من حسن السّياسة 4821. اقبال و ادبار خواست خدا لحاظ
گرديده است).
2- همانا بسا
پشت گرداننده رو آورد (پس نبايد نااميد شد) و رو آورنده پشت كند (پس نبايد مغرور
گشت).
چاره جويى 1- كم با تدبير از بسيار با تبذير و اسراف
پايندهتر است.
2- راهنماترين
چيز بر بسيارى عقل حسن تدبير است، در معاد و معاش.
3- چاره كارها
به رأى مىشود، و رأى به فكر و تأمل حاصل گردد.
4- چاره جويى
نصف يارى كردن است (هم نسبت به خود و هم نسبت به ديگران).
5- چاره جويى
پيش از كار و قبل از عمل (آدمى را) از پشيمانى ايمن مىسازد.
6- چاره جويى و
تدبير كار قبل از انجام آن (آدمى را) از لغزش ايمن مىدارد.
7- نيكويى
تدبير و دورى و اجتناب نمودن از اسراف از نيكويى سياست است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 451
8- حسن
التّدبير ينمي قليل المال، و سوء التّدبير يفني كثيره 4833.
9- سبب
التّدمير سوء التّدبير (سوء التّدبير سبب التّدمير) 5549.
10- سوء
التّدبير مفتاح الفقر 5572.
11- من ساء
تدبيره تعجّل تدميره 7906.
12- من تأخّر
تدبيره تقدّم تدميره 8045.
13- من ساء
تدبيره بطل تقديره 8047.
14- من ساء
تدبيره كان هلاكه في تدبيره 8768.
15- لا عقل
كالتّدبير 10445.
16- لا ينجع
تدبير من لا يطاع 10834. 8- نيكويى تدبير مال كم را زياد و نمو داده، و بدى تدبير
بسيار آن را فانى سازد.
9- سبب هلاكت
بدى تدبير است. (و اين معنى به تجربه ثابت شده كه اكثر زمامداران و مسئولين مملكتى
با سوء تدبير به بدبختى رسيدهاند).
10- بدى تدبير
كليد درويشى است.
11- هر كه
تدبيرش بد باشد هلاكت او زود در رسد.
12- هر كه
تدبير او (در كارها) پس افتد به هلاكت افتادن او پيش افتد.
13- هر كه
تدبير او بد باشد تقدير و اندازه گيرى او باطل خواهد شد.
14- هر كه
تدبيرش بد باشد هلاكت او در تدبيرش مىباشد.
15- هيچ عقلى
مانند تدبير نيست.
16- سود ندارد
تدبير كسى كه اطاعت نمىشود (زيرا هر چه نقشه كشد و طراحى نمايد همه بىفايده
خواهد بود چون عملى نمىگردد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 452
التّدابر و التخاذل
1- جانبوا التّخاذل،
و التّدابر، و قطيعة الأرحام 4743.
الإدبار
1- قلّما يعود
الإدبار إقبالا 6723.
2- من علامات
الإدبار مقارنة الأرذال 9287.
3- من علامات
الإدبار سوء الظّنّ بالنّصيح 9406.
4- يستدلّ على
الإدبار بأربع: سوء التّدبير، و قبح التّبذير، و قلّة الإعتبار، و كثرة الاعتذار
(الاغترار) 10958.
5- المحاسن في
الإقبال هي المساوي في الإدبار 1826. ترك يارى يكديگر 1- از ترك يارى يكديگر، و
پشت كردن، و بريدن از خويشان دورى نمائيد.
بخت برگشتگى 1- كم است كه اقبال و يا دولتى كه پشت كند رو
آورد.
2- از
نشانههاى ادبار (پشت كردن دولت) همراهى با مردمان پست است.
3- از
نشانههاى ادبار است بد گمانى به نصيحت كننده (و او را مغرض به حساب آوردن).
4- بر ادبار (و
پشت كردن دولت از آدمى) به چهار چيز استدلال مىشود: بدى تدبير، و زشتى اسراف، و
كمى اعتبار، و بسيار مغرور شدن و يا بسيار پوزش طلبيدن.
5- نيكوئيها در
اقبال، بديهايند در ادبار. (يعنى خدا نكند روزگار بر كسى پشت كند، كه در آن وقت
خوبيها و نيكوييها بد به حساب آيد، چنانكه در وقت رو
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 453
الداخل و القادم
1- من دخل
مداخل السّوء اتّهم 7778.
2- لكلّ داخل
دهشة و ذهول 7270.
3- لكلّ داخل
دهشة فابدأوا بالسّلام 7314.
4- لكلّ قادم
حيرة فابسطوه بالكلام 7315.
الاستدراج و المستدرج
1- أولى النّاس
بالحذر أسلمهم عن الغير 3096.
آوردن، بديها خوب و نيكو شمرده شوند). ورود 1- هر كه در جاهاى
بد وارد شود متّهم گردد.
2- براى هر
داخل شوندهاى حيرانى و زوال عقل يا غفلتى است. (ممكن است مراد ورود در قبر باشد
چون آدمى با آن جهان مأنوس نيست، و يا امكان دارد مقصود ورود افراد بر خانهها
باشد كه چون دهشت دارد و طرف غافل است پس بايد سلام كرد بيخبر وارد نشد چنانكه در
روايت بعد متعرض خواهد شد و يا ممكن است مقصود اين باشد كه بحكام سفارش نمايد: كسى
كه بر شما وارد مىشود حيران و ترسناك است پس به آنها نرمى نشان دهيد و اللّه
أعلم).
3- براى هر
وارد شوندهاى دهشتى و ترسى باشد، پس ابتداء به سلام نمائيد (در اين روايت هم دو
احتمال اخير مىرود).
4- براى هر
واردى سرگردانى است پس با سخن و شكفته رويى با او بر خورد نماييد.
سلب نعمت به يكباره 1- سزاوارترين مردم به احتياط و دورى از
نافرمانى (خدا) سالمترين آنهاست از
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 454
2- كم من
مستدرج بالإحسان إليه 6943.
الدّرس
1- لا فقه لمن
لا يديم الدّرس 10552.
الاستدراك و التدارك
1- المستدرك
على شفا صلاح 1218.
2- تدارك في
آخر عمرك ما أضعته في أوّله تسعد بمنقلبك 4572.
3- حسن
الاستدراك عنوان الصّلاح 4867. حوادث و مصائب (چون امكان دارد خداوند يك بار او را
مؤاخذه كند، و سالم ماندن او از راه استدراج باشد).
2- چه بسا
گرفته شده نعمتى به سبب گنهكارى كه زياد به او احسان شده است (و او حياء نكرده تا
خداوند ترك او كند).
درس 1- فقه و فهمى نيست براى كسى كه درس را ادامه نمىدهد.
تلافى كردن 1- تدارك كننده بر كنار صلاح است. (يعنى مشرف است
بر آنچه صلاح حال اوست).
2- آنچه را كه
در اوّل عمرت ضايع نمودى در آخر آن تلافى و تدارك نما تا در بازگشت خود نيكبخت گردى.
3- نيكويى باز
يافت (خطاها و تدارك آنها به توبه) دليل صلاح و شايستگى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 455
4- فاز من أصلح
عمل يومه، و استدرك فوارط أمسه 6540.
5- من استدرك
أصلح 7698.
6- من استدرك
فوارطه أصلح 7809.
7- ما أبعد
الاستدراك من الفوت 9488.
8- تعجيل
الاستدراك إصلاح 4492.
المداراة
1- دار النّاس
تأمن غوائلهم، و تسلم من مكائدهم 5128.
2- دار النّاس
تستمتع بإخائهم، و القهم بالبشر تمت أضغانهم 5129. 4- به پيروزى رسيده كسى كه عمل
امروز خود را اصلاح نموده و تقصيرات ديروزش را باز يافت و تلافى كرده است.
5- هر كه
(گناهان و تقصيرات خود را) تلافى كند اصلاح نمايد.
6- هر كه
تقصيرات و پيش فرستادههاى خود را تلافى كند (حال خود را) اصلاح نمايد.
7- چه باز يافت
را از فوت (از دست رفتن) دور ساخته است.
8- شتاب كردن
در استدراك و تلافى خطاء اصلاح نفس است.
مدارا كردن 1- با مردم يا با مخالفان مدارا نما و تقيه كن تا
از مصيبتهاى آنان ايمن بوده، و از كيدها و افكار شيطانى آنها سالم مانى.
2- با مردم
مدارا نما تا به برادرى ايشان بهره برى، و آنها را با شكفته روئى ملاقات كن تا
كينههاى آنان بميرد (و ديگر در پى آزارت نباشند يا تا كينههاى آنان را بميرانى).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 456
3- دار عدوّك،
و أخلص لودودك، تحفظ الأخوّة، و تحرز المروءة 5130.
4- رأس الحكمة
مداراة النّاس 5252.
5- سلامة العيش
في المداراة 5607.
6- من دارى
النّاس سلم 7902.
7- من لم يصلحه
حسن المداراة أصلحه سوء المكافاة 8202.
8- من دارى
النّاس أمن مكرهم 8465.
9- من لم يدار
من فوقه لم يدرك بغيته 9007.
10- مداراة
الرّجال من أفضل الأعمال 9786.
11- مداراة
الأحمق من أشدّ العناء 9787.