54- ما لكم
تؤمّلون ما لا تدركونه، و تجمعون مالا تأكلونه، و تبنون ما لا تسكنونه 9653.
55- ما أطال
احد الأمل إلّا نسي الأجل، و أساء العمل 9676. نتيجه كمتر شكر خدا خواهيد كرد، در
صورتى كه بايد قضيّه به عكس باشد).
48- ثمره آرزو
و اميد فاسد شدن عمل است.
49- حاصل و
نتيجه آرزوها اندوه شديد است، و ميوه و ثمر آن تلف جان و عمر خواهد بود.
50- چه نزديك
كرده اجل را به آرزو (پس نبايد خيلى آرزو به خود راه داد).
51- چه فاسد
نموده و يا فاسد كننده است اميد را براى عمل (يعنى اميدهاى دنيوى عمل آخرتى را
فاسد سازد).
52- چه چيز
برنده كرده اجل را براى اميد 53- هيچ كسى در آرزو اطاله نخواهد نمود، مگر آنكه در
عمل كوتاهى خواهد نمود.
54- چه مىشود
شما را كه آرزو داريد آنچه را كه در نمىيابيد، و جمع مىكنيد آنچه را كه
نمىخوريد، و بنا مىكنيد آنچه را كه ساكن نمىگرديد 55- احدى اميد و آرزو را
طولانى ننمايد مگر آنكه اجل را فراموش كرده، و عمل را بد نمايد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 100
56- نعم عون
العمل قصر الأمل 9906.
57- لا تغرّنّك
الأمانيّ و الخدع، فكفى بذلك خرقا 10433.
58- لا غارّ
أخدع من الأمل 10614.
59- لا شيء
أكذب من الأمل 10649.
60- لا تفى
الأمانيّ لمن عوّل عليها 10701.
61- يسير الأمل
يوجب فساد العمل 10986.
62- احذروا
الأمانيّ، فإنّها منايا محقّقة 2589.
63- إيّاك و
الاتّكال على المنى، فإنّها من بضائع النّوكى 2684.
64- أنفع
الدّواء ترك المنى 3021. 56- خوب كمك كار عملى است، كوتاه كردن اميد و آرزو (چون
وقتى اميد كوتاه شد عمل بزودى انجام گيرد).
57- هرگز تو را
آرزوها و مكرها (ى دنيا) فريب ندهد، كه (اگر فريب داد) براى بىعقلى كفايت مىكند.
58- نيست فريب
دهندهاى فريب دهندهتر از اميد و آرزو.
59- چيزى
دروغتر از اميد نيست.
60- اميد و
آرزوها به كسى كه بر آنها اعتماد كند وفا نخواهد نمود.
61- آرزو و
اميد اندك موجب فساد عمل خواهد شد.
62- از آرزوها
دورى كنيد زيرا كه آنها مرگهائى هستند تحقيق شده (يعنى دائم انسان را در هلاكت و
رنج اندازند).
63- بر تو باد
به دورى از تكيه كردن بر آرزوها، زيرا كه آن سرمايه كم خردان است.
64- سودمندترين
دواء ترك آرزوهاست (زيرا آرزو آدمى را بيمار مىسازد و پيوسته انسان با آرزوهاى
دراز ناسالم است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 101
65- الأمانيّ
أشتات 3051.
66- الأمانيّ
تخدع 145.
67- الأمانيّ
شيمة الحمقاء 435.
68- طاعة
الأمل، تفسد العمل 5987.
69- عند حضور
الاجال تظهر خيبة الآمال 6208.
70- عجبت لمن
لا يملك أجله كيف يطيل أمله 6272.
71- غاية الأمل
الأجل 6356.
72- ابعد شيء
الأمل 2921.
73- أكثر
النّاس أملا أقلّهم للموت ذكرا 3053. 65- آرزوها پراكنده و متفرق است (هر چه در
تحصيل آن كوشيده شود باز هم جمع شدنى نيست).
66- آرزوها
مىفريبد.
67- آرزوها
خصلت كم عقلان است.
68-
فرمانبردارى اميد عمل را فاسد مىنمايد (زيرا كسى كه به اميدها پرداخت عمل را كنار
مىگذارد).
69- در نزد
حضور اجلها زيان و يا نوميدى و يا لغو بودن اميدها آشكار مىگردد.
70- عجب دارم
از كسى كه مالك اجل (مرگ) خود نيست چگونه آرزوى خود را طولانى مىنمايد.
71- سرانجام
اميد (چه در كار خير و چه در امور دنيا) مرگ خواهد بود.
72- دورترين
چيز اميد و آرزو است (چون انسان به آن نمىرسد).
73- بيشترين
مردم به حسب اميد كمترين آنهاست به حسب ياد كردن مرگ (يعنى هر كه اميد و آرزويش
زيادتر باشد بياد مرگ كمتر افتد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 102
74- أطول
النّاس أملا أسوئهم عملا 3054.
75- إنّ اللّه
سبحانه ليبغض الطّويل الأمل، السّيّء العمل 3455.
76- إنّ المرء
يشرف على أمله، فيقطعه حضور أجله، فسبحان اللّه لا أمل يدرك، و لا مؤمّل يترك
3565.
77- إيّاك و
طول الأمل، فكم من مغرور افتتن بطول أمله، و أفسد عمله، و قطع أجله، فلا أمله أدرك
و لا ما فاته استدرك 2715.
78- أين
تختدعكم كواذب الآمال 2815.
79- أين يغرّكم
سراب الآمال 2816.
80- أكذب شيء
الأمل 2846. 74- طولانىترين مردم از نظر اميد و آرزو بدترين آنهاست به حسب عمل.
75- براستى كه
خداوند سبحان هر آينه شخص دراز اميد بدكردار را دشمن مىدارد.
76- براستى كه
مرد (آدمى) بر اميد و آرزوى خود مشرف مىگردد، (و نزديك است كه به هدف خود برسد)
پس رسيدن مرگش آن را مىبرد و به هدف نمىرسد، «فسبحان اللّه» نه اميدى رسيده
مىشود، و نه آرزومندى واگذاشته مىشود.
77- بر تو باد
به دورى از درازى اميد، پس بسا فريب خورده شدهاى كه به سبب درازى اميدش بفتنه
افتاده، و عملش را تباه ساخته، و اجلش را بريده باشد، پس نه اميد خود را دريافته،
و نه آنچه را كه از او فوت گشته باز يافت كرده باشد.
78- كجا شما را
فريب مىدهد اميدهاى دروغ (يعنى به كجا مىبرد شما را و به كجا مىرساند كه به
جائى نخواهند رسيد).
79- كجا شما را
فريب مىدهد اميدهاى بىاصل و اميدهاى باطل 80- دروغترين چيز اميد است (چون كمتر
ديده مىشود كه آرزو و اميد صورت عمل بخود گيرد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 103
81- إنّ أخسر
النّاس صفقة، و أخيبهم سعيا، رجل أخلق بدنه في طلب آماله، و لم تساعده المقادير
على إرادته، فخرج من الدّنيا بحسراته، و قدم على الآخرة بتبعاته 3594.
82- الأمل
خوّان 103.
83- الأمل
يغرّ، العيش يمرّ 148.
84- الأمل
يخدع، البغي يصرع 200.
85- المغترّ
بالآمال مخدوع 629.
86- الأمانيّ
بضائع النّوكى 630.
87- الآمال
غرور الحمقى 631.
88- الآمال
تدني الآجال 632. 81- براستى كه زيانكارترين مردم در خريد و فروش، و نوميدترين
آنها به حسب تلاش، مردى است كه خود را در طلب اميدهايش كهنه نموده، و تقدير هاى
الهى طبق اراده و قصدش او را مساعدت ننمايد، پس از دنيا با ندامتهاى خود بيرون
رفته، و بر آخرت با تبعات و نتائج زيان بارش وارد شود.
82- اميد،
بسيار خيانت كننده است.
83- آرزو فريب
مىدهد، و زندگانى مىگذرد.
84- آرزو فريب
مىدهد، و سركشى و ستم بر زمين مىاندازد.
85- فريفته شده
به آرزوها و اميدها فريب خورده است.
86- آرزوها
سرمايههاى كم عقلان است.
87- اميدها
فريبنده احمقان است.
88- آرزو و
اميدها اجلها را نزديك گرداند (ممكن است از اين جهت باشد كه آرزومند پيوسته بدنبال
اميدهايش حركت مىكند، از كارهائى كه عمر را طولانى مىنمايد باز مىماند، و يا
آنكه از كثرت حرص و اشتغال وقتى اجل رسد خيال
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 104
89- من كثر
مناه قلّ رضاه 7886.
90- من طال
أمله ساء عمله 7908.
91- من اغترّ
بالأمل خدعه 7995.
92- من غرّته
الأمانيّ كذّبته الآجال 8112.
93- من بلغ
غاية أمله فليتوقّع حلول أجله 8288.
94- من تبع
مناه، كثر عناؤه 8449.
95- من جرى في
ميدان أمله، عثر بأجله 8598.
96- من كثر
مناه، كثر عناؤه 8603.
97- من أمّل ما
لا يمكن، طال ترقّبه 8696. مىكند زود رسيده است).
89- هر كه
اميدهاى او بسيار باشد خوشنودى او (نسبت ببهره و نصيب) كم باشد.
90- هر كه
اميدش طولانى باشد عملش بد باشد (زيرا كار كرد او در مسير اميد و آرزويش است).
91- هر كه به
اميد مغرور گردد او را فريب دهد.
92- هر كه
اميدها او را فريب دهد اجلها او را تكذيب كند (يعنى نمىگذارد كه به اميدش رسد پس
گويا او را تكذيب نموده است.
93- هر كه به
نهايت اميد خود رسد پس بايد متوقع و منتظر فرارسيدن اجل خود باشد (خيال نكند پس بر
خر مراد سوار است، نه مرگ اميد را بهم زند).
94- هر كه
پيروى آرزوى خود كند رنج و زحمت او بسيار باشد.
95- هر كه در
ميدان اميد خود روان شود (و در رسيدن به آن كوشش نمايد) يك بار برو در افتد به
وسيله مرگش.
96- هر كه
اميدش بسيار باشد رنج و زحمت او بسيار باشد.
97- هر كس چيز
غير ممكنى را اميد داشته باشد انتظارش به درازا كشد (يعنى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 105
98- من يكن
اللّه أمله، يدرك غاية الأمل و الرّجاء 8820.
99- من استقصر
بقاءه و أجله، قصر رجاؤه و أمله 8821.
100- من جرى في
عنان أمله عثر بأجله 8822.
101- من أمّل
غير اللّه سبحانه أكذب آماله 8953.
102- من استعان
بالأمانيّ أفلس 9208.
103- من الحمق
الاتّكال على الأمل 9285.
104- ذلّ
الرّجال في خيبة الآمال 5178.
105- رحم اللّه
امرأ قصّر الأمل، و بادر الأجل، و اغتنم المهل، و تزوّد من العمل 5210. فقط
آرزوست).
98- هر كه
خداوند اميد او باشد به نهايت اميد و آرزوى دست خواهد يافت.
99- هر كه بقاى
خود و مدت عمر خويش را كم شمارد اميد و آرزوى او كوتاه خواهد بود و يا اميد و
آرزويش را كوتاه سازد.
100- هر كه جلو
اميد و آرزوى خود روان شود و پيش افتد به مرگ و اجلش برو در افتد.
101- هر كه غير
خداى سبحان را آرزو كند اميدهايش را دروغ پنداشته (يعنى همه باطل خواهند بود).
102- هر كه از
آرزوها كمك يارى جويد درويش گردد.
103- از حماقت
است اعتماد و اتكال بر آرزو.
104- ذلت و
خوارى مردان در نوميدى اميدهاست (كه از خداوند بزرگ داشته، و يا در وقت مرگ كه
ديگر وقتى براى كار خير باقى نمانده).
105- خداوند
رحمت كند مردى را كه اميد را كوتاه كرده، و بر اجل پيشى گرفته، و مهلت را غنيمت
شمرده، و از عمل توشه برگيرد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 106
106- ربّ
أمنيّة تحت منيّة 5294.
107- زد من طول
أملك في قصر أجلك، و لا تغرّنّك صحّة جسمك و سلامة أمسك، فإنّ مدّة العمر قليلة، و
سلامة الجسم مستحيلة 5460.
108- شرّ الفقر
المنى 5720.
109- ضياع
العمر بين الآمال و المنى 5905.
110- طوبى لمن
قصّر أمله و اغتنم مهله 5948.
111- طوبى لمن
كذّب مناه و أخرب دنياه لعمارة اخراه 5958. 106- بسا آرزوئى كه در زير مرگى است
(در حال احتضار، و يا آرزو را بگور بردن، و يا سبب رسيدن به آرزو مرگ باشد مرحوم
علّامه خوانسارى احتمال داده «تحثّ» باشد يعنى برانگيزاند مرگى را، و يا «بحت»
باشد بمعناى محض يعنى بسا آرزوئى كه محض مرگ باشد).
107- از طول
امل و آرزوى درازت در كوتاهى مدّت عمرت بيفزا (يعنى آرزو را كم كن) و تو را صحت
بدن و سلامت ديروزت فريب ندهد، زيرا مدّت عمر كم و سلامت بدن تغيير يابنده است
(يعنى اگر ديروز سالم بودى امروز ممكن است به سختترين بيمارى مبتلاء شوى، و اگر
ديروز زنده بودى امكان دارد امروز به خاك روى پس آرزو را كم نما و از عمر استفاده
كن).
108- بدترين
درويشى آرزوهاست (زيرا آرزومند حتى با توانگرى محتاج خواهد شد).
109- ضايع شدن
عمر ميان اميدها و آرزوهاست.
110- خوشا به
حال كسى كه اميدش را كوتاه نموده، و مهلت خود و فرصتى كه براى انجام كار خير دارد
غنيمت بشمارد.
111- خوشا به
حال كسى كه آرزوى خود را تكذيب نموده، (آن را باطل به حساب آورد) و دنيايش را براى
آبادى آخرت خود خراب نمايد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 107
112- من اتّكل
على الأمانيّ مات دون أمله 8293.
113- من وثق
بالأمنيّة قطعته المنيّة 8312.
114- من قصر
أمله حسن عمله 8444.
115- من أطال
أمله أفسد عمله 8445.
الإمام
1- إمام عادل
خير من مطر وابل 1491.
2- من أطاع
إمامه فقد أطاع ربّه 8705.
3- يحتاج
الإمام إلى قلب عقول، و لسان قؤول، و جنان على إقامة الحقّ صؤول 11010. 112- هر
كه بر آرزوهايش اعتماد نمايد باميدش نرسيده خواهد مرد.
113- هر كه به
اميد اعتماد داشته باشد مرگ آن را خواهد بريد.
114- هر كه
اميدش كوتاه باشد عملش نيكو خواهد بود.
115- هر كه
اميد و آرزويش را طولانى كند عملش را تباه ساخته است.
پيشوا 1- امام و پيشواى عادل بهتر از باران دانه درشت است
(يعنى سودش بيشتر است با اين كه باران چقدر مفيد خواهد بود).
2- هر كه امامش
را اطاعت كند پس در حقيقت پروردگارش را اطاعت نموده است.
3- امام (و
پيشوا) نيازمند به قلبى است بسيار دريابنده، و زبانى بسيار گويا (و كامل)، و دلى
براى به پا داشتن حق بر جهنده و دلير.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 108
الإمامة
1- الإمامة
نظام الأمّة 1095.
2- و الإمامة
نظاما للأمّة 6608.
الأمان و إجارة المستغيث و
الخائف
1- من أجار
المستغيث، أجاره اللّه سبحانه من عذابه 8881.
2- من امن
خائفا من مخوفة، آمنه اللّه سبحانه من عقابه 8882. امامت و رهبرى 1- امامت و
رهبرى نظام امّت است (زيرا هر كارى نيازمند به تشكيلات خواهد بود، بالأخص مجتمع
بشرى كه اگر داراى نظام صحيحى نباشد و امامى كه از جانب حق تعالى است در رأس كار
منصوب نگردد، و قوانينى بر مردم حكومت نكند، اجتماع بشرى از هم پاشيده شده و هرج و
مرج پديد خواهد آمد).
2- (از فرازهاى
حكمت 244 نهج البلاغه است) خداوند امامت را براى انتظام احوال امت (واجب كرده است
چه آنكه هيچ ملّتى بدون حكومت چه حق و چه باطل زندگى نخواهند نمود چه از نظر نظم
مملكتى و چه از جهت حفظ از حمله دشمن منتهى اگر حكومت عدل باشد امت در رفاه و
آسايش زندگانى نمايند).
پناه دادن 1- هر كه فرياد گرى را پناه دهد خداوند سبحان او را
از عذاب خود پناه دهد.
2- هر كه
ترسندهاى را از بلائى كه آدمى از آن در هراس است ايمن گرداند، خداوند او را از
عقاب خود ايمنى بخشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 109
الآمن
1- ربّ آمن وجل
5269.
الأمن
1- ما من شيء
يحصل به الأمان أبلغ من ايمان و إحسان 9700.
2- و اللّه ما
منع الأمن أهله، و أزاح الحقّ عن مستحقّه إلّا كلّ كافر جاحد، و منافق ملحد 10132.
3- لا تغترّنّ
بالأمن، فإنّك مأخوذ من مأمنك 10293.
4- لا ينبغي
للعاقل أن يقيم على الخوف إذا وجد إلى الأمن سبيلا 10832. ايمن 1- بسا كسى كه
ايمن از چيزى است (عذاب خدا يا غير آن) ترسناك گردد.
ايمنى 1- چيزى كه ايمنى به سبب آن حاصل شود رساتر و كاملتر
از ايمان، و احسان نيست.
2- به خدا
سوگند هيچ كسى امنيت و ايمنى را از اهلش منع ننموده، و حق را از مستحقش زائل
نكرده، مگر هر كافرى كه انكار كننده، و منافقى كه ملحد باشد.
3- هرگز به
امنيّت مغرور مشو، زيرا تو از محل امنيّت خود گرفته خواهى شد.
4- براى عاقل
سزاوار نيست آنكه بايستد بر خوف (و در مركزى كه خوف هلاكت در آن مىرود) هر گاه به
سوى امنيّت راهى را يابد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 110
5- لا نعمة
أهنأ من الأمن 10911.
6- الأمن
اغترار، الخوف استظهار 173.
7- حلاوة
الأمن، تنكّدها مرارة الخوف و الحذر 4883.
8- ربّ أمن
انقلب خوفا 5287.
9- رفاهيّة
العيش في الأمن 5438.
الأمن من مكر اللّه
1- من أمن مكر
اللّه بطل أمانه (إيمانه) 7764.
2- ما أمن عذاب
اللّه من لم يأمن النّاس شرّه 9600. 5- نعمتى گواراتر از امنيّت نيست.
6- ايمنى (از
دشمن يا از خدا) فريب خوردن، و ترس (از دشمن يا از خدا) پشت گرمى است (زيرا چاره
آن خواهد كرد).
7- شيرينى
ايمنى (در دنيا) را تلخى ترس و حذر (از آخرت) دشوار مىسازد، (بنا بر اين بايد در
شيرينى آخرت كوشيد كه چيزى آن را ضايع نسازد).
8- چه بسا
امنيّتى كه بترسى مبدل گردد (پس نبايد مغرور بود).
9- رفاه و
آسايش زندگانى در امنيت است.
ايمنى از مكر خدا 1- هر كه از مكر خدا (و عقوبت و انتقام و
تلافى او) ايمن باشد ايمان و امانش باطل گردد يعنى او را بعذاب گرفتار سازد.
2- از عذاب خدا
ايمن نباشد كسى كه مردم از شرّ او در امان نباشند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 111
الأمين
1- ما أقلّ
الثّقة المؤتمن، و أكثر الخوّان 9656.
الأمانة
1- الأمانة
تؤدّي إلى الصّدق 1582.
2- الأمانة و
الوفاء صدق الأفعال، و الكذب و الافتراء خيانة الأقوال 2083.
3- أدّ الأمانة
إلى من ائتمنك، و لا تخن من خانك 2330.
4- أدّ الأمانة
إذا ائتمنت، و لا تتّهم غيرك إذا ائتمنته، فإنّه لا إيمان لمن لا أمانة له 2395.
امانت دار 1- چه كم است معتمد امين، و بسيار است خيانت كننده.
امانت دارى 1- امانت دارى به راست گوئى منجر مىشود.
2- امانت دارى
و وفادارى درستى كردارهاست، و دروغ و افتراء خيانت گفتارهاست.
3- امانت را
بكسى كه تو را امين دانسته رد نما، و با كسى كه به تو خيانت كرده خيانت مكن.
4- امانت را رد
كن هرگاه امانت داده شوى، و غير خود را متهم مساز زمانى كه او را امين دانسته و به
او امانت سپرده باشى، پس براستى ايمانى نيست براى كسى كه براى او امانتى نمىباشد،
(ظاهرا اين تعليل براى جمله اول است گر چه با جمله
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 112
5- أفضل
الأمانة الوفاء بالعهد 3018.
6- الأمانة
إيمان، البشاشة إحسان 18.
7- الأمانة
صيانة 113.
8- الأمانة فوز
لمن رعاها (و عاها) 1127.
9- الأمانة
فضيلة لمن أدّاها 1170.
10- آفة
الأمانة الخيانة 3962.
11- إذا ائتمنت
فلا تخن 3998.
12- إذا ائتمنت
فلا تستخن 3999.
13- إذا قويت
الأمانة كثر الصّدق 4053. دوم نيز بىمناسبت نمىباشد).
5- افزونترين
امانت دارى وفا كردن به عهد است.
6- امانت دارى
ايمان يا نشانه ايمان است، خوشروئى و بشاشت احسان خواهد بود.
7- امانتدارى
حفظ و نگهبانى است (يعنى بايد حفظ شود، و فاش كردن خيانت خواهد بود).
8- امانت دارى
براى كسى كه آن را نگه دارد و يا رعايت كند پيروزى خواهد بود.
9- امانت دارى
براى كسى كه اداء امانت كند فضيلت است.
10- آفت امانت
دارى خيانت كردن است.
11- هرگاه
امانتى سپرده شوى خيانت مكن.
12- چون امانتى
بسپارى پس نسبت خيانت مده (يعنى به مجرد خيال و گمان به كسى كه امانت نزد او
گذاشتى نسبت خيانت به او روا نباشد).
13- هر گاه
امانت دادى قوى گردد راستگوئى بيشتر شود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 113
14- رأس
الإسلام (الإيمان) الأمانة 5226.
15- صحّة
الأمانة عنوان حسن المعتقد 5816.
16- عليك
بالأمانة فإنّها أفضل ديانة 6109.
17- فساد
الأمانة طاعة الخيانة 6555.
18- فاز من
تجلبب الوفاء، و ادّرع الأمانة 6556.
19- كلّ شيء
لا يحسن نشره أمانة و إن لم يستكتم 6897.
20- من لا
أمانة له لا إيمان له 7932.
21- من استهان
بالأمانة وقع في الخيانة 8616.
22- من عمل
بالأمانة فقد أكمل الدّيانة 9117.
23- من أحسن
الأمانة رعى الذّمم 9385. 14- سر اسلام و يا ايمان امانت دارى است.
15- درستى
امانت دارى دليل نيكوئى اعتقاد است.
16- بر تو باد
به امانت دارى، زيرا كه آن برترين ديانت است.
17- فساد امانت
دارى پيروى خيانت است.
18- به پيروزى
رسيده كسى كه وفا دارى را پيراهن كرده و امانت را زره نموده است.
19- هر چيزى كه
نشرش نيكو نباشد امانت خواهد بود، هر چند پنهان داشتن آن طلب نشود.
20- هر كه
برايش امانتى نيست ايمانى براى او نخواهد بود.
21- هر كه
امانت را سهل شمارد (و نسبت به آن بىتفاوت باشد) در خيانت قرار خواهد گرفت.
22- هر كه به
امانت عمل كند در حقيقت ديانت را كامل گردانيده است.
23- از بهترين
امانت است رعايت كردن عهد و پيمانها.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 114
24- لا إيمان
لمن لا أمانة له 10767.
25- لا أمانة
لمن لا دين له 10789.
الإيمان
1- الإيمان
أفضل الأمانتين (الأمانين) 1666.
2- الإيمان قول
باللّسان، و عمل بالأركان 1755.
3- الإيمان و
الحياء مقرونان في قرن، و لا يفترقان 1784.
4- الإيمان و
العلم (و العمل) أخوان توأمان، و رفيقان لا يفترقان 1785.
5- الإيمان
شجرة، أصلها اليقين، و فرعها التّقى، و نورها الحياء، و ثمرها السّخاء 1786.
6- الإيمان، و
الإخلاص، و اليقين، و الورع، الصّبر و الرّضا بما يأتي به 24- ايمانى نيست براى
كسى كه براى او امانتى نيست.
25- امانتى
نيست براى كسى كه براى او دينى نيست.
ايمان 1- ايمان برترين دو امانت يا دو امان است.
2- ايمان گفتن
به زبان و عمل به اعضاء و جوارح است.
3- ايمان و حيا
در يك رسن همراهند، و از يكديگر جدا نمىشوند.
4- ايمان و علم
دو برادر توأم، و دو رفيق كه از هم جدا نمىشوند مىباشند.
5- ايمان درختى
است كه بيخ آن يقين، و شاخه آن خويشتن دارى، و شكوفه آن حياء، و ميوه آن سخاوت
است.
6- ايمان، و
اخلاص، و يقين، و پارسائى، شكيبائى و خوشنودى به آنچه آن
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 115
القدر 1855.
7- الإيمان و
العمل أخوان توأمان، و رفيقان لا يفترقان، لا يقبل اللّه أحدهما إلّا بصاحبه 2094.
8- أفضل
الإيمان، الأمانة 2905.
9- أفضل
الإيمان، حسن الإيقان 2992.
10- أقوى
النّاس إيمانا أكثرهم توكّلا على اللّه سبحانه 3150.
11- أقرب
النّاس من اللّه سبحانه أحسنهم إيمانا 3193.
12- أفضل
الإيمان الإخلاص و الإحسان، و أقبح الشّيم التّجافي و العدوان 3316.
13- أفضل
الإيمان حسن الإيقان و أفضل الشّرف بذل الإحسان 3317. را قضا و قدر آورده مىباشد.
7- ايمان و عمل
دو برادر توأم با همند، و دو رفيقى هستند كه از هم جدا نمىشوند، و خداوند يكى از
آنها را نمىپذيرد جز با رفيقش.
8- افزونترين
ايمان و صفات و افعال مؤمن، امانت است.
9- افزونترين
ايمان نيكوئى يقين داشتن است (به اين معنى كه بطور كامل جازم بوده و اعتقادش صد در
صد باشد).
10- قوىترين
مردم به حسب ايمان بيشترين آنهاست از نظر توكّل بر خداى سبحان.
11- نزديكترين
مردم به خداى سبحان نيكوترين آنهاست از نظر ايمان.
12- افزونترين
ايمان اخلاص و احسان است، و زشتترين اخلاق سنگدلى يا قطع رحم و ستم مىباشد.
13- افزونترين
ايمان نيكوئى يقين است (نسبت به مبدأ و معاد يا مطلقا)
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 116
14- إنّ أفضل
الإيمان إنصاف الرّجل من نفسه 3439.
15- إنّ محلّ
الإيمان الجنان، و سبيله الأذنان 3472.
16- الإيمان
أمان 69.
17- الإيمان
واضح الولائج 457.
18- الإيمان
شفيع منجح 553.
19- الإيمان
بريء من الحسد 608.
20- الإيمان
أعلى غاية 850.
21- الكفر
يمحاه (يمحوه) الإيمان 867.
22- الإيمان
إخلاص العمل 873. و برترين بلندى مرتبه بذل احسان مىباشد.
14- براستى كه
افزونترين ايمان انصاف دادن مرد است از جانب نفس خود، به اين معنى كه حق ديگران
را مراعات نمايد.
15- براستى كه
جاى ايمان و اعتقاد دل، و راه تحصيل آن گوشهاست.
16- ايمان
رستگاريست.
17- ايمان
روشنترين ملازمين است، (وليجه كسى را گويند كه خود را به آدمى بچسباند و ملازم
گردد مانند اطرافى نزديك).
18- ايمان
شفاعتگر پيروزمنديست.
19- ايمان از
رشك و حسد بيزار است (چون با هم جمع نخواهند شد).
20- ايمان
بالاترين مقصود است (يعنى كمال و مرتبه كاملتر و بالاتر از آن متصور نمىشود).
21- كفر را
ايمان محو خواهد نمود.
22- ايمان،
خالص گردانيدن عمل است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 117
23- النّجاة مع
الإيمان 891.
24- الإيمان
شهاب لا يخبو 948.
25- الإيمان
بريء من النّفاق 1244.
26- الإيمان
صبر في البلاء، و شكر في الرّخاء 1350.
27- إن امنت
باللّه أمن منقلبك 3734.
28- بالإيمان
تكون النّجاة 4206.
29- بالإيمان
يستدلّ على الصّالحات 4325.
30- بالإيمان
يرتقى إلى ذروة السّعادة و نهاية الحبور 4323. 23- نجات و رستگارى با ايمان است.
24- ايمان آتش
يا اختر درخشانى است كه خاموش نمىگردد.
25- ايمان از
نفاق بيزار است (يعنى هرگز با هم جمع نمىشوند).
26- ايمان
(يعنى كمال آن) شكيبائى در بلاء و مصائب، و شكر در فراخى زندگانى است.
27- اگر به خدا
ايمان آوردهاى محل بازگشت تو ايمن خواهد بود.
28- به سبب
ايمان رستگارى تحقق يابد (يعنى بدون ايمان نجات تصور نمىگردد).
29- به سبب
ايمان بر عملهاى شايسته استدلال مىشود (يعنى اگر از كسى عمل صحيح و نيكو ديديم
بايد ديد آيا ايمان دارد يا نه اگر دارد، پى به نيكوئى عمل او مىبريم، و گرنه عمل
شايسته به تنهائى كفايت نمىكند و ممكن است گفته شود ايمان آدمى را به سوى عملهاى
صالح رهبرى مىنمايد).
30- به سبب
ايمان (آدمى) به سوى مرتبه بالاى سعادت و نهايت شادمانى بالا برده مىشود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 118
31- الإيمان
نجاة 185.
32- ثمرة
الإيمان الفوز عند اللّه 4587.
33- ثمرة
الإيمان الرّغبة في دار البقاء 4652.
34- ثلاث من
كنّ فيه كمل ايمانه: العقل، و الحلم، و العلم 4658.
35- ثلاث من
كنّ فيه استكمل الإيمان: من إذا رضى لم يخرجه رضاه إلى باطل، و إذا غضب لم يخرجه
غضبه عن حقّ، و إذا قدر لم يأخذ ما ليس له 6668.
36- ثلاث من
كنّ فيه فقد أكمل الإيمان: العدل في الغضب و الرّضا، و القصد في الفقر و الغناء، و
اعتدال الخوف و الرّجاء 4671. 31- ايمان رستگارى است.
32- ثمره و
ميوه ايمان پيروزى يافتن در نزد خداست.
33- ثمره ايمان
ميل تمام است به سراى پايدار.
34- سه چيز است
كه در هر كه باشد ايمانش كامل خواهد بود عقل، حلم، علم.
35- سه صفت است
هر كه واجد آنها باشد ايمان را كامل ساخته است: كسى كه هر گاه خوشنود باشد خوشنودى
او او را بسوى باطل نكشاند، (مثل اين كه شهادت بنا حقّى گويد چون طرف دوست اوست) و
چون خشمناك باشد خشم او او را از حق خارج نسازد (مثلا در وقت لزوم شهادت استنكاف
كند)، و زمانى كه قادر باشد نگيرد آنچه براى او نيست و حق او نمىباشد.
36- سه صفت است
هر كه واجد آنها باشد در حقيقت ايمان را كامل نموده است: عدالت در خشم و خوشنودى،
ميانه روى در درويشى و توانگرى، و برابر بودن خوف و رجاء (بيم و اميد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 119
37- ثلاث من
كنوز الإيمان: كتمان المصيبة، و الصّدقة، و المرض 4672.
38- حسن
العفاف، و الرّضا بالكفاف من دعائم الإيمان 4838.
39- خفض الصّوت
و غضّ البصر، و مشي القصد، من أمارة الإيمان و حسن التّديّن 5073.
40- دوام
الطّاعات، و فعل الخيرات، و المبادرة إلى المكرمات من كمال الإيمان، و أفضل
الإحسان 5141.
41- زين
الإيمان الورع 5468.
42- و قال-
عليه السّلام- في ذكر الإيمان: زلفى لمن ارتقب، و ثقة لمن توكّل، و راحة لمن
فوّض، و جنّة لمن صبر 5497. 37- سه خصلت است كه از گنجهاى ايمان خواهد بود: پنهان
داشتن مصيبت، و صدقه، و بيمارى، و يا پنهان داشتن هر يك آنها (زيرا در كتمان فوائد
بسيار است و در تظاهر آن خوشنودى دشمن و بد حالى دوست تحقق يابد).
38- نيكوئى
پاكدامنى (و ترك محرمات) و خوشنودى بكفاف (يعنى طلب زياده نكردن) از اركان
ايماناست.
39- پست كردن
صدا و آواز و بلند نكردن آن، و پائين انداختن چشم، و رفتن ميانه (كه نه آهسته باشد
و نه تند) از نشانه ايمان و نيكوئى تديّن است.
40- دوام
طاعات، و انجام دادن خيرات، و پيشى گرفتن به خوبيها، و يا دوام هر يك اينها از
كمال و برترين احسان است.
41- زينت ايمان
پارسائى است.
42- در ذكر
ايمان آن بزرگوار فرموده: نزديكى است (به خداى بزرگ) براى كسى كه (نفس خويش را از
معاصى و تند روى) نگهبانى و مراقبت نمايد، و اعتماد يست براى كسى كه به خدا توكل
نمايد، و راحتى است براى كسى كه امور خويش را
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 120
43- زين
الإيمان طهارة السّرائر، و حسن العمل في الظّاهر 5504.
44- سلوا اللّه
الإيمان، و اعملوا بموجب القرآن 5649.
45- شرّ
الإيمان ما دخله الشّكّ 5724.
46- صلاح
الإيمان الورع، و فساده الطّمع 5798.
47- صدق
الإيمان، و صنايع الإحسان، أفضل الذّخائر 5814.
48- صن إيمانك
من الشّكّ: فإنّ الشّكّ يفسد الإيمان كما يفسد الملح العسل 5822.
49- عليكم
بإخلاص الإيمان فإنّه السّبيل إلى الجنّة و النّجاة من النّار 6167.
50- على الصّدق
و الأمانة مبنى الإيمان 6198. تفويض به او كند، و سپرى خواهد بود براى كسى كه
شكيبائى را بكار برد (كه تمام اينها از لوازم ايمان كامل است).
43- زينت ايمان
پاكيزگى نهانيها، و نيكوئى عمل در ظاهر است.
44- ايمان را
از خدا مسئلت نمائيد، و به اقتضاى قرآن يا به آنچه قرآن آن را واجب كرده است عمل
كنيد.
45- بدترين
ايمان آنست كه شك داخل آن شود.
46- صلاح ايمان
پارسائى، و فساد آن طمع است.
47- راستى
ايمان و انجام دادن احسان افزونترين ذخيرههاست.
48- ايمانت را
از شك نگه دار (يعنى كارى كن كه پيوسته ايمان همراه با يقين باشد) زيرا كه شك و
ترديد ايمان را فاسد نموده چنانكه نمك عسل را تباه مىسازد.
49- بر شما باد
به خالص گردانيدن ايمان زيرا كه آن راه به سوى بهشت و رستگارى از اتش است.
50- بر راستى و
امانتدارى است بناى ايمان.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 121
51- غاية
الإيمان الإيقان 6346.
52- غاية
الإيمان الموالاة في اللّه، و المعاداة في اللّه، و التّباذل في اللّه، و التّواصل
في اللّه سبحانه 6378.
53- فمن
الإيمان ما يكون ثابتا مستقرّا في القلوب و منه ما يكون عوارى بين القلوب و
الصّدور 6592.
54- فرض اللّه
سبحانه الإيمان تطهيرا من الشّرك 6608.
55- قد أوجب
الإيمان على معتقده إقامة سنن الإسلام و الفرض 6708.
56- قوّوا
إيمانكم (قوّ إيمانك) باليقين فإنّه أفضل الدّين 6797.
57- كيف يجد
حلاوة الإيمان من يسخط الحقّ 7004. 51- اعلا مراتب ايمان يقين داشتن است.
52- بلندترين
مرتبه ايمان دوستى در راه خدا، و دشمنى با يكديگر در راه خدا، و بخشش و عطاء به
يكديگر در راه خدا، و پيوستن به يكديگر در راه خدا خواهد بود.
53- (اين جمله
بعد از فرازهايى از سخنان آن حضرت است) پس بعض از ايمان آنست كه در دلها ثابت و پا
بر جا قرار گيرنده است و بعض از آن آنست كه ميان دلها و سينهها عاريتى است (گوئيا
در دل جاى نگرفته).
54- خداوند
سبحان ايمان را واجب كرده از جهت پاك گردانيدن از شرك.
55- در حقيقت
ايمان بر معتقد به آن بر پا داشتن طريقههاى اسلام (و شعار آن مانند نماز و روزه و
حج و امثال آن) و فرض را (تأكيد مطلب است چون كه سنن اعم از واجب و مستحب خواهد
بود) واجب كرده است.
56- ايمانتان
را با يقين تقويت نمائيد زيرا كه آن افزونترين دين است.
57- چگونه
شيرينى ايمان را مىيابد كسى كه حق (خدا) را خشمناك مىسازد (مرحوم خوانسارى چنين
معنى كرده: كسى كه به خشم مىآورد او را
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 122
58- كسب
الإيمان لزوم الحقّ، و نصح الخلق 7222.
59- كذب من
ادّعى الإيمان و هو مشغوف (مشعوف) من الدّنيا بخدع الأمانيّ و زور الملاهي 7238.
60- لقاح
الإيمان تلاوة القرآن 7633.
61- من ارتاب
بالإيمان أشرك 8485.
62- من لا
إيمان له لا أمانة له 8762.
63- من أحبّ أن
يكمل إيمانه فليكن حبّه للّه، و بغضه للّه، و رضاه للّه، و سخطه للّه 8897.
64- من أعطى في
اللّه، و منع في اللّه، و أحبّ في اللّه، و أبغض في اللّه، حق ظاهرا اين ترجمه
«يسخطه الحقّ» باشد).
58- كسب ايمان
(و فائده مهم آن) جدا نشدن از حق و صاف بودن با خلق است.
59- دروغ گفته
كسى كه ادعاى ايمان كند در صورتى كه او از دنيا به مكرهاى آرزوها و دروغ بازيها به
غلاف دلش رسيده باشد و يا دلش را مكرهاى آرزوها و دروغ بازيها فرو گرفته باشد
(يعنى بطور خلاصه در آنها غوطهور باشد).
60- آبستنى و
بارور شدن ايمان تلاوت قرآن است.
61- هر كه در
ايمان شك نمايد مشرك است (چون مسلمان و مؤمن به خدا و رسول و قيامت بايد اسلام و
ايمانش يقينى باشد، همين كه احتمال خلاف دهد كه شايد دروغ باشد در كفر او كافى
است).
62- هر كه براى
او ايمانى نيست امانتى براى او نخواهد بود.
63- هر كه دوست
دارد آنكه ايمان او كامل گردد پس بايد دوستى او براى خدا، و دشمنى او براى خدا، و
خوشنودى او براى خدا، و خشم او براى خدا باشد.
64- هر كه در
راه خدا ببخشد، و در راه خدا منع كند و ندهد، و در راه خدا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 123
فقد استكمل الإيمان 9031.
65- ملاك
الإيمان حسن الإيقان 9726.
66- نجا من صدق
إيمانه و هدى من حسن إسلامه 9996.
67- لا شرف
أعلى من الإيمان 10624.
68- لا وسيلة
أنجح من الإيمان 10662.
69- لا إيمان
كالحياء و السّخاء 10753.
70- لا ينفع
الإيمان بغير تقوى 10828.
71- لا يكمل
إيمان عبد حتّى يحبّ من أحبّه اللّه سبحانه، و يبغض من أبغضه اللّه سبحانه 10849.
72- لا يصدق
إيمان عبد حتّى يكون بما في يد اللّه سبحانه أوثق منه بما دوست بدارد، و در راه
خدا دشمن دارد، پس در حقيقت ايمان را كامل نموده است.
65- ملاك ايمان
نيكوئى يقين است (تا يقين نيايد ايمان تحقق نيابد).
66- نجات يافته
هر كه ايمانش راست باشد، و هدايت شده كسى كه اسلامش نيكو باشد.
67- نيست شرفى
بالاتر از ايمان.
68- وسيلهاى
رستگار كنندهتر از ايمان نيست.
69- نيست
ايمانى مانند حيا و سخاوت.
70- ايمان بدون
تقوا نفعى نبخشد.
71- ايمان
بندهاى كامل نخواهد گرديد تا آنكه دوست دارد كسى را كه خداوند سبحان او را دوست
دارد و دشمن دارد كسى را كه خداى سبحان او را دشمن دارد (يعنى دوستى و دشمنى او
براى خدا باشد).
72- ايمان
بندهاى راست نخواهد بود تا آنكه به آنچه در دست خداى سبحان است اعتماد دارندهتر
از آنچه در دست خود اوست باشد (يعنى ايمانش به خدا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 124
في يده 10850.
73- لا شيء
يدّخره الإنسان كالإيمان باللّه و صنايع الإحسان 10862.
74- يستدلّ على
إيمان الرّجل بالتّسليم و لزوم الطّاعة 10955.
75- يستدلّ على
الإيمان بكثرة التّقى، و ملك الشّهوة، و غلبة الهوى 10968.
76- يحتاج
الإيمان إلى الإيقان 11019.
77- يحتاج
الإيمان إلى الإخلاص 11022.
78- من صدّق
اللّه سبحانه نجى 9073.
79- أصل الإيمان
حسن التّسليم لأمر اللّه 3087.
80- آمن تأمن
2261. و به آنچه در خزانه اوست بيشتر از آن باشد كه در نزد خود دارد).
73- چيزى نيست
كه آدمى آن را ذخيره كند مثل ايمان به خدا و احسان كردن.
74- دليل بر
ايمان مرد تسليم (در برابر امر و حكم و تقدير خدا) و ملازمت طاعت و فرمانبردارى
(از خداست).
75- به زيادى
تقوا، و مالك بودن خواهش، و غلبه بر هوا و هوس بر ايمان (افراد) استدلال مىشود.