12- المداراة
أحمد الخلال 1313. 3- با دشمنت مدارا كن، و براى دوستت نفس خود را خالص گردان يا
براى دوست خود خالص شو، تا برادرى را حفظ كرده، و مروّت را احراز نمايى.
4- سر حكمت
(علم راست و كردار درست) مدارا كردن با مردم است.
5- سلامت
زندگانى در مدارا نمودن است.
6- هر كه با
مردم مدارا كند سالم ماند.
7- هر كه او را
نيكويى مدارا اصلاح ننمايد او را بدى مكافات اصلاح خواهد نمود (يعنى راهش اين است
كه يا از جانب خدا عقوبت شود و يا توسط بندگان).
8- هر كه با
مردم مدارا نمايد از مكرشان ايمن خواهد بود.
9- هر كه با ما
فوق خود مدارا نكند به مطلب خود نخواهد رسيد.
10- مدارا
نمودن (و دشمنى ننمودن) با مردان از افزونترين عملهاست.
11- با احمق (و
كم عقل) مدارا نمودن از سختترين رنج است.
12- نرمى و
نيكو سلوك كردن با مردم ستودهترين خصلتهاست (چنانكه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 457
الدّعاء و الداعي
1- الدّعاء
للسّائل أحد الصّدقتين 1620.
2- أنفذ
السّهام دعوة المظلوم 2979.
3- أعجز النّاس
من عجز عن الدّعاء 3080.
4- إنّ كرم
اللّه سبحانه لا ينقض حكمته، فلذلك لا يقع الإجابة في كلّ دعوة 3478. شاعر گفته:
آسايش دو گيتى تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
خواندن 1- دعاء براى سائل يكى از دو صدقه است (يكى اصل صدقه
است و ديگرى دعاء است).
2- گذر
كنندهترين تيرها دعاى ستمديده است. (كه نفرين او از تير اثر بخش تر است).
3- عاجزترين
مردم كسى است كه از دعاء عاجز باشد. (يا از جهت تنبلى كه به دنبال دعا نرود و يا
آنكه مطلب او با دعا هم به دست نيايد كه چنين شخصى ناتوان ترين مردم است).
4- به راستى كه
كرم خداوند سبحان حكمت او را بر هم نزده و خراب نمىكند، و به همين جهت در هر
دعايى اجابت واقع نمىشود، (به اين معنى كه حضرت حق رعايت حكمت و مصلحت را نموده،
و گرنه نهايت كرم را در حق بندگانش دارد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 458
5- إنّ للّه
سبحانه سطوات و نقمات، فإذا نزلت بكم فادفعوها بالدّعاء، فإنّه لا يدفع البلاء
إلّا الدّعاء 3512.
6- الدّعاء
سلاح الأولياء 778.
7- إذا أراد
أحدكم أن لا يسأل اللّه سبحانه شيئا إلّا أعطاه فلييئس من النّاس، و لا يكون له
رجاء إلّا اللّه سبحانه 4127.
8- إذا كانت لك
إلى اللّه سبحانه حاجة فابدأ بالصّلاة على النّبيّ صلّى اللّه عليه و اله و سلّم،
ثمّ اسأل اللّه حاجتك، فإنّ اللّه تعالى أكرم من أن يسأل حاجتين فيقضي إحداهما و
يمنع الأخرى 4149.
9- بالدّعاء
يستدفع البلاء 4240. 5- به راستى كه براى خداوند سبحان قهرها و عقوبتهاست، پس
هرگاه به شما فرود آمدند، (يا آثار و علامت نزول عذاب ديده شد، پس قبل از آن) آنها
را به وسيله دعا دفع كنيد، زيرا كه بلاء را دفع نخواهد كرد مگر دعا.
6- دعا سلاح
اولياء است.
7- هر گاه يكى
از شما بخواهد كه از خداى سبحان چيزى را مسئلت ننمايد مگر آنكه او را اجابت كند پس
بايد كه از مردم مأيوس بوده، و برايش اميدى به غير از خداى سبحان نباشد.
8- هر گاه تو
را به سوى خدا حاجتى باشد پس به صلوات بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم
ابتداء نموده، آن گاه حاجت خود را طلب نما، زيرا خداى تعالى كريمتر و گرامىتر از
آنست كه دو حاجت از او خواسته شود، يكى از آنها را بر آورد، و ديگرى را جلو گيرى
كند.
(پوشيده نماند
كه در بعض روايات ذكر ثناء الهى نيز در ابتداء دعا و صلوات در آخر نيز وارد شده
است بلكه شرايط ديگرى نيز بيان گرديده كه اين ناچيز در كتاب وظائف ما در ماه رمضان
مفصلا آنها را ذكر كردهام مراجعه شود).
9- به وسيله
دعا بلاء دفع شود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 459
10- ربّما سألت
الشّيء فلم تعطه و اعطيت خيرا منه 5371.
11- سلاح
المؤمن الدّعاء 5559.
12- سلوا اللّه
العفو و العافية و حسن التّوفيق 5597.
13- عليك
بإخلاص الدّعاء فإنّه أخلق بالإجابة 6091.
14- ليس كلّ
دعاء يجاب 7469.
15- من أعطي
الدّعاء لم يحرم الإجابة 8143.
16- من دعا
اللّه أجابه 9100.
17- ما المبتلى
الّذي قد اشتدّ به البلاء أحوج إلى الدّعاء من المعافى 10- بسا چيزى را از خدا
خواستى كه داده نشدى (از جهت حكمت و مصلحت) و بهتر از آنچه كه مسئلت نمودى عطا
شدهاى، (پس از درگاه خدا نااميد مباش).
11- اسلحه مؤمن
دعاء است.
12- از خدا
بخشش و عافيت (سلامت از بيماريها و بلاها) و نيكويى توفيق (تهيه اسباب خير) را
مسئلت نماييد.
13- بر تو باد
به اخلاص دعا (با كمال حضور قلب و توجه تام به خدا) زيرا كه آن به اجابت سزاوارتر
است.
14- چنين نيست
كه هر دعايى مستجاب شود (گاهى براى آخرت مانده و زمانى جامع الشرائط نيست و ممكن
است كه اجابت صلاح نباشد ولى خداوند از راه ديگرى جبران كند).
15- هر كه
(توفيق) دعا داده شود از اجابت محروم نگردد.
16- هر كه خدا
را بخواند خداوند او را جواب گويد.
17- مبتلايى كه
در حقيقت بلاء بر او سخت شده از عافيت داده شدهاى كه ايمن از بلاء نيست به دعا
محتاجتر نخواهد بود (زيرا او هم پيوسته در معرض بلاء
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 460
الّذي لا يأمن البلاء 9678.
18- نعم
السّلاح الدّعاء 9938.
19- لا تستبطئ
إجابة دعائك و قد سددت طريقه بالذّنوب 10329.
20- لا
يقنّطنّك تأخير إجابة الدّعاء فإنّ العطيّة على قدر النّيّة، و ربّما تأخّرت
الإجابة ليكون ذلك أعظم لأجر السّائل، و أجزل لعطاء النّائل 10356.
21- من سأل
اللّه أعطاه 8073.
22- ما من شيء
أحبّ إلى اللّه سبحانه من أن يسأل 9604.
23- لا تسألوا
إلّا اللّه سبحانه، فإنّه إن أعطاكم أكرمكم، و إن منعكم خار (حاز) لكم 10425. است
و امكان دارد به بلايى سختتر مبتلاء شود و يا امكان دارد خداوند به او مهلت داده
تا در آخرت تلافى كند).
18- خوب سلاحى
است (براى كوبيدن دشمن) دعا.
19- دير و يا
كند مشمار اجابت دعاى خود را (كه چرا اجابت نمىشود) در حالى كه در حقيقت راه آن
را به وسيله گناهان سدّ كردهاى.
20- هرگز تو را
تأخير اجابت دعا نوميد نسازد، زيرا عطيه و بخشش به اندازه عزم و نيت است (هر چه
نيت پاكتر و عزم قوىتر عطا بيشتر) و بسا اجابت تأخير افتد تا براى سائل مزد
بزرگتر بوده، و براى بخشش عطيه عظيمتر باشد (پس هميشه سرعت در اجابت مطلوب نيست).
21- هر كه از
خدا در خواست نمايد به او عطا خواهد نمود.
22- چيزى در
نزد خداى سبحان محبوبتر نيست از اين كه از او مسئلت شود.
23- سؤال مكنيد
مگر از خداى سبحان، زيرا كه او اگر به شما عطا كند و ببخشد شما را گرامى داشته، و
اگر منع كند شما را خير شما را خواهد، و يا براى آخرت شما مىاندازد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 461
24- أللّهمّ
احقن دمائنا و دمائهم، و أصلح ذات بيننا و بينهم، و أنقذهم (و اهدهم) من ضلالتهم،
حتّى يعرف الحقّ من جهله، و يرعوى عن الغيّ و الغدر من لهج به 2140.
25- من قرع باب
اللّه فتح له 8292.
26- الدّاعي بلا
عمل كالقوس بلا وتر 1814.
الدعوة و الداعية
1- وقر سمع لم
تسمع الدّاعية 10105.
2- ما اختلفت
دعوتان إلّا كانت إحداهما ضلالة 9592.
الدليل
1- ضلال
الدّليل هلاك المستدلّ 5900. 24- خدايا خونهاى ما و خونهاى آنها را نگهدارى كن، و
ميان ما و آنان اصلاح فرما، و ايشان را از گمراهيشان هدايت نموده و يا برهان، تا
آنكه حق را بشناسد كسى كه نداند آن را، و از گمراهى و بىوفايى برگردد كسى كه به
آن حريص بود.
25- هر كه در
خانه خدا را بكوبد (در رحمت خدا) برايش گشوده شود.
26- خواننده
بىعمل مانند كمان بى زه است.
دعوت 1- كر گرديده و يا كر باد گوشى كه دعوت (خدا و پيامبران
و امامان) را نشنيده است.
2- دو دعوت
مختلف (و ضد يكديگر) نمىشود مگر آنكه يكى از آنها گمراهى است (يا دعوت به امامت
حضرت على- عليه السلام- و يا دعوت به خلافت ديگرى).
راهنما 1- گمراهى راهنما هلاكت راه جوست (از اينجا بايد دانست
كه چرا مردم در
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 462
الدنف
1- كم دنف نجا
و صحيح هوى 7233.
الدّنيّة
1- من قرب من
الدّنيّة اتّهم 8397.
الدّنايا
2- مباينة
الدّنايا تكبت العدوّ 9774.
الدنيا
1- الدّنيا لا
تصفو لشارب، و لا تفي لصاحب 1721. امامت بايد به دنبال اهل بيت عصمت و طهارت-
عليهم السلام- روند).
بيمار 1- چه بسيار بيمارى كه رستگارى يابد و تندرستى كه
بيفتد، (بنا بر اين نبايد گول صحت و تندرستى را خورد و يا از بيمارى ناراحت بود).
پست 1- هر كه به دنيّه (به اعمال و يا افراد پست) نزديك گردد
متهّم گردد.
پستيها 1- جدايى و دورى از صفات و اعمال پست دشمن را خوار
مىسازد و يا او را از دشمنى بر مىگرداند (چون مىداند در تشخيص اشتباه كرده
است).
دنيا 1- دنيا از براى آشامنده صاف نبوده، و براى هيچ صاحبى
وفا نكند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 463
2- الدّنيا
مليئة بالمصائب طارقة بالفجايع و النّوائب 1724.
3- الدّنيا
منتقلة فانية، إن بقيت لك لم تبق لها 1802.
4- الدّنيا أصغر
و أحقر و أنزر من أن تطاع فيها الأحقاد 1804.
5- الدّنيا سجن
المؤمن، و الموت تحفته، و الجنّة مأواه 1860.
6- الدّنيا
جنّة الكافر، و الموت مشخصه، و النّار مثواه 1861.
7- الدّنيا
صفقة مغبون و الإنسان مغبون بها 1883.
8- الدّنيا إن
انجلت انجلت، و إذا جلت ارتحلت 1908.
9- الدّنيا دول
فأجمل في طلبها، و اصطبر حتّى تأتيك دولتك 1913.
10- الدّنيا
عرض حاضر، يأكل منه البرّ و الفاجر، و الآخرة دار حقّ يحكم فيها ملك قادر 1934.
2- دنيا به مصيبتها مالامال، و به دردها و حادثهها در شب در آينده است.
3- دنيا از
شخصى به شخص ديگر نقل گشته فانى شود، اگر براى تو باقى ماند تو براى آن باقى
نخواهى ماند.
4- دنيا كوچكتر
و خوارتر و كمتر از آنست كه در باره آن كينهها فرمان برده شود.
5- دنيا زندان
مؤمن، و مرگ تحفه او، و بهشت جايگاه اوست.
6- دنيا بهشت
كافر و مرگ بر كننده او و آتش محل اقامت اوست.
7- دنيا فروخته
شده به مغبونى است و آدمى به آن مغبون است.
8- دنيا اگر
گشوده شود گشوده شود، و هرگاه پراكنده شود برود.
9- دنيا
دولتهايى است پس در طلب آن نيكو قدم بردار، و شكيبا باش تا دولتت به تو رو آورد.
10- دنيا متاعى
است حاضر، كه نيكوكار و بدكار از آن مىخورد، و آخرت خانه پا بر جا و ثابتى است كه
در آن سلطانى توانا حاكم است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 464
11- الدّنيا
ظلّ الغمام، و حلم المنام 1960.
12- الرّكون
إلى الدّنيا مع ما يعاين من غيرها جهل 1979.
13- أحوال
الدّنيا تتبع الاتّفاق، و أحوال الآخرة تتبع الاستحقاق 2036.
14- الدّنيا
مصائب مفجعة، و منايا موجعة، و عبر مقطّعة (غير مفظّعة) 2042.
15- الدّنيا
شرك النّفوس، و قرارة كلّ ضرّ و بؤس 2047.
16- الدّنيا
غرور حائل، و سراب زائل، و سناد مائل 2053.
17- أوقات
الدّنيا و إن طالت قصيرة، و المتعة (و المنعة) بها و إن كثرت يسيرة 2188. 11-
دنيا سايه ابر، و خوابى است كه آدمى در خواب بيند.
12- آرام گرفتن
به دنيا و ميل به آن با آنچه از تغييرات و تبدّلات آن ديده مىشود جهل و نادانى
است.
13- حالات دنيا
تابع اتفاق بوده، اهليت و استحقاق در آن معتبر نيست، و حالات آخرت منوط بر استحقاق
است.
14- دنيا
مصيبتهاى درد آورنده، و مرگهاى دردناك، و عبرتهاى برنده است، و يا حادثههايى
است سخت و شنيع.
15- دنيا دام
نفسها و جايگاه هر ضرر و امر سنگين و گرانى است.
16- دنيا فريب
دهنده ايست گردنده، و سرابى است زائل شونده، و تكيه گاهى است ميل كرده. (پس هيچ
عاقلى بر چنين تكيه گاهى تكيه نزند).
17- وقت و
زمانهاى دنيا و اگر چه طولانى باشد كوتاه است و بهره و يا عزّت و بزرگى يافتن به
آن اگر چه بسيار باشد اندك است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 465
18- من رغب
فيها أتعبته و أشقته 8480.
19- الرّابح من
باع العاجلة بالآجلة 1488.
20- اجعل كلّ
همّك و سعيك للخلاص من محلّ الشّقاء و العقاب، و النّجاة من مقام البلاء و العذاب
2438.
21- ارفضوا هذه
الدّنيا ذميمة، فقد رفضت من كان أشعف بها منكم 2496.
22- أخرجوا
الدّنيا من قلوبكم، قبل أن تخرج منها أجسادكم ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم 2500.
23- أقبلوا على
من أقبلت عليه الدّنيا فإنّه أجدر بالغنى 2529.
24- اهربوا من
الدّنيا، و اصرفوا قلوبكم عنها، فإنّها سجن المؤمن، 18- كسى كه در آن (دنيا) رغبت
كند او را به تعب انداخته و بدبخت گرداند.
19- سودمند كسى
است كه دنيا را به آخرت بفروشد.
20- تمام همّ و
كوششت را براى خلاصى از جايگاه بدبختى و عقاب (دنيا) و رستگارى از محل بلاء و عذاب
قرار ده.
21- اين دنيايى
كه نكوهيده است ترك نماييد، پس به تحقيق اين دنيا ترك نمود كسانى را كه به دنيا
علاقمندتر بودند از شما.
22- دنيا را از
دلهايتان بيرون نماييد، قبل از آنكه بدنهاى شما از آن بيرون رود، پس در آن آزمايش
شده، و براى غير آن آفريده شدهايد.
23- به كسى رو
آوريد كه دنيا بر او رو كرده باشد، زيرا كه او به توانگرى سزاوارتر است (معلوم است
كسى كه دنيا از او روگردانيده يا ناتوان است و يا چشم تنگ و يا دل بسته به آنست در
حاجت طرف اقدام نمىكند، اما در قسم اول كه طرف سير است بزودى به نيازمنديها
مىرسد).
24- از دنيا
بگريزيد، و دلهايتان را از آن بگردانيد، زيرا كه آن زندان مؤمن
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 466
حظّه منها قليل، و عقله بها عليل، و ناظره فيها كليل 2551.
25- انظروا إلى
الدّنيا نظر الزّاهدين فيها، الصّارفين عنها، فإنّها و اللّه عمّا قليل تزيل
الثّاوي السّاكن، و تفجع المترف الآمن 2561.
26- اتّقوا
غرور الدّنيا، فإنّها تسترجع أبدا ما خدعت به من المحاسن، و تزعج المطمئنّ إليها و
القاطن 2562.
27- ارفضوا هذه
الدّنيا، التّاركة لكم، و إن لم تحبّوا تركها، و المبلية أجسادكم على محبّتكم
لتجديدها 2577.
28- احذروا
الزّائل الشّهيّ، و الفاني المحبوب 2587.
29- احذر
الدّنيا، فإنّها شبكة الشّيطان، و مفسدة الإيمان 2608.
30- إيّاك و
حبّ الدّنيا فإنّها أصل كلّ خطيئة، و معدن كلّ بليّة 2669. است، بهرهاش از آن
اندك، و عقلش به سبب آن بيمار بوده، و نظر كننده در آن (يعنى عقل و شعور او در آن)
كند است.
25- به دنيا
نگاه كنيد نگاه بىرغبتان در آن، و روگردانان از آن، پس به خدا سوگند كه آن پس از
اندك زمانى اقامت كننده آن را زائل و فانى گردانده، و مترف و متنعم ايمن را دردناك
مىسازد.
26- از فريب
دنيا بپرهيزيد، زيرا كه آن پس مىگيرد آنچه را كه از نيكوييها فريب دهد، و از جاى
خود كسى را كه به آن آرام گرفته و در آن ساكن است بر مىكند.
27- ترك كنيد
اين دنيا را كه ترك كننده شماست گر چه دوست نداشته باشيد ترك آن را، و كهنه كننده
بدنهاى شماست در مقابل دوستى نو كردن و تجديد آن.
28- از زائل و
برطرف شونده دلكش، و فانى شونده محبوب دورى نماييد.
29- از دنيا دورى
نما، زيرا كه آن دام شيطان، و جايگاه و خانه فساد ايمان است.
30- بر تو باد
به دورى از دوستى دنيا، زيرا كه آن ريشه هر گناه، و كان و معدن هر بلايى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 467
31- إيّاك أن
ينزل بك الموت، و أنت ابق عن ربّك في طلب الدّنيا 2700.
32- إيّاك أن
تبيع حظّك من ربّك، و زلفتك لديه، بحقير من حطام الدّنيا 2701.
33- إيّاك و
الوله بالدّنيا، فإنّها تورثك الشّقاء و البلاء و تحدوك على بيع البقاء بالفناء
2707.
34- إيّاك أن
تغلبك نفسك على ما تظنّ، و لا تغلبها على ما تستيقن، فإنّ ذلك من أعظم الشّرّ
2708.
35- إيّاك أن
تغترّ بما ترى من إخلاد أهل الدّنيا إليها، و تكالبهم عليها، فقد نبّأك اللّه
عنها، و تكشّفت لك عن عيوبها و مساويها 2733. 31- بپرهيز از اين كه مرگ به تو
فرود آيد، و تو در طلب دنيا از پروردگار خود گريخته باشى.
32- دورى كن از
اين كه بهره خود را از پروردگارت، و قرب و منزلتت را در نزد او، بنا چيزى از گياه
خشك شده دنيا بفروشى.
33- بر تو باد
به دورى از واله و حيران شدن و عشق به دنيا، زيرا كه آن بدبختى و بلاء را در پى
مىآورد، و تو را بر مبادله بقاء (آخرت) به فناء (دنيا) مىكشاند.
34- بر تو باد
به دورى از اين كه نفست بر آنچه گمان آن دارى بر تو غلبه كند (يعنى دنيا) و بر
آنچه يقين دارى بر آن غلبه نكنى (يعنى آخرت) زيرا چنين كارى از بزرگترين بديست.
35- بر حذر باش
از اين كه فريب خورى نسبت به آنچه مىبينى از تمايل اهل دنيا به سوى آن، و برجستن
آنها بر آن، پس به تحقيق كه خداوند تو را از آن خبر داده (فرموده زندگانى دنيا جز
لهو و لعب چيز ديگرى نيست) و دنيا براى تو از عيبها و بديهايش پرده برداشته است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 468
36- إيّاكم و
غلبة الدّنيا على أنفسكم فإنّ عاجلها نغصة و اجلها غصّة 2744.
37- ألا و إنّ
الدّنيا دار لا يسلم منها إلّا بالزّهد فيها و لا ينجى منها بشيء كان لها 2762.
38- ألا حرّ
يدع هذه اللّماظة لأهلها 2063.
39- ألا و إنّ
الدّنيا قد تصرّمت و آذنت بانقضاء، و تنكّر معروفها، و صار جديدها رثّا، و سمينها
غثّا 2865.
40- ألا و ما
يصنع بالدّنيا من خلق للآخرة، و ما يصنع بالمال من عمّا قليل يسلبه، و يبقى عليه حسابه
و تبعته 2768.
41- ألا و إنّ
اليوم المضمار، و غدا السّباق، و السّبقة الجنّة، و الغاية 36- بپرهيزيد از غلبه
دنيا بر نفسهايتان، زيرا كه حاضر آن عيش مكدّر و ناصاف، و آينده آن غصّه است.
37- آگاه باش
كه دنيا خانه ايست كه از آن جان سالم كسى بدر نبرد مگر با بىرغبتى در آن، و از آن
رهايى پيدا نشود به چيزى كه براى آنست، از امور دنيوى.
38- آيا آزاد
مردى نيست كه اين باقيمانده را براى اهل آن واگذارد. (آن بزرگوار دنيا را به
باقيمانده از طعام تشبيه نموده، يعنى بايد اين پس مانده را براى دنيا پرستان
گذاشت، نه آنكه دلباخته آن شد).
39- آگاه باش
كه دنيا در حقيقت بريده و منقضى گشته، و اعلام كرده به آخر شدن، و نيكوى آن ناخوش،
و نو آن كهنه، و فربه آن لاغر خواهد بود.
40- آگاه باش و
چه مىكند با دنيا كسى كه براى آخرت آفريده شده است، و چه مىكند با مال كسى كه پس
از اندك زمانى مال از او ربوده مىشود و بر او حساب وزر و وبال آن باقى مىماند
41- آگاه باشيد كه امروز ميدان مسابقه، و فردا پيش دوانيدن، و آنچه پيشى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 469
النّار 2771.
42- ألا و إنّه
قد أدبر من الدّنيا ما كان مقبلا، و أقبل منها ما كان مدبرا، و أزمع التّرحال عباد
اللّه الأخيار، و باعوا قليلا من الدّنيا لا يبقى، بكثير من الآخرة لا يفنى 2781.
43- أو لستم
ترون أهل الدّنيا يمسون و يصبحون على أحوال شتّى، فميّت يبكى، و حىّ يعزّى، و صريع
مبتلى، و عائد يعود، و آخر بنفسه يجود، و طالب للدّنيا و الموت يطلبه، و غافل ليس
بمغفول عنه، و على أثر الماضين ما يمضي الباقون 2829. گيرند به آن بهشت و نهايت
آتش است. (يعنى بايد امروز دنيا آدمى خود را به طاعات و عبادات ساغر سازد، و فردا
به بهشت پيشى گيرد، و سر انجام آتش دوزخ است).
42- آگاه باشيد
كه در حقيقت از دنيا پشت نموده آنچه رو آورنده بود، و از آن رو آورده آنچه پشت
كننده بوده است، (ممكن است مذّمت از اصل دنيا باشد كه پيوسته كارش چنين است، و يا
مذّمت از زمان حكومت است كه بر اثر پيروى نكردن از حكومت نيكيها پشت كرده و بدىها
رو آورده است) و بندگان نيكو كار خدا عازم كوچ كردن شدند، و قليل از دنيايى را كه
باقى نمىماند به بسيار از آخرتى كه فانى شدنى نبوده فروختند.
43- آيا چنين
نيستند كه ملاحظه مىكنيد اهل دنيا شب و صبح مىنمايند بر حالات پراكنده پس
مردهاى است كه بر آن گريه مىكنند و زنده ايست كه به او تسليت داده مىشود و
افتاده ايست كه مبتلا گشته، و عيادت كننده ايست كه عيادت مىكند، و ديگرى در جان
دادن است، و طلب كننده دنيايى است كه مرگ او را طلب مىنمايد، و غافلى است كه
مغفول عنه نيست، و بر پى گذشتگان است رفتن كسانى كه باقيند (بنا بر اين شايسته
نيست كه به چنين دنيايى كسى دل ببندد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 470
44- أعظم
الخطايا حبّ الدّنيا 2999.
45- أعظم
المصائب و الشّقاء الوله بالدّنيا 3081.
46- أهل
الدّنيا غرض النّوائب، و ذريّة المصائب، و نهب الرّزايا 3196.
47- أسعد
النّاس من ترك لذّة فانية للذّة باقية 3218.
48- أسعد
النّاس بالدّنيا التّارك لها، و أسعدهم بالآخرة العامل لها 3310.
49- إنّ بطن
الأرض ميّت، و ظهره سقيم 3411. 44- بزرگترين خطاها دوستى دنياست. (چون سر منشأ
بسيارى از گناهان مىشود).
45- بزرگترين
مصيبتها و بدبختى محبت زياد به دنيا داشتن است.
46- اهل دنيا
نشانه تيرهاى حوادث، و به باد برده شده ماتمها، و به غارت برده شده مصيبتهاست.
47-
نيكبختترين مردم كسى است كه لذّت فانى (دنيا) را براى خاطر لذّت باقى (آخرت) ترك
نمايد.
48-
نيكبختترين مردم در دنيا ترك كننده آن، و نيكبختترين آنان در آخرت عمل كنند.
براى آخرت است.
49- براستى كه
باطن زمين مرده، و ظاهر آن بيمار است (شايد كنايه از اين باشد كه دنيا آن اندازه
قابل نبوده كه انسان دل به آن بندد، زيرا كه زمين ظاهر و باطنش اين است، روى آن
محل بيماران، و وزير آن مركز اموات مىباشد، يا ظاهر آن در كمال نقص و باطن آن
موات، پس بايد به تحصيل منزلى پرداخت كه ظاهر و باطن آن آباد است يعنى آخرت، و
امكان دارد كه مراد حضرت نكوهش انسان باشد، كه آى بشر اين زمين است كه باطن و ظاهر
آن چنين است تو نبايد چنين باشى).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 471
50- إنّ اليوم
عمل و لا حساب، و غدا حساب لا عمل 3445.
51- إنّ جدّ
الدّنيا هزا، و عزّها ذلّ، و علوها سفل 3446.
52- إنّ
الدّنيا دار خبال، و وبال، و زوال، و انتقال، لا تساوي لذّاتها تنغيصها، و لا تفي
سعودها بنحوسها، و لا يقوم صعودها بهبوطها 3480.
53- إنّ من باع
جنّة المأوى لعاجلة الدّنيا، تعس جدّه و خسرت صفقته 3484.
54- إنّ
الدّنيا ماضية بكم على سنن، و أنتم و الآخرة في قرن 3517.
55- إنّ
الدّنيا لمفسدة الدّين، مسلبة اليقين، و إنّها لرأس الفتن، و أصل 50- براستى كه
امروز (دنيا) وقت عمل است و حسابى نيست، و فردا (آخرت) حساب است و عملى نيست.
51- براستى كه
امور جدّى دنيا بازى، و عزّتش خوارى، و بلندى آن پستى است.
52- براستى كه
دنيا خانه زيان و هلاكت يا تعب و گرانى، و سنگينى و سختى و زوال و انتقال است،
لذتهاى آن با مكدر ساختن آن برابرى نكرده، و نيكبختيهاى آن به بدبختىهاى آن
نرسيده، و ترقيات آن به تنزلات آن نخواهد رسيد.
53- براستى كسى
كه جنة المأوى را (نام بهشت است) براى دنياى حاضر بفروشد، كوشش او تباه شده، و در
معامله زيان كند.
54- براستى كه
دنيا بر سنتها و روش خود بر شما خواهد گذشت، و يا شما را بر يك راه، و يا بر تندى
و شتاب و يا بر جهتى برنده است، و شما و آخرت در يك رسن بهم بسته شده (مانند دو
گاو كه براى شخم زمين بكار مىبرند) و يا در يك شاخيد، و از هم جدا نخواهيد شد.
55- براستى كه
دنيا (يعنى اهتمام به دنيا و حرص نسبت به آن) هر آينه تباه كننده دين، سلب كننده
يقين بوده، و بدرستى كه آن هر آينه سر فتنهها و اصل و ريشه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 472
المحن 3518.
56- إنّ مثل
الدّنيا و الآخرة كرجل له امرأتان إذا أرضى إحداهما أسخط الأخرى 3531.
57- إنّ من
غرّته الدّنيا بمحال الآمال، و خدعته بزور الأماني، أورثته كمها، و ألبسته عمى، و
قطعته عن الأخرى، و أوردته موارد الرّدى 3532.
58- إنّ للّه
سبحانه ملكا ينادي في كلّ يوم، يا أهل الدّنيا لدوا للموت، و ابنوا للخراب، و
اجمعوا للذّهاب 3561.
59- إنّ
السّعداء بالدّنيا غدا هم الهاربون منها اليوم 3562.
60- إنّ من
كانت العاجلة أملك به من الآجلة، و أمور الدّنيا أغلب عليه من أمور الآخرة، فقد
باع الباقي بالفاني، و تعوّض البائد عن الخالد، و أهلك محنتهاست.
56- براستى كه
مثل دنيا و آخرت مانند مردى است كه داراى دو زن بوده، هر گاه يكى از آنها را
خوشنود سازد ديگرى را خشمناك سازد.
57- براستى كسى
كه دنيا او را به اميدهاى محال مغرور ساخته، و به آرزوهاى دروغ او را فريب دهد
براى چنين كسى نابينائى بجاى گذارد، و لباس كورى را به او پوشانده، و از آخرت او
را بريده، و در جايگاه هلاكت فرود آورد.
58- براستى كه
براى خداى سبحان فرشتهاى است كه در هر روزى بانگ مىزند: اى اهل دنيا، براى مرگ و
مردن بزائيد، و براى خراب شدن بنا نمائيد، و براى رفتن فراهم آوريد.
59- براستى كه
نيكبختان به دنيا فردا (در قيامت)، آنان گريزان از آنند امروز (يعنى در دنيا).
60- براستى كسى
كه او را اين نشأة دنيا از نشأة آينده (آخرت) مالكتر شده، و امور دنيا از امور
آخرت بر او غالبتر گشته، پس در حقيقت جهان باقى را به دنياى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 473
نفسه، و رضي لها بالحائل الزّائل، و نكب بها عن نهج السّبيل
3607.
61- إنّ
الدّنيا دار عناء، و فناء، و غير، و عبر، و محلّ فتنة و محنة 3658.
62- إنّ
الدّنيا دار فجائع، من عوجل فيها فجع بنفسه، و من امهل فيها فجع بأحبّته 3659.
63- إنّ
الدّنيا قد أدبرت و آذنت بوداع، و إنّ الآخرة قد أقبلت و أشرفت بإطلاع 3660.
64- إنّ
الدّنيا معكوسة، منكوسة، لذّاتها تنغيص، و مواهبها تغصيص، و عيشها عناء، و بقائها
فناء، تجمح بطالبها، و تردي راكبها، و تخون الواثق فانى فروخته، و ناپايدار را به
پاينده عوض گرفته، و نفس خويش را هلاك ساخته، و براى آن به امر تغيير يابنده زائل
شونده خوشنود بوده، و آن را از راه واضح و درست برگردانيده است.
61- براستى كه
دنيا خانه رنج و فنا و تغييرات و عبرتها و جايگاه فتنه و محنت است.
62- براستى كه
دنيا خانه مصائب است، هر كه در آن تعجيل شود (و زودتر از ديگران از دنيا چشم بر
بندد) به نفس خود مصيبت زده شده يا به مرگ خود دردناك گردد، و كسى كه مهلت داده
شود در آن (و عمر طولانى كند) به مصيبت دوستانش گرفتار يا در مرگشان دردناك گردد.
63- براستى كه
دنيا در حقيقت پشت كرده و اعلام وداع نموده است، و بدرستى كه آخرت در حقيقت رو
آورده، و مشرف به ظاهر شدن يا آمدن گرديده است.
64- براستى كه
دنيا واژگون شده وارونه است، لذتهاى آن تيره كردن (عيش دنيا و آخرت)، و بخششهاى
آن غصه دادن، و زندگانى آن رنج، و بقاى آن فناء، به
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 474
بها، و تزعج المطمئنّ إليها، و إنّ جمعها إلى انصداع، و وصلها
إلى انقطاع 3661.
65- إنّ من
هوان الدّنيا على اللّه أن لا يعصى إلّا فيها، و لا ينال ما عنده إلّا بتركها
3662.
66- إنّ
الدّنيا كالحيّة، ليّن مسّها، قاتل سمّها، فأعرض عمّا يعجبك فيها لقلّة ما يصحبك
منها، و كن آنس ما تكون بها أحذر ما تكون منها 3663.
67- إنّ دنياكم
هذه لأهون في عيني من عراق خنزير في يد مجذوم، و أحقر من ورقة في جرادة، ما لعليّ
و نعيم يفنى، و لذّة لا تبقى 3664. جوينده و طالب آن سركشى كرده، و سوار خود را
هلاك گردانده، و به اعتماد كننده آن خيانت نموده، و آرام گيرنده آن را از جا كنده
است، و براستى كه جمعيت آن بسوى جدائى، و پيوند آن بريده شدن گراييده است.
65- براستى كه
از خوارى دنيا نزد خدا آنست كه نافرمانى خداوند نمىشود مگر در آن، و به آنچه در
نزد اوست رسيده نمىشود مگر بواسطه ترك آن.
66- براستى كه
دنيا مانند مار بوده، دست ماليدن به آن نرم، سمّ آن كشنده است، پس از آنچه تو را
در آن خوش آمده و بشگفت آورد تو را رو بگردان، به جهت كمى آنچه با تو همراه خواهد
بود از آن، و در آرام گيرندهترين حال از آن بر حذر كنندهترين حال باش از آن.
(يعنى هر چه انسان بيشتر از آن دورى كند آرامشش بيشتر خواهد بود).
67- براستى كه
اين دنياى شما هر آينه در چشم من از استخوان بىگوشت خوك كه در دست مبتلا به مرض
جذام (خوره) باشد خوارتر، و از برگى كه در دهان ملخى است كوچكتر مىباشد، على چه
علاقهاى دارد به نعمتى كه فنا پذير بوده، و لذتى كه دوام ندارد
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 475
68- إنّ
الدّنيا كالغول، تغوي من أطاعها، و تهلك من أجابها، و أنّها لسريعة الزّوال، و
شيكة الانتقال 3665.
69- إنّ
الدّنيا تقبل إقبال الطّالب، و تدبر إدبار الهارب، و تصل مواصلة الملوك، و تفارق
مفارقة العجول 3666.
70- إنّ
الدّنيا منزل قلعة، و ليست بدار نجعة، خيرها زهيد، و شرّها عتيد، و ملكها يسلب، و
عامرها يخرب 3667.
71- إنّ
الدّنيا لهي الكنود العنود، و الصّدود الجحود، و الحيود الميود، 68- براستى كه
دنيا مانند غول است، كسى كه آن را فرمان برد گمراهش كرده، و هر كه اجابت نمايد آن
را نابودش سازد، و براستى كه دنيا زود گذر، و به سرعت انتقال يابنده است، (از اين
روايت و روايت «إذا تغوّلت الغيلان فبادروا بالأذان» استفاده مىشود كه غول حقيقت
دارد، و عبارت از فردى يا نوعى از جنيان است كه در بيابانبه هر رنگ و صورتى انسان
را اغواء كند چنانكه در مجمع البحرين نيز علّامه طريحى فرموده: «هو جنس من الجن و
الشياطين و هم سحرتهم»، گر چه روايتى هم وارد شده: «لا غول و لكن سحرة الجنّ» كه
امكان دارد نفى غول نباشد بلكه نفى ضرر باشد، يعنى زيان از ناحيه غول نيست بلكه از
طرف جادوگران جن مىباشد، و اللّه العالم).
69- براستى كه
دنيا رو آورد نوع رو آوردن جوينده، و پشت كند نوع پشت كردن گريزنده، و مىپيوندد
نوع پيوستن پادشاهان، و جدا مىشود نوع جدا شدن شتاب كننده. (خلاصه بيوفايى دنيا
را مىرساند).
70- براستى كه
دنيا عاريت سرا بوده، و محل توطّن و خانهاى كه طلب گياه از آن كنند نمىباشد، خير
آن كم، و شر آن آماده است، ملك آن ربوده مىشود، و آباد آن خراب مىگردد.
71- براستى كه
دنيا هر آينه بسيار كفران كننده نعمت، جدايى و دورى و يا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 476
حالها انتقال، و سكونها زلزال، و عزّها ذلّ، و جدّها هزل، و
كثرتها قلّ، و علوها سفل، أهلها على ساق و سياق، و لحاق و فراق، و هي دار حرب و
سلب و نهب و عطب 3668.
72- إنّ
الدّنيا غرور حائل، و ظلّ زائل، و سناد مائل، تصل العطيّة بالرّزيّة، و الأمنيّة
بالمنيّة 3669.
73- إنّ
الدّنيا عيشها قصير، و خيرها يسير، و إقبالها خديعة، و إدبارها فجيعة، و لذّاتها
فانية، و تبعاتها باقية 3670.
74- إنّ
الدّنيا دار أوّلها عناء، و آخرها فناء، في حلالها حساب، و في حرامها عقاب، من
استغنى فيها فتن و من افتقر فيها حزن 3671. معارضه كننده، و مكر نماينده يا اعراض
كننده انكار كننده حق، و ميل كننده بسيار بىخبر و يا پر حركت بوده، حالش انتقال،
و آرامشش حركت و اضطراب، و عزتّش خوارى و جدّى آن بازى و پوچ و باطل، و بسيارى آن
كمى، و بلنديش پستى، اهل آن بر سختى و جان كندن و يا راندن، و پيوستن و جدا شدن
است، و آن خانه ربودن، و سلب، و غارت و هلاكت مىباشد.
72- براستى كه
دنيا فريبدهنده تغيير يابنده، و سايه زائل شده، و تكيهگاه كج شونده است، بخشش را
به مصيبت پيوسته و آرزو را به مرگ.
73- براستى كه
دنيا زندگانيش كوتاه، و خير آن اندك، و رو آوردن آن مكر، و پشت نمودن آن مصيبت، و
لذتهاى آن فانى، و پىآمدهايش (از وزر و وبال) باقى خواهد بود.
74- براستى كه
دنيا سرائى است كه اولش تعب و رنج، و آخرش فانى شدن است، در حلال آن حساب، و در
حرامش عقاب بوده، هر كه در آن طلب بىنيازى كند به فتنه افتاده، و كسى كه درمانده
شود اندوهناك خواهد گرديد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 477
75- إنّ
الدّنيا دار شخوص، و محلّة تنغيص، ساكنها ظاعن، و قاطنها بائن، و برقها خالب، و
نطقها كاذب، و أموالها محروبة، و أعلاقها مسلوبة، ألا و هي المتصدّية العتون
(العنون)، و الجامحة الحرون، و المانية الخؤن 3672.
76- إنّ
الدّنيا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها واتته، و من أبصر
إليها أعمته، و من بصر بها (أبصر بها) بصّرته 3673.
77- إنّ
الدّنيا تدني الآجال، و تباعد الآمال، و تبيد الرّجال، و تغيّر الأحوال، من غالبها
غالبته (غلبته)، و من صارعها صرعته، و من عصاها أطاعته، و من تركها أتته 3674.
75- براستى كه دنيا خانه رفتن، و جايگاه مكدّر نمودن زندگانى است، ساكن آن رونده،
و اقامت كننده آن جدا شونده، و برق آن فريب دهنده، و گفتن يا گفته آن دروغ، و
اموالش گرفته شده، و نفائس آن ربوده شده است، آگاه باش و آن سخت متعرض شونده (براى
صيد و بدام كشيدن) يا پيشرو است و مردم پسرو، و اسب سركش چموش، و دروغگوى خيانت
كننده است.
76- براستى كه
دنيا خانه محنت و رنجها، و جايگاه فتنههاست، هر كه آن را طلب كرده او را فوت شده
از دستش برود، و كسى كه آن را طلب نكند و در طلبش قيام ننمايد او را موافقت كند، و
هر كه به سوى آن نظر افكند كور گرداند او را، و كسى كه نسبت به آن بينا گردد بينا
گرداند او را.
77- براستى كه
دنيا اجلها را نزديك گردانيده، و اميدها را دور ساخته، و مردان را هلاك كرده، و
احوال را تغيير مىدهد (گاهى بالا مىبرد و زمانى پائين آورد)، هر كه بر آن غلبه
جويد دنيا بر او غالب گشته، و كسى كه با آن كشتى گيرد او را بر زمين زند، و هر كه
آن را نافرمانى نمايد او را اطاعت كند، و كسى كه واگذارد آن را او را خواهد آمد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 478
78- إنّ
الدّنيا تخلق الأبدان، و تجدّد الآمال، و تقرّب المنيّة، و تباعد الأمنيّة، كلّما اطمئنّ
صاحبها منها إلى سرور أشخصته منها إلى محذور 3675.
79- إنّ
الدّنيا خيرها زهيد، و شرّها عتيد، و لذّتها قليلة و حسرتها طويلة، تشوب نعيمها
ببؤس، و تقرن سعودها بنحوس و تصل نفعها بضرّ، و تمزج حلوها بمرّ 3676.
80- إنّ
الدّنيا غرّارة خدوع، معطية منوع، ملبسة نزوع، لا يدوم رخاؤها، و لا ينقضي عناؤها،
و لا يركد بلاؤها 3677.
81- إنّ
الدّنيا كالشّبكة، تلتفّ على من رغب فيها، و تتحرّز عمّن أعرض عنها، فلا تمل إليها
بقلبك، و لا تقبل عليها بوجهك، فتوقعك في شبكتها، و تلقيك في هلكتها 3678. 78-
براستى كه دنيا بدنها را كهنه كرده، و اميدها را تازه نموده، و مرگ را نزديك
ساخته، و آرزوها را دور مىگرداند، هر زمان كه صاحب آن از آن به شادمانى مطمئن
گردد او را به محذورى بر مىانگيزاند.
79- براستى كه
دنيا خيرش كم، و شرش آماده، و لذّتش قليل، و حسرتش دراز است، نعمت خود را بسختى
آميخته، و سعدهايش را به نحسها همراه ساخته، و نفعش را به ضرر پيوند نموده، و
شيرينى خود را به تلخى آميخته مىسازد.
80- براستى كه
دنيا بسيار فريب دهنده بسيار مكار است، بخشنده منع كننده، پوشاننده بر كننده بوده،
فراخى عيش آن هميشگى نبوده، و رنجش بسر نمىآيد، و بلايش نخواهد ايستاد.
81- براستى كه
دنيا همچون دامى است، بر كسى كه در آن رغبت نمايد پيچيده شده، و از كسى كه از آن
در گذرد باز مىايستد، پس ميل قلبى به سوى آن نداشته، و به روى خود بر آن رو
مياور، پس تو را در دام خود انداخته، و تو را در