گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

16-  دور انديش بيدار بوده، بى‏خبر و غافل در پينگى و آغاز خواب خواهد بود.

17-  دور انديش كسى است كه آزار خود را باز دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 258

18-  الحازم من اطّرح المؤن، و الكلف 1392.

19-  الحازم من ترك الدّنيا للآخرة 1487.

20-  الحازم من تجنّب التّبذير، و عاف السّرف 1506.

21-  إنّما الحازم من كان بنفسه كلّ شغله، و لدينه كلّ همّه، و لآخرته كلّ جدّه 3897.

22-  ربّ صغير أحزم من كبير 5348.

23-  سلاح الحازم الاستظهار 5563. 18-  دور انديش كسى است كه مؤنه و كلفت‏ها را بيندازد. (يعنى زندگانى و معاشرت‏ها را سهل و آسان گيرد و خود را به زحمت نيندازد).

19-  دور انديش كسى است كه دنيا را براى آخرت ترك نمايد. (يعنى آنچه از دنيا باعث فراموشى آخرت مى‏گردد آنها را واگذارد، و گرنه دنيائى كه به وسيله آن آخرت تحصيل مى‏گردد عين آخرت خواهد بود، بايد انسان بدنبال آن رود و ترك آن صحيح نيست).

20-  دور انديش كسى است كه از ولخرجى و بيهوده خرج كردن دورى كند، و از زياده روى كراهت داشته باشد.

21-  جز اين نيست دور انديش كسى است كه تمام اشتغال او در باره نفسش، و تمام اندوه و يا همتش براى دين خويش، و همه كوشش و اجتهادش براى آخرت خود باشد.

22-  بسا كوچكى كه دور انديش‏تر از بزرگى است، چون عقل او بيشتر مى‏باشد، چنانكه سعدى گويد:

         گه بود كز حكيم روشن رأى

         بر نيايد درست تدبيرى‏

         گاه باشد كه كودكى نادان‏

        بغلط بر هدف زند تيرى‏

23-  اسلحه دور انديش احتياط و پشت قوى كردن است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 259

24-  للحازم في كلّ فعل فضل 7335.

25-  للحازم من عقله عن كلّ دنيّة زاجر 7350.

26-  لا يدهش عند البلاء الحازم 10696.

27-  لا يكون حازما من لا يجود بما في يده، و لا يؤخّر (و لا يدّخر) عمل يومه إلى غده 10851.

28-  لا يستغني الحازم أبدا عن رأي سديد راجح 10878.

الحزن على ما فات

1-  لا تأس على ما فات 10153. 24-  براى دور انديشى در هر كارى فضلى است (زيرا كارى را بدون فكر انجام نخواهد داد حساب شده به عملى دست زند نه بيهوده و عبث).

25-  براى دور انديش از جانب عقلش از هر صفت پست منع كننده‏ايست.

26-  دور انديش در نزد بلاء مدهوش نمى‏شود (و عقل را از دست نداده در عاقبت آن انديشه مى‏نمايد).

27-  دور انديش نيست كسى كه به آنچه در دست اوست بخشش نكرده و عمل روز خود را به فرداى آن پس نيندازد (و در آن شتاب نكند كه سبب زيان گردد). و يا عمل امروزش را براى فردايش (قيامت) ذخيره ننمايد.

28-  دور انديش هرگز از رأى درستى كه راجح است (كه در سنجش بچربد) بى‏نياز نخواهد بود.

اندوه بر آنچه فوت شده 1-  اندوهگين مشو بر آنچه فوت شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 260

الحساب

1-  الحساب قبل العقاب، الثّواب بعد الحساب 380.

الحسب

1-  لا جمال كالحسب 10481.

الحسد

1-  الحسد أحد العذابين 1635.

2-  الحسد الأم الرّذيلتين 1650.

3-  الحسد داء عياء، لا يزول إلّا بهلك الحاسد، أو موت المحسود 1889.

4-  الحسد يأكل الحسنات كما تأكل النّار الحطب 1891. حساب 1-  حساب پيش از عقاب، و ثواب و پاداش بعد از حساب خواهد بود.

شرافتمندى 1-  هيچ زيبائى مانند حسب نيست (كه آدمى به وسيله كسب فضائل به مرتبه بلند رسد).

رشك 1-  حسد يكى از دو عذاب است.

2-  حسد پست‏ترين دو صفت پست است.

3-  رشك مرضى است خوب نشدنى برطرف نگردد مگر به هلاكت حسد برنده، يا مردن آنكه بر او رشك برده شده است.

4-  حسد حسنات را مى‏خورد، چنانكه آتش هيزم را مى‏خورد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 261

5-  الحسد عيب فاضح، و شحّ (شجىّ) فادح، لا يشفي صاحبه إلّا بلوغ آماله فيمن يحسده 2205.

6-  احذروا الحسد، فإنّه يزري بالنّفس 2585.

7-  إيّاك و الحسد، فإنّه شرّ شيمة، و أقبح سجيّة، و خليقة إبليس 3653.

8-  الحسد يضني 29.

9-  الحسد شرّ الأمراض 332.

10-  الحسد حبس الرّوح 372.

11-  الحسد رأس العيوب 558.

12-  الحسد ينكّد العيش 809.

13-  الحسد ينضي (يضني) الجسد 943. 5-  رشك عيبى است رسوا، و بخيلى يا غصه است سنگين، صاحب خود را شفا ندهد مگر رسيدن به آرزوهاى خود در حق كسى كه بر او حسد مى‏برد.

6-  از حسد دورى نمائيد، زيرا كه آن نفس را عيبناك مى‏سازد.

7-  بر تو باد به دورى از حسد زيرا كه آن بدترين خصلت، و زشت‏ترين خو، و خوى شيطان است.

8-  حسد رنجور مى‏سازد (زيرا كه رشكبر نمى‏تواند نعمت ديگران را ببيند لذا پيوسته رنجور است).

9-  حسد بدترين مرض‏هاست.

10-  حسد منع كردن جان است.

11-  رشك و حسد رأس عيب‏هاست.

12-  رشك زندگانى را دشوار مى‏گرداند.

13-  رشك تن را لاغر مى‏سازد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 262

14-  الحسد يذيب الجسد 981.

15-  الحسد ينشئ الكمد 1038.

16-  الحسد مقنصة (منقصة) إبليس الكبرى 1133.

17-  الحسد مرض لا يؤسى 1378.

18-  الحسد دأب السّفل، و أعداء الدّول 1472.

19-  إذا أمطر التّحاسد نبت التّفاسد 4131.

20-  ثمرة الحسد شقاء الدّنيا و الآخرة 4632.

21-  دع الحسد، و الكذب، و الحقد، فإنّهن ثلاثة تشين الدّين، و تهلك الرّجل 5137.

22-  رأس الرّذائل الحسد 5242. 14-  رشك جسد را آب مى‏كند (چون حسود پيوسته در غم و اندوه بسر مى‏برد).

15-  رشك تغيير رنگ و يا بيمارى دل و يا اندوه ببار آورد.

16-  رشك صفت بزرگ نقص و يا دام بزرگ شيطان است.

17-  حسد مرض است كه مداوا نخواهد شد و قطع شدنى نيست.

18-  حسد شيوه و دأب انسان پست و فرو مايه، و دشمنان دولت‏ها و دارائى هاست.

19-  هرگاه (باران) حسد بر يكديگر ببارد، تباه شدن و فساد حال هر يك برويد (حضرت حسد را چون باران فرض كرده و حاصل آن را فساد و تباهى).

20-  ميوه حسد بدبختى دنيا و آخرت است.

21-  حسد، و دروغ، و كينه را واگذار، زيرا آنها سه خصلتند كه دين را عيبناك كرده، و مرد را هلاك مى‏سازند.

22-  رأس صفات رذل حسد است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 263

23-  سبب الكمد الحسد 5521.

24-  سلاح اللّؤم الحسد 5554.

25-  شرّ ما صحب المرء الحسد 5678.

26-  طهّروا قلوبكم من الحسد، فإنّه مكمد مضني 6016.

27-  كما أنّ الصّدأ يأكل الحديد حتّى يفنيه، كذلك الحسد يكمد الجسد حتّى يفنيه 7216.

28-  ليس الحسد من خلق الأتقياء 7454.

29-  من صغر الهمّة حسد الصّديق على النّعمة 9256.

30-  ويح الحسد ما أعدله، بدأ بصاحبه فقتله 10095. 23-  سبب تغيير رنگ و بيمارى دل حسد خواهد بود.

24-  سلاح دنائت و پستى حسد است.

25-  بدترين چيزى كه با آدمى همراه گردد حسد خواهد بود.

26-  دلهايتان را از حسد پاك سازيد زيرا كه آن مكمد (بيمار كننده دل يا سخت اندوهناك سازنده و يا تغيير دهنده رنگ و زائل كننده صفاى آنست) و بيمار كننده‏اى است كه علاج ندارد.

27-  چنانكه زنگ آهن را مى‏خورد تا آن را نابود سازد همچنين رشك بدن را متغير سازد (و مى‏برد صفاى آن را) تا آن را فانى گرداند.

28-  حسد از اخلاق افراد با تقوا نيست.

29-  از كوچكى (و كوتاهى) همت است رشك بردن دوست بر نعمت (دوست خود).

30-  واى بر حسد چه چيز آن را عادل ساخته كه (در زيان رساندن) به صاحب خود ابتداء نموده پس او را مى‏كشد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 264

31-  لا تحاسدوا فإنّ الحسد يأكل الإيمان، كما تأكل النّار الحطب، و لا تباغضوا فإنّها الحالقة 10376.

32-  لا داء كالحسد 10478.

الحسود

1-  الحسود، و الحقود لا تدوم لهما مسرّة 1586.

2-  الحسود أبدا عليل، و البخيل أبدا ذليل 1764.

3-  الحسود دائم السّقم و إن كان صحيح الجسم 1963.

4-  الحسود أبدا عليل 782.

5-  الحسود لا يبرء 884.

6-  الحسود لا يسود 1017.

7-  الحسود غضبان على القدر 1270. 31-  بر يكديگر حسد مبريد، زيرا كه حسد ايمان را مى‏خورد، چنانكه آتش هيزم را مى‏خورد، و با يكديگر دشمنى مكنيد زيرا كه آن شوم و برنده است.

32-  هيچ دردى مانند حسد نيست. (زيرا به تن و روان زيان رساند).

رشكبر 1-  رشكبر و كينه‏توز بر ايشان شادمانى دائم نيست.

2-  رشكبر پيوسته بيمار، و بخيل هميشه خوار است.

3-  رشكبر پيوسته بيمار است گر چه تندرست باشد.

4-  رشكبر هميشه رنجور و بيمار است.

5-  رشكبر صحّت نمى‏يابد (يعنى از بيمارى غم و اندوه مگر آنكه رياضت كشد و آن را از خود بر طرف سازد).

6-  حسود آقا نخواهد گرديد و مهترى نيابد.

7-  رشكبر بر تقدير (خداى بزرگ) خشمناك است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 265

8-  الحسود كثير الحسرات، متضاعف السّيّئات 1520.

9-  عند تظاهر النّعم يكثر الحسّاد 6213.

10-  عجبت لغفلة الحسّاد عن سلامة الأجساد 6262.

11-  ليس لحسود خلّة 7484.

12-  من كثر حسده، طال كمده 8427.

13-  ما أقلّ راحة الحسود 9479.

14-  لا تكونوا لفضل اللّه عليكم حسّادا 10233. 8-  حسود حسرتها و ندامتهايش بسيار و گناهان او دو چندان خواهد بود.

(ممكن است دو چندان بودن گناه يا از جهت زشتى اصل حسد باشد، و يا آنكه چون رشكبر داراى صفت بدى است يك گناهش از جهت رشك است، و گناه ديگرش از ناحيه ارتكاب تبعات حسد باشد).

9-  در هنگام ظاهر شدن نعمت‏ها (كه از پى يكديگر در آيند) حسودان بسيار مى‏شودند.

10-  عجب دارم از بى‏خبرى و غفلت حسودان از سلامتى بدنها (چون كه حسد بدن را بيمار مى‏سازد).

11-  براى حسود دوستى نيست (زيرا با صفت حسدش دوستى را از ميان بر مى‏دارد).

12-  هر كه حسدش بسيار باشد، اندوه سخت او و يا بيمارى جسم و روح او طولانى خواهد بود.

13-  چه اندازه كم است راحتى و آسايش حسود (زيرا هميشه از نعمتهاى ديگران رنج مى‏برد) و يا چه كم كرده راحتى حسود را 14-  (تتمه كلامى است از خطبه قاصعه 234 نهج البلاغه) مباشيد براى فضل خدا بر خود حسد برندگان.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 266

15-  لا راحة لحسود 10435.

16-  لا يوجد الحسود مسرورا 10562.

17-  لا يكون المؤمن حسودا 10565.

18-  لا عيش أنكد من عيش الحسود و الحقود 10747.

19-  لا يرضى الحسود عمّن يحسده إلّا بالموت، أو بزوال النّعمة 10812.

20-  يشفيك من حاسدك أنّه يغتاظ عند سرورك 11030.

21-  الحسود لا خلّة له 886.

22-  الحسود لا شفاء له 1005.

23-  الحاسد يرى أنّ زوال النّعمة عمّن يحسده نعمة عليه 1832. 15-  آسايشى براى حسود نيست.

16-  حسود شادمان يافت نمى‏شود (بلكه پيوسته اندوهگين است).

17-  مؤمن حسود نمى‏باشد.

18-  زندگانى تيره‏تر و سخت‏تر از زندگانى حسود و كينه‏ور نيست.

19-  حسود از كسى كه بر او حسد مى‏برد خوشنود نخواهد گرديد مگر به مرگ طرف يا به زوال نعمت (از او).

20-  تو را (در ناراحتى و كدورتى كه از حسد برنده دارى) از حسد برنده‏ات شفا خواهد داد اين كه او در وقت خوشحال و شادمانيت خشمناك خواهد شد.

21-  رشكبر براى او دوستى نيست (چون نمى‏تواند نعمت را در او ببيند).

22-  رشكبر براى او شفائى نيست.

23-  رشك برنده چنين مى‏بيند كه زائل شدن نعمت از كسى كه بر او رشك مى‏برد نعمتى است بر او.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 267

24-  العجب لغفلة الحسّاد عن سلامة الأجساد 1803.

25-  الحاسد يظهر ودّه في أقواله، و يخفي بغضه في أفعاله، فله اسم الصّديق، و صفة العدوّ 2105.

26-  الحاسد يفرح بالشّرور، و يغتمّ بالسّرور 1474.

27-  الحاسد لا يشفيه إلّا زوال النّعمة 1478.

المحسود

1-  كلّ ذي رتبة سنيّة محسود 6862.

الحسام و الجواد

1-  قد يكبو الجواد 6411. 24-  جاى شگفت است از غافل بودن حسودان از سلامتى بدنها.

25-  رشكبر دوستى خود را در گفتارهاى خود آشكار ساخته، و دشمنيش را در كردارهاى خويش پنهان مى‏دارد، پس براى اوست نام دوست، و صفت دشمن.

26-  حسد برنده ببديهاى (ديگران) خوشحال بوده، و بمسرّت و شادى (آنان) غمناك گردد.

27-  رشكبر او را شفا نخواهد داد مگر زوال نعمت از ديگرى (پس بايد خود را مداوا كند يعنى حسد را ترك كند و گرنه دائم عليل و بيمار خواهد بود چون نعمت‏ها هميشگى است).

رشك برده شده 1-  هر صاحب رتبه بلندى حسد برده شده است.

تيز هوش 1-  گاهى اسب نيكو (و انسان تيز هوش و تند رو) برو مى‏افتد و عقب مى‏ماند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 268

2-  قد ينبو الحسام 6650.

الحسنات

1-  اكتساب الحسنات من أفضل المكاسب 1572.

2-  لكلّ حسنة ثواب 7268.

3-  في كلّ حسنة مثوبة 6463.

4-  كلّ حسنة لا يراد بها وجه اللّه تعالى فعليها قبح الرّياء و ثمرتها قبح الجزاء 6919.

الإحسان و الصنيعة

1-  الأخذ على العدوّ بالفضل أحد الظّفرين 1676.

2-  إتباع الإحسان بالإحسان من كمال الجود 2020. 2-  گاهى شمشير كند مى‏گردد (ضرب المثلى است براى عالم و يا عاقل و يا تيز هوشى كه گاهى به غلط مى‏رود).

نيكى‏ها 1-  تحصيل نيكوئى‏ها، از برترين كسب‏هاست.

2-  براى هر كار نيكى پاداش نيكى است.

3-  در هر حسنه و كار خوبى ثواب و پاداشى است.

4-  هر حسنه‏اى كه به آن راه خداى تعالى اراده نشود پس بر آنست زشتى رياء و ميوه آنست زشتى پاداش.

احسان 1-  بر دشمن احسان نمودن (و جلو او را با احسان گرفتن) يكى از دو پيروزى است (زيرا با اين عمل دشمن تسخير مى‏شود).

2-  احسان نمودن بعد از احسان از تمامى بخشش است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 269

3-  الإحسان غريزة الأخيار، و الإساءة غريزة الأشرار 2029.

4-  الكرامة تفسد من اللّئيم بقدر ما تصلّح من الكريم 2080.

5-  الصّنيعة إذا لم تربّ أخلقت، كالثّوب البالي و الأبنية المتداعية 2189.

6-  أحسن تسترقّ 2227.

7-  أفضل تقدّم 2230.

8-  أحسن تشكر 2235.

9-  انس رفدك، اذكر وعدك 2249.

10-  أعط تستطع (تصطنع) 2251. 3-  نيكى كردن خصلت نيكوكاران و بدى خوى مردمان بد است.

4-  بخشندگى و احسان اندازه كه از كريم صالح مى‏باشد، بهمان مقدار از پست مرتبه فاسد مى‏گردد، و يا گفته شود فاسد مى‏كند از لئيم بقدر آنچه از كريم صالح مى‏گرداند.

5-  هر گاه احسان تربيت نشود كهنه گردد مانند لباس كهنه و بناهاى درهم شكسته شده (مرحوم خوانسارى گويد يعنى در عقب احسان احسان ديگرى نكنند و آن را تازه ننمايند كهنه شود).

6-  احسان نما تا بنده بسازى.

7-  احسان كن تا مقدّم شوى.

8-  احسان نما تا مورد شكر واقع شوى.

9-  عطا و بخشش خود را فراموش كن وعده خويش را ياد آور.

10-  بخشش نما توانا گردى، يا بخشش كن تا ملكه تو گردد، يا آنكه خداوند تو را براى قرب و منزلت فرا گيرد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 270

11-  اسمح تسد 2255.

12-  انعم تحمد 2257.

13-  ابذل معروفك، و كفّ أذاك 2266.

14-  أحسن يحسن إليك 2270.

15-  أحسن إلى المسي‏ء تملكه 2273.

16-  أفضل على النّاس يعظم قدرك 2280.

17-  أحسن إلى من شئت و كن (تكن) أميره 2311.

18-  أنعم تشكر، و ارهب تحذر، و لا تمازح فتحقر 2348.

19-  اغتنم صنايع الإحسان، و ارع ذمم الإخوان 2355.

20-  ابدأ بالعطيّة من لم يسئلك، و ابذل معروفك لمن طلبه، و إيّاك أن تردّ السّائل 2379. 11-  بخشش كن تا آقا شوى.

12-  احسان نما تا ستايش كرده شوى.

13-  احسان خود را مبذول دار، و آزار خويشتن را نگهدارى كن.

14-  نيكوئى نما تا به تو احسان شود.

15-  به گنهكار احسان كن تا او را مالك شوى.

16-  بر مردم احسان نما تا قدر و مرتبه تو بزرگ شود.

17-  به هر كه خواهى احسان نما، فرمانفرماى او شو.

18-  به مردم انعام و احسان نما تا تو را سپاس كنند، و از خدا بترس تا مردم از تو بترسند، و شوخى و مزاح مكن پس كوچك و حقير به حساب آئى.

19-  غنيمت شمار احسانهاى انجام شده را، و عهده‏هاى برادران را مراعات كن.

20-  به بخشش كسى كه از تو سؤال نكرده ابتداء كن، و احسان خود را براى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 271

21-  ابذل مالك في الحقوق، و واس به الصّديق، فإنّ السّخاء بالحرّ أخلق 2384.

22-  أحسن إلى من تملك رقّه، يحسن إليك من تملّك رقّك 2454.

23-  أفضل الإيمان الإحسان 2870.

24-  أحسن الصّنايع ما وافق الشّرايع 2946.

25-  أفضل البرّ ما أصيب به الأبرار 2954.

26-  أفضل البرّ ما أصيب به أهله 2957.

27-  أفضل من الصّنيعة مزيّة الصّنيعة 2975.

28-  أوفر البرّ صلة الرّحم 2984. كسى كه آن را طلب نموده بذل نما، و دورى كن از اين كه سائلى را رد كنى.

21-  مال خود را در حقها (مانند زكات و خمس و انفاق بر اهل و عيال و غير آن) بذل نما، و مواسات كن در آن با دوست، زيرا بخشش به آزاده سزاوارتر است.

22-  به سوى كسى كه بندگى او را مالك مى‏شوى احسان نما، تا اين كه احسان كند به تو كسى كه بندگى تو را مالك شده. (يعنى مالك الملوك).

23-  افزون‏ترين ايمان، احسان است.

24-  بهترين احسانها آنست كه موافق شريعت‏ها باشد. (يعنى نه اسراف كند و نه خود را محتاج گذارد، و نه از راه حرام بدست آورده و در راه حرام مصرف نمايد بلكه عمل خود را با دين وفق دهد كه آن بهترين احسان است).

25-  افزون‏ترين نيكوئى و احسان آنست كه نيكوكاران به آن رسند.

26-  افزون‏ترين نيكوئى آنست كه به اهل آن رسيده شود.

27-  افزون‏تر از احسان مزيّت و شرفى است كه از احسان عائد بشر مى‏گردد.

28-  و افرترين نيكوئى پيوند با خويش است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 272

29-  أجمل أفعال ذوي القدرة الإنعام 3002.

30-  أفضل الكنوز حرّ يدّخر 3012.

31-  أحسن الإحسان مواساة الإخوان 3023.

32-  أفضل العطاء ترك المنّ 3028.

33-  أشرف الصّنايع اصطناع الكرام 3045.

34-  أولى النّاس بالنّوال أغناهم عن السّؤال 3062.

35-  أفضل النّوال ما وصل قبل السّؤال 3063.

36-  أحلى النّوال بذل بغير سؤال 3142.

37-  أفضل العطيّة ما كان قبل مذلّة السّؤال 3143. 29-  زيباترين كردارهاى صاحبان قدرت نعمت بخشيدن است.

30-  افزون‏ترين گنجها آزاد مردى است كه ذخيره شود (به اين معنى كه به او احسان گردد تا براى روز تنگى مدد كار انسان باشد).

31-  بهترين احسان برابر دانستن برادران است.

32-  افزون‏ترين بخشش منّت نگذاشتن است.

33-  برترين احسانها احسان كريمان و افراد بلند مرتبه است، (چون با روى باز، و بدون منت خواهد بود، و ممكن است مقصود احسان نسبت به كريمان باشد كه اگر كريم نيازمند شود بهترين احسان رفع نيازمنديهاى اوست، چون عفيف است به كسى رو نمى‏زند).

34-  سزاوارترين مردم به بخشش (كه نسبت به او بذل احسان شود) بى نيازترين آنهاست از سؤال.

35-  افزون‏ترين بخشش آنست كه پيش از خواستن و اصل شود.

36-  شيرين‏ترين عطا بخششى است كه بدون سؤال باشد.

37-  افزون‏ترين بخشش آنست كه پيش از خوارى سؤال باشد، (زيرا در

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 273

38-  أفضل النّاس سالفة عندك، من أسلفك حسن التّأميل لك 3173.

39-  أولى النّاس بالاصطناع، من إذا مطل صبر، و إذا منع عذر، و إذا أعطي شكر 3347.

40-  أحقّ النّاس بالإحسان من أحسن اللّه إليه، و بسط بالقدرة يديه 3369.

41-  أولى النّاس بالإنعام من كثرت نعم اللّه عليه 3370.

42-  إنّ أسرع الخير ثوابا البرّ 3383.

43-  إنّ إعطاء هذا المال قنية، و إنّ إمساكه فتنة 3391. طلب يك نوع ذلّت هست، پس نبايد گذاشت كه يك فرد مسلمان تن به ذلت دهد قبل از طلب بايد حاجت او را روا كرد).

38-  افزون‏ترين مردم در نزد تو از نظر تقدّم (و جلو انداختن در احسان و كار گشائى) كسى است كه در نيكوئى ميل و اميد نسبت به تو پيشى گرفته باشد.

39-  سزاوارترين مردم به احسان (كه نسبت به او انجام گيرد)، كسى است كه هر گاه وعده به او تأخير افتد صبر كند، و زمانى كه چيزى به او داده نشود معذور دارد و بگذرد، و چون به او احسانى شود سپاس گذارد.

40-  سزاوارترين مردم به اين كه احسان كند، كسى است كه خداوند نسبت به او احسان نموده، و دستهاى او را بتوانائى گشوده باشد. (يعنى او را توسعه در مال داده است، و يا داراى جاه و اعتباريست كه به آسانى چاره سازى نمايد).

41-  سزاوارترين مردم به نعمت بخشيدن كسى است كه نعمتهاى خداوند بر او بسيار باشد.

42-  براستى كه شتابان‏ترين نيكوئى از نظر ثواب و پاداش احسان است.

43-  براستى كه بخشيدن اين مال و ثروت دنيا ذخيره است، و نگهداشتن آن در معرض فتنه مى‏باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 274

44-  إنّ إنفاق هذا المال في طاعة اللّه أعظم نعمة، و إنّ إنفاقه في معاصيه أعظم محنة 3393.

45-  إنّ بذل التّحيّة من محاسن الأخلاق 3404.

46-  إنّ اللّه سبحانه يحبّ كلّ سمح اليدين، حريز الدّين 3436.

47-  إنّ قدر السّؤال أكثر من قيمة النّوال، فلا تستكثروا ما أعطيتموه، فإنّه لن يوازي قدر السّؤال 3496.

48-  إنّ اليسير من اللّه سبحانه لأكرم من الكثير من خلقه 3497.

49-  إنّ مكرمة صنعتها إلى أحد من النّاس، إنّما أكرمت بها نفسك، و زيّنت بها عرضك، فلا تطلب من غيرك شكر ما صنعت إلى نفسك 3542.

50-  إنّ إحسانك إلى من كادك من الأضداد و الحسّاد لأغيظ عليهم من 44-  براستى كه انفاق اين مال در طاعت خدا بزرگترين نعمت، و انفاقش در نافرمانيهاى او بزرگترين محنت خواهد بود.

45-  براستى كه عطا و بخشش يا سلام از نيكوئيهاى خصلت‏هاست.

46-  براستى كه خداى سبحان هر دستهاى دهنده محكم دين را دوست دارد.

47-  براستى كه قدر سؤال و ارزش آبرو از قيمت عطا و بخشش بيشتر است، پس آنچه را كه به سائل مى‏دهيد بسيار مشماريد، زيرا كه آن هرگز با قدر سؤال و خفّت و ذلّت آن برابرى نمى‏كند.

48-  براستى كه اندك و كم از خداى سبحانه هر آينه از بسيار خلقش گرامى‏تر است.

49-  براستى احسانيكه به فردى از مردم مى‏نمائى جز اين نيست كه نفس خود را به آن گرامى داشتى، و عرض و آبروى خود را بوسيله آن زينت داده‏اى، پس از غير خود تشكر از آنچه نسبت به نفست انجام داده‏اى طلب منما.

50-  براستى احسان تو نسبت به كسى از دشمنان و رشكبرانت با تو مكر كنند

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 275

مواقع إسائتك منهم و هو داع إلى صلاحهم 3637.

51-  إنّ كرامتك لا تتّسع لجميع الخلق، فتوخّ بها أفاضل الخلق 3640.

52-  ليس من عادة الكرام تأخير الإنعام 7489.

53-  المعروف سيادة 32.

54-  المعروف حسب 80.

55-  الإحسان محبّة 109.

56-  المعروف قروض 133.

57-  الإحسان غنم 156. بر آنها خشم آورنده‏تر است بر آنها از مواقع بدى كردن تو به آنها، و چنين كارى آنها را به صلاحشان خواننده‏تر است. (يعنى چنين كارى سبب ترك دشمنى و حسد خواهد گرديد).

51-  براستى كه اكرام تو گنجايش همه مردم را ندارد، پس با آن مزيّت دارترين خلق را طلب نما.

52-  از عادت مردم گرامى و بلند مرتبه نمى‏باشد پس انداختن احسان (بلكه انعام احسان آنان فوى است).

53-  احسان سرورى است.

54-  كار پسنديده سرمايه شرف و افتخار است.

55-  احسان سبب دوستى خواهد بود.

56-  احسان و خدمت به مردم قرضهائى است كه به يكديگر مى‏دهند (بنا بر اين انسان بايد در فكر تلافى آن بر آيد).

57-  (به مردم) نيكى كردن غنيمت و نفع است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 276

58-  المعروف فضل، الكرم نبل 195.

59-  المعروف كنز 220.

60-  الإنسان عبد الإحسان 263.

61-  المعروف زكاة النّعم 470.

62-  المعروف أفضل المغانم 521.

63-  الإحسان رأس الفضل 744.

64-  الإحسان يستعبد (يسترقّ) الإنسان 783.

65-  المعروف أشرف سيادة 857.

66-  الإسائة يمحاها الإحسان 866.

67-  الفضل مع الإحسان 892.

68-  الإفضال أفضل الكرم 972. 58-  احسان سبب زيادتى و برترى، و كرم دليل نجابت و هوشيارى است.

59-  نيكى به مردم گنجى است (زيرا در وقت حاجت به كار آيد).

60-  آدمى بنده احسان است (از هر كه احسان بيند بنده‏اش گردد).

61-  احسان به مردم زكات نعمت‏هاست (چنانكه زكات مال فوائد بسيارى را نسبت به مال در بر دارد همچنين احسان به مردم نسبت به نعمتها آن نتائج را دارد).

62-  احسان به مردم برترين غنيمت‏هاست.

63-  احسان رأس برترى است.

64-  احسان آدمى را برده و بنده مى‏كند.

65-  احسان و يا نيكوئى برترين بزرگى است.

66-  بدى را احسان محو و نابود خواهد كرد.

67-  برترى و فزونى مرتبه با احسان و نيكوئى به مردم است.

68-  به مردم احسان نمودن برترين بزرگى و كرم است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 277

69-  المعروف ذخيرة الأبد 980.

70-  الإحسان ذخر، و الكريم من حازه (جازه) 1135.

71-  النّاس أبناء ما يحسنون 1177.

72-  اصطناع العاقل (الكريم) أحسن فضيلة 1232.

73-  اصطناع اللّئيم أقبح رذيلة 1233.

74-  الجزاء على الإحسان بالإسائة كفران 1237.

75-  المعروف أنمى زرع و أفضل كنز 1329.

76-  الإحسان إلى المسي‏ء أحسن الفضل 1344.

77-  المعروف يكدّره تكرار المنّ به 1397. 69-  احسان بمردم ذخيره پاداش هميشگى است.

70-  احسان كردن ذخيره و كريم و بزرگوار كسى است كه آن را نگهدارى كند.

71-  مردم پسران آنچه از عمل و كار خوب انجام مى‏دهند مى‏باشند (گويا عمل، پدر و يا مادر انسان خواهد گرديد، اگر عمل خوب باشد فرزند خوبى خواهد شد. و اگر بد باشد فرزند بدى است، و يا مردم فرزندان احسانند، نظير روايت «الإنسان عبيد الإحسان»).

72-  احسان كردن خردمند يا كريم (كه مى‏داند بچه كسى احسان كند و چه نحو انجام دهد) نيكوترين فضيلت است.

73-  احسان كردن بخيل يا بد كردار زشت‏ترين پستى مرتبه و رذيله است.

74-  پاداش دادن احسان را ببدى كفران (نعمت يا به منزله كفر به خداى بزرگ) است.

75-  احسان به مردم نمو كننده‏ترين كشت و افزون‏ترين گنج است.

76-  احسان كردن به گنهكار و عفو از او نيكوترين فضيلت است.

77-  احسان نمودن را منّت مكرّر ناصاف مى‏گرداند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 278

78-  اصطناع الأكارم أفضل ذخر و أكرم اصطناع 1498.

79-  الإحسان إلى المسي‏ء يستصلح العدوّ 1517.

80-  المعروف كنز فانظر عند من تودعه 1539.

81-  الاصطناع ذخر فارتد عند من تضعه 1540.

82-  إن تفضّلت خدمت 3754.

83-  إنّك إن أحسنت فنفسك تكرم و إليها تحسن 3808.

84-  إنّكم إلى اصطناع الرّجال أحوج منكم إلى جمع الأموال 3840.

85-  آفة العطاء المطل 3941. 78-  به نيكان احسان نمودن بهترين ذخيره و نيكوترين احسان است.

79-  به گنهكار و كسى كه به انسان بد كرده احسان كردن دشمن را به صلاح مى‏آورد، (و سبب مى‏شود كه ديگر دشمنى نكند).

80-  احسان گنج است، پس نگاه كن در نزد چه كسى آن را به امانت مى‏گذارى.

81-  احسان ذخيره‏ايست، پس جويا باش در نزد كه آن را مى‏نهى. (يعنى متوجه باش كه در نزد اهلش بگذارى احسان به غير اهل نكنى).

82-  اگر بخشش كنى مخدوم مردم گردى. (يعنى مردم خادم تو گردند).

83-  براستى كه تو اگر احسان و نيكى نمائى نفس خود را گرامى داشتى و به سوى آن نيكوئى نمودى.

84-  براستى كه شما به نيكو پروريدن و احسان به مردان را محتاج تريد تا جمع كردن اموال.

85-  آفت بخشش پس انداختن است (يعنى آدمى داشته باشد و ندهد و قول بعدى دهد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 279

86-  إذا صنعت معروفا فاستره 3981.

87-  إذا صنع إليك معروف فانشره 3982.

88-  إذا أعطيت فأوجز 3986.

89-  إذا صنع إليك معروف فاذكر 4000.

90-  إذا صنعت معروفا فانسه 4001.

91-  إذا أحسنت على اللّئيم و ترك بإحسانك إليه 4089.

92-  أنا مخيّر في الإحسان إلى من لم أحسن إليه، و مرتهن بإتمام الإحسان إلى من أحسنت إليه، لأنّي إذا أتممته فقد حفظته، و إذا قطعته فقد أضعته، و إذا أضعته فلم فعلته 3766. 86-  هر گاه نيكى انجام دادى آن را بپوشان (تا برياء آميخته نشود).

87-  هرگاه به سوى تو احسانى شد آن را انتشار ده (كه چنين كارى تشكر از نيكو كار خواهد بود، و باعث تشويق او خواهد گرديد).

88-  هرگاه مى‏دهى زود بده، و در آن عجله نما (كه طرف در زحمت انتظار و شرمندگى بيشتر دچار نگردد).

89-  چون به سوى تو احسانى شد ياد آورى نما.

90-  هرگاه به كسى احسانى نمودى آن را فراموش كن. (يعنى هيچگاه برخ طرف مكش گويا فراموشش نمودى).

91-  هر گاه بر لئيم (بخيل يا ناكس) احسان نمائى به جاى احسانت نسبت به او به تو مكروهى رساند.

92-  (از آن حضرت نقل است كه فرموده:) من در احسان به كسى كه به آن احسان نكرده‏ام مخيّر بوده و با تمام احسان نسبت به كسى كه به او احسان نمودم در گرو مى‏باشم، زيرا هرگاه تمام احسان نمايم آن را در حقيقت نگهدارى نمودم، و چون قطع احسان كنم در حقيقت آن را ضايع كردم، و هر گاه آن را ضايع كنم پس‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 280

93-  إذا عجز عن الضّعفاء نيلك فلتسعهم رحمتك 4121.

94-  إذا وجدت من أهل الفاقة من يحمل لك زادك إلى يوم القيمة، فيوفّيك به غدا حيث تحتاج إليه فاغتنمه، و حمّله إيّاه و أكثر من تزويده، و أنت قادر عليه، فلعلّك أن تطلبه فلا تجده 4155.

95-  بالإحسان يستعبد الإنسان 4188.

96-  بفعل المعروف يستدام الشّكر 4214.

97-  بالإحسان تملك القلوب 4298. چرا چنين كارى كردم (يعنى انسان يا احسان نكند و يا اگر مى‏كند تمام نمايد، و اگر بنا دارد قطع كند از اول نكند، زيرا خوبى‏ها هم خنثى خواهد گرديد و چنانست كه از اول احسانى نكرده است).

93-  هرگاه از ناتوانها بخشش و دهش تو فرو ماند (يعنى از جهت ندارائى قدرت بخشش ندارى) پس بايد ملاطفت و مهربانى تو آنها را فرا گيرد.

94-  هرگاه از اهل حاجت كسى را يافتى كه توشه تو را تا روز قيامت حمل كند و در فرداى قيامت در وقتى كه به آن محتاجى آن را به تو باز پس دهد، آن را غنيمت دار، و آن را بر او بار نما، و توشه دادن او را زياد كن و حال آنكه بر چنين عملى قادرى، پس بسا باشد كه چنين شخصى را طلب كنى و او را نيابى.

95-  به سبب احسان آدمى بنده مى‏شود.

96-  به سبب احسان نمودن شكر ادامه خواهد داشت. (يعنى اگر كسى انتظار سپاسگزارى را دارد بايد احسان كند، و گرنه گاهى خدمت كند و سپس ببرد تشكر هم بريده خواهد شد، و احتمال مى‏رود مراد اين باشد كه شكر خدا با انجام كارهاى خوب است).

97-  به سبب احسان دلها بنده خواهند شد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 281

98-  بالإحسان تملك الأحرار 4330.

99-  بالإحسان و تغمّد الذّنوب بالغفران يعظم المجد 4336.

100-  بالإحسان تسترقّ الرّقاب 4353.

101-  بذل العطاء زكاة النّعماء 4438.

102-  بذل اليد بالعطيّة أجمل منقبة، و أفضل سجيّة 4445.

103-  بسط اليد بالعطاء يجزل الأجر، و يضاعف الجزاء 4456.

104-  تعجيل المعروف ملاك المعروف 4469.

105-  تضييع المعروف وضعه في غير عروف 4470. 98-  به وسيله احسان آزادگان بنده مى‏شوند.

99-  به واسطه احسان و پوشيدن گناهان به عفو و بخشش مجد و بزرگى عظمت پيدا مى‏كند.

100-  به وسيله احسان گردنها بنده مى‏شوند. (يعنى كسانى كه به آنها احسان شده در فرمان احسان كننده در آيند گويا بنده زر خريد آنانند.

101-  دادن عطا زكات نعمت است. (يعنى با بخشش نعمت زياد و پاكيزه خواهد شد).

102-  بذل يد و يا بكار انداختن آن به بخشش زيباترين منقبت و افزون‏ترين خصلت است.

103-  گشودن دست به بخشش مزد را بسيار گردانده، و پاداش را افزون مى‏سازد.

104-  در احسان شتاب نمودن ملاك احسان است (زيرا در تأخير آن رنج متوقع احسان بوده و از طرفى امكان دارد آفتى رسد و آدمى را محروم سازد).

105-  ضايع كردن احسان گذاشتن آنست در حق غير كسى كه بشناسد (حق احسان را).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 282

106-  تفضّل تخدم و احلم (و اعلم) تقدّم 4479.

107-  تمام الإحسان ترك المنّ به 4483.

108-  تأميل النّاس نوالك خير من خوفهم نكالك 4510.

109-  تحلّوا بالأخذ بالفضل، و الكفّ عن البغي، و العمل بالحقّ، و الإنصاف من النّفس، و اجتناب الفساد، و إصلاح المعاد 4534.

110-  جمال الإحسان ترك الامتنان 4750.

111-  جمال المعروف إتمامه 4752.

112-  جحود الإحسان يحدو على قبح الامتنان 4798. 106-  عطا و بخشش كن تا خدمت كرده شوى، و بردبارى نما (و يا عالم شو) تا مقدم گردى.

107-  تمام احسان ترك منّت گذاشتن به آنست.

108-  اميد داشتن مردم به احسان و عطاى تو بهتر از ترس آنهاست از سياست تو. (يعنى زمامدار و يا مطلق انسان بايد كارى كند كه مردم به بخششهاى او چشم اميد داشته باشند نه آنكه از او بترسند و از سياست او هراس به خود راه دهند).

109-  به فرا گرفتن احسان و بخشش، و باز ايستادن از ستم و سركشى يا دروغ و خود بينى، و عمل كردن به حق، و انصاف دادن از نفس، (يعنى خود را نصف ديگران و ديگران را نصف خود دانستن) و دورى از فساد، و اصلاح معاد آراسته شويد.

110-  زيبائى احسان ترك منّت گذاشتن است.

111-  زيبائى احسان تمام كردن آن است.

112-  انكار احسان (كه كسى بگويد به من احسانى نشده آدمى را) بر زشتى منّت نهادن مى‏خواند (كه احسان كننده احسانش را به زبان آرد و در نتيجه منت گذارد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 283

113-  جحود الإحسان يوجب الحرمان 4899.

114-  خير المعروف ما أصيب به الأبرار 4983.

115-  خير المعروف ما لم يتقدّمه المطل، و لم يتبعه المنّ 4999.

116-  خير العطاء ما كان عن غير طلب 5037.

117-  خذ على عدوّك بالفضل، فإنّه أحد الظّفرين 5038.

118-  ذو الإفضال مشكور السّيادة 5194.

119-  ذو المعروف محمود العادة 5195.

120-  رأس الإحسان الإحسان إلى المؤمنين 5229. 113-  انكار احسان موجب محروميّت خواهد شد. (يعنى باعث خواهد شد كه ديگر احسان كننده احسان ننمايد).

114-  بهترين احسان آنست كه به نيكو كاران رسد.

115-  بهترين احسان آنست كه پس انداختن آن را پيشى نگرفته باشد (كه وعده كند و تأخير اندازد)، و دنبال در نيايد او را منّتى.

116-  بهترين بخشش آنست كه ابتدائى و بدون طلب و تقاضا باشد.

117-  بر دشمن خود با احسان غلبه نما، زيرا آن يكى از دو پيروزيست. (يعنى بر دشمن از دو طريق مى‏توان پيروز شد، يكى با قهر و غلبه و ديگر با احسان، و شكى نيست در اين كه اين طريق آسان‏تر است).

118-  صاحب احسان سپاسگزارى شده به بزرگى است (يعنى مردم او را ببزرگى و جلالت شكر كنند).