ترساننده، اخطار 1- هر كه تو را بترساند مانند كسى است كه تو
را مژده دهد. (زيرا در كارش مصلحت تو را ملاحظه كرده است).
جنگ و قتال 1- قشون عزّت دين، و قلعههاى فرماندهانند.
2- گريختن در
هنگام آن برابر است با پيروزى در زمان آن.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 233
3- الجنود حصون
الرّعيّة 701.
4- آفة الجند
مخالفة القادة 3932.
5- من خذل جنده
نصر أضداده 8329.
6- غضّوا
الأبصار في الحروب، فإنّه أربط للجأش، و أسكن للقلوب 6439.
7- قدّموا
الدّارع، و أخّروا الحاسر، و عضّوا على الأضراس، فإنّه أنبا للسّيوف عن الهام
6809. 3- لشكرها قلعههاى رعيتّند (بنا بر اين بر زمامداران نگهدارى لشكرها لازم
است).
4- آفت لشكر
مخالفت سرداران و فرماندهان است.
5- هر كه لشكر
و قشون خود را خوار سازد (و آنان را يارى نكند) دشمنانش را يارى نموده است.
6- چشمها را
در جنگها پائين اندازيد، زيرا كه آن نفس را آرامش بيشتر داده، و دلها را آرام
كنندهتر خواهد بود، (ممكن است از اين جهت باشد كه با ديدن قشون بسيار و كشتهها و
مشاهده ساير احوال خوف و اضطراب بهم رسد، چنانكه امكان دارد مراد اين باشد كه فكر
نوع دوستى و عاطفه را كنار بگذار چشم را بهم بگذار و مقاتله نما و جلو برو).
7- زره پوش را
مقدم داريد، و بىزره را مؤخر، و دندانها را روى دندانها بگذاريد، زيرا كه آن كند
كنندهتر است شمشيرها را از سرها. (علماء فرمودهاند، وقتى چنين كنند شمشير كمتر
كارگر خواهد بود، ولى بنظر مىرسد وقتى سربازان اسلام چنين كنند دشمن مىهراسد
كمتر بجنگ آيد در نتيجه سرها از ضربت شمشير محفوظ تر خواهند بود. و اگر زمانى بجنگ
آيد فشار دندانها اراده او را سستتر كند بازو از قوت بيفتد از اين جهت كارى
نشود).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 234
8- و من هاله
ما بين يديه نكص على عقبيه 8854.
9- نافحوا
بالظّبى، و صلوا السّيوف بالخطى، و طيبوا عن أنفسكم نفسا، و امشوا إلى الموت مشيا
سجحا 9982.
10- و الّذي
فلق الحبّة و برأ النّسمة، ما أسلموا، و لكن استسلموا، و أسرّوا الكفر، فلمّا
وجدوا أعوانا عليه أعلنوا ما كانوا أسرّوا، و أظهروا ما كانوا أبطنوا 10142.
11- و أيم
اللّه لئن فررتم من سيف العاجلة لا تسلموا من سيوف الآخرة، 8- (اين فراز تتمه كلامى
است كه حضرت در بيان اقسام كفر و شك چنانكه در حكمت 30 نهج البلاغه ذكر شده بيان
فرموده است و ممكن است در ترغيب بر جلو رفتن در جنگ با دشمن باشد) و هر كه آنچه
جلو روى اوست او را بترساند بر پاشنههاى خود (به عقب) برگردد.
9- (اين فراز
تتمه كلامى است كه حضرت در بعض روزهاى جنگ صفين به اصحاب خود فرموده است چنانكه
گذشت (نهج البلاغه خطبه 65) دشمنان خود را به طرفهاى شمشير (دم آنها) بزنيد، و
شمشيرها را قبل از بيرون كشيدن بجنبانيد (تا در وقت حاجت روان باشد مثل اين كه در
زمان ما در جبههها قبلا اسلحهها را پاك كرده روان مىنمايند كه در وقت تيراندازى
گير نكند) و خوشحال باشيد كه روحتان در جنگ از بدن جدا مىشود، و به آسانى به سوى
مرگ برويد رفتن هموارى.
10- (تتمه
كلامى است چنانكه در كتاب 16 نهج البلاغه است كه در جنگ به اصحاب خود فرمود) سوگند
به كسى كه دانه را شكافت و تن بنده را آفريد اسلام نياوردند، و ليكن اطاعت كردند،
و كفر را پنهان داشتند، و چون يارانى را يافتند آنچه را كه پنهان داشتند آشكار
نموده، و آنچه را كه نهان كرده بودند ظاهر كردند.
11- به خدا
سوگند هر آينه اگر از شمشير دنيا فرار كنيد (و از قتال بگريزيد) از شمشيرهاى آخرت
سالم نخواهيد ماند، و شما بزرگان عرب و گروه بلند مرتبه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 235
و أنتم لهاميم العرب، و السّنام الأعظم، فاستحيوا من الفرار،
فإنّ فيه ادّراع العار، و ولوج النّار 10147.
12- لا تحارب
من يعتصم بالدّين، فإنّ مغالب الدّين محروب 10330.
13- لا تغالب
من يستظهر بالحقّ، فإنّ مغالب الحقّ مغلوب 10331.
14- لا تدعونّ
إلى مبارزة، و إن دعيت إليها فأجب، فإنّ الدّاعي إليها باغ، و الباغي مصروع 10380.
15- لا تشتدّنّ
عليكم فرّة بعدها كرّة، و لا جولة بعدها صولة، و أعطوا عظيمتريد، پس از گريختن
شرم نمائيد، زيرا در آنست پوشيدن پيراهن عار و ننگ، و دخول در آتش (اين جملهها از
فرازهاى خطبه 124 نهج البلاغه است كه سحضرت اصحاب خود را بر قتال تحريص مىفرمود).
12- با كسى كه
به دين چنگ درميزند جنگ مكن، زيرا كسى كه بر دين غلبه مىكند محروب است. (يعنى دين
و سعادت از او گريخته شود و بدبخت و شقى گردد).
13- بر هر كه
به وسيله حق پشت قوى كند غلبه مجوى، زيرا غلبه جوينده حق مغلوب است.
14- (از
سفارشات حضرت است به امام حسن- عليه السّلام- چنانكه در حكمت 225 نهج البلاغه
ذكر شده) هرگز نبايد كسى را به مبارزه خوانى و اگر تو به آن خوانده شدى اجابت كن،
زيرا خواننده بسوى آن باغى است (سربلندى كرده) و باغى افتاده شده (و مغلوب) است.
15- (از كلمات
16 جزء پنجم نهج البلاغه است كه براى اصحاب در جنگ فرموده) هرگز گريزى كه بعد از
آن بازگشت، و شكستى كه بعد از آن هجوم و حمله به دشمن است بر شما ناگوار نباشد،
(بلكه فرارى ناپسند است كه از جبهه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 236
السّيوف حقوقها، و قصّوا (و وطّنوا للجنوب) للحرب مصارعها، و
اذمروا أنفسكم على الطّعن الدّعسيّ و الضّرب الطّلخفى، و أميتوا الأصوات، فإنّه
أطرد للفشل 10430.
16- صمدا صمدا،
حتّى ينجلي لكم عمود الحقّ، و أنتم الأعلون، و اللّه معكم، و لن يتركم أعمالكم
5880.
17- ضاربوا عن
دينكم بالظّبى، و صلوا السّيوف بالخطا، و انتصروا باللّه باشد نه نقل و انتقال و
عقب نشينى براى حمله گستردهتر) و حقوق شمشيرها (و اسلحه هاى جنگى را) بپردازيد
(با قدرت هر چه بيشتر نيرو را بر آنها فرو ريزيد) و براى جنگ جايگاههاى افتادن آن
را پيروى كرده (تتبع و جستجوى بيشتر كنيد ممكن است مراد پناهگاهها باشد تا از شكست
محفوظ باشيد) و يا براى پهلوها جايگاههاى افتادنها را بگسترانيد (و بكشته شدن و
شهادت دل ببنديد) و يا پهلوهاى دشمن را بر زمين برسانيد و نفسهاى خود را بر زدن
دشمنان به نيزه زدنى سخت كه خوب كارگر شود، يا پر كند جوف دشمن را بر انگيزانيد و
تحريص نمائيد، و آوازها را آهسته كنيد (تا دشمن بمكان شما پى نبرد) زيرا آن ترس را
دور كنندهتر است).
16- آهنگ جهاد
كنيد آهنگ تمام تا عمود حق و ستون پيروزى (همچون عمود سپيده صبح كه تاريكى شب را
بر طرف مىسازد) منجلى گردد، و شما بلندتريد (غلبه با شماست) و خدا با شما
مىباشد، و هرگز عملهاى شما را ضايع نكند، (حضرت اين كلمات را در ترغيب به جهاد در
روزى از روزهاى جنگ صفين ايراد فرمودهاند).
17- از براى
حفظ دين خود با دمهاى شمشير و يا با تنديهاى آن بزنيد، و شمشيرها را با گامها
بپيونديد، (يا وقتى كه مىخواهيد بزنيد پيوسته جلو برويد تا دشمن يقين كند قصد
كشتن او را داريد، و يا اگر شمشير كوتاه است با گامى كه بر مىداريد آن را بلندتر
خواهيد نمود، در نتيجه گام شما در پيروزى بر دشمن مؤثر
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 237
تظفروا و تنصروا 5933.
18- طيبوا عن
أنفسكم نفسا و امشوا إلى الموت مشيا سجحا 6018.
19- بقيّة
السّيف أنمى عددا و أكثر ولدا 4439.
20- ربّ حرب
أعود من سلم 5320.
21- ربّما أتيت
من مأمنك 5381. است) و از خدا طلب نصرت كنيد، تا پيروزى يافته، و يارى شويد، «نقل
شده: كه مردى از قبيله ازد شمشير خود را به مهلب ازدى كه از شجاعان عرب بود نشان
داد، و گفت: اى عم اين شمشير را چگونه مىبينى گفت: خوب شمشيرى است اگر كوتاه نبود
آن مرد گفت: آن را با گام خود بلند مىكنم مهلب گفت: اى پسر برادرم و اللّه كه رفتن
به چين يا آذربايجان آسانتر است تا اين گام يعنى چنين گامى مردانگى لازم دارد».
18- (اين فراز
را روزى در جنگ صفين به اصحاب فرمودند كه شما مىدانيد حقيقت خود را و اجر و ثواب
شهادت را و حيات جاويد تحصيل نمود را پس) نيكو باشيد از نفسهاى خود به حسب نفس. (يعنى
به طيب خاطر از نفس بگذريد) و به سوى مرگ برويد رفتن نرم هموارى. (يعنى به آسانى
زيرا پيروزى على أى حال به آن حاصل خواهد شد).
19- باقيمانده
از شمشير (يعنى كسى كه در جنگ با دشمن جان زنده بدر برده مانند حضرت سجّاد- عليه
السلام- در كربلا) از جهت عدد، فزايندهتر و فرزندانشان بيشتر خواهد بود. (يعنى
خداوند از راه امداد غيبى بر عكس خواسته دشمن عدد را زيادتر نمايد).
20- بسا جنگى
كه از آشتى سودمندتر است.
21- بسا باشد
كه مأمنت دشمن بر تو بيايد. (يعنى مشرف گشته و مسلط شود
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 238
22- أفضل العدد
الاستظهار 2886.
23- إنّ في
الفرار موجدة اللّه سبحانه، و الذّلّ اللّازم، و العار الدّائم، و إنّ الفارّ غير
مزيد في عمره، و لا مؤخّر عن يومه 3585.
24- خفّت
عقولكم، و سفهت حلومكم، فأنتم غرض لنابل (عرض لنائل)، و أكلة لآكل، و فريسة لصائل
5076.
25- عاودوا
الكرّ، و استحيوا من الفرّ، فإنّه عار في الأعقاب، و نار يوم الحساب 6317.
26- عضّوا على
النّواجد، فإنّه أنبا للسّيوف عن الهام 6323. پس بايد در عين دور انديشى و احتياط
به خدا پناه برد، و محتمل است كه مطلق مأمن مراد باشد يعنى از هر چيزى كه ايمنى از
مرض، مرگ، ناامنى، و مانند آن بسا بر تو ناگهان فرود آيد پس نبايد فريب خورد).
22- افزونترين
نيروها خدا را پشتيبان قرار دادن است.
23- براستى كه
در فرار از جهاد خشم خداى سبحانه، و خوارى لازم و ننگ دائم است، و بدرستى كه فرار
كننده در عمر خود زياد نكرده، و از روز او (كه اجلش مقرر شده) تأخير نمىشود.
24- در باره
طايفهاى كه آنها را آن بزرگوار در باره جنگ نكوهش كرده گويا اهل بصره باشند
مىفرمايد: عقلهاى شما سبك، و بلوغتان سفيهانه است، زيرا شما نشانه سازنده تير و
يا صاحب تير بوده (نمىتوانيد آن را از خود رد سازيد قدرت دفاعى نداريد چون عقل
نداريد) (و يا متاع كسى هستيد كه برسد به شما)، و لقمه هستيد براى خورنده و طعمه
شيريد كه گردنتان را درهم شكند.
25- به حمله
(بر دشمن) عادت كنيد، و از فرار (از جبهه) شرم نمائيد زيرا كه آن ننگ اولاد، و
آتشى است در روز حساب.
26- نواجد
(دندانهاى چهارگانه بعد از دندانهاى آسيا از بالا و پائين) را
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 239
27- الفرار أحد
الذلّين 1663.
28- استحيوا من
الفرار، فإنّه عار في الأعقاب، و نار يوم الحساب 2503.
29- التووا في
أطراف الرّماح فإنّه أمور للأسنّة 2528. دندان بگيريد (يعنى همه دندانها را بر روى
يكديگر سخت بگذاريد و فشار دهيد نواجد كنايه از همه دندانهاست زيرا وقتى آن چهار
دندان سخت روى هم قرار گرفتند همه دندانها روى هم قرار خواهند گرفت) زيرا كه آن
كند كنندهتر است شمشيرها را از سرها.
27- گريختن يكى
از دو خوارى است.
28- از گريختن
شرم نمائيد زيرا آن ننگ و عار در آيندگان، و آتش است در روز حساب.
29- در اطراف
يا در سرهاى نيزهها پيچيده شويد يا بپيچيد، زيرا آن كارگر تر يا روان كنندهتر
است نيزهها را. (احتمالاتى كه بزرگان در معناى آن دادهاند: يكى آنكه در وقت نيزه
زدن بجانب سر نيزه خم شويد، يا نيزه را در زير بغل خود گيريد، گويا خود را بر آن
پيچيدهايد كه سر نيزه بهتر نفوذ كند، در اين حال نيزه بسه نيرو بكار برده مىشود:
1- زير بغل 2- ذراع 3- كف دست ديگر آنكه مراد پيچيدن چيزى باشد در اطراف نيزه
مثل زه و پى، سوم آنكه اطراف نيكو به دست آوريد كه عبارت از فولاد خوب كه آبگيرى
نيكو شده، يا آنكه به معنى پيچيدگى طرفين نيزه باشد مانند مارپيچى، چهارم آنكه
پيچيدن خود انسان باشد اطراف نيزهها كه نيزه به انسان اصابت نكند. و اما كلمه
(امور) ممكن است به معناى تجاوز كننده باشد، چنانكه احتمال دارد كنايه از تمرين
بوده كه در وقت به كار بردن بيشتر كارگر خواهد بود زيرا مهارت بيشتر است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 240
المحاربة
1- من عاند
اللّه قصم 7879.
2- من حارب
اللّه حرب 7880.
3- إنّك إن
حاربت اللّه حربت و هلكت 3797.
4- من حارب
النّاس حرب، و من أمن السّلب سلب 9013.
الحرّ و الحرّية
1- الحرّ حرّ و
إن مسّه الضّرّ 1322.
2- الحرّية
منزّهة من الغلّ و المكر 1485.
3- قد يضام
الحرّ 6644. جنگيدن 1- هر كه با خدا دشمنى كند شكسته شود.
2- هر كه با
خدا بجنگد (سعادت و آنچه خير او در آن باشد از او) گرفته شود.
3- براستى كه
تو اگر با خدا بجنگى ربوده شوى و به هلاكت رسى.
4- هر كه با
مردم محاربه و جنگ نمايد (اموالش) ربوده شود و كسى كه از ربوده شدن اموال ايمن
نشيند (اموالش) ربوده شود.
آزاد و آزادى 1- آزاد مرد آزاد است هر چند كه باو سختى و زيان
رسد.
2- آزادگى از
كينه و حيله پاك است.
3- گاهى ستم
ديده مىشود مرد آزاده.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 241
4- لن يتعبّد
الحرّ حتّى يزال عنه الضّرّ 7414.
5- ليس للأحرار
جزاء إلّا الإكرام 7491.
6- لا تكوننّ
عبد غيرك، و قد جعلك اللّه سبحانه حرّا، فما خير خير لا ينال إلّا بشرّ، و يسر لا
ينال إلّا بعسر 10371.
المحترس، الاحتراس
1- المحترس
ملقّي 160.
2- من كثر
احتراسه سلم غيبه 8412. 4- هرگز آزاد بنده نمىشود تا از او بدى حال برطرف گردد.
(يعنى با احسان بنده خواهد گرديد).
5- براى آزاد
منشان پاداشى نيست مگر اعزاز و احترام.
6- هرگز بنده
غير خود مباشى در صورتى كه خداى سبحان (ذاتا) تو را آزاد قرار داده است، و چه خوبى
دارد نيكوئى (مال و جاهى) كه رسيده نشود مگر به بدى و (چه سودى دارد) گشايشى كه
بدست نيايد مگر با سختى (اين فراز با فرازهاى زيادى در وصيت آن حضرت به فرزندش
امام حسن- عليه السّلام- 31 نهج البلاغه ذكر گرديده است).
محافظ 1- حراست كننده (از رنج و زحمت عبادت و جهاد) فرستاده
شده است.
(يعنى هر چه
دورى كند خداوند آفات و بلاها را به سوى او بيشتر فرستد، و يا انداخته شده است در
هلاكت).
2- هر كه
نگهبانى او (از بديها و منكرات) بسيار باشد غيب او (آخرت) سالم خواهد بود و يا
وقتى كه غائب است مردم از او بدگوئى نكنند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 242
الحرص
1- الحرص ذلّ و
مهانة لمن يستشعره 1561.
2- الحرص رأس
الفقر، و أسّ الشّرّ 1574.
3- الحرص أحد
الشّقائين 1629.
4- الحرص، و
الشّره، و البخل، نتيجة الجهل 1694.
5- الحرص لا
يزيد في الرّزق، و لكن يذلّ القدر 1877.
6- انتقم من
حرصك بالقنوع، كما تنتقم من عدوّك بالقصاص 2339.
7- اتّقوا
الحرص، فإنّ صاحبه رهين ذلّ و عناء 2530.
8- إيّاك و
الحرص فإنّه شين الدّين، و بئس القرين 2633.
9- إنّ في
الحرص لعناء 3378. حرص و آز 1- حرص ذلت و خواريست از براى كسى كه آن را دريابد.
2- حرص، سر
پريشانى و اصل بناى بدى است.
3- حرص يكى از
دو بدبختى است.
4- حرص، و غلبه
حرص، و بخيلى، نتيجه نادانى است.
5- حرص در روزى
نمىافزايد، و ليكن قدر و مرتبه را خوار مىسازد.
6- به وسيله
قناعت و سازگارى از حرص خود انتقام كش چنانكه از دشمنت به قصاص انتقام مىكشى.
7- از حرص
پرهيز نمائيد زيرا كه صاحب آن در گرو ذلّت و رنج است.
8- بر تو باد
به دورى از حرص، زيرا كه آن عيب ديندارى بوده، و بد همنشينى مىباشد.
9- بدرستى كه
در حرص هر آينه زحمت است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 243
10- الحرص
مطيّة التّعب 280.
11- الحرص
علامة الفقر 352.
12- الحرص ذميم
المغبّة 430.
13- الحرص
علامة الأشقياء 626.
14- الحرص ذلّ،
و عناء 691.
15- الحرص يفسد
الإيقان 724.
16- الحرص يذلّ
و يشقي 869.
17- الحرص عناء
مؤبّد 982.
18- الحرص يزري
بالمروّة 1107.
19- الحرص موقع
في كثير (كبير) العيوب (الذّنوب) 1131.
20- الحرص، و
الشّره، يكسبان الشّقاء و الذّلّة 1369. 10- حرص مركب رنج و زحمت است.
11- حرص نشانه
احتياج و تهيدستى است.
12- حرص بد
عاقبت و سرانجام آن نكوهيده است.
13- حرص نشانه
بدبختان است.
14- حرص و آز
خوارى و رنج است.
15- حرص يقين
را فاسد مىنمايد.
16- حرص خوار
ساخته و بدبخت مىكند.
17- حرص رنج و
زحمت هميشگى است.
18- حرص
مردانگى را عيبناك سازد.
19- حرص آدمى
را در گناهان بزرگ، و يا در عيبهاى بسيار اندازنده است.
20- حرص و غلبه
حرص بدبختى و ذلّت را كسب مىنمايند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 244
21- الحرص ينقص
قدر الرّجل، و لا يزيد في رزقه 1550.
22- إنّك لست
بسابق أجلك، و لا بمرزوق ما ليس لك، فلما ذا تشقي نفسك يا شقيّ 3790.
23- بالحرص
يكون العناء 4249.
24- بئس
الرّفيق الحرص 4385.
25- ثمرة الحرص
العناء 4598.
26- ثمرة الحرص
النّصب 4648.
27- ردّ الحرص
يحسم الشّره، و المطامع 5396.
28- شدّة الحرص
من قوّة الشّره و ضعف الدّين 5772.
29- ضادّوا
الحرص بالقنوع 5919. 21- حرص قدر و اندازه مرد را كم كرده، و در روزى او
نمىافزايد.
22- براستى كه
تو از اجلت پيشى گيرنده نيستى و به آنچه روزى تو نمىباشد نمىرسى (بنا بر اين) پس
براى چه نفس خود را بدبخت مىگردانى اى (حريص) بدبخت.
23- به سبب حرص
رنج حاصل خواهد شد.
24- بد رفيقى
است آز (چون آدمى را از آخرت باز مىدارد).
25- ميوه حرص
تعب و رنج است.
26- ثمره حرص
درد و بلاء است.
27- برگردانيدن
حرص غلبه حرص، و طمعها را قطع خواهد نمود. (يعنى كسى كه حرص را ترك كرد حرص و طمع
بر او غلبه نكند).
28- سختى حرص و
زيادى آن از قوت نشاط و حرص و بىغمى نسبت به عاقبت كار و ضعف دين است.
29- حرص را به
راضى شدن به قسمت مخالفت نمائيد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 245
30- طاعة الحرص
تفسد اليقين 5986.
31- على الشّكّ
و قلّة الثّقة باللّه مبنى الحرص و الشّحّ 6195.
32- عبد الحرص
مخلّد الشّقاء 6303.
33- في الحرص
العناء 6469.
34- في الحرص
الشّقاء، و النّصب 6501.
35- قرن الحرص
بالعناء 6719.
36- قتل الحرص
راكبه 6730.
37- قصّر من
حرصك، وقف عند المقدور لك من رزقك، تحرز دينّك 6789.
38- كيف يتخلّص
من عناء الحرص من لم يصدق توكّله 7007. 30- فرمانبردارى حرص يقين را فاسد
مىسازد. (زيرا با وجود حرص كم كم يقين به معارف الهيه و مقدرات ضعيف شده در نتيجه
فاسد خواهد گرديد).
31- بر شك و
كمى اعتماد بر خداست بناى حرص و بخيلى. (و گرنه اگر كسى به خدا يقين اعتماد داشته
باشد هرگز حريص و بخيل نخواهد شد).
32- بنده حرص
بدبخت دائمى است. (چون هميشه در رنج و زحمت بسر مىبرد).
33- در حرص
(آز) تعب و رنج است.
34- در حرص و
آز بدبختى و تعب است.
35- حرص با تعب
و زحمت همراه است.
36- حرص سوار
خود را كشته و هلاك گردانيده است.
37- از حرصت
كوتاه كن، و در نزد آنچه براى تو تقدير گشته بايست، تا دينت را جمع و يا حفظ
نمائى.
38- چگونه از
رنج و زحمت حرص خلاص مىگردد كسى كه توكّل او (
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 246
39- كثرة الحرص
تشقي صاحبه، و تذلّ جانبه 7108.
40- ليس كلّ من
طلب وجد، ليس كلّ من أضلّ فقد 7527.
41- من حرص شقى
و تعنّى 7723.
42- من كثر
حرصه ذلّ قدره 7852.
43- من ادّرع
الحرص افتقر 7962.
44- من كثر
حرصه قلّ يقينه 7996.
45- من غلب
عليه الحرص عظمت ذلّته 8020.
46- ما أذلّ
النّفس كالحرص، و لا شان العرض كالبخل 9550.
47- ما أجلب
الحرص للنّصب 9622. بر خدا) راست نباشد 39- بسيارى حرص صاحب خود را بدبخت گردانده
و جانب و طرفش را خوار خواهد ساخت.
40- چنان نيست
هر كسى كه طلب كند بيابد (يعنى آنچه مقدر شده بدست آيد سعى بيشتر رنج فراوان ببار
آورد) و نيست چنين هر كه واگذارد و طلب نكند نيابد و يا هر كه در طلب، اخلال نمايد
نيابد (ممكن است «ليس كلّ من ضلّ فقد» باشد يعنى چنان نيست هر كه گمراه شد مفقود
گردد و ناياب شود).
41- هر كه حريص
باشد بدبخت گردد و تعب كشد.
42- هر كه حرص
او بسيار باشد قدر و منزلت او خوار گردد.
43- هر كه حرص
را پيراهن خود كند (يعنى از آن جدا نشود) فقير گردد.
44- هر كه حرصش
زياد باشد يقينش كم خواهد بود.
45- هر كه بر
او حرص غلبه نمايد خواريش عظيم گردد.
46- نفس را
چيزى مانند حرص خوار نساخته، و عرض و آبرو را چيزى مانند بخيلى عيبناك ننموده است.
47- چه چيز
نزديك كرده حرص را به رنج و اندوه (يعنى از هم جدا نخواهند شد
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 247
48- مستعمل
الحرص شقيّ مذموم 9869.
49- لا يغلب
الحرص صبركم 10235.
50- لا صحّة مع
نهم 10524.
51- يسير الحرص
يحمل على كثير الطّمع 10982.
الحريص
1- الحريص
فقير، و لو ملك الدّنيا بحذافيرها 1753.
2- الحريص تعب
241.
3- الحريص لا
يكتفي 365.
4- الحريص عبد
المطامع 625.
5- الحريص
متعوب فيما يضرّه 676. پس نبايد حرص زد).
48- بكار برنده
حرص بدبخت نكوهش شده است.
49- حرص بر
شكيبائى شما غلبه نكند.
50- با افراط
در شهوت و يا با حرص هيچ تندرستى نيست.
51- اندك طمع
(و طمع كم صاحب خود را) بر بسيارى طمع و اميدارد.
آزمند 1- حريص پريشان است هر چند دنيا را بتمامى آن مالك
گردد.
2- حريص پيوسته
در رنج و تعب است.
3- حريص اكتفا
نمىكند (يعنى دست از طلب بر ندارد).
4- حريص بنده
طمعهاست.
5- حريص در
آنچه او را مضر خواهد بود در زحمت است. (ظاهرا متعوب غلط باشد صحيح آن «متعب» است
و در اقرب الموارد گفته: و لا يقال متعوب).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 248
6- الشّره لا
يرضى 885.
7- الحريص أسير
مهانة لا يفكّ أسره 1370.
8- إن كنت
حريصا على طلب المضمون لك فكن حريصا على أداء المفروض عليك 3717.
9- ربّ حريص
قتله حرصه 5302.
10- عجبت لمن
علم أنّ اللّه قد ضمن الأرزاق، و قدّرها، و أنّ سعيه لا يزيده فيما قدّر له منها،
و هو حريص دائب في طلب الرّزق 6279.
11- كلّ حريص
فقير 6833.
12- كم من حريص
خائب و مجمل لم يخب 6966.
13- ليس لحريص
غناء 7452. 6- حريص خوشنود نمىگردد.
7- حريص در بند
خواريست كه بند گرفتاريش جدا نمىشود.
8- اگر تو بر
طلب آنچه در عهده گرفته شده است (روزى) حريص مىباشى، پس بر اداء آنچه بر تو واجب
گشته است (از طاعات و عبادات و مقررات الهى) حريص باش.
9- بسا حريصى
كه حرص او او را بكشد.
10- عجب دارم
از كسى كه مىداند خداوند در حقيقت متكفل روزيهاست و آن را تقدير كرده، و سعى و
تلاشش در آنچه از آن برايش تقدير شده چيزى را زياد نخواهد كرد، در عين حال در طلب
روزى حريص رنجبر است.
11- هر حريصى
فقير است. (يعنى بيچاره دنيا و آخرت خواهد بود).
12- بسا حريصى
كه نااميد است و نيكو طلب كنندهاى كه نوميد نگشته است.
13- براى هيچ
حريصى توانگرى نيست (زيرا طالب بيشتر است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 249
14- من كان
حريصا لم يعدم الإهانة 8129.
15- من كثر
حرصه كثر شقائه 8602.
16- من جمع له
مع الحرص على الدّنيا البخل بها فقد استمسك بعمودي اللّؤم 9082.
17- لا حياء
لحريص 10499.
18- لا يلفى
الحريص مستريحا 10561.
19- لا يجمع
المال إلّا الحرص، و الحريص شقيّ مذموم 10842.
الحرفة
1- على قدر الحرمان
تكون الحرفة 6182.
2- الحرفة مع
العفّة خير من الغنى مع الفجور 1974. 14- هر كه حريص باشد از اهانت بىبهره
نخواهد بود.
15- هر كه حرص
او فراوان است بدبختى او بسيار باشد.
16- هر كه با
حرص بر دنيا بخل نسبت به آن جمع شود (هم بخيل باشد و هم حريص) پس در حقيقت به دو
ستون دنائت و پستى چنگ زده است.
17- براى هيچ
حريصى حيائى نيست.
18- حريص راحت
يافت نمىشود (بلكه پيوسته در رنج و تعب است).
19- فراهم
نياورد مال را مگر حرص و حريص بدبختى است مذمت شده.
پيشه 1- به اندازه محروميت جزا يا تنگى روزى و يا طعمه
مىباشد.
2- پيشه با
پاكدامنى بهتر از توانگرى با گناه است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 250
الحرام
1- الحرام سحت
239.
الحرمان و الخيبة
1- الحرمان
خذلان 101.
2- عجبت لمن
يرجو فضل من فوقه، كيف يحرم من دونه 6285.
3- لن تسكن
حرقة الحرمان حتّى يتحقّق الوجدان 7419.
4- لا تحرم
المضطرّ و إن أسرف 10427.
5- لا تخيّب
المحتاج و إن ألحف 10428. حرام 1- حرام پليد است.
محروميت 1- محروم نمودن يا محروميّت (خود از عنايات الهى و از
نعمتها) خواريست.
2- عجب دارم از
كسى كه اميدوار فضل و احسان كسى كه بالاتر از اوست مىباشد چگونه محروم مىسازد
كسى را كه پائينتر از اوست.
3- هرگز سوزش
محروميت ساكن نشود تا دريافت (آنچه محروميت آن تحقق يافته از نعمتهاى دنيوى باشد
يا اخروى) تحقق يابد.
4- بيچاره را
محروم مگردان هر چند اسراف كند.
5- محتاج را
نوميد مگردان هر چند در سؤال مبالغه كند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 251
حزب اللّه
1- أيسرّك أن
تكون من حزب اللّه الغالبين: اتّق اللّه سبحانه، و أحسن في كلّ أمورك، فإنّ اللّه
مع الّذين اتّقوا و الّذين هم محسنون 2828.
الحزم
1- الحزم تجرّع
الغصّة، حتّى تمكّن الفرصة 1759.
2- أواخر مصادر
التّوقّي أوائل موارد الحذر 1812.
3- الحزم
النّظر في العواقب، و مشاورة ذوي العقول 1915.
4- ألا و إنّ
من تورّط في الأمور من غير نظر في العواقب فقد تعرّض لمفدحات النّوائب 2777. حزب
خدا 1- آيا تو را خوشنود مىسازد كه از حزب غالب خدا باشى: از خداى سبحان بترس، و
در تمام كارهاى خود نيكوئى كن، زيرا كه خداوند با كسانى است كه تقوا را پيشه خود
ساخته، و با افرادى است كه احسان كنندهاند.
دور انديشى 1- دور انديشى فرو بردن غصه است تا فرصت ممكن شود.
2- اواخر مصادر
خويشتن دارى اوائل موارد احتراز است.
3- دور انديشى
نگاه كردن به عاقبتهاى كار، و مشورت نمودن با خردمندانست.
4- آگاه باشيد،
به راستى هر كه بدون نظر و انديشه در سرانجام كارها وارد شود، در حقيقت خود را در
عرصه مصيبتهاى سنگين قرار داده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 252
5- أصل العزم
الحزم، و ثمرته الظّفر 3095.
6- الحزم بضاعة
(و) التّواني إضاعة 9.
7- الحزم صناعة
117.
8- الحزم أسدّ
الآراء 471.
9- الحزم حفظ
التّجربة 961.
10- الحزم
بإجالة الرّأي 1077.
11- الحزم شدّة
الاستظهار 1103.
12- الرّأي
كثير، و الحزم قليل 1213.
13- الحزم حفظ
ما كلّفت، و ترك ما كفيت 1489. 5- ريشه اراده و تصميم دور انديشى، و ميوه آن
پيروزى است.
6- دور انديشى
سرمايه خيرات است، و سستى و كاهلى ضايع كردن است.
7- دور انديشى
پيشهاى است نيكو.
8- دور انديشى
محكمترين انديشههاست.
9- دور انديشى
نگهدارى تجربه است (يعنى كسى دور انديش است كه از تجربهها نتيجه و بهره كافى ببرد
و همه را حفظ نمايد.
10- دور انديشى
به جولان در آوردن انديشه است (يعنى دور انديش فكر خود را زياد به گردش در مىآورد
تا به صواب نزديكتر شود).
11- دور انديشى
سخت استظهار است (يعنى با احتياط پشت خود را به وسيله افراد يا عمل قوى مىكند،
بىگدار به آب نمىزند.
12- رأى بسيار
و دور انديشى كم است. (يعنى بايد كوشيد از رأى دور انديش استفاده كرد نه از رأى هر
كسى).
13- دور انديشى
نگهدارى آنچه تو به آن تكليف شدى (از قبيل نماز، روزه، حج، جهاد، امر بمعروف و نهى
از منكر و ساير عبادات و تكاليف الهى از واجبات
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 253
14- الطّمأنينة
قبل الخبرة خلاف الحزم 1514.
15- إنّما
الحزم طاعة اللّه، و معصية النّفس 3860.
16- آفة الحزم
فوت الأمر 3961.
17- إذا اقترن
العزم بالحزم كملت السّعادة 4067.
18- ثمرة الحزم
السّلامة 4590.
19- خذ بالحزم،
و الزم العلم، تحمد عواقبك 5045.
20- غاية الحزم
الاستظهار 6362. و ترك محرّمات) و ترك آنچه را كه كفايت شدى، (مانند تلاش براى حفظ
و حراست از نفس و روزى كه به عهده خداست و در دست مأمورين الهى مىباشد و امثال
آن).
14- اطمينان و
آرام گرفتن پيش از آگاهى بر خلاف دور انديشى است. (يعنى وقتى انسان پىببرد در
كمين است، و يا بلائى متوجه اوست يا پيش از آنكه عاقبت كار در قيامت معلوم گردد
خاطر جمع باشد، و هيچ عكس العملى نشان ندهد و آرام گيرد، چنين عملى ضدّ دورانديشى
است.
15- جز اين نيست
كه دور انديشى فرمانبردارى خدا و نافرمانى كردن نفس است.
16- آفت دور
انديشى فوت كار است. (يعنى از دست رفتن آنست).
17- هر گاه عزم
و تصميم با دور انديشى توأم گردد نيكبختى كامل خواهد گرديد.
18- ميوه دور
انديشى سلامتى (از مفاسد دنيوى و اخروى) است.
19- دور انديشى
را فرا گرفته، و ملازم علم باش و از آن جدا مشو تا عاقبت هاى تو ستوده شود.
20- عاقبت و
غرض از دور انديشى احتياط و پشت قوى نمودن است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 254
21- كمال الحزم
استصلاح الأضداد، و مداجاة الأعداء 7232.
22- من خالف
الحزم هلك 7910.
23- من أخذ
بالحزم استظهر 7913.
24- من أضاع
الحزم تهوّر 7914.
25- من قلّ
حزمه ضعف عزمه 7981.
26- من لم
يقدّمه الحزم، أخّره العجز 8208.
27- من الحزم
قوّة العزم 9263.
28- من الحزم التّأهّب
و الاستعداد 9370.
29- من الحزم
حفظ التّجربة 9391.
30- من الحزم
صحّة العزم 9399. 21- كمال دور انديشى به صلاح آوردن مخالفان و مدارا نمودن با
دشمنان است.
22- هر كه
مخالفت دور انديشى كند هلاك گردد.
23- هر كه دور
انديشى را فرا گيرد قوى پشت گردد.
24- هر كه دور
انديشى را ضايع كند بىپروا در مهالك افتد.
25- هر كه دور
انديشى او كم باشد عزم و تصميمش ناتوان و سست باشد.
26- هر كه دور
انديشى او را مقدم ندارد، ناتوانى او را مؤخّر دارد.
27- از دور
انديشى است نيروى عزم (و با سستى در كار دور انديشى محقق نشود).
28- از جمله
دور انديشى است، تهيه گرفتن و آماده شدن (براى سفر آخرت).
29- از دور
انديشى است نگهداشتن آزمايش (تا آن را در وقت خود به كار برد).
30- از دور
انديشى است صحيح بودن عزم و تصميم (و سست نبودن آن).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 255
31- من الحزم
الوقوف عند الشّبهة 9403.
32- من كمال
الحزم الاستعداد للنّقلة، و التّأهّب للرّحلة 9411.
الحازم
1- الحازم من
لا يشغله النّعمة عن العمل للعاقبة 1878.
2- الحازم من
جاد بما في يده، و لم يؤخّر عمل يومه إلى غده 1921.
3- الحازم من
لم يشغله غرور دنياه عن العمل لأخراه 1985.
4- الحازم من
دارى زمانه 1592.
5- الحازم من
حنّكته التّجارب، و هذّبته النّوائب 2028. 31- از دور انديشى است توقف و ايستادن
در نزد شبهه.
32- از كمال
دور انديشى است آمادگى براى نقل و انتقال (از دنيا به سوى آخرت) و تهيه گرفتن براى
كوچ نمودن.
دور انديش 1- دور انديش كسى است كه نعمت او را از عمل براى
عاقبت مشغول نسازد.
2- دور انديش
كسى است كه به آنچه در دست اوست بخشش كند، و كار روز خود را به فرداى خود پس
نيندازد.
3- دور انديش
كسى است كه فريب دنيايش او را از عمل براى آخرت او مشغول نساخته است.
4- دور انديش
كسى است كه با زمان خود مدارا كند. (يعنى با اهل زمان حسن سلوك داشته باشد).
5- دور انديش
كسى است كه تجربهها كام او را ماليده يا محكم نموده و مصيبتها او را پاكيزه كرده
باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 256
6- الحازم من
شكر النّعمة مقبلة، و صبر عنها، و سلاها مولّية مدبرة 2114.
7- الحازم من
يؤخّر العقوبة في سلطان الغضب، و يعجّل مكافاة الإحسان اغتناما لفرصة الإمكان
2179.
8- أحزمكم
أزهدكم 2833.
9- أحزم النّاس
من استهان بأمر دنياه 3092.
10- أحزم
النّاس من توهّم العجز لفرط استظهاره 3274.
11- أحزم
النّاس من كان الصّبر و النّظر في العواقب شعاره و دثاره 3275.
12- أحزم
النّاس رأيا من أنجز وعده، و لم يؤخّر عمل يومه 6- دور انديش چنين كسى است: در
وقتى كه نعمت رو مىآورد شكر كند، و هنگامى كه بر گردد و پشت گرداند شكيبائى به
كار برده، و فراموش نمايد آن را خيالى بدل راه نده.
7- دور انديش
كسى است كه عقوبت را در وقت تسلط خشم عقب انداخته، و در پاداش دادن نيكوئى و احسان
از جهت غنيمت شمردن فرصت توانائى شتاب مىكند.
8- دور
انديشترين شما بىرغبتترين شماست به دنيا.
9- دور
انديشترين مردم كسى است كه امر دنيا را خوار شمارد.
10- دور
انديشترين مردم كسى است كه با بسيارى يار و معين و پشتيبانان خود را ناتوان
پندارد، (و عمده اعتمادش بر خدا باشد).
11- دور
انديشترين مردم كسى است كه شكيبائى و انديشه در عاقبت كارها شعار و دثار (لباس
زيرين و روئين) او باشد.
12- دور
انديشترين مردم به حسب رأى و انديشه كسى است كه وعده
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 257
لغده 3341.
13- إنّ الحازم
من لا يغترّ بالخدع 3423.
14- إنّ الحازم
من شغل نفسه بجهاد نفسه، فأصلحها، و حبسها عن أهويتها و لذّاتها فملكها، و إنّ
للعاقل بنفسه عن الدّنيا و ما فيها و أهلها شغلا 3568.
15- إنّ الحازم
من قيّد نفسه بالمحاسبة، و ملكها بالمغاضبة (بالمغالبة)، و قتلها بالمجاهدة 3574.
16- الحازم
يقظان، الغافل و سنان 100.
17- الحازم من
كفّ أذاه 1263. خويش را بجا آورده، و كار امروز خود را براى فرداى خود تأخير
نيندازد (مثل اين كه بگويد بعدا بجا مىآورم. نه نه، و به قول شاعر:
خار در
ديده فرصت بشكن
كار امروز به فردا مفكن
13- براستى كه
دور انديش كسى است كه به فريبها فريب نخورد.
14- براستى كه
دور انديش كسى است كه نفس خويش را به جهاد نفسش مشغول ساخته، پس آن را اصلاح
نمايد، و آن را از خواهشها و لذتهايش جلوگيرى كند، پس مالك آن شود، و به درستى كه
براى عاقل به جاى دنيا و آنچه در آنست و اهل آن به نفس خود اشتغالى است، كه ديگر
به غير آن نپردازد.
15- براستى كه
دور انديش كسى است كه نفس خود را به محاسبه در بند كشد. (يعنى لحظهاى خود را باز
جوئى نمايد كارهاى نفس را كنترل كرده دقيقا حساب نمايد عمل نيك و زشت آن را متذكر
شده كارهاى آن را بسنجد)، و مالك آن شود (به تسلط بر آن) يا بخشم آوردن آن، و آن
را بكشد به جنگيدن با آن.