گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

150-  بهترين برادرانت كسى است كه تو را در طاعت خدا سختى كند (يعنى تو را شبيه اجبار وادار بر اطاعت كند).

151-  بهترين برادرانت كسى است كه با تو مساوات برقرار سازد و مواسات كند، و از او بهتر كسى است كه تو را كفايت نمايد (يعنى هر چه نياز دارى بر آورد) و چون به تو محتاج گردد معافت دارد (يعنى از تو چيزى نخواهد مبادا قدرت نداشته باشى از او شرم نمائى).

152-  بهترين برادران كسى است كه بر برادران خود مستقصى و به نهايت رساننده نباشد (يعنى سخت گيرى در رعايت حقوق خويش ننمايد و كم توقع باشد).

153-  بهترين برادران تو كسى است كه تو را در حقّ (و اجراء آن) بسيار به خشم آورد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 52

154-  الصّديق أفضل الذّخرين 1669.

155-  الصّديق أفضل العدّتين 1691.

156-  الصّديق أفضل عدّة و أبقى مودّة 1726.

157-  الصّديق إنسان هو أنت إلّا أنّه غيرك 1856.

158-  الصّديق الصّدوق من نصحك في عيبك و حفظك في غيبك و آثرك على نفسه 1904.

159-  الحازم من تخيّر لخلّته فإنّ المرء يوزن بخليله 2026.

160-  الأصدقاء نفس واحدة في جسوم متفرّقة 2059.

161-  الصّديق من كان ناهيا عن الظّلم و العدوان معينا على البرّ و الإحسان 2078. 154-  دوست افزونترين دو ذخيره است.

155-  دوست بالاترين دو عدّه است (يعنى چيزى كه انسان براى خود مهيا كرده كه در وقت نياز بكار برد).

156-  دوست برترين عدّه (چيزى كه مهيا كند براى خود در وقت حاجت) و پاينده‏تر است از جهت دوستى.

157-  دوست انسانى است كه او توئى جز اين كه او غيرتست.

158-  دوست راستگو كسى است كه در عيبت تو را نصيحت كند و تو را در غيبتت حفظ نموده و بر نفس خويش برگزيند.

159-  دور انديش كسى است كه براى دوستى خود برگزيند و انتخاب كند زيرا مرد به دوستش سنجيده مى‏شود.

160-  دوستان يك روحند در بدنهاى متفرّق.

161-  دوست كسى است كه آدمى را منع كننده باشد از ستم و دشمنى يارى كننده باشد بر نيكوئى و بخشش.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 53

162-  اصحب من لا تراه إلّا و كأنّه لا غناء به عنك، و إن أسأت إليه أحسن إليك و كأنّه المسي‏ء 2397.

163-  من لا (أخا) إخاء له لا خير فيه 8087.

164-  من جانب الإخوان على كلّ ذنب قلّ أصد قاؤه 8166.

165-  من استفسد صديقه نقص من عدده 8231.

166-  من صحب الأشرار لم يسلم 8242.

167-  من اهتمّ بك فهو صديقك 8263.

168-  من أحسن المصاحبة كثر أصحابه 8341.

169-  من جالس الجهّال فليستعدّ للقيل و القال 8505. 162-  با كسى يار شو كه تو او را نمى‏بينى مگر چنين كه گويا او را بى‏نيازى از تو نبوده، و اگر به سوى او بدى كردى به تو احسان نمايد، و گويا او گنهكار است.

163-  هر كه براى او برادرى نيست يا برادرى نباشد خيرى در او نخواهد بود (چون داراى اخلاق اسلامى نمى‏باشد).

164-  هر كه از برادران خود براى هر گناهى دورى نمايد دوستانش كم خواهد شد.

165-  هر كه دوست خود را (با گفتار و رفتار خود) فاسد نمايد از عدد خود كم كند.

166-  هر كه با بدان مصاحبت و رفاقت كند سالم نخواهد ماند.

167-  هر كه در باره تو اهتمام ورزد (و بى‏تفاوت نباشد) او دوست تست.

168-  هر كه مصاحبت و رفاقت او نيكو باشد يارانش بسيار گردد.

169-  هر كه با نادانها مجالست و همنشينى كند پس بايد آماده قيل و قال و سخنان پوچ و بى‏ارزش گردد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 54

170-  من لم يتعاهد موادده فقد ضيّع الصّديق 8550.

171-  من استقصى على صديقه انقطعت مودّته 8582.

172-  من استخفّ بمواليه استثقل وطأة معاديه 8676.

173-  على التّواخي في اللّه تخلص المحبّة 6191.

174-  عند نزول الشّدائد يجرّب حفاظ الإخوان 6205.

175-  عند زوال القدرة يتبيّن الصّديق من العدوّ 6214.

176-  عجبت لمن يرغب في التّكثّر من الأصحاب كيف لا يصحب العلماء الألبّاء الأتقياء الّذين يغنم فضائلهم و تهديه علومهم و تزيّنه صحبتهم 6277. 170-  هر كه دوست دارنده خود را تفقد (و جستجوى حالش را) ننمايد در حقيقت دوست را ضايع نموده است.

171-  هر كه بر دوست خود خرده‏گيرى كند دوستيش بريده شود.

172-  هر كه دوستانش را سبك شمارد لگد مال و پايمال كردن دشمنان خود را سنگين و گران گرداند (يعنى نتواند دشمن را پايمال كند و آن را دشوار داند چون بى يار است).

173-  با برادرى در راه خدا دوستى خالص خواهد ماند.

174-  در نزد فرود آمدن سختى‏ها نگاهدارى برادران آزمايش مى‏گردد (يعنى ثابت بودن برادرى و سستى و ادامه دوستى در روز تنگ معلوم مى‏گردد).

175-  در هنگام زوال قدرت دوست از دشمن تشخيص داده مى‏شود.

176-  عجب دارم از كسى كه در بسيارى ياران و مصاحبان رغبت دارد چگونه با علماء عاقل با تقوا كسانى كه از فضائل آنها سود مى‏برد و علومشان او را رهبرى مى‏كند و صحبت و همراهى آنها او را زينت مى‏بخشد مصاحبت و رفاقت نمى‏نمايد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 55

177-  في كلّ صحبة اختيار 6462.

178-  في الشّدّة يختبر الصّديق 6472.

179-  في الضّيق يتبيّن حسن مواساة الرّفيق 6473.

180-  في حسن المصاحبة يرغب الرّفاق 6514.

181-  إيّاك أن تغفل عن حقّ أخيك، اتّكالا على واجب حقّك عليه، فإنّ لأخيك عليك من الحقّ مثل الّذي لك عليه 2686.

182-  إيّاك أن تهمل حقّ أخيك اتّكالا على ما بينك و بينه فليس لك بأخ من أضعت حقّه 2688.

183-  أفضل العدد ثقات الإخوان 3024. 177-  در هر صحبت و رفاقتى برگزيدنى است (كه بايد آدمى خوب آن را برگزيند) و يا آزمايشى است كه تا خوبى و بدى و امانت و خيانت او ظاهر گردد.

178-  در سختى دوست آزمايش مى‏شود (و گرنه همه در وسعت اظهار دوستى خواهند كرد).

179-  در تنگى نيكوئى مواسات (بخشش و عطا چه در حال احتياج خود يا عدم احتياج) رفيق ظاهر مى‏شود.

180-  در نيكوئى مصاحبت و رفاقت رفيقان رغبت مى‏نمايند.

181-  بر تو باد به دورى از اين كه از حق برادرت غافل شوى از جهت اعتماد بر وجوب حق تو بر او (يعنى به اين جهت كه تو بر او حقى دارى) زيرا حق برادرت بر تو مثل حق تست.

182-  بر تو باد به دورى از اين كه مهمل گذاشته و واگذارى حق برادرت را به سبب اعتماد بر آنچه ميان تو و اوست، پس برادر تو نيست كسى كه حق او را ضايع كنى.

183-  افزونترين آماده شده‏ها (براى روز تنگى و نياز) برادرانى است كه اعتماد

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 56

184-  أفضل العدد أخ و فيّ و شقيق زكيّ 3161.

185-  أصدق الإخوان مودّة أفضلهم لإخوانه في السّرّاء و الضّرّاء مواساة 3238.

186-  أبعد النّاس سفرا من كان سفره في ابتغاء أخ صالح 3288.

187-  إنّ أخاك حقّا من غفر زلّتك، و سدّ خلّتك و قبل عذرك، و ستر عورتك، و نفى و جلك، و حقّق أملك 3645.

188-  لا تصحب من فاته العقل، و لا تصطنع من خانه الأصل، فإنّ من لا عقل له يضرّك من حيث يرى أنّه ينفعك، و من لا أصل له يسي‏ء إلى من يحسن إليه 10383. بر ايشان باشد.

184-  افزونترين ذخيره و نيرو برادر وفادار، و دوست پاكيزه است.

185-  راست‏ترين برادران از جهت دوستى افزونترين آنهاست براى برادرانش در شادى و سختى بحسب مواسات.

186-  دورترين مردم بحسب سفر كسى است كه سفر او در طلب نمودن برادر شايسته باشد.

187-  براستى كه برادر بحقّ تو كسى است كه لغزش تو را بخشيده، و حاجتت را سدّ كرده (يعنى تو را محتاج نگذارد) و عذر تو را پذيرفته، و عورت و پنهانى تو را پوشانده، و ترست را زائل كرده، و اميد تو را ثابت دارد (يعنى هر چه به او اميدوار باشى بجا آورد).

188-  رفاقت و مصاحبت مكن با كسى كه فوت شده او را عقل (و عقلى براى او تصور نشود) و به كسى كه او را اصل (شريف و نژاد خوب) خيانت كرده احسان مكن زيرا كسى كه عقلى براى او نيست به تو زيان خواهد رسانيد از جائى كه گمان مى‏كند به تو نفع مى‏رساند و هر كه اصلى براى او نيست به سوى كسى كه احسان‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 57

189-  تصحب إلّا عاقلا تقيّا، و لا تعاشر إلّا عالما زكيّا، و لا تودع سرّك إلّا مؤمنا وفيّا 10395.

190-  لا تصحب من يحفظ مساويك، و ينسى فضائلك و معاليك 10419.

191-  لا تحلو مصاحبة غير أريب 10598.

192-  لا يصحب الأبرار إلّا نظراؤهم 10604.

193-  لا يأمن مجالسوا الأشرار غوائل البلاء 10823.

194-  الإخوان جلاء الهموم و الأحزان 2119.

195-  أطع أخاك و إن عصاك، و صله و إن جفاك 2267.

196-  اصحب أخا التّقى و الدّين تسلم، و استرشده تغنم 2334. به سوى او مى‏نمايد بدى مى‏كند.

189-  مصاحبت مكن مگر با عاقل پرهيزكار و آميزش مكن مگر با عالم پاكيزه و سرت را مسپار مگر به مؤمن وفا كننده.

190-  رفاقت و مصاحبت مكن با كسى كه بديهاى تو را حفظ كرده و بخاطر نگاه مى‏دارد، و فضائل و مناقب تو را فراموش مى‏نمايد.

191-  شيرين نيست مصاحبت غير عاقل (چون رفتارش غير انسانى است).

192-  مصاحبت نمى‏كنند نيكو كاران مگر به نظائر خود، و يا با نيكو كاران مصاحبت نخواهند نمود مگر نظائر آنها.

193-  همنشينان بدان ايمن نخواهند بود از مصيبت‏هاى بلاء.

194-  برادران پردازگر غمها و اندوههايند.

195-  برادر خود را اطاعت نما گر چه او تو را نافرمانى كند، و به او به پيوند گر چه او جفا نمايد و از تو ببرد.

196-  با برادر پرهيز كار يا خويشتن‏دار و ديندار خود رفاقت كن تا سالم‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 58

197-  أحبب في اللّه من يجاهدك على صلاح دين، و يكسيك (يكسبك) حسن يقين 2358.

198-  ارفق بإخوانك، و اكفهم غرب لسانك، و أجر عليهم سيب إحسانك 2381.

199-  ابذل لصديقك نصحك، و لمعارفك معونتك، و لكافّة النّاس بشرك 2466.

200-  احذر مصاحبة كلّ من يقبل رأيه، و ينكر عمله، فإنّ الصّاحب معتبر بصاحبه 2598.

201-  احذر مجالسة قرين السّوء فإنّه يهلك مقارنه، و يردي مصاحبه 2599.

202-  لا تؤثر دنيّا على شريف 10160. باشى، و از او راه درست را طلب نما تا غنيمت برى.

197-  در راه خدا دوست دار كسى را كه بر سر امرى كه صلاح تو در آن باشد با تو مى‏جنگد، و به تو نيكوئى يقين را بپوشاند يا فراهم آورد.

198-  با برادران خود نرمى كن، و از آنان تندى زبانت را نگاهدار، و بر آنها بخشش احسان خود را روان ساز.

199-  از براى دوست خود صاف بودن يا نصيحت و پند دادن، و براى آشنايان خود يارى و امداد، و براى توده مردم گشاده روئى خود را بكار بر و عطا نما.

200-  از رفاقت كسى كه رأى او پذيرفته، و عملش ناخوش آيند است دورى نما، زيرا كه رفيق برفيقش معتبر مى‏شود.

201-  از هم نشينى و رفاقت هم نشين بد دورى كن، زيرا كه همنشين خود را به هلاكت انداخته، و همراه خويش را پست مرتبه يا به نابودى خواهد كشانيد.

202-  پستى را بر شريفى مگزين (بلكه در مصاحبت پيوسته برتر و بلند مرتبه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 59

203-  لا تصحبنّ من لا عقل له 10165.

204-  لا تصحب المائق فيزيّن لك فعله، و يودّ أنّك مثله 10308.

205-  لا تصحبنّ أبناء الدّنيا فإنّك إن أقللت استثقلوك و إن أكثرت حسدوك 10122.

206-  لا تكثرنّ صحبة اللّئيم، فإنّه إن صحبتك نعمة حسدك، و إن طرقتك نائبة قذفك 10341.

207-  لا تستكثرنّ من إخوان الدّنيا، فإنّك إن عجزت عنهم تحوّلوا أعداء، و إنّ مثلهم كمثل النّار كثيرها يحرق و قليلها ينفع 10381.

208-  كن بالوحدة آنس منك بقرناء السّوء 7152. تر را اختيار نما).

203-  با كسى كه عقلى براى او نيست مصاحبت مكن.

204-  با احمق مصاحبت مكن پس كار خود را براى تو زينت بخشيده و دوست دارد كه تو هم مانند او باشى.

205-  با پسران دنيا مصاحبت مكن زيرا كه اگر بى‏چيز باشى تو را كم شمارند و اگر مال بسيار داشته باشى به تو حسد برند.

206-  با لئيم مصاحبت بسيار مكن زيرا اگر نعمتى تو را همراه گردد بر تو رشك برد و اگر مصيبتى بر تو وارد شود تو را دشنام دهد و يا ترك مصاحبت كند.

207-  هرگز (براى رفاقت و دوستى) از برادران دنيا بسيار مگير زيرا كه تو اگر از آنها ناتوان گردى (كه نتوانى به آنها خدمت كنى) دشمنان تو گردند و براستى كه مثل آنان مانند آتش است بسيار آن مى‏سوزاند و اندك آن سود رساند (چون على أى حال بشر اجتماعى است، ناچار خواهد بود كه با كمى بسازد و از آنان كمك خواهد).

208-  به تنهائى مأنوس تر باش تا به همراهان بد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 60

209-  كن بعدوّك العاقل أوثق منك بصديقك الجاهل 7178.

210-  كلّما طالت الصّحبة تأكّدت الحرمة 7206.

211-  لكلّ شي‏ء آفة و آفة الخير (الخيّر) قرين السّوء 7303.

212-  لكلّ شي‏ء نكد و نكد العمر مقارنة العدوّ 7304.

213-  ليس من خالط الأشرار بذي معقول 7513.

214-  ليس شي‏ء أدعى لخير و أنجى من شرّ من صحبة الأخيار 7518.

215-  من صاحب العقلاء وقّر 7876.

216-  احذر مصاحبة الفسّاق و الفجّار و المجاهرين بمعاصى 209-  به دشمن عاقلت اعتماد كننده‏تر باش تا به دوست كم عقل يا نادانت (چون ضرر دشمن عاقل كمتر از ضرر دوست نادان و يا كم عقل است).

210-  هر اندازه مصاحبت (و همراهى دوست) به درازائى كشد حرمت (مصاحبت) محكم‏تر (و زيادتر) گردد.

211-  براى هر چيزى آفتى است و آفت خوبى (يا آفت صاحب خير) همنشين بد است.

212-  براى هر چيزى سختى و دشواريست، و سختى و دشوارى عمر همنشينى با دشمن است.

213-  كسى كه با بدان آميزش نمايد از صاحبان معقول نيست (يعنى از كسانى نيست كه عقلش را در آن بكار برده باشد).

214-  چيزى خواننده‏تر بسوى خير (خوبى) و رستگارى بخشنده‏تر از بدى، از همنشينى با نيكان نيست.

215-  هر كه با خردمندان مصاحبت و رفاقت نمايد توقير و احترام شود.

216-  از رفاقت و همنشينى با فسّاق و فجّار و آشكار كننده‏هاى معاصى خدا

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 61

اللّه 2601.

217-  احذر مجالسة الجاهل، كما تأمن من مصاحبة العاقل 2606.

218-  إيّاك و مصاحبة الفسّاق، فإنّ الشّرّ بالشّرّ يلحق 2640.

219-  إيّاك أن تخدع عن صديقك، أو تغلب عن عدوّك 2644.

220-  إيّاك و مصادقة الأحمق، فإنّه يريد أن ينفعك فيضرّك 2645.

221-  إيّاك و مصادقة البخيل، فإنّه يقعد عنك (بك) أحوج ما تكون إليه 2646.

222-  إيّاك و مصاحبة الأشرار، فإنّهم يمنّون عليك بالسّلامة منهم 3648. دورى نما.

217-  از همنشينى غير عاقل دورى نما، چنانكه از هم نشينى و رفاقت عاقل ايمن خواهى بود.

218-  بر تو باد بدورى از همنشينى فاسقها زيرا كه بد به بد مى‏پيوندد.

219-  بر تو باد به دورى از اين كه از جانب دوست خود فريب خورده، و از سوى دشمنت مغلوب شوى (يعنى بايد حواس خود را جمع كرد، و بگونه‏اى سلوك نمود كه نه از دوست فريب خورده، و نه دشمن آدمى را مغلوب سازد).

220-  بر تو باد به دورى از دوستى با احمق و كم عقل، زيرا كه او مى‏خواهد به تو نفع برساند، به تو زيان مى‏رساند.

221-  بر تو باد به دورى از دوستى كردن با بخيل، چون كه او تو را مى‏نشاند، (و يا مى‏نشيند به عوض يارى)، و قيام نمى‏كند وقتى كه محتاج‏ترين اوقات باشى بسوى او، (يعنى در آن وقت ترك دوستى كند كه مبادا به كمك تو برخيزد).

222-  بر تو باد به دورى از همراهى با بدان، زيرا كه آنها به سبب سالم ماندن بر تو منّت مى‏گذارند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 62

223-  أخوك مواسيك في الشّدّة 420.

224-  إن اردت قطيعة أخيك فاستبق له من نفسك بقيّة يرجع إليها إن بدا له ذلك يوما ما 3720.

225-  قدّم الاختبار و أجد الاستظهار في اختيار الإخوان و إلّا ألجأك الاضطرار إلى مقارنة الأشرار 6811.

226-  كفى بالصّحبة اختبارا 7034.

227-  إن استنمت إلى و دودك فأحرز له من أمرك و استبق له من سرّك ما لعلّك أن تندم عليه وقتا ما 3721. 223-  برادر تو كسى است كه تو را در سختى مواسات كند (و تو را در آنچه دارد شريك گرداند، چنانكه سعدى گويد:

دوست آن باشد كه گيرد دست دوست           

در پريشان حالى و درماندگى‏

دوست مشمار آنكه در نعمت زند

لاف يارى و برادر خواندگى)

224-  اگر بريدن از برادر خود را خواهى (و مايل باشى با او قطع رابطه كنى بالكلّ مبر) براى او از طرف خود باقيمانده‏اى بگذار كه اگر براى او يك روزى بدا حاصل شد كه به آن برگردد امكان پذير باشد.

225-  در گزينش برادران آزمايش را مقدم دار و نيكو احتياط نما و گرنه اضطرار و ناچارى تو را به همراهى بدان مجبور سازد.

226-  براى آزمايش مردم كفايت ميكند صحبت و رفاقت (كه بالاترين امتحان است).

227-  اگر به دوست خود آرام و اطمينان پيدا كردى، پس براى او از امر خود نگه دار، و از براى او از سرّت باقى بگذار، بسا باشد بر آن يك وقتى پشيمان شوى، (يعنى نبايد به دوست هر پنهانى و سرّى را گفت، و او را همراز خود دانست، چون‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 63

228-  إذا تأكّد الإخاء سمج الثّناء 4005.

229-  إذا آخيت فأكرم حقّ الإخاء 4006.

230-  إذا وثقت بمودّة أخيك فلا تبال متى لقيته و لقيك 4087.

231-  من اتّخذ أخا بعد حسن الاختبار دامت صحبته و تأكّدت مودّته 8921.

232-  من لم يقدّم في اتّخاذ الإخوان الاعتبار دفعه الاغترار إلى صحبة الفجّار 8922.

233-  من اتّخذ أخا من غير اختبار ألجأه الاضطرار إلى مرافقة الأشرار 8923. اعتبارى به دوستى‏ها نخواهد بود.

228-  هر گاه برادرى محكم گردد ستايش زشت خواهد گرديد، چون مدح و ثنا از بيگانگى حكايت كند.

229-  چون برادرى كنى پس حق برادرى را گرامى دار.

230-  هر گاه بدوستى برادر خود اعتماد پيدا نمودى و برادريتان محكم گرديد پس باك مدار هرگاه او را ملاقات كردى و او تو را ملاقات نمود، (يعنى مقيد نباش در برخورد، چه با دلگرمى باشد يا دل سردى دير ملاقات شود يا زود در وقت مناسب يا غير آن، اصل اعتماد واقعى و دوستى حقيقى است).

231-  هر كه بعد از آزمايش نيكو برادرى را فرا گيرد رفاقت و همراهى او پاينده بوده و دوستيش محكم خواهد شد.

232-  هر كه در فرا گرفتن برادران اعتبار (و آزمايش را) جلو نيندازد، فريب و مغرورى او را بر فاقت فاسق‏ها بيندازد.

233-  هر كه برادرى را بدون آزمايش فرا گيرد، اضطرار او را برفاقت بدان مجبور سازد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 64

234-  الإخوان في اللّه تعالى تدوم مودّتهم لدوام سببها 1795.

235-  إخوان الصّدق زينة في السّرّاء و عدّة في الضّرّاء 1805.

236-  الأخ المكتسب في اللّه أقرب الأقرباء و أحمّ من الأمّهات و الآباء 1845.

237-  أخوك في اللّه من هداك إلى رشاد، و نهاك عن فساد، و أعانك إلى إصلاح معاد 1918.

238-  أخوك الصّديق من وقاك بنفسه، و آثرك على ماله و ولده، و عرسه 3014.

239-  قليل من الإخوان من ينصف 6738.

240-  قرين السّوء شرّ قرين و داء اللّؤم داء دفين 6785.

241-  قارن أهل الخير تكن منهم، و باين أهل الشّرّ تبن عنهم 6805. 234-  برادران در راه خداى بلند مرتبه دوستى آنها هميشگى است به سبب دوام سبب آن.

235-  برادران راستى زينت و آرايشى‏اند در شادى و توشه‏اند در سختى.

236-  برادرى كه در راه خدا بدست آمده نزديك‏ترين خويشان و خويش‏تر از مادران و پدران است.

237-  برادر تو در راه خدا كسى است كه تو را براه راست هدايت كرده و از فساد نهى نمايد و تو را بر اصلاح روز قيامت يارى كند.

238-  برادر دوست تو كسى است كه بجهت حفظ تو خود را در معرض هلاكت انداخته، و تو را بر مال و فرزند و زن خود مقدم دارد.

239-  اندكى هستند از برادران كسى كه انصاف بكار برد.

240-  همنشين بد بدترين همنشين است و درد دنائت و ناكسى دردى است نهانى.

241-  با اهل خير همراه باش تا از آنان باشى و از اهل شرّ جدا شو تا از آنها

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 65

242-  قدّم الاختبار في اتّخاذ الإخوان، فإنّ الاختبار معيار يفرق بين الأخيار و الأشرار 6810.

243-  من رفق بمصاحبه وافقه، و من أعنف به أخرجه و فارقه 8929.

244-  من لم يرض من صديقه إلّا بإيثاره على نفسه دام سخطه 8976.

245-  من كانت صحبته في اللّه كانت صحبته كريمة و مودّته مستقيمة 8977.

246-  من لم تكن مودّته في اللّه فاحذره، فإنّ مودّته لئيمة و صحبته مشومة 8978.

247-  من لم يصحبك معينا على نفسك فصحبته و بال عليك إن علمت 9041. جدا شوى.

242-  در فرا گرفتن برادران (و دوستان) آزمايش را مقدّم داريد زيرا كه آزمايش معيار (و سنگ محكى است كه) ميان خوبان و بدان جدائى مى‏افكند.

243-  هر كه با رفيق و مصاحب خود نرمى نمايد با او موافقت خواهد نمود و هر كه با او درشتى نمايد (از رفاقت خود) او را بيرون نموده و از او جدا شود.

244-  هر كه از دوست خود خوشنود نگردد مگر بمقدم داشتن دوست او را بر نفس خود (يعنى با وجود نياز او را بر خود مقدم دارد) خشمش دائم خواهد بود (چون چنين اعمالى رنج آور است بعلاوه چنين دوستانى هم بسيار كم خواهند بود).

245-  هر كه رفاقت و آميزش او در راه خدا باشد مصاحبت او گرامى، و دوستيش مستقيم و راست خواهد بود.

246-  هر كه دوستى او در راه خدا نباشد پس از او بر حذر باش زيرا كه دوستيش پست و رفاقت او شوم خواهد بود.

247-  هر كه تو را بر يارى نفست مصاحبت و همراهى نكند پس همراهى و

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 66

248-  من لم يحتمل زلل الصّديق مات وحيدا 9079.

249-  من طلب صديق صدق وفيّا طلب ما لا يوجد 9085.

250-  من دنت همّته فلا تصحبه 9086.

251-  من لم تنفعك صداقته ضرّتك عداوته 9148.

252-  من لم ينصحك في صداقته فلا تعذّره 9151.

253-  من شرائط الإيمان حسن مصاحبة الإخوان 9282.

254-  من عدم العقل مصاحبة ذوي الجهل 9299.

255-  لا تتّخذنّ عدوّ صديقك صديقا فتعادي صديقك 10342.

256-  لا عيش لمن فارق أحبّته 10661. رفاقت او بر تو و بال است اگر بدانى.

248-  هر كه متحمل لغزشهاى دوست نگردد تنها بميرد (چون همه او را تنها گذارند).

249-  هر كه دوست راست با وفائى را طلب نمايد چيزى را طلب نمايد كه يافت نمى‏شود.

250-  هر كه همت او پست و دنى باشد با او مصاحبت مكن.

251-  هر كه صداقت و دوستى او بتو سودى نرساند دشمنيش به تو ضرر خواهد رسانيد.

252-  هر كه در دوستيش با تو ناصاف باشد عذر او را نپذير.

253-  از شرائط و كمال ايمان نيكوئى مصاحبت با برادران است.

254-  از نبود عقل رفاقت و مصاحبت صاحبان جهل و نادانى است.

255-  هرگز دشمن دوستت را دوست مگير پس با دوست خود دشمنى نمائى.

256-  نيست زندگانى براى كسى كه از دوستان خود جدا شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 67

257-  لا خير في صديق ضنين (ظنين) 10711.

258-  لا يكون الصّديق صديقا حتّى يحفظ أخاه في غيبته و نكبته و وفاته 10821.

259-  لا تقطع صديقا و إن كفر 10196.

260-  لا تثق بالصّديق قبل الخبرة 10257.

261-  لا تعدّنّ صديقا من لا يواسي بماله 10276.

262-  لا تأمن صديقك حتّى تختبره و كن من عدوّك على أشدّ الحذر 10301.

263-  من أحسن مصاحبة الإخوان استدام منهم الوصلة 8714.

264-  من بصّرك عيبك و حفظك في غيبك فهو الصّديق 257-  خيرى در دوست متّهم يا بخيل نيست.

258-  دوست دوست نخواهد بود، تا آنكه برادر خود را در غياب و در رنج و سختى، و وفات او نگهدارى كند.

259-  از هيچ دوستى مبر هر چند كه كفران (حق دوستى) كند.

260-  بر دوست پيش از آزمايش اعتماد مكن (زيرا ممكن است منافق باشد).

261-  هرگز دوست مشمار كسى را كه به مال خود مواسات نمى‏كند (و ديگران را در مالش سهيم نمى‏پندارد).

262-  دوست خود را امين مدان تا آنكه او را آزمايش كنى و از دشمنت سخت بر حذر باش (يعنى در باره او شديدا احتياط كن).

263-  هر كه مصاحبت و رفاقت برادران را نيكو نمايد، پيوند با آنها را پاينده دارد.

264-  هر كه تو را به عيبت بينا گرداند، و در غيابت حفظ كند، پس او دوست‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 68

فاحفظه 8746.

265-  من لا صديق له لا ذخر له 8760.

266-  من دعاك إلى الدّار الباقية و أعانك على العمل لها فهو الصّديق الشّفيق 8775.

267-  من سوء الاختيار صحبة الأشرار 9308.

268-  ما تأكّدت الحرمة بمثل المصاحبة و المجاورة 9528.

الأدب

1-  الأدب أحد الحسبين 1621.

2-  الأدب في الإنسان كشجرة أصلها العقل 2004.

3-  أشرف حسب حسن الأدب 2949. است او را نگه دار.

265-  هر كه براى او دوستى نيست، ذخيره (و نيروئى) براى او نخواهد بود.

266-  هر كه تو را بسوى سراى هميشگى (آخرت) بخواند و تو را بر عمل براى آن يارى كند، او دوست مهربان (يا دوستى كه بر تو ترسد كه در هلاكت افتى) خواهد بود.

267-  از بدى اختيار (و بدگزيدگى) است مصاحبت با بدان.

268-  هيچ رعايت حرمت و احترامى مانند رفاقت، و هم جوارى نيست (و لذا در روايات سفارش بسيار نسبت به هر دو شده است).

ادب 1-  ادب يكى از دو حسب است.

2-  ادب در آدمى مانند درختى است كه بيخ آن خرد است.

3-  بلندترين حسب نيكوئى ادب است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 69

4-  أفضل الأدب حفظ المروءة 2987.

5-  أفضل الأدب ما بدأت به نفسك 3115.

6-  أفضل الأدب أن يقف الإنسان عند حدّه و لا يتعدّى قدره 3241.

7-  أحسن الآداب ما كفّك عن المحارم 3298.

8-  أكرم حسب حسن الأدب 3319.

9-  إنّ بذوي العقول من الحاجة إلى الأدب، كما يظمأ الزّرع إلى المطر 3475.

10-  إنّ النّاس إلى صالح الأدب أحوج منهم إلى الفضّة و الذّهب 3590.

11-  الأدب أفضل حسب 286.

12-  الآداب حلل مجدّدة 534. 4-  افزونترين ادب نگهدارى لوازم مردى (يا آدميت) است.

5-  افزونترين ادب آنست كه به وسيله آن نفس خود را جلو بيندازى.

6-  افزونترين ادب آنست كه انسان در مرز خود ايستاده، و از قدر خود تجاوز ننمايد، (و به عبارت ديگر پا از گليم خود درازتر نكند).

7-  بهترين ادب‏ها آنست كه تو را از حرامها باز دارد.

8-  گرامى‏ترين حسب نيكوئى ادب است.

9-  براستى كه نيازمندى خردمندان به ادب (و آموختن آن)، چنانست كه زراعت به باران نياز دارد و نسبت به آن تشنه مى‏شود.

10-  براستى كه مردم به ادب نيكو نيازشان بيشتر است تا به نقره و طلا.

11-  ادب افزونترين سرمايه شرف و افتخار است.

12-  ادب‏ها يا رسومات جامه‏هائى است نو و تازه، (هر اندازه از آن كه موافق شرع باشد پذيرفتن آن بى‏اشكال است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 70

13-  الأدب أحسن سجيّة 967.

14-  الأدب صورة العقل 996.

15-  الأدب كمال الرّجل 998.

16-  إنّك مقوّم بأدبك، فزيّنه بالحلم 3813.

17-  إنّكم إلى اكتساب الأدب أحوج منكم إلى اكتساب الفضّة و الذّهب 3835.

18-  بالأدب تشحذ الفطن 4333.

19-  بئس النّسب سوء الأدب 4411.

20-  ثمرة الأدب حسن الخلق 4603.

21-  حسن الأدب يستر قبح النّسب 4813. 13-  ادب نيكوترين خصلت است.

14-  ادب صورت عقل است، (يعنى اگر كسى مى‏خواهد خردمندى طرف را بداند بادب او بنگرد، به بيند تا چه اندازه انسانيت داشته و حسن سلوك دارد).

15-  ادب كمال مرد است.

16-  براستى كه تو به ادب خويش قيمت گذارى مى‏شوى، پس آن را به سبب بردبارى زينت ده، (يعنى بهاء و ارزش هر كسى به اندازه ادب اوست هر اندازه ادب بيشتر باشد قيمت بيشتر خواهد بود، خصوصا اگر با حلم توأم گردد).

17-  براستى كه شما به كسب كردن ادب محتاج‏تريد تا تحصيل نقره و طلا.

18-  بواسطه ادب زيركى‏ها تيز و تند مى‏شود (چنانكه چاقو توسط سنگساو و فسان تيز مى‏گردد).

19-  بد نسبى است بدى ادب، (كه فردى معروف به بى‏ادبى شود).

20-  ثمر و ميوه ادب حسن خلق است.

21-  نيكوئى ادب زشتى نسب را مى‏پوشاند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 71

22-  حسن الأدب خير موازر و أفضل قرين 4815.

23-  حسن الأدب أفضل نسب و أشرف سبب 4853.

24-  حسب الأدب أشرف من حسب النّسب 4893.

25-  خير ما ورّث الآباء الأبناء الأدب 5036.

26-  سبب تزكية الأخلاق حسن الأدب 5520.

27-  طالب الأدب أحزم من طالب الذّهب 6006.

28-  طلب الأدب جمال الحسب 6007.

29-  عليك بالأدب فإنّه زين الحسب 6096.

30-  قليل الأدب خير من كثير النّسب 6734. 22-  نيكوئى ادب بهترين يار و افزونترين همراه است.

23-  نيكوئى ادب افزونترين نسب، و بلندترين وسيله است، براى رسيدن به هدف.

24-  حسب ادب و شرافت و بلندى مرتبه آن از حسب و بلندى مرتبه نسب بالاتر است.

25-  بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان خود به ارث مى‏گذارند ادب خواهد بود.

26-  سبب پاكيزگى اخلاق حسن ادب است.

27-  طلب كننده ادب (سنگين بودن و يا علم و ذاتش و يا كياست و زيركى و يا آدابى كه در شرع و عرف براى هر كارى مقرر شده) دور انديش‏تر است از طلب كننده طلا.

28-  طلب كردن ادب زيبائى حسب است (كمال و شرفى كه انسان تحصيل كرده).

29-  بر تو باد به مراعات ادب زيرا كه آن زينت حسب است.

30-  اندك ادب بهتر از بسيارى نسب (بزرگى اصل و نژاد) است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 72

31-  كلّ شي‏ء يحتاج إلى العقل، و العقل يحتاج إلى الأدب 6911.

32-  كلّ الحسب متناه إلّا العقل و الأدب 6912.

33-  كفاك مؤدّبا لنفسك تجنّب ما كرهته من غيرك 7077.

34-  لن ينجع الأدب حتّى يقارنه العقل 7412.

35-  من قلّ أدبه كثرت مساويه 8089.

36-  من وضعه دناءة أدبه لم يرفعه شرف حسبه 8142.

37-  من ساء أدبه شان حسبه 8157.

38-  من قعد به حسبه نهض به أدبه 8167.

39-  من أخّره عدم أدبه لم يقدّمه كثافة حسبه 8168. 31-  هر چيزى (در انسان) نيازمند به عقل است و عقل نياز به ادب دارد.

32-  هر شرافت و فضيلتى نهايتى دارد جز عقل و ادب.

33-  براى ادب نفس خود كفايت مى‏نمايد دورى كردن از آنچه از غير خود دوست نداشته باشى.

34-  ادب نفع نمى‏دهد تا عقل آن را همراه گردد.

35-  هر كه ادبش كم باشد بديهايش بسيار باشد.

36-  هر كه او را پستى ادبش پست نمايد (و پائين آورد) شرف و بلندى حسبش او را بر نخواهد كشيد.

37-  هر كه ادبش بد باشد حسب خود را (و آنچه به سبب آن صاحب فضيلت شود) زشت گردانيده است.

38-  هر كه او را حسبش بنشاند (و فاقد فضيلتى كه او را بالا برد باشد) ادبش او را بلند كند (يعنى بالاتر از حسب خواهد بود).

39-  هر كه عقب اندازد او را نداشتن ادب بزرگى و سنگينى حسب او را جلو نخواهد انداخت (يعنى ادب ما فوق حسب است بايد آن را تحصيل كرد).

                         ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 73

40-  من كلف بالأدب قلّت مساويه 8271.

41-  من استهتر بالأدب فقد زان نفسه 8278.

42-  من زاد أدبه على عقله كان كالرّاعي بين غنم كثيرة 8886.

43-  من لم يكن أفضل خلاله أدبه كان أهون أحواله عطبه 8981.

44-  من لم يصلح على أدب اللّه لم يصلح على أدب نفسه 9001.

45-  نعم قرين العقل الأدب 9894.

46-  نعم النسّب حسن الأدب 9895.

47-  لا حسب كالأدب 10462.

48-  لا زينة كالآداب 10466.

49-  لا ميراث كالأدب 10480. 40-  هر كه نسبت به ادب حريص باشد بديهايش كم خواهد بود.

41-  هر كه نسبت به ادب حريص باشد نفس خود را زينت داده است.

42-  هر كه ادبش بر عقلش بچربد مانند شبانى خواهد بود كه ميان گوسفندان بسيارى باشد.

43-  هر كه افزونترين خصلتهاى او ادبش نباشد سهل‏ترين حالاتش هلاكت او خواهد بود (چون هلاكت از بى‏ادبى منشأ گيرد).

44-  هر كه بر ادب خدا شايسته نگردد (يعنى به وسيله طريقه و تربيت الهى اصلاح نشود) بر ادب نفس خويش اصلاح نخواهد گرديد.

45-  خوب قرين عقلى است ادب (اگر باشد زينت او گردد).

46-  خوب نسبى است نيكوئى ادب.

47-  هيچ حسبى مانند ادب نيست.

48-  هيچ زينتى مانند ادبها و روشهاى نيكو نيست.

49-  هيچ ميراثى مانند ادب نيست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 74

50-  لا حلل كالآداب 10491.

51-  لا شرف مع سوء أدب 10530.

52-  لا أدب لسيّئ النّطق 10596.

53-  لا حسب أرفع من الأدب 10616.

54-  لا عقل لمن لا أدب له 10769.

55-  لا يرأّس من خلا عن الأدب و صبا إلى اللّعب 10875.

56-  ثلاث ليس عليهنّ مستزاد: حسن الأدب و مجانبة الرّيب، و الكفّ عن المحارم 4659.

الأذى و كف الأذى

1-  الأذى يجلب القلى 581. 50-  هيچ زيورهائى مانند ادب‏ها نيست.

51-  شرفى نيست با بى‏ادبى (با يكديگر جمع نخواهد شد).

52-  نيست ادبى براى بد گفتار.

53-  نيست حسبى برتر از ادب.

54-  عقلى نيست براى كسى كه براى او ادبى نيست.

55-  آقا و مهتر نمى‏شود كسى كه از ادب (دور و) خالى بوده و به بازى ميل كند.

56-  سه چيز است كه بر آنها طلب زيادتى نيست: نيكوئى ادب، و دورى گزيدن از تهمت، و باز ايستادن از حرام.

آزردن 1-  اذيت و آزار دشمنى را مى‏كشاند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 75

2-  من كفّ أذاه لم يعانده أحد 8001.

3-  منع أذاك يصلح لك قلوب عداك 9784.

الأكل

1-  قلّة الأكل من العفاف، و كثرته من الإسراف 6747.

2-  قلّة الأكل يمنع كثيرا من أعلال الجسم 6768.

3-  كم من أكلة منعت أكلات 6933.

4-  كثرة الأكل من الشّره، و الشّره شرّ العيوب 7110.

5-  كثرة الأكل و النّوم تفسدان النّفس و تجلبان المضرّة 7120.

6-  كثرة الأكل تذفّر (تدفر) 7121. 2-  هر كه اذيت خود را باز دارد با او كسى دشمنى نكند.

3-  جلوگيرى از آزار خودت (كه ديگران را اذيت نكنى) دلهاى دشمنانت را به نفع تو اصلاح خواهد نمود.

خوردن 1-  كم خوردن از باز ايستادن از حرامهاست، و بسيار خوردن از اسراف است (البته خوردن بسيار كه داراى ضرر و زيان باشد حرام و اگر موجب كسالت و تنبلى شود مكروه كه مرتبه ضعيف از عفاف است و همچنين است اسراف).

2-  كم خوردن منع مى‏كند بسيارى از بيمارى و رنجهاى بدن را.

3-  بسا لقمه‏اى يا يك خوراك كه لقمه‏ها يا خوردنها را منع نمايد (يعنى در اثر بدى يا زياده روى و عدم احتياط براى هميشه سلامت را از دست مى‏دهد).

4-  زياد خوردن از غلبه حرص، و غلبه حرص بدترين عيبهاست.

5-  خورد و خواب زياد نفس را فاسد نموده و زيان را جلب مى‏نمايد.

6-  پر خورى بوى بد زير بغل را برمى‏انگيزاند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص 76

7-  كن كالنّحلة إذا أكلت أكلت طيّبا، و إذا وضعت وضعت طيّبا، و إذا وقعت على عود لم تكسّره 7186.

8-  من قلّ أكله صفى فكره 8462.

9-  من اقتصر في أكله كثرت صحّته، و صلحت فكرته 8803.

10-  من كانت همّته ما يدخل بطنه كانت قيمته ما يخرج منه 8830.

11-  من كثر أكله قلّت صحّته، و ثقلت على نفسه مؤنته 8903.

اللّه و صفاته

1-  خرق علم اللّه سبحانه باطن غيب السّترات، و أحاط بغموض عقائد السّريرات 5053 7-  مانند زنبور عسل باش كه چون مى‏خورد پاكيزه مى‏خورد (از شكوفه‏هاى گل و گياه تو هم از چيزهاى حلال و پاكيزه بخور) و هنگامى كه مى‏نهد پاكيزه مى‏نهد (عسل از خود باقى مى‏گذارد تو هم اعمال خير به جاى خود بگذار) و زمانى كه بر شاخ درختى بنشيند آن را نمى‏شكند (تو هم بر ديگران گران مباش خاطر كسى را مشكن).