16- دور انديش
بيدار بوده، بىخبر و غافل در پينگى و آغاز خواب خواهد بود.
17- دور انديش
كسى است كه آزار خود را باز دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 258
18- الحازم من
اطّرح المؤن، و الكلف 1392.
19- الحازم من
ترك الدّنيا للآخرة 1487.
20- الحازم من
تجنّب التّبذير، و عاف السّرف 1506.
21- إنّما
الحازم من كان بنفسه كلّ شغله، و لدينه كلّ همّه، و لآخرته كلّ جدّه 3897.
22- ربّ صغير
أحزم من كبير 5348.
23- سلاح
الحازم الاستظهار 5563. 18- دور انديش كسى است كه مؤنه و كلفتها را بيندازد.
(يعنى زندگانى و معاشرتها را سهل و آسان گيرد و خود را به زحمت نيندازد).
19- دور انديش
كسى است كه دنيا را براى آخرت ترك نمايد. (يعنى آنچه از دنيا باعث فراموشى آخرت
مىگردد آنها را واگذارد، و گرنه دنيائى كه به وسيله آن آخرت تحصيل مىگردد عين
آخرت خواهد بود، بايد انسان بدنبال آن رود و ترك آن صحيح نيست).
20- دور انديش
كسى است كه از ولخرجى و بيهوده خرج كردن دورى كند، و از زياده روى كراهت داشته
باشد.
21- جز اين
نيست دور انديش كسى است كه تمام اشتغال او در باره نفسش، و تمام اندوه و يا همتش
براى دين خويش، و همه كوشش و اجتهادش براى آخرت خود باشد.
22- بسا كوچكى
كه دور انديشتر از بزرگى است، چون عقل او بيشتر مىباشد، چنانكه سعدى گويد:
گه بود
كز حكيم روشن رأى
بر نيايد درست تدبيرى
گاه
باشد كه كودكى نادان
بغلط بر
هدف زند تيرى
23- اسلحه دور
انديش احتياط و پشت قوى كردن است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 259
24- للحازم في
كلّ فعل فضل 7335.
25- للحازم من
عقله عن كلّ دنيّة زاجر 7350.
26- لا يدهش
عند البلاء الحازم 10696.
27- لا يكون
حازما من لا يجود بما في يده، و لا يؤخّر (و لا يدّخر) عمل يومه إلى غده 10851.
28- لا يستغني
الحازم أبدا عن رأي سديد راجح 10878.
الحزن على ما فات
1- لا تأس على
ما فات 10153. 24- براى دور انديشى در هر كارى فضلى است (زيرا كارى را بدون فكر
انجام نخواهد داد حساب شده به عملى دست زند نه بيهوده و عبث).
25- براى دور
انديش از جانب عقلش از هر صفت پست منع كنندهايست.
26- دور انديش
در نزد بلاء مدهوش نمىشود (و عقل را از دست نداده در عاقبت آن انديشه مىنمايد).
27- دور انديش
نيست كسى كه به آنچه در دست اوست بخشش نكرده و عمل روز خود را به فرداى آن پس
نيندازد (و در آن شتاب نكند كه سبب زيان گردد). و يا عمل امروزش را براى فردايش
(قيامت) ذخيره ننمايد.
28- دور انديش
هرگز از رأى درستى كه راجح است (كه در سنجش بچربد) بىنياز نخواهد بود.
اندوه بر آنچه فوت شده 1- اندوهگين مشو بر آنچه فوت شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 260
الحساب
1- الحساب قبل
العقاب، الثّواب بعد الحساب 380.
الحسب
1- لا جمال
كالحسب 10481.
الحسد
1- الحسد أحد
العذابين 1635.
2- الحسد الأم
الرّذيلتين 1650.
3- الحسد داء
عياء، لا يزول إلّا بهلك الحاسد، أو موت المحسود 1889.
4- الحسد يأكل
الحسنات كما تأكل النّار الحطب 1891. حساب 1- حساب پيش از عقاب، و ثواب و پاداش
بعد از حساب خواهد بود.
شرافتمندى 1- هيچ زيبائى مانند حسب نيست (كه آدمى به وسيله
كسب فضائل به مرتبه بلند رسد).
رشك 1- حسد يكى از دو عذاب است.
2- حسد
پستترين دو صفت پست است.
3- رشك مرضى
است خوب نشدنى برطرف نگردد مگر به هلاكت حسد برنده، يا مردن آنكه بر او رشك برده
شده است.
4- حسد حسنات
را مىخورد، چنانكه آتش هيزم را مىخورد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 261
5- الحسد عيب
فاضح، و شحّ (شجىّ) فادح، لا يشفي صاحبه إلّا بلوغ آماله فيمن يحسده 2205.
6- احذروا
الحسد، فإنّه يزري بالنّفس 2585.
7- إيّاك و
الحسد، فإنّه شرّ شيمة، و أقبح سجيّة، و خليقة إبليس 3653.
8- الحسد يضني
29.
9- الحسد شرّ
الأمراض 332.
10- الحسد حبس
الرّوح 372.
11- الحسد رأس
العيوب 558.
12- الحسد
ينكّد العيش 809.
13- الحسد ينضي
(يضني) الجسد 943. 5- رشك عيبى است رسوا، و بخيلى يا غصه است سنگين، صاحب خود را
شفا ندهد مگر رسيدن به آرزوهاى خود در حق كسى كه بر او حسد مىبرد.
6- از حسد دورى
نمائيد، زيرا كه آن نفس را عيبناك مىسازد.
7- بر تو باد
به دورى از حسد زيرا كه آن بدترين خصلت، و زشتترين خو، و خوى شيطان است.
8- حسد رنجور
مىسازد (زيرا كه رشكبر نمىتواند نعمت ديگران را ببيند لذا پيوسته رنجور است).
9- حسد بدترين
مرضهاست.
10- حسد منع
كردن جان است.
11- رشك و حسد
رأس عيبهاست.
12- رشك
زندگانى را دشوار مىگرداند.
13- رشك تن را
لاغر مىسازد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 262
14- الحسد يذيب
الجسد 981.
15- الحسد ينشئ
الكمد 1038.
16- الحسد
مقنصة (منقصة) إبليس الكبرى 1133.
17- الحسد مرض
لا يؤسى 1378.
18- الحسد دأب
السّفل، و أعداء الدّول 1472.
19- إذا أمطر
التّحاسد نبت التّفاسد 4131.
20- ثمرة الحسد
شقاء الدّنيا و الآخرة 4632.
21- دع الحسد،
و الكذب، و الحقد، فإنّهن ثلاثة تشين الدّين، و تهلك الرّجل 5137.
22- رأس
الرّذائل الحسد 5242. 14- رشك جسد را آب مىكند (چون حسود پيوسته در غم و اندوه
بسر مىبرد).
15- رشك تغيير
رنگ و يا بيمارى دل و يا اندوه ببار آورد.
16- رشك صفت
بزرگ نقص و يا دام بزرگ شيطان است.
17- حسد مرض
است كه مداوا نخواهد شد و قطع شدنى نيست.
18- حسد شيوه و
دأب انسان پست و فرو مايه، و دشمنان دولتها و دارائى هاست.
19- هرگاه
(باران) حسد بر يكديگر ببارد، تباه شدن و فساد حال هر يك برويد (حضرت حسد را چون
باران فرض كرده و حاصل آن را فساد و تباهى).
20- ميوه حسد
بدبختى دنيا و آخرت است.
21- حسد، و
دروغ، و كينه را واگذار، زيرا آنها سه خصلتند كه دين را عيبناك كرده، و مرد را
هلاك مىسازند.
22- رأس صفات
رذل حسد است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 263
23- سبب الكمد
الحسد 5521.
24- سلاح
اللّؤم الحسد 5554.
25- شرّ ما صحب
المرء الحسد 5678.
26- طهّروا
قلوبكم من الحسد، فإنّه مكمد مضني 6016.
27- كما أنّ
الصّدأ يأكل الحديد حتّى يفنيه، كذلك الحسد يكمد الجسد حتّى يفنيه 7216.
28- ليس الحسد
من خلق الأتقياء 7454.
29- من صغر
الهمّة حسد الصّديق على النّعمة 9256.
30- ويح الحسد
ما أعدله، بدأ بصاحبه فقتله 10095. 23- سبب تغيير رنگ و بيمارى دل حسد خواهد بود.
24- سلاح دنائت
و پستى حسد است.
25- بدترين
چيزى كه با آدمى همراه گردد حسد خواهد بود.
26- دلهايتان
را از حسد پاك سازيد زيرا كه آن مكمد (بيمار كننده دل يا سخت اندوهناك سازنده و يا
تغيير دهنده رنگ و زائل كننده صفاى آنست) و بيمار كنندهاى است كه علاج ندارد.
27- چنانكه زنگ
آهن را مىخورد تا آن را نابود سازد همچنين رشك بدن را متغير سازد (و مىبرد صفاى
آن را) تا آن را فانى گرداند.
28- حسد از
اخلاق افراد با تقوا نيست.
29- از كوچكى
(و كوتاهى) همت است رشك بردن دوست بر نعمت (دوست خود).
30- واى بر حسد
چه چيز آن را عادل ساخته كه (در زيان رساندن) به صاحب خود ابتداء نموده پس او را
مىكشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 264
31- لا تحاسدوا
فإنّ الحسد يأكل الإيمان، كما تأكل النّار الحطب، و لا تباغضوا فإنّها الحالقة
10376.
32- لا داء
كالحسد 10478.
الحسود
1- الحسود، و
الحقود لا تدوم لهما مسرّة 1586.
2- الحسود أبدا
عليل، و البخيل أبدا ذليل 1764.
3- الحسود دائم
السّقم و إن كان صحيح الجسم 1963.
4- الحسود أبدا
عليل 782.
5- الحسود لا
يبرء 884.
6- الحسود لا
يسود 1017.
7- الحسود
غضبان على القدر 1270. 31- بر يكديگر حسد مبريد، زيرا كه حسد ايمان را مىخورد،
چنانكه آتش هيزم را مىخورد، و با يكديگر دشمنى مكنيد زيرا كه آن شوم و برنده است.
32- هيچ دردى
مانند حسد نيست. (زيرا به تن و روان زيان رساند).
رشكبر 1- رشكبر و كينهتوز بر ايشان شادمانى دائم نيست.
2- رشكبر
پيوسته بيمار، و بخيل هميشه خوار است.
3- رشكبر
پيوسته بيمار است گر چه تندرست باشد.
4- رشكبر هميشه
رنجور و بيمار است.
5- رشكبر صحّت
نمىيابد (يعنى از بيمارى غم و اندوه مگر آنكه رياضت كشد و آن را از خود بر طرف
سازد).
6- حسود آقا
نخواهد گرديد و مهترى نيابد.
7- رشكبر بر
تقدير (خداى بزرگ) خشمناك است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 265
8- الحسود كثير
الحسرات، متضاعف السّيّئات 1520.
9- عند تظاهر
النّعم يكثر الحسّاد 6213.
10- عجبت لغفلة
الحسّاد عن سلامة الأجساد 6262.
11- ليس لحسود
خلّة 7484.
12- من كثر
حسده، طال كمده 8427.
13- ما أقلّ
راحة الحسود 9479.
14- لا تكونوا
لفضل اللّه عليكم حسّادا 10233. 8- حسود حسرتها و ندامتهايش بسيار و گناهان او دو
چندان خواهد بود.
(ممكن است دو
چندان بودن گناه يا از جهت زشتى اصل حسد باشد، و يا آنكه چون رشكبر داراى صفت بدى
است يك گناهش از جهت رشك است، و گناه ديگرش از ناحيه ارتكاب تبعات حسد باشد).
9- در هنگام
ظاهر شدن نعمتها (كه از پى يكديگر در آيند) حسودان بسيار مىشودند.
10- عجب دارم
از بىخبرى و غفلت حسودان از سلامتى بدنها (چون كه حسد بدن را بيمار مىسازد).
11- براى حسود
دوستى نيست (زيرا با صفت حسدش دوستى را از ميان بر مىدارد).
12- هر كه حسدش
بسيار باشد، اندوه سخت او و يا بيمارى جسم و روح او طولانى خواهد بود.
13- چه اندازه
كم است راحتى و آسايش حسود (زيرا هميشه از نعمتهاى ديگران رنج مىبرد) و يا چه كم
كرده راحتى حسود را 14- (تتمه كلامى است از خطبه قاصعه 234 نهج البلاغه) مباشيد
براى فضل خدا بر خود حسد برندگان.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 266
15- لا راحة
لحسود 10435.
16- لا يوجد
الحسود مسرورا 10562.
17- لا يكون
المؤمن حسودا 10565.
18- لا عيش
أنكد من عيش الحسود و الحقود 10747.
19- لا يرضى
الحسود عمّن يحسده إلّا بالموت، أو بزوال النّعمة 10812.
20- يشفيك من
حاسدك أنّه يغتاظ عند سرورك 11030.
21- الحسود لا
خلّة له 886.
22- الحسود لا
شفاء له 1005.
23- الحاسد يرى
أنّ زوال النّعمة عمّن يحسده نعمة عليه 1832. 15- آسايشى براى حسود نيست.
16- حسود
شادمان يافت نمىشود (بلكه پيوسته اندوهگين است).
17- مؤمن حسود
نمىباشد.
18- زندگانى
تيرهتر و سختتر از زندگانى حسود و كينهور نيست.
19- حسود از
كسى كه بر او حسد مىبرد خوشنود نخواهد گرديد مگر به مرگ طرف يا به زوال نعمت (از
او).
20- تو را (در
ناراحتى و كدورتى كه از حسد برنده دارى) از حسد برندهات شفا خواهد داد اين كه او
در وقت خوشحال و شادمانيت خشمناك خواهد شد.
21- رشكبر براى
او دوستى نيست (چون نمىتواند نعمت را در او ببيند).
22- رشكبر براى
او شفائى نيست.
23- رشك برنده
چنين مىبيند كه زائل شدن نعمت از كسى كه بر او رشك مىبرد نعمتى است بر او.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 267
24- العجب
لغفلة الحسّاد عن سلامة الأجساد 1803.
25- الحاسد
يظهر ودّه في أقواله، و يخفي بغضه في أفعاله، فله اسم الصّديق، و صفة العدوّ 2105.
26- الحاسد
يفرح بالشّرور، و يغتمّ بالسّرور 1474.
27- الحاسد لا يشفيه
إلّا زوال النّعمة 1478.
المحسود
1- كلّ ذي رتبة
سنيّة محسود 6862.
الحسام و الجواد
1- قد يكبو
الجواد 6411. 24- جاى شگفت است از غافل بودن حسودان از سلامتى بدنها.
25- رشكبر
دوستى خود را در گفتارهاى خود آشكار ساخته، و دشمنيش را در كردارهاى خويش پنهان
مىدارد، پس براى اوست نام دوست، و صفت دشمن.
26- حسد برنده
ببديهاى (ديگران) خوشحال بوده، و بمسرّت و شادى (آنان) غمناك گردد.
27- رشكبر او
را شفا نخواهد داد مگر زوال نعمت از ديگرى (پس بايد خود را مداوا كند يعنى حسد را
ترك كند و گرنه دائم عليل و بيمار خواهد بود چون نعمتها هميشگى است).
رشك برده شده 1- هر صاحب رتبه بلندى حسد برده شده است.
تيز هوش 1- گاهى اسب نيكو (و انسان تيز هوش و تند رو) برو
مىافتد و عقب مىماند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 268
2- قد ينبو
الحسام 6650.
الحسنات
1- اكتساب
الحسنات من أفضل المكاسب 1572.
2- لكلّ حسنة
ثواب 7268.
3- في كلّ حسنة
مثوبة 6463.
4- كلّ حسنة لا
يراد بها وجه اللّه تعالى فعليها قبح الرّياء و ثمرتها قبح الجزاء 6919.
الإحسان و الصنيعة
1- الأخذ على
العدوّ بالفضل أحد الظّفرين 1676.
2- إتباع
الإحسان بالإحسان من كمال الجود 2020. 2- گاهى شمشير كند مىگردد (ضرب المثلى است
براى عالم و يا عاقل و يا تيز هوشى كه گاهى به غلط مىرود).
نيكىها 1- تحصيل نيكوئىها، از برترين كسبهاست.
2- براى هر كار
نيكى پاداش نيكى است.
3- در هر حسنه
و كار خوبى ثواب و پاداشى است.
4- هر حسنهاى
كه به آن راه خداى تعالى اراده نشود پس بر آنست زشتى رياء و ميوه آنست زشتى پاداش.
احسان 1- بر دشمن احسان نمودن (و جلو او را با احسان گرفتن)
يكى از دو پيروزى است (زيرا با اين عمل دشمن تسخير مىشود).
2- احسان نمودن
بعد از احسان از تمامى بخشش است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 269
3- الإحسان
غريزة الأخيار، و الإساءة غريزة الأشرار 2029.
4- الكرامة
تفسد من اللّئيم بقدر ما تصلّح من الكريم 2080.
5- الصّنيعة
إذا لم تربّ أخلقت، كالثّوب البالي و الأبنية المتداعية 2189.
6- أحسن تسترقّ
2227.
7- أفضل تقدّم
2230.
8- أحسن تشكر
2235.
9- انس رفدك،
اذكر وعدك 2249.
10- أعط تستطع
(تصطنع) 2251. 3- نيكى كردن خصلت نيكوكاران و بدى خوى مردمان بد است.
4- بخشندگى و
احسان اندازه كه از كريم صالح مىباشد، بهمان مقدار از پست مرتبه فاسد مىگردد، و
يا گفته شود فاسد مىكند از لئيم بقدر آنچه از كريم صالح مىگرداند.
5- هر گاه
احسان تربيت نشود كهنه گردد مانند لباس كهنه و بناهاى درهم شكسته شده (مرحوم
خوانسارى گويد يعنى در عقب احسان احسان ديگرى نكنند و آن را تازه ننمايند كهنه
شود).
6- احسان نما
تا بنده بسازى.
7- احسان كن تا
مقدّم شوى.
8- احسان نما
تا مورد شكر واقع شوى.
9- عطا و بخشش
خود را فراموش كن وعده خويش را ياد آور.
10- بخشش نما
توانا گردى، يا بخشش كن تا ملكه تو گردد، يا آنكه خداوند تو را براى قرب و منزلت
فرا گيرد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 270
11- اسمح تسد
2255.
12- انعم تحمد
2257.
13- ابذل
معروفك، و كفّ أذاك 2266.
14- أحسن يحسن
إليك 2270.
15- أحسن إلى
المسيء تملكه 2273.
16- أفضل على
النّاس يعظم قدرك 2280.
17- أحسن إلى
من شئت و كن (تكن) أميره 2311.
18- أنعم تشكر،
و ارهب تحذر، و لا تمازح فتحقر 2348.
19- اغتنم
صنايع الإحسان، و ارع ذمم الإخوان 2355.
20- ابدأ بالعطيّة
من لم يسئلك، و ابذل معروفك لمن طلبه، و إيّاك أن تردّ السّائل 2379. 11- بخشش كن
تا آقا شوى.
12- احسان نما
تا ستايش كرده شوى.
13- احسان خود
را مبذول دار، و آزار خويشتن را نگهدارى كن.
14- نيكوئى نما
تا به تو احسان شود.
15- به گنهكار
احسان كن تا او را مالك شوى.
16- بر مردم
احسان نما تا قدر و مرتبه تو بزرگ شود.
17- به هر كه
خواهى احسان نما، فرمانفرماى او شو.
18- به مردم
انعام و احسان نما تا تو را سپاس كنند، و از خدا بترس تا مردم از تو بترسند، و
شوخى و مزاح مكن پس كوچك و حقير به حساب آئى.
19- غنيمت شمار
احسانهاى انجام شده را، و عهدههاى برادران را مراعات كن.
20- به بخشش
كسى كه از تو سؤال نكرده ابتداء كن، و احسان خود را براى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 271
21- ابذل مالك
في الحقوق، و واس به الصّديق، فإنّ السّخاء بالحرّ أخلق 2384.
22- أحسن إلى
من تملك رقّه، يحسن إليك من تملّك رقّك 2454.
23- أفضل
الإيمان الإحسان 2870.
24- أحسن
الصّنايع ما وافق الشّرايع 2946.
25- أفضل البرّ
ما أصيب به الأبرار 2954.
26- أفضل البرّ
ما أصيب به أهله 2957.
27- أفضل من
الصّنيعة مزيّة الصّنيعة 2975.
28- أوفر البرّ
صلة الرّحم 2984. كسى كه آن را طلب نموده بذل نما، و دورى كن از اين كه سائلى را
رد كنى.
21- مال خود را
در حقها (مانند زكات و خمس و انفاق بر اهل و عيال و غير آن) بذل نما، و مواسات كن
در آن با دوست، زيرا بخشش به آزاده سزاوارتر است.
22- به سوى كسى
كه بندگى او را مالك مىشوى احسان نما، تا اين كه احسان كند به تو كسى كه بندگى تو
را مالك شده. (يعنى مالك الملوك).
23- افزونترين
ايمان، احسان است.
24- بهترين
احسانها آنست كه موافق شريعتها باشد. (يعنى نه اسراف كند و نه خود را محتاج
گذارد، و نه از راه حرام بدست آورده و در راه حرام مصرف نمايد بلكه عمل خود را با
دين وفق دهد كه آن بهترين احسان است).
25- افزونترين
نيكوئى و احسان آنست كه نيكوكاران به آن رسند.
26- افزونترين
نيكوئى آنست كه به اهل آن رسيده شود.
27- افزونتر
از احسان مزيّت و شرفى است كه از احسان عائد بشر مىگردد.
28- و افرترين
نيكوئى پيوند با خويش است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 272
29- أجمل أفعال
ذوي القدرة الإنعام 3002.
30- أفضل
الكنوز حرّ يدّخر 3012.
31- أحسن
الإحسان مواساة الإخوان 3023.
32- أفضل
العطاء ترك المنّ 3028.
33- أشرف
الصّنايع اصطناع الكرام 3045.
34- أولى
النّاس بالنّوال أغناهم عن السّؤال 3062.
35- أفضل
النّوال ما وصل قبل السّؤال 3063.
36- أحلى
النّوال بذل بغير سؤال 3142.
37- أفضل
العطيّة ما كان قبل مذلّة السّؤال 3143. 29- زيباترين كردارهاى صاحبان قدرت نعمت
بخشيدن است.
30- افزونترين
گنجها آزاد مردى است كه ذخيره شود (به اين معنى كه به او احسان گردد تا براى روز
تنگى مدد كار انسان باشد).
31- بهترين
احسان برابر دانستن برادران است.
32- افزونترين
بخشش منّت نگذاشتن است.
33- برترين
احسانها احسان كريمان و افراد بلند مرتبه است، (چون با روى باز، و بدون منت خواهد
بود، و ممكن است مقصود احسان نسبت به كريمان باشد كه اگر كريم نيازمند شود بهترين
احسان رفع نيازمنديهاى اوست، چون عفيف است به كسى رو نمىزند).
34- سزاوارترين
مردم به بخشش (كه نسبت به او بذل احسان شود) بى نيازترين آنهاست از سؤال.
35- افزونترين
بخشش آنست كه پيش از خواستن و اصل شود.
36- شيرينترين
عطا بخششى است كه بدون سؤال باشد.
37- افزونترين
بخشش آنست كه پيش از خوارى سؤال باشد، (زيرا در
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 273
38- أفضل
النّاس سالفة عندك، من أسلفك حسن التّأميل لك 3173.
39- أولى
النّاس بالاصطناع، من إذا مطل صبر، و إذا منع عذر، و إذا أعطي شكر 3347.
40- أحقّ
النّاس بالإحسان من أحسن اللّه إليه، و بسط بالقدرة يديه 3369.
41- أولى
النّاس بالإنعام من كثرت نعم اللّه عليه 3370.
42- إنّ أسرع
الخير ثوابا البرّ 3383.
43- إنّ إعطاء
هذا المال قنية، و إنّ إمساكه فتنة 3391. طلب يك نوع ذلّت هست، پس نبايد گذاشت كه
يك فرد مسلمان تن به ذلت دهد قبل از طلب بايد حاجت او را روا كرد).
38- افزونترين
مردم در نزد تو از نظر تقدّم (و جلو انداختن در احسان و كار گشائى) كسى است كه در
نيكوئى ميل و اميد نسبت به تو پيشى گرفته باشد.
39- سزاوارترين
مردم به احسان (كه نسبت به او انجام گيرد)، كسى است كه هر گاه وعده به او تأخير
افتد صبر كند، و زمانى كه چيزى به او داده نشود معذور دارد و بگذرد، و چون به او
احسانى شود سپاس گذارد.
40- سزاوارترين
مردم به اين كه احسان كند، كسى است كه خداوند نسبت به او احسان نموده، و دستهاى او
را بتوانائى گشوده باشد. (يعنى او را توسعه در مال داده است، و يا داراى جاه و
اعتباريست كه به آسانى چاره سازى نمايد).
41- سزاوارترين
مردم به نعمت بخشيدن كسى است كه نعمتهاى خداوند بر او بسيار باشد.
42- براستى كه
شتابانترين نيكوئى از نظر ثواب و پاداش احسان است.
43- براستى كه
بخشيدن اين مال و ثروت دنيا ذخيره است، و نگهداشتن آن در معرض فتنه مىباشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 274
44- إنّ إنفاق
هذا المال في طاعة اللّه أعظم نعمة، و إنّ إنفاقه في معاصيه أعظم محنة 3393.
45- إنّ بذل
التّحيّة من محاسن الأخلاق 3404.
46- إنّ اللّه
سبحانه يحبّ كلّ سمح اليدين، حريز الدّين 3436.
47- إنّ قدر
السّؤال أكثر من قيمة النّوال، فلا تستكثروا ما أعطيتموه، فإنّه لن يوازي قدر
السّؤال 3496.
48- إنّ اليسير
من اللّه سبحانه لأكرم من الكثير من خلقه 3497.
49- إنّ مكرمة
صنعتها إلى أحد من النّاس، إنّما أكرمت بها نفسك، و زيّنت بها عرضك، فلا تطلب من
غيرك شكر ما صنعت إلى نفسك 3542.
50- إنّ إحسانك
إلى من كادك من الأضداد و الحسّاد لأغيظ عليهم من 44- براستى كه انفاق اين مال در
طاعت خدا بزرگترين نعمت، و انفاقش در نافرمانيهاى او بزرگترين محنت خواهد بود.
45- براستى كه
عطا و بخشش يا سلام از نيكوئيهاى خصلتهاست.
46- براستى كه
خداى سبحان هر دستهاى دهنده محكم دين را دوست دارد.
47- براستى كه
قدر سؤال و ارزش آبرو از قيمت عطا و بخشش بيشتر است، پس آنچه را كه به سائل
مىدهيد بسيار مشماريد، زيرا كه آن هرگز با قدر سؤال و خفّت و ذلّت آن برابرى
نمىكند.
48- براستى كه
اندك و كم از خداى سبحانه هر آينه از بسيار خلقش گرامىتر است.
49- براستى
احسانيكه به فردى از مردم مىنمائى جز اين نيست كه نفس خود را به آن گرامى داشتى،
و عرض و آبروى خود را بوسيله آن زينت دادهاى، پس از غير خود تشكر از آنچه نسبت به
نفست انجام دادهاى طلب منما.
50- براستى
احسان تو نسبت به كسى از دشمنان و رشكبرانت با تو مكر كنند
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 275
مواقع إسائتك منهم و هو داع إلى صلاحهم 3637.
51- إنّ كرامتك
لا تتّسع لجميع الخلق، فتوخّ بها أفاضل الخلق 3640.
52- ليس من
عادة الكرام تأخير الإنعام 7489.
53- المعروف
سيادة 32.
54- المعروف
حسب 80.
55- الإحسان
محبّة 109.
56- المعروف
قروض 133.
57- الإحسان
غنم 156. بر آنها خشم آورندهتر است بر آنها از مواقع بدى كردن تو به آنها، و چنين
كارى آنها را به صلاحشان خوانندهتر است. (يعنى چنين كارى سبب ترك دشمنى و حسد
خواهد گرديد).
51- براستى كه
اكرام تو گنجايش همه مردم را ندارد، پس با آن مزيّت دارترين خلق را طلب نما.
52- از عادت
مردم گرامى و بلند مرتبه نمىباشد پس انداختن احسان (بلكه انعام احسان آنان فوى
است).
53- احسان
سرورى است.
54- كار
پسنديده سرمايه شرف و افتخار است.
55- احسان سبب
دوستى خواهد بود.
56- احسان و
خدمت به مردم قرضهائى است كه به يكديگر مىدهند (بنا بر اين انسان بايد در فكر
تلافى آن بر آيد).
57- (به مردم)
نيكى كردن غنيمت و نفع است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 276
58- المعروف
فضل، الكرم نبل 195.
59- المعروف
كنز 220.
60- الإنسان
عبد الإحسان 263.
61- المعروف
زكاة النّعم 470.
62- المعروف
أفضل المغانم 521.
63- الإحسان
رأس الفضل 744.
64- الإحسان
يستعبد (يسترقّ) الإنسان 783.
65- المعروف
أشرف سيادة 857.
66- الإسائة
يمحاها الإحسان 866.
67- الفضل مع
الإحسان 892.
68- الإفضال
أفضل الكرم 972. 58- احسان سبب زيادتى و برترى، و كرم دليل نجابت و هوشيارى است.
59- نيكى به
مردم گنجى است (زيرا در وقت حاجت به كار آيد).
60- آدمى بنده
احسان است (از هر كه احسان بيند بندهاش گردد).
61- احسان به
مردم زكات نعمتهاست (چنانكه زكات مال فوائد بسيارى را نسبت به مال در بر دارد
همچنين احسان به مردم نسبت به نعمتها آن نتائج را دارد).
62- احسان به
مردم برترين غنيمتهاست.
63- احسان رأس
برترى است.
64- احسان آدمى
را برده و بنده مىكند.
65- احسان و يا
نيكوئى برترين بزرگى است.
66- بدى را
احسان محو و نابود خواهد كرد.
67- برترى و
فزونى مرتبه با احسان و نيكوئى به مردم است.
68- به مردم
احسان نمودن برترين بزرگى و كرم است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 277
69- المعروف
ذخيرة الأبد 980.
70- الإحسان
ذخر، و الكريم من حازه (جازه) 1135.
71- النّاس
أبناء ما يحسنون 1177.
72- اصطناع
العاقل (الكريم) أحسن فضيلة 1232.
73- اصطناع
اللّئيم أقبح رذيلة 1233.
74- الجزاء على
الإحسان بالإسائة كفران 1237.
75- المعروف
أنمى زرع و أفضل كنز 1329.
76- الإحسان
إلى المسيء أحسن الفضل 1344.
77- المعروف
يكدّره تكرار المنّ به 1397. 69- احسان بمردم ذخيره پاداش هميشگى است.
70- احسان كردن
ذخيره و كريم و بزرگوار كسى است كه آن را نگهدارى كند.
71- مردم پسران
آنچه از عمل و كار خوب انجام مىدهند مىباشند (گويا عمل، پدر و يا مادر انسان
خواهد گرديد، اگر عمل خوب باشد فرزند خوبى خواهد شد. و اگر بد باشد فرزند بدى است،
و يا مردم فرزندان احسانند، نظير روايت «الإنسان عبيد الإحسان»).
72- احسان كردن
خردمند يا كريم (كه مىداند بچه كسى احسان كند و چه نحو انجام دهد) نيكوترين فضيلت
است.
73- احسان كردن
بخيل يا بد كردار زشتترين پستى مرتبه و رذيله است.
74- پاداش دادن
احسان را ببدى كفران (نعمت يا به منزله كفر به خداى بزرگ) است.
75- احسان به مردم
نمو كنندهترين كشت و افزونترين گنج است.
76- احسان كردن
به گنهكار و عفو از او نيكوترين فضيلت است.
77- احسان
نمودن را منّت مكرّر ناصاف مىگرداند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 278
78- اصطناع الأكارم
أفضل ذخر و أكرم اصطناع 1498.
79- الإحسان
إلى المسيء يستصلح العدوّ 1517.
80- المعروف
كنز فانظر عند من تودعه 1539.
81- الاصطناع
ذخر فارتد عند من تضعه 1540.
82- إن تفضّلت
خدمت 3754.
83- إنّك إن
أحسنت فنفسك تكرم و إليها تحسن 3808.
84- إنّكم إلى
اصطناع الرّجال أحوج منكم إلى جمع الأموال 3840.
85- آفة العطاء
المطل 3941. 78- به نيكان احسان نمودن بهترين ذخيره و نيكوترين احسان است.
79- به گنهكار
و كسى كه به انسان بد كرده احسان كردن دشمن را به صلاح مىآورد، (و سبب مىشود كه
ديگر دشمنى نكند).
80- احسان گنج
است، پس نگاه كن در نزد چه كسى آن را به امانت مىگذارى.
81- احسان
ذخيرهايست، پس جويا باش در نزد كه آن را مىنهى. (يعنى متوجه باش كه در نزد اهلش
بگذارى احسان به غير اهل نكنى).
82- اگر بخشش
كنى مخدوم مردم گردى. (يعنى مردم خادم تو گردند).
83- براستى كه
تو اگر احسان و نيكى نمائى نفس خود را گرامى داشتى و به سوى آن نيكوئى نمودى.
84- براستى كه
شما به نيكو پروريدن و احسان به مردان را محتاج تريد تا جمع كردن اموال.
85- آفت بخشش
پس انداختن است (يعنى آدمى داشته باشد و ندهد و قول بعدى دهد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 279
86- إذا صنعت
معروفا فاستره 3981.
87- إذا صنع
إليك معروف فانشره 3982.
88- إذا أعطيت
فأوجز 3986.
89- إذا صنع
إليك معروف فاذكر 4000.
90- إذا صنعت
معروفا فانسه 4001.
91- إذا أحسنت
على اللّئيم و ترك بإحسانك إليه 4089.
92- أنا مخيّر
في الإحسان إلى من لم أحسن إليه، و مرتهن بإتمام الإحسان إلى من أحسنت إليه، لأنّي
إذا أتممته فقد حفظته، و إذا قطعته فقد أضعته، و إذا أضعته فلم فعلته 3766. 86-
هر گاه نيكى انجام دادى آن را بپوشان (تا برياء آميخته نشود).
87- هرگاه به
سوى تو احسانى شد آن را انتشار ده (كه چنين كارى تشكر از نيكو كار خواهد بود، و
باعث تشويق او خواهد گرديد).
88- هرگاه
مىدهى زود بده، و در آن عجله نما (كه طرف در زحمت انتظار و شرمندگى بيشتر دچار
نگردد).
89- چون به سوى
تو احسانى شد ياد آورى نما.
90- هرگاه به
كسى احسانى نمودى آن را فراموش كن. (يعنى هيچگاه برخ طرف مكش گويا فراموشش نمودى).
91- هر گاه بر
لئيم (بخيل يا ناكس) احسان نمائى به جاى احسانت نسبت به او به تو مكروهى رساند.
92- (از آن
حضرت نقل است كه فرموده:) من در احسان به كسى كه به آن احسان نكردهام مخيّر بوده
و با تمام احسان نسبت به كسى كه به او احسان نمودم در گرو مىباشم، زيرا هرگاه
تمام احسان نمايم آن را در حقيقت نگهدارى نمودم، و چون قطع احسان كنم در حقيقت آن
را ضايع كردم، و هر گاه آن را ضايع كنم پس
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 280
93- إذا عجز عن
الضّعفاء نيلك فلتسعهم رحمتك 4121.
94- إذا وجدت
من أهل الفاقة من يحمل لك زادك إلى يوم القيمة، فيوفّيك به غدا حيث تحتاج إليه
فاغتنمه، و حمّله إيّاه و أكثر من تزويده، و أنت قادر عليه، فلعلّك أن تطلبه فلا
تجده 4155.
95- بالإحسان
يستعبد الإنسان 4188.
96- بفعل
المعروف يستدام الشّكر 4214.
97- بالإحسان
تملك القلوب 4298. چرا چنين كارى كردم (يعنى انسان يا احسان نكند و يا اگر مىكند
تمام نمايد، و اگر بنا دارد قطع كند از اول نكند، زيرا خوبىها هم خنثى خواهد
گرديد و چنانست كه از اول احسانى نكرده است).
93- هرگاه از
ناتوانها بخشش و دهش تو فرو ماند (يعنى از جهت ندارائى قدرت بخشش ندارى) پس بايد
ملاطفت و مهربانى تو آنها را فرا گيرد.
94- هرگاه از
اهل حاجت كسى را يافتى كه توشه تو را تا روز قيامت حمل كند و در فرداى قيامت در
وقتى كه به آن محتاجى آن را به تو باز پس دهد، آن را غنيمت دار، و آن را بر او بار
نما، و توشه دادن او را زياد كن و حال آنكه بر چنين عملى قادرى، پس بسا باشد كه
چنين شخصى را طلب كنى و او را نيابى.
95- به سبب
احسان آدمى بنده مىشود.
96- به سبب
احسان نمودن شكر ادامه خواهد داشت. (يعنى اگر كسى انتظار سپاسگزارى را دارد بايد
احسان كند، و گرنه گاهى خدمت كند و سپس ببرد تشكر هم بريده خواهد شد، و احتمال
مىرود مراد اين باشد كه شكر خدا با انجام كارهاى خوب است).
97- به سبب
احسان دلها بنده خواهند شد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 281
98- بالإحسان
تملك الأحرار 4330.
99- بالإحسان و
تغمّد الذّنوب بالغفران يعظم المجد 4336.
100- بالإحسان
تسترقّ الرّقاب 4353.
101- بذل
العطاء زكاة النّعماء 4438.
102- بذل اليد
بالعطيّة أجمل منقبة، و أفضل سجيّة 4445.
103- بسط اليد
بالعطاء يجزل الأجر، و يضاعف الجزاء 4456.
104- تعجيل
المعروف ملاك المعروف 4469.
105- تضييع
المعروف وضعه في غير عروف 4470. 98- به وسيله احسان آزادگان بنده مىشوند.
99- به واسطه
احسان و پوشيدن گناهان به عفو و بخشش مجد و بزرگى عظمت پيدا مىكند.
100- به وسيله
احسان گردنها بنده مىشوند. (يعنى كسانى كه به آنها احسان شده در فرمان احسان
كننده در آيند گويا بنده زر خريد آنانند.
101- دادن عطا
زكات نعمت است. (يعنى با بخشش نعمت زياد و پاكيزه خواهد شد).
102- بذل يد و
يا بكار انداختن آن به بخشش زيباترين منقبت و افزونترين خصلت است.
103- گشودن دست
به بخشش مزد را بسيار گردانده، و پاداش را افزون مىسازد.
104- در احسان
شتاب نمودن ملاك احسان است (زيرا در تأخير آن رنج متوقع احسان بوده و از طرفى
امكان دارد آفتى رسد و آدمى را محروم سازد).
105- ضايع كردن
احسان گذاشتن آنست در حق غير كسى كه بشناسد (حق احسان را).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 282
106- تفضّل
تخدم و احلم (و اعلم) تقدّم 4479.
107- تمام
الإحسان ترك المنّ به 4483.
108- تأميل
النّاس نوالك خير من خوفهم نكالك 4510.
109- تحلّوا
بالأخذ بالفضل، و الكفّ عن البغي، و العمل بالحقّ، و الإنصاف من النّفس، و اجتناب
الفساد، و إصلاح المعاد 4534.
110- جمال
الإحسان ترك الامتنان 4750.
111- جمال
المعروف إتمامه 4752.
112- جحود
الإحسان يحدو على قبح الامتنان 4798. 106- عطا و بخشش كن تا خدمت كرده شوى، و
بردبارى نما (و يا عالم شو) تا مقدم گردى.
107- تمام
احسان ترك منّت گذاشتن به آنست.
108- اميد داشتن
مردم به احسان و عطاى تو بهتر از ترس آنهاست از سياست تو. (يعنى زمامدار و يا مطلق
انسان بايد كارى كند كه مردم به بخششهاى او چشم اميد داشته باشند نه آنكه از او
بترسند و از سياست او هراس به خود راه دهند).
109- به فرا
گرفتن احسان و بخشش، و باز ايستادن از ستم و سركشى يا دروغ و خود بينى، و عمل كردن
به حق، و انصاف دادن از نفس، (يعنى خود را نصف ديگران و ديگران را نصف خود دانستن)
و دورى از فساد، و اصلاح معاد آراسته شويد.
110- زيبائى
احسان ترك منّت گذاشتن است.
111- زيبائى
احسان تمام كردن آن است.
112- انكار احسان
(كه كسى بگويد به من احسانى نشده آدمى را) بر زشتى منّت نهادن مىخواند (كه احسان
كننده احسانش را به زبان آرد و در نتيجه منت گذارد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 283
113- جحود
الإحسان يوجب الحرمان 4899.
114- خير
المعروف ما أصيب به الأبرار 4983.
115- خير
المعروف ما لم يتقدّمه المطل، و لم يتبعه المنّ 4999.
116- خير
العطاء ما كان عن غير طلب 5037.
117- خذ على
عدوّك بالفضل، فإنّه أحد الظّفرين 5038.
118- ذو
الإفضال مشكور السّيادة 5194.
119- ذو
المعروف محمود العادة 5195.
120- رأس
الإحسان الإحسان إلى المؤمنين 5229. 113- انكار احسان موجب محروميّت خواهد شد.
(يعنى باعث خواهد شد كه ديگر احسان كننده احسان ننمايد).
114- بهترين
احسان آنست كه به نيكو كاران رسد.
115- بهترين
احسان آنست كه پس انداختن آن را پيشى نگرفته باشد (كه وعده كند و تأخير اندازد)، و
دنبال در نيايد او را منّتى.
116- بهترين
بخشش آنست كه ابتدائى و بدون طلب و تقاضا باشد.
117- بر دشمن
خود با احسان غلبه نما، زيرا آن يكى از دو پيروزيست. (يعنى بر دشمن از دو طريق
مىتوان پيروز شد، يكى با قهر و غلبه و ديگر با احسان، و شكى نيست در اين كه اين
طريق آسانتر است).
118- صاحب
احسان سپاسگزارى شده به بزرگى است (يعنى مردم او را ببزرگى و جلالت شكر كنند).