4- هر گاه از
حرامها باز ايستاده، و از شبهات پرهيز نموده، و نمازهاى واجب را اداء كرده، و
نوافل را بجا آوردى، در حقيقت فضيلتها را در دين كامل نمودى.
5- سر فضيلتها
مالك بودن خشم، و ميراندن شهوت است.
6- در وقت از
پى يكديگر در آمدن سختىها فضائل انسان آشكار مىگردد.
7- نشانه فضيلت
مرد عقل او و حسن خلقش مىباشد.
8- نهايت
فضيلتها عقل است (يعنى عقل بالاترين فضيلت است).
9- نهايت
فضيلتها علم و دانش است.
10- فضيلت مرد
از گفتارش شناخته مىشود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1147
11- الفضيلة
بحسن الكمال، و مكارم الأفعال، لا بكثرة المال و جلالة الأعمال 1925.
12- الفضيلة
غلبة العادة 356.
13- فخر المرء
بفضله لا بأصله 6539.
14- فضيلة
الإنسان بذل الإحسان 6561.
15- فاز
بالفضيلة من غلب غضبه، و ملك نوازع شهوته 6579.
16- كفى بالمرء
فضيلة أن ينقّض نفسه 7039.
17- كمال
الفضائل شرف الخلائق 7263. 11- برترى بخوبى كمال و كردارهاى نيكوست، نه به بسيارى
مال و بزرگى عملها و منصبها.
12- فضيلت و
برترى غلبه عادت است به كارهاى خير، و يا غالب شدن بر عادت است (به اين معنى كه
اگر آدمى بر كارهاى زشت عادت كرده پيوسته مرتكب گناه مىشود، وقتى داراى فضيلت
مىشود كه بر عادت خود غلبه كند).
13- فخر (آدمى
يا) مرد با فزونى اوست نه به اصل و نژاد او.
14- فضيلت
انسان بذل احسان است.
15- به فضيلت
پيروزى يافته است كسى كه بر خشم و غضبش پيروزى يافته، و بر ميل كنندهها و يا
عزيمتهاى خواهش خود مالك گردد.
16- براى فضيلت
مرد (آدمى) كفايت مىكند اين كه نفسش را كم گرداند (و آن را حقير شمارد).
17- كمال و
تمامى فضيلتها شرف خصلتهاست (يعنى كسى كه مىخواهد تمام فضيلتها را كسب كند،
بايد بالاترين صفات اخلاقى را داشته باشد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1148
18- للإنسان
فضيلتان: عقل، و منطق، فبالعقل يستفيد، و بالمنطق يفيد 7356.
19- ليست
الأنساب بالآباء و الأمّهات لكنّها بالفضائل المحمودات 7364.
20- من قلّت
فضائله ضعفت وسائله 8677.
21- من أحسن
الفضل قبول عذر الجاني 9294.
22- من فضل
الرّجل أن لا يمنّ بما احتمله حلمه 9328.
23- من أفضل
الفضائل اصطناع الصّنايع، و بثّ المعروف 9355.
24- باكتساب
الفضائل يكبت المعادي 4368.
25- جماع الفضل
في اصطناع الحرّ، و الإحسان إلى أهل 18- براى انسان دو فضيلت است: عقل، و گفتار،
پس به وسيله عقل استفاده نموده، و به گويائى افاده مىكند.
19- نسبها (كه
بتوان به آن فخر نمود و سبب ارزش آدمى شود) به پدرها و مادرها نيست بلكه به
فضيلتهاى ستوده شده است.
20- هر كه
افزونىهاى او كم باشد، وسائل (بر آمدن حاجت دنيوى و اخروى) او ضعيف خواهد بود.
21- از بهترين
افزونى پذيرفين عذر جنايت كار است.
22- از افزونى
و فضيلت مرد آنست كه به آنچه حلم و بردباريش متحمل آن شود منّت نگذارد.
23- از
افزونترين فضيلتها انجام دادن احسانها، و منتشر كردن احسان خواهد بود.
24- با كسب
فضائل نمودن برو در افتاده مىشود دشمن.
25- جمع كردن
فضل و برترى، در احسان به آزاده، و نيكوئى به اهل خير است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1149
الخير 4797.
26- حفظ
اللّسان و بذل الإحسان من أفضل فضائل الإنسان 4899.
27- كن متّصفا
بالفضائل، متبرّء من الرّذائل 7150.
28- أفضل
الفضائل بذل الرّغائب، و إسعاف الطّالب و الإجمال في المطالب 3280.
29- أفضل
الفضائل صلة الهاجر، و إيناس النّافر، و الأخذ بيد العاثر 3357.
30- إنّما يعرف
الفضل لأهل الفضل أولوا الفضل 3913.
31- يستدلّ على
فضلك بعملك، و على كرمك ببذلك 10969. 26- نگهدارى زبان، و بذل احسان و بكار بردن
آن از افزونترين فضيلتهاى آدمى است.
27- متصف به
فضائل، و بيزارى جوينده از رذائل باش.
28- افزونترين
افزونها، دادن عطاها و چيزهاى خوب و پسنديده، و بر آوردن حاجت طلب كننده، و ميانه
روى در خواستههاست.
29- افزونترين
افزونها پيوند با كسى است كه بريده، و انس گرفتن با كسى است كه رميده، و گرفتن دست
لغزيده و در مهلكه افتاده باشد.
30- جز اين
نيست كه مرتبه فضل را براى اهل فضل صاحبان فضل مىداند، (چنانكه شاعر گويد: قدر زر
زرگر شناسد قدر گوهر گوهرى).
31- بر فضيلت و
افزونى مرتبه تو به عملت، و بر كرم تو به احسانت استدلال مىشود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1150
الفضول
1- شرّ ما شغل
به المرء وقته الفضول 5697.
2- ضياع العقول
في طلب الفضول 5901.
3- من أمسك عن
الفضول عدّلت رأيه العقول 8513.
4- من اشتغل
بالفضول فاته من مهمّه المأمول 8633.
الفطنة
1- الفطنة
بالبصيرة 40.
2- الفطنة
هداية 135. زيادىها 1- بدترين چيزى كه به وسيله آن مرد وقت خود را مشغول سازد
زياده كارى هاست كه بكار نيايد.
2- ضايع شدن و
تباهى عقلها در طلب كردن زيادتيهاست.
3- هر كه از
زيادتيها باز ايستد، رأى او را عقلها تعديل نمايند (و بپسندند).
4- هر كه به
زيادتيها مشغول شود امور مهمهاى كه اميد آن دارد از دست او برود و فوت شود.
زيركى 1- زيركى به بينائى است (يعنى تا بينائى نباشد آدمى
ميان حق و باطل امتياز ندهد).
2- زيركى سبب
راه يافتن بحق است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1151
الفقد
1- الفقد أحزان
77.
الفقر
1- الفقر صلاح
المؤمن، و مريحه من حسد الجيران، و تملّق الإخوان، و تسلّط السّلطان 2077.
2- إنّ الفقر
مذلّة للنّفس، مدهشة للعقل، جالب للهموم 3428.
3- الفقر ينسي
24.
4- الفقر زينة
الإيمان 260.
5- القبر خير
من الفقر 392. نيافتن 1- نيافتن (مطالب) سبب اندوهها شود.
تهيدستى 1- تهيدستى و درويشى مصلحت مؤمن، و آسايش دهنده او از
رشك همسايگان، و چاپلوسى برادران، و تسلّط پادشاهانست.
2- براستى كه
تهيدستى آلت خوارى نفس (در دنيا و نزد اهل دنيا) و يا آلت فراموشى يا غفلت نفس،
حيرانى عقل، كشنده و جلب كننده اندوههاست.
3- پريشانى و
تهيدستى فراموشى مىآورد.
4- تهيدستى
(همراه رضا و صبر) (يا نياز به خدا) زينت ايمان است.
5- گور از
پريشانى (كه پريشان بر آن صبر نكند و سبب خسران شود) بهتر است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1152
6- الفقر مع
الدّين الموت الأحمر 1308.
7- الفقر يخرس
الفطن عن حجّته 1374.
8- الفقر في
الوطن غربة 1425.
9- الفقر
الفادح أجمل من الغنى الفاضح 1536.
10- الفقر و
الغنى بعد العرض على اللّه سبحانه 1546.
11- حبّ الفقر
يكسب الورع 4873.
12- ربّ فقر
عاد بالغنى الباقي 5327.
13- ضرر الفقر
أحمد من أشر الغنى 5904.
14- فقر النّفس
شرّ الفقر 6547. 6- تهيدستى و فقر با قرض (وام) مرگ سرخ يا بدبختى بزرگتر است.
7- فقر و
تهيدستى زيرك را از حجت و دليل خود گنگ مىگرداند (يعنى چنان تشويش خاطر آورد كه
قادر نيست در چيزى فكر كند).
8- تهيدستى در
وطن غريبى است (يعنى فقير حكم غريب را دارد).
9- پريشانى و
نيازمندى شديد نيكوتر از بىنيازى رسوا كننده است.
10- پريشانى و
توانگرى بعد از عرض بر خداى سبحان است. (يعنى در آخرت معلوم خواهد شد نه آنكه كسى
دارا باشد يا ندار).
11- دوستى فقر
و درويشى (كسب پرهيزكارى نموده و يا سبب) كسب ورع شود.
12- چه بسا فقر
و درويشى كه به توانگرى هميشگى (يعنى بىنيازى در آخرت و يا در همين دنيا به وسيله
صبر و استقامت و ملازم تقوا بودن كه خود جلب روزى كند) بر گردد.
13- ضرر
بيچارگى و تهيدستى از فرحناكى و كفران نعمت توانگرى است.
14- تهيدستى
نفس بدترين تهيدستى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1153
15- كلّ فقر
يسدّ إلّا فقر الحمق 6879.
16- من أظهر
فقره أذلّ قدره 8555.
17- مقاساة
الإقلال، و لا ملاقاة الإذلال 9802.
18- لا فقر مع
حسن تدبير 10920.
19- أبلغ
الشّكوى ما نطق به ظاهر البلوى 3300.
20- قليل يفتقر
إليه خير من كثير يستغنى عنه 6744.
21- ليس في
الغربة عار، إنّما العار في الوطن الافتقار 7517.
22- من تفاقر
افتقر 7659. 15- هر درويشى و بيچارگى بسته مىشود (رخنه و شكاف آن قابل جبران
است) مگر بيچارگى و درويشى حماقت و كم عقلى.
16- هر كه فقر
و بىچيزى خود را ظاهر سازد قدر خويش را خوار نموده است.
17- رنج كشيدن
فقر و درويشى، و نه پر خوردن خوارى (يعنى به آن راضيم اما به اين نه).
18- نيست فقرى
با حسن تدبير (چنانكه غنائى نيست با سوء تدبير).
19- رساترين
شكايت آنست كه ظاهر آزمايش و گرفتارى به آن گويا باشد (مرحوم خوانسارى احتمال داده
مراد شكايت از فقر باشد فرموده: در درويشى نيازى به زبان نيست، بلكه زبان حال گويا
بوده، و بر فقر و بيچارگى ابلغ است).
20- اندكى كه
بسوى آن حاجت باشد بهتر از بسيارى است كه از آن بىنيازى باشد.
21- در غربت
عار نيست (كه آدمى در غير وطن زندگى كند) همانا عار پريشانى و احتياج در وطن است.
22- هر كه به
دروغ اظهار درويشى كند درويش گردد (چون خداى مهربان را
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1154
23- إظهار
التّباوس يجلب الفقر 1141.
24- الفقر مع
الدّين الشّقاء الأكبر 1309.
الفقير و أقسامه
1- الفقير
الرّاضي ناج من حبائل إبليس، و الغنيّ واقع في حبائله 1920.
2- أمقت العباد
إلى اللّه الفقير المزهوّ، و الشّيخ الزّان، و العالم الفاجر 3160.
3- أكثر النّاس
حمقا الفقير المتكبّر 3163.
4- أغنى النّاس
في الآخرة أفقرهم في الدّنيا 3221.
5- الفقير في
الوطن غربة (ممتهن) 1422. با عملش نوع ديگر معرفى مىكند).
23- اظهار فقر
و پريشانى فقر را مىكشاند.
24- فقر با قرض
بزرگترين بدبختى است.
تهيدست 1- فقير خوشنود از دامهاى شيطان رستگار، و غنى در
دامهاى آن گرفتار است.
2- دشمنترين
مردم در نزد خدا فقير متكبر، و پير زنا كننده، و دانشمند بدكار است.
3- بيشترين
مردم از روى كم عقلى و حماقت درويش متكبر است.
4- بىنيازترين
مردم در آخرت نيازمندترين آنهاست در دنيا.
5- فقير در وطن
غريب و يا خوار است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1155
6- المقلّ غريب
في بلدته 1440.
7- جالس الفقراء
تزدد شكرا 4722.
8- ربّ فقير
أغنى من كلّ غنيّ 5326.
9- غنى الفقير
قناعته 6386.
10- كم من فقير
يفتقر إليه 6926.
11- كم من فقير
غنيّ و غنيّ مفتقر 6961.
12- من ألحّ
عليه الفقر فليكثر من قول: لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العليّ العظيم 9055.
13- من الواجب
على الفقير أن لا يبذل من غير اضطرار سؤاله 9363. 6- فقير و ندار در شهر خود غريب
است.
7- با فقراء
مجالست نما تا زياد نمائى شكر را (چون وقتى او را از نعمتها محروم ديدى قدر نعمت
را مىدانى و بالطبع شكر خدا خواهى كرد كه خداوند تو را فقير نكرده).
8- چه بسا
فقيرى كه از هر توانگرى بىنيازتر است (از جهت خوشنوديش به حظّ و نصيب، و يا از
راه بهره آخرتى).
9- توانگرى
فقير قناعت اوست.
10- بسا فقيرى
كه (در اثر يارى ديگران) به او نيازى باشد.
11- بسا فقيرى
كه غنى است و توانگرى كه محتاج است (از جهت عدم اقتصاد و يا از نظر حرص و ولع).
12- هر كه بر
او فقر و ناچيزى غلبه كند پس بايد «لا حول و لا قوة إلّا باللّه العليّ العظيم»
بسيار گويد.
13- از جمله
(چيزهاى) واجب بر فقير آنست كه مسئلت خود را بدون اضطرار و ناچارى بذل ننمايد
(وقتى ناچار شد طلب كند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1156
14- ملوك
الدّنيا و الآخرة الفقراء الرّاضون 9816.
15- أفقر
النّاس من قتّر على نفسه مع الغنى و السّعة، و خلّفه لغيره 3442.
16- ربّ فقير
أعزّ من أسد 5285.
الفقه و الفقهاء
1- الفقيه كلّ
الفقيه من لم يقنّط النّاس من رحمة اللّه و لم يؤيسهم من روح اللّه 1839.
2- آفة الفقهاء
عدم الصّيانة 3963.
3- إذا تفقّه
الرّفيع تواضع 4048.
4- إذا تفقّه
الوضيع ترفّع 4049. 14- پادشاهان دنيا و آخرت فقراء خوشنودند.
15- فقيرترين
مردم كسى است كه بر نفس خود با وجود توانگرى و فراخى تنگ گرفته، و از براى غير خود
جا بگذارد.
16- چه بسا
فقيرى كه عزيزتر از شير باشد (عزيزى او به اعتبار هيبت اوست در دلها).
فقهاء 1- دانا تمام دانا كسى است كه مردم را از رحمت خدا
نوميد نكرده، و از راحت خدا نااميد نسازد.
2- آفت فقهاء
(چه داناى به احكام شرع از روى اجتهاد و چه مطلق دانا) نگاه نداشتن خود است از
لغزشها.
3- هر گاه بلند
مرتبه فقيه گردد فروتنى كند.
4- هر گاه پست
مرتبه فقيه گردد سركشى نمايد (و يا به بركت علم و دانائى بلند
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1157
5- إذا فقهت
فتفقّه في دين اللّه 4076.
الفكر و المتفكّر
1- أفكر تستبصر
2239.
2- أصل العقل
الفكر، و ثمرته السّلامة 3093.
3- أصل
السّلامة من الزّلل، الفكر قبل الفعل، و الرّويّة قبل الكلام 3098.
4- إنّ النّاظر
بالقلب، العامل بالبصر، يكون مبتدأ عمله أن ينظر عمله، عليه، أم له، فإن كان له،
مضى فيه و إن كان عليه، وقف عنه 3569.
5- الفكر يهدي،
الصّدق ينجي 20.
6- الفكر عبادة
34. مرتبه گردد).
5- هر گاه فقيه
و دانا مىگردى در دين خدا دانا شو.
انديشه و فكر 1- انديشه كن تا بينا گردى.
2- ريشه عقل
فكر كردن، و ميوه آن سلامتى (از آفات دنيويه و اخرويّه) است.
3- ريشه سلامتى
از لغزشها فكر كردن قبل از كار، و تأمل نمودن پيش از سخن است.
4- براستى كسى
كه با ديده دل نظر كرده، با بينش بكار پردازد، اولين كارش اين است كه در عملش نگاه
مىكند كه آيا بسود اوست يا زيانش مىباشد اگر بسود اوست آن را دنبال كرده، و اگر
بزيان اوست در آن توقف نمايد و باز ايستد.
5- انديشه
هدايت بخش، و راستى وسيله نجات است.
6- فكر و
انديشه كردن عبادت است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1158
7- الفكر رشد،
الغفلة فقد 85.
8- الفكر ينير
اللّبّ 369.
9- الحيلة
فائدة الفكر 402.
10- الفكر يهدي
إلى الرّشاد 648.
11- الفكر نزهة
المتّقين 664.
12- الفكر يفيد
الحكمة 878.
13- الفكرة
مرآة صافية 926.
14- الفكر جلاء
العقول 935.
15- التّفكّر
في آلاء اللّه نعم العبادة 1147.
16- الفكر في
غير الحكمة هوس 1278. 7- انديشه سبب راه يافتن به حق، و غفلت نيافتن آنست.
8- انديشه و
تأمل عقل را نورانى سازد.
9- چاره كار
فائده فكر است.
10- فكر بسوى
(امر درست و صواب يا) راه راست و درست رهبرى مىكند.
11- انديشه و
تفكر تفرجگاه و دور نماى پرهيزكاران است.
12- فكر مفيد
حكمت است 13- فكر آئينهايست صاف (پس بايد در نظر گرفت كه از آن چگونه بايد
استفاده كرد).
14- فكر جلاء
خردهاست.
15- انديشه در
نعمتهاى خدا خوب عبادتى است (زيرا وسيله معرفت و دوستى خدا خواهد گرديد).
16- فكر در غير
حكمت (نوعى از جنون يا) خواهش پوچى است (حكمت در روايات به طاعت خدا و معرفت امام،
و در روايت ديگر به معرفت امام و دورى از
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1159
17- الفكر في
الخير يدعو إلى العمل به 1395.
18- الفكر في
العواقب ينجي من المعاطب 1460.
19- إذا قدّمت
الفكر في جميع أفعالك حسنت عواقبك في كلّ أمر 4105.
20- بالفكر
تصلح الرّويّة 4216.
21- بتكرّر الفكر
ينجاب الشّكّ 4271.
22- بالفكر
تنجلي غياهب الأمور 4322.
23- بتكرار
الفكر تسلم العواقب 4348.
24- بالنّظر في
العواقب تؤمن المعاطب 4350.
25- تمييز
الباقي من الفاني من أشرف النّظر 4494. معاصى كبيره، و در حديثى به معرفت فقه در
دين، و به طور خلاصه بعلم صحيح و درست تعريف شده است).
17- در كار خير
انديشه كردن (آدمى را) بسوى عمل به آن مىخواند (يعنى سبب شود كه انسان كار خير را
انجام دهد).
18- انديشه و
فكر در عواقب كارها (آدمى را) از هلاكتها مىرهاند.
19- هر گاه فكر
و انديشه را در تمام كارهايت مقدم دارى پايان تو در هر كارى نيكو خواهد گرديد.
20- بوسيله فكر
و انديشه رأى و روش بصلاح گرايش پيدا كند.
21- به تكرار
فكر و انديشه شك بريده مىشود.
22- بسبب فكر
تاريكىهاى امور منجلى و گشوده مىشود.
23- بسبب مكرّر
انديشه كردن عاقبت كارها سلامت خواهد ماند.
24- در
عاقبتها فكر و نظر كردن ايمنى از هلاكتها حاصل مىشود.
25- تميز دادن
باقى را (كه آخرت باشد) از فانى (كه دنياست) از بلندترين
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1160
26- تفكّر قبل
أن تعزم، و شاور قبل أن تقدم، و تدبّر قبل أن تهجم 4545.
27- تفكّرك
يفيدك الاستبصار، و يكسبك الاعتبار 4574.
28- ثمرة الفكر
السّلامة 4595.
29- دوام الفكر
و الحذر يؤمن الزّلل و ينجي من الغير 5149.
30- رحم اللّه
امرأ تفكّر فاعتبر، و اعتبر فأبصر 5206.
31- رأس الاستبصار
الفكرة 5232. نظر و فكر بحساب آيد.
26- قبل از
آنكه عزم نمائى انديشه نما، و پيش از آنكه اقدام كنى مشورت كن، و قبل از آنكه داخل
شوى تدبّر نما (امكان دارد نظر مبارك حضرت اين باشد كه نخست انسان بايد در هر كارى
اول فكر آن كند، و سپس مشورت، آن گاه دوباره انديشه و تأمل در طريق رسيدن به آن،
بلكه در نتيجه مشورت كه آيا خوب رأى دادند يا نه).
27- فكر و
انديشه نمودنت تو را بينائى بخشيده، و عبرت گرفتن را نصيب تو خواهد نمود.
28- ثمره و
ميوه فكر (و در هر كارى انديشه نمودن) سلامتى است (از هر مفسدهاى).
29- فكر و حذر
و احتياط دائمى آدمى را از لغزش ايمن گردانده، و از تغييرهاى نعمت رستگارى مىدهد.
30- خداوند
مردى را رحمت كند كه انديشه نمايد سپس پند گيرد، (يعنى بعد از فكر در خوبى و بدى،
و اطاعت و سركشى، و همچنين بعد از انديشه در حالات گذشتگان عبرت گيرد) و بعد از
عبرت بينا گردد (و بداند كه هر عقيده و عملى در قيامت نتيجه بخش خواهد شد بلكه در
دنيا نيز چنين است).
31- سر منشأ هر
بينائى فكرت و تأمل است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1161
32- روّ قبل
العمل تنج من الزّلل 5401.
33- روّ قبل
الفعل لا تعاب بما تفعل 5442.
34- رويّة
المتأنّي أفضل من بديهة العجل 5443.
35- طول الفكر
يحمد العواقب، و يستدرك فساد الأمور 6002.
36- طول
التّفكير يصلح عواقب التّدبير 6028.
37- طول
التّفكير يعدل رأي المشير 6029.
38- عليك بالفكر
فإنّه رشد من الضّلال و مصلح الأعمال 6132.
39- فكر العاقل
هداية 6530.
40- فكر الجاهل
غواية 6531. 32- پيش از عمل انديشه كن از لغزش رستگار شوى.
33- قبل از
انجام كار انديشه و تأمل نما، تا به آنچه انجام مىدهى عيب كرده و سرزنش نشوى.
34- انديشه كردن
درنگ كنند افزونتر از ناگاه كردن شتابگر است (زيرا تأمّل و تأنى عمل را نيكو
نمايد).
35- فكر بسيار
عاقبتها را ستوده كرده و فساد كارها را تلافى و تدارك مىنمايد.
36- طولانى فكر
نمودن عاقبتهاى تدبير را بصلاح مىآورد.
37- فكر طولانى
عدل رأى كسى است كه با او مشورت مىشود.
38- بر تو باد
به انديشه كردن زيرا كه آن راه يافتن از گمراهى، و بصلاح آورنده اعمال است.
39- فكر خردمند
هدايت است.
40- فكر جاهل
(نادان يا كم عقل) گمراهى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1162
41- فكر ساعة
قصيرة خير من عبادة طويلة 6537.
42- فكرك يهديك
إلى الرّشاد، و يحدوك على إصلاح المعاد 6544.
43- فكر المرء
مرآة تريه حسن عمله من قبحه 6546.
44- فضل فكر و
تفهّم أنجع من فضل تكرار و دراسة 6564.
45- فكرك في
الطّاعة يدعوك إلى العمل بها 6566.
46- فكرك في
المعصية يحدوك على الوقوع فيها 6567.
47- فتفكّروا
أيّها النّاس و تبصّروا، و اعتبروا و اتّعظوا، و تزوّدوا للآخرة تسعدوا 6589.
48- قدّر ثمّ
اقطع، و فكّر ثمّ انطق، و تبيّن ثمّ اعمل 6773. 41- فكر ساعتى كوتاه (و يك لحظه)
بهتر از عبادت طولانى است.
42- فكر تو تو
را بسوى راه راست و درست رهبرى كرده، و تو را بر اصلاح روز بازگشت (آخرت) ميراند.
43- فكر (آدمى
يا) مرد آئينه ايست كه نيكوئى عملش را از زشتى آن ارائه مىدهد.
44- زيادتى فكر
و فهميدن سودمند از زيادتى تكرار و درس خواندن است.
45- فكر و
انديشهات در فرمانبردارى از خدا تو را بعمل به آن مىخواند.
46- فكر تو در
نافرمانى و گناه تو را بر افتادن در آن مىكشاند (يعنى بايد آدمى پيوسته فكر و
انديشهاش را در اطاعت خدا بكار اندازد نه در معصيت).
47- (حضرت بعد
از جملاتى مىفرمايد): پس آى مردم انديشه نمائيد و درست بنگريد و عبرت گرفته و پند
گيريد و از براى آخرت توشه برگيريد تا نيكبخت شويد.
48- اندازه
بگير سپس ببر (همچون خياط قابل) و فكر نما آن گاه سخن گو، و آشكار كن (و معرفت
احكام شرعيه حاصل نما) بعد از آن عمل كن.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1163
49- كيف تصفو
فكرة من يستديم الشّبع 6975.
50- كفى بالفكر
رشدا 7021.
51- ليس كلّ من
رمى يصيب 7471.
52- من تأمّل
اعتبر 7658.
53- من طال
فكره حسن نظره 7757.
54- من كثرت
فكرته حسنت عاقبته 8037.
55- من طالت
فكرته حسنت بصيرته 8319.
56- من أعمل
فكره أصاب جوابه 8339.
57- من فكّر
قبل العمل كثر صوابه 8340.
58- من ضعفت
فكرته قويت غرّته 8361. 49- چگونه فكر كسى كه هميشه سير است صاف خواهد بود 50-
براى فكر و انديشه كفايت مىكند به راه راست رفتن.
51- چنين نيست
كسى كه تيرى اندازد به هدف خورد (يعنى گاهى نظر و فكر در خصوص روزگار و يا غير آن
خطا مىرود پوشيده نماند كه اين يك فراز از فرازهاى وصيت آن بزرگوار است به امام
مجتبى- عليه السلام- نهج البلاغه 31).
52- كسى كه (در
باره مبدأ و معاد و قضايا و حوادث) تأمل كند عبرت گيرد.
53- هر كه فكرش
طولانى شود بينش او نيكو گردد.
54- هر كه تفكر
و تدبر او بسيار باشد عاقبت او نيكو گردد.
55- هر كه
انديشه و تأمل او طولانى باشد بينائى او نيكو شود.
56- هر كه فكرش
را بكار برد جوابش درست خواهد بود.
57- هر كه پيش
از كار كردن فكر نمايد (كارهاى درست او بسيار باشد).
58- هر كه تفكر
و انديشهاش ضعيف باشد فريب خوردنش قوى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1164
59- من تفكّر
في ذات اللّه تزندق 8503.
60- من فكّر في
العواقب أمن المعاطب 8540.
61- من كثر
فكره في المعاصي دعته إليها 8561.
62- من كثر
فكره في اللّذّات غلبت عليه 8564.
63- من فكّر
أبصر العواقب 8577.
64- من أسهر
عين فكرته بلغ كنه همّته 8784.
65- من تفكّر
في عظمة اللّه أبلس 9207.
66- من كانت له
فكرة فله في كلّ شيء عبرة 9236.
67- ما ذلّ من
أحسن الفكر 9458. 59- هر كه در ذات خدا انديشه نمايد زنديق گردد (يعنى منكر وجود
خدا شود زيرا ظرفيت مغز و فكر بشر كوچكتر از آنست كه به كنه ذات خدا رسد).
60- هر كه در
عاقبتها انديشه نمايد از هلاكتها ايمن گردد.
61- هر كه فكرش
در گناهان بسيار باشد گناهان او را بسوى خود خوانند.
62- هر كه فكر
او در لذّتها بسيار باشد لذتها بر او غالب شوند.
63- هر كه
انديشه نمايد نسبت به عاقبتها بينا گردد.
64- هر كه چشم
فكر و تأمل خود را بيدار دارد (يا در شبها و يا بيدارى معنوى) بنهايت همت خود
رسيده است.
65- هر كه در
باره عظمت و بزرگى خدا انديشه نمايد ساكت شود (و يا متحير گردد).
66- هر كه
داراى انديشه و فكرتى باشد پس براى او در هر چيزى عبرتى خواهد بود.
67- خوار نگردد
كسى كه نيكو فكر كند (چون تمام بدبختىها بر اثر فكر نكردن در امور است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1165
68- لا عبادة
كالتّفكير 10447.
69- لا رشد
كالفكر 10461.
70- لا فكر لمن
لا اعتبار له 10775.
71- الفكر في
العواقب يؤمن مكروه النّوائب 1573.
72- الفكر أحد
الهدايتين 1616.
73- التّفكّر
في ملكوت السّماوات و الأرض عبادة المخلصين 1792.
74- الفكر في
الأمر قبل ملابسته يؤمن الزّلل 1872.
75- الفكر يوجب
الاعتبار، و يؤمن العثار، و يثمر الاستظهار 2124.
76- افكر تفق
2225.
77- الفكر يهدي
إلى الرّشد 707. 68- هيچ عبادتى مانند فكر كردن (در حقائق و معارف الهيه) نيست.
69- هيچ به راه
درست رسيدنى مانند فكر نيست.
70- فكرى نيست
براى كسى كه براى او عبرتى نيست.
71- در عاقبت
هر كارى انديشه نمودن (آدمى را) از ناخوشى حادثهها ايمن مىسازد.
72- انديشه يكى
از دو هدايت است (يكى راهنمائى هدايت گران و ديگر خود فكر و تفكر).
73- انديشه
نمودن در ملكوت آسمانها و زمين عبادت مخلصان است.
74- انديشه
نمودن در كار قبل از بجا آوردن آن، از لغزش ايمن مىسازد.
75- انديشه
موجب گرفتن پند گشته، و از لغزش ايمن ساخته و پشت گرمى را ثمر بخش است.
76- انديشه نما
تا (هوشمند شوى يا تا) فائق آئى.
77- فكر و
انديشه (آدمى) را به راه راست هدايت مىكند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1166
الفلاح
1- لا يفلح من
يسرّه ما يضرّه 10687.
2- المفلح من
نهض بجناح، أو استسلم فاستراح 1972.
تفويض الأمر إلى اللّه
1- من فوّض
أمره إلى اللّه سدّده 8070.
الفهم
1- الفهم
بالفطنة 39.
2- الفهم آية
العلم 452. رستگارى 1- رستگار نخواهد گرديد كسى كه خوشحال كند او را چيزى كه او
را زيان رساند.
2- پيروزمند
كسى است كه با بال و پرى پرواز كند (يعنى اعوان و انصارى داشته باشد) يا مطيع و
منقاد گردد، پس آسايش يابد.
واگذار كردن به خدا 1- هر كه كارش را به خدا واگذار نمايد
خداوند او را به راه راست وا دارد.
فهميدن 1- فهميدن به زيركى است (يعنى تا زيركى و هوش نباشد
انسان چيزى را نفهمد).
2- دريافت
نشانه علم است (نه فقط خواندن).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1167
3- من تفهّم
فهم 7654.
4- من تفهّم
ازداد 7733.
5- من فهم علم
غور العلم 7934.
6- من عدم
الفهم عن اللّه سبحانه لم ينتفع بموعظة واعظ 8945.
7- ما افتقر من
ملك فهما 9507. 3- هر كه جوياى فهم باشد دريابد.
4- هر كه بفهمد
طلب زيادتى نمايد.
5- هر كه
فهميده باشد فرو رفتن در علم را مىداند (كه چقدر مشكل است و كسى را توانائى رسيدن
به ته آن نيست و يا مىتوان به ته آن رسيد).
6- هر كه از
جانب خداى سبحان فهمى را نيابد (يعنى خداوند او را بر اثر معاصى بخود واگذارد) به
پند پند دهندهاى سودى نخواهد يافت.
7- درويش و
بيچاره نشده كسى كه مالك فهمى باشد (زيرا فهم آدمى را به توانگرى و فضائل رساند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1168
باب القاف
القبور
1- جاور (جاوز)
القبور تعتبر 4800.
2- نعم الصّهر
القبر 9916.
استقبال الامور
1- من استقبل
الأمور أبصر 7802. گورها 1- به گورستان گذر كن، (و يا مجاورت و همسايگى آن را
برگزين) تا عبرت گيرى.
2- خوب دامادى
است قبر (براى آنكه افراد صالح و شايسته از تمام ناراحتىها راحت گشته، و به تمام
لذّتها خواهند رسيد، چنانكه عروس در ورود خود به داماد ناراحتىها بلكه همه چيز و
همه كس را فراموش خواهد نمود، و در روايت هم دارد وقتى ميت را بقبر مىگذارند اگر
فرد صالحى باشد به او گويند: «نم نومة العروس» بخواب نوع خوابيدن عروس).
استقبال كارها 1- هر كه به استقبال كارها رود (و با كوشش و
تأمل قدم بردارد) بينا گردد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1169
الإقبال و الإقبال على
اللّه
1- إنّكم إن
أقبلتم على اللّه أقبلتم، و إن أدبرتم عنه أدبرتم 3852.
2- بالإقبال
تطرد النّحوس 4262.
3- حسن
الاختيار، و اصطناع الأحرار، و فضل الاستظهار، من دلائل الإقبال 4837.
4- لكلّ إقبال
إدبار 7288.
5- من علامات
الإقبال اصطناع الرّجال 9286.
6- من علامات
الإقبال: سداد الأقوال، و الرّفق في الأفعال 9431. رو آوردن به خدا 1- براستى اگر
شما بسوى خدا رو آوريد (بر نيكبختى و سعادت خود) رو آوردهايد، و اگر از او رو گردانيد
(از همان رستگارى) پشت كردهايد.
2- با رو آوردن
(بخدا و احكام الهى) نحوستها برطرف خواهد گرديد.
3- نيكوئى
برگزيدن (امام و يا مصاحب و دوست و يا شغل و پيشه) و احسان به آزادگان، و پشتيبان
بسيار براى خود گرفتن، از دليلهاى اقبال و رو آوردن سعادت است.
4- براى هر رو
آوردنى پشت گردانيدنى است (يعنى نبايد به اقبالهاى دنيا مطمئن بود).
5- از
نشانههاى اقبال (رو آوردن دولت) احسان نمودن بمردان است.
6- از
علامتهاى اقبال محكمى گفتارها (و درستى آن) و نرمى در كردارها (با مردم) است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1170
القتل في سبيل اللّه
1- إنّ أكرم
الموت القتل، و الّذي نفسي بيده لألف ضربة بالسّيف أهون (عليّ) من ميتة على الفراش
3629.
الاقتحام
1- من اقتحم
اللّجج غرق 7970.
القدرة و الاقتدار
1- التّسلّط
على الضّعيف و المملوك من لزوم (لؤم) القدرة 2185.
2- القدرة تظهر
محمود الخصال و مذمومها 1153. كشته شدن در راه خدا 1- براستى كه گرامىترين مرگ
كشته شدن است (در راه خدا مثل جهاد يا به ظلم و ناحق) و سوگند به كسى كه جان من
بدست اوست هر آينه هزار ضربت به شمشير آسانتر است بر من از مردن بر بستر.
فرو رفتن 1- هر كه در گردابها يا آبهاى بزرگ خود را بيندازد
غرق مىشود (يعنى آدمى بايد در حوادث انديشه كند، بىپروا به آب نزند عاقبت كار را
ملاحظه نمايد).
قدرت 1- بر ناتوان و بنده دست يافتن از لوازمات قدرت و توانائى
است (و يا از توانائيهاى پست مرتبه است).
2- قدرت و
توانائى خويهاى پسنديده و نكوهيده آن را آشكار مىسازد (مثلا تا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1171
3- آفة القدرة
منع الإحسان 3955.
4- آفة الاقتدار
البغي و العتوّ 3972.
5- القدرة تنسى
الحفيظة 953.
6- إذا كثرت
القدرة قلّت الشّهوة 4018.
7- إذا قلّت
المقدرة كثر التّعلّل بالمعاذير 4038.
8- زكاة القدرة
الإنصاف 5448. وقتى ثروت نباشد جود و بخشش و يا بخل روشن نخواهد گرديد، و يا تاكسى
دسترسى به گناه و معصيت نداشته باشد ارتكاب آن و يا ترك آن معلوم نخواهد شد).
3- آفت توانائى
جلوگيرى و باز داشتن احسان است (چون مردم بنده احسان خواهند بود).
4- آفت توانا
شدن و قدرت طلبى ستم و از حد گذشتن است (زيرا او را بزودى خوار و بىارزش
مىنمايد).
5- توانائى (يا
توانگرى) خشم و غضب (و يا منع و زجر خود از منكرات) را بدست فراموشى مىسپارد
(يعنى انتقام نكشد در وقت توانائى يا از او گناه صادر نگردد در زمان قدرت بر
معصيت).
6- هرگاه
توانائى زياد گردد شهوت و خواهش كم خواهد شد، (ممكن است از اين جهت باشد، وقتى
انسان ناتوان است بيشتر خواهش چيزى را مىكند، مثل زمانى كه كمبود هست، اما وقتى
كه قدرت دارد و مشتهيات فراوان باشد بىاعتنا خواهد بود، و كم مىشود كه خواهش
چيزى را نمايد).
7- هرگاه
توانائى يا توانگرى كم گرديد بهانه جوئى به عذر و پوزشها بسيار خواهد شد (ممكن است
مراد اين باشد كه بايد كوشيد پيوسته قدرتمند بود تا نيازى به پوزش پيدا نكند، و يا
آنكه اگر ناتوانى طرف ثابت شد عذر او را بپذيرد).
8- زكات قدرت
بكار بردن انصاف خواهد بود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1172
9- من أحسن
أفعال القادر أن يغضب فيحلم 9322.
القدر
1- من جهل قدره
عدا طوره 7964.
2- من وقف عند
قدره أكرمه النّاس 8617.
3- من تعدّى
حدّه أهانه النّاس 8618.
4- من جهل موضع
قدمه عثر بدواعي ندمه 8687.
5- من اقتصر
على قدره كان أبقى له 8825.
6- من جهل قدره
جهل كلّ قدر 8873. 9- از نيكوترين كارهاى قادر و توانا (بر انتقام) آنست كه
خشمناك گردد سپس بردبارى نمايد.
قدر و مرتبه 1- هر كه قدر خود را نداند از حدّ و اندازه خود
تجاوز كند.
2- هر كه در
نزد قدر خود بايستد (و از گليم خود پا درازتر نكند) مردم او را اكرام خواهند كرد.
3- هر كه از
حدّ خود تجاوز نمايد مردم او را خوار گردانند.
4- هر كه جاهل
به جاى پاى خود باشد (و قدر و مرتبه خود را نداند و از گليم خود پا درازتر كند) به
دواعى پشيمانى خود بلغزد.
5- هر كه بر
قدر خود اكتفا كند (و در حركات خود افراط و تفريط نداشته باشد) قدر و منزلت براى
او پايندهتر خواهد بود.
6- هر كه قدر
خود را نداند هر قدرى را نداند (و ديگران را هم مانند خود به حساب آرد و راستى
نادان مطلق است).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1173
7- من عرف قدره
لم يضع بين النّاس 8121.
8- ما هلك من
عرف قدره 9515.
9- ما عقل من
عدا طوره 9516.
10- نعمّا
للعبد أن يعرف قدره، و لا يتجاوز حدّه 9987.
11- هلك من لم
يعرف قدره 10020.
12- لا تفعل ما
يضع قدرك 10231.
13- لا جهل
أعظم من تعدّي القدر 10654.
14- لا عقل لمن
يتجاوز حدّه و قدره 10677.
15- رحم اللّه
امرء عرف قدره، و لم يتعدّ طوره 5204. 7- هر كه قدر خود را بشناسد ميان مردم ضايع
نشود.
8- هلاك نشده
است كسى كه قدر خود را بشناسد.
9- عاقل نيست
هر كه از حد خود تجاوز كند.
10- چه نيكو
چيزيست براى بندهاى كه قدر خود را شناخته و از حدّ خود تجاوز ننمايد.
11- هلاك
گرديده كسى كه قدر خويش را نداند (و پايش را از گليم خود درازتر كند).
12- مكن آنچه
را كه قدر تو را پست گرداند.
13- نادانى
عظيمتر از تجاوز از اندازه نيست (كه آدمى بيشتر از گليم خود پا دراز كند).
14- نيست عقلى
براى كسى كه از حدّ و مرز خود تجاوز كند.
15- خداوند
رحمت كند مردى را كه قدر خويش را شناخته، و از حدّ خود زياده روى نكند (يعنى در
حقيقت در سلوك با مردم به اندازه گليم خود پا دراز كند، و تعدّى ننمايد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 1174
16- لا تسر عنّ
إلى أرفع موضع في المجلس، فإنّ الموضع الّذي ترفع إليه خير من الموضع الّذي تحطّ
عنه 10283.