گفتاراميرالمؤمنين‏على‏عليه‏السلام

13-  كفى بالمرء معرفة أن يعرف نفسه 7036.

14-  لقاح المعرفة دراسة العلم 7622.

15-  من صحّت معرفته انصرفت عن العالم الفاني نفسه و همّته 9142.

16-  معرفة العالم دين يدان، به يكسب الإنسان الطّاعة في حياته، و جميل الأحدوثة بعد وفاته 9849.

17-  يسير المعرفة يوجب الزّهد (فساد العمل) في الدّنيا 10984.

18-  لقاء أهل المعرفة عمارة القلوب و مستفاد الحكمة 7635. عزم را عوض مى‏كند) و وا شدن گرهها و گشودن سختى و بلا و گرفتارى از كسى كه نيت را براى او (خدا) خالص گرداند.

11-  غرض و پايان معرفت (الهى) ترس از خداست.

12-  نهايت معرفت و شناسائى خدا آنست كه انسان نفسش را بشناسد.

13-  براى معرفت و شناسائى مرد (انسان) كفايت مى‏كند اين كه نفس خويش را بشناسد.

14-  آنچه معرفت به آن آبستن مى‏شود (يا آدمى به معرفت آبستن مى‏گردد) مدارسه علم است (يعنى مذاكره و مباحثه آنست).

15-  هر كه معرفت او صحيح باشد نفس و همت او از جهان فانى بر گردد.

16-  معرفت عالم، دينى است كه خدا به آن عبادت مى‏شود، بسبب آن آدمى در حيات خود طاعت و بندگى و بعد از وفاتش حكايت نيكو را (كه او را به خوبى ياد كنند) كسب مى‏نمايد.

17-  اندك معرفت موجب بى‏رغبتى در دنيا مى‏شود (و يا سبب فساد عمل خواهد شد چون معرفت ناقص است) 18-  ملاقات اهل معرفت عمارت دلها و فائده بردن حكمت (علم راست‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  917

19-  من عرف كفّ 7645.

20-  ينبغي لمن عرف اللّه سبحانه أن يرغب فيما لديه 10935.

21-  من عرف اللّه سبحانه لم يشق أبدا 8954.

22-  من اعتمد على الرّاي و القياس في معرفة اللّه ضلّ، و تشعبت عليه الأمور 9191.

23-  معرفة اللّه سبحانه أعلى المعارف 9864.

24-  ينبغي لمن عرف اللّه سبحانه أن لا يخلو قلبه من رجائه و خوفه 10926.

25-  من عرف اللّه توحّد 7829. و درست) است.

19-  كسى كه دانا باشد (از محرمات) باز ايستد.

20-  براى كسى كه خداى سبحان را شناخته سزاوارترين است كه رغبت كند در آنچه در نزد اوست.

21-  هر كه خداى سبحان را بشناسد هر گز بد بخت نشود.

22-  هر كه بر رأى و قياس (طبق نظر خود بدون نظر به قرآن و سنّت و دليل‏هاى قطعى عقلى) در شناخت خدا اعتماد نمايد گمراه گشته و بر او امور پراكنده شده (كه قدرت تشخيص نخواهد داشت فكرش او را به هر راه و احتمالاتى سوق دهد).

23-  معرفت خداى سبحان برترين معارف است.

24-  براى كسى كه خداى سبحان را مى‏شناسد سزاوار است كه دلش از اميد به خدا و ترس او خالى نباشد.

25-  هر كه خدا را شناخت تنهائى را (جهت سلامت نفس و مناجات با خدا) اختيار كند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  918

26-  من عرف اللّه كملت معرفته 7999.

العارف

1-  كلّ عارف مهموم 6827.

2-  كلّ عارف عائف 6829.

3-  كيف يعرف غيره من يجهل نفسه 6998.

4-  العارف من عرف نفسه فأعتقها، و نزّهها عن كلّ ما يبعّدها و يوبقها 1788.

5-  العارف وجهه مستبشر متبسّم، و قلبه و جل محزون 1985.

العزّة و العزيز

1-  من تعزّز باللّه لم يذلّه سلطان 8034. 26-  هر كه خدا را بشناسد معرفت او كامل باشد (زيرا ساير معرفت‏ها منوط بر معرفت خداست).

عارف 1-  هر عارفى غمناك است.

2-  هر عارفى ناخوش دارنده (دنيا) است.

3-  چگونه عارف به غير خويش است كسى كه نفس خود را نمى‏شناسد 4-  عارف كسى است كه نفس خود را بشناسد پس آن را آزاد سازد، و آن را از هر چه آن را دور مى‏كند و نابود مى‏گرداند پاك نمايد.

5-  صاحب معرفت و دانش روى او شكفته خندان، و دلش ترسناك اندوهگين است.

عزت 1-  هر كه به وسيله خدا عزيز گردد هيچ سلطنتى و هيچ سلطانى او را خوار

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  919

2-  من اعتزّ بغير اللّه ذلّ 8175.

3-  من اعتزّ بغير اللّه أهلكه العزّ 8217.

4-  من يطلب العزّ بغير حقّ بذلّ 8500.

5-  من اعتزّ بغير الحقّ أذلّة اللّه بالحقّ 8558.

6-  لا عزّ إلّا بالطّاعة 10720.

7-  العزيز من اعتزّ بالطّاعة 1273.

8-  إذا طلبت العزّ-  فاطلبه بالطّاعة 4056.

9-  ما عزّ من ذلّ جيرانه 9486.

10-  العزّ إدراك الانتصار 1105. نخواهد ساخت.

2-  هر كه به غير خدا عزيز شود (و عزت از غير خدا خواهد) ذليل خواهد گرديد.

3-  هر كه به غير خدا طلب عزت نمايد عزت او را هلاك گرداند.

4-  هر كه به غير حق طلب عزتى كند (يا از راه باطلى و يا از غير خدا) ذليل خواهد شد.

5-  هر كه به غير حق (و از راه غير حقى) عزيز گردد خداوند او را به وسيله حق خوار گرداند.

6-  نيست عزّتى مگر به فرمانبردارى (از خدا و رسول و امام).

7-  عزيز كسى است كه به وسيله اطاعت و فرمانبردارى خدا عزيز شده باشد.

8-  هر گاه طالب عزّتى پس آن را در اطاعت خدا طلب نما.

9-  عزيز نخواهد گشت كسى كه همسايگانش خوار باشند. (مرحوم خوانسارى فرموده: كسى كه همسايگانش را خوار كند).

10-  عزّت در يافتن انتقام است (يعنى همين كه به اين قدرت رسيد و انتقام‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  920

11-  كلّ عزّ لا يؤيّده دين مذلّة 6870.

الاعتزال

1-  في اعتزال أبناء الدّنيا جماع الصّلاح 6505.

2-  من اعتزل سلم 7643.

3-  من اختبر اعتزل 7647.

4-  من اعتزل حسنت زهادته 7796.

5-  من اعتزل سلم ورعه 7973.

6-  من اعتزل النّاس سلم من شرّهم 8466. نگرفت به عزّت رسيده است).

11-  هر عزّتى كه دين آن را تأييد ننمايد خواريست.

كناره‏گيرى 1-  در عزلت و گوشه‏گيرى از أبناء دنيا فراهم كردن صلاح (احوال و شايستگى آنها) است.

2-  هر كه گوشه‏گيرى را اختيار كند سالم ماند (چون اكثر مردم دنيا پرست، و معاشرتشان خالى از معصيت نيست).

3-  هر كه آزمايش كند (اهل دنيا را) كناره گيرى كند.

4-  هر كه گوشه‏گيرى كند بى‏رغبتى او نسبت به دنيا نيكو شود.

5-  هر كه عزلت بر گزيند پارسائى او سالم ماند (چون غالبا معاصى با آميزش مردم تحقق مى‏يابد).

6-  هر كه از مردم كناره‏گيرى كند از شرّشان ايمن خواهد بود (زيرا اكثر مردم آلوده به گناه هستند).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  921

7-  نعم العبادة العزلة 9889.

8-  من انفرد عن النّاس صان دينه 8265.

9-  من انفرد عن النّاس أنس باللّه سبحانه 8644.

10-  السّلامة في التّفرّد 328.

11-  الانفراد راحة المتعبّدين 661. 7-  خوب عبادتى است گوشه‏گيرى (به همان مقياس كه گذشت).

8-  هر كه از مردم منفرد گردد (و در تنهائى بسر برد) دين خود را حفظ نموده است (چون نوعا مردم آلوده به معصيت مى‏باشند).

9-  هر كه از مردم تنهائى گزيند به خداى سبحان انس گيرد.

10-  سلامتى (از گناه و رنج و گرفتارى دنيا و آخرت در استقلال و تابع نبودن، و يا) در تنهائى و كناره گرفتن از خلق است (اين مطلب روشن است، زيرا گر چه از آيات و روايات و مذاق شرع كناره گيرى از خلق و تنهائى نكوهيده شده، زيرا چنين عملى ضد دستوراتى است كه به مشورت، و زيارت مؤمنين، وصله و احسان، و امر به معروف و نهى از منكر، و صدقات، و ترغيب به علم و دانش، و ترويج، و حقوق مؤمنين بر يكديگر، و معاشرت با مردم، و رفع نيازمنديهاى آنان، و دفاع از اسلام و جهاد، و ساير قوانين و آيين نامه‏هاى اسلام داده شده، اما در عين حال چون اكثر مردم خود را از معاصى و گناهان بالأخص گناهانى مانند دروغ، و غيبت و تهمت و سوء ظن و حسد، جلوگيرى نكرده، كنترلى ندارند، از اين جهت سلامتى انسان را در تنهائى بيان كرده اند، و اين عمل يك نوع ارشاد است نه يك قانون و دستور، و لذا اگر كسى مى‏تواند خود را كنترل كند، بايد تفرّد را كنار گذارده، در ميان اجتماع آيد و به نيازمنديهاى آن بپردازد، و اگر عزلت را برگزيند با وجود نياز اجتماع به او گناه بزرگى را مرتكب گشته چنانكه روايت شده: هر كه صبح كند و به امور مسلمين اهميّت ندهد مسلمان نيست و مانند آن فراوان ديده شده كه در جاى خود بحث خواهد گرديد.

11-  تنهائى راحت و آسايش عبادت كنندگان است (چون وجود ديگران براى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  922

12-  من انفرد كفي الأحزان 7992.

13-  مداومة الوحدة أسلم من خلطة النّاس 9796.

14-  العزلة حسن (حصن) التّقوى 1109.

15-  العزلة أفضل شيم الأكياس 1414.

العزم

1-  من أظهر عزمه بطل حزمه 7980.

2-  من ساء عزمه رجع عليه سهمه 8315.

3-  لا تعزم على ما لم تستبن الرّشد فيه 10183. آنها مزاحمتى ايجاد خواهد كرد در نتيجه از عبادت باز مى‏مانند).

12-  هر كه تنهائى را برگزيند از اندوه‏ها كفايت شود.

13-  مداومت در تنهائى از آميزش با مردم سالم‏تر است (زيرا كمتر كسى اتفاق مى‏افتد در خلطه و معاشرت به گناه آلوده نگردد.

14-  گوشه‏گيرى حصار و يا خوب خويشتن دارى و از محرّمات كناره گرفتن است، (و يا عزلت حسن پرهيزكارى و سبب نيكوئى آن خواهد گرديد).

15-  گوشه‏گيرى بهترين خصلت‏هاى زيركان است.

تصميم 1-  هر كه تصميم و عزم خويش را (به ديگران) اظهار كند دور انديشى خود را باطل ساخته است.

2-  هر كه عزم او (و تصميمش) بد باشد تير او بر او بر گردد (يعنى بدى او به خودش بر مى‏گردد چنانكه گفته شده: «من حفر بئرا لأخيه وقع فيه» هر كه چاهى براى برادر بكند خود در آن واقع شود).

3-  بر چيزى كه رشد و صواب در آن را ندانى تصميم نگير.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  923

4-  لا خير في عزم بلا حزم 10682.

العسر

1-  العسر يشين الأخلاق، و يوحش الرّفاق 1599.

2-  العسر لؤم 83.

3-  العسر يفسد الأخلاق 802.

العشرة و الخلطه

1-  معاشرة ذوي الفضائل حياة القلوب 9769.

2-  لا يكن أهلك و ذو ودّك (ذووك) أشقى النّاس بك 1099.

3-  لا توحشنّ امرء يسوءك فراقه 10262. 4-  خيرى در عزم و تصميمى نيست كه بدون دور انديشى باشد.

تنگى و پريشانى 1-  پريشانى خصلت‏ها را زشت كرده، و به وحشت مى‏اندازد رفيقان را.

2-  پريشانى ملامت و سرزنش است.

3-  سخت‏گيرى خصلت‏ها را فاسد مى‏نمايد.

معاشرت 1-  خلطه و آميزش صاحبان فضائل حيات دلهاست.

2-  (چنين رفتار نما كه) اهل و مصاحبان و يا دوستان تو بدبخت ترين مردم نباشند به وسيله تو (كه كمتر رعايت حال آنها شود).

3-  هرگز مردى را كه جدائى او تو را خوش نباشد رم مده (بلكه با او نيكو سلوك نما).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  924

4-  يبتلى مخالط النّاس بقرين السّوء، و مداجاة العدوّ 11017.

5-  أبق يبق عليك 2269.

6-  اخلط الشدّة برفق، و ارفق ما كان الرّفق أوفق 2385.

7-  أشعر قلبك الرّحمة لجميع النّاس و الإحسان إليهم، و لا تنلهم حيفا، و لا تكن عليهم سيفا 2392.

8-  اذكر أخاك إذا غاب بالّذي تحبّ أن يذكرك به و إيّاك و ما يكره، و دعه ممّا تحبّ أن يدعك منه 2393.

9-  استقبح من نفسك ما تستقبحه من غيرك، و ارض للنّاس بما ترضاه لنفسك 2399. 4-  آميزش كننده با مردم به همنشين بد و مدارا كردن با دشمن مبتلا خواهد گرديد (بنا بر اين كمتر بايد با مردم آميزش كرد).

5-  ابقاء نما تا بر تو ابقاء شود (ممكن است مراد اين باشد كه از مردم بدگوئى مكن تا به حالت احترام خود باقى بمانى).

6-  شدت و سختى را با نرمى آميخته گردان، و نرمى كن ما دام كه نرمى موافق‏تر است.

7-  مهربانى و احسان به مردم را لباس چسبيده به دل قرار ده و به آنها ستمى نرسانده، و بر آنها شمشيرى مباش (كه ضررى از تو به آنان رسد).

8-  به چيزى ياد كن برادرت را هنگامى كه او غايب است كه دوست مى‏دارى او تو را به آن ياد كند، و از آنچه ناخوش دارد بپرهيز، و او را واگذار از آنچه دوست دارى كه واگذارد او تو را از آن (يعنى از تكاليف شاقّه).

9-  از نفس خود زشت شمار آنچه را كه از غير خود زشت مى‏پندارى، و براى مردم خوشنود باش به آنچه براى نفس خويش راضى هستى.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  925

10-  قلّة الخلطة تصون الدّين، و تريح من مقارنة الأشرار 6771.

11-  أنصف النّاس من نفسك، و أهلك، و خاصّتك، و من لك فيه هوى، و أعدل في العدوّ و الصّديق 2403.

12-  أجمل إدلال من أدلّ عليك، و اقبل عذر من اعتذر إليك، و أحسن إلى من أساء إليك 2410.

13-  أحسن رعاية الحرمات، و أقبل على أهل المروءات، فإنّ رعاية الحرمات تدلّ على كرم الشّيمة، و الإقبال على ذوى المروءات يعرب عن شرف الهمّة 2417.

14-  ارحم من دونك يرحمك من فوقك و قس سهوه بسهوك و معصيته 10-  كمى آميزش دين را نگه داشته، و از نزديكى و رفاقت بدان آسايش مى‏دهد.

11-  مردم را از نفس و اهل و خاصّان خود، و كسى كه براى تو در او خواهشى است انصاف ده و داد خواهى كن، و در باره دشمن و دوست عدالت نما.

12-  محكم كردن دوستى كسى كه با تو محكم دوستى نموده، و يا گشاده روئى كسى كه در حق تو گشاده روست نيكو گردان، و پوزش كسى كه از تو پوزش مى‏طلبد پذيرفته، و به سوى كسى كه نسبت به تو اسائه ادب مى‏نمايد احسان كن (اين روايت با مختصر تفاوتى در جاى ديگر اصل كتاب ذكر شده است).

13-  رعايت حرمت‏ها را (يعنى آنچه كه حرمت آن را بايد نگه داشت) نيكو كن، و بر صاحبان مروّت رو آور، زيرا كه رعايت كردن حرمت‏ها دلالت مى‏كند بر نيكوئى خوى، و رو آوردن بر صاحبان مردى (يا آدميّت) بلندى همت را آشكار مى‏سازد.

14-  به كسى كه پائين‏تر از تو است رحم كن، تا كسى كه بالاتر از تست تو را رحم نمايد، و غفلت و فراموشى او را به غفلت خود و نافرمانى او را نسبت به تو به‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  926

لك بمعصيتك لربّك و فقره إلى رحمتك بفقرك إلى رحمة ربّك 2422.

15-  الصق بأهل الخير و الورع، و رضّهم على أن لا يطروك، فإنّ كثرة الإطراء تدني من الغرّة، و الرّضا بذلك يوجب من اللّه المقت 2425.

16-  اجعل نفسك ميزانا بينك و بين غيرك، و أحبّ له ما تحبّ لنفسك، و اكره له ما تكره لها، و أحسن كما تحبّ أن يحسن إليك، و لا تظلم كما تحبّ أن لا تظلم 2426.

17-  اصحب النّاس بما تحبّ أن يصحبوك تأمنهم و يأمنوك 2455.

18-  إيّاك و معاشرة الأشرار، فإنّهم كالنّار مباشرتها تحرق 2641. نافرمانيت نسبت به خدا، و نياز او به رحمت تو به نياز تو به سوى رحمت پروردگارت قياس نما.

15-  به اهل خوبى و پارسائى بچسب (و از آنها دورى مكن)، و آنها را بر اين شرط خوشنود سازد كه در مدح تو مبالغه ننمايند، زيرا كه مبالغه بسيار انسان را نزديك مى‏سازد كه باور كند و فريب خورد، و خوشنودى به چنين امرى دشمنى خدا را واجب مى‏سازد.

16-  نفس خود را ترازوئى ميان خود و غير خود قرار ده، و براى او دوست دار آنچه را كه براى نفس خود دوست مى‏دارى، و براى او ناخوش دار آنچه را كه براى آن كراهت دارى، و احسان كن چنانكه دوست دارى كه به تو احسان گردد، و ستم مكن همان طور كه دوست دارى به تو ظلمى نشود.

17-  با مردم به آن روشى كه دوست دارى كه با تو رفاقت كنند مصاحبت نما، تا از آنان ايمن باشى، و آنها از تو ايمن شوند.

18-  بر تو باد به دورى از آميزش با بدان، زيرا كه آنها همچون آتشى بوده كه رسيدن آن به پوست مى‏سوزاند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  927

19-  إيّاك و معاشرة متتبّعي عيوب (الذّنوب) النّاس، فإنّه لم يسلم مصاحبهم منهم 2649.

20-  إيّاك و ما يسخط ربّك، و يوحش النّاس منك، فمن أسخط ربّه تعرّض للمنيّة، و من أوحش النّاس تبرّأ من الحرّيّة 2728.

21-  إيّاكم و التّدابر، و التّقاطع، و ترك الأمر بالمعروف، و النّهي عن المنكر 2737.

22-  أولى من أحببت من لا يقلاك 3071.

23-  أعدل السيرة أن تعامل النّاس بما تحبّ أن يعاملوك به 3170.

24-  أجور السّيرة أن تنتصف من النّاس و لا تعاملهم به 3171. 19-  بر تو باد به دورى از آميزش جستجو كنندگان گناهان و يا عيوب مردم، زيرا كه همراه آنها نيز از آنها سالم نخواهد ماند.

20-  دورى نما از آنچه پروردگارت را خشمناك ساخته، و مردم را از تو بر ماند، پس هر كه پروردگارش را خشمناك سازد خود را در معرض مرگ در آورده، و كسى كه مردم را بر ماند از آزادگى جدا گشته است.

21-  از پشت گردانيدن و بريدن از يكديگر و ترك امر به معروف و نهى از منكر دورى نمائيد. (از جمله وصاياى آن حضرت است به امام حسن-  عليه السلام- ).

22-  سزاوارتر كسى كه دوست دارى كسى است كه تو را ترك نكند (يعنى هميشه همراه تو باشد).

23-  درست‏ترين سلوك آنست كه با مردم به چيزى معامله كنى كه دوست دارى با تو به همان گونه سلوك كنند.

24-  نادرست‏ترين سلوك آنست كه از مردم انتظار عدل و انصاف داشته باشى و خود با آنها با آن رفتار نكنى.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  928

25-  أحقّ من أحببته من نفعه لك و ضرّه لغيرك 3374.

26-  إنّ أحسن الزّيّ ما خلطك بالنّاس، و جمّلك بينهم، و كفّ ألسنتهم عنك 3470.

27-  أقم الرّغبة إليك مقام الحرمة بك.

28-  المرء ابن ساعته 447.

29-  بحسن العشرة تدوم المودّة 4200.

30-  بحسن العشرة تأنس الرّفاق 4232.

31-  بحسن العشرة تدوم الوصلة (الصحبة) 4270. 25-  سزاوارترين كسى كه تو او را دوست دارى (يعنى بايد آن را دوست داشته باشى) كسى است كه سود او براى تو و زيانش براى غير توست (يعنى ضرر دنيا و آخرت به تو نرساند، و تو از اوجز نفع مشاهده نكنى).

26-  براستى نيكوترين زىّ و سلوك و هيئت آنست كه تو را با مردم آميزش داده كه در ميان آنها باشى نه كنار، و تو را در ميان آنها زيبا گرداند، و زبانهايشان را از تو باز دارد.

27-  رغبت به سوى خود را بجاى محروميت نسبت به خود بپادار، (يعنى چنان كن كه مردم نسبت به تو اميدوار باشند نه نااميد).

28-  مرد فرزند زمان خويش است (يعنى تا حدى كه خلاف شرعى نشود بايد با اهل روزگار بسازد و همرنگ آنها شود، و يا آنكه مراد حضرت اين باشد كه مردم ابن الوقتند، بايد در معارضات و درگيريها خيلى فكر كند كه روزى مردم اين طرفند و روز ديگر طرف ديگر «همج رعاء اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريح» به هر طرف باد بوزد آن طرف خواهند رفت، بنا بر اين نبايد گول خورد).

29-  به نيكوئى معاشرت دوستى پايدار خواهد ماند.

30-  به نيكوئى معاشرت رفيقان به يكديگر انس مى‏گيرند.

31-  به نيكوئى معاشرت پيوند يا مصاحبت و دوستى پايدار خواهد ماند.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  929

32-  بئس العشير الحقود 4401.

33-  حسن العشرة يستديم المودّة 4811.

34-  خالقوا النّاس بأخلاقهم و زايلوهم في الأعمال 5068.

35-  خالطوا النّاس مخالطة، إن متّم بكوا عليكم و إن غبتم حنّوا إليكم 5070.

36-  خالطوا النّاس بألسنتكم و أجسادكم، و زايلوهم بقلوبكم و أعمالكم 5071.

37-  ربّ عشير غير حبيب 5335. 32-  بد معاشريست كينه ور (چون مصونيّت از شرّ او در غايت سختى است).

33-  حسن آميزش و نيكوئى معاشرت دوستى را پايدار كند.

34-  با مردم با اخلاق آنها آميزش نموده، و در كردارها از آنان جدا شويد (يعنى هر گاه آنها را در اعمال منحرف ديديد كارى كنيد كه به حسب ظاهر با آنها موافق بوده، اما در حقيقت عمل شما غير آنها باشد، از باب نمونه عمل على بن يقطين روشنگر گفتار آن بزرگوار است).

35-  با مردم نوعى سلوك و آميزش كنيد كه اگر بميريد بر شما گريه كرده، و اگر غايب شويد مشتاق شما و در انتظار آمدن شما باشند.

36-  با مردم با زبانها و بدنهايتان آميزش نموده (ممكن است مراد حضرت مخالفين باشد كه در اعتقادات و اعمال با ما مخالفت دارند و يا مطلق مردم است كه در اعتقاد و اعمال ناجورند) و به دلها و اعمالتان از آنها جدا شويد.

37-  بسا آميزش كننده‏اى كه غير دوست باشد (بنا بر اين بايد آدمى در سلوك خيلى مواظبت كرده، اسرار را پنهان نموده، با او عمل دوست نداشته باشد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  930

38-  عند الامتحان يكرم الرّجل أو يهان 6206.

39-  عاشر أهل الفضل تسعد و تنبل 6312.

40-  عمارة القلوب في معاشرة ذوي العقول 6313.

41-  قطيعة الجاهل تعدل صلة العاقل 6786.

42-  قطيعة العاقل لك بعد نفاذ الحيلة فيك 6788.

43-  قارب النّاس في أخلاقهم تأمن غوائلهم 6801.

44-  كثرة المعارف محنة، و خلطة النّاس فتنة 7124.

45-  من كثرت خلطته قلّت تقيّته (ثقته) 7998. 38-  در نزد امتحان مرد گرامى شده يا خوار مى‏شود (يعنى تا انسان آزمايش نشود در فراخى و تنگى، در سختى و نعمت، خوبى و بدى او معلوم نمى‏گردد و يا آدمى بايد اول امتحان شود آن گاه گرامى گشته و يا خوار گردد).

39-  با اهل فضل معاشرت نما تا نيكبخت و هوشيار (و يا نجيب) شوى.

40-  آبادى دلها در آميزش صاحبان عقلهاست.

41-  بريدن از جاهل برابرى مى‏كند با پيوند عاقل.

42-  بريدن عاقل از تو بعد از فانى شدن (و يا روان شدن چاره) است در تو (يعنى چاره ديگر ندارد كه از تو بريده و گر نه اگر راهى داشت نمى‏بريد).

43-  با مردم (اهل سنّت يا مطلق مردم) با خوى و خصلتهاى ايشان نزديك شو، تا از ضررها و مصائب آنان ايمن گردى.

44-  بسيارى آشنايان رنج و محنت، و آميزش با مردم فتنه است (زيرا هر كسى نمى‏تواند از عهده وظيفه حقوقى اجتماعى بر آيد).

45-  هر كه آميزش او بسيار باشد اعتماد و يا خويشتن داريش كم خواهد بود (زيرا على اىّ حال گرفتار معصيت مى‏شود، و يا اگر مراد تقيه معروف باشد اسرارش فاش خواهد گرديد، چون با آميزش بسيار تقيه بر دو معنى محقق نگردد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  931

46-  من خالط النّاس ناله مكرهم 8150.

47-  من خالط النّاس قلّ ورعه 8159.

48-  من حسنت عشرته كثر إخوانه 8392.

49-  من عامل النّاس بالمسامحة استمتع بصحبتهم 8861.

50-  من لم تنفعك حياته فعدّه في الموتى 9078.

51-  أحسن العشرة، و اصبر على العسرة، و أنصف مع القدرة 2286.

52-  ارض للنّاس بما ترضاه لنفسك، تكن مسلما 2329.

العاشق

1-  قد خرقت الشّهوات عقله، و أماتت قلبه، و ولّهت عليها 46-  هر كه با مردم آميزش كند مگر آنان به او خواهد رسيد.

47-  هر كه با مردم معاشرت و آميزش كند پارسائى او كم خواهد شد.

48-  هر كه معاشرت او نيكو باشد برادرانش بسيار گردند.

49-  هر كه با مردم به مسامحه (به گونه‏اى كه نسبت به آنها خورده گيرى نكند) رفتار كند از صحبت و همراهى آنان بهره‏مند گردد.

50-  هر كه زندگانى او به تو نفعى نرساند (چه دنيوى و چه اخروى) او را از مردگان بشمار آور (و او را مرده انگار كن).

51-  معاشرت را نيكو گردان، و بر سختى شكيبا باش، و با توانائى انصاف را بكار بر.

52-  براى مردم خوشنود باش نسبت به آنچه براى نفس خود خوشنود مى‏باشى تا اين كه مسلمان باشى.

شيفته 1-  (اين فراز از فرازهاى خطبه 108 نهج البلاغه است كه در باره كسى كه‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  932

نفسه 6702.

الاعتصام باللّه

1-  من اعتصم باللّه نجّاه 7826.

2-  من اعتصم باللّه لم يضرّه شيطان 8035.

3-  من اعتصم باللّه عزّ مطلبه 8324.

4-  الجى‏ء نفسك في الأمور كلّها إلى إلهك، فإنّك تلجئها إلى كهف حريز 2389.

5-  اعتصم في أحوالك كلّها باللّه، فإنّك تعتصم منه سبحانه بمانع عزيز 2390. عاشق چيزيست فرموده: هر كه عاشق چيزى شود چشمش را كور ساخته دلش را بيمار، و با چشم معيوب نظر كند، و با گوش ناشنوا بشنود) در حقيقت شهوات و خواهشها عقلش را دريده، و قلب و دلش را ميرانده، نفسش را بر آن شيفته نموده است.

استمداد از خدا 1-  هر كه به خدا چنگ زند خداوند او را نجات دهد.

2-  هر كه به خدا چنگ زند هيچ شيطانى (چه انسانى و يا جنى بلكه حيوانى) او را زيان نخواهد رسانيد.

3-  هر كه (به ذيل عنايت الهى) چنگ زند غالب شود مطلب او (يعنى به مقصود رسد).

4-  نفس خود را در همه كارها به سوى خدايت پناه ده، چون تو آن را به پناه محكمى پناه مى‏دهى.

5-  در همه احوالت به خدا چنگ زن، زيرا تو چنگ مى‏زنى از او سبحانه به منع كننده غالب، (كه همه بلاها و آفت را از تو منع نمايد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  933

6-  عليك بالاعتصام باللّه في كلّ أمورك، فإنّها عصمة من كلّ شي‏ء 6125.

العصمة و الاعتصام

1-  العصمة نعمة 12.

2-  من ألهم العصمة أمن الزّلل 8469.

3-  من العصمة تعذّر المعاصي 9323.

العطب و المعاطب

1-  ربّ عطب تحت طلب 5282.

2-  ركوب المعاطب عنوان الحماقة 5421.

3-  ربّ عاطب بعد السّلامة 5278. 6-  بر تو باد به چنگ زدن به خدا در تمام امورت، زيرا كه آن نگهدارى از هر چيزى خواهد بود.

نگهدارى 1-  منع و باز داشتن نفس از گناه نعمتى است.

2-  هر كه عصمت (نگهدارى از گناهان) در دل او افتد از لغزش  ايمن گردد.

3-  از عصمت است ميسّر نبودن معاصى (كه نتواند از جهاتى معصيت كند).

هلاكت 1-  بسا هلاكتى كه در تحت طلبى باشد (بنا بر اين نبايد حرص در طلب نمود).

2-  سوار بر هلاكت‏ها و ارتكاب امورى كه باعث هلاكت شود دليل حماقت و كم عقلى است.

3-  بسا هلاك شونده‏اى كه بعد از سلامتى (از بلاء و نزول آن) باشد (يعنى نبايد

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  934

العواطف

1-  من كثرت عواطفه (عوارفه) كثرت معارفه 8164.

التعظيم

1-  من أعظمك لإكثارك، استقلّك عند إقلالك 8877.

2-  لا تستعظمنّ أحدا حتّى تستكشف معرفته 10208.

العفاف

1-  العفاف يصون النّفس، و ينزّهها عن الدّنايا 1989.

2-  العفّة تضعّف الشّهوة 2148.

3-  العفاف زهادة 35. مغرور شد كه سلامت مانده بايد به درگاه حضرت حق ناليد مبادا او را هم بگيرد).

عواطف 1-  هر كه احسانهاى او بسيار باشد آشنايانش فراوان گردد.

بزرگ داشتن 1-  هر كه تو را براى بسيارى مالت تعظيم نمايد تو را در وقت كمى مال كم خواهد شمرد.

2-  هرگز احدى را بزرگ مشمار تا آنكه معرفتش را كشف نمائى.

پاكدامنى 1-  پرهيزكارى و پاكدامنى نفس را نگه داشته و آن را از پستى‏ها پاك مى‏دارد.

2-  خويشتن دارى خواهش را ناتوان مى‏گرداند.

3-  پارسائى بى‏رغبتى در دنياست.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  935

4-  العفّة أفضل (أصل) الفتوّة 529.

5-  العفاف أفضل شيمة 567.

6-  العفّة شيمة الأكياس 729.

7-  العفّة رأس كلّ خير 1168.

8-  الكفّ عمّا في أيدي النّاس عفّة، و كبر همّة 1387.

9-  (أهل) العفاف أشرف الأشراف 1511.

10-  بالعفاف تزكو الأعمال 4238.

11-  تاج الرّجل عفافه و زينه إنصافه 4495.

12-  ثمرة العفّة الصّيانة 4593.

13-  ثمرة العفّة القناعة 4637. 4-  پرهيزكارى (اصل و يا) بالاترين جوانمردى است.

5-  باز ايستادن (از آنچه حلال نيست) برترين خصلت است.

6-  پاكدامنى رويه زيركان است.

7-  پاكدامنى رأس هر خيرى است.

8-  باز ايستادن از آنچه در دست‏هاى مردم است پاكدامنى و بزرگى همت خواهد بود.

9-  پاكدامنى (و يا اهل آن) برترين صفات و افعال نيك است.

10-  به وسيله پاكدامنى عملها پاكيزه يا افزايش مى‏يابد.

11-  افسر و تاج آدمى پاكدامنى اوست از محرمات، و زينتش انصاف او خواهد بود.

12-  ميوه پاكدامنى و عفت نگهدارى (خود از عذاب) است.

13-  ثمره عفّت و پاكدامنى قناعت است (زيرا وقتى انسان خود را از حرام نگه داشت حرص و طمع را از خود دور كرده قناعت را بكار برد).

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  936

14-  حسن العفاف من شيم الأشراف 4845.

15-  سبب القناعة العفاف 5531.

16-  عليك بالعفّة فإنّها نعم القرين 6099.

17-  عليك بالعفاف و القنوع، فمن أخذ به خفّت عليه المؤن 6118.

18-  عليك بالعفاف فإنّه أفضل شيم الأشراف 6122.

19-  عليكم بلزوم العفّة، و الإمانة، فإنّهما أشرف ما أسررتم و أحسن ما أعلنتم، و أفضل ما ادّخرتم 6156.

20-  على قدر الحياء تكون العفّة 6181.

21-  عجبت لمن عرف سوء عواقب اللّذّات كيف لا يعفّ 6257.

22-  كما تشتهي عفّ 7213. 14-  نيكوئى ترك حرامها از خصلتهاى مردم بلند مرتبه است.

15-  سبب قناعت باز ايستادن از حرامهاست.

16-  بر تو باد به پاكدامنى زيرا كه آن نيكو همنشينى است.

17-  بر تو باد به پاكدامنى و قناعت زيرا كسى كه فرا گيرد آن را مخارج زندگى بر او سبك گردد.

18-  بر تو باد به پاكدامنى زيرا كه آن برترين خصلتهاى افراد بلند مرتبه است.

19-  بر شما باد به جدا نشدن از پاكدامنى و امانت‏دارى، زيرا كه آنها شريفترين چيزيست كه پنهان داشته، و نيكوترين چيزيست كه آشكار ساخته، و افزونترين چيزى است كه ذخيره مى‏كنيد.

20-  به اندازه شرم و حياء پارسائى مى‏باشد.

21-  تعجب مى‏كنم از كسى كه بدى عاقبت‏هاى لذتها را مى‏داند چگونه (از حرامها) باز نمى‏ايستد 22-  آن چنان كه خواهش (نعمت‏هاى دنيوى و يا نعمتهاى اخروى) را دارى‏

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  937

23-  لم يتحلّ بالعفّة من اشتهى ما لا يجد 7552.

24-  من أتحف العفّة و القناعة، حالفه العزّ 9185.

25-  لا فاقة مع عفاف 10539.

26-  من عفّ خفّ وزره، و عظم عند اللّه قدره 8597.

27-  من عفّت أطرافه حسنت أوصافه 9050.

28-  أعفّكم أحياكم 2837.

29-  إنّ اللّه سبحانه يحبّ المتعفّف-  الحييّ التّقيّ، التّراضي 3438. پارسا باش (يعنى خود را از حرام باز دار).

23-  به پاكدامنى و پارسائى زينت نيافته كسى كه خواهش چيزى كند كه نمى‏يابد.

24-  هر كه عفت و قناعت تحفه داده شود عزّت با او هم سوگند شود (كه از يكديگر جدا نشوند).

25-  نيست فاقه و بيچارگى با پارسايى و پاكدامنى (يعنى آدمى با پارسائى حقيقت توانگرى را داراست).

26-  هر كه (از گناهان) باز ايستد پشت او از سنگينى گناهان سبك گشته، و در نزد خدا قدرش بزرگ شود.

27-  هر كه اطراف (اعضاء و جوارح) او پارسا باشد صفات (اخلاقى) او نيكو خواهد بود.

28-  پارساترين شما با حياترين شماست.

29-  براستى كه خداى سبحان پارساى، شرمناك، پرهيزگار، خوشنود را دوست دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  938

العافية

1-  العوافي إذا دامت جهلت، و إذا فقد عرفت 1907.

2-  إنّ العافية في الدّين و الدّنيا، لنعمة جليلة (جميلة)، و موهبة جزيلة 3704.

3-  العافية أهنى النّعم 973.

4-  لا عيش أهنأ من العافية 10728.

5-  لا لباس أفضل من العافية 10907.

6-  كلّ عافية إلى بلاء 6847.

7-  العافية أفضل اللّباسين 1652.

8-  بالعافية توجد لذّة الحياة 4207. عافيت 1-  عافيت‏ها چون هميشگى باشند مجهول مانند و هر گاه از دست داده شوند شناخته شوند.

2-  براستى كه عافيت در دين و دنيا هر آينه نعمتى است بزرگ (يا نيكو) و موهبتى است عظيم.

3-  عافيت و سلامتى از بلاها گواراترين نعمت‏هاست.

4-  زندگانى گواراتر از عافيت نيست.

5-  نيست لباسى افزونتر از عافيت.

6-  هر عافيتى بسوى بلائى است (يعنى پاينده نخواهد بود).

7-  عافيت افزونترين دو لباس است.

8-  به وسيله عافيت (سلامتى از بيماريها، و از دشمن و از عذاب دنيوى و اخروى) لذّت زندگانى يافت مى‏شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  939

9-  ثوب العافية أهنأ الملابس 4687.

10-  دوام العافية أهنأ عطيّة، و أفضل قسم 5143.

11-  سلوا اللّه سبحانه العافية من تسويل الهوى و فتن الدّنيا 5601.

العفو و الإقالة

1-  المبادرة إلى العفو من أخلاق الكرام 1566.

2-  العفو أعظم الفضلتين 1640.

3-  اعف تنصر 2233.

4-  أقل تقل 2247.

5-  أحسن إلى من أساء إليك، و اعف عمّن جنى عليك 2287. 9-  جامه عافيت (و تندرستى و سلامتى از بلاها) كامل‏ترين پوشش‏هاست.

10-  دائم بودن عافيت گواراترين عطيّه و افزون‏ترين بهره است.

11-  از خداى سبحان سلامت از فريب دادن خواهش و فتنه‏هاى دنيا را مسئلت نمائيد.

عفو و بخشش 1-  شتافتن به گذشت كردن از خصلت‏هاى افراد بلند مرتبه است.

2-  در گذشتن از گناه عظيم‏ترين دو برترى است (يكى برترى قدرت بر انتقام، و ديگرى برترى در گذشتن).

3-  در گذر تا يارى شوى.

4-  در گذر و اقاله نما تا در گذرانيده شوى (يا سخن را كم كن تا مثل تو را كم يابند، و يا تحمل كن و بد سلوكى را بردار تا تحمل كرده شوى اين معنى در صورتى است كه به تشديد لام خوانده شود).

5-  نسبت به كسى كه به تو بدى نموده احسان كن، و در گذر از كسى كه بر تو

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  940

6-  اغتفر زلّة صديقك، يزكّك عدوّك 2292.

7-  اغتفر ما أغضبك لما أرضاك 2296.

8-  أقل العثرة، و ادرا الحدّ، و تجاوز عمّا لم يصرّح لك به 2364.

9-  اقبل أعذار النّاس، تستمتع بإخائهم، و القهم بالبشر، تمت أضغانهم 2420.

10-  أقيلوا ذوى المروءات عثراتهم، فما يعثر منهم عاثر إلّا و يد اللّه ترفعه 2550.

11-  العفو أحسن الإحسان 259.

12-  العفو زكاة الظّفر 358. جنايتى كرده است.

6-  از لغزش دوست خود در گذر تا دشمنت حكم به پاكى تو نمايد.

7-  از آنچه تو را به خشم آورد براى خاطر آنچه تو را خوشنود سازد در گذر (براى رضاى خدا و پاداش اخروى).

8-  از لغزش در گذر، و حدّ را دفع نما، و از آنچه از براى تو به آن تصريح نشده بگذر (ممكن است از عبادت لفظ (الشبهه) افتاده باشد يعنى حدودى كه خدا قرار داده با شبهه دفع كن).

9-  پوزش‏هاى مردم را بپذير تا از برادرى آنها بهره‏مند گردى، و با روى گشاده با آنها بر خورد نما تا كينه‏هاى آنان را بميرانى.

10-  از لغزشهاى صاحبان مروّت بگذريد، پس نمى‏لغزد از آنان لغزنده‏اى مگر آنكه دست خدا او را بلند مى‏گرداند (اين كار از جهت آدميت و مردى آنهاست).

11-  در گذشتن (از گناه ديگران) بهترين احسان است.

12-  در گذشتن از گناه، زكات ظفرمندى به دشمن است.

ــــــــــــــــــــــــــــ  ص  941

13-  المعذرة برهان العقل 497.

14-  العفو عنوان النّبل 499.

15-  العفو تاج المكارم 520.

16-  ربّ ذنب مقدار العقوبة عليه إعلام المذنب به 5342.

17-  لا تصرّ على ما يعقّب الإثم 10226.

18-  العفو مع القدرة جنّة من عذاب اللّه سبحانه 1547.

19-  إذا جني عليك فاغتفر 3993.

20-  بالعفو تستنزل الرّحمة 4317.

21-  تجاوز مع القدرة و أحسن مع الدّولة تكمل لك السّيادة 4528. 13-  داشتن حجّت، و يا قبول پوزش و معذرت دليل خرد است.

14-  در گذشتن از تقصيرات دليل نجابت است.

15-  در گذشتن از مردم تاج هر كار نيكوئى است.

16-  بسا گناهى كه مقدار عقوبت و كيفر بر آن اعلام گنهكار است به آن (مثل اين كه به او بگويد: فلانى شنيدم چنين كارى كردى مبادا ديگر بشنوم).

17-  بر چيزى كه گناه را به دنبال دارد و از پى در آيد ايستادگى مكن (يعنى از انتقام دورى كن و بخشش را خوى خود قرار ده اين روايت در باب ذنوب نيز ذكر شده است).