19- هر كه دست
خزد را از قبيله خود بهم كشد (نسبت به آنان گرفتگى كند به خود ضرر زده زيرا) جز
اين نيست كه يك دست را از آنها بهم كشيده و از خود دستهاى بسيارى را از آنها بهم
كشيده است.
20- هر كه بر
نفس خود به مالش بخيلى نمايد بر همسر همسر خود آن را ببخشد.
21- هر كه بر
نيازمند به آنچه در نزد اوست بخل ورزد خشم خدا بر او بسيار شود.
22- ايمان خود
را نبسته (و محكم ننموده) كسى كه به احسان خود بخل ورزد (و خواهد رفت چنانكه اگر
حيوانى را نبندند خواهد رفت).
23- عاقل نيست
هر كه به احسانش بخيلى كند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 151
24- و قال-
عليه السّلام- : و قد مرّ بقذر على مزبلة: هذا ما كنتم (عليه بالأمس تتنافسون)
تتنافسون فيه بالأمس [و في خبر آخر] أنّه قال: هذا ما بخل به الباخلون 10023.
25- ويح البخيل
المتعجّل الفقر الّذي منه هرب، و التّارك الغنى الّذي إيّاه طلب 10098.
26- لا تبخل
فتقتّر و لا تسرف فتفرط 10310.
27- لا مروّة
لبخيل 10438.
28- لا يبقى
المال إلّا البخل، و البخيل معاقب ملوم 10843.
29- الباخل في
الدّنيا مذموم، و في الآخرة معذّب ملوم 1733. 24- حضرت در وقتى كه بر چاه
بالوعهاى كه سر آن گشوده شده بود و فضلات بيرون آمده فرمود: اين آنست كه شما
ديروز در آن رغبت، نسبت به آن بر يكديگر جلو مىزديد (و در روايت ديگر دارد) كه
فرمود: اين آن چيزيست كه بخل كنندگان به آن بخل مىورزيدند. (و در نهج البلاغه نيز
در كلمات قصار 186 نقل گرديده است).
25- واى بر
بخيلى كه در فقرى كه از آن گريخته شتاب كننده است (و از ترس درويشى پيوسته درويش
است) و ترك كننده توانگرى كه آن را طلب نموده است (يعنى بروش درويشان سلوك مىكند
كه مبادا فقير شود و يا بلكه بتواند ثروت بيشترى بدست آورد).
26- بخيلى مكن
پس تنگ گيرى كنى، و اسراف منما پس افراط نمائى (و از حدّ در گذرى).
27- هيچ مروّتى
براى بخيل نيست.
28- باقى
نمىگذارد مال را مگر بخيلى، و بخيل معاقب ملامت شده است.
29- بخل كننده
در دنيا بد، و در آخرت معذب و سرزنش شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 152
المبادرة
1- بادروا
العمل، و أكذبوا الأمل، و لا حظوا الأجل 4464.
2- بادروا
العمل (الأمل)، و خافوا بغتة الأجل، تدركوا أفضل الأمل 4465.
3- بادروا
بالعمل عمرا ناكسا 4466.
4- بادروا
بالعمل مرضا حابسا، و موتا خالسا 4467.
5- بادر البرّ
فإنّ أعمال البرّ فرصة 4363.
6- بادروا صالح
الأعمال و الخناق مهمل و الرّوح مرسل 4380.
7- بادر شبابك
قبل هرمك، و صحّتك قبل سقمك 4381. پيشى گرفتن 1- مبادرت كنيد به عمل، و اميد را
دروغ گو پنداشته، و هر دم رسيدن مرگ را ملاحظه نمائيد.
عمل، و اميد را دروغ گو پنداشته، و هر دم رسيدن مرگ را ملاحظه
نمائيد.
2- به سوى عمل
شتاب كرده و يا به كارهاى خير بر اميدها پيشى گيريد، و از ناگهان فرارسيدن اجل
بهراسيد تا افزونترين آرزو را دريابيد.
3- عمل را بر عمر
سر بزير افكنده و سست و ضعيف را پيش اندازيد (كه وقتى آدمى بسنّ انحطاط رسيد چندان
كارى از او ساخته نيست).
4- عمل را پيش
اندازيد بر بيمارى حبس كننده، و مرگ رباينده (يعنى پيش از آنكه به بيمارى سخت
مبتلاء شويد و مرگ شما را دريابد مبادرت به عمل كنيد).
5- به كارهاى
نيك مبادرت و سبقت نما زيرا كه كارهاى نيك فرصت است.
6- به عملهاى
شايسته مبادرت نمائيد چه آنكه گلو واگذاشته شده (و مرگ گلو را بگيرد) و روح رها
گشته و قبض شود.
7- جوانى خود
را پيش از پيرى، و تندرستيت را قبل از بيمارى خويش مبادرت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 153
8- بادر غناك
قبل فقرك، و حياتك قبل موتك 4382.
9- بادروا في
مهل البقيّة، و أنف المشيّة، و انتظار التّوبة، و انفساخ الحوبة 4372.
10- بادروا و
الأبدان صحيحة، و الألسن مطلقة، و التّوبة مسموعة، و الأعمال مقبولة 4373.
11- بادروا قبل
أخذة العزيز المقتدر 4369.
12- بادروا قبل
الضّنك و المضيق 4370.
13- بادروا قبل
الرّوع و الزّهوق 4371.
14- بادروا
آجالكم بأعمالكم، و ابتاعوا ما يبقى لكم بما يزول نما (يعنى تا جوانى و تندرستى از
عمر استفاده كن).
8- بر توانگرى
خود پيش از درويشى، و بر زندگانى و حيات خويش قبل از مردنت سبقت نما (يعنى تا مال
و ثروت دارى و نمردى از فرصت استفاده كن).
9- پيشى گيريد
در مهلت بقيه عمرى كه باقى مانده، و در نخستين زمانى كه اراده كار كرده (و در فصل
جوانى كه قدرتى داريد)، و بر فرارسيدن انتظار توبه، و زائل شدن گناه يا وسعت گناه
و رسيدن زمان جزاى آن، (يعنى تا اين زمانها نرسيده بايد مبادرت كرد).
10- پيشى گيريد
در صورتى كه بدنها صحيح، و زبانها رها (و به بند نيفتاده)، و توبه مسموع، و عملها
مقبول مىباشد (كه بعد از آن عملى سودمند نخواهد بود).
11- سبقت
گيريد، قبل از يك بار گرفتن (خداى) غالب توانا (عمر را).
12- پيشى گيريد
پيش از تنگى حال و ضيق مجال (مرگ).
13- سبقت گيريد
قبل از نرسيدن و بيرون رفتن جان.
14- عملهاى خود
را بر اجلها پيش انداخته، و آنچه را برايتان باقى مانده
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 154
عنكم 4374.
15- بادروا
بأموالكم قبل حلول آجالكم تزكّكم و تصلحكم و تزلفكم 4375.
16- بادر
(باكر) الطّاعة تسعد 4360.
17- بادر الخير
ترشد 4361.
18- بادروا قبل
قدوم الغائب المنتظر 4368.
19- بادروا
الموت و غمراته، و مهّدوا له قبل حلوله و أعدّوا له قبل نزوله 4376.
20- بادروا في
فينة الإرشاد، و راحة الأجساد، و مهل البقيّة، و أنف المشيّة 4377. به آنچه از شما
زائل مىشود خريدارى نمائيد، (مشهور ارباب عرفان است: اگر تنگ طلائى باشد كه فانى
شود، و كوزه سفالى كه هميشه باقى ماند، بايد عاقل كوزه را بر تنگ ترجيح دهد، تا در
وقت حاجت تشنه نماند).
15- بمالهاى
خود قبل از رسيدن اجلهايتان مبادرت ورزيد، تا شما را پاك گردانيده، و به صلاح
آورده و بدرگاه خدا نزديك كند.
16- به طاعت
خدا سبقت گير تا نيكبخت شوى.
17- به سوى خير
مبادرت نما تا راه راست يابى.
18- قبل از
آمدن غائبى كه انتظار آن كشيده مىشود (مرگ) و يا آن انتظار تو را مىكشد سبقت
گيريد.
19- بر مرگ و
سختىهاى آن پيشى گيريد، و پيش از در آمد آن براى آن تهيه اسباب كرده اصلاح حال
خود نمائيد، و قبل از فرود آمدنش براى آن توشه و اسباب سفر آماده كنيد.
20- در وقت
راهنمائى، و آسايش بدنها، و مهلت بقيه عمر، و ابتداى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 155
21- بادروا
أعمالكم، و سابقوا آجالكم، فإنّكم مدينون بما أسلفتم، و مجازون بما قدّمتم، و
مطالبون بما خلّفتم 4378.
22- بادروا
الأمل، و سابقوا هجوم الأجل، فإنّ النّاس يوشك أن ينقطع بهم الأمل، فيرهقهم الأجل
4379.
23- بادر
الفرصة قبل أن تكون غصّة 4362.
24- طوبى لمن
بادر صالح العمل قبل أن تنقطع أسبابه 5961.
25- طوبى لمن
بادر الأجل، و اغتنم المهل، و تزوّد من العمل 5975. مشيّت (در اوقات جوانى كه
اراده سختتر است) مبادرت نمائيد.
21- در اعمال
خويش مبادرت نموده، و بر مرگها پيشى گيريد، زيرا به آنچه پيش فرستادهايد جزا
داده شده، و به آنچه مقدم داشتيد عوض داده خواهيد شد، و به آنچه جا گذاشته و پس
انداختهايد باز خواست خواهيد شد.
22- بر آرزو
پيشى گرفته، و بر هجوم اجل سبقت نمائيد، زيرا نزديك است كه مردم بريده شود
اميدشان، و آنها را مرگ ناگهان فرا رسد.
23- در فرصت
پيشى گير، پيش از آنكه فرصت غصه شود (يعنى از دست برود و سبب غصه گردد).
24- خوشا به
حال كسى كه به عمل صالح مبادرت ورزيده، پيش از آنكه اسباب آن بريده شود (كه همان
حضور مرگ است).
25- خوشا به
حال كسى كه (به وسيله كارهاى خوب) بر مرگ پيشى گرفته، و مهلت را غنيمت شمرد، و از
عمل توشه برگيرد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 156
البرد
1- توقّو البرد
في أوّله، و تلقّوه في آخره، فإنّه يفعل بالأبدان كما يفعل في الأغصان، أوّله
يحرق، و آخره يورق 4551.
البرّ و البرّ و من منعه
1- البرّ عمل
مصلح 554.
2- البرّ عمل
صالح 871.
3- البرّ غنيمة
الحازم 985.
4- البرّ أعجل
شيء مثوبة 1222. سرما 1- از سرما در اول آن پرهيز كرده، و در آخر آن آن را
استقبال نمائيد، زيرا در بدنها آن كند كه در شاخهها مىكند، اوّلش مىسوزاند، و
آخرش برگ مىروياند (شاعر هم گفته:
گفت پيغمبر باصحاب كبار
تن مپوشانيد از باد بهار
آنچه با شاخ درختان مىكند
با تن و جان شما آن مىكند
نيكى و نيكو كارى 1- نيكوئى، عملى است اصلاح كننده.
2- نيكوئى، و
كار خير عملى است پسنديده.
3- نيكوئى، يا
صله و احسان غنيمت دور انديش است.
4- احسان،
شتابانتر چيزيست به حسب پاداش.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 157
5- بالبرّ يملك
الحرّ 4213.
6- تعجيل البرّ
زيادة في البرّ 4568.
7- خير البرّ
ما وصل إلى الأحرار 4955.
8- خير البرّ
ما وصل إلى المحتاج 4974.
9- في كلّ برّ
شكر 6507.
10- من منع
برّا منع شكرا 8106.
11- من بذل
برّه انتشر ذكره 8631.
12- من قرب
برّه بعد صيته 8632.
13- من أتبع
الإحسان بالإحسان، و احتمل جنايات الإخوان و الجيران، 5- به وسيله احسان، يا به
وسيله نان دادن، آزاد بنده مىگردد.
6- شتاب كردن
در نيكى زيادتى در نيكوئى است.
7- بهترين
احسان آنست كه به آزادگان رسد (يعنى به كسانى كه در بند علائق نباشند).
8- بهترين
احسان آنست كه به محتاج رسد.
9- در هر خير و
نيكى شكريست.
10- هر كه
احسانى را منع كند (و به كسى احسانى كه توانائى آن را دارد ننمايد) منع شكرى كند،
يا از شكرى منع شده است (كه ديگران و يا خدا از او تشكر نمايد).
11- هر كه نيكى
خود را بذل كند، ياد او (در ميان مردم) پراكنده شود (شهرت پيدا كند).
12- هر كه نيكى
و احسان او نزديك باشد آوازه او دور باشد (و به جاهاى دور رسد).
13- هر كه
احسانى را در پى احسانى كند، و متحمل جنايات برادران
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 158
فقد أكمل البرّ 9120.
14- من بخل
عليك ببشره لم يسمح ببرّه 9199.
15- من أفضل
البرّ برّ الأيتام 9433.
16- مع البرّ
تدرّ الرّحمة 9733.
17- لسان
البرّيأبى سفه الجهّال 7637.
18- من كثر
برّه حمد 7888.
19- من شيم
الأبرار حمل النّفوس على الإيثار 9350.
الإبرام
1- من أبرم سئم
7685. و همسايگان گردد، پس در حقيقت بر و نيكى را كامل گردانيده است.
14- هر كه به
شكفته روئى خود بخيلى كند به احسان خود جود نكند.
15- از
افزونترين نيكوئى است، نيكوئى نمودن به يتيمان.
16- با نيكوئى،
رحمت فراوان و روان مىشود.
17- زبان نيكو
كار از سفاهت و سبكى نادانها باز ايستد (يعنى نيكى سبب مىشود كه نادانها نيكو كار
را آزار ندهند).
18- هر كه نيكو
كاريش بسيار باشد ستايش مىشود.
19- از خصلتهاى
نيكو كاران است، واداشتن نفسها بر ايثار (و ديگران را بر خود مقدم داشتن).
اصرار در طلب 1- هر كه (در كارى) ابرام و اصرار نمايد ديگران
از او خسته شوند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 159
البريء
1- البريء
صحيح، و المريب عليل 152.
2- البريء
جريء 211.
3- ما أشجع
البريء و أجبن المريب 9626.
4- لا أشجع من
بريء 10588.
5- كلّ بريء
صحيح 6840.
البشر، البشاشة و طلاقة
الوجه
1- البشاشة أحد
القرائين 1692. بىتقصير 1- پاكدامن و بىتقصير، و يا برىّ از حرص دنيا تندرست
است و صاحب شك بيمار است.
2- بىتقصير
دلير است (زيرا خائن، خائف است).
3- چه دلير و
بىباك است بىگناه، و ترسناك است صاحب شكّ (آرى بىگناه با قاطعيت از خود دفاع
مىكند بخلاف گنهكار كه با ترس و بيم حرف مىزند، يعنى اين دو حالت نشانه گناه و
بىگناهى است).
4- نيست دليرتر
از بىگناه (چون از خود خاطر جمع است و از چيزى هراسى ندارد).
5- هر برىء
(از بدى و از دنيا، از امراض باطنى) صحيح است.
گشاده رويى 1- خوشروئى و شكفتگى، يكى از دو مهمانى كردن است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 160
2- البشاشة
إحسان 18.
3- البشاشة
حبالة المودّة 1075.
4- عليك
بالبشاشة فإنّه حبالة المودّة 6101.
5- لا بشاشة مع
إبرام 10517.
6- البشر يطفئ
نار المعاندة 561.
7- البشر أوّل
النّوال 634.
8- البشر شيمة
الحرّ 656.
9- البشر يونس
الرّفاق 736.
10- البشر
إسداء الصّنيعة بغير مؤنة 1503.
11- بالبشر و
بسط الوجه يحسن موقع البذل 4313. 2- گشاده روئى، احسان است.
3- شكفتگى دام
دوستى است (كه انسان مىتواند با آن مردم را تسخير كند، و آنان را به عنوان دوست
به دام اندازد).
4- بر تو باد
به گشاده روئى، زيرا كه آن دام دوستى است.
5- هيچ گشاده
روئى با ابرام (و اصرار در سؤال و طلب) نيست (زيرا طرف ملول و ناراحت گردد).
6- شكفته روئى
آتش دشمنى را خاموش مىگرداند.
7- شكفته روئى
اول عطا و بخشش است.
8- شكفته روئى
شيوه مرد آزاده است.
9- شكفته روئى
رفقا را مأنوس مىسازد.
10- گشاده روئى
احسان را به خوبى بدون زحمت بكار بردن است.
11- به سبب
شكفتگى و گشاده روئى جايگاه بخشش نيكو خواهد گرديد (يعنى با اين عمل هم خدا راضى
خواهد شد و هم بنده).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 161
12- بشرك أوّل
برّك و وعدك أوّل عطائك 4452.
13- بشرك يدلّ
على كرم نفسك، و تواضعك ينبئ عن شريف خلقك 4453.
14- حسن البشر
أوّل العطاء، و أسهل السّخاء 4835.
15- حسن البشر
أحد البشارتين 4849.
16- حسن البشر
شيمة كلّ حرّ 4858.
17- حسن البشر
من علائم النّجاح 4866.
18- سبب
المحبّة البشر 5546. 12- شكفته روئى تو اولين احسان تو، و وعده نمودنت نخستين
بخشش تو خواهد بود (ممكن است مراد حضرت اين باشد كه اگر بر عطا و بخشش توانائى
ندارى، يكى با شكفته روئى با طرف برخورد نما، و ديگر باو وعده ده كه اگر خداوند
قدرت داد با شما همكارى خواهم كرد، نه آنكه با اخلاق بد او را رد كرده و او را
جواب كنى).
13- شكفته روئى
تو بر گرامى و بلندى مرتبه ذات تو دلالت داشته، و فروتنيت از خلق شريفت خبر
مىدهد.
14- نيكوئى
شكفته روئى اوّلين بخشش، و آسانترين سخاوت است، (چون مؤنه لازم ندارد هر كسى
مىتواند آن را به كار برد).
15- نيكوئى
شكفتگى يكى از دو بشارت است (نسبت به كسى كه به او وعده احسان مىدهد زيرا با
شكفته روئى طرف اميدوار خواهد گرديد كه به او احسان خواهد نمود).
16- نيكوئى
شكفته روئى شيوه هر آزاده ايست.
17- نيكوئى
شكفته روئى از نشانههاى پيروزيست.
18- سبب دوستى
شكفته روئى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 162
19- طلاقة
الوجه بالبشر و العطيّة و فعل البرّ و بذل التّحيّة داع إلى محبّة البريّة 6032.
20- كثرة البشر
آية البذل 7089.
21- وجه مستبشر
خير من قطوب مؤثر 10084.
22- البشر أحد
العطائين 1613.
23- البشر منظر
مونق، و خلق مشرق 2168.
24- البشر
مبرّة، العبوس معرّة 236.
25- البشر أوّل
البرّ 296.
26- الطّلاقة
شيمة الحرّ 467.
27- البشر أوّل
النّائل 519. 19- گشاده روئى به نيكوئى شكفتگى و بخشش، و كار نيك، و احسان يا
سلام را رواج دادن، دعوت خلائق است به دوستى.
20- بسيارى
شكفته روئى، نشانه جود و بخشندگى است.
21- روى شكفته
(كه اكرامى در آن نباشد) بهتر از روى درهم كشنده اكرام كننده است.
22- شكفته روئى
يكى از دو بخشش است.
23- گشاده روئى
ديداريست خوش آينده، و خوئى است درخشنده.
24- شكفته روئى
نيكى و احسان، و ترش روئى گناه و اذيت است.
25- گشاده روئى
اول نيكوئى است (يعنى اگر كسى بخواهد نسبت به ديگران كار نيكى انجام دهد نخستين
كارش بايد شكفته روئى باشد، و گرنه اگر كار نيك هم انجام گيرد اما با ترش روئى
گويا عمل نيكى انجام نگرفته است).
26- گشاده روئى
خصلت آزاد مرد است.
27- شكفته روئى
اولين بخشش و عطاء است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 163
البصر و النظر و البصير و
البصيرة
1- أين الأبصار
اللامحة منار التّقوى 2825.
2- أبصر النّاس
من أبصر عيوبه، و أقلع عن ذنوبه 3061.
3- إنّ أبصار
هذه الفحول طوامح، و هو سبب هبابها، فإذا نظر أحدكم إلى امرأة فأعجبته، فليمسّ
أهله، فإنّما هي امرأة بامرأة 3635.
4- إنّما
البصير من سمع ففكّر، و نظر فأبصر، و انتفع بالعبر 3891.
5- بالاستبصار
يحصل الاعتبار 4351.
6- ذهاب البصر
خير من عمى البصيرة 5182. بينا و بينش و ديدهها 1- كجايند چشمهائى كه با نشانه و
علامت راه پرهيز كارى بيناست 2- بيناترين مردم كسى است كه عيبهاى خود را ديده، و
از گناهان خود باز ايستد.
3- (نقل شده كه
روزى آن بزرگوار با اصحاب خود نشسته بودند كه زن زيبائى از آنجا عبور كرد، چند
نفرى با گوشه چشم به او نگاه كردند حضرت چنين فرمود:) به راستى كه چشمهاى اين نرها
(بسوى مادهها) سخت باز شده، و نگاه كنندهاند، و اين سبب هيجان خواهش و بالا رفتن
شهوت مىشود، پس هر گاه يكى از شما به زنى نگاه كرد او را به شگفت آورد، و از آن
خوشش آمد، پس بايد با اهل خود نزديكى كند، زيرا كه آن نيست مگر زنى به جاى زنى.
4- جز اين نيست
كه بينا كسى است كه بشنود سپس انديشه كند، و نگاه نمايد پس (حقائق و دقائق را)
ببيند، و به عبرتها نفع يابد و پند گيرد.
5- به وسيله
نظر از روى بينائى، عبرت بدست آيد.
6- از بين رفتن
چشم بهتر از كورى بصيرت و بينائى است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 164
7- ذهاب النّظر
خير من النّظر إلى ما يوجب الفتنة 5183.
8- ربّما أخطأ
البصير رشده 5368.
9- فقد البصر
أهون من فقدان البصيرة 6536.
10- فاقد البصر
فاسد النّظر 6548.
11- قد انجابت
السّرائر لأهل البصائر 6676.
12- لقد بصّرتم
إن أبصرتم، و أسمعتم إن سمعتم، و هديتم إن اهتديتم 7346.
13- من تبصّر
في الفطنة ثبتت له الحكمة و عرف العبرة 8849. 7- از بين رفتن نگاه (كورى چشم)
بهتر از نگاه كردن به چيزيست كه موجب فتنه مىشود.
8- بسا باشد كه
بينا از راه درست خود خطا نمايد.
9- نداشتن چشم
سهلتر از نداشتن بينائى و كور دلى است.
10- كسى كه
بصيرت و بينائى ندارد، فكر و نظر او فاسد خواهد بود.
11- در حقيقت
پنهانيها و اسرار (مانند بسيار از علوم و معارف) براى اهل بصيرت و صاحبان بينائيها
گشوده شده است.
12- (در كلمات
قصار 149 نهج البلاغه نيز ذكر شده) در حقيقت بصيرت بينائى داده شدهايد اگر بينا
شويد، و شنوا شدهايد اگر بشنويد و رهنمود گشتهايد اگر راه يابيد (يعنى از جانب
خدا پيمبران و امامان و كتابهاى آسمانى براى اتمام حجت برايتان آمده اگر عقل خود
را بكار اندازيد) مخفى نماند كه اين عبارت در ضمن خطبه 20 نهج البلاغه ذكر شده كه
بطور واضح مىرساند كه در باره مرگ است ابتدايش اين است «فإنّكم لو عاينتم ما قد
عاين من مات منكم...».
13- هر كه در
زيركى بينا گردد حكمت براى او ثابت و بر قرار بوده، و عبرت را بشناسد (يعنى راه
درست را به دست آورده و از آثار خوب و بد درس گيرد. و در نهج
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 165
14- نظر البصر
لا يجدي إذا عميت البصيرة 9972.
15- لا بصيرة
لمن لا فكر له 10774.
16- اللّحظ
رائد الفتن 1047.
17- ربّ صبابة
غرست من لحظة 5314.
18- عمى البصر
خير من كثير من النّظر 6307.
19- كم من
صبابة اكتسبت من لحظة 6939.
20- كم من نظرة
جلبت حسرة 6941.
21- لحظ
الإنسان رائد قلبه 7626. البلاغه حكمت 30 كه از آن حضرت از ايمان پرسيده شد در
بيان يقين اين فراز ذكر شده با اين عبارت «فمن تبصر في الفطنة تبيّنت له الحكمة و
من تبيّنت له الحكمة عرف العبرة و من عرف العبرة كان في الأوّلين»).
14- ديدن چشم
فائده نبخشد هرگاه بينائى كور باشد (يعنى بايد ديده دل بينا باشد).
15- بصيرتى
نيست براى كسى كه فكرى براى او نيست.
16- به گوشه
آخر چشم نگاه كردن جلو رو و ديدبان فتنههاست.
17- بسا عشق و
گرمى شوقى كه از يك نگاه كردنى كاشته شود (پس آدمى بايد در نگاه خود نهايت احتياط
را بنمايد).
18- نابينائى
چشم بهتر از بسيارى از نظر كردن است (يعنى از نگاه كردنهاى نامشروع).
19- بسا سوزش
عشقى كه از يك نگاه كردنى منشأ گيرد.
20- بسا نگاه
كردنى كه (سبب عشق و گرفتارى شود) حسرتى را (در دنيا و يا در قيامت و يا در هر دو
سرا) بكشاند.
21- نگاه انسان
به گوشه آخر چشم، ديدبان و پيشرو دل اوست (بنا بر اين بايد از چنين نظرهائى دورى
نمود كه زيانهاى بسيار ببار آورد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 166
22- من أطلق
طرفه كثر أسفه 7949.
23- ليس الرّؤية
مع الأبصار، قد تكذب الأبصار أهلها 7493.
البطر
1- البطر يسلب
النّعمة، و يجلب النّقمة 2216.
الباطل و التعاون عليه
1- الرّاضي
بفعل قوم كالدّاخل فيه معهم، و لكلّ داخل في باطل إثمان: إثم الرّضا به، و إثم
العمل به 2085.
2- الباطل
مضادّ الحقّ 277. 22- هر كه چشم خود را رها كند (و آن را از نگاههاى نامشروع جلو
گيرى ننمايد) تأسف او بسيار باشد.
23- بينائى با
چشمها نيست (بلكه با عقل و قلب است كه آنها آدمى را به حقيقت مىرساند چنانكه قضيه
عمرو بن عبيد و هشام در بحث امامت مشهور است كه وقتى آلات درك اشتباه كنند راهنماى
آنها دل خواهد بود) زيرا گاهى چشمها به اهل خود دروغ مىگويند.
گردنكشى 1- گردنكشى، و يا بيغمى نعمت را سلب نموده، و عقوبت
را جلب مىكند.
ناحق 1- كسى كه خوشنود به كار جماعتى است، مانند كسى است كه
با آنها در آن كار دخالت مىكند، و براى هر دخالت كنندهاى دو گناه است: گناه
خوشنودى به آن باطل و گناه عمل به آن.
2- باطل ضد حق
است (يعنى نبايد اهل حق با اهل باطل آميزش كند، و يا
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 167
3- الباطل غرور
خادع 549.
4- الباطل أضعف
نصير 717.
5- الباطل يزلّ
براكبه 1100.
6- الأباطيل
موقعة في الأضاليل 1274.
7- التّظافر
على نصر الباطل لؤم و خيانة 1328.
8- خالف من
خالف الحقّ إلى غيره، و دعه، و ما رضي لنفسه 5057.
9- طلب
التّعاون على نصرة الباطل جناية و خيانة 6031.
10- ظلم الحقّ
من نصر الباطل 6041.
11- كيف ينفصل
عن الباطل من لم يتّصل بالحقّ 7006. حقگو نبايد گاهى باطل بگويد كه آن عمل كردن
بضدّ است).
3- باطل فريب
دهنده مكر كننده است.
4- باطل
ناتوانترين يار و ياور است.
5- باطل سوار
خود را مىلغزاند، و يا برو در مىاندازد.
6- باطل و
ناحقها (آدمى را) در گمراهىها خواهد انداخت. (چنانكه در باب خلافت به تجربه ثابت
شده است).
7- رساندن
پيروزى بر يارى باطل، دنائت و خيانت است.
8- با كسى كه
با حق مخالفت كرده به سوى باطل رو آورده مخالفت نما، و او را با آنچه به آن براى
نفس خود راضى شده (از باطل) واگذار.
9- طلب يارى بر
نصرت باطل خيانت و جنايت است.
10- به حق ستم
نموده كسى كه يارى باطل كند.
11- چگونه از
باطل جدا مىشود كسى كه به حق (خدا يا رسول يا قرآن و دين) نپيوسته است
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 168
12- للباطل
جولة 7318.
13- ليس في
البرق اللّامع مستمتع لمن يخوض الظّلمة 7515.
14- من ركب
الباطل ندم 7651.
15- من كثر
باطله لم يتّبع حقّه 8135.
16- من ركب
الباطل أهلكه مركبه 8221.
17- من ركب
الباطل زلّ قدمه 8515.
18- من كان
غرضه الباطل لم يدرك الحقّ و لو كان أشهر من الشّمس 9023.
19- من نصر
الباطل ندم 9201.
20- ما أقبح
الباطل 9587. 12- براى باطل دور زدنى است (آن گاه مضمحل مىشود).
13- در برق
درخشنده بهره و تمتعّى براى كسى كه در تاريكى (باطل) فرو مىرود نيست (بلكه
روشنائى هميشگى لازم است درخشندگى آنى سودى ندارد).
14- هر كه
مرتكب باطل شود پشيمان گردد.
15- هر كه باطل
او بسيار باشد حق او (هم) پيروى نمىشود (يعنى مردم حقش را هم باطل قلمداد كنند).
16- هر كه بر
(مركب) باطل سوار شود، مركب او وى را هلاك گرداند.
17- هر كه سوار
بر باطل شود قدمش بلغزد.
18- هر كه غرض
او (و هدف و مقصودش) باطل باشد حق را در نيابد، هر چند از آفتاب مشهورتر باشد (بنا
بر اين انسانى به حق خواهد رسيد كه بىغرض و يا طالب حق بوده باشد).
19- هر كه باطل
را يارى كند پشيمان گردد.
20- چه چيز
باطل را زشت نموده است (يعنى چه زشت است آنچه حق
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 169
21- مستعمل
الباطل معذّب ملوم 9868.
22- لا يعزّ من
لجأ إلى الباطل 10704.
المبطل
1- غرض المبطل
الفساد 6424.
البطن و الفرج
1- احفظ بطنك و
فرجك من الحرام 2284.
2- احفظ بطنك و
فرجك ففيهما فتنتك 2289.
3- بطن المرء
عدوّه 4424.
4- ما أبعد
الخير ممّن همّته بطنه و فرجه 9642. نيست).
21- بكار برنده
باطل، عذاب شونده ملامت شده است.
22- عزيز
نمىشود كسى كه به سوى باطل پناه برد.
باطل گرا 1- غرض كسى كه بر باطل است فساد خواهد بود.
شكم و عورت 1- شكم و فرج (عورت) خود را از حرام نگاه دار.
2- شكم و فرج
خود را نگاه دار چون به فتنه افتادن تو در اين دو است.
3- شكم آدمى
دشمن اوست.
4- چقدر خير
دور است از كسى كه همت او شكم و فرج او باشد (و در صدد توشه آخرت نباشد. و يا
همچون چار پايان به خود برسد و به مسلمين اهميّت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 170
5- أمقت العباد
إلى اللّه سبحانه من كان همّه (همّته) بطنه و فرجه 3294.
المباكرة
1- باكروا
فالبركة في المباكرة، و شاوروا فالنّجح في المشاورة 4441.
البكاء
1- البكاء من
خيفة اللّه للبعد عن اللّه عبادة العارفين 1791.
2- البكاء من
خشية اللّه ينير القلب و يعصم من معاودة الذّنب 2016.
3- البكاء من
خشية اللّه مفتاح الرّحمة 2051.
4- البكاء
سجيّة المشفقين 669. ندهد).
5- دشمنترين
بندگان در نزد خداى سبحان، كسى است كه اهتمام و انديشه و فكر او شكم و فرج او
باشد.
سحرخيزى 1- صبح زود به دنبال كار برويد، زيرا بركت در اول
بامداد است، و در كارهاى خود مشورت نمائيد، چون پيروزى در مشورت نمودن است.
گريه 1- گريه از ترس خدا براى دورى از خدا، عبادت عارفانست.
2- گريه از ترس
خدا دل را روشن نموده، و از بازگشتن به گناه نگه مىدارد.
3- گريه از ترس
خدا كليد باب رحمت است.
4- گريه روش
افراد مهربان و نرم دل است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 171
5- بالبكاء من
خشية اللّه تمحّص الذّنوب 4355.
6- بكاء العبد
من خشية اللّه يمحّص ذنوبه 4432.
7- طوبى لمن
وفّق لطاعته، و بكى على خطيئته 5946.
البلاد و الأوطان
1- شرّ البلاد
بلد لا أمن فيه و لا خصب 5684.
2- شرّ الأوطان
ما لم يأمن (لا يأمن) فيه القطّان 5712.
3- ليس بلد
أحقّ البلاد بك من بلد، خير البلاد ما حملك 7496.
البلاغة
1- البلاغة ما
سهل على المنطق و خفّ على الفطنة 1881. 5- به وسيله گريه از خوف خدا، گناهان پاك
و ريخته خواهد شد.
6- گريه بنده
از ترس خدا، گناهانش را پاك مىسازد.
7- خوشا به حال
كسى كه براى اطاعت خدا توفيق داده شده، و بر گناه خود گريه نمايد.
شهرها و وطنها 1- بدترين شهرها شهريست كه در آن نه امنيت
باشد، و نه ارزانى.
2- بدترين
وطنها آنست كه اقامت كنندگان در آن ايمن نباشند.
3- هيچ شهرى
سزاوارترين شهرها به تو نيست، بهترين شهرها آنست كه تو را بردارد (يعنى در آن در
آسايش باشى).
بلاغت 1- بلاغت آنست كه بر زبان سهل و آسان بوده، و براى فهم
و دريافت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 172
2- البلاغة أن
تجيب فلا تبطئ و تصيب فلا تخطئ 2150.
3- قد يكتفى من
البلاغة بالإيجاز 6666.
4- من قام بفتق
القول و رتقه فقد حاز البلاغة 9045.
5- آلة (آية)
البلاغة: قلب عقول، و لسان قائل 1493.
6- ربّما ارتج
على الفصيح الجواب 5378.
المبالات
1- من قلّت
مبالاته صرع 7900. سبك باشد.
2- بلاغت آنست
كه جوابگوئى و درنگ ننمائى، و درست بگوئى و خطا نكنى.
3- گاهى از
بلاغت به اختصار اكتفا مىشود.
4- هر كه به
فتق (شكافتن) و رتق (پيوستن) سخن بپردازد (يعنى مقتضاى حال را در نظر گيرد از نظر
تفصيل و اجمال، اطناب و اختصار) پس در حقيقت بلاغت را جمع كرده است.
5- نشانه و يا
آلت و ابزار بلاغت (و رديف كردن كلمات فصيح كه متناسب باشد رسا، بىنقص و عيب) دلى
است انديشمند، و زبانى است گويا، (كه با اين دو وسيله يعنى قلبى كه درك معانى كند
و زبانى كه سخنور باشد بلاغت حاصل گردد).
6- بسا كه بسته
شود بر فصيح جواب گفتن (كه نتواند بعلتى جواب گويد).
مواظب 1- كسى كه مبالات و پرواى او كم باشد برو در خواهد
افتاد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 173
بني اميّة
1- في ذكر بني
اميّة: هي مجاجة من لذيد العيش، يتطعّمونها برهة، و يلفظونها جملة 10029.
البهائم و السّباع
1- إنّ البهائم
همّها بطونها 3412.
2- إنّ السّباع
همّها العدوان على غيرها 3414. بنى اميه 1- (تتمه كلامى است كه در خطبه 86 نهج
البلاغه بيان فرموده و در اين فراز از بنى اميه ياد فرموده: بلكه دولت بنى اميه آب
دهانى است (كه از دهان مىريزند يا عسلى است كه زنبور آن را از دهن بيرون
مىاندازد و يك بار قطع مىشود) از زندگانى لذيذ كه از روى حرص آن را زمانى
مىخورند، و از دهان يك بار آن را بيرون مىاندازند (كه مدت هزار ماه كه هشتاد و
اندى سال مىشود حكومت كردند و يك بار كلّا قطع شد و سوره قدر بر آن ناظر خواهد
بود).
چار پايان و درندگان 1- براستى كه چارپايان انديشه آنها
شكمهاى آنهاست.
2- براستى كه
درندگان انديشه آنها ستم بر غير خود است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 174
البهت
1- لا قحة
كالبهت 10455.
بيت اللّه
1- زيارة بيت
اللّه أمن من عذاب جهنّم 5473.
بيت المال
1- إنّ هذا
المال ليس لي و لا لك، و إنّما هو للمسلمين، و جلب أسيافهم، فإن شركتهم في حربهم
شركتهم فيه، و إلّا فجنا أيديهم، لا يكون لغير أفواههم 3702. افتراء 1- هيچ
بىشرمى مانند بهتان نيست.
خانه خدا 1- زيارت خانه خدا ايمنى از عذاب جهنم است.
بيت المال 1- براستى كه اين مال نه براى من و نه براى تست، و
جز اين نيست كه آن براى مسلمين و كشيده شده شمشيرهاى آنهاست، پس اگر در جنگ آنها
شريك مىشدى در آن شريك خواهى بود، و گرنه چيده دستهاى آنان براى غير دهنهاى آنها
نمىباشد (يعنى اى كسى كه تقاضاى بيت المال مىنمائى، بدان كه چنين مالى مخصوص
پيكار كنندگان در جبهههاست، براى ديگران جايز نيست).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 175
باب التاء
التجارة و التجارة مع اللّه
1- تاجر اللّه
تربح 4461.
2- من تاجر
اللّه ربح 7872.
3- من اتّجر
بغير علم، فقد ارتطم في الرّبا 8401.
التاجر
1- التّاجر مخاطر
121. معامله با خدا 1- با خدا تجارت كن تا سودى يابى (تجارت با خدا اين است كه
انسان مال و اولاد و عمر خود را در راه او صرف كند، و به خدا و رسول و معاد ايمان
آورد).
2- هر كه با
خدا سودا كند سود برد.
3- هر كه بدون
علم (و بدون ياد گرفتن احكام و مسائل شرعيه) تجارت نمايد در حقيقت در ربا فرو رود.
سوداگر 1- تاجر خود را بر لب هلاكت اندازنده است (چون پيوسته
در ارتكاب معاصى مانند كم فروشى و احتكار و... مىباشد).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 176
التّراب
1- نعم الطّهور
التّراب 9949.
التارك للّه
1- من ترك للّه
سبحانه شيئا عوّضه اللّه خيرا ممّا ترك 8909.
التوبة و الإنابة و التائب
1- التّوبة ندم
بالقلب، و استغفار باللّسان، و ترك بالجوارح، و إضمار أن لا يعود 2072.
2- إيّاك أن
تسلف المعصية، و تسوّف بالتّوبة، فتعظم لك خاك 1- خوب پاك كننده ايست خاك (حكم آن
در رسالههاى عمليه گفته شده است).
ترك كننده براى خدا 1- هر كه براى خدا سبحان چيزى را واگذارد
(چه مال باشد يا معصيت و عمل نامشروع) خداوند بهتر از آنچه ترك نموده به او عوض
دهد.
بازگشت بسوى خدا 1- توبه پشيمانى است به دل، و طلب آمرزش است
به زبان، و ترك كردنست به اعضا، و قصد عدم برگشت به معصيت مىباشد.
2- دورى نما از
اين كه معصيت را جلو انداخته، و توبه را تأخير اندازى، پس براى تو عقوبت عظيم گردد
(پوشيده نماند كه فتواى علماء هم در فوريت وجوب
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 177
العقوبة 2710.
3- ألا تائب من
خطيئته قبل حضور منيّته 2756.
4- التّوبة
ممحاة 186.
5- المقرّ
بالذّنوب تائب 1065.
6- التّوبة
تستنزل الرّحمة 1069.
7- إخلاص
التّوبة يسقط الحوبة 1264.
8- التّوبة
تطهّر القلوب، و تغسل الذّنوب 1355.
9- بالتّوبة
تمحّص السّيّئات 4324.
10- بالتّوبة
تكفّر الذّنوب 4357. توبه اتفاقى است بنا بر اين تأخير در آن حرام، و موجب عذاب
اخروى خواهد شد، پس بر گنهكار بعد از ارتكاب معصيت توبه واجب خواهد بود، و براى او
تسويف يا ترك آن جائز نيست).
3- آيا نيست
توبه كنندهاى از گناه خود قبل از حاضر شدن مرگ او.
4- بازگشت به
خدا و پشيمانى، محو كننده است.
5- اقرار كننده
به گناهان (در پيشگاه خداوند تبارك و تعالى) توبه كننده است (البته اين مطلب در
صورتى است كه همراه اقرار پشيمانى، و تصميم بر عدم بازگشت به معصيت بوده باشد و
گرنه صرف اقرار كافى نخواهد بود، مگر آنكه مربوط به بندگان باشد كه شايد مجرد
اقرار نسبت به طرف توبه به حساب آيد).
6- توبه رحمت
را فرود آورد.
7- خالص
گردانيدن توبه گناه را اسقاط مىنمايد.
8- توبه دلها
را پاك كرده، و گناهان را مىشويد.
9- به وسيله
توبه گناهان پاك و نابود خواهند شد.