29- به راستى
كه من همانا بر جاده حق و آنها (خلفاء جور كه حق آن بزرگوار را غصب كردهاند) بر
لغزشگاه باطل خواهند بود.
30- به راستى
كه من براى بر پاداشتن حجتهاى خدا (مانند قرآن و سنّت) گفتگو كرده، و بر يارى
دينش پيكار نموده و مىجنگم.
31- به راستى
كه من نفس خود را بالاتر از اين مىدارم كه حاجتى باشد كه جود و بخشش من گنجايش آن
را نداشته باشد، و يا نادانى باشد كه حلم من آن را در برنگيرد، و يا گناهى باشد كه
عفو من آن را فرونگيرد، يا آنكه زمانى و روزگارى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 358
زماني 3778.
32- إنّي كنت
إذا سئلت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم أعطاني، و إذا سكتّ عن مسألته
ابتدأني 3779.
33- إنّما مثلي
بينكم كالسّراج في الظّلمة، يستضيء بها من و لجها 3883.
34- إنّما
الأئمّة قوّام اللّه على خلقه، و عرفاؤه على عباده، و لا يدخل الجنّة إلّا من
عرفهم و عرفوه، و لا يدخل النّار إلّا من أنكرهم و أنكروه 3911.
35- إنّما
المستحفظون لدين اللّه هم الّذين أقاموا الدّين، و نصروه، و حاطوه من جميع جوانبه،
و حفظوه على عباد اللّه و رعوه 3912. درازتر از روزگار من باشد (چه از نظر طاعت و
بندگى و يا از نظر خلقت زيرا در روايت دارد كه خلقت آن حضرت هزار سال قبل از خلقت
عالم بوده است).
32- به راستى
كه چنين بودم كه هرگاه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مىپرسيدم عطا
مىفرمود و چون از پرسش او ساكت مىشدم خود ابتداء مىفرمود. (يعنى پيوسته از آن
حضرت بهرهمند بودم كه ديگران چنين نبودند).
33- جز اين
نيست كه حال و شأن من در ميان شما مانند چراغى است در تاريكى كه به وسيله آن روشن
شود هر كه بر آن داخل گردد.
34- جز اين
نيست كه امامان فرمانفرمايان خدايند بر خلقش و عرفاء و شناسندگان اويند بر بندگان
خود، و به بهشت داخل نخواهد گرديد مگر كسى كه آنان را شناخته و آنان او را شناخته
باشند، (در اطاعت و بندگى و انقياد)، و به دوزخ داخل نخواهد شد مگر كسى كه آنان را
انكار كرده و آنان او را انكار كرده باشند.
35- همانا پس
مستحفظين و نگهبانان دين خدا يا كسانى كه مأموريت حفظ دين بعهده او قرار گرفته،
آنها افرادى هستند كه دين را بر پاداشته و آن را يارى نموده، و از تمام جوانب و از
هر طرف آن را حراست كرده و بر بندگان خدا حفظ كرده و رعايت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 359
36- (في ذكر
رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم) بلّغ عن ربّه معذرا، و نصح لأمّته
منذرا، و دعا إلى الجنّة مبشّرا 4457.
37- بنا
اهتديتم (في) الظّلماء، و بنا تسنّمتم العلياء، و بنا انفجرتم عن السّرار 4458.
38- بنا فتح
اللّه، و بنا يختم، و بنا يمحو ما يشاء، و يثبت، و بنا يدفع اللّه الزّمان الكلب،
و بنا ينزّل اللّه الغيث فلا يغرنّكم باللّه الغرور 4459. آن كنند، يعنى افراد
ديگر كه داراى اين صفات نبوده براى پست خلافت و امامت لايق نمىباشند).
36- (در ياد
پيامبر الهى صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود:) پيامهاى الهى را رسانيد در حالى
كه عذر و بهانه را برطرف ساخته، و براى امت خود نصيحت نمود در حالى كه ترساننده
بود، و به سوى بهشت خواند در حالى كه مژده دهنده بود (مراد اين است كه پيغام خدا
را آن طور كه بايد برساند رسانيد كم از آن نگذاشت و كوتاهى نكرد).
37- به وسيله
ما در تاريكى راه يافتيد (يعنى شما در تاريكى كفر بوديد، راه اسلام را از ما ياد
گرفتيد، و به سبب ما به قلّه بلند (يعنى اسلام و ايمان) بالا رفته، و به واسطه ما
از نهايت تاريكى (همچون شب آخر ماه) گشوده شده و به صبح روشن هدايت رسيديد.
38- به ما خدا
ابتداء كرد، و بما منتهى ساخت، و به سبب ما آنچه را كه بخواهد محو و اثبات
مىنمايد (يعنى ابتداء شروع عالم به اعتبار ما بوده چنانكه ختم آن به ما خواهد
بود) و به وسيله ما خداوند روزگار گزنده را دفع كرده، و به بركت ما باران فرو
مىفرستد، پس البته شما را نبايد شيطان فريبنده بخدا گول زند و فريب دهد (يعنى
بدانيد هر چه در عالم وجود تحقق مىيابد خداوند آن را به وسيله ما و براى خاطر
انجام داده پس عجز و ناتوانى در ما متصور نبوده، و آنچه در حق ما صورت مىگيرد جز
حكمت و مصلحت الهى چيز ديگرى نبوده و نخواهد بود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 360
39- خالطوا
النّاس بما يعرفون، و دعوهم ممّا ينكرون، و لا تحمّلوهم على أنفسكم و علينا، فإنّ
أمرنا صعب مستصعب 5051.
40- و قال-
عليه السّلام- في ذكر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم: خرج من الدّنيا
خميصا، و ورد الآخرة سليما، لم يضع حجرا على حجر حتّى مضى لسبيله و أجاب داعي ربّه
5085.
41- داع دعا، و
راع رعا، فاستجيبوا للدّاعي، و اتّبعوا الرّاعي 5123. «خواننده محترم در اين
عبارتها دقت كامل كن، و دقيق بنگر ببين آن حضرت چه فرموده، و چه مىفرمايد سرسرى
از نزد آن رد مشو، و قدر خود را بدان، و بفهم كه چه گنجهاى بسيار ارزنده و بزرگ و
ارزشمندى دارى، مبادا با وجود چنين وسيلهها و چنگ آويزهائى به جاى ديگر روى آورى
و چنگ زنى كه خسارت كلى نصيبت خواهد شد).
39- با مردم يا
با اهل سنّت آميزش كنيد به مقدار آنچه از مناقب ما مىشناسند و از آنچه انكار آن
دارند (از فضائل و مناقب كه اگر بر آنها تحميل شود حمل بر غلوّ نموده و منكر آن
هستند و سبب دشمنى و مانند آن خواهد شد) آنان را واگذاريد، و آنها را بر نفسهاى
خود و بر ما بار مكنيد و چيره مسازيد زيرا كه شأن و مرتبه ما دشوار شمرده شده است.
40- حضرت در
باره رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم چنين فرمود: از دنيا گرسنه بيرون رفت
و در آخرت سليم (و سلامت از هر عيب و نقص و تقصيرى در تبليغ و غير آن) وارد شد،
سنگى روى سنگى نگذاشت (و ساختمانى نكرد و خانهاى نساخت) تا به راه خود رفت و
خواننده پروردگارش را اجابت فرمود.
41- دعوت كننده
ايست كه دعوت نموده (خدا و رسول) و رعايت كننده، و يا شبانى است كه شبانى كرده
(خدا چون متولى امور خلق است، و يا ائمه- عليهم السلام- بدين مناسبت كه پيامبر
اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم داعى باشد و آنان راعى) پس خواننده را اجابت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 361
42- سلوني قبل
أن تفقدوني، فإنّي بطرق السّماء أخبر (أعلم) منكم بطرق الأرض 5635.
43- سلوني قبل
أن تفقدوني، فو اللّه ما في القرآن آية إلّا و أنا أعلم فيمن نزلت، و أين نزلت، في
سهل أو في جبل، و إنّ ربّي وهب لي قلبا عقولا، و لسانا ناطقا 5637.
44- و قال عليه
السّلام- في ذكر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم: سنّته القصد، و فعله
الرّشد، و قوله الفصل، و حكمه العدل، كلامه بيان، و صمته أفصح لسان 5648.
45- صلوا الّذي
بينكم و بين اللّه تسعدوا 5846. كنيد، و راعى را پيروى نمائيد، چنانكه گوسفند در
اختيار چوپان است، (اين عبارت از جملههاى خطبه 153 نهج البلاغه شرح خوئى مىباشد)
غرض اين است كه شما مهمل گذاشته نشديد بلكه داراى مربّى و معلم خواهيد بود).
42- قبل از
آنكه از دست بدهيد و نيابيد مرا از من بپرسيد، زيرا كه من به راههاى آسمان داناترم
از شما براههاى زمين.
43- پيش از
آنكه مرا از دست دهيد سؤال نمائيد زيرا به خدا سوگند در قرآن آيهاى نيست مگر آنكه
من داناترم، و يا مىدانم در باره چه كسى نازل شده، و در كجا نازل گشته در هموارى
يا در كوه، و به راستى كه پروردگارم بمن دل دريابنده و زبان گويايى بخشيده است.
44- حضرت در
وصف رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده است: طريقه و سلوك او ميانه روى
(نه افراط و نه تفريط) و كردارش رشد (راست و درست) و گفتارش جدا كننده حق و باطل،
و حكمش عدل و سخن او بيان كننده مشكلات و معضلات و يا احكام و شرايع و خاموشيش
فصيحترين زبان است (يعنى مردم را به بهترين آداب دعوت مىكند).
45- با كسانى
كه وسائط ميان شما و خدا مىباشند بپيونديد تا نيكبخت شويد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 362
46- صل الّذي
بينك و بين اللّه تسعد بمنقلبك 5864.
47- و قال-
عليه السّلام- في ذكر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم: طبيب دوّار
بطبّه، قد أحكم مراهمه، و أحمى مواسمه، يضع ذلك حيث الحاجة إليه من قلوب عمي، و
آذان صمّ، و السنة بكم، يتتبّع (متّبع) بدوائه مواضع الغفلة، و مواطن الحيرة 6033.
48- عليكم بحبّ
آل نبيّكم، فإنّه حقّ اللّه عليكم، و الموجب على اللّه حقّكم، ألا ترون إلى قول
اللّه تعالى قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي
الْقُرْبى 6169. 46- به كسى كه ميان تو و خداست (حجت خدا) بپيوند تا در بازگشت
خود نيكبخت گردى.
47- حضرت در
ذكر و وصف رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده: طبيبى است كه به طبّ خود
گردنده است (مىگردد هر كجا بيمارى است جسمى يا نفسى علاج كند) مرهم هاى خود را در
حقيقت محكم كرده (به گونهاى كه بر هر زخمى بگذارد بر او برگرد ندارد خوبش كند)
شترها و داغهاى خود را گرم نگه داشته (تا هر كجا كه نياز به داغ دارد مانند ران
اسب و الاغ كه داغ مىكنند) آن را در جائى كه به آن حاجت باشد از دلهاى كور، و
گوشهاى كر، و زبانهاى لال، از براى مصرف دواى خويش جستجوى جايگاه غفلت و حيرت
خواهد بود كه چون بيدار كند آن را بگذارد.
48- بر شما باد
به دوستى آل پيامبر خود به راستى كه آن حق خداست بر شما و واجب كننده حق شماست بر
خدا (يعنى اگر آنان را دوست بداريد باعث اين مىشود كه شما بر خدا حقّى پيدا
كنيد)، آيا به گفتار خداى تعالى نظر نمىكنيد: بگو (آى پيغمبر) من از شما بر آن
(يعنى رسالت) مزدى را طلب نمىكنم مگر دوستى را در باره نزديكان (كه همان دوستى
ائمه اثنى عشر- عليهم السلام- و حضرت زهرا- سلام اللّه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 363
49- عليكم
بطاعة أئمّتكم، فإنّهم الشّهداء عليكم اليوم، و الشّفعاء لكم عند اللّه غدا 6170.
50- على الإمام
أن يعلّم أهل ولايته حدود الإسلام و الإيمان 6199.
51- فليصدق
رائد أهله، و ليحضر عقله، و ليكن من أبناء الآخرة، فمنها قدم و إليها ينقلب 6558.
52- قد طلع
طالع، و لمع لامع، و لاح لائح، و اعتدل مائل 6691. عليها- و كسانى كه مربوط به
آنان مىباشند، گر چه در بعض روايات نزديكان به اصحاب عبا تفسير شده است).
49- بر شما باد
به فرمانبردارى ائمّه خود زيرا كه آنان بر شما امروز گواهان، و فرداى قيامت در نزد
خدا براى شما شفيعان خواهند بود.
50- بر امام
است كه اهل مملكت خود را به حدود اسلام و ايمان دانا نمايد (يعنى شرايط و آداب و
عقايد و احكام آن را براى مردم بيان فرمايد).
51- (حضرت بعد
از آنكه مناقب اهل بيت عصمت و طهارت را بيان فرموده چنانكه در نهج البلاغه خطبه
152 مىباشد مىفرمايد:) پس بايد هر امام و پيشوايى (كه مانند جلو رو صحرا نشينان
كه براى گرفتن منزلى پر آب و علف از جلو مىرود) باهل خود راست گويد، و عقلش را
حاضر گرداند (يعنى از روى فكر حرف زند، و بايد كه از فرزندان آخرت باشد زيرا كه از
براى آن آمده (يعنى علت غائى از خلقت آخرت است) و به سوى آن بازگشت خواهد نمود.
(بنا بر اين هر فردى لياقت اين پست و مقام را ندارد و اگر كسى داراى اين منصب شد
بايد كه متصف به اين صفات باشد).
52- (در باره
انتقال خلافت به آن بزرگوار و ستودن ائمه- عليهم السلام- چنانكه در خطبه 150 نهج
البلاغه است فرموده:) آگاه باشيد طلوع كرد طلوع كننده، و درخشيد درخشنده، و هويدا
گشت هويدا شونده، و راست شد كجى (و خلافت
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 364
53- و قال-
عليه السّلام- في ذكر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم: قد حقّر الدّنيا
و أهون بها و هوّنها، و علم أنّ اللّه زواها عنه اختيارا، و بسطها لغيره اختبارا
6705.
54- كنت إذا
سألت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم أعطاني، و إذا أمسكت ابتدأني 7236.
55- لبغضنا
أمواج من سخط اللّه سبحانه 7342.
56- لقد رقعت
مدرعتي هذه حتّى استحييت من راقعها، فقال لي قائل ألا تنبذها فقلت له: اعزب عنّي،
على الصّباح يحمد القوم السّرى 7345. در جاى خود قرار گرفت).
53- حضرت در
وصف رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده: در حقيقت دنيا را حقير شمرده و
كوچك دانسته، و آن را سبك گردانيده و خوار نموده آن را، و دانسته كه خداوند از روى
اختيار (كه خود برگزيده وقتى كه خداوند او را بين دنيا و آخرت مخير گردانيده است)
دنيا را از او گردانيده و براى غير او آن را از جهت آزمايش پهن گردانيده است.
54- من چنين
بودم كه هرگاه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مىپرسيدم به من عطا
مىكرد (جواب سؤالم را مىگفت) و چون خاموش مىنشستم خود ابتداء مىكرد مرا، يعنى
در تعليم من كوتاهى نداشت بلكه جدّى بود).
55- از براى
دشمنى ما موجهائى است از (درياى) غضب خداى سبحان (نعوذ باللّه من بغضهم و من
سخطه).
56- (اين فراز
تتمه كلامى است كه در آخر خطبه 159 نهج البلاغه ذكر شده با مختصر تفاوتى در آنجا
حضرت سوگند مىخورد قسم به خدا) بر اين جبه و جامه پشمينه خود چندان پينه دوختم كه
از پينه زننده آن شرمنده شدم كه گويندهاى به من گفت: آيا آن را از خود دور
نمىكنى (يعنى دور نمىاندازى) من به او گفتم: دور شو از من كه هنگام بامداد شب رو
سپاسگزارى مىشود (اين مثلى است كه براى كاروانها مىزنند، در وقتى كه شب رنج و
زحمت راه را كشيد بىخوابى
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 365
57- لتعطفنّ
علينا الدّنيا بعد شماسها عطف الضّروس على ولدها 7366.
58- لقد كنت و
ما أهدّد بالحرب، و لا أرهّب بالضّرب 7399.
59- لو كشف
الغطاء ما ازددت يقينا 7569.
60- لو استوت
قدماي من هذه المداحض لغيّرت أشياء 7570.
61- لو كنّا
نأتي ما تأتون (آنيتم)، لما قام للدّين عمود، و لا اخضرّ را متحمل گشته خود را از
خطرات نجات داده صبح كه مىشود همه زحمت و رنجها را فراموش كرده، خرسندند كه
بىخطر به منزل رسيدند حضرت نيز در اينجا به اين مثال متمسك مىگردد يعنى نتيجه
اين زحمتها قيامت معلوم مىشود).
57- هر آينه بر
ما دنيا بعد از چموشى خود مهربان خواهد شد، مانند مهربانى شتر بدخوى (كه دوشندهاش
را دندان گيرد به حساب شفقت) بر بچهاش (در نهج البلاغه حكمت 200 چنين دارد «و تلا
عقيب ذلك: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ
وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ سوره 28 5 بنا بر اين
مربوط به ظهور حضرت ولى عصر و برگشتن دولت حقه آل محمّد- عليهم السلام- است).
58- هر آينه در
حقيقت چنين بودم كه من به جنگ تهديد نخواهم گرديد و نه بزدن ترسيده مىشوم.
59- اگر پرده
برداشته شود (و با چشم ببينم) يقينم (به احوال مبدأ و معاد) زياد نمىشود.
60- (اين جمله
در كلمات قصار 264 نهج البلاغه ذكر گرديده و حضرت در آن از بدعتهاى مخالفين گله
كرده است كه) اگر پاهاى من از اين لغزشگاهها راست مىشد هر آينه چيزهائى را تغيير
مىدادم.
61- (اين تتمه
كلامى است كه حضرت در وصف خودشان (اهل بيت) و ثبات
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 366
للإيمان عود 7590.
62- لو شئت أن
أخبر كلّ رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لفعلت، لكنّي أخاف أن تكفروا فيّ
برسول اللّه صلوات اللّه و سلامه عليه، إلّا أنّي مفضيه إلى الخاصّة ممّن يؤمن ذلك
منه، و الّذي بعثه بالحقّ و اصطفاه على الخلق ما أنطق إلّا صادقا، و لقد عهد إليّ
بذلك كلّه، و بمهلك من يهلك، و بمنجا من ينجو (و مآل هذا الأمر) و ما أبقى شيئا
يمرّ على رأسي إلّا أفرغه في أذنيّ و أفضى به إليّ 7606. قدم در جنگها بيان فرموده
كلام 55 نهج البلاغه) به جان خود قسم- اگر ما آنچه را شما انجام مىداديد انجام
دهيم (از گناه و سستى و سهل انگارى در جنگ و غيره) براى دين ستونى باقى نمانده و
براى ايمان چوبى سبز نمىشد.
62- (اين
فرازها در ضمن خطبه 174 نهج البلاغه در شأن و مقام خود براى افراد غافل و تارك
بيان شده مىفرمايد: و اللّه) اگر بخواهم آنكه هر مردى را از شما كه از كجا آمده و
به كجا مىرود (يا از كجا بيرون آمده و به كجا داخل خواهد شد يا در قيامت از كجا
داخلش شده و به كجا داخل خواهد شد يا چه وقت داخل در دين شده و كى بيرون خواهد
و...) و جميع حال او خبر دهم هر آينه مىتوانم، ليكن ترس اين را دارم كه در باره
من نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كافر شويد (مرا بر او بچربانيد
و از او برتر دانيد و يا آن خبر را تكذيب كنيد و يا از راه دشمنى كه چرا مرا در
اين امر برگزيده كافر گرديد، و يا به پيغمبرى من قائل شده آن حضرت را در إخبار به
ختم نبوت تكذيب نمائيد) آگاه باشيد كه من همانا آن را به خواصّ از كسانى كه از غلو
و كفر ايمن است خواهم رسانيد، و سوگند به خدا كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و
سلّم را به حق و راستى فرستاده و او را بر خلائق برگزيده نمىگويم (اين سخن را)
مگر به راستى، و آن حضرت همه اين اخبار و تباه شدن آنكه هلاك مىگردد و رهايى آنكه
نجات مىيابد و عاقبت امر خلافت را بمن داده است، و چيزى باقى نگذاشته كه بر سوم
بگذارد مگر آنكه آن را در گوشهايم فرو برده و به من رسانيده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 367
63- لنا حقّ إن
أعطيناه، و إلّا ركبنا أعجاز الإبل و إن طال السّرى 7627.
64- لنا على
النّاس حقّ الطّاعة و الولاية، و لهم من اللّه سبحانه حسن الجزاء 7628.
65- من تمسّك
بنا لحق 7891.
66- من تخلّف
عنّا محق 7892.
67- من اتّبع
أمرنا سبق 7893.
68- من ركب غير
سفينتنا غرق 7894. 63- براى ما حقى است (خلافت) اگر به ما داده شود و گرنه بر
عجزهاى شتران (و بر كفل و منتهاى پشت سر آنها) سوار خواهيم شد (و جنگ و جدال راه
نمىاندازيم و بر ذلت مانند عبد و اسيران حاضريم) گر چه شبروى و اين مسير با زحمت
بدرازا مىكشد. (يعنى سختى را بر خود هموار نموده صبر مىكنيم هر چند خيلى طول كشد
(در نهج البلاغه هم در كلمات قصار 21 ذكر شده و همين معنى را سيد رضى- رحمه
اللّه- از آن فهميده و عبارت لطيفى دارد. پوشيده نماند كه مترجم نهج البلاغه فيض
الإسلام احتمالى داده كه شايد بىمناسبت نباشد و آن اين است كه اگر خلافت كه حق
ماست به ما داده شد كه هيچ و گرنه اگر به پشت شتر خلافت هم سوار شده مهار را به
دست آنها نخواهيم داد گر چه بطول انجامد).
64- براى ماست
بر عهده مردم حق فرمانبردارى و دوستى يا حكومت و براى آنهاست از جانب خداى سبحان
نيكوئى پاداش.
65- هر كه به
ما (و به ذيل عنايات اهل بيت) چنگ زند به ما ملحق شود.
66- هر كه تخلف
از ما كند (و در عقب ما نيايد) باطل و هلاك شود.
67- هر كه
پيروى از فرمان ما كند، پيشى گرفته است.
68- هر كه به
غير كشتى ما سوار شود (يعنى از ديگران پيروى كند) غرق
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 368
69- هم موضع
سرّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، و حماة أمره، و عيبة علمه، و موئل
حكمه، و كهوف كتبه، و جبال دينه 10062.
70- هم كرائم
الإيمان، و كنوز الرّحمن، إن قالوا صدقوا، و إن صمتوا لم يسبقوا 10062.
71- هم كنوز
الإيمان، و معادن الإحسان، إن حكموا عدلوا، و إن حاجّوا خصموا 10062.
72- هم أساس
الدّين، و عماد اليقين، إليهم يفيء الغالي، و بهم يلحق خواهد گرديد.
69- (تتمه
كلامى است از خطبه 2نهج البلاغه در وصف آل محمد- عليهم السلام- ) آنان جايگاه سرّ
رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، و حمايت كنندگان فرمان او، و صندوق علمش،
و مرجع حكمش، و پناهگاه كتابهاى او، و كوههاى دين او خواهند بود (يعنى چنانكه كوه
سبب قرار و استقرار زمين خواهد بود آن بزرگواران نيز وسيله استقرار دين و بر پائى
آن مىباشند).
70- (تتمه
كلامى است از خطبه 153 نهج البلاغه كه در آنجا دارد: در ميان ايشان و در حق آنان
است كرائم قرآن) آنان كرائم (چشم و يا عضو گرانمايه) ايمان، و گنجهاى پروردگار
بخشندهاند، اگر لب به سخن بگشايند راست گويند، و چون خاموشى اختيار كنند پيشى
گرفته نشوند.
71- آنان
گنجهاى ايمان و معدنهاى احسانند اگر حكم كنند عدالت بكار برند، و اگر حجت آورند
غالب شوند (چون جز حق چيزى نگفته و گفتارشان با برهان و حقايق توأم است).
72- (تتمه
كلامى است از خطبه 2 نهج البلاغه) ايشانند اساس دين (وزير بناى آن)، و ستون يقين
(و پشتيبان آن كه به وسيله آنان آدمى به يقين دست يابد) به سوى آنان از حدّ
گذرندگان (كه در حقشان غلو كنند) به سوى آنان برگشته، و عقب
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 369
التّالي 10062.
73- هم مصابيح
الظّلم، و ينابيع الحكم، و معادن العلم، و مواطن الحلم 10062.
74- هم عيش
العلم، و موت الجهل، يخبركم حلمهم (حكمهم) عن علمهم، و صمتهم عن منطقهم (و ظاهرهم
عن باطنهم)، لا يخالفون الحقّ (الدّين)، و لا يختلفون فيه، فهو بينهم صامت ناطق، و
شاهد صادق 10062.
75- لا تزلّوا
عن الحقّ و أهله، فإنه من استبدل بنا أهل البيت هلك، و فاتته الدّنيا و الآخرة
10413.
76- لا تخلو
الأرض من قائم للّه بحججه (بحجّة)، إمّا ظاهرا مشهورا، ماندگان (كه در حق ايشان
معرفتى پيدا نكردهاند) به آنها ملحق خواهند گرديد.
(يعنى بايد
برگردند و راه اعتدال را پيش گيرند).
73- ايشانند
چراغهاى تاريكيها، و چشمههاى حكمتها، و معدنهاى علم، و جايگاه بردبارى (احتمالا
بعض خطبه 108 نهج البلاغه باشد).
74- (تتمه خطبه
147 نهج البلاغه است با مختصر تفاوتى) آنان هستند زندگانى علم، و مردن جهل (يعنى
به وسيله آنان علم زنده شده و جهل مىميرد) شما را بردبارى، و يا حكم آنان از
علمشان و خاموشى آنان از گويائيشان (و ظاهرشان از باطن ايشان) خبر مىدهد، با حق
يا با دين مخالفت ننموده، و در آن اختلاف ندارند. پس آن در ميان آنان خاموشى است
گويا و گواهى است راستگو.
75- از حق و
اهل آن ملغزيد زيرا كسى كه ديگرى به جاى ما اهل بيت بدل (و عوض) گيرد به هلاكت رسد
و دنيا و آخرت از دست او برود.
76- (از
فرازهاى حكمت 139 نهج البلاغه كه كميل را راهنمائى فرموده است: بار خدايا آرى)
زمين خالى نماند از كسى كه به دليل و حجتها دين خدا را
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 370
و إمّا باطنا (خائفا) مغمورا، لئلّا تبطل حجج اللّه و بيّناته
10820.
77- لا يقاس
بآل محمّد صلوات اللّه عليهم من هذه الأمّة أحد، و لا يستوي (و لا يسوّى) بهم من
جرت نعمتهم عليه أبدا 10902.
78- يا أيّها
النّاس إنّه لم يكن للّه سبحانه حجّة في أرضه أوكد من نبيّنا محمّد صلّى اللّه
عليه و اله و سلّم، و لا حكمة أبلغ من كتابه القرآن العظيم، و لا مدح اللّه تعالى
منكم إلّا من اعتصم بحبله، و اقتدى بنبيّه، و إنّما هلك من هلك عند ما عصاه و
خالفه، و اتّبع هواه، فلذلك يقول عزّ من قائل: فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ
عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ 11004.
بر پاى دارد، يا آشكار مشهور (مانند انبياء و امامان يازده گانه) و يا ترسان پنهان
و يا باطن پوشيده شده (مانند امام زمان- عليه السلام- ) تا آنكه حجتهاى خدا و
دليلهاى روشنش باطل نشود (مردم بگويند اگر خبرى بود خدا بر ما حجت خود را
بيفزايد).
77- (اين فراز
از فرازهاى خطبه 2 نهج البلاغه است كه در مدح و ثناى آل محمد- عليهم السلام-
فرموده) احدى از اين امت به آل محمد- صلوات اللّه عليهم- قياس نشده، و كسانى كه
هميشه از نعمت علوم و معارف آنان برخوردارند با آنان برابر نخواهند بود.
78- اى مردم به
راستى كه براى خداى سبحان در زمين خود حجتى محكمتر از پيغمبر ما محمد صلّى اللّه
عليه و اله و سلّم، و حكمتى رساتر از كتابش قرآن عظيم نيست، و خداوند از شما احدى
را ستايش نكرده مگر كسى كه به ريسمان او چنگ زده، و به پيامبر او اقتداء كرده است،
و جز اين نيست كه هلاك شده كسى كه هلاك گشته از جهت آنچه او را عصيان نموده و او
را نافرمانى كرده، و از خواهش خود پيروى نموده است به همين جهت خداوند بزرگ
فرموده: پس بايد حذر كنند، كسانى كه مخالفت فرمان او نموده اين كه فتنهاى به
ايشان رسد يا عذابى دردناك فرا گيرد آنها را.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 371
79- ناظر قلب
اللّبيب به يبصر رشده (أمده)، و يعرف غوره و نجده 9986.
80- نحن دعاة
الحقّ، و أئمّة الخلق، و السنة الصّدق، من أطاعنا ملك، و من عصانا هلك 10001.
81- و اللّه ما
كنت و شمة، و لا كذبت كذبة 10124.
82- و اللّه ما
فجعني من الموت وارد كرهته، و لا طالع أنكرته، و ما كنت إلّا كغارب (كقارب) ورد،
أو طالب وجد 10131. 79- فكر و يا مردمك چشم دل عاقل به وسيله آن (ديده دل) رشد و
يا منتهاى حال خود را ديده، و مرتبه پست و بلند خود را خواهد شناخت (در نهج
البلاغه خطبه 153 اين فراز در وصف امام و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و
سلّم نقل گرديده است مىفرمايد: و چشم دل خردمند كه با آن رشد خود را ديده و نشيب
و فراز خود را مىشناسد دعوت كنندهايست كه دعوت فرمود و نگهبانى است كه حفظ نمود،
پس دعوت كننده را اجابت كرده و نگهبان را پيروى نمائيد إلخ).
80- مائيم
خوانندگان حق، و پيشوايان خلق، و زبانهاى صدق، هر كه ما را فرمان برد مالك (سعادت)
شود، و كسى كه نافرمانى ما كند به هلاكت رسد.
81- (تتمه
كلامى است كه حضرت در خطبه 16 نهج البلاغه كه در باره بيعت مردم مدينه با آن
بزرگوار فرموده است) به خدا سوگند به اندازه سر سوزنى حقى را پنهان نكردم، و دروغى
را نگفتم (هر چه گفتم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بوده است).
82- (تتمه
كلامى است از وصيت آن حضرت كلام 23 نهج البلاغه وقتى كه ابن ملجم ملعون او را
مضروب ساخت فرمود:) به خدا سوگند كه ناگاه نيامد مرا از مرگ وارد شوندهاى كه آن
را ناخوش داشته باشم (بلكه بآن انسم بسيار چنانكه بچه بپستان مادر انس گيرنده است)
و نه طلوع كننده (از مرگ) كه من آن را شناخته باشم، و نبودم من مگر مانند مسافرى كه
(بر مقصد خود) وارد شده باشد يا طلب كنندهاى كه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 372
83- و اللّه
لأن أبيت على حسك السّعدان مسهّدا، و أجرّ في الأغلال مصفّدا، أحبّ إليّ من أن
ألقي اللّه و رسوله ظالما لبعض العباد، أو غاصبا لشيء من الحطام، و كيف أظلم لنفس
يسرع إلى البلى قفولها، و يطول في الثّرى حلولها 10144.
84- و لقد علم
المستحفظون من أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم إنّني لم أردّ على
اللّه سبحانه و لا على رسوله ساعة قطّ، و لقد واسيته بنفسي في المواطن الّتي تنكص
فيها الأبطال، و تتأخّر عنها الأقدام نجدة، أكرمني اللّه بها، و لقد (مطلوب خويش
را) يافته باشد.
83- به خدا
سوگند اگر شب را بيدار بروى خار خسك (گياهى است خاردار سه گوشه) بگذرانم و شب را
بروز آورم و در غلهاى بسته كشيده شوم، به سوى من دوستتر است تا آنكه خدا و رسولش
را (در روز قيامت) ظلم كننده بعض بندگان، يا غصب كننده چيزى از مال دنيا (كه در
بىارزشى مانند حطام و ريزه گياهان خشك شده مىباشد) ملاقات نمايم، و چگونه براى
نفسى ستم كنم كه رجوع آن به سوى كهنگى شتاب كرده (و معدوم خواهد شد) و فرود آمدنش
در خاك به درازا مىكشد (در قبر) (اين فرازها نخستين فرازهاى خطبه 215 نهج البلاغه
كه در آنجا راجع به عقيل عنوان فرموده است).
84- (مقدارى از
اين فرازها در خطبه 188 نهج البلاغه ذكر گرديده است كه در آن لياقت خود را براى
خلافت بيان داشته فرموده:) و هر آينه مستحفظان و نگهداران دين از اصحاب رسول خدا
صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مىدانند كه من هرگز ساعتى بر خداى سبحان و رسول او
رد ننمودم (و پيوسته تابع و آنها را مقتداى خود دانستم) و همانا على التحقيق او را
در تمام جاها كه شجاعان در آن باز ايستاده، و قدمها از آنها پس مىرفت (مانند جنگ
احد و بدر و حنين و غير آن) شجاعتى كه خداوند مرا به آن گرامى گردانيده بود، و هر
آينه به تحقيق در اطاعت و فرمانبردارى او- صلوات اللّه عليه و آله-
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 373
بذلت في طاعته صلوات اللّه عليه و آله جهدي، و جاهدت أعدائه
بكلّ طاقتي، و وقيته بنفسي، و لقد أفضى إليّ من علمه بما لم يفض به إلى أحد غيري
10145.
85- هجم بهم
العلم على حقيقة الإيمان (البصيرة)، و باشروا روح اليقين، فاستسهلوا (فاستلانوا)،
ما استوعر المترفون، و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدّنيا بأبدان
أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلى، أولئك خلفاء اللّه في أرضه و الدّعاة إلى دينه آه
آه شوقا إلى رؤيتهم 10061.
86- هم دعائم
الإسلام، و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحقّ في نصابه نهايت طاقت خود را بكار برده،
و با دشمنانش با تمام توان خود مجاهده كردم، و او را به نفس خود نگه داشتم، و هر
آينه در حقيقت از علم خود به من رسانيد آنچه را كه به سوى غير من نرسانيد. (در نهج
البلاغه بعد از عبارت «و نجدة أكرمني اللّه» داستان قبض روح رسول خدا صلّى اللّه
عليه و اله و سلّم را بيان داشته كه بر روى سينه آن حضرت دعوت حق را لبيك فرموده
است).
85- (تتمه
كلامى است كه حضرت براى كميل بن زياد كه از خواص آن بزرگوار بود در صحرا فرمود
چنانكه در حكمت 139 نهج البلاغه ذكر گرديده، بعد از آنكه مردم را به سه دسته تقسيم
فرمود آن گاه در خصوص زمين كه از حجت خالى نخواهد بود سخن به ميان آورد تا آنكه
فرمود:) علم با بصيرت و يا با ايمان به آنان يك باره رو آورده، و راحت يا نسيم
يقين و يا روح يقين را در بر گرفتهاند، پس سهل شمردهاند آنچه را كه به ناز و
نعمت پرودهها سخت به حساب آوردهاند (يعنى لذتهاى دنيا را) و خو گرفتهاند به آن
چه نادانها از آن رميدهاند، و با بدنهائى كه ارواح آنان به جاى بسيار بلند (بهشت
و يا عالم مجردات) آويخته شده همراه گشتهاند آنان هستند جانشينان خدا در زمين او،
و خوانندگان به سوى دين او آه آه از روى شوق بسوى ديدن آنان.
86- (تتمه
كلامى است كه حضرت در وصف آل محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده چنانكه در
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 374
و انزاح الباطل عن مقامه، و انقطع لسانه من منبته، عقلوا
الدّين عقل و عاية، و رعاية، لا عقل سماع و رواية 10062.
87- و إنّا
لأمراء الكلام فينا تشبّثت (و فينا تنشّبت عروقه) فروعه و علينا تهدّلت أغصانه
(غصونه) 2774.
88- لن تنقطع
سلسلة الهذيان حتّى يدرك الثّار من الزّمان 7420.
89- نحن باب
حطّة، و هو باب السّلام، من دخله سلم و نجا، و من تخلّف عنه هلك 10002.
90- نحن
النّمرقة الوسطى، بها يلحق التّالي، و إليها يرجع خطبه 239 نهج البلاغه ذكر گرديده
است) آنان ستونهاى اسلام، و معتمدين اعتصام مىباشند به وسيله ايشان حق به محل
رجوع (و اصل) خود برگشته، و باطل از جايگاهش دور گرديده، و زبانش از رستنگاه خود
بريده است، دين را دريافته (و شناختهاند) در يافتن نگهدارى و رعايت (كه آنها را
به دست آورده و عمل نمودهاند) نه شناخت و دريافت شنيدن و روايت (و صرف نقل كه در
آن عملى نباشد كه اگر چنين بودند بر ديگران مزيتى نداشتند و نمىشد به آنها اعتماد
نمود).
87- و به راستى
كه ما فرمانفرمايان سخنيم، در ما رگهاى آن و يا فروع آن پراكنده شده و بر ما
شاخههاى آن آويخته گشته است.
88- هرگز سلسله
بيهوده گوئى و دروغ بريده نخواهد شد، تا خون خواهى از روزگار دريافت شود (زمان
حضرت ولى عصر- ارواحنا فداه- ).
89- مائيم باب
حطّه (كه به وسيله درگاه آنان گناهان ريخته مىشود چنانكه باب حطه بنى اسرائيل
چنين بود كه مأمور شدند از درگاهى به حالت سجده و يا خضوع و خشوع براى حطه گناهان
خود وارد شوند) و آن درگاه سلامتى است هر كه داخل آن شد سالم ماند و رستگارى يافت،
و كسى كه از آن تخلف ورزيد به هلاكت رسيد.
90- ما بالش و
تكيه گاه ميانهايم (كه وظيفه مردم است چنانكه به بالش تكيه
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 375
الغالي 10003.
91- نحن أمناء
اللّه على عباده، و مقيموا الحقّ في بلاده، بنا ينجو الموالي، و بنا يهلك المعادي
10004.
92- نحن شجرة
النّبوّة، و محطّ الرّسالة، و مختلف الملائكة، و ينابيع الحكم، و معادن العلم،
ناصرنا و محبّنا ينتظر الرّحمة، و عدوّنا و مبغضينا ينتظر السّطوة 10005.
93- نحن
الشّعار و الأصحاب، و السّدنة و الأبواب، و لا يؤتى البيوت إلّا من أبوابها، و من
أتاها من غير أبوابها كان سارقا لا تعدوه العقوبة 10006. مىزنند ما را تكيه گاه
خود قرار دهند) به آن عقب مانده (كسى كه به حقانيت آنان اعتراف ننموده) ملحق گشته،
و به سوى آن از حد در گذرنده (كه قائل به الوهيت آنان شده) بر مىگردد.
91- مائيم
امينان خدا بر بندگانش، و بر پاى دارنده حق در شهرهاى او، به وسيله ما دوست رستگار
گشته، و به سبب ما دشمن به هلاكت خواهد رسيد.
92- مائيم درخت
نبوّت، و محل فرود آمدن رسالت، و جايگاه آمد و شد فرشتگان، و چشمههاى حكمتها و
معدنهاى علم، يارى كننده و دوست ما منتظر رحمت، و دشمن و كينهتوز ما در انتظار
قهر (الهى) خواهد بود.
93- مائيم شعار
و اصحاب (كه هيچگاه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم جدا نشده و همچون
پيراهن تن حضرت بودهايم) و خدمه و درهاى (رسيدن به او) و خانهها (ى پيغمبر صلّى
اللّه عليه و اله و سلّم) آمده نمىشود مگر از درهاى آن (كه ما باشيم) و هر كه از
غير درهاى آن وارد شود، دزدى باشد كه عقوبت از او درنگذرد (يعنى كسى كه در شرع
اسلام از غير راه ما دستور گيرد مستحق عذاب خدا خواهد گرديد، بنا بر اين بايد غير
شيعه در سرنوشت خود تجديد نظر كنند).
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 376
94- هيهات لولا
التّقى لكنت أدهى العرب 10041.
95- ما أنكرت
اللّه تعالى منذ عرفته 9481.
96- ما شككت في
الحقّ مذ أريته 9482.
97- ما كذبت و
لا كذّبت 9483.
98- ما ضللت و
لا ضلّ بي 9484.
99- ما نزلت
آية إلّا و قد علمت فيما نزلت و أين نزلت، في نهار، أو ليل، في جبل، أو سهل، و إنّ
ربّي وهب لي قلبا عقولا، و لسانا قؤولا 9677. 94- (اين نظير تتمه كلامى است كه
حضرت در خطبه 191 نهج البلاغه در رد تدبير معاويه فرموده كه اگر مكر و بىوفائى
نكوهيده نبود من زيركترين مردم بودم و در اينجا چنين فرموده:) دور است اين اگر
تقوا لازم نمىبود من مكارترين و زيركترين عرب بودم.
95- من خداى
تعالى را از وقتى كه او را شناختهام انكار ننمودم (يعنى ديگران آلوده به كفر و ظلم
و جنايت بودهاند اما من، نه).
96- من در حق
(تعالى) از وقتى كه بمن نشان داده شد (و رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم او
را بمن معرفى فرمود) شك ننمودهام.
97- من (هرگز)
دروغ نگفتهام و تكذيب هم نشدهام (كه ديگران منقولات مرا تكذيب كنند (و يا «كذبت»
خوانده شود يعنى و دروغ گفته نشدم، نهج البلاغه كلمات قصار 176 و يا «كذّبت» باشد
يعنى تكذيب حقى نكردهام).
98- (در نهج
البلاغه اين فراز دنبال فراز پيش است كلمات 176) من (هرگز) گمراه نشدم، و كسى
بوسيله من گمراه نگرديده است.
99- هيچ آيهاى
نازل نگرديده، مگر آنكه در حقيقت من مىدانم در چه باب نازل شده، و كجا نازل گشته
در روز يا شب در كوه يا هموار، و به راستى كه پروردگارم به من دل بسيار دريافت
كننده، و زبان كامل در گويندگى بخشيده است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
ص 377
100- نحن أقمنا
عمود الحقّ، و هزمنا جيوش الباطل 9969.
الحمق
1- الحمق
الاستهتار بالفضول، و مصاحبة الجهول 1914.
2- الحمق داء
لا يداوى، و مرض لا يبرء 1793.
3- أفقر الفقر
الحمق 2849.
4- أضرّ شيء
الحمق 2884.
5- أحمق الحمق
الاغترار 2915.
6- أكبر الحمق
الإغراق في المدح و الذّمّ 2985.
7- أعظم
الحماقة الاختيال في الفاقة 3248.
8- الحمق شين
14.
9- الحمق أضرّ
الأصحاب 500. 100- ما ستون حق را برپا داشته، و لشكرهاى باطل را شكستيم.
حماقت 1- كم عقلى و حماقت مشغول شدن به زيادتيها و همراهى با
نادانست.
2- حماقت
درديست كه مداوا نگشته، و بيماريست كه خوب نمىشود.
3- بيچارهترين
بيچارگى حماقت است.
4- مضرترين چيز
حماقت و كمخردى است.
5- نهايت كم
عقلى فريب خوردن است.