((عمر سعد)) از جنگ با امام حسين (ع ) كراهت داشت ومى خواست به نحوى مساله از راه مسالمت آمـيز, فيصله پيدا كند, لذا از ((عزرة بن قيس )) خواست كه باامام (ع ) ملاقات كند واز علت آمدن
حضرت به كربلا جويا شود, ولى او عذر خواست وگفت : ((من از كسانى بودم كه براى حضرت نامه
نـوشـتم )) لذا ((كثير بن عبداللّه )) كه مردى شجاع وبى باك وجسور بود, اين ماموريت را پذيرفت
وگـفـت : ((اگـر بـخـواهى حتى حسين را هم به طور ناگهانى مى كشم )) وقتى به طرف خيمه
حـسـيـن آمد ((ابو ثمامه اورا ديد, به حضرت عرض كرد: ((قد جاك شر اهل الارض )) جلو آمد وبه
((كـثـيـر)) گفت :((شمشيرت را زمين بگذار, اما او نپذيرفت , گفت : پس من دسته شمشير تورا
مـى گـيـرم وتـو سـخـن بـگـو, بـاز قـبـول نـكـرد ابـو ثـمامه گفت : پس پيامت را بگو تا من به
حسين (ع )برسانم , باز زير بار نرفت , لذا برگشت وجريان را براى ((عمر سعد)) تعريف كرد.
((عـمر سعد)), ((قرة بن قيس حنظلى ))را به سوى امام (ع ) فرستاد, وقتى نزديك امام (ع ) رسيد,
حضرت فرمود: ((آيا اورا مى شناسيد؟واللّه لا تتهنا بذلك , عهدمعهود فاصنع ما انـت صـانـع فـانك لا تفرح بعدي بدنيا ولا آخرة وكاني براسك على قصبة يتراماه الصبيان بالكوفة ويتخذونه غرضا بينهم )) ((444)) . ((خيال مى كنى در قبال كشتن من , ابن زياد حكومت رى وجرجان را به تومى دهد؟ به خدا قسم ! به اين خوشحال نخواهى شد, زيرا اين عهد وپيمانى است پيش بينى شده , اكنون هركارى از دستت بـر مـى آيد انجام بده , اما بدان بعد از اين در دنياوآخرت خوشحال نخواهى بود وگويا از هم اكنون مـى بـيـنـم كـه سر تورا بالاى نى مى زنند وكودكان كوفه آن را به هم پاس مى دهند ووسيله بازى كودكان خواهد شد)). اولين تير.
صبح عاشورا بعد از آنكه وساطتها, درخواستها ومواعظ, سودى نبخشيدووقوع جنگ حتمى شد.خبر راهب وخير خواهى كامل .
بـعـد از پـيـشـنـهاد فرماندهى لشكر از طرف ابن زياد به عمر بن سعد, وى در قبول اين منصب با افرادى مشورت كرد از جمله با يكى از دوستان قديمى پدرش به نام ((كامل )).
((كامل )) در پاسخ ((عمر بن سعد)) گفت : ((واى بر تو! مى خواهى حسين (ع ) رابكشى ؟, چرا براى عزادارى حسين , جلو خانه ما جمع شده اند؟ )). وقـتـى ((حفص )) آمد, مامورين وارد خانه ((عمر سعد)) شدند واورا در رختخواب ديدند, گفتند برخيز ((فقام اليه وهو ملتحف , او برخاست در حالى كه لحاف را به دورش پيچيده بود)), در همان حال , سرش را از تن جدا كردند ونزد مختارآوردندمختار رو كرد به ((حفص )) وگفت : ((هل تعرف هذا الراس ؟ , آيا اين سررامى شناسى ؟ )), ((حفص )) گفت : آرى ((مختار)) گفت : ((آيا مى خواهى تورا هم به او ملحق كنم ؟ )). ((حفص )) گفت : ((وما خير الحياة بعده , بعد از او ديگر در زندگى خيرى نيست )),لذا ((مختار)) اورا هم به پدرش ملحق كرد ((448)) . روضه .
وقتى حضرت زينب (ع ) وارد مسجد پيامبر(ص ) شد, دو بازوى درب راگرفت وگفت :.((لا تشلل , لا يقطع اللّه يدك , جزاك اللّه خيرا عن اهل بيت نبيك (ص ))). ((ضـحـاك بـن عـبـداللّه مـشـرقى ومالك بن نضر ارحبى )) از كسانى هستند كه دركربلا با امام حـسـيـن (ع ) مـلاقـات كـرده اند, از تاريخ طبرى استفاده مى شود اين جريان در روز تاسوعا واقع شده است ضحاك در واقعه عاشورا شركت كرد وبسيارى ازقضايارا از نزديك ديده ونقل كرده است ((مشرق )) نام طايفه اى از قبيله ((همدان ))است . ((ضـحـاك )) مـى گـويـد: مـن ومـالك بن نضر, به خدمت سيدالشهدا(ع ) رسيديم وبعد از سلام واحوالپرسى امام (ع ) از علت شرفيابى ما به محضرش جويا شد, عرض كرديم :. ((جئنا لنسلم عليك وندعواللّه لك بالعافية ونحدث بك عهدا ونخبرك خبر الناس وانا نحدثك انهم قد اجمعوا على حربك فرايك )). ((آمـديـم تـا خـدمت شما سلامى عرض كرده باشيم واز خداوند موفقيت شمارابخواهيم وتجديد عهدى هم شده باشد واوضاع مردم را به اطلاع برسانيم كه همه تصميم به جنگ با شما گرفته اند, اين شما واين مردم , اكنون هر تصميمى كه داريدبگيريد)). امام (ع ) در پاسخ فرمود: ((حسبي اللّه ونعم الوكيل )). بعد از اين مذاكرات , چون آماده خدا حافظى شديم , حضرت فرمود:. ((فـما يمنعكما من نصرتى ؟ فقال مالك بن النضر: علي دين ولي عيالي فقلت له : ان علي دينا وان لـي لـعيالا ولكنك ان جعلتني في حل من الانصراف اذا لم اجد مقاتلا قاتلت عنك ما كان لك نافعا وعنك دافعا, قال : فانت فى حل )). ((چه مى شود كه اينجا بمانيد ومرا يارى كنيد! مالك گفت : من , هم قرض دارم وهم زن وبچه (وبا اين بهانه , امام (ع )را تنها گذاشت ورفت ) من هم گفتم : من نيزقرض دارم وزن وبچه اما حاضرم در ركـاب شـمـا بجنگم البته مادامى كه شما سربازانى داشته باشيد وجنگيدن من براى شما مفيد بـاشد وخطرى را از شما دفع كنم واماهنگامى كه ياران خودرا از دست داديد وبودن من براى شما فايده اى نداشته باشد, مراآزاد بگذاريد تا صحنه نبرد را ترك كنم !!)). حضرت هم تقاضاى مرا پذيرفت . ((ضحاك بن عبداللّه )) مى گويد: ((هنگام شب , امام (ع ) اصحاب خودرا جمع كردوفرمود:. ((هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا, وتفرقوا في سوادكم ومدائنكم حتى يفرج اللّه , فان القوم انما يطلبوني ولو قد اصابوني لهوا عن طلب غيري )). ((از تـاريـكى شب استفاده كنيد ودر شهرها وبيابانها پراكنده شويد تا خداوندفرجى برساند, همانا مقصود اين مردم تنها من هستم وهرگاه به اين منظور برسند, باديگران كارى ندارند)). ايـنـجـا بـود كـه هـريك از اصحاب , سخنان مهمى را در حمايت از امام حسين (ع )بيان كردند كه مشهور ودرجاى خود ذكر شده است . صبح عاشورا, نبرد آغاز شد واكثر ياران امام حسين (ع ) كشته شدند وغير از((سويد بن عمرو وبشير بـن عمر)) ((451)) كسى باقى نماند ودشمن به حضرت واهل بيتش تسلط پيدا كرد, ((ضحاك بن عبداللّه )) به خدمت حضرت رسيد وعرض كرد:. ((يابن رسول اللّه (ص )! مى دانى كه بين من وشما شرطى بود وآن اينكه از شمادفاع كنم مادام كه يـارانـى داشته باشى وچون بى ياور شدى وماندن من براى شمافايده اى نداشته باشد, در رفتن از ميدان جنگ آزاد باشم !!)). امام (ع ) فرمود: ((صدقت وكيف لك بالنجاة , ان قدرت على ذلك فانت في حل )). ((درسـت مـى گـويـى )) اما چگونه مى توانى خودرا از اينجا نجات بدهى , اگرمى توانى برو كه از طرف من آزاد هستى )). ((ضـحـاك بن عبداللّه )) به طرف اسبش رفت وچون ((عمر سعد)) اسبان را پى مى كرد, وى اسب خـودرا در وسـط خيمه ها بسته بود وپياده جنگ مى كرد كه دو نفرراكشت ودست ديگرى را قطع كرد, آن روز, حضرت چندين بار فرمود: ((دستت شل مباد! خداوند متعال از اهل بيت پيامبر(ص ) جزاى خير يه تو عنايت كند)). گـويـد: ((سوار بر اسب شدم وحركت كردم , ناچار لشكريان دشمن به من راه دادند تا از صف آنان بـيرون آمدم اما پانزده نفر مرا تعقيب كردند تا در قريه ((شفيه )),نزديك فرات , مرا يافتند, ((كثير بن عبداللّه وايوب بن مشرح )) مرا شناختند وگفتند اين شخص پسر عموى ماست , لذا خداوند مرا از دست آنان نجات داد ((452)) . موضعگيريها در حادثه كربلا.
مردم در عصر سيدالشهدا(ع ) در مقابل حادثه كربلا چند نوع موضعگيرى كردند:.مجلس پنجاهم .
كلام امـام حسيـن (ع )به عصام بـن مصطلق .عفو عمومى در جريان فتح مكه .
جريان فتح مكه وروش پيامبر(ص ) نسبت به كفار ومشركين , مظهر عفو درعين قدرتمندى است , هـنـگـامى كه پيامبر اكرم دستور داد خانه خدا از بتها برچيده شودومردم , اطراف كعبه حلقه زده
بودند, فرمود:.
((الـحـمد للّه الذي صدق وعده ونصر عبده وهزم الاحزاب وحده , ماذا تقولون وماذا تظنون ؟)). يعنى در فتح مكه , خانه ابو سفيان را مامن قرارداديد كه هركس به آنجا برود درپناه است , آن وقت در كربلا با فرزندت حسين (ع ) انطور رفتار شد كه ديديد)). حضرت فرمود: پاسخ تورا ((ابن صيفى )) در اشعارش داده است صبح به نزد ابن صيفى (معروف به حـيـص وبـيص , متوفاى 574) آمدم وخواب خودم را تعريف كردم ,صيحه اى زد وگفت عجبا! اين اشعاررا ديشب گفتم در حالى كه هنوز براى كسى نخوانده ام وبه روى كاغذهم نياورده ام :. ملكنا فكان العفو منا سجية ـــــ فلما ملكتم سال بالدم ابطح . وحللتم قتل الا سارى وطالما ـــــ غدونا على الا سرى نمن ونصفح . فحسبكم هذا التفاوت بيننا ـــــ وكل انا بالذي فيه ينضح ((464)) . يـعـنى : ((وقتى ما به حكومت رسيديم , همه را عفو كرديم , زيرا عفو, صفت ماخاندان است , اما شما كه به حكومت رسيديد, بيابان وسيعى را پر از خون نموديد)). ((شما قتل اسيران را مجاز شمرديد ولى ما آنان را بخشيديم وعفو كرديم )). ((اين تفاوت بين ما وشما كافى است , زيرا از كوزه برون تراود آنچه در اوست )). روضه .
عـن ابي عبداللّه (ع ) قبضت فاطمة في جمادي الاخرة وكان سبب وفاتها ان قنفذامولى عمر لكزها بنعل السيف بامره , فاسقطت محسنا ((465)) .
((امـام صـادق (ع ) ميفرمايد: ((حضرت فاطمه (س ))) در جماى الاخرة از دنيارفت , وعلت وفاتش
ضـربـه ائى بـود كـه ((قـنـفـذ)) غـلام ((عـمـر)) بدستور وى با قبضه شمشيربه فاطمه (س ) زد
و((محسن ))را سقط كرد.
((سـيـد حـيـدر حـلي )), در اشعارش مبد حوادث ((كربلا))را از زمان رحلت پيامبر(ص ) وسقيفه
مى داند:.
اليوم من هو عن اسامة خلفت ـــــ صاروا الى حرب الحسين جميعا.
اليوم جردت السقيفة سيفها ـــــ فغدا به راس الحسين قطيعا.
اليوم من اسقاط فاطمة محسنا ـــــ سقط الحسين عن الجواد صريعا.
افـرادى كـه از لـشـكر ((اسامة )) تخلف كردند, در واقع همان روزآماده جنگ باحسين (ع ) شدند
همان روزى كه در سقيفه شمشير كشيدند, در واقع همان روز سر((حسين (ع ))) را بريدند همان
روزى كه ((فاطمه )) ((محسن )) را ساقط كرد, در واقع همان روز ((حسين (ع ))) از اسب برزمين
افتاد.
فرياد كه يار ضعفا يار ندارد ـــــ مولود حرم محرم اسرار ندارد.
سوگند به مظلومى تاريخ , كه تاريخ ـــــ مظلوم تر از حيدر كرار ندارد.
بر حاشيه برگ شقايق بنويسيد ـــــ گل تاب فشار در و ديوار ندارد.
اى سينه سپر, كاش به جاى تو على بود ـــــ چون سينه تو طاقت مسمار ندارد.
((حارث بن عبداللّه )) ((466)) از سيد الشهدا(ع ) از تفسير آيه شريفه (والشمس وضحها) سؤال كرد, امام (ع ) در پاسخ فرمود:. مراد از (والشمس وضحها) وجود مقدس رسول خدا(ص )است كه خورشيدعالمتاب است وبا طلوع خود, به تاريكها وظلمتهاى عصر جاهليت , پايان داد. مـراد از (والـقـمـر اذا تـلاهـا) اميرالمؤمنين (ع )است كه هنگام غروب خورشيد, ماه بيرون مى آيد وجانشين خورشيد مى گردد. مـراد از (والـنـهـار اذا جـلاهـا) كـه روى صـفـحـه زمين را روشن مى كند, وجودمقدس قائم آل محمد(ع )است كه زمين را پر از عدل وداد مى نمايد. مـراد از (والـلـيـل اذا يغشاها) كه شب , صفحه زمين را مى پوشاند, ((بنى اميه ))هستند كه با ظلم وتعديات بى حد وحصر خود, جهان اسلام را در تاريكى فرومى برند ((467)) . البته تطبيق آيه شريفه ((والليل )) بر ((بني امية )) از باب ذكر مصداق است والا درروايات عديده بر كـلـيـه حـكـام جور وستمگران غاصب كه به جاى خورشيد وماه نشستند ومردم را در تاريكى قرار دارند, اطلاق شده است ((468)) . پيامبر, خورشيد فروزان .
پـيامبر در عصرى مبعوث به رسالت شد كه به تعبير اميرالمؤمنين (ع )((انتم مع شر العرب على شر ديـن وفـي شـر دار, مـنـيـخـون بـين حجارة خشن وحيات صم ,تشربون الكدر وتاكلون الجشب ,
وتـسفكون دماكم وتقطعون ارحامكم , الاصنام فيكم منصوبة والاثام بكم معصوبة )), جميعت عرب
در بدترين وضع زندگى مى كردندوبدترين آيين را پرستش مى كردند, اما اين خورشيد عالمتاب با
ظهور خود به آن وضع خاتمه داد وتاريكهارا مبدل به روشنايى نمود.
اينجا بود كه ((جعفر بن ابيطالب )) برخاست وگفت :. ((ايـهـا الملك ! انا كنا قوما في جاهلية نعبد الاصنام وناكل الميتة وناتي الفواحش ,ونقطع الا رحام ونـسـي الـجوار وياكل القوي منا الضعيف , فكنا على ذلك حتى بعث اللّه عزوجل علينا رس ولا منا, نـعـرف نسبه وصدقه وامانته وعفافه , فدعانا الى اللّه لنوحده ونعبده ونخلع ما كنا عليه نحن واباؤنا مـن دونـه , مـن الـحجارة والاوثان , وامرنابصدق الحديث وادا الامانة وصلة الرحم وحسن التجاوز والـكف عن المحارم والدماونهانا عن سائر الفواحش وقول الزور, واكل مال اليتيم وقذف المحصنة وامرنا ان نعبداللّه لا نشرك به شيئا والصلاة وبالزكاة والصيام )) ((469)) . يعنى : ((اى پادشاه ! ما مردمى بوديم كه در جهل ونادانى بسر مى برديم , بت مى پرستيديم وگوشت مـردار مـى خـورديـم , مرتكب فواحش وفجور مى شديم , قطع رحم مى كرديم وبا همسايگان بدى مى نموديم , قوى دستان ما زير دستان رامى خوردند, اين رفتار وكردار ما بود تا آنكه خداوند متعال , پـيـامـبـرى را از ميان ما برانگيخت كه نسب وصداقت وپاكدامنى اورا به خوبى مى شناسيم , مارا به تـوحـيـد ويـكـتـاپـرسـتـى ودسـت برداشتن از آنچه پدران ما مى پرستيدند دعوت نمود, مارا به صداقت وامانتدارى وصله ارحام ونيكى به همسايگان ودورى از گناه وخونريزى وزشتيهاوگفتار نـاروا وخـوردن مـال يـتـيمان ونسبت ناسزا به ديگران دادن دعوت مى كند, به مادستور داده كه تنهاخداوندرا بپرستيم وشريكى براى او قايل نشويم وامر به نمازوزكات وروزه داده است )). آنـگاه ((جعفر)) , آياتى از سوره مريم (كهيعص ذكر رحمة ربك عبده زكريا)رابراى نجاشى قرائت كرد كه اشك چشم او بر محاسنش جارى شد. آرى ايـن يك شاهد تاريخى است كه چگونه رسول خدا(ص ) مردم را ازتاريكها نجات داد وآنان را به صـراط مـسـتقيم هدايت فرمود وبعد از غروب اين خورشيد عالمتاب , اميرالمؤمنين (ع ) به جاى او نـشـسـت , هـرچند نگذاشتند حضرت ,اين مردم را همانند پيامبر(ص ) هدايت نمايد وحكام غاصب ودسـتـگـاه ظـلـم بـنـى اميه ,آنچنان مردم را در تاريكى بردند كه تمام تلاش خودرا در محو آثار نبوى (ص )وعلوى به كار بردند كه هنوز هم آثار سؤ آن باقى است . ومنظور از (والنهار اذا جلا ها) حضرت مهدى (عج )است كه با طلوع خودتاريكى هارا از بين مى برد چـنـانـچه در روايات آمده است : ((كما ينتفعون بالشمس اذاسترها سحاب )) كيفيت بهرمند شدن مردم از حضرت همانند خورشيدى است كه درپشت ابر قرار بگيرد ((470)) . ستمگران بنى اميه .
قـبـلا بـه مناسبتهاى مختلف , از مظالم بنى اميه مطالبى را متذكر شديم , اكنون به مناسبت بيان سيد الشهدا(ع ) كه ((شب تاريك )), بنى اميه هستند, اجمالا با بعض ازخلفاى اموى , آشنا شويم :.
آيا مانند زنها گريه مى كنى :. ((اذا مـت فـشـمر وائتز, والبس جلد النمر وضع سيفك على عاتقك فمن ابدى ذات نفسه فاضرب عنقه )) ((471)) . يـعـنـى : وقـتـى كه من مردم , آماده شو وپوست پلنگ برتن كن , شمشيرت را روى گردنت بگذار وهركس مخالفت كرد, گردن اورا بزن !!)). وليد بن يزيد بن عبدالملك .
يـكـى ديـگر از خلفاى بنى اميه ((وليد بن يزيد بن عبدالملك ))است كه در ميان خلفاى بنى اميه مـانـند او در تهتك , وفسق ديده نشده , روزى در حال مستى با كنيزى جمع شده بود وچون وقت
نـمـاز رسـيـد وليد قسم خورد كه اين كنيز بايد به جاى من نماز بخواند, لذا كينز لباسهاى وليدرا
پوشيد وبا حالت مستى وجنابت براى مردم امامت كرد!!.
در روايـات آمـده است : در اين امت شخصى به نام ((وليد))است كه از فرعون بدتراست , زيرا او بود
كـه وقـتـى قـرآن را كـشـود وآيـه شريفه : (واستفتحوا وخاب كل جبارعنيد) آمد,قرآن را پاره كرد
وگفت : فرداى قيامت بگو كه خدايا وليد مرا پاره كرد)) ((472)) .
روضه .
زيـنب (س ) ميگويد: بعد از ضربت خوردن پدرم اميرالمؤمنين (ع )ومايوس شدن از زندگى او به او
گفتم : ام ايمن حديثى را برايم نقل كرده , ولى دوست دارم آن رااز زبان شما بشنوم .
((فـقـال : يـا بـنـيـة , الـحديث كما حدثتك ام ايمن وكاني بك وببنات اهلك سبايا بهذاالبلد, اذلا
خاشعين , تخافون ان يتخطفكم الناس فصبرا)) ((473)) .
دخـتـرم , حـديـث هـمـان است كه ام ايمن برايت كفته است گويا تورا مى بينم كه توبا عده ائى از
دخـتـران وزنان در حال اسارت , وخارى وذلت وارد اين شهر (كوفه )مى شويد, ومردم از هر طرف
شمارا به سرعت احاطه كرده اند, ولى دخترم , در آن حال صبر وشكيبائى را از دست مده .
آن شب پدر بهر پسر چشمان ترداشت ـــــ گويا خبر از تشت واز زخم جگر داشت .
آن شب سخن از هر درى مى گفت مولا ـــــ از پاره پاره پيكرى مى گفت مولا.
آن شب حكايت از يزيد وملك رى بود ـــــ صحبت از قرآن خواندن سر روى نى بود.
آن شب على بازينبش راز نكو داشت ـــــ گوئى سخن از بوسه وزير گلوداشت .
للّه صبر زينب العقيلة ـــــ كم صابرت مصائبا مهولة .
رات رؤوسا بالقنا شال ـــــ وجثثا اكفانها الرمال .
رات رضيعا بالسهام يفطم ـــــ وصبية بعد ابيهم ايتموا ((474)) .
تعجب از صبر ((زينب (س )است كه چه مقدار مصائب شديدى را تحمل كرد.
سرهائى را بالاى نيزه ديد, وبدنهائى كه كفن آنها شن هاى بيابان بود.
شير خواره اى را ديد كه باتير اورا از شير گرفتند وبچه هائى كه يتيم شدند.
((يا سيدي , اخبرني بخير الدنيا والاخرة )). فـكتب (ع ): ((بسم اللّه الرحمن الرحيم , اما بعد: فان من طلب رضى اللّه بسخطالناس كفاه اللّه امور الناس ومن طلب رضى الناس بسخط اللّه وكله اللّه الى الناس )) ((475)) . شخصى از اهالى كوفه در نامه اى از حضرت , سؤال كرد كه خير دنيا وآخرت در چيست ؟ . امام (ع ) بعد از حمد وثناى الهى , در پاسخ فرمود:. ((آنـكـه رضـايـت خداوندرا مقدم بدارد بر رضايت مردم , خداوند امور مردم را ازاو كفايت مى كند وآنكه رضايت مردم را حاصل كند به سخط پروردگار, خداوند اورابه مردم واگذارد)). در اين مكاتبه نكاتى قابل توجه است :. |