مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
(آيا بابليان، نصارى و مسلمانان، يهوديان را قتل
عام نموده اند؟)
تأليف: نجاح الطائى
اهـداى كتاب
اين بحث را به ساحت مقدس حضرت مريم
عذراء، تقديم مى دارم بانوئى كه توسط يهوديان، مورد ظلم قرار گرفت.
با اميد از درگاه خداوند متعال كه بنى
اسرائيل را منقطع و شوكت آنانرا متلاشى، و نيروهاى آنانرا بشكند .
اين نخستين بحث و تحقيق پيرامون فاش سازى
دروغهاى يهوديان در مورد كشتارهاى منتسب به بابليان، مسيحيان و مسلمانان در
حق آنان مى باشد.
شكر گذار خداى متعال هستيم كه در مورد
كشف حقايق بزرگ تاريخى، پيش از ظهور مصلح اكبر مهدى بن فاطمه(عليها السلام)،
مساعدت و يارى فرمود.
مؤلف
پيشگفتار
حركت بشر در مسير تاريخ، داراى
حكمت هاى فراوانى است كه فرد عاقل بيشترين بهره و عبرت را از آنها فرا
مى گيرد و روش زندگى را مى آموزد چنان كه مى بينيم چه بسيار
فرزانگان و عاقلانى كه مسير زندگى خود را از تاريخ فرا گرفته اند و چه بسيار
رهبرانى كه درس هاى خود را از سرگذشت ملل گذشته آموخته اند و چه بسيار
مصلحان انديشمندى كه گامهاى درست را با فراگيرى سرگذشت و تجارب ملت هاى گذشته،
برداشته اند.
مترقّى ترين مردم كسانى هستند كه
درس هاى صحيح گذشته را فرا بگيرند و خطاها و اشتباهات آنانرا تكرار
ننمايند.
در اين مسير تاريخى بزرگ، يك چهره كريه
از بنى اسرائيل رخ مى نمايد كه به عنوان يك ملت نمودار تكبّر و پريشانى در
زندگى و نمود جاه طلبى و زياده خواهى بى محتوى كه افراد بشريت را به سوى غلط
اندازيهاى فاحش سوق مى دهد، شناخته شده اند.
خداوند متعال پيامبران متعددى را به سوى
ملت بنى اسرائيل اعزام نمود تا آنان به آئين يهود در آمدند اما پس از مدتى
تديّن آنان به صورت تدريجى به سمت طغيان و استبداد متحول گرديدند. به صورتى
كه به ديگران به ديده بردگان و كنيزان خود مى نگريستند و همين جاه طلبى
و بلند پروازى بود كه بنى اسرائيل را به تساهل در قتل و كشتار ديگر ملت ها و
تهمت زدن و شكنجه و آزار آنان واداشته است. اثر سوء اعتقاد افراد بنى
اسرائيل در كوچك شمردن ديگر ملل جهان و سوء رفتار آنان به نام دين و به اسم مذهب
تمام شده است. نسل هاى بعدى يهود نيز با الهام گيرى از اين
آموزش ها و تعاليم، تربيت يافتند و بنابراين طغيان و سركشى يهود به صورت
تدريجى، چند برابر شده است و آن سيطره بر انسانيت بدون حاكميت شريعت آسمانى است،
عاملى كه بيش از هر چيز يهود را به مسير طغيان و تعدى افسانه اى و فاسد
خويشتن بر روى زمين واداشته است و چون از قدرت نظامى و سياسى براى تسلط بر بشريت و
رسيدن به اهداف خيالى و فاسد خود برخوردار نبودند بنابراين، حيله و مكر و نقشه كشى
و افتراء را پيش گرفته اند قرآن مى فرمايد: «موسى به قوم اسرائيل گفت:
واى بر شما باد. به خدا دروغ و افتراء نبنديد پس شما را تحت عذاب قرار مى دهد
به تحقيق زيانبار است فردى كه افتراء ببندد.»(1)
و چون ديدند شريعت خداوندى اين نوع اعمال
ناروا و اعتقادات سوء را نمى پذيرد كيش يهوديت خود را تغيير دادند تا با
آنگونه اعمال ناروا سازشى داشته باشد، آنان به كلى از دين رها و از خداوند متعال
دور شدند. و چون يهوديان گامهاى بزرگ و وسيعى را در اين باره برداشته اند، با
انبياء به محاربه برخاستند و آنان را مورد شكنجه، آزار، قتل و غارت قرار دادند و
به اين ترتيب يهوديان، تحت پرچم أحبار قرار گرفتند و تشكيلات نيرومند و پولادين
تنظيم نمودند كه احدى به آسانى نمى تواند از آنها نجات يابد.
آنان از كيش رحمان فاصله گرفته اند
و به كيش شيطان پيوسته اند پس يهوديان با انبياء و رسولان خويش در يك حركت متضّاد
بين خير و شر اصطدام و برخورد پيدا نمودند، قرآن مى فرمايد: «هنگامى كه موسى
به قوم خود گفت چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستاده
خدا، به سوى شما هستم هنگامى كه سخت گرفتند خداوند هم به آنان سخت گرفت خداوند
مردم فاسق را هدايت نمى كند.»(2)پس احبار
حركتهاى معارض انبياء را رهبرى نموداند و با انبياء به جنك وستيز برخاستند و رجال
دين يهودى در كشاندن مردم به راههاى انحرافى و شيطانى، تجربه كافى به دست آورداند
و در نحوه فاسد نمودن يهود به نام دين صاحب تخصص و تجربه گرديداند قارون و كعب
الأحبار دو نمونه از نمونه هاى زنده از اين نوع، در گذشته به شمار
مى آيند كه تبعيت يهوديان از آنان به نام دين و مذهب بسيار قوى و نيرومند
بود، و اين هلاكت بزرگ يهوديان است به طورى كه زمانى پيش آمد كه موسى(عليه السلام)
از طور سينا به سوى آنان بازگشت آنان را در حال سجده و كرنش به گوساله و پيروى از
قارون يافت در حالى كه كوچك ترين اهتمامى به آموزشهاى برادرش هارون نداشتند
پس موسى(عليه السلام) آن وضعيت عناد را كه بنى اسرائيل در آن به سر مى بردند
دريافت پس بارها به آنان موعظه و نصيحت نمود ولى سود نبخشيد هنگامى كه استمرار
موسى را بر روش خود و عدم بازگشت او را از اهداف خاص خود مشاهده كردند او را متهم
به كشتن برادرش هارون نمودند به اين اميد او را به جرم كشتن برادرش بكشند و از هر
دو بدين صورت نجات يابند پس خداوند متعال اين گونه بيان مى فرمايد: «اى افرادى
كه ايمان آورده ايد همانند كسانى نباشيد كه موسى را مورد ايذاء و آزار قرار
دادند ولى خدايش او را از آنچه گفته بودند مبرّا ساخت و او نزد خدا آبرومند بود.»(3)
در راه ادامه اين روش شيطانى بود كه بنى
اسرائيل با عيسى بن مريم(عليه السلام) نيز به جنك وستيز برخاستند و به او تهمت
ناروا زدند و او را كشتند. ليكن خداوند شبه او را به ديگرى افكند و او را كشتند.
سپس يهوديان به تعقيب پيروان مسيح پرداختند تا آنان را بكشند و دين آنان را از بين
ببرند. پس با روميان كافر در اين باره به تعاون و همكارى برخاستند تا اساس و ريشه
اين دين را نابود سازند و مسيحيان را به كفر بكشانند. پس صدها هزار نفر از پيروان
عيسى(عليه السلام) را بيگناه كشتند. ولى هنگامى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه
وآله) ظاهر گرديد و تعاليم درخشان و شريعت آسمانى خود را اعلام نمود و مردم را به
سوى مساوات و مساعدت همديگر و هدايت ملل راهنمايى كرد و به نجات بخشيدن آنان
پرداخت يهوديان با او نيز به جنك وستيز برخاستند و در مقابل او ايستادند آنچنان كه
اسلاف و پيشينيان نشان در برابر موسى و عيسى(عليه السلام)ايستاده بودند و اين يك
خسران آشكارى بود خداوند متعال اوضاع آنان را اين گونه توصيف مى نمايد:
«يهوديان و نصارى گفتند ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم بگو پس چرا شما را با
گناهان خود تعذيب مى نمايد، نه اين چنين نيست بلكه شما نيز همانند ديگر
مخلوقات بشر هستيد ،خداوند كسانى را كه بخواهد مى بخشد و كسانى را كه
مى خواهد عذاب مى كند مالكيت زمين و آسمان و آنچه در ميان آنهاست از آن
خداست بازگشت همه به سوى اوست.»(4)
يا «آيا شما نيستيد كه مى گوئيد
ابراهيم، اسماعيل و اسحاق، يعقوب و نوادگان يهودى يا نصرانى بودند بگو آيا شما
داناتريد يا خدا، كيست ظالم تر از فردى كه شهادت و گواهى را كه در مورد خدا
است پوشيده دارد خداوند متعال از آنچه انجام مى دهيد غافل و ناآگاه نيست.»(5)
يا در آيه ديگرى مى فرمايد: «ما بنى
اسرائيل را از دريا عبور داديم پس بر قومى رسيدند كه بر بتها ستايش مى نمودند
آنان به موسى گفتند براى ما هم معبودى قرار ده آنچنان كه آنان دارند موسى
گفت: شما مردمى جاهل و نادان هستيد.»(6)
يا آيه ديگرى كه مى فرمايد: «موسى
گفت اگر شما و تمام مردم روى زمين به خدا كافر شويد پس خداوند بى نياز و ستوده
مى باشد.»(7)
يهوديان بيم آن داشتند كه مردم از مسير
انحرافى و اعمال و كارهاى جرم آلود و حماقتهاى آنان در حق توده ها و ملل
آگاهى يابند به همين دليل به تلاش در تسلط بر تاريخ و وسائل تبليغاتى رو
آوردند. پس رجال يهود شتاب به خرج دادند تا جرائم يهود را به دشمنان خود نسبت دهند
و آنان را متهم به قتل و كشتار و استبداد نمايند. پس انبياء را متهم ساختند كه به
قتل يهود پرداخته اند همانند اتهامى كه به پيامبر اسلام(صلى الله عليه
وآله)راجع به كشتن يهود بنى قريظه وارد نمودند كه عارى از هر نوع حقيقت و واقعيت
است. خبر رسانى و اطلاع رسانى آنان به قدرى قوى بوده است كه باعث شده است كه علماى
مسلمين هم، اين احتمالات را بپذيرند و مخلصان آنان را واداشته است كه به مجوزهايى
هم جهت اين كشتار صادر كنند!!
تا آنكه خداوند متعال به ما توفيق داد تا
داستان بنى قريظه را آنچنان كه بوده است به دور از دروغهاى أحبار، كعب الأحبار،
عبدالله بن سلام، و وهب بن منبه ها مطرح كنيم و خداوند متعال را براى يافتن
اين توفيق ربّانى، شاكر و سپاسگزاريم كه پس از گذشت 1420 سال جهل از اين موضوع،
چنين عنايتى را به ما ارزانى داشت. اين كتاب تمام آن كشتارهاى افسانه اى
بابلى، نصرانى و اسلامى را در حق يهود با دليلهاى صحيح و متقن تكذيب مى نمايد
و متقابلا از قتل عام ها و كشتارهاى يهوديان در حق ملل و اقوام نصرانى و
اسلامى و ديگر ملل پرده برمى دارد، و با نصوص و مستنداتى كه كوچكترين
شائبه اى ندارند ثابت مى كند.
نجاح الطائى
بـاب اوّل
بخـت النـصر و يـهود
بخش اول: پادشاهان موصل (جرامقه)
نبوخذ نصر همان بخت النصر بابلى مشهور
است و سنگاريو بن آشور بن نينوى همان فردى است كه شهر سنگار را بنا نمود و با بنى
اسرائيل جنگيد پس او را روى بيت المقدس به صليب كشيدند(8).
سنگاريو شخصى است كه پس از پيروزى بر
شمورون به بين المقدس حمله نموده و آنجا را محاصره كرد و وارد شهر شد و از كثرت
سپاهيانش مغرور گرديد پس به بنى اسرائيل گفت كيست كه خدايش او را از دست من نجات
بخشد؟ تا آنكه خدايتان شما را نجات دهد.
پادشاه بنى اسرائيل به پيامبرشان اظهار
نياز نمود واز او درخواست كه در حق وى دعا كند پس پيامبر در حقّ او دعا نمود و خدا
او را از شرّ سنگاريو آسوده ساخت به طورى كه شبانه يك نوع آفت آسمانى بر سپاه او
وارد آمد و همه را زير و رو ساخت و گفته اند كه كشته ها و مقتولين را
شمردند و تعداد آنان به 185 هزار نفر رسيد و سنگاريو يكى از ستارگان را عبادت
مى نمود و پسرش ايسر را به حدون والى ساخت كه بعدها بخت النصر بر همه آنان
مستولى گرديد(9).
بخت النصر فلسطين را تسخير نمود و
يهوديان را به اسارت گرفت.
بخت النصر بزرگترين پادشاهان كلدانيان در
عراق بود كه از 640 تا 561 قبل از ميلاد حكومت بابل را در اختيار گرفت او با قدرت
و شهامت تمام شناخته شده است و يكى از قهرمانان تاريخ در مشرق زمين به حساب
مى آيد. ذكر او در تورات فراوان آمده است چون او ملتهاى غرب را تعقيب نموده و
به يهوديان ساكنان يهوداى كوچك حمله برده است و بر فلسطين و بيت المقدس مستولى
گرديده و يهوديان را از آنجا به بابل كوچ داده است و اورشليم پايتخت يهود را ويران
ساخته است و عبادت اينان را تغيير داده و اخيراً نام آنان به صابئين تغيير يافته
است. آئينى كه در عراق نشر يافته و ممزوجى است از يهوديّت و مجوس گرى.(10)
به اين ترتيب بخت النصر يهوديان را نكشت
بلكه آنانرا پس از جنگ سختى كه بزرگترين جنگ يهوديان در تاريخ به شمار
مى آمده است اسير كرد.
گفته اند: بخت النصر حدود 187 سال
حكومت نمود.(11)
البته اين يك رقم مبالغه آميز
مى باشد در حقيقت مقصود از آن حكومت خود و فرزندان اخلاف و وابستگان آن سلسله
بوده است زيرا نوه بخت النصر نيز نامش بخت النصر بوده است كه مورخان از اين امر
غفلت ورزيده اند.(12)
او بود كه دانيال پيامبر را اسير كرد و
آزاد نمود.(13)
در مورد بخت النصر آمده است كه او اصحاب
اخدود را كشت و در روايت ساختگى يهود آمده است كه او هفتاد هزار يهودى جنگجو را به
انتقام خون يحيى بن زكريا كشت.(14)
و در خبر ديگرى آمده است كه او يك صد
هزار تن از يهوديان را كشت(15)واصل
اين روايت از ساختهاى عبدالله بن
زبير است كه يكى از شنوندكان اخبار و روايات كعب الأحبار يهودى بود كه در
مسجد النبى در عهد عمر و عثمان موعظه مى نمود و يكى ديگر از روايات دروغين آن
است كه دانشمندى از دانشمندان يهود كه نامش «عبدالله بن صوريا» بود به پيامبر
اسلام گفت كدام فرشته از جانب خدا به سوى تو مى آيد؟
پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) پاسخ داد
جبرئيل. آن دانشمند گفت او از بين فرشتگان خدا، دشمن ما يهوديان مى باشد اگر
آورنده وحى ميكائيل بود، به تو ايمان مى آورديم و دليلش اين است چون جبرئيل
همواره آيات عذاب، جنك و كارهاى طاقة فرسا مى آورد و بارها با ما دشمنى
و عداوت ورزيده است و خداى متعال بر پيامبر ما نازل كرد كه بيت المقدس به زودى به
دست فردى ويران مى گردد كه به او بخت النصر مى گويند و حتى زمان خرابى
آن را نيز بازگو نموده است.
پس هنگامى كه وقت ويران شدن آن فرا
مى رسد، مردى از نيرومندان بنى اسرائيل را به جستجوى او مى فرستيم، تا
او را بكشد آن مرد به سراغ او مى رود، پس در بابل با جوان مسكين و
بيچاره اى ملاقات مى نمايد و او را مى گيرد تا بكشد.
ولى جبرئيل از او حمايت و دفاع
مى نمايد و بخت النصر بزرگ مى شود و نيرومند مى گردد و به مقاتله و
كارزار مى پردازد و بيت المقدس را ويران ساخت به همين جهت او (جبرئيل) را
دشمن خود مى داند و در اثر مقاتله به افتراء گفته اند آن مرد نيرومند
«دانيال» مى باشد كه جبرئيل مانع كشتن او گرديده است.
و ابن عميد گفته است، بخت النصر به قدس
اقليم سوم از مملكت ياقيم رفت و جمعى از ساكنان آنجا را اسير نمود و آنچه در هيكل
مقدس بود غارت كرد.
و باز آمده است اين امر در سال دانيال،
خانيا، عزاريا و ميكائيل بوده است و بخت النصر در سال پنجم از حكم رانى خويش با
پادشاه مصر فرعون اعرج مقاتله نمود و در سال هاى حكومت خويش، بر باقيم بخت
النصر با مردم قدس محاربه نمود و خراج و ماليات بر آنان تعيين كرد و باقيم را در
حكومت خود نكاه داشت پس از سه سال مرد و پسرش يخنيو صاحب حكومت شد و در عهد او چند
تن از انبياء زندگى مى كردند مانند، آرميا، اوريا بن شعيا و مورى بن حزقيا...(16)
و در اين نص تاريخى شاهدى وجود ندارد كه
نشانگر آن بوده باشد كه بخت النصر يهوديان را كشته است بلكه تنها آمده است كه
ماليات و خراج تعيين كرده است و اگر آنان را مى كشت ديگر تعيين ماليات چه
صيغه اى بود؟
و باز نشان مى دهد كه بخت النصر
برخى از يهوديان را به عنوان اسير به بابل برد و در آنجا اسكان داد .
و در كارهاى حكومت از آنان بهره كشى نمود
و بر باقيماندگانى كه در امور زراعت و فلاحت كار مى كردند خراج و ماليات
تعيين نمود ولى نصوص دروغين يهود، كشتارهاى بزرگى را جهت يهوديان قدس ترتيب
داده اند تا مظلوميت خود را در تاريخ تثبيت نمايند.
طبرى گفته است: (و هروكليوس نيز با او
همراهى نموده است )كه بخت النصر به جاى يخنيو بن ياقيم، عموى او «متنيا» را كه
«صدقيا، نيز گفته مى شد منصوب داشت او فردى بد سيرت و عصيانگر بود .
و در سال نهم از حكومت خويش صدقيا بر ضد
بخت النصر قيام ورزيد و لشكريان فراوانى را گرد آورد و بيت المقدس را محاصره نمود
و ديوارهايى جهت حصار آن بنا نمود و سه سال تمام در آنجا اقامت ورزيد و حصار آنان
را به مضيقه و تنگنا افكند پس، از حصار به بيابانها فرار نمودند و سپاهيان
كلدانيان آنان را تعقيب نمودند و در محل «اريحا» آنان را گرفتند و بر رهبر آنان
«صدقيا» غلبه نمودند و او را اسير گرفتند و چشمانش را از حدقه در آوردند و فرزندش
را پيش چشمش كشتند و سپس او را در بابل زندانى نمودند تا هلاك شد پس برخى از بنى
اسرائيل به حجاز كوچيدند و با اعراب زندگى نمودند(17)
پس به اين ترتيب بخت النصر يهوديان را قتل عام كرد.
* * *
بخش دوم: داستان كشتار يهوديان به دست بخت النصر
گفته شده است پادشاهان فارس و روم يكصد و
هشتاد هزار نفر از يهوديان را كشته اند.(18)
اين روايت نيز همانند ديگر روايات ساختگى
يهود مى باشد و صحيح آن است كه بخت النصر يهوديان را به عنوان اسير گرفته است
و تعداد آنان حدود هفتاد هزار تن بوده است و اينان را به بابل برده و در آنجا
اسكان داده است كه پس از گذشت برهه اى به عنوان «صابئين» يا «صابئى ها»
شناخته شده اند.
صابئين كسانى از بقاياى اسباط بودند كه
در در بابل زندگى مى كردند و ايام حكومت كوروش بزرگ قيام كرده بودند و به بيت
المقدس هجوم آوردند و به شريعت مجوس و به بخت النصر تمايل پيدا كردند پس آنان
مذهبى آميخته از مجوسيت و يهوديت را پيدا نمودند همانند سامرى هاى شام، اكثر
آنان كه
در جنوب عراق يافت مى شوند مخالف
خرافه گرائى و ايراد گيرنده بر مذاهب آنان مى باشند و با آنان جز در موارد
بسيار نادرى، وحدت نظر ندارند به گونه اى كه در نماز هم به سمت قطب شمال روى
مى گردانند برخلاف حرانيان كه به سوى قطب جنوبى توجه پيدا مى كنند برخى
از اهل كتاب تصور نموده اند كه «متوشلخ» فرزندى داشت كه حاكميت نداشت و نامش
«صابى» بود به همان مناسبت صابئيان به آن نام ناميده گشتند.(19)
ولى احبار يهود هرگز تحول يهوديان به
آئين صابئى ها را قبول ندارند و نمى پذيرند كه در بابل چنين تحولى صورت
پذيرفته باشد.
زيرا اين واقعيت آئين يهوديت را در نظر
آنان سست و اعتقاد و نظر يهوديان را نسبت به سرزمين فلسطين كمرنگ
مى كند چون اين يهوديان فلسطين را فراموش و در عراق سكنى گزيدند علاوه بر
آنكه دين خود را نيز تغيير دادند.
و به دليل كم شدن تعداد يهوديان پس از
اين تحول خطرناك در يهود بابل احبار مدّعى قتل يهود توسط بخت النصر شدند پس با يك
تير، دو نشان را هدف گرفتند.
اول: توجيه نقصان موجود در اعداد يهوديان
در حالى كه تعداد آنها از غضب خداوند و از روى گردانى بعضى از آئين يهود كم شده
بود.
دوم: ابراز مظلوميت يهود در دنيا .
بخت النصر قدس را در سال 588 ق.م فتح
كرده و سپس كورش بابل را در سال 588 ق.م تسخير كرد و به يهوديان اجازه بازگشت به
فلسطين را اعطا كرد.(20) و در روايتى آمده است يهوديان صد
سال در بابل بودند تا آن كه كورش آنان را به بيت المقدس باز گرداند.(21)
يعنى برخى از يهوديان برگشتند و برخى به
آئين صائبى ها تحول پيدا نمودند و شايد مراجعت كنندگان تعدادشان كمتر بودند
در قرآن مجيد آمده است «لتفسدن فى الارض مرتين و لتعلنّ علوّاً كبيرا فاذا جاء وعد
اولهما بعثناعليكم عباد النااولى بأس شديد فجاسوا خلال الديار و كان وعدا مفعولا
ثم رددنالكم الكرة عليهم.»(22)
به فرزندان اسرائيل اعلام نموديم كه دو
بار در اين سرزمين فساد و سركشى مى كنيد سركشى بزرگ و چون موعد نخستين آنها
آمد بندگانى داشتيم با صلابت سخت كه بر آنان گماشتيم تا در درون ديارشان كشتار
كردند و اين وعده اى بود كه انجام شده بود.
طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:
فساد نخستين صورت گرفت پس خداوند متعال دشمن آنان را برانگيخت پس ديار را مباح
ساختند زنان را نكاح نمودند و فرزندان را برده گرفتند و مساجد را ويران پس زمان را
تغيير دادند سپس خداوند متعال در ميان آنان پيامبرى را مبعوث نمود و كار آنان بهتر
از پيشين گرديد.
سپس فساد دوم با قتل انبياء و پيامبران
شروع گرديد تا آن كه يحيى بن زكريا را كشتند پس خداوند متعال بخت النصر را
برانگيخت و جنگ كه با يهودبان داشت جمعى را اسير و معبد را ويران ساخت بنابراين
بخت النصر در دوران فساد دوم بود و در آن مورد نازل گرديده است: «كلما او قدوا
نارا للحرب أطفأها الله و يسعون فى الارض فسادا»(23)
(هر آتشى را جهت محاربه روشن
ساخته اند خداوند آن را خاموش ساخته است و آنان در روى زمين به گسترش فساد
سعى و تلاش دارند و از زبان آنان خداوند مى فرمايد: «فقالوا يدالله مغلولة»
«آنان گفتند كه دستان خدا بسته است» يهوديان هنگام هجوم بخت النصر گفتند: اگر
خداوند متعال صحيح و سالم بود جلوى اين فساد را مى گرفت پس دست او بسته است.(24)
و بخت النصر يكى از ستايشگران آتش يعنى
مجوس بود.(25)
هيثم بن عدى طائى گفته است: از زمان آدم
تا طوفان نوح 2256 سال طول كشيد و از طوفان نوح تا وفات ابراهيم 1020 سال و از
وفات ابراهيم تا ورود بنى اسرائيل به مصر 75 سال واز ورود يعقوب به مصر تاخروج
موسى از آن 150 سال و از خروج موسى از مصر تا بناى بيت المقدس 260 سال و از بناى
بيت المقدس تا پادشاهى بخت النصر و ويران سازى بيت المقدس 2240 سال فاصله بود،(26)
بخت النصر زمانى با يهوديان محاربه را آغاز نمود كه آنان پيامبر خود «شعيا» را در
عهد ارميا كشته بودند و فاصله زمانى بين مهد ارميا و يحيى 461 سال بوده است.(27)
داود و سليمان(عليهم السلام) بيت المقدس
را بنا كرده بودند كه بخت النصر بعد از 450 سال آن را تخريب نمود.(28)
محمد بن سائب كلبى گويد: هنگامى كه بخت
النصر بيت المقدس را ويران ساخت و جمعى از بنى اسرائيل را جلاى وطن نمود و
عده اى را اسير ساخت و جمعى از آنان به سوى حجاز رفتند پس در وادى القرى
تيماء و يثرب سكونت يافتند.(29)
****
بخش سوم: رأى مسعودى در كشتارهاى بخت النصر
ابوالفداء و مسعودى گفته اند: «پس
از تخريب قدس به دست بخت النصر برخى از پادشاهان بنى اسرائيل از آنجابه مصر فرار
نمودند و در آن كشور فرعون لنك حكومت مى نمود بخت النصر فراريان را از فرعون
طلب كرد ولى فرعون به آنها پناهندگى داد پس بخت النصر به سوى مصر حركت نمود و
پادشاه مصر را كشت سپس از سمت مغرب مدائن را گشود و مبلغين خود را به آنجا فرستاد.
ارميا پيامبر بنى اسرائيل از اولاد لاوى بود و گفته شده است نامش ارمياء بن خلقيا
بود، و در روزگار او «صدقيا» بود. او را بخت النصر در زندان يافت پس آزادش
كرد و همراه او اسيران را به بابل منتقل نمود و همچنين دانيال بن حزقيل از
پيامبران آنان را نيز به بابل روانة كرد.(30)
يعنى بخت النصر صدقيا را اسير ننمود بلكه
او را زندانى و محبوس يافت. ابوالفداء و مسعودى كشتارهائى از بخت النصر را در مورد
يهوديان ذكر ننموده اند آن زمان كه بخت النصر، قدس و فلسطين را فتح نمود و از
اين مطلب
دروغ بودن كشتارها روشن مى گردد.
يهوديان كوشيده اند بيشتر حوادث و رخدادهاى عهد بخت النصر را تغيير و تبديل
نمايند.
گفتار وهب
وهب بن منبه يهودى كه اسلام خود را به
دروغ اعلام كرده است مى گويد: بخت النصر شيرى را مسخ نمود كه پادشاه درندگان
بود، سپس عقابى را مسخ نمود كه او سلطان پرندگان بود، سپس گاوى را مسخ نمود او كه
سلطان چهارپايان بود سپس گويد: او در اين مورد عقل انسانى را داشت و حكومت او
استوار بود هر چيزى را كه مى خواست انجام مى داد سپس خداوند روح او را
برگرداند پس مردم را به توحيد و يكتاپرستى فرا خواند و گفت: «هر معبودى جز معبود
آسمانى باطل و نابود است جز خداى آسمان.»
به وهب بن منيه گفتند: آيا او مؤمن از
دنيا رفت؟ در پاسخ گفت: من اهل كتاب را در مورد او مختلف يافتم برخى گفته اند
او پيش از مرگ خود ايمان آورد و برخى گفته اند او پيامبران را كشت و كتابهاى
آسمانى را سوزاند و بيت المقدس را ويران ساخت پس توبه او قبول نگشت.(31)
يهوديان خواسته اند قرآن را بر حسب
مصالح خود و به ضرر مسيحيان تفسير نمايند چون در تفسير قول خداوند متعال: «و من
اظلم ممّن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها» «كيست ستمگرتر از آن
فردى كه ذكر نام خدا را در مساجد منع مى كند و در خرابى آنها كوشش دارد.»
گفته اند مقصود از آن ويرانگر بخت النصر مى باشد كه بر ويران سازى بيت
المقدس اقدام نمود.(32)
در صورتى كه اين آيه در مورد مشركين قريش
نازل گشته است آنان كه مانع ورود پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به مسجد الحرام
بودند.(33)
در مورد حوادث تاريخى مربوط به بخت النصر
و دانيال پيامبر اختلاف شديدى دركتابهاى تاريخ و سيره به وجود آمده است و اقوال
متضاد پديد آمده است آنچنان كه ابن اثير در الكامل ج 1 ص 104 و طبرى در تاريخ خود
ج 1 ص 387 و مجلسى در بحار الانوار ج 14 ص 355 متعرض آنها شده اند و شايد
منشاء اين اختلافات به فاصله زمانى دور و دراز كه توأم با ابهامات مى باشد
باز مى گردد.(34)
در تفسير طبرسى در مورد بخت النصر آمده
است «او هفتاد هزار نفر را به اسارت گرفت و آنان را به بابل برد پس در دست او 100
سال باقى ماندند كه مجوسيان و اولادشان، آنها و فرزندانشان را به بردگى
مى گرفتند سپس خداوند متعال به آنان تفضل و احسان نمود پس به يكى از ملوك و
پادشاهان پارس كه عارف به خداى متعال بود امر نمود كه به بيت المقدس باز گرداند.
آنان پس از بازگشت به بيت المقدس صد سال
به طريق مستقيم در اطاعت و عبادت بودند و باز دوباره به فساد و معصيت بازگشتند پس
پادشاهى از پادشاهان روم كه نامش انتياخوس بود به سراغ آنان آمد و دوباره بيت
المقدس را ويران ساخت و اهل و ساكنان آن را به اسارت گرفت.(35)
* * *
بخش چهارم: رأى ابن كلبى در كشتارهاى بخت النصر
در يثرب جمعى از جرهم و
باقيمانده اى از عمالقه وجود داشتند كه زراعت و خرما را حرفه خود گرفته بودند
پس با يهود اقامت نمودند و مخالطه كردند.(36)
محمد بن سائب كلبى كه در قرن اول و دوم
در عهد ائمه طاهرين(ع) زندگى مى كرد و نزديك به عهد نبوى شريف(صلى الله عليه
وآله) بود قتل عام يهود را توسط بخت النصر ذكر ننموده است بلكه او تنها ويران سازى
بيت المقدس و جلاى وطن نمودن برخى از يهود و اسير ساختن قسمت ديگرى از آنان را
بازگو كرده است پس قتلها و قتل عام هاى يهود كجاست؟(37)
اگر مقصود آنان از قربانى ها همان
افرادى باشند كه در اثناى جنگ كشته شده اند، به اينها كه قتل عام گفته
نمى شود كه يهود جبون و ترسو آن معركه هاى شكست خورده را هم كشتار
ناميده اند.
مهمترين مصادر و منابعى كه مورد اعتماد
مى باشد، همان كتابهاى محمد سائب كلبى و پسرش هشام بن محمد مى باشد كه
بيشتر مصادر اصلى كتابهاى اسلامى از آنها فرا گرفته اند و هيچ كتاب اسلامى را
پيدا نمى كنيد جز اينكه از آثار آن دو نفر فرا گرفته باشد پس مورد مراجعه
واقع گردد.
* * *
بخش پنجم: دلائل كشته نشدن يهود به دست بخت النصر
1. ابن كلبى و مسعودى و ابى الفداء و
ديگران قتل عام هائى در مورد بخت النصر در حق يهود را ذكر ننموده اند.(38)
2. فرهنگ ديرينه مردم بر آن جريان داشت
كه اسيران را نمى كشتند بلكه آنان را جلاى وطن نموده يا در كارهاى شاق به كار
مى گرفتند.
3. در آن زمان در بين يهوديان 180 هزار
نفر جنگجو نبود تا اينكه بخت النصر آن
تعداد را بكشد و قربانگاهى ترتيب دهد
بلكه اين امر از افترائات احبار يهودى مى باشد كه همواره بر اساس دروغ و جعل
حركت مى نمايند چون اگر در بيت المقدس 180 هزار جنگجو بوده باشد مستلزم آن
است كه در بيت المقدس بيش از يك ميليون نفر ساكن وجود داشته باشد واين امر بسيار
بعيد و دور از واقعيات تاريخى آن روز مى باشد و يك نص تاريخى پيدا
نمى شود كه اين تعداد بزرگ را در شهر بيت المقدس تأييد نموده باشد.
4. نصوص تاريخى تصريح دارند كه بخت النصر
حدود هفتاد هزار نفر را اسير نمود و به بابل برد در بين آنان، زنان و اطفال وجود
داشتند و آنان در شهر بابل اسكان داده شدند و ديانت آنان با ديانت مجوسيان اختلاط
پيدا كرد.(39)
5. نظريه معروف و شناخته شده يهود هميشه
مبتنى بر اظهار مظلوميت و مظلوم نمائى است يكى از راههاى آن جعل قتل عام هاى
خيالى به قصد جلب عواطف ديگران مى باشد.
يكى از اين كشتارها و قتل عام ها
همان كشتارهاى خيالى بخت النصر در بيت المقدس مى باشد. اين يهوديان هستند كه
حمامهاى خون براى مسيحيان در شام ايجاد نمودند و تك تك پيروان عيسى(عليه السلام)
را كشتند و سپس بر اين حقايق مسلم سرپوش گذاشتند و قضايا را معكوس نشان دادند.
يهوديان حتى پيامبران خدا را بر اساس
نصوص صحيح و معتبر كشتند و همچنين نصارى و مسلمانان هم را كشتند سپس بر سر قتل
عام هاى خيالى نشستند و گريه سر دادند. قتل عام هايى كه نه اصل دارد و نه
حقيقتى.
6. برنامه يهود بر اين اساس بناگزارى شده
است كه چهره هر رهبر پيروز بر آنها را مشوه و هر پيامبرى را كه به آنان مبارزه
نمايد مشوش سازند.
پس گناهان و جرائم تمام رهبرانى را كه
معاصر آن فرمانده و پادشاه بوده اند به گردن وى اندازند تا او ظالم و
ستمگر شناخته شود و تنها يهوديان مظلوم و ستمديده باشند!
آنان حسن شهرت حضرت عيسى(عليه السلام) را
مشوه ساخته اند و او را با تمام اقسام دروغ و افتراء متهم نموده اند و
همچنين در حق پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله).
7. اگر نظريه بخت النصر بر كشتن يهوديان
تعلق گرفته بود ديگر لزومى نداشت كه آنان را به عنوان اسير به بابل منتقل سازد تا
در عرصه هاى مختلف به كار گرفته شوند آنچه از ظاهر نصوص تاريخى بر
مى آيد آن است كه بخت النصر در جنگ بر آنان غلبه يافت سپس آنان را به عنوان
اسير به شهرهاى خويش انتقال داد پس از آنكه شهرهاى آنان را ويران ساخته بود.
8. راويان اخبار آورده اند كه بخت
النصر، يهوديان را به انتقام كشتن يحيى پيامبر كشت ولى پس از تحقيق ما نصّ صريح
پيدا ننموده ايم كه مؤيد اين رأى بوده باشد، و در ثانى: پيروان بخت النصر،
مجوسى و آتش پرست بودند، پس نمى توان انگيزه دينى ايجاد كرد كه آنان را به
انتقام گيرى از بابت يك پيامبرالهى مانند يحيى(عليه السلام) قرار دهد.
و ثالثاً بين كشتن يحيى(عليه السلام) و
فتح بخت النصر در حدود 400 سال فاصله بود.(40)
و اين مدت 400 سال يك مدت طولانى است كه
اين روايت دروغين كشتار يهوديان را از بين مى برد.
* * *
بخش ششم: بخت النصر چه كارى انجام داده است؟
در تصريحات تاريخى آمده است كه بخت النصر
به يهوديان حمله كرد و بعضى آنان را به قتل رساند و بعضى را اسير نمود و پادشاه
آنان را كشت و مسجد آنانرا ويران ساخت و آنان را تا مصر تعقيب نمود و مصر را
به مالكيت خود در آورد.(41)
اين نص تاريخى تبيين مى نمايد كه
اسارت يهود توسط بخت النصر صورت گرفته است كه نشان مى دهد قتل و كشتار در
عرصه جنگ رخ داده بود.
كشته شدن نيروهاى طرفين در عرصه جنگ يك
امر طبيعى است و در حالى كه يهوديان معروف به جبن و ترس و فرار از قتال و هزيمت در
جنگ هستند، ولى از بيان آن امتناع مىورزند و چاره اى ندارند جز اينكه ضعفها و
فرارها و كشته شدن افراد خود را به عنوان قتل عام بنامند. آنان مى گويند كه
بخت النصر آنان را قتل عام نمود تا هزيمتها و فرارهاى خود را سرپوش گذارند و
پيروزمندان را به تهمت خونريزى متهم سازند كه خون بى گناهان را ريخته اند
آنان روزى بخت النصر، ديگر روز روميان و نصارى و روز ديگر مسلمانان را به ريختن
خون يهود متهم ساختند در حالى كه سپاه يهود مسلح و متجاوز در سرزمين معركه اينان
را مورد قتل و كشتار قرار داده است.
* * *
[1]- سوره طه، آيه 61.
[2]- الصّف، آيه 61.
[3]- سوره احزاب آيه 69.
[4]- سوره مائده آيه 18.
[5]- سوره بقره آيه 140.
[6]-الأعراف آيه 138.
[7]- سوره ابراهيم، آيه 8.
[8]- تاريخ ابن خلدون 2 / 78.
[9]- تاريخ ابن خلدون 2 / 79.
[10]- تفسير الميزان ج 1 ص 196، تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 79.
[11]- تفسير كنزالدقائق تاليف ميرزا محمد مشهدج 2 ص 79، الدار التنزيل ج 1
ص 159 ذيل آيه 40 از سوره آل عمران.
[12]- الأثار الباقيه ص 204 - 206 - 318 الملل و النحل شهرستانى ج 2 ص 5، كمال
الدين و تمام النعمه شيخ صدوق ص 157 - نوادر المعجزات محمد بن جرير طبرى ص 13.
[13]- المجموع محيى الدين نودى ج 20 ص 148.
[14]- مكاتيب الرسول احمدى ميانجى ج 2 ص 290.
[15]- منبع پيشين.
[16]- تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 123.
[17]- تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 123.
[18]- تفسير مجمع البيان ج 6 ص 223، تفسير مجاهد ج 1 ص 358، تفسير صنعانى ج
1 ص 56.
[19]- تفسير الميزان علامه طباطبائى ج 1 ص 197.
[20]- تفسير الميزان، طباطبائى ج 16 ص 41.
[21]- جامع البيان ابن جرير طبرى ج 15 ص 30، زاد المسير، ابن الجوزى ج 1 ص
116.
[22]- سوره اسراء آيات 4، 5، 6.
[23]- جامع البيان ابن جرير طبرى ج 1 ص 411.
[24]- زاد المسير ابن جوزى ج 2 ص 298.
[25]- تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر ج 40 ص 331.
[26]- المحبر محمد بن حبيب الفداء ج 2.
[27]- البداية و النهاية ج 2 ص 65.
[28]- تاريخ ابن خلدون ج 6 ص 97..
[29]- فتوح البلدان، بلاذرى ج 1 ص 25.
[30]- تاريخ ابن خلدون 3 / 124.
[31]- تفسير القرآن صنعانى ج 2 ص 393.
[32]- جامع البيان ابى جرير طبرى ج 1 ص 696.
[33]- جامع البيان ابن جرير طبرى ج 1 ص 696.
[34]- تفسير امام حسن عسكرى ص 455، اثبات الوصية مسعودى ص 84.
[35]- تفسير طبرسى ج 6 ص 223.
[36]- فتوح البلدان ج 1 ص 15 تا 18.
[37]- منبع سابق.
[38]- فتوح البلدان بلاذرى ج 1 ص 15، 18.
[39]- تفسير طبرسى ج 6 ص 223.
[40]- البداية و النهاية ج 2 ص 65.
[41]- تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 80.