|
 |
 |
روشنگران قرآن
گزينش فضايل درخشنده اهل بيت (عليهم
السلام) از صواعق المحرقه
گزينش ،
ترجمه و تحقيق
عبدالله محمدى
و محمدحسين رحيميان
بسم الله الرحمن الرحيم
پيشگفتار
شكر و سپاس خداى متعال را
سزد كه براى هدايت و ارشاد جامعه بشريّت پيامبران (عليهم السلام) را برانگيخت ، و از پى آنان ستارگان
درخشان ، امامان معصوم (عليهم السلام) را به جانشينى از آنان برگزيد ، تا انسانها با پيروى از آن
بزرگواران به سرحدّ كمال بشرى نايل آمده ، و به سعادت دنيا و آخرت
برسند .
درود و سلام بر آخرين
سفير الهى حضرت ختمى مرتبت محمّد مصطفى (صلى الله عليه وآله وسلم) و بويژه پسر عم و برادرش ، اميرمؤمنان
على (عليه
السلام) و
خاندان پاكش و آخرين وصى حضرتش امام مهدى (عليه السلام) .
بيان فضايل ، و نقش آن در تربيت بشر
نقش بيان فضيلت اولياى
برجسته الهى در تربيت بشر بر همگان آشكار و واضح است ، زيرا از آنجايى كه بشر
به سوى كمال مادّى و معنوى حركت مى كند توجّه خود را به آن انسان كامل و برتر
معطوف مى دارد . و بدين جهت ، خداوند متعال برترى و فضيلت را علّت
برانگيختن پيامبران عنوان مى فرمايد و آنان را در كتاب آسمانى خود
قرآن ، به صفات نيك و پسنديده مى ستايد .
آنجايى كه راجع به
ابراهيم (عليه
السلام)
مى فرمايد :
( وَاذْكُرْ فِى الكِتابِ إِبراهِيمَ
اِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً )(1) .
و در جاى ديگر
مى فرمايد :
( وَاِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَِبْراهِيمَ
* اِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلب سَليم )(2) .
ابراهيم از پيروان او (نوح) و به حقيقت از
جانب خدا بود و با قلب سالم (از شرك) به دعوت خلق آمد .
و در جاى ديگر
مى فرمايد :
( اِنَّ اِبراهِيمَ لَحَلِيمٌ اَوّاهٌ
مُنِيبٌ )(3) .
همانا ابراهيم بسيار حليم و بردبار ، و
رؤوف و مهربان بود و بسياربه درگاه خدا ، دعا و تضرّع داشت ، و بسيار از
حق ، مغفرت و آمرزش مى طلبيد .
و در مورد حضرت
اسماعيل (عليه
السلام)
مى فرمايد :
( اِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ )(4) .
اسماعيل بسيار پيمان باور و در وعده استوار
بود .
و در موضعى ديگر
يوسف (عليه
السلام) را به
راستگويى مى ستايد كه :
( يُوسُفُ اَيُّهَا الصِدّيِق )(5) .
آنگاه كه موسى (عليه السلام) را به اخلاص مى ستايد ،
مى فرمايد :
( وَاذْكُرْ فِى الكِتابِ مُوسى اِنَّهُ
كانَ مُخْلِصاً وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً )(6) .
و ياد كن ! در كتاب خود شرح حال موسى
را كه او بسيار با اخلاص و رسولى بزرگ و مبعوث به پيامبرى بر خلق بود .
و حضرت ادريس (عليه السلام) را به راستگويى مى ستايد و
مى فرمايد :
( وَاذْكُرْ فِى الكِتابِ اِدْريسَ
اِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً )(7) .
و ياد كن ! در كتاب خود ادريس را كه او
شخص بسيار راستگو و پيامبرى عظيم الشأن بود .
و حضرت يحيى (عليه السلام) را به پارسايى مى ستايد ، آنگاه
كه مى فرمايد :
( اَنَّ اللهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى
مُصَدِّقاً بِكَلِمَة مِنَ اللهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً ... )(8) .
خداوند تو را به ولادت يحيى بشارت
مى دهد در حالى كه او به نبوّت عيسى ـ كلمه خدا ـ گواهى مى دهد ، و
او خود در راه خدا پيشوا و پارسا و پيامبرى از شايستگان است .
و حضرت عيسى (عليه السلام) را نيز با عبارات گوناگون مى ستايد و
مى فرمايد :
( يا مَرْيَمُ اِنَّ اللهَ يُبَشِّرُكِ
بِكَلِمَة مِنْهُ اسْمُهُ المَسِيحُ عِيسى بنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا
وَالاْخِرَةِ وَمِنَ المُقَرَّبِينَ )(9) .
اى مريم ! خدا تو را به كلمه اى
كه نامش مسيح بن مريم است بشارت مى دهد كه در دنيا و آخرت آبرومند و از
مقرّبان درگاه خدا است .
و در آيه بعد
مى فرمايد :
( وَمِنَ الصّالِحين )(10) .
خداى متعال ، آنگاه
كه به بيان فضايل رسول خودش حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم)مى پردازد ; آن حضرت را در جاى
جاى قرآن مى ستايد و مى فرمايد :
( وَما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمةً
لِلْعالَمِين )(11)
ما تو را براى رحمت و آسايش جهانيان
فرستاديم .
و در جاى ديگر
مى فرمايد :
( اِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظِيم )(12) ،
تو بر خُلق و خوى بس عظيم و بزرگى .
و هنگامى كه به معرّفى
حضرت على (عليه
السلام) و اهل
بيت و فضايل آنان مى پردازد ، محبّت آنان را اجر و پاداش زحمات
طاقت فرساى رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) قرار مى دهد و مى فرمايد :
( قُلْ لا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ
اَجْراً اِلاّ المَوَدَّةَ فِى الْقُربى )(13) ،
پيامبرم! بگو مزد و پاداش از شما
نمى خواهم به جز محبّت نسبت به نزديكانم .
در اين زمينه ، آيات
زيادى همانند آيه ولايت ، مباهله ، و صدها آيه و روايت ديگر در كتب
فريقين نقل گرديده است .(14)
نقش محدّثان اهل سنّت در بيان فضايل خاندان
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)
آنچه لازم است كه به طور
اختصار در اين زمينه عرض نمود اين كه :
در طول 23 سال رسالت و
پيامبرى حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل و نشر حديث فضايل خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) جزء ارزشهاى اجتماعى و از اهميّت بالايى
برخوردار بود ، ولى پس از رحلت پيامبر رحمت ، آنگاه كه خلافت و جانشينى
آن حضرت از مسير اصلى خود منحرف شد و به جاى آن كه جانشين بر حق او ، حضرت
على (عليه
السلام)تكيه
بر مسند خلافت و هدايت زند منافقان بازيگر و مدّعيان خلافت عملاً اين مقام حسّاس و
حياتى را در اختيار گرفته و زمينه گمراهى مردم را فراهم نمودند .
به همين جهت ، نقل
حديث همانند ديگر ارزشهاى دينى دستخوش افكار و اوهام خلفاى جور قرار گرفت ،
تا جايى كه در زمان خلافت عمر ، به طور مطلق به ويژه فضايل اميرمؤمنان
على (عليه
السلام) از
طرف شخص عمر ممنوع گرديد ، و آن هم به بهانه اين كه نقل حديث ; مردم را
از خواندن قرآن بازمى دارد !!(15) ، و لذا ـ به جز گروه اندكى كه
مورد محبّت خليفه بودند ـ مردم از نقل حديث ممنوع گشتند و مورد تهديد شلاّق و
«درّه» عمر واقع گرديدند .
از سوى ديگر ،
عمر ، ياران پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را به بهانه اين كه آنان سرمايه اسلام
هستند !! و مبادا گزندى به آنان برسد !! از مدينه ممنوع الخروج
نمود . تا بدينوسيله بتواند از نقل و نشر فضايل اهل البيت (عليهم السلام) جلوگيرى نمايد .(16)
از اين رو ، احاديثى
كه در فضايل على (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده بود در سينه ها حبس
گرديد ، تا زمانى كه على (عليه السلام) به خلافت ظاهرى رسيد و در فرصتهاى مناسب كم
و بيش شخصاً ، يا توسّط دوستانش ، همانند عمّار و ميثم ... آن
فضايل را بازگو كردند .
ولى ديرى نپاييد كه با
تسلّط معاويه ، نه تنها نقل فضايل على (عليه السلام) به شدّت ممنوع گرديد ; بلكه بازار
حديث سازى ـ در مقابل آن فضايل برجسته براى خلفاى جور و بنى اُميّه و بنى مروان ...
ـ بالا گرفت ، و اين وضع ، به طورى در تاريخ آشكار و نمودار است كه ابن
حجر با تمام تعصّب كورى كه داشت به اين امر اعتراف نمود(17) .
اين روش تا فتره اى
كه بين حكومت بنى اُميّه و بنى عبّاس در پى انتقال قدرت به وجود آمده
بود ، ادامه داشت . آن هنگام بود كه انفجارى در نقل حديث رخ داد و عقده
كور آن باز گرديد .
از اين رو ، امام
باقر و امام صادق (عليهما السلام) زبان به فضايل اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه در فضايل على (عليه السلام) گشودند ، و از فرصت استفاده
كرده ، و به نشر آن اقدام فرمودند .
علماى منصفِ اهل سنّت نيز
هنگامى كه از اختناق اُموى آزاد گرديدند ، و از آنجايى كه عبّاسيان به نام
خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بر مردم حكم مى راندند !! مردم
را در نقل احاديث به طور عموم و به نقل فضايل خاندان مظلوم پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به خصوص آزاد گذاشتند .
در اين فتره بود كه امثال
زهرى ، شعبى ... ، عقده گشايى كردند و در پى آن ; در اين
موج ارتفاع ديگرى پديد آمد ، و اهل حديث همانند ابن ابى شيبه ـ استاد
بخارى ـ نسّايى ، ترمذى ، مسلم ، بخارى ، احمد حنبل ،
ابن ماجه ، شافعى و شاگردان وى ، عبدالرزّاق صنعانى ، طبرى صاحب
تاريخ ، طبرى صاحب معجم ، بيهقى ، حاكم و ده ها محدّث
ديگر ، در كتابهاى خود ، بابى مستقل در فضايل اهل بيت (عليهم السلام) گشودند ، و فضايل محبوس در
سينه ها را آشكار ساختند ، و گروهى از آنان ، پا را فراتر نهاده و
كتابهايى مستقلّى راجع به اهل بيت (عليهم السلام) عموماً و اميرمؤمنان على (عليه السلام) بخصوص نگاشتند ، همانند : احمد
حنبل ، نسّائى ، عينى ، قندوزى ، سخاوى ، ابن
جوزى ، خوارزمى ، ابن صبّاغ مالكى و ... كه شرح آن در حوصله اين
مقدّمه كوتاه ، نمى گنجد .
نقش شعرا در نقل فضايل خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)
بى شك شعرا در
آغازين روزهاى دعوت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نقش به سزايى در پيشبرد كار پيامبر
خدا (صلى
الله عليه وآله وسلم) ايفاء
نمودند ، و شخص رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آنان را بدين امر تشويق و ترغيب
مى فرمود . حسّان بن ثابت از نخستين كسانى بود كه لب به مدح مولاى
پرهيزكاران على (عليه السلام) گشود و راجع به غدير شعر گفت از جمله :
يُناديهم يوم الغدير نبيّهم
*** بخمّ فأصبح بالرسول مناديا
الهك مولانا وأنت نبيّنا ***
ولم تلق منّا في الولاية عاصيا
پيامبر خدا در روز غدير آنان را مخاطب ساخت
و فرمود : چه كسى صاحب اختيار و پيامبر شما است ؟ آنان بدون ترديد و
انكار گفتند : خدا ، مولاى ما و شما پيامبر مايى .
تا آنجا كه گويد :
پيامبر (صلى
الله عليه وآله وسلم) دست
على (عليه
السلام) را
گرفت و فرمود :
«فمن كنت مولاه فهذا
وليّه» ;
پس هركه را من مولاى اويم على مولاى
اوست .
آنگاه فرمود : «اللهم وال من والاه وعاد من
عاداه» .
بعد از آن ، قيس بن
سعد بن عباده ، و شخص اميرالمؤمنين (عليه السلام) و عبدى كوفى ، كميت ،
فرزدق ، حميرى ، شافعى و دعبل ... و تا عصر حاضر بيش از ده ها
هزار نفر در مدح و منقبت مولا على (عليه السلام) و اهل بيت پاكش از شيعه و سنّى ، عالم
و عامى به زبانهاى گوناگون ، مديحه سرايى نمودند ، و در اين راستا
محبّت درونى خود را ابراز داشتند ، و گلواژه هاى احساسات خويش را به پاى
سرور و مولايشان امير مؤمنان على (عليه السلام)نثار كرده ، و با اين كار بخشى از اجر
رسالت را پرداختند ، تا آنجا كه شافعى گويد :
ومات الشافعي ليس يدري ***
عليّ ربّه أم ربّه الله
و شافعى چشم از جهان فروبست و ندانست كه على
پروردگار او يا خدا پروردگار اوست .
ناگفته نماند كه :
در اين راستا ، گروهى از محدّثان و شاعران به انواع شكنجه ها ،
تعذيب ها ، قتل ها و تبعيدها مبتلا گرديدند . وليكن از آنجايى
كه خداوند متعال وعده داده است كه نور خود را بر ظلمتها چيره نمايد ، ستمگران
كارى از پيش نبردند و به جز چند صباحى حكومت ننمودند كه :
ستمگر چو برف و ستمكش چه كوه
*** فرو رفت برف و به جا مانده كوه
چرا كه خداى متعال در
قرآن مى فرمايد :
( يُريدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ
اللهِ بِأَفْواهِهِمْ أبا الله إلاّ أن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ
الكافِرونَ )(18) .
آرى ! آن چنان كه
گفتيم همه علما و دانشمندان ، شاعران و انسانهاى آگاه و بيداردل نتوانستند در
برابر تابش فضايل درخشان اهل بيت (عليهم السلام) ساكت و آرام بنشينند ، بلكه با بيان و
قلم در نظم و نثر به نشر و نقل فضايل آنان پرداختند ، در اين ميان ،
افراد متعصّبى نيز براى اين كه از قافله عقب نمانند ، ناخودآگاه لب به سخن
گشوده ، و به نقل فضايل اهل بيت (عليهم السلام) پرداختند .
از جمله كسانى كه در
فضايل اهل بيت (عليهم السلام) ـ با آن همه تعصّبى كه داشت ـ قلم فرسايى نمود ابن حجر صاحب كتاب
«صواعق المحرقه» مى باشد ، كه اينك به طور اجمال به نگرش فكرى و
معرفى او مى پردازيم .
نگرش كوتاه به شخصيّت و ساختار فكرى نويسنده
ابوعبّاس ، شهاب
الدين احمد بن محمّد بن على بن حجر هيتمى مكّى از قبيله بنى سعد مى باشد
كه داراى مذهب شافعى ، محدّث و صوفى بود ، و نسبت او به «هيتم» بدين جهت
است كه او اهل روستايى از روستاهاى مصر بنام «ابى هيتم» است .
وى در سال 899 هـ متولّد
گرديده ، و در خردسالى پدرش را از دست داد و تحت تكفّل شمس الدين بن ابى
الحمايل ، و شمس الدين شناوى تربيت يافت ، شمس الدين شناوى او را
از محله «ابى الهيتم» به «طنطا» برد و در آنجا قرآن را حفظ كرد و ادبيات عرب را
آموخت ، سپس در سال 924 هـ به دانشگاه «الأزهر» مصر راه يافت و به تحصيل علم
مشغول شد .
او دانش خود را از
گروهى ، از جمله : شهاب رملى ، شمس لقانى و امين غمرى
ـ كه از شاگردان ابن حجر عسقلانى بود ـ فرا گرفت ، و از سيوطى و حسين بكرى
نيز نقل حديث مى كند ، وى داراى كتابهايى از جمله : معجم
وسيط ، معجم صغير و «صواعق المحرقه» است .
ابن حجر ، سرانجام ـ
آنسان كه در كتاب «شذرات الذهب» و «بدر الطالع» آمده ـ در ماه رجب سال 964 هـ وفات
نمود(19) .
آن گونه كه از
جاى جاى كتاب «صواعق المحرقه» به دست مى آيد ، ابن حجر مردى متعصّب
بود ، و راجع به صحابه و به ويژه شيخين ، تعصّب فراوانى داشت ،
بلكه پا را فراتر گذارده و از معاويه ـ با اعتراف به حقّانيت على (عليه السلام) ـ دفاع سرسختانه اى نموده ، و
لبه تيز سخن خويش را متوجّه فرقه مظلوم تاريخ ، يعنى شيعه مى كند ،
و از هيچ تهمت و سبّ و ناسزايى نسبت به آنان فروگذارى نكرده است .
در اين راستا تلاش
مى نمايد تا ثابت كند كه ائمه اثنا عشر (عليهم السلام) مردمانى وارسته ، پاك و مورد عنايت
خدا و رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بودند ، وليكن اين شيعه است كه مردمى
بد و سخنان آنان بى دليل و بى مدرك است !!
بديهى است كه وى در اين
زمينه ، دچار تناقضات و گزافه گويى هايى گرديده ، و به دلايل
بى بنياد و سُست متوسّل گشته است كه به خواست خدا در طى اين كتاب به بخشى از
آنها اشاره خواهد شد ، تا خوانندگان عزيز به ساختار فكرى اين مرد متعصّب آشنا
گردند .
وى در مقدّمه كتاب خود به
دفاع از همه صحابى مى پردازد و احاديث مطلق و عمومى را در نهى از
بدعت گزارى از طرق اهل سنّت نقل مى كند .
خلاصه ، او
مى گويد : چون شيعيان بر ستمگران لعن و نفرين مى فرستند پس كافر و
مشرك مى باشند !! و با تناقضات آشكار در پى اثبات مدّعاى خود
مى كوشد .
آنگاه به فضايل امير
مؤمنان على (عليه
السلام)
مى پردازد و چهل حديث انتخاب مى كند ، سپس كرامات و كلمات قصار
حضرتش را مى آورد . و آنگاه به نقل فضايل اهل البيت و بقيّه ائمّه (عليهم السلام) مى پردازد ، و در اين ميان
احياناً دچار احساسات مى گردد ، و گاهى هم دچار تعصّب بيش از اندازه و
تناقض گويى مى شود كه ما فقط به صفحات ، بخش و باب كتاب «صواعق
المحرقه» اشاره مى كنيم ، تا پژوهندگان خود مراجعه نموده و به صدق گفتار
ما پى برند(20) .
و از آنجايى كه بناى ما
بر ردّ و پاسخ گزافه گوييهاى ابن حجر نبود ، بلكه صرف گزينش فضايل
برجسته اميرمؤمنان على (عليه السلام) ، و ديگر خاندان رسول خدا (عليهم السلام) از كتاب «صواعق المحرقه» بود ; متعرّض
حرفهاى جسارت آميز ، توهينها و واژه هاى انباشته از تعصّب و حقد او
نسبت به پيروان مولا على (عليه السلام) نگشتيم ، و آن خدمت را موكول به «صوارم المهرقه» نوشته شهيد
قاضى نور الله تسترى (رحمه الله) نموديم كه اين كتاب نيز در دست تحقيق است و ـ إن شاء الله ـ به
زودى چاپ خواهد شد .
اينك ما از لابلاى چنين
كتابى كه با شدّت تعصّب به رشته تحرير درآمده ، برجسته ترين فضايل
درخشان اهل بيت (عليهم السلام) را گزينش و تنظيم نموديم ، آنگاه به زبان شيرين فارسى ترجمه
كرديم تا خوانندگان پاكدل و با انصاف كه طالب حق و حقيقت و پذيراى بهترين سخنان
هستند ، تقديم نماييم ، باشد كه با خواندن اين فضايل ره به سوى
برگزيده ترين انسانهاى آفريدگار جهانيان گام برداشته و از حجّت هاى خدا
پيروى نمايند .
اُميد است اين عمل و تلاش
ناچيز مورد پذيرش پيشگاه اميرِ جانِ مؤمنان ، آقاى بيدار دلان ، سرور
پرهيزكاران ، علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) و فرزند بزرگوارش قطب دايره امكان ،
صاحب عصر و زمان حضرت مهدى (عليه السلام) قرار بگيرد .
والسّلام على من اتّبع الهدى
قم المقدّسه ، ربيع
المولود 1422 هجرى
عبدالله محمّدى مازندرانى ـ
محمّدحسين رحيميان
تزويج على (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام)
نويسنده در باب يازدهم
كتابش را به فضايل اهل بيت (عليهم السلام) اختصاص داده و مى نويسد :
پيش از ورود در بيان
فضايل اهل بيت (عليهم السلام) به ناچار پيش گفتارى در ريشه فضايل كه عبارت از تزويج فاطمه (عليها السلام) با على (عليه السلام) است تقديم مى دارم :
بنابر قول صحيح در اواخر
سال دوّم هجرى كه عمر شريف حضرت صدّيقه طاهره (عليها السلام) پانزده سال(21) و سن على (عليه السلام) نيز بيست و يك سال و پنج ماه بود
اين ازدواج واقع گرديد .
على (عليه السلام) در حيات حضرت زهرا (عليها السلام) هيچ زن ديگرى به همسرى انتخاب ننمود .
ابن ابو حاتم و احمد
بن حنبل به مضمون واحد از انس نقل كردند كه گفت : ابوبكر و عمر به
خواستگارى حضرت زهرا (عليها السلام) نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) رفتند ، پيامبر در مقابل پيشنهاد آنان
ساكت شد ، و آنان رفتند و بار ديگر براى خواستگارى به نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله)برنگشتند ، آنگاه نزد على (عليه السلام) رفتند و از او خواستند كه براى
خواستگارى پيش پيامبر (صلى الله عليه وآله) برود .
على (عليه السلام) فرمود : آن دو مرا به موضوع ازدواج
آگاهى دادند ، و من هم در حالى كه عبايم را به زمين مى كشيدم به
خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) مشرّف شدم و عرض كردم : آيا
فاطمه (عليها
السلام) را به
عقد من در مى آورى ؟
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : آيا چيزى از مال دارى ؟
عرض كردم : فقط يك
اسب و يك شترى بيشتر ندارم .
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : امّا اسب را لازم دارى
و بايد آن را نگهدارى ، ولى شترت را بفروش !
على (عليه السلام) فرمود : شترم را به چهار صد
و هشتاد درهم فروختم و آن مبلغ را به خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آوردم ، و پيامبر (صلى الله عليه وآله) آن را در دامن خود نهاد ، مشتى از آن
را برداشت و فرمود : اى بلال ! با اين مبلغ براى ما عطر بخر .
آنگاه امر فرمود كه براى
فاطمه (عليها
السلام) جهاز
آماده كنند و تختى از ليف خرما و بالشتى از چرم ـ كه با ليف خرما پر
كرده بودند ـ براى او آماده نمودند .
سپس رو به على (عليه السلام) كرد و فرمود : هنگامى كه فاطمه
به خانه ات آمد با او سخنى مگو تا من حاضر شوم .
حضرت فاطمه (عليها السلام) با اُمّ ايمن به خانه على (عليه السلام) رفتند ، و فاطمه (عليها السلام) در گوشه اى از خانه نشست و من هم
در گوشه اى نشستم ، پيامبر (صلى الله عليه وآله) تشريف آورد و فرمود :
هاهنا أخي ؟
فقالت اُم ايمن : أخوك
وقد زوّجته ابنتك ؟
قال : نعم
برادرم چرا اينجا
نشستى ؟ ـ يعنى گوشه اى دور از فاطمه (عليها السلام) ؟
اُم ايمن عرض كرد :
برادرت هست در حالى كه دخترت را به او تزويج كردى ؟
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : بلى .
آنگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله) داخل خانه على (عليه السلام) شد و به فاطمه (عليها السلام) فرمود : برايم آب بياور !
فاطمه (عليها السلام) برخاست و با كاسه چوبينى كه در آنجا
بود آبى براى پدر بزرگوارش آورد ، پيامبر (صلى الله عليه وآله) كاسه را از او گرفت و مقدار كمى از آن آب
چشيد و فرمود : نزديك بيا !
فاطمه (عليها السلام) نزديك پدر رفت ، حضرت مقدارى از آن آب
را بر سينه و سرش پاشيد و فرمود :
اللهمّ إنّي اُعيذها بك
وذرّيتها من الشيطان الرّجيم ;خدايا ! من او و فرزندانش را از شرّ شيطان در پناه تو
قرار مى دهم .
سپس بدو فرمود :
برگرد ! او برگشت و حضرت مقدارى از آن آب را بين دو شانه اش
ريخت ، و همان كار را نيز با على (عليه السلام) انجام داد .
سپس به على (عليه السلام) فرمود : دست زنت را بگير و به
ياد و بركت خدا ، زندگى خود را آغاز كن(22) .
در روايت ديگرى ابى الخير
قزوينى حاكمى از انس نقل مى كند كه گويد :
على (عليه السلام) بعد از ابوبكر و عمر به خواستگارى
حضرت زهرا (عليها
السلام)
رفت ، و حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) در جواب آن دو فرمود :
أمرني ربّي بذلك ;پروردگارم مرا به اين امر فرمان داد .
آنگاه انس گويد :
پيامبر (صلى
الله عليه وآله) بعد
از چند روزى مرا فرا خواند و فرمود : ابوبكر ، عمر ،
عثمان ، عبدالرحمان و گروهى از انصار را به اينجا دعوت نما .
من هم چنين كردم ،
هنگامى كه تمامى آنان در خدمت حضرت حاضر شدند و هر يك در جاى خود نشسته در
حالى كه على (عليه السلام) غايب بود پيامبر (صلى الله عليه وآله) آغاز به سخن كرد و فرمود :
الحمد لله المحمود بنعمه
المعبود بقدرته . . . ـ إلى أن قال (صلى الله عليه وآله) : ـ إنّ الله عزّ وجلّ
أمرني أن اُزوّج فاطمة (عليها السلام) من عليّ بن أبي طالب (عليه السلام) ، فاشهدوا أنّي قد
زوّجته على أربعمائة مثقال فضّة إن رضي بذلك علي .
ستايش مى كنم خداوندى كه به نعمتش
پسنديده و به توان قدرتش عبادت گرديد ... ـ تا آنجا كه فرمود : ـ
همانا خداوند عزّوجلّ به من امر فرمود كه فاطمه (عليها السلام) به عقد على بن ابى طالب در آورم ،
و شمايان گواه باشيد كه من فاطمه را به عقد على (عليهما السلام) در آوردم با مهريه چهار صد مثقال
نقره ، اگر على راضى شود .
آنگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله) دستور داد تا طبقى پر از خرماى خشك را
آوردند و اهل مجلس هر يك از آن خوردند ، و على (عليه السلام) در آن هنگام وارد مجلس شد ،
پيامبر (صلى
الله عليه وآله)
تبسّمى كردند . و فرمودند :
إنّ الله عزّوجلّ أمرني أن
اُزوّجك فاطمة (عليها السلام) على أربعمائة مثقال فضّه أرضيت بذلك ؟
قال : قد رضيت بذلك يا
رسول الله !
فقال (صلى الله عليه وآله) : جمع الله شملُكما
وأعزّ جدّكما ، وبارك عليكما وأخرج منكما كثيراً طيّباً .
خداوند عزّوجلّ به من امر فرمود كه فاطمه را
به عقد تو در آورم و من فاطمه را با مهر چهار صد مثقال نقره به عقد
و ازدواج تو در آورم ، آيا به اين امر راضى هستى ؟
على (عليه السلام) عرض كرد : بلى اى رسول خدا !
آنگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : خداوند پراكندگى شما را جمع
نمايد ، و كوشش شما را ارج نهد ، و بر شما مبارك
گرداند ، و از شما فرزندان پاك و زيادى بوجود آورد .
انس گويد : پس به
خدا قسم ! خداوند فرزندان پاك و طيّب زيادى از آن دو بوجود
آورد(23) .
نويسنده در ذيل اين روايت
گويد : اين عقد در مذهب ما صحيح نيست چون بين ايجاب و قبول فاصله
گرديده ، آنگاه براى تصحيح اين پندار غلط خود محملهايى تراشيده
است(24) .
مترجم گويد : جاى بس
شگفتى است كه اين مرد ، همانند گذشتگان خود در مقابل نصّ مشرّع يعنى رسول
خدا (صلى
الله عليه وآله) فتواى
گروهى را ـ كه به جز با چكنم و چكنم حكم صادر نمى كنند ـ نقل
مى كند ، و اين نتيجه همان قالب گراييهاى كورى است كه خيلى از
اهل فتوا به آن مبتلا هستند .
زيرا مستند تمامى فتواها
عمل ، تقرير و قول شارع هست ، چگونه اين آقا عمل رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را با ترازوى خيالى مذهب خود مى خواهد
بسنجد ؟
و از اينجاست كه
بايد گفت : رسول شناسى نئى جان من خطا اينجاست .
در هر حال ; ابن حجر
اصل قضيّه را كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : « من به امر خداوند
فاطمه (عليها
السلام) را به
عقد على (عليه
السلام) در
آوردم » با روايات ديگرى تصحيح نمود و رد نكرد ، ولى اشكال او فقط
در حديثى بود كه پيامبر بين ايجاب و قبول را فاصله انداخت ، و اين
اشكال ابن حجر ، يك اشكال بى جايى است چنان كه يادآورى شد .
فضايل اهل بيت (عليهم السلام) در قرآن
نويسنده در ادامه به
فضايل اهل البيت (عليهم السلام) در قرآن پرداخته و تعدادى از آياتى كه در شأن آن بزرگواران نازل
شده يادآورى مى كند .
آيه اوّل : خداى متعال مى فرمايد :
( إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ
عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً )(25) ;
خدا چنين اراده فرموده كه پليدى هر آلايش از
شما خانواده پيامبر ببرد و شما را از هر عيب پاك و پاكيزه گرداند .
اكثر مفسّرين معتقدند كه
آيه در شأن على ، فاطمه ، حسن و حسين (عليهم السلام) نازل گرديد ، به جهت اين كه ضمير در ( عَنْكُمْ ) و ضميرهاى بعد از آن ، مذكّر آمده
است ، چنانچه شامل زنان پيامبر مى شد لازمه اش اين بود كه ضماير
مؤنث آورده شود(26) .
تا آنجا كه ابن حجر
مى گويد : گروهى بر اين كه آيه راجع به آن چند نفر هست اعتماد
نمودند ، و گروهى برترى دادند ، و ابن كثير اين رأى را تأييد
نمود و گفت : سبب نزول آيه آنان بودند . . .(27) .
و احاديثى كه اين
آيه را در شأن زنان پيامبر دانسته نيز نقل گرديد ، ولى ترجيح با آن احاديثى
است كه آيه را مختص به على ، فاطمه ، حسن و حسين (عليهم السلام) دانستند . و بدين جهت بخشى از آن
احاديث را نقل مى كنيم .
احمد حنبل از ابو سعيد
خدرى نقل مى نمايد : اين آيه در شأن پنج نفر ( پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، على ، فاطمه ، حسن
و حسين (عليهم السلام) ) نازل گرديد(28) .
ابن جرير در يك حديث
مرفوعه اى نقل مى كند كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :
نزلت هذه الآية في
خمسة : فيّ وفي علي وحسن وحسينوفاطمة ](عليهم السلام)[(29) .
اين آيه در شأن پنج نفر نازل شد ، راجع
به من ، على ، حسن ، حسين و فاطمه ] (عليهم السلام) [ .
اين حديث را طبرانى نيز
نقل كرده است(30) .
همچنين مسلم نقل
كرد : كه آنان را پيامبر (صلى الله عليه وآله) در زير بالاپوشى ( كساء ) جمع
نمود و اين آيه را قرائت كرد(31) .
آنگاه ابن حجر
گويد : بلى صحيح است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) آنان را در زير كساء جمع نمود
و فرمود :
اللهمّ هؤلاء أهل بيتي
و حامّتي ـ أي خاصّتي ـ فاذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً .
فقالت اُمّ سلمة : وأنا
معهم ؟
قال (صلى الله عليه وآله) : إنّكِ على خير .
و في رواية : إنّكِ
إلى خير أنتِ من أزواج رسول الله (صلى الله عليه وآله) .
بارالها ! اينان خاندان مخصوص من هستند
پليدى را به طور ويژه از آنان دور بدار !
اُمّ سلمه عرض كرد : من هم از
آنانم ؟
فرمود : نه ، تو در خير
و نيكى خواهى بود(32) .
و در روايت ديگر آمده كه
حضرتش فرمود : تو در خيرى ، و از زنان پيامبر (صلى الله عليه وآله)مى باشى(33) .
و در روايت ديگر نقل شده
كه حضرت بعد از كلمه «تطهيراً»
فرمود :
أنا حرب لمن حاربهم ،
وسلم لمن سالمهم ، وعدوّ لمن عاداهم(34) .
من با هر كس كه با آنان در جنگ باشد در جنگم
و در صلح باشد در صلحم ، و هركس با آنان دشمنى ورزد ، دشمن
هستم .
و در روايت ديگرى
آمده : حضرت «كسائى» را بر آنان نهاد و دست بر سر آنها گذاشت و فرمود :
اللهمّ إنّ هؤلاء آل محمّد
فاجعل صلواتك وبركاتك على آل محمّد إنّك حميد مجيد(35) .
خدايا ! اينان آل محمّد هستند ،
پس درود و بركاتت را بر آنان بفرست ، زيرا ستايش و عظمت تو را
سزاست .
همچنين در روايت ديگر
آمده كه اين آيه در خانه اُمّ سلمه نازل گرديد و پيامبر (صلى الله عليه وآله)در پى آنان فرستاد ، و كساء را بر
آنان انداخت ، سپس حضرت دعاى مزبور را خواند(36) .
محب الدين طبرى
گويد : اين منظره مكرراً اتّفاق افتاده است يك بار در منزل ام سلمه
و بار ديگر در خانه حضرت فاطمه (عليها السلام) و بار ديگر در منزل غير آن دو نازل
گرديد(37) .
سپس ابن حجر گويد :
اين آيه منبع فضايل اهل بيت نبوى است ، زيرا حاوى درخشنده ترين آثار
و توجّه ويژه خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) به شأن و مقام خاندان پيامبر
مى باشد ، چراكه با كلمه « إنّما » شروع گرديد كه مفيد حصر اراده خواست خداوند
بر آنان است و موجب زدودن پليدى از آن بزرگواران گرديد ، كه رجس همان پليدى
گناه يا شكّ در ايمان است ، و نيز خداوند آنان را از جميع خويهاى نا
پسند و مذموم پاك گردانيد .
(1) سوره مريم
(19) : 41 .
(2) سوره صافّات
(37) : 83 و 84 .
(3) سوره هود
(11) : 74 .
(4) سوره مريم
(19) : 54 .
(5) سوره يوسف
(12) : 41 .
(6) سوره مريم
(19) : 51 .
(7) سوره مريم
(19) : 56 .
(8) سوره آل
عمران (3) : 39 .
(9) سوره آل
عمران (3) : 45 .
(10) سوره احزاب
(33) : 69 .
(11) سوره
انبياء (21) : 107 .
(12) سوره قلم
(69) : 4 .
(13) سوره شورى
(42) : 23 .
(14) براى اطلاع
بيشتر در اين زمينه به صدها منبع و مصدرى كه در پاورقى هاى اين كتاب ارجاع
داده شد ، مراجعه نماييد .
(15) رجوع شود
به : مقباس الهدايه : 3/189 پاورقى 2 به نقل از التقريب والتدريب :
2/65 ، محاسن الاصطلاح : 296 ذيل مقدّمه ، تقييد العلم : 5
و93 ، طبقات ابن سعد : 3/206 ، اُصول الحديث : 153 ـ
165 ، فتح المغيث : 2/142 ، سنن دارمى : 1/125 ، مقابيس
دربندى : 17 ، معالم المدرستين : 2/44 .
(16) شرف اصحاب
الحديث خطيب بغدادى : 186 ـ 187 ، مستدرك حاكم : 1/101 ،
مختصر تاريخ دمشق : 17/101 .
(17) صواعق
المحرقه : 121 فصل دوّم در فضايل على (عليه السلام) .
(18) مائده
(9) : 32 ، خوانندگان عزيز ! براى فراگيرى بيشتر در اين زمينه به
كتاب گرانسنگ «الغدير» نوشته علاّمه بزرگوار آية الله آقاى حاج شيخ عبدالحسين
امينى (رحمه الله) مراجعه فرمايند .
(19) نقل و
ترجمه از مقدّمه صواعق المحرقه ، چاپ على يوسف ، قاهره .
(20) رجوع شود
به : فصل دوّم از كتاب صواعق المحرقه در فضائل على (عليه السلام) و باب نهم از فصل دوّم و باب
يازدهم از فصل اوّل ذيل آيه هفتم ، و باب دوازدهم از فصل فضايل اهل
البيت (عليهم
السلام) .
(21) لازم به
ذكر است : طبق روايات معتبر شيعه سن مبارك حضرت زهرا (عليها السلام) به هنگام ازدواج نه سال بود .
(22) صواعق
المحرقه : 2/417 ، معجم كبير طبرانى : 22/10021 ، صحيح ابن
حبّان : حديث 6944 ، مجمع الزوائد : 9/205 و206 ، مسند بزّار :
حديث 1409 ، كنزالعمّال : حديث 37755 .
(23) صواعق
المحرقه : 2/418 ، مناقب خوارزمى : 336 حديث 357 ، كفاية
الطالب : 298 ، رياض النضره : 3/145 ، مختصر تاريخ
دمشق : 22/156 ، فرائد السمطين : 1/90 حديث 59 ، نظم درر
السمطين : 186 ، نور الأبصار : 52 .
(24) صواعق
المحرقه : 2/419 .
(25) سوره احزاب
( 33 ) : 33 .
(26) صواعق
المحرقه : 2/421 ، تفسير طبرى : 2/6 ، تفسير تبيان :
8/338 ، معالم التنزيل : 3/529 ، مجمع البيان : 5/137 ،
غرائب القرآن : 5/460 .
(27) تفسير ابن
كثير : 3/774 .
(28) مسند
احمد : 6/423 حديث 2601 ، تفسير طبرى : 12/6 ، معجم كبير
طبرانى : 3/51 حديث 2673 ، شواهد التنزيل : 2/41 حديث 661 ،
مناقب ابن مغازلى : 304 حديث 349 ، مجمع البيان : 5/138 ،
ترجمة الإمام الحسن (عليه السلام) : 69 حديث 124 و 125 ،
ترجمة الإمام الحسين (عليه السلام) : 75 حديث 108 و 109 ،
خصائص الوحي المبين : 73 حديث 39 ، كفاية الطالب : 376 ، نظم
درر السمطين : 238 ، مجمع الزوائد : 9/167 ، درّ
المنثور : 5/377 ، ينابيع المودّة : 126 و 272
و 352 .
(29) تفسير
طبرى : 12/6 ، شواهد التنزيل : 2/136 حديث 769 ، جوامع
الجامع : 2/277 ، خصائص الوحي المبين : 77 حديث 47 ، مجمع
الزوائد : 9/167 ، درّ المنثور : 5/377 ، ينابيع
المودّة : 352 .
(30) معجم كبير
طبرانى : حديث 2673 .
(31) صواعق
المحرقه : 2/423 ، صحيح مسلم : 4/1501 حديث 2424 .
(32) مسند احمد
: 7/416 ، 25969 ، سنن ترمذى : 5/328 حديث 3205 و 621 حديث
3787 ، تفسير طبرى : 12/7 ، معجم كبير طبرانى : 3/46 حديث
2663 ، مستدرك حاكم : 2/451 حديث 695 ، تفسير تبيان :
8/340 ، جوامع الجامع : 2/277 ، خصائص الوحي المبين : 76حديث
44 ، اُسد الغابة : 2/12 ، كفاية الطالب : 372 ، رياض
النضره : 3/152 و 153 ، درّ المنثور : 5/376 ، ينابيع
المودّة : 125 .
(33) تفسير
طبرى : 12/7 ، أمالى شيخ صدوق : 381 حديث 4 ، معجم كبير
طبرانى : 3/49 حديث 2668 ، خصائص الوحي المبين : 76 حديث 44 ،
نظم درر السمطين : 238 .
(34) تفسير
فرات : 338 ، معجم كبير طبرانى : 3/31 حديث 2620 ، شواهد التنزيل :
2/44 حديث 665 ، نظم درر السمطين : 239 ، درّ المنثور :
5/378 ، ينابيع المودّة : 126 و 271 .
(35) ترجمة
الإمام الحسن (عليه السلام) : 65 حديث 116 ، خصائص الوحي
المبين : 70 حديث 34 ، مجمع الزوائد : 9/166 ، ينابيع
المودّة : 126 .
(36) سنن
ترمذى : 5/656 حديث 3871 ، تفسير طبرى : 12/7 ، مستدرك
حاكم : 3/158 حديث 4705 و303 ، مناقب ابن مغازلى : 303 حديث 347
و 304 حديث 348 ، معالم التنزيل : 3/529 ، ترجمة الإمام
الحسين (عليه السلام) :
63 ، خصائص الوحي المبين : 68 حديث 33 ، اُسد الغابة :
5/521 ، سير أعلام النبلاء : 2/122 ، مجمع الزوائد :
9/166 ، ينابيع المودّة : 353 .
(37) صواعق
المحرقه : 2/424 ، ذخاير العقبى : 22 نور الأبصار : 124
ينابيع المودّة : 127 ، 353 .
|
 |
 |