عرفان و تصوف , تمايل به باطن و باطن گرايى و
آشنايى با اسرار و معارف باطنى از
طريق تعاليم ائمه اطهار (ع ) و اعتقاد به ولايت , همان خصوصياتى است
كه حكمت شيعى
را به عرفان و تصوف به معناى عام كلمه پيوند ميدهد.
توضيح
آنكه
از يك طرف تشيع بالذات و بخودى خود راه آشنايى به اسرار است .
محيط
شيعه
محيط تعليم اسرار و معارف بوده و شيعه با عقيده خاصى كه نسبت به
امامان
معصوم (ع ) دارد آماده بود كه اين تعاليم را از آنان اخذ كند
(تاريخ
فلسفه اسلامى , كربن 1/256).
از طرف ديگر شريعت ظاهرى دارد و باطنى ,
و علم باطن
از سوى پيامبر (ص ) به امامان منتقل شده است .
همچنين مفهوم
ولايت ,
هدايت ارشادى امام را كه اسرار اصول عقايد را ميآموزد القاء ميكند.
اين مفهوم
از جهتى شامل مفهوم معرفت است و از جهت ديگر واجد معنى محبت .
مجموته
تفكرات و اعتقادات تشيع از اين ديدگاه همان عرفان الهى و اسلامى
است .
بنا براين
باطن به عنوان محتواى معرفت , و ولايت به عنوان تشكيل دهنده
نوع
خاص روحانيتى كه مستلزم آن معرفت است با يكديگر قرين شده و عرفان
اسلامى
را در تشيع نمايان ساخته است (تاريخ فسلسفه اسلامى , 1/44 ـ 34).
اينكه
در سخنان ائمه (ع ) و نوشته هاى برخى از بزرگان شيعه گاهى با تصوف و
صوفيه
مخالفت شده است بى علت نيست , زيرا اگر به مفهوم ولايت كه در قلب
تشيع
جاى دارد توجه كنيم و تحريفاتى را كه در تصوف اهل سنت بر اين مفهوم
تحميل
شده است در نظر بگيريم آنگاه عتاب و توبيخى را كه از طرف ائمه (ع )
و شيعيان
در مورد صوفيان ـ دست كم در مورد فرقه هاى معينى از صوفيان ـ
صورت گرفته
است خواهيم فهيمد.
در اينجا مسأ له مهم پديده ولايت بدون امامت
است كه
براى نخستين بار در آثار حكيم ترمذى به آن بر ميخوريم .
وقتى ميبينيم
در تصوف اهل سنت , امامت كه اساس كار است حذف شده است آيا باز هم بايد
علت
را جستجو كنيم , و ذهن خود را متوجه مطالب ديگر سازيم ؟ اما بهر حال
توبيخ و ملامت
ائمه (ع ) نسبت به اين دسته از صوفيان (يعنى معتقدان به ولايت
بدون امامت ) عرفان شيعى را از ميان نبرده است , زيرا از يك سو دسته اى
از
بزرگان شيعه ـ مانند سيد حيدر آملى و ابن ابى جمهور و ملا صدرا ـ كه
چهره هاى درخشانى
در حكمت شيعى بوده اند بدون وابستگى به تصوف و فرق صوفيه ,
تعابير و اصطلاحات فنى عرفا را بكار برده اند.
از سوى ديگر شجره نسب اغلب
سلسله هاى
صوفيه به يكى از ائمه (ع ) مى رسد و فرقه هاى گوناگون آنها تا به
امروز
در ميان شيعيان باقى است .
امتناع بزرگان شيعه از وابستگى به تصوف
و
شكوت تاريخى در بيان سلسله انتساب صوفيه علتى دارد كه نبايد آن را از
نظر دور
داشت .
شايد علت اين امتناع , تشكيل مجامع خاص صوفيه به نام خانقاه
و كردار مترسمان صوفى وش و نقش شيخ باشد كه به جانشينى امام ,
بخصوص
امام غايب , گرايش داشت .
همچنين ظهور حكومت متعصب محمود غزنوى و
سلجوقيان ,
شيعه را موظف ميكرد تا بر حسب دستور ائمه اطهار (ع ) با نهايت
دقت تقيه
كنند و عرفان شيعى را كه بر اساس اعتقاد به ولايت و امامت ائمه
معصوم بود
پنهان دارند.
در قرن هفتم با ظهور خواجه نصير طوسى و شاگردان شايسته
او مانند كمال
الدين ميثم بحرانى و علامه حلى به چهره هاى ديگرى از انديشمندان
شيعه بر ميخوريم
و شاهد كوشش هاى آنان در تقريب ميان فلسفه و كلام و عرفان
هستيم .
مثيم
بحرانى در زمره آن دسته از انديشمندان شيعى است كه به كلام و عرفان
و فلسفه
توجه كرده اند.
در اهميت بحرانى همين بس كه سيد حيدر آملى او را از
حكيمان حقيقى
محسوب ميكند كه وارث انبياءاند و به علوم ظاهرى اكتفا نميكنند.
شرح بحرانى
بر نهج البلاغه نمايانگر آميختگى تصوف و تشيع و حكمت است .
كار
اصلى او
اين بود كه سخنان حضرت على (ع ) را در قالبى فلسفى و عرفانى بريزد.
بحرانى پيشرو
كسانى است كه كوشيده اند تشيع و تصوف را يگانه كنند, بهمين جهت
به منظور بيرون
كشيدن معانى عرفانى ـ فلسفى از نهج البلاغه صبغه اى عارفانه به
سخنان اميرالمؤمنين
(ع ) داده است و بدين ترتيب سرمشق سيد حيدر آملى و ديگر
سالكان اين
طريق گرديده است .
در اينجا بايد از افضلالدين كاشانى نام ببريم كه
حكيمى
اشراقى شيعى است و سيد حيدر آملى در كتاب جامع الاسرار به صراحت او را
در شمار كسانى
ذكر ميكند كه پس از پرداختن به فلسفه و علوم رسمى ظاهرى به صراط
اهل حق رو نهاده اند و
افضل الدين يكى از بزرگترين آنان بود (تاريخ فلسفه اسلامى ,
2/120, تشيع و تصوف ,
كامل مصطفى , 97 ـ 95).
مهمترين امرى كه شكل و محتواى انديشه
عرفانى شيعى
را از قرن هفتم به بعد تعين ميبخشد ادغام انديشه ابن عربى در الهيات
شيعى است .
جريان
ادغام عرفان ابن عربى در الهيات شيعى بوسيله متفكران زير انجام
گرفته است : 1
) صدرالدين محمد تركه اصفهانى كه اثر مهم او كتاب قواعدالتوحيد
است , 2) نوه او
صاينالدين على تركه كه شرحى بر كتاب فوق به نام تمهيد القواعد
فيالوجود
المطلق نوشته است .
اين كتاب براى پى بردن به حكمت شيعى حائز اهميت
بوده و هنوز هم يكى از امهات كتب درسى در عرفان نظرى است , 3) حافظ رجب
برسى
كه در ميان آثار او كتاب مشارق الانوار از همه مهمتر است و به عنوان
ديباچه اى
بر حكمت شيعى تلقى ميشود, 4) در اين جريان , مهمترين و تعيين
كننده ترين
نقش از آن سيد حيدر آملى است .
آملى در نوشته هاى خود مخصوصا
جامع
الاسرار ميكوشد وحدت تصوف و تشيع را اثبات كند و عقيده دارد كه شيعى
و
صوفى دو اسمند براى يك معنى .
در كتاب جامع الاسرار مؤلف كوشيده است
تا تصوف
را با تشيع پيوند دهد و يكسانى مشرب تصوف و مذهب شيعى امامى را
با يكديگر
ثابت كند چنانكه خود ميگويد اين كتاب مبتنى است بر سخنان
محققان
از اهل الله كه صوفيه ناميده ميشوند و موافق است با مذهب شيعه
اماميه
و مطابق است با اصول و قواعد هريك از اين دو (جامع الاسرار, 3),
و نيز
از آغاز جوانى بلكه از دوران كودكى تا كنون كه ايام پيرى است در
تحصيل معارف
حقه اجداد طاهرين خود, كه همانا امامان معصومند كوشا بوده ام ,
هم
بر حسب ظاهر كه شريعت خاصه اماميه از فرق اسلامى است و هم بر حسب باطن
كه
حقيقت ويژه طايفه صوفيه از ارباب توحيد است و همواره در صدد پيوند
ميان آنها
و مطابقت يكى با ديگرى بوده ام و در اين كار جز اينكه مذهب آباء
و اجداد
طاهرين خود را از حيث ظاهر و باطن مساعدت كنم نيت ديگرى نداشته ام .
اكثر صوفيه از روى
نادانى تصور ميكنند كه ائمه معصومين از فضيلت عرفان عارى
بوده اند و شيعه
نيز مى پندارند كه فضايل ائمه منحصر بوده است به همين علومى
كه
در ميان آنها متداول است (جامع الاسرار, 5 و 9).
اساس كار حيدر آملى
پيوند ميان
تشيع و انديشه هاى عرفانى ابن عربى است .
نظريه توحيد او بر وحدت
وجود ابن عربى استوار است (تاريخ فلسفه اسلامى , 2/140) و سخنان وى در باره
اسماء و صفات الهى و مظاهر آنها ادامه تعليمات عارفان است , 5) با ابن
ابى جمهور
احسائى و كتاب مهم او المجلى , پيوند ميان حكمت اشراق سهروردى و
عرفان
ابن عربى و سنت شيعى كامل ميشود.
مجلى كتابى است در كلام شيعى ,
آميخته
با مباحث فلسفى و عرفانى و قواعد سير و سلوك متصوفه و خلاصه اى از
تهذيب
اخلاق .
ابن ابى جمهور در اين كتاب كوشيده است تا ميان علم كلام و
فلسفه (مخصوصا
افكار شيخ اشراق ) و عرفان (بويژه عقايد ابن عربى و شارحان او)
تطبيق دهد و با تأ ويل آيات و روايات , تشيع را با تصوف سازگار سازد.
به
همين
جهت است كه برخى از محققان او را از ادامه دهندگان كار سيد حيدر آملى
در توجه
به حكمت الهى شيعى و آميختن آن با عرفان ابن عربى , و از عوامل
مؤثر در به
وجود آمدن و شكوفائى مكتب فلسفى اصفهان (ميرداماد و ملا صدرا و
شاگردان آنها)
دانسته اند.
(تاريخ فلسفه اسلامى 1/209).
در قرن هشتم و نهم حكمت
اشراق سهروردى
با عرفان ابن عربى و تعليمات ائمه اطهار (ع ) بوسيله سيد حيدر
آملى و ابن ابى جمهور در هم آميخت .
مجموعه اين تأ ملات
در مكتب اصفهان
در آثار ميرداماد و ملا صدرا و قاضى سعيد قمى و فيض كاشانى و
بسيارى
ديگر از متفكران اين دوره شكفته گرديد.
در اين مكتب مشرب جديد
ابن
سينا كه به رنگ سهروردى در آمده و در كوره ذوق مشتعل او پرداخت شده
بود
سرنوشت بينظيرى حاصل كرده و تأ ثير آن نزد حكماى شيعه تا امروز باقى
مانده است
(شكفتگى فلسفه در اسلام , مقاله كربن , مجله دانشكده ادبيات
تهران , سال
ششم , شماره يك ) چهره هاى درخشان مكتب اصفهان كه نمايانگر حقيقى
حكمت
شيعى اند عبارتند از: 1ـ مير محمد باقر داماد كه از پايه گذاران
و مؤثرترين
شخصيت مكتب اصفهان بشمار ميرود.
ميرداماد بيش از هركس در
احياء فلسفه
بوعلى و حكمت اشراقى در زمينه تشيع و آماده ساختن آن براى اثر
جاودانى ملا صدرا نقش داشته است ( تاريخ فلسفه در اسلام , ج2 , مكتب
اصفهان , ص 452).
2 ـ سيد احمد علوى كه از شاگردان معروف ميرداماد بود.
اين
دانشمند در شرحى كه بر كتاب شفاى ابن سينا نوشته است , به شرح آخرين
فصول الهيات
شفا ميپردازد كه در آن ابن سينا انديشه امام بمثابه انسان كامل و
سلطان معنوى
جهان را بيان ميكند.
اين انديشه , مشخص كننده حكمت نبوى شيعى
است .
و پيوندى با مفهوم حكيم كامل در مقدمه حكمة الاشراق سهروردى دارد.
سيد
احمد نشان ميدهد كه چگونه تصور آرمانى حكيم در شخص امام تحقق پيدا
كرده
و چگونه شخص امام نسخه اى است كه تمامى عوالم وجود بر آن نقش بسته
است (فلسفه
ايرانى و فلسفه تطبيقى , 62).
3ـ صدرالمتأ لهين شيرازى كه يكى
از برجسته ترين
چهره هاى حيات معنوى و از مظاهر اصلى تفكر اسلامى در عالم تشيع
است .
صدرا از يك سو با صورت منطقى دادن به كشف و شهود عارفان مخصوصا
ابن عربى و
پيروان او, و از سوى ديگر با بيرون كشيدن مضامين فلسفى از اقوال
ائمه
(ع ) بخصوص آنچه در نهج البلاغه مستتر است مكتب تازه اى از حكمت بنياد
نهاد
( = حكمت متعاليه ) و از اين طريق براى نخست بار آنچه را كه ميتوان
دقيقا
حكمت اسلامى شيعى ناميد پايه گذارى كرد.
آثار ملا صدرا تركيبى از
قضاياى منطقى , شهود عرفانى و احاديث نبوى و آيات قرآنى است .
او با
تأ ويل
رمزى متون مذهبى , معنى باطنى وحى را به اثبات ميرساند و با شهود
عقلانى , تفكر
بحثى و عقلى را تابح حقايق كلى شناخت عرفانى ميكند, ملا صدرا با
اين شيوه
بود كه به تركيب فلسفه و دين در پرتو معرفت عرفانى و نظرگاه
كلى اسلامى
توفيق يافت , هدفى كه فارابى و ابن سينا بدنبالش بودند و غزالى
و سهروردى
و تمامى آن سلسله از حكمائى كه از عهد سلجوقى تا دوره صفوى در پى
هم آمدند
در تحققش كوشيدند بى شك تمام حيات معنوى و عقلى شيعه در سه قرن
اخير به گرد نام
صدر المتأ لهين ميگردد.
مهمترين شاگردان اين حكيم ـ كه آثارشان
نمايانگر
هماهنگى كامل ميان وحى و عقل و كشف و شهود است ـ عبارتند از: 1)
محسن فيض كاشانى
كه بارزترين چهره حكيم شيعى مكتب صدرالمتأ لهين است .
افكار
فيض
نشان دهنده آخرين درجه همبستگى حكمت و تشيع است .
كوشش فيض مصروف
هماهنگ
ساختن ديدگاه هاى باطنى و ظاهرى بود و اثر او به نام محجة البيضاء ـ
كه تحرير
شيعى كتاب احياء العلوم غزالى است ـ نشان دهنده حيات روحانى و
معنوى و عرفانى اوست .
فيض بر اين
نكته تأ كيد ميورزد كه حكمت حقيقى اساسا از روح مقدسص انبيا سرجمشه
گرفته است .
هرآنكه طالب انس با اين حكمت است بايد دست به دامان انبياء
و
اولياء بزند و تأ مل و تزكيه باطن پيش گيرد تا به مقصود نائل آيد
(تاريخ فلسفه در
اسلام , ج 2, مقاله مكتب اصفهان , 46).
2) قاضى سعيد قمى كه
از برجسته
ترين نمايندگان عرفان شيعى امامى بشمار مى رود.
اثر عظيم او در
حكمت شيعه شرحى است كه بر كتاب التوحيد شيخ صدوق نوشته است .
اين كتاب
با شرح
صدرالمتالهين بر اصول كافى كلينى مقايسه شدنى است .
در پايان اين
مقال
از شيخ احمد احسائى , شارح مشاعر و عرشيه ملا صدرا و زيارت جامعه , نام
ميبريم
كه هرچند مخالف مكتب صدر المتأ لهين بوده است اما نبايد سهم او را
در تداوم
و گسترش حكمت و عرفان شيعى , به صورتى كه در نوشته هاى ابى جمهور
احسائى مطرح شده است , فراموش كرد.
منابع :
فلاسفة الشيعه , عبدالله نعمه , بيروت 1930, تاريخ فلسفه اسلامى ,
هانرى كربن ,
ترجمه اسدالله مبشرى , ج 1, تهران 1361, تاريخ فلسفه اسلامى , هانرى
كربن
ترجمه جوا طباطبايى , ج 2, تهران 1369, فلسفه ايرانى و فلسفه طبيقى ,
هانرى
كربن , ترجمه جواد طباطبائى , تهران 1369, تشيع و تصوف , كامل مصطفى
الشيبى ,
ترجمه عليرضا ذكاوتى , تهران 1359, دنباله جستجو در تصوف ايران ,
زرين كوب , تهران 1362, شيعه , مجموعه مذاكرات محمد حسين طباطبائى با
هانرى
كرين , چاپ قم هجرت , جامع الاسرار, سيد حيدر آملى , با مقدمه هانرى
كربن .
صمد موحد