![]() |
![]() |
![]() |
پس از رحلت آيةاللهالعظمى حاج سيدمحمدتقى خوانسارى به طور طبيعى بايدآيةاللهالعظمى اراكى به جاى آقاى خوانسارى امامت نماز جماعت را به عهده بگيردبه چند دليل:
1- در زمان حيات ايشان هر وقت آقاى خوانسارى نبودند آقاى اراكى بهجاى ايشان مىايستادند و امامت مىكردند.
2- شدت مصاحبت و رفاقت و عشق و علاقهاى كه آقاى اراكى به آقاىخوانسارى داشتند موجب شده بود كه هيچ كس از آقاى اراكى به آقاى خوانسارىنزديكتر نباشد آن دو گويا يك روح بودند در دو بدن. و جانشينى يكى از اين دوشخص نسبتبه ديگرى طبيعى و مورد قبول همگان است.
3- اعتقاد و اعتمادى كه قاطبه حوزويان بخصوص اعاظم و اساتيد به تقوىو عدالت و خداترسى آقاى اراكى داشتند كه اگر دو عامل قبلى هم نبود همين عاملسوم بايد موجب مىشد كه ايشان نماز جماعتى اين چنين عظيم داشته باشند.
نماز جماعتشبها در مدرسه فيضيه و روزها كنار قبر مرحوم آيةاللهالعظمىحائرى (بقعه آيةالله حائرى)، و اين اواخر در بقعه معروف به بقعه شاه عباس (كه قبرشاه عباس آنجا است) اقامه مىشد.
نماز مدرسه فيضيه از حيث كميت و كثرت شركت نمازگزاران ازپرجمعيتترين نماز جماعتهاى قم بود و از حيث يفيتبىمبالغه مىتوان گفتاين نماز مثل و مانند نداشت نمازى كه مامومان آن همه اهل علم، اساتيد مجتهدان،اتقيا، اوتاد بودند، نماز جماعتى كه گاهى مامومانى مانند امام خمينىقدس سرهم و علامهطباطبائى و حاج سيد احمد زنجانى و سيدمحمد محقق داماد -رضوانالله تعالىعليهم- داشت. نماز جماعتى كه محتاطترين افراد از حيث اعتماد به عدالت امامجماعتبدون هيچ دغدغهاى در آن شركت مىكردند اما نماز جماعت روزها تاآنجا كه اينجانب ديده و يا شركت كرده بودم كمجمعيتبود و شايد گاهى عددمامومان به ده نفر هم نمىرسيد آنچه جلب توجه مىكرد اينكه آيةاللهالعظمى اراكىبراى نماز ظهر كه بايد در فصول مختلف سال در گرما و سرما و به خصوص درگرماى ظهر تابستان قم پياده از منزل به حرم بيايند با همان عشق و علاقه و تداوممىآمدند كه در نماز مغرب و عشا، و از اينجا به اخلاص فوقالعاده ايشان پىمىبرديم كه نماز و جماعت و ثواب و خدا منظورشان بود نه جمعيت و شكوهو جلال ظاهرى.
ظاهرا قبل از آمدن مرحوم آيةاللهالعظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى نماز جمعهدر قم اقامه نمىشده است. در همان اوايل مرحوم آيةالله حاج ميرزا محمد ارباب بهايشان پيشنهاد مىكند كه نماز جمعه بخوانند ايشان در جواب مىفرمايند بايد صلاةجمعه را بحث كنيم (شايد مقصود اين بوده كه ببينندنظرشان در حكم نماز جمعهچه خواهد شد) پس از بحث و تدريس صلاة جمعه، نظرشان به وجوب تخييرى آنتعلق مىگيرد دراينجا باز پيشنهاد اقامه نماز جمعه مطرح مىگردد و گويا اين درزمانى بوده كه اجتماعات دينى از طرف رضاخان ممنوع شده بود حاج شيخخودشان براى اقامه جمعه حاضر نمىشوند اما مىفرمايند اگر حاج شيخ ابوالقاسمقمى (آيةالله حاج شيخ ابوالقاسم قمى كبير) اقامه كنند من هم شركت مىكنم اما اينكار عملى نمىشود و در سال 1353 حاج شيخ ابوالقاسم و در سال 1355 مرحومحاج شيخ از دنيا مىروند.
پس از اين تاريخ قرعه و فال به نام مرحوم آيةالله حاج سيدمحمدتقىخوانسارى مىخورد و نماز جمعهاى با شكوه در مسجد امام حسن عسكرىبر پا مىگردد كه شايد در تمام جهان تشيع در آن دوره نماز جمعهاى با اينكيفيت و شكوه نداشتهايم اين نماز جمعه ادامه داشت تا آمدن مرحومآيةاللهالعظمى بروجردى به قم. ايشان در بحث نماز جمعه اين مطلب را بيشترتقويت كردند كه اقامه جمعه از مناصب امام معصوم است و گرچه حكم بهحرمت آن نكردند اما بحثها موجب شد كه بسيارى به اين نتيجه رسيدند كه احتياطدر ترك آن است و از اين جهتشركت كنندگان در نماز جمعه مرحوم خوانسارىكم شدند و از آن شكوه اولى كاسته شد. در همين زمانها بود كه آيةاللهالعظمىاراكى گاهگاهى و اواخر به صورت مداوم به جاى آيةالله خوانسارى امامت جمعه رابه عهده گرفتند.
و از اين رو باز خيلى طبيعى بود كه پس از رحلت آيةالله خوانسارى بايدامامت نماز جمعه ايشان به آيةالله اراكى منتقل شود كه شد و ايشان تا چند سال پساز پيروزى انقلاب اسلامى ايران نماز جمعه را در مسجد امام حسن عسكرى و دربرخى ماه رمضانها كنار قبر مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى، و بعداز پيروزىانقلاب در صحن حضرت معصومه اقامه و شركت كنندگان را از مواعظ و نصايحآبدار و مؤثر خود مستفيض مىنمودند. در اينجا بخشى از يكى از خطبههاى نمازجمعه ايشان را كه در اختيار ما قرار گرفته است نقل مىكنيم: (1)
«اعوذ بالله منالشيطانالرجيم، بسماللهالرحمنالرحيم.
الحمدلله الولى الحميد، الحكيم المجيد، الفعال لمايريد، علامالغيوب،الذي عظم شانه فلا شي مثله، تواضع كل شيء لعظمته و ذل كل شيلعزتهو استسلم كل شي لقدرته، نحمده على ماكان و نستعينه من امرنا على ما يكون،و نستغفره و نستهديه و نشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له، ملك الملكو سيدالسادت جبار الارض والسماوات، القهار الكبيرالمتعال و نشهد ان محمداعبده و رسوله، ارسله بالحق، داعيا الىالحق و شاهدا علىالخلق فبلغ رسالات ربهكما امره لا متعديا و لا مقصرا و جاهد فيالله اعداءهصلى الله عليه وآله.
اوصيكم عبادالله بتقوىالله و اغتنام ما استطعتم عملا به من طاعته في هذهالايامالخالية و بالرفض لهذهالدنيا التاركة لكم و ان لم تكونوا تحبون تركها والمبليةلكم و ان كنتم تحبون تجديدها فلاتتنا فسوا في عزالدنيا و فخرها و لاتجزعوا منضرائها و بؤسها، قالالله عزوجل: ادعونى استحب لكم ان الذين يستكبرون عنعبادتى سيدخلون جهنم داخرين، اعوذبالله منالشيطانالرجيم هوالذى خلقكممن تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغو اشدكم ثملتكونواشيوخا، و منكم من يتوفى من قبل و لتبلغو اجلا مسمى و لعلكم تعقلون.هوالذى يحيى و يميت فاذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون، الم ترالىالذينيجادلون فى آيات الله انى يصرفون، الذين كذبوا بالكتاب و بما ارسلنا بهرسلنا فسوف يعلمون، اذا الاغلال في اعناقهم والسلاسل يسحبون فىالحميم ثمفىالنار يسجرون. (2)
در اين آيات مباركات پروردگار عالم كان اين زمان را بيان مىفرمايد به ما افرادنوع بشر كه در حال كمال آسودگى و خاطر جمعى مىخوابيم، بيدار مىشويم، غذامىخوريم، راه مىرويم، سفر مىرويم، بازار مىرويم، كارهاى روز، كارهاى شبانجام مىدهيم و در اين 24 ساعت روز و شب يك وقت، به فكر خدا نمىافتيمو فكر سكرات مرگ و گودال قبر، و عالم برزخ و عالم قيامت، كه آيا وقتى كه در پاىمحكمه محاسبه عدل الهى، موقف خواهيم پيدا كرد آيا در آنجا عليه ما حكممىشود يا به له ما، خاك بر سرمان اگر به عليه ما حكم بشود، چه خاك بر سر كنيمهيچ به فكر اين هستيم؟ اصلا و مطلقا، بايد فكر اين امور را اميرالمؤمنين بكنداميرالمؤمنين، اميرالمؤمنين، آن كس كه از اول خلقتش تا دم و نفس آخرين يك ذرهپا را كج نگذاشته نه قولا، نه فعلا، نه حركة، نه سكونا، معصوم بوده منجميعالجهات اخلاقا، افعالا، عقائدا، همه جهت معصوم اندر معصوم، اندرمعصوم. پاك، بىآلايش از هر جهت، او بايد گريه كند؟ نه همين گريه، گريه كند، گريهكند تا بيفتد غش كند، هى بگويد: خدايا من موبقه آوردهام، يعنى مهلكه، تو به من انعام كردى، خدايا من جريره كردم توبه من كرم كردى، خدايا طول كشيد عمر من درعصيان تو، چه خواهد شد عاقبت هى بگويد و بگويد از اين كلمات و مطالب [تابىحال شود ابودردا آن حضرت را در نخلستان مدينه در اين حال ديده مىگويد]گفتم يقين خواب رفته، دست گذاشتم به بدنش ديدم مثل چوب خشك است گفتم:انا لله و انا اليه راجعون، علىبن ابيطالب از دنيا رفت دويدم در خانه حضرتزهراعليها السلام عرض كردم، حضرت علىبن ابيطالب از دنيا رفت فرمود به چه حال ديدىاو را؟ عرض كردم مثل چوب خشك افتاد روى زمين. فرمود: اين حالتى است از آنحضرت كه از خوف خدا در غالب اوقات دست مىدهد رفتم آب آوردم به صورتمبارك پاشيدم تا حال آمد عرض كردم اى آقا تو امير مؤمنانى شما اينجور باشى پسما چه خاك بر سر كنيم، شما اينطور پس ما چكار كنيم فرمود: اى ابودردا چه حالتخواهد بود حال من وقتى كه ملائكه غلاظ و شداد دور مرا بگيرند و كشان كشان مراببرند به پاى محكمه كى محكمه عزيز جبار قهار جبار آسمان و زمين در آنجا مرا، درآن موقف مرا نگهدارند چه خواهد بود حالم در آن روز؟ پس نبايد گريه كنم؟ خوباميرالمؤمنين با همه اين عصمت و طهارت اينجور گريه مىكند ما در 24 ساعتشبانه روز در تمام عمر يك وقتبه همچين گريهاى از خوف خدا از خود سراغداريم؟ در شبها، نيمهشبها، خلوتها، جلوتها، مجالس؟ هيچ ديده شده كه يكى ازخوف خدا غش كرده باشد؟ اما اگر يكى از اين در مسجد بيايد بگويد: [مامور دولتآمده] يكىتان را ببرد ببين چطور رنگها همه پريده مىشود، اين مىگويد نكند منباشم، آن مىگويد نكند من باشم اما از مامور آسمان و زمين خداى جبار و قهار،خداى آسمان و زمين هيچ ترس داريد كه امروز خواهد آمد نمىدانيم اين ساعتمىآيد. ساعت ديگر مىآيد و وقتى مىآيد با چى مىآيد؟ با سيخ آتشى مىآيد؟جانها را بگيرد چنانكه فرمودهاند: براى شخص فاجر با سيخ آتشين مىآيد، براىشخص مؤمن با يك دسته گل مىآيد، حضرت ابراهيم خليل على نبينا و آله و عليه السلام ازهيئت او و هيبت او چنان ترسيد كه فرمود: اگر عذابى نباشد جز ديدن اين هيئتو هيبتبس استبراى او و براى آن حضرت، تجسم پيدا كرد فرمود اگر نباشدبراى مؤمن مگر اين هيكل روح افزاى تو بس است از براى او. ما نمىدانيمچه جور مىآيد آخر، خاطر جمع نيستيم اين يكى از منازل، پس از آن در گودالقبر است، گودال قبر معلوم نيست گودالى است از آتش يا روضهاى ستباغستانىاست از باغستانهاى بهشت، معلوم نيست، وحى كه نيامده براى ما، پيغمبر كهنيستيم كه از آن وحى بفهميم كدام يك است اين هم مال قبر ما پس از آن درموقف حساب و بيرون آمدن از قبر معلوم نيست چه حالى خواهد داشت ممكناست چنانكه در اين آيات مىفرمايد اين طور باشد يعنى: غلهاى آتشين بهگردن ما بيندازند و روى آن غلها و طوقها، زنجير بيندازند و ما را عبور دهنداز آب جوشان و به محض اين كه سر مقابل او مىكنيم گوشت صورت، همهريخته مىشود، تمام گوشت ريخته مىشود، سوخته مىشود، بريان مىشود،فرو مىريزد آن وقت از زقوم جهنم اينقدر خوردهايم كه شكم بر آمده و عطشفراوان بر ما وارد شده سر مىگذاريم به اين آب جوشان د بخور، د بخور، درحالتى كه همه امعا و احشا را مىسوزاند و مىبرد با آن زنجير ما را مىكشاند بهسمت آن حميم پس از آنكه از آن حميم خورديم القا مىكند در آتش از قرآناستفاده مىشود.
فشربالحميم و تصلية الجيم كه آخر كارمان شرب حميم و تصليه جحيماست. مىفرمايد به چه چيز شما دلخوش كردهايد آخه؟ آيا از اين بىخبرى است كهاين طورى، بىخبرى از چه جهت است؟ اميرالمؤمنين با خبر بوده، تو بىخبرى،بىخبريت از چى است؟ يا از اين است كه خداى آسمان و زمين را اعتقاد ندارى يااين است كه خدا را اعتقاد دارى، مىگويى مثل يك بچهاى است مثلا مىشودبازيش داد، كلاه سرش گذاشت، عظمتش را نمىدانى، بزرگيش را نمىدانى اگر درمجد و عظمت من شك دارى هوالذى خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة،كى شما را از خاك آفريد؟ مگر نطفه از خاك نيست؟ مگر نطفه از غذا نيست؟ غذا ازگوشت نيست؟ و ساير غذاهاى ديگر، مگر غذا، از علف نيست؟ علف از خاكنيست؟ پس شما را از خاك آفريده بعداز آن از نطفه گنديده حقير آفريده بعداز آن ازخون بسته شده آفريده بعداز آن شما را طفلى كرده به صورت آدمى از شكم مادربيرون آورده پس از آن يك جوان قوى هيكلى، پهلوانى، يكى بيرون آورده كه دستمىاندازد به درخت، تكان مىدهد، درخت را از ريشه بيرون مىآورد، يك همچوقوهاى به او داده است از خاك، خاك، خاك را اين جور كرده است. پس از آن چندىمىگذرد پير مىشود، شكسته و عاجز مىشود دستگير مىشود، با آن همه قواو پهلوانى چنان پيرى مىشود كه ديگر هيچى حاليش نيستبسا مىشود غذايشبانجاستش مخلوط مىشود همينطور مىخورد هيچ حاليش نيستخدا نكند كسىبه آن وضع مبتلا بشود. كيست كه شما را از آن قوت به اين ضعف آورد، از آن ضعفبه اين قوت آورد، مگر چشم بصيرت نداريد؟ نمىفهميد خدا هست؟ نمىفهميدكه خدا عظيم است؟ پس بفهم كه الله، هوالذى يحيى و يميت فاذا قضى امرا فانمايقول له كن فيكون مثل شما نيست كه بخواهيد نجارى كنيد هزار اسباب و ادواتبايد بياوريد تا درى بسازيد، بنا، هزار عملهجات و اسباب و ادوات مىخواهد تايك خانه بسازد. اما آنجا اين كار نيستبه محض اشاره، به محض مشيت، به محضاينكه مشيتش تعلق گرفتبه اينكه صد كرور مثل اين آسمان كه الآن هستبامخلوقاتش، صد كرور بلكه بالاتر، به محض مشيتش توليد مىكند، پيش چنينكسى استبعاد دارد معاد؟ آن كس كه اين كارها را كرده آن كس است كه عالمموت به يد قدرت او است پس از چه شما خاطر جمعيد.
آن وقت مىفرمايد: تعجب است از كسانى كه اين آيات بينات را به چشممىبينند و خدا را انكار مىكنند يا معاد و قيامت را انكار مىكنند مگر آنها ازپيشآمدهايى كه بعد براى آنها هستخبر ندارند، اذالاغلال فى اعنا قهم وقتى كهغل به گردنهاى آنها گذارده مىشود.»
اينكه برخى پنداشتهاند آيةاللهالعظمى اراكى نماز جمعه را واجب عينىمىدانستهاند درست نيست فتواى ايشان همان وجوب تخييرى بود اما نماز جمعهرا افضلالفردين مىدانستند. در هر حال خطبههاى اين نماز جمعه كه سالهاادامه داشت در حقيقت درس قرآن و نهجالبلاغه و اخلاق و آموزش تقوىو خداترسى بود و از اين جهت امام و مامومين به آن بسيار اهميت مىدادندو حتى برخى از اساتيد و بزرگان حوزه تا اين اواخر با كمال اشتياق در اين مراسمشركت مىكردند.
در اينجا لازم مىدانم مطلبى را يادآورى كنم.
آيةالله اراكى گرچه از نظر علمى همسنگ و همطراز آيةالله حاجسيدمحمدتقى خوانسارى بود و در حقيقت هميشه هممباحثه هم بودهاند و حاشيهعروه را مشتركا نوشتهاند اما بهخاطر سيادت، آقايى، بزرگواريها، معنويتخيلىقوى و خلاصه اهلالله و اهل سير و سلوك بودن و ويژگيهاى اخلاقى از قبيل صدقو صفا و اخلاص و... كه آيةالله اراكى در آيةالله خوانسارى سراغ داشت و ديده بودمريد ايشان شده بود و در جامعه و مصاحبتبا ايشان مانند مريد و مراد عملمىكرد مثلا جورى با ايشان حشر و نشر داشت كه شايد برخى ناآگاهان ايشان را درحد يكى از اطرافىهاى آيةالله خوانسارى مىپنداشتند.
پاسخ بسيارى از استفتائاتى كه از آيةالله خوانسارى مىشد آيةالله اراكى باخط خود (گويا كاتب ايشان است) مىنوشت. در درس ايشان مانند يكى ازشاگردان شركت مىكرد و فقط آگاهان مىدانستند كه ايشان را نبايد در عدادشاگردان آن بزرگوار به حساب آرند. حتى قسمتى از درس ايشان را به عنوانتقريرات در سنوات اخير عمر مرحوم آقاى خوانسارى نوشتند كه ضميمه كتابطهارت خودشان چاپ شده است.
اين ارادت موجب شده بود كه آيةالله اراكى پس از رحلت ايشان هم هميشهياد آن بزرگوار را از راههايى كه برايش ميسر بود زنده بدارد.
1- جلسه درس ايشان را با وضع بسيار خوبى اداره كرد و ادامه داد.
2- نماز جماعت دو وعده ايشان تا اواخر عمر ادامه داد.
3- نماز جمعه را تا زمانى كه توانست اقامه كرد و تعطيل ننمود.
4- هر روز كه براى نماز ظهر و عصر به حرم حضرت معصومه مىآمد ضمناقبر آقاى خوانسارى را هم زيارت مىكرد.
5- و از همه شيرينتر و جاذبتر تا اين اواخر در روزهاى عيد در منزل آقاىخوانسارى جلوس مىكردند تا در آن خانه مانند زمان حيات آقاى خوانسارى بازباشد و ياد او تازه گردد.
و اين همه علاوه بر اينكه درجه ارادت آقاى اراكى به آقاى خوانسارى رامىرساند صفا و صميميت و وفا و اخلاص آقاى اراكى را هم به بهترين وجهنشان مىدهد.
مناسب است در اينجا براى تكميل اين بخش، كلام خود مرحوم آيةاللهاراكى و آقازاده ايشان را كه در مورد نماز جمعه در مصاحبه عنوان شده استرا نقل كنيم:
آيةاللهالعظمى اراكى در پاسخ اين سؤال: از كى به اقامه نماز جمعه پرداختيد؟فرمودند: من نماز جمعه را واجب تخييرى مىدانم و از خيلى سال قبل هم بنا برحكم خودم اقامه مىكردم تا وقتى ديدم براى من پيرمرد اشكال دارد عذر خواستمكه ديگر پير شدهام... .
چون مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب قائل به وجوب نماز جمعه بودند بهحاج شيخ پيشنهاد مىكند كه شما اقامه نماز جمعه كنيد و من هم چون در قمو اطراف آن نفوذ دارم از مردم دعوت مىكنم كه در نماز شركت كنند. حاج شيخفرموده بودند كه من هنوز بحث نماز جمعه را مطرح نكردهام و خوشايند هم نيستكه بحث (موضوع درس خارج را كه مشغول بودهاند) را عوض كنم هر موقع رسيديمو از مشروعيت آن فارغ شديم، اقامه مىكنم كه بعد هم با اينكه بحث كردند و قائلبه وجوب تخييرى شدند شرايط مساعد نبود و اقامه نكردند.
آيةالله مصلحى گويد:
بعداز رحلت مرحوم حاج شيخ آيتالله حاج سيدمحمدتقى خوانسارى كه باپدرم هممباحثه بودند در مورد نماز جمعه بحث كردند مرحوم خوانسارى راجع بهنماز جمعه قائل به احتياط وجوبى بودند و پدرم واجب [تخييرى] مىدانستندو اين يكى از دو مسالهاى بود كه اين دو بزرگوار با هم اختلاف نظر داشتند مرحومآقاى خوانسارى بعداز نماز استسقايى كه خواندند و داستانش معروف استشديدا مورد توجه بسيارى از مردم قرار گرفتند از همين رو جمعيت كثيرى در نمازجمعه ايشان مىآمدند. در همان موقع روزهايى كه مرحوم آقاى خوانسارى كسالتداشتند پدرم مىآمدند و به جاى ايشان اقامه نماز جمعه مىكردند و گاهى هم آقاىخوانسارى هم [كه دير آمده بودند] به ايشان اقتدا مىكردند و خطاب به پدرممىفرمودند شما در خطابه و تهييج از من قوىتر هستيد بعد كه حضرتآيةاللهالعظمى بروجردى به قم آمدند و در اجزاء نماز جمعه از ظهر شبهه كردندديگر آقاى خوانسارى صلاح ندانستند كه اقامه جمعه كنند لذا به پدرم فرمودند كهشما اقامه كنيد از آن به بعد با جمعيت كمترى نماز جمعه در مسجد امام حسنعسكرىعليه السلام توسط پدرم اقامه مىشد.
ايشان همانند يك جلسه درس براى خطبههاى نماز جمعه مطالعه مىكردندو از خطبههاى نهجالبلاغه مطالعه مىنمودند و هر كسى به ايشان مىگفت مرانصيحت كنيد مىفرمود روز جمعه بياييد نماز جمعه.
رفته رفته نماز جمعه رونق بيشترى گرفت و با جمعيتبيشترى برگزار گرديدو امامت ايشان در نماز جمعه تا بعداز پيروزى انقلاب كه حضرت امام خمينىقدس سرهم بهقم آمدند ادامه داشتحضرت امام خمينىقدس سرهم در مدتى كه در قم بودند روزى بهمنزل ما آمدند و پدرم خطاب به ايشان گفتند شما الان دستتان باز است و مقتدرهستيد چون در زمان حكومت اسلامى قرار داريد شما بايد نماز جمعه را اقامه كنيداما ايشان به پدرم گفتند شما نماز جمعه را بايد اقامه كنيد لذا پدرم نماز را با شكوهتمام اقامه مىكردند و بعد هم بر اثر ازدحام جمعيتبه صحن حرم مطهر حضرتمعصومهعليها السلام انتقال داده شد.
ولى بعداز مدتى چون ايشان در مورد امامت پيرمرد كثيرالسن شبههاىداشتند كه آيا مجزى هستيا نه به خاطر همين شبهه نماز جمعه را در اين اواخرعمرشان به ناچار ترك نمودند.
آرى به نوشته يكى از عزيزان: آيةالله اراكى به حق احياكننده مراسم نمازجمعه در حوزه علميه قم بودند و بيش از سى سال اين آيين شكوهمند را اقامهكردند و روح و جان صدها عالم و دانشمند را با بيان خود معطر مىساختند، درواقع روزهاى جمعه مسجد امام حسن عسكرىعليه السلام شاهد سخن گفتن واعظى متعظ و عالمى عامل بود كه سخنانش از دل بر مىآمد و بر دل مىنشست.
1) اين خطبه، در 23، ربيعالاول 1398هجرى قمرى در قم ايراد شده است.
2) سوره غافر، آيه 72-67.