![]() |
![]() |
![]() |
پس از رحلت آيةاللهالعظمى اراكى(ره) سوكنامههايى به نظم و نثر، به عربى و فارسىسروده و نوشته شد كه قسمتى از آنها در روزنامهها و مجلات به چاپ رسيد.
براى اين بخش، چند نمونه جالبتر آنها را انتخاب كردهايم.
بسمالله الرحمن الرحيم
و رقاء ذات تعزز و تمنع طارت الى اسنى المكان الارفع ضاقت عليها الارض مع رحب لها فاستبد لتها بالمكان الاوسع اذ جاءها يا نفس يا ما مونة من كل خوف فارجعى لاتفزعى قدكنت فى سجن البلا يا كلها حان النجاة اليوم منها فاسرعى يا آية ل«الله» كنت عظيمة نحن افتقدناك بفقد مفجع يا نور يا ضوءالقلوب اضئتنا فاخترت للنفس الخفاء بمضجع كان الفضائل كلها فيك انطوت صارت بمرآ كلهم والمسمع من ذالايتام النبىصلى الله عليه وآله والهعليه السلام عن حفظهم فى دينهم لم يجزعى عمرت قرنا بالطهارة والتقى نورالهدى فىالوجه منك بساطع من فقدك المهدى محزونا اتى من حزنه يا عين جودى و ادمعى يا حجةالاسلام فى ما قداتى بالفعل و القول الرضى النافع خمسين عاما قد جلستبمسند بالحق للفتوى و ما للمرجع قد كنت فينا ملجاءا و معاضدا فى المعضلات الحادثات بمفزع انموذجا اعلى لكل كريمة حتى بادنى بعضها لم تقنع صارالبلاد و مالها من مرتع لولا الفقاهة والفقيه كبلقع قد كنت كشافالغوامض فائقا من كان فى هذا الطريق بمولع من الاله علىالورى اذما اتى فيهم بمثلك من فقيه بارع لما ارتحلت الى النبىصلى الله عليه وآله اتيته بالخير والوجه المضئ الناصع جاهدت فىالاسلام حق جهاده بالذب اعداء الشريعة اجمع ياصاحبالعصر(عج)الذىهوغائب كالشمس اذصارت لنا بمبرقع انا نعزيك العزاء بثلمة فى ديننا الاسلام ثم تشيع بعدالاراكىالعظيم مصابه قد جدد الاحزان فينا اكتع ثم السلام عليه فى يومالجزاء من كل مافيه و كل مواضع
چه صبور و سنگين و متعالى رفت او كه وجودش سراسر خير و بركتبود. او كه اهلعشق بود، اهل معرفت، اهل حكمت و ايمان و عقيده، عقيدهاى الهى و آسمانى. اوپرتو نور الهى بود، بندهاى عاشق و شيدا و واله شيفته حق و حقيقت، مايه خيرو بركت، بزرگ و فرهيخته نامش و يادش براى ابد از خلود و جاودانگى برخوردار خواهد بود.
سلامش باد آن بنده صالحى كه عمرش و وجود گراميش سراسر زهد و علمو ايمان و تقوا بود. سلامش باد مىشنويم صداى پاى كاروانيان را، مىشنويم، اينانقامتبهار را بردوش گرفتهاند و با خود به غربتسراى خاك مىبرند. گويىخورشيد در تمام كوچههاى زندگى غروب كرده است، خدايا، سرشانههاى دل،تاب اين مصيبت را ندارند....
حنجره زمان از پس بغضى ناشكفته مىسوزد، خدايا! بگو دل با هجوم ايندرد چه كند و به كدام سو بگريزد؟!
ما را به سوگ خويش به ماتم نشاند و رفت در بارگاه قدس فلك آرميد و رفت فرياد از جفاى تو اى چرخ نيلگون كنون ز هجر تو چشم غروب خونين است
بار ديگر تاروپود جان گسست امت اسلام در ماتم نشست و آسمان نيلگون خون شد و گريست.
آهستهتر اى پير! آهستهتر اى پير!
به يقين مىروى! اين اشك و آه ما آنقدر نيست كه راه تو را سد كنند. مىدانمكه كار تمام شد، مىدانم كه باز بانگ الرحيل ما را تنها گذاشت مىدانم كه خستهاى، مدام انتظار اين لحظه را مىكشيدى! در جمادىالثانىنمىدانم چه رازى نهفته كه اول «سيد محمدرضا» را از ما گرفت و درست درسالگشت رفتن او تو هم به او پيوستى؟!
گفتهاند در روز عاشورا وقتى زخم در جان خورشيد نشست و زمين پيكرمبارك حسين -قلب عالم امكان- را بر خويش قطعه قطعه ديد، بهلرزه درآمدو آسمان تيره و تار شد و غبار خشم خداوند ظاهر شد.
در آنجا حضرت سجاد سلامالله عليه دستبرزمين كوفت و زمين را بهآرامش خواند، سر به آسمان برداشت و آسمان را دعوت به سكوت كرد. آسمانو زمين هردو، تنها در اجابت فرمان امام خويش آرام گرفتند، دندان بر جگر نهادند،خون به لب آوردند، ولى دم نزدند، مويه كردند، ولى فغان نكردند، درخويششكستند و گريستند، اما ضجه نزدند؟!
آسمان ديشب عجيب بىقرارى مىكرد، خورشيد اول صبح دوست نداشتطلوع كند، و غبار غم شهر را گرفته بود و بغضى دردناك در شهر پيچيد، تنها يككلام بود: «انا لله و انا اليه راجعون»عزيز دل! چه سنگين است اين غم و چه سبك شده است اين بدنى كه اينهمه درد ديده است.
بر تو مبارك باد اين زيارت! بر تو مبارك باد همجوارى عرش الهى!
لاله كو تا عقده دل وا كند ديده دل را ز خون دريا كند ياسمن رخت عزا پوشيده است زهر فرقت قسمتسوسن شده سينه نسرين سراسر غم گرفت در عزاى باغبان ماتم گرفت كشت ما را نالههاى نسترن گريههاى بىامان ياسمن نخلهاى سربريده سوختند لالههاى داغديده سوختند بلبل ما نوحهخوانى مىكند شكوه از بىهمزبانى مىكند چشمه چشمان كوكب خون گريست هيچ گل در باغ ما آرام نيست مرگ را معلوب كرده باغبان پيشرفته پيش تا باغ جنان
حجت وحيدى
امروز جهان تشيع در سوگ رادمردى از سلاله فقيهان آلالله عزادار است; رادمردىكه يك قرن زندگانى پربركتش را وقف اعتلاى اسلام و ارشاد مسلمين كرد. اوخورشيدى جانفروز در آسمان فقاهتبود كه با غروبش ثلمهاى جبرانناپذير براسلام ناب محمدى وارد شد. شيخالفقهاء والمجتهدين حضرت آيةاللهالعظمىاراكىقدس سره از مناديان راستين دين مبين اسلام در قرن حاضر بهشمار مىرفتو جلوهاى از انوار الهى بود كه با تابش خود، دل و جان رهروان طريق حق و حقيقترا روشنى مىبخشيد. آفتابى جهانافروز بود كه صدوسهسال پيش در بيتى از بيوتعلم و تقوا طلوع كرد و بىآنكه جوياى نام و مقام باشد، نور فقاهت و درايتش كهمنشعب از سرچشمه انوار تابناك ائمه معصومينعليهم السلام بود جهان تشيع را فرا گرفت.آن گنجينه گرانبهاى علم، تقوا، حكمت، درايت و اخلاص از مجتهدين طراز اولجهان تشيع بود كه در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امامخمينىرحمه الله مخلصانه مىكوشيد و بىآنكه حب مقامات دنيوى داشته باشد بارهنمودهاى خويش و حمايتهاى معنويش، انقلابآفرينان پيرو روح خدا را دركوران انقلاب اسلامى قوت قلب مىبخشيد. شيخالفقهاء والمجتهدين حضرتآيةاللهالعظمى اراكى كه در تحصيل و استفاده از محضر پرفيض و بركت آيةاللهالعظمى حائرىقدس سره همدوره حضرت امام خمينىرحمه الله بود در زمان حمايت امام نزدايشان از احترامى خاص برخوردار بود. با اينكه سن آن اسوه پرهيز و تقوا قريبدهسال از حضرت امام بيشتر بود گاه خطاب به حضرتشان مىگفت: «السلام عليكيابن رسولالله» و جهانى تواضع و اخلاص و محبت نسبتبه بنيانگذار جمهورىاسلامى و رهبر و قائد عظيمالشان انقلاب در همين جمله مبارك نهفته است.آيةاللهالعظمى اراكىرحمه الله در بىاعتنايى به زرق و برق دنيا و امور مالى شهره خاصو عام بود و سادهزيستى او سرمشقىسازنده براىپيروان صراط روشن هدايتش كههمانا صراط روشن ائمه معصومينعليهم السلام بود، بهحساب مىآمد. مرحوم آيةاللهالعظمى سيد محمد تقى خوانسارى در مراتب زهد و بىاعتنايى شيخالفقهاءحضرت آيةاللهالعظمى اراكى گفتهاستكه «كوهطلا وخاكستر درنظرشيكساناست»امروز جهانتشيع سوگوار مرجعى بزرگوار، عارفى وارستهومرشدى آگاهدل وروشن ضمير است كه از سرچشمهروشن وگواراىقرآن سيرابمىنمود. او انيس صادق قرآن بود و حتى دردوران ضعف وكهولت نيز يكروزرابىتدبر وتفكر درآياتقرآن مجيد سپرى نمىكرد. مراتب تهجد و شبزندهدارى آنمانوس شب; شبى كه علىعليه السلام و اولاد علىعليه السلام را مانوس بود در قالب عباراتنگنجد و راز و نياز عارفانه و عاشقانهاش با حضرت معبود در شبان طاعاتو عبادت و رياضات به وصف نيايد.
امروز، روزى است كه جهان تشيع در سوگ رحلت پاسدار رشيد دين مبين،سيهجامه به تن كرده و خاك مصيبتبر سر مىريزد. بركتحيات آن آفتابجهانفروز هدايت در ذىطلبگى و طهارت باطن و معنويتحقيقى او بود و بدينروست كهحضرت آيةالله خامنهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى در پيامى به مناسبتارتحالملكوتىآن وجودمقدسمىفرمايد: «اين عبد ممتحنخدا وعالمزاهد وپارساو اين ذخيره گرانبهاى الهى در روزگار ما و اين بقيه سلف صالح و يادگار اساطين علمو عمل و تقوا از جمله بزرگانى بود كه عمر طولانى و پربركتى را بىكمترين خدشهو شائبهاى در طهارت و نزاهت و قداست و معنويتبهسر آوردند».
ارتحال جانسوز آن اسوه زهد و پرهيز و تقوا و آفتاب روشنىبخش طريقهدايت را به پيشگاه حضرت ولىعصر(عج)، ولىامر مسلمين حضرت آيةاللهخامنهاى و شيعيان جهان تسليت مىگوييم.
«سلام عليه يوم ولد يوم مات و يوم يبعثحيا.»
عباس خوش عمل
در اينجا مقالهاى را كه به مناسبت چهلمين روز ارتحال آن بزرگوار در يكى ازروزنامهها منتشر شده، مىآوريم: عنوانش اين است: پرواز تا بردوست.
چهل روز از رحلت جانگداز و ماتم افزاى بزرگ مرجع عاليقدر جهان اسلامگذشت. حضرت آيةاللهالعظمى اراكى (طابثراه) يكى از چهرههاى برجستهو نمودين روحانيت اصيل و وارستهاى بود كه به حق، تمام عمر پر خير و بركتش رادر خدمت اسلام و نشر و ترويج مبانى و معتقدات و احكام دينى و قرآن سپرى كرد.
عالم تشيع، مرثيه خوان، و عزادار عروج روح پاكى شد كه در تمام مدتحيات دنيوى خويش، دل به مظاهر فانى و جلوههاى آنى دنيا نبست و دل و روحخويش را از هر خدشه و پيرايهاى كه رنگ تعلق و تملك اين جهانى و بوى عالمخاكى داشت، مزكى و مصفى نموده و عمرى را در طاعت و عبوديت ذات احديتو غور در درياى عرفان و معرفت و علم و انديشه گذرانيد.
رهبر عظيمالشان انقلاب در پيام تسليتى به مناسبت وقوع اين ضايعهاندوهناك با اشاره به همين خصائل و ويژگيهاى ممتاز وجودى آن عبد ممتحنو بنده صالح خدا فرمودند: راه خدا را با گامى استوار و ارادهاى خلل ناپذير طى كردو يك قرن، دل و جان منور و پاكيزه خود را در برابر جلوههاى رنگارنگ دنياى فانى،تسليم ناپذير و تسخير ناپذير نگاهداشت... هرگز به دنيا و مقام و جلال آن نينديشيدو هرگز احساسات شخصى، ايشان را از پيمودن راه خدا باز نداشت... .
سواى مراتب و جهات علمى و فقهى و حوزوى آن عالم ربانى، اوج صفاو طهارت باطن و قداست و نزاهت روحى و نفسى ايشان بود كه به حد اعلاىخود مىدرخشيد.
خضوع و خشوع والا و گريز از شهرتطلبى و معروفيت و مقبوليت، تمامآجلوههاى همان بعد عظماى روحى آن بزرگوار بود كه در طول زندگى علمىو حيات مادى ايشان نمودار بود.
اصولا مردان خدا و سالكان الىالله و بزرگان و خود ساختگانى كه در طريقسلوك حقتعالى و تحصيل معرفت و استغراق و استبصار عرفانى گام برداشتهاندو دل را به انوار ايمانى و الهى منور و زنده كردهاند به تمام دنيا و مافيها به چشمهمان عطسه بز و كفش پارهاى مىنگرند كه مقتدا و پيشوايشان [على(ع)]مىنگريست و از شوق لقاى دوست مىگريست.
بيشتر عرفا و حكما، روح انسانى و نفس ناطقه آدمى را موجودى مىدانندآسمانى و ملكوتى كه از عالم علوى و زيستگاه ملكوتى خود تنزل كرده و به كالبدعنصرى و جسمانى تعلق گرفته و در زندان بدن محصور و مسجون شده است.
همين است كه هماره آتش پر لهيب و سوزنده جان و گدازنده دل، در روحو روان و درون اينان زبانه مىكشد و منشا نوعى دغدغه عرفانى و ناآرامى ناشى ازفراق و جدايى مىگردد. حضرت آيةاللهالعظمى اراكى(ره) يكى از همان برگزيدگانو اوتادى بود كه از همه تمنيات و آمال و امانى چشم پوشيده و چشم دل به رؤيتجلوه دلدار گشوده بود. او در زمره همانانى بود كه مشمول حالت و رتبت «لى معاللهحالات» مىباشند و روحشان در اتصال و پيوند معنوى و قدسى با عالم معناو ملكوت، واجد همان نفس مطمئنه و پرآرامشى مىشود كه هماره خود را درحضور خلوت انس و شوق و تمناى رسيدن به ديار يار مىبينند و با بركنار رفتنحجاب كثرت، مدهوش مىسازد چنانكه در حديثشريف است كه: ان روحالمؤمن لاشد اتصالا بروحالله من اتصال شعاعالشمس بها. همانا روح مؤمن،پيوستگيش به روح خدا از پيوستگى پرتو خورشيد به خورشيد بيشتر است.
آدمى در اين حالت همه چيز را جلوهگاه ذات اقدس حق و عارض ذاتو مشبك مشكوة وجود مىداند كه به قول شيخ شبسترى در گلشن راز:
من و تو عارض ذات وجوديم مشبكهاى مشكاة وجوديم چنين كسى به هر چيز و هر سو مىنگرد جمال دلاراى «او» را به عينه مىبيند. بهفرموده حضرت علىعليه السلام و امام صادقعليه السلام; به هيچ چيز نمىنگرد مگر خدا را در آنو با آن مىبيند: «معه و قبله و فيه» يا «بعده» روح انسان در چنين حالت و مقامى،تنگناى جسم خاكى و عالم ماده را بر نمىتابد و تحمل نمىكند و هيچ طمانينهو آرامشى را جز در جوار و كنار دوست نمىيابد و ناله سر مىدهد كه:
اى خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست به هواى سر كويش پر و بالى بزنم
يك دم تاب و قرار ندارد. هر لحظه و آنى را در خلسه ياد معشوق ازلى خويش،مىگذراند. ديدگانش را ممكن استبه تبعيت جسم زمينى، پرده خواب فراگيردولى چشم قلب و ضمير دلش بيدار است. همانى كه رسول اكرم فرموده است: تنامعيناى و لاينام قلبى آيةاللهالعظمى اراكى(ره) نيز از بعد عرفان و كمالات روحىچنين بود. در عين علميت و اعلميت و مراتب والاى اجتهاد و تفقه دينىو برخوردارى از معارف علمى از منظر معرفت درونى و عرفان نظرى و عملى دراوج قرار داشت. به جايى رسيده بود كه جز خدا نمىديد. به كمال انقطاع الهى نايلشده بود و خود را در خداى خود محو و ذوب كرده بود.
انسانهايى كه چنين صبغه الهى به خود مىگيرند تمام اعمال و افكارو حالاتشان به فرموده حضرت امام خمينى : «بسمالله» و به نام خدا مىشود. از هرآنچه جز اوست دور مىشوند و در گذر از كورههاى امتحان و افتنان روزگار، تن بهسلامت مىبرند و رنگ نمىگيرند.
يكى از نزديكان آن مرحوم عالى مقام مىگفت كه در اين اواخر، ايشان گاهىاز اينكه معروف خاص و عام شده بودند اظهار نگرانى مىنمودهاند و مىگفتهاند كهمىترسم اين آخر عمر دچار قيد شهرت و اينجور چيزها گردم. و اين در تاييدو مضمون همان كلام رهبر انقلاب است كه فرمودند: «ايشان به سوى شهرتو محبوبيت و مقبوليت قدمى برنداشت و آنگاه كه مقدسترين و گرامىترين نوعشهرت و محبوبيت، با انتخاب شدن از سوى ميليونها انسان مؤمن به مرجعيتتقليد به سراغ ايشان آمد با آن بسى كريمانه و بزرگ منشانه روبرو شد.»
عين همين حالات و صفات در باب بزرگان ديگرى نيز نقل شده است.مرحوم استاد محمود شهابى در مقدمه كتاب «الفوائدالرضويه» مرحوم محدث قمىدر ذكر حالات روحى ايشان نوشته است كه سالى از سالهايى كه مرحوم محدثقمى در شهر مقدس مشهد مجاور بودند. از ايشان خواهش مىشود كه ماه مباركرمضان را در مسجد گوهر شاد اقامه نماز جماعت كنند. ايشان با اصرار زيادمىپذيرد. وقتى مردم مطلع مىشوند هر روزه بر تعداد جمعيتحاضر اضافهمىگردد و هنوز به ده روز نمىرسد كه تعداد مامومين فوقالعاده مىشود.
يك روز پس از اتمام نماز ظهر، مرحوم محدث قمى رو مىكنند به مردمو مىگويند كه نماز عصر آن روز را نمىتوانند بخوانند بعد هم مىروند و ديگر آنسال را براى نماز جماعت نمىآيند. بعدها كه از علتش جويا مىشوند، ايشانمىگويند: حقيقت اين است كه در ركوع ركعت چهارم، متوجه شدم كه صداى اقتداكنندگان كه پشتسرم «ياالله ياالله» گويان بودند، از محلى بسيار دور به گوشمىرسد. اين توجه كه مرا به زيادتى جمعيت متوجه كرد و در دل من نوعى رضايتايجاد كرد نسبتبه اينكه ديدم جميعت زيادى حاضر شده است، نشان مىدهد كهمن براى امامت اهليت ندارم!
آيةاللهالعظمى اراكىقدس سرهم نيز چونان ديگر مردان خدا و اولياى دين، دل در گرواين دنيا ننهاده بود و بر بلنداى قلل عرفان و معرفت الهى سير مىكرد. روح متعالىو بلند او در اين حصار تنگ عالم سفلى نمىگنجيد و مرغ جانش در هواى صحبتيار پرپر مىزد. او در طول عمر از خود گذشته بود تا خداى خود را در آيينه دل جلامندش شهود كند.
او مصداق بارز كلام مولى علىعليه السلام بود كه فرمود: «رايت ربى بعين قلبى»و براى همين در انتظار ديدن روى يار يك قرن، دنيا و قيل و قالش را تحمل كردو به عشق بقاى دوست، از هر چه مظهر مادى دنيايى بود گذشت و عاقبتروح ملكوتيش به مبدا و منشا خويش رجعت كرد و تا بر دوست پر گشود. او ازچنان عظمت و لطافت و رقت روحى برخوردار بود كه وقتى اين شعر صاحببيتالغزل معرفت را مىشنيد اشك مىريخت و مىگريست و باز مىگفت كهدوبارهاش بخوان:
من كه ملول گشتمى از نفس فرشتگان قال و مقال عالمى مىكشم از براى تو
او پا بر فرق عالم مجردات نهاده بود و فراتر از فرشتگان و ملائك مقرب الهى درجوار محبت و عشق محبوب مقرب بود. چه شبها كه دست نياز به سوى معبودو معشوق نياز گشوده و لبهاى دعا را به ترنم اين جمله عارفانه مناجات شعبانيهمشغول داشته كه: «الهى و اجعلنى ممن ناديته فاجابك... .» خدايا مرا از كسانى قرارده كه صدايشان زدى و تو را اجابت كردند.
و سرانجام به مصداق من كانلله كانالله له، دعاى آن ابرمرد زهد و تقواو ديندارى اجابت گرديد و نداى «ارجعى» خداوندى، روح بلند ديگرى را به جوارخويش فرا خواند و آرام كرد و چناچه رهبر معظم انقلاب حضرت آيةاللهالعظمىخامنهاى(ادامالله ظله) فرمودند: «اكنون آن جان پارسا به ملكوت پيوسته و دامانپاك از عالم ماده برچيده شده است. او از حقيقت «لاخوف عليهم و لاهم يحزنون»برخوردار و به مجاورت ارواح مطهر اوليا و صلحاى سرفراز است.»
مقالهاى است از يكى از روزنامههاى كشور
حضور تودههاى ميليونى مردم كه براى تشييع پيكر مطهر حضرت آيةاللهالعظمىاراكى به خيابانها ريخته بودند و انبوه تراكم جمعيت، از زن و مرد و پير و جوان كه درماتم رحلت آن فقيه بزرگوار به سوگ نشسته بودند، بار ديگر و به وضوح حكايت ازآن داشت كه در ايران اسلامى، هنوز هم، مثل هميشه، باورهاى دينى مردم «حرفآخر» را مىزند و ملت، عليرغم تبليغات پرحجم دشمنان بيرونى و دنبالههاى ريزو درشت داخلى آنان، راه خود را در بستر «دين» مىجويند و تحقق «باورهاى دينى»را در حوزه «فقاهت» جستجو مىكنند. چشمهاى اشكبار و دلهاى داغدار اگرچهصحنهاى غمبار از ماتم ملتى عزادار در رحلتيكى از مراجع عاليقدر شيعه را بهنمايش گذاشته بودند ولى خبر روشن ديگرى نيز باخود داشتند و آن اينكه،باورهاى دينى مردم، نه فقط نوشته بر كاغذها، كه نشسته بر دلها مىباشند و ايناعتقاد كه خاستگاه اصلى انقلاب اسلامى است، در ميان تودههاى ميليونى مردم ازجايگاهى مستحكم و خللناپذير برخوردار است. همين «انطباق خواست مردم باخاستگاه نظام» «كانون اصلى قدرت» در جمهورى اسلامى ايران است و چنيناست كه بايستى به عنوان يك وظيفه مبرم و دستور كار هميشگى، هم اين و هم آن راحفظ كرده و پاس داشت. ملت را كه دينباور و فداكارند و باورهاى دينى را كه براىعبور از گذرگاههاى سخت و رسيدن به نقطه مطلوب، چاره كارند.
اين روزها تمامى شواهد و قرائن حكايت از آن دارند كه در پى حركتپرشتاب اسلامخواهى در جهان اسلام و دلهره نظام سلطه بينالمللى از فراگيرى آن،بيشترين توان قدرتهاى سلطهگر به مقابله با كانون اصلى اين حركت رهايىبخشو حياتآفرين اسلامى اختصاص يافته است و در يك هجوم پرحجم ارزشهاىدينى و پيوند مردم با نظام ولايت فقيه را نشانه رفتهاند. واقعه تشييع با جمعيتآنچنانى، اگرچه در ضايعه رحلت فقيهى بزرگوار به وقوع پيوست ولى بدونكمترين ترديدى نشان داد كه دشمنان از تبليغات گسترده خويش طرفى نبستهاندو ملت هوشيارتر از آن است كه سره را از ناسره تشخيص ندهد و«سراب» ايسمهاىوارداتى غرب را با آب زلالى كه در چشمه جوشان فقاهت جارى است اشتباهبگيرد.
«سعى» مردم «اهل صفا» در ميقات ديروز (روز خاكسپارى آن پيكر پاك)مشكور باد.