منشأ مشروعيت حكومت را از ديدگاه امام علي(ع) توضيح دهيد. مشروعيّت سياسي در فلسفهي سياسي، به معناي حق حكم راندن است كه پاسخي است به پرسش «چرا بايد شهروندان از حاكم يا حكومت پيروي كنند؟» مشروعيت، توجيه عقلانيِ اِعمال سلطه و اطاعت است. در اين زمينه، تئوريهاي مختلفي از جمله نظريهي رضايت عمومي، ارادهي عمومي، قرارداد اجتماعي، عدالت، سعادت، قهر و غلبه، وراثت و استخلاف، نظريّهي الهي و نظريّههاي تلفيقي ديگر مطرح شده است. حضرت علي(ع) براي حقّانيت و مشروعيّت حكومت و خلافت خويش، از چهار طريق وصيّت، لياقت، قرابت و بيعت استفاده ميكند. استدلال از طريق لياقت و شايستگي را در خطبهي 2، 3، 142، 154، 239 و... و احتجاج از طريق قرابت را در جريان سقيفه[1] و خطبهي 68 نهج البلاغه، استدلال از طريق وصيّت پيامبر را در خطبهي دوم، ششم، صدوهفتادم نهج البلاغه و ديگر منابع روايي و تاريخي و احتجاج از طريق بيعت[2] را در نامهي 6 و 54، خطبهي 173 و 91 تبيين ميكند. گفتني است، كه تنها استدلال از طريق وصيّت پيامبر، حقّانيت و مشروعيّت حكومت علوي و حاكميّت علي(ع) را ثابت ميكند و سرّ عقلاني اين مشروعيّت نيز به لياقت علي(ع) بستگي دارد و نقش بيعت و قرابت در مشروعيّت جامعه شناختي و مقبوليت مردمي، كارساز است. به همين دليل، حضرت زهرا(س)، امام حسن، امام حسين، امام رضا(ع) ، سلمان، ابيبنكعب، ابوذر، عمار ياسر، اصبغ بن نباته، قيس بن سعد بن عباده انصاري نيز به مشروعيّت مبتني بر وصيّت پيامبر(ص) يعني مشروعيّت الهي، استناد و استدلال ميكنند.[3]
علي(ع) چه تصويري از حكومت سياسي داشت؟حكومت، واسطهاي ميان حاكم يا هيئت حاكم و مردم است كه وضع و اجراي قوانين دولت و حقوق مردم را به عهده دارد و در تنظيم و اصلاح امور اجتماعي و انتظام معاش جامعه، گام برميدارد. از اين تعريف، به خوبي استفاده ميشود كه حكومتداري، كاري دنيوي است و به نيازهاي دنيايي مردم ارتباط پيدا ميكند.
امام به اشعث بن قيس، استاندار آذربايجان ميگويد: حكومت، طعمهاي در اختيار زمامدار نيست؛ بلكه امانتي بر گردن اوست كه بايد از آن نگهباني كند و فردا پاسخگوي آن باشد. حق او نيست كه به استبداد و خودرأيي عمل نمايد.[4] و نيز ميفرمايد: «زمامدار، امين خدا در زمين و برپا دارندهي عدالت در جامعه و عامل جلوگيري از فساد و گناه در ميان مردم است.»[5] «اگر حاكم بگويد، وظيفه من فرمان دادن است و بر مردم، اطاعت كردن لازم است، جامعه به فساد و دگرگوني سوق مييابد و خرابي در دين پديد ميآيد.»[6] «امام به مالك، توصيهي اخلاقي ـ عملي ميدهد كه اگر قدرت، تو را گرفتار نخوت كرد و خود را بزرگ شمردي، بزرگيِ حكومتِ پروردگار را كه برتر از توست بنگر.»[7] پس علي(ع) حكومت و رهبري، را لازم و ارزشمند معرّفي ميكند؛ به شرطي كه هدف عدالت و جلوگيري از ظلم و فساد را دنبال كند و به عنوان امانت بدان نگريسته شود. ولي نگرش منفي علي(ع) نسبت به آن، زماني است كه كسي حكومت را هدف تلقّي كند. «ابن عباس در دوران خلافت علي(ع) بر آن حضرت وارد شد، در حالي كه ايشان با دست خويش، كفش كهنهي خود را پينه ميزد. از ابن عباس پرسيد: قيمت اين كفش چهقدر است؟ ابن عباس پاسخ داد: هيچ. امام فرمود: ارزش اين كفش كهنه، در نظر من از حكومت و امارت بر شما بيشتر است؛ مگر آن كه به وسيلهي آن عدالتي را اجرا كنم و حقّي را به صاحب حقّي برسانم يا ظلمي را از ميان ببرم.»[8] و نيز ميفرمايد: «خدايا، تو آگاهي كه آنچه از ما صادر شده، نه براي ميل و رغبت در سلطنت و حكومت بوده و نه براي به دست آوردن چيزي از متاع دنيا؛ بلكه براي اين بود كه نشانههاي دين تو را بازگردانيم و در شهرهايت اصلاح و آرامش برقرار نماييم تا بندگان ستمديدهات در امن و آسودگي بوده و احكام تو كه ضايع مانده، جاري شود.»[9] «به خدا كه مرا نه به خلافت رغبتي بود و نه به حكومت حاجتي، ليكن شما مرا بدان واداشتيد و آن وظيفه را بر عهدهام گذاشتيد. چون كار حكومت به من رسيد، به كتاب خدا و آنچه براي ما مقرّر نموده و ما را به حكم كردن بدان فرموده، نگريستم و از آن پيروي كردم و در پي سنتي كه رسول خدا(ص) نهاده است رفتم.»[10] شهيد مطهري، در اين باره ميفرمايد: «علي(ع) مانند هر مرد الهي و رجل رباني ديگر، حكومت و رهبري را به عنوان يك پست و مقام دنيوي كه اشباع كنندهي حسِّ جاهطلبي بشر است و به عنوان هدف و ايدهآل زندگي، سخت تحقير ميكنند و آن را پشيزي نميشمارند. آن را مانند ساير مظاهر مادّي دنيا، از استخوان خوكي در دست انسان خورهداري، بيمقدارتر ميشمرد؛ امّا همين حكومت و زعامت را براي اجراي عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع فوق العاده مقدّس ميشمارد.»[11] نگرش علي(ع) در بارهي سياست چيست؟ تفسير اسلامي از سياست با ساير مكتبها و نظامهاي سياسي، كاملاً تفاوت دارد. برخي سياست را از مردم تفكيك ميكنند و استبداد را پديد ميآورند و گروهي به جدايي شريعت از سياست، فتوا ميدهند و سكولاريسم را تحقق ميبخشند. سياست علوي، نوعي نظام مردمسالاري ديني است كه هم اكثريت مردم را در دخالت و تصميمگيري سياسي محقّ و مكلّف ميسازد و هم بر اجراي احكام الهي و تثبيت حكومت ديني اصرار ميورزد. پس سياست علوي، حاكميّت اصول و احكام و ارزشهاي اسلامي است كه متضمّن مصالح مردم است؛ حاكميتي كه با پذيرش و خواست مردم توأم باشد. [12] دنياي گذشته و امروز، تفسير ديگري را از سياست، از برخي فيلسوفان سياسي مانند ماكياولي وسياستمداراني چون معاويه و عمروعاص به ارث برده است. آن سياست، به معناي نيرنگ بازي و حيلهگري است كه در بين عوام مردم بسيار شناخته شده است. سياست علوي به شدّت با اين تفسير مخالف بوده و از آن نهي ميكند. امام علي(ع) از دوران و عصر خود شكايت ميكند و ميفرمايد: «ما در زماني قرار گرفتهايم كه اكثريت مردم آن، نيرنگ را زيركي ميپندارند و ناآگاهان، اين اشخاص را به نيك چارهانديشي نسبت ميدهند. اينان را چه سود؟ خدا اين سياستبازان را بكشد كه نميدانند افرادي كه سرد و گرم روزگار را چشيدهاند، چارهي هر چيز را ميشناسند، ولي امر و نهي خداوند او را از فريبكاري باز ميدارد و با آن كه راه كلك بازي را آشنا و توان انجام آن را نيز دارد، آن را رها ميكند؛ امّا آن كه درد دين ندارد، از هر فرصت سود جسته و در هر كار، راه حيله را در پيش ميگيرد.»[13] علي(ع) در بارهي زيركي يا نيرنگبازي معاويه ميفرمايد: «سوگند به خدا، معاويه از من زيركتر نيست؛ و ليكن او نيرنگ و خيانت، پيشه كرده و از فرمان خدا سرپيچي ميكند. اگر مكر و نيرنگ نكوهيده نبود، من زيركترين مردم بودم؛ ولي هر نيرنگي، گناه است و هر نافرمانياي از هر كس كه باشد، كفر و حقپوشي است و در روز رستاخيز، براي هر نيرنگبازي پرچمي است كه با آن شناخته خواهد شد. و سوگند به خدا، من غافلگير نميشوم تا دربارهي من نيرنگ به كار برند؛ و در دشواري گرفتار و ناتوان نميگردم.»[14] اهداف حكومت از ديدگاه امام علي(ع) چيست؟ اهداف و آرمانهاي حكومت، يكي از عناصر و اجزاي مهم در مباحث حكومتشناسي است كه هر نظام سياسي در صدد تحقّق بخشيدن به آنهاست. امام علي(ع) نيز در نهج البلاغه و ساير منابع اسلامي به بيان اهداف و مقاصد حكومت پرداخته است. اين اهداف و مقاصد كه مشتمل بر اهداف ابتدايي و متوسط و عالي است، به شرح ذيلاند: الف. احياي دين و شعاير و احكام و قوانين الهي و فراهم ساختن بسترهاي دينداري؛[15] ب. نابود ساختن آثار فتنه و فساد و استقرار صلاح و صلح و پاكي؛[16] ج. اقامهي آن دسته از حدود الهي كه در اثر ستم حاكمان، به تعطيلي كشيده شدند؛[17] د. حمايت از بندگان مظلوم و ستمديده كه حقوق آنها توسط ستمگران پايمال شده است و احيا و اقامهي حق و دفع باطل؛[18] هـ . تحقق بخشيدن به امنيت جادهها و جلوگيري از هرج و مرج و تأمين امنيت كشور؛[19] و. مبارزه كردن با دشمنان؛[20] ز. جمعآوري بيتالمال و فراهم آوردن هزينههاي دفاعي، عمراني و انتظامي و تأمين رفاه عمومي؛[21] ح. بهرهمندي همهي مردم حتّي كافران از مواهب مادّي و تأمين سعادت مادّي و معنوي و توجّه به رشد و بالندگي مردم؛[22] ط. رسيدن انسانها به مقام قرب الهي؛[23] ي. بهرهمندي از شايستگان در امور حكومتي؛[24] ك. حفظ كرامت انساني و نفي هرگونه رفتارهاي غير اخلاقي به ويژه خودكامگي و برقراري تعامل صحيح بين حكومت و مردم و كسب رضايت آنها؛[25] روش حكومتداري امام علي(ع) را به اختصار توضيح دهيد. امام(ع) در حكومتداري خود، از شيوههاي خاصّي استفاده ميكرد و بدينگونه نبود كه تنها از اعمال قدرت در رسيدن به اهداف صحيح حكومتي بهره بگيرد؛ بلكه به روشهاي ذيل نيز تمسك ميجست: 1. عقلانيت و استدلالگرايي: محور اصلي حكومت علوي، حق و عدل است و معيار برقراري اين محور نيز، عقل و استدلال ميباشد. امام به شخصي كه در جنگ جمل گرفتار حيرت شده بود و نسبت به حقّانيت طرفين نزاع كه از اصحاب پيامبر(ص) بودند دچار شك و ترديد گرديد، فرمود: «تو دچار اشتباه شدهاي. به درستي كه حق و باطل توسط شخصيّت مردان شناخته نميشوند. ابتدا حق را بشناس، آنگاه اهلش را هم ميشناسي، و باطل را بشناس، آنگاه اهلش را هم ميشناسي.»[26] منطق امام در برخورد با خوارج نيز، منطق استدلال و دفع شبهات و تحكيم عقلاني بنيادهاي صحيح ديني آنها بود. 2. مشورت با مردم و مشاركت دادن آنها در تصميمگيريها: امام u در موارد گوناگوني با اصحاب[27] خود مشورت ميكرد. براي نمونه در جريان جنگ جمل، جنگ صفين و عزيمت آنها به طرف شام، با سپاه خود مشورت كرد. و در محروم كردن معاويه از حاكميّت شام نيز با افراد صالح مشورت نمود. و اين شيوه براي تحقق بخشيدن به مشروعيّت جامعه شناختي و مقبوليت مردمي، بسيار مؤثر است.[28] 3. اجراي مساوي و عادلانه و استثناناپذير قوانين: علي(ع) در تقسيم بيتالمال، اجراي حدود الهي و ساير حقوق و قوانين عدالت علوي را اجرا ميكند و هيچ كسي حتّي برادرش عقيل را از اين قاعده مستثنا نميسازد.[29] 4. اهميّت دادن به افكار تودهي مردم و انتقادها: وظيفهي حكومت نسبت به مردم اين است كه از حقوق آنان دفاع كند و اهداف حكومت را تحقق بخشد و مردم را از موقعيت و واقعيتهاي موجود مطّلع سازد تا ذهنيتهاي منفي به حدّاقل برسند؛ ولي با وجود اين، به انتقادها و نظرات مخالفان نيز گوش فرا دهد و علي(ع) نيز به اين روش حكومتداري، عمل ميكرد. 5. بهرهگيري از گذشته و تاريخ عبرتآموز و استفاده از سنّتهاي خوب گذشته: علي(ع) به مالك فرمود: آيين پسنديدهاي را به هم مريز كه بزرگان اين امت، بدان رفتار نمودهاند و مردم بدان وسيله به هم پيوستهاند و رعيت با يكديگر سازش كردهاند و آييني را قرار مده كه چيزي از سنّتهاي نيك گذشته را زيان رساند تا پاداش از آن نهندهي آن سنّت باشد و گناه شكستن آن بر تو ماند.»[30] امام در بهره گرفتن از تاريخ عبرت آموز، به وقايع تاريخي استناد ميكرد و ميفرمود: «چنان در كارهايشان نگريسته و در سرگذشتهايشان انديشيده كه گويي يكي از ايشان گرديده، بلكه با آگاهياي كه از كارهايشان به دست آورده است، گويي چنان است كه با نخستين تا پسينشان به سر برده است.»[31] 6. حق پرسش دادن به ديگران: سيرهي امام در حكومتداري اين بوده كه حق پرسشگري را براي مردم دانسته و آنها را به سؤال كردن ترغيب مينمود.[32] 7. ارزش نهادن به عهد و پيمانها: علي. زن در نهجالبلاغه چگونه توصيف شده است؟
يكي از زمينههايي كه علي(ع) در تاريخ سياسي و اجتماعي خويش بدان پرداخته، بيان نارساييها و كمبودهاي زنان است؛ زيرا آغاز حكومت وي گرفتار فتنهها و دسيسههاي زنانه گرديد. براي درك دقيق مراد حضرت، بايد كلام علي(ع) را با توجه به شأن صدور كلام حضرت شناخت تا روشن گردد كلام امام(ع) دربارهي زن به جنس زن در تمام روزگاران مربوط است يا تنها به زنان جامعه و عصر علي(ع) يا اعصار مشابه آن ارتباط دارد. براي شناخت مقام زن از ديدگاه علي(ع) ابتدا بايد به اوضاع و احوال اجتماعي و سياسي دوران علي(ع) توجه كرد و شأن بيان خطبههاي مربوط به زن را شناخت. و سپس ساير سخنان حضرت نسبت به زن و نيز چگونگي برخورد آن بزرگوار با خانوادهي خويش را بررسي كرد تا با توجه به عصمت امام(ع) در گفتار و رفتار، ديدگاه دقيق آن حضرت را نسبت به جنس زن درك نمود.
ـ حضرت علي(ع) در مواردي از سخنانش به كلام حضرت زهرا(س) تمسك جسته و با توجه به مقام عصمت آن بزرگوار مطالب او را حجت شمرده است. براي نمونه در بارهي مراسم تجهيز مردگان ميفرمايند: «حضرت زهراء(س) بعد از ارتحال پدر بزرگوارش به زنان بنيهاشم كه در ماتم، او را ياري كرده بودند، فرمود: اين حالت را رها كنيد و به دعا و نيايش مشغول شويد.[82]» و يا در نامهاي به وجود همسرش، فاطمهي زهرا(س) مباهات ميكند و با افتخار از آن ياد ميكند و ميفرمايد: «منّاخير نساء العالمين.»[83] علي(ع) در عمل و سيره با دلسوزي و كمك كردن در امور منزل نيز به شأن و منزلت زن بها ميداد. امام صادق(ع) ميفرمايد: «اميرالمؤمنين(ع) هيزم تهيه ميكرد، آب ميآورد و جاروب ميكرد و فاطمه(س) آرد ميكرد و آرد را خمير ميكرد و نان ميپخت.»[84] امام علي(ع) به مردان سفارش ميكرد كه بارهاي سنگين خود را بر دوش زنانشان نگذارند.[85] به همين دليل، حضرت، خود بار منزل را حمل ميكرد و ميفرمود: «چيزهايي كه براي خانوادهي انسان سودمند است، بردن آن براي افراد با كمال، موجب نقص نخواهد بود.» حضرت علي(ع) نه تنها مانع فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و علمي حضرت زهرا (س) نميشد، بلكه ايشان دوش به دوش علي(ع) از اهداف و احكام اسلام دفاع ميكرد. ـ تفاوتهاي زن و مرد نيز بر علي(ع) آشكار است، يكي از اين تفاوتهاي پذيرفته شده نزد انديشمندان و متفكران، تفاوت زن و مرد در عرصهي عقلانيت مديريتي است. همانگونه كه امام علي(ع) در خطبهي80 نهجالبلاغه پس از واقعهي جمل و ناظر به فتنهها و دسيسههاي عايشه فرمود كه «زنان، نواقصالعقولاند.» مراد حضرت از عقل، عقل مديريتي است، نه عقل نظري و تحليلگري؛ زيرا زنان در شناخت حقايق و تئوري يا فرضيهبافي و فلسفه پردازي، هيچ تفاوتي با مردان ندارند؛ ولي اين طايفه در عقل مديريتي از نقصان خاصي برخوردارند؛ يعني عقلي كه در مرحلهي اجرا و ادارهي مجموعهي نيروهاي انساني، تدبير و برنامهريزي را به عهده دارد. اين بدان معنا نيست كه زنان در ادارهي منزل ناتوان باشند؛ زيرا شأن صدور كلام امام(ع) ، جنگ جمل و مديريت عايشه در اين جنگ است. پس مراد حضرت از عقل در اين روايت، عقل نظري يا عقل عملي نيست، بلكه عقل مديريتي منظور اوست. و سرّ نقصان عقل مديريتي زنان، كمال عاطفي آنها است؛ زيرا به تعبير خانم لامبر، عاطفهي قدرتمند زن، او را بازي ميدهد. و عليرغم تيزهوشي و ادراك سريع، در درك پيوستگي و ارتباط مسايل اجتماعي ضعف دارند.[86]در نتيجه، مردان از جهت عاطفي و زنان از نظر عقلاني نسبت به يكديگر احساس نياز ميكنند. و سرّ عدم مشورت با زنان نيز به جهت قوّت عاطفه و ضعف ارادهي آنهاست.[87] به همين دليل امام ميفرمايد: «از مشورت با زنان بپرهيزيد مگر زماني كه كمال عقل آنها آزمايش شود.»[88]
اسلام با توجه به تفاوتهاي جسماني ميان زن و مرد، احكام و تكاليف شرعي متفاوتي بيان كرده است. تكليف سنگيني چون جهاد را از او نخواسته زيرا به تعبير امام علي(ع) نبايد به زن بيش از حد خود تحميل كرد. زن همچون شاخهي گل است نه قهرمان ميدانها.[89]
امام علي(ع) مهمترين وظيفهي زنان را خانوادهداري و شوهرداري و تربيت فرزندان ميداند و ميفرمايد: «جهاد زن، حسن شوهرداري است.»[90] «هيچ شيري كه به كودك داده ميشود، بركتش، عظيمتر از شير مادرش نيست.»[91] حضرت، نسبت به شير دادن، بيش از ازدواج حساس بود؛ زيرا شير دادن طبيعت را تغيير ميدهد.[92]
اين سخن كه بايد زنان از هر جهت شبيه مردان شوند و از نظر وظايف و تكاليف بين آنها تفاوتي نباشد، نه تنها منشأ افسردگي زنان و مردان ميگردد، بلكه به نابودي نظام خانواده منجر ميشود. بسياري از متفكران غربي، واژگوني جنسيت را عامل مهم آسيبهاي رواني مانند افسردگي و آسيبهاي اجتماعي معرفي كردهاند.[93] زيرا برابر دانستن زن و مرد، منشأ حضور زن در تمام عرصهها و فعاليتهاي اجتماعي ميشود و حجاب و پوشش را از دست ميدهد و علل بيماري و اضطراب و افسردگي را فراهم ميآورد. امام علي(ع) ميفرمايد: «از طريق حجاب، چشمان زنان را بپوشان؛ زيرا حجاب و پوشش، آنها را سالمتر و پاكتر نگاه خواهد داشت.»[94] اين، بدان معنا نيست كه زن علاوه بر خانوادهداري و پرورش انسانهاي بزرگ در مسائل و فعاليتهاي اجتماعي شركت نكند. تاريخ گواه است كه زنان تشيّع در دوران خلافت علي(ع) در فعاليتهاي اجتماعي مشاركت ميكردند و پس از شهادت حضرت نيز به ترويج تشيّع و بيان ولايت ائمهي طاهرين(ع) اقدام نمودند براي نمونه ميتوان به آمنه بنت شريد، جروه بنت مرّه بن غالب تميمه، ام حكيم، حرّه دختر حليمه سعديّه، اروي بنت حارث بن عبدالمطلب بن هاشم، فارغه بنت عبدالرحمن العارثيه، دارميه حجونيّه، عكرشه بنت الاحلش، ام البراؤ بنت صفوان بن هلال، ام سنان بنت خيثمه بن مرشد مزجحيه، اشاره كرد. [95]
حضرت علي(ع) فرمودهاند: «اي مردم، زنان از ايمان و خرد و ارث، كم بهره هستند؛ اما نقصان ايمانشان به جهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن در روزهاي حيض است و جهت نقصان خردشان آن است كه گواهي دو زن به جاي گواهي يك مرد است و از جهت نقصان نصيب و بهره نيز ارث آنها نصف ارث مردان است؛ پس از زنهاي بد پرهيز كنيد و از خوبانشان برحذر باشيد، و در گفتار و كردار پسنديده از آنها پيروي نكنيد تا در گفتار و كردار ناشايسته طمع نكنند.»[96] چه تفسيري ميتوان براي اين حديث ارايه كرد؟ پاسخ اين است كه اين حديث از نظر سند و اعتبار، جاي ترديد ندارد و بيشك به علي(ع) انتساب دارد؛[97]
اما از نظر دلالت بايد گفت كه در بارهي نقصان ايمان، مراد امام(ع) اين است كه اصولاً عمل عبادي در تقويت ايمان و ترك آن در تضعيف ايمان نقش دارد. پس وقتي زنان دچار عادات ماهانه ميشوند و شرعاً مكلف به ترك نماز و روزه ميگردند، به ناچار گرفتار نقص ايمان ميشوند ولي شريعت، راه جبران اين نقص را معين كرده است؛ فرموده كه زنان هنگام نماز بر سجادههاي خود بنشينند و ذكر خدا را گويند. برخي گمان كردهاند عادت ماهانه نوعي پليدي است، در حاليكه اين تفكر از قديم در ميان بشر رواج داشته و حتي بنا بر نقل سنن ابوداود، يهوديان، زنان حايض را از خانه بيرون ميكردند و با او غذا نميخوردند و در يك اتاق زندگي نميكردند و در ظرف او آب نميآشاميدند. به همين دليل، از رسول خدا دربارهي حيض زنان سؤال شد، آيهي 222 سورهي بقره نازل شد كه بگو حيض نوعي بيماري است (نه نوعي پليدي). در اين حالت با زنان نزديكي نكنيد (نه اينكه معاشرت نكنيد يا با آنها غذا نخوريد).[98]
و اما حكمت نقصان عقل زنان؛ در مباحث قبلي گذشت كه با توجه به قراين حاليه و مقاميه و جريان جنگ جمل و فرماندهي عايشه، مراد از عقل، عقل مديريتي است كه زنان به جهت احساسات و عاطفهي شديد، بهرهي كمتري از آن دارند و به هيچ وجه مراد از عقل نظري يا عملي و قوهي ادراكي، حقايق هستي و بايد و نبايدهاي عالم نيست. و اما كم بودن نصيب آنها از ارث بدان جهت است كه خداوند، نسبت به حقوق مادي و اقتصادي زنان و مردان خانواده محورانه، قوانين آنرا وضع كرده است و ما نيز بايد به عنوان يك نظام و سيستم حقوقي بدان بنگريم و جزء نگرانه از آن بپرهيزيم. خداوند متعال، براي تنظيم برنامهي اقتصادي خانواده، مرد را مكلف ساخته است تا نفقهي خود و خانوادهاش را تأمين كند؛ مهريهي زن را بپردازد و براي معاش زن و فرزند تلاش نمايد؛ و هيچكدام از اين تكاليف بر عهدهي زن نهاده نشده است و از طرف ديگر، ارث مرد را دو برابر ارث زن معرفي كرده است و يا ديهي زن را نصف ديهي مرد قرار داده است. حال اگر زني، به دلايل و عللي، نفقه دار خانوادهي خود باشد و مشكلات اقتصادي را خود بردوش بكشد و در آن حال، كسي به او آسيبي رساند، علاوه بر نصف ديه، از مازاد بر ديه هم بهرهمند ميگردد. فلسفهي پيروي نكردن از زنان نيز به بعد عاطفي آنها برميگردد. البته برخي از اين ويژگيها معلول عوامل اجتماعي صدر اسلام و بعد از آن است؛ به همين دليل، پيامبر اكرم(ص) نيز همين اوصاف را براي زنان ذكر ميكند.[99]
بنابراين، زن با تغيير اوضاع فرهنگي و اجتماعي، البته در چارچوب اسلام، ميتواند مشاور صادق و اميني باشد. البته با توجه به عاطفه و احساسات اكثري در زنان، بايد در مشاوره در امور نزاع برانگيز با احتياط قدم برداشت و به همين دليل، شهادت زنان مشروط پذيرفته شده و قضاوت آنها به نظر بسياري از فقها ممنوع است.
پس نبايد وضعيت و موقعيت زنان در دورهي جاهليت را فراموش كرد. زنان در آن دوران نه تنها استقلال اقتصادي نداشتند بلكه از هر شأن اجتماعي و زندگي نيز محروم بودند؛ به همين جهت از رشد فرهنگي، مواهب اجتماعي، ابراز خلاقيتها و ابتكارها و نوآوريها نيز برخوردار نبودند. هيچ ارثي به آنها تعلق نميگرفت. اسلام در اين دوران درخشيد و استقلال اقتصادي به آنها بخشيد. آنها را در امر آموزش علوم و فنون مورد حمايت قرار داد. بيشترين توصيههاي اخلاقي را به مردان نسبت به زنان ارايه فرمود. با توجه به قضاياي تاريخي ميتوان چند احتمال ذيل را دربارهي خطبهي امام علي(ص) بيان كرد.
الف. شايد سخنان اميرالمؤمنين(ع) دربارهي زنان، به شكل قضاياي شخصيه است، نه قضاياي حقيقيه؛ يعني تمام زنان در همهي اعصار را شامل نميشود.
ب. سخنان حضرت علي(ع) به شكل قضيهي حقيقيه است ولي متعلقش، زني است كه قيود فرهنگي و سياسي و اجتماعي و اقتصادي خاصي را حمل ميكند. و بالطبع زناني كه فاقد اين قيود باشند، احكام مذكور در اين خطبه شامل آنها نميشود. و بيشك، دوران معاصر و روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي به گونهاي تغيير كرده كه نميتوان زن امروز را با زن صدر اسلام يكسان دانست و اصرار بر بقاي حكم با پذيرش تحولات موضوع، با اجتهاد و فقاهت زنده سازگاري ندارد. گفتني است اصول و احكام ثابتي در اسلام است كه ما را مكلف به عدم تغيير موضوع ميكند و توصيه ميكند كه موضوع حكم تغيير نيابد. براي نمونه، زن و مرد حق ندارند خود را به زن و مرد غربي تغيير دهند و اخلاق و سياست و معيشت و حيات خانوادگي را متزلزل سازند. و مسئوليت تربيت فرزندان و حفظ نظام خانواده را از دوش خود بردارند.
ج. تفسير خاصي كه در سطور قبل، از خطبهي امام شد، تا حدودي شبهات مربوط به آنرا برطرف ميسازد. تنها در بارهي اطاعت زنان لازم است اين نكته اضافه شود كه در روايات فراواني، اطاعت ناپذيري زنان مقيد شده به اينكه اگر زنان از مردانشان، امور غير شرعي و خلاف شرع را مانند پوشيدن لباس نازك در عروسيها، عزاداريها و حمامها طلب كردند، مردان، مخالفت نمايند[100] شايان ذكر است كه در آن زمان، حمامهايي وجود داشت كه بدون لنگ و پيش بند، افراد وارد آن ميشدند و پيشوايان معصوم از فرستادن زنان به اين محلها نهي ميكردند.[101]
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ
[1]. تاريخ طبري، ج 2، ص 455.
[2]. الغدير، ج 1، ص 169؛ احتجاج، ج 1، ص 210.
[3]. الغدير، ج 1، ص 196، 207؛ احتجاج، ج 1، ص 202 ـ 151.
[4]. نهج البلاغه، نامهي 53.
[5]. شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 604.
[6]. نهج البلاغه، نامهي 53.
[7]. همان.
[8]. نهج البلاغه، خطبهي 33.
[9]. همان، خطبهي 131.
[10]. همان، خطبهي 205.
[11]. سيري درنهج البلاغه، انتشارات صدرا، ص 106 ـ 105.
[12]. ر. ك : فصل جامعهي مطلوب علوي.
[13]. نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبهي 41.
[14]. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبهي 191، ج 4، ص 163.
[15]. پيشين، خطبهي131، صص 7، 406 و خطبهي 33، ص 111.
[16]. همان.
[17]. همان.
[18]. همان.
[19]. همان، خطبهي 40، ص 125 و خطبهي 3، ص 52.
[20]. همان.
[21]. همان.
[22]. همان.
[23]. همان.
[24]. همان، نامهي 53، ص 1011.
[25]. همان،حكمت 342، نامهي 53، خطبهي 207.
[26]. مرتضي مطهري، جاذبه و دافعهي علي(ع)، انتشارات صدرا، تهران، چاپ دهم، 1369، ص 134.
[27]. نهج البلاغه، حكمت، 420.
[28]. وقعه الصفين؛ ص 92، بحارالانوار، ج 38، ص 180.
[29]. نهج البلاغه، خطبهي1.
[30]. همان نامهي، خطبهي 53.
[31]. نهج البلاغه، نامهي 53، و نيز ر، ك: خطبهي 83، 99، 111.
[32]. همان، خطبهي 161، نامهي 50.
[33]. همان، نامهي 53.
[34]. نهج البلاغه، نامهي 53.
[35]. هاشم معروف حسيني، سيرة الائمه الاثني عشر، ص 2ـ331 و مروج الذهب، ج 2، ص 421.
[36]. نهج البلاغه ، خطبهي 93.
[37]. همان، خطبهي 38.
[38]. نهج البلاغه، نامهي 53.
[39]. همان، خطبهي 234، 27.
[40]. همان، نامهي 53.
[41]. همان.
[42]. ر. ك: اميرالمؤمنين و مخالفان او، انتشارات امام باقر(ع) .
[43]. شرح ابن ابي الحديد، ج 4، ص 100.
[44]. همان، ص 83.
[45]. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص 65، ج 1، ص 297.
[46]. همان، ج 2، ص 65.
[47]. همان، ج 5، ص 129.
[48]. تاريخ طبري، ج 3، ص 547.
[49]. شرح ابنابيالحديد، ج 4، ص 77.
[50]. ر. ك: به اميرالمؤمنين و مخالفان او، صص 48 ـ 68.
[51]. شرح ابنابيالحديد، ج 4، ص 72.
[52]. همان، ص 103.
[53]. همان، ص 58.
[54]. كامل ابن اثير، ج 3، ص 313.
[55]. الجامع لاحكام القرآن، ج 4، ص 73.
[56]. شرح ابنابيالحديد، ج 4، ص 99.
[57]. كامل ابن اثير، ج 3، ص 202 ـ 201.
[58]. شرح ابنابيالحديد، ج 2، ص 114.
[59]. كامل ابن اثير، ج 3، ص 253.
[60]. نهج البلاغه، خطبهي 67.
[61]. همان، خطبهي 172.
[62]. همان، خطبهي 6.
[63]. امام(ع) در خطبهي 74، 118، 45، 125، 173، 197، 162 و نامهي 28 و 62 و... از حق خود دفاع كرده و خلافت را حقّ مسلّم خويش معرّفي ميكند.
[64]. بحارالانوار، ج 28، ص 355.
[65]. نهج البلاغه، نامهي 62.
[66]. شرح نهج البلاغهي ابن ابي الحديد، ج 1، ص 307.
[67]. نهج البلاغه، خطبهي 26.
[68]. بحارالانوار، ج 92، ص 48.
[69]. اعيان الشيعه، ج 1، ص 89.
[70]. تاريخ القرآن، ص 54 ـ 53؛ التمهيد في علوم القرآن، ج 1، ص 230.
[71]. شيخ مفيد الارشاد، ص 365.
[72]. تاريخ طبري، ج 2، ص 63.
[73]. سيرهي ابن هشام، ج 2، ص 66.
[74]. ر.ك: الغدير، ينابيع الموده، عبقات الانوار، احقاق الحق، بحارالانوار.
[75]. سورهي مائده، آيهي 55.
[76]. قرآن مجيد، ترجمهي منظوم، اميد مجد.
[77]. تفسير طبري، ج 4، ص 389؛ الكشاف، ج 1، ص 649؛ تفسير الكبير، ج 12، ص 30؛ واحدي نيشابوري اسباب النزول، ص 113؛ الدر المنثور في التفسير بالمأثور، ج 2، ص 293؛ روح المعاني، ج 6، ص 149.
[78]. التفسير الكبير، ج 12، ص 30.
[79]. استاد مطهري در كتاب امامت و رهبري، ص 180 نيز با توجه به مراتب و حالات مختلف اولياي الهي به فخررازي پاسخ ميدهد.
[80]. التفسير الكبير، ج 12، ص 28 و 25.
[81]. نهج البلاغه، خطبهي 15.
[82]. زن در آيينهي جلال و جمال، ص 185.
[83]. نهج البلاغه، نامهي 28.
[84]. وسايل الشيعه، ج 14، ص 39.
[85]. غرر الحكم و دررالكلم، ص 826.
[86]. تئوري تكامل و روان شناسي، محمود بهزاد، ص 128.
[87]. نهج البلاغه، نامهي 31.
[88]. كافي، ج 5 ص 329.
[89]. نهج البلاغه، نامهي 31.
[90]. نهج البلاغه، حكمت 131.
[91]. وسايلالشيعه، ج 25، ص 188.
[92]. غرر الحكم، ص 379.
[93]. جوآن بوريس آنكو، جلوهي زندگي يك زن، ص 181؛ جان گري، زنان، مردان، روابط، ص72.
[94]. نهج البلاغه، نامهي 31.
[95]. ر. ك: عمر رضا كحاله، اعلام النساء في عالمي العرب و الاسلام، الطبعه الخامسه مؤسسه الرسالهي، 1404 هـ، ج 5.
[96]. نهج البلاغه، خطبهي 79.
[97]. سيد عبدالزهراء حسيني خطيب، مصادر نهجالبلاغه و اسانيده، ج 1، ص 82.
[98]. مسئلهي حجاب، ص 66، پاسخهاي استاد، ص 19.
[99]. صحيح بخاري، ج 1، باب 209، حديث 293.
[100]. وسائل الشيعه، ج 1، ص 376، حديث 9 و 1 و ج 14 باب 95، ص 130.
[101]. فيض كاشاني، وافي، ج 2، ص 595.