با شمشيرم ترا مى‏زنم

قسمتى از نامه‏اى است كه امام « ع » آن را به يكى از فرمانداران خود كه بيت المال را ربوده و به حجاز فرار كرده بود ، نوشته است :

پس هنگامى كه در اثر خيانت شديد به مردم ، قدرت يافتى ، در حمله سرعت نموده و زود برجستى و مانند گرگى كه بى‏پروا ، بز از پا افتاده را مى‏ربايد ، اموال آنان را كه براى بيوه‏زنان و يتيمان خود اندوخته بودند و تو بر آن دست يافتى ربودى و با گشادگى سينه ، بدون آنكه از گناه ربودن آن بپرهيزى ، آن را بسوى حجاز بردى .

چگونه آشاميدنى و غذا را بر خود گوارا ميدارى در حاليكه مى‏دانى حرام مى‏خورى و حرام ميآشامى ؟ پس از خدا بترس و اموال اين گروه را به آنان بازگردان كه اگر اينكار را نكنى و خداوند مرا بر تو قدرت دهد همانا درباره تو نزد خدا عذر مى‏آورم [ 1 ] و با شمشيرم ترا

[ 1 ] يعنى ترا به كيفرى مى‏رسانم كه از اينكار تو ، نزد خدا معذور باشم .

[ 251 ]

مى‏زنم ، شمشيرى كه هيچكس را به آن نزده‏ام مگر آنكه داخل آتش شده است بخدا قسم اگر حسن و حسين كارى كه تو كردى انجام داده بودند ، با آنان صلح و آشتى نمى‏كردم و از ناحيه من به خواسته‏اى نمى‏رسيدند تا آنكه حق را از آنها بگيرم و باطل ناشى از ستم آنان را زايل سازم