بحث اوّل در معناى حقيقت و مجاز و تعريف آنها

حقيقت بر وزن فعيلت به معناى مفعول از ريشه حق گرفته شده و به معناى ثبات است و آنچه كه مخالف مجاز باشد حقيقت گفته مى‏شود ، زيرا حقيقت مفهوم مثبتى است

[ 91 ]

كه دلالت آن آشكار است .

مجاز بر وزن مفعل و از فعل جاز يجوز و به معناى تجاوز از معناست .

هر گاه لفظ از معناى قراردادى لغويش خارج شود مجاز ناميده مى‏شود . بدين معنى كه ذهن از لفظ به معنايى غير از معناى آن انتقال يافته است بنابراين لفظ است كه زمينه انتقال ذهن و دگرگونى معنى را فراهم ساخته است .

تعريف حقيقت در مفردات : كلمه‏اى است كه به وسيله آن معناى موضوع له اصلى و مورد استفاده در گفتگو فهمانده شود و حقيقت لغوى ، عرفى ، شرعى در آن تعريف داخل باشد .

تعريف حقيقت در جمله هر جمله‏اى كه قرارداد شده باشد براى معنى دادن حكمى كه عقل بر آن حكايت كند و در معناى خود به كار رود حقيقت است ،

مانند جمله « خلق اللَّه العالم » .

تعريف مجاز در مفرد هر گاه كلمه‏اى در غير از معنايى كه طبق قرارداد ،

گفتگو بر آن انجام مى‏گيرد به كار رود مجاز ناميده مى‏شود و بايد بين معناى قراردادى و معناى ثانوى ( مجازى ) رابطه‏اى وجود داشته باشد ، در اين تعريف مجاز لغوى ، عرفى و شرعى داخل مى‏شود .

تعريف مجاز در جمله هر جمله‏اى كه از معناى قراردادى خود طبق حكم عقل به قسمى از اقسام تأويل خارج شود مجاز ناميده مى‏شود مانند قول خداوند متعال : وَ اَخْرَجَتِ الاْرضُ اَثْقالَها [ 47 ] فعل مجازا به زمين نسبت داده شده است .