فرموده است : فاعل لا بمعنى الحركات و الآلة

اگر معتقد به ثبوت جوهر فرد [ 33 ] باشيم ، حركت عبارت است از پديد آمدن

[ 33 ] به اعتبار بعضى از فلاسفه قديم جسم مركب از اجزاى لا يتجزا بوده است ، اجزاى لا يتجزاى جسم را جوهر فرد مى‏گفتند .

[ 282 ]

شى‏ء در مكانى بعد از آن كه در مكانى ديگر بوده است . و اگر معتقد به ثبوت جوهر فرد نباشيم ، حركت عبارت است از انتقال يافتن شى‏ء از مكانى به مكان ديگر ، و تعريفات مشابه ديگرى كه براى حركت آورده‏اند . اسباب و ابزار چيزى است كه فاعل به وسيله آن بر شى‏ء تأثير مى‏گذارد . مقصود از جمله گذشته اين است كه خداوند فاعل است ولى آثارى كه از ذات مقدس حق ظاهر مى‏شود نه بر حسب حركت و نه به وسيله اسباب و ابزار است آن طورى كه غير خدا در صدور فعل نيازمند به حركت و ابزار مى‏باشد . امّا اين كه خداوند در انجام فعل نياز به حركت ندارد به اين دليل است كه حركت عارض جسم مى‏شود و خداوند تعالى منزّه از جسميّت است و صدق مسمّاى حركت درباره خداوند محال مى‏باشد . امّا اين كه كار خداوند بدون ابزار انجام مى‏شود به دو صورت قابل توضيح است :

1 ابزارى كه خداوند مى‏خواهد فعل خود را به وسيله آن انجام دهد يا خود فعل خداست و در عين حال نيازمند ابزار ديگرى و يا نيازمند نيست .

اگر نيازمند به ابزار ديگرى نباشد فاعليّت بدون ابزار ثابت مى‏شود و اگر به توسط ابزار ديگر آن ابزار كارساز است همين سؤال در مورد دوّم پيش مى‏آيد و بدين طريق دور و تسلسل لازم مى‏آيد . و يا ابزارى كه خدا فعل خود را به وسيله آن انجام مى‏دهد فعل خدا نيست و بدون آن كه ممكن نيست كه خداوند فعلى انجام دهد ، در اين صورت خدا در افعال خود نيازمند به غير خواهد بود و نيازمند به غير ، ممكن الوجود بالذّات است و با فرض اين كه خدا واجب الوجود بالذّات است ممكن الوجود بالذّات نيز خواهد بود و اين خلف است .

2 اگر خداوند كار خود را با ابزار انجام دهد پس بدون ابزار در انجام فعل مستقل نيست ، لازمه اين اعتقاد ناقص بودن خدا در فعل و كمال يافتن وى به

[ 283 ]

وسيله ابزار خواهد بود و چون نقص در ذات خداوند تعالى محال است ،

لذا متكى بودن فعل خدا به ابزار محال است . بنابراين خداوند در ابداع فاعل مطلق است و اشياء را اختراع و ايجاد مى‏كند و از نقصان ذلت مبرّا و نياز به حركات و ابزار ندارد .