فرموده است : و النّاس فى فتن انجذم فيها حبل الدّين ، الى قوله . . . و قام لواؤه

احتمال دارد كه « واو » در « و النّاس » واو ابتدا باشد ، در اين صورت سخن امام ( ع ) آغازى است بر مذمّت روزگار و آنچه كه در آن از بلا و محنت و ترسها و جنگها به خاطر اختلاف خواسته‏ها و تشتّت آرا وجود دارد . غرض امام ( ع ) از اين عبارت ، توجه شنوندگان به آنچه از آن غفلت دارند مى‏باشد و فتنه‏هاى فراگير و بديهاى موجود را برمى‏شمارد تا مردم را از غفلت درآورد و آنها در پيمودن راه حق نهايت جديّت و كوشش را به عمل آورند . از مذمتّهايى كه به دليل ويژگيهاى اخلاقى و گرفتارى به فتنه و آشوب ياد مى‏كند امورى هستند كه هر چند زيادند ولى در نهايت به ترك مراسم شريعت و عدم پيمودن راه حق و در افتادن به راه باطل باز مى‏گردد . منظور از قطع ريسمان ( حبل ) دين اشاره به انحراف مردم از راه مستقيم و عدم توسل آنها به اوامر خداوند سبحان و در افتادن در فتنه‏ها مى‏باشد .

استعمال لفظ « حبل » در اين جا و در قرآن كريم : « فاَعْتَصموا بحبل اللَّه جميعاً » ، براى قانون شريعتى كه توسّل و عمل به آن مطلوب است استعاره آورده شده است . و بدين سان استعمال كلمه سوارى استعاره است ، يا براى قواعد و اركان دين كه لزوماً بايد آن را استوار ساخت مانند جهاد ، كه در آن زمان از مردم بشدّت خواسته شده بود ، بنابراين مقصود از تزعزع ، عدم پايدارى و استقامت مردم بر جهاد است ، و يا منظور از سوارى ، اهل دين مى‏باشند ، كسانى كه به امر ديانت قيامت و به آن عمل مى‏كنند و در اين راه از ملامت هيچ ملامتگرى نمى‏هراسند . بنابراين تعبير ، تزعزع مرگ ياران دين و يا ترس آنها از دشمنان كينه‏توز است . در هر صورت جمله به صورت استعاره لطيفى به كار رفته و وجه شباهت آن روشن است .

امام ( ع ) با عبارت « اختلاف نجر » اشاره كرده است به اختلاف اصل كه همه مردم در آن شركت دارند و فطرتى كه خداوند همه مردم را بر آن فطرت

[ 483 ]

آفريده كه شريعت را الزامى مى‏داند ، زيرا همه مردم با سرشت اوليّه بر وجود رسول اتفاق نظر دارند و پس از آن در مرحله عمل هر گروهى مذهبى را گرفته و اختلاف نظر پيدا مى‏كنند .

معناى ديگرى كه براى نجر كرده‏اند « حسب » مى‏باشد كه به معناى دين است . بنابراين احتمال دارد كه مقصود حضرت از اختلاف نجر اختلاف در دين باشد و با كلمه تشتّت امر به تفرّق كلمه مسلمين اشاره كرده‏اند و منظور از جمله :

و ضاق المخرج و عمى المصدر ، اين است كه مردم پس از افتادن در شبهاتى كه موجب تفرقه آنان مى‏شود راه خارج شدن از مشكلات بر آنها تنگ شده و يا راه خروج را نمى‏يابند و نمى‏بينند .

كلمه « عمى » در اين عبارت اشاره به گفته حق تعالى است كه مى‏فرمايد :

« فأنّها لا تَعْمى‏ الاَبصار و لِكْن تَعْمى القُلوبُ التّى فى الصدور » [ 13 ] .

كلمه « عمى » استعاره زيبايى است در هدايت نيافتن ، زيرا كورى در حقيقت عبارت از نداشتن ملكه چشم است . وجه شباهت اين است ، چنان كه كور با چشمش مقصد محسوس را نمى‏تواند پيدا كند كسى كه از نظر باطنى كور است به مقاصد معقولش راه نمى‏يابد ، چون بصيرتش را از دست داده و وجوه رشد و هدايت را تعقّل نمى‏كند .

جمله : بخمول الهدى ، به ظاهر نبودن هدايت در ميان آنها اشاره دارد زيرا آنها سرچشمه هدايت را گم كرده و روشنى هدايت در آنها وجود ندارد و به اين دليل كلمه عمى را به طور عموم به كار برده است تا توضيح دهد كه گمراهان در راه نيافتن و نپيمودن طريق مستقيم و عدم خروج از ظلمت و تاريكيهاى باطل با آنان اشتراك دارند .

[ 13 ] سوره حج ( 22 ) : آيه ( 46 ) : چشم سر آنها كور نيست ولى چشم دلهايى كه در درون سينه‏هايشان قرار دارد كور است .

[ 484 ]

سپس با جمله : بعصيانهم للرّحمن و نصرهم للشيّطان ، توضيح مى‏دهد كه روش هدايت نيافتگان دورى از حق و يارى دادن باطل مى‏باشد كه آرزوى شيطان است . بنابراين آن كه يارى شيطان مى‏كند و از رحمان دورى دارد به باطل دست يازيده و ايمان را خوار و قواعد آن را سست كرده و از آن دورى جسته است و با ترك ايمان و خذلان آن خاستگاهى براى ايمانش باقى نمانده است .

مقصود از « دعائم » ممكن است دعوت كنندگان به حق و عمله ايمان باشد . و منظور از خراب شدن و از بين رفتن آن نبودن دعوت كنندگان به حق و يا نپذيرفتن سخنشان باشد .

مقصود از ناشناخته بودن معالم ، ناشناخته ماندن دعوت كنندگان به حق به دليل كمى تعدادشان در ميان مردم است . احتمال ديگر اين كه مقصود از دعائم ،

قواعد دين مانند جهاد و غيره باشد و خراب شدن و از بين رفتن آن ، عدم قيام مردم به جهاد و امثال اين باشد و منظور از ناشناخته بودن آثار دين محو شدن نشانه‏هاى ديانت از دل و قلب مردم باشد . و جمله : و بدروس سبله و عفى شركه ، اشاره به اين است كه از دين اثرى كه با آن شناخته شود ، باقى نماند .

تمام جملاتى كه توضيح داديم مبالغه در ضعف دين و رونق و رواج راه شيطان و مراحلى است كه شيطان مردم را به انجام محرّمات خداوند جلب مى‏كند .

جمله : و اعلام الشّيطان و لواؤه ، يا به پيشوايان شيطانى و دعوت كنندگان به باطل كه مردم از آنها پيروى مى‏كنند اشاره دارد و يا انديشه‏هاى باطلى است كه شيطان در ذهن مردم مى‏آرايد و مورد خواست آنها واقع مى‏شود . در اين صور ذهنى مردم رام شيطان شده و از او تبعيّت مى‏كنند همان گونه كه در جنگها مردم به دنبال پرچمها و بيرقها مى‏روند .