بحث ششم دانشمندان در علّت دشمنى ابليس با آدم اختلاف نظر دارند .

بعضى علّت دشمنى را حسد دانسته‏اند و چنين استدلال كرده‏اند كه چون ابليس اكرام خدا را درباره آدم كه عبارت از سجده كردن فرشتگان براى آدم است مشاهده كرد و فهميد كه به آدم چيزهايى آموخته كه فرشتگان بدان آگاه نيستند ،

حسد ورزيد و دشمنى كرد . گروهى ديگر علت دشمنى ابليس با آدم را تباين اصالت آنها دانسته‏اند به اين دليل كه تباين اصالت اثرى قوى در تنفّر شخص دارد و چنين توضيح داده‏اند كه اصل آدم از خاك و اصل ابليس از آتش بود و همين منشأ قياس فاسدى براى ابليس شد هنگامى كه خداوند او را به سجده دستور داد ، ابليس به همين برترى منشأ وجودى خود اشاره كرد و گفت : انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين معناى تحليلى اين گفته ابليس اين است كه خطاب به خداوند گفته باشد ، آدم از جسمى كثيف و من از روحانيّتى لطيف به وجود آمده‏ام و شئ جسمانى از شئ روحانى پست‏تر است و آن كه ذاتا پست‏تر است چگونه مى‏تواند مورد سجده موجودى برتر قرار گيرد ؟ و به عبارتى ديگر مى‏توان گفته شيطان را توضيح داد .

اصل آدم از گل خشكيده بدبو است و گل بدبو در نهايت پستى است و اصل من از برترين عناصر است . وقتى كه اصل من از اصل او بهتر باشد ،

ايجاب مى‏كند كه من از او بهتر و اشرف باشم و زشت است كه بلند مرتبه براى دون مرتبه سجده كند .

اين عدّه گفته شيطان را قياسى از او دانسته و مى‏گويند اوّل كسى كه

[ 363 ]

قياس كرد ابليس بود و خداوند تعالى به او جوابى تنبيهى داد ، نه تصريحى و فرمود : قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً [ 22 ] .

بعضى از فضلا گفته‏اند آنچه خداوند به ابليس با حكم حكمت الهى و قدرت ربّانى امر فرمود صريح بود و آنچه كه ابليس به خداوند عرض كرد قياس بود و هر كس حكم صريح را با قياس رد كند رانده شده و ملعون است .