فرموده است : اليمين و الشّمال مضلّه و الطريق الوسطى هى الجادّة

پس از آن كه امام ( ع ) مردم را به سابقين و لاحقين و مقصّرين تقسيم كرد اشاره به راهى كرده است كه خداوند مردم را بر آن راه هدايت فرموده و براى آنها نشانه‏هاى هدايت را برافراشته تا از وساس شيطان رهايى يافته و سالم به پيشگاه خداوند باز آيند و راه حق را از راه باطل و گمراهى باز شناسند و چون دانستى كه راه رهروان به سوى خداوند متعال علم و يا عمل است ( بايد بدانى كه ) علم راه نيروى نظرى است و عمل راه نيروى عملى و هر يك از اين دو ، همچنان كه دانستى دو جنبه ناپسند افراط و تفريط دارد و راه وسط آنها تعادل و طريق ميانى است براى كسانى كه هدايت يافته‏اند و جادّه روشنى است و اين همان راهى است كه حكمتهاى كتاب الهى بر آن استوار است و آثار نبوّت و سنّت پيامبر نيز بر همين راه است كه سنّت از آن پيدا شده و پايان كار مردم در دنيا و آخرت بر اين راه است ، زيرا مبدأ سنّت و سبب انتشار آن در ميان مردم عدالت است و سرانجام كار مردم به عدالت باز مى‏گردد . چون نظام امور مردم در دنيا مبتنى بر قوانين شرعى است و عاقبت امور مردم نيز به سبب همين قوانين و قواعد كه عين عدالت است بستگى دارد و در آخرت نيز به سبب همين عدالت ، زيان زيانكاران و سعادت رستگاران تعيين مى‏شود ، پس آن كه به راه عدالت رود و در ايّام عمرش به عدالت تمسّك جويد براى او بهشت نعيم مقرّر مى‏شود و هر كس از راه

[ 7 ] سوره فاطر ( 35 ) آيه ( 32 ) : بعضى بر خود ستم مى‏كنند ، بعضى معتدلند و بعضى چنان كه خدا خواسته در انجام خيرات پيشى مى‏گيرند و اين بخششى بزرگ است .

[ 610 ]

عدالت منحرف شود و از حدود آن تجاوز كند در آتش جهنّم به عذاب دردناك مبتلا خواهد شد ، و هر يك از دو طرف افراط و تفريط نسبت به عدالت ، همان يمين و شمال جادّه وسط است كه راههاى گمراهى‏اند براى كسانى كه بدانها روى آورند و جايگاه هلاكت‏اند براى آنها كه در آنها قدم بگذارند .

فرموده است : هلك من ادّعى و خاب من افترى .

اين كلام امام ( ع ) ممكن است معناى دعايى داشته باشد و يا معناى جمله خبرى ، بدين معنى كه : هلاك باد آن كه ادّعاى چيزى را دارد كه اهل و شايسته آن نيست . مقصود از هلاك ، هلاكت اخروى است . و ناكام و ناموفّق باد كسى كه دروغ مى‏گويد ، يعنى آن كه دروغ را وسيله رسيدن به مطلوبش قرار مى‏دهد به مطلوبش دست نيابد .

بايد توجّه داشت كه ادّعا يا مطابق واقع است يا نيست .

ادّعايى كه مطابق با واقع نيست حرام است .

ادّعاى مطابق با واقع دو صورت دارد :

يا نياز به چنان ادّعايى هست يا نياز نيست ،

در صورتى كه ادّعا از روى نياز باشد مباح است ،

ادّعايى كه نياز بدان نباشد حرام است .

دليل حرمت ادّعاى غير مطابق با واقع اين است كه يا از روى عادت دروغ‏گويى است و يا از روى جهل مركب نسبت به مورد ادّعاست كه به دليل وجود شبهه ، كه در ذهنش رسوخ يافته پديد آمده است . و هر دوى اينها از بزرگترين اخلاق ناشايست و از بالاترين گرفتاريهاى آخرت است .

امّا ادّعاى مطابق با واقعى كه از روى نياز نباشد به اين دليل حرام است كه انسان از روى خودخواهى چنين ادّعايى را اظهار مى‏دارد و از موارد هلاكت است چنان كه رسول خدا ( ص ) فرموده است : « هلاك كننده‏ها سه چيز است : اطاعت از

[ 611 ]

حرص ، پيروى از هواى نفس ، و كسى كه به خود ببالد و عجب كند . [ 8 ] » ( اين در مورد كسى است كه ادّعاى بيجا كند ) . و امّا در مورد ناكامى شخص مفترى ، افترا عبارت از تظاهر به خلقى است كه واقعيّت ندارد و روشن است كه دروغ در آخرت بى‏نتيجه است ولى در دنيا گاهى داراى نتيجه است و گاهى نيست . در صورتى كه داراى نتيجه باشد چون ناپايدار است و موجب خشم خدا ، پس مثل اين است كه ثمر ندارد و شخص مفترى نااميدتر است از كسى كه اصلاً سودى ندارد . آن كه با دروغ و افترا طالب سودى است به هر حال زيانكار و نااميد است .

بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته‏اند كه مقصود امام ( ع ) اين است كه هر كه بدون استحقاق ادّعاى امامت كند هلاك مى‏شود . و كسى كه در مورد امامت افترا بزند نااميد مى‏شود . اينان سخن خود را اين گونه تأييد كرده‏اند كه امام ( ع ) در اين خطبه فراوان به امر امامت پرداخته است .