بحث پنجم متكلّمان گفته‏اند كه چون ظاهر قرآن و سخن على ( ع ) دلالت دارند بر اين كه آب اصل وجود آسمانها و زمين است

و در جاى خود ثابت شده كه ترتيب ياد شده در مخلوقات در واقع امر ممكنى است و باز ثابت شده كه خداوند تعالى فاعل مختار و قادر بر همه ممكنات است ، و دليل عقلى در نزد ما اقامه نشده كه اين ظواهر را نفى كند ، بنابراين بر ما واجب است كه مقتضاى ظاهر قرآن و كلام امام ( ع ) را گرفته و دست به تأويل نزنيم .

نگوييد كه جمهور متكلّمين بر اثبات جوهر فرد ( جزء لا ينجزى ) و اين كه اجسام مركب از آن مى‏باشند ، اتفاق نظر دارند . نهايت اين كه بعضى مى‏گويند جوهر در عدم ثابت بوده است و فاعل مختار زيور تأليف وجود را بر آنها پوشانده است . و بعضى ثبوت جوهر را در عدم منكر شده مى‏گويند خداوند تعالى ابتدا جواهر فرد را ايجاد و آنها را با يكديگر تأليف و اجسام را پديد آورد .

با پذيرش اين اقوال چگونه صحيح است كه آسمانها و زمين از آب آفريده شده باشند ، زيرا مى‏گوييم ( شارح ) : اين ممكن است كه خداوند تعالى در آغاز جسم اوّل را از آن جواهر فرد آفريده باشد و سپس باقى اجسام را از جسم اوّل خلق كرده باشد .

[ 307 ]

ولى حكما چون ترتيبى كه از ظاهر عبارات قرآن و خطبه در پيدايش اجسام فهميده مى‏شود ، موافق مقتضاى دليل آنها بر مؤخر بودن وجود عناصر از وجود آسمانها نبوده است ، ناگزير به تأويل اين عبارات ، پرداخته‏اند تا بتوانند ميان ادّله خود و ظاهر اين عبارات به گونه‏اى سازش برقرار كنند و در تأويل ظاهر اين عبارات دو وجه ذكر كرده‏اند .

وجه اوّل عالم را به دو عالم تقسيم كرده‏اند و يكى را عالم امر ، كه همان عالم روحانى و مجردات است ناميده‏اند . و عالم ديگر را كه همان عالم جسمانيّات است عالم خلق ، نامگذارى كرده‏اند و كلام خداوند تعالى : الا لَهُ الخلق و الامر را بر اين معنى حمل كرده‏اند . سپس در اين باره گفته‏اند هيچ موجودى در عالم جسمانى نيست جز اين كه منسوب به عالم روحانى است و به وجهى مثال يا شبيه آن است ، و اگر اين مشابهت نبود و راه ترقّى به عالم روحانى بسته مى‏شد و سفر به سوى حضرت الهى دشوار مى‏گرديد . پس از آن توضيح داده‏اند كه قدرت خداوند سبحان به عين ذات خدا كه عالم به كلّ اشياست باز مى‏گردد .

به اين شرح كه علم خدا بالذّات مبدأ همه پديده‏هاست و از چيزى گرفته نشده است و متوقف بر وجود چيزى نيست ، و چون دليل حكما دالّ بر اين حقيقت است كه رتبه صدور عالم امر در وجود بالاتر است ، و نسبت عالم امر به قدرت خداوند از عالم خلق جلوتر مى‏باشد ، زيرا كه صدور عالم خلق به واسطه عالم امر است . با توجه به اين دليلشان ايجاد عامل امر ، از قدرت خداوند امر اولى است ، و اعتبار ايجاد عالم خلق از قدرت او ، امر ثانوى و مؤخّر است . بعد از اين توضيح گفته‏اند كه كلام امام ( ع ) در اين خطبه موافق آن چيزهايى است كه ما آن را اصل و متناسب آن قرار داديم و لذا امام ( ع ) با بيان كلمات : اجراء ، أجواء و سكائك الهوا به همين حقيقت اشاره دارد كه سلسله وجود ملائك كه به عقول فعّاله ناميده مى‏شوند ، نسبت به آغاز آفرينش از نظر ترتيب در مرتبه متأخر قرار

[ 308 ]

دارند و با كلمه افشا به ايجاد آنها ، و با عبارت فتق و شق به وجود آنها ، و با آب متلاطم و متراكم به كمالات وجودى آنها اشاره كرده است . و با كلمات اجرائها فيها ، به افاضه فيض حق بر هر يك از آنها به لحاظ استحقاق وجوديشان و به واسطه موجود ما قبلشان ، اشاره كرده است و باد وزنده را كنايه از امر اوّل ، كه ما از آن به قدرت ياد كرديم ، آورده است .

امّا وجه مناسبت ميان اين امور و آنچه كه ما ذكر كرديم اين است كه تعبير از عقول فعّاله به ارجاء و اجواء و سكائك هوا ، از اين جهت است كه عقول فعّاله قابليّت فيض و كمال‏گيرى را از مبدأ اوّل دارند ، چنان كه اجواء و ارجاء و سكائك هوا قابليّت دريافت آب را از ابر و يا چشمه‏سار دارند . تشبيه فيض به آب به اين دليل است كه هر گاه قابل در قابليّت خود كامل باشد به طبع ذات آب را مى‏گيرد . و صدور فيض الهى از ناحيه خداوند مادام كه قابل ، فيض‏پذير باشد متوقف نمى‏شود . زيرا فاعليت قابل در ذات خود تام و تمام است . و به تعبير ديگر مى‏توان گفت چون قوام زندگى هر موجود جسمانى در عالم كون و فساد به آب است . و قوام وجودى هر موجودى به فيض الهى است . پس تشبيه فيض به آب تشبيه كاملى است و مثل اين تشبيه در قرآن كريم آمده است . جمهور مفسران و از آن جمله ابن عباس درباره اين سخن حق تعالى : اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدِرها ، [ 9 ] گفته‏اند كه منظور از ماء در اين آيه شريفه علم و مقصود از اوديه قلب بندگان و غرض از انزل ، افاضه آن بر دلهاست . و منظور از اين فرموده :

فسالت اودية بقدرها ، اين است كه هر قلبى به اندازه ظرفيت و استعدادش به آن دست مى‏يابد و آن را مى‏پذيرد . همين مفسّران گفته‏اند كه خداوند سبحان از آسمان كبريايى و جلال و احسان ، آب بيان روشن قرآن و علوم آن را بر قلب

[ 9 ] سوره رعد ( 13 ) : آيه ( 17 ) : خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر دره و رودخانه‏اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد .

[ 309 ]

بندگان نازل فرموده است . چون در دلها انوار علوم قرآن استقرار مى‏يابد ، چنان كه آب فرود آمده از آسمان در پهنه وادى مستقر مى‏شود و چنان كه هر سرزمينى از آب باران به اندازه لياقت و به اندازه سعه يافتن خود دريافت مى‏دارد . همچنين هر دلى به اندازه آمادگى ، طهارت ، خبث ، قوّت فهم و بينايى ، انواع علم قرآن را دريافت مى‏كند . توضيح كامل تشبيه آيه مباركه در تفاسير به تفصيل آمده است .

اما تشبيه امر اوّل ( عالم امر ) به باد وزنده براى اين است كه چون ايجاد امر اوّل متوقّف بر زمان نبوده و دفعتاً حاصل شده است شبيه‏ترين جسم ، در سرعت و نفوذ به باد وزنده است ، زيرا باد سريعترين جسم متحرّك مى‏باشد و براى همين امام ( ع ) باد وزنده را به صفت عصف تأكيد آورده است تا سرعت كامل را تقرير كند . خداوند مى‏فرمايد : امر ما واحد است ، مانند چشم بهم زدن . و باز بادوزان را به صفت زعزع و قصف توصيف فرموده براى بيان نيرومندى باد و شدّت و زندگى آن .

منظور از اين عبارت كه فرمود : باد را امر كرد كه آب را روى هم برگرداند و با شدّت بر آن مسلط شود ، اين است كه چون امر اوّل را به صورت باد تشبيه كرده است ، پس رواست كه گفته شود « به آن دستور داد » و منظور از امر ، نسبت دادن آن به ذات خداوند تعالى است . البته نسبتى كه خرد ضعيف ما مى‏تواند آن را ايجاد كند . منظور از كلمات « ردّ » و « شدّ » در خطبه منظم بودن امر خداوند سبحان بر طبق حكمتش مى‏باشد . به اين شرح كه كمالات افاضه شده از جانب خداوند براى هر موردى بر حسب شايستگى آن مورد است و منع كمال از موردى كه داراى استحقاق دريافت آن كمال نباشد . مراد از محدود ساختن باد در عبارت خطبه احاطه داشتن فرمان خداوند سبحان بر كمال پذيرى اشيا است . كه هر كدام داراى حدّ معيّنى مى‏باشند ، و كلام امام ( ع ) كه فرمود : الهواء من تحتها فتيق ، اشاره به قبول فيض حق متعال از ناحيه قابلهاست . و مقصود از اين جمله

[ 310 ]

كه فرمود : الماء من فوقها دفيق ، اشاره به چيزى است كه فرمان خدا را در فيض‏رسانى مى‏برد و به فيض‏پذيرها مى‏رساند تمام اين مراحل به ترتيب خاص عقلى در زمانهاى مختلف كه عقل در آن فواصلى را مى‏بيند انجام مى‏گيرد .

مقصود از بار دوّم اشاره به امر دوّم ( عالم خلق ) است . و اين كه باد دوّم را به « اعتقام مهبّها » توصيف كرده است ، اشاره به انجام پذيرفتن و وقوع يافتن امر ثانوى بر طبق حكمت الهى است و هيچ چيز نمى‏تواند مانع جريان آن امر شود .

و با جمله « ادامه مربّها » اشاره كرده است به محل استقرار امر ثانوى . گويا فيضى را كه به شكل هيولاى اجسام فكلى صدور يافته است ، تشبيه كرده است به آب باران فراوانى كه در محلى جمع و استقرار يابد و يا به جايگاهى كه به طور دائمى ذاتا پذيراى آن امر باشد . و با عبارت « عصف مجريها » اشاره كرده است به اين كه آن امر به سرعت انجام گرفته است . و با دورى منشأ باد اشاره به بى‏آغازى مبدأ آن كرده و اين كه فرموده است خداوند به وزش باد امر كرد ، مقصود نسبت دادن ايجاد به ذات حق متعال است و با عبارت : تضيق الماء الزّخار و اثارة الامواج البحار ،

اشاره به نسبت فيضان صورت افلاك و كمالات آنها به فرمان خداوند سبحان است كه همين كمالات بالفعل براى فرشتگان و اين كه آنها در ايجاد شى‏ء مستقل نيستند بلكه طبق شرايطى بعضى بر بعضى و يا در غير تأثير مى‏كنند به واسطه امر خداوند است و مراد از « بالبخار » فرشتگان و به هم خوردن شديد آب مانند آب مشك سقّا و بلند شدن آن به هوا و انباشته شدن آب روى آب اشاره به نيرومندى فرمان خداوند و به كار گماردن فرشتگان بر حسب علم خداوند و نظام كل و اندازه‏گيرى هر يك از كمالات براى ذات افلاك و مبدأ آنهاست . و اين كه امام ( ع ) فرموده است : حتّى عبّ عبابه اشاره به دست يافتن فرشتگان به كمالاتى است كه بالفعل از فرمان خداوند براى آنها حاصل مى‏شود و تا آن درجه ارتقا مى‏يابند كه به واسطه آنها به ديگران فيض داده مى‏شود . همچنين سخن حضرت : و رمى

[ 311 ]

بالزبدركامه اشاره به صور افلاك و كمالات آنهاست كه به واسطه فرشتگان انجام گرفته است ، ولى چون صور افلاك در قيام وجودى محتاج به جسم هستند نسبت دادن آنها به فرشتگان مجرّد نسبت شى‏ء پست به شى‏ء برتر مى‏باشد و به همين دليل سزاوار است كه نام زبد بر آن اطلاق شود . و چنان كه اين صور افلاك از كمالات عقلى و فيض آنها پديد آمده‏اند و چنان كه زبد جداى از آب و پديد آمده از آب است ، پس شباهت صور افلاك به زبد شباهت درستى است . و امّا كلام امام ( ع ) كه فرمود : رفعه فى اهواء منفتق و جوّ منفهق ، يا اشاره به ملحق شدن صور افلاك به مواد آماده براى صورت پذيرى است . و يا اشاره به اختصاص يافتن وجود افلاك به مكانهاى معيّن و بالا رفتن به سوى آنهاست . اين كه امام ( ع ) فرموده است :

فسوّى عنه سبع سماوات ، اشاره به اين است كه افلاك در وضع تعديل و تركيب كامل‏اند . اين كه امام ( ع ) شماره آسمانها را به هفت عدد محدود كرده است براى اين است كه دو فلك باقيمانده در شريعت به اسم ديگرى ( عرش و كرسى ) معروفند [ 10 ] . پس از اين توضيح حكما مى‏گويند آنچه كه ما گفتيم حكماى سابق نيز همين را گفته‏اند .

مقصود تالس ملطى از عنصر اوّل همان مادّه اوّليّه ايجاد است و منظور از ايجاد كننده اوّل آب است ، زيرا كه ايجاد كننده اوّل براى ديگر موجودات واسطه است و صورت و كمالات آنها از آن پديد مى‏آيد ، چنان كه قوام هر موجود زنده عنصرى به آب مى‏باشد و به واسطه آن تحقّق مى‏يابد و همين است سرّ آنچه كه در تورات آمده است ، زيرا مقصود از جوهر ، مخلوق اوّليّه خداست و خداوند خالق آن است . و اين كه خداوند تعالى به آن با هيبت نگريست و اجزاى آن ذوب شد اشاره به صدور فيض از جانب خدا به فرمان و قدرت اوست و كفى كه از آن

[ 10 ] فلاسفه معتقد به نُه فلك هستند .

[ 312 ]

زمين پديد آمد و دودى كه از آن آسمانها وجود يافتند ، اشاره به كمالات آسمان و زمين و صورى است كه از ناحيه كمال علت آنها صادر شده است چنان كه صدور بخار و كف از آب است . همه اين عبارات به صورت مجاز و استعاره به كار رفته‏اند . زيبايى يا عدم زيبايى بسته به مناسبت يا عدم مناسبتى است كه لحاظ شده است .

وجه دوّم حكما گفته‏اند كه احتمال دارد مراد از باد اوّل عقل اوّل باشد ،

زيرا عقل اوّل حامل فيض الهى به موجودات بعد از خود مى‏باشد و به صور موجودات احاطه دارد و اين نظر را قول امام ( ع ) كه فرمود : الهواء من تحتها فتيق و الهواء من فوقها دفيق ، تأييد مى‏كند زيرا هوا اشاره به قابلهاى بعد از عقل اوّل و ماء اشاره به فيض صادر از مبدأ اوّل سبحانه تعالى دارد چون لازمه دفيق سرعت حركت آب و جريان بدون توقف آن مى‏باشد ، تعبير به فيض مداوم شده است و احتمال دارد كه باد دوّم كنايه از عقل دوّم باشد زيرا عقل دوّم واسطه افاضه انوار خداوند سبحانه به عقول بعد از خود مى‏باشد كه به واسطه عقل دوّم آسمانهاى هفتگانه شكل يافته‏اند . اين كه امام ( ع ) دو باد را به عصف و قصف توصيف كرده است اشاره به قدرتى است كه اين دو باد كه مبدأ وجودند ، دارند . و بيان امام ( ع ) بر اين كه خداوند باد دوّم را امر كرده است كه آب انباشته را بشدت بهم بزند و ايجاد موج كند اشاره به اين است كه عقل دوّم عقول بعد از خود را به حركت آورده تا اين كه افلاك به امر خداوند به كمالات خود برسند . بقيّه تأويلات وجه دوّم مانند تأويلات وجه اوّل است .