فصل دوّم اقسام نظم

هر گاه جملات زيادى نظم واحدى داشته باشند ، يا بعضى به بعضى ديگر ارتباط دارد يا ندارد . اگر جملات به يكديگر بستگى نداشته باشند در اين گونه تركيبها براى درك نظم نيازى به فكر نيست مانند سخن على ( ع ) : « هيچ مالى سودمندتر از عقل ، هيچ دردى دشوارتر از نادانى ، هيچ عقلى مانند تدبير و هيچ بخششى چون تقوا نيست . [ 81 ] » اگر جملات به يكديگر بستگى داشته باشند ، هر چه اجزاى كلام با يكديگر ارتباط بيشترى داشته باشند ، فصاحت بيشترى دارند . براى اين صورت قانون معيّنى كه همه وجوه سخن را در برداشته باشد وجود ندارد . ما به پاره‏اى از آنها كه حدود 21 وجه مى‏باشد اشاره مى‏كنيم :

وجه اوّل مطابقه : مطابقه عبارت است از جمع بين دو ضد در سخن با رعايت تقابل به گونه‏اى كه اسم به فعل ضميمه نشود مانند سخن خداوند متعال :

[ 81 ] لا مال اعود من العقل و الداء اعيى من الجهل و لا عقل كالتدبير و لا كرم كالتّقوى .

[ 130 ]

« فَلْيَضْحَكُوا قَليلاً وَ لْيَبْكُوا كَثيراً » [ 82 ] . گريه با خنده و كم با زياد در تضاد و تقابل مطابقه دارند و مانند اين كلام خدا « سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ اَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ باللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهَارِ » [ 83 ] و اين سخن خداوند متعال : « تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ و تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ » [ 84 ] .

وجه دوّم مقابله : مقابله آن است كه ميان دو شى‏ء موافق و دو ضدّشان جمع كنى ، در اين صورت اگر آن دو شى‏ء موافق را مشروط به شرطى كنى لازم است كه دو ضدشان را هم به ضد آن شرط مشروط كنى . مانند سخن حق متعال : « فَاَمَّا مَنْ اَعْطى‏ و اتَّقى‏ وَ صَدَّقَ بالْحُسْنى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‏ وَ اَمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏ و كَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏ » [ 85 ] .

در اين مثال چون آسانى را ميان بخشش و پرواى خدا و تصديق نيكيها مشترك قرار داده است . دشوارى را كه ضدّ آسانى است نيز ميان اضداد بخل و استغنا و تكذيب نيكيها مشترك قرار داده است .

وجه سوّم مزاوجت : مزاوجت ميان دو معناى شرط و جزا محقّق مى‏باشد مانند سروده بخترى :

[ 82 ] سوره توبه ( 9 ) : آيه ( 82 ) : اكنون آنها بايد خنده كم و گريه بسيار كنند .

[ 83 ] سوره رعد ( 13 ) : آيه ( 10 ) : در پيشگاه علم ازلى اين سخن به پنهان گوييد يا آشكار و آن كه در ظلمت شب است يا روشنى روز همه يكسان است .

[ 84 ] سوره آل عمران ( 3 ) : آيه ( 26 ) : تو هر كه را خواهى ملك و سلطنت بخشى و از هر كه خواهى بگيرى و بر هر كه خواهى عزّت و اقتدار بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى .

[ 85 ] سوره ليل ( 92 ) : آيه ( 5 10 ) : اما هر كس عطا و احسان كرد و خدا ترس و پرهيزگار شد و به نيكويى ( يعنى به نعيم آخرت يا هر خير و سعادت كه در قرآن بيان شده ) تصديق كرد ، ما هم البته كار او را ( در دو عالم ) سهل مى‏گردانيم و اما هر كس بخل ورزد و از جهل و غرور ، خود را از لطف خدا بى‏نياز دانست و نيكويى را تكذيب كرد پس كار او را دشوار مى‏كنيم .

[ 131 ]

اذا ما نهى النّاهى فلجّ بى الهوى
اصاخت الى الواشى فلجّ بها الهجر [ 86 ]

( در اين شعر نهى نهى كننده شرط ، و فزون شدن عشق جزا ، گوش دادن به سخن چين شرط ، و دورى محبوب از عاشق جزاست و نتيجه اين دو لجاجت است كه بر هر دو بار شده است ) .

وجه چهارم اعتراض : اعتراض ضميمه كردن چيزى است به سخن كه مقصود گوينده با آن كامل مى‏شود مانند سخن خداوند متعال : « فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ اِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظيمٌ » [ 78 ] . و سخن على ( ع ) : « محققا خداوند در هنگام آفرينش مخلوقات از طاعت آنها بى‏نياز بود [ 88 ] » .

( در آيه شريفه جمله « اين سوگندى است بزرگ » مقصود آيه را روشن كرده است و در سخن على ( ع ) جمله « و از طاعت آنها بى‏نياز بود » كامل كننده و مندرج در آن است ) وجه پنجم التفات : التفات عدول و برگشت از سياق سخن است به سياق ديگرى كه با معناى اوّل منافات نداشته و متمّم معناى مقصود باشد مانند عدول از غيبت به خطاب در سخن حق تعالى : « مالِكِ يَومِ الدِّين ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعينُ » [ 89 ] و عكس آن يعنى عدول از خطاب به غيبت مانند : « حَتّى إذا كُنْتُم فِى الفُلْكِ وَ جَرَينَ بِهِمْ بِريحٍ طَيِّبَةٍ » [ 90 ] . و نيز مانند سخن على ( ع ) :

[ 86 ] هر گاه نهى‏كننده مرا از عشق محبوب نهى كند دوستى من نسبت به او زياد مى‏شود ولى هر گاه محبوب من به سخن سخن چين گوش كند دورى او از من زياد مى‏شود .

[ 87 ] سوره واقعه ( 56 ) آيه ( 76 ) : سوگند به جايگاه ستارگان و اگر بدانيد اين سوگند بزرگى است .

[ 88 ] امّا بعد فانّ اللّه خلق الخلق حين خلقهم غنيّا عن طاعتهم .

[ 89 ] سوره فاتحه ( 1 ) آيه ( 4 ) : خداوند صاحب اختيار روز جزاست ، تو را مى‏پرستم و از تو يارى مى‏جويم .

[ 90 ] سوره يونس ( 10 ) : آيه ( 22 ) : تا آنگاه كه در كشتى نشيند و بادهاى ملايمى كشتى را به حركت در آورد .

[ 132 ]

« به وسيله ما از ظلمت شرك نجات يافتيد . كر باد گوشى كه سخن حق را نشنود [ 91 ] » .

وجه ششم اقتباس : اقتباس عبارت است از ضميمه كردن كلمه يا آيه‏اى از قرآن براى زينت بخشيدن به نظام سخن . مانند سخن ابن شمعون به هنگام موعظه : « بر محرمات صبر كنيد و در انجام واجبات پا بر جا باشيد و آماده وظايف خود باشيد و در خلوت از خدا بترسيد تا درجات شما را بالا ببرد » [ 92 ] .

وجه هفتم تمليح : تمليح آن است كه در ضمن كلام به مثل متداول و يا شعر كميابى اشاره شود ، مانند سخن على ( ع ) كه در خطبه شقشقيه شعر اعشى را مثل آورده است :

شتّان ما يومى على كورها
و يوم حيّان اخى جابر [ 93 ]

( حضرت روزهاى دوران پيامبر و روزهاى بركنارى خود از خلافت را متذكر مى‏شود ) .

وجه هشتم ارسال دو مثل : كه عبارت است از جمع كردن ميان دو مثل مانند سروده شاعر :

الا كل شى‏ء ما خلا اللّه باطل
و كلّ نعيم لا محالة زائل [ 94 ]

وجه نهم لفّ و نشر : لفّ و نشر عبارت است از اين كه دو كلمه را در دو جمله به ترتيب پشت سر هم بياورى و سپس تفسير آن را با اطمينان به اين كه شنونده تشخيص مى‏دهد يكجا بياورى مانند سخن خداوند متعال : « وَ مِنْ رَحْمَتِه جَعَلَ

[ 91 ] و بنا انفجرتم عن السرار وقر سمع لم يفقه الواعية .

[ 92 ] ابن شمعون چهار كلمه : اصبروا ، صابروا ، رابطوا و اتقواللّه را از آيه 199 سوره آل عمران اقتباس كرده است .

[ 93 ] بسيارى فرق است ميان روزى كه به رنج و سختى گرفتار شده‏ام و روزى كه در ناز نعمت بوده‏ام .

[ 94 ] آگاه باشيد هر چيزى جز خدا باطل است و هر نعمتى ناگزير از بين مى‏رود .

[ 133 ]

لَكُمُ اللَّيلَ و النَّهارَ لِتَسْكُنوا فيه وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ » [ 95 ] . و نزديك به اين آيه است از نظر مفهوم اين كه لفظى را بياورى و چنين پندارى كه نياز به توضيح و شرح دارد و سپس تفسير آن را ذكر كنى ، مانند سخن خداوند متعال : « يَوْمَ يأتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ اِلاّ بِاذنِهِ فَمِنْهُم شَقىٌ و سعيدٌ فَاَمّا الّذينَ شَقُوا فَفىِ النّار . . . » [ 96 ] .

وجه دهم تعديد : عبارت است از مرتب ساختن چندين اسم مفرد در نظم و نثر به سبك واحدى . چنان كه اگر رعايت ازدواج يا تجنيس يا مطابقه يا مقابله شود بسيار زيبا خواهد بود مانند سخن عرب « فلان شخص اهل حلّ و عقد ، ردّ و قبول ، امر و نهى و اثبات و نفى است » و مانند شعر متنبّى :

الخيل و الليل و البيداء تعرفنى
و الطعن و الضرب و القرطاس و القلم [ 97 ]

( در اين شعر نيزه و شمشير و كاغذ و قلم داراى وجه تعديد است . ) وجه يازدهم تنسيق الصفات : پى در پى آوردن چند صفت را براى موصوف تنسيق الصفات مى‏گويند . مانند فرموده حق تعالى : « هُوَ اللَّه الّذى لا اِلهَ اِلاّ هو الْمَلِكُ القُدّوسُ السَّلام » [ 98 ] . و مانند : « يا ايُّهَا النَّبىُّ اِنّا اَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً » [ 99 ] . و مانند : « وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاّفٍ مَهين » [ 100 ] تنسيق الصفات در آغاز

[ 95 ] سوره قصص ( 28 ) : آيه ( 73 ) : از رحمت اوست كه براى شما شب و روز را قرار داده است تا در شب آرام گيريد و در روز از خدا روزى طلب كنيد .

[ 96 ] سوره هود ( 11 ) : آيه ( 105 ) : روزى فرا رسد كه هيچ كس بدون اجازه خدا سخن نگويد ، برخى شقى و برخى سعيد خواهند بود ، امّا آنها كه شقى هستند در آتشند . . .

[ 97 ]

اسب و شب و صحرا
نيزه و شمشير ، كاغذ و قلم مرا مى‏شناسند .

[ 98 ] سوره حشر ( 59 ) : آيه ( 22 ) : خداوند كسى است كه جز او خدايى نيست ، او صاحب اقتدار ، منزّه از زشتيها . . . .

[ 99 ] سوره احزاب ( 33 ) : آيه ( 45 ) : اى رسول ما تو را به رسالت فرستاديم تا بر نيك و بد خلق گواه باشى و خوبان را به رحمت الهى مژده دهى و بدان را از عذاب خدا بترسانى .

[ 100 ] سوره قلم ( 68 ) : آيه ( 8 ) : پس تو هرگز از مردم كافرى كه آيات خدا را تكذيب مى‏كنند پيروى مكن .

[ 134 ]

خطبه‏ها زياد به كار مى‏رود .

وجه دوازدهم ابهام : ابهام اين است كه براى لفظ دو معناى ظاهرى و تأويلى باشد و به ذهن شنونده معناى ظاهرى متبادر شود در حالتى كه مقصود معناى تأويلى لفظ باشد . مانند سخن خداوند متعال : « وَ الاْرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ القِيامَةِ وَ السَّمواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَميِنِه » [ 101 ] .

وجه سيزدهم مراعات نظير : مراعات نظير ، عبارت است از جمع كردن امورى كه با يكديگر موازنه و تناسب داشته باشند مانند سخن حضرت على ( ع ) :

« سپاس خداوندى را كه از رحمت او نااميدى نيست از نعمتهاى او كسى بى‏بهره و از مغفرت او كسى مأيوس نيست » [ 102 ] .

وجه چهاردهم مدح موجّه : مدح موجّه آن است كه ممدوح را به چيزى مدح كنى كه اقتضاى آن مدح ، مدح ديگرى باشد مانند مدح متنبّى براى سيف‏الدوله :

« آن قدر جانها را در ميدان كارزار از دشمن گرفتى كه اگر آنها را براى خود نگه مى‏داشتى بايد دنيا به جاودانى تو تبريك مى‏گفت » .

شاعر ابتدا ممدوح را به شجاعت و در پايان وى را به بلندى مرتبه مدح كرده است [ 103 ] .

وجه پانزدهم احتمال دو ضدّ : احتمال دو ضدّ اين است كه سخن به نسبت مساوى احتمال مدح يا ذم را داشته باشد . مانند اين كه در مورد يك چشم گفته شود : « كاش هر دو چشمش مساوى مى‏بود »

[ 101 ] سوره زمر ( 39 ) : آيه ( 67 ) : زمين به تمامى در روز قيامت در قبضه قدرت اوست و آسمانها به دست او درهم پيچيده مى‏شوند .

[ 102 ] الحمد للّه غير مقنوط من رحمته و لا مخلوّ من نعمته و لا مأيوس من مغفرته .

[ 103 ] لازمه گرفتن جانهاى زياد از دشمن اين بوده است كه شاعر مدح ديگرى كه جاويدان ماندن در دنياست بياورد . مترجم

[ 135 ]

وجه شانزدهم تجاهل العارف : تجاهل العارف يعنى اين كه كسى چيزى را مى‏داند ولى خود را به نادانى زده و اظهار بى‏خبرى مى‏كند . مانند قول خداوند متعال :

« وَ اِنّا اَوْ ايّاكُمْ لَعَلى‏ هُدىً اَوْ فى ضَلالٍ مُبينٍ » [ 104 ] . و نيز مانند قول متنبّى : أريقك ام ماء الغمامة ام خمر ، « ريختم برايت نمى‏دانم آب باران است يا آب انگور » .

وجه هفدهم سؤال و جواب : مانند سخن خداوند متعال : « قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ العالَمينَ قال رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائكُمُ الْأَوَّلينَ » [ 105 ] .

وجه هيجدهم حذف : آن اين است كه حروف بى‏نقطه از كلام حذف شود .

چنان كه على ( ع ) از خطبه موسوم به موقصه الف را حذف كرده‏ست .

وجه نوزدهم تعجّب : مانند قول كسى كه گفته است : « چه بسا شرمسارى روز قيامت براى كسانى كه از وظيفه كوتاهى كرده‏اند . و چه بسا اندوه براى ستمگران وقتى كه در قيامت اهل سلامت را ببينند » .

وجه بيستم اغراق ( زياده روى در توصيف ) : مانند سخن امرء القيس در توصيف دختران شرمگين : « دختران چنان شرمگين بودند كه اگر جنبنده كوچكى هم بر روى پيراهن آنها قرار گيرد در آنها ايجاد شرم مى‏كند » . و نيز مانند سروده متنبّى :

كفى بجسمى نحو لا انّنى رجل
لو لا مخاطبتى ايّاك لم ترنى [ 106 ]

وجه بيست و يكم حسن تعليل : حسن تعليل ، عبارت است از اين كه دو وصف در كلام بياورند كه يكى علّت ديگرى است ولى مقصود سخن هر دو باشند . مانند سخن على ( ع ) در بدگويى دنيا : « دنيا در نظر پروردگار خوار آمد ،

[ 104 ] سوره سبأ ( 34 ) : آيه ( 24 ) : ما يا شما ، بر راه هدايت يا گمراهى آشكار هستيم .

[ 105 ] سوره شعرا ( 26 ) : آيه ( 23 و 26 ) : فرعون از موسى ( ع ) پرسيد پروردگار جهانيان كيست ؟

حضرت موسى ( ع ) پاسخ داد پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما .

[ 106 ] در لاغرى جسم من همين بس كه من مردى هستم كه اگر مخاطب شما قرار نگيرم مرا نمى‏بينيد

[ 136 ]

بنابر اين حلالش به حرام و خيرش به شر آميخته شد . [ 107 ] » و مانند سخن زير :

فان غادر الغدران فى صحن و جنّتى
فلا غرو منه لم يزل كان قادرا [ 108 ]

هر چند اقسام نظم كلام فراوان است ولى چون بسيارى از آنها در كلام متقدّمان كمتر يافت مى‏شود ، و اين مقدار ترتيب در كلام چيزى است كه علماى متأخّر زحمت كشيده شناسايى و انشا كرده‏اند ، ناگزير آنچه كه در قرآن كريم و سخنان پيامبر ( ص ) و على ( ع ) و ديگر فصحا است ذكر كرديم . و آنچه كه علماى متأخّر نقل كرده‏اند .

هر چند به دقّت سخن پيشينيان نيست ولى بر ذكاوت و زرنگى آنها دلالت دارد . فصل سوّم