فرموده است : استأدى اللّه سبحانه . . . تا الاّ ابليس

با توجه به گفته فلاسفه چون هر انسانى از خود به نفس ناطقه تعبير مى‏كند ،

انسان از نظر آنها عبارت است از نفس ناطقه و گفته‏اند مقصود از فرشتگانى كه مأمور سجده بر آدم شدند قواى بدنى هستند كه در برابر نفس عاقله مأمور به خضوع و خشوع شدند ، تا فرمان او را اطاعت كنند و به همين منظور آفريده شده‏اند . منظور از عهد خداوند و وصيّت او به فرشتگان همان چيزى است كه در آيه شريفه : اِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلئكَةِ انّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طينٍ فَاِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيه مِن رْوحى فقعواله ساجِدينَ [ 52 ] آمده است . امر به فرشتگان در اين جا بر اساس حكمت الهى به قضاى ازلى پيش از وجود به منظور عهد و پيمانى است كه از قواى بدنى گرفته است و از قوا خواسته است كه وقتى نفس عاقله به زبان انبيا و به وسيله وحى هدايت شود منقاد و خاضع باشند و اين است معناى قول خداوند : فَاسْجُدوا لآدم .

اين كه خداوند فرموده است « فسَجَدُوا » اشاره به قواى بدنى است كه در بندگان صالح خدا موجود است و از نفس عاقله فرمان مى‏برد . اين كه فرموده است : الاّ ابليس و قبيله اشاره به قوّه واهمه و ساير قوايى است كه تابع قوّه

[ 52 ] سوره ص ( 38 ) : آيه ( 72 ) : يادآور زمانى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى از گل مى‏آفرينم و چون آن را به آفرينشى كامل بياراستم و از روح خود در او دميدم بر او سجده كنيد .

[ 392 ]

واهمه و در جهت تضاد با عقل در نزد اشخاص كافر و فاسق كه از اوامر خدا سرپيچى دارند مى‏باشد . پس معلوم شد كه رئيس قواى بدنى قوّه واهمه است و به هنگام معارضه با عقل و پيروى شخص از قواى واهمه به منزله پيروى از سپاهيان ابليس و مددكاران او مى‏باشد .

درباره اين جمله حضرت : اعترته الحميّة و غلبت عليه . . . خلق الصلصال ،

فلاسفه و حكما گفته‏اند كه مقصود از اين كه ابليس و سپاهيانش از آتش آفريده شده‏اند اين است كه ارواح حامل اين قوا چنان كه دانسته شد اجسامى لطيف هستند و از لطافت اخلاط كه بشدّت گرم است و هوا و آتش در آن غلبه دارد آفريده شده‏اند كه آفرينش از اين عناصر آسانتر و آخرين مرحله خلقت اعضاى بدن مى‏باشد و همچنين است قلب كه سرچشمه اجزاست . بنابراين آن ارواح به منزله بدن براى اين قوا هستند و به همين دليل است كه ابليس به آتش نسبت داده شده است . و خداوند متعال از قول وى فرموده است : خَلَقْتَنى مِنْ نارِ . و باز فرمود :

و الجانَّ خَلَقْناه مِنْ قبل من نار السَّمُوم ، منظور اين است كه پيش از وجود جنّ و ابليس مقدّر كرديم كه عنصر آتش و هوا در وجود جنّ و ابليس غلبه داشته باشد .

بعضى از حكما گفته‏اند كه چون عنصر آتش لطيفترين عنصر ، و قواى واهمه و زمينه‏هاى آن لطيفترين امور جسمانى است ، بنابراين تكوّن آنها از لطيفترين اخلاط است و به همين دليل است نسبت دادن اين قوا به آتش از ديگر عناصر مناسبتر است ، زيرا كه در لطافت مشابه يكديگرند ، پس رواست كه درباره ابليس گفته شود كه اصلش از آتش است . نگوييد كه اگر منظور از انسان نفس ناطقه باشد پس معناى كلام ابليس كه گفت : خلقته من طين چيست ؟

چرا كه مى‏گوييم : همان گونه كه به دليل غلبه عنصر آتش در روح حامل ابليس صحيح است كه بگوييم ابليس از آتش است ، همچنين به دليل غلبه عنصر خاك در وجود آدم صحيح است كه او را از خاك بدانيم .

[ 393 ]

پاسخ ديگر اين كه قوّه واهمه ابليس جز معانى جزئى مربوط به محسوسات را درك نمى‏كند پس حكمى كه صادر مى‏كند جز در موارد اشياء محسوس صادق نيست . هر چند ثابت شد نفس جوهر كه مجرّد است و از دسترس خرد بيرون ، امّا ابليس انسان را چيزى غير از همين بدن محسوس آفريده شده از خاك نمى‏دانست .

پس از توضيح موضوع فوق درباره كلام امام ( ع ) مى‏گوييم : چيره شدن خود بزرگ بينى بر ابليس و اين كه خود را به آتش نسبت مى‏دهد نسبت مجازى است ، زيرا عادت اين طور جارى است كه شخص از جنبه نقص خود روگردان بوده و به جنبه‏هاى مورد افتخار و انتساب خود به آن رو آورده و خو را عزيز مى‏داند . بنابراين زبان حال ابليس و قواى تابع آن اين است كه سجده بر آدم را با عبارت : لَمْ اَكُنْ لاَ سْجُدَ لبِشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلصالٍ مِنَ حماءٍ مَسْنُون [ 53 ] انكار كرد و خلقت خود را بهترين عنصر يعنى آتش دانست . حكما گفته‏اند چون خداوند متعال اين حال را از ابليس ديد او را لعنت و طرد كرد و از بهشت بيرون راند و فرمود : قالَ فَاْخْرُج مِنْها فَاِنَّك رَجيمٌ وَ اِنَّ عَلَيْكَ اللْعَنَةَ اِلىَ يَوْمِ الدّين [ 54 ] .

حكما گفته‏اند پس از آن كه دانستى جنّت ، معارف حق سبحانه و سرور و شادمانى عبارت است از مطالعه انوار كبريائى الهى و درجات بهشت مراتبى هستند كه عقل در مقام سلوك از مرتبه‏اى به مرتبه‏اى منتقل مى‏شود تا به باغهاى قدس و مجاورت ساكنان بلند مرتبه برسد . بنابراين روشن مى‏شود كه كيفيّت قوّه واهمه از پيمودن اين مراتب ناتوان است . بنابراين مطرود و ملعون شدن ابليس و

[ 53 ] سوره حجر ( 15 ) : آيه ( 33 ) : من هرگز به بشرى كه از گل و لاى كهنه خلق كرده‏اى سجده نخواهم كرد .

[ 54 ] سوره حجر ( 15 ) : آيه ( 34 ) : از بهشت بيرون شو كه رانده‏اى و تا روز رستاخيز نفرين من بر تو است .

[ 394 ]

تحريم بهشت بر او به سرشت وجودى قوّه واهمه بر مى‏گردد كه از ادراك علوم كليّه كه ميوه‏هاى بهشت و متنّعم شدن از آن است ناتوان مى‏باشد و تقدير الهى درباره قواى واهمه چنين است . از آياتى كه بر اين حقيقت دلالت دارند اين آيه است :

رَبِّ بِما اَغْوَيْتَنى لاُزَيّنَنَّ لَهُمْ فى الاَرْضِ وَ لاُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ الا عِبادَكَ مِنْهُمْ الْمُخْلَصينَ [ 55 ] ، يعنى چون خلقت مرا چنين سرشتى كه به بهشت راه نيابم و از نعمتهاى آن بهره‏مند نشوم ، انسانها را به خواسته‏هاى مادّى و لذّتهاى فريبنده مى‏كشانم و از پرستش تو باز مى‏دارم ، تا به بهشتى كه براى آنها آفريده‏اى هدايت نشوند و به آن توجه نكنند . مگر كسى را كه از اغواى من محفوظ بدارى و او را بر قهر و غلبه من مسلّط كنى و آنان بندگان مخلص تو هستند يعنى نفوس كاملى كه از پيروى نيروهاى شيطانى پاك باشند و بر شياطين و قهر آنان مسلّط مى‏باشند .

و معناى توجيهى آيه شريفه : اَنْظِرنى اِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون ، اين است كه براى انسان دو مقطع وجود دارد ، اولى جدا شدن جانها از بدن ، دوّمى برانگيخته شدن انسانها و داخل شدن در عالم ديگر چون طبيعت قوّه واهمه دوست داشتن در بقاى در دنياست به اين دليل كه در عالم ديگر بهره‏اى ندارد بهترين زبان حال اين است كه بگويد : رَبِّ اَنْظِرنى الى يَوْمِ يُبْعثُونْ [ 56 ] .

درباره سخن امام ( ع ) كه فرمود : فاعطاه اللّه النظرة ، بايد گفت كه چون قوّه واهمه و سپاهيان او در بدن تا روز مرگ باقى هستند بهترين بيان در حكمت الهى اين است كه بگويد : اِنَّك مِنَ المُنظَرينَ اِلى يَوْمِ الوَقْت المَعْلُوم [ 57 ] و معناى سخن امام ( ع ) همين است .

[ 55 ] سوره حجر ( 15 ) : آيه ( 39 ) : گفت خدايا چنان كه مرا گمراه كردى من نيز در زمين ( همه چيز را ) در نظر فرزندان آدم جلوه مى‏دهم و همه آنها را گمراه خواهم كرد بجز بندگان خالص و پاك تو را .

[ 56 ] سوره حجر ( 15 ) : آيه‏هاى ( 36 38 ) : گفت پروردگارا مرا تا روزى كه مردم برانگيخته مى‏شوند مهلت بده ، خداوند فرمود : تو تا روز رستاخيز از مهلت يافتگانى .

[ 57 ] سوره حجر ( 15 ) : آيه‏هاى ( 36 38 ) : گفت پروردگارا مرا تا روزى كه مردم برانگيخته مى‏شوند مهلت بده ، خداوند فرمود : تو تا روز رستاخيز از مهلت يافتگانى .

[ 395 ]