شرح

مى‏گويم ( شارح ) بدان كه اين خطبه مباحث عظيم و نكات مهمّى را با

[ 245 ]

نظمى طبيعى در بر دارد ، لذا اين خطبه را به پنج فصل تقسيم كرده‏ايم .

فصل اوّل خطبه را با ذكر پروردگار و تمجيد ثناى او آن چنان كه شايسته او مى‏باشد آغاز كرده است و آن ، سخن آن حضرت است از « الحمد للّه » تا « لا يستوحش لفقده » .

ما در بيان نظام سخن امام ( ع ) در اين فصل نياز به مقدمه‏اى داريم بنابر اين مى‏گوييم :

صفت چيزى است كه خرد آن را در رابطه به چيز ديگرى ( موصوف ) اعتبار كند و صفت را جز به اعتبار موصوف نمى‏توان تعقّل كرد ، البته اگر عقل چيزى را به اعتبار چيز ديگرى تصوّر كند لازم نمى‏آيد كه شى‏ء مورد تصوّر براى آن در واقع و حقيقت وجود داشته باشد . توضيح اين مطلب همان چيزى است كه در تعريف مضاف گفته شده است بدين مضمون كه مضاف چيزى است كه تعقل ماهيّتش در مقايسه با غير ممكن است و مضاف در رابطه با غير جز در عالم تعقّل وجود ندارد .

صفت به اعتبارى به سه قسم تقسيم مى‏شود : الف : حقيقيّه . ب : اضافيّه .

ج : سلبيّه .

توضيح مطلب در مورد اين تقسيم بندى اين است كه اگر درك عقلى ما از صفت علاوه بر موصوف رابطه صفت را با شى‏ء ديگر دريابد رابطه اين صفت را نسبت با شى‏ء خارجى اضافه حقيقى مى‏گويند . حقيقت اين نوع صفت اين است كه درك آن در رابطه با موصوف توأم با نسبت شى‏ء خارجى است و در حقيقت تحقّق وجودى صفت بسته به شى‏ء خارجى است مانند خالقيّت ،

رازقيّت و ربوبيّت خداوند متعال . بنابر اين درك حقيقت اين صفات با توجّه به مخلوق ، مرزوق و مربوب امكان پذير است . و اگر درك ما از صفت صرف

[ 246 ]

انتساب آن به موصوف باشد بر دو گونه خواهد بود :

الف يا آن صفت براى موصوف قابل تحقّق است كه اين نوع صفات را صفات حقيقى مى‏گويند ، مانند اين كه خداوند تعالى حىّ است زيرا تعقّل حىّ براى خداوند متعال به دليل صحّت انتساب علم و قدرت به ذات حق مى‏باشد و اضافه بر درك موصوف نسبت ديگرى وجود ندارد .

ب يا آن صفت براى موصوف قابل تحقّق نيست ، اين نوع صفات را صفات سلبيّه مى‏گويند مانند اينكه خداوند متعال جسم و عرض و امثال اينها نيست . اين نوع صفات امورى هستند كه در غير ذات خداوند تحقّق پيدا مى‏كنند .

پس از توضيحى كه درباره تعريف و اقسام صفات گفته شد به اين نتيجه مى‏رسيم كه متّصف شدن ذات حق متعال به اوصاف سه گانه فوق موجب تركيب و كثرت در ذات خداوند نمى‏شود زيرا اوصاف ، اعتبار عقلى هستند كه فرد به هنگام مقايسه با غير ايجاد مى‏كند و از اين اعتبار لازم نمى‏آيد كه اين صفات در حقيقت امر هر چند به ادراك ما در نمى‏آيند وجود داشته باشند ولى چون روشن خردمندان اين بوده است كه آفريدگارشان ( سبحانه و تعالى ) را به شريفترين صفات ثبوتى يا سلبى كه از لحاظ عظمت و تناسب در انديشه‏شان شايسته ذات پروردگار بوده است مى‏ستوده‏اند تمام صفات حق متعال ( حقيقى اضافى سلبى ) صرفا اعتبارات عقلى مى‏باشند .

پس از شناخت مطلب فوق ، بدان كه امام ( ع ) در آغاز ، اعتبارات سلبى را بيان كرد ، و آنها را به خاطر نكته ظريفى بر صفات ثبوتى مقدم داشته است و آن نكته اين است كه در علم سلوك الى اللّه توحيد حقيقى و اخلاص واقعى تحقق نمى‏يابد مگر به حذف كردن هر چيزى و منزّه دانستن حق از هر پيرايه و بى‏اعتبار دانستن آن ، و اين پيراستگى حقّ متعال در اصطلاح عارفان مقام تخليه ، نقض و تفريق ناميده مى‏شود و چون در نزد عقل ، توحيد خداوند تحقق نمى‏يابد مگر با

[ 247 ]

پيراستن وى از صفات سلبيّه ، بدين سبب صفات سلبيه مقدّم بر صفات ثبوتيّه ذكر مى‏شود و براى حفظ اين ترتيب بالاترين و ارجمندترين كلمه‏اى كه در توحيد گفته شده است جمله لا اله الا اللّه مى‏باشد ، زيرا جزء اوّل آن مشتمل بر سلب همه چيز جز حقّ متعال مى‏باشد كه لزوما هر خاطرى را از آلودگى انديشه به غير خدا پاك مى‏سازد و اين مقام را مقام تنزيه و تخليه مى‏گويند و با اين فرض كه غير از خدا هيچ چيز وجود ندارد هر گاه بخواهيم وجود غير خدا را فرض كنيم بايد وجود او را ناشى از وجود خدا بدانيم و اين معناى جزء دوّم جمله لا اله الا اللّه است .

در گذشته توضيح داديم كه امام ( ع ) زبان عرفا و راهگشاى مشكلات الى اللّه و معلّمى است كه چگونگى سلوك را مى‏آموزد و از طرفى اوهام بشرى حكم مى‏كند آن خدايى كه در ذهن بشر نقش مى‏بندد همان توهّم انسان است و خدا نيست و خردها از درك حقيقت خداوند و رسيدن به ساحل درياى قدرت وى عاجزند و خداوند را از آنچه درباره‏اش روا نيست منزّه مى‏دانند ، از اين رو بسيارى از توصيف كنندگان خدا را به چيزى توصيف كرده‏اند كه ناروا بوده و در ميان بيشتر مردم مخالفتى هم اظهار نمى‏شده بلكه صرفا تعقّلات خود را به عنوان اوصاف خداوند آورده‏اند و به اوصاف باطلى خدا را وصف كرده‏اند مانند مشبهه و مانند آنها .

ناگزير امام ( ع ) براى ردّ اين توصيفات نابجا به بيان صفات سلبى پرداخته و آنها را بر صفات ثبوتى مقدّم داشته است تا لوح خيال و انديشه را از تصوّر احكام نابجا در مورد خدا بزدايد و خداوند را به اوصافى كه شايسته اوست توصيف كرده و صفات ثبوتى را بر آينه ذهن پاك شده از زنگار باطل منقّش سازد چنان كه در مثل مى‏گويند : « دل را خالى يافته و در آن سكنا گزيده‏ست » .

امام ( ع ) حمد خداوند را بر تمام مباحث اين خطبه و ديگر خطبه‏ها بر طبق معمول كه خطبه را با ستايش حق آغاز و مقيّد مى‏فرموده مقدّم داشته است ، و

[ 248 ]

سرّش اين است كه مردم را به لزوم سپاس خداوند متعال و اعتراف به نعمتهاى او در آغاز هر سخن ارشاد كند . زيرا ملاحظه جلال و عظمت حضرت حق و توجه به خداوند در همه احوال لازم است در گذشته توضيح داديم كه حمد مفيد معناى شكر و عمومى‏تر از شكر است و منظور از معناى عام در اين جا تعظيم مطلق مى‏باشد و اين به منظور همه اقسام حمد است زيرا سخن در زمينه تمجيد مطلق خداوند مى‏باشد .