مقدّمه قبل از شرح :

بايد دانست اين خطبه و آنچه در معناى اين خطبه است و مشتمل بر شكايت امام ( ع ) و تظلّم او در امر امامت مى‏باشد ، ميان شيعه و گروهى از مخالفين شيعه محل اختلاف است . گروهى از شيعه ادّعا كرده‏اند كه اين خطبه و آنچه در حكم اين خطبه است و در بردارنده شكايت و تظلّم امام ( ع ) است به تواتر رسيده است و گروهى از اهل سنّت در انكار اين حقيقت آن قدر مبالغه كرده‏اند كه گفته‏اند : « از على ( ع ) در امر خلافت شكايت و تظلّمى ثبت نشده است » . و گروهى ديگر از اهل سنّت فقط همين خطبه را منكر شده و به سيّد رضى نسبت داده‏اند . حكم قطعى در مورد صدور و عدم صدور اين خطبه از امام ( ع ) جايى است براى وارد كردن اتّهام از جانب شارحان .

من ( شارح ) با خداوند تجديد پيمان مى‏كنم كه در مورد اين كلام امام ( ع ) به آنچه يقين ، و يا گمان نزديك به يقين پيدا نكنم كه اين سخن امام ( ع ) ، يا مقصود سخن امام ( ع ) است حكمى صادر نكنم . حال در اين باره مى‏گويم هر يك از دو دسته فوق الذكر ( اعمّ از شيعه و سنّى ) به شرح زير از حدّ تعادل خارج شده‏اند :

[ 498 ]

شيعيانى كه ادّعاى تواتر اين الفاظ را از امام ( ع ) دارند ، طرف افراط و آن دسته از اهل سنّت كه منكر صدور شكايت و تظلم از جانب امام ( ع ) شده‏اند طرف تفريط را گرفته‏اند .

ضعف ادّعاى شيعيان اين است كه علماى معتبر شيعه تواتر عمومى اين كلمات را ادّعا نكرده‏اند ، هر چند الفاظ را به طور جداگانه متواتر مى‏دانند .

بنابراين اختصاص اين ادّعا كه كل كلمات امام ( ع ) در اين ارتباط با شكايت و تظلّم متواتر است اختصاص به بعضى از شيعيان دارد .

امّا كسانى كه وقوع اين خطبه و امثال اين كلمات را از امام ( ع ) منكر شده‏اند احتمال دارد انكارشان دو صورت داشته باشد :

الف يكى آن كه قصدشان پيشگيرى از توطئه عوام و تسكين خاطر آنها باشد كه آشوب بر پا نشود و تعصّبات فاسد برانگيخته نشود و امر ديانت پايدار بماند و همگان به طريق واحد راه ديانت را ادامه دهند و براى آنها روشن شود كه ميان صحابه كه اشراف مسلمين و رهبران آنها بوده‏اند ، خلاف و نزاعى نبوده است تا همگان به راه صحابه بروند و اختلاف را كنار بگذارند ، اگر انكار بدين قصد صورت گرفته است قصدى زيبا و نظر لطيفى است .

ب انكار صدور خطبه از امام ( ع ) به اين اعتقاد باشد كه ميان صحابه اختلافى نبوده و در امر خلافت نيز رقابتى نبوده است . انكار به اين معنى باطل بودنش روشن است و جز افراد جاهلى كه اخبار را نشنيده و با هيچ يك از علما معاشرت نكرده باشند اين اعتقاد را نخواهند داشت زيرا جريان سقيفه بنى ساعده و اختلافى كه در اين باره ميان صحابه به وجود آمد و مخالفت امام ( ع ) از بيعت امرى روشن است كه قابل دفاع نمى‏باشد و به گونه‏اى هويداست كه قابل پوشاندن نيست ، تا آنجا كه بيشتر شيعه ادّعا كرده‏اند كه امام ( ع ) اصولاً بيعت نكرده است و برخى ديگر گفته‏اند پس از شش ماه به اكراه بيعت كرد و مخالفان ،

[ 499 ]

شيعه مدّعى‏اند كه پس از اندك مدّتى كه در خانه‏اش ماند بيعت كرده و تا مدّت زيادى بر سر اين امر اختلاف داشت .

همه اين عقايد ضرورتاً وقوع اين اختلاف و رقابت در امر خلافت را ثابت مى‏كند .

حق اين است كه كشمكش خلافت ميان على ( ع ) و كسانى كه امر خلافت را در زمان وى در دست داشتند ثابت است و شكايت و تظلّم به تواتر معنوى از آن حضرت صدور يافته است .

ما به ضرورت مى‏دانيم كه گفتار متضمّن بر تظلّم و شكايت در امر خلافت در فراوانى و شهرت به حدّى است كه ممكن نيست همه آنها را تكذيب كرد ، بلكه ناگزير بايد بخشى از آن را تصديق كرد . همين قدر كه صدق شكايت ثابت شد مطلب ثابت است . امّا اين كه خصوصاً با الفاظ معيّنى شكايت صورت گرفته است متواتر نيست ، هر چند بعضى از الفاظ از بعضى ديگر مشهورترند .

اين نتيجه تحقيق و كوششى است كه من در اين مورد انجام داده‏ام ( شارح ) .

بنابراين ثابت شد كه جايى براى انكار صدور اين خطبه از امام ( ع ) و نسبت دادن آن به سيّد رضى باقى نمى‏ماند . زيرا تكيه‏گاه انكار اين است كه كلام امام ( ع ) در اين خطبه به صراحت تظلّم و شكايت دارد و اگر تصريح به تظلّم و شكايت را دليل بر انكار صدور اين خطبه از امام ( ع ) بدانيم معنايش اين است كه معتقد شويم ميان امام ( ع ) و خلفا اختلاف نبوده است ، با اين كه مى‏دانيم اين عقيده باطلى است ، بخصوص كه اين خطبه پيش از سيّد رضى در ميان علما مشهور بوده است .

از مصدّق بن شبيب نحوى روايت شده است كه گفت : « من اين خطبه را بر استادم ابى محمّد بن خشّاب قرائت كردم و به اين گفته ابن عبّاس رسيدم : ( من بر هيچ چيز به اندازه قطع كلام امام ( ع ) متأسّف نشدم ) استادم گفت اگر من در

[ 500 ]

نزد ابن عبّاس حاضر مى‏بودم مى‏گفتم آيا پسر عموى شما چيزى در دل داشت كه در اين خطبه نگفت ؟ او كه براى خلفاى اوّل و آخر اعتبارى باقى نگذاشت . » مصدّق مى‏گويد : « در دل من فكرى پيدا شد به استادم گفتم : شايد اين خطبه به دروغ منسوب به امام ( ع ) باشد . وى گفت نه ، سوگند به خدا چنان كه تو را مى‏شناسم مى‏دانم كه اين سخن امام ( ع ) است . به استادم گفتم مردم مى‏گويند اين خطبه را سيّد رضى آورده است ، گفت نه ، به خدا سوگند ، سيّد رضى كجا و اين كلام كجا ؟ اسلوب اين سخن را من در كلام نظم و نثر سيّد رضى نديدم .

سخن سيّد رضى به اين كلام شباهتى ندارد و از سنخ اين گفتار نيست ، بعلاوه ،

من اين خطبه را به خط دانشمندان مورد اعتماد ديده‏ام قبل از آن سيّد رضى به دنيا بيايد ، پس چگونه مى‏تواند اين خطبه منسوب به سيّد رضى باشد ؟ » من در دو جا تاريخ نگارش خطبه را مدّتى پيش از تولد سيّد رضى ديده‏ام :

يكى در كتاب انصاف ابى جعفر بن قبّه شاگرد ابو القاسم كلبى يكى از بزرگان معتزله ، كه وفاتش پيش از تولّد سيّد رضى بوده است و ديگر بار اين خطبه را در نسخه‏اى ديدم كه بر آن نسخه خطّ ابو الحسن علىّ بن محمّد بن فرات ، وزير المقتدر باللّه عبّاسى نوشته شده بود ، و علىّ بن محمّد بن فرات شصت و اندى سال قبل از تولّد سيد رضى مى‏زيسته است . من گمان نزديك به يقين دارم كه اين نسخه مدّتى پيش از ابن فرات نوشته شده است . همه اينها مى‏رساند كه خطبه مربوط به امام ( ع ) است و ربطى به سيّد رضى ندارد .