فرموده است : فاغترّه عدوّه . . . مرافقة الابرار

در توضيح جمله بالا گفته‏اند چون خداوند آدم را از دشمنى ابليس بر حذر داشت او را از خوردن گندم نهى كرد و به آدم تذكّر داد كه اگر از آن بخورد به خود ظلم كرده و سزاوار خشم خدا مى‏شود . آيه كريمه قرآن در بيان اين موضوع مى‏فرمايد : وَ لا تَقْرَبا هذِه الشجرةَ فَتَكُونا مِنَ الظّالمين [ 60 ] . بعضى گفته‏اند درخت منع شده شجره ناپاكى بوده است كه از زمين برآمده و ثبات و قرارى برايش نيست و منظور از آن خواسته‏هاى دنياى فانى و خوشيهاى جسمانى است كه خارج از محدوده فرامين الهى است . و مقصود از خوردن آن گذشتن از اعتدال به سمت افراط است . بعضى در توجيه اين كه درخت گندم باشد گفته‏اند چون قوام بدن به گندم است و گندم در بيشتر از غذاها دخالت دارد و در حقيقت ثبات بدن به آن مى‏باشد . پس اگر منظور از شجره ممنوعه درخت گندم باشد بهتر خواهد بود . امّا كيفيت فريب دادن آدم به وسيله ابليس اين است كه حقيقت غرور ، آرامش يافتن نفس به چيزى است كه مطابق هواى دل و خواست آن باشد ، هر چند امرى شبهه ناك و فريبى از جانب ابليس باشد . بنابراين فريب خوردن آدم به وسيله ابليس به غفلت نفس برمى‏گردد كه به وسيله وسوسه‏اى كه خداوند تعالى از آن چنين حكايت مى‏كند بوده است : فَوَسْوَسَ اِلَيْهِ الشَّيْطانُ قَالَ يا آدَمُ هَلْ اَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏ [ 61 ] .

براى روشن شدن حقيقت وسوسه مى‏گوييم صدور فعل از انسان به واسطه امورى است كه به نظام طبيعى ترتيب يافته باشد . اوّل ، تصوّر مناسب بودن فعل است . اين مرتبه را داعى مى‏نامند . پس از اين مرحله درك حقيقت فعل است كه

[ 60 ] سوره ( 2 ) : آيه ( 35 ) : به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود .

[ 61 ] سوره طه ( 20 ) : آيه ( 120 ) : شيطان او را وسوسه كرد و گفت اى آدم آيا تو را بر درخت ابديّت و ملك جاودانى دلالت كنم .

[ 398 ]

نفس به انجام آن تمايل پيدا كند ، اين مرتبه را ميل ارادى مى‏نامند . و بر اين ميل ارادى حركت قوّه‏اى كه عضلات را براى انجام كار به كار مى‏اندازد مترتّب مى‏شود ، و اين را قدرت محرّكه مى‏نامند . بنابراين ناگزير صدور فعل از مجموعه قدرت و اراده است و شيطان در قدرت و اراده انسان دخالت ندارد . ميلى كه از تصوّر سودمند و خير بودن فعل ناشى مى‏شود براى انجام عمل لازم است و شيطان در اين مرحله نيز دخالت ندارد . پس براى شيطان جايى براى وسوسه كردن باقى نمى‏ماند ، مگر در القاى توهّم سودمند بودن و خوشايندى فعل ، هر چند فعل مخالف امر پروردگار باشد . و اين القا در حقيقت وسوسه است و عين آن چيزى است كه خداوند تعالى از آن حكايت كرده آنجا كه از قول شيطان مى‏فرمايد :

وَ ما كانَ لى عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ الاّ اَنْ دَعوتُكُمْ فَاسْتَجَبتُمْ لى [ 62 ] .

پس از فهميدن معناى وسوسه روشن مى‏شود كه متابعت ابليس به معناى رام شدن نفس براى جذب قوّه واهمه و قواى بدنى است كه آنها شياطينى هستند كه انسان را از جهت مقصود و قبله حقيقى ، يعنى عبادت حق ، باز مى‏دارند . و فتنه آنها براى نفس زينت دادن محرّمات خدا براى نفس است .

درباره اين اشكال كه گفته‏اند ابليس قادر نبوده وارد بهشت شود و به مار متوسّل شد و در دهان مار رفته و وارد بهشت شد و به وسوسه آدم پرداخت . حكما گفته‏اند منظور از مار قوّه متخيّله است . توضيح اين كه قوّه واهمه براى تصرف و برانگيختن قواى محرّكه مانند شهوت و غضب توانايى دارد . و سپاهيان قوه واهمه و شياطين او كه همان قواى شهويّه و غضبيّه باشند در طلب خواسته‏هاى حسى بدنى هستند و جذب نفس به اين خواسته‏ها به تصوّر اين كه خوشايند و سودمند مى‏باشند به توسّط قوه متخيّله صورت مى‏گيرد . وجه تشبيه قوّه متخيّله به

[ 62 ] سوره ابراهيم ( 14 ) : آيه ( 22 ) : من بر خلاف حقيقت بر شما هيچ دليل قاطعى نياوردم ( و تنها شما را به وعده‏هاى دروغين فريفتم ) و شما مرا اجابت كرديد .

[ 399 ]

مار اين است كه مار موجودى لطيف و داراى حركت سريع است كه مى‏تواند در سوراخهاى تنگ وارد شود و به تصرّف بسيارى از امور تواناست ، به علاوه داراى سمّ كشنده‏اى است كه سبب هلاك مى‏شود و قوّه متخيّله در سرعت و حركت و قدرتش بر تصرّف سريع و ادراك از ديگر قوا لطيفتر است و واسطه‏اى ميان نفس و قوّه واهمه مى‏باشد . و زمينه است براى فريب شيطان و القاى وسوسه به نفس و سبب نيرومندى است براى هلاك هميشگى و عذاب دائمى بنابراين شبيه‏ترين چيز به مار است و ميان اين دو مناسبت زيادى است ، پس اطلاق لفظ مار بر قوّه متخيّله نيكو است .

« نفاسة عليه » در كلام امام ( ع ) استعاره ترشيحى است ، زيرا جذب نفس به وسيله قوّه واهمه به بهشت دنيا ، مانع از رسيدن نفس به كرامت اخروى و فرود آورنده آن از مرتبه همنشينى ساكنان ملأ اعلا مى‏شود و اين بزرگترين رقابت ميان قوه واهمه و نفس است چنان كه خداوند متعال فرموده است : « وَ فى ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الُمتَنافِسُونَ » [ 63 ] .

قبلاً دانسته شد كه جذب نمونه دشمنى است و از لوازم دشمنى رقابت بر دشمن است ، درباره آنچه كه كمال براى دشمن محسوب شود . بنابراين در اين جا حسن اطلاق نفاست استعاره ترشيحى است و نصب آن در اين جا به عنوان مفعول له مى‏باشد .

سخن امام ( ع ) : فباع اليقين بشكّه و العزيمة بوهنه ، يعنى چون براى آدم وسوسه و غرور پيدا شد و مطيع آن گرديد آنچه را كه براى او مانند نور حق و بقاء در بهشت و دوام مطالعه عظمت حق يقين بود با شكّى كه به وسيله ابليس القا شد و او را به دروغ به درخت جاويد و پادشاهى بى‏زوال دعوت مى‏كرد ، مبادله كرد .

[ 63 ] سوره مطففين ( 83 ) : آيه ( 26 ) : بر اين نعمتهاى بهشتى بايد راغبان بر يكديگر پيشى گيرند .

[ 400 ]

توضيح اين كه آنچه از متاع اخروى كه خداوند به بندگان صالح خود وعده داده است ، امورى هستند كه حقايق آنها بر بيشتر مردم پوشيده است ، نهايت امر با مثل آوردن چيزهاى قابل مشاهده از لذّتهاى دنيايى مردم را به نعمتهاى اخروى تشويق كرده است . به همين دليل بسيارى از مردم اين كه در بهشت چيز زايد بر اين دنيا وجود داشته باشد بر قلبشان خطور نمى‏كند . و چون بالاتر و بيشتر از نعمتهاى دنيوى تصوّر نمى‏كنند ، در اين دنيا كوشش آنها به دست آوردن نعمتهاى دنيوى است .

هر چند انسان به طور اجمال وعده‏هاى خداوند كريم را تصديق دارد ولى تفاوت زيادى ميان نعمتهاى بهشتى و لذتهاى حاضر دنيوى تصوّر نمى‏كند تا موجب ترك لذّتهاى دنيوى براى رسيدن به وعده‏هاى اخروى شود . بلكه ميل طبيعى انسان به لذّتهاى اين دنيايى است و خيال مى‏كند لذتهاى دنيايى سودمند سزاوارترند و همين خيال بر او چيره مى‏شود هر چند به حكم عقل يقين دارد كه نعمتهاى اخروى سودمندتر و پايدارترند . بنابراين گاهى به سبب سرگرم شدن به لذتهاى اين دنيا و فرو رفتن در آنها غفلت و نسيان بر يقينش چيره مى‏شود . و همين است معناى سخن حق تعالى كه فرمود « فنسى » و گاهى غفلت كلى حاصل نمى‏شود بلكه قوّه وهم به دليل نيرومنديى كه دارد با يقين معارضه مى‏كند و موجب شك و شبهه مى‏شود . و معناى كلام امام ( ع ) كه فرمود : فباع اليقين بشكّه همين است . و منافاتى بين فرمود حق تعالى « فنسى » و كلام امام ( ع ) وجود ندارد .

منظور امام ( ع ) از « العزيمة بوهنه » اين است كه عزم و تصميمى كه سزاوار بود آدم در طاعت خدا به كار گيرد ، به ضعف و ناتوانى فروخت ، چنان كه خداوند تعالى مى‏فرمايد : وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً ، به كار گرفتن لفظ بيع ، در كلام امام ( ع ) استعاره زيبايى است ، زيرا مدار بيع و فروش بر معاوضه چيزى به چيزى است ، چه شئ مورد معامله ارزان باشد يا گران ، مانند سخن حق تعالى كه مى‏فرمايد : اُولئكَ

[ 401 ]

الَّذينَ اشْتَروُا الضَّلالَةَ بِالهُدى‏ فَمارَ بِحَتْ تِجارَتُهُم وَ ما كانُوا مُهتَدينَ [ 64 ] .