لغات

وكّله الى نفسه : او را بر نفس خويش واگذاشت .

الجائر : كسى كه از راه منحرف شده است .

فلان مشغوف : با ( غ ) دل فلانى را محبّت فرا گرفته . مشعوف با ( ع ) يعنى كسى كه دلش به چيزى مشغول شده است .

القمش : جمع‏آورى چيزهاى متفرّق است ، « و مصدر مى‏باشد » و پس از آن كه چيزهاى پراكنده جمع شد قماش نام دارد « جمع قماش ، اقمشه است » .

موضع : مطرح ، پراكنده .

موضع : شتاب كننده .

الغار : بى‏خبر ، غافل .

اغباش اللّيل : تاريكى شب . بنا به قول ابو زيد غبش يعنى باقيمانده شب . بعضى اغباش الفتنه را اغطاش الفتنه روايت كرده‏اند و غطش به معناى تاريكى است .

الهدنة : صلح ، آشتى المبهمات : مشكلات ، و امور مبهم يعنى امورى كه شناخته نشود .

الرّث : كهنه و فرسوده عشوت الطّريق : راه را با روشنايى كمى روشن كردم الهشيم : گياه خشك و شكسته زمين .

عجّ : فرياد .

بائر : فاسد .