فرموده است : اما و الّذى خلق الحبّة و برء النّسمة لو لا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود النّاصر و ما اخذ اللّه على العلماء الى آخر .

امام ( ع ) شرح حال خلفاى سه گانه و شكايت و تظلّم در امر خلافت و نكوهش شورا و پيامدى را كه موجب شد امام ( ع ) از حدّ خود پايين بيايد و در رديف افراد ديگر شورا قرار گيرد توضيح داده سپس به بيان دلايلى مى‏پردازد كه موجب پذيرفتن خلافت ، پس از ردّ آن ، شد و سخن خود را با سوگندى عظيم و

[ 530 ]

دو صفت بارز حق تعالى كه ، فالق الحبّة و بارى النسمة ، است آغاز مى‏كند .

صفت اوّل يعنى « فالق الحبّة » در قرآن كريم آمده است : فالِقُ الحَبِّ وَ النّوى‏ دليل اين كه امام ( ع ) خداوند را با « فالق الحبّه » و « بارئ النسمه » توصيف و تعظيم كرده آن است كه اين دو نشانه عظمت خداست ، زيرا بيان كننده لطف آفرينش است و با كوچكى حجم ، اسرار فراوانى از حكمت و تازگيهايى از صنع كه نشانه آفريننده حكيم مى‏باشد دارا مى‏باشند .

براى فالق الحبّ دو معنى نقل كرده‏اند به شرح زير :

1 ابن عباس و ضحّاك گفته‏اند : « فالق الحبّ » يعنى خالق دانه ، بنابراين معناى سخن امام ( ع ) كه فرمود : فلق الحبّه ، همانند گفتار ديگر امام ( ع ) است كه فرمود : فطر الخلائق بقدرته .

2 آنچه جمهور مفسّران گفته‏اند اين است كه « فلق حبّه » شكافى است كه در وسط دانه قرار دارد . توضيح سخن مفسّران اين است كه چون نهايت كمال دانه گندم آن است كه بوته با ثمر شود به طورى كه براى حيوانات مفيد باشد ،

خداوند در وسط آن شكافى قرار داده است ، تا وقتى در زمين مرطوب قرار گيرد و مدّتى بر آن بگذرد ، از قسمت بالاى شكاف دانه ، ساقه گياه به سمت هوا رشد كند و از قسمت پايين شكاف دانه ريشه آن به زمين فرو رود و ماده لازم را براى گياه جذب كند و در اين رويش و پويش تازگيهايى از حكمت به شرح زير است كه گواه بر وجود صانع حكيم و مدبّر است :

اوّل اگر طبيعت اين دانه چنين است كه از عمق زمين به سمت بالا رشد كند ، پس چگونه است كه هم به سمت بالا و هم به سمت پايين رشد مى‏كند ؟

چون دو امر متضاد از يك دانه ظاهر مى‏شود مى‏فهميم كه اين كار تنها از طبيعت سر نمى‏زند ، بلكه مقتضاى حكمت الهى است .

دوّم ما در اطراف ريشه‏هاى گياه نهايت ظرافت و لطافت را مى‏بينيم كه

[ 531 ]

اگر آنها را با كمترين نيرو بفشرى آب مى‏شوند ، در عين حال با همين لطافت قادرند زمين سخت را بشكافند و در لابلا و دل سنگها نفوذ كنند . وجود اين نيروى شديد در اين اجرام لطيف و ضعيف ناگزير بايد به تقدير خداوند عزيز و حكيم باشد .

سوّم طبايع چهارگانه در يك ميوه وجود دارد ، مانند ترنج كه پوستش گرم و خشك ، گوشتش سرد و تر ، ترشى آن خشك و سرد ، و دانه آن گرم و خشك است . پيدايش اين طبايع متضاد از يك ميوه ناگزير بايد به دستور خداوند حكيم باشد .

چهارم هر گاه در يكى از برگهاى درختى كه از يك دانه به وجود آمده است بنگرى در آن خط مستقيمى را مانند نخاع بدن انسان مى‏بينى كه مرتّب از آن انشعابى جدا مى‏شود و از آن انشعاب ، انشعاب ديگرى تا به آن حد مى‏رسد كه انشعابات ، با چشم ديده نمى‏شود ، اقتضاى حكمت الهى اين است كه قوّه جاذبه اين برگها را قوت ببخشد تا بتواند اجزاى لطيف زمين را از اين مجراى تنگ جذب كند . هر گاه به عنايت خداوند سبحان در چگونگى يك برگ واقف شدى خواهى دانست كه عنايت خداوند در تمام درخت كاملتر است و البتّه عنايت خداوند در تمام گياهان كاملترين است ، پس از اين كه دانستى تمام گياهان براى استفاده حيوانات آفريده شده خواهى دانست كه عنايت خداوند در خلق حيوانات كاملتر است و وقتى دانستى كه آفريدن حيوانات براى انسان است ، خواهى دانست كه انسان نزد خداوند پر ارزش‏ترين مخلوقات عالم است كه خداوند او را از هر نظر گرامى داشته ، همچنان كه فرموده است : و لقد كرمنا بنى آدم . . . و نيز در باب اكرام به وى فرموده است : وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمت اللّه لا تحصوها .

براى دريافت معناى « نسمة » لازم است كه عجايب صنع خدا را در بدن

[ 532 ]

انسان در كتب تشريح مطالعه كنى و ما به بخشى از آنها در خطبه اوّل اشاره كرديم . پس از دانستن مطالب فوق امام ( ع ) از جمله دلايل پذيرفتن خلافت سه چيز را نام مى‏برد :

1 حضور جمعيّت فراوان براى بيعت با آن حضرت .

2 دليلى براى ترك قيام نمى‏ديد ، زيرا به ظاهر حجّت بر او تمام بود و ياور براى طلب حق وجود داشت .

3 عهدى كه خداوند از علما گرفته است كه منكرات را بر طرف سازند و ظالمان را نابودكنند و با داشتن قدرت ستمها را از ريشه بر كنند .

تحقّق دو دليل اوّل شرط تحقّق دليل سوّم است ، زيرا با بيعت نكردن مردم با امام و نبودن ياور ، منكرات از بين نمى‏رود ( و ستمگر سركوب نمى‏شود ) .

امام ( ع ) « كظّه‏ء » ظالم را كنايه از قدرت ظالم ، « و سغب » مظلوم را كنايه از شدّت مظلوميّت او آورده است .