قسم دوم مستعار و مستعارله هر دو معقول باشند

در اين قسم نيز مانند قسم اول ممكن است مستعار و مستعارله در صفتى مشترك بوده يكى از ديگرى اولى و كاملتر باشد در اين صورت ناقص را كامل فرض كرده و كامل را براى فرد ناقص استعاره مى‏آورند .

مستعارله و مستعارى كه در صفتى مشتركند گاهى ذاتا متناقضند مانند استعاره آوردن معدوم براى موجود هنگامى كه موجود داراى فايده‏اى نباشد در اين صورت موجود و معدوم در فايده نداشتن مشتركند بنابر اين لفظ معدوم را براى موجود استعاره مى‏آورند . همچنين است استعاره آوردن لفظ موجود براى معدوم به هنگامى كه معدوم داراى آثار جاويدانى باشد كه با موجود در بقاى اثر مشترك باشد .

گاهى مستعار و مستعارله ظاهرا يا ذاتا متضادند مانند تشبيه كردن جاهل به مرده ، زيرا مرگ و زندگى جاهل در نداشتن فايده مشتركند همچنان كه مرده حيات ندارد نادان ادراك و عقل ندارد و به لحاظ اين كه بر وجود مرده هيچ

[ 125 ]

فايده‏اى مترتب نيست از اين جهت از نادان كاملتر است ، بدين سبب لفظ مرده را براى جاهل استعاره مى‏آورند . از اين قبيل است فرموده : على ( ع ) : « مردم در خوابند و هر گاه بميرند بيدار مى‏شوند [ 76 ] » گاهى مستعار و مستعارله با يكديگر مخالفتى نداشته و در يك صفت از صفات معقول مشتركند جز اين كه يكى از آن دو در صفت كاملتر است . در اين صورت ناقص را به منزله كامل فرض كرده و كامل را براى ناقص استعاره مى‏آوريم مانند اين مثال : « فلان شخص مرگ را ملاقات كرد » منظور از ملاقات ديدن شدايد و سختيهاست ، زيرا مرگ با شدايد در ناپسند بودن مشترك است ولى مرگ نسبت به شدايد كاملتر است و لذا شدايد را به منزله مرگ فرض كرده و لفظ مرگ را براى آن استعاره مى‏آورند .