يه رسول خدا ( ص ) على ( ع ) را از آغاز عمر تا بالاترين مراتب كمالات نفسانى تربيت كرد

و على ( ع ) درباره تربيت خود به وسيله پيامبر ( ص ) و پيرويش از آن حضرت در خطبه قاصعه چنين مى‏فرمايد : « شما قدر و منزلت را از رسول خدا ( ص ) به سبب خويشى نزديك و مقام بلند و احترام مخصوص مى‏دانيد ،

زمان كودكى مرا در كنار خود پرورش داد و به سينه‏اش مى‏چسبانيد و در بسترش در آغوش مى‏گرفت و تنش را بر تنم مى‏نهاد و بوى خوش خويش را به من مى‏بوياند و خوراك جويده در دهانم مى‏نهاد و دروغ در گفتار و خطا در كردار من نيافت و خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگانش را از وقتى پيامبر ( ص ) از شير گرفته شده بوده همنشين آن حضرت گردانيد كه او را شب و روز به راه بزرگواريها و خويهاى نيكوى جهان ببرد . و من پيروى پيغمبر ( ص ) را كرده‏ام آنچنان كه بچه شتر از مادرش پيروى مى‏كند . در هر روز يكى از خويهاى خود را مشخص مى‏كرد و پيروى آن را به من امر مى‏فرمود و هر سال كه به حرا اقامت مى‏فرمود ، من او را مى‏ديدم و غير من نمى‏ديد ، و در آن زمان اسلام

[ 148 ] اعطيت جوامع الكلم و اعطى على جوامع العلم .

[ 188 ]

در خانه‏اى نيامده بود مگر خانه رسول خدا و خديجه كه من سوّم آنها بودم نور وحى و رسالت را مى‏ديدم و بوى نبوّت و پيغمبرى را مى‏بوييدم ، و هنگامى كه وحى بر آن حضرت نازل شد ، صداى شيطان را شنيدم ، گفتم اى رسول خدا اين چه صدايى است ؟ فرمود اين شيطان است كه از پرستيده شدن مأيوس شده آنچه را من مى‏شنوم تو مى‏شنوى و آنچه را مى‏بينم مى‏بينى ، مگر اين كه پيغمبر نيستى ولى وزيرى و بر خير و نيكى هستى . . . » [ 149 ] تا بدان جا كه پس از پيامبر استاد جهانيان در همه علوم شد .

توضيح مجمل درباره اين حديث شريف ، كلام رسول خداست : « من شهر دانشم و على دروازه آن است » [ 150 ] . شك نيست مقصود پيامبر ( ص ) از اين كلام اين است كه خود آن حضرت سرچشمه‏اى است كه از آن علوم اسلامى و رموز حكمت كه قرآن حكيم و سنّت كريم را نيز شامل است ، جارى است . رسول خدا مصدر اين علوم و محيط بر آنهاست ، زيرا تعبير خود به مدينه به معناى جامعيّت آن مى‏باشد . پس از پيامبر ( ص ) على ( ع ) منشأ تمام اين اسرار و هدايت كننده مجملات قرآن و سنّت و احكام كلّى اسلامى است زيرا على ( ع ) داراى قدرت و استعدادى بود كه به آسانترين وجه اسرار را درك مى‏كرد و راه را به ديگران نشان مى‏داد . دروازه شهر علم همان جهتى است كه مردم روى به آن سو دارند و از آن خواسته‏هاى خود را دريافت مى‏كنند .

توضيح مفصّل كلام على ( ع ) : هنگامى كه به جستجوى و فحص همه علوم مى‏پردازيم در مى‏يابيم كه بزرگترين آنها دانش الهى است . در خطبه‏هاى آن حضرت از رموز توحيد ، نبوّت ، قضا و قدر ، اسرار معاد وارد شده است ، كه بيان خواهيم كرد در كلام هيچ يك از علما و استوانه‏هاى حكمت نيامده است ، سپس

[ 149 ] خطبه قاصعه ص 192 ابن ابى الحديد و ص 234 فيض الاسلام .

[ 150 ] انا مدينة العلم و على بابها .

[ 189 ]

در مى‏يابيم كه دانش تمام فرق اسلامى به آن حضرت منتهى مى‏شود مانند متكلّمان معتزله و اشاعره و شيعه ، امّا نسبت معتزله از جهت علمى به آن حضرت ، روشن است ، زيرا اوّلا بيشتر اصول علمى خود را از ظاهر سخن آن حضرت درباره توحيد و عدل گرفته‏اند ، ثانيا علم بزرگان معتزله مانند حسن بصرى و واصل بن عطا به على ( ع ) منسوب بوده و از آن بزرگوار دانش اندوزى كرده‏اند اما اشعريها ، روشن است كه استادشان ابو الحسن اشعرى شاگرد ابو على جبايى است و ابو على از بزرگان معتزله بوده است . وقتى ابو على جبايى آنچه در معتزله بود دريافت ، با استادش مخالفت كرد و از آنها جدا شد .

امّا شيعه نسبتشان به آن حضرت روشن است ، زيرا شيعه علوم را از پيشوايان خود دريافت داشته و امامان شيعه هر يك از امام پيش از خود حقايق را گرفته تا به امام اوّل شيعه على ( ع ) منتهى گشته است .

امّا خوارج هر چند در نهايت دورى از آن حضرتند ، امّا به هر حال آنها به بزرگانشان كه شاگردان على ( ع ) بوده‏اند منسوبند .

امّا مفسّران : رئيسشان ابن عبّاس و او شاگرد على ( ع ) بود .

امّا فقهاى اهل سنّت ، چهار مذهب مشهور دارند كه يكى از آنها مذهب حنفى است . مشهور اين است كه ابو حنيفه فقه را نزد امام صادق ( ع ) خوانده و از آن حضرت احكام را دريافت كرده است و منتهى شدن حضرت صادق ( ع ) به حضرت على ( ع ) روشن است . مذهب دوّم مالكى است ، مالك شاگرد ربيعة الراى ، و ربيعه شاگرد عكرمه و عكرمه شاگرد عبد اللّه بن عبّاس و ابن عبّاس شاگرد على ( ع ) بوده است . مذهب سوّم شافعى است شافعى شاگرد مالك بوده است . مذهب چهارم حنبلى است و احمد بن حنبل شاگرد شافعى بوده است .

بنابر اين همه فقها به على ( ع ) انتساب علمى پيدا مى‏كنند و از چيزهايى كه

[ 190 ]

كمال آن حضرت را در فقه تعيين مى‏كند سخن پيامبر ( ص ) است كه فرمود :

« شايسته‏ترين شما براى قضاوت على ( ع ) است . » و كسى كه داناترين شخص در قضاوت باشد ناگزير بايد به قواعد فقه و اصول داناتر و آگاه‏تر باشد .

اما فصحا : روشن است تمام كسانى كه پس از آن حضرت به فصاحت مشهورند ، ذهنشان را از الفاظ آن حضرت انباشته‏اند و كلام و خطب آن حضرت را فرا گرفته‏اند ، مانند ابن نباته و غير او كه در رأس اين سلسله قرار دارند .

اما علماى نحو ، اوّلين واضع نحو ابو الأسود دئلى است و او به ارشاد حضرت على ( ع ) دست به اين كار زد . آغاز كار چنين بود كه أبو الأسود و شنيد مردى اين آيه را قرائت مى‏كند : اِنَّ اللَّه بَرىٌ مِنَ المُشْرِكينَ وَ رسُولِهُ ( به كسر لام رسول ) بر او ايراد گرفت و گفت : پناه بر خدا از جور بعد از كور . يعنى از نقصان ايمان پس از فزونى آن . ابو الأسود پس از اين جريان به على ( ع ) مراجعه كرد و عرض كرد قصد دارم براى مردم قواعدى بنويسم كه سخنشان را با آن تنظيم كنند . امام فرمود « نحو » بنويس . و او را به كيفيت اين قواعد هدايت كرد و به وى امورى آموخت .

اما علماى صوفى و بزرگان عرفان ، نسبتشان به على ( ع ) در تصفيه باطن و چگونگى سلوك به سوى خداوند متعال آشكار است .

اما علمايى كه با امور جنگ و اسلحه سر و كار دارند نسبتشان به على ( ع ) روشن است .

از آنچه گفتيم ثابت شد آن حضرت استاد جهانيان و هدايتگر آنها به راه حق پس از رسول خدا بوده است . مناقب و فضايل آن حضرت بيش از آن است كه به شمار آيد .

[ 191 ]