بحث اول در اقسام وجه شبه

و داراى چند صورت است : وجه شبه يا صفت حقيقى است يا اضافى ، در صورتى كه صفت حقيقى باشد يا كيفيّت جسمانى است يا نفسانى ، در صورتى كه كيفيّت جسمانى باشد يا محسوس به احساس اوّليّه است يا محسوس به احساس ثانويه :

الف محسوس به احساس اوّليّه :

1 محسوس به حسّ بينايى مانند تشبيه گونه به گل در سرخى و تشبيه صورت به روز و مو به شب .

2 محسوس به حسّ شنوايى ، مانند تشبيه قرقر شكم انسان گرسنه به صداى جوجه‏ها و تشبيه صداى زشت به آواز خر .

3 محسوس به حسّ چشايى ، مانند تشبيه بعضى از ميوه‏هاى شيرين به عسل و شكر .

4 محسوس به حس بويايى مانند تشبيه بعضى از بوهاى خوش به مشك و كافور .

5 محسوس به حسّ لامسه مانند تشبيه جسم نرم و ملايم به خز و جسم زبر به پلاس .

ب محسوس به احساس ثانويّه عبارتند از اشكال و مقادير و حركات .

اشكال يا مستقيم‏اند يا دايره :

1 تشبيه در شكل مستقيم مانند مرد راست قامت به نيزه .

2 تشبيه در شكل دايره مانند تشبيه شى‏ء مدوّر به كره و حلقه .

مثال تشبيه در مقدار مانند تشبيه شى‏ء بزرگ جثّه به شتر و فيل .

[ 103 ]

مثال تشبيه در حركت مانند تشبيه شى‏ء شتابان به تير .

اشتراك در كيفيّت جسمانى مانند اين كه گفته شود فلانى در نادانى و حرص و شهوترانى مانند الاغ است و يا فلانى در غضب مانند پلنگ است .

تشبيه در كيفيّت نفسانى مانند اشتراك در غرايز و اخلاق مانند كرم ،

بردبارى ، شجاعت ، هوش ، تيزفهمى ، علم و زهد . مانند اين كه بگويى فلانى در بخشندگى مثل حاتم است يا فلانى در شجاعت مانند عمر و بن معدى كرب است .

در صورتى كه وجه شبه اشتراك در حالت اضافى باشد ، مانند اين كه گفته شود اين دليل در وضوح مانند خورشيد است . وجه اشتراك در اين جا وضوح و آشكارى در ديدن و فهميدن است و اين روشنى و وضوح حالت اضافى است .

گاهى وجه شبه بسيار آشكار است چنان كه در مثال قبل گذشت و همچنين مانند تشبيه گفتار شخصى به آب و نسيم از حيث روان بودن و لطافت . و اين در صورتى ممكن است كه در الفاظ كلمات شخص تنافر وجود نداشته باشد و بر زبان آسان جارى شود و از زبان بيگانه و ناآشنا استفاده نشده باشد و دل از شنيدن آن آرامش يابد . و به سبب اين كه زود ادراك مى‏شود تشبيه به آب شده كه بسرعت در حلق وارد مى‏شود ، و به نسيم تشبيه شده كه زود در بدن اثر مى‏كند .

گاهى وجه شبه پوشيده است مانند سخن كسى كه بنى المهلّب را هجو كرده و گفته است : « ايشان مانند حلقه فلزى هستند كه دو سرش معلوم نيست . » آيا نمى‏بينى كه از اين جمله مقصود بخوبى فهميده نمى‏شود مگر براى كسانى كه ذهنشان فراتر از توده مردم است ؟