فرموده است : فيا عجبا بينا هو ليستقيلها فى حياته اذ عقدها لآخر بعد وفاته .

اشاره به خواست مكرّر ابو بكر به ترك خلافت در زمان حياتش مى‏باشد ، با

[ 513 ]

اين عبارت كه : اقيلونى فلست بخيركم .

در اين جا علّت تعجّب اين است كه ابو بكر بدين سبب خواستار ترك خلافت بود كه بار خلافت سنگين و شرايط آن فراوان بود و همچنين رعايت اجراى يك قانون نسبت به همه مردم با توجّه به طبيعتهاى مختلف و تمايلات گوناگونشان بسيار دشوار مى‏نمود و ابو بكر مى‏ترسيد كه مركبهاى هوا و تمايلاتش بلغزند و او را در پرتگاه نابودى بيفكنند ، با اين فرض هر اندازه كه زمان ولايت و سرپرستى بر مردم كوتاهتر باشد ترس و زحمتش كمتر و سهلتر است . و راه كسى كه طالب ترك خلافت و نظير آن مى‏باشد و نيز مقتضاى درخواست اقاله اين است كه متقاضى در پى كاستن دشواريهاى آن كار باشد و در رهايى از آن تا جايى كه ممكن است بكوشد ، و چون مى‏بينيم كه ابو بكر در دوران حياتش به خلافت چنگ مى‏زند و در موقع مرگش آن را به ديگرى ( عمر ) مى‏سپارد و ضررهاى اين كار را در زندگى و پس از مرگ به دوش مى‏كشد ، ناگزير اين گمان در انسان تقويت مى‏شود كه درخواست ترك خلافت از سوى ابو بكر صادقانه نبوده است و در نتيجه اين پندا با عدالت ابو بكر كه شهرت دارد متضاد مى‏باشد و اين همان مطلبى است كه تعجّب امام ( ع ) را برمى‏انگيزد ، بر عكس اگر ابو بكر به فسق و نفاق شهرت مى‏داشت تضاد كردار وى با گفتارش شگفت‏آور نبود .