8 قوله عليه السلام : و مجالسته اهل الهواء منساة للأيمان و محضرة للشيطان .

مقصود امام ( ع ) از اهل « هوى » در عبارت فوق بدكارانى است كه تسليم خواسته‏هاى شيطانى و شهواتى كه بيرون از حدود شرعى است شده‏اند .

نفرت داشتن از همنشينى با اهل هوى به لحاظ دو امر مى‏باشد :

الف : مجالست با اهل باطل موجب به فراموشى سپردن ايمان مى‏شود .

اين امر واضحى است ، زيرا هوا پرستان همواره سرگرم لهو و لعب و غرق در كارهاى بيهوده و باطل و ضد حق مى‏باشند . بنابراين به احتمال قوى همنشينى با آنها از روى ميل و رغبت ، موجب غفلت و بى خبرى از ياد خدا مى‏شود و انسان را از انجام اعمال شايسته باز مى‏دارد ، و بتدريج به روش اهل باطل در مى‏آورد

[ 604 ]

با اين كه اركان و قواعد ايمان انجام دادن كارهاى شايسته و اعمال صالح مى‏باشد ، بخوبى روشن است كه غفلت منجر بفراموشى ، و از بين رفتن ياد شيئى از لوح ذهن مى‏شود . چه بسا كه غفلت زياد سبب فراموشى اوقات عبادت و ياد خدا شود .

اين كه امام ( ع ) فراموشى را به جاى علت فراموشى به كار برده‏اند از باب نامگذارى سبب به جاى مسبب مى‏باشد .

ب : همنشينى با فاسقان و فاجران بدين لحاظ مذموم است كه محل آنها جايگاه حضور شياطين است .

ما پيش از اين معنى شيطان را توضيح داده‏ايم . قاعده كلّى اين است ،

هر جائى كه معصيت و نافرمانى خداوند صورت گيرد ، محلّ حضور شيطان و لانه اوست .

9 امام ( ع ) دستور مى‏دهد كه مردم از دروغ گفتن دورى كنند و نسبت به آن نفرت داشته باشند ، كه دروغ ضدّ ايمان است . اين فرموده امام ( ع ) مفهوم حديث پيامبر است .

معنى « مجانب » بودن دروغ نسبت به ايمان اين است كه : راست و دروغ مجانب يكديگراند بدين شرح كه اگر كارهاى شايسته داخل در مفهوم ايمان باشند ، پس راستگويى هم از جمله كارهاى شايسته داخل در مفهوم ايمان خواهد بود و چون دروغگويى با راستگويى ضديّت دارد پس با ايمان هم ضديّت دارد . زيرا هر ضدّى اصطلاحا با ضد خود مجانبت و دورى دارد بنابراين دروغ :

ضدّ و مجانب ايمان شمرده مى‏شود . امّا اگر كارهاى شايسته را در مفهوم ايمان داخل ندانيم مى‏گوييم : دروغ از بزرگترين رزائل باز دارنده از حق و ايمان از بزرگترين فضايل نجات دهنده است . چون ميان رذايل و فضايل ذاتا منافات است . پس دروغ با ايمان منافات داشته و مجانب آن مى‏باشد .

[ 605 ]

محتمل است كه معنى « مجانبت » كذب با ايمان ، در عبارت حضرت اين باشد ، كه دروغ و راست هيچ گاه با هم جمع نمى‏شوند و با يكديگر تناسبى ندارند . خواه اين معنى و يا معنى اوّل ، مجانبت را به هر معنى كه بگيريم ، دروغ با ايمان داشتن معارض است . و چنان كه قبلا توضيح داده‏ايم ، دروغ زيانهاى جبران ناپذير و هلاك كننده‏اى نيز دارد .

امام ( ع ) پس از آن كه دروغ را « مجانب » ايمان معرّفى مى‏كند ، آنگاه مردم را به راستگويى تشويق مى‏نمايد . بدين شرح كه راستگو در مسير نجات و رستگارى قرار دارد ، يعنى در آستانه رستگارى و كرامت يا جايگاه رستگارى و كرامت « يعنى بهشت » قرار دارد ، چه راستگويى درى از درهاى بهشت است . و سپس براى ايجاد نفرت از دروغ مى‏فرمايد : دروغگو در پرتگاه پست هلاكت و يا جايگاه اين دو يعنى ورطه هولناك دوزخ واقع است ، زيرا جهنّم جايگاه بدبختى وجودى است و دروغ درى از درهاى جهنّم است ، و هر كس بر در بهشت يا دوزخ رسد ، در زمينه ورود قرار گرفته است .

از رسول خدا ( ص ) درباره مدح و نكوهش راست و دروغ روايتى نقل شده است كه فرمود : از دروغ بپرهيزيد كه انسان را به فسق و فجور مى‏كشاند ، و فسق و فجور آدمى را به دوزخ مى‏اندازد و شخص آنقدر دروغ مى‏گويد : تا خداوند در باره او مى‏نويسد « كذّاب » و لازم است كه همواره راستگو باشيد ، چه راست گفتن به نيكى و نيكى به بهشت راهنمايى مى‏كند . شخص آنقدر رعايت راستگوئى را مى‏نمايد تا خداوند درباره او مى‏نويسد ( مصداقا ) يعنى كسى كه هميشه راست مى‏گويد و باز فرموده است : دروغ گفتن در رأس نفاق قرار دارد دليل فرمايش رسول خدا ( ص ) روشن است ، زيرا محور نفاق بر دو رنگى و درويى در گفتار و بيان خلاف واقع است . خلاف واقع سخن گفتن ، حقيقت دروغگويى است .

10 امام ( ع ) از حسد ورزيدن نهى مى‏كند .

[ 606 ]

عرفا بر اين موضوع اتفاق نظر دارند ، كه حسد از بزرگترين درهايى است كه شيطان از آن وارد قلب انسان مى‏شود ، و آن يكى از خلقهاى پست نفسانى است كه از جمع شدن ، بخل و بدخواهى پديد مى‏آيد . و بدخواهى عبارت از اين است كه شخص از جهت نعمتى كه بديگران مى‏رسد غمگين و از زيان ديدن ديگران خوشحال مى‏شود . هر چند آن ديگران نه او را ديده باشند و نه به او آزارى رسانده باشند . كسى كه داراى چنين خلق نكوهيده‏اى باشد ، معلوم است كه سزاوار خشم خداوند بلند مرتبه قرار مى‏گيرد . بدخواهى مخالف اراده حق تعالى است .

زيرا او همواره ، خير بندگان خود را در نظر دارد و براى همگان فيّاض مطلق است .

بعضى ديگر حسد را چنين تعريف كرده‏اند : حسد صفت شخصى است كه از رسيدن خير بديگران اندوهناك شود ، با اين كه ضررى از آنان متوجّه حسود نشده باشد . گاهى حسد تا بدين درجه مى‏رسد ، كه شخص با وجود شركت داشتن در نعمت ديگران ، باز هم بر آنها حسد مى‏ورزد . اين حدّ اعلاى بدخواهى و حسادت است كه انسان از خوشحالى ديگران و نعمتى كه خود هم در آن سهيم است بد حال شود اين را حسد بالغ مى‏گويند .

علّتى كه امام ( ع ) براى ترك حسد آورده ، اين است كه حسد ، نيكيها را مى‏خورد ، چنان كه آتش هيزم را از ميان مى‏برد . دانشمندان در اين مسئله كه حسد به جسم و جان زيان مى‏رساند اتفاق نظر دارند ، زيان جانى حسد اين است كه فراموشى ايجاد كرده ، و فكر حسود را مشغول داشته ، تا حدّى كه حسود را از انديشه درباره امورى كه براى خود او نافع است باز مى‏دارد .

صفات نيك و ملكات خيرى كه مى‏تواند كسب كند از يادش مى‏برد . بدين جهت شخص حسود همواره فكرش مغشوش ، و مشغول و گرفتار است ، و مدام دچار حزن و اندوه مى‏باشد . با اين كه نعمت خداوند ، نسبت به بندگان فراوان و غير قابل شمارش است ، شخص حسود به دليل فرو رفتن در انديشه حسد ، وقتى

[ 607 ]

براى انجام كارهاى نيك ندارد . « تاكنون آنچه گفتيم مربوط به ضرر روانى و جانى شخص حسود بود امّا زيان جسمى حسود اين است كه حسادت موجب بيدار خوابى و سوء تغذيه مى‏شود و در نهايت ، پريدگى رنگ ، ضعف جسمى و فساد مزاج را به دنبال دارد .

با توضيح مطلب فوق روشن شد كه امام ( ع ) لفظ « اطل » را براى حسد ، به اين دليل كه تمام انديشه‏هاى خير و نيكيها را از نفس انسان مى‏زدايد و مانع صفات ثابت نفسانى مى‏گردد ، استعاره به كار برده است ، خوردن حسد نيكيها را بدين سبب است كه شخص حسود مدام ، غرق در حالات و نعمتهاى شخص مورد حسد مى‏باشد . اين حالت حسود را به از بين بردن هيزم به وسيله آتش تشبيه كرده‏اند ، زيرا حسد و آتش ، از اين جهت كه حسنات و هيزم را از بين مى‏برند شبيه يكديگرند .

11 حضرت مردم را از دشمنى و خشم نسبت به يكديگر نهى مى‏كند ، و دليلى كه براى زشتى كينه توزى آورده است . تفرقه و جدايى است زيرا چنان كه مى‏دانيم نظم امور جهان بر همكارى و هميارى است . همكارى ، بوسيله انس گرفتن و رفت و آمد ميسور است و از بزرگترين اسباب انس ، دوستى و برادرى ميان مردم مى‏باشد . دوستى از امور مهمى است كه در شريعت اسلام مقرر شده است و بهمين دليل بود كه رسول خدا ( ص ) ميان اصحاب خود برادرى بر قرار كرد ، تا دوستى آنها خالص ، و انس و الفت‏شان ، بى غش و همكارى و هميارى و وحدتشان در دين از روى صداقت باشد .

پيامبر خدا ( ص ) فرموده است : « انسان بوسيله برادر دينى‏اش بزرگوارى مى‏يابد ، در رفاقت با كسى كه براى تو صلاح نمى‏داند آنچه براى خود ، روا مى‏شمارد ، خيرى نيست . » به همين دليل كينه و دشمنى ميان برادران ايمانى در شريعت نهى شده و مورد كراهت شديد است . چون موجب قطع رابطه و عدم

[ 608 ]

همكارى و هميارى مى‏شود و براى برهم زدن وحدت مسلمين ، بدخواهان جديّت و تلاش مى‏كنند ، و انديشه دشمنان اسلام براى تحميل تفرقه مدام نقشه مى‏كشد . بديهى است كه با تفرقه و خصومت نعمتى بر قرار نماند و صفا و الفت ،

ديرى نپايد و از اين بدتر آن كه هلاكت و از بين رفتن ، از نتايج دشمنى و خصومت است . بدين لحاظ امام ( ع ) فرمود : دشمنى « حالقه » است . لفظ حالقه استعاره است از جدا شدن و تفرقه و از هم پاشى ، زيرا اين واژه در اصل ، از « يحلق الشعر » گرفته شده است ، يعنى آنچه موى سر را مى‏تراشد ، مانند تيغ سلمانى و يا شبيه آن ، و كنايه از مشكلات بزرگ و اسباب شر مى‏باشد . و سپس ضرب المثل شده و براى امورى كه موجب تفرقه و جدايى مى‏گردد بعنوان استعاره به كار مى‏رود . وجه شباهت اين است : چنان كه تيغ سلمانى سبب بريدن موها و پراكندگى آنها در اطراف مى‏گردد . دشمنى و عداوت هم موجب تفرقه و درماندگى انسانها مى‏شود .

12 به آرزوهاى دور و دراز داشتن در دنيا توجّه داده ، تا نسبت به آنها در دل انسانها نفرت ايجاد كند ، از اين رو دستور مى‏دهد كه مردم آرزوها را تكذيب كنند لازمه تكذيب كردن آروزها نهى از پيروى آرزوهاست . زيان آرزوهاى طولانى عبارت است از :

الف عقل دچار سهو و اشتباه مى‏شود . آرزوى طولانى موجب مى‏شود كه انسان نسبت به امورى كه لازمه معاش و معادش مى‏باشد ، غفلت ورزد بخوبى روشن است ، شخصى كه آرزوهاى طولانى دارد ، همواره فكرش به اميد و آرزوهايش معطوف است كه چگونه آنها را بر آورده سازد و يا به اميدواريهايش دست پيدا كند .

گرفتارى مدام به تحصيل آروزها سبب مى‏شود كه از جهات خير غافل بماند زيرا خداوند براى يك انسان ، دو دل در درونش قرار نداده است .

ب آرزوهاى طولانى ، ياد خدا را به فراموشى مى‏سپارد . يعنى انسان از ياد

[ 609 ]

خداوند كه در آخرت چه خواهد كرد و پس از مرگ چه پيش خواهد آمد ، به علّت آرزوهاى طولانى فراموش مى‏كند ، زيرا كه چنين انسانى در زندگى دنيا غرق شده ،

و بكلّى از عالم آخرت بى خبر مى‏ماند .

ج آرزوى طولانى داشتن غرور ايجاد مى‏كند ، و دارنده چنين آرزويى خود مغرور است .

بعضى از شارحان لفظ « غرور » را به فتح « غ » يعنى « غرور » خوانده‏اند در اين صورت معنى جمله اين است . كه آرزوى طولانى خود بى خبرى از ياد خدا و امور خير نيست بلكه سبب فراموشى از ياد خدا مى‏شود . پس مى‏توان فراموشى را بوى نسبت داد .

بعضى ديگر كلمه « غرور » را با ضمّه تلفّظ كرده‏اند « غرور » در اين صورت استعمال غرور بجاى شخص مغرور مجاز است ، يعنى اطلاق لازم بر ملزوم شده است ، آرزوى طولانى داشتن فريب نيست بلكه سبب فريب خوردگى است ،

لازمه آرزوى طولانى داشتن اين است كه شخص فريب بخورد و به كارهاى مفيد و سعادت بخش نرسد .

تكذيب كردن آرزوى طولانى چنان كه امام ( ع ) دستور مى‏دهد بدين گونه است كه همواره مرگ را به يادآورى و در قلب متوجّه مرگ ، رجوع به سوى خداوند و معاد باشى . درباره اين كه چرا امام ( ع ) كنار گذاشتن آرزوهاى طولانى را « تكذيب » تعبير كرده‏اند . بدين جهت است كه شخص آرزومند ، به آنچه دل مى‏بندد و آرزو پيدا مى‏كند . به خيال واهى خود ، آن را برآورده مى‏بيند ، ولى اگر به عقلش مراجعه كند ، و فرا رسيدن مرگ و قطع آرزوها را در نظر بگيرد ، بخود اجازه خواهد داد ، كه احكام خيالى خود را كه آرزويى واهى بيش نيست تكذيب و رد كند .

[ 610 ]