1 بخش اول اين است كه امام ( ع ) در آغاز ادّعاى عمرو عاص را در حق خودش ، كه او مردى شوخ و بذله‏گوست

و مردم را با مزاح و شوخى سرگرم مى‏دارد ، نقل و با جوابى كه در اوّل آن تعجّب را به كار مى‏برد اين ادّعا و تهمت را ردّ مى‏كند و در پايان سخن ادّعاى او را ادّعايى دروغ و بى اساسى دانسته مى‏فرمايد : شگفت از فرزند نابغه است كه چنين ادّعاى دروغى را شايع كرده و با

[ 1 ] اين سخن امام اشاره به جنگ صفين است كه عمرو عاص در برابر شمشير برق آساى امام ( ع ) خود را به زمين انداخته كشف عورت كرد .

[ 2 ] حكومت مصر .

[ 572 ]

اين تهمت ناروا خود را گناهكار كرده است .

اين كه امام ( ع ) او را به مادرش نسبت داده و فرزند آن زن بد كاره دانسته است . بيان كننده خصلت مردم عرب است كه اشخاص را به مادر نسبت مى‏دهند ، در صورتى كه مادر مشهور به بزرگوارى و يا فرو مايگى باشد .

البتّه ناگفته نبايد گذاشت كه امام ( ع ) چهره گشاده داشته است و با صورت باز با اشخاص بر خورد مى‏كرده ، و تا حدّ اعتدال و نزاكت براى جرئت دادن افراد در بيان خواسته‏هايشان و گاهى مزاحى كه به افراط نكشد و از جمله رذايل اخلاقى بشمار نيايد مى‏كرده است از آن جمله روايتى است كه در اين باره نقل شده است : روزى امام ( ع ) در جاى بلندى نشسته بود و ابو هريره در آن محل بود . حضرت ناگهان هسته خرمايى به سوى ابو هريره انداخت وقتى كه ابو هريره متوجّه امام ( ع ) شد ، حضرت به روى ابو هريره تبسّم كرد . ابو هريره گفت : همين خوشرويى باعث شده است كه : « در امر خلافت از ديگران عقب بمانى » روشن است كه اين نوع برخورد از ويژگيهاى خوش خلقى و مهربانى و ملاطفت و از فضايل به شمار مى‏آيد ، نه آن رذيلت و پستى كه عمرو عاص مدّعى آن بود . آنچه از اخلاق ناپسند شمرده مى‏شود ، افراط در بذله‏گويى و دلقكى و لهو و لعب است ، همان چيزى كه عمرو عاص از حضرت براى مردم شام تعريف مى‏كرد و با شايعه‏سازى و دروغ مدّعى بود ، كه دليل ترجيح دادن معاويه بر على ( ع ) اين بوده ، است كه على ( ع ) مردى شوخ طبع و مزاح است و در كارها جديّت لازم را ندارد . چنان كه پدر عمرو عاص هم مدّعى بود كه رسول خدا ( ص ) مردى جادوگر است . در حقيقت اين فرزند همان پدر است پسرى كه در دروغگويى و تهمت راه پدر را برود فرزند خلفى خواهد بود اين كه امام ( ع ) ادّعاى عمرو عاص را تكذيب كرده است . منظور حدّ افراط و زياده روى در هزل و لهو لعب بوده ، نه اصل مزاح و شوخ طبعى چه اين مقدار

[ 573 ]

از خوشرويى را حضرت منكر نبوده است . زيرا رسول خدا ( ص ) هم گاهى مزاح مى‏كرده است .

روايت شده است كه روزى رسول خدا ( ص ) به پيرزنى فرمود : « پيرها وارد بهشت نمى‏شوند » . آن زن گريان شد ، پيامبر خدا تبسّمى كرده فرمود : « خداوند پيران را جوان مى‏كند و سپس وارد بهشت مى‏شوند . اهل بهشت همه جوان و نو رسيده‏اند . حسن و حسين ( ع ) آقاى جوانان بهشت‏اند . » رسول خدا ( ص ) فرمود : « من مزاح مى‏كنم ولى جز حق نمى‏گويم . »