فانّ المرء المسلم . . . و معه دينه و حسبه

شارح بزرگوار طبق معمول بدوا اعراب بعضى از كلمات را بيان كرده مى‏فرمايند : « ما » در « ما لم يغش » بمعنى زمان و مدت ، و « كالفالج » خبر « انّ » است . فعل تظهر صفت است براى دناءة فعل فيخشع اگر بر معنى لغوى كلمه ،

به معنى خشوع كه فروهشتن چشم و طمأنينه است حمل شود ، لزوما فعل يخشع به فعل « تطهر » عطف مى‏گردد . و اگر به معناى عرفى كلمه ، كه خضوع در برابر خداوند و ترس از عدل الهى است ، در نظر گرفته شود ، فا در اوّل فعل يخشع ، به معنى ابتدائيّت به كار رفته ، و معناى جمله فرق مى‏كند . كلمه « ياسر » بمعنى قمارباز ، صفت است براى « فالج » كلمه « اذا » براى مفاجات ( كه بيان عمل ناگهانى را مى‏كند ) به كار رفته است [ 6 ] .

امير المؤمنين ( ع ) پس از برحذر داشتن و نهى از در افتادن به ضلالت و گمراهى ، لغزش و بدخواهى ، نسبت به صاحبان جاه و مقام و نعمت ، بر آن شده‏اند ، تا بركنارى از رذايل اخلاقى را بيشتر توضيح دهند ، تنفّر و دورى از كارهاى زشت را شدّت بخشند ، و آراسته شدن به صفات حسنه و تزكيه نفس را توصيه كنند . بيان اين حقيقت را ضمن يك تشبيه و تقسيم چنين گوشزد مى‏فرمايند :

فأنّ المرء المسلم . . .

مرد مسلمانى كه به اين دليل كار پست و بى‏ارزشى را كه لزوما مخفى نمى‏ماند و روزى آشكار مى‏شود رها مى‏كند . با ترك كار پست اخلاقى جانش را از آلودگى به فساد اخلاق باز مى‏دارد ، چرا كه مرتكب خلاف ، هرگاه ، عمل زشتش ، در ميان مردم بازگو شود ، موجب شرمسارى و سرافكندگى و ملامت مى‏گردد ، بعلاوه سبب ترغيب و تشويق فرومايگان بى‏بندبار و ناآگاهان جامعه

[ 6 ] هر چند دو كلمه « ياسر » و « فالج » وزن فاعلى داشته و صفت به حساب مى‏آيند ولى بهتر است كه فالج را صفت ياسر بگيريم از باب تقديم صفت بر موصوف معنى چنين مى‏شود . قمارباز پيروز . م .

[ 10 ]

مى‏شود ، كه كارهاى مشابه آن را انجام مى‏دهند ، و موجب هتك حرمت و پرده درى مى‏گردد . پس آن ترك كننده به قمارباز موفّقى ماند كه به انتظار توفيق بردن مال و يا لااقل پوچ درآمدن تير قمارش و ضرر نكشيدن از اين بابت ، نشسته است .

خلاصه مقال اين كه هر چند ، نه بخاطر رضاى خدا ، بلكه به لحاظ ترس از ملامت گناه كار زشت را ترك كند ، باز هم خوب و قرين توفيق است . شرح فوق از سخن امير مؤمنان ( ع ) با توجّه به معنى لغوى « فعل يخشع » كه سرافكندگى و شرمسارى است بيان شده ولى اگر معناى عرفى و شرعى « يخشع » كه خضوع و تضرّع در پيشگاه حضرت حق است در نظر گرفته شود ، توضيح فرموده حضرت چنين خواهد بود :

مرد مسلمان هنگامى كه كارى را پست و بى‏ارزش ديد ، از ارتكاب آن خوددارى مى‏كند و به وقت يادآورى زشتى آن ، در برابر خداوند به وحشت مى‏افتد و خاضع مى‏گردد و از ترس گرفتار شدن به كار بد و ابتلاى به معصيت ، به خداوند پناه مى‏برد . مانند قماربازى كه هم اميد پيروزى و هم بيم ضرر دارد . مضطرب است كه در قمار زندگى چه خواهد شد . به هر حال چنين فردى انتظار بردن و نباختن را دارد ، انديشه‏اش پيرامون زندگى روزمرّه دور مى‏زند . مسلمان مبرّا و پاك از خطا نيز انتظار مى‏كشد ، امّا يكى از دو نيكى و خير را كه به شرح آن خواهيم رسيد .

پيش از آنكه شارح به توضيح تشبيه كلام امام ( ع ) بپردازند ، طبق وعده قبلى خود ، كيفيّت بازى قمار جاهليّت ، يا همان ميسر را بيان مى‏دارد و مى‏فرمايد :

حال وقت آن رسيده است كه به چگونگى ، بازى قمارى كه ميسر ناميده شده است بپردازيم ، تا وجه تشبيه در كلام حضرت روشن شود .

تعداد چوبهايى كه ، « قداح » ناميده مى‏شده ، و در بازى قمار ( گوشت قربانى ) گوسفند يا شتر به كار مى‏رفته ، هفت تير و به نامهاى ذيل بوده است :

اوّل را « فذّ » مى‏ناميده‏اند . و به معناى يك سهم دوّم را « توأم » مى‏گفته‏اند

[ 11 ]

به معناى دو سهم سوّم را ضريب به معناى سه سهم ، چهارم را حلس به كسر « ح » و به روايت احمد بن فارس در كتاب جمل حلس به فتح « ح » و كسر « ل » مى‏گفته‏اند به معنى چهار سهم پنجم را نافيش مى‏خوانده‏اند به معناى پنج سهم ششم را « مسيل » مى‏ناميده‏اند ، به معنى شش سهم و هفتم « المعلّى » ناميده مى‏شده و بالاترين بهره يعنى هفت سهم را داشته است .

پس از اين هفت چوبه تير ، تيرى كه داراى سهمى در قمار باشد نبوده است ،

جز آن كه چهار تير ديگر هم با اين هفت تير داخل جعبه تيرها قرار مى‏داده‏اند و آن چهار چوبه تير بى‏سهم ، و پوچ را « ارغاد » مى‏گفته‏اند ، و براى سنگينى وزن تيرهاى بازى در داخل كيسه يا جعبه مى‏گذاشته‏اند و به نامهاى ذيل مى‏ناميده‏اند :

1 المصدر 2 المضعف 3 المنبح 4 الصفيح .

وقتى كه تيرهاى قمار آماده مى‏شد ، هر يك از شركت كنندگان در بازى به ميل خود يكى از تيرها را مى‏گرفت و بر آن نام خود ، يا علامتى را مى‏نوشت ، پس از آن قربانيى را كه معمولا شتر بود ، به دست صاحبش نحر مى‏شد و به ده قسمت ،

به طريق ذيل تقسيم مى‏گرديد :

دنباله رانها را دو قسمت ، رانها را بدو قسمت ، بالاى شانه را ، يك قسمت فقرات پشت را يك قسمت ، جلو سينه را يك قسمت ، دست‏ها را دو قسمت آخرين جزء بدن شتر را يك قسمت مى‏كرد . سپس خاصره و گردن قربانى را به طور برابر تقسيم و بر اجزاى ده‏گانه مى‏افزود .

پس از تقسيم‏بندى مساوى چنانچه استخوان يا قطعه گوشتى باقى مى‏ماند ، نحر كننده انتظار مى‏كشيد ، تا كدام برنده آن مازاد را هر چند كه مورد ملامت قرار مى‏گرفت بردارد . اگر هيچ برنده‏اى در آن طمع نمى‏كرد ، مال نحر كننده بود .

[ 12 ]

پس از طىّ مراحل ياد شده . مردى را كه مشهور بود هرگز از پول خودش گوشت نخورده است هر چند در نزد ديگران خورده باشد حاضر مى‏كردند ، و او را « حرضه » مى‏ناميدند . آنگاه دستهايش را در پارچه‏اى مى‏پيچيدند و بر سر انگشتانش پارچه مى‏بستند ، كه خصوصيّات تيرهاى قمار را تشخيص ندهد .

جعبه تير يا همان كيسه‏اى كه تيرهاى قمار در آن بود در اختيارش مى‏گذاشتند .

مردى پشت سر او مى‏ايستاد كه به او ( رقيب ) مى‏گفتند . پس از آن اجازه مى‏يافت كه تيرها را يكى يكى بى آن كه به آنها نگاه كند ، بيرون آورد و تحويل دهد .

قماربازان به انتظار مى‏ايستادند كه چه خواهد شد در بيم و اميد هر كس تيرش از جعبه بيرون مى‏آمد به اندازه سهمى كه تيرش نامگذارى شده بوده از گوشتها برنده مى‏شد . آن كه تيرش وقتى بيرون مى‏آمد كه ديگر سهمى باقى نمانده بود . به اندازه سهم تيرش بايد به صاحب شتر غرامت مى‏داد .

به عنوان مثال اگر اتفاقا ابتدا تيرى كه المعلى نام داشت و داراى هفت سهم بود بيرون مى‏آمد هفت قسمت گوشت را صاحب المعلى مى‏برد . و اگر پس از آن ، تير « المسيل » كه شش سهم داشت بيرون مى‏آمد ، سه سهم باقيمانده را صاحب مسيل مى‏برد ، و سه سهم هم طلبكار مى‏شد ، و چون ديگر سهمى نمانده بود ، بايد قماربازان ديگر كه تيرشان برنده نشده بود ، از گوشت شتر ديگرى غرامت و تاوان ، مى‏دادند . چهار تير اوغاد اگر بيرون مى‏آمد سهمى نداشت ، و اگر هم مى‏ماند غرامت نمى‏داد ، چون به اصطلاح پوچ و بى‏سهم بودند .

نقل شده است كه بازى كنان خوردن اين گوشتها را برخود حرام كرده بودند و به ميهمانى اختصاص مى‏دادند .

پس از بيان كيفيت بازى قمار « ميسر » وجه مشابهت مسلمانى كه به دليل شرمسارى و ملامت ، از گناه پرهيز مى‏كند ، با قمارباز پيروز در كلام على ( ع ) اين است كه قمارباز قبل از شروع بازى ، موفقيّت بيرون آمدن تيرى را كه برايش

[ 13 ]

سودآور و برطرف كننده غرامت باشد ، انتظار و اميد دارد ، مسلمان پاك از خيانت ،

و خود نگهدارنده از گناه ، نيز چون رحمت خدا را مى‏طلبد . و خويشتن‏دارى از معصيت را پيشه خود ساخته است ، رسيدن به يكى از دو نيكى ، احدى الحسنيين را انتظار مى‏كشد .

يكى از دو نيكى مورد انتظار براى مسلمان اين است ، كه ياد خداوند او را به جوار رحمت خود ، فرا خواند ، بنابراين از سختيهاى اين دنيا خلاصى يابد . زيرا ،

آنچه خداوند ، براى دوستان خويش آماده ساخته است ، براى مؤمن از نعمتهاى دنيا ، بهتر است و به نعمتهاى بى‏منتها و پايدار دست مى‏يابد ، و چون دستيابى به نعمتهاى آخرت ، مستلزم نبودن ، زيان است ، زيبايى تشبيه ، اين شخص به قمارباز پيروز كه اميد سود ، بى غرامت و زيان را دارد كاملا روشن است .

فرض دوم يكى از دو نيكى محتمل است ، كه منظور از فرا خواندن حضرت حق شخص را فوت و مردن نباشد ، بلكه مقصود ، جاذبه‏هاى خداوندى و الهامات ربّانى باشد كه او را به سمت زهد حقيقى مى‏كشاند ، و توجه او را از امور پست اين دنيا ، به مقصدى كه وعده آن را به پرهيزگاران داده است معطوف مى‏كند ، بدينسان كه درهاى روزى را به رويش ، بگشايد ، در كوتاهترين زمان ممكن ، مال و ثروت و فرزند با حفظ شرافت و آبرو و ديانت برايش فراهم آورد و به رستگارى بزرگش نايل كند ، و از كيفر دردناكش در امان دارد .

با توضيح فوق تشبيه جايگاه خود را يافته است . زيرا ، در نزد خردمند .

هر يك از دو فضيلت . از به گمراهى افتادن ناشى از حسد بردن به ديگران ، و عدم توجّه به خدا و آلوده ساختن . صحيفه نفس به پستيهاى اخلاقى از جمله حسد و مانند آن بهتر است .

با تشريح مطلب فوق اين فصل از سخن امام ( ع ) چنان كه مستلزم بازدارى و نهى از حسد ورزيدن ، و ديگر مفاسد اخلاقى است ، موجب ترغيب و امر به

[ 14 ]

شكيبايى بر مصيبت و بلاهاى رسيده از جانب خداوند . و انتظار رحمت حق را داشتن نيز هست .

در توضيح و تكميل مطلب قبل و بيان تشبيه كه : واگذار كننده رذايل اخلاقى و انتظار دارنده نيكى از خداوند رستگار است توجه بيشترى به پستى و ناچيزى امورى داده‏اند كه ريشه تمام جنجالها و كشمكشهاى رذايل اخلاقى هستند ، كه بزرگترين و با اهميت‏ترين آنها را ، در نزد مردم دو چيز دانسته و فرموده‏اند : انّ المال و البنين حرث الدّنيا : « ثروت و فرزندان ، حاصل دنيايى انسانند » و اين دو ، بزرگترين اسباب اصلاح دنياى انسان و برترين زينتهاى موجودند . چنان كه خداوند متعال فرموده است : اَلْمالُ وَ البَنُون زينَةُ الحَياةِ الدّنيا وَ العَمَل الصّالِح حَرْثُ الآخِرَةِ [ 7 ] با اين بيان حق تعالى بر پستى و ناچيزى مال و فرزندان ، نسبت به كارهاى شايسته توجّه داده است بدين بيان كه مال و فرزندان مزرعه و محصول دنيايى و كار شايسته و نيك سرمايه ، آخرت است . از اين بيان يك قياس منطقى ، بدين سان به دست مى‏آيد كه « صغرا » يش مال و فرزندان محصول دنيايند كه در عبارت آمده است . « كبرا » ى آن بطور ضمنى و نهفته : محصول دنيايى در برابر محصول آخرت ناچيز است ، مى‏باشد . نتيجه اين مى‏شود كه در حقيقت مال و فرزندان نسبت به ثواب آخرت ناچيز و حقيرند توضيح برهان :

در مقدمه دوّم : و العمل الصالح حرث الآخرة ، ثابت شد كه محصول آخرت كارهاى شايسته‏اند بنابر اين مال و فرزندان نسبت به عمل نيك پست و بى‏مقدارند .

اثبات مقدمه اول بسيار واضح و روشن است ، زيرا مال و فرزندان براى غير دنيا مفيد نيستند اثبات مقدمه دوّم به دو طريق ممكن است :

[ 7 ] سوره كهف ( 18 ) آيه ( 46 ) : مال و فرزندان زيبايى زندگى دنيايند .

[ 15 ]

1 خداوند متعال فرموده است : و ما مَتاع الحَياةِ الدنيا في الآخرة اِلاّ قليلٌ [ 8 ] .

روشن است كه منظور از كلمه قليل در آيه كميّت و مقدار نيست ، بلكه پستى و بى‏ارزشى آن نسبت به متاع و زيباييهاى آخرت است .

2 وجه دوّم آنكه محصول دنيايى از امور فانى شونده و از بين رونده است . و محصول آخرت از امور پايدار است ، و موجب سعادت ابدى مى‏شود .

امور فانى و از بين رونده نسبت به امور شايسته و پايدار ، بى‏ارزش و بى‏مقدارند .

چنان كه فرموده پروردگار متعال گوياى اين حقيقت است : وَ الباقياتُ الصالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِكَ ثَواباً وَ خَيْرُ املاً [ 9 ] .

حضرت امير مؤمنان ( ع ) با توضيح اين مطلب شنوندگان را متوجه اين حقيقت كرده‏اند كه گاهى خداوند دنيا و آخرت را براى عده‏اى فراهم آورده ، پس ،

توجّه و توكّل بر خداوند واجب است . بدين شرح كه چون جمع كردن ميان دنيا و آخرت و فراهم ساختن آن در سرشت هر عاقلى هست ، و فراهم شدن آن براى بندگانى ، كه بخواهد ، فقط از ناحيه خداوند نه غير او ميسور خواهد بود .

امام ( ع ) اين موضوع را بدين سبب بيان فرموده‏اند تا جويندگان سعادت ،

تمام همّت خويش را در جهت فراهم آوردن دنيا و آخرت متوجه خداوند يعنى تقرّب به حضرت حق در آماده كردن اسباب آن ، بنمايند و از آنچه بيهوده است ،

همچون حسد و بدخواهى كناره‏گيرى كنند .

سپس آن حضرت تاكيد اين حقيقت را در جذب نعمتهاى الهى ، پرهيز كردن از امورى كه خداوند ، مردم را نسبت به آنها از خود بر حذر داشته ، و فرمان به ترس حقيقى و خالى از عذر تراشى دانسته‏اند ، كه اين خود مستلزم ترك محرمات ،

و رعايت حدود و مرزهايى است ، كه انسان را به وارستگى حقيقى مى‏رساند . و اين

[ 8 ] سوره توبه ( 9 ) آيه ( 38 ) : متاع دنيا در پيش عالم آخرت اندك و ناچيز است .

[ 9 ] سوره كهف ( 18 ) آيه ( 46 ) : امور شايسته نزد پروردگارت از جهت پاداش و آرزو بهتر است .

[ 16 ]

موفقيّت را در سايه كار خدايى بدور از ريا و خودبينى امر فرموده‏اند .

كار بدون ريا همان پرستش خالصانه و پاك براى خداست ، كه موجب رام ساختن نفس امّاره براى نفس مطمئنه است . در علم طريقت و سلوك ، به سوى خداوند متعال ، ثابت شده است كه ، وارستگى و پرستش ، چگونه انسان را به سعادت كامل و ابدى مى‏رساند .