قوله عليه السلام : و اعضل المقوّم :

يعنى نصيحت‏پذير كارش مشكل است و در معالجه و دواء به بن بست رسيده است . انحراف اخلاقى پيروان ، موجب گرديده بود كه توجّهى به نصايح دلسوزانه حضرت نداشته باشند ، و دل آن بزرگوار را بدرد آورند كه با اندوه و تأسّف بگويد . پند دهنده از نصيحت عاجز و پند شنونده از پند پذيرى درمانده است .

پس از بيان اين موضوع امام ( ع ) آنها را مورد خطاب قرار داده و معايبشان را متذكّر مى‏گردد . شايد خرد و عقل اصحابش را از بى توجّهى به حقايق منصرف و به تأمّل و فكر وادارشان كند . لذا اوصافى را به شرح زير براى آنها بيان مى‏كند .

بدنهاشان حاضر و عقل‏شان غائب است .

خواسته‏هاى مختلفى دارند .

امرا و فرماندهانشان بدانها مبتلى و گرفتار شده‏اند .

سپس اصحابش را متوجّه رذليت با بخشوديشان كرده مى‏فرمايد : با وجودى كه من مطيع فرمان خدايم ، شما با دستورات من مخالفت مى‏كنيد و با وجودى كه

[ 6 ] كنايه از سرعت تغيير عقيده آنهاست . م .

[ 854 ]

پيشواى مردم شام معصيت خدا را مرتكب مى‏شود آنها از فرامين وى تبعيّت مى‏كنند . اين مقايسه را امام ( ع ) در فرق ميان خود و معاويه مى‏آورد تا غيرت آنها را بر جهاد و پيروى از دستوراتش بر انگيزد ( امّا وقتى كه تغييرى در وضع آنها مشاهده نمى‏كند ) اصحابش را تحقير و فضيلت دشمنان را نسبت به آنها در جنگ و شجاعت استقامت بيان كرده سوگند ياد مى‏كند . كه مايل است معاويه معاوضه طلا با نقره را انجام دهد ( يكى از پيروان خود را بدهد و ده نفر از پيروان امام را بگيرد ، چنان كه ده درهم نقره را با يك دينار طلا معاوضه مى‏كنند ) سپس امام ( ع ) خود را گرفتار پنج خصلت از پيروان خود مى‏داند . سه صفتى كه در آنها وجود دارد و متناسب با يكديگرند و دو صفتى كه در آنها نيست سه صفت موجود در آنها بدين قرار است : با اينكه گوش دارند كرند . با اينكه حرف مى‏زنند گنگند و با اينكه چشم دارند كورند . جمع اين اوصاف با ضدّشان ( يعنى در عين شنوائى كر بودن و در عين حرف زدن گنگ بودن و در عين چشم داشتن كور بودن ) موجب تعجّب گرديده و بيان توبيخ آنهاست . مقصود اين است كه در مصالح دين و نظام امور دولتشان بر شنوايى و گويايى و بينايى آنها نفعى مترتّب نيست . آن كه از شنوايى و بينائى خود سودى نبرده و عبرت نگيرد و آن كه گفتارش مفيد فايده‏اى نباشد ، مانند كسى است ، كه اين احساسات را نداشته باشد . بلكه حال اين افراد بدتر است ، زيرا شنوايى ، گويايى و بينايى هرگاه مفيد فايده نباشند ، به نسبت آن كه اين ابزار را ندارد مضرّ خواهند بود ( گاهى موجب خلافكارى مى‏شوند و انسان به كيفر گناه آنها گرفتار مى‏آيد ) .

امّا دو صفتى كه در آن مردم وجود نداشت ، يكى آن كه هنگام ملاقات و بر خورد ، صداقت در آزادگى نداشتند ، يعنى بدليل آميزه‏اى كه از ترس ، خوارى و فرار در ذات خويش داشتند بهنگام برخورد و ملاقات ، آزادگى و حريّت ،

بزرگوارى و صداقت از آنها بروز نمى‏كرد زيرا شخص آزادمنش از زشتى رذيلت و

[ 855 ]

كارهايى كه موجب طعن و ملامت شود وارسته است .

صفت دوّمى كه در ذاتشان ديده نمى‏شد . به هنگام بروز بلا برادران مورد اعتمادى نبودند ، يعنى برادرانى ، كه بگاه گرفتارى و نزول حوادث بتوان بدانها اعتماد كرد .

سپس امام ( ع ) با اظهار دلتنگى بر عليه آنها در شكل نعمت خواهى دعا مى‏كند و مى‏فرمايد : « دستهايتان خاك آلود باد » كنايه از اين است كه هيچ خيرى به آنها نرسد .