ترجمه

« وقتى كه به اطرافم نگريستم با تعجب جز خانواده‏ام ياورى نداشتم ، اگر براى گرفتن حق خلافت اقدام مى‏كردم آنان نيز كشته مى‏شدند . بر مرگ ايشان بخل ورزيدم و به كشته شدنشان راضى نشدم . چشم را با وجودى كه خار و خاشاك غم و اندوه در آن خليده بود بر هم نهادم ، و آب زهرآگين ستم و ظلم را با اين كه غصه راه گلويم را گرفته بود نوشيدم و با چيزهايى كه از حنظل تلختر بودند شكيبايى ورزيدم . »