مطلب سومى كه از اين خطبه فهميده مى‏شود

اين است كه امام ( ع ) با ذكر كلماتى نظير « سباق » « جنّت » و « نار » لزوم آمادگى انسان را مورد توجه قرار داده و اين مطلب از عبارت : و إنّ اليوم المضمار تا و الغاية النّار ، معلوم مى‏شود .

كلمه « يوم » در اين جا كنايه از باقيمانده عمر انسان و خبر آن « مضمار » است . و اعراب اين كلمات به اين گونه است كه دو كلمه « مضمار » و « سباق » هم به رفع و هم به نصب خوانده شده است ، رفعشان به اين دليل است كه خبر « انّ » مى‏باشند و در اين صورت ، « يوم » اسم « انّ » است . شارح در توجيه معنوى مضمار چنين مى‏فرمايد : به دليل مشابهتى كه ميان باقى مانده عمر و مدّت آمادگى براى مسابقه وجود دارد آن را « مضمار » گفته‏اند زيرا انسان در مدّت باقيمانده عمر ، با انجام كارهاى نيك ، رياضت مى‏كشد و با كسب كردن تقوا آمادگى براى رسيدن به كمال معنوى پيدا مى‏كند ، تا از پيشروان به سوى ديدار پروردگار و مقربان درگاه او باشد ، همچنان كه اسب به واسطه رژيم لاغرى آماده شركت در مسابقه مى‏شود .

[ 93 ]

منصوب بودن « مضمار » را گر چه مورد شكّ مى‏داند ولى اشكالى را كه بر آن وارد است پاسخ مى‏دهد . اشكال اين است : در صورت منصوب بودن مضمار كه اسم انّ و يوم خبر آن باشد ، حمل زمان بر زمان لازم آمده و اين محال است [ 5 ] .

جواب آن است كه : چنين محالى لازم نمى‏آيد ، زيرا اين موضوع رايج است كه گاهى براى برخى از اجزاى زمان ، خود زمان را خبر قرار مى‏دهند ، به معناى اين كه مبتدا جزئى از خبر است نه اين كه زمان در زمان باشد ، البته در صورتى خبر دادن از زمان به زمان درست است كه زمان اول به يك صفتى مقيد و مشخص شده باشد ، مانند : انّ مصطبح القوم اليوم [ 6 ] و « مضمار » هم چون زمانى است كه مشتمل بر صفت تضمير و آمادگى براى مسابقه است صحيح است كه خبر آن « يوم » باشد .

درباره اعراب « سباق » شارح نصب آن را به اين دليل درست مى‏داند كه اسم « انّ » است و خبر آن كلمه « غدا » مى‏باشد از كلمه « غدا » زمان پس از مرگ اراده شده است ، ولى براى رفع سباق دليلى جز مبتدا بودن آن كه خبرش غدا باشد نمى‏بيند . در اين صورت اسم « انّ » ضمير شأن خواهد بود .

شارح مى‏گويد : كه بعضى از شارحان نهج البلاغه روا دانسته‏اند كه « سباق » خبر « انّ » باشد در نظر من ( شارح ) نادرستى آن روشن است زيرا رابطه ميان مبتدا و خبر به دو صورت قابل فرض است :

1 رابطه اين همانى كه دانشمندان علم منطق به حمل مواطاة تعبير مى‏كنند .

2 مبتدا داراى صفت خبر و صاحب آن باشد مثلا وقتى مى‏گوييم :

الجسم ابيض در اين مثال جسم مبتدا و داراى صفت سفيدى است . و اين

[ 5 ] مثل : امروز امروز است .

[ 6 ] اين جمله اصطلاحى است كه عرب در مورد روز مباركى را شروع كردن به كار مى‏برد م .

[ 94 ]

صورت را حمل استحقاقى گويند و هيچ كدام از اين دو صورت در مورد جمله :

« و غدا السباق » درست نيست مگر آن كه حذف و تقديرى در كار باشد بدين سان كه تقدير جمله : و انّ غدا وقت السّباق ، در نظر گرفته شود . ولى باز هم ، در حقيقت سباق نخواهد بود .

پس در صورتى كه سباق را مصدر فرض كنيم ، معنا و تقدير جمله چنين مى‏شود : ضمّروا انفسكم اليوم فانّكم غدا تستبقون ، « امروز خود را لاغر سازيد كه در آينده مى‏خواهيد در مسابقه شركت كنيد » . شرح مطلب اين كه انسان هر چه در جهت فكرى و عملى نيرومندتر باشد به همان نسبت پيش از كسى كه در اين مورد از او ضعيفتر است به پيشگاه حضرت پروردگار بار خواهد يافت ، چون سرچشمه نقصان در فكر و عمل ، دوستى غير خدا و پيروى هواهاى نفسانى و تمايل به لذّتهاى فناپذير دنياست كه نتيجه آن روگرداندن از قبله حقيقى مى‏باشد .

و از طرفى سرچشمه كمال در فكر و عمل ، روگرداندن از غير خدا و توجه كامل به اوست ، و چون مردم در محبّت دنيا و دورى كردن از آن و كسب كمال به وسيله اطاعت پروردگار از نظر درجات متفاوتند ، بنابر اين مضمار بودن امروز و سباق بودن فردا امرى بسيار روشن است ، زيرا كسى كه آمادگى او بيشتر و بى علاقگى قلبى او به دنيا زيادتر باشد ، پس از مرگ ، چيزى كه او را از وصول به پيشگاه حق تعالى و جنّت و ثواب باز دارد وجود نخواهد داشت ، بلكه سبكبار و خالى از سنگينى گناه خواهد بود چنان كه پيامبر اكرم مى‏فرمايد : نجا المخفّفون سبكباران اهل نجاتند . امام على ( ع ) هم در سخنان گذشته خود چنين فرمود :

تخففوا تلحقوا « بارتان را سبك كنيد تا به مقصد رسيد » پس چنين كسى پس از مرگ از شخصى كه در جهت كمال نفسانى عقب مانده ، و عقربهاى فساد جسمانى و خويهاى پست ، دل او را به نيشهاى زهرآگين خود گزيده‏اند و بار گناهان پشت او را خم كرده ، و در نتيجه باعث نرسيدن او به مقام پيشروان

[ 95 ]

نخستين شده جلوتر است و بدين سان شخصى كه داراى عمل صالح است بر كسى كه دل او وابسته به دنياست و آمادگى او براى دل كندن از آن كمتر است ،

تقدّم مى‏يابد . پس اگر كلمه « سباق » را مصدر بگيريم و استعاره از مسابقه مشهور ميان عرب ، باشد معنايش چنان كه بيان شد واضح و روشن خواهد بود .

در صورتى كه سباق را جمع سبقه فرض كنيم كه به معناى جايزه است ،

نيز درست است زيرا برنده جايزه ، آن را ، پس از انجام مسابقه دريافت مى‏كند .

گر چه اقدام براى دريافت آن دو حالت دارد يعنى ممكن است پيش از انجام مسابقه باشد و ممكن است بعد از آن واقع شود .

اقدام به دريافت جايزه قبل از جدايى كوشش دريافتهاى نفسانى و اعمال نيك است چنان كه در قرآن فرموده : سابِقُوا اِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّكُم وَ جَنة عَرْضُها كَعَرضِ السَّماءِ وَ الأَرضِ اُعِدَّت لِلَّذينَ آمنوا [ 7 ] ، و باز فرموده است : فاسَتَبِقُوا الخَيرات [ 8 ] و پس از پايان مسابقه ، چنان كه بدان اشاره شد ، مضمون گفته حضرت است كه فرموده‏اند : السبقة الجنّة « جايزه برنده به طور يقين و مشخّص بهشت است . » اين گفته حضرت تفصيل مطلبى است كه قبلا به اجمال بيان كرده بودند .

( در مورد جمله : و الغاية النّار ، شارح به آنچه سيّد رضى بيان كرده اكتفا كرده و آن را پسنديده ، و نيازى به شرح نديده است . ) مطلب ديگرى را كه شارح اشاره به آن را لازم دانسته ، اين است كه « غاية » در كلام حضرت به چه معنى است ؟ آيا غايت حقيقى منظور است ؟ يا لازمه غايت است ؟ و در توضيح اين مطلب « غاية » را بر اقسامى تقسيم كرده و به طريق

[ 7 ] سوره حديد ( 57 ) آيه ( 20 ) : به سوى آمرزش پروردگارتان به‏شتابيد و به سوى بهشتى كه پهناى آن به قدر پهناى آسمان و زمين است .

[ 8 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 48 ) : يعنى پس در نيكيها از يكديگر سبقت بگيريد .

[ 96 ]

زير بيان داشته است :

1 نتيجه طبيعى : يعنى زمينه كار چنان است كه به طور طبيعى اين نتيجه حاصل مى‏گردد . و اين خود به دو صورت است .

الف : نتيجه ذاتى : مانند استقرار يافتن جنگ در محلّى كه پس از حركت طبيعى كه ذاتا انجام داده صورت پذيرفته است .

ب : نتيجه عرضى كه تابع همان نتيجه ذاتى است مانند آن كه سنگ از اين كه شى‏ء در محل خودش استقرار يابد ، مانع باشد .

2 نتيجه ارادى : آن نيز مانند نتيجه طبيعى به دو صورت قابل فرض است .

الف : نتيجه‏اى كه شخص پس از اراده بدان دسترسى يابد ، مانند مقصدى كه انسان در مسير حركت بدان مى‏رسد .

ب : غايتى كه لازمه نتيجه ذاتى اراده شخص است . مانند روشنايى گرفتن از چراغى كه همسايه افروخته و يا مانند مردن پرنده در دام شكارچى از جهت علاقه‏اى كه به چيدن دانه داشته است .

شارح بعد از بيان چهار نوع غايت و فايده مى‏فرمايد : « غاية » در عبارت حضرت به همين معناى چهارم است .

با اين توضيح كه محبّت دنيا و فرورفتن در خوشيهاى آن ناگزير لازمه‏اش رسيدن به آتش است ، چنان كه خداوند مى‏فرمايد : مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنيا نؤتِهِ مِنها وَ مالَه فِى الآخِرَةِ مِنْ نَصيبٍ [ 9 ] آيه شريفه ، دنيا خواه را از نعمتهاى بهشت بى‏بهره مى‏داند مگر لطف خداوند شامل حال او شود .

در اين جا هر چند مقصود نخستين انسان ، رسيدن به خوشيهاى حاضر

[ 9 ] سوره شورى ( 42 ) آيه ( 19 ) : كسى كه همّش دنيا باشد به او دنيا مى‏دهيم ولى از آخرت بهره‏اى ندارد .

[ 97 ]

دنياست ولى چون از لوازم رسيدن ، و توجه به اين لذتها ، دخول در آتش جهنم است ، آتش غايت عرضى خواهد بود .