قوله عليه السلام : و لا تقدّر عظمة اللّه على قدر عقلك فتكون من الهالكين

يعنى آن كه عظمت خدا را با خرد خود اندازه‏گيرى كند ، اعتقادش اين خواهد بود ، كه عقلش مى‏تواند خداوند را درك نمايد و علمش بر او احاطه داشته باشد چنين كسى با عقل ضعيف و ناتوان خود عظمت خدا را كوچك مى‏نمايد

[ 708 ]

با اين كه عظمت حق تعالى برتر و ارجمندتر از اين است كه با خرد بشرى محاسبه و اندازه‏گيرى شود . چنين داورى و حكومت از فردى صادر مى‏شود كه توهم بر او حاكم باشد و خداوند را به جسم و جسمانيات تشبيه كند .

اين نوع اعتقاد ، در حقيقت كفر است ، زيرا غير صانع را بجاى صانع گرفته است و از طريق معرفت حق انحراف دارد ، و انحراف از راه حق موجب هلاكت در وادى جهل است .

بايد توجّه داشت ، اين كه امام ( ع ) طالبان معرفت را به كتاب و سنّت و توضيحات امامان معصوم ( ع ) ارجاع داده است ، مقصود اين نيست كه فقط بظاهر شريعت بسنده شود ، بلكه منظور اين است كه از نورانيّت قرآن و سنّت و آثار پيشوايان هدايت‏گر همواره تبعيّت شود .

در قرآن كريم و سنت رسول ( ص ) و سخن امامان معصوم آنقدر از اشارات و توجّهات بر منازل سير و سلوك و لزوم انتقال از مراتب پست به مقامات بلند عرفان به پا رسيده است كه قابل شمارش نيست ، و مقام هر اهل مقامى را به وى شناسانده و از غير اهلش مخفى داشته‏اند ، زيرا كتاب و سنّت و اهل بيت عصمت طبيبان نفوس هستند . بدان سان كه طبيب بعضى از داروها را براى بعضى از بيماريها تجويز مى‏كند و آنها را پادزهر و شفا مى‏داند ، در حالى كه همان دارو را براى ديگرى زهر هلاك كننده ، تشخيص مى‏دهد و همچنين كتاب خدا و بيان كنندگان مقاصد آن يعنى انبيا و اوليا بعضى از اسرار الهى را براى بعضى از سينه‏ها قابل شفا مى‏دانند كه بايد به وى القا شود . اما چه بسا كه القا عين همين رموز و اسرار براى افراد نااهل موجب گمراهى و كفر شود . بنابراين مقصود حضرت از بيان جمله فوق اين است كه هر عقلى بايد به آنچه اهليّت درك آن را دارد محدود شود .

مقصود امام ( ع ) از اكتفا كردن هر عقلى بر آنچه در توان اوست ، مى‏باشد و

[ 709 ]

مخاطب حضرت در اين مورد گروهى ظاهر بينى مى‏باشند ، كه لزوما بايد بدريافتهاى خود بسنده نمايند و از تحقيق در كنه ذات حق كه از حيطه انديشه انسانى فراتر است باز ايستند . هر چند حقيقت كلام آن بزرگوار را خداوند مى‏داند و بس .