ويژگيهاى ناپسند كوفيان

اول : به دليل ترسشان ، از مخالفت با دعوت حضرت ، و يا اقدام بر مرگ ،

چشمانشان از حيرت و سرگردانى و تزلزل در كار به دوران مى‏افتد ، زيرا هم در تخلّف از فرمان امام ( ع ) و هم در اقدام بر مردن ، خطر بزرگى است حضرت حالت آنها را ، در دوران چشم حيرت زده ، و سرگردانى در كار ، به حالت غش و بيهوشى در حين مردن تشبيه كرده است كه شخص به دليل وضعيّت خاصّ پيشامد مرگ خود را فراموش مى‏كند ، و به دردى كه بدان دچار آمده ،

سرگرم مى‏گردد گفته حضرت مانند فرموده حق متعال است : يَنْظُرونَ اِلَيْكَ تَدُوُر اَعْيُنُهُمْ كالّذى يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ [ 4 ] .

صفت دوّم آنان اين بود ، كه پس از شنيدن دستور جهاد ، به شما نگاه مى‏كنند در حالى كه گويا عقلشان را از دست داده‏اند . عبارت « يرتج » در موضع حال و فعل « تعمهون » عطف بيان براى فعل « يرتج » مى‏باشد . معنى جمله چنين مى‏شود : گويا انديشه و خردشان بسته شده و به حيرت دچار شده‏اند .

امام ( ع ) حالت مردم كوفه را به هنگام فراخوانى براى جهاد به حال كسى تشبيه كرده است كه آشفتگى عقلانى پيدا كرده باشد . بدين معنى كه در لبيك گويى به نداى حضرت ، به سرگردانى و ترديد دچار مى‏شوند ، همچون ديوانه‏اى كه نداند چه جواب مى‏دهد .

[ 4 ] سوره احزاب ( 33 ) آيه ( 19 ) : افرادى كه از جنگ مى‏ترسند به تو نگاه مى‏كنند در حالى كه چشمانشان دوران برداشته مانند كسى كه بيهوشى مرگ فرو رفته .

[ 170 ]

سوّمين صفت كوفيان اين بود ، كه همواره مورد بى‏اعتمادى امام ( ع ) بوده‏اند . بى‏اعتمادى نتيجه اخلاق بد ، خلف وعده ، و دروغگويى بوده كه اعتماد امام را از گفتار آنها سلب كرده بود .

چهارمين صفت ناپسند آنها به نظر امام ( ع ) اين بود كه كوفيان استوانه استوار و محكمى نبوده‏اند ، كه رغبت حضرت را در پيكار با خصم برانگيزند و تكيه‏گاه خوبى براى مقابله با دشمن باشند . حضرت تعبير به « ركن » فرموده‏اند ،

« ركن » ، به معنى تكيه‏گاه محكم و استوار است . گفته مى‏شود فلانى ركن شديدى است ، اين جمله استعاره است از ركن الجبل ، يعنى دامنه بلند كوه ، از جهت مشابهتى كه ميان شخص پابرجا و پايدار و استوارى كوه وجود دارد كه هر دو مورد مى‏توانند پناهگاه خويش باشند ، چنان كه خداوند متعال همين واژه را بدين معنا به كار برده است : لَوْ اَنَّ لى بِكم قُوة او آوى الى ركنٍ شديدٍ [ 5 ] ركن شديد : يعنى قوى و محكم كه شما را از آزار من باز مى‏داشت [ ركن شديد در آيه مربوط به داستان حضرت لوط است كه در مقابل بدكاران قومش فرموده است ] در ميان حضرت ( ع ) كه به مردم كوفه مى‏فرمايد : شما ركنى نيستيد ،

كه ميل كسى را به پشتيبانى خود جلب كنيد دلالت بر خوارى و ناتوانى آنها دارد .

پنجمين صفت آنان ، كه حضرت بيان كرده اين است . كه ياران شرافتمندى نبوده‏اند كه بدانها احتياج پيدا شود . اين صفتى است براى توضيح ذلّت و خوارى كه از رذايل اخلاقى به شمار مى‏آيد .

به عنوان ششمين صفت كوفيان ، حضرت آنها را به شترانى تشبيه كرده است كه ساربان خود را گم كرده باشند وجه شباهت در آنها اين است كه اگر از سويى مجتمع شوند ، از سوى ديگر پراكنده مى‏گردند . اين تشبيه امام ( ع ) بر ناتوانى

[ 5 ] سوره هود ( 11 ) آيه ( 80 ) : اى كاش مرا بر منع شما اقتدارى بود ، يا پناهگاه محكمى بود كه بدان پناه مى‏بردم .

[ 171 ]

تصميم‏گيرى و متفرّق بودن انديشه و افكار و اراده آنها دلالت دارد ، زيرا بر مصلحتى كه وضع آنها را در دو جهان نظام بخشد اجتماع نمى‏كنند . روشن است كه با داشتن چنين خصلتهايى ، آگاهى اندكى بر انسان حكمفرماست .

نقصان خرد نشانه نادانى است و نادانى يكى از رذايل اخلاقى به حساب مى‏آيد .

هفتمين ويژگى زشت اخلاقى كوفيان ، اين است كه مرد جنگ و جهاد نبودند ، زيرا جنگ و جهاد بر محور شجاعت و ثبات رأى دور مى‏زند . پيش از بيان اين عبارت ، حضرت اشاره به سست عنصرى و ناتوانى انديشه آنان فرمود پس پر واضح است كه با توجّه به اين ناتوانى ، ديگر مرد پيكار و جهاد نبودند .

امام ( ع ) چون لفظ « نار » ( آتش ) را براى هيجان و التهاب جنگ به دليل سختيهاى آن استعاره آورده است ، اين استعاره را با واژه « اسعار » كه به معناى آتش افروزى است ترشيح آورده و افراد را بدان توصيف كرده است .

ويژگى ديگر كوفيان ، كه هشتمين توصيف آنان نيز هست اين بود كه فريب دشمنان را مى‏خوردند ولى خود توان فريب دادن دشمنان را نداشتند . و به پستى اخلاق و ابلهى آنان همين بس كه خصم به آسانى مى‏توانست آنان را بفريبد .

[ مانند قرآن بر نيزه كردن دشمن در صفين ] .

نهمين صفت آنها بفرمايش امام ( ع ) اين بود كه كشورشان از اطراف مرتب كوچك مى‏شد و آنها نسبت به اين موضوع بى‏اعتنا بودند ، بدين توضيح كه دشمن همواره در هر زمان ممكن بر پاره‏اى از سرزمين آنها يورش مى‏آورد و بعضى از بلاد را تصرّف مى‏كرد و كوفيان از خود تعصّب و غيرتى نشان نمى‏دادند . اين امر نشانه فرومايگى و سست عنصرى آنها در امورشان بود .

دهمين خصلت ، آنان اين بود كه در غفلت و بيخبرى بودند ، با وجودى كه دشمنانشان بيدار و هوشيار بودند . اين فرمايش حضرت بدگويى كوفيان به دليل غفلت در امور بود با اين كه امام ( ع ) از آنها انتظار آگاهى و هوشيارى داشته

[ 172 ]

است . و نيز در مذمّت كوفيان به سبب كم خردى و ناآگاهى آنان ، در مصالح خودشان مى‏باشد .

تمام اين توبيخها و شماتتها براى آگاهى و بيدارى آنها به وضع خودشان و بيدارى از گورستانهاى طبيعت بود كه به دست خود ايجاد كرده و در آنها به خواب رفته بودند . چه اين كه سزاوار بود آگاه شوند و امور شايسته‏اى كه در نظام زندگيشان به روش ديانت بود انجام دهند .