ترجمه

« در آغاز ظهور اسلام هنگامى كه ديگران از ترس دشمنان به گوشه‏اى خزيده و نشسته بودند ، براى دفاع از اسلام بپا خاستم ، بدانگاه كه ديگران خود را باخته بودند ، من به شجاعت درخشيدم وقتى كه آنان سر در گريبان عجز و ناتوانى پيچيدند و گوشه‏گيرى اختيار كردند ، به سخن آمدم و براى يارى اسلام تبليغ كردم ،

زمانى كه زبان ديگران بند آمده بود ، با نور الهى راه حقيقت را پيمودم .

از تمام رقيبان امروز خود ، در آن زمان پيشتر و از همه آنها كم سر و صداتر و كم ادّعاتر بودم ، با اين كه مقامم از همگان برتر بود ، صدايم كوتاهتر بود و به لاف و گزاف سخن نمى‏گفتم . مشكلات و دشواريها را با ثبات قلب و پايدارى از پيش پا برداشتم ، عنان فضايل را گرفتم و به هر طرف پرواز كردم تا بدان حد كه گوى سبقت را از ميدان مجاهدت ربودم . در مركز دين همچون كوهى كه دست طوفان حوادث بدان نرسد و از وزش بادهاى تند از جاى در نرود ، ايستادم ، براى هيچ كس در خويش ، جاى سرزنش و غيبتى باقى نگذاشتم ، خرده‏گيران را درباره من مجال دم زدن نماند .

ذليل و خوار در پيش من عزيز و گرانسنگ و قوى پيشم ضعيف و درمانده است ، تا حق را از قوى گرفتم به ضعيف رسانيدم . من به قضاى الهى راضى‏ام و فرمان او را گردن نهاده‏ام .

هان اى كسانى كه سخنانم را مى‏شنويد ، آيا در شأن من است كه بر رسول خدا ( ص ) دروغ ببندم با اين كه اوّل كسى بودم كه آن بزرگوار را تصديق كردم ؟ حال چگونه اوّل كسى باشم كه پيامبر را تكذيب نمايم من درباره خلافت فكر كردم كه آيا مردم را به بيعت خود و اطاعت خدا فرا خوانم و با افرادى كه مقام خلافت را گرفته‏اند درگير شوم و يا اين كه خود اطاعت خدا كنم و خلافت را بديگران واگذارم .

صلاح را در اين ديدم ، كه اطاعت خدا را بر بيعت گرفتن براى خود مقدم دارم و پيمان ديگرى بر گردنم باشد [ پيامبر از من پيمان گرفته و مرا به صبر و شكيبايى امر كرده تا هنگامى كه يارانى پيدا كنم و آن‏گاه حق خويش را مطالبه كنم و من هم صبر كردم ] » .

[ 202 ]