لغات

استشعرت الشى‏ء : آن را شعار خود قرار دادم ،

زيرپوش ، جامه‏اى كه با بدن تماس دارد .

جلباب : پيراهن ، چادر .

سكينه : ثبات ، وقار .

نواجد : چهار دندان عقل ، دندانهاى آخرين .

و نبا السّيف : هنگامى كه شمشير بازتاب پيدا كند و كارى انجام ندهد .

الامة : با همزه ساكن به معنى زره به كار رفته است .

للامة : با الف مدّ دار و صداى خفيف ميم به معنى ابزار جنگ آمده است .

قلقلة : حركت درآوردن .

خزر : به فتح « ز » تنگ و كوچك بودن چشم و كوچك ساختن آن به هنگام خشم و با گوشه

[ 383 ]

چشم به دشمن نگاه كردن .

طعن الشّزر : با سكون « ز » از راست و چپ حمله كردن ، حمله مستقيم نداشتن .

ظبّى جمع ظبّة : دم شمشير ، تيزى شمشير .

منافحة : درگير شدن با تمام اطراف شمشير ،

پشت ، دم و نوك شمشير .

اعقاب : جمع عقب يا جمع عقب به معنى پايان كار ، عاقبت سرانجام امر .

سجحا : آسان ، سهل .

سواد : جمعيّت زياد ، فراوان .

رواق : خانه‏اى كه به شكل خيمه باشد و بر يك پايه و استوانه برافراشته شود .

ثبجه : وسط ، ميان شى‏ء .

كسر : كناره خيمه .

نكوص : رجوع ، بازگشت صمد : قصد و لن يتركم : بر شما نقصى وارد نمى‏كند .