شرح

در اين بخش از خطبه امام ( ع ) پاره‏اى از صفات بدكاران را در مقابل صفات نيكوكاران كه در بخش قبلى خطبه بيان كرد . بر مى‏شمارد ، و در آغاز به اين ويژگى كه نادان خود را دانشمند مى‏نامد او را نكوهش مى‏كند به اين دليل كه جهالت و نادانى سخت‏ترين فتنه ، و براى دين بزرگترين فساد است ، زيرا تباهكارى شخص نادان بديگران نيز سرايت مى‏كند .

امام ( ع ) براى اشخاص بد كار صفاتى را به شرح زير بيان فرموده است :

1 با اين كه عالم نيست ، خود را دانشمند مى‏نامد تا رياستى به دست آورد و يا ثروت و مالى بيندوزد . چنين افرادى در ميان مردم بقدرى فراوانند كه علما در بين آنها ناشناخته مانده و گمنام هستند .

2 فاسقان ، نادانيها را از نادانان ، و گمراهيها را از گمراهان گرفته‏اند .

كلمه « جهائل » در عبارت امام ( ع ) جمع جهالت است و مقصود امام از ( جهائل ) جهل مركب مى‏باشد . اعتقادى كه مطابق با واقع نباشد جهل مركب است . به دليل همين جهل مركّب نادان خود را عالم مى‏پندارد .

نسبت دادن اقتباس به جهل نسبت مجازى است ، زيرا از اين جهت كه جاهل جهل را از اشخاص نادان مى‏آموزد ، شباهت به علم پيدا كرده است چون گمراهى انحراف از راه راست و طريق حق مى‏باشد ، از لوازم جهالت و نادانى است .

امام ( ع ) به دنبال كلمه « جهّال » عبارت « ضلاّل » را بيان كرده تا تأكيد بيشترى بر جهالت و گمراهى باشد ، زيرا پيروى كردن از نادانان منحرف ، هرگاه ريشه اعتقادى داشته باشد ثبوت و رسوخ بيشترى در نفس انسانى داشته ، و با جهالتهاى ديگر فرق مى‏كند .

3 اهل فسق براى مردم دامهايى با ريسمان فريب و گفتار دروغ گسترده‏اند .

امام ( ع ) لفظ « دام و ريسمان » را براى فريب كارى دانشمندان غير متعهّد استعاره

[ 627 ]

آورده است كه با سخنان باطل ، و كارهاى زشت و بيهوده‏شان مردم را مغرور ساخته فريب مى‏دهند . وجه شباهت اين است كه دام ، و گفتار هر دو وسيله صيدند ، يعنى چنان كه دام صيد را شكار مى‏كند ، حرفهاى دروغ و وعده‏هاى باطل مردم را مى‏فريبد قصد صيّاد و عالم فريب كار يك چيز است ، يكى بادام و ديگرى با گفتار و كردار نادرستش صيد مى‏كند .

كلمه « نصب » به معنى كار گذاشتن دام ، استعاره را ترشيحيّه كرده است .

4 فاسقان كتاب خدا را براى نادانان تفسير به رأى مى‏كنند ، ( بايد دانست ) كه در تفسير كتاب خداى متعال نظرات عجيب و غريبى است . براى صدق اين مدّعى ، عقيده معتقدين به جسمانيّت حق تعالى كافى است به طورى كه آنان از ظاهر آياتى كه بر جسمانيّت دلالت دارند ، به تجسّم پروردگار بلند مرتبه قائل شده ، و قرآن را مطابق عقيده باطل خود تفسير كرده‏اند .

5 اشخاص فاسد و گمراه هواهاى نفسانى خود را حق گرفته‏اند ، بدين شرح : آنان كه الفاظ قرآن را مطابق عقيده فاسد و رأى باطل خود تفسير مى‏كنند ،

حق را آن چيزى مى‏دانند كه هواى نفسانيشان ايجاب مى‏كند ( بعبارت ديگر ) ،

آنچه هواى نفسانى آنان اقتضا كند حق است ، و لذا با مختصر تاويلى معناى آيه را به خواست خود بر مى‏گردانند ، در صورتى كه قرآن مى‏فرمايد : و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السماوات و الارض و من فيهن [ 1 ] .

6 تباهكاران خود را از كيفرهاى سنگين آخرت در امان مى‏دانند و گناهان بزرگ را ناچيز به حساب مى‏آورند بدين معنى كه امر آخرت را در جايى كه براى مردم تذكّر عذاب و كيفر شديد آن لازم است ، سهل و آسان وانمود مى‏كنند تا نادانان را به اشتباه اندازند و از اوامر و نواهى خداوندى دورشان گردانند . ( اين

[ 1 ] سوره مومنون ( 23 ) آيه ( 71 ) : اگر حق تابع هواى نفسانى آنان شود ، آسمانها و زمين و هر آنچه كه در آنها قرار دارد فاسد مى‏شود .

[ 628 ]

گروه ) وقتى وارد مجلس وعظ و زهد شوند براى به دست آوردن دل جاهلان و تثبيت موقعيّت خود در ميان آنان وعده‏هاى آمرزش خداوندى از قبيل :

اِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذّنوبَ جَميعاً و مانند آن را ، براى بى‏خردان متذكر مى‏شوند ، و بدين سان براى آنها عذاب سخت الهى و خطرات آخرت را ، آسان و كم اهميّت جلوه مى‏دهند و گناهانى را كه آنان مرتكب شده‏اند كوچك مى‏شمارند و در ذهن آنها وعده بخشش و كرم الهى را جاى مى‏دهند و ميل طبيعى آنان به خواسته‏هاى بيرون از حدّ شرعى را تهييج مى‏كنند ، تا مرتكب محرّمات شوند .

ليكن عالم و دانشمند چنين نيست ، زيرا هر يك از آيات بشارت دهنده و يا بيم دهنده را در جاى خود به كار مى‏گيرد ، تا شنوندگان را ميان ترس و بيم نگاه دارد و در نتيجه آنها غرق لذّت زود گذر و فانى دنيوى به اميد وعده الهى نشوند و نيز با توجّه به عذاب اخروى و وعيد الهى از رحمت حق مأيوس نگردند .

7 شخص فاسق به زبان مى‏گويد : دست به امور شبهه ناك نمى‏زنم ،

يعنى وقتى كه در برابر امرى قرار گيرم كه شبهه‏ناك است ، پا پيش نخواهم گذاشت .

ولى در عمل داخل شبهه قرار گرفته و مرتكب حرام و مال شبهه‏ناك مى‏شود و اين بدان جهت است كه نادان است و امور شبهه‏ناك را تشخيص نمى‏دهد .

8 بدكار ، مدّعى است كه از بدعتها دورى مى‏كند . ( امورى كه مخالف قوانين شرعى باشند بدعت ناميده مى‏شوند ) ولى بر خلاف ادّعايش ، در ميان بدعت مى‏خوابد .

« خوابيدن در ميان بدعت » ، كنايه از غوطه‏ور شدن در آن مى‏باشد كه امام ( ع ) بصورت استعاره بالكنايه به كار برده است . غوطه‏ور شدن در بدعتها نيز به دليل جهل به اصول شريعت و چگونگى انشعاب فروع از اصول مى‏باشد .

9 ( با در نظر گرفتن ويژگيهاى فوق ) صورت شخص فاسق انسان و قلبش

[ 629 ]

قلب حيوان است . مقصود امام ( ع ) از حيوان چنان كه عرف مى‏فهمد غير انسان مى‏باشد . چون حيوان را بطور مطلق بيان كرده ، بر هر حيوانى از جمله ( الاغ ) و جز آن قابل صدق است ، زيرا ميان شخص نادان و حيوان از لحاظ صلاحيّت نداشتن هيچ كدام براى درك معارف و علوم و تمايل آنها به شهوات ، كمال شباهت و مناسبت بر قرار است .

10 شخص فاسق ، باب هدايت را نمى‏شناسد تا در آن گام نهد و نه باب باطل را تا از ورود در آن خوددارى ورزد . يعنى به دليل جهلى كه دارد راهنماى هدايت به راه حق را نمى‏شناسد تا آن راه را بپيمايد . اسباب دخول در باطل را هم تشخيص نمى‏دهد تا از آن بر كنار بماند .

علّت گمراهى چنين شخصى ، جهل مركّبى است كه او را از طريق حق دور مى‏سازد و به باطل اعتقاد قطعى پيدا مى‏كند ، وقتى كه بجاى حق ، به باطل عقيده قطعى داشته باشد با اين وصف محال است ، جانمايه دخول در جهل را بشناسد ، و اين خود نوعى كورى است ، كه پرهيز از باطل را ناممكن مى‏كند .

امام ( ع ) دارنده چنين اوصافى را مرده ميان زندگان دانسته است ، زيرا حيات حقيقيى كه هر خردمندى طالب آن است امورى است كه شرائع و كتب الهى تحصيل آن را لازم دانسته‏اند و آن زندگى نفسانى است كه با تكميل فضائل اخلاقى موجب خوشبختى جاويد مى‏گردد . كسى كه از كمالات نفسانى بى‏بهره باشد ، مرده‏اى واقعى است كه در ميان زندگان راه مى‏رود . چه بحقيقت دريافته‏اى ،

كه جهل مركّب ، مرگى است كه با حيات ضدّيت دارد . در حقيقت جاهل مرده است ، امّا اينكه مرده در ميان زنده‏هاست بدين سبب است كه به حيات طبيعى و عرفى زندگانى مى‏كند .

[ 630 ]