شرح

اين فصل از گفته امام ( ع ) درباره درخواست نزول رحمت حق بر بنده‏اى است كه داراى صفات برجسته اخلاقى باشد . در اين خطبه امام ( ع ) بيست صفت نيك را بيان مى‏كند ، به ترتيب زير :

1 حكم خدا را بشنود و به انجام آن همّت گمارد ، حكم در سخن حضرت به معنى حكمت است يعنى حكمتهاى الهى را بشنود و آنها را براى عمل به خاطر بسپارد . امام ( ع ) براى شنونده حكمت حق ، و فرا گيرنده آن دعا كرده است اين دعا به منزله امر به تعليم و تعلّم است و ياد گرفتن و ياددادن را الزامى مى‏سازد بايد دانست كه تعليم و تعلّم از علم و عمل ، معناى گسترده‏ترى دارد .

كلمه « دعاها » ، يعنى چنان كه به او القاء شده است آن را درك كرده بفهمد .

2 هرگاه به رشد و هدايت دعوت شود ، آن را پذيرفته به سوى دعوت كننده بشتابد منظور از « رشاد » هدايت و راهيابى به معاش و معاد است ، كه به وسيله علوم و روشهاى عملى شريعت مى‏توان به آنها دست يافت .

3 دست بدامن هدايت كننده‏اى زند تا بوسيله او نجات يابد . يعنى براى پيمودن راه خدا ، بايد به استاد راهنمايى اقتدا كند تا آن مرشد اسباب خلاصيش را از گمراهى و انحراف فراهم كند .

امام ( ع ) لفظ « حجزة » را براى پيروى از دستورات راهنما استعاره آورده‏اند .

وجه شباهت اين است كه ذهن اقتدا كننده ، در تنگناها و تاريكهاى راه خدا لزوما از روش راهنما و دستورات او پيروى مى‏كند تا بتواند نجات پيدا كند چنان كه اگر

[ 450 ]

شخصى تاكنون راهى را كه به شدت تاريك است نرفته باشد ، دستورات شخصى را كه قبلا چندين مرتبه آن راه تاريك را رفته باشد اطاعت مى‏كند و در آن مسير تاريك شخص آشناى به راه را به قصد نجات يافتن از تاريكى و سرگردانى راهنماى خود قرار مى‏دهد . در همين رابطه ميان اصحاب سلوك در اين كه آيا وجود شيخ براى سالك الى اللّه ضرورت دارد يا خير ؟ اختلاف نظر است .

بيشترين بر اعتقاد وجوب‏اند و وجود مراد را براى سالك ضرورى مى‏دانند . از سخن امام ( ع ) نيز وجوب فهميده مى‏شود . و نيز گواه بر لزوم راهنما اين جمله است كه گفته‏اند . سالكان به وجود راهنما افتخار مى‏كنند ، چون هدايت كننده به منزله زبان عارفان و سر سلسله آنان مى‏باشد . فرازهاى ديگرى در سخنان امام ( ع ) بر همين وجوب گواهى مى‏دهد ، چه روشن است راهى كه سالك مى‏پيمايد با وجود راهنما به هدايت نزديكتر است و بدون هدايت كننده ، مضافا بر اين كه طولانى است خوف گمراهى نيز در آن هست . به همين دليل امام ( ع ) فرموده‏اند : آن كه دست به دامن هدايت كننده بزند نجات مى‏يابد زيرا نجات به راهنما بستگى دارد ما در كتاب مصباح العارفين دليل هر دو گروه را ، بر لزوم و عدم لزوم مرشد براى سالك نقل كرده‏ايم ، طالب تحقيق بيشتر مى‏تواند به آن جا رجوع كند .

4 مواظب اعمال و رفتار خود ، در برابر پروردگارش باشد .

مراقبت يكى از نتايج ايمان در آن مرتبه بزرگى از مراتب سالكان مى‏باشد .

درباره مراقبت رسول خدا ( ص ) فرموده‏اند : « خدا را چنان پرستش كن كه گويا او را مى‏بينى هر چند تو او را نمى‏بينى ولى خداوند تو را مى‏بيند » خداوند مى‏فرمايد :

اَفَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ [ 1 ] و باز مى‏فرمايد : اِنَّ اللَّهَ كانَ عَليْكُمْ رَقيباً [ 2 ] .

امام غزّالى حقيقت مراقبت را ، حالتى نفسانى كه نوعى معرفت و شناخت

[ 1 ] سوره ( 13 ) آيه ( 33 ) : آيا خدايى را كه نگاهبان همه نفوس عالم با آثارشان اوست فراموش كردند .

[ 2 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 1 ) : به تحقيق خداوند نگاهبان و مراقب شماست .

[ 451 ]

را نتيجه مى‏دهد دانسته و معتقد است كه مراقبت ، در عمل اعضاء و جوارح و قلب نيز نتيجه بخش است . » حالت نفسانى عبارت است از توجّه داشتن قلب به رقيب و نگهبان و سرگرم داشتن به ياد او بريدن از ديگران . علمى كه براى تحقّق چنين حالتى مفيد باشد اين است كه بدانى خداوند بر اسرار رموز و امور نهفته آگاه است ،

هر كس هر آنچه را انجام دهد مى‏داند ، چنان كه امور ظاهرى براى مردم روشن است ، راز دلها براى خداوند متجلى است ، نه ، بلكه از آنهم واضح‏تر است . اگر چنين معرفت و شناختى براى انسان در رابطه با علم و آگاهى خداوند نسبت به امور حاصل شود ، بى شك چنين حالتى انسان را وادار مى‏كند كه همواره خود را در محضر حق ببيند ، و خداوند را رقيب و مواظب اعمالش بداند .

آنها كه به چنين معرفتى دست يافته‏اند ، صدّيقين ناميده مى‏شوند ومراقبت آنها عبارت از تعظيم و اجلال خداوند است و در ملاحظه شكوه و عظمت پروردگار دل خود را غرق مى‏كنند ، و در پوشش هيبت حق تعالى چنان خود را شكسته احوال و بى‏ارزش مى‏دانند ، كه مجالى براى توجّه به غير خدا باقى نمى‏ماند .

آنچه تا كنون گفتيم در رابطه با مراقبت دل بود ، امّا مراقبت در اعضا و جوارح اين است كه شخص مراقب ، توجّه به مباحات را تعطيل مى‏كند ، چه رسد به اين كه مرتكب محرمات شود ، وقتى كه به قصد فرمانبردارى خداوند قيام كند ،

هيچ چيز را غير از اطاعت در نظر ندارد .

و انجام شده تلقّى مى‏گردد ، چون به جز فرمانبردارى عملى را در نظر ندارد .

به همين دليل نيازى به فكر كردن به منظور رعايت عمل براى خداوند ندارد . چون غير خداوند در نظر او هيچ است . اگر كسى بدين مرتبه از مراقبت در اعضا و جوارج برسد بكلّى از خلق غافل مى‏شود ، تا بدان حد كه آنها را نمى‏بيند و سخن

[ 452 ]

آنها را نمى‏شنود . اين موضوع را با مثالهايى مى‏توان توضيح داد :

بعضى از افراد ضعيف النفس كه در مجلس پادشاه حضور دارند ، بر اثر هيبت و عظمت سلطان بسيارى از امور را كه انجام مى‏پذيرد احساس نمى‏كنند و يا وقتى كه افراد در مورد امر مهمّى متفكّر باشند ، اتفاقات اطراف خود را متوجّه نمى‏شوند .

روايت شده است كه يحيى بن زكريّا ( ع ) بر زنى گذشت و بدون توجّه پيشانيش بر سر آن زن اصابت كرد . سؤال كردند چرا چنين شد فرمود متوجّه نبودم گمانم ديوار است .

در مرتبه پايين‏تر از مراقبت صدّيقين مراقبت افراد پارسا كه از اصحاب يمين هستند قرار دارد . اصحاب يمين گروهى هستند كه بعضى از معارف الهى بر قلب آنها نزول يافته ولى ملاحظه جلال كبريايى آنها را از خود بى‏خود نكرده است ، دل آنها در حالت تعادل قرار گرفته و به نسبتى توجّه به اقوال و اعمال دارند و با يادآورى عظمت و جلال حق ، عملشان خالى از مراقبت نيست .

چون شرم از خداوند بر دلهايشان غلبه نمايد ، تا يقين به درستى كارى نداشته باشند اقدام بر ترك يا انجام آن نمى‏كنند . بنابراين از هر عملى كه موجب رسوايى در قيامت شود ، خوددارى مى‏كنند ، چه خداوند را شاهد كارهاى خود ، در دنيا به مانند گواه بودن او در قيامت مى‏دانند . كسانى كه به اين درجه از كمال برسند به مراقبت جميع حركات سكنات ، لحظات و امور اختيارى كه انجام مى‏دهند نيازمندند ، حتّى آنچه بر خاطرشان بگذرد محاسبه مى‏كنند ، اگر امرى خدايى باشد در انجام آن تعجيل و اگر شيطانى باشد ترك مى‏كنند از پروردگارشان شرم دارند .

و نفس خود را در پيروى از اعمال شيطانى ملامت مى‏كنند ، و اگر در الهى بودن عمل و يا شيطانى بودن آن شك داشته باشند در انجام آن تا مادام كه با نور حق سبحانه تعالى روشن گردد ، توقّف مى‏كنند چنان كه معصوم ( ع ) فرموده است : « هواى

[ 453 ]

نفس شريك كورى است » از نشانه‏هاى توفيق توقّف به هنگام حيرت و سرگردانى است ، يعنى انسان موفّق هيچ وقت عمل خود و لحظه‏اى انديشه خويش را هر چند كه اندك هم باشد ، بيهوده و معطّل نمى‏گذارد به اين منظور كه از گرفتاريهاى روز قيامت رهايى يابد .

رسول خدا ( ص ) در اين باره فرموده‏اند : « انسان در قيامت از سرمه چشم و از ذرّه گلى كه به انگشت خود بر دارد ( فتيله كند ) و نيز از اين كه لباس برادر دينى‏اش را لمس كند ، سؤال شود . » 5 از گناهش بترسد . ويژگى ديگر مرد خدا اين است كه از كيفر گناهش ترس دارد .

در بيان اين موضوع مطلبى كه بايد دانسته شود اين است كه در حقيقت ترس از كيفر گناه است نه خود گناه . ولى چون گناه موجب خشم خداوند و كيفر او مى‏شود ، نسبت ترس را به گناه داده‏اند . پيش از اين ما حقيقت ترس و اميد را تعريف كرده شرح داده‏ايم .

6 قول و عمل خود را براى خدا خالص مى‏گرداند : باين توضيح كه تمام حالات ، گفتار و رفتار خود را صرفا براى خداوند انجام مى‏دهد بلكه تا بدان حد خالص مى‏شود كه در نيّت هم توجّه به غير خدا ندارد ، فكر و ذكرش همواره خدا است . در خطبه اوّل نهج البلاغه معناى اخلاص را شرح و توضيح داده‏ايم .

7 شخص مؤمن كارهاى شايسته انجام مى‏دهد . معناى صالح بودن عمل اين است ، كه كار طبق رضاى خدا انجام گيرد .

8 براى خود ذخيره آخرت فراهم كند : منظور اين است كه تمام وظايف محوّله از جانب حق واجب و مستحبّ را انجام دهد و نهايت كوشش خود را براى به دست آوردن اجر اخروى به كار گيرد ، تا براى روز نيازمندى ، اندوخته‏اى داشته باشد .

9 از انجام محرّمات پرهيز داشته باشد . غرض از اين بيان حضرت امر به

[ 454 ]

دور بودن از منهيات شرعى است . با اين عبارت توجّه مى‏دهند كه لازم است مؤمن از آنچه عقاب‏آور است و در قيامت موجب كيفر مى‏شود بر حذر باشد .

10 امور ناپايدار و فانى شونده را كنار بگذارد . يعنى مال و زينت دنيا را بى‏اعتبار بداند و دل به رحمت حق متصل داشته باشد . اين فراز گفته امام ( ع ) اشاره به پارسايى و پاك شدن از موانع رحمت دارد دل به دنيا بستن باعث دور ماندن از غفران و رحمت الهى مى‏شود .

11 ثوابهاى اخروى را به عوض خوشيهاى دنيوى انتخاب كند . بدين توضيح كه در جوهر نفس خود ، ملكات خير و صفات نيك را ذخيره كند . ضمير و باطن خود را به مطالعه انوار كبريايى حق تعالى سرگرم بدارد ، تا آنچه از فيوضات خداوندى و نيكيها به وى مى‏رسد ، دريافت كند ، و بر اثر تكرار و تمرين و ممارست ، ملكه نفسانى گرداند ، زيرا نيكو عروضى است ثواب آخرت از نعمتهاى فانى و ناپايدار دنيا چنانچه كسى بتواند به دست آورد .

12 با هواى نفسانى خود مبارزه كند . يعنى با خواسته‏هاى نفس امّاره كه همواره به بدى فرمان مى‏دهد و به كارهاى زشت دنيوى انسان را مى‏فريبد ، مبارزه كند ، و با هر خاطره بدى كه به قلبش القا مى‏كند مخالفت كند و مواظب خطرات نفس باشد ، تا بتواند وسوسه‏هاى درونى را از ميان ببرد .

13 آرزوهاى بيجا و طولانى خود را تكذيب كند . يعنى آنچه را شيطان از آرزوهاى دور و دراز در نظرش مجسّم مى‏سازد و به دروغ وعده رسيدن به آنها را مى‏دهد ، رها سازد وبه اين دليل كه به آنها دست نخواهد يافت كنارى بگذارد و با مراقبت شديد ، ريشه اين خواسته‏ها را بخشكاند ، زيرا فريب شيطانى پياپى مى‏رسد ، و انسان را لحظه‏اى آسوده نمى‏گذارد .

در جاى ديگر امام ( ع ) مى‏فرمايند : « از آرزوهاى دور ، و دراز بر حذر باشيد ،

زيرا آرزوهاى طولانى مال التجارة احمقان است »

[ 455 ]

14 صبر و شكيبايى را وسيله نجات و رهايى خود قرار دهد .

صبر عبارت از پايدارى نفس است ، كه مبادا به زشتيهاى لذّات گرفتار آيد .

هرگاه انسان بداند كه پيروى از خوشيهاى زشت و زودگذر نفسانى موجب ،

هلاكت اخروى مى‏شود ، مقاومت در برابر گناه و بديها و خوددارى از تمايلات نفسانى و شهوات ، باعث نجات و خلاصى مى‏شود .

در اين عبارت امام ( ع ) لفظ « مطيّة » را كه به معنى مركب سوارى است براى صبر استعاره آورده ، و فرموده است : « صبر را مركب نجات قرار بده » وجه مشابهت اين است كه صبر ، و مركب تندرو مى‏توانند وسيله نجات باشند . صبر در برابر مشكلات و اسب به هنگام فرار از دشمن به انسان رهايى مى‏بخشد .

15 تقوى را توشه پس از مرگ قرار دهد ، چون مقصود از تقوى گاهى زهد و پارسائى است ، و گاهى ترس از خدا كه لازمه‏اش زهد و وارستگى است و چون مراد از توشه چيزى است كه انسان به وسيله آن آماده روياروئى با حوادث مى‏شود بزرگترين حادثه‏اى است كه در رابطه با دنياى ديگر براى انسان پيش مى‏آيد . امام ( ع ) تقوى را وسيله آمادگى براى مرگ دانسته‏اند ، زيرا شخص پرهيزگار همواره به ياد عظمت الهى سرگرم و هيبت حق تعالى او را از توجّه به امور ديگر باز مى‏دارد . بنابراين مرگ در نزد چنين شخصى اهميّت زيادى نداشته و غم بزرگى نيست .

گاهى مقصود از تقوى ، مطلق ايمان و منظور از وفات معناى مجازى است ، يعنى آنچه كه پس از ايمان پيش آيد ، با فرض اين معنى روشن است كه ايمان انسان را از عذاب الهى در امان مى‏دارد .

16 مؤمن راه روشن را به سوى خدا مى‏پيمايد : يعنى راهى كه مستقيم و روشن است و سريع طى مى‏شود انتخاب كرده و به سوى حق تعالى حركت مى‏كند .

17 مرد خدا همواره راه حق را مى‏پيمايد و لحظه‏اى از آن جدا نمى‏شود .

[ 456 ]

فرق ميان انتخاب راه روشن كه در شماره شانزده ذكر شد و همواره ملازمت بر طريقه و آشكار كه در شماره هيفده آمده است اين است ، كه اوّلى امر به پيمودن راه روشن دارد و دوّمى به لزوم پيمودن راه و جدا نشدن از طريق مستقيم توجّه مى‏دهد بدين توضيح كه هر چند راه روشن باشد ، امّا به دليل طول راه و پرخطر بودن آن پوينده مدام ، رو در روى شيطان قرار دارد و خوف لغزش و گمراهى منتفى نيست ، پس لزوما بايد از دليل و برهان چراغى روشن و فروزان به همراه داشته باشد و هرگز از آن مسير منحرف نشود .

18 مؤمن فرصتها را غنيمت مى‏شمارد : يعنى چند روزه دنيا كه فرصتى براى كارهاى نيك دارد پيش از فرا رسيدن روز حساب و قيامت آنها را انجام دهد ،

كه پس از مرگ انسان قادر به انجام هيچ كار نيكى نيست .

19 مرد خدا بر مرگ پيشدستى مى‏كند . يعنى قبل از آن كه مرگ فرا رسد و اعمال خير او را قطع كند كارهاى لازم وخيرات و حسنات بجا مى‏آورد و با دست پر به استقبال مرگ مى‏رود .

20 از اعمال نيك ، زاد و توشه بر مى‏گيرد . امام ( ع ) زاد و توشه آخرت را به جاى اعمال نيك استعاره آورده‏اند وجه استعاره ميان اين دو را قبلا توضيح داده‏ايم .

امام ( ع ) در صدر و ذيل عبارات « ركب الطريقة الغراء » و لزم محجّة البيضاء اغتنم المهل و بادر الأجل و تزوّد من العمل و . . . رعايت سجع متوازى را نموده است در بعضى از فرازها حرف عطف را ذكر و در برخى حذف نموده ، رعايت اين تناسب براى اهل فن نهايت بلاغت و سخنورى است .

[ 457 ]