شرح

در اين فراز از كلام ، امام ( ع ) نعمتهاى الهى را به مردم ياد آورى مى‏كند ،

نعمتهايى كه اگر نبود دچار سختى مى‏شدند و با وجود چنان نعمتى تمام خيرات به آنها ارزانى شد . و آن نعمت بعثت پيامبر و تمام بركاتى بود كه در نتيجه بعثت پيامبر ( ص ) نصيب مردم گرديد .

امام ( ع ) نعمت بعثت را ياد آورى مى‏كند ، تا متنبّه و سپاسگزار شوند و توجّه‏شان را به سوى حق تعالى خالص گردانند . در آغاز سخن امام ( ع ) نعمتهاى اعطايى از جانب خداوند را يادآورى مى‏كند و سپس به دليل دگرگونى و ناسپاسيى كه نسبت به بخششهاى الهى روا داشتند پيشامدهاى ناگوارى را متذكّر

[ 654 ]

مى‏شود و امورى را بشرح زير بر مى‏شمارد .

1 فاصله زمانى كه ميان پيامبران ايجاد گرديد . روشن است كه نبودن پيامبر در ميان مردم موجب ، به وجود آمدن فسق و فجور و هرج و مرج مى‏شود .

احوال نكوهيده و غير پسنديده‏اى كه براى مردم به دليل گناهكارى حاصل مى‏شود ، به اندازه ستودگى و پسنديدگى است كه بهنگام وجود پيامبر ( ص ) در ميان مردم وجود داشت .

2 طول غفلت و بى‏خبرى امّتها . كلمه « هجعة » در عبارت امام ( ع ) كنايه از غفلت و بى‏خبرى از موضوع معاد و كارهاى شايسته‏اى است كه لزوما بايد مردم بدانها توجّه داشته باشند .

3 سوّمين صفت نكوهيده‏اى كه بر اثر گناه براى جامعه اسلامى پيش آمد اين بود كه ، عزم مردم بر فتنه و آشوب جزم گرديد . اگر كلمه « اعتزام » با « ز » قرائت شود ، نسبت دادن « عزم » به فتنه ، نسبت مجازى است ، و كنايه از وقوع فتنه و آشوب مى‏باشد ، يعنى قصد و اراده مردم اين است كه مدام فتنه و آشوب به راه اندازند . و اگر « اعترام » را با « ر » بخوانيم ، كنايه از فتنه فراوانى است كه در ميان مردم به وقوع پيوسته است ، و نظر بقولى كه « اعتزام » را « اعتراض » روايت كرده است معنى كلام حضرت اين خواهد بود . كه چون رفتار و كردار آنها مطابق نظام قانون و شرع ، و طريق صلح آميز جامعه نيست بدين سبب اعمال مردم فتنه ناميده شده و ناگزير به رفتار حيوانى كه بى‏هدف طول و عرض جاده را مى‏پيمايد شباهت پيدا كرده است و به همين دليل لفظ « اعتراض » براى فتنه و آشوب استعاره به كار رفته است .

4 خصلت نارواى رايج ديگر آنها بر اثر گناه پراكندگى امورشان مى‏باشد ،

بدين شرح كه در ميان مردم تفرقه ايجاد گرديده ، اوضاع و احوال‏شان دگرگون شده و رفتار آنها بر خلاف قانون عدالت صورت مى‏پذيرد .

[ 655 ]

5 آتش جنگ در ميان آنها شعله‏ور شده است ، پيش از اين تشبيه كردن جنگ را به آتش توضيح داديم ( شارح ) و به مناسبت همين تشبيه امام ( ع ) لفظ « تلظّى » را به عنوان استعاره به جنگ نسبت داده است ، و كنايه از هيجان و رونق يافتن ستيز در ميان مسلمين ، در زمان فترت ، و نبودن پيامبر ( ص ) در ميان آنها مى‏باشد .

6 ششمين ويژگى دوران فترت اين است كه دنيا تيره و تار شده ، و روشنايى آن به تاريكى گراييده است ، « واو » در جمله : « و الدّنيا كاسفة » « واو » حاليّه است ، يعنى همه مشكلات جامعه اسلامى در حالى است كه دنيا با نبود پيامبر نور خود را از دست داده است . نور دنيا كنايه از وجود انبياء و شرايعى است كه به وسيله آنها ، براى بشر صدور يافته ، و در نهايت وجود اوليا و علما را نتيجه داده است . اين عبارت امام ( ع ) استعاره بالكنايه است ، وجه شباهت ميان نور و وجود انبيا و شرايع الهى آن راهيابى است كه انسانها در هر دو مورد پيدا مى‏كنند ، يعنى چنان كه روشنايى موجب هدايت و راهيابى ظاهرى مى‏شود وجود انبيا و احكام شريعت سبب هدايت معنوى مى‏شود .

امام ( ع ) با به كار بردن كلمه « كسوف » استعاره از ترشيحيّه كرده ، زيرا نبودن نور را به دليل تشبيه وجود پيامبر ( ص ) به خورشيد ، تعبير به كسوف و خورشيد گرفتگى كرده است .

7 مردم فريب ظاهر دنيا را خورده‏اند ، يعنى همه مردم به دنيا مغرور و در خواسته‏هاى شهوانى خود غرق شده‏اند و نيرنگهاى دنيا آنها را گول زده است .

8 خداوند پيامبر اسلام را هنگامى فرستاد كه برگهاى درخت زندگى مردم عرب ، زرد و از دسترسى به ميوه آن نااميد بودند . و آبى كه براى ادامه حيات آنها لازم بود فرو رفته بود .

امام ( ع ) لفظ « ثمرة » و « ورق » را استعاره از لوازم زندگى و زينتهاى آن

[ 656 ]

آورده است . لفظ « اصفرار » ( زردى ) كنايه از دگرگونى زيبايى و خوشيهاى مردم عرب در آن روزگار است زيرا زندگى اعراب به هنگام بعثت بيرونق و خوردنيهاشان زبر و خشن بود و چنان كه درخت زيباييهايش را با زرد شدن برگهايش از دست مى‏دهد ،

و بيننده از نگاه آن لذتى نمى‏برد ، اعراب از زندگى خود لذّت نمى‏بردند .

منظور امام ( ع ) از نااميدى در چيدن ميوه ، قطع شدن آرزوى عرب از رسيدن به حكومت و دولت و دستيابى به زيباييهاى آن مى‏باشد .

لفظ « ماء » در عبارت امام ( ع ) كنايه از مواد اوليه كالاى دنيوى و چگونگى بهره بردن از خوشيهاى آن است . فرو رفتگى آب و در دسترس نبودن آن ، به معناى نبود سرمايه اوّلى و كنايه از ناتوانى آنها در تجارت و نبودن كسب و كار و عدم حاكميت بر اداره شهرهاست ، گرفتارى اعراب به تمام اين مشكلات ، به سبب نظام غير عادلانه‏اى بود كه در ميان آنها رواج داشت .

واژه‏هاى « ورق » ، « ثمرة » و « ماء » در كلام حضرت استعاره بالكنايه به كار رفته‏اند ، وجه شباهت و استعاره « ورق » براى سر سبزى زندگى اين است : چنان كه برگ براى درخت زيبايى بحساب مى‏آيد و براى آن كمال شمرده مى‏شود ، لذّتهاى دنيا و خوشيهاى آن ، براى دنيا زينت است . و چنان كه غالبا مقصود از درخت و فايده آن ميوه است ، براى بيشتر مردم فايده مطلوب دنيا ، زندگى دنيوى و سود بردن از منافع آن مى‏باشد . و چنان كه مادّه اساسى براى درخت و زندگى آن آب مى‏باشد ، بقا و طراوت درخت به آب بستگى دارد ، خوشيهاى زندگى و لذّت آن به كسب و تجارت و صفت ، مربوط است . با اين كه اعراب در روزگار بعثت ، كسب و تجارت و صنعت خوبى نداشتند .

جهت استعاره و تشبيه در ديگر الفاظ كلام امام ( ع ) بخوبى آشكار است و نيازى به تكرار نيست .

9 نشانه‏هاى هدايت در ميان مردم به كهنگى و فرسودگى گراييده بود .

[ 657 ]

نشانه‏هاى هدايت كنايه از پيشوايان دين و كتابهاى آسمانى است ، كه مردم بوسيله آنها راه خدا را مى‏پيمايند . و منظور از كهنگى آنها مردن و از بين رفتنشان مى‏باشد . چنان كه قبلا توضيح داده شد . اين كلام امام ( ع ) نيز استعاره است .

10 پرچمهاى پستى و رزالت در ميان مردم آشكار شد ، مقصود از پرچمهاى ضلالت پيشوايان گمراهى هستند كه مردم را به آتش جهنم فرا مى‏خوانند .

11 دنيا با اخم و عصبانيت به اهلش روى آورده ، و با ترشرويى دنياخواهان را مى‏نگريست : اين عبارت امام ( ع ) كنايه از اين است كه دنيا با اهلش صفا نبود .

چون زندگى با صفا و پاك و پاكيزه دنيوى ، به نظام عادلانه‏اى بستگى دارد ، كه خوب را از بد جدا و حق را به حق‏دار برساند ، و اين نظام عدل به هنگام فترت و نبود پيامبر در ميان عرب وجود نداشت .

چهره عبوس و گرفته دنيا استعاره بالكنايه از زندگى نامطلوب اعراب در دوران جاهليت است وجه شباهت ميان چهره عبوس ، و زندگى نامطلوب اين است ،

كه در هر دو مورد ، خواست انسان تأمين نشده و مطلوب حاصل نگشته است .

12 نتيجه حاصل در اين روزگار فتنه بود . يعنى نهايت تلاش و كوشش اعراب در ايام فترت ، به لحاظ جهلى كه داشتند فتنه و آشوب و گمراهى از راه خدا ، و سرگشتگى در وادى تاريك باطل بود . چون مقصود نهايى هر چيزى هدفى است كه دنبال مى‏شود ، آشوب طلبيهاى دوران جاهليت اعراب ، به ميوه درخت تشبيه شده است ، كه مقصود نهايى درخت بحساب مى‏آيد . و به همين دليل لفظ « ثمرة » را براى فتنه استعاره به كار برده است .

13 خوردنيهاى دوران فترت اعراب مردار بود . محتمل است كه لفظ « جيفة » در اين عبارت امام ( ع ) استعاره از طعام دنيا و لذتهاى آن باشد . وجه شباهت طعام دنيا به جيفه و مردار اين است كه مردار عبارت از جثه مرده حيوانى است كه گنديده شده ، و بويش تغيير كند تا آن حد كه خوردن آن روا نباشد و طبع

[ 658 ]

انسان از آن نفرت پيدا كند . و بدين سان طعام دنيا و خوشيهاى آن ، در دورانى كه رسول در ميان مردم نباشد ، به دليل زيادى چپاول و غارت و دزدى و ديگر امور نامشروع نفرت‏انگيز مى‏شود . در چنين حالتى خوردن متاع دنيا شرعا جايز نبوده و ناپاك شمرده مى‏شود و عقل از آن نفرت دارد و اخلاق نيك آن را نمى‏پسندد .

بدين لحاظ است كه آنچه از مال دنيا فراهم شود ، در آلودگى و آميختگى بحرام شباهت به مردار پيدا مى‏كند و خوردن آن روا نيست . تفاوتى كه ميان مردار ، و حرام شرعى است ، مردار پليد حسّى و حرام شرعى پليد عقلى است . بدين جهت لفظ جيفه را براى طعام دنيا استعاره آورده است .

احتمال ديگر در مورد لفظ « جيفه » اين است ، كه كنايه از خوردن گوشت حيوانى باشد ، كه در جاهليت بدون ذبح شرعى مصرف مى‏شده است ، و در قرآن كريم خوردن چنين حيوانى بصراحت حرام است آنجا كه مى‏فرمايد : حرمت عليكم الميتةُ وَ الدَّم وَ لَحْمُ الخنزير و ما اهلّ لغير اللَّه و المُنْخَنِقَةُ وَ الموقَوذة [ 1 ] .

منظور از « و الموقوذة » كه در آيه كريمه قرآن آمده است حيوانى است كه با چوب آنقدر بر سرش مى‏زده‏اند كه مى‏مرده ، ولى خون حيوان از بدنش خارج نمى‏شده است . و گمان مجوسيان اين بوده ، كه خوردن چنين گوشتى بهتر است .

و مقصود از « مُترديّة » در آيه شريفه حيوانى است كه از بلندى سقوط كرده و مى‏مرده است و اعراب جاهلى آن را حرام نمى‏دانستند بدليل اين كه در تمام موارد ياد شده و يا در بيشتر موارد ، حيوان متعفّن و گنديده مى‏شده ، صادق است كه در همه اين موارد بگوييم غذايشان مردار بوده است .

14 در دوران فترت و نبود پيامبر ( ص ) ترس وحشت قرين زندگى مردم بوده است .

[ 1 ] سوره مائده ( 5 ) آيه ( 3 ) : بر شما حيوان مرده ، خون ، گوشت خوك و آنچه كه بدون نام بردن خدا ذبح شود و حيوانى كه خفته شده و سرش كوبيده شود و بميرد حرام است .

[ 659 ]

15 زندگى شان آميخته با كشت و كشتار ، شمشير كشيدن و خون ريختن بوده است .

در عبارت فوق امام ( ع ) لفظ « شعار » را براى ترس و لفظ « دثار » را براى شمشير استعاره به كار برده است .

دليل استعاره آوردن « شعار » براى ترس اين است كه هر چند ترس از ويژگيهاى قلب انسان است امّا در بسيارى از موارد ترس بر روى بدن انسان تأثير گذاشته و بدن به اضطراب و لرزش مى‏افتد و چنان ترس دل فراگير مى‏شود ، كه تمام اعضا را بمانند پيراهن فرا گرفته و مى‏پوشاند .

علّت استعاره آوردن « دثار » كه به معناى لباس زيرين مى‏باشد براى شمشير اين است كه دثار و شمشير هر دو در تماس داشتن با بدن مشتركند و نهايتا دثار با بدن كسى كه آن را مى‏پوشد و شمشير با بدن آن كه ضربت مى‏خورد تماس دارد . ( پس استعاره آوردن دثار براى شمشير استعاره زيبايى است )