شرح

( در خبر است كه وقتى امام اين خطبه را ايراد فرمود ، بدن شنوندگان لرزان و ديدگانشان گريان و دلهايشان مضطرب و نگران شد . به همين مناسبت اين كلام نورانى را خطبه غرّاء ناميدند . ) در آخرين فصل اين خطبه امام ( ع ) به فوايدى اشاره فرموده‏اند :

1 نعمتهاى بى شمار خداوند را كه به انسان ارزانى داشته ، همچون عمر طولانى ، عمل و درك و فهم و ايمنى از آفات ، فرصتهاى طلايى ، بخششهاى خوب و بى حد ، پرهيز دادن از عذاب و بشارت دادن به ثواب مورد توجّه قرار داده و انسانها را به سبب كفران نعمتى كه مى‏كنند و سرگرميى كه به لذّات دنيوى پيدا كرده‏اند و اوامر و دستورات حق تعالى را ناديده گرفته‏اند و توجّهى به فرامين خدا نمى‏كنند و به دعوت خدا را از ياد برده‏اند ، توبيخ و ملامت مى‏كند .

2 از انواع گناهى كه موجب هلاكت مى‏شود و كارهاى زشتى كه اخلاق پست شمرده مى‏شود انسانها را بر حذر مى‏دارد .

3 آنها را كه چشم بينا و گوش شنوا و عافيت ، و ماليّه دنيا دارند ، متوجّه مى‏كند كه از فرمان الهى امكان فرارى و از كيفر گناهان نجاتى نيست .

و براى اهل اطاعت و فرمانبردارى ، تكيه گاه و پناهگاهى جز او نيست . از حكم خداوند نمى‏توان فرار كرد و پس از مرگ صرفا بازگشت به سوى خداست .

[ 567 ]

دليل آن كه امام ( ع ) بينايان و شنوايان و اهل عافيت را مورد خطاب قرار داده است آن است كه نامبردگان مصداق كامل مكلّف به انجام وظايف الهى هستند . بينايى و شنوايى را مجازا به معنى خردمندان به كار برده است . امّا اشاره امام ( ع ) در عبارت فوق به صاحبان مال و ثروت بدين لحاظ است كه بهره‏مندان از مال دنيا بيشتر از ديگران سرگرم لذّت مى‏شوند و از پيمودن راه خداوند باز مى‏مانند .

كلمه « هل » در عبارت : « هل من مناص . . . » پرسش انكارى است ، بدين توضيح كه اى گناهكاران چه فكر مى‏كنيد ؟ آيا فرارگاهى يا پناهگاهى از كيفر خداوندى وجود دارد ؟ و آيا به سوى غير خدا پس از مرگ باز مى‏گرديد ؟ و آيا از اين كه دستورات الهى را ترك كرديد و امور خلاف را انجام داديد در پيشگاه خداوند چه عذرى مى‏آوريد ؟ . لفظ « أم » در عبارت امام ( ع ) به عنوان معادل « هل » پرسشى به كار رفته است . معنى جمله اين مى‏شود كه : آيا از عذاب خداوند مى‏توانيد فرار كنيد يا خير ؟

4 امام ( ع ) سرگذشت قبر و به خاك ماليده شدن صورتها را كه موجب تنفّر هر طبعى است ، تذكّر داده متوجّه مى‏سازد كه تمايل شديد بر جمع‏آورى مال زياد دنيا پيدا نكنند كه لزوما ، انسان روزى از مال دنيا جدا مى‏شود و براى تلاش كننده در جمع‏آورى ، جز به اندازه قامتش ، يعنى گور چيزى نصيبش نمى‏شود .

5 با توضيح عواقب ناگوارى كه در انتظار انسان است ، حضرت مردم را متوجّه زمان انجام كارهاى شايسته و آنچه مى‏توانند ، در رابطه با نجات خود انجام دهند ، مى‏كند و كلمه « الآن » را كنايه از زمان حيات گرفته‏اند و مقصود از « خناق » مرگى است كه گلوى هر انسانى را گرفته او را به سوى خداوند مى‏برد .

وجه شباهت مرگ ، به ريسمانى كه بر گلوى انسان مى‏افتد و او را خفه مى‏كند اين است كه هيچ يك از اين دو مورد پسند انسان نيست .

[ 568 ]

با بيان اين كه فعلا فرصت داريد و مرگ به سروقتتان نيامده است ، استعاره را ترشيحيه كرده است . مقصود از مهلت داشتن انسان كنايه از زندگى دنيوى اوست و منظور از رها بودن روح ، مهلت و فرصتى است كه هر فرد براى انجام اعمال نيك دارد . هر چند اين مجال و فرصت در حال ترديد و دو دلى سپرى مى‏شود ، و انسان در آمادگى براى كمال يابى ملاقات پروردگارش ترديد دارد ، و يا سهل‏انگارى مى‏كند .

بعضى مقصود از « فينة الأرشاد » را هدايت يافتن نفوس به راه خداوند ، و به دست آوردن سعادت ابدى معنى كرده‏اند ، و تمام عمر را مهلتى براى رسيدن به كمالات معنوى ، در نظر گرفته‏اند .

6 فايده ششمى كه امام ( ع ) متذكّر مى‏شود ، اين است كه قصد اوّلى انسان لزوما بايد در جهت طاعت و عبادت حق تعالى باشد ، يعنى سزاوار است كه انسان در آغاز تكليف تصميم و اراده قلبيش فرمانبردارى خداوند و تسليم فرمان او باشد ، تا آنچه بر لوح نفسانى او از كمالات وارد مى‏شود ، موجب سعادت اخروى وى شود . چه در آغاز جوانى و عمر لوح نفسانى انسان از تيرگيهاى باطل صاف و روشن است ولى اگر به عكس انجام گيرد ، يعنى در آغاز عمر و جوانى ميل نفسانى انسان معصيت الهى باشد ، چهره نفسانى او به اخلاق زشت سياه مى‏شود و پس از آن قادر نخواهد بود كه از نورانيّت حق استفاده كند و در نهايت از زيانكارترين افراد خواهد شد .

7 از الطاف الهى اين است كه براى توبه و بازگشت به انسان مهلت داده است انسان گناهكار را براى برگشت از معصيت و نافرمانى فرصت عنايت كرده و بلافاصله به گناهش او را مؤاخذه نكرده است زيرا غرض حق سبحانه و تعالى اين است كه افراد ناقص به كمال مطلوب وجودى خود برسند . امام ( ع ) فرصت داشتن گناهكار را با عبارت زيباى خود ، مهلتى براى توبه تعبير كرده است .

[ 569 ]

8 بدليل نياز شديد انسان در آخرت به اعمال نيك خداوند زمان انجام دادن كارهاى نيك را ، فراخ و وسيع قرار داده است . از اضافه كردن كلمه « انفساح » به كلمه « حوبه » نياز فورى و فوتى اين حقيقت فهميده مى‏شود زيرا هر حاجت و نيازى كه انسان براى زندگى اين دنياى خود داشته باشد . هر چند ضرورى و لازم باشد ، فورى و فوتى نيست و اميد بر طرف شدن آن را دارد ، بر خلاف نيازمنديهاى آخرت كه به مجرّد از دنيا رفتن انسان اعمال صالحى كه بشدّت مورد نياز است و بايد جبران كمبودها را بنمايد قطع مى‏شود ، جز دنيا محلّى براى انجام كارهاى اخروى وجود ندارد ، بنابراين انسان گناهكار شديدترين نياز و ضرورى‏ترين حاجت را به انجام اعمال نيك دارد و در بدترين صورت در قيامت ظاهر مى‏شود .

امام ( ع ) با « واژه ضنك وضيق » به گرفتار آمدن انسان ، در حصار تن و زنجيرهاى جسم ، و دوزخ بدن اشاره كرده است و مقصود از « روع و زهوق » جزع بزرگى است كه از ترس مرگ ، و مراحل بعد از آن حاصل مى‏شود .

9 غائب منتظر . در كلام امام ( ع ) كنايه از فرا رسيدن ناگهانى مرگ ، و هجوم بى خبر وى مى‏باشد . لفظ غايب را به عنوان استعاره براى مرگ به شباهت مسافرى كه همواره انتظار ورود آن را دارند ، به كار برده است . استعاره را با استفاده كردن از لفظ « قدم » ترشيحيّه كرده است .

10 مقصود از : « اخذة العزيز المقتدر » اين است كه ارواح با قدرت و فرمان غلبه دارنده‏اى كه هرگز مغلوب نمى‏شود ، از كالبدها گرفته مى‏شوند ، و هيچ نيرومندى توان مقابله با قدرت خداوند را ندارد . و از اطاعت و فرمان او نمى‏تواند سرپيچى كند .

[ 570 ]