قوله عليه السلام : امّا بعد . . . النّدامة :

امام ( ع ) براى مشاور خوب چهار صفت ذكر كرد كه در صورت داشتن آن صفتها ، پذيرش نظر وى واجب و لازم است . اين ويژگيها به قرار زير است :

اوّل آن كه مشاور ناصح باشد زيرا مشاور ناصح درست فكر مى‏كند و انديشه‏اش را براى نظردهى خالص مى‏گرداند . ولى غير ناصح ، ناپخته نظر مى‏دهد ، و مشورت خواه را به ضرر و زيان دچار مى‏سازد .

ويژگى دوّم مشاور مهربانى اوست ، به اين دليل كه مهربانى سبب مى‏شود مشاور نصيحت عاقلانه كند و نصيحت درست و عاقلانه ، دقّت در كار و تأمّل و كوشش لازم در اظهار نظر را سبب مى‏شود . سبب اصلى در نصيحت و مهربانى مشاور ، يا ديندارى و يا دوست داشتن مشورت خواه است .

صفت سوّم مشاور ، دانشمند بودن است ، چه دانشمند با دانش خود ،

مصلحت را تشخيص مى‏دهد و خير را در نظر مى‏گيرد ، بر خلاف جاهل كه همچون نابيناست ، و جهت خير و صلاح را نمى‏داند . پيامبر خدا ( ص ) فرموده است : « اگر از خردمند راهنمايى بخواهيد هدايت مى‏شويد و خلاف خردمند عمل نكنيد كه پشيمان مى‏شويد [ 2 ] » عبد اللّه بن حسن به فرزندش محمّد توصيه كرد : از مشورت كردن با نادان بر حذر باش ، بدان‏سان كه از دشمنى دشمن دانا هراسناكى ، زيرا چنانكه محتمل است فريب و نيرنگ دشمن خردمند شما را دچار خطر كند ، بيم آن هست كه مشورت با جاهل ، شخص را در گرداب هلاكت اندازد .

صفت چهارم مشاور داشتن تجربه است زيرا نظر دانشمند ، تا به محك تجربه همراه نشود ، كمال لازم را نخواهد يافت . توضيح مطلب اين كه دانشمند

[ 2 ] استرشدوا العاقل ترشدوا و لا تعصوه فتندموا .

[ 184 ]

هر چند ، جهت مصلحت در امر را مى‏داند ، ولى گاهى ممكن است ، برخى جهات فاسد نامشخص در موضوع باشد ، كه جز با تجربه مكرّر ، بدان آگاهى حاصل نمى‏شود . بنابر اين مشورت ، بدون تجربه در بردارنده گمان خطاست . و لذا در كتاب منثور الحكم چنين آورده شده است : « هر چيز نيازمند خرد است ، و خردمند نياز به تجربه دارد . » با روشن شدن اين واقعيّت ، كه فرمانبردارى از نظر مشاور خوب و داراى صفات ويژه مشورت ، واجب ، و در بيشتر موارد از جهت پيامد خير موجب خوشحالى و رستگارى مى‏شود مسلّم مى‏گردد كه مخالفت و عصيان ، نسبت به رأى و نظر چنين مشاورى اندوه و پشيمانى را به دنبال خواهد داشت .

حضرت به دنبال توصيف يك مشاور خوب مى‏فرمايد : « من به شما فرمان مخالفت با اين حكميّت را دادم ، شما اطاعت نكرديد » . حال با روشن كردن اين موضوع كه سرپيچى از مشورت ، مشاور ناصح دلسوز ، اندوه و پشيمانى به دنبال دارد به توضيح اين حقيقت تلخ مى‏پردازند كه ، آن بزرگوار در داستان حكميّت مشاور بوده ، و به پيامد اين حادثه هم ، اشاره كرده است ، ولى فريب خوردگان ، با امام ( ع ) مخالفت كرده‏اند . در اين مورد مى‏خواهند براى كوفيان روشن كنند با وجودى كه امام ( ع ) داراى شروط لازم مشورت بوده و نظر خود را به آنها فرموده است ، آنها به نظر آن حضرت وقعى ننهاده ، و با ايشان مخالفت كرده‏اند ،

حال بر حسب گناهى كه مرتكب شده و مشورت را ناديده گرفته‏اند طبيعى است كه دچار ندامت شوند . نخلت لكم مخزون رأيى : « گنجينه صاف و خالص نظرم را بيان كردم » لفظ « نخل » بمعنى غربال كردن و ناخالصيها را جدا كردن كنايه از رأى محكم استوار و خالص و بى‏غش است كه از درايت و اجتهاد حضرت سرچشمه مى‏گرفته است . جهت مشابهت اين است . چنان كه بهترين و با صرفه‏ترين كالاى مصرفى مثل آرد ، بيخته و غربال شده آن است نيكوترين و

[ 185 ]

سودمندترين ، رأى و نظر آن است كه از ناخالصيهاى شهوت و غضب و خشم بدور باشد . رأى حضرت در جريان حكميّت بدور از هر پيرايه‏اى اظهار گرديده است آرى اگر امر و فرمان قصير اطاعت مى‏شد . اين ضرب المثل عرب بوده كه به هنگام مخالفت با يك حقيقت آورده مى‏شده است ، و حضرت در اين مورد اين ضرب المثل را آورده‏اند . امّا جريان به وجود آمدن اين ضرب المثل :

يكى از پادشاهان به نام « جذيمة » پدر « زباء » ملكه جزيرة العرب را كشت ،

« زباء » بى‏درنگ از روى خدعه و فريب قاصدى ، پيش « جذيمة » فرستاد و از او خواست كه به جزيرة العرب بيايد و با ملكه ازدواج كند تا در صورت بوجود آمدن فرزندى وارث هر دو پادشاهى باشد . جذيمة دعوت ملكه را پذيرفت و با هزار سواره و مرد جنگى به راه افتاد اما سپاهيان ديگر خود را همراه نبرد و تحت فرماندهى خواهرزاده خود « عمرو بن عدى » قرار داد .

قصير كه از وزرا و طرف مشورت « جذيمه » بود ، صلاح نمى‏دانست كه پادشاه به اين سفر اقدام كند . ولى « جذيمة » پيشنهاد قصير را قبول نكرد . هنگامى كه به محدوده جزيرةالعرب رسيدند . لشگر عظيمى بعنوان استقبال از طرف ملكه زبّاء اطراف سپاهيان « جذيمة » را گرفتند و هيچ نوع احترام و اكرامى از پادشاه به عمل نياوردند . دوباره قصير كه وضع را چنين ديد ، به پادشاه گفت : نظر من اين است ، كه شما از همين جا باز گرديد ، زيرا حيله‏اى در كار است ، دعوت كننده شما يك زن است و طبيعت زنها مكر و فريب و نيرنگ است . ولى باز « جذيمة » به گفته قصير اعتنا نكرد . هنگامى كه وارد جزيرةالعرب شدند و به دربار ملكه رسيدند ، زبّاء دستور داد پادشاه را كشتند ، قصير كه از اين پيش‏آمد سخت ناراحت بود گفت : سخن قصير پذيرفته نمى‏شود « لا يطاع لقصير امرء » اين جمله قصير بعدها ، براى هر نصيحت كننده‏اى كه داراى نظر درستى باشد و از رأى و نظرش تبعيّت نشود ، ضرب المثل شده است .

[ 186 ]

در عبارت حضرت : لو كان يطاع لقصير امر ، كلمه « لو » حرف شرط است ،

برخى پنداشته‏اند كه جواب لو شرطيّه جمله ما قبل است . ولى حق اين است ، كه جواب « لو » شرطيّه در اين عبارت از كلام افتاده است ، از ترتيب سخن معناى فرموده حضرت فهميده مى‏شود ، بدين طريق : من نظرم را درباره اين حكميّت و داورى به شما مردم كوفه گفتم ، و نصيحت و پند و اندرز خود را بيان داشتم ، اگر از من فرمان مى‏برديد ، و آنچه به شما دستور دادم به كار مى‏بستيد ، زيرا نصيحت خود را ، بدور از هر شكّى و ترديدى توضيح دادم . چنان كه روشن شد .

جمله اگر دستور را به كار مى‏بستيد جواب « لو » و شرطى است كه در سخن امام ( ع ) آمده است . دليل روشن اين توجيه اين كه جواب شرط از عبارت افتاده است ، كلام بعدى آن حضرت است كه فرمود : « مرا مانند افراد مخالف تباهكار و گناهكار و بى‏توجّهان ستمكار انكار و نظر مرا رد كرديد » . اين كلام به منزله استثناء كردن نقيض تالى است [ 3 ] و معناى ضمينى سخن حضرت با توجّه به استثناى تالى چنين مى‏شود : من فرمان خود را درباره حكميّت دادم و نصيحت خود را بدور از هر غش و آلودگى به شهوت و غضب ، براى شما بيان كردم ، ولى از دستور و نصيحت من بمانند كسى كه دستور را ناديده بگيرد و بر مشورت كننده ستم كند ، سر برتافتيد و مرتكب گناه شديد . مخالفت و سرپيچى شما چنان فراوان و جدّى صورت گرفت كه نصيحت كننده را در نصيحت كردن خود به شك انداخت كه آيا درست نظر مى‏دهد يا نه ؟ فرموده امام ( ع ) بيان كننده اين حقيقت است كه مشاور هر چند در نظر و رأيش راه درست را رفته باشد ، هنگامى كه مخالفان نظر او زياد باشند ، در

[ 3 ] در قضيّه شرطيّه براى اثبات يا نفى يك مطلب ، گاهى مقدّم و گاهى تالى را استثنا مى‏كنند و گاهى هم نقيص مقدم و گاهى نقيض تالى را ، استثنا مى‏كنند . شارح مى‏فرمايد . سخن حضرت ممكن است استثناء نقيض تالى باشد . م

[ 187 ]

صحّت نظر خود شك مى‏كند ، چرا كه تشخيص مصلحت در امرى ، از كوشش و جديّت در بررسى علايم و نشانه‏ها ، براى مشاور حاصل مى‏شود ، وقتى كه مشاور احتمال بدهد كه خلاف رأى و نظر او ممكن است ، مصلحت باشد ديگر مانعى نمى‏بيند كه شخص ديگرى رأى و نظر درست را ، به اين دليل كه نشانه‏هاى ديگرى در اختيارش بوده ، ابراز كند ؟

در اين صورت نظر مشاور دوّمى با نظر مشاور اوّل ، تعارض پيدا مى‏كند و خلاف نظر او را نشان مى‏دهد ، بخصوص كه اگر مخالفت از ناحيه گروه زيادى شده باشد ، كه درجه احتمال را بالا ببرد ، و مشاور اول را به شك مى‏اندازد ، كه آنچه او مصلحت دانسته ، مصلحت نباشد ، نشانه و علايمى كه مشاور نخستين در اختيار داشته ، براى اظهار نظر كافى نبوده است با توجّه به اين توضيح است كه حضرت فرموده است : مخالفت شما مردم كوفه چنان بود . كه نصيحت كننده را در نصيحت كردن به شك انداخت ، در اين عبارت منظور امام ( ع ) از نصيحت كننده ،

خود آن حضرت ، و منظور از رأى و نظر ، رأى و نظر خود آن حضرت است . چون بيشتر اطرافيان در امر حكميّت با آن بزرگوار مخالفت كردند .

بعضى از شارحان كلام امام ( ع ) را حمل به مبالغه و استدلال كرده‏اند كه آن حضرت از شك كردن در رأى و تصميم‏گيرى مبرّاست ،