امّا دسته پنجم : اشخاصى هستند كه قصدشان رسيدن به قرب خداوند متعال است .

فرموده حضرت : بقى رجال آخر اشاره به همين گروه پنجم دارد كه برايشان اوصافى را به شرح ذيل برمى‏شمارند :

1 ياد بازگشت به سوى خداوند چشمان آنها را فرو بسته است . توضيح مطلب اين كه آنها كه قصدشان رسيدن به قرب حق تعالى است ، هرگاه به جانب قدس خداوندى توجّه نمايند و همواره خود را در محضر خدا ببينند و به اين موضوع كه سرانجام به سوى او باز مى‏گردند ، نه ، كه همواره فرا روى او هستند ،

توجّه كنند ، ناگزير به دليل ، شرمسارى از خداوند و خشنود بودن ، به مطالعه انوار الهى و ترس از اين كه توجّهشان به غير ، آنان را از صعود به درجات عالى ملكوت به پست‏ترين مراتب هلاكت فرو افكند ، از غير خداوند كناره‏گيرى مى‏كنند .

روشن است كه حسّ پيرو دل است ، هرگاه ديده دل سرگرم مطالعه انوار مقدّس حق و غرق در جلال و عظمت خداوند باشد ، حسّ را به دنبال خود مى‏كشاند ، بنابر اين از ناحيه حسّ توجّه به امر ديگرى نخواهد كرد . مقصود از :

« غضّ بصر » كه فرمودند اين است .

2 صفت بارز ديگر گروه پنجم اين است . كه ترس از روز محشر و قيامت اشك آنها را سرازير كرده است . خوف خائفين به دو صورت و هر كدام به چند قسم تقسيم مى‏شوند :

الف : ترس از امور ذاتا ناپسند .

ب : ترس از امورى كه انجام آنها به دليل كراهت ذاتى ، ناپسند است .

[ 148 ]

صورت دوّم خود داراى چند قسم است :

1 ترس از مرگ ، پيش از توفيق بر توبه 2 ترس از عملى كه قصد قربت در آن نباشد . 3 ترس از انحراف در قصد عبادت خداوند 4 ترس از چيره شدن قواى شهوانى ، طبق عادت در به كار گرفتن امور شهوانى 5 ترس از پيامدهاى انجام كار خلاف در نزد مردم 6 ترس از اين كه عاقبت به خير نميرد و پايان كارش بد باشد ، 7 ترس از اين كه در علم خداوند متعال سابقه شقاوت داشته باشد .

تمام اين اقسام و جز اينها ترس بندگان شايسته خدا مى‏باشد . از تمام اقسام ياد شده آنچه قلب پرهيزكاران را مغلوب ساخته ترس پايان يافتن عمر است ، كه به خير ختم گردد ، زيرا خطر در آن جا بزرگ است . امّا برترين قسم و دلالت كننده‏ترين ، بر كمال معرفت انسانى ، ترس از شقاوت در علم خداست ، زيرا ترس از پايان كار از اين ترس سرچشمه مى‏گيرد و پيامد آن مى‏باشد اين وضعيّت بيان كننده آن است ، كه در لوح محفوظ چه گذشته است . مثل كسى كه ترس از پايان عمر دارد كه به خير ختم گردد يا نه ؟ و آن كه ترس از آغاز امر دارد ؟ كه جزو نيكوكاران رقم زده شده است يا خير ؟ مثل دو فرد كه ملكى را با توصيه كتبى به آنها واگذار كرده باشند ، و در اين واگذارى امكان خيرخواهى و ثروتمندى يا بدبختى و هلاكت باشد ، يكى از اين دو نفر دل را متوجّه عاقبت كار كند كه چه خواهد شد ديگرى دل را متوجّه هنگام نوشتن اين توصيه‏نامه كند كه به چه منظور اين ملك را به اين اشخاص واگذار كرده‏اند ؟ آيا قصد خيرخواهى و خدمت بوده يا هلاكت و بدبختى ؟ فرد دوّم چون توجّه به علّت و سبب واگذارى دارد ، از فرد اوّل بلند انديشه‏تر است . به همين دليل توجّه به حكم نخستين خداوند كه قلم تقدير او ، در لوح محفوظ ، بر آن جارى شده ، از توجّه به پايان كار مهمتر است .

حضرت رسول ( ص ) به همين معنا اشاره كرده است آنگاه كه بر منبر برآمد ،

[ 149 ]

و دست راست خود را مشت كرد و فرمود : « اين است كتاب خدا كه در آن نام بهشتيان و پدرانشان را نوشته است . نه بر آن چيزى مى‏افزايد و نه ، از آن چيزى كم مى‏كند اگر اهل سعادت و نجات ، چنان بدكار باشند كه مردم آنها را نه از بدكاران كه سردسته بدكاران به شمار آورند ، خداوند آنها را پيش از مرگ ولو در زمانى به كوتاهى دوشيدن شتر ، اهل نجات و رستگارى مى‏گرداند . و اگر بدكاران و شقاوتمندان چنان كار نيكوكاران را انجام دهند كه مردم آنها را از دسته نيكوكاران كه سعادتمند و رستگار بدانند ، خداوند آنان را پيش از مرگ و لو بزمانى كوتاهتر از دوشيدن شتر جزو شقاوتمندان گرداند . سعادتمندان به حكم الهى سعادتمند و شقاوتمندان بفرمان الهى شقاوتمند مى‏شوند ، رستگار كسى است كه به حكم الهى رستگار مى‏شود و بدكار كسى است كه به قضاى خداوندى بدكار مى‏گردد . ارزش كارها به ارزش پايانى آنها است . [ 2 ] امّا اقسام ترس از امورى كه ذاتا ناپسندند عبارتند از : 1 ترس از سكرات مرگ و سختى آن كه در نفس انسانى چنان تصوّر مى‏شود كه ذاتا ناپسند است .

2 سؤال نكير و منكر 3 عذاب قبر 4 ترس از ايستادن در پيشگاه خداوند متعال و شرمسارى از برملا شدن اسرار 5 ترس از محاسبه دقيق و سؤال از كوچكترين امر . 6 ترس از باريكى و تيزى پل صراط و چگونگى گذر از آن .

7 ترس از آتش دوزخ ، غل و زنجير و سختيهاى آن 8 ترس محروم شدن از بهشت و يا محروم گشتن از مراتب بالاى آن 9 ترس محجوب ماندن از ملاقات خداوند ، و . . .

اينها كه برشمرديم امورى هستند كه ذاتا از نظر انسان ناپسندند و شخص از ابتلاى به آنها ترس دارد . رهروان زهد پيشه ، نسبت به هر يك از اين امور حالتهاى

[ 2 ] هر چند ظاهر اين روايت بر جبر دلالت دارد امّا چون در اعتقاد ما جبر نيست بايد روايت را تفسير و توجيه كرد به فرض كه انتسابش به پيامبر درست باشد .

[ 150 ]

گوناگونى دارند ، ترسناكترين مرتبه ، ترس دورى و فراق و هجران از ديدار خداوند است . ترس عارفان اين است كه به فراق گرفتار آيند ، و از اين درجه پايينتر ترس عبادتگران و شايستگان و زاهدان است . درجات پايينتر از اين بسته به ميزان معرفت اشخاص است ، آرى ترسى كه امير مؤمنان ( ع ) در اين عبارت به آن اشاره فرموده‏اند ، ترس از اين امور است يعنى همان امورى كه ذاتا براى افراد ناپسند مى‏باشد زيرا ترس از محشر و قيامت كه صريح عبارت بود ، در بردارنده همين امورى است كه بتفصيل بيان داشتيم .

سوّمين صفت برجسته دسته پنجم ، اين است كه به دليل زيادى نهى از منكرى كه انجام داده‏اند ، و يا كمى صبر و تحمّلشان از مشاهده منكرات ، آواره هر ديارند و يا ترسناك و شكست خورده ، مهر سكوت بر لب زده ، خاموشى اختيار كرده‏اند ، گويا تقيّه و پرهيز از ستمگران دهانشان را از سخن گفتن بسته است .

ترسيده و شكست خورده ، مهر سكوت بر لب دارند . اين گفته در بيان حضرت به عنوان استعاره و كنايه از تقيّه به كار رفته است . آنها به دليل مصيبتهايى كه در راه دين بر آنان وارد شده ، و يا آزار زيادى كه از ستمكاران بدانها رسيده است ، خدا را همانند فرزند مردگان دردمند از روى خلوص مى‏خوانند .

وضع حال هر يك از پرهيزكاران همين است كه بيان شد . بعيد نيست كه اين تفصيل حال پرهيزگاران ، نسبت به ترس از سختيهاى روز محشر باشد ، بدين معنا كه ترس روز محشر اشگشان را جارى كرده ، و از نظر حالتهاى گوناگونى كه در بالا برشمرديم اين وضعيّت را بر سر آنان آورده باشد .

چهارمين صفت آنان اين است كه پرهيز از ستمگران ، اين دسته را به گمنامى مبتلا كرده است . مردم آنها را بخوبى نمى‏شناسند ، اين توصيف چهارم تاكيد بيشترى بر صفّت سومى است كه قبلا توضيح داده شد .

پنجمين صفت آنها اين است كه به علّت تقيّه ، از بدكاران ، خوارى و

[ 151 ]

بيچارگى بر آنان چيره شده است .

ششمين صفت اين گروه از مؤمنان چنان است كه گويا در گردابى از درياى آب شور گرفتار آمده‏اند . در اين عبارت حضرت لفظ « دريا را » با صفت شورى مايل به تلخى ، از وضع ناسازگار دنياى لهو و بيهوده عاريه آورده است وجه مشابهت اين است ، چنان كه دنيا شايسته بهره‏مندى و نتيجه‏گيرى براى آخرت نيست ،

بلكه دنيا دوستى موجب عذاب آخرت مى‏شود ، درياى شور هم براى شناگر تشنه رفع تشنگى نمى‏كند ، هر چند بسيار تشنه باشد و نوشيدن آب و باقى ماندن در داخل آن به نهايت درجه برسد . به دنبال اين توصيفات حضرت مى‏فرمايد : « اين دسته پنجم دهانشان بسته و قلبشان جريحه‏دار است » ، افواههم ضامرة و قلوبهم قرحة شرح اين فرموده اين است كه : اينان به دليل اين كه از لذّتهاى دنيا بريده ،

و با مردمان دنيا پرست بعلّت غرق بودن آنها در خوشيهاى ناپايدار آن ، قطع رابطه كرده‏اند ، دهانشان به سبب روزه گرفتن زياد از چشيدن غذا دور مانده است ، و دلهايشان از تشنگى ، يا ترس از خداوند متعال و يا از جهت تشنه ملاقات حق بوده و دريافت رحمت آن ، و رسيدن به نعمتهاى بهشت ، و يا به دليل بدكاريهاى فراوان ديدن ، و عدم توان از پيشگيرى منكرات ، جريحه‏دار است .

برخى از شارحان كلمه « ضامرة » را ، « ضامزة » روايت كرده‏اند ، كه بمعنى سكوت و كم‏گويى است .

هفتمين ويژگى اين گروه ، پند و اندرز دادن مردمان است ، تا بدان حد كه از موعظه خسته شوند ، دليل خستگى آنان از پند و اندرز ، بى‏توجّهى مردمان و عدم تأثير موعظه در دل آنهاست ، نه بى‏ميلى پند دهندگان و تحمل نكردن رنج آن .

هشتمين صفت اين گروه اين است كه تا سرحدّ ذلّت و خوارى ، مورد خشم و غضب نااهلان واقع مى‏شوند .

نهمين ويژگى آنان اين است كه آن قدر در راه اعتلاى حق به شهادت

[ 152 ]

مى‏رسند كه تعدادشان كم مى‏شود يعنى ستمكاران به دليل نپذيرفتن راه و روش آنان و تأييد نكردن رفتارشان ، آنها را به شهادت مى‏رسانند اگر سؤال شود ، هنوز كه اين گروه پنجم وجود دارند ، چگونه كشته شدن را به طور عموم به آنها نسبت داده‏اند ؟ مى‏گوييم نسبت دادن فعل قتل به كل افراد به دليل وجود قتل در مورد بعضى اشخاص ، از باب نسبت دادن حكم جزء به كل ، و مجاز است . چون تصميم آنان كشتن تمام افراد بوده نسبت قتل را به همه افراد دادن مجاز و بى اشكال است . هر چند فقط بعضى افراد به قتل رسيده باشند . حضرت با عبارت :

« فلتكن الدّنيا » به شنوندگان دستور مى‏دهد كه دنيا را حقير بشمرند به آن مقدار كه در ديده آنها از دنيا چيزى پست‏تر نباشد ، زيرا عبارت « حثالة القرظ و قراضة الجلم » ، بيان كننده نهايت كوچكى و پستى است . منظور از اين امر و فرمان و نتيجه آن ترك دنياست ، بدين بيان كه هرگاه چيزى حقير و بى‏مقدار باشد ، عقلا رها كردن و دورى جستن از آن لازم است .

پس از بيان فوق حضرت مردم را فرمان مى‏دهد كه از پيشينيان و گذشتگان پند گيرند ، زيرا مطالعه در چگونگى حال آنان براى صاحبنظران مايه عبرت و پند است ، زمينه عبرت گرفتن ، نعمتها و خوشيهايى بود كه گذشتگان داشتند ، و به زيادى مال و منال و ثروت خويش افتخار مى‏كردند ، تمام آنها با فرا رسيدن مرگ از ميان رفت و اندوه و غم و پشيمانى در آخرت براى آنان باقى ماند . و اموال فراوان آنها حجابى ميان آنان و محضر جلال و عظمت خداوندى شد .

امام ( ع ) مردم را با اين بيان ، متوجّه مى‏فرمايد كه آيندگان از سرنوشت اينان عبرت گيرند ، بخود آيند و از گذشتگان پند گيرند ، زيرا ناگزير از واگذارى اندوخته‏هاى خود هستند و بزودى زمينه‏ساز عبرت ديگران مى‏شوند .

لازمه پندپذيرى كناره‏گيرى از دنيا و كندن مهر آن از دل و برحذر بودن از فريب آن است ، چون اوامر و فرامين امام ( ع ) در عبارات بالا ، در ترك دنيا

[ 153 ]

صراحت و روشنى لازم را نداشته است ، حضرت عبارت : و ارفضوها ذميمة ، را افزوده است كه بروشنى دلالت بر وانهادن دنيا دارد . منظور اين است كه آنچه را پست و ناچيز و بى‏مقدار است ترك كنيد . آن‏گاه دليل ترك دنيا را بيان كرده ، و آن را دايمى نبودن و بى‏ثباتى آن براى دوستدارش دانسته است . بدين توضيح كه اگر قرار بود ، خوشيها و نعمتهاى دنيا ، براى كسى پايدار باشد ، بايد براى كسى پايدار باشد ، كه به شدّت دنيا را دوست مى‏دارد ، و چون دنيا براى چنان دوست دارنده و علاقه‏مندى كه از شما بيشتر به دنيا عشق مى‏ورزد بقا و دوام نداشته باشد به طريق اولى براى شما بقا ندارد ، و هرگاه طبيعت و خصلت دنيا دور انداختن هر دوستى باشد براى جوانمرد عاقل شايسته اين است كه دنيا را كنار گذارد و از چيزى كه رفاقتش دوام ندارد ، و دوستيش خالص نيست ، دورى كند .

[ 154 ]