لغات

قد ادبرت : پشت كرد اذنت : آگاه كرد خبر داد .

اشرفت : خبردار شد مضمار : مدّت زمانى است كه اسب براى مسابقه لاغر مى‏شود يعنى چند روز آن را به علف خوردن مى‏بندند تا خوب چاق و فربه شود و سپس علف را قطع مى‏كنند و غذاى معموليش را مى‏دهند تا براى مسابقه ورزيده شود و مدّت اين كار چهل روز است .

[ 88 ]

لغت « مضمار » براى مكانى كه در آن ، اسب را اين چنين لاغر مى‏كنند نيز به كار مى‏رود سباق : مصدر باب مفاعله و به معناى مسابقه ( از يكديگر پيشى گرفتن ) است و ممكن است جمع « سبقه » باشد همانند « نطاف » جمع « نطفه » [ 1 ] و يا اين كه جمع سبقه باشد ، مثل « حجال » كه جمع « حجله » است يا جمع « سبق » باشد مانند : « جمال » كه جمع « جمل » است و هر سه شكل ( سبقه ، سبقه ، سبق ) به معناى جايزه‏اى است كه براى برنده مسابقه قرار داده مى‏شود خواه مال باشد يا عزّت و افتخارى كه باعث سربلندى او گردد .

منيّة : به معنى مرگ است بؤس : كمال نياز و احتياج تحرزون : نگهدارى مى‏كنيد