شرح

مى‏گويم ( شارح ) : آن حضرت پس از خود ، كشتن خوارج را نهى فرموده است و دليل جواز قتل را باطل خواهى اشخاص دانسته و با توضيحى كه داده ،

باطل خواهى را در انديشه خوارج نفى كرده است .

روشن است وقتى كه خواست باطل در فكر خوارج ، منتفى باشد ، جواز قتل آنها نيز منتفى است . عبارت امام ( ع ) به اين حقيقت اشاره دارد ، كه خوارج

[ 335 ]

باطل را با علم به اين كه باطل است خواهان نبودند . آنها در حقيقت حق خواه بودند ولى ندانسته در باطل افتادند . آن كه هدفش جز حقيقت نباشد ، كشتنش روا نيست .

زيبايى سخن حضرت در ضمن يك برهان شرطيّه متّصله آشكار مى‏شود . و به طريق ذيل :

الف : اگر آنان سزاوار قتل مى‏بودند لزوما بايد از جهت باطل خواهى آنها مى‏بود و با علم به اين كه آنچه مى‏طلبند باطل است .

ب : ولى آنها از اين لحاظ سزاوار كيفر قتل نبودند ، زيرا ، باطل را بدان سبب كه باطل است نمى‏خواستند .

ج . در نتيجه خوارج سزاوار مجازات قتل نبودند .

با روشن شدن كلام حضرت ، فرق است ميان حق خواهى ، كه ندانسته در باطل قرار مى‏گيرد ، و باطل خواهى كه ، در پوشش حق خواهى آن را مطرح مى‏كند ،

و در نهايت به باطلى كه مى‏خواهد رسد . سزاوار مجازات قتل ، باطل خواه است و نه حق طلب . منظور حضرت از باطل خواهى كه بدان دست يابد معاويه است .

كلام امام ( ع ) بخوبى صراحت دارد بر اين كه خوارج حق خواه بودند ، و به روشنى بيان مى‏دارد ، كه رؤسا و بزرگان آنها ، در نهايت مواظبت و مراقبت عبادات خود بودند ، چنان كه حضرت رسول ( ص ) به هنگام توصيف خوارج فرمودند : نماز شما در برابر نماز آنها بسيار حقير و ناچيز است .

خوارج به نيكوكارى و مواظبت بر حفظ قرآن و درس آن شهرت داشتند ،

اشكالى كه بر خوارج وارد بود ، اين بود ، كه در پرده درى و بيباكى افراط مى‏كردند .

حق را بدان شدّت طلب و پى‏گيرى مى‏كردند كه از تعادل فضيلت خارج شدند ،

به پستى و رذيلت افراط افتادند ، گرفتار فسق گرديدند و دين خود را از دست دادند .

[ 336 ]

اگر سئوال شود كه چرا امام ( ع ) از كشتن خوارج نهى فرمود ؟ با اين كه خود تعدادى از آنها را كشت به دو طريق پاسخ گفته‏اند :

1 حضرت از كشتن خوارج پس از خود بدين سبب نهى فرموده ، كه آنها به كار خود بپردازند و سرگرم خودسازى شوند و در زمين فساد و تباهى راه بيندازند ،

امام ( ع ) هنگامى دست به كشتار آنها زد كه فساد بر پا كردند و گروهى از شايستگان اصحاب آن بزرگوار را و از جمله عبد اللّه خبّاب را كشتند و شكم همسر عبد اللّه را با وجودى كه حامله بود پاره كردند و مردم را به كارهاى بدعت آميز فرا خواندند . با اين حال امام وقتى كه براى تنبيه آنها حركت كرد به اصحابش دستور داد ، تا آنها جنگ را آغاز نكنند . « شما شروع كننده جنگ نباشيد » امام ( ع ) دست به كشتار آنها نزد ، مگر هنگامى كه آنها جماعتى از ياران حضرت را كشتند .

2 احتمال ديگر در پاسخ اشكال اين است . از ديدگاه او كه امامى عادل بود ، حق را در مجازات آنها دانسته و آنها را به اعمال بدشان كيفر داد . و نهى از كشتن آنها را بعد از خود به اين سبب صادر كرد كه مى‏دانست حكومت به دست كسانى خواهد افتاد كه مطابق موازين شرعى افراد را مجازات نمى‏كنند . آنها حق را نمى‏شناسند تا بدان عمل كنند . پس يقينا رعايت حدود الهى نمى‏شود .

[ 337 ]