فرموده است : و علموا الى قوله سدى ،

براى آگاهاندن انسانها به اين حقيقت است كه دنيا خانه پايدارى براى آنها نيست ، تا اعتمادى بدان پيدا نكرده ، آماده بيرون رفتن از دنيا شوند ، سپس دستور تبديل دنيا به آخرت را مى‏دهند ، تا يادآور شوند ، در صورتى كه آخرت مى‏تواند عوض از دنيا باشد ، واجب است كه به آخرت توجّه شود . و با اين بيان كه خداوند شما را بيهوده نيافريده . وجوب عمل براى آخرت را ثابت مى‏كند ، زيرا انسانها براى جايگاهى فراتر از دنيا خلق شده‏اند .

و سپس حضرت به آنچه كه ميان هر يك از انسان با بهشت يا دوزخ فاصله است اشاره كرده مى‏فرمايد : ما بين احدكم . . . اين عبارت امام ( ع ) براى تعيين آن حقيقتى است كه مردم براى آن آفريده شده‏اند و وعده رسيدن به آن را دريافت داشته‏اند . و تنها حايل ميان انسانها و آن وعده‏گاه ، مرگ است .

برخى از شارحان نهج البلاغه گفته‏اند : اين كلام امير المؤمنين ( ع ) ، آنچه را حكما درباره بهشت و جهنّم تفسير كرده‏اند . تأييد و اصلاح مى‏كند حكما معتقدند كه بهشت به معارف الهى و لوازم آن و دوزخ به محبّت دنيا و نيل به لذّات آن باز مى‏گردد . قرارگيرى خصلتهاى پست در جوهر و حقيقت نفس و علاقه شديد به آنها سبب مى‏شود كه پس از جدا شدن جان از تن ، نفس با همان صفات مكتسبه باقى مانده ، و قدرت برگشت و تدارك روشنايى را نداشته باشد .

چنان كه شخص از همسايگى معشوق و لذّت بردن از آن ، به جايگاهى سياه و تاريك منتقل گشته ، و امكان بازگشت به جايگاه اوّل را نداشته باشد .

خداوند متعال تقاضاى پشيمان شده‏ها را چنين بيان مى‏فرمايد : قالَ رَبِّ

[ 353 ]

ارْجِعُونِ لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاّ [ 1 ] .

با اين توضيح ، كه درك لذّت . معرفت كامل « خداوندى » و درك درد و رنج ،

دوزخ و آتش است اين دو معنا به هنگام جدا شدن جان از بدن تحقّق مى‏پذيرد زيرا ادراكات حقيقى در اين هنگام بطور شهود براى نفس انسانى حاصل مى‏شود ، و خصلتهاى درون ذاتى آشكار مى‏گردند ، چنان كه اگر درد عضو مجروح را با داروى مخدّر از ميان ببرند ، بيمار احساس درد نمى‏كند ، ولى وقتى كه خاصيّت داروى مخدّر از ميان برود ، درد بازگشته و مريض احساس درد مى‏كند .

نفس انسانى ، پس از فرا رسيدن مرگ ، درك لذّت و درد را مى‏كند ، زيرا سرگرميهاى دنيوى از ميان رفته‏اند .

مى‏گويم : ( شارح ) اين تفسير و توضيح به روش متكلّمين نيز روشن است ،

زيرا در حديث آمده است : مرگ شايستگى بهشت يا دوزخ داشتن را براى بنده خدا ، آشكار مى‏كند . و او بر اين حالت تا برپايى محشر كبرى باقى خواهد ماند .

امام ( ع ) به كنايه مدّت معلوم زندگى انسان را « غايت » تعبير فرموده و سپس كوتاهى و ناچيزى آن را با دو بيان شرح داده است .

1 گذشت هر لحظه عمر را كوتاه مى‏كند . يعنى تا بنگرى عمر گذشته است . اين كه گذر زمان ، عمر را كوتاه مى‏كند ، امر واضحى است ، زيرا هر جزئى از زمان ، كه مى‏گذرد ، مجالى است كه مدّت بقاى انسان را در اين دنيا كم مى‏كند .

2 ساعتها مدّت عمر را از بين مى‏برند . در اين بيان ، حضرت ساعت را كنايه از هنگام مرگ آورده‏اند . شك نيست كه لحظه قطع علاقه نفس از بدن ،

پايان مدّت بقاى انسان در اين دنياست . پايان هر چيز آن امرى است ، كه شى‏ء

[ 1 ] سوره مؤمنون ( 23 ) آيه ( 100 ) : بار خدايا مرا باز گردان شايد كارهاى شايسته‏اى را كه ترك كرده‏ام انجام دهم ، در پاسخ گفته مى‏شود هرگز .

[ 354 ]

بدان بستگى داشته باشد امام ( ع ) انهدام و خرابى را كنايه از پايان يافتن و قطع شدن دانسته‏اند . بديهى است زمانى كه حالش اين باشد ، در نهايت كوتاهى است .