شرح

از جمله صفات پرهيز كاران كه موجب دوستى خداوند نسبت به آنها مى‏شود ، امام ( ع ) چهل صفت را بيان فرموده‏اند . به يقين دانسته‏اى ، كه محبّت خداوند تعالى ، به لحاظ كمالات نفسانيى است كه از جهت نزديكى انسان بخداوند حاصل مى‏شود ، بدين توضيح كه انسان استعداد دريافت فيض وجود خداوند را پيدا كند ، بنابراين هر كس استعداد بيشترى داشته باشد ، در كسب فيض استحقاق بيشترى خواهد داشت و محبّت خداوند هم نسبت به چنان شخصى فزون‏تر خواهد بود .

اوّلين صفت از اوصاف پرهيزگاران ، اين است كه خداوند شخص را در مبارزه بر عليه نفسش يارى كند يعنى پروردگار عالم به انسان نيرويى عنايت فرمايد كه عقلش بتواند نفس امّاره‏اش را مغلوب كند .

[ 613 ]

دوّم : حزن و اندوه را به لحاظ گناهانى كه مرتكب شده است شعار خود قرار دهد . يعنى نگران آن معصيتهايى باشد كه نسبت بفرامين خداوند انجام داده است « توجّه داشتن به گناهكارى » از نشانه‏هاى يارى خداوند و آمادگى لازم براى رسيدن به كمال برتر است .

سوّم : ترس و خوف از خداوند را همچون لباس بر تن داشته باشد . لفظ « جلباب » كه به معنى پوستينى و يا لحاف است ، براى ترس و خوف از كيفر خداوند استعاره به كار رفته است . وجه شباهت اين است كه هر دو بدن را كاملا مى‏پوشانند . خدا ترس بودن هم از جمله كمك و اعانتهاى خداوندى ، در رسيدن به سعادت مى‏باشد .

چهارم : درخشش چراغ هدايت در قلب پرهيزگار است . اين جمله به روشن شدن نور معرفت الهى در آيينه ضمير اشاره دارد ، كه البتّه نتيجه پيدا كردن استعداد از جهت اندوه و ترس خداوندى است . به همين دليل امام ( ع ) جمله :

فزهر مصباح الهدى فى قلبه را با حرف « فا » بر جملات قبل عطف گرفته است .

لفظ « مصباح » را براى نور معرفت استعاره آورده است ، بدين جهت كه روشنى چراغ و شناخت و معرفت ، موجب هدايت و ارشاد مى‏شوند و در اين فايده مشترك هستند . در اين عبارت لفظ محسوس « چراغ » از امر معقول ، يعنى معرفت استعاره آمده است .

پنجم : پرهيزگاردارى چنين خصوصيتى است ، كه نيازمنديهاى لازم را براى روز باز پسين و آخرت خود آماده كرده است . لفظ « قرى » استعاره از كارهاى شايسته و « يوم نازل » كنايه از روز قيامت است . لازمه استعاره تشبيه كردن روز قيامت به روز مهمانى است ، كه انسان همواره انتظار ورود به آنجا را دارد . وجه شباهت اين است : چنان كه ، غذاى كامل و آماده ، موجب آبرو و حيثيّت ميزبان در برابر مهمانان مى‏شود و او را از اتّهام رهايى مى‏بخشد ، و موجب سپاسگزارى

[ 614 ]

و ستايش مى‏شود ، كارهاى شايسته و اعمال نيك هم ، سبب رهايى انسان از ترسهاى روز قيامت و كسب رضايت پروردگار و پاداشهاى عظيم خداوند مى‏گردد .

ششم : شخص پرهيزگار امور بعيد را براى خود نزديك مى‏كند :

اين فراز از كلام امام ( ع ) ممكن است به يكى از دو معنى باشد بطريق زير :

الف : منظور از « بعيد » رحمت خدا باشد كه از افراد ناشايست بدور است ،

كسى سزاوار قبول رحمت حق و بدان نزديك مى‏باشد كه اعمالش ، پسنديده و به طور كامل قابل قبول باشد . بنابراين هر گاه بنده‏اى نفس خود را به انجام كارهاى شايسته راضى كرد ، و نيازمنديهاى روز قيامت را پيشاپيش فراهم آورد ، به رحمت خداوند نزديك خواهد بود ، چنان كه خداوند متعال فرموده است : ان رحمة اللَّه قريب من المحسنين [ 1 ] .

ب : مقصود از « بعيد » آرزوهاى دور و دراز دنيوى باشد ، و نزديك كردن آنها براى نفس ، كوتاه كردن آرزوها پيش از فرا رسيدن مرگ ، با يادآورى مرگ و احوال آخرت ميسّر است .

هفتم : تقوا سختى را آسان مى‏كند : اين فراز از گفته امام ( ع ) احتمال يكى از دو معناى زير را دارد .

الف مقصود از سختى ، امر آخرت و عذاب دردناك جهنّم باشد ، و آسان شدن آن به انجام كارهاى شايسته ، و دريافت جلوه حق تعالى ، ممكن مى‏شود . و روشن است كه اعمال شايسته عذاب خداوند را آسان مى‏كند .

ب منظور از سختى ، سختيهاى دنيايى مانند : فقر ، و مصيبتهاى وارده از قبيل مورد ظلم واقع شدن ، و يا دوستان و خويشان را از دست دادن و نظير اين امور باشد ، و مراد از آسان شدن ، اهميّت ندادن و كوچك شمردن تمام آنها ، در

[ 1 ] اعراف ( 7 ) آيه ( 56 ) : رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است .

[ 615 ]

مقايسه با شادمانى از ملاقات حق و ثوابهائى است كه خداوند ، در آخرت وعده بخشش آنها را داده است . چنان كه حق متعال در قرآن مجيد فرموده است : و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لِلَّه و انا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون [ 2 ] هشتم : پرهيزگار ، اهل بصيرت است و به حقيقت آسمانها و زمين و آنچه خداوند آفريده است . مى‏انديشد ، و بر آنها آگاهى مى‏يابد . يعنى بديده بصيرت در شگفتيهاى مصنوعات پروردگار مى‏نگرد و حق سبحانه و تعالى را در آنها مشاهده مى‏كند .

نهم : شخص متقى فراوان ياد پروردگار مى‏كند . بدين توضيح كه ، پرهيزكار همواره و تا بدان حد ياد خداوند را بر قلب و زبان دارد ، كه ملكه نفسانى او مى‏شود . و خداوند ، در ذكر و گفتارش متجلّى گرديده ، آينه اسرار خدا مى‏شود . از درهاى بزرگ بهشت يكى مخصوص كسانى است كه فراوان به ياد خداوند باشند .

دهم : پرهيزگاران از آب گواراى بهشت سيراب مى‏شوند : در اين فراز امام ( ع ) دانش و كمالات نفسانيى كه به شخص عارف افاضه مى‏شود ، به آب زلالى تشبيه كرده ، و لفظ « عذوبة » را براى آن استعاره آورده ، و آنگاه همين ،

استعاره را با كلمه « ارتواء » به صورت استعاره ترشيحيه در آورده است .

و ما اين نوع استعاره را در خطبه‏هاى گذشته بارها توضيح داده‏ايم .

يازدهم : رسيدن به كمال معنوى براى پرهيزگار سهل و آسان است . يعنى آنان كه گوى سبقت را در مسير حركت به سوى اللّه از ديگران ربوده‏اند ، از تاييدات خداوندى جدا نيستند ، و به دليل همين شايستگى نفسانى ، استعداد

[ 2 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 152 ) : صبر كنندگان را بشارت ده آنها كه به هنگام گرفتار شدن به مصيبتى گويند : ما از آن خداييم و به سوى او باز مى‏گرديم . بر چنين كسانى درود و رحمت پروردگارشان باد ، كه اينان هدايت يافته‏گانند .

[ 616 ]

پذيرش امور معنوى و رسيدن به كمال نهايى براى اينان ، سريعا حاصل مى‏شود .

با توضيح فراز يازدهم كلام امام ( ع ) خواهى دانست كه مقصود از جايگاه و كمالات علمى و اخلاقى نفوس كاملى هستند كه گنجينه‏هاى كامل و خاستگاه فضيلت و معنويت‏اند و موجب هدايت گرديده و انوار الهى از ناحيه آنها حاصل مى‏شود ، مانند انبيا و اولياى بر حق الهى .

و نيز ممكن است مقصود از « موارد » در عبارت امام ( ع ) بدايع صنع الهى ،

باشد كه بر ذهن بنده حق وارد شده و آن را آماده كسب فضايل مى‏كند . سهل و آسان بودن آن و سرعت در قبول پذيرش كمالات ، به دليل روشنى ذهن است كه آماده دريافت عنايت خداوند و مسرور شدن به لحاظ توجّه حق تعالى است .

دوازدهم : آشاميدنى اوّل نصيب شخص پرهيزگار مى‏شود . يعنى انسان متقى قبل از همه و بيشتر از همنوعان خود به كسب كمال نائل مى‏گردد . دليل جلو افتادن از ديگران اين است كه تحصيل كمال براى او آسان است .

در كلام امام ( ع ) عبارت « فشرب نهلا » بعنوان استعاره براى كسب كمال و مقدّم شدن بر ديگران به كار رفته است و كمال يافتن سريع پرهيزگار به شترى كه زودتر و قبل از ديگر شتران به آب مى‏رسد تشبيه شده است .

سيزدهم : پرهيزگار راه هموار را مى‏رود . يعنى راه روشن و راستى كه بدور از افراط و تفريط باشد مى‏پيمايد .

چهاردهم : شخص متّقى لباس شهوات و خواسته‏هاى بيجا را از تن در آورده است : امام ( ع ) اوصافى كه پيش از اين براى پرهيزگار بر شمرد ، مربوط به استعداد فراوان او در كسب دانش بود . ليكن اين ويژگى به زهد و وارستگى پرهيزگار اشاره دارد و لفظ « سرابيل » را براى شهوات استعاره آورده است ، به لحاظ مشابهتى كه ميان لباس و شهوات در پوشيدن بدن وجود دارد . عبارت « قد خلع » استعاره را ترشيحيّه كرده ، و كنايه از اين است كه شخص پرهيزگار ، شهوات را بدور انداخته

[ 617 ]

و توجّهى كه او را از حدّ اعتدال خارج كند بدانها ندارد .

پانزدهم : او خود را از تمام غمها جز يكى رها ساخته است . يعنى شخص پرهيزگار خود را از غمهايى كه مربوط به امور دنيا و دلبستگى به آنها باشد ،

رهانيده و تمام هدفهاى مادّى را به كنارى نهاده است و تمام قصد و همّتش يك چيز است ، و آن رسيدن به مراتب عزّت خداوند و توجّه به اسرار حق و مطالعه انوار عظمت الهى و كسب روشنايى كردن از آن مى‏باشد . البتّه زهد حقيقى ،

و پارسايى واقعى همين است و بس . از توضيح عبارت فوق معنى يگانه شدن زاهد از ديگر همنوعانش روشن مى‏شود .

شانزدهم : او از نابينا بودن خارج شده است . مقصود از نابينايى كورى جهل است كه چون شخص پرهيزگار ، داراى فضيلت دانش و حكمت است ، با مردم هوا پرست در افراط كارى ، فسق و فجور شركتى ندارد . درست در راه معتدل كه فضيلت عفت باشد گام بر مى‏دارد . بنابراين در مسير حق بينا و از كورى جهل بدور مى‏باشد .

هيفدهم : شخص پرهيزگار با ويژگيهايى كه برايش بر شمرديم به منزله كليدى براى گشودن درهاى هدايت است . منظور از درهاى هدايت ، طرق و راههاى آن مى‏باشد ، كه پيمودن آنها ، انسان را آماده دريافت فيض از بخشنده آن يعنى خداوند مى‏سازد . درهايى كه عارفان بر آن ايستاده و از آن درها به پيشگاه حضرت حق وارد مى‏شوند و در مراتب و جايگاه و درجات خوف و ترس از خداوند استقرار مى‏يابند . و بدين سبب كليدى براى حلّ مشكلات آنان كه نقص ذهنى در هدايت دارند مى‏شوند ، و چراغى فرا راه جاهلان مى‏باشند .

لفظ : « مفتاح » براى عارفان استعاره و جهت تشبيه در آن روشن است .

هيجدهم : پرهيزگاران سدّى در برابر منكراتند : مقصود از « ابواب الرّدى » دو طرف افراط و تفريط است يعنى راههايى كه شخص از حدود دستورات

[ 618 ]

خداوند خارج مى‏شود و نهايتا در دوزخ مى‏افتد ، چون انسان عارف از منكراتى كه نادانان مرتكب مى‏شوند جلوگيرى مى‏كند تا راه معتدل را بپويند ، لزوما بوسيله‏اى كه با آن راه را مى‏بندند شباهت پيدا مى‏كند ، و موجب باز دارى جاهلان از پيمودن راه خطاء مى‏شود ، و به همين دليل لفظ « مغلاق » براى عارف استعاره آورده شده است .

در عبارت امام ( ع ) ميان مغاليق و مفاتيح ، ردى و هدى قرينه مطابقه بر قرار است ، كه معناى اين لغات به ترتيب چنين است : وسيله بستن ، كليد گمراهى ، راهنمائى كردن .

نوزدهم : پرهيزگار اهل بصيرت است : يعنى با ديد روشن و آگاهى كامل راه حق را پيموده است . راهى كه دستور به پيمودن آن را داشته ، و با توجّهات الهى بدان طريق كه راه مستقيم به سوى حق مى‏باشد جذب شده است .

بيست : او نه تنها اهل بصيرت است ، كه در عمل هم راه حقيقت را رفته است . بدين توضيح كه شخص متّقى ، چون راه حق را بخوبى مى‏شناسد ،

در آن گام نهاده و آن را مى‏پيمايد ، زيرا هدف اول از شناختن راه ، پيمودن آن مى‏باشد .

بيست و يك : او نشانه‏هاى راه را مى‏شناسد .

سالك الى اللّه گاهى حركتش در طريق مستقيم نيست چنان كه به مثل قبل از رسيدن به حدّ كمال قوّه نظرى قدم در راه سلوك مى‏نهد ، و گاهى پس از آن كه در مرحله قوّه نظرى و استدلال بحدّ كمال رسيد ، قدم در راه مى‏گذارد . اين همان سالكى است كه با برهان و دليل نشانه‏هاى راه را مى‏شناسد . منظور از كلمه « منار » علائمى است كه در كنار راه براى هدايت و راهنمايى عابران قرار مى‏دهند . ولى در اينجا مقصود ، قوانين كلّى عملى مى‏باشد . ممكن است منظور از منار هدف سلوك يعنى پيشگاه جلال خداوند و فرشتگان مقرب الهى باشد .

[ 619 ]

بيست و دو : پرهيزگار از گردابها رهايى يافته و از عهده مشكلات بر آمده است . امام ( ع ) با كلمه « غمار » اشاره به مشكلاتى كرده‏اند كه انسانها در آن گرفتار مى‏شوند ، مانند سختيها ، غمها ، و ناراحتيهايى كه طالبان دنيا به دليل از دست دادن دنيا به آن دچار مى‏شوند و يا براى تحصيل آن در تلاش و تكاپو غرق مى‏گردند . امّا شخص عارف به دنيا دل بسته نيست و از آن بابت غمى ندارد .

بيست و سه : او به معتبرترين وسيله و محكم‏ترين ريسمان چنگ زده است .

در اين عبارت حضرت به طريق استعاره ، راه خدا و دستوراتش را اراده فرموده است .

جهت شباهت آن اين است كه وسيله راههاى هدايت همانند دستگيره‏هاى معتبر و ريسمان محكم موجب آزادى و رهايى مى‏شود . البتّه هر قدر محكم و معتبرتر كارسازتر و مطمئن‏ترند ، و گسيخته نمى‏شوند . و بدين سان راهى كه بخداوند منتهى شود و انسان را به حضرت حق برساند ، پيمودن آن لازم است و رعايت دستورات و اوامر خداوند موجب نجات از مشكلات آخرت مى‏شود . بنابراين اطاعت اوامر حق تعالى وسيله قطع ناشدنى و ريسمان ناگسستنى است . به همين حقيقت در آيه شريفه اشاره كرده و مى‏فرمايد : فمن يكفر بالطاغوت و يومن باللَّه فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها [ 3 ] .

بيست و چهار : يقين و باور او به مانند روشنائى خورشيد است : پرهيزگار بدليل رعايت اوامر و نواهى حق تعالى و كوشش در راه خداوند گويا كامل‏ترين نور يقين را بخود جذب و با چشم بصيرت عالم ملكوت را مشاهده كرده است و بهشت و جهنّم را بديده يقين ديده است به همان وضوح و جلا كه چشم ظاهريش نور خورشيد را مى‏بيند .

[ 3 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 257 ) : آن كه به طاغوت كافر شود و به خداوند ايمان آورد ، در حقيقت به ريسمانى چنگ زده است كه گسستنى نيست .

[ 620 ]

بيست و پنج : پرهيزگار ، در برترين امور و ابلاغ كلمه حق كه پاسخ دادن به تمام پرسشها و منطبق كردن فروع بر اصول مى‏باشد جان خود را وقف راه خداوند سبحانه و تعالى كرده است . بدين شرح كه شخص متّقى ، به دليل كمال ذاتيى كه يافته ، جان خود را براى رونق يافتن برترين امر ، كه همانا ارشاد و هدايت مردم است ، وقف كرده ، تا به آنها كيفيت سلوك الى اللّه را بياموزد . بدين سبب همچون چراغى است كه ديگران از او كسب نور دانش مى‏كنند ، زيرا شخص پرهيزگار ،

منبع دانش و حكمت است ، و از هر چيزى كه سؤال شود ، بر پاسخ دادن به آن تواناست مشكلات فكرى را برطرف مى‏كند و هر شاخه‏اى از شاخه‏هاى دانش را به اصلى كه از آن انشعاب يافته است بر مى‏گرداند .

بيست و شش : او چراغ تاريكيهاست ، كه گمشدگان در وادى تاريك جهل را به سوى حق هدايت مى‏كند . چنان كه قبلا توضيح داده شد لفظ « مصباح » براى هدايت و راهنمايى خلق استعاره آورده شده است .

بيست و هفت : پرهيزگار هر مشكلى كه فرا روى وى باشد دريافته و بر طرف مى‏كند : يعنى امور پيچيده و مشكل كه در آميخته شدن حقّ و باطل بصورت جهل مركّب در آمده باشد از هم جدا كرده و تميز و تشخيص مى‏دهد . بعضى از راويان نهج البلاغه لفظ « عشوات » را در عبارت امام ( ع ) « غشوات » روايت كرده‏اند . در اين صورت معنى جمله اين خواهد بود كه شخص متّقى پرده‏هاى جهل و نادانى را از پيش ناآگاهان دور مى‏كند .

بيست و هشت : او كليدى است كه امور گنگ و مبهم را مى‏گشايد : آنچه در ذهن و فكر مردم بصورت مشكل لا ينحلّى در آمده ، حل مى‏كند و احكام حق را از باطل و نادرست جدا مى‏سازد .

بيست و نه : شخص پرهيزگار رافع دشواريهاست : يعنى هر نوع حيرت و سرگردانيى كه در مشكلى از مشكلات شريعت پيش آيد و هر دشواريى كه براى

[ 621 ]

شريعت خواهان ، در تشخيص حق از باطل حاصل شود ، رفع مى‏كند ، و آنها را از اين كه در هلاكت جهل قرار گيرند ، با بيان و ارشاد خود حفظ مى‏كند .

سى : شخص متّقى راهنماى انسانها در بيابانهاى وسيع و پهناور است .

امام ( ع ) لفظ « فلوات » را كه به معنى بيابان وسيع است براى مراحل سلوك كه امرى است معقول استعاره آورده است . وجه شباهت اين است كه در صحراهاى پهناور ،

وسيع مسافر بدون راهنمايى كه آشنايى كامل به تمام مراحل و منازل داشته باشد ،

گم گشته و بهلاكت مى‏رسد . اين سرگشتگى و هلاكت در امور معقول نيز قابل تصور است زيرا براه حق و طريق نجات هدايت نمى‏شود ، مگر كسى كه عنايت الهى دستش را گرفته و زمام اختيار و عقلش را به راهنمايى آگاه بسپارد تا او را براه حق هدايت كند و اگر كسى چنين نباشد ، از راه حق دور شده و منحرف مى‏شود و در ظلمت جهل فراگير واقع مى‏گردد ، شياطين او را تا دخول در دوزخ پيش مى‏برند . آرى عارفان راهنمايان طريق حق ، و آگاهان بر منازل خطر و امن هستند و با بصيرتى كه دارند گمراهان را ارشاد مى‏كنند .

سى و يك : شخص پرهيزگار سخنى كه مى‏گويد قابل درك و فهم است چه او عين حقيقت را بى آن كه دچار شبهه شود ، مشاهده مى‏كند ، بنابراين در آنچه مى‏گويد اختلافى كه برخاسته از جهل باشد وجود ندارد .

سى و دو : متّقى بدليل سكوتش سالم مى‏ماند : يعنى از آفت زبان در امان است ، زيرا وقتى كه بدانيم فايده گفتار فهماندن و سود رساندن و فايده سكوت و خاموشى در امان ماندن از آفت و بلاى زبان است ، ستوده بودن پرهيزگار به اين خواهد بود ، كه هم گفتارش ارشاد ، و هم سكوتش مصلحت باشد . بدين توضيح كه سخن گفتن و خاموش ماندن او هر كدام بجا و بموقع انجام مى‏پذيرد .

سى و سه : شخص پرهيزگار خود را براى خدا خالص مى‏گرداند و خداوند او را از ميان بندگان بر مى‏گزيند . با توجّه به توضيحى كه پيش از اين داده شد ،

[ 622 ]

دانستى كه خالص شدن براى خدا عبارت بود از : توجّه انديشه به سوى خداوند ،

و وارستگى ذهن و خاطر از هر آنچه غير خداست ، بدان حد كه جز حق تعالى هر چه هست از درجه اعتبار ساقط باشد و مقصود از « استخلاص حقّ » اين است كه خداوند از ميان همه بندگان چنين بنده‏اى را به رضايت و خوشنودى خود اختصاص مى‏دهد و انواع و اقسام كمالات را به وى افاضه ، و او را به محضر قدس خود نزديك ، و به يگانگى مناجات و راز و نياز انتخاب مى‏كند . روشن است كه اخلاص و وارستگى پرهيزگار موجب چنين افتخار ، گزينش و تقرّبى مى‏شود ، چنان كه حق تعالى مى‏فرمايد : و اذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصا و كان رسولاً نبيّا و ناديناه من جانب الطور الايمن و قرّبناه نجيّا [ 4 ] .

سى و چهار : شخص متّقى از معادن دين مى‏باشد . امام ( ع ) لفظ « معدن » را براى پرهيزگار استعاره آورده است . وجه شباهت ميان معدن و پرهيزگار اين است كه هر دو منبع دانه‏هاى گرانبهاى گوهرند . از معادن گوهرهاى محسوس و از نفس شخص پرهيزگار و عارف گوهرهاى علوم و اخلاق و ديگر احكام الهى استخراج مى‏شود .

سى و پنج : او از استوانه‏هاى زمين است . لفظ « وتد » كه بمعنى ميخ است براى شخص متّقى و پرهيزگار استعاره به كار رفته است . وجه شباهت اين است .

كه هر كدام موجب ثبات و قوام امورى مى‏شود ، ميخ براى قوام و استوارى چيزى است كه در آن ميخ را به كار مى‏برند و شخص عارف و آگاه نظام زمين و امور اين جهان را قوام مى‏بخشد .

شبيه اين عبارت و معنى در خطبه اوّل نهج البلاغه به كار رفته است ، آنجا كه مى‏فرمايد : « وَ وَتّدَ بِالصُخّورِ مَيَدان اَرْضِهِ .

[ 4 ] سوره مريم ( 19 ) آيه ( 51 و 52 ) : در كتاب موسى را به يادآور كه مخلص ، نبى و پيام آور بود ما او را از سمت راست كوه طور ندايش كرديم او را برگزيده و به خود نزديك كرديم .

[ 623 ]

سى و شش : او نفس خويش را ملزم به رعايت عدل و اعتدال كرده ، و دليل بارز اين حقيقت دورى از هواى نفسش مى‏باشد ، چون ملكه عدالت از سه خصلت نفسانى : حكمت ، عفت و شجاعت سرچشمه مى‏گيرد . عرفا نفس خود را بوسيله عبادت و ديگر امور شرعى رياضت مى‏دهند ، تا اين ملكات و صفات اخلاقى در نفس آنها حاصل شود ، ناگزير براى رسيدن به اين مقصود نفس خويش را ملزم به اجراى عدل و اعتدال مى‏كنند .

چون عدالت در قوّه شهوانى اين است كه انسان عفيف باشد ، بدين توضيح كه نه ، در كل قوّه شهوانى را از بين ببرد و نه ، زيادروى داشته باشد . تا به فسق و فجور منتهى شود ، رعايت اعتدال در نيروى شهوانى از ديگر قوا دشوارتر است زيرا موارد شهوت زياد ، علاقه و دلبستگى انسان را به سمت افراط مى‏كشاند . به همين دليل است كه بيشتر موارد نهى در شريعت ، شهوات مى‏باشند ، بنابراين سزاوار بودن پرهيزگار به ستايش و مدح ، وقتى است كه نفس خود را از خواسته‏هاى شهوانى دور بدارد . بعلاوه اوّل چيزى كه سالك لازم است ، در به كمال رساندن قوّه علمى آغاز كند ، اصلاح قوّه شهويّه مى‏باشد . و پرهيزگار بايد حدود خداوند را رعايت كند ، در خوردنيها ، ازدواج ، كسب كار و ديگر امور تجاوز ننمايد .

سى و هفت : شخص پرهيزگار ، حق را توصيف و بدان عمل مى‏كند : يعنى سخن حق را در عمل پيروى مى‏كند . با توجّه به اين كه خلاف قول در نزد خلق ،

قبيح و زشت است ، در نزد خداوند و در برابر فرامين الهى زشت‏تر مى‏باشد . به همين دليل است كه خداوند مؤمنان را نكوهش كرده و مى‏فرمايد : يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عند اللَّه ان تقولوا ما لا تفعلون [ 5 ] .

ادّعاى مسلمانها در مدينه اين بود ، كه چنان در راه خداوند بكوشند كه

[ 5 ] سوره صف ( 61 ) آيه ( 2 و 3 ) : اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ، چرا عملى را كه انجام نمى‏دهيد حرفش را مى‏زنيد ؟ در نزد خداوند گفتن بدون عمل گناه بزرگى است .

[ 624 ]

مورد رضاى الهى واقع شود ، امّا چون روز احد فرا رسيد ، پايدارى نكردند . آيه شريفه ، سرزنش خود را بشدّت خشم خدا ، تأكيد مى‏كند و اين بدليل مخالفت و عدم مطابقت گفتار با كردارشان مى‏باشد .

سى و هشت : پرهيزگار ، هيچ كار خيرى را فرو گذار نمى‏كند و بر نهايت انجام آن همت مى‏گمارد . پس از توضيح جزئيات اوصاف عارفان ، امام ( ع ) به بيان مختصر آنها را توصيف كرده مى‏فرمايد : شخص متّقى ، خواهان به نهايت رساندن كارهاى خير مى‏باشد . يعنى به انجام بعضى از كارهاى حق قانع نيست و كوشش خود را متوقف نمى‏كند . بلكه تلاشش اين است كه امور خير را به نهايت رسانده ،

بطور كامل و بدون كم و كاست آن را انجام دهد .

سى و نه : شخص متّقى و عارف هر كارى كه گمان صواب در آن باشد ، قصد انجام دادن آن را نيز دارد . يعنى در هر محلّ و مكانى كه گمان فايده و استفاده را بدهد ، مانند محفل اوليا و نيكان و يا مجلس ذكر و وعظ و نظير اينها حاضر مى‏شود .

چهل : پرهيزگار و عارف در برابر دستورات كتاب الهى تسليم است و آن را پيشواى خود قرار مى‏دهد . تمكين كتاب بودن ، كنايه از فرمانبردارى او در برابر اوامر و نواهى حق تعالى است ، حضرت كلمه « زمام » را براى عقل و خرد استعاره به كار برده است . وجه شباهت اين است كه زمام و عقل ابزار رام كننده‏اند ، و در اين جهت مشاركت دارند . زمام استعاره محسوس است براى معقول . و لفظ « قائد » استعاره براى كتاب آورده شده است ، زيرا كتاب ، زمام خرد انسان را مى‏گيرد و به سوى هدف حقيقى برده ، و مانع انحراف وى مى‏شود . همچنين اطلاق لفظ « امام » بر كتاب به معنى پيشواى قابل اقتدا نيز استعاره مى‏باشد .