قوله عليه السلام : و حاسبوه قبل ان تحاسبو

( در متن خطبه « و حاسبوها » آمده است ) . محاسبه نفس اين است كه انسان اعمال نيك و بد خود را ، بررسى دقيق نفسانى كند ، تا نفس خود را با انجام كارهاى نيك چنان كه شايسته است پاك ، و بر كارهاى ناشايست تنبيه كند .

محاسبه نفس بخش عظيمى از اقسام مواظبت بر نفس و گام نهادن در راه خداست . عرفا براى پيمودن طريق حق و مواظبت بر اعمال نفسانى پنج مقام قائلند :

مقام اول را « مشارطة » مقام دوم را « مراقبة » مقام سوّم را « محاسبة » مقام چهارم را « معاتبه » و مقام پنجم را « مجاهدة و معاقبة » مى‏نامند . سپس براى توضيح مطلب مثالى آورده و مى‏گويند : شايسته است كه برخورد انسان با نفس خود ، مانند برخورد انسان با شريكى باشد كه مالى را بوى سپرده تا تجارت كند عقل در طريق آخرت بمنزله تاجر است ، خواست و سودش تزكيه نفس مى‏باشد .

زيرا رستگارى نفس در همان تزكيه نفسانى است چنان كه خداوند متعال فرموده است : « آن كه نفس خود را تزكيه كرد محققا رستگار شد و آن كه آن را آلوده ساخت زيان برد » .

تزكيه نفس با انجام اعمال نيك ممكن است ، چنان كه تاجر از شريك خود مدد مى‏گيرد ، عقل نيز در تجارت خود از تزكيه نفس كمك مى‏گيرد چه نفس در صورتى فرمان عقل را مى‏برد كه تزكيه شده باشد ، و چنان كه شريك گاهى دشمن شريك گرديده و بر سر ربح با وى نزاع مى‏كند ممكن است نفس با عقل به نزاع بر خيزد و چنان كه لازم است تاجر در آغاز كار چند چيز را با شريك خود

[ 673 ]

در نظر بگيرد ، عقل نيز براى تزكيه نفس بايد همان امور را مقرّر دارد .

1 اول چيزى كه تاجر با شريك خود قرار مى‏گذارد چگونگى كار است « مشارطه » و در ثانى بايد مراقب او باشد ، « مراقبه » در مرحله سوّم بايد مدام از او حساب بخواهد « محاسبه » در مرتبه چهارم او را در صورت رفتار خلاف مورد عقاب و مؤاخذه قرار دهد « معاتبه » و در مراقبت و مواظبت خود سخت‏گير باشد ، « مجاهده و معاقبه » .

عقل همچون تاجر نيازمند امور فوق است و نياز دارد كه اولا با نفس شرط كند كه وظايف محوّله را بخوبى انجام دهد و به او فرمان دهد ، كه راه حق را برود و نفس را به راه خير ارشاد و هدايت كند و بر نفس حرام گرداند كه راه غير خدا برود ، چنان كه تاجر شريكش را از حرام بر حذر مى‏دارد .

2 هيچ لحظه‏اى نبايد از مراقبت نفس غافل شود ، بخصوص هنگام انجام هر عمل بايد با ديده‏اى بيدار همواره او را تعقيب كند .

فرموده خداوند متعال ، اشاره به همين مقام است كه مى‏فرمايد : و الذينهم لاماناتهم و عهدهم راعون و الذينهم بشهاداتهم قائمون [ 7 ] .

كلام پيامبر ( ص ) نيز به همين معنى است كه فرمود : « خدا را چنان پرستش كن كه گويا او را مى‏بينى » پيش از اين حقيقت مراقبت توضيح داده شد ، و اين كه انسان مدام بايد در حال مراقبت باشد . چه اگر آنى از نفس خود غافل شود و آن را بخود واگذارد ، جز خيانت و بر باد دادن سرمايه عمر از او چيزى نخواهد ديد ، چنان كه اگر بدون مراقبت مال آقايى در دست بنده خيانت كارش قرار گيرد به هدر مى‏رود .

3 پس از اين كه نفس از انجام كارى فراغت يافت شايسته است كه از

[ 7 ] سوره معارج ( 70 ) آيه ( 33 ) : نمازگزاران كسانى هستند كه رعايت كننده امانت و پيمانهايشان هستند آنان كه بر شهادت و گواهيشان استوار و پايدار باشند .

[ 674 ]

آن حساب بكشند و از او بخواهند كه آيا نسبت به آنچه شرط كرده بود وفا كرده است يا خير زيرا اين تجارتى است كه سودش بهشت برين است . دقّت حسابرسى در اينجا مهمتر از حساب و سود دنيوى است چه سود دنيا به نسبت نعمتهاى آخرت حقير و ناچيز است . بنابراين سهل انگارى نفس ، در ذرّه‏اى از حركات و سكنات ، تصوّرات ، و دقايق اندكى از زمان ، جايز نيست ، زيرا هر نفسى از عمر ،

گوهر گرانبهايى است كه به قيمت نمى‏آيد و عوضى برايش نيست ، كه مى‏توان با آن گوهر ، گنجى از گنجهاى بينهايت آخرت را خريدارى كرد .

عرفا گفته‏اند ، سزاوار اين است كه انسان پس از انجام فريضه صبح ، با نفس خود به عنوان وصيت خلوت كند و خطاب به وى بگويد : اى نفس ، من جز عمر خود ، دستمايه ديگرى ندارم و اگر عمرم تمام شود سرمايه مالى من تمام شده و از تجارت كردن و سود بردن نا اميد خواهم شد . اى نفس اين روز تازه‏اى است كه خداوند در اين روز به من مهلت داده همين روز سرمايه ايست كه حق تعالى در اختيار من قرار داده است . و اگر مرا از دنيا ببرد ، خواهم گفت :

پروردگارا مرا بازگردان تا كارهاى شايسته‏اى كه ترك كرده‏ام انجام دهم . اى نفس فرض كن كه خداوند تو را به دنيا باز گردانده است . پس بپرهيز كه امروز را به غفلت و بى خبرى سپرى كنى اى نفس بدان كه هر شب و روزى بيست و چهار ساعت است ، و در خبر آمده ، كه خداوند براى بنده خود در هر شب و روزى بيست و چهار خزانه رديف شده قرار داده است . وقتى كه در يك خزانه را بر بنده بگشايند ، آن را پر از روشنايى حسناتى كه در آن ساعت خاص بدانها عمل كرده است مى‏بيند . از ديدن آن همه نور چنان شادمانى برايش حاصل مى‏شود كه اگر بر تمام دوزخيان تقسيم شود ،

آنها را از احساس درد خلاصى مى‏بخشد . آنگاه در ديگرى از خزانه‏هاى عملش را بر او مى‏گشايند ، تاريكى وحشتناكى را مشاهده مى‏كند كه بوى بد آن به مشام

[ 675 ]

مى‏رسد و سياهى آن همه چيز را مى‏پوشاند . اين خزانه همان ساعتى است كه در آن معصيت خداوند تعالى را مرتكب شده است از ديدن اين منظره چنان ترس و وحشتى ، او را فرا مى‏گيرد ، كه اگر اين بيم وحشت بر تمام بهشتيان تقسيم شود نعمتهاى بهشت را بر آنها ناگوار مى‏سازد . سپس در خزانه ديگرى را بروى مى‏گشايند ، در آن چيزى كه موجب خوشنودى و يا بد حالى وى گردد ، وجود ندارد . اين همان ساعتى است كه خوابيده و يا در بى خبرى و غفلت از مباحات دنيا بسر برده است . به لحاظ خالى بودن اين ساعت از اعمال خير اندوهناك مى‏شود ، و خود را در غبن بزرگى مى‏بيند ، كه مى‏توانست سود فراوانى را در آن ساعت به دست آورد ، ولى بسادگى از دست داده است . خداوند متعال بدين حقيقت اشاره كرده و مى‏فرمايد : يوم يجمعكم ليوم [ 8 ] الجمع ذلك يوم التَغابُنْ [ 9 ] .

بعضى از عرفا گفته‏اند : بر فرض كه گناه بدكار بخشيده شود ، آيا ثواب و پاداش نيكوكاران را از دست نداده است ؟ . اين سخن اشاره به غبن و حسرتى است كه در آن روز براى انسان حاصل مى‏شود سپس انسان وصيّت خود را براى اعضاى هفتگانه بدن كه عبارتند از : چشم ، گوش ، زبان ، شكم ، فرج ، دست و پا از سر گرفته ، آنها را تسليم و در اختيار نفس قرار مى‏دهد ، زيرا اعضاى بدن تحت امر نفس‏اند و در تجارت براى نفس خدمت مى‏كنند و كار تجارت نفس بوسيله آنها كامل مى‏شود ، و دوزخ نيز هفت در دارد كه هر درى از دوزخ به يكى از اين اعضا هفتگانه تقسيم شده است و هر كه خداوند را با يكى از اين اعضا معصيت كند از در مخصوص همان عضو وارد جهنّم مى‏شود . آنگاه براى هر عضوى آنچه شايسته است انجام دهد و يا ترك كند توصيه مى‏كند و هر كدام را در شناخت مفصل وظيفه‏اش به اوامر و نواهى شرعى ارجاع مى‏دهد . پس از آن با نفس خود

[ 8 ] سوره تغابن ( 64 ) آيه ( 9 ) : روزى كه شما را در يوم جمع گرد آوريم ، آن روز غبن بردن است .

[ 9 ] از نامهاى روز قيامت است .

[ 676 ]

شرط مى‏كند كه اگر با اوامر و نواهى شرع مخالفت كند آن را از خواسته‏هايش منع خواهد كرد .

اين توصيه نفسانى گاهى بعد از انجام عمل و گاهى براى برحذر داشتن نفس قبل از انجام عمل آورده مى‏شود چنان كه خداوند متعال مى‏فرمايد : فاعلموا ان اللَّه يعلم ما فى انفسكم فاحذروه [ 10 ] .

4 مرتبه چهارم از مقامات نفسانى « مجاهده و معاقبه » است كه پس از مرحله « محاسبه » تحقّق مى‏پذيرد . انسان عاقل هرگاه ببيند كه نفسش اشتياق به معصيت دارد . شايسته است كه از طريق شكيبايى و خوددارى از انجام گناه نفس خود را كيفر دهد . و بر نفس خود در موارد گناه و حتى امور مباحى كه منجر به معصيت مى‏شود سخت بگيرد . و اگر ببيند كه نفس در انجام كارهاى با فضيلت و خواندن اوراد و اذكار از خود سستى و كسالت نشان مى‏دهد ، سزاوار است كه با تحميل دعا و نيايش نفس را به اجبار به برخى از طاعات از دست رفته وا بدارد . ( در اين باره ) روايت شده است كه فرزند عمر نماز مغربش را تا بر آمدن دوستاره به تأخير انداخت و ( به علّت اين كوتاهى و سهل‏انگارى ) دو بنده در راه خدا آزاد كرد .

5 مرتبه پنجم . سركوفت دادن و سرزنش كردن نفس مى‏باشد .

به يقين مى‏دانى ، داراى نفسى هستى كه امر كننده به بدى و ميل دارنده به شرّ است و دستور خداوند اين است كه او را در اختيار بگيرى و تسليم خود كنى ، و از پيروى شهوات و لذّاتى كه به آنها عادت كرده است بازش دارى و با زنجير قهر ، نفس را به پرستش پروردگار و خالقش بكشانى و اگر در اين باره سهل انگارى كنى ، فرارى شده و سرپيچى مى‏كند و پس از آن بر او مسلّط

[ 10 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 236 ) : آگاه باشيد كه خداوند آنچه را در نفسهاى شماست مى‏داند از خداوند بترسيد و بر حذر باشيد .

[ 677 ]

نخواهى شد . ولى اگر نفس ، خود را مورد توبيخ و عقاب و سرزنشى قرار دهد ،

آن ، نفس لوّامه است .

راه عتاب نفس اين است كه عيبها ، نادانى و حماقت را به نفس تذكّر دهى ،

و مراحلى را كه مانند مرگ ، بهشت و جهنّم فرارو دارد به وى گوشزد كنى ، و آن چيزى را كه تمام اولياى خدا بر آن اتفاق نظر داشته ، و بخاطر تسليم در برابر آن ،

سرور مردمان ، و پيشواى جهانيان شمرده شده‏اند ، يعنى وجوب پيمودن راه خدا و ترك معاصى را ، براى نفس ياد آورى كنى ، و آن را به نشانه‏هاى حق تعالى و چگونگى احوال بندگان شايسته خداوند متوجّه گردانى .

محاسبه نفسانى ، و مرابطه با آن ، تذكّر مدام دادن امور فوق به نفس مى‏باشد ، ( تا از اطاعت خارج نگردد و به معصيت آلوده نشود . ) آنچه تا كنون بر شمرديم محاسبه دنيوى نفس بود ، امّا محاسبه اخروى نفس چون قبلا بدان اشاره كرده‏ايم ، نيازى به تكرار آن نيست .