لغات

مدحوّات : گسترش يافته‏ها ، كنايه از زمين .

مسموكات : برافراشته شده‏ها ، كنايه از آسمان است .

دعمها : آنها را با پايه و ستون حفظ كرد .

جبل : آفريد .

فطرات : جمع فطرت به معناى خلقت ، آفريدن

[ 424 ]

دمغ : شكستن استخوان دماغ « كنايه از مغلوب ساختن طرف مقابل » .

جيشات : جمع جيشة ، وقتى كه ديگ بجوش آيد و غليان پيدا كند .

اضطلع بالأمر : براى حمل چيزى قوّت و نيرو يافت ، از مصدر ضلاعة كه به معناى قوت است گرفته شده است .

استيفاز : عجله كردن .

نكول : رجوع ، بازگشت .

قدم : جلو افتادن ، پيشى گرفتن .

وهى : ضعف و ناتوانى .

وعى الامر : موضوع را فهميد .

قبس : شعله آتش .

و أورى : روشن ساخت ، فروزان كرد .