فصل دوّم درباره پيامبر است

كه او را به دليل دارا بودن صفات متعدّد ( بيست و يك صفت ) مستحقّ رحمت خداوند ، و زيادى نزول بركت از جانب حق تعالى دانسته است ، به ترتيب زير :

[ 5 ] سوره شمس ( 91 ) آيه ( 10 7 ) : قسم به نفس ( ناطقه انسان ) و آن كه او را نيكو آفريد و به او شرّ و خير را الهام كرد ، هر كس نفس خود را از گناه پاك سازد به يقين رستگار مى‏شود و هر كه او را به گناه پليد گرداند البته زيانكار است .

[ 6 ] سوره بلد ( 90 ) آيه ( 10 ) : و او را بر خير و شرش هدايت نموديم .

[ 7 ] سوره هود ( 11 ) آيه ( 105 ) : گروهى از آنان بدبخت و گروهى سعادتمندند .

[ 428 ]

1 چون پيامبر ( ص ) عبد اللّه است ، بندگى و عبوديّت خداوند ، موجب شده ، كه رحمت حق بر آن بزرگوار نزول يابد .

2 رسول خداست . فرستاده خدا بودن نوع خاصى از بندگى است و موجب رحمت و شفقت حق تعالى مى‏شود .

3 با نورانيّت خود پايان بخش انوار وحى و رسالت و اديان حق مى‏باشد ،

داشتن اين ويژگيها آماده‏گى او را براى دريافت رحمت ، و درجات كمال فراهم مى‏آورد .

4 راه‏گشاى مشكلات طريق حق و هدايت كه پس از نسخ شدن اديان گذشته پيش آمده است مى‏باشد . پيامبر ( ص ) نواقص اديان پيشين را برطرف ساخت و چگونگى هدايت انسانها را بيان كرد ، و بدين سبب مستحقّ رحمت خداوند شده است .

5 پيامبر ( ص ) حق را به وسيله حق آشكار ساخت . منظور از واژه « حق » اوّل دين و شريعت است . و در معناى حقّ دوّم اقوالى به شرح زير نقل شده است :

الف . مقصود از حق دوّم معجزات باشند ، يعنى پيامبر ( ص ) به وسيله معجزات دين را واضح و آشكار گردانيد ، زيرا به وسيله معجزات مى‏توان دين را اثبات كرد .

ب : منظور جنگ و ستيز باشد ، يعنى پيامبر به وسيله جهاد و كوشش دين خدا را آشكار ساخت ، و دشمنان دين را شكست داد . به مثل گفته مى‏شود فلان حاقّ فلانا فحقّه ، يعنى فلان شخص با ديگرى پيكار كرده مغلوبش ساخت .

در اين مثل حقّ به معناى مغلوب كردن خصم به كار رفته است .

ج : مقصود از واژه « حق » بيان و سخن باشد ، يعنى دين را با استدلال و برهان واضح و آشكار ساخت .

هر چند درباره معناى حق اقوال سه گانه فوق ذكر شده است امّا به نظر

[ 429 ]

من ( شارح ) روشنترين معنى براى عبارت امام ( ع ) اين است كه گفته شود :

پيامبر ( ص ) بعضى از امور حق را با بعضى ديگر از امور حق توضيح داده ، روشن كرده است . به اين دليل كه بر جزئى‏ترين جزء حق هم حق اطلاق مى‏شود . زيرا واضح است كه تمام دين به يكباره نزول نيافته ، بلكه مطابق روايت اسلام بر پنج پايه استوار شده است ، و سپس بر اين اساس ، فروع فراوانى از دين ظاهر شده ،

زيرا قوام فروع ، به اصول دين است . با توجّه به اين حقيقت كه پيامبر حق را آشكار كرده ، شايسته رحمت حق قرار گرفته است .

6 پيامبر سپاهيان باطل را دفع كرد . يعنى فتنه‏اى كه از ناحيه مشركين برپا شده ، و آشوبى كه براى خاموش كردن نور خدا به وجود آمده بود ، از ميان برد و يا بدين معنى است كه پيامبر ( ص ) فتنه و آشوبى كه قبل از بعثت ميان اعراب جاهلى از قتل و غارت اموال و جنگهاى قبيله‏اى مرسوم بود ، از ميان برد ، چه تمام آن امور باطل و از نظر عدل الهى خلاف قانون بودند . اين فداكارى پيامبر براى اقامه عدل و آشوب‏زدايى مورد رحمت قرار گرفتن پيامبر راه ايجاب مى‏كند .

7 پيامبر ( ص ) شكوه گمراهان را در هم شكست .

اين فراز هفتم از نظر معنى با فراز ششم بسيار نزديك است . امام ( ع ) لفظ « دمغ » را در اين عبارت ، براى از ميان رفتن كلّ گمراهى به بركت وجود رسول خدا ( ص ) استعاره آورده است . جهت استعاره اين است ، كه شكستن استخوان مغز براى انسان كشنده است ، بنابراين فعل پيامبر را در از بين بردن و محو كردن باطل ، به شكستن استخوان مغز تشبيه كرده و آنگاه لفظ « دمغ » را استعاره آورده است .

واژه « ضلال » در كلام امام ( ع ) به معنى انحراف از راه خدا ، كه لازمه جهل و نادانى است به كار رفته ، و سپس به ملاحظه تشبيه كردن ، منحرفين از راه خدا ،

در فزونى انحراف و زيادى فساد به حيوان حمله كننده لفظ « صولات » را براى

[ 430 ]

گمراهان استعاره آورده است .

8 پيامبر عهده‏دار امر رسالت بود ، و با نيرومندى و قوّت آنچه بر عهده داشت به انجام رساند .

در عبارت امام ( ع ) تمام كلماتى كه به صورت منصوب ( ) به كار رفته‏اند معناى حال را دارند . بدين معنى كه پيامبر ( ص ) عهده‏دار رسالت شد ، در حالى كه قيام به اين واجب نمود و . . . در بيان امام ( ع ) جمله « كما حمّل زيبائى خاصّى دارد . بدين توضيح كه حضرت از خداوند مى‏خواهد ، چنان كه قيام به امر رسالت را با همه مشكلاتى كه دارد ، بر دوش پيامبر گذاشته است رحمتى به همان اهميّت و فراوانى بر پيامبر ( ص ) نازل فرمايد ، زيرا پاداش حكيم عادل ، با فعل پاداش گيرنده مناسبت خواهد داشت ، زيرا استحقاق يافتن رحمت اين برابرى را ايجاب مى‏كند .

9 پيامبر ( ص ) در امتثال اوامر حق تعالى ، و رضايت وى كوشا بود .

10 در انجام فرامين خداوند كوتاهى نداشت ، و خوددارى نمى‏كرد .

11 در انجام دستورات الهى ، عزم و اراده راسخى داشت ، و به هيچ وجه در به كارگيرى آنها تأمّل نمى‏كرد .

12 وحى خداوند را بخوبى فرا گرفته حفظ و ضبط مى‏كرد ، و از جهت نيروى نفسانى آمادگى لازم را دارا بود .

13 در تبليغ رسالت و اداى امانت ، پيمان خداوندى را حفظ و نگاهبانى مى‏كرد .

چون معنى عهد خداوند قبلا دانسته شد نيازى به تكرار آن احساس نمى‏شود .

14 براى نفوذ دادن دستورات الهى در جهان ، و متوجّه ساختن مردم به پيمودن راه حق ، تلاشگرى شايسته بود .

[ 431 ]

15 هرگز براى جلب رضاى خدا احساس خستگى نمى‏كرد ، و نور خدا را در همه جاى عالم پراكنده ساخت انوار دين را در همه جا گسترد و افكار را چنان آماده كرد كه بتوانند علوم و دانش را تحصيل كرده فرا گيرند . امام ( ع ) لفظ « قبس » را براى دانش و حكمت و لفظ « اورى » را براى روشن شدن راه خدا به وسيله پيامبر ( ص ) به عنوان استعاره به كار برده است .

16 پيامبر ( ص ) راه را براى نادانان روشن كرد : منظور از راه در عبارت حضرت ، راه بهشت و رسيدن به محضر مقدس حق تعالى است . و مقصود از روشن كردن راه ، آموزش كيفيّت پيمودن راه و طىّ طريق ، و ارشاد به سوى خداوند مى‏باشد .

« خابط » در كلام امام ( ع ) نادانى است كه قصد رسيدن به حكمت الهى و هدايت يافتن را دارد ولى در تاريكى جهل و نادانى باقى مانده و قادر به پيمودن راه نيست . پيامبر ( ص ) وظيفه ارشاد او را به عهده گرفته و از ظلمت نجاتش مى‏دهد ، و بدين سبب مستحق رحمت الهى مى‏شود .

17 به وسيله پيامبر ( ص ) دلها با علائم روشنى هدايت شدند . يعنى از بركت وجود پيامبر ( ص ) نشانه‏هاى واضح حق ، و دستورات نورانى و مطالب روشنى را دريافتند ، و با دريافت اين حقايق روشن و دستورالعملهاى نورانى ،

دلهايى كه بر اثر معصيت و گناه غرق در پليدى و زشتى بودند ، نجات يافته و براه حق رفتند . هدايت يافتن خلق ، و به وسيله پيامبر از منجلاب گناه درآمد نشان امرى روشن و غير قابل انكار است . بنابراين اجر زحمات رسول اكرم رحمت حق را مى‏طلبد و بدين سبب سزاوار رحمت خداوندى مى‏شود .

18 پيامبر ( ص ) امين خدا بود يعنى امين وحى و رسالت الهى واژه « مأمون » در بيان امام ( ع ) تأكيدى بر امانت‏دار بودن رسول گرامى اسلام است .

معناى امانت را پيش از اين توضيح داده‏ايم نيازى به تكرار آن نيست .

[ 432 ]

19 پيامبر خزانه‏دار علوم نهفته خدا بود منظور از علوم نهفته ، علوم غيبى است كه در نزد خداوند موجود است . و انسانهاى معمولى اهليّت فرا گرفتن آنها را ندارند . خداوند در قرآن كريم بدين معنى اشاره كرده مى‏فرمايد :

عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِه اَحَداً اِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ [ 8 ] .

20 پيامبر گواه روز قيامت است : خداوند متعال مى‏فرمايد : فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنابِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً . [ 9 ] بدين معنى كه پيامبر ( ص ) روز قيامت آنچه از خير و شرّ درباره اعمال امّتش بداند گواهى مى‏دهد .

اگر سؤال شود كه حقيقت و فايده اين شهادت و گواهى چيست ؟ با اين كه خداوند خود داناى غيب و شهود است ؟ : پاسخ اين است ، كه حقيقت گواهى پيامبر ( ص ) مبيّن اطّلاع و آگاهى رسول خدا ( ص ) از كردار و رفتار امّتان مى‏باشد ، بدين توضيح كه نفوس قدسى ، بر امور غيبى اطّلاع دارند . با وجودى كه در خرقه جسمانى پيچيده هستند ، حقايق جهان در آنها نقش مى‏بندد . پس اگر از ظلمت جسمانى جهان مادّه آزاد شوند چگونه خواهند بود ؟ به يقين بر تمام افعال امّتها واقفند و تمام خوبى و بدى آنها را مى‏دانند .

امّا فايده شهادت پيامبر نسبت به افعال امّت . به اين دليل است كه بيشتر قضاوتهايى كه مردم مى‏كنند . احكامى غير يقينى و توهّم‏آميز است . قوّه واهمه گاهى خدا را چنان كه هست ، منكر مى‏شود بنابراين انكار آگاهى خداوند ، نسبت به جزئيّات افعال انسان و آنچه بر قلبش خطور مى‏كند ، ساده است . همين انكار

[ 8 ] سوره جن ( 72 ) آيه ( 26 ) : او داناى غيب است و هيچ كس را بر غيب آگاه نمى‏كند مگر رسولانى را كه برگزيده است .

[ 9 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 41 ) : چگونه است حال ، آنگاه كه از هر امتى گواهى آوريم و تو را ( اى پيامبر خاتم ) بر اين است به گواهى خواهيم .

[ 433 ]

آگاهى خداوند نسبت به امور سبب مى‏شود كه اهميتى به زشت و زيبا بودن كار ندهد . و به انجام باطل و ارتكاب منهيّات دست بزند . ولى هنگامى كه متوجّه شود كه بر انسان گواهان ، نگاهبانان ، و نويسندگانى گماشته شده‏اند ، تا افعال او را محاسبه كنند ، اين توجّه به عقل او كمك مى‏كند تا نفس امّاره را در هم بشكند ،

و توهّمات دروغ خود را كنار بگذارد و از پيروى هواى نفس كناره‏گيرى كند ، پس فايده شاهد بودن پيامبر به خود آمدن انسان از حال غفلت و بى‏خبرى است . اين گواهى و شهادت ادامه مى‏يابد و بعد از رسول خدا ( ص ) ناگزير ، براى دين حافظانى خواهند بود كه امانت‏داران رسول ، و تا روز قيامت گواهان بر امّت باشند .

با توجّه به اين كه شاهد ، بايد از مورد شهادت آگاهى داشته باشد ، و حقيقت آن را بداند . فائده آن ترس وحشت شخصى خواهد شد ، كه بر عليه او گواهى داده مى‏شود . بنابراين فرد گناهكار همواره نگران خواهد بود كه اگر حقى را منكر شود و يا حقى را به صاحبش نرساند شاهد بر عليه او گواهى دهد . و رسوا شود و به بدترين وجهى آبرويش به خطر افتد . با توضيح فوق روشن شد كه همين معنى و فايده بر گواهى انبياء نسبت به امّت بار است و به طريق ذيل .

1 شهادت انبيا ، موجب حفظ دستورات خدا ، و انجام تكاليفى مى‏شود كه ، از جانب حق مقرر شده است .

2 شهادت انبياء سبب ترس گناهكاران در روز قيامت مى‏شود كه مبادا رسول در آن روز بر عليه آنان شهادت دهد ، و موجب رسوايى روز حشر آنان شود .

و در نتيجه به عقوبت واجباتى كه ترك كرده‏اند ، گرفتار شده ، عذاب دردناكى آنها را فرا گيرد .

با شرحى كه داده شد ، معناى گواه بودن پيامبر بر خلق خدا بخوبى روشن شد .

21 پيامبر ( ص ) از جانب خداوند به حق مبعوث گرديده است .

منظور از حق در عبارت امام ( ع ) دينى است كه خود ثابت و پابرجا و نفع

[ 434 ]

و نتيجه آن در دنيا و آخرت آشكار مى‏شود .

امام ( ع ) جمله : رسول اللّه الى خلقه را به اين دليل تكرار كرده است ، كه صفت رسول ، اصل ديگر ، صفات مى‏باشد . و روشن است كه پيامبر ( ص ) به لحاظ هر يك از اين صفات مستحقّ رحمت و بركت و إفاضه صلوات خداوند است . فصل سوّم :