11

« وَ اِنَّ عَلَىّ مِنَ اللَّهِ جُنَّةٌ حَصينَةٌ فَاِذا جاءَ يَومى اِنفَرَجَت عَنىّ وَ اَسلَمَتنى فَحينَئِذٍ لا يَطيشُ السَّهمُ وَ لا يُبرءُ الكَلمُ » 1 .

( و زندگى من زير سپر محكمى از مشيت الهى است ، در آن هنگام كه آخرين روز زندگيم فرا رسد ، آن سپر از زندگى من برداشته مى‏شود و تسليم به مرگم مى‏نمايد ، در اين موقع نه تير بخطا مى‏رود و نه زخم بهبود مى‏يابد ) .

من بخود نامدم اينجا كه به خود بازروم
آن كه آورده مرا باز برد در وطنم

در دنبال آن قانون زندگى كه موجودى را روزى فروغ حيات مى‏بخشد ، قانون ديگرى وجود دارد كه روز ديگر همان فروغ را خاموش مى‏نمايد . اينست مشاهده سطحى درباره زندگى و مرگ كه همگان دارا مى‏باشند . يك بينش عميق‏ترى در زندگى و مرگ وجود دارد كه با عينك سطح‏بين حيات امكان پذير نيست . زندگى و مرگ با آن بينش عبارت است از بروز حيات از اين خاكدان و قرار گرفتن در مسير تكاملى ، و چشيدن ساغرى كه در هنگام وداع شخصيت از كالبد مادى صورت ميگيرد .

چشيدن اين ساغر مرگ ناميده مى‏شود :

-----------
( 1 ) ط 222 ج 2 ص 245 .

-----------
( 2 ) ط 60 ج 1 ص 104 .

[ 238 ]

« كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ اِلَيْنا تُرْجَعُونَ » 1 .

( هر نفسى چشنده مرگ است و سپس بسوى ما برمى‏گرديد ) .

با چشيدن اين ساغر شخصيت آدمى از زنجير محسوسات و كون و فساد و وابستگى‏هاى طبيعت رها مى‏شود و وارد مسير ديگرى مى‏گردد .

اين اصل با دلايلى قوى روشن شده است و احتياجى بتفصيل در اين مبحث نداريم .

اكنون مى‏پردازيم به تفسير جمله امير المؤمنين ( ع ) كه مى‏فرمايد : « زندگى من زير سپر محكمى از مشيت الهى است » . يعنى من كه در مجراى مشيت الهى تجسّم يافته در قوانين عالم هستى قرار گرفته‏ام ، درباره مرگم آزادى ندارم كه آن را پيش بكشم يا عقب‏تر بزنم ، زيرا مقدار معين زندگى من از آغاز گرفته تا پايان ، با اراده خداوندى كه قوانين هستى جلوه‏گاه آن‏ها است ، تنظيم و تأمين شده است ، اگر پايان زندگى مقدر من فرا رسد ، كيست كه بتواند قانون الهى را بشكند و آن را بتأخير بياندازد ، و اگر زندگى مقدر من امتدادى داشته باشد ، باز كدامين قدرت است كه بتواند سدّى در مقابل جريان زندگى من ايجاد نمايد . پس بهر حال وحشت و هراس از مرگ براى من نامفهوم است .