ديدگاه يكم طبيعى معمولى

از اين ديدگاه مى‏توان گفت :

« فرد بنياد اجتماع و اجتماع شكل دهنده و توجيه كننده فرد است . » اين اصل را ميتوانيم با دلايل زير بپذيريم :

1 اجتماع يك كل مجموعى تشكل يافته از اجزاء است و هر يك از اين اجزاء يك فرد است . در اين مورد هم مانند ساير موارد « كلّ و اجزاء » بدون اجزاء ،

كلّ نميتواند وجود داشته باشد . حتى از نظر رياضى دقيق با منفى شدن يك جزء از كل ، بهمان اندازه جزء منفى كل مختل مى‏شود ، نهايت امر اينست كه چون اجتماع داراى سيستم باز است ، لذا مى‏تواند جزء بلكه اجزاء منفى را مادامى كه از نوع اجزاء بنيادين نباشد ، جبران نمايد و يا ناديده بگيرد .

2 هر فردى كه در اجتماعى زاييده مى‏شود ، در مجموع تشكل يافته‏اى قرار مى‏گيرد كه اصول و قوانين پيش ساخته و معلومات و بينش‏هاى شايع و حقوق و آداب و رسوم تثبيت شده ، زندگى آن مجموع تشكل يافته را رنگ‏آميزى نموده است ، بطوريكه عصيانگرى بر ضد آن رنگ‏آميزى ، نوعى دست شستن از زندگى براى فرد محسوب مى‏شود .

3 احساس همنوعى افراد با يكديگر و فرد با مجموع تشكل يافته اجتماع ،

[ 158 ]

يكى ديگر از عوامل شكل پذيرى و توجيه شدن فرد بوسيله اجتماع است .

اين احساس درونى مخصوصا موقعى كه فرد با اكثريت و اجتماع روبرو مى‏شود ، بطورى شدت پيدا مى‏كند كه خود را در آن اكثريت و اجتماع هضم شده در مييابد .