اصل يكم

تا كنون صندوق در بسته محيط و اجتماع و خود خواهى نتوانسته و نميتواند انسان آگاه را در درون خود زندانى كند . دليل درستى اين اصل را از تاريخ طولانى و پرفراز و نشيب بپرسيد ، خواهيد ديد : بشر موجوديست كه هر وقت در هر موقعيتى از زندگى با يك عدّه اصول راكد قرار بگيرد ، همينكه محدوديت آن موقعيت را با يكى از ابعاد روانى‏اش دريافت ، هواى شكستن آن صندوق درون او را اشغال مينمايد ، اگر چه آن موقعيت آزادى مطلق بنام بى‏بند و بارى بوده باشد .

آيا ريشه اين سدّ شكنى طغيانگرى حيات او است ؟

آيا ريشه آن در حسّ گريز از جبرهاى بافته شده با دست طبيعت و انسانهاى ديگر است ؟

آيا عامل جداگانه و مستقلّى در درون او براى حركت تكاملى آزادانه ميباشد ؟

آيا از آن جهت است كه هر موقعيتى كه انسان را در بر ميگيرد ، چون در حال ارتباط با ساير عوامل انسانى و جهانى داراى سيستم باز است ، لذا چه بخواهد و چه نخواهد ، بالاخره آن موقعيت نميتواند غير قابل نفوذ بوده باشد ؟

آيا ريشه برترى جويى آدمى بر موقعيت سيستم بسته نما ، عبارتست از اينكه انسانها با اينكه در ميان انواعى از زنجيرهاى تاريخ و محيط و وراثت و عناصر درونى

[ 23 ]

قدم به دنيا ميگذارد ، با اينحال يك نيروى ديگرى دارد كه گويى زندگيش را از صفر شروع ميكند ، لذا هر وضعى را كه در پيش روى خود مى‏بيند ، نوعى عدم ضرورت در آن احساس ميكند و ميخواهد از يك زندگى مستند به خود بهره‏مند باشد ؟ شما هر يك از اين ريشه‏ها و عوامل پنجگانه را اختيار كنيد ، مانعى ندارد ، زيرا همه آن‏ها در يك اصل كلّى مشتركند و آن اصل يكم است كه گفتيم : هيچ موقعيت تثبيت شده‏اى نميتواند انسان را در خود خلاصه كند .