دليل چهارم

شكست در رسيدن به هدف‏ها ، چه بجهت خطا در هدف‏گيرى و چه به جهت ناچيزى خود هدف و يا كوتاه بودن دست از وسايل ، يكى از دو نتيجه مهم را با نظر به شخصيت آدمى بوجود ميآورد :

نتيجه يكم شخصيت‏هاى ضعيف كه عناصر حيات خود را بر قواعد سست و خيالات بنا نهاده‏اند ، در اولين يا دومين يا سومين شكست در هدف‏گيرى ( نسبت به درجات ضعف شخصيت ) راه خود را برمى‏گردانند و به موضوعات ديگرى جلب مى‏شوند كه ممكن است مفيد بحال آنان نباشد ، يا داراى سودى باشد ، و بهر حال راه خود را از نوع هدف‏هايى كه در راه وصول بآنها شكست خورده‏اند ،

منحرف مى‏سازند .

اگر در راه هدف‏گيرى‏هاى جديد هم يك يا دو بار با شكست روبرو شوند ،

يأس و نوميدى دمار از روزگارشان برميآورد .

نتيجه دوم شخصيت‏هاى نيرومند ، كه در هدف‏گيرى‏ها ، نخست عوامل و انگيزه‏هاى درونى و وضع عمومى موجوديت خود را دقيقا تحت محاسبه قرار داده و عوامل و شرايط برونى را بقدر لازم و كافى بررسى مى‏نمايند ، لذا اراده و تصميم آنان در هدف‏گيرى‏ها ، با شكيبايى‏ها و تحمل و متانت بسوى هدف بسيج مى‏شوند ، لذا كمتر از گروه اول با شكست روبرو مى‏شوند و در صورت شكست خوردن درباره يك هدف ، چون نيروى شخصيّتشان داراى جوشش دائمى است و از طرف ديگر مى‏دانند كه عوامل محاسبه ناشده در طبيعت و اجتماع ممكن است خط بطلان بر هدف آنان بكشند ، لذا نه تنها يأس و نوميدى به سراغ آنان نمى‏آيد ،

بلكه با توجه و نيروى بيشترى متوجه همان هدف مى‏شوند و اگر هم بار ديگر با شكست روبرو شوند ، تجربه‏هايى بدست مى‏آورند كه گاهى ارزش سازندگى بيشتر

[ 78 ]

از خود هدف را دارا مى‏باشند .

افراد و جوامعى را مى‏بينيم كه بارها از موفقيت در هدف‏ها نه تنها محروم گشته‏اند ، بلكه بوسيله شكست در آن هدف‏ها ، عوامل بسيار مهمى از موجوديت خود را از دست داده‏اند ، با اينحال به موجوديت خود ادامه مى‏دهند و خنده از لبانشان و سخنان پيروزمندانه از زبانشان قطع نمى‏شود .

در صورتى كه شكست در وسيله‏ها با ادامه اميد به هدف‏ها ، خاصيت مزبور را ندارد ، مگر اينكه شكست‏ها بقدرى پى در پى و همه جانبه صورت بگيرد كه وصول به هدف را امكان ناپذير جلوه بدهد .