حق يكم همواره خيرخواه و خيرانديش شما باشم

نامه‏اى به عثمان بن حنيف نوشته و در آن نامه به او تذكر داده‏ام كه :

21 « هيهات ان يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخيّر الأطعمة و لعلّ بالحجاز او اليمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشّبع » 1 ( امكان ندارد كه هوى و هوس بر من پيروز شود و حرص و طمع مرا بر سر سفره‏هاى رنگارنگ بكشاند و سير شوم در حاليكه احتمال بدهم در حجاز و يمامه فردى از اجتماع دارم كه اميدى به پاره نان ندارد و سير شدن از غذا بخاطرش نيست . ) كسى كه درد يك فرد را در دورترين قلمرو نفوذش ، درد خود مى‏داند و خوشى او را خوشى خويشتن ، جز خيرخواهى و خيرانديشى درباره افراد اجتماع به ذهنش خطور نمى‏دهد .

خيرانديشى و خيرخواهى درباره اجتماع را ، با چند عبارت ديگر مى‏توان بيان نمود : « اجتماع را در خود مى‏بينم » ، « ما همگى مشتركا در فضاى بيكران بپرواز در آمده‏ايم و يك نيرو است كه بال و پر ما را تقويت مى‏كند ، سقوط يك بال از پرواز كنندگان نيروى مشترك ما را مختل خواهد ساخت » .

« بدانديشى و بدخواهى درباره انسان‏ها با علم به اينكه همه آنان در يك وحدت عالى مشتركند ، بيمارى مهلكى است كه پيش از همه ، خود انسان بدانديش و بدخواه را بنابودى مى‏كشاند . »