خوشحال مى‏گشتم اگر بجاى واداشتن اجسامتان به جست و خيز و پايكوبى ،

ارواح‏تان را به پرواز درمى‏آورديد و رسالت انسانى خود را به قرون و اعصار آينده ارمغان مى‏فرستاديد

اى انسان‏ها ، من از اين ديار شما مى‏گذرم و لحظاتى با شما روياروى قرار گرفته‏ام ، شما مى‏توانستيد مرا ببينيد ، ولى ساعت‏ها از كارتان دست كشيديد و صدها نيرو و فعاليت مغزى و روانى‏تان را متمركز ساختيد و سودمندترين انرژيهاى عضلانى را توأم با قواى دماغى صرف نموديد و با پايكوبى‏هاى خود مقدارى گردو خاك به هوا پاشيديد و ديدگان خود را تيره و تار كرديد و مرا نديديد صداى پا و غلغله و احساسات خام شما ، نگذاشت يك كلمه با شما سخن بگويم اين غلغله و هياهو در برابر من بچه كار آيد جز براى پر كردن گوش من در مقابل ناله‏هاى مستمندان جامعه . براى هياهو مورد ديگرى وجود دارد

رو به هاى و هوى بزم كوى يار
هايهو كن هايهو كن هايهو

وانگهى از خود منى و آلودگى
شستشو كن شستشو كن شستشو

پايكوبى هم جاى مخصوصى دارد

رقص آنجا كه خود را بشكنى
پنبه را از ريش شهوت بركنى

رقص و جولان بر سر ميدان كنند
رقص اندر خون خود مردان كنند

چون رهند از دست خود دستى زنند
چون جهند از نقص خود رقصى كنند

مطربانشان در درون دف مى‏زنند
بحرها در شورشان كف مى‏زنند

مطرب عشق اين زند وقت سماع
بندگى بند و خداوندى صداع

مولوى آيا اين پايكوبى و ولوله شما توانست خواسته‏هاى واقعى شما را بمن بيان كند ؟ آيا احساس لزوم عدالت را در درون من افزايش داد ؟ . بسيار خوب ، با اين هياهو و جنجال مقدارى از احساسات فريبا و زودگذرتان را اشباع نموديد . آيا پاسخى صحيح براى مسئوليت در آغاز ابديت ، درباره اين چاپلوسى و صرف

[ 275 ]

بيهوده قواى دماغى و فرسودگى روحى ، آماده كرده‏ايد ؟