پس انسانيتى كه براى او رسالتى لازم است وجود دارد

ممكن است با ديدن عنوان اين مبحث در شگفتى فرو رويد و از نويسنده بپرسيد كه مگر انسانيت احتياج به اثبات دارد ؟

-----------
( 1 ) تكاپوهاى ايده‏ها ، وايتهد ص 85 و 86 متن انگليسى .

[ 30 ]

اين همه انسان‏ها در گذشته و حال حاضر انسانند و سنگ نيستند ، لذا استنباط و استخراج اصل براى اثبات انسانيت چه معنا ميدهد ؟ در پاسخ اين اعتراض ميگوئيم : روى سخن با كسانى است كه آستين بالا زده ، زحمت‏ها كشيده ، لطف‏ها فرموده با گفتار و انديشه ، يا با كردارشان اثبات ميكنند كه قانونى جز پيروزى قوى بر ضعيف وجود ندارد و هدفى جز پريدن نرها روى ماده‏ها براى بشريّت نبايد مطرح شود .

همچنين روى سخن با كسانى است كه همه حقايق عقلانى و وجدانى و اعتلاها و بالانگرى‏هاى بشرى را پوچ و پندار تلقى نموده ، انسانيّت را خواب و خيال بى‏اساس تلقى ميكنند . ما براى كسانى ميخواهيم انسانيت را اثبات كنيم كه روح و روان آدمى را تنها در مكانيسم‏ها و واكنش‏ها و غرايز طبيعى و فعاليت‏ها و رفتارهاى توجيه شده بوسيله عوامل جبرى منحصر ميكنند و حقيقتى را در ماوراى اين پديده‏هاى ماشينى سراغ نميدهند .

بهمين جهت است كه اكنون حتّى فرياد متفكرين جامعه‏هايى كه انسان را بعنوان موجودى ماشينى معرفى ميكردند ، بلند شده و ميگويد :

« سنّت بررسى روح آدمى با توجّه به تقوا و سعادت وى در روانشناسى بكنار نهاده شد . روانشناسى آكاديميك كه ميكوشيد به علوم طبيعى و روش‏هاى آزمايشگاهى توزين و شمارش تأسّى جويد ، با همه چيز جز روح سر و كار داشت ،

همچنين ميكوشيد جنبه‏هايى از انسان را كه ميتوان آن‏ها را در آزمايشگاهها تحت بررسى قرار داد ، آشكار سازد . و مدّعى بود كه وجدان ، داورى ، ارزش‏ها ، شناسايى خير و شر مفاهيمى ماوراى طبيعى و خارج از قلمرو روانشناسى است . غالبا بر مسائل كم اهميت مى‏پرداخت كه بيشتر متناسب با يك روش بظاهر علمى بود [ 1 ] تا ابداع روش‏هاى تازه جهت بررسى مسائل عمده انسانى ، بدينسان روانشناسى

( 1 ) اين جمله اريك فروم هم نوعى مبالغه گويى است ، زيرا روانشناسى به مسائل با اهميت پرداخته و روش‏هاى علمى شايسته‏اى را بوجود آورده است ، نهايت امر اينست كه تنها رويه ماشينى انسان را مورد بررسى قرار ميدهد نه همه رويه‏هاى انسان را .

[ 31 ]

بصورت علمى در آمد كه فاقد موضوع اصلى خويش يعنى روح انسان بود ، اين روانشناسى فقط به مكانيسم واكنش‏سازى‏ها و غرايز علاقمند بود و پديده‏هاى بسيار ويژه انسانى نظير عشق ، منطق ، وجدان و ارزش‏ها كارى نداشت 1 .