رسالت انسانى از ديدگاه تاريخ

اين مسئله كه براى عالم انسانيت رسالتى وجود دارد و هيچ راهى براى تفسير وجود و هدف‏هاى آرمانى انسانى جز بوسيله رسالت قابل پيمودن نيست ،

نبايستى مورد ترديد قرار بگيرد . با حذف اصطلاحات حرفه‏اى و رويدادهاى محاسبه نشده تاريخ ميتوان اين حقيقت را كه رسالت انسانى اساسى‏ترين و نيرومندترين محرك او در گذرگاه تاريخ بوده است ، پذيرفت .

ما ميتوانيم جريان و استمرار دائمى اين نيرومندترين عامل محرك را در طول تاريخ ، در دو شكل عمده مشاهده نماييم :

شكل يكم آثار و علامت‏هاى گوناگون و نوشته‏هاى صريح و قاطعانه فراوانى كه نشان ميدهد : نوع بشر از آغاز زندگى رسمى و قابل بررسى‏اش تا به امروز عقايد و اعمال و انديشه‏ها و آرزوهاى روشنى را درباره آرمان‏هايى كه بايستى آنها را بدست بياورد ، دارا بوده است . اين فعاليت‏هاى عقيدتى و فكرى و عملى بعنوان يك بعد اساسى در مقابل بعد طبيعى محض انسان كه كوشش‏هاى متنوع درباره بدست آوردن و تنظيم زندگى معمولى است ، بشمار ميرود . هر مؤرخ و انسان شناسى كه انسان را بدون در نظر گرفتن بعد آرمانى ميشناسد ، مانند آن است كه انسان را بدون بعد دوم شناخته است .

شكل دوم صورت مستقيم خود مسئله « براى بشر رسالتى لازم است » ميباشد . البته مسلم است كه جمله مزبور در يك شكل معين و با همين كلمات كه گفتيم ، در همه دوران‏ها و جوامع بعنوان شعار عمومى بعد آرمان گرايى ديده نميشود ، ولى مفهوم اساسى اين جمله را كه عبارت است از « بايستى بهتر از آنچه هستم ، بشوم » در همه زمان‏ها و اقوام و ملل ميتوان سراغ گرفت . اصطلاحات و رموزى كه براى اين بعد آرمانگرايى بكار برده شده است ، بسيار متنوع است [ 1 ] .

( 1 ) مقصود ما از آرمان در همه مباحث اين كتاب ، معناى آرزوهاى بى‏سر و ته و خيالات بى‏اساس نيست ، كه تنها در مغز مردم محروم از واقعيت‏ها شكوفان ميشوند ، بلكه منظور ما آن هدف‏هاى عالى است كه ميتوانند زندگى گذران و تاريك و روشن و پر از خوشى‏ها و ناخوشى‏ها و دانايى و نادانى‏ها را تفسير و توجيه نمايند و انسان را كه جزئى از تاريخ و كره خاكى مربوط به كيهان بيكران است مشتاق و عاشق زندگى نمايند .

[ 5 ]

اگر از جملات بسيار ساده و عمومى مانند « انسان‏هاى خوبى باشيم » ،

« وظيفه‏مان را انجام بدهيم » ، « راست بگوئيم » ، « ستم نكنيم » گرفته ، تا جملات پر معناى امروزى را مانند « انسان را نجات بدهيم » ، « كارى كنيم كه از دوران ما تاريخ انسانى شروع شود » ، « وجدان جهانى را بيدار كنيد » ، « از ملل ناتوان دفاع كنيم » ، « اقتصاد انسانى جهانى را شالوده‏ريزى كنيم » . . . مورد دقت قرار بدهيم ، خواهيم ديد : اين اصل كه « براى بشر رسالتى وجود دارد كه هرگز كهنه نميشود » حقيقتى است كه از ماهيت انسان سر بر ميآورد و در گفتار و كردار و انديشه‏هايش گسترده ميشود .

علت تحول جملات ساده و ابتدايى باستانى ، نه بآنجهت بوده است كه ماهيت انسان بكلّى دگرگون شده است ، بلكه گسترش شناسايى‏هاى انسان درباره خويشتن و درباره جهانى كه او را احاطه نموده و ارتباطات متنوعى كه ميان افراد و گروه‏ها و جوامع بوجود آمده است ، عامل اصلى تحولات آن مفاهيم ساده به مفاهيم والاتر گشته است [ 1 ] . اين ماهيت پايدار انسانى در عين دگرگونى‏ها است كه

( 1 ) ما بعنوان نمونه روشن ، مقدارى از مواد رسالت انسانى را از قديمى‏ترين اساطير آفريقايى كه بقول آقاى يولى باير محقق معروف در اسطوره‏هاى آفريقايى : مانند رگه‏هاى الماس در انبوه معدن ذغال سنگ ديده ميشود نقل مى‏كنيم :

« الف ارزش‏هاى مثبت : » 1 فرزند 2 اندرز و نصيحت 3 مهمان نوازى 4 جادو 5 غيبگويى 6 رحم 7 زيبايى 8 دانايى 9 هوشمندى 10 شرم 11 احترام به بزرگان 12 احترام به معلولان ( دردمندان و ساير مستمندان ) 13 احترام به مردگان 14 قناعت 15 زهد 16 جبران بدى با نيكى 17 دوستى 18 احترام به زن باردار .

« ب ارزش‏هاى منفى : » 1 آزمندى 2 هوسبازى 3 تأخير در اجراى وظيفه 4 حسادت 5 تنهايى 6 جنگ 7 غرور ( تكبر ) 8 خيانت 9 زن بارگى ، شهوت رانى 10 قتل 11 دزدى 12 مستى 13 نفاق 14 پرخاشگرى 15 ظلم 16 تجاوز به بيگناه 17 آزار ديگران 18 اسراف 19 كفران نعمت 20 فريب ،

نيرنگ ، حيله 21 ناشكيبايى 22 زور آزمايى با زنان 23 نوشيدن شراب خرما 24 اسراف در مصرف مواد حياتى .

« ج ارزش‏هاى دو جنبه‏اى : » 1 ثروت 2 قدرت 3 شهرت .

آفريقا افسانه‏هاى آفرينش يولى باير .

ترجمه ژ . آ . صديقى ص 218 تا 220 چاپ اول

[ 6 ]

از اصل ساده « انسان‏هاى خوبى باشيم ، به اصول عالى زير ميرسد :

« ما بايستى به نداى وجدان گوش فرا بدهيم ، با همه اختلافاتى كه در اصطلاحات و واژه‏هاى « ما » « بايستى » ، « ندا » ، « وجدان » ، « گوش فرا دادن » وجود دارد ، مورد درك و آرمان انسانى تلقى ميگردد . بهمين ترتيب جملاتى مانند :

« انسان تنها شكم و زير شكم و باز كردن موقعيت براى زندگى بى‏هدف نيست . » « قضايا بر دو قسم است : حق و باطل . ما همواره بايستى جانب حق را بگيريم ، نه باطل را . » « زندگى ما بايستى هدفى داشته باشد . » « احترام ذات انسانى ضرورت دارد . » « ما انسان‏ها كه جزئى از عالم هستى ميباشيم ، بايستى تكليف خود را با اين كل مجموعى روشن نماييم . » « ما عدالت فردى و اجتماعى ميخواهيم . » « آزادى و اختيار مطلوب ما است . » « دانش و بينش آرمان سازنده ما است . » « احساس تعهد و ايفاى آن جوهر حيات آدمى است . »

[ 7 ]

« تنازع در بقاء كشنده انسان و ارزش‏هاى او است ، كه همواره ناتوانان را بكام نيستى سپرده است ، ولى تعاون عامل بقاء و تكامل انسانى است . » مقدارى ديگر از همين اصول و فروع آنها وجود دارد ، كه پس از مراحل ساده و ابتدايى زندگى انسانى در اشكال عالى و جدّى تا امروز مطرح شده است .

در دورانهاى اخير كه متأسفانه انسان بوسيله مديريت ماشينى مهار شده و آگاهى‏هاى خود را بدست ماشين سپرده است ، جملات و اصول فوق ، چنانكه متذكر شديم ،

به شكل « انسان را نجات بدهيم » ، « كارى كنيم كه تاريخ انسانى از دوران ما شروع شود » ، « وجدان جهانى را بيدار نماييد » . . . در ميآيد ، و پايدارى ماهيت انسان را در مجراى دگرگونى‏هاى اساسى و خيره كننده اثبات ميكند . در عبارات زير دقت شود :

« انديشه‏هاى لطيف فلسفى ، و باور داشت‏هاى متعالى مذهبى ، پا بپاى خرافه گرايى و گمانهاى ساده لوحانه و كودك پسندانه ، عموما در افسانه‏ها منعكس‏اند .

اسطوره‏ها همانند كان‏هاى ذغال سنگ ، انبوهى از ذغال و رگه‏هاى الماس را با هم و درهم دارند . از اين روى تا اسطوره كاوى ، نسج افسانه‏ها را از شكل قصّه گونه آنها به واحدهاى اوّليه فكرى ، به نخستين ياخته‏هاى تشكيل دهنده عقيدتى آنها ، باز پس نكاود ، ما هرگز به گوهرهاى مكنون و پايدار لطايف انديشه بشرى در بطن اسطوره‏ها پى نخواهيم برد .

در حقيقت صرف نظر از جنبه تفريحى و لالا گويانه افسانه‏ها ، آنچه كه مطالعه در اسطوره‏ها را براى پژوهندگان تاريخ رشد فكر فلسفى ، براى تجلّى جويان وجدان عام بشرى ، براى مردم شناسان ، براى جامعه شناسان ، براى كار شناسان مقايسه‏اى اديان ، براى آرمان شناسان و ديگر انديشمندان علوم انسانى و ادبيات عاميانه ، اجتناب ناپذير ميسازد ، انعكاس وجود همين ديرين‏ترين ذخاير فكرى و ناآگاه اقوام مختلف در اسطوره‏ها است . » 1 امّا وضع تمدن‏ها و جوامعى كه اديان الهى و فلسفه‏ها و اخلاق و مسائل

-----------
( 1 ) آفريقا افسانه‏هاى آفرينش پولى باير ترجمه ژ . آ . صديقى ص 177 و 178 .

[ 8 ]

اجتماعى بطور رسمى در آنها جريان داشته است ، بقدرى روشن است كه براى ما جاى ترديد نميگذارد در اينكه موادّ فراوانى بعنوان آرمان‏هاى تكاملى همواره مطرح بوده و موجب بروز رسالت‏ها در اشكال مختلف گشته است . امروزه كه اواخر دهه هشتم قرن بيستم است ، به نسبت پيشرفت‏هاى متنوع در مسائل علوم انسانى و تكنيك و طبيعت شناسى و جهان بينى ، با رسالت‏هاى متنوعى از قبيل : رسالت در حقوق جهانى بشر ، رسالت در بيان هدف زندگى ، رسالت براى آزادى ، رسالت هنرى ، رسالت فلسفى . . . روبرو هستيم .

آشكارترين و حياتى‏ترين رسالت‏هاى دوران ما ، كوشش براى پيدا كردن بهترين سيستم‏هاى تلفيق ميان آرمانهاى اعلاى بشرى و پيشرفتهاى ماشينى كنونى است .

پس اين جمله كه : « براى بشر رسالتى وجود دارد » جرس خوش صدايى است كه با راه افتادن كاروان انسانى در اين كره خاكى ، در گردن اوّلين مركب طنين انداخته و تنها با توقف نهايى كاروان بخاموشى خواهد گراييد .