اصل سوم

صداها و نغمه‏هاى وجدان انسان‏هايى را كه از روان معتدل بر خوردارند ، نميتوان ناديده گرفت . هيچ مغالطه و سفسطه‏اى قدرت خاموش كردن يا تفسير غلط اين صداها و نغمه‏ها را ندارد .

در اندرون من خسته دل ندانم چيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست

حافظ

اين صدا در كوه دل‏ها بانگ كيست
كه پر است زين بانگ اين كه گه تهى است

هر كجا هست آن حكيم اوستاد
بانگ او از كوه دل خالى مباد

مولوى « براى ما امكان آن هست كه نه از نيكى متأثر شويم و نه از بدى ، ولى گاهى در درون ما يك ارگ مستعدّ و داراى حركت است كه بهيجان درميآيد و پس از لحظاتى در فضاى روح بخاموشى ميگرايد ، اينجا تناقض هولناكى است كه بر ضدّ نيستى و بيهودگى سر به طغيان بر ميدارد » .

مضمون از بالزاك شما گمان ميكنيد كه با سفسطه بازى فرويد و امثال او از دشمنان اعتلاء و عظمت روح انسانى ميتوان اين صدا و نغمه‏هاى وجدانى را خاموش نمود . اگر امروزه امثال فرويد اين نداهاى پر معناى وجدان را به صداهاى وازدگى غرايز حيوانى تفسير ميكنند و اعتلاء و عظمت بلندگرايى روح را منحرف ميكنند ، از پيش از هفتصد سال ، مولوى‏هايى كه پاسداران عظمت و اعتلاى انسانى بوده‏اند ، پاسخ آن سفسطه بازى‏ها را گفته‏اند :

[ 27 ]

روى در انكار حافظ ( وجدان ) برده‏اى و نغمه‏هاى وجدان را نام تهديدات نفسش كرده‏اى اين بانگ‏ها و فريادهاى وجدان نيز يكى از عوامل اساسى شكستن صندوق محدوديت‏هايى است كه عوامل جبرى طبيعت و ديگر انسان‏ها براى مردم ميسازند .