كاروان سالارى كه راه و مقصد را مى‏شناسد و خود را عضوى از كاروان ميداند ، نه راه را گم مى‏كند و نه كاروان را گمراه مينمايد .

مبدء و مقصد و مسيرى را كه بدست من داده‏اند در يك جمله مختصر خلاصه شده است :

« اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ » 2 .

( ما از آن خدائيم و بسوى او بر مى‏گرديم ) قطب‏نمايى بسيار حساس در اين مسير در اختيار دارم كه هرگز اشاره به خطا و انحراف نمى‏نمايد ، اين قطب‏نما وجدان ناميده مى‏شود .

نيروى ديگرى دارم كه وسيله و هدف‏ها و روشن و تاريك‏ها را از يكديگر تفكيك مى‏نمايد ، و از حقايق جهان طبيعت و قلمرو انسان قوانين و اصول را انتزاع مى‏كند و كار ديگرى هم دارد و آن اينست كه براى من ناديدنى‏ها ( غيب ) را بوسيله ديدنى‏ها قابل درك و پذيرش مى‏سازد . اين نيرو عقل ناميده مى‏شود . عنايت ربانى در برهه‏اى از زمان لباس هستى براى من دوخت كه رهبر شماره يك تاريخ بشرى محمد بن عبد اللّه ( ص ) در زير سپهر نيلگون فرياد : « اى انسان‏ها ، حركت به پيش » را برآورده و روشن‏ترين مشعل هدايت را فراراه انسان‏ها گرفت . آن قطب نما و آن نيروى تعقل با مشعل فروزان اين رهبر رهبران ، مبدء و مقصد و مسير حركتم را روشن و ارزشمند ساخته انسان را براى من در حدّ اعلايش قابل درك و پذيرش گرداند .

اينست عامل حركت من در راه راست و حركت دادن انسانهايى كه عضوى از آنان مى‏باشم ، در همين راه .

-----------
( 1 ) غرر و درر آمدى ص 275 چاپ بيروت .

-----------
( 2 ) البقرة 156 .

[ 276 ]