كسى كه از اعماق واقعيات آگاه نيست ، نمى‏تواند از شك و ترديد در امان باشد

در طول تاريخ علم و معرفت ، شماره كسانى كه موفق به آگاهى‏ها و شناسايى هاى چشمگيرى شده‏اند فوق العاده كمتر از شماره افرادى است كه به ديدن و شناختن سطحى قانع بوده و با يك « من سطحى » در پديده‏هاى سطحى از جهان هستى روزگارشان سپرى شده است . آن شماره بسيار محدود نيز بنوبت خود ، به دو گروه عمده تقسيم مى‏شوند :

گروه يكم كسانى هستند كه ديدگاه آنان از محدوده موضوعات مورد بررسى‏شان تجاوز نمى‏كند ، مانند اكثريت قريب به اتفاق دانشمندان كه يك يا چند قلمرو از جهان طبيعت را مانند نمودهاى فيزيكى معين يا شيميائى مشخص ، مورد مطالعه و تحقيق قرار مى‏دهند و همچنين يك يا چند موضوع انسانى را مانند حقوق ،

-----------
( 1 ) شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى ج 1 ص 80 .

[ 228 ]

اقتصاد ، روانشناسى تحقيق و بررسى مى‏كنند .

گروه دوم كسانى هستند كه ديدگاه معرفت خود را توسعه داده و در شناخت كليّات انسان و جهان غوطه‏ور مى‏گردند . البتّه چنانكه مى‏بينيم چشم انداز آگاهى‏هاى اين دو گروه از نظر وسعت و عمق متفاوت مى‏باشد . ولى چيزى كه هر دو گروه در آن مشترك مى‏باشند . اينست كه اگر مغز آنان شناخته خود را محدودتر از آنچه كه در درونشان درباره هستى موج مى‏زند ، تلقى نمايد ،

بدون ترديد شك و حيرت و احتمال درون آنان را فرا خواهد گرفت . و اگر به محدوديت شناخته‏هاى خود پى نبرند ، در حقيقت جزء همان اكثريت قريب به اتفاق انسان‏ها هستند كه روزگارشان با يك « من سطحى » در پديده‏هاى سطحى جهان سپرى مى‏شود ، نهايت امر تا اندازه‏اى وسيع‏تر و عميق‏تر از مردم معمولى .

بتوضيح اينكه هر اندازه معلومات بشرى درباره انسان و جهان فراوان بوده باشد ، نمى‏تواند تشنگى آدمى را به شناخت اصول و مبادى و غايات نهايى هستى ( با پاسخ بهمه چون و چراهاى آنها ) فرو بنشاند ، حتى اگر چه بداند از فهم آن اصول ناتوان است ، زيرا :

اينقدر هست كه اميد وصول
نگذارد كه شود شخص ملول

اين تشنگى يك احساس و خيال و بازيگرى ذهنى خالص نيست ، زيرا از آغاز تاريخ بشرى اين تشنگى سوزان يك حالت روانى بيطرف نيست كه گوشه‏اى از درون ما را اشغال نموده و بيكار بنشيند ، بلكه اين يك تكاپوى درونى است كه سر مى‏كشد و ديگر شناخته‏هاى ما را با رنگ محدوديت و وابستگى‏ها رنگ آميزى مى‏نمايد و فضاى درون ما را با غبارى از شك آلوده مى‏سازد .

اگر شما تاريخ بزرگترين جهان بينى‏هاى بشرى را ورق بزنيد ، خواهيد ديد حتى يك جهان بين هشيارى وجود ندارد كه در جهان بينى خود از همه ابعاد و در همه منطقه‏هاى شناسايى ادّعاى يقين نهايى نموده و كمترين ترديدى بخود راه ندهد .

با نظر به اصول و مبادى و غايات نهايى هستى ( با پاسخ بهمه چون و چراهاى

[ 229 ]

آنها ) دو گروه ديگر هم ديده مى‏شوند :

گروه يكم پيشوايان مربوط با مافوق جهان طبيعى ، اينان بوسيله گيرندگى خاصّى كه دارند ، اصول هستى را بطور كاملا روشن مى‏بينند و آن اصول روشن هستى ، همه پديده‏ها و واقعيات جهان هستى را براى آنان چنان شفّاف مى‏سازد كه جايى براى ترديد در درونشان نمى‏ماند . على بن ابيطالب ( ع ) از اين گروه است .

منابع معتبرى داريم كه شفافيّت عالم هستى را براى على ( ع ) اثبات نموده است .

جملاتى در مضمون « لَو كُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ يَقيناً » ( اگر پرده برداشته شود ، چيزى بر يقين من نمى‏افزايد ) . از اين پيشوا فراوان ثبت شده است .

بعضى از اينگونه جملات در مباحث گذشته مطرح شده است . بهمين جهت است كه جمله ( از موقعى كه حق بمن نشان داده شده است شك ننموده‏ام ) از نظر محققان ، شايسته مقام والاى على ( ع ) است .

گروه دوم پيروان راستين گروه اول ميباشند كه گروه اول ( پيشوايان مافوق الطبيعه ) را مانند آينه‏هاى صاف مى‏بينند و اصول اساسى هستى را بطور روشن در آنها مشاهده مى‏كنند .