جمله سوم

« على ( ع ) اين مطلق را بطور مخصوص دريافته سپس با عقل و قلبش درك كرده است كه بالاترين قدرت‏ها از پايدارى و مقاومت روى آن مطلق ناشى مى‏گردد . » « بينوا ما انسانها » : بوسيله اصطلاح گويى‏ها و وسوسه‏ها ، از مطلق واقعى كه انسان بدون آن قابل درك و توصيف و توجيه نخواهد بود ، قهر نموده و پا بفرار مى‏گذاريم ، و نمى‏دانيم كه نيروى فرار ما از مطلق واقعى ، و مسيرى كه براى فرار انتخاب كرده‏ايم و مقصدى كه برگزيده‏ايم و آوازى كه در هنگام فرار مى‏خوانيم ،

همه و همه مطلق‏هايى هستند كه با اصطلاحات شيرين و جالب خود ، ما را به خود جذب مى‏كنند و بجاى يك مطلق واقعى ، چند مطلق را معبود خويشتن قرار ميدهيم آن مطلقى كه على بن ابيطالب ( ع ) را به اوج قدرت انسانى رسانيده است چيست ؟ در تفسير اين مطلق هم مى‏توانيم راه كوتاه را در پيش بگيريم و هم راه دراز را .

در اين مبحث ما راه كوتاه را انتخاب مى‏كنيم :

« من در اين نمايشگاه بزرگ هستى جلوه‏گاهى از هستى آفرينم ، شعاعى از آن هستى آفرين بر وجود من مى‏تابد . درك مى‏كنم كه هر اندازه كه سطوح و اعماق روحم را براى نفوذ آن شعاع ، بيشتر باز مى‏كنم ، حقايق و واقعيات جهان هستى براى من شفّاف‏تر و صيقلى‏تر مى‏گردند و ماهيت خود را بيشتر آشكار مى‏سازند . همچنين مى‏بينم هستى من ، استقلال من ، مالكيت من بر خويشتن ، عشق من به كمال و رشد ، در اعماق جانم سر بر مى‏كشند و خود را مى‏نمايانند .

بدينسان با حقيقتى بنام « من » يا شخصيت آشنا مى‏شوم كه جزئى از همان

[ 181 ]

شعاع گسترده از مقام ربوبى است . بنابراين ، تكاپوى « من » ( جلوه‏گاه هستى آفرين ) در مسير و جاذبيت شعاع گسترده از مقام ربوبى ، همان مطلق است كه فرزند ابيطالب را به اوج قدرت انسانى رسانيده است .

اين تكاپو تنها در مجراى قوانين و اصول انسانى الهى بثمر مى‏رسد . براى چنين تكاپو شكست و پيروزى ، و دوست و دشمن و شادى و اندوه و گريه و خنده و داشتن و نداشتن و تنهايى و تراكم جمعيت‏ها و محراب عبادت و ميدان جنگ و زمامدارى و گوشه‏گيرى ، حباب‏هايى هستند كه در دنبال عواملى سر بر مى‏كشند و سپس در اقيانوس مطلق فرو مى‏نشينند . اينست محصول آن مطلقى كه على را به اوج قدرت انسان الهى نائل ساخته است .