10 شكوفان شدن فطرت

[ 140 ]

يكى از اساسى‏ترين مواد رسالت كه اجرا و تقويت آن بعهده صاحبان رسالت است ، موضوع فطرت مى‏باشد .

كسانى هستند كه در انسان حقيقتى بنام فطرت [ كه در فارسى سرشت اولى ناميده مى‏شود ] سراغ ندارند و مى‏گويند : ما به اضافه غرايز معمولى و فعاليت‏هاى مغزى مانند انديشه و تعقل و تجسيم و تداعى معانى و تخيل . . . حقيقتى بنام فطرت نمى‏بينيم .

بعلاوه اينكه انسان از موقعى كه در مجراى حيات قرار مى‏گيرد ، هم از نظر عضوى و هم از نظر روانى در تحول دائمى است ، لذا چيزى بعنوان فطرت كه حقيقتى است دست نخورده ، نمى‏تواند با اين تحولات بوجود خود ادامه بدهد .

اشكال ديگر وجود فطرت اينست كه اين همه تضادها و اختلافات و تباين‏ها در انديشه‏ها و رفتارهاى فردى و اجتماعى كه در انسان‏ها ديده مى‏شود ، چگونه با يك فطرت اولى مشترك سازگار مى‏باشد پس منكرين فطرت سه دليل ارائه مى‏دهند كه فطرتى وجود ندارد :

1 نيروها و فعاليّت‏هاى غريزى و روانى و مغزى بوسيله علوم گوناگون مشخص شده است و در ميان اين نيروها و فعاليت‏ها حقيقتى بنام فطرت ديده نمى‏شود .

2 ضرورت تحولات و دگرگونى‏ها در همه ابعاد موجوديت آدمى با وجود و ادامه فطرت سازگار نيست .

3 وجود اختلافات در انديشه‏ها و رفتارهاى فردى و اجتماعى انسان‏ها ،

عامل مشتركى را بنام فطرت نفى مى‏كند . بنظر مى‏رسد كه اگر ما بتوانيم فطرت را تعريف صحيحى نماييم ، اشكالات سه‏گانه مرتفع مى‏شود و ضمنا وجود فطرت هم ثابت مى‏شود . در تعريف فطرت اختلاف نظرهايى ديده مى‏شود و ما بتفصيل

[ 141 ]

آنها نمى‏پردازيم . ما كوشش مى‏كنيم كه تعريف مناسبى براى فطرت بيان كنيم :