6 رها ساختن انسان از كابوس جبرهاى نمايشى و تقويت اختيار

در كارزار ماده و حيات ، گويا يك زنجير بايستى بگردن موجوديت ما بسته باشد ،

اين زنجير عبارتست از قوانين حاكم بر طبيعت ، اگر اين زنجير را از دست و پاى هوا و هوس‏هاى طبيعى‏مان باز كنيم ، بر گردن روح بسته خواهد شد و اگر زنجير را از گردن روح باز كنيم به دست و پاى هوا و هوس حيوانى ما پيچيده خواهد گشت .

اين موضوع رسالت بقدرى اهميّت حياتى دارد كه ميتوان گفت : ضرورت آن براى انسانيت ، ضرورت تنفّس براى پديده حيات ما است .

رسالتى كه درباره اين موضوع وجود دارد ، عبارت است از آماده كردن انسان‏ها براى بهتر درك كردن هدف‏ها و موازنه مصالح و مفاسد و رها ساختن انسان از جاذبيّت عوامل پست و قرار دادن او تحت تأثير عواملى عالى‏تر و انسانى‏تر .

هيچ يك از علوم روانى و هيچ مكتب فلسفى و ساير علوم انسانى نميتواند

[ 67 ]

با اين منطق محسوس و متّكى به واقعيت مبارزه كند كه آماده كردن انسان‏ها براى چنين فعاليّت امرى است ممكن و صحيح ، بلكه بايد بگويد لزوم رسانيدن انسان به انسانيّت ، يك امر ضرورى است . اين پيشنهاد علمى و عملى ، نه قانون عليت را مختلّ ميسازد و نه مخالف خواسته خداوند هستى آفرين است ، بلكه انسان را به عظمت و نيروى شخصيتش آگاه ميسازد و به او مى‏فهماند كه شخصيت آدمى بدون اينكه بتواند يك كاه ناچيز را بوجود بياورد ، اين قدرت را دارا است كه در انگيزگى موجودات و پديده‏هاى جهان عينى به سود تكاملى خويش تصرف كند و با نظر به هدف‏هاى عالى‏اش كوه را كاه و كاه را كوه بنمايد . او ميتواند با تعليم و تربيت صحيح ، از قرار گرفتن در جاذبيّت سودجويى و خودخواهى و شهرت طلبى و انتقام جويى و شهوت پرستى رها شده ، حقيقت خواهى را عامل محرّك خود قرار بدهد . پس معمّاى جبر و اختيار در رسالت انسانى باين ترتيب گشوده ميشود :

رهايى از انگيزگى عوامل پست و ورود به منطقه تأثير عوامل عالى . اين موضوع از ديدگاه رسالت انسانى كاملا حل و فصل شده است .

باز همين رسالت انسانى تأكيد ميكند كه بايستى راه انديشه و تحقيق علمى و فلسفى و دينى درباره موضوع جبر و اختيار براى هميشه باز بوده باشد ، نه براى اينكه اصل فوق ( رهايى از عامل پست براى تأثر از عامل عالى ) دگرگون خواهد شد ، بلكه براى توسعه ديدگاه معرفتى ما كه هزاران نتيجه سازنده را در بر دارد .

ممكن است گفته شود : جبرهاى نمايشى چه معنا دارد ؟

ميگوئيم : در مقابل اصل فوق ، هر فلسفه و علمى كه دست و پاى آدمى را از پويندگى باز بدارد ، نمايشى از جبر است كه به هيچ واقعيتى تكيه نميكند . همچنين منظور از جبرهاى نمايشى ، سلطه و خشونتى است كه اجزاء و قوانين جهان عينى براى آدمى نمودار ميسازد و شخصيت او را به وحشت مياندازد كه آيا من ميتوانم در مقابل محيط و وراثت و ساير عوامل طبيعى و اجتماعى ، آزادى داشته باشم ؟ اين نمايش خطرناك با توجه به عظمت و نيروى شخصيت انسانى از بين ميرود و مى‏بيند كه او بدون اينكه براى ايجاد و اعدام واقعيات عينى قدرتى داشته

[ 68 ]

باشد ، در دگرگون كردن و تصرف در انگيزگى آنها توانايى بسيار روشنى دارد . در اين موضوع رسالت ، ما اختيار را بكار برديم ، نه آزادى را . نكته اين انتخاب چنين است كه :