اصطلاحاتى كه آشنايى با آنها براى شناخت پديده خود لازم است

1 حيات عالى‏ترين محصولى كه كارگاه طبيعت توليد مى‏كند ، اين پديده با قطع نظر از ماهيت شگفت‏انگيزى كه دارد ، داراى مختصات عمومى و روشنى

-----------
( 1 ) اوپانيشاد مقدمه به قلم دكتر تاراچند به سعى و اهتمام آقاى دكتر جلالى نايينى ص 306 .

[ 111 ]

است كه آن را از ساير اجزاء عالم طبيعت مشخص مى‏نمايد ، مانند احساس ، لذت و الم ، آماده نمودن محيط براى زيست توليد نسل ، مقاومت در مقابل عوامل مزاحم . . .

همه جانداران در اين پديده مشترك مى‏باشند .

2 جان مانند خمير مايه حيات براى جانداران است ، يا حيات در چهره احساس ملايم و ناملايم جان ناميده مى‏شود .

3 خود عامل مديريت حيات است كه تنظيم روابط حيات را با محيط طبيعى و با ساير موجودات پيرامون خود بعهده مى‏گيرد .

4 من از آنهنگام كه خود مورد آگاهى قرار مى‏گيرد و مى‏تواند از « جز خود » تفكيك شود . من و خود باعتبار ابعاد و كيفيات مختلف ، با توصيفات گوناگونى متنوع ميگردد ، مانند من اجتماعى ، من برتر ، من طبيعى ، من ايده‏آل ، من مجازى ،

من حقيقى . . .

5 روان اصطلاحى است براى آن حقيقت واحد درونى كه داراى فعاليّت‏ها و خواصّ و نمودهاى مخصوص مى‏باشد كه در علوم گوناگون روانى مورد بحث و تحقيق قرار مى‏گيرند .

بنظر مى‏رسد كه تفاوت چهره من و روان در وضع پويايى روان است كه عبارت است از تحرّك دائمى و دگرگونى مستمر كه در من حكمفرما است . اگر اولين استعمال كنندگان اين اصطلاح باين معناى پويايى من توجه داشته و آن را روان اصطلاح كرده‏اند ، توجّهى فوق العاده با ارزش داشته‏اند . جلال الدين مولوى در توضيح انديشه و امعان كه بمعناى دقت در تفكر است ، چنين مى‏گويد :

چيست امعان ؟ چشمه را كردن روان
چون ز تن وارست گويندش روان

6 روح جنبه عالى روان كه وابستگى آن را به جهان مافوق طبيعت محسوس نشان مى‏دهد ، روح ناميده مى‏شود . البتّه دو اصطلاح روح و روان گاهى بطور مترادف بجاى يكديگر هم بكار برده مى‏شوند .

7 ذات اصطلاحى است داراى معناى عمومى كه در مقابل جهان عينى بكار مى‏رود و اغلب مترادف با ماهيت است .

[ 112 ]

8 شخصيت تبلور هماهنگ مجموع عناصر و فعاليّت‏هاى درونى كه مديريّت اصول بنيادين جهان درونى را در دست دارد ، شخصيت ناميده مى‏شود .

9 منش ( كاراكتر ) عبارت است از كيفيّت رسوب شده در شخصيت كه بصورت عامل فعّال در زمينه زندگى دست به كار مى‏شود ، مانند منش هنرى ،

منش قضايى ، منش روحانى ، منش سياسى ، منش مديريت . . .

10 عمل روانى كه فونكسيون گفته مى‏شود : عبارت است از نمودها و فعاليت‏هايى در قلمرو روان كه بر مبناى عوامل گوناگون صورت مى‏گيرد . با اختلاف مفاهيمى كه در اصطلاحات ده‏گانه ملاحظه نموديم ، موضوع بيگانگى نيز متفاوت مى‏باشد ، در نتيجه توصيف انسان با بيگانگى از هر يك از مفاهيم ده‏گانه ، معناى مشخصى را نشان خواهد داد :

بنابراين بيگانگى از حيات عبارت است از دست دادن يك يا چند خاصيت اساسى حيات ، مانند فاقد احساس بودن و غير ذلك ، در صورتى كه بيگانگى از خود عبارت است از دست دادن عامل مديريت قلمرو درونى [ 1 ] .