1 ارزش موضوعى فرد يا جامعه

اگر در اين مقايسه موضوع ارزش را منظور نماييم ، يعنى آن ذاتى را منظور كنيم كه با داشتن امتيازى سودمند داراى ارزش شده است ، چون موضوع ارزش در مقايسه ما انسان است لذا بايستى انسان را بعنوان موضوع دارنده ارزش مطرح كنيم .

در اين مسئله ممكن است چنين تصور شود كه اجتماع با ارزش‏تر از فرد است ، زيرا اجتماع عبارت است از افراد متشكل و فرد يكى از آن افراد است .

اين تصور ساده‏اى است كه پديده كميّت محض آن را بوجود آورده است . بحث در اين نيست كه فرد كمتر از اجتماع است و اجتماع زيادتر از يك فرد است ، زيرا همه مى‏دانيم كه ملاك ارزش انسانى كميّت محض نيست ، اجتماعى را فرض كنيم كه افرادى را با روابط جبرى ، متشكل ساخته و امتيازات سودمند را بر هر فردى از افراد خود بطور جبر تقسيم مى‏نمايد ، نه باين ملاك كه فرد يك انسان است و انسان موجودى است داراى ارزش . چنين اجتماعى را كه ارزش انسانى را مطرح نمى‏كند ، چگونه مى‏توان بيك فرد ترجيح داد .

در اين مورد براى تذكر بيك نكته مهم ، مى‏گوئيم : تبعيت ضرورى و حياتى يك فرد از اجتماع ، بطور كلى مسئله‏ايست كه نبايستى با مسئله ارزش مخلوط شود . فردى كه جبر زندگى او را محكوم به تبعيت از اجتماعى مى‏كند ، در اولين مرحله و با قطع نظر از ارزش و تكامل ، خود را به پيروى از اجتماعى كه در آن زندگى ميكند مجبور مى‏بيند و اين جبر حياتى غير از مسئله ارزش است .

همچنين اگر اجتماعى را فرض كنيم كه در لجن زار پليدى‏ها و حق كشى‏ها غوطه‏ور است ، ولى فرد يا افرادى در آن زندگى مى‏كنند در نهايت پاكى و عظمت‏هاى انسانى ، در اين فرض كدامين منطق است كه اجتماع ناپاك را با ارزش‏تر از فرد يا افراد پاك تلقى نمايد ؟

[ 164 ]

بار ديگر به عدم دخالت كميّت در ارزش انسانى متوجه ميشويم :