تطبيق فطرت بر جريان‏هاى قانونى برخى از نيروهاى انسانى

1 انديشه انديشه آدمى كه عبارت است از فعاليت روى واحدهاى معلوم براى بدست آوردن واحدهاى مجهول ، يا بطور عمومى فعاليت روى وسايل براى رسيدن به هدف‏ها ، اگر در مجراى منطقى بكار بيافتد و در پيدا كردن روشنايى‏ها و حذف و انتخاب روى وسايل راه‏هاى صحيح را پيش بگيرد ، فطرت چنين انديشه سالم و قدرت رسانيدن آدمى به هدف را دارا ميباشد .

و اگر انديشه در مجراى قانونى خود دچار اختلال گردد ، روشنايى‏ها را از تاريكى‏ها تفكيك نكند ، جزئى را بجاى كلى و كلى را بجاى جزئى بگيرد . . . اين

[ 149 ]

انديشه از فطرت اصلى خود منحرف ميباشد .

2 اراده اگر اراده آدمى در موازنه ميان انگيزه‏ها و تحرّك بوسيله انگيزه‏هاى ضرورى و سودمند ، پيروزمند و بطور منطقى بجريان بيفتد ، اين اراده داراى فطرت سالم است و تنظيم صحيح حيات آدمى را بوجود ميآورد و اگر از عهده موازنه و تحرك مزبور بر نيايد ، فطرت چنين اراده‏اى مختل است .

3 احساسات و عواطف اگر در برابر موضوعات و پديده‏هاى عاطفه انگيز و محرك ، عواطف و احساسات با كميّت و كيفيت قانونى به فعاليت بپردازد و از ناحيه تداعى معانى‏ها و تجسيم‏ها و انديشه‏هاى نامربوط مختلّ نگردد ، فطرت اين احساسات و عواطف سالم است ، و اگر كمترين اختلالى در جريان قانونى پديده‏هاى مزبور صورت بگيرد ، بدون ترديد فطرت آن احساسات و عواطف مختل ميباشد . . .

4 خود خواهى اگر اين پديده بسيار اصيل در مجراى حفظ خود از كاهش و سقوط در پستى‏هاى زندگى به كار بيفتد بطور يقين مطابق فطرت اصلى كه دارد ، بجريان افتاده است و اگر از مجراى مزبور منحرف شده و از مسير تكامل برگشته و لذت پرستى و « من هستم پس تو نيستى » را هدف خود قرار بدهد ، فطرت اين خودخواهى مختل و تبديل به آن خودپرستى ميگردد كه نخست جز خود را هيچ تلقى مى‏كند ، سپس در سيه‏چال « خود هيچ » نابود مى‏گردد .