قسم دوم رسالت كلى

عبارت است از تصدّى به دگرگون ساختن تكاملى انسان‏ها در عالى‏ترين مختص انسانى كه حقيقت انسانيت است بانگيزگى تعهّد برين .

اين قسم از رسالت عالى‏ترين رسالت‏ها است كه در اصطلاح معارف الهى ،

متصديان آن را رسولان ( پيامبران ) مينامند .

دو شرط اساسى اين رسالت بقرار زير است :

1 طهارت و صفاى كامل درونى و تخلّق به عالى‏ترين اخلاق انسانى الهى .

2 داشتن امتياز گيرندگى وحى الهى .

اين دو شرط تنها در انسان‏هايى تحقق پيدا كرده است كه پيامبران الهى معرفى شده‏اند . مانند نوح ، ابراهيم ، موسى ، عيسى ، محمد ، صلوات اللّه عليهم اجمعين .

اينان برگزيدگانى بوده‏اند كه در تمام مدت عمرشان به كمترين خطاء و گناهى

[ 56 ]

مرتكب نشده‏اند و تمامى اوصاف عالى انسانى الهى در اينان جمع بوده است .

رسالت اينان مستند به ارتباطشان با خدا است كه با داشتن امتياز گيرندگى وحى باين مقام اختصاصى نايل ميشوند .

اينان همه ابعاد انسانى را ميشناسند و با هر دو چهره طبيعى و ماوراى طبيعى انسان آشنايى كامل دارند . بدون اينكه معرفت و سعادتشان را از جوامع انسانى بگيرند ، سعادت نهايى و معارف اساسى حيات را بانسان‏ها ابلاغ نموده و در موفق ساختن آدميان به سعادت نهايى و معارف اساسى ميكوشند .

هر گونه امتيازى كه يك انسان ممكن است دارا بوده باشد ، ميتواند با وسايل گوناگونى آن امتياز را در اختيار ديگران قرار بدهد ، در صورتيكه رسالت كلّى بهيچ وجه قابل نقل و انتقال نميباشد .

اين رسالت انسان را در مجراى اصلى حيات خود قرار ميدهد ، و آغاز و انجام و هدف حيات را توجيه مينمايد . مواد اين رسالت را بطور فهرست ميتوان در سه ماده اساسى مطرح كرد :

ماده يكم تحريك و تشويق به شناخت انسان و جهان در حدّ اكثر امكانات .

ماده دوم شناساندن آفريننده هستى و آغاز و پايان آن و تحريك به برقرارى حداكثر ارتباط با آفريننده هستى .

ماده سوم شناساندن هدف هستى و هدف حيات انسانى و تحريك براى وصول به آن .

اين سه ماده اساسى به موادّ فرعى تجزيه ميشوند كه هر يك از آنها بوسيله علوم اختصاصى مانند علوم انسانى و علم الهيات و فقه . . . مورد بررسى قرار ميگيرد .

از اين تعريف روشن ميشود كه كار رسولان الهى تعليم و تربيت انسان‏ها براى حركت به سوى كمالى است كه در انتظار نوع آدمى است ، نه ياد دادن علوم و صنايع و هنرهاى مربوط به حيات طبيعى‏شان ، زيرا خود قوانين طبيعت و زندگى براى ياد دادن و عملى كردن امور مزبوره ، رسالتى طبيعى بعهده گرفته است كه با

[ 57 ]

چشم پوشى از آن رسالت ، نابودى در كمين آدمى است . بهمين جهت است كه مراجعه در امور مربوط به نتايج علوم و صنايع بقرآن ، مانند مراجعه براى ياد گرفتن اصول آهنگرى و نانوايى به قرآن است اگر ما در اصول اساسى دردهاى بشرى و بدبختى‏ها و نكبت‏ها و محروميت‏هاى او كه سرتا سر تاريخ را فرا گرفته است ، دقت نماييم ، خواهيم ديد كه اين امور زاييده جهل آدمى به طبيعت و قوانين آن نيست ، يعنى ناشى از نداشتن معرفت به جاذبيت مثلا و يا ساير اصول و قوانين فيزيكى و شيميايى و رياضى نميباشد . بلكه ناشى از عدم پذيرش رسالت كلى است كه پيامبران و پيروان راستين آنان به عهده گرفته‏اند ، زيرا انسانى كه مبدء و منتهاى هستى خود را تفسير نكند و نداند كه غرض معقول از حيات چند ساله‏اش چيست ، هر اندازه هم كه خود را به ناآگاهى و بى‏اعتنايى بزند ، باز نخواهد توانست مشكلات حياتى خود را مرتفع بسازد . بگذاريد فلسفه‏ها ببافند و به جاى بهره بردارى از علوم محدود خود آنها را سجده نمايند

[ 59 ]